برترین های انجمن
ارسال های محبوب
Showing content with the highest reputation on سه شنبه, 22 تیر 1400 در همه مناطق
-
2 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «پرونده جاسوسی برای شوروی و ماجرای محمدرضا سعادتی» اختصاص داد. مجاهدِ جاسوس (بخش سوم و پایانی) سعادتی در زندان همچنان رابطه خود را با سازمان حفظ کرد و پس از اعلام جنگ مسلحانه منافقین در سال 60 و انفجار دفتر حزب جمهوری در هفتم تیر ماه، فضای زندان را به آشوب و التهاب کشاند. تا اینکه با فرماندهی او در زندان، ترور شهید کچویی در 8 تیر 1360 توسط کاظم افجهای رقم خورد. بعد از این اتفاق پرونده سعادتی دوباره به جریان افتاد و با محرز شدن نقش او در این ترور، حکم اعدام او صادر شد. هرچند سعادتی به اتهام شرکت در طراحی ترور شهید کچویی در زندان اوین مجدداً مورد محاکمه قرار گرفت و محکوم به اعدام شد، اما ماجرای دستگیری او و هیاهویی که پس از آن شکل گرفت، میتوانست با آن شدتی که مجاهدین تبلیغ میکردند، بر موضعگیریهای بعدی سازمان و تشدید درگیریهای مسلحانه و ترورها تأثیرگذار باشد؛ چرا که مسئله اعدام سعادتی پس از اعلام جنگ مسلحانه از سوی سازمان به وقوع پیوست. به هر حال این رویدادها بهانههای مناسبی برای رهبران سازمان فراهم نمود تا ضمن متشنج نمودن فضای سیاسی جامعه و مظلومنمایی و ارائهی وجههی ضدآمریکایی، نیروهای خود را در جهت وصول به اهداف محوری خود که کسب قدرت مطلقه سیاسی بود، بسیج کنند. آشوب طلبی سازمان سلول سعادتی در اوین ( علاوه بر نشریات روز و کتب های دلخواه وی حتی آرم سازمان را هم بالای سر خود زده بود) سازمان به رغم تمام تلاشهای قانونی برای خلع سلاح اعضایش به این امر تن نداد و در ادامه درگیری ها بعد از دستگیری سعادتی و اختلافات بعدی همچون درگیری های ناشی از حمایت از بنی صدر با مردم، در 30 خردادماه 60 اعلام جنگ مسلحانه نمود و گمان می کرد که با استقبال عمومی روبرو خواهد گردید. رفتار نابخردانه آنها در نمازجمعه آن هفته تهران توسط حضرت آیت الله خامنه ای موشکافی شد و ایشان در 6 تیر مورد سوء قصد قرار گرفت. یک روز متفاوت در اوین کاظم افجه هزاری مشهوربه کاظم افجه ای ( فرد دارای عینک) برنامهریزی سازمان با انفجار 7 تیر تکمیل شد که در آن، آیت الله دکتر بهشتی و 72 تن از یاران نظام و انقلاب به خاک و خون کشیده شدند. همزمان با این اقدام که توسط رابطین سازمان پیشتر به اطلاع اعضای زندانی آن رسیده بود، برنامه ریزی شورش در داخل زندان توسط سعادتی صورت گرفت و پس از اعلام خبر انفجار حزب جمهوری اسلامی، تعدادی از هواداران و اعضاء مجاهدین در زندان با شنیدن این خبر شروع به خواندن سرود و پایکوبی کردند و جو زندان را ملتهب کرده و به هم ریختند. آیت الله گیلانی و شهید لاجوردی آنها را به محوطه زندان اوین آوردند و به صحبت و نصیحت آنها پرداختند که در این مرحله افجه ای طبق برنامه ریزی قبلی و با هدایت سعادتی از موقعیت خود در میان نگهبانان زندان سوء استفاده کرده و اسلحه ای را از نگهبانی گرفته و به سوی محوطه خیز بر می دارد تا آقایان گیلانی و لاجوردی را ترور کند. شهید محمد کچوئی کاظم افجه ای به دلیل فعالیت در سازمان مجاهدین خلق و ضدیت با جمهوری اسلامی دستگیر و در زندان به سر می برد که شهید کچویی با او به بحث نشسته بود و او نیز وانمود می کرد که معقول شده است و توانسته بود تا حدی اعتماد مسئولین و نگهبانان زندان را جلب نماید. به دنبال خیز افجه ای برای ترور، شهید کچویی متوجه رفتار وی می گردد و به سوی او می رود که با شلیک افجه ای به شهادت می رسد و او فرار کرده و از آنجا که به ورودی ها و خروجی های زندان آشنا بوده است، خود را به پشت بام ساختمان اداره زندان ها (دادستانی) رسانده و از آنجا خودش را پرتاب می کند که در اثر سقوط کشته می شود. همزمان با ترور شهید کچویی در هشتم تیرماه، بر خلاف تحلیل سازمان که گمان می کردند با انفجار حزب جمهوری اسلامی، نیروهای حزب اللهی مرعوب می شوند و عناصر آنها فرصت کودتا می یابند و عناصرزندانی نیز با این شورش آزاد می گردند ، [شبیه به همین تحلیل رو در فروغ جاودان هم داشتند که باز هم اشتباه از آب درآمد. ] فضا علیه منافقین تشدید شد و مردم در خیابانها به راهپیمایی و عزاداری پرداختند. در همین روز بود که همزمان با شورش سعادتی از داخل زندان چندین ماشین اسلحه غیر مجاز که توسط اعضای سازمان در خیابانهای تهران تردد می نمودند، شناسایی شد. با شکست این طرح و کشته شدن کاظم افجه ای، مهدی آسمان تاب به برنامه ریزی قبلی برای ترور مسئولین دادستانی و طرح آشوب در زندان اقرار می کند و با توجه به اقاریر سعادتی و دیگر اسناد بدست آمده، نقش سعادتی در این ترور از سوی دادگاه قطعیت می یابد و در مردادماه 60 به اعدام محکوم می شود. سرانجام پرونده مرموز محمدرضا سعادتی جواد منصوری اولین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که دستگیری محمدرضا سعادتی، عضو مرکزی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به جرم جاسوسی برای شوروی در دوره مسئولیت او اتفاق افتاد. سوال> زمانی که سعادتی دستگیر شد، شما فرمانده سپاه پاسداران بودید. نحوه ورود سپاه به این پرونده چگونه بود؟ جواب > سپاه در اردیبهشتماه سال ۵۸ تأسیس شد البته در ۳-۲ ماه بعد از انقلاب تشکیلات مختلفی وجود داشت که مستقل عمل میکردند همانند گروه نزدیک به شهید محمد منتظری و یا گروه نزدیک به نهضت آزادی و آیتالله لاهوتی که تهران را عملاً لبنانیزه کرده بودند و هر یک ساز خود را میزدند. بالاخره همه این گروهها تجمیع شدند و سپاه پاسداران شکل گرفت. من همان ایام در سپاه مشغول بودم که یک روز خبر رسید یکی از اعضای ارشد سازمان منافقین به نام سعادتی به جرم جاسوسی دستگیر شده است. به دلیل اینکه سپاه مسئول صیانت از انقلاب بود و این موضوع هم بر میگشت به اصل انقلاب، سپاه در پرونده سعادتی وارد شد. از همان روز اول جار و جنجالی به راه افتاد. همسر سعادتی به نام جلالزاده هر روز میآمد در دفتر من در سپاه و داد و بیداد میکرد که باید سعادتی آزاد شود و او بیگناه دستگیر شده است! سوال> سعادتی را سپاه دستگیر کرد؟ جواب > سعادتی ظاهراً قبل از انقلاب هم با شوروی و سفارت آن در تهران ارتباط داشت. انقلاب که پیروز شد، اینها خیال کرده بودند همه سیستمهای امنیتی از بین رفته و هر کاری بکنند هیچ کس متوجه نمیشود و میتوانند راحت برنامههایشان را پیش ببرند. اما نمیدانستند بقایای ساواک هنوز فعال هستند و با دولت موقت همکاری میکنند و سپاه هم در جریان بود. رابط شوروی زمانی که قرار بود پرونده مهم امنیتی و جاسوسی قبل از انقلاب را از سعادتی تحویل بگیرد سر قرار غافلگیر میشود و چون مصونیت دیپلماتیک داشت، دستگیر نمیشود اما سعادتی دستگیر میشود. در واقع آن بخش از ساواک سابق سعادتی را دستگیر کرد که در زمان شاه مسئول ضد جاسوسی بود. اینها واقعاً افراد خبره و توانمندی هم بودند. مثلاً به خاطر دارم که به زبانهای انگلیسی، فرانسوی و عربی مسلط بودند. از فاصله دور میتوانستند لبخوانی کنند و یا آموزشهای شنود و ضد شنود دیده بودند و انواع و اقسام کارهای جاسوسی و ضد جاسوسی به اینها آموزش داده شده بود. به هر حال این بخش از باقیماندههای ساواک به خوبی توانست در مورد پرونده سعادتی عمل کند. این که تا سالها بعد از انقلاب از نیروهای باقیمانده ساواک استفاده شد طبیعی بود چون کشور نیاز ضروری به تامین امنیت و کسب اطلاعات دارد و رکن رکین هر کشوری نیروهای اطلاعاتی و امنیتی آن هستند تا بتوانند آن کشور را از انواع تهدیدها حفظ کنند، به علاوه اینکه باید از تجربه آنها استفاده میشد که شد و بعدها در وزارت اطلاعات از دانش آن افراد بهرهبرداری کردند. روایت رکن دو ارتش از ماجرای سعادتی سرهنگ مهدی کتیبه، نماینده ستاد مشترک ارتش در جلسات شورای امنیت ملی بود و در مقطعی نیز ریاست اداره دوم ارتش را در روزهای بعد از انقلاب اسلامی بر عهده داشته است. کتیبه به دلیل مسئولیتی که در آن روزها داشت با بسیاری از پروندههای ابتدای انقلاب اسلامی آشنا بوده و اطلاعات خوب و بکری در این زمینه دارد: سوال> آقای کتیبه با بازداشت محمدرضا سعادتی از اعضای کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق در ابتدای انقلاب بحث را آغاز کنیم. پرونده سعادتی چه بود و چرا جنجالی شد؟ جواب > من آنچه به خاطر دارم این است که فردی به نام تیمسار مقربی به دلیل جاسوسی برای شوروی در رژیم قبل بازداشت و خیلی سریع اعدام شد. بعد از انقلاب که ساواک منحل شد و همه چیز به دلیل شرایط آن روزها به هم ریخته بود، عدهای از گروهها از جمله سازمان مجاهدین علاقمند بودند که به سازمانهای اطلاعاتی نفوذ کرده و پروندههایی را از آنجا خارج کنند. از جمله آنها پرونده تیمسار مقربی معدوم بود که توسط سعادتی به رابط سفارت شوروی داده شده بود و سر قرار دستگیر میشود. دستگیری این فرد هم توسط سپاه پاسداران بوده که تازه در آن زمان چند هفتهای بود تاسیس شده بود. سوال> به نظر شما چرا سازمان مجاهدین خلق درصدد انتقال این اطلاعات برآمد؟ جواب > مجاهدین خلق گرایشهای چپگرایانه داشتند. علاوه بر آن تشکیلات مفصلی داشتند و یک تشکیلات منسجم میتواند نفوذ کند و الا افراد عادی و نابلد که توانایی نفوذ و خارج کردن پروندههای امنیتی را ندارند. من البته فکر میکنم اینها میخواستند امکانات و پول و تجهیزات هم از شوروی بگیرند و ماجرا خیلی هم ساده نبوده است. سوال> چرا پرونده جاسوسی مقربی برای مجاهدین خلق و شوروی انقدر مهم و ارزشمند بوده است؟ جواب > بالاخره شوروی یک جاسوس مهم و رده بالای خودش را از دست داده بود و تلاش میکرد بداند چگونه یک جاسوس آنها در ایران لو رفته است. از طرف دیگر مجاهدین هم میخواستند خودی نشان دهند و در اوایل انقلاب هم در سیستم نفوذ کنند و امکاناتی هم از شوروی بگیرند. سوال> این بحث نفوذ در ابتدای انقلاب بحث جالبی است. ما شاهد آن هستیم که بعد از دو سه سال از ابتدای انقلاب که اختلافات بروز مییابد و منافقین وارد فاز مسلحانه میشوند، این نفوذیها یکی یکی خودشان را نشان میدهند همانند کلاهی در حزب جمهوری اسلامی، مسعود کشمیری در نخستوزیری، عباس زریباف در سپاه، کریمی در دادستانی و...، خود شما هم که به نوعی قربانی و جانباز واقعه انفجار دفتر نخستوزیری هستید. به نظر شما این نفوذها چرا انقدر گسترده بود و ما اینطور از نفوذها از طرف سازمان ضربه خوردیم؟ جواب > ما در ابتدای انقلاب خیلی تلاش کردیم سازماندهی خوبی انجام دهیم و جلوی خرابکاریها را بگیریم و در برخی از موارد توانستیم و در برخی دیگر خیر. مواردی که شما اشاره کردید بعضی از آنها را من میدانم و در جریان بودم مثل همان واقعه انفجار دفتر نخستوزیری. واقعیت این است که این کار هم به نوعی هنر است و برخی از این افراد به خوبی توانسته بودند آموزش ببینند و در دستگاهها هم نفوذ کنند و در موقع لزوم برای آنها نقش ایفا کنند و خط خود را پیش ببرند. من کاری که کشمیری در نخستوزیری انجام داد را واقعا کار حرفهای میدانم. بالاخره این هم هنری است! فرد بتواند در سیستمی نفوذ کند و خود را تا عالیترین مقام بالا ببرد و نقشهای را اجرا کند و بعد هم از کشور فرار بکند، این چیز کمی نیست. ... پایان پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
2 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «پرونده جاسوسی برای شوروی و ماجرای محمدرضا سعادتی» اختصاص داد. مجاهدِ جاسوس (بخش دوم) سعادتی، شهید لاجوردی و سایر افراد دادسرای انقلاب اسلامی تهران ( همکاران دیروز در پرونده جاسوسی رو در روی هم قرار گرفتند) در 6 اردیبهشت 1358 درست روزی که مسعود رجوی، سرکرده سازمان مجاهدین خلق همراه با تعدادی از اعضای این سازمان برای ملاقات با امام خمینی(ره) به قم رفته بودند، محمدرضا سعادتی از اعضای ارشد و نفر دوم سازمان به اتهام جاسوسی برای کا.گ.ب (سرویس اطلاعاتی شوروی) در تهران دستگیر شد. نیروهای امنیتی سعادتی را در جریان ملاقات با ولادیمیر فیسنکو که افسر شاخه اطلاعات سیاسی در سفارت شوروی بود دستگیر کردند. موضوع این دیدار انتقال پرونده سرلشگر مقربی بود. نحوه لو رفتن مقربی و اینکه چه اطلاعاتی را در اختیار ضدجاسوسی ساواک قرار داده، برای کا.گ.ب سؤال برانگیز بود و اهمیت این مأموریت را دوچندان میکرد. گزارش دستگیری سعادتی ماشاءالله قصاب (مسئول کمیته سفارت آمریکا) و سولیوان سفیر آمریکا در تهران قسمت هایی از گزارش چگونگی دستگیری و بازپرسی انقلاب اسلامی و دادستانی انقلاب، به شرح ذیل است: ضمن مراقبت از اتومبیل سیاسی شوروی٬ در مورخه 1358/2/5 مشاهده گردید که یک نفر مرد روسی از اتومبیل پیاده [شد] و در خیابان دیبا منشعب از خیابان روزولت، وارد شرکت نولکو [که یک مؤسسه صنعتی است] گردید. در بررسی بعدی مشخص شد که مرد روسـی بـه نـام ولادیمیرفیسنکو ، دبیر اول سفارت شوروی می باشد و مردتماس گیرنده ؛ یکی از رهبران سازمان مجاهدین خلق است… چون معلوم بود که رهبر مجاهدین در ساعت 17/00 مورخه 1358/2/6 و یا 1358/2/7 (در قـرار ملاقات یدکی) با افسر اطلاعاتی شوروی (جهت مبادله اسناد و مدارک) ملاقات می نماید، لذا بررسی های لازم به عمل آمد و طی طرحی، مأمورین سپاه پاسداران انقلاب هدایت شدند که 5 دقیقه قبل از شروع ملاقات، مأمورین به شرکت وارد [شوند] و مرد تماس گیرنده و مدارک را ضبط نمایند… پس ازدستگیری مرد تماس گیرنده، فیسنکو جهت ورود به شرکت نولکو مراجعه نمود ولی توسط مأمورین به او تکلیف شد که از شرکت خارج شود و فیسنکو، بعد ازخروج از شرکت، سوار اتومبیلی، که توسط سه نفر مأمور شوروی هدایت می شد، گردید و منطقه را ترک نمود. در بازرسی بدنی از مردتماس گیرنده، مشخص شد که مسلح به اسلحه کمری می باشد و نیز در جستجوی مقدماتی از وسایل شرکت، یادداشتی که حاکی از همکاری ایـن شـخص بـا سرویس اطلاعات شوروی است، به دست آمد... در گزارشهای منتشره از بازجویی ها آمده است که : وی ضمن اعتراف به همکاری با سازمان جاسوسی شوروی در ایران و تحویل اسناد محرمانه، به اخـذ وسـایل و امکـانات فـنی٬ آموزشی و الکترونیک و عملیاتی ازسازمان جاسوسی شوروی اذعان نموده بود. او در آخرین ملاقات نیز فهرستی از مایحتاج سازمان را تهیه نموده بود که در زمان دستگیری به دست ماموران افتاد. نکته جالب در بازجویی های او این است که در عین اعترافات این چنینی، بدیهیات را منکر می شده است؛ به عنوان نمونه وی در جلسه اول از بازجویی ها در 6 اردیبهشت 1358 ادعا نمود سران سازمان را نمی شناخته و گفت: دبیر شوروی می گفت به افرادی به نام رجوی و خیابانی سلام برسان. این در حالیست که او در زندان حامل پیام رجوی بوده است و حتی اگر می توانست عضویت خود در کادر مرکزی سازمان را انکار نماید، انکار آشنایی با رجوی در حالیکه بسیاری از مبارزین که در دادستانی حضور داشتند، آن دو را با هم دیده بودند، امری است که نشان از عدم وجود هرگونه شکنجه و یا اعمال فشاری در بازجویی ها (که از سوی او و اعضای سازمانش ادعا می شد)، دارد. به عبارت دیگر وقتی سعادتی خود را در برابر اسنادی غیر قابل انکار می بیند، ناگزیر لب به اعتراف می گشاید. محمد رضا سعادتی٬ در اقاریر خود به طرح مسائلی همچون مسئله کردستان، حزب توده، موقعیت چریک های فدایی خلق، افسران اطلاعاتی سیا، اسناد و مدارک طبقه بندی شده سازمان منحله امنیت، امام خمینی؛ وضع و موقعیت ایشان در ایران، درملاقات های خود با فیسنکو، اشاره کرد. وی همچنین به سرقت نزدیک به 50 صفحه مهم از پرونده مقربی از اسناد دادستانی و تحویل آن به شوروی اقرار نمود. در پی «کشانده شدن این پرونده از ابعاد حقوقی به رسانه ای» توسط سازمان مجاهدین انقلاب که کلید کشمکشهای بعدی را زد، انتقادهای فراروانی به این سازمان وارد شد. مجاهدین انقلاب اسلامی در کنفرانسی مطبوعاتی در 1358/4/11 در پاسخ به دلایل این امر، علم مردم را پشتوانه ای برای رسیدگی عادلانه در برابر فشارهای حامیان سعادتی عنوان کرد. واکنشها به دستگیری محمدرضا سعادتی در دادگاه ( این دادگاه پخش تلویزیونی می شد) بازداشت سعادتی ابتدا با سکوت توام با رایزنیهای پشتپرده از سوی مجاهدین خلق و در راس آنها مسعود رجوی مواجه شد. در ادامه، با ناکام ماندنِ تلاشها برای آزادسازی سعادتی، سازمان به فاصله یک ماه از این واقعه به اعتراض به آنچه پروندهسازی علیه سعادتی مینامید، پرداخت. با افشای دستگیری سعادتی توسط سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و به نتیجه نرسیدن لابی های محرمانه، سازمان مجاهدین خلق از 25 خرداد 58 تا 9 تیرماه آن سال بیش از 7 اطلاعیه در حمایت از وی صادر نمود که به توجیه عمل او در برقراری ارتباط با شوروی و ادعای شکنجه وی می پرداخت. در اطلاعیه های سازمان، آن بخش از بازجویی های سعادتی که وی در همان روز اول گفته بود این عمل وی عملی سازمانی بوده است تایید شده بود. واقعیت این بود که اتهام سعادتی کاملا مشخص بود: او متهم بود که با استفاده از موقعیتش [دسترسی به پروندههای متهمین رژیم شاه و افراد ساواک] بخشی از پرونده سرلشکر مقربی را در اختیار روسها قرار داده است. البته سعادتی با پذیرش این اتهام، آن را در چارچوب مبادلهی اطلاعات با سازمان جاسوسی شوروی میدانست. واکنش سازمان مجاهدین خلق در قبال کشف جاسوسیِ سعادتی این بود که در ابتدا عنوان کرد: سعادتی جاسوسی نکرده بلکه مبادلهی اطلاعاتی انجام داده است. سازمان اعتقاد داشت این اقدام نه تنها به زیان کشور نیست بلکه به نفع دولت نیز تمام خواهد شد. آنها برای اثبات ادعای خود، در طول جریان محاکمه سعادتی، به نامههایی اشاره کردند که در اختیار حاج سیداحمد خمینی و بنیصدر، رئیسجمهور وقت قرار داده بودند تا اطلاعات مربوط به برخی تهدیدات احتمالی از جانب آمریکا را که از طریق همین تبادل اطلاعات با شوروی به دست آمده بودند، گوشزد کنند. همچنین سازمان مؤکداً اصرار داشت که اقدام سعادتی نه تنها جاسوسی نبوده، بلکه انجام وظیفهای در مقابل حکم سازمانیاش [در دادستانی انقلاب تهران] محسوب میشد و او به وظیفهی خویش عمل کرده است. اما تحلیل دادگاه انقلاب و دستگاههای امنیتی نظام جمهوری اسلامی بر این بود که تبادل اطلاعات امنیتی کشور، به صورت مخفیانه و بدون اطلاع و مجوز از سوی مسئولان مربوطه بوده که عنوانی جز «جاسوسی» بدان اطلاق نمیشود. (با تأکید بر این مسئله که صفحات اصلی پروندهی مقربی در اختیار روسها قرار گرفته بود، بدون آنکه دستگاه امنیتی کشور به نسخهای از آن دسترسی داشته باشند). [در واقع سعادتی اصل پرونده را به روس ها داده بود و نه کپی آن را] در این قضیه تلاشهای سازمان مجاهدین خلق که به انحای مختلف از سعادتی دفاع کرده و اتهام او را مردود میدانست به نتیجه نرسید، اما به تخفیف مجازات او به 15 سال زندان منتهی شد. سازمان از ماجرای سعادتی استفادهی تبلیغاتی فراوانی برد. مجاهدین در مقابل دستگیری سعادتی، فرضیهای را طرح کردند که در ادامه همان موضعگیری در مقابل راست مرتجع و اتکای آن به نیروهای امپریالیستی بود. پیشفرض آنها این بود که نیروهای مرتجع (نامی که سازمان منافقین به نیروهای خط امام اطلاق مینمود) بدون اتکا به قوای امپریالیستی نمیتوانند کشور را اداره کنند. با طرح مسئله سعادتی و اینکه جاسوسی او علیه منافع آمریکا بوده، این فرصت فراهم شد تا آنها بر فرضیه خود صحه بگذارند و به دنبال ارائه مدارک برای اثبات آن باشند؛ بنابراین در بیانیههایی که در مورد دستگیری سعادتی صادر کردند اینطور تعبیر نمودند که چون فعالیت سعادتی بر خلاف منافع آمریکا و سیا بود، و بالطبع برای گروههای وابسته به آنها نیز خطر جدی محسوب میشده، همین به هم پیوستگی منافع باعث واکنش شدید در مقابل سعادتی و عمل سازمانی او شده است؛ با این تعبیر آنها سعی در اثبات ارتباط میان آمریکاییها و نیروهای انقلاب داشتند. این در حالی است که نیروهای مذهبی بر این باور بودند که سازمان قصد جلب نیروهای چپ و شوروی را برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران داشته است. با تمام این تفاسیر، حکمی که برای سعادتی صادر شد، از درجهی تخفیف بالایی برخوردار بود؛ طوری که برای خود مجاهدین صدور حکم اعدام از قریبترین احتمالات بود و انتظار چنین برخوردی را نداشتند. یکی از نکات عجیب در این پرونده آن است که سعادتی به رغم آنکه به اتهام جاسوسی دستگیر شده بود و طبیعتاً نباید از امکان تبادل اطلاعات با بیرون برخوردار می بود، به راحتی با خارج از زندان در ارتباط بود و به عنوان نمونه می توان به نامه وی در پی درگیری سازمان با مردم در 16 آذرماه 58 اشاره کرد که در شماره 16 نشریه مجاهد به چاپ رسید و در آن، مخالفان سازمان را «چماقدار» توصیف نمود. او همچنین در همین دوره با همسر خویش که از اعضای اصلی منافقین بود نیز ملاقات داشته است. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
