برترین های انجمن

  1. elo

    elo

    Members


    • امتیاز

      50

    • تعداد محتوا

      775


  2. mehran55

    mehran55

    Editorial Board


    • امتیاز

      20

    • تعداد محتوا

      1,110


  3. arminheidari

    • امتیاز

      19

    • تعداد محتوا

      7,127


  4. karmania20152015

    karmania20152015

    Editorial Board


    • امتیاز

      16

    • تعداد محتوا

      413



ارسال های محبوب

Showing content with the highest reputation on شنبه, 21 فروردین 1400 در همه مناطق

  1. 2 پسندیده شده
     با سلام و پوزش بابت تاخیردرپاسخ(ماموریت بودم نتونستم پاسخ بدم)   اوضاع سلاح و تجهیزات داره بهتر میشهء ربط مستقیمی به تحریمها نداشت! یه پستم دلیلشو توضیح دادم که تیپ تازه تاسیس بود و...شکر خدا الان خیلی اوضاع بهتره! دسته کم یه جلیقه بهشون میدن! البته هنوز با استانداردهای جهانی خیلی فاصله داریم یرا ی همراه بردن خانواده : چون امکانات زیاد نیست و مقدورات هم کمه فقط تعداد کمی میتونن خونواده همراه ببرن که بالطبع الویت با مقامها و رنکهای بالاست کلا در قوانین شرکت ملوانها و افسرهای جز و رده پاین (پیتی آفیسر) این اجازه رو ندارن  درضمن این یه امتیاز و لطفه و "حق" نیست!!   بله دوست عزیز بنده دانش آموخته دانشگاه دریایی امام خمینی نوشهر( دانشگاه افسری نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران) هستم منتها نظامی نیستم و بعد از اتمام دانشگاه به ناوگان تحاری پیوستم دانشگاه امام خمینی علاوه بر تربیت افسران مورد نیاز نیروی دریایی ارتش، نیازهای افسری ارگانهای دریایی دیگه مثه کشتیرانی، نفتکش، شیلات ، ناجا (دریابانی) و آموزش و پرورش ( دبیر تخصصی برای هنرستان های دریایی) رو هم برطرف میکنه یا بهتره بگم میکرد !! چون الان همه اینها تقریبا خودشون دارای موسسات آموزش دریایی شدن برخی دانشجویان دانشگاه جواد الایمه نیروی دریایی سپاه هم دوره کارشناسیشونو دانشگاه امام خمینی میگذروندن ( اون موقع که ما دانشجو بودیم دانشگاه ندسا فقط کاردانی داشت الان رو نمیدونم)   علت ادامه ندادن این تاپیک هم نبود مطلبه!!! مسیر کشتیهایی که من این چند وقت بودم در این مسیر نبود و بالطبع خاطره ای هم ندارم!!!   اگر از دیگر دوستان و همکارانم مطلبی بدستم برسه حتما تقدیم میکنم  فقط نکته اینه بعد حدود 7-8 سال یکی از دوستانی که در خاطره اولم باهم بودیم رو جند روز پیش زیارت کردم( از شرکت رفته بیرون) با چه هیجانی دوباره داشت ماجرای مشترکمونو تعریف میکرد انگاری همین دیروز بوده کلی ذوق کرده بود!! یادش به خیر کلی آدرنالین ترشح کردیم!!!! چه دلی داشتن بر و بچه هایی که رفتن جبهه!!
  2. 2 پسندیده شده
    [right][font="Arial","sans-serif"]بعدش هم آژیر خطر و بوق آلرت کشتی به صدا دراومد.....[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]نفهمیدیم چطوری هرکدوممون دویدیم بیرون [/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]من فقط تندی رفتم کابین خودم و به خانم خودم ،خانم افسر اول ، خانم افسر دوم و خانم مهندس سوم که اونا هم کابین من دور هم جمع شده بودن اعلام خطر کردم و بهشون گفتم آماده باشن برای رفتن به منطقه امنی که براشون در نظر گرفته بودیم[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]بعد هم خودمو رسوندم موتور خونه و با کمک مهندس سوم و دستیارش تا قبل از رسیدن بقیه بچه ها کشتی روبر طبق چک لیستهای موجود آماده مانورهای درخواستی و کارهای ممکنه و پیش آمدی کردیم [/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]سرمهندس و مهندس برق با سایر مهندسا اومدن اتاق کنترل، پرسنل تکنسین و ملوان موتور هم اومدن ورکشاپ بعد هم همه رو جمع کردیم در استیشنی که برای این منظور لحاظ و مشخص شده بود[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]همه درهای کشتی( درهای کشتی معمولا دوگانه اند بالاخص دو طبقه پایین ) طبق برنامه قبلی کاملا بسته و از داخل قفل بودن و تنها یک در برای ارتباط با بیرون باز بود ، همه لامپها ، نورافکنها و چراغهای اطراف کشتی روشن شده و همه در وظعیت آماده باش قرار گرفتیم ، تیم امنیتی مستقر در شرکت(تهران) رو مطلع کردیم و به ناوگان دریایی خودمون و نیروهای اعتلاف بین المللی هم اطلاع دادیم ، کشتی های اطراف رو هم تا جایی که در محدوده دسترسی بودن مطلع کردیم ( بالاخص با توجه به روشن کردن همه چراغها و شکستن قوانین راه بین المللی باید اینکار رو برای ایمنی تردد انجام میدادیم )[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]تقسیم وظیفه شد و ناوبانیکم الف فرماندهی عملیات رو بعهده گرفت خودش و همکاراش دوشکا و دوتیربار و دراگانف رو تحویل گرفتن و چهار قبضه ژ-3 رو من و افسر اول و دوتا از ملوانا تحویل گرفتیم و اونا بالا رو بریج وینگ دیده بانی و پشتیبانی میدادن و ما با حفظ مراتب ایمنی و امنیتی از منزلگاه کشتی خارج شده و در یک تیم چهار نفری با دقت و احتیاط ( و خودمونیم یه چاشنی ترس!!!) شروع به سرچ و بازدید کشتی از سینه و جلوی کشتی تا پاشنه کردیم و حتی همه موتور خونه رو هم بازدید کردیم[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]اما هیچ چیز خاصی ندیدم[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]وقتی تقریبا مطمین شدیم که خطر صد درصدی وجود نداره ضمن حفظ تیم پشتیبانی تکاوران در بالا و دراطراف پل فرماندهی همه نفرات رو بسیج کرده و با مسلح کردنشون به تبر و چوب!!!!! به همراه همون چهار قبضه ژ-3 ممکنه یکبار دیگر کشتی رو بازررسی کردیم ( مشکل اینجا بود که باید همه در دید همدیگه بودیم تا خدای ناکرده شلیک اشتباهی صورت نگیره و این کارو کمی سخت کرده بود)[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]به هر حال حدودای ساعت چهارو نیم صبح به تمام مراکزی که اطلاع خطر کرده بودیم اطلاع دادیم که وضعیت به حالت عادی برگشته و خطر برطرف شده[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]رفتیم پل فرماندهی ، ناوبانیکم تکاور دریایی الف از درجه دارش پرسید که دقیقا چی دیده و اونم توضیح داد که یک قایق رو در برد راست کشتی و چسبیده به حدودای اواسط بدنه کشتی دیده و بالفور گزارش کرده ، افسر دوم هم حرفشو تایید کرد و دیده بان سمت راست پل هم گفته ها رو تایید کرد[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]من اینجا کمی عصبانی شدم و داد زدم که پس شما همتون اینجا چیکار میکردین که قایق به کشتی چسبیده و شما ندیدینش و....[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]که افسر دوم یه چیزی گفت که دود از کله هممون بلند شد [/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]گفت : بعد از درگیری روز اول ، کاپتان مستقیما و مشخصا دستورداده که حتی اگر قایق دزدها رو هم دیدین به تکاورا چیزی نگین و من هم اجرای دستور کردم !!!!!![/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]هرچند این حرف رو برای توجیه اشتباه خودش بیان کرد و حتی کاپتانو هم خبر نکرده بود و مشخصا همه نفرات بریج سرشون به گفتگو گرم شده بود ( حتی درجه دار تکاور نگهبان بریج) و فراموش کرده بودن لوک اوت و دیده بانیشون رو انجام بدن و بیخیال اطراف شده بودن ، اما خوب همین دستور کاملا غلط کاپتان پاکستانی بزرگترین و بهترین دستاویز و بهونه رو به دستش داده بود تا اشتباه خودشو توجیه کنه[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]با شنیدن صدور این دستوراز طرف کاپتان کشتی ، فرمانده تکاورا شروع به داد و بیداد کرد و رنگ هم از روی کاپتان پرید !! داد و بیداد و سر و صدا ادامه داشت تا اینکه ملوان دیده بان پورت ساید داد زد:[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][b]قایق دزدا!![/b][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]وسط دعوا و داد و فریاد همه دویدیم اون سمت و در تاریکی شبح یه قایق رو در فاصله حدود یکصد متری کشتی دیدم نور افکنو که چرخوندیم سمتشون مسیر قایقو برگردوندن و از مسیر و برد نورافکن دور شدن[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]افسر دوم دوید توی پل و دوربین دید در شب رو برداشت و شروع به سرچ پشت و اطراف کشتی کردیم ( به نوبت نورافکنهای قسمتها رو خاموش میکردیم تا بتونیم خوب ببینیم ) چهار تا قایق در ساعات 3 تا 9 کشتی ( دوتاشون به موازات ما در چپ و راست کشتی ) مارو احاطه کرده بودن[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]سلاح هارو اماده میکردیم که اولین رگبار از سمت قایقی در قسمت پورت کوارتر ما بگوش رسد ،مشخصا صدای شلیک کلاشنیکف بود و متعاقب اون همه قایقها شروع به تیراندازی کردن ، دوتاشون تیربار داشتن که محتملا ام ژ-3 یا تیربار گرینوف بودن[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]شلیکهاشون حالت اخطار و هوایی رو داشت و فقط جهت اطلاع ما بود برای این موضوع که محاصره شده ایم( به خیال خام خودشون!!! غافل از اینکه ما هم چیزهایی در چنته داریم)[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]در این مدت ما سلاح ها رو اماده کرده بودیم و با دستور ناوبانیکم تکاور دریایی م. الف ، تیراندازی از سمت ما هم شروع شد[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]ما هم به سمت چهار تا قایق به حالت اخطار تیر هوایی و با افق چند ده متری بالای سر اونا تیراندازی کردیم اما اونا لوله سلح هاشونو به پاینتر داده و به سمت کشتی تیراندازی کردن، از اینجا به بعد درگیر حالت جدی بخودش گرفت[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]منتها ما در روشنایی کامل بودیم و بزرگ و گنده اون وسط !!! اما اونا کوچیک و تند و فرز و در تاریکی مطلق[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]ما با رصد آتش دهانه سلاح هاشون محل اونا رو حدس مسزدیم و به سمتشون تیراندازی میکردیم اما اونا واضح مارو میدیدین [/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]ما هم همه چراغها رو خاموش کردیم تا دسته کم به یه نیمچه برابری نسبی برسیم هرچند بزرگی و کندی و عدم تحرک بالای ما هنوز معظلی بود اما اوضاع بهتر شد!![/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]تا روشن شدن هوا درگیری های پراکنده ادامه داشت !! اونا شلیک میکردن و ما به دیدن شعله دهانه سلاح هاشون بهشون جواب میدادیم[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]با روشن شدن نسبی هوا و دید بهتر ما ورق برگشت اینبار این ما بودیم که حمله میکردیم[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]دوشکا غوغایی به پا کرد و ... ..... حدود ساعتهای 5/5 و 6 صبح درگیری تموم شد[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]تا 7 صبح برآورد خسارت کردیم و شکر خدا هیچ تیری به نقطه حساس و یا حتی شیشه کشتی نخورده بود!!! تعداد زیادی به بدنیه کشتی ( فولاد با قطر 35 م.م.) و بدنه منزلگاه خورده بود که فقط رنگ رو کمی خراشیده بود و مشکل خاصی ایجاد نکرده بود[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]همه قضیه با تعداد فشنگهای شلیک شده و پوکه های جمع آوری شده سند شده و صورتجلسه درگیری و رخداد با مستندات عکس و تصاویر و رادار و بک آپ وی دی آر و.. تهیه شده و برای ارسال به مقامات مربوطه دسته بندی شدن[/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]کاپتان کشتی هم مثه بید میلرزید ، فرمانده تکاورا هم مستقیما بهش گفت به محض رسیدن به ایران قبرشو میکنه و اینکارو هم کرد !!!![/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"]به محض رسیدن به خارگ ، یکی از کاپتانهای نیوی شرکت ( از ناخداهای بازنشسته نیروی دریایی ارتش) اومد و کشتی رو از کاپتان پاکستانی تحویل گرفت[/font][/right]
  3. 2 پسندیده شده
    خوب پس از مدتها دوری و بیکاری و... بماند !!! بازم درود بر همگی اومدم تا اگر خدا بخواد دوباره با ادامه خاطراتم در خدمت دوستان باشم البته یک نکته رو هم ذکر کنم که زین پس بصورت همزمان در دوجا این مطلب رو دنبال میکنم اول اینجا بعد هم درانجمن گنج جنگ که اونجا هم محیطی بسار پربار و مفیده بالاخص باب ودن شمار ی از عزیزان کهنه سرباز و قهرمان سرافراز زمان جنگ همچون جنابان مازندارنی،ملایری ، آرتیمیس ، مهرنیا ، تورخانی، عقیقی روان ، ملک زاده و... گروهی دیگر از عزیزانی که الان حضور ذهن ندارم توصیه میکنم حتما به این انجمن سری بزنین و از مطالب پربارش استفاده وافر ببرید و اما ماجراهای من و برادران عزیز دل دزدان دریایی!!!! [right][font=Arial","sans-serif][size=3]بعد از اون ماجراهای نامه نگای در برگشت از خارگ به مقصد انسوکنای مصر اینبار 5 نفر متشکل از چهار نفر از تگاوران دریایی ارتش و یکنفر لباس شخصی تحویل گرفتیم تجیهزات ( بهتره بگم جنگ افزارشون) اینبار بهتر بود دو قبضه ژ-3 ، دوقبظه یوزی ، دو قبضه تیربار روسی ( خودشون بهشون میگفتن تیربار گرینوف بنده سلاح های روسی رو خوب نمیشناسم ) و یک قبضه دراگانف ( یا قناسه در زبون عامیانه ) البته بعدا مشخص شد فشنگهای مخصوص تک تیراندازی برای دراگانف ندارن و از فشنگهای عادی تیربار گیرینف استفاده میکردن که در انتهای پوکه اشون یک غلاف رینگی پهن بود که با فشنگهای غربی و حتی فشنگ تفنگهای روسی مثه کلاشنیکف و تیربار سنگین 12.7 م.م. دوشکا متفاوت بود[/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]کمکشون کردیم که تجیهزاتو به پشت بریج بیارن و بعد طبق معمول کابینهاشونو بهشون نشون دادیم و بعدش هم جلسه بریفینگ که اون لباس شخصی که از سازمان...... بود گاها دخالتهای بیموردی میکرد که متاسفانه کارشناسانه هم نبود اما حرفش خیلی برو داشت و تاثیر زیادی بر تگاوران داشت و تقریبا شبیه فرماندهشون میموند[/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]بعد از جلسه قرار یک تمرین مبارزه با دزدان دریایی رو گذاشتیم اما قبلش قرار شد سلاح ها رو تست کنن که متاسفانه هردو تیربار و یکی از ژ-3 ها دوباره با مشگل گیر کردن مواجه شدن، با اجازه و همکاری سرمهندس سلاح ها رو به وورکشاپ بردیم و اونا رو تمیز و روغن کاری کردیم و با اسپشیال کیمیکال کلینرهایی که داشتیم زنگ زدگیها و پوسیدگیها رو برطرف کرده بعد با روغن مناسب روانکاریشون کردیم و اومدیم رو عرشه و اونا رو تست کردیم که شکر خدا مشکل برطرف شد[/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]خوبی اینکار این بود که بنده دسته کم یک آسشنایی نسبی و مختصر با سلاح های روسی هم پیدا کردم [/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]اون تگاوران عزیز میگفتند درمقایسه با تیربار"ام ژ-3 " برترین حسن تیربار گرینوف گیر نکردنشه که اینبار متاسفانه هردو در همون برست اول دچار گیر شدن (دربازدید و حین تمیزکردن مشخص شد که به شدت کثیف بودن و میشه گفت اصلا بهشون رسیدگی نشده بود که این متاسفانه بیشتر به عدم حساسیت کاربرها برمیگشت)[/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]در اون سفر تا پیاده کردن تگاوران دریایی اتفاق خاصی نیوفتاد و مورد مشکوکی مشاهده نشد ، تنها نکته قابل ذکر در اون سفر موضوع جشن کشتی بود[/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]در کشتیهای تجاری بنا به پالیسی شرکتها برای حفظ روحیه پرسنل به هر بهانه ای سعی میشه معمولا هر دو سه هفته یکبار جشنها و پارتیهایی برگزار بشه که با بهانه های ملی ،مذهبی و اگر چیزی هم دم دست نبود جشن تولد برخی ها رو بهونه میکنیم ویا مثلا هر موضوعی رو که بشه بهونه کرد و جشنی برپا میشه برای دورهم بودن و افزایش روحیه کروی کشتی( البته این قضیه رابطه مستقیم با نظر و خصلت کاپتانها داره متاسفانه برخیهاشون از این مبلغی که ماهیانه برای چنین کارهای و تحت نام اینترتیتمنت درنظر گرفته شده خرجی برای بچه ها نکرده و اونو در جیب مبارک میگزارن و درکنارش حتی از هزینه پرویژن پرسنل هم میزنن ، درمقابلش هستند کسانی که از حقوق ماهیانه خودشون هم برای شاد بودن و حفظ روحیه پرسنل خرج میکنن منتها دسته اول خیلی بیشتر از دسته دوم هستند البته متاسفانه)[/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]بگذریم [/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]در یکی از اون روزها هم نمیدونم به چه بهونه ای جشنی برگزار شده بود و طبق رسوم کشتی در هر جشن بازیها و مسابقاتی برای تنوع برگزار میشه و به برندگان بصورت کش از طرف کاپتان مبالغی هدیه داده میشه ( که معموا سعی میشه این برنده ها از بین نفرات با حقوق دریافتی پایینتر باشه ، یا اگر یکی از افسران ارشد برنده بشه معمولا اونو به پایین ترین رده زیر دست خودش هدیه میده ، اینم عمومیت و اکثریت داره ولی کلیت و حتمیت خیر)[/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]اون روز هم چند مسابقه درنظر گرفته شده بود که یکی از اون بازیها بازی دبرنا بود و بالطبع ما برای احترام و تشکر از بچه های نداجا اونارو هم به جشنمون دعوت کردیم ، پارتی شروع شد و ادامه پیدا کرد تا رسدیم به شروع بازی و مسابقه و توضیح اون که همون لباس شخصی به بچه های تگاور دستور داد که برگردین کابیناتون و حق بازی ندارین اون درجه دارهای بنده خدا هم اطاعت امر کردن و با پوزش خواستن از ما برگشتن کابینهاشون و در کل جشن از هم پاشید [/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]ادامه دادیم به جشن اما هیچکسی حال و حوصله نداشت ، یه طورایی همه حالمون گرفته شد [/size][/font][/right] [right][font=Arial","sans-serif][size=3]اون سفر با اون خاطره تلخ دلگیر شدن بچه های تکاور متاسفانه به پایان رسید هرچند روز پیاده شدنشون بچه ها سعی کردن با دان هدیه هایی مثه مجسمه هایی که از مصر خریده بودیم و پاپیروس و ... کمی از دل اون بزرگواران دربیارن اما متاسفانه رفتار اون لباس شخصی بد تاثیری بر هممون گذاشت[/size][/font][/right]
