برترین های انجمن

  1. seyedmohammad

    seyedmohammad

    Scientific Pal


    • امتیاز

      23

    • تعداد محتوا

      1,290


  2. mehran55

    mehran55

    Editorial Board


    • امتیاز

      20

    • تعداد محتوا

      1,110


  3. MR9

    MR9

    Forum Admins


    • امتیاز

      17

    • تعداد محتوا

      8,886


  4. saeedpi

    saeedpi

    Members


    • امتیاز

      14

    • تعداد محتوا

      64



ارسال های محبوب

Showing content with the highest reputation on شنبه, 23 اسفند 1399 در همه مناطق

  1. 2 پسندیده شده
    بسمه تعالی 182 ظرفیت نژاد پرستی؛ تهدید جدید محیط امنیتی ایران مقدمه: در محیط امنیتی ایران همواره ظرفیت های جهادی اسلام سنی و اسلام شیعی و حتی دیگر اقوام به عنوان یک پارامتر مهم در سنجش ها مورد ارزیابی قرار می گیرد. در این نوشته ما به بررسی مساله فوق در سمت اسلام سنی و بالاخص ابعاد نیروی انسانی آن پرداخته و می کوشیم با تحلیل وقایع دهه پیشین و جنگ های منطقه خاورمیانه از بعد کمیت و کیفیت نیروی انسانی به آن بنگریم. این مطلب با استدلال بر روند تغییرات جنگ در یمن و اهمیت نقش نیروی انسانی و کم رنگ شدن این موضوع در داخل و خارج محیط امنیتی ایران –به عنوان تهدید و آسیب- نشان می دهد که عامل نیروی انسانی –گرچه با کیفیت و کمیت ظرفیت جهادی اسلام سنی نیست- اکنون در موضوع قوم گرایی و نژاد پرستی پررنگ تر شده و لازم است که در پیش یابی های امنیتی نظامی جمهوری اسلامی ایران بیش از پیش مورد نظر قرار گیرد. به طور واضح تر، در این مقاله نشان داده می شود که ظرفیت جهادی اسلام سنی که به دلیل تلاش های غرب به سمت ایران و شیعه جبهه بندی داشت اکنون ساییده شده و حداقل یک دهه برای پر شدن دوباره ی آن مورد نیاز است. ولی باقی مانده ی این ظرفیت به کمک تهدید دیگر امنیتی ایران (نژاد پرستی) آمده و به دلیل وجود ظرفیت انسانی جوان و مناسب برای اجرای پروژه های ضد امنیتی در بخش نژاد پرستی، این تهدید را بسیار برجسته نموده و به یکی از تهدیدات اساسی امنیت نظام تبدیل ساخته است. *** نیروهای جهادی مسلمان در دوران معاصر به گروه های مسلمان شبه نظامی حاضر در منطقه غرب آسیا، شمال تا نواحی آفریقا گفته می شود که عمدتا از اهل سنت هستند. اولین نمود عمده از این گروه ها و جذب گسترده و سازمان یافته افراد در آنها را می توان در جریان اشغال افغانستان توسط شوروی سابق دید. با شروع اشغال افغانستان در سال 1979 تشکیل گروه های شبهه نظامی مسلمان غیر دولتی - اگرچه در برخی موارد حمایت هایی از سوی برخی دولت ها از آنها می شد – برای مبارزه با اشغال شوروی و ساقط کردن دولت کمونیست دست نشانده مسکو آغاز شد. این گروه ها که مجاهدین نامیده می شدند را می توان تشکیل دهنده دومین موج از سه موج مبارزه با اشغال سرزمین های اسلامی از سوی مسلمانان در طی چند دهه اخیر دانست. اولین موج که یک مبارزه دولتی بود با اتحاد ها و حملات چند باره دولت های عرب علیه اشغال فلسطین توسط رژیم اسرائیل شروع شد که پس از چند دهه و چندین دوره جنگ و درگیری نهایتا با شکست های پی در پی دولت های مسلمان و پذیرش اشغال، و در نهایت به صلح و عادی سازی روابط نا نوشته با اسرائیل که در ایام اخیر به صورت "نوشته" نیز درامد، منتهی شد. پس از ناکامی موج دولتی و سرخوردگی های پس از آن، مبارزه با اشغال افغانستان از سوی یک دولت کمونیست و ضد دین، این بار به دور از سازش کاری ها، خیانت ها و بی کفایتی های دیکتاتور های عرب، و توسط جریان های مردمی بر پایه ی ایمان و جهاد در راه خدا برای مبارزه با اشغال کفار شکل گرفت. این بار خصوصا با توجه به جغرافیای افغانستان که فرصتی بی بدیل برای جنگ چریکی و نا منظم ایجاد می کرد، پیروزی های بدست آمده تبدیل به بارقه امیدی شد که شکست اشغال گران را ممکن نشان داد و تعداد انبوهی از مردان جوان را جذب گروه های مجاهدین کرد. از معروف ترین گروه های جهادی در افغانستان که در آن ایام شکل گرفتند می توان از القاعده نام برد. القاعده به معنی پایگاه برگرفته از نام اولین پایگاه نظامی این سازمان «قاعدة الجهاد» است. گفته می شود که در ابتدا این سازمان را «جبهه بین‌المللی جهاد علیه یهودیان و صلیبیان» می‌نامیدند. القاعده از سازمان «مکتب الخدمة» که هدف آن مسلح‌کردن و آموزش مجاهدین داوطلب جنگ با شوروی بود گسترش و پیشرفت یافت. پس از کشته شدن اسامه بن لادن و در زمان رهبری ایمن ظواهری، این سازمان با گروه جهاد اسلامی مصر ادغام شد ووجهه بین المللی آن تقویت شد هر چند که بنا به گفته جهادیون ناراضی (عمدتا عراقی) درکادر اصلی سازمان از ابتدا مناصب امارت و فرماندهی عمدتا به اعراب سعودی و یا خلیجی تعلق داشت. همین روحیه به عنوان مهم ترین عامل داخلی دست به دست برخی عوامل خارجی داد و در برهه های مهمی انشعاباتی ازین سازمان بزرگ صورت گرفت. اولین مورد مهم مساله طالبان بود که گذشته از مدیریت و فرماندهی غیر بومی در سطوح بالا در زمان پایان یافتن ایام اشغال شوروی در افغانستان دو موضوع، اشعابات را تسریع کرد. مساله اول معامله آمریکا با شوروی بر سر خروج امن این کشور از افغانستان و نیز هم زمان ترور مشکوک تعدادی از رهبران عالی رتبه مجاهدین بود و مساله دوم دخالت گسترده سازمان اطلاعات[1] ارتش پاکستان، با همراهی عربستان سعودی برای ساخت نیروهای پراکسی و الت دست برای خود بود. با پشتیبانی، آموزش و هدایت ISI پاکستان، منابع مالی و آموزگاران مذهبی وهابی عربستانی، در چند هزار مدرسه اسلامی پاکستان نسلی از دانش آموزان افغان با افکاری افراط گرایانه با ریشه های وهابی و حنفی دیوبندی تربیت شدند که در سال های بعد طالبان نامیده شدند. در دهه های بعد هرچند فعالیت طالبان عمدتا به داخل مرز های افغانستان محدود بود، اما سایر گروه های جهادی در سراسر منطقه، در مناطقی که دولت های دیکتاتور اسلام ستیز، جمعیت های اهل سنت بزرگ با زمینه ترویج افکار تکفیری و افراط گرایی، و فقر و بی عدالتی اقتصادی بی داد می کرد، این گروه ها شروع به تشکیل و گسترش کردند. این بار حتی مناطق جنوب تا جنوب شرق آسیا نیز به حوزه نفوذ این گروه ها اضافه شد، در حالی که القاعده با داشتن سازمان گسترده تر و انجام عملیات های متعدد به خصوص در 11 سپتامبر، کماکان پر آوازه ترین نام بود. در یک برداشت کلی تفکرات و ایدئولوژی های گروه های فوق را می توان ذیل 2 گروه کلی تقسیم بندی کرد: - گروه های ریشه دار تر همچون القاعده عمدتا پیرو سلفی گری با سویه های اخوانی، که افکار سید قطب در بین شان محبوبیت دارد. این گروه ها به نسبت کمتر رگه های تکفیری و ضد شیعی از خود نشان می دهند و تا قبل از ایام اخیر به رغم دریافت برخی حمایت ها از برخی دولت ها، سعی داشتند خود را مستقل و بدون وابستگی دولتی نشان دهند. - گروه های با گرایش وهابی-تکفیری غلیط تر. این گروه ها عمدتا و به خصوص پس از جریان اشغال عراق توسط آمریکا در سال 2003 با اشنقاق از گروه های جهادی دسته اول پدید آمدند. از مهمترین سرکردگان و پدران این گروه ها می توان از ابومصعب الزرقاوی نام برد. تکفیر، دشمنی شدید با شیعیان و آلت دست شدن دولت های دیگر به خصوص ال سعود که رویکرد ضد اخوانی را نیز در میان ایشان در پی داشت، از خصایص بارز این گروه ها است. از معروف ترین این گروه ها می توان از داعش نام برد. ما همه ی این ظرفیت را "ظرفیت جهادی اسلامی سنی" می نامیم. واقعیت این است که در تحلیل عمیق بایستی ریشه های تمدنی این ظرفیت مورد مطالعه قرار گیرد. تلاش های عربستان، پاکستان، غرب و یا حتی ایران برای افزایش یا کاهش این ظرفیت و یا جهت دهی آن امری روبنایی است و به دلیل اصل وجود چنین ظرفیتی در منطقه است. مهم ترین زمینه ی این ظرفیت شاید احساس حقارت ناشی از سرخوردگی تمدن اسلامی در مقابل تمدن صلیبی-یهودی است که پس از شکست اندلس تاکنون ادامه داشته و به جز مدت اندکی در دوران امپراطوری عثمانی هرگز ترمیم نشده است. آنچنان که پیشتر گفته شد این گروه ها به رشد و نمو خود در هر آنجا که فرصت آن محیا بوده است به خصوص در سطح خاورمیانه ادامه می دادند تا آنکه بهار عربی و سقوط دولت های دیکتاتور سکولار عرب و جنگ داخلی در سوریه فرصتی بی بدیل برای رشد و زمین های بازی جدیدی برای حضور و طبیعتا بازی خوردن ایشان با توهم نقش آفرینی عمده برای ایشان فراهم آورد. خلا دولت های مرکزی مقتدر، رشد احساسات و هیجانات انقلابی، اشتیاق شدید برای اسلام گرایی پس از دهه ها دیکتاتوری سکولار و لائیک و وجود زمینه های مستعد دموگرافیک و مذهبی از مهمترین عوامل موثر در این تحول بودند. انبار های بزرگ سلاح در کشور های درگیر نا آرامی که به دست شبه نظامیان افتاده بود به خصوص در لیبی و سوریه در کنار پول و ثروت کشورهایی چون عربستان و قطرکه سعی در سودجویی از این پتانسیل جهت پیشبرد اهداف و تصویه حساب های سیاسی خود داشتند چونان هیزمی بود که بر این آتش ریخته شد. در ابتدای امر با نقش آفرینی حکام حاشیه خلیج فارس بالاخص قطر سیل نیروهای جهادی از تمام ظرفیت جهادی اسلام سنی از تمام جهان اسلام مکیده شده و به درون سوریه پمپاژشد. این حرکت موجب ایجاد یک نیروی سوم در کنار دو نیروی اولیه ابتدایی (1.دولت علوی اسدیست 2. بدنه عمدتا سنی جدا شده از ارتش و دیگر اقوام حاشیه نشین ناراضی سوری) شد. به دلیل گستردگی زمین های فتح شده در ابتدای ورود جبهه النصره و عواید مالی چشم گیر این جهاد (اعم از کمک های خارجی و عواید ناشی از اشغال) اختلافات همیشگی بین امرا و فرماندهان و کادر میدانی بروز کرد واین بار بدنه جهادی عراقی یک بار برای همیشه ازین سازمان جدا شد و با شعار "برابری نژادی" و اعطای امارت و فرماندهی های سطوح بالا به خارجیان انشعاب کرد. داعش در ابتدای خروج به دلیل اینکه به بودجه خارجی مستقیمی وصل نبود شروع به پیشرفت در مناطق دارای درآمد داخلی نمود و در سال های اول دارای حداقل خطوط تماس درگیری با دولت بود. بیشترین تلاش داعش با یک استراتژی صحیح در سال های اولیه بر کار فرهنگی و تبلیغات و همچنین ایجاد منابع درآمد ( پیشرفت در مناطق نفتی) متمرکز شد و به دلیل جذاب بودن ایده اصلی بسیار موفق ظاهر شد. البته پس از تثبیت موقعیت داعش روابط در سطوح مختلف را با دولت های منطقه و فرا منطقه ای شروع نمود ولی همواره سعی می نمود که استقلال و فاصله خود را ازیشان حفظ نماید. در این بین عراق هرچند در دوران بهار عربی در دوره پسا صدام به سر می برد، ولی در تمام سال های پس از اشغال همواره محل نزاع و درگیری گروه های تندرو و تروریستی وهابی همچون جماعت توحید و جهاد بود، این موارد در کنار ضعف و ناکارآمدی دولت مرکزی، این کشور را نیز به جرگه کشورهای جولانگاه گروه های جهادی افراط گرا ضمیمه کرد و مناطق وسیعی از آن برای سال ها تحت سلطه دولت اسلامی عراق و شام "داعش" درامد. نکته مهم در مورد استفاده از ظرفیت جهادی اسلامی سنی آن بود که در داستان بهار عربی، پس از سرنگونی چند دیکتاتور در کشور های مختلف منطقه، کشورهایی چون عربستان و شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس با کمک سرویس های اطلاعاتی غربی با حمایت مالی و تسلیحاتی و نفوذ سازمانی در این گروه ها از سویی سعی داشتند که این آتش را از تخت دیکتاتوری های خود دور نگاه دارند، از سوی دیگر آن را به ابزاری برای بسط نفوذ خود و براورده ساختن اهداف سیاسی خود و شرکای غربی شان که شامل تامین امنیت اسرائیل بود، بدل ساختند. جریان مبارزه ای که برای مبارزه با اشغال گری و آزادی سرزمین های اسلامی شکل گرفته بود، این بار تبدیل به ابزاری شد جهت تامین امنیت اشغال گر و از میان برداشتن معدود دولت هایی چون سوریه، ایران و عراق که کماکان موضع آزادی خواهانه خود را در برابر اشغال فلسطین حفظ کرده بودند. از سرریز نیرو تا کمبود نیرو: در سال های طولانی جنگ سوریه بارها شاهد کوچ نیروهای جهادی از کشور های مختلف منطقه، به خصوص از عراق و شمال آفریقا بودیم. به این گروه ها نیروهای جهادی با تجربه و کارآزموده چچنی که آنها نیز در مسیر مشابهی طعمه تفکر مسموم وهابی گری و تکفیر شده بودند اضافه شدند. در ایام این جنگ به کرات با همجوشی و یا شکاف گروه های جهادی گروه های جدیدی تشکیل می شد. نحوه بازی غرب در بازی گرفتن از دولت های سنی منطقه برای بهره برداری از ظرفیت جهادی اسلام سنی بسیار هوشمندانه بود ولی مقاومت ایران به همراه گروه های هم پیمان (عمدتا عراقی، افغان و ندرتا پاکستانی) و ادامه جنگ و تقویت توان دولت مرکزی در سوریه این طرح هوشمندانه را با نقطه ی ضعفش روبرو کرد: ظرفیت جهادی تولید شده در سال تعداد معدودی است و نیروهای پمپاژشده در سوریه حاصل انباشت سال های طولانی ازین ظرفیت بود! نهایتا با حمایت های ایران و روسیه عرصه بر این گروه ها تنگ آمد. زمین های بیشتری روزانه از دست آنها خارج و نفرات جنگ آور بیشتری هر روز از ایشان کشته می شد. با شکست داعش و عقب نشینی دیگر گروه های جهادی از سرزمین هایی که قبلا در اختیار داشتند، توان رزمی این گروه ها روز به روز کمتر شد که این بار منجر به اتحاد اجباری این گروه ها و تشکیل گروه های کمتر و کم تعداد تر شد. در نهایت با توسعه طلبی ها و سودجویی های دولت رجب طیب اردوغان که ارتش این کشور را به طور غیر قانونی وارد بخش هایی از خاک سوریه کرد، مناطقی در شمال سوریه و منطقه ادلب به عنوان آخرین مامن اخرین گروه های بزرگ جهادی در خاور میانه باقی ماند. نهایتا علاوه بر سرخوردگی عمیق در بین خود نیروها ناشی از شکست عظیم پروژه سوریه، سرنوشت گروه های عمده نیروهای جهادی در منطقه این گونه شد که: - نیرو های وهابی تکفیری که مورد حمایت عربستان و خلیجی ها بودند تقریبا از بین رفته و جز گروه های کوچک پراکنده شده در مناطق حاشیه ای و دور دست از ایشان باقی نماند. این مساله منجر شد در ماجراجویی های بعدی آل سعود در یمن، دست این کشور از نیروی انسانی جهادی کار آزموده و با تجربه خالی شود و به رغم داشتن برتری کامل مالی، تسلیحاتی به خصوص هوایی و لجستیکی در یمن نتواند کار مهمی از پیش برد و گروه کوچکی چون انصار الله با نفرات و امکانات محدود، بدون هیچ گونه توان رزمی کلاسیک راه آنها را بر روی زمین سد کرده و شکست های پی در پی بر آنها وارد سازد. گرچه ساختار بدوی یمن اجازه مانورهای بی نظیری را در صورت وجود یک ظرفیت با کیفیت از نیروهای جهادی خارجی به عربستان می داد ولی حتی داعش نیز که با تنفس مصنوعی عربستان در یمن اعلام موجودیت نمود به زودی خاموش شد. لذا به نظر می رسد حرکت انصارالله در مورد کشور یمن به دلیل خالی شدن خزانه نیروی انسانی ظرفیت جهادی سنی حرکتی هوشمندانه بوده است. داستان مشابهی نیز برای حمایت از نیروهای خلیفه حفتر در جنگ داخلی لیبی رخ داد. - در سمت دارای رگه اخوانی که به دلیل عقاید نزدیک تر به دولت اردوغان نزدیک شده بودند تنها تعداد محدودی در منطقه ادلب باقی ماندند. اما این پایان راه باقی مانده های جهادیون سوریه نبود. ترکیه پس از آنکه تمام سرمایه گذاری های مالی، سیاسی و نظامی اش در سوریه به شکست انجامید، سعی کرد از سرمایه جهادی باقی مانده برایش جهت قمار کردن در سرزمین های دیگری به منظور بسط نفوذ و قدرت دولت خود بهره ببرد. مهمترین این موارد دخالت نظامی ترکیه در لیبی و منطقه قره باغ بود. در هر دوی این مناطق ترکیه اقدام به پشتیبانی گسترده نظامی در حوزه توپخانه، پوشش هوایی و سامانه های پدافندی و جنگ الکترونیک کرد. هرچند این اقدامات نقش موثری برای تضعیف طرف های مقابل در هر دو منازعه داشتند، اما در نهایت نتیجه جنگ باید روی زمین مشخص شود. جایی که ریسک تلفات نیروی انسانی به شدت بالا است و هزینه های سیاسی و داخلی دخالت نظامی در خارج از مرز ها را به شدت بالا می برد. اینجا بود که اردوغان شروع به انتقال باقی مانده نیرو های جهادی به میادین رزم کرد، ابتدا در لیبی و سپس در قره باغ. این نیروهای جهادی که از سویی سال ها تجربه جنگی را در چنته داشتند و آب دیده شده بودند و از سوی دیگر پشتیبانی هوایی خوبی از ترکیه دریفات می کردند توانستند پیروزی های خوبی بدست آورند و طعم شکست های سخت را به نیرو های خلیفه حفتر در لیبی و ارمنستان در قره باغ بچشانند. اما در کنار پیروزی ها واقعیت دیگر آن است که هزنیه این اقدامات گزاف بود. تعداد اندک باقی مانده از جنگ آوران جهادی با تجربه با بکار گیری در هر دخالت نظامی خارجی به عنوان مزدور به سرعت کمتر و کمتر می شود. در هر درگیری صد ها نفر از آنان کشته می شود و یا توان رزمی خود را به دلیل جراحت از دست می دهد، و پایانی نیز برای این جنگ ها در سزمین های بیگانه دیده نمی شود، دیروز در لیبی، امروز در قره باغ و فردا شاید در اتیوپی ... دور نیست زمانی که از ذخیره انسانی این گروه از نیروهای جهادی نیز چیزی باقی نماند. از دید یک دولت شیعه همچون ایران، در نگاه نخست این می تواند خبر خوبی باشد. چه چیزی بیشتر از از بین رفتن جنگ جویانی که شیعیان را کافر دانسته و خونشان را حلال می دانند می تواند بیشتر امنیت اقلیت شیعه را تامین نماید! واقعیت تلخ اما آن است که این افراد ذخایر انسانی و رزمی دنیای اسلام بودند، ذخایری که درابتدا نه برای مسلمان کشی و برادر کشی، نه برای به آتش کشیدن و ویران کردن سرزمین های اسلامی، بلکه برای آزاد سازی سرزمین های اسلامی همچون فلسطین، بوسنی، چچن و افغانستان شکل گرفته بودند، ذخایری که می توانستند موجب تقویت جبهه مسلمین در برابر اشغال گران اجنبی باشند. ظرفیتی که می توانست برای مبارزه