برترین های انجمن

  1. MR9

    MR9

    Forum Admins


    • امتیاز

      44

    • تعداد محتوا

      8,883


  2. 951

    951

    Editorial Board


    • امتیاز

      6

    • تعداد محتوا

      2,400


  3. scorpion57

    scorpion57

    Editorial Board


    • امتیاز

      5

    • تعداد محتوا

      1,054


  4. 41148

    41148

    Members


    • امتیاز

      5

    • تعداد محتوا

      153



ارسال های محبوب

Showing content with the highest reputation on سه شنبه, 8 خرداد 1403 در پست ها

  1. 1 پسندیده شده
    بسم الله الرحمن الرحیم در پاسخ به پیشنهاد دوست بسیار عزیز mostafa_by در خصوص استراتژی نبرد هوا- زمینی بر ان شدم تا توضیحات مختصر و درحد بضاعت در ارتباط با این بحث ارائه دهم . البته با ذکر این مطلب که ممکن است در حال حاضر تمام جنبه های این استراتژی را مورد توجه قرار نگیرد وبتدریج با شروع این کار توسط این حقیر ( پروژه بعدی بنده ) این مساله بطور شفاف تر انجام گیرد .   "نکته بعدی این است که تمام حقوق این تاپیک برای مجموعه میلیتاری است و بدون ذکر منبع و گردآورنده ، استفاده از آن شرعا"و قانونا" جایز نیست " نبرد هوا زمینی (AIR- LAND  BATTLE  )   بخش یکم   مبدع : دان استاری ، مردی بلند قد و درشت هیکل ، با موها و چشمانی خاکستری ، که عینک پنسی بر چشم دارد و با لحنی آرام و قاطع سخن می گوید . از نجاری و نقاشی در در خانه تابستانی اش در کوهستان خلوت و آرام کلورادو ( مقر فرماندهی نوراد- پدافند آمریکای شمالی ) لذت می برد . او با دقت کتابخانه 4000 جلدی اش را فهرست نویسی کرده ( بخش مورد علاقه من) و بیشتر شبیه یک رییس دانشگاه است تا یک نظامی ، و برای مدتی هم این پست را البته در یک دانشگاه غیر متعارف برعهده داشته است . سرتیپ دان استاری ، رهبری تمرین روشنفکرانه ای را برعهده داشت که به بیرون کشیدن ارتش ایالات متحده از سیاهچال تضعیف روحیه ای کمک کرد که پس از جنگ ویتنام به درون آن پرتاب شده بود و توانست آن را در جنگ خلیج فارس به سال 1990 به اوج خود برساند . او با موفقیت به بازسازی یکی از بزرگترین ، اداری ترین و سرکش ترین نهادهای جهان کمک نمود . جهان واقعا" نمی داند که سایه استاری در سراسر طول جنگ خلیج فارس دور سر صدام حسین ، دیکتاتور عراقی می چرخید ، چرا که از یک دهه پیش دان مورلی و دن استاری ، مفهوم جنگ موج سوم را ایجاد کرده بودند . استاری فرزند رکود اقتصادی دهه 1930 بود . پدرش برای مدتی در یک مبل فروشی و روزنامه محلی در کانزاس کار می نمود . اما در عین حال افسر گارد ملی کانزاس هم بود و پسرش "دن " برای سربازانی که در تعطیلات آخر هفته به شهرش می آمدند ، نقش پسرکی را ایفا می نمود که شبیه به آنها اونیفورم می پوشید و جلوی آنها رژه می رفت . در سال 1943 که شعله های جنگ جهانی دوم سراسر کره زمین را در خود گرفت ، دن در ارتش آمریکا ثبت نام نمود زیرا مشتاق بود بجنگد ، اما سرگروهبانی باهوش و حساس ، تقریبا" به فوریت تشخیص داد که در او درونمایه فرماندهی وجود دارد . او استاری را به سوی دسته ای کتاب هدایت نمود و اورا راهنمایی کرد و به وی گفت که خود را برای 3 هفته در درون اتاقی زندانی کند و این کتابها را بخواند . وی به استاری گفت : استاری تو باید در امتحان پر رقابت وست پوینت (west point - دانشکده جنگ ارتش ایالات متحده ) شرکت کنی " وقتی با اعتراض استاری مواجه شد که وی می خواهد به جبهه برود ، سرگروهبان چنین پاسخ داد : بگذار چیزی به تو بگویم ، قرار نیست این جنگ تا ابد طول بکشد ، من از جنگ جهانی اول تا اکنون در ارتش بوده ام ، ارتش همیشه به افسران خوب نیاز خواهد داشت . البته تو بلافاصله افسر خوبی نخواهی شد ، تو غیر نظامی نا مرتبی هستی ولی از تو می خواهم که بروی بالا و شروع کنی به مطالعه " ادامه دارد .....  
  2. 1 پسندیده شده
        با سلام   البته فرموده شما کاملا" صحیح است و بنده کاملا" با شما موافقم ، اما چند نکته :     بطور کلی برآورد ارتش ایالات متحده از دشمنان احتمالی اش تا سال 2025، بر فرض های ذیل استوار است :   1- دشمنان ایالات متحده سعی نمی کنند تا مجددا" جهان دو قطبی جنگ سرد را احیاء کنند   2- دشمنان ایالات متحده تلاش نمی کنند تا بلحاظ سیستمهای تسلیحاتی با آمریکا رقابت کنند ( این یعنی ایجاد برابری کمی و  سخت افزاری غیر قابل تصور خواهد بود ، حتی برای روسها و چینی ها )   اما :   1- دشمنان ایالات متحده تلاش می کنند تا بر قدرت زمینی (LAND POWER) متمرکز شوند ( تمر کز ایجاد یک شبکه چند لایه دفاعی غیر متمرکز )   2- از منابع محدود خودشان ، بصورت نامتقارن و ناهمتراز استفاده کنند ( این بدین معنی است که تمرکز آنها روی نقاط ضعف یا پاشنه آشیل  ارتش ایالات متحده خواهد بود   3- با دقیق کردن جنگ افزارهایی که بصورت محدود در اختیار دارند ، و طولانی کردن زمان جنگ احتمالی و فرسایشی کردن آن ، سیستم تصمیم سازی ایالات متحده را مایوس کنند . ( در این گونه نبردها ، " زمان " عامل بسیار مهمی ، حتی بسیار مهمتر از عامل جنگ افزار خواهد بود )   4- از توان ذاتی خودشون برای تمرکز نیروها ، تمرکز اراده ملی ، و در آخر ، تمرکز قدرت دفاعی ، به نفع خود استفاده کنند .   در نتیجه :   1- صدام در جنگ 1991 قصد داشت به شکل احمقانه ای در تمام جبهه ها ( زمینی ، هوایی و دریایی ) با نیروهایی ائتلاف بجنگد ، که مشخص بود توان آن را ندارد ( بر اساس یک اصل نظامی فراموش شده ، سعی در قوی شدن در تمام جبهه ها ، منجر به ضعیف شدن آن سازمان نظامی در تمامی جبهه ها خواهد شد . )   2- در مورد حمله به زیرساختهایی که ایالات متحده در آن نقطه ضعف دارد هم باید دقت لازم باید صورت گیرد ، چرا که در این حوزه ، یعنی حوزه سایبر هم می توان از فریب دهنده های سایبری (DECOY) استفاده کرد . بنابراین ارتش ایالات متحده ، آسیب پذیر هست ، ولی این آسیب پذیری تا یک حد معینی است و باید به این مساله دقت کرد .
  3. 1 پسندیده شده
    با سلام   در حوزه جنگ سایبری که اساسا" مورد بحث این تاپیک نیست ، یک اصل کلی وجود دارد :   هر کشور یا دولتی که بیشتر از فضای سایبر استفاده کند ، به همان اندازه نسبت به جنگ در این حوزه آسیب پذیر تر خواهد بود ،   مثلا" دو کشور ایالات متحده و سومالی را مقایسه کنید ، کدام کشور از فضای سایبری بیشتر استفاده می کند ، شبکه بانکی ، سیستمهای کنترل شهری ، شبکه مخابراتی و ......   حالا سومالی را بررسی کنید ، چقدر از این فضا استفاده می کند ؟؟   در نتیجه بر اساس ضرب المثل " (هر که بامش بیش ، برفش بیشتر ) یک هکر "کلاه سیاه" سومالیایی ( هکرهایی که کارشان تخریب و از میان بردن هست )  که از حداقل دانش حملات سایبرنتیکی برخوردار است را تصور کنید که بخواهد وارد شبکه کنترل چراغ های راهنمایی شهری مثل نیویورک شود و آنرا از کار بیاندازد .   چه اتفاقی می افتد و عکس العمل آمریکایی ها چگونه خواهد بود ؟؟   نتیجه بسیار مشخص است . آمریکایی ها نمی توانند کسی را متهم کنند و چیزی را اثبات هم نمی توانند بکنند ، چرا که این فرد ممکن است در یک هتل مجلل در چین یا یک مسافرخانه محقر در تانزانیا مستقر باشد . بنابراین در این حوزه ف وجود سیستم های پدافندی قوی تر ، در اولویت خواهد بود .    بنابراین جنگ بلحاظ ماهیتی ، تغییر کرده و سخت افزار ، یعنی آنچه که ما آن را بعنوان تانک ، هواپیما ، توپخانه و.... می شناسیم ، به رده دوم اهمیت  تنزل پیدا کرده  و در این دوره و حداقل تا سال 2050 میلادی ، این حوزه سایبر هست که به میدان نبرد میان طرفهای درگیر تبدیل شده است .     نمونه بارز این مساله ، سرمایه گذاری شدید چینی ها برای ایجاد یک فرماندهی مستقل برای این حوزه و تلاش شدید آنها برای سرقت اطلاعات از همه  ،  بویژه آمریکایی ها است
  4. 1 پسندیده شده
        برادر عزیز ، آنچه که امروز جنگ شبکه محور شناخته می شود ، پایه و اساس آن بر ایجاد و حفظ سیستمهای وابسته به محیط سایبر گذاشته شده . البته این مفهوم در آن سالها ، هنوز در مراحل ابتدایی خودش بود ولی همانطور که عرض کردم ، در حوزه برآوردهای استراتژیک ، احتمال 1%  رقم بزرگی محسوب می شود .   فقط یک لحظه تصور کنید که ارتش ایالات متحده فاقد ارتباطات ماهواره ای است ، سیستم GPS آن از کار افتاده و سناریوهایی شبیه به این که آمریکایی ها آنها را پیش بینی و تمرین می کنند ( حداقل به گفته خودشان ) ، خوب ، ارتشی که بشدت به این فناوری ها وابسته است ، مسلما" دشمنانش ، فکری برای از کار انداختن و ضربه زدن به نقاط ضعف اش می کنند .   این طور نیست که فکر کنیم :   1- آمریکایی ها نشستند ، که  دشمنانشان به آنها ضربه بزنند   و برعکس   2- دشمنان ایالات متحده بی دفاع بوده و هیچ عکس العملی از خودشان نشان نمی دهند .
  5. 1 پسندیده شده
        با سلام   البته بنده منظور جنابعالی را از نبرد نامتقارن تهاجمی متوجه نشدم ، ولی براساس منابع داخلی ، و آیین نامه های نظامی ارتش ایالات متحده ، جنگ نامتقارن تعاریف ذیل را دارد :   1- جنگ ناهمگون عبارت است از درگیری خارج از اصل و قاعده، یا یک شیوه‌ی غیرمستقیم و فریب‌آمیز جهت تأثیر گذاردن بر موازنه و برابری نیرو در مقابل دشمن و ضربه به دشمن از طریق شناسایی نقاط ضعف آن . ( جزوه دانشکده فرماندهی و ستاد ارتش )   2- به‌کارگیری رویکردهای غیرقابل پیش‌بینی یا غیرمتعارف برای خنثی نمودن یا تضعیف قوای دشمن و در عین حال بهره‌برداری از نقاط آسیب‌پذیر او، از طریق فناوری غیرقابل انتظار یا روش‌های مبتکرانه ( تعریف ستاد مشترک ارتش ایالات متحده )   3- جنگ ناهمگون به حالتی اطلاق می‌شود که دو یا چند جبهه‌ی مخالف در برابر هم قرار گرفته باشند و یکی از طرفین قدرت نظامی کمتری نسبت به دیگری داشته باشد و برای پیروزی و نه پذیرفتن تسلیم، از هر روشی خواه متعارف و یا غیرمتعارف در تضعیف و عقب نشاندن دشمن استفاده کند. جنگ ناهمگون می‌تواند جنبه‌های گوناگونی را در برگیرد. حمله‌ی شیمیایی، هسته‌ای یا بیولوژیک، حمله اطلاعاتی، حمله‌ی تبلیغاتی یا جنگ روانی و یا حتی اقتصادی ( جزوه دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی )
  6. 1 پسندیده شده
        با سلام   البته نظر جنابعالی محترم ، ولی یک مقدار بد بینانه است . علیرغم همه کاستی ها و نقدهایی که به سیستم مدیریت دفاعی کشور وارد هست ، ما چندان دست و پا بسته نیستیم . در ضمن همانطور که در این تاپیک به نقل از وینستون چرچیل http://www.military.ir/forums/topic/26752-%D9%85%D8%B4%D9%87%D9%88%D8%B1-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%86%D9%82%D9%84-%D9%82%D9%88%D9%84-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%88-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C/#entry425707 عرض کردم ، الزاما"  وارد شدن به فاز سخت افزاری ، موضوع بحث ما نخواهد بود ، چون تا آنجایی که جنابعالی اطلاع دارید ، سطح چهارم نبرد ، یعنی آنچه که جنگ سایبری خوانده می شود (CYBER WARFARE) ارتباطی به اندازه و میزان قدرت کشورها در جهان واقعی نداشته و باید به سایر جنبه های قدرت توجه داشت .   بعنوان مثال ، جیمز بلک ول در کتاب " صاعقه در صحرا" و آلوین تافلر در کتاب " جنگ و ضد جنگ ، بقاء در آستانه قرن بیست و یکم" اعتقاد داشتند ، اگر صدام حسین در جنگ سال 1991 ، این قدرت را داشت که سیستم نظارت و شناسایی ارتش ایالات متحده را که وابستگی زیادی به ماهواره ها و مخابرات ماهواره ای داشتند ، مورد حمله قرار می داد ، شاید روند جنگ به گونه دیگری پیش می رفت . در حوزه علوم راهبردی ، احتمال 1%  ، عدد بسیار بزرگی محسوب می گردد .
  7. 1 پسندیده شده
        با سلام ،   البته پاسخ به پرسش جنابعالی  نیاز به مطالعه و بیان مباحث پیچیده نظامی ( شامل تشریح سیستمهای کنترل - فرماندهی ، ایجاد و حفظ برتری آتش ، بررسی نحوه جمع آوری اطلاعات از نیات و مقاصد دشمن ، رصد مداوم وی ، حدود فناوری مورد استفاده در میان نیروهای خودی ، مباحث مرتبط با عملیات روانی ، فریب ، استفاده از اصل غافلگیری و ...... ) است که بنده به شاید به برخی از این مطالب در سطح راهبردی دسترسی نداشته باشم ، اما بطور مسلم ، هر استراتژی ، یک ضد استراتژی و هر تاکتیکی ، یک ضد تاکتیک خواهد داشت . همه  دکترین ها و استراتژی های نظامی دارای نقاط ضعف و قوتی هستند که رقبا و دشمنان آن ها را مورد توجه قرار داده و براساس این نقاط قوت و ضعف ، برنامه های خود را تنظیم می کنند . این مساله هم برای ما و هم برای ایالات متحده یا رژیم صهیونیستی صدق خواهد کرد .   بنابراین ، به نظر من ، پاسخ مثبت خواهد بود .   البته این مساله ارتباط مستقیمی با سطح دانش و اطلاعات رده های تصمیم ساز و تصمیم گیر خواهد داشت .
  8. 1 پسندیده شده
        با سلام ،   بر اساس پیش بینی های صورت گرفته توسط ژنرال رابرت . اچ . اسکیلز ، نبرد آینده با یک دشمن فرضی بدین گونه خواهد بود :   الف : وضعیت دشمن : در آینده ، دشمن ، یک مهاجم متفکر و تطبیق پذیر است که بسرعت کنترل زمین منطقه نبرد را در دست خواهد گرفت و نیروهایش را برای اجتناب از تخریب ناشی از قدرت آتش ایالات متحده پراکنده خواهد ساخت ( استراتژی نبرد نامتقارن ) . این چنین دشمنی آموخته است که بخوبی مانور داده ، حتی درجایی که از برتری آتش برخوردار نباشد .   ب: وضعیت و عکس العمل ایالات متحده :   مرحله نخست : برخورداری از یک " چشم همیشه بیدار " با استفاده از پوشش مداوم سیستم C5ISR   مرحله دوم : اجرای حملات استراتژیک برای زمین گیر کردن دشمن و وادار کردن وی به پراکنده کردن بیش از اندازه نیروهایش ( براساس تئوری واردن ) و ایجاد وضعیت "کیش"   مرحله سوم : اجرای مانور استراتژیک جهت اشغال و حصول نتیجه نهایی ، وضعیت " مات"
  9. 1 پسندیده شده
        با سلام   البته فرموده شما کاملا" صحیح است ، با ذکر این نکته که اگر سطر به سطر کتاب " حصاری از دروغ" را مطالعه بفرمایید ، خواهید دانست که آلمان ها در سطح استراتژیک  ، آن هم در حوزه اطلاعاتی از متفقین شکست خوردند و این مساله به شکل دومینو وار ، به سایر سطوح منتقل شده و آن چیزی که در سال 1945 در تاریخ به ثبت رسیده است ، ناشی از شکست اطلاعاتی آلمان ها بود که به شکست نظامی تبدیل شد و همانطور که اطلاع دارید ، در جنگ ، وجود یا عدم وجود اطلاعات صحیح ، تعیین کننده شکست یا پیروزی خواهد بود .
  10. 1 پسندیده شده
        با سلام   دوست  عزیز اشتباه می کنید ، هیچ ارتشی از آغاز تا کنون ، با تکیه بر یک وجه از وجوه جنگ قادر نبود و نیست که به موفقیت برسد .   در ارتباط با فرموده شما هم ، جنابعالی را به مطالعه عملیات مارکت گاردن دعوت می کنم تا بطور مسقیم مشاهده بفرمایید که حتی اجرای عملیات ویژه هم به تنهایی قادر نیست پیروزی نهایی را بدست آورد . مثال دوم در این زمینه ، اجرای عملیات ویژه توسط یگانهای ویژه رژیم صهیونیستی در جریان جنگ 67 یا 73 برای کنترل گذرگاه میتلا در شبه جزیره سینا بود که بدون پشتیبانی هوایی و زرهی عملا" قادر نبود به موفقیت برسد و یا عبور یگان زرهی شارون از آبراهه سوئز و وارد کردن یک ضربت ناگهانی به عقبه ارتش سوم مصر در جنگ 1973 .       گذرگاه میتلا   این موقعیت ابتدا توسط واحدهای  هوابرد ارتش رژیم صهیونیستی تصرف و سپس با رسیدن یگانهای زرهی تثبیت شد .   بنابراین ، باید توجه داشت که ارتشها از چهار نیروی اصلی شامل   نیروی زمینی و زیر مجموعه هایش ، نیروی هوایی و زیرمجموعه اش ( یا به عبارت بهتر نیروی هوا- فضایی ) ، نیروی دریایی و زیر مجموعه اش و نهایتا" یگانهای سایبری   تشکیل شده اند و موفقیت در یک عملیات رزمی صرفا" به اجرای سمفونی وار و هارمونیک وظایف مشخص شده بستگی دارد . مفهومی که امروز تحت عنوان "جنگ شبکه ای "(NETWORK WARFARE) و یا دکترین عملیات مشترک نامیده می شود ، ترجمان همین مطلب خواهد بود .    نادیده گرفتن و کم اهمیت دانستن هر کدام از این نیروها ، منجر به اتفاقی می شود که :   ارتش قیصر در جنگ جهانی اول (کم توجهی به ظهور واحدهای زرهی ) ،   ورماخت ( کم توجهی به سرمایه گذاری متناسب در سه نیرو) در جنگ جهانی دوم ،   ارتش ایالات متحده ( کم توجهی و عدم برآورد درست از توان پدافندی حریف ) در جنگ ویتنام ،   ارتش مصر و سوریه ( کم توجهی به کیفیت نیروی هوایی  و تکیه صرف  بر عامل کمیت  ) در نبردهای اعراب و رژیم صهیونیستی ،   نیروهای مسلح ایران ( کم توجهی به استفاده از فناوری روز در ساختار نیروهای مسلح ،علیرغم وجود تجربه 8 سال دفاع مقدس و تلفاتی که به همین دلیل بر ما وارد شد ) ،   ارتش رژیم صهیونیستی ( تکیه صرف بر قدرت هوایی و عدم دقت به این موضوع که نبرد  اصلی بر روی زمین در جریان است )  در جنگ 2006   و در نهایت ارتش عراق ( کم توجهی و عدم برآورد درست از توان هوایی دشمن و تکیه بر ساختارهای موج دومی نبرد در زمان صدام و عدم توجه به ساختارهای غیر تجهیزاتی در ارتش کنونی عراق ) ،   بدان دچار شدند .   هر کدام از موارد بالا نیاز به بحث گسترده و طولانی در مورد شرایط زمانی و مکانی وقوع و دلایل آن دارد که در این تاپیک جای آن نخواهد بود .
  11. 1 پسندیده شده
    با سلام   ضمن تشکر از توجه شما به این موضوع :   حقیقتا" کار برروی استراتژی نبرد هوا-زمینی که نسخه نخست آزمایشی آن ( به اعتقاد اینجانب) از سوی عراق و با کمک کارشناسان غربی در جنگ تحمیلی مورد استفاده قرار گرفت بسیار سخت است . بطوریکه  سردار درودیان ، ( طی گفتگوهایی که بعلت علاقه اینجانب نسبت به ابعاد نظامی جنگ ( در کنار ابعاد سیاسی و معنوی دفاع مقدس ) با ایشان داشتم ، تاکید می کردند که تا کنون بیشتر به جنبه سیاسی دفاع مقدس پرداخته شده و سایر جنبه های آن تاکنون ( حداقل در سطح جامعه و نه در جلسات خصوصی) تشریح نشده است .   1- در پاسخ به پرسش نخست شما باید گفت که اجرای این سلسله تحرکات ابتدا در جبهه غرب و در اواخر جنگ در جبهه جنوب انجام گرفت ، بنابراین ، شاید منطقه تحت پوشش آواکس ها ، در حالی که در قسمت جنوب خلیج فارس پرواز می نمودند ( با توجه به برد 300 کیلومتری رادار آواکس ) به محورهای غربی کشور نمی رسید و این مساله بیشتر در مورد جبهه ها جنوب صدق می نمود ( البته این برداشت بنده است و ممکن است صحیح نباشد )   2 - در مورد ترکیب موفق زوج تامکت/ فونیکس  در برابر پرنده سیاه هم باید گفت در هیچکدام از منابع غربی ( در حدود 5 سال هست که بعنوان یک موضوع فرعی در مورد پروازهای شناسایی پرنده سیاه بر فراز ایران مشغول جستجو هستم ) چنین مطلبی ثبت نشده و بنده فقط بر اساس مصاحبه مدیرعامل محترم وقت "هسا" ( یک پاراگراف 10 خطی در مورد اهمیت نیروی هوایی و ساختار پدافند هوایی ) این تحلیل را داشتم ، بنابراین اینکه چرا تامکت های ما موفق به رهگیری یا انهدام این پرنده ها نشدند ، چند نکته به ذهن بنده می رسد :   1- تا آنجایی که بنده اطلاع دارم ،خلبانان  تامکت برای مقابله با فاکس بتهای عراقی ( بدلیل نداشتن جی سوت ویژه ارتفاع بالا) همواره با مشکلات زیادی روبرو بودند که این مساله در مستند مشهور شبکه پرس تی وی ، بارها ذکر شده بود . خوب طبیعی است برای رهگیر  بلاک برد می بایست مانورهای سنگین رزمی را در ارتفاع بالا اجرا نمود که طبیعتا" بدلیل نداشتن این پوشش و همچنین درگیری شدید این اسکادران ها با نیروی هوایی قدرتمند عراق ، و همچنین وجود نقاط کور راداری در زمان جنگ ( نمونه بارز این نقاط کور حملات نیروی هوایی عراق به نیروگاه نکاء مازندران ) و درگیر بودن ذهن فرماندهان پدافند و خلبانان برای دفع تجاوز پرنده های عراقی ، این امر ممکن نبود .   