  4. 2 پسندیده شده
    بازم سلام خووب بعد کمی استراحت!!!!! برگردیم سر کار و بار خودمون و ادامه ماجرا تا اونجا گفتم که بعد از برگشتن از انسوکنا برای تعمیر رفتیم فوجیره و بعدش برگشتیم خارگ برای بارگیری، دو میلیون ودویست هزار بشکه نفت خام ایران از دو گرید مختلف رو بار گرفتیم برای انسوکنای مصرو با نام و یاد خدا از سی آیلند خارگ حرکت کردیم به سمت مقصد منتها دیگه هشیار شده بودیم و بدجوری احتیاط میکردیم سیم خاردارها چک شد شلنگهای اضافی آب دریای (آتش نشانی اماده شد) همه درها قفل شد چارت نگهبانی و دیده بانی تهیه شد کلاسهای توجیهی و اموزش و دوتا تمرین عمومی برگزار شد موتورها و همه سامانه های در حال کار و رزو چک و کارکرد کاملا صحیحشون بررسی شد و.. با گذشتن از تنگه هرمز و خداحافظی با آبهای نیلگون خلیج فارس و هوای دلنشین میهن کمکم خودمون اماده تحویل گیری نیروهای تفنگدار دریایی سپاه میکردیم ساعت و ETA رسیدن به کشتی .... در موقعیت ..... مشخص شد و با هماهنگی با اونها سر ساعت مقرر در محل قرار حاظر شدیم و آماده دریافت نیروهای سپاه شدیم ف اون موقعه زمان استراحت من بودو همراه چندنفر از دوستان توی باشگاه افسران بودیم ، حدود 40 روزی از دفعه قبل گذشته بود ( معمولا این مسیر 18-20 روز بیشتر طول نمیکشید منتها ....)گفتیم بازم بریم لشگر کشی نیروهای سپاه روبا تجهیزات بسیار عالیشون تماشا کنیم و اگر هم کمکی براومد انجام بدیم و با تکاورها هم آشنا بشیم وقتی رسیدیم روعرشه جا خوردیم اینبار فقط 3 نفراومده بودن اونم فقط با 3 تا ژ-3 وهرکدوم هم دو سه تا خشاب یدکی دستشون بود همین والسلام سه نفر از درجه دارهای نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی بودن که با فقیرانه ترین و کمترین امکانات ممکنه فرستاده شده بودن برای محافظت از یک کشتی به اون عظمت ، در وحله اول با مقایسه این گروه کوچیک که حتی کلاه کاسکت تاکتیکی و جلیقه ضدگلوله هم نداشتند با اون تیم قبلی همه جا خوردیم نه به اونهمه تجهیزات نه به این فقر تجهیزاتی دوربین دید در شب رو که خدابیامرزدش !! حتی دوربین عادی هم همراه نداشتن، بیسیم رو هم که فاتحه... خلاصه همه شوکه شدیم اما بهشون خوش آمد گفتیم و بردیمشون توی اکومودیشن و بهشون اتاق دادیم ، یک جلسه ای باهاشون داشتیم و قرار شد اونا هم در سه پست 4 ساعته تقسیم بشن و همیشه یکیشون توی پل فرماندهی باشه ، از امکانات کشتی هم بهشون دوربین معمولی و دید در شب 0 البته از نوع تجاری با کیفیت و برد و قابلیت محدود) و همچنین بیسیم دادیم یک جلسه هم بین افسران خود کشتی برگزار کردیم و مشخص شد بخاطر ماجراهای پس از انتخابات و دخالت... و بعد از اون هم تشدید تحریمهای امریکا علیه ... و بردن نام اونا در لیست تروریستی و... دیگه از برادرانمون خبری نخواهد بود!!! البته صحبتهایی هم مبنی بر یکسری حرفها از سایر همکارانمون بگوش میرسید ( در یک شرکت دیگر ایرانی ) که چون زیاد جالب نیست از بیانشون خودداری میکنم هرچند متاسفانه بعدها ثابت شد اون حرفها صحت داشته و یکی از اصلی ترین دلایل نفرستادن اون برادرها همون حرفها و رفتارها بوده و... بماند بحث فرعی میشه که زیاد دوست ندارم بهش بپردازم اونم چند ماه مونده به انتخابات ریاست جمهوری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! همون روز سرگروه تیم 3 نفره به کاپتان اطلاع داد که برای تست سلا ح هاشون تیراندازی هوایی خواهند داشت ،متاسفانه در تست سلاح ها دوتاش در همون شلیک اول گیر کرد!! از سرمهندس اجازه گرفتم و همراه یکی دیگه از بچه ها اون دوتا ژ-3 گیر کرده رو به کارگاه تعمییر در موتورخونه بردیم و با تمیزکاری و روغنکاریشون عیبشونو رفع کردیم و دوباره تستشون کردیم که جواب دادن دو سه بار شلیک کردن ومشکلی پیش نیومد اما اون گیرهای ابتدایی بدجوری رو ذهن همه موند کاپتان با پوزخندی گفت : همه نیروتون همون تیم قبلی بود؟ چیزی نداشتیم جواب بدیم و چیز خاصی هم نداشتیم که بگیم!!! هرطوری بود با هزار سلام و صلوات مسیر رو بودن هیچ حادثه ای پشت سر گذاشتیم و به سلامتی از مسیر دزدا گذشتیم و در نقطه B تفنگدارهای ارتش رو پیاده کردیم (بعد از کلی تشکر و خسته نباشید ، بینواها این چند روز خیلی اذیت شدن چون هم تعدادشون کم بود هم هیچگونه امکاناتی همراهشون نبود و اونم. اما خدا وکیلی از همه وقتشون میزدن برای مراقبت از کشتی !!! بعد از تخلیه بار در انسوکنا اینبار قبول نکردیم که بدون گارد برگردیم !!! هرچی گفتن که روتین نیست که کشتی های بالاست و بدون بار و اونم با فاصله از عرشه تا آبخور بالا تیم حفاظتی بگیرن کاپتان قبول نکرد و درنهایت بنا شد در نقطه B اینبار نیرو بگیریم و مسیر برگشت هم نیرو داشته باشیم جاتون خالی در مسیر برگشت درنقطه قرار بازهم فقط سه نفر و اونم دوتاشون با یوزی و یکیشون با ژ-3 اومدن رو کشتی ، بازهم لخت و عور و بدون هیچگونه امکانات رزمی و جانبی!!! همون برنامه قبلی رو داشتیم از بیسیم ودوربین و.. تا حتی حوله و وسایل استحمام!!!!! بدون تعارف بگم ، بادیدن این همه تفاوت امکانات و تجهیزات و رسیدیگیها بغض عجیبی گلومو گرفته بود!!! دلم میخواست اینهمه مظلومیت رو یکجوری سر کسی خالی کنم اما چیکار کنم که زورم به هیچ کسی نمیرسید!!! فردای روز سوار کردن تفنگدارهای دریایی نیم ساعتی بعد از صرف غذا بود و من شیفت کاریم بود توی اتاق کنترل موتورخونه که از پل بهم خبر دادن که به وظعیت اماده باش میریم چون چند قایق مشکوک به سمتمون میان!!! روتین رو اجرا کرده و به حالت اماده باش رفتیم ، سرمهندس هم خودشو رسوند پایین ، یکی دوتا از بچه های دیگه هم اومده بودن پایین ، از سرمهندس اجازه گرفتم که برم رو عرشه شاید بتونم کمکی بکنم ، اما راسیتش بیشتر حس کنجکاویم بود ، سه تا درجه دار ارتش اسلحه هاشون برداشته بودن و سعی میکردن از حدود یک کیلومتری با ژ-3 بهشون شلیک کنن شاید بتونن مانع از نزدیکی بیشترشون بشن ، جالب اینجا بود یکیشون بدجوری عصبانی شده بود و اونم سعی میکرد با یوزی بهشون شلیک کنه !!! بهش گفتم تیرهاتو هدر نده شاید مجبور به درگیری نزدیک بشیم !!، طوری با خشم نیگام کرد که ترس ورم داشت ، فقر شدید تسلیحاتی و امکاناتی بدجوری دستو بالشونو بسته بود همزمان با رویت دزدها از طرف افسر مستقر در پل پیام درخواست کمک مخابره شده بود ، ناو خودی حدود 500 مایلی از ما فاصله داشت اما باز هم مسیرشو با تمام سرعت به سمت ما تغییر داد و از ما خواستن با تموم سرعت به سمتشون بریم و ما هم همون کاری کردیم ، بعد از اون یک ناو هندی هم باهامون تماس گرفت و شرایط رو پرسید و کاپتان هم شرایط رو براشون توضیح داده بود اونا هم گفته بودن که داریم به کمکتون میاییم ، در همین حین درگیری که فکر کنم چند دقیقه ای از تیراندازی تک تیر و اخطاری تفنگدارا میگذشت افسر راه اطلاع داد که بالگرد هندی از سمت ساعت 4 در حال نزدیک شدن به ما هستش و تا چند دقیقه دیگه بهمون میرسه ، تیراندازی قطع شد و منتظر بالگرد موندیم ، حدود 5 دقیقه دیگه بالگرد به منطقه رسید ، دزدها با دیدن بالگرد از فاصله بسیار دور فرار رو بر قرار ترجیح دادن و در سه جهت مختلف پا به فرار گذاشتن بالگرد هندی چند دقیقه ای مارو همراهی کرد و بعد از اطمینان از ایمن بودن اطراف ما با ما خداحافظی کرد و به یگان مادر خودش برگشت ما هم موقعیت و وظعیت رو به ناوگروه رزمی خودی اطلاع داده و ضمن تشکر از اقداماتشون اعلام رفع نیاز به حظورشون کردیم و به مسیرمون با تمام سرعت ادامه داده و به نقطه A رسیدیم و با تشکر ویزه از تفنگدارهای دریای با اونا خداحافظی کردیم ف موقع خداحافظی همون تفنگداری که از حرف من رنجیده بود اومد سمت من و ازم پوزش خواست و گفت که نبود یه اسنایپر یا تیربار یا یه تفنگ دورزن بدجوری اعصابشو بهم ریخته و واسه همین ناراحت شده بود باهاشون خداحافظی کردیم و برگشتیم خارگ اما کاپتان گزارش هردو مسیر رفت و برگشت و کمبودهای نیروهای دریافت شده رو به تهران ارسال کرد و پیشنهاد کرد که هم تعداد نفرات و هم جنگ افزار و امکانات ارتقا داده بشه البته دیگر کاپتانهای کشتی هایی که اونها هم توی این مسیر رفت و امد داشتن تقریبا همچین گزارشی رو به تهران ارسال کرده بودن این گزارشها به یک بهبود تقریبا نسیبی در دفعات بعدی منجر شد اونجایی که گفتم نظر کاپتان و سرمهندس برگشت بخاطر این اماکانات و تجهیزات ظعیف بود
  5. 2 پسندیده شده
    خوب و اما ادامه ماجرا رفتیم انسوکنای مصر بار رو خالی کردیم و تانکهای تعادل رو با آب تعادل پر کردیم و چون جابجایی کشتی کمتر شده بود بالطبع free board یا همون فاصله عرشه اصلی تا سطح آب دریای کشتی زیاد شده بود و اون روزا بنا به همین ازدیاد فری بورد میگفتن که در سفرهایی که کشتی بصورت بالاست ( با آب تعادل ) دریانوردی میکنه نیازی به دریافت نیروی محافظ و تفنگدار نیست ما هم طبق دستور و با رعایت ضوابط و شرایط عبور از منطقه با افزایش تعداد نگهبانان و پیگیری مابقی دستور العملها از سرعت و جهت و مانور و ارتباطات و.. به سمت ایران حرکت کردیم نرسیده به وسطای دریای سرخ علایم آتش سوزی درمحفظه هواخورانی یا همون اسکونج اسپیس بازهم مشاهده شد، که برای جلوگیری از آتش سوزی موتور رو استاپ دادیم و محفظه رو بازرسی کردیم اما چیز خاصی مشاهده نشد!!!!!!! بعد زاز بازرسی خیلی خلاصه محفظه هواخورانی و زیر پیستونها و چک مختصر پیستون رینگها (که مشخص شد مشکل دارن) حرکت کردیم اما اینبار برای پیشگیری از رخداد های مشابه محتاط تر از قبل و با دور موتور پایینتر پس از گذشتن از تنگه باب المندب و ورود بهه محدوده ای که اون روزها محل تاخت و تاز دزدان دریایی بود بنا به دستورات رسیده از تهران به سرعتمون افزودیم و به حداکثر دور کارکرد متوالی موتور رسیدیدم که متاسفانه باز هم علایم آتش سوزی پدیدار شد و مجبور شدیم سرعت کشتی رو به حداقل ممکنه dead slow برسونیم و همزمان با ناوگروه نیروی دریایی ارتش هم تماس گرفته و وظعیتمونو گزارش کردیم فاصله خیلی زیاد بود اونا از ما خواستن که با حداکثر سرعتی که برامون امکان پذیر هست و میتونیم بدون ریسک آتش سوزی ، به سمتشون حرکت کنیم و اونا هم به سمت ما میان اینجا مساله اختلاف سرعت دو یگان اعزام شده به شدت خودشو نشون داد، یگان پشتیبانی به هیچ وجه توانایی همراهی یگان رزمی رو نداشت برای همین یگان رزمی از ناوگروه جدا شده و به طرف ما حرکت کرد ما هم سرعتمونو به بالاترین حد ایمن ممکنه که هنوز پایینتر از سرعت معمول دریانوردیمون بود رسوندیم ، حدودا 30 ساعت از تماس ما میگذشت که متاسفانه باز هم موتور اصلی دچار اسکونج فایر شد و مجبور به استاپ موتور اصلی شدیم بدون موتور ، بدون تحرک ، بدون نیروی محافظ اونم وسط برادران عزیز دل دزد دریایی !! به شدت توی موتور خونه سرگرم کارهای موتور اصلی بودیم ( محفظه اسکونج اسپیس همه یونیتهای 7 گانه موتور اصلی رو برای بازدید و تمیزکاری باز کرده بودیم ) بچه های عرشه هم چهار چشمی در حال پاییدن اطراف بودن ، ما هم عرق ریزون در حال تند و تند کار کردن که یهویی خبر اومد پایین که سه فروند قایق مشکوک با سرعت هرچی تمامتر ( بالای 22 نات ) در حال نزدیک شدن به ما هستند !!! همه یک لحظه کوپ کردیم ، عملا در صورت رسیدنشون بهمون ما راحت الحلقوم میشدیم براشون ، هلو بپر تو گلو!!!!! هنوز توی شوک خبر بودیم که خبر اومد ناو نیروی دریایی با بالاترین سرعت ممکنه در حال نزدیک شدن به ماست و احتمالا تا کمتر از 15 دقیقه دیگه به ما میرسه ، که این تقریبا معادل میشد با زمان رسیدن قایقها به ما !!!! به یکباره موجی از خوشحالی و آرامش هممونو فرا گرفت ، از افسر راه پرسیدم کدوم ناو داره میاد سمتمون؟ جوابش مو به تنم راست کرد!! محال بود اون ناو بتونه با اون سرعتی که اون میگفت خودشو بهمون برسونه اون ناو اگر 10-12 نات هم میرفت باید براش جشن میگرفتن!!!! هیچی بروز ندادم ، رفتم پل فرماندهی تا خودم چک کنم و مطمین بشم ، کاپتان کشتی که خیلی زبل بود از چهره من نگرانی رو خوند و پرسید چی شده چرا نگرانی؟ آروم بهش گفتم من رو این ناوی که داره میاد بودم این ناو نمیتونه با این سرعتی که گفته بیاد سمت ما !!! گفت غیر ممکنه ، درست میگن رو رادار داریمشون با همین سرعت دارن میان ، رادارو چک کردم دیدم درست میگه ، گفتم پس این ناو اون ناو نیست و نامشو اشتباه گفتن !!! گفت نمیدونم ازشون پرسیدیم خودشون این نامو معرفی کردن گفتم میتونم باهاشون حرف بزنم گفت برو موردی نداره!! رفتم و با وی اچ اف کشتی صداشون زدم و رفتیم کانال 20 ، خودمو معرفی کردم و گفتم میخوام ETA شما رو بدونم ، اونا هم گفتن کمتر از 10 دقیقه دیگه ، کمی هم در باره وظعیت و موقعیت ما و قایقهای دزدا سوال پرسید که بهش جواب دادم بعد در کمال پررویی گفتم میتونم بپرسم شما کدوم یگان رزمی نداجا هستین که خودشو معرفی کرد " ناو دریابان نقدی" سرمو تکون دادم گفتم سربه سرم میزارین گفتن خیر !!چرا همچین چیزی میگین ؟ گفتم نقدی نمیتونه بیشتر از 12 تا بره اما شما الان دارین با سرعت بیش از ..... گره دریایی میایین سمت ما گفت پس منتظر غافلگیری های بیشتر هم باش کمی با هم شوخی کردیم و گفت من الان دقیقا در ساعت یک شما هستم و دارم به سمتتون میام ،شما رو در دید دارم، با دوربین نیگاه کردم و منم اونا رو دیدم و تایید کردم کاپتان کنجکاو پرسید چی شد؟ گفتم شکم بیشتر شده ، ادعا میکنن " ناو نقدی " هستن گفت من که بهت گفته بودم گفتم اما نقدی نمیتونه این سرعت بره گفت الان که داره میره چند لحظه بعد نقدی بهمون نزدیکتر شد ، با دوربین داشتم نیگاش میکردم ، نقدی نبود !!! هیچ چیزش شبیه نقدی نبود نزدیکتر که شد بازم شکم بیشتر شد موشک داشت توپ سینه اش 76 م.م. بود راداراش سلاح هاش سرعتش بدنه همون بدنه بود ، همون ساختار اما نقدی همون نقدی نبود ، همزمان با نزدیکی نقدی قایق دزدها هم از ساعت 5 ما بهمون نزدیک میشدن نقدی اومد از فاصله کمتر از دویست متری ما با سرعت هرچی تمامتر به سمت دزدا رفت و اونا هم با دیدن نقدی هنوز چند مایلی تا ما فاصله داشتن سه تاشون از هم جداشدن و در رفتن!!!نقدی کمی دنبالشون کرد و بعد برگشت برای اسکورت ما چون ما هنوز تحرک نداشتیم ،اومد کنار ما و سرعتشو کم کرد و با سرعت پایین اطراف ما چرخ میزد حدود 2 ساعت بعد ما هم استارت زدیم و حرکت کردیم منتها قبل از حرکت من دوباره باهاشون تماس گرفتم ، یکی از همدوره ای های خودم فرمانده دومش بود کلی با هم خوش و بش کردیم و ازش پرسیدم ورد خوندین ، جادو کردین چی شده ؟ که جواب داد نقدی ارتقای بسیار سنگینی رو از همه لحاظ از سر گذرونده و فراموش کن اون نقدی رو که زور که میزد به زور 12 تا میرفت سیتم پیشرانش نقدی ، سامانه های جانبی موتور خونه و ... همه تعویض شده بودن ،مقدار زیادی از ورقه بدنه هم تعویض شده بود ، نقدی لانچر موشک روش نصب شده بود ،توپهای سینه و پاشنه اش تعویض شده بود، تیوب توربیدو داشت ، رادارهای بروز داشت و... خلاصه نقدی برای خودش نونوار شده بود و کلی سرحال و روپا شده و در حال دریانوردی با توانایی و آمادگی بسیار مثال زدنی بود من یکی که کلی خوشحال شدم اونا زحمت کشیدن و مارو تا انتهای منطقه خطر همراهی کردن چندتایی عکس هم زمان خداحافظی ازش برداشتیم و اونا هم از ما!!!، و بعدش ما هم با تشکر و خداحافظی از اونا به مسیرمون ادامه دادیم منتها قبل ار خارگ برای تعمییر و رفع عیب آتش سوزی به بندر فوجیره رفتیم و چند روزی اونجا بودیم تا همه پیستون رینگها رو تعویض کریدم و بعد هم برای بارگیری به جزیره خارگ رفتیم یه چیز هم بگم که دوستان سوال نپرسن سرعتی رو که نقدی به سمت ما میومد رو نمیتون بگم اگر قرار به گفتنش هم باشه بزارین از زبون من بیان نشه و فرماندهان و امرای نیرو خودشون بیانش کنن چون بیشک دشمن که خودش سازنده نقدی بوده در زمان رویارویی با اون دچار تعجب و شگفتی خواهد شد هرچند بعید میدونم تا حالا خیلی از اطلاعات راجع به اونو به روز نکرده باشه و فکر کنم تونسته باشه دسته کم با رصد تحرکات یگانهای ما در رزمایشها و ماموریتهای خلیج عدن اطلاعات خوبی رو بدست بیاره همونطوری که ما هم با رصد اونا به اطلاعات بسیار خوبی دسترسی پیدا کرده ایم فقط اینو بگم تا مدتها وقتی این ماجرا رو برای سایر همکارانم که هم دانشگاهیم بودن تعریف میکردم ف باورشون نمیشد که نقدی این سرعتو داشته ، عکسها رو که میدیدن تسلیاحتو قبول میکردن منتها اون سرعت براشون باور کردنی نبود برای همه کسایی که از سابقه نقدی خبر داشتن و سال ساختشو و سطح تکنولوژی و توانشو میدونستن باورکردنی نبود اما واقعیت داشت و این ارتقاها رو سال قبل بر روی بایندور هم داشتیم زمان ارتقای بایاندور بنده افتخار حضور در همون مجموعه رو داشتم و از نزدیک شاهد تغییرات و ارتقاها بودم جالب هم اینجا بود که سه تا از دوستانم یکی در بخش مکانیک ، یکی دیگه در بخش برق و کنترل و یکی هم در بخش تسلیحات مسیول تیمهای ارتقا بودن و مباحث بسیار جالبی بینمون رد و بدل شد که جاشون اینجا نیست