با اسرائیل و آزاد سازی سرزمین های فلسطین از جمله قدس شریف بکار گرفته شود و نه تامین امنیت رژیم اشغال گر قدس با زمین گیر کردن دشمنان اسرائیل و تامین منافع امنیتی آمریکا و اسرائیل در منطقه. ولی متاسفانه این فرصت نیز همچون بسیاری دیگر از فرصت های تاریخی یک بار برای همیشه بر باد رفته و بعید است که سال های طولانی چنین ظرفیت تولید شود. تصویری از تروریست های سوری و پانترک در نزدیکی مرز ایران. نفر سمت چپی با دست سرزمین های ایران را نشانه رفته است، و نفر راستی علامت نژاد پرستانه گرگ های خاکستری را نشان می دهد. تروریسم، خطری قدیمی در پوستینی جدید اگرچه تهدید تروریسم تهدید جدیدی برای جمهوری اسلامی ایران نبوده است، اما در دهه اخیر این تهدید عمدتا رنگی مذهبی داشته که طرف مقابل در آن گروه های تکفیری/سلفی/تندرو بوده اند. این گروه ها در منطقه برای سالیان متمادی سعی داشته اند ایران را نیز در آتش فتنه های خانمان سوز اقدامات تروریستی شان بسوزانند ولی به 2 دلیل عمده تلاش های آنان ناکام مانده است. نخست آنکه با مجاهدت ها و جان فشانی های رزمندگان محور مقاومت و شهدای حرم و نقش ویژه ای که شهید سپهبد سلیمانی بر عهده داشت، مقابله با فتنه در نطفه آن قبل از رسیدن به مرز های ایران اسلامی به عنوان راهبرد ایران تعریف شد. دوم آنکه این گروه ها در مناطقی در خاورمیانه موفقتر بودند که اولا جامعه شیعیان در اقلیت بودند و منابع انسانی برای جذب نیرو های تندرو و تکفیری از میان مذاهب دیگر در دسترس بود؛ دوم این مناطق عمدتا کشورهایی بودند که دولت مرکزی در آن فاقد قابلیت های لازم برای بر قراری نظم و امنیت بود و یا این قابلیت ها را از دست داده بود. در جامعه ایران اما با قدرت حکومت مرکزی و نیز اکثریت جمعیتی شیعه اساسا زمین بازی چندانی برای این گروه های تکفیری وجود نداشت و اقدامات آنها به معدود موارد بمب گذاری و ترور کور شهروندان خلاصه شد. اما به موازت این جریان با ریشه مذهبی، جریان خطرناک دیگری نیز سال ها در مناطق مختلف کشور در حال ریشه دواندن و فساد بود که مرتبا با هشدارهای کارشناسان و دلسوزان همراه بود که توامان با نادیده انگاری و بی کفایتی از سوی برخی نهاد های حاکمیتی همراه می شد. این خطر که در سال های اولیه انقلاب نیز در شکل تجزیه طلبی و قوم گرایی خود را نشان داده بود این بار با ریشه های قوی نژاد پرستانه از کشورهای همسایه همراه شده است. هویت زدایی های ناآگاهانه و بعضا سازمان یافته از سوی نهاد ها و اشخاص وابسته به حاکمیت، بی برنامگی فرهنگی و انفعال محض در برابر جعلیات و دست اندازی های فرهنگی-تاریخی-هویتی بیگانگان را می توان از مهم ترین دلایلی بر شمرد که به این فتنه دامن زده است. امروز شدیدترین و فاشیستی ترین نوع این تفکرات در ایران را در مناطق محروم جنوب شرقی و میان اهل سنت در مناطق غربی نمی توان یافت بلکه پایگاه آن در منطقه ای از کشور است که از توسعه یافته ترین و صنعتی ترین مناطق کشور بوده، و در میان جمعیتی دیده می شود که نه اهل سنت و یا سلفی و امثالهم، که از پایگاه های سنتی جمعیت معتقد شیعه در ایران بوده است. تروریست های سوری که پرچم ترکیه را به همراه دارند در پی کمرنگ شدن پیوند های فرهنگی، هویتی، و حتی مذهبی بین ایران و منطقه قفقاز در دو قرن پس از جدایی این مناطق؛ در چند دهه اخیر این روند تشدید شده است. از عوامل تشدید بایستی به فعالیت های گسترده پان ترکسیم، دین زدایی و جعل تاریخ از یک سو، و از سوی دیگر انفعال و کم توجهی جمهوری اسلامی به این مساله در منطقه قفقاز و حتی مناطق شمال شرقی داخل خاک خودی اشاره نمود. اکنون می توان گفت که اولویت ژئوپلتیک جدی و حیاتی برای ایران در این مناطق باقی نمانده است. علاوه بر اینکه منطقه قفقاز جنوبی، به خصوص جمهوری آذربایجان تبدیل به ترمینال حضور و فعالیت سرویس های امنیتی و جاسوسی اسرائیل علیه ایران شده است و فراتر از این ، جمهوری آذربایجان روابط گسترده نظامی و اقتصادی نیز با این رژیم بر قرار ساخته است. دامنه فعالیت اسرائیل تا آنجا بود که بر طبق برخی گزارشات مبدا پهپاد هرمس 180 اسرائیلی که چند سال قبل به حریم هوایی ایران تجاوز کرد جمهوری آذربایجان بود. این کشور نسبت به مرز های دریایی و زمینی ایران چشم طمع داشته و به شدت از فعالیت های تجزیه طلبانه در داخل ایران حمایت می کند. از سوی دیگر با توجه به حضور جمعیت چندین میلیونی اقوام آذری زبان در ایران که در بین گروهی از آنان تبلیغات تجزیه طلبانه و جعل تاریخی-هویتی رواج و باورمندی قابل توجهی داشته زمینه روز تهدید را روز به روز بیشتر می کند. "آذربایجان جنوبی ایران نیست" در ورزشگاه یادگار امام تبریز در دهه‌ی اخیر شاهد کشورگشایی "نیابتی" و افزایش نفوذ بی‌مهابای ترکیه و «رجب طیب اردوغان» در جای‌جای خاورمیانه و شمال آفریقا بوده‌ایم. از دامن زدن به آتش سوریه و دست‌درازی به سرزمین‌های کردنشین این کشور، نفوذ و بمباران مستمر بخش شمالی کردستان عراق تا فعالیت مستقیم در پس دولت وفاق لیبی. اکنون اما کارزار قره‌باغ / آرتساخ - در لوای مناقشه‌ی قدیمی بین ارمنستان و آذربایجان - صحنه‌ی قدرت‌نمایی ترکیه در مقابل سایر بازیگران منطقه‌ است. با انتقال تروریست های سوی از شمال سوریه توسط ترکیه و از طریق خاک این کشور به منطقه قفقاز این تهدیدات جنبه دیگری نیز یافت. یال تکفیری تروریسم که فرسنگ ها دورتر از مرز های ایران درهم شکسته بود با پول، تجهیزات و حمایت ترکیه و جمهوری آذربایجان به عنوان حامیان این جریان نژاد پرست با قشون تروریست های نژاد پرست دست داده و در نقطه صفر مرز ما مستقر شدند، دقیقا همان اتفاقی که برای جلوگیری از رخ دادن آن دریایی از خون بهترین جوانان اسلام هزینه شده بود. نتایج ایجاد کوریدور ترکی برای محیط امنیتی ایران: با شکست تحقیر آمیز ارمنستان از آذربایجان، که به نابودی ارتش این کشور انجامید پاشینیان در توافق نامه ای تهدات و امتیازات قابل توجهی را در اختیار طرف آذری قرار داد. بخش بسیار مهم و جنجالی در این توافق کوریدوری ست که در امتداد رود ارس از آذربایجان به نخجوان و ترکیه از درون سرزمین های تحت حاکمیت ارمنستان مرتبط می شود. با در اختیار گرفتن این کوریدور از جهات متعددی خطرات جدی متوجه جمهوری اسلامی ایران می شود. · نخست آنکه برای اولین بار، ترکیه مسیر زمینی مستقیمی به قفقاز جنوبی و سواحل دریای خزر پیدا می کند. این مهم این دولت را بیش از هر زمان دیگری در تمام دوران ترکیه مدرن در برتری ژئوپلتیک قرار می دهد و گامی ست مهم در جهت تحقق رویای قدیمی سرزمین های ترک. · دوم آنکه با توجه به آنکه ترکیه و آذربایجان در این جنگ در مقیاس قابل توجهی از توان رزمی گروه های تروریستی سوری که تجربه جنگی ارزنده ای را نیز در میادین نبرد سوریه به دست آورده بودند استفاده کردند، این مسیر دسترسی مستقیمی جهت انتقال باقی مانده نیرو و منابع انسانی جهادی و تامین تدارکات از ادلب در شمال سوریه تا نقطه صفر مرزی ایران و قفقاز جنوبی فراهم می آورد. در واقع سنگر بندی هایی که مدافعین حرم و رزمندگان محور مقاومت از دمشق تا بغداد برای جلوگیری از رسیدن تروریست ها به مرز های ایران انجام داده بودند از این مسیر دور زده می شود. · سوم، با توجه به جمعیت قابل توجه گروه های نژاد پرست تجزیه طلب در مناطق شمال غرب، خصوصا آذربایجان شرقی، این نیروها در پی دست دادن در دو سوی ارس و تحقق رویای خود در جدا سازی خاک ایران خواهند بود. ایجاد آشوب و تسلیح هسته های عملیاتی این نیروها در داخل خاک ایران از مواردی ست که پیشبینی می شود به طور جدی در دستور کار قرار گیرد. در واقع تا همین امروز نیز چندین محموله قابل توجه اسلحه با مبدا ترکیه در داخل ایران کشف و ضبط شده است. این مساله به ویژه از آن جهت که جمهوری آذربایجان با دشمنان قسم خورده ایران اسلامی همپیمان شده، و ترکیه چشم طمع به خاک ایران دارد، و خصوصا دولت ترکیه به خاک ایران به چشم پلی برای اتصال زمینی به آسیای مرکزی می نگرد اهمیت دوچندانی می باید. · چهارم، احتمال می رود ترکیه، صحنه منازعه قره باغ را به صفحه شطرنج دیگری برای پیشبرد رقابت منطقه ای خود با ایران تبدیل سازد که می تواند ریسک های امنیتی و نظامی قابل توجهی به همراه داشته باشد. · پنجم، این کوریدور مسیر دسترسی ایران به قفقاز جنوبی را کاملا قطع ساخته و مرز های زمینی ایران با این منطقه را کاملا تحت تسلط ترکیه در می آورد، این موضوع هم از جهت ژئوپلتیک موجب تضعیف ایران می شود و هم روسیه و دیگر همسایگان را در برتری نسبی ژئوپلتیک نسبت به ایران قرار می دهد. · ششم، این کوریدور حتی به لحاظ اقتصادی ریسک های جدی را متوجه ایران می کند. تغییر مسیر تزانزیت کالا به شکل انبوه، قطع ترانزیت کالا به نخجوان از خاک ایران، و تغییر مسیر شاه راه های انتقال انرژی از تبعات جدی این مساله می باشد. جمهوری آذربایجان برای دسترسی به نخجوان و ترانزیت به این منطقه، و فراتر از آن دسترسی زمینی به ترکیه همواره نیازمند عبور از مسیر ترانزیتی ایران بوده است. این مساله علاوه بر وابستگی این کشور به ایران منافع تجاری را نیز برای ایران به همراه داشت. این کوریدور پتانسیل قابل توجهی برای یک شاه راه انرژی جدید در قفقاز ایجاد می کند که منابع انرژی آذربایجان و دریای خزر را در مسیری کوتاه و بدون نیاز به عبور از خاک ایران به ترکیه و سپس به اروپا می رساند. حذف ایران از مسیر ترانزیت انرژی قفقاز و نیز تسهیل مسیر برای رقبای ایران در بازار انرژی از جمله خطرات اقتصادی این کوریدور ارزیابی می شود. اقدامات پیشنهادی · به دلیل وجود ظرفیت انسانی نسبتا موثر در تهدید مورد نظر، اتخاذ جدی و بی مهابای سیاست تحمل صفر از سوی جمهوری اسلامی ایران چه در بعد داخلی و چه در بعد خارجی توصیه می شود. این سیاست به طور هم زمان در میادین سیاسی، رسانه ای و به ویژه عملیات گسترده نظامی لازم است پیگری شود. در واقع نه یک عملیات سیاسی، که یک عملیات رزم چند بعدی (هیبریدی) در تمامی اشکال خود باید پیگیری شود. · پذیرش هرگونه تغییر در مرز های بین المللی در هر دو حوزه سیاسی و نظامی باید به کلی رد شود. · در حوزه رسانه ای و جنگ نرم، بایستی توجیه پذیری داخلی و خصوصا بین المللی اقدامات قاطع نظامی مد نظر قرار گیرد. گروه های تروریست نژاد پرست تاکنون با جنایات خود به کرات خوراک رسانه ای و عملیاتی لازم را فراهم آورده اند و لازم است با مانور های رسانه ای گسترده از آن بهره گیری شود. مورد ظن بودن ترکیه و سیاست های تهاجمی آن در دیگر نقاط، در بین دولت ها و ملت های غربی خصوصا اروپا، مورد دیگری ست که می تواند مورد استفاده قرار گیرد. · در بخش اقدامات سخت، این اقدامات باید کوتاه، خاتمه دهنده و وحشت گستر باشند. جمهوری اسلامی ایران به درگیری های متعدد و پراکنده، و یا جنگ فرسایشی در مرز های خود نیازی ندارد. از این روی این اقدامات آنچنان که گفته شد در راستای پیاده سازی سیاست تحمل صفر، باید با قاطعیت هر چه تمام تر، با قدرت حتی به مراتب بیش از حد نیاز، و با اشراف اطلاعاتی کامل صورت گیرد. · لازم است در کل مناطق شمال ارس، به ویژه در محدوده کوریدور مورد بحث عملیات های نظارتی، جاسوسی و شناسایی گسترده و مداوم اجرا شود. هر تحرک مشکوکی با سنگین ترین قدرت آتش سرکوب شود، هر گونه پاسخ احتمالی طرف مقابل با شدید ترین اقدامات در نطفه خفه شود. چنانچه برای زدن هدفی مشکوک، رهاسازی بمبی 20 کیلویی از یک پهپاد لازم باشد، با صرف 2 بمب 1 تنی که از جنگنده رها شود، آن هدف باید از بین برود. چنانچه یک راکت کوچک تحرک تروریست ها در حاشیه مرزی را بتواند متوقف سازد باید از موشک های سنگین و قدرتمندی استفاده شود که جدی و قاطع بودن اراده جمهوری اسلامی ایران را در تامین امنیت ملی و مبارزه با تروریسم به خوبی نمایش دهد. این اقدامات باید به نحوی باشد که چنانچه طرف مقابل بخواهد در یک اقدام انتقام جویانه یک گلوله خمپاره به سمت یک پاسگاه مرزی شلیک کند، به این گمان برسد که احتمالا یک نهاد دولتی در باکو با شلیک موشک های بالستیک و کروز با خاک یکسان خواهد شد. گرچه مرحب سپر انداخته خیبر باقی است بت نگویید شکستیم که بت گر باقی است [1] ISI (Inter Servise Inteligence ) Multi domain warfare
  2. 2 پسندیده شده
    سلام   وقت(شب) بخیر   یه فیلم مستند بسیار زیبا در خصوص استاکس نت (O.G) تهیه شده به نام صفر روز (zero days 2016) حتما توصیه میکنم ببینید ابعاد بسیار جالبی از این بدافزار رو روشن میگنه   https://en.wikipedia.org/wiki/Zero_Days   با یک جستجوی ساده ، پیوند مستقیم در تارنما های داخلی موجود است   پ.ن:   مواردی که میشه در این فیلم بهش اشاره کرد: - ضعف اطلاعاتی ما در عکسبرداری از محل های مهم در حدی که شرکت های خصوصی هم قابلیت تجزیه تحلیل و دریافت اطلاعات ذیقیمتی از اون ها هستن - موفقیت فوق العاده استاکس نت در تاخیر یک ساله در برنامه اتمی ایران - طراحی پیچیده استاکس نت برای حمله به زیر ساخت های ایران (نفت و گاز و اتمی) - وجود چندین نسخه از این کرم که فقط در نسخه 1.1 شناسایی شد ( حد اقل به 6 نسخه اشاره میشه) - اشتباه عمیق ما در استفاده از سیستم عاملی مثل ویندوز - عدم کارایی Air Gap در کنترل و حفاظت از شبکه ها و سامانه های رایانه ای (مصاحبه شونده میگه ، اعتماد برخی به air gap برای حفاظت خودشون از حملات سایبری خنده داره!!) - قطعیت جاسوسی ارکان آزانس (خیلی ها هنوز به این باور نرسیده اند) - آمادگی برای حمله به تمام زیرساخت های ایران با یک بسیار مخرب تر از استاکس نت به نحوی که امکان مدیریت تمام زیرساخت ها رو سلب میکنه (یکی از مصاحبه شوندگان: ما الان اونجا هستیم، داریم میبینمشون ، سیستم برق و گاز و پتروشیمی ، تراکنش های بانکی ، مخابراتی ، سامانه های دفاعی و .... و آماده ایم هر لحظه که انحرافی دیدیم وارد عمل بشیم) ، که با توجه به برنامه توانای SUTER حتما باید این تهدید هم جدی گرفته بشه - بخاطر شدت قدرت حملات سایبری ، در آییین نامه حملات سایبری تهیه شده در امریکا این حملات به دستور مستقیم رییس حمهور نیاز داره دقیقا مشابه بمب اتمی !!   نکته جالب اینه که یکی از مصاحبه شوندگان اشاره مستقیمی به قدرت تخریب این برنامه ها در پالایشگاه های نفت میکنه ، با اتفاقات چند وقت اخیر ایران این هم میتونه یه امکان باشه
  3. 1 پسندیده شده
    سلام و عرض ادب خدمت دوستان و همراهان میلیتاری صحبت از آماد و پشتیبانی شد ، شاید این فایل پی.دی.اف فارسی و موجود تو فضای مجازی ، با نام " تبیین ساختار مناسب سیستم آماد و پشتیبانی تیپهای نیرو مخصوص واکنش سریع " از فصلنامه ی علوم و فنون نظامی ، به کار دوستان علاقمند بیاد . ( ۲۶ صفحه با حجم تقریبی ۱ مگابایت ) https://www.google.com/url?sa=t&source=web&rct=j&url=http://www.qjmst.ir/article_35682_67ef560916f4ceee11cde16dfa98475a.pdf&ved=2ahUKEwiTnMyd2JfvAhXQX8AKHaMPDxgQFjAWegQIDxAC&usg=AOvVaw06QGFxcjFuZIXlA_LlKhZ2 اگر مطلب به تایپک دیگه ایی مرتبط میشه ، منتقل بفرمایید .
  4. 1 پسندیده شده
    بسم ا... پیرو بحث چند روز پیش در بروزرسانی در خصوص جت تی-33 و کاربری ان در ایران
  5. 1 پسندیده شده
    با سلام از این نویسنده نمیتوان انتظار داشت بی طرف و منصف باشد ولی لااقل باید به تاریخ وفادار باشد که نیست عبدالکریم قاسم در کودتای مشترک طرفداران چند حزب( ناسیونالیستهای طرفداران عارف رئیس جمهور نظامی بعدی + بعثی ها+ کمونیستهاو...) کشته شد نه به وسیله جمعیت خشمناک !!! به نحوی بیان میکند انگار مردم انقلاب کردند و قاسم را کشتند که واقعیت ندارد ( قاسم محبوبیت نسبی بین عراقی ها داشت چون از مادر کرد بود و از پدرعرب و ضمنا چهره نسبتا کاریزمایی بود )آن زمان بعثی ها قدرت زیادی نداشتند و از محبوبیت عبدالکریم قاسم در میان مردم در هراس بودند پس با ناسیونالیستها و کمونیستها شریک شدند تا دشمن اصلی را از میدان به در کنند بعدا عارف در سانحه عمدی سقوط هلی کوپتر کشته شد و برادرش به قدرت رسید که در کودتای بعدی توسط بعثی ها برکنار و کشته شد --- زحمات جناب mehran55 جای تقدیر و تشکر دارد عرایض بنده ابهامات تاریخ است
