برترین های انجمن
ارسال های محبوب
Showing content with the highest reputation on شنبه, 4 اردیبهشت 1400 در همه مناطق
-
2 پسندیده شدهجهش کوانتومی پدافند هوایی ایران همانطور که در پست قبل توضیح دادم به دلیل جغرافیای کوهستانی ایران، پایش آسمان و تهدیدات فرارو به طور کامل امکان پذیر نیست و نقاط کور راداری بسیار زیادی در پهنه کشور وجود دارد. بعضی کشورها با استفاده از هواگردهای آواکس اقدام به رصد تهدیدات می کنند اما برای ایران این گزینه فعلا غیر قابل دسترس است. آواکس تنها گزینه موجود نیست. بار دیگر با ورود بالنهای فضایی، ابزار جدیدی برای نقش ISR به کار گرفته شده است. گام اول ایران با ساخت بالنهای خانواده اوج وارد این عرصه شد. این سری از بالنها شامل 10 عضو هستند. بالن اوج50 آخرین عضو این خانواده می تواند محمولهای به وزن 500 کیلوگرم را در ارتفاع 5000 متری از سطح زمین مستقر کند. سازمان صنایع هوایی ایران اعلام کرده است توانایی ساخت بالنهایی با قابلیت حمل محموله سنگینتر را نیز دارد. اوج 10 توان اوج گیری تا ارتفاع 5000 متری، ماندگاری تا 20 روز، مقاومت در برابر بادهایی با سرعت حداکثر 60 کیلومتر بر ساعت و حمل محموله ای به وزن 10 کیلوگرم را دارد پژوهشگاه فضایی ایران بالن مقید را به عنوان یک سکوی هوایی به عنوان دکل مخابراتی در زمان بحران و مناطقی که پوشش مخابراتی ندارند طراحی و ساخته است. این بالنها امکان پخش اینترنت، عکسبرداری و پایش با دوربین، برقراری ارتباط بیسیم و... را دارند. این بالنها بسته به کاربرد، نیاز و محموله هایشان تا ارتفاعهای مختلفی بالا میروند معمولا تاحداکثر ارتفاع ۵۰۰ تا ۶۰۰ متری مستقر میشوند هر چند توانایی اوج گیری بالاتری را دارند. 3 نسخه از بالن بام ساخته شده است. بام 15 با توان حمل محموله 15 کیلوگرمی، بام 50 با توان حمل محموله ای به وزن 50-70 کیلوگرم و بالن بام 300 با قابلیت حمل 300 کیلوگرم بار سه عضو این مجموعه هستند. این بالنها میتوان در بحث رصد قاچاق کالا و مواد مخدر، دام، پایش سواحل و... نیز استفاده کرد. حتی در شب نیز قابل استفاده بوده و تنها کافی است به دوربین دید در شب مجهز شود. بام300 با توان حمل 300 کیلوگرم محموله مخابراتی و پایشی کشتی هوایی پژوهشگاه فضایی ایران در دی ماه 1397 انیمیشن کوتاهی از یک کشتی هوایی به نمایش گذاشت. این انیمیشن کوتاه، کشتی هوایی چهار موتوره بزرگی را نشان می داد که موتورهای الکتریکی آن توسط باتری های خورشیدی نصب شده روی کشتی هوایی شارژ می شدند. آن طور که در این ویدئو نمایش داده شد، کشتی هوایی به صورت نیمه خودکار هدایت خواهد شد، به عبارت دیگر بجز فرایند فرود و برخاستن، باقی مراحل پروازی از روی نقشه های از پیش مشخص شده با خلبان خودکار خواهد بود. تصویر کشتی هوایی پژوهشگاه فضایی ایران کشتی هوایی استراتوسفری به واسطه گاز هلیم محبوس در داخل بدنه خود میتواند نیروی بالابرنده لازم را تامین نماید. در راستای دستیابی به کشتی هوایی استراتوسفری، پروژه کشتی هوایی ارتفاع پایین کیهان در مرحله اول با ارتفاع عملیاتی ۳ تا ۴ کیلومتر از سطح دریا، وزن محموله حدود ۲۰۰ کیلوگرم و ماموریت ارائه سرویس مخابراتی و پایشی تعریف گردیده است و در دست طراحی و ساخت قرار دارد و در مرحله دوم به ارتفاع عملیاتی 20 کیلومتر میرسد. پروژه این کشتی هوایی توسط پژوهشکده سامانه های حمل و نقل فضایی پژوهشگاه فضایی در قالب برنامه ای 10 ساله تدوین شده است. راه حل ایالات متحده آمریکا به عنوان کشور پیشرو در این زمینه به سمت استفاده از این تجهیزات رفته است. به کارگیری بالن JLENS جهت شناسایی موشکهای کروز و استفاده از بالن های ارتفاع بالا برای برقراری ارتباط و جمع آوری اطلاعات از جمله این اقدامات است. نقش بالنها در آینده ارتش آمریکا با توجه به اینکه ساخت آواکس اقدامی زمانبر و پرهزینه است پدافند هوایی ایران می تواند به عنوان یک راه حل در دسترس و کم هزینه اقدام به ساخت چنین تجهیزاتی کند. در این جهت باید دو نوع بالن با تجهیزات مختلف ساخته شود. اولی یک بالن ارتفاع بالا جهت هشدار زودهنگام است. این بالن را باید به رادارهای VHF هشدار زودهنگام و یک رادار بردبلند اس باند جهت رهگیری مجهز کرد. برای این امر نیاز به بالن/کشتی هوایی با قابلیت حمل محموله های سنگین و استقرار در ارتفاع 20 کیلومتر داریم. بالن در این ارتفاع می تواند سطح زمین را تا شعاع 500 کیلومتری رصد کند. رادار VHF با برد 500 کیلومتر قادر به کشف زودهنگام اهداف متخاصم شامل موشک کروز، پهپادها، ریزپهپادها و جنگنده است و پس از کشف، رادار اس باند موقعیت دقیق اهداف را به شبکه پدافند هوایی انتقال میدهد. بالن دوم وظیفه رهگیری و درگیری را بر عهده دارد. این بالن در ارتفاع 3-4 کیلومتری سطح زمین قرار می گیرد و تا 200 کیلومتر را پوشش می دهد. شاید استفاده از رادار کنترل آتش در یک بالن کمی نامتعارف باشد اما باید در نظر داشت توان مقابله سامانه های پدافندی را چندین برابر افزایش میدهد. رادار این بالن می تواند موشک های صیاد4 را تا 200 کیلومتر و به ویژه بر ضد اهدافی که در ارتفاع پست و در نقطه کور سامانه های اس300 و باور373 پرواز میکنند هدایت کند. برای پوشش کل کشور و فراتر از مرزها به 6 بالن هشدار زودهنگام با برد 500 کیلومتر نیاز داریم. این بالن را میتوان 100 کیلومتر عقب تر از مرز مستقر کرد بنابراین بالنها می توانند اهداف را در هر ارتفاع پروازی تا فاصله 400 کیلومتری خارج از مرزهای کشور رصد کنند. بالن های مجهز به رادار کنترل آتش را نیز مانند بالن های هشدار زودهنگام در عقبتر از نوار مرزی هوایی قرار میدهیم اما با فاصله 30-50 کیلومتر داخل مرز هوایی ایران. در این صورت می تواند موشکهای برد بلند را بر علیه اهدافی در فاصله 150-170 کیلومتری مرزهای کشور و در پست ترین ارتفاع هدایت کرده و آنها را مورد اصابت قرار دهد. جهت پوشش کل کشور و تا فاصله 150 کیلومتری فراتر از مرزها به 20-23 بالن از این نوع نیاز خواهد بود. نحوه پوشش بالنهای هشدار زودهنگام (قرز) با 500 کیلومتر و بالنهای کنترل آتش (آبی) با برد 200 کیلومتر با عملیاتی کردن این پروژه، پدافند هوایی کشور دارای شبکهی کشف، شناسایی و درگیری مستقر در آسمان همانند آنچه که در زمین است خواهد شد. برای امنیت هرچه بیشتر این بالن ها بهتر است ارتفاع عملیاتی بالنها را به 30 کیلومتری سطح زمین رساند تا توسط موشکهای هوا به هوای دشمن منهدم نشوند. این شبکه مزایایی بسیار بیشتری نسبت به آواکسها دارد. هر بالن می تواند تا یک ماه و بیشتر به طور مداوم در آسمان حضور داشته باشد و عملیاتی باشد در صورتی که آواکس به مدت 6-8 ساعت امکان پرواز مداوم دارد (بدون سوختگیری) بنابراین برای پوشش تا فضای 400 کیلومتری خارج از مرز کشور به 12-15 پرنده آواکس نیاز داریم. هزینه بالنها نسبت به آواکس بسیار کمتر است به عنوان مثال بالن JLENS تقریبا 5 تا 7 برابر هزینه عملیاتی کمتری نسبت به آواکس دارد. هزینه از دست رفتن یک آواکس چندین برابر هزینه از دست دادن یک بالن است. عملکرد شبکه پدافندی بالنها بالن های هشدار زودهنگام اهداف را در فاصله 400 کیلومتری مرزها و در ارتفاع پست شناسایی می کنند (نیروی هوایی دشمن برای رعایت اصل غافلگیری و عدم شناسایی تا لحظه اقدام به انهام اهداف در ارتفاع پایین پرواز خواهد کرد همانند عملیات های اف 4 های ایران در دفاع مقدس). سپس رادار باند اس موقعیت دقیق اهداف را به بالن های پدافندی و شبکه پدافند زمینی منتقل میکند چنانچه این اهداف همان جنگنده ها باشند پدافند هوایی پس از رسیدن جنگنده ها به فاصله مناسب اقدام به شلیک موشکهای صیاد4 و یا طائر می کند. در صورت مخفی بودن اهداف در بین عوارض زمین و دیده نشدن توسط رادارهای زمینی، نوبت به بالن های کنترل آتش میرسد این بالن با وجود لینک با سامانه های موشکی، هدایت موشکهای صیاد و طائر را تا رسیدن به هدف بر عهده خواهند داشت. این شبکه نه تنها در برابر جنگنده هایی که در ارتفاع پایین پرواز میکنند کاربرد دارد بلکه یکی از مهمترین تواناییهای آن کشف موشکهای کروز در بردبلند است. این بالن ها قابلیت کشف موشکهای کروز و اهداف کوچک را از فاصله بیش از 150 کیلومتری خارج از مرز ایران دارند که در این صورت سامانه ای که لب مرز قرار دارد حداقل 10 دقیقه زمان دارد تا خود را آماده مقابله با موشک های کروز کند. شمایی ساده از نحوه ارتباط بین پدافند زمینی و بالنها پی نوشت: بالن ها را می توان همانند سایر هواگردهای پهن پیکر در نقشهای متفاوت به کار گرفت زیرا یک حامل برای تجهیزات می باشد. در آینده نه چندان دور شاهد تجهیز بالنها به سامانههای جنگ الکترونیک، تسلیحات لیزری، پهپادها و موشک هوایی پدافندی خواهیم بود.
-
2 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس اینجا پهپاد است خیر سرم توی تقسیم مسئولیت ها، عنوان گرفته بودم. مسئول کل فنی پهپاد غرب کشور. شده بودم حکایت خادم مسجد. یاد متلک های عبدالرضا که می افتم خنده ام می گرفت. توی مسجد محل متلک می زد که حضرتعالی از این به بعد ، مسئول کل کفش های دم در هستی ، نظامشان بده. روی یک تکه کاغذ آدرسی در کرمانشاه به من دادند که خودم را به عنوان مسئول فنی پهپاد غرب کشور معرفی کنم و همانجا مشغول به کار شوم. البته آن روزها می گفتیم باختران ، نه کرمانشاه. صبح ساعت 4 بود که با وسایل شخصی و بار و بندیل فنی ام از اتوبوس پیاده شدم. کسی را پیدا نکردم که نشانی را بپرسم. مسجدی همان نزدیکی پیدا کردم تا هم نمازم را بخوانم و هم به انتظار روشنی صبح بنشینم. مهمان نوازی مردم این شهر را از همان صبح فهمیدم ، یک بنده خدائی هم مسیرش را برای ییافتن نشانی ام عوض کرد و هم تا پای مقر مرا همراهی کرد. توی آدرسم یک ایستگاه و یک مدرسه را نشان کرده بودند؛ اما هر چه به دنبال تابلوئی از پهپاد گشتم پیدا نکردم. تمام راسته پر بود از خانه های معمولی. شماره پلاک خانه ای دو طبقه که نه تابلوئی روی آن بود و نه پرچمی به علامت محل اداری ، همانی بود که توی کاغذ آمده بود. با تردید در زدم . کسی از پشت در مشخصاتم را خواست. به او که گفتم ؛ در را باز کرد و گفت درست آمده ای. اینجا پهپاد است. این ساختمان یک پذیرائی داشت و کلی اتاق اداری. اصلا شبیه آنچه در ذهن و تصورم داشتم ، نبود. نه ، حتی چند درصد ! به انتظار نشستم که هم فرمانده پهپاد بیاید و هم نیروهای اداری اش. مانده بودم توی این فضای تنگ و تاریک چطوری کارگاه فنی را راه بیاندازم. برادر زنگنه ، فرمانده آنجا به همراه دو خلبان که رسید با خوشروئی به من گفت : شما قرار است مسئول فنی کل پهپاد باختران شوید ، خوش آمدید. بعد بلافاصله دستم را گرفت و به طرف پارکینگ ساختمان برد. درب آن از توی خیابان باز می شد. برای اینکه به ساختمان پهپاد تردد کنی ، باید بر می گشتی از توی کوچه بغلی دور می زدی و می آمدی جلوی ساختمان دو طبقه. زنگنه کارگاه خفه و کوچکی را نشانم داد و گفت : این هم کارگاه هواپیمای پهپاد. اگر چهره مهربان و مصممش نبود ، همان جا می زدم زیر خنده! اما لبخند هم نزدم. بعدها برای راحتی کار از صاحبخانه اجازه گرفتند و یک در از توی پذیرائی به پارکینگ باز کردند. اما چون ارتفاعش کم بود ، نردبانی آنجا گذاشتیم تا پائین برویم. خدا را شکر توی ساختمان ، دو اتاق 16 متری هم بود که 10-12 هواپیمای تلاش تویش تلنبار کرده بودند.اتاق ها به کار کارگاه تعمیراتی هم می آمدند. به جز مقداری چسب و فوم و وسایلی از این دست ، چیز دیگری برای راه اندازی کارگاه فنی نبود. چون نیروی رسمی کم داشتیم ؛ چند نفر پاسدار وظیفه در اختیارم گذاشتند. آنها هم مومن و متعهد بودند و هم بسیار قابل اطمینان. اینجا هم مثل اهواز ، لوله های سوخت و باک هواپیما را باید از سرم های مستعمل بیمارستان ها تأمین می کردیم. کم کم که کارمان گرفت؛ زنگنه از من خواست که در کنار مسئولیتم، مسئولیت فرهنگی پهپاد را هم به عهده بگیرم. اگر کمک های بی دریغ قرارگاه نجف و [مرحوم] آیت الله زرندی امام جمعه محترم کرمانشاه نبود ، نمی توانستم کلاس های قرآن و احکام و مسابقات فرهنگی راه بیاندازم. این بار که در مرخصی به مسجد محل مان بازگشتم ، مسئولیت جدیدم را به عبدالرضا نگفتم ؛ وگرنه دوباره با متلک هایش معرکه می گرفت. راوی : عبدالعظیم کاظم زاده * * * * * نه مثل جنوب اصلا فکر نمی کردم مأموریت در غرب با مأموریت در جنوب ، اینقدر متفاوت باشد. برای رضای خدا حتی یک وجه مشترک هم باهمدیگر نداشتند که دلم را با آن خوش کنم. نه اینکه از مأموریتی که مختارزاده به من داده بود که "برو در غرب کشور پایگاهی راه اندازی کن" پشیمان شده باشم ، خیر. راحت طلب هم نبودم وگرنه پایم به جبهه ها باز نمی شد. اما برای تمام مشکلاتی که در این سالها در جنوب ، یکی یکی آنها را پشت سر گذاشته بودیم ، اینجا روز از نو و روزی از نو بود. اینجا گر چه خبری از گرد و غبارهای جنوب نبود ، اما در عوض همیشه آسمانی ابری داشت . گرمای طاقت فرسای جنوب جایش را داده بود به سرمای پر برف و باران. توی جنوب خودروهایمان را تا پای مأموریت جلو می بردیم . اما اینجا ، از همان ابتدا توی گل و لای گیر می کردند و یا نمی توانستند از سینه کوه و تپه ها بالا بکشند ، ما باید کسری از راه را با پای پیاده جبران می کردیم. در مقایسه با جاده های امن جنوب ، اینجا ولی باید به خاطر فراوانی ضد انقلاب در لای دره ها و کوه ها و در پیچ گردنه ها ، دائما باید اسلحه مان را از ضامن خارج می کردیم. جاده ها گاه آنقدر صعب العبور می شد که گاهی یک چرخ مان توی هوا بود و فاصله ای با سقوط توی دره نداشتیم. به سلامت که خود را به منطقه پروازی می رساندیم ، حالا انگشت هایمان آنقدر بی حس می شد که نمی توانستیم ملخ هواپیما را دور بدهیم. باید آتشی راه می انداختیم تا هم انگشت های مان را از بی حسی در آوریم و هم سوخت هواپیما را گرم کنیم تا یخ نزند. هواپیما که پرواز می کرد خدا خدا می کردیم که توی این برف و سرما سقوط نکند ، وگرنه برای پیدا کردنش کلاهمان پس معرکه بود. فرود آمدنش روی زمین که مکافات دیگری بود. تا یاد سختی های مأموریت در هور می افتادیم ، آرزو می کردیم ای کاش آن سختی ها ده برابر می شد ؛ اما پیش نمی آمد که توی جاده ای کوهستانی در حال احداث ، ساعت ها در انتظار لودرهای مهندسی بنشینیم تا یا برف را کنار بزند یا جاده را عریض کند که توی دره نیافتیم. توی جنوب ؛ آنقدر خود را به دشمن نزدیک می کردیم که به اصطلاح توی حلق او بودیم و به راحتی می توانستیم ، هم از لجمن دشمن عکسبرداری کنیم و هم تا عمق 3-4 کیلومتری او را راحت زیر شلیک دوربین عکاسی مان بگیریم. [ لجمن = لبه جلوئی میدان نبرد ] اینجا اما ؛ حتی با گروه های دو تیمه هم نمی توانستیم آن عکس ها را داشته باشیم. چرا که فاصله لجمن ما با آنها گاه فاصله یک دره یا یک تپه بود و نمی شد خود را خیلی راحت به آنها نزدیک کنیم. پرواز دادن هواپیما که خود پروژه ای دیگر بود. توی جنوب وقتی هواپیما اوج نمی گرفت با کمی زیاد و کم کردن روغن کرچک در سوخت ، هواپیما جان می گرفت. اما اینجا باید کمتر روغن می ریختیم تا نرمال کار کند ، ولی باید خطر داغ کردن موتور را به جان می خریدیم. اما با این همه یک دل خوشی خوب هم داشتیم و آن این بود که اختصاص یک پایگاه در کرمانشاه ، به سختی پایگاه مان در اهواز نبود. در تنگه چار زبر ، جائی که بعدها عملیات مرصاد در آنجا اتفاق افتاد ، فضائی به ما دادند که خودمان به پایگاه تبدیلش کنیم. بچه ها با ذوق و شوق تمام کمبودهایش را رفع کردند و مانده بود یک خط تلفن . چون با شهر فاصله ی زیادی داشت ؛ مخابرات به ما اجازه داده بود که از سیم های عبوری ، خطی برای خودمان بکشیم. وقتی در شادی و سرور بچه ها ، این آخرین کمبود پایگاه هم رفع شد ، فردایش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل از طرف ایران پذیرفته شد. راوی : زنگنه ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند .
-
2 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . مقدمه - خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار ، هنوز عمق بسیاری از مسائل ناشناخته باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود. "بخش نهم" صدامِ عراق - بخش چهارم (جمهوری وحشت - بخش سوم و پایانی) وظيفه اصلی اداره امنيت داخلی، حفظ امنيت درون كشور بود و به ندرت در امور امنيتی برون مرزی مداخله می كرد. رئيس آن در سال ١٩٩٠ ، وطبان كوچك ترين برادر ناتنی صدام بود. اما پس از وی، اين اداره تحت كنترل مستقيم قصی صدام عمل می كرد. * * * الامن العسكريه يا سرويس امنيتی ارتش (MSS) حدود ٦٠٠٠ نفر نيرو داشت . اين واحد در سال ١٩٩٢ از استخبارات جدا شد و از آن زمان، مستقيما به كاخ رياست جمهوری گزارش می داد. الامن العسكريه مسئوليت برقراری امنيت داخلی كشور توسط ارتش را برعهده داشت و با شناسايی مخالفان نظامی در ارتش، با آنان مقابله می كرد. مأمورين اين سازمان اختلاس های مالي و رشوه گيری در ارتش را نيز گزارش می دادند. وظيفه اصلی اين واحد كشف كودتاها و خنثی سازی تحركات ضد حكومتی در درون ارتش بود. ژنرال ثابت خليل التكريتی رهبری اين سازمان را برعهده داشت. * * * امن الخاص، اداره امنيت رياست جمهوری بود . مجموع كاركنان اين بخش، ٥٠٠٠ نفر بودند كه غالبا از زادگاه صدام (تكريت) و دو شهر همجوار آن يعنی هويزه و سامرا و همچنين از قبايل غرب عراق مثل دليمی ها انتخاب می شدند تا نسبت به صدام وفادار باشند. اين سرويس امنيتی كه در پايان جنگ ايران و عراق ايجاد شده بود، كنترل حساب هاي بانك های خارجی و سرمايه گذاری به منظور خنثی كردن نقشه های مخالفان در خارج از كشور را عهده دار بود . اما وظيفه اصلي سرويس امنيتی ويژه (SSS) تأمين امنيت صدام و وابستگان درجه اول وی بود. يكی از ناكامی های جدی اين سازمان، مربوط به ترور عدی بود . در دسامبر ١٩٩٦ ، به رهبران گروه های مخالف خبر داده شد كه عدی و همراهان وی در يك مهمانی در محله منصور در حومه بغداد شركت خواهند كرد. عدی طی يك كمين و در اثر گلوله باران اتومبيلش به شدت مجروح شد. اين حمله باعث به دردسر افتادن نيروی امنيتي ويژه شد و برای افراد مربوطه، عواقب مرگباری در پی داشت . بعدها به دستور قصی ، پنج تن از مخالفان عدی به اتهام تبانی با مهاجمان اعدام شدند. عدی در اثر اين حمله به طور نسبی فلج شد. عدی صدام پس از ترور ناموفق * * * جهاز هانين یا اداره امنيت حزب بعث كه يك شبكه بزرگ اطلاعاتی برای كنترل اعضای حزب در سراسر كشور بود. * * * مجموع كاركنان اداره امنيت عمومی ، ٤٠٠٠ نفر و وظيفه اصلی اين تشكيلات، رسيدگی به امور امنيتی در داخل و خارج از كشور بود . به گفته الخليل، مخابرات "سازمانی شبه اطلاعاتی" بود كه بر شبكه پليس نظارت می كرد و كنترل فعاليت های دولت و نهادهای دولتی مثل ارتش، وزارت خانه ها وسازمان های توده ای (مثل سازمان جوانان، سازمان زنان و اتحاديه های كارگری) را در دست داشت. اين تشكيلات در اصل رابطه مستقيمی با پليس مخفی حزب (جهاز هانين ) كه صدام در سال ١٩٨٠ دست به تأسيس آن زد، داشت مخابرات كه به احتمال زياد بيش ترين تعداد نفرات پليس را تحت امر خود داشت. از نظر سلسله مراتب زير نظر وزارت كشور نبود با اين همه، از آن جا که افراد پليس مخفی جزو كاركنان دولت به حساب می آمدند، مخابرات نيز يك سازمان دولتی محسوب ميشد. در ٢٦ ژوئن ١٩٩٣ ، نيروی دريايی امريكا مقر سازمان مخابرات در بغداد را هدف موشك های كروز قرارداد. اين امر به تلافی طرح اين سازمان برای ترور جرج بوش پدر طی سفر وی به كويت در آوريل ١٩٩٣ ، صورت گرفت. در فاصله سال های ١٩٧٤ تا ١٩٨٣ ، رياست اين سازمان امنيتی مهم را برادر ناتنی صدام، برزان ابراهيم تكريتی برعهده داشت . در سال ١٩٨٣ دستور بركناری وی صادر شد و يكی از ياران صميمی و وفادار صدام به اين سمت برگزيده شد . پس از چندی مسئوليت به فادل سلفيگ پسرخاله صدام واگذار شد. شايعاتی وجود دارد كه دكتر فاضل البرک در ١٩٨٣ به جای برادر صدام به رياست مخابرات منصوب شد. وی نويسنده كتابی در مورد مدرسه های ايرانی و يهودی در عراق بود و در آن اظهار كرده بود كه اين مدارس دارای هدف های سياسی بلندمدت برای «به بردگی فكری و معنوی كشاندن جوانان عراقی» هستند. اعضای اين سرويس امنيتی غالبا از قبيله خود صدام "آل بونصير" و ساير قبايل وفادار مانند حبير و عبيد جمع آوری و استخدام شده و از مزايای فراوانی برخوردار بودند تا همكاری آنها تضمين شود تعداد كل نيروهای سرويس امنيت عمومی در حدود ٨٠٠٠ هزار نفر بود . حوزه عمليات سرويس امنيت عمومی در مورد تأمين امنيت داخلی، بسيار گسترده بود و شامل كليه فعاليت های سياسی و اقتصادی مردم می شد. اين نيرو شبكه گسترده ای از مخبران را در اختيار داشت . مسئوليت ها و حيطه وظايف اين نيرو در طول زمان با تأسيس سرويس های امنيتی ديگر محدودتر شد. اين نيرو در ابتدا در منطقه بتاوين شهر بغداد مستقر بود ولي در ١٩٩٠ ستاد جديد آن به منطقه البلديات بغداد منتقل شد و ساختمان هاي قبلی در منطقه بتاوين، به زندان های اين نيرو تبديل شد. سرويس امنيت عمومی در تمامی شهرها و روستاها به همراه پليس غيرنظامي حضور داشت . غالبا پليس معمولی در طبقه پايين ساختمان و پليس مخفی در طبقه دوم مستقر می شد. اين سرويس تا سال های پاياني دهه ١٩٧٠ جزء وزارت كشور و پليس غيرنظامی بود و از آن زمان به عنوان نيرويی مستقل شناخته شد و گزارش های خود را مستقيما به كاخ رياست جمهوری ارسال مي كرد . در سال های پايانی دهه ١٩٨٠ ، شماری از كارآگاهان بخش مبارزه با جرائم پليس غيرنظامی به اين نيرو منتقل شدند. * * * رعد مجید الحمدانی - فرمانده گارد ویژه جمهوری و سپس گارد ریاست جمهوری گارد ويژه جمهوری عراق ( توجه شود که با گارد ریاست جمهوری عراق که جزئی از نیروی زمینی ارتش بود ، متفاوت است -م ) مطابق آمار سال ١٩٩٧ دارای ٢٦ هزار نفر نيرو بود. اين سازمان در سال ١٩٩٥ به دستور صدام تأسيس شد و نيروهای تازه كار آن از مناطق تكريت، بايجی، موصل و بغداد تأمين شدند . اين نيروهای جوان كه در ابتدا ١٥ هزار نفر بودند، به ١٣ گروه اصلی تقسيم شدند و به مرور تعداد آن ها افزايش يافت . اين سازمان وظيفه محافظت از رئيس جمهور و واكنش نظامی به هرگونه خيانت يا كودتا را برعهده داشت. واحدهای آن كه در قصرهای صدام مستقر بودند، در سفرها وی را اسكورت می كردند و به عنوان نيروهای واكنش سريع وارد عمل می شدند. رهبری اين بخش با قصی حسين بود و وی نيز رياست آن را به سرگرد صفا مصطفی مقطوف ، از اعضای گارد شخصی خود، واگذار كرده بود. داماد سوم صدام ژنرال مصطفی تكريتی نيز از فرماندهان ارشد گارد ويژه جمهوری بود * * * اداره اطلاعات ارتش، استخبارات نام داشت . پرسنل استخبارات در حدود چهار تا شش هزار نفر بودند . اين تشكيلات بر عملكرد نظاميان و اعضای خانواده آن ها در داخل و خارج از كشور نظارت داشت و به اموری از قبيل جاسوسی رسيدگی مي كرد. اين سازمان با همكاری اداره امنيت عمومی ، يك شبكه تروريستی بين المللی تشكيل داده و مخالفان رژيم در داخل از كشور ، را ترور ميكرد. اعضای اين سازمان بسياری از مخالفان را در كشورهای لبنان، سوريه، مصر، سودان، انگلستان و امريكا به قتل رساندند. اين سازمان از كادر سفارتخانه ها به ويژه وابسته های نظامی استفاده می كرد . وظيفه وابسته های نظامی اين كشور در دهه ١٩٨٠ ، تهيه گزارش های منظم در مورد تأسيسات و مؤسسه های سلاح هسته ای، ميكروبی و شيميايی و تهيه اطلاعات دقيق در مورد ظرفيت ها و ذخاير اين موسسه ها و گرايش های شخصی دانشمندان شاغل در آن ها و نيز مشخص كردن دقيق پايگاه های نيروی دريايی همراه با نقشه های هوايی و زمينی بود. واحد سياسی سازمان، مسئول گردآوری اطلاعات از وابسته های نظامی و هيأت های ديپلماتيك عراق بود. اطلاعات لازم از طريق شبكه گسترده مخبران در ايران، اردن، تركيه و مصر جمع آوری می شد . اين مخبران با سيستم های ارتباطی سری پيشرفته ای تجهيز شده بودند . در خلال جنگ ايران و عراق، عوامل اين سازمان از ايران در مورد نتايج حملات هوايی عراق به ايران، گزارش هايی را ارسال می كردند كه با تصاوير نيروی هوايي تكميل می شد. همچنين، واحد امنيتی استخبارات، مسئول مقابله با مخالفان در نيروهای مسلح به عنوان يك واحد مستقل، در سال ١٩٩٢ تأسيس شد و برعملكرد سرويس امنيت نظامی ارتش نظارت داشت.. واحد ٩٩٩ مسئول عمليات سری در داخل و خارج كشور بوده و در يك پايگاه نظامی تحت عنوان «سلمان پاک» در جنوب شرقی بغداد مستقر شده بود . مهم ترين فعاليت های اين واحد، شامل نفوذ در شبه نظاميان مخالف كرد در شمال عراق مي شد. اين واحد طراحی عمليات ربودن فرمانده امريكايی ژنرال شوارتسكف از عربستان در خلال عمليات طوفان صحرا و حملات خرابكارانه در تأسيسات نفتی در ايران در دهه ١٩٩٠ را برعهده داشت. طرح های مذكور پيش از اجرا، فاش شدند. رژه اعضای واحد 999 (Unit 999) عراق واحد ٩٩٩ در ابتدا داراي پنج گردان بود كه هر گردان ٣٠٠ نفر نيرو داشت . در اين اواخر گردان ديگری نيز براي مقابله با گروه های معارض، تشكيل شده بود. اسامی اين گردان ها عبارت بود از: - گردان فارس ("Persian"Battalion) يا گردان كركوك كه منطقه كردستان در شمال عراق و ايران را تحت پوشش داشت. - گردان عربستان سعودی ("Saudi Arabia" Battalion) يا گردان بصره كه كشورهای حوزه جنوبی خليج فارس را تحت پوشش داشت. - گردان فلسطين ("Palestine"Battalion) يا گردان بغداد كه اردن، سوريه، عربستان، ايران و گروه های مخالف عراقی را تحت نظر داشت. - گردان تركيه ("Turkish"Battalion) يا گردان موصل كه تركيه و سوريه را تحت نظر داشت. - گردان دريايی ("Marine"Battalion) كه عمليات های دريايی و مين گذاری دريايی را انجام می داد. - گردان معارضان ("Opposition"Battalion) كه فعاليت مخالفان را در داخل و خارج از كشور كنترل می كرد. استخبارات اگرچه در ابتدا وابسته به وزارت دفاع بود، اما در سال های اوليه دهه ١٩٨٠ مقرر شد گزارش های خود را مستقيما به كاخ رياست جمهوری ارسال كند. * * * سپاه فدائیان صدام ، تعداد فداييان صدام حدود ٤٠ هزار نفر بر آورده شده است . اين سازمان در سال ١٩٩٥ توسط عدی حسين تأسيس شد . اعضای اين سازمان، سربازان جوانی بودند كه فرماندهی آن ها مستقيما به كاخ رياست جمهوری گزارش می داد و وظيفه آن پاسداری از رژيم و مبارزه با قاچاق بود. آن ها گروه قابل اعتمادی بودند كه از صدام در برابر مخالفان داخلی محافظت می كردند. با این پست ، بررسی ساختار امنیتی لایه لایه و گسترده عراق در دوران صدام به پایان رسید. ان شاء الله از پست آینده به سایر موارد مرتبط با تاپیک می پردازیم. ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب مرتبط با این وقایع خواهیم پرداخت. .
-
2 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس ایمان بچه ها داشتند کلافه ام می کردند. مرتب سوال می پرسیدند : رسول جان هواپیما را داری ؟ آن را نداشتم ! اما برای اینکه روحیه ها از دست نرود ، جواب مثبت می دادم. بچه ها اما به این جواب تردید داشتند که مرتب آن را تکرار می کردند. من خلبان بودم و برادر سید حجت کمک خلبان. او هم خبری از هواپیما نداشت. هفت هشت دقیقه ای می شد که دیگر صدایش را نمی شنیدیم. این آفتاب لعنتی هم چشمهایم را کور کرده بود. اگر یک عینک دودی بود این بلا سرمان نمی آمد. وقتی هواپما توی آسمان اندازه کلاغ می شد ، فقط با صدایش می دانستیم اکنون روی کدام بال می چرخد. وقتی فرمان می دادم مطمئن تر می شدم؛ اما توی بد مخمصه ای گیر افتاده بودم. نه آن را می دیدم و نه صدایش را می شنیدم. بچه ها هم که با سوالاتشان اوضاع را پیچیده تر می کردند. وقتی پیش خودم تجسم کردم که اکنون لای نخلستان های خرمشهر ، جائی گیر افتاده یا سقوط کرده ، وحشتم می گرفت. در اوج نا امیدی بودم صدای قارقارش ، آرامشی که وجودم منتظر آن بود را ، برایم به ارمغان آورد. از خوشحالی از جایم پریدم و گفتم پیدایش کردم. شکر خدا آمد ! آمد! بلافاصله در حیرت بچه ها یهو متوجه شدم که لو رفته ام. یکی از بچه ها پرسید : خدا وکیلی از کی او را گم کرده بودی ؟! " بی خیال ، خدا را شکر کن که پیدایش شد. " این را من به او گفتم. پس از فرود ، بچه های عکاسی ، دوربین را خارج کرده و رفتند سراغ ظهور عکس ها. فردایش ، وقتی رضا ارباب مرا دید ، با خوشحالی بغلم کرد و پیشانیم را بوسید. او گفت شاهکار کردی. با حیرت پرسیدم چطور ؟ او از توی کوله اش یک دستگاه ساعت کاسیو به من داد و گفت : این هدیه برادر رحیم صفوی به شماست. ایشان شخصا از شما تشکر کرده و پرسیده : چرا همیشه از این عکس ها نمی گیرید ؟! عکس های تو ، از عمق 5 کیلومتری دشمن بود. پرسیدم : 5 کیلومتر ؟ مگر چنین چیزی امکان دارد ؟! او پاسخ داد : من هم تعجب کردم. تو با این پرنده تا کجا رفته بودی ؟!! ماجرای گم شدن هواپیما را به ارباب نگفتم. اما غرق این قضیه شدم که عکس ها دقیقا در زمانی گرفته شده بود که من هواپیما را گم کرده بودم. همیشه ما را عادت داده بودند که امدادهای غیبی را در هیأت اسب سواری سپید رنگ ببینیم ؛ ولی آن روز هیأت دیگری داشت. من به این ایمان دارم. راوی : حاج رسول وکیلی * * * * * رئیس علی تنگستانی معلوم نبود چرا بین این همه راننده ، همیشه این هایس زبان بسته را می دادند دست حمید رضا. شاید به این دلیل که فرمانده تیم بود. آن روز هم که از جاده دشت عباس بر می گشتیم ، نرسیده به عقب جبهه ، یهو قاسمی گفت : بزن روی ترمز. آنطور که او داد کشید ، حمیدرضا طوری زد روی ترمز که گلوی مان آمد توی دهنمان. قاسمی فرمان جدید داد : عقب ... عقب ... باز هم عقب تر ... عقب رفتن اش هم مثل جلو رفتن اش بود. هیچ چاله چوله ای را رد نمی کرد. حتما باید می افتادیم تویش و روی صندلی بالا و پائین می شدیم.از بس عقب عقب رفته بودیم که این بار صدای حمید هم درآمد : خب بگو چی شده ... اینقدر می گوئی عقب عقب ، چیزی از داخل خودرو به بیرون پرت شده ؟ قاسمی این بار گفت : حالا برو جلو ... جلوتر ... بعد به جاده اشاره کرد و به حمیدرضا گفت : این چاله را می بینی ؟؟ ... این را جا گذاشتی. لطفا از توی این هم عبور کن تا هیچ چاله چوله ای جا نماند. این بار همه با هم زدیم زیر خنده. همه می دانستیم که دست فرمانش بد نیست ؛ بلکه افتضاح است. ولی در عوض تا دلتان می خواست مهربان و دلسوز بود. من شیفته عشق بازی اش با والدینش بودم. کسی را ندیده بودم چون او ، آنقدر نسبت به پدر و مادرش عشق بورزد. شب عملیات حتی از من قول گرفت ، هر کدام زنده ماندیم به خانواده دیگری سرکشی کند. نه این که چون اهل تنگستان بود و همشهری رئیس علی دلواری ، ولی بیشتر بخاطر شجاعت و مردم داری اش او را رئیس علی صدا می کردیم. دوستانش می گویند " وقتی برای مرخصی به روستایشان می رفت ، سوار بر موتورسیکلتش ، با بلندگوی دستی ، روستائیان را به حضور در جبهه تشویق می کرد" مردم روستا حمیدرضا را همیشه با این پیام می شناختند " کسی کوتاهی نکند. امروز اسلام به نیروی انسانی نیاز دارد." در ماه های آخر جنگ وقتی شنید دشمن در حال تصرف فاو است ؛ بلند شد و خودش را به فاو رساند تا تجهیزات عکاسی پهپاد را که حاوی کلی اطلاعات طبقه بندی شده بود را از جزیره فاو به عقب برگرداند. اما متأسفانه دیگر هرگز خبری از او نشد. نه توی اسرا پیدایش شد و نه توی شهداء. اما نام خود را به عنوان یکی از شهدای مظلوم پهپاد به ثبت رساند : " شهید حمیدرضا زارعی " راویان : حاج قاسم زارعی / قاسم دماوندیان ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند .
-
2 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . مقدمه - خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار ، هنوز عمق بسیاری از مسائل ناشناخته باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود. "بخش هشتم" صدامِ عراق - بخش سوم (جمهوری وحشت - 2) دستگاه امنيتی دولت عراق به طور رسمی، شامل ميليشيايی تحت رهبري رئيس جمهور، بخش امنيتي حزب بعث و وزارت داخله می شد. سرويس های اطلاعاتی، به سه شاخه عمليات خارجی ، امنيت داخلی و محافظت از رهبر تقسيم می شدند. سرويس امنيت داخلی ؛ عملكرد آژانس هاي اطلاعاتي خارجی كه در عراق مشغول به فعاليت بودند را كنترل و با مخالفان داخلی مبارزه مي كرد. بخش محافظت از رهبری نيز شامل تأمين امنيت فيزيكی و انجام اقدامات ضد كودتا از طريق نيروهای واكنش سريع بود. در اين بخش ، (بدون احتساب گارد رياست جمهوري) حدود ٧٠ هزار نفر فعال بودند. بخش محافظت شخصی از صدام حسين شامل سه واحد تحت كنترل موسوم به «واحدهاي محافظتی» بود. بزرگترين اين واحدها، گارد رياست جمهوري بود كه تحت نظارت قصی صدام قرار داشت . اداره عمومی اطلاعات ارتش (استخبارات) نيز مستقيما در برابر دفتر رئيس جمهور پاسخگو بود. سرويس اطلاعات داخلی نيز كه مخابرات نام داشت، تحت نظارت قصی و عدی صدام عمل ميكرد. شوراي امنيت ملی عراق كه رهبری آن را صدام برعهده داشت، جلسات هفتگی خود را با حضور رؤسای ارتش عراق، سرويس امنيت ويژه، اداره كل اطلاعات عمومی ، اطلاعات ارتش، سرويس امنيت عمومی و اداره كاخ رياست جمهوري تشكيل مي داد. اطاق عمليات مشترك اين شورا نيز كه توسط قصی صدام اداره می شد در كاخ رياست جمهوري در بغداد تشكيل می شد و واحدهای زير را تحت كنترل داشت: ١. بريگاد مداخله سريع گارد ويژه جمهوري ٢. بريگاد مداخله سريع اداره برنامه ريزی امنيت عمومی ٣. گردان مداخله سريع سازمان اطلاعات ارتش ٤. گردان امنيتی اطلاعات ارتش ٥. بخش فنی اداره اطلاعات عمومی صدام حسين عراق را از لحاظ امنيتی به چهار منطقه شمالی، جنوبی، فرات اوسط و مركزی تقسيم کرده بود . در ابتدا رهبری منطقه شمالی به عهده عزت ابراهيم بود . اين منطقه شامل استان های موصل، دهوك، اربيل، كركوك و سليمانيه ميشد. منطقه جنوبی، استان های بصره، ناصريه، العماره و الكوت را در برمي گرفت كه رهبری آن را علی حسن المجيد به عهده داشت . منطقه عراق ميانه شامل استان های بغداد، تكريت، رمادی و دياله مي شد و رهبری اين مناطق، به وزير دفاع وقت، سلطان هاشم احمد سپرده شده بود. رهبری منطقه فرات اوسط نيز كه شامل استان های بابل، كربلا، نجف، الديوانيه و السماوه بود به عهده محمد حمزه الزبيدی بود. پس از بركناری وی ، مسئوليت اين منطقه به عهده قصی صدام گذاشته شد. با توجه به جو بسته حاكم برسيستم امنيتی عراق، كمتر مي توان به اختلافات ميان سازمان های مختلف امنيتی اين كشور در دوران حزب بعث (كه غالبا نيز به صورت موازی در حال فعاليت بودند) پی برد. اما بايد توجه داشت كه اقليت حاكم بر جامعه كه كنترل بر اين سازمان ها را نيز برعهده داشت، همواره تلاش ميكرد براي جلوگيری از شكل گرفتن هرگونه ائتلاف ضددولتی، به رقابت پنهانی ميان اين سازمان ها دامن بزند. سازمان های مذكور همواره در حال تنظيم و ارائه گزارش نظارتی عليه يكديگر بودند و اين فعاليت ها در دوران فرماندهی قصی بر آنها تشديد شد. قصی صدام حسین نخستين بحران جدی در ساختار اطلاعاتی عراق، زمانی به وقوع پيوست كه ناظم كزار، نخستين رئيس امنيت داخلي كشور در ٣٠ ژوئن ١٩٧٣ متهم به فراهم آوردن زمينه های ترور حسن البكر، رئيس جمهور وقت، شد. در گزارش سياسی ١٩٧٤ حزب بعث، از دوران كزار انتقاد شده و آمده است: " ... رهبری حزب مرتكب اين اشتباه شد كه اجازه داد اين سازمان حساس فارغ از كنترل دقيق و جدی به كار خود ادامه دهد. بعضی افسران اين سرويس از اعتماد حزب سوء استفاده كردند و حتی عليه حزب توطئه چينی كردند ... " يكی ديگر از مهم ترين بحران های سرويس امنيتي عراق، كودتای ناموفق مارس ١٩٩٥ بود كه توسط ژنرال عاليرتبه وفيق السامرايی ترتيب داده شد . وی كه فرمانده اطلاعاتی ارتش عراق در جنگ خليج فارس بود، در اين عمليات ناكام مانده و به انگلستان گريخت. بسياری از ياران وی دستگير و مجازات شدند. حسین کامل المجید ( مسئول برنامه سلاح های کشتار جمعی) از ديگر رسوايی های مهم بخش امنيتی عراق طی دوران حكومت حزب بعث، فرار دو داماد صدام، ژنرال حسين كامل المجید (كه مسئول برنامه سلاح های كشتار جمعی عراق بود) و سرهنگ صدام كامل المجيد، به اردن در آگوست ١٩٩٥ بود . بسياری از افسران در سطوح مختلف به علت همكاری با اين دو نفر دستگير و مجازات شدند. در عين حال، يكی از موفقيت آميزترين عمليات های امنيتی عراق طي آن سالها ، دستگيری حدود ١٠٠ نفر از اعضای مهمترین گروه مخالف عراقی موسوم به كنگره ملی عراق (INC) بود. آنها كه برای شركت در اجلاسی مهم در منطقه كوش تپه در اطراف اربيل جمع شده بودند، در تاريخ ٣١ آگوست ١٩٩٦ دستگير شدند. از سال ها پيش ، در عراق راه های عمده، تقاطع ها و ميدانها زير پوشش دوربين قرار داشتند. در هر منطقه شبكه وسيعی از دوربین های نظارتی ايجاد شده بود كه مركز مراقبت اين امكان را پيدا می كرد كه منطقه تحت پوشش خود را به طور عينی زير نظر بگيرد. همچنين پروژه الهادی در اين كشور، مسئول گردآوری، پردازش، بهره برداری و انتشار سيگنال های ارتباطات و اطلاعات الكترونيكی بود كه نيروهای آن بالغ بر ٨٠٠ نفر می شد. هر چند اين دستگاه گزارش های خود را مستقيماً به قصر رياست جمهوری ارسال می كرد، ولی الهادی زير مجموعه شورای امنيت ملی محسوب نمی شد و اطلاعات خود را به ديگر دستگاه های امنيتی نيز ارسال مي كرد. ستاد اصلی الهادی در الرشيديه، ٢٠ كيلومتری شمال بغداد بود كه در سه نوبت به صورت ٢٤ ساعته كار مي كرد. پنج مقر فرعی ديگر كه به جمع آوری اطلاعات مشغول بودند، در ديگر مناطق عراق مستقر بودند. البته اين امكانات تا حدودی در جنگ خلیج فارس آسيب ديده اند اما كارايي خود را از دست نداده اند. در ماه های پايانی سال ١٩٩٥ ، عراق ارتباط مستقيم با خارج از كشور را ممنوع اعلام كرد و ارتباط تلفنی با خارج از كشور صرفا توسط يك اپراتور در الرشيديه امكان داشت. مكالمات تلفنی ضبط شده، توسط كميته ای متشكل از نمايندگان سرويس اطلاعات، سرويس امنيتی و سرويس امنيت ويژه مورد بازشنوايی و بررسی قرار می گرفت. ارتباطات مستقيم تلفنی از طريق ماهواره نيز توسط پروژه الهادی مورد شنود قرار ميگرفت. تجهيزات كامپيوتری پيشرفته اين سازمان كه جهت شنود و قطع مكالمات داخلی و خارج از كشور مورد استفاده قرار می گرفت، در سال های ١٩٨٣ و ١٩٨٤ از ژاپن خريداري شده بود. ايستگاه های نظارتی الهادی همچنين قادر بودند هرگونه ايستگاه راديوئی مخفی را در عرض ٣٠ ثانيه پس از بخش برنامه، شناسايی كنند . شنود ارتباطات مخابراتی نظامی ديگر كشورهای منطقه، از جمله اولويت های كاری اين سازمان بود كه شامل شنود مكالمات پايگاه هوايی اينجرليك تركيه و پايگاه هماهنگی زاخو در شمال عراق و ... مي شد. الهادی همچنين ارتباطات مخابراتی كنگره ملی عراق و مكالمات انجام شده بين دو گروه عمده كرد در شمال عراق (اتحاديه ميهنی و حزب دمكرات كردستان) را شنود می كرد ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب مرتبط با این وقایع خواهیم پرداخت. .
-
2 پسندیده شدهشاید ببر و شیر قوی تر باشند ولی یک گرگ هیچگاه بازیچه سیرک نمیشود. آدولف هیتلر
-
2 پسندیده شدهاژدهای دریایی وارد میشود ماه های پایانی روند تولید سومین ناوهواپیمابر نیروی دریایی ارتش خلق چین – شناورهای تایپ 075 پکن : گزارشهایی که به استناد ویدئوهای منتشره از کارخانه کشتی سازی شانگهای منتشرشده ، نشان میدهد که سومین ناوهواپیمابر سفارش داده شده از سوی نیروی دریایی ارتش چین مراحل پایانی ساخت خود را پشت سر می گذارد . حامل هواپیمابر تایپ 075 در کلاس 40000 تن قرار دارد که در مقایسه با حامل های قبلی ، سبک تر بوده و قدرت جابه جایی آن را میتوان با ناوهواپیمابر هسته ای شارل دوگل نیروی دریایی فرانسه مقایسه نمود ، هرچند بدلیل عدم استفاده از تخته پرش شیب دار یا منجنیق اصلی ترین قابلیت ناوهای هواپیمابر ، یعنی حمل و استفاده از جتهای بال ثابت را در اختیار نخواهد داشت . این درحالی است که حامل های هواپیمابر تایپ001 در کلاس وزنی 70000 تن شباهت زیادی به همتای روسی اش ( ناوهواپیمابر کوزنتسف نیروی دریایی اتحاد شوروی ) داشته و به نظر می رسد که شناورهای تایپ002 بطور کامل بر مبنای ابر حامل های هواپیمابر اولیانوسک روسی طراحی خواهند شد ، در حالی که شناورهای تایپ075 را می توان با حامل های کلاس واسپ نیروی دریایی ایالات متحده مقایسه نمود . راست ( حامل هواپیمابر تایپ 001 ) چپ ( حامل هواپیمابر تایپ 002 ) با توجه به این موارد ، این شناور رزمی جدید به شکل خاص برای حمل تعداد قابل توجهی از یگانهای تفنگدار دریایی ، خودروهای زرهی و وسایل نقیله آبی – خاکی در نظر گرفته شده ، در حالی که به صورت همزمان ، می تواند بعنوان حامل بالگرد ها و جتهای عمود پرواز نیز مورد استفاده قرار گیرد . بعنوان نمونه ، شناورهای رزمی کلاس WaspوAmerica در حال حاضر بعنوان سکوهای حامل جتهای رزمی اف-35 و هاریر-2 شناخته میشوند و طبق گزارشها ، چین نیز بشدت بدنبال توسعه یک جنگنده عمود پرواز مشابه ، احتمالا" با همکاری روسیه است . کلاس واسپ ( راست ) - کلاس آمریکا ( چپ ) علاوه براین ، خبرهایی موجود نشان می دهد که نیروی دریایی ارتش روسیه نیز برنامه های برای طراحی و تولید حامل های سبکتر با عملکردهای مشابه کلاس ها سنگین تر قدیمی در دهه 20 قرن بیست و یکم ( 2020 به بعد ) در دست اقدام داشته که می بایست توسعه جت متناسب با این شناورها نیز پیش بینی گردد . در همین راستا ، تا کنون تولید 3 فروند شناور تایپ075 برنامه ریزی شده است و درصورت اضافه شدن جتهای عمود پرواز به نیروی دریایی چین ، ساخت حداقل 7 فروند دیگر از این شناورهای رزمی محتمل خواهد بود . صرفا" برای میلیتاری /مترجم : MR9 بن پایه
-
1 پسندیده شدهشاید یکی از مهمترین موانع چنین قراردادی بحث تحریم تسلیحاتی ایران و فشارهای مستقیم آمریکا باشه. به هر حال شرکتهای تسلیحاتی بزرگ چینی هنوز به شکل مستقیم تحت تحریم قرار نگرفتند و حتی اگر وضعیت فعلی را در نظر بگیریم (که آمریکا ادعاش مبنی بر قطعنامه 2231 را پس گرفته) ولی دستور اجرایی تحریمهایی که یکجانبه ترامپ در اواخر دورش امضا کرد علیه معاملات تسلیحاتی ایران مانع بزرگی است کاملا. ولی از طرفی شاهد هستیم آمریکا شروع کرده شرکتهای چینی را به مرور تحریم کردن. حتی شرکتهای فناور چینی در بحث تراشه و تکنولوژی های پیشرفته به بهانه ارتباط با ارتش چین یکی یکی در حال تحریم هستند (که قطعا چین حتی حاضر هست امتیازاتی بده تا این اتفاق نیفته از اونجا که یک صنعت در مسیر پیشرفت هست برای چین و هنوز به تکنولوژی های آمریکایی نیاز داره در این عرصه در لایه دوم) این هم وجه مثبت داره و هم منفی. شرکتهای چینی را بسیار محافظه کار کرده تا اقدامی نکنند که بهانه به دست آمریکا بده برای تحریم گسترده و وجه مثبتش هم اینکه اگر این روند ادامه پیدا کنه و تحریمها کامل بشند شاید معامله با ایران دیگه از مرز ریسک رد بشه. اصولا وضعیت جدید: تمرکز غر ب روی چین، قدرت گرفتن متحدان کلیدی آمریکا مثل کره جنوبی در همسایگی چین، ادعاهای ارضی ژاپن و احیای سریع ارتش ژاپن و حتی مناقشاتی که چین با همسایگانش از جمله فیلیپین و مالزی و حتی اندونزی داره و دورتر بحث هند و وابستگی کاملش به آمریکا در امور سیاسی و ... همه دورنمای همکاری ایران با چین را بسیار ضروری و موجه جلوه میده (کاملا در راستای منافع دو طرف. یعنی هم با شرایط جدید چین بهتر از ایران برای وضعیت فعلی و تعادل بخشی و ایجاد برگه های مقاومت در برابر این نفوذ و ضربات خزنده پیدا نمیکنه و هم ایران با توجه به اقتصاد بزرگ چین و قدرت نوظهورش و نیازش به انرژی بهتر از چین ) از اینرو افزایش زمینه های همکاری اگر دو طرف جدی باشند و البته فرصتها از دست نره و سوء مدیریتی وجود نداشته باشه میتونه نقطه عطفی باشه برای ایران به خصوص.
-
1 پسندیده شدهجنگ افزاری به اسم "اسباب بازی " بخش دوم ( مدل مقیاس استاتیک ) دنیای ماکتهای مقیاس ، یکی از جالب ترین و در عین حال جذاب ترین شیوه های برند سازی در دنیای امروز هست و به تقریب بخش عمده کشورهای صاحب و پیشگام در صنعت نظامی ، به شکل موازی بواسطه تولید و تبلیغ ماکت های سلاح ، مشغول تبلیغ برای صنعت دفاعی خود هستند . تصاویر ذیل نمونه ای از کارهای یکی از هموطنان عزیز هست که در یکی از نشریات ماکت سازی به سال 2021 به نمایش درآمده است و مدلی از جیپ ام-38 آ.یک سی مسلح به توپ کالیبر 106 م.م ام-40 نشان می دهد . در یکی از صفحات این شماره مجله ، گریزی زده شده به یکی از قهرمانان ارتش ایران ، جناب صمدی و بیلان رزمی آن در جریان دفاع از خرمشهر ...
