-
تعداد محتوا
5,097 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
-
Days Won
135
تمامی ارسال های alala
-
به خاطر همين هم هست كه اسراييل بيشتر روي اين قسم تجهيزات مانور ميده-به هر حال اين نقطه ضعفي هست براي ما- اين در حقيقت كيفيت بيشتري به حمله احتمالي اسراييليها خواهد داد(در حقيقت در بعد اطلاعاتي آفلاين و به خصوص آنلاين نقش چشمگيري داره) هرچند قبل از اين هم با وجود حمايت اطلاعاتي از طرف هم پيمانان-اسراييل مشكل چنداني در اين زمينه نداشته و نخواهد داشت. مهم در چه داشتن دشمن نيست-مهم چگونگي تقابل در برابر داشته هاي دشمنه. (من در رابطه با گزاشتن تصوير در سايت هنوز دچار سردرگمي! هستم.فكر كنم مجاز به استفاده از بيشتر آپلودسنترها(براي مثال تيني پيك و ...) نيستيم.در صورت راهنمايي متشكر خواهم شد.)
-
اژدر فراحفره زایی وی .ای-111 اشکوال /حوت اژدر فراحفره زایی وی .ای-111 اشکوال /حوت ( VA-111 Shkval/HOOT)
alala پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در موشکهای دریایی
كه البته يكي از فرماندهان روسي به طور آشكار بعد از رزمايش قبلي و اولين رونمايي از حوت به شدت كمك فني به ايران را در اين مورد رد كرد و با ذكر دلايل فني(از جمله سرعت بالاتر حوت) از اين پروژه ايراني اظهار بي اطلاعي كرد و گفت كه اطلاعات ما محدود به جزيياتي هست كه ايران در اختيار رسانه ها قرار داده. -
دقيقا اينطور هم نيست-ايران احتمالا اگر هم اقدام به توسعه موشكي با بردهاي بالا بكنه يعني تا حدود موشكهاي قاره پيما هيچگاه اون را اعلام نخواهد كرد.چه با نام شهاب و چه با نامهاي ديگر دليلش هم سادست.موشكهاي قاره پيما فقط با كلاهك اتمي معنا پيدا مي كنند و در غير اينصورت ساخت و انبارشون با كلاهكهاي متعارف عقلاني نيست. در مورد نامگذاريهاي ديگه هم-براي مثال عاشورا يك موشك با همان خصوصيات(تقريبا) شهاب 3 هست ولي با سوخت جامد (از پايه) و قص علي هذه!!! بنابراين كنايه لازم نيست-نه غربيها يا شرقي ها! ساده اند و نه ايرانيان سوار بر قالي ساده پنداري و ساده انگاري!!
-
اخبار و تحلیل سوانح نظامی/غیرنظامی تاپیک جامع اخبار سقوط هواگردهای بال ثابت و بالگردها
alala پاسخ داد به TANK تاپیک در اخبار نظامی
هواپيماي مذكور بنابر خبر عنوان شده توسط پرس تي وي يك اف-5 بوده ولي در همين حال تابناك به نقل از روابط عمومي ارتش هواپيماي حادثه ديده را از نوع اف-7 عنوان كرده. سربازان وطن ولي هميشه جاويدند. -
عمليات عليه مقر 17 "صلاح محمد على غندور" سال 1347ه.ش (1968م) در خانوادهاى شيعه، از اهالي روستاى"كَفَر مِلكى" در "اقليمالتفاح" ديده به جهان گشود.در سال 1352ه.ش (1973م) ، خانوادهى غندور عازم "امارات متحده عربى" شدند. در سال 1363ه.ش (1984م) سرانجام خانوادهى غندور پس از يازده سال به لبنان باز گشتند. در اين زمان صلاحِ كه شانزده ساله بود و روستاي زادگاهش در اشغال مزدوران ارتش رژيم صهيونيستي موسوم به " نيروهاي آنتوان لحد"، قرار داشت. در اوائل سال 1364ه.ش (1985م) صلاح به صفوف رزمندگان مقاومت اسلامى لبنان پيوست و در طى سه سال حضور در صحنههاى نبرد رويارو با دشمن اشغالگر، تجارب فراواني به دست آورد و بسياري از دوستان خود را نيز از دست داد .خود او در اينباره مىگويد: "در اين مدت با بيش از 40 شهيد روبوسى و مصافحه داشتهام كه بعدها رفته و به شهادت رسيدهاند." شهيد "غَسّان عَلويِه" از جمله دوستان و همرزمان وى بود كه شهادتش اثرى عميقي بر صلاح گذاشت. پس از شهادت او، همواره با ذكر يادش مىگريست و آرزوي الحاق به او را مي نمود. صلاح تا يك سال پس از پيوستن به صفوف مقاومت اسلامى در واحد شناسايى و اطلاعات و عمليات فعاليت مداوم و درخشش چشمگيري داشت اما همواره بر حضور در واحد هاي عملياتي اصرار مي مي كرد. سرانجام پس از درخواستهاى مكرر، مسئولين واحد نظامى حزباللَّه با انتقال او به واحدهاى رزمى و عملياتى موافقت كردند. اين انتقال، براى وى موفقيتى عظيم به شمار مىآمد؛ چرا كه او همواره مىگفت: "دوست دارم مستقيماً و رو در رو با دشمن بجنگم" وى در سخت ترين لحظات نبرد نيز به آداب و رسوم خاصى مقيد بود كه به آن ها التزام كامل داشت. براي مثال وي همواره رزمندگان را به صرفه جويى و عدم اسراف در تيراندازى سفارش مىكرد. او مىگفت: "بايد تنها زماني كه مطمئن شويم گلولهاى كه شليك مىكنيم، به هدف مورد نظر مىخورد، ماشه را فشار دهيمـ" صلاح غندور در شجاعت و جسارت زبانزد رزمندگان مقاومت بود. در يكى از عملياتها بايد بمبى در مسير تردد خودروهاى نظامى اسرائيلى كار گذاشته مىشد. در تاريكى شب، وقتى همراه چند تن از همرزمانش به طرف پستبازرسى اسرائيلى مىرفتند، صلاح از صفوف نيروها جدا شد و به طرف پايگاه دشمن رفت. او آن قدر به سنگر آنان نزديك شد كه توانست به راحتى و در كمال آرامش، بمب را تعبيه كرده و به طرف همرزمانش بازگردد .روز بعد يكى از خودروهاى نظامى از آنجا گذشت و بر اثر انفجار آن مين منهدم شد، صلاح كه از دور ناظر انفجار خودروى صهيونيستها بود، خنديد و گفت: "الحمدلله". اوائل سال 1369ه.ش (1990م) با بروز توانمدي هاي تحسين برانگيز عملياتي از صلاح ، مسئوليت يكى از محورهاى عملياتى مهم جبهه هاي جنوب به او واگذار شد و از آن پس نام نظامى" بِلال" را براى خود برگزيد. در همان سالها بود كه صلاح تشكيل خانواده داد و خانهاى در محلهى "مُعَوَّض" در "ضاحيه جنوبى بيروت " اجاره كرد. در اين خانواده دو دختر و يك پسر به نام هاي "محمد حسين" "فاطمه" و "زينب" متولد شدند كه به هنگام شهادت پدر به ترتيب سه سال و نيم، دو سال و چهار ماه سن داشتند. به دنبال اجراي عمليات شهادت طلبانه از سوي دو تن از دوستان نزديك صلاح، به نام "هيثم صبحى دبوق" و "سيدعبداللَّه عطوى"، صلاح عزم خود را براى پيوستن به گردان شهادتطلبان جزم كرد. شهيد صلاح غندور دربارهى ولايت فقيه و رهبرى انقلاب اسلامى،نگاه و نظر خاصى داشت . همسرش ديدگاه او را اين گونه بيان مىكند: "صلاح دربارهى حضرت آيتاللَّه خامنهاى و جانشينى ايشان براى حضرت امام خمينى(ره)، معتقد بود كه درست مثل ولايت حضرت علىعليه السلام پس از فوت رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم است. هر كس به آن بپيوندد و بيعت كند، بدون شك سعادتمند و رستگار خواهد شد و هر كس از آن روى گرداند و تخلّف كند، گمراه خواهد شد و در ضلالت خواهد افتاد". پيشقدم شدن در كارهاى دشوار و عملياتهاى سخت شناسايى در خطرناكترين معابر و محورها، باعث شده بود تا صلاح در ميان همرزمان عنوان "مرد مأموريتهاى سخت" را به خود اختصاص دهد. "بِنتِجُبَيل" كه مهمترين شهر واقع در كمربند اشغالي محسوب مي شد يكى از محورهايى بود كه به كرّات توسط صلاح مورد شناسايى قرار گرفته و راهها، معابر و پايگاههاى به خوبى برايش شناختهد شده بود و همين امر باعث شده بود تا در بيشتر عملياتهايى كه در آن منطقه انجام مى گرفت، حضور فعال داشته باشد. صلاح تا حدي با وضعيت جغرافيايى و اطلاعاتى روستاها، راهها، باغها و تپههاى منطقه آشنا بود كه درباره او گفته مي شد كه مي تواند با لمس خاك و بوئيدن آن، تشخيص دهد كه روى زمين فلسطين است يا لبنان"! تنها زماني كه صلاح با نگارش نامه اي به مسولين مقاومت اسلامي از برنامه هاي خود پرده برداشت ، همرزمانش متوجه شدند كه او مدت ها چه طرحي را در ذهن خود پرورش مي داده. مضمون نامه ي مذكور به اين قرار است: "حضوذ برادران عزيز فرماندهى مقاومت اسلامى اينجانب صلاح محمدعلى غندور، كه مدتهاست در محورهاى مختلف عملياتى جنوب مشغول نبرد مىباشم و در حال حاضر دورهى آموزشى ويژه رامى گذرانم، مصرّانه از شما برادران و به خصوص دبير كل محترم حزباللَّه لبنان مىخواهم تا مرا نيز در گردان شهادتطلبان ثبت نام فرمائيد و اجازه دهيد بنده،در اولين فرصت ممكن، اولين شهيد عمليات شهادتطلبانه باشم... " صلاح چشم انتظار بود تا پاسخى مساعد دريافت كندو سرانجام آن روز رسيد و فرماندهاش به وي خبر داد كه نامش در فهرست شهادتطلبان ثبت شده است. از آن لحظه به بعد، شور و شوق عجيبى وجودش را فرا گرفت. با وجودى كه مىدانست دهها و بلكه صدها رزمندهى ديگر قبل از او در نوبت عمليات هستند، ولى مطمئن بود كه شهيد بعدى، خودِ او خواهد بود. اطمينان قلبى صلاح از آنجا سرچشمه مىگرفت كه با شناسايىهايى كه در منطقهى بنت جبيل انجام داده بود، بهتر از هر كسى با آنجا آشنا بود و به راهها و پايگاههاى دشمن در منطقه وارد بود؛ به خصوص اينكه زمان تردد كاروانهاى نظامى و جابهجايى نيروهاى اسرائيلى را مىدانست و در حقيقت وي از اصلي ترين طراحان عمليات در منطقه ي بنت جبيل به شمار مي رفت. طي جلسات مفصلى ، مسئولين نظامى، با رفتن صلاح مخالف كردند. او مسئوليت اطلاعات و شناسايى يكى از محورهاى مهم عملياتى جنوب را بر عهده داشت و بدون شك، در آينده، عدم حضورش بسيار مشكل آفرين مىشد؛ ولى با وجود همهى مخالفتها، صلاح، ماندن را نپذيرفت. از لحظهاى كه شنيده بود طرح انجام عمليات شهادتطلبانه در منطقهى بنتجبيل مورد تاييد قرار گرفته است، سر از پا نمىشناخت.