  6. 2 پسندیده شده
    و اما بازم برگردیم سر موضوع اصلیمون اواسط اردیبهشت 88 بود، باتوجه به اینکه بعد از پیاده شدن از کشتی هنگام چند دوره تخصصی رو گذرونده بودم ، بالطبع مرخصیم شیفت کرد اونورتر و هنوز حدود یک ماه و نیم از مرخصیم مونده بود که یک روز صبح از شرکت تماس گرفتن و گفتن که کشتی سوپرتانکر" ایران هویزه" جهت تعمیرات دوره ای 5 ساله به " حوض خشک دبی " فرستاده شده و یکی دوروزی هستش که تعمیرات شروع شده، اما متاسفانه مشکل حادی پیش اومده که نیاز به فرستادن فوری و بدون فوت وقت چند نفر از مهندسین ایرانی احساس شده و چون من هم هر سه کشی قبلیم همگی همکلاس و خواهرخونده های این کشتی بودن بالطبع نام من هم جزو اونا بود ، البته ذکر کردن که چون از مرخصیمهنوز خیلی باقی مونده میتونم که نپذیرم!! منتها بخاطر همون مسایلی که هستش و همه میدونیم هر ایرانی دیگه هم جای من بود قبول میکرد و این شد که دوروز بعد پروازکردم تهران و از اونجا به دبی و مستقیما به کشتی ملحق شدم ، کشتی که از آب بیرون کشیده شده بود و در حوض خشک تحت تعمیر بود بگذریم که چه ماجراها داشتیم چون همزمان بود با تبلیغات و مناظره انتخاباتی ریاست جمهوری!!!، دقیقا روز رای گیری شورلیوها کنسل شد و نزاشتن بریم بیرون رای بدیم!!!! همون روزجمعه که روز رای گیری بود ، غروب کشتی برای تستهای دریایی به بیرون حوضچه فرستاده شد، کلی عیب و ایراد و مشکل پیدا وگزارش کردیم و بخاطر همین برگشتیم شیپ یارد و دوباره نیروهای شرکتهای درگیر اومدن روکشتی ، اما چون بازار اون روزهای کرایه تانکرها خیلی خوب و داغ بود و هر روز موندن بیشترکشتی در تعمییر علاوه بر بالا بردن هزینه های تعمیرات باعث از دست رفتن کلی پول کرایه و اصطلاحا " آف هایر " شدن کشتی میشد فشار آوردن که ایرادهای اصلی رو برطرف کنین و ایرادهای کوچیک رو بعدا خودتون حین سفر برطرف کنین و...!!!! خوب با اطلاع حضرات شیپ یارد دبی از این عجله ما ، هر مشکلی رو سرهم بندی کردن و اعتراضهای ما هم راه به جایی نبرد و مجبور شدیم کشتی رو با کلی ایراد و مشکل برطرف نشده برداریم و بیاییم سمت خارگ نرسیده به خارگ اولین مشکل رو موتور اصلی خودشو بدجور نشون داد و دچار" اسکونج فایر" یا آتش سوزی در قسمت هواخورانی موتور اصلی شدیم ( داخل پرانتز بگم ، موتور اصلی کشتی از نوع موتورهای دیزل دوزمانه سنگین دور پایین و قدرت بالا هستن که محفظه بالای پیستون رو محفظه احتراق ، زیر پیستون تا جدا کننده از کارتر ( کرنکیس) رو اسکوینج اسپیس و یا محفظه هواخورانی میگن و اگر رینگهای پیستون خوب سیل نکنن یا سیلندر لاینر دچار ویر داون و خوردگی و سایش و.. شده باشه یا روغنکاری رینگهای نامناسب و ناکافی باشه یا ... و باعث بلوپست یا عبور گازها و شعله های احتراق به زیر پیستون و یا بالارفتن زیاد دما بشه و..(کلی دلایل دیگه!!!!) منجر به آتیش سوزی در این منطقه میشه ، چون روغن مخصوص روانکاری سیلندر لاینر و پیستون رینگها بعد از انجام ماموریتش توسط رینگهی جاروبک و سگمنتهای جدا کننده زیر پیستون از کارتر که بهش استافینگ باکس میگن ، اونجا میریزه ، هوا هست ، ماده سوختنی هم هست فقط حرارت و یا گرما نیاز داره تا مثلث آتش شکل بگیره و...) با کلی مصیبت آتیشو خاموش کردیم و بعد ازچندین ساعت و یک بازدید دوباره از زیر پیستون به مسیرمون به سمت خارگ ادامه دادیم ، در خارگ بعد از بارگیری دومیلیون و دویست هزار بشکه نفت خام و همچنین دریافت حدود 7000 تن سوخت مورد نیاز کشتی به مقصد بندر " عین السوخنا " یا بقول ما " انسوکنا " ی مصر، حرکت کردیم، قبل از حرکت تمام اطراف کشتی وروی عرشه و بیرون هند ریلها(میله های کنار عرشه) دولایه سیم خاردار کشیدیم و اماده گذشتن از محدوده خطر شدیم تا قبل از کشتی ما ، چند ماهی بود ( میشه گفت 4-5 ماهی) که روال بر این بود که کشتیها چند نفر متخصص رو از یک تیم امنیتی انگلیس به نام " مست تیم" سوار میکردن و اینا هم دست خالی میومدن و همون چیزایی رو که آموزش دیده بودیم رو دوباره بارمون میکردن و میگفتن اگه اومدن منور شلیک کنین هوا و با شیلنگ آب آتشنشانی باهاشون مقابله کنین اما اگر اومدن دستاتونو هم ببرین بالا و... بابت این چرندیات هم چند ده هزار دلار ناقابل به جیب مبارک میزدن و میرفتن!!!! این موضوع با اعتراضهای مکرر بچه های ایرانی روبرو شده و در نهایت مسولین امر بر اون شدن که با توجه به تجربیات پیشین دوتا کشتی اونموقع در نقاط معینی از خلیج عدن مستقر کنن ، یکیشون حدودا بعد از عمان بود( البته کمی اینورتر) در نقطه ای با نام A( آلفا) با نام ..... و دیگری با نام ......در نقطه B (بتا) که اونموقع هردونقطه قبل از باب المندب بودن بخاطر مسایل خاص اون روزا و بحث اسراییل و عدم توانایی پوشش کامل منطقه و...( این مسایل بعد ها همه برطرف شد و نیروهای خودی تا انتهای دریای سرخ هم ما رو همراهی میکنن و دیگه این مشکلات وجودندارن) و قرار شد نیروهای خودی و ایرانی مارو بجای انگلیسیها همراهی و اسکورت کنن و همزمان هم نیروی دریایی دومین یا سومین ناوگروهشو که مشتمل بر دو ناو بود اعزام کرده بود به منطقه و میکوشید کشتیهامونو اسکورت کنه ( درست خاطرم نمونده اون موقع ناوگروه دوم بود یا سوم که نداجا میفرستادشون اونجا) اونبار کشتی ما برای اولین باربعنوان یکی از کشتی های شرکت ما ، برای تحویل گیری و سوار کردن تفنگداران دریایی به سمت نقطه A و کشتی .... حرکت کرد من پاین توی اتاق کنترل بودم که سرمهندس کشتی نفس زنان اومد پایین و گفت یه تیم تفنگدار"غول" از تفنگداران نیروی دریایی امریکا آومدن رو کشتی ما ، بدو بیا برو ببینشون!!! با تعجب رفتم رو عرشه ودیدم یه تیم 12 نفره از تفنگدارای امریکایی رو عرشه هستن و کلی هم تجهیزات همراهشونه وقتی جلوتر رفتم از تعجب داشتم شاخ درمی آوردم رو بازوشون پرچم ایران بود و رو سینه اشون آرم سپاه!!!!!! اما همه چیزشون امریکایی بود همه چیزشون از جوراب و پوتین و لباس گرفته تا نوع جنگ افزار و تجهیزاتشون هیکلا هم آآآآآآآآ این هوا !!!!!! خوش هیکل و شیک و مجهز و یه چیزی برای خودشون که ابدا توی مخیله هیچکدوممون نمیگنجید!!! همه با جلیقه ضد گلوله و کلاه تاکتیکی و دوربین دید در شب و تمام تجهیزات امریکایی با یکی یک ام 16 اصل با یکی یک ام9 رو کمر و یکی یک ام پی 5 چسبیده به سینه و واکی تاکیهای موتورولای هندس فری و... خلاصه چیزی بودن واسه خودشون دوتا اسنایپر 12/7 و حتی چندین موشک انداز یکبار مصرف ای تی 4 داشتم شاخ درمیآوردم چندین جعبه هم مهمات همراهشون بود دوتا هم مسلسل سبک 7.62 !! میشه گفت همه کپ کرده بودیم نه به اون سه تا انگلیسی "مست تیم" که دست خالی و بدون حتی باتوم میومدن و نه به این تیم که انگار قرار بود برن یه جنگ تموم عیار!!! طولش ندم از شوک که در اومدیم رفتیم سمتشونو باهاشون سلام و علیکی کردیم و کمکشون کردیم وسایل رو بیارن توی منزلگاه کشتی(اکومودیشن) به محض رسیدن درخواست یک تمرین رو کردن!!!یک گشتی توی کشتی زدن ، یک کپی از نقشه همه قسمتها رو تحویل گرفتن و برای چند ساعت بعد قرار یک تمرین مبارزه با دزدان دریایی رو گذاشتیم و اونا هم با همکاری ما شروع کردن به بررسی نقشه های کشتی برای آشنایی با نقاط حساس، حیاتی و آسیب پذیر و ... حدود 4 ساعت بعد هردوطرف آماده تمرین مبارزه با دزدان دریایی بودیم تا با تاکتیکها و آموزشها و شرایط هم آشنا بشیم ، مدیریت تیم امنیتی موتورخانه با من بود و چون محل تجمع در اتاق سکان کشتی بود خود بخود مدیریت برگزاری تمرین به من محول شد در حین تمرین متوجه یک نکته مهم شدیم و اونم ناتوانی بیسیمهای ما برای مچ شدن با بیسیمها و واکی تاکیهای اونا جهت برقراری ارتباط مستمر بخاطر تکنولوژی پاینتر سیستمهای ما بود!!!! بنا شد ما چند واکی تاکی یدکی رو که داشتیم به اونا بدیم تا اونا بین خودشون با سیستمهای خودشون و با ما با سیستمهای ما ارتباط برقرار کن!!!! تمرین خوبی بود ، نحوه عملیات در شرایط حمله تمرین و بررسی شد و هرکسی ماموریت و وظیفه خودشو شناخت ، بعدهم اونا به سه تیم 4 نفره تقسیم شدن و کشیک و گشتشونو شروع کردن ما هم برنامه ایمنی و امنیتی خودمونو با اونا هماهنگ کردیم و کشتی در مسیر خودش شروع به دریانوردی کرد بعد از این صحنه های جالب تری هم مشاهده شد!!!!!! سطح آموزششون بینهات بالا بود ، به نحو عجیبی برای چنین ماموریتهای اونم در فضای محدود و تو در تو پیچیده و ناشناخته کشتی و موتور خانه اموزش دیده بودن، تنها با بررسی سه جهار ساعته نقشه های کشتی تاکتیکهای رزمشونو مشخص کردن و وظایف و ماموریتها و مسیولیتها رو برنامه ریزی کردن و خودشون برای ماموریت اماده کردن حتی یک تمرین هم برگزار کردن که شرحشو بصورت مختصر گفتم (چون برخی تاکتیکاهی مشترک تمرین شد از بیان جزییات معذورم) بعنوان یک فارغ التحصیل دانشگاه افسری نیروی دریایی ارتش و با توجه به نزدیکی بسیار زیاد با بر وبچه های نیروی دریایی سپاه (ندسا) وآگاهی از سطح اموزششون ، انتظار همچین سطح آموزش و همچین تجهیزات و همچین امادگی رو به هیچ وجه نداشتم ، سرمهندس و کاپتان هندی کشتس هم شوکه شده بودن و میگفتن اگر همه نیروهای شما در این سطح هستن، شما برترین نیروی رزمی دنیا رو دارین حتی از یانکیها هم سرترین (متاسفانه چند سفر بعد نظرشون کاملا برگشت!!!) به هر حال یکی دیگه از نکات بسیار تعجب برانگیز، جدای از هیکل ، لباس، تجهیزات ، سطح آمادگی بدنی و اموزش و مهارتها و تاکتیکها برمیگشت به زبان همه اونا که بدون استثنا به انگلیسی مسلط بودن و این تعجب همه رو برانگیخته بود باورکنید فکر میکردم دارم خواب میبینم ، تعجبمون وقتی بیشتر شد که دیدیم حتی در لحظه استراحت هم از خودشون اسلخه اشونو جدا نمیکردن اونایی که شیفت و پست نبودن میومدن باشگاه افسران اونم چه ریختی باورش سخته به خدا!!!! یه تفنگدار سپاهی با کلی ریش و شلوارک و رکابی و صندل امریکای اصل و اونم با پیپ کاپتان بلک و اونم با یه ام9 تو جیب بغلی شلوارکشون و یه واکی تاکی موتورولا اون یکی جیبشون!!!! و دست برقضا همه هم یک شکل و یک فرم حتی رکابی و شلوارکا و صندلا و پیپها!!!! کلی باهاشون گرم گرفتیم ، من سریش شدم برای یگان و محل خدمتیشون که چیزی بروز ندادن ، درباره تجهیزاتشون سریش شدم که فقط با لبخندهای معنی داری جوابمونو میدادن و بحث رو عوض میکردن باور کنید حتی جوراباشون هم امریکایی بود اونم با مارک و آرم یواس نیوی انگاری یک یگان از مرینرهای یو اس نیوی ، آرم سپاه و پرچم ایران رو زده باشن و اومده باشن رو کشتی ما!!! البته خوب بحثهای بعد از انتخابات داغ بود و بچه ها کم هم سربه سرشون نمیزاشتن و به پر و پاشون نمیپیچدن ، ولی برخلاف بدنه عمومی سپاه که من بارها تجربه اشون کرده بودم اونا هیچ علاقه ای به مشارکت در بحثهای سیاسی داخلی رو نشون نمیدادن اما برعکسش عجیب پایه بحث های سیاسی بین المللی بودن !!! تا دلتون هم بخواد اهل بازی و شوخی ، پایه همه بازیهامون از شطرنج و تخته نرد و فوتبال دستی گرفته تا برسه به ورق بازی( البته بدون قمار)و... ابدا هم گیر نمیدان که مثلا این چه آهنگیه و یا این چه فیلمیه که دارین تو باشگاه پخش میکنین در حالی که قبلش از طرف شرکت کلی در اینباره بهمون تذکر داده بودن که چنین و چکار نکنین و اله و بله و... بگذریم روز سوم بود که دقیقا موقعی که چند قایق مشکوک داشت رصد و رویت میشد دوباره زد و موتور کشتی دچار آتش سوزی در همون قسمت هواخورانی شد (اسکونج فایر) ، مجبور شدیم موتور رو استاپ بدیم تا بتونیم آتیش رو خاموش کنیم ، برادران عزیز دل دزدان دریایی هم به خیال خودشون که آخ جون یک هلوی پوست کنده بپر تو گلو !!!یه سوپرتانکر بدون قدرت موتور و تحرک و مانوربلیتی !!!! گاز موتور قایقها رو گرفتن سمت ما که هنوز به یک مایلی ما نرسیده اسنایپرها چند تیر اخطار رو به طرفشون شلیک کردن ،فشنگهای رسام و آتشین!!!! اونا هم حساب کا راومد دستشون و در رفتن نکته جالب این بود که تیم تفنگدارهای سپاه همه جنبه ها ، منجمله احتمال خرابکاری از داخل رو هم مد نظر قرار داده بود و در همه مدت این چند ساعتی که ما با موتور درگیر بودیم یه تیم چهارنفره اشون با ام پی 5 چهار گوشه موتورخونه مثه عقاب حرکات و رفتارهای ما رو میپاییدن !!! حق هم داشتن وقوع همچین اتفاقی و از دست دادن تحرک و حرکت اونم در چنین جایی و در چنین موقعیتی وبا این درجه ریسک و خطر از دست رفتن کشتی خیلی مشکوک میزد!! همزمان دوتیم 4 نفره دیگه در حال پاس دادن روی عرشه بودن، تماس با ناوگان دریایی خودی برقرار شد و اونا هم که حدود 350 مایل از ما فاصله داشتن با سرعت هرچه تمامتر به سمت ما برای پشتیبانی و کاوریج حرکت کردن اما بعد از رفع عیب و راه افتادن باهاشون تماس گرفتیم و ضمن تشکر خواستیم که به محدوده خودشون برگردن، حدودای ساعت 2 شب بازهم سه قایق مشکوک در حال نزدیک شدن به ما با سرعت حدود 20 گره و در یک آرایش مشکوک رصد شدن که در حدود یک مایلی بازهم با شلیک اخطار فشنگ رسام اونا هم در رفتن!!!! فردای اون روز حدودای یک و نیم ظهر باز هم دوباره ماجرا تکرار شد!!! هردوبار هم به محض رویت و رصد قایقهای مشکوک، تماس با ناوگان دریایی خودمون و تهران برقرار میشد و وظعیت رو بهشون اطلاع میدادیم و بعد از رفع خطر دوباره موضوع رو هم به اونا و هم به تهران گزارش میکردیم!!!! خلاصه اون سفر پس از 3 بار هشدار به دزدان دریایی احتمالی ما به نقطه B و کشتی .... رسیدیم و با تیم خبره و ماهر و ورزیده تفنگدارای سپاه خداحافظی کرده و اونا رو به اون کشتی تحویل دادیم و بعد از اون توکلمون به خدا بود و هوشیاری خودمون !! چون دیگه انتهای محدوده حمایت نیروهای خودی بود و در صورت حمله دزدان دریایی ما هیچ حمایتی از سوی نیروهای خودی نداشتیم تا حدود 40 ساعت خبری نشد و ما هم تنگه باب المندب رو پاس کردیم اما وقتی که حدود600 مایل دورتر از یگان خودی و ناوگان نیروی دریایی خودمون بودیم ، جایی که هنوز دزدی دریایی گزارش نشده بود چند قایق بسیار مشکوک به سمت ما آرایش گرفتن و با سرعت زیاد کوشیدن بهمون نزدیک بشن ،ما هم سرعت رو به حداکثر ممکنه رسوندیم و به حالت آماده باش کامل دراومدیم (با همون شیلنگهای آبمون!!!!) اونا به چند ده متری ما رسیدن که ما بدون دوربین هم سلاح هاشونو میدیدیم همشون کلاشنیکوف داشتن ، اما وقتی سیم خاردارای دور کشتی و هشیاری ما و سرعت بالا و مانورهای کشتی رو دیدن ، بیخیال ما شدن و رفتن سراغ یک کشتی کانتینر بر یونانی که حدود 1 مایل با ما فاصله داشت، ما هرچی سعی کردیم با رادیو ، واکی تاکی ، چراغ ، منور، پاراشوت و هر کوفت و زهر ماری بهشون خبر بدیم انگار نه انگار ، فکر میکنم هیچکی توی پل فرماندهیشون نبود یا پرسنل پلشون در خواب ناز بودن یا سرشون به چیز دیگه ای گرم بود که اینهمه جون کندن ما برای اطلاع دادن بهشون رو نشنیدن و متوجه نشدن ، ما یک پیام اضطراری برای همه کشتیها و بالاخص نیروها و یگانهای نظامی حاظر در منطقه (اعتلاف) فرستادیم که همگی دریافتشو گزارش کردن اما اون کشتی لعنتی توجهی نکرد و جلوی چشم ما دزدها رفتن رو عرشه اش و کشتی رو برداشتن و بردن!!!!!!!!!!!!! در تماسهای مکرر ما با یگانهای نظامی ما تا حدود 98 مایلی خودمون اونا رو و مسیر حرکتشون رو به نیروهای نظامی گزارش کردیم ولی متاسفانه بعلت دور بودن نیروهای دریای بین المللی کشتی رفت که رفت !!!!( تا این 98 مایل کاور بشه چون خلاف جهت هم حرکت میکردیم حدودسه ساعت طول کشید ، برای نیروهای رزمی که بالگرد داشتن زمان کمی هم نبود اما اونایی که بالگرد نداشتن خوب بدون شک با اونهمه فاصله کاری از دستشون برنمیومد) ما هم مثه جن زده ها خوشیمون تلخ شد و دمق از اتفاقی که برای همکارای یونانیمون اونم جلوی چشم ما افتاده بود به مسیرمون ادامه دادیم سمت انسوکنای مصر.... کلی سوال تو ذهن هممون مونده بود ، اون نیروها با اون امادگی بدنی ، اون سطح اموزش ، اون تجهیزات و جنگ افزار اون همه آمادگی رزمی ؟ به جز.... چیزی به ذهن هیچکس نمیرسید هنوز هم که هنوزه من ته دلم به داشتن خیلی ها مثه اونا قرصه ، هرچند دیگه هیچوقت هیچ نیروی خودی رو با اون سطح امادگی رزمی ندیدم اما انگار یکی بهم میگه کمی صبر کنی شاید بیشترش رو هم ببینی و من امیدوار.... [size=5]اگر خدا بخواهد و عمری باشد ادامه خواهد داشت[/size]
