Arash

VIP
  • تعداد محتوا

    1,330
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    1

تمامی ارسال های Arash

  1. چه همه شون هم گردن شکسته شدن   تصویری از آواکس عربستانی نیست که پرنده میره تو موتورش و سقوط میکنه ؟
  2. Arash

    قاهر F-313

     ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
  3. قیام مشت زن ها چی بوده ؟
  4. شیراز که تو دهنادی پره تو دهنادی تانک هم گیر میاد ، احتمالا برم عکس بگیرم بیام فقط از چه بخش هایی عکس بگیرم ؟ با چه فاصله و زوم ای ؟ ممنون
  5. الان مهم  برای من این هست که این الیاف که شما میگی رو بتونم تشخیص بدم نه اینکه به خاطر اطلاعات کم یه چیز دیگه یا همون جنس ولی با کیفیت پایین رو بندازن بهم :|
  6. شیراز زیاد هوای سری نداره ، به جز شمال استان فارس بقیه جاها به زور زیر -2 درجه میره   یه چیزی میخوام که اکثر جاها بشه ازش استفاده کرد هرچقدر هم که بشه کمتر جا بگیره ، ولی مهم تر از همه جنس اش هست ، که سری پاره یا داغون نشه و اگه پولی میدم برام کار کنه   قیمت هم بالای 200 250 نباشه
  7. کیسه خواب میخوام چه نوع و چه جنسی خوبه ؟ از کجا بفهمم همون هست ؟ تو چه بازه ی قیمتی ای هست ؟
  8.   با تشکر از مطلب خوب شما فقط ذکر یک نکته اگر وقت کردی فونت رو کوچکتر کن :|
  9. Arash

    در کمینگاه دشمن

    خاطرات شهيد سرهنگ علي كلاته ( نامبرده در طول جنگ تحميلي و قبل از آن در بسياري از گشتي ها و عمليات هاي رزمي داوطلبانه در نوك حمله شركت و چند بار مجروح گرديد. وي يكي از جانبازان شيميايي دوران دفاع مقدس بود كه پس از سال ها تحمل مشقت جسمي در سال 1380 به فيض عظيم شهادت نايل آمد)   با اصرارخود براي اين مأموريت داوطلب شدم شب 59/6/13 خبر رسيد كه ستون اعزامي هوابرد شيراز قصد حركت از پادگان بانه به طرف سردشت را دارد. من كه جمعي آتشبار 3 گردان 327 لشكر 21 مستقر در پادگان بانه بودم با اصرار زياد موافقت فرمانده ام را جلب كردم تا به عنوان گروهبان رابط ستون اعزام شوم. صبح روز بعد به اتفاق ستوان سوم گودرزي وسايل ضروريمان شامل: فشنگ، نارنجك، كيسه خواب و . . . را جمع كرديم تا به ستون به پيونديم اما قبل از حركت به جاي گودرزي، ستوان آراسته مأمورشد. براي گرفتن نقشه و انجام همآهنگي هاي لازم راهي اردوگاهي كه گرداني از تيپ 40 سراب مستقر بود، شديم. اردوگاه مذكور بين بانه و سردشت قرارداشت. آغاز حركت ستون به سوي سردشت به هر حال ستون آماده حركت شد. دوست داشتم به همراه ستوان نوري در ابتداي ستون باشم تا در صورت درگيري، اولين گروه درگير باشيم ، اما ستوان نوري به همراه ساير بچه ها رفته بود. مجبور شدم با نيروي مخصوص به فرماندهي ستوان يكم انصاري رهسپار شوم. حادثه ي ناگوار جلوي خودروي ما دو دستگاه اسكورپيون درحال حركت بود. پس از طي مسافتي حدود 15 كيلومتر از پايگاه لشكر قزوين، در نزديكي پاسگاه سيدصارم متوجه شديم كه خودروي اورال ما سرعت زيادي برداشته است و راننده نمي تواند آن را كنترل كند. گويا ترمز بريده بود و دنده معكوس هم نمي توانست بزند. زماني اعلام كرده از ماشين به بيرون بپريد كه سرعتش بيش از اندازه بود . شهادتين را گفتم و خود را به خدا سپردم. راننده، اولين اسكورپيون را با مهارت رد كرد ولي اسكورپيون دوم سرپيچ پل سيد صارم بود كه نتوانست آن را رد كند و به شدت به اسكورپيون برخورد كرد . ماشين اورال و اسكورپيون هر دو به دره اي كنار پل سقوط كردند و من ديگر چيزي نفهميدم. وقتي به پايين دره سقوط كرديم پس از لحظاتي كه به هوش آمدم متوجه يكي از بچه ها شدم كه خون از گوش