-
تعداد محتوا
1,575 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
تمامی ارسال های hamed_713
-
نه البته ما نيازي به وفاداري سوريه نداريم بلكه اين سوريه است كه به ما نياز داره چون با اسراييل همسايه است.و مطمناْ ما هم از اين وضعيت كاملاْ به نفع خودمون بهره برداري مي كنيم و اسراييل رو تحت فشار قرار مي ديم.(يه جورهايي باج گي ..... icon_cheesygrin هيچي ولش كنيد) شايد اگر منافع ملي ما هم به خطر بيفته و در شرايط ويژه قرار بگيريم قيد همه رو بزنيم و اون چيزي كه به نفع مردم و حفظ كشورمونه رو انتخاب كنيم.به هر حال اين همه سازندگي نشده كه به خاطر كسي ديگه بره رو هوا icon_frown :mrgreen: icon_biggrin
-
توي گالري سايت مي توني عكسهات رو آپلود كني.البته براي دريافت اشتراك بايد حداقل 50 ارسال داشته باشي. :mrgreen: icon_biggrin icon_cheesygrin
-
جنگنده برتری هوایی پنهانکار اف-22 رپتور جنگنده برتری هوایی پنهانکار اف-22 رپتور ( Lockheed Martin F-22 /Raptor)
hamed_713 پاسخ داد به Davood تاپیک در جنگنده و رهگیر
اين قده سرطاني داره خودشو از درون قوي مي كنه و بعد شروع ميكنه به پخش شدن. اميدوارم قبل از اينكه دير بشه سر و ته اين صهيونيست ها هم بياد و به ياري خدا از صفحه روزگار محو بشن. :lol:- 683 پاسخ ها
-
- اف-22 رپتور
- اف22
-
(و 4 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
اهداف حضور آمريكا در خاور ميانه و جنگ با افغانستان و عراق
hamed_713 افزود یک موضوع در دکترین و استراتژی
اکنون که قريب به 5 سال ازحضور آمريكا در منطقه خاورميانه مى گذرد ،با استراتژى جديد بوش جلوه هاى پنهان اين حضور نيز نمايان تر مى شود.اوايل سال 2003 وقتى آمريکا با اقامهء ترس نسبت به رژيم صدام چه به لحاظ عملکرد داخلى وچه بين المللى با توجه به احتمال وجود سلاح هاى شيميايى بهانههايش براى جنگ تکميل شد. در حالى که به واقع مى دانست اگر چه اين رژيم در درون مرزهاى عراق ديکتاتورى بى رقيبى است اما در خارج از مرزها با وجود سالها تحريم اقتصادى ،ديگر رمقى براى مقاومت ندارد ،با يک ارتش متفق از انگليس ،اسپانيا ،استرالياودانمارک و..با نداى شعارهاى بشردوستانه ودموکراسى خواهانه وارد عراق شد.آن زمان شايد بسيارى کشورهاى مخالف جنگ هم هر چند در ضميرشان از سقوط رژيمى چون بعث واحقاق حقوق مدنى سياسى ملت عراق بدشان نمى آمد اما مى دانستند جنگ آمريکا عليه عراق وحضور ايالات متحده در خاورميانه معانى ديگرى هم دارد. به نظر دوستان اهداف اين حضور در خاورميانه و بخصوص عراق چيست؟ -
محمد ابراهیم همّت کسانی که داشتند از پشت به همّت نگاه می کردند فقط سایه ای از او می دیدند. صبح بود، خورشید تازه طلوع کرده بود و البته طلوع را هیچ جا بهتر از یک دشت صاف نمی توان دید. همّت پشت به دیگران ایستاده بود و بین آنها و خورشید حائل شده بود. نگاهش به دور دست خیره بود ... مثل همیشه. همه در میان نور طلوع سایه ای از بدن همّت را می دیدند. همّت برای بازرسی منطقه می رفت. ریشش را خاراند، دستش را به سمت جیب پیراهنش برد و سیگاری بیرون آورد. آتش زد... دود غلیظی بیرون داد. دفترچه و قلمش را به دست گرفت و رفت برای بازدید از منطقه عملیات... شب شده است. همّت خسته از کار امروز حالا منتظر است تا قوایش برای پیشروی آماده شوند. قرص ماه کامل است و همّت گویی هر قدر بیشتر به ماه نگاه می کند نیازش به خواب کمتر می شود. بی سیم چی می رسد کنار ابراهیم همّت. می گوید: کی شروع می کنیم به پیشروی سردار؟... همّت می گوید: همین حالا... و برمی خیزد... بیابان وسیع سرزمین های جنوب قدم های رزمندگان را حس می کند. همّت راه می رود و بیسیم چی از او عقب نمی ماند. همّت هر از چند گاهی به آسمان نگاه می کند. قرص ماه امشب طور دیگریست... حالا دیگر نگاه همّت بیشتر به سمت آسمان است تا به روی زمین... رزمندگان مشغول پیروی اند... آرام و ساکت... قطره اشکی بر گونه همّت می لغزد... بیسیم چی به صورت سردار نگاه می کند... ماه به پشت ابر می رود چرا که رزمندگان در میان دشت وسیع نباید دیده شوند!... ماه از پشت ابر بیرون می آید... چرا که رزمندگان برای عبور از رودخانه نیاز به نور مهتاب دارند!!... بیسیم چی در گوشی می گوید: ماه را ببینید!... امشب ماه هم با ماست!... همّت گریه می کند... نور ماه به اشکی که بر گونه همّت لغزیده می تابد وقطره اشک برق می زند... همه ای طلایه داران... یورشی دوباره باید شب حمله بشکفانید... گل سرخ آرزو را... که طلیعه سعادت... سحر از افق برآید... چه زیبا می خواند آهنگران! جزیره مجنون. جزیره باتلاقی و صعب العبور. فرمان از پشت جبهه جنگ اینطور رسیده است: جزیره باید حفظ شود... امروز هفتمین روز است که رزمنده ها می جنگند برای حفظ جزیره مجنون. نبرد سخت است. جوانان ایران یکی بعد از دیگری به کام مرگ می روند تا ایران بماند... همه به عشق همّت می جنگند. همه ابراهیم همّت را دوست دارند... امروز هفتمین روز عملیات خیبر است و همّت هفت روز است که نخوابیده. بچه ها به عشق همّت و به عشق ایران می جنگند. صدای همّت از پشت بی سیم برایشان موجی از شور و هیجان می آفریند. دلاورانه می جنگند... با آغوش باز به کام مرگ می روند تا ایران بماند... هستی شان را فنا می کنند تا ایران بماند... دشمن اما سرسخت است... جزیره صعب العبور است و راهها به بن بست ختم می شود. رزمندگان ایران در آب می جنگند و دشمن بر خشکی. روزگار بر همّت و یارانش تنگ شده است... - چند دقیقه بخواب ابراهیم!... از پا می افتی! هفت روزه که نخوابیدی! - من اگه بخوابم اونهایی که اون جلو می جنگند چه کار کنند؟ دکتر سرمی به دست همّت وصل می کند. سردار توان ایستادن ندارد. مدت مدیدی است که چیزی نخورده... همّت از پشت بی سیم با بچه ها صحبت می کند... - بگیر بخواب ابراهیم!... خسته ای! - خسته نیستم... می خواهم کودکم را نگاه کنم... این بچه چطور این قدر زیبا می خندد... بخند ... بخند... بخند... - گوش کن سید! باید برم پیش بچه ها... سید و دکتر به سمت همّت برگشتند. در جمع سه نفره سنگر در میان آتش و دود جزیره مجنون این بار همّت بود که پس از چند دقیقه سکوت را شکسته بود. سرم را از دستش بیرون کشید و بلند شد ایستاد... دکتر گفت: کجا؟... و سید تا خواست بگوید ((صبر کن)) ، همّت از سنگر بیرون رفته بود. از میان رزمندگان عملیات خیبر عده معدودی باقی مانده بودند و می جنگیدند. از بقیه هیچ چیز نمانده بود جز یک اسم و البته جسدی که اگر متلاشی نشده بود و می شد پیدایش کرد... همّت حالا می رفت تا همراه یاران اندکش بجنگد. موتور سیکلت را روشن کرد و راه افتاد به سمت خط مقدم... باران گلوله می بارید و گاز شیمیایی گلو را می سوزاند. بر آسمان جزیره دود بود و دود. خورشید گویی دیگر وجود نداشت. در میان صوت شلاق وار صدای گلوله ها صدای گاز موتور همّت شنیده می شد. با سرعت می راند و از تپه ماهور ها می گذشت تا برای کمک به جمع باقی مانده به خط برسد. بچه های خط از بی سیم شنیده اند که سردار خیبر برای کمک به سمت خط می آید. همه سراسر از انرژی شده اند و با تمام قوا می جنگند. کمی عقب تر همّت نشسته بر موتور سیکلت به سوی خط می آید. همه ای طلایه داران... یورشی دوباره باید... فریاد... مجنون ... جزیره... گلوله و آتش و دود... حمله... طلیعه سعادت... سحر از افق .... برآید... برآید... برآید... موتور همّت از روی تپه کوچکی گذشت. ناگهان در چند متری اش گلوله آتشینی فرود آمد. همّت به سمتی پرتاب شد و موتور به سمتی دیگر... دود که فرو نشست چند لکه خون روی زمین مانده بود و آن طرف تر جنازه بی سر محمد ابراهیم همّت ... همّت جاویدان شد، باآن نگاهش که همیشه به دوردست بود و گویا چیزی می دید که ما نمی بینیم...
-
جانشین ریاست ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران سينه ستبر تاريخ مالامال از خاطرات حيات و ممات مردان مردي است كه روحشان فراتر از زمان و عرصه فراخ زمين تنگتر از قلب سرشار از عشقشان بوده است. عشق به يگانه هستيبخش كه اشتياق لقائش آرام از جسم و جان آنها گرفته و سر سوداييشان را همواره بر آستان داشته است. امير كمنظير ارتش اسلام سپهبد« علي صيادشيرازي» يكي از اين پر و بالسوختگان وصال نور است كه لباس زيباي شهادت زيبنده قامتش و كمترين مزد اخلاص، فداكاري و ايثار و پروانگي اوست. سردار سرافراز جبهه توحيد و بسيجي آشناي جبهههاي افتخار و شرف و نور، اين سربردار هم بيدار و جهادگر عرصههاي پيكار و شير بيشه شجاعت و ايثار و عاشق بيقرار و اسوه اخلاص و استقامت با صدق و صفا، پس از عمري جهاد خالصانه و جانبازي در خطوط مقدم دفاع از اسلام و ولايت ، با پيكر خونين و چهره رنگين و مخضوب به ديار معشوق شتافت و شهيد شاهد جوار قربضرت حق گرديد و اجر و پاداش آن همه اخلاص و ايثار را در همين دنياي فاني نيز گرفت. تجليل و گراميداشت تمام برجستگان ملت و تقدير امت اسلام در تشييع با شكوه و كمنظير اين سرباز فداكار اسلام گواه اين مدعا است.او عاشق دلسوختهاي بود كه در گستره خونين جبهههاي نبرد از كوههاي سر به فلك كشيده كردستان تا دشتهاي تفتيده خوزستان به جهاد و نماز و نيايش ميپرداخت و در جهاد اكبرش اوج بندگي خويش را به نمايش ميگذاشت. او صدف خود را شكسته بود تا دُرّ ناب وجودش با ذوبيقت اسلام و ولايت ظهور يابد. ادوار زندگي سرشار از خدمتش، به حق نمونهاي مجسم در خدمتگزاري بر اين طريق بود و براي نيل به مقصود دمي آرام نداشت. او فرماندهي متدين، جدي، اميدوار، سختكوش، شجاع و با اخلاص و الگويي كمنظير و برتر در خدمتگزاري و وفاداري به نظام و عشق به ولايتبود. زندگي مشحون از مجاهدات بيوقفه او با شهادت به اكمال رسيده است چون كه اين هنر مردان خداشهيد سپهبد علي صياد شيرازي در سال 1323 در شهرستان درگز در استان خراسان ديده به جهان گشود. او پس از اتمام تحصيلات ابتدايي و دبيرستان وارد دانشكده افسري و در سال 1346 موفق به اخذ دانشنامه ليسانس از آن دانشكده شد. وي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي به مدت چندسال در بخشهاي مختلف ارتش بويژه در غرب كشور به پاسداري از كشور پرداخت و در سازماندهي و فعاليت نيروهاي انقلابي در ارتش تلاشي گسترده داشت. شهيد پس از پيام امام خميني(ره) مبني بر شناسايي نيروهاي مخلص ارتش طاغوت، شناخته شد و به خاطر توان بالاي سازماندهياش مورد توجه حضرت امام و ياران انقلاب اسلامي قرار گرفت. وي پس طي دوره تخصصي توپخانه در آمريكا با درجه ستوانيكم و سمت استادي، در مركز آموزش تخانه اصفهان به تدريس پرداخت و در همان شرايط به عنوان عنصري حزباللهي در جهتسازماندهي نظاميان انقلابي فعاليت خود را آغاز كرد و تلاشهاي وي پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ساماندهي ارتش و ساختار نيروهاي مسلح متجلّي شاز مهمترين اقدامات او پس از پيروزي انقلاب اسلامي و برپايي غائله كردستان، مي توان به تهيه طرح هاي عملياتي كه منجر به شكستن حصر شهرهاي سنندج و پادگان هاي مريوان، بانه و سقز شد، اشاره كرد. شهر سنندج با تشكيل ستاد عمليات مشترك ارتش و سپاه پاسداران توانست پس از 21 روز مقاومت و دفاع از سوي مدافعان خويش ، كاملاً از تصرف و تسلط كردهاي ضد انقلاب خارج شود. پس از تحقق و اجراي موفق اين طرحها، شهيد صيادشيرازي، با دو درجه ارتقاء ، با درجه سرهنگ تمامي به فرماندهي عمليات غرب كشور منصوب شد. وي در آخرين ماه هاي رياست جمهوري بني صدر به دليل برخورداري از روحيه انقلابي و مقابله با خيانت هاي او از سمت مذكور عزل گرديد و پس از آن تا عزل بني صدر و فرار مفتضحانه او به فرانسه به دعوت شهيد كلاهدوز در ستاد مركزي سپاه پاسداران به خدمت پرداخت. شهيد امير سپهبد علي صياد شيرازي پس از خلع بني صدر، براي پايان دادن به ناهماهنگي ارتش و سپاه در آن دوران، قرارگاه مشترك عملياتي سپاه و ارتش را راه اندازي كرد و به عنوان فرمانده ارشد در آن قرارگاه مشغول به فعاليت شد. در مهر ماه سال 1360 به پيشنهاد رئيس شوراي عالي دفاع از سوي امام خميني(ره) به فرماندهي نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي منصوب شد. در اين منصب فرماندهي نيروهاي ارتش اسلام در عملياتهاي پيروزمند ثامن الائمه، طريق القدس، فتح المبين و بيت المقدس را بر عهده داشت.