  7. 2 پسندیده شده
    خوب سال کاری 87 رو من با همون ماجراها به سر بردم ( قبلش کشتی " ایران هامون" بودم و بعدش هم" ایران هنگام " که اون بلا سرمون اومد) میخواستم برم سراغ خاطره بعدی درباره دزدان دریایی که دیدم حیفه ماجرای جالبی رو که در پیاده شدن این کشتی داشتم بیان نکنم پس واسه زنگ تفریح هم که شده اون خاطره رو هم میگم و بعد دوباره میریم سراغ بحث شیرین برادران عزیز دل ، دزدان دریایی!! وقتی بعد چند ماه از کشتی سوپرتانکر " ایران هنگام " پیاده شدم کشتی نروژ بود، اومدیم شهر "برگن" ، سه روز هتل بودیم با یه تیم 13 نفره که نحسی 13(البته من بهش اعتقادی ندارم) از همون اول ما رو گرفت یعنی تیم رو گرفت زیاده گویی میشه ودوست ندارم بگم همون سه روز چه بلاهایی سرمون اومد ، منتها دسته کم من تونستم ازداخل یک زیردریایی جنگ دوم جهانیشون که موزه اش کرده بودن حدود 400-500 متری هتلمون بازدید کنم ، هرچند متاسفانه بعلتی احمقانه نتونستم از داخلش تصویری بردارم اما بد نبود دسته کم به دیدنش می ارزید بعد هم موندیم تا بلیط هامون اوکی شد و بعدش پرواز کردیم به " اسلو" پروازمون از اسلو 11 صبح به لندن و از اونجا اگه اشتباه نکنم 4-4/5 به تهران بود اونم با یکی از شرکتهای هوایی انگلیسی( اسمشو نمیگم تا تبلیغ نشه براشون)!! تو فرودگاه اسلو به ما اطلاع دادن که بخاطر شرایط بد هوایی در لندن و بارش برف پروازها با تاخییر مواجه میشن موندیم تا ساعت حدود 1 بعد از ظهر، که بعدش ما کلی سر و صدا کردیم که الانه که پرواز اونورمونو از دست بدیمو.... به همین خاطراز مجموع چند پروازی که با تاخییر بودن، اومدن اونایی که بلیط پرواز بعدی نزدیکتری از لحاظ زمانی داشتن رو انتخاب کردن و یک پرواز ترتیب دادن از بینشون برای لندن و ما هم بالطبع جزو اوندسته ای بودیم که پریدیم سمت لندن اما.... آخرین هواپیمایی که روی باند فرودگاه هیثروی لندن به زمین نشست، هواپیمای ما بود!!!!!! و بعدش اعلام شد که فرودگاه بعلت بارش سنگین برف و بدی هوا و ...تعطیله!!!! ما موندیم و یک فرودگاه تعطیل و اونهمه پرواز کنسل شده و سیل جمعیت مونده از پرواز!! با تهران تماس گرفتیم ، گفتن ایجنتی اونجا نداریم ، خودتون برین هتل گیر بیارین هزینه هاتون با ما ، بعدا حساب میکنیم!!!! رفتیم که بریم بیرون از فرودگاه پلیس نزاشت و گفتن که باید ویزا داشته باشین کلی جر و بحث کردیم و قوانین بین المللی رو براشون یا سین کردیم تا بلاخره قبول کردن بهمون ویزای چند روزه بدن(هم پرواز اولی و هم پرواز بعدیمون هردوتا بریتانیایی بودن و همین کمکمون کرد تا بتونیم مجوز خروج از فرودگاه رو بگیریم) بعد از رد شدن از گیت چون همه مسافرا قبل از ما رفته بودن بیرون تقریبا جای خالی نبود و نمیتونستیم از نمایندگی هتلها توی فرودگاه جایی پیدا کنیم چند ساعتی اونجا بودیم تا اینکه یه پسر حدود 23-4 ساله اومد و با لهجه افغانی فارسی صحبت کردو بعد از پی بردن به موضوع به شرط اینکه رفت و برگشتمون به فرودگاه و هتل رو با اتوبوسهای شرکت نقلیه ای که اون واسش کار میکرد بریم وبیاییم ، برامون هتل رزرو کنه !!! و خداییش هم رزرو کرد یک سوم قیمتی که ما میخواستیم اونم کجا؟ وست مینسترلندن !!! رفتیم اما اولش اشتباهی رفتیم هتلی دیگه یعنی راننده اشتباهی بردمون اونجا حدودا ساعت 10/30 شب بود، تا منشیه بهمون حالی کنه هتلو اشتباه اومدیم ما نسل همه میوه و شیرینی های لابی هتل رو برداشته بودیم ، بعد هم تماس گرفت همون شرکت راننده دوباره اومد ما رو برد هتل اصلی که...... منظور بدی نگیرین زیباترین دختر انگلیسی منشی و رزروشنیست اونجا بود به اسم " ایرین" از جنوب انگلستان اومده بود و لندن دانشجوی حقوق بود و به همراه خواهر بزگترش که توی آشپزخونه هتل مشغول بود در اونجا برای کمک به هزینه تحصیلش کار میکرد( این اطلاعالت رو بچه ها سر سه سوت درآوردن ، بچه ها ها نه من!!!!!!!!!) بگذریم همه این مقدمات برای این بود که برسیم به این قسمتش که: یکی از دانشجوهایی که کاروزیشو میگذروند و همراهمون پیاده شده بود پسر خاله اش لندن زندگی میکرد یا بهتر بگم درس میخوند ، باهاش تماس گرفت که بیاد فردا صبح هتل ببیندش و بهش گفته بود که کی هستیم و چطوری اومدیم چشمتون روز بد نبینه، فردا صبح توی رستوران هتل وقتی برای صبحانه رفتیم دیدم همراه پسرخاله این دوست و همسفر ما، سه نفر دیگه هم اومده بودن با کلی پوشه و کیف و ... بعد هم شروع کردن با ما به صحبت کردن و تبلیغ برای سازمان مجاهدین و بدگویی از نظام و ارایه پیشنهاد پناهندگی و... در نهایت جذب نفر برای سازمان !!!! خلاصه بحثمون بالا گرفت بالاخص با یکیشون که ادعا میکرد جانباز و رزمنده بوده و رژیم ( به قول اون) براش تره هم خورد نکرده و انداختنش بیرون و انگلیسیهای عزیز دل با کمک برادران و خواهران انسان دوست سازمان مجاهدین براش زندگی مرفه بی دردی ساختن و.... خلاصه روزه ای خوند که گریه کن نداشت بپاش گریه کنه و الا سوزناک بود سوزناککککککککککک...!!!!!!!!!! دست برقضا بین ما یکی از بچه های جانباز بود و یکی هم از رزمندگان قدیمی بچه ماهشهر، اونا هم بهشون برخورد و با حمایت ما بحث بالا گرفت همه بچه ها خداوکیلی تند و سفت و سخت پشت نظام واستادن و کوتاه نمیومدن تا زد و بحث کشیده شد به پیشرفتهای کشور و ترقی و توسعه که اون منافق جانباز نما منبر رو به دست گرفت که : آره همه اش نظامیه و خون مردمو کردین تو شیشه و همش بمب و گلوله بدردنخور میسازین و ................ ادامه داد و رسید به اینجا که مرد و مردونه اینهمه موشک بالستیک ساختین تا حالا تونستین یه توپ پینگ پینگ رو بفرستین به فضا؟ تونستین در حوضه های علمی و نه نظامی فعالیتی بکنین ؟ تونستین حتی با کمک روسیه اتون!!!! یه جوجه ماهواره بفرستین هوا؟ که انگار شاهد از غیب رسید و خدا خودش اونکاری رو کرد که باید میشد!! بی بی سی محلی که داشت اخبار هواشناسی و صحنه های برفروبی خیابونا رو پخش میکرد یه دفعه خبراشو قطع کردو خبر پرتاب ماهوار امید به فضا رو بوسیله ایران اعلام کرد... .... .... چنان تکبیری فرستادیم که هتل لرزید!!! دیگه نفهمیدیم چی شد!!! لابی رو بنکل به هم ریختیم پریدیم هوا ، همو بغل کردیم ، سر و صدا میکردیم و هوار و هورا و تکبیر و خلاصه بدجوری جو گیر شده بودیم ، نمیدونستیم چطور خودمون کنترل کنیم خلاصه مایی که تا چند لحظه قبل دست بر قضا سر همین قضیه داشتیم سین جیم و محاکمه می شدیم حالا انگاری دنیا رو بهمون داده بودن اونقد محو و گیج شادی کردن سروصدا بودیم که نفهمیدیم برادران ارشادی سازمان مجاهدین کی در رفته بودن!!!!! بمانداون روز چه جشنی گرفتیم و چه پایکوبی توی لابی هتل راه انداختیم که هرکسی نمیدونست فکر میکرد ما خود خود خود تیم سازنده و پرتاب کننده امید بودیم و بماند که کثیفی های لندن رو در روزهای بعدش چطور با چشم خودمون دیدیم و به این نتیجه رسیدیم که اگر لندن کثیفترین شهر اروپا از لحاظ اجتماعی نباشه بیشک یکی از کثیفترینهاشون هست بعدش هم شکر خدا فرودگاه باز شد و ماهم تونستیم بلیط اون شرکت انگلیسی رو با بلیط هما تعویض کنیم و با یه 747 ایران ایر برگشتیم ایران عزیز!! اونم جزو اولین هواپیماهای خارجی پرواز کرده از هیثروی لندن جاتون خالی در برگشت هم با هماهنگی، من و یکی دیگه از بچه ها رفتیم کابین خلبان و کلی باهم خوش و بش و انتقال خاطره و تجربه کردیم!!!! بعد اونم با خوشی و سلامتی فرودگاه امام خمینی (ره) به زمین نشستیم و چند ساعت بعدش هم از مهرآباد با یه قارقارک روسی پریدیم تا خرم آباد و دل و روده مبارک و نازنینمون نزدیک بود بیاد تو حلقمون ( بماند که خدا بهمون کلی رحم کرد) و اینگونه بود که این سفر تبدیل به پرماجراتیرن و یبیادماندنی ترین سفر کاری من شد (منهای این سفر امسالم که .......) منتها هرچی بود به خیر و خوبی و خوشی و با خاطرات خوبی ختم به خیر شد یادش به خیر بویژه یاد همه دوستان عزیزی که همراهم بودن
  8. 2 پسندیده شده
    شهریور گرم و شرجی سال 1387 بود تازه چند روز بود که به نفتکش سوپرتانکر" ایران هنگام" ملحق شده بودم ما 2میلیون و دویست هزار بشکه نفت خام از خارگ به مقصد رتردام هلند بارگرفتیم و با عبور از تنگه هرمز طبق روت و مسیر جدید و و دورتر که برخلاف مسیرهمیشگی با فاصله 200مایل از ساحل فاصله داشت درحال دریانوردی جهت دور زدن قاره آفریقا از دماغه امید نیک و رفتن به اروپا بودیم اون روزا خبر خاصی از حمله دزدان دریایی گزارش نشده بود دست و پا شکسته خبرهایی به گوشم خورده بود (وقتی که خونه بودم) ولی روی کشتی هیچکی از هیچ چیز خبر نداشت(البته بعدا مشخص شد کاپتان در جریان بوده بالاخص بحث دزدیده و روبوده شدن کشتی ایران دیانت از شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران، منتها اونا برای جلوگیری از ایجاد جو ترس و هراس پرسنل و عدم تجربه کافی و نامدیریتی و کلی مسایل دیگه چیزی به کسی نگفتن و فقط خواستن که حدود 130 -40 مایل بیشتر از مسیر های معمول از ساحل دوربشیم!!! البته اونا هم فکرشو نمیکردن با 200 میال فاصله از ساحل کسی بتونه به کشتی حتی نزدیک هم بشه) روز 30 شهریور بود یک جشنی حالا به چه مناسبتی بود(مناسبتش یادم رفته ولی فکر کنم یکی از مناسبتهای مذهبی بود درست خاطرم نمونده)گرفته بودیم و بعد از کلی بخور بخور و سروصدا و خوشگذرونی البته از نوع شرعی و قانونی و معقولش رفته بودیم باشگاه افسران و مشغول شب نشینی و وقت گذرونی بودیم ساعت حدود 11 شب بود که یه هو..... ...... صدای افسر راه مضطرب و پریشون و هراسون پیچید توی کشتی که نفس زنان و بدون رعایت ضوابت جاریه تند و تند از سیستم پیجینگ کشتی میگفت : دزدا اومدن رو کشتی دزدا اومدن رو کشتی دزدا اومدن رو کشتی ... صدای پیج مداوم و تکراری افسر سوم عرشه خوشی رو از سر هممون پروند همه دویدیم سمت کابینامونو با تعویض لباس رفتیم به بخشهایی مشخص شده ( هر دریانوردی در ابتدای الحاق به شغل دریایی باید دوره های خاصی رو بگذرونه و تمرینهای خاصی رو هم قبل از دریا و هم بصورت هفتگی باید روی کشتی بگذرونه بعلاوه آموزشهای پیش از الحاق به شغل دریایی و ضمن خدمت هفتگی و مستمری که در جریانه هم کلاس های آموزشی هفتگی هم جلسات فیلمهای آموزشی هفتگی هم آموزشهای بر پایه مدولهای کامپیوتری و... یکی از این اموزشهای الزامی آموزش و تمرین برخورد و مواجهه با دزدان دریایی هستش که اون روزا پایتختشون تنگه مالاکا و آسیای جنوب و جنوب شرقی بود و دیگر حیات خلوتاشون دریایی کارایب، آمریکای جنوبی ، غرب آفریقا و خلیج بنگال و......بود) ما هم هرکدوم بر مبنای آموزش و وظیفه محوله در ماستر لیست (لیستی که وظیفه و محل هر دریانورد پرسنل و یا همراه با شناور رو در وضعیتهای گوناگون غیر معمول مشخص میکنه) رفتیم سر استیشن و دیوتی خودمون بر مبنای لیست من رفتم اتاق کنترل و با استارت یک دیزل ژنراتور دیگه و پارال کردن اون و رفتن به حالت اماده باش کامل ،همه دستگاهای ذخیره رو در حالت اماده به کار قرار دادم بعد هم تماس گرفتم با یکی دوتا از بچه ها که ببینم چه خبر شده معلوم شد خبری از دزدان دریایی روی کشتی نیست اما دو قایق در حال تلاش برای نزدیکی به ما هستند همزمان سرمهندس پاکستانی هم که داشت از ترس قالب تهی میکرد رسید پایین و با برداشتن همه لیمیتهای موتور اصلی اجازه افزایش سرعت و دور موتور به دور اضطراری رو داد و نفتکش کوه پیکربا 2 میلیون و 200 هزار بشکه محموله اش شروع به غرش کرد!!!!!! کاپتان با حظورش در پل شروع به مانورهای زیکزاکی کرد البته یک اشتباه فاحش مرتکب شده بود که بعدا فهمیدیم(چون حول کرده بودیم و کسی هم چک نکرده بود) و اون هم این بود که فقط یکی از سیستمهای سکان کشتی روشن بود و دومی در حال اماده باش قرار داشت که حتما میبایست روشن میشد و ما فراموش کرده بودیم(کاپتان و افسر راه فراموش کرده بودن چون وظیفه اونا بود ، اما راسیتش ما هم توی اتاق کنترل چک نکرده بودیم از بس حول کرزده بودیم چون اون افسر پیج کرد دزدا اومدن رو کشتی و ما انتظار درگیری نزدی و رودرو با زدها رو داشتیم!!!!) تماس با تهران و با سواحل نزدیک جهت کمک از پل فرماندهی کشتی ما صورت پذیرفت که توصیه خاصی جز کارهایی که ما کردیم به ما نشد و ما همون وظعیت خودمونو حفظ کردیم و اما ماجرا از چه قرار بود؟ ماجرا از این قرار بود که: ساعتهای حول و حوش 11 شب افسر سوم که افسر مسیول و بقول نظامیها افسر نگهبان پل فرماندهی بود میره روی وینگ سمت راست پل فرماندهی برای بررسی اطراف کشتی خودش میگفت احساس کردم شبح یا سایه ای سمت راست کشتی و چسبیده به اون دیدم فکر کردم توهم زدم و دچار توهم شدم!!!!! برگشتم پل فرماندهی اما باز شک کردم و برگشتم اما چیزی ندیدم در حال برگشت به پل یک لحظه احساس کردم شبحی رو در زیر وینگ راست دیدم بازم توجهی نکردم!!!!! هنوز به پل فرماندهی نرسیده بودم که شک به جونم افتاد و برگشتم تا با روشن کردن نورافکن وظعیت رو بررسی کنم اومدم سمت وینگ راست و نورافکن مستقر در اونجا، که احساس کردم موازی با جایگاه خودم شبحی در دل سیاهی شب همراهمون میاد!!!!! نورافکن رو روشن کرده و نکرده بستنم به رگبار!!!!!!!!!!!! و بعدش هم دویدم سمت پیجر و شروع کردم به گفتن مداوم دزدها اومدن رو کشتی و....!!!!! بینوا به محض روشن کردن نورافکن مورد حمله دزدان دریایی قرار گرفته بود و با کلاشنیکوف بسته بودنش به رگبار ولی شکر خدا گلوله و یا ترکشی بهش نخورده بود و اما ادامه ماجرا بعد از رفتن به وظعیت آماده باش کامل برای مقابله با دزدان دریایی: طبق آموزشهای فراگرفته شده، تنها سلاح ما برای مقابله با دزدان دریایی برای جلوگیر از اومدنشون رو عرشه کشتی شلنگهای آب آتش نشانی کشتی با فشار آب 12 بار بودن والسلام!!! من هم پمپ اضطراری آب دریا برای آتشنشانی رو روشن کردم و فشار رو روری 12 بار ست کردم(روشن کردن پمپ با من بود و تنظیمش با یکی از بچه های مهندس دستیار) همزمان بچه های دیگه روی عرشه آماده مقابله با دزدان دریایی بودن اون موقع ما از شدت برخورد اونا و نوع تجهیزاتشون خبری نداشتیم واسه همین بچه ها با کمترین نوع مراقبت رفته بودن روعرشه که با رگبارهای بی امان اونا مواجه میشن من بیسیم رو رو کانال عرشه تنظیم کردم و دیدم واویلا هرکی داره جیزی میگه یکی میگه بستنمون به رگبار یکی میگه بخوابین رو عرشه یکی داد میزنه نرو اون سمت و... منم به سر مهندس گفتم ماجرا از این قراره و دویدم سمت عرشه که ببینم چه خبره از کنار بویلرها رفتم رو عرشه که رسیدنم به عرشه رو دزدان عزیزدل دریایی !!! با چندین و چند رگبار مسلسل کلاشنیکوف و تیربارام ژ-3 خوش آمد گفتن شیرجه رفتم و سینه خیز خودمو به یکی از دیواره ها رسوندم هرکی یک گوشه ای سنگر گرفته بود(سنگر که چه عرض کنم پناه گرفته بود) تنها کسی که با شیلنگ آب داشت به خیال خودش با دزدا مقابله میکیرد یکی از مهماندارهامون به نام " عزیز" اهل آبادن بود که قدش به زور 160 میشد و وزنش شاید 55 هم نمیشد حدودا اگر اشتباه نکنم 26-7 سالی هم داشت به پشت خوابیده بود رو عرشه و شیلنگ آب رو گرفته بود بیرون کشتی سمت ساعت 2/5 کشتی در حالی که دزدها سمت 5/5 ما بودن البته اونم تقصیر نداشت دزدها یکریز داشتن مانور میدادن و شلیک میکردن و کشتی ما هم داشت زیکزاکی میرفت تا اونا رو در موج حاصله از حرکت پروانه کشتی و ورتکسهای حاصله از اون قرار بده تا نتونن به ما نزدیک بشن واین کای آبادانی ما " عزیز " بینوا هم نه جایی رو میدید و نه میتونست سرشو بیاره بالا و اینکه هردو قایق دزدها در حال مانور و تغییر جا بودن و ما هم در حال زیکزاک نمیدونم چی شد که چند رگبار حواله بالای سر عزیز بینوا کردن که فیش پلیتهای کناره کشتی مثه سپر حفاظتش کردن کمی به خودم جرات دادم و سینه خیز رفتم سمتش و گفتم دیونه داری چیکار میکنی کارت بیهوده اس!!!!!! گفت چیکار کنیم؟ گفتم برگردیم عقب اومد شیلنگ رو ولش کنه گفتم نکن الان در میره میزنه هردوتامونو لت و پار میکنه کمکش کردم با هم شیلنگ رو ساپورت کردیم تا نازلشو تونستیم ببندیم و بعد ولش کردیم همونجا و سینه خیز برگشتیم عقب سمت پسیج وی وچسبیدیم به دیواره مانورها ادامه داشت من یک چرخی زدم اطراف انجین کیسینگ تا بتونم اونور رو ببینم همه حالت پناه گرفته بودیم و هرازگاهی بی دلیل و بی ثمر میرفتیم یه طرفی راستش همه ترسیده بودیم رفتم سمت چپ کشتی دیدم خبری نیست داشتم برمیگشتم سمت راست کشتی که دیدم یکی از قایقها از ما کمی فاصله گرفتو بعدش یکیشون بلند شد و با آر پی جی پل فرماندهی رو هدف قرار داد شلیک آر پی جی و چرخیدن در یکی از زیکزاکهای کشتی یکی شد و فانل کشتی شبیه سپر اومد جلوی پل فرماندهی و راکت آر پی چی با زاویه کم خورد به فانل و کمونه کرد تو هوا و ما همه به چش خودمون ترکیدن اونو توی هوا و در فاصله یکی دومتری فانل دیدیم قطعاتش ریخت رو عرشه و درگیری شدت بیشتری گرفت نمیدونم دقیقا چقد دیگه طول کشید که به گمونم سوخت اونا تموم شد یا از دستیابی به ما نا امید شدن و یا مهماتشون ته کشید به هر حال بیخیال ما شدن اما ما با همون سرعت بالا و با عجله در حال فرار از محل اونا بودیم،همه چراغها رو هم خاموش کرده بودیم حتی چراغهای راه رو!!!!!! بعد سه چهار ساعت و با فاصله گرفتن بیشتر از ساحل کم کم حالت همه به حال عادی برگشت و در بررسی ها مشخص شد بعلت عدم روشن کردن سامانه دوم سکان پین اصلی سکان در حال بیرون زدن هستش و الانه که بزنه بیرون خدا خودش بهمون رحم کرده بود اگر بیرون میزد دیگه هیچ کنترلی رو کشتی نداشتیم و براحتی دزدا میومدن رو کشتی بماند که بمدت حدود تا یکماه بعدش، ما سه دانشجوی بینوای مهندسی مکانیک که همراهمون بودن رو گذاشته بودیم بالای سر اون پین سکان در شیفتهای 4 ساعته و هربار که پین میخواست بزنه بیرون با یک پتک سنگین میزدن رو سرش و میفرستادنش سر جاش(این سه عزیز الان از همکاران و دوست های خوب من هستن، این پین هم بعدا مصیبتی شد برای ما که به بحث ما مربوط و مرتبط نیست) این حمله اولین حمله دزدان دریایی به کشتیهای ناوگان دریایی ما بود بلافاصله بعد از اون به همه سوپرتانکرها دستور داده شد که فاصله 200 مایلی از سواحل سومالی رو به 400 مایل افزایش بدن منتها اونایی که مجبور به عبور از تنگه باب المندب بودن همچنان درگیر حملات بودن و با فاصله چند روز بعد از ما دیگر سوپرتانکرهای ما هم یکی یکی مزه حمله رو چشیدن و دست و پنجه نرم کردن با دزدای دریای رو تجربه کردن بعنوان نمونه بعد از ما به سوپرتانکرهای زیر که همگی 320 هزارتنی و با محموله 2 میلیون و 200 هزار بشکه نفت خام بودن حمله شد 5 مهرماه یعنی حدود 6 روز بعد از حمله به ما دزدان دریایی سومالی به نفتکش سوپرتانکر" ایران هرمز" حمله کردن(سیستر شیپ نفتکش ما و هردو ساخت کره جنوبی) 11مهرماه به سوپرتانکر " ایران دماوند" 7 آبان به سوپرتانکر" ایران نور " 21 آبان سوپرتانکر"ایران دیلم" و دوباره 2 دیماه به همون کشتی" ایران دیلم" اما اینبار در مسیر برگشتش و بدون بار ( در حالت "بالاست") خوب این خاطره اولین حمله دزدان دریایی به یکی از کشتی های ما که بنده هم شرف حظور داشتم!!! بعد از اون ما به مسیرمون ادامه دادیم اما این سفرمون هرچند مرتبط با دزدان دریای نیست اما خالی از لطف هم نیست: در حال عبور از کیپ تاون آفریقای جنوبی دم دمای غروب یک زیردریایی هسته ای غول پیکر آمریکا یهویی با فاصله کمی از ما اومد رو آب که هممونو بالاخص کاپتانو بدجور ترسوند در ادامه در حال گذشتن از دماغه امید نیک یک جنگنده رافایل فرانسوی با ما سر شوخیش گرفته بود و شاخ به شاخ به سمت پل فرماندهی ما اومد و یه دفعه با شکستن دیوار صوتی با یه مانور و زاویه تند جنگنده اشو کشید بالا که کشتی ما درست مثه برخورد با یک سونامی دچار لرزش شدیدی شد و همه ما خوابیدیم رو زمین !!!! نمیدونم چه مرگش شده بود بعد هم در نزدیکی های سواحل اسپانیا یهو دوتا ناوچه اسپانیایی با سرعت بالا خودشونو رسوندن به ما و دوطرف ما قرار گرفتن و توپاهشونو گرفتن سمت ما ما هم از همه جا بیخبر کشتی رو نگیر داشتیم تا اونا بیان رو کشتی بعد اونا پرسیدن چرا به پیامهای شناسایی ما جواب ندادین؟ اونجا بود که متوجه شدیم یکی از ملوانا اشتباها در حین تمیز کردن بدنه سیستمهای مخابراتی دستش رفته بود رو دکمه حالت میوت و صدای سیستم رو قطع کرده بود و ما هم چیزی نشنیده بودیم خلاصه بعد که ثابت شد قضیه از چه قرار بوده مارو جریمه کردن و ولمون کردن بریم سمت رتردادم بعد از اون هم رفتیم افتادیم توی مسیر نروژ- کانادا اونم برای 5 ماه توی زمستون لعنتی دریایی وحشتانک شمال (نورت سی) بدترین موجهای ممکنه سخت ترین سرمای ممکنه کشتی چندین بار تا حد غرق شدن پیش رفت از کنار مثلث برمودا با حالت طوفان وحشتناک گذشتیم و... هزاران ماجرای عجیب و غریب داشتیم حتی تا پیاده شدن از کشتی و رسیدن به تهرون !!!! جاش نیست و مرتبط هم نیست تا بگم چی به سرمون اومد و چی کشیدیم خلاصه اون سفر پرماجراترین سفر عمر من و پرماجراترین سفر بعد از جنگ نفتکشهای شرکت ما بود
  9. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین آتشبارهای خودکششی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: آتشبارهای خودکششی قاره آسیا : ( چین - بخش نهم ) (هویتزرهای چینی-2) PLZ-89 : این هویتزر خودکششی 122 میلی متری که با نام " پی ال زد - 89 " نامیده می شود ( البته Type-89 هم نامیده شده است ) ، اولین هویتزر چینی است که در این پست نسبت به معرفی آن اقدام می کنیم. این هویتزر که در رژه سال 1999 رونمائی شد با هدف جایگزین شدن با هویتزرهای 122 میلیمتری پیشین چین ( Type-70 و Type-85 ) ساخته شده است. چین 500 قبضه از این هویتزر را ( بر روی شاسی نفربر زرهی Type-77 ) تولید نموده است. در انجمن هیچ تاپیکی در خصوص این هویتزر وجود ندارد https://en.wikipedia.org/wiki/PLZ-89 PLZ-52 : این هویتزر خودکششی 155 میلی متری که با نام " پی ال زد - 52 " نامیده می شد ، دومین هویتزر چینی است که در این پست نسبت به معرفی آن اقدام می کنیم. این هویتزر در واقع یکی از اعضای خانواده هویتزر PLZ-05 است که از لحاظ ظاهری شبیه هویتزر PLZ-45 است. این هویتزر خودکششی صرفا با هدف صادرات ساخته شده است و ارتش چین قصدی برای به خدمت گرفتن آن ندارد. در انجمن هیچ تاپیکی در خصوص این هویتزر وجود ندارد https://en.wikipedia.org/wiki/PLZ-05#PLZ-52 PLZ-07 : این هویتزر خودکششی 122 میلی متری که با نام " پی ال زد - 07 " نامیده می شود ( البته هویتزر Type-07 هم نامیده شده است ) ، سومین هویتزر چینی است که در این پست نسبت به معرفی آن اقدام می کنیم. این هویتزر که در رژه سال 2009 رونمائی شد شامل توپ 122 میلی متری D-30 روسی ( تولید شده در چین ) بر روی شاسی خودرو رزمی ZBD-97 می باشد. صنایع نورینکو چین تاکنون 500 قبضه از این هویتزر را برای نیروهای زمینی ( 350 قبضه ) و دریائی ( 150 قبضه PLZ-07B Amphibious ) تولید نموده است. نسخه آبی-خاکی در انجمن هیچ تاپیکی در خصوص این هویتزر وجود ندارد https://en.wikipedia.org/wiki/PLZ-07 PLL-09 : هویتزر خودکششی ( 122 میلی متری / 155 میلی متری ) که با نام " پی ال ال - 09 " نامیده می شود ( البته Type-09 هم نامیده شده است ) ، آخرین هویتزر خودکششی چینی است که در این پست نسبت به معرفی آن اقدام می کنیم. این هویتزر بر روی خودرو IFV چرخدار چینی 8*8 با نام Type-08 نصب شده است تا از آتش غیر مستقیم خود برای پشتیبانی پیاده نظام استفاده نماید.. خودرو رزمی Type-08 بستر ایجاد PLL-09 در انجمن هیچ تاپیکی در خصوص این هویتزر وجود ندارد http://www.military-today.com/artillery/pll_09.htm ادامه دارد... ------------- پ.ن 1 : لطفا دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : انشاءالله در پست های آینده به ادامه آتشبارهای خودکششی قاره آسیا ( هویتزرها و خمپاره اندازهای خودکششی چین کمونیست ) خواهیم پرداخت.
  10. 1 پسندیده شده
    همه سراسیمه شده و ملتهب هرکی به سمتی می دوید نفری که دزدها رو دیده بود یکی از کار اموزهای افسری عرشه بود که بهمراه یکی از ملوانا تیم دونفری گشت و نگهبانی 12-02 شب ( البته ما میگیم 0000 - 0200) رو باید انجام میدادن ، موضوع از این قرار بوده که ، بعد ازچند بار گشت در اطراف عرشه کشتی وقتی به نزدیکی منزلگاه میرسن ، ملوان برای قضای حاجت به داخل منزلگاه میاد و این داشنجوی کارآموز افسری عرشه هم به تنهایی میره زیر قایق نجات پورت ساید ( سمت چپ کشتی) نزدیکهای هند ریل و میله های کناری کشتی که به یکباره یک شخص سیاه پوستی بایه لباس بسیار عجیب از روی پله ها و توی تاریکی میپره رو عرشه و ایشون ( این دانشجوی بینوا) هم از ترس زهره ترک میشه و با هر مصیبتی خودشو میرسونه به داخل منزلگاه و اولین زنگ خطری رو که میبینه فشار میده که همون زنگ خطر اعلام آتش سوزی و حریق بوده در همین حین ملوان هم شیفتیش میاد و میبینه این بینوا رنگ و روش رفته ، زبونش بند اومده و ولو شده رو زمین و فقط با چشمهای پر ترس و از حدقه در اومده با دست لرزونش بیرون رو نشون میده ملوانه ازش مپرسه چی شده که باز با همون حالت زبون بند اومده به بیرون اشاره میکنه ، ملوانه ازش میپرسه کسی رو دیدی ؟ دزدی رو دیدی ؟ با سر جواب بله میده !!!میگه اومده رو کشتی یا نه ؟ باز هم با سر ورودش به کشتی رو تایید میکنه این ملوان هم با اولین تلفن دم دست به پل ماجرای ورود دزدان دریایی به کشتی رو اعلام میکنه و بعدش هم زمانی شد که آلارم به صدا در اومده بود و ما همه ریخته بودیم پایین!! هنوز اون بنده خدا دانشجوه زبونش از ترس بند اومده بود و نمیتونست حرف بزنه ، تیمها طبق برنامه و پلن قبلی مدیریت شده و حرکت برای جستجو شروع شد. کاپتانی که دوره اکسترایی و پارالینگشو با کاپتان فعلی میگذروند( .ر.ک.) به همراه چندتای دیگه از بچه ها تندی همه تبرهای موجود در کشتی رو جمع کردن و از بالا هم همه چراغها رو هم روشن کرده و کشتی رو مثه حجله چراغونی کردیم بعد هم با بیل و تبر و چوب و هر وسیله دیگه ای که گیرمون میومد در گروهای 6-7 نفری مشخص شده از قبل ، مسلح شده !!! وشروع به جستجوی عرشه کشتی از سینه تا پاشنه کردیم ( اونروزا نمیدونستیم دزدان دریایی سومالی چقد خطرناک و مسلحن و چقد میتونن خطرناک باشن و اون شیوه حرکتمون چقد میتونه برامون خطرناک بوده و عواقب وخیمی در پی داشته باشه!! هنوز تو عوالم دله دزدان دریایی بودیم !!) جستجوی اولیه حدود یکساعت به طول انجامید اما بینتیجه بود و چیزی پیدا نکردیم! این بنده خدا هم کم کم زبون وا کرد و همه ماجرا رو تعریف کرد درجستجو در محل وقوع حادثه ، یک اثر پای برهنه در جایی که این بنده خدا میگفت اون شخص سیاه با لباسهای عجیب از رو پله ها پریده رو عرشه دیده شد!! دیدن اون رد پا بدجوری همه رو ترسوند ، شدت جستجوها بیشتر شد ، حدود چند ساعت دیگه همه نفرات کشتی رو از سینه تا پاشنه و از بالا تا پایین کشتی رو گوشه به گوشه و وجب به وجب جستجو کردیم اما چیزی ندیدم هرچی بیشتر گشتیم کمتر یافتیم تا خود صبح کسی نخوابید و جست وجو ادامه داشت صبح با روشن شدن هوا و ادامه جستجو و اطمینان از عدم وجود دزد یا هر شخص ناشناسی بر روی عرشه کشتی یک جلسه عمومی برگذار شد و مساله رو ارزیابی کردیم برخی ها معتقد بودن این دوستمون دچار توهم و ترس شده و خیالاتی شده که دزد یا شخصی رو دیده ! منتها ایشون قسم میخورد که اون شخص سیاه پوست رو به چشم خودش دیده ،بعلاوه وجود اون رد پای یک شخص برهنه پا ، اونم درست جایی که اون بینوا میگفت ،حرفهاشو تایید میکرد و فرضیه متوهم شدن این دانشجو رو رد میکرد و حرفش تایید میشد در آخر به این نتیجه رسیدیم که احتملالا" اون دزد با شنیدن صدای آژیر و اطلاع یافتن از هشیاری پرسنل و بیداری نفرات و بعدش ادامه ماجرا خودشو به دریا انداخته و رفته!!! به جز این هیچ چیز دیگه ای به ذهنمون میرسید تا.... از این ماجرا چند ماه گذشت تا اینکه روزی که افسر اول هندی کشتی میخواست پیاده بشه و بعد از تحویل و تحولات رسمی و دقایقی قبل از پیاده شدن از کشتی اومد توی باشگاه افسران که همه افسرها و افسر مهندسا و دانشجوها اونجا جمع بودن و چیزی رو گفت که که هیچکی انتظارشو نداشت ایشون عنوان کردن که اون شب یکی از ملوانهای هندی در اتاق بازی و ورزش کشتی داشته موهای ایشون رو اصلاح میکرده و ایشون هم برای اینکه مو رو بدنش نریزه ( به سبک متداول دریانوردان!!!) یک کیسه زباله سیاه رو از بالا و کناره ها به اندازه خروج سر و دستها سوراخ کرده بوده و اونو مثه یه جاکت بلند تا بالای زانو تنش کرده بوده و وقتی اصلاح موی سرش تموم میشه دقیقا همون زمانیه که میبینه ملوان داره برای قضای حاجت میره سمت توالت طبقه پایین کشتی ! و ایشون هم دانشجو رو میبینه که داره میره تو تاریکی و سمت هند ریلها و میله های زیر قایق نجات پورت ساید، تصمیم میگیره کمی سر به سر اون داشنجو بزاره ، میاد یه طبق از داخل میره بالاتر و از پله های کنار قایق نجات بی سر وصدا میاد پایین و سه پله پایینی رو به یکباره میپره رو عرشه !!! اونم در حالی که پشت به اون دانشجوی بینوا بوده و عبارات نامفهوئمی رو هم بلغور میکنه و بزبون میاره ودر همون حالت فرار میکنه پشت منزلگاه کشتی و میره توی پسیج ویی که پشت منزلگاه کشتی بوده و از اونطرف میاد داخل منزلگاه!!! ادامه ماجرا هم که معلوم و مشخصه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
  11. 1 پسندیده شده
    [quote name='rh8' timestamp='1367342437' post='309983'] جناب الو اومدم مثبت بدم ولی یک فروند منفی به علت اشتباهی زدن کلید قرمز به جای سبز حوالتون کردم شما فرض کن مثبت بوده [/quote] دوست خوب من یک فروند منفی که سهله ، یک دوجین فروند موشک بالستیک هم حواله ما کنید چیزی از ارادت و علاقه من به شما کم نمیشه از دوست هرچه رسد نیکوست شندی شاعر خطاب به یار میگه: [b]" زهر از قبل تو نوشدارو[/b] [b]فوحش از دهن تو طیبات است "[/b] موردی نداره همه منفیهای ارسالی را در منفی دیگری ضرب کرده و به حساب دوستیمان منظور میکنیم
  12. 1 پسندیده شده
    خدا خیرت بده هر قانونی یک راه گریز هم داره یک راه در رویی الان یک سرمهندس داشنشگاه ندیده پاکستانی که حتی خیلیهاشون با مدارک جعلی ووای مدرک مثلا برادرشون میان دریا ماهی حدود 12000 دلار از شرکتهای ایرانی میگره اونوقت مهندسای اکادمیک و داشنگاهی ایرانی 3 هزار و خورده ای قوانین آی تی اف و آی بی اف رو هم خدا رحمتش کنه همین چندرقاز الانی رو هم نمیدن الان چندین ماهه که بچه های کشتیرانی حقوق نگرفتن من سال قبل رفتم دریا بهمن پیاده شدم هنوز یک دلار حقوق نگرفتم اونم در چه وظعیتی؟ حیف نمیتونم و اجازه ندارم بگم سفر قبل چیکارا کردیم و چیها شد هیچ خارجی با ده برابر اون حقوق هم حاضر به اون کارا نیست سرسوزنی عرقی هم به ما ندارن و واسشون مهم نیست این مهندسا و دریانوردای ایرانین که از جون و جونی و زندگیشون میزنن تا این شرکت رو پا بمونه اونوقت دست و پا نشسته های هندی و پاکستانی بیان با ماهی 12000 دلار بزنن تو سر فوق لیسانسهای مهندسی مکانیک و کشتی سازی ایرانی و چرت و پرت هم بارشون کنن به والله یکیشون حدود دوسال قبل نمیتونست برایند دوتا نیروی با زاویه 60 درجه رو حساب کنه بخدا قسم مخم سوت کشید تا تونستم حالیش کنم دبیرستانو هم تموم نکرده بوده ولی الان بهش میگن " سرمهنس" ماهی هم 12000 دلار ناقابل آمریکایی به جیب مبارک میزنه ، از زمین و زمان هم شاکی و طلبکاره درد اینجاست این چند روزه عجیب سایت سوت و کور شده فقط باید حادثه ای خدای ناکرده مثه دیروز رخ بده تا بیایم چند کلام حرف رد و بدل کینم عجیب سایت دچار رکود شده زده رو دست رکود امریکا یه انقلاب سایبری نیازه که سایت رو برگردونه به حالت اکتیو قبلیش نمیدونم چرا اینجوری شده راستی کسی از مصطفی خبری نداره؟ ان شا الله که سالم و سلامت باشه اما خبری ازش نیست این چند وقته
  13. 1 پسندیده شده