  6. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . مقدمه - خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار ، هنوز عمق بسیاری از مسائل ناشناخته باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود. "بخش ششم" صدامِ عراق - بخش اول (صدام در عربی یعنی بسیار صدمه زننده) پیرو موافقت نامه سایکس - پیکو (Sykes-Picot) میان کشورهای فرانسه و انگلستان که امپراطوری عثمانی را تجزیه و تقسیم می نمود ، سه استان "بغداد" ، "بصره" و "موصل" از ترکیه [در واقع عثمانی] مجزا و بعنوان کشور جداگانه ای به نام عراق خوانده شد!! این فرمول ماهرانه و شیطنت آمیز را می توان چنین خلاصه و توجیه نمود که " عراق ، نتیجه فکر جنون آمیز چرچیل بود که می خواست سه منطقه چاه های نفتی یعنی بصره ، کرکوک و موصل را بهم متصل کند و همراه با آن سه گروه و جمعیت متفاوت و مجزا از هم یعنی "کردها" ، "شیعیان" و "سنی ها" را گرد هم آورده و متحد سازد !!! " در سال 1958 رژیم سلطنتی طرفدار غرب واژگون و ملک فیصل پادشاه عراق کشته شد و نخست وزیر وی ؛ نوری سعید توسط شورشیان به فجیع ترین وضعی به قتل رسید. نخستین رئیس جمهور عراق - ژنرال عبدالکریم قاسم - یکسال بعد از یک توطئه جان سالم بدر برد. یکی از افراد شرکت کننده در کودتا که زخمی شده بود ، جوان بیست و دو ساله ای به نام صدام حسین بود که موفق شد به کشور همسایه - سوریه - فرار نماید. در سال 1963 ، جمعیت خشمناک در یک یورش ناگهانی ، قاسم را کشته و سر او را به نمایش گذاردند. ژنرال عبدالکریم قاسم ( فرد سلاح به دست ) در سال 1968 حزب بعث به قدرت رسید [ 9 سال پس از شکست در کودتای نافرجام علیه عبدالکریم قاسم] که در واقع اولین پیروزی صدام حسین محسوب می شد که بعنوان نائب رئیس شورای انقلاب برگزیده شد که در عین حال مسئول نهادهای امنیتی و مرد قدرتمند کشور به شمار می آمد. سازمان امنیت کشور ، تحت کنترل برادران ناتنی وی [ به نام های "وتبان" ، "سباوی"و "برزان" ] قرار داشته و هنوز هم دارد. پسر عموی او "حسین کامل المجید" ، مسئول کشتار دسته جمعی کردها شد که این مأموریت در نهایت قساوت و البته با استفاده از سلاح های شیمیائی انجام پذیرفت. این مرد ضمنا مسئول کلیه خریدهای نظامی (اسلحه و مهمات) نیز می باشد که در هر معامله ای کمیسیون خود را نیز بر می دارد! همچنانکه در سال 1987 در معامله خرید یکصد و بیست موشک اسکاد (Scud) شصت میلیون دلار به جیب زد ! این گروه کوچک حاکم و مستقر در قدرت مطلقه بغداد ، از طریق وابستگی عشیره ای و پیوندهای خونی با هم متحد شده اند. "عدی" فرزند ارشد صدام ، در برابر دیدگان میهمانان ، یکی از افراد گارد محافظ صدام را به قتل رساند که موجب خشم و غیظ پدر گردید و او را به مرگ تهدید نمود. اما نخستین همسر وی به نام " ساجده" ( مادر عدی) ، از برادر خود "عدنان خیرالله" که ضمنا وزیر دفاع نیز بود خواست تا با پا در میانی و شفاعت نزد صدام حسین ؛ از خون فرزندش در گذرد. صدام درخواست او را پذیرفت ، اما خود شفاعت کننده ( عدنان خیرالله ) را که در عین حال پسر عمو و برادر همسرش نیز بود ، هرگز نبخشید و سرانجام دستور اعدام او را صادر نمو . سپس با صحنه سازی و تظاهر چنین وانمود شد که وی در یک حادثه سقوط هلیکوپتر کشته شده است. ژنرال عدنان خیرالله ، وزیر دفاع ، پسر عمو و برادر همسر صدام قهر و خشونت و تجاوز ، حربه بُرنده و مورد علاقه صدام حسین بود. در سال 1979 ، در اوج قدرت ، جشنی برپا داشت که طی آن بیست و یک عضو کابینه به دستور شخص وی تیرباران شدند که یکی از آنان از نزدیک ترین و محرم ترین افراد به صدام حسین محسوب می شد. بر سنگ قبر وی باید می نوشت " او به من خیلی نزدیک بود ، اما در عین حال بسیار دور هم بود ! " یکسال بعد ، بسیاری از وزراء ، فرماندهان و همکاران نزدیک خود را فراخواند تا در زندان مرکزی بغداد [زندان مشهور و فوق امنیتی ابوغریب] ، به زندانیان سیاسی "جام زهر بنوشانند و بدین ترتیب به آنان بفهماند و حالی کند که چنانچه درصدد مخالفت با تمایلات و خواسته های وی برآیند ، سرنوشتی این چنین در انتظارشان خواهد بود. او با چنین وقاحت و درنده خوئی ، مصداق واقعی ضرب المثل افسانه ای است که می گوید " وفادراترین افراد ، مقصرترین و گناهکارترین آنان خواهند بود." کسی که هرگز نظامی نبوده و از فنون آن بی اطلاع است ، در آن واحد ؛ هم شیفته و فریفته ارتش خود است ، و هم از آن در بیم و هراس به سر می برد. او ارتشی می خواهد قوی و نیرومند اما مطیع و منقاد، و دوست دارد که در یونیفرم نظامی یک ژنرال ظاهر شود ، ولی درعین حال نسبت به افسران عالی رتبه که غالبا او را به چشم یک " تازه به دوران رسیده" می نگرند ، احساس پائین دستی و عقده می کند. بنابراین مدام در حال تصفیه های دسته جمعی نظامیان است. در جریان جنگ ایران - عراق شایعات فراوان وجود داشت که تعداد زیادی از افسران رده بالای ارتش خود را تیرباران نموده است. صدام شایعات مزبور را اینطور اصلاح نمود : " کذب محض است! تنها دو افسر از یک لشکر و رئیس یک واحد مکانیزه اعدام شده اند که در گیر و دار جنگ یک امر کاملا طبیعی و عادی است ! " معذالک در یک نشست نظامی ، افسری با یکی از برنامه های حمله نظامی که صدام آنرا طرح ریزی نموده بود به مخالفت برخواست. رئیس حکومت ، وقتی خوب تمام حرف ها و انتقادات او را شنید بی آنکه کلمه ای بر زبان بیاورد ، دست به هفت تیری که همیشه به کمر می بنند برد و گلوله ای در مغز وی خالی کرد. در سال 1988 ، درست بلافاصله پس از پایان جنگ ایران - عراق ، صدها افسر عراقی دستگیر و روانه زندان گردیدند و تعدادی از آنان ، کمی بعد ، به جوخه های آتش سپرده شدند. ژنرال ماهر عبدالرشید ؛ یکی از نظامیان برجسته عراقی و قهرمان جنگ عراق ، که ضمنا دختر وی به همسری یکی از پسران صدام حسین در آمده بود ، برای همیشه ناپدید گردید. [ این بخش متن اشتباه هست!! ماهر عبدالرشید به شهر سلیمانیه تبعد شد و در سال 2014 به علت سکته مغزی در همین شهر جان سپرد] ارتشبد ماهر عبدالرشید ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب مرتبط با این وقایع خواهیم پرداخت.
  7. 1 پسندیده شده
    بسم ا... این حمله هوایی با سوخو-24 ها باید مستند بشود ، ولی در مقاله ای که حدود 10-15 سال پیش در یکی از مجلات هوانوردی نوشته شده بود ، اسکادرانهای سوخو-24 عراقی تا شب حمله نیروی هوایی ائتلاف (یا چند روز پیش از آن ) ، صرفاً مشغول اجرای تمرینات پرواز در ارتفاع پایین زیر نظر مربیان روس بودند و حداقل تا قبل از ارائه مستندات ، امکان حمله فنسرها به اسراییل بعید هست . قضیه دیمونا همون ماجرای شلیک موشکهای اسکاد با کلاهکهای سیمانی هست که داستانش به شکل اشتباه در رسانه های داخلی باب شده . عراقیها موشکهای اسکادی که با کلاهکهای سیمانی را با شناسه "الحجره" نامگذاری کرده بودند آنچه که درمیان عموم در آن زمان رایج شد ، این تحلیل بشمار می آمد که صدام برای وادار کردن رژیم صهیونیستی به عکس العمل و تبدیل کردن جنگ به یک نبرد تمام عیار و منحرف کردن اذهان از مساله اشغال کویت ، مبادرت به صدور چنین دستوری نموده است ، اما ، پس از اشغال عراق در سال 2003 ، اطلاعات جدیدی در این زمینه منتشر گردید . به اعتقاد برخی کارشناسان ، آزمایشهای قبل از جنگ نشان می داد ، موشکهای " الحجره" با مسلح شدن به کلاهکهای سیمانی ، پس از شلیک ، در زمان ورود مجدد به جوّ ، به سرعتی در حدود 6 ماخ دست می یافتند و این کلاهک غیر انفجاری ، با استفاده از انرژی جنبشی بدست آمده ، در زمان برخورد به سطح زمین ، گودالی به عمق 25 متر و قطری در حدود 40 متر ایجاد می نمود . در طول جنگ هم حداقل 5 تیر الحجره بسمت دیمونا شلیک شد که نه عکس و نه خبری عجالتا برای ارزیابی خسارت وارده منتشر نشده ...
  8. 1 پسندیده شده
    در خاطرات خلبانهای عراقی نوشته شده که با سوخو24 حمله کردند و هدف در جنوب اسرائیل بود ( احتمالا دیمونا) وحتی مدعی خسارت هم هستن ولی تایید نشد بعدا گفته شد دیمونا تعطیل شده که شاید به دلیل آسیب وارده بوده ولی اسرائیل چیزی بروز نداد در خصوص جنگ اول خلیج فارس ابهامات و مسائل محرمانه و پشت پرده زیادی وجود دارد که ما مطلع نیستیم
  9. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس ویلای خیابان پاسداران پهپاد آمریکائی Lockheed MQM-105 Aquila حساب از دستم در رفته بود ، نمی دانم امشب چندمین شبی بود که حکایتم شده بود حکایت چوپانی که هر شب قبل از خواب یک دانه بزش می شد ده تا ، بیست تا ، صد تا. بعد با شیرش ، ده بز دیگر می خرید. صبح نشده صاحب یک گله بزرگ می شد. خیال مان که از بابت راه اندازی گردان رعد راحت شد ، به فکر خرید پهپاد از خارج افتادیم که سر از آرژانتین در آوردیم. ولی از روزی که از آرژانتین برگشتم ، حال دیگری پیدا کردم. نه اینکه از وسط خار و خاشاک جبهه ، چند روزی رفته باشیم صفا سیتی ؛ بلکه به این خاطر که قرارداد خرید 6 فروند هواپیمای آکوئیلا را با آرژانتینی ها بسته بودیم. آن هم در شرایطی که به قول آرژانتینی ها ، اگر اسرائیل می فهمید پوست از کله شان می کند. احتمالا منظور از هواپیمای آکوئیلای مورد بحث ، همین پهپاد آکوئیلا باشد ( خیلی مطمئن نیستم البته !!!) توی آن شرایط سخت تحریم و نیاز جبهه های جنگ به پرنده های بدون سرنشین پیشرفته ، باز شدن پای هواپیماهای آکوئیلا به جبهه مثل این بود که از یک خانه حصیری ما را برده باشند توی ویلائی در خیابان پاسداران. دو سه ماه انتظار برای رسیدن هواپیماها به ایران زمان زیادی بود اما من و رضا ارباب زجرکش شدیم تا این چند ماه هم گذشت. هنوز دلمان به همان یک دانه بز خوش بد که یهویی معلوم نشد چه اتفاقی افتاد که قضیه آکوئیلا رفت هوا. مثل گیج و منگ ها ، از بس که عصبانی بودم ؛ نمی دانستم یقه کی را بگیرم. رضا اما همه چیز را از چشم من می دید. انگاری که جلویش فیلم بازی می کنم ، اصلا اعتنائی به چهره برافروخته ام نکرد که هیچ ، قسم و آیه هایم نیز برایش ارزشی نداشت. فقط گفت : اون از هواپیماهای چینی که هوای شان دادی ، این هم از آکوئیلاها. دلت خنک شد ؟ هواپیمای آموزشی سسنا ( سیمرغ ) در آسمان اما واقعیت این نبود. فرماندهان نیروی هوائی سپاه ، برای خرید هواپیماهای آموزشی [سسناها و توکانوها] که خیلی هم برای نیرو دهن پر کن بود ، بودجه کم آورده بودند ؛ پول آکوئیلاها را گذاشتند روی بودجه خرید آنها و کار را تمام کرده بودند. به همین سادگی.!!! راوی : عبدالمجید مختار زاده * * * * * نان شب انگار که به کشور چشم بادامی ها رفته باشیم ، از سر و وضع مان فهمیدند که ایرانی هستیم. پا که به مغازه هایشان می گذاشتیم ، حرفی نزده می گفتند : نداریم ، تمام کرده ایم ، مال کسی است. حالا مثلا سر و وضعمان را شکل خودشان در می آوردیم ، رنگ پوست و چشم هایمان را چکار باید می کردیم تا بتوانیم قطعات مورد نیاز هواپیماهایمان را از فروشگاه های مدل شان بخریم ؟! اما ما مگر ول کن بودیم ؟ بقول پدرم پول را روی سنگ بگذاری آب می شود. بالاخره بعد از چند روز گشت و گذار بین فروشندگانی از این دست در لندن ، افرادی را می توانستیم پیدا کنیم که سرشان فقط توی حساب و کتاب باشد. آنها حتی جنس هائی را هم که نداشتند ، با آدرس گیری از ما ، کالاهای مورد نیازمان را از همان مغازه ها و از طریق بازار سیاه خریداری می کردند. ما هم پس از سالی دو سه بار تردد در خیابان های لندن ، برای خودمان توی خرید ، خبره شده بودیم. می دانستیم که کدام مغازه چه دارد و کدام نفر را باید واسطه کنیم تا کالایمان را بخرد. فرستادن شان به ایران هم مکافاتی دیگر بود که باید از راهش وارد می شدیم. ما کم کم یاد گرفتیم که با حضور در نمایشگاه های گاه و بیگاه صنعت هواپیماهای بدون سرنشین ( البته از نوع تجاری - تفریحی اش ) چگونه به اطلاعات دست اول ، دست یابیم و کالاهائی با مصارف دو گانه گیر بیاوریم. ما وقتی باک های بنزینی را گیر آوردیم که توی بال ها جاسازی شده بود ، یا سرورهائی را که در بال و بدنه کارگذاری شده بود را برای بچه های کارگاه باغ شیان در ایران فرستادیم ؛ از ذوق نمی دانستند چیکار کنند. نحوه جاگیری باک سوخت درون بدنه هواپیمای مدل از روزی که بچه ها به فکر ساخت بدنه ، با فایبرگلاس به جای یونولیت افتاده بودند ، کارمان شده بود پیدا کردن مواد پلی استری، مواد اپوکسی و پارچه ای مخصوص این کار. از دیگر خوبی های نمایشگاه ها این بود که کلی کتاب و مجله و بروشور و اطلاعاتی از این دست در مورد هواپیماها گیر می آوردیم که برای بچه های باغ شیان ، حکم نان شب را داشت. راوی : محسن عمل نیک ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  10. 1 پسندیده شده
    با سلام این یه رویه جاری بین جنایتکارانه ، همه شون اون جایی که به نفعشون نیست ، دخالت و حتی اطلاع خودشون رو از اصل ماجرا منکر میشن ! نمونه های بسیاری ازشون را هم تا حالا دیدیم . حتی در انقلاب خودمون که رییس ساواک میگفت من تا حالا ( زمان پرسش در دادگاه ) ازینکه در ساواک شکنجه ای میشده مطلع نبودم
  11. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . "بخش چهارم" عراق از جنگ تا جنگ (صدام از این جا عبور کرد...) مقدمه - خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار ، هنوز عمق بسیاری از مسائل ناشناخته باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود. کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. این بار به سراغ این کتاب می رویم و شصت و سومین بخش آن را که به مصاحبه با سرلشگر تمام، نزار الخزرجی ( رئیس ستاد ارتش عراق در زمان حمله به کویت ) اختصاص دارد به اتفاق هم مرور می کنیم. "بخش چهارم" عراق از جنگ تا جنگ (صدام از این جا عبور کرد...) گفت و گو با سرلشکر نزار الخزرجی چه وقت احساس کردید که ممکن است به کویت حمله شود؟ یک ماه قبل از این که تنش علنی شود. عجیب این که در جریان نشست عربی در بغداد که چهار ماه قبل از جنگ بود صدام به امیر کویت، شیخ جابر الاحمد، بالاترین نشان عراق را داد. اما در نشست به گونه ای رفتار کرد انگار که عبدالناصر جدید است؟ به گونه ای رفتار کرد انگار بیشتر از عبدالناصر است. گفتم که تنش خود را نشان داد. رسانه ها شروع کردند درباره افزایش قیمت نفت و دزدی نفت می نوشتند. تماس هایی برقرار شد تا جلوی تشنج را بگیرند. اما به ذهن کسی نمی رسید که عراقی که همیشه همه را دعوت به وحدت امت می کرد و ادعا می کرد که مدافع امت ]عربی[ است امکان دارد جنگی را علیه کویت آغاز کند و کشوری عربی را از وجود حذف کند. آیا در فرهنگ ارتش عراق چیزی وجود دارد که کویت را جزئی از عراق بداند؟ هستند کسانی که به تاریخ مراجعه کنند و بگویند که کویت جزئی از استان بصره در دوران عثمانی بوده است. و در زمان ملک غازی دعوتی برای الحاق کویت به عراق صورت گرفته است. و دعوت مشابهی نیز در زمان عبدالکریم قاسم شد. این موضوع مطرح است. اما حزب حاکم در عراق حزب بعث است که همه را دعوت به وحدت عربی می کند. عراقی ها به وحدت اعتقاد دارند اما نه با اضافه کردن حذفی کشوری. آیا به عنوان رئیس ستاد ارتش تحرکاتی نظامی را نیز مشاهده کردید؟ بر اساس تقسیم بندی شناخته شده، گارد جمهوری به طور مستقیم وابسته به فرماندهی کل قوا یعنی صدام است. گارد جمهوری معمولا در مناطق مختلف عراق آموزش می دید. در آن مدت آموزش ها در منطقه بصره و در چارچوب آموزش های سالانه انجام می شد. برای همین برای اشغال کویت از گارد جمهوری استفاده شد. کسی خبر نداشت برای این که آموزش ها را عادی تصور می کردند. آن چه اتفاق افتاد عجیب بود. عبدالجبار شنشل، وزیر دفاع بود و من رئیس ستاد ارتش بودم، ما نه از نزدیک نه از دور ، در جریان موضوع اشغال کویت نبودیم. چه وقت از جنگ مطلع شدید؟ شب حوادث من در خانه ام خوابیده بودم. صبح رئیس دفتر فرماندهی کل قوا، سرلشگر علاء الدین الجنابی تماس گرفت و از من خواست که به دفتر فرماندهی کل قوا بروم و وقتی که وارد دفترش شدم گفت: «اشغال کویت را تمام کردیم». پرسیدم چگونه؟ گفت: «گارد جمهوری و نیروی هوایی و هواپیمایی ارتش اشغال کویت را انجام دادند.» یک ربع بعد وزیر دفاع عبدالجبار شنشل رسید و به همین شیوه به او هم ابلاغ کردند. تصور کن ارتش به سمت ماجرایی از این دست رانده می شود بدون این که وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش بدانند. شوک بزرگی به ما وارد شد. کشور مورد هدف قرار گرفته کشوری عربی و همسایه بود ما می گفتیم که ما با ایران جنگیدیم نه تنها برای دفاع از عراق بلکه همچنین برای دفاع از عرب، در حالی که برای من کاملا روشن بود که مساله بدون حساب و کتاب انجام نشده است. این احساس تکان دهنده به من دست داد که سرنوشت عراق مطرح خواهد شد. سه یا چهار روز بعد اولین دیدار با صدام حسین انجام شد. ما را خواسته بود، وزیر دفاع و من، برای دیدار فرا خوانده شده بودیم و ماشین ها ما را به منطقه رضوانیه منتقل کردند. بعد از گشتن در خیابان های کناری ما را سوار کاروانی کردند. وارد که شدیم دیدیم که نقشه هایی روی دیوارها آویزان است. یک ربع بعد صدام وارد شد. گفت: «خواهش می کنم قهر نکنید، من به شما عملیات آزادسازی کویت را خبر ندادم اما این به آن معنا نیست که به شما اعتماد ندارم. این کار را به دو دلیل کردم: اول این که اگر من به شما ابلاغ می کردم که سلسله ای از کارها را برای آماده سازی طرح تا آماده سازی وزرا و ستاد ارتش انجام دهید این مساله باعث می شد که نگاه ها متوجه این موضوع شوند و راز بر ملا شود، در حالی که من می خواستم عملیات ناگهانی صورت بگیرد. دوم من کویت را توسط بخش هایی که مستقیما زیر نظر من هستند انجام دادم نه توسط بخش های شما.» بعد از آن به من گفت: «سرلشگر نزار، می خواهم گارد جمهوری را عقب بیاورم و از تو می خواهم که منطقه کویت را رصد کنی و بخش هایی از ارتش را جایگزین گارد جمهوری کنی که قرار است تا منطقه مرزی عقب نشینی کند و نیروی ذخیره باشد.» در جلسه صدام خودش را خرسند نشان نداد، واکنش های جامعه جهانی شدید بودند. به کویت رفتم و حجم نیروهایی که نیاز بود به آن جا بیاوریم برای این که جای گارد جمهوری را بگیرند برآورد کردم و طرح را اجرا کردیم. در روز نهم اشغال گزارشی استراتژیک نوشتم و به فرماندهی کل قوا و معاونش و وزیر دفاع فرستادم. در گزارش درباره حادثه و تغییرات شگرفی که در منطقه به وجود آورده، صحبت کردم، و این که در سطح منطقه و جهان ممکن است چه اتفاقاتی بیفتد. اشاره کردم کاری که عراق کرد می تواند جنگ بزرگی را رقم بزند که می تواند شبیه یک جنگ جهانی کوچک باشد. و گفتم که کشورهای غربی در راس آنها ایالات متحده به همراه کشورهای عربی در این جنگ شرکت خواهند کرد و این جنگ از بازگرداندن کویت تا پایان دادن به عراق را طرح ریزی خواهد کرد. چهار هفته بعد از اشغال کویت گزارشی عملیاتی نوشتم و در آن روشن کردم که چه رویارویی ای صورت خواهد گرفت و جهت هایی که نیروهای ائتلاف در پیش