ياد فاتح بزرگ فتح المبين و بيت المقدس فراموش ناشدني است. چرا كه فتح المبين و بيت المقدس از ياد نرفتني است. عملياتي كه سرنوشت جبهههاي اسلام عليه كفر را به پيروزي رقم زد و مسير و روند جنگ تحميلي را در مسير پيروزي ارتش اسلام قرار داد. ايشان در 23 تيرماه 136 طي حكمي از سوي حضرت امام خميني(ره) به عضويتشوراي عالي دفاع منصوب شد. در متن حكم حضرت امام خطاب به آن بزرگمرد چنين آمده است: « براي فعال كردن هرچه بيشتر و بهتر قواي مسلح كشور ضرورت دارد از تجربه اشخاصي كه در متن مسايل جنگ بودهاند، استفاده هر چه بيشتر بشود، بدين سبب سركار سرهنگ صيادشيرازي و وزير سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را تا پايان جنگ به عضويتشوراي عالي دفاع منصوب مينما یم.» به دنبال مسئوليت خطير شهيد صيادشيرازي در شوراي عالي دفاع، با درخواست رئيس شوراي عالي دفاع و موافقت حضرت امامخميني(ره) در مردادماه سال 1365 ، مسئوليت فرماندهي نيروي زميني ارتش به برادر ديگري واگذار گرديد. حضرت امام(ره) در حكم فرمانده جديد نيروي زميني ارتش پيرامون خدمات آن شهيد سرافراز چنين فرمودند: «با تقدير از زحمتهاي طاقت فرساي سركار سرهنگ صيادشيرازي كه با تعهدكامل به اسلام و جمهوري اسلامي در طول دفاع مقدّس از هيچگونه خدمتي به كشور اسلامي خودداري نكرده و اميد است در آينده نيز در هر مقامي باشد، موفق به ادامه خدمتهاي ارزنده خود شود. سپس در 18 ارديبهشت 1366 به همراه تعدادي ديگر از فرماندهان ارتش با پيشنهاد رئيس شوراي عالي دفاع و موافقت امام خميني(ره) به درجه سرتيپي ارتقاي مقام يافت. آن شهيد والا مقام در مهرماه سال 1368 به درخواست رئيس ستاد فرماندهي كل نيروهاي مسلح و موافقت مقام معظمربري و فرماندهي كلقوا به سمت معاونتبازرسي ستاد فرماندهي كل نيروهاي مسلح منصوب شد. امير شجاع سپاه اسلام در شهريورماه سال 1372 با حكم فرماندهي معظم كل قوا به سمت جانشين رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح منصوب گشت. تيمسار سرتيپ صياد شيرازي در 16 فروردين 1378 همزمابا عيد خجسته غدير با حكم مقام معظم فرماندهي كل قوا به درجه سرلشگري نايل آمد. نقش او در ايجاد وحدت بين قواي مسلح كشور و نيروهاي توانمند دفاعي و مهار دشمن و حفظ تماميت ارضي كشور و فتح جبهههاي حق عليه باطل در عملياتهاي ثامن الائمه طريق القدس، فتح المبين، بيت المقدس و ديگر عملياتهاي پيروزمند تا مرصاد و دفاع از حد و مرز ميهن عزيز امي بر كسي پوشيده نيست. آري دشمن زبون چنين عنصر برجسته و موثر و شخصيت كمنظير و سرمايه عظيمي را از امت اسلام گرفت و نظام را از گرمي وجودش بيبهره ساخت و كوردلان شبپرست، خناسان روزگار و پس ماندههاي زخم خورده مرصاد در صبح روز 21 فروردين 78 ، فاتح بزرگ فتحالمبين و بيتالمقد. را آماج تيرهاي كينه خود قرار دادند و قامت استوار امير ارتش اسلام را به خاك افكندند. روح بلند و سرفرازش در آسمانها پركشيد و به آرزوي ديرينه خويش كه همانا شهادت در راه معبود و وصال معشوق بود نائل گشت. بوسه بر تابوت حامل پيكر مطهر آن شهيد والا مقام توسط قلب تپنده امت اسلام، رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيهالله العظميخامنهاي (مدظله العالي) اوج تجليل از مقام شامخ اين شهيدعاشق و سردارعشق و تمام شهيدان گلگون كفن انقلاب اسلامي و دوران دفاعمقدس است كه اري نيز امام شهيدان، خميني كبير بر بازوان پرتوان و دشمن شكن آنان بوسه ميزد .
-
تاپیک جامع وزیردفاع شهید دکتر مصطفی چمران تاپیک جامع وزیردفاع شهید دکتر مصطفی چمران (عکس ، خاطره ، فیلم و ... )
hamed_713 پاسخ داد به marmoolak تاپیک در جنگ آوران
وزیر دفاع وپشتیبانی،نماینده امام در شورای عالی دفاع،نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی وفرمانده ستاد جنگهای نامنظم دکتر «مصطفی چمران »در سال 1311 در تهران، خیابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولک متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه« انتصاری»، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته الکترومکانیک فارغالتحصیل شد و یکسال به تدریس در دانشکده فنی پرداخت. در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به امریکا اعزام شد و پس از تحقیقاتعلمی در جمع معروفترین دانشمندان جهان در دانشگاه« کالیفرنیا» و معتبرترین دانشگاه امریکا «برکلی» با ممتازترین درجه علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید. از 15سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیتالله طالقانی، در مسجد هدایت، و درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت میکرد و از اولین اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران دکتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعتنفت شرکت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداری از نهضتملی ایران در کشمکشهای مرگ و حیات این دوره بود. بعد از کودتای ننگین 28 مرداد و سقوط حکومت دکتر مصدق، به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و سختترین مبارزهها و مسئولیتهای او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناکترین مأموریتها را در سختترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید. در امریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای اولینبار انجمن اسلامی دانشجویان امریکا را پایهریزی کرد و از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در امریکا به شمار میرفت که به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع میشود. پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سرکوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امامخمینی(ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشتساز میزند و همه پلها را پشتسر خود خراب میکند و به همراه بعضی از دوستان مؤمن و همفکر، رهسپار مصر میشود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سختترین دورههای چریکی و جنگهای پارتیزانی را میآموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته میشود و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به عهده او گذارده میشود. به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملیگرایی ورای اسلام گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده کرد که جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقه مسلمین میشود، به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است که نمیتوان به راحتی با آن مقابله کرد و با تأسف تأکید میکند که مات هنوز نمیدانیم که بیشتر این تحریکات از ناحیه دشمن و برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و یارانش اجازه میدهد که در مصر نظرات خود را بیان کنند. بعد از وفات عبدالناصر، ایجاد پایگاه چریکی مستقل، برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا میکند و لذا دکتر چمران رهسپار لبنان میشود تا چنین پایگاهی را تأسیس کند. او به کمک امام موسیصدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مبانی اسلامی پیریزی نموده که در میان توطئهها و دشمنیهای چپ و راست، با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده میکند و علیگونه در معرکههای مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو میرود و در طوفانهای سهمناک سرنوشت، حسینوار به استقبال شهادت میتازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبارترین ستمگران روزگار، صهیونیزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستگرایان «فالانژ»، به اهتزاز درمیآورد و از قلب بیروت سوخته و خراب تا قلههای بلند کوههای جبلعامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیها به یادگار گذاشته؛ در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته و شرح این مبارزات افتخارآمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاک شهدای لبنان، بر کف خیابانهای داغ و بر دامنه کوههای مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است. دکتر چمران با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز میگردد. همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب میگذارد؛ خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی میپردازد و همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروههای پاسداران انقلاب در سعدآباد میکند. سپس در شغل معاونت نخستوزیر در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر میاندازد تا سریعتر و قاطعانهتر مسئله کردستان را فیصله دهد تا اینکه بالاخره در قضیه فراموش ناشدنی «پاوه» قدرت ایمان و اراده آهینن و شجاعت و فداکاری او بر همگان ثابت میگردد. در آن شب مخوف پاوه، همه امیدها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دلشکسته در میان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اکثریت پاسداران قتلعام شده بودند و همه شهر و تمام پستی و بلندیها به دست دشمن افتاده بود و موج نیروهای خونخوار دشمن لحظه به لحظه نزدیکتر میشد. باران گلوله میبارید و میرفت تا آخرین نقطه مقاومت نیز در خون پاسداران غرق گردد. ولی دکتر چمران با شهامت و شجاعت و ایثارگری فراوان توانست این شب هولناک را با پیروزی به صبح امید متصل کند و جان پاسداران باقیمانده را نجات دهد و شهر مصیبتزده را از سقوط حتمی برهاند. آنگاه فرمان انقلابی امامخمینی(ره) صادر شد. فرماندهی کل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهده دکتر چمران واگذار شد. رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حرکت درآمدند و همه تجارب انقلابی، ایمان، فداکاری، شجاعت،قدرت رهبری و برنامهریزی دکتر چمران در اختیار نیروهای انقلاب قرار گرفت و عالیترین مظاهر انقلابی و شکوهمندترین قهرمانیها به وقوع پیوست و در عرض 15 روز شهرها و راهها و مواضع استراتژیک کردستان به تصرف نیروهای انقلاب اسلامی درآمد و کردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان کرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی رفتند. دکتر چمران بعد از این پیروزی بینظیر به تهران احضار شد و از طرف رهبر عالیقدر انقلاب، امامخمینی(ره)، به وزارت دفاع منصوب گردید. در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش از یک نظام طاغوتی، به یک سلسله برنامههای وسیع بنیادی دست زد که پاکسازی ارتش و پیاده کردن برنامههای اصلاحی از این قبیل است تا به یاری خدا و پشتیبانی ملت، ارتشی به وجود آید که پاسدار انقلاب و امنیت استقلال کشور باشد و رسالت مقدس اسلامی ما را به سرمنزل مقصود برساند. دکتر مصطفی چمران در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی، بخصوص در ارتش، حداکثر سعی و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشته ارتش به نظامی انقلابی و شایسته ارتش اسلامی تبدیل شود. در یکی از نیایشهای خود بعد از انتخاب نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی، اینسان خدا را شکر میگوید: «خدایا، مردم آنقدر به من محبت کردهاند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار کردهاند که به راستی خجلم و آنقدر خود را کوچک میبینم که نمیتوانم از عهده آن به درآیم. خدایا، تو به من فرصت ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده برآیم و شایسته این همه مهر و محبت باشم.» وی سپس به نمایندگی رهبر کبیر انقلاب اسلامی در شورایعالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا بطور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه کند. گروهی از رزمندگان داوطلب، به گِرد او جمع شدند و او با تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد. این گروه کمکم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. تنها کسانی که از نزدیک شاهد ماجراهای تلخ و شیرین، پیروزیها و شکستها، شهامتها و شهادتها و ایثارگریهای آنان بودند، به گوشهای از این خدمات که دکترچمران شخصاً مایل به تبلیغ و بازگویی آنها نبود، آگاهی دارند. ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگهای نامنظم یکی از این برنامهها بود که به کمک آن، جادههای نظامی به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپهای آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود بیست کیلومتر و عرض یک متر در مدتی حدود یکماه، آب کارون را به طرف تانکهای دشمن روانه ساخت، به طوری که آنها مجبور شدند چند کیلومتر عقبنشینی کنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند و با این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سر به دور دارند. یکی از کارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. بازده این حرکت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای موجود، تاکتیک تقریباً جدید جنگی بود؛ چیزی که ابرقدرتها قبلاً فکر آن را نکرده بودند. متأسفانه این هماهنگی در خرمشهر بوجود نیامد و نیروهای مردمی تنها ماندند. او تصمیم داشت به خرمشهر نیز برود، ولی به علت عدم وجود فرماندهی مشخص در آنجا و خطر سقوط جدی اهواز، موفق نشد ولی چندینبار نیروهایی بین دویست تا یکهزار نفر را سازماندهی کرده و به خرمشهر فرستاد و آنان به کمک دیگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگی نابرابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدتها مقاومت کنند. پس از یأس دشمن از تسخیر اهواز، صدام سخت به فتح سوسنگرد دلبسته بود تا رویای قادسیه را تکمیل کند و برای دومینبار به آن شهر مظلوم حمله کرد و سه روز تانکهای او شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم تعدادی از آنان توانستند به داخل شهر راه یابند. دکتر چمران که از محاصره تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، با فشار و تلاش فراوان خود و آیتالله خامنهای، ارتش را آماده ساخت که برای اولینبار دست به یک حمله خطرناک و حماسهآفرین نابرابر بزند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازماندهی کرد و با نظمی نو و شیوهای جدید از جانب جاده اهواز- سوسنگرد به دشمن یورش بردند. شهیدچمران پیشاپیش یارانش، به شوق کمک و دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوی این شهر میشتافت که در محاصره تانکهای دشمن قرار گرفت. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند و خود را به حلقه محاصره دشمن انداخت؛ چون آنجا خطر بیشتر بود و او همیشه به دامان خطر فرو میرفت. در این هنگام بود که نبرد سختی درگرفت؛ نیروهای کماندوی دشمن از پشت تانکها به او حمله کردند و او همچون شیری در میدان، در مصاف با دشمن متجاوز از نقطهای به نقطهای دیگر و از سنگری به سنگری دیگر میرفت. کماندوهای دشمن او را زیر رگبار گلوله خود گرفته بودند، تانکها به سوی او تیراندازی میکردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آنها سریع، چابک، برافروخته و شادان از شوق شهادت در رکاب حسین(ع) و در راه حسین(ع). در روز قبل از تاسوعا، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر میداد. در همین اثناء، همرزم باوفایش به شهادت رسید و او یکتنه به نبرد حسینگونه خود ادامه میداد و به سوی دشمن حمله میبرد. هرچه تنور جنگ گرمتر کیشد و آتش حمله بیشتر زبانه میکشید، چهره ملکوتی او، این مرد راستین خدا و سرباز حسین(ع)، گلگونتر وشوق به شهادتش افزونتر میشد تا آنکه در حین «رقص چنین میانه میدان» از دو قسمت پای چپ زخمی شد. خون گرم او با خاک کربلای خوزستان درهم آمیخت و نقشی زیبا از شجاعت و عشق به شهادت و تلاش خالصانه در راه خدا آفرید و هنوز هم گرمی قطرات خون او گرمیبخش رزمندگان باوفای اسلام و سرخی خونش الهامبخش پیروزی نهایی و بزرگ آنان است.- 138 پاسخ ها
