Arash

VIP
  • تعداد محتوا

    1,330
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    1

تمامی ارسال های Arash

  1.   مگه میشه پارادکس رو نادیده گرفت هم خدا و هم خرما که نمیشه
  2.   احتمالا همین لولویی چیزی هست       شما هم نمیخواد هی نظریه بدی ، از کسانی که هر دفعه شروع میکنه به گفتن انواع احتمالات و ... و انتظارات بچه ها رو بالا میبره ، که بعدا بخوره تو برجکشون خود شما هستید  پس توصیه مینکم خودتون به جمله ی اولتون بچسبید و نریه پردازی نکنید   ==================== یکی نیست به این امرا بگه ما رونمایی نخوایم کی رو باید ببینیم ، یکی رو بسازین استفاده عملیاتی هم داشته باشدی ، رونمایی هم نکنید که یه وقت ریا نشه  یه نگا به تعداد رونمایی های الکی شون بکنن ، خودشون خجالت نمیکشن ؟
  3.   گفته شیعه ها جنایت جنگی کردن و من خودمو از نیروهای شیعه ی در حال جنگ میکشم بیرون و نیروهاش رو برگردونده
  4. این مقتدا صدر هم که دوباره لوس شده
  5. روز بیست وسوم مهرماه: ادامۀ تشدید براي اشغال دوشهر   تلاشی که دشمن در روز گذشته، براي اشغال خرمشهر وآبادان آغازکرده بود، امروزهم ادامه یافت.رژیم متجاوزعراق که ازپذیرش پیشنهادآتش بس ناامید شده بود، به نیروهاي خود دستورداد به هرقیمتی که شده بایدخرمشهر و آبادان را اشغال کنند تا کرانۀ شمالی اروندرود کاملا درکنترل دولت عراق قرارگیرد. براین اساس، نیروهاي عراقی با وجود مقاومت سرسختانۀ رزمندگان اندك خودي درخرمشهروشمال آبادان، با تحمل تلفات سنگین، تلاش خود را براي اجراي ماموریت یاد شده ادامه دادند.درساعت 5:30 امروزموفق شدند درخرمشهرتا خیابان طالقانی نفوذ کنند و درشمال آبادان نیزبه کرانۀ بهمن شیرنزدیک شوند وکنترل کامل محورآبادان- ماهشهر را دردست بگیرند. بدین ترتیب تا ظهرامروز، گمرك خرمشهردرکنترل کامل دشمن قرارگرفت.     همچنین امروز، حدود 25 دستگاه تانک دشمن که ازشمال رودخانۀ بهمن شیرقصد ورود به آبادان را داشتند وتا 500 متري آبادان نیزپیشروي کرده بودند، مورد حملات سنگین هوایی هواپیماهاي نیروهاي هوایی قرارگرفتند وضربۀ مهلکی به آنان وارد شد وسازمان وانسجام آنها ازهم گسست و قادربه ادامۀ مأموریت نشدند.بالاخره دراثرقهرمانیهاي رزمندگان اسلام، بویژه دلاوريهاي تکاوران دریایی، دشمن نه تنها موفق به عبورازبهمنشیر و ورود به آبادان نشد، بلکه دراواخرشب نیز رزمندگان اسلام ضمن یک یورش ایثارگرانه توانستند با ضربات مهلکی که بردشمن وارد نمودند، عراقیها را به شمال محورآبادان- ماهشهرعقب برانند واین محور را آزاد سازند. امروز ژاندارمري کل کشور، مصمم شد ازمقدورات ژاندارمري براي تقویت منطقۀ آبادان-خرمشهراستفاده کند، لذا 600 نفرژاندارم با 8 فروند هواپیماي سی- 130 نیروي هوایی ارتش، به اهوازاعزام شدند و 200 نفر نیز دراصفهان آماده شدند تا به خوزستان اعزام گردند. ازحوادث دیگردراین منطقه این بود که دیشب، یدك کش پیام وکشتی نوید با دوفروند بارج و 21 سرنشین که ازخورموسی عازم بندرعباس بودند، مورد حملۀ دو فروند میگ عراقی قرار گرفتند. دراثراین حمله، یدك کش پیام وکشتی نویدغرق شدند وناو نقدي براي نجات سرنشین آنها اعزام شد، درنتیجه 9 نفرنجات یافتند، ولی 11 نفرمفقود شدند ویک نفرنیز قبلا به شهادت رسیده بود. برابرگزارشهاي واصله، موقعیت خسروآباد درساعت 9:40 امروزبه شرح ذیل بودوعراقیها تصمیم به نفوذ به آبادان ازطریق اروندرود داشتند: - سرتاسرساحل شط درخاك عراق، واحدهاي زرهی مستقرشده اند. - نفربرهایی که قادرند ازآب عبورکنند، آمادۀ عبورند. - با استفاده ازبلدوزر، معبرهاي مناسب درحال تهیه است. - سلاح پشتیبانی نیروهاي خودي، شامل توپخانه 130 م.