Arash

VIP
  • تعداد محتوا

    1,330
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    1

تمامی ارسال های Arash

  1.   سلام هم اینجا و هم رهروان منتها احتمالا تایپیک ادغام شده و یا حذف ( در اینجا ) چون پیداش نمیکنم پسورد درست کردن هم که کاری نداره ، اگه میخوای تا بگم عوض کنند برات   این هم فیلم ها         این پایینی زیاد مهم نیست دو نقل قول بالا مد نظرم هست  
  2. اینترنت قوی نمیگیری که اون فیلم ها که گذاشتم و ببینی که :crying: :crying: :crying: :neutral:
  3. Arash

    در کمینگاه دشمن

    تقويت عناصر در بالاي ارتفاع صبح روز بعد با روشن شدن هوا به سرعت مبادرت به تقويت عناصر مستقر در بالاي ارتفاع نموده و خودم از ارتفاع پايين آمدم و ستون را آماده حركت كردم. شيوه ي ضدانقلاب هميشه به اين منوال بود كه با انجام كمين هاي ايذايي درحركت ستون هاي نظامي وقفه ايجاد كند تا فرصت مناسب را جهت عملي نمودن شرارت ها و نقشه هاي بعدي خود به دست آورد و به همين دليل تصميم گرفتم ديگر چنين فرصتي را به ضدانقلاب ندهم.   همراه ستون باقي ماندم پس از آن كه ستون را براي انجام مأموريت آماده نمودم و تصميم گرفتم از پرسنل خداحافظي كرده و به قرارگاه بازگردم. زماني كه خواستم با پرسنل خداحافظي كنم احساس كردم كه بازتاب اين عمل موجب تضعيف روحيه آنان مي شود و اين ضعف آن قدر چشمگير و واضح بود كه حتي يكي از آنها آن را به زبان آورد و گفت: اگر شما برويد ما هم بر مي گرديم. در آن شرايط با توجه به اين كه تقريباً نصف مسير 56 كيلومتري (بانه – سردشت ) را طي كرده و قاطعانه در مقابل ضدانقلاب ايستاده بوديم، شايسته ندانستم كه با ترك ستون موجب ضعف و بحران روحي در پرسنل شوم لذا به آنان گفتم از رفتن منصرف شده ام و تا خاتمه عمليات با شما خواهم بود و به اين ترتيب از تاریخ 59/6/15 عملاً فرماندهي ستون را خودم به عهده گرفتم.   توقف در پيچ دولازان براي جلوگيري از غافلگير شدن، آرايش تاكتيكي مناسب آن منطقه را اتخاذ كردم وستون را به طرف سردشت حركت دادم . بعد از پشت سرگذاشتن ده كوخان و نمشير به اول پيچ دولازان رسيديم . درابتداي آن پيچ كه به شكل يو بود ديگر هوا تاريك شد. از دوردست صداي تيراندازي به گوش مي رسيد. در سه راهي آلوت واقع درابتداي پيچ دولازان ستون را متوقف كردم تا شب را درآنجا به صبح برسانيم. توقف درآن محل دو مزيت داشت يكي اين كه از حمله ي دشمن تا حدودي مصون مي مانديم و دوم اينكه با اتخاذ اين تاكتيك دشمن را فريب ميداديم تا مسير اصلي حركت ما را متوجه نشود. درسه راهي آلوت سنگرهاي متروكه زيادي ازضدانقلاب به چشم مي خورد كه در داخل بعضي از سنگرها حتي قرص ضدحاملگي هم وجود داشت كه نشان مي داد دخترها و پسرها با هم داخل يك سنگرنگهباني مي دادند و اين حاكي از ترويج فساد در بين ضدانقلاب بود. روز بعد كه از سه راهي آلوت به طرف دشت حركت كرديم به علت وضعيت خاص منطقه و كمين خوربودن آن با احتياط كامل جلو مي رفتيم به طوري كه بيشتر از دو الي سه كيلومتر در روز نمي توانستيم حركت كنيم . در آن مسير عناصر مسلح اكثر گروهكها حتي چريكهاي فدايي خلق هم حضور داشتند و اوضاع بسيار خطرناكي را به وجود آورده بودند. به زبان ساده شرايط آنجا بي شباهت به انبار باروت درحال انفجار نبود.   انفجار خودرو حامل مهمات زماني كه از سه راهي آلوت به طرف پيچ دولازان درحال حركت بوديم حادثه ناگواري اتفاق افتاد . ضدانقلاب با كمين در مسير ستون اقدام به تيراندازي با آرپي جي كرد. كه در اثر اصابت يكي ازگلوله ها ي آرپي جي به تريلي حامل مهمات آن را منهدم نمود. مهمات داخل خودرو همچون كوه آتشفشان منفجر شد و شعله هاي آن به هوا ميرفت. تا يكي دو ساعت انفجار همچنان ادامه داشت. خشم و نفرت همه را فراگرفته بود . بعضي ها حتي ترسيده بودند، بعد معلوم شد كه آر پي جي زن يك زن بوده است . هنوز آتش خودروي حامل مهمات خاموش نشده بود كه خودروي ديگري از پل پايين رفت و واژگون شد. وقتي به دهكده دولازان رسيديم با مقاومت سرسختانه ضدانقلاب مواجه شديم كه از داخل دهكده به طرف ما تيراندازي مي كردند. يك لحظه تصميم گرفتم تا با آتش توپخانه تمام روستا را با خاك يكسان كنم اما پس از لحظاتي برخودم مسلط شدم و به اين نتيجه رسيدم كه اثر زيان بارش بيش ازسودش هست. لذا از گلوله باران روستا منصرف شدم و دستور دادم فقط اطراف روستا را با آتش توپخانه بكوبند اگر چه اهالي روستا آنجا را از قبل ترك كرده بودند و تنها احشام و وسايل زندگيشان آنجا باقي مانده بود با اين حال تصميم گرفتم از طريق ديگري به مقاومت ضدانقلاب خاتمه بدهم.    