Sami1993

News
  • تعداد محتوا

    1,632
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    12

تمامی ارسال های Sami1993

  1. رفتم سایت ریاست جمهوری ، دیدم تصاویر بزرگ گذاشته !   تصاویر پائین رو تبدیل به لینک همان تصاویر بزرگ کردم !            
  2. گزارش ویژه/ اختصاصی مصوبه محرمانه دیدار کری و فیصل در وین چه بود؟ یک منبع در تهران به «ایران هسته ای» گفت افت یکباره قیمت نفت یکی از خروجی های جلسه 3 ساعته سعود الفیصل و جان کری در وین بوده است.   ایران هسته ای – یک منبع در تهران به «ایران هسته ای» گفت افت یکباره قیمت نفت یکی از خروجی های جلسه 3 ساعته سعود الفیصل و جان کری در وین بوده است. رسانه های غربی روز یکشنبه 2 آذر 1393 (23 نوامبر 2014) خبر دادند که همزمان با روز ششم مذاکرات وین سعود الفیصل وزیر خارجه عربستان در فرودگاه این شهر، به مدت نیم ساعت با جان کری وزیر خارجه امریکا ملاقات کرده است. درباره جزئیات آنچه در این ملاقات رخ داده اطلاعات بسیار اندکی منتشر شده است. به طور عمومی، تلقی منابع غربی این بوده است که فیصل در این دیدار نسبت به حصول آنچه عربستان و امریکا یک توافق بد می خوانند به کری هشدار داده و متقابلا کری نیز به او اطمینان داده است که امریکا از خطوط قرمز توافق شده با عربستان و اسراییل در مذاکره با ایران کوتاه نخواهد آمد. این در حالی است که برخی منابع در تهران روایتی متفاوت از محتوای این دیدار دارند. یک منبع در این باره به «ایران هسته ای» گفت: «هدف فیصل از این دیدار این بوده است که به امریکا بگوید راهی جدید برای راضی کردن ایران به پذیرش توافق مطلوب غرب پیدا کرده که ارزش امتحان کردن دارد و آن راه این است که در زمانی حدود یک سال ایران در حالی که گرفتار تحریم هاست و قدرت فروش کامل نفت خود را ندارد، با بیش از 50 درصد افت قیمت نفت هم مواجه شود». این منبع ادامه داد: «ما اطلاعاتی داریم که فیصل کری را متقاعد کرده اگر به این گزینه شانس امتحان شدن بدهد، می تواند 7 ماه بعد یک توافق بسیار خوب با ایران بکند». به گفته وی، پس از فیصل، بنیامین نتانیاهو هم در یک تماس تلفنی از کری خواسته است پیشنهاد عربستان را جدی بگیرد و از به تاخیر افتادن توافق به مدت چند ماه نهراسد. کارشناسان دیگری که «ایران هسته ای» با آنها مشورت کرده می گویند این باور عمومی و بسیار فراگیر وجود دارد که یکی از هدف های اصلی این اقدام عربستان وادار کردن ایران به پذیرش توافق مدنظر امریکاست نه منتفی کردن توافق؛ و به همین دلیل است که سعودی طی یک تقسیم کار با امریکا و اسراییل، اقدام به افزایش عرضه نفت خود در حالی کرده که قیمت در حال سقوط است. منبعی که «ایران هسته ای» با آن گفت وگو کرده در بخش دیگری از سخنانش گفت: «محاسبه امریکایی ها این است که عاملی که ایران را پای میز مذاکره آورد، منجر به پذیرش توافق ژنو شد و ایران را پای کار این توافق نگه داشت، فشار تحریم هاست. امریکایی ها تصور می کنند اگر ایران حس کند تحریم با کاهش قیمت نفت در حال ترکیب است، توافقی را که در آن لغو تحریم ها محدود و ظرفیت غنی سازی سمبلیک خواهد بود می پذیرد. به عبارت دیگر، امریکا تصور می کند تحریم بود که فرآیند امتیازدهی ایران را استارت زد و تنها تحریم است که می تواند به آن پایان بدهد». مقام های دولتی و مذاکره کنندگان هسته ای هم در تهران، در این باور که کاهش قیمت نفت یک توطئه هماهنگ از جانب امریکا و سعودی است، سهیم هستند اما دولت هنوز هیچ اقدام مشخصی در پاسخ این اقدام عربستان به عمل نیاورده است.
  3. هدیه کریسمس کنگره آمریکا به مردم ایران در حالیکه یک هفته تا آغاز به کار کنگره جدید آمریکا تحت کنترل جمهوری‌خواهان زمان باقی مانده است، زمزمه‌هایی شنیده می‌شود که نمایندگان کنگره در صدد هستند در هفته اول سال ۲۰۱۵ تحریم‌های جدیدی علیه ایران تصویب کنند. به گزارش مشرق، با نزدیک شدن به پایان کار دوره کنونی کنگره آمریکا، بار دیگر زمزمه‌هایی از احتمال تصویب تحریم‌های تازه علیه ایران، مطرح شده است. در همین راستا، پایگاه خبری «پالیتیکو» روز سه‌شنبه به نقل از دستیاران کنگره آمریکا گزارش داده است که سنای آمریکا که با اکثریتی جمهوری‌خواه از ماه آینده میلادی کار خود را آغاز می‌کند، در هفته‌های ابتدایی فعالیت، تصویب تحریم‌های تازه علیه ایران را مورد بررسی قرار می‌دهد. طبق گفته این دستیاران کنگره نقطه شروع کار کنگره در خصوص لایحه تحریم‌های ایران در واقع لایحه‌ای است که یکسال قبل توسط «مارک کرک» سناتور ایالت ایلینوی و «رابرت منندز» نوشته شد و موفق شد حمایت 60 نفر از سناتورهای دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات را علیرغم مخالفت کاخ سفید کسب کند. کرک و گراهام اواخر هفته اعلام کردند که در ماه ژانویه بعد از رأی گیری کنگره در خصوص خطوط لوله، رأی‌گیری در زمینه لایحه تحریم‌های ایران انجام خواهد گرفت و این در حالی است که دولت «باراک اوباما» رئیس‌جمهور آمریکا با آن مخالف است چون معتقد است که تصویب تحریم‌های جدید، مذاکرات هسته‌ای با ایران را از مسیر اصلی خارج می‌کند. نمایندگان کنگره اخیراً لفاظی‌های خود درباره تصویب تحریم‌های جدید علیه ایران را تشدید بخشیده‌اند به طوریکه اخیراً «میچ مک کانل» رهبر جمهوری‌خواه سنای جدید آمریکا در مصاحبه با روزنامه صهیونیستی «اسرائیل هیوم» از پیگیری طرح مطرح شده توسط برخی سناتورهای دموکرات و جمهوریخواه برای تحریم‌های جدید ایران خبر داد و گفت که در نشست آتی کنگره، طرح تحریم‌های ایران را پیگیری خواهیم کرد. پالتیکو گزارش کرد که رهبران جمهوری‌خواه کنگره هنوز برنامه رأی‌گیری در خصوص لایحه تحریم‌های جدید علیه ایران را نهایی نکرده‌اند اما این لایحه از حمایت دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات بهره‌مند است و مک کونل و تمامی تیم مدیریتی وی از این لایحه حمایت کرده‌اند. این گزارش ادامه می‌دهد، اتخاذ یک موضع تقابلی در قبال ایران در حالیکه مذاکرات دیپلماتیک هسته‌ای ایران و 1+5 (آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه، چین بعلاوه آلمان) در جریان است، ظاهراً به یک اولویت در سنا جدید آمریکا که تحت کنترل جمهوری‌خواهان است، تبدیل شده است. از طرف دیگر «لیندسی گراهام» سناتور کنگره نیز هفته گذشته دیداری با «بنیامین نتانیاهو» نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی داشت که در آن ضمن حمایت از اسرائیل خواستار تحریم‌های بیشتر علیه ایران شد. گراهام با متهم کردن مجدد ایران به تلاش برای دستیابی به سلاح هسته‌ای، گفت: «می‌خواهم اشاره کنم که به نظرم راهکار دیپلماتیک برای اهداف هسته‌ای ایران، بهتر است. من از تلاش‌های دولت برای رسیدن به راهکاری مسالمت‌آمیز، حمایت می‌کنم. اما، شما بیش از هر کس دیگری، اشاره کرده‌اید که این تحریم‌ها بوده که ایران را پای میز مذاکره آورده و تنها همان‌ها هم هستند که آن‌ها را به توافقی مجبور می‌کند که همه ما بتوانیم با آن کنار بیائیم.» وی ادامه داد: «آقای نخست‌وزیر، به اینجا آمده‌ام که بگویم کنگره از شما تبعیت می‌کند. در ژانویه سال آینده، طرح (مارک) کرک- (رابرت) منندز را به رأی می‌گذاریم. این طرح ارائه‌شده از سوی دو حزب، می‌گوید اگر ایران از میز مذاکره کنار رود، تحریم‌ها از سر گرفته می‌شود؛ از اگر ایران در قبال توافق فریبکاری کند، تحریم‌ها دوباره اعمال می‌شوند. باید کاری کنیم که ایرانی‌ها بدانند از نظر آمریکا، تحریم‌ها آماده و سرپا هستند.» مجلس نمایندگان آمریکا در سال 2013، یک لایحه تحریم‌ را به تصویب درآورد تا طبق آن صنعت انرژی ایران را هدف گیرد که این لایحه به هیچ عنوان در سنا به تصویب درنیامد. لایحه کرک-منندز، به دنبال تشدید تحریم‌های اقتصادی علیه ایران در صورت کناره‌گیری ایران از ادامه مذاکرات هسته‌ای می‌باشد. از طرف دیگر یک لایحه جداگانه توسط گراهام و و«باب کورکر» رئیس جدید کمیته رووابط خارجی سنا نوشته شده است که طبق آن هرگونه توافق نهایی با ایران باید پیشتر به اطلاع کنگره رسانده شود و در صورت تأیید نهایی کنگره، در خصوص لغو هرگونه تحریم ایران تصمیم‌گیری شود. مارک کرک نیز روز یکشنبه هفته جاری با شبکه «فاکس‌نیوز» مصاحبه‌ای صورت داد و در آن اعلام کرد که کنگره جدید آمریکا به دنبال تصویب لایحه‌ تحریم‌های جدید علیه ایران به شیوه‌ای است که غیرقابل وتو باشد.
  4. یکی برای من توضیح بده چه اتفاقی افتاد که رزمایش ولایت 93 نیروی دریایی ارتش تبدیل شد به این رزمایش با محوریت نیروی زمینی !   ما هرچی می خواهیم به خودمون بقبولونیم که اینطور که فکر می کنیم نیست ، یک اتفاق جدید اضافه می شه اتفاقات قبلی !
  5. ارزیابی راهبردی فتنه 88 چگونه کشور را در گرداب تحریم های فلج کننده فرو برد؟- بخش دوم این نوشته تلاش خواهد کرد از خلال یک مطالعه متمرکز بر جزئیات، و مرور و دسته بندی کدهایی که جملگی از منابع کاملا آشکار و قابل استناد امریکایی و اروپایی استخراج شده، نگاهی به پس پرده قطعنامه 1929 و تحریم های یک جانبه اعمال شده پس از آن بیفکند و در این باره که فتنه 88 چگونه گزینه تحریم علیه ایران را احیا کرد و به سمت خطرناک ترین صورتبندی ممکن از فشارهای اقتصادی سوق داد، یک داوری مطمئن به دست دهد.   مهدی محمدی، ایران هسته ای- در بخش نخست این نوشته، روندهای روانی و سیاسی منتهی به قطعنامه 1929 مورد ارزیابی قرار گرفت. این قسمت مشخصا به این نکته می پردازد که چگونه هدف قطعنامه 1929 و تحریم های پس از آن مشخصا حمایت از فتنه گران بوده است. *** دیپلمات ها وارد می شوند کار بر روی تحریم های جدید علیه ایران از نیمه اول بهار 1389 رسما آغاز شد. دولت امریکا اصرار داشت که این امر باید هر چه زودتر به نتیجه برسد و به همین دلیل فشار زیادی را به دو کشور روسیه و چین وارد کرد تا هر چه زودتر به مذاکرات تدوین پیش نویس قطعنامه بپیوندند. روسیه و چین در آغاز –چنانکه سنت دیرینه چانه زنی دیپلماتیک در این کشورهاست- اعلام کردند که با تصویب یک قطعنامه تحریم جدید موافقت نخواهند کرد و به جای آن ترجیح می دهند مذاکرات با ایران ادامه پیدا کند. بویژه چینی ها در روزهای اول در این باره کاملا صریح بودند که با یک قطعنامه جدید موافقت نخواهند کرد. بنابراین تلاش ها قبل از هر جای دیگر روی چین متمرکز شد. نخست باراک اوباما رئيس جمهور امريکا از هو جينتائو رئيس جمهور چين خواست در اعمال فشار به ايران بر سر فعاليت هاي هسته اي اين کشور همکاري کند.[1] بلافاصله پس از آن موجی از فشارهای سیاسی و رسانه ای علیه چین آغاز شد که هدف از آن آشکارا همراه کردن این کشور با مذاکراتی بود که امریکایی ها به خروجی آن نیاز حیاتی داشتند. در واقع امریکایی ها بهتر از هر کس دیگری می دانستند که هم روسیه و هم چین، در صورتی که به میزان کافی تحت فشار قرار بگیرند و به میزان کافی امتیاز دریافت کنند، آماده تعدیل دیدگاه های خود درباره هر موضوع بین المللی از جمله مسئله هسته ای ایران هستند. به همین دلیل، چین، هدف فشار رسانه ای –سیاسی قرار گرفت که امریکایی ها می دانستند لازم نیست مدت زیادی طول بکشد. اقدامات زیر که ترکیبی از چماق و هویج است، با سرعتی خیره کننده علیه چین به اجرا گذاشته شد: نخست غربی ها سعی کردند سعی کردند چین را در اجلاس گروه 8 منزوی کنند.[2] پس از آن تلاش هایی برای ساختن پرونده های مالی بین المللی در زمینه پولشویی علیه چین آغاز شد.[3] همچنین چین بلافاصله متهم شد که نسبت به مسئله بسیار مهم امنیت هسته ای بی تفاوت است و به همین دلیل ممکن است اساسا به نشست امنیت هسته ای واشینگتن (که در اردیبهشت 1389 برگزار شد) دعوت نشود. اقدامات علیه چین به سرعت رادیکال شد. در گام بعدی چین متهم شد که در حال فروش تجهیزات غیر قانونی به ایران است.[4] کار داشت بالا می گرفت که بالاخره چینی ها کوتاه آمدند و نهایتا در روز 31 مارس (نیمه فروردین) پذیرفتند در مذاکرات درباره تحریم های ایران مشارکت کنند.[5] تحریم جدید ایران آنقدر برای غربی ها با اهمیت بود که حتی صهیونیست ها خطوط قرمز معمولا پر رنگ خود در امور نظامی را کنار گذاشته و تلاش کردند در ازای موافقت چین با تحریم های ایران مشوق های نظامی به این کشور اعطا کنند. ژنرال امير اشل، رئيس هيئت مديره برنامه ريزي ارتش اسرائيل اواخر فروردین راهی چین شد تا با مقامات ارشد تشکيلات دفاعي اين کشور ديدار کند. اشل که مسئول برنامه ريزي راهبردي و امور خارجي در ارتش اسرائيل بود، گفت اميدوار است بتواند ديدگاه اسرائيل درباره حرکت ايران به سمت توانمندي هاي نظامي هسته اي را براي طرف هاي چينی تبيين کند. پیش از او، عاموس يادلين، رئيس اطلاعات نظامي اسرائيل به پکن سفر کرد و رسانه های غربی نوشتند که او در این سفر جزئيات پيشرفت ايران به سمت سلاح هاي هسته اي را براي ميزبانان خود بازگو کرده است. همچنین سخنگوي ارتش چين هم با همتايان خود در اسرائيل ملاقات کرد.[6] نتیجه این تلاش های بسیار فشرده، چیزی بود که سوزان رايس نماينده وقت امريکا در سازمان ملل آن را در یک جمله خلاصه کرد: چين موافقت کرده است در گفت وگوهاي نيويورک درباره تحریم جدید ایران شرکت کند و اين نشانه پيشرفت است.[7] هم زمان، پروژه ای مشابه که البته بیشتر روی تشویق تمرکز داشت تا تهدید، درباره روسیه اجرا شد. پس از مخالفت های کمرنگ ولی با اهمیت روسیه با ملحق شدن به فرآیند تدوین پیش نویس قطعنامه، امریکایی ها یک معامله بزرگ به روسیه پیشنهاد کردند که کاملا روشن بود مسکو توان مقاومت در مقابل آن را نخواهد داشت. آن معامله بزرگ، نهایی کردن پیمان نیو استارت میان روسیه و امریکا با هدف محدود کردن سلاح های هسته ای استراتژیک بود که روز 19 فروردین 1389 (8 آوریل 2010) میان دو طرف امضا شد. يک مقام امريکايي همان ایام تصريح کرد معاهده کاهش تسليحات هسته اي امريکا و روسيه، راه را براي مهار فعاليت هاي ايران و کره شمالي هموار مي کند. بنا به گفته او، «بر اساس اين معاهده دو قدرت بزرگ هسته اي هر کدام شمار کلاهک هاي هسته اي راهبردي خود را از 2200 کلاهک 1550 کلاهک کاهش خواهند داد و محدوديت هايي درباره موشک ها و پرتاب کننده ها اعمال خواهند کرد».