خواهند گرفت، چه خواهد بود، و امکانات دو طرف را مقایسه کردم. و به طور روشن اشاره کردم که جنگ صد در صد رخ خواهد داد، و ما در این جنگ شکست خواهیم خورد. و در گزارش توصیه کردم که ما عقب نشینی کنیم و مشکلات را از راه های دیپلماتیک حل کنیم. در 18 سپتامبر 1990، یعنی شش هفته بعد از اشغال، صدام ما را برای جلسه ای که خودش به همراه وزیر دفاع و من و فرمانده نیروی هوایی و مدیر سازمان امنیت به همراه رئیس دفتر کل فرماندهی کل قوا، الجنابی، حضور داشتند، فراخواند. از ابتدای جلسه صدام ناراحت بود. صدام گفت: «سرلشگر نزار تو دو گزارش نوشتی از تو می خواهم درباره آنها توضیح دهی.» تصویری از دیدار صدام با نزار الخزرجی شروع کردم دو گزارش را شرح دادن و اشاره کردم که امکانات ما اصلا کافی نیستند، این یعنی که فرصت مبارزه نداریم و در اماکنمان نابود می شویم. گفتم که حملات هوایی انجام خواهند شد و ظرف کمتر از یک ماه قبل از آن که جنگ برای حمله به نیروهای ما با حمله نیروهای زمینی آغاز شود، همه نقاط حساس و زیربناهای ما را ویران خواهند کرد. صدام عصبانی شد و گفت: «چی، حملات هوایی که بخواهد یک ماه طول بکشد در کار نخواهد بود، تنها یکی دو روز حمله می کنند و بعد درگیری های زمینی آغاز خواهد شد و در آن جا است که ما به آنها درس خواهیم داد.» جواب دادم: «سرورم، به ما فرصت انجام چنین رویارویی ای را نخواهند داد، پل ها و سربازخانه ها و کارخانه ها را ویران خواهند کرد و در نهایت به نیروهای خط مقدم ما هجوم خواهند آورد.» هنوز در بخش اول صحبت هایم بودم که صدام ناراضی ایستاد، همه ما هم ایستادیم و خطاب به من گفت: «سرلشگر نزار چرا به صراحت نمی گویی که نمی خواهی بجنگی.» این حرف مرا به درد آورد در حالی که من افسری حرفه ای هستم که به صراحت از موضوعی صحبت می کنم که سرنوشت کشور را مطرح می کند. بعد از این که حرفش مرا شوکه کرد به او گفتم: «سرورم، من نظامی ام و عمرم را در ارتش گذرانده ام و رئیس ستاد ارتش هستم و برای همین باید به تو حقیقت را بگویم. سرورم حقیقت بدتر از چیزی است که گفتم.» جواب داد: «خیلی خوب جلسه تمام شد.» خشم را به وضوح در چشمانش نشان داد. از جلسه خسته و پردرد خارج شدم. کشور به سمت جنگ هل داده می شود و فرد مسئول به حرف من اصلا اعتنا نمی کند در حالی که من به عشق وطنم و بر اساس تجربه ام صحبت می کنم. صدام طوری مرا خطاب قرار داد انگار که من ترسیده ام. در حقیقت من برای کشورم ترسیده بودم، من نظامی هستم و می دانم که توان رویارویی را نداریم. روز بعد، بعد از وقت کاری، یکی از افرادی که مورد اعتماد صدام بود نزد من آمد و پیامی شخصی را برای من آورد، اسم او ماجد بود و در کاخ کار می کرد. پیام برکناری من از ریاست ستاد ارتش را به من داد. در نامه آن طور که یادم است، آمده بود: «از صدام به سرلشگر تمام، نزار الخزرجی، برایم سخت است که به مردان (و نظامیان به طور ویژه) تغییر مناصبشان را ابلاغ کنم. در مرحله فعلی لازم است که منصبت تغییر کند. از همه تلاش ها و فعالیت هایت در جنگ قادسیه تشکر می کنیم. الآن شما در منصب مشاور در ریاست جمهوری منصوب شده ای. انتظار داریم که این سمت را بپذیری. واجب آن چیزی است که از گذشته با تو عهد بسته بودیم. صدام حسین.» حقیقتش منصب جدید یک منصب تشریفاتی و کاملا بی ارزش بود برای همین در محل کار جدید حاضر نشدم. با رئیس دفتر فرماندهی کل قوا تماس گرفتم و به او گفتم: «من خانه هستم هر وقت نظر مرا خواستید به من پیام دهید به شما جواب دهم یا اگر لازم باشد کاری انجام دهم به من بگویید نزد شما حاضر شوم.» این وضعیت من بود. مشاور نظامی در ریاست جمهوری، تا این که در سال 1996 کشور را ترک کردم. در طول جنگ کجا بودی؟ در بغداد بودم. در هیچ چیز هم با من مشورت نکردند. چه کسی طرح جنگ کویت را کشید؟ آن چه فهمیدم صدام شخصا طرح جنگ را در حضور حسین کامل و علی حسن المجید کشید. شاید از افراد نزدیک درباره مسائل مرتبط با جزئیات نیز کمک گرفته شد اما طرح توسط این سه نفر کشیده شد. بعد از این که برکنار شدی چه تغییری در تعامل حکومت با تو شد؟ محافظان ویژه ای که در میان آنها افرادی از نزدیکان من بودند و مسئول حفاظت از خانه ام را بر عهده داشتند گرفتند. محافظان مرا به جای دیگری منتقل کردند و محافظانی از ]سازمان[ «امنیت ویژه» که قصی آن را مدیریت می کرد، جای آنها آمدند. وظیفه محافظان جدید زیر نظر گرفتن من و نظارت بر تحرکات من بود. ماشین هایی از سوی «امنیت ویژه» سر خیابان گذاشتند و تلفنم را کنترل می کردند. عملا چیزی شبیه حصر خانگی شدم بدون این که رسما چیزی درباره اجرای آن اعلام شود. به شدت زیر نظر بودم. ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب مرتبط با این وقایع خواهیم پرداخت.
  12. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس کش لانچر مثل این شرکت های پیمانکاری تولید اسلحه در آمریکا که نیازهای تخصصی ارتش آمریکا را تأمین می کنند ، انگار بین دانشگاه ما در اصفهان ، صنایع الکترونیکی شیراز و گروهی تخصصی در تهران مسابقه گذاشته باشند. هر سه مشغول ساخت لانچرهائی برای هواپیماهای بدون سرنشین تلاش شده بودیم. تهرانی ها مثل همیشه لقمه بزرگ برداشته و لانچری حجیم و سنگین ساخته بودند که خیلی هم پیچیده بود. کسانی دیگر هم به فکر پرتاب پرنده به وسیله موشک افتاده بودند که مثلا زیرش یک راکت ببندند و آن را شلیک کنند.شیرازی ها را نمی دانم. ولی ما 5 نفر بودیم که دو سالی روی آن کار کرده و چیز سبک و ساده ای ساختیم که کاربردی باشد و به راحتی قابل آموزش هم باشد. البته پیش از این بچه های پهپاد از جمله برادر محمد کریمی لانچرهای خوبی ساخته بودند ، ولی لانچر مورد نظر برای مناطق هور مثل هورالهویزه که خبری از خشکی نبود باید ساخته میشد. تفاوت لانچرها در این بود که لانچر ما الکتریکی بود و آنها یکی شان هیدرولیکی بود و دیگری پنوماتیکی. ما اختراعمان را بارها در شهرک آزمایشگاهی اصفهان آزمایش کرده بودیم و جواب گرفته بودیم. وقتی لانچر را از من تحویل گرفتند، بخاطر مأموریت های پیش بینی نشده یگان پهپاد، آزمایش و تست را گذاشتند ده روز دیگر. روز موعود، خودم رفتم جبهه اهواز. حالا چون موفقیت عکس برداری توسط گروه ما صورت گرفته بود و رزمندگان از هواپیماهای ساخت ما در جبهه استفاده می کردند، خیلی با پرستیژ وارد موضوع شدم و اطمینان داشتم که نسبت به آن دو موفق تر خواهم بود و افتخار ساخت این نوع لانچر هم نصیب ما می شود. اما بعد از ده روز متوجه شدم که تمام واگن ها و ریل های لانچر در اثر رطوبت هوا یا باران های تند جنوب زنگ خورده بود. باطری اش هم یا به دلیل رطوبت و یا کیفیت پائین اش ، اصلا جواب نمی داد. موقع تست در کمال تعجب دیدم که هواپیما قبل از اینکه پرواز کند ؛ یهو از جلوی لانچر افتاد زمین. با ناراحتی زنگ زدم به دوستانم در اصفهان موضوع را در میان گذاشتم، آنها هم باورشان نمی شد. توی آبروی از دست رفته بودم که برادر فروزنده ، فرمانده قد بلند آنجا گفت : شما و تهرانی ها ما را سر کار گذاشته اید ؟ این بود نتیجه دو سال مطالعه تان ؟ با این حرف فهمیدم که پروژه تهرانی ها هم شکست خورده. ظاهرا لانچر شیرازی ها هم به جائی نرسیده بود. بسیار دلگیر و پکر سرم را پائین انداختم . این قضیه خیلی برایم گران تمام شد. علت را نمی یافتم. اما هر چه بود یا مربوط به خاک و گرد و غبار مرطوب جنوب بود ، یا به روغن ، توپ ، تانک و فشنگ. لانچر ما عبارت بود از یک واگن و یک موتور الکتریکی با استارت هیجده چرخی گیربکس دار. حالا چرا جواب نداد نمی دانم. در مقر اهواز ، از پیش بچه های پهپاد مثل برادر بحرینی بلند شدم تا قدمی زده و هوائی تازه کنم که یک تکه کش روی زمین نظرم را به خود جلب کرد. ضخامتش، یک میلی متر بود و طولش ده دوازده سانتی متر. آن را برداشتم و در حالی که با آن بازی می کردم متوجه شدم توی کشیدن طولش به 30-40 سانتی متر می رسد. یهو چیزی به ذهنم رسید. یکراست به طرف کارگاه رفتم و یک پیچ گوشتی به یک سرش بستم و از محل خارج شدم و بعد رفتم بقالی سر محل. آن را توی ترازویش انداختم و با عجله پرسیدم : وزن این پیچ گوشتی چقدر است ؟ بیچاره فکر کرد دیوانه ام ! کمی توی چهره ام خیره شد و بعد به اطراف نگاهی انداخت. بلافاصله با آرامش تکرار کردم : آقای عزیز حالم خوب است و سرم به جائی نخورده ، لطفا شما این را وزن بفرمائید برای کاری می خواهم. مغازه دار پذیرفته یا نه ، اما چیزی نگفت. وزنش کرد و با همان حیرت اولیه ، مرا با نگاه پرسشگر خود تا خروجی مغازه دنبال کرد. حدسم درست بود. کش قادر بود چندین برابر وزن خود را پرتاب کند... وقتی انگشتم را از روی حالت فنر گونه اش کنار می کشیدم یاد تیر و کمان های کودکی هایم افتادم که با همین کش های قیطانی قلوه سنگ هم پرتاب می کردیم. پیش خود گفتم اگر 100 تا از چنین کش هائی را کنار هم ببافیم و روکشی روی آنها بکشیم ، میشود یک کش بسیار قوی که به راحتی می تواند هواپیمایمان را حتی اگر از وزن بالاتری برخوردار باشد ، به آسمان پرتاب کند. خیلی سریع این کار را به فروزنده در تهران سپردم. او هم این کار را به خوبی انجام داد ؛ یعنی صد، صد و پنجاه عدد کش را با این ماشین های جوراب بافی به هم بافته بود و رویشان روکشی پارچه ای کشیده بود. شده بود شبیه یک کابل. توی اهواز ابتدا با کوبیدن یک میخ توی زمین و بستن یک قلاب زیر هواپیما ، آنقدر آنرا کشیدیم تا انعطاف لازم برای پرتاب پیدا کند.بعد کش را ول کردیم. نتیجه ؟ چرخ هواپیما همان اول کنده شد اگر چه چرخ هواپیما همان اول کنده شد ، اما پرواز با موفقیت انجام گرفت، قبل از اینکه لانچری برای اینکار بسازیم با نصب یک سینی آهنی عقب تویوتا به جای باند ، و چند حلقه ؛ چیزی شبیه تیر و کمان ساختیم و مجددا هواپیما را پرتاب کردیم. چیزی که با پنوماتیک، هیدرولیک و موشک حل نشد ، فقط با چند لایه کش ؛ پس از دو سال مطالعه حل شد. از آن پس لانچرهایمان را با نصب همین سیستم روی آن ساختیم و به کار بستیم. این شد یک رویه در صنعت پهپاد. راویان : مسعود زاهدی و ابراهیم بحرینی * * * * * انحنای سیل بند صبح زود، آب به صورت نزده، یهو دو نفر با لباس مخصوص پرواز وسط هور ببینی ، واقعا جای تعجب نداره ؟ حق داشتم فکر کنم که هنوز از خواب بیدار نشده ام. از اینکه شنیدم این دو خلبان پاسدار هم هستند در پوست خود نمی گنجیدم. وقتی با هر پیشرفتی ، سپاه جان می گرفت ما بیشتر هویت می گرفتیم، انگار که چیزی بر دارائی های شخصی مان اضافه می شد. دیوانگی بود که توی 6 متر عرض یک جاده طولانی که دو طرف هور بود چشمم به دنبال هواپیمایشان بگردد. با تقاضایشان آنها را به داخل قرارگاه هدایت کردیم. وقتی از چالش های پیش روی RF-4 ها و RF-5 ها و محدودیت های پروازی آنها برایمان گفتند دلمان گرفت. اما وقتی ما را با مأموریت شان مبنی بر عکس برداری های هوائی غافلگیر کردند ، چقدر خوشحال شدیم که سپاه هم مجهز به هواپیماهائی در ردیف RF-4 ها شده است. به خصوص اینکه عملیات بدر به پیروزی رسیده بود و ما مثل اکثر عملیات های پیشین ، به دلیل هوشیاری دشمن نمی توانستیم نیروی شناسائی زمینی برای کسب اطلاعات از مواضع او اعزام کنیم. در واقع ما حتی نمی توانستیم نزدیک خط و سنگرهای کمین آنها بشویم چه برسد به اینکه بخواهیم چیزی از آرایش نظامی و استعداد نیرویی آنها به دست بیاوریم. در اصل ما در یک بی خبری کامل بودیم. تمام خشکی هور ، یک جاده به نام خندق به عرض 6 متر بود که ما این سر جاده و دشمن آن سر جاده مستقر بود. تأمین سلاح و غذای نیروها از طریق آب و قایق های تندرو صورت می گرفت که آن هم خطرات خاص خودش را داشت. من همین چند روز پیش بود که به همراه سید عباس موسوی با موتورسیکلت داشتیم به جلو می رفتیم که یکی از بچه های تیپ الغدیر یزد جلوی مان را گرفت که لطفا کمک کنید این شهید را به عقب ببریم. من و سید چاره ای نداشتیم که شهید را بین خودمان سوار موتورسیکلت کنیم و آن را به عقب ببریم. به هر حال وقتی دو نفر با لباس مخصوص پرواز توی آن برهوت آب بیایند و بگویند می خواهیم برایتان عکس برداری کنیم و موقعیت دشمن را برایتان بگوئیم ، معلوم است که از شادی روی پای خود بند نمی شویم. از بچه های اطلاعات عملیات من بودم و مرحوم احمد سیاف زاده ( فرمانده عملیات قرارگاه کربلا). شهید حسن امامی جانشین او ، شهید حسینی، شهید سعید معینیان و سید عباس موسوی. ما تمام موقعیت استقراری خود و فاصله مان تا دشمن که حدود 600-700 متر بود را برایشان شرح دادیم و آمادگی خود را برای هرگونه همکاری و کمکی اعلام کردیم. وقتی از آنها پرسیدیم که کار را ان شاء الله از کی شروع می کنید ؟ جواب دادند از همین الان. با تعجب پرسیدیم از همین حالا ؟ هواپیمایتان در کدام فرودگاه هستند؟ اشاره کردند به خودروهایشان که کنار قرارگاه پارک بود و گفتند توی تویوتا هایس هستند. همه با تعجب به هم نگاه کردیم و آن ها را تا پای ماشین شان دنبال کردیم. اول فکر کردیم سر کارمان گذاشته اند اما وقتی چشم مان به دو هواپیمای یونولیتی افتاد ، نتوانستیم جلوی خنده مان را بگیریم. ما آنقدر از این دو خلبان درباره جایگزینی هواپیماهایشان به جای RF-4 شنیدیم که با خود گفتیم باید چقدر غول پیکر باشد. در هر حال تا آنها هواپیمایشان را آماده پرواز کردند ، برادر مرتضی قربانی جانشین قرارگاه به من گفت که : سریع برو به ضد هوائی چهارلول بگو لوله اش را بخواباند و به سمت هواپیماهای خودی که آماده پرواز است شلیک نکند. در جاده ای ناهموار که آدم نمی تونانست راحت راه برود نمی دانم چطور بود که هواپیمای یونولیتی خیلی سریع صعود کرد و بلند شد. اما به محض اینکه داشت توی آسمان دور می زد تا خود را وارد فضای دشمن بکند یهو چهارلول بدون مکث افتاد به جانش و هر چه گلوله داشت را به طرفش خالی کرد. ولی دریغ از یک گلوله که به آن بخورد. مرتضی قربانی که اگر کارد می خورد خونش نمی آمد ، صدایم زد که زود برو گوش تیربارچی را بگیر و بیاور اینجا. مگر به او نگفتی شلیک نکن ؟ پهپاد که بالای سر عراقی ها حاضر شد ، آنها هم افتادند به شلیک. انگار که جشن عروسی شده باشد ، از همه جای جبهه صدای تیر و ترکش می آمد. قربانی چشمش به تیربارچی که افتاد، سرش داد کشید : حالا تذکر ما را گوش ندادی به کنار ، آخر تو چه آموزشی دیده ای که حتی یک گلوله هم نتوانستی به آن بزنی ؟ او هم به فرمانده قرارگاه گفت : قربان شما فرمودید به هواپیماهای خودی شلیک نکن. مگر این هواپیما بود ؟ دو خلبان با دستگاه های رادیو کنترل شان چسبیده بودند به خاکریز و با دوربین داشتند هواپیما را کنترل می کردند و ما مانده بودیم به تماشا که آیا توی این جهنم آتش امکان برگشت وجود دارد یا نه ؟ تنها چیزی که ما را همچنان پر امید نگه می داشت صدای قارقاری بود که گاه کم می شد و گاه زیاد. ماموریت اش که تمام شد، خلبانان، آنرا از توی آتش سالم بیرون کشیدند و فرستادند طرف هور. مثل قوئی که بال هایش را باز کند و روی آب فرود آید ، هواپیما روی سینه آب موج انداخت و کمی بعد آرام گرفت. دو خلبان به سوی آن دویدند و قبل از اینکه دشمن محل فرود را زیر آتش تند خود بگیرد، هواپیما را بغل کردند و به طرف قرارگاه آوردند. توی جمعیت رزمنده ها که تند و تند به طرف قرارگاه می آمدند به تماشا، یهو رزمنده ای یزدی به یکی از آن دو خلبان اشاره کرد و پرسید : برادر جان ، شما خلبانش بودی ؟ او واقعا فکر می کرد که کسی توی پهپاد بوده. خلبان واقعا عصبانی شده بود. پرسید چرا فکر کردی من باید خلبانش باشم ؟ او با جدیت جواب داد : خب شما نسبت به آن هم لباستان قد کوتاه تری داری دیگه. این بار خلبان هم خنده اش گرفت. روز بعد که عکس ها دستمان رسید، نخستین بار بود که شکل سیل بند را جور دیگری می دیدیم. ما پیش از این فکر می کردیم سیل بند یک خط مستقیم است که ما و دشمن در دو سر آن جای داریم. اما توی عکس ها ، سیل بند انحنای بسیار خوبی به طرف ما داشت و مواضعمان را کاملا پوشش می داد. بچه های قرارگاه به کادر پهپاد اطلاع دادند، وقتی هواپیمایتان در این حجم انبوه حتی یک گلوله هم نوش جان نمی کند، پس می تواند، هواپیمائی هجومی و انتحاری برای مواقع ضروری هم باشد... راوی : علی بختیاری زاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  13. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس به دنبال زمین پرواز از آبدارچی ، سرباز و نگهبان و عکاس و نیروهای فنی گرفته تا کمک خلبان و بیسیم چی و ... جمعا به 15 نفر نمی رسیدیم ؛ اما عنوان مان گردان بود. "گردان رعد". این نام بیشتر شبیه یک آرزو بود و یک دعای خیر تا یک واقعیت. اما با این همه اگر نه به اندازه یک تیپ ، ولی ماموریتی بیش از یک گردان به ما محول کرده و شب و روزمان پر از کار و تلاش شده بود. اگر چه هر کدام عنوانی داشتیم ، اما اینطور نبود که خلبان فقط خلبانی کند و عکاس به عکاسی اش برسد. موقع کار معلوم نبود کدام فرمانده است و کدام فرمانبر. اوایل ، زمین پرواز درست و درمانی هم نداشتیم ؛ مثل آواره ها از زمینی به زمین دیگر می رفتیم. یا توی زمین های مردم پرواز می کردیم و یا در زمین های اطراف پادگان ها ، که هر کدام هم مشکلات خاص خودش را داشت. تمام تلاش مان این بود که کمتر توی چشم باشیم ، اما برای حمل چند هواپیما ، برو و بیائی به پا می شد ؛ چون توی خودرو هایس مان یک هواپیما بیشتر جا نمی شد و مجبور بودیم چند خودرو با خود ببریم. خوب شد که چند وقت بعد یکی از بچه ها ( برادر بحرینی ) ، با طراحی خوبی توانست طوری هایس را قفسه بندی کند که چند هواپیما جا شود . کم کم که ابزار و وسائل تجهیزاتی مان ( مثل دریل های باطری دار ) زیادتر شد ، جعبه ابزاری ابتکاری نیز درست کردیم تا توی زمین پرواز بتوانیم ، همراهمان ببریم. یکی از همین جعبه ها ، پر بود از سیم ، کابل-استارتر ، دریل و پیچ و مهره و ... که با این نو آوری تقریبا خودکفا می شدیم و از پس تعمیرات اضطراری در زمین پرواز بر می آمدیم. راوی : عبدالمجید مختازاده * * * * * عصر اینترنت یا ما زود به دنیا آمده بودیم ، یا اینترنت دیر اختراع شده بود. این را همیشه عباس می گفت. آه چه می شد ما زودتر به اینترنت دست می یافتیم ؟ اگر این اتفاق می افتاد دیگر لازم نبود بریم توی کتابخانه های لندن یواشکی از روی کتاب های "جینز دیفنس" عکس بگیریم و یا عمل نیک بخواهد کتاب شان را دودره کند و او را بگیرند و کلی برایش دردسر درست کنند. از اقبال بدمان هم هواپیمائی گیر نمی آمد تا آن را مهندسی معکوس کنیم. چقدر تأسف بار بود وقتی دانستیم که از اواخر زمان پهلوی ، تعدادی پهپاد هدف توی پایگاهی نظامی دپو شده و ما از آن بی خبر مانده ایم. البته بعدها رضا ارباب با ایجاد رابطه توانسته بود این اجازه را پیدا کند که چند دقیقه ای از دور آنها را تماشا کند. اگر یکی از آنها در اختیارمان بود حداقل می توانستیم از روی آنها مهندسی معکوس کنیم. نمی دانم. شاید هم باید اینطور دل خود را راضی کنیم که خوب شد اصلا نفهمیدیم که در پایگاه سمنان ، چیزی وجود داشته است وگرنه آستین هایمان را بالا نمی زدیم و خودمان دست به کار نمی شدیم و امروز لابد خبری از مهاجرها و شاهدها نبود. وسط گیر و داری که بچه های بسیجی سر و کارشان با تفنگ و خمپاره و اینجور سلاح ها بود ، برای اینکه از اصول حاکم بر پرواز و اطلاعاتی از این دست ، سر در بیاوریم ؛ تا کتابی گیر می آوردیم همه با هم آن را از بسم الله تا نقطه آخرش می خواندیم. آن هم نه یک بار ، بلکه چندین بار. کتابی داشتیم در مورد آیرودینامیک ( نام مولف اش یادم نیست ) ، هر جا می رفتم همراهم بود ، توی اهواز از بس ، دست این و آن بود پاره پوره شده بود. انگار که توضیح المسائل باشد. توی زمین پرواز تا گیر می کردیم فوری سری به آن می زدیم ببینیم چیزی در آن خصوص ندارد ؟ خوب شد که محسن عمل نیک هر بار که به انگلستان می رفت ، از توی نمایشگاه های هواپیماهای بدون سرنشین ، کلی برایمان مجله ، کاتالوگ و فیلم و عکس می آورد. از اینجا به بعد دیگر مجبور بودیم زبان هم بخوانیم تا توی ترجمه شان نمانیم. ما از توی همین کتاب و مجله ها بود که فهمیدیم برای پرواز در جاهائی مثل هور که باند پرواز وجود ندارد ، می شود از چیزی به نام لانچر ( پرتابگر هواپیما ) استفاده کرد. عمل نیک نمی توانست آنرا برایمان از انگلستان تأمین کند ؛ چون کشورمان در تحریم بود. و البته صهیونیست ها همه جا حضور داشتند و نمی گذاشتند چیزی به دستمان برسد. برای همین ، برای ساخت لانچر مثل بقیه تجهیزات خودمان دست به کار شدیم. راویان : عبدالمجید مختار زاده ، غلامرضا کاظمی ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  14. 1 پسندیده شده
    به نام خدا شورای روابط خارجی شورای روابط خارجی که بیشتر با سر واژه ی ( CFR ) معروف است ، یکی از تاثیر گذار ترین اندیشکده های آمریکایی است که در حوزهٔ سیاست خارجی آمریکا و روابط بین‌الملل به صورت تخصصی به سیاست سازی و سیاست پژوهی می پردازد. جلسات شورای روابط خارجی با حضور مقامات دولتی ، رهبران تجارت جهانی و اعضای برجسته جامعه اطلاعاتی و سیاست خارجی برای بحث و گفتگو در مورد مسائل بین المللی تشکیل می گردد . CFR هم چنین مجله دو ماهه ی مشهور " امور خارجه " Foreign Affairs, را منتشر می کند ، این اندیشکده هم چنین برنامه مطالعات دیوید راکفلر را اجرا می کند که با ارائه توصیه هایی به دولت ریاست جمهوری و جامعه دیپلماتیک ،لابی کردن قبل از جلسات کنگره ، تعامل با رسانه ها و تعامل با دست اندرکاران سیاست خارجی بر سیاست خارجی تأثیر می گذارد . همانطور که در وب سایت خود اندیشکده آمده است ، ماموریت CFR این است که "منبعی باشد برای اعضای خود ، مقامات دولتی ، مدیران تجاری ، روزنامه نگاران ، آموزگاران و دانشجویان ، رهبران مدنی و مذهبی و سایر شهروندان علاقمند به منظور کمک به آنها در درک بهتر دنیا و گزینه های سیاست خارجی که ایالات متحده و سایر کشورها با آن روبرو هستند ". گفته شده که پس از پایان جنگ جهانی اول ، 150 دانشمند وظیفه داشتند به " وودرو ویلسون " رئیس جمهور وقت آمریکا در مورد گزینه های مربوط به شرایط پس از جنگ در هنگام شکست آلمان به طور مختصر اطلاع دهند. این گروه آکادمیک ، از جمله نزدیکترین مشاور ویلسون و دوست دیرینه اش سرهنگ ادوارد م. هاوس و همچنین والتر لیپمن ، برای جمع آوری استراتژی برای دنیای پس از جنگ دیدار کردند. این تیم بیش از 2،000 سند تهیه کردند که حقایق سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی را در سطح جهان شرح و تجزیه و تحلیل می کرد و تصور میشد که برای ویلسون در مذاکرات صلح مفید خواهد بود. گزارش های آنها پایه چهارده نکته را تشکیل می داد که شرح استراتژی ویلسون برای صلح پس از پایان جنگ است. این دانشمندان سپس به كنفرانس صلح پاریس ، 1919 سفر كردند و در بحث های آنجا شركت كردند. در نتیجه بحث و گفتگو در کنفرانس صلح ، گروه کوچکی از دیپلمات ها و دانشمندان انگلیسی و آمریکایی در 30 مه 1919 در هتل مجیست در پاریس گردهم آمدند و تصمیم به ایجاد یک سازمان انگلیسی و آمریکایی با نام "انستیتوی امور بین الملل" گرفتند. البته به دلیل دیدگاه های انزوا طلب در جامعه آمریکا در آن زمان ، این دانشمندان به سختی توانستند برنامه خود را اجرا کنند . اعضای آن زمان اندیشکده بیشتر ، طرفداران بین المللی گرایی ویلسون بودند ، اما به ویژه درباره "تأثیر جنگ و پیمان صلح بر تجارت پس از جنگ" نگران بودند. این دانشمندان فرصتی را برای ایجاد سازمانی به وجود آوردند که برای مهندسی سیاست دولت دیپلمات ها ، مقامات عالی رتبه دولتی و دانشگاهیان را به همراه وکلا ، بانکداران و صنعتگران جمع کنند.. در 29 ژوئیه 1921 ، آنها رسماً شورای روابط خارجی را تشکیل دادند. در سال 1922 ادوین اف. گی ، معاون سابق دانشکده بازرگانی هاروارد و مدیر هیئت حمل و نقل در طول جنگ ، هدایت تلاش های این شورا را برای انتشار مجله ای که منبع "معتبری" در آن زمان باشد ، آغاز کرد. نفوذ این اندیشکده در نظام حکومتی ایالات متحده همواره بیش از تصور بوده است فی المثل یک مطالعه انتقادی نشان داد که از 502 مقام دولتی که از 1945 تا 1972 مورد بررسی قرار گرفته اند ، بیش از نیمی از ایشان از اعضای شورای بوده اند. در دوره دولت آیزنهاور 40٪ از مقامات ارشد سیاست خارجی ایالات متحده اعضای CFR بودند (آیزنهاور خود نیز عضو شورا بود). در زمان ترومن ، 42 درصد از پستهای برتر توسط اعضای شورا پر شده بودند. در زمان دولت کندی ، این تعداد به 51٪ رسید و در دوره دولت جانسون به 57٪ رسید . این اندیشکده به طور منظم جلساتی را تشکیل می دهد که در آن مقامات دولتی ، رهبران جهانی و اعضای برجسته جامعه سیاست خارجی درباره موضوعات مهم بین المللی بحث می کنند. اتاق فکر آن ، برنامه مطالعاتی دیوید راکفلر ، از حدود پنجاه دانشمند کمکی و تمام وقت و همچنین ده دریافت کننده محل اقامت بورسیه های یک ساله تشکیل شده است ، که مناطق عمده ای را پوشش می دهند و موضوعات مهمی را در قالب برنامه های بین المللی امروز شکل می دهند. این دانشمندان با ارائه توصیه هایی به دولت ریاست جمهوری ، شهادت قبل از كنگره ، خدمت به عنوان منبع برای جامعه دیپلماتیک ، تعامل با رسانه ها ، تألیف كتاب ها ، گزارش ها ، مقاله ها و نسخه های مربوط به موضوعات سیاست خارجی در بحث سیاست خارجی مشاركت می كنند. نمودار شبکه ای ارتباطات بین شرکت های آمریکایی های مختلف و شورای روابط خارجی، در سال 2004 : در چارچوب نظریه ها ی انتقادی از سرمایه داری جهانی ، برخی از دانشمندان علوم اجتماعی ، CFR را بطور برجسته در میان مجموعه ای از نهاد های پیشروی نظام سرمایه داری ، مانند کمیسیون سه جانبه و میزگرد تجاری ، یاد می کنند که به نظر می رسد چندان بی راه نباشد . دانشمند سیاسی ، ویلیام آویز ، به عنوان مثال ، CFR را در میان طبقه ای از " موسسات سیاست گذاری فراملی " قرار می دهد که با دولت های غربی و موسسات مالی بین المللی مانند صندوق بین المللی پول، صندوق وبانک جهانی همکاری داشته است. این همکاری ها شامل تجویز سیاست هایی مبتنی بر گسترش تجارت آزاد ، کاهش مقررات مربوط به سرمایه گذاری شرکتهای فراملی و تسریع در ادغام بازارها از طریق بلوک های اقتصادی (مانند انجمن تجارت آزاد آمریکای شمالی یا اتحادیه اروپا) بوده است . این اندیشکده برنامه ای را از سال 2008 به مدت 5 سال آغاز کرد و با کمک مالی توسط بنیاد رابینا موسوم به "نهادهای بین المللی و حاکمیت جهانی" تأمین شد که هدف آن شناسایی الزامات نهادی برای همکاری چند جانبه مؤثر در قرن 21 است. " مرکز پیشگیری از اقدامات " نیز نام مرکز مطالعاتی دیگری در اندیشکده است که در صدد است تا به جلوگیری ، خنثی سازی ، یا حل و فصل مناقشات مرگبار در سراسر جهان کمک کند و همچنین دانش مربوط به پیشگیری از درگیری را جهان گسترش دهد. به ادعای این مرکز ، این کار با ایجاد یک مجمع که نمایندگان دولتها ، سازمانهای بین المللی ، سازمانهای غیردولتی ، شرکتها و جامعه مدنی بتوانند برای ایجاد استراتژیهای عملیاتی و به موقع برای ارتقاء صلح در شرایط خاص درگیری جمع شوند ایجادخواهد شد . با توجه به تمرکز این اندیشکده بر حوزه ی ساست خارجی ، تمایلات سیاسی حزبی این اندیشکده مشخص نست و همواره تمایلات نو محافظه کارانه و نولیبرالی ازین اندیشکده به ثبت رسیده است . مقر اصلی اندیشکده در نیویورک است ، و دفتر دیگری در واشینگتن، دی سی دارد . این اندیشکده در یک اظهار نظر معروف به قلم «الیوت آبرامز» تحلیلگر شورای روابط خارجی آمریکا در واکنش به انتخاب آیت‌الله احمد جنتی به ریاست مجلس خبرگان، نوشت که این مسئله نشان داد گزارش‌هایی که بعد از انتخابات منتشر و در آن‌ها ادعا شد که متحدان حسن روحانی رئیس‌جمهور ایران پیروز شده‌اند، نادرست بوده است. به نظر وی «توافق هسته‌ای چه در عملکرد داخلی و چه در عملکرد خارجی ایران، هیچ میانه‌روی‌ای (moderation) را منجر نشده است. این تصور که میانه‌روها پیروز انتخابات فوریه بوده‌اند، خیال‌پردازی‌ای بیش نیست.» وی یک دیپلمات کهنه کار جمهوریخواه است که نزد سیاستمداران ایرانی عمدتا به دلیل رسوایی پرونده «ایران-کنترا» یا ماجرای «مک فارلین» در دوران ریاست جمهوری «رونالد ریگان» شهرت دارد، وی به عنوان کارشناس برجسته مطالعات خاورمیانه صاحب صفحه ویژه‌ای با نام «نقاط فشار» (Pressure Points) است که تحلیل‌ها و نوشتار‌هایی درباره خاورمیانه، سیاست خارجی آمریکا، حقوق بشر و به خصوص ایران در آن منتشر می‌کند.وی بااستعفای «برایان هوک»، نماینده ویژه وزارت خارجه آمریکا در امور ایران به جای وی نشست در حالی که نماینده ویژه این کشور در امور ونزوئلابود و همچنان با حفظ سمت نماینده ویژه امور ایران نیز بود. پ.ن. در مورد میزگرد تجاری و کمیسی.ن سه جانبه پیشتر مطالبی در تاپیک اندیشکده ها منتشر شده است. .......................................................................... www.cfr.org/ en.wikipedia.org/wiki/Council_on_Foreign_Relations
  15. 1 پسندیده شده
    تاریخچه ی تشکیل شورای روابط خارجی به زمانی باز میگردد که فردی به نام «لایونل کریتس» مسئول ایجاد شبکه ای از سازمان های نیمه مخفی در مستعمرات بریتانیا و ایالات متحده آمریکا بود. این سازمانها که گروه «میزگرد» نامیده می شدند، بر اساس طرح کریتس (۱۹۰۸-۱۹۱۱) تأسیس شدند. گروه «میزگرد» با هزینه شخصی سرمایه داری به نام «سسل رودس» مجله «میز گرد» را منتشر کرد. در این دوران، ریشه اولیه تأسیس شورای روابط خارجی آمریکا نیز در واکنشهای تعدادی از سرمایه داران و سیاستمداران آمریکایی که در تلاش بودند تا سهم قابل توجهی از منافع را در جامعه بین الملل از آن خود سازند، در خلال جنگ جهانی اول شکل گرفت؛ یعنی بعد از جنگ جهانی اول، سردمداران بنگاه های اقتصادی غرب برای اداره جهان نیاز به یک مرکز تحقیقاتی برای ترسیم آینده جهان داشتند؛ از این رو مردان پرنفوذ و قدرتمند آمریکایی گروه «تحقيق» ایجاد کردند که برخی از اعضای «گروه میزگرد» نیز در آن حضور داشتند. ملاقات این دو گروه در جریان «صلح ورسای» باعث شد تا سردمداران مافیای تجاری و سیاستمداران انگلیسی و آمریکایی سامانه ای فکری برای مطالعه مستمر امور بین المللی برای بهتر اداره کردن جهان تدبیر کنند و به همین منظور در سی ام مه سال ۱۹۱۹ در «هتل ماژسینک» پاریس موافقت کردند تا سازمانی مشترک ایجاد کنند. این تصمیم سرانجام به تأسیس «انستیتوی امور بین الملل» با هدف آگاهی از وضعیت بین المللی برای پیگیری منافع در چارچوب نظامی واحد تأسیس شد که دارای دو شاخه آمریکایی و انگلیسی بود. | در اوت ۱۹۲۱، سردمداران سیاسی و اقتصادی با طرح ادغام شاخه انگلیسی با انستیتوی آمریکایی امور بین الملل، رسما شورای روابط خارجی را تأسیس کردند؛ به طوری که این شورا که در واقع مرکزی برای اداره جهان بود، اینک نزدیک به یک قرن است که در شکل گیری مفاهیم بنیادی سیاست خارجی آمریکا و همین مدیریت راهبردهای جهانی، نقش مهم و اساسی داشته است. از جولای سال ۲۰۰۳ «ریچارد هاس» ریاست این شورا را به عهده گرفته است. وی پیش از این، مدیر برنامه ریزی سیاسی وزارت خارجه و از نزدیک ترین مشاوران کالین پاول، وزیر خارجه اسبق آمریکا بود. وی همچنین مؤلف ۱۱ کتاب در رابطه با سیاست خارجی آمریکا است. این مرکز مطالعاتی که در زمینه های گوناگون سیاست ها و راهبردهای مختلف را تعیین می کند، هر ساله نظرات خود را در قالب گزارش سالیانه شورای روابط خارجی منتشر می کند. شورای روابط خارجی با هدف تصمیم سازی در مسائلی چون دفاعی و امنیت سرزمین، دموکراسی و حقوق بشر، اقتصادی، انرژی و محیط زیست، حکومت جهانی، فناوری و علوم با صلح بین المللی، اجتماع و فرهنگ، تروریسم و راهبردها و سیاستهای تمرکز مطالعاتی دارد. در این راستا، شورای روابط خارجی، محورهای مطالعاتی را بر پایه بررسی تحولات مناطق مختلف جهان قرار داده و برنامه های تحقیقات مختلفی را در حوزه های جغرافیایی اروپا، آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین، خایان مراکز بین المللی و حکومت جهانی در دستور کار خود قرار داده است. شورای روابط خارجی در بخش دفاعی، موضوعاتی چون مطالعات تجارت نظامی آمریکا، حفاظت از زرادخانه اتمی، توسعه کارخانه تسلیحات نظامی، امنیت سایبری تهیه و تقاضای اورانیوم جهانی و تعیین سیاست های نظامی آمریکا و بودجه های نظامی و... را مورد مطالعه قرار می دهد. در بخش دموکراسی و حقوق بشر در مسائلی چون ترویج لیبرال دموکراسی در جهان، مطالعه اندیشه های فکری جوامع مختلف، فعال سازی شبکه های دموکراتیک در جهان عرب و... تمرکز مطالعاتی دارد. در بخش اقتصادی، تعیین سیاست های مالی و پولی آمریکا، اقتصاد جهانی، بررسی ظرفیت های رشد اقتصاد جهانی، شرکتهای تجاری چند ملیتی و مهمترین موضوعات مطالعاتی هستند. در بخش حکومت جهانی که در زمینه گسترش و توسعه قدرت جهانی آمریکا در سراسر جهان تمرکز جدی دارد، مطالعه تحولات سیاسی مناطق خاورمیانه، اروپا، آفریقا، شبه قاره هند، جنوب شرقی آسیا، روسیه و آسیای مرکزی را با هدف برطرف کردن چالشهای آمریکا و کسب ظرفیت مناسب برای توسعه قدرت جهانی واشنگتن محور مطالعاتی خود قرار داده است. شورای روابط خارجی هر ساله، انواع کتب، تحلیل های گزارشی مانند (مانند دوماهنامه سیاست خارجی)، گزارش های خبری، توصیه های راهبردی، جمع بندی کارشناسان، گزارشهای ویژه، مقالات علمی، چشم اندازهای راهبردی و... را منتشر می کند. جالب توجه است که شورای روابط خارجی، یک سری گزارش های تحلیلی را با عنوان گزارش های گروه فشار منتشر می کند که مورد توجه جدی مقامات بلندپایه آمریکا است. همچنین شورا، مصاحبه های متعددی را با تحلیل گران مسائل سیاسی کشورهای مختلف درباره سیاستهای آمریکا در سایت رسمی خود منتشر می کند که این امر در تحلیل وضعیت ایالات متحده در سطح بین الملل، کمک بزرگی به سیاستمداران کاخ سفید می کند. شورای روابط خارجی در تعیین رؤسای جمهور و همچنین مقامات کنگره پنتاگون، سیا و وزرای دولت ها، نقش مهم و اساسی دارد. اهمیت و تأثیرگذاری این اتاق فکر بر هرم قدرت در آمریکا به حدی است که بیشتر رؤسای جمهور آمریکا، در شورای روابط خارجی سخنرانی و دیدگاه های خود را ارائه کرده اند. شورای روابط خارجی در طول پانزده سال اول موجودیت خود توانست به عنوان یک نهاد مهم و بانفوذ از مجموع سیاستمداران کارکشته و مدیران بنگاه های بزرگ تجاری غربی در شکل دهی مطالعاتی آمریکا در مباحث دائمی امور بین الملل و تدوین سیاست های خارجی آمریکا تثبیت گردد. با اوج گیری حوادث جنگ جهانی دوم و پس از آن، شورا موفق به ایجاد «مطالعات جنگ و صلح » گردید و با کمیته مشورتی وزارت خارجه ادغام شد. همچنین «کمیته های روابط خارجی» را بنا نهاد که به واسطه آنها، مسائل و سیاستهای کلان سیاست خارجی آمریکا بررسی و اجرایی می گردد. در این مقطع، شورا در بخش بعدی عملکرد خود طرح «عرصه بی» را ترسیم کرد. این طرح طی سال ۱۹۴۱ تمهیدی مقدماتی برای مقابله با وضعیت اضطراری بعد از جنگ بود. البته هدف اصلی این طرح، ایجاد اقتصاد جهانی تحت سلطه آمریکا بود؛ از این رو بعد از جنگ، شورای روابط خارجی در