Che

VIP
  • تعداد محتوا

    410
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    2

تمامی ارسال های Che

  1. Che

    رژه در کوبا

    چرا نباید یه رژه درست و حسابی از نیروی زرهیمون داشته باشیم؟ یعنی ما در حد کوبا هم نیستیم؟ زمان رژه که میشه ذوالفقار رو میزارن روی یک تانکبر....همین!!! یه بار نشد چند تا ذوالفقار رو ببینیم این شکلی کنار هم رژه برن....
  2. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10270/004.jpg[/img][/center] [size=5]سپاه ایران در عصر شاه تهماسب[/size] صاحب منصبان نظامی در طول حکومت 54 ساله ی تهماسب نفوذ و اعتبار زیادی به دست آورده و در معادلات سیاسی وزنه ی قدرتمندی به حساب می امدند. این افراد که همان امرای قزلباش بودند ، علاوه بر نفوذ نظامی و سیاسی ، از نظر تمکن مالی و بنیه ی اقتصادی وضع مطلوبی داشتند. آنها با درآمد های حاصله از املاک تحت تملک ، در مناطق تحت سیطره ی خود نیرو های محلی را تجهیز نموده و سازمان میدادند. مجموعه ی این امتیازات در عرصه ی اجتماع ، به آنها قدرت مانور سیاسی نیز داده بود. به نوشته اسکندر بیک ترکمان (( اربابان مناصب و ملازمان درجه اول سلطان 6000 نفرند که 4500 نفر از آنها قورچیان باشند )) همین تعداد کثیر اربابان مناصب بودند که بلافاصله پس از مرگ تهماسب ، به رهبری ولی بیک افشار یوزباشی فرمانده ی نگهبانان مسلح قصر شاهی ، نیمه شب تمام دروازه های آن را بستند و محوطه ی آن را اشغال نمودند.آنان بدین وسیله با بهره گیری از نفوذ نظامی-سیاسی خود نقش عمده ای در تعیین جانشین ایفا نمودند. جنگ های مداوم ازبکان و سپس عثمانی ها ، سرکوب پی در پی شورشیان داخلی و مدعیان قدرت از عوامل مهم دیگر در قدرت یابی نظامیان و امرای ایلات بزرگ ( هفت طایفه ی قزلباش ) در اوایل حکومت صفوی بود. احساس ناامنی در مقابل دشمنان خارجی و داخلی ، آرام آرام افکار عمومی داخل را برای نقش برتر نظامیان در عرصه سیاست مهیا نمود و آنها را به عنوان حافظ امنیت و اقتدار ملی نمایاند. وینچنتو دالساندری ونیزی که در زمان تهماسب ( 1571م - 978هـ ) به ایران آمده بود، توضیحات زیبا و مفصلی درباره ی این امرا و و ضع ارتش از خود به یادگار گذاشته است. وی می نویسد: (( مملکت ایران به 5 قسمت تقسیم شده و 50 سلطان دارد. آنها امیرانی هستند که اداره ی ممالک دست آنهاست و فرماندهان سپاه نیز میباشند و هرکدام سرکردگی 5000 الی 3000 سوار را بر عهده دارند و از تیولهایی که بدیشان داده شده درآمد کافی به دست می آورند طوریکه ملازمان و سوارانشان را کفایت میکند و می توانند مرتب سپاهیان را جمع کنند.شاه به همین دلیل کاری ندارد جز اینکه یکی دو ماه قبل از جنگ قاصدانی نزد این امیران بفرستد.آنها چون همیشه در کارزار هستند بلافاصله در میعادگاه( لشگرگاه و اردوگاه بزرگ ) حاضر میشوند...سواران ایران 60.000 نفرند که البته بر روی کاغذ بیشتر از اینها هستند. سواره ی ایرانی نیکو منظر ، تندرست ، نیرومند ، خوش اندام ، دلیر و جنگاورند.اسلحه آنها شمشیر،نیزه ، سه پر و تفنگ است...اسلحه ی آنها نسبت به اسلحه های سایر کشور ها بسی آبدیده و بهتر است....لوله ی تفنگها عموما به طول شش وجب و وزن گلوله هایشان کمتر از 3 آونس است. سپاهیان ایران این سلاح را با چنان سهولتی به کار می برند که مانع کمان کشیدن و شمشیر زدن آنها نمیشود.شمشیر را از تاج زین می آویزند و هنگام ضرورت آن را به کار می برند. یعنی تفنگ را در پست می گذارند تا مانع به کار بردن دیگر سلاح ها نشود. آنها اسب ها را ( برای سواره نظام ) خوب تربیت کرده اند و نیازی به وارد کردنشان از دیگر کشور ها ندارند. این کار زمانی آغاز شد که سلطان بایزید گریخت و به ایران آمد و تعدادی اسب های نژاد تازی و قرامانی به همراه آورد...این اسب ها را در سراسر کشور پراکندند و بعدها که بایزید کشته شد،1000 راس اسب و مادیان از نسل آنچه که او آورده بود در ایران باقی ماندند.بایزید 3 عراده توپ نیز با خود آورده بود که آنها را به سن مارکو در حوالی دریای کاسپین فرستاد)). تهماسب به تقلید از پدرش با انتخاب زبده ترین جوانان کشور هنگ پاسداران دائمی شاهی را که مرکب از 5000 تن بودند و دسته قورچیان نامیده میشدند ، تشکیل داد که هسته ی اصلی ارتش نیز محسوب میشد. این شالده بعدها اساس سازمان ارتشی شد که شاه عباس آنرا تکمیل نمود. پس از آنکه اوزن حسن ارتباط سیاسی- نظامی با ونیزی ها برقرار نمود و آنها مقداری سلاح از جمله توپ و تفنگ به تبریز فرستادند ، اینک در عصر شاه تهماسب پرتغالی ها چنین امری را به عهده گرفتند. انها که در میان انبوهی از مشکلات سیاسی و نظامی صفویان در مقابل دشمان خارجی به دنبال فرصت مطلوبی بودند ، ناگهان دربار ایران را مورد توجه خویش یافتند.پرتغالی ها از زمان شاه اسماعیل به دنبال منابع تجاری و راه نفوذ به ایران ، به تکاپو افتاده و از نداشتن نیرو دریایی ایران بهره ها بردند.و توانستند قدرتی نیز در خلیج فارس به دست آورند. حال با تقاضای ایران جهت آموزش نخستین تفنگداران منظم ارتش ، به آرزوی خود رسیده بودند. به علاوه پاپ و سلاطین اروپا نیز این نفوذ را به فال نیک گرفته و از آن حماین می کردند.زیرا در این زمان آنها هم به دنبال تقویت ارتش ایران علیه عثمانی ها برآمده بودند تا بدین وسیله نگاه عثمانی را از غرب ( اروپا ) به سوی شرق (ایران) متوجه نمایند. کروسینسکی در خاطرات خود در این باره چنین می نویسد: (( .... سلطان سلیم با قشون عثمانی که مرکب از 200.000 نفر بود به جنگ با ایرانی ها آمد . از سپاه 100.000 نفره تهماسب 10.000 نفر توسط پرتغالی ها تامین گردیده بود و 200 عراده توپ نیز در اختیار ایرانی ها نهاده بودند...در این جنگ ترکان شکست خوردند و سلیمان خود نیز زخمی گردید و 130.000 سرباز عثمانی کشته شدند)). متاسفانه با توجه به عنایت زیادی که تهماسب تا اواسط حکومت خود به ارتش ایران نمود ، در سالهای آخر از این امر کمی غافل ماند. مخصوصا در امر تجهیز نیرو های مسلح و پرداخت مواجب نظامیان خست زیادی به خرج داد و فقط به انباشتن خزائن شاهی پرداخت. به همین علت 15.000نظامی، ایران را ترک گفته و به خدمت تاتار ها یا هندی ها در امدند.پس از مرگ وی فقط از خزائن سلطنتی در دژ قهقهه380.000 تومان سکه طلا و نقره و 600 شمش طلا و نقره که هر یک 3000 مثقال وزن داشتند ، 200 خروار ابریشم و 30.000 دست لباس گرانبها و اسلحه ی کامل30.000 سواره نظامی بدست آوردند.میر خواند در این باب چنین نگاشته است: (( در زمان مرگ تهماسب با آنکه 114.000 سپاه علوفه خوار در ایران بودند ، در جباخانه ی شاهی بقدری اسلحه جمع شده بود که قدرت محاسبه ی آن نبود.زیر قریب به 200 سال هر ساله اکثر شهر های ایران اسلحه ی آماده کرده و تحویل جباخانه می دادند....همچنین 12.000 اسب و 12.000 استر در زمان مرگ او در سر کار پادشاهی وجود داشت )). [center] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10270/450px-Safavid-guns.jpg[/img][/center] [center][size=3][color=#ff0000]نمونه ای از تفنگ فیتیله ای عهد صفوی[/color][/size][/center] [size=5]سان و رژه سپاه[/size] در عصر حکومت تهماسب شرق و شمال شرقی ایران یکی از مراکز پر اغتشاش و دائما در معرض هجوم مداوم ازبکان بود. بدین جهت از نقاط حساس نظامی محسوب میشد و هر از چندگاهی در آنجا به مانور و سان می پرداختند. سان و رژه در ارتش به طور کلی به چند علت انجام می گرفت، الف : به خاطر حفظ روحیه ی انضباط، سلحشوری و آمادگی دائم نظامیان.انضباط نظامیان را باید مجموعه ضوابط و نظامات ویژه ای دانست که مساعی افراد ارتش را متمرکز ساخته و آن را به طرف یم مقصد و هدف معین سوق میدهد. به تعبیر دیگر انضباط مجموعه عوامل روحی است که سرباز را وادار میکند تا از روی صمیمیت و با تمام نیروی بدنی ، فکری و روحی خود را در راه اجرای فرمان ، تلاش و فداکاری کند.این کیفیات بر یک رشته احساسات ، یک سلسله عقاید ، مشتی سنن ، عادات و مقداری هم آموزش و تربیت بدنی متکی است.کلا انضباط برای یک توده ی سنگین و پرحجمی همچون ارتش ماندد نیروی محرکه محسوب میشود.ب : عرض اندام هیئت حاکمه در مقابل دشمنان داخلی مخصوصا در مناطقی که بستر مناسبی برای شورش وجود دارد پ : قدرتنمایی و به رخ کشیدن توانمندی نظامی سلطان و افسران عالی رتبه ی وی در برابر دشمنان خارجی به عنوان یک (( عمل بازدارنده )) در مقابل تحرکات نظامی احتمالی آنان. اتفاقا هر سه این عوامل در بعضی از این نقاط مثل هرات برای شاه تهماسب و اطرافیانش مهم و مورد نظر بود. به همین دلیل در سال 936هـ در نزدیکی هرات سان بزرگی از شد که گزارش آن را قاضی احمد به عنوان (( کیفیت عرض سپاه شاه تهماسب )) اینگونه تشریح نموده است: ((شاه تهماسب و خاصگان درگاه ، در جایگاه عرض قرار گرفتند و تواچیان آمادگی سپاه را به عرض رساندند.....القاص میرزا برادر سلطان با 4000 سوار از برابر شاه عبور نمود ، برادر دیگر بهرام میرزا نیز با 3000 سوار بیامد، امرای تکلو با 15000 سوار پس از عبور بر میمنه قرار گرفتند ، امرای استاجلو چون عبدالله خان و دیگران با 16000 سوار در میسره بایستادند.....امرای افشار که در راس آنها احمد سلطان بود، با 3000 سوار از برابر شاه گذشتند....سایر طوایف همچون امرای شاملو مجموعا با 9150 سوار ، امرای ذوالقدر با 8000 سوار ، امرای قاجار سوار بسیار ، امرای ترکمان و غیره با 15.000 سوار ، فرقه ی سادات ، نقباء ، علما ، فضلا ، مشایخ ، قضات و خدام 4000 نفر اختصاصا خواجه مظفر با 1000 کماندار گرگانی و مازندرانی، امیر زاده های مازندران با 2000 سوار ، خواجه ترشیزی با 1000 کماندار ، تبرائیان با 400 نفر، وزراء ، مستوفیان ، منشیان ، محاسبان و اهل قلم ، 1700 نفر ، علمه ی بیوتات 3800 نفر ، قورچیان خاصه به رهبری ارواق بیگ با 5000 سوار همگی از برابر شاه بگذشتند)) . این رژه در تمام مدت شب نیز ادامه یافت. پادشاه صبح روز بعد مجددا به میدان سان آمد ، سپس تمام دسته ها در محل مناسب خود به صورت دایره در اطراف شاه مستقر شدند تا وی سوار بر از اسب از برابر آنها بگذرد. در این بین حاضران سه بار فریاد الله الله سر دادند که در مرتبه ی سوم با شلیک هزاران تفنگ، صدها توپ و نواختن طبل ها و نقاره ها همره گردید. [center] [color=#00ff00][size=5]"پایان شاه تهماسب صفوی"[/size][/color][/center] [center][color=#800080][size=5]تمام حقوق این نوشته متعلق به military.ir میباشد کپی از آن تنها با ذکر military.ir و درج لینک صفحه بلا مانع است[/size][/color][/center] [b]================ سرچشمه : تاریخ چهار هزار ساله ی ارتش ایران نویسنده : اسدالله معطوفی ================[/b] لینک های مرتبط از جانب بنده : http://www.military.ir/forums/topic/26825-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%B4-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B5%D9%81%D9%88%DB%8C%D9%87-1148-907-%D9%87%D9%80%D9%82-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%B6%D9%85%D8%A7%D9%85-%D9%86/ http://www.military.ir/forums/topic/26853-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84-%D8%B5%D9%81%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA/ http://www.military.ir/forums/topic/26870-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84-%D8%B5%D9%81%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%AF%D9%88%D9%85/#entry361065 http://www.military.ir/forums/topic/26938-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84-%D8%B5%D9%81%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B3%D9%88%D9%85-%D9%88-%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C/ http://www.military.ir/forums/topic/26964-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%AA%D9%87%D9%85%D8%A7%D8%B3%D8%A8-%D8%B5%D9%81%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA/
  3. [quote name='mahdishata' timestamp='1391526939' post='363388'] قزل به ترکی میشه طلا باش هم میشه سر(کله!).معنی نگهبان هم میده سرجمع میشه سر طلایی یا نگهبان طلا! اشتباه میکنم دوستان تصحیح کنن... [/quote] قزل هم معنی طلایی میده هم سرخ.....ولی اینجا میشه سرخ و باش هم به معنی سر هست...به خاطر کلاه های سرخی هست که به سر میگذاشتند....
  4. [quote name='death' timestamp='1391522206' post='363372'] [url="http://www.bashgah.net/assets/articles/1390/11/11.26/19-26.pdf"]http://www.bashgah.n...11.26/19-26.pdf[/url] قزلباش ها فقط از قبايل ترك نبودن بينشون لر و كرد و تاتي و تالشي و... ديگه هم بودن اما قبايل بزرگ ترك بودن البته مهمترين اشتراك اين قبايل نه زبان نژاد بلكه رابطه مريد و مرشدي با شاه و همچنين فقر و بربريت و جنگ اوري بود كه البته هم فقر و هم بربريت و هم جنگ اوري با گذر زمان كاهش يافت هنوز هم بعضي كرد هاي علوي در تركيه با احترام از شاهان صفوي ياد ميكنن و اشعار شاهان رو به عنوان متون مذهبي در نظر ميگيرن متن بالا هم يه سري اطلاعات در مورد قزلباش ها هست تاريخ قزلباش ها خصوصا در دوره شاه تهماسب دچار تحول شد زماني كه ايل تكلو با شاه رو در رو شد و از ايران تبعيد شد و... [/quote] بنده هم که فرمودم همه ی ایل هایی که پیرو طریقت صفوی بودند...نگفتم ترک!!! حتی از نژاد پارس هم قزلباش داشتیم