    والا یه زمانایی شرایطش نبود یک زمانی که میدونین جنگ بود و بعدش هم دوران سازندگی و کمتر فرصت اینگونه کارها شد درضمن صنایع دریایی چند سالی بشتر نیست که بهش توجه میشه اما شکر خدا حرکات خوبی درحال پیگیری و درجریانه اگر خدا بخواد و حوض خشک ما هم راه بیوفته اولش اینه که ناوگان تجاری خودمون دیگه بیرون نمیره و این ارزها برمیگرده داخل کشور بعد هم ما دوستانی داریم که انا هم کشتیهاشونو بیارن ایران و همچنین میتونیم با ارایه کارهای با کیفیت بهتر ، زمان کمتر یا هزینه پایین تر جلب مشتری کنیم در وحله اول مهم قطع وابستگی و جلوگیری از خروج ارز از کشوره بعد از اون به امید خدا ارزآوری و ساخت کشتیهای بزگ هم برای خودمون هم برای کشورهای دیگه همونطور که گفتم در بندرعباس دو داک در حال ساخته که یکیش برای تعمیرات و دیگری برای ساخت استفاده خواهد شد دیر شروع کردیم اما بالاخره شروع کردیم ، محکم هم شروع کردیم و مهم هم محکم شروع کردنه ان شا الله خدا هم کمکمون میکنه
  14. 1 پسندیده شده
    خواهش میکنم دوست خوبم ما توی ایران دوتا حوضچه خشک متعلق به نیروی دریایی داریم که برای یگانهای تجاری کوچیک هستند جدای از این جوابگوی تعمیرات و ساخت خود نداجا رو هم نمیدن چند داک سرسره و فلوتین داک و سنکرو لیفت هم داریم که برای یگانهای تجاری و نظامی ازشون استفاده میشه اما هیچکدومشون جوابگو برای تناژ و اندازه نفتکشهای بزرگ و حتی میان وزن نیست ( به زور میتونن همین تانکرهای کوچیک ساخت داخل رو پشتیبانی کنند آلبته قضیه سایت و شیپیارد صدرای بوشهر بهتره) در حال حاضر دو تا حوض خشک یکی برای تعمیرات و یکی برای ساخت شناورهای سنگین در بندرعباس در حال سخته این پروزه مربوط به قبل از انقلاب بود که سالها مسکوت موند و الان چنیدین ساله که در حال اجراست( این همون پروزه ای هستش که بجای ایران در دبی اجرا شد و الان سالیانه میلیاردها دلار درآمد نصیب عربا میکنه) امیدوارم بزودی( حداقل ظرف یکی دوسال آینده عملیاتی بشن) کاملا باهاتون موافقم هر تعمیرات دوره ای شناورهای سنگین میلیونها دلار ارز از کشور خارج میکنه تازه این جدای از اشتغال زایی و رشد و شکوفایی صنایع پایین دستیمونه که اگر حوض خشکهامون راه بیوفته میتونه روی اونا هم تاثیر گذار باشه
  15. 1 پسندیده شده
    elo عزیز، خسته نباشید و تشکر بابت همه چیز ما تو ایران حوضچه خشک و اینجور چیزا برای تعمیرات کشتی ها نداریم؟؟؟ اینطوری که کلی ارز از کشور خارج میشه
  16. 1 پسندیده شده
    [quote name='IRIAF' timestamp='1366910135' post='308985'] [quote name='elo' timestamp='1366909920' post='308983'] IRAF عزیز و دوست داشتنی مشکل از نبود تکاور نبود اگر تاپیک رو از اول دنبال کرده باشین دیدن که گفتم که دوتا کشتی یکی درنقطه آلفا و یک بتا بود که بر روی هرکدومشون تعدادی تکاور بسته به ظرفیتشون وجود داشت که کشتیهایی که از خلیج فارس میرفتن از آلفا نفرمیگرفتن و در بتا اونا رو تحویل میدادن و برعکس کشتی های که از دریای سرخ میومدن از بتا میگرفتن و در آلفا اونا رو به کشتی..... تحویلشون میدادن خوب وقتی کشتی هایی که از دریای سرخ میان زیاد بوده و در عوض کشتی کمی از خلیج فارس اومده این تناسب خودبخود بهم میخوره و بر روی یکی مثلا در این مثال بر روی الفا تجمع نفرات میشه و بر روی بتا کمبودو یا نبود نفرات وقتی همچین موردی اتفاق افتاد ، برای جلوگیری و تامین کسری هر طرفی که با کمبود نیرو مواجه بود ، از طرف مقابل برای ارسال گارد بر روی کشتی برخلاف روال متدالو 3-4 نفر میدید به یکباره مثلا10 نفر رو میفرستادند تا کمبود نقطه مقابل جبرالن بشه همچنین افزایش بیش از ظرفیت در یک نقطه جدای از کاهش امار طرف مقابل مشکل اسکان و تغذیه و ساپورت رو هم بوجود می آورد الان از شیوه تازه تر و بهتر و مفید تری استفاده میشه که اگر اجازه بدین شیوه و تاکتیک جدید رو نگم [/quote] [right]اها ممنون من بد متوجه شدم.از لحاظ توانایی و درگیری،جدا از امکانات،شما تکاورای ارتش رو بهتر دیدن یا سپاه؟[/right] [/quote] سوال سختی پرسیدین من همون یکبار اون عزیزان رو دیدم ، نه قبل از اون و نه بعد از اون متاسفانه متاسفانه چنان توانایی و نظم و آمادگی رو در هیچکدام از بدنه های سپاه مشاهده نکردم اون برخورد امید زیادی در دل من کاشت که شاید همه بدنه نیروی دریای سپاه بدینگونه اند که در مشاهدات بعدی بنده در بندرعباس و جاسک و شهر خودمون و دو سه جای دیگه متاسفانه موردی حتی با نیمی و یا یک چهارم توانایی اونا مشاهده نکردم جدای از نابرابری در تجهیزات و جنگ افزار و حتی حق ماموریت( که بدون تعارف بگم دلمو به درد آورد) از لحاظ توان بدنی و آموزش هیچ چیزی کم نداشتن اون گروه از عزیزان سپاهی بدون رودربایستی بگم من هنوز هم گان میکنم که اون عزیزان از بدنه ندسا نبوده و زا بخشی دیگر از سپاه بوده باشندبه چند دلیل تسلطشون به دو زبان عربی و انگلیس ( تقریبا در ندسا این مورد جزو محالاته ، البته تک و توک بلدن اما نه در اون سطح ، با هم چندین مرحله ردیا رفتیم و از نزدیک باهاشون مراوده داشتم ) عدم تمایلشون به ورود به مباحث سیاسی داخلی ( بچه های ندسا شیفته مباحث داخلی و چپ و راست کردن و اصولگرا و اصلاح طلب کردنن برخلاف این عزیزان ) تسلط عجیب و باورنکردنیشون به مباحث سیاسی خارجی و بین المللی ( در ایم زمینه بچه های ندسا اطلاعتشون خوبه و مایل به بحث هستند منتها نه در حد این عزیزان و نه مثه این بزرگوارنا با علم و با منطق ) نظم و دیسیپلین بسیار ستودنیشون ( چیزی که توی سپاه ، یا دسته کم ندسا که بنده بیشتر با بچه هاشون مرواده داشته و دارم ، فاتحه اش خونده اس متاسفانه) سطح باورنکردنی و عالی آموزش و تمرینات این عزیزان ( با بچه های بدنه عمومی ندسا بوده و سطح آموزششونو میدونم ف و متاسفم که اینو میگم بسیار ابتدایی و پیش پا افتاده هست اموزششون ، چه در مباحث اکادمیک و چه مباحث عملی) آمادگیهای عجیب بدنی و استیل بسیار زیبا و ورزشکاری و رزمیشون( اینو هم فقط این عزیزانو در بدنه ندسا اینطوری دیدم و کمتر کسانی رو چنین یکدست دیدم ) صبر ف شکیبایی و بردباریشون و عدم حساسیتهای کذایی( در این مورد هم معمولا بدنه عمومی سپاه و ندسا رو که بنده بیشتر میشناسم ف حساس تر و زود از کوره در رو ترن ف مثلا برای یک فیلم تلویزیونی و یا مثلا شوئی چیزی اونا فوری از کوره در میرن اما این عزیزان انگار نه انگار ، انگاری یک عمره که دارن با این چیزا زندگی میکنن) لباس پوشیدن و ظاهر و سبک و سیاق زندگی کردنشون ( اینو به جرات میگم و با اطمینان خاطر در همه بدنه سپاه هیچ پاسداری رو با شلوارک و رکابی و پیپ و کاپتان بلک ندیده و حتی نمیتونستم تصور کنم ) درباره اعتقادات و باورهاشون هم زیاد نمیتونم چیزی بگم چون زیاد بحثی پیش نمیومد و به نظر میومد که از لحاظ اعتقادی هم انسانهای بسیار ارسخ و پر و معتقدی هستند و هیچ کاستی در این زمینه ازشون ندیدم و تقریبا تنها خصیصه مشترکشون با بدنه عمومی سپاه همین اعتقادات راسخ و انقلابیشون بود( البته میگم زیاد د راین زمینه وارد بحث نمیشدن ولی به وضوح از رفتارشون مشخص بود) یک نکته ای در رفتارشون بود که الان که فکر میکنم میبینم نسبت به بقیه بدنه سپاه شاید کمی شاخص تر بود ( البته این فقط برداشت منه اونم در بازسازی خاطرات در ذهنم ) و اون هم اینه که حس میهن پرستی این عزیزان شاید ( شاید ) از بدنه عمومی سپاه بیشتر بود ، شکی نیست که همه ایرانیان در همه ارگانها میهنشونو دوست دارن منتها این حس در ارتش بیشتر از سپاه است و در مقابل همه هم اسلام و انقلابشونو دوست دارن منتها اینبار این حسدرسپاه از ارتش قویتربه نظر میرسه ( البته این فقط برداشت منه) به نظرمیومد این عزیزان در این زمینه کمی حس میهن پرستیشون نسبت به بقیه بدنه سپاه بیشتر بود ، با حفظ همون حسهای اسلامی و انقلابی به جرات میتونم بگم سطح آموزششون خیلی خیلی خیلی خیلی فراتر از بدنه عمومی سپاه و ندسا بود که بنده رو به این شک انداخت که اینها تفنگداران عادی نیستن و الله ال اعلم واما تکاوران ارتشی بدون تجهیزات و بدون جنگ افرزارهای آنچنانی بسیار مستحکم ، قوی ، منظم و اموزش دیده بودند در عین کمبود نفرات و تجهیزات تا امروز اجازه ندادن گزندی به یک شناورمون برسه فکر کنم با اون اختلاف در تجهیزات ، امکانات ، جنگ افزار و حتی حقوق و مزایا این گونه عمل کردن تکاوران ارتشی چیزی در حد شاهکاره امیدوارم روزی برسه که همه بدنه سپاه به چنان سطحی از آموزش و تجهیزات و جنگ افزار و نظم و دیسیپلین و امادگی برسن که از اون تیم ورزیده و زبده دیدیم و همچنین امیدوارم روزی برسه که برای همه رزمندگان ایرانی جدای از لباس و ارگانشون اهمیت برابر و مساوی قایل بشیم و خدای ناکرده در حق کسی اجحاف و کوتاهی نکنیم امیدوارم اون گروه نمونه ف الگویی باشن برای همه نیروهای نظامیمون و همیشه تیمهای ویزه و تکاوریمون با چنان سطحی از امادگی رزمی ، اموزش ، روحی و تجهیزاتی ببینیم بیشک اگر به چنان سطحی برسیم هیچ دشمنی توان و جرات نزدیکی به مرزهای ما رو نخواهد داشت اگر بخوام اونا رو با برادران تکاور ارتش مقایسه بکنم به جرات میتونم بگم شاید در حد SBS ها نبودن ولی هیچ چیزی از تکاوران دریای و کلاه سبزهای ارتش کم نداشتن یه چیزو از ارتشیها برتر و سرتر داشتن اونم سطح معلومات و اطلاعات سیاست خارجیشون بود که بیشک از خیلی از مثلا تحلیلگران صدا و سیما برتر و بهتر بودن عجیب اطلاعاتشون مستند ، به روز و علمی و منطقی بود ( در این زمینه فکر کنم در ایران بی رقیب بودند)
  17. 1 پسندیده شده
    حاج عباس عزیز دوست خوئب و ارزشمندم نه خوشبختانه بیشتر کشتیهامون دچار مشکل نمیشن و بعنوان نمونه سه اتفاق بزرگی که بر روی این کشتی افتاد برای اولین بار بود که بنده باهاشون مواجه میشدم اسکونج فایر از دست دادن سیستم کنترل موتور اصلی و این آخری که نشت استرن تیوب بوده در شرکت ما در طول حیاتش فکر کنم فقط دومورد گزارش شده اند همونطور که در اولین پست مربوط به این کشتی نوشتم این کشتی برای تعمیرات دوره ای 5 ساله اش از آب بیرون کشیده شده بود و در حین تعمیر با مشکلاتی مواجه شدکه بنده و گروهی دیگر رو برای رفع مشکل پیش اومده بصورت فوری و اضطراری اعزام کردندف بعد از اون مشکلات ، عجله جهت برگردوندن کشتی به چرخه کاری و بار بری ( با اطلاع تعمیرات شیپیارد از این موضوع) باعث شد که کارها عموما سمبل شده و سرهم بندی بشه و اونی که نباید پیش بیاد معمولا کشتی های بعد از اینکه تعمیرات دوره ایشون رو میگذرونن یک دوماه اول بخاطر مشکلات کوچیک و عدیده همیشه درگیرن مثلا واشرو وگسکت و او رینگی چیزی فراموش شده پیچ یا پیچهالی شل بسته شده ، قطعه ای اشتباه نصب شده و یا مثلا ولوی جهتش برعکسه و یا تنظیمات به هم خورده و ستینگها تغییر کرده اما سابقه نداشته یک کشتی پس از تعمیرات دوره ای 5 ساله و بیرون کشیده شدن از آب و به حوض خشک رفتن دوباره بعد از 6 ماه به حوض خشک برعه و از آب بیرون کشیده بشه متاسفانه عجله و سرسری گرفتن تعمیرات و اون ماجراهای ابتدایی که برای حلش مارو اعزام کردند دست به دست هم داد و کار رو به اینجا کشوند که برنامه به حوض خشک بردن کشتی رو بجای 5 سال بدقیقا 6 ماه بعد اجباری کرد( قانون و منطقا 5 سال بعد از تاریخ بیرون اومدن از حوض خشک دوباره برای تعمیرات دوره ای باید به اونجا بر میگشت نه 6 ماه بعدش) امیدوارم پاسخ ابهامتونو گرفته باشین
  18. 1 پسندیده شده
    IRAF عزیز و دوست داشتنی مشکل از نبود تکاور نبود اگر تاپیک رو از اول دنبال کرده باشین دیدن که گفتم که دوتا کشتی یکی درنقطه آلفا و یک بتا بود که بر روی هرکدومشون تعدادی تکاور بسته به ظرفیتشون وجود داشت که کشتیهایی که از خلیج فارس میرفتن از آلفا نفرمیگرفتن و در بتا اونا رو تحویل میدادن و برعکس کشتی های که از دریای سرخ میومدن از بتا میگرفتن و در آلفا اونا رو به کشتی..... تحویلشون میدادن خوب وقتی کشتی هایی که از دریای سرخ میان زیاد بوده و در عوض کشتی کمی از خلیج فارس اومده این تناسب خودبخود بهم میخوره و بر روی یکی مثلا در این مثال بر روی الفا تجمع نفرات میشه و بر روی بتا کمبودو یا نبود نفرات وقتی همچین موردی اتفاق افتاد ، برای جلوگیری و تامین کسری هر طرفی که با کمبود نیرو مواجه بود ، از طرف مقابل برای ارسال گارد بر روی کشتی برخلاف روال متدالو 3-4 نفر میدید به یکباره مثلا10 نفر رو میفرستادند تا کمبود نقطه مقابل جبرالن بشه همچنین افزایش بیش از ظرفیت در یک نقطه جدای از کاهش امار طرف مقابل مشکل اسکان و تغذیه و ساپورت رو هم بوجود می آورد الان از شیوه تازه تر و بهتر و مفید تری استفاده میشه که اگر اجازه بدین شیوه و تاکتیک جدید رو نگم
  19. 1 پسندیده شده
    متشکر جناب elo. تاپیک بسیار زیبایی شده. اجرکم عندالله.
  20. 1 پسندیده شده
    [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]در سفرهای بعدی اتفاق خاصی نیوفتاد تا آخرین سفر من که رفته بودیم انسوکنا و اونجا در حال تخلیه بار بودیم[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]یکی دیگه از کشتی های ما به مقصد روتردام اومد کنار دست ما برای تخلیه نیمی از بارش (به علت محدودیت آبخور و عمق کانال سویز سوپرتانکرها نمیتونن با بار کامل از سویز رد بشن)[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3] ما درابتدای کانال سویز و در بندر انسوکنای تعدادی تانک فورم اجاره ای از مصرداریم و تعدادی هم در انتهای کانال سویز و در بندر اسکندریه مصر( ترمینال نفتی سی دی کریر) [/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]سوپرتانکرهامون دو وظعیت تخلیه بار درانسوکنا دارن:[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3] یکی اینکه بارشونوبصورت کامل در انسوکنا خالی میکنن و برمیگردن برای بارگیری و کشتی های دیگه امون توی مدیترانه میان و بار رو از ترمینال نفتی سی دی کریر بندر اسکندریه میگیرن و میبرن برای کشورهای مقصد[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]دوم اینکه نیمی از بارشونو خالی کنن تا آبخورشون کمتر بشه بعد با گذشتن از کانال سویز اونطرف و در سی دی کریر مابقی بار( همون بار تخلیه شده خودشونو) رو بگیرن و خودشون به طرف مقصد بارو حمل کنن[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]یک نکته هم بگم که اختلاف مسیر عبور از کانال سویز نسبت به دور زدن افریقا حدود 12 روزه که کلی مبلغ سوخت و کرایه اش میشه ( حتی با لحاظ کردن مبلغ کلان هزینه ترانزیت از سویز و این تخلیه و بارگیری نیمی از کل بار درابتدا و انتهای سویز)[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]خوب اون روز هم یکی از [/size][/font][size=3]D[/size][font="Arial","sans-serif"][size=3] کلاسهای ما ( یک کشتی دی کلاس ساخت چین) اومد کنار دست ما برای تخلیه بار تا نیمی از بارشو تخلیه کنه و بعد از سویز بره روتردام هلند.