برترین های انجمن

  1. MR9

    MR9

    Forum Admins


    • امتیاز

      41

    • تعداد محتوا

      8,886


  2. mehran55

    mehran55

    Editorial Board


    • امتیاز

      30

    • تعداد محتوا

      1,110


  3. bds110

    bds110

    Editorial Board


    • امتیاز

      28

    • تعداد محتوا

      1,162


  4. Navard

    Navard

    VIP


    • امتیاز

      27

    • تعداد محتوا

      826



ارسال های محبوب

Showing content with the highest reputation on یکشنبه, 2 خرداد 1400 در همه مناطق

  1. 5 پسندیده شده
    سلام، وقت به خیر. بابت رونمایی خوب و با کیفیت تشکر میکنم از همه دست اندرکاران. البته هنوز اصحاب رسانه ضعف دارند در انجام وظایف چون ابتدا که رونمایی شده بود می گفتند در ماموریت های شناسایی توان حمل ۵۰۰ کیلوگرم محموله را دارد که معلوم شد شعاع پایش ۵۰۰ کیلومتری است. و اما خود پهپاد، که از نظر اندازه در حدود mq-9 آمریکایی است. با مقایسه موارد اعلام شده و استنباط از تصاویر ابعادی برابر یا نزدیک دارند. برای مثال فاصله دو سر بال برای غزه ۲۱ متر و برای mq-9 میزان ۲۰ متر است. ابعاد افراد هم در کنار پهپاد گویای نزدیکی اندازه به پهپاد آمریکایی است، اما رقم بیشینه وزن برخواست اعلامی (اگر صحیح باشد) حدود ۳۴ درصد کمتر از نمونه آمریکایی است. ظاهر پهپاد به نسبت برادر خود شاهد ۱۲۹ آیرودینامیک تر و با رعایت اصول پنهانکاری بیشتر است، برای مثال سطح مقطع بدنه دیگر استوانه ای نیست و در زیر پهپاد حالتی صاف دارد. برامدگی محل نگهداری آنتن ارتباط ماهواره ای آیرودینامیک تر شده است. ارابه های فرود اصلی بزرگتر و قوی تر شده و حالا دارای مکانیزم جذب ضربه فرود توسط سیستم تعلیق هستند و ارابه فرود جلویی مکانیزم جذب ضربه پیشرفته تر و قوی تری دارد. بال های اصلی از بخش بالایی در شاهد ۱۲۹ به سمت میانه ی بدنه در غزه حرکت کرده. یک بالچه تثبیت کننده در زیر بخش موتور پهپاد برای پایداری بیشتر تعبیه شده. با توجه به عکس موجود از چمروش، به دو علت قطعاً موتور غزه متفاوت از چمروش است. ابتدا اینکه توان چمروش در اندازه ای نیست که بخواهد غزه را به پرواز در آورد و دوم اگر به تصاویری که در آن تکنسین ها مشغول اسمبل کردن بال ها بوده و همزمان تکنسین هایی در حال کار بر روی آنتن شاهد ۱۲۹ پشتی هستند روکش موتور باز است و کاملاً ظاهر موتور از چمروش متفاوت است. در بخش اپتیک، مورد رونمایی شده بسیار پیشرفته تر از موارد پیشین بوده و دارای ۳ نوع تصویر برداری است که حدس بنده بر این است سه نوع شامل تصویربرداری مرئی، LWIR و SWIR هستند که البته این بخش قطعی نیست و نظر شخصی است. مهمترین قسمت یعنی توان حمل غزه که اعلام شده است توانایی حمل و پرتاب ۱۳ بمب را دارد. فارغ از ابعاد و وزن بمب ها چینش های مختلفی برای این پهپاد امکان دارد که در دو دسته جای می گیرند: اول دو پایلون حمل زیر هر بال و یکی در زیر بدنه در مجموع ۵ پایلون. برای مثال در این حالت موارد زیر متصور است. ۳-۳-۱-۳-۳ ۲-۲-۵-۲-۲ که بسیار بعید است. دوم سه پایلون زیر هر بال و یکی زیر بدنه، در مجموع ۷ پایلون. برای مثال در این حالت موارد زیر متصور است. ۲-۲-۲-۱-۲-۲-۲ ۱-۲-۲-۳-۲-۲-۱ ۱-۱-۳-۳-۳-۱-۱ و غیره در هر حال ترکیب یک پرنده بدون سرنشین با مداومت پروازی بالا و ۱۳ بمب در کنار سرعت پرواز مناسب ترکیبی مهلک برای ستون های زرهی، بخش های پدافندی و سایر بخش های یک نیروی نظامی کلاسیک یا تروریست های منطقه خصوصاً تروریست های تحت پوشش ترکیه در سوریه است. در یک نبرد کلاسیک می توان با یک فروند غزه مسلح به بمب های بالدار کوچک و یک فروند شاهد ۱۸۱/۱۹۱ میتوان کابوسی برای پدافند هوایی کشور های منطقه ایجاد کرد، کابوسی که خواب را برای سال ها از چشمانشان می رباید. البته که با وجود این تنوع پهپادی در کشور دست طراحان عملیات ها و نیروهای نظامی برای عملیات های سرکوب پدافند فقط با اتکاء به توان پهپادی بسیار باز است. امیدواریم با دیدن این پهپاد در آسمان سوریه ما دو چندان شاد شده و خواب بر تروریست ها حرام گردد. در انتها این پهپاد کار برزرگی است اما کارهای نکرده بسیاری نیز وجود دارد. امید است روزی برسد که ایران عزیز در اندازه ابر قدرت های جهانی توان آفندی، پدافندی، اقتصادی و سیاسی داشته باشد. خداقوت به تمامی زحمتکشان واقعی در این مرز و بوم. شرمنده که به علت عدم دسترسی به کامپیوتر مجبور شدم بدون عکس مطلب را ارسال کنم. اگر عزیزان مدیر وقت و حوصله داشتند به پست تصاویری اضافه کنند. سپاس.
  2. 3 پسندیده شده
    به نام خدا توصیه میکنم اول این فیلم رو تماشا بفرمایید، بعد تاپیک رو مطالعه کنید 2B9 Vasilek معروف به گل گندم(Cornflower) يک تفنگ_خمپاره انداز(gun-mortar) اتوماتيک 82mm توسعه يافته در 1967 اتحاد شوروي جهت آتش پشتیبانی نزدیک در یگان های پیاده نظام است. نمونه اوليه در 1970 پس از گذراندن تست هاي ميداني به ارتش شوروي تحويل داده شد. البته برنامه ارتش روسيه به يک خمپاره انداز اتوماتيک به خيلي قبلتر از اين زمان بر ميگردد که در سال 1955 مطرح و تصويب شده بود در نتيجه تلاش مهندسين روس نمونه اوليه آن با نام F-82 ساخته شد و آزمون ها و تست هاي مورد نظر را با موفقيت گذرانده و حتي پيشنهاد ساخت دسته از آنها داده شد اما با وجود نکات مثبت و قابل توجه مجوز توليد را نگرفت و پروژه ساخت خمپاره انداز خودکار به مدت هشت سال متوقف شد. بار ديگر در سال 1967 مهندسين روس به توسعه اين نوع از خمپاره انداز اميدوار شده و دست به کار شده و با سختي فراوان توانستند پس از سه سال مدل نهايي را تکميل کرده و به ارتش روسيه تحويل دهند. پس از آغاز خدمت در ارتش، تصميم گرفته شد براي رسيدن به يک استاندارد بهتر در جهت بهبود و توسعه آن سيستم خنک کننده خمپاره انداز که بر پايه آب بود در مدل هاي جديدتر از هوا به عنوان خنک کننده استفاده کند که 2B9M نام گرفت. در مدل جديد "2 2B9M "cornflower سيستم يدک کش متفاوت از مدل قبلي خود، حضور يک ديواره ضخيم تر در بدنه و نصب باله هاي خنک کننده واقع در مرکز آن بود. پس از گذرندان موفق آزمايشات نمونه ارتقا يافته در سال 1983 توليد انبوه خمپاره انداز، تصويب شد. 2B9M برخلاف مرسوم خمپاره انداز 2B9 مي تواند در دو حالت تک تير و چهار تير اتوماتيک تنظيم و شليک نمايد که هر خشاب آن 4 تير گلوله در آن قرار مي گيرد. اين خمپاره انداز طبق طراحي مناسبي که در ساخت آن صورت گرفته است مي تواند تا 170 گلوله را در دقيقه را هم شليک کند اما نرخ عملي آن بيش از 100 گلوله در هر دقيقه مي باشد.