  5. [quote name='death' timestamp='1391519855' post='363358'] يكم در موورد قزلباش ها توضيح ميدي ؟ [/quote] قزلباش به مجموعه ایل های شمال غربی فلات ایران می گفتند که پیرو راه و رسم یا به عبارت دیگر صفوی بودند........البته بعد ها به کل ارتش ایران در زمان صفویه فارغ از نژاد و طایفه و خاندانشان قزلباش میگفتند.... واژه قزلباش یعنی سر سرخ هست که به علت کلاهی بود که قزلباشان بر سر میگذاشتند....این کلاه رو شیخ حیدر برای مریدان خودش طراحی کرده بود.....
  6. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10270/008.jpg[/img][/center] [size=5]شاه تهماسب ( 930-984 هـ)[/size] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10270/Tahmasb-1.jpg[/img][/center] [center][size=3][color=#ff0000]نگاره ای از شاه تهماسب صفوی[/color][/size][/center] شاه تهماسب پسر اسماعیل بود که در 11 سالگی تحت نیابت یک شورای سلطنتی مرکب از امرای بزرگ قزلباش ، بر تخت سلطنت نشست. آغاز حکومت وی نیز با حملات مکرر ازبکان مواجه گردید. آنان تا سال 936 هـ شش بار به خراسان و شمال شرقی ایران حمله کردند و حتی در بار پنجم سپاه آنان تا دامغان و استرآباد پیش آمدند و بر این نواحی حاکم دست نشانده نیز گماشتند. در جنگ محرم سال 935 هـ سلطان های ارتش تهماسب فرماندهی بسیار خوبی را ارائه دادند.آنان در این نبرد عرابه های ضرب زن فرنگی را به کاردانی استاد شیخ بیگ توپچی باشی در جلو صف لشکریان مستقر کردند ، سپس: ((...از طرفین با صدای کورکه ، نفیر ، نای ، سورن و علمها بر افراشتند و جنگ بکردند....تیر اندازان پر آوازه ازبک با تیر و کمان استادی نمودند ولی قورچیان شاملو و ذوالقدر که شمشیر هیا مصری آخته و سپر های بزرگ داشتند توانائیها کرده و توانستند با شمشیر و توپوز ( گرز سرگِرد) بسیاری از ازبکان حتی عبیدالله خان را زخمی نمایند.....خود شاه جوان نیز به همراه 3000 دلاور به عقبه ی ازبکان بتاختند)).ولی این مصاف برای هیچ یک از دو طرف نتیجه ی قطعی و دستاوردی به همراه نداشت. اما در جنگ سال بعد (936هـ) ازبکان با آمدگی بیشتری به میدان آمدند.آنها که تعدادشان به 30.000 هزار نفر میرسید شرق خراسان را چند روزه در نوردیدند و مشهد را تحت محاصره گرفتند.شاه ، خلیفه سلطان شمالو را به همراه 3000 سوار زبده به عنوان جلودار به سوی مشهد فرستاد. نامبرد در بین راه کیسه هایی از کاه را به همراه آورد تا پس از دستگیری عبیدالله خان ، پوست او را کنده و پر از کاه کند. ولی در اولین نبرد بین طلائیه داران دو سپاه ، به دنبال جنگی پر تلفات قزلباش ها شکست سختی خوردند و پس از تقلای زیاد در یک ناحیه بسته تحت محاصره ی شدید قرار گرفتند به طوری که پس از 35 روز مقاومت و خوردن گوشت اسب همگی مقتول یا اسیر شدند. خبر شکست طلائیه سپاه ، شاه جوان و اطرافیانش ر ابه شدت به وحشت انداخت. زیرا نابودی اینگونه طلائیه داران تاثیر منفی بر روان بقیه سپاهیان می نهاد.ولی قبل از آنکه روحیه روانپریشی و بد بینی در وجود سلطان های و سربازان لانه کند، سپاه بزرگ را به سوی ازبکان در آوردند. در اولین رویارویی، قزلباش های توانستند ازبکان را شکست دهند و به سوی مرز های خودشان عقب برانند. خراسان نیز تحت حمایت حسین خان شاملود در آمد تا امورات آنجا را سر و سامان دهد. بدین ترتیب موقتا اوضاع خراسان و شمال شرق ایران آرام گرفت و درباریان و ارتش ایران بتوانند نگاهی به سوی غرب و دشمنی همچون عثمانی داشته باشند. در این مدت در قلمرو ترکان عثمانی ، سلیمان خان قانونی جانشین سلیم شده بود.وی از همان آغاز حکومتش چند بار به آذربایجان لشکر کشید، ولی به نوشته ی کروسینسکی رهبان عیسوی ، دو عامل سبب شد عثمانی ها نتوانند بر روی آذربایجان و به خصوص تبریز تسلط قطعی داشته باشند، الف : سرمای شدید و برف فراوان در مسیر راه خصوصا در اطراف تبریز ب : اتخاذ تدبیر (( زمین سوخته )) ارتش ایران که در زمان جنگ و سپس عقب نشینی تمام منابع آذوقه ، علوفه و آب را از بین می بردند و با ایجاد قحطی مصنوعی ، سربازان و چهارپایان دشمن را از تشنگی و گرسنگی به کام مرگ می فرستادند.نمونه بارز چنین اتفاقی در سال 942 هـ نیز به وقوع پیوست. در این هجوم بر اثر این استراتژی و خدعه ی ایرانیان ، از 500.000 جنگجوی ترک فقط 80.000 نفر توانستند جان سال به در ببرند و به قسطنطنیه باز گردند. به علاوه به خاطر همین حملات مکرر عثمانی ها و در خطر قرار گرفتن پایتخت ایران که تبریز بود ، شاه تهماسب پایتخت را به قزوین انتقال داد. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10270/800px-Qazvin_-_Chehel_Sotun.jpg[/img][/center] [center][color=#ff0000][size=3]عمارت چهل ستون محل استقرار دولت صفوی در قزوین[/size][/color][/center] اما وقایع و اتفاقات داخلی هرگز فرصت نمیداد هسته اصلی قدرت و حکومت ایران بتواند ارتشی بزرگ را علیه عثمانی ها سازمان داده و بسیج کنند.مثلا به دنبال وقایعی که مذکور افتاد ، عصیان سام میرزا برادر تهماسب در نواحی قندهار سبب گردید بار دیگر عبیدالله فرصت را مغتنم شمرده و با به حرکت در آوردن ازبکان ، هرات را تصرف کند و پس از غارت شدید آن نواحی ، به ماوراءالنهر برگردد(940هـ). اندکی بعد برادر دیگر شاه یعنی القاص میرزا نیز علم طغیان برافراشت و به دشمن ایرانی ها یعنی عثمانی ها پناه برد.سلیمان خان و نظامیان عالی رتبه ی وی که فرصت طلایی برای اقدامات توسعه طلبانه ی خود به دست آورده بودند ، بی درنگ به جمع آوری نیرو پرداختند و آنها را همراه القاص میرزا روانه ایران کردند.امیران ، پاشا ها و سنجق بکیان به همراه 40.000 هزار سوار نظام زبده به سوی مرند آمدند و خود سلیمان خان نیز در راس چند ستون راهی تبریز شد و آنجا رو تسخیر کرد.القاص میرزا توانست همدان را تصرف کند و به سوی اصفهان بیاید.غرور ملی جریحه دار شده ی اهالی این شهر او و سپاهیان بیگانه اش را تار و مار کرد و گریزاند(935هـ) ، آنچنان که مجبور شد از طریف فرات خود را به بغداد برساند. سال بعد هم قبل از اینکه تصمیم به فتح مناطق غرب ایران بگیرند، بین القاص میرزا و سلیمان خان اختلاف شدیدی پیش آمد که منجر به زندانی شدن القاص و فوت او شد. مسئله دیگر پناهندگی همایون شاه ، دومین سلطان مغولی در هند بر اثر انقلابات داخلی، به دربار ایران بود. تهماسب نخست 12000 هزار سوار را به فرماندهی شاه مراد میرزا به یاری همایون فرستاد.به دنبال آن 20.000 نفر قزلباش نیز در نزدیکی سیستان به آنها پیوستند. سپس: (( .... پول،جواهر،تاج ، کمربند طلا،سلاح فراوان،یراق جنگ ، تفنگ،شمشیر،زره ، کلاه خود بسیار،اسبان کعبی،اشتران بختی و خراسانی و خیوقی ، خیمه و خرگاه،اطلس و پرنیان ، طبل ، علم و نقاره بسیار به او ببخشید....)). بدین ترتیب ارتش ایران مدتی را درگیر حمایت از همایون شاه بود تا توانست دوباره او را بر مسند حاکمیت بنشاند. در پی وقایع مربوط به همایون شاه، ارتش صفویان در سال های 958-957 هـ در جنگهای منطقی شکی و گرجستان به غرقاب افتاد که قطعا مشکلات این نواحی بی ارتباط با سیاست های نظامی عثمامی ها نبود.سپاهیان تهماسب مدتها در این مناطق درگیر جنگ های خونین شدند.میرخواند درباره ی مشکات فتح قلاع مختلق این ناحیه اشارات بسیار دارد.از جمله می نویسد. : (( بسیاری از این قلاع مثل کله سن و کیش بابامگ کرنای،شیپور و شندف با آتش های توپهای سنگین و ویرانی برجها و باروهای آنها فتح گردید)).برای فتح قلاع متعدد گرجستان هم سواران قزلباش مجبور شدند تلفات زیادی بدهند (( آنان از اسبهای قنقلی خود به زیر آمده و قلاع رت سپر بر سر و با شمشیر کج قزلباشیه در میان سورن صفها (نعره سربازان) در حالیکه از کوه ها و حصار ها تیر، ناچخ،سنگ ،روبین ،شل و تیر و تفنگ همچون باران می بارید می گشودند)). به همین علت پس از ورود به قلاع (( با تیغ یمانی غازیان سر افشان به کشتار مشغول و کلیسا ها را تخریب می نمودند)). شوربختانه اقدامات خشونت آمیز قزلباش ها پس از پیروزی در بعضی از این جنگها این نواحی، باعث گردید افکار عمومی را علیه آنان بشوراند و ترکان عثمانی نیز از فرصت های بدست آمده بهره ببرند.مثلا سپاهیان تهماسب پس از فتح نقاط مختلف تفلیس و کاخِت((200.000 زن ، دختر و پسر نیکو شمایل را به عنوان اسیر از جانب کوه البرز و نیز 100.000 اسیر دیگر را از جماعت لزگی به اسارت به شروان آورده و بفروختند)). خوشبختانه در این گیر و دار ها ، عثمانی ها نیز با یک مشکل پناهندگی مشابه آنچه که برای ایرانی ها پیش آمده بود،مواجه شدند و آن پناهندگی یکی از پسران سلیمان خان به نام بایزید به همراه چهار فرزند و 10.000 هزار سرباز ترک به ایران بود(966 هـ - 1559م).تهماسب آنان را به گرمی پذیرفت و در قزوین اقامت داد.این گروه تا زمان ((صلح آماسیه)) بین ایران و عثمانی، در ایران باقی ماندند.دستاورد پناهندگی تاین عده به نوشته حسن روملو و دالساندری، آوردن تفنگ فراوان و 30 قبضه توپ بود. خوشبختانه صلح آماسیه یک دوران آرامش بخش برای دوطرف به ویژه ایرانی ها به ارمغان آورد.اینک پس از 4 جنگ بزرگ که به مدت 21 سال تلفات جانی و مالی بسیار به همراه آورده بود، ایرانیان فرصتی یافتند تا به بازسازی جامعه و ارتش خود بپردازند.در این دوران صلح و آرامش دربار صفوی توانست اولین تماس سیاسی و دیپلماتیک را با انگلیسی ها برقرار کند.در سال 970هـ آنتونی جنکینسون Anthony Jenkinson از طرف ملکه الیزابت اول با شاه و دربار ایران تماس برقرار کرد.ولی سفرش بدون آنکه منتج به نتیجه ی قابل توجه گردد ، به بهانه مسیحی بودن او و هیئت همراهش از ایران اخراج گردیدند.آخرین اقدام جنگی و نظامی تهماسب در اواخر دوران حکومتش ، در سرزمین گیلان به وقوع پیوست.زیرا نیرو های جنگاور مسلح گیلان به رهبری احمد خان لاهیجانی دست به شورش بزرگی زده بودند و (( اسپهبدان آنان 20.000 جنگجوی گیل و دیلم را جمع نموده و بسیاری از صفویان صفوی را در لاهیجان بکشتند)).تهماسب سپاهی به استعداد 18.000 نفر به آنجا اعزام کرد.این سپاه 1000 تن از گیلانی ها را از دم تیغ گذراندند، بقیه را نیز بعد از آنکه (( زوبین و مزراقهای خود بریختند)) به بیشه ها و جنگل های اطراف تار و مار کردند. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10270/800px-Herat_6913a.jpg[/img][/center] [center][size=3][color=#ff0000]قلعه ی هرات محل مقاوت و محاصره ی خراسان و هرات[/color][/size][/center] [center][size=3][color=#ff0000][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10270/676px-Shah-tahmasb-safavid-gorz-g.jpg[/img][/color][/size][/center] [center][size=3][color=#ff0000]گرز سر گاو شاه تهماسب صفوی[/color][/size][/center] [center][size=3][color=#00ff00][size=5]ادامه دارد......[/size][/color][/size][/center] [center][size=3][size=5][color=#800080]تمام حقوق این نوشته متعلق به سایت military.ir میباشد و کپی از آن تنها با ذکر نام military.ir و درج لینک صفحه بلامانع است[/color][/size][/size][/center] [size=3][size=5][color=#000000][size=4][b]======================[/b][/size][/color][/size][/size] [size=3][size=5][color=#000000][size=4][b]سرچشمه : تاریخ چهار هزار ساله ی ارتش ایران[/b][/size][/color][/size][/size] [size=3][size=5][color=#000000][size=4][b]نویسنده : اسد الله معطوفی[/b][/size][/color][/size][/size] [size=3][size=5][color=#000000][size=4][b]======================[/b][/size][/color][/size][/size] [size=3][size=5][color=#000000][size=4][b]لینک های مرتبط از جانب بنده :[/b][/size][/color][/size][/size] http://www.military.ir/forums/topic/26825-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%B4-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B5%D9%81%D9%88%DB%8C%D9%87-1148-907-%D9%87%D9%80%D9%82-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%B6%D9%85%D8%A7%D9%85-%D9%86/ http://www.military.ir/forums/topic/26853-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84-%D8%B5%D9%81%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA/ http://www.military.ir/forums/topic/26870-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84-%D8%B5%D9%81%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%AF%D9%88%D9%85/#entry361065 http://www.military.ir/forums/topic/26938-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84-%D8%B5%D9%81%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B3%D9%88%D9%85-%D9%88-%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C/
  7. Che