و بيني و دهانش جاري بود. وي فرماندهي ما و برادران نيرو مخصوص را به عهده داشت. او را ازماشين بيرون كشيديم. با اين حال دخترش را صدا مي زد و سپس از حال رفت. با اين كه احساس درد شديدي در تمام بدنم مي كردم با كمك ساير بچه ها رفتم تا آنها را به بالا منتقل كنيم. خدمه ي اسكورپيون وحشت زده به تصور اين كه ستون دچار حمله شده، اسلحه هايشان را به طرف ما گرفته بودند . از راننده خبري نبود. پس ازكمي جستجو او را كه پا و كمرش شكسته بود با صورت خونين از پشت فرمان ماشين پايين آورديم و به لب جاده رسانديم . مجبور شديم ماشين اورال و اسكورپيون را منهدم سازيم، يك ماشين از برادران سپاه اراك و يك آمبولانس از راه رسيدند و مجروحان را منتقل كرديم. چون بي سيم ما از كار افتاده بود، خواستم از بي سيم برادران نيروي مخصوص استفاده كنم كه آنها ابتدا مخالفت كردند و خواستار تخليه ما شدند كه زير بار نرفتيم. در سيد صارم عده اي از ضدانقلاب كه تظاهر به برادري ميكردند و شب دشمن ما بودند، عكس امام در دست نگه داشته بودند . از آنجا رد شديم و مجبور شديم بقيه مسافت تا سردشت را اين گونه طي كنيم. درگيري و اسارت سركرده كومله بانه پس از طي مسافتي متوجه درگيري بچه هاي هوابرد شديم . هر لحظه درگيري شدت مي يافت. به اتفاق يكي از دوستانم براي كمك جلو رفتيم. يك دفعه ديديم كه سربازي رئيس كومله بانه را كه به شدت مجروح است ، روي دوشش انداخته و به طرف ما مي آيد . از او كه داراي تحصيلات مهندسي كشاورزي بود، سئوال كرديم كه چرا اين اعمال را انجام مي دهيد؟ گفت : « من پشيمانم و از خدا مي خواهم مرا ببخشد » سئوال كردم كه تعدادتان چند نفر است؟ گفت: 15 هزار نفر از دموكرات و كومله، از همين جا برگرديد. واي اگر پدر و مادرم مرا در اين حال ببينند خودكشي ميكنند. نمي دانم چرا مي جنگيم و هدفمان چيست. سپس مقداري آب خواست، با ديدن مجروحان و شهدا طاقتم سرآمده بود و از خدا آرزوي شهادت مي كردم. پشت  بي سيم  « صياد » را صدا مي زدم در حالي كه ايشان كنار من بود . بچه ها مي خواستند مانع ادامه راه شوند اما فايده اي نداشت چرا كه هدف ما مقدس بود. مجروحان تخليه شدند اما در اين بين، من ستوان آراسته را گم كردم . خود را به دامنه ي سويچ رساندم و پس از يافتن آراسته به طرف ارتفاعي كه محل درگيري بود حركت كرديم. به بالاي ارتفاع رسيديم ، اما از آن جا كه علاوه بر تجهيزاتم بي سيم هم همراهم بود، به كندي حركت مي كردم. شهيد علي صياد شيرازي كه سبك بارتر بودند خود را به قله رساندند. در پاسخ آب خواستن ما، ايشان گفت: هركس آب مي خواهد بايد بالا بيايد و به ناچار به حركت خود ادامه داديم و خود را به بالاي قله رسانديم ادامه دارد ...
  10. روزبیست ویکم مهرماه: توسعه سرپل واعزام نیروهاي تقویتی خودي دراین روز، تیپ 6 زرهی دشمن با افزایش نیرو درسرپل شرق کارون، حرکت خودرا به سمت رودخانه بهمن شیروسه راهی ادامه داد. درمیدان نبرد خرمشهرنیز نیروهاي دشمن درحاشیه شهربه کشتارگاه وپل پادگان دژرسیدند وتوانستند رزمندگان خودي را ازگمرك عقب برانند وبه داخل محدودۀ شهر وارد شوند.دراین زمان استعداد رزمی تیپهاي رزمندۀ لشکر 92 زرهی تا یک ششم تقلیل یافته بود، با این وجود همین یگانها درچهارجبهه با دشمن درگیربودند.هواپیماهاي عراق آزادانه شهرهاي خوزستان ومناطق حساس خلیج فارس را بمباران میکردند.با آنکه گزارش شده بود که پنج هواپیماي دشمن درحمله به جزیرۀ خارك سرنگون شده اند،بنابراین بایستی دهها فروندهواپیماي دشمن به خارك حمله کرده باشند. پدافندهوایی خودي به نسبت تعداد زیاد حملات هوایی دشمن درسرتاسرمنطقه کافی نبود. با توجه به مسئولیتی که دربارۀ منطقه عملیات خرمشهر وآبادان به عهدۀ لشکر 92 زرهی قرارداشت، فرمانده لشکرتصمیم گرفت با استفاده ازآخرین مقدورات، نیرویی به آبادان اعزام کند.