[8] اعطای امتیازی چنین بزرگ به روسیه، که در واقع به معنای به رسمیت شناخته شدن آن از سوی امریکا به عنوان تنها قدرت هسته ای رقیب بود، نشان می داد آنچه امریکا از روسیه می خواهد هم بسیار بزرگ است. در واقع کاملا منطقی است که فکر کنیم امریکایی ها می دانستند محتوایی که آنها در قطعنامه 1929 در پی تصویب آن هستند چنان هراس آور است که روسیه جز در ازای گرفتن یک امتیاز بزرگ راضی به همراهی با آن نخواهد شد. به همین دلیل، زمان بندی امضای پیمان نیواستارت را به گونه ای تنظیم کردند که بتوان از آن به عنوان یک برگ تمام کننده در مذاکرات با روسیه برای جلب موافقت این کشور با قطعنامه 1929 – که بنا بود معمار سنگین ترین و پیچید ه ترین رژیم تحریم ها علیه یک کشور عضو سازمان ملل باشد- عمل کند؛ و این اتفاقی است که دقیقا رخ داد. روس ها پس از امضای پیمان نیواستارت تقریبا بدون بحث و حاشیه، به مذاکرات درباره تدوین قطعنامه ملحق شدند. یک نکته مهم در اینجا این بود که امریکایی ها برای جلب رضایت اعضای دائم شورای امنیت مجبور به مراعات یک ملاحظه ظریف بودند و آن هم اینکه چیز زیادی درباره نیت واقعی خود از اعمال این تحریم ها که همان تقویت جریان فتنه در ایران بود، نگویند چرا که می دانستند در صورتی که این موضوع آشکارا بیان شود، آن وقت همراه کردن بسیاری از کشورها با این تحریم ها به شدت دشوار خواهد شد. به همین دلیل امریکا تلاش می کرد تاکید کند که قطعنامه 1929 یک قطعنامه مرتبط با پروژه های عدم اشاعه و با هدف جلب همکاری ایران در موضوع هسته ای است اما هم زمان مکررا به این موضوع اشاره می شد که اقدامات اصلی آنهایی نیست که درون قطعنامه مورد اشاره قرار گرفته بلکه تحریم های اصلی پس از صدور قطعنامه و به طور یکجانبه از سوی امریکا و کشورهای اروپایی اعمال خواهد شد. نتیجه همه این تلاش ها این بود که نهایتا هیلاری کلینتون در هفته دوم فروردین اعلام کرد 5 کشور عضو دائم شورای امنیت پذیرفته اند در مذاکرات درباره تحریم های ایران مشارکت کنند.[9] و به این ترتیب مذاکرات برای تدوین پیش نویس قطعنامه آغاز شد. در کنار تلاش ها برای راضی کردن 5 عضو دائم شورای امنیت، واشینگتن سعی فراوانی هم برای جلب نظر 10 عضو غیر دائم شورای امنیت به خرج داد تا آنها را نیز به همراهی با پروژه خود وادار کند. البته در این مورد، کار چندان دشوار نبود. به جز 3 کشور ترکیه، برزیل و لبنان که هر کدام دلایل خاص خود را برای عدم موافقت با تحریم های جدید داشتند، امریکا در جلب نظر بقیه اعضای شورای امنیت با دشواری خاصی روبرو نبود. امریکایی ها با اینکه می دانستند برزیل و ترکیه، به دلیل دلخوری شدید از امریکا در ماجرای نپذیرفتن مفاد بیانیه تهران، به این قطعنامه رای نخواهند داد اما همه تلاش خود را کردند تا این دو کشور را وادار کنند به جای رای مخالف، رای ممتنع بدهند. به عنوان مثال در مورد برزیل امریکایی ها تلویحا گفتند موضعی که برزیل درباره این قطعنامه خواهد گرفت نقش مهمی در بررس درخواست عضویت دائم آن در شورای امنیت خواهد داشت. جیمز روبین، یکی از دستیاران سابق کلینتون در این باره نوشت: آمریکا باید به برزیل بگوید موضعی که در موضوع ایران می گیرد، برای تلاش های برزیل جهت حضور در کرسی دائم شورای امنیت، سرنوشت ساز است.[10] نکته ای که نمی توان این بحث را بدون توجه به آن به پایان برد، این است که رژیم صهیونیستی هم نقش مهمی در تمهید مقدمات قطعنامه 1929 ایفا کرد. مطابق یک تقسیم کار سنتی میان امریکا و اسراییل، جنس ایفای نقش صهیونیست ها در دیپلماسی بین المللی علیه ایران اغلب به شکل بازی با گزینه نظامی است. عموما از طریق افزایش و گاهی هم از طریق کاهش تهدید نظامی، اسراییلی ها تلاش می کنند فضای بین المللی علیه ایران را به سمت مطلوب خود سوق بدهند. در واقع آسیب پذیری نه چندان منطقی غربی ها بویژه اروپا، در مقابل تهدید حمله به ایران از سوی اسراییل، همواره یکی از عوامل تعیین کننده در کیفیت و زمان تصمیماتی است که این کشورها درباره ایران گرفته اند. در آستانه قطعنامه 1929 هم به طور کاملا قابل پیش بینی صهیونیست ها سعی کردند از طریق تشدید لفاظی های نظامی خود، جهان و بویژه اروپا را از تبعات عدم موافقت با تحریم های شدید علیه ایران بترسانند. در سطح رسمی، و در یکی از جالب ترین موارد، افرایم سنه، معاون وزیر جنگ رژیم صهیونیستی، تاریخی معین برای حمله به ایران تعیین کرد. وی در خرداد 1389، پيش بيني كردكه اسرائيل تا پيش از نوامبر سال جاري ميلادي به ايران حمله خواهدكرد. سنه گفت: چنانچه آمريكا ومتحدانش در زمينه اعمال تحريم هاي فلج كننده به منظورتضعيف اركان رژيم ايران اقدامي نكنند، اسرائيل تا پيش از نوامبر سال جاري به ايران حمله خواهدكرد. احتمالا ايران تا سال 2011 موفق به توليد بمب هسته اي خواهد شد. بنا به دلايل عملي، درصورت عدم اعمال تحريم هاي واقعي، اسرائيل منتظر يك زمستان ديگر نخواهد ماند.[11] مجموعه این تلاش ها شرایطی را ایجاد کرد که خروجی آن صدور قطعنامه 1929 دقیقا در روز 25 خرداد 1389 (تقریبا مقارن با سالگرد انتخابات 88) بود؛ قطعنامه ای که هدف اعلامی آن با آنچه غربی ها واقعا از صدور آن در سر داشتند، فرسنگ ها فاصله داشت. اصل داستان: دیالکتیک فتنه و تحریم با وجود ظاهرسازی بی سابقه امریکا، اروپا و اسراییل درباره هدف قطعنامه 1929 و تلاش به ظاهر وسیع برای مرتبط نشان دادن آن با سیاست هسته ای ایران، مرور روند تحولات و مطالعه مجموعه اظهارات و تحلیل های منابع و مقام های غربی در فاصله زمانی فروردین 89 تا روز تصویب قطعنامه، حاوی نشانه های بسیار روشنی است در این باره که هدف اصلی این قطعنامه ایجاد نوعی دیالتیک (رفت و برگشت/ بده بستان) با جریان فتنه در ایران بوده است. این موضوعی نیست که غربی ها آن را پوشیده نگه داشته باشند، اگرچه تاکنون طی فرآیندی که می توان آن را نوعی سانسور سیستماتیک حقیقت خواند، هیچ یک از تاریخنگاران برنامه هسته ای ایران در اروپا و امریکا، به اندازه کافی برای استخراج حقایق مرتبط با این موضوع کوشش نکرده اند. قطعنامه 1929 برجسته ترین سند در تاریخ هماوردی و رقابت راهبردی ایران و امریکاست که نشان می دهد عامل اصلی شکل دهنده به سیاست امریکا درباره ایران ارزیابی آن از موقعیت جریان غربگرا در ایران، و تنگناها، نیازمندی ها و فرصت های آن است. این اصل بنیادینی است که می توان آن را از همین حالا به عنوان نتیجه این پژوهش تلقی کرد. مقام ها، تحلیلگران و رسانه های غربی به اندازه کافی درباره هدف این قطعنامه صریح بوده و اطلاعات در اختیار ما گذاشته اند. نگاه به سرجمع ادبیات تولید شده حول و حوش این قطعنامه، تردیدی در این باره باقی نمی گذارد که غربی ها وقتی در آغاز سال 1389 به فکر بازنگری راهبرد خود در قبال ایران افتادند و سپس در چارچوب این بازنگری راهبردی، قطعنامه 1929 و به دنبال آن سیلی از تحریم های یک جانبه کاملا بی سابقه در جهان را علیه ایران اعمال کردند، در واقع محیط داخلی ایران را هدف گرفته بودند نه برنامه هسته ای ایران را. اگرچه این قطعنامه به طور کامل از هدفگذاری های خلع سلاح و عدم اشاعه خالی نیست، ولی این هدف ها در واقع هدف های ثانوی آن محسوب می شود. هدف اولی و ذاتی 1929: تقویت جریان فتنه در ایران افزایش اقبال اجتماعی به سمت آن کاهش توان مقاومت نظام در مقابل این جریان بوده است. این خلاصه ترین بیان ممکن از نتیجه ای است که تفحص در نیات واقعی امریکا از طراحی پروژه تحریم های فلج کننده علیه ایران به ما نشان می دهد ولو اینکه می دانیم تحلیل دیالتیک میان جریان فتنه و قطعنامه 1929 در واقع بسیار پیچیده تر از آنی است که ممکن است در ابتدا به نظر برسد. دسته بندی زیر، یکی از چند روش متنوعی است که می تواند ابعاد این بده بستان متقابل را روشن کند. هدایت فشار تحریم به سمت زندگی روزمره مردم؛ موثرترین روش احیای فتنه نخستین و مهم ترین استدلالی که حامیان تحریم های جدید در امریکا مطرح و با تکیه بر آن نتیجه گرفتند که ضرورت دارد در آن مقطع تحریم های بی سابقه اقتصادی علیه ایران اعمال شود، این بود که حامیان تحریم عقیده داشتند اگر فشارهای اقتصادی روی زندگی روزمره مردم در ایران متمرکز شود، نارضایتی ناشی از آن می تواند بدل به سرمایه اجتماعی برای جریان فتنه شود. رویگردانی مردم از جریان فتنه و خالی شدن محسوس خیابان ها به طرز عجیبی امریکایی ها را آزار می داد. روش های رسانه ای و عملیات روانی نیز نتوانسته بود تاثیری بر بی اعتنایی و بلکه تنفر مردم نسبت به این جریان که پس از 9 دی روز به روز تشدید شد، بگذارد. در نتیجه امریکایی ها به این جمع بندی رسیدند که وارد کردن فشار اقتصادی بسیار شدید و بی سابقه تنها روشی است که می تواند مردم را مجددا به خیابان ها کشانده و سبد خالی شدن سرمایه اجتماعی فتنه را پر کند. تغییر ماهیت رژیم تحریم ها از تحریم های عدم اشاعه به سمت تحریم های اقتصادی، دقیقا ناشی از این تحلیل بود که جریان فتنه در ایران به رنج کشیدن اقتصادی مردم نیاز دارد. روزنامه وال استریت ژورنال این موضوع را اینگونه روایت کرده است: رهبران مخالفان دولت جمهوری اسلامی می گویند دامنه اعتراض های مردمی را فراتر برده و بر سیاست های غلط اقتصادی محمود احمدی نژاد و دولت او متمرکز خواهند کرد. مهدی کروبی که در انتخابات خردادماه سال جاری حضور داشت، ضمن ادامه انتقاد به انتخابات مخدوش، سیاست های ضعیف اقتصادی محمود احمدی نژاد را هم زیر سوال برد. میرحسین موسوی، دیگر رهبر مخالفان ایران هم خواهان گسترش دامنه نارضایتی به تمامی اقشار جامعه شد و به ویژه بر سیاست های غلط اقتصادی احمدی نژاد تاکید کرد.[12] نویسنده این مقاله ادامه می دهد: تحلیلگران می گویند با توجه به سرکوب خشن و مرگبار حاکمیت بر معترضان، رهبران مخالفان تلاش می کنند سیاست های خود را تغییر داده و آن را به فازی دیگر تبدیل کرده و به ویژه بر سیاست های اقتصادی تاکید کنند. تئودور کاراسیک[13]، مدیر بخش تحقیق و گسترش موسسه تحلیل نظامی خاورمیانه و خلیج فارس در دبی می گوید: «موضوع اقتصاد همیشه در بحث مخالفان بوده است اما حالا تلاش دارند بیشتر از آن حرف بزنند».[14] این تحلیل به خوبی نشان می دهد امریکا نیاز سران فتنه به اینکه مردم به لحاظ اقتصادی تحت فشار قرار بگیرند را به خوبی درک کرده و تلاش کرد در قطعنامه 1929 به آن پاسخ بدهد. در واقع در آن مقطع روشن بود که شعارهای پیشین این جریان از جمله ادعای تقلب به کلی خاصیت و کارایی خود را از دست داده و اگر فتنه گران نتوانند راهی جدید برای جلب توجه افکار عمومی پیدا کنند، دیگر شانسی برای بقا نخواهند داشت. به این ترتیب بود که راهبردی شکل گرفت که می توان آن را بازگشت از دریچه اقتصاد خواند، منتها این بار امریکایی ها بودند که به نیابت از دوستان داخلی شان بار اجرای این راهبرد را به دوش کشیدند: اقتصاد بیش و بیشتر دولتی شده ایران، زیر تحریم های سازمان ملل و آمریکا به شدت متزلزل و منزوی خواهد شد. کارشناسان اقتصادی بالا رفتن نرخ تورم را ناشی از ولخرجی های شدید اخیر دولت[15] ارزیابی می کنند. آنها هشدار داده اند سوبسید های سنگین بر روی مواد غذایی و بنزین که قرار است در 5 سال آینده کم شود، می تواند به افزایش شدید تورم منتهی شود و این می تواند راهی برای ورود مخالفان باشد.[16] در واقع ایده اصلی امریکا این بود که تحریم موثرترین کمکی است که می توان به فتنه سبز در ایران کرد: توان گروه هاي اپوزيسيون ايران براي تغيير رفتار مقامات اين کشور کافي نيست. به همين علت است که غرب بايد همزمان تهديدهاي چند باره خود در اعمال تحريم هاي سخت عليه ايران را نيز به منصه ظهور بگذارد. در واقع، تنها با اتخاذ اين سياست است که مي توان باور کرد غرب در زمينه شکل گيري صلح و استيفاي حقوق بشر در منطقه خاورميانه جدي است. با اين همه انقلاب سبز ايران مي تواند در اين ارتباط انگيزه جديدي ايجاد کند. اپوزيسيون ايران در اين ميان در تلاش است به اصول خود پايدار بماند. برخلاف آن دسته از ايرانيان -از جمله ايراني هاي تبعيدي به خارج- که همواره و اميدوارانه بر اين باورند رژيم فعلي ايران در زماني قابل پيش بيني سرنگون خواهد شد اما اين اميد براي اپوزيسيون داخل کشور بيشتر به يک ياس و نااميدي مي ماند.[17] نویسنده مجله تایم تصریح می کند که دولت اوباما ایجاد شکاف میان مردم و حاکمیت را هدف اصلی خود از قطعنامه 1929 قرار داده است: اگرچه تحریم‌ها چندان موثر نبوده‌اند، اما دولت اوباما امیدوار است اقدامات جدیدی که منافع طبقه حاکم ایران را هدف قرار داده، منجر به بروز شکاف عمیقی میان مردم و حاکمیت شود، به‌خصوص این‌که جنبش مخالفان -که اعتراضات خیابانی آنها با سرکوب گسترده نیروهای نظامی وابسته به دولت مواجه شد- درصدد است تا از معضلات رو به افزایش اقتصادی، برای فربه‌تر کردن و منسجم‌تر ساختن بدنه مخالفان رژیم بهره بگیرد و این چالش را تبدیل به فرصت کند.[18] عباس میلانی هم در بحبوحه تصویب تحریم ها، این موضوع را تایید می کند: به نظر من اين مشکل هيچ راه حل نظامي ندارد. به نظر من کوته فکري است که تصور کنيم اين مسئله راه حلي نظامي دارد. تنها راه حل اين مسئله زماني است که رژيمي دمکراتيک در ايران بر سر کار بيايد. خوشبختانه بيشتر عناصر براي تحقق اين مسئله در داخل ايران موجود است و اوضاع بين المللي مطلوب و حمايت هاي بين المللي مي تواند کمک کند تا اين عناصر قوي تر ظاهر شوند.[19] جان بولتون که تا زمان صدور قطعنامه 1835 نماینده امریکا در سازمان ملل و مذاکره کننده ارشد در تدوین تحریم ها بود، به روشنی می گوید این فتنه 88 در ایران بود که گزینه تحریم ایران را که بیش از دو سال از دستور کار خارج شده بود، مجددا به روی میز برگرداند. بولتون می گوید: ما بايد درک کنيم که اين مسابقه بين ايران است که مي خواهد به توانايي تسليحات هسته اي دست يابد و تحريم هايي که مي خواهد اين روند را آهسته کند. رئيس جمهور امريکا گفته است که مي خواهد فشارها به ايران افزايش يابد تا گام به گام اتفاقي که مي افتد ملاحظه شود. ايراني ها منتظراين افزايش فشار نيستند. آنها در دو سال گذشته زياد تحت فشار قرار نگرفتند. ايراني ها بسيار به خط انتهاي دستيابي به تسليحات هسته اي نزديک شدند و تحريم ها نيز در پشت سر جا مانده است.