برترین های انجمن
ارسال های محبوب
Showing content with the highest reputation on سه شنبه, 15 تیر 1400 در پست ها
-
2 پسندیده شده12 کیلومتر برد برای مهمات تانک ؟؟؟؟! برد موثر اتش تانکی مثل تی-55 کمتر از 2 کیلومتر هست . همان برد 6 کیلومتر هم برای تانکی مثل تی55 و تی -62 بسیار عجیبه ! حتی در صورت صحیح بودن این اعداد اگر این عدد 12 و 6 کیلومتر را حداکثر برد ممکن در نظر بگیرم تفاوت برد موثر و حداکثر برد نشان میدهد این تقاوت تاثیر در میدان نبرد نخواهد داشت چون برد موثر اتش در میدان نبرد اثر گذار هست. اهمیت برد موثر اتش را درعملیات طوفان صحرا میتوان به وضوح دید تانکهای ابرامز با برد موثر بیشتر خارج از برد موثر تانکهای عراقی انها را شکار میکردند.
-
2 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «عملیات مهندسی» اختصاص داد. اما شاید برای دوستانی که کمتر در خصوص «فرقه رجویه» مطالعه نموده باشند این سوال پیش بیاید که : عملیات مهندسی چیست ؟ عملیات مهندسی به مجموعه اقدامات سازمان مجاهدین در برخورد با اعضای سپاه پاسداران ، کمیته های انقلاب و مردم عادی در تلاش برای کسب اطلاعات از طریق شکنجه آنان در مرداد ۱۳۶۱ گفته میشود. در پی لو رفتن خانههای تیمی در اوایل سال ۱۳۶۱ مجاهدین اعضای سپاه و افرادی مشکوکی را که در اطراف خانههای تیمی مشاهده میکردند، ربوده و برای کسب اطلاعات مورد شکنجه قرار میدادند. یکی از اعضای جداشدهٔ سازمان در کتاب خاطرات خود مینویسد: «ما شکنجه میکنیم چون مجبور هستیم، ولی وقتی حاکم شویم، نمیکنیم … جنگ ما با رژیم [نظام]، جنگ دو سازمان مهندسی است. هر کدام بیشتر شکنجه کند، برنده است.» در این عملیات، که از اوایل مرداد تا ۲۵ همان ماه به طول انجامید سه پاسدار کمیته انقلاب اسلامی، یک کفاش، یک معلم و یک مهندس هوادار سازمان قربانی عملیات مهندسی شدند. (ویکیپدیا) در کتاب "عملیات مهندسی" (چاپ شده مرکز اسناد انقلاب اسلامی) درباره نحوه کشف اجساد و شناسایی پیکر شهدای کمیته چنین گفته شده است: کشف شهدای عملیات مهندسی در پی کشف اجساد متلاشیشده قربانیان عملیات مهندسی، موج وسیع انزجار از سازمان مجاهدین خلق به راه افتاد. یکی از اعضای دادستانی انقلاب اسلامی مرکز، روایت قابلتوجهی از کشف شکنجهگاه خیابان بهار و پیدا کردن پیکر شهدای عملیات مهندسی تعریف کرد: «خسرو زندی ما را به [سمت] جنازههای [پیکرهای] شهدا نبُرد. ما از طریق این ملاتهایی [ملات = احتمالا منظور محتوا هائی است که مبنای بازجوئی ها قرار می گرفته.] که اعضا برای مقام بالاترشان گزارش نوشته بودند، رموز اینها را باز کردیم و از این طریق به این موضوع رسیدیم که اینها مطلب جسد را با کد «ج» آوردهاند. بعد که پیگیر شدیم خسرو بُرید. بعد این ما را به آن خانه خیابان بهار برد... رفتیم آنجا و خانه را دیدیم. گفت که شکنجهگاه اینجا بود. بعد گفت که آمدهاند و اینها را بردهاند و من دیگر چیزی نمیدانم، سعی میکرد که جای این شهدا را نگوید. یعنی ما از طریق ملاتها به این مسئله پی بردیم و به زندی گفتیم تو باید جایش را بگویی، او هم میگفت نمیدانم. آن زمان هم فلکه دوم صادقیه به سمت شمال بیابان بود. بعد ما او را به آنجا بردیم و چند جا را کندیم که به اجساد رسیدیم.» دادستانی انقلاب اسلامی تهران از خانوادههای قربانیان دعوت کرد تا برای شناسایی و تشخیص هویت اجساد پاسداران مراجعه کنند، حال آن که تغییر شکل و دگرگونی جنازهها به حدی زیاد بود که کار تشخیص هویت دشوار و غیرممکن ساخته بود. برادر شهید طالب طاهری در این خصوص اظهار داشت: «[برادرم] اول جذب کمیته محل شد و چون بچه فعالی بود جذب کمیته مرکز شد. او را در بخش اطلاعات (تعقیب و مراقبت) گذاشتند. در این فاصله چند بار هم به جبهه رفت، مجروح شد و برگشت. به من هم نمیگفت در تعقیب و مراقبت است. شرایط هم خیلی سخت بود و گاهی ماه تا ماه خانواده را نمیدیدیم. وقتی دیدم موتور دستش هست و ریشش را کوتاه میکند و لباس آستینکوتاه میپوشد فهمیدم دارد کار اطلاعاتی میکند. روزی که ربایش شد، آقای فکور از دادستانی به من زنگ زد... گفت برای اخوی شما چنین اتفاقی افتاده است. جزئیات را هم نگفت. سریع به همان منطقه رفتم و از بچههای کمیته سؤال کردم... یک شوک به دستگاه اطلاعاتی کشور بود. طهماسبی گم شده بود و کسی نمیدانست. بعد از آن اینها را بُردند. همه اینها در فاصله یک هفته، ده روز توسط سازمان ربوده شدند. خط ، درآمد. [روش سازمان بیرون آمد] که سازمان شروع کرده است و همه باید حواسشان جمع باشد. تا اینکه فردی رفته بود یک نفر را ترور کند، مردم ریختند و او را گرفتند. موقعی که او را آوردند، در ملاتهایش چیزی پیدا میکنند و عملیات چالکردن [دفن کردن پیکرها] را در ملاتهایش پیدا میکنند... به سردخانه اوین رفتم. ورودی اوین، دم در. عملیات اوین همان جا دم در یک سردخانه داشت. محلی بود که یخ و جنازهها را میگذاشتند. همین که بدنها را نگاه کردم، او را برگرداندم و جای زخمش را در کمرش دیدم و گفتم این است. بیشتر از همه آسیب دیده بود. دندانها، صورت، چشم، سر، بدن و پشت بدنش کاملاً جای داغ باقی مانده و پوستش ور آمده بود. ناخنهایش را کشیده بودند. از روی دستهای بلندش میتوانستم او را تشخیص بدهم، منتهی میخواستم بیشتر مطمئن شوم و شدم. بچهها نمیگذاشتند اعصاب ما خیلی به هم بریزد. گفتم این اخوی ماست، ولی بقیه را نمیشناسم. از روی شلوارش هم میشد او را تشخیص داد. از این شلوارهای بسیجی به تنش میکرد. این قضیه و مراسم و دفن و ادامه عملیات و این مسائل گذشت تا اینکه آن ضربه کرج اتفاق افتاد که در ضربهی کرج ملاتهایی را که اینها بازجویی شده بودند در مورد سیروس لطیفی زدیم. از کیفِ «زن سیروس لطیفی» ملات بازجوییهای انجامشده از اخوی را کشف کردیم... اصدقی [هنوز] دستگیر نشده بود که ما ملات بازجویی را پیدا کردیم و در آنجا فهمیدیم اینها [زیر شکنجه منافقین] خیلی مقاومت کرده بودند.» پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
2 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. سلام آرمین جان اصولا استراتژی سازمان از ابتدای ریاست مسعود (بعد ضربه سال 1350 ) همیشه در این جمله خلاصه میشده : تمام سازمان فدای مسعود ان شاء الله در پست های بعدی که قرار هست به انقلاب طلاق (انقلاب مریم) و سرنوشت شوم زنان سازمان بپردازم ، معنای این عبارت رو بسیار واضح تر درک خواهید کرد. شما دیگه چرا برادر ؟ اشاره کردم که هواپیما چی شد . تازه در خصوص آینده این هواپیما بعد از این ماجرا هم نوشتم این هواپیما (در مقطعی هم که تبدیل به مسافربری میشه) در آینده هدف هواپیما ربائی قرار می گیره و هواپیمارباها میبرنش اسرائیل (تصویر زیر مربوط به حضور این هواپیما در یکی از فرودگاه های نظامی اسرائیل هست در زمان ربوده شدن) یک بار هم موقع نشستن روی باند تو تخمین مسافت اشتباه صورت می گیره و از انتهای باند خارج میشه و می افته توی رودخانه کن کلا بعد سوار کردن رجوی این هواپیما هیچ وقت نتونست از نحوست اون مسافر شوم رها بشه و عاقبت به خیر بشه =========================================== سلام بر جناب تقدیر عزیز من خودم هم خیلی مطمئن نیستم. احتمالش خیلی زیاد هست که حق با شما باشه و تصویر حنیف نژاد باشه.