2 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «پرونده جاسوسی برای شوروی و ماجرای محمدرضا سعادتی» اختصاص داد. چند ماهی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که دستگیری «محمدرضا سعادتی» از اعضای رده بالای سازمان منافقین [مسئول واحد اطلاعات و عضو شورای رهبری سازمان] به جرم جاسوسی برای شوروی نقل محافل خبری شد. این اتفاق در حالی رخ داد که مسعود رجوی و موسی خیابانی [رهبران اصلی سازمان] برای دیدار با امام خمینی (ره) به منظور پاره ای از مذاکرات به قم رفته بودند. سازمان از ماجرای سعادتی استفاده تبلیغاتی فراوانی برد. تلاش های مجاهدین خلق که به انحای مختلف از سعادتی دفاع کرده و اتهام او را مردود می دانست به نتیجه نرسید، اما به تخفیف مجازات او به 15 سال زندان منتهی شد. اما با ترور شهید کچوئی [رئیس زندان اوین که درون زندان توسط یکی از زندانیان مجاهد به ضرب گلوله شهید شد] ، پرونده سعادتی دوباره به جریان افتاد و با محرز شدن نقش او در این ترور، حکم اعدام او صادر شد. مجاهدِ جاسوس سید محمدرضا سعادتی (۱۳۲۳، شیراز - ۱۳۶۰، تهران) از چهرههای شاخص سازمان مجاهدین خلق ایران [منافقین] بود. وی متهم به ارتباط با کشور بیگانه و جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی بود. سعادتی هنگام در اختیار گذاشتن پرونده سرلشکر مقربی به ولادیمیر فنسینکو (دبیر اول سفارت شوروی) در ۲ شهریور ۱۳۵۸ توسط کمیته مستقر در سفارت آمریکا !!! (گروه ماشاالله قصاب) [ماشاءالله کاشانی خواه معروف به ماشاءالله قصاب] دستگیر شد. وی توسط [آیت الله] موسوی تبریزی به ۱۰ سال زندان محکوم شد اما پس از وقایع خرداد و تیر ۱۳۶۰ اعدام گردید. اکبر طریقی که از اعضای سازمان بود و در دادستانی انقلاب اسلامی کار میکرد با استفاده از حکم دادستانی انقلاب که به وی اجازه امانت گرفتن پروندههای مأموریت اطلاعات ارتش را میداد در تاریخ ۲۹ فروردین ۵۸ بطور غیرمجاز اقدام به گرفتن پرونده مقربی نموده و در اختیار سعادتی قرار میدهد. اکبر طریقی پس از احضار به دادستانی در ارتباط با پرونده سعادتی دستگیر شد و گرچه به محض اطلاع یافتن از کنه ماجرا، علیه آن موضعگیری کرد و اعلام داشت در صورتیکه فرد آگاهانه به چنین اعمالی دست بزند خیانت کرده و به هیچ وجه قابل توجیه نیست، اکبر طریقی ۱۶ اسفند سال ۶۰ تیربارانش کردند. (منبع ویکی پدیا) آنچه در ادامه میخوانید نگاهی است از زوایای گوناگون به ماجرای "پرونده جاسوسی" محمد رضا سعادتی که می تواند شناخت ما را نسبت به این سازمان عمیقتر نماید: سرلشکر مقربی/سیکو دی ماه سال 56 خبر دستگیری یکی از امرای مشهور ارتش شاهنشاهی در مطبوعات منتشر شد. بلافاصله بعد از این خبر دادگاهی در همان دی ماه تشکیل شد و تیمسار احمد مقربی از امرای مشهور ارتش و عضو تیم خریدهای ارتش شاهنشاهی در دادگاه نظامی به جرم جاسوسی برای شوروی محاکمه و بلافاصله به اعدام محکوم و حکم اعدام وی در 8 دی ماه اجرا شد. مقربی یکی از نظامیان عالی رتبه ارتش شاهنشاهی بود که مدت 25 سال برای شوروی ها جاسوسی می کرد و در پاییز سال 1356 توسط اداره کل ضد جاسوسی (اداره کل هشتم) ساواک دستگیر شد و به سرعت محاکمه و اعدام گردید. دستگیری و اعدام سریع او در طی این سال ها برای مأمورین شوروی سؤال برانگیز بود که چطور مقربی لو رفت و چه اطلاعاتی در اختیار اداره کل ضد جاسوسی قرار داد. دستگیری و دادگاهی که کمتر از دو هفته به طول انجامید اما این پایان ماجرا نبود! انقلاب اسلامی مردم ایران در کمتر از 14 ماه بعد به پیروزی رسید و اولین پرونده جدی جاسوسی که جمهوری اسلامی با آن در گیر شد، تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب، در اسفند 57 گشوده شد. در شرایطی که جاسوسان روس از عدم وجود هرگونه مانعی بر سر راه خود مطمئن بودند، یکی از جاسوسان پرنفوذ در ایران با نام مستعار «سِیکو» شناسایی گردید. [سیکو در لهجه شیرازی به معنای نگاه کن می باشد] محمدرضا سعادتی که به تعبیر خسرو تهرانی حتی از موسی خیابانی نیز به مسعود رجوی نزدیک تر و به عنوان نفر دوم سازمان مجاهدین خلق شناخته می شد، در شرایطی دستگیر شد که سازمان متبوع وی تلاش می کرد به عنوان سازمانی انقلابی در میان جامعه شناخته شود و توانسته بود در برخی ارکان نظام نیز نفوذ کند. این نفوذ تا آنجا بود که اگر تیزبینی شهید بهشتی نبود، این سازمان توانسته بود اجرای مراسم استقبال از امام را در دست بگیرد تا بر مشروعیت خود بیافزاید. محمدرضا سعادتی نفر دوم سازمان محمدرضا سعادتی و شهید لاجوردی ، هر دو از فعالین دادستانی انقلاب بودند اما محمد رضا سعادتی کیست و چرا بلافاصله بعد از انقلاب به شهرت رسید؟ محمد رضا سعادتی فرزند سیدعلی به سال 1323 در شیراز و در خانواده ای روحانی و کم بضاعت به دنیا آمد. پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه در سال 1341 با رتبه دوم و بورسیه دولتی در دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شد و در سال 1345 در رشته مهندسی برق فارغ التحصیل شد و به سربازی رفت و به عنوان سپاه ترویج آبادانی و مسکن در ایلام مشغول کار شد. پس از پایان خدمت وظیفه در سال 1347 وارد کارخانه ذوب آهن اصفهان شد و سال بعد به دایره مهندسی ستاد نیروی هوایی منتقل شد و دو سال و نیم در آن مرکز به کار پرداخت. همزمان با کمک برادران جلال زاده، شرکتی تحت عنوان نولکو را به ثبت رساندند و از طریق جلال زاده با مهدی رضایی آشنا شد و به عنوان سمپات به همکاری با سازمان مجاهدین خلق پرداخت. هر چند که پیش از آن در دوره دانشجویی با ناصر صادق آشنا شد و مدتی هم در برق منطقه ای شیراز همکارش بود، اما سعادتی در بازجویی عضویت خود را در تشکیلات مجاهدین مرتبط به مهدی رضایی (با نام مستعار بهروز همایونفر) می داند. سعادتی همچنین در بازجویی علت گرایش خود به مبارزه علیه رژیم پهلوی را، اعدام 2 تن از دوستان مارکسیستش به نامهای اسماعیل معین عراقی و محمد هادی فاضلی می داند که در گروه سیاهکل فعالیت داشته اند. بر اساس نظریه موجود در پرونده سعادتی، حضور وی در ذوب آهن اصفهان زمینه ای برای ارتباط وی با کارشناسان شوروی گردیده بود و از آن تاریخ توسط سرویس اطلاعاتی شوروی نشان شده بود. سعادتی از جمله کسانی است که از ضربه شهریور 1350 ساواک به سازمان مجاهدین در امان ماند اما در اردیبهشت 1351 در پی دستگیری مهدی رضایی، سعادتی به همراه همسرش ناهید جلال زاده دستگیر شدند. سعادتی به حبس ابد محکوم شد و در زندان به کمون مسعود رجوی پیوست و به «سید سیکو» مشهور شد. [نامبرده چون شیرازی بود مرتب از عبارت سیکو که در لهجه شیرازی به معنای نگاه کن است ؛ استفاده می کرد] هنگامی که در پی نقل فتوا و نجس دانستن کمونیستها و ممنوعیت تماس با آنها در اثر تز جدید سازمان مبنی بر تغییر ایدوئولوژی و مارکسیست شدن در میان زندانیان وفادار به آن شکاف ایجاد شد، وی با همکاری ساواک از اوین به قصر منتقل شد تا در اجرای سیاست ها و منویات رجوی، آنها را مهار کند. حسین شریعتمداری در خاطرات خود درباره ماموریت وی می گوید: «سعادتی که آمد (بنابر مأموریتی که داشت) گفت جمع ما جمع مشترک با مارکسیست هاست، خودش هم رفت داخل کمون مارکسیست ها و این دستور سازمانی بود.» سعادتی در زندان، تاریخ معاصر تدریس می نمود که از جمله شاگردان کلاس تاریخ او می توان به بهزاد نبوی اشاره کرد. سعادتی در 22 آبان 1357 از زندان آزاد شد و 23 بهمن، زمانی که سازمان طی اطلاعیه ای علنی اعلام وجود کرد، در جمع کادر مرکزی 15 نفره آن قرار گرفت. همچنین به عضویت هیئت مدیره شرکت نولکو بازگشت که شرکتی برای پوشش فعالیتهای سازمان بود. وی در کنار این امور، طبق اقدامی برنامه ریزی شده به فعالیت در دادستانی انقلاب تهران نیز پرداخت. در این دوره بود که با مأموران شوروی ارتباط گرفت اما خیلی زود لو رفت و هنگام در اختیار گذاشتن پرونده سر لشکر مقربی به ولادیمیر فنسینکو (دبیر اول سفارت شوروی) در شرکت نولکو در 6/2/1358 دستگیر شد. کشف ارتباط سیکو و فیسینکو اکبر طریقی در 16 اسفند 1360 اعدام شد عباس امیر انتظام در خاطرات خود گفته است: « در یکی از روزهای اسفند 1357 منشی من اطلاع داد که شخصی می خواهد به ملاقات من بیاید و یک مسئله امنیتی را درمیان بگذارد. پس از توافق من ، مردی درحدود 50 سال با قدی متوسط با لباس رسمی و کراوات به اطاقم آمد. من صندلی طرف راست خودم را به او تعارف کردم. پس از نشستن به من گفت که کارمند و عضو اداره ضدجاسوسی ساواک است. طبق خبر او ، قراراست درساعت 5 بعد از ظهر امروز یکی از دیپلمات های سفارت شوروی به دیدن یک ایرانی در ساختمانی درمیدان 25 شهریور برود و چیزهایی را دراختیار فرد ایرانی قرار دهد؛ ضمناً گفت که طرف ایرانی عبدالعلی نامیده می شود. این فردآمده بود تا کسب تکلیف کند. مطالب را بلافاصله به اطلاع نخست وزیر رساندم. ایشان دستور داد که آن شـخص مسـئله را تعقیب کند، ولی آقای بازرگان ازشنیدن نام عبدالعلی که نام یکی از فرزندانش بود ناراحت شده بود. کارمند اداره ضدجاسوسی ساواک به کارش ادامه داد و روز بعد گزارش کارش رابه من داد که به اطلاع نخست وزیر رساندم… [بعدها] وی گفت که عبدالعـلی را دسـتگیر کـرده انـد و نام واقعی این فرد سید محمدرضا سعادتی است که با دستگاه های عکاسی مخصوص جاسوسی که از دیپلمات روسی دریافت کرده، دستگیر شـده است. من تا آن روز نمی دانستم که محمد رضا سعادتی کیست و به چه گروهی وابسته است!» البته ابراهیم یزدی عامل گزارش اولیه را دکتر چمران معرفی نموده است اما آنچه مسلم است شناسایی اولیه وی توسط دولت موقت انجام گرفته است. چگونگی دستگیری این جاسوس بلندپایه، همچون مقربی همچنان برای شوروی به صورت یک معما باقی مانده بود تا به جای حل معمای قبلی [مقربی] معمای دیگری [سعادتی] نیز بر آن افزوده شود. این خلأ اطلاعاتی باقی بود تا آنکه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در تاریخ 23 خرداد ٬1358 برخی اسناد و خلاصه گزارش مأموریت سعادتی و بخشی از اظهارات وی در بازجویی را منتشر کرد. در اسنادی که انتشار یافت٬ نوع ارتباطات سعادتی با واسطه اطلاعاتی سازمان جاسوسی شوروی و اسناد تحویل شده و درخواست های سعادتی از وی فاش گردید. فیسینکو کیست؟ ولادیمیر فیسینکو؛ افسر شاخه سیاسی K.G.B در تهران چندروز پس از پیروزی انقلاب، یعنی روز 14 فوریه 1979 مطابق با 25 بهمن 1357 ؛ به دستور مستقیم کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، ایستگاه رزیدنسی کا.گ.ب مستقیماً با مرکز رهبری دو سازمان مجاهدین خلق و فداییان خلق تماس میگیرد. مسئولیت این ارتباط به عهده ولادیمیر فیسنکو افسر شاخه اطلاعات سیاسی ایستگاه (مستقر در سفارت شوروی در تهران) گذارده شد. وی به زبان فارسی، تسلط کامل داشت و با موهای مشکی و چشمان قهوه ای، شباهت فراوانی به ایرانی ها داشت. در کتاب «کا.گ.ب در ایران» که به قلم کوزیچکین یکی از مأموران این سازمان در ایران نوشته شده است، در این خصوص آمده است: «برقراری روابط ما با سازمان مجاهدین خلق، علیرغم توهماتی که آنها داشتند، به خوبی پیش میرفت و گسترش مییافت. مجاهدین در جریان حمله به سازمانهای رژیم شاه، سفارتخانههای ایالات متحده و بریتانیا، توانسته بودند آرشیو اسناد ساواک را بدست آورند. وقتی این خبر را به مسکو منتقل نمودیم، بلادرنگ خطاب به ما چنین نوشتند: بلافاصله با مجاهدین تماس بگیرید و از آنها اسناد مربوط به دخالت و هدایت مزدوران اطلاعاتی شوروی در ارتش و سایر دستگاهها و به خصوص پرونده سرلشگر مقربی در ساواک را طلب کنید. مقربی از افسران با تجربه در ارتش شاه بود که بیش از 25 سال با ما در ارتباط دائم بود.» این کتاب در ادامه به احضار فیسینکو توسط «گنادی کازنکین» رییس شعبه جاسوسی سیاسی شوروی در ایران اشاره می کند که با ابلاغ تلگرام مسکو، از او خواست فوراً با رابط خود در سازمان تماس بگیرد و با ذکر اینکه نیازی به رعایت مسائل امنیتی نیست، گفت: هیچ خطری ندارد؛ ساواک ازبین رفته و هیچ کس به تلفن های ما گوش نخواهد داد. همین الان از سفارتخانه به رابطت تلفن کن. » ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. «چهار» ضربهِ کُشنده (مروی بر چهار ضربه کشنده نهادهای انقلابی بر پیکر گروهک منافقین) مقدمه - در پی « اولین عملياتهای سازمان منافقین » در سالهای آغازین دهه 60، اقدامات نهادهای انقلابی، نظام مند و سازمانيافته شد، فعاليتهای اطلاعاتی عليه گروههای محارب انسجام پيدا کرد و برخورد با تروريسم به سرعت در دستور کار قرار گرفت و از این زمان به بعد، سازمان مجاهدين خلق (منافقین) که تا آن مقطع زمانی توانسته بود کشور را متحمل خسارات سنگين و جبرانناپذيری کند با هماهنگشدن اقدامات ارگانهای انتظامی، امنيتی و قضايی، در مسیر افول قرار گرفت و نيروهای «واحد اطلاعات» سپاه پاسداران، «کميته انقلاب اسلامی» و «گروه ضربت» دادستانی انقلاب از اواخر سال 1360 در وضعيتی کاملاً هماهنگ، همه معادلهها و محاسبههای سازمان و حاميان خارجی آن را بر هم زدند. اين "ضربات مهلک" به خانههای تيمی به فواصل سه ماه از هم عملياتی شد. اين ضربهها در هر مرحله منجر به فروپاشی يکی از بخشهای سازمان شد و هر بار ماشين کشتار سازمان را نسبت به قبل مستهلکتر و ناتوانتر میکرد. ضربههای نهادهای امنيتی جمهوري اسلامی، به ترتيب مرکزيت، بخش اجتماعی و بخش روابط سازمان را هدف گرفتند که طي آن تعداد زيادی از تروريستهای داخل کشور کشته يا دستگير شدند. در ادامه به ضربات چهارگانه و مهلک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به تشکیلات سازمان منافقین در دهه 60 اشاره میشود: ضربه اول (19 بهمن 1360) « زدنِ سرِ افعی » یا زیر ضربه رفتن مرکزیت سازمان «مهمترين ضربه« نهادهای امنيتی کشور به سازمان تروریستی منافقین در روز 19 بهمن سال 60 صورت گرفت. در اين ضربه، خانه تيمی مرکزيت سازمان در داخل کشور که در منطقه زعفرانیه واقع بود هدف قرار گرفت و موسی خيابانی (قائممقام مسعود رجوی در داخل کشور و نفر دوم سازمان) ، اشرف ربيعی همسر مسعود رجوی و آذر رضايی همسر موسی خيابانی طی درگيری مسلحانه با پاسداران کميته و سپاه کشته شدند. علاوه بر خانه تيمی اصلي که در زعفرانيه واقع بود، سه خانه تيمی ديگر نيز هدف قرار گرفت : خانه تيمی يوسفآباد شمالی که شاهرخ شميم، فاطمه نجاری (شميم) و محمد منجی در آن حضور داشتند. خانه تيمي خيابان پاسداران، خيابان بوستان که خسرو رحيمی، محمدحسن پورقاضيان، حسن مهدوی، ناهيد رأفتی (مهدوی) و مهناز کلانتری در آن ساکن بودند. خانه تيمی خيابان خردمند شمالی که سعيد سعيدپور در آن حضور داشت. (نشريه مجاهد- 1361/12/12 - ص29) در این ضربه، مرکزیت سازمان با خسارت فراوانی مواجه شد که اسامی کشتهشدگان آن به این شرح بود: «1- موسی خيابانی 2- اشرف ربيعی 3- آذر رضايی (خيابانی)، 4- محمد مقدم، 5- مهشيد فرزانهسا (مقدم)، 6- ميرطه ميرصادقی، 7- تهمينه رحيمینژاد (ميرصادقی)، 8- محمد معينی،9- شاهرخ شميم،10- فاطمه نجاری (شميم)، 11- خسرو رحيمی، 12- سعيد سعيدپور، 13- محمدحسن پورقاضيان، 14- حسين بخشافر،15- کاظم مرتضوی، 16- حسن مهدوی، 17- ناهيد رأفتی (مهدوی) 18- مهناز کلانتری 19- عباسعلی جابرزاده انصاری 20- ثريا سنماری (جابرزاده انصاری)» (سازمان مجاهدين خلق؛ پيدايی تا فرجام - مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سياسی - جلد 2 - ص689) علاوه بر این ، روابط عمومی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی طی اطلاعيهای 8 نفر دیگر از اعضای سازمان را به عنوان دستگيرشدگان و معدومين اين ضربه اعلام کرد: «محمود سيفینژاد، فرزانه عمويی، فرح ترابی، حسن قندهاری، بهمن جوادی، الهه عروجی، فرزانه چيتساز، بيژن محرابی». (روزنامه کيهان - 1360/11/21) ضربه 19 بهمن به مرکزيت سازمان منافقین در داخل کشور، تبعات سنگينی برای سازمان در پی داشت. اين ضربه در سطح تشکيلات موجب پارهشدن رشته ارتباط بخشها با فرماندهی داخل کشور شد و در سطح سياسی، قدرتمندی تشکيلات سازمان را برای قدرتهای حامی آن زير سؤال برد. علاوه بر آن، پيامد روانی اين ضربه نيز بسيار مهم بود، چراکه هم مرکزيت و هم اعضا را در حالت درماندگی و ترس از سرايت ضربه به بخشهای ديگر قرار داد. همچنين اين ضربه باعث شده بود که مجموعه عملياتهای تروريستي سازمان با بحران مواجه شود. به گفته محسن رضایی: «سازمان گيج بود و بعد از ضربه 19 بهمن نتوانست بفهمد با چه توانايی از جمهوری اسلامی مواجه هست. ليکن هشدار بزرگی برای سازمان بود و بيشتر در حالت گيجی به سر میبرد و قدرت تحليل شکست را نداشت». (راه - تاريخ شفاهی دکتر محسن رضايی - مرکز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس - ص493-499) بنابر گزارش بولتن محرمانه سپاه پاسداران، پس از این عملیات، رجوی که بارها اعلام کرده بود سازمان همچنان پرقدرت به پيش میرود و سرنگونی نظام نزديک است، اين بار اعتراف کرد که ضربه کشندهای به سازمان وارد شده است و از این روز با عنوان «عاشورای مجاهدین» یاد کرد. ضربه دوم (12 اردیبهشت 1361) «شکستن کمر کفتار» یا زیر ضربه رفتن بخش اجتماعی سازمان مجاهدین خلق علاوه بر مرکزیت، دارای 5 بخش مهم بود که «اجتماعی»، «روابط»، «شهرستانها» ، «ویژه نظامی» و «نظامی» از جمله این بخشها بودند. بخش اجتماعی شامل واحدهای کارگری، کارمندی، دانشجویی، دانشآموزی و محلات بود. مسئولیت این بخش با «محمد ضابطی» بود. محمد ضابطی هدایتکننده تظاهرات 30 خرداد و 5 مهر 1360 و مجموعه عملیاتهای ترور و تخریب بود. در واقع بخش اجتماعی ستون فقرات ترورهای سازمان بود. پس از پاشیده شدن مرکزیت سازمان، ستاد عملیات به سطح پایینتر و بخش اجتماعی منتقل شده بود. بخش اجتماعی سازمان، عملیاتهای تروریستی گستردهای را طراحی کرده و در پی اجرای آن بود. برخی از اعضای منافقین در بازجوییها اعتراف کردند که قرار بود پس از ضربهای که بعد از کشتهشدن موسی خیابانی بر آنان وارد آمد، برای اینکه اعلام موجودیت بکنند، دست به یک سری انفجارات سراسری بزنند. سه ماه پس از فرو پاشيده شدن مرکزيت سازمان در داخل کشور، ضربه ديگری بر پيکره سازمان منافقین وارد آمد که به نوعی مؤثرتر و اساسیتر از ضربه به مرکزيت سازمان بود. دستگاههای امنيتی اين بار بخش اجتماعی سازمان را که اصلیترين بخش هدايت و مديريت عملياتهای ترور و تخريب را برعهده داشت، نشانه رفتند و موفق شدند مرکزيت اين بخش را به کلی منهدم و زمينگير کنند. رأس ساعت 2 بعدازظهر روز 12 ارديبهشتماه 1361، حمله هماهنگ نهادهای انقلابی به بيش از 10 خانه تيمی بخش اجتماعی آغاز شد. چنانکه محسن رضايی میگوید: «قبل از اينکه سازمان بتواند کاری انجام دهد، ما آماده شديم که ضربه بعدی را بزنيم. آنها عمليات گستردهای را شروع کردند، ولی قبل از اينکه بتوانند آن را به نقطه مدنظر برسانند، ما از طريق سرنخی که از دادستانی پيدا کرديم، هفت هشتتا خانه تيمی را شناسايی کرديم که يکی از اين خانهها برای ما خيلی مهم بود، زيرا در آن خانه شورای اجتماعی سازمان که [محمد] ضابطی هم در ميان آنها بود، حضور داشت.» محمد ضابطی ، فرمانده بخش اجتماعی منافقین در اثر اين ضربه، بخش اجتماعی که به فرماندهی و مسئوليت محمد ضابطی (هدايتکننده تظاهرات 30 خرداد و 5 مهر 1360 و مجموعه عمليات متعدد ترور و تخريب) اداره میشد و در واقع ستون فقرات ترورهای سازمان بود، کاملاً از بين رفت. به گفته مسئولين خود سازمان در ضربه 12 ارديبهشت يک سازمان مجاهدين از سازمان جدا شد. (پرونده مهران اصدقی (بخش اول) - آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامی - شماره بازيابی 18405) فرماندهان اين بخش از مرکزيت تا رده شاخه ضربه خوردند. نهاد دانشآموزی، نهاد دانشجويی، نهاد جعل، نهاد تدارکات، قسمت شهرستانهای شمال و شهرستانهای جنوب، مسئولان نهاد کارمندی و مسئولان حفاظت مرکزيت بخش اجتماعی همگی در اين ضربه منهدم شدند. علاوه بر تلفات مهمی که بخش اجتماعی بر جای گذاشت نزديک به 60 نفر نيز دستگير شدند. (سازمان مجاهدين خلق - پيدايی تا فرجام - جلد 2 - ص693) تلفات سازمان طی اين ضربه، به لحاظ کيفی بسيار بالا بود. در اين خصوص در اولين اطلاعيه مشترک سپاه پاسداران و دادستانی کل انقلاب اسلامی بخشی از جزئيات ضربه دستگاههای امنيتی به بخش اجتماعی سازمان آمده است: «الف) از هم پاشيدن بيش از ده مرکز و پايگاه اصلی منافقين... ب) دستگيری و هلاکت بيش از 50 نفر از عناصر تشکيلاتی... ج) به هلاکت رسيدن عناصر کادر مرکزی و مرکزيت منافقين...» محسن رضايی پس از اين ضربه طی گفتگويی اعلام کرد: «در عمليات اخير که توسط برادران ما انجام شد، سه يا چهار برابر بيشتر از ضربه قبلی [ضربه 19 بهمن 1360] اهميت دارد، زيرا در اين عمليات ضربه اصلی بر کادر مرکزی و قسمتهای تدارکاتی منافقين وارد شد و بخش اجتماعی منافقين شامل : شعبههای کادر دانشجويی، دانشآموزی، کارمندی و کلاً 90 درصد نيروی کادر سازمان منافقين خلق را تشکيل میدادند ضربه اساسی بر آن وارد شد. در مجموع نزديک به 60 نفر از افراد درجه يک، از رهبری تا شورای مرکزی يا کشته و يا دستگير شدند.» وی در ادامه از نقشه سازمان برای انتقام گرفتن از مردم عادی رمزگشایی کرد و با استناد به اعترافات برخی از اعضای سازمان گفت: «بعضی از اعضای منافقين در بازجويی اعتراف کردند که قرار بود که پس از ضربهای که بعد از قتل خيابانی بر آنان وارد شده، برای اينكه بهاصطلاح اعلام موجوديت کنند، دست به يکسری انفجارات سراسری بزنند که بحمدالله با اين ضربهای که به آنان وارد شد اين مسائل از بين رفت.» (روزنامه جمهوری اسلامی - 1361/2/15 - ص10) تلفات سازمان، طی ضربه مزبور، از طرفی به لحاظ کیفی خیلی بالا بود و آن را دچار فقر شدید نسبت به کادرها و اعضای مؤثر کرد؛ و از سوی دیگر، نحوه ضربه و مجهول ماندن علت آن، سازمان را به یک سراشیبی هولناک تاکتیکی انداخت (چیزی که «عملیات مهندسی» نام گرفت). مهمترین تلفات سازمان، نتیجه حمله به پنج پایگاه (خانه تیمی) مهم مرکزی در شهر تهران بود. ضربه سوم (ضربه 19 اردیبهشت 1361) « کشیدن دندان سگ هار » یا زیر ضربه رفتن باقیمانده های بخش اجتماعی یک هفته بعد از عملیات اطلاعاتی موفق در روز 12 اردیبهشت، ضربه دیگری در روز 19 اردیبهشت به سازمان تروریستی منافقین وارد آمد و مهمترین کادرهای باقیمانده تروریسم متشکل در بخش اجتماعی سازمان در دو خانه تیمی از بین رفتند. «پایگاه فاضل مصلحتی» از جمله پایگاههای مهم بخش اجتماعی سازمان بود که در ضربه 19 اردیبهشت مورد هدف پاسداران کمیته و سپاه قرار گرفت. علاوه بر این، خانه تیمی دیگری از بخش اجتماعی سازمان که در این روز مورد هدف قرار گرفت، خانه تیمی واقع در فلکه سوم تهرانپارس بود. ضربه 19 اردیبهشت که در واقع تکمیل کننده ضربه 12 اردیبهشت دستگاههای اطلاعاتی به بخش اجتماعی سازمان بود، توانست ماشین ترور منافقین را منهدم کند و بر شعلههای ترور و نا امنی همچون آب سردی باشد. در پی ضربات پیاپی به مرکزیت و بخش اجتماعی سازمان مجاهدین خلق، حضرت امام خمینی از نهادهای امنیتی تشکر و قدردانی کردند. در روز 20 اردیبهشت و یک روز پس از ضربه دوم به بخش اجتماعی، امام خمینی در دیدار مسئولان واحد اطلاعات سپاه پاسداران فرمودند: «امروز هرچه میبینید امور غیرعادى است. تمام كارهایى كه در داخل شهرها و در جبههها میشود از امورى است كه خداوند متعال بر ما منت گذاشته است. شما ببینید چگونه لشكریان كفر با آن سلاحها و آن همه افراد از تعداد اندك ما شكست میخورند. این همان نصر به واسطه رعب است كه خدا در دل دشمنان ما رعب ایجاد كرده است. در صدر اسلام لشكریان كفر در مقابل مسلمانان چنان میترسیدند كه با همه تجهیزاتشان خودشان را یا تسلیم میكردند و یا فرار مینمودند. امروز هم در ایران وضع چنین شده است. هر كجا حرف پاسدار میشود، دشمنان ما، چه منافقین، چه صدامیان شدیداً میترسند. آنها هم كه در خارج نشستهاند از پاسداران ما در ایران میترسند...» ضربه چهارم (ضربه 10 مرداد 1361 ) « جارو کردن نهائی » یا زیر ضربه رفتن بخش روابط سازمان (واحد اطلاعات) در پی ضربه به مرکزیت سازمان در بهمن 1360 و ضربه به بخش اجتماعی (به عنوان مرکز هدایت کننده ترور و بدنه نظامی سازمان) در اردیبهشت 1361، با هماهنگی نیروهای اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی در تاریخ 10 مرداد 1361 بخش روابط سازمان به زیر ضربه رفت و جمعی از کادرها و اعضای تروریست کشته و زخمی و تعداد کثیری نیز دستگیر شدند. در اطلاعیه سپاه پاسداران درباره این ضربه آمده است: «مدافعان راه الله از سحرگاه امروز در هجومی گسترده به بیش از 20 لانه فساد و توطئه منافقین دگر بار قدرت اسلام و مرگ محتوم ایادی شیطان بزرگ را به نمایش گذاردند. این عملیات که به نام شهید محراب آیتالله صدوقی و با رمز "یا مهدی ادرکنی" و انسجام و اتحاد تمامی نیروهای انتظامی اعم از جانبازان کمیتههای انقلاب اسلامی، جهادگران شهربانی، ایثارگران دادستانی و جانبرکفان سپاه و بسیج انجام گرفت، انهدام یکی از حساسترین بخشهای تشکیلات منافقین، به نام بخش روابط را به دنبال داشت. تاکنون آمار معدومین و دستگیرشدگان از مرز 65 تن گذشته است. این عناصر اکثراً از اعضا و کادرهای فعال در بخش روابط تشکیلات منافقین بودند.» محمدحسین سبحانی از مسئولان امنیتی سابق سازمان درباره وضعیت سازمان منافقین پس از این ضربه مینویسد: «به دنبال ضربه 19 بهمن 1360... با ضربههای سراسری و همزمان رژیم [نظام] جمهوری اسلامی به کلیه پایگاههای بخش اجتماعی در اردیبهشت ماه 1361 و 10 مرداد 61... در این ضربات عملاً بیش از 80 درصد کادرها و مسئولین سازمان که عمدتاً در بخش اجتماعی سازماندهی شده بودند دستگیر یا هنگام درگیریها کشته شدند... بعد از این مقطع تقریباً کلیه ارتباطات تشکیلاتی اعضای سازمان با یکدیگر در داخل تهران و شهرهای بزرگ از هم پاشیده شد.» از این رو، نتيجه فعاليتهای اطلاعاتی سپاه پاسداران، دادستانی انقلاب اسلامی مرکز و کميتههای انقلاب اسلامی منجر به آن شد که نهادهای انقلابی بتوانند طی ضربات سهمگين در سالهای 60 و 61، مرکزيت و بخشهای مختلف سازمان تروریستی منافقین را به زير ضربه ببرند و اعضای مؤثر و مهرههای کليدی تروريسم را مهار کنند. لذا طی این ضربات مهلک و غافلگيرکننده، علاوه بر اینکه عناصر کليدی سازمان که نقش راهبری ترورها را برعهده داشتند، کشته يا دستگير شدند، اقتدار نیروهای اطلاعاتی و امنیتی نظام نوپای جمهوری اسلامی بر همگان روشن شد. --------------------------------------------------------------------------------------- مؤخره : بدنبال این چهار ضربه کمر شکن ، سازمان مجاهدین خلق به این نتیجه رسید که وضعیت داخل کشور برای آنها خیلی سخت شده است و باید فکری برای خروج بکند. در نتیجه ؛ علی رغم اصرارها و تأکیدات فراوان و مکرر مسعود رجوی ؛ مبنی بر باقی ماندن نیروهای مجاهدین در کشور و ادامه مبارزه (در واقع ترور و خرابکاری) ، «علی زرکش» عالیرتبه ترین نفر باقیمانده سازمان مجاهدین (منافقین) در داخل کشور ، به دلیل جلوگیری از نابودی باقیمانده تشکیلات و نفرات سازمان ، فرمان خروج سراسری مجاهدین از کشور را صادر نمود !! -------------------------------------------------------------------------------- پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با این پست ، مرور پرونده منافقین در نیمه نخست دهه 60 را به پایان می بریم و از پست بعدی به سراغ پرونده اعمال ننگین منافقین در خارج از کشور ( نیمه دوم دهه 60 تا به امروز) خواهیم رفت و به آن خواهیم پرداخت. .
