mohammadarea51

Members
  • تعداد محتوا

    336
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    7

تمامی ارسال های mohammadarea51

  1. [b]به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)[/b]، در طول دفاع مقدس خواهران در کنار رزمندگان به دفاع از مرزو بوم می پرداختند و این دفاع جانانه از همان روزهای آغازین جنگ کاملاً مشهود بود. مطلب زیر یکی از این فداکاری هاست. [center][color=#0000ff][b]***[/b][/color][/center] به دستور جهان آرا، خواهران سپاه برای نگهداری مهمات و محافظت از آنها به ماهشهر منتقل شدند اما سکینه و ربابه در خرمشهر رفت و آمد می‌کردند و ما همچنان در مکتب قرآن مستقر بودیم. روز بیست و سوم مهر، سید بحرالعلوم و یکی دیگر از برادران پیش ما آمدند و گفتند: جهان آرا گفته که، هیچ خواهری نباید در شهر بماند. همه باید از خرمشهر بیرون بروند. من و چند نفر از خواهران گفتیم: محال است ما برویم! ما شهر را ترک نمی‌کنیم! ما تا آخرین لحظه می‌خواهیم در شهر باشیم! سید عصبانی شد، اسلحه را روبروی ما گرفت و گفت: باید بروید! ما مقاومت کردیم. گفت اگر نروید، همه‌تان را می‌کشم، بعد در حالی که عصبانی بود با بغض ادامه داد، بمیرید، بهتر از این است که دست عراقی‌ها بیفتید! عراقی‌ها بغل گوش شما هستند آنها اول شهر هستند و شما دو تا میدان با آنها فاصله دارید و بعد ادامه داد: شهر دارد سقوط می‌کند، ما هم داریم آخرین زورهایمان را می‌زنیم. اگر شما نباشید، ما راحت‌تر مقابل آنها می‌ایستیم. چاره‌ای نبود. باید مقر را ترک می‌کردیم. انگار می‌خواستیم از عزیزترین موجود زندگی‌مان جدا شویم. به پهنای صورت آرام آرام گریه می‌کردیم. ماشین جلو در آماده بود. سوار شدیم و آن طرف آب داخل مقر سپاه رفتیم. [center][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/853707_PhotoA.jpg[/IMG][/center] شب بچه‌ها همه در مقر بودند که جهان آرا آمد. به بچه‌ها گفت همه شما آزاد هستید! می‌توانید بروید! من تکلیف را از گردن همه شما برمی‌دارم! هر که بماند شهید می‌شود! ما دستمان خالی است! هیچ کمکی به ما نمی‌رسد! به ما خیانت شده! بنی‌صدر خودش خائن است! بچه‌ها سر به زیر انداخته بودند و آرام آرام گریه می‌کردند! آن شب، مثل شب عاشورا بود و جهان آرا با تبعیت از امام حسین (ع) با یارانش آخرین صحبت‌ها را کرد و در آخر گفت: می‌بینید محمد نورانی، یک چشمش را از دست داده و مجروح است! مهدی هم شهید شده و جنازه‌اش روی زمین است! همه شما، جز این،‌ سرنوشت دیگری ندارید. بچه‌ها در جواب جهان آرا گفتند: تا آخرین قطره خونمان از خرمشهر دفاع می‌کنیم، اگر چه دستمان خالی باشد! فردا صبح همه بچه‌ها در شهر بودند. درگیری شدت گرفت دشمن از هوا و زمین خمپاره و توپ روی شهر می‌ریخت. دود غلیظی شهر را پر کرده بود. ما آن طرف آب از دور می‌دیدیم که شهر در حال سقوط است و می‌دانستیم که بچه‌های زیادی شهید شده‌اند. روز به نیمه رسیده بود که پل خرمشهر سقوط کرد و بعد صدای شلیک گلوله و خمپاره رفته رفته کم و کمتر شد؛ به جای آن، سکوتی وهم‌انگیز که در آن طرف آب حکمفرما شده بود، دلهره عجیبی در دل ما ایجاد می‌کرد. خرمشهر آرام و بی‌صدا، گویی از خستگی درگیری روز، خوابیده بود! گه‌گاه تک تیراندازان گلوله‌ای شلیک می‌کردند که در آن همه سکوت، صدای شوم جغد بد یُمن را در گوش زمزمه می‌کرد! خورشید داشت غروب می‌کرد! اما هنوز رزمنده‌ها در گوشه گوشه شهر با سلاح‌های سبک در مقابل تانک و زره‌پوش دشمن مقاومت می‌کردند. شب از راه رسید در سکوت وهم‌انگیز شب، فقط صدای حرکت آب، نشانه زنده بودن خاطرات خرمشهر بود و ما همچنان بی‌خبر از بچه‌های گروه! [color=#800080][b]راوی: بتول کازرونی[/b][/color] [url="http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920520000875"][color=#800080][b]لینک[/b][/color][/url]
  2. “ارنستو چگوارا دلاسرنا“نام کامل اوست و لقب «چه» را کوبایی ها به او داده اند، لقبی که در این کشور برای خطاب قرار دادن کسی با احترام به کار برده می شود. «چه» مبارزی است که آوازهء او تنها به آمریکای لاتین محدود نمی شود…. [center] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/Che-Guevara-9322774-1-402-300x300.jpg[/img][/center] مجلهء تایم چه‌گوارا را جزو یکی از صد چهرهء تاثیر گذار در قرن بیستم انتخاب کرده است. در استکهلم بیش از سیصد عنوان کتاب دربارهء او منتشر شده است. کافه‌ای در مالزی وجود دارد که روی تمام فنجان‌های قهوه‌اش عکس او چاپ شده است و پاتوق طرفداران «چه» است.تفریح جوانان میلانی، فروش تی‌شرت‌های «چه» کنار خیابان‌هاست. دولت برزیل نام چند سینمای این کشور را «ارنستو چه‌گوارا» گذاشته است. کلاه مدل «چه‌گوارا» پر فروش‌ترین نوع کلاه در تابستان‌های ترکیه است. مارک «چه‌گوارا» معروف‌ترین مارک سیگار در سودان معرفی شده است و باز هم طبق آمار مجلهء تایم حدود ۷۶ درصد جوانان دنیا «چه» را می‌شناسند و برای او احترام قائلند. مردم بولیوی به خود می‌بالند چون «چه» به خاطر آنان و در آنجا کشته شده است هرازگاهی دعوای میان ملت‌ها هم بالا می‌گیرد. ایرلندی‌ها معتقدند چون پدر «چه» اهل این کشور بوده پس «چه» به آن‌ها تعلق دارد. آرژانتینی‌ها می‌گویند که چون او ملیت این کشور را داشته و در همان جا تحصیل کرده پس یک آرژانتینی‌است. کوبایی‌ها اعتقاد دارند که چون «چه» در سرزمین آن‌ها و به‌خاطر آن‌ها جنگیده در یک سخنرانی گفته که افتخار می‌کند کوبایی باشد، پس او اهل کوبا است. چه‌گوارا را نمی‌توان متعلق به یک کشور دانست،چه آنکه نام و عکس چه‌گوارا امروزه در تمامی کشورهای دنیا به نماد اعتراض درمقابل استبداد و سرمایه داری نوین بدل شده است.«چه» متعلق به تمامی آزادی‌خواهان ضد امپریالیسم جهانست. ارنستو چه‌گوارا یکی از خیل عظیم اسطوره‌های تاریخ است.اندیشه و عشق او به انسان فراتر از مرزهای جغرافیایی و نژادی است.بارزترین ویژگی‌او را می‌توان روحیهء مبارزه جویی و آشتی ناپذیری با ظلم و استبداد در هر قیافه و شکل دانست.او نه مرد سیاست بود و نه حسابگر و از دغل‌ها و نیرنگ‌های آن بیزار. [b]زندگینامه[/b] «ارنستو چه‌گوارا» در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ در «روزاریو» دومین شهر مهم و بزرگ آرژانتین به دنیا آمد. در خانواده‌ای ممتاز از تبار اسپانیایی و ایرلندی که گرایش‌های سیاسی چپ داشتند، بزرگ شد. «ارنستو» بزرگ‌ترین فرزند خانواده بود. در سال ۱۹۵۳ از دانشکدهء پزشکی فارغ التحصیل شد و سپس سفر به دیگر کشورهای آمریکایی را آغاز کرد، سفری که نقطهء عطفی در زندگی او بود. در سال ۱۹۵۴ زمانی که در «گواتمالا» بود با پشتیبانی از حکومت «جاکوب آربنز» که منتخب مردم بود قدم به عرصهء مبارزات سیاسی گذاشت. آربنز در نتیجهء توطئه و در مداخلات تجاوز کارانهء سازمان سیا سرنگون شد و «چه» به مکزیک گریخت. اندکی بعد به فیدل کاسترو و دیگر انقلابیونی پیوست که با جنبش ۲۶ ژوییه در پی بر اندازی دیکتاتوری «فولژ نیسو باتیستا» در کوبا بودند.«گوارا» در دسامبر ۱۹۵۶ ازجمله مبارزانی بودکه به منظور آغاز مبارزه چریکی از عرشهء کشتی کوچک «گرانما» قدم به خاک کوبا گذاشتند. او که در اصل پزشک گروه بود همچون یک فرماندهء ارتش شورشی ظاهر شد. درپی سقوط «باتیستا» در دسامبر ۱۹۵۶، چه‌گوارا یکی از رهبران حکومت تازهء کارگران و دهقانان شد و پست‌های دولتی متعددی چون ریاست بانک مرکزی کوبا و وزارت صنایع به او واگذار شد. چه‌گوارا بارها به نمایندگی از کوبا درمجامع مختلف چون سازمان ملل متحد شرکت کرد. او در مقام یکی از رهبران جنبش ۲۶ ژوییه به برگزاری گردهمایی‌های گروه‌های سیاسی – که سرانجام در ۱۹۶۵ به بنیان‌گذاری حزب کمونیست کوبا انجامید – یاری رساند.گوارا در اوایل ۱۹۶۵ از همهء مسوولیت‌ها و پست‌های دولتی کناره‌گیری کرد و به منظور کمک به پیشبرد مبارزه‌های ضدامپریالیستی و ضد سرمایه‌داری در دیگرکشور‌ها، کوبا را ترک کرد وهمراه با داوطلبانی که بعدها در «بولیوی» به او پیوستند، نخست به کنگو «زئیر» رفت و در جنبش ضد امپریالیستی آن کشور به رهبری «پاتریس لومومبا» شرکت جست. از نوامبر ۱۹۶۶ تااکتبر ۱۹۶۷ جنبش چریکی بولیوی را بر ضد دیکتاتوری نظامی آن کشور رهبری کرد. درهفتم اکتبر ۱۹۶۷ در عملیات رزمی ساختهء سازمان سیا به دست نظامیان بولیوی زخمی و دستگیر و روز بعد از آن تیرباران شد. [center] [url="http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/untitled.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/untitled.jpg[/img][/url][/center] امروزه پس از گذشت سی و هفت سال ازمرگش هنوز هم او یکی از چهره‌های محبوب اسطورهای به خصوص درمیان جوانان است. اسطورهء عصیان که نامش پرچم هر مبارزه‌ای است. شخصی که تصویرش بر پیراهن‌های سرخی نقش بسته که جوانان معترض بر تن می‌کنند بی آنکه از اندیشه‌های انقلابی او خبر داشته و یا حتی جهان بینی او را پذیرفته باشند. «چه» می‌توانست همچون بسیاری از فارغ التحصیلان رشتهء پزشکی در گوشه‌ای از دنیا برای خود مطبی دایرکند، اما روح عصیانگرش او را واداشت تا به یاری همنوعانش درمناطق استبداد زدهء آمریکای لاتین بشتابد. زمانی که چه‌گوارای جوان و دوست همراهش «آلبرتو گرانادو» با موتورسیکلت از ردهء خارج توترون ۵۰۰ مدل ۱۹۳۹، که تنها به بهای چند پزوی ناچیز خریداری شده بود، قصد سفر به دور آمریکای لاتین را جهت درمان بیماران جزامی کرد آمریکای سرخ لاتین در زیر چکمه‌های سنگین امپریالیسم جان می‌داد، اما نه «چه» و نه «آلبرتو» هیچ کدام از این حقیقت تلخ آگاهی نداشتند.آن‌ها تنها می‌خواستند مناظر بکر قارهء پهناورشان را از نزدیک ببینند و به کمک بیماران جزامی بشتابند، سفری که پایانش به گونه‌ای دیگر بود و باعث تولد انسان‌هایی شدکه اکنون نام آن‌ها را مترادف با انقلاب به کار می‌برند. ” چه‌گوارا” مردی بود که هرگز در بند مقام، رهبری و یا افتخارات نبود. او اعتقاد راسخ داشت که مبارزهء چریکی انقلابی، شکل بنیادین اقدام برای کسب آزادی خلق‌های آمریکای لاتین است و این نتیجه‌گیری ناشی از اوضاع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تقریبائ تمام کشورهای آمریکای لاتین بود. «چه» عمیقائ بر این باور بود که رهبری سیاسی و نظامی مبارزه چریکی باید یگانه باشد و این که مبارزه تنها می‌تواند توسط خود واحد چریکی رهبری شود، نه از طریق دفاتر راحت بوروکرات ها در شهرها. چه‌گوارا به معنای واقعی کلمه یک چریک مبارز اینترناسیونالیست بود. او می‌گوید: « هر قطرهء خون ریخته شده در سرزمینی که در زیر پرچمش زاده نشده باشی، تجربه‌ای است که به زندهء ماندگان منتقل می‌شود تا بعدا آن را در مبارزه برای رهایی کشورشان به کار برند. همچنان‌که که خلقی خود را آزاد می‌سازد، ‌قدمی بر می‌‌دارد در پیکار برای رهایی مردم خود ما.» «چه» معتقد بود که هر انسانی برای رهایی از ظلم و استبداد باید بهایی برای‌آزادی‌اش پرداخت کند، او می‌گوید: «اسکلت آزادی ما قبلا شکل گرفته است، هنوز گوشت و لباس به این اسکلت نیامده است، ما بهای آزادی خود و حفاظت از آن را با خون و ایثار پرداخت می‌کنیم. ایثار و فداکاری ما آگاهانه است، سیرآزادی طولانی و در بعضی قسمت‌ها ناشناخته است.» هفتم اکتبر ۱۹۶۷ «چه» آخرین سطرهای وقایع روزانهء خود و گروه چریکی‌اش را نوشت. روز بعد در ساعت یک بعدازظهر در یک درهء کم عرض و تنگ، جایی که برای درهم شکستن محاصره به انتظارشب نشسته بودند، نیروی عظیمی از دشمن برآن‌ها تاخت. گروه کوچک مردانی که واحد چریکی را تشکیل می‌دادند تا گرگ و میش بامداد قهرمانانه جنگیدند.ازکسانی که در نزدیک‌ترین مواضع به «چه» می‌جنگیدند کسی زنده نماند جزو دو نفر که به همراه «چه» مجروح و دستگیر شدند. روز بعد از دستگیری «چه» با شنیدن صدای شلیک فهمید که دو همرزم «پرویی» و «بولیوی‌اش» اعدام شده‌اند. نوبت به «چه» رسیده بود، مجری اعدامش دستخوش تردید شده بود. »چه» با استواری فریاد زد «شلیک کن نترس !» آنگاه با شلیک یک رگبار مسلسل از کمر به پایین حکم اجرا شد. جلادان دستور داشتند او را از سر و سینه هدف قرار ندهند تا مرگش به تعویق بیفتد. این تصمیم ظالمانه عذاب «چه» را طولانی می‌کند تا این‌که گروهبانی که او نیز مست بوده است گلوله‌ای به پهلوی او شلیک می‌کند و به زندگیش پایان می‌دهد. این شیوهء رفتار، درست نقطهء مقابل احترامی بود که «چه» بدون استثنا نسبت به افسران و سربازان بسیاری نشان می‌دادکه به اسارت او درآمده بودند. برای «چه» ساعت‌های پایانی زندگی‌اش در چنگ دشمن فرومایه قطعا بسیار تلخ بوده است; اما هیچ کس بهتر از او آمادگی گذراندن چنان آزمونی را نداشت. هشتم اکتبر چه‌گوارا تیر باران شد.جسدش را به هلی‌کوپتر بستند تا به همه اعلام کنند که چریک مبارز را دستگیر کرده‌اند پس از انتقال جسد «چه» به «هیگوئرا» روستایی درشمال بولیوی، تازه همه فهمیدند چه کسی کشته شده است. حکومت وقت از ترس، جسد «چه» را سوزاند و بقایای استخوانش را در مکان نامعلومی خاک کرد. سال‌ها بعد در پی فشار دولت کوبا و شخص فیدل کاسترو، دولت بولیوی استخوان‌ها را در تابوت گذاشت و به کوبا فرستاد تا «چه‌گوارا» در میان اشک و احترام دفن شود. [center] [url="http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/images-211.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/images-211.jpg[/img][/url][/center] [b]کمی بیشتر در مورد مرگ گه گوارا[/b] در بامداد ۸ اکتبر ۱۹۶۷ در نزدیکی لاایگه را (دهکده کوچکی در بولیوی و در نزدیکی کوه‌های آند)، چه‌گوارا به همراه چندتن دیگر از گروه چریکی به محاصره ارتش بولیوی -که به وسیله ماموران سیا و افسران آمریکایی همراهی می‌شد- درآمدند و دستگیر شدند. چند روز بعد چه توسط سربازان بولیویایی تران پس از شکنجه با شلیک گلوله اعدام می‌گردد. فیدل کاسترو می‌گوید: در زندگی از دو خبر خیلی ناراحت شدم. یکی خبر مرگ مادرم و دیگری خبر مرگ چه گوارا. [b]کشف جسد[/b] سال‌ها از محل دفن چه‌گوارا اطلاعی در دست نبود تا اینکه در سال ۱۹۹۵ یک ژنرال بولیویایی که در عملیات دستگیری او شرکت داشت مکان دفن او را که در کنار باند یک فرودگاه در نزدیکی جایی که در آن به قتل رسیده بود افشا کرد. بقایای جسد چه‌گوارا در سال ۱۹۹۷ (میلادی) به کوبا انتقال یافت و در سانتا کلارا، شهری که پیروزی‌های زیادی در جریان جنگ‌های انقلابی کوبا کسب کرده بود دفن شد و بنای یادبودی به افتخار او ساخته شد. [b]جلاد چه گوارا[/b] جلاد چه گوا ماریو تران در سال ۲۰۰۶ به بیماری آب مروارید دچار شد و در یک بیمارستان در کوبا مداوا گردید. پسر وی در مصاحبه با روزنامه Santa Cruz de la Sierra این گونه بیان داشت: ۴ دهه از زمانی که پدرم کوشید تا یک رویا را نابود کند گذشت، و چه بازگشت و نبرد دیگری را برد و به او ماریو تران پیر چشمهایش را برای دیدن رنگ آسمان و جنگلها و خنده نوه‌هایش هدیه داد. [b]چه گوارا چه میراثی را از خود بر جای گذاشت؟[/b] چهل سال بعد از اعدام چه گوارا هنوز هم زندگی وی و کارهایش یکی از بحث‌های ادامه‌دار در جهان است. خیلی از صاحب‌نظران از جمله نلسون ماندلا از وی به عنوان یک قهرمان نام می‌برد و او را الهام‌دهندهٔ آزادی برای تمامی کسانی می‌داند که آزادی را دوست دارند، همچنین ژان پل سارتر وی را هم روشنفکر می‌دانست و هم از او به عنوان کاملترین انسان عصر ما یاد می‌کرد. چه گوارا یک قهرمان ملی دوست‌داشتنی برای کوبائیان باقی می‌ماند و تصاویر وی روی سکه‌های فلزی کوبایی را زینت داده‌است و دانش آموزان هر روز را در مدرسه با این حرف آغاز می‌کنند که: ما نیز مثل چه خواهیم شد. ترانه آستا سیمپره که به یاد او ساخته شده از ترانه‌های محبوب است و به چند زبان اجرا شده‌است. در سرزمین مادری وی آرژانتین جایی که در دبیرستانها نام وی را به خاطر می‌سپارند موزه‌های بیشماری از چه کشور را پر کرده‌است و در سال ۲۰۰۸ یک مجسمهٔ برنزی از او در شهر تولدش روزاریو نصب گردید. علاوه بر این چه گوارا برای بعضی از بولیویایی‌ها به حضرت ارنست معروف است و او را فرد مقدسی دانسته و می‌پرستند. ‏ [center][url="http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/iuyjuxys227ksbqil3h41.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/iuyjuxys227ksbqil3h41.jpg[/img][/url][/center] [b]جملاتی که به چه گوارا نسبت داده شده است[/b] دستم بوی گل می داد، مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند اما هیچ کس فکر نکرد شاید من شاخه گلی کاشته باشم. رسالت یک انسان برای رسیدن به آزادی در صف ایستادن نیست بلکه بر هم زدن صف است. یک انقلابی واقعی همان جایی خدمت می کند که به او احتیاج است. می دانستم در لحظه‌ای که روح بزرگ حاکم، ضربه‌ای می زند تا تمام بشریت را به دو دسته مخالف تقسیم کند، من در کنار مردم عادی خواهم بود. رهبران بی رحم تعویض می شوند تا رهبر دیگری بی‌رحم شود. انقلاب، سیبی نیست که پس از رسیدن می افتد، ما باید به افتادن مجبورش کنیم. اگر تو در برابر هر بی‌عدالتی از خشم به لرزه می افتی؛ بدان که یکی از رفقای من هستی(یکی مثل من هستی). ما هرگز نمی‌توانیم از داشتن چیزی برای زندگی مطمئن شویم تا وقتی که برای آن مایل به مردن باشیم. سکوت استدلالی است که معانی دیگری را به دوش می‌کشد. ما نباید نزد مردم برویم و بگوییم: ما آمده‌ایم تا شما را زیر بال وپر خود گرفته و فقیرنوازی کنیم، یا علم خودمان را به شما تعلیم دهیم، کمبود فرهنگتان، جهلتان را از مسائل ابتدایی و اشتباهاتتان را به خودتان گوشزد کنیم. به جایش باید با ذهنی پژوهنده و روحی فروتن، از منبع عظیم دانایی و خرد ِ مردم بهره بگیریم. من نه یک مسیحی هستم و نه یک بشردوست. من هرچیزی به جز یک مسیحی هستم، و بشردوستی در مقایسه با باور من دارم بی‌ارزش به‌نظر می‌رسد. من به‌جای این‌که اجازه بدهم به یک صلیب میخ‌کوبم کنند، با هر سلاحی که دستم به آن برسد پیکار خواهم کرد. در یک انقلاب، انسان یا پیروز می‌شود یا می‌میرد، اگر آن انقلاب واقعی باشد. [color=#800080][background=initial]نويسنده : Yousefi[/background][/color] لینک : [url="http://www.pazhoheshkade.ir/%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%B3%D8%AA%D9%88-%DA%86%D9%87-%DA%AF%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%A7-%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F/"]http://www.pazhohesh...چه-گوارا-کیست؟/[/url] [b]منابع:[/b] [b]وبلاگ چیک[/b] [b]وبلاگ جملات حکیمانه[/b] [b]ویکی پدیا[/b]
  3. [size=4][font=Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma]نینجا (یا در ژاپن شینوبی) به مزدوران مخفی در دوران ژاپن فئودال گفته می‎شود. نینجاها تخصصشان در جنگ‌های غیرمتعارف بود. آنها معمولاً برای جاسوسی، نفوذ، قتل و گاهی هم برای مبارزات مستقیم استخدام می‌شدند و از هنر رزمی و روش جنگی نینجوتسو استفاده می‌کردند. کاربرد امروزی این کلمه به هنرجویان رشته رزمی نینجوتسو نیز اشاره دارد. در ژاپن باستان، معمولاً نینجاها برای نبرد با سامورایی‌ها به کار گرفته می‌شدند که بیشترین اولویت‌شان، شرافتمندی بود.[/font][/size] [center] [size=4][font=Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/ninja2.jpg[/img][/font][/size][/center] [size=4][font=Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma][b]روش جنگی[/b] ماهیت مرموز نینجاها، در قرن اخیر توجه مردم ژاپن و سپس کل دنیا را جلب کرد و آن را به بخشی از فولکلور و افسانه‌های ژاپن تبدیل کرد. نتیجه این افسانه‌سازی، مشکل‌تر شدن جدا کردن افسانه از واقعیت بود تا حدی که قابلیت‌های فراطبیعی مثل نامرئی شدن و راه رفتن روی آب، به نینجاها نسبت داده شد و این شخصیت، به شکل فیلم و داستان به فرهنگ عامه تمامی جهان، راه یافت. از واژه نینجوتسو برای توصیف فعالیت‌های مختلف نینجاها استفاده می‌شود. نینجاها با رنگ لباس تیره خود و پوشیدن نقاب همواره نمادی از ترس و دلهره برای ساموراییها مطرح بوده‌اند. برعکس سامورایی‌ها که از سلاح کاتانا به عنوان سلاح اصلی خود استفاده می‌کردند، نینجاها هر ابزاری را که می‌توانستند برای رسیدن به هدف خود به کار گیرند به عنوان سلاح در نظر می‌گرفتند. این تنوع در بکار گیری سلاح از آنان مبارزانی مخوف و راز آلود ساخته بود. شاید معروف ترین سلاح یک نینجا شورایکن یا ستاره نینجا باشد که تقریبا نماد این افراد یا این هنر نیز شده‌است. ستاره نینجا یا شورایکن سلاحی بود که از فاصله به طرف دشمن پرتاب می‌شد و با زخمی کردن یا کشتن حریف و دشمن او را از مقابله با نینجاها باز می‌داشت. توانایی این افراد در جاسوسی در گرو تغییر چهره و استتار آنها بود که ایشان از کودکی آنرا فرا می‌گرفتند و اساتید این هنر بودند. [b]تاریخچه[/b] تاریخ پیدایش نینجاها چندان مشخص نیست اما بسیاری از منابع به حوالی قرن ۱۴ اشاره می‌کنند. و لغت «شینوبی» نیز تا قرن ۱۵ دیده نشده‌است. در افسانه‌های ژاپنی آمده که نینجاها از نسل هیولایی هستند که نیمی انسان و نیمی کلاغ بود. بر اساس بیشتر منابع تاریخی نینجاها به تدریج خود را به عنوان نیروی مخالف همتایان طبقه بالاتر خود یعنی سامورایی‌ها در دوران حکومت فئودال‌ها بر ژاپن مطرح کردند و تکامل این هنر رزمی بین قرن ششم تا نهم میلادی در ژاپن اتفاق افتاد. پس از سقوط امپراطوری تانگ در چین در سال ۹۰۷ میلادی، تعدادی از فرماندهان نظامی چینی به ژاپن آمدند و تاکتیک‌ها و نظریات جدید جنگی را با خود به این جزیره آوردند. در دهه ۱۰۲۰ میلادی هم راهبان بودایی چینی وارد ژاپن شدند و دانش پزشکی و نظریات جنگی خود را هم که بسیاری از آن‌ها از هند ریشه گرفته و در تبت و نقاط مختلف چین تکامل یافته بود به ژاپن آوردند و روش‌های خود را به راهبان جنگجوی ژاپنی و اولین طایفه‌های نینجا آموختند. دایسوکه توگاکوره سامورایی خلع‌شده، و کاین دوشی راهب جنگجوی چینی، نخستین نینجاهایی بودند که برای اولین بار قواعدی را برای این هنر رزمی تدوین کرده و جانشینان دایسوکه نیز نخستین نینجا ریو یا مدرسه نینجوتسو را با نام توگاکوره ریو تاسیس کردند. نینجوتسو به این ترتیب رقیبی برای مکتب بوشیدو سامورایی‌ها شد. سامورایی‌ها وفاداری و شرافت را بر هر چیز مقدم می‌داشتند و بوشیدو سیستم رزمی آن‌ها بسیار اصیل و منسجم بود اما روش‌های جنگی آن‌ها همیشه کارآمد نبود. برتری نینجاها درست در همین مسئله بود. نینجاها انجام ماموریت به هر شکل ممکن را بر هر چیز مقدم می‌داشتند. حمله ناگهانی، مسموم کردن، فریب و جاسوسی از نظر سامورایی‌ها ناجوانمردانه بود اما از روش‌های اصلی رزمی نینجاها محسوب می‌شد. در حال حاضر هنر رزمی نین جوتسو در جهان زیر نظر سوکه ماساکی هاتسومی دنبال می‌شود. جناب هاتسومی این هنر دیرین را دوباره زنده کرده و به عنوان استاد بزرگ نه مدرسه و مکتب (ریو) نین جوتسو ژاپن مورد پذیرش قرار گرفته‌اند. این نه مدرسه که با اسامی: توگاکوره ریو، کوتو ریو، گیوکو ریو کوشی جوتسو، کوکی شیندن ریو، تاکاگی یوشین ریو، کومو گاکوره ریو، گیو کوشین ریو، شیندن فودو ریو، گیکان ریو شناخته می‌شوند همه تحت نظر و مدیریت هاتسومی به آموزش اصول نین جوتسو در قالب ۱۸ هنر رزمی نین جوتسو می‌پردازند. این رشته از هنرهای رزمی در بسیاری از کشورها از جمله ایران به عنوان یک رشته ورزشی شناخته شده‌است و طرفداران بسیاری دارد. [b]نینجوتسو[/b] نین جوتسو (به ژاپنی: 忍術 ) یک هنر رزمی ژاپنی است که در لغت به معنای حرکت پنهانی است و در آن استراتژی‌ها و تاکتیک‌های جنگ‌های نامتعارف و چریکی و روش‌های جاسوسی و پنهان‌کاری آموزش داده می‌شود. از برجسته‌ترین خصوصیات نین جوتسو این است که بدن و جسم را پایگاه فکر و اندیشه می‌داند و کالبد آدمی را آموزش می‌دهد تا با آن روح را بسازد. اصول اصلی و اجرای تکنیک‌ها نیاز به سرعت، تعادل، تمرکز، قدرت و تنظیم زمان تنفس و کنترل آن دارد و بدون آن فاقد ارزش است.