2- علاوه بر آن ، برنامه ریزان نظامی نیروی هوایی ایالات متحده با توجه به تجربیات بر گرفته از پروازهای شناسایی بر فراز جمهوری خلق چین و همچنین کره شمالی و اتحاد شوروی ، بخوبی از اینکه از چه مسیرهایی می بایست پروازهای خود را انجام دهند ، آگاه بودند . در کنار آن بدلیل وجود تحریم ها ، بطور طبیعی ، پروازهای تامکت با محدودیت مواجه شده بود و می بایست از این پرنده های راهبردی در مواقع ضروری استفاده می گردید .   3- البته شاید هم این پرنده ها شناسایی شده باشند ( طبق گفته همین مقام ) اما بدلیل عدم وجود جنگ افزار مناسب ، نتوانسته باشیم ، آن را مورد اصابت قرار داده و فقط نظاره گر پروازهای شناسایی آن بودیم . البته این مساله مسبوق به سابقه است و در اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60 میلادی ، حداقل 20 تا 30پرواز شناسایی توسط نیروی هوایی آمریکا توسط پرنده های u-2 بر فراز اتحاد شوروی صورت گرفت و روسها بدلیل نداشتن سلاح پدافندی مناسب ، قادر نبودند آن را مورد اصابت قرار دهند و فقط در خفا ، به آمریکایی ها اعتراض می کردند و طبیعتا" آمریکایی ها هم آن را تکذیب می کردند و فقط در یکم ماه مه 1960 بود که وقتی روسها با نسخه های نخستین موشک سام-2 ، پرنده گری پاورز را هدف قرار دادند ، مشخص شد که چنین پروازهایی صورت می گرفته است   4- در مورد فرموده دوست عزیز جناب deserthawk هم عرض کنم که کاملا" صحیح می فرمایند . البته متاسفانه بنده دست تنها هستم و این مجموعه زرهی هم بد جوری بنده را به ورطه یک چاه عمیق فرستاده که خلاصی از آن ممکن نیست :whew:   ، چرا که بیشتر از 250 پروپوزال درباره موضوعات کلیدی حوزه نظامی در  راهبردی تهیه کردم که یکی از آنها بررسی همزمان دو موضوع بسیار مهم تاکتیک های  airland battle و air sea battle  بشمار می رود که در این مورد بیش از 25 عنوان جزوات آموزشی پنتاگون و نظرات و دیدگاه های مختلف را جمع آوری نموده و امیدوارم پس از پایان مجموعه رزم زرهی و پس از آ ن کار برروی کتاب iraqi fighters ، بتوانم روی این دو موضوع بسیار جالب و جذاب کار کنم .
  12. 1 پسندیده شده
    بخش بیست و ششم :   هجوم دشمن به فکه:   ساعت 5 صبح روز 1365/2/10، دشمن با اجراي آتش تهيه بسيار سنگين، هجوم به منطقه فکه را آغاز کرد و پس از ساعتي، از خاکريز خود، که در فاصله 5 کيلومتري خط اول پدافندي خودي قرار داشت، حرکت کرد و حدود ساعت 8 صبح، در سه محور، در جبهه اي به طول 20 تا 25 کيلومتر به خاکريز نيروهاي خودي رسيد. خطوط خودي در هر سه محور شکسته شد و دشمن به خاکريز نيروهاي خودي وارد و تا ساعت 11 صبح به پيشروي خود ادامه داد و طي سه ساعت بيش از هفت کيلومتر پيشروي نمود.   در اين حمله، تعدادي از نيروهاي ايراني اسير شدند و تلويزيون بغداد آنها را به معرض نمايش گذاشت. افزون بر آن، تعداد زيادي تانک و نفربر و امکانات تيپ 1 زرهي لشکر 16 نيز به غنيمت دشمن درآمد. حدود ظهر همين روز، خبر حمله عراق در منطقه فکه به قرارگاه نيروي زميني سپاه رسيد و فرمانده نيروي زميني سپاه براي جلوگيري از پيشروي دشمن و باز پسگيري مناطق اشغالي تيپ سيدالشهدا(ع) را به منطقه اعزام و ارسال برخي از امکانات را آغاز کرد. پس از تهيه طرح حمله، در شب 1365/2/13، تيپ 10 سيدالشهدا(ع) ، با هفت گردان نيرو، يک گردان تانک و يک گردان ضد زره به دشمن حمله کرد. با توجه به تجمع بيش از حد نيروهاي دشمن در منطقه و غافل گيري آنها، دشمن تلفات بسياري را متحمل شد و امکانات زيادي از آنها از بين رفت. در جريان اين حمله، چهار گردان از نيروهاي اين تيپ وارد عمل شدند و توانستند به سرعت، به اهداف و مواضع قبلي دست يابند، اما به دليل گستردگي منطقه و وجود نيروهاي زياد دشمن، موفق به الحاق نشدند و سرانجام، به علت وجود دو رخنه دشمن که نيروهاي خودي را تهديد مي کرد، فرمانده اين تيپ به نيروها دستور عقب نشيني داد. در نتيجه اين عمليات، تعداد زيادي از نيروها و امکانات دشمن منهدم شد و در نهايت، از پيشروي دشمن جلوگيري به عمل آمد. در اين عمليات، از تيپ سيدالشهدا(ع) حدود هفتاد تن شهيد و سيصد تن مجروح گردید. در نهايت، دشمن به علت نرسيدن به اهداف تعيين شده در اين منطقه و منطقه پيچ انگيزه، نامناسب بودن خط جديد متصرفي و لزوم صرف نيروي زياد، از مناطق تصرف شده در فکه طي حمله روز 1365/10/2، عقب نشيني کرد و به قسمتي از اهداف خود، يعني بهره برداري سياسي و تبليغاتي (گرفتن و نشان دادن اسيران، غنيمتها و .. بسنده نمود.             تهاجم ارتش بعث عراق به منطقه دربندیخان ، در راستای استراتژی دفاع متحرک     تک دشمن در منطقه پيچ انگيزه:   بعدازظهر روز 1365/2/18، دشمن در محور فکه، با تحرکات زيادي تظاهر به تک کرد، اما تک اصلي در منطقه پيچ انگيزه بود، در ساعت 4:30 بامداد 1365/2/19، نيروهاي عراقي در منطقه پيچ انگيزه، به محور بجليه، يعني خط پدافندي تيپ 3 لشکر 16 (ارتش) حمله کردند و حرکت خود را به طرف پاسگاه ربوط و خط پدافندي تيپ 2 اين لشکر، ادامه دادند. با اجراي آتش توپخانه و آغاز تک دشمن نيروهاي پدافند کننده عقب نشيني مي کنند. اوايل روز 1365/2/19، سرهنگ جمالي، جانشين فرمانده نيروي زميني ارتش، همراه چند تن از معاونان اين نيرو به قرارگاه نيروي زميني سپاه آمدند و از هجوم دشمن به منطقه پيچ انگيزه خبر دادند و از خطر محاصره نيروهاي يکي از تيپهاي پدافند کننده و احتمال دست يابي دشمن به جاده کنار رودخانه دويرج، به شدت ابراز نگراني کردند. بدين ترتيب، فرمانده کل سپاه و مسؤولان نيروي زميني سپاه براي سد پيشروي دشمن اقداماتي را آغاز کردند؛ بنابراين، به تيپ سيدالشهدا(ع) و لشکر علي ابن ابي طالب(ع) که احتياط کلي منطقه بودند، دستور حرکت داده شد. با رسيدن يک گروهان از تيپ سيدالشهدا(ع) در ساعت 8:15 صبح، محور شرهاني حفظ و با رسيدن دومين گروهان از نيروهاي اين تيپ در ساعت 10 صبح، خط تيپ 3 ترميم شد و حدود دوازده تانک از دشمن منهدم گردید و چند نفر از نيروهاي دشمن به اسارت در آمدند. به دنبال ترميم خط تيپ 3، تيپ 2 اعلام کرد فشار سنگيني روي آنهاست و دشمن از خط ژاندارمري و گردان قدس و گردان 125 به طرف پاسگاه ربوط در حرکت است و گردان 114 از تيپ 2 لشکر16 در حالي که گردان هاي هم جوار آن عقب نشيني کرده اند، همچنان، به مقاومت ادامه مي دهد، اين در حالي بود که نفربرهاي دشمن ازتپه ماهورها بالا آمده بودند و دشمن آتش مختصر و پراکنده اي را اجرا مي کرد.   بدين ترتيب، سازمان تيپ 2 به هم ريخته بود، فرمانده گردان 114، معاون و تعدادي از افسران آن شهيد شده بودند و فرماندهان ديگر گردان ها به دستورات فرمانده تيپ چندان توجهي نداشتند؛ توپخانه تحت امر اين تيپ چند لحظه پس از شکسته شدن خط، بدون اطلاع عقب نشيني کرده بود و پس از شکست خط، تقريبا هيچ آتشي عليه دشمن به کار گرفته نمي شد، با افزايش فشار و پيشروي دشمن، فرمانده لشکر 16 براي جلوگيري از محاصره شدن و به اسارت درآمدن نيروهاي گردان 114 که همچنان، مقاومت مي کردند، به اين گردان دستور عقب نشيني داد. نيروهاي لشکر علي ابن ابي طالب (ع) که با دريافت دستور، حرکت خود را آغاز کرده بودند، نزديک ظهر، به حدود پل يازين (يکي از دو پل مهم منطقه) رسيدند، در حالی که درهمين زمان، نيروهاي دشمن نيز به نزديکي پل يا زهرا (پل مهم ديگر منطقه) رسيده بودند. با استقرار نيروهاي لشکر علي ابن ابي طالب(ع) روي تپه ماهورها و شليک آر.پي.جي ها به طرف دشمن و آغاز فعاليت تانک هاي خودي،نيروهاي دشمن با مشاهده نيروهاي بسيجي و حرکت تانک ها و با توجه به دست نيافتن به مواضع محکم پدافندي، در ساعت 12:50 به اجبار عقب نشيني کردند. به دنبال آن، نيروهاي لشکر سيدالشهدا(ع) و لشکر علي ابن ابي طالب(ع) تا حد ممکن، جلو رفتند و با تشکيل خط پدافندي جديد، در آن، مستقر شدند، همچنين، يکي از گردان هاي باقي مانده تيپ 2 لشکر 16 در اين خط مستقر شد.   با سد شدن پيشروي نيروهاي عراق از سوي دو لشکرسيدالشهدا(ع) و علي ابن ابي طالب(ع)، دشمن از رسيدن به هدف مهم خود، يعني دست يابي به سلسله جبال حمرين مأيوس شد. طبق اسناد به دست آمده از نيروهاي دشمن، سپاه چهارم عراق مأموريت يافته بود اين سلسله ارتفاعات (حمرين) را اشغال کند، خط الرأس جغرافيايي جبال حمرين مرز مشترک ايران و عراق است و هر نيرويي که روي آن مستقر شود، منطقه خاک عراق را زير سلطه ديد و تير خود دارد. پس از مشخص شدن اهداف دشمن در حمله مزبور، نيروي زميني سپاه براي مقابله با دشمن و بازپسگيري منطقه اشغالي وارد عمل شد و پس از بررسيهايي، که از دشمن و منطقه عملياتي به عمل آمد، قرار شد لشکر وليعصر(عج) با شش گردان نيرو و لشکر فجر با چهار گردان نيرو در محورهاي اصلي عمليات اقدام کنند و هدف عمليات، يعني خاکريز قبلي لشکر 16 را تأمين کنند و در ضمن تيپ الغدير و تيپ سيدالشهدا(ع) و لشکر حضرت رسول هر يک به استعداد دو گروهان نيرو و ادوات و زرهي براي تقويت آن وارد عمل شوند. در ساعت 23 مورخ 1365/2/23، عمليات در سه محور آغاز شد و در نخستين لحظه ها، نيروهاي عمل کننده، خط دشمن را شکستند، در مواضع آنها، نفوذ کرده و در وضعيت مناسبي قرار گرفتند، اما به تدريج مشخص شد که براي دفع دشمن حاضر در منطقه، نيروي کيفي بيشتري لازم است و بدون حضور قبلي و شناسايي مواضع دشمن امکان موفقيت کمتر است. در واقع، آنها در وضعيتي بودند که پاک سازي کامل منطقه و الحاق امکان پذير نبود؛ بنابراين، با قطعي شدن عدم توفيق نيروهاي خودي در پاک سازي کامل و الحاق، دستور عقب نشيني داده نشد. در نتيجه اين عمليات، پانزده دستگاه تانک و نفربر عراقي منهدم و چهارصد نفر از افراد دشمن کشته و مجروح شدند، هر چند در مجموع، تلفات و خسارات نيروهاي خودي هم کمتر از تلفات دشمن نبود.     ادامه دارد .....................................