-
1 پسندیده شدهمقدمه : جنگ جهانی دوم ، جدا از ابعاد خشونت بار خود ، شاهد شاهکارهای متعددی از فرار اسرای جنگی بوده که در هر دو طرف درگیری ، نمونه های قابل توجهی را میتوان مورد بررسی قرار داد . با این حال ، در سالهای پس از جنگ تا کنون ، صنعت فیلم سازی تنها به افتخارات اسرای متفقین در بند بازداشتگاه های جنگی ارتش آلمان پرداخته و به تقریب اثری از شیوه عمل اسرای آلمانی که در اردوگاه های اسرای جنگی متفقین قرار داشتند ، نپرداخته است . سروان فرانتس فون ورا پس از دریافت نشان شوالیه صلیب آهنین پرده اول : معرفی فرانتز خاویر بارون فون ورا ( تولد : 13 ژوئیه 1914 ، مرگ- 25 اکتبر 1941 ) یکی از افسران خلبان نیروی هوایی ارتش آلمان ( لوفت وافه ) در جنگ دوم جهانی بشمار می رفت که بعنوان یکی از برترین خدمه هوایی این نیرو ، در جریان یک نبرد هوایی بر فراز بریتانیا ، سرنگون و به اسارت ارتش انگلستان درآمد . وی در کنار یکی از خدمه زیرسطحی های نیروی دریایی آلمان ، والتر کورت رایش که گفته شده در ژوئیه 1940 با پریدن از یک شناور نفربر لهستانی به رودخانه سنت لاورنس ، موفق به فرار شد ، از معدود افسران آلمانی بشمار می رود که چنین رکوردی را از خود بر جای گذاشته است . وی پس از چند بار فرار از بازداشتگاه اسرای جنگی در خاک انگلستان ، در نهایت به کانادا اعزام گردید ، اما در مسیر انتقال به یک بازداشتگاه موقت در خاک کانادا ، از دست اسیر کنندگانش گریخت و با وارد شدن به ایالات متحده ( قبل از ورود این کشور به جنگ ) و عبور از مکزیک ، پرو و اسپانیا ، نهایتاً در 18 آوریل 1941 مجدداً به آلمان بازگشت . ستوان فون ورا پس از بازگشت به آلمان ، در 14 دسامبر 1940 مفتخر به دریافت نشان صلیب آهنین شوالیه گردید . پرده دوم : زندگینامه : فرانتس بارون فون ورا ، در سیزدهم ژوئیه 1914 در خانواده ای فقیر اهل سوئیس در منطقه خودمختار والایس به دنیا آمد که لقب فرایهر ( معادل بارون ) از پدر واقعی اش ، لئو فرایهر فون ورا به وی رسید که پس از یک بحران اقتصادی ، به مرز ورشکستگی رسید . ازآنجایی که براساس قانون این کشور ، بستگان او ، موظف بودند تا از همسر و شش فروند فون ورا مراقبت کنند ، عموزاده وی ، روزالی فون ورا ، دوست بی فرزندش لوئیز کارل فون هابر را ترغیب نمود تا فرانتز و خواهر کوچکترش از مزیت ثروت اش برای ادامه تحصیل استفاده نماید ،در حالی که این مساله ، تا آخر عمر فون هابر بصورت یک راز باقی مانده بود . نشان اسکادران جادگشوادر-3 با این حال ، فرانتز در سال 1936 به نیروی هوایی آلمان پیوست و در سال 1938 به درجه ستوانی مفتخر شده و پس از حمله آلمان به فرانسه ، با انتقال به وینگ سوم هوایی لوفت وافه (Jagdgeschwader3 ) ، بعنوان آجودان فرمانده وینگ ، وارد جنگ گردید ، در حالی همرزمانش معتقد بودند وی یک شخصیت ناآرام داشته و هرگز در یک جا بند نمیشد . این مساله تا جایی ادامه پیدا کرد که وی یک توله شیر (سیمبا ) را بعنوان نشان این یگان نگهداری می نمود که حتی در مطبوعات هم بدان پرداخته شد . ستوان فون ورا ، نخستین 4 پیروزی هوایی خود را در ماه مه 1940 و درجریان نبرد فرانسه ، بدست آورد . سیمبا ، توله شیر فرانتس فون ورا ( پشت به دوربین ) در جریان این درگیری ها ، فون ورا مدعی ساقط کردن یک فروند هاوکر هاریکن در 20 ماه مه و به فاصله 48 ساعت ، دو بمب افکن فرانسوی برگه 690 و یک پوتز 630 در نزدیکی کامبری شد . اما ادعای جنجالی وی ، در 25 اوت 1940 صورت گرفت ، چرا که در این روز ، فون ورا مدعی شد که یک فروند جنگنده اسپیت فایر و سه فروند هاوکر هاریکن را در غرب روچستر و همچنین 5 فروند هاریکن را بر روی زمین و در مجموع 9 فروند جنگنده بریتانیایی را در یک روز منهدم نموده است . هرچند جزییات این رویداد همچنان در ردیف اقدامات ناشناخته قرار داشته و مقامات بریتانیایی هرگز سوابقی در این زمینه ارائه ندادند . جنگنده مسراشمیت-109 ورنر فون ورا پس از سقوط پرده سوم : اسارت و فرار در 5 سپتامبر 1940 ، جنگنده مسراشمیت BF-109E-4 وی به رجیستر (W.NR.1480) برفراز ونچیت هیل ( کنت ، بریتانیا ) سرنگون گردید . اگرچه تا مدتها مسئولیت سرنگون نمودن فون ورا مشخص نبود ، اما در نهایت افسر خلبان جرالد استلپتون جمعی اسکادران 603 نیروی هوایی سلطنتی شکار وی را تایید نمود ، در حالی که ستوان خلبان استرالیایی ، پیترسون هیوز ( جمعی اسکادران 234 ) نیروی هوایی سلطنتی نیز مدعی این شکار گردید . اما برخی دیگر معتقند که به احتمال بسیار زیاد ، جنگنده فون ورا ابتدا توسط جرج بنینوس یا جان ترنس وبستر جمعی اسکادران 41 ابتدا دچار آسیب شد و وی اجباراً وادار به فرود اضطراری گردید . اما در نهایت فون ورا پس از فرود اضطراری در یک مزرعه توسط یک آشپز غیر مسلح بازداشت گردید و سپس به پادگان میدستون متعلق به یک واحد ارتش منتقل شد ، جایی که برای اولین بار ، موفق گردید تا ازآن فرار کند . پس از بازداشت و بازجویی مجدد ، فون ورا به 18 روز حبس انفرادی در اردوگاه اسرای جنگی ترنت پارک محکوم و درنهایت به ارودگاه اسرای جنگی شماره یک مستقر در منطقه فورنس ولز اعزام شد . سکانس بازسازی شده سرقت هاوکر هاریکن توسط ستوان فون ورا با بازی هاردی کروگر ( هنرپیشه نام آشنای آلمانی ) دومین تلاش وی برای فرار ، در 7 اکتبر 1940 ، هنگام پیاده روی روزانه خارج از اردوگاه رخ داد . وی با استفاده از حواس پرتی نگهبانان انگلیسی و علیرغم هشدارهای کارگران محلی ، با کمک سایر اسرای آلمانی فرار نمود و 3 روز بعد ، یعنی در 10 اکتبر ، توسط سربازان گارد داخلی ارتش در یک کلبه سنگی پیدا ولی مجددا با جسارت هر چه تمام تر از دست آنها گریخت ، هر چند 2 روز بعد ، یعنی 12 اکتبر ، زمانی که در حال صعود از یک ارتفاع بود ، مشاهده و بازداشت گردید تا پس از رسیدن به محل بازداشتگاه ، به 21 روز حبس انفرادی محکوم گردد . پس از این فرار ، فون ورا به اردوگاه اسرای جنگی شماره 13 در سوانویک که مشهور به غیر قابل فرار بود بود ، منتقل شد . در اردوگاه شماره 13 ، فون ورا به گروهی پیوست که با حفر تونل ،طراحی یک عملیات فرار را بر عهده گرفته بودند . این تونل در 17 دسامبر 1940 آماده شده و تمامی اسرای فراری با پیش بینی پول و اوراق هویتی جعلی تلاش داشتند تا با رسیدن به یک کشتی بی طرف ، مسیر خود را بسمت آلمان ادامه دهند . فون ورا ضمن جعل هویت یک خلبان نیروی هوایی سلطنتی هلند (سروان ون لوت ) با مراجعه به یک ایستگاه قطار ، مدعی گردید که باقی مانده خدمه یک بمب افکن ولینگتون نیروی هوایی است که به تازگی سقوط کرده و قصد دارد که به یگان خود باز گردد . به این ترتیب ، فون ورا با ترغیب رئیس ایستگاه قطار ، از نزدیکترین فرودگاه نیروی هوایی سلطنتی درخواست کمک نمود ( فررودگاه هاکنال در نزدیکی ناتینگهام ) تا وی را به این موقعیت منتقل کنند . باوجود شک پلیس محلی ، وی به فرودگاه منتقل شد و پس از ملاقات با افسر نگهبان پایگاه و درخواست مدارک از سوی افسر بریتانیایی ، وی با زیرکی هرچه تمام تر از پنجره آبریزگاه پادگان بسمت آشیانه های جنگنده های هاریکن دوید و سعی کرد تا یکی از مکانیکهای خط پرواز را وادار کند ، با روشن کردن جنگنده ، شرایط را برای پرواز فراهم نماید. اما زمانی که مشغول بررسی سیستم های هواپیما بود ، افسر نگهبان پایگاه ، وی را با تهدید سلاح ، بازداشت و تحت مراقبت مسلح ، به اردوگاه اسرای جنگی بازگرداند . در ژانویه 1941 ، فن ورا با بخش قابل توجهی از اسرای آلمانی به کانادا اعزام شد و براساس برنامه ریزی صورت گرفته ، قرار بود تا تمامی اسرای جنگی به یک اردوگاه جدید در شمال یک دریاچه در اونتاریو منتقل گردند ، هر چند فون ورا دوباره برنامه ریزی برای فرار را از سر گرفت و نهایتا ، در 21 ژانویه 1941 مدت کوتاهی پس از ترک ایستگاه قطار مونترال ، وی از پنجره قطار به بیرون پرید و پس از عبور از رودخانه سنت لارنس ، وارد ایالات متحده که هنوز در حالت بی طرفی قرار داشت ، گردید . فون ورا با عبور از رودخانه یخزده مرزی ، علیرغم دست و پنجه نرم کردن با سرمای شدید ماه دسامبر ، چند ماه قبل از ورود آمریکا به جنگ ، خود را به نیویورک رساند و ابتدا بعنوان یک مهاجر غیر قانونی بازداشت شد ،اما کنسول آلمان با پرداخت وثیقه ، وی را آزاد نمود و علیرغم مذاکرات متعدد میان مقامات کانادایی و آمریکایی برای استرداد وی ، معاون کنسول آلمان ، او را تا مرز مکزیک همراهی و بصورت مرحله ای به ریودژانیرو (برزیل ) ، اسپانیا 0 بارسلون ) و ایتالیا (رم) منتقل نمودند . سرانجام فرانتز فون ورا در 18 آوریل 1941 به آلمان عودت داده شد . راست : ستوان فون ورا در ملاقات با هیتلر چپ : نشان صلیب آهنین شوالیه پرده چهارم : بازگشت و مرگ از ستوان هوایی فرانتز فون ورا ، در بازگشت از اردوگاه اسرای جنگی ، بصورت یک قهرمان استقبال شد . سرفرماندهی ارتش به پاس شجاعت ، وی را مفتخر به دریافت نشان صلیب آهنین شوالیه نمود . فون ورا نیز براساس تجربیات کسب شده از نحوه بازجویی ارتش انگلستان ، وظیفه بهوبد قابلیتهای نظامیان آلمانی را در مورد نحوه مواجهه با بازجویان بریتانیایی بر عهده گرفت و کتابی را نیز با همین عنوان (Meine Flucht aus England /My Escape from England) به رشته تحریر درآورد که همچنان منتشر نشده است . راست : مسراشمیت -109 ئی-4 چپ : نشان اسکادران جادگشوادر -53 پس از طی این مراحل ، فون ورا مجدداً در قالب فرماندهی وینگ هوایی پنجاه و سوم (Jagdgeschwader53 ) به جبهه روسیه اعزام گشت . وی تا ژوئیه 1941 ، سیزده پیروزی هوایی دیگری را در کارنامه خود به ثبت رساند و به این ترتیب ، شکارهای تایید شده او به رقم 21 رسید . پس از خاتمه ماموریت در جبهه شرقی ، در اوایل اوت 1941 اسکادران تحت فرماندهی وی برای تحویل جنگنده های جدید BF-109E-4 به آلمان منتقل و سپس برای اجرای ماموریت های محوله به هلند اعزام گردید . اما در نهایت ، سروان خلبان ، فون ورا در 25 اکتبر 1941 در حالی که سوار بر جنگنده BF-109E-4خود بود در جریان یک پرواز عادی ، دچار نقص موتورشد و در شمال ویلیسینگن ( دریای شمال ) ساقط گردید . فرض براین گذاشته شد که فون ورا کشته شده است ، هر چند جسد وی هرگز پیدا نشد . راست : پوستر فیلم THE ONE THAT GOT AWAY چپ : هاردی کروگر در نقش فرانتس فون ورا در سکانس بازجویی مقدماتی توسط نیروی هوایی سلطنتی پی نوشت : راه های افتخار (1) - دژ واگنر 1- بن پایه 2- بن پایه 3- بن پایه 4- بن پایه 5-استفاده از مطالب برگردان شده به پارسی در انجمن میلیتاری ، براساس قاعده " رعایت اخلاق علمی " منوط به ذکر دقیق منبع است . امیدواریم مدعیان رعایت اخلاق ( بخصوص رسانه های مدعی ارزشمداری ) بدون احساس شرمندگی از رفرنس قرار گرفتن بزرگترین مرجع مباحث نظامی در ایران ، از مطالب استفاده نمایند .