درآن موقع تنها واحد دردسترس، بقیه دانشجویان دانشکدۀ افسري بودند که درجبهۀ مشخصی درگیرنبودند. فرمانده لشکربا یک ابلاغ کتبی به سرهنگ نامجو( فرماندۀ دانشکدة افسري) که درخوزستان حضورفعال داشت، مأموریت داد 80 نفرازافسران و دانشجویان دانشکدۀ افسري و 320 نفرسربازان لشکرجمعاً 400 نفر را دراختیاربگیرد وبه ماهشهرحرکت و به یاري رزمندگان خرمشهروآبادان بشتابد. بدینسان اولین نیروي کمکی بعد ازگذشت 3 روزکه دشمن ازکارون عبورو به شرق آن وارد شده بود، به منطقۀ عملیاتی آبادان اعزام شد ومتعاقب آن آتشبار 105 م.م ازلشکر 77 پیاده مشهد به منطقه رسید وبه ماهشهراعزام گردید.دراینروزهواپیماهاي دشمن بیش از 10 باربه آبادان حمله کردند.   درمحوراصلی خرمشهر- اهوازکه گردان 165 پیاده زرهی مستقر بود، فقط 4 دستگاه تانک وحدود یکصد نفرسربازباقیمانده بود، فرمانده آنان، سرگرد دانشور مفقودالاثرشده بود. گردان 151 دژفرمانده آنان زخمی گردیده و نیروهاي باقیمانده درشهر با دشمن درگیر بودند.دراثرآتش سنگین دشمن، امروزبخشهاي زیادي ازخرمشهر ویران وهتل آناهیتاي این شهربطورکامل تخریب میشود.برابراسناد ومدارك موجود درهفتۀ اول جنگ، فرماندهی نیروهاي مسلح درخرمشهروآبادان به فرمانده ناحیۀ ژاندارمري خوزستان محول گردید وعناصري که براي پدافند ازمنطقه، تشخیص داده شده بود،عبارت بود از: 3 گردان مستقل لشکر 92 شامل گردان 151 دژ، گردان 165 مکانیزه وگردان 232 تانک، ناحیۀ ژاندارمري خوزستان، گردان تکاوردریایی، نیروهاي سپاه پاسداران،نیروهاي مردمی، دانشجویان دانشگاه افسري که مسئولیت پدافند ازخرمشهر وآبادان را به عهده گرفتند. این نیروها درطول 20 روزنبرد مداوم، تلفات وضایعات بسیارزیادي دیدند. به تدریج قرارگاهی به نام "قرارگاه اروند" درآبادان تشکیل شد. به خصوص پس ازعبور نیروهاي دشمن ازکارون این قرارگاه با درکنترل گرفتن نیروهاي موجود ونیروهاي تقویتی اعزامی دربرابردشمن،دفاع بسیارمؤثري را به مرحلۀ عمل درآوردند. (لازم به ذکراست که فرماندهی اروند ازستادمشترك دستور میگرفت.)براساس گزارش قرارگاه عملیاتی اروند، دشمن دربین روزهاي 19 الی 21 مهرماه، موفق گردیددر آبادي مارد، 15 کیلومتري شمال خرمشهر، پل شناوري بر روي رودخانۀ کارون جاییکه هیچ نیرویا مدافعی وجود نداشت، مستقرکند ویگانهاي خود را ازآن عبورداده وبه سمت شرق براي قطع جادۀ آبادان- اهوازگسیل دارد، این درحالی بود که هنوزنیروهاي ما دربیشترقسمتهاي محاصره شدۀ خرمشهر، درحال نبردتن به تن بودند. پس ازعبورنیروهاي دشمن به شرق کارون، تلاش اصلی دشمن درمحور دارخوین- بهمن شیر-آبادان بکارگرفته شد و دشمن براي وصول به کرانۀ بهمن شیر و جادۀ ماهشهر- آبادان تغییرجهت داد تا به تصرف کرانۀ بهمن شیرمحورمواصلاتی ماهشهر- آبادان را قطع و جزیرۀ آبادان وخرمشهررا از راه زمینی کاملاً محاصره نماید.در 21 مهرماه، تلاش دشمن درمنطقۀ شرق کارون براي قطع محورآبادان- ماهشهر با مقاومت سرسختانۀ نیروهاي اندك ما، کند گردید وهمین امرباعث شد که دشمن با احتیاط و برآورددقیقتري به پیشروي خود ادامه دهد. درساعت 18:50 امروز، جزیره خارك مورد حمله هوایی دشمن قرارگرفت، دراین حملات، 6 فروند میگ عراقی (دو فروند بوسیله اف- 14 و دوفروند بوسیله ضدهوایی خارك و دوفروندتوسط ناومیلانیان وکهنمویی) سرنگون گردید.درضمن، هیچگونه خسارتی به جزیرۀ خارك واردنیامده است.   ادامه دارد ...