[20] اشاره جان بولتون به روند طی شده بین سال های 1387 تا 1389 است. شورای امنیت، آخرین قطعنامه تحریم علیه ایران با نام 1835 را در سال 1387 صادر کرد. 1835 پنجمین قطعنامه ای بود که با صحنه گردانی دولت امریکا در فاصله 84 تا 87 علیه ایران صادر شد. در بهار 1387 (یک سال مانده به انتخابات ریاست جمهوری در ایران) ارزیابی امریکا این بود که رژیم تحریم ها در کند کردن روند برنامه غنی سازی ایران ناموفق بوده است. روزی که اولین قطعنامه در فوریه 2007 علیه ایران صادر شد، ایران تنها 164 ماشین در نطنز داشت اما روزی که پنجمین قطعنامه صادر می شد ایران حدود 8000 ماشین در نطنز نصب کرده بود. معنای این اتفاق از دید استراتژیست های امریکایی این بود که اگر هدف تحریم ها کند کردن برنامه هسته ای ایران بوده، در تحقق این هدف ناکام مانده است. در واقع، در آن مقطع کارآمدی گزینه تحریم عمیقا زیر سوال رفته بود. این ارزیابی، هم زمان بود با افزایش شدید نیاز منطقه ای امریکا به ایران (که منجر به مذاکرات مستقیم ایران و امریکا درباره عراق شد) از یک سو، و از سوی دیگر، اطمینان نسبی نسبت به اینکه وضعیت داخلی ایران کاملا باثبات است. نتیجه ترکیب این عوامل با هم این شد که درسال 87 نوعی چرخش راهبردی در استراتژی امریکا درباره ایران ایجاد شد. نخست خاویرسولانا در بهار 87 به ایران آمد و طرحی به ایران ارائه کرد که در آن برای اولین بار تعلیق غنی سازی از فهرست پیش شرط های مذاکره با ایران حذف شده و در خواست فریز (عدم گسترش تاسیسات) جای آن را گرفته بود. دوم، امریکایی ها که تا آن زمان به دلیل عدم تعلیق تاسیسات غنی سازی در مذاکرات با ایران شرکت نمی کردند، تصمیم گرفتند برای اولین بار مستقیما در مذاکرات با ایران حاضر شوند. در واقع مقاومت حدودا 2/5 ساله ایران، امریکا را وادار کرد راهبرد یک مسیره فشار را موقتا کمرنگ کرده و یک راهبرد تعاملی تر را به جای آن بنشاند. مذاکرات ژنو 1 در اول اکتبر 2008 (پاییز 1387) در چارچوب این راهبرد جدید انجام شد و ویلیام برنز معاون وزیر خارجه امریکا به نمایندگی از این کشور –برای اوین بار- مستقیما در آن شرکت کرد. دیپلمات هایی که با موضوع مرتبط بوده اند مکررا برای نویسنده گفته اند که نماینده امریکا در آن مذاکرات مودب ترین عضو جلسه بود. در مذاکرات ژنو 1 که بر اساس طرح خرداد 87 سولانا انجام شد تصمیم گرفته شد که دور بعدی مذاکرات یک ماه دیگر یعنی اول نوامبر برگزار شود. اینجا بود که همه چیز ناگهان دگرگون شد. تیم غربی که تا آن زمان حریصانه در پی مذاکره و توافق با ایران بود، به یکباره میز مذاکره را ترک کرد و تا یک سال بعد از آن بازنگشت. مذاکرات ژنو 2 که قرار بود یک ماه بعد برگزار شود، یک سال بعد در اول اکتبر 2009 برگزار شد. آن زمان این پرسش به طور جدی وجود داشت که چه چیز به یکباره رفتار مذاکراتی غربی ها را تغییر داد و مذاکرات را در زمانی چنین طولانی به تعطیلی کشاند؟ پاسخ این پرسش را محمد علی ابطحی در اعترافاتش (پس از دستگیری در فتنه 88) داده است. ابطحی از قول مهدی هاشمی می گوید این اصلاح طلبان بودند که به اوباما پیغام دادند تا زمان انتخابات ریاست جمهوری در ایران صبر کند و مطمئن باشد که در این انتخابات دوستانش در ایران به جای دولت محمود احمدی نژاد سر کار خواهند آمد. ظاهرا امریکا که سخت احساس ضعف می کرد و در حال گرفتن یک تصمیم تاریخی برای کوتاه آمدن در مقابل ایران بود، این پیام را عمیقا جدی گرفت و تلاش کرده با کمک به پروژه تبدیل انتخابات به کودتا از فروغلطیدن در باتلاق امتیازدهی به ایران اجتناب کند. تعبیری که من همواره در این باره به کار برده ام این است که امریکایی ها به مدت یک سال مذاکراتی را که عمیقا به آن نیاز داشتند تعطیل کردند تا به فتنه 88 در ایران زمان بدهند و انرژی را که باید در این مدت صرف مذاکره با ایران می شد صرف تقویت فتنه بکنند. فتنه 88 یک گزینه بسیار مهم به نام «بی ثباتی داخلی» در سبد خالی شده گزینه های امریکا علیه ایران قرار داد و طبیعی بود که امریکایی ها به هیچ وجه نمی خواستند بدون امتحان کردن این گزینه، به دیپلماسی در مقابل ایران ادامه بدهند. وقتی جان بولتون درباره از روی میز کنار رفتن گزینه تحریم به مدت دو سال سخن می گوید، در واقع به این رویدادها اشاره دارد. نگاهی به این روند تاریخی، هیچ تردیدی در این باره باقی نمی گذارد که فتنه اولا گزینه تحریم را که از روی میز برداشته شده بود مجددا به روی میز آورد و ثانیا ماهیت تحریم ها را از حوزه های هسته ای و عدم اشاعه دور کرده و به سمت تحریم های فلج کننده ناظر به زندگی اقتصادی روزمره مردم نزدیک کرد. در واقع ساده اندیشی محض است اگر کسی تصور کند که خیانت فتنه 88 صرفا آتش زدن تعدادی سطل آشغال در یکی دو شهر ایران بوده است. خیانت اصلی فتنه آن بود که استراتژی فشار بر ایران را که ناکارآمدی آن اثبات شده و تا حد قابل توجهی از روی میز برداشته شده بود، مجددا هم احیا کرد و هم به سمت خطرناک ترین حوزه های اقتصادی سوق داد. کنث کاتزمن کارشناس ارشد تحریم ها و مشاور کنگره امریکا موضوع را اینگونه جمع بندی کرده است: اين اجماع وجود دارد که تحريم ها درتقويت کردن کساني که همچنان فکر مي کنند رژيم ايران بايد روابط خود را با جهان خارج حفظ کند اينکه ايران نبايد خود را منزوي سازد اينکه نبايد به کشوري مطرود تبديل شود نقش دارند. اختلاف نظري که وجود دارد بر سر اين موضوع است که آيا بايد ايده تعامل را کنار گذاشت و فقط تحريم مجازات و محدود ساختن را دنبال کرد يا اينکه همزمان با تحريم ها بايد به دنبال راه هايي براي تعامل با رژيم کنوني بود.[21] جلوگیری از رکود فتنه سبز با ابزار تحریم های اقتصادی علیه مردم در فاصله فروردین تا خرداد 1389، همزمان با شروع و تقویت گفتمان تحریم در محافل غربی، یکی از نگرانی هایی که آشکارا ابراز می شد این بود که جنبش سبز در ایران در حال افول است و باید برای جلوگیری از این موضوع راهی پیدا کرد. این امر به تدریج به یکی از قدرتمند ترین انگیزه های اعمال تحریم های اقتصادی شدید علیه ایران تبدیل شد. کاتزمن می گوید: اکنون بخشي از مشکل ممکن است درگير شدن ايران با جنبش اپوزيسيون داخلي باشد. موقعيت سياسي داخلي ايران به دنبال انتخابات جنجالي ژوئن گذشته اکنون عاملي جديد در محاسبات به شمار مي رود. اين مسئله زماني که مراسم تحليف باراک اوباما برگزار شد و او اين رويکرد تازه را مطرح کرد وجود نداشت گرچه جنبش اپوزيسيون در چند ماه گذشته تا حدودي خاموش شده است اين مسئله هنوز يک عامل تعيين کننده است و شما در لايحه کنگره عليه ايران قطعا شاهد آن هستيد.[22] بویژه، یکی از روش هایی که غربی ها درباره کارآمدی آن در احیای جنبش رو به موت سبز تقریبا هیچ تردیدی نداشتند این بود که دولت در ایران در حالی که مجبور به پرداخت یارانه نقدی به ملت است دچار بحران درآمد شود؛ و این به نوبه خود جنبش سبز را در موقعیت بهتری برای انتقاد از نظام قرار قرار داده و به این ترتیب به احیای آن کمک کند. یک پژوهشگر ارشد اروپایی در این باره گفته است: مسئله حذف يارانه ها حوزه سياسي در ایران را مورد حمله قرار داده است. محافظه کاران ميانه رو از پيامدهاي تورمي چنين سياستي نگران هستند و اين درحالي است که سبزها بدون شک اميدوارند اين تدابير به جنبش هاي اعتراضي بيشتر که بتواند آنها را بار ديگر احيا کند منجر شود. در اين شرايط است که کشورهاي غربي به تحريم هاي جديد اقتصادي عليه ايران فکر مي کنند.[23] یکی از روش هایی که امریکایی ها تصور می کردند با ضریب اطمینان بالا در احیای فتنه موفق خواهد بود، چیزی است که خود آن را تشدید به هم ریختگی داخلی ایران می خواندند. پیش از صدور قطعنامه 1929 منابع امریکایی این موضوع را فاش کردند که امریکا قصد دارد بلافاصله پس از صدور قطعنامه، تحریم های یک جانبه بسیار شدیدی را علیه ایران اعمال کند که قطعا محیط داخلی ایران را درگیر التهابی جدی خواهد کرد. این منابع تشدید این به هم ریختگی را یکی از هدف های اصلی این قطعنامه اعلام کردند: تحریم های خصوصی و یکجانبه است واقعا گزنده و آزار دهنده خواهد بود. فرار ایران از این فشارها هم فضا را برای فشارهای بعدی آماده می کند. یک مقام رسمی می گوید: «اگر فقط روی اجرای بد تحریم ها تمرکز کنید، شاید نتوانید تاثیر آن را ببینید ولی به هر حال، برهم زده شدن رفتار طرف تحت فشار و محیط داخلی آن را می توانید ملاحظه کنید».[24] بر این اساس، تحریم ها به گونه ای برنامه ریزی شده بود که امریکا از تاثیر شدید آنها تقریبا به طور کامل مطمئن شود: تحريم هاي جديد عليه ايران در صورت اجرايي شدن تاثير قابل ملاحظه اي بر جمهوري اسلامي ايران بر جاي خواهد گذاشت.[25] فتنه 88؛ کمک راهبردی به امریکا برای اجماع سازی جهانی علیه ایران در حین تلاش برای کشف دیالکتیک متقابل فتنه و تحریم، به سرعت روشن می شود یکی از مهم ترین کمک هایی که فتنه 88 به استراتژی خصمانه امریکا علیه ایران کرد این بود که امریکا را در موقعیت بسیار بهتری برای توطئه چینی علیه ایران در سطح بین المللی قرار داد. امریکایی ها این فرصت را کاملا مغتنم شمردند و از آن برای متقاعد کردن بسیاری از کشورهای جهان برای اعمال تحریم هایی که برخی از آنها آشکارا ضد انسانی بود استفاده کردند. هیچ تردیدی وجود ندارد که اگر فتنه 88 به معنای متهم کردن دروغین نظام به تقلب و همچنین اردوکشی غیر قانونی خیابانی رخ نداده بود امریکا هرگز در موقعیتی قرار نمی گرفت که بتواند تحریم هایی حتی شبیه به آنچه در قطعنامه 1929 و تحریم های یک جانبه آن آمده را علیه ایران اعمال کند. این فتنه 88 بود که به امریکا جرئت و توان چنین جنایتی را علیه ملت ایران اعطا کرد. هیلاری کلینتون وزیر خارجه وقت امریکا یکی از کسانی است که به صراحت و در همان مقطع درباره این موضوع سخن گفته است. کلينتون در گفت وگو با روزنامه انگلیسی فايننشال تايمز در دفتر بزرگش در واشینگتن شرح می دهد که فتنه 88 چگونه به امریکا مجال داده تا استراتژی خصمانه خود علیه ایران را بر تکیه گاهی جدید استوار کند: انچه طي سال گذشته در ایران شاهد آن بوده ايم اين است که تعداد هر چه بيشتري از کشورها به همان نتيجه اي مي رسند که امريکا رسيده است و آن اينکه ايران مجهز به تسليحات هسته اي براي منطقه و فراسوي ان بسيار خطرناک بر هم زننده ثبات است. هدف از تحريم ها متقاعد ساختن ايران به آغاز مذاکرات واقعي مبتني بر حسن نيت درباره برنامه هسته اي آن است. [26] کاهش توان مقاومت ایران؛ نتیجه گیری راهبردی امریکا از فتنه 88 درک امریکا از تغییرات در وضعیت قدرت ملی ایران در اثر حوادث سال 88 از جمله مهم ترین عواملی بود که امریکا را متقاعد کرد باید اعمال تحریم های فلج کننده اقتصادی علیه ایران را در دستور کار خود بگذارد. ارزیابی امریکا در ابتدای سال 1389 این بود که تحولات سال 88 روابط مردم و نظام را به شدت بحرانی کرده و در نتیجه دیگر حمایت سابق از برنامه هسته ای در میان مردم وجود ندارد. کاهش حمایت مردم از تصمیمات نظام در حوزه های امنیت ملی بویژه موضوع هسته ای از نظر امریکا به این معنا بود که توان مقاومت ایران در مقابل فشارها هم افت کرده و در نتیجه اگر فشارها تشدید شود می توان امتیازهای بسیار بزرگی از ایران گرفت. مارک والاس از مقام های وزارت خارجه امریکا در دوره رياست جمهوري جرج بوش که در آن تاریخ رياست پروژه «اتحاد علیه ایران هسته ای» را به عهده داشت، می گوید فتنه 88 ایران را در سراشیبی قرار داده که امریکا باید از آن استفاده کند: تشديد تحریم ها مي تواند ايران را منزوي کند. ما با روندي تدريجي روبرو هستيم که در حال شدت گرفتن است. ما شاهد آن هستيم که حکومت ايران بر روي سراشيبي تندي ايستاده است و اگر شرکت هاي بيشتري روابط خود را قطع کند ايران به خدمات بين المللي کالا و سرمايه دسترسي نخواهد داشت و با مشکلي واقعي روبرو خواهد شد.[27] روزنامه سعودی الشرق الاوسط با ذوق زدگی در استقبال از یکی از بیانیه های میرحسین موسوی که بی نهایت شبیه یکی از اظهارات جو بایدن معاون اول رییس جمهور امریکا بوده، می نویسد: به طور قطع ايران در داخل و خارج رو به ضعف و تحليل است. نظام ايران منزوي است و براي ايستادگي زمينه داخلي محکمي ندارد. جو بايدن معاون رئيس جمهور امريکا چه خوب گفت که نظام تهران شکننده شده است و بيش از هر زمان ديگري در مقابل ملتش و در منطقه منزوی شده است. مير حسين موسوي هم گفته است نظام در بحران قرار دارد.[28] عباس میلانی یکی از مشاوران دولت امریکا در امور ایران، حتی بیانیه تهران را ناشی از تلاش کشور برای کاستن فشارها خارجی ارزیابی می کند؛ آن هم در حالی که ایران از حیث داخلی تحت فشار است: اینکه ايران براي اولين بار پيشنهاد مبادله سوخت را سال گذشته پس از قيام گسترده مردم داد تصادفي نبود، زيرا ايران خود را بسيار مستاصل مي ديد و مي خواست تا با اين کار و پيشنهاد قراردادي براي تبادل سوخت هسته اي از فشارهاي بين المللي عليه خود بکاهد. حال که ايران به سالگرد انتخابات 12 ژوئن نزديک مي شود و رژيم ايران سرکوب جنبش سبز را افزايش داده است و مي خواهد دوباره با طرح توافق تبادل سوخت دوباره چهره اي مثبت از خود در سطح بين المللي نشان دهد و از فشارهاي بين المللي بکاهد و مجبور نباشد هم در جبهه داخل و هم در جبهه بين المللي تحت فشار باشد.[29] در واقع، اگر از منظر مذاکراتی به موضوع بنگریم فتنه 88 کاملا به امریکا اطمینان داد که قدرت چانه زنی ایران عمیقا کاهش پیدا کرده است. وقتی این ارزیابی شکل گرفت دو اتفاق به دنبال آن رخ داد. اول اینکه امریکا پیشنهادهای جذابی را که در انتهای سال 87 رسما به ایران ارائه کرده بود با عجله از روی میز برداشت و دوم، به سمت اعمال فشارهایی حرکت کرد که تا قبل از آن بسا حتی در مخیله اش هم نمی گنجید. ماريو ليولا، تحليلگر امور ايران از واشنگتن در این باره به تلویزیون الجزیره می گوید: معتقدم نظام ايران در حال حاضر در وضعيت چانه زني بسيار ضعيفي به سر مي برد و اگر با آنها برخورد نکنيم انها تصور خواهند کرد که از طريق بلوف زدن پيروز خواهند شد و البته اين شيوه بسيار خطرناکي براي جهان است در صورتي که در برابر ايران در پيش بگيرد. [30] یک منبع دیگر می گوید امریکا به این نتیجه رسیده است که پشتوانه مردمی سابق درباره برنامه هسته ای ایران دیگر وجود ندارد: حمايت مردمي از برنامه هسته اي ايران رو به کاهش است. هر وقت که ايران در گذشته با بلندپروازي هاي هسته اي خود زنگ خطر را در غرب به صدا در اورده قادر بوده است از حمايت گسترده داخلي در اين خصوص برخوردار شود. حتي منتقدان و مخالفان دولت محمود احمدي نژاد رئيس جمهور ايران از حق ايران براي توسعه فناوري هسته اي دفاع کرده اند. اما اينک اين نارضايتي فزاينده وجود دارد که برنامه هسته اي که در گذشته مورد حمايت مردم بود در مواجهه با سوءمديريت اقتصادي و تحريم ها مردم را از نيازهاي اوليه و ضروري انها دور می سازد.[31] یک ارزیابی بسیار رادیکال هم که نقش مهمی در سرمایه گذاری امریکا روی پروژه تحریم های فلج کننده داشت این بود که برخی در امریکا می گفتند مردم ایران به جایی رسیده اند که بیش از آنکه غرب را مقصر مشکلات اقتصادی بدانند، دولت و نظام را مقصر خواهند دانست. دیلی تلگراف می نویسد: ايراني ها بيش از آنکه تحريم هاي امريکا را ريشه مشکلات اقتصادي بدانند دولت را مقصر مي دانند.