    شاه تهماسب صفوی " بخش نخست"

    [quote name='siavash75' timestamp='1391354597' post='362945'] بله متوجه هستم، میخوام بدونم که واقعا این نشان در دولت صفوی به عنوان نماد استفاده میشده، دقیقا این تصویر. [/quote] آری.....نه به این خوشگلی که این عکس هست...ولی نماد شیر و خورشید استفاده میشده.... فرستاده دولت صفوی از کاخ ورسای دیدن میکند : [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10270/Safavids__Flag_1715_AD.jpg[/img]
  8. Che

    شاه تهماسب صفوی " بخش نخست"

    [quote name='siavash75' timestamp='1391354348' post='362941'] در مورد نشان دولت مطمئنی؟ آخه توی پرچم قاجار هم این نشان استفاده شده، منظورم اینه که سند تاریخی یا عکسی نشون میده که نشان دولت صفویه این بوده [/quote] نشان شیر و خورشید از قدیم و الایام بوده و هست.....منتها در دوره ی صفویه برای اولین بار به عنوان نشان دولتی و نظامی به کار میره و تا دوره ی پهلوی هم این روند ادامه داره.....
  9. Che

    شاه تهماسب صفوی " بخش نخست"

    نقشه پادشاهی صفوی در زمان شاه اسماعیل و مناطق مورد نزاع بین ایران-ازبکان و ایران-عثمانی [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10270/800px-Map_Safavid_persia.png[/img] پرچم دولت پادشاهی صفوی [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10270/Safavid_Flag.png[/img] نشان نظامی دولت پادشاهی صفوی [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10270/653px-Lion_and_Sun_Emblem_of_Persia_svg.png[/img] همانطور که میبیند قدمت این نشان ملی ( شیر و خورشید ) چیزی فراتر از دوره ی پهلوی هست و هیچ ارتباطی با این خاندان منحوس ندارد.
  10. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10270/021.jpg[/img][/center] [size=5]ورود پرتغالی ها به خلیج پارس[/size] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10270/218342_615.jpg[/img][/center] [size=5][size=4]خلیج پارس از گذشته های دور مورد توجه اقوام مختلف بوده و به عنوان یک شعبه ی بزرگ اقیانوس هند تا قلب دنیای قدیم پیش می رفت. سارگون به (( دریای سفلی)) که خلیج پارس کنونی است ، اشاره ی صریح نموده و در کتیبه های آشور نیز از جزیره ی به نام تیوون نامبرده شده است.[/size][/size] [size=5][size=4]یکی از دلایل اهمیت این خلیج برای اقوام و ملتهای گذشته ، موقعیت تجاری آن در نواحی بحرین ، عمان ، مسقط ، سیراف ، کیش و هرمز بود.این تجارت مشمول کالا های گوناگون از جمله ادوات جنگی همچون تیر و کمان و مخصوصا شمشیر های هندی و مصری بود. وجود نفت نیز این اهمیت را دوچندان می نمود. آراتستن جغرافی دان معروف دنیای باستان اولین بار به قیر مایع در شمال خلیج پارس یعنی شوش و بابل اشاره نموده و قدرت آتش زایی آن را بسیار زیاد دانسته است. سپس استرابون از قول پوزیدونیوس از خصوصیت نفت در ((چشمه های نفت بابل که سفید و سیاه باشد)) ذکری به میان آورد.حال در زمان به قدرت رسیدن شاه اسماعیل نیز بار دیگر دول خارجی به ویژه اروپائیان نیم نگاهی به خلیج پارس انداخته بودند. قرن 16 میلادی اوج نهضت پروتستان ، وقایع رنسانس و پیشرفت های علمی و دانش در اروپا بود. بورژوازی رو به رشد در بخش هایی از این قاره /ف سیستم سرمایه داری را با شتاب به سوی توسعه میبرد.این توسعه مستلزم تلاش های استعماری ((کلنیالیسم)) در سرزمین های دیگر از جمله ایران بود عصر صفوی نیز می شد تا هم مواد خام مورد نیاز صنایع خود را تامین نمایند و هم بازار های جدید را بر روی کالا های تولیدی مانو فکتوری های بزرگ و کارخانه ها بگشایند.برای رسیدن به شرق ، راه رسیدن به خشکی به وسیله ی امپراتوری مقتدر عثمانی در آسیای صغیر سد شده بود. از این رو اروپائیان مدتی را صرف کشف راه های دریایی نمودند.در این مورد اسپانیایی ها از مدتی قبل کریستوف کلمب را به سال 1492م به سوی سواحل آمریکای مرکزی فرستادند. چندصباحی بعد امریکووسپوچی ایتالیایی در اقیانوس اطلس به سوی غرب به حرکت درآمد.[/size][/size]آنگاه دریانورد اسپانیایی ماژلان از طریق جنوب اقیانوس اطلس وارد اقیانوس آرام و سپس اقیانوس هند شد.در اواخر قرن 15م شاهزاده ی پرتغالی هانری دریانورد هم برای ورود به هند از طریق جنوب اقیانوس اطلس و جنوب آفریقا وارد اقیانوس هند شد و سپس خود را به مرکز ادویه رساند. این پویش و کوشش آنقدر ادامه داشت تا سر انجام توانستند راه نفوذ به مشرق زمین و آسیا را بیابند.ورود اروپائیان به ایران و خلیج پراس را باید از این زاویه نگریست. آنها برای نفوذ به ایران در درجه ی اول به دنبال تجارت ابریشم بودند. در این راه توجه به راه های دریایی،تاسیس نیروی دریایی ، استفاده از کشتی های جنگی و سلاحهای آتشین به ویژه توپ نقش موثری ایفا کردند. تلاش پرتغالی ها برای ورود به خلیج پارس ، مصادف با زمان جنگ شاه اسماعیل با ازبکان شد. پرتغالی ها که بر اساس عهدنامه ی Tordesillas نیمکره ی شرقی زمین را در حیطه ی نفوذ خود قرار داده بودند ، به فرماندهی دریاسالار آلبوکرک Alfonsod Albuguergue از موقعیت استفاده نموده و پس از تصرف مسقط ، بندر سحار و خورفکان به سوی هرمز آمدند.همزمان با این وقایع ، حاکم هرمز کودک 12 ساله ی به نام سیف الدین بود که نیابت حکومت او را خواجه عطار به عهده داشت.عطار بلادرنگ به تجهیز سپاه و تهیه 400 کشتی و 2500 جنگجوی ((اهل جنگ در دریا)) پرداخت. او توانست با اجیر کردن جنگاوران مزدور ، 30.000 نفر را در شهر به حال آماده باش درآورد. تعداد 4000نفر نظامیان ایرانی بودند که در تیراندازی مهارت زیادی داشتند. اما پرتغالی ها نخست از جنگ پرهیز کرده و به تطمیع و تهدید رجال و عوامل حاکمیت درون جزیره هرمز پرداختند. این رجال و اشراف مقیم جزیره چون از وضع خاندان آق قویونلو مطلع بودند و شاه اسماعیل و ارتش وی را نیز در حال جنگ های داخلی می دیدند ، احتمال هر نوع کمک رسانی و حمایت مالی و نظامی از سوی آنان را غیر ممکن می دانستند. بر این اساس صلاح را بر آن دیدند که اطاعت از پرتغالی ها را بپذیرند و خود را تابع پادشاه آنان دم مانوئل Dommanoel بدانند. بعلاوه با تقبل پرداخت خراج سالانه 15000 زرافین ، در زیر چتر حمایتی پرتغالی ها قرار می گرفتند.بر طرق پیمانی که آلبوکرک با آنها منعقد نمود، مقرر گردید مال التجاره پرتغالی ها از آن تاریخ به بعد از پرداخت عوارض گمرکی معاف گردند و به کالاهای خریداری شده از سوی پرتغالی ها نیز بیش از مالیاتی که اهالی جزیره می پرداختند، باجی تعلق نگیرد. همچنین بدون اجازه مخصوص پرتغالی ها هیچ یک از کشتی های غیر بومی حق نداشتند در خلیج پارس به تجارت بپردازند. بدین طریق تحت پوشش این قرارداد (1507م)، استیلا و نفوذ وسیع خویش را در خلیج فارس تحکیم بخشیدند. آلبوکرک بلافاصله شروع به ساختن قلعه مستحکم نظامی در جزیره هرمز در محلی به نام مورونا نمود. به دنبال این قلعه تجارت خانه ای بزرگ نیز در هرمز تآسیس کرد تا به کار تجارت و داد و ستد کالاها بپردازد. شاه اسماعیل با شنیدن این اخبار، هیئتی را نزد فرمانروای هرمز فرستاد و مالیات سالیانه و همیشگی را مطالبه نمود. اما حاکم هرمز با مراجعه به کرک، از پرداخت هر نوع خراجی سر باز زد و مقداری گلوله توپ، باروت و تفنگ را به عنوان سنبل تهدید برای شاه ایران فرستاد. هرچند بعده ها تسلط شاه اسماعیل بر هرمز مثجل گردید، ولی مدتی بعد با آغاز جنگ ایران و عثمانی، پرتغالی ها به همراه 26 کشتی و 2200 نظامی زبده باره دیگر به هرمز آمدند و بر شدت تقاضا ها و اخذ امتیازات خود افزودند. به دنبال این وقایع سفیر شاه اسماعیل نزد پرتغالی ها به جزیره هرمز آمدند و با پیشنهاد صرف نظر کردن از خواسته های ایران، از آنان در برابره ارتش عثمانی تقاضای توپ خانه و اسلحه آتشین نمود. آنها نیز شرایط مطروحه را پذیرفتند و تعدادی توپ، تفنگ، و استادان پرتغالی را برای توپ ریزی در اختیار ایرانی ها نهادند. به نوشته سرهنگ ویلسن، شاه ایران نیز به سه شرط نفوذ و تسلط پرتغالی ها را بر هرمز پذیرفت، الف: نیروی دریایی پرتغال در لشکر کشی ایرانی ها به قطیف و بحرین مساعدت لازم را بنماید. ب: پرتغالی ها در خاموش کردن اغتشاش و شورش مکران به شاه اسماعیل کمک کنند. پ: ایرانی ها و پرتغالی ها با هم متحد شده و بر ضد عثمانی ها وارد جنگ شوند. [size=5]اختلافات ایران و عثمانی و جنگ چالدران[/size] تا سال های 918 هـ روابط ایران و عثمانی به تدریج و به دلایل متعدد رو به تیرگی نهاده بود.از جلمه پادشاهان عثمانی به بهانه آنکه خلیفه اسلامند در پی توسعه طلبی در شرق و غرب بر آمده بودند. رسمیت یافتن مذهب شیعه در ایران به وسیله ی شاه اسماعیل ، مرزهای شرقی را بر توسعه طلبی عثمانی ها بست و زمینه ی وحدت ملی را نیز در درون ایران استحکام بخشید. بعلاوه دربار صفوی هم از مخالفان دولت عثمانی و فعالیت مریدان صفوی در قلمرو عثمانی به حمایت پرداخت و شرایط را کاملا برای بهانه گیری و تدارک جنگ توسط عثمانی ها مهیا نمود. سرانجام در سال 918 هـ سلطان سلیم اول یکی از معروف ترین و قدرتمند ترین سلاطین عثمانی به سلطنت رسید. او از همان آغاز حکومتش آنقدر بر آتش اختلاف شیعه و سنی دمید تا توانست زمینه تهییج افکار عمومی را برای جنگ علیه ایرانیان آماده کنند. سیاست غیر عاقلانه وی به قتل عام شیعیان قلمرو حکومتش نیز انجامید و عاقبت هم در سال 920 هـ پس از بسیج 120.000 نیرو به سوی ملت روانه شد. شاه اسماعیل نیز که در طی این مدت سعی کرده بود با تماس های مکرر با شارلکن فرمانروای امپراتوری مقدس روم، اتحادیه ای برای اقدام مشترک علیه عثمانی تشکیل دهد، به ناچار منتظر نماند و در طی گزارشات و اخبار نگران کننده جاسوسان خود، آماده مصاف شد. بار دیگر جنگ آوران از سراسر ایالات و ولایات فراخوانده شدند. در بین این گزارش های ویژه خان محمد استاجلو نیز به تبریز رسید که خبر از تجمع قوای عثمانی ها در ارزروم و حرکت اردوی عظیم آنها به سوی آذربایجان می داد. در دربار و بین اهالی پایتخت (تبریز) ولوله و غوغا برپا شد. شاه باره دیگر بر شتاب احضار نیرو ها افزود. بسیاری از والیان و حکام ایالات، ولایات و شهرها نیروهایی تحت امر خود را که غالبا سوار عشایر بوده اند، به سوی آذربایجان سرازیر کردند. برخی نیز مثل دیو سلطان سردار معروف ایران به دلیل دوری راه، از بلخ به حرکت در آمد و پس از پایان جنگ به منطقه رسید. انبوهی تعداد سربازان دشمن از یکسو و تجهیزات آنها از جمله توپ خانه از سویی دیگر، موجب نگرانی شاه و افسران عالی رتبه ایرانی شده بود. بنابراین به ((کنکاش زدن)) پرداختند و یک شورای عالی نظامی تشکیل دادند که افرار مهم آن عبارت بودند از: قراخان، خان محمدخان، امیر خان ترکمان، نور علی خلیفه ارملو، دورمش خان، حسین خان، منتش خان و بسیاری از امرا قزلباش، که همگی معتقد بودند چاره ای جز رو در رو شدن با دشمن وجود ندارد. در اولین نبرد رو ارتش بزرگ در جلگه چالدران واقع در نزدیکی خوی در برابر هم قرار گرفتند و به صف آرایی پرداختند. تعداد نفرات ارتش ایران را در این جنگ مولف حبیب السیر 12.000 نفر و مولف عالم آرای 18.000 نفر ثبت کردند. عثمانی ها قسمت عمده لشکریان خود را به همراه واحد توپخانه، بر روی تپه ای واقع در قلب اردوگاه نظامی مستقر کرده بودند که به دور آنها عراده های متعدد چیده شده بود. در میان هر دو عراده نیز با خامه ای از پوست گاو سنگر بندی که نموده و تفنگ چیان را در پشت آنها جان پناه دادند تا به هنگام اعلام آتش، به تیر اندازی بپردازند. در صف آرایی آنان در جناح راست جنگاوران اناتولی و در جناح چپ جنگجویان زبده عثمانی قرار گرفتند. سلطان سلیم هم خود به همراه تعدادی از رزمندگان دلی و بی باک بر فراز یک تپه در معسکر (لشکرگاه) که به دورش عراده های توپ و چپر چیده شده بود استقرار یافت تا بر میدان جنگ و چگونگی نبرد سربازانش نظارت نماید. ارتش ایران نیز به میمنه ، میسره و قلب آرایش داده شد و شاه اسماعیل 28 ساله خود در قلب سپاه جای گرفت. سربازان قسمت میسره ، قزبالش های کلاه قرمزی بودند که انواع زره ها و خود ها رو در برداشتند. زره آنها از قطعات فولادینی ساخته شده بود که بر روی سینه و بالای بازوان قفل میگردید.