م وکاتیوشا روي محورماهشهرمستقر وآماده اجراي ماموریت گردیده اند. امروزیک افسر پناهندۀ عراقی اظهارنمود که درمنطقۀ سلمانیه درشمال آبادان، 42 دستگاه تانک مستقر و 300 دستگاه نیز به محل مزبور درحرکت میباشند.     برابراعلام سپاه پاسداران: الف- امروزادارۀ گمرك، سربندر، کشتارگاه، ساختمان پلیس راه خرمشهر دردست قواي دشمن است و جنگ تن به تن درداخل شهرادامه دارد. ب- نیروهاي عراقی با پشتیبانی آتش توپخانه به داخل دهلران وارد وحدود 34 دستگاه تانک وعده اي افراد پیاده درشهرمستقرگردیدند. درضمن پاسگاه نصریان تخلیه شده است. درساعت 21:50 امروز دشمن ازگازهاي شیمیایی داراي بوي نامطبوع که دهان انسان را تلخ مینماید،علیه عدۀ معدودي ازنیروهاي خودي درمنطقۀ خرمشهراستفاده نمود.امروز 2 فروند بالگرد به منظورکمک به جابه جایی توپ 105 به خرمشهر به اهواز اعزام گردید. رادیو لندن: عراقیها مصمم به تصرف آبادان هستند. تنها راه گریزازآبادان اکنون درجهت جنوب است، چون راه اصلی به اهواز را عراقیها سدکرده اند. قطع جادۀ آبادان- اهوازهنگامی رخ داد که سربازان عراقی موفق شدند از رود کارون عبورکنند. ازآن زمان تاکنون، عراقیها مشغول انتقال توپخانه وادوات زرهی براي حملۀ بزرگ به آبادان هستند. تصرف آبادان، عراقیها را به مرکزعمدۀ نفت رسانی ایران، مسلط خواهدکرد. به این ترتیب،عراقیها امیدوارند، مذاکرات صلح تسهیل شود، اما تضمینی وجود ندارد؛ زیرامقامات ایران گفته اند تا وقتی نیروهاي عراقی ازایران عقب نشینی نکنند، مذاکره اي انجام نخواهد گرفت هفته نامۀ اشپیگل (چاپ آلمان): به ظن قوي، حسابهاي رئیس جمهوري عراق که تصورمیکرد ارتش ایران به علت انقلاب ضعیف شده، اشتباه بوده است. رئیس جمهوري عراق، بیش ازحد به افسران سابق شاه که به عراق پناهنده شده اند، اطمینان کرده است. رادیو کلن: رژیم صدام برخلاف اصول بین المللی علیه جمهوري اسلامی ایران به جنگ پرداخت وبرخلاف آنچه درابتدا به نظرمیرسید، این جنگی نبود که به زعم صدام، ایران را درهمان سه روز اول به زانو درآورد وخود به قدرت درجۀ اول منطقه تبدیل شود. دراین روزتک لشکر 21 پیاده حمزه درسرپل غرب رودخانه کرخه درمحور اندیمشک، شوش موفق نبود. برآورد شده بود که درصورت موفقیت این تک، فشاردشمن به خرمشهر وآبادان کاهش یابد وخطرعبوردشمن از کرخه وقطع راه خرم آباد- خوزستان وسقوط شهرهاي اندیمشک، دزفول، شوش وسایرشهرهاي غربی ومرکزي خوزستان نیزازبین رود. با اینحال دشمن با تمام تلاشی که چند بارازابتداي جنگ سراسري تا این روز و بار دیگر در 9 آبان 1359 انجام داد، دراثرمقاومت ودفاع جانانه زمینی وهوایی نیروهاي خودي، هیچگاه موفق به عبورازکرخه براي وصول به چنین هدفی نشد.   ادامه دارد ...
