i-ronin

Members
  • تعداد محتوا

    1,110
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های i-ronin

  1. اما امروز بعد از گذشت پنج سال از آغاز بحران و درگیری سوریه می‌بینیم که اهداف عربستان و همپیمانان آن محقق نشده و این کشور  شکست بزرگی را متحمل شده است. آنها می‌خواهند ناتو و آمریکا را به این درگیری بکشانند و بر این باروند که آمریکایی‌ها در کنار آنها عمل می‌کنند اما نمی‌دانند که ایالات متحده همه جهان را در سناریوی خود به کار می‌گیرد.
  2.   اینجا فضای فکری این خانواده رو کامل میتونین ببینید:   http://beyzai.ir
  3. جنگهاى هوايى امروز با اين تسليحات فامد جايى براى مانور نذاشته! دليل ساختار غير چابك اف ٢٢ هم همينه.... ولى پرواز سوپر كروز از رادار گريزى مهمتره....
  4. حسین مجنون   چهل و شش: اهل شوخی بود؛ آنهم زیاد. حتی خیلی زیاد. اما می دانست با چه کسی و کجا شوخی بکند و حدود آنرا با بعضی هم نگه می داشت. با کسانی همیشه شوخی داشت و با کسانی، هیچوقت. سهیل کریمی از مستندسازانی است که محمودرضا را در سوریه دیده است. وقتی برای مراسم تشییع به تبریز آمده بود، شب در منزل هنرمند بسیجی و عکاس جنگ، حاج بهزاد پروین قدس، تعریف می کرد: محمودرضا شیطنت داشت اما وقتی توی کار می رفت خیلی جدی می شد. یکبار من کنارش ایستاده بودم، برگشت خیلی با تندی گفت اینها را از دور و بر من ببر کنار من کار دارم. من هم یقه یکی را گرفتم و کشیدم کنار و با او دعوا کردم که کنار بایستد بعد متوجه شدم یقه محمد دبوق _ کارگردان لبنانی مستند “امام روح الله” _ را گرفته ام! محمودرضا گاهی با اهلش بقدری شوخ بود که تا سر کار گذاشتن وحشتناک طرف پیش میرفت، گاهی هم اینطور جدی بود. من بعنوان برادرش هیچوقت طرف شوخی او قرار نگرفتم. این از چیزهایی است که هنوز هم یادآوریش مرا شرمنده می کند. محمودرضا ادب بسیار زیادی با بزرگتر داشت و حق ادب را ادا می کرد. با هم زیاد می خندیدیم. خیلی پیش می آمد که چیزی از اتفاقات کارش یا مسائل روزمره یا حتی سر کار گذاشتن دوستانش تعریف می کرد و می خندیدیم اما هیچوقت نشد من طرف شوخی کوچکی از او قرار بگیرم. چهل و هفت: سال آخر دبیرستان بود. یکروز توی حیاط خانه یک توپ پلاستیکی کاشت جلوی من و گفت: بایست میخواهم دریبلت بزنم سعی کن دریبل نخوری. گفتم: بزن ببینیم! ایستادم و براحتی دریبلم زد. گفت: دوباره. دوباره آماده شدم و باز هم دریبل خوردم. توپ را برداشت و گفت: این دریبل مال زین الدین زیدان بود! بعد گفت: زیدان دو سه تا حرکت دیگر هم دارد، بایست میخواهم روی تو اجرا کنم. سه تا دریبل عجیب و غریب زد و من نتوانستم کاری بکنم و فقط ایستادم و نگاهش کردم. فوتبال، عشقش بود. مرتب برای تمرین با بچه های پایگاه می رفت زمین چمن بیمارستان شهدا که نزدیک خانه مان بود. معلوماتش هم در مورد دنیای فوتبال خوب بود. همه چیز را در مورد بازیکنان داخلی و خارجی تعقیب می کرد. حتی می دانست فلان بازیکن اروپایی چه غذایی دوست