-
2 پسندیده شدهبابت این کار خیلی از تیم های خودشون رو لو دادند البته براشون ارزش داشت بویژه که موسی خیابانی رهبری ترور در ایران را در دست داشت و بعد از مدت کوتاهی افرادی چون کلاهی و مسعود کشمیری رو سوزاندند که این نگرانی رو ایجاد کرد که چرا باید برای یک چنین ضربه ای ، این سطح نفوذ را افشا کنند مگر نفوذی دیگری دارند؟؟؟ از سرنوشت این هواپیما خبری شد؟ حدسم اینه که برگشت ولی مطمئن نیستم -------------------------- البته باید گفت که بنی صدر بعد از تصمیم رجوی برای همکاری با عراق از این سازمان جدا شد و ننگ این میزان خیانت به کشور را نپذیرفت و همکاری با ارتش متجاوز صدام که تا چند ماه قبل روبرویش بود را نپذیرفت و شاید سر همین حرکتش بعضی او را جاه طلب و دیوانه می دانستند تا خائن لینک 1 مقاله شرق لینک 2 اپارات
-
2 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه درباره ماجرای خروج بنی صدر و رجوی از ایران، تاکنون بسیار گفته شده است، اما یکی از خلبانانی که به دلیل موقعیت شغلی خویش اطلاعات ریز تری از این فرار بزرگ و ترفندهای به کار رفته در آن داشته است، در سایت خود، روایت دقیقی از مراحل این نقشه، نحوه خروج، اتفاقات حین پرواز و عبور از مرزهای هوایی و فرود در پاریس داده است که در زیر می آید. خلبان بهروز مدرسی، که بازنشسته شده و در حال نگارش خاطرات سال ها پرواز خود بود در فرودین ماه 1394 درگذشت. گزارش لحظه به لحظه فرار رجوی و بنی صدر بخش دوم شب عملیات قرار بود فرار چند روز دیر تر صورت پذیرد اما به دلیل اعلام حکم انتقال سرهنگ معزی به شیراز مجبور می شوند در شب 6 مرداد که مطابق با 27 رمضان بود این کار را به سرانجام برسانند. طبق نقشه از پیش طراحی شده سوژه ها در داخل مینی بوسی که از منازل سازمانی کروی پروازی را به رمپ پرواز می برد پنهان می شوند. یک مانع بزرگ در سر راه خود داشتند و آن عبور از دژبانی پایگاه بود که متآسفانه آقایون دژبانی و پلیس هوایی که معمولآ داخل همه خود رو ها رو بازدید می نمایند و بعد از مشاهده کارت شناسایی افراد اجازه ورود را می دهند، به خاطر احترامی که به قهرمان اتقلاب قائل بودند، با دیدن سرهنگ معزی، بدون بازدید اجازه داخل شدن را می دهد. در این جا لازم می بینم به یک نکته اشاره نمایم و آن این است که معزی در خاطرات خود بیان نموده است که خلبان حسین اسکندری و مهندس پرواز بیژن وکیلی از ماجرا بی اطلاع بودند که این چنین نمی تواند باشد چون مینی بوس خلبانان همه گروه را با هم می برد پای هواپیما. مگر می شود معزی تنها با سوژه ها پای هواپیما برود؟! و بعد از پنهان کردن دو سرنشین غیرمجاز ، منتظر شاگردان خود بماند؟ قبل از پرواز چه گذشت؟ ساعت 19:35 دقیقه سوژه ها در حالی که لباس پرواز بر تن دارند و در تاریکی شب تشخیص قیافه ها ناممکن است وارد رمپ پرواز می شوند. در همین حال از پست فرماندهی اعلام می کنند که پرواز یک ساعت جلو افتاده است. و به جای ساعت 10:30 شب، یک ساعت زودتر پرواز نمایند. سوژه ها همراه محافظ های خود در محوطه اتاقک سوختگیری پنهان می شوند. وقتی سایر خدمه از قبیل کروچیف و بوم اپراتور (مسئول سوختگیری) برای بازدید قبل از پرواز سعی دارند محوطه را چک نمایند، با در بسته مواجه می شوند. سرهنگ معزی به مسئول مربوطه می گوید چکار می کنی؟ وسعی می کند او را منصرف نماید. ولی طرف ول کن نبوده وبا تبری که در هواپیما برای مواقع اضطراری تعبیه شده است سعی در شکستن در می نماید. در همین هنگام گارد ویژه (محافظین بنی صدر و رجوی) در را باز کرده و با گذاشتن لوله اسلحه بر پیشانی همافر مربوطه از او می خواهد بی سر و صدا وارد شود. نفر بعدی با مشاهده غیبت همکارش کنجکاو شده و تا می خواهد وارد محفظه شود، او هم به همین ترتیب غافلگیر می گردد. در این هنگام هواپیما شماره 311 موتور های خود را روشن می نماید. ترفند سرهنگ معزی برای گمراه کردن مسئولین سروان حسین اسکندری در صندلی چپ (خلبان اصلی) نشسته و سرهنگ معزی در صندلی سمت راست می نشیند. همافر مهندس پرواز بیژن وکیلی هم در بین آن دو می نشیند. طبق برنامه ریزی قبلی، که سرهنگ معزی مشخصات مسیر را به آن ها داده بود، یکی از محافظان رجوی با اسلحه وارد کابین شده و با تهدید اسلحه از آن ها می خواهد که مختصات را به دستگاه (I.N.S) که نوعی دستگاه ناوبری کامپیوتری است وارد نمایند. معزی بعد از دور شدن از تهران به برج مراقبت اعلام می کند که یکی از موتور های من آتش گرفته است و برای همین به سمت ورامین بر می گردد. بر روی ایستگاه ورامین معزی بار دیگر به برج می گوید که یک موتور دیگر هواپیما هم آتش گرفته است و متعاقب آن برای پنهان ماندن از دید رادار اعلام می کند که به سمت شمال، یعنی کوه های البرز می رود. مسئولان برج با ناراحتی فریاد می زنند که مواظب باش به کوه می خوری. لطفآ به آن سمت نرو. و این دقیقآ همان چیزی بود که معزی می خواست برج تصور نماید که به کوه خورده است! و در پاسخ برج که ارتفاع را می پرسد به دروغ ارتفاع 12 هزار پا را اعلام می کند. واکنش مسئولان پست فرماندهی بعد از پرواز در حالی که برج مرتب فریاد می زند به کوه می خوری برگرد، هواپیما در ارتفاع 18000 پایی به مسیرش ادامه می دهد. معزی می دانست که در این مسیر ایستگاه های رادار کرج، بابلسر و تبریز قرار دارند. ولی خیالش از هر سو آسوده بود که قبلآ توسط عوامل سازمان از کار افتاده اند. همچنین می دانست هیچ هواپیمای فانتومی او را تعقیب نخواهد کرد. (همان طور که قبلآ گفتم از کار انداخته بودند) و برای این که عوامل برج فکر کنند که به کوه خورده است دیگر پاسخ برج را هم نداد. در همین هنگام مسئولان رادار به پست فرماندهی نیروی هوایی اطلاع می دهند که هواپیما به سمت البرز رفته و احتمالآ به کوه برخورد نموده است. سرهنگ خلبان جواد وارسته که زمانی شاگرد معزی بوده با خنده به مسئول رادار می گوید معزی به کوه نمی خورد، او فرار کرده است!! سرهنگ معزی برای گفتگو های احتمالی ترتیبی می دهد که هواپیماربا گوشی های اسکندری و وکیلی را بگیرد تا شاهد مکالمه او نشوند. سرهنگ معزی برای این که هر چه زودتر از خاک ایران خارج شود و به گیر شکاری های اف – 14 نیفتد، با حداکثر سرعت به هواپیما فشار می آورد. پیشنهاد تأمین جانی و مالی این رو هم بگم که حداکثر سرعت مجاز بوئینگ 707، چیزی نزدیک 8 تا 9 دهم سرعت صوت است. ودر این شرایط در داخل کابین بوقی مرتب به صدا در می آید. در همین موقعیت بود که رجوی و بنی صدر به کابین هواپیما می آیند. در همین حال هم ستاد نیروی هوایی به یک فروند شکاری اف – 14 خود که در حال گشت زنی است ماموریت می دهد که به سوی شمال پرواز نماید. در چنین شرایط بالاخره رادار تبریز موفق می شود هواپیما را شناسایی نماید. معزی برای گمراه کردن رادار تبریز می گوید ما تقصیری نداریم چند نفر از پرسنل نیروی هوایی ما را به گروگان گرفته اند. در همین هنگام شهید رجایی که نخست وزیر بود به اتفاق شهید فکوری فرمانده نیروی هوایی در پست فرماندهی از قول حضرت امام به آن ها تآمین می دهند. اما خدمه برای کش دادن زمان، بهانه می آورند که شخص آقای رجایی صحبت نماید. ولی صحبت های هیچ یک از مسئولان کار ساز نیست. در همین موقع هواپیمای اف – 14 به معزی اخطار می دهد برگرد و گرنه شلیک می کنم. سرهنگ معزی که خوب خلبان شکاری را می شناخته و روزگاری از شاگردان وی محسوب می شده خطاب به خلبان آن می گوید: هواپیما ربوده شده است. لطفآ شما بیا نزدیک ما تا این ها شما را ببینند و بترسند! و در همین اثنا تمام چراغ های داخل و بیرون هواپیما را خاموش می کند و از بچه ها می خواهد از قسمت سوختگیری بیرون را نگاه کنند تا ببینند شکاری دیده می شود یا نه؟ در این هنگام بنی صدر خطاب به معزی می گوید به خلبان شکاری اعلام کن که من داخل هواپیما هستم!! آن گاه او ما را نخواهد زد!! معزی که به این طرز فکر آقای رئیس جمهور خنده اش گرفته است می گوید قربان خلبان شکاری اگر بداند که چه کسانی داخل هواپیما است، یا شلیک می کند یا اگر برگردد حتمآ اعدام اش می کنند. معزی برای پرهیز از گزند موشک های هاگ ایستگاه تبریز، به سوی مرز شوری حرکت می کند. در همین حال هم دو فروند میگ روس ها لب مرز به پرواز در می آیند تا به محض ورود به خاک آن ها شلیک نمایند. عبور از مرز ایران معزی با اطمینان از این موضوع که هواپیماهای اف - 5 مستقر در تبریز قادر به رهگیری در شب نیستند، از مرز شوروی به صورت نیمدایره از کنار تبریز می گذرد تا گرفتار موشک های هاگ نگردد. هواپیمای تامکت همچنان تعقیب بوئینگ 707 رو ادامه می دهد. معزی با رفتن به خاک ترکیه، اعلام می کند که قصد نشستن در آنکارا را دارد. مسئولین ترکیه به او اجازه این کار را نمی دهند و با خاموش کردن چراغ های باند از آن ها می خواهند خاک ترکیه را ترک نماید. اف – 14 پشت سر بوئینگ وارد خاک ترکیه می شود. معزی به برج ترکیه می گوید یک شکاری دنبال من است به ایران بگویید برگردد و آن ها چنین می کنند و بدین ترتیب شر شکاری از سر آن ها کم می شود. بنی صدر یک بار دیگر نطق اش باز شده و خطاب به معزی می گوید بگو من داخل هواپیما هستم حتما چراغ های باندآنکارا را روشن می کنند!! معزی پاسخ می دهد قربان من که قصد نشستن در ترکیه را ندارم. سرهنگ می دانست موشک های سوریه حتمآ او را خواهند زد به همین دلیل سعی می کند به سمت قبرس و یونان برود. در همین حال رادار سوریه از طریق یو اچ اف می پرسد کجا هستید؟ سرهنگ معزی به خوبی می داند پاسخ دادن از طریق یو اچ اف، صرفآ برای شناسایی موقعیت هواپیما است. تا با اعزام جنگنده ها آنها را برگردانند. به همین دلیل هیچ پاسخی به رادار سوریه نمی دهد. در فضای یونان و پاریس بوئینگ 707 پرماجرای نهاجا با سریال 7311 - از ربوده شدن و رفتن به اسرائیل تا سقوط در رودخانه کن عاقبت با رفتن به سمت یونان و قبرس سر از آسمان پاریس در می آورد. مسئولان فرانسوی اعلام می کنند که برای فرود اجازه نمی دهند. سرهنگ معزی کار کشته تر از این ترفند ها است. لذا آخرین حقه خود را رو کرده و به آن ها می گوید بنزین هواپیما تمام شده است و اگر اجازه ندهید بر روی شهر سقوط خواهم کرد و به این ترتیب آن ها را به سمت فرودگاه اورلی راهنمایی می نمایند و در پایان بعد از پشت سر گذاشتن ساعت ها پرواز عاقبت در فرانسه پیاده می شوند. فردای آن روز بعد از این که مشخص می شود چه خیانت هایی انجام شده است. تمام خائنین در نیروی هوائی دستگیر و محاکمه می شوند و به سزای اعمال خیانت بار خود به وطن می رسند. هواپیما هم با ارسال تیم کروی پرواز دیگری به پاریس ، به کشور بازگردانده می شود. پس از فرار بنیصدر همسر وی که در ایران بود، دستگیر شد اما با سفارش آیتالله بهشتی آزاد شد. حجتالاسلام باغانی در اینباره میگوید: «در آن مقطع، آیتالله بهشتی، رئیس دیوان عالی کشور و آیتالله موسوی اردبیلی، دادستان کل کشور بودند. شهید بهشتی به آقای موسویاردبیلی سفارش کردهبود تا خانم بنیصدر را آزاد کنند و استدلال ایشان این بود که بنیصدر تا دیروز رئیسجمهور ما بودهاست. بنابراین دستگیری همسر وی انعکاس مطلوبی را در جهان نخواهد داشت. آقای موسویاردبیلی توصیهی شهید بهشتی را نپذیرفت و در پاسخ اظهار کرد که شفاهی نمیشود. بنابراین شهید بهشتی بهطور کتبی نوشت و خانم بنیصدر آزاد شد». ... پایان منبع پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
2 پسندیده شدهیعنی ایران از قصد برقشون رو قطع می کنه؟ خب می تونن از کشور های دیگه هم برق بخرن اصولا بخش پنهان و پشت پرده و البته برخی از عوامل راه اندازی چنین تظاهرات هایی در عراق کاری ندارند که چه اتفاقی و با چه کیفیتی در عراق رخ میده، نهایتا مقصر ایران و البته حشد الشعبی است. (برق تقریبا مجانی میبرند تا کولرهاشون را روشن کنند زیرش لم بدند گوشی هاشون را شارژ کنند تا ضد ایران توییت کنند و پولش را هم ندند و در هر باری هم که عشقشون میکشه کنسولگری های ایران را اتش بزنند و تازه هر از چند گاهی هم در تظاهراتی که راه میندازن به ایران ناسزا بگن در حالیکه اینبار دیگه حتی نمیتونند دولت را به ایران منتسب کنند و پس بهانه دیگه ای پیدا کردند والا الان بهانشون دولت ناکارامد وابسته به ایران بود که نمیتونه برقشون را تامین کنه) بخشی که اصطلاحا معروف به جوکرهای عراقی هستند و بعضا رفت و آمد مستمر هم دارند برخی مرتبطینشون به سفارتهای خارجی در عراق و در زمانی که حشد و ایران داشتند با داعش میجنگیدند که اینها را در شهرها سلاخی نکنند پای توییتر و ایسنتا داشتند از ترس نزدیک شدن داعش را دنبال میکردند و طبیعتا گروهی که با حشد عراقی که هنوز هم سینش در برابر داعش برای ورود به شهرهای شیعی سپر هست چنین رفتاری میکنند که فرمانده زخمیش را همراه امبولانس ( خودشون زخمی کردند با حمله به دفترش و وقت انتقال با آمبولانس) آتش میزنند و تکه تکه میکنند دیگه نسبتشون با ایران مشخص هست. ترور میشه کار ایرانه پس حمله کنیم به کنسولگری ایران، برق قطع میشه کار ایرانه پس حمله کنیم به ایران ( جالبه در کمال گستاخی به روی خودشون نمیارن با بدهی نزدیک به ده میلیارد دلاری که هیچ کشوری قبول نمیکنه ایران همچنان داره بهشون گاز و برق صادر میکنه با اینکه میدونه به پولش دستری نداره) مقاماتشون کم کاری میکنند کار ایرانه، اصولا تمام مشکلات و ویرانی حال حاضر عراق همش تقصیر ایرانه و قوای اشغالگر که کشورشون و زیرساختها و چندین نسل عراقی را به خاک مالیدند و نابود کردند همچنان قوای نایس چشم آبی هستند که بورس میدند به سران جوکریشون و در سفارت براشون برنامه های شاد و آموزنده! تدارک میبینند! توجه کنید عمده و اکثریت این جماعت هم شیعه (نما) هستند و البته چندین بار متذکر شدیم که جامعه عراقی همین هست. یک طرف حشد و قهرمانان عراقیش و یک طرف هم بالاخره این جماعت همانوطور که در ایران خودمون هم هستند طیف های مختلف و در لبنان و .. . اتفاقا روابط ترکیه و عربستان با داعش چنان هست که از وسط کاخ فرمانده داعش هم میتونند برق عبور بدند و تازه امنیتش را هم داعش خصوصا برای ترکیه تضمین کنه همانوطور که خطوط تجاری ترکیه با عراق هیچوقت کامل قطع نشد و روابط تجاری شخص شخیص اردوغان و اطرافیانش با داعش از زمانیکه در سوریه جزء یاران خاص هم بودند زبانزد هست. ولی تا به حال چندین بار عربستان قول داده جای ایران را میگیره و برای عراق نیروگاه میسازه و برق صادر میکنه و .. ولی هربار ترجیح داده اوضاع به همین شکل باقی بمونه، به هر حال هم ایران برقش را میده، هم پولش را نمیتونه بگیره و هم توسط این نادانان وابسته فحشش را میخوره. دقت کنیم اگر تا به حال دولت کاظمی (دولتی که با تمایل سفارت آمریکا انتخاب شد) نبود مثل قبل صدها تظاهرات ضد دولت برگزار شده بود با توجه به اینکه اوضاع اقتصادی و برق و آب حتی بدتر از قبل شده ولی ما هیچ تظاهرات جدی و خشنی را شاهد نبودیم و تازه الان هم که زمزمه تظاهرات دارند باز نه ضد دولتشون (مثل دفعات قبل) که عمدتا با اهداف ضد ایرانی است در هسته مرکزیش.
-
2 پسندیده شدهبعد از اشغال اصولا تاسیس چنین رسانه هایی و تربیت چنین مزدورهایی ( که اون بخش آگاهانه ماجرا هستند که بعدش افراد ناآگاه را هم حالا در طیف های مختلف از نژآدپرستها گرفته تا متعصبین تا اونهایی که به هر حال با عناوین مختلف دچار ناراحتی هستند* ) وظیفه نیروهای اشغالگر هست خصوصا اینکه از ابتدا یکی از اهداف اشغال تحت فشار گذاشتن کشور همسایه بوده. در عراق هم همین را میبینیم که مستقیما در قالب NGO ها جوان ها را چطور جذب میکنند و همونها میشن میدان دار حملات به منافع ایران در عراق. در لبنان هم حتی در ظاهر اشغالی صورت نگرفته ولی در باطن کشور گروگان هست و چنین میبینیم. مضاف بر اینکه در سایر کشورهای همسایه هم تربیت چنین نیروهای رسانه ای اولویت هست (آذربایجان، ترکیه، اعراب خلیج فارس و ...) * من چند باری اشاره کردم. اصولا برخی افغان ها حق دارند ناراحت باشند از برخوردهای درون ایران (اگر منصف بودند باید میدونستند که در ایران به خاطر فرهنگ غلط حتی در برخورد با اقوام هم بعضا تحقیر وجود داره توسط برخی پایتخت نشینها، مثل برخورد با افغان ها قدیم بیشتر و حالا کمتر) ولی از لحاظ اجتماعی بررسی کنیم نمیتونند توقع داشته باشند سیر طبیعی ماجرای ایران و مثلا سوییس در برخورد با مردمان کشورها با مهاجران طیف افغان یکسان باشه. ورود هجمه گون قانونی و غیرقانونی حدود چند میلیون افغان در اوج جنگ و فشار و سختی مردمان یک کشور و اجازه بهشون برای ورود مستقیم به شهرها و نه اسکان خفت بار و دشوار در کمپها و بهره گیری از انبوه یارانه های پنهان کشور که طبیعتا برای مردم خودش هست که در سختی بسیار هم هستند اتفاقا ( شاید جوان ترهای افغان یادشون نیاد که وقتی صف های طولانی برای نان و شیر و نفت و ... وجود داشت و یک ایرانی وقتی در صف نان بعد از کلی انتظار مواجه میشد با یک شهروند محترم افغان که به خاطر جمعیت زیادشون یک نصفه تنور نان را میخرید چه حس بدی پیدا میکرد (که کسی تایید هم نمیکنه ولی خب حس بد طبیعتا رخ میداد) برابر نیست با ورود گزینش شده مورد به مورد مهاجرین افغان به کشورهای اروپایی. طبیعتا اصصکاکی که در اینجا رخ میده منجر به بروز ناهنجاری میشه در رابطه طرفین. به همین ترتیب از دهها زاویه دیگه میشه بررسی کرد. اینکه زبان افغان ها یکسان بود و بنابراین در موقعیتهای شغلی راحت جای کارگران ایرانی را گرفتند در شکل انبوه ( بله تقصیر اونها نبود ولی کارگری که زن و بچش گشنه میمونه دیگه به کارفرمایی که به فکر سود خودش هست فقط و بهره گیری از کارگر خارجی که فکر نمیکنه، اون فقط کارگر خارجی را مقصر قلمداد میکنه) یا اصطکاکی که در شهرها رخ داد بین جمعیت انبوهی که ناگهان با یک خرده فرهنگ دیگه وارد شدند و به هر حال به عنوان مهاجر ناگهان در شهرها ظاهر شدند و ده ها مسئله به این شکل که به طور طبیعی (و البته غلط) سبب مواجهه های بعضا نادرست بین دو گروه شد. ولی خب الان نون این رسانه های تنفر پخش کن بررسی قیق و عادلانه این مسائل نیست که، فقط دامن زدن به تنفر بین دو کشور هست و البته گفتن این معضلات ولی عدم اشاره به صدها اتفاق خوب و برخوردهای دوستانه همین مردمان ایران با افغان ها که نمونش قطعا در سوییس و ... هم یافت نمیشه.
-
2 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه درباره ماجرای خروج بنی صدر و رجوی از ایران، تاکنون بسیار گفته شده است، اما یکی از خلبانانی که به دلیل موقعیت شغلی خویش اطلاعات ریز تری از این فرار بزرگ و ترفندهای به کار رفته در آن داشته است، در سایت خود، روایت دقیقی از مراحل این نقشه، نحوه خروج، اتفاقات حین پرواز و عبور از مرزهای هوایی و فرود در پاریس داده است که در زیر می آید. خلبان بهروز مدرسی، که بازنشسته شده و در حال نگارش خاطرات سال ها پرواز خود بود در فرودین ماه 1394 درگذشت. گزارش لحظه به لحظه فرار رجوی و بنی صدر بخش اول سرهنگ بهزاد معزی که بود؟ سال 1350 وقتی من به نیروی هوایی پیوستم یک سالی می شد که سرهنگ خلبان بهزاد معزی از تهران به شیراز منتقل شده بود. او از بدو ورود به عنوان فرمانده گردان پرواز هواپیماهای سی – 130 در پایگاه هفتم ترابری منصوب شده بود. آن گونه که بچه های قدیمی آن دوره و بعد ها خود من شاهد اش بودم، افسری منظم سخت گیر و با سواد بود. فرماندهی که صدای خنده او را به ندرت می شد شنید. و در هنگام عصبانیت عادت به جویدن سبیل های کم پشت بورش داشت. او سپس برای طی دوره فرماندهی ستاد به کشور آمریکا اعزام می شود. و در سال 1352 به ایران برگشته و در ستاد کل نیروی هوایی در مقام معاونت عملیات در بخش” یکنواختی” مشغول به خدمت می شود و از آن جایی که رشته اصلی او خلبانی بود، طی هماهنگی های صورت گرفته او سه روز در هفته به پایگاه یکم ترابری می آمد و با هواپیماهای سی -130 به پرواز و یا ماموریت می رفت. شایان ذکر است در آن ایام فرمانده عملیات ستاد کل نیروی هوایی تیمسار آذربرزین و فرماندهی پایگاه یکم ترابری به عهده تیمسار امیرفضلی بود. در آن روزگار هر خلبانی مجاز به پرواز با شخصیت های طراز اول مملکتی و یا با خانواده سلطنتی نبود. فقط تعدادی معین از افسران با تجربه و تعین صلاحیت شده به عنوان کروی (V.I.P) مشخص شده بودند که بهزاد معزی از آن جمله بود. در اندک زمانی کوتاه او به دربار سلطنتی راه یافته و در مقام خلبان مخصوص شاه به انجام وظیفه می پرداخت. سرهنگ معزی بارها در همان روزگار برای خرید هواپیما به عنوان کارشناس مطلع به کشورهای اروپایی سفر می کرد. سلامت نفس و رشوه نپذیری او در انجام معاملات زبانزد بود. با خرید هواپیماهای بوئینگ سوخت رسان 707 او به عنوان فرمانده گردان و در ادامه به عنوان معلم خلبان به فعالیت پرداخت. قهرمان انقلاب مردمی !!! در همین ایام بود که محمدرضا شاه یک فروند بوئینگ اختصاصی به نام شاهین خریداری نمود. با همین هواپیما بود که بعد از قیام مردمی بر علیه خاندان سلطنتی، در تاریخ 26 دی ماه سال 57 محمد رضا شاه را به همراه خانواده اش به مصر و سپس مراکش منتقل نمود. معزی اما ، بعد از مدتی با هواپیمای شاهین به ایران بازگشت. با بازگشت غیر مترقبه سرهنگ بهزادمعزی با هواپیمای شاهین به کشور از او چهره ای قهرمان و متعهد به انقلاب ساخته شد. همه به چشم دیگری به او می نگریستند. خوب یادمه که اوایل جنگ بود و همانند سایر بخش های اجتماعی در پایگاه هم نیروهای مومن و انقلابی ، انجمن های اسلامی تشکیل داده بودند که سرهنگ معزی گل سرسبد آن ها محسوب می شد. بدبین ترین افراد هم هرگز تصور نمی کردند که این افراد هم ممکن است روزی اغفال شوند. یا به دلیل اعتقادات و گرایشات پنهانشان روزی به کشور ضربه ای بزنند. اگر آن روزی که یکی از خلبانان سی -130 به نام سروان” موگویی” به دلیل گرایشات ضد حکومتی خود از جمع همین افراد وابسته به انجمن اسلامی پایگاه، ایران را به قصد یکی از کشورهای اروپایی ترک کرد، قضیه کالبد شکافی دقیق می شد و این عمل او زنگ خطری برای مقامات عالی رتبه پایگاه و برادران حفاظت یا عقیدتی سیاسی تلقی می شد، هرگز این چنین کشور شوکه نمی گردید و امثال رجوی سرکرده مجاهدین که دستش به خون افراد بیشماری آلوده بود با حمایت و خیانت مشتی وطن فروش از کشور به این راحتی خارج نمی شد. با روی کار آمدن بنی صدر و متعاقب آن حمله ناجوانمردانه عراق به سرزمین ما کشور در شرایط بحرانی به سر می برد. درگیری مردم در دفاع از آب و خاکشان و به طبع آن سرگرم بودن مسئولان به امور برنامه ریزی تدارکات و سازماندهی جبهه های جنگ، بهترین فرصت برای عرض اندام نمودن گروه های ضدمردمی را به وجود آورده بود. خوب یادم هست که بیشترین ترورها در همین ایام صورت می گرفت. راستش را بخواهید به دلیل رعایت اصول بی طرفی در این گزارش، دقیقآ نمی دانم علت اختلاف بنی صدر که در آن هنگام علاوه بر رئیس جمهوری، فرماندهی کل قوا هم به او تنفیذ شده بود، با فرماندهان سپاه پاسداران و نیروهای وفادار به نظام بر سر چی بود. فقط این را می دونم نزدیکی و حمایت بنی صدر از رجوی باعث رنجش افراد مومن و حزب اللهی شده بود. به طوری که زمزمه های سلب مصونیت سیاسی او در جامعه به گوش می رسید. کار به جایی رسید که امام خمینی با عزل او موافقت فرمودند و مجلس شورای اسلامی او را از مقام ریاست جمهوری خلع ید نمود. ماجرای فرار بنی صدر و رجوی کشور در این هنگام به اوج نا امنی رسیده بود. عده ای به طرفداری بنی صدر و عده ای به مخالفت او قد علم کرده بودند. فشار به جبهه های جنگ هر روز بیشتر می شد. در مناطق جنگی برخی از شکست ها رو به حساب خیانت بنی صدر قلمداد می کردند. به عبارت صحیح تر اوج تفرقه و دو دستگی بر ایران سایه افکنده بود. با تسلط سپاه پاسداران و نیروهای بسیجی بر اوضاع داخلی بنی صدر فراری شده و هیچ نشانی از محل سکونت او نبود. همان طور که گفتم این تفرقه و دو دستگی بهترین فرصت رو برای توطئه گران بوجود آورده بود. در اون زمان هنوز ارتش پاکسازی نشده بود. و نیروهای آشوب گر و جنایت کار هم فعالیت های خود را به شکل زیرزمینی و با رخنه به سازمان های حساس ادامه می دادند. در این اوضاع و احوال بود که بزرگترین نقشه فرار طرح و به مورد اجرا در آمد. سرهنگ بهزاد معزی که روزگاری با دربار شاهنشاهی مراوده داشت و عالی ترین مقامات ارشد رژیم شاهنشاهی همچون اسداالله علم (وزیر دربار)، ارتشبد طوفانیان (مسئول خرید و قراردادهای کلان تسلیحات نظامی) و…با او پرواز و نشست برخاست می نمودند، به خاطر مراجعت از مراکش و اطمینان بیش از حد به او کارگردان این نمایش گردید. ارتباط سرهنگ معزی با سازمان مجاهدین دقیقآ هیچ کس نمی داند ارتباط سرهنگ خلبان بهزاد معزی با سازمان تروریستی مجاهدین از کی و به چه شکلی بوده.شاید هم برای نهاد های امنیتی کشور مشخص است. ولی من نمی دانم. سئوال اساسی این است که چگونه او با شاخه نظامی سازمان ارتباط برقرار کرده بود؟ اگر از زاویه گرایشات سیاسی به قضیه نگاه کنیم او فردی سلطنت طلب بوده که متحول گشته و جزء افراد خاص نظام قرار گرفته بود و ارتباط با این گونه افراد که به عنوان فرمانده بزرگترین و حساس ترین گردان پروازی خدمت می نمود به راحتی میسر نبوده است. آیا او از قبل از انقلاب مخالف خاندان سلطنتی بوده است؟ و یا وقتی به کشور برگشت مخالف نظام جمهوری اسلامی شد. پاسخ هر دو سوال مثل روز واضح است که این چنین نبوده است. به نظر بنده (که البته نظر شخصی ام است) او پیش از این ها با سازمان های اطلاعاتی غرب در تماس بوده است. حضور خواهرش در سیاسی ترین نهاد آمریکایی در ایالت تگزاس بهترین رابط می تواند تلقی شود. به عبارت صحیح تر این سازمان های اطلاعات غربی بودند که به او دستور بازگشت را دادند. طراحی نقشه فرار به هر حال او در ظرف مدت کوتاهی هم پشت به سلطنت طلب ها کرده و هم از جمهوری اسلامی روی برگرداند!! پس همان طور که اشاره کردم به هر دلیلی که بوده او به سازمان مجاهدین وصل می شود. تمام جزئیات نقشه فرار به دقت طرح ریزی می شود. به احتمال فراوان نقشه ورود بنی صدر و رجوی به داخل پایگاه با اطلاعاتی که توسط معزی و همدستان اش ارائه گردیده بود برنامه ریزی می گردد و نقشه پرواز و جزئیات فرار در آسمان تا مقصد که فرانسه باشد به عهده آقا بهزاد بوده است. این عملیات که واقعآ یکی از پیچیده ترین و گسترده ترین نقشه های فرار محسوب می شود با همکاری طیف عظیمی از نیروهای فریب خورده مجاهدین و عوامل نظامی آن در نیروی هوایی صورت می پذیرد. بدین صورت که یک عده وظیفه اغفال و فریب عوامل دژبانی و حراست ورودی پایگاه را به عهده می گیرند. آن ها از چند روز قبل از عملیات با یک دستگاه خودروی کاماروی زرد رنگ مرتب به پایگاه تردد می نمایند تا روز عملیات چهره این اتوموبیل عادی تلقی شود. عده ای هم با ماشین آتش نشانی در اطراف پایگاه مستقر می شوند تا برای فرار دادن سوژه در صورت لو رفتن وارد عملیات شوند. عده ای هم از شاخه نظامی گروه مجاهدین با سلاح های سنگین مسئولیت عبور سوژه ها رو به داخل پایگاه به عهده می گیرند. یه گروه دیگر از افراد نظامی فریب خورده ایستگاه های رادار مسیر را مختل می نمایند. به این صورت که با قرار دادن جعبه هایی در ایستگاه، خود در لحظه آغاز عملیات تلفن زده و اعلام می کنند بمب گذاری شده است!! عده ای دیگر هم با از کار انداختن 8 فروند هواپیمای شکاری اف – 4 عملآ از ره گیری و تعقیب آن ها جلوگیری می کنند. (واقعآ چه انسان های خائن ی پیدا می شوند که در زمان جنگ تنها ابزار مقابله با دشمن را از کار می اندازند. ننگ بر شما) خب بعد از همه این کار ها نوبت به اسکان سوژه ها می رسد. حال یکی دیگر از عوامل سرسپرده و خائن نیروی هوایی بنام سرهنگ ناوبر اسماعیل فرخنده منزل سازمانی خویش را در اختیار آن ها قرار می دهد. (معزی خیلی سعی دارد او را بی گناه و نا آگاه از ماجرا جلوه دهد). و به این ترتیب همه چیز از قبل طراحی و آماده می شود. برنامه به این صورت بود که با یکی از پرواز های شبانه آموزش سوختگیری این عملیات انجام شود. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
2 پسندیده شدهمردم افغانستان اکثرا سواد چندانی ندارند و اطلاعات خاصی از جهان و نژاد و زبان و... ندارند و با سواد هایی هم که در میان مردم این کشور هستند اکثر مزدوری کشورهای دشمن ایران را میکنند. به راحتی یک جامعه ی بی سواد با اندک با سواد های خائن را می شود فریب داد. نتیجه اش میشه بحث های مسخره ای که در رسانه هایشان میکنند. نمونه ای از چرندیات این مزدوران قلم به دست که در شبکه هایشان شنیدم: 1_زبان فارسی با زبان دری فرق داره!!! (اصلا اسم زبان فارسی دری هست) 2_زبان فارسی اول در افغانستان بوده بعد اومده ایران!!!!!! (زبان فارسی میانه دوران ساسانیان را هر کسی از فارسی زبانان بشنوه متوجه میشه که بسیار شبیه زبان فارسی امروزه هست. جالب هست به صحبت یکی از اون مزدوران گوش میدادم میگفت که زبان فارسی امروزه در واقع ادامه ی زبان پارتی هست که به مرور زمان به آن گفتند فارسی!!!!!!! در ضمن قوم پارت هم یعنی افغانستان!!!!!!! یعنی هر کس که اندک سواد زبان شناختی و تاریخی داشته باشه این حرف را بشنوه شاخ درمیاره) 3_خراسان یک کشور مستقل بوده که حالا شده افغانستان!!!! (این در حالی هست که خراسان همیشه استان بزرگ و مرزی ایران بزرگ بوده در همه ی کتاب های تاریخی این نوشته شده و فقط نیمه ی شمالی افغانستان جزو خراسان بزرگ بوده و خراسان بزرگ علاوه بر آن شامل کشورهای ترکمنستان ازبکستان و تاجیکستان و استان خراسان ایران بوده) 4_ایران در واقع اسم کشور ما بوده دزدیدندش!!!! (خب قسمت اول این حرف درسته چون کشور افغانستان یک قسمتی از ایران بزرگ بوده ولی ایران فعلی هم قسمت مرکزی از آن ایران بزرگ بوده و بحث دزدی خیلی خنده دار هست) 5_ایرانی ها نژاد پرست ضد افغانی هستند و ما را مدام میکشند!!!! (منکر رفتار بد عده ی کمی از ایرانیان با افغان های مهاجر نمیشم ولی کدام کشور همسایه را سراغ دارید که از چند میلیون مهاجر همسایه برای دهه ها پذیرایی کنه بعد این جور علیهش حرف زده بشه؟ به نطر ایران اولین مورد در تاریخ هست )
-
2 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. شاید در نظر نخست بنظر بیاید که ؛ قرار دادن تصویر شعر خوانی یک شاعر در پیش شاعری دیگر ؛ چندان ارتباطی با مجموعه میلیتاری ندارد. اما شاعر جوان افغان «غفران بدخشانی» با این شعری در برابر استاد هوشنگ ابتهاج خواند ؛ حداقل به من یادآوردی کرد که در پرداختن به همزبانان شرق کشور (به تعبیر این شاعر ایرانیان آن سوی مرز) چقدر دچار اهمال و کاستی شده ایم. درود ای همزبان / من هم از ایرانم زبان مشترک بزرگترین میراث و سرمایه مشترک بین ملت های ایران و افغانستان و تاجیکستان است. سرمایه ای که اگر درست مورد توجه قرار بگیرد می تواند سبب ساز اتفاقات مثبت و شگرفی در این پهنه جغرافیائی شود. شعر غفران بدخشانی با این جمله شروع می شود « درود ای هم زبان / من از بدخشانم » و با این جمله خاتمه می یابد « درود ای هم زبان / من هم از ایرانم » پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
2 پسندیده شدهمنافقین از نگاه جدا شدگان داستان مجاهدین خلق بسیار عجیب است که چگونه انسان می توان اخلاق را در همه وجوه زیر پا بگذارد و کارهایی را انجام دهد که وقتی برای دیگران شرح می دهی باور نمی کند و فکر می کند داستانی تخیلی از فیلم های خونبار و ترسناک امریکایی توصیف میکنی منافقین را باید از چندین زاویه دید اول مردم و کسانی که در درگیری های مسلحانه و طرح های وحشیانه آسیب و هزینه های جانی وحشتناک دیدند دوم خانواده های اعضای مجاهدین که چوب دو سر سوخت شدند سوم اعضایی که مردند در حالی که فکر می کردند در راه حق می جنگند چهارم اعضای جدا شده از مجاهدین که متوجه شرایط شدند و خود را نجات دادند پنجم بچه هایی که از پدر و مادر خود جدا شدند و از سرنوشتشان خبری نیست ششم مسیر تاریخ و اسناد منتشر شده در مورد بخش اول اشاراتی شده است ولی ساده و بی توجه پرداخته شده است در مورد بخش ششم بیشترین اطلاعات موجود است اما بخش های دیگر کمتر پرداخته شده اند تلاش هایی شد مثل فیلم های ماجرای نیمروز 1 و 2 - یا فیلم امکان مینا یا سریال یا سریال خانه امن به بچه های جدا شده منافقین اشاره میکند اینجا میخواهد در مورد بخش چهارم و از زبان جدا شدگان منافقین صحبت کنم کسانی که از دل تاریکی محض این سازمان فرصت نجات یافتند تا هم فرصت شروعی دوباره را تجربه کنند و هم حسرت روزهای جوانی گذشته را بکشند از این افراد مطالب و لینک های زیادی وجود دارد ولی به دلیل خطر نفوذ منافقین سعی در پرهیز در مواجه با این افراد می شود و انسان هایی هرگز لذت خانواده و بچه را نچشیدند و بهای سنگینی بابت فریب خوردنشان دادند و شاید ارزو می کردند که ای کاش از فروغ جاویدان زنده بر نمی گشتند که اینگونه حقارت درونی (نمی دونم اسمش رو چی بذارم ) را تجربه کنند غروب استراتژی مجاهدین در فروغ جاویدان لینک نکته جالبی که تو صحبت هاش بود این بود که "اگر از تنگه چهارزبر رد می کردیم دیگه برگشتی توش نبود و همه ما می مردیم " "من هنوز یادم هست که انهایی که زنده ماندن چندین روز پیاده تا مرز عراق تو راه بودن و راه را گم کرده بودن " و ... حتی یه جاهایی اذعان میکنن عملیات صفر یا یک بود یا مرگ نیروها و مخالفین مسعود یا پیروزی بزرگ و قدرت بیشتر مسعود صحبت هاش جالبه و افشاگرانه بدرد آینده میخوره در خصوص خود عملیات مرصاد هم صحبت های سرگرد فروزش موجود است لینک که جزئیات خوبی از عملیات مرصاد میگه اگرچه بعضی صحبت ها قابل بحث هست
-
1 پسندیده شدهیک کشتی متعلق به اسرائیل در شمال اقیانوس هند مورد هدف قرار گرفت اطلاعات کشتی اسرائیلی مورد هدف قرار گرفته : ▪️مبدا :جده عربستان سعودی ▪️مقصد: امارات متحده عربی ▪️نامکشتی : CSAV TYNDALL ▪️متعلق به شرکت اسرائیلی: Zodiac Maritime ▪️نام صاحب کشتی : Eyal Ofer
-
1 پسندیده شده
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «ورود سازمان به فاز مسلحانه» اختصاص داد. برای واحد اطلاعات سپاه ؛ در واقع دو مشکل عمده وجود داشت : «هم باید با ضربات منافقین مواجه می شد» (چون منافقین دائما در حال ضربه زدن بودند) و هم اینکه «جثه سازمان به قدری بزرگ بود» که مقابله با آن کار یک شب و یک هفته و یک ماه نبود. ( در تابستان 1360 ، سازمان 30 هزار نفر فرد مسلح داشت ) با این تعداد نیرو ، سازمان هر لحظه اراده می کردند می توانستند یک شهر را زیر و رو کنند. شما هر طوری شده بود باید این جثه را کوچک می کردید و باید ضربه می زدید. یا می کشتید یا دستگیر می کردید یا فراری می دادید. حتی اگر فرار می کردند هم برای نهادهای اطلاعاتی خوب بود. چون باز هم بخشی از آن نیروی سی هزار نفره کاهش پیدا می کرد. (کتاب عملیات مهندسی) ورود سازمان به فاز مسلحانه مسعود رجوی از چند ماه پیش از وقایع خرداد ۱۳۶۰ در مصاحبهای در اسفند ماه 1359 پیشبینی کرده بود که در صورت عدم تشکیل «یک مجلس واقعاً ملی فراگیر» به معنی مجلسی که شامل اعضای سازمان باشد، «خبری از زندگی مسالمتآمیز در کار نخواهد بود.» به گفته سعید حجاریان، در اسنادی که سال ۶۶ از سازمان مجاهدین به دست آمد، مسعود رجوی تحلیل کرده بود که اگر با بنیصدر متحد شود «قطعی است که میتواند رژیم را جارو کند» و پیشنهاد کرده بود که با ریختن نیروها به خیابان بنیصدر را تحریک به مقابله با رژیم کنند. ابراهیم یزدی، گفتهاست که رهبری سازمان پیشتر از وقایع خرداد ۶۰ دچار «تخیلات انقلابی» شده بود و در دیداری به او گفته بودند که میخواهند «تجربه انقلاب را تکرار کنند» اما او به صراحت به آنها گفتهاست «شما اشتباه میکنید.. امروز بدنه جامعه با شما نیست. شما یک گروه اقلیت و کوچکی هستید و اگر بخواهید این کارها را بکنید… متلاشی خواهید شد.» کیهان در ۳۱ خرداد ۶۰ نوشت که مجاهدین خلق انتظار سقوط بنیصدر و عدم حمایت مردم از او را نداشتند و به همین دلیل به شیوه نهایی خود که جنگ مسلحانه با نظام بود روی آوردند. به گفته یکی از مسئولان حفاظت مرکزی سازمان، مسعود رجوی از قبل ؛ طی سفرهایی ، نظر مساعد دولتهای خارجی از جمله عراق، فرانسه و آمریکا را برای قیام مسلحانه به دست آورده بود. ( ویکی پدیا ) مقابله با توطئههای منافقین و به ویژه جنگ مسلحانه آنها نیازمند برنامهریزی ، هوشیاری و دقت عمل بسیار بالای نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران بود. آنچه در ادامه میخوانید بخشی از کتاب "عملیات مهندسی" است که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده و به روایت مسئولان اطلاعاتی سپاه در دهه شصت از استراتژی سپاه برای مقابله با جنگ مسلحانه منافقین میپردازد: رونمائی از چهره واقعی التقاط مسلح یکی از کارشناسان بخش بررسی واحد اطلاعات سپاه ، در مورد ساماندهی و برنامهریزی مجدد واحد اطلاعات سپاه پس از ورود منافقین به فاز مسحانه میگوید: در واحد اطلاعات سپاه، در واقع هم با ضربات منافقین مواجه بودید و هم به قدری این جثه بزرگ بود که میتوانستند یک شهر را زیر و رو کنند. شما هرطوری شده بود باید این جثه را کوچک میکردید و باید ضربه میزدید. یا میکشتید یا دستگیر میکردید یا فراری میدادید. اگر فرار میکردند برای ما خوب بود. ممکن است بگویید سراغ بخش اطلاعاتش میرفتید. در حالیکه آن بخش مخفیترین بخش سازمان بود [که] مهدی افتخاری مسئولش بود. [در مورد این بخش در پست های آینده تاپیک بیشتر خواهیم خواند] شاید در تعقیب یکی دو بار بعضی از عناصرشان را هم تعقیب کرده باشیم ولی خط برخورد این بود که به محض اینکه یک سوژه را پیدا میکنیم، ضربه نزنیم و کار کنیم، پرورش بدهیم و به نقطهای مثلا به بیست تا خانه برسانیم و از این بیست تا یکی دو تایش را نگه میداریم و الباقی را زیر ضربه میبریم. آن یکی دو خانه را هم محکم میچسبیم تا بتوانیم پرورش و کار را توسعه بدهیم. دادستانی و کمیته بیشتر با بدنه تروریستیاش درگیر شدند ولی سپاه سراغ بخشهای اصلیاش آمد؛ چون بچههای مجاهدین خلق را چه داخل زندان و چه خارج از زندان میشناختند و به علت اینکه خودشان تشکیلاتی بودند میفهمیدند با چه کسانی طرفاند، روابط و قرارها به چه صورتی است. آدمی که کار کرده و کارش این باشد خیلی متفاوت با کسی است که تازه میخواهید توجیهش کنید. اصل ، «هم برای ما» و «هم [برای] سازمان» تهران بود؛ چون نگاه سازمان این بود که به سرعت به خواستهاش یعنی براندازی برسد، تمام سرمایهاش را روی تهران گذاشته بود. ما هم سرمایهمان را در تهران گذاشته بودیم ولی نه اینکه کاملا از شهرستانها غافل شویم. طبیعی است آنها باید هدایت میشدند که این کار انجام میشد و سپاه در آنجا ضربه میزدند و به موقعش سمینار تشکیل میدادیم، تشریح میکردیم، میگفتیم و خط میدادیم. از این طریق توانستیم یکسری ضربات اساسی به سازمانی وارد کنیم که میگفت ۵ مهر کار را تمام میکنیم. وقتی نتوانستند در ۸ شهریور کار را تمام کنند، گفتند 5 مهر دیگر کار را تمام میکنیم. تظاهرات مسلحانه 5 مهر و وعده رجوی به اعضای سازمان ۸ شهریور و ۵ مهر در یک چارچوب معنا دارد. ۸ شهریور که ضربه را زدند به دنبالش میخواستند 5 مهر تظاهرات مسلحانه انجام بدهند که عملیاتشان لو رفت و توانستیم وارد این درگیریها شویم و تعداد زیادی از آنها در ۵ مهر کشته شدند. به عنوان نمونه قبل از ۵ مهر مدام دستگیری داشتیم؛ هم دستگیری، شنود و تعقیب و مراقبت داشتیم. از همه اینها اطلاعات رسید که اینها 5 مهر میخواهند یک تظاهرات مسلحانه راه بیندازند. یک ماه قبلش قضیه برای ما لو رفته بود؛ حتی روزش را هم میدانستیم، چون برنامهریزی شده بود و کل سازمان را توجیه کرده بودند که ۵ مهر قرار است این اتفاق بیفتد و به هر کسی برای هر نقطه مسئولیتی داده بودند که کدام نقطه برود، اسلحه ببرد و چه کار باید بکند. اسم اتفاقی که قرار بود 5 مهر بیفتد «تظاهرات مسلحانه» گذاشته بودند و از نظر آنان قرار بود مردم هم به این تظاهرات بپیوندند. در واقع یکی از کارهای احمقانه سازمان این است که میدانست تظاهرات مسلحانه 5 مهر لو رفته است؛ چون وقتی یک نفر از کسانی را که اطلاعات این قضیه را داشتند دستگیر میکنید، معلوم است موضوع لو میرود. در گروههای چریکی این یک اصل است که هر کسی که دستگیر میشود اطلاعاتی که آن شخص دارد رفته است و حساب این را نمیکنند آن فرد مقاومت میکند. بنابراین وقتی یک نفر دستگیر میشود بقیه باید بدانند او اطلاعات خانه، قرار و هر آنچه را که داشته ، داده است. علیرغم اینکه میدانستند ما دستگیر کردیم و در اطلاعات آن فرد هم 5 مهر است، سازمان تظاهرات مسلحانه ۵ مهر را لغو نکرد و به خودش اطمینان داشت و به قدری مغرور بود که با وجودی که در برآورد دچار اشتباه شده و قضيه لو رفته بود برایش مهم نبود، چون پیش خودش فکر میکرد ما مسلحانه میرویم و آنها هم مسلحانه میآیند. به دلیل همین برآورد غلط و اشتباه احمقانهشان کلی هم کشته دادند. یکی ماجرا ۳۰ خرداد، دومی ۷ تیر، سومی ۸ شهریور و مکمل قضیه ۸ شهریور ۵ مهر بود که بتوانند نیروی اجتماعیشان را مسلح در صحنه بیاورند و مثل ۳۰ خرداد غیرمسلح نیاورند و مردم هم بپیوندند و قیام کنند. قبل از آن اکثر کادرهای سازمان از بالای سازمان استعلام میکردند که بچههایمان را چه کار کنیم؟ میخواهیم برویم ثبت نام کنیم، چون بعضی از کادرهای سازمان متأهل بودند و بچههای مدرسهای داشتند. رجوی گفته بود این حرفها چیست که میزنید ما مهر ماه کار را تمام میکنیم و خودمان به بچههایتان دیپلم میدهیم! شما قضیه را تمام شده تلقی کنید، اینها همهشان به مدرسه میروند. رمزگشایی اطلاعات سپاه از ساختار تشکیلاتی منافقین همچنین مسئول بررسی بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه درباره نخستین اقدامات پدافندی سپاه علیه شورش منافقین میگوید: « بعد از هفتم تیر، آقای محسن رضایی [که] آن موقع مسئول واحد اطلاعات سپاه بود [و] ایشان جزء افراد اصلی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود، اینها آمدند یک مذاکراتی کردند و جمعیتی در حدود 60 نفر برای اطلاعات آمدند. قبلا از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در ارتباط با گروه فرقان آدمهایی در واحد اطلاعات سپاه بودند؛ مثلا شهید بهروز بابایی که مسئول اطلاعات منطقه ۳ کشوری شد، شهید داود عجبگل و ... اینها توی سپاه بودند؛ ولی برای کار خاص منافقین، بچههای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی آمدند. بچههایی که آمده بودند، بچههای سازمان مجاهدین را میشناختند و خودشان هم کار سازمانی کرده بودند و میفهمیدند کار سازمانی یعنی چی، یکی از مسائلی که سازمان اصلا رویش حساب نکرده بود، نقطه مقابلش بود؛ اینکه کسانی در نقطه مقابل باشند که کار سازمانی کرده باشند. به همین خاطر کار به صورت خیلی سازمان یافته شروع شد. یک بخش بازجویی بود، یک بخش تحقیقات بود که در واقع تحقیقات محلی انجام میداد، یک بخش به نام بررسی بود و یک بخش هم مدیریتی بود که هماهنگی اینها با هم بود. بعدها بخش فرهنگی هم تشکیل شد و در کنار بخشهای دیگر قرار گرفت. بعد از اینکه کار شروع شد و بچههای سازمان مجاهدین انقلاب آمدند، ما توی یک مرحلهای میدیدیم که هرکدام از منافقین که باشعورترند، به محض اینکه توی زندان میآمد و از تشکیلات قطع میشد، بیرون میریخت؛ مخصوصا بچههای عملیاتیشان. اینها تا توی زندان میآمدند و [چون] از سازمان خوراک نمیرسید، پیاده میشدند. چهارتا سؤال را بیجواب میگذاشتند و تمام میشد. در فیلم ماجرای نیمروز به ماجرای واحدهای بررسی و فرهنگی هم پرداخته شده است کار واحد فرهنگی این بود که اینها را میبردند و با آنها صحبت میکردند. آنهایی که کاملا آماده همکاری بودند، مصاحبه میگرفتند و روبه روی خودش میگذاشتند. از بچههای ما سه چهارتا نیرو بودند که از نظر سیاسی بچههای قویای بودند. افرادی بودند که هر کدامشان از نظر ایدئولوژیک میتوانستند مخ ۵۰ نفر را بزنند. در بحث واقعا مسلط بودند و کسی توان مباحثه با آنها را نداشت، مگر اینکه کسی عناد داشته باشد. اینها قشنگ بحث میکردند. در بخش بررسی هم یک حرکت حساب شده صورت گرفت. در بخش بررسی، کوچکترین اطلاعات کنار هم قرار گرفت و میتوانم بگویم با سرعت باد چارت تشکیلات منافقین باز شد که سازمان اصلا چیست و در چه قسمتهایی دارند چه کار میکنند. یعنی با سازمان بزن بزن نشد، یک برخورد اطلاعاتی و کاملا هوشمندانه صورت گرفت. مثلا در بخش بررسی یک قسمتی بود که به آن «ثانویه» میگفتند. دلیلش هم این بود که برخورد ثانویه میکرد. هر بازجویی که کارهایش با متهمش تمام میشد، کار بررسی شروع میشد. مثلا فرض کنید بازجویی با این متهم یک واحد کار داشت؛ وقتی کارش تمام میشد و میرفت، واحد بررسی پنج واحد با او کار انجام میداد و در میآورد که از لحاظ سازمانی او جایگاهش کجاست، نقشش چیست، چه کار میکند و اصل این بود که سازمان چه جور ضربه بخورد. درست است تصمیمگیریهایش جای دیگری بحث میشد ولی خوراکش از همین جا بود و واقعا به سرعت باد نتیجه داد. شما ببینید از تیر تا بهمن که ضربه مرکزی است، در پنج شش ماه به سرعت تشکیلات منافقین باز شد. جمهوری اسلامی برخلاف غافلگیریهایی که قبلش شد، به سرعت فهمید تشکیلات منافقین کجاست، چه سازمانی دارد، چه کار میخواهد بکند و برنامهاش چیست.» [ احتمالا این بخش استفاده از «مجاهدین انقلاب اسلامی» برای برخورد با «مجاهدین خلق» بیشتر از همه به کار دوستان عزیزم جناب @arminheidari و همینطور جناب @MR9 بیاید که : بیش از همه به این معتقدند که آهن را باید با آهن بُرید ] پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبسم ا... بُرشی از مصاحبه با امیر رستمی ( ریاست وقت ستاد مشترک ارتش /جانشین ریاست ستاد مشترک ارتش / جانشین فرماندهی نیروی هوایی ارتش ) در خصوص پرواز شماره 655 ایران ایر بالاخره باید مشخص بشود که کنترل فضای آسمان کشور دست چه کسی هست ؟؟؟ اگر در روز حادثه این کنترل در یک مجموعه متمرکز بود ( که بطور دقیق همان حادثه 737 اوکراینی ) اجازه داده نمی شد تا ایرباس ایران ایر از روی زمین بلند شود راست : نقشه محل اصابت موشک سطح به هوای وینسنس به ایرباس ایران ایر چپ : کاور مجله نیوزویک ، به ترتیب برای حادثه 655 ایران ایر و حادثه 007 کره جنوبی
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. حمله داعش به دکل های برق عراق فرات نیوز به نقل از یک منبع امنیتی عراقی اعلام کرد که خط انتقال برق قیاره - کرکوک در پی حمله ترویست های داعش از مدار خارج شد. پیش از این هم خط انتقال برق دیالی - بغداد از مدار خارج شده بود و روز گذشته هم طرحی تروریستی برای انفجارهای جدید دکل های برق در دیالی توسط نیروهای امنیتی عراق خنثی شده بود. این حملات به بحران جدیدی برای دولت عراق تبدیل شده است. دولتی که متعهد شده تلاش بسیاری برای تأمین کافی برق در فصل تابستان کند منبع ========================= سوال اساسی اینجاست که واقعا باید بپذیریم که این کارها توسط داعش صورت می پذیرد ؟ برخی از مردم عراق (در فراخوان های تظاهرات امروز) که کمبود برق را به ایران نسبت می دهند . واقعا چه کسانی به دنبال این هستند که این قطعی برق ها را به بهانه و مستمسکی برای هر چه بیشتر گل آلود کردن روابط دو کشور همسایه تبدیل کنند ؟؟!!
-
1 پسندیده شدهبسم ا... هادی غفاری در سه پوزیشن به ترتیب از راست : 1- یوزی 2- ام-3 گریس گان 3- اینگرام MAC-10 ( احتمالا" )
-
1 پسندیده شدهبسم ا... اولین های طومار صلح داستان ورود فانتوم به ایران ، داستان پرفراز و نشیبی بشمار می رود که بررسی آن نیازمند زمان طولانی است ، با این حال ، نیروی هوایی ایران با دریافت فانتوم های سفارش داده خود که در قالب پروژه ای موسوم به "طومار صلح " صورت گرفت ، وارد دوره ای جدید از حیات خود گردید . اما مساله ایجاد یک نیروی هوایی آماده به رزم ، تنها ،به در اختیار داشتن سخت افزار پیشرفته محدود نمی شود و نیروی هوایی ارتش نیز به درستی ، این مساله را تشخیص داده بود ، به همین دلیل قبل از ورود این جنگنده ها ، گروهی از زبده ترین خلبانان نیروی هوایی به منظور طی نمودن دوره های مربوط به این جنگنده و کسب درجه استاد خلبانی فانتوم به ایالات متحده اعزام شدند . نخستین گروه خلبانان اعزامی به ایالات متحده سال 1967 میلادی ( 1346 خورشیدی ) ایستاده از راست : 1- بهرام هوشیار رشتی (سرلشکر بعدی ، لیدر تیم آکروجت تاج طلایی ، رئیس ستاد قرارگاه ویژه عملیاتی جنوب، معاونت عملیات نیروی هوایی ارتش) 2- تقی شهلایی 3- احمد دانشمندی ( سرتیپ بعدی ، بنيان گذار گردان 72 شكاري ، ، ركورددار بهترين هدف گيري با هواپيماي F-5E ، حضور در تيم طراحي عمليات كمان 99 ، معاونت طرح و برنامه نيروي هوايي) 4- محمود قیدیان ( از پایه گذاران گردان یازدهم شناسایی نیروی هوایی ) 5- حسن ریاحی 6- عبدالحسین مینوسپهر ( سرلشکر بعدی ، یکی از اولین خلبانان هواپیمای جت در ایران ، از اعضای اولین تیم آکروجت نظامی در ایران، از اولین خلبانان تامکت،معلم خلبان و مؤسس گردانهای ۸۱ و ۸۲ شکاری) 5- رضا رضوی 6- هوشنگ بنی فضل
-
1 پسندیده شدهدر این متن نویسنده هیچ مدرک معتبری ارائه نمیده که تانک الکفیل-1 با کمک چین وقطعات چینی ساخته شده است. در تاپیک تانک الکفیل-1 بررسی شد که تانک الکفیل-1 که در حال حاضر فقط در حد نمونه ازمایشی هست و یک بروز رسانی کارگاهی با قطعات عمدتا تجاری توسط نیروهای حشد الشعبی ساخته شده است. با گذشت چند سال از معرفی تانک الکفیل-1 توسط حشد خبری از این بروز رسانی نیست و در رژه اخیر حشد تمامی تانک های تی-55/تایپ59 و تایپ 69 فاقد بروز رسانی هستند. حتی خبری از تانک الکفیل-2 نیز نیست. از طرفی بسیار بعید با این وضعیت پیچیده عراق تنش حشد الشعبی با نیرویهای آمریکا و تا حدودی با دولت عراق ، چین ها به حشد الشعبی جهت بروز رسانی تانک ها تی-55/تایپ 59 کمک نظامی کنند و خودشان را وارد این معرکه کنند. تانک های تی-55/تایپ 59 و تایپ 69 بدون بروز رسانی در رژه نظامی اخیر حشد الشعبی کیفیت نصب و نوع زیر سیستم های تانک به خوبی نشان میدهد الکفیل-1 بروز رسانی کارگاهی با قطعات عمدتا تجاری ساخته شده است کیفیت ساخت و زیر سیستم های تانک الکفیل-1 را با تانک مثل تایپ 59G که در افریقا به فروش میرسد مقایسه کنید. تانک تایپ 59G مجهز به سیستم کنترل آتش مدرن هستند (سمت راست تایپ59G در تانزانیا - سمت چپ تایپ59G در چاد)
-
1 پسندیده شدهبسم ا... تمرینات سوخت گیری هوایی ( Air Refulling ) نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران https://www.aparat.com/v/qhauQ
-
1 پسندیده شدهبا سلام. اسامی افراد حاضر در بیلبورد نصب شده در زندان سالمندان یا قلعه جدید سازمان در آلبانی به ترتیب از راست به چپ : ستار خان (سردار ملی و از رهبران جنبش مشروطه ) باقر خان (سالار ملی و از رهبران جنبش مشروطه ) میرزا کوچک خان (رهبر جنبش جنگل) دکتر محمد مصدق (رهبر نهضت ملی شدن نفت) دکتر حسین فاطمی (وزیر امور خارجه دکتر مصدق ) علی اصغر بدیع زادگان (از اعضای موسس مجاهدین و اعدام شده در سال 1351 ) موسی خیابانی (نفر دوم تشکیلات و مسئول شاخه نظامی منافقین - کشته شده در درگیری با نیروهای کمیته در 19 بهمن 1360 ) اشرف ربیعی (همسر اول مسعود رجوی و کشته شده در درگیری با نیروهای کمیته در 19 بهمن 1360 - پایگاه اشرف به نام او نامگذاری شد) نشان شیر و خورشید (احتمالا جای خالی نگهداشتن برای عکس مریم رجوی چون به دلیل ابتلا به سه نوع سرطان ظاهرا در نوبت مرگ هست ) معلون بزرگ مسعود رجوی
-
