برترین های انجمن
ارسال های محبوب
Showing content with the highest reputation on سه شنبه, 21 اردیبهشت 1400 در پست ها
-
6 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. عملیات والفجر مقدماتی از زاویه ای دیگر عملیات والفجر مقدماتی در بهمن 1361 ، یکی از تلخ ترین شکست های ایران در جنگ هشت ساله بود. جایی که بسیاری از جوان های سرزمین عزیزمان مظلومانه در دشت های فکه و اطراف آن به شهادت رسیدند. بنا بود پس از آزادی خرمشهر ، بصره را تهدید کنیم و تا ساحل شط العرب پیش برویم و بالا سر بصره باشیم تا دست برتر را داشته باشیم. در عملیات رمضان شکست سختی خوردیم و نشد. حالا در زمستان سال 1361 به سمت العماره حمله می کردیم و حتی گویا به فکر ایجاد حکومت اسلامی در العماره هم بودیم. نام عملیات را والفجر انتخاب کردیم و وعده های بسیاری از پیروزی اش دادیم. اما وقتی عملیات شکست خورد ، نامش به والفجر مقدماتی تغییر کرد و تا پایان جنگ هم در جبهه های مختلف تا والفجر 10 را هم انجام دادیم. آیا آمار اشتباه به امام(ره) می دادند ؟ روز 21 بهمن سال 1361 ، امام خمینی در سخنرانی اش درباره جنگ به تبلیغات دشمن اشاره کرد و فرمود که دشمن می گوید : " در این نبرد آخر گاهی می گویند هفت هزار ، گاهی می گویند پانزده هزار ، ما از ایرانیان را - یعنی از این سپاهیان ایران را - کشتیم و از بین بردیم، [ در حالیکه ] بیش از چهار هزار نفر ما نفرستادیم در جبهه ها" ( صحیفه امام/ جلد 7/ص312) حضرت امام(ره) ، خود در خط مقدم و حتی قرارگاه های عملیاتی و مرکزی نبوده اند که به آمار دقیق دسترسی داشته باشند ، پس چه کسی به امام گزارش داده که در والفجر مقدماتی ما 4000 نفر نیرو بیشتر وارد نکرده ایم ؟! در حالی که به استناد سایت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس ، این عملیات با این استعداد انجام گرفت : 129 گردان پیاده ، 11 گردان زرهی ، 7 گردان مکانیزه و 7 گردان توپخانه از سپاه 4 گردان پیاده ، 7 گردان زرهی ، 6 گردان مکانیزه و 16 گردان توپخانه از ارتش. به گزارش خبرگزاری ایسنا و خبرگزاری مهر ، به نقل از مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه ، آمار تلفات بدین صورت است : " 501 تن از نیروهای خودی شهید ، 7313 تن زخمی و 3116 تن مفقود الاثر شدند. " از تعداد اسرای نیروهای خودی در این عملیات هم آمار رسمی ارائه نشد. اگر این آسیب شناسی ها الان انجام نگیرد ، در آینده در میان صفحات گم شده تاریخ مغفول می شود. اما ممکن است که اگر الان این سوالات مطرح شود ، حتی جوابی در خور هم پیدا کنیم. واقعیت این است که درس ها و تجربیات جنگ باید به نسل های بعد منتقل شود و این درس ها صرفا با شعار منتقل نمی شود. هرگز نمی گوئیم که همه گزارش هایی که به امام در خلال جنگ داده می شد غیر واقعی بود ؛ اما ، اگر جائی چنین اتفاقی افتاده باید موشکافانه و نقادانه بررسی شود تا از وقوع چنین خطاهائی در آینده بتوان جلوگیری نمود. مهدی کیانی از فرماندهان سپاه در جنگ ، درباره عملیات رمضان می گوید : "وقتی همراه فرماندهان خدمت امام خمینی(ره) در جماران رسیدیم ، تمام مطالب به خوبی و تمام و کمال خدمت امام عرضه نشد." این نخستین فرمانده سپاه آبادان ، به یک نکته مهم و اساسی اشاره می کند : " در یکی از دیدارها که خدمت امام خمینی(ره) رسیدیم ، آقا محسن گزارشی حماسی به امام داد. من گفتم حماسی گفتن کار ما است. آقا محسن باید بر محور عقلانیت به امام گزارش بدهد تا ماهیت کار معلوم شود. باید آقا محسن مشکلات جنگ را طرح کند. همانطور که به ما گوشزد می کنید ؛ به امام هم همین گونه گزارش دهید. اگر حقایق و کاستی ها را امام نداند ، دولت و نظام اجرائی کمک نمی کنند و امام هم دلیلی برای دستور به آنها نخواهد دید." (کتاب یک شهر ، یک جهان آرا) سردار مهدی کیانی ، فرمانده سپاه آبادان ،از فرماندهان لشکر انصار الحسین خوزستان و برادر دو شهید کیانی در مهرماه 1399 و در سالگرد دفاع مقدس در جماران ( جلسه تجدید میثاق فرماندهان با آرمان های امام ) هم اظهار می دارد : "راست نگفتن به فرد غیر مسئول زیاد مهم نیست. ولی باید به امام راست گفته می شد. دوستان فراموش نکنند که در حصر آبادان وقتی تمام حقایق صحنه نبرد به امام گفته شد ، همانجا امام دستور دادند که باید حصر آبادان شکسته شود. باید تمام اتفاقات و موازنه صحنه نبرد را به فرمانده بالای دستی خود بگوئیم ، چون فرمانده بالای دستی مان دارد تصمیم می گیرد. امام بالا دست ترین فرمانده جنگ بود و باید تمامی اطلاعات صحیح به ایشان می رسید که بتوانند تصمیم صحیح بگیرند". وی ادامه داد : " پایان جنگ همین اتفاق افتاد؛ همه راست ها به امام گفته نشده بود. وقتی که همه راست ها و حقایق به امام گفته شد ، امام تصمیم متفاوتی گرفت و آن پذیرش قطعنامه بود". درباره عملیات والفجر مقدماتی ، مرحوم هاشمی معتقد بود : "یکی از مواردی که از امام مخفی کرده بودند ، گزارش از تلفات های عملیاتی والفجر مقدماتی بود." هاشمی می گوید که آن زمان هنوز فرمانده کل جنگ نبود ؛ اما " با اطلاعاتی که معمولا از جاهای مختلف می گرفتم ، متوجه شدم که تلفات ما واقعا وحشتناک بود. تا جائی که تا آخر رسما گفته نشد آمار تلفات انسانی ما در شهادت ، جانبازی و اسارت چقدر بود." ( زندگی و زمانه آیت الله هاشمی رفسنجانی از 1313 تا 1394 ) ============================== یادآوری - شهدای پاک و گرانقدر عملیات والفجر مقدماتی و سایر عملیات های دفاع مقدس ؛ که جان و جهان و همه چیزشان را فدای دین و میهن و انقلاب شان کردند ، از مقدس ترین مخلوقات خداوند نزد همه ما هستند. اما بنا نیست برخی از مدیران جنگ ، این فداکاری های مقدس و ارزشمند را ؛ بعنوان سپری در مقابل پرسش پرسشگران قرار دهند و مانع بررسی جوانب مغفول مانده دفاع مقدس شوند. پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
3 پسندیده شدهیا به اندازه آرزوهات تلاش کن . یا به قدر تلاشت آرزو. داستان خواستن و نتوانستن ما هم همینه. اگه نمی خواستیم ده پله یکی کنیم و به مانند چین به سمت طراحی و تولید جنگنده می رفتیم نتیجه نمیشد قاهر ....