[32] فتنه گران؛ شریک راهبردی پروژه فتنه در داخل ایران یک نکته بسیار اساسی که یکی از مقام های امریکایی که معمار تحریم های ایران خوانده می شود به آن اشاره می کند این است که هیچ یک از فشارهایی که به ایران وارد می شود –از جمله تحریم ها- به خودی خود چیز مهمی نیست و ایران توان مقاومت در مقابل همه آنها را دارد. استوارت لوی معاون وقت وزارت خزانه داری امریکا در امور تروریسم و اطلاعات مالی می گوید مهم ترین اتفاقی که رخ داده این است که امریکا تصور می کند تحریم ها با اوضاع سیاسی آشفته ایران ترکیب خواهد شد و این چیزی است که امریکا به آن امید بسته است. لوی در یک اظهارنظر بسیار مهم می گوید: هيچ کدام از اين اقدامات چندان اهميتي ندارند. در عين حال اگر روند کلي را با توجه به افزايش انزواي سياسي و وضعیت داخلی ايران تحليل کنيم اين اقدامات مي توانند بسيار مهم باشند.[33] یک جنبه دیگر از این موضوع این است که امریکا پس از فتنه 88 تصور کرد شریکی در ایران وجود دارد که فشار تحریم ها را از طریق تولید ادبیات سازش به محیط داخلی ایران ترجمه خواهد کرد. کیم هولمز[34] رییس بنیاد هریتیج در همان ایام در مقاله ای نوشت: البته تحریم به تنهایی کافی نیست. همچنین باید دیپلماسی عمومی را به نقض حقوق بشر متمرکز کنیم. نظام جمهوری اسلامی به اندازه کافی درون کشور بی اعتبار شده و بر این نقطه ضعف باید فشار وارد کرد. آمریکا باید بر فساد مالی نظام جمهوری اسلامی و کمک هایش به تروریسم تاکید کرده و در حد گسترده ای آن را اعلام کند و اطمینان یابد مردم ایران این پیام را می شنوند. شکر خدا، اکنون خیلی از ایرانی ها همان را می خواهند که ما می خواهیم: برقراری دموکراسی و حکومتی بدون فساد که به حقوق مردمش احترام می گذارد. می توانیم با کمک به وب سایت های خارج از کشور، به آنها فناوری لازم برای گذر از فیلترینگ و سانسور را بدهیم و باید همان حمایت و کمک مخفیانه ای که در همبستگی با مردم لهستان در جریان جنگ سرد داشیتم را به مردم ایران بدهیم.[35] نوع دیگر نگاه به مسئله استفاده از تعبیری است که امریکایی ها در آستانه تصویب قطعنامه 1929 آن را با اشتیاق تمام به کار می بردند. آن تعبیر این بود که فشار اقتصادی شدید نزاع سیاسی در ایران را با نزاع اقتصادی تکمیل خواهد کرد. تیری کوویل پژوهشگر ارشد امور راهبردی مرتبط با ایران در مرکز مطالعات استراتژیک فرانسه که صاحب مقالات و تالیفات مهمی درباره ایران است، این موضوع را اینگونه توضیح می دهد: در واقع به نظر مي رسد ايران در مبارزه سياسي داخلي اش با ورود مبارزه به ميدان اقتصادي وارد مرحله جديدي شده است. به اين ترتيب جنبش سبز از چندي پيش به شدت از سياست هاي اقتصادي دولت کنوني انتقاد خواهد کرد. اين راهبرد احتمالا با اين هدف صورت مي گيرد که پايه حمايت از اين جنبش با جذب طبقه کارگري که تا کنون تا حدي از اين جنبش دور بوده اند گسترده تر شود. به طوري که طبقه کارگري تا کنون هيچ اعتصابي را در حمايت از جنبش سبز انجام نداده است.[36] گردش کاری که کوویل پیشنهاد می دهد چندان پیچیده نیست ولی بسیار مهم است. او می گوید روش کار اینگونه است که غرب فشار اقتصادی سنگین وارد می کند، وضع اقتصادی مردم در ایران به سرعت و به شدت تخریب می شود، سپس جنبش سبز و سران آن شروع به انتقاد جدی و پیگیر از وضعیت اقتصادی مردم می کنند و این برای آنها سرمایه اجتماعی خلق خواهد کرد. از مقطعی به بعد، وقتی وضعیت اقتصادی مردم کاملا به وضعیت قرمز رسید، آنها مجددا به فراخوان های سران فتنه برای حضور در خیابان پاسخ خواهند داد و این جنبه خیابانی فتنه 88 را هم احیا می کند. وقتی مردم به خیابان آمدند، دیگر مهم نیست که دلیل به خیابان آمدن آنها کاملا اقتصادی بوده است. آن وقت اتفاقی که می افتد این است که مردم شعارهای سیاسی جنبش سبز را هم خواهند پذیرفت و با آن همراهی خواهند کرد. تحریم؛ مجازات مقابله کنندگان با فتنه 88 در ایران یکی از سخنان بسیار جالب توجه امریکایی ها درباره قطعنامه 1929 که حاوی صراحتی عجیب است این است که این قطعنامه اساسا صادر شده تا کسانی را در ایران مجازات کند که فتنه 88 را سرکوب کرده اند. نکته کلیدی این است که این اظهارنظر نه از جانب رسانه ها و تحلیلگران امریکایی بلکه از سوی جان لیمبرت مقام مسئول میز ایران در وزارت خارجه امریکا که در واقع مسئول پرونده ایران در دولت این کشور محسوب می شد، بیان شده است. لیمبرت می گوید: مسئله این نیست که مردم ایران ضرر بکنند، هدف از این اقدامات حمایت از مردم ایران است و تحریم ها به کسانی که با مردم ایران با خشونت و از طریق غیر انسانی رفتار می کنند ضرر می رساند و آنها را مجازات می کند، نه به خود مردم ایران.[37] ترکیب این داده ها با یکدیگر تردیدی در این باره باقی نمی گذارد که رابطه میان فتنه 88 و تحریم های فلج کننده اقتصادی که پس از آن از سوی امریکا و اروپا علیه ایران اعمال شد، از یک سو یک رابطه علی و معلولی است به این معنا که فتنه علت تحریم ها بوده واگر فتنه 88 رخ نمی داد بدون تردید امریکایی ها نه می خواستند و نه می توانستند به سمت اعمال چنین رژیم بی رحمانه ای از تحریم ها علیه مردم ایران حرکت کنند. از سوی دیگر این رابطه دیالکتیکی است یعنی فتنه و تحریم متقابلا به هم خدمات گرانبهایی کرده اند. فتنه شرایطی را ایجاد کرد که امریکا بتواند یک رژیم جنایتکارانه از تحریم ها را با اجماع مصوب کند و بعد به اجرا بگذارد، و تحریم هم به نوبه خود سعی کرد آتش فتنه را شعله ور نگه دارد و برای آن سرمایه اجتماعی خلق کند. به همین دلیل، در تمامی سال های پس از 1389 نوعی همزیستی کامل میان فتنه و فشار خارجی بویژه تحریم ها وجود داشته و فتنه گران هرگز حتی یک بار به طور اساسی با تحریم ها مخالفت نکرده و برای رها شدن کشور از چنگال آن نکوشیده اند. در واقع همانطور که در سند تاملات راهبردی حزب مشارکت به صراحت نوشته شده جریان اصلاح طلب همواره فشار خارجی بر نظام را فرصتی برای خود می داند که می تواند بر توان چانه زنی آن در مقابل نظام بیفزاید و به همین دلیل هرگز راضی به قطع کامل این فشارها نبوده است. سبزها دست به دامن امریکا می شوند اما شاید جالب ترین سندی که ارتباط میان فتنه سبز و تصمیم غرب برای اعمال تحریم های اقتصادی علیه ایران را آشکار می کند تلاشی است که محسن مخملباف در سفری که اواخر سال 1388 به عنوان نماینده میرحسین موسوی به امریکا داشت برای اعمال تحریم ها به عمل آورده است. بنا بر گزارش جی سالمون خبرنگار امور ایران در روزنامه وال استریت ژورنال، مخملباف در این سفر به صراحت اعلام می کند که جنبش سبز در ایران از اعمال تحریم های هدفمند اقتصادی حمایت می کند. این روزنامه در 20 نوامبر 2009 می نویسد که طی بازدید مخملباف از واشینگتن آقای مخملباف که سخنگوی کاندید ریاست جمهوری ایران میر حسین موسوی است به اوباما پیام داده است که پشتیبانی علنی خود را برای نیرو های دمکراتیک در ایران افزایش داده و به فشار های مالی بر سپاه بیفزاید. آقای محسن مخملباف اعلام کرده اند که جنبش ایران از تحریم های اقتصادی هدفمند پشتیبانی می کند. وال استریت ژورنال، به نقل از مخملباف می نویسد: ما به تحریم های اقتصادی که فشار را بر ایران زیاد تر می کند محتاجیم. ما می خواهیم اوباما بگوید که او پشتیبان دمکراسی است. اگر چنین نگوید طرفداران خود را در ایران از دست خواهد داد.[38] این درخواست مخملباف که دقیقا در آغاز مباحثات در امریکا درباره ضرورت اعمال تحریم ها به منظور حمایت از سبزها در ایران بیان شده، بی تردید نقش بسیار جدی و تعیین کننده در نهایی شدن تصمیم امریکا در این باره داشته است. هفته نامه امریکایی تایم هم در همان مقطع، در مقاله ای با عنوان سبزها دست به دامن امریکا می شوند به قلمن رابین رایت (23 نوامبر 2009) از قول مخملباف می نویسد: اعمال تحریم های اقتصادی باعث خواهد شد، ایران متوجه شود جهان نسبت به آنچه که در این کشور می گذرد بی تفاوت نیست.[39] روزنامه وال استریت ژورنال در همان تاریخ نوشت حضور مخملباف به نمایندگی از موسوی در امریکا و درخواست وی برای اعمال تحریم علیه ایران به برخی از اختلاف نظرها و مباحثات که در امریکا درباره مفید بودن یا نبودن تحریم ها شکل گرفته بود خاتمه داد. این روزنامه می گوید مهم ترین سوال در آن مقطع در امریکا این بود که آیا تحریم ها با جنبش سبز در ایران کمک می کند یا خیر. برخی ظاهرا عقیده داشته اند ممکن است است این تحریم ها به معنای وابستگی جنبش سبز به امریکا تفسیر شود. اما حضور مخملباف در واشینگتن و درخواست صریح او برای اعمال تحریم ها همه این تردیدها را از بین برد و امریکایی ها را مطمئن کرد که جنبش سبز تحریم را به نفع خود می داند. این شاید صریح ترین کدی است که می توان آن را درخواست فتنه گران از امریکا برای تحریم ملت ایران نامید. در واقع به نوعی می توان گفت جریان فتنه پس از 9 دی 1388 تصمیم گرفت از مردم ایران انتقام بکشد و برای این انتقام گیری راهی بهتر از آن نیافت که امریکا را متقاعد کند سنگین تحریم های ممکن را علیه این مردم اعمال نماید. از دید فتنه گران مردم به سبب رویگردانی از آنها باید هزینه ای سنگین می پرداختند و این هزینه نمی توانست چیزی جز اعمال شکنجه بی رحمانه و بلند مدت اقتصادی بر آنها باشد. دقیقا با همین ماموریت بود که افرادی مانند مخملباف به امریکا اعزام شدند تا به امریکا یادآوری کنند که وقت عمل فرارسیده است. میرحسین موسوی هرگز انکار نکرد که محسن مخملباف به نمایندگی از او به واشینگتن رفته و درخواست تحریم ملت ایران را کرده است. قطعنامه 1929 و تحریم های یک جانبه مابعد آن یک پروژه مشترک میان جریان فتنه و امریکا بود. فتنه گران را می توان در این پروژه کارفرما و امریکایی ها را پیمانکار دانست. هدف این پروژه هم این بود که مردم بفهمند وقتی به نیروهای طرفدار غرب در ایران پشت می کنند چه بهای سنگینی باید بپردازند. این مستندات برای آنکه ثابت کند هدف اصلی قطعنامه 1929 و تحریم های یک جانبه مابعد آن سرویس دهی به جریان فتنه کاملا کافی است اگرچه پژوهش بیشتر، بدون تردید می تواند جنبه های مهم تری از موضوع را هم آشکار کند. [1] کريس باکلي و جف ماسون، گزارش خبرگزاری رویترز از پکن و واشینگتن (13/1/1389) [2] بنیامین دیرکس، فاینشنال تایمزآلمان (12/1/1389): گیدو وستروله شربت را از لبش پاک می کند و دیوید میلیبند بدون ناشی گری تافی افرا می مَکد و برنادر کوشنر بیکار نمی ماند و چیزی برمی دارد و هیلاری کلینتون هم با ظرافتِ تمام آب نباتی به دهان می گذارد. سرگی لاوروف مایل نیست وقتی شیرینی در دهان دارد از او عکس گرفته شود اما او هم نمی تواند شاد نباشد. پیام این صحنه ها این است: نگاه کنید، ما یکدستیم، با هم می مانیم. وزیران خارجۀ هشت قدرت اقتصادی در گردهمایی خود در کانادا یکی از محبوب ترین ترفند های خود را زدند: ناراحت کردن کسی که همکاری نمی کند. این کس درحال حاضر چین است. زیرا چین به این گروه تعلق ندارد – و از این گذشته نمی خواهد از تحریم های شدیدتر علیه ایران حمایت کند. [3] يک مقام امريکايي هم گفته است انتظار مي رود دولت اوباما گزارشي را درباره سياست مالي چين منتشر کند. احتمالا دولت امريکا انتشار اين گزارش را که در ان چين بعنوان کشوري که در سياست هاي مالي دستکاري مي کند معرفي مي شود به تعويق انداخته است. وزارت خزانه داري امريکا قرار است پانزدهم اوريل گزارش خود را درباره سياست هاي مالي شرکاي عمده تجاري امريکا را به کنگره ارائه کند اما با توجه به انکه رئيس جمهور چين اعلام کرده است قصد دارد در کنفرانس امنيت هسته اي در امريکا به رياست باراک اوباما در روزهاي دوازده و سيزده اوريل شرکت خواهد کرد گمانه زني ها درباره تصميم دولت امريکا مبني بر به تعويق انداختن انتشار گزارش خود در خصوص سياست هاي مالي کشورهاي عمده مانند چين افزايش مي يابد. همچنين ممکن است اين گزارش در موعد مقرر منتشر شود اما امريکا از معرفي چين بعنوان کشوري که سياست هاي مالي دستکاري مي کند خودداري کند. چين دستکاري در سياست هاي مالي خود را رد کرده است. شاي اوستر، وال استريت ژورنال (14/1/1389) [4] پيتر فريش و دويود کرافورد، وال استريت ژورنال (14/1/1388): «ک شرکت ايراني که با برنامه هسته اي تهران ارتباط نزديک دارد تجهيزات سخت افزاري غني سازي اورانيوم از چين وارد مي کرده است. به گفته مقاماتي که از موضوع مطلع بودند اين اقدام با وجود تحريم ايران براي ممانعت از دسترسي اين کشور به تجهيزات هسته اي صورت گرفته است. درهفته هاي اخير شرکت ايراني اقدام به خريد شيرهاي حساس و تجهيزات اندازه گيري خلاء کرده است که ساخت يک شرکت فرانسوي بوده که تا ماه دسامبر متعلق به يک شرکت مختلط امريکايي به نام تيکو اينترنشنال بوده است. [5] ماکسيم ماکاريچف، روزنامه روسي راسيسکايا گازيه تا (13/1/1389) [6] هاارتص (13/1/1389) [7] تلگراف، 13/1/1389 [8] روزنامه تايمز کره (16/1/1389) [9] هاارتص (13/1/1388) [10] جیمز روبین استادیار روابط بین الملل در دانشگاه کلمبیا است. وی در دولت بیل کلینتون، رییس جمهوری پیشین آمریکا، دستیار وزیر خارجه بود. [11] پايگاه اينترنتي نيوزمكس (15/1/1389) [12] چیپ کامینز، وال استريت جورنال (26/12/1389) [13] Theodore Karasik [14] چیپ کامینز، وال استريت جورنال (26/12/1389) [15] اشاره به طرح هدفمندی یارانه ها و پرداخت نقدی به مردم [16] چیپ کامینز، وال استريت جورنال (26/12/1389) [17] ريچارد هرتسينگر، روزنامه آلمانی ولت (14/1/1389) [18] اندرو لی باترز، مجله تایم (19/4/1389) [19] عباس ميلاني، مدير مطالعات ايران در دانشگاه استنفورد امريکا در گفت وگو با گزارش شبکه تلويزيوني الجزيره انگليسي (3/3/1389) [20] جان بولتون، نماينده سابق امريکا در سازمان ملل متحد در گفت و گو با شبکه تلويزيوني فاکس نيوز (14/1/1388) [21] گفت وگوی کنت کاتزمن با پایگاه اینترنتی شورای روابط خارجی امریکا (15/1/1389) [22] گفت وگوی کنت کاتزمن با پایگاه اینترنتی شورای روابط خارجی امریکا (15/1/1389) [23] تيه ري کوويل از پژوهشگران موسسه روابط بين الملل و راهبردي فرانسه، پايگاه اينترنتي فرانسوي زبان افر استراتژيک (7/2/1389) [24] ديويد ايگناتيوس، واشنگتن پُست (21/04/2010) [25] ماتيو چانس، سي ان ان (3/3/1389) [26] دنيل دامبي، فايننشال تايمز (30/0/1389) [27] پيتر بيکر، نيويورک تايمز (4/2/1389) [28] الشرق الاوسط (7/2/1389) [29] عباس ميلاني، مدير مطالعات ايران در دانشگاه استنفورد امريکا در گفت وگو با گزارش شبکه تلويزيوني الجزيره انگليسي (3/3/1389) [30] گفت وگوی محمد کريشان مجري برنامه ماوراء شبکه تلويزيوني الجزيره با کارشناسان درباره بیانیه گیتس (30/1/1389)، [31] دامين مک الروي، ديلي تلگراف (31/1/1389) [32] دامين مک الروي، ديلي تلگراف (31/1/1389) [33] پيتر بيکر، نيويورک تايمز (4/2/1389) [34] کیم آر. هولمز (Kim R. Holmes) مشاور سابق وزیر خارجه آمریکا و معاون رییس سابق بنیاد هریتیج است. وی کتابی با عنوان «بهترین آرزوی آزادی: رهبری آمریکا در قرن بیست و یکم» نوشته است. [35] کیم آر. هولمز، واشینگتن تایمز (3/1/1389) [36] تيه ري کوويل از پژوهشگران موسسه روابط بين الملل و راهبردي فرانسه، پايگاه اينترنتي فرانسوي زبان افر استراتژيک (7/2/1389) [37] عنایت فانی، گفت گوی جان لیمبرت، معاون مدیر کل وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا در امور ایران با بی بی سی (31/2/1389) [38] متن اصلی این مقاله را اینجا ببینید: http://www.wsj.com/news/articles/SB125865647765756061?mg=reno64wsj&url=http%3A%2F%2Fonline.wsj.com%2Farticle%2FSB125865647765756061.html [39] اصل مقاله را اینجا ببنید: http://content.time.com/time/world/article/0,8599,1942091,00.html icon_arrowd  icon_arrowd  icon_arrowd  icon_arrowd  icon_arrowd  icon_arrowd  icon_arrowd    ارزیابی راهبردی فتنه 88 چگونه کشور را در گرداب تحریم های فلج کننده فرو برد؟