حمله هواپيماي شكاري به نيروهاي خودي علي رغم اجراي آتش توپخانه در اطراف روستاي دولازان از مقاومت ضدانقلابيون كاسته نشد لذا توسط خلباني به نام انصاري كه افسر ناظر مقدم هوايي بود و در داخل ستون ما را همراهي مي كرد از پايگاه سوم شكاري درخواست هواپيما كردم. پس از مدت كمي يك فروند هواپيماي شكاري در آسمان ظاهرشد اما اشتباهاً نيروهاي خودي را مورد هجوم و رگبارمسلسل خود قرار داد و 12 نفر را به شهادت رسانيد از وقوع اين حادثه غم انگيز همه ي پرسنل به سختي اندوهگين شدند.   نماز را با پوتين مي خوانديم اوضاع و احوال آن قدر به هم ريخته و آشفته بود كه حتي فرصت باز كردن بند پوتين هايمان را هم نداشتيم و با پوتين نماز مي خوانديم. در آن شرايط بحراني جيره غذايي ستون نيز تمام شده بود و تنها غذايي كه براي سيركردن پرسنل در دسترس بود به نان و پنير خلاصه ميشد كه آن هم با تحمل سختي هاي فراوان با بالگرد توسط خلبانان ايثارگر هوانيروز بر ايمان آورده مي شد.    درگيري با ضدانقلاب در دهكده ي بي كس و دارساوين پس از عبور ازده دولازان به دهكده ي بي كس رسيديم. در آنجا هم قيامتي بر پابود كه با تحمل سختي ها و صرف وقت زياد موفق به پاكسازي آن شديم. آنگاه به راه خود ادامه داديم و به تدريج كه مسير را طي ميكرديم به دارساوين كه در آخرين پيچ هاي جاده بانه - سردشت قرار داشت رسيديم. اين منطقه بسيار خطرناك بود. چون قبلاً در دارساوين 52 نفر شهيد شده بودند و تجربه تلخي از آنجا داشتيم . براي جلوگيري از تكرار حوادث قبلي به خدمه ي يك دستگاه تانك اسكورپيون گفتم كه جلوي ستون حركت كند تا ضمن شناسايي مسير اگر كميني وجود داشت ستون به تله نيفتد. راننده اسكورپين در اجراي دستور مسامحه كرد و گفت اگر مي خواهي جلو ستون حركت كنم خودت بايد در كنارم حركت كني و با هم جلو برويم . گفتم : مرد حسابي تو داخل تانك هستي و من بيرون، اگر يك گلوله بخورم ازبين ميروم و ستون بي فرمانده مي ماند. راننده خاطي گفت تنها راه حل اين است كه بامن بيايي! به هرحال قبول كردم و همراه با بي سيم چي ام پا به پاي اسكورپيون جلو رفتم . همان طوركه جلو مي رفتيم، ناگهان متوجه شديم بين ستون فاصله افتاده است لذا به راننده اسكورپيون گفتم بايد ستون را مرتب كنم حال تو مي خواهي جلو برو، ميخواهي نرو.  آنگاه به طرف ستون برگشتم تا آن را سرو سامان دهم زيرا در غير اين صورت ممكن بود در فاصله اي كه به وجود آمده بود ضدانقلاب در ستون نفوذكند.     در كمين افتادن اسكورپيون راننده ي اسكورپيون فكركرده بودآن طرف گردنه سردشت است و لذا بدون رعايت احتياط جلورفت و متاسفانه دركمين ضد انقلاب افتاد. كنترل ستون ازدستم خارج شد و بارديگر دركمين ضدانقلاب افتاديم . قدرت آتش ضدانقلاب بر روي ستون آن قدرزياد بود كه اكثر ماشين هاي داخل ستون مورد اصابت گلوله آرپي جي قرارگرفته و منهدم شدند. اما سرنشينان خودروها پايين پريدند و در سمت چپ و راست جاده موضع گرفتند. اين لحظه نقطه اوج ناراحتيم بود. همان طوري كه باران گلوله بر سرمان ميباريد بي سيم چي ام كه يك كارمند بسيجي بود دائم به دور و برم مي چرخيد. به اوگفتم مگر ديوانه شده اي؟ گفت، اين كار را مي كنم كه اگر گلوله اي آمد به من بخورد نه به تو. با شنيدن اين حرف احساس فوق العاده اي به من دست داد. با خودم گفتم حتي خورشيد هم نمي تواند درياي تحمل اين مرد بزرگ را به جوش آورد.     ادامه دارد ....
  4.   ارابه ی فرود جلو ( دو چرخی ) بلند شده و تو هوا هست و اون ها که رو زمینه ارابه های  فرود عقبی هستند
  5. 24 آبان مصادف است با دومین سالگرد سانحه بالگرد 214 هوانیروز که برای امداد رسانی به هموطنانمان شتافته بود  شهیدان شاهویسی -هوبان مرتضوی- سیدجعفرقاری-علیرضا پیرمغان  شهید سروان خلبان هوبان مرتضوی دانشجوی ترم آخرکارشناسی ارشد مدیریت دانشگاه ساری ایثارت هیچگاه فراموش نخواهد شد هیچگاه!  
  6. Arash