جهت بنای یک اقتصاد یکپارچه جهانی قدم نهاد. در راستای این هدف، شورا در اولین گام های خود نیاز به ایجاد ارگانهای بین المللی را ضروری دید به طوری که گفته می شود طرح ایجاد «سازمان ملل» مربوط به شورای روابط خارجی است که به «کمیته سری هدایت کننده » که «هال» وزیر امور خارجه وقت، در ژانویه ۱۹۴۳ تأسیس کرد، باز می گردد. همچنین با پیشنهاد شورا، کاخ سفید برای تضمین عملکرد مناسب نظام اقتصادی جهانی، با حمایت وزارت خزانه داری آمریکا «صندوق بین المللی پول» و «بانک جهانی» را در سال ۱۹۴۴ تأسیس کرد تا در طرح «عرصه بزرگ» اقتصاد واحد جهانی تحت حاکمیت ایالات متحده آمریکا گسترش یابد. از این زمان به بعد، شورای روابط خارجی با کمک مراکز مطالعاتی و تحقیقاتی خود، سیاست ها و راهبردهای کاخ سفید را در راستای منافع اقتصادی سردمداران و سیاستمداران نظام سلطه طرح ریزی و مدیریت کرد به طوری که از تعیین رؤسای جمهور و مقامات کلیدی کاخ سفید گرفته تا تعیین خط مشی های سیاسی و اقتصادی جهانی، همگی در ید شورای روابط خارجی بود. شورای روابط خارجی تمرکز جدی بر روی ایران دارد به طوری که سیاست های آمریکا در قبال پرونده هسته ای ایران، مستقیما توسط شورا اتخاذ می گردد. سردمداران آن تلاش کرده اند تا همواره با اتخاذ سیاست های مختلف، نظام جمهوری اسلامی ایران را به شکست بکشانند؛ که تحمیل جنگ هشت ساله به ایران، یکی از راهبردهای سخت آنها بود. با شکست راهبرد سخت علیه ایران، شورای روابط خارجی، اقدامات نرم افزارانه را علیه ایران به کار گرفت؛ برای مثال در دکترین امنیت ملی آمریکا در سال ۲۰۰۶، مقابله نرم با ایران در اولویت قرار گرفت که دامن زدن به نافرمانیهای اجتماعی در تشکل های دانشجویی و نهادهای غیردولتی، ایجاد شبکه های متعدد فارسی زبان، دامن زدن به شکافهای قومی و راه اندازی ان جی اوها، بخشی از این دکترین بود. همچنین شورای روابط خارجی در فتنه پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ ایران نقش جدی داشت به طوری که حمایت از جنبش سبز و تخصیص بودجه ۵۰۰ میلیون دلاری توسط کنگره از آن جمله بود. شورای روابط خارجی از طرق زیر به انجام مأموریت های تعریف شده ی خود می پردازد: 1. حمایت از عضویت های گوناگون، با برنامه ریزی ویژه جهت ارتقای مهارت های مورد علاقه و پیشرفته در نسل بعدی رهبران و مدیران سیاست گذاری خارجی 2. تشکیل جلسات در اداره مرکزی شورا در نیویورک، واشنگتن دی سی، و دیگر شهر ها؛ جایی که صاحب منصبان ارشد حکومتی و دولتی، اعضای کنگره، رهبران و مدیران جهانی و متفکرین برجسته به همراه اعضای شورا دور هم جمع می شوند تا در مورد موضوعات مهم بین المللی به بحث و بررسی بپردازند. 3. حمایت از برنامه های مطالعاتی پرورش دهندهی پژوهش وابسته؛ که توانایی تولید مقالات، گزارشات و كتب را به پژوهشگران شورا می دهد. همچنین به برگزاری میزگردهایی جهت تحلیل و بررسی موضوعات سیاستگذاری خارجی کمک کرده و به ارائه نظریات و پیشنهادات عینی و قابل لمس سیاستگذاری کمک می کند. 4. انتشار مجله ی «امور خارجی(فارن افرز)»، ژورنالی صاحب نام و برتر که به امور بین المللی و سیاست خارجی امریکا می پردازد. 5. حمایت مالی از کارگروه ها و مجموعه هایی که به تولید محتوا و گزارشات فراحزبی و قابل استفاده برای عموم در موضوعات مهم سیاست خارجی می پردازند. 6. تهیه ی اطلاعات و تحلیل های بروز در مورد حوادث روز جهان و سیاست خارجی آمریکا بر روی پایگاه اینترنتی این شورا cfr.org برنامه مطالعاتی و پژوهشی دیوید راکفلر (اتاق فکر شورا)، شامل بیش از ۸۰ پژوهشگر و کارشناس تمام وقت، پاره وقت و موقت می باشد. این افراد دارای پیش زمینه های متفاوتی همچون دانشگاهی، بخش خصوصی، رسانه ای و حکومتی و دولتی می باشند که در دامنه ی وسیعی از موضوعات، تخصص دارند. اعضای اتاق فکر در زمینه ی موضوعات سیاست خارجی پیش روی آمریکا به نگارش و صحبت کردن می پردازند؛ رصد پیشرفت ها در تمامی مناطق جغرافیایی مهم آفریقا، آسیا، اروپا، آمریکای لاتین، روسیه و خاورمیانه بزرگ؛ و مطالعه و پژوهش در سرفصل هایی مثل: تجارت فاینانس بین المللی، انرژی، تغییر آب و هوا، سلامت جهانی، عدم گسترش تسلیحات اتمی، موسسات بین الملل، مداخلات نظامی و اثر فناوری دیجیتال بر کشورداری و سیاستمداری از فعالیتهای این مرکز می باشد. شورای روابط خارجی با نفوذ و همچنین حمایت مالی خود، مراکز متعدد مطالعاتی و دانشگاهی اعم از دولتی و خصوصی را تحت اختیار خود قرار دارد. شورای یاد شده دارای دو مرکز رسمی است که عبارتند از: «مرکز مطالعات جغرافیای اقتصادی موریک گرینبرگ» و مرکز مطالعاتی «جنگ بازدارنده». مرکز مطالعات جغرافیای اقتصادی» در واقع تعیین کننده و جهت دهنده اقتصاد جهانی و روابط آن است و در این راستا، گزینه های سیاست خارجی آمریکا را با منافع مافیای جهانی پیوند میدهد. «مرکزگرینبرک» با حمایت از منافع عمومی و اقتصادی سردمداران نظام سلطه، تمرکز خود را بیشتر بر روی رشد و تکمیل برنامه های اقتصادی ملی آمریکا و حتی تجارت جهانی قرار داده است. این مرکز همچنین در جهت سیاستمداران بلندپایه آمریکا، دانشمندان و استادان دانشگاه و حتی مدیران رسانه های متعددی برگزار می کند و گاه گزارش های تحلیلی و راهبردی را در اختیار آنها قرار میدهد. دومین مرکز وابسته به «شورای روابط خارجی آمریکا» مرکز مطالعاتی «جنگ بازدارنده» است که ظاهرا بر روی پیشگیری، کاهش و خاتمه بحران های مرگبار در سراسر دنیا تمرکز مطالعاتی دارد؛ اما در واقع این مرکز با هدف مداخله در بحران هایی که منافع آمریکا در آن تأمین می شود، فعالیت تحقیقاتی می کند؛ زیرا بر مبنای تعریف کارشناسان نظامی و امور راهبردی، مفهوم «جنگ بازدارنده، نوعی راهبرد نظامی است که یک کشور در حال جنگ برای بازداشتن نیروهای مسلح حریف اعمال می کند تا آن را از توسل به یک جنگ احتمالی در آینده باز دارد. مطابق این مفهوم، اعمال تاکتیک های نظامی در فرود آوردن ضربات کوبنده باید طوری باشد که دولت مقابل را از هرگونه عکس العملی بازدارد.» به همین علت، مهمترین کارکرد این مرکز برای شورای روابط خارجی، ارائه گزارش های ویژه از بحران های مختلف جهانی است که در آن، وضعیت و شرایط بحران بررسی و ارزیابی می شود. مركز «جنگ بازدارنده» میزگردهای تخصصی را با حضور مقامات برجسته کاخ سفید، سناتورهای بانفوذ کنگره (به ویژه عناصر متنفذ صهیونیستی) در زمینه بحران های مختلف جهان برگزار می کند که موضوعاتی چون: عوامل درونی و بیرونی مؤثر در بحران، ظرفیت های مؤثر برای ورود امریکا در بحران مذکور و... بررسی می شود.
  16. 1 پسندیده شده
    بسمه تعالی عربستان چگونه میتواند یک راهبرد جسورانه در برابر ایران اتخاذ کند، ریاض نسبت به ایالات متحده چیز های بسیار بیشتری برای از دست دادن در تشدید تنش با ایران دارد. سیاست مشارکت تدریجی عربستان میتواند برون رفتی برای پادشاهی از این بحران باشد دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریكا در نخستین سفر رسمی خود به خارج از كشور ضمن بازدید از پایتخت سعودی در 21 مه 2017 ، خواستار تلاش بین المللی برای "منزوی كردن ایران، ممانعت از تامین بودجه ای که برای تروریسم صرف میکند، شد و برای روزی كه مردم ایران دولتی عادل و صالح که سزاوار آنها باشد دعا کرد ". از آن زمان ، عربستان سعودی خروج ایالات متحده از توافق هسته ای ایران را تحسین می کند و کمپین فشار حداکثری ایالات متحده بر ایران را تشویق می کند. با این وجود ، هنگامی که تنش ها به طور خطرناکی در خلیج فارس افزایش می یابد ، ریاض کنترل کمی در مورد اینکه سیاست ایالات متحده چگونه خود رخنمون میشود، دارد. بدون هیچ گونه نفوذی ، عربستان سعودی باید عوارض جانبی ناشی از شدت گرفتن برخورد نظامی ایالات متحده و ایران را جذب کند. عربستان سعودی باید از بحران برای تجدید نظر در سیاست اش در قبال ایران استفاده کند. قرار دادن منافع پادشاهی در اولویت پادشاهی باید با طرح این سوال که آیا رویکرد ایالات متحده در خدمت منافع سعودی است، شروع شود. سیاست فعلی همه و یا هیچ چیز فعلی ریاض با دیدگاه ایالات متحده مطابقت دارد. چنین سیاستی خواستار آن است که ایران به "دولت نرمال" تبدیل شود، همانطور که ولیعهد سعودی محمد بن سلمان قبل از همکاری مجدد آنرا اعلام کرد. اما این عربستان است که هزینه های پاسخ ایران به کمپین فشار حداکثر ایالات متحده را متحمل می شود و نه ایالات متحده. محدود کردن چگونگی اجرای این تقابل نظامی در آب ها و قلمروی سعودی ، انگیزه ای قوی به سعودی برای اتخاذ رویکردی عملی تر می دهد. زمان آن فرا رسیده است که سعودی ها با دنده عوض کردن به موقع از نقش خود در درگیری بکاهند و برای جلوگیری از درگیری نظامی میان ایالات متحده و ایران ، که می تواند به سعودی و منافع آن آسیب برساند، بکوشند. حملات به کشتی های سعودی در خلیج فارس و تشدید حملات حوثی ها به خاک عربستان امری تصادفی نیست. رژیم ایران کارتهای کمی دارد که بتواند فشار بین المللی را بر آمریکا تحمیل کند تا از این طریق تنش ها را کاهش دهد، اما آنچه که به دست آمده با تحمیل هزینه بر عربستان بوده است. مقامات دولت ترامپ معتقدند که سیاست فشار حداکثری کار می کند و آنها بدون توجه به عواقب آن انتظار حمایت کامل سعودی ها را دارند. فشار حداكثری ممكن است مزایایی كوتاه مدت برای پادشاهی ایجاد کند، اما راه جنگ طولانی است. اگر وضع موجود ادامه یابد ، ممکن است کشتی های سعودی بیشتری غرق شوند و یا غیرنظامیان و سربازان سعودی بیشتری کشته شوند. ولیعهد اخیراً گفت ، "پادشاهی در منطقه به دنبال جنگ نیست." اما برای جلوگیری از آن، دولت های سعودی و ایران باید با یکدیگر صحبت کنند. این میتواند اولین گام در فرایند تدریجی و طولانی تر پراختن به تهدیداتی باشد که ایران برای عربستان سعودی ایجاد کرده است. خطرات یک شریک بی ثبات برای آمریکا ایالات متحده نمی تواند عربستان سعودی را در صورت تصمیم گیری برای درگیری مقصر بداند. ترامپ بارها و بارها گامهایی به سمت رهبران مخالف آمریکا برداشته است، و مایك پومپئو وزیر خارجه آمریكا حتی گفته است كه آمریكا "آماده است تا حتی بدون پیش شرط در گفتگو [با ایران] شرکت كند." قدم گذاشتن سعودی در همین راستا میتواند در برابر نتایج مذاکرات ایران-آمریکا برای ریاض اهرمی ایجاد کند. وزیر امور خارجه ایران، جواد ظریف، پیشتر پیمان عدم تجاوز با کشورهای حوزه خلیج فارس را که دوستان جدید عربستان سعودی در مسکو آماده تسهیلگری آن هستند، پیشنهاد داده بود. حتی اگر یک جنگ همه جانبه هم رخ دهد، ترامپ خودش را دوستی ناپایدار نشان داده است. سیاست ایرانِ ترامپ نوعی گواه جدید برای ذهنیت "آمریکا اول" است که خدشه به امنیت متحدین را صدمات جانبی می داند. موضع وی این است که سایر قدرتهایی که بیشتر و بصورت استراتژیک به نفت خلیج وابسته هستند باید وظیفه حفظ منافع خود را خود بر عهده گیرند. ایالات متحده فراتر از فروش تسلیحات در امنیت خلیج سرمایه گذاری نخواهد کرد، مگر اینکه حملات قابل توجهی علیه منافع محدود ایالات متحده انجام شود. با توجه عقیده بسیاری از قانون گذاران این کشور در مورد وضعیت حقوق بشری پادشاهی سعودی، اقناع کنگره ایالات متحده آمریکا را برای اجازه دادن به عملیات نظامی در دفاع از عربستان سعودی دشوار میسازد. اما دیپلماسی جسورانه سعودی می تواند باعث بهبود شهرت عربستان در پایتخت شود. همه نگاه ها متوجه خلیج فارس شرکای اروپایی و آسیایی عربستان سعودی از نزدیک وضعیت را مشاهده می کنند. اما در شرایط فقدان تضمین امنیتی ایالات متحده، برخی ممکن است مایل به ارائه کمک های قابل توجهی برای جلوگیری از افزایش تنشها نباشند. مذاکرات مستقیم بین عربستان سعودی و ایران برای یافتن یک راه برون رفت امن از بحران فعلی می تواند اعتباربخش ادعاهای ریاض مبنی بر عدم جنگ با تهران باشد. متحدان منطقه ای عربستان همچنین از سیاست جدید سعودی در مورد ایران با اهداف تدریجی اما واقع گرایانه استقبال می کنند. اگر عربستان سعودی نشانه های معتبری از فاصله گرفتن از تقابل نظامی فعلی نشان دهد، احتمال حمایت بین المللی و منطقه ای از امنیت پادشاهی بیشتر میشود. چنین تغییراتی ممکن است درهای خروج محترمانه از یمن همراه با پذیرش منطقه ای و اجرای واقعگرایانه پروژه «اتحاد استراتژیک در خاورمیانه» ایالات متحده را نیز باز کند. عربستان سعودی و ایران پیش از این نیز به شکل تدریجی اقدام به تعامل کرده اند. به استثنای ایالات متحده ، کشورهایی که توافق هسته ای ایران را امضا کردند ، آماده اند تا این توافق را به عنوان اولین قدم برای دستیابی به یک شکل جامع از تعامل با ایران در نظر بگیرند که با سایر تهدیدات ایران علیه عربستان سعودی و منطقه یک به یک می پردازد. این رویکرد تدریجی گام های بعدی را ارائه می کند که سیاست فعلی ترامپ نتوانسته است ارائه کند. عربستان سعودی برای کمپین آمریکا علیه ایران هزینه های گزافی پرداخت خواهد کرد. پادشاهی باید مسیری عاقلانه تر را انتخاب کند و به دنبال این باشد که سرنوشت خود را به دست خود بگیرد. برگرفته شده از تارنمای موسسه کارنگی: carnegieendowment.org/2019/06/28/how-saudi-arabia-could-make-bold-strategic-move-on-iran-pub-79399
  17. 1 پسندیده شده
    بسمه تعالی مرکز امنیت جدید آمریکایی Center for a New American Security مرکز امنیت جدید آمریکایی ( مرکز امنیت نوین آمریکا ) که به اختصار CNAS نامیده میشود . یک اندیشکده آمریکایی است که در سال 2007 تاسیس شد . موضوعات تخصصی این اندیشکده ، امنیت ملی ومسائل ایالات متحده است و بر تروریسم و جنگ های نامنظم ، آینده ارتش ایالات متحده ، ظهور آسیا به عنوان یک مرکز قدرت جهانی و پیامدهای امنیت ملی در مصرف منابع طبیعی تمرکز دارد . مأموریت اعلام شده این اندیشکده "تدوین سیاست های امنیتی و دفاعی ملی قوی ، عملی و اصولی برای ترویج و حمایت از منافع و ارزش های آمریکایی است ." در سخنرانی در کنفرانس سالانه CNAS در ژوئن 2009 ، فرمانده فرماندهی مرکزی ایالات متحده GEN دیوید پترائوس اظهار داشت که "CNAS ، طی چند سال ، خود را به عنوان یک نیروی واقعی در محافل اندیشمندان و محافل سیاست گذاری تثبیت کرد." CNAS یک اندیشکده نسبتاً كوچك ، با حدود 30 كارمند و بودجه كمتر از 6 میلیون دلار به شمار میرود ولی به دلیل ماهیت تخصصی آن ضریب نفوذ بالایی دارد . در میان سازمان های اهدا کننده برتر ، نام شرکت های بزرگ نظامی و نفتی به چشم میخورد . سیستم های هوافضای نورثروپ گرومن ، بنیاد جامعه باز ، گروه ایرباس ، شرکت بوئینگ ، شرکت شورون ، شرکت لاکهید مارتین ، شرکت ریتون ، دفتر نمایندگی اقتصادی و فرهنگی تایپه ، دولت ایالات متحده ، BP America بی ای ئی سیستمز و Exxon Mobil Corporation به چشم میخورد . CNAS گزارش های گسترده ای درباره تروریسم ، جنگ های نامنظم و چالش های امنیتی منطقه منتشر کرده است. CNAS همچنین در مطالعه ظهور آسیا به عنوان مرکز قدرت جهانی ، به ویژه در مورد چین ، زمینه ساز است . یكی از مهمترین اهداف اعلام شده برنامه امنیت آسیا و اقیانوسیه CNAS "ابداع مسیر آینده برای جلوگیری از درگیری آمریكا با چین است كه می تواند باعث گسترش همکاری های دو جانبه در مناطقی با منافع استراتژیك مشترك و ترغیب افزایش مسئولیت پذیری از رژیم چین" شود. در سال 2010 ، این مرکز پروژه امنیت سایبری خود را توسعه داد ، که توسط Bob Kahn ، یکی از مخترعین پروتکل های TCP / IP ، که برای انتقال اطلاعات از طریق اینترنت استفاده می شود ، و به ریاست او انجام می شود. CNAS پیشنهاد کرده است که یکی از راه های تأمین هزینه های آینده ارتش ، قرار دادن واحدهای سنگین ارتش در گارد ملی و واحد های ذخیره است . در ماه مه سال 2016 ، CNAS مقالات خود را برای سری Next President (رئیس جمهور بعدی) به منظور کمک به رئیس جمهور بعدی و تیمش در تهیه برنامه ای قوی ، عملی و اصولی برای امنیت ملی راه اندازی کرد. این سری به بررسی بحرانی ترین مناطق و موضوعاتی که رئيس جمهور بعدی نیاز به رسیدگی در دوره تصدی خود دارد میپردازد و موضوعات را به صورت آماده و همراه با خلاصه های سیاستی در بدو ورود به کاخ سفید در اختیار رییس جمهور میگذارد . .................................................. www.cnas.org/ https://en.wikipedia.org/wiki/Center_for_a_New_American_Security
  18. 1 پسندیده شده