-
1 پسندیده شدهپروژه های مولد 3 مولد های تولیدی دیگری نظیر نیروگاه ها، پتروپالایشگاه ها، صنایع آب شیرین کن و ... وجود دارد که هرکدام پر از فرصت درآمدی و اشتغال زایی بالایی هستند. هرکدام از این پروژه ها منبع اولیه بالایی برای راه اندازی می خواهد و تامین چنین منبعی از طرف بخش خصوصی غیر ممکن است چیکار می توان کرد؟ اینگونه پروژه ها با کمک وام خارجی انجام می شوند یا برای کشوری مثل ایران با کمک تهاتر نفت یا مقابل با خام فروشی می تواند صورت بگیرد یعنی به جای ورود بی مهابای پول نفت، به جای نفت تکنولوژی وارد کشور می شود با کمک قرار داد 25 ساله با چین به راحتی می توان صنعت بزرگی را وارد کشور نموده و توسعه داد مهمترین موضوعات در این صنایع عبارت است از : - خطوط ریلی سریع - نیروگاه های خورشیدی پراکنده - نیروگاه های اتمی - تجهیزات آب شیرین کن - تاسیسات پتروپالایشگاهی توسعه خطوط ریلی سریع السیر بویژه در اقتصاد جای بحث ندارد در حال حاضر خطوط ریلی در چین به عنوان رگ های گردش خون این کشور عمل کرده و در ترکیب با خطوط جاده ای سبب ارتباط قوی صنایع این کشور شده اند در المان نیز خطوط ریلی یکی از قدرت های این کشور از زمان جنگ جهانی اول تا کنون بوده است و همیشه چابکی المان را تضمین کرده است. نیروگاه های خورشیدی ، علیرغم هزینه استهلاک و منبع بی پایان خورشید ، ضعف عمده ای به نام تاریکی شب دارند و در پایان روز توان خود را از دست می دهند از این رو نوسان زیادی در تامین برق ایجاد می کنند. با این وجود این نیروگاه های می توانند با کمک مزیت خود بخشی از مشکل تامین انرژی را رفع کنند یکی از مشکلات برق در کشور بحث اتلاف برق در انتقال است با وجود نیروگاه های خورشیدی 500 کیلوواتی پراکنده در سطح کشور بویژه در روستاها و یا در ساختمان ها اداری می توان ضرب پیک مصرف انرژی را گرفت و با کوتاه کردن مسیر مولد تا مصرف کننده، به شدت از اتلاف برق در خطوط کاسته و صرفه جویی بزرگی را ایجاد کرد با کمک مولدهای پراکنده و زیاد تامین برق پایدار شده و نوسانات و قطعی کمتری شاهد خواهیم بود. علاوه بر این چون بیشترین مصرف برق خنک کننده ها و واحدهای اداری در روز صورت می گیرد، بخشی زیادی از مصرف روزانه را می توان از پنل ها خورشیدی تامین کرد. در مجموع نیروگاه های خورشیدی به عنوان یک مکمل نیروگاه های گازی (سیکل ترکیبی) و اتمی بسیار کاربردی و موثر هستند در سوی دیگر نیروگاه های خورشیدی در تطابق با بخش های کشاورزی و دامداری اثر بخشی بسیار بالایی داشته و می توانند با در طول روز انرژی مازاد خود را صرف شیرین سازی آب و ارتقا توان کشاورزی و محیط زیست نمایند. چنین علمکردی در مدت 5 سال باعث بازگشت سرمایه قابل توجه بابت این تکنولوژی می شود. پنل خورشیدی روی ساختمان های مسکونی و اداری پنل خورشیدی در مزارع باید توجه کرد که نیروگاه های سیکل ترکیبی به عنوان نیروگاه هایی چابک در عرصه صنایع مطرح شده و با توسعه صنایع می بایست توسعه پیدا کنند بطور کلی با ساخت هر شرکت فولاد و یا هر صنعتی، نیاز به نیروگاهی گازی در کنار ان لازم و اجباری است که بار و برق ان واحد را تامین نماید. و در صورت داشتن برق مازاد برای فروش و کمک وارد خطوط برق سراسری کند علاوه بر این نیروگاه های قدیمی می بایست به عنوان تامین امنیت انرژی حفظ و مدرن سازی شوند تا ساختار اصلی تامین برق در کشور دچار اسیب نشود. نیروگاه های اتمی نیز مابین نیروگاه های گازی و خورشیدی قرار گرفته و با تامین برق سراسری ، امنیت انرژی را تامین می کنند و با کمک حرارت مازاد خود اقدام به شیرین سازی آب دریای و توسعه کشاورزی می نمایند. صنایع پتروپالایشی هم از صنایع پر ارزش افزوده محسوب شده که می توانند درآمد زایی زیادی علاوه بر اشتغال زایی کنند شاید جالب باشد که بدانید مشخصات هر نفت ، مانند شناسنامه به آن می چسبد و ردیابی نفت را بسیار سریع می کند یعنی با نمونه گیری از نفت می توان مبدا و مخزن استخراجی نفت دقیق را ردیابی کرد و این نکته در تحریم ایران بسیار موثر بود محصولات این صنایع بدلیل رسیدن به انتهای زنجیره تولید، امکان مانور فروش بالایی برخورد دار بوده و در مقابل تحریم ها مقاومت بالایی دارند. مسلما فروش محصولات نهایی مثل سوخت بنزین، گازوئیل و یا مواد شوینده و مصرفی بسیار ساده تر هست و با وجود قاچاقچیان هیچ تحریمی جلو دار نخواهد بود مسلما در این شرایط قیمت ها اجازه سود صد در صدی را نخواهد داد ولی یک فروش روان و بی دغدغه به راحتی میسر خواهد شد. پروژه های شیرین سازی آب و گلخانه های صنعتی ترکیب شیرین سازی آب با فناوری گلخانه ای روشی هست که به سرعت توسط کشورهایی چون اسپانیا و رژیم اشغالگر قدس مورد استفاده قرار گرفته و با کمک آن در مناطق گرم و خشک اقدام به تولید محصولات کشاورزی اقتصادی نموده اند. گلخانه های صنعتی اسپانیا شیرین سازی آب نیز دیگر تکنولوژی پیچیده ای نبوده و با کمک روش ترکیبی اسموز معکوس و تبخیر اب دریا ، آب را بصورت صنعتی شیرین سازی کرده و صرف امور آشامیدنی و کشاورزی می کنند. شیرین سازی آب در وهله اول هزینه بر محسوب می شود ولی بیشتر هزینه آن مربوط به هزینه اولیه و تاسیسات می شود و در صورت استفاده از انرژی خورشیدی به شدت می تواند استراتژیک و آینده دار باشد. شیرین سازی آب زمانی معنی اصلی خود را پیدا می کند که به گلخانه های صنعتی متصل شده و نیاز این واحد های کشاورزی را برطرف کند. نکته دیگری که در مورد محصولات کشاورزی می توان گفت تفکیک این محصولات به دو دسته استراتژیک و غیر استراتژیک است برای مثال محصولاتی مثل گندم، حبوبات، جو، شکر، برنج، دانه های روغنی و خوراک دام و ... جز محصولات استراتژیک و امنیت غذایی محسوب می شوند و باید در اولویت تولید در داخل کشور قرار بگیرند ولی محصولاتی مثل هندوانه و خربزه را با مصرف آب زیاد جز محصولات غیر استراتژیک هستند از این نظر با یک برنامه ریزی درست می توان محصولات آب بر را از کشورهایی چون هند ویا چین وارد کرد و بصورت غیر مستقیم منابع آبی کشور را تقویت کرد این اتفاق تنها با خرید مناسب محصولات استراتژیک و شناسنامه دار کردن زمین ها ممکن است و دادن یارانه و مشوق به وارد کننده های محصولات آبی ممکن است. در مجموع می توان گفت که بحران های خودشان راهنما هستند بحران آب و برق و محیط زیست بزرگترین راهنمای ما هستند که چگونه خود را اصلاح و توسعه دهیم اما اگر معیارهای اشتباه بگذاریم، به ناگاه خود را مسیر غلط خواهیم یافت اما همیشه راهکار های ساده با اثر گذاری بالا پیدا می شود. مدیران کشور از دو دیدگاه مسائل را نقد می کنند، صرف مسائل قدرت صرف مسائل مالی این دو نگاه مطلق عملا شرایطی را ایجاد می کند که پروژه ها ارزش پیگیری و شکوفایی پیدا نکنند برای مثال در نگاه صرف قدرت ، اثرات و طبعات کار دیده نمی شود و صرف اجرای کار شرط است و در نگاه صرف مالی بازگشت سریع مالی مبنا خواهد بود و باتوجه به درامد مفت نفت هیچ پروژه ای حتی پاپ پول هم توان تامین نظر مدیران را نخواهد داشت. و اینگونه می شنویم که نیروگاه سازی یا پتروشیمی سازی و .... در کشور توجیه ندارد بصورت خلاصه درد مملکت ما خام فروشی و پول مفت نفت است که باعث شده است که تولید در نگاه بعضی بی ارزش شود سیکل معیوبی و سیاست شترمرغی به نام معیار اقتصادی در کشور ایجاد شده است و باید شکسته شود از طرفی حامل های انرژی رو طوری مطرح می کنند که قیمت انرژی در کشور مجانی شود و از طرف دیگر می خواهند ایده ها با این قیمت رقابت کنند مشخص است که با قیمت انرژی فعلی روش های تولید و ارتقایی که در دنیا زیر یک ماه بازگشت سرمایه دارد در ایران به 5 سال زمان می برد و توجیه پذیر نمی گردد. عملا این معیار تنها برای خام فروشی توجیه پذیر است و هر تولید و صنعتی را بی ارزش جلو می دهد. -------------------------------------------------------------- باید توجه کرد که زمان بزرگترین داشته ماست زمان را از دست بدهیم ضرر می کنیم مسلما در این شرایط ، حین اجرای پروژه های مولد، تلفات و باج های زیادی خواهیم داد ولی سریع عملکردن در اینده باعث فرار از بحرانی بزرگ خواهد شد
-
1 پسندیده شدهپروژه های مولد 2 چاه بی پایان هزینه ها بزرگترین مصرف کننده هزینه های جاری دولت حقوق کارمندان دولت است این حقوق بین کارمندان با ویژگی های متفاوتی تقسیم می شود معلمان و اموزش پرورش نیروهای مسلح کارمندان وزارت بهداشت وزارت نفت وزارت کشور و فرمانداری ها شهرداری ها صدا و سیما بازنشستگان و .... چیزی در حدود 8.5 میلیون حقوق بگیر لینک این یک رقم بسیار وحشتناک هست بعضی وزارت خانه ها درآمد زا هستند برای مثال وزارت نیرو، وزارت نفت، وزارت ارتباطات همگی درآمد زا هستند یعنی بیش از حقوق پرسنل خود درامد برای خزانه تولید می کنند. بعضی بخش ها بصورت حداقل در حد پرسنل خود درآمد تولید می کنند و هزینه های کمکی دولت به انها بیشتر جهت توسعه و تجهیز وسایل هست برای مثال وزارت بهداشت (درآمد جاریشان) / نیروهای مسلح (فقط جریمه های پلیس ) / صدا و سیما ( تبلیغات و فروش های کناری) / شهرداری ها ( عوارض ) و .... وقتی این بخش ها رو جمع بندی کنیم می بینیم تنها آموزش و پرورش و بازنشستگان هستند که درآمد زا مستقیم نیستند و وقتی دقیق تر نگاه کنیم، می بینیم درامد اصلی ناشی از آموزش و پرورش و وزارت علوم بصورت غیر مستقیم و کاهش هزینه های جامعه و افزایش بهره وری ایجاد می شود بازنشستگان هم که منطقا از پولی که سال ها پیش سرمایه گذاری کرده بودند در حال برداشت هستند اینگونه که نگاه کنیم می بینیم سیستم منطقا باید توازن حداقلی داشته باشد ولی چرا این همه بحث هزینه جاری کمر شکن را می شنویم علت را باید در عواملی خارج موارد گفته شد باید جست - مواردی مثل کمبود بهره وری ادارات ( پرسنلی که حقوق می گیرند ولی بود و نبودشان تاثیری در عملکردشان ندارد / بعضی پرسنل که چوب خشک از بودنشان موثر تر هست) - حقوق های نامتعارف در بعضی بخش ها (حقوق های بی معنی که مدیران برای خود می زنند که تناسبی با تولید آن مجموعه ندارد ، از حقوق های بالای 30 تومن حرف میزنم ) - فسادها و اتلاف سرمایه ها در نهادها ( بودجه ها و اعتباراتی که رسما هپلی هپو می شود و اخبارش رو از قوه قضاییه می شنویم) - تعریف پروژه های بی انتها ( بودجه های زیادی برای پروژه های زیرساختی تعریف و واریز می شود ولی در نهایت اتفاقی رخ نمی دهد / در خوزستان بودجه های زیادی برای جاده و فاضلاب تعریف شده است ولی مشخصا هر ساله این پول ها صرف امور نامشخصی می شود و پاسخگویی هم وجود ندارد) در دل همه این ادارات پر از راهکار و فرصت هست که عملا در تفکر اداری و بروکراسی یا مانده اند یا جان می دهند برای درمان این مشکل راهکار زیاد است ولی تغییر سخت و کند است اما با 20 درصد تغییرات 80 درصد هزینه و مشکلات از بین خواهد رفت 20 درصدی که صدای خیلی از کله گنده ها و یقه بسته ها را در خواهد اورد 20 درصدی که نیازمند شفافیت مسئولان شهری و کشوری است. همان قوانین سوت زنی و شفافیت مالی و رای مسئولان لینک یه راهکار تو همین خوزستان بگم کلی درخت نخل ثمر ده تو خیابان ها هست که هر سال خرما هاشون رو زمین میریزه و هیچ کس دنبال گرد افشانی و بعد برداشت ازشون نیست خودش به خودی خود کلی درامد و منبع غذایی هست که اگه به خود کارکنان فضای سبز بدن ، کمک حالی به اونها هم میشه --------------------------- بخش های درمانی و بهداشت یکی از بخش های پایه و خدمات عمومی هستند توسعه مراکز درمانی بویژه در مناطق محروم عملا زیرساخت حداقلی خوبی را برای ارائه خدمات فراهم کرده است اما این خدمات در مراکز استان ها تجمع پیدا کرده است و شهرستان ها بهره کمتری از آن می برند قوانین و طرح خدمات نیروهای وزارت بهداشت ، سبب شد که فارغ التحصیلان بعد از پایان دوره تحصیلی خود مدتی بین 2 تا 5 سال را در مناطق محروم بگذرانند تا اینجای کار یک سیستم منطقی را شاهد هستیم، ولی در عمل اتفاقی دیگر می افتد. اجرای قوانین سبب شده است تا به جای ایجاد جذابیت برای حضور در مناطق محروم، تمایل به پارتی بازی و رفتن به مراکز بیشتر شود. از سمت دیگر ظرفیت مراکز دولتی در شهرستان ها جوابگوی نیاز مردم نبوده و بودجه دولتی هم توان رفع سریع مشکل را ندارد. اینگونه یک شکاف شدید بهداشتی و درمانی در شهرستان ها با مراکز استان پدیدار می شود که در استان های بزرگ مثل سیستان بلوچستان شرایط را برای مرزنشینان و یا دور نشینان از مرکز بسیار سخت و نفس گیر می کند. راهکار ولی ساده است استفاده از ظرفیت بخش خصوصی و ایجاد انگیزه برای فعال شدن بخش خصوصی به هرحال با فعال شدن بخش خصوصی و ارائه خدمات به مردم، بخشی از نیاز مردم مرتفع شده و زمان کافی برای توسعه بخش های دولتی ایجاد می شود. بخش خصوصی از چند طریق در این زمینه ترغیب می شود. - همکاری و تشویق مسئولان درمانی برای جذب پزشکان و متخصصان برای حضور بیشتر در مناطق - اجازه کار به پزشکان و متخصصان طرحی برای کار خصوصی در شیفت عصر - اعطای مجوزهای زودتر از موعد برای کار و ارائه خدمات در مناطق محروم - وام خرید دستگاه پزشکی برای پزشکان شاغل در مناطق محروم - تسریع در امور پروانه و مجوزهای اداری و بیمه ای - ایجاد تسهیلات مسکن و امنیت - معافیت های مالیاتی برای حضور در مناطق محروم این موارد برای افرادی که طرحشان در مناطقی مثل سیستان بلوچستان یا مناطق عشایری هست ، می تواند انگیزه برای کار بیشتر را فراهم کند ولی متاسفانه برخوردهای تنگ نظرانه بعضی مسئولان درمانی به گونه ای بوده که پزشکان و متخصصان از شهرهای کوچک فراری شده و تمایلی برای حضور و ارائه خدمات نداشته باشند. اینجاست که بر می گردیم به شعور کارمندی که متوجه نیست که وقتی یک شهروند مجبور است برای خدمات درمانی به مرکز استان یا حتی در سیستان به پاکستان مراجعه کند دچار چه باری مالی سنگینی می شود ----------------------- خانه سازی و جاده سازی بحث های خانه سازی و جاده سازی و خطوط ریل دو صنعت پر مصرف ماده اولیه و اشتغال زایی و گردش اقتصاد هستند این دو صنعت شدیدا مصرف کننده موادی چون سیمان، فولاد و قیر و ماشین آلات راه هستند و علاوه بر اشتغال زایی بالا کارخانه های تامین کننده خود را به حرکت در اورند دو بخش های فولاد و سیمان هست علاوه بر ارزش افزوده بالا سبب چرخش شدید مالی و اشتغال بسیاری می شوند در دولت احمدی نژاد تلاش شد این موتور قوی استفاده شود و با ایده مسکن مهر بین نیاز مردم و بخش های فولاد و سیمان ارتباط خوبی ایجاد کند. طرح در گام های اول خوب بود ولی بدلیل کارشناسی نادرست در بعضی وجوه به یک تجربه ناکام بدل شد. شاید اشکال اصلی در عدم اجرای پایلوت طرح و عیب یابی کار بود اما این ایده هنوز پا برجا و درست است تقویت صنعت خانه سازی در ایران یک روش بسیار خوب برای توسعه شغل مستقیم و غیر مستقیم هست و علاوه بر رفع نیاز جوانان می تواند موتور محرکه خوبی برای کشور باشد ولی باید توجه کرد که بخشی از اجرای چنین طرح هایی باید توسط بخش خصوصی و مسکن ساز صورت بگیرد که با دادن تسهیلات و کمک ممکن است و از سمت دیگر اجرای طرح های مشابه با مسکن مهر بدون پایلوت و بدون ارزیابی درست، از یک فرصت تبدیل به یک خودکشی اقتصادی می شود.
-
1 پسندیده شدهپروژه های مولد 1 برای راه اندازی یک سیستم بزرگ ، ابتدا باید زیرسیستم ها را فعال کرد و بعد با کمک توان تولید شده ان ها اصل سیستم را احیا کرد برای مثال برای راه اندازی یک نیروگاه حرارتی، ابتدا بخش بویلر و پمپ های دیزل روشن می شود و پس از رسیدن به توان حداقلی فیدپمپ های اصلی وارد مدار می شوند و نیروگاه استارت تولید می خورد، در غیر اینصورت نیروگاه باید به برق سراسری وصل بشه و به کمک منبع خارجی راه اندازی شود این داستان در مورد راه اندازی هر ابر مجموعه صدق می کند. از این رو درک پروژه های کوچک و مولد بسیار حیاتی است. ریز پروژه ها، پروژه هایی کوچک، پکیجی با زمان راه اندازی سریع هستند که سریع هزینه جاری خود را در آورده و شروع به سود دهی می کنند. این پروژه ها به دلیل فعال شدن سریع، اشتغال زایی و عدم نیاز به هزینه جاری پایداری خوبی دارند و تنها در بحث های بازگشت سرمایه اولیه مورد بحث قرار می گیرند. بهترین مثال برای ریزپروژه ها، پروژه های کشاورزی و تولیدات دامی هست، که باتوجه به مصرف روازنه بازار، بازار زنده تری نسبت به دیگر محصولات دارند. از این نظر کشاورزی و دامداری بهترین پروژه های مولد مردمی طبقه بندی می شوند. در صورت آماده کردن شرایط و تسهیلات از سوی دولت، توسعه این بخش ها سریع بوده و جذب سرمایه در کمترین مدت صورت می گیرد. وقتی از تسهیلات صحبت می کنیم، بیشتر به دنبال حذف موارد کاغذ بازی اداری و مشاوره درست و دستورالعمل های ساده اجرایی هستیم هرچه فرآیند سرمایه گذاری تا اجرا کوتاه تر شود، موفقیت سرعت بیشتری خواهد داشت. در مورد سرمایه نیز بعد از یکی دو پروژه موفق، سرمایه خصوصی بصورت خودکار به دنبال این پروژه ها خواهد آمد و آن را به حد اشباع می رساند. توجه توجه مراقبت از صنایع خرد و متوسط کشاورزی و دامداری بسیار مهم و کلیدی هست و همتراز با توسعه ریزپروژه ها به بهانه پروژه مولد ، پروژه های زنده را نکشیم و هر عقل سلیم می گوید به این پروژه ها و داشته های موجود باید نیم نگاهی داشت اول پروژه های در حال بهره برداری دوم پروژه های در حال اجرا یا نیمه کاره در مورد پروژه های در حال اجرا، پرس جو های محلی احتمالا نشان خواهد داد که پروژه مستقل و خودکفا است ولی نیاز به کمک در رفع مشکلات اداری دارد و با کمک های اداری از خطرهای احتمالی دور خواهد شد. (همیشه بزرگترین تهدید بخش خصوصی، ادارات و کارشناسان دولتی هستند ) حل معضلات اداری بزرگترین تسهیل و کمک برای هر نهاد خصوصی خواهد بود. در مورد پروژه های نیمه کاره، وضعیت سخت تر هست، چرا که مشکلات ، زمان و نفس پروژه را گرفته هست و احتمالا علاوه بر حل مشکلات اداری، نیاز به تنفس مصنوعی نیز خواهد بود بصورت کلی پروژه هایی که به 90 درصد پیشرفت خود رسیده اند، مسلما ارزش کمک مالی و احیا را دارند، هرچند این کمک با دوره طولانی تری به خزانه بازگردد. علاوه بر این با کمک یک مشاور خوب، بسیاری از این پروژه ها سریعا می توانند به بهره برداری رسیده و ارزش افزوده ایجاد کنند. از نظر اجتماعی حمایت مالی از سمت دولت بصورت غیر مستقیم باعث کاهش هزینه های غیرمستقیم دولت و توسعه منطقه می شود. یادمان باشد، 10 درصد از تسهیلات کمک های نقدی هست، بسیاری از تسهیلات کمک های دولتی موجود است که سیستم اداری از مردم دریغ می دارد. گاهی اوقات ماشین های راه سازی شهر و روستا گاهی کشیدن برق به سمت یک واحد کشت و صنعت گاهی مجوز ایجاد یک تاسیسات گاهی کمک به خرید محصولات تولید شده و رساندن به صنایع تبدیلی گاهی .... می توانند گره مشکلات چندین ساله را بشکنند ، فقط اگر نیت همکاری و حل مشکل وجود داشته باشد. زیاد می شنویم که کشاورزی بدلیل کاهش قیمت محصول از برداشت خود انصراف داده و محصول کنار زمین در حال فاسد شدن هست دامداری که به دلیل قیمت ارزان شیر، شیرش را در رودخانه یا فاضلاب رها کرده است دامداری که گاو شیری خود را برای گوشت فروخته هست و... همه این ها در حالی هست که عده ای از مردم از دسترسی به این محصولات محروم اند و رساندن این محصولات غذایی به این مردم بویژه در استان های محروم، یک جهاد بزرگ محسوب می شود. بماند که این نقص سیستم توزیع ما و تعاونی های کشاورزی ما را می رساند ولی بودن افرادی چون شهید سلیمانی کمک حالی در این بی مدیریتی بود. همه این ها نشانه های ساده ای هست که مدیریت ما نتوانسته بستر لازم برای تولید کننده موثر و مولد را فراهم کند و نعمت حاضر و آماده اسراف می شود. بیشتر این مباحث در تاپیک امنیت غذایی توسط دوست خوبمان @Overdose بحث شده است لینک در این میان باید یادی کنیم از شرکت های کشت و صنعت در سراسر کشور، که علاوه بر تولید مواد غذایی اشتغال زایی زیادی رو در کشور سبب شدن از این نظر پروژه های کلان و مناسبی برای کشور بوده اند. چه کمکی می توانیم بکنیم؟؟؟ مشکل این شرکت ها بیشتر بهره وری هست چه در فناوری و چه در مدیریت نیرو - کمک به فروش محصولات - تهیه پکیچ های ارتقا انرژی و آب - بهبود فناوری کشاورزی - بهبود شرایط اداری، مستندسازی و اموزشی - بهبود شرایط محیط زیستی و بازیافتی پکیج های نیمه صنعتی و خانگی آب ، نمونه سادگی و چابکی برای مصرف کننده این قسمت ها کاملا مبتنی بر فناوری هست و باید بصورت پکیج ارائه شود و اینکه بتوانیم فناوری مناسب را ارزان و شاید مجانی در اختیار کشاورز و دامدار قرار دهیم، راه را برای توسعه باز کرده ایم ** یادآوری اصل داستان پول هدفمند این است که بعد از تزریق پول، مشکل برای مدت طولانی حل شده و سیستم بصورت مستقل و خودکفا کار کند نه اینکه مدام وابسته و مریض بماند ---------------------- شرکت هایی چون کشت و صنعت و یا شرکت های صنعتی مثل هپکو، شرکت هایی هستند که باتوجه به شدت مصرف یک محصول در کشور توسعه پیدا کردند و بیشتر از بحث سوددهی مباحث جانبی اجتماعی و فرهنگی را مبنا قرار دادند. در نتیجه هرگونه نگاه به این صنایع باید با مبنای فرهنگی و اجتماعی صورت بگیرد، در غیر اینصورت سبب معضلاتی پر هزینه برای کشور می شود. مهمترین بحث هم اشتغال زایی بوده که باتوجه به حجم نیروهایشان ، بحث امنیت اجتماعی را دارند و در این اوضاع کشور ابتدا حفظ و در گام دوم بهره وری شان بهبود پیدا کند. در حقیقت بیشتر مشکل این شرکت ها بحث بهره وری است و مدیریت دولتی و بحث استخدام های دولتی سبب کاهش شدید بهره وری تولید و ضرر دهی انها شده است. از این رو تصمیمات درست کلان مدیریتی می تواند این ظرفیت ها را به یک فرصت برای کشور تبدیل کرده و سبب بهبود اوضاع اقتصادی کشور شود. برای مثال در همین کشورهای همسایه تجهیزات و ماشین الات زیادی مورد نیاز است که می توان با قیمت ارزان و شاید اقساطی صادر نمود و بازارهای همسایه را اشباع کرد علاوه بر این بازار داخل خود مصرف کننده اصلی خواهد بود. تنها نکته دقت به این اصل هست که نباید گذاشت در این قضیه رانتی شکل بگیرد و قیمت از عرف خارج شود و اگرنه وضعیتی مثل ایران خودرو و قیمت های بی معنی ان ایجاد می شود. شرکت ایران خودرو نمونه بارز از سواستفاده مبحث امنیت اشتغال برای فرار از اصلاح و بهبود بهره وری است نیروهای مازاد هم پس از ارتقا اولیه شرکت می توانند برای توسعه های جانبی استفاده شوند. ( خدا رو شکر هر جا دست بذاریم کلی کار ریخته است و کلی حرکت می توان زد) ادامه دارد ....
-
1 پسندیده شدهبه نام خدا Bayraktar TB2 هواپیمای رزمی بدون سرنشین (UCAV) ارتفاع متوسط و پایداری بالا (MALE) (2015) با اعلام عملیاتی شدن Bayraktar TB2 توسط مقامات، ترکیه به ششمین کشور سازنده پهپاد های رزمی تبدیل شد و به ایالات متحده، چین، پاکستان، اسرائیل و ایران پیوست. این پلتفرم ها برتری قابل توجه ای نسبت به هواپیما های بدون سرنشین (UAV) دارند که می توان از آن ها به قابلیت جستجو و نابودی عناصر زمینی با حملات دقیق بدون در معرض خطر قرار دادن خلبان یا هواپیما های گرانقیمت اشاره کرد. TB2 که براساس نسخه اولیه پهپاد تاکتیکی بایراکتار (2009) ساخته شده، در سال 2014 معرفی شد. TB2 پهپادی شناسایی رزمی است که در مواجه با نیرو های PKK (حزب کارگر پاکستان) عملکرد موفقی داشت. اولین حمله آن در هشتم سپتامبر 2016 انجام شد و از آن به بعد ادامه داشته است. TB2 در باکو ترکیه سال ها دنبال به دست آوردن پهپاد رزمی خارجی از ایالات متحده و کشور های دیگر بود، اما موفق نشد. به همین دلیل به صنایع داخلی روی آورد تا برای مشکلات داخلی راه حل های داخلی ارائه کنند که منجر به ظهور چندین محصول قابل توجه شامل TAI Anka و TB2 شد. TB2 در سال 2015 توانایی حمل سلاح به دست آورد. آزمایش های مربوط در سال 2015 انجام شدند و در سال 2016 به طور رسمی معرفی شد. با توجه به اینکه تمام کار های ساخت آن در داخل انجام می شد (!!)، ترکیه قوانین تسلیحاتی سختگیرانه مربوط به خرید های خارجی را دور زد. نسخه نهایی TB2، بال های اصلی صافی دارد که در میانه و عقب بدنه ای با دماغه ای صاف نصب شده اند. موتور در پشت بدنه درون یک محفظه قرار گرفته. هوای مورد نیاز توسط شکاف هایی روی سطح محفظه تامین می شود. این موتور ملخی 2 پره را در آرایش pusher می گرداند. طراحی دم با میله های دوقلو به نصب آسان موتور و ملخ کمک می کند. میله ها باریک هستند و از بخش انتهایی ریشه بال ها منشا می گیرند و در انتها به بال های دمی رو به بالای متصل به هم می رسند که عملا به عنوان صفحات افقی عمل می کنند. چرخ ها ثابت هستند و برجستگی اپتیک در خط شکمی بدنه دیده می شود. با این همه، TB2 از طراحی های اثبات شده استفاده می کند که بیشتر به عنوان سامانه بی سرنشین ارتفاع متوسط و مداومت بالا (MALE) طبقهبندی می شود. اپراتور پهپاد را از طریق ایستگاه های کنترل زمینی هدایت می کند، اگرچه که یک سری از توانایی های خودکار در آن وجود دارد. این پهپاد دو جفت نقطه سخت (دو عدد زیر هر بال) دارد که به آن اجازه حمل انواع متنوعی از مهمات شامل موشک های هدایت پذیر ضد تانک و بمب های هدایت لیزری را می دهد. همه این ها به توانایی حمله دقیق که ارتش های امروزی به دنبال آن هستند، افزوده می شود. جدا از توانایی تعیین و حمله به هدف های زمینی، از TB2 برای نشانه گذاری لیزری برای بالگرد های هجومی ارتش ترکیه، مثل HueyCobra های آمریکایی، استفاده می شود. در فوریه سال 2021 اعلام شد که مدل جدیدی از پهپاد برای استقرار در اولین کشتی هجومی آبی خاکی ترکیه، TCG Anadolu، توسعه یافته است. این پهپاد نسخه دریایی TB2 است که به موتور های بومی ساخت TEI مجهز شده است. طبق برنامه ریزی اولیه، این کشتی قرار بود به جنگنده های F-35B مجهز شود، اما حذف ترکیه از برنامه این هواپیما باعث شد که با اعمال تغییراتی، کشتی قادر به حمل پهپاد ها شود. بین 30 تا 50 پهپاد TB3 با بال های جمع شونده قادر خواهند بود تا روی عرشه Anadolu نشست و برخاست انجام دهند. مشخصات - سال ورود به خدمت: 2015 - وضعیت: در حال خدمت - تعداد فروند ساخته شده: بیش از 100 - سازنده: Kale، Baykar Makina (ترکیه) - کشورهای مصرف کننده: آذربایجان، لیبی، لهستان، قطر، ترکیه، اکراین - نقش: حملات زمینی (هدایت بمب های هواپایه برای نابودی اهداف زمینی توسط تیر بمب موشک و راکت)، جاسوسی-نظارت-شناسایی و پیش آهنگی (ISR، سنجش اهداف زمینی و منطقه هدف برای ارزیابی سطح تهدیدات محیطی، قدرت و تحرکات دشمن)، توانایی های بدون سرنشین (طراحی شده با توانایی های بدون سرنشین برای ایفای انواع نقش های بالای میدان نبرد) - طول: 6.5 متر - طول بال ها: 12 متر - ارتفاع: 5 متر - وزن: 420 کیلوگرم - حداکثر وزن برخاست: 650 کیلوگرم (150 کیلوگرم ظرفیت بار) - قوای محرکه: 1 موتور درونسوز با پاشش سوخت 100 اسب بخاری - حداکثر سرعت: 220 کیلومتر بر ساعت - ارتفاع پروازی: 8200 متر - برد: 150 کیلومتر - تسلیحات: موشک دوربرد ضد تانک L-UMTAS، مهمات لیزری با هدایت ماهواره ای MAM، موشک 70 میلی متری Cirit، راکت های هدایت لیزری BOZOK، مهمات 81 میلی متری هوا به سطح TOGAN، مهمات ماژولار KUZGUN - نسخه ها: TB2 (سری پایه) منبع
-
1 پسندیده شدهیک فیلم بود از تصرف گمرک اسلام قلعه توسط طالبان که نشون میداد بعد از عقب نشینی سربازان و کارمندان افغان به سمت ایران و پناه اوردن به مرزبانی ایران مردم هرات ریختن تو گمرک و البته از نیروهای طالبان به گرمی و با الله اکبر استقبال میکنن در یک فیلم دیگه عده ای از جمعیت. یاد برخی افراد سرشناس افتادم که این روزها علی رغم تقبیح هر روزه جنگ و سرزنش ایران به خاطر ورود به جنگ ها(ی البته اجباری و تحمیلی)، مدام سرزنش میکنند که ایران نره با طالبان بجنگه خودشون اسلحه برمیدارن میرن میجنگن! برخی از مردم هرات و تجمعات و ناسزاهای مدامشون و البته با تحریک رسانه هاشون را جلوی کنسولگری هرات از یاد نبردیم (طبیعتا منظور من فقط بخش کوچک و عمدتا تحریک شده هست) ول خب میبینیم که نمیجنگن در اکثر مناطق با طالبان و بعضا اینطور استقبال هم میکنند (جالبه بعضا هم در عراق و هم افغانستان کسر کوچکی از شیعیان برخی مناطق کاسه داغتر از اش حتی بقیه اقوام ضد ایران هستند که البته دلایل روشنی داره از رقابتها و کینه توزیها تا سرمایه گذاری دشمن اتفاقا در بخشی که مشترکات دارند با ایران (تاجیکستان و اشتراکات زبانی یک مورد دیگر با نفوذ ترکیه و عربستان) باز یاد جنگ قره باغ میفتم، کاری به عملکرد خودمون و ضعفهامون ندارم و عقب موندمون از ترکیه در به دست گرفتن تحولات ولی وقتی مردم ارمنستان هیچ تمایلی نداشتند اکثریت و حتی وسط معرکه برای پاشینیان هورا میشکیدند در مقابل معترضان و دور دوم هم تازه به همون پاشینیان مسبب اوضاع رای دادند با اکثریت بالا چطور میشه از اونها توقع داشت که لااقل از مرزهای خودشون دفاع کنند و ارتباطشون با کشورهای دیگه به عنوان جلودار. پ ن: توجه دارید یکی از اهداف جانبی آمریکا چه در عراق و چه افغانستان به عنوان دو مقصداصلی صادرات در اوج تحریمها و مفر فرار از تحریم چی میتونه باشه؟ عملا حتی طالبان بگه که حسن نیت داره با این اوضاع افغانستان صادرات ایران به افغانستان مختل میشه چون دولت و راه و پل و تجارت وجود نداره. از اونور در عراق هم برنامه های متعددی اجرا میشه از ناامن سازی تا فشار به دولت عراق که در هر برهه به یک بهانه مرزها را میبنده و رو میاره به سمت واردات بیشتر از ترکیه.