[/font][/size] [center] [size=4][font=Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/545631_GuM9OsnG.jpg[/img][/font][/size][/center] [size=4][font=Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma][b]پیشینه[/b] روایت‌های مختلفی در مورد منشاء و چگونگی تکامل نینجستو و پیدایش نینجاها مطرح شده‌است. در افسانه‌های ژاپنی آمده که نینجاها از نسل هیولایی هستند که نیمی انسان و نیمی کلاغ بود. بر اساس بیشتر منابع تاریخی نینجاها به تدریج خود را به عنوان نیروی مخالف همتایان طبقه بالاتر خود یعنی سامورایی‌ها در ژاپن فئودال مطرح کردند و تکامل این هنر رزمی بین قرن ششم تا نهم میلادی در ژاپن اتفاق افتاد. اثر کلاسیک نظامی چینی یعنی «سان تزو» که توسط سان وو استراتژیست معروف سده پنجم پیش از میلاد به رشته تحریر درآمده‌ از منابع اصلی نینجاها برای تکامل هنر رزمی بود. این کتاب در قرن ششم میلادی وارد ژاپن شد و به طور دقیق توسط دربار سلطنتی و خانواده‌های متخاصم مورد بررسی قرار گرفت. بودیسم نیز تقریباً در همان زمان وارد ژاپن شد، پیشینیان نینجاها به دلیل گرایش به بودیسم، یاغی نامیده می‌شدند. درآن هنگام درگیری‌های شدیدی میان هواداران بودیسم و پیروان مذهب ملی ژاپنی‌ها یعنی آئین شینتو جریان داشت و این گروه‌های یاغی که بعدها به یامابوشی معروف شدند، برای حمایت از خود تمرین هنرهای رزمی و استراتژی‌های نظامی را با ترس روانی و قدرت‌های اسرار آمیز ترکیب کردند. در اواخر قرن نهم زوال امپراطوری تانگ در چین آغاز شد. تانگ در سال ۹۰۷ میلادی کاملا سقوط کرد و چین برای پنجاه سال در هرج و مرج فرو رفت. در این دوران تعدادی از فرماندهان نظامی چینی به ژاپن آمدند و تاکتیک‌ها و نظریات جدید جنگی را با خود به این جزیره آوردند. در دهه ۱۰۲۰ میلادی هم راهبان بودایی چینی وارد ژاپن شدند و دانش پزشکی و نظریات جنگی خود را هم که بسیاری از آن‌ها از هند ریشه گرفته و در تبت و نقاط مختلف چین تکامل یافته بود به ژاپن آوردند و روش‌های خود را به راهبان جنگجوی ژاپنی و اولین طایفه‌های نینجا آموختند. دایسوکه توگاکوره و کاین دوشی نخستین نینجاهای بودند که برای اولین بار قواعدی را برای این هنر رزمی تدوین کرده و اولین مکتب نینجوتسو را پایه‌گذاری کردند. دایسوکه یک سامورایی شکست‌خورده بود که املاک و عنوان سامورایی خود را از دست داده بود، او بر خلاف دیگر سامورایی‌ها به جای اینکه در این موقعیت خودکشی کند در کوه‌های جنوب غربی جزیره هنشو آواره شد و در آنجا کاین دوشی یک راهب جنگجوی چینی را ملاقات کرد. این دو تصمیم گرفتند تا سبک جدیدی برای نبردهای چریکی به نام نینجوتسو را پایه‌گذاری کنند. جانشینان دایسوکه نیز نخستین نینجا ریو یا مدرسه نینجوتسو را با نام توگاکوره ریو تاسیس کردند. نینجوتسو به این ترتیب رقیبی برای مکتب بوشیدو سامورایی‌ها شد. سامورایی‌ها وفاداری و شرافت را بر هر چیز مقدم می‌داشتند و بوشیدو سیستم رزمی آن‌ها بسیار اصیل و منسجم بود اما روش‌های جنگی آن‌ها همیشه کارآمد نبود. برتری نینجاها درست در همین مسئله بود. نینجاها انجام ماموریت به هر شکل ممکن را بر هر چیز مقدم می‌داشتند. حمله ناگهانی، مسموم کردن، فریب و جاسوسی از نظر سامورایی‌ها ناجوانمردانه بود اما از روش‌های اصلی رزمی نینجاها محسوب می‌شد. پس از آن نینجاها در گروه‌های کوچک با در پیش گرفتن روشهای کاملاً سری جنگی تا قرن نوزدهم خود را به عنوان نیرویی بسیار با نفوذ در کشور ژاپن مطرح کردند. بزرگ‌ترین تجمع نینجاها در سوم نوامبر ۱۵۸۱ میلادی اتفاق افتاد. در آن روز اُدا نوبونگا قدرتمندترین رهبر نینجا ارتشی ۴۰ هزار نفره را در برابر حدود ۴ هزار نینجا که کنترل ایالت ایگا را در اختیار داشتند، رهبری کرد. نبردی که تنها تعداد انگشت شماری از نینجاهای ایگا از آن جان سالم به در بردند. از آن به بعد نینجاها توانستند با سازمان منسجمی که ایجاد کرده بودند، قدرت پلیسی مطلق را در ادو (توکیو امروزی) و دیگر شهرهای ژاپن در دست داشته باشند. [b]۱۸ مهارت نینجا[/b] نینجاها بایستی ۱۸ مهارت مختلف را کسب کنند که در طومارهای «توگاکوره ریو» نخستین مدرسه نینجوتسو فهرست شده‌است؛ سئی شین تکی کیویو – SeiShin Teki Kyoyo – فرهنگ یا پالایش روحی – 教養 تای جوتسو – Tai Jutsu – مبارزه بدون سلاح – 体術 نینجاتو – Ninjato – مبارزه با شمشیر – 忍者剣 بوجوتسو – Bo Jutsu – مبارزه با چوب – 棒術 شورایکن جوتسو – Shouriken Jutsu – هنر استفاده از ستاره نینجا – 手裏剣 سو جوتسو – So Jutsu – مبارزه با نیزه – 槍術 ناگی ناتا جوتسو – Nagi Nata Jutsu – مبارزه با تبرزین – 長刀術 یا 薙刀術 کوساری کاما جوتسو – KusariGama Jutsu – داس و زنجیر – 鎖鎌 کایاکو جوتسو – Kayaku Jutsu – هنر آتش و انفجار – 火薬術 هن سو جوتسو – Henso Jutsu – هنر تغییر چهره و جعل هویت – 変装術 شینوبی ایری – Shinubi Iri – ورود مخفیانه به اماکن با جوتسو – Ba Jutsu – هنر سوارکاری سوئی رن جوتسو – Sui Ren jutsu – تمرینات در آب – 水練 بوری یاکو – Boryaku – تاکتیک و استراتژی – 謀略 چوهو – Choho – جاسوسی و کسب اطلاع – 諜報 این تون جوتسو – Inton Jutsu – هنر فرار و مخفی شدن - تن من- Ten mon – شناخت وضعیت آب و هوا – 天門 چی مون – chi mon – جغرافیا و جهت شناسی – 地門 [b]نینجوتسو در ایران[/b] ورزش نینجوتسو برای نخستین بار توسط اکبر فرجی از اساتید رشته رزمی کونگ فوتوآ وارد ایران شد. نخستین مرکز آموزش نینجوتسو (بوجین کان دوجو نین جوتسو) زمستان ۱۳۶۹ در شهر کرج گشایش یافت. در آغاز کار به سبب ناشناخته بودن در میان ورزشکاران و ورزش دوستان، مشکلات فراوانی در پیشرفت آن وجود داشت.از جمله اینکه ، در اوایل فدراسیون کونگ فو ایران بدلیل رنگ سیاه یونیفرم، قصد داشت که کنترل نینجوتسو ایران را به عهده بگیرند، که بالاخره با تلاشهای، آقایان اکبر فرجی و حمید شمعدانی، که از پیشکسوتان این ورزش در ایران و زیر نظر آقای فرجی تعلیم نینجوتسو دیده بود، نینجوتسو در ایران برای اولین بار، و زیر نظر فدراسیون کاراته، به ثبت رسید. و همچنین به جهت ابزار و سلاحهای متعددی که در امر آموزش استفاده می‌ شد برای بسیاری ذهنیت غریبی به وجود آورده بود. اما در سال‌های اخیر، این ورزش شاهد رشد چشمگیری در محبوبیت مردمی بوده‌است. شیدوشی کای کلاس‌های فوق العاده‌ای است که مناسب با شرایط و بصورت نامنظم تشکیل می‌شوند و در آنها جدا از موارد عمومی آموزشهای اختصاصی نیزداده می‌شود راهیابی به این کلاس‌ها دشوار است و هدف آن بالا بردن مهارتهای علمی و تئوری هنرجویان است. [b]لقب ها در نینجوتسو[/b] هنرجوی مبتدی آغازگر شوشین شاه shoshinsha هنرجوی رسمی (سازمان یافته) اوچی دی شی uchi deshi هنرجوی بالای دوسال کارکرده کوهای kohai هنرجوی ارشدبالای ۴سال کارکرده سن پای senpai کمک مربی ومربی ( مشکی دان ۲) سن سی sensei معلم جوان (دان ۳تا۴) شی دوشی هو ho shidoshi مربی باتجربه دان ۵ الی ۷ شی دوشی shidoshi ارشدمربیان دان ۷الی ۹ شیهان لقب بالاترین مسئول سبک درجهان(پدر) سوک Soke بنیانگذار و پایگذار روشی نوین کانچو[/font][/size] [center] [size=4][font=Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/images-231.jpg[/img][/font][/size][/center] [size=4][font=Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma][b]اصول کلیدی نینجا[/b] نیرنگ و شبیخون دو امر بسیار مهم برای نینجاهاست.نینجاها سعی می کنند تا دشمن را طوری فریب دهند که قادر به محاسبات و تصمیم گیری ها دچار اشتباه می کند.نینجا ها همیشه سعی می کنند که از تقدم و برتری دشمن جلوگیری کنند. نینجا ها در زمانی که دشمن آماده نیست حمله می کنند و دشمن را تحت تا ثیر قرار می دهند به صورتی که او را به ضعف می کشانند.بیشتر نینجا ها ترجیح می دهند تنها کار کنند اما در شرایطی به صورت گروهی کار می کنند ، ترفند هایی که اعمال خارق العاده او بر اساس آن شکل می گیرد سه دسته هستند: ۱٫نفوذ کردن ۲٫نامرئی شدن ۳٫گریختن [b]نويسنده : Yousefi[/b][/font][/size] [size=4][font=Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma][b]لینک : [/b][/font][/size] [size=4][font=Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma][b][url="http://www.pazhoheshkade.ir/%D9%86%DB%8C%D9%86%D8%AC%D8%A7-%D9%88-%D9%86%DB%8C%D9%86%D8%AC%D9%88%D8%AA%D8%B3%D9%88-%D9%87%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1-%D8%A8%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D9%85/"]http://www.pazhohesh...ا-بهتر-بشناسیم/[/url][/b][/font][/size] [size=4][font=Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma][b]منابع: نینجا سنسی وجید ویکی پدیا وبلاگ نینجوتسو[/b][/font][/size] [color=#ff0000][b]بعد از ایجاد بخش مناسب منتقل میشود![/b][/color] [color=#ff0000][b]SHAHABESAGEB[/b][/color]
  4. [center][size=4][font=Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma][b]به نام خدا[/b][/font][/size][/center] [size=4][font=Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma]Missile Technology Control Regime یا (MTCR) رژیم کنترل تکنولوژی موشکی است که در آوریل سال ۱۹۸۷ توسط کشورهایی از قبیل کانادا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، ژاپن، بریتانیا، و ایالات متحده آمریکا تاسیس شد.سیستم موجود كنترل های گسترش تكنولوژی موشكی بالستیك محصول تكاملی تدریجی می باشد كه در اواخر 1960 آغاز شد و تا امروز ادامه دارد و در سال 1982 رژیم كنترل تكنولوژی موشكی برای اولین بار به وسیله وزارت دفاع آمریكا مطرح شد .[/font][/size] [center] [size=4][font=Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/071101_MA_MTCR_und_g7_4201.jpg[/IMG][/font][/size][/center] [size=4][font=Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma]در حال حاضر 34 کشور عضو این معاهده هستند[/font][/size] [center] [size=4][font=Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/350px-Missile_Technology_Control_Regime.png[/IMG] [b]کشورهای عضو معاهده به همراه تاریخ عضویت[/b] [color=#0070C0]آرژانتین، 1993استرالیا، 1990اتریش، 1991بلژیک، 1990بلغارستان، 2004برزیل، 1995کانادا، 1987جمهوری چک، 1998دانمارک، 1990 فنلاند، 1991فرانسه، 1987آلمان، 1987یونان، 1992مجارستان، 1993ایسلند، 1993ایرلند، 1992ایتالیا، 1987ژاپن، 1987لوکزامبورگ، 1990هلند، 1990 نیوزیلند، 1991نروژ، 1990لهستان، 1997پرتغال، 1992جمهوری کره، 2001فدراسیون روسیه، 1995آفریقای جنوبی، 1995اسپانیا، 1990سوئد، 1991 سوئیس، 1992ترکیه، 1997اوکراین، 1998انگلستان، 1987ایالات متحده آمریکا، 1987[/color][/font][/size][/center] [size=4][font=Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma]MTCR وظیفه دارد که از گسترش سلاح های هسته ای و وسایل نقلیه هوایی بدون سرنشین (پهپاد) و سلاح های کشتار جمعی جلوگیری کند.پس از حوادث غم انگیز ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به این رژیم بیشتر نیاز شد. طبق گفته ویکی پدیا: MTCR تاکنون در عملکرد خود موفق بوده و چندین برنامه موشک های بالستیک را متوفق کرده است. جمهوری خلق چین یک عضو MTCR نیست اما موافقت خود را در سال ۱۹۸۷ اعلام کرده است. اسرائیل، رومانی و جمهوری اسلواکی نیز به عضویت این رژیم آمده اند با این حال هند، ایران، اسرائیل، کره شمالی و پاکستان همچنان به پیشبرد برنامه های موشکی خود ادامه میدهند. با توجه به شرایط نامعلوم اقتصاد جهان، این که رژیم های کنترل موشک از حیث فراهم ساختن آیین های موثری برای تامین رعایت مقررات مربوطه و برخورد با دولتها و شرکت های خصوصی که فعالیتهای بازاریابی آنها اصولا بر اساس ملاحضات سود و زیان صورت میگیرد موفق از کار درآید،پنداری بیش نیست. جهان در زمینه کنترل سلاحهای شیمیایی و میکروبی نیز با مشکلات قابل مقایسه ای روبروست. [b]نويسنده :اکبری و mohammad area51 [/b] [b]منابع :[/b] [b][url="http://www.mtcr.info/english/"]mtcr[/url] wikipedia :[url="http://en.wikipedia.org/wiki/Missile_Technology_Control_Regime"]Missile Technology Control Regime[/url][/b][/font] [font=Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma,Tahoma]_________________[/font][/size]
  5. [b]مقدمه[/b] سرن یا سازمان اروپایی پژوهش‌های هسته‌ای ، بزرگ‌ترین آزمایشگاه فیزیک ذره‌ای جهان است که در سال ۱۹۵۴ در بخش شمال‌ شرقی شهر ژنو در کشور سوییس در مجاورت مرز فرانسه ایجاد شد. در حال حاضر بیست کشور اروپایی عضو این سازمان بوده و بیش از ۲٬۶۰۰ کارمند به طور تمام وقت و همچنین در حدود ۷٬۹۳۱ دانشمند و مهندس (به نمایندگی ۵۸۰ دانشگاه و مؤسسهٔ تحقیقاتی از ۸۰ کشور جهان) در آن مشغول به کارند. فعالیت اصلی سرن ساخت تجهیزات شتابدهندهٔ ذرات و دیگر زیربناها و تجهیزاتی است که برای تحقیقات فیزیکی در انرژی‌های بالا استفاده می‌شوند.چهار آشکارسازبزرگ سرن، حاصل همکاری‌های بین‌المللی می‌باشند. مقر اصلی این سازمان واقع در میرن – یکی از شهرهای تابع ژنو – شامل یک مرکز رایانه‌ای نیز می‌باشد. این مرکز دارای امکانات پردازشی قدرتمندی می‌باشد و اختصاصاً برای بررسی داده‌های حاصل از آزمایش‌ها تعبیه شده است. به عنوان یک تأسیسات جهانی، سرن نه تحت حوزهٔ قضایی و حکومتی دولت سوییس و نه تحت نظارت دولت فرانسه اداره می‌شود . کمک اعانهٔ کشورهای عضو در سال ۲۰۰۸ جمعاً معادل ۶۶۴ میلیون یورو و یا ۱ میلیارد دلار آمریکا بوده است. [center][url="http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/23vhmjn31.jpg"][img]http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/23vhmjn31.jpg[/img][/url][/center] دولت سوئیس بعنوان پایه گذار اصلی [url="http://www.pazhoheshkade.ir"][color=#000000]سرن[/color][/url](به همراه ۱۱ کشور اروپائی دیگر)در پنجاهمین سال تاسیس سرن و بعنوان هدیه، مرکزى به نام «جهان علم و نوآورى» را که یک مرکز شبکه اى جدید و نیز مکانى براى بازدید علاقه مندان است، به این سازمان اهدا کرد. در این مرکز تحقیقات فیزیک هسته ای و ذرات بنیادی که مهمترین هدف آن “کشف رازهاى مبداء جهان”تعریف شده است هم اینک بیش از ۳۰۰۰ فیزیکدان و مهندس بعنوان کارکنان مقیم در زمینه های مختلف نظری و آزمایشگاهی مشغول بکار هستند.در سرن همچنین بیش از ۶۵۰۰ دانشمند از ۵۰۰دانشگاه از ۸۰کشور دنیا بصورت بازدیدهای کوتاه مدت به سرن می آیند که خود نشان از همکاری بزرگ و بی نظیر علمی دانشمندان و پژوهشگران عرصه علمی جهان دارد. به گفته «چارلز کلایبر» وزیر علوم و پژوهش هاى سوئیس، در۵۰ سال گذشته سازمان اروپایى تحقیقات هسته اى کانون همایش و ملاقات دانشمندان مختلف جهان با ریشه هایى از تمامى ملت ها، فرهنگ ها، مذاهب و اقوام بوده است. کلایبر در مراسم جشن پنجاهمین سالگرد تاسیس «سرن» گفت: “در این مرکز مناقشات و دشمنى هاى سیاسى به هیچ وجه راه ندارد و حکمفرمایى همین روحیه باعث شده است این سازمان بتواند در چگونگى شکل گیرى تفکر انسان نسبت به طبیعت و آغاز جهان کمک هاى قابل ملاحظه اى داشته باشد”. به جز سوئیس ۱۱کشور اروپائی دیگر که در تاسیس پروژه سرن همکاری داشتند عبارت بودند از: بلژیک،دانمارک،آلمان،فرانسه،یونان،بریتانیای کبیر،ایتالیا،یوگسلاوی،هلند،نروژ و سوئد. و البته بعدها نیزکشورهای اطریش (۱۹۵۹)، اسپانیا (۱۹۶۱-۱۹۶۸ و بعد ۱۹۸۳)، پرتغال (۱۹۸۶)، فنلاند (۱۹۹۱)، لهستان (۱۹۹۱)، مجارستان (۱۹۹۲)، جمهوری چک (۱۹۹۳)، اسلوواکی (۱۹۹۳) و سرانجام بلغارستان (۱۹۹۹) به عضویت آن درآمدند. این کشورها اعضای اصلی اداره کننده سرن هستند و از لحاظ اداری-مالی تامین کننده عمده هزینه های مالی سرن هستند.این کشورها سالیانه حداقل مبلغی بالغ بر ۵میلیون یورو پرداخت میکنند که صد البته بسیاری از این کشورها علاوه بر مبلغ حداقل فوق جهت هزینه های بسیاری از پروژه های سرن بصورت مستقیم و غیر مستقیم مبالغ دیگری در نظر میگیرند مثل آلمان و ایتالیا تاکنون فقط برای یکی از پروژه های سرن به اسم (LHC) تاکنون بیش از۳۰۰میلیون یورو هزینه کرده اند. [b]برنامه های تحقیقاتی سرن[/b] بزرگترین برنامه کنونی سرن،علاوه بر تحقیقات گوناگون در زمینه فیزیک هسته ای و ذرات بنیادی،اجرای پروزه بزرگ LHC (Large Hadron Collider) یا همان” ابرتصادم گر هادرونى”است که بعنوان بزرگترین پروژه تحقیقاتی جهان شناخته میشود. ابرتصادم گر هادرون یک شتاب دهنده ذرات با انرژى و پیچیدگى بى نظیر و بى سابقه است که نتیجه آن همکارى و مشارکت جهانى براى آشکارسازى بخش جدید پنهانى از حقیقت است. دسته دوم از کشورهای مشارکت کننده در سرن،شش کشور آمریکا،روسیه،ژاپن،ترکیه،هند و اسرائیل هستند که بعنوان ناظر در سازمان تحقیقات هسته ای سرن حضور دارند.این کشورها هم سهم و مشارکت فعالی در انجام پروژه های تحقیقاتی سرن و همچنین در تامین هزینه های مالی و تجهیزات سرن دارند.برای مثال تاکنون ایالات متحده رقمی بالغ بر یک میلیارد دلار برای پروژه LHC هزینه کرده است. و اما دسته سوم از کشورهای مشارکت کننده در سرن،کشورهای غیر عضو سازمان اروپائی تحقیقات هسته ای هستند که در برنامه های مختلف تحقیقاتی سرن مشارکت دارند.این دسته که شامل ۲۶کشور است عبارتند از: الجزایر،آرژانتین،ارمنستان،آذربایجان،بلاروس،برزیل،چین،کانادا،کرواسی،قبرس،استونی،گرجستان،ایسلند، ایرلند،مکزیک،مراکش،پاکستان،پرو،رومانی،صربستان،اسلونی،آفریقای جنوبی،کره جنوبی،تایوان،اوکراین و ایران. این کشورها بسته به توانائی های علمی و تحقیقاتی خود می توانند در پروژه های آزمایشگاهی و نظری سرن شرکت می کنند.در حقیقت،عمده ترین بهره این کشورها از همکاری با سرن،تماس نزدیک و خارج از محدودیت های متداول (سیاسی) با تکنولوژی نوین و کسب مستقیم و بی واسطه دانش علمی و فنی است. بعد از عضویت رسمی ایران در سرن در سال۲۰۰۱ میلادی و همکاری با سرن در زمینه پروژه بزرگ LHC و ساخت و تامین قطعاتی از این پروژه هم اینک هفت پژوهشگر و سه دانشجو دوره دکترا در زمینه فیزیک ذرات بنیادی در سرن مشغول پژوهش و تحقیقات هستند و همچنین قرار است دو دانشجوی دیگردوره دکترا به این جمع اضافه شود.لازم به ذکر است که مشارکت انفرادی فیزیکدانان ایرانی در سرن به قبل از سال۲۰۰۰ بر می گردد. پیش از این درباره شتابدهنده خوشه های پروتونی [url="http://www.pazhoheshkade.ir"][color=#000000]LHC[/color][/url]با محیطی بالغ بر ۲۷ کیلومتر به مختصر گفته شد که بزرگترین پروژه تحقیقاتی جهان به شمار میرود.هدف از پروژه LHC ساخت دو پر انرژی پروتونی با انرژی بیش از Tev 7 است که با برخورد دادن این دو پرتو و آشکارسازی ذرات حاصل از این برهمکنش آنها ساختار درونی مواد و ذرات بنیادی سازنده آنها شناخته شود.پروژه LHC با بودجه ای بالغ بر شش میلیارد دلار از سال۱۹۹۵ شروع شده و راه اندازی آن و شروع آزمایشهای مربوطه برای انتهای سال ۲۰۰۷ پیش بینی شده است. بد نیست بدانید که هزینه ساختمانی که این شتابدهنده در آن نصب می شود بالغ بر ۵۰۰ میلیون فرانک سوئیس است و پیش بینی می شود که هزینه نهائی آن بعد از انجام تمام مقدمات و آزمایشات در نهایت بالغ بر ۱۰میلیارد یورو شود.جزئیات بیشتر از ساختار و نحوه کار LHC موضوعی نیست که ما بدنبال آن باشیم بلکه میخواهیم نقش و فعالیت ایران را در ساخت این پروژه عظیم تحقیقاتی جهان مورد بررسی قرار دهیم. [b]تاریخچه سرن[/b] کنوانسیون تأسیس کردن سرن در تاریخ ۲۹ سپتامبر ۱۹۵۴ توسط ۱۱ کشور اروپای غربی امضا گشت. سرواژهٔ [url="http://www.pazhoheshkade.ir"][color=#000000]CERN[/color][/url]در اصل بر گرفته از عبارت فرانسوی Conseil Européen pour la Recherche Nucléaire به معنای انجمن پژوهش‌های هسته‌ای اروپا است که در ابتدا انجمنی موقتی برای برپا ساختن آزمایشگاه‌ها بود که در سال ۱۹۵۲ توسط ۱۱ کشور اروپایی شکل گرفت. سرواژهٔ مذکور پس از منحل شدن انجمن موقتی به عنوان نام آزمایشگاه ابقا گشت، با وجودی که نام اصلی در سال ۱۹۵۴ به نام کنونی آن Organisation Européenne pour la Recherche Nucléaire به معنای سازمان پژوهش‌های هسته‌ای اروپا تغییر یافت. به عقیدهٔ لئو کوارسکی، یکی از مدیران ارشد سابق سرن، وقتی که نام سازمان تغییر یافت، سرواژهٔ بی لطافت OERN ایجاد می‌شد، و هایزنبرگ گفت: «با وجودی که نام اصلی تغییر پیدا کرده است، نیازی به تغییر در سرواژه نیست» .