-
3 پسندیده شدهبسم ا... فروردین 1388 - اردیبهشت سال 1400 مصاحبه با امیرخواجه فرد ، ریاست وقت سازمان صنایع هوایی نیروهای مسلح پی نوشت : انصافا" کلاه خودتون را قاضی کنید ، تمامی پستهای این تاپیک را از ابتدا بخونید ، بعد پیش خودتون قضاوت کنید که جملات مشابه با فرموده های این افسر مسئول ، در کجاهای این تاپیک در سالهای گذشته گفته شده ..... لینک مصاحبه اگر وقت شد در پست بعدی تک به تک تحلیل های ارائه شده در خصوص قاهر در سالهای گذشته بازنشر میشود
-
3 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس مهاجر سال 1366 وقتی پهپادهایمان لو رفت و دشمن فهمید که در این چند سال ، ما با آنها عملیات شناسائی انجام می دادیم ؛ تصمیم گرفتیم که هواپیمای جدیدی با اهداف تهاجمی بسازیم. یعنی پیش خود فکر کردیم می شود با تقویت موتور و بدنه و نصب RPG-7 آن را به سمت مواضع دشمن فرستاد و موشک ها را به طرفش شلیک کرد. این اقدام بیش از آنکه تهدید و خرابی برای دشمن بار آورد ، موجب ترس و وحشت آنها می شد. با این انگیزه بچه ها دست به کار شدند. موشک ها را هم باید در جلو هواپیما کار می گذاشتیم. این هواپیما خیلی سریع آماده شد و نامش را به یاد دوست همرزم شهیدمان "علی اصغر مهاجر" ، پهپاد مهاجر گذاشتیم. ما از اینکه برای اولین بار با این هواپیما پرواز می کردیم ، در پوست خود نمی گنجیدیم. کمی چموش بود ، اما برای خودش عظمتی به حساب می آمد. موشک هایش هم زیر بال چپ بودند و هم زیر بال راست. البته روزی که برای تست در بیابان های اطراف اهواز می رفتیم ، ناگهان یکی از راکت های در حال نصب توسط برادر پازوکی که یکی از پاسداران وظیفه بود و در امور الکترونیکی مهارت خاصی داشت ؛ یهو از زیر بال شلیک شد و آن طرف تر به جائی خورد و منفجر شد. بعدها ؛ خودم در جزیره مجنون ، با آنها به طرف کمین های دشمن حمله کردم و راکت هایش را به سمت سنگرهای آنها شلیک کردم. انگار که عراقی ها کُپ کرده باشند ؛ تا لحظاتی هیچ خبری از شلیک هایشان نبود. اما وقتی آن را پشت مواضع خودمان فرود آوردم ، با شلیک انواع توپ ها و خمپاره ها ، محل فرود را زیر آتش گرفتند. اگر دیر می جنبیدیم ، خودمان و هواپیمایمان می رفتیم هوا. چیزی نگذشت که بچه ها به فکر ساخت هواپیمای انتحاری هم افتادند. بچه ها با یک لوله پولیکای 110 ، بدنه هواپیما و با فوم بال هایش را ساختند. قسمت جلوی هواپیما را هم ، پُر کردند از مواد منفجره C4 یا هر ماده منفجره دیگر. وقتی هواپیما با آن جثه اش ، در ارتفاع پائین ، بی مهابا به طرف دشمن می رفت و یهو خودش را به توپ و تانک می زد ؛ بیشتر از انفجارش از هیبت اش ایجاد وحشت می کرد. این را بعدها، اسرای عراقی برایمان تعریف کردند. من خوشبختانه با این نوع هواپیما هم خلبانی کردم. بدین ترتیب که یک هدف فرضی را توی یکی از جزایر خلیج فارس دادند و من با دقت خاصی آن را به هدف کوبیدم. راوی : حاج رسول وکیلی * * * * * باز هم یا زهرا (س) جنگ که تمام شد ، ما هم بار و بندیل مان را از منطقه و اهواز بستیم و برگشتیم توی پادگان حضرت ولیعصر (عج) در میدان سپاه تهران. نه اینکه شبیه یگان موشکی سپاه ؛ حکایت فاتحان از جنگ برگشته را داشته باشیم ، ولی توی دل مان کمتر از آن هم متصور نبود. بچه هایمان با نقش آفرینی در طرح ریزی عملیاتی ، افتخارات زیادی برای نیروی هوائی سپاه به ارمغان آورده بودند. اما با پیشینه ای که از برخورد نیرو با خود داشتیم ، هیچ نوع صابونی به دل نمالیدیم. ما توی خودمان به شدت در حال آموزش ، به روز رسانی اطلاعات و توسعه سازمان یگان خود بودیم که یهو سر و صدای کله پا کردن یگان پهپاد گُر گرفت. ظاهرا فرماندهان نیروی هوائی به این جمع بندی رسیده بودند که با پایان جنگ ، در آینده نیازی به پهپادها نخواهد بود. حالا چرا حداقل استفاده های غیرنظامی پهپاد را ندیدند ، بماند. از همان اول بساط مان را از توی نیرو جمع کردند و فرستادند در بیابان های فردیس کرج. تازه این ارفاق به حساب می آمد وگرنه معلوم نبود ، چه بر سر پهپاد می آمد. شاید به مقصودی که می خواستند رسیدند؛ بچه ها از خلبان و فنی گرفته تا کادر اداری پهپاد هر کدام به جائی پراکنده شدند. ولی از آنجا که در زمان جنگ ، سرسختی و بی پناهی را آموخته بودیم ؛ باز هم به فکر اثبات خود و توانمندی هایمان افتادیم. مثل بچه های جنگ باز هم متوسل شدیم به "بی بی دو عالم" حضرت فاطمه زهرا(س). مثل توسل به او در فتح المبین ، در بیت المقدس ، در ... هیئتی تحت عنوان متوسلین به حضرت زهرا (س) تشکیل دادیم و اولین جلسه اش را از منزل خودمان شروع کردیم. اگر چه در ابتدا هفت نفر بیشتر نبودیم ، اما در تمام این سالها که تعدادمان بیشمار شد و نیروهای جوان پهپاد نیز به ما پیوستند ، نگذاشتیم حتی یک جلسه اش هم تعطیل شود. همچنان که دوشنبه اول هر ماه ، هیئت را در منزل یکی از پیشکسوتان پهپاد دنبال می کردیم و حضرت خانواده هایمان را نیز از وجود پر برکت خود سیراب می کرد ؛ به موازات آن ، پهپاد هر روز قوی تر از دیروز جان می گرفت و بازارش پر رونق تر می شد. اکنون که در ساخت انواع پهپادهای شناسائی و رزمی در رتبه چهارم جهان هستیم ، همه را مدیون توجه آن حضرت می دانیم. چیزی که در هر جلسه هیئت آن را از "بی بی" مطالبه می کردیم. راوی :رضا ارباب ... پایان کلام پایانی - این تاپیک رو تقدیم می کنم به همه دوستان عزیز میلیتاریست خصوصا برادر ارجمندم جناب @MR9 که باعث و بانی این تاپیک شدند. در واقع قصه از این قرار هست که در نمایشگاه چهلمین سالروز پیروزی انقلاب ، دو جلد از این کتاب رو گرفتم. یکی برای خودم و یکی برای ایشون. اما بعدتر چون دیدم شاید به مصلحت نباشه که از ایشون برای ارسال کتاب ، آدرس بگیرم ، برنامه ام رو عوض کردم و تصمیم گرفتم که این کتاب رو در قالب یک تاپیک ارسال کنم ؛ تا هم ایشون به مطالب این کتاب دسترسی پیدا کنند و هم سایر دوستانی که امکان حضور در اون نمایشگاه و دسترسی به این کتاب رو نداشتند. امیدوارم که مقبول دوستان واقع شده باشه. ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند پ.ن 3 : به پایان آمد این دفتر ، حکایت همچنان باقی است .
-
2 پسندیده شدهنمیگم پیش رفتیه برای مقاومت بلکه ممکنه پس رفت هم باشه ولی دیدن بر باد رفتن امنیت پوشالی صهیونیسم ها اونم با دست خالی و ابتدایی ترین سلاح ها دلچسبه و نشون میده که راه مقابله با اسرائیل مقاومته نه این مذاکرات بی هدف سازشکارانه که سبب حل شدن کرانه باختری در دل این شهرک سازی ها و بر باد رفتن تدریجی اش شد. اگه کل فلسطین و بلکه جهان اسلام و کشورهای عربی علیه این رژیم منحوس متحد میشدن ، این خانه عنکبوت به راحتی پایان رو به خود می دید...
-
2 پسندیده شدهچاره کار این چیزا نیست چاره کار به خدمت گرفتن نیروهای کار بلد و تحصیل کردست که خوب باز چنین افرادی هم تو سیستم اقایون جایی ندارن چون چنین افرادی با سیاست های این حضرات همسو نیستن میگردن دنبال افراد بله چشم قربان گو چند وقت پیش نمیدونم کدوم فرمانده بود گفته بود ملاک پیشرفت رتبه در ارتش نماز شب و حفظ قرانه و به اینا باید پست و مقام داد خوب خودتون قضاوت کنین چی به چیه
-
2 پسندیده شدهحالا اینو داشته باشین تا بعدا ببینین که همین جنگنده کوثر هم همون اف ۵ هست که برخی قطعاش عوض و بهینه شده (مثلا کابین دیجینال که عمده شم از کشور های دیگه تهیه میشه و در داخل سر هم میکنن) حالا شاید باز خیلیا بگن نه ما موتورشو ساختیمو نمیدونم سازشو نشون دادن و از این حرفها ولی اینده نشون خواهد داد که واقعیت چی بوده
-
1 پسندیده شده
-
1 پسندیده شدهبسم ا... ======== تفکیک تاپیک کاربری برنامه ایران / آنتونوف- 140 . بیستم اردیبهشت سال 1400 ======= بسم ا... شهریور 1386 - اردیبهشت سال 1400 مصاحبه با امیرخواجه فرد ، ریاست وقت سازمان صنایع هوایی نیروهای مسلح لینک مصاحبه
-
1 پسندیده شدهالبته داشتن صداقت و اذعان به واقعیت خودش میتونه قدمی رو به جلو باشه برای پیدا کردن کاستی ها و رفع اونا بصورت واقعی و عملی انشالله
-
1 پسندیده شدهاللان مرکز مطالعات راهبردی ارتش فراخوان زده که بیاید راهبرد ارایه بدید از همه دعوت کرده.آخه به چه امیدی کاغذ سیاه کنیم.اخه ما دردامون را به کی گیم خسته شدیم به خدا تو حسرت یه جلیغه ضد گوله موندیم.
-
1 پسندیده شده
-
1 پسندیده شدهممنون بابت اب پاکی که ریختی رو دستمون.این یعنی برای همیشه باید به رونمای از هواپیماهای سبک اموزشی تکراری دلخوش باشیم.عزیزان مدیر فکر کنم کلا این موضوع را حذف کند بهتر باشه.