-
1 پسندیده شدهبه حذف کارت سوخت و دلیل جناب زنگنه اشاره نکرده: "مردم معطل میشن" (طرح دولت قبل بوده پس مزخرفه حتما و لاجرم!) گفتم حذفش کنند. (آقا پس قاچاق و کنترلش چی میشه؟ آقا صرفه جویی چی میشه؟ آقا برداشتن کارت حالا که مردم عادت کردن برگشت به نقطه صفره، آقا این چه کاریه ... ) اگر کارت سوخت وجود میداشت همچنان ولو با همون قیمت اولا به فاجعه مصرف روزانه 110 میلیون لیتر بنزین نمیرسیدیم (با اینکه تک نرخی کردن بنزین توسط همین آقای زنگنه قبلش اشتباه اول بود چون ذهنیت صرفه جویی در سهمیه یا کنترل قاچاق سوخت را نابود کرد) و ثانیا با وجود کارت و سهمیه ( که با اصلاح قیمت بنزین به عنوان یک تحمیل جدید از سمت مردم قلمداد شد) شاید فشار کمتری در اون ماجرا روی اذهان میومد. (صرفا افزایش قیمت مطرح میشد نه اینکه دوباره کارت سوخت ها را برید بگیرید، کار باهاش را تمرین کنید و دوباره یاد بگیرید، پمپ بنزینها دوباره دستگاه ها را راه بندازن، مفقودیها و نداشته ها در صف دریافت بمونند، کدوم خودرو تعلق میگیره کدوم نه و اصولا برگشتن به قدم اول همه اون دردسرها) یا مثلا وزیر محترم نیرو اشاره درستی میکنند در ظاهر: نیروگاه سازی برای 200 ساعت پیک و کمبود 2 هزار مگاواتی توجیه نداره. ولی جناب وزیر یعنی شما در اون دستگاه عریض و طویل پیش بینی نمیکنید (یکی از وظایف سازمان ها) که اگر خشکسالی شد و 4000 مگاوات برقابی از دسترس خارج شد و کمبود به 6000 مگاوات رسید، یا گرمای هوای به خاطر تغییرات اقلیمی عجیب و غریب شد، با با عدم اصلاح الگوی مصرف ما رشد تصاعدی را شاهد بودیم یا نقایص فنی رخ داد (در بحث تعمییر و نگهداری هم که بیخیال هستیم) و یا مثل امسال ترکیب همه این موارد دیگه کمبود منحصر به 200 ساعت و 2000 مگاوات نمیشه بلکه تبدیل میشه به 600 ساعت و 11000 مگاوات؟! این دیگه با تمهید و تدبیر که قابل جبران نیست، علنا یا نیرگاه لازم داره یا واردات یا اصلاح ناگهانی و معجزه وار الگوی مصرف. یعنی واقعا یک بچه هم حتی برای تغذیه فرداش در مدرسه سبک و سنگین میکنه چی ببره و چقدر ببره ولی وزارت به اون بزرگی فکر میکنه جهان با تمام متغیرهاش همیشه ثابت و یکسان هست؟
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «جنگ سفارتخانه ها» اختصاص داد. اما «ماجرای جنگ سفارتخانهها در دهه شصت چه بود؟ آیا منافقین در آن جریانات نقش داشتند؟» جنگ سفارتخانه ها از دید جمهوری اسلامی جواد منصوری نظامی و دیپلمات ایرانی است که اولین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز میباشد. وی از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ معاون فرهنگی و کنسولی وزیر امور خارجه بود، از ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۲ بهعنوان سفیر ایران در پاکستان فعالیت میکرد و در فاصله سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۸ سفیر ایران در چین بود. او در حال حاضر در مرکز اسناد انقلاب اسلامی مشغول به کار است. منصوری بازمانده انفجار تروریستی دفتر حزب جمهوری اسلامی و ترور شهید بهشتی و ۷۲ تن از همکارانش است. (ویکی پدیا) دکتر جواد منصوری از مسئولین وزارت خارجه در دهه شصت در پاسخ به این سوال گفت: در سال 1360 بعد از ضربات سنگینی که جریان ضد انقلاب از جمله بنیصدر و منافقین متحمل شدند به این نتیجه رسیدند که امکان ادامه فعالیت در ایران برایشان مهیا نیست و چه بسا اگر دیرتر اقدام کنند ممکن است کل مرکزیت ضد انقلاب از بین برود. در مرداد سال 1360 با همکاری سازمانهای اطلاعاتی کشورهای غربی علیالخصوص فرانسه شرایط فرار این افراد مهیا شد و به فرانسه رفتند. وی با اشاره به همکاریهای منافقین و بنیصدر علیه نظام گفت: سران منافقین و بنیصدر در فرانسه مستقر شدند و در آنجا «شورای ملی مقاومت» را تأسیس کردند. در پاریس برای اینکه به نوعی اعلان موجودیت کرده باشند و برای جمهوری اسلامی در اروپا مشکل ایجاد کنند و به نوعی جمهوری اسلامی را منزوی کنند، اقدام به حرکاتی علیه سفارتخانههای جمهوری اسلامی ایران در اروپا نمودند. اولین اقدام خرابکارانه ضد انقلاب و منافقین این بود که نیروهایشان که در سفارتخانهها مشغول به کار بودند اعلان پناهندگی کردند. بعنوان مثال کاردار ایران در سوئد و یا کاردار ایتالیا اعلان [اعلام] پناهندگی کردند. پس از اعلان پناهندگیها هم اقدام به مصاحبه علیه جمهوری اسلامی کردند. منصوری درباره اهداف منافقین از راهاندازی جنگ سفارتخانهها خاطرنشان کرد: منافقین و ضد انقلاب بر این تصور بودند که با این کارها میتوانند پایگاه خود را قویتر کنند و از سوی دیگر برای جمهوری اسلامی بحران ایجاد نمایند. اما در نهایت به این نتیجه رسیدند که با این حرکات راه به جایی نخواهند برد. منافقین تصمیم گرفتند به سفارتخانهها حمله کنند. این حملات امنیت کارمندان سفارتخانههای ما را به خطر میانداخت. بنیصدر و منافقین در این مقطع دائما میگفتند که تمام سفارتخانههای ایران متعلق به ماست. ما دولت قانونی هستیم و سفارتخانهها باید تعطیل شود و در اختیار ما قرار بگیرد. منصوری ادامه داد: منافقین ضمن اینکه مسئولیت این حملات را برعهده میگرفتند، با رسانهها مصاحبه میکردند و میگفتند که سفارتخانهها باید در اختیار ما قرار بگیرد. ما نماینده ایران هستیم. وی تصریح کرد: ضد انقلاب بیش از اینکه از حمله سفارتخانهها عایدی داشته باشد از موجسازی رسانهای بینالمللی به اهدافش میرسید. در این مقطع زمانی ما علاوه بر جنگ ایران و عراق، درگیر جنگ سفارتخانهها و دیپلماسی بینالمللی بودیم. اواخر سال 62 بود که جنگ سفارتخانهها متوقف شد و اروپاییها فهمیدند که ماندن منافقین در اروپا نفعی برایشان ندارد، تصمیم گرفتند تا منافقین را به تدریج به عراق بفرستند. (چون طبیعتا اقدامات سازمان علیه سفارتخانههای ایران در اروپا برای کشورهای اروپایی ایجاد مشکل میکرد و علاوه بر تخریب چهرهشان در سطح بینالملل باعث میشد که اقدامات متقابل در سفارتخانههای آنها [ ] در جاهای دیگر اتفاق بیفتد.) از سوی دیگر با خروج منافقین و عزیمتشان به عراق به نوعی برای صدام هم نیروی نظامی اعزام میشد. از دلایل دیگری که منجر به توقف جنگ سفارتخانهها شد اختلافات بین سرکردههای جریان ضدانقلاب بود. منبع : جواد منصوری / مرکز اسناد انقلاب اسلامی جنگ سفارتخانه ها از دید سازمان اولین حمله به سفارت ایران در لندن (سال 1359 / گروه تجزیه طلب مورد حمایت صدام) مسعود خدابنده که با نام مستعار «رسول» در سازمان حضور داشت ؛ عضو شورای ملی مقاومت، مسئول مستقیم تیم «حفاظت، استقرار و تردد مسعود و مریم رجوی» و فرمانده ارتش آزادیبخش است که در سال 1375 از این «سازمان/فرقه» جدا شد. بنا به گفته خدابنده ، وی در تابستان 60 و چند روز پس از فرار رجوی و بنی صدر با آنها در فرانسه دیدار کرد. مسعود خدابنده عضو جداشده سازمان مجاهدین خلق که خود در جریان «جنگ سفارتخانهها» به دستور مرکزیت سازمان حضوری فعال داشت، در گفتگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی در این باره گفت: مسعود خدابنده پشت سر رجوی ها (در خصوص داستان این عکس در آینده خواهیم نوشت) وقتی دستور سفارتگیری از طرف مرکزیت سازمان به ما ابلاغ شد، در لندن بودم. سفارتگیری از نقاط دیگر اروپا شروع شده بود و لندن آخرین نقطه بود. پلیس هم به سفارت، نامه کتبی داده بود که با توجه به حمله به سفارتخانههای ایران در نقاط دیگر، در سفارت ایران در لندن نیرو مستقر خواهد کرد. عضو شورای ملی مقاومت ادامه داد: من با 51 نفر دیگر که مجموعه هواداران سازمان بودیم (از بچه شانزده ساله گرفته تا دانشجوی سال آخر دکترای مخابرات) مدت دو هفته در یک خانه با نردبان و غیره تمرین کردیم و در موعد مقرر با استفاده از 2 دقیقه فاصله بین دو گشت پلیس، با نردبان از طبقه سوم به سفارت ایران در لندن وارد شدیم. بعدا هر کدام یکی دو ماه زندان بودیم و سپس آزاد شدیم. سفارت اول شکایت کرد ولی بعد شکایتش را پس گرفت و من بعد از آزادی مستقیم به فرانسه رفتم. مسئول مستقیم تیم حفاظت، استقرار و تردد مسعود و مریم رجوی درباره اهداف سازمان از حمله به سفارتخانههای ایران در کشورهای اروپایی میگوید: هدف از سفارتگیریها منعکس شدن نام سازمان در مطبوعات خارجی بود (از امریکا و کشورهای اروپایی تا استرالیا) تا زمینهای برای طرح نام مسعود رجوی و ابوالحسن بنیصدر در مطبوعات خارج از کشور فراهم شود. مسعود خدابنده پس از جدائی از سازمان ساکن شهر لندن شده است هدف دیگر سازمان، جذب نیرو در خارج از کشور بود؛ یعنی با توجه به "عمل" در همه کشورها، امکان نیروگیری از جوانان خارج کشور بالاتر رفت؛ چون سران سازمان بدین شکل وعده سرنگونی و عمل را میدادند در حالی که باقی اپوزیسیون خارجنشین در حال جمع و جور کردن خودشان بودند. یعنی عملا مسئله "تسخیر" در فضای خارج از کشور به ویژه در بعد مطبوعات، به نوعی حاکی از قدرتنمایی سازمان بود. خدابنده تصریح کرد: نکته جالب این است که از آن پنجاه و دو نفر که در جریان حمله به سفارت ایران در لندن فعال بودند، اکثرشان یا در جریان تصفیههای داخل سازمان یا در [خلال عملیات] فروغ جاویدان کشته شدند. گروه باقیمانده هم الان از سازمان جدا شدهاند ولی حاضر به صحبت در مورد آن بخش از زندگیشان نیستند. منبع: مسعود خدابنده در گفتگو با مرکز اسناد انقلاب اسلامی پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبسم الله الرحیم الرحیم اگر اینکار ثوابی داره تقدیم می کنم به شهید عزیز ایران شهید طهرانی مقدم مقدمه ایالات متحده برنامه توسعه تسلیحاتی سلاح های هایپرسونیک(conventional prompt global strike (CPGS)) را از اوایل دهه 2000 آغاز کرده است.این تلاش ها در ابتدا هست منجر به تولید تسلیحات با برد کم و متوسط برای درگیری های منطقه ای شود.با توجه به تلاش های چین و روسیه برای ساخت تسلیحات هایپرسونیک پنتاگون و گنگره برنامه های گسترده ای برای تحقیقات وتوسعه درباره این نوع از تسلیحات را ضروری می دانند.برخی اخبار مبنی بر تست موفقیت آمیز تسلیحات هایپرسونیک توسط چین و روسیه باعث شده توسط ایالات متحده سرمایه گذاری زیادی برای تولید این نسل از تسلیحات و همچنین راه های مقابله با انها صورت بگیرد از طرفی طبق برنامه جامعه توسعه این تسلیحات قرار هست سرنشین دار کردن هواپیماهای هاپیرسونیک نیز از نظر فنی مورد بررسی قرار بگیرد. هر چند درباره تاثیر تسلیحات هاپیرسونیک بین محقق ها اختلاف نظرهایی وجود دارد اما ارتش ایالات متحده تحقیقات کافی در این مورد را جز ملزومات آینده خود به حساب می آورد. در گزارش معاون سابق وزیر دفاع گفته شده که در حاضر ایالات متحده تسلیحات قابل اعتماد برای در معرض خطر قرار دادن چین و روسیه توسط تسلیحات هایپرسونیک در اختیار ندارد همچین سیستم های دفاع ضد موشکی موجود نمی توانند به صورت کاملا موثر از ایالات متحده در برابر این نوع از تهدیدات دفاع کنند. تلاش های گسترده در ایالات متحده منجر به تولید برخی نمونه های این سلاح ها شده اما بعید است تا قبل از سال 2023 سسیتم های عملیاتی برای استفاده از این سلاح ها یا دفاع در مقابل این سلاح ها تولید شود. هر چند راهبرد آمریکا در مورد استفاده از این سلاح ها با چین و روسیه متفاوت هست. در چین و روسیه این سلاح ها بیشتر برای حمل کلاهک های اتمی استفاده می شوند و از دقت کافی برخوردار نیستند اما برنامه ایالات متحده استفاده از کلاهک های غیر هسته در این نوع از موشک ها می باشد. مهمترین چالش در این برنامه بالا بردن دقت این نوع از سلاح ها می باشد. در فوریه 2019 گزارشی برای توسعه سلاح های هاپیرسونیک توسط وزارت دفاع و آژانس های اطلاعاتی آمریکا ارائه شد. این گزارش شامل نکات زیر بود: (1) ارزیابی هزینه های ایالات متحده و دشمنان برای این فناوری. (2) ارزیابی کمیت و کیفیت تحقیق در مورد این فناوری. (3) ارزیابی زیرساخت تست این فناوری. (4) ارزیابی پیشرفت فناوری ایالات متحده و دشمنان گسترش این فناوری. (5) شرح جدول زمانی برای استقرار عملیاتی این فناوری. (6) ارزیابی تلاش دشمنان در گسترش این فناری. بعد از تحویل این گزارش مسئول آژانس دفاع ملی موشکی ملزم شد حداکثر تا پایان سال 2019 گزارشی در مورد" راهکار دفاع موشکی درباره تهدیدات هاهپیرسونیک" را به کنگره برای دریافت بودجه جهت توسعه این فن آوری در ایالات متحده و توسعه زیر ساخت ها و ادوات مورد نیاز جهت در نظر توسعه این نوع از سلاح ها در چین و روسیه ارائه دهد. همچین در این گزارش باید در نظر می شد که چند کشور دنبال تولید تسلیحات با سرعت بیشتر از 5 ماخ هستند. دو نوع تسلیحات هایپرسونیک وجود دارد: 1- تسلیحاتی که روی وسایل دیگر سوار می شوند و به کمک آنها به این سرعت می رسند (Hypersonic glide vehicles (HGV)) 2- تسلیحاتی که توسط موتورهای هوا تنفسی قادرن به این سرعت برسند مثلا استفاده از موتورهای scramjets بر خلاف موشک های بالستیک سلاح های هایپرسونیک از یک مسیر بالستیک برای رسیدن به هدف استفاده نمی کنند و قادرن در طول مسیر مانور بدهند. ژنرال جان هایتن نایب رئیس ستاد مشترک ارتش در گزارشی گفته :" سلاح های هایپرسونیک می توانند قابلیت پاسخ متقابل و یا ضربه اولیه را از هر محل دلخواه در حالتی که زمان کمی برای مقابله با دشمن وجود دارد فراهم کنند."سلاح های هایپر سونیک با توجه به سرعتی که دارند می توانند اهداف زمینی را هم با کمک انرژی جنیشی خود نابود کنند. شکل 1تفاوت موشک های بالستیک و هایپرسونیک در طی مسیر با توجه به شکل 1 استفاده از تسلیحات هایپرسونیک زمان تصمیم برای دفاع را خیلی کم می کند. مقامات وزارت دفاع اعلام کردند که در حال حاضر اکثر سنسور فضایی و رادارهای زمین پایه و موشک های قابل استفاده در این سامانه ها آزمون های قابل قبولی برای رهگیری این نوع از تسلیحات را ندادند. پیشنهاد شده که برای مقابله با این نوع از تسلیحات با انرژِی بالا استفاده شود عیب این سیستم ها این است که در حال حاضر این نوع از سلاح های پدافندی محدود کمی را تحت پوشش قرار میدهند. از طرف دیگه پردازشگرهای موجود در سیستم هایی که در حال حاضر استفاده می شوند عملکرد نا مطمئنی در برابر تحلیل و مسیر یابی تسلیحات هایپرسونیک دارند. بررسی طرح های موجود در آمریکا روسیه و چین در زمینه تسلیحات هایپرسونیک ایالات متحده وزارت دفاع (DOD) توسعه تسلیحات هایپرسونیک را در حال حاضر بر عهده نیروی دریایی گذاشته. هدف این برنامه تهیه تسلیحاتی که با توجه به سرعت زیاد به کمک انرژی جنبشی بتوانند اهداف را مورد اصابت قرار دهند. وجود تسلیحات این امکان را به نیروی دریایی می دهد که بدون توجه به سیستم های دفاعی موجود به راحتی اهداف را مورد اصابت قرار دهد. برنامه ها برخلاف چین و روسیه که کلاهک های اتمی قرار است روی این تسلیحات نصب شود در ایالات متحده هدف نصب کلاهک های متعارف یا استفاده از انرژِی جنبشی این تسلیحات برای حمله به اهداف می باشد. استفاده از تسلیحات هاپیرسونیک برای حمل تسلیحات اتمی نسبت به زمانی که از موشک های بالستیک معمولی برای حمل تسلیحات هسته ای استفاده شود 10 برابر موثرتر هست. با این حال فعلا در گزارشات رسمی هیچ برنامه ای در ایالات متحده برای تولید تسلیحات هایپرسونیک اتمی وجود ندارد. طبق گزارش های رسمی برنامه های زیر در ایالات متحده برای تولید تسلیحات هاپیرسونیک وجود دارد. 1- نیروی دریایی: Conventional Prompt Strike (CPS) حمله متعارف فوری 2- ارتش ایالات متحده Long-Range Hypersonic Weapon (LRHW): سلاح هایپرسونیک دوربرد 3- نیروی هوایی ایالات متحده AGM-183 Air-Launched Rapid Response Weapon : سلاح واکنش سریع هوایی 4- دارپا Tactical Boost Glide (TBG): سلاح هواسر تاکتیکی ( نمی دونم درست هست یا نه ) 5- دارپا : Operational Fires (OpFires)عملیات آتشین 6-دارپا Hypersonic Air-breathing Weapon Concept : سلاح مفهومی هواسوز هایپرسونیک این برنامه به طور همزمان در حال توسعه و ارزیابی هستند. نیروی دریایی در تفاهم نامه بین وزارت دفاع و نیروی دریایی قرار شد این نیرو توسعه یک سلاح هایپرسونیک با سرعت 6 ماخ که به صرت محموله روی یک حامل چند با مصرف نصب می شود را بر عهده بگیرد. در سال 2017 آزمایش های کلاهک هایپرسونیک با موفقیت انجام شد و بعد از تاریخ تلاش نیروی دریایی روی تولید حامل و استقرار زیر ساخت ها قرار گرفته . اعلام شده که سیستم متعارف حمله نیروی دریایی Navy’s Conventional Prompt Strike (CPS) در سال 2025 روی زیر دریایی های کلاس اوهایو و از سال 2028 روی زیر دریایی ها کلاس ویرجینیا نصب شود. همچنین وزارت دفاع در حال تحقیقات برای توسعه این نوع از تسلیحات برای نصب روی زیردریایی های کلاس زاموالت و بورک هست . نیروی دریایی در سال 2020 مبلغ 496میلیون دلار و در سال 2021 مبلغ 1.416 میلیون دلار ( یک میلیارد و چهارصد و شانزده میلیون دلار) را برای توسعه این برنامه در نظر گرفته بود . این مبلغ بخشی از سرمایه گذاری 5.3 میلیارد دلاری هست که نیروی دریایی بصورت اضافی برای توسعه این طرح درخواست داده . نیروی زمینی به منظور کاهش هزینه ها قرار شده برنامه (Long-Range Hypersonic Weapon program) نیروی زمینی از بوسترهای نیروی دریایی استفاده کند. این سیستم باید بردی در حدود 1400 مایل (2100 کیلومتر) برای انهدام اتش دوربرد و حمله به اهداف با اولویت بالا استفاده خواهد شد. در نیروی زمینی مبلغ 3.2 میلیارد دلار برای توسعه این نوع از تسلیحات تا سال 2024 در نظر گرفته شده . در سال 2020 مبلغ 397 میلیون دلار و در سال 2021 مبلغ یک میلیارد و دویست و هفتاد و سه میلیون دلار برای توسعه این سلاح ها هزینه شد. این سلاح در ابتدای سال 2025 به قابلیت رزمی خواهد رسید. نیروی هوایی انتظارمی روزد AGM-183 از نتیجه تحقیقات دارپا در این زمینه استفاده کند. این موشک سرعتی در حد 8 ماخ و بردی برابر 1000 مایل خواهد اشت. اولین پرواز این سلاح در ژوئن سال 2019 با موفقیت انجام شد ولی آزمایشهای مجدد ان که برای سال 2021 برنامه ریزی شده بود لغو شدند. در سال 202 مبلغ 286 میلیون دلار و در سال 2021 مبلغ 286 میلیون دلار برای این طرح درخواست شد. نیروی هوایی طرح دیگری با نام Hypersonic Conventional Strike Strike (HCSW) را هم به طور موازی پیگیری می کرد که به دلیل مسائل مالی کنار گذاشت یکی دیگر از دلایل لغو این پروژه این بود که اگر سلاح مشترک با دارپا به نتیجه می شرد هم بمب افکن 52 و هم جنگنده اف 15 قادر بودند این سلاح را حمل کنند. در عوض توسعه موتورهای هواسوز برای تسلیحات هایپرسونیک به عهده این نیرو گذاشته شد. طرح موشک agm183 طرح مشترک نیروی دریایی و هوایی برای تولید موشک هایپرسونیک برای قرار گیری در داخل اف 35 طرح نیری هوایی برای نصب موشک هایپرسونیک روی اف 15 در سال 2008 تحقیقات DARPA با همکاری نیروی هوایی دارپا تحقیقات گسترده ای روی TACTICAL BOOST GLIDE انجام می دهد. این وسیله قادر به حرکت با سرعت بیشتر از 7 ماخ را دارد. همچینین قرار است در طول این برنامه بتوان مدل هایی از این طرح را برای استفاده در نیروی دریایی گسترش داد. در سال 2020مبلغ 269 میلیون دلار برای توسعه این طرح در نظر گرفته شد. همچنین نیروی زمینی هم از نتیجه تحقیقات این طرح در برنامه تسلیحاتی خود می خواهد استفاده کند. استفاده از این طرح نیروی زمینی را قادر می کند هر نوع هدفی را با هر سطح از پدافند را به راحتی مورد اصابت قرار دهد. DARPA قصد دارد نتیجه تحقیقات خود در این زمینه را به ارتش و بخصوص نیروی هوایی منتقل کند. تحقیقات خود را برو روی وسایل حمل کننده هواسوز برای موشک های هایپر سونیک متمرکز کند. استفاده از موتورهای هواسوز به نحوه بسیار موثری باعث کاهش هزینه و کوچک شده این نوع از تسلیحات خواهد شد. طرح Operational Fires Hypersonic Air-breathing Weapon Concept طرح مشترک ناسا و دارپا طرح Tactical Boost Glide (TBG) دفاع در برابر تسلیحات هایپرسونیک وزارت دفاع به طور گسترده در حال توسعه فن آوری های مربوط به تسلیحات دفاعی می باشد. اگر چه طبق گفته متخصصان وزارت ایالات متحده توانایی موثری در مقابل تسلیحات هایپرسونیک تا اواسط دهه 2020نخواهد داشت. در سال 2017 با توجه به گزارش های اولیه درباره توسعه تسلیحات هاپیرسونیک در سایر کشورها برنامه جهت بررسی توانایی سلاح های لیزری مغناطیسی انرژی جنبشی و توپ های مغناطیسی برای مقابله موثر با این تسلیحاتدر نظر گرفته شد. به چهار شرکت ,NORTHROP GRUMMAN , RAYHTHEON LEIDOS و HARRIS مبلغ 20 میلیون دلار برای ارائه ایده های جهت مقابله با پرتابه های هوا سر داده شد. هر چند نتیجه های از این پیشنهادها تا به حال گفته نشده اما وزارت دفاع به صورت گسترده این ایده ها را شبیه سازی و بررسی کرد. همچنین جهت ساخت حسگرهایی برای تشخیص این نوع از سلاح ها در اکتبر سال 2020 مبلغ 51 میلیون دلار در نظر گرفته شد. در طرح اولیه مبلغ 206 میلیون دلار برای این تحقیقات در سال 2021 درخواست شد. با توجه به اهمیت موضوع برنامه سال 2020 به این طرح 157.4 میلیون دلار داده شد و مبلغ سال 2021 هم به 659 میلیون دلار افزایش پیدا کرد. نتیجه این تحقیقات نشان داده یکی از موثر ترین راهها استفاده از ماهواره در نزدیکی زمین برای نصب این سنسورها می باشد. جهت توسعه فن آوری های دفاعی تا سال 2030 جهت شبیه سازی عملکرد موشک ها ( سرعت فشار گرما و ..