[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3] پایین درگیر کارهای تخلیه بار بودیم که یکی از بچه های عرشه پشت واکی تاکی بهم گفت یکی پشت وی اچ اف میخواد باهات صحبت کنه ، رفتم پل فرماندهی، یکی از دوستان همدانشگاهی من بود که دو دوره از من مادونتر بود و الان افسر عرشه اون سوپرتانکردی کلاس بود ، کلی باهم شوخی کردیم و بعد که مشخص شد میخوان بعد از تخلیه بار در رتردام به نروژ برن و بین برگن و سنت جوینز کانادا لاینر بشن ماجرای خاطرات و مخاطرات رو براش گفتم و کلی هم مسخرشون کردم و سر به سرشون گذاشتم[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]گذشت و فردا صبح اونا طی کاروان تشکیل شده به سمت مدیرتانه حرکت کردن ( برای عبور از سویز کشتی ها در دو کاروان ازدو طرف وارد سویز میشن )[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]در حال تخلیه بار بودیم که از تهران خبر دادن که متاسفانه کشتی مورد نظر( همونی که دوست بنده افسر عرشه اش بود) در حال عبور از کانال سویز کنترلش فیل کرده و با کانال برخود داشته و برای تعمیرات مجبوره که برگرده به دبی و ازآب بیرونش بکشن و ببرنش حوضچه خشک!![/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]به همین دلیل در حال برگشت از کاناله و برگشتنی مابقی بارشو خالی خواهد کرد!!! از ما خواستند که بعد از تخلیه بار باقیمونده خودمون ، به لنگر بریم تا داکیومنتها و مدارک عبور و بالاخص مدارک بار برامون ارسال بشه تا ما اون بار رو بجای کشتی تصادف کرده حمل کنیم و به رتردام ببریم[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]فک هممون کش اومد و دو دستی زدیم تو سر خودمون ( خاطره اونهمه مصیبت سفر قبلی بین نروژ و کانادا توی ذهن من شروع کرد به رژه رفتن و مو به تنم راست شد)[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]با پایان تخلیه بار طبق دستور رفتیم لنگر و سه روز در لنگر منتظر موندیم، روز چهارم بهمون دستور کشیدن لنگر و حرکت برای عبور از کانال سویز دادن اما[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]هرچی کوشیدیم لنگر بالا نیومد که نیومد!!!!!!![/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]وینلسها رو باهم درگیر کردیم هردو وینلس پرت و استاربرد رو درگیر کردیم( دوارهای چپ و راست) اما دندونه های دوار پرت ساید(سمت چپ) که سمت لنگر به آب انداخته شده بود شکست و خورد شد اما لنگر بالا نیومد!!![/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]چندین روز کارمون شده بود جوش دادن دندونه و تلاش برای بالا کشیدن لنگر که تکون نمیخورد ، همه تکنیکها و روشها رو استفاده کردیم جواب نداد ، در تماس با تهران گفتن که مشکل از جوشکاری شماست و جوشتون مناسب نیست ، همون روز یک تیم مجهز از تکنیسینهای مصری با کلی دم و دستگاه اومدن رو کشتی اما اونا هم هرچی جوش دادن با اولین تکون برای بالا کشیدن لنگر جوشها بریده و کنده میشد[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]بعد از دو روز اونا هم اعلام کردند که کاری ازشون برنمیاد!!! نهایتا درخواست مرین کرین کردیم و یک جرثقیل دریایی و چند تا غواص اومدن و لنگر رو که زنجیر به شکل بسیار عجیب و وحشتناکی دور و ورش چمبره زده بود و در گل و لای فرو رفته بود رو بالا کشیدن و گذاشتنش رو عرشه کشتی( لحظه بیرون اومدن لنگر با اون زنجیرها ی پیچیده به دورش و اونهمه خزه و ... دقیقا شبیه یه فبلم ترسناک شده بود وحشتناک بود یکدفعه دیدیم یه چیز نامعقوب و کریه و زشت و گنده از آب زد بیرون واقعا صحنه جالبی بود اولش همه یکه خوردیم درکل صحنه جالبی بود، کسانی که صحنه به سطح اومدن یک زیردریایی رو بدون اطلاعشون از نزدیک دیده باشن میفهمن من چی میگم یهو یه چیز بزگ و گنده از زیر آب میزنه بیرون ....) بعد هم با کمک یک جرثقیل دیگه پیچ و گره های زنجیر لنگر رو باز کردیم و مشکل برطرف شد منتها دیگه کشتی شرایط عبور از سویز رو نداشت، چون بدون لنگر اصطلاحا توان دریانوردی استاندارد و ایمن کشتی سلب شده بود ( البته دو یا سه روز قبلش یک کشتی دیگه امون برای گرفتن بار از کانال عبور کرد و رفت اونور مدیتراته و بار رو گرفت به مقصد رتردام)[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]با بالا اومدن لنگرو برطرف شدن پیچش و سیکیور کردنش روی عرشه اصلی ما به سمت خارگ حرکت کردیم و حدودا دو-سه روز بعد از کشتی دی کلاس تصادف کرده که با بدنه پاره و سرعت بسیار پایین در حال رفتن به سمت دبی برای تعمییرات بود گذشته و به مسیرمون ادامه دادیم تا رسیدیم به نقطه بتا و دریافت تکاوران دریایی ، که اعلام شد متاسفانه به علت کثرت کشتیهای برگشتی از مسیر دریای سرخ الان هیچ تکاوری روی کشتی وجود نداره و شما باید بدون نیروی گارد از منطقه دزدان دریای عبور کنید!!!![/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]با احتیاط کامل ورود به منطقه ودرخواست حمایت ناوگروه رزمی رو به تهران اعلام کردیم و طبق برنامه و چک لیستهای استاندارد شرکت با هشیاری کامل و بالاترین سرعت ممکنه شروع به طی مسیر کردیم.[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3] از تهران خبر رسید که ناوگروه رزمی ارتش در منتها الیه کوریدور حمایتیه و تا ما چندین روز فاصله داره اما با تمام سرعتش به سمت ما حرکت میکنه تا بتونه در میانه های مسیر بهمون برسه!! به خدا توکل کرده و حرکت کردیم[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]روز اول به خوبی و خوشی سپری شد، اما متاسفانه روز دوم با مشکل بسیار بسیار حادی مواجه شدیم ، استرن تیوب کشتی به نشتی افتاد( استرن تیوب یا لوله انتهایی تنها جاییه که مثه مابقی بدنه کشتی که دوجداره و محفظه بسته هستش محفظه بسته نیست ، جاییه که شافت از بدنه کشتی خارج میشه و دارای آب بندیهای بسیار بسیار حساس و با ضریب ایمنی و امنیت بالاییه اما از شانس بد ما در بدترین موقع ممکنه به نشتی افتادند، این نشتی اگر ادامه پیدا میکردو گسترش میافت براحتی میتونست باعث غرق شدن کشتی بشه) [/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3] باتوجه به نوع و سیستم روغنکاری پیشرفته بکار رفته در این کشتی که سیستم بروزترو کاراتر و با قابلیت مانورپذیری بالاتری نسبت به کشتی های قدیمی تره، ما برای روانکاری این منطقه و آب بندها ( [/size][/font][size=3]SEALING SYSTEM[/size][font="Arial","sans-serif"][size=3]) دو سامانه ترکیبی های گرویتی - لو گرویتی و های های گرویتی داشتیم که ما با سویچ کردن به های های گرویتی ( یعنی اون سیستمی که خیلی خیلی بالاتر از خط آبخور بود و جابجایی روغن روانکار سیستم با آب شیرین و همچنین کاهش سرعت، و تریم بای هد کردن کشتی ( تریم بای هد کردن درست مثه یک جنگنده که نوز و دماغه رو به سمت پایین میده) ما هم با تخلیه تانک و مخزن بالاست عقبی ([/size][/font][size=3]AFTER PEAK TANK[/size][font="Arial","sans-serif"][size=3] ) و پرکردن تانک تعادل سینه ( همون تانک اما در جلو ) و بازی کردن با مقادیر آبهای تعادل تانکهای تعادل کمی(به مقدار بسیار کمی) به کشتی تریم با هد دادیم ، اینکار بسیار بسیار خطرناک بوده و میتونه کشتی رو دقیقا از وسط به دو نیم کنه و نباید از حد مجازی جلوتر رفت ، ولی چون تا قبل از اون ما تریم بای افت بودیم این تریم باعث شدکه آبخور در قسمت پاشنه و عقب کشتی به حداقل ممکن برسه و نفوذ آب دریا به کشتی به حداقل برسه البته ما با تعویض سیستم به های های گرویتی و استفاده از آب شیرین سعی کردیم جهت نشتی رو معکوس کنیم و بجای نشت از دریا به کشتی سیتم رو اینورت کرده و آب شیرین رو به دریا نشت بدیم تا از خطر آبگرفتگی و غرق شدن دور بشیم،همزمان همه کشتی و موتورخونه رو برای شرایط آب گرفتگی موتورخانه و احیانا از کار افتادن سیستمها اماده کردیم و همه چک لیستهای مربوطه رو مو به مو به اجرا گذاشتیم در ضمن تهران هم در جریان موبه موی اتفاقات قرار گرفت (تیم تخصصی از سرمهندسان و کاپتانان ارشد در تهران تشکیل شده و میکوشیدن که مارو راهنمایی کنند که مرحله ای رو به اشتباه انجام ندیم)[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3] البته بعداز انجام دادن اینکار و کاهش از آبخور پاشنه با محدودیت های دیگه ای هم مواجه شدیم:[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3] پروانه نباید از آب خارج میشد وباید همیشه درآب میموند اما با اینکار داشت به سطح آب نزدیک میشد، جدای از این موضوع چون سطح بزرگی از سکان از زیر آب خارج میشد بالطبع در کنار سرعت پایین ، توان ری اکشن پایین آبهای پرتاب شده با پروانه کشتی و شکل هد دون شده کشتی ، قدرت مانورمون به حداقل ممکنه و چیزی در حد بسیار بسیار کند رسیده بود[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]تازه اینها در حالی بود که سیتم کنترل خودکار موتور اصلی مدت یک هفته ای میشد که از کار افتاده بود و همه دستورات و کنترلها بصورت دستی و به سبک و سیاق جنگ جهانی دوم صورت میپذیرفت ( گل بود به سبزه هم آراسته شد)[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]درحالی که هرکسی چه در موتور خونه چه در عرشه( برای تغییر تعادل و آبگیری و تخلیه تانکهای تعادل و چکهای پروانه و سکان و درفت و.... ) داشت تو سر خودش میزد و کاری میکرد و به طرفی میدوید وهمه فکر و ذکرمون به گرافهای تنشی و تعادلی و حرکتی کشتی و پارامترهای موتور اصلی و سیستمهای پروپالشن و سکان بو دو هیچکی هم حواسش به بیرون نبود به یکباره یکی از ملوانا داد زد : [/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]دزدا![/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3] شوکه شدیم ! در بدترین شرایط ممکنه و درحالی که ما برای غرق نشدن داشتیم میجنگیدیم یکهو دزدان دریایی مثه عجل معلق نمیدونم از کجا پیداشون شد و چند تا از قایقاشون 0 اگر اشتباه نکنم چهارتا بودن ، چون من موتورخونه بودم دقیقا ندیدم و فقط از بچه ها شنیدم و درست مطمین نیستم که سه تا بودن یا چهارتا)[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]همه خشکمون زد[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]هیچکاری عملا نمیتونستیم بکنیم[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]بدجوری ناخواسته افتاده بودیم تو تله ، هیچکاری از دست هیچکی ساخته نبود همه کپ کرده بودیم باورش شاید سخت باشه اگه بگم هنوز اون خشک شدن دهنم یادم مونده و الان هم مینویسم همون حس رو باز هم تجربه میکنم!!!![/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]خیس عرق بودم از بس بالا و پایین دویده بودم به یکباره یخ کردم ، آب دهنم خشک شده بود نمیدونستم باید چیکار کنم آخه خانواده چندتا از بچه ها همراهمون بود و مثه خواهرای خودمون میموندن ، ناموسمون به حساب میومدن و ایرانی هم ناموس پرسته[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]اون لحظه نه فقط من که همه بچه ها همه و همه تنها فکرمون اون خانمهای همکارامون بود که رو کشتی بودن[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]خودمون مهم نبود نهایتش گروگان میگرفتنمون بعد از چند ماه ولمون میکردن حالا کشته هم میدادیم موردی نداشت[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]از هیچکدوم از اونایی که در راه میهن کشته شدن نه بهتر بودیم و نه خونمون رنگینتر بود و نه جونمون عزیزتر[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]منتها همسران همکارانمون همراهمون بود و این یکی رو نمیشد کوتاه اومد مثه خواهرای خودمون میموندن و دفاع از ناموس واجبه اما حالا با دست خالی اون هم در برابر این وحشی های آدم ندیده!!!!! چیکار میتونستیم بکنیم[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]زانوهام سست شده بود اما باید خودمو سر پا نیگر میداشتم ، کمی خودمو جمع و جور کردم ، نباید خودمو میباختم نباید هیچکدوممون خودمونو میباختیم!! باید به فکر چاره بود باید راهکاری پیدا میکردیم تو ذهن هرکدوممون بدون استثنا این چیزها اومد اینکه چطور میشه نزاریم دست اون کثافتهای عوضی به خانومهای ایرانی نرسه[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]دیزل ژنراتور دوم بخاطر شرایط اضطراری که دراون قرار داشتیم روشن و پارال بود پمپ آتشنشانی هم روشن بود همه سیستمها هم در حالت استند بای بودن و نیازی به کار خاصی نبود[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]فقط باید تصمیم میگرفتیم و به سرعت سیستم و کشتی رو برمیگردوندیم به حالت اول تریم بای افت و سرعتو زیاد میکردیم حتی با ریسک ورود آب به موتورخونه و آبگرفتگی موتورخونه[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]رسیده بودیم به اتاق کنترل و در حال همفکری و رایزنی نومیدانه بودیم که از پل فرماندهی خبر دادن یک بالگرد نیروی دریای آمریکا داره میاد طرفمون[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]همونطوری که دزدا یکهویی پیداشون شد !!! بالگرد یو اس نیوی هم همونطور بدون اطلاع پیداش شد [/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]در تماس بابالگرد خودش اعلام کرد که وظعیتو تحت نظر دارن و داره میره سمت دزدا، دزدا هم با دیدن بالگرد هر کدومشون یک طرف در رفت !!!!! بالگرد مارو تا حدود یه ربع همراهی میکرد و ما هم اعلام کردیم که دروظعیت اضطراری قرار داریم و نیاز به همراهی یگان رزمی داریم [/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]اونا هم گفتن یک ناوشون مارو کاور خواهد کرد البته با فاصله زیاد چون وظیفه اصلیش اسکورت یک کاروان دیگه بود [/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]کمی که ناو اونا از ما فاصله اش زیاد شد ( بخاطر اختلاف سرعت زیاد اونا با مایی که لنگ لنگان میرفتیم ) ما رو به یک ناو فرانسوی پاس دادن که داشت به سمت ما میومد[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]اون روز هم با اون ماجراها گذشت تا نزدیکیهای 5 غروب روز سوم ناوگروه رزمی ارتش به ما رسید و با کاهش سرعتشون و حرکتهای حلقوی دور ما( میرفتن جلو دور میزدن برمیگشتن پشت سرما و دوباره همینطور آخه سرعت ما وحشتناک پایین بود) ما رو تا انتهای کریدودر همراهی کردن و بعد ما هم با تشکر از اونا به مسیرمون با همون وضعیت ادامه دادیمو رفتیم دبی ، حوضچه خشکی که برای کشتی تصادف کرده اجاره شده بود رو به ما اختصاص دادن و ما مستقیم رفتیم تو حوضچه و کشتی رو از آب کشیدیم بیرون [/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]یعنی دقیقا 6 ماه بعد از اینکه تازه از حوضچه خشک در اومده بودیم دوباره برگشتیم حوضچه خشک !!!![/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]7-8 روز بعد هم بنده با اتمام ماموریتم و تغییر و تحول با جانشینم از کشتی پیاده شدم منتها اون روزیکه میخواستم صبح ساعت10 از کشتی بریم ساعتهای حدود8 صبح که برای خداحافظی از بچه ها رفتم پایین، سرمهندس هندی بهم گفت حالا که داری میری بالا توی [/size][/font][size=3]AC ROOM[/size][font="Arial","sans-serif"][size=3] ( اتاق سامانه های تهویه و تبرید منزلگاه و اکومودیشن) این مهندس برق جدیدمونو( پاکستانی بودن ایشون ) هم همراهت ببر و بهش پنلها رو نشون بده و فنهای یونیت شماره دو رو هم روشن کنید![/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]رفتیم اتاق تهویه و تبرید منزلگاه و پنلها رو بهش نشون دادم وتوضیحات مختصری هم درباره نحوه کارکرد سیستم بهش دادم و بهش هم گفتم همیشه برای روشن کردن سیتم اول فن تغذیه ([/size][/font][size=3]SUPPLY FAN[/size][font="Arial","sans-serif"][size=3] )[/size][/font][size=3] , [/size][font="Arial","sans-serif"][size=3] و بعد فن تخلیه ( [/size][/font][size=3]EXHAUST FAN[/size][font="Arial","sans-serif"][size=3])[/size][/font][size=3] [/size][font="Arial","sans-serif"][size=3] رو روشن کن و ایمنی سیتم رو هم براش یاد اوری کردم !!!!!نکات مهم چک و بررسی رو بهش گفتم بعد با واکی تاکی به سرمهندس گفتم که من آماده ام! گفت: استارت بزن![/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]دستمو بردم رو شاسی استارت سوپلای فن و .....[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]چشمتون روز بد نبینه[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3] گرومپ!!!!!!!!!!!![/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]فقط میدونم پرت شدم عقب و دیگه چیزی نفهمیدم !! وقتی بهوش اومدم تو بیمارستان کشتی بودم!!! بعد که کمی حالم خوب شد و رفتیم بررسی وظعیت کردیم!! دیدیم یه اتصالی شده بود و کانتکتور و مانتکتور و خلاصه دل و روده پنل منفجر شده و آتیش گرفته بود ! نقطه برخود سر من به بدنه [/size][/font][size=3] [/size][size=3]air handling unite [/size][font="Arial","sans-serif"][size=3]دچار یه فرورفتگی شده بود اگر سرم کمتر از یه وجب اینورتر خورده بود بجای بدنه عایقسازی سیستم تهویه مطبوع میخورد به یک نبشی بزگ و .....[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]خلاصه این هم آخرین روز کاری بنده توی اون کشتی بسیارخوب بود اونم درحالی که رسما جایگاهموتحویل داده بودم، مدارکمو تحویل گرفته بودم و هیچ وظیفه و مسیولیتی روی کشتی نداشتم و قانون دیگه پرسنل اون کشتی هم نبودم ( سوپرتانکری که براستی کشتی خوبی بود، درسته از لحاظ کاری خیلی اذیتمون کرد اما کشتی خوب و خوش رکابی بود!! دوستان خوبی پیدا کردم، خاطرات خوبی هم ازش بجا موند و خیلی چیزای هم اونجا یاد گرفتم ،یک دانشگاهی بود برای خودش )[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3] یادش به خیر[/size][/font][/right] [right][font="Arial","sans-serif"][size=3]یاد همه دوستانم در اون کشتی به خیر[/size][/font][/right]
  21. 1 پسندیده شده