بر اساس اين شاخص، در آن زمان اين خمپاره انداز جلوتر از همه همتايان غربي شناخته شده است. اگر قرار باشد 30 دقيقه آتش مداوم داشته باشد در هر دقيقه بين 20 تا 30 گلوله را مي تواند شليک کند. مکانيزم بارگذاري خودکار آن در نتيجه انرژي برگشتي شليک مي باشد و زمان راه اندازي و جمع آوري آن حدود 90 ثانيه مي شود و سه نفر کاربر برای عملیاتی کردن آن لازم است. زاويه هاي عمودي شليک از -1 درجه تا +85 درجه مي تواند شليک داشته باشد و زاويه غير عمودي(سمت چپ و راست) آن تا 60 درجه جاي تغيير دارد که براي تغيير زاويه غير عمودي بايد مقداري زمين را کنده اي و جک آن در چاله قرار گيرد. در حالت رزمي خمپاره انداز بر روي يک جک و دو پايه گاوآهني شکل قرار گرفته و چرخ هاي آن از زمين جدا مي شود. گلوله های آن از سمت راست وارد شده و خشاب خالی آن از سمت چپ خارج میشود 2B9 vasilek در جنگ افغانستان واحدهاي هوابرد و يگان پياده نظام روسي از آن بهره می بردند. در اين جنگ 2B9 سلاحي بسيار مفيد و همه کاره تلقي ميشد. نصب آن بر روی کشنده های مختلف 2B9 مي تواند انوغ پرتابه هاي شديد الانفجارHE، منور، armor -piercing ، دودزا ، ضد زره (که گلوله آن 3.1 کيلوگرم وزن دارد، 75 گرم آن سر جنگي است و مي تواند در 100 ميلي متر زره نفوذ کند) را شليک کند و در صورت انفجار گلوله آن، 400 تا 600 تکه توليد مي کند. مشخصات 2B9M وزن 632 کيلوگرم وزن گلوله 3.23 کيلوگرم کاليبر 82 ميلي متر زاويه عمودي -1° تا 85° زاويه چرخشي تا 60° نرخ آتش 100- 120 گلوله در دقيقه حداکثر برد 4270 متر از اين سلاح در درگيري هاي اکراين استفاده شده که فيلم هاي از آن در فضاي مجازي وجود دارد. https://www.youtube.com/watch?v=HbpI-b3sWoo سوریه در جنگ سوريه يک قبضه از اين خمپاره انداز توسط گروه انصار الشام از گروه هاي وابسته به جبهه اسلامي در شمال کسب مورد استفاده قرار گرفت. دقيقا مشخص نيست که اين سلاح چگونه به دست اين گروه افتاده است، ارتباط نظامي ارتش سوريه و روسيه در اين زمينه شفاف نبوده است و حتي مي تواند يک کپي چيني ازسلاح باشد که در ظاهر تفاوت خاصي ندارد که به W99 شناخته مي شود است. شايد هم ازطريق کشورهاي حوزه بلوک شرق که از کاربران آن بودند ازجمله کرواسي مبدا قاچاق سلاح به سوريه است به دست اين گروه افتاده باشد. تصاویری از نمونه چینی به نام W99 نصب خمپاره انداز 2B9M روي BMP-1 در نمايشگاه KADEX 2014 آستانه، قزاقستان صرفا برای میلیتاری منابع http://survincity.com/2013/01/mortar-2b9m-cornflower/ https://en.wikipedia.org/wiki/2B9_Vasilek http://www.armamentresearch.com/2b9m-vasilek-automatic-mortar-in-service-with-ansar-al-sham-in-syria/
  3. 3 پسندیده شده
    در مورد مقاومت یک نکته ایران انجام داده که پیش از این در خاورمیانه سابقه نداشته است چیزی که نه کشورهای غربی اجازه اش رو به گروه های تحت اختیارشون دادن و نه کشورهای حاشیه خلیج فارس و اون اجازه به گروه های مقاومت برای فکر کردن و انتخاب کردن است و مشخص است که اجازه به کودک برای تجربه کردن و استفاده از عقل بدون هزینه و آسیب نخواهد بود ولی اگر کودک همان دوران کودکی اش تجربه نکند و زمین خوردن و خطرات بیرون را تجربه نکند، وقتی بزرگ می شود خودش عامل نابودی خودش می شود گروه های مقاومت بیشتر از تسلیحات باید رشد فکری کنند و برای داشته های خود بجنگند و اگرنه همانند کشورهای حاشیه خلیج فارس مصرف کننده ای بی خاصیت نخواهند بود و مانند پدران خود سرزمین هایشان را به سادگی تقدیم بیگانه می کنند و صحبت رهبر انقلاب مبنی بر اینکه سوری ها خود باید کشور خود را ازاد کنند در همین راستا بود در مجموع این مسیر باید پیموده شود تا گروه های مقاومت رشد کرده و به بلوغ برسند و این بلوغ شاید 50 سال طول بکشد ولی در این مدت علاوه بر بحث مقاومت اصول کشور داری و مردم داری را یاد خواهند گرفت و اگرنه فرقی با مزدوران کشورهای عربی نخواهند داشت. -------------------------------------------------- در خصوص تسلیحات، حماس به هر تکنولوژی نیاز نداره بلکه به تفکر مهندسی نیاز داره که با استفاده از تکنولوژی ساده و ارزان سلاح های اثرگذار بسازه و تقابل سلاح ارزان و پرتعداد، در مقابل تسلیحات گران اسرائیلی ایجاد کنه چیزی که بر سلاح برتر هست، فکری همه جانبه که علاوه بر بحث نظامی، بحث های فرهنگی، تبلیغاتی و ... را پوشش دهد چیزی که نمودش رو در این جنگ اخیر نشون داد
  4. 3 پسندیده شده
    سلام یکی از دلایل استفاده از بالچه های انتهای بال( Wingtip device) برخواست و اوجگیری بهتر هواپیماست. این بالک ها باعث خواهند شده که به موتور ها فشار کاری کمتری وارد بشه و بال ها نقش پر رنگی در ارتفاع گیری داشته باشند که نهایت همه این ها به کاهش مصرف سوخت می انجامد. "بر اساس اعلام شرکت بوئینگ، بالچه های مورد استفاده در هواپیماهای ۷۵۷ و ۷۶۷ می توانند اشتعال سوخت را تا ۵ درصد افزایش داده و تولید گاز دی اکسید کربن را تا ۵ درصد کاهش دهند! یکی از خطوط هوایی که ۵۸ دستگاه هواپیمای ۷۶۷ را در اختیار دارد، سالانه ۵۰۰ هزار گالن در مصرف سوخت صرفه جویی خواهد نمود. " علاوه بر گفته های بالا بالک وینگلت دست طراح را باز میکند تا بال های کوچکتری طراحی کند به این علت که جریان هوای مورد نظر جهت انجام فرایند های پروازی تامین میکند. ( کمان ۲۲ از طراحی ایرودینامیک برتری برخوردار)
  5. 2 پسندیده شده
    رونمایی از بدون سرنشین غزه 31 اردیبهشت 1400 رونمایی از دستاوردهای راهبردی سپاه در حوزه پهپادی و پدافندی
  6. 2 پسندیده شده
    برای مقایسه بیرقدار: سرعت: حدود 130 کیلومتر بر ساعت، حداکثر 220 ارتفاع پروازی: 7300 متر مداومت پروازی: 24 ساعت برد: 150 کیلومتر طول بال:12 متر حداکثر وزن برخاست: 650 کیلوگرم حداکثر وزن محموله: 150 کیلوگرم
  7. 2 پسندیده شده
    سلام دوستان. وقت به خیر. در مورد این رونمایی نکاتی به نظرم میرسه که در ادامه با شما عزیزان در میان می گذارم. این موشک جدیدی برای سامانه سوم خرداد هست اما طبق معمول همیشه به عنوان سامانه جدید معرفی می شود. در ادامه شاید چندین سال بعد (البته اگر پروژه به نتیجه رسیده باشد) هم سامانه سدید ۶۳۰ با نامی جدید رونمایی شود که آن هم قرار هست موشک جدیدی برای سامانه سوم خرداد و با برد بلند مثلا ۳۰۰ کیلومتر باشد. البته برای آن موشک، رادار تلار و شاید خود تلار نیاز به تغییراتی داشته باشد. به نظرم در صورت وجود نسخه رادار فعال یا فروسرخ از موشک ۹ دی میتوانند با اضافه کردن یک بوستر به راحتی برد این موشک را به ۵۰ تا ۷۵ کیلومتر هم برسانند که نسخه ارزان و جذابی برای این سامانه خواهد بود. برای تبدیل به نسخه هوا به هوا هم برای جایگزینی اسپارو ها گزینه خوبی باشد که البته امید بکار گیری آن توسط نیروی هوایی ارتش کمی بعید می باشد. با توجه به عکسی که فیلد مارشال در توئیتر قرار داده بود و سریال روی یکی از موشک ها به صورت ۰۴۹-۱۹ در کنار حرفی انگلیسی بود، به نظرم حداقل در سال ۲۰۱۹ تعداد ۴۹ عدد از این موشک ساخته شده بود. برای کنیستر ها دو