- بخش سوم این نوشته تلاش خواهد کرد از خلال یک مطالعه متمرکز بر جزئیات، و مرور و دسته بندی کدهایی که جملگی از منابع کاملا آشکار و قابل استناد امریکایی و اروپایی استخراج شده، نگاهی به پس پرده قطعنامه 1929 و تحریم های یک جانبه اعمال شده پس از آن بیفکند و در این باره که فتنه 88 چگونه گزینه تحریم علیه ایران را احیا کرد و به سمت خطرناک ترین صورتبندی ممکن از فشارهای اقتصادی سوق داد، یک داوری مطمئن به دست دهد.   مهدی محمدی، ایران هسته ای - بخش آخر این مقاله روشن می کند که تحریم های کی جانبه پس از قطعنامه 1929 هم بیش از هر چیز در تلاش امریکا برای احیای جریان فتنه ریشه دارد. *** شکنجه اقتصادی؛ تحفه فتنه گران برای ملت ایران اکنون که روشن شد علت اصلی صدور قطعنامه 1929 و تحریم های یک جانبه ما بعد آن در حوزه های انرژی و مالی، تحلیل امریکا از شرایط داخلی ایران و اراده غرب برای کمک و حمایت از فتنه 88 بوده است، خوب است به این سوال بپردازیم که تحریم هایی که بر اساس این استراتژی وضع شد، چه ویژگی هایی داشته است. به عبارت دیگر، پرداختن به این بحث ضروری است که وقتی امریکا تصمیم گرفت با هدف حمایت و توفیق جریان فتنه به شکنجه اقتصادی ملت ایران بپردازد، دقیقا چگونه این کار را انجام داد؟ 1929، شدیدترین قطعنامه ممکن شاید مهم ترین جنبه قطعنامه 1929 این است که به طور کاملا عمدی و ارادی با حداکثر شدت تنظیم شده است. امریکایی ها به چند دلیل قطعنامه 1929 را بسیار رادیکال نوشتند. دلیل اول این بود که می خواستند این قطعنامه حداکثر مقدار تاثیر را بر محیط داخلی ایران بر جای بگذارد. دلیل دوم این بود که تصور می کردند فرصتی را که فتنه 88 برای ایجاد اجماع در اختیار آنها گذاشته به هیچ وجه نباید از دست بدهند چرا که ممکن است چنین فرصتی دیگر هرگز تکرار نشود (که نشد.) و سومین دلیل هم این بود که امریکایی ها می خواستند مفاد تحریم های گنجانده شده در قطعنامه چنان عمیق، شدید و وسیع باشد که بتوانند بر اساس آن هر نوع تحریم یک جانبه ای را که می خواهند علیه ایران اعمال کنند. این امر (یعنی تشدید متن قطعنامه تا حداکثر مقدار ممکن) توصیه کسانی بود که بعدها معلوم شد در واشینگتن بسیار موثرند. مایکل سینک، رییس موسسه واشینگتن که اکنون روشن شده یکی از متنفذترین تحلیلگران ضد ایرانی در امریکاست، در آن مقطع در این باره نوشت: ما نبايد دست خود را ببنديم و فکر کنيم که هر اقدامي عليه ايران نياز به تصميم متفق القول در شوراي امنيت دارد. من فکر نمي کنم که تغييرات زيادي در شوراي امنيت روي داده باشد. ايران فکر نمي کند که تحريمات بسيار شديد و بسيار رنج آور باشد و به همين جهت جسورانه مي گويد که هزينه اي براي کاري که انجام مي دهد نخواهد پرداخت.[1] همانطور که می توان حدس زد، بنیامین نتانیاهو هم یکی از مهم ترین افرادی بود که استدلال کرد باید یک شوک اقتصادی بسیار سنگین به ایران وارد شود. وی شاید اولین فردی بود که پیشنهاد داد تحریم های یک جانبه پس از 1929 روی موضوع بنزین متمرکز شود. احتمال اينکه ايران يک برنامه ساخت سلاح هاي هسته اي ايجاد کند بزرگترين مشکلي است که ما در عصر خود با آن روبرو هستيم. جامعه بين الملل در صورتي که تصميم بگيرد مي تواند تحريم هاي شديدتري را اعمال کند. اگر جامعه بين الملل مانع از واردات بنزين به ايران شود اين کشور ظرفيت پالايشگاهي ندارد و حکومت اين کشور پايان مي يابد و من اين را تحريم هاي فلج کننده مي دانم.[2] هفته نامه تایم این موضوع را اینگونه توضیح می دهد: فقط تحريم کامل واردات بنزين است که مي تواند ايران را به زانو در اورد.[3] جالب ترین تعبیر اما احتمالا از آن فیلیپ کراولی سخنگوی وقت وزارت خارجه امریکاست که می گوید تحریم های جدید باید به گونه ای باشد که قلب مشکل ما را در تهران هدف بگیرد. وی می گوید: همه ما مي خواهيم تا هرچيزي که از قطعنامه تحريم بيرون مي ايد اول معتبر باشد دوم قلب مشکل ما در ايران را هدف قرار دهد و سوم اينکه بتواند قابل اجرا شدن باشد.[4] اگر بخواهیم از تعبیری دقیق استفاده کنیم، امریکایی ها در پی قطعنامه ای بودند که تدابیر وسیعی از تحریم ها را در بر گیرد تا بعد بتوانند از طریق اقدامات یکجانبه آن را تعمیق کنند. يک مقام عالي رتبه دولت امريکا به روزنامه فایننشال تایمز مي گويد وضعيت ايده آل آن بود که تحريم ها وسيع و عميق باشد اما تحريم هاي پيشنهادي حداقل وسيع است.[5] به گفته وي، در درباره ايران تحريم کامل عملي نيست اما بهتر است مقوله هاي مهم متعددي در تحريم ها گنجانده شود. واشنگتن در صدد اقدام در زمينه هاي وسيعي است که از جمله بخش مالي، تجارت، انرژي، بازرسي از محموله ها و سپاه پاسداران ايران را شامل شود. اين مقام رسمي ادامه می دهد: مايليم اقداماتي در همه اين عرصه ها اعمال شود حتي اگر برخي الزامي باشند و برخي ديگر چندان قوي نباشد. مي خواهيم نشان دهيم اقدام در اين زمينه ها مشروعيت دارد و متعاقبا کشورها مي توانمند تصميم بگيرند که اين اقدامات به لحاظ اجرايي چقدر بايد شديد باشند.[6] سوال این است که چرا امریکاتا این حد تاکید داشت که تحریم ها علیه ایران باید بسیار شدید باشد؟ و چرا عملا هم قطعنامه 1929 شدیدترین قطعنامه تحریم در طول تاریخ شورای امنیت از کار درآمد؟ ارزیابی تحلیل های منتشر شده از سوی منابع غربی بی آنکه زحمت چندانی نیاز باشد ثابت می کند که امریکا تصور می کرد باید گسل هایی را که جریان فتنه در محیط داخلی ایران بوجود آورده فعال کند و از طریق ایجاد یک کانال تغذیه اقتصادی فعال، به آنها عمق ببخشد. امریکایی ها فکر می کردند جریان فتنه در ایران زمینه کاملا مناسبی ایجاد کرده که اگر با فشار اقتصادی سنگین همراه شود، فضایی داخلی ایران را منفجر خواهد کرد. اگر جریان فتنه محیط داخلی ایران را به هم نمی ریخت و بناحق مردم و با ادعای دروغ تقلب مردم را در مقابل نظام قرار نمی داد، معنا نداشت که امریکا روی اعمال تحریم های بسیار شدید اقتصادی سرمایه گذاری کند چرا که در آن شرایط این تحریم ها می توانست به تنفر عمومی از غرب در ایران منتهی شود و انگیزه مقاومت ملت ایران را در مقابل غرب افزایش دهد. ایجاد اشتباه محاسباتی در ذهن غربی ها درباره نوع واکنشی که مردم ایران به فشار شدید اقتصادی نشان خواهند داد، خمیرمایه قطعنامه 1929 و تحریم های یک جانبه پس از آن است. تحریم های خارج از شورای امنیت، به اوج رساندن شکنجه اقتصادی امریکایی ها از همان ابتدا شفاف بودند که برنامه وسیعی برای تحریم یک جانبه ایران پس از صدور قطعنامه، آماده شده و قطعنامه شورای امنیت تنها قرار بود به عنوان زیرساخت آن عمل کند. در واقع تاکید بر این بود که تحریم های اصلی برای حمایت از جریان فتنه در ایران، خارج از شورای امنیت اعمال خواهد شد. یک مقام ارشد امریکایی در این باره می گوید: فشار بر ايران حتي بدون صدور قطعنامه نيز تشديد مي شود زيرا بانک ها و شرکت هاي تامين سوخت داد و ستد خود را با دولت ايران قطع مي کنند ولي ما مي خواهيم و به قطعنامه اي نياز داريم که به عنوان خطي مشي عمل کند که ما بر اساس آن بتوانيم فشارها را تشديد کنيم. دولت هاي جهان مي توانند از اين قطعنامه براي مشروعيت بخشيدن به تلاش براي اعمال تحريم هاي شديدتر خود استفاده کنند.[7] یک مقام دیگر می گوید: فشار بر ايران حتي بدون قطعنامه هم ايجاد شده است زيرا بانک ها و شرکت هاي سوخت تعامل بازرگاني خود را با دولت ايران متوقف کرده اند. ما به قطعنامه نياز داريم تا از آن به عنوان بستري براي افزايش تحريم ها استفاده کنيم. دولت ها مي توانند از اين تحريم براي مشروعيت بخشيدن به تحريم هاي خود استفاده کنند.[8] یک منبع دیگر موضوع را اینگونه شرح می دهد: پس از سازمان ملل از اتحاديه اروپا براي تقويت تحريم هاي خود درخواست خواهد شد. به گفته منابع آگاه شمار زيادي از کشورها پيش از اين به صورت فردي متعهد شده اند صادرات قطعات يدکي و يا حتي محصولات پالايش شده نفتي را به ايران محدود کنند. [9] اینها همه نشان دهنده این است که امریکا با درک نیاز فوری دوستانش در ایران، رایزنی های فراوانی را برای تشدید تحریم ها علیه ایران آغاز کرده بود که قصد داشت آن را حتی بدون قطعنامه شورای امنیت عملی کند؛ منتها در این میان به قطعنامه به عنوان بستر حقوقی و عنصر مشروعیت بخش نیاز داشته است. رابرت گیتس، وزیر دفاع وقت امریکا که معمار استراتژی ترکیب گزینه های فشار علیه ایران است، شفاف تر از هر کس دیگری ابعاد و اهداف پروژه را تشریح کرده است. وی می گوید قطعنامه جدید یک سکوی حقوقی برای یک سلسله اقدامات بسیار قوی خارج از شورای امنیت خواهد بود: تصویب یک قعطنامه در شورای امنیت سازمان ملل فراهم کننده سکوی حقوقی تازه ای برای هر کشور یا گروه هایی از کشورها مانند اتحادیه اروپاست که می خواهند دست به اقدامات شدیدتری بزنند. قطعنامه سازمان ملل از این منظر، به عنوان سکوی پرتاب عمل می کند.[10] مهم ترین شاهد بر این امر هم این است که امریکایی ها قبل از تصویب 1929 جزئیات تحریم های یک جانبه خود را در گام اول بر بنزین متمرکز بود، آماده کرده بودند. لارا فريدمن، مدير روابط سياسي مرکز صلح امريکا در این باره می نویسد: اخيرا با يکي از دوستانم در اطلاعات ارتش امريکا درباره تلاش هاي کنگره براي به تصويب رساندن طرح تحريم صادرات بنزين به ايران و همچنين تحولات اخير بين المللي در اين رابطه گفت وگو مي کردم. طرحي که ماه گذشته ايپک لابي قدرتمند صهيونيستي مستقر در امريکا با ارسال نامهاي به تک تک اعضا کنگره خواستار به تصويب رساندن و اجرايي شدن هر چه سريع تر اين طرح شده بود.[11] جالب است توجه کنیم پیش از تصویب قطعنامه، شرکت مانگلور هند تحت فشار امریکا اعلام کرد دیگر به ایران بنزین نمی فروشد. همچینین شرکت پتروناس که بزرگترین شرکت تولید کننده بنزین در مالزی است نیز صادرات بنزین به ایران را متوقف کرد.[12] مدت کوتاهی بعد کريستوف دوژماری مدير عامل شرکت توتال نیز اعلام کرد در صورت تصويب قانوني در امريکا براي مجازات شرکت هاي صادر کننده مواد سوختي به ايران، اين شرکت اروپايي فروش را بنزين به ايران متوقف خواهد کرد.[13] اگر به روند اعمال تحریم های یک جانبه از سوی امریکا و اروپا علیه ایران نگاه کنیم، روشن است که این روند به طور کامل بر شالوده قطعنامه 1929 استوار شده است. نخست در تابستان 1389 تحریم بنزین اعمال شد که غربی ها آن را گلوله نقره ای می خواندند. پس از آن نیز به تدریج طی سال های 89 و 90 تحریم خرید نفت (که گلوله طلایی خوانده می شد) از ایران از سوی اتحادیه اروپا، تحریم سوئیفت و تحریم بانک مرکزی اعمال شد. این فرآیند نشان دهنده آن است روند تشدید تحریم ها علیه ایران یک روند کاملا برنامه ریزی شده بوده و امریکایی ها از همان ابتدا می دانستند که به کجا قرار است بروند. علت همه این اقدامات هم آن بود که امریکایی ها می خواستند در زمانی کوتاه و به طور مستمر بیشترین تاثیر را بر جامعه ایرانی بگذارند. این موضوعی است که خود را در مذاکرات ماقبل صدور قطعنامه میان روسیه و چین از یک سو و امریکا از سوی دیگر نشان می دهد. وقتی این مباحثات را مرور می کنیم کاملا پیداست امریکایی ها می خواهند تحریم هایی اعمال کنند که بیشترین اثر را بر جامعه ایرانی بگذارد اما می بینند طرف هایی مانند روسیه تا حدودی مخالفند؛ بنابراین امریکا بار اصلی تحریم های کمک کننده به جریان فتنه در ایران را روی دوش تحریم های یک جانبه خارج از شورای امنیت می گذارد. وال استریت ژورنال موضوع را اینگونه توضیح می دهد: در جریان مذاکرات خصوصی، رییس جمهوری روسیه دیمیتری مدودف هم به شکل واضحی محدودیت هایش را برای تحریم های ایران ترسیم کرد. یک مشاور کرملین می گوید روسیه با تمام تحریم ها همراه است ولی با جدی ترین سلاحی که تندروهای واشینگتن در نظر دارند همراه نمی شود: تحریم و ممنوعیت فروش بنزین و فرآورده های نفتی به ایران. معاون وزیر خارجه روسیه، سرگئی ریباکوف می گوید: «هرگونه ممنوعیت و تحریم فروش بنزین و فرآورده های نفتی به ایران، مانند سیلی، فشار محکم و یک شوک بزرگ به تمامی جامعه و مردم ایران است. چنین فشارهایی که شوک بزرگی به اساس جامعه وارد می کند را ما به طور حتم در نظر نمی گیریم».[14] اما در واقع از دست روسیه کار چندانی بر نمی آمد. امریکایی ها یک جمله در متن قطعنامه 1929 نوشتند که ایران از درآمدهای نفتی اش برای ساخت سلاح هسته ای استفاده می کند و بر همین اساس همه تحریم های مالی و بانکی را که می خواستند خارج از شورای امنیت تقریبا بدون دردسر اعمال کردند. یک سوال بسیار مهم در اینجا این است که امریکا نوع و زمان بندی اعمال تحریم های یک جانبه علیه ایران چگونه انتخاب می کرد؟ شواهدی وجود دارد که ثابت می کند در این مورد هم مشاوران داخلی مرتبط با جریان فتنه اصلی ترین نقش را ایفا کرده اند. همانطور که مستندات ارائه شده در کیفرخواست مهدی هاشمی نشان می دهد، وی متهم است که در مدت حضور در لندن، با عناصری از دولت انگلستان در ارتباط مستمر بوده و به آنها در این باره که په تحریم هایی را و چگونه باید اعمال کنند تا بیشترین فشار ممکن بر ایران وارد شود، مشورت داده است. جزئیات این موضوع فعلا قابل بحث نیست چرا که دادگاه رسیدگی به این اتهامات هنوز ادامه دارد. خاتمه و نتیجه گیری این نوشته به هیچ وجه کامل نیست. حداقل 3 مبحث دیگر در این نوشته باید مورد بحث قرار می گرفت تا حق مطلب ادا شده باشد. قبل از هر چیز باید نشان داده می شد که فتنه 88 چگونه راهبرد کلان امریکا را درباره ایران –که تا پیش از آن تاریخ صرفا بر مهار برنامه هسته ای ایران متمرکز شده بود- تغییر داد و عامل سیاست داخلی در ایران را بدل به یکی از اصلی ترین پارامترهای شکل دهنده به تصمیات واشینگتن درباره ایران کرد. این موضوعی است که برای درک مکانیسم بازنگری های راهبردی در امریکا راجع به ایران حائز اهمیت فوق العاده است و در نوشته ای دیگر تفصیلا به آن خواهیم پرداخت. در واقع حرکت به سمت اعمال تحریم های اقتصادی فلج کننده علیه ایران یک اقدام مستقل نبود، بلکه درچارچوب یک راهبرد جدید به نام راهبرد «تغییر محاسبات با استفاده از ترکیب گزینه های فشار» انجام شد که متاسفانه در این نوشته مجالی برای بحث درباره آن فراهم نشده است. پس از آن، باید در این باره هم بحث می شد که گزینه تحریم های فلج کننده تنها گزینه ای نبود که در چارچوب این راهبرد و برای اثرگذاری بر محیط داخلی ایران و تغییر محاسبات مردم فعال شد. امریکایی ها همچنین سعی کردند یک تهدید نظامی معتبر چارچوب این راهبرد و برای اثرگذاری بر محیط داخلی ایران و تغییر محاسبات مردم فعال شد. امریکایی ها همچنین سعی کردند یک تهدید نظامی معتبر علیه ایران ایجاد کنند، دوران جدیدی از عملیات اطلاعاتی علیه ایران را آغاز کردند که از ابتدای انقلاب به این سو بی سابقه بود، یک طراحی ویژه برای بازسازی سازمانی و گفتمانی جریان فتنه انجام دادند، زیرساخت عملیات روانی و رسانه ای خود علیه ملت ایران را نوسازی کردند و همچنین استراتژی مذاکراتی خود را تغییر دادند. در این نوشته درباره هیچ کدام از این موارد به جز موضوع تحریم ها سخن گفته نشده است و امیدوارم بتوانم در آینده نزدیک در مقالاتی مبسوط و مستند این مسئله را شرح بدهم که فتنه 88 ترکیبی از گزینه های فشار را علیه ایران فعال کرد که تحریم های فلج کننده اقتصادی فقط یکی از آنها بود. سومین موضوعی که بدون شک باید درباره آن سخن گفته می شد این است که پس از صدور قطعنامه 1929 تا آستانه انتخابات خرداد 1392 (یعنی در بازه زمانی 4 سال پس از فتنه تا انتخابات بعدی) امریکا چگونه سعی کرد در چارچوب یک راهبرد جدید خط سازشقطعنامه 1929 تا آستانه انتخابات خرداد 1392 (یعنی در بازه زمانی 4 سال پس از فتنه تا انتخابات بعدی) امریکا چگونه سعی کرد در چارچوب یک راهبرد جدید خط سازش را در ایران تقویت کند. این هم مسئله ای است که جداگانه و به تفصیل درباره آن سخن خواهم گفت. اما از همین مقدار چند نتیجه کاملا روشن می توان گرفت. یکم- قطعنامه 1929 و تحریم های یک جانبه مابعد آن به هیچ وجه تحریم های هسته ای نیست. این تحریم ها مستقیما به درخواست جریان فتنه و با هدف حمایت از آنها وضع شد و به نوعی مجازات مردم ایران به سبب رویگردانی از فتنه گران و همچنین تلاشی برای سوق دادن اجباری دوباره آنها به سوی جریان فتنه محسوب می شد. دوم- اساسا جنایت بزرگ جریان فتنه علیه ملت ایران هم همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی فرموده اند و من تلاش کردم در این نوشتنه آن را مستند و بازسازی کنم، این است که پروژه فشار بر ایران را احیا و به شدت رادیکال کرد و دشمنی را که از امتیازگیری از ایران ناامید شده و به سمت امتیازدهی پیش می رفت، جری نمود و به جان ملت انداخت. این جنایت از هر جرم دیگری بزرگتر است و باید در صدر عناوین اتهامی سران فتنه قرار گیرد. سوم- و نکته پایانی هم این است که ما به هیچ وجه درباره یک پدیده تاریخی که تمام شده و رفته است سخن نمی گوییم. مسئله فتنه 88 و تبعات راهبردی آن برای امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران موضوعی کاملا زنده و به روز است که کشور همین حالا نیز با تبعات آن مواجه است. این مسئله، خود بخشی کوچک از یک مسئله کلی تر تحت عنوان نحوه تاثیرگذاری فهم امریکا از وضعیت داخلی ایران بر روند طرح ریزی استراتژیک بر ضد ایران است که باید در جای خود مورد مطالعه تفصیلی قرار گیرد. ما برای مبارزه با فتنه دلایل بسیار زیادی داریم. این نوشته یکی از مهم ترین آن دلایل را بسط می دهد و آن این است که فتنه «تکیه گاه، شریک و انگیزه بخش امریکا» برای جنایت علیه ملت ایران به اشکال مختلف بوده است که تحریم تنها یکی از آنهاست. [1] مايکل سينگ، رئيس امور خاورميانه در شوراي امنيت ملي دولت بوش در گفت وگو با شبکه تلويزيوني فاکس نيوز (15/1/1389) [2] بنيامين نتانياهو نخست وزير رژيم صهيونيستي، در گفت وگو با جرج استفانوپولوس از پايگاه اينترنتي شبکه تلويزيوني اي بي سي نيوز (31/1/1389) [3] جيمز بن، تايمز (31/1/1389) [4] فیلیپ کراولی، سخنگوی وزارت خارجه امریکا (31/1/1389) [5] دنيل دامبي، فايننشال تايمز (6/2/1389) [6] دنيل دامبي، فايننشال تايمز (6/2/1389) [7] کلوم لينچ و ماري بت شريدان، واشنگتن پست (14/1/1389) [8] واشنگتن پست (15/1/1389) [9] فيليپ باتر، گزارش خبرگزاري فرانسه از تهران (21/1/1389) [10] بی بی سی (27/1/1389) [11] فارن پالسي (15/1/1389) [12] اسپنسر اسوارتز، وال استريت ژورنال (27/1/1389): يکي از مقامات شرکت پتروناس گفت اين شرکت که روزانه پانزده تا بيست هزار بشکه بنزين به ايران صادر مي کرد از اواسط ماه مارس ارسال بنزين به ايران را متوقف کرده است. [13] گزارش خبرگزاري رويترز از کويت (6/2/1389) [14] جاناتان وایسمن، وال استريت جورنال (20/1/1389)
  6. ارزیابی راهبردی فتنه 88 چگونه کشور را در گرداب تحریم های فلج کننده فرو برد؟- بخش نخست این نوشته تلاش خواهد کرد از خلال یک مطالعه متمرکز بر جزئیات، و مرور و دسته بندی کدهایی که جملگی از منابع کاملا آشکار و قابل استناد امریکایی و اروپایی استخراج شده، نگاهی به پس پرده قطعنامه 1929 و تحریم های یک جانبه اعمال شده پس از آن بیفکند و در این باره که فتنه 88 چگونه گزینه تحریم علیه ایران را احیا کرد و به سمت خطرناک ترین صورتبندی ممکن از فشارهای اقتصادی سوق داد، یک داوری مطمئن به دست دهد. مهدی محمدی، ایران هسته ای - پاسخ این پرسش که علت واقعی اعمال رژیمی از تحریم ها علیه ایران که امریکایی ها خود آن را سنگین ترین تحریم های طول تاریخ می خوانند، واقعا چه بوده، و این تحریم ها در اصل چه هدفی را تعقیب می کرده، بسیار پیچیده و در عین حال با اهمیت است. امریکایی ها، و برخی گروه های داخلی همفکر و همراه آنها، در این سال ها، کلیشه ای ساخته اند مبنی بر اینکه علت اصلی اعمال تحریم ها، سیاست هسته ای ایران و نوع تعاملی است که ایران در این باره با جامعه بین المللی در پیش گرفته است. خروجی این نوع نگاه به مسئله هم این است که اگر ایران فی المثل در موضوع هسته ای طور دیگری رفتار می کرد، تحریم ها هم یا اصلا اعمال نمی شد یا اینکه حداقل قدرت و شدت فعلی را نداشت. این نوشته که بر اساس یک مطالعه کتابخانه ای کم و بیش وسیع آماده شده، استدلال خواهد کرد که این نوع نگاه به مسئله کاملا غیر واقعی، و بلکه گمراه کننده است. رژیم تحریم های فعلی ایران، ریشه در قطعنامه 1929 شورای امنیت دارد که در 25 خرداد 1389 (ژوئن 2010) صادر شده است. تمامی تحریم های یک جانبه ای که اکنون به عنوان تحریم های موثر علیه ایران از آنها یاد می شود (تحریم های انرژی و مالی) در واقع بر اساس زیرساخت حقوقی که در این قطعنامه ایجاد شد، اعمال شده است. اما این قطعنامه –چنانکه با جزئیات نشان خواهم داد- اساسا نه یک قطعنامه هسته ای است و نه با هدف واکنش نشان دادن به سیاست های هسته ای ایران اعمال شده است. قطعنامه 1929 که دقیقا در سالگرد فتنه 88 تصویب شد، محصول تامل راهبردی امریکا و بقیه متحدینش درباره نحوه کمک به فتنه 88 در ایران –که رو به افول نهاده بود- و یکی از خروجی های بازنگری استراتژیک امریکا در سیاست خود درباره ایران پس از فتنه 88 است. در زمستان 88 و بهار 89 بحث های مفصل و بسیار مهمی در امریکا صورت گرفت در این باره که امریکا چگونه باید با توجه به تحولات داخلی ایران، راهبرد خود را بازنویسی کند تا در تغییر محاسبات مردم و حاکمیت در ایران موفق باشد. این بازنگری، اگرچه در اصل یک فعالیت به شدت پنهان درون دولت امریکا بوده است، اما کاملا محرمانه نمانده و در همان ایام بخش های مهمی از آن به محیط علنی و رسانه ای راه یافته است. در واقع، تصمیم به اینکه اعمال تحریم های فلج کنده اقتصادی علیه ملت ایران، بهترین راه حمایت از جنبش سبز و جلوگیری از میرایی آن در محیط داخلی ایران است، محصول مباحثات و مذاکراتی بسیار بلند دامنه در محیط سیاستگذاری استراتژیک دو حزبی امریکا بوده که تا امروز به هیچ وجه مورد مطالعه دقیق قرار نگرفته است. این در حالی است که اگر به ادبیاتی که در آن مقطع از سوی مقام های رسمی، تحلیلگران، اندیشکده ها و رسانه های امریکایی در این باره تولید شده مراجعه کنیم، به سرعت درخواهیم یافت که این ادبیات از این حیث که به ما بگوید هدف واقعی اعمال تحریم ها چه بوده و اساسا چه چیز امریکایی ها را متقاعد کرد که تحریم های خلع سلاحی را بدل به تحریم های اقتصادی فلج کننده بکنند، کاملا شفاف و صریح است. نه مقام های دولتی امریکا و نه رسانه ها و تحلیلگران حامی آنها، در آن مقطع، ابهامی در این باره باقی نگذاشته اند که هدف اصلی، اثرگذاری بر محیط داخلی ایران، احیا و قدرتمندسازی فتنه سبز و نهایتا محقق کردن اهداف کلان امریکا در ایران از طریق این جنبش احیا شده است. این نوشته تلاش خواهد کرد از خلال یک مطالعه متمرکز بر جزئیات، و مرور و دسته بندی کدهایی که جملگی از منابع کاملا آشکار و قابل استناد امریکایی و اروپایی استخراج شده، نگاهی به پس پرده قطعنامه 1929 و تحریم های یک جانبه اعمال شده پس از آن بیفکند و در این باره که فتنه 88 چگونه گزینه تحریم علیه ایران را احیا کرد و به سمت خطرناک ترین صورتبندی ممکن از فشارهای اقتصادی سوق داد، یک داوری مطمئن به دست دهد.[1] بهار 1389؛ احساس خطر در واشنگتن بهار 1389 با اوج گرفتن بحث ها درباره ضرورت اعمال تحریم های جدید علیه ایران در اروپا و امریکا آغاز می شود. نخستین جملات مقام های امریکایی وقتی مردم ایران از تعطیلات نوروزی باز می گشتند چیزی در این حول و حوش بود که وقت تحریم های جدید فرارسیده است. چنانکه خواهم گفت، ماشین بروکراتیک، سیستم رسانه ای و دستگاه اطلاعاتی امریکا کاملا آماده بودند که اجرای یک سناریوی از پیش آماده را درباره مرتبط نشان دادن دور جدید تحریم ها با برنامه هسته ای ایران آغاز کنند. این بازی تقریبا بلافاصله آغاز شد ولی شکل آن به گونه ای بود که با کمی دقت می شد فهمید بیش از آنکه خود حقیقت داشته باشد، تلاشی برای پوشاندن یک حقیقت مهم تر است. قبل از اینکه ببنیم چگونه در مدت زمانی بسیار کوتاه مذاکرات مربوط به اعمال یکی از تندروانه ترین قطعنامه های تحریمی شورای امنیت به فرجام رسید، خوب است به یاد بیاوریم که بهار 1389 در حالی از راه رسید که جریان فتنه درایران تقریبا به طور کامل توان خود را از دست داده بود. این جریان در 22 بهمن 88 با استفاده از استراتژی که «اسب تروا» نامیده شد، سعی کرد راهپیمایی انقلابی مردم را مصادره کرده و با سوء استفاده از فضای کارناوالی جشن 22 بهمن، بار دیگر عرض اندام کند. اما شوک ناشی از خیزش مردمی 9 دی به گونه ای بود که این جریان در عمل هیچ توفیقی به دست نیاورد و 22 بهمن بدل به یکی از پرشورترین تجمعات ضد فتنه در کشور شد. این امر آنقدر برای طراحان استراتژی اسب تروا مایوس کننده بود که به سرعت به جان یکدیگر افتادند و استراتژی جریان خویش را «خر تروا» خواندند. تلاشی بسیار کم رمق تر و نومیدانه تر هم در روزهای منتهی به چهارشنبه آخر سال 88 انجام شد تا شاید در این روز فرصتی برای جبران فضاحت استراتژی اسب تروا پیدا شود. نتیجه بسیار فاجعه بارتر بود و شاید برای اولین بار، شهر تهران، یک چهارشنبه آخر سال بسیار آرام را تجربه کرد. این دو تست کاملا ناموفق، تقریبا همه ناظران را متقاعد کرد که جریان فتنه سرمایه اجتماعی خود را از دست داده و حتی آن دسته از آشوبگرانی که به طور سازمان یافته سعی در رونق دادن به مرده ریگ فتنه داشتند، توان خود را به طور کامل از دست داده اند. داستان دقیقا از همین نقطه، یعنی جایی آغاز می شود که امریکایی ها به این ارزیابی می رسند که «پتانسیل های داخلی» فتنه 88 پایان یافته و فتنه نیازمند تنفس مصنوعی از بیرون است. نخستین بار روز 13 فروردین، باراک اوباما رئيس جمهور امريکا اعلام کرد او خواستار آن است که شوراي 15 عضوي امنيت سازمان ملل در عرض چند هفته و نه چند ماه قطعنامه تحريم هاي جديدی را عليه ايران به علت برنامه هسته اي اش تصويب کند.[2] وی این سخنان را در یک کنفرانس مطبوعاتی مشترک با نیکلا سارکوزی رییس جمهور فرانسه بیان کرد.[3] روز بعد، اوباما در گفت وگو با شبکه تلويزيوني CBS امريکا گفت همه مدارک نشان مي دهد تهران در تلاش براي دستيابي به توان تسليحات هسته اي است. اوباما گفت ايران با چنين توانايي مي تواند زندگي را در خاورميانه بي ثبات کند و رقابت تسليحاتي را در منطقه به راه اندازد. وي نتیجه گرفت: «من فکر مي کنم ايده کنوني ادامه افزايش فشارها است».[4] وضع به گونه ای بود که ناظران اینگونه ارزیابی کردند که امریکا آشکارا و به طرز غیر قابل فهمی عجله دارد.[5] هيلاري کلينتون وزير امور خارجه امريکا هم پيش بيني کرد شوراي امنيت در زمينه تحريم هاي جديد ايران به اجماع خواهد رسيد.[6] قبل از همه اینها، هاوارد برمن رئيس کميته روابط خارجي مجلس نمايندگان امريکا، یک هفته پیش تر، در سخنراني در صحن مجلس گفته بود ما به شديدترين تحريم ها و در سريع ترين زمان ممکن نياز داريم.[7] خیلی زود اروپایی ها هم وارد صحنه شدند و به عنوان نمونه آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان گفت روی قید زمانی زود برای اعمال تحریم ها تاکید دارد.[8] پس از همه اینها بود که يک ديپلمات غربي پيش بيني کرد نمايندگان 6 قدرت جهاني که در حال بررسي تحريم های جدید هستند، هفته آينده کار بر روي تدوين یک قطعنامه را آغاز خواهند کرد.