  13. 1 پسندیده شده
     با سلام   سئوال بسیار خوبی بود ، بسیار متشکرم   در ارتباط با مفهوم که فرمودید باید گفت که  ارتش ایالات متحده دو سناریوی عمده برای اجرای این راهبرد در اختیار دارد ، یک نبرد با ارتشی همتراز و متقارن با خود ( که شاید وجود ان بعید باشد ) و دوم ارتشی که بلحاظ توان راهبردی ، تاکتیکال و تکنیکال از این ارتش پایین تر باشد . سناریوی نخست که محتمل نیست ، پس در ارتباط با سناریوی دوم صحبت می کنیم 1- ارتش ایالات متحده مانند هر ارتش دیگری از اصول 9 گانه یا 12 گانه جنگ پیروی می کند ، اصل نخست و سوم این اصول ، شامل مفاهیم سادگی و غافلگیری است ، اما این اصول با مفهومی که ما امروز با عنوان فناوری می نامیم عجین شده و علاوه برآن دکترین جدیدی که تحت عنوان " دکترین عملیات مشترک" شناخته می شود . در دکترین عملیات مشترک ، همه بخش های واحدهای مهاجم یا مدافع می بایست با یکدیگر عمل کنند و هر گونه هرج ومرج (که ویژگی هر عملیات نظامی است ) غیر قابل قبول خواهد بود .    2- سئوال دوم شما یکی از مهمترین اشکالات این دکترین است ، چرا که با توجه به وسعت منطقه نبرد برای ایالات متحده که تمام محیط کره زمین را دربر می گیرد و اینکه در هر منطقه با نوعی متفاوت از دشمن روبروست ، خطوط مواصلاتی ، پشتیبانی و...طولانی تر شده و به مانند ارتش ناپلئون "گراند آرمه "  بدلیل طولانی شدن خطوط پشتیبانی در یک جنگ فراگیر با یک یا چند دشمن جدی ( ونه به مانند افغانستان یا عراق ) بطور قطع ( علیرغم پیشرفتهای جدی در حمل و نقل هوایی ) دچار مشکلات خواهد شد . این مشکلی است که ژنرال استاری ، خود به آن معترف بود .   3- یکی از زیر مجموعه های دکترین نبرد هوا- زمینی ، استفاده از تسلیحات هوشمند در حملات موسوم به " حملات جراحی شده" که امروز با عنوان حمله با تسلیحات هدایت دقیق یا همان توانایی نقطه زنی شناخته می شود ، بشمار می آید . خوب ، وقتی ارتشی توانایی اجرای حملات محدود ولی با درصد اصابت و تخریب بالا در اختیار دارد ، سعی خواهد کرد تا جنگ یا نبرد به صورت فرسایشی  درنیاید . این مشکلی بود که روس ها و آمریکایی ها در افغانستان و ارتش ایالات متحده در عراق با ان دست و پنجه نرم می نمود ، چرا که حریف ، پس از نابودی ارتش منظم ، رو به استفاده از تاکتیکهای نامتقارن و یا تاکتیکهای ناهمتراز روی آورد .   4- این دکترین به مانند همه دکترین های نظامی ، دارای نقاط قوت و ضعف است . ولی نکته ای که حداقل بنده را درپاسخ به این پرسش شما ، دچار محدودیت می نماید ،در درجه نخست : عدم وجود اطلاعات جدید در مورد نسخه های جدید این دکترین و در نتیجه عدم اطلاع از برطرف شدن نقاط ضعف آن در جنگ نخست خلیج فارس و حتی نتایجی که ارتش آمریکا از استفاده عراق از این راهبرد در جنگ با ایران بدست اورد ، می باشد و در درجه دوم ، گستردگی بیش از اندازه مفاهیم مرتبط با این دکترین ، یعنی نقش نیروی هوایی و زیر مجموعه آن، نقش نیروی زمینی و زیر مجموعه آن ، نقش نیروی دریایی و زیر مجموعه  آن ، نقش حوزه جدید سایبر و زیر مجموعه آن و تقسیم کاری جدیدی که در ارتش ایالات متحده میان نیروی انسانی و تجهیزات وجود دارد ، می باشد .   البته در پایان این مجموعه ، مختصری در مورد ضعف هاو قوتهای این دکترین مطالبی آورده خواهد شد .   متشکرم
  14. 1 پسندیده شده
    بخش بیست و پنجم :   تک دشمن به شرهاني و پيچ انگيزه :   نيروهاي دشمن در تاريخ 1365/1/18 ضمن تک در منطقه شرهاني ،  يکي از ارتفاعات مهم منطقه  به نام تپه 175 را که در اختيار لشکر 58 بود، تصرف کردند. البته، هنگام حمله عراق، تنها يک سوم از اين ارتفاعات در تصرف نيروهاي خودي بود. با اين حال، ارتفاع مزبور امکان ديد خودي روي پل چم سري و دشت حمرين را پديد آورده بود. در ادامه حمله مزبور، دشمن روز بعد (1365/1/19)، به منطقه پيچ انگيزه حمله و پس از درگيري مختصري به ناچار، عقب نشيني کرد. هجوم دشمن به منطقه سومار حمله دشمن به منطقه سومار در دو محور گهنه ريگ و کيسکه طي دو مرحله انجام گرفت.   محور گهنه ريگ: در حالي که باران شديدي مي باريد، دشمن پس از اجراي يک ساعته آتش تهيه، در 30 دقيقه پس از نيمه شب 1365/1/22 به خطوط پدافندي خودي در ارتفاعات کهنه ريگ حمله کرد و تا اوايل صبح، تعدادي از تپه هاي اين ارتفاعات را به تصرف خود درآورد. اين محور با تيپ سه از لشکر 88 زرهي و سه گردان قدس سپاه پدافند مي شد که در تک دشمن حدود پنجاه نفر از اين نيروها به اسارت گرفته شدند. با تصميم قرارگاه مشترک نجف 2، قرار شد تا بسرعت و  ريختن آتش تهيه سنگين به بازپس گيري تپه ها اقدام شود که به علت اقدام نکردن گروه توپخانه، اين پاتک انجام نگرفت. از طرف ديگر، در شب دوم، دشمن باز با ريختن آتش و ادامه حمله، وضعيت خود را گسترش داد و ارتفاعات قلعه جوق را تصرف کرد. براي تقويت منطقه، دو گردان از نيروهاي تيپ نبي اکرم(ص) تا ظهر 1365/1/23 خود را به منطقه رساندند. اما زماني که نيروها به پاي کار رسيدند، با تک دشمن و آتش سنگين او روي ارتفاعات گهنه ريگ روبه رو شدند. با اين حال، در اثر مقابله مناسب نيروهاي خودي، دشمن به تخليه و عقب نشيني از 3 تپه متصرفي مجبور شد و تلاش او براي باز پس گيري اين تپه ها در بعدازظهر روز 1365/1/25 بي نتيجه ماند. در مجموع، دشمن طي چهار روز درگيري در محور کهنه ريگ توانست تپه هاي اسماعيل خان و اورژانس، يال ميان تنگ و پاسگاه دوله شريف را به تصرف در آورد، اما از روز سوم، به دليل مقاومت و مقابله مناسب نيروهاي خودي،از ادامه حمله و تصرف ارتفاع 402 و کهنه ريگ نااميد شد. عدم مقاومت ابتدايي نيروهاي گردان هاي قدس، نبودن موانع سد کننده (مين، سيم خاردار) در خط پدافندي، نبود نيروي احتياط و نبودن آتش مناسب در روزهاي نخست و از عوامل شکست خط پدافندي و تصرف چند ارتفاع از سوي دشمن در اين محور بودند. طي اين حمله، تعداد 190 نفر از نيروهاي ارتش شهيد، مجروح و 192 نفر از آنها مفقودالاثر شدند و 2 نفر به اسارت درآمدند. همچنين، از برادران تيپ نبي اکرم(ص) 87 نفر شهيد و 40 نفر مجروح شدند.   محور گيسکه: پس از آرام شدن محور کهنه ريگ، دشمن در ساعت 1 بامداد 1365/1/26، پس از اجراي آتش سنگين و با نيرويي به استعداد دو گردان و يک گروهان، به ارتفاعات گيسکه حمله کرد. در اثر آتش تهيه دشمن، تمامي نيروهاي تيپ 40 سراب که به روي گيسکه مستقر بودند، پيش از هرگونه درگيري و مقاومت عقب نشستند و بدين ترتيب، ارتفاعات مهم گيسکه به سادگي به دست دشمن افتاد.   تک دشمن در منطقه سيدکان :   در اوايل شب 1365/2/3، دو سرباز عراقي در منطقه سيدکان که در سي کيلومتري عمق خاک عراق قرار دارد، به نيروهاي خودي پناهنده شدند و اطلاع دادند که نيروهاي عراقي همان شب، ساعت 3 بامداد، به اين منطقه حمله خواهند کرد. چند روز پيش از اين نيز، بارزاني ها ، نيروهاي ايران را از تجمع نيروهاي دشمن و قصد حمله آنها، مطلع کرده بودند. منطقه سيدکان با شش گردان از تيپ هاي 1 و 2 لشکر 64 ارتش جمهوري اسلامي ايران پدافند مي شد. در ساعت 3 بامداد (1365/2/4) هجوم دشمن به اين منطقه با اجراي آتش توپخانه آغاز شد. بدين ترتيب، تا ساعت 00:6 صبح 50 درصد از پايگاه هاي خودي سقوط کرد و نيروهاي ديگر پايگاه ها نيز عموما، بدون درگيري با دشمن، عقب نشيني کردند. تا ساعت 00:11 صبح، تنها قله یک ارتفاع در دست نيروهاي خودي باقي مانده بود و سپاه براي تقويت مواضع خودي، گردان هاي جندالله مهاباد و اشنويه را به منطقه اعزام کرد تا مانع از سقوط قله مزبور شوند.   همچنين، به تيپ شهيد بروجردي سپاه براي بازپسگيري مناطق اشغال شده، آماده باش داده شد. در حالي که اين تيپ مشغول شناسايي بود و براي عمليات آماده مي شد. ناگهان شايع گرديد که دشمن قصد حمله به لولان را دارد. نيروهاي مستقر در آن، ارتفاع را تخليه کردند و تنها تعدادي از برادران گردان جندالله روي قله به مقاومت پرداختند که هم از سوي دشمن و هم از سوي نيروهاي خودي به خيال اينکه قله در دست دشمن است، زير آتش قرار گرفتند. در اين حمله، دشمن با استعداد اندک، حداکثر يک تيپ و تعدادي نيروهاي محلي (جاش) با سلاح هاي ساده و بدون پشتيباني قوي و بدون هيچ تلفاتي ارتفاعات مهم منطقه از جمله بين لاتا، سرسول، گردشوان و لولانرا تصرف کرد و در مجموع، با تصرف حدود 250 کيلومتر مربع از زمينهاي منطقه، راهکارها و معبرهاي زيادي که به ويژه براي کار چريکي و جنگ هاي نامنظم مناسب بود را مسدود کرد.   هجوم دشمن به جزيره جنوبي خط پدافندي جزيره مجنون جنوبي : از مهم ترين خطوط پدافندي خودي است که سه پد غربي، مياني و شرقي را شامل مي شود. از اوايل بامداد روز 6/ 2/ 1365، دشمن اجراي آتش تهيه روي پدهاي غربي و مياني را آغاز کرد. در ساعت 3 ، آتش توپخانه عراق تشديد شد و به دنبال آن، نيروهاي دشمن در ساعت 4 بامداد، حرکت خود را به طرف مواضع نيروهاي ايران آغاز کردند. مسؤوليت دفاع از پد مياني به عهده نيروهاي تيپ يک لشکر 92 بود که با تشديد آتش دشمن نيروهاي ايراني تا سه راهي تقاطع پد و جاده، يعني در حدود دو کيلومتر عق آمدند و نيروهاي دشمن 1 تا 1.5 کيلومتر روي پد پيشروي کردند. به دنبال آن، دسته اي از نيروهاي تيپ الغدير در اين پد به مقابله با دشمن پرداختند و در روز، تعدادي از آنها را به عقب نشيني وا داشتند.       