  11. البته بگم که آمار تک خال های ما که ارائه شده متاسفانه مستند نیست و ایراد زیاد داره   در مورد شکار هوایی هماگر مستند تامکت در جنگ رو دیده باشید از اصطلاح درست افتادن صحبت میشه   حالا چه هواپیمایی درست افتاده ؟ 1 - اثابت هدف توسط هواپیمای خودی تایید شده باشه ( سیستم های خود هواپیما و یا چشم خود خلبان )  2 - رادار منطقه یا سیستم elient ( همون خفاش یا شنود با استراغ سمع مکالمات طرف عراقی سقوط رو بشنوه ) هم تایید کرده باشه 3 - بقایای هواپیما یافت شده باشه   حالا شما جنگ خودمون رو ببینید ، پوشش راداری 100 درصد نداشتیم پس خیلی از شکار ها رو تایید نکرده  بعضا خیلی از درگیری ها روی اب بوده که باز پیدا کردن بقیا هم مشکلات خودش رو داره به خصوص اگه تو مرز بی دشمن ات سرنگون شده باشه خیلی از هواپیما هایی که اثابت داشتن مسافتی رو توانستن فرار کنند و بعضا داخل خاک کشور عراق سقوط کرده یا در هنگام فرود به خاطر صدمات وارده از رده ی عملیاتی خارج شده که خی همین آمار خلبان ها رو کم میکنه ، ولی شکار بیشتری داشتند   مثلا در قسم پنجم تامکت ها در جنگ ( نبرد بر فراز شاخاب پارس ، قسمت دوم ) جناب صمد ابراهیمی نقل میکنند که در درگیری که با 3 فروند میراژ داشتند وارد درگیری داگفایت شدند و اینقدر این ها رو به بازی گرفتند تا سوختشون کم شد و وقتی عراقی متوجه میزان سوخت کمشون شدند به سمت عراق گردش کردند و تامکت ایرانی هم پشت سرشون حرکت کرد این ها هم از ترس تامکت با پس سوز به سمت عراق رفتند که همون سوخت باقی مانده را هم ازشون گرفت  سقوط دو فروند قطعی است احتمال سقوط سومی هم بالا ولی تایید نشده و خلبان ایرانی با افتخار سرش رو بالا میگیره و میگه بدون شلیک حتی یگ گلوله توپ ( موشک که خوبه ) نه تنها جلوی ماموریت اونها رو گرفتم بلکه این ها منهدم هم شدند ولی متاسفانه در آمار همچین شاهکاری پیروزی هوایی حساب نمیشه
  12. تانکر سوخت سرهنگ علی قمري مشکل کمبود بنزین از همان روزهاي آغازین دفاع 34 روزه خودش را نشان داد. این مشکل در روزهاي هفتم و هشتم که حتی پمپ بنزین ها هم چیزي براي ارائه نداشتند به اوج خود رسید. در همین گیر و دار یک دستگاه شورلت بزرگ به مقر ما آمدند. وقتی به داخل شورلت نگاه کردم متوجه یک پیرزن و پیرمرد در صندلی عقب و یک مرد و یک زن میانسال در جلو شدم. مرد میانسال از ماشین پیاده شد و اعلام نمود که روز گذشته هواپیماهاي عراقی منزل آنها را بمباران کرده و پسر جوانشان شهید شده است. او در ادامه گفت که قصد خروج از شهر را دارند، ولی بنزین به حد کافی ندارند و با لحنی التماس آمیز از من مقداري بنزین خواست. تا چند روز پیش 2 پمپ بنزین خرمشهر به هر خانواده 20 لیتر بنزین می داد، ولی دیگر بنزینی در 2 پمپ خرمشهر وجود نداشت. من به عنوان یک نظامی که خود را حافظ جان و مال مردم کشورم میدانستم به مسئول تانکر دستور دادم که از ته مانده بنزین هاي ذخیره تانکر مقداري بنزین به آن خانواده بدهد. در لحظاتی که شورلت مشغول سوخ تگیري بود، پیرزنی که در عقب نشسته بود از ماشین پیاده شد و یک بسته پول به طرف من دراز کرد. من از گرفتن پول امتناع کردم و گفتم: - مادر، وظیفه ام حفظ جان شماها است. چه با جنگ و چه با اهداي چند لیتر بنزین ناقابل. پیرزن گفت: من چه جوري از شما تشکر کنم پسرم؟ - گفتم: مادر، امام و رزمنده ها را دعا کنید. پیرزن لحظاتی به فکر فرو رفت. سپس آهی کشید و گفت: - پسرم، من سیده هستم و می خواهم حرفی به شما بزنم. - گفتم: بفرما مادر. - گفت: اولاً هر وقت به سوي دشمن تیراندازي می کنید بگویید یا ابالفضل تا تیر شما به هدف بخورد. - گفتم: چشم مادر. - گفت: مطلب بعدي که به شما می گویم این است که صدام اعدام خواهد شد. - گفتم: انشاءالله... آنها از ما خداحافظی کردند و رفتند. به دنبال آن مسئول تانکر سوخت به طرف من آمد و اعلام نمود که بنزین ذخیره در داخل تانکر در حال اتمام است. گفتم: پناه بر خدا. هنوز چند دقیقه از رفتن آن خانواده نگذشته بود که یک دستگاه تانکر عراقی وارد محوطه شد. بلافاصله حالت دفاعی گرفتند، ولی تیراندازي نکردند. لحظاتی بعد 2 نفر از درجه داران ما از داخل آن پیاده شدند و به دنبال آن 2 عراقی هم از خودرو پایین آمدند. یکی از درجه داران اعلام نمود که این تانکر سوخت عراقی به اشتباه وارد اهواز شده و به فلکه 4 شیر رفته بود! مردم آنها را گرفته و قصد داشتند که آن را به آتش بکشند که ما مردم را متقاعد کردیم و راننده و تانکر و آش را با جاش براي شما آوردیم! من از این درجه داران خوش فکر تشکر کردم. بلافاصله عراقی ها را تحویل مقامات دادیم و تانکر سوخت را در محل امنی جاسازي کردیم تا از آن استفاده کنیم. وقتی مسئول سوخت یگان پس از جاسازي تانکر عراقی به سراغ من آمد گفتم: - این استجابت دعاي آن خانم سیده بود که به جاي 20 لیتري که به آنها دادیم حداقل 2 هزار لیتر بنزین خدا به ما هدیه کرد. درجه دار مسئول تانکر که با به دست آوردن تانکر سوخت قوت قلب گرفته بود گفت: - جناب سروان، انشاءالله دعاي آن پیرزن در مورد اعدام صدام هم مستجاب بشود. گفتم: انشاءالله، چنین خواهد شد.  *** سال ها بعد وقتی خبر اعدام صدام را شنیدم یاد آن حرف سیده خانم افتادم که با چه اطمینانی آن حرف را زد.   ادامه دارد ...