  6. راوی : کارمند حشمت الله کوچکی   در غرب کشورعزیزمان ایران ، در بیست کیلومتری جنوب شرقی شهرستان سرپل ذهاب و هم جوار دهستان قلعه شاهین پادگانی است به نام  " پادگان ابوذر " این پادگان محل اسکان رزمندگان و دلاوران زیادی در طول هشت سال دفاع مقدس بوده و ایثارگرایهای فراوانی را درآن ایام به نظاره نشسته است . یکی از آن رزمندگان شجاع و با ایمان  ، شهید سرتیپ خلبان علی اکبر شیرودی است . .  پادگان ابوذر با نام و یاد شهید شیرودی عجین گشته است . هم اکنون دفتر کار و محل استراحت آن شهید بزرگوار ، همچنین محل فرود و پرواز هلیکوپترش موجود بوده و مورد توجه بازدید کنندگان و میهمانان این پادگان می باشد . اهالی روستاهای اطراف پادگان در آن سالها با شهید شیرودی انس گرفته بودند و به هنگام پرواز این خلبان دلاور ، نذر میکردند و برای سلامتی و موفقیتش با تمام وجود دعا می کردند . بچه ها به روی پشت بام خانه ها می رفتند و با تکان دادن دست ، علاقه خود را به ایشان ، نشان می دادند و با شعار " شیرودی ، شیرودی ، خدا نگهدارت باد " اورا به سوی میدان نبرد بدرقه می کردند و از دور  روی ماهش را می بوسیدند . بعد هم به انتظار می نشستند تا هلیکوپتر شهید شیرودی به آشیانه برگردد . در یکی از روزها که هلیکوپتر شهید شیرودی و دیگر همرزمانش در حال پرواز بر فراز آسمان منطقه بودند ،  ناگهان هواپیماهای دشمن در آسمان ظاهر شدند و بنده با چشمان خودم می دیدم که هلیکوپتر شهید شیرودی در کنار باغی که نزدیک روستای کلاوه و پادگان ابوذر بود، فرود آمد تا مورد حمله هواپیماهای دشمن بعثی قرار نگیرد . من در آن زمان حدود دوازده سال سن بیشتر نداشتم و به همراه چند نفر دیگر از هم سن و سالانم  به جهت  علاقه ای که به شهید شیرودی داشتیم و اینکه می خواستیم اورا از نزدیک ببینیم ، به سرعت به طرف هلیکوپتر او شروع به دویدن کردیم . به نزدیکی باغ که رسیدیم . شهید شیرودی اشاره می کردکه بچه ها جلو نیایید ، خطرناک است . اما ما توجه نکردیم و با سرعت به طرف او می رفتیم . شهید شیرودی از ترس اینکه به ما آسیبی برسد با وجود هواپیما های دشمن در منطقه ، از آنجا پرواز کردند . در یکی از روزها که به انتظار بازگشت هلیکوپتر شهید شیرودی و دیگر خلبانان به پادگان ابوذر ، نشسته بودیم ، به ناگاه به جای دیدن چهار هلیکوپتر ، تعداد سه فروند را در آسمان مشاهده می کردیم . آسمان دیده گانمان بارانی گشت و اندوهی عجیب سرتاسر وجودمان را فرا گرفت . مردم منطقه بصورت پیاده و سواره به طرف پادگان ابوذر حرکت کردند  . آری یکی از هلیکوپتر ها کم بود . اندوهی جانکاه اهالی منطقه را فرا گرفت . به پادگان که رسیدیم فهمیدیم ، هلیکوپتر مالک اشتر جبهه ها ، شیرودی قهرمان ، مورد هدف تیر دشمن بعثی قرار گرفته است و دیگر برای همیشه به آشیانه باز نخواهد گشت و به جمع ملکوتیان پیوسته
  7. دریاقلی سرهنگ علیرضا پوربزرگ وافی   آنچه مسلم است کار دریاقلی در کوي ذوالفقاري به یک حماسه ماندگار تبدیل شد. دریاقلی انجام این کار را در شرایطی که امکان دستگیري (اسارت) و حتی کشته شدن( شهادت) خیلی بیشتر از زنده ماندنش بود، ابتکاري به خرج داد که بعد از گذشت سالها هنوز جاي تجزیه و تحلیل دارد. دریاقلی سورانی، اوراق فروش کوي ذوالفقاري بود. در ایامی که عراق خیزهاي آخر را براي اشغال کامل آبادان برمیداشت، هنوز دریاقلی در محله سلویچ یا همان محل اوراق فروشیها مانده بود و بدون ترس از انبوه گلوله