طرح ریزی و اجرای استراتژی دفاع متحرک عراق بقدری پیچیده بشمار می رفت که حتی تا کنون نیز بخش عمده ای از این راهبرد ، دچار ابهامات جدی است . نقشه فوق ، برآورد اینجانب از حرکات شطرنجی ارتش بعث عراق در جریان استراتژی دفاع متحرک در اواخر سال 1364 واوایل 1365 است . براساس تئوری ژنرال استاری ، اصل اساسی در اجرای راهبرد دفاع متحرک ، " نبودن در همه جا و در عین حال بودن در همه نقاط درگیری است " ، بدین معنی که هر ارتشی برای دست یابی به موفقیت می بایست علاوه بر درگیر کردن واحدهای دشمن در طول جبهه نبرد ،ذهن فرماندهان دشمن را نیز نسبت به جهت و هدف اصلی تهاجم گمراه نماید .   اين تيپ (الغدير) با وارد کردن تعدادي نيروي جديد و با کمک آتش توپخانه و تانک، از ساعت 00:4 بامداد روز بعد،پيشروي روي پد مياني را آغاز کرد و پس از عبور از ميدان مين و سيم خاردار دشمن، تا نزديک دومين خط پدافندی  خودي جلو رفت و بالاخره، پشت ميدان مين مواضع جديد را ايجاد و در آنجا مستقر شد؛ بنابراين، نيروهاي خودي توانستند دشمن را به عقب نشيني وادار کنند. بدين ترتيب، در نهايت، تنها دويست متر از مواضع قبلي خودي در اشغال دشمن باقي ماند. در پد غربي نيز، دشمن پس از اجراي آتش سنگين، از روبه رو و از پهلو تهاجم خود را با سه قايق، از داخل آب آغاز کرد. پدافند اين پد به عهده تيپ الغدير بود. نيروهاي اين تيپ در مقابل حمله دشمن چنان مقاومت کردند که عراق ضمن تحمل تعداد زيادي تلفات، موفق به اشغال مواضع خودي نشد و تنها 150 متر از مواضع قبلي خود جلوتر آمد و فاصله نيروهاي خودي و دشمن کمتر شد. در اين حمله، نخست، دشمن از پهلوي مواضع خودي (آب) موفق شد قايقهاي خود را به سيل بند برساند، اما در نهايت، در اين محور نيز، موفقيتي به دست نياورد و با پنج تن کشته و اسير، به اجبار با دو قايق فرار کرد. در اوايل بامداد روز 1365/2/8، دشمن مجددا، به پدهاي مياني و غربي حمله کرد. اين حمله در پد مياني، از دو محور روبه رو و از پهلو با قايق انجام شد که در اثر مقاومت نيروهاي تيپ الغدير دشمن از روبه رو، موفقيتي به دست نياورد و عقب رفت . در محور پهلو نيز، برادران غواص دو قايق دشمن را با نارنجک منهدم کردند و با فرار ديگر قايقهاي دشمن حرکت عراق در اين محور نيز شکست خورد. در پد غربي نيز، نيروهاي دشمن قصد جلو آمدن داشت که رزمندگان تيپ الغدير آنها را عقب راندند.   در ساعت 3 بامداد همان شب، دوباره، دشمن در پد مياني حمله ديگري را آغاز کرد و ضمن اجراي آتش حرکت خود را ادامه داد که با مقاومت و مقابله برادران الغدير به اجبار، عقب نشيني کرد. در همين شب نیز، غواصان اين تيپ طي يک حرکت، خطوط دفاعی دشمن را که دو شب پيش در پد مياني به دست عراق افتاده بودرا منهدم نمودند. براي بار سوم، نيروهاي عراقي در اواخر همين شب، حمله ديگري را در پد مياني آغاز کردند که نيروهاي الغدير به کمک نيروها و تجهيزات ارتش به مقابله بر خاستند و نيروهاي دشمن را به عقب نشيني واداشتند. مسؤولان قرارگاه نصرت با توجه به تحرکات دشمن و شواهد موجود در اين منطقه و اطلاعات به دست آمده از اسيران معتقد بودند که در اين منطقه، دشمن قصد هجوم گسترده اي را دارد؛ بنابراين، آنها لزوم تقويت خط را يادآور شدند و بر کار مهندسي، به ويژه روي پدها تأکيد مي کردند، چرا که طبق اظهارات اسيران، دشمن، به هر تيپ از لشکر 31 خود، مأموريت بازپسگيري يک پد را داده بود . پس از ده روز، دشمن بار ديگر در اواخر شب  1365/2/18، در سه نقطه از هور، يعني پدمياني، پدغربي جزيره جنوبي و نهر الکساره به تک اقدام کرد که با مقابله واحدهای سپاه  مستقر در اين منطقه روبه رو شد و چندين قايقش منهدم و تعدادي از افرادش کشته و اسير شدند و اين حملات عراق نيز دفع گرديد.   ادامه دارد ..................
  15. 1 پسندیده شده
    بخش بیست وچهارم :   تک دشمن به منطقه عمومي پنجوين (منطقه عملياتي والفجر4) (1364/12/29)   پس از اينکه دشمن توانست با صرف توان کمي، موفقيتهايي را در منطقه والفجر 9 به دست آورد، در شبانگاه 1364/12/29 با نيرويي حدود دو گروهان به منطقه پنجوين که در ادامه منطقه والفجر 9 قرار داشت ، حمله کرد و با ايجاد رخنه از ارتفاعات شاخ تاجر، جلو آمد و حدود دو سوم از ارتفاعات شيخ گزنشين را هم به اشغال خود درآورد. فرماندهي قرارگاه نجف3، با اطلاع از تحرکات دشمن در اين منطقه، طي تماسي از فرماندهي لشکر 28 خواست تا اين ارتفاعات هرچه زودتر تأمين شود. آنها پاسخ دادندکه آتش دشمن سبک شده است و مسئله خاصي نيست، اما چند ساعت بعد، از لشکر 28 خبرمي رسد که دشمن ارتفاعات شيخ گزنشين را اشغال کرده است.   به دنبال اشغال شيخ گزنشين، نيروهاي دشمن در اوايل شب جمعه مورخ  1365/7/1 به ارتفاعات ميشلان، که در ادامه ارتفاعات شيخ گزنشين واقع است، از دو طرف حمله کردند. در نخستين لحظه هاي حمله دشمن، نيروهاي تيپ 55 هوابرد، که پدافند آنجا را به عهده داشتند، عقب نشيني کردند. با عقب نشيني اين نيروها، نيروهاي دشمن تمامي توان خود را متوجه مواضع يک گروهان از برادران تيپ اميرالمومنين کرد که در آنجا حضور داشتند. اين برادران مقاومت سختي از خود نشان مي دهند، طوري که بيست تن از آنان شهيد و تعدادي مجروح شدند. در نهايت، با اصرار فرماندهي قرارگاه نجف 3 ارتفاعات را تخليه کردند و به عقب آمدند. بدين ترتيب، ارتفاعات ميشلان و همچنين، ارتفاعات شيخ لطيف که زير ميشلان قرار داشت، به اشغال دشمن در آمد. با اشغال ارتفاعات مهم منطقه والفجر4 و والفجر 9 نيروهاي دشمن بر اين منطقه مسلط شدند و دشت پنجوين کاملا زير ديد و تير دشمن قرار گرفت.   تک دشمن به منطقه دربنديخان: هجوم دشمن به منطقه دربنديخان با اجراي آتش تهيه از ساعت 1:30 بامداد 1365/1/15 و حمله به محور بياروک در ساعت 5:30 بامداد، آغاز شد و با تصرف ارتفاعات مهم: سورمر، شاخ شميران، شاخ برددکان و قسمتي از يال بياروک، طي دو روز عمليات، پايان يافت. دشمن براي حمله به اين منطقه، که با دو گردان از نيروهاي سپاه پدافند( گردان مقداد از قرار گاه شهید کاظمی و گردان  انبیاء از تیپ 57 ابوالضل ) مي شد، حدود ده گردان پياده، يک گردان تانک و يک گردان توپخانه را به کار گرفت، با خالي شدن يال بياروک از نيروهاي قلخاني(نیروهای سازماندهی شده محلی که برای مبارزه با ضد انقلاب محلی آموزش و مسلح شده بودند )که بدون مقاومت عقب نشستند، دشمن توانست در نخستين وهله، اين يال را تصرف کند و به راحتي گسترش پيدا کند. در محور شاخ شميران نيز که تنها چهارده نفر نيروي خودي حضور داشتند براي مدتي مانع از پيشروي دشمن شدند، اما در نهايت، با ادامه فشارهاي دشمن مقاومتهاي خودي خنثي و پس از دو روز عمليات نقاط مزبور به تصرف عراق درآمد. با استقرار نيروهاي عراقي روي ارتفاعات سرکوب منطقه، نخست، راه نفوذ جمهوري اسلامي به عمق خاک عراق از اين محور سد شد، دوم، موقعيت ديد و تير نيروهاي خودي روي تأسيسات سد در بنديخان، جاده بغداد - سليمانيه و ... از بين رفت و سوم، راه بسته شده نفوذ و فعاليت ضد انقلاب در محور جوانرود و پاوه باز شد. مهم ترين دلايل موفقيت شمن در اين منطقه را مي توان به شرح زير ذکر کرد:   -1  ضعف خودي به دليل کمبود نيرو، امکانات و استفاده از نيروهاي قلخاني در محور حساس منطقه (يال بياروک)؛ -2 قوت دشمن از نظر رعايت اصل غافل گيري، داشتن اطلاعات کافي، امکان آتش پرحجم، استفاده از هلي کوپتر براي پشتيباني.   در اين عمليات، دشمن با تلفاتي نزديک به هفتصد نفر (دو گردان از دشمن تا 80 درصد منهدم شدند) توانست صد کيلومتر مربع زمين اشغال کند و از نيروهاي خودي حدود پنجاه نفر شهيد، شش نفر اسير و سيصد نفر مجروح شدند.   ادامه دارد ...............
  16. 1 پسندیده شده
    بخش بیست و دوم :   ب - ابعاد عمومی  استراتژی دفاع متحرک :   ارتش بعث عراق ، در کنار اتخاذ استراتژی های عملیاتی جدید ، همچنان بخشی از راهبردهای مورد استفاده در راهبردهای قبلی را به کار می برد . در این مقطع نیز با وجود اینکه استراتژی دفاع متحرک ، چهره اصلی راهبرد دفاعی عراق را بیان می نمود ، اما فرماندهان ارتش عراق ، همچنان تدابیر دفاعی خویش را با قدرت بیشتری ادامه ادامه می دادند .   1- تقویت و چند لایه کردن مواضع پدافندی در اروند :   پس از 75 روز مقاومت نیروی های ایرانی که بشدت خلاف ارزیابی های واحدهای اطلاعاتی عراق قبل از عملیات والفجر8 بود ، عراقی ها بسرعت دست به یافتن دلایل شکست خود در فاو زدند . در یکی از سلسله جلسات فرماندهان عراقی برای تبیین شکست عراق در فاو، مهمترین عامل نداشتن تجهیزات انفرادی توسط پیاده نظام عراقی برای ساخت سنگرهای تعجیلی و یا انفرادی دانسته شده بود ، بنابراین تقویت مواضع پدافندی ورفع نقاط ضعف آن ، یکی از نتایج یکی از مهمترین نتایج بررسی و تحلیل شکست ارتش عراق بود .   بنابراین ارتش عراق ، ایجاد مواضع آتش (پیاده /تانک) سنگرهای انفرادی و اجتماعی پیاده نظام ، سنگرهای کمین ، خطوط ارتباطی میان خطوط پدافندی و میادین مین را در اولویت کارهای خود قرار دادند . به همین منظورپس از فروکش کردن درگیری ها ، ایجاد موانع خورشیدی ، ضربدری ، سکوهای شلیک و استراحت برای تانک و خمپاره در دستور کار قرار گرفت . تامین یگانهای مهندسی مامور به خطوط مقدم نیز به فرماندهی تیپ های پدافندی واگذار گردید .   یک کارشناس نظامی عرب ( مارشال عبدالحلیم ابوغزاله - وزیر وقت دفاع مصر )‌ براین اعتقاد است که ارتش عراق با ایجاد یک سیستم پدافندی قوی و جدید در طول محیط خارجی خطوط پدافندی ایران در فاو ،موفق شد تا  با کمترین نیرو ، بخش بزرگی از استعداد رزمی سپاه را در فاو درگیر نماید . وی بر این اعتقاد است که :   " بر عکس مواضع پدافندی ایران، عراق خطوط پدافندی خود را چند لایه نمود و بوسیله یک شبکه پیچیده خطوط مواصلاتی جاده ای آنها را به عقبه و مراکز لجستیک متصل ساخت و برای حفاظت از این مراکز با استقرار حجم انبوهی از آتشبارهای دفاع هوایی و استقرار  گردان های توپخانه و مهمات مربوط به آنها ، قدرت آتش خود را نسبت به ایرانی ها به میزان هفت برابر افزایش داد . از سویی دیگر ارتش عراق با افزایش منابع اطلاعاتی خود ، میزان دقت آتش توپخانه خود را افزایش داد و این مساله موجب کاهش تردد یگان های مستقر در خطوط مقدم ایرانی ها گردید "   2- بهره گیری از ظرفیت کامل رزمی : ارتش عراق در سراسر طول جنگ همواره درصدد بود تا کمبود نیروی انسانی خود را با اجرای انبوه آتش توپخانه و بمباران هوایی و شلیک موشکهای زمین به زمین جبران نماید و این مساله موجب گردید تا یگان های این ارتش بی محابا دست به استفاده از مهمات گران قیمت توپخانه ( بویژه مهمات 122 م.