-
1 پسندیده شدهفیلم جدید مربوط به پست قبل ، از دید دوربین اتوموبیل رو به جاده https://uupload.ir/view/car_o20d.mp4
-
1 پسندیده شدهاسرائیل و نیروی دریای ان برای نوسازی و جوابگویی برای تهدیدات نوین، در ۲۰۱۵ میلادی سفارش ساخت ۴ عدد ناوچه را داد که به صورت مشترک در شرکتهای المانی German Naval Yards Holdings GmbH و ThyssenKrupp Marine Systems ساخته شوند. ناوچه ها دارای مشخصات زیر هستند: تعداد : ۴ هزینه: ۵۰۵ میلیون دلار هر فروند ، براورد سال ۲۰۱۵ تناژ: ۱۹۰۰ تن درازا: ۹۰ متر برد : ۴ هزار مایل دریایی یا ۷۴۰۰ کیلومتر سنسورها و ایونیک: EL/M-2248 MF-STAR AESA radar تسلیحات: یک عدد اتوملامر توپ سینه، دو عدد ایستگاه ۲۳ میلیمتر تایفون، کانتینر لانچ عمودی ۳۲ عددی برای باراک ۸ سطح به هوا، کانتیر لانچ عمودی ۴۰ عدد برای سی دام، ۱۶ عدد ضد کشتی گابریل۵، دو عدد لانچر اژدر ۳۲۴ میلیمتری پد هلی کوپتر و نوع ان: ۱ عدد و MH-60 Seahawk multi mission ۴ ناوچه های موسوم اسم ساعر۶ را به خود گرفتند و بر اساس ناوچه ی المانی Braunschweig-class corvette ساخته میشوند. تا کنون ۲ عدد از انها ساخته شده است. ناوچه ی Magen در یازده نوابر ۲۰۲۰ تحویل و ناوچه ی دوم در ۴ ماه می ۲۰۲۱ تحویل داده شد. این دو ناوچه عملیاتی هستند. ناوچه ی ins oz یا دومین ناوچه ۶ روز قبل تحویل داده شد. https://euro-sd.com/2021/05/news/sea/22843/ins-oz-handed-over/ https://en.wikipedia.org/wiki/Sa'ar_6-class_corvette
-
1 پسندیده شدهHAVA SOJ کلید سلطه بر امواج HAVA SOJ پروژه ای مشترک میان TAI و ASELSAN برای توسعه هواپیمای ویژه جنگ الکترونیک و پشتیبانی الکترونیک از راه دور مورد نیاز ترکیه است. این اقدامی بزرگ برای به حداقل رساندن وابستگی خارجی در تامین نیاز های دفاعی است. همچنین علاوه بر توسعه هواگرد قرار است، مراکز برنامه ریزی و آموزش، تجهیزات پشتیبانی زمینی و خدمات پشتیبانی یکپارچه را نیز شامل می شود. SOJ سیستم یکپارچه است که اجازه میدهد بدون ورود به مرز های دشمن انواع سیستم های ارتباطی و رادار ها کشف کنیم و بر عملکرد آن ها اخلال ایجاد کنیم. این پروژه از دو بخش کلی تشکیل شده است: هواگرد SOJ مرکز برنامه ریزی و آموزش (عناصر پشتیبانی فنی مأموریت) هواپیمای تجاری Bombardier Global 6000 پلتفرم انتخابی برای این پروژه است. این هواپیما می تواند تا 12 ساعت به پرواز ادامه بدهد و مضاف بر موتور ها به یک ژنراتور مجهز هست که می تواند انرژی کافی را برای سیستم ها الکترونیکی فراهم کند. (م:شرکت ساب هم براساس همین هواپیمای اواکس Erieye را توسعه داده) اما تغییراتی در سیستم توزیع نیروی برق، خنک کننده ها و بخش های از بدنه خارجی اعمال میشود. و پس از اتمام این تغییرات TAI گواهینامه پروازی را پس از انجام تست های گوناگون مجدد صادر خواهد کرد. ویژگی ها: سیستم های شنود در باند فرکانسی وسیع سیستم های جنگ الکترونیک با توان خروجی بالا رادار ارایه فازی فعال سیستم پیوند داده DSSS و مقاوم در برابر اختلال مداومت پروازی بسیار بالا سیستم های تشخیص تهدید و مقابله با تهدیدات موشکی زیر سیستم ها: زیر سیستم حمله الکترونیکی / پشتیبانی الکترونیک زیر سیستم رادار آرایه فازی فعال زیر سیستم ارتباطی و خط داده تاکتیکی زیر سیستم مدیریت میدان نبرد زیر سیستم های دفاعی منبع (Stand-Off-Jammer) SOJ م« چیزی معلوم است گام بلند ترکیه برای تقویت هرچه بیشتر قدرت هوایی با اتکا به توان داخلی خود است. اما این هواگرد، هواگردی در کلاس شاویت و گلوبال آی (البته بدون در نظر گرفتن بحث اواکس بودن گلوبال آی) است. ترکیبی از قابلیت های الینت و جنگ الکترونیک، و به همراه یک رادار برای شناسایی و ردیابی دقیق اهداف زمینی. حال باید منتظر ماند و دید که چه زمانی این پروژه به سرانجام میرسد و اطلاعات دقیق تری ارائه میشود. به شکل محسوسی نبود چنین پرنده ای در کنار اواکس در نیروی هوایی خودمان احساس میشود.»
-
1 پسندیده شدهبه گزارش خبرگزاری bhol متعلق به رژیم صهیونیستی، برای نخستین بار؛ مسئولین سایت هسته ای دیمونا از نشت مواد رادیواکتیو درسایت اتمی دیمونا خبر دادند. به گفته ی رییس کمیسیون انرژی هسته ای رژیم صهیونیستی، نشست مواد رادیواکتیو در دیمونا در نتیجه ی موج انفجار موشک شلیک شده از سمت سوریه بوده است. این موج انفجار باعث ایجاد نقص در عملکرد برخی سانتریفیوژها شده و در نتیجه مقداری از این مواد به بیرون نشت کرده است. بنابر گزارش خبرگزاری Bhol گرچه بخشی از کارکنان مرکز هسته ای دیمونا در حال حاضر به دلیل عوارض ناشی از مجاورت با مواد رادیواکتیو در بیمارستان بستری هستند اما روند نشست مواد کنترل شده و مناطق آلوده شده، پاکسازی شده است!!