دارد. بارها می شد که از مدرسه می زد و برای دیدن بازیکنان تیمهای لیگ که برای مسابقه به تبریز می آمدند، می رفت هتل محل اقامتشان. از خیلی هاشان امضا گرفته بود و با بعضی هایشان هم عکس یادگاری. وقتی یکی از بازیکنان مورد علاقه اش از ایران رفت، آنروز گریه کرد. دفتری مخصوص ثبت وقایع دنیای فوتبال داشت که توی آن، عکسهایی را که از مجلات و روزنامه های ورزشی از فوتبالیستها بریده بود، می چسباند و زیرش یادداشتی می نوشت. آنروزها آنقدر در فوتبال غرق بود که درسش کاملا به حاشیه رفته بود و بالاخره صدای پدر را هم در آورد. وقتی رفت سپاه، تعلقی که به فوتبال داشت به یکباره چنان از زندگیش ناپدید شد که انگار قبل از آن هیچ علاقه ای به فوتبال نداشته. بعد از سپاه رفتنش، من حتی یکبار هم فوتبال تماشا کردنش را ندیدم یا نشنیدم اسمی از بازیکنی یا تیمی بیاورد. محمودرضا وقتی رفت سپاه، همه چیزش رفت کنار. همه تعلقات و علایقش محو شد. سپاه برای محمودرضا نقطه عطف بود و محمودرضای قبل از سپاه با محمودرضای بعد از سپاه قابل مقایسه نیست. یکبار تعریف پاسدار و ویژگیهای پاسداری را از زبان شهید مهدی باکری میخواندم گفته بود: چیزهایی که برای خیلی ها مباح است برای یک پاسدار حرام است. هیچوقت نخواسته ام در حرف زدن از برادرم اغراق کنم اما محمودرضا وقتی رفت سپاه، خیلی چیزها را براحتی بوسید و گذاشت کنار. چهل و هشت: وقتی خرداد سال شصت و نه زلزله رودبار و منجیل اتفاق افتاد، محمودرضا، هشت نه سال بیشتر نداشت. با دوستش دو تایی تصمیم گرفته بودند به زلزله زده ها کمک کنند و قرار گذاشته بودند هر کدامشان بروند و چیزی از خانه بردارند و به محل جمع آوری کمکهای مردمی ببرند و تحویل بدهند. محمودرضا آن روز آمد خانه و قضیه را به مادرم گفت. و گفت که چون زلزله زده ها شب مجبورند بیرون بخوابند، احتیاج به پتو و این چیزها دارند و برای همین می خواهد برایشان پتو ببرد. دو تا پتوی آبی رنگ تقریبا قدیمی در خانه داشتیم که تا آنروز استفاده نشده و نو باقی مانده بودند. محمودرضا گفت یکی از این پتوها را می برد. اما مادرم مخالفت کرد و پیشنهاد کرد کمک مالی بکنیم و قرار شد محمودرضا تا عصر و آمدن پدر به خانه صبر کند. اما آنروز بعد از آمدن پدر، محمودرضا تا شب چیزی از پدر نخواست و صحبتی از کمک به زلزله ها در خانه نکرد. چند وقت گذشت و یکروز متوجه شدیم یکی از آن دو تا پتویی که حرفش بود، توی خانه نیست! وقتی محمودرضا فهمید که مادر قضیه را فهمیده؛ خودش آمد و به مادرم گفت که چون زلزله زده ها به کمک فوری احتیاج داشتند، آنروز نتوانسته تا عصر و آمدن پدر صبر کند برای همین پتو را بی خبر برداشته و برده تحویل داده! انتظار داشتیم مادر دعوایش کند اما مادر تشویق کرد و گفت ایرادی ندارد و بخیر گذشت! چهل و نه: یکی از رزمنده‌های مدافع حرم، چند روز بعد از شهادت محمودرضا برایم تعریف کرد که محمودرضا در مناطق مختلف با مردم سوریه ارتباط می گرفت. یکبار در یکی از مناطق درگیری، متوجه چهار تا