م کاتیوشا و 130 م.م ) بزنند که این امر به نوبه خود باعث افزایش هزینه های جنگ می گردید . از سویی دیگر ، صدام در ملاقاتی با عشایر کرد عراقی در 28 فروردین 1365، مبلغ 60 میلیون دلار به آنان داد تا مناطق حاج عمران و.... را باز پس گیرند . به کار گیری عشایر ، ان هم در کاری مشترک با ارتش عراق ، نشان می داد که ارتش عراق به هر روشی برای جبران کمبود نیروی انسانی خود دست می زند .   3- اتخاذ تاکتیک های جدید برای مقابله با یگان های غواص ایرانی : با مشاهده تاکتیک جدید به کار گرفته شده توسط ایرانی ها ، عراق بسرعت ،دست به ایجاد موانع پدافندی بیشتر برای جلوگیری از غافلگیری توسط واحدهای ایرانی زد . تا جایی که در عملیات کربلای 5 ، بطور میانگین از لجمن واحدهای ایرانی تا نخستین رده پدافندی ارتش عراق ، بطور میانگین بین 15 تا 20 مانع شامل طیف متنوعی از سیم های خاردار ، بشکه های فوگاز ، میدان های مین ترکیبی ( ضد نفر ، ضد تانک و منور  و..... ) و سنگرهای کمین ایجاد شده بود .   4- ارتقای کمی و کیفی توان اطلاعاتی : ارتش عراق که در جریان عملیات والفجر8 بیشترین آسیب را از توان نیروهای ایرانی در استفاده از دو عنصر غافلگیری و فریب اطلاعاتی دیده بودند ، بسرعت درس های لازم را فرا گرفتند . از سویی دیگر ، ارتش عراق برای اجرای عملیات تهاجمی خود نیاز به اطاعات به روز داشت و چنین امری نیازمند تقویت توان اطلاعاتی آنها بود . یکی از مسئولین ..... در اینباره می گوید : " عراق وقتی دید که باید در زمین پدافند کند ، توان سازمانی خود را متمرکز نمود و قرارگاه ها و سپاه های خود را بر اساس این تمرکز ، در خطوط مقدم خود گسترش داد .عراق با استفاده از توان مهندسی فوق العاده خود ، یک پرده پوششی قوی در مرز ایجاد نمود . یک توان سازمانی دیگر هم داشت که هر کجا آن توان اطلاعاتی قرارگاهی اش خبر می داد که یک احتمال خطر وجود دارد ، با آن توان سازمانی عمل می نمود ( استقرار واحدهای جیش الشعبی و پیاده نظام عادی در خطوط مقدم و استقرار واحدهای نخبه گارد ریاست جمهوری در عقبه سپاه )   ابزارهای اطلاعاتی عراق برای افزایش توان اطلاعاتی خود عبارت بود از : الف- دیده بانی : وجود دکل های 42 متری و 100 متری در منطقه این امکان را به دشمن می داد که همه جاده های منطقه بویژه جاده های حاشیه اروند و جاده های عمود بر آن را زیر نظر داشته و اقدامات مهنسی ایران را ثبت نماید ب- اعزام واحدهای گشتی- شناسایی : وظیفه این نیروها بیشتر ثبت کمیت های نیروهای عراقی بشمار می آید . ج: اعزام نیروهای اطلاعات رزمی در عمق : واحدهای غواص عراقی ماموریت شناسایی عمیق در داخل مواضع ایرانی ها را بر عهده داشتند . د: عکس هوایی : عراق به طور متوسط هفته ای یکبار توسط پرنده های شناسایی نظیر MIG-21 R و یا MIG-25 RB از مناطق مختلف تصویر تهیه می نمود . همچنین با استفاده از توان اطلاعاتی ماهواره ای غرب ، همه تغییرات در سطح زمین شامل جاده ها ، مواضع توپخانه ، زاغه های مهمات ، قرارگاه ها را ثبت می نمود . ه - رادار رازیت : ارتش عراق با دراختیار داشتن تعداد زیادی از این نوع رادار ، که 40 کیلومتر برد داشت میتوانست در همه گونه شرایط آب و هوایی تمامی اهداف متحرک را تا ارتفاع 300 متری شناسایی نماید . و- ستون پنجم - تردد افراد مختلف در مناطق عملیاتی عملا" این امکان را به دشمن می داد تا با استفاده از عناصر نفوذی ، دست به جمع آوری اطلاعات بزند . ی- شنود : عراق با استفاده از تجهیزات پیشرفته ، امکان شنود شبکه مخابراتی  خودی را داشت .   5- ادامه تلاش های دیپلماتیک برای ایجاد فشار بر ایران برای پایان دادن به جنگ   6- ادامه بمباران ها ، مورد حمله قراردادن نفت کش ها و اهداف غیر نظامی   7- تداوم دریافت کمک از جامعه جهانی .     پی نوشت : در حدود 10 یا 11 سال پیش ، مدیر عامل محترم وقت  هسا ، مطلبی را گفت گه بسیار موجب تعجب بنده شد ، ایشان در مصاحبه ای در مورد توان صنعت هواپیمایی ایران ، در مورد پروازهای شناسایی اس .آر.71 بر فراز ایران درزمان جنگ مطلبی را طرح فرمودند که موجب گردید بنده بشدت دنبال این مطلب را بگیرم ولی هرچه بیشتر جستجو کردم ، کمتر یافتم. ایشان بر این اعتقاد بود که آمریکایی ها برای داشتن یک برآورد اطلاعاتی کامل از وضعیت جبهه های جنگ و اینکه وضعیت پوشش ابر بر فراز مناطق نبرد به گونه ای بود که ماهواره ها قادر نبودند تا تصاویر دقیقی تهیه کنند ، حداقل چند مورد پرواز شناسایی بر فراز ایران صورت گرفت که علیرغم کشف توسط سیستم پدافند هوایی ، هیچ کاری از دست ما ساخته نبود .
  17. 1 پسندیده شده
    بخش بیست ویکم :   با تمام این اوصاف قبل از پرداختن به جنبه های عملیاتی  ابعاد استراتژی دفاع متحرک که توسط ارتش عراق به کار برده شد ، با یک پاراگراف تحلیل  فرماندهی محترم اسبق سپاه ، سردار سر لشکر پاسدار محسن رضایی ، مطلب را جمع بندی نموده و در این پست و پست آینده ، دو بعد اصلی را بررسی و سپس جنبه های عملیاتی آن را بررسی خواهیم نمود .   سردار سر لشکر محسن رضایی ، فرمانده کل وقت سپاه پاسداران ، اهداف عراق را چنین مطرح می کند : " بطور کلی هدف دشمن این است که توان آفندی ما را زمین گیر نموده و از عملیات گسترده بعدی ما جلوگیری بعمل آورد . بدین معنی که از ما کسب زمان نموده تا بتواند برای بازسازی و بالا بردن توان رزمی خود ، زمان بخرد و موازنه سیاسی جنگ را از طریق یک به یک جبران نماید ( بدین معنی که وقتی ما به جایی حمله می کنیم و وقتی نمی تواند ما را از آنجا بیرون کند ، می آید و به جای دیگر حمله می کند) و بدین طریق موازنه سیاسی را در سطح دنیا ایجاد می نماید . یعنی چیزی که خواست مشترک ابرقدرت هاست که ایران نتواند پیروز شود و صدام هم مسئولیت دارد تا این موازنه را برقرار نماید ."   به این ترتیب ابعاد راهبرد دفاع متحرک عراق را می توان در دو بعد عمومی و خاص تقسیم بندی نمود .   الف- ابعاد خاص استراتژی دفاع متحرک : 1- شناسایی مناطق مهم و رخنه پذیر : واحدهای اطلاعات رزمی ارتش عراق ، در  گام نخست ، سعی در شناسایی معابر نفوذی در خطوط پدافندی نیروهای ایرانی نمودند . بدین ترتیب که بر اساس اطلاعات واصله از منابع مختلف از جمله ستون پنجم ( منافقین ) ، دریافته بودند که بخش بزرگی از استعداد رزمی سپاه در منطقه عملیاتی فاو استقرار یافته و متمرکز شده اند. بر این اساس و بدلیل تضعیف ساختار ارتش پس از انقلاب و این مساله که خطوط مقدم جبهه در غرب توسط ارتش پدافند می گردید ، با گزینش مواضع ضعیف و رخنه پذیر ، نخستین گام ها را برای تدارک عملیات محدود و پراکنده برداشتند .   2- اجرای عملیات محدود : ارتش عراق بر اساس کارشناسی مشاوران روسی به این جمع بندی رسیده بودند که از یکسو ، یگانهای عراقی مستقر در لجمن منطقه نبرد ، بیشتر درگیر امور اداری و تشریفاتی بوده و به همین دلیل تحرک لازم را ندارند و کاملا" در موضع انفعال قرار دارند . بنابراین به کلیه سپاه های درگیر در منطقه دستور داده شد تا با اجرای عملیاتهای محدود ، نقاط قوت و ضعف پدافند نیرو های ایرانی را که بیشتر توسط ارتش حفاظت می گردید را مورد شناسایی قرار دهند . این مساله ناشی از این برآورد بود که نیروی های ایرانی ، پس از هر حمله گسترده یا نیمه گسترده ، تا مدتها قادر نیستند توان رزمی خود را احیاء نموده و بنابراین کاملا" در ضعیف ترین موقعیت خود هستند . از سویی دیگر ، سپاه برای اجرای عملیات تهاجمی ، بخش بزرگی از استعداد رزمی خود را از جبهه غرب جمع آوری به جنوب منتقل نموده بود و همانطور که در پست های قبلی  بیان گردید ، ارتش ،  علیرغم نداشتن توان تجهیزاتی و تسلیحاتی لازم ، مسئولیت پدافند را برعهده داشت . بنابراین سابقه ارتش عراق از توان پدافندی ارتش در آن زمان ، موجب گردید تا فرماندهان ارتش عراق به شکستن خطوط ایران امیدوار گردند .   ادامه دارد ..................
  18. 1 پسندیده شده
    منظور شما این طرح است؟ استراتژی دفاع متحرک عراق با انتقال سریع ۱۵۰ عراده تانک تی ۷۲ روسی که در زمان خود از مدرن‌ترین تانک‌ها بود و آرپی‌جی روی زره آن اثر نداشت (مگر از فواصل خیلی نزدیک و اصابت به نقاط خاص) شروع شد، عراقی‌ها در کنار این ۱۵۰ تانک ۱۵۰ عدد تریلی تانک هم تهیه دیده بودند و در هر نقطه‌ای که نیروهای ایرانی اقدام به آفند می‌کردند بلافاصله تانک‌ها را سوار تریلی‌ها می‌کردند و به نقطه درگیری می‌رسانند، البته به خاطر وجود راه‌ها و اتوبان‌های متعدد در شرق عراق، این جابه‌جایی بسیار سریع و مؤثر انجام می‌شد، در حالی که خطوط ارتباطی ایران در استان‌های غربی چنین ویژگی‌هایی را نداشتند. گاهی اوقات فاصله نقطه آفند تا محل استقرار تانک‌ها بیش از ۲۰۰ کیلومتر بود اما عراقی‌ها سریعاً و طی حداکثر سه ساعت خودشان را به محل درگیری می‌رساندند و باعث غافلگیری شدید نیروهای ایرانی می‌شدند به طوری که در اولین مواجهه‌های رزمندگان با این تاکتیک تلفات بالایی به نیروهای ایرانی وارد آمد. برخی اوقات نیز عراقی‌ها از این تاکتیک برای آزاد کردن زمین‌های در تصرف نیروهای ایرانی استفاده می‌کردند. http://sajed.ir/detail/94041