این نوع زره ها در آذربایجان ساخته میشدند و بر نوع شیرازی اش ارجحیت داشت.زره اسبان (برگستوان) سواره نظام شباهت زیادی به نوع مشابه ساخت سوریه داشت و از جنس مس بود.برای حفاظت سر از ضربات شمشیر،گرز،نیزه و زوبین، از کلاهخود های بسیار سنگین استفاده کرده بودند آنچنانکه گاه از قابلیت تحرک عملیاتی سواره ها می کاست.از این گروه ، تعدادی به نیزه،شمشیر،زوبین و انواع زره و کلاهخود مسلح بودند و تعداد دیگر تیر و کمان،گرز و سپر در اختیار داشتد. جنگ با طلاع آفتاب و نواختن آلات موسیقی از جمله طبلهای بزرگ آغاز گردید.شاه خود شخصا درمیان سربازانش میجنگید.ریچارد نولز صحنه ی آوردگاه را چنین توصیف کرده است : (( ارتش ایران حدود 30.000 نفر و ارتش عثمانیها 100.000 نفر بودند... بر اثر چکاچک سلاح این تعداد نظامیان غباری از که زمین برمیخواست و دودی که از دهانه ی توپهای عثمانی به هوا بلند می شد نه کسی کسی را میدید و نه گوش کسی چیزی میشنید.غرش توپ ها اسبان را هراسان کرده و سواره های دو طرف توانایی آرام کردن آنها را نداشتند و هرج و مرج شدیدی به وجود آمد بود)). عالم آرای عباسی نیز چنین نوشته است: ((....پس شاه فرمود که طبل جنگ را به نوازش در آوردند.چون صدای طبل به گوش سلطان سلیم رسید گفت مگر شیخ اوغلی(منظور شاه اسماعیل است) نگریخته که پیش از ما طبل جنگ می نوازد؟شما نیز طبل بنوازید....چون روز دیگر شد سلیمگفت وزیر اعظم او سوار گردد و صف آرائی نماید. او نیز 7 صف بست و دست راست و دست چپ و در صف مددان دو صف دست راست و دست چپ سه صف تیپ بسته شد و در صف دیگر کخ چرخچی بودند ، 9 صف بسته گردید.قیصر فرمود ملقوچ اوغلی چون کوه البرز در پیش صف چرخچی بایستد با 3000 کس و طرح بوده باشد.از این جانب هم سپاه قزلباش هم 3 صف بستند و شاه عالم پناه خود در قلب و پای علم فرمود سلطان ابراهیم برادرش بایستند با علما و فضلا و صدر اسلام میر سید شرف الدین و خود در یک طرف طرح شد....برای چون صفوف قتال و جدال آراسته گردید، قیصر ملقوچ اوغلی را به سوی شهریار(اسماعیل) فرستاد.او نیز در میدان نعره کشید و بگفت آی سپاه قزلباش شیخ اوغلی و سلطان سلیم را به تماشای این جنگ آورده ام.....پس شاه اسماعیل به سوی او بیامد و با او به نبرد و نیزه بازی بسیار پرداخت....یا شمشیر سر وی را مثل پنیر تر و چغندر خام از هم بشکافت و با اسبش چهارپاره نمود...درحالیکه قیصر با تمام لشکر و قزلباش ها با تمام امرا به نظاره جنگ آنان مشغول بودند)). انجللو نیز درباره ی این جنگ چنین نگاشته است: ((.....نخست ثلث لشکر صفوی به فرماندهی محمد بیگ استاجلو بر سمت عثمانی که از جنگجویان اناتولی بودند هجوم بردند و آنها را تار و مار کرده و از دم تیغ گذراندند...ام با هجوم سردار عثمانی سنان پاشا به همراه سربازان روم ایلی دوباره جنگی شدید در گرفت و خان استاجلو سر از تنش جدا گردید و پیکر بی جان وی را پیش شاه اسماعیل صفوی فرستادند. چون نوبت به هجوم دومین لشکر کلاه سرخ رسید چنان از خودگذشتگی کردند که سربازان عثمانی گریختند و به قرارگاه ینی چری و توپخانه عقب نشستند. اما سنان پاشا همه را با نبوغ خود نظام داد و با یک هجوم بزرگ سپاهیان صفوی را تار و مار کرد و اردوگاه آنها با غنائم بسیار از جمله یکی از زنان شاه اسماعیل به چنگ عثمانی ها افتاد)). به اعتقاد این سفیر ونیزی ، عامل اصلی و قطعی در نتیجه ی جنگ چالدران(پیروزی عثمانی ها) فقط استفاده از توپ و تفنگ های فراوان آنها بود. ارتش ایران هم از زمان اوزن حسن مقداری توپ و تفنگ در اختیار داشت ، اینک بعد از قطع رابطه با جمهوری ونیز تقریبا استفاده از این دو سلاح آتشین را متروک کرده بود. غیاث الدین خواند میر نیز درباره ی نقش موثر توپخانه و یگانهای تفنگ چی عثمانی ها می نویسد : (( توپ چیان و تفنگ چیان گاه ناگهان 5000 نفره با هم شلیک نموده و صدای مهیبی در فضا می پیچید و فضا را از دود آکنده می نمود....تعدادی از امرای لشکر اسماعیل نیز به تیر تفنگها هلاک گردیدند)). به علاوه نقش گردان های ینی چری ارتش عثمانی را نباید دور از نظر داشت.آنها نیرو های تعلیم چریکی Guerrilla و جنگجویان توانمندی بودند که در تمام جنگ های یکی از عوامل پیروزی سپاه عثمانی به حساب می امدند.ینی چری ها نخست سپاه پیاده ای بودند که در قرن 8هـق توسط ارخان پسر عثمان از میان جوانان مسیحی گروگان گرفته شده، به وجود آمدند.آنها تحت شدید ترین شرایط به مشق و تعلیم جنگی می پرداختند و از همان سال های تاسیس ، نقش عمده ای در فتوحات سلاطین عثمانی ایفا نمودند.این گروه تا قرن 13هـ در ارتش عثمانی ماندگار شدند.ولی در همین قرن پس از شورش بزرگی که تا مرز یک کودتا ی خونین پیش رفت ، توسط سلطان محمود خان ثانی به سال 1241هـ منحل شدند. جنگاوران ایرانی هم در این جدال بزرگ رشادت و شجاعت بسیاری از خود نشان دادند ولی به دلیل عدم وجود تجهیزات آتشین، قبل از غروب آفتاب شکست را پذیرفتند. پس از این شکست شاه اسماعیل به همراه چند سرباز قزلباش بر روی تپه ای مشرف بر صحنه جنگ رفت و با نواختن کرنای مخصوص که همیشه صوفیان را بلافاصله جمعه میکرد، فقط توانست 300 نفر را جمع کند ، زیرا بقیه کشته،اسیر یا گریخته بودند.فردای آن روز تعدادی از امرای قزلباش ، سرداران و فرماندهان نظامی اسیر شده را به دستور سلطان عثمانی گردن زدند.سپس گروهی زبده از آنان به سرفرماندهی احمد پاشا هرسکلی اوغلو به سوی تبریز تاختند.شاه اسماعیل و افسران بلند پایه وی که تعداد زیادی هم نمیشدند ، در برابر این تهاجم و تعاقب ، استراتژی ((زمین سوخته)) را در پیش گرفتند. انان از حدود ارزنجان تا پیرامون شهر تبریز را از هر نوع آذوقه و علوفه خالی کردند و وجبی زمین آباد و کیسه ای گندم باقی نگذاشتند. اتفاقا بعد از اسماعیل ، سپاهیان فرزندش تهماسب نیز در یکی از جنگ های بزرگ با سلطان سلیم در حین عقب نشینی، منطقه خشک و ویران شده ای به درازای 800 کیلومتر و پهنای 200 تا 250 کیلومتر به وجود آوردند آنچانکه سربازان عثمانی را با بی آبی و آذوقگی شدید مواجه کردند. اما با وجود اتخاذ چنین تاکتیکی،دشمن خود را به تبریز رساند.در این شهر خزائن و حرمسرای شاه ایران به دست ترکان عثمانی افتاد.سلیم خود در 6 سپتامبر 1514م وارد تبریز شد و فتح نامه ای برای سلطان مصر، خان کریمه ، عبیدالله خان ازبک و ولیعهدش فرستاد. آنگاه بعد از هشت روز به همراه گروهی از سپاهیان عازم سرزمین خود گردیدند.این گروه به هنگام برگشت نخجوان،ایروان، فارس و ارزروم را نیز تصرف کردند. از این سفر جنگی و از میان غنائم بدست آمده از اردوگاه نظامی ایرانیان و خزائن تبریز ، سلاح ها و ادوات جنگی بسیار نصیب ترکان شد که آنها را به استامبول منتقل کردند. از این سلاح های هم اکنون آلبوم کاملی در موزه جنگی ترکیه به نام موزه ی طوپقاپوسرای به یادگار باقی مانده است. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10270/Yavuz_Sultan_I__Selim_Han.jpg[/img][/center] [center][size=3][color=#ff0000]نگاره ای از سلطان سلیم ملقب به یاووز[/color][/size][/center] چند صباحی بعد از رفتن سلطان سلیم ، شهر تبریز ، به خاطر مقاومت ملی - مردمی در برابر اشغالگران عثمانی، آزاد شد و شاه اسماعیل دوباره به آنجا بازگشت و به ترمیم خرابی ها پرداخت.ولی این شکست و بازتاب طولانی اش تاثیر بسیار نامطلوبی بر روان و شخصیت وی نهاد و تا زمان مرگش 930هـ هرگز این خاطره تلخ را فراموش نکرد. [center][size=5][color=#00ff00]"پایان پیکار های شاه اسماعیل نخست صفوی"[/color][/size][/center] [center][size=5][color=#800080]تمام حقوق این نوشته متعلق به military.ir و کپی از آن تنها با ذکر نام سایت و درج لینک صفحه بلا مانع است.[/color][/size][/center] [size=5][color=#800080][b][size=4]===========[/size][/b][/color][/size] [size=5][color=#800080][b][size=4]سرچشمه : تاریخ چهارهزار ساله ارتش ایران[/size][/b][/color][/size] [size=5][color=#800080][b][size=4]نویسنده : اسدالله معطوفی[/size][/b][/color][/size] [size=5][color=#800080][b][size=4]===========[/size][/b][/color][/size] [size=5][color=#800080][b][size=4]لینک های مرتبط از جانب بنده :[/size][/b][/color][/size] [url="http://www.military.ir/forums/topic/26870-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84-%D8%B5%D9%81%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%AF%D9%88%D9%85/#entry361065"]http://www.military....وم/#entry361065[/url] [url="http://www.military.ir/forums/topic/26853-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84-%D8%B5%D9%81%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA/"]http://www.military....-صفوی-بخش-نخست/[/url] [url="http://www.military.ir/forums/topic/26825-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%B4-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B5%D9%81%D9%88%DB%8C%D9%87-1148-907-%D9%87%D9%80%D9%82-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%B6%D9%85%D8%A7%D9%85-%D9%86/"]http://www.military....ـق-به-انضمام-ن/[/url]
  11. جدای از فیلمنامه که همانطور که گفتم به زعم و نظر شما بر علیه ایران هست کارگردانی فیلم های جشواره ای اصغر فرهادی خدا وکیلی قشنگ هست و بازیگرانش خیلی قشنگ و طبیعی بازی می کنند..... به نظر بنده نظرات بعضی ها نسبت به اصغر فرهادی و اکیپ ایشون کاملا مغرضانه هست....مثلا همین چند وقت پیش چند تا عکس پیمان معادی با کریستین استوارت تو نت منتشر شد...هر چند شاید کار ایشون کمی نامناسب بود....ولی باشگاه خبرنگاران جوان تیتر زده که عکس های مستهجن پیمان معادی!!!!! بنده وقتی تیتر رو دیدم یک لحظه فکر کردم عکس های برهنه آقای معادی هست..... لپ کلام اینه که اکثر داوری های شما برعلیه این آقا و تیمشون همراه با پیش فرض های نسبتا غلطی هست که بعضی از سایت ها در نت رواج دادند
  12. رویال عزیز......استاتوس شما رو من ندیدم.... چند درصد فیلم ایرانی هست که ایرانی رو بد جلوه بده؟جز همین جدایی نادر از سیمین که به زعم شما ایرانی رو بد نشون داده؟
  13. عزیز دل انگیز.....این فیلم هایی که شما فرمودی علی رغم فیلمانه و داستان خوب و آموزنده از کارگردانی ضعیفی بر خوردارن
  14. به نظر این حقیر احتمالا این یه برداشت شخصیه یا شاید بنده اشتباه می کنم.... دوم اینکه در خود هالیوود هم اینگونه فیلم ها که ملت آمریکا رو ملتی وحشی و ایضا بی منطق نشون میده.....که نمونه اش بسیار زیاده....و همیچنین توصیه میشه فیلم in the valley of elah رو ببینید....فیلم درباره ی فساد توی ارتش آمریکا هست که باور های یکی از افسران بازنشسته ارتش فرو میریزه.... نکته سوم....در خیلی ار فیلم های آمریکایی دیدم که ملت آمریکا به راحتی دروغ میگن و آدم میکشن و مواد میکشن و...... ولی تو فیلم جدایی نادر از سیمین که اسکار گرفت به درگیری درونی توی شخصیت اول فیلم هست که میگه دروغ بگم یا نه....در واقع نادر ذاتا دروغ گو نیست...برای حفظ باور دخترش به خودش دروغ میگه....متوجه منظورم شدید؟ در فیلم آمریکایی مرد آمریکایی راحت دروغ میگه و کارای شنیع دیگه انجام میده ولی در جدایی نادر از سیمین ، نادر یه درگیری درونی برای دروغ گویی داره که آخرش با اکراه دروغ میگه...
  15. کدوم فیلم آقای فرهادی تحقیر مردم و فرهنگ ایران بوده؟
  16. من یه سوال دارم و جهت مخالفت نمی پرسم به خاطر اینکه از عقاید شما آگاه بشم می پرسم.....پس لطفا برداشت بد و سلیقه ای نکنید.... دلیل دشمنی شما با آقای اصغر فرهادی چیه؟
  17. Che