زن شدیم که مقابل یک خانه روی زمین نشسته بودند. یکی از رزمنده‌های سوری که همراه ما بود گفت اینها مشکوکند و شاید انتحاری باشند و همانجا یک رگبار جلوی پایشان بست که باعث ترس و وحشتشان شد. محمودرضا گفت: شاید هم نباشند. بگذارید با آنها صحبت کنیم. بعد رفت جلو و شروع کرد به زبان عربی با آنها صحبت کردن. خودش را معرفی کرد و به آنها گفت: نترسید، ما شیعه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب هستیم و شما در پناه مایید. وقتی اینرا گفت آرام شدند. بعد با آنها حرف زد و اعتمادشان را جلب کرد. بعد از آن بود که شروع به همکاری کردند و در آن حوالی محل تجمع تعدادی از تکفیری‌ها را هم در یک خانه نشان ما دادند. همان رزمنده مدافع حرم گفت محمودرضا حتی برای شناسایی از مردم منطقه استفاده می کرد. یکبار یکی از اهالی منطقه را که اهل سنت هم بود برای شناسایی با خودش سوار ماشین کرد که ببرد. من اعتراض داشتم به این کارش و به او می گفتم که به اینها نمی شود اعتماد کرد. اما محمودرضا جوری با مردم رفتار می کرد که آنها را جذب می کرد و بعد با همانها کار می کرد. پنجاه: در ایام سالگرد شهادتش، دو تا از رزمندگان عراقی که از نیروهایی بودند که با محمودرضا کار کرده بودند و آموزش دیده بودند، آمده بودند تبریز. می خواستند بروند سر خاک محمودرضا. مدافعان غیر ایرانی حرم، محمودرضا را در سوریه با اسم مستعارش یعنی «حسین» می شناختند. یکی از این رزمنده های عراقی که مجروح هم بود، مدام وسط حرفهایش تکرار می کرد: حسین، مجنون! حسین، مجنون! وقتی داشتیم توی ماشین من بطرف گلزار شهدایمی رفتیم، در بین راه پرسیدم منظورش از اینکه داشت می گفت “حسین، مجنون” چه بود؟ گفت: در درگیری در یکی از مناطق، دو تا شهید دادیم که بخاطر شدت درگیری پیکرها روی زمین ماندند و موفق نشدیم آنها را عقب بیاوریم. وقتی تکفیری ها پیشروی کردند و پیکرها، روی زمین، بین آنها ماندند، ما روحیه مان را باختیم. حسین وقتی دید ما روحیه نداریم و کسی نمی جنگد، رفت و نشست پشت فرمان خودرویی که آنجا داشتیم و استارت زد و رفت بسمت تکفیری ها. همه ما از این کاری که کرد تعجب کردیم. همینطور ایستاده بودیم و داشتیم نگاهش می کردیم و منتظر بودیم که هر لحظه ماشینش را هدف قرار بدهند. اما حسین رفت و با خونسردی پیکر شهدا را از روی زمین برداشت و کشید داخل ماشین و برگشت. کارش دیوانگی بود اما این کار را برای بالا بردن روحیه ما انجام داد.
  5. قطعا و يقينا شكم بارهاى مرتجع نوكران اسراييل هستند و تمام اين داستانها هدفش زدن حزب الله است به نظرم بايد با يه حمله سنگين يه بار براى هميشه تكليف داعش رو روشن كنيم، الان وقت مناسبيه كه ريشه كن بشن
  6. والا این انصارلله تاکتیکال هم ندارن! حالا این وسط یه بگیر و ببند واسه چیه الله اعلم   کلا این همسایه های ما در حد آفتابه لگن هفت دست شام و ناهار هیچی هستند! این همه پول خرج تسلیحات کردن منتهی سرباز درست درمون نیست ازش استفاده کنه :)
  7. i-ronin