    خوب پوزش بابت تاخییر بسیار بسیار زیاد این مطلب چند روزی بود که دسترسی به میلیتاری نداشتم هرکاری میکردم برای من باز نمیشد چندین مرورگر عوض کردم سیستمو عوض کردم نشد دلیلشو اخر هم نفهمیدم دیشب ابز شد دوباره به مشکل خورد تا چند لحظه قبل، بگذریم قبل از اینکه بخوام دوباره خاطره ای از خودم بنویسم اول میخوام یه مصاحبه با یکی از فرماندهان نیروی دریایی سپاه رو اینجا بذارم فقط و فقط هم به یک دلیل: متاسفانه یکی از آشناها و دوستان که بنده خودم به سایت معرفیش کرده بودم بگونه ای منکر خیلی از این تعاریف شد و به قول معروف اونا رو خالی بدنی دونست میخواستمم فقط جهت روشن شدن موضوع یه چند نمونه رسمی استناد کنم چه از سپاه چه ارتش چه شرکتهای دریایی خودمون و چه خاطرات دیگر همکارانمو تا هر عقل سلیم و پاکی بدون تعصب کورکورانه و جهل قضاوت کنه باشه تا خدا بهترین شاهد بر گفتار و رفتارمون باشه برای شروع کار: افزایش ماموریت‌های سپاه آن طرف خط استوا/استقرار سپاه در ورودی و خروجی خلیج عدن چندسالی است که نام خلیج عدن با دزدی دریایی گره خورده است و این موضوع باعث شده تا نیروهای دریایی ایران برای حفاظت از کشتی‌های ایرانی (همچون بیش از بیست کشور دیگر) به آن منطقه عزیمت کنند و حضوری مقتدرانه داشته باشند. حضور یگان دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در این منطقه دلیلی شد تا گروه امنیتی دفاعی خبرگزاری فارس طی گفتگویی با "سردار محمد ناظری فرمانده یگان‌ ویژه دریایی سپاه" که در 117 روز ابتدای حضور ایران در خلیج عدن نقش اساسی ایفا کرد، به بررسی ناگفته‌هایی از این حضور مستمر و مقتدرانه بپردازد. * اولین کشتی های ربوده شده ایرانی چگونه آزاد شدند؟ سردار محمد ناظری فرمانده یگان‌ ویژه دریایی سپاه با اشاره به عملکرد این یگان در خلیج عدن در مقابله با دزدان دریایی گفت: زمانی که موضوع دزدان دریایی پیش آمد، دو کشتی از جمهوری اسلامی ایران که تحت پرچم کشورهای دیگر بودند، توسط دزدان دریایی ربوده شد و دزدان دریایی یکی از این کشتی ها را به منطقه‌ای به نام "ایل" بردند. ناظری افزود: برای بازپس گیری آنها بعد از آنکه مقدمات اولیه صورت گرفت، قرار شد جهت مبادله، تیمی به آنجا برود که ما به عنوان گزینه «ب» انتخاب شدیم. وی ادامه داد: گزینه «الف»، تیم مذاکره با آنها بود و بخاطر اینکه سابقه این کار را نداشتند و برای اولین بار بود که به این منطقه می‌رفتند و از طرف دیگر، سواحل سومالی هم مخاطرات خود را داشت و حتی ممکن بود قبایل دیگر به تیم مذاکره‌کننده حمله کنند و پولی که برای مبادله می‌بردند را بگیرند، ما برای تامین کشتی آنها همراه شدیم. فرمانده یگان‌ ویژه دریایی سپاه خاطرنشان کرد: دلیل دیگر حضور ما این بود که در صورتی که دزدان دریایی پول گرفته و کشتی را آزاد نکردند ما با کسب اجازه، دست به عملیات نظامی بزنیم و کشتی و پرسنل گروگان گرفته شده را آزاد کرده و به کشور بازگردانیم. ناظری ادامه داد: در ابتدا یک مشکلاتی پیش آمد و آنها نمی‌خواستند که ما به سواحل سومالی برویم و گفتند که مذاکره 70 مایل بیرون از سواحل سومالی انجام شود و مبلغ را بگیرند و کشتی را آزاد کنند ولی ما قبول نکردیم و به آنها گفتیم وقتی می‌خواهیم پول را تحویل بدهیم، باید کشتی خودمان را به چشم ببینیم و به فاصله 3 تا 5 مایل به آن نزدیک باشیم تا در صورتی که نخواستند آن را بدهند، ما اقدام نظامی کنیم و عملیات آزادسازی را انجام دهیم. * تک‌تیراندازان سپاه تمامی دزدان دریایی را تحت پوشش داشتند وی تصریح کرد: وقتی به آنجا رفتیم، نماینده جمهوری اسلامی مذاکره را آغاز کرد و از ما خواست که هیچگونه درگیری نظامی نداشته باشیم و ما هم با برنامه‌ریزی که از قبل کرده بودیم، تمامی نفرات و رهبر دزدانی که کشتی ایرانی را گروگان گرفته بودند در کمین انداختیم. یعنی از فاصله 15 متری، به راحتی تک‌تیراندازان ما می‌توانستند آنها را بزنند. فرمانده یگان‌ ویژه دریایی سپاه افزود: ما تیم غواصی و تجهیزات دیگری نیز همراه خود برده بودیم تا در صورتی که کشتی را آزاد نکردند، اقدام کنیم. ناظری ادامه داد: در هر صورت اجازه عملیات نظامی به ما داده نشد و نماینده جمهوری اسلامی با آنها به توافق رسید و افسر دوم کشتی آمد و آخرین اطلاعات را داد و پول‌ها را برد و دزدان هم کشتی را ترک کردند و ما هم نیروهای خودمان را بوسیله 2 قایق تندرو از فاصله 5 مایلی به آنها رساندیم و بلافاصله که دزدان پیاده شدند، نیروهای گارد ما سوار آن کشتی شده و تامین آن برقرار شد. وی در ادامه گفت: به دلیل اینکه کشتی مدتی آنجا مانده بود، سیستم سکان آن دچار مشکل شده بود که توسط نیروهای ما مشکلش رفع شد و کشتی به سمت بندر سلاله عمان حرکت کرد و آن جا کار بازسازی و ادامه تعمیرات صورت گرفت. فرمانده یگان‌ ویژه دریایی سپاه اظهار داشت: در پایان این ماموریت، برخی پرسنل کشتی که ایرانی بودند با پرواز به کشور بازگشته و پرسنل خارجی هم به کشورهای خودشان رفتند و اولین ماموریت نیروهای ویژه دریایی سپاه در مقابله با دزدان دریایی خلیج عدن به پایان رسید. در این ماموریت نیروهای شناوری منطقه یکم و تکاوران آن همراه نیروهای ویژه بودند. * دومین کشتی ایرانی ظرف یک ساعت آزاد شد ناظری درخصوص دومین ماموریت یگان ویژه دریایی نیز گفت: 6 ماه بعد، کشتی دوم در منطقه‌ای به نام "کاراتا" ربوده شد اما با تدابیری که اتخاذ کردیم در عرض یک ساعت اقدامات صورت گرفت و آزادسازی انجام شد و کشتی به ایران بازگشت. * استقرار تکاوران ویژه سپاه در ورودی و خروجی خلیج عدن وی گفت: پس از این دو ماموریت، مسئولین کشور به این نتیجه رسیدند که درست نیست هر 6 ماه غرامتی بدهیم و کشتی را آزاد کنیم و این موضوع از نظر نظامی هم سؤال‌برانگیز بود. لذا تصمیم گرفته شد که یگان ویژه دریایی سپاه با برنامه ریزی منسجمی وارد عمل شود. فرمانده یگان‌ ویژه دریایی سپاه ادامه داد: با تدبیر سردار فدوی فرمانده نیروی دریایی سپاه قرار شد یک کشتی به صورت ایستگاه در "باب‌المندب" و یک کشتی هم در انتهای خلیج عدن در نزدیکی کشور عمان در دریای عربی مستقر شود و تمام کشتی‌هایی که از ایران می‌آمدند از ما گارد امنیتی بگیرند و آنهایی هم که از شرق آسیا می‌‌آمدند از ایستگاه دیگرمان تیم می‌گرفتند و تامینشان برقرار بود و در ایستگاه باب‌المندب تیم را پس می‌دادند به گشت ما. پیمودن فاصله این دو ایستگاه بواسطه سرعت کشتی‌ها از 3 تا 5 روز طول می‌کشید. * 117 روز حضور مقتدرانه سپاه در خلیج عدن ناظری با اشاره به طوفانی بودن دریا در زمان انجام این ماموریت و دشواری کار نیروها برای تامین کشتی های ترانزیتی، گفت: این ماموریت سپاه 117 روز طول کشید و بعد از 10 روز، یک ناو گروه دریایی ارتش نیز به خلیج عدن آمد. وی تصریح کرد: در این ماموریت، طی انجام چند عملیات، دزدان دریایی نتوانستند کشتی‌های ایرانی را بربایند. * با توجه به تغییرات خلیج عدن، وضعیت خطرناک‌تر شده است فرمانده یگان‌ ویژه دریایی سپاه در ادامه به بررسی موقعیت منطقه خلیج عدن پرداخت و افزود: خلیج عدن وضعیت بخصوصی دارد و پل ارتباطی بین آفریقا و آسیا محسوب می شود و عریض‌ترین قسمت آن 92 مایل است. منطقه سومالی هم به صورت ایلاتی است و هر ایل و قبیله‌ای منطقه، بارانداز و اسکله مخصوص خود را دارد و حکومت مرکزی چندان تسلطی بر این مناطق ندارد. ناظری گفت: شغل مردم سومالی دزدی دریایی نیست بلکه اینها ماهیگیران دیروز هستند که امروز بر اثر فقر، مبادرت به این کار می‌کنند و از طرف دیگر از تمام دنیا آن جا هستند و ثروت آنها را غارت می‌کنند و از منابعی که در دریا و سواحل سومالی وجود دارد بهره می‌برند و هیچ سهمی به ملت محروم این کشور نمی‌دهند. وی ادامه داد: با توجه به این مسایل و نیز تغییرات آن منطقه، وضعیت خطرناک‌تر شده است و امروز این آبراه، خطرناک‌ترین آبراه دنیا است و این وضعیت توسعه نیز پیدا کرده است. فرمانده یگان‌ ویژه دریایی سپاه تصریح کرد: این وضعیت قبلا فقط در خلیج عدن وجود داشت اما الان دامنه آن به شمال جزیره مالدیو و دریای عمان هم رسیده است بطوریکه در چند مورد، کشتی‌هایی در "رأس‌الحد" دزدیده شده و حتی در جنوب جاسک هم برخی موارد را داشتیم و عملیاتی که طی آن ناوگروه ارتش، کشتی چینی را نجات داد هم در همین منطقه بود. * افزایش ماموریت‌های سپاه آن طرف خط استوا ناظری با بیان اینکه در طول این مدت، هیچگاه ماموریت ما قطع نشده است، گفت: حتی ماموریت‌های آن طرف خط استوای ما بیشتر هم شده و برای تامین کشتی‌هایی که متعلق به خطوط جمهوری اسلامی هستند، نیروهای تامینی حضور دارند. * پوشش مسیر کشتی ایرانی توسط "بلک‌ هاوک" آمریکایی وی درخصوص نحوه تعامل با دیگر کشورها ازجمله آمریکا در این ماموریتها افزود: هیچ درگیری با نیروهای آمریکایی نداشتیم بلکه آنها با ما همکاری داشتند. به عنوان مثال یک بار که با یک کشتی غیرنظامی از سومالی می‌آمدیم، یک بالگرد "بلک‌ هاوک" آمریکایی آمد بالای سر کشتی‌ ما و من به کاپیتان گفتم از آنها سؤال کن که چه کار دارند؟ کاپیتان گفت این بالگرد نظامی است و ما نمی‌توانیم کاری کنیم. من گفتم نه اشکالی ندارد با آنها تماس بگیر و بگو که فرمانده یگان ویژه می‌گوید مطلبی پیش آمده؟ کاپیتان تماس گرفت و خلبان بالگرد هم اعلام کرد که از نیروهای تامینی پیمان CTS150 (پیمان جلوگیری از دزدی دریایی در خلیج عدن) است و این بار او از ما سؤال کرد که آیا کاری دارید؟ که من گفتم بله جلوتر برو و ببین آیا دزدان دریایی در مسیر راه ما هستند یا خیر؟ بالگرد آمریکایی هم رفت و بعد از نیم ساعت برگشت و گفت تا 50 مایلی مسیر شما را سرچ کردم و خبری نیست. فرمانده یگان‌ ویژه دریایی سپاه تصریح کرد: این یک روش جاری برای همه است یعنی وقتی کشتی وارد کریدور خلیج عدن می‌شود، توسط نیروهای ائتلاف مانیتور می‌شود و البته خیلی از کشورها هم در این منطقه به صورت مستقل، کشتی‌های کشورشان را اسکورت می‌کنند از جمله ایران، چین، ژاپن، هند و ... * دزدان دریایی سومالی برای شیوخ عربستان، یمن و امارات کار می‌کنند ناظری ادامه داد: کشورهای عضو پیمان CTS150 پوشش بخشی از این آبراه را به عهده دارند. آبراهی که ناوگروههای ارتش جمهوری اسلامی ایران هم در بخشی از آن حضور داشته و آن را پوشش می‌دهند. وی افزود: در این منطقه چون خطر دزدی دریایی یک خطر جهانی است، همه به یکدیگر کمک می‌کنند تا جایی که حتی یک بار ناو فرانسوی با نیروهای ما تماس گرفت و اعلام کرد که در نزدیکی شما یک شناور دزدان دریایی دیده شده و حواستان به آن باشد. همچنین یکبار کشتی آمریکایی که در دریای عمان با خطر مواجه شد، ناوگروه ارتش جمهوری اسلامی به کمک آن رفت. فرمانده یگان‌ ویژه دریایی سپاه درخصوص دزدان دریایی سومالی نیز گفت: دزدان دریایی خلیج عدن یک سری ماهیگیران ساده هستند که اسپانسرها و سرهرم‌های اصلی آنها شیوخ‌ امارات، یمن و عربستان هستند و این غائله را آنها به پا کرده‌اند. ناظری اظهار داشت: آنها بدون اینکه شناخته شوند پول، سلاح و تجهیزات را در اختیار سومالی‌ها قرار می‌دهند تا آنها اقدام کنند و کشتی‌ها را بدزدند. وی افزود: البته برخی از دزدان دریایی، نظامیان خبره‌ای هستند که حتی به سیستم ناوبری شناورهای سنگین هم آشنا بوده و پس از ربایش، با کمپانی‌های صاحب کشتی تماس می‌گیرند و درخواست پول می‌کنند. ناظری تصریح کرد: در عملیاتهای صورت گرفته توسط یگان‌ ویژه دریایی سپاه، هیچ یک از نیروهای ما شهید نشده و تنها در یکی دو مورد جراحت‌های سطحی داشتیم. * گفتگو: محمدمهدی یزدی * منبع: لینک گفتگو - خبرگزاری فارس * به گزارش: وبلاگ صنایع دریایی
  22. 1 پسندیده شده
    با سلام خدمت شما عزيز نحوه نگارشت خيلي خوبه ، از خوندن خاطراتتون لذت بردم . ///////////////////////////////////////////////////////////////////////////// اين بحث محدوديت قوانين بين المللي در مورد حمل سلاح و مشكلات متعاقبش ، من را ياد يك مسئله انداخت . آيا امكان بكارگيري تجهيزات با كاربرد دوگانه وجود دارد ؟ آيا امكان استفاده تركيبي از برخي وسايل وجود ندارد ؟ بطور مثال پرتاب فشفشه ها و منورهاي غير معمول ( ) به سمت دزدان دريايي . خب درسته كه قوانين مشكل دارند ولي مي شه از همين ضعف قوانين هم استفاده كرد .
  23. 1 پسندیده شده
    [quote name='prisonbreak' timestamp='1362462478' post='302859'] [quote name='elo' timestamp='1362425208' post='302835'] بیشتر بچه های ما افسران فارغ التحصیل و دانش اموخته دانشگاه افسری امام خمینی نوشهر هستن [/quote] دوست عزیز elo رشته تحصیلی شما در دانشگاه چی بوده ؟ [/quote] من دانش اموخته مهندسی مکانیک دانشگاه دریایی امام خمینی نوشهر هستم البته در تحصیلات تکمیلی رشته دیگه ای ادامه دادم واما برمودا روت نرمال ما بین جنوب غربی نروژ(برگن) و جنوب شرقی کانادا(سنت جونز 20 مایلی مرزآمریکا) بود و ابدا سمت برمودا گذرمون هم نمیوفتاد تا اینکه گفتن مسیر عوض شده برین برای بارگیری از نیجریه ، مسیر جدیدمون از مثلث معروف برمودا میگذشت که اونموقع وحشتناک طوفانی بود البته هواشناسی از قبل هشدارش رو داده بود و ما هم آماده بودیم اما به علت خالی بودن کشتی (بالاست کاندیشن) و موجهای وحشتناک اون بلاهای که بناید سرمون بیاد، سرمون اومد برمودا رو که رد کریدم گفتن بارنیجریه کنسل شده از طریق" انگلیش چنل" برگردین به همون روت قبلی و برین نروژ منتها بعلت صدمات وارده به کشتی ابتدا برای تعمیرات چند روزی رفتیم رتردام و بعد از اون دوباره برگشتیم همون مسیر قبلی که نروزکانادا بودش [quote name='rh8' timestamp='1362470689' post='302873'] ممنون از شما فقط میشه خواهش کنم از اون کلید ENTER کمتر استفاده کنید باور کنید خوندنش سخت تر میشه [/quote] پوزش میخوام دوست خوبم و همه دوستان خوبم!!! و ممنون بابت تذکرتون!،متاسفانه من در تایپ وحشتناک ایراد دارم ،سرمو میندازم پایین و تایپ میکنم بعد هم تندی ارسالش میکنم !! اینه که از لحاظ ویراستاری و تایپ همه نوشته های من پر از ایرادن، از این به بعد رو سعی میکنم بیشتر توجه کنم ، هرچند ترک عادت به این سادگی نیستش!! بازم پوزش بابت ایرادها
  24. 1 پسندیده شده
    تشکر. عجب ماجراهایی داشتی. فکر کنم درصد حمله دزدای دریایی به کشتی های ایرانی نسبت به کشتیهای کشور های دیگه نسبتآ بالا باشه. با توجه به اینکه اکثر ملوانها نظامی اند نمیشه چند قبضه سلاح انفرادی مثل ژ3 و قناصه یه جای کشتی به اون بزرگی قایم کنید که تو این جور مواقع پرسنل دست و پا بسته آب بازی نکنند؟ آخه شیلنگ فشار قوی آب هم شد سلاح مقابله با دزد دریایی؟
  25. 1 پسندیده شده
    ممنون از لطف همه دوستان در باره ویراستاری حق با شماست بنده خیلی تند مینویسم و گاها حتی غلط گیری هم نمیکنم و تندی پست میکنم زیاد در قید و بند ظواهر نیستم از دنیا بریده ای هستم برای خودم (این تیکه اخری بخدا شوخی بود !!! منظورم اینه که زیاد وقت نمیکنم برای ویراستاری) درباره کتاب هم دوتا در دست کار دارم منتها یکیش خیلی جنجالیه و اجازه اش رو فکر نکنم بدن و اونم ماجرای 7 اذر و عملیات مرواریده که چند ساله دارم روش کار میکنم جدیدا تصمیم گرفتم از حالت یک مستند خشک به یک داستان-مستند تبدیلش کنم یعنی داستانی که همه رخدادها و امار و زمانها و شخصیتهاش برمبنای واقعیت هستن اما در لوای یک داستان بیان میشن تا از خشکی و کسلی اون کاسته بشه منتها اجازه گرفتنش کمی سخته در باره خطرات و خاطرات هم حق با شماست عجیب و غریب ترین سفر شرکت ما بعد از جنگ بود همه مثیبتها رو تجربه کردیم (البته تا امسال، چون سفر امسال ما چیزی بود برای خودش که متاسفانه اجازه ندارم لام تا کام درباره اش حرف بزنم امسال همه چیزهایی رو که یک دریانورد شاید در 30 سال هم نبینه در 10 ماه دیدیم) در باره رافایل هم امیدوارم دیگه هیچوقت اونطوری نبینمش خلبان دهن سرویس با ما شوخیش گرفته بود نزدیک بود تلفات هم بدیم شدت موج حاصل از شکستن دیوار صوتی بحدی بود که چندجا بستها و اتصلالات دچار گسست و پارگی شدن ولی خوشبختانه تلفات انسانی نداشتیم چندین شیشه شکسته داشتیم و همه سالن غذاخوری بهم ریخته بود اونقد سس کچ آپ ریخته بود کف سالن و با آبلیمو و دیگر مایعات و سسها قاطی شده بود که انگاری چند نفر تیر خورده بودن !!!وظعیتی بود واسه خودش چندتا تصویر از اون روز حمله دزدها بالاخص باقیمونده راکت آرپی جی و محل برخوردش به فانل و محل برخورد تعدادی از گلوله ها به بدنه و بویژه پل فرماندهی دارم که اگر پیداشون کنم براتون آپ میکنم بد نیستن همچنین تعدادی تصویر از فاجعه هایی که در عبور از دریای طوفانی کنار مثلث برمودا و دریانوردی در زمستان دریای شمال داشتیم بالخص دوتا کلیپ دارم از کابین خودم که انگاری بمب اونجا منفجر کردن!!!! امیدوارم بتونم پیداشون کنم تا براتون قرارشون بدم درباره استخدام دوست خوب و دارو خودم اونم با کلاش!!! بیشتر بچه های ما افسران فارغ التحصیل و دانش اموخته دانشگاه افسری امام خمینی نوشهر هستن اگر یه ژ3 دست خودمون بدن از پس خودمون برمیاییم !!!!منتها طبق قوانین بین المللی حق نگهداری سلاح بر روی کشتی های تجاری(منهای مسافر بریها و اونم در شرایط و ظوابط خاص) وجود نداره در کل امیدوارم خوشتون اومده باشه و از لطف همه دوستان هم سپاسگذارم و میکوشم در نوشته های بعدی ایرادات رو کمتر کنم با امید به خدا