-
تاپیک جامع جنگنده های بومی ایران جنگنده چند ماموریته بومی سبک شفق ، برهان ، صاعقه ، آذرخش
hamed_713 پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در جنگنده و رهگیر
ساخت اين جنگنده شروع خوبي براي صنعت هوانوردي ماست. حالا اگه شروع به ساخت يك جنگنده مشابه اف 5 كرديم ؛گناهه كبيرست. :lol:- 3,405 پاسخ ها
-
- جت بومی
- نیروی هوایی ایران
-
(و 4 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
اهداف حضور آمريكا در خاور ميانه و جنگ با افغانستان و عراق
hamed_713 پاسخ داد به hamed_713 تاپیک در دکترین و استراتژی
1)تثبيت هژمونى آمريکا : پس از جنگ سرد که تنها رقيب ايالات متحده در عرصهء بين المللى فروپاشيد ،نظم نوين جهانى به باور انديشمندان آمريکايى در سيطرهء قدرت ايالات متحده قرار گرفت.اما پس از جنگ دوم خليج فارس در 1991 ،با بروز حادثه يازده سپتامبر ، وقتى داعيان هژمونى آمريکا ،غرور خود را شکست خورده ديدند جنگ افغانستان رخ داد،در حقيقت جنگ افغانستان تنها مرهمى بر اين زخم بود که بر قلب آمريکا نشسته بود اما هنوز نمى توانست عاملى براى اعتلاى دوبارهء غرور آمريکائى باشد. پس عراق که ديگر پس از 1991 به يک دولت منفور ومنزوى جهانى تبديل شده بود ،بهترين فرصت براى اثبات وجود نظم آمريکائى بود. 2) تغيير نقشه سياسى جهان : . آغاز مجدد انتفاضه و شکست طرح هاى مختلف صلح اعراب و اسرائيل، پيروزى احزاب اسلام گرا در برخى از کشورهاى منطقه و مهمتر از همه حادثه يازدهم سپتامبرو تولد تروريسم جديد ...موجب شده بود که به باور غرب اسرائيل در اين منطقه تنها بماند ،هرچند با وجود متحدين عربى ايالات متحده در منطقه که تا آن زمان همواره در پس پرده با رژيم صهيونيستى نيز رابطه داشتند ،اما هنوزبا وجود رژيم زخم خورده از غرب صدام ودولت انقلابى جمهورى اسلامى ايران وهمچنين بسيارى گروه هاى نو بنيادگراى منطقه ،امنيت رژيم صهيونيستى همچنان در خطر است ،لذا حضور ايالات متحده در منطقه ودر سنگر انجام رسالت تاريخى دفاع از اسرائيل ،يکى از اهداف کاخ سفيد محسوب مى شد .اما به واقع در روابط ايالات متحده ورژيم صهيونيستى نيز همچون روابط هر دو کشور ديگر منافع ملى در اولويت اول محسوب مى شود .بدين معنى که کنترل منطقه استراتژيک خاورميانه،که با وجود منابع سرشار نفتى وگازى ، منطقه سوق الجيشى جهان است. هم در جهت دکترين امنيتى ايالات متحده وهم منافع سياسى اقتصادى اين کشور مى بود .به همين دليل هنوز از مطرح شدن طرح خاورميانهء بزرگ در کنفرانس امنيتى مونيخ در فوريه 2003 ماهى نگذشته بود که جنگ شروع شد .به اعتقاد بسيارى از تحليلگران ، منطقه خاورميانه پس از فروپاشى شوروى از مهمترين موانع تثبيت رهبرى جهانى ايالات متحده بوده است .طرح خاورميانه ء بزرگ که از تکوين طرح پاول که،دموکراسى را براى خاورميانه تجويز مى کرد ،به وجود آمد ،يک پروژه براى ايجاد تغييرات بنيادين در ساختارهاى سياسى حقوقى در چارچوب استانداردهاى آمريکائى براى کشورهاى منطقه بود ،اما با وجود مقاومت کشورهاى منطقه حتى متحدين غرب ،ايالات متحده ،ناگزير از احاطهء نظامى بر منطقه بود. 3) جنگ پيشگيرانه : اين تاکتيک واقعا مختص جمهورى خواهان است ، در ژانويه 1998 ،18 جمهورى خواه طى تسليم نامه اى به کلينتون خواهان اين بودند که استراتژى جديدى در سياست خارجى ايالات متحده اتخاذ شود ،استراتژى که در بر گيرندهء سه مفهوم بود: 1) جنگ پيشگيرانه در مقابل کشورهايى که تهديد کنندهء منافع ايالات متحده هستند مثل عراق ،ايران ، کره شمالى 2) تغيير شکل بافت خاورميانه ، از طريق تئورى دموکراسى دومينو ، به اين باور که سقوط صدام ودموکراتيک شدن عراق در نهايت منجر به حرکت ديگر کشورها ى خاورميانه به سمت دموکراسى خواهد بود که سرانجام باعث صلح فلسطين واسرائيل مى شود.3) متحدان جديد ، در حالى که متحدان سنتى ايالات متحده چون آلمان ، فرانسه که ديگر از پيروان بى قيد وشرط کاخ سفيد نبودند. اما حالا در سال 2007 پس از قريب 4 سال از آغاز جنگ تحليل اينکه آيا کاخ سفيد به اهداف خود در اين جنگ رسيد ،با تحليل استراتژى جديد بوش قابل دستيابى است،در واقع اکنون واشنگتن با طرح استراتژى جديد بوش با اعزام دو گردان دريايى ،5 لشکر نيروى زمينى ، اعزام ناوهاى هواپيمابر ديگر به خليج فارس ،استقرار جديدترين سيستم ضد موشکيبه دنبال چيست؟ 3patriot PACدر حقيقت با توجه به اينکه 1) هزينههاى سرسام آور يالات متحده در اين جنگ : شبکه تلويزيونى “سى ان ان “ در آخرين برآورد هزينهء جنگ ايالات متحده در عراق ، رقم 400 ميليارد دلار را هزينهء جنگى امريکا از آغاز جنگ اعلام کرده است در حالى که در لايحهءبودجهءدولت آمريکا براى 2008 از 3هزار ميليارد دلار بودجه،700ميليارد دلار هزينه ء مخارج جنگى پيش بينى شده است ،جرج بوش درخواست 245ميليارد دلارى خود را تسليم کنگره کرده است. 2) جذب موافقت جناح چپ در کنگره : با وجود مخالفتهاى زياد دموکراتها که پس از انتخابات نوامبر حالا در کنگره در اکثريت قراردارند .قطعنامه پبشنهادى هرى ريد و جان وارنر عليه طرح بوش به تصويب نرسيد ،در حالى که با اذعان پلوسى رئيس مجلس نمايندگان امريکا مبنى بر ضرورت اتخاذ راهبردهاى سياسى به جاى تاکتيک هاى نظامى ،مهمترين ويژگى قطعنامه نيز همين بود که به بوش توصيه مى کرد به جاى تقويت حضور نظامى ،ساير راه حل ها براى خاموش کردن آتش خشونتها در عراق به آزمون گذارد. 3) تاکيد بى چون وچرا بر حضورنظامى در عراق : نکته جالب توجه تر در استراتژى جديد بوش اين است که هر چند بوش اعزام نيروى بيشتر به عراق را براى پايان بحران عراق الزامى مى داند اما جدول زمانى خروج از عراق و واگذارى تدريجى امنيت عراق به دولت مردمى اين کشور را روزشکست عراق مى داند ... اين عين جملاتى است که سناتور گرام از حزب جمهورى خواه عنوان مى کند،وى با اشاره به ارزيابى اداره اطلاعات ملى آمريکا مبنى بر تشديد آشوبهاى فرقه ى در صورت خروج زود هنگام آمريکا از عراق تصريح مى کند “ترک عراق يک ضربه مرگ آور خواهد بود. من نمى توانم تضمين کنم که شما موفق مى شويد ولى مى توانم اين قول را بدهم روزى که شما براى خروج از عراق جدول زمانى وضرب الاجل تعيين کنيد ،روز شکست در عراق است واين درگيريها تبديل به يک جنگ بزرگتر خواهد شد نه کوچکتر!” پرسش هايى مطرح مى شود که پاسخگوى سوال اصلى است “آيا آمريکا به اهداف خود رسيده است؟” پرسش ها چنين است که اين همه هزينه براى چه؟ اين همه وحدت واتفاق نظر براى چيست؟ پس پايان جنگ چه زمانى است؟ مگر نه اينکه هدف استقرار دموکراسى در عراق بود؟ آيا دموکراسى در عراق مستلزم اين نيست که عنان امور به دولت مردمى اين کشور سپرده شود؟ در حقيقت در پاسخ به اين پرسش ها وبسيارى سوالات مشابه ،آنچه مسلم است اين است که آمريکاى شکست خورده ،هنوز به هيچ يک از اهداف جهانى خود نرسيده است .هزينه مى کند تا کسى نگويد شکست خورده است.همهء اختلافات را به پس پرده مى برد تا کسى نگويد در حال سقوط است .همهء راه را مى رود ... اما اينبار ديگر صدامى وجود ندارد که شعار دموکراسى سر دهد، پس تاکتيکها بايد عوض شود، تاکتيک هاى جديد آمريکا را مى توان چنين بيان داشت: 1) ايجاد تفرقه قومىمذهبى براى تشديد مشکلات امنيتى : با وجود پيش بينى هاى صورت گرفته از گسترش نا امنى ها در عراق پس از اعدام ديکتاتور سابق اين کشور واعلام راهبرد تازه کاخ سفيد ، با رويکردهاى جديد ايالات متحده در قبال تحولات عراق جلوه هاى جديد اين رويدادها آشکار شد .بدين ترتيب گرچه اعمال فشار بر دولت مالکى وطرح موضوع تشکيل دولت وفاق ملى ،مذاکره وهمکارى با مخالفان دولت ، ظاهرا با هدف مديريت بحرانهاى امنيتى عراق صورت مى گيرد. اما در اين ميان راهبرد تفرقه قومى مذهبى چه در عراق وچه در کشورهاى ديگر منطقه وتضعيف دولت مردمى عراق در راستاى ايجاد تحولات جديد سياسى در اين کشور براى هماهنگى بيشتر با سياستهاى کاخ سفيد مى باشد. در عين حال که با افزايش مشکلات امنيتى وناتوانى دولت نوپاى عراق ،ضرورت حضور نيروهاى آمريکايى در اين کشور بيش از پيش به تائيد گروه هاى داخلى وخارجى مى رسد.همچنانکه در ارزيابى اخير منتشر شده توسط آژانس اطلاعاتى آمريکا ترديدها براى توانايى سياستمداران عراقى براى مواجهه نظامى قدرتمند با مسئوليتهاى امنيتى عراق بيشتر شده است .وسرعت تجزيه کشور ،عراق جديد را در بدترين وضعيت امنيتى قرار داده است. 2) فرافکنى مسئوليت ،با اعلام دخالت کشورهايى چون ايران وسوريه در عراق : يکى از تاکتيکهاى کهنهء کاخ سفيد در منطقهء خاور ميانه ،امنيتى کردن فضاى افکار عمومى در منطقه وجهان است که در اين ميان هر دولت وکشورى که متحد آمريکا نباشد لاجرم دشمن محسوب مى شود وحتما در صدد برهم زدن صلح وامنيت منطقه وجهان است . از اين رو با اقداماتى چون حمله به کنسولگرى جمهورى اسلامى ايران در عراق واتهام دخالت ايران در ايجاد ناامنى ها با وجود روشن بودن خاستگاه سياسى ايدئولوژيک گروه هاى تروريست وجوه ديگر اهداف ايالات متحده در عراق مشخص مى شود .در حقيقت جنگ تبليغاتى ايالات متحده بر عليه فعاليت هاى مسالمت آميز هسته اى ايران واتهام دخالت ايران در نا آرامى هاى داخلى عراق يک تاکتيک ديگر ايالات متحده براى تثبيت پايگاه هاى نظامى اين کشور در منطقه براى نيل به اهداف شکست خورده اش مى باشد. -
اهداف حضور آمريكا در خاور ميانه و جنگ با افغانستان و عراق
hamed_713 پاسخ داد به hamed_713 تاپیک در دکترین و استراتژی
مارمولك حالت خوبه برادر؟ -
حمله زميني گسترده نياز به جابجايي لجستيكي گسترده هم داره كه از چشم نيروهاي خودي نمي تونه پنهون بمونه. بهترين راه مقابه و جلوگيري از حمله؛ قطع ارتباط محورهاي پشتيباني و رزمي دشمن با خطوط مقدم جبهه دشمن با استفاده از حملات برق آسا و موثر است. با اين روش قبل از اينكه خطوط مقدم دشمن قدرتمند و آماده حمله بشه تضعيف شده و حمله منتفي ميشه. اگر قدرت عمل داشته باشيم مي تونيم با استفاده از سلاحهاي دور برد هم اينكار رو بكنيم.حتي اگه خسارت هاي كلي هم وارد نشه اما بار رواني منفي در بين سربازان دشمن ايجاد ميكنه.و اين يعني اشتباه در تصميم گيري و عكس العملهاي احتمالي دشمن. :lol: :?
-
اين تاپيك مال بچه مايه دارهاي سفيد پوسته.جايي براي ما مستضعفين نيست. آقا ما رفتيم. :lol: :? :?
-
البته شيتيل گلوله ها و ورودي رو هم حسابي مي گيرن.اون هم چند برابر درآمد جيب من و شما. :lol: :? :?
-
يه سري عكس هم دارم . عكسها رو هم مي ذارم تا تاپيك حال و هواي بهتري پيدا كنه
-
توي پست بعدي مي خوام يه الگوي جوان ايراني را براي دوستان جوان ميليتاري معرفي كنم.يك مغز متفكر جوان كه در سايه فرماندهي و زكاوتش حماسه هاي جاوداني را آفريد.و با اين جمله معروف خود( باید به خود جرات داد، ما می توانیم)گامهايي را برداشت كه به ايراني بودن خودم افتخار مي كنم.من به عنوان گردي از ايران و با الگوپذيري از جوانان بي ادعاي اين مرز و بوم كه با جانفشاني خود مايه مباهات جهانيان شدند به دنيا ثابت مي كنم كه ايراني يعني اداره پولاديني كه كه دنيا را در جهت راستي و درستي متحول مي كند. و پارس و سرداران پارسي يعني امثال باقري -زين الدين -مهدي و حميد باكري - يعني همت و .... اينان اسطوره هاي واقعي و گوياي دنياي متمدن قوم پارس هستند كه در سايه دين مبين اسلام و رهبري پير فرازنه خود حضرت امام خميني(ره) جاودانه تاريخ آيندگانند.