    بیداری اروپایی...

    [quote name='mojtaba62' timestamp='1390568266' post='361412'] صلیب مربع مال کلیسای ارتدوکس گرجی هست اوکراینی ها و روس ها از همون صلیب معمولی استفاده میکنن . [/quote] اون وقت این صلیب مال کدوم فرقه هست؟ http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/f/ff/Russian_Orthodox_cross_1.gif
  18. Che

    بیداری اروپایی...

    آقا خیلی وضعشون خرابه......آقا یکی به من گفت صلیب دم کوتاه مال ارتدوکس هاست...اینجا که صلیبش معمولیه....
  19. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10270/006.jpg[/img][/center] [size=5]جنگ های منطقه ی دیاربکر[/size] [size=5][size=4]دیاربکر از گذشته های دور یکی از مناطق مهم و حساس در غرب ایران محصوب می شد و اینک شامل شش شهره : اورفه ، قرآمد ، ماردین ، جزیره ، حصن کیفا ، سعرت و دژهای مهم جملین ، ددو ، ارزن ، ایخو ، ساسون می گردید. موقعیت ویژه این ناحیه سبب شده بود که بسیاری از شهر های به همراه استحکاماتشان به صورت دژ هایی بسیار محکم و استوار درآیند.در این زمینه یکی از بازرگانان ونیزی شهر قرآمد را چنین توصیف میکند : ((قرآمد شهری بسیار بزرگ است که آن را امپراتور قسطنطین ( کنستانتین) بنا نمود. شعاع آن 10 تا 20 میل است و بر گرد آن باروئی از سنگ سیاد نهاده اند. در تمام محیط شهر 360 برج و کوشک ساخته اند. آنجا دارای 6 دروازه می باشد که سرجوخه ها و سربازان از آن به خوبی محافظت می کنند.سرجوخه هر دروازه 10 تا 20 سرباز را زیر فرمان دارد)).[/size][/size] [size=5][size=4]برای فتح حصن کیا و سراسر دیاربکر که در اختیار سلطان خلیل شوهر خواهر شاه اسماعیل بود ، شاه اسماعیل استاجلو محمد بیگ یکی از وفادار ترین در دستگاه نظامی خود را در راس سپاهی 10.000 نفره بدان سو روانه کرد. سلطان خلیل بلافاصله ساز و برگ فراوان در داخل دو دژ بلند کوهستانی ذخیره نمود و در آنجا موضع گرفت.به نوشته ی ونیزیان محیط یکی از آنها یک میل و دیگر نیم میل بود. در قلعه ی بزرگتر اطلاق و مسکنی نبود و دژ همان کوهی بود سخت سراشیب که محیط آن را دیواری راست بالا رفته و پای کسی به آنجا نمی رسید مگر در یک قسمت که در آن نقطه برای دفاع از معبر دژ دیوار های بلند و برجهای فراوان ساخته بودند و سپاهیان مقیم دژ ، در آن برجها خانه داشتند.در دؤ کوچکتر سلطان خلیل به همراه خالخون خاتون همسرش ( خواهر شاه اسماعیل ) و سایرین سکونت داشتند.به فرمان استاجلو تمام امرای دیاربکر به همراه سپاهیان در این محل تجمع کردند و سپس چندین روز به جنگ پرداختند.تفنگها ، تیرو کمان و نیزه های کاری از پیش نبردند ، پس خمپاره انداز برنزی چهار دهانه را که در زمان سلطان یعقوب آق قویونلو ریخته بودند از ماردین بدانجا آوردند و به همراه بک خمپاره انداز دیگر که جوانی ارمنی به سبک ترکان یعنی یکپارچه برای استاجلو ساخته بود بکار گرفتند. این خمپاره دومی نصف طول خمپاره و دارای 5 دهانه بود......در قلعه نیز سه چهار تفنگ عراق عجمی وجود داشت که داری لوله های کوچکی بود که با تدبیری خاص آنها را به قنداق ها نصب کرده بود.این تفنگ ها به اندازه تفنگ های آرکبوز و بردشان بسیار زیاد بود.آنها نوعی کمان داشتند که به شکل کمانهای شاخی بود اما عمدا آنها را محکم تر از کمان هایی ساخته بودند که با دست کشیده میشد و دسته ای داشت با آلتی که با آن زه را میکشیدند شبیه آنچه ما به کار میبریم. در این کمانها به جای مهره قطعه آهنی تعبیه کرده اند.تیر های ترکان پر دارند و نوکشان تیز است و مسافتی عظیم را طی می کنند.از این کمان ها تقریبا 20 تا در یکی از این قلعه بود و گمان می کنم در دژ کوچکتر دیده باشم......در این شهر تپه ای قرار داشت که بر روی آن باروئی از چوب و تیر ساخته بودند و در آن عده ای از مردان با فلاخن آتش به قلعه پرتاب می کردند.همچنان که دژنشینان همین معامله را با مردم شهر انجام می دادند. این بارو را بر بلندترین نقطه شهر ساخته بودند و از آنجا سنگ های فراوان پرتاب می کردند.آن دو توپی را که گفتم متوجه دژ نمودند و گروه های دیدبانی را در هم کوبیدند و با این کار گزند بسیار به دژ نشینان رساندند و باعث شدند که عده زیادی کشته شوند.همچنین دیواری از تعداد بسیاری تیرهای بزرگ ساخته بودند که مانند پل بالا و پایین میرفت. این سنگر را در یک شب ساختند و هنگامیکه میخواستند یکی از توپها را آتش کنند آن را بالا می بردند و پس از تیراندازی آن را پایین می اوردند.به هر حال بسیاری از دو طرف کشته شدند....پیش از سپیده دم تا غروب آفتاب مهاجمان سازهای جنگی می نواختند.تا مدت دوماه که من در آنجا بودم پیوسته جنگ و ستیز بود و آنقدر ادامه یافت که استاجلو محمد آنجا را فتح نمود )).[/size][/size] [size=5][size=4]آنچه در این گزارش جلب توجه می کند استفاده از توپ برای کوبیدن حصار قلاع بوده که فرمانده آتشبار ویژه خود را داشته است. در این زمینه گزارش دیگری از ونیزیها باقی مانده [/size][/size]است: (( در زمان اسماعیل دژوان بسیار مستحکم و زیدی بیگ بر آن حکم می راند.در پایین این دژ شهر بزرگی بود که مردم بیشتر ارمنی بودند ولی در خود دژ کردان سکونت داشتند.فرزندان این امیر بر دژ های پیرامون آن حکومت می کردند.شاه اسماعیل بیرام بیگ را با 10.000 لشکر به جنگ این امیر فرستاد.فرمانده توپخانه این سپاه شخصی ونیزی و نامش آقاموسی بیگ ترابوزانی بود. ...در اردوی جنگی بیرام بیگ دو توپ بود که پس از نیرنگی که از سوی زیدی بیگ به آنها زده شد دژ را با آتش توپ ها توانستند بگشایند)). [size=5]جنگ با ازبکان[/size] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10270/510px-Shaybani.jpg[/img][/center] [center][size=3][color=#ff0000]نگاره ای از شیبک خان[/color][/size][/center] قبل از به قدرت رسیدن شاه اسماعیل ، ازبکان بعد از منکوب کردن آخرین بازماندگان تیموری و تصرف قلمرو انان ، سالها از طریق ماوراءالنهر به تاخت و تاز در ناحیه شمال شرقی ایران به ویژه خراسان پرداختند. شیبک خان ازبک که در سال 913 هـ مناطق مختلف خراسان را از پسران حسین بایقرا گرفته بود ، اینک نامه ای تهدید آمیز به شاه اسماعیل نوشت و او را به جنگ فرا خواند. اسماعیل نیز به دلیل گرفتاری های داخلی مدتی را مدرا گذراند. عاقبت سه سال بعد در ماه رجب ، چمن سلطانیه را به عنوان مقر اصلی تجمع نیروها برگزید ، سپس لشکریان را از نقاط مختلف همچون : عراق عرب ، عراق عجم ، فارس ، کرمان ، کردستان ، لرستان ، اران و آذربایجان تحت فرماندهی امیران و سرکردگان محلی یا فرمانروایان آنان آن ایالات و ولایات به آنجا احضار نمود. در اولین روز تجمع سپاهیان ، در اردوگاه پر تکلف و با شکوه (( فوج قوچیان )) را که به تازگی از بین صوفیان ، اشراف و بزرگان قزلباش تشکیل شده بود به همره یساولان و غلامان خاصه با گرز های طلایی در پشت تخت شاهانه از دو جانب صف کشیده بودند سپس ارکان دولت ، امرا و اعیان کشور به قدرت مکنت و استطاعت خود پیش کش های تقدیم نمودند. آنگاه صلای عیش نوش در انداختند و در پایان نوبت به عطا و بخشش شاهانه رسید . شاه به خزانه داران دستور داد اموال نفیس ، طلا ، نقره ، اسبان و شتران اصطبل و شترخانه شاهانه را بین سران و سرداران تقسیم نمیایند. سپس بعد از چند روز ارتش بزرگ او به حرکت درآمد. در زمان راهپیمایی هر روز به هنگام پگاه ، با غریو کوس و شیپور های کوچ که دشت و صحرا را در می نوردید ، سپاهیان در افواج و یگان های متعدد به دنبال پرچم های ویژه ی خود تحت امر افسران ارشد با نظم جاده را پشت سر می نهادند. در طی راه ( چاوشان سپاه ) با پرچم های سب و لباس های رسمی در پیشاپش صفوف لشکریان به حرکت د می امدند و شعر هایی را در مدح شاه نجف و ستایش آل رسول می خواندند. مردم شهر ها و روستا های سر راه نیز به تماشای این اردو بزرگ نظامی به نظاره می ایستادند و ابراز احساسات نموده و گاهی به گریه می افتند. با ورود این ارتش به نواحی هرات ، شیبک خان به مرو گریخت. چون ادامه ی تعقیب سپاه شیبک خان و فتح قلاع آن نواحی بدون آلات حصار گیری که ارتش صفوی با خود به قدر کفایت نیاروده بود ، امکان نداشت ، بنابراین شاه اسماعیل و فرماندهانش دست به یک حیله ی حساب شده زدند. آنها نامه ای تحقیر آمیز به شیبک خان نوشتند که در آن آمده بود برای سرکوب شورشیان دیاربکر و آذربایجان از همین جا برخواهند گشت و مجددا به این سو خواهند آمد. پس نخست چادر های کهنه اردوگاه را به آتش کشیدند آنگاه 300 سوار را به فرماندهی امیر بیگ موصلو در همان نواحی به کمین گذاشتند. سپس خود به همره 17000 نفر از جنگاوران 13000 هزار نفر اردو بازار تظاهر به برگشت نمودند و حتی لشکریان را از روی پل رودخانه ی آن نواحی گذراندند و در نزدیکی محمود آباد در تاریکی شب اطراق کردند. فرمان آماده باش کامل به سرباز داده شد و جاسوسان و خبرچینان نیز به طور مرتب گزارش و خبر می آوردند.در چنین فضایی دستور صادر گردید تا همه رزمندگان قزلباش همچون آرایش میدان جنگ ، به صورت نیم دایره ای بنشینند و طناب دهانه ی اسبان خود را نیز به بازو بیاندازند. مشعل داران هم کهنه ی مشعل های خود را آغشته به روغن کرده و آماده ی آتش زدن نمایند. از آنسو ازبکان که دشمن را در حال عقب نشینی دیدند به فکر تعقیب و شبیخون افتادند که مقابل حرکت اولیه ی آنان ، نخست 300 سوار قزلباش کمین کرده خود را ظاهر نمودند و پس از کر و فر و حرکات تحریک کننده ، ازبکان را به دنبال خود کشاندند و از پل روی رود نیز عبور دادند. در همین موقع عده ای از بیل داران و کلنگ داران سپاه قزلباش که در پستی بلندی های منطقه در تاریکی پنهان شده بودند بغتتا ( ناگهان ) از جایگاه خود بیرون امدند و پل را پشت سر ازبکان ویران کردند. ازبکان نیز بی خبر از همه جا ، به دنبال 300 سواره امیر بیگ ناگهان خود را در تاریکی شب در میان نیم دایره ی بزرگ مرکب از 17.000 لشکر شاه اسماعیل دیدند. به یکباره با بانگ چاوشان و جارچیان دسته ی مشعل داران مشعل ها را افروختند و فضای داخل کمین نیم دایره را همچون روز روشن نمودند.بلا فاصله بقیه ی جنگاروان هم به کشتار ازبکان پرداختند و جمع زیادی از آنها ، از جمله شیبک خان را از دم تیغ گذراندند. سر شیبک را بریدند و آن را پر از کاه کرده برای سلطان بایزید فرستادند. به قولی دیگر ، دست و پای وی را نیز بریدند و به حکام اطرف و اکناف مملکت سپردند و استخوان سرش را قدح مجلس بزم کردند. [center][color=#008000][size=5]ادامه دارد . . . . .[/size][/color][/center] [center][size=5][color=#800080]تمام حقوق این نوشته متعلق به military.ir هست و کپی از آن تنها با ذکر نام سایت و درج لینک صفحه بلا مانع است.[/color][/size][/center] [size=5][color=#000000][size=4][b]سرچشمه : تاریخ چهار ساله ارتش ایران[/b][/size][/color][/size] [size=5][color=#000000][size=4][b]نویسنده : اسدالله معطوفی[/b][/size][/color][/size]
  20. Che