اسمش در فهرست شهادتطلبان بود؛ ولى دو مانع بزرگ بر سر راهش وجود داشت: اول اينكه او متأهل و داراى سهفرزند بود و از آن جا كه بسيارى از داوطلبان عمليات، متأهل نبودند ، در اين مسئله بر او اولويت داشتند. دوم اينكه او مسئوليت مهمى داشت و دانستهها و تجربياتش در امر شناسايى محورهاى دشمن، براى مقاومت بسيار ارزشمند بود و همين مسائل باعث شده بود تا فرماندهان از درِ مخالفت وارد شوند ولى صلاح از پاى ننشست.او مىگفت: "سه سال است كه مدام روى آن منطقه كار كردهام و آنجا را بهتر از كف دستم مىشناسم. لحظه به لحظهى تردد و نقل و انتقال نيروهاى دشمن را مىدانم و از آن اطلاع كامل دارم. همهى اين زحمات به خاطر آن بود كه خودم براى عمليات بروم. مگر شيخ "اسعدبرّو" زن و بچه نداشت؟ در پيش گرفتن اين روش باعث مىشو د تا نيروهاى مقاومت اسلامى كه هر لحظه آرزوى شهادت دارند و براى عمليات استشهادى لحظهشمارى مىكنند، از ازدواج دورى كنند و خانواده تشكيل ندهند كه اين امر به ضرر شيعيان در لبنان است..." هنگامى كه مسئله با سيد حسن نصرالله دبير كل حزباللَّه مطرح شد، او هم نظر فرماندهان نظامى را تاييد كرد ؛ ولى وقتى نقطه نظرات صلاح به ايشان منتقل شد، سرانجام او هم موافقت كرد. با رسيدن خبر موافقت سيد حسن با اجراي عمليات ، صلاح از خوشحالى گريست و مدام الحمدلله مىگفت. اواخر بهمن ماه سال 1373ه.ش (اوائل 1995م) بود كه از طرف فرماندهى واحد نظامى حزباللَّه، به صلاح غندور ابلاغ شد تا براى مدت سه ماه به مرخصى برود؛ به او گفته شد كه در اين مدت نيازهاى خانوادهى خويش را برطرف كند و قبل از عمليات در كنار آنان باشد. به گفتهى يكى از فرماندهان، همه با اعزام او مخالف بودند؛ چرا كه او يكى از بهترين رزمندگان بود. تصور مسئولين بر اين بود كه با دادن اين مرخصىِ 90 روزه، و اينكه صلاح در طى اين مدت نزد خانوادهى خود باشد، به احتمال زياد عواطف او باعث خواهد شد تا از فكر عمليات منصرف شود و اجازه دهد فرد ديگرى به جاى او برود. همه در اشتباه بودند و صلاح طى سه ماهى كه در مرخصى به سر مىبرد تلاش كرد همسر خويش را براى اينكه هر لحظه منتظر شنيدن خبر شهادتش باشد، آماده سازد. در آخرين روز، هنگامى كه صلاح در خانهى مسكونىشان خواست با خانوادهى خويش خداحافظى كند، دوربين فيلمبردارىاى تهيه كرد و در حالى كه بالاى سرش تابلويى زيبا با عبارت"واعدوالهم ما استطعتم منقوّه" و در گوشههاى آن تصاويرى از امام خمينى(ره) و حضرت آيتاللَّه خامنهاى قرار داشت، به وداع با اهل بيت خويش پرداخت. او به همسر و پدر و مادرش گفته بود كه عازم سفر حج مىباشد.. همسر شهيد صلاح دربارهى آخرين ديدارشان مىگويد: "او گفت كه عازم سفر حج است. ايام حج بود. خيلى التماس دعا داشت. برايم جالب بود. به جاى اينكه ما از او التماس دعا داشته باشيم، او التماس حلاليت و دعا مىكرد. در ميان حرفهايش، گاهي اشاراتى مىكرد و مىگفت كه شايد برنگردد و اين احتمال را هم عنوان كرد كه حتى ممكن است خبر شهادتش را زودتر از ايام حج بشنويم. او به من توصيه مىكرد كه هر لحظه آمادهى شنيدن خبر شهادتش باشم. مىدانستم كه در مقاومت اسلامى فعاليت مىكند و امكان خطر زيادى هست؛ ولى روزهاى آخر، حالاتش فرق كرده بود. مطمئن بود كه شهيد مىشود و مىخواست اين اطمينان را به من هم منتقل كند." از آخرين عمليات شهادتطلبانه كه شهيد "اسعد برّو" در مردادماه سال 1368ه.ش (اوت 1989م) انجام داده بود، نزديك به شش سال مىگذشت و رژيم صهيونيستى اين گونه مىپنداشت كه حزباللَّه لبنان ديگر توان و امكان انجام عمليات استشهادى در داخل مناطق تحت سلطه و اشغال اسرائيل را ندارد؛ چرا كه تدابير شديد امنيتى جديد و محكمى در مناطق اشغالى اتخاذ شده بود تا از اين گونه حملات جلوگيرى شود. يكى از اقدامات اسرائيل براى مقابله با آسيب پذيرى پايگاههايش، ايجاد مجتمعهاى نظامى در نزديكى شهركهاى اشغالى جنوب لبنان بود.مجتمعهايى كه اطراف آن با ديوارهاى عظيم بتونى و خاكريزهاى بلند محاصره شده بود و همهى ادارات و پايگاههاى نظامى و دولتى و ديگر مراكز اصلى و سكونتگاههاى عوامل اصلى نظامى و اطلاعاتى ارتش و نيروهاى مزدور لحدى، در آنجا قرار مىگرفتند. اما حقيقت اين بود كه تأخير شش ساله پس از آخرين عمليات استشهادى، باعث شده بود پستهاى بازرسى نيروهاى لحدى كه كنترل بيشتر معابر منطقه را بر عهده داشتند تا حدودى نسبت به انجام وظايف خود سست شوند؛ چرا كه احساس مىكردند ديگر ماشينهاى بمبگذارى شده، آنان را تهديد نمىكند؛ پس لزومى براى آماده باش كامل وجود ندارد. اين تفكر و احساس امنيت و آرامش، بر نيروهاى اسرائيلى نيز حاكم شده بود و با خيال راحتتر در جادههاى مناطق اشغالى، به خصوص در مناطق نزديك به مرز فلسطين تردد داشتند و احساس مىكردند به جز كمين نيروها و موشكهاى دور برد، هيچ چيز نمىتواند آرامش آنان را برهم زده و تهديدشان كند. يك سال پيش از آن، نيروى هوايى اسرائيل با استفاده از هلىكوپترهاى پيشرفتهى "آپاچى" ساخت آمريكا، پادگان آموزشى "عين كوكب" در درهى بِقاع را شبانه مورد هجوم قرار داد و تعداد قابل توجهي از جوانان رزمندهى مقاومت را مظلومانه در زير نور پرژكتورهاى خود و به دنبال آن شليك موشكها و گلولههاى انفجارى دو زمانه،به شهادت رساند. رژيم اسرائيل مىپنداشت با اين شبيخون، ضربهاى جبرانناپذيرى بر حزباللَّه وارد آورده و توانسته است از آنها زَهرِ چشم بگيرد و آنان را از سلاح پيشرفته و هلىكوپترهاى مدرن آمريكايى كه بيشترين حجم بمب، موشك و گلولهى ممكن را حمل و شليك مىكردند، بترساند و تا مدتها از حملات نيروهاى رزمندهى مسلمان در امان خواهد بود. عمليات شهيد صلاح غندور پاسخى بود محكم به تفكرات ناقصِ مسئولان نظامى رژيم صهيونيستى كه فكر مىكردند حزباللَّه تا مدتها قدرت سازماندهى مجدد و تجهيز و جذب نيرو براى عمليات را نخواهد داشت. در نزديكى شهر "بِنتِ جُبَيل" در پنج كيلومترى شمال مرز فلسطين در "صفَّ الخَضراء" در مقابل سه راهىاى كه از شمال، به طرف "بِيت ياحون"، از غرب به "عِينِابِل" و از شرق به طرف "عِيناتا" و از آنجا به بنت جبيل منتهى مىشد، محوطهى وسيع "مقر17" ارتش اسرائيل محصور در ديوارهاى دفاعى و سيمهاى خاردار و ميادين مين قرار داشت.اين منطقه از خرداد 1361ه.ش (ژوئن1982م) در اشغال نيروهاى صهيونيستى بود. در بيرون از مقر، ساختمان "حسن دياب" مجتمع ارتش مزدوران در سمت شمال قرار داشت كه اتاق بازرسى نيروهاى لحدى هم در آنجا واقع بود و در غرب آن نيز مقابل درِب "بيمارستان 17"، پاركينگ وسيع آمبولانسهاى نظامى قرار داشت. مقر 17 از مهمترين مراكز فرماندهى و ستادى ارتش اشغالگر در منطقه بود كه براي درك ميزان اهميتش براي اشغالگران بايد ذكر شود كه اين مقر شامل بخشهاى زير بود: 1 -ساختمان "البيطار" كه سه طبقه داشت و طبقهى اول آن بازداشتگاه موقت و محل بازجويى اوليه از اسرا و بازداشت شدگان بود. در طبقهى دوم اين ساختمان، دفاتر مسئولين اسرائيلى و مركز فرماندار نظامى منطقه، سرهنگ دوم يهودى "صالح" قرار داشت. در طبقهى سوم ساختمان، اتاق عمليات مستقر بود. -2 در كنار ساختمان البيطار، ساختمانى يك طبقه با سه سالن مخصوص اجتماعات و غذاخورى نيروهاى اسرائيلى قرار داشت. كه در كنار آن نيز يك قبضهى خمپارهانداز مستقر بود و در مدخل ورودى آن نيز تعدادى نگهبان به حفاظت مشغول بودند. 3 -در سمت غرب مقر، بر روى تپهى خاكى ايجاد شده، برجك نگهبانى به چشم مىخورد و در نزديكى آن يك دستگاه تانك پيشرفته از نوع "ميركاوا" و دو دستگاه كاميون بزرگ نظامى قرار داشتند كه در لحظهى انفجار، نيروهاى اسرائيلى سوار بر آنها آمادهى حركت به خارج از مقر و به طرف مرز فلسطين بودند. در پايين محل نگهبانى نيز يك قبضهى توپ ضد هوايى آماده شليك قرار داشت. -4 در بخش شرقى مقر، يك ساختمان دو طبقه قرار داشت كه طبقهى اول آن دفتر "عَقل هاشم" فرمانده تيپ غربى ارتش مزدوران لحدى بود. در طبقهى دوم، ادارهى شهرى مستقر بود كه وظيفهى امنيتى شهر را بر عهده داشت و به تازگى از ساختمان ادارهى پست بنت جبيل به آنجا منتقل شده بود. در اين طبقه، جلسات حفاظتى امنيتى ادارهى شهر متشكل از مسئولين نظامى و امنيتى اسرائيل و لحدى بر گزار مىشد.