  13. از دست تام کوپر :neutral:   چند تا RF-4C به عنوان هدیه در اختیار ایران بود که بعد از تحویلی RF-4E ها برگشتند به آمریکا ( دو فروند ماندگار شد ) ولی تو کل متن فقط میگفت RF-4C   اون قضیه بمب اتمی هم جک خوبی هست ، جالبه این همه گفت ولی درمورد خفاش یا ایستگاه شنود زمینی چیزی نگفته
  14. اه ابن فیلم رو اول از همه من گذاشتم تو اینترت ، تو یکی از منابع خارجکی که مربوط به سقوط هلیکوپتر ها بود ثبت شد ( باید یه واترمارک گنده میزدم روش :| ) که در مانور دارنگون اتفاق افتاد متاسفانه اشتباه خلبان بیشتر از این حرف ها بود ( که فعلا حوصله ی اشاره ندارم ) متاسفانه هر دوی عزیزان شهید شدند . وقتی رسکیو رسید و نشست   تنها اتفاقی که افتاد این بود که خلبان قبل از شهادت قرآن ای که در جیب اش بود رو به بیرون انداخت تا طعمه ی حریق نشه  :rose:  :rose:  :rose:
  15. روز بیستم مهرماه: ادامه خطرسقوط خرمشهروآبادان پس ازعبورنیروهاي دشمن از رودخانۀ کارون، نخستین واکنش براي عقب راندن یا محدودکردن تهاجم آنها درمنطقۀ سرپل شرق کارون توسط تکاوران دریایی انجام گرفت و درساعت 4:00 صبح امروزیک تیم شناسایی تکاوران به منطقۀ سرپل اعزام شد. این تیم ازطریق شادگان به منطقۀ سرپل نزدیک گردید و وضعیت را بررسی کرد وگزارش داد که درمحورشادگان فعالیتی از دشمن مشاهده نمیشود، اما نیروهاي دشمن به سمت جنوب و کرانۀ بهمن شیر درحرکت اند.امروز اولین واحد تقویتی که یک یگان تکاوردریایی بود، ازپادگان منجیل به خوزستان رسید و درساعت 12:00 به مدافعان خرمشهرملحق گردید. امروزیک ستادعملیات جدید دربندرامام خمینی تشکیل گردید. این ستاد دوتیم شناسایی راکه هرتیم متشکل از 2 نفربود، براي شناسایی منطقۀ سرپل دشمن به محل اعزام کرد. نتیجۀ شناسایی آنها چنین بود که جادۀ ماهشهر- آبادان تا ساعت 21:00 دیروز (هنگام شناسایی) بازبوده وجادۀ آبادان- اهواز درکنترل کامل دشمن قرارداشته است وحدود یک گردان تانک و یک گردان مکانیزۀ دشمن وارد منطقۀ سرپل شده است. درضمن، نیروهاي عراقی سرگرم تقویت خود درمنطقۀ سرپل میباشند. اولین واکنش جدي ستاد مشترك ارتش این بود که ازنیروي زمینی خواست به لشکر 92 زرهی دستوردهد با پشتیبانی نیروي هوایی وهوانیروز به سرعت درمنطقۀ سرپل به دشمن حمله کند ونیروهاي دشمن را ازشرق کارون عقب براند، اما این لشکردر وضعیتی قرارداشت که درخلال 20 روزگذشته نتوانسته بود حتی یگان کوچکی را به خارج ازمنطقۀ اهواز اعزام کند ومسافت زیادي نیزازخط مرزعقب نشینی کرده بود.دراین مدت ضمن رزم نابرابربخش مهمی ازتوان رزمی اولیه خود را نیزازدست داده بود، درچنین موقعیتی چگونه میتوانست حتی یک دستۀ رزمی با یک قبضه توپ ازمنطقۀ نبرد حساس اهوازبرداشت کند. درضمن، با وجود تهدید، عبور واحد دیگري ازدشمن درجنوب اهوازازرودخانۀ کارون که قریب الوقوع به نظرمیرسید، امکان نداشت که حتی یک دستۀ پیاده براي دیده بانی به شرق کارون اعزام کند.واقع امراین بود که افرادي ازمیان مسئولان امورجنگ هنوزقدرت برترعراق را احساس نکرده وتصورمیکردند که یگانهاي موجود درجنوب میتوانند ازعهدۀ تهاجم ارتش عراق برآیند. براساس همین تصوربود که حملۀ لشکر 21 پیاده در 23 مهرماه درغرب دزفول برنامه ریزي و اجرا گردید که منجربه موفقیت نشد، با اینحال سرپل همچنان محفوظ ماند وبه تدریج توسعه یافت. جریان عبورنیروهاي دشمن ازکارون ومحاصرۀ آبادان نگرانی و اضراب ویژه اي درمیان مقامات مسئول وملت ایران ایجاد کرد. حجت الاسلام جمی امام جمعۀ آبادان به دفتر ریاست مجلس شوراي اسلامی تلگراف زد و وضعیت بحرانی خرمشهروآبادان را به اطلاع ایشان رساند.درساعت 10:35 امروز، بالگردهاي هجومی هوانیروز به منطقۀ سرپل حمله کردند، ولی نتیجۀ مؤثري حاصل نشد. بنابراین، نیروهاي زمینی دشمن به سمت آبادان پیشروي خود را ادامه دادند.دراین روزآتشهاي پشتیبانی دشمن از 3 جهت (شمال، جنوب و غرب) روي خرمشهروآبادان اجرا گردید وتلفات وخسارات سنگینی وارد کرد.