-
1 پسندیده شدهروز قدس: پایان شب صهیون سلام بر شهدای مقاومت و خیل عظیم مجاهدانی که در این راه، جان خود را تقدیم کردند، بهویژه شهید شیخ احمد یاسین و شهید سید عباس موسوی و شهید فتحی شقاقی و شهید عماد مغنیه و شهید عبدالعزیز رنتیسی و شهید ابومهدی المهندس و سرانجام چهره برجسته شهدای مقاومت، شهید حاج قاسم سلیمانی که هر یک پس از حیات پربرکت خود با شهادت، تأثیر مهمی در محیط مقاومت بر جای گذاشتند. نکته: این تصویر بیشتر از آنکه در سایت های مقاومت یافت شود در سایت های ضدانقلاب و صهیونیستی یافت شد. در نتیجه علیرغم همه شعارهاشون و همه مسخره کردن هاشون پشت بلندگوهای یکطرفه و تبلیغاتیشون، ( که امروز در همه شبکه هاشون اقدام به تمسخر می کنند) از روز قدس و و تاثیر خون و زحمت شهیدان مقاومت از اول تا امروز به شدت هراس دارند. و شاید همین رفتار از هر دلیلی برای کمک به مقاومت در سرزمین های اشغالی و قوی تر شدن فلسطینیان محکم تر باشد. کلید واژه صحبت های مقام معظم رهبری * نژادپرستانی که در بیش از هفتاد سال صاحبان سرزمین را با شکنجه و قتل و غارت و حبس، معذب ساختهاند ولی بحمدلله نتوانستهآند اراده آنها را مغلوب کنند. * جوان فلسطینی یک روز با پرتاب سنگ از خود دفاع میکرد و امروز با پرتاب موشک نقطهزن به دشمن پاسخ میدهد.
-
1 پسندیده شدهنیروی دریایی چین به کمک اندونزی برای نجات زیردریایی غرق شده می رود ناوگان نیروی دریایی چین برای کمک به بازیابی زیردریایی غرق شده اندونزی به بالی رسیده اند. نیروی دریایی اندونزی اعلام کرد:" این کمک پس از صورت گرفت که پس از کشف بقایای زیردریایی غرق شده، کشتی های خارجی استرالیا، سنگاپور و مالزی که در یافتن بقایا کمک کرده بودند، اعلام کردند که قادر به کمک در عملیات بازیابی نیستند" این زیردریایی که در عمق 800 متری قرار گرفته و طبق اعلام رسانه های اندونزی بر اثر انفجار یک اژدر در هنگام تمرین این اتفاق رخ داده، یکپارچگی خود را از دست داده و به سه قسمت تقسیم شده است. پکن پیشنهاد خودرا برای کمک ارائه کرد که به سرعت پذیرفته شد. برای همین منظور چین سه کشتی را روانه بالی کرد. تا کنون دو عدد از کشتی های اعزام شده مشخص شده اند: یک کشتی Type 925 submarine support ship و کشتی TanSuo2 - a carrier of manned and unmanned underwater vehicles که سابقه عملیات در دراز گودال ماریانا را هم دارد. همچنین شرکت SKK Migas ( شرکتی فعال در حوزه حفاری و نفت وگاز) همراه با جرثقیل 1200 تنی خود به این عملیات پیوسته است. منبع 1 منبع 2 منبع 3 م:« صرف نظر از پیچیدگی های فنی و ریسک بالای این عملیات، به نوعی دیپلماسی فنی و نظامی چین را شاهد هستیم، این زیردریایی که توسط آلمان ساخته شده و بدست کره بروزرسانی شده اما ما شاهد هستیم که چین پیش قدم بازیابی آن میشود(طبیعتا انتظار میرفت این دو کشور به عنوان سازندگان و بکارگیرندگان اصلی این مدل از زیردریایی برای پیدا کردن علت حادثه مشتاق تر باشند) این حادثه تلخ فرصت مناسبی را فراهم کرد تا پکن خودرا به جاکارتا نزدیک تر کند و هم بتواند توانایی خود را در این زمینه در شرایطی حقیقی محک بزند»
-
1 پسندیده شدهآتش سوزی مهیب در نزدیکی فرودگاه تل آویو وقوع آتشسوزی بزرگی در نزدیکی فرودگاه بینالمللی بنگوریون در تل آویو خبر داد. رسانههای اسرائیلی اعلام کردهاند که در پی این آتشسوزی، برخی خانهها در نزدیکی فرودگاه بنگوریون تخلیه شده است. شبکه العربیه نیز تصاویری از آتش سوزی گسترده در اراضی اشغالی را بخش کرده است. پایگاه خبری عبری زبان 0404 اعلام کرد که آتشسوزی گستردهای در منطقه "موشان زیتان" در نزدیکی منطقه «اللد» به وقوع پیوسته و پلیس و نیروهای اطفای حریق برخی خانههای نزدیک به محل آتشسوزی را از ترس گسترش دامنه آتش تخلیه کردهاند.
-
1 پسندیده شدهحمله مزدوران اماراتی به مواضع ارتش و کمیتههای مردمی یمن: این مزدوران روز شنبه در استان الضالع حمله ای را انجام دادند که فکر میکردند این حمله غافلگیرانه و سنگین خواهد بود. این مزدوران به منطقه الفاخر و حبیل العبدی هجوم بردند اما به جای آنکه رزمندگان یمنی غافلگیر شوند، خودشان غافلگیر شدند چرا که با ۴۰ کشته و نزدیک به یکصد زخمی و برجای گذاشتن کلی تلفات از جمله چند تن از فرماندهان ارشد، ناچار به فرار و عقبنشینی از منطقه شدند بدون آنکه بتوانند حتی یک متر هم خطوط را جابهجا کنند. از جمله در فرماندهان ارشدی که در این حمله به هلاکت رسید، شیخ یحیی الشوبجی فرمانده گردانهای موسوم به الشوبجی، یکی از معاونانش به اسم ابو معاویه و همچنین طارق القحيف از افسران ارشد تیپ 130 را میتوان نام برد. میزان تلفات و ناکامی سنگین درحالی به شبه نظامیان وابسته به ابوظبی وارد شد آنها از چند هفته قبل این حمله سنگین را دیده بودند اما طبق معمول عناصر اطلاعاتی ابو علی الحاکم گام جلوتر از آنها حرکت کرده و زمان و مکان دقیق حمله را از پیش گزارش داده بودند. باید منتظر فیلم این حمله و کمین محکمی ارتش و کمیته های مردمی برای مزدوران اماراتی در این منطقه ساختند و تقریباً یک چهارم از نیروهای مهاجم را منهدم کردند بود و آن را مشاهده کرد تا به دقت و اشراف این نیروها بیش از پیش ایمان آورد. نکته قابل توجه آن که در این حمله با وجود پشتیبانی سنگین آتش خمپارهاندازها و همچنین توپخانه مزدوران اماراتی تلفات وارد شده به رزمندگان یمنی بسیار اندک و غیر قابل گفتن است. با این حال محمد بن زاید در اصل ماجرا و توافقی که کرده بود زیر قولش زد و همچنان تلاش دارد تا با باز کردن جبهههای جدید در استانهای مختلف و همکاری گستردهتر با مزدوران وابسته به محمد بن سلمان فشار بر جبهه مارب را کم کند. این سیاست در واقع بازی در وقت اضافه است که میتواند منجر به گل خوردن اماراتیها شود، چرا که محمد بن زاید امارات قمار سنگینی انجام داده و اگر محمد بن زاید خیلی زود تصمیم به خروج از این بحران خود ساخته نگیرد، بحران بزرگتری دامنش را خواهد گرفت چون مشخص نیست که یمنیها بر کدام گزینه و هدف قرار دادن کدام تاسیسات راهبردی اماراتیها فکر کرده و کار میکنند.