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . مقدمه - خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار ، هنوز عمق بسیاری از مسائل ناشناخته باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود. "بخش هفتم" صدامِ عراق - بخش دوم (جمهوری وحشت - 1) در گزارش کمیته دفاع از حقوق بشر که در سال 1990 منتشر گردید ، به تأکید آمده است که "عراق تحت حکومت حزب بعث بصورت یکی از ملل خبرچین در آمده است." و تعریف و توصیف این اصطلاح غم انگیز و اسفناک - اما درست و واقعی - چنین است " ارزیابی ها نشان می دهد که بیست و پنج درصد جمعیت عراق و بعبارت دیگر از هر چهار نفر ، یک نفر ؛ در خدمت سرویس های متعدد امنیتی هستند که تماما توسط کارشناسان سازمان پلیس مخفی آلمان شرقی ( اشتازی - Stasi) تربیت و تعلیم دیده اند." و در بخش دیگری از گزارش آمده است که "حزب از اعضای خود می خواهد تا حرکات مظنون همسایگان و حتی اعضای خانواده خود را زیر نظر داشته و تمامی اعمال مشکوک را گزارش دهند. از همه معلمان خواسته شده است تا به حزب بپیوندند و اعمال دانش آموزان ، اولیای آنها و دیگر همکاران خود را زیر نظر داشته باشند و همه حرکات مشکوک را گزارش دهند ... تخلف و عدم گزارش ، در خور تنبیه شدید است. " هنگام وقوع کودتای بعثیان، دو نهاد امنیتی در عراق وجود داشت: «مدیریه الأمن العامه» که عهدهدار امنیت مدنی شهروندان بود؛ دیگری «مدیریه الأستخبارات العسکریه» که نظامیان را زیر نظر داشت. پس از روی کار آمدن بعثیان ، دستگاه ، «المخابرات العامه» را هم ایجاد گردید. از اینرو در آغاز جنگ صدام با ایران سه نهاد امنیتی در عراق وجود داشت: «مدیریه الأمن العامه»، «مدیریه المخابرات العامه» و «مدیریه الأستخبارات العسکریه العامه». در اواخر نیمه نخست دهه هشتاد میلادی «جهاز الأمن الخاص» نیز شکل گرفت . گذشته از آن، تمامي اعضاي اتحاديه ملي دانشجويان عراقي و همه كساني كه طي دهه های ١٩٨٠ و ١٩٩٠ از دولت بورس گرفته بودند، به نوعي خبرچين و جاسوس تلقي می شدند و اين تقريبا تمامي عراقي هايی را كه در خارج از كشور تحصيل مي كردند در بر می گرفت، چرا كه تحصيل به هزينه شخصي ممنوع بود و قبول بورس از هر منبع خارجي كه مورد تأييد دولت عراق قرار نمی گرفت، از ٥ تا ١٥ سال زندان به دنبال داشت. لازم به ذکر است که جایگاه رؤسای نهادهای امنیتی عراق معادل وزیر و البته بالاتر از آن بود ؛ که در زیر به اختصار توضیحاتی درباره هر یک از این نهادهای امنیتی ارائه میشود : الأمن العام ( امنیت عمومی ) «مدیریه الأمن العامه» (اداره کل امنیت عمومی)، قدیمیترین مرکز اطلاعاتی عراق به شمار میآید که در زمانه قیمومت انگلیس بر عراق ـ دوره پادشاهی ملک فیصل اول ـ بر مبنای الگو و ساختار سازمان اطلاعات آن کشور [منظور انگلستان هست ] بنا شد. پس از آن که نظام سلطنتی توسط ژنرال عبدالکریم قاسم منقرض گردید، وی برخی از کارکنان «امن العام» را عهده دار خبر گیری در قوای مسلح کرد. ژنرال، نسبت به ایجاد «مکتب الخاص» (دفتر ویژه) که زیر نظر خودش اداره میشد نیز اقدام نمود. اداره «الأمن العام» به لحاظ چارت تشکیلاتی و سازمانی زیر مجموعه وزارت کشور بود لیک در پی فروپاشی رژیم پادشاهی، بسیاری از گزارشهای آن، به خصوص دفتر ویژه، مستقیماً در اختیار رئیس جمهوری و فرمانده کل نیروهای مسلح قرار میگرفت. دیری نگذشت امنالعام توسط قاسم تقویت شد و دامنه وظایف و اختیاراتش گسترش و افزایش یافت. به دنبال کودتای حزب بعث، اقتدار این نهاد فزونتر گردید و بر شدّت کنترل شهروندان افزوده گشت. در 1971 امنالعالم در همه استانهای عراق دفتر دایر کرد. در سال 1973 بر اساس توافقنامه امنیتی میان عراق با شوروی و در چارچوب معاهده دو جانبه همکاریهای دوستانه میان دو کشور، بنا به دعوت «یوری آندره پوف»، رئیس سازمان اطلاعات شوروی - کی جی بی ، شماری از عناصر امنالعام و کارشناسان دیگر نهادهای امنیتی عراق، برای گذران دورههای آموزش در دستگاههای KGB (سرویس اطلاعات) و GRU (اطلاعات نظامی) راهی اتحاد جماهیر شوروی شدند. در زمره وظایف امنالعام در دوره حاکمیت صدامیان میبایست به کنترل و سرکوب هر حرکت مخالفی از ناحیه اسلامگرایان، کمونیستها، کردها، قوم گرایان، بعثیهای سوری، جنبشهای دانشجویی، همچنین کنترل دقیق ارتباطات خانوادههای معدومین، دستگیر شدگان، فراریان، مبارزان، شناسایی اخلالگران اقتصادی و مبارزه با محتکران، قاچاقچیان و معاضدت و تعامل با میلیشیای بعثی، اشاره کرد. مسئولیت عالی این دستگاه از زمان وقوع کودتای حزب بعث تا واژگونی این دار و دسته تبهکار پس از سه دهه و نیم، با شخص صدام بود. دفتر این نهاد امنیتی و ساختمانهای اصلی آن در منطقه «البلدیات» بغداد بود. الأستخبارات العسکریه ( اطلاعات نظامی ) این اداره در آغاز زیر مجموعه وزارت دفاع بود. پس از آن به علت حساسیت امر زیر نظر شورای انقلاب قرار گرفت. وظیفه اصلی این مرکز دستیابی به خبرها و اطلاعات دشمنان رژیم بود. اداره «استخبارات» سالها بعد با «الأمنالعسکری» (امنیت نظامی) ادغام و به مجموعه نهادهای زیر نظر ریاست جمهوری منتقل گردید و به عنوان «مدیریه الأستخبارات العسکریه العامه» (اداره کل اطلاعات و ضد اطلاعات نظامی) یا به اختصار «استخبارات عسکریه» سرشناس شد. به باور برخی پژوهشگران، این نهاد امنیتی، مخوفترین دستگاه اطلاعاتی بعثیان به شمار میآمد که فعالیتهای گستردهای داشت. لازم به ذکر است که در سال 1979، خلیل العزاوی، مدیر عملیات سرویس اطلاعات عراق، کتابچهای در حدود چهل صفحه تدوین کرد و نام آن را خط مشی (استراتژی) نهاد که در واقع نقشه راه امنیتی بعثیان محسوب میشد. در جزوه یاد شده تأکید شده بود که یکی از وظایف مبرم وابستگان نظامی سفارتخانههای عراق در خارج از کشور، که تحت پوشش فعالیتهای دیپلماتیک عمل میکردند، کسب اطلاعات و تهیه گزارش درباره فعالیتهای هستهای و جنگ میکروبی و شیمیایی در غرب است. تهیه عکسهای هوایی از پایگاهها و مراکز تجمع نیرو و زرادخانههای اسلحه کشورهای عضو پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و شناسایی موقعیت پایگاههای هوایی، زمینی و دریایی آنها، طرحهای محرمانه تسلیحاتی و ساخت جنگ افزارهای مدرن، در زمره تکالیف جاری این مأموران به ظاهر دیپلماتیک در خارج از کشور بود. سوء قصد به جان مخالفان، از دیگر وظایف این دستگاه به شمار میآمد. ترور عبدالرزاق النایف در لندن، آیتالله سیدحسن شیرازی در بیروت، حجتالاسلام سید محمدمهدی حکیم در خارطوم، از اقدامات این نهاد است. به طور کلی گردآوری اطلاعات و دست زدن به هرگونه عملیاتی در خارج از کشور در حیطه کارکردهای این مرکز قرار داشت. کارآموزان دوره دیده و کارکشته استخبارات عسکری به زبانهای مختلف مسلط بودند. تهیه اطلاعات نظامی از کشورهای همسایه، همچنین شناسایی فرماندهان نظامی، جمعآوری آگاهیهایی با بار امنیتی از سرحدّات همسایگان، آماده سازی نقشههای نظامی و گردآوری تصاویر ماهوارهای، مبارزه با فعل و انفعالات و تحرکاتی که به پشتیبانی بیگانگان در داخل کشور انجام میگیرد و رویارویی با جاسوسان بیگانه از رهگذر شناسایی و خنثی سازی برنامههای آنان، در زمره مسئولیتهای جاری و تعریف شده این نهاد امنیتی است. دفتر اصلی «الأستخبارات العسکریه» در بغداد، کنار رود دجله، جنب «جسرالائمه» (پل امامان) قرار داشت. تمامی مسئولان استخبارات از بلندپایگان نظامی و امنیتی عراق بودند و برنامه دیدارهای منظمی با صدام داشتند. المخابرات العامه ( سرویس اطلاعات ) همانطور که پیشتر اشاره شد، این دستگاه به وسیله بعثیان ایجاد گردید و از مراکز خود-بنیاد صدام محسوب میشود. نظر به اهمیت این نهاد، تشکیلات یاد شده تا سال 1984 زیر نظر شورای انقلاب قرار داشت و پس از آن به مجموعه سازمانهای تابعه ریاست جمهوری افزوده شد. جمعآوری اطلاعات از کشورهای مهم در حوزههای سیاسی، اقتصادی، امنیتی، کنترل ورود و خروج اتباع بیگانه، مقابله با جاسوسان، زیر نظر داشتن آمد و رفت شهروندان عراقی با خارج از کشور، مراقبت از فعالیت دیپلماتهای خارجی در عراق، رهگیری مکالمات با خارج، شنود تلفنی، نفوذ به درون گروههای مخالف رژیم و ... از وظایف این سرویس محسوب میشد. پر واضح است برخی مسئولیتهای محوله به مراکز اطلاعاتی با وظایف دیگر نهادهای امنیتی مشترک است و به نوعی ناظر فعالیتهای موازی این دستگاهها هستیم که این امر به سوء ظن و شکاکیت بعثیها باز میگردد. شخص صدام نیز مایل بود گزارشهای مختلف از دستگاههای امنیتی تحت امرش دریافت کند. البته خود این مراکز بپای سرّی یکدیگر هم بودند تا خیال صدام از بابت هرگونه طرح براندازانهای آسوده خاطر باشد. ساختمان اصلی «جهاز المخابراتالعامه» (سرویس کل اطلاعات) در بغداد، نزدیک نمایشگاه بینالمللی بود الأمن الخاص ( امنیت ویژه ) کشف برخی توطئههای واقعی و ساختگی در نیمه نخست دهه 80 م باعث شد تا صدام موضوع حفاظت از خود، خانواده، نزدیکان و مقامات عالیرتبه رژیم را به تشکیلات امنیتی جدیدی محول کند. از اینرو مبادرت به تأسیس «مدیریه الأمنالخاص» (اداره امنیت ویژه) کرد. این مرکز در سال 1983 پس از برملا شدن آنچه دستگاه تبلیغات بعثیان آن را دسیسه به منظور براندازی حکومت خواند، ایجاد گردید. این نهاد، کنترل فعالیتهای مسئولان ارشد دولتی و دوایر تابعه آنها، بلندپایگان نظامی، رؤسای سازمانهای به اصطلاح مردمی (جوانان، زنان، کارگران) را عهدهدار بود. گفته شده است پیشینه این تشکیلات مخوف امنیتی به سنوات 1964-1966 باز میگردد، آن هنگام که بعثیها هنوز به قدرت نرسیده بودند درون تشکلشان «جهاز حنین» را ایجاد کردند و البته صدام از مؤسسان این دستگاه اطلاعاتی بود. همین ایده در سالهای بعد به تکوین «امنالخاص» انجامید. در برههای افزون بر محافظت از صدام و اعضای درجه یک خانوادهاش، مسئولیت برخورد با طرحهای براندازی، پنهانسازی سلاحهای کشتارجمعی، و انجام برخی تصفیه حسابهای فیزیکی با معارضان، و البته کنترل رؤسای سایر سرویسهای امنیتی با این نهاد بود. مقر اصلی این مرکز در ساختمان «الحیاه» نزدیک یکی از کاخهای صدام در بغداد قرار داشت. نظر به اهمیت وظایف این سرویس، تمامی گزارشهای آن مستقیم در اختیار صدام قرار میگرفت. ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب مرتبط با این وقایع خواهیم پرداخت.
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . مقدمه - خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار ، هنوز عمق بسیاری از مسائل ناشناخته باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود. "بخش ششم" صدامِ عراق - بخش اول (صدام در عربی یعنی بسیار صدمه زننده) پیرو موافقت نامه سایکس - پیکو (Sykes-Picot) میان کشورهای فرانسه و انگلستان که امپراطوری عثمانی را تجزیه و تقسیم می نمود ، سه استان "بغداد" ، "بصره" و "موصل" از ترکیه [در واقع عثمانی] مجزا و بعنوان کشور جداگانه ای به نام عراق خوانده شد!! این فرمول ماهرانه و شیطنت آمیز را می توان چنین خلاصه و توجیه نمود که " عراق ، نتیجه فکر جنون آمیز چرچیل بود که می خواست سه منطقه چاه های نفتی یعنی بصره ، کرکوک و موصل را بهم متصل کند و همراه با آن سه گروه و جمعیت متفاوت و مجزا از هم یعنی "کردها" ، "شیعیان" و "سنی ها" را گرد هم آورده و متحد سازد !!! " در سال 1958 رژیم سلطنتی طرفدار غرب واژگون و ملک فیصل پادشاه عراق کشته شد و نخست وزیر وی ؛ نوری سعید توسط شورشیان به فجیع ترین وضعی به قتل رسید. نخستین رئیس جمهور عراق - ژنرال عبدالکریم قاسم - یکسال بعد از یک توطئه جان سالم بدر برد. یکی از افراد شرکت کننده در کودتا که زخمی شده بود ، جوان بیست و دو ساله ای به نام صدام حسین بود که موفق شد به کشور همسایه - سوریه - فرار نماید. در سال 1963 ، جمعیت خشمناک در یک یورش ناگهانی ، قاسم را کشته و سر او را به نمایش گذاردند. ژنرال عبدالکریم قاسم ( فرد سلاح به دست ) در سال 1968 حزب بعث به قدرت رسید [ 9 سال پس از شکست در کودتای نافرجام علیه عبدالکریم قاسم] که در واقع اولین پیروزی صدام حسین محسوب می شد که بعنوان نائب رئیس شورای انقلاب برگزیده شد که در عین حال مسئول نهادهای امنیتی و مرد قدرتمند کشور به شمار می آمد. سازمان امنیت کشور ، تحت کنترل برادران ناتنی وی [ به نام های "وتبان" ، "سباوی"و "برزان" ] قرار داشته و هنوز هم دارد. پسر عموی او "حسین کامل المجید" ، مسئول کشتار دسته جمعی کردها شد که این مأموریت در نهایت قساوت و البته با استفاده از سلاح های شیمیائی انجام پذیرفت. این مرد ضمنا مسئول کلیه خریدهای نظامی (اسلحه و مهمات) نیز می باشد که در هر معامله ای کمیسیون خود را نیز بر می دارد! همچنانکه در سال 1987 در معامله خرید یکصد و بیست موشک اسکاد (Scud) شصت میلیون دلار به جیب زد ! این گروه کوچک حاکم و مستقر در قدرت مطلقه بغداد ، از طریق وابستگی عشیره ای و پیوندهای خونی با هم متحد شده اند. "عدی" فرزند ارشد صدام ، در برابر دیدگان میهمانان ، یکی از افراد گارد محافظ صدام را به قتل رساند که موجب خشم و غیظ پدر گردید و او را به مرگ تهدید نمود. اما نخستین همسر وی به نام " ساجده" ( مادر عدی) ، از برادر خود "عدنان خیرالله" که ضمنا وزیر دفاع نیز بود خواست تا با پا در میانی و شفاعت نزد صدام حسین ؛ از خون فرزندش در گذرد. صدام درخواست او را پذیرفت ، اما خود شفاعت کننده ( عدنان خیرالله ) را که در عین حال پسر عمو و برادر همسرش نیز بود ، هرگز نبخشید و سرانجام دستور اعدام او را صادر نمو . سپس با صحنه سازی و تظاهر چنین وانمود شد که وی در یک حادثه سقوط هلیکوپتر کشته شده است. ژنرال عدنان خیرالله ، وزیر دفاع ، پسر عمو و برادر همسر صدام قهر و خشونت و تجاوز ، حربه بُرنده و مورد علاقه صدام حسین بود. در سال 1979 ، در اوج قدرت ، جشنی برپا داشت که طی آن بیست و یک عضو کابینه به دستور شخص وی تیرباران شدند که یکی از آنان از نزدیک ترین و محرم ترین افراد به صدام حسین محسوب می شد. بر سنگ قبر وی باید می نوشت " او به من خیلی نزدیک بود ، اما در عین حال بسیار دور هم بود ! " یکسال بعد ، بسیاری از وزراء ، فرماندهان و همکاران نزدیک خود را فراخواند تا در زندان مرکزی بغداد [زندان مشهور و فوق امنیتی ابوغریب] ، به زندانیان سیاسی "جام زهر بنوشانند و بدین ترتیب به آنان بفهماند و حالی کند که چنانچه درصدد مخالفت با تمایلات و خواسته های وی برآیند ، سرنوشتی این چنین در انتظارشان خواهد بود. او با چنین وقاحت و درنده خوئی ، مصداق واقعی ضرب المثل افسانه ای است که می گوید " وفادراترین افراد ، مقصرترین و گناهکارترین آنان خواهند بود." کسی که هرگز نظامی نبوده و از فنون آن بی اطلاع است ، در آن واحد ؛ هم شیفته و فریفته ارتش خود است ، و هم از آن در بیم و هراس به سر می برد. او ارتشی می خواهد قوی و نیرومند اما مطیع و منقاد، و دوست دارد که در یونیفرم نظامی یک ژنرال ظاهر شود ، ولی درعین حال نسبت به افسران عالی رتبه که غالبا او را به چشم یک " تازه به دوران رسیده" می نگرند ، احساس پائین دستی و عقده می کند. بنابراین مدام در حال تصفیه های دسته جمعی نظامیان است. در جریان جنگ ایران - عراق شایعات فراوان وجود داشت که تعداد زیادی از افسران رده بالای ارتش خود را تیرباران نموده است. صدام شایعات مزبور را اینطور اصلاح نمود : " کذب محض است! تنها دو افسر از یک لشکر و رئیس یک واحد مکانیزه اعدام شده اند که در گیر و دار جنگ یک امر کاملا طبیعی و عادی است ! " معذالک در یک نشست نظامی ، افسری با یکی از برنامه های حمله نظامی که صدام آنرا طرح ریزی نموده بود به مخالفت برخواست. رئیس حکومت ، وقتی خوب تمام حرف ها و انتقادات او را شنید بی آنکه کلمه ای بر زبان بیاورد ، دست به هفت تیری که همیشه به کمر می بنند برد و گلوله ای در مغز وی خالی کرد. در سال 1988 ، درست بلافاصله پس از پایان جنگ ایران - عراق ، صدها افسر عراقی دستگیر و روانه زندان گردیدند و تعدادی از آنان ، کمی بعد ، به جوخه های آتش سپرده شدند. ژنرال ماهر عبدالرشید ؛ یکی از نظامیان برجسته عراقی و قهرمان جنگ عراق ، که ضمنا دختر وی به همسری یکی از پسران صدام حسین در آمده بود ، برای همیشه ناپدید گردید. [ این بخش متن اشتباه هست!! ماهر عبدالرشید به شهر سلیمانیه تبعد شد و در سال 2014 به علت سکته مغزی در همین شهر جان سپرد] ارتشبد ماهر عبدالرشید ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب مرتبط با این وقایع خواهیم پرداخت.