  19. 1 پسندیده شده
    البته در اواخر جنگ تحمیلی عراق در خطوط مقدم خود از نیروهای ضعیف خود استفاده می کرد و با کمک معابر و میادین مین دست بالا را برای این نیرو فراهم می کرد ولی چون احتمال حمله ایران وشکستن خطوط زیاد بود نیروی اصلی و بهترین نیروی خود را در منطقه عقب نگه می داشت تا در صورت شکستن خطوط ، این نیرو با تک سریع به مقابله با نیروهای ایرانی بپردازد چرا که در این موقع نیروهای ایران اصل غافلگیری را نداشته و از نبرد شب قبل کمی فرسوده بودند و مهمتر از همه معابر و خاکریز ها شناخته شده و به نفع نیروی تک کننده بود. این روش بسیار کارا بود و از تجربه های شکست از اول جنگ برای عراق بود چرا که نیروی اصلی وقتی در خط اول باشد در حمله دچار اصل غافلگیری شده و با نیروهای تازه نفس روبرو می شد که کار را خیلی سخت و پرتلفات می کند.
  20. 1 پسندیده شده
    بخش پنجم : " این متن به هیچ وجه تایید اشغالگری رژیم کودک کش صهیونیستی نیست و صرفا" یک بررسی نظامی بشمار می رود " غافلگیری قنیطره : جنگ در ساعت 13:58 دقیقه بعد از ظهر روز 16 اکتبر 1973 آغاز شده بود . در ظرف 24 ساعت ، نیروی های تیپ 188 که در جبهه جنوبی از سوی دو لشکر سوری با 600 دستگاه تانک مورد حمله قرار گرفته بودند ، تار و مار شده و 90 درصد از افسران آنها کشته یا زخمی شدند و واحدهای مهاجم سوری فقط 10 دقیقه از رودخانه اردن و دریاچه جلیله فاصله داشتند . بنابراین به نظر می رسید که توان دفاعی واحدهای ارتش اسراییل درهم شکسته شده است و سوری ها موفق شده شده بودند تا مقرهای فرماندهی ستاد ارتش اسراییل را در این منطقه تصرف کنند . در همان حال ، یک یگان زرهی به استعداد رزمی 500 دستگاه تانک در نیمه شمالی بلندی های جولان با همان شدت ، تیپ هفتم ارتش اسراییل را که با 100 دستگاه تانک مشغول دفاع بود را مورد حمله قرار داد . در این ناحیه ، جنگ بمدت 4 روز به طول انجامید که طی آن تیپ هفتم توانست عملا" صدها دستگاه تانک و نفربر سوری را پیش از آنکه استعداد رزمی این یگان به 7 دستگاه تانک کاهش یابد ، از میان ببرد . در لحظه ای که این یگان با کمبود مهمات روبرو بود و در آستانه عقب نشینی ، 13 دستگاه تانک پس از اعمال تعمیرات صحرایی فوری به این واحد اضافه شد . تیپ هفتم در میان تعجب سوری ها ، دست به یک ضد حمله اعجاب آور زد که موجب شد تا سوری های از نفس افتاده و شروع به عقب نشینی نمایند . با این حال ، نبرد واقعا" سرنوشت ساز در بخش جنوبی اتفاق افتاد . و این درگیری بود که شیوه تفکر استاری را درباره جنگ دگرگون ساخت . مقاومت تعجب برانگیز تیپ هفتم در شمال ، زمان کافی را به ارتش اسراییل داد تا نیروهای کمکی از صحرای سینا وارد این منطقه شوند. یک لشکر به فرماندهی ژنرال دان لینر (DAN LANER) از جنوب غربی وارد منطقه درگیری شد . لشکر دوم نیز تحت فرماندهی ژنرال موشه پلد به موازات واحدهای لینر و به فاصله 10 مایلی از جنوب آن ، وارد صحنه درگیری گردید . این نیروها که اکنون از حمایت فوق العاده شدید نیروی هوایی اسراییل برخوردار بودند ، بسمت یکدیگر نزدیک شده تا محل تمرکز یگانهای سوری را در چند مایلی جنوب قنیطره در حلقله گازانبری محاصره کنند . استاری از فرماندهان اسراییلی درباره جزییات این نبرد سئوال نمود . در یک جا وی متوجه شد که در مورد اینکه با نیروهای کمکی ژنرال پلد چه باید بکنند میان فرماندهان ارتش اختلاف افتاد. 1- قرار بود ضعیف ترین نقاط را تقویت کرده و به دفاع ادامه دهند ولی پلد با این موضوع مخالف بود و ادعا می نمود که این کار صرفا" موجب فرسایش واحدها شده و به شکست می انجامد . 2- راه حل دوم که مورد حمایت ژنرال حییم بارلو ( رییس سابق ستاد مشترک ارتش اسراییل و مبدع خط دفاعی بارلو در صحرا سینا) که در آنزمان مشاور نظامی نخست وزیر اسراییل بود ، نیز قرار داشت ، این بود که از این نیروها برای اجرای یک ضد حمله زرهی استفاده گردد . در میانه یک شکست قطعی ( دقیقا" همان کاری که اروین رومل در توبروک و کاسیرین پاس انجام داد ) دستور ضد حمله تاکتیکی داده شد و این حمله بجای آنکه متوجه نقطه اصلی قوت سوری ها گردد از جهتی غیر منتظره وارد گردید . هر چند پلد تلفات بسیاری را متحمل شد ولی حمله اش به جناح چپ واحدهای سوری ، غافلگیر کننده بود و موجب برهم خوردن تعادل سوری ها شد . در نتیجه ، یگانهای سوری نه تنها غافلگیر شدند ، بلکه سازمان رزم آنها برهم خورد و این بطور مسلسل وار موجب تضعیف واحدهای" دنبال پشتیبان" نیز گردید . حییم هرزوگ در کتاب خود با عنوان جنگهای اعراب و اسراییل می نویسد : " در نیمروز چهارشنبه 10 اکتبر 1973، یعنی تقریبا" چهار روز پس از آنکه 1400 دستگاه تانک سوری هجوم خود را آغاز نموده بودند ، حتی یک تانک سوری در وضعیت فعال در غرب مرزهای دوطرف باقی نمانده بود ." واحدهای ارتش اسراییل خیلی زود روحیه خود را بازیافتند و تقریبا" تا نزدیکی دمشق نفوذ کردند . هرزوگ می نویسد : " افتخار ارتش سوریه !، در سرتاسر محورهایی که قبلا" پیشروی کرده بودند در حال سوختن بود ..... پیشرفته ترین تسلیحات و تجهیزاتی که اتحاد شوروی برای یک ارتش خارجی تامین کرده بود ، در بلندی های پر شیب جولان بصورت نقطه نقطه دیده می شد و شاهدی بود بر یکی از بزرگترین پیروزهای زرهی تاریخ در برابر چیزی عجیب و باورنکردنی . " با پذیرش آتش بس توسط سوری ها ، جنگ پایان یافت و سوری ها 1300 دستگاه تانک از دست دادند ( 867 دستگاه به غنیمت اسراییل در آمد ) . درحدود 3500 سوری کشته شدند و 370 نفر نیز به اسارت در آمدند . تقریبا" تمامی تانکهای موجود در واحدهای زرهی ارتش اسراییل دچار آسیب شدند ولی بسیاری از آنها فورا" تعمیر شده و به خطوط مقدم بازگشتند . تنها در حدود 100 دستگاه کاملا" از میان رفت ، 272 نفر کشته شدند و 65 نفر نیز به اسارت در آمدند . با این وصف ، درس مهمی که این جنگ برای استاری داشت این بود که : 1- " نسبتهای آغازین " نتیجه نهایی را تعیین نمی کند . 2- مهم نیست که چه کسی ، تعداد بیشتری در اختیار دارد یا خیر - بدین معنی که با وجود اینکه سوری ها ، ستون پشت ستون واحدهای مکانیزه در اختیار داشتند ( به مانند عراق در جنگ 8 ساله ) هیچ کمکی به آنها نکرد . 3- درس مهم دیگر این مساله بود که هرکس ابتکار عمل را از طرف مقابل بگیرد ( خواه در حال حمله باشد یا دفاع ، یا اینکه کمیت نیروهایش زیاد باشد یا کم ) به هرحال پیروز خواهد شد . بدین معنی که به مانند آنچه که ارتش اسراییل نشان داد ، حتی یک ارتش کوچک که بلحاظ راهبردی در وضعیت تدافعی قرار دارد می تواند ابتکار عمل را از دست حریف خارج سازد . با این حال ، چنین ایده هایی تازگی نداشت ، اما بطور مستقیم تفکر مرسوم آن زمان را بشدت زیر سئوال برد . پیش فرض قدیمی (که در بازیهای جنگی و مانورهای آموزشی جای داشت ) این بود که اگر اتحاد شوروی حمله کند ، ناتو باید عقب نشینی نموده ، دست به عملیات تاخیری بزند و سپس ناگهان یک ضدحمله قدرتمند را علیه روسها اجراکند و اگر در این کار موفق نشد از تسلیحات تاکتیکی هسته ای استفاده کند . استاری نتیجه گرفت که این کار بشدت اشتباه است . وی معتقد بود : " ما دریافتیم که باید در عمق منطقه جنگی دشمن ، عملیات تاخیری را اجرا کرده ، تعادل قوای دشمن را برهم زده ، پیشروی ستون های مکانیزه منظم دشمن ( تاکتیک اصلی روس ها در استفاده از یگان های زرهی ) را متوقف کنیم . بنابراین ما مجبور نیستیم که آنها رانابود کنیم . فقط باید مانع از رسیدن آنها به میدان جنگ شویم تا نتوانند واحدهای مدافع ما را درهم بشکنند . ( ژنرال هاینز گودریان در اینباره نوشته است " رسیدن به جبهه نیمی از پیروزی است" ) ادامه دارد .............
  21. 1 پسندیده شده
    بخش چهارم : بلیطی برای تل آویو : با این وصف ، آنچه که استاری را متقاعد ساخته بود ، برخوردی وحشیانه و کوتاه بود که سه سال قبل از آن اتفاق افتاده بود . در 3200 کیلومتری شرق آلمان ، در مرز میان اسراییل و سوریه ، در میان تپه های ناهمواری که ارتفاعات جولان نام دارد ، یکی از بزرگترین نبردهای زرهی تاریخ بشر پس از نبرد کورسک ، اتفاق افتاد . افسران زرهی همه کشورها این نبرد را مطالعه کرده و خواهند کرد . این برخورد در روز 6 اکتبر یعنی یوم کیپور 1973 ، زمانی اتفاق افتاد که ارتشهای عربی ( سوریه و مصر ) با استفاده موفقیت آمیز از اصل غافلگیری ، به اسراییل حمله بردند . ارتش اسراییل در جنگ 6 روزه 1967، در فرصتی کوتاه ، طومار ارتشهای عربی را در هم پیچیده بود و نیروهای هوایی شش کشور عربی قبل از آنکه بتوانند حتی یک سورتی پرواز انجام دهند ، بر روی زمین نابود نمود. اما در سال 1973 ، نیروهای اعراب مجهز تر بوده و بهتر آموزش دیده بودند و اطمینان داشتند که یکبار و برای همیشه می توانند اسراییل را شکست دهند و چرا که نه !؟ نیروهای سوری در جبهه شمالی با رعایت غافلگیری دست به حمله زدند ، پنج لشکر با بیش از 45 هزار سرباز با پشتیبانی بیش از 1400 دستگاه تانک و هزار قبضه انواع توپخانه و خمپاره انداز ، سرتاسر مرزهای شمالی فلسطین اشغالی را درنوردیده و به یگانهای اسراییلی حمله کردند . بخش عمده ای از واحدهای زرهی سوری در آن زمان از تانکهای تی -62 بهره می برد که پیشرفته ترین تانکی بود که اتحاد شوروی برای متحدین خود فراهم نموده بود . در برابر آنها ، دو تیپ نسبتا" ضعیف اسراییلی قرار داشتند . در جبهه شمالی ، تیپ هفتم زرهی و در جبهه جنوبی تیپ 188 که استعداد رزمی این دو تیپ روی هم رفته ، 6 هزار سرباز و 177 دستگاه تانک و 60 قبضه توپ بود .اما به رغم این تفاوت خیره کننده ، این اسراییل بود که پیروز شد . دوماه و نیم بعد ، یعنی در اوایل سال 1974، ارتش بریتانیا از ژنرال استاری و تیمی از افسران زرهی دعوت نمود تا از ساختار زرهی این کشور بازدید نمایند ، اما در جریان این بازدید ناگهان از جانب ژنرال کرایتون آبرامز (creighton Abrams) فرمانده ستاد مشترک ارتش به استاری تلفن شد با این مضمون که :" شما به اسراییل می روید " استاری که بهترین بخش زندگی اش را صرف مطالعه تاکتیک های رزم زرهی کرده بود ، مصم شد که بداند دقیقا" در جولان چه اتفاقی افتاده است . چیزی نگذشت که استاری خود را در برابر " خطوط بی پایان " تانکهای نابود شده و نفربرهای سوخته سوری یافت . او وجب به وجب میدان نبرد جولان را زیر پا گذاشت و چندین بار با فرماندهان مهم ارتش اسراییل از جمله " موسی پلد" ( Moshe peled) ، آویگدور کاهالانی ، بنی پلد و افسرانی تا سطح فرمانده گردان دیدار نمود و آنان نیز هر ثانیه از نبرد را برای وی بازسازی نمودند . ادامه دارد .....