اين ساختمان مستحكم و بتونى، از سمت غرب و جنوب در سيمهاى خاردار محصور بود. 5 -در اين مقر، محلى براى آمادهسازى و اعزام جاسوسان بومى براى ورود به داخل مناطق آزاد لبنان و انجام عمليات تروريستى و همچنين آمادهسازى ماشينهاى بمب گذارى شده براى انفجار در مناطق آزاد، وجود داشت. 6 -در سمت شرق، ساختمان بيمارستان در كنار جادهى اصلى قرار داشت. در سمت غرب اين ساختمان، دو اتاق به هم چسبيده قرار داشت كه سرهنگ دوم صالح از آنجا براى جلسات خود با نمايندگان و اشخاص خاص استفاده مىكرد و هيچ كس حق ورود به آن را نداشت مگر نيروهاى اسرائيلى و بعضى مسئولين رده بالا و خاص لحدى؛ آن هم فقط در موارد اضطرارى و لازم. 7 -در ساختمان ادارهى شهرى، همچنين "واحد اطلاعاتىِ اسرائيلى 504" قرار داشت كه سرهنگ دوم صهيونيست "فلاح" و سرهنگ دوم "صالح" در آنجا بودند و بر توجيه و اجير كردن مزدوران و شبكهى انفجارى و كسب اطلاعات، نظارت و كنترل مىكردند. "جريس الخورى" متهم به بمبگذارى در كليساى "سَيدهالنجاه" بيروت، در اعترافات خود به اين محل و آموزشهايى كه توسط سرهنگ فلاح ديده بود، اشاره كرد. 8 -كل مقر با خيابانى به دو بخش شرقى و غربى تقسيم مىشد كه سمت غرب فقط مختص نيروهاى اسرائيلى بود و نسبت به بخش شرقى،از آن حفاظت بيشترى مىشد و در سمت شرق، فرماندهى نيروهاى لحدى مستقر بود. -9 در مقابل در ورودى مقر 17 اتاق نگهبانى با چند نيروى مسلح لحدى و اسرائيلى قرار داشت كه تمام رفت و آمدهاى مقر را كنترل و ثبت مىكردند. -10 در شمال منطقه، خارج از مقر، پايگاه نيروهاى لحدى به نام "الَّشعيره" بر روى تپهاى، حفاظت از بيرونِ مقر را بر عهده داشت. آمادگى عمليات تهيهى ماشين براى انجام عمليات در عمق مناطق اشغالى، يكى از مشكلات بسيار مهم محسوب مىشد. با توجه به گزارشهاى مقاومت اسلامى مبنى بر اينكه: به هيچ وجه امكان وارد كردن ماشين از منطقهى آزاد به داخل مناطق اشغالى وجود ندارد، تصميم بر اين شد تا در يكى از روستاهاى نزديك بنت جبيل، خودرويى اسقاطى كه از لحاظ تملك وضعيت مشخصي نداشت، توسط نيروهاى اطلاعات، تحتپوششى مناسب خريدارى و آمادهسازى شود. پس از ابلاغ فرمان، نيروهاى اطلاعات با مراجعه به يكى از گاراژهاى روستاى "طيرى"، اتومبيلى فرسوده را ، به بهانهى استفاده از قطعات و لوازم آن، خريدارى كردند. يكى از مهمترين مراحل عمليات آغاز شده بود و آن بازسازى و راهاندازى ماشين بود. قطعات يدكى زيادى براى اين كار مورد نياز بود كه با وجود كنترل دقيق و اشراف نيروهاى لحدى و اسرائيلى در مناطق اشغالى، امكان فراهم كردن آنها وجود نداشت. هنگامى كه صلاح مطلع شد مرسدس بنز سفيد رنگى براى اين كار خريداري شده و بايد لوازم يدكى از مناطق آزاد به آنجا حمل شود، از فرماندهى در خواست كرد كه خود او مستقيماً در آماده سازى ماشين شركت داشته باشد، كه با اين خواسته موافقت شد. "واحد تأمين و تجهيز" مقاومت اسلامى، با مهارت تمام لوازم و قطعات را طي سه ماه به داخل كمربند امنيتي منتقل كردند . نيروهاى مقاومت، لباس رزم بر تن، قطعات ماشين را در كولهپشتى قرار داده و يا بر دوش خود حمل مىكردند تا به گاراژ مورد نظر در مناطق اشغالي برسانند. در همهى اين مراحل، صلاح غندور خود شخصاً با آنان همراه بود. سرانجام و بدون اينكه كسى از اهالى روستا متوجه ترددهاى شبانه آنان شود، ماشين آماده حركت شد. پس از آنكه واحد تأمين و تجهيز در گزارش نهايى خود اعلام كرد كه ماشين مورد نظر مهيا شده است، واحد ديگرى مأمور انتقال صدها كيلو مواد منفجره به محل اختفاى ماشين در منطقهى اشغالى و جاسازى دقيق در آن شد. اين بار نيز صلاح خواست تا خودش هم در جاسازى مواد منفجره شركت داشته باشد كه اين كار نيز انجام شد. هنگامى كه نيروهاى مقاومت مواد و چاشنىهاى لازم را در بخش هاي مختلف ماشين قرار مىدادند، صلاح از آنان خواست: "تا آنجا كه ممكن است در زير صندلى راننده كه مىخواهم روى آن بنشينم، مواد منفجره زيادى كار بگذاريد تا بدنم آنچنان تكه تكه شود كه جلوى امام حسينعليه السلام شرمنده نشوم و هيچ تكهاى از بدنم به دست دشمن نيفتد" در نهايت حدود 450 كيلوگرم مواد شديدالانفجار به همراه تعداد زيادى ساچمههاى فلزى، داخل ماشين جا سازى شد. پس از آنكه كار جا سازى مواد به پايان رسيد، فرمانده نظامى مقاومت اسلامى، گزارش كامل آن را به حضور دبير كل حزباللَّه،سيدحسن نصراللَّه رساند و آمادگى نهايي را اعلام كرد. چندى بعد جلسهاى با حضور صلاح غندور، فرمانده نظامى حزباللَّه و تنى چند از نيروهاى اطلاعات و عمليات در حضور دبير كل حزباللَّه تشكيل شد. هنگامى كه نقشه بر روى ميز قرار گرفت و فرماندهان خواستند تا طرح عمليات را براى صلاح توجيه كنند، با مشاهده ي اشراف او بر تمام زواياى منطقه به حيرت افتادند. پس از آن، طى مراسمى خاص كه از آن فيلمبردارى شد، صلاح غندور پس از شرح برنامه ي عمليات و اخذ اجازه از محضر دبير كل حزباللَّه لبنان براى انجام عمليات، با او و فرماندهان خويش وداع كرد. ساعاتى قبل از عمليات، صلاح كه لباس كماندويى بر تن داشت، در مقابل دوربين ويدئويى، در حالى كه تصويرى از امام خمينى (ره) و حضرت آيتاللَّه خامنهاى و شهيد حجتالاسلام والمسلمين "سيدعباس موسوى" (دبير كل شهيد حزباللَّه لبنان) بالاى سرش، بر ديوار نصب شده بود، وصيتنامهى خويش را قرائت كرد. صلاح در حالى كه دوستانش با حسرت بر او مىنگريستند، به حمام رفت. غسل شهادت كرد و پس از آنكه وضو ساخت، دو ركعت نماز شكر به درگاه پروردگار به جاى آورد. همرزمانش هم در داخل اتاق، با حسرت و اشك ناظر اعمال او بودند. پس از آنكه صلاح سلام نماز خود را ادا كرد ، يكى از همرزمانش جلو رفت و در حالى كه روى او را مىبوسيد، پرسيد: "خودت خوب مىدانى كه يكى - دو ساعت بيشتر به لحظهى عمليات باقى نمانده و مطمئناً به شهادت خواهى رسيد؛ ولى چرا در سجدهات اين ذكر را خواندي: ولى العافيه اسئلك العفو و العافيه الدنيا و الاخره ؟ صلاحپاسخ داد: "مگر نه اينكه دنيا و همهى آنچه در آن است، به يك چشم بر همزدنى انسان را فريب مىدهد ، پس اين خطر براى من بيشتر وجود دارد، به همين خاطر از خدا طلب عافيت كردم كه بگذارد به سلامت براى عمليات بروم و به هدف خودم برسم..." يكى از همرزمان او كه در آخرين ساعات و لحظاتى قبل از عمليات، افتخار همراهى با او را داشت آخرين ديدار خود را با صلاح اين گونه تعريف مىكند: "براى اينكه هر چه بيشتر و بهتر بتواند دشمن را گول بزند و به راحتى از مواضع و پستهاى بازرسى نيروهاى لحدى و اسرائيلى عبور كند، بايد از لحاظ چهره و لباس خود را به آنان شبيه مى كرد. قرار بر اين بود كه لباس افسران و نظاميان آنتوان لحد را بپوشد و محاسنش را نيز بتراشد. هنگامى كه ماشين ريشتراشى را به من داد و گفت كه اين كار را انجام دهم، خوشحال شدم! ولى وقتى داشتم محاسنش را كوتاه مىكردم،هنگامى كه دستم صورت او را لمس كرد، ناخواسته به او غبطه خوردم و اشك در چشمانم حلقه زد. سرم را پايين گرفتم تا اشكهايم را نبيند؛ ولى او كه متوجه شده بود، دستهايش را بر چشمانم كشيد و اشكهايم را پاك كرد. احساس مىكردم كه هر لحظه او خواهد رفت. حالِ مرا كه ديد، چند لطيفهى خندهدار و بامزه تعريف كرد تا مرا بخنداند. در آن لحظات، نكتهى جالبى برايم تعريف كرد. او گفت در اين حالت كه من دارم ريش او را مىتراشم، به ياد فيلم ايرانى "بلمى به سوى ساحل" افتاده است. در آن فيلم، چند تن از نيروهاى سپاه پاسداران براى نفوذ به مواضع نيروهاى دشمن در خرمشهر، لباس سربازان عراقى را بر تن مىكنند و محاسنشان را نيز مىتراشند و در لحظهى تراشيدن ريش، از چهرهى جديد همديگر خندهشان مىگيرد و با هم به مزاح و خنده مىپردازند. صلاح پس از آنكه صحنههاى زيباى آن فيلم را برايم تعريف كرد، گفت كه لحظات مثل زمانى است كه آنها طى مىكردند و توصيه كرد كه همواره اين صحنهها را در خاطر داشته باشم. سپس درخواست كرد يك نوار كاست قرآن به او بدهم تا در لحظات قبل از عمليات به آن گوش بدهد. يك دستگاه بىسيم هم براى ارتباط راديويى با فرماندهى عمليات طلب كرد كه به او دادند. پس از آن، يكى از اسلحههايى را كه چندى پيش نيروهاى مقاومت اسلامى از مزدوران لحدى به غنيمت گرفته بودند، برداشت تا از همه لحاظ شبيه آنان باشد و كسى شك نَبَرد و خدايى ناكرده عمليات لو برود.بعد ميان دوستانش نشست و در حالى كه همرزمان، او را غرق در بوسه مىكردند و اشك از ديدگانشان جارى بود، منتظر ماند تا فرمان عمليات صادر شود." هنگامى كه بىسيم به صدا در آمد و به صلاح محمد غندور اجازه داده شد تا عازم منطقهى عملياتى شود، مشتاقانه در ميان اشك و خنده، سه صلوات فرستاد، برخاست و رو به تصاوير حضرت امام خمينى(ره)، حضرت آيتاللَّه خامنهاى و شهيد سيد عباس موسوى، سلام نظامى داده، از اينكه تا ساعتى ديگر نزد بزرگ رهبر خويش خمينى كبير خواهد بود،ابراز خوشحالي كرد.