    تاکتیکهای نفوذ

    آغاز جنگ ایران و عراق مبدایی شد بر شکوفا شدن قوه ی خلاقیت و ابتکار. شرایط آن روزگار سبب کمبودهایی شد که جز با توسل به ابتکار رفع آنها ممکن نبود. اما در این وادی آزمون و خطا بسیار پیش آمد که شروع کردیم به اختراع دوباره و دوباره ی چرخ. گفتیم که اولین حرکت مستقل سپاه با عملیات امام مهدی (عج) کلید خورد. موفقیت تاکتیک پیاده نظام در این عملیات (با محوریت دور زدن مواضع حریف) موجب شد تا این تاکتیک به صورتی گسترده تر در دیگر عملیاتها بکارگرفته شود. اوج بکارگیری این تاکتیک دور زدن مواضع عراق در عملیات طریق القدس از طریق احداث جاده ی فانوس بود. فرماندهان وقت سپاه ،که فکر می کردند آموزه ی جدیدی را در عرصه ی نظامی گیری کشف کرده اند، بارها و بارها از این روشهای تاکتیکی در جنگ استفاده کردند تا جاییکه عراقی ها کاملا به روشهای آنان آشنا شدند و راه های مبارزه با آن را فراگرفتند. اولین عملیات برون مرزی ایران ،عملیات رمضان، به همین دلیل به گل نشست. این روشها پس از آن دیگر نتوانستند یک پیرزوی استراتژیک برای ایران به ارمغان بیاورند. روشهای تاکتیکی که در حقیقت بسیار قدیمی تر از آن بودند که فرماندهان سپاه می پنداشتند.   تاکتیکهای نفوذ در طی سالهای انتهایی جنگ جهانی اول و در پی بن بستی که ناشی از جنگهای خندقی بود به صورت جداگانه توسط روسها، فرانسوی ها، بریتانیایی ها و آلمانها توسعه یافتند. البته به دلیل پیروزی درخشان آلمان در نبردهایی چون نبرد کاپورتو اغلب، این تاکتیکها را منتسب به آلمانها می دانند. پس از پیروزی درخشان ژنرال هویتر آلمانی در عملیات میشل (مارس 1918) این تاکتیکها به نام "تاکتیکهای هویتر" معروف شدند.   اولین نوشته ی مدون درباره ی این تاکتیکها توسط ارتش فرانسه در آوریل 1915 با نام یادداشت 5779 منتشر شد. در این جزوه ذکر شده بود که اولین امواج حمله ی پیاده نظام (در آن زمان از یک طرف هنوز زرهی وارد جنگ نشده بود و از طرف دیگر سواره نظام عملا منسوخ شده بود و نمی توانست وظیفه ی خط شکنی را برعهده بگیرد) باید تا حد ممکن در خطوط دشمن نفوذ کند و نقاط دفاعی قدرتمند را برای امواج بعدی حمله کنار بگذارد. این روش حمله در روز 9 می 1915 در نبرد دوم آرتویز توسط سپاه هجدهم ارتش فرانسه بکارگرفته شد و این واحد توانست در طی 1.5 ساعت در حدود 4.5 کیلومتر در خطوط دفاعی دشمن پیشروی کند. مشکل اصلی فرانسوی ها تقویت نیروهای تک ور و نگهداشتن مواضع تصرف شده در برابر ضدحمله ی آلمانها بود.   چند ماه بعد یک افسر جوان فرانسوی به نام ،آندره لافورژه، تجربیاتش از نبرد نهم می را در جزوه ای منتشر کرد. جزوه ی لافورژه بر واحدهای کوچکی تمرکز کرده بود که برای مقابله با مواضع محکم دشمن آتش توپخانه ی خودی را به یاری می طلبید و از این نظریه دفاع می کرد که اولین موج حمله باید در شکافهای بین مواضع دشمن (که موقتا توسط آتش توپخانه ی خودی ایجاد می شوند) رخنه کند. پس از آن، این مواضع باید توسط امواج بعدی پیاده نظام محاصره شده و مورد حمله قرار می گرفتند. جزوه ی لافورژه ،که نمونه ی کامل تر یادداشت 5779 بود، در همان سال توسط فرانسوی ها منتشر شد و بریتانیایی ها در همان سال آن را ترجمه کرده و در میان نیروهای خود پخش کردند. آمریکایی ها هم یک سال بعد ترجمه ی این جزوه را در ارتش خود منتشر کردند.   در همان زمان آلمانها هم به دنبال راه حلی برای غلبه بر بن بست جنگهای خندقی بودند و به نتایجی مشابه نتایج فرانسوی ها رسیده بودند با این تفاوت که روش آلمانها از امواج حمله ی انسانی استفاده نمی کرد. در بهار 1915 یک واحد نمونه توسط سرگرد کالسو تشکل شد و اندکی بعد هدایت این واحد به سروان ویلی روهر سپرده شد.   سلاح اصلی سربازان روهر عبارت بود از نارنجک، کارابین های 98آ و سرنیزه. روهر اعتقاد داشت که سبک باری سرباز مهمترین اصل برای اجرای تاکتیک نفوذ است و بنابراین بسیاری از ادوات و سلاح های سنگین استاندارد ارتش آلمان را کنار گذاشت و برای آنها جایگزینهای سبکتری پیداکرد. بعدتر کارابینهای 98آ نیز جای خود را به مسلسل دستی ام.پی-18 برگمان دادند که نواخت تیر بیشتری را در اختیار سربازان تک ور قرار می داد. اولین حمله ی بزرگ واحد روهر نبرد وردن در فوریه ی 1916 بود. در آوریل 1916 استعداد این واحد از 2 گروهان به 4 گروهان تبدیل شد و چند گردان یاگر ارتش آلمان هم شروع به تغییر بر اساس استانداردهای واحد رزمی روهر کردند.     فون هویتر   کارایی واحد روهر سبب شد تا ارتش آلمان تشکیل واحدهایی مانند این واحد را در دستور کار قراردهد. افراد این واحدهای نخبه در ارتش آلمان به "تکاور" معروف شدند. اما کسی که این تاکتیکها را به انتهای قدرت خود رساند ژنرال اسکار فون هویتر بود. هویتر ابتدا در جبهه ی شرق تاکتکیهای نفوذش را بکار برد و سبب شد تا خطوط دفاعی روسها در هم فرو بریزد. پس از تسلیم شدن روسها هویتر به غرب رفت و در عملیات میشل در مارس 1918 بالاخره توانست بن بست 4 ساله ی جنگهای خندقی را بشکند و در خطوط متفقین نفوذ کند. به هرحال این پیروزی دیگر برای آلمان بسیار دیر بود و ارتش از رمق افتاده ی آلمان تاب مقاومت در برابر حملات متفقین ،که به تازگی با سربازان تازه نفس آمریکایی تقویت شده بودند، را نداشت.   