[9] آغاز بازی رسانه ای همچنانکه می توان حدس زد، در آغاز، مقام ها و حتی رسانه های امریکایی کاملا مراقب بودند چیزی درباره هدف واقعی این تحریم ها گفته نشود. پروژه این بود که تاکید شود ایران به دلیل شکست در مذاکرات هسته ای تحریم می شود و هیچ قصد و غرض دیگری در کار نیست. بر همین اساس، در یک بازه زمانی بسیار کوتاه، موجی از ادعاهای جدید درباره برنامه هسته ای ایران ساخته و به فضای رسانه ای تزریق شد. ارائه یک خلاصه دسته بندی شده از این ادعاها دشوار است، ولی فهرست زیر حداقل موارد مهم را در بر می گیرد: 1- در درجه نخست تاکید غربی ها بر این بود که علت عزیمت گروه 1+5 به سمت تحریم های جدید، عدم پذیرش طرح انتقال اورانیوم به خارج از ایران با فرمولی غیر از بیانیه تهران است. سه کشور امریکا، روسیه و فرانسه (گروه وین) در تابستان سال 1388 طرحی به ایران پیشنهاد کردند که بر اساس آن از ایران خواسته می شد تقریبا همه موجودی مواد هسته ای 5 درصد خود را به خارج از بفرستد و در ازای آن (یک سال بعد) سوخت 20 درصد برای راکتور اتمی تهران دریافت کند. این پیشنهاد، که پیشنهاد وین نامیده شد، پس از آن مطرح شد که ایران به آژانس بین المللی انرژی اتمی اطلاع داد به دلیل اتمام سوخت راکتور تهران که رادیو داروهای لازم برای حدود یک میلیون بیمار را تولید می کند، نیاز به خرید سوخت هسته ای با غنای 20 درصد دارد. ایران عمدتا به این دلیل که می دانست در صورت خروج اورانیوم از کشور هیچ تضمینی برای بازگشت آن چه به شکل سوخت 20 درصد و چه به شکلی دیگر وجود ندارد، این پیشنهاد را نپذیرفت و در عوض در قالب یک توافق 3 جانبه با برزیل و ترکیه، فرمولی را پیشنهاد کرد که طی آن مواد هسته ای از جانب ایران در ترکیه به امانت گذاشته شده و در ازای آن سوخت لازم به ایران فروخته می شد. امریکا بیانیه تهران را رد و اعلام کرد ایران به دلیل نپذیرفتن پیشنهاد وین مستحق تحریم های جدید است. این در حالی بود که همانطور که نامه افشا شده لولا رییس جمهور برزیل به اوباما نشان می دهد آنچه در بیانیه تهران مورد موافقت ایران قرار گرفت فاصله چندانی با درخواست امریکا نداشت. رد بیانیه تهران از سوی امریکایی ها –چنانکه توضیح خواهم داد- دلیل کاملا روشنی است که ثابت می کند قطعنامه 1929 به دلایل غیر هسته ای وضع شده والا اگر امریکا به دنبال توافق هسته ای با ایران بود، هیچ دلیلی برای رد بیانیه تهران و در نتیجه اصرار بر اعمال تحریم ها، نداشت. امریکا بیانیه تهران را چنان با عجله رد کرد که تقریبا همه ناظران دانستند برای امریکا تحریم مهم بوده نه مدیریت ذخایر مواد هسته ای ایران. این موضوع چنان آزاردهنده بود که حتی رسانه های غربی هم نتوانستند از کنار آن به سادگی بگذرند. برخی منابع غربی گفتند واقعا باید پرسید امریکا به چه دلیل پیشنهادی را که خود ارائه کرده رد می کند؟[10] روزنامه انگلیسی تایمز در توصیف یکی از بهانه های امریکا برای نپذیرفتن بیانیه تهران نوشت: مقامات امريکايي و انگليسي می گویند ايران ممکن است از اين فرصت براي شکاف انداختن ميان حاميان تحريم که به سختي در يک جبهه گرد امده اند استفاده کند.[11] این جمله معنای بسیار مهمی دارد و معنای حقیقی آن این است که غربی ها می گویند حالا که به هدف اصلی شان که ایجاد اجماع برای تحریم ایران است رسیده اند، دیگر برایشان مهم نیست که ایران با پیشنهاد مبادله سوخت چه می کند؛ چرا که در واقع هدف از طراحی کل این فرآیند و ارائه پیشنهاد وین به تهران، تحریم ایران با انگیزه حمایت از فتنه سبز بوده و غربی ها به هیچ وجه آنقدرها که ادعا می کنند از ذخیره مواد هسته ای در ایران نگران نیستند. برنار والرو سخنگوی وزارت خارجه فرانسه، این موضوع را به خوبی شفاف کرده است: نبايد خود را فريب داد چون حل مشکل مربوط به رئاکتور تحقيقاتي تهران به هيچ وجه مشکل مربوط به برنامه هسته اي ايران را حل نمي کند.[12] توماس شانون سفير امريکا در برزيل هم اعلام کرد بيانيه اي که ايران، ترکيه و برزيل امضا کردند براي تضمين شفافيت برنامه هسته اي ايران و اعتماد به آن کافي نيست.[13] سوزان رايس نماينده امريکا در سازمان ملل متحد نيز با لحنی آشکارا بهانه جویانه گفت توافقنامه تهران درباره غني سازي اورانيوم در ايران سکوت کرده است. تهديد جامعه بين المللي براي گسترش تحريم ها عليه تهران به علت ادامه برنامه هاي غني سازي اورانيوم در جمهوري اسلامي است.[14] نهایتا بیانیه تهران با این استدلال رد شد که اولا ایران باید این توافق را با گروه وین انجام می داد نه با ترکیه و برزیل، و ثانیا کم شدن ذخایر مواد 5 درصد ایران تا زمانی که غنی سازی ادامه دارد، بی فایده است.[15] باراك اوباما، رييس جمهور آمريكا روز 26 اردیبهشت آب پاکی را روی دست همه ریخت: بيانيه امضا شده ميان ايران، برزيل و تركيه من را قانع نكرده است، زيرا آنها (برزيل و تركيه) در متقاعد كردن ايران به تعليق غني‌سازي اورانيوم شكست خورده‌اند. برنارد کوشنر وزیر خارجه وقت فرانسه هم تلاش برزيل و ترکيه را مانعي براي تصويب قطعنامه شوراي امنيت ندانست و گفت اين مسئله حتي ممکن است تصويب قطعنامه را تسريع بخشد.[16] جالب است که این همه اصرار بر ضرورت گنجانده شدن تعلیق غنی سازی در بیانیه تهران درحالی مطرح می شد که این امر حتی در پیشنهاد وین هم وجود نداشت و و در آن پیشنهاد صرفا روی کاهش ذخایر مواد 5 درصد ایران تمرکز شده بود نه تداوم غنی سازی 5 درصد در ایران. نادیده گرفتن موضوع کاهش ذخایر و اصرار غیرمنتظره بر ضرورت تعلیق غنی سازی در ایران، در واقع یک پیام بیشتر نداشت و آن هم این بود که امریکا می خواهد به هر قیمت ممکن بیانیه تهران را رد کند تا راه برای اعمال تحریم های شدید باز شود و این پیامی بود که تقریبا همه ناظران به سرعت آن را دریافت کردند. اکنون که از منظر روایت تاریخ صدور قطعنامه 1929 و اعمال رژیم تحریم های فلج کننده علیه ایران به موضوع نگاه می کنیم، معلوم می شود امضای بیانیه تهران از سوی ایران یک اقدام استراتژیک بود که دست امریکا را رو کرد و هدف واقعی آن از تلاش برای تحریم ایران را برملا ساخت. اگر ایران این بیانیه را امضا نمی کرد امریکا می توانست با اتکا به این بهانه که ایران در مقابل پیشنهاد مبادله مواد هسته ای سرسختی کرده اعمال تحریم ها علیه ایران را توجیه کند اما امضای بیانیه تهران به ناگهان این توجیه را از بین برد و در واقع امریکا را شوکه کرد. امریکا که از ابتدا کل این فرآیند را با هدف تحریم ایران آن هم به منظور کمک به جریان فتنه طراحی کرده بود، وقتی با امضای بیانیه تهران از سوی ایران مواجه شد، آشکارا غافلگیر شد و دیگر نتوانست هدف واقعی خود را پنهان نگه دارد. این بیانیه می توانست کل پروژه امریکا را تخریب کند و آن را از رسیدن به هدف اصلی اش که گذاشتن عصایی زیر بغل جریان فتنه بود بازدارد. اما اهمیت کمک به فتنه گران برای امریکا چنان بود که در یک مورد کاملا نادر، تمامی قول و قرارهای خود با ترکیه و برزیل را زیرپاگذاشت و اعلام کرد این بیانیه را نخواهد پذیرفت و به دنبال اعمال تحریم هایی می رود که مذاکرات درباره آن به نقاط پایانی رسیده است. رد بیانیه تهران از سوی امریکا نشان داد هدف اصلی امریکا فقط اعمال تحریم ها با هدف تشدید به هم ریختگی داخلی در ایران بوده نه هیچ چیز دیگر والا اگر امریکا تحریم ها را با هدف تغییر رفتار هسته ای ایران تدارک دیده بود باید بیانیه تهران (یا حداقل مذاکره درباره بیانیه تهران) را می پذیرفت و تحریم ها را عجالتا منتفی می کرد. اعلام تداوم پروژه تحریم پس از قطعنامه 1929 همگان را متقاعد کرد که موضوع هسته ای فقط یک بهانه است و امریکا در پی هدف دیگری است. 2- پس از ماجرای مبادله سوخت، ادعا شد شهرام امیری دانشمند دفاعی ایران، اطلاعات هسته ای حساسی را به امریکایی ها ارائه کرده و آنها متقاعد شده اند که ایران در پی سلاح هسته ای است! 3- سپس امریکایی ها ادعا کردند ایران به طور پنهانی دو تاسیسات غیر قانونی جدید برای غنی سازی ساخته است.[17] اگرچه بعدها روشن شد که ایران جز نطنز و فردو هیچ تاسیسات دیگری برای غنی سازی ندارد، ولی در آن مقطع امریکا ادعا کرد این اطلاعات را در یک عملیات بسیار محرمانه به دست آورده است. جالب است که این اطلاعات بسیار محرمانه پس از صدور قطعنامه 1929، حتی یک بار هم مورد پیگیری قرار نگرفت! 4- ادعای دیگر این بود که ایران برای القاعده تجیزات و تسلیحات فراهم می کند. این ادعای عجیب و غریب را –که اتفاقا آن هم پس از صدور قطعنامه به تاریخ پیوست- دیوید پترائوس که در آن تاریخ رییس سرفرماندهی مرکزی امریکا (سنت کام) بود، بیان کرد. وی در جلسه ای خطاب به اعضای کنگره امریکا گفت: ایران به حلقه های ارتباطی القاعده و رهبران تروریستی مرتبط با این گروه، کمک می کند. برنامه اتمی جمهوری اسلامی به مانعی برخورد کرده و در سال جاری میلادی - سال ۲۰۱۰- ایران قادر به ساخت بمب اتمی نخواهد بود. تخمین دقیق این که چه زمانی ایران قادر به دستیابی به بمب اتمی است، جزو اطلاعات محرمانه و طبقه بندی شده است اما برنامه زمانی تعیین شده، با اطلاعات موجود تطابق دارد. جمهوری اسلامی همچنین تسهیلات لازم برای گروه های مرتبط با القاعده و یا رهبران آنها فراهم می کند.[18] 5-مسئله دیگری که در آن تاریخ و برای تسهیل صدور قطعنامه مطرح شد این بود که برخی رسانه های غربی ادعا کردند جامعه اطلاعاتی امریکا ارزیابی پیشین خود را تغییر داده و رسما اعلام کرده برنامه هسته ای ایران را نظامی می داند. مرکز نظارت بر منع گسترش تسليحاتي وابسته به سازمان اطلاعات مرکزي امريکا (سيا) گزارشي تحت نام گزارش 721 در این باره تهيه و به کنگره امريکا ارائه کرد. به گفته منابع امریکایی اين گزارش اولين سند رسمي سيا محسوب مي شود که دقيقا تاييد مي کند برنامه هسته ای ایران ماهیت نظامی دارد.[19] این ارزیابی البته هرگز رسما و علنا منتشر نشد و پس از قطعنامه 1929 مقام های اطلاعاتی امریکا همچنان ارزیابی اطلاعاتی سال 2007 این کشور را تکرار کردند که می گفت ایران هنوز تصمیم به ساخت سلاح هسته ای نگرفته ولی در حال توسعه زیرساختی است که هر زمان چنین تصمیمی گرفت بتواند در زمان کوتاهی مواد لازم برای یک سلاح را تولید کند. در واقع، پس از صدور قطعنامه روشن شد که ارزیابی اطلاعاتی امریکا تغییر نکرده و این خبرسازی ها صرفا با هدف سرعت دادن به تلاش ها برای صدور قطعنامه جدید تحریم علیه ایران انجام شده است. 6- ادعای بعدی این بود که اعلام شد ایران تصمیم گرفته به جای تاسیسات افشا شده فردو، به طور پنهانی تاسیسات غنی سازی جدیدی بسازد. ديويد آلبرايت، رئيس موسسه علوم و امنيت بين المللي، نخستین فردی بود که این ادعا را مطرح کرد. آلبرایت می گوید: منطقي است که مظنون باشيم تاسيسات سانتريفیوژ ديگري در دست ساخت است اگر چه مشخص نيست که ايران اورانيوم خام براي استفاده در اين تاسيسات را از کجا بدست مي آورد. ايران ممکن است در پي مجبور شدن به اعلام وجود تاسيسات فردو تصميم گرفته باشد براي باز نگه داشتن گزينه هاي هسته اي خود تاسيسات غني سازي ديگري را افتتاح کند. منطق حکم مي کند زماني که يک تاسيسات فاش مي شود، يک يا دو تاسيسات ديگر افتتاح شود.[20] 7- پرده بعدی بازی زمانی آشکار شد که وزارت دفاع امریکا به طور تقریبا ناگهانی یک ارزیابی جدید از برنامه موشکی ایران منتشر کرد که مدعی بود موشک های ایران می تواند خاک امریکا را هدف قرار بدهد! پنتاگون در این گزارش که آشکارا با هدف تهدیدنمایی برنامه موشکی ایران و تشدید فضاسازی ها علیه ایران منتشر شده بود اعلام کرد ايران تا 5 سال آينده براي توليد موشک هايي که قادر به هدف قرار دادن خاک امريکا باشند، آماده خواهد بود.[21] این ارزیابی است که پنتاگون آن را رسما منتشر کرد اما بعدها به فراموشی سپرده شد.[22] همه این ادعاها که یکی پس از دیگری در زمانی کوتاه مطرح شد، در واقع نشان می داد تلاش پشت پرده وسیعی برای هر چه سریع تر اعمال شدن تحریم های جدید علیه ایران و هر چه شدیدتر شدن متن آن در جریان است و به همین دلیل در یک تقسیم کار بزرگ همه نهادهای نظامی، اطلاعاتی و سیاسی امریکا موظف شده اند سهم خود را ادا کرده و فضایی ایجاد کنند که امریکا در بستر آن بتواند اولا شرکای خود را راضی به تدوین یک قطعنامه بسیار رادیکال علیه ایران بکند و ثانیا، اعضای شورای امنیت را وادار سازد که به این قطعنامه رای بدهند. همزمان با این فضاسازی ها بود که تلاش دیپلماتیک برای راضی کردن اعضای گروه 1+5 به حضور در مذاکرات تدوین پیش نویس قطعنامه جدید، خصوصا همراه سازی روسیه و چین به عنوان دو عضو بی میل گروه به این پروژه، آغاز شد و به سرعت اوج گرفت. [1] متن کامل تمام مقالانی که فیش های مورد استناد در این نوشته از آنها استخراج شده، نزد نویسنده موجود و قابل ارائه است. [2] لويي شاربونو، گزارش خبرگزاري رويترز از سازمان ملل (13/1/1389) [3] باريس کايماکف، روزنامه روسي وره ميا ناواستي (13/1/1388) [4] گزارش اسوشيتدپرس از واشنگتن (14/1/1389) [5] کريل بليانينوف و الکساندر رئوتوف، کومرسانت (14/1/1389) [6] گزارش خبرگزاري فرانسه از پکن (13/1/1389) [7] هووارد لا فرانچي، کريستين ساينس مانيتور (8/2/1389) [8] زود دویچه تسایتونگ (23/1/1389) [9] کريس باکلي و جف ماسون، گزارش خبرگزاری رویترز از پکن و واشینگتن (13/1/1389) [10] گلن کسلر، واشنگتن پست (28/2/1389) [11] تايمز (28/2/1389) [12] الکساندر رئوتف، کامرسانت (28/2/1389) [13] گزارش خبرگزاري شين هوا از برازيليا (29/2/1389) [14] لويي شاربونو، گزارش خبرگزاري رويترز از نيويورک (29/2/1389) [15] ديويد ايگناتيوس، واشنگتن پست (31/2/1389): يک مقام ارشد امريکا گفت ايران براي اجراي اين توافق بايد همانطور که در نسخه اوليه پيشنهاد ژنو درج شده است نخست با پنج عضو دايم شوراي امنيت و المان به منظور بحث هاي مفصل تر در اين باره ديدار کند و در گام دوم تهران بايد با غني سازي بيست درصدي خود صرف نظر کند. [16] ژان لوئي دولاوسيه، گزارش خبرگزاري فرانسه از استانبول (2/3/1389) [17] ويليام. جى. براد، دیوید سنگر، هرالد تریبون بين المللي (9/1/1389) [18] بیل گرتز، واشینگتن تایمز (26/12/1388) [19] کريل بليانينوف و الکساندر رئوتوف، کومرسانت (14/1/1389) [20] جابي واريک، واشنگتن پست (12/2/1389) [21] جين اسکينر، فاکس نيوز (1/2/1389) [22] نسخه محرمانه ای از این گزارش نیز دوشنبه (۱۹ آوریل 2010) به کنگره فرستاده شد.
  7. فیلم/ اخطار هواپیمای گشت دریایی ارتش به 2 فروند ناو آمریکایی و اروپایی / دانلود مدیران محترم ، لطفا عنوان تاپیک رو با حالت اول برگردونین !   چندین بار عنوان تاپیک های من بدون اطلاع عوض شده و عنوان های عجیب و غریب ( زنبور رهگیر ..... ! ) جاش گذاشته شده !