-
1 پسندیده شدهبسم ا... این حمله هوایی با سوخو-24 ها باید مستند بشود ، ولی در مقاله ای که حدود 10-15 سال پیش در یکی از مجلات هوانوردی نوشته شده بود ، اسکادرانهای سوخو-24 عراقی تا شب حمله نیروی هوایی ائتلاف (یا چند روز پیش از آن ) ، صرفاً مشغول اجرای تمرینات پرواز در ارتفاع پایین زیر نظر مربیان روس بودند و حداقل تا قبل از ارائه مستندات ، امکان حمله فنسرها به اسراییل بعید هست . قضیه دیمونا همون ماجرای شلیک موشکهای اسکاد با کلاهکهای سیمانی هست که داستانش به شکل اشتباه در رسانه های داخلی باب شده . عراقیها موشکهای اسکادی که با کلاهکهای سیمانی را با شناسه "الحجره" نامگذاری کرده بودند آنچه که درمیان عموم در آن زمان رایج شد ، این تحلیل بشمار می آمد که صدام برای وادار کردن رژیم صهیونیستی به عکس العمل و تبدیل کردن جنگ به یک نبرد تمام عیار و منحرف کردن اذهان از مساله اشغال کویت ، مبادرت به صدور چنین دستوری نموده است ، اما ، پس از اشغال عراق در سال 2003 ، اطلاعات جدیدی در این زمینه منتشر گردید . به اعتقاد برخی کارشناسان ، آزمایشهای قبل از جنگ نشان می داد ، موشکهای " الحجره" با مسلح شدن به کلاهکهای سیمانی ، پس از شلیک ، در زمان ورود مجدد به جوّ ، به سرعتی در حدود 6 ماخ دست می یافتند و این کلاهک غیر انفجاری ، با استفاده از انرژی جنبشی بدست آمده ، در زمان برخورد به سطح زمین ، گودالی به عمق 25 متر و قطری در حدود 40 متر ایجاد می نمود . در طول جنگ هم حداقل 5 تیر الحجره بسمت دیمونا شلیک شد که نه عکس و نه خبری عجالتا برای ارزیابی خسارت وارده منتشر نشده ...
-
1 پسندیده شدهبا سلام این یه رویه جاری بین جنایتکارانه ، همه شون اون جایی که به نفعشون نیست ، دخالت و حتی اطلاع خودشون رو از اصل ماجرا منکر میشن ! نمونه های بسیاری ازشون را هم تا حالا دیدیم . حتی در انقلاب خودمون که رییس ساواک میگفت من تا حالا ( زمان پرسش در دادگاه ) ازینکه در ساواک شکنجه ای میشده مطلع نبودم
-
1 پسندیده شدهبا سلام در تایید صحبت شما ، این موضوع نشان دهنده ی چراغ سبز آمریکا به عراق در حمله به کویت محسوب میشه و در کل این عملیات که عراق در اون فریب خورد و به کویت حمله کرد در مباحث نظامی به تله ی میمون معروفه ! معروفه که بومیان آفریقایی برای شکار میمون از یک روش استفاده میکنن که روش اون به این صورته : چون میمون حیوانی بسیار طماع محسوب میشه ، بومیان یک نوع میوه که میمون بسیار به اون علاقه داره را در سوراخ یک درخت که قطر سوراخش فقط به اندازه ی رفتن دست میمون در اون سوراخه ، قرار میدن ، میمون با حس بویایی که داره سوراخی که در اون میوه قرارداده شده را پیدا میکنه و میوه را در مشتش میگیره ولی چون اندازه مشتش از قطر سوراخ بزرگتره ، نمیتونه دستش رو با میوه از سوراخ خارج کنه ! اینقدر هم طماعه که حاظر نمیشه میوه رو رها کنه و دست خالی رو از سوراخ بیرون بیاره و همین طمع براحتی باعث گیر افتادنش میشه ! عراق هم دقیقا با طمعی که صدام بر کویت داشت در این تله ی میمون گرفتار شد ، با سکوت و شاید چراغ سبز آمریکا به لقمه ی چرب و نرمی مثل کویت حمله کرد و جمع کردن غنایم و واکنش بی حال جامعه جهانی باعث شد تا خودش رو پیروز بلامنازع بدونه ، اینقدر طمع داشت که جمع شدن متحدین در عربستان و احتمال آغاز جنگ هم نتونست باعث عقب نشینی از کویت بشه و سرانجام با اون فضاحت از کویت بیرون رانده شد ! و در این بین تمام ماشین جنگی خودش رو از دست داد !
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس رویای پرواز آقا چیزی شده ؟ این صدای کودکی خطاب به من بود که غرق تماشای هواپیمای مدلش شده بودم. نمی دانم چطور سر از جاده کرج درآوردم تا پرواز هواپیماهای مدل را در آنجا تماشا کنم. اما این هواپیمای زیبا حسابی توجه مرا به خود جلب کرده بود. من داشتم با همین هواپیما در جبهه های جنگ پرواز می کردم در حالی که دوربین روی آن بسته و از مواضع دشمن عکس می گرفتم که خلبانش باهمان خطاب ، با شتاب روحم را پیش جسمم آورد. جواب دادم : چقدر هواپیمایتان زیباست ظاهرا از مدل های آکروباتی است ؟ پدر کودک جوابم داد : معلوم می شود توی این رشته ای ؟! هواپیمای شما کدام است ؟ جواب دادم : ندارم ، ولی علاقه به تماشا دارم. کمی که با هم دمخور شدیم ، معلوم شد که او را دکتر پرنده می خوانند. اما متخصص قلب و مجاری تنفسی است. هواپیمای مدلش که مشخصاتی مثل بال زیر ، کووری ، موتور O.S.MAX60 درجه 5 و یک کانال FG دیجیتال داشت را برای کودکش از خارج خریداری کرده بود. من از این همه مشخصات کف ام برید. کاش می شد که آنرا در خدمت جبهه می گرفتیم. اما افسوس که تحریم ها دست ما را از این نوع هواپیماها هم بریده بودند. او و فرزندش در پروازهای آکروباتی این هواپیما ، واقعا استاد بودند. هواپیمائی که موتور و رادیویش از کارخانه ریپ مارکس بود. کاتالوگ معرفی قابلیت های موتور O.S.MAX-60 داشتم فکر می کردم روی این هواپیما حتی اگر نمی شد دوربین عکاسی سوار کرد ، اما پرنده خوبی برای عملیات فریب به حساب می آید. از اینکه نمی توانستم از دکتر ، درخواستی برای خرید آن داشته باشم ؛ یا بخواهم که او کار خرید از خارج را برایمان انجام دهد ، حرص می خوردم. چرا که احتمال لو رفتن نوع استفاده از آن در جهت مقاصد جنگ بود و ما خوب به این موضوع واقف بودیم. هیچکس ، حتی افراد خودی هم ، نباید پی به این موضوع می بردند. راوی : غلامرضا کاظمی * * * * * ورود آزاد فرامرز عبدوس ( نفر وسط ) یکی از راویان این خاطره و از موسسین گردان رعد یگان هوائی سپاه که همه اش خلاصه میشد توی پایگاه هوائی قدر در داخل مجموعه ی مهرآباد تهران ، بهترین موقعیت را برای ارتباطمان با فرماندهان درجه یک سپاه از جمله برادران محسن رضائی ، رحیم صفوی ، محسن رفیق دوست و ... فراهم آورده بود. فرماندهان برای رفتن به جبهه های جنگ ، از همینجا و با فالکن سپاه به جنوب یا غرب ، می رفتند و برای بازگشت ، باز در همین پایگاه پیاده می شدند. محسن رفیق دوست و یحیی رحیم صفوی در هواپیمای سپاه ما برای انعکاس نظرات و پیشنهادات و البته تأمین خواسته ها و مایحتاجمان نیاز نبود که مراحل درخواست دیدار با آنها را طی کنیم ؛ همین که پیاده می شدند و یا برای بازدید قسمت های یگان هوائی برای سرکشی می آمدند ، فرصت زیادی برای ارتباط داشتیم. داخل هواپیما تا رسیدن به مقصد نیز فرصتی دیگر برای ارتباط بود و در همین ارتباطات بود که برادر محسن رضائی با آگاهی از حساسیت کار پهپاد ، دست نوشته ای به ما داد که هر نیرویی را از داخل مجموعه های سپاه می توانیم آزاد کنیم و به هر انباری برای تأمین اقلام مورد نیاز خود نیر ، می توانیم وارد شویم. این دستور تا آن موقع برای هیچ یک از قسمت های سپاه صادر نشده بود. ستاد فوریت های جنگ و محسن رفیق دوست از طرفی ما حتی نامه ای از طرف ستاد فوریت های جنگ داشتیم که می توانستیم وارد انبارهای بزرگ لجستیک سپاه در جاده مخصوص کرج شده و بدون محدودیت هر کالائی را برداریم. از توی همین انبارها بود که مقدار زیادی لنز ، دوربین و وسایل مربوط به آنها را برای گردان تازه تأسیس رعد آوردیم. برادر محسن رضائی هم دستور داده بود که یکی از خودروهائی را که تاره وارد سیستم خودروئی سپاه شده بود را به ما بدهند ، این وسیله که دو در داشت و از طرفین باز می شد ، بهترین وسیله برای حمل هواپیماهایمان بود. به خصوص اینکه با اندک تغییراتی در آن ما می توانستیم به جای یک فروند ، چند فروند را داخل آن جا دهیم و در منطقه تردد نمائیم. خودرو اهدائی به گردان رعد همه چیز درحال شکل گیری تند و سریع گردان رعد بود، از آن طرف شهید شوشتری که مسئول تدارکات قرارگاه کربلا بود ، یک باب منزل مسکونی از طاغواتی های فراری را در بهترین نقطه شهر اهواز ( یعنی در کیان پارس) برای استقرار به ما داد. این خانه دو طبقه و شمالی بود که ما به راحتی می توانستیم از حیاط وارد شده و درب هایی را در پارکینگ آن باز کرده و بدون اینکه حتی همسایه ها متوجه سوار و پیاده شدن ما و هواپیمایمان شوند ، به کار خود مشغول شویم. در همان روزها یک تدارکاتی زبل به نام فرمان آرا که البته من با همان فامیل قبلی اش ، برادر مهری صدایش می کردم ، به گردان اضافه شد که در نوع خود تحولی به حساب می آمد ، او ظرف ده روز ، توانست هم خانه کیان پارس را تحویل بگیرد و طبقه همکف آنرا که سالنی تقریبا 80 متری بود را به کارگاهی بزرگ برای ساخت و تولید هواپیما تبدیل کند ؛ و هم طبقه بالا را به یک خوابگاه و کتابخانه تبدیل کند. او همچنین با یک در آهنی بزرگ ، پارکینگ را از حیاط جدا کرد و به محیط اداری اضافه نمود. خدا وکیلی توی آن گرمای 50-60 درجه ی اهواز که خانه ها عموما دو سه کولز گازی داشتند و باز هم جواب نمی داد ، این خانه بهترین بود. چرا که مجهز به دستگاه چیلر بود. مهری یا همان فرمان آرا ، دو سه یخچال صندوقی گرفته بود و آنها را پر می کرد از انواع خوراکی ها. ذاتا آدم دست و دلبازی بود اما اصلا بی حساب و کتاب خرج نمی کرد. یکی از مراحل ساخت استراکچر پهپاد او نیروئی داشت که نقطه ضعف اش را پیدا کرده بودیم ، چون سیگاری بود و ما هر بار مانع سیگار کشیدن اش می شدیم ، بهانه می آورد و می گفت : من فقط وقتی ناراحت می شوم ، سیگار می کشم. ما هم در جواب می گفتیم که اتفاقا ما به جای سیگار هندوانه می خوریم. چشم مان به هندوانه هایی بود که مرتب می خرید ، اما به اصطلاح بچه ها آنها را چکه چکه و سهمیه ای به ما می داد ، لذا او مجبور بود کمتر سیگار بکشد تا هندوانه هایش زود به زود تمام نشود. بهدها ما همین بلا را سر پرتقال هایش هم در آوردیم. نمی دانیم شهید شوشتری با مطالعه و تحقیق این خانه را به ما داده بود یا واقعا اتفاقی بود. ولی بهرحال ، اگر ما چند ماه مطالعه می کردیم تا جائی برای کارگاهمان پیدا کنیم ، به همچین جایی نمی رسیدیم. چون هم از نقطه نظر ترددهای قرارگاهی در امان بودیم و هم از اصول حفاظتی خوبی که لازمه و اساس کار ما بود ، برخوردار شدیم. شهید شوشتری و سرلشکر یحیی رحیم صفوی جدای از آن به دلیل استفاده از مواد رزینی برای ساخت هواپیما و راه اندازی عکاس خانه ، هم باید آب مان فیلتر دار می بود ؛ و هم از جای خنگی باید برخوردار می بودیم که این خانه همچنان جائی بود. از طرفی از منطقه خاکی ، آب تانکری و ترددهای فراوان بسیجی ها از لوازم اولیه به حساب می آمد که در چنان شرایطی هم قرار گرفتیم. متأسفانه هیچ وقت موقعیتی پیش نیامد که دلیل انتخاب این خانه را برای شروع کارمان از شهید شوشتری بپرسیم. این در حالی بود که هنوز این محل در اختیار بهزیستی بود ، ولی شهید شوشتری اصرار داشت که ان خانه را زودتر به ما بدهند. شهید نورعلی شوشتری در سالهای پس از دفاع مقدس راویان : محسن عمل نیک ، فرامرز عبدوس ، رضا ارباب ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس شیطنت شیطنتم گل کرد تا از فرصت پیش آمده ، بیشترین سوءاستفاده را بکنم. چون از طریق رسمی نتوانستم از یگان هوائی جدا شده و خودم را به پهپاد برسانم. آن روز هم که من و مختارزاده نزد فرمانده یگان برادر حسینی رفتیم و التماس کردیم که بگذارد به کمک بچه های پهپاد بروم ، او با این جمله که "فقط شما دو نفر می توانید آلات دقیق هواپیما را چک کنید ، مختارزاده که قبلا رفته و اکنون فقط تو باقی مانده ای ، چطور بگذارم تو هم بروی؟" وقعی به این حرفم که " تعهد می دهم هر موقع هر کاری داشتید از وسط جبهه خودم را به تهران می رسانم" ، هم نگذاشت. هواپیمای فالکن سپاه خب چاره ای برایم نمانده بود که فکر دیگری کنم. اکنون موقع آن فکر شده بود ، فرمانده سپاه برادر محسن رضائی در حال سوار شدن به فالکن سپاه بود که من و مختار زاده دوان دوان خود را به او رسانیدم و از او خواستیم که به برادر حسینی دستور لازم را بدهد. شیطنتم بیشتر از اینجا گر گرفته بود که می دانستم ، محسن رضائی برای راه اندازی گردان رعد ، هم دستور اکید داده و هم سفارش کرده که پهپاد هر هزینه و امکاناتی خواست در اختیارشان بگذارید. محسن رضائی حرف هایم را که شنید ، از هواپیما پیاده شد و یکراست به طرف حسینی فرمانده یگان رفت. او چیزی شبیه تشر به حسینی گفت : مگر نگفتم هر نیروئی که می خواهند آزاد بکنید؟! در آن لحظه حسینی را اگر کارد می زدند ، خونش در نمی آمد. وقتی آقا محسن رفت ، او با عصبانیت ، دستم را گرفت و عین یک پسر بچه به دنبال خود کشید و یکراست برد توی کارگزینی و آنجا هولم داد جلوی میز. بعد به مسئول کارگزینی گفت : این آقاجانی را بگذارید با مختارزاده برود ، دیگر نیازی به او ندارم. توی دلم قند آب می کردند ، اما در ظاهر خود را نادم و پشیمان جلوه دادم ، وقت حرف زدن نبود. اگر کوچکترین حرفی به مخالفت یا موافقت می زدم ، کلاهم پس معرکه بود. از همان روز اول ، من و برادران کشاورز، میر هاشمی ، فروزنده و چند نفر دیگر برای آموزش خلبانی رفتیم باشگاه پرواز. اول توی پارک چیتگر تحت نظر مدلرها و خلبانان و بعد جاهائی دیگر. راوی : حمید آقاجانی * * * * * هواپیمای تلاش بچه ها حق داشتند که ساده از این موضوع نمی گذشتند ، سه ماه کار و تلاش شبانه روزی نتیجه داده بود و اکنون روز جشن تمامی تلاش و زحمتمان به حساب می آمد. مثل مادری که هر بار نگاه نوزادش می کند ، قوت دل می گیرد ، قصه ما و هواپیمای جدیدمان شده بود این. در مقایسه با من که اولین نام را پیشنهاد داده بودم ، آنها اما فقط روی این اصرار داشتند که باید این نام ، هم بهترین نام باشد و هم یادآور تمامی زحمات شبانه روزیمان. من