تاکتیک نفوذی هویتر با بمباران کوتاه ولی شدید خطوط مقدم دشمن برای تحت فشار قرار دادن و نابود کردن روحیه ی مدافعین شروع می شد. این بمباران (که شامل بمب شیمیایی هم می شد) به خطوط مواصلاتی، مواضع توپخانه و مقرهای فرماندهی دشمن در پشت جبهه تعمیم داده می شد تا ارتباط عقبه ی دشمن با خط مقدم قطع شود. این بمباران برای گیج کردن دشمن و کاهش توانایی اجرای ضدحمله لازم بود. برای تأثیر بیشتر فلشهای اصلی حمله تا آخرین لحظه مخفی نگه داشته می شد.   پس از بمباران، پیاده نظام سبک حمله را آغاز می کرد. آنها باید نقاط ضعف حریف را شناسایی کرده و از این نقاط به داخل خطوط دشمن نفوذ می کردند و نقاط مستحکم تر را رها می کردند. پس از موج اول حمله، موج بعدی حمله با پیاده نظام سنگین تر سر می رسید و به نقاط دفاعی باقیمانده ی حریف حمله می کرد تا جایی که کل مواضع دشمن دچار فروپاشی می شد. امواج بعدی حمله از مسلسلهای سبک، خمپاره و آتش افکن برای حمله به مواضع مستحکم دشمن استفاده می کردند. این روش حمله بر اساس سرعت عمل و غافلگیری بود. هر چند که این تاکتیک در ابتدا موفق بود اما استفاده ی زیاد از آن در طول جنگ جهانی اول سبب شد تا روشهای دفاعی برای مقابله با آن تکامل پیداکند . یکی از مشکلات جنگهای خندقی در جنگ جهانی اول آن بود که پس از شکستن خط دشمن وضعیت زمین آنقدر خراب بود که رساندن نیروی کمکی و تجهیزات به نیروهای تک ور به سختی صورت می گرفت و همین امر سبب می شد که دشمن بتواند خود را پیداکند و با تجدید سازمان نیروهایش ضدحمله کند. بدین خاطر نیروی تک ور پس از مدت کوتاهی توان خود را از دست می داد و دیر یا زود متوقف می شد.   روسها در سال 1916 تاکتیکهایی مشابه تاکتیکهای هویتر را حمله ی بروسیلف بکاربردند اما انقلاب فوریه و پس از آن انقلاب سرخ شیرازه ی امور را در روسیه از هم به دربردند. بریتانیایی ها هم در همان سال دستورالعمل اس.اس-143 را منتشر کردند که نسخه ی انگلیسی تاکتیکهای نفوذ به شمار می رفت. در روش انگلیسی ها به جای اینکه از گروهان به عنوان عنصر اصلی حمله استفاده شود از جوخه استفاده می شد. ژنرال انورپاشا در سال 1917 واحدهایی مشابه "تکاوران" ارتش آلمان را در ارتش عثمانی سازمان داد. اتریشی ها هم که در شرق دچار بن بست جنگهای خندقی شده بودند در سال 1916 تعدادی از افسران و درجه داران خود را برای دوره دیدن درباره ی تاکتیکهای نفوذ به آلمانن فرستادند و واحدهای تکاوری مشابه آلمانها تشکیل دادند. روش حمله به نقاط ضعیف دشمن و دور زدن نقاط قدرتمند دفاعی او بعدتر در جنگ جهانی دوم در حملات رعدآسای ورماخت بکاربرده شد.   منبع انگلیسی 1 منبع انگلیسی 2 منبع فارسی وبلاگ جنگ و تاریخ
  7.   [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/01~32.jpg][/url]   [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/05~19.jpg][/url]   [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/06~14.jpg][/url]     [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/04~24.jpg][/url]   [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/07~9.jpg][/url]   [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/08~7.jpg][/url]     [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/10~11.jpg][/url]   [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/11~11.jpg][/url]   [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/12~9.jpg][/url]     [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/13~5.jpg][/url]   [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/15~2.jpg][/url]   [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/16~2.jpg][/url]     [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/17~1.jpg][/url]   [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/18~0.jpg][/url]   [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/19.jpg][/url]     [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/25~4.jpg][/url]   [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/26~2.jpg][/url]   [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10266/22~2.jpg][/url]       منبع اولین گروه چریک‌های آتش‌نشان برای نخستین بار در کشور، آموزش‌های خود را زیر نظر مربیان نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در شیراز آغاز کرده‌اند. این گروه که متشکل از ۱۴۴ آتش‌نشان تازه استخدام شده هستند، به مدت یک‌ماه آموزش‌های مختلف چریکی و زندگی و انجام عملیات در شرایط سخت را تجربه خواهند کرد تا برای اجرای عملیات‌های دشوار آتش‌نشانی و امداد رسانی آماده شوند.
  8. Arash