دوستان يكى - يكى او را در آغوش كشيدند. مىگريستند و مىخنديدند. صلاح كه براي رفتن شتاب داشت، سريع خود با همرزمان خداحافظى كرد و به راه افتاد. تعربف مي كنند كه در آستانه ي درب خروجى برگشت و با تبسمى به آنان گفت: "همچنان استوار و پا بر جا در خط مقاومت اسلامى بمانيد و در خط ولايت فقيه، استوارتر از هميشه باشيد" در ساعت 16/24 بعد از ظهر روز سهشنبه 1374/2/5ه.ش (25ذيقعده 1415ه.ق، 25 آوريل 1995م) در آستانهى سالگرد شهداى اردوگاه عين كوكب، و در زمانى كه مدت چندانى از ترور فرمانده ي شهيد "ابوعلى رضا ياسين" توسط هلىكوپترهاى اسرائيلى نمىگذشت، نيروهاى صهيونيستى داخل مقر17، سوار بر كاميونها، آمادهى بازگشت به فلسطين اشغالى و تعويض با نيروهاى جديد بودند. در مقابل درِ ورودى مقر،نيروهاى پست بازرسى" لحدى" متوجه يك دستگاه مرسدس بنز سفيدرنگ شخصى شدند كه روبه روى مقر توقف كرده بود. راننده با ديدنشك و ظن نگهبانان، مسافتى را دنده عقب رفت و سعى كرد به آنها توجهى نكند. نيروهاى ضربت لحدى، سوار بر يك دستگاه مرسدس بنز، با سرعت به طرفش رفتند و از او خواستند كه توقف كند. پس از توقف ماشين، متوجه شدند شخصى كه پشت فرمان نشسته، لباس نيروهاى لحدى بر تن كرده و درجه افسرى بر دوش دارد. ضمن عذرخواهى، دربارهى علت توقف او در مقابل مقر سؤال كردند. جوان، با خونسردى تمام، حتى بدون اينكه از ماشين پياده شود، با تحكُّم آنها را خطاب قرار داد و باعث شد تا معذرت خواهى كرده، سوار بر ماشين شده و به طرف مقر بر گردند. از دوردست، از طرف "عين ابل" در جادهاى كه پيچ مىخورد، سه كاميون نظامى "كامانكار" به چشم خوردند. داخل هر كدام هشت سرباز اسرائيلى قرار داشت و مىآمدند تا جايگزين نيروهاى قبلى شوند. در جلوى كاميونها، طبق روال هميشه، يك دستگاه جيپ اسكورت نظامى حركت مىكرد كه چهار سرنشينِ داخل آن مراقب بودند تا خطرى كاروان را تهديد نكند. نگهبانها كه منتظر رسيدن كاميونها بودند، متوجه شدند مرسدس بنز سفيد رنگى كه جوانى با لباس افسران لحدى پشت فرمان آن نشسته است، بهمقر نزديك مىشود. چون دقايقى قبل با او صحبت كرده بودند، هيچشك و ترديدى نسبت به او پيدا نكرده، و حساسيت خاصى هم به خرج ندادند. اين بار يك زن هم كه روسرى بر سر داشت، كنار راننده به چشم مىخورد. با ديدن آن زن، خيال نگهبانها بيشتر جمع شد كه خطرى آنجا را تهديد نمىكند؛ ولى زن هيچ تكانى نمىخورد، چون او فقط عروسكى ساختگى بود كه براى تسهيل در امر عمليات تهيه شده بود؛ چرا كه در مناطق اشغالى، نيروهاى دشمن تمام ماشينهاى تك سرنشين را به تصور حملات شهادتطلبانه، مورد تفتيش قرار مىدادند. جيپ اسكورت، مقابل در ورودى ايستاد. افسرى كه جلوى آن نشسته بود، برگشت و نگاهى به كاميونهاى حامل نفرات كه يكى بعد از ديگرى مىآمدند، انداخت. ماشين سفيد رنگ از روبه رو به كاروان نزديك شد. افسر اسكورت شك كرد. در هنگام تردد كاروانهاى نظامى اسرائيلى، هيچ خود رويى حق نزديك شدن به آنها را نداشت و بايد از جاده خارج مىشد تا كاروان بگذرد؛ ولى اين ماشين سفيد، آرام پيش مىآمد و چه بسا مىخواست به دروازهى مقر 17 نزديك و يا حتي وارد شود. كاميون سوم، با فاصلهاى كم، در حال نزديك شدن بود. نگهبانها دروازهى مقر را گشوده بودند تا كاروان وارد شود. افسر اسكورت كه به رانندهاى كه لباس افسران لحدى را بر تن داشت، شك كرده بود، بهتر آن ديد كه اتومبيل مشكوك را مورد بازرسى قرار دهد. شايد اگر او دستور توقف جيپ در مقابل در ورودى مقر و به دنبال آن كاميونها را نمىداد،كاروان وارد شده و تلفات كمترى وارد مىآمد. همين كه افسر با نگاههاى مشكوكش به طرف اتومبيل سفيد به راه افتاد، رانندهى جوان يكباره بر سرعت ماشين افزوده و با تكابى كه صداى بلندى داشت اتومبيل را موازى با كاروان قرار داد و با فرياد "اللَّه اكبر" كه در بىسيمهاىنيروهاي مقاومت اسلامى كه در دور دست مشغول فيلمبردارى از صحنه بودند، به گوش رسيد، چاشنى انفجارى را زد. اتومبيل در فاصلهى ميان دو كاميون منفجر شد و لحظهاى بعد، انفجار دوم رخ داد و دود و آتش از محل حادثه به هوا برخاست. بنابر اظهار كارشناسان، 450 كيلوگرم مواد شديد الانفجار "سى 4" به همراه حدود 150 كيلو گرم ساچمههاى فلزى، با شدت انفجار 6000 متر در ثانيه و حرارت 3000 درجه، تمام وسايل نظامى را به اطراف پرتاب كرد.از ماشين سفيد و رانندهاش هيچ اثرى به جاى نماند، جز گودالى عميق در محل انفجار. اجساد متلاشى شدهى سربازان، در گوشه و كنار افتاده بود. عدهاى از آنان داخل كاميونهاى مشتعل سوختند؛ ولى كسى جرأت نزديك شدن نداشت. دقايقى بعد نيروهايى كه داخل مقر، به حالت آماده باش منتظر بودند تا به كاميونهايشان سوار شده و به داخل فلسطين اشغالى باز گردند،هراسان به طرف دروازهى مقر دويدند. آنان كه از مهلكه جان سالم به در برده بودند، ديوانهوار به تيراندازى بىهدف به همه طرف اقدام كردند. خوب كه چشمانشان را گشودند، تكه پارههاى بدن همرزمان خود را كه دقايقى قبل، داخل كاميون نشسته و از مرخصى آمده بودند، پراكنده در خيابان و ميان قطعات سوخته ماشينها ديدند. نيروهايى كه از مقر خارج شدند، بلافاصله منطقه را به محاصرهى كامل در آورده و از نزديك شدن مردم غير نظامي و به خصوص خبرنگاران رسانههاى گروهى به آنجا، خوددارى كردند. در آن ميان، نيروهاى اطلاعات اسرائيل توانستند چند تن از خبرنگارانى را كه در اولين دقايق به محل حادثه شتافته و عكس و فيلم گرفته بودند، شناسايى كرده و همهى آنچه را كه موفق به تهيهاش شده بودند، به زور ضبط كنند. تلفات رژيم صهيونيستى كه از شروع مجدد موج حملات شهادتطلبانه سخت به وحشت افتاده بود، سعى كرد با كمرنگ جلوه دادن آن، بر اثرات روانى عمليات بر روحيهى نيروهاى نظامى و مردم اسرائيل سرپوش بگذارد. در اولين ساعات پس از حمله، سخنگوى نظامى اسرائيل مدعى شد: اين حادثه فقط حاصل انفجار يك ماشين بمبگذارى شده كه در فاصلهاى دور از مقر قرار داشت، بوده و فقط يك سرباز اسرائيلى كشته شده است. همين منبع در خبرى ديگر كه ساعتى بعد پخش شد، اعلام كرد: فقط 9 سرباز مجروح شدهاند كه دو نفرشان زخم نسبتا عميقي برداشتهاند و حال بقيه خوب و كسى كشته نشده است. ساعت 12 شب، راديو اسرائيل به نقل از مسئولين نظامى گفت:" در اين حمله 11 سرباز زخمى شدهاند." آنها مدعى شدند كه ماشين حامل بمب در فاصلهى 50 مترى مقر و كاروان منفجر شده و در يك معجزهى باور نكردنى! فقط دو ماشين ارتش صدمه ديدهاند". بر خلاف گفتهها و ادعاهاى ضد و نقيض مسئولين رژيم صهيونيستى، در اين عمليات شهادتطلبانه، بيش از 40 نيروى نظامى اين رژيم در صحنهى انفجار حضور مستقيم داشتهاند كه بنابر اظهارات منابع مقاومت اسلامى، 30 سرباز كشته و مجروح شدند.حضور هفت فروند هلىكوپترى كه كشتهها و زخمىها را به بيمارستان "رِميام" در شهر "حيفا" در داخل فلسطين اشغالى، منتقل كردند، نشان از بالا بودن تلفات ارتش اسرائيل داشت. در اين عمليات، قسمتهايى از ساختمانهاى نظامىِ نزديك، ويران شد و حداقل دو كاميون و يك جيپ، به طور كامل، همراه با سرنشينانشان منهدم شدند. داخل هر كاميون، هشت نفر و داخل جيپ چهار نفر قرار داشتهاند. ساختمان بازرسى نيروهاى لحدى به طور كامل منهدم شد كه داخل آن نيز چند سرباز مشغول نگهبانى بودند. كابينهى رژيم صهيونيستى، بلافاصله براى بررسى چگونگى رخنهى مبارزان حزباللَّه به يك مركز مهم نظامى در عمق منطقهاى كه اسرائيل آن را "كمربند امنيتى" مىناميد، جلسهاى اضطرارى تشكيل داد و به بحث بر سر اين موضوع پرداخت كه رانندهى ماشين، چگونه از پايگاهها و دژبانىهاى بازرسى بين راه گذشته و به هدف خود دست پيدا كرده است؟ از آنجا كه مقاومت اسلامى، از قبل پيش بينى تكذيب اين عمليات را همچون گذشته كرده بود، اقدام به ضبط ويدئويى تصاوير قبل و حين عمليات، لحظهى نزديك شدن ماشين به مقر17 و انفجار آن، كردند. با پخش اين تصاوير از كانال تلويزيونى "اَلمِنار" متعلق به حزباللَّه لبنان اين ادعاى اسرائيل را كه "يك ماشين بمبگذارى شده در فاصلهاى زياد از كاروان و مقر منفجر شده است" تكذيب شد. كانال 2 تلويزيون اسرائيل نيز تصاوير پخش شدهى حزباللَّه را به نمايش گذاشت و به دنبال آن تصاويرى از پاكسازى صحنهى انفجار، ساعاتى پس از عمليات را نشان داد كه همان تصاوير كوتاه، بهخوبى نشاندهندهى تلفات بالاى دشمن بود؛ چرا كه به وضوح دو كاميونِ نفربر كاملاً منهدم شده و سوخته، در صحنه ديده مىشد. پس از آن، همين كانال تلويزيونى اسرائيل، مصاحبههايى با سربازان ايراييلي در منطقهى اشغالى و كمربند امنيتى انجام داد. يكى از آنان مدعى شد: "اين دو عمليات اخير از خانههاى متروكهى اطراف انجام گرفتهاست، به اين صورت كه از طرف آنها به سوى ما حمله و تيراندازى مىشود" يكى ديگر از مجروحين حادثه نيز در مصاحبه با تلويزيون اسرائيل گفت: "ما در كاروان و داخل يك كاميون در حال حركت بوديم. هنوز به دژبانى در ورودى مقر 17 نرسيده بوديم كه ناگهان ماشين حامل بمب در برابرمان منفجر شد. اين ماشين در نزديكى درِ اصلى مقر، به وسط كاروان آمد و منفجر شد و سربازان مورد اصابت قرار گرفتند. در آن لحظه، هر كس به دنبال پناهگاهى بود" "عيور امبار" فرماندهى Lواحد ارتباطات ارتش اسرائيل" در مصاحبه با خبرنگاران خارجى، پيرامون عمليات شهيد صلاح غندور، گفت: "منطقهى جنوب لبنان، در برابر عمليات نفوذى به خوبى قابل حفاظت نيست و موكداً حدس مىزنيم كه عملياتهايى از اين نوع، باز هم ممكن است بهوقوع بپيوند د..." وى دربارهى چگونگى انجام اين عمليات مدعى شد: "خرابكاران در روستاى بيت يارون كه در مناطق اشغالى است، ماشين را تهيه كرده و آماده كردهاند؛ ولى خرابكاران از مناطق شمالى {مناطق آزاد }آمدهاند." اين عمليات جسورانه كه به لحاظ وسيله و هدف، از ساير عمليات مشابه متمايز بود، خشم و عصبانيت ژنرالهاى صهيونيست را برانگيخت؛ چرا كه آنها براى مقابله با چنين اقداماتى، تمهيدات و تلاشهاى زيادى بهكار برده بودند؛ از جملهى جايگزين كردن ژنرال "عِميرام ليوين" به جاى ژنرال "اسحاق موردِخاى" به عنوان فرمانده نظامى منطقهى شمال فلسطين بود. "عميرام ليوين" كه همواره قاطعانه و محكم، هر گونه عمليات شهادتطلبانه رزمندگان مقاومت اسلامى را رد مىكرد و وقوع اين گونه حملات را ديگر نمىپذيرفت، اين بار مجبور شد در برابر رسانههاى گروهى و خبرنگاران داخلى و خارجى، به عمق فاجعهاى كه براى سربازان ارتش اسرائيل پيش آمده بود، اعتراف كند. اين ژنرال كه پيش از آن ادعاهاى عجيبى داشت، در حالى كه سعى مىكرد همچنان برگفتههاى پيشين خود پايبند باشد، در يك مصاحبهى تلويزيونى، دربارهى عمليات استشهادى عليه مقر 17 گفت: "جنگ همچنان وجود دارد و حزباللَّه سعى مىكند با همهى توانش كمربند امنيتى را در اختيار بگيرد و ارتش جنوب لبنان {مزدوران آنتوان لحد} را با شكست مواجه كند. حزباللَّه در اين راه موفقيتهايى نيز كسب مىكند؛ ولى ما همان طور كه شايسته است با حزباللَّه خواهيم جنگيد". ليوين، اين حادثه را پيامد سستى و كوتاهى نيروهاى آنتوان لحد در پستهاى بازرسى، و حفاظت ضعيف از راهها و معابر دانست و فرماندهى ميليشياى لحد در منطقه را مقصر دانست. متعاقب آن، فرماندهى نيروهاى مزدور لحد نيز ضربهى وارده را به نظاميان اسرائيل نسبت داد و خودِ آنان را مسئول هر گونه كوتاهى و اهمال كارى دانست. ژنرال "ليوين" كه از مجروحين اين عمليات در بيمارستانى داخل فلسطين اشغالى عيادت مىكرد، در پاسخ به سؤال يكى از خبرنگاران مبنى بر اينكه: "آيا اين مسئله نشان دهنده بالا بودن شجاعت و جرأت حزباللَّه در عملياتهاى انتحارى نيست؟" در حالتي عصبي و انفعالي اظهار داشت: "من اين جا نيامده ام تا عمليات را تشريح كنم و يا اينكه براى شما توضيح بدهم و بگويم كه اين عمليات در اوج شجاعت و يا در كمترين حد شجاعت بوده است"!!. بيانيه مقاومت اسلامى ساعاتى پس از انفجار عظيم در بنت جبيل، كه به واقع زلزلهاى وحشتناك براى سربازان صهيونيسم بود،در بيروت، مقاومت اسلامى طى بيانيهاى مسئوليت اين عمليات را بر عهده گرفت. متن بيانيه به اين شرح بود: بسماللَّه الرحمنالرحيم قهرمان حسينى از مجاهدين مقاومت اسلامى و شهادتطلبى از فرزندان محمدصلى الله عليه وآله وسلم و علىعليه السلام، يكى از زخم خوردگان اين امّت و يكى از آن افرادى كه وجودش مايهى بركت و فزونى بود، يكى از خدمتگزاران قدس شريف، در حالى كه راه پيشگام اول "احمد قصير" را تكميل مىكرد، خون پاك و مباركش را و پيكر نحيف و ظاهرىاش را با عزت و بزرگى به برادران همرزمش تقديم كرد. به قهرمانان انتفاضه و شهادت طلبان از فرزندان جنبش "حماس" و "جهاداسلامى" فلسطين، "خالد خطيب" از جهاد اسلامى و "عماد محمد اَبواَمونِه" از جنبش حماس كه در دو عمليات شهادتطلبانهى "نِتزايم" و "كَفَر داروم" به شهادت رسيدند و تقديم به شهداى مظلومى كه در انفجار ساختمان محلهى "شيخ رضوان" در "غَزّه" به شهادت رسيدند. اين عمليات، جوابى بود به تمام روشهاى جنايتكارانه و وحشيانهاى كه دشمن در حق ملت ما بهكار مىبرد و از جملهى آنها انجام عمليات ترورِ مجاهد بزرگ، شهيد "ابوعلى رضا ياسين" به وسيله هلى كوپترهاى اسرائيلى كه يكى از نمونههاى اخير آن بود و به خاطر آمادگى براى شهادت و خون دادنى كه بيهوده و بىثمر نيست و به هدر نخواهد رفت و در آستانهى سالگرد شهادت مظلومانه شهداى اردوگاه آموزشى "عين كوكب"، اين شهادتطلبِ عاشق، به خدايش تقرب مىجويد؛ در حالى كه از خلال اين عمليات شهادتطلبانه تاكيد مىكند كه شهادت، رمز پيروزى است و اينكه شهادت نعمتى است الهى در رد تكنولوژى وحشيانه و جنايتكارانه دشمن، و اينكه، شهادت، كمينگاه محكمى است در دفاع امت از خود و حفاظت از وجودى كه مورد حمله قرار گرفته است و تأمين آيندهى روشنى براى خودش. تفصيل عمليات مجاهد شهادتطلب، با روحيهاى آرام و چهرهاى سرشار از اطمينان، ساعت 16/24 دقيقه بعد از ظهر روز سهشنبه 25 ذىالقعده در شهر بنتجبيل، هنگامى كه دو كاروان از نيروهاى صهيونيسم با يكديگر روبهرو مىشدند، به آنها حملهور شد. يكى از كاروانها از فلسطين اشغالى، وارد جنوب لبنان مىشد تا جاى كاروانى را كه در حال ترك منطقه بود، بگيرد. محل انفجار در مقابل در ورودى "مقر 17" بود كه شامل ساختمان فرماندهى عمليات تيپ غربى و ساختمان ادارهى شهرى و ساختمان فرماندهى ستاد مىشد. اين انفجار، به وارد آمدن خسارات سنگينى به دو بخش ادارهى شهرى و ساختمان تيپ غربى و منهدم شدن پنج خودروى نظامى كه دو دستگاه از آنها به طور كامل نابود شدند، انجاميد. تعداد زيادى از اجساد در محل انفجار پراكنده بودند و از صداى انفجار مسافتهاى دور در نوار اشغالى و مناطق آزاد شده، شنيده شد. مقاومت اسلامى به صاحب العصر و الزمان(عج) و همچنين به ولى امت حضرت آيتاللَّه خامنهاى و به امت مسلمان كه مجاهد شهادتطلبش را باكمال عزت و سرافرازانه به اسلام تقديم كرد، تبريك و تهنيت عرض مىنمايد و فرصت را غنيمت شمرده تا بار ديگر تاكيد كند كه مقاومت اسلامى در راه شهادت و به دست آوردن آزادى تا پس گرفتن آخرين وجب از خاك مقدسمان، باقى خواهد ماند و اين دشمن غاصبِ مُستَبد، از ما به جز ضربات سهمگين چيزى دريافت نخواهد كرد. مزدوران رژيم صهيونيستى يكى از اين دو راه را پيش رو دارند: يا مرگ در زير پاهاى قدرتمند مجاهدان، و يا تسليم كردن خود و اعلام توبه و باز گشت در مقابل مردم و جامعه خودشان. و نيست پيروزى، مگر از طرف خداوند تواناى جبار مقاومت اسلامى لبنان "محمد غندور" پدر بزرگوار صلاح، پس از شهادت فرزندش،هنگامى كه همرزمان او به ديدارش رفتند، در حالى كه دستهاى گل در دست داشت، به استقبال آن جمع رفت و در حالى كه تبسمى زيبا بر لب داشت، خطاب به رزمندگان مقاومت اسلامى گفت: "بفرماييد فرزندانم..." او خطاب به دوستان صلاح گفت: "من جداً نسبت به داشتن فرزندم صلاح افتخار مىكنم. من هميشه او را نسبت به فعاليت در جهاد و مقاومت تشويق و تشجيع مىكردم. او از ده سال پيش به مقاومت پيوسته بود. خداوند را سپاسگزارم كه او با اين عمليات شهادتطلبانه ما را سرافراز كرد. فرزندانم، به همين مناسبت به همهى شما تاكيد مىكنم كه ما در مسيرى حسينى گام برمىداريم. ما در راه مقاومت اسلامى پاى گذاشتهايم. ما آمادهايم كه بيشتر از اين قربانى بدهيم و گرانبهاترين چيزهاى خود را تقديم كنيم. به مناسبت شهادت فرزندم صلاح، به همهى پدران شهيد داده تبريك مىگويم و همهى جوانان را دعا مىكنم تا در اين راه سعادتمند، موفق شوند. عزيزان من! در راه مقاومت اسلامى نسبت به هيچ چيز بخل نورزيد.