هم با همین انگیزه نام "تلاش" را برایش برگزیده بودم. با این اسم می خواستم بگویم این حاصل تلاش گروهی ماست و دستمایه دانش بومی جوانان همین مرز و بوم. هر چه باشد ، این اولین هواپیمای بدون سرنشین ایرانی با قابلیت عکسبرداری هوایی بود که مستقیم وارد عملیات می شد. هواپیمای تستی که برای اولین بار آن را روی نهر خیّن به پرواز درآورده بودیم ؛ هواپیمای مدلی بود که طراحی و ساخت آن توسط فرشید صورت گرفته بود. اما این 3 فروند جدید را به کمک ما ساخته بودند که هم در طراحی و ساخت و هم در حجم و تجهیزات بارگذاری شده ، با آن اولی ها ؛ بسیار متفاوت بودند. دوربین AGFA-110 در هواپیمای تست ، از دوربین 110 آگفا (AGFA) استفاده شده بود ، اما در این 3 فروند از دوربین 135. در حین کار با آن متوجه شدیم که بال آن کوچک است. از طرفی با توجه به وجود بادهای شدید در منطقه باید طول بال بیشتر می شد که آن را در تولیدات جدیدمان یک و نیم برابر کردیم. در مقایسه با مشکلات در آوردن فیلم 110 از توی دوربین در قفس کانتینر ، فیلم های 135 این امکان را به ما می داد که حلقه فیلم متری خام ، گیر آورده و به صورت دستی به جای 36 فریم ، آن را تا 80 فریم جا بدهیم. دوربین 135 ما آموخته بودیم که ظرف هائی به نام مخزن وجود دارد که می تواند مخزن فیلم باشد. یعنی تویش تا 150 فریم جا بزنیم. اگر چه ما نیاز به دوربینی داشتیم که از یک لنز قدرتمند با کیفیت بالا برخوردار باشد ، اما در هر صورت امکانات در اختیار ، این را دیکته می کرد. بالاخره پس از کلی بالا و پائین ، بچه ها پذیرفتند که عنوان "تلاش" روی هواپیما گذاشته شود. پس از آن بود که ما انواع جدیدتر از آن را که می زدیم ، آنها را شماره گذاری می کردیم. تلاش 1 و تلاش 2 و ... آخر سر ، یکی از تلاش هایمان زیادی چاق و چله از آب در آمد که بچه ها نام آنرا گذاشتند " تلاش یک و نیم" ماموریت اولیه ما پس از تشکیل گردان رعد ، ساخت 10 فروند تلاش بود که هر 10 فروند را ساختیم ، اما بخاطر اینکه فقط 3 موتور داشتیم ، شاسی های هواپیما را طوری طراحی کردیم که به محض اینکه یکی از هواپیماها آسیب دید ، موتور را از روی آن باز کرده و روی هواپیمای بعدی ببندیم. مشکل دیگر ما کمبود رادیو کنترل بود که فقط دو دستگاه بیشتر نداشتیم. ما اکثر عملیات ها را با همین دو دستگاه لنجام می دادیم. البته دل خوش کرده بودیم به همکارمان ، "محسن عمل نیک" تا از انگلستان برای مان قطعه و دستگاه بیاورد. اصطلاحی به نام " مهندسی معکوس " را از اساتید دانشگاه ها شنیده بودیم ، اما از بخت بد ما ، چیزی نبود که بخواهیم آن را مهندسی معکوس کنیم. باید به کار و اندیشه خود متکی می شدیم. راوی : عبدالمجید مختار زاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس اولین تست پیش خود این دروغ را به حساب دروغ مصلحتی گذاشتیم. اما واقعا قصدمان لاپوشانی نبود، بلکه خودمان هم نمی دانستیم قرار است مأموریتی عملیاتی انجام دهیم. قرارگاه خاتم ما را آورد کنار اروند رود. جائی نزدیک آبادان و نهر خین، دقیقا در محلی که نیروهای ارتش پدافند می کردند و گفت : در همین منطقه بالای سر عراقی ها پرواز کنید و عکس بگیرید. جبهه آرامی بود و خبری از تیر و ترکش نبود. ما دقیقا فرشید را همینجا آوردیم ، اما به او نگفتیم خط مقدم است وگرنه مثل سعید و مسعود پایش را اینجا نمی گذاشت. فرشید نسبت به آن دو هم خیلی رئوف بود و هم خیلی احساساتی ، با این تفاوت که علاقه خاصی به پاترول های سپاه داشت. ما هم از همین استفاده کردیم و او را راضی کردیم که به منطقه بیاید؛ اما توی منطقه وقتی با پرواز هواپیمایش یهو همه چیز بهم ریخت و هم نیروهای خودی و هم نیروهای دشمن شروع به شلیک به سمت هواپیمایش کردند ، فرشید که همچنان سرپا ایستاده یود و مشغول خلبانی ، با تعجب پرسید : چه خبر است اینجا؟! مگر نگفتید که از جبهه دور هستیم ؟ این تیراندازی ها برای چیست ؟ مکافاتی داشتیم تا او را راضی به عکس برداری و فرود هواپیما کردیم. عقب که آمدیم با عصبانیت گفت : شما دروغگو هستید ، شما می خواستید مرا به کشتن بدهید. بعد یکراست رفت یک گوشه ای از سنگر قرارگاه و خوابید و دیگر اصلا با ما حرف نزد. چیزی حدود یک نصف روز خوابید. هر چه به او می گفتیم بیا بیرون هوائی تازه کن ، محل مان نگذاشت ، او حتی سر سفره نهار هم نیامد ... و حق هم داشت که اینجور حالمان را بگیرد ، اما ما چاره ای دیگر هم نداشتیم و گرنه او هرگز به جبهه نمی آمد. فرشید تنها خلبان ماهر گروه بود و ما تا خلبانی فاصله زیادی داشتیم. خوب شد که تمام تجهیزات مربوط به تاریک خانه و داروهای ظهور و ثبوت فیلم های عکاسی را هم با خود آورده بودیم که توانستیم توی کانکسی که قرارگاه در اختیارمان گذشته بود ، مشغول ظاهر کردن عکس ها بشویم. قرارگاه این کانکس را بجای تاریک خانه برایمان آماده کرده بود. یک چهاردیواری از آهن که نه در داشت و نه پنجره ، چه برسد به کولری که داخل آنرا خنک کند. هوای بیرون اگر 40 درجه بود ، توی کانکس می شد 60 یا 70 درجه. مختارزاده را فرستادیم زیر پتو تا حلقه فیلم را از درون دوربین در بیاورد. او هم لباس هایش را هم درآورد تا کمی بیشتر در برابر گرمای طاقت فرسای داخل کانکس دوام بیاورد. ما چند نفر او را پتو پیچ کردیم تا از هیچ منفذی نور به داخل نفوذ نکند ، بیچاره هر چه فریاد کشید ، کارم تمام شد ، خفه شدم ، پتوها را کنار بزنید. ناجوانمردانه می گفتیم که مطمئن شو درب قوطی ظهور را محکم بسته ای ؟ ساعتی بعد عکس ها را که ظاهر کردیم ، هیچ چیزی از آن ها دستگیرمان نشد. نا امید به آنها چشم دوختیم. نگرانی توی چشم تک تک بچه ها به راحتی خوانده میشد. توی این فاصله برادر باقری از بچه های اطلاعات عملیات ، چند بار سراغ عکس ها را گرفت. چیزی نگذشت که بچه های اطلاعات فی الفور سر رسیدند و آن ها را از ما گرفتند و با خود بردند. چون مطمئن بودیم که عکس ها خراب شده اند ، با هم قرار گذاشتیم تا قرارگاه اجازه بدهد ، تست را تکرار کنیم. تنها نگرانی مان این بود که آن ها قبول نکنند و تمام زحمات این چند ماهه مان به هدر برود. وقتی شنیدیم فرماندهان سپاه و حتی محسن رضائی ، فرمانده کل سپاه در حال تفسیر عکس ها هستند ، نگرانی مان بیشتر شد. لحظات سختی گذشت تا نتیجه را آوردند. برعکس تصورمان ، عکس ها به مذاقشان خوش آمده بود. این بار که بچه های اطلاعات آمدند ، چقدر ما را تحویل گرفتند ، آنها با خوشحالی گفتند : با این هواپیمای فکسنی تان شاهکار کردید ، ماشاءالله. پرنده ی بدون سرنشین از دو جهت برای فرماندهان شادی بخش بود ، اول اینکه جای هواپیماهای RF-4 را برایشان پر کرد و دوم اینکه باعث لغو عملیات قریب الوقوع رزمندگان در آن منطقه شد. آن طور که شنیدیم قرار بود که عملیاتی توسط قوای اسلام در آن منطقه انجام گیرد که عکس ها ، حاوی اطلاعات ذی قیمتی از تغییر آرایش دشمن بود. حتی شنیدیم که محسن رضائی گفته بود : این عکس ها برابری می کند با ارزش 2000 تانک و همانجا دستور تشکیل گردانی به نام "گردان رعد" را هم داده بود. فرشید بیدار که شد پرسید : عکس ها چه شد ؟ خوب شد ؟ از اینکه با ما حرف می زد خوشحال شدیم و پاسخ دادیم بله خوب شد. گفت : پس برویم. پرسیدیم کجا ؟ گفت : خب! محل عکس برداری را ببینیم و با عکس ها مقایسه کنیم. چون در اصفهان از هر محلی که می خواستیم عکس برداری کنیم ، بعد از پرواز از محل دیدن می کردیم. اینجا هم مثل اصفهان است. جواب دادیم : برویم توی دل عراقی ها ؟ با حیرت پرسید عراقی ها ؟ جواب دادیم : فاصله ما تا عراقی ها تقریبا 40 متر بود. او با حالت شوک زده ای گفت : دروغ می گوئید ، این حقیقت ندارد. یعنی آنجائی که صدای تیراندازی می آمد ، ما در 40 متری عراقی ها بودیم ؟ ! بعد از آن اصرار سر اصرار که من می خواهم به اصفهان برگردم، زود مرا برگردانید. گفتیم : ما با تو کار داریم. چون امید داشتیم وقتی در شرایط قرار بگیرد ، تسلیم می شود. اما اینطور نبود. فقط گفت : بی خود با من کار دارید زود مرا برگردانید. من با شما حتی به بهشت هم نمی آیم. راوی : رضا ارباب / سعید چوبدار * * * * * علی و حوضش بعد از آن عکس هائی که فرشید از منطقه گرفت و منجر به تشکیل گردان رعد شد ، حسابی خاطرخواه پیدا کردیم. اینک تمام بچه های اطلاعات، منتظر بودند تا از سراسر جبهه ها بخصوص آنجاهائی که ابهامات زیادی از مواضع دشمن داشتند ، عکس هائی بگیریم و تحویل شان بدهیم. ولی با جدا شدن بچه های اصفهان از ما ، که نمی تونستند در اهواز بمانند ، علی مانده بود و حوضش. ما هم تا خلبان شدن مثل فرشید، فاصله داشتیم. به فراست این افتادیم که دوباره برویم پیش فرشید و دوستانش به التماس. ولی بعضی از بچه ها این روش را نمی پسندیدند. تا کی باید به تمنا بیوفتیم؟ باید خودمان یاد بگیریم ، حتی اگر شده چند تا از هواپیماهایمان را از دست بدهیم. همین طور هم شد ، توی فرجه ی دو سه هفته ای که از قرارگاه گرفتیم تا تمرین هایمان را انجام دهیم ، 3 تا 4 فروند از هواپیماهایمان را از دست دادیم ، فرشید هم کنارمان نبود تا ، یا برای خلبانی آماده مان کند و یا ، سرمان داد بکشد. آقای محمد باقری وقتی این موضوع را شنید، گفت : هنوز هیچی نشده توی اهواز ، 3-4 تا را از دست دادید ؟ می خواهید چکار کنید ؟ چاره دیگری نداشتیم ، باید به هر قیمتی شده خلبانی را می آموختیم. فرماندهان اطلاعات سپاه روی ما حساب زیادی باز کرده بودند ، برادر باقری حتی گفته بود ، هر کدام ازشما برای ما ، یک RF-4 هستید. با این حرف کارمان در آمد ، صبح تا عصر می رفتیم توی صحراهای اطراف اهواز ، هر جا زمین صافی پیدا می کردیم ، پهپادهایمان را می فرستادیم هوا. گاه گاهی که کشاورزها یا چوپان های محلی توی کارمان میخ می شدند ، یا فکر می کردند که آدم های مشکوکی هستیم که باید به سپاه ، ارتش یا جائی لومان بدهند ، مجبور می شدیم جایمان را عوض کنیم راوی : رضا ارباب ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
-
1 پسندیده شدهخیلیا از من میپرسن که برای چی تاریخ می خونم؟ من هم عموما جواب می دم که برای درس گرفتن از گذشته... ظاهرا جواب معقولی هست ولی راستش یه جورایی دروغه... یعنی خب نمیشه از گذشته درس گرفت به این علت ساده که وقایع گذشته تکرار پذیر نیستن... ممکنه یه واقعه تاریخی مشابه یه واقعه قبل از خودش روی بده ولی حتی یه تفاوت کوچیک باعث می شه که نتایج اولی نسبت به دومی کلی تفاوت داشته باشه... حقیقت ش اینه که من تاریخ می خونم چون دوس داریم چیزهایی رو ببینم که در دیدار اول چندان به چشم نمیان... مثل بعضی نقاشیا که وقتی می بینی مثلا شکل یه دختر جوون هست ولی وقتی 180 درجه می چرخونی تبدیل به تصویر یه پیرزن میشه... یعنی دوست دارم یه چیزهایی رو از منظری ببینم که بتونم خط و ربطشون رو به چیزهای دیگه پیدا بکنم.... حالا همه اینها رو گفتم که به قول قدیمیا تاریخ رو فاتحین می نویسن... البته منظورشون تاریخ جنگها و نبردها بوده.... یعنی وقتی که جنگ رو بردی عموما اون روایتی رو بهش گوش می دن که تو داری تعریفش می کنی... مثل همین فیلم کلاشنیکوف( توجه کنید که کلاشنیکوف درسته نه کلاشینکوف) که در سال 2020 روسها درستش کردن... یه قهرمان جنگ که تبدیل به یه مخترع و طراح سلاح میشه و سلاحی رو طراحی می کنه که فقط با یه صفت می شه اون رو مشخص کرد: سلاح قرن! واقعنی کلاشنیکوف سلاح قرن بیستم هست... هیچ تفنگ خودکاری نتونسته بهش برسه... خیلی تفنگها ساخته شدن که از کلاشنیکوف دقیقتر هستن... خیلیا سبک تر هستن... بعضیا گلوله قوی تری دارن... بعضیا برد بیشتری دارن.... در مجموع تک به تک که مقایسه کنید خیلی تفنگها نسبت بهش سر هستند ولی وقتی مجموعا حساب کنید کلاشنیکوف یه سر و گردن از همه بالاتر قرارداره: خوش دست، قدرمتند، نواخت بالا، سادگی در ساخت و تولید، برد مناسب، دقت مناسب و ... خلاصه.... اگر قرن بیستم رو بخواهیم بهش اسمی بدیم باس اسمش رو بذاریم قرن کلاشنیکوف.... اما درباره فیلم... فیلم یه روایت تاریخی از مجروح شدن کلاشنیکوف رو نشون می ده که در ایام مرخصی سعی می کنه یه مسلسل دستی خوب طراحی کنه و در نهایت کارش به یه دفتر طراحی اسلحه می رسه و ادامه داستان.... اما چیزی که برای من تاریخ دان مهم هست همون خط و ربط هاست... در ابتدای فیلم یکی از همرزمان کلاشنیکوف به دلیل گیرکردن مسلسل دستی ش در یه درگیری با آلمانها تیر میخوره و این میشه انگیزه برای کلاشنیکوف که یه مسلسل دستی بدون ایراد بسازه... واقعیت چی بوده؟ من نمیدونم ... شاید روایت فیلم درست باشه... فیلم داستانش رو با تلاشها و اراده و فعالیت شبانه روزی کلاشنیکوف جوان پی می گیره و داستان رو تا کسب پیروزی اون ادامه میده... اما اون چیزی که فیلم روایت نمی کنه و مورد علاقه من هست همون خط و ربطهاست... اینکه ایده ساخت سلاح هجومی کلاشنیکوف از دیدن یه سلاح هجومی آلمانی به اسم STG44 به ذهن کلاشنیکوف می رسه هیچ جایی در فیلم نداره. حقیقت اینه که سلاح هجومی STG44 در زمان خودش یه انقلاب در تولید مسلسل های دستی بود. سلاحی که حتی امکان داشت روش دوربین دید در شب وصل کنید، قابلیت شلیک تکتیر و رگبار داشت، خشاب ش راحت عوض می شد و .... همین سلاح در جبهه شرق خوش درخشید و تعدادی از اون هم به دست ارتش سرخ افتاد.... من نمیگم که کلاشنیکوف نعل به نعل از طرح آلمانها کپی برداری کرده.... اون آدم خلاقی بود و خلاقیتش رو توی طراحیش میشه دید اما از این نکته هم نباید غافل شده که به هرحال طرح سلاح آلمانی روی اون تأثیر گذاشت.... حقیقتی که هیچ گاه در فیلم دیده نشد.