موشک ها) وزارت دفاع 10آزمایشگاه مسقف و 11 محدود ازمایشگاهی درفضای آزاد به همراه 11 مجموعه تست متحرک ناسا 9 واحد آزمایشی و وزارت انرژی 2 واحد تحقیقاتی و دانشگاهای 5 واحد تحقیقاتی را از سال 2014 در دست توسعه و ساخت دارند. این توسعه با توجه به گزارشی که در همان سال 2014 ارائه شد و در آن نوشته شده بود که هیچ کدام از آزمایشگا های امریکا قادر نیستند عمکرد موشک های پدافندی هایپرسونیک با سرعت بیشتر از 8 ماخ را شبیه سازی کنند. از ان زمان تا به حال بطور متوسط یک میلیارد دلار در اختیار دانشگاه های آمریکا برای توسعه این نوع از آرمایشگاه ها اختصاص داده شد. در دانشگاه نوتردام یک تونل باد با قابلیت شبیه سازی تا سرعت 6 ماخ در سال 2014 احداث شد. در ادامه تونل های باد با سزعت های 10 و 8 ماخ در دانشگاه های پردو و نوتردام افتتاح شد. همچنین دانشگاه آریزونا یک تونل باد با سرعت 5 ماخ با همکاری دانشگاه تگزاس ساخته که طول این تونل حدود یک کیلومتر هست. این مرکز قضد دارد تا انتهای سال 2021 تونل ها باد با طول زیاد و سرعت 10 ماخ احداث کند. با توجه به زیر ساخت هایی که در استرالیا و نروژ در این زمینه قرار دارد وزارت دفاع همکاری های خود را باین دو کشور از سال 2019 برای تولید پرتابه های پر سرعت را آغاز کرد. در اوریل 2020 وزارت دفاع اعلام کرد که خیلی از ازمایش ها و تحقیقات درباره ساخت تسلیحات هایپرسونیک و سیستم های دفاعی در برابر انها توانستن مسیر درست جهت توسعه این فن آوری ها را مشخص کرد. همچنین اعلام شده که ایالات متحده به 5000 واحد ( آفندی یا پدافندی) از این تسلیحات نیاز دارد. سامانه تاد er در حال حاضر تنها سامانه ایهستکه قابلیت دفاع در برابر تسلیحات هایپرسونیک را دارد اما مشکل این طرح برد کم اون هست. هر چند که این طرح فعلا در حد آزمایش نمونه های اولیه هست روسیه روسیه از اوایل دهه 80 میلیادی تلاش های گسترده ای جهت تولید تسلیحات هایپرسونیک اغاز کرد . با قرار دادهای عدم توسعه تسلیحاتی که بین آمریکا و روسیه به امضا رسیده بود کار تحقیقات روی این سلاح ها را متوقف کرد. با گسترش استقرار سیستم های پدافند ضد موشکی امریکا در اروپا و مرزهای روسیه ، در ابتدا روسیه افزایش تعداد موشک های بالستیک را به عنوان راه حل مقابله با سپر موشکی امریکا اعلام کرد اما با توسعه و بهبود عملکرد سیستم های دفاعی موشکی روسیه اعلام نگرانی کرد که موشک های بالستیک روسیه احتمالا به طور مثری توسط سیستم های دفاع قابل رهگیری هستند و توسعه سلاح های هاپیرسونیک را برای بازدارنگی در مقابل آمریکا در نظر گرفت. برنامه ها برنامه ها روسیه به صروت جدی دو برنامه AVANGARD و TSIRKON و همچنین طرح KINZHAL را دارد. آوانگارد یک وسیله سرشی هست که از موشک های بالستیک بین قاره ای شلیک می شود. آوانگار در حال حاضر روی موشک های SS19 نصب می شود هر چند قرار هست در آینده یک موشک قاره پیما ویژه حمل این موشک طراحی شود. آوانگار در سال 2016 و2017و 2018 تست شد که گفته شده تست سال 2018 با شکست مواجه شد. طبق اظهار نظر مقامات روسیه این موشک سرعتی در حدود 20 ماخ دارد و در سال 2019 عملیاتی شده. موشک تریسکن سرعتی بین 6 تا 8 ماخ دارد و بردی ان بین 400 تا 900 کیلومتر دارد و از روی پرتاپ گر های عمودی مستقر بر روی رزم ناو ها و گرورهای اینده ارتش روسیه نصب قابل شلیک هست. طبق گفته مقامات آمریکا این موشک از سال 2023 عملیاتی خواهد شد. موشک کینژال قرار هست از روی جنگنده های میگ 31 توپولف 22 و سوخو 34 شلیک شود. این موشک بردی حدود 1800 کیلومتر خواهد داشت و سرعتش در حدود 10 ماخ دارد. هر چند این موشک در برابر نسل جدید سیستم های پدافندی موشکی ناو های امریکایی قرار هست قابلیت مانور بالایی داشته باشد. اما توانایی های این موشک توسط سازمان های اطلاعاتی مورد شک قرار گرفته. موشک ss19 و حمل کلاهک هایپرسونیک موشک تریسکن توسعه زیر ساخت های مورد نیاز زیر ساخت گزارش شده که روسیه تونل فراصوت را در Central Aero-Hydrodynamic احداث کرده. همچنین در انیستیتو ژوکوفسکی و موسسه مکانیکی کریستیئوویچ و در پایگاه های هوایی BAYKONUR و DOMBAROVSKIY هم مراکزی برای تست زمینی تسلیحاتی هایپرسونیک ساخته شده. تونل باد عظیم Central Aero-Hydrodynamic در روسیه برنامه موشک های هایپرسونیک چین چین تا الان تعدادی ازمایش موفق آمیز موشک DF-17 که به عنوان حمله کننده سرعت بالا (HGV) برای کلاهک های هایپرسونیک هست انجام داده. برد این موشک بین 1500 تا 2300 کیلومتر هست. موشک قاره پیمای DF-41 بر اساس گزارش کنگره ایالات متحده قابلیت رساندن کلاهک های هایپرسونیک را از خاک اصلی چین به ایالات متحده دارد. همچین نسل جدید HGV های چینی با نام DF-ZF از سال 2014 تست شد برد این موشک حدود 1800 کیلومتر هست و طبق گزارش مقامات امریکایی قادر به انجام مانورهای سنگین می باشد. به گفته مقامات امریکایی چین با موفقیت حمل کننده هایپرسونیک Xing Kong 2 را در سال 2018 تست کرد که قادر به حمل کلاهک های اتمی هست و همچنین قادر هست قبل از بر خورد مانورهایی انجام دهد. سرعت این موشک حدود 6 ماخ هست . موشک df41 موشک df17 زیر ساخت چین دارای زیرساخت های تحقیق و توسعه قدرتمندی است که به سلاح های مافوق صوت اختصاص یافته است. به گفته مقامات وزارت دفاع چین ازمایشگاه های بیشتری برای تحقیق درباره سلاح های مافوق صوت در اختیار دارد. همچنین چین سه طرح مختلف را در حال طراحی دارد. همچنین چین ماننده آمریکا تحقیقاتی در مورد موتور های SCRAMJET هم در حال انجام دارد. مرکز تحقیقات ایرودینامیک چین 16 تونل باد در اختیار دارد. همچینی دانشگاه ایرودینامیگ چین سه تونل باد با سرعت های 8-10-12 ماخ در اختیار دارد. همچنین در پایگاه های فضایی Jiuquan Taiyuanو تونل های بادی با سرعت 10 تا 15 ماخ در اختیار دولت چین هست . در ضمن گزارش هایی برای ساخت یک تونل باد با سرعت 25 ماخ هم در دست هست. تونل باد سری jf12 چین در دانشگاه ایرودینامیک برنامه های جهانی سلاح های مافوق صوت اگر چه در حال حاضر آمریکا روسیه و چین پیشرفته ترین برنامه توسعه سلاح های هایپرسونیک را در اختیار دارند. اما کشورهای مانند استرالیا هند فرانسه المان و ژاپن هم سرمایه گذاری های بسیار گسترده ای را در این زمینه انجام دادند. امریکا و استرالیا در سال 2007 تحقیقاتی را در مورد سلاح های هایپرسونیک آغاز کردند اسم این برنامه HIFIRE بود این آزمایش ها منجر به ساخت یک سلاح هوا سر هایپرسونیک با سرعت 8 ماخ شد. در ادامه همکاری طرح جدیدی به نام SCIFIRE تعریف شد که قرار بود منجر به تولید سلاح هواسوز هایپرسونیک تا اواخر سال 2020 شود. همچین در این برنامه استرالیا هفت تونل باد هایپرسونیک ساخت که سریعترین تونل هایپرسونیک خال حاضر دنیا با سرعتی در حد 30 ماخ از جمله نتایج این همکاری ها بود در ضمن در ایالات متحده هم حداقل تونل باد با سرعت بیشتر از 20 ماخ ساخته شد. طرر طرح مشترک hifire بین بوینگ و استرالیا که 8 مدل ازش اسخته شده و توسعه یافته ترین طرح سلاح هاپیرسونیک هست طرح SCIFIRE هندوستان در ابتدا قرار بود با روسیه نسل جدید موشک براهموس با سرعت 7 ماخ را تولید کند. این موشک در سال 2017 قار بود تولید شود اما به دلیل مشکلات پیش آمده تولیدش به سالهای 2025و 2027 به عقب افتاد. همچنین هند در حال کار بر روی یک موشک هایپرسونیک با تکیه کامل بر توان داخلی هست. هند جهت کسترش برنامه موشکی هایپرسونیک خود 12 تونل باد با توانایی رسید به سرعت 13 ماخ را ساخت. فرانسه در ابتدا با روسیه توسه سلاح های هایپرسونیک را آاز کرد . برنامه موشکی هایپرسونیک فرانسه ASN4G هست که قرار هست تا سال 2022 عملیاتی شود از طرفی برنامه V-MAX فرانسه قرار هست سلاح های اتمی هایپرسونیک رادر اختیار فرانسه قرار دهد. فرانسه 5 ابرتونل باد با سرعت در حدود 21 ماخ در اختیار دارد. طرح ASN4G طرح v-max المان در 2012 یک وسیله سرشی فراصوت به نام SHEFEX2 با موفقیت امتحان کرد اما طبق گزارشها آلمان فعلا طرح مستقل خود را کنار گذاشته و با همکاری کشورهای اتحادیه اروپا روی طرح ATLLAS2 که سلاحی با سرعت بین 5-6 ماخ هست کار می کند . تونل های بادی که المان در اختیار دارن قادرن تا حداکثر سرعت 11 ماخ را ایجاد کنند. طرح آلمانی SHEFEX2 طرح ATLLAS2 ژاپن با توجه به تهدیداتی که از طریق چین متوجه این کشور هست سرمایه گذاری زیادی در زمینه تولید تسلیحات هایپرسونیک انجام داده . در حال حاضر ژاپنی ها طرح ها Hypersonic (HCM) و Projectile Hyper Velocity Gliding را دارند گفته شده که ژاپن طرح کلاهک هایپرسونیک را در سال 2028 وارد خدمت می کند که قادر است به راحتی ناوهای هواپیمابر را از بین ببرد. دانشگاه توکیو و شرکت صنایع نظامی میتسوبیشی اعضای اصلی این طرح هستند. توسعه برنامه موشکی هاپیرسونیک ژاپن ایران اسراییل و کره جنوبی هم در حال انجام تحقیقات گسترده و ساخت زیر ساخت های لازم برای تولید تسلیحات هایپرسونیک هستند. ------------------------------------------------------- منبع در زمینه سلاح های هاپیرسونیک استرالیا بهترین تونل های باد و شبیه سازها را در اختیار دارد و به نظرم من فعلا استرالیا و روسیه از همه جلوتر هستند هر چند روسیه در دهه 1980 تحقیقات را شروع کرده و در زمینه تحقیقاتی از همه جلوتر هست حتی فرانسه در اوایل دهه 1990 که شوروی فروپاشیده بود سعی کرد با سرمایه گذاری مشترک باروسیه تکنولوژی های این کشور در زمینه هایپرسونیک را بدست بیاره در زمینه تسلیحات و تحقیقات دفاع در برای موشک های هایپرسونیک آمریکا بسیار از بقیه کشورها جلوتر هست و طرح هاش ازمایشهای موفقیت امیز داشتن چین سرمایه گذاری بسیارزیادی کرده امامشکل این کشور دسترسی به مواد با کیفیت بالا برای تولید تسلیحات هایپرسونیک هست
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «انفجار هفتم تیرماه 1360» اختصاص داد. هفتم تیر ماه 1360 واقعهای رخ داد که شاید اثر آن بر جریان انقلاب اسلامی تاکنون ادامه داشته باشد. در فضایی که جمهوری اسلامی ایران نیازمند اندیشهسازی و نقد و نظر بود. دشمن با به شهادت رساندن سید محمد بهشتی و یارانش نقشهای را پیاده کرد تا بتوان جمهوری اسلامی ایران را از مسیر خود منحرف کند. سیدمحمد بهشتی با انفجار دو بمب در ساختمان اصلی حزب جمهوری اسلامی به همراه ۷۲ تن دیگر در ۷ تیر ۱۳۶۰ به شهادت میرسد. انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در روز هفتم تیر 1360 در حالی که در دفتر حزب جمهوری اسلامی ، اجلاسی از سران آن در حال برگزاری بود، بمب قدرتمندی منفجر شده و بیش از هفتاد تن از مقامات بلندپایه حکومتی از جمله، رئیس دیوان عالی کشور (دبیرکل حزب- شهید بهشتی) ، چهار تن از وزرای کابینهٔ دولت، ۲۳ نمایندهٔ مجلس و چندین تن از دیگر مقامات ترور شدند. مدتی بعد کرسی ریاست جمهوری به محمدعلی رجائی سپرده شد و به سمت دبیرکل دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی انتخاب شد. هم چنین وی محمدجواد باهنر را به مقام نخستوزیری خویش برگزید. مسعود رجوی و ابوالحسن بنی صدر که در خفا به سر میبردند، توسط خلبان اختصاصی شاه سابق ایران، بهزاد معزی، طی یک عملیات پروازی از پایگاه یکم شکاری [پایگاه شهید لشکری] به وسیلهٔ یک هواپیمای جت [در واقع تانکر سوخت رسان 707] از کشور خارج و در فرودگاه پاریس فرود آمدند. رجوی و بنی صدر به همراه برخی گروههای دیگر، آغاز فعالیت شورای ملی مقاومت را برای مبارزه با نظام جمهوری اسلامی اعلام کردند. ( منبع ویکی پدیا ) در حادثه هفتم تیر چه کسی بمب را به مجاهدین داده بود؟ محمدحسن اصغرنیا از اعضای شورای مرکزی و مسئول آموزش حزب جمهوری اسلامی و از بازماندگان انفجار 7 تیر 1360 در مقر این حزب، دراینباره بیان میکند: «حزب جمهوری اسلامی هر هفته یکشنبهها بعد از نماز مغرب و عشا جلساتی داشت، اگرچه دستور جلسه هفتم تیرماه در رابطه با تورم و گرانی بود، اما شهید بهشتی عنوان کردند که موضوع مهمتری هست و باید به آن پرداخته شود. ایشان ضمن صحبت در رابطه با وضعیت حساس کشور از نبود گزینه برای کاندیداتوری ریاست جمهوری در حزب جمهوری اسلامی سخن گفته و سپس بر این مسئله که بیرون از حزب رجایی گزینه مناسبی است، تأکید کردند». به روایت این شاهد عینی انتهای سخنرانی دکتر بهشتی یعنی درست در همین لحظه بمب منفجر شد و صدای انفجار مهیبی تمام سالن را پر کرد. نقش مجاهدین (منافقین) در حادثه هفتم تیر مرتضی محمدخانی از دیگر بازماندگان این حادثه برشدت انفجار تأکید کرده و گفته است: «آن شب وقتی بمب منفجر شد همه ناله میکردند و شهادتین میگفتند، اما بعد از چند دقیقه صداهای کمتری به گوش رسید و ظاهراً بسیاری از آنان که ناله میکردند، شهید شدند. شدت انفجار آنقدر زیاد بود که طاق سقف ویران شد در چنین شرایطی ظاهراً جرثقیلی آورده بودند تا این طاق ویران را بردارند، اما زنجیر جرثقیل پاره شد و دوباره آوارهایی بر سر حادثه دیدگان ریزش کرد. در حقیقت این طاق ویران روی آوار افتاد. صداهای زیادی از پشتبام به گوش میرسید و آنطور که متوجه شدم، نجات حادثه دیدگان از زیر آوار کار سختی بود و نمیدانستند چهکار کنند». محمدرضا کلاهی عامل ترور هفتم تیر طبق بررسیهایی که بعد از انفجار انجام شد، عامل این حادثه تروریستی فردی به نام محمدرضا کلاهی است. محمدرضا کلاهی از اعضای مجاهدین خلق بود که ابتدا بهعنوان کاردان فنی تجربی تجهیزات صوتی وارد حزب جمهوری اسلامی شد بعد از مدتی ارتقا درجه یافت و مسئول هماهنگی جلسات شد. او در روز هفتتیر ۱۳۶۰ بهوسیله یک کیفدستی دو بمب کوچک را وارد ساختمان اصلی حزب جمهوری اسلامی میکند. یکی از بمبها را زیر تریبون شهید بهشتی و دیگری را بروی یکی از ستونهای اصلی ساختمان قرار میدهد که با انفجار آنها سقف ساختمان فرومیریزد. وی بعد از انفجار به فرانسه فرار میکند و بعد از مدتی به هلند میرود. او بعد از خروج از ایران نام خود را به «علی معتمد» تغییر میدهد و بنا به اخبار منتشر شده در آذر ۱۳۹۴ در شهر المیره هلند با اصابت گلوله از فاصله نزدیک به هلاکت میرسد. مجاهدین خلق عامل اصلی هفتم تیر هستند؟ مسعود خدابنده عضو اسبق سازمان مجاهدین خلق و از نزدیکترین حلقهها به مسعود رجوی، در سال ۱۳۷۵ از سازمان جدا شد. او درباره عملیات تروریستی ۷ تیر میگوید: «در مورد انفجار دفتر نخستوزیری و دفتر حزب جمهوری اسلامی، فکر نمیکنم کسی در بین اعضاء، هواداران، اعضای شورا و یا جداشدگان وجود داشته باشد که نداند آن انفجارها کار سازمان بوده. بله! رجوی بارها در جلسات این مسئولیت را پذیرفته و البته آن روزهایی هم که مسئولیت را با کنایه میپذیرفت (میگفت این خشم خلق قهرمان بود که این کار را کرد) به خاطر حضورش در فرانسه بود که با رفتن به عراق این قید دیگر برایش وجود نداشت». موضوع دیگری که باید به آن بپردازیم قدرت بمبهایی است که در آن سالن منفجر شد. اگر نگاهی به گذشته و اقدامات گروه مجاهدین خلق بکنیم، میبینیم که این گروه معمولاً یا با سلاح گرم و یا با بمبهای ضعیف عملیات انجام میدانند و توانایی ساخت چنین بمبهایی را نداشتند؛ که در این صورت وجود این بمبها دو حالت دارد؛ یک اینکه این بمبها را سازمانهای جاسوسی کشورهایی مانند اسرائیل و آمریکا به آنها داده باشند و یا اینکه این بمبها غنائمی باشند که از خالی کردن اسلحهخانههای ارتش در اول انقلاب بهدستآمده باشند. حمایت های آمریکا از مجاهدین خدابنده درباره حمایتهای آمریکا از سازمان مجاهدین خلق به رسانهها میگوید: وقتی مجاهدین خلق از عراق اخراج شدند، آمریکا با پرداخت حدود سی میلیون دلار (سه پرداخت ده میلیون دلاری) به آلبانی و فشارهای سیاسی و خارج کردنِ سازمان از لیست تروریستی امریکا و اروپا، دولت آلبانی را وادار کرد که اینها را بپذیرد. خیلی از عملیاتها را سازمان دستوری انجام میداد. مثلاً ترور صیاد شیرازی با دستور صدام صورت گرفت؛ یعنی صدام بابت این کار به رجوی پول داد. نوارهایش هم وجود دارد. حتی رجوی سر قیمت این کار چانه میزد. زدنِ صیاد شیرازی هیچ ربطی به رجوی نداشت. او پول گرفت تا این کار را بکند؛ یعنی یک حرکت کاملاً مزدورانه انجام داد. منبع: خبرگزاری آنا بخش ویژه نظامی منافقین خبرگزاری دانشجو به نقل از کانال تلگرامی هابیلیان با انتشار فیلمی از نحوه فعالیت بخش ویژه نظامی در سازمان مجاهدین خلق پرده برداشت : «بخش ویژه نظامی» منافقین کمتر از ۲ماه پس از آغاز فاز نظامی و رویارویی مسلحانه در مقابل نظام جمهوری اسلامی ایران ؛ آغاز به فعالیت کرد. این بخش با «بخش نظامی» سازمان متفاوت بوده و مأموریت و کارکردی دیگر داشت و بیشتر به اقدامات اطلاعاتی و مأموریت های خاص می پرداخت. https://www.aparat.com/v/8710B پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی دیگر از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «ورود سازمان به فاز مسلحانه» اختصاص داد. برای واحد اطلاعات سپاه ؛ در واقع دو مشکل عمده وجود داشت : «هم باید با ضربات منافقین مواجه می شد» (چون منافقین دائما در حال ضربه زدن بودند) و هم اینکه «جثه سازمان به قدری بزرگ بود» که مقابله با آن کار یک شب و یک هفته و یک ماه نبود. ( در تابستان 1360 ، سازمان 30 هزار نفر فرد مسلح داشت ) با این تعداد نیرو ، سازمان هر لحظه اراده می کردند می توانستند یک شهر را زیر و رو کنند. شما هر طوری شده بود باید این جثه را کوچک می کردید و باید ضربه می زدید. یا می کشتید یا دستگیر می کردید یا فراری می دادید. حتی اگر فرار می کردند هم برای نهادهای اطلاعاتی خوب بود. چون باز هم بخشی از آن نیروی سی هزار نفره کاهش پیدا می کرد. (کتاب عملیات مهندسی) ورود سازمان به فاز مسلحانه مسعود رجوی از چند ماه پیش از وقایع خرداد ۱۳۶۰ در مصاحبهای در اسفند ماه 1359 پیشبینی کرده بود که در صورت عدم تشکیل «یک مجلس واقعاً ملی فراگیر» به معنی مجلسی که شامل اعضای سازمان باشد، «خبری از زندگی مسالمتآمیز در کار نخواهد بود.» به گفته سعید حجاریان، در اسنادی که سال ۶۶ از سازمان مجاهدین به دست آمد، مسعود رجوی تحلیل کرده بود که اگر با بنیصدر متحد شود «قطعی است که میتواند رژیم را جارو کند» و پیشنهاد کرده بود که با ریختن نیروها به خیابان بنیصدر را تحریک به مقابله با رژیم کنند. ابراهیم یزدی، گفتهاست که رهبری سازمان پیشتر از وقایع خرداد ۶۰ دچار «تخیلات انقلابی» شده بود و در دیداری به او گفته بودند که میخواهند «تجربه انقلاب را تکرار کنند» اما او به صراحت به آنها گفتهاست «شما اشتباه میکنید.. امروز بدنه جامعه با شما نیست. شما یک گروه اقلیت و کوچکی هستید و اگر بخواهید این کارها را بکنید… متلاشی خواهید شد.» کیهان در ۳۱ خرداد ۶۰ نوشت که مجاهدین خلق انتظار سقوط بنیصدر و عدم حمایت مردم از او را نداشتند و به همین دلیل به شیوه نهایی خود که جنگ مسلحانه با نظام بود روی آوردند. به گفته یکی از مسئولان حفاظت مرکزی سازمان، مسعود رجوی از قبل ؛ طی سفرهایی ، نظر مساعد دولتهای خارجی از جمله عراق، فرانسه و آمریکا را برای قیام مسلحانه به دست آورده بود. ( ویکی پدیا ) مقابله با توطئههای منافقین و به ویژه جنگ مسلحانه آنها نیازمند برنامهریزی ، هوشیاری و دقت عمل بسیار بالای نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران بود. آنچه در ادامه میخوانید بخشی از کتاب "عملیات مهندسی" است که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده و به روایت مسئولان اطلاعاتی سپاه در دهه شصت از استراتژی سپاه برای مقابله با جنگ مسلحانه منافقین میپردازد: رونمائی از چهره واقعی التقاط مسلح یکی از کارشناسان بخش بررسی واحد اطلاعات سپاه ، در مورد ساماندهی و برنامهریزی مجدد واحد اطلاعات سپاه پس از ورود منافقین به فاز مسحانه میگوید: در واحد اطلاعات سپاه، در واقع هم با ضربات منافقین مواجه بودید و هم به قدری این جثه بزرگ بود که میتوانستند یک شهر را زیر و رو کنند. شما هرطوری شده بود باید این جثه را کوچک میکردید و باید ضربه میزدید. یا میکشتید یا دستگیر میکردید یا فراری میدادید. اگر فرار میکردند برای ما خوب بود. ممکن است بگویید سراغ بخش اطلاعاتش میرفتید. در حالیکه آن بخش مخفیترین بخش سازمان بود [که] مهدی افتخاری مسئولش بود. [در