هاي عراقیها زندگی میکرد. یک روز صبح دریاقلی صداي اره چوببري میشنود. وقتی دقیق می شود، توجهش را عراقیها جلب میکنند. عراقیها در حال بریدن نخلها و ایجاد جاده براي ورود به آبادان (از کوي ذوالفقاري) بودند. (در صورتی که 100 متر بالاتر یک جاده آسفالته آماده اي از دید عراقیها دور مانده بود.) دریاقلی با علم به اینکه اگر عراقیها او را ببینند حداقل به اسارت خواهند برد. از طرفی امکان گریز از وسط عراقیها به طوري که آنها متوجه نشوند، نبود. به همین دلیل طرحی ریخت و به طرف عراقی ها رفت. عراقی ها متوجه نزدیک شدن یک ایرانی به جمع خود شدند. دریاقلی در حالی که مرتب فحش میداد و عصبانیت از چهره و کلامش پیدا بود، خود را به اولین عراقی رسانده و با زبان فصیح عربی میگوید:  - شما براي نجات ما عربها آمدید. ما باید براي شما گوسفند قربانی می کردیم. چرا دیر کردید و تا حالا کجا بودید؟ و با یک حرکت نمایشی حساب شده خودش را به پاي عراقیها میاندازد. عراقی او را نزد فرمانده خود میبرد. دریاقلی بلا انقطاع صحبت میکرد و بد و بیراه میگفت. دریاقلی وقتی با فرمانده عراقیها روبه رو میشود به پاي او میافتد و میگوید: - مرا پیش قاعد اعظم صدام حسین ببرید تا دست او را ببوسم که براي نجات ما آمده است. فرمانده عراقی با شنیدن صحبتهاي دریاقلی متقاعد میشود که او فردي ضد ایرانی و ضد انقلاب است و به همین خاطر از او میخواهد که چند نفر از افسران عراقی را تا نزدیکی قرارگاه ارتش (بانک ملی آبادان) ببرد. دریاقلی که هدف مهمتري را دنبال میکرد، با کمال میل پذیرفت و در نهایت 4 نفر از نظامیان عراقی، او را سوار جیپ کرده و با هم تا نزدیکی نخلستانهاي بانک ملی رفتند. در آنجا دریاقلی که نقشه اش به خوبی تا آن لحظه اجرا شده است، از عراقیها میخواهد که اجازه بدهند تا او داخل بانک ملی رفته و اطلاعات جدیدي براي آنها بیاورد. عراقیها که مسحور دریاقلی شده بودند، قبول می کنند و دریاقلی در حالی که باز هم فحش میداد از عراقیها جدا میشود. دقایقی بعد دریاقلی وارد ستاد عملیاتی اروند میشود. او لباسی روغنی به تن دارد و لباس و ظاهر مرتبی ندارد. به همین خاطر خیلی مورد توجه افراد حاضر در قرارگاه واقع نمیشود.  دریاقلی در این محل هم نمایش جدیدي به اجرا گذاشته و با صداي بلند و با بد بیراه گفتن به اطرافیان توجه سرهنگ حسنی سعدي (سرلشکر) را که تازه فرمانده ستاد عملیاتی اروند شده بود، جلب میکند و در نهایت سرهنگ او را به داخل دفترش میبرد. در آنجا دریاقلی به سرهنگ حسنی سعدي توضیح میدهد که چگونه بریدن نخلها را دیده و حتی با تعدادي از نظامیان عراقی تا آن نزدیکی آمده است. سرهنگ حسنی سعدي چند نفر از جمله ستوان محمدي را مأمور دستگیري عراقی ها می کند و دقایقی بعد آن 4 نظامی با جیپ فرمانده یشان به اسارت نیروهاي ایرانی درمی آیند. دریاقلی که تا دقایقی پیش خود را طرفدار عراقی ها معرفی می کرد، نگاه معنی داري به عراقی ها می کند که ضرب المثل نگاه عاقل اندر سفیه را تداعی می کرد و بدون آن که انتظار تشکر یا قدردانی از کسی داشته باشد، از ستاد اروند خارج می شود.  این حرکت ماندگار و ارزشمند دریاقلی از نظر خدا دور نمی ماند و در نهایت پس از عملیات بیت المقدس درحالی که او در ایستگاه 7 آبادان و در صف نانوایی قرار داشت، ترکشی به سرش اصابت و او را به خیل شهدا وصل می کند.    * مطالب فوق حاصل مصاحبه و تحقیق از بیش از 50 نفر رزمنده میباشد
  8. Arash

    در کمینگاه دشمن