نیروهاي مدافع با تلاش کم نظیرنبرد را ادامه دادند و حتی مواقعی نیزدرحدود مقدورات خود درنقاطی ازمنطقۀ نبردبه نیروهاي دشمن یورش بردند وتلفاتی برآنها وارد کردند وگاه موفق به گرفتن اسیرهم شدند، اما این اقدامات ضعیفترازآن بود که بتواند دشمن را عقب براند یا نابود سازد.اولین یگان تقویتی که ازلشکر 92 زرهی براي منطقۀ عملیات خرمشهراعزام شد، یک دسته خمپاره انداز 120 م.م و 50 نفرخدمۀ آرپی جی 7 بود که ازطریق جادۀ اهواز- سربندرماهشهربه آبادان و خرمشهر اعزام گردید. قرارگاه مقدم جنوب به لشکر 92 زرهی دستورداد با همکاري سپاه پاسداران، نیروهاي مردمی را بسیج کند وبراي پوشش کرانۀ شرقی کارون به جنوب اهوازازآنان استفاده نماید تا ازتکرارواقعۀ شمال آبادان جلوگیري شود. درحالیکه ساعت به ساعت خطراشغال قسمتهاي وسیعی ازخوزستان احساس میشد و درمنطقۀ دزفول احتمال عبوریگانهاي دشمن از رودخانۀ کرخه واشغال اندیمشک زیاد شده بود،فعالیتهاي دشمنان داخلی ایران نیزتشدید شده و جنگ داخلی درکردستان همچنان ادامه داشت ومانع ازآن بود که نیروي زمینی ارتش بتواند نیروهاي درگیردرکردستان را به خوزستان روانه کند.اولین یگان تقویتی نیروي زمینی که یک آتشبار 105 م.م بود، امروزبا هواپیما ازمشهد به اهوازحمل شد تا ازطریق اهواز- سربندربه آبادان یا ماهشهر اعزام گردد.امروزیگانهاي دشمن موفق شدند درغرب خرمشهرمنطقۀ پل نو را تصرف کنند ویا توجه به تقویت مستمرنیروهاي دشمن که سرپل شرق کارون را اشغال کرده بودند، نگرانی دربارۀ این منطقه ساعت به ساعت افزایش مییافت. تحت شرایطی که نیروهاي دشمن به پیشروي به سمت جنوب براي وصول به کرانۀ شمالی رودخانۀ بهمن شیروقطع تنها محورمواصلاتي باقیماندۀ ماهشهر- آبادان ادامه میدادند و لحظه به لحظه مسئله اشغال آبادان، که خودبه خود امکان سقوط خرمشهر را نیز فراهم میکرد، نزدیکترمیشد. با یورش هوانیروز ونیروهاي خودي به دشمن درشرق کارون از 32 دستگاه تانک دشمن که ازرودخانۀ کارون عبورکرده بودند، 17 دستگاه آن منهدم وهمچنین یک دستگاه کامیون حامل مهمات دشمن به آتش کشیده شد وبا تلاش نیروهاي خودي درمنطقۀ سلمانیه دشمن به عقب رانده شد. برابراعلام نیروي دریایی: - نقل وانتقالات دشمن روبروي خسروآباد آبادان درجنوب اروند ادامه داشت. - گلوله باران خرمشهر و آبادان تا ساعت گزارش، ادامه داشت. - جادۀ آبادان- بندرامام خمینی دراختیار قواي خودي است برابراعلام هوانیروز، امروز یک فروند بالگرد کبري درآبادان مورد اصابت گلوله دشمن واقع و سقوط نمود، ولی خلبانان آن سالم هستند درساعت 6:00 امروز، 3 فروند هواپیماي فانتوم به منظورانهدام نیروهاي دشمن به منطقه سلمانیه دارخوین اعزام گردیدند اطلاعیه شماره 179 ستاد مشترك ارتش؛ ازمردم خواست تجهیزات نظامی تصرف شده ازپادگانها، در روزهاي پیروزي انقلاب را تحویل دهند. پیام حضرت امام درخصوص وظایف واختیارات شورايعالی دفاع امروز صادر شد رادیو آمریکا، نیویورك تایمز: گرچه به نظرمیرسد نیروهاي عراق درجنگ با ایران به پیروزيهایی دست یافته اند، اما جنگی که دراطراف شهر بندري خرمشهروشط العرب جریان دارد، نشان میدهد که ایرانیان با وجودبی نظمی درسازماندهی، براي هر وجب خاكشان به مبارزه برخاسته اند. حتی اگرعراقیها کنترل خرمشهر را به دست آورند، تا زمانیکه جنگ ادامه دارد، ایرانیان نخواهند گذاشت عراق ازشط العرب به عنوان راهی براي دسترسی به خلیج فارس استفاده کند خبرگزاري رویتربه نقل ازروزنامه گاردین: درحالیکه غرب نگران آیندۀ عرضه نفت است، درجمهوري اسلامی ایران "مکتب شهادت" ارج نهاده میشود. شهادت عامل مؤثري درخنثی کردن حملات عراق بوده است. جنگ ظرفیت منضبط بودن را درایرانیها آشکارکرد ومدافعان خرمشهر، صحت شعار "توپ، تانک، مسلسل دیگراثرندارد" را که در زمان شاه فریاد میزدند، ثابت کرده اند رادیو کلن: 19 نفرازنیروهاي دشمن (!!!!!!!!!) درمرز شلمچه اسیر شدند   ادامه دارد ...