-
1 پسندیده شدهحمله به ماشین حمل پول ، آفریقای جنوبی ، 22 آوریل 2021 فیلم مربوط به واقعه https://uupload.ir/view/film_bxir.mp4 مقایسه شود با استفاده از اتوموبیل های مشابه در کشور
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس عملیات والفجر 10 نمی دانم چرا هر وقت به آیه 4 سورهء بلد می رسم یاد بدبختی ها و گرفتاری های پهپاد می افتم؛ "لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ" (ما انسان را در سختی و رنج آفریدیم). از همان روز اول که پایمان را به غرب گذاشتیم تا مأموریت عکس برداری برای قرارگاه حمزه انجام دهیم ، انگار تمام هیکل رفته بودیم توی خمره ای از مصیبت. به روستای خرمال یا همان حلبچه که رسیدیم ، با وحشتناک ترین صحنه ای که هرگز کسی به عمرش ندیده بود روبرو شدیم. توی خیابان ها ، کوچه ها ، پس کوچه ها ، جلوی خانه ها ، مغازه ها و مزارع از کودک و جوان و پیر گرفته تا هر جنبنده ای که تا دیروز نفس می کشید ، جنازه افتاده بود و بوی تند بمب های شیمیائی همه جا گسترده شده بود. مأموریت که هیچی ، ما یک روز کامل را با خودروهایمان فقط از سطح شهر و روستا جنازه جمع کردیم. مرور صحنه های دلخراش کودکانی که در گوشه و کنار و حتی در آغوش مادر روی زمین ولو شده بودند ، حتی پس از این همه سال برایم ویران کننده است. صدام را نمی دانم اما ، مانده بودیم یک خلبان چگونه و با چه منطق و استدلالی ، دکمه فرود بمب را بر سر مردم این شهر و روستا فشار داده است ؟!! توی جنوب گاه از کمین های دشمن هم رد می شدیم و پشت سنگرهای خط اول ، هواپیما را از تیم عقب تحویل گرفته و تا عمق مواضع دشمن را عکس برداری می کردیم. اما اینجا ده کیلومتر مانده به مواضع خودمان ، خودروهایمان از موانع و کوه و کمر بالا نمی کشید و باید تمام مسیر را پیاده می رفتیم ؛ در حالی که نفس نفس زنان بار و بندیل مان را همراه می بردیم. چقدر توی این مسیرها صدام و اذنابش از ما لعن و نفرین خوردند. در هر صورت مأموریت باید انجام می شد . تویوتایمان سه منظوره بود؛ هم خودروی حمل هواپیما ، هم لانچر پرواز و هم وسیله نقلیه حمل تیم پروازی. عقب وانت تویوتا را مثل خودرو هایس مان طوری طراحی کردیم که علاوه بر لانچر حتی تا چهار فروند هواپیمای تلاش با کلیه متعلقات داخل آن جای بگیرد. یک سپر پهن هم برایش طراحی کردیم که در مواقع لزوم بتواند ، موتورسیکلت مان را هم حمل کند. معجونی شده بود برای خودش. شکر خدا جاده های کوهستانی و روستائی توی خاک خودمان خوب بود و مشکلی پیدا نکردیم؛ اما پایمان که به خاک عراق رسید ، افتادیم به عجز و لابه. لودرهای مهندسی رزمی و جهاد سازندگی مشغول احداث جاده های مختلف روی سینه کش کوه و تپه ها بودند و مشکل جاده ها یک طرفه بودن آنها بود. با کلی مکافات وقتی خودرو جان می گرفت تا از کمند گردنه ای عبور کند ؛ آن جلو ، لودر چراغ می زد که جلو نیا من دارم می آیم. کنارمان که می رسید ، توی یکی از همین پارکینگ هائی که درست کرده بود می رفت تا ما مسیر را ادامه بدهیم. دوباره با سلام و صلوات آرام ، آرام جاده باریک و پر خطر را بالا می کشیدیم ، اما دوباره ازآن بالا خودروئی برایمان چراغ می زد. چقدر حرص می خوردیم وقتی مجبور بودیم مسیر آمده را عقب عقب گاه تا دو کیلومتر برگردیم. او که نمی توانست توی سربالائی با دنده عقب برگردد ، ما باید آن قدر عقب می آمدیم تا به یکی از همین پارکینگ ها بخوریم. سختی و گرفتاری کار آنجا بود که یهو می دیدی نم نم باران شروع شده. هر از گاهی کوه ریزش کرده و توی همان جاده باریک و یک طرفه قرار است از کنار پرتگاهی رد بشوی. پرتگاه ها و دره های عمیقی که وقتی از آن بالا همق آنها را جستجو می کردی ، قعرشان پیدا نبود و بقول صفری ، اگر توی آنها سقوط می کردیم، خیال مان راحت که مجروح نمی شویم ، در دم می میریم. توی این مسیرها که راننده هم نداشتیم ، خودم پشت فرمان می نشستم. یک بار که در پیچ گردنه ای سه چرخ مان روی جاده بود و چرخ چهارم برای خودش توی هوا دور می خورد ؛ قارداشی، نفس های حبس شده در سینه را با این جمله شکست : قلبم افتاد توی جورابم. بقیه اما در حال خواندن شهادتین بودند که خدا را شکر خودرو جان گرفت و از پرتگاه رهائی یافتیم. به مقر که رسیدیم دوست نداشتیم پس از انجام مأموریت این مسیر را برگردیم، چون فردا روز از نو و روزی از نو بود. برای همین ده پانزده روزی را توی همان ارتفاعات پیش بچه های رزمنده ماندیم و به انجام مأموریت پرداختیم. توی این فاصله بارها به یاد دختر بزرگم افتادم که با رسیدن به کرمانشاه ، او را در کلاس اول ابتدائی ثبت نام کرده بودم و به مادرش که نمی دانست توی این بی برقی و بی نفتی چگونه تکرار جمله مامان خیلی سردم است را از او کم کند. دلمان خوش ، نسبت به اهوز ، خانه اجاره ای توی کرمانشاه از خونه اجاره ای اهوازمان بزرگتر و جادارتر بود ، ولی توی این سرمای طاقت فرسا مجبور بودیم که توی یک اتاق جمع شویم تا گرم مان شود. نه اینکه ما تنها نفت نداشته باشیم ، تمام محله نفت نداشت. خدا پدر مسئول پشتیبانی نیروی هوائی سپاه را بیامرزد ، یک بار تانکری 4000 لیتری از نفت برایمان فرستاد که ما آن را بین تمام محله تقسیم کردیم. هر خانوار 20 لیتر و ما 40 لیتر گیرمان آمد. حالا چرا باید پانزده روز در ارتفاعات می ماندیم ؟ برای اینکه اینجا برعکس اهواز ، بیشتر روزها ابری بود و رطوبت هوا بسیار زیاد. هواپیما توی چنین شرایطی نمی توانست پرواز کند. به قول بچه ها هوا بس ناجوانمردانه سرد بود. به طوری که نمی توانستیم با انگشت های یخ زده مان ملخ هواپیما را بچرخانیم تا موتور روشن شود و هواپیما پرواز کند. چقدر باید به انگشت هایمان ور می رفتیم و آتش روشن می کردیم تا دست هایمان جانی بگیرند و ملخ هواپیما راه بیوفتد. امروز وقتی استارتر را دست بچه های خلبان می بینم که چقدر هواپیما را راحت روشن می کنند ، تأسف می خورم که کاش یکی از این دستگاه ها را ما آن روزها در ارتفاعات داشتیم. سردی هوا یک طرف ، تمام شدن سوخت طرف دیگر. سنگر تدارکات ، خانه بغلی نبود که بخواهیم از او سوخت بگیریم. باید تحمل می کردیم. حالا ما هیچی ؛ نهایت 15 روزمان اینطوری می گذشت ، بیچاره رزمنده هائی که سالها آنجا مستقر بودند. صبح سحر ساعت 4 راه افتادیم به طرف عراقی ها برویم برای عکسبرداری که لای یکی از درخت ها توی مسیر ، جنازه ای عراقی دیدیم که روی شاخه درخت یخ زده بود. انگار که در حین عملیات مخفی شده و بعد در سرمای کوهستان همانجا یخ زده باشد. گاه اتفاق می افتاد که شب تا صبح آنقدر برف می بارید که توی سنگرها محبوس می شدیم. لودر که می آمد باید توی دره شهید بروجردی یکی یک خودروها را بالای کوه می کشیدیم. ماموریتمان که تمام شد باید عکس ها را می بردیم کرمانشاه تا آنها را ظاهر کنیم و به قرارگاه تحویل دهیم. توی مسیر از کنار مردم منطقه که می گذشتیم نمی توانستیم اعتماد کنیم اینهائی که با ما حرف می زنند یا جلوی خودرویمان را برای کمک گرفتن می گیرند ، مردم عادی هستند یا کومله و دموکرات ؟ و ما ، که عکس هائی که از جانمان عزیزتر بود را باید در نهایت هوشیاری و جانبازی ، پاسداری می کردیم تا به دست صاحبانش برسد. خدا را شکر توی تمام مأموریت ها ، نه اتفاقی برای عکس هایمان افتاد و نه هواپیماهایمان. حتی ، یک مورد سقوط منجر به افتادن به دست دشمن نیز نداشتیم. راوی : زنگنه * * * * * صخره های لعنتی پیش خودمان خلبان برجسته ای به حساب می آمدیم ، اما این سومین پهپاد بود که توی صخره ها می خورد و می افتاد توی آب. خوب شد کسی متوجه سقوط آنها نمی شد وگرنه توی این رزمایش مهم ؛ کلاه مان پس معرکه بود. حضرت آقا به عنوان رئیس جمهور ( در سال 1366) آمده بود جزیره لارک و ما قرار بود از توی تنگه ای هواپیماهایمان را رد می کردیم و از جلوی کشتی حامل معظم له ، پرواز نمایشی می دادیم و رد می شدیم ؛ اما از شانس بدمان این صخره های لعنتی هر بار مانع مان می شد. سه خلبان این سه فروند ، از برجسته ترین خلبان های پهپاد به حساب می آمدند. حمید رضا از همان اول می گفت : بگذارید من خلبانی کنم. اما بچه ها شاید به خاطر سن کمش فکر می کردند تجربه اش کم هم باشد. اما یهو دیدیم هواپیمائی با هنرمندی از لای صخره ها بیرون آمد و جلوی دیدگان حضرت آقا مانوری زیبا و به یاد ماندنی داد و آن طرف تر روی ساحل جزیره با خودنمائی هر چه تمام تر فرود آمد . این حمیدرضا بود که سرانجام حرفش را عملی کرد. او پاسدار صحنه های پر خطر هم بود و هنوز سه ماه از ازدواجش نگذشته بود که هم در مأموریت های خطرناک هور حضور می یافت و هم در کوهستان های صعب العبور غرب کشور. دلِ خوش ، همسر جوانش را آورده بود اهواز که مثلا توی مأموریت ها خیلی از او دور نباشد؛ اما هر بار او را تنها می گذاشت و توی مناطقی که مجبور بود چند روزی را در آنجا بماند حضور می یافت. من به عنوان فرمانده اش هر به بچه ها می سپردم که به خانم هایتان سفارش کنید که خانم حمیدرضا زارعی را تنها نگذارند. توی آخرین مأموریت اش هم او زودتر از بقیه آماده شد تا به فاو برود و به عنوان خلبان جلو ، از تغییر و تحولات منطقه دشمن عکس بگیرد. وقتی توی فاو عقب نشینی شد ؛ او ، هم تمام افراد گروهش را به سلامت عقب آورد و هم بسیاری از امکانات و تجهیزات پهپاد را . وقتی هم که شنید بچه های مهندسی پل اروند را تعمیر کرده اند ، این بار با شهید قاسمی هر دو به فاو برگشتند تا آتلیه سیار پهپاد را هم به عقب بیاورند. اما دیگر هرگز خبری از آن دو نشد. راوی :سید حجت الله قریشی ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس نمایش قدرت نه هواپیمای مان و نه سر و وضع مان ، هیچکدام به چشم بچه ها نمی آمد. فرماندهان هم وقتی ما را با آن هواپیمای