    شاه اسماعیل صفوی "بخش دوم"

    کاوه جان همچنین آمده است که : شاه اسماعیل فرمان داد که دست راست شیبک خان را نزد رستم روزافزون والی ساری و علی آباد مازندران ببرند. درویش بیگ یساول مأمور بردن آن شد و هنگامی که پیش رستم رسید آن دست را بر دامن او انداخت و گفت: «شاه می‌فرمایند گفته بودی که دست من است و دامن دولت شیبک خان. چون دست تو به دامن او نرسید، اینک دست شیبک خان و دامن نکبت تو» لینک های مرتبط از جانب بنده : http://www.military.ir/forums/topic/26853-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84-%D8%B5%D9%81%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA/ http://www.military.ir/forums/topic/26825-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%B4-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B5%D9%81%D9%88%DB%8C%D9%87-1148-907-%D9%87%D9%80%D9%82-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%B6%D9%85%D8%A7%D9%85-%D9%86/
  21. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10270/074.jpg[/img][/center] [size=5]صفویان[/size] [size=5][size=4]بنیان گذار سلسله ی صفویه شاه اسماعیل است که نصب او به [/size][/size]شیخ صفی الدین اردبیلی (650 - 735 هـ) رئیس صوفیان طریقت صفوی میرسید.به همین دلیل این سلسله را صفویه نامیدند.شیخ صفی الدین داماد و یکی از صوفیان مرید شیخ تاج الدین زاهد گیلانی محسوب می شد که در اردیبل بر مسند ارشاد نشسته بود.تصوف و صوفی گری که سابقه ی طولانی در ایران داشت ، از زمان مغول بر بستر اوضاع سیاسی و اقتصادی نا به سامان جامعه ی ایران رشد و اعتلای بیشتر یافت.زیرا هجوم مغول نا انمنی ، گسترش فقر ، آشفتگیها و بیم و هراس را بر زندگی مردم تحمیل نموده بود ، بنابراین گرایش و کشش به صوفی گری آرام بخش آلام و رنجهای بخشی از مردم می توانست باشد. شیخ صفی الدین در چنین شرایطی توانست در آذربایجان و آسیای صغیر پیروان زیادی پیدا کند که توسط نمایندگان او به نام ((خلیفه)) هدایت و رهبری می شدند.پس از وی به ترتیب پسرش شیخ صدرالدین (704 - 794 هـ) ، خواجه علی ، شیخ ابراهیم و سپس شیخ جنید جانشینانش شدند.از بین این عده شیخ صفی و پسرش شیخ صدرالدین ، سنی شافعی مذهب بودند و بقیه از زمان خواجه علی گرایش به شیعه پیدا کردند. در بین خاندان صفوی به تدریج گرایش و استحاله از جنبه های معنوی به جنبه های دنیوی نیز پدید آمد.آن چنان که برای کسب قدرت سیاسی خیزی بلند برداشتند.آنها دست به شمشیر و تیر و کمان بردند سپس در زمان شیخ جنید ، نامبرده به دیاربکر نزد اوزن حسن آق قویونلو رفت ، دست ارادت به او داد و خواهر خود خدیجه بیگم را به عقد وی درآورد.ام سر انجام در جنگ با شروانشاه به سال 560 کشته شد.مریدان جنید رزمندگان شجاعی بودند که به نوشته ی انجل لواین ((جنگجویان عریان)) تحت تاثیر روحانی - صوفیانه وی در زمان نبرد فریاد ((یا شیخ)) سر می دادند و مرگ را پذیرا می گشتند. پس از جنید ، پسرش شیخ حیدر دخترعمه اش ((مارتا)) یعنی فرزند اوزن حسن را که معروف به علم شاه بیگم بود به زنی گرفت.مادر مارتا،دسپینا خاتون دختر کالویوس آخرین امپراتور مسیحی طرابوزان بود.شیح حیدر به مریدانش امر کرد که به جای کلاه ترکی ، تاج 12 ترک از سقرلاط سرخ بر سر بگذارند و به همین دلیل به آنها قزلباش ( سرخ سر ) می گفتند.حیدر نیز در مصاف با شروانشاه که از طرف یعقوب ترکمان حمایت می شد به سال 893هـ کشته شد.از وی یه پسر به نام های علی ، ابراهیم و اسماعیل باقی ماندند که هر سه توسط یعقوب(پسر عمه شان) در قلعه استخر فارس زندانی شده بودند. [size=5]شاه اسماعیل ( 907-930 هـ / 1501 - 1523 م )[/size] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10270/Sefi_1-y_1629-42.jpg[/img][/center] [size=5][size=4]وی به مدت 6 سال نزد سادات قوامی گیلان به سر برده بود.عاقبت در سال 905 به سن 13 سالگی به همراه مریدان خود به سوی اردبیل آمد.در راه بسیاری دیگر از مریدان به او پیوستند و جمعیت آنها به 1500 نفر رسید.چون حاکم ترکمان اردبیل از ورود آنها به شهر جلوگیری نمود ، مجبور شدند به ارزنجان بروند. در این مکان قریب به 1000 تن از طوایف ترک صوفی آسیای صغیر نیز به آنان پیوستند طوریکه پس از تجهیز ، شرایط مطلوبی را برای رزم با حریفان خود پیدا کردند. بدین ترتیب هسته ی اول سپاه اسماعیل که همان اولین صوفیان مریدش بودند ، شکل گرفت.[/size][/size] [size=5][size=4]اوایل حاکمیت اسماعیل در جنگ با شروانشاهان ، اواسط حکومتش نبرد با ازبکان و اواخر آن نیز در ستیز با عثمانی ها گذشت.شروانشاه دشمن اولیه و اصلی او به شمار می رفت ، چرا که پدر و پدربزرگش را در جنگ با شروانشاه از دست داده بود.بنابراین در اولین اقدامات جنگی خود بدان سو روانه شد (906هـ).آنجللو سفیر ونیزیان که خود همراه این سپاه و شاهد وقایع بوده می نویسد : ((پس از 4 روز به دربند رسیدیم . همه ی مردم گریخته اند ، تنها دژ آن پایداری نمود.همه ی برج های دژ را تازه برافراشته اند و برفراز آن مردان جنگی با نیزه ، فلاخن و تیر و کمان جای گرفته اند[/size][/size].این دژ دو در دارد که دور آنها را با سنگ ها چیزی مانند سنگ چخماق دیوار کشیده اند......شهر دربند را که دمیر قاپو ( در آهنین ) می خوانند توسط اسماعیل 20 روز شهر بندان (محاصره شدید) کردند. سه نقب زدند که نتیجه ای نداشت ، عاقبت لشکریان او زیر یکی از برج ها را کندند و جای گود شده را با هیزم پر نموده و آتش زدند. دودی عظیم به هوا خواست و چون دژ بند (نگهبان قلعه - رئیس فرمانده قلعه ) آن را دید نیمه شب کس نزد شاه اسماعیل فرستاد و بر جان و مال دژنشینان زنها خواست تا دژ را تسلیم کند.اسماعیل نیز خرسند شد و بامداد روز دیگر آنجا را تصرف کرد و در آن ساز و برگ ، توشه و جنگ افزار فراوان یافت و من خود دیدم که جوشنهای بسیار به حضور شاه اسماعیل آوردند.)) بدین ترتیب با پیروزی های اولیه و غنائم به دست آمده ف کار تجهیز و بسیج قوا را برای او سهل نمود.این پیروزی ها به علاوه رهبری کاریزماتیک (روحانی) او ، بر قدرت فرماندهی اش افزود و عامل تهییج مناسبی برای جنگاورانش در میادین نبرد گردید.در این باب انجللو که شاهد تعدادی از این نبرد ها بود چنین نگاشته است : (( شاه اسماعیل را سپاهیان می پرستند و بسیاری از آنها بی جوشن و زره می جنگند و از مردن راضی هستند. آنها با سینه های برهنه به میدان جنگ می روند و فریاد می زنند شیخ، شیخ .....سربازانش معتقدند که او نخواهد مرد.آنها کلاه سرخ نوک تیز 12 چین بر سر می نهند و ریش و سبیلشان را نمی زنند.....عده ای از آنها زره ای دارند از صفحات زر اندود که از بهترین پولاد شیراز ساخته شده.برگستوان اسبهایشان از مس و مثل برگستوان مردم سوریه قطعه قطعه است.بسیاری از سپاهیان سواره او کلاه خود های فلزی سنگین دارند و بر اسب می نشینند.....آنها از منجنیق ، خنجر ، نیزه ، سپر ، تیروکمان ، گرز و شمشیر استفاده می کنند)).یکسال پس از پیروزی در دربند ، در نبرد دیگری به همراه 7000 جنگاور خود ، سپاه 27000 نفره شروانشاه را درهم کوبید و دستور داد تا سر های سربازان دشمن را جمع کنند و بر روی هم بچینند. [size=5]فتح باکو و جنگ با سپاه الوند میرزا ترکمان[/size] [size=5][size=4]شاه اسماعیل برای فتح باکو نیروی زبده ای را جمع آوری کرد و در اسرع وقت آنها را به پای حصار شهر رساند. در اولین اقدام دستور داد چند ناحیه از خندق دور حصار شهر را برای عبور لشکریان پر کنند.ولی هنوز این کار عملی نشده بود که اهالی شهر خود را تسلیم کردند و دروازه ها را گشودند. اشراف ، کلانتران شمشیر به دست و کفن در گردن به در گاه او امدند و مراتب اطاعت خود را اعلام نمودند.اسماعیل عذرشان را پذیرفت و فردای ان روز دستور داد سردار بزرگش خادم بیگ به همراه عده ای جنگاور ، تمام خزاین ، طلا و نقره باکو را به لشگرگاه و جلوی خرگاهش منتقل کنند و بر روی هم انباشته نمایند.آنگاه امر کرد که حتی خمس غنائم که حق او بود به همراه 4 بخش دیگر بین مریدان ( سربازان ) به تساوی تقسیم کنند.این اقدام وی مخصوصا مسئله تقسیم مساوی غنائم ف رابطه ی بین مرید و مراد و یا سرباز و فرمانده را به شدت تقویت کرد و تاثیر مثبتی نیز بر جنگاورانش گذاشت.پس از این فتح و گشودن قلاع اطراف باکو ، اندکی بعد تصمیم به فتح شیراز گرفت اما هنوز مدت کوتاهی از فکر باکو فارغ نشده بود که الوند میرزا با 30.000 سوار روانه شروان شد و سردار خود عثمان سلطان ترکمان را به همراه 10.000 سوار از گنجه به جنگ سرداران شاه اسماعیل یعنی قرابیری قاجار و حلواچی اوغلی که 5000 هزار سوار در اختیار داشتند ، فرستاد و جنگی ((سردار به سردار)) در گرفت که در طی ان قرابیری کشته شد و 5000 سوار الوند میرزا ترکمان هلاک گردیدند.این نبرد نتیجه رضایت بخشی برای هیچ یک از دو طرف نداشت ، بنابراین الوند میرزا تصمیم گرفت شخصا با شاه اسماعیل رو به رو گردد.اسماعیل نیز اماده نبرد شد.دو سپاه پس از آنکه برابر یکدیگر قرار گرفتند به آرایش نیرو پرداختند.جنگی سخت در گرفت ، شاه اسماعیل حلواچی اغلو را چرخچی نمود.ستیزی خونین از بامداد تا شامگاه ادامه یافت و سرانجام 18000 سپاه الوند میرزا ( به قول تاریخ جهان آرا 2000 و لب التواریخ 8000 نفر ) کشته شدند و آنچانکه میدان نبرد را خون فرا گرفت.اسماعیل که خود شخصا شمشیر میزد ، شجاعانه توانست تا پای علم دشمن پیش بتازد و پای علمدار سپاه دشمن را قطع نماید.با فرار الوند میرزا و بقیه سپاه او ، لشگرگاهش به غارت رفت و سرها ی کشتگانشان نیز به روی هم انباشته گردید.بلادرنگ در میدان جنگ به دستور شاه اسماعیل خرگاه افراشتند و به تمام سرداران و فرماندهان شمشیر ، خلعت طلا و نقره بخشیدند.[/size][/size] [size=5][size=4]پس از این پیروزی اسماعیل وضع خود را تثبیت شده یافت.بنابراین در تبریز بر تخت شاهی نشست ، خطبه به نامش خواندند و سکه ها ضرب نمودند.اما هنوز اندک زمانی از این وقایع نگذشته بود که خبر رسید ترکمانان بار دیگر تجهیز شده و قصد جنگ دارند.این بار سلطان مراد برادر الوند میرزا در راس یک سپاه 30.000 که 10.000 نفر انان ترکمان و 20.000 نفر بقیه را عثمانی در اختیارش نهاده بود، به سوی شاه اسماعیل آمد و اعلان جنگ داد.