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس پرنده چقدر کلافه شده بودیم از اینکه دیگر هواپیماهای RF-4 ارتش نمی توانستند برایمان عکس بگیرند. برای جایگزینی اش هم ، فکرهائی به کله مان خطور کرده بود . من اما ، خوب شد فکر و خیالم را برای دیگران تعریف نکردم وگرنه از خنده روده بر می شدند. به فکرم رسید مثل این کایت ها ، کسی را از ارتفاعی روی سر عراقی ها پرواز دهیم. بعد که عکسبرداری اش تمام شد ، پشت عراقی ها فرود آید و فوری چترش را جمع کند و از گوشه ای از محاصره عراقی ها فرار کند و خودش را به ما برساند. شهید همت اما فکر بهتری داشت. او در جلسه ای علنا گفت : خوب است پرنده ای ، کلاغی ، کبوتری ، چیزی را آموزش دهیم و با بستن دوربین به پایش او را بر فراز عراقی ها رها کنیم ... دیگران هم فکرهای اینچنینی به ذهن شان رسید ، اما هیچکدام شان نمی توانست در کوتاه مدت جوابگو باشد. هم مردم و هم یگان هایمان به شدت منتظر عملیات برای بیرون راندن عراقی ها از خاک کشور بودند و ما به شدت نیازمند اطلاعاتی از عقبه دشمن. در همین گیر و دار وقتی شنیدیم بر و بچه های دانشگاه اصفهان ، پرنده بدون سرنشینی ساخته اند که می تواند عکسبرداری کند ، از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدیم. ما مامور بودیم تا هم جائی از جبهه را برای تست عکسبرداری انتخاب کنیم ؛ هم جائی برای استقرارشان. چه جائی بهتر از قرارگاه خاتم کنار دست خودمان ؟! سرلشکر باقری ، راوی این خاطره در محوطه قرارگاه ، کانتینر بزرگ فلزی به بچه ها سپردیم تا وسائل شان را از اصفهان به آنجا انتقال دهند . چیزی حدود 5 بدنه هواپیمای مدل ساخته بودند که فقط چند موتور بیشتر نداشتند. کلی چسب و چوب و دیگر وسائل را توی همان کانتینر تلمبار کردند . اما وقتی آفتاب داغ جنوب روی این اتاق فلزی می تابید ، داخلش می شد عینهو دیگ زودپز. کار کردن توی آن ، ممکن که نبود هیچ ؛ وسایلشان هم در خطر از بین رفتن بود. بچه ها حتی از کم جائی ، چند فروند از هواپیماهایشان را توی ماشین داخل محوطه گذاشته بودند. اگر آنها هم نمی گفتند ، ما باید خودمان برای شان فکری می کردیم. سنگر فرماندهی قرارگاه که مجهز به کولر گازی بود بهترین جایی بود که می شد در اختیارشان گذاشت. خیلی زود این تصمیم نیز عملی شد. زیر کولر گازی ، توی آن تابستان داغ بود که هم خودشان و هم هواپیماهایشان نفس راحتی کشیدند. راوی : سرلشکر محمد باقری و محسن عمل نیک * * * * * معرکه عجب.مکافاتی داشتیم ، توی کاری مشغول بودیم که حتی نمی شد بگوئیم از کجا می خوریم ! کار پرواز یک طرف ، روشن کردن پرنده طرف دیگر. اگر چه هم فرشید و هم سعید توی روشن کردن موتور از طریق ملخ وسواس خاصی نشان می دادند و آن را به ما هم آموخته بودند ؛ اما نمی دانم چی شد که یهو ، ملخ هواپیما دستم را زد و خون مثل فواره بالا می زد. انگار که ترکش خورده باشم. بچه ها مرا به بیمارستان حضرت مریم (س) اصفهان بردند. آنجا نمی دانستم باید دردم را پنهان می کردم یا زخم دستم را در نگاه های حیران مردم که رزمنده ای را با لباس خاکی و مجروح می دیدند ، مانده بودم. از جبهه های جنوب یا غرب تا اصفهان فاصله زیادی بود. مردم حق داشتند که تعجب کنند. این همه شهر ، این همه بیمارستان ، جائی نبود که این رزمنده مداوا شود ؟ باید با این وضع او را تا اصفهان می آوردند ؟؟!! برای اینکه از سوالات دکتر و پرستارها در امان باشیم ، رفیقی توی این بیمارستان داشتیم به نام دکتر پاکزاد ، ما برای مداوا پیش او رفتیم. دکتر با تعجب پرسید : چه خبر شده اربابی ! ترکش خورده ؟ جواب دادم : ترکش ؟! خیر ! خورده به جائی. دکتر با تعجب ادامه داد : خورده به جائی ؟! ها ؟ پدر صلواتی به چه جائی خورده که قلم دست ات را هم شکسته ؟ اگر راستش را می گفتم که کلاهمان پس معرکه بود. برای همین دوستانم ، معرکه ای راه انداختند که دکتر دیگر سوال نکند و یا لااقل دنبال جواب نباشد. مداوا که تمام شد ، تشکر کردیم و فوری بیمارستان را ترک کردیم. بیمارستان عیسی بن مریم اصفهان ما حتی در ترددهایمان به دانشگاه هم احتیاط می کردیم تا کسی متوجه نشود که در حال چه کاری هستیم. چه برسد به اینکه بخواهیم با یک زخم کوچک همه چیز را لو بدهیم. راوی : رضا ارباب ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
-
1 پسندیده شدهمستند خط نورانی https://www.telewebion.com/episode/2420391 نشان های فتح سردار تهرانی مقدم سر جنگی بارانی موتور مرحله اول سیمرغ
-
1 پسندیده شدهبسمه تعالی عین الاسد، پایگاهی که باید انهدام کامل را تجربه میکرد. مقدمه آنچه پیوسته در اخبار و تحلیل های غربی پیرامون ایران میخوانیم، بدون غلو کردن، این است که ایران در منطقه پروکسی هایی دارد که از دید آنها هم تروریست و آدم کش هایی خون آشامند، که به صغیر و کبیر، نظامی و غیر نظامی رحم نمیکنند، گویی که این تروریست ها مدتی در فضا زندگی میکرده اند و ایران این بیگانگان فضایی را برای مقابله با ایالات متحده که در همسایگی خودش قرار دارد به کره زمین آورده و حق حاکمیت این کشور در همسایگی خویش در ایالت های عراق و افغانستان و ولات عربی خلیج فارس را نقض نموده است. بنابراین لازم است تا با اقدامات بی ثبات کننده رژیمی که خود نیز بر ایالت ایران به غضب و با خشونت و تروریسم حاکم شده و البته با همین پروکسی های تروریست اش بشدت مقابله نمود، آنهم با هر ابزاری، اقتصادی، نظامی، فرهنگی، سیاسی و ... گذشته از این دلایل بسیار محکم برای مقابله با ایران و شیعیان!، آمریکا دلایل اقتصادی محکمتری برای حفاظت از ایالت عراق دارد و آنهم نفت است که به حساب بنده با صادرات حدودا سالانه 80 میلیارد دلار نفت توسط عراق، این کشور اگر تمام فروش نفت خود را به ایالات متحده واگذار کند، میتواند هزینه 7 هزار میلیارد دلاری که آمریکا برای حفظ امنیت مردمش در عراق کرده جبران کند، البته پس از 90 سال. با این کمدی سیاه در مقدمه، سری به واقعیت های نظامی روی زمین بزنیم، موقعیت جئو استراتژیک عین الاسد. پایگاهی در مرکز عراق، 160 کیلومتری غرب بغداد در استان الانبار و در فاصله 300 کیلومتری از مرز ایران، با عنوان اصلی عربی القاعده الجوی القادسیه. یکی از 5 ابر پایگاه هوایی عراق در زمان صدام که در سال 1975 و با درس گرفتن از نبردهای اسراییل و اعراب بدست پیمانکاران یوگوسلاویایی با هزینه 280 میلیون دلار آمریکا ساخته شد. از خصوصیات این پایگاه مجهز بودن آن به شلتر های نگهدارنده هواپیما در برابر بمباران هوایی و پیشرفته ترین هواپیمای وقت یعنی میگ های 25 ساخت شوروی بود. در جنگ 2003 آمریکا بر علیه عراق، این پایگاه توسط نیروهای استرالیایی ائتلاف اشغال شد، و تا 2011 تبدیل به بزرگترین پایگاه نظامی نیروهای ائتلاف آمریکایی در غرب بغداد گشت. علت این امر نزدیکی به بغداد، قرارگیری در پشت رودخانه فرات، نزدیکی به مرز سوریه و همچنین وجود امکانات فراوان رفاهی در آن یاد شده است، در کنار نظامیان آمریکایی این پایگاه محلی برای نشست و برخاست ایرفورس وان، یا همان هواپیمایی اختصاصی دولت فدرال آمریکا که برای جابجایی ریاست جمهوری استفاده میشود بوده است. این پایگاه پذیرای روئسای جمهور و وزرای آمریکایی، جرج بوش، اوباما، ترامپ، جان بولتون، رابرت گیتس، کاندولیزا رایس، پیتر پیس، و از همه اینها مهمتر چاک نوریس وملانیا ترامپ بجای فرودگاه بین المللی بغداد بوده است. ترامپ در پرواز مخفیانه خود به این فرودگاه از ناراحتی رفیق قلدرش بولتون بخاطر خاموش کردن همه چراغ هوای هواپیما و بستن همه پنجره ها شکوه نموده. در زمان جنگ عراق این پایگاه محل استقرار نیروی اعزامی تکاوران دریایی دوم آمریکا به همراه چند اسکادران هوایی بود و تا سال سپتامبر 2011 که آخرین نیروهای بجا مانده از آن تخلیه شدند، عملا در آن سال بسته شد. تا اینکه مجدد در سال 2014 و شکل گیری ائتلاف آمریکایی مقابله با داعش، فعالیت این پایگاه با استقرار تکاوران دریایی آمریکا به همراه جنگنده های اف 18 مجددا آغاز شد و تاکنون ادامه دارد. چرایی اهمیت این پایگاه از نظر نظامی اهمیت اصلی این پایگاه که از لحاظ جئو استراتژی نظامی کمتر به آن پرداخته شده است، قرار گیری آن در مرکز یک حمله احتمالی از سوی رژیم صهیونیستی به سمت ایران است، آنقدر نزدیک به مرکز که اگر خطی راستی از تهران تا تلاویو بکشیم از روی این پایگاه عبور خواهد کرد: در همه نقشه ها و تحلیل های مختلفی در سراسر نت از تحلیل گران و اندیشکده مختلف مطالعات نظامی و راهبردی بدست آوردم، همین خط که کوتاه ترین مسیر ممکن است به عنوان کریدور اصلی پرواز جنگنده های صهیونیستی به سمت ایران و بالعکس مسیر پاسخ احتمالی از سوی ایران بدان اشاره شده است. حمله ای که در بسیاری از سناریوها موفقیت آمیز بودن آن به حضور تعداد وسیعی از هواگردهای رادار گریز، بمب افکن های بزرگ همراه با بمب های سنگرشکن و یا حملات با استفاده از موشک های بالستیک با سرهای جنگی هسته ای کم توان براورد شده است. ایالات متحده خود نیز در تهمید برای حمله احتمالی به تاسیسات هسته ایران، اشکال مختلفی از تسلیحات سنگر شکن مانند بمب 2.5تنی GBU-28 و بمب سنگین 13 تنی MOAB برای نفوذ به عمق 40 متری و بونکر های زیر زمینی طراحی کرده است، رها سازی چنین بمب های بسیار سنگینی مستلزم حضور بمب افکن در نزدیکی اهداف زمینی بصورت پنهانکار یا در نهایت اسکورت و پشتیبانی هوایی با تعداد بسیاری از جنگنده های مختلف به منظور ایجاد امنیت هوایی برای مهاجمین و انهدام همزمان شبکه های پدافندی ایران است. این حمله با این وسعت برای سرزمین های اشغالی که در فاصله 1300 کیلومتری در خط مستقیم از مرزهای ایران قراردارند (دست کم نزدیک به 3 تا 5 هزار کیلومتر عملیات پروازی یک هواگرد) حجم عظیمی از عملیات هوایی، شناسایی، سوخترسانی، پشتیبانی و همچنین امداد و نجات خلبانان در دوردست احتیاج دارد و بدین منظور زیرساخت های بسیاری در اطراف ایران برای پوشش چنین حمله ای نیاز است تا در صورت بروز نقص فنی، اقدام تقابلی پدافند و نیروی هوایی ایران در تعقیب و ضربه متقابل، تمهیدات لازم را پیش بینی کرده باشد. در یک اقدام هوایی برای طرح ریزی عملیات، مسافت نخستین فاکتوری است که به آن توجه میشود، مسافت و مسیر پرواز تعیین کننده میزان و چگونگی مدیریت مصرف سوخت و سوخترسانی، مقدار مهمات قابل حمل و میزان سنگینی وزن جت ها، پیچیدگی عملیات جمینگ و طرح و نقشه های مختلف برای مسیرهای هوایی ست. بدیهی است که یک حمله موفق بهتر است با کمترین میزان سوخت برای هر هواپیما و حجم مهمات زیاد، با تعداد کمتری از هواپیما تعداد کمتری از پرواز و مسیری کوتاه تر انجام شود. پرواز دسته های بزرگ، امکان غافلگیری را از بین میبرد، احتمال موفقیت پدافند حریف و تلفات هواگرد های مهاجم را بیشتر میکند، از طرفی مسافت های طولانی به مقدار سوخت بسیار بیشتری نیامندند که سبب میشود تا چند مرحله سوختگیری هوایی و در هر مرحله افزایش ریسک اتفاق افتد. مسیر طولانی و سوخت زیاد باعث قابلیت کمتری در حجم و تعداد بمب ها نسبت به هر جنگنده و یا بمب افکن می شود و احتمال موفقیت حمله را کمتر کرده و تعداد پروازهای لازم را بیشتر میکند. اگر به تجربه های نیروی هوایی بنگریم، نزدیک ترین تجربه در دسترس عملیات غرور آفرین حمله به اچ 3 توسط نیروی هوایی ایران در یک پرواز 3500 کیلومتری ست. گفتنی ست رادارهای پدافند عراق به مدت 67 دقیقه جنگنده های ایران را در کنسول های خود مشاهده کرده اند، اگر عراقی ها و ترکها جنگنده های ایران را بجای یکدیگر اشتباه نگرفته بودند، هر لحظه نیروی هوایی عراق یا ترکیه میتوانست جلوی ادامه حمله و یا بازگشت جنگنده ها به مبدا خود را بگیرد و تلفات سنگینی به نیروی هوایی کشورمان نیز وارد کند. فرماندهان وقت نیروی هوایی ایران بدلیل طولانی بودن مسیر پرواز، پایگاه هوایی پالمیرا در سوریه را به عنوان موقعیت اضطراری برای فرار جنگنده ها در صورت وقوع اقدام متقابل عراق در بستن مسیر بازگشت و یا بروز نقص فنی تدارک دیده بودند. سوخترسان های ایرانی از فرودگاه دمشق برخاستند تا در ارتفاع 100 متری از سطح زمین که مشابه ارتفاع پروازی یک موشک کروز است دوبار در رفت و برگشت در فاصله مرزهای هوایی عراق و سوریه به فانتوم های ایرانی سوخترسانی کنند، چنین عملیات پیچیده و بی نظیری که در دنیا تکرار نشده است، با استفاده از 4 مرتبه سوخترسانی، 2 مرتبه در دور دست و خاک دشمن، دو مرتبه در آسمان ایران (ارومیه) به همراه عملیات الکترونیک و فریب هوایی وسیع برای گول زدن پدافند و نیروی هوایی عراق و ترکیه انجام شد. نقشه عملیات هوایی H3 مشابه همین تمهیدات نیز برای هر حمله هوایی، نیاز است، گرچه جنگنده های امروزی نسبت به دهه 60 از بهره وری و قابلیت حمل سوخت بسیار بهتری بهره مند هستند، منجمله جنگنده های رژیم صهیونیستی، افزون بر آن امکانات پنهانکاری و تقابل الکترونیک پیشرفته تری را در اختیار دارند، و چنین مزایایی باعث میشود تا بتوانند از مسیر های کوتاه تر و مستقیم تر طرح عملیات را پیاده سازی کنند. اما همچنان تمهیدات برون مرزی نظیر پایگاه های هوایی و موقعیت های سوختگیری هوایی و شناسایی هوابرد در نزدیکی مرزهای ایران برای صهیونیست ها در صورت طراحی یک حمله به تاسیسات هسته ای ایران الزامی است و هیچ عملیاتی بدون پیش بینی چنین امکاناتی اجرایی نخواهد بود. اما چرا از دید من عین الاسد، در چنین حمله ای نقش بسیار وسیعی میتواند داشته باشد، موارد بسیاری را میتوان برشمرد، نخست، پشتیبانی هوایی، نظیر همان نقشی که پایگاه هوایی پالمیرا و فرودگاه دمشق در فراهم آوردن امکان نشست و برخاست اضطراری برای ایران در حمله به اچ3 فراهم آورد، دوم بستن دست ایران در تعقیب جنگنده های صهیونیست در آسمان عراق، سوم مشارکت مستقیم در حمله به تاسیسات هسته ای ایران بدلیل نزدیکی بسیار به مرزهای ایران در صورتی که آمریکا بخواهد خودش اقدام کند، چهارم ایجاد امکان رهگیری موشک های بالستیک شلیک شده از سوی ایران و فراهم ساختن هشدار زودهنگام برای اسراییل و یا حتی اقدام پدافندی علیه موشک های بالستیک و کروز ایران، فراهم آوردن عملیات فریب همانند همان اقدامی که ایران در فریب پدافند ونیروی هوایی عراق با استفاده از جنگنده های اف 14 در مشغول کردن فرودگاه بغداد و حمله با استفاده از اف5 ها برای زدن تاسیسات نفت کرکوک صورت داد، تا تصمیم گیران ارتش عراق نسبت به نوع تهاجم ایران به خطا بیفتند و اسکادران های بمب افکن اف 4 ایرانی بتوانند خود را به دوردست ترین پایگاه هوایی در مرز با اردن برسانند. و اما بیاییم و به تصاویر و نقشه های تحلیل گران غربی در مورد امکان پذیری حمله اسراییل از خاک سرزمین های اشغالی به ایران و کریدورهای پروازی بنگریم، کوتاه ترین و یا مسیر اصلی از عین الاسد میگذرد: در تصویر فوق CENTRAL ROUTE به دقت از بالای عین الاسد عبور میکند چرا آمریکا نباید در عین الاسد باقی بماند سوای جنبه های نظامی که ناامنی فراوانی برای کشورمان ایجاد کرده است، باقی ماندن آمریکا در عین الاسد به منظور مقابله با داعش البته دروغی بیش نیست، ایالات متحده یک پایگاه پهپادی عظیم در عین الاسد برای کشتار بی حساب مردم خاورمیانه و تامین امنیت اسراییل، ایجاد کرده اند. آنها از این پایگاه ها اقدام سیاسی خود در منطقه به ابزارهای نظامی تضمین میکنند، این پایگاه ها را باید ابزارهای لازم در جهت تشکیل طرح خاورمیانه بزرگ و تجزیه عراق و ایران بدانیم. هم اکنون به اذعان بسیاری از اندیشمندان، منجمله تحلیل گران برخی اندیشکده های آمریکایی، آنها لازم میدانند تا بلوک سنی-کردی و تجزیه عراق را صرفا به بهانه واهی مقابله با ایران شکل دهند، اما این آشکار است که آنها به دنبال قتل عام مردم منطقه، بخصوص مسلمانان خاورمیانه بدست یکدیگر و توسعه بیشتر اختلافات قومی و مذهبی صرفا برای امنیت اسراییل و وابستگان سیاسی خود در حکومت های غیر مردمی بخصوص پادشاهی های عربی هستند. سیاست مدیریت اختلافات برای حفظ جایگاه خود بعنوان پلیس باغ وحشی که حق اصلی استفاده از هرگونه قوه قهریه را برای خود تصور میکند. با استفاده از پکیج های نظامی-اقتصادی در اقساط نفتی بلند مدت. با ادعای تامین صلح، از بمباران هوایی و سازمان های امنیتی نظامی یا همان PMCs های خود برای تعمیق خشونت و تروریسم بهره گیری می کنند، این روشن است که کشتن مردم هیچ گاه راه حلی برای تروریسم نبوده و به توسعه و ترویج خوی انتقام دامن خواهد زد، بدیهی ست این انتقام و تروریسمی که بی دلیل توسط آمریکا شعله ور شده است، متوجه سیاستمداران وابسته و نظامیان آمریکایی خواهد بود همانهایی که در قوانینشان بدون محاکمه مردم را کشته و اقدام متقابل مردم مظلوم خاورمیانه در برابر خود را تروریسم قلمداد میکنند. در همان ابتدای شروع جنگ جنوب افغانستان پس از حملات یازده سپتامبر، عملیاتی در آسمان پاکستان توسط پهپادهایی که از عربستان! برخاسته بودند انجام شد، آنزمان برای من قابل پیش بینی بود که آمریکا القاعده را در سراسر خاورمیانه، از افغانستان تا یمن و عراق و سوریه و ... هر جا که بتواند برچسب تروریسم بزند تسری داده و خودش با پهپاد آن را دنبال خواهد کرد، در فاصله سالهای 2004 تا 2013 آمریکا با وجود اعتراض های بسیاری از مردم افغانستان و پاکستان، بیش از 375 حمله پهپادی انجام داده که به کشته شدن 2561 نفر مطابق با آمارهای اعلام شده رسمی منتهی شده، از سال 2002 تا 2013 نیز مشابه همین حملات پهپادی 99 مورد در یمن نیز صورت گرفته که به کشته شدن 552 نفر انجامیده، در سومالی، سوریه، عراق، و ... نیز چنین حملاتی انجام شده است، در تمامی این ترورهای هوایی غیر نظامیان بسیاری نیز کشته شده اند، مطابق با برخی آمارهای رسمی، در بیش از 6700 حمله پهپادی آمریکا در خاورمیانه رقمی بالغ بر 12هزار نفر ترور شده اند که دست کم 1200 نفر آنها غیر نظامی و از این میان نزدیک به 400 نفر کودک بوده اند. مبرهن است که هیچ یک از این ترورهای هوایی یا حکم مرگ های آمریکایی با استفاده از محکومیت قضایی متهمان صورت نگرفته است. تا کنون فقط در دو دولت اوباما و ترامپ 900 حمله پهپادی منجر به ترور انجام شده است، آنهم بر سر مردمی که حتی برای دفاع از خود شاید قادر به خواندن و نوشتن شکواییه نباشند چه رسد به پیگیری در سازمانهای بین المللی و کنوانسیون های حقوق بشر. از همه موارد فوق که بگذریم، ترور یک شخصیت رسمی نظامی، و نفر دوم جمهوری اسلامی ایران، از نظر محبوبیت در میان مردم، در کشوری ثالث و در زمان صلح با زیرپا گذاشتن تمام قواعد و رسوم بین المللی در حقوق دیپلماتیک، بیانگر آن است که این هیولای ترور هوایی دیگر حد و مرزی برای خود نمیشناسد. اگر امروز به فکر مقابله همه جانبه با فناوری تروریسم بی حد و حصر آمریکا در خاورمیانه نباشیم، باید منتظر روزگاری بمانیم که تمامی نخبگان، دانشمندان و حتی مردم عادی کشور ما ایران نیز منتظر بمبی باشند که پهپادهای آمریکایی از آسمان بر سرشان بی اندازد و در عوض بگوید آخ اشتباه شد، یا اینکه مشکوک بودیم!. و برای آنهایی که باور ندارند حملات پهپادی ایالات متحده در سراسر خاورمیانه ربطی به ایران ندارد: نویسنده WORIOR اقتباس یا درج مطلب تنها با ذکر نام نویسنده و آدرس سایت مجاز است. تقدیم به ارواح پاک شهدای مقاومت.