    بسمه تعالی مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی Center for Strategic and International Studies که به اختصار ( CSIS ) نامیده میشود ، یک اندیشکده آمریکایی با رویکرد سیاست خارجی است . CSIS ابتدا به عنوان مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی دانشگاه جرج تاون در سال 1962 تأسیس شد. این مرکز مطالعات سیاسی و تجزیه و تحلیل استراتژیک از موضوعات سیاسی ، اقتصادی و امنیتی را در سراسر جهان و با تمرکز خاص روی موضوعات مربوط به روابط بین المللی انجام می دهد. از حوزه های تخصصی مطالعات این مرکز میتوان به تجارت ، فناوری ، دارایی ، انرژی و ژئواستراتژی اشاره نمود . در گزارش جهانی دانشگاه پنسیلوانیا ، این اندیشکده رتبه اول در میان گروه اندیشکده ها ی برتر دفاع و امنیت ملی و اتاق فکر شماره 2 در همه زمینه ها در ایالات متحده است. ، و همچنین به عنوان چهارمین اندیشکده در میان گروه ایده ها / طرح های خلاقانه سیاست رتبه بندی شد. CSIS در هفت سال گذشته به عنوان اتاق فکر شماره یک دفاع و امنیت ملی معرفی شده است. این مرکز در سال 1962 توسط دریاسالار آرلی بورک و سفیر دیوید منکر آبشایر تاسیس شد ، در اصل به عنوان بخشی از دانشگاه جرج تاون بود . این اندیشکده در 4 سپتامبر ، اندکی قبل از بحران موشکی کوبا ، درهای خود را به طور رسمی باز کرد . دفتر اصلی در یک بلوک دور از محوطه دانشگاه جورج تاون در یک شهرک کوچک آجری واقع در خیابان 3616 واقع شده است. اولین کارمند استخدام شده حرفه ای ریچارد آلن بود که بعداً در دولت ریگان خدمت کرد . بنا به گفته وب سایت خود ، CSIS از زمان تأسیس تاكنون به یافتن راه هایی برای حفظ برجستگی و سعادت آمریكا به عنوان نیرویی برای گسترش نیکی در جهان اختصاص یافته است. CSIS رسماً یک اندیشکده ی دو حزبی است زیرا محققانش دیدگاه های مختلفی را در طیف های سیاسی نشان می دهند . این اندیشکده به دعوت مقامات مشهور سیاست خارجی و خدمات عمومی از کنگره ایالات متحده و قوه مجریه از جمله کسانی که وابسته به حزب دموکرات یا جمهوری خواه و همچنین مقامات خارجی با پیشینه های سیاسی متفاوت هستند ، به همین جهت معمولا در اخبار ایالات متحده و گزارش های جهانی از آن به عنوان یک اندیشکده مرکز گرا ( centerist ) یاد میشود . سخنرانان گذشته شامل دبیر کل سازمان ملل بان کی مون و مشاور امنیت ملی تام دونیلون و برخی از مقامات وزارت دفاع از جمله وزیر دفاع چاک هیگل بوده اند . هیئت امنای این اندیشکده شامل بسیاری از مقامات ارشد سابق دولتی از جمله هنری کیسینجر ، زبیگنیو برژینسکی ، ویلیام کوهن ، جورج آرگیروس و برنت اسکوکروفت است .این هیئت همچنین رهبران اصلی مشاغل شرکت های آمریکایی و همچنین چهره های برجسته در زمینه های مالی ، نفت و گاز ، سهام خصوصی ، املاک و مستغلات ، آکادمی و رسانه را در اختیار دارد. در سال 2012 ، CSIS دارای 63 پرسنل برنامه ، 73 محقق و 80 کارورز بود. این مرکز همچنین با 241 مشاور وابسته و همراه و همچنین 202 عضو هیئت مشاوره و مشاوران ارشد همکاری داشته است. CSIS دسترسی های ویژه ای به منابع طبقه بندی شده در آمریکا دارد . وزارت دفاع به عنوان بخشی از قانون مجوز دفاع ملی 2012 ، CSIS را به انجام ارزیابی مستقل از منافع ایالات متحده در منطقه آسیا و اقیانوس آرام مأمور کرد . همچنین ، در ماه مه 2009 ، رئیس جمهور باراک اوباما از کمیسیون دو جانبه CSIS در زمینه امنیت سایبر به دلیل کمک به توسعه سیاست های دولت اوباما در زمینه جنگ سایبری تشکر کرد . این مرکز همچنین در ایجاد سیاست خارجی کاخ سفید بسیار تأثیرگذار بوده است. به گفته جان برنان ، مدیر سیا ، CSIS به داشتن "برخی از هوشمندانه ترین تحلیل ها و ایده های نوآورانه برای تقویت امنیت ملی ما" مشهور است . در کنفرانسی که در ژانویه سال 1963 در تالار ملل در جورج تاون برگزار شد ، این مرکز برنامه های خود را برای برنامه های فکری خود تهیه کرد. کتابی که از همایش" امنیت ملی: راهبردهای سیاسی ، نظامی و اقتصادی در دهه پیش رو " پدید آمده است ، بیش از هزار صفحه داشت. این کتاب چارچوبی را برای بحث درباره امنیت ملی و زمینه های توافق و اختلاف نظر در جامعه سیاست خارجی واشنگتن در طول جنگ سرد تعیین کرده است . این کتاب از یک چشم انداز استراتژیک در امور جهانی بحث می کند و همچنین یک مکتب فکری را در روابط بین الملل تعریف می کند . مطالعات آن دوره ی دست اندرکاران این مکتب فکری بعداً به اوج سیاست گذاری ایالات متحده ، به ویژه در دوره دولت های نیکسون ، فورد و ریگان ، راه یافتند. در اواسط تا اواخر دهه 1970 ، بسیاری از دانشمندان که در این مرکز کار می کردند ، راهی برای سمت های ارشد دولت در وزارت امور خارجه یا وزارت دفاع پیدا کرده بودند. هنگامی که هنری کیسینجر در سال 1977 از سمت خود به عنوان وزیر امور خارجه ایالات متحده بازنشسته شد ، دانشگاه هاروارد از پیشنهاد استادی به وی خودداری کرد. برای همین او تصمیم گرفت که به طور پاره وقت به تدریس در دانشکده خدمات خارجی جرج تاون بپردازد و CSIS را پایه ای برای فعالیت های واشنگتن خود قرار دهد ، این درحالی بود که پیشنهادهایی برای تدریس در دانشگاه های آکسفورد ، کلمبیا و ییل به او شده بود . او هنوز یک دفتر اداری در CSIS را حفظ کرده و همچنان به عنوان مشاور CSIS و به عنوان متولی فعالیت می کند. تصمیم کیسینجر برای پیوستن به مؤسسه مستقر در واشنگتن بیش از هر رویدادی در پانزده سال گذشته توجه بیشتری به این مرکز جلب کرد. پس از اشتغال کیسینجر ، سایر مقامات کابینه نیز CSIS را به حداقل یک کار پاره وقت تبدیل کردند. مقامات ارشد مانند جیمز شلسینگر ، بیل بروک ، دریاسالار ویلیام جی کرو و هارولد براون در اواخر دهه 1970 به CSIS پیوستند. هنگامی که زبیگنیو برژینسکی در سال 1981 پس از پایان کارتر ، به این مرکز پیوست ، روی موضوعات مرتبط با اتحاد جماهیر شوروی و انتقال لهستان به اقتصاد بازار کار می کرد. تمهیدات این مقامات ارشد دولتی به آنها امکان نوشتن ، سخنرانی و مشورت با رسانه ها و بنگاه های تجاری را می دهد و نمونه ای از شیوه ای است که CSIS می تواند هنگام ترک دولت از سیاست گذاران سطح بالا استفاده کند. در دهه 1970 و 1980 ، تعداد بیشماری از اندیشکده ها همین پروسه را گسترش دادند و یا در واشنگتن دفتر تاسیس نمودند تا بتوانند برای مقامات ارشد دولت های سابق مقدمات جذب را فراهم آورند . این اندیشکده بارها بر مستقل بودن خود تاکید کرده است ولی در عمل نشانه های زیادی از وابستگی را نشان داده است . فی المثل برخی از اساتید دانشگاه جرج تاون از کارمندان CSIS بخاطر ارائه ارزیابی های غیرقابل پشتیبانی دانشگاهی از مسائل سیاست خارجی در مصاحبه های عمومی انتقاد کردند. پس از این کمکهای مالی به دانشگاه جرج تاون به دلیل ارتباط با CSIS کاهش یافت. کمیته ویژه ای این مطلب را مورد بررسی قرار داد ، و در گزارشی بیان داشت که CSIS بیشتر از تحقیقات علمی بر روی رسانه ها متمرکز است و توصیه می کرد که CSIS به طور رسمی از دانشگاه جرج تاون جدا شود. در 17 اکتبر 1986 ، هیئت مدیره دانشگاه جورج تاون رأی داد که تمام روابط خود را با CSIS قطع کند و پیوستگی رسمی بین جورج تاون و CSIS در اول ژوئیه 1987 پایان یافت. این مرکز برای جمع آوری موقوفه و گسترش برنامه های خود با هدف تمرکز بر مناطق نوظهور جهان تلاش های زیادی انجام داده است .کار متولیان و مشاوران مرکز پس از انحلال اتحاد جماهیر شوروی در دهه 1980 ، CSIS را در موقعیتی منحصر به فرد قرار داد تا سیاست خارجی ایالات متحده را به عنوان تنها ابرقدرت جهانی توسعه دهد . این نشان دهنده درجه ای از بلوغ و اعتبار سازمانی است که بنیانگذاران هنگام تأسیس این مرکز در اوایل دهه 1960 آن را تصور نمی کردند. پس از پایان جنگ سرد ، در واشنگتن شک و تردید بوجود آمد که ایالات متحده به اندازه لازم برای رقابت در اقتصاد بین المللی مجهز نبود. این چشم انداز باعث شد تا CSIS یک پروژه را در سال 1990 ایجاد كند كه به نظر برخی از دغدغه های سنتی استراتژیك و بین المللی فاصله دارد. این عقیده منجر به تشکیل " كمسیون تقویت آمریكا " شد با این ایده که آمریكا باید به طور جدی برای تقویت نقش خود در خارج از كشور بکوشد .دیوید ابیشیر این کمیسیون را راهی برای بررسی و بهبود سیاست های اقتصادی دانست و به این نتیجه رسید که کاخ سفید باید سازمان اجرائی رئیس جمهور را مجدداً سازماندهی کند تا یک شورای اقتصادی ملی را با یک مشاور اقتصادی ملی درمورد الگوی امنیت ملی تشکیل دهد. شورای . این تمرکز جدید روی سیاست اقتصادی باعث شد تا CSIS تمرکز تحقیقاتی خود را در مورد اقتصاد بین المللی و موضوعات مربوط به توافق نامه تجارت آزاد آمریکای شمالی ، سازمان تجارت جهانی ، صندوق بین المللی پول ، بانک جهانی و همچنین بهداشت جهانی افزایش دهد. دفتر مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی در واشنگتن دی سی در محله دوپونت در نزدیکی بسیاری از اندیشکده های معروف دیگر واقع شده است.مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی دارای کارشناسان متمرکز در مناطق مختلف جهان و موضوعاتی است که برای روابط بین الملل مهم است. این موضوعات عبارتند از: دفاع و امنیت ، توسعه اقتصادی و بازسازی ، انرژی و تغییرات آب و هوایی ، بهداشت جهانی ، روندهای جهانی و پیش بینی ، حاکمیت ، حقوق بشر ، فناوری و تجارت و اقتصاد. مناطق شامل آفریقا ، قاره آمریکا ، آسیا ، اروپا ، خاورمیانه ، روسیه و اوراسیا و آسیای جنوبی است. در سال 2012 ، CSIS میزبان وزیر امور خارجه آمریكا هیلاری كلینتون بود . سالانه ، این مرکز میزبان بیش از 400 رویداد مهم و میزبان بیش از 18،000 مهمان است. در سال 2013 ، CSIS بیش از 180،000 شرکت کننده در پخش وب داشت. رویدادهای اخیر CSIS شامل سخنران ها و مهمانهایی چون نخست وزیر ژاپن ، شینزو آبه ، رییس بانک جهانی جیم یونگ کیم ، وزیر دفاع پیشین لئون پانتا ، مدیر عامل شرکت جان واتسون ،پیتر ووسر ، مدیر اجرایی رویال هلند شل ، مشاور سابق امنیت ملی ایالات متحده تام دونیلون و رئیس ستاد مشترک ستاد کل مارتین دمپسی بوده است . CSIS برنامه ها و پروژه های متعددی را انجام می دهد که هرکدام ماموریت ها ی منحصر به فرد خود را دارند. به عنوان مثال ، گروه ابتکارات دفاعی و صنعتی به نمایندگی از مشتریان و شرکتهای بزرگ تحقیقاتی را در زمینه صنعت دفاعی ارائه می دهد. مرکز سیاست جهانی بهداشت بر روی مشارکت ایالات متحده در HIV ، سل ، مالاریا ، فلج اطفال و سایر اولویت های مهم ، به ویژه تقاطع آنها با منافع امنیت ملی ایالات متحده ، تمرکز دارد. CSIS همچنین دارای چندین بودجه ی اوقافی در اقتصاد ، مطالعات چین و سایر موضوعات است. بودجه : برای سال مالی 2013 ، CSIS مبلغ 32.3 میلیون دلار درآمد عملیاتی داشت. منابع مذكور از منابع 32٪ شركت ، 29٪ بنياد ، 19٪ دولت ، 9٪ افراد ، 5٪ موقوفه و 6٪ ساير منابع بودند. CSIS برای سال 2013 هزینه های عملیاتی 32.2 میلیون دلار داشته است - 78٪ برای برنامه ها ، 16٪ برای مدیریت و 6٪ برای توسعه. در سپتامبر سال 2014 ، نیویورک تایمز گزارش داد که امارات متحده عربی مبلغی بیش از 1 میلیون دلار به این سازمان اهدا کرده است. علاوه بر این ، CSIS مبلغ ناشناخته ای از بودجه را از طریق سازمان تجارت خارجی ژاپن با بودجه دولتی و همچنین از نروژ دریافت کرده است. پس از اعلام روزنامه تایمز ، CSIS لیستی از اهدا کنندگان دولت های خارجی منتشر نمود که که شامل 13 دولت از جمله آلمان و چین است . ............................................................................ en.wikipedia.org/wiki/Center_for_Strategic_and_International_Studies www.csis.org/
  19. 1 پسندیده شده
    بسمه تعالی اندیشکده ایفری موسسه روابط بین‌الملل فرانسه Institut français des relations internationales که به اختصار ایفری (IFRI) نامیده میشود . یکی از اندیشکده‌ های فرانسوی است که به تحقیق و پژوهش و تجزیه و تحلیل امور سیاسی جهان می‌پردازد. مهم‌ترین هدف این موسسه غنی‌سازی فرآیند سیاستگذاری از طریق ارائه بینش‌های استراتژیک در زمینه مسائل موضوعی بین‌المللی و روندهای نوظهور می‌باشد. ایفری در سال ۲۰۱۱ بر اساس گزارش طبقه بندی دانشگاه پنسیلوانیا ، برای چهارمین سال متوالی به عنوان برترین اندیشکده فرانسوی ( از میان 50 ) شناخته شد. ایفری با الهام از اندیشکده های انگلیسی وآمریکایی شکل گرفته و اولین اندیشکده فرانسوی به شمار میرود .در سال ۱۹۷۳ تیری دُ مُونبریال Thierry de Montbrial از طرف میشل ژُبِر وزیر امور خارجه فرانسه مأموریّت یافت تا مرکز تجزیه و تحلیلات و پیشبینی‌های سیاسی (Centre d’analyses et de prévisions, CAP) را در وزارت خارجه جهت بررسی و مطالعه سیستم روابط بین‌المللی تأسیس کند. در محدوده چنین ضوابطی بود که بالاخره تیری مونبریال توانست آرزوی دیرینه خود را درایجاد مرکزی تحقیقاتی و مستقل جامه عمل بخشد؛ لذا در ۱۹۷۹ با پشتیبانی و حمایت رِمون بار نخست وزیر وقت، لوئی دو گونیو وزیر خارجه و جانشینش ژان فرانسوا-پونسه به تأسیس انستیتوی فرانسوی روابط بین‌المللی همت گماشت. مارک ژیلبِر که قبلاً سمت تولیدکننده را در رادیو تلویزیون فرانسه (ORTF) بعهده داشت مقام دبیرکلّ را در انستیتو احراز کرد. ایفری در واقع برمبنای سازمانی بنام مطالعات سیاست خارجی (CEPE) بنیان نهاده شد. این سازمان خود در سال ۱۹۳۵ توسط دانشگاه‌های فرانسه و بنیاد کارنگی Carnegie جهت صلح بین‌المللی بنیان‌گذاری شده بود. درحال حاضر انستیتو ایفری با حدود هشتاد شرکت متفاوت همکاری داشته و دارای تقریباً چهارصد عضو فعّال (اعم از حقیقی و حقوقی) است. مهم ترین ماموریت های این مرکز به شرح زیر است : توسعه تحقیقات عملی درزمینه سیاست‌های بخش دولتی در سطح بین‌المللی و تشویق و تسهیل در تبادل افکار و مناسبات متقابل و سازنده درمیان محققین، دست‌اندرکاران سیاسی و رهبران افکار عمومی.ایفری به هیچ حزب سیاسی تعلّق ندارد و همواره توجّه خاصی به استقلال سیاسی و فکری خود داشته است ایفری علاوه بر فعالیّتهای تحقیقاتی خود هرساله سخنرانانی از افراد معروف را نیز گردهم میاورد تا در محیطهای غیررسمی به تبادل نظر در مورد مسائل بین‌المللی بپردازند. . هرساله بیش از ده هزار نفر در این مجالس شرکت می‌کنندو بیش از 40 نفر نیز سخنران این مراسم هستند. از سخنرانان و مدعوین سرشناس سال‌های اخیر می‌توان به افراد زیر اشاره نمود: نیکُلا سارکوزی، دمیتری مِدوِدِف، هو جینتائو، جلال طالبانی، حامد کرزای، ولادیمیر پوتین، میخائیل ساکاشویلی، عبدولای واده، واکلاو کلاوس، پرویز مُشرّف، عبدالله گل، ویکتور بوریس تَدیک، ویکتور ایانوکویچ، پُل کَگَمه، هرمن وَن رومپوی، مَنوئِل برَّزو، اَندِرس راسموسِن… ایفری هم اکنون در پی ایجاد گسترش نقش خود به عنوان یک اندیشکده ی اروپائی به جای یک اندیشکده ی فرانسوی است و بُعد اروپائی آن هدف اصلی را در فعالیّتهایش تشکیل می‌دهد؛ لذا دارای دفتری در بروکسل می‌باشد که درمارس ۲۰۰۵ افتتاح گردیده‌است. این دفتر واسطه ای میان پاریس و پایتخت بلژیک می‌باشد. وظیفه اصلی آن غنا بخشیدن به مناظرات و تبادلات فکری در اروپاست. ایفری برآنست که رشته‌های مختلف تحقیقاتی را یکجا جمع آورده تمامی ابعاد مناسبات بین‌المللی را مدنظر داشته باشد. دفتر ایفری در بروکسل هرساله حدود سی نشست و کنفرانس برپا می‌کند. موضوعات مورد بررسی این جلسات در سال ۲۰۱۱ از این قرار بود: نحوه حاکمیّت اقتصادی اروپا، سیاست اروپا در مورد کشورهای مجاور، ناتو و روسیه در رابطه با افغانستان، مهاجران غیرقانونی دراروپا، سیاست‌های اروپا درباب انرژی و محیط زیست، امنیّت فضائی دراروپا، امنیّت در آفریقای سیاه. حسن روحانی رئیس جمهوری ایران در سال 1394 در جریان سفر خود به فرانسه با حضور در محل انستیتوی ایفری فرانسه، در این انستیتو سخنرانی کرد . همچنین توماس گومار رییس وقت این اندیشکده در یک سفر به ایران در دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه یه سخنرانی و تبادل نظر پرداخت . ................................................................................ en.wikipedia.org/wiki/Institut_fran%C3%A7ais_des_relations_internationales www.ifri.org/?a=b&lang=uk www.ghatreh.com/news/nn30046584/%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B1%DB%8C%DB%8C%D8%B3-%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D8%AA%D9%88%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%A8%D8%B7-%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%84%D9%84-%D8%A7%DB%8C%D9%81%D8%B1%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3%D9%87
  20. 1 پسندیده شده