‎ چندی پس از تأسیس مرکز، کارهای انجام گرفته درون آزمایشگاه فراتر از پژوهش بر روی هستهٔ اتم‌ها پیش رفت و و وارد وادی فیزیک انرژی‌های بالا شد. فعالیتی که اساساً تمرکز آن بر روی پژوهش در مورد کنش‌ها و تأثیرات میان ذرات بود. با این تفاسیر آزمایشگاهی که توسط سرن مدیریت می‌شد عمدتاً اشاره به آزمایشگاه اروپایی فیزیک ذرات (Laboratoire européen pour la physique des particules) دارد که این عبارت بیانگر واضح‌تر پژوهش‌های کنونی سرن می‌باشد. [b]اطلاعاتی چند در مورد سرن[/b] [center][img]http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/273728_62811.jpg[/img][/center] میزان داده‌های خامی که در سرن تولید می‌شود، اعجاب‌آور است. خود LHC حدود ۱۵ پتابایت (۱۵ هزار و ۳۶۰ ترابایت) اطلاعات را در سال تولید می‌کند و نتیجه ۶۰۰ میلیون برخورد دادن ذرات در هر ثانیه ضبط می‌شود. از سال ۲۰۰۲ به بعد، این داده به شبکه جهانی که از مراکز رایانه‌ای تشکیل شده‌، ارسال می‌شود و در اختیار بیش از هشت هزار فیزیکدان قرار می‌گیرد. این شبکه، «شبکه محاسباتی جهانی LHC» نام دارد. زمانی که سرن در سال ۱۹۵۴ بنیان‌ نهاده شد، هیچ سیستم متمرکزی وجود نداشت، شیوه‌های ضبط داده‌ها بسیار متنوع بودند و هیچ فناوری مانند اینترنت که قادر به سهیم‌کردن آسان اطلاعات باشد، در دسترس نبود. اینترنت در اصل توسط سرن ایجاد شد. در دهه‌های آغازین، ضبط داده‌ها به ندرت دیجیتالی بودند و بیشتر به عنوان گزارشات تایپ‌شده بر روی کاغذ وجود داشتند.این وضعیت هرج‌ومرج‌گونه تا اواسط دهه ۱۹۷۰ ادامه داشت تا این که در سال ۱۹۷۶ سرن، CERNET را معرفی کرد.با استفاده از این سیستم، داده‌ها می‌توانست بین فریم‌های اصلی متعدد و رایانه‌های کوچک‌تر از طریق خطوط سریالی ۲Mbit/s منتقل شود. «سرن‌نت» برای یک دهه فعال بود و پل LAN خود را داشت که اترنت‌های سرن اولیه را به یکدیگر متصل می‌کرد.با این حال، هیچ یک از این‌ها امکان برقراری ارتباط از راه دور را فراهم نمی‌کرد و نیاز به یک سیستم کارآمدتر ضروری به نظر می‌رسید. در اوایل دهه ۱۹۸۰، برای نخستین بار از یک کانال ماهواره‌ای برای اتصال دو شبکه محلی استفاده شد.در سال ۱۹۸۳، اترنت معرفی شد و از سال ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۵، پروتکل‌های TCP/IP در سرن پایه‌ریزی شدند. به تدریج TCP/IP معرفی شد و راه را برای تغییرات بزرگ در شیوه برقراری ارتباط سرن و در نهایت تمامی دنیا هموار کرد.نخستین اتصال اینترنتی در سرن در سال ۱۹۸۹ برای منابع خارجی افتتاح شد.همچنین در سال ۱۹۸۹، پروژه ENQUIRE توسط تیم برنرز-لی آغاز شد. این دانشمند در سال ۱۹۹۰ به رابرت کایلیائو، دانشمند علوم رایانه، ملحق شد.این پروژه مبتنی بر استفاده از هایپرتکس برای سهیم‌کردن اطلاعات بین محققان سرن بود. این موفقیت در سال ۱۹۹۱، به ایجاد نخستین وب‌سایت آنلاین منجر شد و سپس وب جهانی را به دنبال داشت که در تاریخ ۳۰ آوریل سال ۱۹۹۳، سرن آن را برای تمامی کاربران رایگان اعلام کرد. گرچه این وب نقش شاهکاری را در محاسبات جهانی داشت، اما تنها وبی نبود که سرن در ایجاد آن نقش داشت.امروزه، این سازمان به یک پیشگام در عرصه محاسبات شبکه‌ای تبدیل شده است.در سال ۲۰۱۲ «شبکه محاسباتی جهانی LHC» بیش از ۱۷۰ مرکز رایانه را در ۳۶ کشور مختلف پوشش داد.این سیستم به چهار رده ۰، ۱، ۲ و ۳ تقسیم شده که هر یک خدمات ویژه‌ای را عرضه می‌کند. در سطح نخست، رده ۰، «مرکز داده» سرن قرار دارد که مسئول ذخیره تمامی داده‌های خام تولید‌شده توسط LHC است.« مرکز داده» همچنین فرایند تحلیل را با بازسازی اطلاعات به شیوه‌ای مفیدتر آغاز می‌کند. این داده سپس از خلال یک شبکه فیبر نوری به ۱۱ مرکز رده ۱ واقع در سراسر جهان می‌رود.این شبکه که با سرعت ۱۰ گیگابیت در ثانیه عمل می‌کند، به عنوان «شبکه خصوصی نوری LHC» شناخته شده است. در مراکز رده ۱، اطلاعات حاصل از مرکز داده بازپردازش شده و بر روی یک نوار ذخیره می‌شود. در این مرحله نسخه‌هایی از داده خام نیز ذخیره می‌شوند.از این نوار برای ذخیره داده استفاده می‌شود، زیرا مدت طولانی‌تری نسبت به دیسک یا مموری RAM دوام دارد.استفاده از این نوار همچنین اقتصادی‌تر است، زیرا ارزان بوده و برق کمتری مصرف می‌کند؛ با این حال، محققان می‌توانند به آخرین داده‌ها بر روی مرورگرهای دیسک دسترسی داشته باشند. در مرحله بعدی، مراکز رده ۱ اطلاعات پردازش‌شده را به ۱۴۰ مرکز رده ۲ انتقال می‌دهند.این مراکز شامل دانشگاه و موسسه‌های علمی هستند که از طریق شبکه‌های استاندارد به سایت‌های رده ۱ متصل هستند.در این جا داده‌ها دوباره ذخیره، پردازش و تحلیل می‌شوند و این نخستین سطحی است که در آن مشارکت رسمی با[url="http://www.pazhoheshkade.ir"][color=#000000] WLCG[/color][/url]وجود دارد. پس از عبور از خلال مراکز رده ۲، داده از طریق رده ۳ در دسترس دانشکده‌های تحصیلی و افراد قرار می‌گیرد.با افزایش اطلاعات جمع‌آوری‌شده از آزمایش‌های سرن، شبکه نیز گسترده‌تر می‌شوند.در ژوئن سال ۲۰۱۳، یک مرکز رده ۰ جدید در بوداپست مجارستان افتتاح شد.این سایت جدید که در «مرکز تحقیقات فیزیک ویگنر» نصب شد، به مرکز داده سرن مرتبط است و توانایی انتقال ۱۰۰ گیگابیت در ثانیه را دارد.مرکز ویگنر به گونه‌ای عمل می‌کند که گویی بخشی از «مرکز داده» خود سرن است، گرچه ۶۰۰ مایل با این مرکز فاصله دارد.این «مرکز داده» اضافی توانایی پردازش سرن را تا حدود ۷۰ درصد افزایش می‌دهد.گرچه سرن یک سیستم شبکه‌ای رده‌بندی‌شده است، به هشت هزار فیزیکدان از سراسر جهان امکان دسترسی به داده‌های جمع‌آوری‌شده را در زمان واقعی می‌دهد. [b][color=#ff0000]نویسنده : ایمان دهقانی[/color][/b] [b]منبع[/b] [b]ویکی پدیا[/b] [b]خبرگذاری ایرنا[/b] [b]انجمن فیزیک دانان جوان ایرانی[/b] [b]وبسایت تابناک[/b]
  6. [quote name='AmirAzad' timestamp='1375789705' post='327217'] از برکات خاندان پهلوی - جالبه در این مقاله تاکنون که زیاد از خاندان پهلوی اسم برده نشده ... بجای اسم بردن از اشخاص ، به اصطلاحاتی مانند ایران ، فضای حاکم و نام بردن از احزاب بسنده میشود ... نقش کشورهای دیگر در این بی عرضگی ، بسیار پررنگ تر جلوه داده شده است ... و همچنین چقدر هم نقش احزاب پر رنگ تر از معمول شده . از شاه هم خیلی تعریف شده ، که نپذیرفت و سفر کرد فلان جا و لغو کردو فلانو بسار نگاهی هم به سایت های منبع این مطلب بد نیست ... همون احزاب پان ایرانیست ، معاند و سایت هایشان فیلتر . بی عرضگی از جا دیگس ، کشوری که تا دیروز در زمان برخی افراد معلوم الحال هر روز توسط یه کشور اشغال میشد ، علی ایوحال چون نوشته ادامه دارد ... ما هم زود قضاوت نمیکنیم و منتظر قسمت های بعد هستیم گرچه همین "ب" بسم الله اش مشخص کرد چی به چیه . برای شخص بنده اگر هزار نفر هم بیان و بگن که تقصیر فلانی نبوده که این سرزمین از ایران جدا شد و کار فلان حزب یا فلان کشور بوده ، گوشم بدهکار نیست . این حرف ها رو گفتم که با دید باز به این مقاله بنگرید . [/quote] در ادامه مقاله به نظر به حق شما برای اسم بردن از خائن اصلی عمل شده لطفا ادامه مطلب را بخونید. [b]محمدرضا شاه و جدایی بحرین از ایران[/b] شاه در دیدار رسمی خود از هندوستان، ‌در یک مصاحبه مطبوعات در “دهلی نو”‌ در تاریخ ۴ ژانویه ۱۹۶۹ اعلام کرد که “‌اگر مردم بحرین خواهان پیوستن به کشورم [ایران]‌ نباشند‌ ایران از ادعاهای سرزمینی اش نسبت به این جزیره خلیج فارس دست خواهد کشید”. وی گفت چنانچه سیاست بین المللی خواهان آن باشد،‌ ایران نیز خواست مردم بحرین را می‌پذیرد. شاه تأکید کرد که ایران مخالف استفاده از زور برای حل مسأله ارضی بحرین است. وی در پاسخ به این سوأل که آیا او پیشنهاد انجام یک انتخابات عمومی یا رفراندومی در رابطه با کسب نظر مردم بحرین را دارد یا خیر پاسخ داد:‌ من نمی خواهم دراین زمان وارد جزئیات مربوط به این سوال بشوم؛ ولی هر نوع وسیله ای که بتواند به یک روش رسمی و مورد پذیرش شما و ما و تمامی جهان نشانگر خواست مردم بحرین باشد،‌ مطلوب خواهد بود. وی در ادامه پاسخ به سؤال فوق اشاره کرد که بحرین ۱۵۰ سال پیش به وسیله انگلیس از ایران جدا شد و اکنون خودش در حال ترک خلیج فارس است، ولی انگلیس نمی‌تواند آنچه را که از ایران بازستانده بدون رضایت این کشور به طرف دیگری بدهد و در عین حال،‌ ایران پس از خروج انگلستان در پی اشغال بحرین نخواهد بود،‌ بنابراین چنین حالت و دوره‌ای یک وضعیت غیر امنیتی ایجاد خواهد کرد. این سخنان و اظهار نظرهای رسمی شاه نشان دهنده رسیدن به یک نقطه سازش و توافق منطقه‌ای بین شاه و قدرتهای بزرگ و در عین حال زمینه سازیهای لازم افکار عمومی برای حل نهایی مسأله بحرین از طریق جدایی آن از خاک ایران بود. در آن شرایط زمانی ایران نمی‌توانست از طریق نظامی بحرین را بازستانی کند،‌ این اقدام عواقب خطرناکی برای ایران در پی داشت. مسلما انگلستان به عنوان یک قدرت بزرگ استعماری اجازه چنین اقدام جسورانه‌ای را به ایران نمی‌داد،‌ ضمن اینکه این کار تمام کشورهای عربی را (‌اعم از تندرو و محافظه کار )‌ علیه ایران متحد و هم پیمان می‌ساخت. این در حالی بود که ایران در آن دوران درگیریهای ارضی و مرزی و سیاسی گسترده ای با عراق داشت. از طرف دیگر این اقدام نظامی ایران برخلاف اصول سازمان ملل متحد بود که ایران نیز عضو فعال آن به شمار می‌رفت. [b]رشوه ای که شاه برای جدایی ایران از بحرین طلب کرد[/b] [center] [img]http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/%25D9%2585%25D8%25AD%25D9%2585%25D8%25AF%25D8%25B1%25D8%25B6%25D8%25A7_%25D8%25B4%25D8%25A7%25D9%2587_%25D9%25BE%25D9%2587%25D9%2584%25D9%2588%25DB%258C.jpg[/img][/center] محمد قائد درباره قضیه جدایی بحرین از ایران نکات جالب توجهی را مطرح میکند . وی در این زمینه می گوید: «در گیر و دار بحث بر سر استقلال بحرین و معاوضۀ آن با سه جزیره در خلیج فارس، شاه به علم مأموریت می دهد از سفیر انگلیس بخواهد برای وامی حدود “صد میلیون لیره” و با بهره‌ی کم از کویت مداخله کند. علم به سفیر هشدار می دهد که “جز شاه و من کسی از قضیه‌ی وام از کویت خبر ندارد و این ارقام در هیچ یک از آمارهای رسمی وام‌های کشور مندرج نخواهد شد” محمد قائد درباه این اقدام محمدرضا پهلوی می گوید: «نام این کار شاه چیزی جز تقاضای رشوه نیست. همه آن طعن و لعن ها درباره رشوه گیری حکومت قاجار از شرکت ها و دولت های خارجی انگار باد هوا بود و گربه سرانجام روی چهار دست و پا فرود می آید.» تصمیم بی‌مقدمه و ناگهانی شاه بر اتمام حاکمیت ایران بر بحرین بدون مراجعه به آرای عمومی همه‌ی ایرانیان (از جمله اهالی بحرین) و بدون کسب مشورت از قوای مقننه و قضاییه و حتی وزارت امور خارجه و با تقاضای دریافت چنین رشوه هایی، انجام شد. در چنین شرایطی چگونه می توان از جدایی بحرین از ایران، به عنوان یک خیانت یاد نکرد؟ [b]۱۴ آگوست، جدایی بحرین و تبریک دولت شاهنشاهی![/b] قبل از جدایی بحرین از ایران، در طی تلاش های دولت انگلستان برای جدایی بحرین از ایران، (Sir Dennis Wright)، سفیر اسبق انگلستان در ایران طی گزارش تلگرافی شماره‌ی ۵۹۲، در تاریخ دوم آپریل ۱۹۶۸، خود به دولت متبوع‌اش تصریح کرده بود که شاه، تمایلی به استفاده از نیروی نظامی برای «اشغال بحرین» ندارد، ولی به ملاحظه‌ی افکار عمومی مردم ایران نمی‌تواند از «ادعای مالکیت بحرین» بدون دست‌یابی به امتیاز دیگری دست بردارد. سرانجام، تحت فشار انگلیس، شاه در سفری به هند در چهاردهم دی ۱۳۴۷/ ژانویه‌ ۱۹۶۹ در دهلی‌نو اعلام کرد که دولت شاهنشاهی نمی‌خواهد با «اعمال زور» بحرین را تصاحب کند، بلکه حاکمیت بحرین را به دلخواه اکثریت مردم در یک همه‌پرسی آزاد زیر نظر سازمان ملل متحد وامی‌گذارد تا اگر اکثریت مردم بحرین علاقه به ملحق ‌شدن به ایران داشتند، بحرین در حاکمیت ایران بماند و اگر خواستند از ایران تجزیه شوند، کشوری مستقل گردند. در همین رابطه امیرخسرو افشار قاسملو، نماینده ویژه ایران در مذاکرات جدایی بحرین میگوید که شاه به ایشان گفته بود که چون بحرین فقیر است و نفت ندارد، برای ایران اهمیتی ندارد اما وقتی افشار درباره افکار عمومی و ننگ تاریخی جدایی بحرین از ایران به شاه یادآور می شود، شاه به فکر فرو می رود و وقتی که افشار پیشنهاد می کند که این مساله را به گردن سازمان ملل بیندازیم، گل از روی شاه می شکفد و انگار که راهی برای خروج از این بن بست پیدا کرده باشد، موکدا خواستار این می شود که جدایی بحرین از ایران از طریق سازمان ملل انجام شود. لذا محمد رضا پهلوی در اقدامی از پیش تعیین شده اعلام کرد که نظر نمایندگان سازمان ملل را در صورتی که با تایید شورای امنیت سازمان ملل همراه باشد خواهد پذیرفت. بریتانیا نیز از پیشنهاد استقبال کرده و «اوتانت» دبیرکل سازمان ملل هیئتی را به ریاست «ویتوریا گیچاردی» را مأمور انجام این کار کرد. هیئت سازمان ملل بدون درنظر گرفتن خواست عمومی مردم، با دستور انگلیس و امریکا اعلام کرد که تقریبا تمام مردم بحرین خواهان یک حکومت کاملا مستقل هستند و اکثریت بزرگی از آن‌ها آن را یک کشور عربی می‌دانند. این تصمیم بدون همه پرسی از مردم در شورای امنیت نیز به سادگی تایید شد و بحرین استقلال خود را از ایران، در ۱۴ اوت ۱۹۷۱ اعلام کرد و ایران پهلوی نیز اولین کشوری بود که آن را به سادگی به رسمیت شناخت. [b]گزارش سازمان ملل[/b] انگلستان در تاریخ ۲۰ مارس موافقت رسمی خود را با انجام پیشنهاد دولت ایران به اوتانت، دبیرکل سازمان ملل اعلام کرد. وی نیز در همان روز پس از مشورت با نمایندگان ایران و انگلستان اعلام کرد که ویتوریو وینتسپیر گیچیاردی ( دیپلمات ایتالیایی ) معاون دبیرکل و مدیرکل دفتر اروپای سازمان ملل در ژنو را به عنوان نماینده ویژه خود در کسب آرای مردم بحرین منصوب کرده است ضمنا وی از ایران و انگلستان برای انجام مسئولیت خود در ابراز نظر و تصمیم گیری نهایی در مورد حل مسئله بحرین، اختیار تام گرفت! نماینده ویژه دبیرکل در امور بحرین، در رأس یک هیئت ۵ نفری عازم آن جزیره شد و از ۲۹ مارس تا ۱۸ آوریل ۱۹۷۰ به نظر خواهی گزینشی و گفت وگو با گروه های منتخب سیاسی اجتماعی بحرین پرداخت. برخلاف ادعای برخی منابع خارجی مبنی بر مراجعه به آرای عمومی از طریق ( رفراندوم ) یا انتخابات عمومی، این امر صحت ندارد، بلکه به همان روش محدود گزینشی بسنده شد. پس از آن گیچیاردی داده ها و نتایج کسب شده را در گزارشی به دبیرکل تسلیم کرد تا براساس آن تصمیم نهایی درباره سرنوشت بحرین اتخاذ شود. در گزارش مذکور آمده بود: هیئت اعزامی دریافتند که مردم بحرین پیشنهاد و درخواست ایران و انگلستان برای نظرخواهی و مساعی جمیله سازمان ملل را در این راه مورد ستایش و تقدیر قرار دادند، هیچ گونه تلخکامی و خصومتی از سوی مردم بحرین نسبت به ایرانی ها مشاهده نشد و اظهار امیدواری شده بود که مالکیت ایران بر بحرین یکباره و برای همیشه کنار رود . ضمنا آمده بود که مردم بحرین پس از حل مسئله بحرین، خواستار روابط نزدیکتر خود با سایر کشورهای عرب و نیز ایران و خواهان یک کشور مستقل و با حاکمیت کامل سیاسی هستند و بالاخره اینکه اکثریت تام مردم احساس می کنند که بحرین یک کشور عربی است. رئیس هیئت اعزامی، گزارش خود را با این نتیجه گیری به پایان رسانده بود که کسب نظر و مشورت های وی در بحرین او را متقاعد کرده است که اکثریت مردم بحرین خواهان شناسایی هویتشان در یک کشور کاملا مستقل و دارای حق حاکمیت و آزاد برای ایجاد روابط با سایر کشورها هستند . گزارش یاد شده از سوی دبیر کل به شورای امنیت ارجاع شد و شورای امنیت نیز با استناد به نتیجه گیری نهایی گزارش تدوین شده مفاد آن را راجع به استقلال بحرین و جدایی از خاک ایران در تاریخ ۳۰ آوریل ۱۹۷۰ مورد تأیید و تصویب قرار داد. ایران نیز در ماه مه ( اردیبهشت ۱۳۴۹ ) برای شناسایی رسمی قطعنامه شورای امنیت در مورد استقلال بحرین اقدامات قانونی را انجام داد. هیئت دولت قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را برای بررسی و تصویب درقالب لایحه به مجلس شورای ملی تقدیم کرد. این لایحه در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۴۹ با ۱۸۷ رأی مثبت و ۴ رای منفی به تصویب مجلس شورای ملی رسید. نمایندگان مخالف از سوی جناح پان ایرانیسم به رهبری محسن پزشکپور رهبری می شدند.مجلس سنا نیز در ۲۸ اردیبهشت ماه آن را به اتفاق آرا ( ۶۰ رأی کل نمایندگان ) تصویب کرد. حاکم بحرین برای نخستین بار در آذرماه ۱۳۴۹ ( دسامبر ۱۹۷۰ ) از ایران بازدید کرد و موافقت نامه اولیه مربوط به فلات قاره دو سرزمین به امضا رسید. [b]اعلامیه استقلال بحرین[/b] در تاریخ ۱۴ اوت ۱۹۷۱ منتشر شد. دولت ایران تنها یک ساعت پس از استقلال بحرین آن را به رسمیت شناخت. یک روز بعد ( ۱۵ اوت ) ، بحرین و انگلستان یک قرار داد دوستی ( با هدف مشورت در مواقع ضروری) با یکدیگر امضا کردند! بدین ترتیب، مسئله بحرین پس از یک قرن و نیم منازعه و کشمکش به نقطه حل رسید. سازش و توافق ایران با قدرت های غربی بر سر بحرین، امتیازات کوچکی برای ایران داشت و آن هم افزایش نقش ایران در منطقه خلیج فارس بود. امتیاز بزرگی که ایران با جدایی بحرین پرداخت کرد از بین رفتن نقش استراتژیک ایران در جنوب خلیج فارس بود. تا پیش از این ایران علاوه برشمال خلیج فارس برقسمتی از جنوب آن نیز حاکمیت داشت. [b]جدایی بحرین به روایت اسدالله علم[/b] [center] [img]http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/1eb6b7a61e8683f094ff70ea74fe9d4c.jpg[/img][/center] خاطرات علم در سال ۱۹۶۹ بیشتر مربوط به آینده خلیج فارس و روابط ایران و عراق است. در ژانویه ۱۹۶۸ دولت بریتانیا قصد خود را به خروج از خلیج فارس در پایان ۱۹۷۱ اعلام نمود. شاه ضروری دانست ترتیبی بدهد تا این خلا را که از فروپاشی امپراتوری انگلیس ناشی می‌شد پر کند. بحرین و قطر و شیخ نشین‌های سواحل متصالح در جنوب خلیج فارس طبق معاهدات قرن نوزدهم تحت الحمایه انگلیس بودند. انگلستان لازم می‌دید قبل از اعطای استقلال به این شیخ‌نشین‌ها روابط آنان را با ایران و عرابستان سعودی عادی سازد. ایران از یک قرن پیش بر سر حاکمیت بحرین با انگلستان اختلاف داشت. همانطور که خاطرات علم نشان می‌دهد شاه نگران بود مبادا چشم‌پوشی از ادعاهای ایران بر بحرین خیانت به منافع ملی تعبیر شود. (خاطرات، ۲۲ مرداد ۱۳۴۷) شاه و دولت انگلیس برای اینکه ایران را قادر سازند از مخالفت با استقلال بحرین دست بردارد، سرانجام موافقت کردند اختلافات خود را به اوتانت دبیرکل سازمان ملل متحد ارجاع کنند. اوتانت نیز نماینده شخصی خود را به بحرین فرستاد تا درباره نظر مردم آن جزیره حقیقت یابی کند. در همان حال ایران ادعای مالکیت سه جزیره واقع در دهانه خلیج فارس را عنوان کرد. انگلستان معتقد بود که جزایر تنب بزرگ و کوچک متعلق به شیخ‌ رأس الخیمه می‌باشند. ایران اظهار نظر کرد که تنها راه تثبیت وضع این جزایر، در نظر گرفتن موقعیت آنها با خط منصف خلیج فارس است که در این صورت جزایر به ساحل ایران نزدیکترند تا به ساحل عربستان. از نظر حقوقی این جزایر برای ایران بود و بحرین نیز جزء خاک ایران محسوب می‌شد. اما شاه که خود را بی نیاز از مشاوره با صاحب نظران می‌دانست و فکر می‌کرد نابغه سیاست خارجی و دیپلماسی است، سعی کرد بحرین و جزایر سه گانه را به هم مربوط کند. یعنی در یک معامله با انگلیسی‌ها در قبال اعطای استقلال به بحرین، حق ایران بر جزایر سه گانه را تثبیت نماید. [color=#ff0000]نویسنده : ایمان دهقانی[/color] [b]منابع[/b] [b]وبسایت پان ایرانیست[/b] [b]بچه های قلم[/b] [b]وبلاگ تاریخ معاصر ایران[/b] [b]پایگاه خبری بولتن نیوز[/b] [b]خبرگزاری ایبنا نیوز[/b] [b]وبسایت ایران بوم[/b] [b]خبرگزاری تابناک[/b]