    تصادف در مسير از همان روز با هم رفيق شديم و روزهايي كه يكديگر را در پادگان مي ديديم، خوش و بش مي كرديم و هر روز رفاقتمان بيشتر مي شد، تا بالاخره 6/13 كه قرار بود من بروم به مأموريت، كلاته آمد پيش من و گفت قرار بود با ستوان نوري بروم به عنوان نوك ستون ولي او رفته، داوطلب شدم به عنوان بي سيم چي با شما بيايم. او را توي بغلم گرفتم و بوسيدمش، با هم دست داديم و گفتم علي! نگران نباش، نوري چند كيلومتر جلوتر منتظر ستون است، ما هم با ستوان انصاري كه اولين خودروي ستون است و پشت اسكورپيون حركت مي كند، مي رويم. خيلي خوشحال شد و او هم به من گفت: آقا ناصر! چاكرم، باز هم دست داديم و رفتيم سوار كاميون اورال شديم. عقب اورال، من، كلاته، ستوان انصاري و دو سرباز بوديم و يك اسكورپيون هم جلوتر از ما حركت مي كرد. اسلحه هامان آماده و خارج از ضامن بود و رو به بيرون نشسته بوديم.نقشه و دوربين دست من بود و بي سيم هم پشت كلاته بسته شده بود. هنوز نزديك به 12 الي 15 كيلومتر از جاده بانه به سردشت را طي نكرده بوديم كه ترمز كاميون بريد، راننده هر چه سعي كرد دنده معكوس بگيرد، نشد و سرعت ماشين هر لحظه بيشتر مي شد، همه ما فهميديم كه ماشين ترمز بريده، ولي سرعت ماشين طوري نبود كه بشود پايين بپريم. به هرحال منتظر حادثه بوديم كه مي توانست برخورد كاميون با مانعي و يا كم شدن شيب جاده و توقف آن و يا پرت شدن كاميون داخل شيار ها، دره ها و نهر كنار جاده باشد. خودرو به سرعت از كنار يك اسكورپيون گذشت، ولي در پيچ بعدي به اسكورپيون دوم برخورد كرد و هر دو وسيله به دره كم عمق كنار جاده پرت شدند. من و كلاته به داخل مرداب پر از آب و گل كنار دره پرت شديم و اين مرداب باعث شد كه آسيب جدي نبينيم، من ساق پا و دستم زخمي شد و تفنگم داخل مرداب فرو رفت و نتوانستم آن را پيدا كنم، بي سيم كلاته هم به دليل ضربه از كار افتاد، البته بعداً از عناصر ستون بي سيم گرفتيم . و ستوان انصاري و تعدادي ديگر مجروح شدند كه آن ها را با آمبولانس تخليه كرديم و تفنگ يكي از مجروحان را من بر داشتم، البته در اولين درگيري با ضد انقلاب بعد از كشتن يكي از آن ها تفنگ كلاشينكف او را بر داشتم و از آن به بعد دو تفنگ داشتم. به هر حال با لباس و سر و وضع خونين و مجروح من و كلاته با يك خودروي ديگر به راهمان در ستون ادامه داديم. مسئولين آمبولانس اصرار داشتند كه براي بررسي پزشكي و مداواي آسيب احتمالي برگرديم كه زير بار نرفتيم، البته من در سينه ام احساس درد مي كردم كه چند روز بعد توسط پزشكيار حاذق نوهد شهيد رضوان فهميدم كه دو تا دنده ام تو رفته كه با بادكش تا حدودي مداوايم كرد.   درگيري با ضد انقلاب از اين حادثه چيزي نگذشته بود كه درگيري ضد انقلاب با ستون شروع شد. در حين درگيري در دامنه يك ارتفاع سربازي از هوابرد يك عنصر ضد انقلاب را كه مجروح شده بود، اسير كرد. همراه او و اسير از ارتفاع پايين آمديم و در راه با اسير صحبت كرديم و اطلاعاتي گرفتيم . بعد از گفتگوي كوتاهي با او سرهنگ شيرازي هم كه با بالگرد از بانه آمد و به ستون ملحق شده بود، در جاده با ما و آن اسير مواجه شد . به دستور صياد لباس او را تفتيش كرديم و نقشه اي از جيبش در آوردم. به صياد گفتم نقشه كمين هاي بعد از روستاي سيدصارم است، البته به نظر تا منطقه كوخان را درنقشه آورده بودند. به هرحال هدفها را كه سنگرهاي كمين ضد انقلاب بود نمي شد با درخواست تير آتشبار مستقر در بانه منهدم