به خدا قسم و به خدا قسم، آرزو مىكردم كه شهيد صلاح مرا نسبت به اين عمليات آگاه مىكرد تا با او شهيد شوم و حتى اينكه قبل از او و جلوتر از او شهيد شوم. به خدا سوگند كه من آمادهام تا هر گونه عمليات شهادتطلبانهاى را به انجام برسانم و در هر لحظه آمادگى كامل براى اينكار دارم. در هر دقيقه و هر ثانيه. درست مثل پسرم. من هنگامى كه چندى پس از شهادت صلاح به ايران رفتم، وقتى در مراسم تشييع جنازه پيكر سه هزار شهيد بسيجى شركت كردم، از خودم شرمم آمد، همانجا گفتم: خدايا قربانى من در برابر اين سه هزار شهيد انقلاب اسلامى چهقدر ناچيز و قليل است، خداوندا، اين قربانى را از من بپذير." مادر شهيد صلاح غندور دربارهى شهادت فرزندش مىگويد: "گوارايت باد اى صلاح اين شهادت. گوارايت باد. چرا كه توانستى داخل منطقهى اشغالى بروى و اسرائيل را به لرزه در آورى. من خداوند را بر اين نعمت كه به ما عنايت كرد، شكرگزارم. من به او افتخار مىكنم و همهى جوانان را دعوت مىكنم كه در راه او گام بردارند و من بسيار زياد به فرزند شهيدم افتخار مىكنم. خواهش من از همهى مادران اين است كه هر كدام شهيدى در راه مقاومت اسلامى و براى آزادى جنوب لبنان تقديم كنند" همسر شهيد صلاح غندور دربارهى شوهر خويش و پدر سه فرزندش مىگويد:" خداوند را سپاسگزارم و به اين شهادت افتخار مىكنم. هر چه اسرائيل قوى باشد، ما از او قوىتر هستيم و خواهيم بود. قوىتر در اراده،ايمان و جهاد. من از خداوند مسئلت مىكنم كه مقاومت اسلامى را مورد لطف و عنايات خويش قرار دهد. شهيد صلاح هميشه به من مىگفت كه بايد فرزندانمان را همچون او مجاهد و مقاوم تربيت كنم و من نيز امروز پس از شهادت او، اين وصيت او را عملى خواهم كرد و انشاءاللَّه فرزندان او را مثل خودش استوار و مقاوم بار خواهم آورد. من به اين وصيت او عمل خواهم كرد؛ چون امام عزيزمان خمينى كبير فرموده است ،اسرائيل بايد از صحنهى روزگار محو شود" خواهر شهيد صلاح، دربارهى آخرين آرزوهاى برادرش مىگويد: "از دبير كل حزباللَّه شنيدم كه مىگفت: از صلاح پرسيدم حالا كه راهى عمليات مىشوى، آيا خواستهاى دارى؟ صلاح پاسخ داده بود: تنها آرزوى من، ديدار سيدنا القائد حضرت آيتاللَّه خامنه
-
خواهر شهيد صلاح، دربارهى آخرين آرزوهاى برادرش مىگويد: "از دبير كل حزباللَّه شنيدم كه مىگفت: از صلاح پرسيدم حالا كه راهى عمليات مىشوى، آيا خواستهاى دارى؟ صلاح پاسخ داده بود: تنها آرزوى من، ديدار سيدنا القائد حضرت آيتاللَّه خامنهاى بود؛ ولى شايد تقدير اين بوده كه نتوانم رهبرم را در اين دنيا زيارت كنم." بعد با لبخندى خداحافظى كرد و رفت. پاسخ حضرت آيت اللَّه العظمى خامنه اى به نامهى همسر شهيد صلاح غندور بسمهتعالى "به همسر گرامى شهيد عزيز ما، صلاح محمدعلى غندور معروف به ملاك، پس از اهداى سلام گرم و سپاس بهخاطر فرستادن كتاب حامل شرح حال و وصيت شهيد عزيز، بگوييد: من نه فقط به آن شهيد، كه امثال او ستارگان درخشان تاريخ مايند افتخار مىكنم، بلكه به شما و ديگر بازماندگان اين شهداى گرانقدر كه با صبر و بردبارى بزرگوارانهى خود نمونههاى كم نظير صدر اسلام را تكرار كرديد، مباهات مىنمايم. به شما و فرزندان عزيزتان دعا مىكنم و موفقيت در همهى عرصههاى زندگى از خداوند برايتان مسئلت مىنمايم." والسلام عليكم سيدعلى خامنهاى 1378/4/31ه.ش وصيت نامهى شهيد "صلاح محمدعلى غندور" بسماللَّه الرحمنالرحيم "ولتجدن اشد الناس عداوه للذين آمنوا اليهود والذين اشركوا" صدقاللَّه العلىالعظيم. همانا سختترين مردم را نسبت به اهل ايمان، يهود و مشركين مىيابى. من، صلاح محمد غندور معروف به ملاك، از خداوند مىخواهم كهمرا به ديدار حضرت سيد الشهداء اباعبداللَّه الحسينعليه السلام موفق گرداند. آنامام بزرگوارى كه همهى احرار و آزادگان را آموخت كه چگونه انتقام خود را از ستمكاران بگيرند. به اميد خداوند متعال، لحظاتى بعد از قرائت اين كلمات، خداوند را در حالى كه سرافراز و مفتخر مىباشم، و انتقام گيرندهى دينم و همهى شهدايى كه در اين مسير بر من سبقت گرفتهاند، مىباشم، ملاقات خواهم كرد. زمانى بيش نخواهد گذشت كه من براى گرفتن انتقام تمامى شهداى مظلوم و مستضعفين، فرزندان "جبل عامل" و فرزندان مقاومت در فلسطين اشغالى، به پا خواهم خاست و به زودى انتقام تمامى شكنجهشدگان در نوار اشغالى جنوب را خواهم گرفت. به زودى و در صورت توفيق الهى، مجاهدى از مجاهدان مقاومت اسلامى خواهم بود. مقاومت بزرگى كه نه هواپيماهاى دشمن و نه تانكهاى آنها توانست آن را به ترس از صهيونيسم وادار سازد. نه همهى اسلحههايى كه داشتند و نه تمام كمكها و پشتيبانىهايى كه از طرف دولتهاى كفر به آنها مىشود، خواهد توانست دشمنان را به مقصودشان برساند. ديدارِ الهى آيندهام، درسى جديد خواهد بود. درسى كربلايى كه مايهى فخر و مباهات مسلمانان خواهد بود و آتش وزر و وبالى براى اين دشمن متكبر كه هيبت و جلالش قبلاً به دست برادران مجاهد مسلمان شكسته شده، خواهد بود. دشمنى كه هيمنهاش به دست شهدايى چون "احمد قصير"، "حرعاملى"، "ابوزينب"، "هيثم دبوق" و "شيخ اسعدبرّو" و تمامى شهدايى كه در عملياتهاى شهادتطلبانه و عملياتهاى رزمى، با دشمن متجاوز جنگيدند، شكسته شد. برادران مجاهدم! يقين بدانيد كه ما به طور حتم پيروز خواهيم بود و در اين شكى نيست؛ البته تا وقتى كه براى خدا كار كنيم و خداشناس باشيم؛ چرا كه خداوند به وعدهاش وفا مىكند و بندگانش را يارى خواهد كرد. بدون شك مومنين را عزت خواهد بخشيد و كافرين را ذليل خواهد كرد و ذلت كافران به دست شما خواهد بود. اى قهرمانان مقاومت اسلامى؛ اى فرزندان على و حسينعليه السلام و اى فرزندان امام خمينى، اى فرزندان رهبرمان آيتاللَّه خامنهاى و اى فرزندان شهيد سيد عباس موسوى و شيخ راغب حرب! بجنگيد؛ چرا كه جهاد شما به اميد خداوند، جهادى است كه زمينهساز دولت صاحبالعصر و الزمان(عج) خواهد بود. و اين جهاد بايد استمرار پيدا كند تا اينكه هدفِ وعده داده شده در تحقق كامل رضاى الهى و رسيدن به وعدهى الهى، محقق شود. انا للَّه و انااليه راجعون والسلام عليكم و رحمهاللَّه و بركاته منبع:خبرگزاری فارس * گویا محدودیت حجمی برای هر پست هست،ادامه مطلب و منبع
-
جناب brother! خودشيفتگي و يا كشور شيفتگي! مفرط را ميشه با مفاهيمي چون ناسيوناليسم و پان ريسيسم!! توجيه و تفسير كرد ولي دگر شيفتگي و بيگانه پرستي افراطي را (نوشته هاي قبلي شما را هم مدنظر قرار دادم) -من به شخصه بسياري از شخصيتهاي هنري و فرهنگي و علمي ايالات متحده را تحسين ميكنمـ با چه منطقي بايد توجيه كرد؟ بگذاريد بررسي كنيم: در علم روانشناسي معمولا از اين افراد به عنوان خودكم بين!-شخصيتي فاقد اعتماد به نفس-متزلزل و موارد ديگه ياد ميشه. عبارات به كارگرفته شده از جانب دوستان در اين سايت كه نشات گرفته از احساسات ميهن دوستانه و يا اعتقادات دينيشون هست جاي سوال نداره و كاملا طبيعي هست (موارد تند و بعضا ناعادلانه به زعم شما هم عمدتا ناشي از يك موضع تدافعي در مقابل حملات رسانه اي و سياسي مخاطبين اين دوستان هست) ولي اظهارات شما ( ملت بزرگي چون آمريكا و غيره) كه نشان از تعصبي غيرعادي و غيرطبيعي نسبت به يك كشور ديگه كه همانند عشق يو اس ايهاي تينيجر كشورهاي آسياي شرقي كه تي شرت معروف آی لاو نیویورک تن پوش مورد علاقشون هست به صورتهای مختلفی ابراز میشه آیا نشانی غیر از عقده های روانشناختی ذکر شده در بالاست؟(لطفا این تعابیر را به عنوان توهین درنظر نگیرید مانند عوام(همینطور است کلمه عوام که فقط تعریفی است از یک گروه خاص و البته مطمئنا قابل احترام) که من به عنوان واژه هایی در حوزه علوم اجتماعی از اونها استفاده میکنم و صدالبته این تنها یک نظریه شکل گرفته براساس سخنان شما و برداشتهای من هست که ممکن هست نظریه ای اشتباه هم باشه) دوست من مشابه چنین اظهارنظرهایی (اگر وقت گذارده و دقت کنید و یا احتمالا اگر در غرب سکونت دارید به اطرافتون نظری بیندازید) روزانه صدها بار در سایتهایی چون سایت هاآرتز و سی ان ان و غیره تکرار میشه اما در سخنان شما ردپای کینه ای بزرگ هست که دلیل به وجود آمدنش را میشه حدس زد ولی دلیل باقی موندنش را خیر! مشکلات در همه جا و همه زمانها وجود داره و خواهد داشت.اتوپیایی وجود نداشته و نداره و نخواهد داشت.نه ایالات متحده و نه ایران کشورهای ایده آلی نیستند و تلاش ما تنها در جهت نزدیکتر شدن به این ایده آلهاست همونطور که تلاش ساکنین ایالات متحده و دیگر کشورها و صدالبته هر ملتی با معیارهای تعریفی خودش و نه معیارهای تقلیدی یا تحمیلی!
-
باور كنيد من هنوز دليل منطقي اي براي مقايسه نيروي هوايي رژيم گذشته را كه نه تنها در تحريم نبود بلكه به عنوان ژاندارم منطقه از اون حمايتهاي فراواني هم ميشد با نيروي هوايي حال كه در تحريم شديد قرار داره پيدا نكردم. اين عدم درك موقعيتها از سوي بعضي دوستان نميدونم واقعا دليلش چيه.
-
بنابر آخرين خبر تعداد هواپيماها 200 فروند به همراه تانكرهاي سوخت رسان خواهد بود. در ضمن فكر ميكنم رژه يكپارچه باشه چون از اون به عنوان رژه بي نظير(تا كنون) و بزرگترين رژه هوايي نيروهاي مسلح نام برده شده و در خبر هم رژه در تهران اعلام شده.در ضمن فرودگا ههاي امام خميني و مهرآباد هم فردا به مدت 3 ساعت به خاطر اين رژه تعطيل خواهند شد. =========================================== به نظرم بهتره فردا كسايي كه امكانش را دارند هنر عكاسي خودشون را نشون بدند. سعيد بايد در اين مورد يك مسابقه برگزار ميكرد.