در نبرد سخت دیگری که به وقوع پیوست ، شاه اسماعیل یگان توپخانه را در نیز درجلو صف لشکریان به کار گرفت. با آغاز حمله ((یکباره 25 گلوله شلیک کردند که 7000 ترکمن و عثمانی را بکشتند....شاه نیز خود را در میدان به الوند میرزا رسانید و با شمشیر چنان ضربتی بر او کوفت که از فرق سر تا زین شکاف بگرفت)).در این جنگ عثمان پاشا فرمانده بزرگ عثمانی ها نیز به دست ابراهیم و زال پاشا به دست حلواچی اوغلی به دیار نیستی فرستاده شدند.از لشکریان 30.000 نفری آنها همقریب به 17.000 نفر به هلاکت رسیدند که ((در کمر هر یک 20 تومان طلا بود و به دست سپاه قزلباش بیفتاد)).همان شب به امر شاه اسماعیل ، سلطان ابراهیم ( برادر شاه اسماعیل ) از یکسو و حلواچی اوغلی[/size][/size] از سوی دیگر لشگرگاه را به همراه تعدادی سرباز قراول و نگهبان تا صبح پاس داشتند تا دشمن منهزم شده اقدام به عملیات شبیخون و ناگهانی ننماید.اما خیلی زود بار دیگر ترکمانان و عثمانی ها توانستند اینبار 120.000 نفر را بسیج و آماده جنگی جدید کنند.در مقابل این انبوهی سپاه،قزلباش ها تنها 12000 نفر را صف آرایی کردند.عثمانی ها لشکریان خود را به 7 صف آرایش دادند که وزیر اعظم در صف پنجم ، مصطفی پاشا وینگچری آقاسی در صف دوم ، سلطان مراد میرزا در صف چهارم و توپخانه در دو طرف میدان استقرار یافتند. با ورود چرخچیان دو طرف به میدان جنگ شدیدی آغاز شد.شاه اسماعیل خود به همراه 2000 جنگجوی زبده از جان گذشته بر صف دشمنان تاخت و پس از عبور از چهار صف به دنبال سلطان مراد که از پای علم گریخته بود شتافت.ولی چون اورا نیافت وزیر اعظم عثمانی ها را به (( شمشیر حیدری ذوالفقارنژاد)) خود به دو نیم کرد و سرش را به فتراک بست و جنگ کنان به عقب بازگشت.در این گیرو دار ناگهان دشمنان پای به فرار نهادند و تا 4 فرسخ تحت تعقیب قرار گرفتند.در این جدال نیز 40000 هزار سپاه عثمانی و ترکمان کشته شدند ، بار دیگر لشگر گاه آنان تاراج شد و غنائم بدست آمده بین جنگاوران قزلباش تقسیم گردید.آنگاه در پی ترکمانان به سوی اصفهان روانه شد.با آمدن این سپاه ((مردم و سادات شهر دروازه ها را به سوی آنها گشودند و به پای بوس شاه بیامدند....سپس به سوی قلعه ی تبرک که 5000 ترکمان به همراه سلطان مراد در آنجا ببودند، برفتند و سیبه ها را به سوی قلعه بردند)). آنها توانستند در تاریکی یکی از شب هابا سوراخ کردن دیوار قلعه ، ناگهان تکبیر گویان به درون قلعه بریزند و 3000 ترکمان را قتل عام نمایند.از این تاریخ به بعد ترکمانان در یافتند که آب رفته را نخواهند توانست به جوی بازگردانند.زیرا حکومت اسماعیل ثبات لازمرا به دست اورده بود و عثمانی ها بیش از این حاضر نبودند از یک نیروی میرنده در مقابل یک نیروی بالنده،جدید و پر توان،حمایت کنند. بنابراین بعضی از طوایف انها از جمله 7 طایفه : شاملو ، تکلو ، ذوالقدر ، افشار ، روملو ، استاجلو و قاجار دست بیعت به شاه اسماعیل دادند ، بسیاری از آنها کلاخ 12 ترک بر سر نهادند و قزلباش نام گرفتند.به همین دلیل مینور سکی صفویه را جانشینان بلافصل سلاطین ترکمان آق قویونلو می داند.شاه اسماعیل به خاطر قدردانی و در حقیقت آرام و مطیع نمودن آنان پاداش فراوان از جمله به رؤساشان عطا کرد که زمین های فراوان قسمتی از انها را تشکیل می دادند. اما بخشی دیگر از ترکمانان به سرکشی و مقاومت ادامه دادند.آنچنانکه سال بعد (908 هـ) شاه اسماعیل مجبور شد برای چندمین بار30000 نفر را تجهیز کند و به جنگ با آنان بپردازد.این ((زره داران کینه کوش و بهادران جوشن پوش با سپر های رنگارنگ ، خنجر ، شمشیر ، گرز و ششپر.......لشکریان 70.000 نفره مراد بن یعقوب را درهم کوفتند و سنگر های آنها ا که از عراده ها توپ ، ضرب زن ، تخته و چپر بود از جا کندند و زنجیر های عراده های توپ را با تبرزین پاره چاره نمودند)).مراد بیگ نیز به شیراز گریخت.اما شاه اسماعیل هم راضی نبود وی را رها کند ، بنابراین در ربیع الاول سال بعد به شیراز لشکر کشید و پس از سرکوب آخرین مقاومت آنان ، دولت آق قویونلو ها را برای همیشه به حافظه تاریخ سپرد. این لشکر کشی دستاورد دیگری نیز داشت.از جمله سرداران ، امرا ، اعیان و اشراف نواحی و ولایات مختلف مثل کرمان ، یزد ، اصفهان ، کرمانشاه ، فارس و کردستان مراتب اطاعت از شاه اسماعیل را پذیرفتند ، به غیر از کیا حسین چلاوی فرمانروای رستمدار.بدین ترتیب دامنه و حوزه ی قلمرو حکومت اسماعیل به نواحی مختلف ایران گسترش یافت.برای سرکوب عصیان کیاحسین نیز 12.000 مرد جنگی را با تفنگ های فیتیله ای که فوج هایی از آنها زنبورکچی و تیر و کمان دار بودند روانه آن مناطق نمود.کیا حسین تمام قلاع ناحیه کوهستان رستمدار را تا مازندران ترمیم و تعیمر کرده بود که مهمترین انها عبارت بودند از : قلعه ی استا ، فیروزکوه و گل خندان.با ورود سپاه قزلباش به این نواحی ، گروهی از دلاوران و جنگآوران رستمدار و مازندران هم که در تیراندازی با تیر و کمان و بکار بردن ژوبین و خشت استاد بودند به آنها پیوستند.قبل از آغاز جنگ ، سردار بزرگ شاه اسماعیل یعنی الیاس بیگ با نیرنگ ِ کیاحسین در قلعه ی ایرج ورامین دستگیر و به قتل رسید.با شنیدن این خبر شاه خود شخصا در رمضان 909 از قم به سوی رستمدار آمد و قلعه ی گل خندان را به وسیله ی فوج نفت انداز ، آتشخانه که با گلوله های از سنگ پر می شدند و چرخهای قلعه کوب به تصرف در آورد ، سپس به قتل عام مدافعان آن پرداخت. پس از این پیروزی به سوی فیروز کوه سرازیر شدند.این دژ بسیار مستحکم و از نظر آذوقه ،آب و سلاح به قدر کفایت ذخیره داشت.در روز اول سپاهیان قزلباش قلعه را کاملا محاصره کردند.سپس به امر شاه ناگهان هزاران بوق ، کوس ، کرنا و طبل و شیپور به صدا در آمدند طوریکه صدا مهیب آنها موجب تزلزل روحیه مدافعان قلعه گردید ، سپس بامداد روز بعد عملیات سراسری آغاز شد. منجنیق ها ، دیوار کوب ها ، کله قوچ ها و سایر ماشینهای قلعه گیری به کار گرفته شدند و همزمان با کار نقب زنی نقابان، پرتاب گلوله های سنگی بزرگ ، شیشه های نفت شعله ور و تیرباران مداوم ادامه یافت.15 روز تمام این وضع به درازا کشید عاقبت در اخر ماه شوال علی کیا حاکم دژ خود را به همراه کلید های قلعه تسلیم کرد.قزلباش ها پس از قتل و غارت در این قلعه ، بار دیگر به حرکت خود ادامه دادند و به سوی قلعه ی استا آمدند.بعد از رسیدن به پشت دروازه های قلعه ، چند روزی را به بررسی مواضع و استحکامات آنجا گذراندند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که آنجا را به خاطر استحکامات دفاعی اش نمی توان به سادگی با آلات دفاعی رایج فتح نمود.بنابراین تصمیم گرفته شد آب هبله رود را که از پای حصار قلعه عبور کرده و آب شرب آنها را نیز تامین می نمود ، منحرف نماید.پس حسین بیگ لله به همراه گروهی از سپاهیان به وسیله ی حفاری ها طاقت فرسا توانستند بستر مسیر رود را عوض کنند و اندک زمان بعد فریاد تاعطش و تشنگی اهالی را به آسمان برسانند و سرانجام به در خواست آنها ، کیا حسین که خود در قلعه حضور داشت و آنجا را مرکز و ستاد فرماندهی 12.000 جنگاورانش نموده بود ، تسلیم شد. [center][size=5][color=#008000]ادامه دارد . . . . .[/color][/size][/center] [center][size=5][color=#800080][size=4][size=5]تمام حقوق این نوشته متعلق به military.ir است و کپی از آن تنها در صورت ذکر نام سایت و درج لینک صفحه ی مطلب بلا مانع است[/size][/size][/color][/size][/center] [size=5][color=#800080][size=4][size=5][size=4][b]سرچشمه : تاریخ چهار هزار ساله ارتش ایران[/b][/size][/size][/size][/color][/size] [size=5][color=#800080][size=4][size=5][size=4][b]نویسنده : اسدالله معطوفی[/b][/size][/size][/size][/color][/size]
  22. [quote name='heliaa' timestamp='1390283612' post='360710'] خیلی ممنون جناب پیشوا! خیلی وقت منتظر این تاپیک بودم! میشه یه کم فارسی تر بنویسیدش؟ بعضی چیزهاش یه کم عجیب هست، میتونید چک کنید که درست هست یا نه؟ [/quote] فارسی تر یعنی چی؟جاییش اگه نامفهومه بگید تا توضیح بدم..... بله ، خود منم بعد از خوندن این تیکه راجع به شلیک 25 گلوله توپ و تلفات 7000 نفری تعجب کردم ولی راست یا دروغ بودنش بر گردن نویسنده کتاب......
  23. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/normal_69439952532636404774.jpg[/img][/center] [size=5]پیشگفتار[/size] : در سال 907 هجری قمری اسماعیل فرزند شیخ حیدر و از نوادگان شیخ صفی الدین اردبیلی با اتکا به مذهب شیعه ی دوازده امامی و پس از 886 سال از انقراض سلسله ی ساسانیان برای نخستین بار ، سلسله ای را بنیان نهاد که توانست ایرانی یکپارچه به گستره ی ایران ساسانی را دوباره از نو بنا سازد. در آن زمان واژه ایران برای ایرانیان واژه ای ناآشنا به شمار می رفت ولی وی توانست با یک مدیریت کارآمد دوباره آن را در اندیشه ها زنده نماید و طبیعی است که برای چنین کسی نقش ارتش توانا تا چه اندازه می توانست کارساز و سودمند باشد. پس از وی دیگر فرمانروای دودمان صفوی که ارتش را گسترش بخشید و آن را به جنگ افزار گرم نیز مجهز ساخت ، شاه عباس اول یا بزرگ (986-1038 هـ.