-
تاپیک جامع برادران شهید باکری تاپیک جامع سرداران شهید علی ، مهدی و حمید باکری
hamed_713 پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در جنگ آوران
شهيد حميد باكري در پاييز سال ۱۳۳۳ در شهر اروميه ديده به جهان گشود . در سن دو سالگي مادرش را در يك حادثه تصادف از دست داد و با خانوادهاش پيش عمهاش زندگي كرد و در اصل عمهاش نقش مادر را براي او بازي ميكرد. در دوران مدرسهاش ساواك برادر بزرگترش را به شهادت رساند. به همين علت از جانب پدر براي فعاليتهاي سياسي محدوديت داشت. بعد از اتمام دوره متوسطه به سربازي رفت و در دوران سربازيش بيشتر با حقايق اطراف آشنا شد و بعد از اتمام سربازي به كمك مهدي و يكي ديگر از دوستانش به دانشگاه راه پيدا كرد. فعاليتهاي انقلابي و مذهبي خود را گسترده كرد. او براي محكمتر كردن پايههاي اعتقاديش و به سبب مشكلاتي كه در ايران برايش به وجود آمده بود تصميم گرفت از كشور خارج شود، ابتدا به تركيه رفت اما با ديدن وضع آن جا و وضع دانشجويان دانشگاههاي تركيه شروع به مكاتبه با پسر دايياش در آلمان كرد. و بالاخره شهر "آخن" پذيراي حميد شد. بعد از مدتي شنيد كه امام خميني(ره) به پاريس تبعيد شدهاند، لذا پس تصميم گرفت كه بدون واسطه صحبتهاي امام را بشنود. او كم كم شروع به حمل اسلحه كرد و سلاحها را تا مرز ايران و تركيه ميآورد و بقيه به عهده مهدي بود. حميد براي پيروزي انقلاب به ايران آمد و در تظاهرات مردمي شركت ميكرد تا اينكه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد. بعد از پيروزي حميد به عضويت سپاه پاسداران اروميه درآمد و بعد از مدتي به فرمان امام كه مبني بر تشكيل بسيج بود، مسئول بسيج استان شد و همسرش هم مسئول بسيج خواهران. كمكم اروميه داشت حال و هواي قبل از پيروزي را فراموش ميكرد و همه چيز رنگ و بوي انقلابي گرفته بود. در يكي از نماز جمعهها حضرت آيتالله خامنهاي فرمان آزادسازي سنندج از دست ضد انقلابيون و دموكراتها را صادر كردند، حميد هم ۱۵۰ نفر از بچههاي سپاه را براي مقابله با ضد انقلابيون به سنندج برد. سنندج و مهاباد آزاد شد و حال نوبت بازسازي بود، حميد مسئول كميته برنامه جهاد شد و تصميم بر بازسازي داشت. بعد از اينكه جنگ شروع ميشود حميد بودن درجبههها را به فعاليت پشت ترجيح جبهه ميدهد. اما حضور حميد در همه جا لازم بود چون نيروي فعال و مخلصي بود. در سال ۶۰ خدا "احسان" را به او داد. پس حال علاوه بر مسئوليتهايش بايد معلم خانواده نيز باشد. پس خانواده را همراه خود به اهواز ميبرد. عملياتها شروع ميشود. حميد در عملياتهاي زيادي شركت ميكنند. از جمله : فتحالمبين، بيتالقمدس، رمضان، والفجر مقدماتي، والفجر چهار، و غيره، اما آخرين عملياتي كه حميد در آن حضور داشت "خيبر" بود. آقا مهدي زنگ زد و حميد را به حضور در جبهه فرمان داد. حميد هم از خانواده خداحافظي كرد. رفت و حاج مهدي معاونانش را به همه معرفي ميكند. اولي حميد باكري و دومي مرتضي ياغچيان. حميد باكري در حال حفاظت از پل جزيره مجنون از دست عراقيها به شهادت ميرسد و ياغچيان مسئوليت او را به عهده ميگيرد اما چندي بعد او نيز شهيد ميشود اما جزيره مجنون حفظ ميشود. به مجنون گفتم زنده بمان – حمید باکری وصيت نامه شهيد حميد باكري رو دلم نيومد نذارم: ..:: وصيت نامه سردار شهيد حميد باكري ::.. بسم الله الرحمن الرحیم در اين لحظات آخر عمر سر تا پا گناه و پشيماني وصيت خود را مي نويسم و علم كامل دارم كه در اين ماموريت شهادت ، جان به پروردگار بزرگ بايد تسليم نمايم انشاالله كه خداوند متعال با رحمت و بزرگواري خود گناهان بيشمار اين بندة خطاكار را ببخشند . وصيت به احسان و آسيه عزيز 1 ) انشاالله وقتي به سني رسيديد كه توانستيد اين وصايا را درك نمائيد هر چند روز يكبار اين وصيتنامه را بخوانيد. 2 ) شناخت كامل در حد استطاعت خود از خداوند متعال پيدا نمائيد در پي اصول اعتقادي تحقيق و مطالعه نمائيد و تفكر زياد نمائيد تا به اصول اعتقادي يقين كامل داشته باشيد . 3 ) احكام اسلامي را (فروع دين ) با تعبد كامل و بطور دقيق و با معني بجا آوريد . 4 ) آشنايي كامل با قرآن كريم كه عزتبخش شما در اين دنياي سرتا پا گناه خواهد بود داشته و در آيات آن تفكر زياد بنمائيد و با صوت خواندن قرآن را فرا گيريد . 5 ) از راحت طلبي و بدست آوردن روزي بطور ساده دوري نمائيد . دائم بايد فردي پرتلاش و خستگي ناپذير باشيد . 6 ) يقين بدانيد تنها اعمال شما كه مورد رضايت خداوند متعال قرار خواهد گرفت اعمالي است كه تحت ولايت الهي و رسولش و امامش باشد بنابراين در هر زمان و هر موقعيت همت به اعمالي بگماريد كه مورد تائيد رهبري و امامت باشد . 7 ) به كسب علم و آگاهي و شناخت در تاريخ اسلام و تاريخ انقلاب اسلامي اهميت زياد قائل شويد . 8 ) قدر اين انقلاب اسلامي را بدانيد و مدام در جهت تحكيم مباني جمهوري اسلامي كوشا باشيد و زندگي خودرا صرف تحكيم پايه هاي اين جمهوري قرار دهيد . 9 ) به اخلاقيات اسلام اهميت زياد قائل شده و آن را كسب و عمل نمائيد . 10 ) در جماعات و مراسم به خصوص نماز جمعه ، دعاي كميل و توسل ومجالس بزرگداشت شهداء مرتب شركت نمائيد . 11 ) رساله امام را دقيق خوانده و مو به مو عمل نمائيد . 12 ) حق مادرتان را نگهداريد و قدرش را بدانيد و احترام و احسان به مادرتان را به عنوان تكليف دانسته و خود را عصاي دست ايشان نمائيد . 13 ) در زندگيتان همواره آزاده باشيد و هيچ چيز غير از خدا و آنچه غیر خدائي است دل نبنديد و بدانيد كه دنيا زودگذر و فاني است ، فريب زرق و برق دنيا را نخوريد . 14 ) برحذر باشيد از وسوسه هاي نفس و مدام به ياد خدا باشيد تا از شر نفس و شيطان در امان باشيد . وصيّت به فاطمه : 1 ) مي دانم در حق شما مدام ظلم كرده ام و وظيفه ام را بجا نياورده ام ولي يقين بدان كه خود را بنده اي قاصر و كم كاري ميدانم و اميد دارم كه حلالم نمائيد . 2 ) احسان و آسيه امانتهايي هستند در دست تو و مدام در تربيت اسلامي آنها بايد همت گماريد و توجيه و كنترل مواردي كه به آنها وصيت نمودهام به عهده شماست . 3 ) از كوچكي آنها را با قرآن آشنا كرده و به كلاس قرائت قرآن برويد . 4 )از كوچكي آنها را در مجالس و مجامع خصوصا نماز جمعه ، دعاي كميل و يادبود شهداء شركت بدهيد . 5 ) درآمد يا پولي نداشته و ندارم كه مهريه تان را بدهم انشا ا... كه حلال خواهيد كرد . 6 ) مقداري به مهدي مقروضم به شكلي كه برايتان مقدور باشد پرداخت نمائيد منتهي فشار مادي بيش از حد به خودتان در اين مورد وارد نكنيد . 7 ) انشاءالله كه شما و عموم فاميل در يادبود من به ياد شهداي كربلا و امام حسين گريه و عزاداري نمائيد و مرتب بياد بياوريد كه هستي دهنده اوست و بايد شكر به مصلحت الهي گفت. متاسفانه به علت نبودن وقت نتوانستم وصيتم را تمام نمايم از عموم آشنايان و فاميل حلاليت ميخواهم انشاءالله همه خدمتگزار اسلام خواهند بود . حميد باكري- 63 پاسخ ها
-
تولد و كودكي به سال 1338 ه.ش در كانون گرم خانوادهاي مذهبي، متدين و از پيروان مكتب سرخ تشيع، در تهران ديده به جهان گشود. مادرش كه بانويي مانوس با قرآن و آشناي با دين و مذهب بود براي تربيت فرزندش كوشش فراواني نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شيردان فرزندانش برايش فريضه بود و با مهر و محبت مادري، مسائل اسلامي را به آنها تعليم ميداد. نبوغ و استعداد مهدي باعث شد كه او دراوان كودكي قرآن را بدون معلم و استاد ياد بگيرد و بر قرائت مستمر آن تلاش نمايد. پس از ورود به دبستان در اوقات بيكاري به پدرش كه كتابفروشي داشت، كمك ميكرد و به عنوان يك فرزند، پدر و مادر را در امور زندگي ياري ميداد. فعاليتهاي سياسي – مذهبي مهدي در دوران تحصيلات متوسطهاش به لحاظ زمينههايي كه داشت با مسائل سياسي و مذهبي آشنا و در اين مدت (كه با شهيد محراب آيتالله مدني (ره) مانوس بود)، روح تشنه خود را با نصايح ارزنده و هدايتگر آن شهيد بزرگوار سيراب مينمود و در واقع در حساسترين دوران جواني به هدايت ويژهاي دست يافته بود. به همين دليل از حضرت آيتالله مدني بسيار ياد ميكرد و رشد مذهبي خود را مديون ايشان ميدانست. در مسير مبارزات سياسي عليه رژيم پهلوي، پدر شهيدان – مهدي و مجيد زينالدين – براي بار دوم از خرمآباد به سقز تبعيد گرديد. اين امر باعث شد تا مهدي كه خود در مبارزات نقش فعالي داشت دوري پدر را تحمل كند و سهم پدر را نيز در مبارزات خرمآباد بردوش كشد. در ادامه مبارزات سياسي دوران دبيرستان، كينه عميقي نسبت به رژيم پهلوي پيدا كرد و زماني كه حزب رستاخيز شروع به عضوگيري اجباري مينمود. شهيد زينالدين به عضويت اين حزب در نيامد و با سوابقي كه از او داشتند از دبيرستان اخراجش كردند. به ناچار براي ادامه تحصيل، با تغيير رشته از رياضي به طبيعي موفق به اخذ ديپلم گرديد و در كنكور سال 1356 شركت كرد و ضمن موفقيت، توانست رتبه چهارم را در بين پذيرفتهشدگان دانشگاه شيراز بدست آورد. اين امر مصادف با تبعيد پدرش به جرم حمايت از امام خميني(ره) از خرمآباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصيل و ورود جديتر ايشان در سنگر مبارزه پدرش شد. پس از مدتي پدر شهيد زينالدين از سقز به اقليد فارس تبعيد شد. اين ايام كه مصادف با جريانات انقلاب اسلامي بود، پدر با استفاده از فرصت پيشآمده، مخفيانه محل زندگي را به قم انتقال داد. مهدي نيز همراه سايراعضاي خانواده، از خرم آباد به قم آمد و در هدايت مبارزات مردمي نقش موثرتري را عهدهدار شد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي جزو اولين كساني بود كه جذب نهاد مقدس جهادسازندگي شد و با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي قم، براي انجام وظيفه شرعي و اجتماعي خود و حفظ و حراست از دستآوردهاي خونين انقلاب، به اين نهاد مقدس پيوست. ابتدا در قسمت پذيرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظيفه كرد. شهيد زينالدين در زمان مسئوليت خود در واحد اطلاعات (كه همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئههاي پيچيده ضدانقلاب در شهر خونين و قيام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداري از بينش عميق سياسي، در خنثي كردن حركتهاي انحرافي و ضدانقلابي گروهكهاي آمريكايي نقش به سزايي داشت. شهيد و دفاع مقدس با آغاز تهاجم دشمن بعثي به مرزهاي ميهن اسلامي، شهيد زينالدين بيدرنگ پس از گذراندن آموزش كوتاه مدت نظامي، به همراه يك گروه صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بيامان عليه كفار بعثي پرداخت. پس از مدتي مسئول شناسايي يگانهاي رزمي شد. و بعد از آن نيز مسئول اطلاعات – عمليات سپاه دزفول و سوسنگرد گرديد. در اين مسئوليتها با شجاعت، ايمان و قوت قلب،تا عمق مواضع دشمن نفوذ ميكرد و با شناسايي دقيق و هدايت رزمندگان اسلام، ضربات كوبندهاي بر پيكر لشكريان صدام وارد ميآورد. بخشي از موفقيتهاي بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عمليات فتحالمبين، مرهون تلاش و زحمات ايشان و همكارانش در زمان تصدي مسئوليت اطلاعات – عمليات سپاه دزفول و محورهاي عملياتي بود. شهيد زينالدين در عمليات بيتالمقدس مسئوليت اطلاعات – عمليات قرارگاه نصر را برعهده داشت و بخاطر لياقت، ايمان، خلوص، استعداد رزمي و شجاعت فراوان، در عمليات رمضان به عنوان فرمانده تيپ عليبن ابيطالب(ع) - كه بعدها به لشكر تبديل شد – انتخاب گرديد. در عمليات رمضان، تيپ عليبن ابيطالب(ع) جزو يگانهاي مانوري و خطشكن بود و به حول و قوه الهي و با قدرت فرماندهي و هدايت ايشان – در بكارگيري صحيح نيروها و موفقيت آن يگان در اين عمليات – بعدها اين تيپ، به لشكر تبديل شد. لشكر مقدس عليبن ابيطالب(ع) در تمام صحنههاي نبرد سپاهيان اسلام (عمليات محرم، والفجرمقدماتي، والفجر3 و والفجر4) خط شكن و به عنوان يكي از يگانهاي هميشه موفق، نقش حساس و تعيين كنندهاي را برعهده داشت. صبر، استقامت، مقاومت جانانه و به يادماندني اين يگان، همگام با ساير يگانها در عمليات پيروزمندانه خيبر بسيار مشهور است. هنگامي كه دشمن از هوا و زمين و با انواع جنگافزارها و هواپيماهاي توپولوف و ميگ و بمبهاي شيميايي و پرتاب يك ميليون و دويست هزار گلوله توپ و خمپاره، جزاير مجنون را آماج حملات خويش قرار داده بود، او و يگان تحت امرش مردانه و تا آخرين نفس جنگيدند و دشمن زبون را به عقب راندند و جزاير و حفظ كردند. يكي از برادران نقل ميكرد: شهيد زينالدين در عمليات خيبر پا به پاي بچهها در خط مقدم بود و بچه ها از ايشان روحيه ميگرفتند. در هر جمعي كه بود همه در آن جمع، خندان و مسرور بودند. وقتي به دژ رسيدم، ديدم ايشان تنها، بيسيم را روي دوش انداخته و در ميان آتش دشمن ميرودو نيروها را هدايت ميكند. در شب عمليات، در حالي كه سه شبانه روز نخوابيده بود، آمد و مرا از عمليات و نقشه مطلع كرد. باوجود عدم دسترسي به امكانات مادي، دليرانه ماند و جنگيد و جزاير را حفظ كرد و وقتي كه مجروح شد با خونسردي تمام محل جراحت را بست و حتي حاضر نشد كه به اورژانس هم مراجعه كند. سردار فرماندهي محترم كل سپاه در اين باره اظهار ميدارد: عقبه منطقه در عمليات خيبر به وسعت بيست كيلومتر آب بود و امكاناتي كه بتوانيم توپخانه، ضدهوايي و امكانات و وسايل سنگين را به جزاير برسانيم نبود. در چنين شرايطي وقتي كه پيام امام عزيز را به فرماندهان رسانديم، تمام آن عزيزان از جمله مهدي را پشت بيسيم آوردم و به چند نفر از فرماندهان عزيزمان از جمله شهيد حاج همت گفتم: برادران! امام فرمودهاند شما بايد استقامتتان را در جزاير به دنيا نشان بدهيد، فقط همين. و بعد از آن ما آنچنان رزم، مقاومت، قدرت و توكل برخدا از اين برادران ديديم كه در اوج فقر امكانات مادي، در جزاير ماندند و جنگيدند و جزاير را حفظ كردند. ويژگيهاي اخلاقي از خصوصيات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شكني شبهاي عمليات و جنگيدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سختترين پاتكها به خاطر اين روحيه بود. روحيهاي كه اساس و بنيان آن بر ايمان و اعتقاد به خدا استوار بود. مجاهدت دائمي او براي خدا بود و هيچگاه اثر خستگي روحي در وجودش ديده نميشد. شهيد زينالدين در كنار تلاش بيوقفهاش، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت كه جبهههاي نبرد، مكاني مقدس است و انسان دراين مكان، به خدا تقرب پيدا ميكند. هميشه به رزمندگان سفارش ميكرد كه به تزكيه نفس و جهاد اكبر بپردازند. او همواره سعي ميكرد كه با وضو باشد. به ديگران نيز تاكيد مينمود كه هميشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسيار داشت و با قرآن مجيد مانوس بود و به حفظ آيات آن ميپرداخت. به دليل اهميتي كه براي مسائل معنوي قايل بود نماز را به تاني و خلوص مخصوصي به پا ميداشت. فردي سراپا تسليم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبي از همان دوران كودكي در زندگي مهدي متجلي بود. با علاقه خاصي به بسيجيها توجه ميكرد. محبت اين عناصر مخلص در دل او جايگاه ويژهاي داشت. براي رسيدگي به وضعيت نيروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، يگانها و مقرهاي لشكر سركشي مينمود و مشكلات آنان را رسيدگي و پيگيري ميكرد. همواره به برادران سفارش ميكرد كه نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و هميشه خودشان را نسبت به آنها بدهكار بدانند و يقين داشته باشند كه آنها حق بزرگي بر گردن ما دارند. شيفتگي و محبت ويژهاي به اهل بيت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختي كه از ولايت فقيه داشت از صميم قلب به امام خميني(ره) عشق ميورزيد. با قبلي مملو از اخلاص، ايمان و علاقه از دستورات و فرامين آن حضرت تبعيت مينمود. به دقت پيامها و سخنرانيهاي ايشان را گوش ميداد و سعي ميكرد كه همان را ملاك عمل خود قرار دهد و از حدود تعيين شده به هيچ وجه تجاوز نكند. ميگفت: ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببينيم از آن كانون و مركز فرماندهي چه دستوري ميرسد، يك جان كه سهل است، اي كاش صدها جان ميداشتيم و در راه امام فدا ميكرديم. او در سخت ترين مراحل جنگ با عمل به گفتههاي حضرت امام خميني(ره) خدمات بزرگي به جبههها كرد. حفظ اموال بيتالمال براي شهيد زينالدين از اهميت خاصي برخوردار بود. همواره در مسئوليت و جايگاهي كه قرار داشت نهايت دقت خود را به كار ميبرد تا اسراف و تبذير نشود. بارها ميگفت: در مقابل بيتالمال مسئول هستيم. در استفاده از نعمتهاي الهي و حتي غذاي روزمره ميانهروي ميكرد. او خود را آماده رفتن كرده بود و همواره براي كم كردن تعلقات مادي تلاش ميكرد. ايثار و فداكاري او در تمام زمينهها، بيانگر اين ويژگي و خصوصيتش بود. براي اخلاص و تعهد آن شهيد كمتر مشابهي ميتوان يافت. او جز به اسلام و انجام تكليف الهي خود نميانديشيد. در مناجات و راز و نيازهايش اين جمله را بارها تكرار ميكرد: اي خدا! اين جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پيروز كن. از آنجا كه برادران، ايشان را به عنوان الگويي براي خود قرار داده بودند، سعي ميكردند اخلاق و رفتارشان مثل ايشان باشد. او شخصيتي چند بعدي داشت: شخصيتي پرورش يافته در مكتب انسان ساز اسلام. خيليها شيفته اخلاق، رفتار، مديريت و فرماندهي او بودند و او را يك برادر بزرگتر و معلم اخلاق ميدانستند. زيرا او قبل از آنكه لشكر را بسازد، خود را ساخته بود. اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضاي مسئوليتهاي نظامياش كه داراي صلابت و قدرت خاصي بود، زماني كه با بسيجيان مواجه ميشد برادري صميمي و دلسوز براي آنها بود. شهيد مهدي زينالدين در زمينه تربيت كادرهاي پرتوان براي مسئوليتهاي مختلف لشكر به گونهاي برنامهريزي كرده بود كه در واحدهاي مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جريان كارها باشند. ميگفت: من خيالم از لشكر راحت است. اگر چند ماه هم در لشكر نباشم مطمئنم كه هيچ مسئلهاي به وجود نخواهد آمد. در كنار اين بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زيرا رفتار و صحبتهايش در عمق جان نيروهاي رزمنده مينشست. بارها پس از سخنراني، او را در آغوش خويش ميكشيدند و بر بالاي دستهايشان بلند ميكردند. او يكي از فرماندهان محبوب جبههها به شمار ميآمد. فرماندهي كه نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و اين نورانيت به اطرافيان نيز سرايت كرده بود. چنانچه گفته ميشود: 70% نيروهاي پاسدار و بسيجي آن لشكر، نماز شب ميخواندند. سردار رحيم صفوي جانشين محترم فرماندهي كل سپاه درباره او ميگويد: شهيد مهدي زينالدين فرماندهي بود كه هم از علم جنگي و هم از علم اخلاق اسلامي برخوردار بود. در ميدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصههاي جنگ شجاع، رشيد، مقاوم و پرصلابت بود. نحوه شهادت در آبان سال 1363 شهيد زينالدين به همراه برادرش مجيد (كه مسئول اطلاعات و عمليات تيپ 2 لشكر عليبن ابيطالب(ع) بود) جهت شناسايي منطقه عملياتي از باختران به سمت سردشت حركت ميكنند. در آنجا به برادران ميگويد: من چند ساعت پيش خواب ديدم كه خودم و برادرم شهيد شديم! موقعي كه عازم منطقه ميشوند، رانندهشان را پياده كرده و ميگويند: خودمان ميرويم. حتي در مقابل درخواست يكي از برادران، مبني بر همراه شدن با آنها، برادر مهدي به او ميگويد: تو اگر شهيد بشوي، جواب عمويت را نميتوانيم بدهيم، اما ما دو برادر اگر شهيد بشويم جواب پدرمان را ميتوانيم بدهيم. فرمانده محبوب بسيجيها، سرانجام پس از ساليان طولاني دفاع در جبههها و شركت در عمليات و صحنههاي افتخارآفرين، در درگيري با ضدانقلاب شربت شهادت نوشيد و روح بلندش از اين جسم خاكي به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوي گزيند. همان طور كه برادران را توصيه ميكرد: ما بايد حسينوار بجنگيم؛ حسينوار جنگيدن يعني مقاومت تا آخرين لحظه؛ حسينوار جنگيدن يعني دست از همه چيز كشيدن در زندگي؛ اي كاش جانها ميداشتيم و در راه امام حسين(ع) فدا ميكرديم؛ از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و ميگفت عمل كرد و عاشقانه به ديدار حق شتافت. گوشه اي از وصيتنامه اولين شرط لازم براي پاسداري از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسين(ع) است. هيچ كس نميتواند پاسداري از اسلام كند در حالي كه ايمان و يقين به اباعبداللهالحسين(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنههاي پيكار ميرزميم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستيم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستيم و اگر مشيت الهي بر اين قرار گرفته كه به دست شما رزمندگان و ملت ايران، اسلام در جهان پياده شود و زمينه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسين(ع) است. من تكليف ميكنم شما «رزمندگان» را به وظيفه عمل كردن و حسينوار زندگي كردن. در زمان غيبت كبري به كسي «منتظر» گفته ميشود و كسي ميتواند زندگي كند كه منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادتطلبي ميخواهد.
-
تحقق مواردي كه ذكر شد بدون جنگ هم امكانپذيره.اما زمان بر. با اينحال آمريكا به ايران حمله نمي كند چون توان اينكار را در حال حاضر ندارد. زمان به سرعت براي آمريكا در حال سپري شدنه.اگر الان به ايران حمله نكنه شايد فردا اين كار محال باشه.پس اقدامات عجولانه به نفع ماست.و كنترل شرايط منطقه به دست ما رقم خواهد خورد. البته آمريكائيها هم واقف به مسائل منطقه هستند و مي دونن كه كنار رفتن ايران يعني قدرت نمايي بي چون و چراي روسيه.پس چنين حماقتي رو نمي كنن. بعلاوه به بهانه ايران و ايجاد جنگ رواني در بين اعراب سودهاي زيادي رو نصيت شركت هاي اسلحه سازي خودشون كردن و با فروش مقادير زياد سلاح دلار هاي نفتي رو از اعراب پس مي گيرن. :? :lol:
-
قائم مقام فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در روز اول ديماه 1325 در شهرستان «قوچان» متولد شد. پدر و مادر متدين او نامش را «يوسف» گذاشتند و در تربيت و پرورش فرزندشان از هيچ كوششي فروگذار نكردند، به گونهاي كه تربيت و هوشمندي او در طول دوران تحصيل، همواره توجه معلمين و مسؤولين مدارسي كه شهيد در آن تحصيل ميكرد را جلب مينمود. با ورود به مقطع دبيرستان، توانست به مجموعهي آگاهيهاي علمي و از جمله معلومات مذهبي خود بيفزايد. او با مطالعهي كتب مذهبي بيش از گذشته با احكام نوراني اسلام آشنا شد. اين مطالعات باعث شد تا با همياري دوستانش، كتابخانهاي را در دبيرستان تأسيس و جوانان علاقهمند به مطالعه را گرد هم آورد. با وجودي كه در آن زمان عمّال رژيم شاه به فروريختن فرهنگ اسلامي كمر همت بسته و مانعتراشي ميكردند، يوسف سعي داشت تا هرچه بيشتر فرهنگ غني اسلام را در محيط زندگي گسترش دهد. از اين رو پيشنهاد برگزاري نماز جماعت را در محيط دبيرستان مطرح كرد، كه با استقبال خوب ديگران روبرو شد. شهيد كلاهدوز به مطالعهي تنها اكتفا نكرد، بلكه سعي داشت آموختهها و خصلتهاي نيكوي خود را به ديگران نيز منتقل نمايد. او در سنين جواني، ايثار و فداكاري و از خودگذشتگي را عملاً به ديگران ياد ميداد و رفتار و حركاتش سرمشق و الگويي براي همگان بود. پس از پايان تحصيلات دبيرستان ـ به رغم آنكه ارتش آن زمان، محل مناسبي براي افراد مذهبي نبود، وارد دانشكدهي افسري شد، او با اهداف خاصي وارد اين لباس شد و خود را در ظاهر معتقد به رژيم نشان ميداد، ولي عملاً به ترويج اصول و ارزشهاي اسلامي ميپرداخت و افرادي را كه رگههاي مذهبي داشتند به تشكلهاي اسلامي و مبارز پيرو خط امام پيوند ميداد تا از اين راه بتواند به مبارزاتش وسعت بخشيده و ضربات اساسي بر پيكرهي حاكميت آن زمان وارد نمايد. وي در اين راه از هيچ كوششي فروگذار نبود و هر جا شخصيتي را ميشناخت كه در راه اعتلاي اسلام قلم ميزد و قدم برميداشت با او ارتباط برقرار ميكرد. شهيد دكتر آيت و شهيد حجتالاسلام محمد منتظري از جمله كساني بودند كه با آنها روابط نزديكي داشت. او مدت هفت سال در لشكر شيراز به خدمت مشغول بود. با اينكه وضعيت شغلي او به گونهاي بود كه ميتوانست زندگي نسبتاً مرفهي داشته باشد، ليكن توجه به ديگران و ايمان به خدا، او را از اين كار باز ميداشت، تا جايي كه همان حقوق ماهيانهاش را اغلب اوقات در راه خدا انفاق ميكرد. توجه او به قرآن و فرامين الهي باعث حساسيت جاسوسان رژيم پهلوي شده بود. آنها او را تعقيب ميكردند، هرچند او با انواع لطايفالحيل آنها را فريب ميداد. تيزهوشي، زيركي و كفايت شهيد كلاهدوز نه تنها موجب برطرف شدن سوءظن ضداطلاعات گشت، بلكه منجر به خوشبيني و پيشنهاد انتقال وي به گارد شاهنشاهي شد. او هر قدمي را كه برميداشت، جوانب امر را در نظر ميگرفت و سعي داشت تا با ريشهيابي دردها، سرچشمهي آنها را بيابد، تا آنجا كه وقتي از او سؤال شد كه «چرا با توجه به موقعيتي كه داري، شاه را نميكشي؟» پاسخ داد: «بايد دستور برسد. نبايد خودسرانه عمل كرد و بيگدار به آب زد. زيرا من از آقا «حضرت امام خميني (ره) دستور ميگيرم.» در همين مقطع، براي فرستادن نيرو به فلسطين با مبارزين مسلمان همكاري داشت. وي در همان شرايط كه جامعه در يك حالت خفقان به سر ميبرد، با چند واسطه با حضرت امام (ره) ارتباط داشت و از راهنماييهاي ايشان بهره ميبرد و در تشكل نيروها و شتاب بخشيدن به روند انقلاب فعاليت مستمر داشت و سعي ميكرد كه اطلاعات سري را دراختيار مبارزان مسلمان قرار دهد. همه رفتارهای شهيد كلاهدوز در شيراز، در گرو اسلام و اعتقادات پاكش بود و آلوده زيستن را در قاموس او راهي نبود. چون چشمهاي ميجوشيد به اين اميد كه كوير دلها را به سرسبزي ايمان نويد دهد. راز و نيازهاي شبانه، او را چنان ساخته بود كه تحتتأثير زير و بمهاي زمانه رنگ نميباخت. مظهر وارستگي و تقوي بود و هيچگاه به مفاسد آلوده نميشد. عاشق ولايت فقيه بود و از هرجا كه ميتوانست خود را به حبل ولايت متصل ميكرد. در اين دوران با همسري متقي و پاكدامن ازدواج ميكند. با اينكه وضعيت شغلي او به گونهاي بود كه ميتوانست سرمايه و ثروت زيادي را كسب كند و زندگي تجملاتي داشته باشد، اما چون ايمان به خدا بر وجودش حكومت ميكرد هرگز ثروتي را براي خود نميخواست. مونس و همدم او در تمامي اوقات قرآن كوچكي بود كه پيوسته همراه داشت و هرگاه فرصت مييافت آن را ميگشود و از سرچشمه زلال اين وحي الهي سود ميجست. همين امر يعني پيروي جزء بجزء احكام الهي و دستورات قرآن او را به گونهاي ساخته بود كه زندگي وي پر از خير و بركت باشد. با مرحوم شهيد دكتر بهشتي در سال 1342 و در فعاليتهاي اجتماعي و سياسي 15 خرداد در اصفهان آشنا گرديد و از اين طريق خود را هرچه بيشتر به ولايت فقيه متصل كرد. در همين ايام بود كه پيشنهاد ورود به گارد به وي داده شد با اينكه دست و دلش ميلرزيد و ميدانست كه گارد قلب رژيم است ولي وظيفهاش به او حكم ميكرد كه هرچه بيشتر به نقطه رأس هرم نزديك شود و گام مؤثرتري در جهت عملي ساختن هدفهاي خود بردارد. با مشورتي كه با منابع متصل به مرجع ولايت داشت به او گفته شد كه ورود به گارد را بپذيرد. ورود او به گارد در حكم وسيلهاي بود كه بتواند اطلاعات كسب، و به دستگاه ضربه وارد كند و هستههاي بينش را در گارد و ارتش شكل دهد. پس با امام رابطه برقرار كرد، و با راهنماييهاي ايشان، نيروهاي متعهد و انقلابي را جذب ، و سعي كرد اطلاعات سري را در اختيار مبارزان مسلمان قرار دهد. در دانشكده افسري تدريس ميكرد چون از اين راه بهتر ميتوانست نيروهاي متعهد و انقلابي را شناسايي كند. در زمينه تبليغ اسلام در ارتش، انواع فعاليتهاي را انجام ميداد و چنان شد كه در اوج تظاهرات دهم محرم در تهران، سالن غذاخوري افسران و درجه داران گارد در پادگان لويزان، پذيراي حادثهاي دردناك براي رژيم منفور شاهنشاهي گرديد كه هيچگاه در مخيلهاش خطور نميكرد و خبر وقوع اين حادثه را رسماً اعلام نكرد، ليكن بزودي تمام مردم مطلع شدند و سرانجام انقلاب اسلامي پس از طي مراحل سخت مبارزاتي به دست تواناي رهبر كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني (ره) با شركت مردم دلير و انقلابي ما و با همت نيروهاي معتقد و مسلمان به پيروزي رسيد. در آن هنگام كه جريانات گوناگون اجتماعي و انحرافهاي پيدرپي، جوانان ما را آماج تيرهاي خود قرار داده بود، بهاييت با شيوههاي خاص خود در حال جذب جوانان ما به سوي خود بودند، شهيد كلاهدوز تمام هم و غم خود را صرف مجادله و مخالفت با اين طيف وسيع تبليغات آلت دست حاكميت ظلم كرد. پس در دوران اوجگيري انقلاب، فعالانه در تمامي صحنهها حضور مييابد و با ورود امام به ايران، بر فعاليتهاي خود ميافزايد. مواقعي كه افسر نگهبان ميشد دفتر وقاعي روزانه را ميديد و چيزهايي را كه مهم بودند براي گروه ميآورد تا تجزيه و تحليل كنند و خط مشي بعدي كشور و مبارزات را تعيين كنند. تا جايي كه در شب 21 بهمن 57، متوجه نقل و انتقالات مشكوكي در سطح پادگان، و متوجه نقشههاي فاجعهآميز آنها ميشود. از اين رو شب،پست نگهباني را از افسر نگهبان تحويل ميگيرد و به هر وسيلهاي خود را به اتاق تيمسارها ميرساند و متوجه نيت پليد آنها ميگردد. سپس از پادگان خارج ميشود و خبر را به بيت امام ميدهد و به پادگان باز ميگردد و تا صبح مشغول بيرون آوردن سوزن چكاننده تانك ها ميشود و بدين ترتيب بزرگترين توطئه رژيم را مبني بر گلولهباران فرودگاه، مجلس، مركز راديو و تلويزيون، ميدان ارگ، راهآهن و بيت امام را عقيم ميگذارد. با سقوط رژيم، تسخير پادگانها به دست مردم و اعلام همبستگي ارتش با مردم، شهيد كلاهدوز كه مرد ميداندار عرصه عشق بود در پي آن شد كه با تمامي نيرو از اين ثمره گرانبها نگاهباني كند. پس او بيدارتر از پيش، انقلاب را پاس ميداشت و از حريم اسلام و انقلاب، مراقبت و محافظت بيشتري ميكرد. او با ارادهاي خلل ناپذير، شب و روز از وسايل، ابزار و ادوات پادگانها حفاظت ميكرد و در دستگيري سران رژيم، نقش مؤثري داشت. در زماني كه عده اي دم از انحلال ارتش ميزدند ايشان سخت مخالفت كرد و با اطاعت از فرمان حضرت امام (ره)، كار سازمان بخشيدن به ارتش را برعهده گرفت. گروهي كه هسته مركزي آن با همت والاي كلاهدوز، اقاربپرست و تني چند از نظاميان متعهد و نيروهاي انقلابي تشكيل گرديد و ارتش مكتبي از رهاوردهاي شايان توجه اين ستاد بود. نقش مؤثر و كارساز شهيد كلاهدوز تنها در حوزه عمل اين كميته خلاصه نميشد بلكه او به همراه شهيد منتظري و شهيد نامجو واحدي از نيروهاي انقلابي را در گارد سابق تشكيل داد و خود بهترين مشاور مطلع و آگاه براي آنها بود. همكاري او با سپاه از قبل از تشكيل سپاه بود. او به همراهي شهيد منتظري و تني چند از نيروهاي متعهد تشكيلاتي به نام «پاسداران انقلاب» را ايجاد كرد. هنگامي كه سپاه به صورت منظم به عنوان يك نهاد به امر حضرت امام (ره) ايجاد گرديد، كلاهدوز جزء اولين كساني بود كه با ميل و رغبت خود به سپاه روي آورد و به عنوان يكي از اعضاي شوراي عالي سپاه انتخاب شد. بايد او را به حق از بنيانگذاران و از محورهاي اصلي سپاه دانست. نقش او در لحظه لحظه هاي اين نهاد مقدس مشهود است. با آن اعتقادات عميق از همان ابتدا، امر مهم آموزش را در سپاه از طرف نماينده شوراي انقلاب برعهده گرفت و در نتيجه فعاليتهاي چشمگير، قائممقام فرمانده سپاه گرديد. او از جمله كساني بود كه توانست سپاه را در مقابل تمامي توطئه هاي داخلي و خارجي حفظ كند و پس از مدتي ارتش و سپاه به همت او و يارانش به عنوان دو بازوي توانمند انقلاب شدند. شهيد كلاهدوز معتقد بود كه سپاه بايد نيروي منظم زميني و هوايي داشته باشد و به پيروي از همين نيات،موفق شد با كمك افراد متخصص و متعهد طرح تشكيل يگان هوايي را در سپاه تهيه كند. اين يگان، در شهريورماه 1366 به فرمان حضرت امام به عنوان نيروي هوايي سپاه رسماً تشكيل و گسترش يافت. كلاهدوز دريافته بود كه آمريكا درصدد ترفندهاي جديدي براي ضربهزدن به اسلام است. از اين رو مسأله جنگهاي پارتيزاني و آموزش آنها را براي اعضاي سپاه پيشنهاد كرد و سپس در پي جذب نيروهاي نخبه در سپاه شد. زيرا معتقد بود سپاه به افراد متعهد و متخصص براي افسري نياز دارد و براي اين منظور از هيچ كوشش و تلاشي فروگذار نكرد. وادي ششم زندگي او، دوران جنگ تحميلي و دفاع مقدس است كه او در اوج توطئهها، دسيسه تمامي كفر را بر ملا ميسازد تا از پلكان عرش الهي با نردبان عشق بالا رود و هر پله را با خون خود رنگين كند تا زردي چهرهاش را با سرخي شهادت، صبغهاي الهي بخشد. در عمليات شكستن حصر آبادان، كه با فرمان صريح حضرت امام (قدس سره) آغاز شد، شهيد كلاهدوز نقش بسزايي داشت. كلاهدوز هرگز ارتباط خود را با ارتش قطع نكرد و براين اساس جلسات متعددي با افراد رده بالاي ارتش و سپاه برگزار ميكرد و در نزديك شدن اين دو نهاد مردمي، تأثير بسزايي داشت. شهيد كلاهدوز عاشق مطالعه بود و بيشتر اوقات فراغت خود را صرف ورزش و مطالعه ميكرد. به سادهزيستن علاقه زيادي داشت. تدوين اساسنامه تشكيلاتي سپاه از جمله مواردي است كه شهيد در آن نقش بسزايي داشت و زماني كه مقرر شد براي سپاه آرم و علامتي در نظر رگفته شود، وي معتقد بود بايد با صاحبنظران مشورت شود در اين زمينه سهلانگاري را جاي نميدانست. اهل افراط و تفريط نبود. برخوردهايش كاملاً حسابشده و سنجيده بودند. حالت تعادل ايشان در زندگي ميتواند سرمشق و الگوي خوبي براي ساير برادران سپاه باشد. او عنصري آگاه و در تمام زمينهها فعال، كنجكاو و نمونه بود. راستي، درستي و صداقت در كارها، رفتار و گفتارش جلوهگر بود. اطاعت او از امام در حد تعبد بود؛ زيرا او خود را از صميم قلب مطيع اوامر امام ميدانست و ميكوشيد حركات و سكناتش با خواستههاي حضرت امام مطابقت كامل داشته باشد. بسياري از دوستان و همرزمان وي معتقدند كه او عصاره و خلاصه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است و مجموع ويژگيهايي كه انقلاب براي يك سپاهي و يك پاسدار اسلام قائل است در او گرد آمده بود. او از تظاهر و خودنمايي پرهيز داشت و در انجام وظايف اجتماعي، اعتقادي و مذهبي ميكوشيد كارها را بدون ريا و تنها به خاطر رضاي خدا انجام دهد و همين صفت حسنه او بود كه باعث شد همسايگانش متوجه نشوند كسي كه در همسايگي آنها زندگي ميكند قائممقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است. همين امر باعث شده بود كه تمامي اهل محل و همسايگان انقلاب اسلامي است. همين امر باعث شده بود كه تمامي اهل محل و همسايگان انگشت حسرت به دهان گيرند كه چرا او را بهتر و بيشتر نشناختهاند. در انجام فرمانهاي الهي پايبند بود و تحت هيچ شرايطي از انجام آن، شانه خالي نميكرد. در محيط خانواده آرام و متين بود چنانكه همه او را دوست ميداشتند. در كارها بسيار جدي و مطمئن بود و احساس مسئوليت ميكرد. مردمدار، خوشفكر، مؤدب و پاكيزه بود و براستي كه خلوص و ادب و رفتار او ميتواند براي همگان سرمشق و الگوي خوبي باشد. وقتي خبر شهادتش به سپاه رسيد عدهاي از بچهها ميگفتندكه سپاه يتيم شده است. با اينكه قائم مقام سپاه بود هرگز راضي نميشد برايش نگهبان و محافظ بگذارند و با سعي و تلاش فراوان دوستان، قبول كرد كه مسلح شود. كم ميخوابيد، كم ميخورد و كم حرف ميزد. مديريت صحيح و پشتكار و خستگيناپذيري، سعه صدر و تحمل زيادي در ناملايمات و شدايد داشت. سنگ صبور همه بود. بيتوقع، بيريا و عاشق و مخلص و جوانمرد بود. از هيچ كس گله نميكرد و با انجام كوچكترين خطايي، فوراً عذرخواهي ميكرد. در مشكلات صبور بود و ديگران را دلداري ميداد. روحيه شهادتطلبي داشت و ميكوشيد آن را در ديگران نيز تقويت كند. آري جامه زيباي شهادت، تنها به تن آنان برازنده و مقبول است كه كليد آن را داشته باشند. اين كليد در دست كساني قرار دارد كه عشق را وادي اول و آخر خود پندارند و در راه رسيدن به معبود از همه چيز و همه كس و تعلقات دنياي خود دل بركنند. سرانجام شهيد كلاهدوز در تاريخ 7/7/1360 در فاجعه سقوط هواپيما، پروانهوار پروبال سوخته با شهادت به جمع ياران قديمياش شهيد باهنر، رجايي، شهيد بهشتي و ديگران ميپيوندد و در جوار آنان و شهيدان صدر اسلام جاي ميگيرد
-
تاپیک جامع سرلشكر شهيد حسن آبشناسان تاپیک جامع سرلشكر شهيد حسن آبشناسان
hamed_713 پاسخ داد به djmerikhi تاپیک در جنگ آوران