  22. 1 پسندیده شده
    در جنگ جهانى دوم سه دالان زمينى از ميان پرده ى آهنين عبور كرده كشورهاى عضو پيمان ورشو را كه به منزله ى خط مقدم پدافندى (afcent) به شمار مى رفتند به آلمان غربى وصل مى كرد. از اين ميان خطرناكترين گذرگاه كه مناسب حملات زرهى بود از ميان دشت شمال آلمان و راه هاى درجه ى يك و مزارع نسبتا هموارى مى گذشت كه باعث تسهيل روند حركت نيروها در عبور از اين كشور مى شد، در حالى كه مناطق جنگلى و ناهموار جنوبى معمولا تردد وسايل نقليه ى موتورى را در تنگ فولدا، واقع در مسير ورودى فرانكفورت و در دالان هوف كه به مونيخ منتهى مى شد با محدوديت روبرو مى كرد . منبع http://www.ghadeer.org/siyasi/jografy/Joghrafi/joghr003.htm چند عکس از منطقه http://www.ghadeer.org/siyasi/jografy/pic/12.jpg http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/c5/Fulda_Gap_Terrain_Features.png/730px-Fulda_Gap_Terrain_Features.png http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/c/cd/Germany_topo_Fulda_Gap.jpg http://www.ghadeer.org/siyasi/jografy/Joghrafi/joghr003.htm http://en.wikipedia.org/wiki/Fulda_Gap
  23. 1 پسندیده شده
    :rose: :rose: ضمن تشکر از همه عزیزانی که بنده را مورد لطف خودشون قرار دادند :rose: :rose: بخش سوم نگهداری غول در بطری : بدلیل اینکه ارتش های پیمان ورشو در و بویژه اتحاد شوروی آنقدر عظیم بود و شمار یگانهای زرهی اش به مراتب بیشتر از غرب بشمار می رفت ، برنامه ریزان تاکتیکی ناتو هیچ راهی نمی دیدند که نیروهای به مراتب کوچکترشان بتوانند بدون توسل به جنگ افزارهای هسته ای ، حملات ارتش سرخ را به اروپای غربی پاسخ دهند . در حقیقت ، در تمام آینده نگاری های ناتو برای دفاع از آلمان و بویژه شکاف حساس فولدا ( FULDA GAP) ، استفاده از سلاح های هسته ای ( بویژه جنگ افزارهای تاکتیکی به مانند موشکهای سطح به سطح MGM-25 لنس ،مسلح به کلاهکهای نوترونی ) در حد سه تا 10 روز پس از نخستین حمله احتمالی شوروی ، پیش بینی شده بود ، اما اگر از این چنین تسلیحاتی ( جنگ افزارهای هسته ای ) استفاده می شد ، قسمت اعظم آلمان غربی ( در جریان جنگ سرد ) که ناتو ملزم به دفاع از آن بود ، از میان می رفت . افزون بر آن ، خطر همیشگی ، یعنی استفاده از سلاح های هسته ای تاکتیکی کوتاه برد منجر به اشاعه استفاده از این سلاح ها و تبدیل شدن جنگ به یک درگیری اتمی با استفاده از موشکهای قاره پیما ، همواره ستادهای فرماندهی پنتاگون و ناتو را در بروکسل ( البته بماند که سیستم اطلاعاتی روسها با ایجاد یک مرکز نمایشگاهی اتومبیل لادا در نزدیکی این مقر به مدت بیش از 20 سال مشغول جمع آوری اطلاعات سیگنالی SIGNET از این مقر بود ) و پنتاگون و مسکو را به حالت آماده باش نگاه می داشت . این مساله بشدت غامض و عمیق بود که وقتی دن استاری در سال 1976 ، در پست فرماندهی سپاه پنجم ارتش ایالات متحده ، به آلمان ، یعنی آسیب پذیرترین نقطه اروپا اعزام شد ، آن را در برابر خود دید . اینجا ، یعنی در شکاف فولدا (FULDA GAP) در نزدیک شهر کاسل در آلمان غربی ، جایی بود که اگر جنگی در می گرفت ، اتحاد شوروی ، اول از همه ، از آنجا حمله می کرد ، یعنی اگر جنگ هسته ای در می گرفت ، می توانست از این محل آغاز گردد . به سخنی کوتاه ، استاری ، مردی از وست پوینت ، ناگهان خود را به تنهایی در برابر قدرت ارتش سرخ احساس می نمود . برای استاری مساله روشن بود ، هیچ کس نمی بایست غول مهار ناپذیر هسته ای را از شیشه خود خارج سازد . بدین معنی که مجموعه ارتشهای غربی در چهار چوب پیمان ناتو می بایست برای دفاع از خود در برابر برتری عظیم اتحاد شوری سابق ، ( بدون استفاده از تسلیحات هسته ای ) راهی بیابد . بنابراین ، استاری زمانی که برای تحویل گرفتن پست فرماندهی وارد محل خدمت خود شد ، متقاعد شده بود که پیروزی غیر هسته ای امکان پذیر است ، اما نه با اتکاء بر دکترین های نظامی سنتی . ادامه دارد ....
  24. 1 پسندیده شده
    جناب MR9 عزیز گرچه گاهی اینطور که می‌فرمایید به نظر می‌رسد ولی بدانید و مطمئن باشید این دست مطالب همیشه در این انجمن مخاطب خود را دارد. پس با قدرت ادامه دهید!!! بدین وسیله فقط خواستم خدا قوتی گفته و تشکری کرده باشم ونهایتاً برای ممانعت از اسپم شدن این پست و برای علاقه مندان، بسیار مختصر و کوتاه فقط درحد چند سطر:
  25. 1 پسندیده شده
    قسمت دوم : سال 1948 بود که استاری از آکادمی نظامی ارتش با با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل گردید . جنگ جهانی دوم تمام شده بود و وی افسری جوان در ارتشی بود که بتدریج از حالت بسیج خارج می گردید . استاری بتدریج نردبان ترقی را پیمود و درجه گرفت و از فرمانده دسته و گروهان به افسر ستاد گردان ارتقاء یافت . وی کارشناس رسته زرهی بود و در دهه 1950 بعنوان افسر اطلاعات در ستاد ارتش هشتم در کره خدمت نمود . زمانی که در دهه 1960، ایالات متحده وارد درگیری های ویتنام گردید ، استاری بخدمت تیمی در آمد که وظیفه شان تجزیه و تحلیل تاکتیکهای واحدهای مکانیزه و زرهی و نیز تعیین وظایف ای یگان ها بود . بعهدها و در جریان حمله آمریکا به کامبوج در دهه 1970، با درجه سرهنگی که فرماندهی هنگ معروف یازدهم سواره نظام زرهی را برعهده داشت . درآنجا ، در جریان یک درگیری در نزدیکی باند فرودگاه سئول در اثر انفجار یک نارنجک زخمی گردید . بیلان فاجعه بار ارتش ایالات متحده در ویتنام و و بویژه ریشخند عمومی مردم خشمگین و دوپاره شده که نثار نیروهای آمریکایی بازگشته از ویتنام می گردید ، برای افسران و سربازان کار آزموده تلخ و ناگوار بود . ارتش به اتهام استفاده از مواد مخدر ، فساد و بیرحمی مورد حمله قرار گرفت . مردانی که جنگیده بودند ، می دیدند که به قتل نوزادان متهم شده اند . با این وصف ، چگونه شد ، ارتشی که بلحاظ فناوری در جهان پیشرفته ترین بود ، یعنی ارتشی که واقعا" در بسیاری از درگیری ها کلاسیک ، واحدهای منظم ارتش ویتنام شمالی را شکست داده بود ، از جنگجویانی ژنده پوش و بدون تجهیزات کافی ، آن هم از یک کشور کمونیست جهان سومی اینگونه مفتضحانه شکست خورد؟ ضربه جنگل : ارتش ایالات متحده به مانند شرکتهایی نظیر جنرال موتورز و IBM ( البته در دهه 1960و 70) بطور کامل برای درگیر شدن بر اساس جنگ موج دومی سازماندهی شده بود و به مانند این شرکتها برای اجرای عملیات انبوه و متمرکز و خطی ( که شاخصه آن وجود صرفا" ارتباط از بالا به پایین بود ) سازماندهی و تجهیز می گردید . ( در حقیقت ، جنگ ویتنام بطور مستقیم از کاخ سفید و بواسطه استفاده از تجهیزات ارتباطی بیسیم اداره می گردید و ریس جمهور گاهی شخصا" هدفهای بمباران را انتخاب می نمود .) این ارتش دارای نظام بوروکراسی سنگینی بود و درگیری هایی که بر سر اقتدار و تسلط یک نیرو در میدان نبرد میان نیروهای زمینی ، هوایی ، دریایی و سپاه تفنگداران در می گرفت و وجود رقابت شدید میان فرماندهان آنها ، تقریبا" ساختار رزمی آن را از هم گسیخته بود . زمانی که ارتش ویتنام شمالی عملیات جنگی را درمقیاس وسیع موج دومی ( استفاده از نیروهای زرهی انبوه و استفاده از مهمات غیر هوشمند ) آغاز نمود ، ارتش ایالات متحده بخوبی واحدهای ویتنام شمالی را درهم کوبید ، اما برای جنگهای چریکی ( نامتقارن - ناهمتراز) در مقیاس کوچک ، ( که دراصل یک نبرد موج اولی ) بشمار می آمد ، بسیار بد سازماندهی شده بود با اینهمه ، آنچه که استاری آن را " تجربه نکبت بار ارتش در ویتنام " می نامید ، یک تاثیر بسیار مثبت داشت و آن ، چیزی نبود جز افزایش روحیه خودکاوی (SELF-ANALYSIS) که به مراتب عمیق تر از ضربه شکست ویتنام بود و البته به اعتقاد استاری ، " آنقدر عمیق در ذهن همه جای گرفته بود که ایجاد و اجرای یک حرکت جدید ، تازه و متفاوت ، در ساختار محافظه کار ارتش راحت پذیرفته می شد " با نگاهی به تعادل نظامی در اروپا ، معلوم بود که بحران حتی از مساله ویتنام هم ، بدتر می باشد .( در دوران جنگ سرد ) . زمانی که آمریکایی ها در ویتنام درگیر بودند ، روسها از فرصت استفاده کرده و این زمان را صرف ارتقاء کیفی و کمی نیروهای خود و پیمان ورشو ( در حوزه زرهی ، موشکی و دکترین های نظامی خود ) نمودند ، بنابراین سئوال این بود که اگر ایالات متحده نمی تواند ویتنام شمالی را شکست دهد ، در برابر قدرت ارتش سرخ آنزمان از چه شانسی برخوردار می بود ؟ جنگ سرد ، در آنزمان هنوز واقعیت مسلط حوزه روابط بین الملل بود .در همان زمان که ایالات متحده از شکست تحقیر آمیز خود در ویتنام رنج می برد ، اتحاد شوروی هیچ نشانه ای از فروپاشی از خود نشان نمی داد و حزب کمونیست هنوز قدرت را در مسکو در اختیار داشت . ارتش سرخ اتحاد شوری هم به مانند یک گوریل 300 کیلویی بود که از قفس فرار کرده باشد .   ادامه دارد ........