    قاهر F-313

    من حرف بدى زدم كه پاك شد؟ گفتم اين پروژه يكى توى مايه هاى حسن تهرانى مقدم ميخواد والا هرگز به نتيجه نميرسه... اين چرا پاك شد؟ در ادامه هم افزودم سيستمهاى دولتى مانند وزارت دفاع توان انجام همچين كار سنگينى ندارن چون ساختار مشكل داره، ولى سپاه خيلى انعطاف پذيره و براى همچين چيزى ميتونه سريع تغيير ساختار ميده...
  8. i-ronin

    قاهر F-313

    اين كار فقط يه مدير توى اندازه حسن تهرانى مقدم ميخواد و بايد سپاه انجامش بده كه تغيير دولتها روش بى تاثيره... وزارت دفاع فقط در حد رفع احتياجات اوليه ميتونه قدم برداره و تعطيلى همين پروژه قاهر هم نشون از ضعف مفرطش ميده... اصولا هرچى پروژه داديم دست سپاه بهترين نتيجه ممكن رو گرفته با توجه به بضاعت ما از پروژه هاى موشكى به عنوان ستون فقرات پروژه هاى فضايى بگير تا بى سرنشين ها كه همين الان هم واقعا به نسبت كشورهايى مثل انگليس و فرانسه و روسيه و چين جلو هستيم مدير جهادى و تفكر ولايى درست درمون اين حوزه لازم داره.... اينك بگم خيلى دلم ميخواد بدونم تجمعى بودجه مورد استفاده حسن تهرانى مقدم براى اين حوزه موشكى چقدر بوده با اين نتايج درخشان... حتى پروژه جماران هم زير نظر خود فرمانده نيروى دريايى جناب امير سيارى به نتيجه رسيد يعنى مستقل از دولتهاى ماضيه و باقيه... اساسا دولتهاى ما بيشتر حكم ترمز رو دارن تا پيشرانه! به جز معيشت به نظرم نبايد چيز ديگه اى دستشون داد تازه توى همينم اينها موندن اينها به سختى...سيستم هاى مدرن براى كشورى مثل ما خيلى درهم برهم عمل ميكنند :)
  9. i-ronin

    قاهر F-313

    تقريبا تمام زيرساختهاى يه جنگنده بومى و زهردار در ايران فراهمه! اما دوستان يه چيزى رو فراموش كردن! ايران تجربه جنگ هشت ساله رو با كاربرى تامكت داره...تجربه اى كه خودش به تنهايى اونقدر سنگين و پيچيده هست كه ميشه باهاش به راحتى يه پلتفرم خيلى قوى رو براى توسعه ايجاد و مديريت كرد چون نياز ما در هشت سال جنك باعث خيلى ابداعات شد... لينك بين نيروى هوايى و يه دفتر مشترك طراحى... آقازاده چيكاره است؟ قبلا توى بويينگ سرپرست بخش توسعه ديتا لينك موشك و هواپيما بوده :)
  10. i-ronin