فرضیه مطرح هست، اول اینکه اون کنیستر های داخل سالن کنیستر حمل و نگهداری هست و به همین خاطر با کنیستر روی لانچر تفاوت دارند، دوم اینکه این کنیستر ها نمونه اولیه هستند و با محصول تولیدی تفاوت دارند. این را هم در نظر بگیرید که کنیستر ها خاکی رنگ هستند و برای رونمایی فقط دو بخش جانبی برای زیبایی رنگ استتار زده شده. در ضمن به نظر می رسد یکی از کنیستر های لود شده روی لانچر ها متفاوت هست. در تصاویر فاصله شلیک تا برخورد حدود ۱۰ ثانیه بود که با فرض سرعت ۳ ماخ برای موشک هدف در ۱۰ کیلومتری منهدم شده. اماکمهمترین بخش این رونمایی به نظرم بخشیه که کمتر در موردش صحبت شد. رادار قدس اگر بتوانند مقاومت این رادار را در برابر جنگ الکترونیک قوی تر کنند و کاهش برد کمتری در شرایط جنگ الکترونیک داشته باشد کار بسیار بزرگی هست و با توجه به تاکتیکی بودن و توان جابجایی سریع می تواند بسیار راهگشا باشد. کارهایی که باید برای سامانه سوم خرداد انجام داد قراردادن موشک های طائر و صیاد داخل کنیستر تا بتواند تعداد بیشتری موشک حمل کند. تغییر خودرو حامل به خودرویی قوی تر برای حمل مهمات بیشتر. البته مثل اینکه فعلا رادار رهگیر سامانه توان درگیری با ۸ هدف همزمان را دارد و موشک بیشتر فقط برای اووت نامبر شدن دیرتر هست.
  8. 2 پسندیده شده
  9. 2 پسندیده شده
  10. 2 پسندیده شده
    بسم ا... درباب شیوه تغییر مسیر برای نیل به موفقیت مشاجره نکُن ، تجربه کُن ، اگر جواب داد ، اجازه بدید گسترش پیدا کند... دنگ شیائوپینگ ( پدر چین مدرن / 1997- 1904)
  11. 1 پسندیده شده
    به نام خدا احتمال خرید 12 فروند جنگنده رافال دسته دوم توسط کرواسی به قیمت 1 میلیارد یورو جت جنگنده رافال دولت کرواسی در نظر دارد 12 جنگنده کارکرده رافال را از فرانسه خریداری کند. احتمالا این تصمیم 28 ام ماه می همزمان با روز ملی نیرو های مسلح این کشور اعلام خواهد شد. نشریه کروات جوتارنجی لیست (Jutarnji List) به نقل از منابع مطلع خود بیان کرد که این هواپیماهای کارکرده از نیروی هوایی فرانسه خریداری خواهند شد و 10 سال عمر دارند. کرواسی مقداری کمتر از 1 میلیارد یورو برای این بسته که شامل پرنده ها، تمرینات و تسلیحات می شود، پرداخت خواهد کرد. بعد از قبول رسمی پیشنهاد فرانسه، مذاکرات درباره ی قرارداد ادامه پیدا خواهد کرد. وزارت دفاع کرواسی در نوامبر 2020، پیشنهاد خرید 12 جنگنده را از طرف سوئد، آمریکا و فرانسه دریافت کرد. پیشنهاد ایالات متحده جنگنده های F-16 بلوک 70 بودند. به دنبال مخالف واشنگتن، توافق قبلی با اسرائیل برای فروش F-16 های کارکرده به ارزش 500 میلیون دلار لغو شده بود. گزارش بعدی این نشریه به نقل از زوران میلانوویچ، رئیس جمهور، گفته بود که دولت هیچ توصیه ای درباره خرید کدام نوع جنگنده دریافت نکرده است اما امیدوار است که او و نخست وزیر همدیگر را درک کنند. وقتی از او درباره نوع جنگنده پرسیدند، هیچ نظری داده نشد. اگر قرارداد امسال امضا شود، فرانسه 6 جنگنده را در سال 2024 و 6 فروند بعدی را سال بعدش تحویل خواهد داد. میلانوویچ پیش‌تر گفته بود که جنگنده ها حداکثر باید تا سال 2024 به کرواسی برسند. این نشریه گزارش داد، قبل از اعلام این تصمیم توسط دولت، کمیته دفاعی پارلمان کرواسی دوباره جلسه خواهند داشت وبه اعضای آن درباره ی این تصمیم گزارش داده خواهد شد. از آنجایی که در 25 ام ژانویه امسال فرانسه قراردادی با یونان برای فروش 12 فروند جنگنده رافال از نیروی هوایی امضا کرده، معلوم نیست که چه تعداد رافال دسته دوم برایش باقی مانده. میگ-21 های کرواسی منبع
  12. 1 پسندیده شده
  13. 1 پسندیده شده
    موتور توربوپراپ استفاده شده در این پرنده بنظر دوستان چند اسب بخار باید قدرت داشته باشه؟ با توجه به استفاده روتاکس ۹۱۴در شاهد ۱۲۹ احتمالا قدرت این موتور توربوپراپ بسیار بیشترباید باشه.... والبته باعث ارتفاع گیری بیشتر ...سرعت بیشتر و مداومت بیشتر پروازی نیز نسبت به روتاکس پیستونی شده! قبلا یک‌نمونه توربوپراپ بومی معرفی شده که به احتمال قرار برجایگزینی با روتاکس ها بوده تا کیفیت پهپاد های در حال ساخت و ویژگی هاشون ارتقا چشمگیری پیدا کنه.... ولی خب قطعا موتور استفاده شده در شاهد ۱۴۹ (غزه) قویتر خواهد بود و مورد بعد اینکه اگر چمروش روش نصب بود به حتم قبلا از این‌طرح‌رونمای صورت میگرفت.
  14. 1 پسندیده شده
    ان شاالله مسلح به سلاحهای متناسب ببینیمش
  15. 1 پسندیده شده
  16. 1 پسندیده شده
    خیلی تمیز و خوش ساخت و یه سر و گردن بالاتر از همه ی دستاوردهای پهپادی دیگه ارتقا کیفیت و دقت در جزئیات بدنه کاملا نسبت به بقیه محصولات سپاه تو این پهپاد کاملا مشخصه دستمریزاد داره به سپاه که با همچین محصولات کاربردی به میدون میاد و شوآف نمیکنه
  17. 1 پسندیده شده
    نمی دونم کدوم روستا ها رو میگید، حداقل در سمت روستاها و شهرهای خوزستان چنین چیزی مشاهده نمیشد بودن کسانی که سرباز فراری بودن ولی مورد شماتت مردم هم بودن مشخصا اگر کسی میگفت من خط نمی روم، نمی بردنش و جای دیگر از اون کار می کشیدن
  18. 1 پسندیده شده
  19. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس هَووی پهپاد انگار که از مادری دیگر باشیم ، توجهی به ما نداشتند. اما بیشتر تعجب در این بود که از ما دل هم نمی کندند !! ایام تشکیل گردان رزمی پهپاد بود و برای آموزش های پروازی به پادگانی دنج دور و بر تهران نیاز داشتیم. فقط می دانستیم که نباید خیلی نزدیک تهران باشیم تا در پروازهای کشوری اخلال بوجود نیاوریم. ما پروازهایمان را معمولا می بردیم " دارقوز آباد " جائی کنار اتوبان تهران - قم . مکان مناسبی نبود و بچه ها هم شاکی بودند. یک روز بر حسب اتفاق یکی از بچه های مَردآباد کرج ، ما را برد ملارد و جای دنج و بی سر و صدائی را نشانمان داد. وقتی از نزدیک منطقه را دیدیم ، خوشحال و سرحال نزد فرمانده نیرو ، برادر دهقان رفتم و طرح مسئله کردم. او هم با خوشروئی پذیرفت. حتی دستور انتقال وسائل و استقرار در آنجا را هم به ما داد. اما فردایش یک بالگرد 206 برداشت و گفت : بیا برویم از هوا منطقه را بازرسی کنیم. از اینکه این موضوع اینقدر برایش مهم شده بود ، در پوست خود نمی گنجیدم. فوری خودم را به او رساندم و سوار بالگرد شدم. فرمانده از آسمان تمام منطقه ملارد را چک کرد و هر بار مرا تحسین کرد که چه بهشتی را انتخاب کرده ای ! محلی را که ما انتخاب کرده بودیم یک طرفش کوه بود و یک طرفش رودخانه. خودش هم جان می داد برای صعود و فرود. از همه مهمتر دوری اش از منطقه پروازی ، باعث شده بود که نخواهیم برای پرواز هایمان هر بار اجازه بگیریم. فرمانده را نمی دانم ؛ اما من توی رویایی بودم که این منطقه پر شده بود از خلبان و پرنده. نزدیک تهران که رسیدیم ، پرسیدم : حاج حسین چی شد ؟ ما به امید خدا جابجا بشیم ؟ یهو برگشت و با قاطعیت گفت : نه با تعجب پرسیدم : نه ! چرا ؟ او گفت : برای اینکه اینجا جان می دهد برای احداث یک پایگاه موشکی. به او گفتم : مرد حسابی ! ما دو ماه دنبال همچین جائی گشتیم تا توانسته ایم این را که در محدوده پروازی نیست ، پیدا کنیم. می خواهیم راحت پرواز کور داشته باشیم و هی نخواهیم اجازه بگیریم. و ... اصرار کردنم فایده ای نداشت. موشکی همیشه هوویی را می مانست که ول کن مان نبود. فرمانده برای توجیه بیشتر مسئله گفت : شما دیگر از زیر کنترل ما خارج بشید ، ممکنه اعلام استقلال کنید. این را به خاطر این می گفت که ما بیشتر با بچه های نیروی زمینی دمخور بودیم. هیچی دیگه ؛ داستان "پایگاه بیدگنه ملارد" هم به همین راحتی رفت هوا. راوی : عبدالمجید مختارزاده * * * * * پرواز با اعمال شاقه خیر سرم خلبان بودم و هر روز با این نام کیفور می شدم. اما موقع کار ؛ هم راننده بودم و هم قایق ران و هم کارگری ساده. وقتی قرار بود به مأموریتی در هور برویم ، خودم قایق را به وانت می بستم به سمت هور می رفتم ؛ آنجا هم قایق را توی آب می انداختم و می شدم قایقران. پرنده را که می خواستیم روی لانچر سوار کنیم ، تازه کارگری مان شروع می شد. آقای نامدار جویباری حق داشت که همیشه می گفت : صداش "خ" ، اسمش خلبان ، خودش خدماتی به وقت خلبانی گاه اتفاق می افتاد که وسط سه سنگر کمین دشمن قایم می شدیم تا بهتر بتوانیم از عمق دشمن عکس بگیریم. یک چشم به آسمان داشتیم و چشمی دیگر از لای نیزارها به طرفین و سنگر جلوئی خود. بچه های مهندسی توی جزیره مجنون پدی تا فاصله 70-80 متری دشمن زده بودند و انتهای آن سنگری کوچک احداث کردند. ما را شبانه آنجا برده و در آن مستقر کردند که صبح اول وقت عملیات پروازی را شروع کنیم. در سنگری که مخصوص دو نفر بیشتر نبود ، ما 5 نفر را زور چپان کردند. من بودم ، کمک خلبان ، عکاس ، بیسیم چی و بلد چی اطلاعات ؛ مانده بودم با این دست و پای توی دل هم رفته ، چگونه می خواهم خلبانی کنم ؟ هوا که روشن شد متوجه شدم که در کنار سنگرمان هم آب میوه و شیر پاکتی بود و هم خوراکی های دیگر. بلدچی اطلاعات با خنده گفت : اگر جرأت داری بخور. پرسیدم فاسد هستند یا شیمیائی شده اند ؟ - هیچکدام. اما بعدش نمی توانی دستشوئی بروی. - خب چرا ؟ - کمی که صبر کنی آتش دشمن نمی گذارد به بیرون سنگر سرک بکشی ؛ چه برسد به اینکه بخواهی لای نیزارها ، جائی برای قضای حاجت پیدا کنی. - پس اینها را گذاشتن آئینه دق باشد ؟؟!! صبح بلد چی برای اینکه حساسیت منطقه را نشانم بدهد ، قوطی خالی کنسرو را به طرفی پرتاب کرد ، یهو رگبار گلوله آنجا را نشانه گرفت. ما تیم جلو بودیم. برای اینکه آنتن رادیو کنترل مان نوری از خود منعکس نکند ، آن را گل مالی کردیم و تا رسیدن هواپیما از عقب به انتظار نشستیم. هواپیما که آمد نمی شد بنشینم. باید ایستاده آن را کنترل می کردم. چیزی نگذشت که جبهه جهنم شد. بچه ها مرتب می گفتند وکیلی بخواب. اما مگر می توانستم؟ سرشان داد زدم : خوب است خودتان نیروهای پهپاد هستید ؛ اگر یک لحظه آن را رها کنم که از دستم رفته است. به هر تقدیر ، عکسبرداری که تمام شد ؛ آن را به تیم عقب دادم. اما به انتظار تاریکی تا شب باید همانجا می ماندیم. وگرنه تیکه بزرگه مان گوش مان بود. انگار که اسیران جنگی باشیم ، توی همان سنگر نهارمان را خوردیم و با وضع خاصی نمازمان را هم خواندیم. قرار شد هر کس ادرار داشت توی قوطی های خالی کنسرو بریزد ، با این شرط که بقیه یا چشم هایشان را ببندند یا روی شان را طرف دیگر کنند. این را می شد تحمل کرد. اما امان از این موش های موجی ، بی مهابا به سر و کولمان می آمدند و از لای دست و پای مان رد می شدند. یهو می دیدی می خوردند به این قوطی های ادرار و همه چیز بهم می ریخت. چقدر دلم برای حمام خانه مان لک می زد. هوا که تاریک شد ، انگار راه رفتن یادمان رفته باشد ، با پاهای خشک کلی تلو تلو می رفتیم تا عضلات مان باز شود. بعد سوار بلم شدیم و برگشتیم. در قرارگاه به روحانی گردان گفتم : حاج آقا ! امروز نمازی خواندم که توی عمرم نخوانده بودم. پرسید : چه طوری ؟ با خنده جواب دادم : سر تا پا ... او با همان خنده پاسخم داد : حاضرم تمام نمازهایم را با نماز امروزت عوض کنم. راوی : حاج رسول وکیلی ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند .
  20. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس کش لانچر مثل این شرکت های پیمانکاری تولید اسلحه در آمریکا که نیازهای تخصصی ارتش آمریکا را تأمین می کنند ، انگار بین دانشگاه ما در اصفهان ، صنایع الکترونیکی شیراز و گروهی تخصصی در تهران مسابقه گذاشته باشند. هر سه مشغول ساخت لانچرهائی برای هواپیماهای بدون سرنشین تلاش شده بودیم. تهرانی ها مثل همیشه لقمه بزرگ برداشته و لانچری حجیم و سنگین ساخته بودند که خیلی هم پیچیده بود. کسانی دیگر هم به فکر پرتاب پرنده به وسیله موشک افتاده بودند که مثلا زیرش یک راکت ببندند و آن را شلیک کنند.شیرازی ها را نمی دانم. ولی ما 5 نفر بودیم که دو سالی روی آن کار کرده و چیز سبک و ساده ای ساختیم که کاربردی باشد و به راحتی قابل آموزش هم باشد. البته پیش از این بچه های پهپاد از جمله برادر محمد کریمی لانچرهای خوبی ساخته بودند ، ولی لانچر مورد نظر برای مناطق هور مثل هورالهویزه که خبری از خشکی نبود باید ساخته میشد. تفاوت لانچرها در این بود که لانچر ما الکتریکی بود و آنها یکی شان هیدرولیکی بود و دیگری پنوماتیکی. ما اختراعمان را بارها در شهرک آزمایشگاهی اصفهان آزمایش کرده بودیم و جواب گرفته بودیم. وقتی لانچر را از من تحویل گرفتند، بخاطر مأموریت های پیش بینی نشده یگان پهپاد، آزمایش و تست را گذاشتند ده روز دیگر. روز موعود، خودم رفتم جبهه اهواز. حالا چون موفقیت عکس برداری توسط گروه ما صورت گرفته بود و رزمندگان از هواپیماهای ساخت ما در جبهه استفاده می کردند، خیلی با پرستیژ وارد موضوع شدم و اطمینان داشتم که نسبت به آن دو موفق تر خواهم بود و افتخار ساخت این نوع لانچر هم نصیب ما می شود. اما بعد از ده روز متوجه شدم که تمام واگن ها و ریل های لانچر در اثر رطوبت هوا یا باران های تند جنوب زنگ خورده بود. باطری اش هم یا به دلیل رطوبت و یا کیفیت پائین اش ، اصلا جواب نمی داد. موقع تست در کمال تعجب دیدم که هواپیما قبل از اینکه پرواز کند ؛ یهو از جلوی لانچر افتاد زمین. با ناراحتی زنگ زدم به دوستانم در اصفهان موضوع را در میان گذاشتم، آنها هم باورشان نمی شد. توی آبروی از دست رفته بودم که برادر فروزنده ، فرمانده قد بلند آنجا گفت : شما و تهرانی ها ما را سر کار گذاشته اید ؟ این بود نتیجه دو سال مطالعه تان ؟ با این حرف فهمیدم که پروژه تهرانی ها هم شکست خورده. ظاهرا لانچر شیرازی ها هم به جائی نرسیده بود. بسیار دلگیر و پکر سرم را پائین انداختم . این قضیه خیلی برایم گران تمام شد. علت را نمی یافتم. اما هر چه بود یا مربوط به خاک و گرد و غبار مرطوب جنوب بود ، یا به روغن ، توپ ، تانک و فشنگ. لانچر ما عبارت بود از یک واگن و یک موتور الکتریکی با استارت هیجده چرخی گیربکس دار. حالا چرا جواب نداد نمی دانم. در مقر اهواز ، از پیش بچه های پهپاد مثل برادر بحرینی بلند شدم تا قدمی زده و هوائی تازه کنم که یک تکه کش روی زمین نظرم را به خود جلب کرد. ضخامتش، یک میلی متر بود و طولش ده دوازده سانتی متر. آن را برداشتم و در حالی که با آن بازی می کردم متوجه شدم توی کشیدن طولش به 30-40 سانتی متر می رسد. یهو چیزی به ذهنم رسید. یکراست به طرف کارگاه رفتم و یک پیچ گوشتی به یک سرش بستم و از محل خارج شدم و بعد رفتم بقالی سر محل. آن را توی ترازویش انداختم و با عجله پرسیدم : وزن این پیچ گوشتی چقدر است ؟ بیچاره فکر کرد دیوانه ام ! کمی توی چهره ام خیره شد و بعد به اطراف نگاهی انداخت. بلافاصله با آرامش تکرار کردم : آقای عزیز حالم خوب است و سرم به جائی نخورده ، لطفا شما این را وزن بفرمائید برای کاری می خواهم. مغازه دار پذیرفته یا نه ، اما چیزی نگفت. وزنش کرد و با همان حیرت اولیه ، مرا با نگاه پرسشگر خود تا خروجی مغازه دنبال کرد. حدسم درست بود. کش قادر بود چندین برابر وزن خود را پرتاب کند... وقتی انگشتم را از روی حالت فنر گونه اش کنار می کشیدم یاد تیر و کمان های کودکی هایم افتادم که با همین کش های قیطانی قلوه سنگ هم پرتاب می کردیم. پیش خود گفتم اگر 100 تا از چنین کش هائی را کنار هم ببافیم و روکشی روی آنها بکشیم ، میشود یک کش بسیار قوی که به راحتی می تواند هواپیمایمان را حتی اگر از وزن بالاتری برخوردار باشد ، به آسمان پرتاب کند. خیلی سریع این کار را به فروزنده در تهران سپردم. او هم این کار را به خوبی انجام داد ؛ یعنی صد، صد و پنجاه عدد کش را با این ماشین های جوراب بافی به هم بافته بود و رویشان روکشی پارچه ای کشیده بود. شده بود شبیه یک کابل. توی اهواز ابتدا با کوبیدن یک میخ توی زمین و بستن یک قلاب زیر هواپیما ، آنقدر آنرا کشیدیم تا انعطاف لازم برای پرتاب پیدا کند.بعد کش را ول کردیم. نتیجه ؟ چرخ هواپیما همان اول کنده شد اگر چه چرخ هواپیما همان اول کنده شد ، اما پرواز با موفقیت انجام گرفت، قبل از اینکه لانچری برای اینکار بسازیم با نصب یک سینی آهنی عقب تویوتا به جای باند ، و چند حلقه ؛ چیزی شبیه تیر و کمان ساختیم و مجددا هواپیما را پرتاب کردیم. چیزی که با پنوماتیک، هیدرولیک و موشک حل نشد ، فقط با چند لایه کش ؛ پس از دو سال مطالعه حل شد. از آن پس لانچرهایمان را با نصب همین سیستم روی آن ساختیم و به کار بستیم. این شد یک رویه در صنعت پهپاد. راویان : مسعود زاهدی و ابراهیم بحرینی * * * * * انحنای سیل بند صبح زود، آب به صورت نزده، یهو دو نفر با لباس مخصوص پرواز وسط هور ببینی ، واقعا جای تعجب نداره ؟ حق داشتم فکر کنم که هنوز از خواب بیدار نشده ام. از اینکه شنیدم این دو خلبان پاسدار هم هستند در پوست خود نمی گنجیدم. وقتی با هر پیشرفتی ، سپاه جان می گرفت ما بیشتر هویت می گرفتیم، انگار که چیزی بر دارائی های شخصی مان اضافه می شد. دیوانگی بود که توی 6 متر عرض یک جاده طولانی که دو طرف هور بود چشمم به دنبال هواپیمایشان بگردد. با تقاضایشان آنها را به داخل قرارگاه هدایت کردیم. وقتی از چالش های پیش روی RF-4 ها و RF-5 ها و محدودیت های پروازی آنها برایمان گفتند دلمان گرفت. اما وقتی ما را با مأموریت شان مبنی بر عکس برداری های هوائی غافلگیر کردند ، چقدر خوشحال شدیم که سپاه هم مجهز به هواپیماهائی در ردیف RF-4 ها شده است. به خصوص اینکه عملیات بدر به پیروزی رسیده بود و ما مثل اکثر عملیات های پیشین ، به دلیل هوشیاری دشمن نمی توانستیم نیروی شناسائی زمینی برای کسب اطلاعات از مواضع او اعزام کنیم. در واقع ما حتی نمی توانستیم نزدیک خط و سنگرهای کمین آنها بشویم چه برسد به اینکه بخواهیم چیزی از آرایش نظامی و استعداد نیرویی آنها به دست بیاوریم. در اصل ما در یک بی خبری کامل بودیم. تمام خشکی هور ، یک جاده به نام خندق به عرض 6 متر بود که ما این سر جاده و دشمن آن سر جاده مستقر بود. تأمین سلاح و غذای نیروها از طریق آب و قایق های تندرو صورت می گرفت که آن هم خطرات خاص خودش را داشت. من همین چند روز پیش بود که به همراه سید عباس موسوی با موتورسیکلت داشتیم به جلو می رفتیم که یکی از بچه های تیپ الغدیر یزد جلوی مان را گرفت که لطفا کمک کنید این شهید را به عقب ببریم. من و سید چاره ای نداشتیم که شهید را بین خودمان سوار موتورسیکلت کنیم و آن را به عقب ببریم. به هر حال وقتی دو نفر با لباس مخصوص پرواز توی آن برهوت آب بیایند و بگویند می خواهیم برایتان عکس برداری کنیم و موقعیت دشمن را برایتان بگوئیم ، معلوم است که از شادی روی پای خود بند نمی شویم. از بچه های اطلاعات عملیات من بودم و مرحوم احمد سیاف زاده ( فرمانده عملیات قرارگاه کربلا). شهید حسن امامی جانشین او ، شهید حسینی، شهید سعید معینیان و سید عباس موسوی. ما تمام موقعیت استقراری خود و فاصله مان تا دشمن که حدود 600-700 متر بود را برایشان شرح دادیم و آمادگی خود را برای هرگونه همکاری و کمکی اعلام کردیم. وقتی از آنها پرسیدیم که کار را ان شاء الله از کی شروع می کنید ؟ جواب دادند از همین الان. با تعجب پرسیدیم از همین حالا ؟ هواپیمایتان در کدام فرودگاه هستند؟ اشاره کردند به خودروهایشان که کنار قرارگاه پارک بود و گفتند توی تویوتا هایس هستند. همه با تعجب به هم نگاه کردیم و آن ها را تا پای ماشین شان دنبال کردیم. اول فکر کردیم سر کارمان گذاشته اند اما وقتی چشم مان به دو هواپیمای یونولیتی افتاد ، نتوانستیم جلوی خنده مان را بگیریم. ما آنقدر از این دو خلبان درباره جایگزینی هواپیماهایشان به جای RF-4 شنیدیم که با خود گفتیم باید چقدر غول پیکر باشد. در هر حال تا آنها هواپیمایشان را آماده پرواز کردند ، برادر مرتضی قربانی جانشین قرارگاه به من گفت که : سریع برو به ضد هوائی چهارلول بگو لوله اش را بخواباند و به سمت هواپیماهای خودی که آماده پرواز است شلیک نکند. در جاده ای ناهموار که آدم نمی تونانست راحت راه برود نمی دانم چطور بود که هواپیمای یونولیتی خیلی سریع صعود کرد و بلند شد. اما به محض اینکه داشت توی آسمان دور می زد تا خود را وارد فضای دشمن بکند یهو چهارلول بدون مکث افتاد به جانش و هر چه گلوله داشت را به طرفش خالی کرد. ولی دریغ از یک گلوله که به آن بخورد. مرتضی قربانی که اگر کارد می خورد خونش نمی آمد ، صدایم زد که زود برو گوش تیربارچی را بگیر و بیاور اینجا. مگر به او نگفتی شلیک نکن ؟ پهپاد که بالای سر عراقی ها حاضر شد ، آنها هم افتادند به شلیک. انگار که جشن عروسی شده باشد ، از همه جای جبهه صدای تیر و ترکش می آمد. قربانی چشمش به تیربارچی که افتاد، سرش داد کشید : حالا تذکر ما را گوش ندادی به کنار ، آخر تو چه آموزشی دیده ای که حتی یک گلوله هم نتوانستی به آن بزنی ؟ او هم به فرمانده قرارگاه گفت : قربان شما فرمودید به هواپیماهای خودی شلیک نکن. مگر این هواپیما بود ؟ دو خلبان با دستگاه های رادیو کنترل شان چسبیده بودند به خاکریز و با دوربین داشتند هواپیما را کنترل می کردند و ما مانده بودیم به تماشا که آیا توی این جهنم آتش امکان برگشت وجود دارد یا نه ؟ تنها چیزی که ما را همچنان پر امید نگه می داشت صدای قارقاری بود که گاه کم می شد و گاه زیاد. ماموریت اش که تمام شد، خلبانان، آنرا از توی آتش سالم بیرون کشیدند و فرستادند طرف هور. مثل قوئی که بال هایش را باز کند و روی آب فرود آید ، هواپیما روی سینه آب موج انداخت و کمی بعد آرام گرفت. دو خلبان به سوی آن دویدند و قبل از اینکه دشمن محل فرود را زیر آتش تند خود بگیرد، هواپیما را بغل کردند و به طرف قرارگاه آوردند. توی جمعیت رزمنده ها که تند و تند به طرف قرارگاه می آمدند به تماشا، یهو رزمنده ای یزدی به یکی از آن دو خلبان اشاره کرد و پرسید : برادر جان ، شما خلبانش بودی ؟ او واقعا فکر می کرد که کسی توی پهپاد بوده. خلبان واقعا عصبانی شده بود. پرسید چرا فکر کردی من باید خلبانش باشم ؟ او با جدیت جواب داد : خب شما نسبت به آن هم لباستان قد کوتاه تری داری دیگه. این بار خلبان هم خنده اش گرفت. روز بعد که عکس ها دستمان رسید، نخستین بار بود که شکل سیل بند را جور دیگری می دیدیم. ما پیش از این فکر می کردیم سیل بند یک خط مستقیم است که ما و دشمن در دو سر آن جای داریم. اما توی عکس ها ، سیل بند انحنای بسیار خوبی به طرف ما داشت و مواضعمان را کاملا پوشش می داد. بچه های قرارگاه به کادر پهپاد اطلاع دادند، وقتی هواپیمایتان در این حجم انبوه حتی یک گلوله هم نوش جان نمی کند، پس می تواند، هواپیمائی هجومی و انتحاری برای مواقع ضروری هم باشد... راوی : علی بختیاری زاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  21. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس رویای پرواز آقا چیزی شده ؟ این صدای کودکی خطاب به من بود که غرق تماشای هواپیمای مدلش شده بودم. نمی دانم چطور سر از جاده کرج درآوردم تا پرواز هواپیماهای مدل را در آنجا تماشا کنم. اما این هواپیمای زیبا حسابی توجه مرا به خود جلب کرده بود. من داشتم با همین هواپیما در جبهه های جنگ پرواز می کردم در حالی که دوربین روی آن بسته و از مواضع دشمن عکس می گرفتم که خلبانش باهمان خطاب ، با شتاب روحم را پیش جسمم آورد. جواب دادم : چقدر هواپیمایتان زیباست ظاهرا از مدل های آکروباتی است ؟ پدر کودک جوابم داد : معلوم می شود توی این رشته ای ؟! هواپیمای شما کدام است ؟ جواب دادم : ندارم ، ولی علاقه به تماشا دارم. کمی که با هم دمخور شدیم ، معلوم شد که او را دکتر پرنده می خوانند. اما متخصص قلب و مجاری تنفسی است. هواپیمای مدلش که مشخصاتی مثل بال زیر ، کووری ، موتور O.S.MAX60 درجه 5 و یک کانال FG دیجیتال داشت را برای کودکش از خارج خریداری کرده بود. من از این همه مشخصات کف ام برید. کاش می شد که آنرا در خدمت جبهه می گرفتیم. اما افسوس که تحریم ها دست ما را از این نوع هواپیماها هم بریده بودند. او و فرزندش در پروازهای آکروباتی این هواپیما ، واقعا استاد بودند. هواپیمائی که موتور و رادیویش از کارخانه ریپ مارکس بود. کاتالوگ معرفی قابلیت های موتور O.S.MAX-60 داشتم فکر می کردم روی این هواپیما حتی اگر نمی شد دوربین عکاسی سوار کرد ، اما پرنده خوبی برای عملیات فریب به حساب می آید. از اینکه نمی توانستم از دکتر ، درخواستی برای خرید آن داشته باشم ؛ یا بخواهم که او کار خرید از خارج را برایمان انجام دهد ، حرص می خوردم. چرا که احتمال لو رفتن نوع استفاده از آن در جهت مقاصد جنگ بود و ما خوب به این موضوع واقف بودیم. هیچکس ، حتی افراد خودی هم ، نباید پی به این موضوع می بردند. راوی : غلامرضا کاظمی * * * * * ورود آزاد فرامرز عبدوس ( نفر وسط ) یکی از راویان این خاطره و از موسسین گردان رعد یگان هوائی سپاه که همه اش خلاصه میشد توی پایگاه هوائی قدر در داخل مجموعه ی مهرآباد تهران ، بهترین موقعیت را برای ارتباطمان با فرماندهان درجه یک سپاه از جمله برادران محسن رضائی ، رحیم صفوی ، محسن رفیق دوست و ... فراهم آورده بود. فرماندهان برای رفتن به جبهه های جنگ ، از همینجا و با فالکن سپاه به جنوب یا غرب ، می رفتند و برای بازگشت ، باز در همین پایگاه پیاده می شدند. محسن رفیق دوست و یحیی رحیم صفوی در هواپیمای سپاه ما برای انعکاس نظرات و پیشنهادات و البته تأمین خواسته ها و مایحتاجمان نیاز نبود که مراحل درخواست دیدار با آنها را طی کنیم ؛ همین که پیاده می شدند و یا برای بازدید قسمت های یگان هوائی برای سرکشی می آمدند ، فرصت زیادی برای ارتباط داشتیم. داخل هواپیما تا رسیدن به مقصد نیز فرصتی دیگر برای ارتباط بود و در همین ارتباطات بود که برادر محسن رضائی با آگاهی از حساسیت کار پهپاد ، دست نوشته ای به ما داد که هر نیرویی را از داخل مجموعه های سپاه می توانیم آزاد کنیم و به هر انباری برای تأمین اقلام مورد نیاز خود نیر ، می توانیم وارد شویم. این دستور تا آن موقع برای هیچ یک از قسمت های سپاه صادر نشده بود. ستاد فوریت های جنگ و محسن رفیق دوست از طرفی ما حتی نامه ای از طرف ستاد فوریت های جنگ داشتیم که می توانستیم وارد انبارهای بزرگ لجستیک سپاه در جاده مخصوص کرج شده و بدون محدودیت هر کالائی را برداریم. از توی همین انبارها بود که مقدار زیادی لنز ، دوربین و وسایل مربوط به آنها را برای گردان تازه تأسیس رعد آوردیم. برادر محسن رضائی هم دستور داده بود که یکی از خودروهائی را که تاره وارد سیستم خودروئی سپاه شده بود را به ما بدهند ، این وسیله که دو در داشت و از طرفین باز می شد ، بهترین وسیله برای حمل هواپیماهایمان بود. به خصوص اینکه با اندک تغییراتی در آن ما می توانستیم به جای یک فروند ، چند فروند را داخل آن جا دهیم و در منطقه تردد نمائیم. خودرو اهدائی به گردان رعد همه چیز درحال شکل گیری تند و سریع گردان رعد بود، از آن طرف شهید شوشتری که مسئول تدارکات قرارگاه کربلا بود ، یک باب منزل مسکونی از طاغواتی های فراری را در بهترین نقطه شهر اهواز ( یعنی در کیان پارس) برای استقرار به ما داد. این خانه دو طبقه و شمالی بود که ما به راحتی می توانستیم از حیاط وارد شده و درب هایی را در پارکینگ آن باز کرده و بدون اینکه حتی همسایه ها متوجه سوار و پیاده شدن ما و هواپیمایمان شوند ، به کار خود مشغول شویم. در همان روزها یک تدارکاتی زبل به نام فرمان آرا که البته من با همان فامیل قبلی اش ، برادر مهری صدایش می کردم ، به گردان اضافه شد که در نوع خود تحولی به حساب می آمد ، او ظرف ده روز ، توانست هم خانه کیان پارس را