  7. [center][img]http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/70582_resize_2.jpg[/img][/center] موضوع جدایی بحرین از ایران در سال ۱۳۴۹ آخرین بخش غم انگیز از تاریخ تجزیه ایران زمین از ۲۰۰ سال پیش تا کنون است. آن دوره در فضای سیاسی کشور موافقان و مخالفانی در این باره وجود داشت؛ البته مخالفین جدایی بحرین در بین سیاسیون بسیار اندک و بیشتر به افراد حزب پان ایرانیست محدود بود. حزب پان ایرانیست در دوره ۲۲ مجلس شورای ملی دارای ۵ نماینده بود و مخالفت آنها در این باره از سوی برخی افراد در سالیان گذشته مورد تشکیک واقع شده است که مهمترین آنها کتاب “پنجاه سال تاریخ با پان ایرانیستها” نوشته دکتر ناصر انقطاع می باشد. این کتاب در واقع سرچشمه بیشتر سخنانی است که پیرامون مخالفت گروه پارلمانی پان ایرانیست و لیدر آن محسن پزشکپور با جدایی بحرین و استیضاح دولت امیر عباس هویدا بیان می شود. این نوشته به پژوهش و بررسی این رخداد مهم تاریخ معاصر ایران می پردازد. [b]مقدمه ای بر این جدایی[/b] بحرین قسمتی از سرزمین ایران بود، اما در دوره انحطاط قاجاریه، دولت انگلستان از ضعف دولت مرکزی استفاده کرد و به موجب قراردادهایی که در سال های ۱۸۲۰ ، ۱۸۶۱ ، ۱۸۸۰ و ۱۸۹۲ با بحرین منعقد کرد، به تدریج بر نفوذ خود در آن سرزمین افزود و بعدها مدعی شد که از زمان قرارداد ۱۸۲۰ دولت انگلستان شیخ بحرین را مستقل می شناخته است. دولت ایران نسبت به این امر معترض بود و حتی در نوامبر ۱۹۲۷ مساله بحرین را به جامعه ملل ارجاع کرد، ولی راه حلی در این مورد به دست نیامد. پس از جنگ جهانی دوم لوایحی در ایران به تصویب رسید و به موجب آن دولت ایران موظف شد که نسبت به احقاق حقوق ایران در بحرین اقدام کند. همچنین دولت ایران در سال ۱۹۵۷ بحرین را به عنوان استان چهاردهم ایران اعلام کرد و در ۱۹۵۸ نیز از شیخ سلمان بن احمد الخلیفه شیخ بحرین خواست که وفاداری خود را به دولت ایران نشان دهد. دولت ایران در مورد حاکمیت خود بر بحرین چنین استدلال می کرد؛ [b]۱-[/b] بحرین هرگز کشوری کاملاً مستقل نبوده و حاکمیت ایران بر این جزیره چندین قرن ادامه داشته است، به استثنای دوره کوتاه ۱۵۰۷ – ۶۰۲۱ میلادی که پرتغالی ها این جزیره را اشغال کردند. [b]۲-[/b] ایران هرگز حاکمیت خود را بر بحرین به قدرت دیگری واگذاری نکرده و حاکم بحرین را به عنوان رئیس یک کشور به رسمیت نشناخته است. حتی شاه در مارس ۱۹۶۸ مسافرت خود را به عربستان سعودی به خاطر اعتراض به این کشور که از حاکم بحرین به عنوان رئیس یک کشور در دیدار از عربستان سعودی استقبال کرده بود، لغو کرد. [b]۳-[/b] ایران حمایت بریتانیا را از بحرین به عنوان مداخله در امور داخلی جزایر و در نتیجه در امور داخلی خود تلقی کرده است. اما ۲۰ سال بعد سیاست دولت ایران نسبت به بحرین تغییر کرد و ایران حاضر شد از حاکمیت خود نسبت به بحرین صرف نظر کند. عللی که برای این امر ذکر می شد، متعدد بود. گفته می شد که طی ۱۵۰ سالی که بحرین از ایران جدا شده و تحت تسلط انگلستان بوده، سیاست عربی کردن سکنه ایرانی الاصل بحرین با موفقیت دنبال شده است و در نتیجه پیوند فرهنگی ایران با بحرین سست شده است. در مقاله حاضر با ذکر خلاصه ای از تاریخ بحرین، به بررسی برخی از علل استقلال بحرین و پذیرش آن از جانب ایران می پردازیم. [b]پیشینه فرهنگ و مدنیت سیاست و حکومت در بحرین‏[/b] [center] [img]http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/bahrain-msap.jpg[/img][/center] در تشکیلات ادارى دوره ساسانى این ناحیه را به چند ولایت تقسیم کرده بودند که به نام‏هاى هگریاهجر و بنیاد اردشیر یا خِت (خِط)، میش ماهیگ یا اوال یا جزیره بحرین امروز (منامه) و محرک (محرق) خوانده مى‏شدند و هر یک از آنها به طور مستقیم با تشکیلات مرکزى جنوب غربى ایران یعنى تیسفون ارتباط داشته‏اند (محیط طباطبایى جلد اول سمینار خلیج فارس ص ۸۵). سرزمین بحرین یا بحرین مطلق، سرزمین پهناورى است که در کرانه غربى خلیج فارس از خور کویت تا خلیج کاظمه تا شبه جزیره قطر در جنوب شرقى جزیره بحرین گسترده است و از طرف شرق تنها دریا آن را محدود مى‏کند ولى از سمت شمال و مغرب و جنوب به صحراهاى بى آب و علف و ریگزارى مى‏پیوندد که از هر سو این ناحیه را از نواحى آباد مجاور آن جدا مى‏سازد. سرزمین بحرینى که از صدر اسلام به بعد در مدارک و مراجع مختلف ادبى و تاریخى و مسالک و ممالک و کتاب‏هاى فتوح ذکر شده همین سرزمین بحرین امروزى است و یا بحرین قدیم‏تر از زمان ما است (بحرین برّى و بحرى) که از طرف شمال و از طرف مغرب به یمامه و از طرف جنوب به ربع الخالى و یمن و عمان و کرانه‏هاى دریاى احمر مرتبط بوده است. حوزه دریایى بحرین ایالت میش ماهیگ ساسانى بوده است که از دهانه رود فرات و نواحى بصره (سومر قدیم) آغاز مى‏شده و تمامى کرانه‏هاى شمالى شبه جزیره عربستان را دربر مى‏گرفته است و نواحى (قطیف) و (خور) و (خُبر) و هفوف (در عربستان سعودى امروزه) و جزایر پراکنده شبه جزیره قطر و تمامى عمانات و ابوظبى و دوبى و شارجه و فُجیره و ام‏القوین و عجمان و رأس الخیمه و آب‏ها و سواحل و بیابان‏هاى آن نواحى تا عمان و مسقط و یمن در این ایالت قرار داشته‏اند. و به همین مناسبت در برخى از متون دوره اسلامى از این ناحیه وسیع گاه با نام یمنستان یاد شده است و به‏خصوص در دوره ساسانى (انوشیروان به بعد) تمامى نواحى آن در زیر تسلط سیاسى و مدنى و حکومتى دولت ساسانى بوده است. [b]موضع گیری ایران نسبت به بحرین در طول تاریخ[/b] دولت ایران در مدت یک و نیم قرن حاد شدن مسأله بحرین (‌۱۸۲۰ -۱۹۷۰ )‌ و دخالت و سلطه انگلستان بر آن جزیره،‌ هیچگاه جدایی بحرین از خاک ایران را نپذیرفت؛ ولی در عین حال قدرت انجام عمل حادی علیه انگلیس را نیز نداشت. بطوریکه در همین راستا، زمانی که دولت انگلستان (به‌عنوان دولتی که بحرین را تحت‌الحمایه داشت)، در ۱۳۰۶٫ش (۱۹۲۷٫م) قراردادی با عربستان‌سعودی درباره بحرین (و قطر و امارات متصالحه) امضا کرد، دولت ایران نسبت به آن معاهده رسماً اعتراض کرد و از آن به‌عنوان «تجاوز به تمامیت ارضی ایران» به جامعه ملل شکایت کرد. وزارت امورخارجه ایران، همچنین طی ارسال یادداشت اعتراض رسمی به سر رابرت کلاویو وزیر مختار بریتانیا در تهران به تاریخ اول آذر ۱۳۰۶ (۲۲ نوامبر ۱۹۲۷) یادآور شد که: «مالکیت ایران بر بحرین محرز… است و … [ماده ۶ معاهده] تا درجه‌ای که مربوط به بحرین است، برخلاف تمامیت ارضی ایران و با مناسبات حسنه‌ای که همیشه بین دو دولت همجوار موجود بوده است، منافات دارد. با این وجود دولت ایران به این قسمت از معاهده یادشده جداً اعتراض و انتظار دارد که اولیای دولت انگلستان به زودی اقدامات لازمه را در رفع آن اتخاذ فرمایند.» همچنین، پیش از تصمیم‌ ناگهانی و بی‌سابقه محمدرضاشاه در اواخر سال ۱۳۴۸ به «تاخت‌زدن» حاکمیت ایران بر مجمع‌الجزایر بحرین با اعاده حاکمیت ایران بر جزایر ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک، بحرین «جزء لاینفک ایران» قلمداد می‌شد. دولت ایران در آبان ۱۳۳۶ طی لایحه‌ای بحرین را رسماً استان چهاردهم کشورمان اعلام کرد. در همین راستا، در اوایل دهه ۱۳۴۰٫ش «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» (ساواک) در زمان ریاست سپهبد تیمور بختیار با کمک فکری فعالان حزب پان‌‌ایرانیست در آن تاریخ، طرحی ریخته بودند که برابر آن با تبلیغات وسیع در داخل و خارج بحرین، بحرینی‌ها را به ضرورت الحاق رسمی بحرین به ایران مشتاق کنند و تحرکات و تظاهراتی در بحرین و ایران برای انجام این الحاق انجام دهند و با تمهید مقدمات «اطلاعاتی ـ امنیتی» لازم (ازجمله اعزام مأموران ساواک به شکل مسافر، توریست و بازرگان به بحرین ازیک‌سو و تقویت نیروی دریایی ازسوی دیگر)، در یک روز معین شخص شاه و تیمور بختیار به همراه تعدادی دیگر از رجال سیاسی و فرماندهان نظامی در یک فروند هواپیما به‌ منامه حرکت کنند و در میان استقبال پرشوری که آنجا توسط بحرینی‌ها و ایرانیان زائر و مجاور بحرین از هیئت ایرانی به عمل خواهد آمد، در عمل بحرین را به تصرف نیروهای ایرانی در آورند. [color=#ff0000][b]ادامه دارد.....[/b][/color]
  8. mohammadarea51

    موتور های جت

    برای همه ی ما شنیدن کلمه ی جت بسیار انرژی بخش هست به محض اینکه کلمه جت را میشنویم به حرکت و سرعت و انرژی فکر میکنیم و اولین شیء که به ذهنمون میاد هواپیمای جت هست. در این مقاله موتو جت و انواع آن و نحوه کارش را برایتان تهیه کردیم. موتور جت بر پایه قانون سوم نیوتن برپاست که نوعی موتور است که از شتاب دادن و تخلیه شاره برای ایجاد پیش‌رانش بعمل میکند. با این تعریف گسترده موتورهائی مانند توربوجت و توربوفن و رم‌جت و موتور موشک، گونه‌ای موتور جت به‌شمار می‌روند. ولی معمولاً منظور از موتور جت توربینی است که با بیرون‌دادن گاز داغ برای پیشرانش به‌کار می‌رود. [center] [url="http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/Jeremy-Kupsch-Jet-Engine.png"][img]http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/Jeremy-Kupsch-Jet-Engine.png[/img][/url][/center] اصول پایهٔ کارکرد این نوع موتورها تقریباً ساده است، هوا از طریق یک مجرای ورودی به بخش کمپرسور وارد شده و متراکم می‌شود، سپس هوای متراکم وارد محفظهٔ احتراق شده و با اضافه شد سوخت مشتعل می‌شود. گرمای ناشی از احتراق مخلوط هوا و سوخت باعث منبسط شدن و جریان یافتن آن به سمت انتهای موتور می‌گردد، این جریان منبسط شونده از میان یک سری پره‌های توربین عبور می‌کند که از طریق یک شفت به کمپرسور متصل شده‌اند. هوای منبسط شده توربین را به گردش در می‌آورد که در نتیجه باعث به حرکت در آمدن کمپرسور نیز می‌شوند. زمانی که هوای منبسط شونده بخش توربین را نیز پشت سر گذاشت با سرعتی بسیار بیشتر از زمانی که وارد موتور شده از آن خارج می‌شود که این تفاوت سرعت بین هوای ورودی و خروجی رانش مورد نیاز را ایجاد می‌کند. در واقع موتورهای توربو جت شتاب بسیار زیادی به حجم کمی از هوا می‌دهند. موتورهایی که از اصول کار موتورجت بهره‌می‌برند ولی پیشرانش در آن‌ها با ملخ انجام می‌گیرد توربوپراپ نام دارند و نوعی موتور جت به‌شمار نمی‌روند. [center] [b][img]http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/800px-FA18_on_afterburner-300x214.jpg[/img][/b][/center] [b]انواع موتورجت[/b] موتورهای جت دارای چند دسته اساسی می باشند:[list] [*]توربوفن Turbo Fan [*]توربوجت Turbo Jet [*]توربوپراپ Turbo Prop [*]پالس جت Pulse Jet [*]رم جت Ram Jet [*]توربو رم جت Turbo Ram Jet [*]اسکرم جت Scram Jet [*]توربوشفت [*]Turbo Shaft [/list] [center][img]http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/708053221451124416425838514612143701831.jpg[/img][/center] [b]موتورهای توربوفن Turbo Fan[/b] موتورهای توربوفن در حقیقت چیزی میان موتورهای توربوجت و توربو پراپ هستند. بازده موتورهای توربوفن بسیار زیاد است، و به همین علت هم در بسیاری از هواپیماهای مسافربری و ترابری در سرعت های ساب سونیک Sub Sonic از آن ها استفاده می شود. در موتورهای توربوفن، ابتدا هوا کمپرس شده سپس وارد اتاقک احتراق می شود و بعد از احتراق از طریق شیپوره یا نازل خروجی خارج شده و در طی این فرایند، نیروی تراست لازم را جهت رانش هواپیما به جلو تامین می نماید. البته در موتورهای توربوفن، مقادیر دیگری از هوا از طریق کنارگذر نیز عبور داده می شود که در نهایت به گازهای خروجی داغ پیوسته و نیروی تراست را افزایش می دهد. تفاوت موتورهای توربوفن با توربوپراپ در این است که موتورهای توربوپراپ، فن یا ملخ ایجاد کننده تراستشان در خارج از پوسته موتور قرار گرفته اما در موتورهای توربوفن، ملخ یا فن تولید کننده تراست کاملاً در درون پوسته موتور قرار گرفته است. فن عبارت است از یک پروانه یا پنکه بزرگ که در اثر چرخش ، جریان هوای زیادی را ایجاد می کند.با اتصال یک فن به یک موتورجت ، موتور توربوفن حاصل می شود . فن، یک جت سرد ایجاد می کند، بنابراین در موتورهای توربوفن دو جت وجود دارد که یکی جت گرم که از انتهای موتور خارج می شود و دیگری جت سرد که از داخل پوشش و مجرایی که فن را احاطه کرده است خارج می شود . اولین بار در سال ۱۹۳۶ فرانک ویذل طرح موتور توربوفن را به ثبت رسانید و اولین هواپیما با موتور توربوفن ، یک هواپیمای مسافربری با نام وی.سی-۱۰ بود که در سال ۱۹۵۹ پرواز کرد. [center] [img]http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/1013653136245692171593866401271822552181051.jpg[/img][/center] [b]موتورهای توربوجت Turbo Jet[/b] موتورهای توربو جت، بیشتر بر نیروی تولیدی از گازهای خروجی اتکا دارند. در موتورهای توربوجت، ابتدا، هوا وارد کمپرسور شده و متراکم می گردد. اما چون این هوا با سرعت نسبتاً زیادی وارد موتور گردیده برای احتراق مناسب نمی‌باشد و بیشتر سوخت مصرف شده، بدون اشتعال هدر می رود. به همین دلیل هوا به قسمت دیفیوزر یا همان کاهنده سرعت فرستاده می شود تا از سرعت آن کاسته شود. در دیفیوزر، ابتدا از سرعت هوا کاسته و بر دما و فشار آن افزوده می شود. سپس این هوای آماده برای احتراق، به اتاقک احتراق فرستاده می شود. در اتاقک احتراق یا Combaustion Chamber، هوا ابتدا وارد لوله احتراق گشته، با سوخت مخلوط شده سپس محترق می گردد. قسمتی از نیروی حاصله از این احتراق صرف گرداندن توربین شده و مابقی برای تولید نیروی رانش به کار می رود. گاهی در هواپیماهای توربوجت، بعد از شیپوره خروجی یا نازل، قسمتی به نام پس سوز یا After Burner قرار می دهند که بر نیروی تراست می افزاید. توربوجت توربوجت از انواع موتورهای پیشران در صنعت هوایی است که از پنج قسمت اصلی تشکیل شده است : ۱- ورودی یا مدخل ۲- کمپرسور یا متراکم کننده ۳- محفظه احتراق ۴- توربین ۵- نازل یا خروجی اولین هواپیما مجهز به موتور جت و توربوجت اچ.ایی-۱۷۸ ساخت آلمانی ها بود ، با بکارگیری هواپیما بوئینگ ۷۰۷ و دی.سی.هشت ساخت مگ دانل داگلاس ، خطوط مسافربری با هواپیما جت نیز آغاز بکار کردند . [center] [img]http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/Turbojet_operation-_axial_flow-300x184.png[/img][/center] [b]ورودی یا مدخل[/b] این قسمت اولین بخش است که هوای ورودی به موتور از آن می گذرد . این بخش یک مجرای همگرا با واگرا است و وظیفه آن کاهش سرعت و یکنواخت کردن جربان هوای ورودی به موتور است . اگر سرعت هوای ورودی به کمپرسور زیاد باشد ، سرعت هوا در نوک پره های آن به سرعت صوت می رسد و برای گردش کمپرسور نیروی زبادی صرف خواهد شد. اگر سرعت هوای ورودی زیر صوت بود، این مدخل واگرا خواهد بود . اگر سرعت بالای سرعت صوت بود ( ما فوق صوت) باشد ، این مجرا همگرا خواهد بود.زیرا رفتار جریان ما فوق صوت و زیر صوت بر عکس هم است . در یک جریان ما فوق صوت هوا در عبور از یک مجرای همگرا سرعتش کم می شود و در سرعت های زیر صوت بر عکس .بنابراین مدخل هواپیماهای زیر صوت واگرا است تا سرعت را کاهش دهد و کمکی نیز برای کمپرسور باشد . [b]کمپرسور یا متراکم کننده[/b] هوا بعد از مدخل وارد کمپرسور می شود . وظیفه کمپرسور فشرده کردن هوا است .کمپرسورها یه دو گروه اصلی تفسیم می شوند، کمپرسورهای گریز از مرکز و کمپرسورهای جریان محور [b]محفظه احتراق[/b] هوای فشرده به سمت محفظه احتراق رانده شده و بعد از تزریق سوخت توسط سوخت پاش ها ( انژکتورها ) ، به دمای بین ۸۰۰ تا ۱۲۰۰ سانتیگراد می رسد. این بخش را با آلیاژی مقاوم در برابر دمای ( دمای حاصل از احتراق ) و فشار بالا می پوشانند . [b]توربین[/b] قدرت و توان مورد نیاز برای گردش کمپرسور توسط توربین تامین می شود . شکب توربین شبیه به کمپرسور است اما با این تفاوت که به کمپرسور کار داده می شود تا هوا را فشرده کند ولی در توربین از جریان گازهای گرم عبوری کار گرفته می شود. به مجموعه کمپرسور ، توربین و محور رابط ( محور انتقال دهنده نیرو جهت گردش ، از توربین به کمپرسور ) اسپول می گویند . هر موتور توربوجت دارای یک اسپول می باشد اما بعضی از موتورها ، دارای دو یا چند اسپول می باشند . [b]نازل یا خروجی[/b] محل خروج گازهای عبوری از توربین است. در نهایت این نازل است که نیروی پیشرانه موتور توربوجت را تولید می کند. [b]پس سوز After Burner[/b] یک هواپیمای FA18 بر روی ناو هواپیما بر در حال استفاده از سیستم پس سوز هنگامی که گازهای خروجی از موتور خارج می شوند، دارای حرارت بسیار بالایی میباشند که از طریق نازل های سوخت پاش به آن سوخت تزریق میشود که در قسمت پس سوز، با مشتعل ساختن دوباره گازهای خروجی به طور قابل توجهی بر نیروی تراست می افزایند. البته استفاده از پس سوز فقط در شرایط اضطراری و شرایط جنگی مجاز است در غیر این صورت به علت مصرف بسیار بالای سوخت از آن استفاده نمی‌گردد. تنها هواپیمای مسافربری با سیستم پس سوز، هواپیمای کنکورد Concord ساخت مشترک آلمان، انگلیس و فرانسه بود که به علت ایجاد آلودگی صوتی زیاد و مصرف سوخت بالا، از کار برکنار شد. [b]موتورهای توربوپراپ Turbo Prop[/b] موتورهای توربو پراپ، در حقیقت از نیروی ملخ برای تولید تراست استفاده می کنند و تنها وجه جت بودن آنها، تولید نیروی لازم برای این چرخش توسط موتور جت است. طرز کار موتورهای توربوپراپ عیناً مانند موتورهای جت توربینی دیگر است و تنها وجه تمایز آنها این است که نیروی تولید توسط توربین بیشتر صرف چرخاندن ملخ می شود تا کمپرسور، به همین دلیل برای تولید نیروی بیشتر، تغییراتی هم در توربین موتورهای توربوپراپ داده می شود.در این موتورها حدود ۹۰ درصد از تراست توسط ملخ فراهم میشود. [center] [img]http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/800px-GE90_blades_dsc04669-300x225.jpg[/img][/center] [b]موتورهای پالس جت Pulse Jet[/b] موتورهای پالس جت دارای توربین، کمپرسور، یا شفت نمی‌باشند و تنها قطعه متحرک البته در نوع دریچه دار، دریچه آن می باشد. در این گونه موتورها، ابتدا توده بزرگی از احتراق در داخل موتور صورت می پذیرد که سبب بسته ماندن دریچه می شود. چون تنها راه فرار هوا از موتور قسمت انتهای آن می باشد هوا به طرف آنجا هجوم می آورد. در نتیجه تر ک هوا، خلا یا حالت مکشی به وجود آمده که باعث بازشدن دریچه و ورود هوای تازه می شود. در این حالت، مقداری هوای محترق شده از خروج بازمانده و صرف تراکم و احتراق گاز تازه وارد می گردد و سیکل به همین ترتیب ادامه پیدا می کند.البته این نوع از موتور جت کاربرد زیادی ندارند اما در بعضی از هلیکوپتر ها جهت افزایش سرغت خطی آنها استفاده میگردد. [b]موتورهای رم جت Ram Jet[/b] موتورهای رم جت، هیچ قطعه ی متحرکی ندارند و در نگاه اول، مانند یک لوله توخالی به نظر می رسند که بیشتر در سرعت های مافوق صوت به کار می روند. موتورهای رم جت نیز مانند پالس جت، دارای توربین، کمپرسور یا … نمی‌باشند استفاده از آنها به عنوان موتور دوم معمول است که بیشتر در موشکها به کار می روند. در این گونه موتورها، برای روشن شدن موتور ابتدا باید سرعت هوا به مقدار لازم برسد در صورت رخداد چنین حالتی، موتور جت به طور خودکار خود را روشن می کند. در موتور رم جت، هوا با سرعت زیاد وارد موتور شده و به علت سرعت بیش از حد، در قسمت دیفیوزر به خوبی کمپرس و متراکم شده و دما و فشار آن بسیار بالا می رود. در این حالت مخلوط هوا و سوخت محترق گشته و با خروج از موتور، نیروی تراست بسیار زیادی را آزاد می کنند. این موتورها قدرت بسیار زیادی را دارا می باشند اما برای شروع پرواز و برخاست مناسب نمی‌باشند. به این دلیل که این نوع موتور ها در ابتدا سرعت زیادی ایجاد میکنند در نسل جدید موشک های هوا به هوای شرکتMBDA یعنی موشک مترو (Metro) بجای استفاده از موتور های موشکی از این موتور های جت استفاده میکنند که هم سرعت بالایی دارند و هم قدرت مانور فوق العاده ای به موشک میدهند. [b]موتور های توربو رم جت Turbo Ram Jet[/b] این موتور، موتور بسیار جالبی‌ست. به طوریکه از دو جزء ساخته میشود:۱-موتور رم جت ۲- توربو فن در این نوع موتورها ابتدا برای شروع پرواز خلبان موتور توربوفن را روشن میکند تا انرژی لازم برای برخاست بوجود آید. سپس بعد از این که موتور وهواپیما به سرعتت ۱ ماخ یا نزدیک به آن رسید خود به خود موتور توربوفن خاموش شده و دریچه ی آن بسته می‌شود. سپس باد موجود وارد همان موتور گشته ولی بجای ورود به داخل توربو فن، از کنار آن عبور و به داخل موتور رم جت میرود و همام حال است که با فشار موجود در هوا، موتور روشن شده و در عرض ۱۵ ثانیه هواپیما از یک ماخ به ۳٫۵ الی ۷ ماخ می‌رسد. گفتنی است که این موتور فقط در ۲ هواپیما ساخته شده است. ۱-SR-71 و۲-RQ-170 یا همان هواپیمای آمریکایی که توسط نیروی هوایی سپاه ایران به زمین نشانده شد. [center] [img]http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/981761736125917512621815277193101218213471.jpg[/img][/center] [b]موتورهای اسکرم جت Scram Jet[/b] نام این موتورها از واژه (supersonic combustion ramjet) گرفته شده که به معنای احتراق در سرعت مافوق صوت است. این گونه موتور ها در سرعت های هایپر سونیک Hyper Sonic به کار می روند و طرز کار آنها بسیار مشابه موتورهای رم جت با تغییراتی می باشد. این نکته قابل توجه است که مشتعل ساختن مولکول های هوا در حالی که هوا با سرعت بالای ۴ ماخ وارد موتور می گردد، مانند روشن کردن کبریت در گردباداست! اولین هواپیمای دارای موتور اسکرم جت، هواپیمای X-43 است که سرعت آن بالای ۷ ماخ می باشد. [center] [img]http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/800px-F100_F-15_engine-300x182.jpg[/img][/center] [b]موتورهای توربوشفت Turbo Shaft[/b] این نوع از موتور توربینی در هم صنعت هوایی هم در زمینه نیروگاهی و تولید انرژی کاربرد دارند. کاربرد هوایی این موتورها استفاده در هلیکوپتر هاست .اجزای این موتور ها با سایر موتورهای توربینی تفاوتی ندارد اما در مکانیسم آنها تراست ایجاد نمی‌گردد بلکه توربو شفت ها برای ما ایجاد گشتاور و Torque مینمایند که منجر به چرخاندن ملخ هلیکوپتر میگردد. [center] [b]اجزای موتورهای جت توربینی[/b] [img]http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/115152692501301257814013158112251792092112181.jpg[/img][/center] [b]کمپرسور[/b] کمپرسورها وظیفه متراکم کردن هوای ورودی را بر عهده دارند. کمپرسورها بر دو نوع هستند: ۱- کمپرسورهای محوری(اکسیال) ۲- کمپرسورهای شعاعی یا گریز از مرکز(سنتریفیوگال). کمپرسورهای محوری که در اکثر موتورهای جت امروزی استفاده می شود، از چند ردیف فن یا پنکه به تعداد مشخص (دو یا بیشتر) تشکیل شده است و همچنین توسط همین تیغه ها یا پره ها، به سیال جهت حرکت داده شده و با کاهش زاویه پره ها، به فشار سیال یا هوا افزوده و از سرعتش کم شده و در نتیجه متراکم می گردد. اما در کمپرسورهای شعاعی یا گریز از مرکز، که بیشتر در موتورهای گازی ساده یا قدیمی کاربرد داشته است، در اصل هوا به یک مانع برخورد کرده و سپس توسط پره های آن به قسمت دیفیوزر یا کاهنده سرعت منحرف می شود که این فرایند با ازدیاد فشار همراه است، در نتیجه هوا متراکم می گردد. [b]سیستم احتراق[/b] سیستم احتراق، شامل سوخت پاش یا FUEL NOZZLE، جرقه زن یا IGNITERو اتاقک و لوله احتراق یا COMBUSTION CHAMBER می باشد. فرایند احتراق در درون لوله های احتراق صورت می پذیرد که این عمل با وارد شدن هوا به اتاقک و مخلوط شدن آن با سوخت سپس احتراق آن به وسیله شمع جرقه زن انجام می شود. محفظه های احتراق در موتورهای توربینی انواع گوناگونی دارند که هر کدام محاسن و معایب خود را دارند. از انواع آنها میتوان CAN TYPE ,ANNULAR TYPE و ترکیبی از این دو را نام برد [center]. [img]http://www.pazhoheshkade.ir/wp-content/uploads/4212211375445238122150107195342791341.jpg[/img][/center] [b]سیستم توربین[/b] در اینجا، ابتدا گازهای پرحرارت ناشی از احتراق به پره های توربین برخورد کرده و نیروی لازم جهت گرداندن کمپرسور و مکش هوا برای سیکل بعدی تولید می شود که این نیرو به وسیله میله (شفت)ی به کمپرسور انتقال داده شده و باعث حرکت آن می شود.استاتور توربین که به آن NOZZLE GUIDE VANE نیز میگویند و برای تنظیم جهت حرکت سیال (هوا) برای ادامه حرکت به کار می رود. توربین ها نیز به دو دسته محوری و شعاعی تقسیم می شوند که نوع محوری پر کاربرد است. چون دمای کارکرد توربین بسیار بالا می باشد، در ساخت آن از آلیاژهای مخصوصی استفاده می شود. [b]سیستم خروج گازهای داغ[/b] این سیستم، در حقیقت تولید تراست واقعی را برای رانش هواپیما به جلو می کند ایجاد میکند. در مدل های متحرک، زاویه پره های شیپوره انتهایی موتور برای میزان کردن فشار قابل تنظیم است. گفتنی است سیستم پس سوز یا After Burner بعد از این بخش نصب می شود. به این قسمت، نازل Nozzle هم گفته می شود. [b]سیستم کشش برگردان یا Thrust Reversation System:[/b] در سیستم کشش برگردان، به وسیله دریچه هایی، نیروی تراست موتور برعکس می شود، بدین صورت که خلبان در هنگام فرود نیروی برگردان را فعال ساخته و از آن به عنوان ترمز استفاده می کند، یعنی نیروی موتور در جهت عکس اعمال می شود. البته توضیح خود این سیستم و کلیه سیستم های دیگر هر یک می تواند به اندازه یک کتاب توضیحات تکمیلی نیاز داشته باشد اما در اینجا به ذکر همین نکات کوتاه و جزئی و اجمالی بسنده می شود. در صورت اظهار علاقه خوانندگان به چگونگی کار کرد این موتور ها مقالات بیشتر را در این زمینه شاهد خواهید بود. لازم به ذکر است که ساخت موتورهای جت به صورت خانگی هم امکان پذیر است و هم اکنون رواج بسیاری در بین جوانان علاقه مند به این علم دارد و یک چنین موتورهای جت دست سازی به طور گسترده ای در هواپیماهای مدل قدرتمند به کار گرفته می شوند. موتور های جت کلا به هفت دسته تقسیم می شوند:[list] [*]۱.