ق) بود. [size=5]ترکیب و استعداد[/size] ارتش ایران در زمان صفوی تنها دارای نیروی زمینی بوده که آن هم به دو بخش تقسیم می شده است. [size=5]الف - نیروی نظامی همیشگی سلسله ی صفویه[/size] این نیرو شامل سواران قزلباش بود که در زمان شاه اسماعیل نزدیک به دوازده هزار تن می شدند. رفته رفته شمار آنان افزایش یافته و در زمان شاه عباس به شصت هزار تن رسیده است. شاه عباس برای کم کردن اتکای حکومت به نیروی قزلباس ، نیروی با نام شاهسون یا دوستداران شاه تشکیل داد که شامل دوازده هزار پیاده و ده هزار سوار بود. از نظر سازمان یگان ها باید گفت که در زمان شاه اسماعیل صفوی هر ایل ، طایفه و یا امیر نشین یا استان ، بایستی تعدادی که از طرف حکومت مرکزی برای آن تعیین می گردید با فرمانده و سرپرستی مشخص در اختیار دولت مرکزی قرار می داد. ولی در زمان شاه عباس ، با بهره گیری از چگونگی سازماندهی نیرو ها به روش اروپائیان ، برای نخستین بار یگان سازمان یافته به نام سازمان 10-10 به شرح زیر تشکیل شد : -هر گروه شامل 10 نفر به فرماندهی یک گروهبان به نام اون باشی. -هر گروهان شامل 10 گروه (100 نفر) به فرماندهی یک نفر به نام یوز باشی. -یک یگان بزرگ تر شامل 10 گروهان (1000 نفر) به فرماندهی مین باشی یعنی در حد یک گردان یا فوج -یک یگان عمده شامل 10.000 نفر به فرماندهی یک نفر به نام امیر تومان که این بالاترین رده ی فرماندهی در یگان های سازمانی بوده است و فرماندهان بالاتر مستقیما از سوی شاه برگزیده می شدند. در زمان صفویه برای نخستین باز موضوع استخدام و یا بیان آن روزگاران اجیر کردن نظامان عملی گردید که افراد ارتش دارای دستمزد ماهیانه بودند و در صورت شهید شدن ، مبلغی به خانواده و بازماندگان وی پرداخت می شده است. پس از پیروزی ها نیز پرسنل پاداش دریافت می داشته اند. [size=5]ب - نیروی نظامی نا همیشگی سلسله ی صفویه[/size] این افراد شامل جنگاوران قبایل و امیران محلی تابع حکومت مرکزی بوده که آنها نیز بیشتر سواره بوده اند و پیاده نظامی آموزش دیده و منسجم در ارتش صفویه وجود نداشته است. در ارتش صفوی نیروی دریایی وجود نداشته و شاه عباس برای بیرون راندن پرتغال ها از خلیج فارس از نیروی دریایی انگلیس کمک گرفته است. [size=5]پ - جنگ افزار ، ساز و برگ و ابزار های ترابری سلسله ی صفوی[/size] [size=5]جنگ افزار[/size] نیزه های بلند ، گرز های آهنین ، تیر و کمان ، شمشیر ، خنجر ، تبرزین بوده و توپ و تفنگ در ارتش وجود نداشته ولی از "شمخال*" استفاده می نمودند تنها پس از شکست در نبرد چالدران بود که به فکر استفاده از جنگ افزار گرم برآمدند و از زمان شاه عباس توپخانه به جنگ افزار های ارتش ایران افزوده شد. او یک هنگ مستقل توپخانه وابسته به پیاده نظام تشکیل داد که دارای پانصد عراده توپ برنجی ساخت ایران بود. در اواخر حکومت صفویه تفنگ که عمدتا ساخت کشور های اروپایی بود وارد ارتش گردید. [size=5]ساز و برگ[/size] زره و کلاه خود برای افراد و زره ی فولادی ویژه برای اسبان بوده است. [size=5]ابزارهای ترابری[/size] چون بیشتر ارتش صفوی را سواره نظام تشکیل میداد ، اسب بیشتر استفاده رو داشته و از دیگر چهارپایان نیز در جابجایی ها بهره برداری می شده و ارابه و گاری برای ترابری آذوقه و خوار و بار به کار می رفته است. [size=5]نبرد چالدران[/size] [size=5]1[/size]) [size=5]زمینه[/size] [size=5][size=4]پس از اینکه به دستور شاه اسماعیل ، مذهب شیعه در ایران رسمیت یافت ، در کشور عثمانی شورشی علیه حکومت برپا شد که منجر به کشته شدن چهل هزار تن از شیعیان آن کشور به دستو سلطان سلیم خان (1520-1512 میلادی) خلیفه عثمانی گردید.[/size][/size] [size=5][size=4]این کشتار وحشتناک نخستین هشدار سلطان سلیم به شاه اسماعیل بود زیرا وجود شاه اسماعیل و ترویج آیین شیعه را مخالف منافع خویش می دانست. با اشاره ی او فتوای علمای درباری که ثواب کشتن یک شیعه به مراتب بیش از کشتن هفتاد مسیحی است ، صادر گردید و طبیعی بود که می خواست از دنیای اسلام یک امپراتوری بنا نهد و ایران را در کام خود فرو برد و با فرستادن نامه اهانت آمیز به شاه اسماعیل و شورانیدن[/size][/size] ازبک ها علیه ایران تحریکات خود را آغاز نمود ولی شاه اسماعیل میل نداشت خود را ئرگیر جنگی ناخواسته با عثمانی ها نماید و می کوشید با مماشات و بدون اینکه بهانه ای به دست آن دولت بدهد به برقراری امنیت در سراسر کشور بپردازد. [size=5]2)استعداد نیرو های درگیر ، جنگ افزار ها ، [/size][size=5]ساز و برگ و ابزار های ترابری آنان[/size] [size=5]ارتش عثمانی[/size] [size=5](الف) استعداد[/size] [size=5][size=4]140.000 نفر ، 40.000 پیاده ، 80.000 سواره و 20.000 خدمه ی توپخانه و آماد.[/size][/size] [size=5][size=4][size=5](ب) جنگ افزار ، ساز و برگ و ابزار های ترابری[/size][/size][/size] [size=5][size=4][size=5]پیاده نظام[/size][/size][/size] [size=5][size=4][size=5][size=4]تیر و کمان ، خنجر ، تفنگ فیتیله ای ، تیردان با 50 تیر ، تبرزین ، تلوار (نوعی شمشیر منحنی).[/size][/size][/size][/size] [size=5][size=4][size=5][size=4][size=5]سواره نظام[/size][/size][/size][/size][/size] [size=5][size=4][size=5][size=4][size=5][size=4]نیزه ی نرم و چوبی به درازای 3/35 متر ، گرز ، شمشیر کوتاه و سبک و یک لبه.[/size][/size][/size][/size][/size][/size] [size=5][size=4][size=5][size=4][size=5][size=4][size=5]یگان های توپخانه[/size][/size][/size][/size][/size][/size][/size] [size=5][size=4][size=5][size=4][size=5][size=4][size=5][size=4]200 عراده توپ چرخ دار ، 100 عراده توپ کوچک که بار شتر می کردند ، 2000 راس اسب و 6000 نفر شتر.[/size][/size][/size][/size][/size][/size][/size][/size] [size=5][size=4][size=5][size=4][size=5][size=4][size=5][size=4][size=5]ارتش ایران[/size][/size][/size][/size][/size][/size][/size][/size][/size] [size=5][size=4][size=5][size=4][size=5][size=4][size=5][size=4][size=5](الف) استعداد[/size][/size][/size][/size][/size][/size][/size][/size][/size] [size=4]27.000 تن (7.000 پیاده[/size] ، 20.000 سوار) [size=5](ب) جنگ افزار ، ساز و برگ و ابزارهای ترابری[/size] [size=5][size=4]به اوایل تاپیک ، ترکیب و استعداد ارتش صفوی مراجعه شود.[/size][/size] [size=5][size=4][size=5]3) شرح منطقه ی نبرد[/size][/size][/size] [size=5][size=4][size=5][size=4]منطقه ی نبرد عبارت بود از دشت چالدران و در شمال باختری شهرستان خوی و 120 کیلومتری شهرستان تبریز به مساحت 750 کیلومتر مربع. به سبب درختزار بودن ، به ویژه در دو سوی رودخانه های دشت ، شرایط یکسانی برا هر دو طرف ایجاد شده بود.[/size][/size][/size][/size] [size=5][size=4][size=5][size=4][size=5]4) زمان نبرد[/size][/size][/size][/size][/size] [size=5][size=4][size=5][size=4][size=5][size=4]بامداد روز چهارشنبه دوم ماه رجب سال 920 هجری قمری برابر با 23 ماه اوت سال 1514 میلادی.[/size][/size][/size][/size][/size][/size] [size=5]5) شرح نبرد[/size] [size=5][size=4]بامداد روز چهارشنبه دوم ماه رجب (23 اوت 1514 میلادی ) ، ارتش عثمانی به دستور سلطان سلیم ، از تپه های باختری منطقه ی نبرد به دشت چالدران فرود آمدند. طرح سلطان سلیم این بود که با فریب ، نیروهای ایران را ئر برد توپخانه خود قرار دهد و بر این پایه یک یگان پیاده در جلوی یگان های توپخانه قرار داد.[/size][/size] [size=5][size=4]آنان ماموریت داشتند که به محض نزدیک شدن یگان های ایرانی از جلوی توپها دور شوند تا ماموریت توپخانه اجرا گردد ولی شاه اسماعیل که از تدبیر دشمن آگاه بود ، تصمیم گرفت از دو طرف به ارتش عثمانی تک نماید؛ از جناح راست ، شاه اسماعیل با یگان های زبده ی قزلباش و از جناح چپ ، ((خان محمد استاجلو)) فرمانروای دیاربکر. نیرو های جناح راست آنچنان سرعتی داشتند که نیرو های دشمن در جلوی توپ ها فرصت حرکت نیافتند و به جای آنکه از جلوی توپ ها کنار روند ، درجا با شمشیر و نیزه ی سواران دلیر قزلباش از پای در آمدند و بدین ترتیب توپخانه ی عثمانی در این جناح بی اثر شد ولی تک خان محمد استاجلو در جناح چپ بر خلاف تک شاه اسماعیل به نتیجه ی قطعی نرسیده و لذا سنان پاشا فرمانده ی یگان های آسیایی ارتش عثمانی دستور داد یگان های پیاده ی جلوی توپ ها به کنار رفته و آنها را آزاد نماید و پس از آن توپ ها به سوی نیروی خان محمد و ینی چری ها به سوی نیروی شاه اسماعیل تیراندازی نمودند.[/size][/size] [size=5][size=4]خان محمد استاجلو که در پیشاپیش سواران خود بود با نیمی از سربازانش جان باختند. سلطان سلیم از این پیروزی استفاده کرد و با عمده قوای خود به نیروی شاه اسماعیل تک نمود و علی رغک دلاوری های نیروی ایرانی به ویژه خود شاه اسماعیل که شمار زیادی از قراولان توپ ها و خود توپ ها را تنها با شمشیر از کار انداختند ، با تک یگانی از سواران عثمانی به شاه اساعیل و همراهان وی شکست سپاهیان ایران آغاز گردید و هنگامی که تلاش کرد خود و همراهان خود را نجات دهد ، زخمی شد که توسط یکی از سران قزلباش نجات یافت و زمانی که مقاومت در برابر توپ و تفنگ را بیهوده دید با هماهنگی خاص با نیرو های دشمن قطع درگیری نمود و به سوی تبریز رهسپار گردید.[/size][/size] [size=5]6) نتیجه نبرد[/size] [size=5][size=4]الف - تلفات؛به نقل از تاریخ نگاران از عثمانی ها 3000 نفر و از ایرانی ها بین 2000 تا 5.283 تن.[/size][/size] [size=5][size=4]ب - جدا شدن همیشگی دیار بکر از ایران[/size][/size]. [size=5][size=4]پ - پر آوازه شدن رشادت جنگی ایرانیان ، علی رغم شکست.[/size][/size] ت - وارد شدن ضربه به حیثیت نظامی شاه اسماعیل که تا نبرد چالدران از هیچ دشمنی شکست نخورده بود. ث - انصراف عثمانی از ادامه ی تک به ایران با دیدن فداکاری های ارتش صفوی. ج - فداکاری های سپاه ایران و شاه اسماعیل و جلوگیری از فرو رفتن ایران در کام امپراتوری عثمانی. چ - توجه به این موضوع که پیش نیاز پیروزی در جنگ ، برتری ساز و برگ ، جنگ افزار آتشین و آموزش است. عثمانی ها در این نبرد از اصل غافلگیری ، تمرکز ، آفند ، رزمایش به خوبی بهره بردند؛ شاه اسماعیل نیز از اصل صرفه جویی در قوا ، تامین و وحدت فرماندهی استفاده نمود. [b][color=#000000]سرچشمه : تاریخ نظامی و هنر جنگ[/color][/b] [b][color=#000000]نویسنده : شهرام رامتین[/color][/b] [b][color=#000000]ناشر : انتشارات دانشگاه افسری امام علی (ع)[/color][/b] [center][b][color=#800080]این نوشته متعلق به سایت military.ir هست و کپی از آن تنها با ذکر نام military.ir و درج لینک صفحه مجاز است[/color].[/b][/center] [color=#008080][size=2]------------------------------------[/size][/color] [color=#008080][size=2]با تشکّر از زحمات شما، منتقل شد[/size][/color] [color=#008080][size=2]PersianKing[/size][/color]
  24. [quote name='meshcat' timestamp='1390226076' post='360506'] سلام تا جایی که من میدونم اندلس دست مسلمونها بود نیچه هم در کتابش اشاره کرده و مسیحیانی که بعد از فتح مجدد اندلس اولین کارشون خراب کردن حمومها بوده رو محکوم کرده و تا جایی که میدونم هفتصد هشتصد سال اونجا دست مسلمونها بوده ولی باز نظر شما صاحبه منم اینا رو شنیدم [/quote] اندلس تا زمان امویان و عباسیان دست مسلمان ها بوده......