مورد این بخش در پست های آینده تاپیک بیشتر خواهیم خواند] شاید در تعقیب یکی دو بار بعضی از عناصرشان را هم تعقیب کرده باشیم ولی خط برخورد این بود که به محض اینکه یک سوژه را پیدا میکنیم، ضربه نزنیم و کار کنیم، پرورش بدهیم و به نقطهای مثلا به بیست تا خانه برسانیم و از این بیست تا یکی دو تایش را نگه میداریم و الباقی را زیر ضربه میبریم. آن یکی دو خانه را هم محکم میچسبیم تا بتوانیم پرورش و کار را توسعه بدهیم. دادستانی و کمیته بیشتر با بدنه تروریستیاش درگیر شدند ولی سپاه سراغ بخشهای اصلیاش آمد؛ چون بچههای مجاهدین خلق را چه داخل زندان و چه خارج از زندان میشناختند و به علت اینکه خودشان تشکیلاتی بودند میفهمیدند با چه کسانی طرفاند، روابط و قرارها به چه صورتی است. آدمی که کار کرده و کارش این باشد خیلی متفاوت با کسی است که تازه میخواهید توجیهش کنید. اصل ، «هم برای ما» و «هم [برای] سازمان» تهران بود؛ چون نگاه سازمان این بود که به سرعت به خواستهاش یعنی براندازی برسد، تمام سرمایهاش را روی تهران گذاشته بود. ما هم سرمایهمان را در تهران گذاشته بودیم ولی نه اینکه کاملا از شهرستانها غافل شویم. طبیعی است آنها باید هدایت میشدند که این کار انجام میشد و سپاه در آنجا ضربه میزدند و به موقعش سمینار تشکیل میدادیم، تشریح میکردیم، میگفتیم و خط میدادیم. از این طریق توانستیم یکسری ضربات اساسی به سازمانی وارد کنیم که میگفت ۵ مهر کار را تمام میکنیم. وقتی نتوانستند در ۸ شهریور کار را تمام کنند، گفتند 5 مهر دیگر کار را تمام میکنیم. تظاهرات مسلحانه 5 مهر و وعده رجوی به اعضای سازمان ۸ شهریور و ۵ مهر در یک چارچوب معنا دارد. ۸ شهریور که ضربه را زدند به دنبالش میخواستند 5 مهر تظاهرات مسلحانه انجام بدهند که عملیاتشان لو رفت و توانستیم وارد این درگیریها شویم و تعداد زیادی از آنها در ۵ مهر کشته شدند. به عنوان نمونه قبل از ۵ مهر مدام دستگیری داشتیم؛ هم دستگیری، شنود و تعقیب و مراقبت داشتیم. از همه اینها اطلاعات رسید که اینها 5 مهر میخواهند یک تظاهرات مسلحانه راه بیندازند. یک ماه قبلش قضیه برای ما لو رفته بود؛ حتی روزش را هم میدانستیم، چون برنامهریزی شده بود و کل سازمان را توجیه کرده بودند که ۵ مهر قرار است این اتفاق بیفتد و به هر کسی برای هر نقطه مسئولیتی داده بودند که کدام نقطه برود، اسلحه ببرد و چه کار باید بکند. اسم اتفاقی که قرار بود 5 مهر بیفتد «تظاهرات مسلحانه» گذاشته بودند و از نظر آنان قرار بود مردم هم به این تظاهرات بپیوندند. در واقع یکی از کارهای احمقانه سازمان این است که میدانست تظاهرات مسلحانه 5 مهر لو رفته است؛ چون وقتی یک نفر از کسانی را که اطلاعات این قضیه را داشتند دستگیر میکنید، معلوم است موضوع لو میرود. در گروههای چریکی این یک اصل است که هر کسی که دستگیر میشود اطلاعاتی که آن شخص دارد رفته است و حساب این را نمیکنند آن فرد مقاومت میکند. بنابراین وقتی یک نفر دستگیر میشود بقیه باید بدانند او اطلاعات خانه، قرار و هر آنچه را که داشته ، داده است. علیرغم اینکه میدانستند ما دستگیر کردیم و در اطلاعات آن فرد هم 5 مهر است، سازمان تظاهرات مسلحانه ۵ مهر را لغو نکرد و به خودش اطمینان داشت و به قدری مغرور بود که با وجودی که در برآورد دچار اشتباه شده و قضيه لو رفته بود برایش مهم نبود، چون پیش خودش فکر میکرد ما مسلحانه میرویم و آنها هم مسلحانه میآیند. به دلیل همین برآورد غلط و اشتباه احمقانهشان کلی هم کشته دادند. یکی ماجرا ۳۰ خرداد، دومی ۷ تیر، سومی ۸ شهریور و مکمل قضیه ۸ شهریور ۵ مهر بود که بتوانند نیروی اجتماعیشان را مسلح در صحنه بیاورند و مثل ۳۰ خرداد غیرمسلح نیاورند و مردم هم بپیوندند و قیام کنند. قبل از آن اکثر کادرهای سازمان از بالای سازمان استعلام میکردند که بچههایمان را چه کار کنیم؟ میخواهیم برویم ثبت نام کنیم، چون بعضی از کادرهای سازمان متأهل بودند و بچههای مدرسهای داشتند. رجوی گفته بود این حرفها چیست که میزنید ما مهر ماه کار را تمام میکنیم و خودمان به بچههایتان دیپلم میدهیم! شما قضیه را تمام شده تلقی کنید، اینها همهشان به مدرسه میروند. رمزگشایی اطلاعات سپاه از ساختار تشکیلاتی منافقین همچنین مسئول بررسی بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه درباره نخستین اقدامات پدافندی سپاه علیه شورش منافقین میگوید: « بعد از هفتم تیر، آقای محسن رضایی [که] آن موقع مسئول واحد اطلاعات سپاه بود [و] ایشان جزء افراد اصلی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود، اینها آمدند یک مذاکراتی کردند و جمعیتی در حدود 60 نفر برای اطلاعات آمدند. قبلا از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در ارتباط با گروه فرقان آدمهایی در واحد اطلاعات سپاه بودند؛ مثلا شهید بهروز بابایی که مسئول اطلاعات منطقه ۳ کشوری شد، شهید داود عجبگل و ... اینها توی سپاه بودند؛ ولی برای کار خاص منافقین، بچههای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی آمدند. بچههایی که آمده بودند، بچههای سازمان مجاهدین را میشناختند و خودشان هم کار سازمانی کرده بودند و میفهمیدند کار سازمانی یعنی چی، یکی از مسائلی که سازمان اصلا رویش حساب نکرده بود، نقطه مقابلش بود؛ اینکه کسانی در نقطه مقابل باشند که کار سازمانی کرده باشند. به همین خاطر کار به صورت خیلی سازمان یافته شروع شد. یک بخش بازجویی بود، یک بخش تحقیقات بود که در واقع تحقیقات محلی انجام میداد، یک بخش به نام بررسی بود و یک بخش هم مدیریتی بود که هماهنگی اینها با هم بود. بعدها بخش فرهنگی هم تشکیل شد و در کنار بخشهای دیگر قرار گرفت. بعد از اینکه کار شروع شد و بچههای سازمان مجاهدین انقلاب آمدند، ما توی یک مرحلهای میدیدیم که هرکدام از منافقین که باشعورترند، به محض اینکه توی زندان میآمد و از تشکیلات قطع میشد، بیرون میریخت؛ مخصوصا بچههای عملیاتیشان. اینها تا توی زندان میآمدند و [چون] از سازمان خوراک نمیرسید، پیاده میشدند. چهارتا سؤال را بیجواب میگذاشتند و تمام میشد. در فیلم ماجرای نیمروز به ماجرای واحدهای بررسی و فرهنگی هم پرداخته شده است کار واحد فرهنگی این بود که اینها را میبردند و با آنها صحبت میکردند. آنهایی که کاملا آماده همکاری بودند، مصاحبه میگرفتند و روبه روی خودش میگذاشتند. از بچههای ما سه چهارتا نیرو بودند که از نظر سیاسی بچههای قویای بودند. افرادی بودند که هر کدامشان از نظر ایدئولوژیک میتوانستند مخ ۵۰ نفر را بزنند. در بحث واقعا مسلط بودند و کسی توان مباحثه با آنها را نداشت، مگر اینکه کسی عناد داشته باشد. اینها قشنگ بحث میکردند. در بخش بررسی هم یک حرکت حساب شده صورت گرفت. در بخش بررسی، کوچکترین اطلاعات کنار هم قرار گرفت و میتوانم بگویم با سرعت باد چارت تشکیلات منافقین باز شد که سازمان اصلا چیست و در چه قسمتهایی دارند چه کار میکنند. یعنی با سازمان بزن بزن نشد، یک برخورد اطلاعاتی و کاملا هوشمندانه صورت گرفت. مثلا در بخش بررسی یک قسمتی بود که به آن «ثانویه» میگفتند. دلیلش هم این بود که برخورد ثانویه میکرد. هر بازجویی که کارهایش با متهمش تمام میشد، کار بررسی شروع میشد. مثلا فرض کنید بازجویی با این متهم یک واحد کار داشت؛ وقتی کارش تمام میشد و میرفت، واحد بررسی پنج واحد با او کار انجام میداد و در میآورد که از لحاظ سازمانی او جایگاهش کجاست، نقشش چیست، چه کار میکند و اصل این بود که سازمان چه جور ضربه بخورد. درست است تصمیمگیریهایش جای دیگری بحث میشد ولی خوراکش از همین جا بود و واقعا به سرعت باد نتیجه داد. شما ببینید از تیر تا بهمن که ضربه مرکزی است، در پنج شش ماه به سرعت تشکیلات منافقین باز شد. جمهوری اسلامی برخلاف غافلگیریهایی که قبلش شد، به سرعت فهمید تشکیلات منافقین کجاست، چه سازمانی دارد، چه کار میخواهد بکند و برنامهاش چیست.» [ احتمالا این بخش استفاده از «مجاهدین انقلاب اسلامی» برای برخورد با «مجاهدین خلق» بیشتر از همه به کار دوستان عزیزم جناب @arminheidari و همینطور جناب @MR9 بیاید که : بیش از همه به این معتقدند که آهن را باید با آهن بُرید ] پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه - یکی از هزاران صفحه بسیار سیاه و تاریک کارنامه منافقین را باید به «عملیات مهندسی» اختصاص داد. اما شاید برای دوستانی که کمتر در خصوص «فرقه رجویه» مطالعه نموده باشند این سوال پیش بیاید که : عملیات مهندسی چیست ؟ عملیات مهندسی به مجموعه اقدامات سازمان مجاهدین در برخورد با اعضای سپاه پاسداران ، کمیته های انقلاب و مردم عادی در تلاش برای کسب اطلاعات از طریق شکنجه آنان در مرداد ۱۳۶۱ گفته میشود. در پی لو رفتن خانههای تیمی در اوایل سال ۱۳۶۱ مجاهدین اعضای سپاه و افرادی مشکوکی را که در اطراف خانههای تیمی مشاهده میکردند، ربوده و برای کسب اطلاعات مورد شکنجه قرار میدادند. یکی از اعضای جداشدهٔ سازمان در کتاب خاطرات خود مینویسد: «ما شکنجه میکنیم چون مجبور هستیم، ولی وقتی حاکم شویم، نمیکنیم … جنگ ما با رژیم [نظام]، جنگ دو سازمان مهندسی است. هر کدام بیشتر شکنجه کند، برنده است.» در این عملیات، که از اوایل مرداد تا ۲۵ همان ماه به طول انجامید سه پاسدار کمیته انقلاب اسلامی، یک کفاش، یک معلم و یک مهندس هوادار سازمان قربانی عملیات مهندسی شدند. (ویکیپدیا) در کتاب "عملیات مهندسی" (چاپ شده مرکز اسناد انقلاب اسلامی) درباره نحوه کشف اجساد و شناسایی پیکر شهدای کمیته چنین گفته شده است: کشف شهدای عملیات مهندسی در پی کشف اجساد متلاشیشده قربانیان عملیات مهندسی، موج وسیع انزجار از سازمان مجاهدین خلق به راه افتاد. یکی از اعضای دادستانی انقلاب اسلامی مرکز، روایت قابلتوجهی از کشف شکنجهگاه خیابان بهار و پیدا کردن پیکر شهدای عملیات مهندسی تعریف کرد: «خسرو زندی ما را به [سمت] جنازههای [پیکرهای] شهدا نبُرد. ما از طریق این ملاتهایی [ملات = احتمالا منظور محتوا هائی است که مبنای بازجوئی ها قرار می گرفته.] که اعضا برای مقام بالاترشان گزارش نوشته بودند، رموز اینها را باز کردیم و از این طریق به این موضوع رسیدیم که اینها مطلب جسد را با کد «ج» آوردهاند. بعد که پیگیر شدیم خسرو بُرید. بعد این ما را به آن خانه خیابان بهار برد... رفتیم آنجا و خانه را دیدیم. گفت که شکنجهگاه اینجا بود. بعد گفت که آمدهاند و اینها را بردهاند و من دیگر چیزی نمیدانم، سعی میکرد که جای این شهدا را نگوید. یعنی ما از طریق ملاتها به این مسئله پی بردیم و به زندی گفتیم تو باید جایش را بگویی، او هم میگفت نمیدانم. آن زمان هم فلکه دوم صادقیه به سمت شمال بیابان بود. بعد ما او را به آنجا بردیم و چند جا را کندیم که به اجساد رسیدیم.» دادستانی انقلاب اسلامی تهران از خانوادههای قربانیان دعوت کرد تا برای شناسایی و تشخیص هویت اجساد پاسداران مراجعه کنند، حال آن که تغییر شکل و دگرگونی جنازهها به حدی زیاد بود که کار تشخیص هویت دشوار و غیرممکن ساخته بود. برادر شهید طالب طاهری در این خصوص اظهار داشت: «[برادرم] اول جذب کمیته محل شد و چون بچه فعالی بود جذب کمیته مرکز شد. او را در بخش اطلاعات (تعقیب و مراقبت) گذاشتند. در این فاصله چند بار هم به جبهه رفت، مجروح شد و برگشت. به من هم نمیگفت در تعقیب و مراقبت است. شرایط هم خیلی سخت بود و گاهی ماه تا ماه خانواده را نمیدیدیم. وقتی دیدم موتور دستش هست و ریشش را کوتاه میکند و لباس آستینکوتاه میپوشد فهمیدم دارد کار اطلاعاتی میکند. روزی که ربایش شد، آقای فکور از دادستانی به من زنگ زد... گفت برای اخوی شما چنین اتفاقی افتاده است. جزئیات را هم نگفت. سریع به همان منطقه رفتم و از بچههای کمیته سؤال کردم... یک شوک به دستگاه اطلاعاتی کشور بود. طهماسبی گم شده بود و کسی نمیدانست. بعد از آن اینها را بُردند. همه اینها در فاصله یک هفته، ده روز توسط سازمان ربوده شدند. خط ، درآمد. [روش سازمان بیرون آمد] که سازمان شروع کرده است و همه باید حواسشان جمع باشد. تا اینکه فردی رفته بود یک نفر را ترور کند، مردم ریختند و او را گرفتند. موقعی که او را آوردند، در ملاتهایش چیزی پیدا میکنند و عملیات چالکردن [دفن کردن پیکرها] را در ملاتهایش پیدا میکنند... به سردخانه اوین رفتم. ورودی اوین، دم در. عملیات اوین همان جا دم در یک سردخانه داشت. محلی بود که یخ و جنازهها را میگذاشتند. همین که بدنها را نگاه کردم، او را برگرداندم و جای زخمش را در کمرش دیدم و گفتم این است. بیشتر از همه آسیب دیده بود. دندانها، صورت، چشم، سر، بدن و پشت بدنش کاملاً جای داغ باقی مانده و پوستش ور آمده بود. ناخنهایش را کشیده بودند. از روی دستهای بلندش میتوانستم او را تشخیص بدهم، منتهی میخواستم بیشتر مطمئن شوم و شدم. بچهها نمیگذاشتند اعصاب ما خیلی به هم بریزد. گفتم این اخوی ماست، ولی بقیه را نمیشناسم. از روی شلوارش هم میشد او را تشخیص داد. از این شلوارهای بسیجی به تنش میکرد. این قضیه و مراسم و دفن و ادامه عملیات و این مسائل گذشت تا اینکه آن ضربه کرج اتفاق افتاد که در ضربهی کرج ملاتهایی را که اینها بازجویی شده بودند در مورد سیروس لطیفی زدیم. از کیفِ «زن سیروس لطیفی» ملات بازجوییهای انجامشده از اخوی را کشف کردیم... اصدقی [هنوز] دستگیر نشده بود که ما ملات بازجویی را پیدا کردیم و در آنجا فهمیدیم اینها [زیر شکنجه منافقین] خیلی مقاومت کرده بودند.» پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبابت این کار خیلی از تیم های خودشون رو لو دادند البته براشون ارزش داشت بویژه که موسی خیابانی رهبری ترور در ایران را در دست داشت و بعد از مدت کوتاهی افرادی چون کلاهی و مسعود کشمیری رو سوزاندند که این نگرانی رو ایجاد کرد که چرا باید برای یک چنین ضربه ای ، این سطح نفوذ را افشا کنند مگر نفوذی دیگری دارند؟؟؟ از سرنوشت این هواپیما خبری شد؟ حدسم اینه که برگشت ولی مطمئن نیستم -------------------------- البته باید گفت که بنی صدر بعد از تصمیم رجوی برای همکاری با عراق از این سازمان جدا شد و ننگ این میزان خیانت به کشور را نپذیرفت و همکاری با ارتش متجاوز صدام که تا چند ماه قبل روبرویش بود را نپذیرفت و شاید سر همین حرکتش بعضی او را جاه طلب و دیوانه می دانستند تا خائن لینک 1 مقاله شرق لینک 2 اپارات
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. مقدمه درباره ماجرای خروج بنی صدر و رجوی از ایران، تاکنون بسیار گفته شده است، اما یکی از خلبانانی که به دلیل موقعیت شغلی خویش اطلاعات ریز تری از این فرار بزرگ و ترفندهای به کار رفته در آن داشته است، در سایت خود، روایت دقیقی از مراحل این نقشه، نحوه خروج، اتفاقات حین پرواز و عبور از مرزهای هوایی و فرود در پاریس داده است که در زیر می آید. خلبان بهروز مدرسی، که بازنشسته شده و در حال نگارش خاطرات سال ها پرواز خود بود در فرودین ماه 1394 درگذشت. گزارش لحظه به لحظه فرار رجوی و بنی صدر بخش دوم شب عملیات قرار بود فرار چند روز دیر تر صورت پذیرد اما به دلیل اعلام حکم انتقال سرهنگ معزی به شیراز مجبور می شوند در شب 6 مرداد که مطابق با 27 رمضان بود این کار را به سرانجام برسانند. طبق نقشه از پیش طراحی شده سوژه ها در داخل مینی بوسی که از منازل سازمانی کروی پروازی را به رمپ پرواز می برد پنهان می شوند. یک مانع بزرگ در سر راه خود داشتند و آن عبور از دژبانی پایگاه بود که متآسفانه آقایون دژبانی و پلیس هوایی که معمولآ داخل همه خود رو ها رو بازدید می نمایند و بعد از مشاهده کارت شناسایی افراد اجازه ورود را می دهند، به خاطر احترامی که به قهرمان اتقلاب قائل بودند، با دیدن سرهنگ معزی، بدون بازدید اجازه داخل شدن را می دهد. در این جا لازم می بینم به یک نکته اشاره نمایم و آن این است که معزی در خاطرات خود بیان نموده است که خلبان حسین اسکندری و مهندس پرواز بیژن وکیلی از ماجرا بی اطلاع بودند که این چنین نمی تواند باشد چون مینی بوس خلبانان همه گروه را با هم می برد پای هواپیما. مگر می شود معزی تنها با سوژه ها پای هواپیما برود؟! و بعد از پنهان کردن دو سرنشین غیرمجاز ، منتظر شاگردان خود بماند؟ قبل از پرواز چه گذشت؟ ساعت 19:35 دقیقه سوژه ها در حالی که لباس پرواز بر تن دارند و در تاریکی شب تشخیص قیافه ها ناممکن است وارد رمپ پرواز می شوند. در همین حال از پست فرماندهی اعلام می کنند که پرواز یک ساعت جلو افتاده است. و به جای ساعت 10:30 شب، یک ساعت زودتر پرواز نمایند. سوژه ها همراه محافظ های خود در محوطه اتاقک سوختگیری پنهان می شوند. وقتی سایر خدمه از قبیل کروچیف و بوم اپراتور (مسئول سوختگیری) برای بازدید قبل از پرواز سعی دارند محوطه را چک نمایند، با در بسته مواجه می شوند. سرهنگ معزی به مسئول مربوطه می گوید چکار می کنی؟ وسعی می کند او را منصرف نماید. ولی طرف ول کن نبوده وبا تبری که در هواپیما برای مواقع اضطراری تعبیه شده است سعی در شکستن در می نماید. در همین هنگام گارد ویژه (محافظین بنی صدر و رجوی) در را باز کرده و با گذاشتن لوله اسلحه بر پیشانی همافر مربوطه از او می خواهد بی سر و صدا وارد شود. نفر بعدی با مشاهده غیبت همکارش کنجکاو شده و تا می خواهد وارد محفظه شود، او هم به همین ترتیب غافلگیر می گردد. در این هنگام هواپیما شماره 311 موتور های خود را روشن می نماید. ترفند سرهنگ معزی برای گمراه کردن مسئولین سروان حسین اسکندری در صندلی چپ (خلبان اصلی) نشسته و سرهنگ معزی در صندلی سمت راست می نشیند. همافر مهندس پرواز بیژن وکیلی هم در بین آن دو می نشیند. طبق برنامه ریزی قبلی، که سرهنگ معزی مشخصات مسیر را به آن ها داده بود، یکی از محافظان رجوی با اسلحه وارد کابین شده و با تهدید اسلحه از آن ها می خواهد که مختصات را به دستگاه (I.N.S) که نوعی دستگاه ناوبری کامپیوتری است وارد نمایند. معزی بعد از دور شدن از تهران به برج مراقبت اعلام می کند که یکی از موتور های من آتش گرفته است و برای همین به سمت ورامین بر می گردد. بر روی ایستگاه ورامین معزی بار دیگر به برج می گوید که یک موتور دیگر هواپیما هم آتش گرفته است و متعاقب آن برای پنهان ماندن از دید رادار اعلام می کند که به سمت شمال، یعنی کوه های البرز می رود. مسئولان برج با ناراحتی فریاد می زنند که مواظب باش به کوه می خوری. لطفآ به آن سمت نرو. و این دقیقآ همان چیزی بود که معزی می خواست برج تصور نماید که به کوه خورده است! و در پاسخ برج که ارتفاع را می پرسد به دروغ ارتفاع 12 هزار پا را اعلام می کند. واکنش مسئولان پست فرماندهی بعد از پرواز در حالی که برج مرتب فریاد می زند به کوه می خوری برگرد، هواپیما در ارتفاع 18000 پایی به مسیرش ادامه می دهد. معزی می دانست که در این مسیر ایستگاه های رادار کرج، بابلسر و تبریز قرار دارند. ولی خیالش از هر سو آسوده بود که قبلآ توسط عوامل سازمان از کار افتاده اند. همچنین می دانست هیچ هواپیمای فانتومی او را تعقیب نخواهد کرد. (همان طور که قبلآ گفتم از کار انداخته بودند) و برای این که عوامل برج فکر کنند که به کوه خورده است دیگر پاسخ برج را هم نداد. در همین هنگام مسئولان رادار به پست فرماندهی نیروی هوایی اطلاع می دهند که هواپیما به سمت البرز رفته و احتمالآ به کوه برخورد نموده است. سرهنگ خلبان جواد وارسته که زمانی شاگرد معزی بوده با خنده به مسئول رادار می گوید معزی به کوه نمی خورد، او فرار کرده است!! سرهنگ معزی برای گفتگو های احتمالی ترتیبی می دهد که هواپیماربا گوشی های اسکندری و وکیلی را بگیرد تا شاهد مکالمه او نشوند. سرهنگ معزی برای این که هر چه زودتر از خاک ایران خارج شود و به گیر شکاری های اف – 14 نیفتد، با حداکثر سرعت به هواپیما فشار می آورد. پیشنهاد تأمین جانی و مالی این رو هم بگم که حداکثر سرعت مجاز بوئینگ 707، چیزی نزدیک 8 تا 9 دهم سرعت صوت است. ودر این شرایط در داخل کابین بوقی مرتب به صدا در می آید. در همین موقعیت بود که رجوی و بنی صدر به کابین هواپیما می آیند. در همین حال هم ستاد نیروی هوایی به یک فروند شکاری اف – 14 خود که در حال گشت زنی است ماموریت می دهد که به سوی شمال پرواز نماید. در چنین شرایط بالاخره رادار تبریز موفق می شود هواپیما را شناسایی نماید. معزی برای گمراه کردن رادار تبریز می گوید ما تقصیری نداریم چند نفر از پرسنل نیروی هوایی ما را به گروگان گرفته اند. در همین هنگام شهید رجایی که نخست وزیر بود به اتفاق شهید فکوری فرمانده نیروی هوایی در پست فرماندهی از قول حضرت امام به آن ها تآمین می دهند. اما خدمه برای کش دادن زمان، بهانه می آورند که شخص آقای رجایی صحبت نماید. ولی صحبت های هیچ یک از مسئولان کار ساز نیست. در همین موقع هواپیمای اف – 14 به معزی اخطار می دهد برگرد و گرنه شلیک می کنم. سرهنگ معزی که خوب خلبان شکاری را می شناخته و روزگاری از شاگردان وی محسوب می شده خطاب به خلبان آن می گوید: هواپیما ربوده شده است. لطفآ شما بیا نزدیک ما تا این ها شما را ببینند و بترسند! و در همین اثنا تمام چراغ های داخل و بیرون هواپیما را خاموش می کند و از بچه ها می خواهد از قسمت سوختگیری بیرون را نگاه کنند تا ببینند شکاری دیده می شود یا نه؟ در این هنگام بنی صدر خطاب به معزی می گوید به خلبان شکاری اعلام کن که من داخل هواپیما هستم!! آن گاه او ما را نخواهد زد!! معزی که به این طرز فکر آقای رئیس جمهور خنده اش گرفته است می گوید قربان خلبان شکاری اگر بداند که چه کسانی داخل هواپیما است، یا شلیک می کند یا اگر برگردد حتمآ اعدام اش می کنند. معزی برای پرهیز از گزند موشک های هاگ ایستگاه تبریز، به سوی مرز شوری حرکت می کند. در همین حال هم دو فروند میگ روس ها لب مرز به پرواز در می آیند تا به محض ورود به خاک آن ها شلیک نمایند. عبور از مرز ایران معزی با اطمینان از این موضوع که هواپیماهای اف - 5 مستقر در تبریز قادر به رهگیری در شب نیستند، از مرز شوروی به صورت نیمدایره از کنار تبریز می گذرد تا گرفتار موشک های هاگ نگردد. هواپیمای تامکت همچنان تعقیب بوئینگ 707 رو ادامه می دهد. معزی با رفتن به خاک ترکیه، اعلام می کند که قصد نشستن در آنکارا را دارد. مسئولین ترکیه به او اجازه این کار را نمی دهند و با خاموش کردن چراغ های باند از آن ها می خواهند خاک ترکیه را ترک نماید. اف – 14 پشت سر بوئینگ وارد خاک ترکیه می شود. معزی به برج ترکیه می گوید یک شکاری دنبال من است به ایران بگویید برگردد و آن ها چنین می کنند و بدین ترتیب شر شکاری از سر آن ها کم می شود. بنی صدر یک بار دیگر نطق اش باز شده و خطاب به معزی می گوید بگو من داخل هواپیما هستم حتما چراغ های باندآنکارا را روشن می کنند!! معزی پاسخ می دهد قربان من که قصد نشستن در ترکیه را ندارم. سرهنگ می دانست موشک های سوریه حتمآ او را خواهند زد به همین دلیل سعی می کند به سمت قبرس و یونان برود. در همین حال رادار سوریه از طریق یو اچ اف می پرسد کجا هستید؟ سرهنگ معزی به خوبی می داند پاسخ دادن از طریق یو اچ اف، صرفآ برای شناسایی موقعیت هواپیما است. تا با اعزام جنگنده ها آنها را برگردانند. به همین دلیل هیچ پاسخی به رادار سوریه نمی دهد. در فضای یونان و پاریس بوئینگ 707 پرماجرای نهاجا با سریال 7311 - از ربوده شدن و رفتن به اسرائیل تا سقوط در رودخانه کن عاقبت با رفتن به سمت یونان و قبرس سر از آسمان پاریس در می آورد. مسئولان فرانسوی اعلام می کنند که برای فرود اجازه نمی دهند. سرهنگ معزی کار کشته تر از این ترفند ها است. لذا آخرین حقه خود را رو کرده و به آن ها می گوید بنزین هواپیما تمام شده است و اگر اجازه ندهید بر روی شهر سقوط خواهم کرد و به این ترتیب آن ها را به سمت فرودگاه اورلی راهنمایی می نمایند و در پایان بعد از پشت سر گذاشتن ساعت ها پرواز عاقبت در فرانسه پیاده می شوند. فردای آن روز بعد از این که مشخص می شود چه خیانت هایی انجام شده است. تمام خائنین در نیروی هوائی دستگیر و محاکمه می شوند و به سزای اعمال خیانت بار خود به وطن می رسند. هواپیما هم با ارسال تیم کروی پرواز دیگری به پاریس ، به کشور بازگردانده می شود. پس از فرار بنیصدر همسر وی که در ایران بود، دستگیر شد اما با سفارش آیتالله بهشتی آزاد شد. حجتالاسلام باغانی در اینباره میگوید: «در آن مقطع، آیتالله بهشتی، رئیس دیوان عالی کشور و آیتالله موسوی اردبیلی، دادستان کل کشور بودند. شهید بهشتی به آقای موسویاردبیلی سفارش کردهبود تا خانم بنیصدر را آزاد کنند و استدلال ایشان این بود که بنیصدر تا دیروز رئیسجمهور ما بودهاست. بنابراین دستگیری همسر وی انعکاس مطلوبی را در جهان نخواهد داشت. آقای موسویاردبیلی توصیهی شهید بهشتی را نپذیرفت و در پاسخ اظهار کرد که شفاهی نمیشود. بنابراین شهید بهشتی بهطور کتبی نوشت و خانم بنیصدر آزاد شد». ... پایان منبع پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
-
1 پسندیده شدهبا سلام. اسامی افراد حاضر در بیلبورد نصب شده در زندان سالمندان یا قلعه جدید سازمان در آلبانی به ترتیب از راست به چپ : ستار خان (سردار ملی و از رهبران جنبش مشروطه ) باقر خان (سالار ملی و از رهبران جنبش مشروطه ) میرزا کوچک خان (رهبر جنبش جنگل) دکتر محمد مصدق (رهبر نهضت ملی شدن نفت) دکتر حسین فاطمی (وزیر امور خارجه دکتر مصدق ) علی اصغر بدیع زادگان (از اعضای موسس مجاهدین و اعدام شده در سال 1351 ) موسی خیابانی (نفر دوم تشکیلات و مسئول شاخه نظامی منافقین - کشته شده در درگیری با نیروهای کمیته در 19 بهمن 1360 ) اشرف ربیعی (همسر اول مسعود رجوی و کشته شده در درگیری با نیروهای کمیته در 19 بهمن 1360 - پایگاه اشرف به نام او نامگذاری شد) نشان شیر و خورشید (احتمالا جای خالی نگهداشتن برای عکس مریم رجوی چون به دلیل ابتلا به سه نوع سرطان ظاهرا در نوبت مرگ هست ) معلون بزرگ مسعود رجوی
-
1 پسندیده شدهبسم ا... چهلمین سالگرد بمب گذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی و سرنوشت عاملان این بمبگذاری هفت تیر 1360 - هفت تیر 1400 اکران ناتمام نفاق
-
1 پسندیده شدهیکی از به اصطلاح ناگفته های جنگ نه جزئیات عملیات والفجر 8 بلکه اهداف اصلی والفجر 8 است... در غلب تحلیلها و مصاحبه ها بیان میشه که به دلیل بن بست به وجود آمده در جبهه ها سپاه تصمیم گرفت با یک اقدام غیرقابل پیش بینی به فاو حمله کنه و اونجا رو بگیره.... بعدش هم جوری درباره اهمیت استراتژیک فاو صحبت میشه که انگار مثلا فتح اون میتونست مستقیما به فتح خود بغداد منجر بشه . اتفاقا اگر بحثی باید صورت بگیره اینجا است. دوستان اگر به دقت نقشه رو نگاه کنند می بینند که هرچند فاو یه نقطه ی استراتژیک هست ولی این هدف استراتژیک برای رسیدن به چی باید فتح می شده؟ همین طوری فتح می کردیم نگه ش می داشتیم که چی بشه؟ اگر هدف از فتح فاو همین استراتژی مرحوم رفسنجانی بر اساس شعار جنگ جنگ تا یک پیروزی بوده که خوب دیدیم این عملیات نتیجه ی مورد نظر رو در بر نداشت و سبب نشد تا عراق پای میز مذاکره بیاد و شرایط ایران رو قبول کنه. اگر هدف رسیدن به ام القصر و پس از اون بصره بوده سوال اینه که چرا بعدش این هدف پی گیری نشد و نیروها همون جا موندن تا اینکه عراق اومد و همه رو جارو کرد؟ اگر قرار بر موندن نیروها در فاو بوده چرا امکانات لازم برای دفاع از اونها تدارک دیده نشد؟ چرا عقبه شون محدود بود؟ چرا پشتیبانی توپخانه مورد نیازشون تهیه نشد؟ چرا در هنگام نیاز طرح های دفاعی لازم براشون تهیه نشد؟ پلن B ایران در صورت شکسته شدن خط اول رزمنده ها در فاو چی بود؟ پلن ایران برای تخلیه ی بچه ها در صورت نیاز چه بود؟ پلن ایران برای بهره گیری از پشتیبانی نزدیک نیروی هوایی و هوانیروز در صورت تک عراق چی بود؟ پلن ایران برای استفاده از پشتیبانی نیروی دریایی ارتش در صورت تک ایران چی بود؟ از نظر زمین اگر بررسی کنیم شاید فتح فاو یک پیروزی شگفت انگیز بود اما انقدر تاثیر گذار نبود که بتونه به قول دوستمون mehran555 باعث برتری ایران در جنگ بشه. این برتری اگر به وجود اومده بود خوب باید در صحنه ی عمل می دیدیمش؟ یعنی مثلا موازنه قدرت جوری به هم می خورد که ما یه حمله در مرکز (مثلا از سمت فکه) می کردیم و دو سه تا حمله از بالاتر و کلا نیروهای عراق از هم می پاشیدن. هم چی چیزی رو در واقعیت جنگ نمی بینیم. بعد از والفجر 8 عراق دیوانه وار تمام نیروهای در دسترس خودش رو وارد کارزار می کنه اما موفق نمیشه. با این وجود تا حدود دو سال و نیم بعد به جنگ ادامه میده و جز یه پیشروی کوچیک در عملیات کربلای 5 و یک عملیات فریب استراتژیک در والفجر10 چیزی دست ایران رو نمیگیره. با وجود فتح آشکار سپاه در عملیات والفجر 8 نگه داشتن اونجا و عقب نرفتن از اونجا از بزرگترین اشتباهات ایران بود. نگه داشتن این تکه زمین به قدری سخت بود که وقتی عراقی ها عملیات رمضان المبارک رو شروع کردن و فاو سقوط کرد مرحوم هاشمی رفسنجانی در یک جلسه با فرماندهان سپاه این جملات رو به زبون میاره: «بدترین جا برای ما فاو بود. او حتما باید می گرفت. ما باید سرمایه گذاری می کردیم. اگر 40 گردان هم داشتید بازمی گرفت.» 40 گردان یعنی 12000 هزار نفر. کل ظرفیت نیروی تک ور سپاه در اوج خودش بوده حدودا 150 گردان یعنی در حدود یک سوم نیروی تک ور سپاه اگر در فاو می موندن و دفاع می کردن باز هم کم بود. سرلشکر غلامعلی رشید(در اون زمان معاون عملیات فرماندهی کل سپاه)در جلسه ای در روز 28 فروردین تعداد نیروی خط اول ایران در فاو رو 2000 نفر اعلام کرد برای جبهه ای به عرض تقریبا 20 کیلومتر.... میزنه به عبارتی هر ده متر یه نفر. جمعا نفرات مستقر در فاو کمتر از ده گردان (3000 نفر ) بودن. این کم بودن نفرات به خوبی نشون میده علی رغم تبلیغات گسترده ی سپاه در ا همیت فاو اتفاقا نگه داشتن اونجا براشون اهمیت نداشته و اون دلقکی که می گفت صدام اگر بمب هسته ای هم بزنه نمیتونه فاو رو بگیره الان باید بیاد جواب بده که اگر اونجا اهمیت داشته چرا نیرو توش نذاشتن و اگر اهمیت نداشته برای چی بچه های مردم رو اونجا نگه داشتن تا عراق همه شون رو شهید یا اسیر کنه. این حرف البته فقط مال رفسنجانی نبود. دریابان شمخانی هم در جلسه ای دیگر در ستاد کل سپاه این جمله رو گفت: «اگر همه توان سپاه رو هم به کار می گرفتیم بعید بود بتوانیم فاو را حفظ کنیم فقط به تاخیر می افتاد.» مطالعات جسته و گریخته ی من نشون میده که هدف والفجر8 گرفتن جای پایی برای رسیدن به ام القصر و بعد از اون محاصره ی بصره از جنوب بوده. با توجه به اینکه بعد از والفجر 8 اقدامات دفاعی عراق ادامه ی استراتژی ایران رو منتفی کرد فرماندهان باید در اولین فرصت یه برنامه ریزی برای تخلیه ی فاو انجام میدادن. شاید بهتر بود که این پست در خود عملیات والفجر 8 باید اما از اونجایی که مسائل منجر به فروپاشی دفاع ایران در طی عملیات رمضان المبارک رو داریم بررسی می کنیم اینها رو اینجا نوشتم.... مسئله خیلی خیلی جنبه های دیگه ای هم داره که اگر حوصله بود و عمری همین جا اضافه می کنم.
-
1 پسندیده شدهبا سلام برای مطالعه دقیقتر تاریخ درباره نفوذ منافقها به جنگل های گیلان ، باید به عملیات هایی که در شرق گیلان ( شهرهای رودسر ، املش ، رحیم آباد ، کلاچای ، چابکسر و سیاهکل ) اتفاق افتاد ، نگاهی اجمالی شود . نقش گردانهای جنگل سپاه در خاتمه این غائله بسیار مهم بود ، با توجه به اینکه بسیاری از سران این گروهکها اصالتا اهل همین شهرهای مذکور بودند ، به جغرافیای منطقه کاملا آشنا بودند و سرکوبشان بسیار پیچیده و متاسفانه با تقدیم شهدای بسیاری بود .
-
1 پسندیده شدهبا سلام برادر این مورد که اشاره فرمودید ، روایت نیست ، بلکه واقعیت اون برهه از جنگه ! دیگه نه پولی بود ، نه تجهیزاتی بود ، نه نیروی با انگیزه ای برای ادامه جنگ فرسایشی ، و نه حتی پشتیبانی مردمی ! بعنوان مثال اون زمان دزفول بعنوان شهر پشتیبان جنگ شناخته میشد ، کار بجایی رسید که در دزفول حتی یک لیوان آب هم به رزمنده ها فروخته میشد ! مردمی که به پول اون یک لیوان آب هم نیاز داشتند و رزمنده ای که با رفتاری که بابت فروش آب بهش میشد ، دیگه روحیه ای برای جنگیدن نداشت ! از طرفی واقعیاتی که در یگان های اعزامی سپاه در جنگ اتفاق می افتاد هم در این برهه عجیب و غریب است ، با تغییر نگرش سپاه به کشیدن جنگ به منطقه غرب ، گروههای اعزامی نیروهای سپاه به پادگان های مرزی ، فرستاده میشدند و حتی چندین ماه در این پادگانها منتظر اعزام به خط میماندن ، وقتی خبری از اعزام به خط نمیشد ، اکثرا ترک محل خدمت کرده و باز میگشتن ، عده زیادی حتی بخاطر همین موضوعات از بدنه سپاه استعفا دادند . بعد از چند سال ادامه جنگ ، جوانانی که زندگیشان در چند سال در جنگ گذشته بود ، بعد از سالها که به همسالانشون که در شهر ها مانده بودند نگاه میکردن و پیشرفت اونها را در تحصیلات و کار و زندگی میدیدند ، خیلی هایشان جنگ رو ول کردند و برای ادامه تحصیل به دانشگاه برگشتند . . در موشکافی اواخر جنگ عوامل زیادی هست که باید همزمان و با تاثیری که بر هم داشتند بررسی بشه تا بشه نتیجه عادلانه گرفت .
-
1 پسندیده شدهاقتصاد روسیه توان به کارگیری انبوه این موشک ها که هر کدومش احتمالا تکنولوژی و قیمتی معادل یک ماهواره بر رو دارند ، رو نداره . آمریکا با زیرکی هر چه تمام تر در حال « گران » کردن جنگ هاست و اینجوری به جزء چین عملا خیلی از کشورها توان مالی مقابله باهاش رو ندارند حتی اگه تکنولوژی رو داشته باشند .
-
1 پسندیده شدهYarara؛ مار زنگی آرژانتین پروژه پهپاد " Yarara " به معنای "مار زنگی" اولین پروژه بومی مربوط به طراحی و ساخت پهپاد در آمریکای لاتین به حساب می آید که توسط شرکت خصوصی " Nostromo Defensa " در کشور آرژانتین به ثمر رسیده است. این پهپاد به صورت اختصاصی برای ماموریتهای شناسایی، عکس برداری و هدف یابی توسعه یافته است. این پهپاد می تواند به صورت زنده تصاویری زنده به صورت طبیعی و یا فروسرخ را از میدان نبرد دریافت کرده و به ایستگاه کنترل زمینی ارسال کند. این توانایی به فرماندهان این امکان را می دهد که به صورت زنده در جریان پیشرفت عملیات رزمی با جزییاتی کامل در کمترین زمان ممکن قرار بگیرند. این پهپاد می تواند یک محموله 5 کیلوگرمی را حمل کند که عمدتا شامل دوربین های الکترواپتیک و فروسرخ است. در بحث پیشرانه این پهپاد آرژانتینی از یک موتور وانکل با توان 5.9 کیلو وات بهره می برد که به پهپاد اجازه می دهد با سرعت بیشینه 147 کیلومتر بر ساعت پرواز کند. سامانه موتور، پره ها و باک سوخت در بالای بدنه این پرنده واقع شده است. این پرنده می تواند به مدت 6 ساعت در ارتفاع 3 کیلومتری از سطح زمین و در فاصله 50 کیلومتری از ایستگاه کنترل خود به عملیات بپردازد. این پهپاد از سامانه ارابه فرود غیر جمع شونده بهره برده و می تواند در باندهای پروازی ناآماده نیز فرود آمده و یا به پرواز درآید. در حال حاضر نیروی هوایی آرژانتین به عنوان کاربر این پرنده شناخته می شود و در همین حال آرژانتینی ها امید زیادی به بازار صادرات برای این پرنده بدون سرنشین دارند. "عقاب اوج گیرنده" چین پرنده بدون سرنشین چینی "عقاب اوج گیرنده" یکی از جدیدترین محصولات شرکت چینی " GAIC " است که در حال حاضر در مراحل اولیه توسعه قرار داشته و تنها یک نمونه از آن تولید شده است. در اولین نگاه بسیاری از علاقمندان این حوزه متوجه شباهت عجیب این پرنده بی سرنشین چینی به پهپاد آمریکایی "گلوبال هاوک" می شوند. تا به امروز اطلاعات زیادی در مورد این پرنده بی سرنشین منتشر نشده است اما به نظر می رسد که این پهپاد از گونه پرنده های بی سرنشین با ارتفاع پروازی و مداوت بالا به حساب می آید. در حال حاضر منابع مختلف دفاعی معتقد هستند که این پهپاد چینی از موتور جت بومی مدل " WP-13 " بهره می برد. این پهپاد می تواند با سرعتی در حدود 750 کیلومتر در ساعت در ارتفاع 18 کیلومتری از سطح زمین و تا مسافت 5600 کیلومتری پرواز کند. با توجه به این مشخصات به نظر می رسد که مسئولین چینی در نظر دارند تا از این پهپاد در اموری مثل شناسایی دوربرد، خصوصا در بحث شناسایی و هدف گیری ناوگان دریایی آمریکا در آبهای آزاد بهره ببرند. بر اساس تعدادی از عکسهای منتشره از این پهپاد دو نقطه برای حمل محموله های خارجی در زیر این پهپاد نصب شده است که به احتمال زیاد برای حمل محموله تسلیحاتی به کار می رود. بر اساس نظرات کارشناسان این پرنده به مانند گلوبال هاوک آمریکایی محموله مخصوص عملیات شناسایی خود را در درون بدنه حمل خواهد کرد. مسئله ای که بیش از هر چیز مقامات آمریکایی را در مورد این پهپاد نگران کرده است این مسئله است که با کمک این پرنده بدون سرنشین درصد خطای موشکهای بالستیک و کروز چینی خصوصا موشک بالستیک ضد کشتی DF-21 کاهش شدیدی پیدا خواهند کرد. "باز شکاری" مکزیک کشور مکزیک در آمریکای مرکزی سالهای زیادی است که با مشکلات امنیتی فراوانی مثل بحث مهاجرت غیر قانونی به آمریکا، قاچاق مواد و مخدر و اسلحه و حضور باندهای سازمان یافته جنایت کار در کشور خود رو به رو بوده است. یکی از اقدامات دولت مکزیک برای کنترل این وضعیت بحث استفاده از پرنده های بی سرنشین است. پهپاد " Gavilán " به معنای "باز شکاری" ساخت شرکت " Hydra Technologies " در مکزیک است. این پهپاد در زمره پرنده های سبک بدون سرنشین با قابلیت پرتاب با دست قرار دارد. وزن 5 کیلوگرمی این پهپاد این قابلیت را به آن می دهد و کمک می کند که از آن در اکثر شرایط جغرافیایی استفاده کرد. این پهپاد از یک موتور الکترونیکی با توان 50 وات بهره می برد که می تواند با کمک آن به مدت 90 دقیقه و با سرعتی در حدود 64 کیلومتر بر ساعت پرواز کند. این پهپاد می تواند مسافتی در حدود 12 کیلومتر را طی کند و به وسیله محموله شناسایی همراه خود تصاویری زنده به صورت عادی و یا به حالت تصاویر حرارتی را ارسال کند. برای سبک کردن بدنه این پرنده بدون سرنشین از مواد پیشرفته ای همچون کامپوزیت، تیتانیوم و فیبر کربنی بهره گرفته شده است که در عین حالی که وزن این پرنده را کاهش می دهد بدنه مستحکمی را برای آن فراهم می کند. Bateleur آفریقای جنوبی پهپاد " Bateleur " توسط شرکت دفاعی " Denel Dynamics " در آفریقای جنوبی طراحی و ساخته شده و در حال حاضر به عنوان یکی از جدیدترین برنامه های پهپادی در این کشور در مرحله توسعه قرار دارد. این پهپاد در دسته پرنده های بدون سرنشین با توانایی پرواز در ارتفاع میانه و مداومت پروازی بالا به حساب می آید. این پهپاد می تواند در نقش های فراوانی مثل: شناسایی کلی، رله ارتباطات، هدف گیری اهداف سطحی با کمک اشعه لیزر، کمک به عملیات جستجو و نجات و همچنین شناسایی دریایی به کار رود. این پرنده بدون خلبان می تواند به سامانه های بسیار متنوعی مثل انواع دوربین های عادی، فرو سرخ و حرارتی، رادار روزنه مصنوعی و همچنین سامانه جمع آوری اطلاعات و حسگرهای الکترونیکی " ELINT " مجهز شود. از توانایی های جالب این پهپاد آفریقایی بحث توانایی کشف قبضه های توپ و موشک انداز در میدان نبرد است که به فرماندهان کمک می کند هر چه سریعتر برای نابودی این تهدیدات وارد عمل شوند. این پهپاد از یک موتور 4 سیلندر مدل " EA-82T " و یا یک موتور مدل " Rotax 914 " بهره خواهد برد. هر کدام از این دو موتور پیستونی توانی در حدود 84.5 کیلووات را برای این پرنده فراهم می کنند که با کمک آن " Bateleur " می تواند با سرعت بیشینه 250 کیلومتر بر ساعت پرواز کند. در حالت گشت در یک مکان این پهپاد معمولا با سرعت 120 کیلومتر بر ساعت پرواز می کند. ماندگاری این هواپیما در هوا در حدود 18 تا 24 ساعت بوده و می تواند به صورت مستقیم مسافتی در حدود 3500 کیلومتر را طی کند. در حال حاضر این پهپاد در حال گذراندن برنامه های توسعه ای خود بوده و قرار است در آینده نزدیک به نیروهای مسلح آفریقای جنوبی تحویل شود. " Bateleur " نام عقابی است که در قاره آمریکا زندگی می کند. شاهین اردنی اما به عنوان آخرین پرنده بدون سرنشین در این مقاله به سراغ کشور اردن می رویم. شاید برای بسیاری از شما عجیب باشد اما ظاهر این کشور عربی نیز به جمع سازندگان پهپاد در جهان پیوسته است. پهپاد " شاهین اردنی " نتیجه تلاش های دولت این کشور برای طراحی و ساخت یک پهپاد شناسایی سبک با توان بومی در داخل اردن است. صنایع هوافضای این کشور به عنوان سازنده این پهپاد یک نمونه سبک را برای ساخت انتخاب کرده است. این پرنده با وزنی در حدود 40 کیلوگرم و با موتوری با حجم 200 سی سی طراحی شده است. " شاهین اردنی " می تواند محموله ای به وزن 6 کیلوگرم را با خود حمل کند که شامل دوربین و حسگرهای مراقبتی معمولی، فروسرخ و حرارتی می باشد. این پهپاد توان ارسال زنده تصاویر به ایستگاه زمینی خود را نیز دارد. سرعت بیشینه این پهپاد 110 کیلومتر بر ساعت بوده و بر فراز نقطه هدف می تواند با سرعتی در حدود 80 کیلومتر بر ساعت پرواز کند. برد پروازی " شاهین اردنی " در حدود 450 کیلومتر است. موتور پیستونی این پهپاد از بنزین معمولی برای پرواز استفاده کرده و می تواند تا 14 کیلوگرم بنزین را با خود حمل کند. در حال حاضر 3 فروند از این پهپاد تولید شده در سال 2012 میلادی به نیروهای مسلح اردن تحویل داده شده است. قرار است که در ادامه تعداد بیشتری از این پهپاد ساخته شود. http://en.wikipedia.org/wiki/Nostromo_Yarará http://en.wikipedia.org/wiki/Hydra_Technologies_Gavilán http://www.unmannedvehicles.co.uk/aerial-unmanned-vehicles-uav/jordan-falcon-unmanned-vehicle-uav-specifications-data-sheet/ http://en.wikipedia.org/wiki/Denel_Dynamics_Bateleur http://www.mashreghn...یای-تسلیحات-عکس