توربین گاز [*]۲.توربو فن [*]۳.رم جت [*]۴.پالس جت [*]۵.پرشر جت [*]۶.توربو جت [*]۷.توربو پراپ [/list] [b]۱. توربین گاز[/b] در حقیقت تمامی موتورهای جتی که دارای توربین هستند توربین گاز نامیده می شوند ولی اصطلاح توربین گاز بیشتر به موتورهای جتی داده میشود که هدف استفاده از آنها تولید رانش نیست بلکه چرخاندن توربین و اکثرا برای تولید برق است و برخی اوقات در طراحی و نحوه قرار گرفتن توربین ها و نازل با انواع دیگر موتور جت تفاوت عمده ای دارند . در توربین های بخار برای چرخاندن توربینها ابتدا آب را توسط سوختهای فسیلی حرارت میدهند تا آب تبدیل به بخار شود و بخار سبب چرخش توربین میشود که این سیستم دارای ضعفهایی است از جمله حجیم بودن دستگاهها و تشکیلات نیروگاه ولی در توربین گاز مرحله تبدیل آب به بخار حذف شده است و گاز های داغ خروجی که در توربین بخار هدر میشوند در این حالت مستقیما سبب چرخش توربین میگردد . [b]۲. توربوفن[/b] موتور های توربو فن در واقع دارای فرآیندی مابین دو موتور توربوجت و توربو پراپ هستند . تفاوت این موتور با موتور توربو پراپ در این نکته است که پنکه موتور توربوپراپ کاملا خارج از پوسته و بدنه موتور قرار دارد ولی در موتور توربوفن این پنکه کاملا در داخل پوسته موتور قرار دارد . از این نوع موتور جت برای سرعت های مادون صوت استفاده میگردد .توربوفن ها دارای بازدهی نسبی زیادی هستند . بخشی از هوای ورودی توسط پنکه این موتور توسط داکتی و جدا از محفظه احتراق و توربین ولی در امتداد آنها به سمت نازل پیش برده میشود که در نهایت نیز به گاز های داغ تولیدی میپیوندد و بر نیروی رانش تولیدی میافزاید . در زیر شکلی برش خورده از یک موتور توربو فن مشاهده میشود ولی داکت هدایت هوا در شکل مشخص نیست . [b]۳٫ رم جت[/b] رم جتها را توربین گازی به حساب نمی آورند زیرا این نوع از موتور جت دارای کمپرسور و توربین نمیباشد موتور رم جت اکثرا به عنوان موتور دوم مورد استفاده قرار میگیرد به اینصورت که هواپیما یا راکت در ابتدا توسط موتور اصلی خود به پرواز در میاید و پس از رسیدن به سرعت معین که میزان فشار و سرعت لازم هوای ورودی برای رم جت تامین گردید موتور رم جت خود را روشن میکند . رم جتها نسبت به انواع دیگر موتورهای جت تولید رانش بیشتری میکنند ولی برای شروع پرواز مناسب نمیباشند . [b]۴٫ پالس جت[/b] پالس جتها یکی از انواع قدیمی موتور جت میباشند که بعضی اوقات بدلیل مشترکاتی با رم جت یکی شمرده میشوند .پالس جت ها همانند رم جت نه دارای کمپرسور هستند و نه دارای توربین ولی از نظر کار کرد تفاوت عمده ای دارند .موتورهای پالس جت در گذشته کاربرد داشتند و در هواپیما های قدیمی به عنوان پیشران استفاده میشدند ولی هم اکنون استفاده چندانی ندارند چراکه امروزه موتور های توربو جت با بازدهی بالا جایی برای انواع دیگر باقی نگذاشتند ولی به دلیل سیستم کارکرد جالبی که این موتور دارد به تشریح دونوع از این موتور میپردازیم .در موتورهای پالس جت به خصوص نوع دریچه دار عمل احتراق با فرض ایده آل حجم ثابت است . دقت شود که پالس جت ها بر خلاف رم جت ها در سرعت صفر نیز قابلیت استارت و کار آیی هستند .( در مورد پالس جت ها این باور عمومی وجود دارد که حداکثر سرعت پرنده ای که با پیشران پالس جت حرکت میکند زیر ۷۵۰ کیلومتر بر ساعت میباشد ) سیکل کارکرد پالس جت دریچه دار : [b]احتراق :[/b] در این فاز احتراق سوخت منجر به تشکیل توده بزرگی از گرما و فشار میشود فشار حاصل منجر به بسته ماندن شیر یکطرفه که در پشت هوا و سوخت محترق میباشد میگردد در نتیجه توده محترق بناچار فقط در مسیرمورد نظر میتواند حرکت کند. [b]انفجار:[/b] در این مرحله سوخت و هوای منبسط شده از نازل خارج میگرددو گازهای داغ خروجی منجر به تولید نیروی رانش میگردد. [b]سوخت گیری:[/b] گازهای داغ بدلیل انعطاف پذیری و دارا بودن جرم تمایل به حفظ حرکت خود به سمت نازل را دارند حتی اگرفشار داخل موتور کمتر فشار محیط باشد خروج این گازها از محفظه احتراق موجب افت فشار در محفظه و بازشدن شیر یکطرفه میگردد و مقداری سوخت و هوا به این محفظه وارد میشود [b]فشردگی:[/b] بدلیل فشار کم موجود بین هوا و سوخت ورودی و گازهای داغ خروجی مقداری از این گازهای داغ به محفظه احتراق باز میگرددکه این عمل موجت محترق شدن این توده هوا و سوخت میشود و سیکل به مرحله اول باز میگردد . [b]سیکل کارکرد پالس جت بدون دریچه :[/b] در پالس جت های بدون دریچه خمی که مابین محفظه احتراق و نازل قرار دارد دقیقا کاری را انجام میدهد که دریچه در نوع دریچه دار انجام میدهد .با وجود این خم در این ناحیه کاهش فشار ایجاد شده و مقداری از گاز های در حال خروج را به محفظه احتراق باز میگرداند .و بقیه مراحل دقیقا همانند نوع دریچه دار میباشد که در بالا توضیح داده شد . [b]۵. پرشر جت[/b] این موتور جت امروزه کاربردی در صنایع هوایی و به عنوان پیشران جت ندارد . این موتور را میتوان طرحی ابتدایی از موتور رم جت دانست . در این پیشران جت سوخت از قسمت بالایی به داخل لوله ای چند تکه که از بالا به پایین قطور تر میگردد پاشیده میشود و از قسمت بالایی و دهانه لوله و همچنین از فواصلی که مابین این لوله چند تکه وجود دارد هوای تازه وارد لوله شده و با سوخت مخلوط میگردد . سپس مخلوط سوخت و هوا وارد محفظه احتراق شده و محترق میگردند . برای گرم کردن سوخت پیش از عمل احتراق ، لوله سوخت رسان را در محفظه احتراق و بدور جدار داخلی آن میپیچانند و به این ترتیب سوخت گرما را از توده گاز داغ محترق شده دریافت میکند و گرم میشود ، به این ترتیب عمل احتراق نیز با کیفیت بهتری انجام میگردد. [b]۶. توربو جت[/b] توربو جتها از انواع متداول موتورهای جت هستند که در اکثرهواپیماهای جنگنده و پرنده هایی که با سرعتهای زیاد حرکت میکنند استفاده میگردد . در زیر به طرز کار موتور توربو جت میپردازیم[list] [*]۱ . در مرحله اول هوا از طریق دهانه ورودی وارد ابتدای قسمت کمپرسور میشود . [*]۲ . در مرحله بعدی هوا توسط کمپرسور فشرده شده و بطرف دیفیوژر فرستاده میشود . [*]۳ . پس از کاسته شدن سرعت و افزایش فشار و دمای هوا در دیفیوژر هوا به محفظه احتراق و سپس لوله احتراق فرستاده میشود . [*]۴ . پس از عملیات احتراق در موتور گاز های داغ تولیدی باعث چرخش توربین و در نتیجه محور متصل به توربین میگردد.از نکات قابل توجه در طراحی یک توربو جت طراحی بخش نازل و خروجی است چراکه هدف استفاده از توربوجت نیروی رانش پرنده میباشد . در بهترین حالت فشار ستون هوای داغی که از موتور خارج میگردد با فشار جو اطراف پرنده برابر است . [/list] [b]۷. توربو پراپ[/b] موتور جت توربو پراپ ، موتوری است ما بین موتور توربوفن و توربو جت .طرز کارکرد این موتور با توربو جت دقیقا همسان میباشد . پروانه بزرگ که به شفت اصلی متصل است نیروی رانش یا تراست تولید میکند نیروی تراست تولیدی پروانه همراه با نیروی رانش تولیدی توسط گازهای داغ خروجی نیروی رانش برآیند را تولید میکند [b]منابع:[/b] [b]وبلاگ علم[/b] [b]ویکی پدیا[/b] [b]تارنما حیدر[/b] [b]مکانیک خودرو[/b] [b][color=#827A60][color=#777777][background=initial]نويسنده : Yousefi[/background][/color] [/color] [color=#827A60]منبع : pazhoheshkade.ir[/color][/b]
  9. به گزارش [color=#800000][b]مشرق [/b][/color]به نقل از رویداد، رسانه ها از مرگ آریل شارون نخست وزیر پیشین اسرائیل در بیمارستان سوروکا در شهر «بئر السبع» سرزمین اشغالی خبر دادند. پایگاه خبری «الیوم السابع» اعلام کرد که شارون از سال 2006 تاکنون در کما بوده و دچار مرگ بالینی شده بود. اسرائیل هنوز به صورت رسمی این خبر را تأیید نکرده است. شارون یکی از مجرم ترین حاکمان اسرائیلی در حق مردم فلسطین به شمار می آید. در دوران قدرت او در سال 1982 به جنوب لبنان حمله شد و او جنایت جنگی صبرا و شتیلا را مرتکب شد که در آن هزاران لبنانی و فلسطینی کشته شدند. وی در پاییز سال 1953 با یگان های نظامی خود کشتار «قبیه» در اردن را مرتکب شد که در نتیجه آن 170 شهروند اردنی جان خود را از دست دادند شارون همچنین بعد از محاصره صدها فلسطینی در یک مسجد در سال 1948 جان بیش از 426 فلسطینی را گرفت. [url="http://www.mashreghnews.ir/fa/news/237414/%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D8%A2%D8%B1%D9%8A%D9%84-%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D9%88%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%D9%8A-%D9%82%D8%AF%D8%B3"]لینک[/url]
  10. به گزارش [color=#FF0000]گروه جهاد و مقاومت مشرق[/color]، آخرین جمعه ی ماه مبارک رمضان در سال 1361، مصادف بود با 25 تیرماه. در این ایام، «عملیات رمضان» در جبهه ی جنوب جریان داشت. رژیم بعثی صدام، برای تحت تاثیر قرار دادن جبهه های جنگ و تضعیف روند عملیات، در اقدامی بی سابقه، راهپیمایان روز قدس در شهر «همدان» را هدف بمباران جنگنده های خود قرار داد و در جریان این جنایت فجیع، 93 تن از راهپیمایان همدانی، به شهادت رسیدند. سال گشت شهادت آن عزیزان را گرامی داشته و شادی ارواح بلندشان، صلواتی هدیه می کنیم: [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/379493_1445B15D.jpg[/IMG] [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/379494_4985B15D.jpg[/IMG] [url="http://www.mashreghnews.ir/fa/news/237417/%D8%B3%D9%86%D8%AF-93-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%BE%DB%8C%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D9%82%D8%AF%D8%B3-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86"]لینک[/url]
  11. به گزارش [color=#FF0000]گروه جهاد و مقاومت مشرق[/color]، در 35 امین «روز جهانی قدس»، یاد بزرگ مردانی را که در راه آزادی «قدس شریف» از اشغال «بنی صهیون» جان خود را فدا نمودند، گرامی می داریم و سلام و صلوات خود را به ارواح بلند و پاکبازشان نثار می کنیم. آنان که لکه ی ننگ اسراییل را تاب نیاوردند و پرچم جهاد برافراشتند و امروز نام و یادشان، خود پرچم هایی است که بر قلل کرامت و عزت در اهتزاز است. ادای احترام می کنیم به سردارانِ جبهه ی نبرد با «غاصبان قدس» و شادی ارواح این «مجاهدان فی سبیل الله»، صلواتی هدیه می کنیم: [b]مردانِ مردستانِ جهاد و مقاومت:[/b] [color=#FF0000][b]«شیخ عزالدین قسام»[/b][/color]: روحانی سوری تبار که اولین تشکل منسجم برای مبارزه با اشغالگران فلسطین را پایه گذاری نمود و در اولین عملیات آن نیز شربت شهادت نوشید [center][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/11/379123_453.jpg[/img] [color=#0000CD][b]سردار شهید «شیخ عزالدین قسام»[/b][/color][/center] [right][color=#FF0000][b]«عبدالقادر الحسینی»:[/b][/color] سیدی از تبار «سادات حسینی» که فرماندهی قوای موسوم به «ارتش جهاد مقدس» را بر عهده داشت و از محبوب ترین چهره های فلسطینی به شمار می رفت. او در نبرد رویا رو با نظامیان صهیونیست، شربت شهادت نوشید و با شهادتش، عملا، بخش قابل توجهی از توان نظامی مسلمانان در جنگ های سال 1948 تضعیف شد.[/right] [center][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/11/379122_887.jpg[/img] [color=#0000CD][b]سردار شهید «عبدالقادر الحسینی»[/b][/color][/center] [right][color=#FF0000][b]خلیل الوزیر (ابوجهاد):[/b][/color] او از پایه گذاران «جنبش فتح» بود و در نهایت به فرماندهی عملیات نظامی این جنبش رسید. او در طول حیاب خود، عملیات های پر تلفات و دردناکی را علیه رژیم صهیونیستی، طراحی و فرماندهی نمود. «ابوجهاد» نجیب ترین و خوش نام ترین فرمانده ی «جنبش فتح» بود که هیچ گاه نامش با مذاکره و سازش گره نخورد و محبوبیت فراوانی در میان مبارزان فلسطینی داشت. او سرانجام در برابر دیده گان همسر خود، با صدها ده ها گلوله از پای درآمد. پس از شهادت «ابوجهاد»، عملا عملیات نظامی «جنبش فتح» متوقف شد و این جنبش، مسیر سازش را در پیش گرفت.[/right] [center][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/11/379126_779.jpg[/img] [color=#0000CD][b]سردار شهید «خلیل الوزیر»(ابوجهاد)[/b][/color][/center] [right][color=#FF0000][b]آیت الله «موسی صدر» ( امام موسی صدر): [/b][/color]وی رهبری شیعیان لبنان را از اواسط دهه چهل شمسی بر عهده داشت. او بود که با دعوت از فلسطینیان اخراج شده از «اردن» به «لبنان»، این کشور را به صحنه ی مبارزه ی جدی و فرساینده با رژیم صهیونیستی وارد کرد و خود نیز اولین گروه مسلح شیعی را با هدف مقابله با تجاوزات اسراییل تشکیل داد. بعد ها از این گروه (که امروزه با نام «جنبش امل» شناخته می شود)، جنبش «حزب الله لبنان» سربرآورد که در حال حاضر، اصلی ترین نیروی متخاصم با رژیم صهیونیستی به شمار می رود. «امام موسی صدر» سرانجام به دست «معمر قذافی» از صحنه ی مبارزات حذف شد و نامش در زمره ی شهدا ثبت گردید.[/right] [center][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/11/379125_577.jpg[/img] [color=#0000CD][b]جاویدان اثر، آیت الله «موسی صدر»[/b][/color][/center] [center][color=#FF0000][b]شیخ «راغب حرب»: [/b][/color]روحانی فاضلی از روستای «جبشیت» واقع در جنوب لبنان که به دنبال اشغالِ جنوب این کشور به دست صهیونیست ها، نخستین مبارزه ی منفی شیعیان با اشغالگران را محقق ساخت. وی را یکی از بنیان گذاران «جنبش حزب الله» نیز به شمار آورده اند. او عامل سازماندهی جوانان در جنوب لبنان و پیوستن آنان به «مقاومت اسلامی» بود، گرچه شهادت مجالش نداد تا تاسیس و رشد و شکوفایی این تشکلِ مقدس را به چشم ببیند.[/center] [center][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/11/379128_363.jpg[/img] [color=#0000CD][b]شهید «شیخ راغب حرب»[/b][/color] [color=#FF0000][b]حجت الاسلام «سید عباس موسوی»:[/b][/color] از بنیان گذاران «جنبش حزب الله» و دومین دبیرکل «حزب الله» بود. او در تحکیم و تثبیت «مقاومت اسلامی» در لبنان، نقش چشمگیری داشت و عصر نوینی را در حیات سیاسی و نظامی «جنبش حزب الله» آغاز نمود. ارتش صهیونیستی، او را به همراه زن و فرزندش، هدف موشک های هوا به زمین قرار داد و به شهادت رساند. [img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/11/379127_729.jpg[/img] [color=#0000CD][b]شهید حجت الاسلام «سید عباس موسوی»[/b][/color][/center] [right][color=#0000CD][b][color=#FF0000]«فتحی شقاقی»:[/color] [/b][/color]پزشکی از اهالی «غزه» که تحت تاثیر انقلاب اسلامی ایران و نهضت امام خمینی، اقدام به تاسیس گروهی برای مبارزه ی مسلحانه با اشغالگران صهیونیست نمود و آن را «جهاد اسلامی فلسطین» نام نهاد. «فتحی شقاقی» را باید نزدیک ترین مبارز فلسطینی به «نهضت امام خمینی» یه شمار آورد. سازمان «جهاد اسلامی» در جریان مبارزات خود، تلفات سنگینی را بر اشغالگران وارد ساخت و حتی اعضای آن، ش نعله های خستین انتفاضه ی مردم فلسطین را روشن ساختند. دکتر ـفتحی شقاقی» سرانجام توسط تروریست های «موساد» هدف قرار گرفت و به شهادت رسید.[/right] [center][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/11/379121_811.jpg[/img] [color=#FF0000][b]سردار شهید، دکتر «فتحی شقاقی»[/b][/color][/center] [right][color=#FF0000][b]شیخ «احمد یاسین»:[/b][/color] او بنیان گذار «حرکت مقاومت اسلامی فلطسطین»، موسوم به «حماس» می باشد. او علی رغم ناتوانی جسمی، بارها توسط اشغالگران بازداشت و مورد شکنجه قرار گرفت تا مبارزات و تحرکات ضد صهیونیستی خود را متوقف سازد. جنبش حماس، تحت رهبری او، در تاریخ فلسطین به جایگاهی رسید که سایر گروه های فلسطینی را پشت سر گذاشت و به خطرناک ترین دشمنِ فلسطینی صهیونیست ها تبدیل شد. طبیعی بود که تاوان این درخشش حماس، چیزی جز ترورِ رهبر آن نخواهد بود. این روحانی ویلچر سوار و نابینا، موشک یک هلی کوپتر فوق مدرن، هدف قرار گرفت و به شهادت رسید.[/right] [center][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/11/379124_882.jpg[/img] [color=#0000CD][b]شهید «شیخ احمد یاسین»[/b][/color][/center] [right][color=#FF0000][b]یحیی عیاش: [/b][/color]یک مهندس شیمی از اهالی غزه بود که به تنهایی، مسئولیت کشته و زخمی شدن حدود 500 صهیونیست را متوجه او می کردند. او را از بنیان گذاران «گردان های عزالدین قسام» (شاخه ی نظامی حماس) به شمار می آورند. یحیی عیاش، در طول مبارزات خود، چنان کابوسی برای صهیونیست ها خلق نمود که با اعلام خبر شهادتش، تلویزیون اسراییل، رسما اعلام کرد: «امشب اسراییلی ها راحت بخوابند، یحیی عیاش کشته شد. او چندین عملیات پرتلفات را در قلب اراضی اشغالی فلسطین، هدایت و اجرا نمود و چندین سال، دستگاه عریض و طویل امنیتی صهیونیست ها را به بازی گرفت و سرانجام بر اثر خیانت یک عنصر خودفروخته، توسط ارتش صهیونیستی، ترور شد و به شهادت رسید.[/right] [center][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/11/379130_123.jpg[/img] [color=#0000CD][b]سردار شهید مهندس «یحیی عیاش»[/b][/color][/center] [right][color=#FF0000][b]عماد مغنیه:[/b][/color] این مبارز لبنانی، که جنگ علیه صهیونیست ها را از 17 سالگی آغاز کرده بود، در طول 25 سال، به اصلی ترین هدفِ سازمان های تروریستی اسراییلی و غربی تبدیل شد. وی فرماندهی شاخه ی نظامی «جنبش حزب الله لبنان» را بر عهده داشت و چندین جنگ را علیه اشغالگران، فرماندهی نمود که یکی از آن ها، موسوم به «جنگ33 روزه» با پیروزی چشمگیری برای «حزب الله» پایان گرفت. آن چه از مبارزات «عماد مغنیه» تا کنون گفته شده است، به دلیل ملاحظات امنیتی «حزب الله» تنها بخش کوچکی از طوفانی بود که او علیه صهیونیست ها برپا کرد. وی را خطرناک ترین دشمن غرب و متحدانش در خاورمیانه می دانستند و سرانجام نیز در همین مسیر، ترور شد و خلعت شهادت پوشید.[/right] [center][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/11/379129_843.jpg[/img] [color=#FF0000][size=3][b]من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ينتظر وما بدلوا تبديلا[/b][/size][/color][/center] [center][url="http://www.mashreghnews.ir/fa/news/237211/%DA%98%D9%86%D8%B1%D8%A7%D9%84%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%D9%90-%D9%86%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D8%A8%D8%A7-%D8%B5%D9%87%DB%8C%D9%88%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85"]لینک[/url][/center]
  12. [b]مروری تاریخی بر جنگ 33 روزه از ابتدا تا انتها / 6[/b] پاسخ سید حسن نصرالله به این سؤال که اگر حزب الله حجم عکس‌العمل اسرائیل را می‌دانست آیا کاری می‌کرد که جنگ آغاز شود؟ [color=#0000FF]در قسمت های قبلی این مطلب (که ترجمه بخش جنگ 33 روزه از کتاب «سپاهیان خدا» نوشته ی نیکولاس بلانفود است) سیر جریانات را از روز آغاز جنگ 33 روزه بررسی کردیم و مواضع بین المللی و لبنانی و اسرائیلی مهم را هم پیرامون جنگ خواندیم و چگونگی شکست اسرائیلی ها در لبنان را از نظر گذراندیم. اینک قسمت ششم را پی می گیریم:[/color] [b]نبرد وادی حجیر و خسارت سنگین اسرائیلی ها[/b] پیشروی اسرائیلی ها به سمت رود لیتانی، متمرکز شده بود بر دو روستای غندوریه و فرون که هر دو در سمت غربی وادی حجیر قرار داشتند. وادی حجیر عبارت است از دشتی عمیق در طرف شمالی وادی السلوقی. چتربازان لشگر ناحال بر فراز غندوریه هلی برن شدند و بدون مقاومت بر آن مسلط شدند. بعد از آن، هجوم مکانیزه ای به وسیله ی 24 تانک به سمت عمق وادی حجیر رخ داد با این هدف که که به واحد چترباز مسلط شده بر غندوریه بپیوندند. اما این دشت، با شیب های سهمگینش، تله ی طبیعی مناسبی برای تانک ها بود. و دسته ی شکار تانک حزب الله در آنجا منتظر نزدیک شدن اسرائیلی ها بودند. به محض اینکه دسته تانک ها شروع به بالارفتن دامنه غربی دشت کردند، باران موشک های کورنیت بر سر آنها باریدن گرفت. موشک ها بر تانکها فرود می آمد و موجب آتش گرفتن تعدادی از آنها شد. سرنشینان تانک های آتش گرفته با سرعت خودشان را از درب تانک خارج می کردند. یکی از فرماندهان دسته در پشت بی سیم فریاد زد: «تانک من منهدم شده» و بعد سیستم بی سیمش از کار افتاد. دسته ی محاصره شده، کمک چندانی از نیروهای لشگر ناحال که در رأس بلندی های دشت قرار داشتند دریافت نکردند. خود چتربازانی هم که بر غندوریه مسلط شده بودند ناگهان متوجه شدند [که در تله افتاده اند] و در محاصره شلیک موشک و خمپاره های نیروهای حزب الله افتاده اند که در ویرانه های روستا کمین کرده اند. نبرد وادی حجیر با کشته شدن 11 افسر و سرباز اسرائیلی و مجروحیت بیش از 50 نفر آنان خاتمه یافت. از 24 تانک مرکاوا هم 11 تای آنها مورد اصابت موشک قرار گرفت. در شصت ساعت نهایی پیش روی ارتش اسرائیل به سمت رود لیتانی قبل از برقراری آتش بس نهایی در ساعت 8 صبح روز 14 آگوست، مجموعا 33 نظامی اسرائیلی کشته شدند، یعنی حدود یک چهارم کل کشته های ارتش اسرائیل در طول جنگ 33 روزه. ضمنا حزب الله برای اثبات اینکه توانش ضربه ندیده و کم نشده در روز آخر جنگ مجموعا 217 موشک به سمت اسرائیل شلیک کرد. [b]اسرائیلی ها را به زانو در آوردیم[/b] [در روز بعد از اتمام جنگ، در بنت جبیل بودم.] یک تویوتا لندکروز سیاه کنار بیمارستان صالح غندور در ورودی بنت جبیل توقف کرد. منافذ ماشین پوشانده شده بود. 5 نفر از ماشین پیاده شدند که همه جزو رزمندگان حزب الله بودند. گفتند از عیتا الشعب می آیند (که در چند میلی غرب بنت جبیل قرار داشت) و طی 34 روز گذشته در وسط معرکه و قلب درگیری های آنجا بوده اند. بنت جبیل و عیتا الشعب در وسط منطقه ای بودند که اسرائیلی ها مثلا قرار بود بر آن مسلط شوند. از آنها پرسیدم از عیتا الشعب تا اینجا که می آمدند نظامی اسرائیلی ای را دیده اند یا نه. یکی شان با لبخند جواب داد: «اگر در عیتا الشعب دنبال اسرائیلی ها می گردی، زیر آوار دنبالشان بگرد.» مستی پیروزی نیروهای حزب الله را که (که خسته هم بودند) در بر گرفته بود. یکی از آن رزمندگان مقاومت که خودش را حاجی معرفی کرد، یک لباس کتانی (که کثیف شده بود) و یک شلوار به رنگ زرد تیره به تن داشت. بعضی دیگر از همراهانش هم شلوارهایی به تن داشتند که بر روی آن تجهیزات نبرد قرار داشت و این بر هیبت شبه نظامی آنها می افزود. بازوی چپ یکی شان هم پانسمان شده بود. حاجی گفت: «اسرائیل همه جور سلاحی را علیه نیروهای مقاومت استفاده کرد و با وجود این، حزب الله تا آخر ثابت و پایدار ماند. من هم از اسلحه ام برای آخرین بار در ساعت 8 صبح [یعنی دقیقا یک لحظه قبل از آتش بس رسمی] استفاده کردم.» [از آنجا به عیتا الشعب رفتیم.] به نیمه جنوبی عیتا الشعب که در مقابل مرزهای اسرائیل قرار داشت خسارت های سنگینی وارد آمده بود. منازل کوچک دو طبقه یا سه طبقه آنجا تبدیل به تل های آوار ترحم برانگیز شده بودند. گلوله ها یا موشک های تانک ها و موشک انداز ها هم سوراخ هایی در دیوار ها ایجاد کرده بود و ترکش های سخت فولادی و پوسته ی در هم پیچیده شده موشک های منفجر شده هم در خیابان های مملو از ویرانی عیتا الشعب ریخته بود. مردان خسته، که بعضی هایشان لباس رسمی به تن داشتند، در کنار خیابانی نشستند و به تفکری همراه با سکوت فرو رفتند. دو نفر دیگر از اعضای حزب الله از مسجد کوچکی که یک خمپاره به آن اصابت کرده بود بیرون آمدند و در همان زمان از بلندگوی مناره ی مسجد پخش آیاتی از قرآن شروع شد. یکی از مردها گفت: «این اولین باری است که بعد از 15 روز، صدای قرآن را از این مسجد می شنویم.» اکثر ساکنین روستا در همان روزهای نخست جنگ از روستا گریخته بودند و همراه با همسایه های مسیحیشان به ذمیش که دو میل با آنجا فاصله داشت پناه برده بودند. اما حالا، داشتند بر می گشتند. دسته های کوچک زنان، مردان پیر و کودکان، در حال حرکت در خیابان هایی بودند که بمباران و موشک باران آن را ویران کرده بود و با چشمهای وحشت زده و بهت آلود به وضعیتی می نگریستند که بر سر روستایشان آمده بود. کاملا روشن بود که بازسازی (اگر چند سال نکشد) دستکم چند ماه به طول خواهید انجامید. ولی برای ساکنین باوقار آنجا، این ویرانی وحشتناک به مثابه مدال شرفی بود که بر سینه ی آن ها نصب می شد چون آنها در برابر ارتش قلدر اسرائیل ایستاده بودند، و آن را شکست داده بودند.یکی از ساکنین به نام سمیح سرور (که یک پلیس 53 ساله بود) گفت: «درست است، اینجا [از حیث ویرانی] شبیه لنینگراد [نقطه ی مهم درگیری و مقاومت شوروی با آلمان نازی در جنگ جهانی دوم] شده است، ولی ما اسرائیلی ها را به زانو و کرنش درآوردیم.» [b]بررسی های متعدد درباره جنگ 33 روزه[/b] جنگ بین حزب الله و اسرائیل که 33 روز طول کشید، جزو جنگ هایی است که در طول تاریخ بیشترین تحقیقات درباره آنها انجام شده است چرا که توانایی مجموعه ای نسبتا کوچک از جنگجویان غیر نظامی در ایستادن و جنگیدن تا نهایت با قوی ترین ارتش خاورمیانه دارای دروسی است که می توان آنها را در عرصه های درگیری در آینده به کار بست. یکی از بررسی های مهم، نتیجه اش را اینگونه خلاصه کرده بود که حزب الله در سال 2006 بیش از آنکه به یک نیروی جنگی چریکی مرسوم شبیه باشد، بیشتر به یک ارتش نظامی کلاسیک شبیه بود و این نتیجه از اینها استنتاج شده بود: تمرکزش بر ایستادگی در پایگاه هایش، استفاده از موقعیت های طبیعی برای اختفا به جای استفاده از مردم غیر نظامی، و گسترده کردن توانایی هایش. این بررسی می گوید: «موقعیت حزب الله در سلسه درگیری های چریکی-کلاسیک در سال 2006 بیشتر به جانب کلاسیکش نزدیک بود تا به طرف چریکی اش (که به صورت معمول از رزمندگان غیردولتی انتظار می رود). در اصل، جایگاه حزب الله از جهات زیادی، مثل رزمندگان رسمی حکومت ها [در ارتش ها] در جنگ های بزرگ بین کشورها بود.» خود سید حسن نصرالله هم به این تغییر تعیین کنده در سیر پیشرفت مقاومت اسلامی اشاره کرده و چند روز بعد از اتمام جنگ گفت: «از ما [به مثابه یک نیروی مقاومت] انتظار نبود که جلوی هرگونه پیشروی زمینی را بگیریم، ولی این کاری بود که ما کردیم. مقاومت در حقیقت در مقابل این هجوم ایستاد و جلوی آن را گرفت. کما اینکه جنگ چریکی نمی کرد. مایلم این موضوع را روشن کنم: [حزب الله در طی این جنگ] یک ارتش کلاسیک نبود، کما اینکه یک نیروی رزمنده ی چریکی هم (به معنی مرسوم کلمه) نبود. بلکه چیزی بود بین این دو.» در خلال 6 سالی که بین عقب نشینی اسرائیل از جنوب لبنان در سال 2000 تا آغاز جنگ 33 روزه در سال 2006 گذشت، مقاومت اسلام با پشتیبانی کشورهای حامی اش (خصوصا ایران و تا حدی سوریه) تبدیل به چیزی شد که امروز تحلیلگران نظامی آن را «نیروی چند بعدی» می خوانند: یک مجموعه ی رزمنده ی غیر رسمی و غیر دولتی که در نبردهایش، سلاح ها و تاکتیک های کلاسیک و غیرکلاسیک را در آن واحد در عرصه ی معرکه استفاده می کند. ژنرال جورج کیسی (رئیس سابق ستاد مشترک ارتش آمریکا) هم در می 2009 گفت: «نبردی که بیش از همه نبردها مرا به حیرت وا داشته و گمان می کنم که چیزهایی که خیلی بیشتر از توقع ما در دهه های آینده است را روشن می کند، همان نبردی است که در تابستان 2006 در لبنان رخ داد.» کیسی با اشاره به استفاده ی حزب الله از موشک و موشک های ضد تانک و توانایی اش در برقراری تماس های پیشرفته، افزوده بود که مخالفان جنگ چند بعدی، نیرویی کلاسیک (شبیه ارتش آمریکا) را پیشنهاد می دهند «درحالیکه این [مقابله با نیروهای حزب الله] چالشی پیچیده تر و سخت است نسبت به چالش نبرد با ارتش های بزرگ در دشت های اروپا» [b]بررسی علل شکست در خود رژیم صهیونیستی[/b] با این وجود، بسیاری هستند که بیش از آنکه به برتری رفتار شجاعانه ی حزب الله ضد ارتش اسرائیل در سال 2006 اشاره کنند، به بد عمل کردن ارتش اسرائیل از لحاظ جنگی اشاره می کنند: از تصورات و انتظارات غیر واقعی و تصمیمات غیرکارشناسی فرماندهان سیاسی و نظامی اسرائیلی گرفته تا جنبه های ضعف تاکتیکی و کمی آمادگی و هماهنگی بین نیروهای زمینی ارتش اسرائیل. در پاسخ به موج خشم عمومی به دلیل نتیاج خفت بار این جنگ، حکومت اولمرت هیئت تحقیقی تشکیل داد تا آنچه رخ داده را بررسی نماید و توصیه هایی برای جلوگیری از تکرارش ارائه دهد. این هیئت که ریاست آن را قاضی بازنشسته «وینوگراد» بر عهده داشت گزارش نهایی اش را در ژانویه 2008 صادر کرد که در آن انتقاداتی تندی به اولمرت و عمیر پرتز [وزیر جنگ] و دان حالوتز [رئیس ستاد مشترک ارتش] مطرح شده بود و در نتیجه ی آن، پرتز و حالوتز استعفا دادند. [b]نظر مخالفان لبنانی حزب الله و خود حزب الله درباره جنگ[/b] شبیه هیئت وینوگزاد، هیئتی در لبنان تشکیل نشد. با وجود اینکه منتقدان حزب الله در خلال خود جنگ سکوت اختیار کرده بودند، قطعا متوجه شدند که باید حزب الله را به واسطه ی اینکه باعث شده جنگی راه بیفتد که در آن حدود 1200 لبنانی کشته شده و خساراتی به قیمت چند میلیادر دلار برای لبنان به وجود بیاید، مورد مؤاخذه قرار دهند. سید حسن نصرالله هم دو هفته بعد از اتمام جنگ طی یک مصاحبه ی تلویزیونی به این برداشت اعتراف کرد و گفت که اگر فرماندهان حزب الله می دانستند که این احتمال (ولو یک درصد) وجود دارد که اسرائیل در پاسخ به عملیات حزب الله چنین عکس العملی نشان می دهد، از همان اول با آن عملیات موافقت نمی کردند. البته سید حسن نصرالله در عین حال یک روایت دیگر را هم با دقت مطرح کرد که در آن، خطای حزب الها در اینکه مسبب شروع جنگ شده تبدیل می شد به یک فرصت چرا که اسرائیل تصمیم قطعی داشت به لبنان حمله کند و حزب الله توانست با آن کارش [به صورت ناخواسته] اسرائیل را مجبور کند که پیش از رسیدن موعدش وارد جنگی با لبنان شود که در هر حال قصد قطعی داشت آن را علیه لبنان به راه بیندازد. جنگی که اگر در ماه جولای [مرداد] رخ نمی داد، انتظار می رفت در سبتامبر [شهریور] یا اوکتوبر [مهر] رخ دهد. سیدحسن نصرالله مطرح کرد که اسرائیل طرح هایی آماده کرده بود تا ضربه ای سهمگین به لبنان وارد کند که شامل هجوم زمینی به جنوب لبنان، پیاده سازی نیرو از طریق دریا در مدخل رود لیتانی و هجوم های موشکی و هوایی ضد ضاحیه جنوبی بیروت و دشت بقاع می شد و گفت: «این طرح اسرائیلی ها بود. و آنچه در روز 12 جولای [روز عملیات اسیرگیری توسط حزب الله] رخ داد، عنصر غافلگیری را از دست اسرائیلی ها خارج کرد، بعد از اسیرها و کشته ها و زخمی هایی که دادند. ... ما آماده جنگ (اگر رخ می داد) بودیم و در نتیجه، عنصر غافلگیری [که برای موفقیت طرح اسرائیلی ها خیلی مهم بود] از دستشان رفت.» قاعده ی مردمی حامی حزب الله تفسیر سید حسن نصرالله را پذیرفتند. باید به این افزود که دبیرکل حزب الله تأکید کرد که این مشیت الهی بود که اسرائیل را مجبور کرد پیش از زمان مورد نظر خودش وارد جنگ شود. حزب الله پیروزی در این جنگ را «نصراً من الله» [یاری ای از جانب خدا] نامید [نامی که تا امروز هم برای آن پیروزی استفاده می شود] و بدین ترتیب بین اسم دبیرکل حزب و اسم این پیروزی، جمع کرد. [color=#ff0000][b]ادامه دارد ...[/b][/color] منبع: http://www.rajanews.com/detail.asp?id=163711
  13. [quote name='bandeh' timestamp='1375222678' post='325307'] خیلی خوب بود . بسیار ممنون . بی صبرانه منتظر ادامه مطلبتون هستم. اگه لطف کنید و منابعی رو در مورد جنگ 33 روزه به ما معرفی کنید تا اطلاعات بیشتری کسب کنیم ممنون می شم. بازم ممنون [/quote] خوشحالم که مطلب مورد توجه شما قرار گرفته. در مورد منبع برای مطالعه درباره جنگ 33 روزه اینترنت فارسی که اولا همه از هم کپی برداری می کنند و مطالب انچنانی وجود نداره دوما اگه هم مطلب جدیدی در اینترنت گذاشته باشند در همین سایت هم توسط کاربران منتشر می شه. اگه اهل خوندن کتاب هستید یک سری کتاب را به شما معرفی می کنم مسلما کتابهای بیشتری هم هست من فقط به چندتاشون اشاره میکنم. [b]معجزات و کرامات نبرد "الوعد الصادق" تحکیم پیروزی الهی برای مقاومت اسلامی لبنان[/b] [IMG]http://www.military.ir/gallery/albums/userpics/10145/siEv1u_376.jpg[/IMG] نام کتاب «معجزات و کرامات نبرد الوعد الصادق» است و نویسنده آن «ماجد ناصر الزبیدی» نام دارد و ترجمه‌ فارسی آن در سال ۱۳۸۷ از سوی موسسه فرهنگی قدر ولایت در ایران منتشر شده است. در این کتاب به نقل از برخی سربازان حزب‌الله لبنان و سربازان اسرائیلی آمده که آن‌ها بار‌ها حضور امامان شیعه در جنگ ۳۳ روزه لبنان را به چشم خود دیده‌اند. در این کتاب به نقل از برخی اعضای حزب‌الله لبنان نوشته شده که آن‌ها در جریان جنگ ۳۳ روزه در خواب و بیداری، امام اول شیعیان، فاطمه (سلام الله علیها) فرزند پیامبر اسلام و امام دوازدهم شیعیان را دیده‌اند که با سربازان اسرائیلی می‌جنگیده‌اند. در این کتاب همچنین نوشته شده که زمین، آسمان، درختان و ابر‌ها نیز در این جنگ به یاری حزب‌الله لبنان آمده و اسرائیل را شکست داده‌اند. نویسنده این کتاب همچنین ادعا کرده که برخی اعضای حزب‌الله لبنان به چشم خود دیده‌اند که گروهی از «شهدای حزب‌الله» نیز «رجعت» کرده و در کنار آن‌ها با سربازان اسرائیلی جنگیده‌اند. در این کتاب ذکر شده که امام دوازدهم شیعیان در یکی از نبرد‌های حزب‌الله با اسرائیل، فرماندهی حزب‌الله را بر عهده داشته و دستورات لازم نبرد را شخصا صادر می‌کرده است. بخش‌های دیگری این کتاب ۱۰۰ صفحه‌ای براساس ادعای نویسنده، مربوط به خاطرات گروهی از سربازان اسرائیلی در جنگ ۳۳ روزه لبنان است. در این کتاب به نقل از این سربازان نوشته شده که آن‌ها در جنگ ۳۳ روزه، سواری شمشیر به دست دیده‌اند که با آن‌ها جنگیده و دست برخی از سربازان اسرائیلی را نیز قطع کرده است. در این خاطرات منتسب به سربازان اسرائیلی همچنین آمده که آن‌ها در جنگ مردانی بی‌سر و اسب‌های سفید بی‌سواری دیده‌اند که با آن‌ها می‌جنگیدند. [color=#ff0000]برای مطالعه درست صفحات، روی صفحه کلیک راست کرده و گزینه rotate clockwise را انتخاب نمایید.[/color] [center][color=#ff0000][size=5]پسورد فایل: alaemezohoor[/size][/color][/center] [center][b][url="http://www.mediafire.com/download/3laj64fx9mia4al/mojezat.jang33roze.pdf"]دانلود[/url][/b][/center] [b]جنگ سی و سه روزه[/b] [IMG]http://www.military.ir/gallery/albums/userpics/10145/1677781_51m8hegubchu.jpg[/IMG] ♦ [color=#0066FF][size=3][background=transparent]توضیح تکمیلی : [/background][/size][/color] موضوع این کتاب، تحلیل پیش‌زمینه‌های شکل‌گیری جنگ سی و سه روزة لبنان و دولت صهیونیست و بررسی تبعات این جنگ است. کتاب حاضر، با هدف تحلیل جنگ سی و سه روزه از منظر سیر تطور لبنان که این جنگ در خاک آن رخ داده و تمرکز بر نتایج جنگ بر هر دو طرف لبنان و اسرائیل تدوین شده و مشتمل بر نگرشی نسبت به پیش‌زمینه‌ها، اهداف، پیامدها و بحران‌های مرتبط با این جنگ است. نگارندگان در این اثر می‌کوشند، تاریخ «لبنان» را از ابتدای شکل‌گیری تا 12 جولای 2006 به صورت اجمالی مطالعه کرده و نقش «حزب الله» را از ابتدا تا زمان مذکور شرح دهند. سپس در ادامه، پیامدهای جنگ سی و سه روزه برای لبنان بررسی شده و در پایان مقاصد دولتی اسرائیل از بر پایی جنگ سی و سه روزه واشکافی گردیده است. [b]جنگ غافلگیری‌ها و تدبیرها (روایتی از جنگ 33 روزه در لبنان)[/b] [IMG]http://www.military.ir/gallery/albums/userpics/10145/1677276_1bi36jojxqtvn.jpg[/IMG] ♦ [color=#0066FF][size=3][background=transparent]توضیح تکمیلی : [/background][/size][/color] موضوع این کتاب، تحلیل رویدادها و وقایع جنگ 33 روزة لبنان و اسرائیل در جولای سال 2006 است. نوشتار حاضر، با هدف ذکر جزئیات متعدّد و ابعاد مختلف مقاومت قهرمانانة «حزب الله لبنان» و مدیریت هوشمندانة جنگ تدوین شده است. نگارنده در این اثر می‌کوشد، ضمن تحلیل وقایع جنگ سی و سه روزه و تجاوز نظامی آشکار رژیم صهیونیستی به لبنان با نگاهی عمیق، تمام آن‌چه را برای درک و استنباط اهمّ رخدادهای این جنگ لازم است، بررسی کرده و عواقب و پیامدهای جنگ مذکور را شرح دهد. وی در این راستا، ثابت می‌نماید که «حزب الله» با آمادگی برای جنگ با رژیم صهیونیستی و مدیریت صحیح و هوشمندانة جنگ، سران اسرائیل را دچار سردرگمی کرده و باعث پیروزی لبنان شد. [b]تبادل: روایت تصویری بازگشت پنج اسیر لبنانی[/b] [color=#0066FF][size=3][background=transparent]زبان کتاب : [/background][/size][/color]فارسی/انگلیسی [IMG]http://www.military.ir/gallery/albums/userpics/10145/1612448_18eeg391ct691.jpg[/IMG] [b]خانه عنکبوت: فروپاشی موضع امنیتی اسرائیل: مروری بر وقایع جنگ 2006 اسرائیل و پیامدهای راهبردی آن[/b] [IMG]http://www.military.ir/gallery/albums/userpics/10145/1580050_x5n883ej9gdj.jpg[/IMG] ♦ [color=#0066FF][size=3][background=transparent]توضیح تکمیلی : [/background][/size][/color] فروپاشی موضع امنیتی اسرائیل و مروری بر وقایع جنگ 2006 اسرائیل و پیامدهای راهبردی آن موضوع نوشتار حاضر است. نگارنده بر آن است که جنگ سی ‌و سه‌ روزة اسرائیل بر ضد لبنان را توضیح داده و به پرسش‌های مختلفی از قبیل چرا اسرائیل برخلاف معمول، عملیات حزب‌الله را این‌بار با جنگ گسترده پاسخ داد؟، چرا حزب‌الله پس از سال‌ها، سرانجام از سلاح راهبردی خود، یعنی موشک‌های میان‌برد و دوربرد استفاده کرد؟، چرا اسرائیل با وجود حمایت دولت آمریکا در برابر حزب‌الله شکست خورد و... پاسخ دهد. نگارنده ضمن روایت برخی وقایع جنگ، نتایج راهبردی جنگ لبنان، و موضوعات مورد توجه پس از جنگ را بیان می‌کند. عکس‌هایی از جنگ سی و سه روزة اسرائیل بر ضد لبنان نیز در کتاب آورده شده است. [b]تحقق وعده الهی: روایتی از مقاومت 33 روزه حزب‌الله لبنان با جنود شیطان[/b] [IMG]http://www.military.ir/gallery/albums/userpics/10145/1577759_1jjhjeo9hnst8.jpg[/IMG] ♦ [color=#0066FF][size=3][background=transparent]توضیح تکمیلی : [/background][/size][/color] کتاب حاضر به نتایج مقاومت ۳۳ روزه لبنان در مقابل حملات رژیم صهیونیستی اسرائیل در چهار فصل اختصاص دارد. این جنگ که برتری نظامی ارتش اسرائیل در منطقة خاورمیانه را به چالش کشیده، نوید پیروزی‌های بیشتری را به مسلمانان و اعراب داد،، به طوری که از جنبه‌های گوناگون بر اوضاع سیاسی منطقه تأثیر گذاشت و بر وخامت داخلی اسرائیل و نیز ساختار سیاسی آن افزود. این تهاجم که با هدف نابودی کامل حزب‌الله طراحی و به اجرا درآمد، ناکامی‌های غیرقابل تصوّری را برای اسرائیل رقم زده و سبب شد تا بنیان‌های سیاسی و نظامی و اجتماعی این رژیم با طوفانی از تغییرات و اعتراض‌های داخلی مواجه گردیده، تحوّلاتی که از میان سیاستمداران ارشد و نظامیان عالی رتبة این رژیم، ده‌ها قربانی گرفت و هم‌چنان نیز می‌گیرد. علاوه بر آن جنگ ۳۳ روزه برخلاف جنگ‌های پیشین اعراب و اسرائیل، سبب شد تا مقاومت از سوی ملل منطقه به عنوان الگویی کارآمد برای مقابله با تهاجمات اسرائیل و زیاده‌خواهی‌ها و سلطه‌طلبی غرب مورد پذیرش قرار گیرد. [b]قدرت نرم حزب‌الله؛ پیامدهای سیاسی و امنیتی جنگ 33 روزه[/b] [IMG]http://www.military.ir/gallery/albums/userpics/10145/1570992_9be4vvwf2p1z.jpg[/IMG] ♦ [color=#0066FF][size=3][background=transparent]توضیح تکمیلی : [/background][/size][/color] کتاب حاضر، پژوهشی است پیرامون جنگ ۳۳ روزه حزب‌الله و رژیم صهیونیستی به همراه بررسی پیامدهای آن در ابعاد سیاسی ـ امنیتی در منطقة خاورمیانه. در همین راستا نگارنده، به بررسی پیشینة منازعه میان حزب‌الله و رژیم صهیونیستی پرداخته و بستر و ریشه‌های جنگ ۳۳ روزه را بررسی نموده و سپس به شرح تأثیر این جنگ بر هر یک از طرفین، متحدان آن‌ها، و طرح‌ها و معادلات درون منطقه‌ای پرداخته است. عناوین مباحث مندرج در کتاب، عبارت‌اند از: بررسی قدرت نرم؛ بازخوانی الگوی جهاد حسین(ع)؛ تاریخ تحلیلی جنگ ۳۳ روزه؛ تأثیرات جنگ ۳۳ روزه بر طرح خاورمیانة جدید؛ تأثیرات جنگ ۳۳ روزه بر قدرت‌های درون منطقه؛ و تأثیرات جنگ ۳۳ روزه بر منازعة اسرائیل ـ فلسطین. [b]تاوان شیعه بودن (روایت زن ایرانی از جنوب لبنان بعد از جنگ 33 روزه)[/b] [IMG]http://www.military.ir/gallery/albums/userpics/10145/1560317_399t70e0bqf9.jpg[/IMG] ♦ [color=#0066FF][size=3][background=transparent]توضیح تکمیلی : [/background][/size][/color] مجموعة حاضر، حاوی خاطرات نگارنده از سفر به جنوب لبنان است. این سفر حدود دو هفته پس از پایان جنگ ۳۳ روزه رخ داده است. در این خاطرات، رمز مقاومت و پیروزی مردم لبنان در جنگ؛ تاریخ جبل عامل؛ تأثیرات امام «موسی صدر»؛ شهید چمران؛ امام خمینی(ره) و آیت‌الله العظمی خامنه‌ای بر خط‌مشی و استراتژی نیروی مقاومت و مردم لبنان، مورد توجه قرار گرفته است. در پایان نیز تصاویری از زنان لبنانی، ارائه شده است. [b]جنگ اسرائیل علیه لبنان: محیط راهبردی جدید در خاورمیانه[/b] [IMG]http://www.military.ir/gallery/albums/userpics/10145/1557112_m7t7winfrj83.jpg[/IMG] ♦ [color=#0066FF][size=3][background=transparent]توضیح تکمیلی : [/background][/size][/color] تهاجم دوازدهم جولای ۲۰۰۶ رژیم صهیونیستی به لبنان که با ناکامی این رژیم در دست‌یابی به اهداف از پیش تعیین شده، پس از ۳۳ روز پایان یافت، باعث دگرگونی‌های عمده در معادلات سیاسی و امنیتی و نظامی حاکم در خاورمیانه شد و نقش «حزب‌الله» را در این معادلات برجسته ساخت. در کتاب حاضر، دلایل و زمینه‌های آغاز جنگ ۳۳ روزه و اهدافی که رژیم صهیونیستی درصدد محقق ساختن آنها بود بیان شده است و نیز پیامدهای این جنگ در محیط راهبردی جدید خاورمیانه بررسی شده است. همچنین روزشمار جنگ ۳۳ روزه، خسارت‌های وارده بر دو طرف و مواضع کشورهای جهان در طول جنگ از دیگر مباحثی است که در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است. [b]درس‌هایی از جنگ 33 روزه اسرائیل - حزب‌الله[/b] [IMG]http://www.military.ir/gallery/albums/userpics/10145/1557159_i7jyac3q5dcf.jpg[/IMG] ♦ [color=#0066FF][size=3][background=transparent]توضیح تکمیلی : [/background][/size][/color] عملیات دفاعی و پیروزی درخشان مقاومت اسلامی به رهبری «حز‌ب‌الله» در مقابل تهاجم رژیم صهیونیستی، نمادی از بدیع‌ترین مناظره در عصر حاضر از لحاظ نوآوری‌های پسامدرن جنبشی مردمی علیه رژیمی مجهز به پیشرفته‌ترین فناوری تسلیحاتی است. جنگی که گمان می‌رفت در مدتی کوتاه به سود رژیم صهیونیستی پایان یابد، به بزرگ‌ترین شکست این رژیم تبدیل شد. در کتاب حاضر، که به قلم یکی از صاحب‌نظران غربی به رشتة تحریر در آمده، تلاش شده است جنگ ۳۳ روزة اسرائیل علیه حزب‌الله، به عنوان نمونه‌ای برجسته از جنگ‌های «متقارن» از جنبه‌های مختلف نظامی و سیاسی مورد تجزیه و تحیل قرار گیرد. تحلیل حاضر، بر آمده از منابع رسانه‌ای و کارشناسان غربی است که گویای توانمندی‌های حزب‌الله از یک سو و محدودیت‌ها و شکست‌های سیاسی و نظامی اسرائیل از سوی دیگر است. [b]طعم تلخ بزرگ‌ترین شکست (جنگ ششم، آغاز سقوط رژیم صهیونیستی)[/b] [IMG]http://www.military.ir/gallery/albums/userpics/10145/1557338_1ipcd6s3otbn7.jpg[/IMG] [b]پیروزی حزب‌الله: مشاهدات، اتفاقات و گفتگوها[/b] [IMG]http://www.military.ir/gallery/albums/userpics/10145/1548339_3m187eoaxs2r.jpg[/IMG] [b]دلاوریهای حزب‌الله لبنان و آینده جدید جهان عرب[/b] [IMG]http://www.military.ir/gallery/albums/userpics/10145/1547936_18v6g2m09d0z8.jpg[/IMG] ♦ [color=#0066FF][size=3][background=transparent]توضیح تکمیلی : [/background][/size][/color] جنگ ۳۳ روزة لبنان بین حزب‌الله و اسرائیل در دوازدهم جولای 2006 م. آغاز شد. در این جنگ نظامیان صهیونیست نتوانستند به اهداف خود برسند؛ چرا که مجاهدت‌های حزب‌الله لبنان به رهبری «سیدحسن نصرالله» در اوج اقتدار، به گونه‌ای بود که اسرائیلیان را در تنگنای طرح‌های سیاسی و درگیری‌های فرسایشی قرار داد. در کتاب حاضر، نگاهی تحلیلی نسبت به جنگ ۳۳ روزه و تجاوز اسرائیل به لبنان، ارائه و روند مقاومت اسلامی حزب‌الله لبنان از منظر نود نویسندة معاصر عرب، بررسی شده است.
  14. [b]مروری تاریخی بر جنگ 33 روزه از ابتدا تا انتها / 5[/b] بیش از چهار میلیون بمب خوشه ای فقط در شصت ساعت بر روی لبنان ریخته شد/ ماجرای طرح دوم اسرائیل برای هجوم زمینی به لبنان بعد از شکست هایش چه بود؟ [color=#0000FF]در[/color][color=#0000FF] قسمت های قبلی این مطلب (که ترجمه بخش جنگ 33 روزه از کتاب «سپاهیان خدا» نوشته ی نیکولاس بلانفود است) سیر جنگ 33 روزه را از روز آغازش بررسی کردیم و ضمن نگاهی از بالا به مسائل، سیری از حوادث و مواضع مهم ارائه دادیم. همچنین چگونگی شروع شکست های اسرائیلی ها در این جنگ را هم بازخوانی نمودیم. در زیر، قسمت پنجم این مطلب را می خوانیم:[/color] [b]چرا اسرائیل نمی تواند حزب الله را شکست دهد؟[/b] هدف های اسرائیلی ها داشت یکی یکی از دست می رفت. هر روز هواپیماهای اسرائیلی به آسمان لبنان می آمدند [و اماکنی را بمباران می کردند.] ولی در پایان هفته دوم جنگ، هواپیماهای اسرائیلی داشتند به جاهایی حمله می کردند که در هجوم های هوایی این دو هفته، قلا به آنجاها حمله کرده و آن ها را ویران و تبدیل به آوار کرده بودند! از حجم حمله کاسته شد، نیروهای زمینی تلاش های محدودی برای نفوذ به داخل اراضی لبنانی در مناطق مرزی کردند ولی به موفقیت قابل ذکری نرسیدند؛ درحالیکه موشک های حزب الله کماکان بر اسرائیل فرود می آمد. در این مرحله، داشت برای حکومت بوش روشن می شد که اسرائیل در مأموریت نابود کردن حزب الله، در گل مانده است. اینطور فرض می شد که ارتش اسرائیل قوی ترین نیرو در منطقه ی خاورمیانه است. مگر غیر از این است که در حمله ی ژوئن 1982 [خرداد 1361] به لبنان، تنها ظرف 9 روز به بیروت رسیده بود؟ پس چطور شده که حالا برای نابود کردن چند صد نفر رزمنده حزب الله در جنوب لبنان دارد این همه جان می کند؟ [b]درد زایمان خاورمیانه بزرگ![/b] وقتی جنگ در 12 جولای 2006 آغاز شد، [ظاهرا] فرصتی طلایی برای وارد کردن یک ضربه ی کاری و نهایی به توان نظامی حزب الله فراهم شد. روی همین حساب هیچ عجیب نیست که می بینیم کاندولیزا رایس (ویز خارجه وقت آمریکا) هیچ عجله ای برای آمدن به خاوریانه و دعوت به آغاز مذاکرات آتش بس نداشت. در 21 جولای، رایس با خونسردی تمام، جنگی که در لبنان در جریان بود را «درد زایمان خاورمیانه جدید» خواند. سه روز بعد، رایس به بیروت آمد تا شروع به بررسی پیشنهادهای مرتبط با اتمام درگیری کند، پیشنهادهایی که شامل این موضوع می شد که [شرایط آتش بس به گونه ای رقم بخورد که] حزب الله دیگر قادر نباشد اسرائیل یا حکومت لبنان را تهدید کند. [b]تلاش ها برای آتش بس[/b] فؤاد سنیور [نخست وزیر وقت لبنان از جریان 14 مارس] هم طرحی هفت ماده ای برای اتمام درگیری مطرح کرده بود که شامل توصیه های برای تقویت نیروهای حافظ صلح سازمان ملل (یونیفل)[در جنوب لبنان]، انتشار نیروهای ارتش لبنان تا مرز با اسرائیل و اجرای مجدد بندهای معاهده ی آتش بس سال 49 و قرار گرفتن مزارع [اشغالی] شبعا تحت نظارت سازمان ملل متحد بود. اولمرت قاطعانه سپردن مزارع شبعا به سازمان ملل را رد کرد. ولی اسرائیلی ها و آمریکایی ها به صورت ضمنی بر این نکته توافق داشتند که حزب الله باید از این جنگ ضعیف تر از قبلش خارج شود. در 26 جولای، مهمترین بازیگران منطقه ای خاورمیانه جلسه ای با مسئولین سازمان ملل در رم تشکیل دادند تا به توافقی برای اتمام جنگ برسند. ولی این جلسه در رسیدن به توافقی برای یک پیشنهاد آتش بس ناکام ماند. اکثر دولت های شرکت کننده در اجلاس، از جمله اتحادیه اروپا و روسیه و سازمان مل متحد تلاش داشتند اول آتش بسی فوری برقرار شود و بعدش راه حل سیاسی دائمی برای حل قضیه به دست آید. ولی آمریکا بر این مسئله اصرار داشت که آتش بس کافی نیست. در همین راستا رایس اعلام کرد: «نمی توانیم به وضع سابق برگردیم.» [b]نیروهای جدید و غیر آماده اسرائیل وارد لبنان می شوند[/b] با اتمام ماه جولای، اسرائیل پانزده هزار سرباز احتیاط را برای کمک به نیروهای نظامی اش (که حالا به مشکلات برخورده بودند) فراخواند. و به محض اتمام آتش بس موقت [که بعد از حمله ی اسرائیل به مقر سازمان ملل در قانا و کشته شدن تعداد کثیری از کودکان و زنان پناهجوی لبنانی برقرار شده بود] در دوم آگوست، ارتش اسرائیل تعداد بالایی از نظامیان را به لبنان گسیل کرد تا بر مناطقی که در گذشته [و در زمان اشغال قبلی لبنان] در اشغال داشتند مسلط شود. با رسیدن 5 آگوست، ده هزار نظامی اسرائیل داخل مرزهای لبنان شده بودند اما پیشروی شان کند و غیر قطعی بود چراکه سربازان احتیاط، دچار ضعف تمرین و تجهیز بودند و غالبا از درگیری و نبرد با نیروهای حزب الله پرهیز می کردند. ضمنا در نتیجه ی کارهای لوجستیکی که بد هماهنگ شده بود، به نقص در کمک های اساسی در میدان (مثل غذا، آب و مهمات) هم دچار بودند. اکثر این سربازان احتیاط ارتش طی شش سال قبل از آن، مأموریت عناصر پلیس در کرانه باختری و نوار غزه را بر عهده داشتند و در آنجا دشمنانشان مبارزین خیابانی غیر منضبط، عناصر استشهادی و کودکانی که سنگ پرتاب می کردند بودند ولی این سربازان برای جنگ با حزب الله آموزش و تمرین ندیده بودند. در واقع فقط تعداد کمی از نظامیان ویژه و نخبه (مثل آنهایی که عضو واحد کماندویی ایغوز و تیپ چتربازان شناسایی بودند) سابقه ی درگیری و نبرد با حزب الله از مسافت نزدیک در جنوب لبنان را داشتند. اما اکثر نظامیان ارتش اسرائیل در دهه نود [که جنوب لبنان در اشغال اسرائیل بود] مأموریتشان محافظت از مراکز نظامی ارتش (که بر روی تپه ها ساخته شده بود) و جلوگیری از پرتاب خمپاره های حزب الله و خنثی سازی بمب های کمینی کارگذاشته توسط حزب الله بود، طی گشت زنی های پیاده شان. اینطور نبود که نیروهای احتیاط، فقط برای انجام یک نبرد کلاسیک تر، ناآماده باشند بلکه اساسا دشمنی که در لبنان در سال 2006 با آن مواجه بودند [یعنی حزب الله] از نظر کیفی متفاوت بود با نیروهای نبردهای چریکی ای که ارتش اسرائیل شش سال قبل با آن مواجه بود [یعنی حزب الله طی این شش سال از نظر کیفی هم تغییر کرده بود]. و در نتیجه، عجیب نبود که بعضی از نظامیان اسرائیلی در درگیر شدن با نیروهای حزب الله (که از مخفی گاه هایشان در روستاها و دشت های پیش روی آنها) موشک شلیک می کردند تردید داشته باشند. مثلا فرمانده یکی از واحدهای در حال پیشروی به سمت عیتا الشعب بعد از اینکه فقط و تنها فقط یک نفر از نیروهایش کشته شدند دستور عقب نشینی تاکتیکی را صادر کرد. یا مثلا یک افسر مهندسی احتیاط هم به شکل صریح اوامر مافوقش در پاکسازی راه منتهی به بنت جبیل را رد کرده و با اعتراض گفته بودک «تا حالا ده نفر از نیروهای ما در اینجا کشته شده اند.» و فرمانده لشگر هم دستور توقف پیشروی کل گروهان و دستگیری و حبس آن گروهان را صادر کرده بود. کیفیت ضعیف نیروها و افت کردن روحیه نظامیان اسرائیلی چیزهایی نبود که بر کسی مخفی بماند. مثلا یکی از فرماندهان سابق ارتش آمریکا اعلام کرده بود: «ارتش اسرائیل ناآماده و کسل و تنبل و بدون روحیه به نظر می رسد. این، آن ارتش رجزخوان اسرائیل که سابقا دیده بودیم نیست.» [b]چهار میلیون و ششصد هزار بمب فقط در شصت ساعت![/b] در اوایل ماه آگوست، اسرائیل شروع کرد به استفاده از بمب های خوشه ای در جنوب لبنان و مساحت گسترده ای از زمین های جنوب لبنان را با میلیون ها بمب تحت بمباران قرار داد. با اینکه اسرائیلی ها مدعی شدند قصد دارند پایگاه های پرتاب موشک حزب الله را جدا کرده و تنها آنها را هدف قرار دهند، با این وجود، دره های دور، مزارع، روستا ها و شهرها را هم به همان اندازه هدف قرار دادند و از بمب های خوشه ای آکندند. سازمان دیده بان حقوق بشر بعدها اینگونه برآورد کرد که چهار میلیون و ششصد هزار بمب خوشه ای بر روی لبنان ریخته شده و اکثر آنها در شصت ساعت آخر جنگ بوده است. یک افسر توپخانه وابسته به نیروهای سازمان ملل در لبنان هم در صحبت با من گفت که شاید رقم بمب ها کمتر از این بوده باشد، ولی از آنجا که اسرائیل از دادن توضیحات دقیق درباره مکان های بمباران شده به مسئولان پاکسازی [بمب ها] خودداری کرده است، محال است که بتوان رقم واقعی بمب ها را فهمید. بیشتر بمب هایی که بر روی لبنان انداخته شد، عمرشان به دوره جنگ ویتنام باز می گشت و باید در دهه هفتاد میلادی نابود می شدند. یکی از بسته هایی که از بمب افکن های اسرائیلی بر روی لبنان انداخته شد و شامل بمب های خوشه ای از نوع BLU63 آمریکایی بود و اندازه یک توپ بیس بال بود به صورت درست در آسمان منفجر نشد و در نزدیکی نبطیه با تمامی مواد داخلش که شامل ده ها بمب منفجر نشده بود، بر زمین افتاد. نوشته های روی بسته ی انفجاری نشان می داد که تاریخ انقضای صلاحیت مصرف این بمب خوشه ای 15 جولای 1974 [یعنی سی و دو سال قبل] است. طبق گزارش های سازمان ملل، چهل درصد بمب ها[ی خوشه ای]، منفجر نشده و همین طور در باغ ها و خانه ها و خیابان های یا در لا به لای شاخه های درختان لبنان افتادند. در روز اول بعد از آتش بس، شخصا بمب های منفجر نشده ای از نوع ام 77 سات آمریکا را در راه اصلی بیرون بیمارستان تبنین دیدم. نیروهای حزب الله روی هرکدام از آنها یک صندوق پلاستیکی قرار داده و حرکت در اطراف آن را جهت دهی کرده بودند. سازمان ملل بعدها اعلام کرد که جنوب لبنان مورد بیش از هزار مورد حمله ی هوایی با بمب های خوشه ای قرار گرفته است. یک افسر سابق ارتش انگلیس به نام کریس کلارک که در رأس تلاش های سازمان ملل برای پاک سازی جنوب لبنان [از مین ها و بمب های عمل نکرده بود] در گفتگو با خود من گفت که وضعیت [حجم و تعداد و کیفیت] بمب های خوشه ای [در لبنان] «بی سابقه و باورنکردنی» و بدترین نوعی که در زندگی اش دیده بود، بوده است. [b]طرح جدید برای حمله زمینی![/b] در 7 آگوست ارتش اسرائیل اعلام کرد که طرحش برای هجوم زمینی به لبنان و پیشروی تا رود لیتانی نهایی شده است و عملیات طی دو روز آینده آغاز خواهد شد. اما صدای عقربه های ساعت دیپلماسی داشت شنیده می شد: شورای امنیت در آستانه رسیدن به توافقی برای آتش بس بود و این چیزی بود که نشان می داد فرصت کمی برای اقدام به آخرین طرح نظامی وجود دارد. اولمرت دو روز در حال تأمل و تردید بود و در جدال بین صدور فرمان اجرای این طرح حمله زمینی و منتظر ماندن برای به نتیجه رسیدن مذاکرات آتش بس به سر می برد. آمریکایی ها به او وعده می دادند که امکان رسیدن به موافقتنامه ای که منافع اسرائیل را برآورده کند وجود دارد، ولی در مقابل، فرماندهان ارتش اسرائیل با هر بار به تأخیر انداختن [طرح حمله از طرف اولمرت] خشمگین تر می شدند. سرلشگر عودی آدم (فرمانده منطقه ی شمالی در ارتش اسرائیل) به حالوتس گفته بود: «کاسه صبر آقایان سر آمده. می پرسند بالاخره این جنگ است یا نه. یا بجنگیم یا برویم پی کارمان.» در 11 آگوست، اولمرت پیشنویس طرح شورای امنیت برای آتش بس را بررسی کرد. در بخشی از این پیش نویس به انتشار نیروهای تقویت شده یونیفل به استعداد 15000 نظامی [در جنوب لبنان]، و برقراری محدودیت جهت ورود سلاح به لبنان به منظور جلوگیری از قاچاق سلاح به مقصد حزب الله اشاره شده بود. اما این قطعنامه مشتمل بر درخواست آزادی دو اسیر اسرائیلی نبود، کمااینکه حجم نیروهای بین المللی ذکر شده در آن مطلقا با انتظارات اسرائیل همخوانی نداشت. این پیشنهاد موجب سرخوردگی حکومت اسرائیل شد و به رغم اینکه حکومت اسرائیل در فردای آن روز به صورت رسمی با آن موافقت کرد، ولی اولمرت دستور حمله ی و اجرای آن طرح پیشروی زمینی را هم صادر نمود. [b][color=#ff0000]ادامه دارد ...[/color][/b] منبع: http://www.rajanews.com/detail.asp?id=163524
  15. [b]مروری تاریخی بر جنگ 33 روزه از ابتدا تا انتها / 4[/b] پرتاب موشک های رو به افزایش از سکوهای به ظاهر نابود شده!/ روحیه جالب رزمندگان مقاومت/ نمونه ای از رعایت نکات امنیتی توسط نیروهای مقاومت در میدان جنگ در قسمت های اول و دوم و سوم این مطلب (که ترجمه بخش جنگ 33 روزه از کتاب «سپاهیان خدا» نوشته ی نیکولاس بلانفود است) به آغاز جنگ 33 روزه و اولین موضع گیری های سید حسن نصر الله و موضع منفی دولت وقت لبنان و حامیان منطقه ای اش اشاره کردیم. ضمنا رخ دادن اولین غافلگیری ها در این جنگ با حمله موشکی به حیفا و اصابت ناوچه حانیت را هم بررسی نمودیم و دیدیم که چگونه دولت اولمرت (با تصور اینکه مخازن موشکی حزب الله در روز اول جنگ توسط جنگنده های اسرائیلی نابود شده) تصمیم به ادامه جنگ تا نابودی کامل حزب الله گرفت. همچنین خواندیم که روش برقراری ارتباط ایمن بین رزمندگان در صحنه نبرد چگونه بود. در باب نحوه زمین گیر شدن اسرائیلی ها در مارون الرأس و بنت جبیل هم شمه ای ذکر شد. با هم قسمت چهارم این مطلب را می خوانیم: [b]رشد تدریجی موشک های حزب الله به رغم حملات اسرائیل[/b] به جای آنکه اراده حزب الله در برابر حملات هوایی اسرائیل به بیروت و به جنوب تضعیف شود (یعنی چیزی که حکومت اسرائیل توقع داشت)، حزب به صورت آهسته و پیوسته شروع کرد به بالا بردن تعداد موشک هایی که به شمال فلسطین اشغالی شلیک می کرد، به طوری که متوسط موشک باران توسط حزب الله در خلال 11 روز ابتدای جنگ بین 150 تا 180 موشک در هر روز بود و بعضا تا 47 موشک به صورت یکجا شلیک می شد. این متوسط، در روز 18 جولای با شلیک 350 موشک در یک روز به اوج خودش رسید. وقتی اسرائیل دامنه حملاتش را در لبنان گسترش داد، موشک های حزب الله هم بیش از هر وقت دیگری در گذشته در عمق اسرائیل پیش رفتند تا جایی که در 14 جولای به حیفا و در 15 جولای به طبریا و در 16 جولای به ناصره و عفوله رسیدند. متوسط شلیک موشک و افزایش تدریجی دامنه ی موشک های حزب الله، با موضع دفاعی حزب الله در خلال جنگ هماهنگ بود. بدین شکل که هر بار اسرائیل سطح هجوم و تجاوزش را بالا می برد، حزب الله هم [با بالا بردن سطح موشک هایش] پاسخ می داد. کما اینکه این موشک باران حساب شده و هماهنگ از طرف حزب الله نشان داد که فرماندهی حزب الله و سیطره اش به رغم هجوم های هوایی اسرائیل ضربه نخورده اند. [کما اینکه اسرائیل ظاهرا تمام موشک ها و سکوهای موشک حزب الله را نابود کرده بود!] عمیق ترین نفوذ موشک های حزب الله به اسرائیل در سوم آگوست رخ داد، وقتی حزب الله الخضیرة را با موشک هایی از نوع 302 میلی متری هدف قرار داد. چیزی که عجیب است این است که هیچ کدام از موشک های خانواده ی «فجر» ساخت ایران در موشک باران شمال فلسطین اشغالی مورد استفاده قرار نگرفتند. کما اینکه از موشک زلزال 2 هم (که سر جنگی اش 1100 پوند وزن دارد و بردش هم به تمامی مناطق مسکونی بزرگ در شمال فلسطینی اشغالی می رسد) استفاده نشد. شاید حزب الله آنها را کماکان محفوط نگه داشته بود تا اگر اسرائیل حماتش را از این بیشتر گسترش داد، از آنها استفاده کند. یک قول تأیید نشده وجود دارد که می گوید یکی از موشک های زلزال در در 17 جولای در آسمان دیده شده است، لحظاتی بعد از یک هجوم هوایی اسرائیل به یکی از حاشیه های بیروت. هدف حمله، یک کانتینر بوده که داخلش یک پرتاب کننده ی موشک های زلزال قرار داشته است. اما گفته شده محرک یکی از موشک ها در این حمله آتش گرفته و این موجب انفجار آن در آسمان شده است. یکی از پایگاه های پرتاب موشک های برد متوسط حزب الله در یک باغ پر دار و درخت پرتقال در قسمت شمالی صور قرار داشت و گمان می کنم این همان محلی بود که حزب الله از آن، الخضیرة را در 3 آگوست موشک باران کرد. [این باغ در کنار هتل محل اقامت نگارنده قرار داشته است] [در این زمان، نویسنده این کتاب به عنوان خبرنگار جنگی شخصا در صور حصور داشته است]. در ساعات ابتدایی صبح پنجم آگوست با صدای وحشتناک مسلسل های پرتعداد و صدای هلی کوپترهایی که ظاهرا داشتنند با ارتفاعی بسیار کم بالای هتل [محل اقامت ما] پرواز می کردند از خواب پریدم. آسمان شب با نور سوسو زننده ی سفید و نارنجی ای که از ورودی شمالی صور بر می خاست، روشن شده بود. جریان از این قرار بود که دسته ای از کماندوهای دریایی فرقه شایتیت 13 در حال حمله به ساختمانی بودند که خدمه ی موشک های کناری حزب الله داخل آن جمع بودند. این درگیری که حدود ده دقیقه طول کشید، ظاهرا موجب شد یک افسر اسرائیلی شدیدا زخمی شود و شش نظامی دیگر هم جراحت های مختصری بردارند. ظاهرا دست کم یک نفر از عناصر حزب الله هم کشته شد. عصر روز بعد، یک هواپیمای اسرائیلی همان ساختمان مسکونی را بمباران کرد و آن را کاملا تبدیل به آوار کرد. ولی تنها چند ساعت بعد، موشک انداز حزب الله در باغ پرتقال مجددا کارش را از سر گرفت. انگار نه انگار که اتفاقی رخ داده است. [b]پهپادهای حزب الله در طول جنگ[/b] حزب الله در خلال جنگ دست کم سه فروند هواپیمای بدون سرنشین مرصاد 1 را به پرواز در آورد. اولین فروند در هفتم آگوست در مقابل سواحل شمالی فلسطین اشغالی ساقط شد. ظاهرا این پهپاد حدود 20 پوند مواد منفجره به همراه داشت. دومی هم در 13 آگوست در مقابل سواحل صور مورد هجوم هلی کوپترهای اسرائیلی قرار گرفت. ما از پنجره هتلمان هلی کوپتر را می دیدیم که بعد از اینکه پهپاد در دریا سقوط کرد به آن حمله ور شده و با گلوله باران و شلیک موشک، آن را منفجر کرد. سومین پهپاد هم همان شب به هوا برخاست ولی در نزدیکی صور سقوط کرد. [b]هدف قرار گرفتن دیگر ناوچه های اسرائیل[/b] حزب الله همچنین مدعی شد که دو شناور جنگی دیگر اسرائیل را هم با موشک های ضد شناور هدف قرار داده است (یکی در اول آگوست و دیگری در 12 آگوست). بعد از هدف قرار گرفتن حانیت آی. ان. اس، همه شناورها (چه شناورهای جنگی اسرائیلی چه کشتی های تجاری) همگی در فاصله ای دور از ساحل لبنان قرار گرفتند. با این وجود، تنها چند دقیقه بعد از اینکه حزب الله در 12 آگوست اعلام کرد که یک شناور جنگی اسرائیلی را در نزدیکی ساحل صور هدف قرار داده است، خود من [که در صور حضور داشتم] شخصا دیدم که از نقطه ای در اطراف شهر ابر سفید بزرگی از دود در آسمان تشکیل شده است (به سمت جنوب غرب) و حدود 20 دقیقه هم این برخاستن دود ادامه داشت. من نتوانستم هیچ شناوری را ببینم (حتی با دوربین) و هیچ تفسیری هم برای این دودی که بر می خاست پیدا نکردم. اسرائیلی ها هم هدف موشک قرار گفتن ناوچه ای دیگر را تکذیب کردند. [b]نحوه ی جا به جایی رزمندگان در میدان[/b] در خط مقدم درگیری ها، رزمندگان مقاومت با پای پیاده جابه جا می شدند، عموما هم در سایه درختچه های انبوه و پرشاخ و برگ. و برای جابه جایی در مسافت های دورتر، رزمندگان سوار دوچرخه می شدند و از راه های ناهموار [و فرعی] استفاده می کردند، کما اینکه از برخی ماشین ها که برای حرکت روی زمین های مختلف مناسب بود هم (البته بدون روشن کردن چراغ های ماشین) استفاده می کردند. در برخی روستاها هم رزمندگان مقاومت به لباس اشخاص سالخورده در می آمدند تا بتوانند جابه جا بشوند. گذشته از تونل هایی که در بین منازل حفر شده بود، حفره هایی هم در دیوار خانه های متصل به هم ایجاد شده بود تا رزمندگان مقاومت بتوانند در سطح روستا به سرعت حرکت کنند، آن هم بدون اینکه مسیرشان (به وسیله تردد آشکار در خیابان ها) آشکار شود. [b]موشکهای حزب الله در برابر تانکهای اسرائیل[/b] معمولا سیستم های موشکی ساخت روسیه برای استفاده ضد سلاح های زرهی اسرائیل استفاده می شد. واحدهای ضد تانک حزب الله دقت اعجاب آوری [در زدن تانکهای دشمن] از خود نشان دادند و توانستند اهدافی در سه میلی (یعنی در دورترین حد برد موشک هایشان) را به درستی هدف قرار دهند. معمولا هم موشک ها به صورت دسته ای شلیک می شد و بعضا تا ده موشک در آن واحد هم می رسید که عددی نسبتا بالا محسوب می شود. دلیل این امر آن بود که می خواستند تانک ها و نفربرهای زرهی زیر باران موشک ها قرار بگیرند تا لایه های سپر محافظتی آن از بین برود و لایه ی فولادی ضعیف تر آن در معرض ضربه قرار بگیرد. این تاکتیک، ادامه همان تاکتیکی بود که در اواسط دهه نود پیشرفت داده شده بود. نیروهای حزب الله همچنین به طرز مؤثری از سیستم های موشکی ساغر (که پیشرفته تر بودند و هدایت هم می شدند) استفاده کردند و آن ها را به سمت ساختمان هایی که نیروهای ارتش اسرائیل در آن حضور داشتند شلیک نمودند. در یکی از دفعات که موشک های شلیک شده دیوار سیمانی ساختمانی که اسرائیلی ها داخلش بودند را فروریخت، 9 چترباز اسرائیلی کشته شده و یازده نفر دیگرشان هم زخمی شدند. با وجود دفاع هوایی نامرئی حزب الله در خلال جنگ، یک بار یک دسته ضد زرهی حزب الله با موشک های ضد تانک یک هلی کوپتر اسرائیلی را ساقط کرد. داستان از این قرار بود که یک هلی کوپتر ترابری نظامی از نوع یاسور سی.