تحویل بگیرد و طبقه همکف آنرا که سالنی تقریبا 80 متری بود را به کارگاهی بزرگ برای ساخت و تولید هواپیما تبدیل کند ؛ و هم طبقه بالا را به یک خوابگاه و کتابخانه تبدیل کند. او همچنین با یک در آهنی بزرگ ، پارکینگ را از حیاط جدا کرد و به محیط اداری اضافه نمود. خدا وکیلی توی آن گرمای 50-60 درجه ی اهواز که خانه ها عموما دو سه کولز گازی داشتند و باز هم جواب نمی داد ، این خانه بهترین بود. چرا که مجهز به دستگاه چیلر بود. مهری یا همان فرمان آرا ، دو سه یخچال صندوقی گرفته بود و آنها را پر می کرد از انواع خوراکی ها. ذاتا آدم دست و دلبازی بود اما اصلا بی حساب و کتاب خرج نمی کرد. یکی از مراحل ساخت استراکچر پهپاد او نیروئی داشت که نقطه ضعف اش را پیدا کرده بودیم ، چون سیگاری بود و ما هر بار مانع سیگار کشیدن اش می شدیم ، بهانه می آورد و می گفت : من فقط وقتی ناراحت می شوم ، سیگار می کشم. ما هم در جواب می گفتیم که اتفاقا ما به جای سیگار هندوانه می خوریم. چشم مان به هندوانه هایی بود که مرتب می خرید ، اما به اصطلاح بچه ها آنها را چکه چکه و سهمیه ای به ما می داد ، لذا او مجبور بود کمتر سیگار بکشد تا هندوانه هایش زود به زود تمام نشود. بهدها ما همین بلا را سر پرتقال هایش هم در آوردیم. نمی دانیم شهید شوشتری با مطالعه و تحقیق این خانه را به ما داده بود یا واقعا اتفاقی بود. ولی بهرحال ، اگر ما چند ماه مطالعه می کردیم تا جائی برای کارگاهمان پیدا کنیم ، به همچین جایی نمی رسیدیم. چون هم از نقطه نظر ترددهای قرارگاهی در امان بودیم و هم از اصول حفاظتی خوبی که لازمه و اساس کار ما بود ، برخوردار شدیم. شهید شوشتری و سرلشکر یحیی رحیم صفوی جدای از آن به دلیل استفاده از مواد رزینی برای ساخت هواپیما و راه اندازی عکاس خانه ، هم باید آب مان فیلتر دار می بود ؛ و هم از جای خنگی باید برخوردار می بودیم که این خانه همچنان جائی بود. از طرفی از منطقه خاکی ، آب تانکری و ترددهای فراوان بسیجی ها از لوازم اولیه به حساب می آمد که در چنان شرایطی هم قرار گرفتیم. متأسفانه هیچ وقت موقعیتی پیش نیامد که دلیل انتخاب این خانه را برای شروع کارمان از شهید شوشتری بپرسیم. این در حالی بود که هنوز این محل در اختیار بهزیستی بود ، ولی شهید شوشتری اصرار داشت که ان خانه را زودتر به ما بدهند. شهید نورعلی شوشتری در سالهای پس از دفاع مقدس راویان : محسن عمل نیک ، فرامرز عبدوس ، رضا ارباب ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  22. 1 پسندیده شده
    معبر باز کن میدان مین ساخت جهاد خودکفایی نیرو هوایی این پروژه سال ۶۵ جهت جلو گیری از تلفات انسانی در میدان طراحی و ساخته شد که شامل راکت لانچر و طناب حاوی مواد منفجره بود و قابلیت پاکسازی میدان مین در طول ۱۰۰ متر و عرض ۷ متر منبع : صفحه IG سرتیپ عطااله بازرگان
  23. 1 پسندیده شده
    نمونه 81 میلیمتری ایرانی شبیه به این خمپاره انداز منبع
  24. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس چهار موتوره خیر سرمان مثلا توی شهر بسر می بردیم و توی جبهه نبودیم ، لااقل آنجا می شد هم سری به حمام زد و هم در نماز جمعه ای شرکت نمود ؛ اما سه ماه می شد که در اصفهان بودیم و به خاطر حجم فراوان کار نتوانستیم چرخی توی شهر بزنیم و لااقل سی و سه پل یا پل خواجو را تماشا کنیم. فرق مان با زندانی ها این بود که هم سوله مان بزرگتر بود و هم سرمان شلوغ تر. از لای پنجره که نگاه می کردیم ، یهو متوجه می شدیم شب شده و الان است که درب خوابگاه دانشگاه بسته شود. بااین حال تا به خود می جنبیدیم به پشت درب بسته می خوردیم. از تأمین و تدارکات بگیر تا ساخت و تولید و تست پرواز ، همه کارهای مربوط به پرنده های بی سرنشین را خودمان انجام می دادیم ، نه اینکه حتی نمونه ای جلویمان باشد و بخواهیم آنرا کپی کنیم و نه حتی کتابی ، مجله ای چیزی تا راهنمای کارمان قرار دهیم ، تا آمدن کامپیوتر و اینترنت هم زمان زیادی فاصله داشتیم. همه کارهایمان بر اساس آزمون و خطا بود. آنچه که از کار مشخص بود این موضوع بود که ما می خواستیم روی هواپیماهای مدل که مخصوص تفریح و سرگرمی است دوربین عکاسی سوار کنیم. یعنی برای یک کار تفریحی ، مأموریت نظامی تعریف کنیم. خب معلوم بود به همه نوع تجربه و دانشی نیاز داشتیم. نه تنها باید اصول آیرودینامیک را می شناختیم ، باید سر رشته ای از فنون حاکم بر پرواز هم می دانستیم. توی ساخت بدنه ، ملخ ، بال و ایلوران* ، که واویلا داشتیم اما غیر از اینها باید از عکس و عکاسی ، چاپ و ظهور هم سر در می آوردیم. ولی با این حال یک چیز قوی همیشه محرک مان بود ، اگر این کار نتیجه بدهد ، چه اتفاق مهمی توی جبهه می افتد. بماند که چقدر در کاهش تلفات انسانی ، چه مربوط به نیروهای شناشائی باشد و چه نیروی تک کننده ، موثر خواهد بود. چقدر وجودش برای انجام عملیات ها حیاتی می شود. این آن چیزی بود که ما را به این سمت سوق می داد که چهارموتوره کار کنیم و خستگی را برای زمانی دیگر بگذاریم. * : از سطوح فرامین هواپیما جهت کنترل و تنظیم سمت و سو راوی : رضا ارباب * * * * * نان و پنیر اوایل آب مان توی یک جوی نمی رفت. آنها بچه پولدار و اهل گردش و تفریح و سرگرمی بودند و ما اهل جبهه و جنگ. گاه گاهی هم عبدوس به مسعود گیر می داد که دکمه ی یقه ات را ببند ، فلان کن و بهمان. موقع شام و نهار که می شد ما به نان و پنیری راضی بودیم ، اما آن سه نفر می گفتند : شما نان و پنیرتان را بخورید و چلوکباب را بگذارید سهم ما. ما قهر و آشتی های زیادی کردیم تا توانستیم با هم کنار بیائیم. در هر صورت این ما بودیم که باید کنار می آمدیم. چون هم آئین مان اجازه نمی داد که با آنها بد حرف بزنیم ، هم اینکه آنها در مقام معلمی بودند. از طرفی ، آنها هم به ما یاد می دادند که چگونه هواپیما بسازیم و هم چگونه خلبانی کنیم. فرشید نسبت به آن دو کمی تند مزاج بود ولی توی کارش بسیار جدی به نظر می رسید ، خودش می گفت من و دوستم طاهری ، شاید پانزده سال است که روی هواپیمای مدل کار می کنیم ، این واقعیت داشت. من هنوز هم پس از آن همه سال معتقدم فرشید بهترین طراح بال و بدنه می باشد. وقتی شروع به طراحی و تولید بال و بدنه می کرد ؛ انگار که آنرا با دستگاهی برش داده باشند ، بسیار تمیز و اصولی بود. هر چه آنها در مورد پرواز و طراحی بلد بودند ، ما در عوض از موتور و تعمیر و نگهداری آن سر در می آوردیم. چون توی یگان هوائی سپاه این کار اصلی ما بود. در هر صورت با این اطلاعات ، گروه خوبی را تشکیل داده بودیم. سعید زاهدی اصلا تاجر بود. او آدم با ذوقی هم بود. ساخت ملخ سخت بود و هم پر مصرف ، چون اولین جائی از هواپیما که زمین می خورد و خراب می شد ملخ بود. توی بازار هم نبود. چون موتورهای ما 45 و 60 بود و ما در ساخت آن مشکل داشتیم ، زاهدی اما وقتی نگرانی ما را دید ؛ گفت : من به نیت 22 بهمن ، 22 ملخ می سازم. او در حیرت ما این کار را هم کرد و وقتی پرسیدیم چطوری این کار را کردی ؟ گفت : فقط دقت. من هر روز یکی از ملخ ها را جلویم می گذاشتم و توی مسیر رفت و آمد، با دقت تمام انحناها و زوایای آنرا نگاه می کردم و به ذهن می سپردم. کار اصلی ملخ این است که جابجائی هوا کند. او ابتدا یک مکعب مستطیلی از چوب گردو درست می کرد و آرام آرام شروع به شکل دادن آن می کرد. چیزی که امروز نیز در صنعت ملخ سازی یک رویه است . ما بدون اینکه هواپیماهایمان را در تونل های باد بصورت علمی و فنی آزمایش کنیم ، آنها را در جاده ی اصفهان - نائین می بردیم و پرواز می دادیم و معلوم می شد که تا چه حد استاندارد را رعایت کرده ایم. راوی : رضا ارباب ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  25. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس زادگاه پهپاد انگار که سپاه مسابقه ای بین جهادهای دانشگاهی کشور برگزار کرده باشد ، جهاد دانشگاه اصفهان ، دانشگاه صنعتی اصفهان و دانشگاه صنعتی تهران همگی به تولید پرنده های بدون سرنشین با قابلیت عکسبرداری مشغول شده و به موفقیت هائی هم دست یافته بودند. پیش از آن شهید چمران در وزارت دفاع هم ، مطالعاتی در این خصوص انجام داده بود که نیمه کاره رها شده بود. انتهای تلاش آنها هم در این خلاصه میشد که پرنده مدل (نسخه تجاری و اسباب بازی) بتواند از ارتفاع و از سطح زمین عکسبرداری کند. اما این فقط جهاد دانشگاه اصفهان (واقع در دروازه شیراز) بود که به کمک چند نفر علاقمند به پرنده های مدل بدون سرنشین ؛ موفق شده بود که هم "پرنده" را بسازد و هم "دوربین کوچکی" روی آن کار گذاشته و عکس هائی از فراز شهر بگیرد. پیش از این با خیلی از مراکز علمی و تحقیقاتی حرف هائی در این خصوص زده بودیم ، اما خبری نشده بود. مشاهده موفقیت بر و بچه های جهاد دانشگاهی در ساخت و انجام تست عکسبرداری از آسمان اصفهان ، تا روزها مرا شیفته خود کرده بود و احساس می کردم با تقویت کارگاه اصفهان ؛ خیلی زود تحولی نو در جنگ پدید خواهد آمد. تلاش زیادی کردم تا خبر این موفقیت را به گوش فرمانده سپاه برسانم. خبری که خیلی ها را می توانست خوشحال کند و تحولی نو در حوزه شناسائی و کسب اطلاعات از دشمن پدید آورد. اما فرمانده سپاه آقای محسن رضائی با پیشینه قضیه قزوین که دلخوشی از این گونه اخبار نداشت ؛ تحویلمان نگرفت. این موفقیت بزرگتر از آن بود که با همان روند ادامه یابد. با اینحال ، خبرش که به تهران رسید ، آقای محمد باقری و حسین تاش ( از مسئولین اطلاعات قرارگاه خاتم ) فی الفور مرا مأمور کردند تا بازدیدی از آنجا داشته باشم. سرلشکر محمد باقری من به همراه آقای حسینی فرمانده یگان هوائی سپاه به اصفهان که رسیدیم ، یکراست به جهاد دانشگاهی دانشگاه اصفهان رفتیم. آقای علی قمی که نام اصلی اش یوسفی بود ، مسئول آنجا بود و هم او بود که کارگاه را برای بچه های پروازی راه اندازی کرده بود. رئیس دانشگاه نیز با آنها همکاری تنگاتنگی داشت. کارگاه اصفهان تقریبا توی همه مباحث پروازی و عکسبرداری ورود پیدا کرده بود : از ساخت پرنده مدل و تست پرواز گرفته تا سیستم رادیو کنترل و دوربین و حتی چاپ و ظهور عکس هوائی . ( ظاهرا رادیو کنترل را بچه های جهاد دانشگاهی "دانشگاه صنعتی اصفهان" در اختیار آنها گذاشته بودند. ) آنها انصافا یک تیم کاری بسیار خوب بودند. آقای حسینی با مشاهده این موضوع همانجا مرا مأمور کرد با تقویت کارگاه و عملیاتی کردن آن ، زمینه بهره برداری نظامی از هواپیمای مدل را در جبهه های جنگ در آینده ای نزدیک فراهم کنم. بعد از بازگشت به تهران ، اولین تصمیم من آزادسازی 4 تن از بهترین نیروهایم از واحد اویونیک بود : برادران مختار زاده و اربای از بخش الکترونیک . برادران عبدوس و محمدی نیک از بخش مکانیک. مأموریت این چهار نفر ، استقرار شبانه روزی در کارگاه اصفهان (در کنار تیم قبلی ) ، برای تداوم ساخت ، آموزش و بهره برداری از هواپیمای مدل در حداقل زمان برای بکارگیری آنها در جبهه های جنگ با قابلیت عکسبرداری هوائی بود. راوی : محسن عمل نیک * * * * * شاگردی ابتدا دیدن قیافه های سعید ، مسعود و فرشید ، کمی برایمان غیر منتظره بود. در مقایسه با ما که با لباس های خاکی بسیجی و سر و وضعی کاملا معمولی ، پا به کارگاه می گذاشتیم ؛ این چند نفر هم شیک پوش و مرتب بودند و هم لباس شخصی. بهشان نمی آمد که طرز فکری مثل ما داشته باشند. این تنها چیزی بود که از همان اول توی ذوق مان زد. فرشید از خانواده متوسطی بود که در دبیرستان هنر درس خوانده بود و سر رشته ای توی هنرهای تجسمی ، نقاشی و گرافیک داشت. او از هنرش در طراحی و ساخت هواپیماهای مدل استفاده کرده بود. سعید دانشجوی رشته فیزیک بود و از خانواده ای متدین و مذهبی. او به همراه دو دوستش ، اولین کسانی بودند که روی کارگذاری دوربین عکاسی در پرنده های بدون سرنشین کار کرده بودند. سعید چیزهائی هم از الکترونیک میدانست و هم از رادیوهای غیر حرفه ای سر در می آورد. از بین دوستانش قیافه ومرامش بیشتر به ما نزدیک بود. او بعدها به آمریکا رفت و در ناسا مشغول به کار شد. مسعود زاهدی از خانواده ای مرفه و طلافروش بود و به پرنده های بدون سرنشین به عنوان یک تفنن می نگریست ؛ اما بر اصول آیرودینامیک بسیار مسلط بود و می دانست از آن چگونه برای ساخت بال و بدنه استفاده کند. این چند نفر با همین تخصصشان برای ساخت پرنده های بدون سرنشین ، گروه بسیار خوبی را تشکیل داده بودند. آنها حتی موفق شده بودند ، پرنده ای بسازند که تویش یک دوربین 110 عکاسی باشد. این دوربین هم شاتر داشت و هم درایور. اگر چه یک هواپیمای مدل به حساب می آمد ؛ اما در آن شرایط یک آرزو به حساب می آمد. دوربین کداک 110 ، اولین دوربین پهپادی ایران اما وقتی چشممان به آن هواپیمای زهوار در رفته شان افتاد ، خیلی سعی کردیم خنده مان نگیرد. پنج نفر آدم بزرگ از تهران کوبیده و آمده بودند اصفهان ، با آن همه حرف هائی که از موفقین عکس برداری هوائی شنیده بودند ، یهو با دیدن این هواپیمای اسباب بازی حالشان گرفت. ما اینسترومنت کار و مهندس الکترونیک بودیم که سر و کارمان با هواپیماهای غول پیکر بود. حالا جلوی مان هواپیمائی با موتور 45 cc بود که قرار بود موضوع شغلی آینده مان باشد. مجید محمدی اولین کسی بود که جا زد : من مکانیک کار هواپیماهای جنگی هستم مرا آورده اید اینجا چه کار ؟؟!! سر کارم گذاشته اید ؟ بعد با دلخوری نماند که جواب بگیرد . ول کرد و رفت. قرار بود گروهمان ده روزی در این کارگاه مشغول شود و اگر مفید بود برای همیشه بمانیم. با رفتن مجید ، ما چهار نفر تصمیم گرفتیم بمانیم و پیش سعید ، مسعود و فرشید شاگردی کنیم. برای همین روزی سه ساعت کلاس تئوری داشتیم و شش هفت ساعت کار عملیاتی. راوی : محسن عمل نیک ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند