برترین های انجمن
ارسال های محبوب
Showing content with the highest reputation on چهارشنبه, 16 تیر 1400 در پست ها
-
3 پسندیده شدهخب به نظر اسپایک اسلام هم بالاخره رسما شناسنامه ایرانی خودش را لااقل فعلا با نامگذاری دریافت کرد. سایر مشخصات شناسنامه ایش فعلا هنوز خالی هست جاشون. موشک الماس مهندسی معکوس اسپایک ER (با وزن تقریبی 14 کیلوگرم): این موشک ساخته ی وزارت دفاع است و بر مبنای موشک اسراییلی spike er ساخته شده است که در پرتاب از لانچر زمینی تا 8 کیلومتر برد دارد. میتوان انتظار داشت که با رهاسازی از سرعت و ارتفاع بالا و بکارگیری تکنیک Boosted Glide برد آن را چند برابر کرد. تصویر رهاسازی از ابابیل 3:
-
3 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «جنگ سفارتخانه ها» اختصاص داد. اما «ماجرای جنگ سفارتخانهها در دهه شصت چه بود؟ آیا منافقین در آن جریانات نقش داشتند؟» جنگ سفارتخانه ها از دید جمهوری اسلامی جواد منصوری نظامی و دیپلمات ایرانی است که اولین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز میباشد. وی از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ معاون فرهنگی و کنسولی وزیر امور خارجه بود، از ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۲ بهعنوان سفیر ایران در پاکستان فعالیت میکرد و در فاصله سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۸ سفیر ایران در چین بود. او در حال حاضر در مرکز اسناد انقلاب اسلامی مشغول به کار است. منصوری بازمانده انفجار تروریستی دفتر حزب جمهوری اسلامی و ترور شهید بهشتی و ۷۲ تن از همکارانش است. (ویکی پدیا) دکتر جواد منصوری از مسئولین وزارت خارجه در دهه شصت در پاسخ به این سوال گفت: در سال 1360 بعد از ضربات سنگینی که جریان ضد انقلاب از جمله بنیصدر و منافقین متحمل شدند به این نتیجه رسیدند که امکان ادامه فعالیت در ایران برایشان مهیا نیست و چه بسا اگر دیرتر اقدام کنند ممکن است کل مرکزیت ضد انقلاب از بین برود. در مرداد سال 1360 با همکاری سازمانهای اطلاعاتی کشورهای غربی علیالخصوص فرانسه شرایط فرار این افراد مهیا شد و به فرانسه رفتند. وی با اشاره به همکاریهای منافقین و بنیصدر علیه نظام گفت: سران منافقین و بنیصدر در فرانسه مستقر شدند و در آنجا «شورای ملی مقاومت» را تأسیس کردند. در پاریس برای اینکه به نوعی اعلان موجودیت کرده باشند و برای جمهوری اسلامی در اروپا مشکل ایجاد کنند و به نوعی جمهوری اسلامی را منزوی کنند، اقدام به حرکاتی علیه سفارتخانههای جمهوری اسلامی ایران در اروپا نمودند. اولین اقدام خرابکارانه ضد انقلاب و منافقین این بود که نیروهایشان که در سفارتخانهها مشغول به کار بودند اعلان پناهندگی کردند. بعنوان مثال کاردار ایران در سوئد و یا کاردار ایتالیا اعلان [اعلام] پناهندگی کردند. پس از اعلان پناهندگیها هم اقدام به مصاحبه علیه جمهوری اسلامی کردند. منصوری درباره اهداف منافقین از راهاندازی جنگ سفارتخانهها خاطرنشان کرد: منافقین و ضد انقلاب بر این تصور بودند که با این کارها میتوانند پایگاه خود را قویتر کنند و از سوی دیگر برای جمهوری اسلامی بحران ایجاد نمایند. اما در نهایت به این نتیجه رسیدند که با این حرکات راه به جایی نخواهند برد. منافقین تصمیم گرفتند به سفارتخانهها حمله کنند. این حملات امنیت کارمندان سفارتخانههای ما را به خطر میانداخت. بنیصدر و منافقین در این مقطع دائما میگفتند که تمام سفارتخانههای ایران متعلق به ماست. ما دولت قانونی هستیم و سفارتخانهها باید تعطیل شود و در اختیار ما قرار بگیرد. منصوری ادامه داد: منافقین ضمن اینکه مسئولیت این حملات را برعهده میگرفتند، با رسانهها مصاحبه میکردند و میگفتند که سفارتخانهها باید در اختیار ما قرار بگیرد. ما نماینده ایران هستیم. وی تصریح کرد: ضد انقلاب بیش از اینکه از حمله سفارتخانهها عایدی داشته باشد از موجسازی رسانهای بینالمللی به اهدافش میرسید. در این مقطع زمانی ما علاوه بر جنگ ایران و عراق، درگیر جنگ سفارتخانهها و دیپلماسی بینالمللی بودیم. اواخر سال 62 بود که جنگ سفارتخانهها متوقف شد و اروپاییها فهمیدند که ماندن منافقین در اروپا نفعی برایشان ندارد، تصمیم گرفتند تا منافقین را به تدریج به عراق بفرستند. (چون طبیعتا اقدامات سازمان علیه سفارتخانههای ایران در اروپا برای کشورهای اروپایی ایجاد مشکل میکرد و علاوه بر تخریب چهرهشان در سطح بینالملل باعث میشد که اقدامات متقابل در سفارتخانههای آنها [ ] در جاهای دیگر اتفاق بیفتد.) از سوی دیگر با خروج منافقین و عزیمتشان به عراق به نوعی برای صدام هم نیروی نظامی اعزام میشد. از دلایل دیگری که منجر به توقف جنگ سفارتخانهها شد اختلافات بین سرکردههای جریان ضدانقلاب بود. منبع : جواد منصوری / مرکز اسناد انقلاب اسلامی جنگ سفارتخانه ها از دید سازمان اولین حمله به سفارت ایران در لندن (سال 1359 / گروه تجزیه طلب مورد حمایت صدام) مسعود خدابنده که با نام مستعار «رسول» در سازمان حضور داشت ؛ عضو شورای ملی مقاومت، مسئول مستقیم تیم «حفاظت، استقرار و تردد مسعود و مریم رجوی» و فرمانده ارتش آزادیبخش است که در سال 1375 از این «سازمان/فرقه» جدا شد. بنا به گفته خدابنده ، وی در تابستان 60 و چند روز پس از فرار رجوی و بنی صدر با آنها در فرانسه دیدار کرد. مسعود خدابنده عضو جداشده سازمان مجاهدین خلق که خود در جریان «جنگ سفارتخانهها» به دستور مرکزیت سازمان حضوری فعال داشت، در گفتگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی در این باره گفت: مسعود خدابنده پشت سر رجوی ها (در خصوص داستان این عکس در آینده خواهیم نوشت) وقتی دستور سفارتگیری از طرف مرکزیت سازمان به ما ابلاغ شد، در لندن بودم. سفارتگیری از نقاط دیگر اروپا شروع شده بود و لندن آخرین نقطه بود. پلیس هم به سفارت، نامه کتبی داده بود که با توجه به حمله به سفارتخانههای ایران در نقاط دیگر، در سفارت ایران در لندن نیرو مستقر خواهد کرد. عضو شورای ملی مقاومت ادامه داد: من با 51 نفر دیگر که مجموعه هواداران سازمان بودیم (از بچه شانزده ساله گرفته تا دانشجوی سال آخر دکترای مخابرات) مدت دو هفته در یک خانه با نردبان و غیره تمرین کردیم و در موعد مقرر با استفاده از 2 دقیقه فاصله بین دو گشت پلیس، با نردبان از طبقه سوم به سفارت ایران در لندن وارد شدیم. بعدا هر کدام یکی دو ماه زندان بودیم و سپس آزاد شدیم. سفارت اول شکایت کرد ولی بعد شکایتش را پس گرفت و من بعد از آزادی مستقیم به فرانسه رفتم. مسئول مستقیم تیم حفاظت، استقرار و تردد مسعود و مریم رجوی درباره اهداف سازمان از حمله به سفارتخانههای ایران در کشورهای اروپایی میگوید: هدف از سفارتگیریها منعکس شدن نام سازمان در مطبوعات خارجی بود (از امریکا و کشورهای اروپایی تا استرالیا) تا زمینهای برای طرح نام مسعود رجوی و ابوالحسن بنیصدر در مطبوعات خارج از کشور فراهم شود. مسعود خدابنده پس از جدائی از سازمان ساکن شهر لندن شده است هدف دیگر سازمان، جذب نیرو در خارج از کشور بود؛ یعنی با توجه به "عمل" در همه کشورها، امکان نیروگیری از جوانان خارج کشور بالاتر رفت؛ چون سران سازمان بدین شکل وعده سرنگونی و عمل را میدادند در حالی که باقی اپوزیسیون خارجنشین در حال جمع و جور کردن خودشان بودند. یعنی عملا مسئله "تسخیر" در فضای خارج از کشور به ویژه در بعد مطبوعات، به نوعی حاکی از قدرتنمایی سازمان بود. خدابنده تصریح کرد: نکته جالب این است که از آن پنجاه و دو نفر که در جریان حمله به سفارت ایران در لندن فعال بودند، اکثرشان یا در جریان تصفیههای داخل سازمان یا در [خلال عملیات] فروغ جاویدان کشته شدند. گروه باقیمانده هم الان از سازمان جدا شدهاند ولی حاضر به صحبت در مورد آن بخش از زندگیشان نیستند. منبع: مسعود خدابنده در گفتگو با مرکز اسناد انقلاب اسلامی پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
2 پسندیده شدهیک حرف بدی که در این نشست گفته شده این است. یعنی ما ایرانی ها ملیت و قومیت نداریم فقط شیعه هستیم؟؟؟؟ تاجیک در اسیای مرکزی یعنی فارس یعنی ایرانی. فقط تاجیکستان باید نگران تاجیک ها باشد!!!!!. هرات که تا حدود 100 سال پیش جزو ما بود. هراتی ها تاجیک هستند و به ما خیلی نزدیک هستند. ازبک ها هم ترک هستند ولی فرهنگ ایرانی دارند و به ما نزدیک هستند و هزاران نفر انها در ایران زندگی میکنند. احساس نزدیکی به ما دارند. اصلا افغانستان به ترکیه چه ربطی دارد که نگران ازبک های افغانستان باشد؟؟ جوری حرف زده که ایران یعنی شیعه اصلا ما فرهنگ و هویت تاریخی و قومی نداریم ظاهرا خود ما هم داریم مداخله ترکیه را در تمام مناطق ترک زبان حوضه نفوذ فرهنگ ایرانی به رسمیت میشناسیم. فردا دخالت ترکیه در اذربایجان ایران را هم رسمیت بدیم!!!!
-
2 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «ورود سازمان به فاز مسلحانه» اختصاص داد. سرانجام در آخرین روزهای خرداد 1360 زمان تغییر فاز سازمان مجاهدین خلق فرا رسید. یک روز پس از تصویب آییننامه نحوه رسیدگی به کفایت سیاسی رئیسجمهور در 27 خرداد، سازمان مجاهدین خلق به بهانه حمله به خانه پدر مهدی ابریشمچی، اطلاعیه سیاسی نظامی شماره 25 را صادر کرد و ضمن تهدید مسئولان نظام، تاکتیک خود را «قاطعترین مقاومت انقلابی» و «سختترین کیفر و مجازات انقلابی» عنوان کرد. (کتاب عملیات مهندسی) رجوی - بنی صدر - مکتبی ها به دنبال کشمکشها و اختلاف نظرهای رئیسجمهور وقت، ابوالحسن بنی صدر با حزب جمهوری اسلامی و تلاش ناموفقش در جهت سلب اختیارات آنان و در نتیجه از دست دادن حمایت امام خمینی، از آنجا که او به تنهایی توان مقابله با مخالفانش را نداشت و پیشتر هیچگاه به ایجاد یک حزب یا ائتلاف اقدام نکرده بود، با مجاهدین خلق که «پیشتر از آنها به شدت انتقاد کرده بود» ، متحد شد. در اواخر ماه خرداد او که برای حفظ جان خویش در اختفا به سر میبرد، مردم را به قیام فراخواند. مجاهدین خلق نیز در پی تعارضات شدید با نظام جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۹، از بنی صدر حمایت کرده و در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۶۰ از هوادارانشان خواستند تا علیه نظام به خیابانها بریزند. یک روز پس از آن، تظاهرات خشونتآمیزی در شهرهای مختلف کشور به راه افتاد. در تهران حدود پانصد هزار نفر [عدد مورد ادعای مجاهدین که با آمار رسمی تفاوت بسیار دارد] در خیابانها به دادن شعار و اعتراض و درگیری با نیروهای نظام پرداختند. نظام نیز با اعلام امام خمینی، مبنی بر اینکه «آنان که علیه حاکمان شرع حرف میزنند، با اسلام به مبارزه میپردازند»، به سرعت عکسالعمل نشان داد. چنانکه تنها در اطراف دانشگاه تهران حدود ۵۰ نفر کشته، ۲۰۰ نفر مجروح و ۱۰۰۰ نفر دستگیر شدند. روز بعد، بنی صدر برکنار و دستور بازداشت او توسط امام خمینی، به اتهام خیانت و توطئه علیه نظام، صادر شد و به این ترتیب رقابتهای سیاسی وارد عرصهٔ خشونتآمیزی گشت. در ماه شهریور ۱۳۶۰، مجاهدین، هواداران جوان خود را برای اعتراض و درگیری مسلحانه با نیروهای حکومتیبه خیابانها فرستادند. در تاریخ ۵ مهر ماه ۱۳۶۰ آنان از تیربار و موشک انداز آر پی جی علیه نیروهای سپاه پاسداران استفاده نموده و برخی از گروههای کوچکتر چپگرا همچون چریک های فدائی خلق، دست به اقدامات چریکی مشابهی زدند. حکومت نیز در پاسخ به اقدامات مسلحانه، نیروهای اطلاعات سپاه [واحد اطلاعات سپاه] را بسط داد و در ابعادی وسیع به دستگیری بسیاری از اعضای گروه و افراد مشکوک به همکاری با آنان شد. با وجود وقوع حوادث خشونتآمیز سال ۱۳۶۰ و کشته شدن برخی مقامات بلندپایه، بر خلاف پیشبینی مجاهدین خلق و سایر مبارزان مسلح که با ضربه وارد آوردن به وسیلهٔ عملیات مسلحانه و حذف فیزیکی نیروهای «مکتبی»، امید به سلب قدرت و ضعیف نمودن آنان داشتند، نه تنها از قدرت این نیروها کاسته نگردید، بلکه تمامی مراکز تصمیمگیری نیز در اختیار آنان قرار گرفت. بدین ترتیب، همه گروههای سیاسی، جز آنهایی که در ردیف نیروهای «مکتبی» قرار داشتند، از میدان خارج شدند. ( منبع ویکی پدیا) آنچه در ادامه میخوانید بخشی از کتاب "عملیات مهندسی" است که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده و به روایت مسئولان اطلاعاتی سپاه در دهه شصت از استراتژی سپاه برای مقابله با جنگ مسلحانه منافقین میپردازد: چرا سازمان از عزل بنی صدر غافلگیر شد؟ یک کارشناس اطلاعاتی در تحلیل چرایی ورود سازمان به فاز نظامی، اظهار میدارد که سازمان با عزل بنیصدر غافلگیر شد و این غافلگیری موجب شد تا زمانی سازمان رسماً اعلام ورود به فاز نظامی کند که آمادگی ندارد: «سازمان زمانی کف خیابان آمد و استراتژی فاز نظامی را اجرا کرد که نمیخواست. راهپیمایی مسلحانه 30 خرداد 1360 را سازمان نمیخواست در آن موقع انجام بدهد. چه شد که این کار را کرد؟ به خاطر اینکه تحلیل سازمان این بود که نظام دو پایه است. یک طرفش را بنیصدر دارد میکشد و یک طرف را حضرت امام و این نظام تا زمانی که جنگ هست تکپایه نخواهد شد. این عین تحلیلهای رجوی است. اسنادش هم عیناً موجودند. حتی بخشهایی از اینها هم علنی است، یعنی در نشریات هم انعکاس داشت. حرف سازمان این بود که تا زمانی که جنگ هست، نظام تکپایه نخواهد شد و اینکه حذف بنیصدر امکانپذیر نیست. سازمان روی پایگاه اجتماعی بنیصدر حساب باز کرده بود. اگر اشتباه نکنم بنی صدر 20 خرداد از فرماندهی کل قوا عزل شد. 25 خرداد جبهه ملی تظاهرات کرد. در این فاصله مسئله عزل بنیصدر از ریاستجمهوری مطرح شد. بعد سازمان او را مخفی کرد. باورشان نمیشد این جریان دارد به سمت حذف همه گروههای سیاسی که داشتند فعالیت میکردند برود. مسئله جنگ هم وجود داشت. هیچ کسی در چنین شرایطی ریسک نمیکند، اما امام بیخیال این حرفها بود. امام از نظر شخصیتی طوری بود که شکست برایش وحشتناک نبود و مسئله وظیفه خیلی برایش ارجح بود. حقیقتاً انسان شجاعی بود. وقتی اینطور شد، سازمان برنامهای که برای بعد چیده بود، جلو انداخت. درست هم فکر میکرد، چون میدانست چند روز بعد همهشان قلع و قمع میشوند، پس تا زمانی که میتوانیم یک نیروی اجتماعی را به صحنه بکشانیم، آن را بیاوریم و آزمایش کنیم. اگر بخواهید بگویید اینها از قبل رفته و برای 30 خرداد و 7 تیر محاسبه کردهاند، اصلاً اینطور نبوده است». از طرف دیگر مسئولین امنیتی وقت نیز بر این باور بودند که سازمان مجاهدین خلق سرانجام دست به شورشی نظیر 30 خرداد خواهد زد. مسئول بررسی بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه در خصوص اتفاقات پیش از 30 خرداد سال 1360 توضیح داد: «سازمان از روز اول پیروزی انقلاب اسلامی قصد درگیری مسلحانه داشت. دلیل ایدئولوژیکش را میتوانید در کتاب «زمامداری کارتر» ببینید، ولی دلیل تشکیلاتیاش این بود که در سازماندهی مجاهدین، نفر اول همیشه مسئول واحد نظامی بود. اینها توی بخش نظامی، یک نهاد اطلاعات داشتند که وظیفه آن هدایت نفوذیها بود. در واقع در اولین چارتی که سازمان تشکیل داد، قویترین آدم مسئول بخش نظامی بود. سفر مخفیانه رجوی به فرانسه در سال 59 حدوداً در تابستان 1359 رجوی قاچاقی به فرانسه رفت که ما از چند کانال اطلاعات صددرصد موثق داریم. البته اینکه در آنجا چه اتفاقی میافتد را کسی خبر ندارد؛ گرچه شواهد و قرائن نشان میدهد که هماهنگی اینها با سرویس اطلاعاتی فرانسه امر بدیهی است، مثلاً یک سال بعد رجوی و بنیصدر در فرودگاه نظامی فرانسه فرود آمدند. حتی در مقطعی ما شواهدی بهدست آوردیم که سفارت فرانسه در تهران در چمدانهای سیاسی برای اینها تجهیزات میآورد. این نکته را در نظر بگیرید که هر کشوری که سازمان با آن ارتباط برقرار میکند، قویترین ارتباطات را با سرویس اطلاعاتی آن کشور دارد؛ از ترکیه و پاکستان تا آلمان و کشورهای دیگر. به هر حال اینکه در سال 1359 در فرانسه چه گذشت را نمیدانیم. زمانی که رجوی در اول فروردین 1360 قاچاقی و زمینی از مرزهای شرقی کشور برگشت، بلافاصله جلسه شورای مرکزی سازمان را تشکیل داد و اعلام کرد فاز نظامی باید شروع شود. تمام اعضای شورای مرکزی مخالف بودند ولی رجوی میگوید نه، باید فاز نظامی را شروع کنیم و سریع خودتان را آماده کنید. اعضای اصلی شورای مرکزی سازمان عبارت بودند از موسی خیابانی، مهدی ابریشمچی، محمد ضابطی، محمود عطایی و علی زرکش. بیشتر از جهت ذهنیت نیروها بود که شورای مرکزی میگفت ما آمادگی نداریم، کما اینکه وقتی در 30 خرداد فاز مسلحانه اعلام شد خیلی از نیروها بریدند، خیلی از خانوادههایی که طرفدار اینها بودند بریدند و اینها را کنار گذاشتند.» 30 خرداد 60 در تهران چه گذشت؟ در هر صورت ساعت 16 عصر روز 30 خردادماه فرا رسید و تهران و چند شهر بزرگ دیگر شاهد اغتشاش و آشوب عناصر سازمان مجاهدین خلق بود. سازمان بعداً مدعی شد که 500هزار نفر در تظاهرات 30 خرداد شرکت کردند، لیکن تعداد افراد سازماندهیشده سازمان و گروههایی که به آنها پیوستند و در حمایت از بنیصدر و سازمان به تظاهرات مسلحانه دست زدند، بیش از چندهزار نفر نبود. خبرگزاری رویتر گزارش دارد که حدود 3 هزار نفر از افرادی که به سازمان چریکی مجاهدین خلق تعلق دارند خیابانها را بستند و تعدادی اتومبیل و موتورسیکلت را آتش زدند و علیه حکومت اسلامی به شعار دادن پرداختند. مکانهای تظاهرات در تهران عبارت بودند از خیابان انقلاب، میدان فردوسی، خیابان طالقانی، منیریه، خیابان ولیعصر، میدان ولیعصر، بلوار کشاورز، میدان فلسطین، خیابان نظامآباد و پل سیدخندان. مسئولیت و هدایت تظاهرات به عهدهی بخش اجتماعی و زیر نظر محمد ضابطی بود. اهمیت این تظاهرات مسلحانه به حدی زیاد بود که برخی مسئولین مرکزیت و کادرهای سازمان نظیر محمد ضابطی، محمد مقدم، قاسم باقرزاده، مهدی کتیرایی، سعید غیور نجفآبادی، صادق ساداتدربندی و مهدی برایی به صحنه عمل آمدند و به صورت علنی تظاهرات مجاهدین را فرماندهی و سازماندهی کردند. هواداران تشکیلاتی در تیمهای 3 تا 5 نفره سازماندهی و به یکی از سلاحهای سرد مسلح شده بودند. چاقو، چماق، تیغ موکتبری، قمه، پنجه بکس و گاز فلفل از وسایلی بود که اغلب هواداران به دستور تشکیلات با خود حمله میکردند. ردههای بالاتر دارای سلاح گرم بودند. اما در مقابل، مردم حزباللهی و حتی کسانی که نظر میانهای داشتند در برابر این تظاهرات موضعگیری کردند. از جنوب شهر تهران و مناطق دیگر مانند میدان خراسان، میدان امام حسین(ع)، خیابان مولوی، شهرری، راهآهن، جوادیه و...) گروههای مردم به راه افتادند و با موتور، دوچرخه، اتوبوس، مینیبوس و هر وسیله شخصی و امکان دیگری که در دسترس بود خود را به مرکز شهر رساندند. در ابتدای رویارویی مردم عموماً از کمربند یا سنگ استفاده میکردند، ولی زمانی که هواداران سازمان با سلاحهای مختلف سرد و در چند جا سلاح گرم حمله کردند، نیروهای سپاه و کمیته وارد عمل شدند. تعدادی از مردم در خلال این درگیریها متحمل جرح و ضرب شدند و حتی تعدادی [توسط میلیشیاهای سازمان] به قتل رسیدند. اولین خبر منتشره در مورد تعداد تلفات 30 خرداد تهران، حاکی از آن بود که بیش از 16 تن از مردم کشته و دهها نفر مجروح شدهاند. 8 تن از مجروحین نیز فردای آن روز به علت شدت جراحات وارده در بیمارستان فوت کردند. صدای آمریکا در خبر خود، وقایع 30 خرداد تهران را از زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی بیسابقه توصیف کرد و اعلان نمود که در خلال درگیریهای آن روز دستکم 30 تن کشته و 200 تن مجروح شدند. چهره ملتهب شهر، مغازههای تعطیلشده، اتوبوسهای به آتش کشیدهشده و دود لاستیکهای سوخته، چهره این مناطق را دگرگون کرده بود. هواداران سازمان و اغلب همان میلیشیای معروف به همراه جمعی از هواداران دیگر گروهها، در کوچه و خیابان افرادی را که از جهت ظاهری به حزباللهیها شبیه بودند، کتک زده و از آنها میخواستند که به نفع بنیصدر و سازمان شعار دهند؛ چوب و سنگ بر سر و روی افراد مقاوم میریختند و با کارد و چاقو و تیغ موکتبری صورت و بدن آنها را زخمی میکردند. سرانجام حضور گروههای مختلف مردم و پاسداران در خیابانهای اصلی و مرکزی شهر کمکم وضع را دگرگون کرد و دستگیری مهاجمان آغاز شد. از حدود ساعت 7 بعدازظهر، هواداران باقیمانده که مبهوت از این شکست بودند، با انفعال و سردرگمی، متفرق شدند و فضای شهر تحت کنترل نیروهای انتظامی آرام گرفت. همزمان در چند شهر مانند اصفهان، همدان، ارومیه، شیراز، اهواز، اراک، زاهدان، مسجدسلیمان، بندرعباس و مشهد نیز درگیریهای پراکنده مشابهی در سطوح کوچکتری رخ داد که طی آنها نیز دهها تن مجروح و چند تن کشته شدند. منبع: کتاب عملیات مهندسی (مرکز اسناد انقلاب اسلامی) پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
2 پسندیده شدهقیاس تکنولوژیک ایران با ژاپن و ایتالیا مع الفارق هست این کشورها عموما در پروسه طراحی و ساخت شریک بودند و قسمتهایی از تولید محصول به اونها وابسته هست ایران کشوری بود که حتی زیر ساخت تعمیرات رو هم نداشت ولی به مرور به سمت انتقال داشت میرفت شاهین شهر و کارخانه تولید فالکون یا شرکت پنها در راستای نیل به این هدف بود در هرصورت این داستان ادامه پیدا نکرد تا نتیجه اش رو ببینیم ولی از شما می پرسم تو این ۴دهه چه زیر ساختی ایجاد شد؟
-
2 پسندیده شدهدر سازمان های نظامی ، بطور قطع شما یکسری لوازم مصرفی دارید ، مثل لاستیک هواپیما ، پره های توربین موتور جت ، بمب ، مهمات توپ و .... اینها در دوره های زمانی مشخصی خریداری میشود و در یک بازه زمانی خاصی هم باید مصرف بشود . ولی یکسری سرمایه گذاری های طولانی مدت هم دارید مثل بالگرد ، هواپیما ، نیروی انسانی ، زیرساختهای تعمیر و نگهداری و .... که در مدت طولانی تری قابل استفاده هستند ، این روند چه در حکومت کمونیستی شوروی ، حکومت کاپیتالیستی ایالات متحده ، کشور شاهنشاهی ایران و بعد جمهوری اسلامی ایران ، یکسان هست و جز دریکسری جزییات ، با هم تفاوتی ندارد در نتیجه ، از روی هم گذاشتن همین تجهیزات در دوران پهلوی ، شما 8 سال موفق شدید جلوی عراق بایستید تا جایی که هنوز ذخیره مهمات آهنی سقوط آزاد ، موشکهای ماوریک و فینیکس و .. تمام نشده ... پس ماهیت خرید و روی هم گذاشتن ، نظیر الان که دپوهای موشکی به نمایش در می آید ، چیز بدی نیست .. اگر بد بود ، روش فعلی هم غلط اندر غلط هست اما در مورد زیرساختها ... در پست قبلی هم توضیح داده شد قضیه .... مجموع توان فعلی در نگهداری ناوگان بال ثابت و بالگردهای رزمی و حتی غیر رزمی ، در دهه 50 خورشیدی گذاشته شد و هیچ احد الناسی قابلیت حذف این دوره تاریخی را ندارد ، حتی اگر خوشآمد نباشد . یک واقعیتی هست که باید پذیرفت ، حالا اگر قرار باشد بحثهای غیر فنی ، وارد حوزه فنی بشود . ان وقت میشود براحتی مشکلات فعلی سیستم نظامی مملکت را عیان تر بیان کرد که قطعا باعث دلخوری های بیشتری میشود . پی نوشت : اگر سعی کنیم در خصوص تاریخ گذشته خودمون منصف باشیم ، قطعا ، آیندگان ، قضاوت منصفانه ای در خصوص دوره حاضر که الان درآن قرار داریم ، خواهند داشت .
-
1 پسندیده شدهبسمه تعالی نیاز به CRAM در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران مفهوم سامانه های پدافندی برد نزدیک یا CIWS ابتدا برای محافظت از ناوهای نظامی در برابر حملات موشک های کروز شکل گرفت. اولین نسل از این سامانه ها که فالانکس آمریکایی را می توان به عنوان یکی از بهترین و معروف ترین آنها معرفی کرد، از نظر عملکردی بر پایه مقابله با تهدیدات ارتفاع پست در محدوده برد کمتر از 2 کیلومتر طراحی شده بودند، و از نظر پیاده سازی عموما بر پایه سامانه های توپخانه ای نیمه رباتیک نواخت بالا – که استفاده از گاتلینگ برای این منظور عمومیت بیشتری دارد – که به سامانه های کشف و کنترل آتش راداری و اپتیکی مجهز بودند استوار بود. از معروف ترین ادوات توپخانه ای به کار رفته در این سامانه ها می توان به گاتلینگ 20 میلیمتری آمریکایی ولکان که به عنوان توپ بسیاری از جنگنده های آمریکایی نیز استفاده شده است، و توپ گاتلینگ 30 میلیمتری روسی AK630 اشاره کرد که سامانه کمند ایرانی نیز از این توپ روسی بهره می برد. البته نمونه های دیگری نیز در دنیا بر اساس توپ های دیگر ساخته شده است که از جمله آنها می توان به نمونه های مبتنی بر توپ 35 میلیمتری اورلیکن و 40 میلیمتری بوفورس[1] اشاره کرد. با ادامه توسعه مفاهیم و نیازهای میدان نبرد دو اتفاق عمده در این حوزه رخ داد. نخست آنکه در کنار سامانه های توپخانه ای و یا حتی به جای سامانه های توپخانه ای از سامانه های موشکی برد کوتاه و اخیرا سامانه های انرژی مستقیم لیزری نیز استفاده شد. مساله دوم این بود که حوزه ماموریتی این سامانه ها از دریا به خشکی نیز گسترش یافت و این گسترش در درجه اول در پی نیاز به دفع تهدیدات برد نزدیک در پایگاه های خط مقدم یا در معرض تهدید بود. اما در خشکی تنها موشک های کروز و بمب های هواپرتاب تهدید این پایگاه ها نبودند. این بار مهمات منحنی زن کالیبر کوچک و متوسط شامل انواع خمپاره ها و توپ ها و نیز راکت های توپخانه ای کوتاه برد نیز به طیف تهدیدات اضافه شده بودند. در مورد راکت ها و موشک های بالستیک اگرچه سامانه های ضد موشکی دیگری نیز همچون پاتریوت پک-2 توان مقابله داشتند، اما اولا این سامانه ها برای هدف قرار دادن راکت هایی چون گراد به صرفه نبودند، دوم انهدام تهدیدات دیگری چون راکت های کوچک 107 میلیمتری و یا گلوله های توپ و خمپاره برای آنها کاری نشدنی بود. خصیصه دیگری که این طیف تهدیدات داشتند این بود که به جهت کوچک و نسباتا ارزان بودند عموما در تعداد بالا شلیک می شدند و سامانه پدافندی در درجه اول باید می توانست این حملات انبوه را به شکل موثر (نسبی) دفع کند، دوم این کار را به صورت مقرون به صرفه انجام دهد. در سال های اخیر می توان طیف دیگری از تهدیدات شامل پهپاد های انتحاری، مهمات هواپایه مینیاتوری و حتی خودرو های انتحاری را به لیست تهدیدات اضافه کرد. اینجا بود که سامانه های CRAM پا به میدان گذاشتند. این سامانه های جدید که عمدتا حاصل بهبود قابلیت های کشف و شناسایی و کنترل آتش سامانه های CIWS توپخانه ای بودند در ادامه علاوه بر مجهز شدن به موشک و سامانه های انرژی مستقیم، پس از عملیاتی شدن در خشکی، به جهت تغییر طیف تهدیدات در دریا و روی ناوهای نظامی نیز مستقر شدند. تجربه میدانی آمریکا در مستقر کردن این سامانه ها در پایگاه های خود در عراق نشان داد که آنها توان قابل توجهی در دفع تهدیدات و کاهش سطح خسارات و تلفات دارا هستند، اگر چه در مواردی در برابر شلیک پر تعداد Out number شدند، اما این پایان کار نبود. در اینجا اولا تا همان سطح موجود این سامانه ها حملات را برای مهاجمین دشوار و پر هزینه کرده بودند، دوما به نسبت حجم مهمات شلیک شده میزان خسارات و تلفات را به شکل چشم گیری کاهش داده بودند، به نحوی که در صورت عدم وجود چنین سامانه هایی میزان خسارات و تلفات نیرو های آمریکایی سر به فلک می کشید. در ادامه اما روند های دیگری جهت بهبود قابلیت سامانه های فعلی و نیز طراحی سامانه های جدید به نحوی که قابلیت بیشتری برای دفع تهدیدات پر شمار و سوارم داشته باشند پیگیری شده است. استفاده از سامانه های کشف و رهگیری پیشرفته تر و نیز بسط و پیاده سازی مفهوم خشاب عمیق (2) مهم ترین و موثر ترین راهکاری بوده است که در پیش گرفته شده است. خلا های داخلی، بسط و همپوشانش مفاهیم در این حوزه در همان شکل کلاسیک مساله که سامانه های CIWS بودند در نیروهای مسلح ما ضعف وجود دارد، به نحوی که باید اذعان داشت در صورتی که عملیات مانتیس دقیقا به همان شکل و کیفیت چند دهه قبل علیه ناوگان نیروی دریایی اجرا شود، حتی در سال 1400 نیز دقیقا همان نتایج قبل به دست می آید و نیروی دریایی حتی توان نیم ساعت پایداری در میدان نبرد را ندارد، ولی با توجه به گسترش مفاهیم نبرد می توان خلا ها و نیازهای دیگری را نیز در حوزه های دیگر مشاهده کرد و از راهکار توسعه یک سامانه پدافندی برد نزدیک به تمامی آن خلا ها - بر خلاف رویه عمومی موجود در تمامی بخش های نیروهای مسلح، که شامل موازی کاری های پر هزینه، و عملیاتی سازی های ناقص و حتی صرفا نمایشی است - یک پاسخ موثر، انطباق پذیر، مقرون به صرفه و کاملا عملیاتی ارائه کرد. حوزه های نیاز را می توان به طور کلی در دسته بندی های زیر گروه بندی کرد: · حفاظت از ناوهای نظامی در برابر انواع تهدیدات سطحی و هوایی، از سرعت زیر صوت تا مافوق صوت، خصوصا حملات سوارم. شایان ذکر است که در حوزه پدافند دریاپایه این یادداشت صرفا در دفاع برد نزدیک یا به طوردقیق تر " تهدید نزدیک شونده" تمرکز دارد در حالی که در بخش پدافند برد کوتاه (که با برد نزدیک متفاوت است)، و برد متوسط نیز ناوگان موجود چیزی در چنته ندارند. · حفاظت از پایگاه های خط مقدم و در تیرس دشمن. در این بین برخی پایگاه هایی که نسبتا در عمق خاک قرار داشته اما پیش بینی می شود هدف حملات پر تعداد و سوارم قرار گیرند، مانند پایگاه های موشکی و هوایی مهم نیز در این دسته قرار می گیرند. · حفاظت از زیرساخت ها و تاسیسات حیاتی و استراتژیک کشور. تجربه حملات خمپاره ای سازمان تروریستی منافقین در قلب تهران و همچنین برخی تهدیدات اخیر رژیم صهیونیستی بر علیه مراکز هسته ای ، تهدیداتی را برجسته میکند. تهدیدات بر علیه مراکز سیاسی و کاملا در تیررس بودن تاسیسات و زیر ساخت های اطراف شهرهای بزرگ و نیز رعایت نشدن اصول پدافند غیر عامل در زیرساخت های استراتژیک که در نواحی مرزی قرار دارند مانند پارس جنوبی، در این دسته قرار می گیرند. . به رغم پهنه ی وسیع جغرافیایی برخی از مهم ترین و استراتژیک ترین تاسیسات کشور در نقاط مرزی (جنوب) واقع هستند نه در "عمق استراتژیک" کشور.بایستی توجه داشت در واقع همیشه و در همه موارد داشتن پهنه ی جغرافیایی وسیع فراهم آورنده ی عمق استراتژیک لازم در همه سطوح نیست. حمله به این تاسیسات نه تنها نیاز به عملیات های پر ریسک عمقی ندارد، بلکه در مواردی مانند تاسیسات پارس جنوبی عدم رعایت اصول پدافند غیر عامل این تاسیسات را به شدت آسیب پذیر ساخته است. از جمله دیگر موارد این دست تاسیسات استراتژیک می توان به پایانه ی نفتی خارک اشاره کرد، با وجود توسعه ترمینال های نفتی جایگزین خارک در طی جنگ و بعد از آن، همچنان خارک اصلی ترین پایانه صادرات نفت خام کشور است و آسیب دیدن آن ضربه سنگینی به صادرات نفت و اقتصاد ملی ایران وارد می سازد. همچنین پارس جنوبی گذشته از تولید 70 درصد گاز کشور، طی سالهای اخیر و برنامه تبدیل سوخت نیروگاه های برق سیکل ترکیبی از مایع به گاز و توسعه نیروگاه های گازی، اصلی ترین تامین کننده سوخت نیروگاه های برق کشور محسوب می شود و اخلال در روند تولید آن به معنای خاموشی وسیع در ایران است. بر خلاف پالایشگاه جم که در جانمایی آن اصول پدافند غیر عامل تا حد زیادی رعایت شده است و با قرار گرفتن در میان رشته کوه ها از تیررس مستقیم آتش دشمن در امان مانده است، اما در مورد تاسیسات پارس جنوبی جانمایی آن به جهت سهولت ترابری تجاری به قیمت آن تمام شده تا دهه ها میلیارد دلار تاسیسات گران قیمت در بی دفاع ترین شکل ممکن جلو تر از ارتفاعاتی که می توانست پناه آنها باشد قرار گیرند و در خط آتش مستقیم ساده ترین حملاتی از سوی ساحل قرار بگیرند که به راحتی می توانند فاجعه آفرین باشند. · حفاظت از سامانه های پدافندی برد بلند و برد متوسط سامانه های پدافندی برد بلند از جمله گران قیمت ترین و استراتژیک ترین دارایی های پدافند هوایی کشور هستند. علاوه بر این این سامانه های ویژه و گران قیمت در تعداد نسباتا کم در کشور عملیاتی هستند و جایگزینی آنها به سادگی میسر نیست، که همین مورد اهمیت حفاظت از آنها را دوچندان می کند. این سامانه ها در موقعیت جنگی هدف حملات پر تعداد قرار خواهند گرفت و ذخیره موشکی، و محدودیت های مربوط به تعداد درگیری هم زمان با چند هدف این سامانه ها آنها را در برابر حملات انبوه و سوارم آسیب پذیر می سازد و در عین حال نابودی هر یک از آنها گستره وسیعی از آسمان کشور را بی پناه می سازد. همچنین در برابر برخی تهدیدات شلیک موشک های دوربرد گران قیمت اساسا راه حل به صرفه و عاقلانه ای نیست، از این روی نیاز است تا سامانه هایی با برد آتش کمتر، ولی با هزینه آتش کمتر و توان درگیری با اهداف پر تعداد به صورت هم زمان در کنار این سامانه ها قرار داشته باشند. این امر وجود هر دو طیف سامانه های کوتاه برد، و برد نزدیک را در کنار سامانه های برد بلند ضروری می سازد. · حفاظت از خطوط لجستیکی و واحد ها و کاروان های متحرک نظامی به ویژه در زمان پیشروی و اجرای مانور. مساله رزم متحرک و لزوم فاصله گرفتن از رزم ایستا، اهمیت یافتن چابکی و قدرت مانور سریع در پهنه میدان نبرد نیاز به سامانه های پدافندی را تقویت می کند که بتوانند با سرعت گسترش یافته و عملیاتی شوند و حتی در حین حرکت توان عملیاتی و اجرای آتش خود را حفظ کنند. در این سناریو بر حسب شرایط مختلف استفاده از سامانه های کوتاه برد، برد نزدیک و یا ترکیبی از هر دوی آنها توصیه می شود. الزامات طراحی : با توجه به موارد بالا می توان لیست زیر را به عنوان الزامات طراحی لحاظ نمود: · متحرک بودن · طراحی ماجولار و پودمان پذیر · سرعت استقرار و عملیاتی سازی بالا · سرعت واکنش زیاد، در حد چند ثانیه · بهره برداری از انواع سامانه های کشف و رهگیری اکتیو و پسیو · قابلیت درگیری با تعداد اهداف زیاد (دست کم 8 هدف به صورت هم زمان) که وجود سامانه های برد نزدیک موشکی را در کنار سامانه های توپخانه ای ضروری می سازد · پوشش آتش و کشف و شناسایی 360 درجه به صورت هم زمان (به لحاظ پیکره بندی الزمات خاص خود را دارد) · ظرفیت آتش بالا (خشاب عمیق) و بارگذاری مجدد بلوکی · وزن و ابعاد مناسب · توان رزم شبکه محور · مقاومت در برابر اخلال و جنگ الکترونیک · بهره بردن از مهمات دقیق و موثر [1] نمونه ای از این توپ روی تعداد محدودی از شناورهای نیروی دریایی قرار دارد که البته از نسخه های قدیمی این سامانه توپخانه ای می باشد و نشانه روی آن به صورت چشمی و توسط خدمه انجام می شود و در عمل از اجرای ماموریت یک سامانه CIWS عاجز است. [2]A deep magazine refers to the ability of a system to be fired numerous times before being resupplied. The “deepness” of a magazine will be limited by the number of munitions physically carried by a system or, for directed energy or electronic warfare systems, by the amount of stored energy (e.g., battery power
-
1 پسندیده شدهحمله ی پهپادی به سفارت آمریکا: رسانههای عراقی نزدیک به مقاومت اعلام کردند در حمله به سفارت آمریکا در بغداد 4 پهپاد مشارکت داشته اند. علاوه بر آن برخی منابع خبری از حمله موشکی به پایگاه سوم التوحید متعلق به تروریستهای آمریکایی در بغداد خبر میدهند
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «شنود و تخلیه تلفنی» اختصاص داد. از آنجا که گروهک های منافق و برخی عناصر نفوذی یا وابسته به بیگانگان ، همواره در پی کسب اطلاعات از مراکز ، نظامی، صنعتی و دانشگاهی کشور هستند ، جهت اطلاع کاربران عزیز ، برخی نکات بارز و کلیدی را در این خصوص مرور می نمائیم. ماده 501 قانون مجازات اسلامی : « هرکس عمداً یا سهواً نقشه ها، اسناد یا اسرار تصمیمات راجع به سیاست خارجی و داخلی را در اختیار افرادی که صلاحیت ندارند قرار دهد یا از مفاد آن مطلع کند ، نظر به کیفیت و مراتب جرم به یک تا ده سال حبس محکوم می شود. تخلیه تلفنی چیست؟ تخلیه تلفنی موضوعی است كه در عین سادگی و كم اهمیت جلوه كردنش بسیار مهم و حیاتی است و بسیار به امنیت كشور خدشه وارد كرده است. شاید اولین سئوالی كه به ذهن خطور می كند، این باشد كه تخلیه تلفنی به چه معناست؟ تخلیه تلفنی در معنای عام به معنای به دست آوردن اطلاعات از افراد مختلف جامعه توسط تلفن، به وسیلهء كسانی كه به هر دلیل عناد با این مرز و بوم دارند (اطلاعاتی كه از نظر ما اهمیت چندانی ندارد مثل اسم رئیس یا همكار ، همسر یا ارائه آمار های خیلی معمولی در حیطه كاری) تعریف تخلیه تلفنی به صورت كلاسیك : تخلیه تلفنی، عبارت است از تلاشی آگا هانه از طرف دشمن با بهره گیری از غفلت یا فریب عوامل خودی، به منظور كسب اطلاعات و القای خواسته های خود از طریق برقراری ارتباط تلفنی منبع : جزوات آموزشی سازمان حرست کل کشور اهداف دشمن از تخلیه تلفنی چیست؟ - * جمع آوری اطلاعات در خصوص مشكلات داخلی جامعه، در راستای بهره برداری تبلیغی * شناسایی مشكلات دستگاه های اجرایی، جهت بهره برداری تبلیغی در راستای ناكارآمد نشان دادن نظام * كسب اطلاعات، در راستای دامن زدن به اختلافات جناح های سیاسی كشور * تلاش آگا هانه برای ایجاد اختلافات مذهبی ، سیاسی و قومی در داخل كشور * كسب اطلاعات با هدف ایجاد اخلال در روابط جهانی جمهوری اسلامی در مجامع بین المللی اولین سئوالی كه در این خصوص مطرح است اینكه : به نظر شما چند درصد از اطلاعات و اخبار كشور توسط تخلیه تلفنی به دست دشمنان ایران زمین می افتد؟ پاسخ : نزدیك به 80 درصد اطلاعات كشور توسط تخلیه تلفنی از تمامی اقشار جامعه به دست دشمنان این مرز و بوم می افتد. سئوال بعدی كه مطرح میگردد این كه : دشمن در تخلیهء تلفنی به دنبال چیست و چه كسانی در معرض تخلیه تلفنی هستند؟ پاسخ : دشمن در تخلیه تلفنی به دنبال اطلاعاتی است كه از نظر ما ارزش چندانی ندارند، ولی در واقع برای آنها ارزشمند محسوب میگردد و اطلاعات ما به واقع تكمیل كننده پازل اطلاعاتی آنهاست و دشمنان برای این كار هیچ محدودیت سنی اعمال نكردند و از كودكان 6 ساله تا سالخوردگان 90 ساله را مورد تخلیه قرار داده اند. تماس تلفنی با اشخاص و گرفتن مستقیم اطلاعات از آنها در این روش از تخلیه تلفنی، ابتدا پازلی تشكیل می گردد كه گاهی برای تكمیل این پازل سال ها زمان صرف می شود. این پازل شامل موارد ذیل می گردد: 1) موضوع 2) تشكیل گروه كار های مختلف (مانند بررسی افراد مختلفی كه ارزش سرمایه گذاری جهت تخلیه تلفنی را دارند) 3) تشكیل پازل و بررسی روند تكمیل پازل 4) طرح سئوالات مختلف جهت پرسیدن از افرادی كه مد نظر قرار می گیرند 5) رجوع به بایگانی دقیق شان، در خصوص موضوع و سابقه افراد 6) جمع آوری اطلاعات آشكار در خصوص موضوعی كه از طریق رسانه های جمعی و نوشتاری در اختیار عموم جامعه قرار می گیرد. 7) هدف قرار دادن مركز اصلی اداری و ساختمانی و تشكیلاتی موضوع 8) بررسی اطلاعات موازی شامل اطلاعات اولیه و مقدماتی راجع به افراد هدف، اطلاعات اولیه و مقدماتی راجع به موضوع و نوع درگیری فرد هدف با موضوع، پیدا كردن روش های اعتماد سازی، پیدا كردن سرنخ. 9) استفاده از روانشناسی ارتباطات جهت اخذ اطلاعات. 10) بررسی شخصیت افراد – مانند ترسو بودن یا نوع زبان و لهجه طرف و ... 11) نحوه ورود به بحث 12) نوع پوشش (با عناوین مختلف و مراجع مهم كشوری) مثل نهاد ریاست جمهوری، قوه قضائیه، اداره اطلاعات، دیوان محاسبات و ... به عنوان مثال گاهی جهت رسیدن به شماره موبایل یك رئیس دستگاه اجرایی، ابتدا كارمندان آن دستگاه و خانواده رئیس را بررسی می كنند و مواردی اتفاق افتاده كه شماره موبایل رئیس یك دستگاه اجرایی را از همسر راننده آن رئیس به بهانه های مختلف و با استفاده از ساده لوحی اش گرفته اند. مواردی مانند نیاز به تماس فوری با همسر شما كه موبایلش در دسترس نیست و نیاز به شماره موبایل رییسش داریم و ... راه های مبارزه با تخلیه تلفنی و تلفن های مشکوک 1) كم كردن صحبت با تلفن. 2) هنگام استفاده از تلفن به این موضوع بیندیشیم كه نفر سومی در حال شنیدن مكالمه می باشد. 3) تا كسی را نشناختیم و اطمینان حاصل ننموده ایم به هیچ سئوالی پاسخ ندهیم. 4) هیچ گونه مسائل و اطلاعات طبقه بندی شده را به صورت تلفنی بازگو ننمائیم. 5) حتی الامكان از پاسخ گویی تلفن به وسیله كودكان جلوگیری نمائیم. 6) آموزش های لازم به كودكان و اعضای خانواده داده شود، كه به هیچ عنوان شماره تلفن یا آدرسی را به هنگام صحبت با تلفن بازگو ننمایند. به هر حال تخلیه تلفنی روشی است نه چندان نوین، كه كاربرد بسیاری در خصوص مسائل امنیتی و اطلاعاتی كشور دارد و ممكن است گاهی اوقات هر یك از ما نیز جزئی از پازل تهیه شده دشمنان، جهت دریافت اطلاعات باشیم. منبع : حراست شگرد جدید منافقین برای تخلیه تلفنی بر اساس برخی گزارش های واصله اخيرا گروهك منافقين با خريد تعدادی تلفن همراه و انتقال به كشورهايی كه قرارداد رومينگ با مخابرات دارند اقدام به تماس با هدف مورد نظر، از جمله مراكز نظامی و انتظامی و سياسی در جهت تخليه تلفنی فعاليت می نمايند. از آنجا كه پس از برقراری ارتباط در تلفن های دارای نمايشگر، شماره تلفن همراه داخل كشور ثبت می شود، تخليه شنونده به گمان اينكه تماس از داخل كشور انجام شده است به سهولت تخليه می شود. يا در صورت عدم موفقيت تخليه كننده، شماره تلفن همراه را كه در خارج از كشور در اختيار منافقين می باشد،برای اطمينان به فرد داخل كشور ارائه داده و خواستار برقراری ارتباط تلفنی می شوند. با برقراری تماس،اخبار و اطلاعات لازم مطرح و در اختيار افراد وابسته به گروهك مزبور قرار می گيرد. لذا مراتب برای حفظ هوشياری لازم و پيشگيری از احتمال اعمال هرگونه شگرد منافقين در تخليه تلفنی به شما دوستان و کاربران محترم میلیتاری اعلام ميگردد. دیدن این فیلم را هم به همه عزیزان توصیه می کنم https://www.aparat.com/v/pSYoF پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهچند نقشه ی مرز افغانستان و ایران: بحث در مورد چگونگی بستن مرز و یا مقابله با تهدیدات 1_نقشه ی واقعی ماهواره ای مشخص هست که اکثر نقاط مرزی بیابانی و در نتیجه کم جمعیت و دارای شهر و روستاهای معدود است. 2_نقشه ی راه های اصلی دو منطقه ی اصلی ارتباط با افغانستان یعنی زابل و تایباد را نشان می دهد 3_نقشه ی ناهمواری ها همانطور که دیده میشه اکثر مرز صاف و بیابانی هست و امکان عبور وجود دارد. 4_نقشه ی شهر ها در شب این نقشه در واقع لامپ های روشن شده در شب را نشان میده که در واقع نقاطی که انسان زندگی یا فعالیت میکنه را نشان میدهد البته برای افغانستان که مشکلات زیرساختی دارد به خوبی این نقاط را نشان نمیدهد چون لامپ زیادی در نقاط روستایی و شهری کوچک وجود ندارد.
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «انفجار هفتم تیرماه 1360» اختصاص داد. هفتم تیر ماه 1360 واقعهای رخ داد که شاید اثر آن بر جریان انقلاب اسلامی تاکنون ادامه داشته باشد. در فضایی که جمهوری اسلامی ایران نیازمند اندیشهسازی و نقد و نظر بود. دشمن با به شهادت رساندن سید محمد بهشتی و یارانش نقشهای را پیاده کرد تا بتوان جمهوری اسلامی ایران را از مسیر خود منحرف کند. سیدمحمد بهشتی با انفجار دو بمب در ساختمان اصلی حزب جمهوری اسلامی به همراه ۷۲ تن دیگر در ۷ تیر ۱۳۶۰ به شهادت میرسد. انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در روز هفتم تیر 1360 در حالی که در دفتر حزب جمهوری اسلامی ، اجلاسی از سران آن در حال برگزاری بود، بمب قدرتمندی منفجر شده و بیش از هفتاد تن از مقامات بلندپایه حکومتی از جمله، رئیس دیوان عالی کشور (دبیرکل حزب- شهید بهشتی) ، چهار تن از وزرای کابینهٔ دولت، ۲۳ نمایندهٔ مجلس و چندین تن از دیگر مقامات ترور شدند. مدتی بعد کرسی ریاست جمهوری به محمدعلی رجائی سپرده شد و به سمت دبیرکل دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی انتخاب شد. هم چنین وی محمدجواد باهنر را به مقام نخستوزیری خویش برگزید. مسعود رجوی و ابوالحسن بنی صدر که در خفا به سر میبردند، توسط خلبان اختصاصی شاه سابق ایران، بهزاد معزی، طی یک عملیات پروازی از پایگاه یکم شکاری [پایگاه شهید لشکری] به وسیلهٔ یک هواپیمای جت [در واقع تانکر سوخت رسان 707] از کشور خارج و در فرودگاه پاریس فرود آمدند. رجوی و بنی صدر به همراه برخی گروههای دیگر، آغاز فعالیت شورای ملی مقاومت را برای مبارزه با نظام جمهوری اسلامی اعلام کردند. ( منبع ویکی پدیا ) در حادثه هفتم تیر چه کسی بمب را به مجاهدین داده بود؟ محمدحسن اصغرنیا از اعضای شورای مرکزی و مسئول آموزش حزب جمهوری اسلامی و از بازماندگان انفجار 7 تیر 1360 در مقر این حزب، دراینباره بیان میکند: «حزب جمهوری اسلامی هر هفته یکشنبهها بعد از نماز مغرب و عشا جلساتی داشت، اگرچه دستور جلسه هفتم تیرماه در رابطه با تورم و گرانی بود، اما شهید بهشتی عنوان کردند که موضوع مهمتری هست و باید به آن پرداخته شود. ایشان ضمن صحبت در رابطه با وضعیت حساس کشور از نبود گزینه برای کاندیداتوری ریاست جمهوری در حزب جمهوری اسلامی سخن گفته و سپس بر این مسئله که بیرون از حزب رجایی گزینه مناسبی است، تأکید کردند». به روایت این شاهد عینی انتهای سخنرانی دکتر بهشتی یعنی درست در همین لحظه بمب منفجر شد و صدای انفجار مهیبی تمام سالن را پر کرد. نقش مجاهدین (منافقین) در حادثه هفتم تیر مرتضی محمدخانی از دیگر بازماندگان این حادثه برشدت انفجار تأکید کرده و گفته است: «آن شب وقتی بمب منفجر شد همه ناله میکردند و شهادتین میگفتند، اما بعد از چند دقیقه صداهای کمتری به گوش رسید و ظاهراً بسیاری از آنان که ناله میکردند، شهید شدند. شدت انفجار آنقدر زیاد بود که طاق سقف ویران شد در چنین شرایطی ظاهراً جرثقیلی آورده بودند تا این طاق ویران را بردارند، اما زنجیر جرثقیل پاره شد و دوباره آوارهایی بر سر حادثه دیدگان ریزش کرد. در حقیقت این طاق ویران روی آوار افتاد. صداهای زیادی از پشتبام به گوش میرسید و آنطور که متوجه شدم، نجات حادثه دیدگان از زیر آوار کار سختی بود و نمیدانستند چهکار کنند». محمدرضا کلاهی عامل ترور هفتم تیر طبق بررسیهایی که بعد از انفجار انجام شد، عامل این حادثه تروریستی فردی به نام محمدرضا کلاهی است. محمدرضا کلاهی از اعضای مجاهدین خلق بود که ابتدا بهعنوان کاردان فنی تجربی تجهیزات صوتی وارد حزب جمهوری اسلامی شد بعد از مدتی ارتقا درجه یافت و مسئول هماهنگی جلسات شد. او در روز هفتتیر ۱۳۶۰ بهوسیله یک کیفدستی دو بمب کوچک را وارد ساختمان اصلی حزب جمهوری اسلامی میکند. یکی از بمبها را زیر تریبون شهید بهشتی و دیگری را بروی یکی از ستونهای اصلی ساختمان قرار میدهد که با انفجار آنها سقف ساختمان فرومیریزد. وی بعد از انفجار به فرانسه فرار میکند و بعد از مدتی به هلند میرود. او بعد از خروج از ایران نام خود را به «علی معتمد» تغییر میدهد و بنا به اخبار منتشر شده در آذر ۱۳۹۴ در شهر المیره هلند با اصابت گلوله از فاصله نزدیک به هلاکت میرسد. مجاهدین خلق عامل اصلی هفتم تیر هستند؟ مسعود خدابنده عضو اسبق سازمان مجاهدین خلق و از نزدیکترین حلقهها به مسعود رجوی، در سال ۱۳۷۵ از سازمان جدا شد. او درباره عملیات تروریستی ۷ تیر میگوید: «در مورد انفجار دفتر نخستوزیری و دفتر حزب جمهوری اسلامی، فکر نمیکنم کسی در بین اعضاء، هواداران، اعضای شورا و یا جداشدگان وجود داشته باشد که نداند آن انفجارها کار سازمان بوده. بله! رجوی بارها در جلسات این مسئولیت را پذیرفته و البته آن روزهایی هم که مسئولیت را با کنایه میپذیرفت (میگفت این خشم خلق قهرمان بود که این کار را کرد) به خاطر حضورش در فرانسه بود که با رفتن به عراق این قید دیگر برایش وجود نداشت». موضوع دیگری که باید به آن بپردازیم قدرت بمبهایی است که در آن سالن منفجر شد. اگر نگاهی به گذشته و اقدامات گروه مجاهدین خلق بکنیم، میبینیم که این گروه معمولاً یا با سلاح گرم و یا با بمبهای ضعیف عملیات انجام میدانند و توانایی ساخت چنین بمبهایی را نداشتند؛ که در این صورت وجود این بمبها دو حالت دارد؛ یک اینکه این بمبها را سازمانهای جاسوسی کشورهایی مانند اسرائیل و آمریکا به آنها داده باشند و یا اینکه این بمبها غنائمی باشند که از خالی کردن اسلحهخانههای ارتش در اول انقلاب بهدستآمده باشند. حمایت های آمریکا از مجاهدین خدابنده درباره حمایتهای آمریکا از سازمان مجاهدین خلق به رسانهها میگوید: وقتی مجاهدین خلق از عراق اخراج شدند، آمریکا با پرداخت حدود سی میلیون دلار (سه پرداخت ده میلیون دلاری) به آلبانی و فشارهای سیاسی و خارج کردنِ سازمان از لیست تروریستی امریکا و اروپا، دولت آلبانی را وادار کرد که اینها را بپذیرد. خیلی از عملیاتها را سازمان دستوری انجام میداد. مثلاً ترور صیاد شیرازی با دستور صدام صورت گرفت؛ یعنی صدام بابت این کار به رجوی پول داد. نوارهایش هم وجود دارد. حتی رجوی سر قیمت این کار چانه میزد. زدنِ صیاد شیرازی هیچ ربطی به رجوی نداشت. او پول گرفت تا این کار را بکند؛ یعنی یک حرکت کاملاً مزدورانه انجام داد. منبع: خبرگزاری آنا بخش ویژه نظامی منافقین خبرگزاری دانشجو به نقل از کانال تلگرامی هابیلیان با انتشار فیلمی از نحوه فعالیت بخش ویژه نظامی در سازمان مجاهدین خلق پرده برداشت : «بخش ویژه نظامی» منافقین کمتر از ۲ماه پس از آغاز فاز نظامی و رویارویی مسلحانه در مقابل نظام جمهوری اسلامی ایران ؛ آغاز به فعالیت کرد. این بخش با «بخش نظامی» سازمان متفاوت بوده و مأموریت و کارکردی دیگر داشت و بیشتر به اقدامات اطلاعاتی و مأموریت های خاص می پرداخت. https://www.aparat.com/v/8710B پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «ورود سازمان به فاز مسلحانه» اختصاص داد. برای واحد اطلاعات سپاه ؛ در واقع دو مشکل عمده وجود داشت : «هم باید با ضربات منافقین مواجه می شد» (چون منافقین دائما در حال ضربه زدن بودند) و هم اینکه «جثه سازمان به قدری بزرگ بود» که مقابله با آن کار یک شب و یک هفته و یک ماه نبود. ( در تابستان 1360 ، سازمان 30 هزار نفر فرد مسلح داشت ) با این تعداد نیرو ، سازمان هر لحظه اراده می کردند می توانستند یک شهر را زیر و رو کنند. شما هر طوری شده بود باید این جثه را کوچک می کردید و باید ضربه می زدید. یا می کشتید یا دستگیر می کردید یا فراری می دادید. حتی اگر فرار می کردند هم برای نهادهای اطلاعاتی خوب بود. چون باز هم بخشی از آن نیروی سی هزار نفره کاهش پیدا می کرد. (کتاب عملیات مهندسی) ورود سازمان به فاز مسلحانه مسعود رجوی از چند ماه پیش از وقایع خرداد ۱۳۶۰ در مصاحبهای در اسفند ماه 1359 پیشبینی کرده بود که در صورت عدم تشکیل «یک مجلس واقعاً ملی فراگیر» به معنی مجلسی که شامل اعضای سازمان باشد، «خبری از زندگی مسالمتآمیز در کار نخواهد بود.» به گفته سعید حجاریان، در اسنادی که سال ۶۶ از سازمان مجاهدین به دست آمد، مسعود رجوی تحلیل کرده بود که اگر با بنیصدر متحد شود «قطعی است که میتواند رژیم را جارو کند» و پیشنهاد کرده بود که با ریختن نیروها به خیابان بنیصدر را تحریک به مقابله با رژیم کنند. ابراهیم یزدی، گفتهاست که رهبری سازمان پیشتر از وقایع خرداد ۶۰ دچار «تخیلات انقلابی» شده بود و در دیداری به او گفته بودند که میخواهند «تجربه انقلاب را تکرار کنند» اما او به صراحت به آنها گفتهاست «شما اشتباه میکنید.. امروز بدنه جامعه با شما نیست. شما یک گروه اقلیت و کوچکی هستید و اگر بخواهید این کارها را بکنید… متلاشی خواهید شد.» کیهان در ۳۱ خرداد ۶۰ نوشت که مجاهدین خلق انتظار سقوط بنیصدر و عدم حمایت مردم از او را نداشتند و به همین دلیل به شیوه نهایی خود که جنگ مسلحانه با نظام بود روی آوردند. به گفته یکی از مسئولان حفاظت مرکزی سازمان، مسعود رجوی از قبل ؛ طی سفرهایی ، نظر مساعد دولتهای خارجی از جمله عراق، فرانسه و آمریکا را برای قیام مسلحانه به دست آورده بود. ( ویکی پدیا ) مقابله با توطئههای منافقین و به ویژه جنگ مسلحانه آنها نیازمند برنامهریزی ، هوشیاری و دقت عمل بسیار بالای نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران بود. آنچه در ادامه میخوانید بخشی از کتاب "عملیات مهندسی" است که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده و به روایت مسئولان اطلاعاتی سپاه در دهه شصت از استراتژی سپاه برای مقابله با جنگ مسلحانه منافقین میپردازد: رونمائی از چهره واقعی التقاط مسلح یکی از کارشناسان بخش بررسی واحد اطلاعات سپاه ، در مورد ساماندهی و برنامهریزی مجدد واحد اطلاعات سپاه پس از ورود منافقین به فاز مسحانه میگوید: در واحد اطلاعات سپاه، در واقع هم با ضربات منافقین مواجه بودید و هم به قدری این جثه بزرگ بود که میتوانستند یک شهر را زیر و رو کنند. شما هرطوری شده بود باید این جثه را کوچک میکردید و باید ضربه میزدید. یا میکشتید یا دستگیر میکردید یا فراری میدادید. اگر فرار میکردند برای ما خوب بود. ممکن است بگویید سراغ بخش اطلاعاتش میرفتید. در حالیکه آن بخش مخفیترین بخش سازمان بود [که] مهدی افتخاری مسئولش بود. [در مورد این بخش در پست های آینده تاپیک بیشتر خواهیم خواند] شاید در تعقیب یکی دو بار بعضی از عناصرشان را هم تعقیب کرده باشیم ولی خط برخورد این بود که به محض اینکه یک سوژه را پیدا میکنیم، ضربه نزنیم و کار کنیم، پرورش بدهیم و به نقطهای مثلا به بیست تا خانه برسانیم و از این بیست تا یکی دو تایش را نگه میداریم و الباقی را زیر ضربه میبریم. آن یکی دو خانه را هم محکم میچسبیم تا بتوانیم پرورش و کار را توسعه بدهیم. دادستانی و کمیته بیشتر با بدنه تروریستیاش درگیر شدند ولی سپاه سراغ بخشهای اصلیاش آمد؛ چون بچههای مجاهدین خلق را چه داخل زندان و چه خارج از زندان میشناختند و به علت اینکه خودشان تشکیلاتی بودند میفهمیدند با چه کسانی طرفاند، روابط و قرارها به چه صورتی است. آدمی که کار کرده و کارش این باشد خیلی متفاوت با کسی است که تازه میخواهید توجیهش کنید. اصل ، «هم برای ما» و «هم [برای] سازمان» تهران بود؛ چون نگاه سازمان این بود که به سرعت به خواستهاش یعنی براندازی برسد، تمام سرمایهاش را روی تهران گذاشته بود. ما هم سرمایهمان را در تهران گذاشته بودیم ولی نه اینکه کاملا از شهرستانها غافل شویم. طبیعی است آنها باید هدایت میشدند که این کار انجام میشد و سپاه در آنجا ضربه میزدند و به موقعش سمینار تشکیل میدادیم، تشریح میکردیم، میگفتیم و خط میدادیم. از این طریق توانستیم یکسری ضربات اساسی به سازمانی وارد کنیم که میگفت ۵ مهر کار را تمام میکنیم. وقتی نتوانستند در ۸ شهریور کار را تمام کنند، گفتند 5 مهر دیگر کار را تمام میکنیم. تظاهرات مسلحانه 5 مهر و وعده رجوی به اعضای سازمان ۸ شهریور و ۵ مهر در یک چارچوب معنا دارد. ۸ شهریور که ضربه را زدند به دنبالش میخواستند 5 مهر تظاهرات مسلحانه انجام بدهند که عملیاتشان لو رفت و توانستیم وارد این درگیریها شویم و تعداد زیادی از آنها در ۵ مهر کشته شدند. به عنوان نمونه قبل از ۵ مهر مدام دستگیری داشتیم؛ هم دستگیری، شنود و تعقیب و مراقبت داشتیم. از همه اینها اطلاعات رسید که اینها 5 مهر میخواهند یک تظاهرات مسلحانه راه بیندازند. یک ماه قبلش قضیه برای ما لو رفته بود؛ حتی روزش را هم میدانستیم، چون برنامهریزی شده بود و کل سازمان را توجیه کرده بودند که ۵ مهر قرار است این اتفاق بیفتد و به هر کسی برای هر نقطه مسئولیتی داده بودند که کدام نقطه برود، اسلحه ببرد و چه کار باید بکند. اسم اتفاقی که قرار بود 5 مهر بیفتد «تظاهرات مسلحانه» گذاشته بودند و از نظر آنان قرار بود مردم هم به این تظاهرات بپیوندند. در واقع یکی از کارهای احمقانه سازمان این است که میدانست تظاهرات مسلحانه 5 مهر لو رفته است؛ چون وقتی یک نفر از کسانی را که اطلاعات این قضیه را داشتند دستگیر میکنید، معلوم است موضوع لو میرود. در گروههای چریکی این یک اصل است که هر کسی که دستگیر میشود اطلاعاتی که آن شخص دارد رفته است و حساب این را نمیکنند آن فرد مقاومت میکند. بنابراین وقتی یک نفر دستگیر میشود بقیه باید بدانند او اطلاعات خانه، قرار و هر آنچه را که داشته ، داده است. علیرغم اینکه میدانستند ما دستگیر کردیم و در اطلاعات آن فرد هم 5 مهر است، سازمان تظاهرات مسلحانه ۵ مهر را لغو نکرد و به خودش اطمینان داشت و به قدری مغرور بود که با وجودی که در برآورد دچار اشتباه شده و قضيه لو رفته بود برایش مهم نبود، چون پیش خودش فکر میکرد ما مسلحانه میرویم و آنها هم مسلحانه میآیند. به دلیل همین برآورد غلط و اشتباه احمقانهشان کلی هم کشته دادند. یکی ماجرا ۳۰ خرداد، دومی ۷ تیر، سومی ۸ شهریور و مکمل قضیه ۸ شهریور ۵ مهر بود که بتوانند نیروی اجتماعیشان را مسلح در صحنه بیاورند و مثل ۳۰ خرداد غیرمسلح نیاورند و مردم هم بپیوندند و قیام کنند. قبل از آن اکثر کادرهای سازمان از بالای سازمان استعلام میکردند که بچههایمان را چه کار کنیم؟ میخواهیم برویم ثبت نام کنیم، چون بعضی از کادرهای سازمان متأهل بودند و بچههای مدرسهای داشتند. رجوی گفته بود این حرفها چیست که میزنید ما مهر ماه کار را تمام میکنیم و خودمان به بچههایتان دیپلم میدهیم! شما قضیه را تمام شده تلقی کنید، اینها همهشان به مدرسه میروند. رمزگشایی اطلاعات سپاه از ساختار تشکیلاتی منافقین همچنین مسئول بررسی بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه درباره نخستین اقدامات پدافندی سپاه علیه شورش منافقین میگوید: « بعد از هفتم تیر، آقای محسن رضایی [که] آن موقع مسئول واحد اطلاعات سپاه بود [و] ایشان جزء افراد اصلی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود، اینها آمدند یک مذاکراتی کردند و جمعیتی در حدود 60 نفر برای اطلاعات آمدند. قبلا از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در ارتباط با گروه فرقان آدمهایی در واحد اطلاعات سپاه بودند؛ مثلا شهید بهروز بابایی که مسئول اطلاعات منطقه ۳ کشوری شد، شهید داود عجبگل و ... اینها توی سپاه بودند؛ ولی برای کار خاص منافقین، بچههای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی آمدند. بچههایی که آمده بودند، بچههای سازمان مجاهدین را میشناختند و خودشان هم کار سازمانی کرده بودند و میفهمیدند کار سازمانی یعنی چی، یکی از مسائلی که سازمان اصلا رویش حساب نکرده بود، نقطه مقابلش بود؛ اینکه کسانی در نقطه مقابل باشند که کار سازمانی کرده باشند. به همین خاطر کار به صورت خیلی سازمان یافته شروع شد. یک بخش بازجویی بود، یک بخش تحقیقات بود که در واقع تحقیقات محلی انجام میداد، یک بخش به نام بررسی بود و یک بخش هم مدیریتی بود که هماهنگی اینها با هم بود. بعدها بخش فرهنگی هم تشکیل شد و در کنار بخشهای دیگر قرار گرفت. بعد از اینکه کار شروع شد و بچههای سازمان مجاهدین انقلاب آمدند، ما توی یک مرحلهای میدیدیم که هرکدام از منافقین که باشعورترند، به محض اینکه توی زندان میآمد و از تشکیلات قطع میشد، بیرون میریخت؛ مخصوصا بچههای عملیاتیشان. اینها تا توی زندان میآمدند و [چون] از سازمان خوراک نمیرسید، پیاده میشدند. چهارتا سؤال را بیجواب میگذاشتند و تمام میشد. در فیلم ماجرای نیمروز به ماجرای واحدهای بررسی و فرهنگی هم پرداخته شده است کار واحد فرهنگی این بود که اینها را میبردند و با آنها صحبت میکردند. آنهایی که کاملا آماده همکاری بودند، مصاحبه میگرفتند و روبه روی خودش میگذاشتند. از بچههای ما سه چهارتا نیرو بودند که از نظر سیاسی بچههای قویای بودند. افرادی بودند که هر کدامشان از نظر ایدئولوژیک میتوانستند مخ ۵۰ نفر را بزنند. در بحث واقعا مسلط بودند و کسی توان مباحثه با آنها را نداشت، مگر اینکه کسی عناد داشته باشد. اینها قشنگ بحث میکردند. در بخش بررسی هم یک حرکت حساب شده صورت گرفت. در بخش بررسی، کوچکترین اطلاعات کنار هم قرار گرفت و میتوانم بگویم با سرعت باد چارت تشکیلات منافقین باز شد که سازمان اصلا چیست و در چه قسمتهایی دارند چه کار میکنند. یعنی با سازمان بزن بزن نشد، یک برخورد اطلاعاتی و کاملا هوشمندانه صورت گرفت. مثلا در بخش بررسی یک قسمتی بود که به آن «ثانویه» میگفتند. دلیلش هم این بود که برخورد ثانویه میکرد. هر بازجویی که کارهایش با متهمش تمام میشد، کار بررسی شروع میشد. مثلا فرض کنید بازجویی با این متهم یک واحد کار داشت؛ وقتی کارش تمام میشد و میرفت، واحد بررسی پنج واحد با او کار انجام میداد و در میآورد که از لحاظ سازمانی او جایگاهش کجاست، نقشش چیست، چه کار میکند و اصل این بود که سازمان چه جور ضربه بخورد. درست است تصمیمگیریهایش جای دیگری بحث میشد ولی خوراکش از همین جا بود و واقعا به سرعت باد نتیجه داد. شما ببینید از تیر تا بهمن که ضربه مرکزی است، در پنج شش ماه به سرعت تشکیلات منافقین باز شد. جمهوری اسلامی برخلاف غافلگیریهایی که قبلش شد، به سرعت فهمید تشکیلات منافقین کجاست، چه سازمانی دارد، چه کار میخواهد بکند و برنامهاش چیست.» [ احتمالا این بخش استفاده از «مجاهدین انقلاب اسلامی» برای برخورد با «مجاهدین خلق» بیشتر از همه به کار دوستان عزیزم جناب @arminheidari و همینطور جناب @MR9 بیاید که : بیش از همه به این معتقدند که آهن را باید با آهن بُرید ] پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «عملیات مهندسی» اختصاص داد. اما شاید برای دوستانی که کمتر در خصوص «فرقه رجویه» مطالعه نموده باشند این سوال پیش بیاید که : عملیات مهندسی چیست ؟ عملیات مهندسی به مجموعه اقدامات سازمان مجاهدین در برخورد با اعضای سپاه پاسداران ، کمیته های انقلاب و مردم عادی در تلاش برای کسب اطلاعات از طریق شکنجه آنان در مرداد ۱۳۶۱ گفته میشود. در پی لو رفتن خانههای تیمی در اوایل سال ۱۳۶۱ مجاهدین اعضای سپاه و افرادی مشکوکی را که در اطراف خانههای تیمی مشاهده میکردند، ربوده و برای کسب اطلاعات مورد شکنجه قرار میدادند. یکی از اعضای جداشدهٔ سازمان در کتاب خاطرات خود مینویسد: «ما شکنجه میکنیم چون مجبور هستیم، ولی وقتی حاکم شویم، نمیکنیم … جنگ ما با رژیم [نظام]، جنگ دو سازمان مهندسی است. هر کدام بیشتر شکنجه کند، برنده است.» در این عملیات، که از اوایل مرداد تا ۲۵ همان ماه به طول انجامید سه پاسدار کمیته انقلاب اسلامی، یک کفاش، یک معلم و یک مهندس هوادار سازمان قربانی عملیات مهندسی شدند. (ویکیپدیا) در کتاب "عملیات مهندسی" (چاپ شده مرکز اسناد انقلاب اسلامی) درباره نحوه کشف اجساد و شناسایی پیکر شهدای کمیته چنین گفته شده است: کشف شهدای عملیات مهندسی در پی کشف اجساد متلاشیشده قربانیان عملیات مهندسی، موج وسیع انزجار از سازمان مجاهدین خلق به راه افتاد. یکی از اعضای دادستانی انقلاب اسلامی مرکز، روایت قابلتوجهی از کشف شکنجهگاه خیابان بهار و پیدا کردن پیکر شهدای عملیات مهندسی تعریف کرد: «خسرو زندی ما را به [سمت] جنازههای [پیکرهای] شهدا نبُرد. ما از طریق این ملاتهایی [ملات = احتمالا منظور محتوا هائی است که مبنای بازجوئی ها قرار می گرفته.] که اعضا برای مقام بالاترشان گزارش نوشته بودند، رموز اینها را باز کردیم و از این طریق به این موضوع رسیدیم که اینها مطلب جسد را با کد «ج» آوردهاند. بعد که پیگیر شدیم خسرو بُرید. بعد این ما را به آن خانه خیابان بهار برد... رفتیم آنجا و خانه را دیدیم. گفت که شکنجهگاه اینجا بود. بعد گفت که آمدهاند و اینها را بردهاند و من دیگر چیزی نمیدانم، سعی میکرد که جای این شهدا را نگوید. یعنی ما از طریق ملاتها به این مسئله پی بردیم و به زندی گفتیم تو باید جایش را بگویی، او هم میگفت نمیدانم. آن زمان هم فلکه دوم صادقیه به سمت شمال بیابان بود. بعد ما او را به آنجا بردیم و چند جا را کندیم که به اجساد رسیدیم.» دادستانی انقلاب اسلامی تهران از خانوادههای قربانیان دعوت کرد تا برای شناسایی و تشخیص هویت اجساد پاسداران مراجعه کنند، حال آن که تغییر شکل و دگرگونی جنازهها به حدی زیاد بود که کار تشخیص هویت دشوار و غیرممکن ساخته بود. برادر شهید طالب طاهری در این خصوص اظهار داشت: «[برادرم] اول جذب کمیته محل شد و چون بچه فعالی بود جذب کمیته مرکز شد. او را در بخش اطلاعات (تعقیب و مراقبت) گذاشتند. در این فاصله چند بار هم به جبهه رفت، مجروح شد و برگشت. به من هم نمیگفت در تعقیب و مراقبت است. شرایط هم خیلی سخت بود و گاهی ماه تا ماه خانواده را نمیدیدیم. وقتی دیدم موتور دستش هست و ریشش را کوتاه میکند و لباس آستینکوتاه میپوشد فهمیدم دارد کار اطلاعاتی میکند. روزی که ربایش شد، آقای فکور از دادستانی به من زنگ زد... گفت برای اخوی شما چنین اتفاقی افتاده است. جزئیات را هم نگفت. سریع به همان منطقه رفتم و از بچههای کمیته سؤال کردم... یک شوک به دستگاه اطلاعاتی کشور بود. طهماسبی گم شده بود و کسی نمیدانست. بعد از آن اینها را بُردند. همه اینها در فاصله یک هفته، ده روز توسط سازمان ربوده شدند. خط ، درآمد. [روش سازمان بیرون آمد] که سازمان شروع کرده است و همه باید حواسشان جمع باشد. تا اینکه فردی رفته بود یک نفر را ترور کند، مردم ریختند و او را گرفتند. موقعی که او را آوردند، در ملاتهایش چیزی پیدا میکنند و عملیات چالکردن [دفن کردن پیکرها] را در ملاتهایش پیدا میکنند... به سردخانه اوین رفتم. ورودی اوین، دم در. عملیات اوین همان جا دم در یک سردخانه داشت. محلی بود که یخ و جنازهها را میگذاشتند. همین که بدنها را نگاه کردم، او را برگرداندم و جای زخمش را در کمرش دیدم و گفتم این است. بیشتر از همه آسیب دیده بود. دندانها، صورت، چشم، سر، بدن و پشت بدنش کاملاً جای داغ باقی مانده و پوستش ور آمده بود. ناخنهایش را کشیده بودند. از روی دستهای بلندش میتوانستم او را تشخیص بدهم، منتهی میخواستم بیشتر مطمئن شوم و شدم. بچهها نمیگذاشتند اعصاب ما خیلی به هم بریزد. گفتم این اخوی ماست، ولی بقیه را نمیشناسم. از روی شلوارش هم میشد او را تشخیص داد. از این شلوارهای بسیجی به تنش میکرد. این قضیه و مراسم و دفن و ادامه عملیات و این مسائل گذشت تا اینکه آن ضربه کرج اتفاق افتاد که در ضربهی کرج ملاتهایی را که اینها بازجویی شده بودند در مورد سیروس لطیفی زدیم. از کیفِ «زن سیروس لطیفی» ملات بازجوییهای انجامشده از اخوی را کشف کردیم... اصدقی [هنوز] دستگیر نشده بود که ما ملات بازجویی را پیدا کردیم و در آنجا فهمیدیم اینها [زیر شکنجه منافقین] خیلی مقاومت کرده بودند.» پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبزرگترین پایگاه آمریکا در افغانستان خالی شد فاکس نیوز به نقل از یک مقام ارشد آمریکایی خبر داد که همه نیروهای این کشور از پایگاه هوایی بگرام خارج شدند. بگرام، پایگاه اصلی نیروهای خارجی در افغانستان است و روسای جمهور آمریکا در هنگام بازدید از افغانستان در این پایگاه اقامت داشتهاند.
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه درباره ماجرای خروج بنی صدر و رجوی از ایران، تاکنون بسیار گفته شده است، اما یکی از خلبانانی که به دلیل موقعیت شغلی خویش اطلاعات ریز تری از این فرار بزرگ و ترفندهای به کار رفته در آن داشته است، در سایت خود، روایت دقیقی از مراحل این نقشه، نحوه خروج، اتفاقات حین پرواز و عبور از مرزهای هوایی و فرود در پاریس داده است که در زیر می آید. خلبان بهروز مدرسی، که بازنشسته شده و در حال نگارش خاطرات سال ها پرواز خود بود در فرودین ماه 1394 درگذشت. گزارش لحظه به لحظه فرار رجوی و بنی صدر بخش دوم شب عملیات قرار بود فرار چند روز دیر تر صورت پذیرد اما به دلیل اعلام حکم انتقال سرهنگ معزی به شیراز مجبور می شوند در شب 6 مرداد که مطابق با 27 رمضان بود این کار را به سرانجام برسانند. طبق نقشه از پیش طراحی شده سوژه ها در داخل مینی بوسی که از منازل سازمانی کروی پروازی را به رمپ پرواز می برد پنهان می شوند. یک مانع بزرگ در سر راه خود داشتند و آن عبور از دژبانی پایگاه بود که متآسفانه آقایون دژبانی و پلیس هوایی که معمولآ داخل همه خود رو ها رو بازدید می نمایند و بعد از مشاهده کارت شناسایی افراد اجازه ورود را می دهند، به خاطر احترامی که به قهرمان اتقلاب قائل بودند، با دیدن سرهنگ معزی، بدون بازدید اجازه داخل شدن را می دهد. در این جا لازم می بینم به یک نکته اشاره نمایم و آن این است که معزی در خاطرات خود بیان نموده است که خلبان حسین اسکندری و مهندس پرواز بیژن وکیلی از ماجرا بی اطلاع بودند که این چنین نمی تواند باشد چون مینی بوس خلبانان همه گروه را با هم می برد پای هواپیما. مگر می شود معزی تنها با سوژه ها پای هواپیما برود؟! و بعد از پنهان کردن دو سرنشین غیرمجاز ، منتظر شاگردان خود بماند؟ قبل از پرواز چه گذشت؟ ساعت 19:35 دقیقه سوژه ها در حالی که لباس پرواز بر تن دارند و در تاریکی شب تشخیص قیافه ها ناممکن است وارد رمپ پرواز می شوند. در همین حال از پست فرماندهی اعلام می کنند که پرواز یک ساعت جلو افتاده است. و به جای ساعت 10:30 شب، یک ساعت زودتر پرواز نمایند. سوژه ها همراه محافظ های خود در محوطه اتاقک سوختگیری پنهان می شوند. وقتی سایر خدمه از قبیل کروچیف و بوم اپراتور (مسئول سوختگیری) برای بازدید قبل از پرواز سعی دارند محوطه را چک نمایند، با در بسته مواجه می شوند. سرهنگ معزی به مسئول مربوطه می گوید چکار می کنی؟ وسعی می کند او را منصرف نماید. ولی طرف ول کن نبوده وبا تبری که در هواپیما برای مواقع اضطراری تعبیه شده است سعی در شکستن در می نماید. در همین هنگام گارد ویژه (محافظین بنی صدر و رجوی) در را باز کرده و با گذاشتن لوله اسلحه بر پیشانی همافر مربوطه از او می خواهد بی سر و صدا وارد شود. نفر بعدی با مشاهده غیبت همکارش کنجکاو شده و تا می خواهد وارد محفظه شود، او هم به همین ترتیب غافلگیر می گردد. در این هنگام هواپیما شماره 311 موتور های خود را روشن می نماید. ترفند سرهنگ معزی برای گمراه کردن مسئولین سروان حسین اسکندری در صندلی چپ (خلبان اصلی) نشسته و سرهنگ معزی در صندلی سمت راست می نشیند. همافر مهندس پرواز بیژن وکیلی هم در بین آن دو می نشیند. طبق برنامه ریزی قبلی، که سرهنگ معزی مشخصات مسیر را به آن ها داده بود، یکی از محافظان رجوی با اسلحه وارد کابین شده و با تهدید اسلحه از آن ها می خواهد که مختصات را به دستگاه (I.N.S) که نوعی دستگاه ناوبری کامپیوتری است وارد نمایند. معزی بعد از دور شدن از تهران به برج مراقبت اعلام می کند که یکی از موتور های من آتش گرفته است و برای همین به سمت ورامین بر می گردد. بر روی ایستگاه ورامین معزی بار دیگر به برج می گوید که یک موتور دیگر هواپیما هم آتش گرفته است و متعاقب آن برای پنهان ماندن از دید رادار اعلام می کند که به سمت شمال، یعنی کوه های البرز می رود. مسئولان برج با ناراحتی فریاد می زنند که مواظب باش به کوه می خوری. لطفآ به آن سمت نرو. و این دقیقآ همان چیزی بود که معزی می خواست برج تصور نماید که به کوه خورده است! و در پاسخ برج که ارتفاع را می پرسد به دروغ ارتفاع 12 هزار پا را اعلام می کند. واکنش مسئولان پست فرماندهی بعد از پرواز در حالی که برج مرتب فریاد می زند به کوه می خوری برگرد، هواپیما در ارتفاع 18000 پایی به مسیرش ادامه می دهد. معزی می دانست که در این مسیر ایستگاه های رادار کرج، بابلسر و تبریز قرار دارند. ولی خیالش از هر سو آسوده بود که قبلآ توسط عوامل سازمان از کار افتاده اند. همچنین می دانست هیچ هواپیمای فانتومی او را تعقیب نخواهد کرد. (همان طور که قبلآ گفتم از کار انداخته بودند) و برای این که عوامل برج فکر کنند که به کوه خورده است دیگر پاسخ برج را هم نداد. در همین هنگام مسئولان رادار به پست فرماندهی نیروی هوایی اطلاع می دهند که هواپیما به سمت البرز رفته و احتمالآ به کوه برخورد نموده است. سرهنگ خلبان جواد وارسته که زمانی شاگرد معزی بوده با خنده به مسئول رادار می گوید معزی به کوه نمی خورد، او فرار کرده است!! سرهنگ معزی برای گفتگو های احتمالی ترتیبی می دهد که هواپیماربا گوشی های اسکندری و وکیلی را بگیرد تا شاهد مکالمه او نشوند. سرهنگ معزی برای این که هر چه زودتر از خاک ایران خارج شود و به گیر شکاری های اف – 14 نیفتد، با حداکثر سرعت به هواپیما فشار می آورد. پیشنهاد تأمین جانی و مالی این رو هم بگم که حداکثر سرعت مجاز بوئینگ 707، چیزی نزدیک 8 تا 9 دهم سرعت صوت است. ودر این شرایط در داخل کابین بوقی مرتب به صدا در می آید. در همین موقعیت بود که رجوی و بنی صدر به کابین هواپیما می آیند. در همین حال هم ستاد نیروی هوایی به یک فروند شکاری اف – 14 خود که در حال گشت زنی است ماموریت می دهد که به سوی شمال پرواز نماید. در چنین شرایط بالاخره رادار تبریز موفق می شود هواپیما را شناسایی نماید. معزی برای گمراه کردن رادار تبریز می گوید ما تقصیری نداریم چند نفر از پرسنل نیروی هوایی ما را به گروگان گرفته اند. در همین هنگام شهید رجایی که نخست وزیر بود به اتفاق شهید فکوری فرمانده نیروی هوایی در پست فرماندهی از قول حضرت امام به آن ها تآمین می دهند. اما خدمه برای کش دادن زمان، بهانه می آورند که شخص آقای رجایی صحبت نماید. ولی صحبت های هیچ یک از مسئولان کار ساز نیست. در همین موقع هواپیمای اف – 14 به معزی اخطار می دهد برگرد و گرنه شلیک می کنم. سرهنگ معزی که خوب خلبان شکاری را می شناخته و روزگاری از شاگردان وی محسوب می شده خطاب به خلبان آن می گوید: هواپیما ربوده شده است. لطفآ شما بیا نزدیک ما تا این ها شما را ببینند و بترسند! و در همین اثنا تمام چراغ های داخل و بیرون هواپیما را خاموش می کند و از بچه ها می خواهد از قسمت سوختگیری بیرون را نگاه کنند تا ببینند شکاری دیده می شود یا نه؟ در این هنگام بنی صدر خطاب به معزی می گوید به خلبان شکاری اعلام کن که من داخل هواپیما هستم!! آن گاه او ما را نخواهد زد!! معزی که به این طرز فکر آقای رئیس جمهور خنده اش گرفته است می گوید قربان خلبان شکاری اگر بداند که چه کسانی داخل هواپیما است، یا شلیک می کند یا اگر برگردد حتمآ اعدام اش می کنند. معزی برای پرهیز از گزند موشک های هاگ ایستگاه تبریز، به سوی مرز شوری حرکت می کند. در همین حال هم دو فروند میگ روس ها لب مرز به پرواز در می آیند تا به محض ورود به خاک آن ها شلیک نمایند. عبور از مرز ایران معزی با اطمینان از این موضوع که هواپیماهای اف - 5 مستقر در تبریز قادر به رهگیری در شب نیستند، از مرز شوروی به صورت نیمدایره از کنار تبریز می گذرد تا گرفتار موشک های هاگ نگردد. هواپیمای تامکت همچنان تعقیب بوئینگ 707 رو ادامه می دهد. معزی با رفتن به خاک ترکیه، اعلام می کند که قصد نشستن در آنکارا را دارد. مسئولین ترکیه به او اجازه این کار را نمی دهند و با خاموش کردن چراغ های باند از آن ها می خواهند خاک ترکیه را ترک نماید. اف – 14 پشت سر بوئینگ وارد خاک ترکیه می شود. معزی به برج ترکیه می گوید یک شکاری دنبال من است به ایران بگویید برگردد و آن ها چنین می کنند و بدین ترتیب شر شکاری از سر آن ها کم می شود. بنی صدر یک بار دیگر نطق اش باز شده و خطاب به معزی می گوید بگو من داخل هواپیما هستم حتما چراغ های باندآنکارا را روشن می کنند!! معزی پاسخ می دهد قربان من که قصد نشستن در ترکیه را ندارم. سرهنگ می دانست موشک های سوریه حتمآ او را خواهند زد به همین دلیل سعی می کند به سمت قبرس و یونان برود. در همین حال رادار سوریه از طریق یو اچ اف می پرسد کجا هستید؟ سرهنگ معزی به خوبی می داند پاسخ دادن از طریق یو اچ اف، صرفآ برای شناسایی موقعیت هواپیما است. تا با اعزام جنگنده ها آنها را برگردانند. به همین دلیل هیچ پاسخی به رادار سوریه نمی دهد. در فضای یونان و پاریس بوئینگ 707 پرماجرای نهاجا با سریال 7311 - از ربوده شدن و رفتن به اسرائیل تا سقوط در رودخانه کن عاقبت با رفتن به سمت یونان و قبرس سر از آسمان پاریس در می آورد. مسئولان فرانسوی اعلام می کنند که برای فرود اجازه نمی دهند. سرهنگ معزی کار کشته تر از این ترفند ها است. لذا آخرین حقه خود را رو کرده و به آن ها می گوید بنزین هواپیما تمام شده است و اگر اجازه ندهید بر روی شهر سقوط خواهم کرد و به این ترتیب آن ها را به سمت فرودگاه اورلی راهنمایی می نمایند و در پایان بعد از پشت سر گذاشتن ساعت ها پرواز عاقبت در فرانسه پیاده می شوند. فردای آن روز بعد از این که مشخص می شود چه خیانت هایی انجام شده است. تمام خائنین در نیروی هوائی دستگیر و محاکمه می شوند و به سزای اعمال خیانت بار خود به وطن می رسند. هواپیما هم با ارسال تیم کروی پرواز دیگری به پاریس ، به کشور بازگردانده می شود. پس از فرار بنیصدر همسر وی که در ایران بود، دستگیر شد اما با سفارش آیتالله بهشتی آزاد شد. حجتالاسلام باغانی در اینباره میگوید: «در آن مقطع، آیتالله بهشتی، رئیس دیوان عالی کشور و آیتالله موسوی اردبیلی، دادستان کل کشور بودند. شهید بهشتی به آقای موسویاردبیلی سفارش کردهبود تا خانم بنیصدر را آزاد کنند و استدلال ایشان این بود که بنیصدر تا دیروز رئیسجمهور ما بودهاست. بنابراین دستگیری همسر وی انعکاس مطلوبی را در جهان نخواهد داشت. آقای موسویاردبیلی توصیهی شهید بهشتی را نپذیرفت و در پاسخ اظهار کرد که شفاهی نمیشود. بنابراین شهید بهشتی بهطور کتبی نوشت و خانم بنیصدر آزاد شد». ... پایان منبع پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهخب برادران 3 مورد رو گفتگو کردند که جالب بود: 1) زبان پارسی و انواع اون 2) رنجش مهاجرین افغان از بعضی رفتار ایرانیان 3) علل وقوع این دیدگاه منفی نسبت به بعضی از اتباع افغانی در میان ایرانیان خیلی موارد گفته شد منم چند نکته ای عرض میکنم اولا زبان پارسی دارای تکامل بوده، ما پارسی باستان رو داشتیم، پارسی دری و پارسی نوین. هر سه این موارد زبان پارسی اند و نمیشه شاخه ای چه مدرن و چه باستان مدعی تصاحب این زبان و دزد بودن بقیه بشه. دوما من دیدگاه یا رفتار منفی بعضی هموطنانم رو رد نمی کنم ولی خب باید به اونها حق داد بدلایلی اولا ایران غنی بودن کشورهایی نظیر آلمان و خلاقیت در به کار گیری مهاجرین رو نداره. اتباع افغانی از بعد حکومت محمد ظاهرشاه و استیلای شوروی ها و بعد جنگ های داخلی به سمت ایران سرازیر شدند، طالبان از میان رفت ولی باز این مهاجرین کم نشدند، سرعت رشد جمعیتی بالایی دارند، خیلی فرصت های شغلی رو تصاحب کردند و کم کم مطالبه هایی هم دارند که هی در حال افزایشه، همانطور که برادران اشاره کردند در مهاجرت انگار غربال کردند جمعیت رو؛ چنانچه جمعیت غنی و متخصص به سمت کشورهای غربی رفتند و ... چیزی که ما در مهاجرت از ایران با برعکس اون روبرو هستیم. یکی از علل همینه. علل ثانوی برخورد همیشه طلبکارانه دولت مستقر افغانستان هست که وقتی با دیدگاه مهاجرین جمع بسته میشه نگران کننده میشه. اگر اتباع افغانی خواهان مساوات و توزیع فرصت های برابر با برادران افغانی هستند نمیشه که دولت اونها مارو دزد زبان بدونه یا برای استفاده از آب و منابع طبیعی برای ما نرخ تعیین کنه. اگر قراره بر اساس منافع ملی شون عمل کنند که باید گفت چیزی که عوض داره گله نداره. انتظار واکنش متناسب نباید گلایه ای رو به همراه داشته باشه. واقعا ما هیچ وقت دولتی همسو با خودمون رو در افغانستان ندیدیم. خیلی مواقع ما حامی اونها بودیم ولی تنخواه و بودجشونو رو به ایالات متحده دادند و دیدیم که این 20 سال چقدر ایالات متحده دلسوزشون بود. بعد 20 سال دوباره رسیدند به همون شرایط خیزش طالبان. خب اگه هم نژاد یا هم زبان یا برادریم باید در منافع هم برادر باشیم و ایران بتونه شریک قابل اعتنای اونها باشه کشورهایی نظیر عراق و افغانستان طوری بد رفتار می کنند که اگه ایران دلسوز اونهاست فقط از باب جوانمردی و رافت اسلامیه وگرنه تعامل دو طرفه وجود ندارد. افغانستان، تاجیکستان و حتی ازبکستان وارث خراسان قدیم، ماوراالنهر تا تخارستان اند، باید خودشون هم پیگیر ریشه مشترکشون باشن و این ریشه رو به کشورهای استعماری نبازن.
-
1 پسندیده شدهموردی منطقیه یادآوری اینکه ما چرا تاثیر گذاری بر اقلیم هایی نظیر افغانستان، تاجیکستان و حتی مهدهای کهن زبان پارسی باستان نظیر هند و پاکستان را از دست دادیم. حقیقتا تا پشت این امر دکترین و حمایتی نباشد بجز تلاشی فردی یا تک و توک فعالیتی را در این زمینه شاهد نخواهیم بود. چیزی که من از مجموعه نظام جمهوری اسلامی دیدم چندان میلی به حمایت از ریشه های زبانی و نژادی ندارند و بیشتر جنبه های مذهبی را برای اتحاد چسبیدند. با این امر مخالف نیستم ولی این بی اعتنایی به زبان و نژاد هم جالب نیست. در افغانستان تاثیر پذیری جالب مرحوم احمد شاه مسعود از حکیم ارد بزرگ را داشتیم و اگر این دست عقاید حمایت میشد بالطبع تاثیر بیشتری داشت. در مقام مقایسه اتحادیه شمال اروپا که شامل کشورهایی با نژاد ژرمنی بود رو یادآوری میکنم که غولانی نظیر ریچارد واگنر و فردریش ویلهلم نیچه و در درجاتی پایین تر بتهوون، باخ، موزارت و... چطور در نزدیکی دلهای این مردمان از از پروس و اتریش و سودت تا کشورهای اسکاندیناوی و... تاثیر خارق العاده ای داشتند. در مورد ایران هم همچنین پتانسیلی وجود داشت که البته حمایت و استفاده نشد. پ.ن: کلا استاد ابتهاج آدم چندان علاقه مند به شعرخوانی میهمان هاش نداره ولی موندم چقدر با علاقه به این شعر زیبا گوش می داد و چه جادویی در این شعر بود که رنگی از شعرهای کهن پارسی داشت.
-
1 پسندیده شدهسلام علیکم و رحمت ا... وسط بحثهای انتخاباتی ، یک نقد کوچک به فرموده شما متاسفانه ، چیزهایی که در جامعه ما دارد به شکلی بد پایه گذاری میشود ، عدم رعایت انصاف در بررسی های تاریخ نظامی هست .. کاری به شیوه حکمرانی سیاسی پهلوی دوم نداریم موقتاً ولی باید در حوزه ایجاد زیرساخت ، انصاف را رعایت کرد . الحق و الانصاف ، مجموع زیرساختهای ایجاد شده در دوره زمانی 1345 تا 1356 باعث شده که الان ما بعد از نزدیک به 43 سال ، هنوز توانایی سرپا نگه داشتن همین ناوگان قدیمی را داشته باشیم . این روند بسیار بد هست که تاریخ نظامی کشور را فقط از 31 شهریور 59 حساب کنیم ...
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. آشفته بازار جبهه ها و پذیرش قطعنامه (بخش اول) دلیل عدم استقبال مردم از رفتن به جبهه چه بود ؟!! در 6 مرداد 1366 ، تنها چند روز پس از تصویب قطعنامه 598 در شورای امنیت سازمان ملل ، امام خمینی (ره) درباره زمزمه های پایان جنگ گفت : "هم اکنون که به مرز پیروزی مطلق رسیده ایم و قدم های آخرمان را بر می داریم ، صدای نا آشنای صلح طلبی ، آن هم از کام ستمگران و جنگ افروزان به گوش می رسد". ایشان گفت که نبرد تا رفتن صدام و حزب بعث و رسیدن به شرایط برحق و عادلانه "یک تکلیف شرعی و واجب الهی است که از آن هرگز تخطی نمی کنیم" و تأکید کرد : "امروز بدون شک سرنوشت همه امت ها و کشورهای اسلامی به سرنوشت ما ، در جنگ گره خورده است" و "تب جنگ در کشور ما جز به سقوط صدام فرو نخواهد نشست و ان شاءالله تا رسیدن به این هدف فاصله چندانی نمانده است". (صحیفه/ج 20/ ص 325 تا 333) آثار منتشر شده در سپاه درباره این مقطع ، نه تنها ایران را در مرز پیروزی مطلق نشان نمی دهد که از بن بست جنگی در جبهه جنوب روایت می کند. سردار درودیان از تحلیلگران برجسته تاریخِ جنگِ سپاه ، درباره مقطعِ پس از کربلای 5 ، از قول فرمانده سپاه می نویسد : "بخش قابل توجهی از توان عملیاتی سپاه با استقرار در خطوط پدافندی مناطق فاو ، جزایر مجنون و شلمچه زمین گیر شد". درودیان ادامه می دهد : "استراتژی کشور برای بسیجِ امکانات شکست خورد. در منطقه جنوب به بن بست رسیدیم و امکان غافلگیری دشمن از میان رفت". (جنگ ایران و عراق/موضوعات و مسائل/ص212) کتاب "روز شمار جنگِ " سپاه شواهد فراوانی از اوضاع نابسامان جبهه ایران در سال 1366 ثبت کرده که یکی از آنها گزارش جلسات فرماندهان سپاه با هاشمی در آذر 1366 است. جائی که احمد کاظمی می گفت گردان هایش معاون ندارد. می گفت وقتی یک دسته 22 نفره ، فرمانده شان شهید می شود ، کسی نیست دسته را جمع کند. وقتی فرماندهان مشکلات را گفتن ؛ هاشمی هم از خزانه خالی کشور گفت و این که: "درشهرها شاهد صف مردم در مقابل بانک ها هستیم. می خواهند از بانک پول دریافت کنند ، اما پول نیست. در چنین شرایطی 5 میلیاردتومان بدون حساب و کتاب از خزانه به سپاه دادیم که مشکلات یگان ها را حل کند". [بدون حساب و کتاب یعنی خارج از ردیف های مندرج در بودجه سالیانه کشور] راوی دفتر سیاسی سپاه که در جلسه بود ، یاداشتی با عنوان "خستگی فرماندهان! کمبود شدید کادر" نوشته که در آن آمده : " همه شهید شدند. از یاران سال اول جنگ بیش از چند سردار باقی نمانده. مابقی ، نسل دوم و سوم فرماندهان جنگ هستند". و روایت کرده که مرتضی قربانی از فرماندهان شجاع نسل اول ، در گوشه ای از سنگر به محسن رضائی می گفت : "آقا محسن نمی شود یک مدت لشکر 25 کربلا (استراحت و بازسازی کند) ، یکی دیگر بیاید؟ خدا می داند خسته شدیم". (روزشمار جنگ/مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه/ج52/ص357 تا 360) در همین مقطع گزارش های فراوانی از تقویت عجیب ارتش صدام وجود دارد. به راستی "کدام گزارش ها" امام را به چنین برداشت هایی از وضعیت خودی و دشمن رسانده بود ؟ اواخر سال 1366 ، بُرد موشک های عراقی به تهران رسید و موشک بارانِ پایتخت اوضاع را سخت کرد. حضرت امام خمینی(ره) در 12 اسفند گفت وضع ملت ایران در طول تاریخ بی سابقه است و گفت موشک باران ، مردم شهادت طلب ایران را نمی ترساند و اشاره کرد در زمان پیامبر(ص) و امام علی(ع) ، مردم برای رفتن به جنگ اختلاف داشتند ؛ اما امروز در ایران، مردم داوطلبِ رفتن به جنگ هستند و از خانواده هایی گفت که با وجود شهادتِ فرزندانشان ، آماده اند فرزندان دیگرشان را به بجبهه بفرستند. (صحیفه امام/ج20/ص496) چند روز بعد ، ایران در عملیات والفجر ده ، حلبچه عراق را گرفت. حضرت امام در انتهای پیام تبریکش از مردم و "جوانان غیرتمند کشور" خواست به جبهه ها بروند. (همان/ص502) با وجود تبلیغات فراوان ، این بار برق پیروزی و حتی پیام امام هم نتوانست افراد زیادی را راهی جبهه ها کند. حسین علائی ، فرمانده وقت نیروی دریائی سپاه در کتابش از ضعیف شدن استقبال مردم برای حضور در جبهه در اواخر سال 1366 نوشته و این که "کاهش تمایل بسیجیان در پیوستن به جبهه" قدرت تهاجمی ایران را کاهش داد. او نوشته که پیش از سقوط فاو (28 فروردین 1367) ، "با بسیج تمامی امکانات و اجرای تبلیغات گسترده ، تنها 16 هزار نفر از مردم" راهی جبهه شدند که "تنها 3 هزار نفر آن ها جدید بودند و بقیه داوطلبان اعزام مجدد بودند" (تاریخ تحلیل جنگ ایران و عراق/ج2/ص416) با شکست های پیاپی ، چند ماه بعد (27تیر 1367) ایران قطعنامه 598 را ، یک سال پس از تصویب اش ، پذیرفت. در نامه ای که امام برای توجیه مسئولان برای پذیرش قطعنامه نوشت یکی از نکات این بود: "مسئولان سیاسی می گویند از آنجا که مردم فهمیده اند پیروزی سریعی به دست نمی آید ، شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است". پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. روایت تشکیل سپاه سردار محمد عزلتی مقدم ، معاون پیشین دفتر سیاسی سپاه پاسداران (به مدت 8 سال از سال 1368 تا 1376) در گفتگوئی مفصل و تفصیلی با سایت جماران به نکاتی پیرامون اهداف تشکیل سپاه ، پیشنهادات برای ادغام ارتش و سپاه و ... پرداخته است. بخشهائی از این گفتگو را در ادامه به اتفاق مرور می کنیم : سردار محمد عزلتی مقدم سپاه در بستر ایران متولد شده است. درست است که انقلاب شده است اما مردمی که انقلاب کردند ، نخبگانی که در انقلاب بودند و ... یک سابقه فکری از فرهنگ و اندیشه ایرانی دارند. بنابراین اگر بخواهیم بفهمیم اندیشه و انگیزه نظامی در ایران چه بوده است باید نگاه تاریخی کوتاهی داشته باشیم. در این نگاه میی بینیم که نیروهای مسلح ایران دارای سه ویژگی هستند : 1-برخورداری از ارزش های دینی 2-دارای عرق ملی 3- حمایت از مردم چرائی تشکیل سپاه آن موقع هم ارتش و هم شهربانی آسیب دیده بود. هم کلانتری ها در بعضی از شهرها مورد اشغال قرار گرفته بودند و اسلحه هایشان غارت شده بود و هم برای پادگان ها چنین اتفاقی افتاده بود. اما مهمتر از همه اینها ، نیروهای نظامی و انتظامی از نظر روانی دچار انفعال شده بودند. ارتش شاه ؛ ارتشی بود که رضا شاه آن را پایه گذاری کرده بود. ایران پیش از آن چند نیروی نظامی نظیر : بریگاد قزاق ، نیروی پلیس جنوب ، نیروهای کلنل تقی خان پسیان و ... داشت که رضاشاه آنها را جمع و به یک ارتش تبدیل کرد. ارتشی که او بنا گذاشت اصلا با اندیشه دینی ارتباط و آمیختگی نداشت ، بلکه ضد آن بود. این ارتش همه نهضت های مردمی را سرکوب کرده بود؛ مثل نهضت جنگل. حتی کلنل پسیان هم وقتی دید که اینها دارند ظلم می کنند ، از مشهد قیام کرد. ارتش زمان رضاشاه شد حافظ تاج و تخت. ارتش در زمان رضاشاه از نظر ارزش های دینی، مردمی و ملی بدتر و پلیدتر شد. ارتش اگر از این ارزش ها جدا شود ، اصلا ارتش نیست. امام دستور داد تا شورای انقلاب درباره سپاه تصمیم بگیرد (در اشاره به نقش محسن سازگارا و ادعای او که می گوید من موسس سپاه هستم سردار عزلتی می گوید که : ) واقعیت این است که عرض می کنم. فردای پیروزی انقلاب دو واحد نظامی درست شد. یکی گارد انقلاب بود که توسط دولت موقت و آقای ابراهیم یزدی تشکیل شد. اعضای مشهور این گارد آقایان محسن سازگارا، ناصر آلادپوش، هاشم صباغیان و سید محمد غرضی بودند. فرمانده این گارد هم آقای دانش آشتیانی بود. از طرف دیگر یک کمیته استقبال از امام بود که قبل از پیروزی انقلاب تشکیل شده بود که جریان های وفادار به امام و جریان های طرفدار اسلام حوزه و فقاهت آن را ایجاد کرده بودند. حزب ملل اسلامی ، هیأت های مؤتلفه اسلامی ، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ، ساتجا و سازمان فجر اسلامی این واحد را تشکیل می داد. حزب ملل اسلامی (ویکی پدیا حزب ملل اسلامی) و هیأت های مؤتلفه اسلامی بعد از پیروزی انقلاب گروه مسلحی درست می کنند و اسم آن را پاسا (پاسداران انقلاب) می گذارند و در خیابان ستارخان و اداره گذرنامه کنونی مستقر می شوند. عباس آقا زمانی معروف به ابوشریف و جواد منصوری(هر دو از اولین فرماندهان سپاه بودند) از اعضای شناخته شده حزب ملل اسلامی بودند. عباس آقازمانی معروف به ابوشریف آقای شهید شیخ محمد منتظری که در فلسطین سابقه کار مسلحانه داشت ؛ با دوستانش گروهی ایجاد و 500 نفر نیرو جمع می کند. آنها زمان بازرگان می روند فرودگاه و بست می نشینند که به لبنان که مورد هجوم اسرائیل قرار گرفته بود بروند. پایگاه اینها پادگان جمشیدیه بود. این گروه ساتجا (سازمان انقلابی توده های جمهوری اسلامی) (ویکی پدیا ساتجا) نام داشت. شهید احمد کاظمی هم از نیروهای این گروه بود. فیلم تمرینات نظامی گروه ساتجا : https://www.tabnak.ir/fa/news/836016/تمرینات-نظامی-نیروهای-منتظری-برای-مبارزه-در-لبنان شهید محمد منتظری در فرودگاه مهرآباد هنگام تسخیر هواپیما برای اعزام نیرو به لبنان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هم خودش از هفت گروه مسلح و چریکی : "امت واحده" ، "گروه توحیدی صف" ، "گروه فلاح" ، "موحدین" ، "منصورون" ، "گروه توحیدی بدر (ابوذر)" و "فلق (حدید)" تشکیل شده بود. این هفت گروه به ساختمانی در شریعتی که به تیمسار کیا متعلق بود می روند و مستقر می شوند. از چهره های شاخص این سازمان می توان به محسن رضائی ، شهید محمد بروجردی ، سعید حجاریان ، محمدباقر ذوالقدر ، سردار نجات ، بهزاد نبوی ، مرتضی الویری ، مصطفی تاج زاده ، محسن مخلباف و ... اشاره کرد. حاج داوود کریمی و حاج محسن کنگرلو هم گروه کوچکی به نام "سازمان فجر اسلامی" راه اندازی کردند. البته فقط خود خود حاج داود وارد سپاه شد و آقای کنگرلو وارد اطلاعات نخست وزیری شد. این ها قبل از انقلاب در فلسطین بودند و تجربه کار نظامی داشتند. حاج داوود کریمی - فرد متمایز شده با دایره قرمز در تصویر این گروه ها هسته اولیه تشکیل سپاه شدند. بعد بین گارد انقلاب و این آقایان اختلاف پیش آمد. این چند گروه ؛ از انقلاب و رهبری ، یک تحلیل داشتند و برای همین می گفتند ما می خواهیم زیر نظر امام خمینی و شورای انقلاب باشیم نه دولت موقت. این گروه ها می گفتند دولت موقت را از نظر فکری قبول نداریم . دولت موقت هم می گفت چون هزینه های اینها را من پرداخت می کنم ، من باید اداره کنم و باید زیر نظر من باشید. نهایتا امام گفتند شورای انقلاب تصمیم بگیرد و هر تصمیمی گرفت همان کار را انجام دهید. در شورای انقلاب تصمیم گرفته شد که همه این گروه ها یک سپاه را تشکیل دهند و زیر نظر شورای انقلاب بروند. دولت موقت به رغم اکراهی که داشت ، پذیرفت که سپاه زیر نظر شورای انقلاب برود. اما خیلی از آنها ( گارد انقلاب) نیامدند و رفتند. آقای محسن سازگارا هم که در گارد انقلاب بود بعنوان رابط سپاه با دولت انتخاب شد. همچنین یک فرمانده و شش نفر عضو شورای فرماندهی برای سپاه تعیین شدند. ابلاغ اساسنامه سپاه و ابلاغ فرمانده سپاه در تاریخ 2 اردیبهشت 1358 انجام شد. آقای جواد منصوری (ویکی پدیا جواد منصوری) به عنوان اولین فرمانده سپاه از شورای انقلاب و شهید بهشتی حکم گرفت. بقیه اعضای شورای فرماندهی را هم آقایان عباس آقا زمانی معروف به ابوشریف (واحد عملیات) ، داوود شمسی (واحد مالی) ، یوسف کلاهدوز ( واحد آموزش) ، مرتضی الویری(روابط عمومی) ، علی محمد بشارتی (واحد اطلاعات و پرسنلی) و محسن رفیق دوست (تدارکات) تشکیل دادند. ادغام ارتش و سپاه (درباره موافقت ها و مخالفت ها با ادغام ارتش و سپاه سردار عزلتی مقدم می گوید :) اولین مرحله قانونی شدن سپاه در شورای انقلاب بود که اساسنامه و ساختار سپاه را تصویب کرد. دومین اقدام آمدن سپاه در قانون اساسی بود. یعنی می بایست سپاه در قانون اساسی ذکر شده باشد. در خبرگان قانون اساسی در اصل 150 و 151 در مورد سپاه سه نگاه وجود داشت : یک نگرش این بود که سپاه موقت است و نباید بیشتر از زمانی که ارتش اصلاح شود و جا بیفتد ، وجود داشته باشد. بنابراین لازم نیست در قانون اساسی سپاه را بیاوریم. سپاه باشد اما بر روی ارتش تکیه کنیم و زمانی که ارتش را متناسب با ارزش های انقلاب کردیم سپاه را منحل کنیم یا سپاه در ارتش ادغام شود. نگرش دوم این بود که ما باید یک ارتش مکتبی داشته باشیم. ارتش مکتبی می تواند حافظ انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن باشد و این ارتش مکتبی باید از بنیان ساخته شود. بنابراین ما سپاه را در قانون می آوریم اما ارتش را موقت می کنیم که در آینده بتوانیم ارتش را داخل سپاه ببریم. دیدگاه سوم این بود که ما باید ارتش را برای حراست از مرزها و کیان کشور داشته باشیم ، اما یک نیروی نظامی ذو وجهتین هم می خواهیم که بتواند از انقلاب و دستاوردهای آن حمایت کند. نهایتا این نگرش بود که رای می آورد و سپاه به عنوان یک ارتش مکتبی که وظیفه اش حفظ انقلاب و دستاوردهای آن است در قانون اساسی تصویب می شود. ادامه دارد ... ============================== پ.ن 1 : توجه به اینکه ممکن بود که برخی نام های اشخاص یا نهادها ؛ برای دوستان غریب و ناآشنا باشد ، صفحه ویکی پدیا مرتبط با این نام ها رو بصورت لینک در متن اضافه کردم. پ.ن 2 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبسم ا.. ویدئویی از رزمایش پیامبر اعظم 16 نزسا https://www.aparat.com/v/aMY0r
-
1 پسندیده شدهالماس همون اسپایک هست؟ قائم و سدید تاو هستند یا هلفایر؟ - یاسبن و بالابان هم اس دی بی ؟ بینا همون ماورک هست؟ شفق چه نوع موشکیه ؟ قاطی می کنه آدم
-
1 پسندیده شدهاساتید این پهپاد ابابیل اطلس هست یا ابابیل 3؟ https://www.yjc.ir/fa/news/7620945/شلیک-موشک-الماس-از-پهپاد-ابابیل-و-انهدام-اهداف-سطحی https://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1399/10/17/13237462_928.jpg
-
-1 پسندیده شدهبله هیچ کشوری همه ی تکنولوژی را نمی دهد ولی قرار داد های زیادی تا الان بسته شده که قسمتی از تکنولوژی یا توانایی ساخت منتقل شده. مثل قرارداد های نظامی آمریکا با ژاپن و اسرائیل و ایتالیا و... در کل آمریکا تا الان در منطقه هم تکنولوژی ساخت به مثلا عربستان که بزرگترین مشتری و وابسته ی خودش در منطقه هست نداده. بحث سر این بود که این زیرساخت های تعمیر و نگهداری بالگرد در ایران که در زمان شاه ساخته شده یک زیر ساخت هست که باعث خودکفایی ایران می شود یا نه فقط یک زیر ساخت بوده برای استفاده از تجهیزات موجود و تنها مصرف کننده بوده
-
-1 پسندیده شدهاین کشورها خودشان این قسمت انتقال فناوری را داخل قرارداد هایشان گذاشتند بحث تکنولوژی کشورها نیست چون این کشورها این تکنولوژی را نداشتند که نیازمند آمریکا هستند. چرخه کامل تولید پهپاد و موشک را الان داریم. از احساس نیاز و طراحی داخل ایران انجام میشه تا ساخت کامل(البته بعضی قطعات هم واردات میشه بخصوص در پهپادی) و تست و زیر ساخت نگهداری و تعمیر و انبار داری و... اتفاقا جرقه ی ساخت داخل موشک هم از انتقال فناوری موشک های اسکاد از کره ی شمالی به ایران زده شد(برای مقایسه با حرف های گذشته)