    قاهر F-313

    با سلام جسارتا به نظر شما كشورى كه ميتونه ماهواره در مدار قرار بده يا نظام موشكهاى بالستيك نقطه زن رو توسعه بده يا قادره به حوزه پيچيده ترين تكنولوژيها از سلولهاى بنيادى بگير تا غنى سازى وارد بشه قادر به طراحى و مديريت ساخت جنگنده نيست و پيشرفتهاى جزيره اى داره؟ مشكل عدك توانايى نيست! مشكل وجود يه عزم مليه! شايد بپرسيد چرا ملى؟ دليلش واضحه منابع محدود رو بايد به بهترين فعاليتها اختصاص داد! به نظر من اگه ما بتونيم به شكل ملى مصرف رو به نحو درستى كاهش بديم پول براى انجام همه اين دست كارها فراهم ميشه چون تواناييش هست.... مطمئن باشيد ما ميتونيم مثل ايالات متحده هر چالشى رو حل كنيم و تبديل به يه نقطه قوت كنيمش و البته منابع هم به اندازه كافى هست! منتهى منابع رو بايد درست مصرف كنيم... و اينم بگم همين فرم و شكل قاهر محصول يه عزمه چند ساله است والا كسى احمق نيست براى پروپاگاندا بياد همچين آيرو ديناميك دقيق و مناسبى رو ارائه كنه! اونم كاستوم شده براى نيازهاى پيش روى ما...بازم ميگم نقد بايد عالمانه باشه
  11. اینطور هم میشه گفت : ما به علت نیاز روسها از اونها در سوریه به عنوان جاده صاف کن استفاده می کنیم...
  12. شعارها فرق كرده، رفتارها هم فرق كرده صحنه اى هست كه ميخواد دست سهيل حسن رو ببوسه ولى دستش رو ميكشه و بغل ميكنه سرباز رو
  13. بچه ها در برين صاحبش اومد :) آقا اين داعش نيرو و تجهيزاتش تموم نميشه؟
  14. البته نصف بيشترش قصه است! فلسطينيها به اين راحتى ترور نشدن معمولا! نمونه اش مهندس كه سالها موساد دنبالش بود و الخ... يا همين قصه گرفتن نارنجك و خفه كردن يارو يه كمى دراماتيزه شده :)
  15. سوال: آيا خريد اس ٣٠٠ براى دفاع مقابل تهاجم اسراييل پاسخگوئه؟ قطعا خير پس اين خريد معنيش چيه؟
  16. فولاد حزب الله در كوره دمشق آبديده تر خواهد شد به فضل خداى جبار
  17. اگر سپاه نبود سوريه نبود
  18. روسيه با اجازه و اعتماد به ما وارد سوريه شد، هيچ امتيازى به جز تامين امنيت سرزمينش هم تا حالا نگرفته... روسها بالادست ما نيستند، زير دست ما عمل ميكنند... لطفا حرفهاى بى راه نزنيد
  19.   جان کری زیر فشار محمد ین سلمان :) ...ببخشید ولی فکر کنم سخن خنده داری زدید   حضرت امام(ره) می‌فرمود: اگر آمریکا  لااله الاالله هم بگوید، ما قبول نداریم چرا که آنها مى‏خواهند سرِ ما کلاه بگذارند. بر فرض که امریکا یک طرح صد در صد اسلامى- انسانى بدهد، ما باور نمى‏کنیم که آنها به نفع صلح و منافع ما گامى بردارند.
  20. نميشه مردم رو وادار به تغيير محل سكونت كرد بلكه بايد امنيت و قانون رو به سوريه برگردوند...تغيير بافت جمعت خيلى ايده بديه
  21. شایدم ندادن! مستهظر هستید که امریکاییها با کمال پرورویی طرح تجزیه عراق رو داده بودن دست رییس جمهور عراق! اونم رییس جمهوری قانونی که با رای مردم عراق به قدتر رسیده :)
  22. اگر فرض شما مبتنی بر نیاز ما بود درست است اما ما در سوریه نیازی به روسها نداشتیم! اگه دقت کنید وقتی ما با قدرت وارد شدیم روسها هم وارد شدند. ما به راحتی میتونیم با همین ناوگان پیر اما قوی از نیروهامون پشتیبانی کنیم در سوریه و نتیجه لازم رو بگیریم. منتهی عواقت منطقه ای ایش فراتر از حد تحمل همه بود!   روسها به خاطر منفعت وارد سوریه نشدند! به علت تهدیدا جدی علیه امنیت ملی شون وارد سوریه شدند. به عبارتی منظورم اینه که نتیجه حضرشون سهم نیست! بلکه حفظ وضع موجوده     ایران برای حفظ سوریه و دفاع از مظلومین و حزب الله لبنان دقیقا عاشورایی عمل میکنه! والبته این برای خیلی ها قابل فهم نیست(منظورم شما نیستید جناب نپتون) ...ما در دفاع از مظلوم واقعا ترسی از استفاده از ابزارهامون نداریم منتهی مطلقا جنگ طلب نیستم. در قضیه یمن هم اگه دقت کنید یمنیها به خوبی از خودشون دفاع میکنند منتهی مراتب مسئله اصلی غذا و داروست که همی الان هم ما داریم براشون تامین میکنیم و حضرت آقا هم بر همین تاکید کردند...   ایمان به خدا،هوشمندی، اراده سخت و خلل ناپذیر و شجاعت و نترس بودن خصیصه اصلی ماست.و البته نمی تونن ما رو تسلیم کنند چون ما هدفمون خدایی است و اون دفاع از مظلومه منتهی شک نکنید اگه ما بدانیم هر اتش بسی منجر به کشته شدن یک مظلوم کمتر میشه میپذیریم منتهی سیاستمداران امریکاییها مجسمه دروغ و دغل و حرامزادگی هستند..