1 پسندیده شدهتاملی بر توقع بشر دیروز داشتم رادیو گوش میدادم که در مورد قارون در سوره قصص: [قارون] گفت من اينها را در نتيجه دانش خود يافته ام آيا وى ندانست كه خدا نسلهايى را پيش از او نابود كرد كه از او نيرومندتر و مال اندوزتر بودند و[لى اين گونه] مجرمان را [نيازى] به پرسيده شدن از گناهانشان نيست (۷۸) پس [قارون] با كوكبه خود بر قومش نمايان شد كسانى كه خواستار زندگى دنيا بودند گفتند اى كاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما [هم] داده مى شد واقعا او بهره بزرگى [از ثروت] دارد (۷۹) صندلی روان در کشورهای اسیای شرقی (زمان حال) یک لحظه تخت روان قارون رو تصور کردم و مردمی که با حسرت به تخت روانش نگاه می کردند بالاخره ماشین شاسی بلند و آخرین مدل ان زمان بود. تو این فکر بودم که یه دفعه خودم رو با پرایدم کنار اون مردم تصور کردم و دوتا بوق زدم و گفتم اگه تو تخت روان داری من پراید دارم هم حرص قارون رو در اوردم و هم نگاه مردم رو کامل بر گردوندم بعد یه لحظه با خودم تامل کردم گفتم اگرچه پراید یه زمانی ماشین باکلاسی بود و جای پیکان جوانان رو گرفتن ولی در زمان حال همه پرادو رو مقایسه میکنن داستان دکتر فاوست (فاستوس) تصمیم میگیرد تا با شیطان جهت کسب دانش بیشتر و قدرت جادو وارد گفتگو شود. او میخواهد تا از تمام دانش و لذت این دنیا بهرهمند شود. در مقابل، نماینده شیطان، مفیستوفل ظاهر میشود. او این معامله را با فاوست انجام میدهد: مفیستوفل به قدرت جادویی او برای یک مدت کمک میکند، ولی در پایان دوره، روح فاوست به شیطان تعلق دارد و فاوست به شکل ابدی ملعون خواهد بود. اوج پیشنهادات به دکتر فاوست آب ولرم و آب سرد بود یعنی دکتر فاوست خودش رو به یک شوفاژ و آب سردکن فروخت شاید یه مقایس ساده ، این انتخاب ها رو تمسخر کنه ولی باید تامل کنیم و از آینده به خودمون نگاه کنیم که چقدر انتخاب های این چنین انجام میدیم. و بین آسایش و آرامش فرقی قائل نیستیم و ابزار زندگی و رفاه همه چیز رو قبضه کرده است یکم تامل کنیم میبینیم توقعات ما بر حسب زمان تغییر می کند و هم اینکه بعضی خواسته های ما چقدر در گذر زمان خنده دار و ناچیز جلوه می کنند و هم اینکه در قضاوت مردم گذشته باید تامل کرد و اونها رو با زمان خودشون سنجید البته این قضیه آن سویی هم دارد که در سالیان سال پیش و در جریان وقوع بیماری وبا از مردم مواردی خواسته میشد مثل دست شستن، خوردن آب جوشیده و رعایت اصول اولیه بهداشتی و امروز با امدن بحث کرونا این این مسائل دوباره تکرار میشود و به قول دوستی هرگز فکر نمی کردیم که در 2020 باید دست شستن را به مردم آموزش دهیم این مثال ها برای بیان نحوه فکر کردم و احساس مردم استفاده میشه مثال هایی پیش پا افتاده برای درک بهتر مفهومی مهم و اساسی در نبرد رسانه مفهومی که از ان توقع و انتظار جامعه و مردم رو بهتر می توان دریافت و پاسخ داد برای راهنمایی اختلاف طبقاتی برای مردم مهم تر از میزان رفاه و داشته ها هست @arjmandi معیشت و غذا از اون مواردی هست که در طول تاریخ زیاد تغییر نکرده است سه وعده صبحانه، ناهار و شام اجبار ادمی هست فقط یه زمانی خودش میپخت و حالا باید از نانوایی بخره حداقل با اطمینان از عهد قجر تا اکنون نون و پنیر، کله پاچه، نون داغ و کباب و ریحون و خورشت ها با ما بوده اند و حتی ظرفشون هم تغییری نکرده سفره رنگین عصر قجر مرگ مردم از قحطی این نکته خودش هم تامل داره بویژه اگر سریال هزاردستان و خوردن های رضا تفنگ چی رو در عهد قحطی دیده باشیم
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مزدوران بی وطن نگاهی به فعالیت اطلاعاتی منافقین (در خدمت سرویس های اطلاعاتی صدام) مقدمه - کتاب «خداوند اشرف از ظهور تا سقوط» به قلم «سیدحجت سیداسماعیلی» (عضو پیشین شورای مرکزی و ستاد اطلاعاتی مجاهدین) ، در سال ۱۳۹۳ توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی در ۱۵۰۰ نسخه چاپ و در همان سال انتشار یافت. این کتاب به دلیل استقبال مخاطبان در پائیز سال ۱۳۹۶ در تیراژ ۱۰۰۰ نسخه و با ویرایش جدید توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی مجددا به چاپ رسید. کتاب خداوند اشرف از ظهور تا سقوط در ۵ بخش ، ۱۶ فصل و در ۹۴۰ صفحه به رشته تحریر درآمده و نگاهی مستند و تاریخی به روند فرقه گرایی در سازمان مجاهدین خلق است که در ردیف فرقه های سیاسی – مذهبی دسته بندی گردیده است. به اتفاق به فصل شانزدهم این کتاب نگاهی گذرا می اندازیم : بخش پنجم – فصل شانزدهم فعالیت اطلاعاتی «مجاهدین» در خدمت سیستم اطلاعاتی عراق آنچه که رابطه بین مجاهدین و دولت عراق را مستحکم میکرد و حضور مجاهدین در خاک عراق را تداوم می بخشید تنها حول دو محور اطلاعات و عملیات بود. ستاد روابط و اطلاعات سازمان ارتباط فعالی با افسران اطلاعاتی – امنیتی (مخابرات عراق) و همچنین استخبارات ارتش عراق داشت. بنابراین تغذیه اطلاعاتی سیستم های فوق الذکر و پاسخ گویی به انبوه سوالات اطلاعاتی آنها در مورد وضعیت نظامی ، سیاسی و اقتصادی ایران همیشه در دستور کار ستاد اطلاعات و روابط سازمان قرار داشته و در اولویت کاری بود. به عبارتی جمع آوری اطلاعات و تحویل آنها به ارگانهای اطلاعاتی و نظامی عراق از وظایف مبرم سازمان محسوب می شد. تغذیه اطلاعاتی این ارگانها در چندین رده انجام می گرفت. بخشی از این اطلاعات که معمولا اطلاعات استراتژیک نیز گفته می شد، خاص ملاقات های شخص رجوی بود. این ملاقات ها می توانست با صدام حسین، و یا مسئولین سیاسی و نظامی عراق مثل عزت ابراهیم (معاون اول صدام) ، مسئول مخابرات، فرمانده استخبارات (اطلاعات ارتش) و یا فرمانده ستاد ارتش عراق و سایر مسئولین در چنین سطحی باشد. همیشه چند روزی قبل از ملاقات های مسعود یک تراکم کاری در ستاد اطلاعات وجود داشت. در ستاد اطلاعات برای ملاقات های مسعود آلبوم های کاری و باصطلاح ملاقاتی خاصی تهیه می شد. در این آلبوم ها نقشه های نظامی مخصوص از مناطق مرزی و عمق وجود داشت و برای هر جبهه عملیاتی یک نقشه رنگی در نظر گرفته می شد و تمامی اطلاعات گسترش یگانهای ارتش و سپاه تا سطح تیپ و تا عمق مراکز لشکرها روی آن با علائم استاندارد نظامی نشان داده می شد. این نقشه ها با آخرین اطلاعاتی نظامی موجود در ستاد اطلاعات به روز می شد. علاوه بر این جدولی از گسترش لشگرها و تیپ های مستقل مستقر در مناطق مرزی تهیه می شد که در این جدول نام لشکر – رسته – محدوده پدافندی – محل استقرار و گسترش تیپ های آن و نام فرمانده لشگر و در کادر اطلاعات کلی و کلیدی آورده می شد و حتی بعضا و بسته به موضوعیت آن آخرین اخبار دریافتی در مورد جدیدترین خریدهای تسلیحاتی و هوایی ایران نیز همراه این مجموعه بود. بنابراین ستاد اطلاعات اخبار جدید و در واقع آخرین اطلاعات موجود خود را تا لحظه ملاقات آماده می کرد. ستاد اطلاعات از محتوای ملاقات رجوی و اینکه طرف ملاقات کیست اطلاع نداشت . فقط می دانست که ملاقات است و بایستی آلبوم های اطلاعاتی را آماده کرد. این معنی همان استقلال ایدئولوژیک – تشیکلاتی و سیاسی و نظامی سازمان بود که همیشه رجوی در نشست های عمومی با اعضاء سازمان از آن دم میزد ولی خیلی از مسئولین و ما در دلمان به رجوی می خندیدیم و تنها تناقضی بود که جرات بیان آنرا نداشتیم. آلبوم ها پس از تهیه شدن ، توسط مترجم به عربی ترجمه می شد و روی نقشه ها نیز اطلاعات گسترش یگانها به عربی نوشته میشد مسئولیت تهیه تمامی بریف های نظامی – اطلاعاتی به عهده ستاد اطلاعات بود. ستاد اطلاعات وظیفه داشت اطلاعات تمامی ملاقاتها را که نیاز به تبادل اطلاعات نظامی داشت را تامین کند. علاوه بر اخبار نظامی، اخبار سیاسی نیز که معمولا مسئول تهیه آن ستاد سیاسی بود، بخشی از آلبوم ملاقات مسعود را تشکیل میداد. ملاقات با عزت ابراهیم الدوری برای ارائه اطلاعات تهیه شده از ایران رجوی همیشه در ملاقاتهای اطلاعاتی که مسئولیت آنرا شخصا به عهده داشت درخواست هایی را نیز از طرف مقابل می کرد. البته رجوی در برخی از نشست های عمومی و برای روحیه دادن به اعضای سازمان تنها از امکاناتی که از عراق گرفته بود را برای آنها تعریف می کرد. و اینکه در مقابل گرفتن این امکانات سازمان چه چیزی به عراق داده است، بحثی نمی شد. معمولا درخواست هایی که رجوی از طرف مقابل داشت موضوعات مختلفی را شامل می شد. بخشی از آنها امکاناتی و بخشی دیگر عملیاتی و یا شناسایی و یا اجازه نفوذ تیم های سازان برای عملیات در داخل کشور بود. که البته عمده منافع آن نیز به جیب عراق می رفت. ذیلا برخی از این درخواست ها آورده میشود : ۱ – افزایش بودجه ای که برای سازمان تعلق میگرفت. دولت عراق ماهانه بودجه ای را برای حل و فصل مسائل مالی سازمان اختصاص میداد، هرچند کسی به درستی ازمبلغ واقعی آن اطلاع نداشت. این علاوه بر جیره غذایی ثابتی مثل قند و شکر، سیگار، آرد و روغن و به عبارتی اقلام ضروری بود که بطور ماهانه به سازمان تعلق می گرفت. در همین رابطه شایان یادآوری است ؛ رجوی در جلسات خصوصی و در اوایل سالهایی که تازه به عراق آمده بود می گفت ما اجازه ندادیم و نخواهیم داد که گروههای سلطنت طلب و یا سایر گروهها چیزی را که حق ماست از عراق بدست آورند. پر واضح است که منظور رجوی پولی بود که در همان سالهای ۱۳۶۲ و 1363 به بعد عراق به گروههای سلطنت طلب و بقیه گروههای که در عراق مستقر بودند می داد. بنابراین سازمان با ورود کامل تشکیلات مجاهدین به عراق از سال ۱۳۶۴ به بعد نان آنها را آجر کرد و تقریبا همه این گروهها از عراق خارج شدند. و یا برخی هایشان زیر چتر مجاهدین قرار گرفتند. ورود رجوی به خاک عراق با استقبال رسمی طارق عزیز 2- گرفتن تسلیحات زرهی بیشتر بویژه تانک. لازم به توضیح است که سازمان خیلی تلاش کرد تا بتواند صدام را متقاعد کند که تعدادی تانک تی ۷۲ برای ارتش بگیرد ولی موفق نشد و تنها در حد یک الی ۲ فروند [؟! دستگاه] آنهم صرفا جهت آموزش در اختیار سازمان گذاشته شد. سازمان با تمامی خدمتی که به صدام کرد و حتی او را از سرنگونی حتمی در جریان حمله صدام به کویت نجات داد ولی در مقابل همه این خوش خدمتی ها، هزینه ای که برای رجوی در نظر گرفته شده بود نیز حدی داشت. صدام به خوبی می دانست که سرنگونی جمهوری اسلامی لقمه ای نیست که در دهان رجوی بگنجد و او با اشراف کامل به این موضوع رجوی را در خدمت داشت و به اندازه ای برای او خرج می کرد که مصرف داشته باشد. هرچند رجوی در خیانت و مزدوری گوی سبقت را از همه رقبایش ربوده بود. 3- گرفتن قرارگاه های جدید. سازمان همیشه در تلاش برای بدست آوردن قرارگاههای جدید برای گسترش فعالیتهای ارتش خودش بود. بنابراین یا تلاش می کرد قرارگاه های موجود مثل اشرف را گسترش دهد و یا قرارگاههای جدیدی را در استانهای مرزی بگیرد. 