    چریک‌های آتش نشان

    ...     البته همه ی این عزیزان به جز نیروهای آموزش دهنده از عزیزانی که جدیدا در آتش نشانشی شیراز جذب شده اند میباشند و در این دورها بنا هست آموزش هایی که میبنند باعث بشه که اتفاق های تلخ چند سال قبل دوباره تکرار نشه که البته در سری بعدی عکس هایی که بیرون اومد ( مربوط به اتمام دوره ی آموزش ) و تجهیزاتی که به این نیروها داده شده بود . معلوم شد این ها فقط برای آتش سوزی های شهری تجهیزات دارن و برای کوهستان ( که این دوره به خاطر اون هست ) هیچ تجهیزاتی ندارن یه جورایی کل دوره ی آموزش زیر نظر تیپ 55 هوابرد هیچ فایده ای نداشته
  9. Arash

    نگاهی بر وب عمیق Deep Web

      باز نمیشن
  10. Arash

    خاطراتی از هوانیروز در جنگ

    آن روز 9 ساعت پرواز عملیاتی داشتیم و از نظر پروازی رکورد جدیدی زده بودیم . برای آنکه زمان را از دست ندهیم حتی هلی‌کوپتر را بدون آنکه خاموش کنیم سوخت می زدیم و بلافاصله به پرواز در می آمدیم. من لیدر تیم بودم و سرهنگ بدیع همدانی همراه من بود.مأموریتمان نجات خلبانان ساقط شده بود و در ضمن هلی‌کوپترهای کبرا را نیز هدایت می کردیم .همه پروازهای ما موثر بود چرا که دشمن در منطقه فتح المبین در دشت باز قرار گرفته بود و ما در هر سوتی پرواز تعدادی از ادوات و تجهیزات آنها را منهدم می کردیم و افراد دشمن را به کام مرگ می فرستادیم . چیزی به غروب خورشید نمانده بود، عملاّ آخرین پرواز روز را انجام می دادیم . از منطقه "مولاب" به پرواز در آمدیم و مسیری را که صبح، در چهار دقیقه طی کرده بودیم ، به علت عقب نشینی دشمن ده دقیقه طول کشید. یکی از هلی‌کوپترهای کبرا که حامل موشک "تاو" بود همراه ما بود و توسط سرهنگ بابای و سرهنگ فضل ا... مشهدی هدایت می شد . ما در حین درگیری از دو طرف مورد هجوم دشمن بودیم. از طرفی پدافند وسیع زمینی عراق به ما تیراندازی می کرد و از آسمان هم هواپیماهای عراقی تلاش می کردند ما را از حرکت باز دارند. در چنین شرایطی، در حین اجرای عملیات هر دو طرف را زیر نظر داشتیم که مورد هجوم ناگهانی دشمن قرار نگیریم . بابایی و مشهدی مشغول شکار تانکها بودند که ناگهان رادیو به صدا در آمد و فضل ا... مشهدی گفت: -    بچه ها مراقب باشید! پشت سر تانکها دو فروند هلی‌کوپتر دیدم. من بلافاصله محلی را که مشهدی اشاره کرده بود زیر نظر گرفته و متوجه شدم که دو فروند غزال عراقی حرکتهای دورانی انجام می دهند. این حرکت معنایی جز این نداشت که ما پس از انجام عملیات و در حال برگشت از پشت مورد اصابت آنها قرار خواهیم گرفت و بلافاصله با هلی‌کوپتر موشک انداز هماهنگ کرده و قرار شد که همزمان با شکار تانکها به سوی هلی‌کوپترهای عراقی نیز یورش ببریم . در آن هنگام هلی‌کوپتر مشهدی و بابایی فقط دو فروند موشک "تاو " داشت و باید خیلی دقت می کردند تا موشکها هدر نرود.بابایی با هماهنگی مشهدی اولین موشک را به سوی یکی از هلی‌کوپترهای عراقی شلیک کرد .موشک از هلی‌کوپترجدا شد  و من با نگاهم مسیر موشک را به دقت دنبال می کردم. موشک رفت و رفت و در وسط هلی‌کوپترعراقی به هدف نشست و تلی از آتش از آسمان به زمین افتاد. در آن لحظه آرزو کردم ای کاش یک تیم فیلمبرداری در هلی‌کوپتر ما حضور داشت و از این صحنه افتخار آفرین فیلم می گرفت. هلی‌کوپتر دومی با دیدن این وضع در امتداد خاکریز شروع به فرار کرد.بابایی و مشهدی به دنبال آن پرواز کردند.خدمه تانکها و ضدهوایی با دیدن هلی‌کوپتر از پشت سلاحهای خود بیرون پریده و شروع به دویدن کردند. من با دیدن این وضعیت از روی تانک های عراقی عبور کرده و به دنبال هلی‌کوپتر بابایی و مشهدی پرواز کردم. برای آنکه بتوانم صحنه درگیری هلی‌کوپتر کبرا با هلی‌کوپتر عراقی  را به خوبی تماشا کنم کمی اوج گرفتم. هلی‌کوپتر کبرا خودش را به پشت سر هلی‌کوپتر غزال رساند. هلی‌کوپتر عراقی به صورت مارپیچ پرواز می کرد تا مورد هدف قرار نگیرد. هلی‌کوپتر کبرا با حوصله و صبر زیاد بدون اعتنا به نیروهای عراقی که در زیر پایمان بودند خود را به هلی‌کوپتر غزال نزدیکتر کرده و موشک را رها کرد. موشک پس از شکافتن هوا به بدنه هلی‌کوپتر غزال خورد و آن را نیز به تلی از آتش تبدیل کرد. پس از انجام این عملیات از روی نیروهای عراقی دور زدیم و به طرف پایگاه خود "مولاب " به پرواز در آمدیم.آفتاب آخرین تشعشع خود را به روی زمین می پاشید و تاریکی با اصرار خود را به زمین تحمیل می کرد. از لحظه ای که ما هلی‌کوپترهای عراقی را زده بودیم تا آن هنگام که در حال فرود در پایگاه مولاب بودیم بیش از بیست دقیقه می گذشت. با خود گفتم فردا باید برای رسیدن به نیروهای عراقی زمان بیشتری صرف کنیم چون حتما تا آن موقع نیروهای عراقی باز هم عقب نشینی کرده و از ما دورتر خواهند شد.     ----------------------------------   سرهنگ خلبان اردشیر کریم زاده در زمان جنگ خلبان بالگرد بل 214 بودند. در نوشتاری که در " هوانیروز در عملیات کربلای 5 " آمده, ایشان میفرمایند: در اين عمليات من خلبان بالگرد 214 بودم. وظيفه اين بالگرد، تخليه مجروحين، امور نجات خلبانان و انتقال نيرو و تجهيزات به مناطق گوناگون است. ما در حين عمليات كربلاي 5 وظيفه داشتيم، مجروحان را از پشت جهبه به بيمارستان صحرايي امام علي (ع) كه در نزديكي شهر آبادان مستقر بود، منتقل کرده و از آنجا به بيمارستان گلستان اهواز برسانيم. در شب تولد امام علي (ع) نزديك ساعت 9 به وسيله افسر رابط به ما خبر دادند كه دو رزمنده بسيجي كه هر دوی آنها فرمانده گردان و فرمانده تيپ بودند و دچار ضربه مغزي شدهاند، بايد هرچه زودتر به بيمارستان مجهز منتقل شوند. اين در حالي بود كه نميتوانستيم در شب پرواز كنيم و پرواز در شب با اين بالگرد ممنوع بود. از سوی ديگر، اگر اين بسيجيان را تا صبح به بيمارستان منتقل نميكرديم، حتما به شهادت ميرسيدند. يكي از همكاران نيز كه نگران وضعيت اين دو مجروح بود، از من پرسيد آيا ميتوانم آنها را با بالگرد منتقل كنم كه گفتم، در عملياتهاي خيبر و بدر اين كار را انجام داده ام، اما در آن زمان، پروازها با دستور فرماندهي بوده و ما براي اين كار تمرين كرده بوديم و استثنا بود، ولي به هر حال به او پاسخ مثبت دادم؛ به شرط اينكه مجوز پرواز را از پست فرماندهي براي پرواز داشته باشم. پس از پانزده دقيقه با خواست خداوند، مجوز پرواز گرفته شد. تقريبا ساعت به 9:20 دقيقه شب رسيده بود كه من براي پرواز كردن آرام از زمين بلند شدم. چون شب بود و تاريك، به همكاران سپرده بودم به بيمارستان گلستان اهواز اطلاع دهند تا بیست دقيقه بعد چراغ گرداني را در محل نشستن بالگرد «پد» مستقر كنند تا بتوانيم محل را تشخيص دهيم. بعد از 20 دقيقه كه پرواز ميكرديم، به محض اينكه از «كوت عبدالله» خارج شديم، چراغهاي گردان آمبولانس مشخص شد. اين در حالي بود كه در روز نيز ما براي پيدا كردن محل نشستن يا «پد» دچار مشكل بوديم و به سختي آن را پيدا ميكرديم، ولي آن شب به خواست خدا به راحتي محل نشستن را پيدا كرديم و پس از نشستن و تخليه مجروحين دوباره به آشيانه برگشتيم. بعدها پس از پرس وجو متوجه شديم آن دو رزمنده از آن مجروحيت جان سالم به در برده اند و دوباره به جبهه برگشته اند.
  11. روز چهارم مهرماه: آتش شدید همراه با رزم نزدیک دشمن پادگان دژ را ازساعت 5:30 مورد حمله قرارداد، افراد باقیماندۀ این گردان زیرآتش شدید دشمن ازپادگان دفاع میکردند. گردان 175 م.م توپخانه که حدود 30 کیلومتري شمال خرمشهردرحسینیه ( حدود 30 کیلومتري شمال خرمشهر) مستقربود ویگانهاي مدافع خرمشهر وآبادان را پشتیبانی میکرد، آتش آن قطع وتوانست به نزدیکی رودخانۀ کارون عقب نشینی کند. گردان 165 پیاده مکانیزه با تحمل تلفات سنگین دراین چند روزنبرد، به گمرك خرمشهر رسیده بود. گردان 151 دژ نیز متحمل تلفات زیاد شده بود و ازسرنوشت افراد زیادي ازآن اطلاع دقیقی دردست نبود.     گردان توپخانه 175 م.م در صدد بودبه سمت شرق کارون تغییرموضع دهد، نیروهاي خودي دردفاع ازشمال خرمشهر، فقط با آتشبارهاي 130 م.م و کاتیوشا مستقردرجزیره آبادان پشتیبانی آتش میشدند.توپخانۀ دشمن ازسه طرف جنوب، غرب وشمال، خرمشهر وآبادان را شدیداً گلوله باران میکرد. دراین شرایط هنوزبسیاري ازاهالی وخانواده هاي خرمشهر وآبادان درمناطق مسکونی خودحضور داشتند و پی درپی شهید ومجروح میشدند.با نگرانی نزدیک شدن سقوط خرمشهر، نیروهاي خودي با تمام توان به نیروهاي دشمن درشمال خرمشهربا تفنگ وتیرباروآرپی جی 7 وتفنگ 106 م.م یورش بردند ونیروهاي دشمن رابه غرب جاده اهواز- خرمشهرعقب راندند وتعدادي ازسلاح وتجهیزات آنان به غنیمت نیروهاي خودي درآمد.     ازساعت 13:30 آتشهاي پشتیبانی عراق با حجم زیادتري روانه خرمشهر وآبادان گردید.دشمن به سبب آسیبهاي سختی که دراین چند روز به یگانهاي زرهی ومکانیزه آن وارد شده بود، با اعزام نیروهاي پیاده نظام که یک تیپ گارد مرزي بود، منطقه عملیات خود را تقویت نمود.ازطرفی برابراطلاعات واصله نگران کننده واحتمال تجاوزدشمن ازجنوب آبادان وعبورازاروندرود، سبب گردیده بود که قسمتی ازتلاش وتوان نیروهاي موجود به ناچاربه کرانه اروندرونداختصاص یابد. براي این منظورعناصرژاندارمري وقسمتی ازسپاه پاسداران درکرانه اروندرود مستقرشده بودند ویک آتشبار توپخانه در اروندکنارنزدیک دهانه فاو ویک آتشباردیگر درخسروآباد مستقر بود. درساعت 13:40 رزمندگان ایران متشکل از رزمندگان نیروي زمینی، تکاوران دریایی وسپاهی به نیروهاي عراق یورش بردند و افراد دشمن دست به فرار زدند، دراین تهاجم 30 دستگاه تانک ونفربر رها شده عراقیها به دست نیروهاي خودي افتاد.مردم با آگاهی ازاین پیروزي تهییج شده وتعدادي به صف رزمندگان پیوستند. ازآن به بعد ستادنیروهاي مردمی درمسجد جامع خرمشهرتشکیل شد. دراین روز توپخانه هاي نیروي زمینی ارتش، ضایعات سنگینی به تاسیسات اقتصادي عراق درفاو وام القصروابوالخصیب واردکردند.     نیروي هوایی ارتش، درتمام روزهاي نبرد درسرتاسر جبهه ونیز داخل عراق به حملات هوایی خود ادامه وازآسمان کشورنیزهوا به هوا و زمین به هوا پدافند مینمود. دردفاع زمینی ازخرمشهر وآبادان، اضافه بریگانهاي موجود نیروي زمینی، نیروي دریایی، ژاندارمري، شهربانی،نیروهاي سپاه، نیروهاي مردمی داوطلب محلی واعزامی ازسایر نقاط نیزحضورداشتند وهرکدام درحدود تواناییهاي خود سهمی راعهده دار بودند، اما مجموعۀ سیستم فرماندهی، کنترل وارتباط براي هماهنگ نمودن نیروها درآن شرایط ضعیف بود.   ادامه دارد .........
  12. دقیقا فنسر ها در جنگ با ما حضور نداشتن که ما بخوایم بزنیمشون اون اف 111 ای که ایران میخواست هم اصلا تولید نشد و در حود آمریکا هم جاش رو به اف 14 داد اف 111 اولیه هم که ایران میخواست ، ایران واقعا شرایط نگه داریش رو نداشت که جاش فانتوم گرفت این قضیه فیتر و فنسر هم اگه درست باشه مصداق ضرب المثل کوری که عصا کش کور دگر شود هست
  13.   ابوبکر بغدادی که برکنار شده خبر مال کی هست ؟
  14.   آواکس ها کلا به وجود اومدن تا نقاط ضعف سیستم های زمینی رو بپوشونن و در مقابل آواکس پرواز ارتفاع بالا و یا پایین معنایی نداره ، چون هر دو رو میبینه ( در جنگ بسیاری از همین پروازهای ارتفاع پایین ما که عراق نمیدید توسط آواکس های آمریکایی و عربستانی شناسایی میشد و به عراق اطلاع میدادند در مورد ارتفاع بالا هم فکر نکنم بالاتر از میگ 25 بپره
  15.   اختیار دارین عزیز ، گمان نکنم وقتی کمپانی مبارکه با افتخار میگه اف 22 در پرواز ارتفاع پایین بدون استفاده از پس سوز سرعت بالای صوت داره ، کاه گل که لگد نمیکنه   پرواز در ارتفاع پایین به جز اینکه با استفاده از عارض زمین از دید رادار پنهان بشی دلیل دیگه اش سخت کردن سامانه های پدافند هوایی برای درگیر شدن با شما هست وگرنه اف 22 و بی 2 هم با همه ی دبدبه و کبکبه شون تو ارتفاع بالا سیبل متحرک هستند
  16.   من کاری به موتور ندارم کلا ورودی های هوای موتور یکی از مشکلات برای کم کردن رادارگریزی هست حالا با ورودی اس شکل دمای خروجی از موتور رو کم کردن ولی هنوز مشکلات راداری هست وقتی پرنده با ارتفاع پایین پرواز کنه اکثر اشعه های رادار از بالا و جلو میخوره که در این حالت ورودی های موتور زیر هواپیما قرار میگیره ولی تو این طرح یه زائده ی اضافی بالای پرنده هست که البته اگه پرنده در ارتفاع بالا پرواز کنه خوبه ( اینطوری این ورودی هوا هم میره پشت هواپیما ) کلا یه چیز اضافه پشت هواپیما هست و هر چیز اضافه ای باعث زیاد شدن سطح مقطع راداری میشه
  17. تایپیکی نبود اینجا میگذارمش         مهر ماه 1364 چند روز مانده بود به پايان خدمت سربازي. چون گروهبان وظيفه بودم منزلي با دوستانم اجاره كرده بوديم. عصر بود كه در خانه بودم و يكي از دوستانم كه گروهبان نگهبان گردان دوم تفنگداران دريايي بود با جيپ آمد سراغم و يك برگ مرخصي 5 روزه به من داد و گفت بايد بري تهران. خيلي تعجب كردم چون من بيش از 60 روز مرخصي بابت عضويت در تيم بسكتبال نيروي دريايي و تيم ملي ارتش طلبكار بودم...به هر حال با همان جيپ به فرودگاه بندر عباس رفتيم و توانستم بليطي براي نيمه شب بگيرم و در فرودگاه ماندم تا وقت پرواز. همچنان فكرم مشغول بود كه سوار هواپيما شدم. در هواپيما روزنامه اطلاعات پخش كردند و در صفحه ي دوم آن خبر شهادت فرمانده لشگر تكاوران توجهم را جلب كرد. خبر را خواندم و به نام فرمانده لشگر : سرتيپ حسن آب شناسان رسيدم. پيش خود گفتم اسم پدرم است ولي پدرم كه سرتيپ نبود و بعد از اين كه كمي فكر كردم به خاطر آوردم كه كساني كه شهيد مي شوند يك درجه ارتقا مي گيرند. روزنامه را بي هدف ورق مي زدم كه به شعري از كليم كاشاني برخوردم به نام : (تجرد عنقا) يعني تنهايي سيمرغ. وقتي آن شعر را خواندم انگار برق مرا گرفته است. برقي كه مرا آماده مي كرد براي رفتن ميان خانواده ام و راه و رسم فكر كردن و گفتگو با خودم و آن ها را براي سال هاي متمادي به من راهنمايي مي كرد. دوبيت آخر شعر كه مي گويد: بدنامي حيات دوروزي نبود بيش آن هم كليم با تو بگويم چسان گذشت؟ يك روز صرف بستن دل شد به اين و آن روز دگر به كندن دل زين و آن گذشت يا در بيت چهارم كه مي فرمايد: در راه عشق گريه متاع اثر نداشت صد بار از كنار من اين كاروان گذشت و از خواندن بيت پنجم به يقين رسيدم كه پدرم شهيد و رستگار شده است كه مي فرمايد: از دستبرد حسن تو بر لشگر بهار يك نيزه خون گل ز سر ارغوان گذشت... به هرصورت به تهران رسيدم و سوار تاكسي شدم .راننده ي تاكسي گفت كه مراسم بزرگي صبح در فرودگاه بوده است و تكاوران به تشييع پيكر فرمانده شان آمده بودند و وقتي به در منزل رسيديم پلاكادرهاي تسليت و ماشين هاي نظامي در محل بود كه متوجه شدم همه ي آنچه فكر كردم درست بوده است .به جمع خانواده پيوستم و صبح همان روز همراه با تعطيلي بازار تهران در مراسمي باشكوه، پيكرشهيد و همرزمانش از مسجد ارگ به بهشت زهرا تشييع شد و در قطعه 26 به خاك سپرده شد.     خدا میدونی چند سال دیگه باید بگذره تا یکی مثل آبشناسان رو دوباره داشته باشیم یادش گرامی :rose: :rose: :rose: منبع : رهروان ارتش
  18. Arash