-
اخبار مرتبط با کشورهای حوزه خلیج فارس اخبار مرتبط با کشورهای حوزه خلیج فارس
alala پاسخ داد به Parviz تاپیک در اخبار عمومی
- 1,215 پاسخ ها
-
- 1
-
- جمهوری اسلامی ایران
- اعراب خلیج فارس
-
(و 3 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
دوست شما هم گويا همنشيني با شما روي اون هم اثر گذاشته در بحث بزرگنمايي(شوخي). من هم دانشجوي همان دانشگاهم و دليل بيان سخنانم در اين باب نيز همين بود.دروغ كه خير ولي دررابطه با بزرگنمايي شك نكنيد. دررابطه با دانشگاه تهران و غيره هم به نظر من شكي در مخالفتهاي موجود كه نيست(البته نه صفر يا ده در مقابل صد يا نود) ولي كاش مخالفان كمي متمدنانه تر (در هر طيفي)برخورد كنند كه بهانه تراشيهاي موجود براي پشت در گذاشتنشان هم مرتفع شود.ما كه نبايد به طور كامل اشكال دموكراسي و آزادي بيان و آزادي رفتار غربيها را پياده كنيم!من خودم هم به تمدن ديرينه كشورم ميبالم و به نظرم دموكراسي متناسب با اين فرهنگ نيز ميتواند وجود داشته باشد.دوست من متاسفانه قشر عظيمي از مخالفان در حال حاضر و يا ادوار گذشته بيشتر از اينكه جنبه ايدئولوژیکی مخالفتشان برایشان مهم باشه جنبه ژست و ادعای آن برایشان مهم است(خصوصا دانشگاه تهران-خودم هنوز دانشجو و در بین دانشجوها هستم پس میبینم) حالا بگذريم ! جدي خودتان فكر ميكنيد اگر آزادانه هر دانشجويي را به سر جلسه راه بدهند جناب رپيس جمهور مجال 5 دقيقه سخنراني را خواهد داشت؟ نوچ!چون مدتهاست که ادب را از یاد برده ایم به بهانه ی اینکه من میتوانم و باید بتوانم و خواهم توانست در میان حرف کسی سوت!بزنم.چرا؟چون دیگران در غرب برای اعتراض میزنند.چه دردی دوا میکند؟مممم...نمیدانم ولی اگر خوب نبود در کشورهای پیشرفته و متمدن غربی هم این کار را نمیکردند و الی آخر... متوجه خواهيد شد كه اكثريت حتي در اينجا !!! و حتي در قلب سپاه و ارتش با اينكه صفر صفر صفر است اوضاع دموكراسي مملكت موافقند تا زمانیکه شما سرسختانه بر این طرز فکرتون پافشاری کنید میشود نرود میخ آهنین بر سنگ! دوست من در صدا و سیما همین امشب استاد سمندریان داشت به شدت از مدیریت فرهنگی کشور انقاد میکرد.مدیریت فرهنگی در زمینه تئاتر یعنی وزارت ارشاد،وزارت ارشاد یعنی صفار،صفار یعنی احمدی نژاد.فکر نکنم در طول این هفته اجرای ملاقات بانوی سالخورده به علت زندانی شدن! استاد سمندریان لغو بشه!!هرچند با این طرز فکر شما نمیشه زیاد مطمئن بود! هر چند من بارها در همین فوروم بر کم تحملی و بی عدالتی هاي موردي(مثلا در فلان دادگاه يا فلان سازمان) و هزاران مشکل دیگه موجود در کشور اشاره کردم(که در همه کشورها هم هست بدون شك) ولی رویه ای که شما در پیش گرفتید حق بدید به دیگر دوستان که صحنه مضحک انتقادات مجریان تلویزیونهای لس آنجلسی را به ذهنشون متبادر! کنه.هرچند به نظر من بحث روشن و مفیدی هست این بحث ولی دوست دارم پاسخهاتون به همه را ببینم از جمله مصطفی و بقیه چون به نظر میرسه که چندین پیراهن از من و امثال من بیشتر پاره کرده اند.و بدونیم هم قصد، تخریب و توهین به دیگرا در این مباحث نیست یا نمیدونم من بر حقم و یا تو!!هدف فقط یک بحث سازندست و فقط همین. در ضمن باز دلیل نمیشه به قول یکی از دوستان چون در کانادا در کلاس به نخست وزیر ناسزا میگن پس ما هم حق داریم به دیگران توهین کنیم چون نشان از آزادی است.پس کمی خویشتنداری و ادب به نظر من نه تنها آزادی بیان ما را سرکوب نمیکنه بلکه برعکس موجب اثربخشی بیشتر اون هم میشه
-
..............
-
دوست من متاسفانه بيشتر نظرات و عقايد شما مانند اين يكي حاصل ديده ها وشنيده هاتون هست و ذهنيتي آلوده نسبت به هر چيزي كه به دولت كنوني و شرايط موجود و حاكم مربوط است داريد كه اين موجب ميشه به همون بزرگنمايي كه خودتون به احمدي نژاد خرده گرفته بوديد كه چرا دچارش هست دچار بشيد. به هر حال تمامي سخنانتون و نظراتتون قابل بحث هستند ولي متاسفانه زمان و مكان فرصت گيران! سرسختي در اين اثنا! محسوب ميشند!ولي لطفا آمار 90٪ و صفر و صفر و صفر و سياهي مطلق و سپيدي يكدست را كمي بر مبناي واقعيات تعديل كنيد.
-
لول(ناچار به استفاده از این واژه نامانوسم.ببخشید)،دوست من نگران نباش و سخن من مرحبا هم نداره اون هم نه با یکی بلکه سه تا علامت تعجب!بله ،ضعف مدیریتی .اذعان به ضعف مدیریتی و حتی فساد اداری و موارد دیگر(البته در حدی که وجود داره) در سیستم مدیریتی کشور یک ضعف برای من و یا یک پیروزی برای شما محسوب نمیشه!باید با واقعیات(تلخ) روبرو شد و اونها را پذیرفت و این به معنی تایید این واقعیات نیست.بلکه شناخت مرحله اول ترمیم و اصلاحه. دوستمون اون مثال را در رابطه با ایران فرمودند و شما هم در مقابل از هلند سخن گفتید برای رد ادعای ایشون و این یعنی مقایسه(هرچند به طور ناخودآگاه) اتفاقا مطمئنا بر شما خرده خواهم گرفت چون شما هم وجه اشتراک بزرگی(در این مورد) با سیاسیون دارید.بزرگنمایی.دوست من افتادن از این سوی بام یا آن سوی بام هیچ تفاوتی نمیکنه!هر دو منجر به آسیب خواهند شد.و بدتر آن که سیاسیون دلایلی بعضا موجه برای این بزرگنمایی(دلایل سیاسی و استراتژیکی و شیوه تنظیم نطق بنابر موقعیت های خاص) دارند و صدالبته مشکل سیاست کلان نه در ایران بلکه در جهان محسوب میشه از منظر من این امر(که باز در نظر من اگر ادعای پیروی از اسلام ناب را داریم،سیاستمون هم باید بر همان مبنا شکل بگیره،هر چند جمع بستن سیاست با صداقت شاید از منظر بسیاری از افراد مضحک به نظر برسه ولی به نظر من امکان پذیره و صدالبته هزینه های اون را در دنیایی که سیاست بر مبنای دروغ و تزویر بنا نهاده شده باید پرداخت) ولی شما به چه بهانه ای؟لطفا اصرار بر واقعی بودن بی کم و کاست ادعا هاتون نکنید که من هم نه مانند یک کبک سر در برف که مانند یک انسان بینا در همین کشور و اجتماع زندگی میکنم و هم مشکلات را میبینم و هم دیگر چیزها را!شما بر مبنای استقراء!سخن میگویید و دیدن چند باتلاق!! دلیل بر مرداب بودن کشور نیست!!! هر چند با تمام این تفاسیر هنوز بر سر حرف ابتدایی خودم هستم و اون ضعف مدیریتی در کشور است.این تنها یک ترکیب دو کلمه ای ساده نیست بلکه تامل در اون نقطه شروعی است بر یک تحول.و باز هم میگم لطفا تنها مشکلات را مکررا بازگو نکنید،راه حل ارائه کنید.
-
اخبار مرتبط با تهدیدات امریکا و اسراییل اخبار مرتبط با تهدیدات امریکا و اسراییل
alala پاسخ داد به sina12152000 تاپیک در اخبار عمومی
آقا کسی نمیدونه چه جوری میشه این اولمرت رو ترور کرد؟! دوست من حیف اون گلوله چند گرمی نیست که بر بدن این چنین افرادی فرو بره!گاهی اوقات گاهی افراد را باید به زمان سپرد.- 3,982 پاسخ ها
-
- تهدیدات
- جمهوری اسلامی ایران
-
(و 2 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
[quote name="newday"][quote]مثلا در كشور عقب مانده هلند مواد مخدري مانند (ماريجوانا) در فروشگاه ها به صورت آزاد فروخته ميشود!!! و جالب است بدانيد درصد اعتياد در اين كشور زير 5٪ است !!!! كه اين همه از فرهنگ سازي در همان مدارس [/quote] دوست عزيز وقتي وارد چنين مباحثي ميشيم بايد جامع بحث كرد و نه موردي.فارغ از صحت نظر و خبر اعلاميتون و فرض بر درست بودن اون و البته بدون دفاع از وضعيت اجتماعي و فرهنگي موجود، در اين باب بايد به نسبت جمعيتي كشور ما(قشر جوان) و تفاوت اون با كشور هلند و همچنين پذيرفتن واقعيتي با اين مضمون كه آسيب هاي اجتماعي قاعدتا در قشر جوان نفوذ بيشتري خواهند داشت در اين رابطه بحث كرد.گاهي اوقات بزرگنماييهاي دررابطه با دشمني ها و سوء نيات ديگران مطرح ميشه ولي بايد پذيرفت كه ايران دشمناني داره و من باب مثال اگر من دشمني پليد بودم و ايران هدف من ميبود بدون هيچگونه ترديدي ضربه از طريق آفتهاي اجتماعي را در اولويت اهدافم قرار ميدادم.وقتي مواردي از اين قبيل و همجواري با بزرگترين توليد كننده مواد مخدر در جهان و ضعف مديريتي را در نظر بگيريم بايد تصديق كرد كه مقايسه ايران با هلند كمي بي انصافي است. بنابر نظر من هنر در اينجا اينه كه راه حل هايي با توجه به شرايط موجود اراپه بديم تا به ايده آلها نزديك بشيم.گلایه نکنید که چه کسی به راه حل من توجه میکنه در این وانفسا و من مگه مدیر کشورم و مدیران الن و بلن!! بهتره دست از غر زدن برداریم و سعی کنیم مفید باشیم حتی اگر این فایده خلاصه بشه در نظری شخصی که شاید هیچگاه هم عملی نشه.
-
طرح اين ادعاها فقط به منظور پنهان كردن نقش سرويسهاي اطلاعاتي غربي و عربي در اجراي اين ترور هست كه البته به اين موارد هم ختم نميشه و در آينده نيز ادامه خواهد داشت.
-
واقعا خلبان های ایرانی از با عرضه ترین خلبان ها هستند،آخه مگه کاری داره با وجود آواکس و بدون مشکل استفاده از تسلیحات تو نبرد هوایی پیروز شد.(حالا مگه چند تا نبرد هوایی رو خلبان های آمریکایی و روسی پیروز شدن؟) :lol: كاملا موافقم.اين را بدون تعصب ميگم.دوستان گاهي اوقات بدون در نظر گرفتن شرايط مقايسه هايي ميكنن كه كاملا ناعادلانه است.صنايع دفاعي را به تمسخر ميگيرن بدون توجه به شرايط سخت تحريمها و بودجه هاي ناچيز تخصيص يافته و مقايسه ميكنند اين صنايع را با صنايع كشورهايي كه نه تنها هيچ مشكلي ندارند بلكه از بسياريشون هم به شدت حمايتهاي مالي و فني به عمل مياد.
-
البته فکر کنم این را به عنوان آرزو بیان کرده.آخه اگر قرار باشه برای ترور هر فرمانده غریب به 25 سال وقت صرف کنند که دیگه وقتی برای سایر کارها براشون نمیمونه.مثل این میمونه که بگی چرا باراک نمیاد خودش از مرزهای شمالی اسرائیل در برابر حزب ا.. دفاع کنه.(البته من متاسفم این مثال را زدم شما متناسب با شخصیتهای قبلی نگیرید).اصولا گویا یکی باید لغات فرمانده و فرماندهی را برای ایشون معنا کنه و همچنين نقش یک فرمانده را برای ایشون تشریح کنه. خداوند هیچگاه دشمن انسانها را از جاهلان قرار ندهد.آمين
-
خوبه يك تاپيك مخصوص اراجيف درست كنيم.تا اون موقع اين را هم من اينجا ميزارم: تحليلگر روزنامه هاآرتص: اگر شجاعت اين افراد(حاج رضوان و سيدحسن نصرا... را ميگه) و تن دادن آنها به قضا و قدر منجر به تداوم اقداماتشان مىشود چرا خود در عملياتهاى شهادتطلبانه شركت نمىكنند. بنابراین تلاش آنها براى ماندن عامل پنهان شدنشان نيست بلكه ترس از مردن است كه آنها را به اين قبيل اقدامات وادار مىكند. رفتار «سيدحسن نصرالله» و «عماد مغنيه» نشان مىدهد كه آنها باور به داشتن جانشين ندارند. آنها كه دستور كشتن صدها اسراييلى را دادهاند و در ترور فرماندهان اسراييل كوتاهى نمىكنند اعتقادى به داشتن جانشين ندارند. «عماد مغنيه»، اين فرمانده عملياتهاى ويژه سرانجام دشمنان در اندازه خود را يافت. آنها مغنيه را روى هوا زدند مانند همان كارى كه آنها با آمريكاييها در عراق انجام مىدهند. اين عمليات با نفوذى مخفيانه شبيه داستانهايى كه در گذشته از ستاد واحدهاى ويژه و واحد «قيساريه» وابسته به موساد شنيدهايم صورت گرفت.(مصاف بیش از نیمی از جهان در برابر چندین نفر چون حاج رضوان و ضربه از پشت و فرار-آن هم بعد از بیست و پنج سال بله شبیه داستانهاست ولی اسطوره این داستان سرویسهای اطلاعاتی عریض و طویل شما نیست،این داستان فقط یک اسطوره و قهرمان داره و اون هم حاج رضوانه-اگر باور ندارید ویژگیهای یک اسطوره را در فرهنگ لغات نگاهی بیاندازید)عمليات ترور «عماد مغنیه» البته مانع حزبالله بعنوان حزب انقلاب اسلامى ايران نخواهد شد، ولى به آنها يادآورى خواهد كرد كه طرف ديگرى هم وجود دارد كه هراسى ندارد.(هراسي ندارد بمب بگذارد و فرار كند-هراسي ندارد كودكان را بمباران كند-هراسي ندارد پيرمردي ناتوان را و با هليكوپتر از مسافتي زياد هدف قرار دهد-هراسي ندارد حتي جرات مسئوليت كاري را كه رسانه هايشان در بوق و كرنا كرده اند كه ما كرده ايم(با همكاري اطلاعاتي چندين كشور) را به عهده بگیرد.آری شما هراسی ندارید!!!)