فرمانده قرارگاه شمال غرب (حمزه سیدالشهدا)وفرمانده لشگر 23 نوهد( ارتش جمهوری اسلامی ایران) در سال 1315 در خانوادهاي متعهد و مؤمن در« تهران» ديده به جهان گشود. دوران كودكي را با تحصيل در مدرسه سپري نمود و درسال 1336 با اخذ مدرك ديپلم وارد دانشكده افسري شد. در سال 1339 با درجه ستواندومي فارغالتحصيل گشت و يك سال بعد دوره مقدماتي را به پايان رساند. پس از آن، در اولين دوره «رنجر»، «دورههاي عالي ستاد فرماندهي»، «دورههاي چتربازي و تكاوري» در داخل و خارج كشور، شركت نمود و تمامي اين مراحل را با موفقيت پشت سر گذاشت. او با وجود محيط نامناسب جامعه، پلههاي رشد و تكامل را، در پناه ارزشهاي اسلامي سپري نمود. پس از طلوع جاودانه انقلاب، به درجه سرهنگي ارتقاء يافت و فرماندهي «يگان جنگهاي نامنظم در قرارگاه سيدالشهداي ارتش» را بر عهده گرفت. شهيد آبشناسان با تشكيل سپاه، نيروهاي جديد را در «آموزشگاه سعد آباد» تحت تعليم خود قرار داد و در سال 1363، مطابق حكم رسمي «قرارگاه رمضان»، فراهم نمودن زمينههاي آموزش جنگهاي نامنظم سپاه به وي واگذار گشت. با پذيرفتن اين مسئوليت، تاكتيهاي جنگهاي چريكي را به برادران سپاهي، بسيجي و همرزمان خود آموزش داد و شاگردان بسياري در اين زمينهها تربيت نمود كه همه آنها، در ميدان مبارزه به زيبايي افتخار آفريدند. در آغاز جنگ تحميلي، خاك جبهه جنوب، با صلابت گامهاي او، آشنا شد كه همانند بسيجياي ساده، در بزم عمليات پيرانشهر، سردشت و بانه، حماسه آفريد و با رشادتهاي خود، يادش را در تاريخ خونين دفاع مقدس و قلبهاي ملت ايران، به تصوير كشيد. وي كه از همرزمان و ياران نزديك شهيد «محمد بروجردي» بود، در حاليكه فرماندهي لشگر 26 نوهد، فرماندهي قرارگاه حمزه و لشگر 33 نيروهاي مخصوص را بر عهده داشت، در سال 1364، همزمان با عمليات قادر، در منطقه «لولاند» بر اثراصابت تركش، شربت شيرين شهادت را نوشيد و آسمان جبهه را به شميم پايداري در مكتب اسلام، انقلاب و امام راحل، معطر ساخت. -
وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران در سپيدهدم روز 26 خرداد سال 1329 هجري شمسي پا به عرصه هستي نهاد. قدمش مايه بركت و خير براي خانواده بود و وجودش روشني بخش جانشان. قبل از اينكه به مدرسه برود، پدرش او را به مسجد برد و با قرآن آشنا كرد. پدرش از هواداران آيت الله «كاشاني» روحاني مبارز و مشهور نهضت ملی شدن نفت ایران بود. جواد در محيط ساده خانواده آموخت كه معيار اصلي و هدف واقعي زندگي تجمل و رفاه نيست، بلكه غير از ماديات، ارزشهاي والاتر و برتر ديگري نيز وجود دارد. به همين دليل در طول زندگي خود هيچگاه اجازه نداد، وسيله براي او هدف شود. شوق آموختن و علاقه به اينكه جواد بتواند خودش كتاب بخواند و خط بنويسد، باعث شد كه پدر زودتر او را در دبستان نام نویسی کند. دبستان اسلامي که جواد درآن درس می خواند، از شهرت خاصي در خانيآباد برخوردار بود. مدير و معلمان مدرسه به اين کودک لاغر اندام اما با هوش كه ميتوانست بيشتر آيات و سورههاي كوچك قرآن را كه از پدرش آموخته بود، بخواند؛ علاقه شديدي داشتند و تا پايان دروه ابتدايي اجازه ندادند، خانوادهاش او را از آن مدرسه به مدرسه ديگري منتقل كنند. قبل از ورود به مدرسه، نام شهيد« نواب صفوي» را شنيده بود، نام «غلامرضاتختی» را نيز در دبستان از ساير دانشآموزان شنيد. اين دو الگوي كودكي جواد بودند و اگرچه جواد نتوانست جسم خود را پرورش دهد اما از نظر روحي، روحيهاي مقاوم و نيرومند پيدا كرد. يك شب جواد در مسجد محله شگفتي آفريد. ماجراي آن شب را، بعد از گذشت سالها، هنوز قديميترهاي خانيآباد به ياد دارند. در آن ايام، معمولاَ سرشب برق محلات تهران قطع ميشد و مومنين مجبور ميشدند قبل از وقت مسجد را ترك كنند. آن شب به محض اينكه برق قطع شد، جواد بلافاصله باصداي كودكانه خود شروع به خواندن دعاي كميل كرد و مانع ترك مسجد شد. در دوره دانشآموزي جواد در دبستان، در فاصله بين سالهاي 1332 تا 1336 اوضاع سياسي و اقتصادي كشور نيز دگرگون شد و حوادثي روي داد كه زمينهساز قيام خونين 15خرداد 1342 در ايران شد. البته اين وقايع در جنوب شهر بيشترين تاثير را بر جاي گذاشت و بر وضع خانواده تندگويان نيز تاثير مستقيم داشت. در چنين وضعيتي، جواد با معدل بيست، دوره دبستان را پشت سر گذاشت و آماده ورود به مراحل بالاتر تحصیلی شد. در حالي كه نفر دوم با معدل 16 قبول شده بود و اصولاَ در آن زمان خصوصاَ در مدارس جنوب شهر، سطح نمرات دانشآموزان بالا نبود. لذا معدل بالاي جواد در منطقه سروصدا به راه انداخت و جواد تندگويان در سراسر مناطق جنوب شهر تهران نفر اول شناخته شد و جايزه گرفت. وضع مالي پدر جواد همچون بقيه مردم نجيب جنوب شهر بود. از يكسو ركود كسب و كار و از سوي ديگر مخالفت با رژيم و بحران مالي شديد، او را به شدت تحت فشار قرار داده بود. دوران كودكي و نوجواني جواد، چه در دبستان و چه در هنگام تحصيل در دبيرستان و دانشكده رنگي از رفاه نداشت. او بيشتر خرج تحصيل خود را در دوران دبيرستان، از راه كاركردن و تدريس خصوصي رياضي، عربي و زبان انگليسي تأمين ميكرد. جالب اينجاست كه با همان بدن ضعيف در حد مقدورات خود هيچگاه اجازه نداد ظالمي برمظلومي بتازد و هميشه مدافع مظلومان بود و با همان بدن شكننده، مقاومتي حيرتانگيز در مقابل دژخيمان ساواك از خود نشان داد و بازجويان و شكنجهگران خود را، بعد از تحمل هشت ماه شكنجه، مجبور كرد به شكست خود اعتراف كنند. تحصيل او در دبيرستان اسلامي «جعفري» مصادف با قيام خونين پانزدهم خرداد 1342 بود. شاه قصد داشت به آمريكا امتيازات بيشتري براي غارت منابع ايران بدهد و هستي ملت را يكسره بر باد دهد. او اين كارها را به بهانه رسيدن به دروازههاي تمدن بزرگ صورت ميداد. از جمله براي اتباع آمريكا، حق كاپيتولاسيون يا حق قضاوت كنسولي داده بود و قصد داشت تحت عنوان آزادي زنان و اعطاي حقوق به آنان، بعضي از مواد قانون مشروطه را ملغي و به جاي آن قوانين دلخواه آمريكا و مخالف با اسلام را جايگزين كند. در تاريخ دهم ذيقعدهالحرام 1382 اعلاميهاي از سوي امام خميني(ره) در مخالفت با رژيم منتشر شد. پدر جواد طبق معمول تعدادي از اين اعلاميهها را به دست آورد و در بازار تهران پخش كرد و نسخهاي از آن را نيز به خانه آورد و به جواد داد. اين اعلاميه و تلگرافي كه به مناسبت چهلم فاجعه قم از طرف امام خميني(ره) انتشار يافته بود، تحول عميقي در روحيه اين نوجوان سيزده ساله به وجود آورد و او را يكسره دگرگون كرد. دگرگونی که باعث شد او تا آخرین نفس و آخرین قطره خونش سربازی فداکار و رزمنده ای شجاع برای امام خمینی(ره) باشد و جانش را فدای عقیده الهی اش کند. اكثر شبها، با قدمهاي كودكانهاش همراه پدر و پدربزرگ به مسجد بينايي و هيات بنيفاطمه و فاطميون درخانيآباد ميرفت. ساكت و آرام در گوشهاي مينشست و به نماز خواندن مومنان نگاه ميكرد و گوش او به تدريج با دعا و گفتار عالمان دين آشنا شد. هنوز به دبستان نرفته بود كه در صف نماز جماعت در كنار پدر و پدربزرگ خود ايستاد و نماز خواند و درس خضوع و خشوع در برابر حق و ايستادگي در مقابل هرچه غيرخدايي، را آموخت. در كنار پدر و پدربزرگش در جلساتي كه بعد از هيات به گونهاي خصوصي برگزار ميشد، شركت داشت و با مبارزه مكتبي آشنا شد و تا آخرين دقايق حيات پرافتخارش از مبارزه دست نكشيد و مسجد و هيات را ترك نكرد. مهندس «تندگويان» با وجود اينكه امتياز لازم را براي اعزام به خارج به عنوان سهميه بانك ملي به دست آورده بود، در مصاحبه به دليل اينكه مذهبي ومتعصب شناخته شد، كنار گذاشته واز اعزام او به خارج از کشور برای تحصیل ممانعت به عمل آمد. ايشان با توجه به علاقهاي كه داشتند، در سال 1354 به تحصيل در دانشكده «نفت» در «آبادان» مشغول ميشوند و فعاليتهاي اسلامي و انقلابي خود را در انجمن اسلامي اين دانشكده دنبال ميكنند. پس از انقلاب با توجه به سوابق انقلابي مهندس تندگويان، ايشان از سوي شهيد رجايي به عنوان وزير نفت به مجلس معرفي شدند. 40 روز بعد شهيد تندگويان كه به قصد تشويق و تقدير كاركنان شجاع تاسيسات نفتي از يك راه فرعي عازم آبادان بودند، مورد تهاجم مزدوران صدام قرار گرفتند و به اسارت دشمن درآمدند. او پس از تحمل سالها اسارت وسخت ترین شکنجه ها در زندانهای مخوف عراق در حکومت دیکتاتوری صدام به درجه رفيع شهادت نائل آمد. منبع:"shohda.gov.ir
-
تاپیک جامع برادران شهید باکری تاپیک جامع سرداران شهید علی ، مهدی و حمید باکری
hamed_713 پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در جنگ آوران
مهدی باکری در سال 1333 شمسی در میاندوآب به دنیا آمد. با ورود به دانشگاه مرحلهی جدیدی از زندگی علمی و سیاسی او آغاز شد. در همان سالها به طور جدی پا در عرصهی مبارزات سیاسی و انقلابی گذاشت. مطالعهی کتاب ولایت فقیه امام خمینی نقش مهدی در شکلگیری شخصیت او بر جا گذاشت. او در دانشگاه درس خواندن و یاور دانشجویان و بیرون از دانشگاه یک دانشجوی پر شور و حال و واقف به اوضاع و احوال زمان بود. او و دوستانش نقش مهمی در بر پایی تظاهرات شهر تبریز در پانزدهم خرداد 1354 و 1355 داشتند. همان زمان وی توسط ساواک شناسایی شد و بارها برای بازجویی به ادارهی امنیت برده شد اما چون مدرکی علیه او نداشتند تحت نظر آزاد شد. بعد از گرفتن مدرک مهندسی برای ادامه مبارزه از محیط دانشگاه خارج شد. در سال 1356 به عنوان افسر وظیفه به خدمت سربازی رفت و به تهران مأمور شد. در بحبوحهی انقلاب مهدی به فرمان امام خمینی از پادگان گریخت و به ارومیه بازگشت. در این دوران مخفیانه زندگی میکرد و نیروهای جوان را سازماندهی و تربیت کرد. با پیروزی انقلاب مهدی نقشی فعال در سازماندهی سپاه پاسداران داشت. مدتی هم دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. او در سال 1359 ازدواج کرد و روز بعد از عقد به سوی جبهه شتافت. در منطقه ی غرب سمت فرماندهی سپاه را به عهده گرفت. همان روزها بود که علی صیاد شیرازی به کردستان آمد و با مهدی آشنا شد. مهدی پس از شرکت در عملیاتهای مختلف و پاکسازی ضد انقلاب، به منطقهی جنوب کشور رفت و معاونت تیپ نجف اشرف را به عهده گرفت. در عملیات فتحالمبین، در منطقهی رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد. پس از بهبود به جبهه بازگشت و پس از آزاد سازی خرمشهر دوباره مجروح شد. با تشکیل تیپ عاشورا فرماندهی این تیپ را به عهده گرفت. در عملیات حماسی خیبر که در جزیره ی مجنون بر پا شد برادرش به شهادت رسید. در روزهای آخر اسفندماه 1363 عملیات بدر آغاز شد. مهدی و نیروهایش ضربات مهلکی بر ارتش عراق میزنند. در روزهای 25 اسفند ماه مهدی و همرزمانش در مقابل عراقیها مقاومت کردند. هر چند فرماندهان ارشد سپاه سعی کردند مهدی را به عقب بازگردانند توجهی نکرد و سرانجانم با اصابت گلولهای به سرش به سختی مجروح میشود و هنگام بازگشت به عقب موشکی به قایق آنها اصابت میکند و پیکر آنها راهی دریاها می شود. تولد و كودكی به سال 1333 ه.ش در شهرستان میاندوآب در یك خانواده مذهبی و باایمان متولد شد. در دوران كودكی، مادرش را – كه بانویی باایمان بود – از دست داد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رسانید و در دوره دبیرستان (همزمان با شهادت برادرش علی باكری به دست دژخیمان ساواك) وارد جریانات سیاسی شد. فعالیتهای سیاسی – مذهبی پس از اخذ دیپلم با وجود آنكه از شهادت برادرش بسیار متاثر و متالم بود، به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسی مكانیك مشغول تحصیل شد. از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یكی از افراد مبارز این دانشگاه بود. او برادرش حمید را نیز به همراه خود به این شهر آورد. شهید باكری در طول فعالیتهای سیاسی خود (طبق اسناد محرمانه بدست آمده) از طرف سازمان امنیت آذربایجان شرقی (ساواك) تحت كنترل و مراقبت بود. پس از مدتی حمید را برای برقراری ارتباط با سایر مبارزان، به خارج از كشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم برای مبارزین داخل كشور فعال شود. شهید مهدی باكری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه حضرت امام خمینی(ره) – در حالی كه در تهران افسر وظیفه بود – از پادگان فرار و به صورت مخفیانه زندگی كرد و فعالیتهای گوناگونی را در جهت پیروزی انقلاب اسلامی نیز انجام داد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی بعد از پیروزی انقلاب و به دنبال تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد در آمد و در سازماندهی و استحكام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا كرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزندهای را از خود به یادگار گذاشت. ازدواج شهید مهدی باكری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود. مهریه همسرش اسلحه كلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئولیت جهاد سازندگی