-
1 پسندیده شدهنیروی دریایی چین وثبت رکوردی تازه در جهان به اب انداختن 23 شناور جنگی در یک سال شاید تا قبل از پایان جنگ جهانی دوم ساخت شناورهای سنگین در تعداد بالا و در زمان کوتاه بارها توسط کشورهایی نظیر امریکا انجام میشد اما در زمان حال کمتر کشوری دست به چنین اقدامی زده است.چند روز پیش و در 26 دسامبر 2019 چین مراسم ورود به خدمت ششمین ناوشکن تایپ 055 و همچنین بیست و سومین ناوشکن تایپ 052D در تاسیسات کشتی سازی دالیان این کشور را رسما انجام داد وبا اضافه کردن این دو ناوشکن تعداد ناوشکن های اضافه شده ارتش چین به عدد 9 در سال 2019 رسیده است. ناوشکن تایپ 055 با وزن 10 هزار تنی گامی بلند از جانب چین در ساخت ناوشکن های مدرن و رده اول در سطح جهان بوده است این شناور با تجهیز به 112 سیلوی عمود پرتاب موشک قادر به شلیک انواع موشک های کروز ضد کشتی و برد بلند وهمچنین موشک های دفاع هوایی و ضد زیردریایی میباشد.به غیر از یک ناوشکن 055 که در همین اواخر تحویل داده شده بود یک تایپ 055 در سپتامبر امسال در شانگهای به اب انداخته شده بود ومجموع ناوشکن های ساخته شده این کلاس در سال جاری به عدد 2 رسیده است در 23 فوریه سال میلادی جاری چین هفدهمین ناوشکن کلاس تایپ 052D خود را در تاسیسات جیاننانگ واقع در شهر شانگهای به اب اندخت علاوه بر این ناوشکن در اوریل امسال یک ناوشکن دیگر از همین نوع در این تاسیسات یه خدمت رسمی ورود پیدا کرده بود.در می سال 2019 هم چینی ها دو ناوشکن 052D در دالیان به اب انداخته بودند.در مجموع با دو ناوشکن 052D که در شانگهای به خدمت گرفته شده بود ارتش چین 7 ناوشکن از این نوع را فقط در سال 2019 به مجموع نیروهای تحت فرمان خود اضافه کرد و تعداد کلی این ناوشکن ها را به عدد 23 رساند. چین همچنین یک ناو بالگرد بر ابی وخاکی سنگین تایپ 075 را که اولین ناو ساخته شده از این کلاس میباشد را در 25 سپتامبر به اب انداخت این شناور سنگین ترین شناور چینی بعد از ناوهای هواپیماب چینی میباشد.این ناو 40 هزار تنی قابلیت حمل 30 بالگرد تهاجمی را دارا میباشد ارتش چین ساخت دو فروند از این کلاس تا دو سال دیگر را برنامه ریزی کرده است چینی ها در سال میلادی جاری یک ناو بالگرد بر ابی و خاکی تایپ 071 را به خدمت گرفتند این ناو با 25 هزار تن وزن بزرگترین شناور رزمی چین پس از ناوهای هواپیمابر چینی و شناور تایپ 075 میباشداین ناو قابلیت حمل 15 خودرو زرهی مانند تانک تایپ 99 و یا حمل 900 تفنگدار دریایی را دارا میباشد نیروی دریایی چین برنامه ساخت 6 شناور از این نوع را دارد که تاکنون 4 فروند ان ساخته شده است. علاوه بر شناورهای ذکر شده این کشور در سال 2019 دوازده فروند ناوچه تایپ 056 را به خدمت گرفت این ناوچه سبک که در کلاس Corvette طبقه بندی شده است با وزن 1500 تنی مسلح به 4 موشک ضد کشتی YJ-83 با برد 180 کیلومتر و 8 موشک ضد هوایی TY-90 با برد 9 کیلومتر میباشد. برنامه به خدمت گرفتن 60 فروند از این شناور وجود داردو تا هم اکنون 26 فروند ان محقق شده است.
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس عملیات کور هواپیمای RF-4 با همه محدودیت های پروازی اش ، آب باریکه ای را می مانست که می توانست تنور عملیات ها را علیه دشمن گرم نگه داشته و امید به بیرون راندن اشغالگران را از خاک میهن اسلامی تازه کند ؛ اما جلسه تابستان 1363 ، مُهر دیگری بود بر محدودیت بکارگیری آنها. این جلسه مهم در حوزه فرماندهی نهاجا تشکیل شده بود و همه فرماندهان سپاه از آقای محسن رضائی بگیر تا فرماندهان عملیاتی جنگ حضور داشتند. من و آقای حسین تاش از یگان هوائی سپاه به آن جلسه دعوت شده بودیم. عموما این جلسات برای تبادل نظرات بین ارتش و سپاه برگزار می شد ، اما این بدترین جلسه ای بود که کام همه فرماندهان را تلخ کرد. آقای معینی فر ، از فرماندهان ارتش در این جلسه رسما اعلام کرد که ما به دلائل مختلف ، دیگر نمی توانیم از هواپیمای فانتوم استفاده کنیم. برای شناسائی و عکسبرداری از مواضع دشمن از این پس فکر دیگری بکنید. با این حرف حالمان گرفت. با دکل های برق که فقط در برخی از مناطق پیدا می شد، چیز زیادی نمی شد از عقبه دشمن را دید زد. نیروهای شناسائی زمینی هم فقط می توانستند حداکثر از کمین ها عبور کرده و تا خط دشمن پیش بروند. از آن به بعد به راحتی ، نمی توانستیم حدس بزنیم ، چه برسد به اینکه بخواهیم عملیاتی را طرح ریزی کنیم. تمام روش های شناسائی دشمن بسته به همین چند مورد بود ، اما این فقط عکس هوائی بود که می توانست چاره کار باشد. اگر چه عکس های RF-4 هم از ارتفاع بسیار بالائی گرفته می شد و بسیاری از مواضع به خصوص آنهائی را که دشمن اختفاء و استتار کرده بود ، پیدا نبود و از طرفی فاصله زمانی عکسبرداری تا موزائیک کردن و تفسیر آنها و استخراج و دسترسی به اطلاعات آنها ، زمان نسبتا زیادی می برد و در این فاصله دشمن می توانست ؛ آرایش نظامی خود را عوض کند ، اما با این همه فرماندهان به شناخت کلی از عقبه دشمن می رسیدند. اما اکنون بدون آن یا باید از عملیات کردن علیه دشمن صرف نظر می شد و یا به عملیات کور تن داده می شد. تن دادنی که بی شک خسارات فراوانی را باید به جان خرید. اگر چه آن روز همه مأیوس و نگران بودند اما ایمان داشتیم که راه سومی باید وجود داشته باشد. راوی : محسن عمل نیک * * * * * راه سوم ظاهرا احمد راه سوم ماجرا بود. من می دیدم این چند روز دارد تقلاهائی می کند و رفت و شدهائی را نیز به فرماندهی یگان راه انداخته است اما نمی دانستم اینقدر مهم شده باشد. احمد با این کار حسابی خودش را مطرح کرده بود. اکنون دیگر نامش ورد زبان فرماندهان شده و خبرش حتی به محسن رضائی هم رسیده بود. پیش خود می گفتم : حالا دیگر حتی می تواند خانه نیمه کاره اش را به اتمام برساند ، به خصوص اینکه او آدم نکته سنج و فرصت شناسی است و می داند چطور با فرماندهان حرف بزند تا به خواسته هایش برسد. شاهکارش فقط این نبود که موفق شده بود پرنده ای بدون سرنشین بسازد که به راحتی در آسمان پرواز کند ، بلکه او توانسته بود با کار گذاشتن دوربین عکاسی در آن ، عکس هائی از فراز شهرش با وضوح بسیار بالا بگیرد. این کار یعنی تحول اساسی در جنگ. وقتی با خودم فکر میکردم او با این کار چقدر توانسته است در کم شدن ضایعات انسانی جنگ کمک کند ، حسودی ام میشد. ما با هم همکار بودیم ، هر دو با هم سر یک کلاس می رفتیم و در قسمت فنی هواپیمائی ، عضو کادر اویونیک بودیم. اما اینک توجه الهی شامل حال او شده بود. عکس های هوائی را که او از فراز شهر قزوین گرفته بود ، واقعا قابل تقدیر بود. بی خود نبود که به دستور آقا محسن فرمانده کل سپاه ، هم پول و امکانات برای توسعه کار در اختیارش گذاشتند و هم اسلحه ای کمری به او دادند که از خطر منافقین در امان بماند. خودش می گفت : برای اینکار از طرف منافقین تهدید به مرگ شده بود. حالا آنها چطور فهمیده بودند ، بماند. چقدر خبرهای جور واجور در این چند روز برای احمد اتفاق افتاده بود و من بی خبر مانده بودم. ولی نمی دانم چرا برای نشان دادن هواپیمایش ، هر بار تعلل می کرد. او حتی مرا که دوست صمیمی اش بودم به خانه اش راه نداد. وقتی در پاسخ فرمانده یگان هر بار طفره می رفت ، من به همراه چند نفر از دوستان تصمیم گرفتیم که سر زده به خانه اش برویم و هواپیمایش را از نزدیک ببینیم. همین کار را هم کردیم. او اول نخواست ما را به خانه اش راه بدهد ، اما وقتی فهمید ما این همه راه را از تهران کوبیده ایم و تا قزوین آمده ایم ، تسلیم شد و ما را به انباری خانه شان برد. تماشای هواپیمای اسباب بازی با آن چرخ های کالسکه و درب و داغون اش ، مسخره تر از آن بود که ماجرا را باور کنیم ، چه برسد به اینکه از او توضیح بیشتری بخواهیم. کافی بود چشم به چهره مضطرب و شرمنده اش می دوختیم. تمام حرکاتش گویای یک دروغ بزرگ بود ، چیزی که ما را همچنان سر دو راهی قبل متوقف کرد. او چون نتوانسته بود هواپیماهای دست سازش را پرواز دهد ، عکس های ارائه شده به ما را از درون یک بالگرد گرفته بود. راوی : محسن عمل نیک ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: اختیار دارد قربان . البته ای کاش این فیلم ها یکم جزئیات بیشتری داشتند . اونوقت دیگه اصلا نیازی به ارسال این تاپیک نبود. چون این کتاب و این فیلم ها تقریبا هر دو یک مضمون مشترک ( تولید اولین پهپادهای ایرانی در زمان جنگ) دارند. بهرحال از زحمتی که برای ارسال این فیلم ها متقبل شدید ممنونم. پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس مقدمه (بخش دوم و پایانی ) - اگر چه این گردان هیچگاه ساختاری هم عرض نام خود ، تا پایان جنگ نیافت ؛ اما با ساخت انواع هواپیماهای بدون سرنشین هم در نوع مأموریت ، هم در جغرافیای عملیاتی و هم در تنوع مأموریتی گسترش یافت و به اکثر نیازهای عملیاتی ( حتی فراتر از عکس های هوائی ارتش ) برای طرح ریزی عملیات آفند و پدافند سپاه و ارتش پاسخ داد. مزیت عکس های هوائی گرفته شده توسط پهپادهای سپاه هم بر عکس های هوائی RF-4 ارتش و هم بر شناسائی های زمینی ، فرماندهان را بر آن داشت که از این عنصر نوپا اما موثر و راهگشا حمایت کرده و جایگاه ویژه ای در طرح ریزی عملیاتی برای آن باز کنند. به طوری که برخی از فرماندهان اجرائی ، عملیات را موکول به دیدن عکس های هوائی پهپادها می کردند. سادگی در ظهور عکس ها ، به وفور بودن آنها و مهمتر از همه ؛ به روز بودن این نوع عکس ها ، در برخی از موارد تا رده گردان را پوشش می داد و در توجیه عملیاتی منطقه بسیار فابل اتکا می نمود. وضوح بالای عکس ها ، عکس برداری با نماهای نزدیک ، عکسبرداری چند زاویه ای از یک منطقه مورد نظر ، گستردگی مناطق عکسبرداری شده ، سرعت عمل ( از عکسبرداری تا بهره برداری ) ، کم هزینه بودن پروازها ، عدم نیاز به مهارت ویژه برای تفسیر عکس ها و ... از ویژگی های مهم عکس های هوائی پهپادها به حساب می آمد که خیلی زود ، این گردان را مورد توجه قرار داد. تأثیرات نظامی پهپادها چه در آفند و چه در پدافند از برجستگی های این یگان بود که برخی از آنها عبارت بودند از : کمک به بازنویسی نقشه های نظامی کمک به کاهش تلفات انسانی کمک به تقاطع اطلاعاتی کمک به اهداف عملیاتی هوانیروز انجام عملیات روانی علیه دشمن انجام عملیات فریب تکمیل کننده و تصحیح کننده شناسائی زمینی کسب اطلاعات از مناطق غیر قابل دسترس ایفای نقش در تک و پاتک شناسائی میادین مین و مواضع انتخابی دشمن و .... پهپاد های ایرانی راه درازی را پیمودند تا به این نقطه ای که امروز در آن قرار دارند ، رسیدند آنچه که توانست یگان پهپاد را در طول دوران دفاع مقدس هر روز بیش از پیش مورد توجه قرار دهد و سهم بیشتری از کسب اطلاعات از دشمن را در حوزه طرح ریزی عهده دار شود ، علاوه بر سخت کوشی ، از جان گذشتگی و ایثار کادر فنی و پروازی آن ؛ نو آوری و اتکاء بر دانش بومی بود. نیروهای پهپاد ، با ارتقاء توانمندی پهپادها (چه در زمینه عمق پروازی و چه در وسعت میدان عکسبرداری) ، ابتکارات و نوآوری های مختلفی را تجربه نمودن که می توان به ابتکار در ارتقای موتور و بدنه ، ارتقاء در کاربری انواع دوربین های عکسبرداری در پرنده ها ، ساخت و تولید لانچر ، اسکیت و ... اشاره نمود. حجم روز افزون مأموریت های ابلاغی قرارگاه عملیاتی خاتم ، از یک طرف و لزوم ساخت هواپیماهای جدید با قابلیت بالاتر ، از طرف دیگر ؛ هرگز به پهپاد امکان جدا نمودن آموزش و عملیات را تا پایان جنگ نداد و این یگان با حفظ توانمندی رزمی ، انواع آموزش های فنی و خلبانی را در خلال عملیات ها و مأموریت ها به انجام می رساند. راه اندازی پهپاد در غرب کشور ، قبل از اینکه ترجمان توسعه ساختار و سازمان پهپاد به حساب آید ، بیانگر گستردگی نیاز واحد اطلاعات به این یگان بود. گردان رعد با ارتقاء سطح دانش پروازی و با موفقیت در ساخت انواع هواپیماهای بدون سرنشین تحت عناوین تلاش ا و 2 و 3 ، هواپیمای مهاجر و ... خیلی سریع به یگان پهپاد ، ارتقاء سازمان یافت و توانست با تصویربرداری از مناطق تحت اشغال دشمن ، نقش بی بدیل خود را در عرصه اطلاعات ثبت نماید. قرار گرفتن کشور در تحریمهای ظالمانه اقتصادی و نظامی توسط ابرقدرت ها در طول هشت سال دفاع مقدس ، علاوه بر اینکه دستیابی ایران به هواپیماهای بدون سرنشین نظامی را غیر ممکن می ساخت ، مسیر دستیابی ( حتی به قطعات تجاری ) هواپیماهای مدل را نیز دچار مشکل کرده بود. با این پیشینه یگان پهپاد با کمک جوانان مشتاق و مومن ، اقدام به نوآوری در ساخت پرنده های مدل با قابلیت نظامی اعم از عکسبرداری هوائی ، تهاجمی ، خود انهدامی ، هدف و ... نمودند و در طول جنگ ، با تولید و بهر برداری از هواپیماهای مدل " تلاش " و " مهاجر" سهمی در خور در اطلاعات و عملیات ایفا نمودند. موفقیت در صنعت ساخت و بکارگیری اطلاعاتی پرنده های بدون سرنشین با امور حفاظتی ، باعث شد که تا سال 1366 دشمن از کارائی این پرنده ها بی خبر بماند و به دلیل ساختار ساده آنها نتواند حتی یکی از آنها را با انواع جنگ افزارهای خود ساقط نماید. اگر چه این یگان نهایت تلاش خود را برای حفظ جان کادر پروازی انجام می داد ، ولی به سهم خود شهداء و جانبازان عزیزی را تقدیم آرمان های اسلام نمود. عبدالرضا سالمی نژاد - مولف کتاب پهپاد در دفاع مقدس ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند.
-
1 پسندیده شدهمهمات جدید هایپر سونیک ضد کشتی برای نیروی دریایی ارتش چین ناوشکن 10000 تنی کلاس نانچانگ تایپ 055 پکن : براساس اطلاعات منتشر شده از سوی منابع چینی ، ظاهرا نیروی دریایی ارتش چین در حال برنامه ریزی جهت تست یک موشک جدید ضد کشتی هایپر سونیک است . در این میان ، به گفته منابع میدانی ، نمونه اولیه این موشک که بویژه برای افزایش قدرت آتش جدید ترین ناوشکن بومی این کشور ( ناوشکن 10000 تنی کلاس نانچانگ تایپ 055) طراحی شده ، در گذشته ، تستهای محدودی را پشت سر گذاشته و آزمایشات جدید ، به احتمال بسیار زیاد مرحله نهایی ورود بخدمت آن را شامل می گردد . این منابع مدعی اند که موشک جدید هایپرسونیک چینی ، که هم اینک با شناسه YJ-XX نیز شناخته میشود ، براحتی می تواند از لایه های دفاع موشکی ارتش ایالات متحده شامل سامانه استاندارد3 بلوک 2 و SM-6 بلوک یک . ای عبور کند که با برد موثر ادعایی 1000 کیلومتر احتمالا" نزدیک به حقیقت به نظر می رسد . همزمان بار این خبر ، نیروی دریایی ارتش چین در هفتادمین سالگرد تشکیل خود ، از نخستین نمونه رزمی ناوشکن تایپ 055 ( به رجیستر بدنه 101 ) رونمایی نمود که این ، خود خبر فوق را به نوعی تایید میکند . ناوشکن موشک انداز لویانگ-3 ( تایپ 052 دی ) این شناور رزمی با درازای 180 متر ، عرض 20 متر ، نسخه ارتقاء یافته ناوشکن موشک انداز لویانگ-3 ( تایپ 052 دی ) است که نزدیک به یک سوم بزرگتر شده است . این شناور رزمی جدید ، با 112 سلول عمودی پرتاب موشک می تواند طیف متنوعی از مهمات پیشرفته بومی شامل موشکهای سطح به هوای HHQ-9 ، موشک ضد کشتی YJ-18 و موشکهای کروز CJ-10 را حمل و استفاده نماید . با این حال ، سلاح اصلی این شناور ، یک قبضه توپ 130م.م H/PJ-38 است که میتواند در صورت نیاز با یک "ریل گان" نیز تعویض گردد . ضمن اینکه هدایت آتش این توپ با دو رادار باند اس و ایکس صورت می گیرد که بدان قابلیت رهگیری و هدف قرار دادن اهداف پنهانکار را خواهد داد . در این خصوص ، تحلیل گران نظامی معتقدند که درصورت تسلیح این شناور به موشکهای هایپرسونیک جدید ، توانایی های رزمی نیروی دریایی چین در مرکز اقیانوس آرام ، در مقایسه با گذشته ، افزون تر خواهد شد . صرفا" برای میلیتاری /مترجم : MR9