4- پشتیبانی لجستیکی- تعمیراتی به ویژه در رده های بالاتر تعمیرات زرهی یکی از معضلات رجوی بود چرا که کار رده ۳ و ۴ زرهی نیاز به هماهنگی هایی در سطح بالای سازمان و ارتش عراق داشت و باید از بالا و در سطح وزیرو یا فرماندهی نظامی بالاتر دستور داده می شد تا تانکهای خراب سازمان به قسمت تعمیرات ارتش عراق فرستاده شده و تعمیر شوند که در اغلب این موارد رجوی شخصا وارد می شد. 5- جلب موافقت اطلاعات و مسئولین عراقی برای انجام فعالیت های عملیاتی و یا شناسائی و یا اعزام تیم به داخل کشور. بدست آوردن این موافقت گدایی همیشگی رجوی بود. او در قبال دادن انبوهی اطلاعات و خوش خدمتی به صدام از طرف حساب های خود می خواست تا در کار روحیه دادن به نیروهای سازمان با فعالیت های محدود عملیاتی و یا شناسایی و یا اعزام تیم به داخل ایران موافقت کنند. سوالات عارفی سطح بعدی، تغذیه اطلاعاتی سیستم های اطلاعاتی و امنیتی عراق توسط ستاد روابط انجام می گرفت. که اصطلاحا به آن «پاسخ به سوالات عارفی» گفته می شد. سوالات مسئولین عراقی در مورد جمهوری اسلامی تقریبا در تمامی زمینه ها وجود داشت. که ستاد های اطلاعات و سیاسی مسئول تهیه پاسخ این سوالات و دادن آنها به ستاد روابط بودند. ستاد سیاسی بخش عمده این جواب ها را از طریق سیستم اخباری (تخلیه تلفنی) که در کشور آلمان مستقر بود تهیه می کرد. سیستم اخباری مسئولیت تهیه پاسخ بخشی از سوالات را اعم از نظامی و یا سیاسی که جواب آنها را ستاد های مربوطه نداشتند به عهده داشت. سیستم اخباری موظف به پاسخگویی آنها بود. کلیه پاسخ های تهیه شده توسط ستاد اطلاعات و ستاد سیاسی نهایتا برای تبادل به ستاد روابط داده می شد. که معمولا در ملاقات های مسئولین این ستاد یعنی عباس داوری (رحمان) و مهدی ابریشمچی (شریف) و مهدی برائی (احمد واقف) به طرف حسابهای عراقی شان داده می شد. سطح بعدی تبادل اطلاعات با فرماندهان فیالق (سپاه های هفت گانه عراق در استانهای مختلف) بود. تغذیه اطلاعاتی این ارگانها که معمولا جبهه فرماندهی ارتش ها را در بر می گرفت شامل اطلاعات تیپ به پائین بود که توسط افسران عملیات (ارشد ترین مسئول باصطلاح برادر در هر ارتش) انجام می گرفت. این ملاقات ها می توانست هم توسط ستاد اطلاعات بطور جداگانه و هم بصورت مشترک و یا توسط هر ارتش جداگانه انجام گیرد. عناصر کلیدی در حوزه اطلاعات و امنیت در سازمان عبارت بودند از حسن نظام الملکی و مسعود خدابنده با نام مستعار رسول بود. این افراد معمولا طرف حساب افسران اطلاعاتی عراق در ملاقاتهای این ستاد محسوب می شدند. (ملاحظه- حسن نظام الملکی از مسئولینی بود که در بخش های ستاد امنیت و ستاد اطلاعات سازمان کار می کرد. وی علاوه بر این در زندانی و شکنجه کردن اعضای سازمان در پروژه دستگیریهای سالهای ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ نقش عمده ای را به عهده داشت.) این سطح از تبادل اطلاعات بیشتر حضوری بود و دروه ای انجام می گرفت و هر ارتشی در سازمان موظف بود فرماندهی سپاه عراقی که در حوزه استحفاظی و جغرافیانی آن مستقر بود و قرارگاه داشت را تغذیه کند. مثل قرارگاه حبیب در بصره و یا قرارگاه حنیف که بعدا اسم آن به فائزه تغییر یافت در کوت و یا قرارگاه همایون در العماره و ... در این گونه ملاقاتها هر ارتش و یا ستاد اطلاعات مترجم عرب زبان خودش را داشت که در ملاقات ها شرکت کرده و وظیفه ترجمه صحبت های دو طرف را به عهده داشت. معمولا قبل از هر ملاقاتی بریف تبادل اطلاعات چه برای ملاقات های خود ستاد اطلاعات و یا اطلاعات و عملیات ارتش ها تهیه شده و کسانی که می خواستند ملاقات کنند نسبت به آن توجیه میشدند. معمولا تغذیه اطلاعاتی فیالق عراق با هدف گرفتن برخی امکانات استقراری و یا عملیاتی از قبیل تسهیل تردد به مناطق مرزی جهت انجام ماموریت های شناسایی و یا دیدبانی و حتی عملیات که از قبل هماهنگ شده بود انجام میگرفت. نتیجه اینکه در چنین ملاقات هایی هر ارتش به میزانی در گرفتن امکانات بیشتر از سپاههای عراق موفق بود که بیشترین رابطه را با فرماندهان آنها داشته و بیشترین خدمات اطلاعاتی را برای آنها انجام داده باشد. هر چند که چنین ملاقات هایی از بالا و توسط افسران اطلاعات عراق هماهنگ می شد ولی معمولا در سازمان رسم براین بود که در چنین ملاقاتهایی برخی هدایا نیز به فرماندهان فیالق داده میشد تا آنها تسهیلات بیشتری را برای مجاهدین در حوزه استحفاظی شان در نظر بگیرند. بیلبورد نصب شده در کمپ آلبانی که هلاکت مسعود رجوی را تائید ضمنی می کند سطح بعدی، انجام ملاقات های اطلاعاتی در کادر استخبارات گردان و گروهانهای مرزی عراق، ملاقات با استخبارات تیپ و یا فیالق با ستاد اطلاعات بود. البته این نافی این نبود که افسران اطلاعات در ترکیب های مشخصی با استخبارات تیپ ملاقات نداشته باشند. همیشه در چنین ملاقاتهایی سناریو افسران اطلاعات جبهه ها توسط ستاد اطلاعات چک می شد و آنها نمی توانستند خارج از کادری که برایشان مشخص شده چیزی در ملاقات بگویند. البته نیازمندیهای اطلاعاتی فرمانده تیپ و استخبارات که در ملاقات مطرح میشد توسط افسر اطلاعاتی ثبت و به ستاد اطلاعات گزارش می شد. دراین گزارش متن سوالات و اطلاعات خواسته شده آنها آورده می شد. در مراحل بعدی کار ، این ستاد اطلاعات بود که تصمیم می گرفت پاسخ این سوالات به چه شکل داده شود ؛ در ملاقاتهای بعدی و یا از طریق ستاد روابط و . . . منبع : خداوند اشرف از ظهور تا سقوط (ص 736 الی 741) پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهتعمیر و نگهداری محصول رو ببینید کوچکترین زدگی به سرعت لکه گیری و برطرف میشه تا هم باعث بروز زنگ زدگی گسترده نشه هم ظاهر و پرستیژ تسلیحات حفظ بشه
-
1 پسندیده شدهتانک های عبری جان سخت تر می شوند تصاویر جدید تانک های مرکاوا ارتش رژیم صهیونیستی نشان میدهد این تانک های مدرن یک بروز رسانی جدید به خود دیده اند. تانک های مرکاوا مارک 4 به سیستم تهدید یاب اپتیک ELO-5220 مجهز شده اند. این سیستم های اپتیک میتواند تهدیدات مختلف از جمله راکت های ضد تانک، موشک های هدایت شونده، خمپاره و... را شناسایی کنند . این سیستم بلافاصله بعد از شناسایی با طبقه بندی تهدید آنها را شناسایی میکند و جهت و ارتفاع تهدید را گزارش دهد. نکته قابل توجه این سیستم قابلیت شناسایی تهدیدات تقلبی از تهدیدات و پرتابه های جنگی است. این سیستم تهدید یاب اپتیک بر روی رادار سامانه دفاع فعال تروفی نصب شده است که نشان میدهد با این سامانه دفاع فعال جهت مقابله با تهدیدات ضد زره هماهنگ شده است. به نظر میرسد سیستم تهدید یاب اپتیک ELO-5220 تانک های مرکاوا 4 تنها بروز رسانی سری جدید تانک های مرکاوا نباشد و سیستم های مدیریت میدان نبرد جدیدتری نیز به این تانک اضافه شده است. سیستم تهدید یاب اپتیک ELO-5220 نصب شده در بخش بالایی رادار سامانه تروفی نکته جالب توجه این است که حتی بعد از تجربه شکست سال 2006 در مقابل حزب الله لبنان خصوصا در بخش نیروی زمینی نه تنها خودروهای زرهی از جمله تانک ها حذف نشده اند بلکه شاهد بروز رسانی ها جدید تر و ساخت نمونه های جدیدتر ( مانند پلتفرم های زرهی نامر در نقش خودرو رزمی پیاده نظام و ایتان) در این حوزه برای مقابله با حزب الله لبنان و گروه های فلسطینی هستیم. ================================================================================================================ نکته جالب در مورد تانک های مرکاوا مارک4 مجهز بودن انها به زره های SLERA است.( بر روی زره های تانک به زبان عبری منفجرشونده نوشته شده است) زره های SLERA نوعی از زره های واکنشی هستند به نوعی به این زره ها، زره های نیمه واکنشی نیز گفته میشود که برخلاف زره های واکنشی انفجاری ERA میزان مواد انفجاری کمتری در داخل خود دارند. در مقایسه با زره هایERA ، زره های SLERA مقاومت و دام بیشتری در مقابل پرتابه های ضد زره دارند و انفجار مواد منجر شده این زره ها بسیار کنترل شده تر هست. عموما زره های SLERA با وجود داشتن مواد منفجره در رده زره های غیر فعال نیز تقسیم بندی میشوند.