كنيم، چون ديگر از برد آنها دور شده بوديم و هنوز هم به برد توپخانه سردشت نرسيده بوديم، ضمن اينكه با آتش نمي شد مواضع را تصرف كرد و مي بايست مواضع را با جنگ تصرف مي كرديم، بعد از ملاقات صياد همراه او به حركت ادامه دادم و كلاته براي كمك به مجروحين رفته بود كه من او را گم كردم. كمي كه جلو تر رفتيم ضد انقلاب از ارتفاع سمت راست به شدت ما را زير آتش گرفت، صياد بلافاصله 2 گروه تشكيل داد؛ يك گروه همراه ستوان خليلي و يك گروه هم خودش و چند نفر ديگر، من هم همراه صياد بودم. وقتي مي خواستيم به بالاي ارتفاع كه ضد انقلاب روي آن مستقر بود تك كنيم، كلاته را هم ديدم كه توي جاده بود، صدايش كردم و او به ما ملحق شد. با آتش و حركت بر روي شيب تند و در جاهايي سر و ليز ارتفاع را بالا مي رفتم و گلوله ها از كنار بدنمان زوزه كشان رد مي شد. در مسير تك، كلاته كه به شدت تشنه اش شده بود، فرياد زد كسي آب داره؟ صياد گفت: اگر آب مي خواهيد بايد بياييد بالا، وقتي بالاي قله رسيديم ديديم قمقمه صياد هم خالي است، گويا در راه آب قمقمه را به ديگران داده بود. سنگر هاي ضد انقلاب را ديديم و ضد انقلاب ها فرار كرده بودند . البته ظرف آب در سنگر ضد انقلاب ها بود، اگرچه كم ولي به اندازه نياز ضروري كه تشنگي ما را رفع كند، موجود بود. تقريباً نزديك به 30 نفر از بچه هاي نوهد و هوابرد، من، كلاته و سرهنگ صياد در بالاي ارتفاع بوديم كه توانسته بوديم شر ضد انقلاب را در همان مقطع از سر ستون كه در پاي ارتفاع در جاده و دشت اطراف آن مستقر بودكم كنيم. بچه هاي سپاه هم 2 نفر همراه ما در اين تك بودند. بقيه بچه هاي سپاه هم همراه ستون ولي در زير ارتفاع بودند و در اين تك نبودند.   ادامه دارد ...
  9. Arash

    نردبان طنابی

    شب از خدا خواست، فردا شهید شد   شبی که فرداش شهید شد در سنگرش بودم . رفتم پشت چادر توری پشه بند سنگرش دیدم صدای تضرع و ناله میاد اون پشه بند و اون زیلو رو به آرامی زدم کنار و رفتم داخل دیدم، که شهید آبشناسان در حال سجده است و داره گریه می کنه و من بی سر و صدا که او متوجه نشه یه گوشه ای نشستم . چند دقیقه ای گذشت سرفه ای کردم تا متوجه حضور من بشه به طرف من برگشت و سلام علیکی با هم کردیم از او عذرخواهی کردم که بدون مطلع کردن او آمدم داخل و چند دقیقه ای آنجا بودم و بعد هم با سرفه کردن او را از آن حالت معنوی بیرون آوردم، بعد از خوش و بش کوتاه از او پرسیدم در تضرع از خدا چه می خواستی؟ با مزاح و عباراتی متواضعانه از پاسخ سوال طفره می رفت . بعد از اصرار زیاد من تسلیم شد و گفت : آراسته من تحمل شکست در این عملیات رو ندارم این عیب منه. (البته او را خوب می شناختم ، یلی بود، شیری که شجاع و فداکاره و پیر چریک بود در دلیری یک بود . مؤمن و متقی ) گفت من تحمل ندارم . از خدا خواستم که اگر این عملیات پایانش نافرجامیه، مرگ مرا در این عملیات قرار بده. فرداش من احضار شدم تهران . سرهنگی رو به عنوان جانشین خودم در آنجا قرار دادم که عزیزان می شناسند . سرهنگ فرد پور . فردای روزی که من در تهران بودم تلفن منزل زنگ زد . مادر پیرم گوشی رو برداشت . به من گفت که دوستته میگه فردپورم . من گوشی رو برداشتم گفتم چیه حسن؟ گفت : خبر بدی برات دارم . گفتم: آبشناسان شهید شد. گفت: آره. بلافاصله دعای دیشب او یادم آمد که از خدا مرگش را در آن عملیات می خواست، شب از خدا خواست فردا دعایش مستجاب شد و به شهادت رسید.   ادامه دارد ...