استان، خدمات ارزندهای برای مردم انجام داد. شهید باكری در مدت مسئولیتش به عنوان فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاشهای گستردهای را در برقراری امنیت و پاكسازی منطقه از لوث وجود وابستگاه و مزدوران شرق و غرب انجام داد و بهرغم فعالیتهای شبانهروزی در مسئولیتهای مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی، تكلیف خویش را در جهاد با كفار بعثی و متجاوزین به میهن اسلامی دید و راهی جبههها شد. نقش شهید در دفاع مقدس شهید باكری با استعداد و دلسوزی فراوان خود توانست در عملیات فتحالمبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف در كسب پیروزیها موثر باشد. در این عملیات یكی از گردانها در محاصره قرار گرفته بود، كه ایشان به همراه تعدادی نیرو، با شجاعت و تدبیر بینظیر آنان را از محاصره بیرون آورد. در همین عملیات در منطقه رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد و به فاصله كمتر از یك ماه در عملیات بیتالمقدس (با همان عنوان) شركت كرد و شاهد پیروزی لشكریان اسلام بر متجاوزین بعثی بود. در مرحله دوم عملیات بیتالمقدس از ناحیه كمر زخمی شد و با وجود جراحتهایی كه داشت در مرحله سوم عملیات، به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بیسیم هدایت كند. در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بیامان در داخل خاك عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحیت، وی مصممتر از پیش در جبههها حضور مییافت و بدون احساس خستگی برای تجهیز، سازماندهی، هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانهروز تلاش میكرد. در عملیات مسلم بن عقیل با فرماندهی او بر لشكر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور، بخش عظیمی از خاك گلگون ایران اسلامی و چند منطقه استراتژیك آزاد شد. شهید باكری در عملیات والفجرمقدماتی و والفجر یك، دو، سه و چهار با عنوان فرمانده لشكر عاشورا، به همراه بسیجیان غیور و فداكار، در انجام تكلیف و نبرد با متجاوزین، آمادگی و ایثار همهجانبهای را از خود نشان داد. در عملیات خیبر زمانی كه برادرش حمید، به درجه رفیع شهات نایل آمد، با وجود علاقه خاصی كه به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانوادهاش تماس گرفت و چنین گفت: شهادت حمید یكی از الطاف الهی است كه شامل حال خانواده ما شده است. و در نامهای خطاب به خانوادهاش نوشت: من به وصیت و آرزوی حمید كه باز كردن راه كربلا میباشد همچنان در جبههها میمانم و به خواست و راه شهید ادامه میدهم تا اسلام پیروز شود. تلاش فراوان در میادین نبرد و شرایط حساس جبههها، را از حضور در تشییع پیكر پاك برادر و همرزمش كه سالها در كنار بود بازداشت. برادری كه در روزهای سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سیاسی و در جبههها، پا به پای مهدی، جانفشانی كرد. نقش شهید باكری و لشكر عاشورا در حماسه قهرمانانه خیبر و تصرف جزایر مجنون و مقاومتی كه آنان در دفاع پاتكهای توانفرسای دشمن از خود نشان دادند بر كسی پوشیده نیست. در مرحله آمادهسازی مقدمات عملیات بدر، اگرچه روزها به كندی میگذشت اما مهدی با جدیت، همه نیروها را برای نبردی مردانه و عارفانه تهییج و ترغیب كرد و چونان مرشدی كامل و عارفی واصل، آنچه را كه مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت باید بدانند و در مرحله نبرد بكار بندند، با نیروهایش درمیان گذاشت. بیانات شهید قبل از شروع عملیات بدر همه برادران تصمیم خود را گرفتهاند، ولی من به خاطر سختی عملیات تاكید میكنم. شما باید مثل حضرت ابراهیم(ع) باشید كه رحمت خدا شامل حالش شد، مثل او در آتش بروید. خداوند اگر مصلحت بداند به صفوف دشمن رخنه خواهید كرد. باید در حد نهایی از سلاح مقاومت استفاده كینم. هرگاه خداوند مقاومت ما را دید رحمت خود را شالم حال ما میگرداند. اگر از یك دسته بیست و دو نفری، یك نفر بماند باید همان یك نفر مقاومت كند و اگر فرمانده شما شهید شد نگویید فرمانده نداریم و نجنگیم كه این وسوسه شیطان است. فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان(عج) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ. وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اصاعت از فرماندهی است. تا موقعی كه دستور حمله داده نشده كسی تیراندازی نكند. حتی اگر مجروح شد سكوت را رعایت كند، دندانها را به هم بفشارد و فریاد نكند. با هر رگبار سبحانالله بگویید. در عملیات خسته نشوید. بعد از هر درگیری و عملیات، شهدا و مجروحین را تخلیه كرده و با سازماندهی مجدد كار را ادامه دهید. حداكثر استفاده از وسایل را بكنید. اگر این پارو بشكند، به جای آن پاروی دیگری وجود ندارد. با همین قایقها باید عملیات بكنیم. لباسهای غواصی را خوب نگهداری كنید. یك سال است دنبال این امكانات هستیم. مهدی در شب عملیات وضو میگیرد و همه گردانها را یك یك از زیر قرآن عبور میدهد. مداوم توصیه میكند: برادران! خدا را از یاد نبرید نام امام زمان(عج) را زمزمه كنید. دعا كنید كه كار ما برای خدا باشد. از پشت بیسیم نیز همه را به ذكر «لاحول و لاقوه الا بالله» تحریض و تشویق میكند. لشكر عاشورا در كنار سایر یگانهای عمل كننده نیروی زمینی سپاه، در اولین شب عملیات بدر، موفق به شكستن خط دشمن میشود و روز بعد به تثبیت مواضع در ساحل رود میپردازد. در مرحله دوم عملیات، از سوی لشكر عاشورا حملهای نفسگیر به واحدهایی از دشمن كه عالم فشار برای جناح چپ بودند، آغاز میشود. حملهای كه قلع و قمع دشمن و گرفتن انتقام و قطع كامل دست دشمن از تعرض به نیروها در جناح چپ ثمره آن بود. ویژگیهای اخلاقی شهید باكری، پاسدار نمونه، فرماندهی فداكار و ایثارگر، خدمتگزاری صادق، صمیمی، مخلص و عاشق حضرت امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی بود. با تمام وجود خود را پیرو خط امام میدانست و سعی میكرد زندگیاش را براساس رهنمودها و فرمایشات آن بزرگوار تنظیم نماید، با دقت به سخنان حضرت امام(ره) گوش میداد، آنها را مینوشت و در معرض دید خود قرار میداد و آنقدر به این امر حساسیت داشت كه به خانوادهاش سفارش كرده بود كه سخنرانی آن حضرت را ضبط كنند و اگر موفق نشدند، متن صحبت را از طریق روزنامه بدست آورند. او معتقد بود سخنان امام الهام گرفته از آیات الهی است،باید جلو چشمان ما باشد تا همیشه آنها را ببینیم و از یاد نبریم. شهید باكری از انسانهای وارسته و خودساختهای بود كه با فراهم بودن زمینههای مساعد، به مظاهر مادی دنیا و لذایذ آن پشت پا زده بود. زندگی ساده و بیریای او زبانزد همه آشنایان بود. با تواناییهایی كه داشت میتوانست مرفهترین زندگی را داشته باشد؛ اما همواره مثل یك بسیجی زندگی میكرد. از امكاناتی كه حق طبیعیاش نیز بود چشم میپوشید. تواضع و فروتنیاش باعث میشد كه اغلب او را نشناسند. او محبوب دلها بود. همه دوستش میداشتند و از دل و جان گوش به فرمان او بودند. او نیز بسیجیان را دوست داشت و به آنها عشق میورزید. میگفت: وقتی با بسیجیها راه میروم، حال و هوای دیگری پیدا میكنم، هرگاه خسته میشوم پیش بسیجیها میروم تا از آنها روحیه بگیرم و خستگیام برطرف شود. همه ما در برابر جان این بسیجیها مسئولیم، برای حفظ جان آنها اگر متحمل یك میلیون تومان هزینه – برای ساختن یك سنگر كه حافظ جان آنها باشد – بشویم، یك موی بسیجی، صد برابرش ارزش دارد. با دشمنان اسلام و انقلاب چون دژی پولادین و تسخیرناپذیر بود و با دوستان خدا، سیمایی جذاب و مهربان داشت. با وجود اندوه دائمش، همیشه خندان مینمود و بشاش. انسانی بود همیشه آماده به خدمت و پرتوان. حجتالاسلام والمسلمین شهید محلاتی در مورد شهید باكری اظهار میدارند: وی نمونه و مظهر غضب خدا در برابر دشمنان خدا و اسلام بود. خشم و خروشش فقط و فقط برای دشمنان بود و به عنوان فرمانده و باتقوا، الگوی رافت و محبت در برخورد با زیردستان بود. همسر شهید باكری در مورد اخلاق او در خانه میگوید: باوجود همه خستگیها، بیخوابیها و دویدنها، همیشه با حالتی شاد بدون ابراز خستگی به خانه وارد میشد و اگر مقدور بود در كارهای خانه به من كمك می كرد؛ لباس میشست، ظرف میشست و خودش كارهای خودش را انجام میداد. اگر از مسلئلهای عصبانی و ناراحت بودم، با صبر و حوصله سعی میكرد با خونسردی و با دلایل مكتبی مرا قانع كند. دوستان و همسنگرانش نقل میكنند: به همان میزان كه به انجا فرایض دینی مقید بود نسبت به مستحبات هم تقید داشت. نیمههای شب از خواب بیدار میشد، با خدای خود خلوت می كرد و نماز شب را با سوز و گداز و گریه میخواند. خواندن قرآن از كارهای واجب روزمرهاش بود و دیگران را نیز به این كار سفارش مینمود. شهید باكری در حفظ بیتالمال و اهیمت آن توجه زیادی داشت، حتی همسرش را از خوردن نان رزمندگان، برحذر میداشت و از نوشتن با خودكار بیتالمال – حتی به اندازه چند كلمه – منع میكرد. وقتی همرزمانش او را به عنوان فرماندهی كه مندرسترین لباس بسیجی را مدتهای طولانی استفاده میكرد مورد اعتراض قرار میدادند، میگفت: تا وقتی كه میشود استفاده كرد، استفاده میكنم. همواره رسیدگی به خانواده شهدا را تاكید میكرد و اگر برایش مقدور بود به همراه مسئولین لشكر بعد از هر عملیات به منزلشان میرفت و از آنان دلجویی میكرد و در رفع مشكلات آنها اقدام میكرد. او میگفت: امروز در زمره خانواده شهدا قرار گرفتن جزو افتخارات است و این نوع زندگی از با فضیلتترین زندگیهاست. نحوه شهادت بعد از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش، روح در كالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود كه به زودی به جمع آنان خواهد پیوست. پانزده روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعلیبن موسیالرضا(ع) خواسته بود كه خداوند توفیق شهدت را نصیبش نماید. سپس خدمت حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیتالله خامنهای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست كرد كه برای شهادتش دعا كنند. این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ 25/11/63، به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناكترین صحنههای كارزار وارد شد و در حالی كه رزمندگان لشكر را در شرق دجله از نزدیك هدایت می كرد، تلاش مینمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتكهای دشمن تثبیت نماید، كه در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی، ندای حق را لبیك گفت و به لقای معشوق نایل گردید. هنگامی كه پیكر مطهرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال میدادند، قایق حامل پیكر وی، مورد هدف آرپیجی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست. او با حبی عمیق به اهل عصمت و طهارت(ع) و عشقی آتشین به اباعبداللهالحسین(ع) و كولهباری از تقوی و یك عمر مجاهدت فی سبیلالله، از همرزمانش سبقت گرفت و به دیار دوست شتافت و در جنات عدن الهی به نعمات بیكران و غیرقابل احصاء دست یافت. شهید باكری در مقابل نعمات الهی خود را شرمنده میدانست و تنها به لطف و كرم عمیم خداوند تبارك و تعالی امیدوار بود. در وصیتنامهاش اشاره كرده است كه: چه كنم كه تهیدستم، خدایا قبولم كن. شهید محلاتی از بین تمام خصلتهای والای شهید به معرف او اشاره میكند و در مراسم شهادت ایشان، راز و نیاز عاشقانه وی را با معبود بیان میكند و از زبان شهید می گوید: خدایا تو چقدر دوستداشتنی و پرستیدنی هستی، هیهات كه نفهمیدم. خون باید میشدی و در رگهایم جریان مییافتی تا همه سلولهایم هم یارب یارب میگفت. این بیان عارفانه بیانگر روح بلند و سرشار از خلوص آن شهید والامقام است كه تنها در سایه خودسازی و سیر و سلوك معنوی به آن دست یافته بود.- 63 پاسخ ها
-
بمب افكن استراتژيك بی-3 (b-3 bomber) بمب افكن استراتژيك بی-3 (B-3 BOMBER)
hamed_713 پاسخ داد به saman_777 تاپیک در هجومی و بمب افکن
جاي ديگه هم نبود. تكراري نيست بخونيد. :? :lol: :? -
بمب افكن استراتژيك بی-3 (b-3 bomber) بمب افكن استراتژيك بی-3 (B-3 BOMBER)
hamed_713 پاسخ داد به saman_777 تاپیک در هجومی و بمب افکن
توي فروم هواپيماهاي نظامي كه نبود.حالا اگه جاي ديگه بوده متاسفانه من نديدم. :lol: با اين حال دوباره خوندنش خالي از لطف نيست. :?