  16. اطلاعات در مورد رادار این هواپیما   http://www.military.ir/forums/topic/24385-%D8%B1%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%B1-sapfir-23e-izdelie-323e-%D8%B1%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%AC%D9%86%DA%AF%D9%86%D8%AF%D9%87-%DB%8C-%D9%85%DB%8C%DA%AF-23/
  17. واقعا ممنون تا قبل از خوندن این تایپیک ، این تانک ، تانک منفور من بود و به هیچ وجه ازش خوشم نمیومد و حتی همیشه وقتی از جلوی زرهی شیراز رد میشدم و ام 48 ای که جلوش قرار داره رو میدیدم چپ چپ نگاهش میکردم و همیشه تصورم این بود که این تانک به درد خود آمریکا هم نخورد ولی این مقاله تاثیر خوبی داشت ( میرم چند تا عکس یادگاری با تانکه بگیرم  :laughing:  :kiss:  :winking:  ) بخوص اینکه گفتید در مقابل rpg 7 مقاوم بوده
  18. کاك محمود سرهنگ سید مرتضی آذر هوشنگ وقتی صداي گلوله ها نزدیک شد، فهمیدم که به اردوگاه و زندان ما حمله شده است. بقیه هم به این فکر بودند. ما 210 نفر بودیم که در اسارت کومله در داخل خاك عراق در شهر قلاویز نزدیکی سد دوکان که حدوداً روبه روي شهر سردشت ایران بود زندانی بودیم. قبلا زندان هاي دولتو، آلواتان و حسین آباد را هم دیده بودیم. حالا صداي گلوله ها که هر لحظه نزدیک و نزدیک تر می شد نشان می داد که در منطقه درگیري شدیدي در جریان است. بهترین کار براي ما که اختیار هیچ واکنشی را نداشتیم، این بود که در کنار ستونها پناه بگیریم و منتظر آخر کار باشیم. درگیري ساعت ها ادامه داشت. در نهایت درِ زندان شکسته شد و نیروهاي ایرانی وارد شدند. معلوم شد که عملیات توسط نیروهاي خودي انجام گرفته است. خیلی زود متوجه شدیم که آزادي ما حاصل عملیات والفجر 4 است. در محوطه چشمم به سرگرد هادي امیري افتاد. خودم را به او رساندم. او با دیدن من هرچند، در لحظه اول به خاطر لاغري و ضعف جسمانی مرا نشناخت، ولی وقتی دقیق شد، با صداي نزدیک به فریاد گفت: سید مرتضی خودتی؟! و به سرعت مرا بغل گرفت. لحظاتی بعد با بی سیم با سرگرد دادبین که فرمانده مستقیم ما بود تماس گرفت و گفت: یکی از کبوترهایت را آزاد کردیم. پس از چند ارتباط بی سیمی توسط سرگرد امیري به من اعلام شد که به دستور تیمسار محمدي مرا به پایگاه و به حضور او ببرند. در این حال یک فروند هلی کوپتر هوانیروز در محل هاور کرد. یک نفر خودش را به پایین انداخت و به سرعت به طرف من دوید. او سرگرد امیري مهر فرمانده گردان عملیات روانی بود که آخرین مأموریت (مأموریت منتهی به اسارت) من به دستور او اجرا شده بود. ما در حال دید و بازدید و روبوسی با سرگرد امیري مهر بودیم که ضد انقلاب، هلی کوپتر حاضر در منطقه را به گلوله بست. خلبان هلی کوپتر مجبور شد به سرعت منطقه را ترك کند. در این حال سرگرد امیري مهر تعداد 14 عدد کمپوت به من داد و بالاي سر من ایستاد و گفت: اینها را بخور که خیلی ضعیف شده اي. من یکی از کمپوت ها را خوردم و بقیه را به دوستان دادم. هر چه سرگرد امیري مهراصرار کرد که باز هم کمپوت بخورم گفتم: نمی تونم و به سختی او را قانع کردم که معده ما توانایی پذیرش این همه غذاي مقوي را ندارد. پس از آن ما به همراه سرگرد به طرف پادگان سردشت حرکت کردیم. دمِ درِ پادگان مرا از خودرو پیاده کردند. من هنوز لباس اسارت به تن داشتم. وقتی از زنجیر ورودي پادگان وارد شدم، افسر تشریفات پادگان براي من ایست خبردار داد و گروه مسلح برایم پیش فنگ کردند. بی اختیار اشک از چشمانم سرازیر شده بود و چیزي نمی دیدم. شاید در طول تاریخ ارتش این اولین باري بود که یک مقام مافوق به یک