  8. فارس منتشر کرد تصاویر خروج ناوهای اروپایی و آمریکایی از منطقه رزمایش ارتش در پی اخطار هواپیمای گشت دریایی ارتش، 2 فروند ناو آمریکایی و اروپایی منطقه رزمایش را ترک کردند. به گزارش خبرنگار اعزامی خبرگزاری فارس به منطقه عمومی رزمایش بزرگ محمد رسول الله(ص) ارتش، نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با هشدار به ناوشکن‌های فرامنطقه‌ای آنها را مجبور به ترک منطقه رزمایش دریایی محمدرسول‌الله(ص) کرد. این اخطار توسط یک فروند هواپیمای گشت دریایی این نیرو در خلال انجام ماموریت شناسایی به این شناورها داده شده است. این هشدار در پی ورود این ناوشکن‌ها به محدوده برد موشک‌های نیروی دریایی ارتش در منطقه عمومی رزمایش محمدرسول‌الله(ص) صورت گرفت و موجب شد بلافاصله پس از دریافت این اخطار 2 فروند ناوشکن‌ آمریکایی و اروپایی منطقه رزمایش را ترک کنند. خبرگزاری فارس تصاویر اختصاصی این ناوها را منتشر می‌کند که در ادامه آمده است:                
  9. در چهارمین روز از رزمایش ارتش صورت گرفت تهاجم موشکی جنگنده‌های ارتش به شناورهای دشمن فرضی در دریای عمان خبرگزاری تسنیم: جنگنده‌های ارتش در چهارمین روز از برگزاری رزمایش بزرگ ارتش، قایق‌های دشمن فرضی را در سطح دریای عمان با موشک هدف قرار دادند.   به گزارش خبرگزاری تسنیم به نقل از روابط عمومی کل ارتش، در چهارمین روز از رزمایش مشترک محمد رسول الله (ص)، به منظور جلوگیری از نفوذ دشمن به آب‌های ساحلی، یگان‌های پروازی، شناورهای سطحی، قایق‌های تندرو، زیردریایی‌های سنگین کلاس طارق و شناورهای بومی و بهینه شده به اجرای عملیات مین‌ریزی پدافندی در گستره دریای عمان و منطقه رزمایش پرداختند. همچنین درپی مین‌ریزی نیروهای مهاجم در راستای آسیب رساندن به خطوط مواصلاتی و محل عبور و مرور شناورهای خودی، نیروی دریایی ارتش به منظور تامین امنیت کشتی‌های تجاری و نفتکش و بازنگه داشتن این خطوط با بهره‌گیری از بالگردهایRH به انجام عملیات مین روبی اقدام کرد. در این مرحله از رزمایش، جنگنده های فانتوم نیروی هوایی ارتش به منظور پشتیبانی از یگان‌های شناور نیروی دریایی امروز با شلیک موشک‌های ماوریک نسبت به انهدام اهداف شناور دریایی اقدام کردند. هواپیماهای سوخو 24 نیز شلیک راکت های بهینه سازی شده توسط متخصصان جوان صنایع دفاعی کشور اهداف شناور را در دریا منهدم کردند.
  10.   با تشکر از جناب تلاش !   ما داریم جوش امنیت خودمون رو می زنیم !   این ارتش برای دکور نیست !   فلسفه وجودیش دفاع از جان و مال و ناموس ماست و از پول متعلق به نسل های گذاشته ما تشکیل و  از پول متعلق نسل ما ( چه کم ، چه زیاد !) براش هزینه می شه!   پس ما حق داریم با دیدن این وضعیت ارتش اعتراض داشته باشیم ، چون امنیت خودمون رو در معرض خطر می بینیم !
  11. با تشکر از جناب gava
  12. بقیه تصاویر : http://www.irna.ir/fa/Photo/2788613/   من از زمانی که مودم سیمکارت خور استفاده می کنم تو آپلود تصاویر بشدت دچار مشکل شدم !   زمان آپلود هر تصویر بشدت بالا رفته و خیلی مواقع هم موفقیت آمیز نیست !
  13. اون پوشش  اختفای حرارتی به فنا رفته که !   ایرنا هم فعلا همین یک دونه عکس رو گذاشته !   فعلا نکته مثبت رزمایش تا الان حضور همین دهلاویه هست !
  14.   در تاریخ چند هزار ساله کشورمان ، دشمنان با دیدن ضعف ما ، از طمع به خاک ما و حمله به ما منصرف شده اند ؟!؟!   ویژگی ها و شرایط کشور ما به شکلی هست که مورد طمع خیلی بوده و هست و به محض دیدن نقطه ضعفی از آن استفاده کرده اند و به ما حمله کرده اند !   آخرین نمونه آن هم حمله صدام به ایران هست !
  15. یکی از اهداف اصلی هر رزمایش این است که دشمن با دیدن آن در اهداف و نقشه های خودش تجدید نظر کند !   یعنی مثلا اگر دشمن بخواد یک ساعت دیگه ( فرضا ) حمله بکنه ، با دیدن رزمایش تصمیم بگیره که حمله رو به تاخیر بیندازه تا نقشه های جدید بکشه !   خوب ........... ما خودمون رو جای دشمن بگذاریم ........... چی فکری می کنیم ........... چه نقشه ای می کشیم ......... ؟!؟   آیا نمی گیم .... یک ساعت دیگه چیه ........ نیم ساعت دیگه حمله رو شروع می کنیم ؟!؟!   زمانی که جنگ غیر قابل اجتناب باشد ، باید اونو پذیرفت و آماده دفاع شد !   اما زمانی که هنوز در حوزه نظامی راهکارهایی ( مثل برگزاری یک رزمایش با کیفیت خوب ! )  برای به تاخیر انداختن حمله دشمن وجود داره ، چرا این راهکارها به راحتی سوخت می شه ؟!
  16.       با تشکر از جناب gava
  17. شرمن نیارن وسط رزمایش ............... صلوات ........ !   معلوم نیست چه اتفاقی افتاده  رزمایشی که قرار بود با محوریت نیروی دریایی انجام بشه  ، شده با محوریت این نیروی شاهکار زمینی !   منی که هیچ بارم نیست رو بفرستن ، رزمایش رو بهتر اداره می کنم !   حداقل دستور می دم که فقط تجهیزات مدرن جلوی دید ( عکاس جماعت ) باشن و اوراقها جلوی چشم نیاند !   از دیروز کلی با خودم کلنجار رفتم که این حرف رو نزنم ، اما ..........   من به این نتیجه رسیدم که عمدی تو کاره  !
  18. متن کامل کارنگی: ایران حق دارد از موضع قدرت چانه بزند وب سایت موسسه کارنگی (شعبه مسکو) در مقاله ای استدلال کرده است ایران حق دارد که به دلیل شرایط خاص بین المللی از موضع قدرت در مذاکرات سخن بگوید.   ایران هسته ای- وب سایت موسسه کارنگی (شعبه مسکو) در مقاله ای استدلال کرده است ایران حق دارد که به دلیل شرایط خاص بین المللی از موضع قدرت در مذاکرات سخن بگوید. الکسی آرباتوف در این مقاله که روز 3 دی 1393 روی وب سایت شعبه موسسه کارنگی در روسیه، دورنمای دست یابی به توافق جامع را چندان مثبت ندانسته است. متن کامل این مقاله در ادامه می آید: *** بیش از یک سال از امضای توافقنامه هسته ای موقت میان ایران و 1+5 در نوامبر 2013 می گذرد. هر چند بر خلاف پیش بینی های خوشبینانه قبلی، طرفها نتوانستند تا ضرب الاجل 24 نوامبر به توافق جامع برسند. همانطور که از دیپلماتها انتظار می رود، آنها تلاش می کنند تصاویر مثبت تری از مذاکرات ارائه کنند و خبر از پیشرفت در مذاکرات و تصمیم برای ادامه مذاکرات برای رسیدن به توافق جامع در بهار یا تابستان آینده می دهند. اما واقعیت این است که امیدها به ناامیدی بدل شد، مذاکرات شکست خورد و هیچ توضیحی ارائه نمی شود که چرا باید فکر کنیم این مذاکرات در آینده موفق خواهد بود. در عین حال سرنوشت خیلی از مسائل به نتیجه این مذاکرات گره خورده است. موفقیت این مذاکرات می تواند از خطر جنگ جدیدی در خلیج فارس و حملات اسرائیل به تاسیسات هسته ای ایران جلوگیری کند. اگر چنین حمله ای رخ دهد خشونت در سوریه و عراق نیز گسترش زیادی خواهد یافت. به علاوه، حفظ نظام جهانی منع تکثیر هسته ای به خطر می افتد زیرا شکست دیگری در رسیدن به توافق بر سر برنامه هسته ای ایران می تواند تجربه کره شمالی را تکرار کند. کنفرانس بعدی بازنگری در پیمان ان پی تی که قرار است ماه مه 2015 برگزار شود، ممکن است کاملا شکست بخورد. در نهایت اینکه کاملا قابل پیش بینی است که رویارویی جدید در خلیج فارس روسیه و آمریکا را در دو طرف مخالف این رویارویی قرار دهد به ویژه اینکه هم اکنون دو کشور بر سر بحران اوکراین به شدت دچار تنش شده اند. شاید در ظاهر بتوان علت شکست فعلی را نبود پیشرفت درباره برخی از مسائل فنی کلیدی دانست که مهمترین آنها اندازه برنامه غنی سازی ایران است. هم اکنون ایران 19000 سانتریفیوژ نصب شده دارد که ده هزار دستگاه آن کار می کنند. گفته می شود آمریکا حاضر است با فعالیت 1500 سانتریفوژ موافقت کند و حتی احتمال توافق درباره تعداد 4500 دستگاه سانتریفیوژ هم مطرح شده است. اما ایران می خواهد همه سانتریفیوژهای خود را حفظ کند و این حق را برای خود محفوظ می داند تا پنجاه هزار سانتریفیوژ دیگر در آینده نصب کند تا بتواند با استفاده از آنها سوخت مورد نیاز برای نیروگاه بوشهر و دیگر راکتورهایی را که قصد دارد در آینده بسازد تامین کند. مسئله مورد اختلاف دیگر میزان اورانیومی است که ایران می تواند با غلظت پایین غنی سازی و ذخیره کند. احداث راکتور اراک و بستن تاسیسات هسته ای زیرزمینی فوردو نیز از دیگر موضوعات اختلافی است. جامعه بین المللی همچنین از ایران می خواهد درباره فعالیتهای هسته ای خود در گذشته، برنامه موشکی و مسائل دیگر شفاف سازی کند. از دیگر موانع در پیشرفت مذاکرات نبود اتفاق نظر درباره نحوه و جدول زمانی لغو تحریم ها علیه ایران است. تهران می خواهد تحریمها در یک مرحله برداشته شود اما طرف دیگر در مذاکرات طرفدار لغو تدریجی و گام به گام تحریمهاست که متناسب با عمل ایران به تعهداتش انجام شود. در هر حال علت بن بست در مذاکرات هسته ای ایران ریشه های زیادی دارد. البته همه این اختلافات یک سال پیش نیز وجود داشت اما همه سیاستمداران و کارشناسان در آن زمان درباره جنبه های خوشبینانه رسیدن به موافقتنامه جامع توافق کردند. تنها چیزی که از آن زمان تا کنون تغییر قابل ملاحظه ای داشته اوضاع سیاسی جهان بوده است. ظاهرا این وضع بود که تاثیر تعیین کننده ای بر مواضع طرفها در مذاکرات داشت. از این رو مهمترین علت برای شکست مذاکرات، بیشتر از آنکه فنی باشد سیاسی است. اول از همه اینکه موضع ایران سختگیرانه تر شده است. ایران دوباره طرح های بلندپروازانه ای برای گسترش صنایع هسته ای خود ارائه می کند که از جمله آنها توسعه توانمندیهای بالقوه این کشور در عرصه غنی سازی است. ظاهرا این تغییر مسیر، تا حدودی نتیجه نگرانیهای داخلی است زیرا آیت الله خامنه ای و هواداران او دنبال این هستند مانع تقویت روحانی شوند زیرا اعتبار او بستگی به حصول توافق هسته ای و بهبود روابط با غرب دارد. البته در این میان شرایط جهان نقشی تعیین کننده بازی می کند. احتمالا طبقه حاکم در ایران بر این باورند اوضاع برای تهران بهتر از یک سال پیش است از این رو باید خواسته های خود را در مذاکرات به طور قابل ملاحظه ای افزایش دهد. مسئله دیگر اینکه طرف های مذاکره کننده با ایران دچار اختلاف شده اند. آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان بر سر بحران اوکراین با روسیه به شدت دچار تنش شده اند. معمولا چین نیز مواضعی شبیه روسیه اتخاذ می کند. بر سر بحران اوکراین، غرب و روسیه شروع به اعمال تحریم های شدید علیه یکدیگر کردند. گفته می شود این شدیدترین رویارویی سیاسی و نظامی میان روسیه و غرب در چند دهه گذشته است به طوری که هر طرف رزمایشهای نظامی تهدید کننده ای علیه یکدیگر برگزار کردند. در واقع به جای اینکه آنها در مذاکرات با ایران شریک یکدیگر باشند به رقیب و دشمن یکدیگر تبدیل شده اند. در چنین شرایطی غرب خطر روسیه را بیشتر از ایران و برنامه هسته ای این کشور می داند بنابراین ترجیح می دهد مذاکرات هسته ای به نتیجه برسد. توافق با تهران راه را برای صادرات نفت و گاز ایران باز می کند. این خود باعث سقوط بیشتر بهای نفت و گاز در جهان می شود که اقتصاد روسیه به شدت به آن وابسته است. به علاوه ایران می تواند به عنوان منبع توانمند نفت و گاز، به جای روسیه نفت و گاز مورد نیاز اروپا را تامین کند. به این ترتیب روسیه دیگر نمی تواند با اهرم نفت و گاز ، اروپا و اوکراین را تحت فشار قرار دهد. دست آخر اینکه آشتی میان آمریکا و ایران وابستگی اقتصادی و سیاسی ایران را به روسیه کم می کند و به این ترتیب نفوذ روسیه در منطقه و موضعش در برابر غرب به عنوان کشوری که روی ایران نفوذ دارد کم می شود. از طرف دیگر مسکو نیز به نوبه خود می خواهد روابط خود را با ایران تقویت کند. گرچه روسیه در مذاکرات هسته ای ایران کارشکنی نمی کند اما در مقایسه با گذشته منفعل تر عمل می کند در حالیکه در گذشته فعالانه از ایران می خواست مصالحه کند و امتیاز بدهد. با توجه به اینکه روسیه تحت فشار غرب و تحریم های غرب قرار دارد و این تحریمها علاوه بر سقوط بهای نفت باعث کاهش شدید ارزش روبل شده است، روسیه دیگر باور ندارد که باید به حل اختلافات غرب با ایران کمک کند. در مقابل روسیه به گسترش روابط خود با ایران روی آورده و قراردادهای بزرگی برای تبادل نفت ایران در برابر کالا با این کشور عقد کرده است. روسیه همچنین قرارداد احداث دو نیروگاه هسته ای را در ایران با این کشور امضا کرده است. ظهور تندروهای اسلامی در سوریه و عراق نیز عامل سیاسی دیگر تاثیر گذار بر مذاکرات هسته ای ایران است. ایران در مبارزه با تندروهای سنی منافع مشترکی با غرب دارد. گرچه تاکنون آمریکا نگفته است به همکاری نظامی با تهران در این خصوص علاقمند است اما در صورتی که حملات هوایی آمریکا علیه دولت اسلامی بی ثمر باشد و حملات این گروه در منطقه افزایش پیدا کند به ویژه پس از خروج نیروهای ناتو از افغانستان، احتمال این همکاری بیشتر می شود. کاملا قابل درک است که تهران باور دارد همه این عوامل موضعش را در مذاکرات تقویت می کند. در واقع اگر ایران با تکیه بر این باور موضع خود را سخت تر و خواسته هایش را بیشتر نمی کرد، جای تعجب داشت. البته از آن طرف موقعیت اوباما تضعیف شده است زیرا کنگره اصرار دارد تحریمها علیه ایران را بیشتر کند و با شروع کار کنگره در کنترل جمهوریخواهان شرایط برای اوباما دشوارتر می شود. اوباما همچنین مجبور است مخالفت اسرائیل و عربستان را با مصالحه و نرمش زیادی با ایران مد نظر داشته باشد. در هر حال تهران معتقد است زمان به نفعش است و تمایل دارد صبر کند به ویژه اگر لغو بخشی از تحریم هایی که در چارچوب توافقنامه موقتی پیش بینی شده است، ادامه پیدا کند. با درنظر گرفتن این شرایط دورنمای حصول توافق جامع در بهار یا تابستان خیلی روشن و امیدوار کننده نیست. ممکن است در نهایت توافقی غیرجامع میان ایران و آمریکا حاصل شود یا گفتگوها کلا شکست بخورد که می تواند کلید جنگ در خلیج فارس را بزند. البته احتمال سومی هم وجود دارد. در صورت حل مسالمت آمیز بحران اوکراین، دستکم همکاری میان اعضای 1+5 دوباره مثل سابق می شود که می تواند به نرمش قابل توجه موضع تهران در مذاکرات و موفقیت نهایی آن منجر شود. در هر حال همه اینها بستگی به اراده و خواست سیاسی روسیه، آمریکا و دیگر کشورهای دیگر دارد تا مسئولیت بیشتری را در امنیت جهانی عهده دار شوند. به علاوه، اوکراین تنها مسئله حیاتی نیست بلکه تقویت منع تکثیر هسته ای و جلوگیری از جنگ جدیدی در خلیج فارس نیز از اهمیت بسیار زیادی برخوردارند. بنابراین موفقیت مذاکرات با ایران و حذف همه عوامل نگرانی درباره برنامه هسته ای ایران برای تحقق این اهداف حیاتی است.