    گزارش اندیشکده کارنگی در مورد برجام و رویکرد دولت ترامپ به قلم ویلیام جی برنز و جیک سالیوان . ویلیام جی برنز رییس بنیاد کارنگی برای صلح بین المللی است. او قبلاً به عنوان معاون وزیر امور خارجه آمریكا خدمت کرده است . جیک سالیوان نیز همکار ارشد در برنامه ژئواکولوژی و استراتژی کارنگی است او همچنین یک مدرس ارشد دانشکده حقوق ییل است . این گزارش بیان میدارد که ترامپ یک سال پس از کنار گذاشتن توافق هسته ای ایران ، درگیر یک کارزار پرخطر و خطرناک است. او سعی کرده است تا استراتژی اش را به عنوان نوعی دیپلماسی همراه با اجبار (1) معرفی کند . ظاهراً هدف وی یک "معامله بهتر" با ایران است. اما تاکنون ، استراتژی وی همه اجبار بوده و خبری از دیپلماسی نیست. تشدید تعرضات وی در مورد تحریم ها ، لفاظی های سرزنشگرانه مقامات ارشد ایرانی و عدم تعامل مستقیم دولت وی با تهران نشان دهنده ی یک هدف اساسی است : تسلیم یا فروپاشی حکومت ایران. اما به عقیده ی نویسندگان این گزارش ؛ تجربه های دردناک تاریخ روابط ایران و آمریکا نشان داده است که هیچ یک از این اهداف واقع بینانه نیست. مورد اول خطر برخورد شدید میان ایران و آمریکا را در پی دارد . در این زمینه نویسندگان به افزایش تنشها در محیط خلیج پارس اشاره میکنند و اینکه فضا یه قدری متشنج است که هیچ یك از طرفها نمی توانند اقدامات دیگری را اشتباه گرفته و یا بد تفسیر كنند. نویسندگان بیان میدارند که ما دیده ایم که دیپلماسی همراه با اجبار در تقابل با ایران موفقیت آمیز است اما روش صحیح اجرای آن اینگونه نیست . ایشان ادعا میکنند که دو نفر از مذاکره کنندگانی بوده اند که مذاکرات پنهانی دوجانبه را با ایرانیان انجام داده اند . مذاکراتی که راه را برای توافق های موقت و جامع هسته ای بین ایران و گروه به اصطلاح P5 + 1 ،( پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل و آلمان ) هموار کرد. در آن زمان ایالات متحده فشار بین المللی گسترده ای را برای تهران به وجود آوردکه شامل موارد زیر بود : اهرم سیاسی : جامعه بین المللی متحد در تصمیم خود برای جلوگیری از تولید سلاح هسته ای ایران؛ اهرم نظامی : تهدید دائمی مبنی بر بکار بردن زور؛ اهرم اقتصادی : تحریم ها که در نهایت باعث افت 50 درصدی صادرات نفت ایران و افت سنگین ارزش ارز آن کشور شد. در ادامه ایشان چگونگی استراتژی دیپلماسی همرا ه با اجبار را از دیدگاه خودشان توضیح میدهند . به نظر ایشان فشار وارد شده در زمان اوباما بر ایران لازم بود اما کافی نیست ، زیرا فشار به تنهایی یک هدف کامل نیست. این هدف با یک هدف واقع گرایانه - یک برنامه محدود هسته ای کاملاً محدود و از نزدیک تحت نظارت - و تمایل به تعامل مستقیم با ایرانیان همراه بود . همین مطالب هم نه از طریق نشست های خشک و خالی بلکه در طی ماه ها مذاکرات دشوار به دست آمد . از نظر نویسندگان گزارش ، اکنون پس از گذشت بیش از یک سال از اجبار و فشار بر تهران ، نوبت آن رسیده که ترامپ دیپلماسی را دوباره جدی بگیرد. این بدان معنی است که از تکرار شرایطی که طرف مقابل هرگز آن را قبول نخواهد کرد خودداری شود . بهترین راه پیش رو برای دولت ترامپ این است که به صورت محرمانه سیگنال هایی بدهد که خواسته های حداکثری آنها خام بوده و اکنون یک برنامه واقع بینانه تر در مورد مسائل هسته ای را دنبال می کند. این کار با تمدید مهلت های توافق هسته ای آغاز می شود و تشخیص این که تحریم های بیشتر برای تشویق پذیرش ایران ضروری خواهد بود. این بدان معناست که بی سر و صدا در مورد تأمین آزادی آمریکایی های بازداشت شده در زندان های ایران صحبت کند. همین طور این به معنای تحقیق برای مسائل احتمالی در مورد برنامه های موشکی بالستیک ایران است. و همچنین به معنای تشویق گفتگو در مورد جنگ های جاری در افغانستان و یمن است . در انتها نویسندگان بار دیگر از راهبرد دیپلماسی اجبار دوران اوباما تقدیر کرده و هشدار میدهند که اجبار بدون دیپلماسی می تواند منجر به اشتباهات بزرگی در خاورمیانه شود. پ.ن : مطلب فوق در اوایل دوره ی ترامپ نگاشته شده است ولی ازان رو شایسته توجه است که انتظار میرود پس از روی کار آمدن دوباره ی دمکرات ها تیم هایی با تفکرات فوق دوباره به صحنه ی مذاکرات برگردند و استراتژی " دیپلماسی همراه با فشار " را به جای " فشار حداکثری "در دستور کار قرار بدهند. ............................................................... 1. coercive diplomacy carnegieendowment.org/2019/05/16/we-led-successful-negotiations-with-iran.-trump-s-approach-isn-t-working-pub-79141
  21. 1 پسندیده شده
    بسمه تعالی ایران و بحران قره باغ ؛ یک جنگ مذهبی ؟ تاکنون جنگ های بسیاری بر سر عقاید بین انسانها درگرفته است برخی ازین جنگ ها بر سر عقاید دینی بوده اند و برخی دیگر نه . فی المثل درگیری های گسترده بین کمونیست ها و کاپیتالیست ها و یا جنگ داخلی آمریکا به طور رسمی ناشی از یک عقیده ی مذهبی نبوده اندگرچه میتوان آنها را جنگ بر سر عقاید دانست. البته انواع تعاریف کاهش دهنده [1]وجود دارند که تاکید میکنند بسیاری از اعلام موضع های رسمی تنها روبنایی برای مسایل اقتصادی و یا نژادی هستند. نهایت این نظریات کاهش دهنده آنهایی هستند که جنگ و ستیز را یک امر ذاتی برای انسان دانسته و حتی اقتصاد و جنگ بر سر منابع را نیز امری روبنایی میدانند. جنگ دینی نیز خود بر دونوع است جنگ ناشی از انگیزه های دینی و جنگ توجیه شده با انگیزه های دینی . در مورد دوم باید توجه داشت که احتمال ظاهری بودن انگیزه های مذهبی و دینی بیشتر است.مهمترین علت در گر گرفتن آتش جنگ های مذهبی تفاوت‌های مذهبی است. مفهوم تفاوت های مذهبی خود به یک گروهه ی بزرگتر اشاره دارد: تفاوت های انسانی. این قسم خاص از تفاوت های انسانی می‌تواند بین یک واحد سیاسی ( نظام مستقر، دولت ، پادشاهی الخ) ، یا میان فرقه‌ها و مذاهب مختلف ویا ادیان مختلف تحت یک حاکمیت سیاسی باشد. در قرن بیستم عبارت holy war و عبارت هایی ازین دست یادآور افراط گرایی دینی است . این انبوهه های معمولا کوچک مذهبی تاکنون کوشیده اند به گسترش خشونت‌آمیز محتوای ایمان خود بپردازد، در برخی از موارد مانند گسترش ایمان با حذف افراد دیگری که به باور ایشان ایمان نداشته اند بوده است . برخی از مصادیق اخیر این موضوع ، نسل کشی مسلمانان توسط بوداییان در برمه، درگیری های دایمی میان مذاهب در هند، کشتار های دسته جمعی توسط افراط گرایان مسیحی و البته جنایت های پرشمار سنی های تندرو (سلفی ) به خصوص در قضایای عراق و سوریه بوده است . بر اساس برخی پژوهش ها [2] از میان 1763 جنگ ثبت شده به لحاظ تاریخی چیزی در حدود 7 درصد آنها با انگیزه های مذهبی بوده اند. البته نکته ی مهمی در اینجا وجود دارد : جنگ های مذهبی معمولا بسیار خونبارترند. براساس پژوهش دیگری [3]بیش از ده درصد از خونبارترین درگیری های تاریخی با انگیزه های مذهبی رخ داده اند. گذشته ازنظریاتی که وجود انگیزه های مذهبی را در مورد جنگ ها از اساس قبول ندارند، میتوان میل واضحی را در میان دولت ها و گروه ها برای نوعی از توجیه مذهبی برای درگیریهایشان دانست. مهم ترین دلیل امر فوق چنین به نظر میرسد: مذهبی کردن به جهت روانی و تبلیغاتی دارای ابعاد و تاثیرات مهم داخلی و خارجی است . ابعاد داخلی: یکی از مهمترین ابعاد رنگ و وبوی مذهبی دادن به جنگ ها، کمک به پروسه ی ناانسان پنداری [4] و یا شر پنداری [5] دشمن است. مذهب امر مهمی است و برای بسیاری از مردم جهان، اعتقادات مذهبی مهم ترین چیزها در زندگی ایشان است. کسی که مخالف این عقاید باشد . یا به آنها توهین کند قطعا موجود شریری است و باید به شدیدترین وجه با وی برخورد نمود. این کار به رهبران گروه ها و جوامع کمک میکند تا احساسات پیروانشان را تهییج کنند و ازیشان خشونت بیشتری در قبال دشمن طلب کنند. مثال های زیادی در این مورد وجود دارد که محور شرارت جرج بوش گویا ترین مثال است. ابعاد خارجی : در بعد خارجی استفاده از پوشش جنگ مذهبی که حوزه ی عقاید راسخ است به رهبران جوامع میکند که جوامع یا دولت های دیگر را حتی الامکان از منطقه ی خاکستری خارج کنند. آنها با ساختن یک دو قطبی جعلی [6]به بازیگران خارجی اعلام میکنند که یا با ما هستید و یا بر علیه ما. این تکنیک بسیاری از کمک های بالقوه را به بالفعل تبدیل میکند. در این مورد نیز آمریکای دوره ی جرج بوش یکی از کاملترین نمونه های معاصر است. شواهدی هم اکنون از درگیری قره باغ مخابره می شود که حاکی از میل طرفین به مذهبی کردن این جنگ است. هدف قرار دادن کلیساها و مساجد، استفاده از ادبیات مذهبی و دعوت از کشورهای هم مذهب از نمونه های این اقدامات است. اقداماتی چون بی حرمتی به اماکن مذهبی میتواندواقعا ازطرف دشمن و یا حتی خود این کشورها به صورت پرچم ساختگی [7] صورت گرفته و تشدید شود. این درحالی است که درگیری قره باغ یک درگیری با زمینه های فتح زمین [8] و در مراحل بعد ناشی از کینه های تاریخی و عمدتا نژادی است. کشتارهای وسیعی که دو طرف به عنوان زمینه های تاریخی این نزاع مدام برآن تکیه میکنند از سوی هر دو طرف و بر اساس بنیان های نژادی صورت گرفته است. ممکن است که دو طرف با تلاش برای دادن توجیهات مذهبی به این درگیری در بعد تبلیغات داخلی موفقیت هایی به دست بیاورند ولی باید بدانند که زمان تاثیر گذاری بر دیگر کشورها با استفاده از ادبیات مذهبی گذشته است. کسی در دنیا فریب هیچ یک از دو کشور برای اسلامی یا صلیبی کردن جنگ را نخواهد خورد. جمهوری اسلامی کماکان با پایبندی به قوانین بین المللی قره باغ را خاک آذربایجان میداند. البته باید به یاد داشت همانگونه که قره باغ بخشی از خاک آذربایجان بوده و پس از مدتی از آن جدا شده است کشور آذربایجان نیز در طول تاریخ بخشی از سرزمین ایران بوده و اکنون چندسالی است که مستقل شده است. جمهوری اسلامی همچنین هرگونه درگیری منطقه ای را به صلاح منطقه ندانسته و راه حل این بحران را در گفت و گو میداند. ایران در صورت اعلام جنگ مذهبی قطعا مخاطب ارمنستان نخواهد بود. ولی گرگینه های دو سوی ارس که نسخه ی بازتولید شده تفکرات مذهبی داعش در لباس تفکرات نژادپرستانه هستند نیز باید بدانند که نظام اسلامی وارد بازی مسلمان نمایی و شیعه نمایی ایشان نخواهد شد. تفکرات نژاد پرستانه هیچ جایی در اسلام ندارند از آن رو که طبق نص قرآن کریم : ان اکرمکم عندالله اتقاکم . ........................................................................................................................................... [1] https://en.wikipedia.org/wiki/Reductionism [2] Axelrod, Alan; Phillips, Charles, eds. (2004). Encyclopedia of Wars (Vol.3). Facts on File. pp. 1484–1485 Index entry for Religious wars category. [3] Matthew White (2011). The Great Big Book of Horrible Things. W.W. Norton & Company. p. 544. [4] Dehumanization of the enemy [5] Demonizing the enemy [6] https://en.wikipedia.org/wiki/False_dilemma [7] False flag [8] به دلیل وسعت کم سرزمینی دو کشور
  22. 1 پسندیده شده
    موقع نگارش اندکی در عجله بودم و به نظرم برابر نهاده های خوبی انتخاب نکردم . برابر نهاده ی " نامردم انگاری " رو برای Dehumanization و برابر نهاده ی " اهریمن انگاری " رو برای Demonizing مناسب میدونم . .......................................................................... پاسخ پیش تر داده شده بود اگر دقت میکردی :
  23. 1 پسندیده شده
    عزیزان با همین شدتی که شما داشتی در مورد « تهدید نبودن پاکستان » صحبت می کنی ، در مورد اینکه « آمریکا و اسرائیل جرات ترور سرداران ما رو ندارند » و « آمریکا و اسرائیل جرات حمله به تاسیسات ما رو ندارند » صحبت می کردند ... گوش کن عزیز دل ، پاکستانی ها به منابع نفتی ما و گرفتن سواحل مکران ما چشم دارند و می دونند با گرفتن این مکان هم مشکل نداشتن عمق استراتژیکشون از بین می ره ، هم مشکل نداشتن منابع فسیلیشون ... سر قضیه ی برجام و صبر استراتژیک این همه بنده توی سر زدم ، هیچی به هیچی ... سر این قضیه ی تهدید بالقوه ی پاکستان هم باید همین روند رو تکرار کنم !؟
  24. 1 پسندیده شده
    سلام. چند نکته: اول اینکه منظور از بالک ثابت ، بالک های برا زا و پایدار ساز بود که بر خلاف ار بی اس 70 درون بدنه تا نمیشه! دوم حتی موشک های ضد زره هم بالک کنترلی متحرک دارن، اساسا بدون چنین بالک هایی هدایت پذیری ایرودینامیکی معنی نداره سوم در مورد اینکه ضد زره باشه، مشخصا این موشک فیوز مجاورتی داره، وجود چنین عنصری در یک سلاح با وارهد خرج گود ضد زره اساسا بی معنی هست چهارم، احتمال ناچیزی وجود داره که این موشک پدافندی نباشه، ولی اینکه شکار تورنادو مث پهپاد ها قطعا با این موشک بوده یا نه بر اساس اطلاعات فعلی قابل اثبات نیست. صرفا یه گمانه زنی هست. به شخصه نسخه ارتقا یافته از سام-6 رو هم با سیکر الکترواپتیکال محتمل می دونم پنجم، تشخیص پروفایل پروازی از اون فیلم و اینکه شبیه سام-2 بوده! نمی دونم بر اساس چه منبعی عنوان می کنید. خیلی بعید می دونم، خصوصا اینکه حجم انفجار اصلا در حد وارهد حدود 200 کیلوگرمی سام-2 نبود! بله سام 2 حدود 200 کیلو وارهد داره، دقیقا به همین دلیل نسخه زمین به زمین و حتی ضد کشتی ازش توسعه داده شده که عکس نسخه زمین به زمین شده اش در تاپیک هست. ششم: در مورد موشکی که به سمت ایگل شلیک شد هم در تاپیک توضیحات و تصاویر کافی ذکر شده
  25. 1 پسندیده شده
    بسمه تعالی پهپادهای بادپ *و اعمال قدرت به بهانه پهپادهای جدید بادپ ترکیه پهپادها عرصه و ابزار جدید اعمال قدرت هستند . اگر روزگاری ناوهای هواپیما بر آمریکا نماد اعمال قدرت این کشور به شمار میامدند اکنون ناوگان عظیم پهپادی این کشور نماد اعمال قدرت است . هم اکنون اگر عبارت Power projection را در گوگل جستجو کنید تصویر مرتبطی که نمایش داده میشود یک ناو هواپیما بر است . خوب به نظرمیرسد که این تصویر بایستی تغییر کند .چرا ؟ پاسخ به اصل معنای " اعمال قدرت" بر میگردد . اعمال قدرت برابر نهاده Power projection یا force projection اصطلاحی است که در علوم نظامی و سیاسی برای اشاره به ظرفیت یک کشور برای استقرار و حفظ نیرو در خارج از قلمرو خود به کار می رود . این توانایی یک عنصر اساسی در قدرت یک دولت در روابط بین الملل است . اعمال قدرت در معنای سنتی تنها بر روی ابزار نظامی به عنوان توانایی انجام عملیات در دوردست تکیه مینمود . این معنا اکنون تغییر کرده است . 1. تغییر اول در ناحیه معنای قدرت است : نظریات توسعه یافته تر امروزی مانند قدرت نرم ، قدرت هوشمند و یا قدرت ترکیبی یادآور می شوند که اعمال قدرت لزوماً شامل استفاده فعال از نیروهای نظامی در جنگ نیست. امروزه در این نظریات به قدرت اقتصادی ، رسانه ای و فرهنگی نیز در کنار قدرت سخت توجه میگردد . 2. تغییر دوم در کاربرد ابزار نظامی است : خود تجهیزات مربوط به اعمال قدرت نظامی نیز اکنون اغلب می تواند دارای استفاده دوگانه باشد ، همانگونه که استقرار نظامیان کشورهای مختلف در جریان واکنش بشردوستانه به زلزله اقیانوس هند 2004 نشان می دهد ، توانایی یک کشور در اعمال قدرت سخت در یک منطقه ممکن است به عنوان یک اهرم دیپلماتیک مؤثر هم عمل کند و بر روند تصمیم گیری تأثیر بگذارد و به عنوان یک عامل بازدارنده بالقوه بر رفتار سایر کشورها عمل کند امنیت خطوط ارتباطی دریایی مانند مقابله با دزدان دریایی و یا تخلیه شهروندان یا غیرنظامیان در زمان های جنگ کاربردهای دیگر ابزار اعمال قدرت سخت هستند . 3.پیش از بازگشت به بحث پهپادها دقت کنید که در نظریه اعمال قدرت گفته میشود : هر دولتی که قادربر به کار گیری نیروهای نظامی خود در خارج از قلمرو سرزمینی اش باشد ولو این مدار بسیار اندک باشد میتوان گفت که آن دولت توانایی اعمال قدرتی متناسب با همان سطح دارد . فی المثل هند و آمریکا هر دو دارای شاخصه های اعمال قدرت هستند اما سطوح آنها بسیار متفاوت است . اما مشخصا اصطلاح " اعمال قدرت " معمولا اشاره به ارتشی با برد جهانی دارد . حتی کشورهایی که دارایی های قابل توجهی از ابزار به کار گیری قدرت سخت دارند فقط می توانند تأثیر منطقه ای محدودی داشته باشند . این امر به مشکل ذاتی ارتش های مدرن برمیگردد : هزینه ی بالا و لجستیک . به طور کلی ، تنها چند کشورهم اکنون قادر به غلبه برمشکل تدارکات و لجستیک به عنوان مشکلات ذاتی در استقرار و هدایت نیروی نظامی مدرن و مکانیزه هستند و به طور خاص آمریکا به عنوان بزرگترین قدرت اقتصادی ، بیشترین توان اعمال قدرت سخت را دارد . تازه آنها نیز توانایی انجام عملیات به صورت طولانی را نداشته و استراتژیست هایشان مرتبا در حال تدوین طرح ها و استراتژی هایی برای کاهش زمان و هزینه ها ی عملیات هستند . اکنون و با گسترش و در دسترس قرار گرفتن فناوری پهپادی دوباره به نکات بالا نظر کنیم : 1. به عنوان یک ابزار در مجموعه ی ابزار های اعمال قدرت سخت ، امروزه تقریبا تمام عملیات های مهم آمریکا توسط پهپادها انجام میشوند . پیشرفت پهپادها ، ارزان بودن ، عدم ایجاد ریسک برای جان خلبان و مهم تر از همه عدم احتیاج به زیر ساخت های گسترده تعمیر و نگهداری و به کار گیری باعث شده است که آنها ستون فقرات عملیات های خارجی آمریکا باشند . هنگامی که میتوان از پشت یک کامیون و یا از یک باند کوچک از یک فرودگاه تفریحی ، چند پهپاد مسلح . یا یک پهپاد جمع آوری اطلاعات ، بلند کرد و عملیات انجام داد چه نیازی به روشن کردن راکتور اتمی یک ناو هواپیمابر و کشاندن آن به حدود منطقه ی عملیاتی است ؟ 2.در بافت نظریات پیشرو تر قدرت ، نیز مفهوم پهپاد باعث ایجاد تغییراتی است . به کارگیری پهپاد ها اکنون به لحاظ سیاسی آسان تر از هواپیماهای جنگنده ی برخاسته از عرضه ی یک ناو هواپیما بر است و به دلیل جثه کوچکتر و امکان بیشتر اختفای راداری ، قدرت عملیات سیاه را نیز افزایش میدهد .آمار وحشتناک استفاده آمریکا از پهپاد برای ترور افراد مشکوک در کشورهای منطقه خاورمیانه و آفریقا در سال های اخیر ، به تنهایی بیان گر این نکته است که گروهی مستقر در سازمان ستاد سیا و یا اتاق عملیات پنتاگون توانایی اعمال قدرت در هر جایی از دنیا را دارند . این روند موجب ایجاد نوعی جو روانی از عدم امنیت در تمام دنیا شده و وجهه آمریکا به عنوان یک ابرقدرت خونریز و مسلط را تقویت میکند . 3.نکته ی آخر در مورد سطوح اعمال قدرت است . تمام آنچه در بالا گفته شد از خصوصیات عملیات پهپادی منجر به کاهش معنی دار تفاوت در سطوح اعمال قدرت شده است . گرچه هنوز آمریکا با حدود 700 عملیات پهپادی در سال ، در این زمینه پیشرو است ولی این فاصله به شدت در حال کم شدن است . اکنون ترکیه نیز دست به ساخت پهپادهای HALE میزند *که می تواند به راحتی درسرزمین های بسیار دور عملیات کند . ایران که سالها پیش ازین دست به رونمایی فطرس زده بود هنوز شروع به انجام عملیات با آن نکرده است . به نظر میرسد زمان انجام عملیات های دورتر با پهپاد فطرس و حتی ساخت نمونه ی موتور جت و بزرگتر آن رسیده و چه بسا همین الان هم دیر باشد . ....................................... * بادپ سرواژه ی بلند اوج دور پرواز معادل واژه ی HALE سرواژه ی high-altitude long-endurance میباشد . *به مطلب مربوط به پهپاد Bayraktar Akıncı مراجعه کنید .