  10.   اگه نقش انسان خذف بشه . رسما میریم تو دوره ی skynet و Terminator
  11. Arash

    نبرد سامراء

    البته من شنیده بودم چون نادر بیشتر توپ ها رو برای بغداد نگه داشته بود و این موضوع باعث شکست اش شد و   نادر کلا زمین گیر نبود وگرنه هند هم باید جزئی از نقشه ی ایران میبود و همینطور بخش های زیادی از عراق و ...   ولی دیدن همین پرچم افشاری خودش کلی لذت داشت
  12. گربه سرهنگ علی قمري   موش یکی از مشکلات همه رزمندگان در همه جبهه ها بود، ولی موش هاي دب حردان، هم بزرگتر بودند و هم گستاختر. آنها گاهی انگشتان رزمنده ها را گاز می گرفتند. یکی دیگر از ضررهاي بزرگ موشها این بود که دیواره سنگرها را می خوردند و گاهی سنگر خود به خود فرو میریخت. گاهی هم در زمان بارندگی نفوذ آب باران به سوراخهاي حاصله از تلاش موشها عامل فرو ریختن سنگرها میشد. به پیشنهاد یکی از سربازان به نام نعمتی قرار شد یک گربه به سنگر بیاوریم و چنانچه این گربه توانست حریف موشهاي منطقه بشود آن را به صورت پروژه عمومی در تمام سنگرها اجرا کنیم. به همین خاطر در مأموریتی که به اهواز داشتیم از سرباز نعمتی و سرباز همراهش که اهل اهواز بود خواستم بروند یک گربه بزرگ و قوي پیدا کنند تا، با خود به منطقه ببریم. ساعتی بعد 2 سرباز با یک گربه به ما ملحق شدند. نعمتی گربه را نشان داد و گفت: - جناب سروان، گربه اي را که آورده ام نه تنها موشها بلکه سربازان عراقی را هم خواهد بلعید! نگاهی به داخل کیسه اي که گربه را در آن جا کرده بودند انداختم. الحق که گربه درشت و رشیدي بود. آن را با خود به منطقه آوردیم. همه بچه ها می خواستند گربه را به سنگر خود ببرند. من براي آنکه غائله را ختم کنم با لحنی شوخی آمیز گفتم:  - شما میدانید که این موشها آنقدر بی ادب و گستاخ هستند که بدون اجازه به سنگر فرماندهی وارد میشوند و هر وقت فرمانده شما به دیواره سنگر تکیه میکند آن موشهاي بی ادب و گستاخ او را گاز میگیرند! پس تقدم استفاده از گربه به سنگر فرماندهی میرسد. یکی از درجه داران گفت: پس اجازه بدهید ما هم به اهواز برویم و براي سنگر خود گربه بیاوریم. گفتم: صبر کنید تا آزمایشات اولیه انجام بشود بعد. اگر این پروژه موفق بود، نه تنها به سنگر شما، بلکه به سنگر سایر رزمندگان هم گربه صادر میکنیم. بالاخره بحث گربه به خوبی و خوشی تمام شد و من و گربه به سنگر رفتیم. وقتی اولین موش در صحنه سنگر ظاهر شد، گربه قهرمان ما به سرعت خودش را بالاي سر او رسانید و با یک حالت تهاجمی کنار او قرار گرفت. اندازه موش حاضر کمی کوچکتر از گربه رشید ما بود! گربه دستی به سر و صورت موش کشید و موش بدون حرکت در مقابل گربه ایستاد. لحظاتی بعد موش به طرف سوراخ رفت و داخل دیواره سنگر شد. به سرباز نعمتی گفتم: نعمتی اول خودت یک موش بگیر تا این گربه هم یاد بگیرد! نعمتی گفت: جناب سروان، من که هیچ، حتی صدام هم نمیتواند این موش ها را با دست بگیرد. میخواهید من بدون انگشت بشوم؟ من دیگر حرفی نزدم و موش دوم و سوم و چهارم به صحنه سنگر وارد شدند و شروع به جولان دادن کردند. گربه لحظاتی به آن موشها نگاه کرد و بعد میو میو کنان به آغوش نعمتی پرید. من از میو میوي شبیه به ناله و التماس گربه فهمیدم که حریف موشها نخواهد شد و با ناله از نعمتی می خواهد در مقابل این موشها از جان او دفاع کند. ما به مدت 4 روز گربه را آموزش دادیم که بتواند با موشها نبرد کند. متأسفانه نه تنها گربه حریف موشها نشد، بلکه مجبور شدیم یک نفر را براي مراقبت از جان گربه در مقابل موشها بگذاریم! البته موشها در چند نوبت به گربه حمله کرده و زهر چشمی به گربه ما نشان دادند. بعد از ظهر روز پنجم در جلو سنگر نشسته و مشغول خوردن چاي بودیم و بدبختانه نگهبان ویژه گربه هم از او غافل شده بود که گربه از در سنگر خارج شد و نگاهی به آسمان کرده و با سرعت حداقل 50 کیلومتر در ساعت به سمت اهواز شروع به فرار نمود! سرباز نعمتی مقداري از مسیر طی شده را دنبال گربه دوید و او را صدا کرد. گربه با صداي نعمتی لحظه اي متوقف شد و نگاهی به نعمتی انداخت و بار دیگر موتورش را روشن کرد و لحظه به لحظه از چشم نعمتی و ما دور و دورتر شد. وقتی پروژه گربه ناموفق و غیر عملیاتی شد، تصمیم گرفتیم با وضع موجود، ساخته و با موشها، زندگی مسالمت آمیزي داشته باشیم. پس از مدتی یک گربه رشید دیگر آوردیم. این گربه موشها را می گرفت و به داخل سنگر میآورد و در آنجا میخورد که با این کار سنگر ما را به کثافت می کشید. در نهایت مجبور شدیم آن گربه را هم رها کرده و با موشها قرارداد صلح امضاء کنیم.   ادامه دارد ...