-
َدوست من نمیدونم قبلا این بحث را با شما داشتم یا یکی دیگه از دوستان.اگر بنا باشه کلیه تعاملات اجتماعی و فردی و سیاسیمون را بر اساس و برپایه افکار و نظرات افرادی با طرز تفکر اشتباه و متعصبانه و غرض ورزانه (حالا چه به عمد و چه بر اثر تبلیغات و سایر موارد) بنا کنیم ،پس در این میان احترامی که برای اصول و عقایدمون قائلیم در چه جایگاهی قرار میگیره.استقلال رایمون چه میشه.من تمام بحث های مربوط به مصلحت و تحمل و تامل را قبول دارم ولی آیا مرزی برای این ملاحظات متصورید یا خیر؟اشتباه نکنید بحث من اعتقادی یا موردی نیست،بحث من یک بحث جامع هست در رابطه با تفکراتی که درست میپنداریمشون،نظراتی که براشون احترام قائلیم.بحث من بر سر کشتن فردی که در نهایت 5 یا ده سال از عمرش باقی مونده نیست،بحث من برسر انتقام نیست ،بحث من بر سر تعصبات نیست.دیده ها و ادراکات من از گفته های اون زن تایید عمل ناشی از احساسات پاک اون زن نیست.سخن من دررابطه با انحطاط اخلاقه،انحطاطی که داروی اون کشتن فرد مبتلایی که هزاران نفر دیگه به بیماری اون مبتلا هستند نیست.سخن من در متن بالا تنها اشاره به تفاوتهای دو گونه متفاوت از انسانهاست.هر چند من هنوز هم کمال احترام را برای احساسات معصوم اون زن قائلم و برای هر انسان دیگه ای که عزیزترین فرد زندگیش،اصلا معلمش و یا پدرش و یا حتی دوستش که نه از روی منطق علمی و نقد منصف که از سر حقارت(علت تکرار زیاد این واژه تنها تناسب بینظریش در توصیف شخصیت این نوع افراد هست) و نادانی و تمسخر مورد هجوم واقع شده .و بی تفاوتی اونا نسبت به عیسایی که فردی است همچون محمد به عدم شناختشون از فردی هست که تظاهر به پیروی از اون میکنند.و کیست که نداند وقتی شناختی نسبت به کسی نداشته باشی،عشقی هم در میان نیست و وقتی عشقی در میان نباشد،احساسی هم نیست.
-
برنامه اي را در يكي از كانالها(فكر كنم سي ان ان بود)ديدم راجع به يكي از اين كاريكاتوريستها.آدم گاهي اوقات از حقارت برخي آدم ها دچار شرم ميشه.هيچ فكر كرديد كه چرا اكثر اين تندروي ها در كشورهايي سرد(از نظر اجتماعي) و همچنين راكد(از منظر سياسي) رخ ميده؟يكي از پاسخهاي من به اين پرسش(كه البته نظري است شخصي) اين هست كه متاسفانه انسانهاي اين كشورها نياز به موضوع مهمتري(نسبت به ساير كشورها) دارند تا مورد توجه قرار بگيرند.انساني كه من در اين برنامه خنده دار و مضحك ديدم (واقعا بدون هيچ گونه تعصبي ميگم)پيرمرد حقير و ضعيف و ناداني بود كه جز براي كسب اندكي شهرت(به ضرس قاطع ميگم) كارش دليل ديگه اي نداشت.كاش لبخند و شادماني زايد الوصفش را از مصاحبه با خبرنگار ميديديد. تظاهرات فراوانش(براي مثال هنگام خارج شدن از خانه به روي زمين مي خوابيد و نگاهي به زير ماشینش ميكرد تا بمب احتمالي كارگذاشته شده را كشف كنه يا كارهاي مسخره ديگه اي از اين دست)من پيرمردي را ديدم كه مثله يك بره خودش را معصوم و بي گناه نشون ميداد و از وحشي بودن مسلمونها گلايه ميكرد.من به واقع حقارت و پستي يك انسان كه احساسات بسياري از مردان و زنان را پله اي براي صعود به پشت بام شهرت كرده را ديدم.پيرمردي را ديدم كه ميگفت ميخواسته تحمل افراد و وجود آزادي بيان نزد كشورها و جوامع را محك بزنه ولي دروغ در چشمانش موج ميزد.من به جز حقارت و رذالت و پستي و دروغ و تزوير و ريا چيز ديگه اي در چشمان اين مرد نديدم. در نقطه مقابل زني را ديدم با روبنده مشكي و در همين برنامه در يكي از كشورهاي اروپايي(و شايدم همان كشور) كه در مقابل پرسش خبرنگار زن اين مستند در رابطه با نحوه برخورد با اين فرد يا افراد فقط جواب داد اگر این فرد را پیدا کنم به خاطر توهین به عزیزترین کسم تکه تکه اش میکنم و من برخلاف جملات اون مرد ضعیف در جملات این زن نشانی از فقر تمدن و خشونت ندیدم.تنها چیزی که من دیدم عشق بود.تنها عشق نسبت به عزیزترین و مهربانترین فردی که در این دنیای آلوده می شناسه.عشق به تنها روزنه ای که هنوز هم برخلاف روزنه های دیگه که ازشون سیاهی و تاریکی فوران میکنه هنوز هم بعد از قرنها نور فوران میکنه و چه تفاوت وحشتناکیه بین دنیای این زن عاشق با اون مرد ترحم بر انگیز.
-
قرار نشد هرچه در رابطه با شما ميگم به خودم برگردونيد(منظور اصل بي دقتي و عدم توجه به صحبتهامه البته!) :oops: ولي فكر ميكنم همينطور تستي پاسخ شما را بدم ديگه حداقل برداشت متفاوت و متناقضي از صحبتهام نميكنيد. 1.براي بار چندم دوست من بحث من اجتماعي است و به ماهيت صحبت هاي ايشون كاري ندارم ولي عقيده دارم ايشون آزادند نظراتشون را ابراز كنند.(اگر جلوش گرفته بشه كه در تضاد با دموكراسي غربي مورد نظر شماست) 2. :oops: 3.فكر كنم برعكس عمل كنيم بهتر باشه. 4.خوب دوست من هنگاميكه مخاطبتون من هستم و نظر من را به چالش ميكشيد بايد بدونيد اون نظر چيه!هرچند نگران نباشيد تعريف من با تعريف دموكراسي غربي زياد تفاوتي نداره.مشكل تحليل اشتباه شما از شرايط فعلي ايرانه. فكر كنم ديگه از اين واضح تر نميشد.
-
شما كيس جالبي براي مطالعه هستيد(از نظر بي دقت بودن البته :oops: ).اين جمله ابتدايي بنده بوددر كم تحمل بودن افراد و بدبيني هاي كاذب و فضاي نسبتا تنگ نقد در ايران(مثل بسياري از كشورها) بحثي نيست.در ضمن من دموكراسي را با ميزانهاي غربي براي خودم تعريف نميكنم چون شعور دارم و خودم ميتونم تعريفي جامع براي دموكراسي اراپه بدم(حالا شايد شبيه دموكراسي غربيها شد :oops: ) ثانيا!!! كي از شهيد دادن و شهيد شدن و فدا كردن و ... صحبت كرد؟آيا من از ارزش حرف زدم؟من مثال راننده تاكسي را براي چه مطلبي زدم و شما براي چه مطلبي از اون برداشت كرديد.ولي واقعا من نميتونم ببينم اين گروپ گروپ آدمهايي را كه به زندان ميرن(خوب نميبينم چي كار كنم) اتفاقا تو دانشگاه فكر كنم من جزيي از طيف مخالف يا بهتر بگم منتقد دولت اصلا بازم بهتر بگم! مردان حكومت محسوب ميشم ولي با اين همه هميشه به نقد واقع بينانه اعتقاد داشتم و دارم.متاسفانه ذهن اكثر هموطنان من مسموم هست و اين يك واقعيت تلخه. دوست من شما تا اونجايي كه به نظر ميرسه جزيي از قشر تحصيلكرده هستيد پس لطفا از نقدهاي كوچه بازاري و سنتي فاصله بگيريد و با ديده هاتون! نقد كنيد نه شنيده هاتون...
-
دوست من صحبت من در رابطه با ابعاد اجتماعي بحث هست و شما از بعد سياسي به اون نگاه ميكنيد و به همين خاطر هم هست كه دچار تناقض ميشيد. در كم تحمل بودن افراد و بدبيني هاي كاذب و فضاي نسبتا تنگ نقد در ايران(مثل بسياري از كشورها) بحثي نيست.ولي جمله هركي بر عليه دولت حرف بزنه ميره زندان از جملات داخل تاكسيها و بحث هاي فاميلي شبانه است.در ايران منتقدين زيادي وجود دارند نسبت به دولت هاي مختلف(چه اصول گرا و چه اصلاح طلب) و حتي افرادي مثل شيرين عبادي به راحتي نظرات(مخالف)شخصي خودشون را در باب برخي مساپل حساس كشور بيان ميكنند (مصاحبه هاش با فرانس 24 و ...)را ببينيد و زندان هم نميرند(كه نبايد هم برند و در اين شكي نيست) پس لطفا نظرات كوچه بازاري را در جواب عنوان نكنيد كه براي من اصلا قابل پذيرش نيست. ذررابطه با رايس و بولتن مطالبي كه فرموديد بر له يا عليه كسي نيست كه اعتراضي صورت بگيره(مثال خوبي نبود) و در آخر -الان از اون موقع هاست- نظر شخصي شماست.متاسفانه گمان ميكنم از كل بحث من متوجه 20 درصد اون شده باشيد.عادت بكنيم بعد از خوندن بحثي بلافاصله شروع به نوشتن نكنيم:تحليل يك متن و يا پاراگراف(مخصوصا در مورد مساپل سياسي و اجتماعي) شرط اول براي پاسخ دهي احتمالي واقع بينانه به اون مطلب هست. مقايسه يكي از دوستانمون دررابطه با شرايط شاه و يكي از معصومين نيز مقايسه بسيار در خور توجهي!!! بود.حداقل بهتر بود ميگفتيد شاه هم رفت به خاطر اینکه خون مردم بيشتر از اين!! ريخته نشه.دوست من سعي كن ذهنت را از افكار ديگران خالي كني و مسايل را خودت تحليل كني و براي اين كار هم من توصيه ميكنم(اگر ميخواهي در مورد انقلاب تحقيق كني) خاطرات اطرافيان محمدرضا پهلوي را كه بسياريش هم در خارج از كشور چاپ شده را مطالعه كني حتما موجب تنوير! افكار شخصيت خواهد شد.