    در کمینگاه دشمن

    زمان مناسب براي اجراي عمليات   گردان 126 تيپ هوابرد قرارشد به سردشت برود و گردان 146 را كه مشغول انجام مأموريت بود عوض نمايد و مسئوليت حفظ و نگهداري پادگان سردشت را به عهده بگيرد. من اين زمان را بهترين فرصت براي پاكسازي جاده بانه - سردشت تشخيص دادم؛ لذا با نيروي زميني تماس گرفتم و گفتم كه ديگر گردان 126 را مثل گذشته از طريق هوا با بالگرد جا به جا نمي كنيم، بلكه گردان بايد خود را آماده كند تا از راه زمين به سردشت برود. تصميم من اين بود كه توسط آن گردان ، مسير را پاكسازي كنم و براي هميشه به وضعيت نابسامان آن جا خاتمه بدهم كه تقريباٌ هما نطور هم شد. گردان 126 هوابرد به فرماندهي سرگرد آرين ازشيراز وارد سنندج شد واز آنجا گردان را به سقز وسرانجام به بانه هدايت كردم. پس از اينكه گردان به بانه رسيد فرمانده اش را احضار كردم و اوضاع آنجا را كاملاً برايش توجيه نمودم و گفتم: شما بايد از راه زمين به طرف سردشت حركت كنيد و جاده را از وجود ضدانقلاب پاكسازي نماييد. اگرچه گردان 126 گردان بسيار مجهز و ورزيد ه اي بود اما به خاطرحساسيت مأموريت با همآهنگي سرگرد آرين كه فرماندهي گردان را به عهده داشت مبادرت به تقويت هرچه بيشتر آن كردم . يك دسته ي خودرو شناسايي اسكورپين، يك تيم ازكلاه سبزهاي نيروي مخصوص به فرماندهي ستوانيكم اصغرنوري و يك گروهان پاسدار به فرماندهي برادر فتح ا.. جعفري را به گردان 126 مأمور نمودم تا به عنوان جلودار و پهلودار و عقب دار ستون درطول مسيرگردان راحمايت كنند. چند خودرو و تريلر حامل تجهيزات و مهمات هم به ستون اضافه شد. بدين ترتيب يك گروه رزمي ورزيده و مجهز براي انجام مأموريت پاكسازي آماده گرديد.   آغاز درگيري در حوالي روستاي سيد صارم   حركت ستون درمورخه 59/6/13 از بانه به سمت سردشت شروع شد درآن زمان احساس اضطراب وتشويش شديدي مي كردم به همين دليل دربانه ماندم تا از نزديك مراقب اوضاع باشم . بيش از يك ساعت ازحركت ستون نگذشته بود كه در 17 كيلومتري شهربانه و درآخرين پيچ روستاي سيدصارم خودروحامل گروه پيشرو به مين برخورد كرده و در اثر انفجار مين چند نفر از آن ها مجروح شدند و خودرو هم ازكار افتاد. در اثر اين واقعه گروه پيشرو عملاً كارآيي خود را از دست داد لذا دستور دادم آنها را بازگردانند . مدتي بعد بالگردي كه پشتيباني ستون را به عهده داشت مورد اصابت گلوله قرار گرفت و سقوط كرد و خلبانانش هم شهيد شدند. به علت بروزاين حوادث ستون متوقف شد اما مدتي بعد سرگردآرين با من تماس گرفت وگفت براي ادامه مأموريت كاملاً آماده است. به ستون دستورادامه حركت راصادر كردم، اما بازهم مدت زيادي ازحركتش نگذشته بود كه در 23 كيلومتري سردشت ( گردنه كوخان ) دركمين دقيق وحساب شده ضدانقلاب قرارگرفت و متحمل خساراتي شد.   با بالگرد به محل درگيري رفتم   پس از با خبرشدن ازاين موضوع تصميم گرفتم سريعاً با بالگرد به محل درگيري بروم. درحال سوار شدن بالگرد بودم كه حدود 9 نفر از برادران سپاه سراسيمه خود را به پاي بالگرد رساندند و درخواست كردند كه آنها هم همراهم بيايند كه پس از صحبتي مختصرموافقت كردم. زماني كه روي منطقه رسيدم وازبالا به ستون نگاه كردم وضع بسيار متشنج و به هم ريخته بود تعدادي مشغول حمل مجروحين و شهدا بودند. به خلبان بالگرد گفتم وسط ستون به زمين بنشيند و پس ازپياده شدن دستور دادم به سرعت آنجا را ترك كند.   به دست آوردن نقشه كمين از جيب يكي از عناصر ضدانقلاب   از بالگرد كه پياده شدم با صحنه جالبي برخورد نمودم. يكي از ضد انقلابيون را كه از ناحيه ي پا به سختي مجروح شده بود دستگيركرده و به عقب مي آوردند . با مشاهده ي اين صحنه به سرعت به طرفش رفتم و سعي كردم كه با او صحبت كنم ولي به سختي حرف ميزد و تنها توانست با اشاره دست بفهماند كه مدركي را در جيب دارد. بعد از بازرسي جيب هايش يك كروكي از چگونگي و نحوه ي كميني كه در آنجا به نيروهاي ما زده بودند پيداكردم. كروكي مذكور از نظر نظامي بسيار فني و دقيق بوده و به نظر مي رسيد كه كار افراد متخصص و دوره ديده است . در اجراي اين كمين، اختفاء و استتارآن قدر دقيق و ماهرانه رعايت گرديده بود كه حتي ازفاصله 5 متري هم سنگرهايي را كه ضدانقلاب براي كمين به نيروهاي ما حفر كرده بود قابل تشخيص نبود . با مشاهده آن كروكي و آن صحنه مات و مبهوت شدم كه چگونه ضدانقلاب نتوانسته ستون را نابود كند و برعكس، تعدادي از ضد انقلابيون ر ا در اسارت داشتيم و از نفرات ورزيده آنها هم به حساب مي آمدند. به هرحال ستون را دوباره سروساماني دادم و قصد ادامه عمليات داشتم.    تأمين ارتفاع سمت راست گردنه كوخان و حمله شبانه ضداتقلاب در پناه گوسفندان   از ارتفاع سمت راست، ضدانقلاب، مجدداً بر روي ما اجراي آتش كرد . براي پاسخ به آنها تعدادي ازپرسنل هوابرد وكلاه سبز ازجمله غلام خليلي را انتخاب كردم و با اجراي آتش و حركت به طرف بالاي آن ارتفاع پيشروي نموديم، گرچه موفق شديم ضدانقلاب را از بالاي آن ارتفاع عقب برانيم اما براي كسب اين موفقيت وقت زيادي را ازدست داديم به طوري كه عمليات ما تا غروب آن روز ادامه پيداكرد. ديگر زمان اجازه نميداد كه از ارتفاع پايين بياييم و مايحتاج ضروري خود را نظير مهمات و غذا و پتو و غيره از داخل ستون تهيه نماييم و از طرفي هم مي بايستي ارتفاع را با چنگ و دندان حفظ ميكرديم. با توجه به آنچه گفته شد علي رغم كمبود امكانات همان جا بالاي ارتفاع با سرگرد آرين تماس گرفتم وگفتم شب را بالا مي مانيم و ديگر پايين نخواهيم آمد و شما هم وضعيت ستون را مرتب كنيد و با اتخاذ پدافند دورتا دور مراقب خود باشيد. در بالاي ارتفاع نيز پرسنل را كاملاً توجيه كردم تا با همان مهمات كمي كه دراختيار دارند نهايت بهره برداري را به عمل آورند و فقط بنا به دستورمن مبادرت به تيراندازي كنند. به تدريج شب از راه رسيد و تنها ما بوديم و قدرت توكل و استعانت از خداي متعال، زيرا با آن همه كمبود و خستگي وبي اطلاعي از چگونگي عملكرد ضدانقلاب چه مي توانستيم بكنيم ! در هر حال با انجام بعضي از اقدامات پيشگيرانه منطقي خود را براي دفاع در برابر حمله ضد انقلاب آماده كرديم . درآن شب تاريك ناگهان صداي زنگوله گوسفندان وبزهاي گله اي كه از دوردست به ما نزديك مي شد سكوت را درهم شكست. با نزديك شدن گله شك كردم كه احتمال دارد ضدانقلاب دراين گله نفوذكرده و با اين حيله قصد نزديك شدن به ما را داشته باشد. به همين دليل سريعاً به افراد هشداردادم و به آنها سفارش هاي لازم كردم وگفتم فقط بنا به دستورتيراندازي كنيد. پس ازگذشت زمان كوتاهي معلوم شد كه حدسم كاملاً درست بود. ناگهان ازداخل گله به سمت ما تيراندازي كردند. ابتدا به افراد گفتم: تيراندازي نكنيد زيرا هوا تاريك است و چيزي معلوم نيست و ما فقط جهت كلي دشمن را مي دانيم. اما به محض اينكه آتش دهانه تفنگ هاي ضدانقلابيون را از داخل گله ديدم سريعاً دستور تيراندازي دادم و تيراندازي طرفين حدود يك ساعت طول كشيد و در اثر اين حمله چهار نفر از افراد ما زخمي شدند. با مقاومت شديد و رشادت جانانه اي كه درآن شب از خود نشان داديم سرانجام ضدانقلاب مزه ياس و نوميدي را چشيد و منطقه را ترك كرد.   ادامه دارد ......
  19.   اون که صد درصد وگرنه ورودی هوای بالا نامتعارف که چه عرض کنم کلا مورد زیاد داره مگه پرنده از موتور یونی استفاده کنه :laughing: :laughing: :laughing: و به خاطر اون در ارتفای بالا پرواز کنه وگرنه این نوع ورودی هوا از بیخ ایراد داره
  20. براستی که هیچ خائنی و از هر نوعی قابل قبول نیست
  21.   فکر نکنم چون پرواز اگه به صورت low level باشه این ورودی هوا نه تنها باعث کم شدن سطح مقطع راداری نمیشه بلکه بیشتر اش هم میکنه
  22.   پس به امید خدا در ادمه ی تایپیک این رو هم توضیح میدی ، درسته ؟ :laughing: :laughing: :laughing: تانک جدید کره و ژاپن چی ؟   واقعا خسته نباشی :rose: :rose: :rose:
  23. با تشکر ویژه از سیاوش عزیز   لئوپارد و آبرامز  و خانواده های روسی از کدوم سیستم استفاده میکنه ؟
  24. Arash

    تاکتیکهای نفوذ

      استفاده از جلیقه های ضد گلوله در اون زمان خیلی جالبه ولی احتمالا کارایی جالبی نداشته که تو جنگ دوم استفاده ای ازش نکردن