  13.   منظورتون همون ILS هست ؟
  14.   http://www.military.ir/forums/topic/29042-%D8%AC%D9%86%DA%AF%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4%DB%8C-%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%B5%D8%A7%D8%B9%D9%82%D9%87-2-%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B4%D8%AF/page-7#entry437479   البته تو این پس یه اشتباه کردم  سیمرغ جای t37 رو گرفت و توکانو وظیفه ی خودش رو داره
  15.   البته تو این پس یه اشتباه کردم  سیمرغ جای t37 رو گرفت و توکانو وظیفه ی خودش رو داره
  16.   ما همیشه 2 تا پرنده داشتیم  t37 و t38 که اولی مادون صوت و دومی مافوق صوت که مربوط به آموزش در دوره ی دانشگاه افسری بود بعد که خلبان فارق التحصیل که میشد . میرفت به تایپ پروازی خودش و روی هواپیمای خودش آموزش میدید بعد از انقلاب که اوضاع خراب شد و اینها هم قدیمی اگه اشتباه نکنم توکانو جای t37 رو گرفت و F5-B هم جای t38  خلاصه این نوع آموزشی ها مربوط به قبل از دریافت مدرک خلبانی شکاری هست و آموزش ها رو روی ینها در دانشگاه میبینند   بودجه خاصی هم مصرف نکرده ( اگه دزد بازی درنیاورده باشند ) تولید یک بدنه ی جدید ( که هزینه ی زیادی نداره ) با همون قطعات اف 5 های قدیمی  ولی در مورد نیاز به رهگیر شش دانگ در تعداد بالا ( البته اگه مالتی رول باشه که چه بهتر ) کاملا با شما موافقم
  17.   اون خدا بیامورز ( F5 -f ) که آموزشی مافوق صوت بود . اینکه نوه ( بعد از آذرخش ) اون خدابیامورزه اگه خلف باشه مثل خودشه بعلاوه ی اینکه برای مادون صوت آموزشی داریم و نیازی نداریم
  18.   اگر دردم یکی بودی چه بودی   چه تو هواپیما و چه تو شناور ها و کلا همه جا این موتور پاشنه ی آشیل ما هست :-( :-( :-(
  19.   اف 5 پرنده ی خوبیه ارتقاع اف 5 شد اف 17 که در مناقصه یه اف 16 باخت ولی ارتقای اف 17 ، اف 18 شد که پرنده ی شاخصی هست اف 20 هم ارتقای دیگه ی اف 5 هست چند کشور دیگه هم دست به ارتقای اف 5 زدن کلا پلتفورم خوبی داره
  20.   http://www.military.ir/forums/topic/29028-%D9%88%D8%B9%D8%AF%D9%87-%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D9%85%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D8%AC%D9%86%DA%AF%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%B5%D8%A7%D8%B9%D9%82%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D9%86%D8%AF%D9%87/page-4#entry436539
  21. Arash

    شاهکارهای RF-4

    تنوع دوربینها با توجه به وظایف محوله در RF-4       اون دوربین جانبی LOW LEVEL CAMERA هست که برداشته شده که در صورت نیاز و با توجه به نوع ماموریت نصب خواهد شد .در فتوفانتومی که آماده سوختگیری میشود یک عملیات شناسایی در ارتفاع بالا میباشد وبا توجه به نوع ماموریت دوربین جانبی اونو برداشتن .این کار یک مزیت دارد و اون اینه که اگه در این عملیات هواپیما ساقط بشه دوربین از دست نمیره .  
  22.   تاماهاوک در دهه 70 میلادی طراحی و از سال 1983 عملیاتی هست و طراحی و الزامات همون زمان رو داره شما موشک هایی ه طراحی جدید دارند ر باید مقایسه کنید نه چیزی که 30 ساله داره خدمت میکنه
  23. چرا ما به جای زاویه دار کردن موشک های کروزمون هنوز اونها رو استوانه ای میسازیم ؟ :|
  24.   مثل همین ماهواره که دوتا دوربین داره برای هر کدوم هم یه دقتی   یادم نیست دوربین کدوم پهپاد آمریکایی بود که از 50 کیلومتری دقت یک متری داشت