مقام مادون ایست – خبردار میداد و به او احترام نظامی می گذاشت. در آن ایام من یک گروهبان بودم و تمام مسئولان پادگان به استقبال من آمده بودند. پس از آن تیمسار محمدي به استقبال من آمد و مرا در آغوش گرم خود پذیرفت. به همراه ایشان به دفتر فرماندهی رفتیم. در مدت کمتر از چند دقیقه یک دست لباس نظامی با آرم و علایم و درجه خودم تهیه شده و به تن من پوشاندند. تیمسار از من خواست که به مرخصی بروم. من به ایشان توضیح دادم که در زمان اسارت در محلی در نزدیکی زندان توسط اسرا انبار مهمات بزرگی ساخته شده است و از ایشان خواستم اجازه بدهند تا کشف آن انبار مهمات در کنارشان باشم. بلافاصله به همراه تیم ویژه به محل رفتیم و انبار مهمات را که هنوز دست نخورده بود به آنها نشان دادیم و برگشتیم و براي مدتی به مرخصی رفتم. پس از بازگشت از مرخصی مسئولان مراعات حال مرا کرده و مسئولیت خرید پادگان را به من واگذار کردند. من در پادگان پسوه (شهید شهرام فر فعلی) مستقر شدم و گاهی براي خرید به نقده میرفتم. یک روز در حال عبوراز جاده متوجه یکی از ضد انقلابیون شدم. به چهره اش دقیق شدم. او کاك محمود مسئول زندان ما در دولتو و گناو بود. چند بار او را برانداز کردم. یقین کردم خود خودش است. بلافاصله دور زدم و با گارد ویژه به همان روستا برگشتیم. کاك محمود هنوز کنار جاده ایستاده بود. او را به گارد ویژه نشان دادم. گارد به سرعت او را دستگیر و با خود به پادگان پسوه آوردیم. وقتی او را معرفی کردم او همه گفته هاي مرا تأیید کرد و در آخر کار کاغذي را از جیب خود درآورد و آن را به مسئول اطلاعات داد و گفت: من توبه کرده ام و این هم امان نامه من است. مسئول اطلاعات لحظه اي در آن خیره شد و صحت آن امان نامه را تأیید کرد. من کمی کفري شدم. ولی از اینکه فردي مثل کاك محمود که مسئولیت مهمی هم در کنار ضد انقلاب داشت جزء توابین شده است خوشحال شدم. من با او وارد صحبت شدم. او گفت: قصد داشت تا نقده برود. گفتم من هم میخواهم به نقده بروم. دقایقی بعد خودرو حامل ما از کنار روستاي وي رد شد و من و کاك محمود لحظه به لحظه به نقده نزدیک و نزدیک تر می شدیم. ادامه دارد ...
  19.     گوشه هایی از فیلم پایگاه جهنمی که از روی  عملیات برون مرزی یگان عملیات ویژه تکاوران دریایی در انهدام سكو و دكل و رادار سامانه موشك‌هاي كرم ابريشم دشمن در منطقه راس البيشه عراق که زنده یاد ناخدا الفتی و جناب دریادار بای هم در آن عملیات شرکت داشتند ساخته شده و جالب اینجاست که در فیلم کمک خلبان هلی کوپتریا شهید صادق ترویجی هستند ویا دریادار میری اشتیانی و خلبان هم زنده یاد ناصر قدسی و با توجه به زمان ساخت فیلم در سال 1363 اگر کمک خلبان شهید ترویجی باشند فیلم برداری  مربوط به چند روز قبل از شهادت ایشان هستش !   منبع   دانلود فیلم از سایت نوستالاژیک تی وی   دانلود با لینک مستقیم
  20. سوخو 22 های زمان جنگ حودمون که 20 سال زیر آفتاب و بارون و گرد و خاک و ... استاد خلبان خبره هم نداره شما به این بالایی گفتی هواپیمای جدید ، که سطح نهاجا رو بالا میبره ؟ icon_eek  icon_eek  icon_eek :surprised:  :surprised:  :surprised:  :straight:  :straight:  :straight:  :huh:  :huh:  :huh: :13:  :13:  :13:   شکلکی که حال الان من رو بعد از خوندن متن شما مشخص کنه پیدا نکردم شرمنده
  21. دوستان هی میگن فاطمیون آموزش ندیده رفتن اگه حرف شون صحیح هست ، واقعا چرا بدون آموزش نیرویی رو باید بفرستی جنگ ؟
  22. این داعش دات ای ار دیگه چه مسخره هست ، قشنگ زده نوشته های زیر عکس رو سانسور کرده :|