اسباب بازی مان می دیدند ، اگر متلک بارمان نی کردند ، اما به ریش مان می خندیدند. آنها انتظار داشتند وقتی نام عکس هوائی را می شنوند ؛ هواپیمائی به جثه RF-4 و RF-5 یا چیزی شبیه آن ها چشم شان را پر کند. دیدن هواپیمای کوچک ما با آن صدای قارقارش اصلا به حساب نمی آمد. چه برسد به اینکه باور کنند ، با همین هواپیماست که برخی از عملیات ها ، طرح ریزی می شود. قرار شد هم برای ارائه گزارش عملکرد پهپاد در جبهه های جنگ به برخی مسئولین کشوری و لشکری ، و هم به منظور جذب کمک های دولتی و مردمی ؛ نمایشگاهی برپا کنیم تا هم کمی بیشتر به چشم بیائیم و هم بتوانیم نیازهایمان را تامین کنیم. دل مان خوش ، هم هواپیمای تلاش یک و دو را و هم هواپیمای مهاجر را بزک کردیم و توی سوله ای چیدمان کرده و در و دیوار را هم پر کردیم از عکس ، تراکت ، جمله و پرده که حسابی از خجالت تبلیغات محیطی هم در بیائیم. وقتی نمایندگان مجلس ، مسئولین سیاسی و فرماندهان نظامی به داخل سوله بزرگ آمدند ، انگار که کسی آنها را سامان بدهد ؛ همگی از همان ابتدا چشم شان به میانه و سقف بود و اصلا توجهی به زیر پایشان نداشتند. مثل تیربارهائی که هیچ نقطه ای از اطراف را بی نصیب نگذارند ؛ در و دیوار را بسته بودند به شلیک نگاه های منتظرشان. اما از چهره های متعجب شان پیدا بود که مقصود را نیافته اند. یکی شان دل به دریا زد و پرسید : پس این هواپیماهایتان کجایند ؟! دیگری منتظر پاسخ ما نماند و پرسید : یعنی سوله را اشتباهی آمده ایم ؟! سومی ادامه داد : توی محوطه که چیزی نبود ! وقتی رضا ارباب با اشاره به پهپادها جواب داد : "همین جا هستند." ، همه نگاه ها به زیر زانوهایشان کشیده شد و برای لحظاتی به هم خیره شدند. انگار که کسی آنها را مسخره کرده باشد. حاج آقائی تا انعکاس نگاهش را توی چهره مصمم ما دید ، زد زیر خنده و توی هق هق خنده هایش گفت : یعنی این همه سر و صدا ، این همه برو و بیا ، برای همین اسباب بازی ها بود ؟! آنکه لباس سیاهی تنش بود و سالنامه ای زیر بغل داشت ، با تعجب حرف حاج آقا را پی گرفت و گفت : واقعا بچه های اطلاعات ، به خصوص برادر باقری، به این اسباب بازی ها اعتماد کرده اند ؟! آن روز اگر چه حقیقتا کمی دلمان گرفت و توی آسایشگاه بارها حرف های تحقیر کننده مدعوین را برای خود تکرار کردیم و تأسف خوردیم ؛ اما کمی بعد ، ته دلمان خوشحال شدیم که چقدر خوب کار کرده ایم که حتی خودی ها متوجه کارهایمان نشده بودند ، چه برسد به دشمن. وگرنه روزگارمان زار بود اگر دشمن می دانست ، با چه وسیله ای در حیاط خلوتش تردد می کنیم. راوی : عبدالمجید مختارزاده * * * * * سوسول های تهرانی حرص مان بیشتر از این بود که نمی توانستیم بگوئیم چه کاره هستیم و داریم چکاری انجام می دهیم. آن از دوربین تحویل گرفتنمان و این هم از عکس گرفتن مان. دلمان را خوش کرده بودیم به تشویق های مکرر برادر محسن رضائی فرمانده سپاه و برادر محمد باقری. چند روز پیش وقتی با آقا محسن نزد اکبر غمخوار رفتیم تا دوربین های عکاسی مدرنی را که خبرهایش را از انبارهای آنجا شنیده بودیم ، تحویل بگیریم ؛ توی پادگان بلال از ایشان ( غمخوار ) گرفته تا انباردارها ، هر چه متلک بود بارمان کردند که در چنین شرایطی که بچه های مردم به جبهه می روند و جانشان را کف دست شان گرفته اند ، شما دنبال قرتی بازی هستید ؟ نمی شد با همان دوربین های معمولی عکس می گرفتید و پیش دوست و رفیق هایتان جبهه رفتن تان را پز می دادید ؟! می خواهید خودتان را عزیز کنید ؟ بروید آقا ، بروید خودتان را اصلاح کنید !! سردار اکبر غمخوار ؛ در زمان مدیرعاملی باشگاه پرسپولیس امروز هم که می خواستیم از روی لانچرهای داخل قایق ، پهپادمان را پرواز دهیم ، بچه های رزمنده جور دیگری متلک بارمان کردند. چون خودشان وسط خار و خاشاک و گل و لای در حال نگهبانی بودند ، تا چشم شان به چفیه های تر و تمیزمان افتاد که روی دوش انداخته بودیم و داشتیم سوار قایق می شدیم ؛ ما را به یکدیگر نشان می دادند و می گفتند : باز هم سوسول های تهرانی آمدند تا قایق سواری کنند. آفتاب بدهیم خدمت تان ؟؟!! این را یکی از رزمنده ها با صدای بلند به ما که با عینک آفتابی مان در حال حرکت بودیم می گفت. ما مجبور بودیم همیشه چشم مان به آسمان باشد و توی آن آفتاب داغ عینک های آفتابگیر بزنیم. بچه ها بیشتر لج شان همین عینک های دودی بود که متلک بارمان می کردند. اما ما ، حتی نمی توانستیم توضیحی بدهیم . ولی از ته دل خدا را شاکر بودیم که اگر حتی همه عملیات هایمان منجر به این شود که جان یک رزمنده را نجات دهیم ، به نوش جان کردن این متلک ها بسیار می ارزد. راویان : حمید آقاجانی ، عبدالمجید مختارزاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند .
-
1 پسندیده شدهاینجا رو ببینید http://wars-and-history.mihanblog.com/post/194