اچ.53 چند لحظه ای در روی سطح یک تپه در نزدیکی روستای یاطر فرود آمد تا دسته ای از سربازان را پیاده کند، در اینجا بود که دسته ی حزب الله به سرعت وارد عمل شد و یک موشک به هلی کوپتر که شروع با بلند شدن کرده بود شلیک کرد که در نتیجه موجب سقوط آن و کشته شدن همه پنج نفر سرنشینش شد. [b]نمونه ای از رعایت نکات امنیتی توسط نیروهای مقاومت[/b] ابوخلیل –که در ابتدای جنگ در منطقه مرجعیون حضور داشت- در 15 روز ابتدایی جنگ مأمور کمک به واحدهای ضد زرهی بود. ابوخلیل به همراه دو نفر از یارانش مأمور حمل موشک های بسته بندی شده داخل صندوق های چوبی به پایگاه های از پیش تعیین شده بودند. در آن پایگاه ها، واحد های ضد زرهی این موشک ها را سر هم می کردند. روش کار گروه ابوخلیل این طور بود که یک نفرشان چندقدمی جلوتر حرکت می کرد (از طریق درختچه های پرشاخ و برگ) تا وضع راه را بسنجد، دو نفر دیگر هم صندوق موشک را روی شانه هایشان حمل می کردند. ابوخلیل نوع موشکی که داخل صندوق بود را نمی دانست ولی این طور برداشت کرده بود که قطعا موشک های ضد تانک هستند. این نکته را از طول صندوق های چوبی (این صندوق ها برای اینکه حامل موشک های کاتیوشای 120 م.م باشند خیلی کوتاه بودند) و از حروف روسی ای که بر روی صندوق ها نوشته شده بود برداشت نموده بود. ابوخلیل و رفقایش در تمام طول روز با جدیت مشغول فعالیت بودند و هر چند ساعت یک بار توقفی می کردند تا قرص های تقویتی جوشان پرتقالی را تناول کنند. با وجود دمای بالای هوا، بر این نکته اصرار و مواظبت داشند که مایعات ننوشتند. چراکه به آنها هشدار داده شده بود که اگر مجبور به ادرار کردن شوند، اسرائیلی ها خواهند توانست از طریق سگ های تربیت شده ی پلیسی (که بو را کشف می کردند) مسیر و جای آنها را کشف کنند. نیروهای حزب الله تا این حد در خلال جنگ نکات مراقبتی را رعایت می کردند. [b]جنگ حزب الله تنها با استفاده از بخشی از رزمندگانش[/b] در خلال جنگ، عِده و عُدّه ی چندان عظیمی برای حمایت از نیروهای درگیر در جنوب ارسال نشد، دلیل ساده اش این بود که به ارسال این موارد پشتیبانی احتیاجی نبود. چرا که گذشته از آن دسته نیروهای حزب الله که اساسا از اهالی جنوب بودند (امثال ابوخلیل که فورا بعد از اسیرگیری سربازان اسرائیلی در 12 جولای در مناطق جنوب منتشر شدند) حزب الله به تعداد کافی نیروی بسیج شده برای دفاع از روستاهای جنوب برای مقابله با تجاوزات ارتش اسرائیلی در اختیار داشت. این نیروها را برخی نیروهای نظامی [حزب الله] حمایت کرده و در زمان نیاز برخی حفره ها را پر می کردند. اما نیروهای نظامی دیگر حزب الله که در شمال رود لیتانی قرار داشتند یا نیروهای بسیج شده ی حزب الله که در روستاهای خارج از مناطق درگیری حضور داشتند، در سر جای خودشان مانده بودند تا در صورتی که نیروهای اسرائیلی به سمت شمال حرکت کرند بتوانند مقابل آن ها بایستند. [b]پیروزی قطعی است، قطعی است، قطعی است[/b] ابومحمد و حاج خلیل از نیروهای رزمنده ی احتیاط حزب الله بودند که با شکیبایی تمام منتظر نوبتشان برای نبرد بودند. هر دو نفرشان از رزمندگان قدیمی در حزب الله بودند و از اهالی روستای صریفا. دو هفته از آغاز جنگ گذشته بود که دیدمشان: [ما برای بازدید از روستای صریفا واقع در جنوب لبنان که مقداری از مناطق مستقیم درگیری دورتر بود به آنجا رفته بودیم] ...داشتیم در خیابان های روستای خالی از سکنه راه می رفتیم صدای پهپاد شناسایی اسرائیل هم از بالای سرمان شنیده می شد. پهبپاد داشت در ارتفاعی بسیار بسیار بالا و دور از دید ما در آسمان آبی پرواز می کرد. وجودش خیلی اعصاب خرد کن بود. خیابان های خالی صریفا و خانه های تخریب شده اش من را یاد یکی از همان شهرهای مصنوعی ای انداخت که ارتش آمریکا در دهه پنجاه میلادی در صحرای نیومکزیکو بنا کرده بود تا سلاح ها و بمب های هسته ای اش را آزمایش کند. حدود بیست دقیقه ای از رسیدن من و همکارم چارلز لیونسون (که در آن زمان خبرنگار فرانس پرس بود) و رانیا ابوزید (خانم خبرنگار لبنانی) به صریفا می گذشت که مردی لاغر اندام با ریشی نامرتب به سمتمان آمد. لباس های عادی تنش بود و پاچه های شلوارش را هم داخل جورابش فرو کرده بود. منتهی از دستگاه بی سیمی که در دست راستش بود متوجه شدیم که از اعضای حزب الله است. واضح بود که از دیدن چند نفر غریبه در روستا تعجب کرده است. گفتیم که آمده ایم نگاهی به روستا بیندازیم. لحظه تأمل کرد. بعدش شروع کرد با بی سیم صحبت کردن. تصمیمش را اتخاذ کرد و گفت که دنبالش حرکت کنیم. گفت می توانیم ابومحمد صدایش کنیم. پیشنهاد کرد چرخی در مناطق مختلف روستای تخریب شده بزنیم. چند دقیقه بعد مردی با قدی متوسط، اندامی چاق و ریشی پرپشت به جمع ما اضافه شد، درحالیکه داشت کلاهش را درست می کرد. گفت حاج ربیع صدایش می کنند. حاج ربیع و ابومحمد در سایه در کنار خیابان ایستادند. پرواز هواپیمای بدون سرنشین که داشت بالای سر ما می چرخید و به طور واضحی من را دچار استرس کرده بود، انگار هیچ استرسی به این دو نفر وارد نمی کرد. ابومحمد با لبخند گفت: «ما، هم ریسک می کنیم و هم در عین حال احتیاطات لازم را انجام می دهیم.» ... [بعد از طی مسیری به یک منزل رسیدیم و در آن نشستیم.] ابومحمد گفت: «ما تمام تلاشمان را برای کمک به اهالی روستا انجام می دهیم. این دستوری است که از طرف دبیر کل صادر شده است.» منظورش از دبیر کل، سید حسن نصرالله بود. حاج ربیع و ابو محمد هر دو معلم مدرسه بودند، و در عین حال هر دوشان از مبارزین قدیمی در مقاومت اسلامی هم بودند. حاج ربیع حدود چهل سال سن داشت و در سال 1982 [1361 شمسی] به مقاومت پیوسته بود. ابومحمد پنج سال از او بزرگتر بود و از سال 1985 به مقاومت پیوسته بود. هر دو نفر کاملا آرام به نظر می رسیدند. اعتماد به نفسشان واضح بود، و داشتند از همراهی غیر منتظره با ما لذت می بردند. نشستیم روی زمین و این دو نفر شروع کردند به توضیح اینکه چطور از طریق کلمات رمزی، با بی سیم ارتباط برقرار می کنند. وقتی راجع به تعداد عناصر حزب الله در آن منطقه سؤال پرسیدم، ابومحمد گفت: «تعداد ملائکه چند تاست؟ ما هم دقیقا همان تعداد هستیم.» هیچ کدمشان احساس نمی کردند که باید برای جنگیدن به روستاهای واقع در جنوب بروند. به خوبی می دانستند که مأموریت آنها این است که در صریفا بمانند و اگر ارتش اسرائیل بیشتر در لبنان پیشروی کرد، از صریفا دفاع کنند. حاج ربیع گفت: «با آرامش تمام منتظرشان هستیم. ما برای هرچیزی که از ما خواسته شود آماده ایم. تجربه اسرائیلی ها در مارون الرأس و بنت جبیل نشان داد که هزینه ی زیادی می دهند. و باید همان هزینه را در هر شهر و روستایی (اگر بخواهند وارد آن شوند) بدهند. الان شروع کرده اند به اعتراف به اینکه نکته که نمی توانند اهدافشان در نابودی ما را محقق کنند.» ابومحمد لبخندی زد و گفت: «پیروزی قطعی است، قطعی است، قطعی است.» [color=#ff0000][b]ادامه دارد ...[/b][/color] منبع: http://www.rajanews.com/detail.asp?id=163342
  16. [b]مروری تاریخی بر جنگ 33 روزه از ابتدا تا انتها / 3[/b] اسرائیل: مارون الرأس یک هفته است کاملا تصرف شده ولی ما کماکان داریم در آنجا می جنگیم!/ وقتی نیروهای حزب الله اسرائیلی ها را محاصره می کردند، نه برعکس! در قسمت های اول و دوم این [color=#0000FF]مطلب (که ترجمه بخش جنگ 33 روزه از کتاب «سپاهیان خدا» نوشته ی نیکولاس بلانفود است) به آغاز جنگ 33 روزه و اولین موضع گیری های سید حسن نصر الله و موضع منفی دولت وقت لبنان و حامیان منطقه ای اش اشاره کردیم. ضمنا رخ دادن اولین غافلگیری ها در این جنگ با حمله موشکی به حیفا و اصابت ناوچه حانیت را هم بررسی نمودیم و دیدیم که چگونه دولت اولمرت (با تصور اینکه مخازن موشکی حزب الله در روز اول جنگ توسط جنگنده های اسرائیلی نابود شده) تصمیم به ادامه جنگ تا نابودی کامل حزب الله گرفت. اکنون قسمت سوم این ترجمه:[/color] در همان روزی که اولمرت هشدارهایش را [در مقابل کنست] مطرح کرد، واحدهایی از دسته ی کماندویی ارتش اسرائیل اولین نفوذهای جدی به خاک لبنان را عملی کردند و تا روستای مارون الرأس (که در حدود یک میلی شمال مرزها [ی فلسطین اشغالی] قرار دارد) رسیدند. تسلط بر این روستا که بر بالای یک تپه واقع شده بود، می توانست برای اسرائیلی ها یک جای پای خوب باشد که به خوبی بر بنت جبیل (که در شمال غربی آن واقع بود) مشرف باشند. ولی نیروی ارتش اسرائیل خودشان را قربانیان کمین هایی یافتند که عناصر حزب الله از مراکز دفاعی ای که به خوبی آماده شده بود انجام می دادند. در این روش، به جای اینکه نیروهای حزب الله به صورت حملات چریکی مرسوم بیایند و به نیروهای اسرائیلی ضربه بزنند و بعد مخفی شوند، این بار نیروهای مقاومت در صحنه ی درگیری باقی می ماندند و نیروهای اسرائلی در عرض چند ساعت خسارت های جانی می دیدند و در محاصره هم می افتادند. این موجب شد که ارتش اسرائیل نیروهای جدید به صحنه ی درگیری اعزام کند. این سربازان [در مصاحبه های بعدی شان] اینطور از عناصر حزب الله یاد می کردند: نیروهای حزب الله از عمق زمین بیرون می آمدند و بمبی به سمت ما پرتاب می کردند و باز در زیر زمین مخفی می شدند. بعدها یک نظامی عضو گروه کماندویی ارتش اسرائیل اینچنین تصریح کرد: «ما انتظار داشتیم [که وقتی به جنوب لبنان وارد می شویم تا با حزب الله بجنگیم] با یک چادر صحرایی و چهار تا تفنگ کلاشینکوف مواجه شویم. این معلوماتی بود که نیروهای اطلاعاتی و امنیتی به ما داده بودند. ولی به جای این صحنه، با درب فولادی هیدرولیکی ای مواجه شدیدم که بر روی شبکه ای از تونل های زیرزمنی با تجهیزات کامل قرار داشت.» در این حمله، چند سرباز اسرائیلی کشته شده و بیش از 18 نفر از سربازانش هم در نبردهای شدید داخل محله های مختلف مارون الرأس زخمی شدند تا اینکه اسرائیل در 23 جولای (یعنی بعد از یک هفته نبرد در مارون الرأس) اعلام کرد که مارون الرأس را تحت سیطره آورده است. با این وجود، کماکان نیروهای اسرائیلی حاضر در مارون الرأس در روز های بعد هم مورد هجوم قرار گرفته و تلفات بیشتری می دادند. [b]بنت جبیل و اولین شکست های واقعی اسرائیل[/b] وقتی مارون الرأس -تا حدی- تحت سیطره ی اسرائیلی ها قرار گرفت، توجه فرماندهان ارتش اسرائیل به بنت جبیل معطوف شد، که حالا مستقیما از طریق تپه های پیش رو، در مقابل پایگاه های اسرائیلی قرار داشت. بنت جبیل جایی بود که سید حسن نصرالله آنجا را برای سخنرانیِ بعد از آزادسازی جنوب لبنان در می 2000 - دو روز بعد از عقب نشینی اسرائیلی ها- انتخاب کرده بود و طی آن سخنرانی اسرائیل را «سست تر از خانه عنکبوت» خوانده بود. در پاسخ به این اهانت، اسرائیلی ها بر عملیات حمله به بنت جبیل اسم «تارهای فولادی» گذاشتند. ولی تصمیم به نابودی حضور حزب الله در این روستا برخواسته از خوی قلدری بود، نه برخاسته از ضرورت تاکتیکی و نظامی. چراکه مرکز بنت جبیل عبارت بود از کوچه های تنگ و پیچ در پیچی که قدرت مانور مناسب به ماشین های زرهی و تانک ها را نمی داد. گذشته از اینکه این گذرگاه های پیچ در پیچ پیشتر [به وسیله مین گذاری و ...] از سوی حزب الله آماده شده بود، فرماندهان حزب الله تانک های مرکاوای ارتش اسرائیل را دیدند که در مراکز خود در مارون الرأس متمرکز می شوند و فهمیدند که هدف بعدی، بنت جبیل خواهد بود. حمله به بنت جبیل در 24 جولای (یعنی دو روز بعد از فروکش کردن حملات توپخانه ای و هوایی به آنجا) آغاز شد، ولی این هجوم، هجومی نامنظم و بی توجیه بود که درگیری های ژنرال های اسرائیلی هم (که نتوانسته بودند در مورد چگونگی پیشروی به اتفاق نظر برسند) بر آشفتگی آن می افزود. بدین ترتیب، این هجوم تبدیل شد به یک سلسله درگیری های طاقت فرسا بین واحدهای جدا از هم اسرائیلی و نیروهای حزب الله. چهار روز بعد، نیروهای اسرائیلی عقب نشینی کردند و شهر –که حالا ویران شده بود- کماکان در دستان نیروهای حزب الله باقی ماند. حالا اسرئیلی ها داشتند به طرز وحشتناکی بهای استراتژی جدید نظامی حزب الله را درک می کردند، استراتژی ای که «مقاومت دفاعی» نامیده شده بود. در این استراتژی، اینطور نبود که رزمندگان مقاومت فقط از طریق اماکن و سنگرهای مستحکمشان [در زیر زمین] دفاع جانانه کنند، بلکه این بار در روی زمین و در زیر زمین هم دست به تحرک می زدند تا شکاف ها را پر کنند، نیروهای اسرائیلی را محاصره کنند یا در مقابل هجوم های بیشتر ارتش اسرائیل مقابله نمایند. یکی از افسران یونیفل (که نیروهای رزمنده ی حزب الله در خط درگیری را بین 800 تا 1000 نفر تخمین می زد) به خود من گفت: «این تعداد رزمنده، نیروی خیلی بزرگی نیست، ولی این نیروها دائما در حال جابه جایی بودند، خوب آماده شده بودند و دقیقا می دانستند چه کار می خواهند بکنند. آنها به مبارزه میل داشتند، به رغم موشک باران و خمپاره باران شدید و به رغم هجوم های هوایی، اینطور نبود که آنها با ترس و لرز در مخفی گاه هایشان بمانند [بلکه با شجاعت، کماکان در صحنه ی درگیری حضور می یافتند.]» [b]کشاندن عمدی اسرائیلی ها به قتلگاه با عملیات فریب[/b] نیروهای حزب الله می دانستند چه کار باید بکنند: مقاومت برای محفوظ نگاه داشتند سکوهای پرتاب موشک، و کشتن تعداد هرچه بیشتر نظامیان اسرائیل برای تضعیف روحیه آنها و در فشار انداختن فرماندهان نظامی و سیاسی اسرائیل. البته ضمن این استراتژی عام، به فرماندهان میدانی حزب الله اجازه انعطاف تاکتیکی فراوانی داده شده بود. مثلا در برخی موارد (خصوصا در مناطق بدون دفاع) نیروهای حزب الله عمدا به اسرائیلی ها اجازه می دادند تا وارد خاک لبنان شوند و بعد که نیروهای اسرائیلی [دشت ها را رد می کردند و] به مناطق مسکونی می رسیدند و طبعا قدرت مانور اسرائیلی ها و توانایی شان در استفاده از نیروهای زرهی شان پایین می آمد، به آنها حمله می کردند. سید حسن نصرالله در پیام تلویزیونی اش در سوم آگوست در این باره چنین توضیح داد: «این برای ما مفید است که به آنها اجازه بدهیم تا ورودی روستاها پیشروی کنند، این هدف ماست. هدف ما این است که بیشترین خسارت ها و ضررها را به نیروهای دشمن وارد کنیم و ما موفق می شویم.» [b]برقراری ارتباطات بی سیم ایمن در طول جنگ[/b] نیروهای حزب الله، حتی المقدور تماس هایشان با مراکز فراندهی را (با به کارگیری شبکه فیبر نوری) حفظ کردند. داده های اطلاعاتی ای که متخصصین جنگ الکترونیک مسلط به زبان عبری در حزب الله به دست می آوردند به فرماندهان داده می شد و آنها هم دستوراتی به نیروهای حاضر در صحنه ی درگیری می دادند. البته به محض شروع جا به جایی و تحرک در عرصه ی نبرد، استفاده از سیستم های بی سیم ضروری می شد و بی سیم، طبیعتا وسیله ای است که امکان شنود یا ایجاد اختلال در آن توسط دشمن وجود دارد. فلذا نیروهای فنی حزب الله دستگاه های بررسی امواج را دائما فعال نگاه داشته و با بررسی و تحلیل داده های آنها، به نیروهای مقاومت درباره امواجی که درحال شنود یا دارای اختلال است گزارش می دادند و بدین ترتیب نیروهای میدانی می توانستند از امواج دیگر، که مطمئن بود، استفاده کنند. بعضی اوقات هم نیروهای مقاومت می رفتد روی امواج بی سیم اسرائیلی ها و به صحبت هایی که بین واحدهای جنگی اسرائیلی در جریان بود گوش می کردند. یکی از نیروهای حزب الله که در آن جنگ حاضر بوده [برای من] تعریف می کرد: «ما علیه اسرائیلی ها از فشار روانی استفاده می کردیم. می رفتیم روی خط تماس هایشان و [به زبان عبری] چیزهایی از این قبیل می گفتیم: ما منتظرتان هستیم یا ما در آن گوشه خیابان هستیم.» یک رزمنده ی قدیمی دیگر هم که در اطراف بنت جبیل مستقر بوده تعریف می کرد که یک بار اعضای گروهش رفتند روی خط بی سیم یک گروه اسرائیلی که در کمین افتاده بودند و داشتند با بی سیم درخواست کمک می کردند. می گفت: «یکی از برداران شروع کرد به عبری روی بی سیمشان حرف زدن و گفت: "جایتان را فهمیدیم و الان یک بمب می اندازیم روی سرتان." و شروع کرد به بلند خندیدن.» [b]موشک های سام، توانایی استفاده نشده[/b] به زودی معلوم شد که بر خلاف هجوم های قبلی اسرائیلی ها به لبنان در دهه نود میلادی، این بار اسرائیلی ها برای اولین مرتبه از به کارگیری هلی کوپترهای جنگی در آسمان لبنان پرهیز می کنند و به جای آن به موشک هایی روی آورده اند که از هواپیماهای بدون سرنشین شلیک می شوند و نظر کسی را جلب نمی کنند. تنها هلی کوپترهایی که در طول جنگ سی و سه روزه دیدم، در مسافت طولانی ای از ساحل صور در حال پرواز بود، در مسافتی بسیار دور از انظار عمومی و آن هم در ارتفاعی بسیار بالا. [دلیل این مسئله این بود که] اسرائیلی ها به این نتیجه رسیده بودند که حزب الله به موشک های گروس اس آی 18 دست پیدا کرده اند. این موشک ها موشک هایی زمین به هوا از نوع موشک های سام بود که از روی کتف پرتاب می شد. گرچه مطلقا اطلاعاتی در دست نیست که نشان دهد نمونه ای از این موشک ها در خلال جنگ سی و سه روزه شلیک شده باشد و تنها موشک های ضد تانکی که اسرائیلی ها به آن ها دست یافتند از نوع اس آی 7 و اس آی 14 بود که از طراز قدیمی تری بودند. با این وجود یکی از مسئولین بلندپایه سابق اطلاعات ارتش اسرائیلی در گفتگویی با من در سال 2008 اصرار داشت که نیروی هوایی اسرائیل وقتی که دستور کم شدن تعداد هلی کوپترهای در حال پرواز در آسمان لبنان را صادر کرد، در این احتیاطش مبالغه نمی کرد. این مسئول در گفتگو با من گفت: «اطلاع پیدا کردیم که آنها آن موشک ها را در اختیار داردند، بر همین اساس تاکتیک هایمان را تعدیل کردیم.» این صحبت، از خلال برخی گفتگوهایی که با برخی نیروهای حزب الله داشتم تأیید شد که می گفتند عمدا از موشک های سام حفاظت شد [و از آنها استفاده نشد] تا در صورت لزوم به عنوان یک «غافلگیری» دیگر مورد مورد استفاده قرار گیرد. یکی از نیروهای مقاومت که در خطوط مقدم درگیری حضور داشته و جنگیده تعریف می کند: «چون هلی کوپتری وجود نداشت که ما را تهدید کند، هیچ دستوری مبنی بر شلیک موشک های سام دریافت نکردیم.» [color=#ff0000][b]ادامه دارد ...[/b][/color] [u]منبع :[/u] [url="http://www.rajanews.com/detail.asp?id=163301"]http://www.rajanews....l.asp?id=163301[/url]
  17. به گزارش مشرق، کم کم به پایان دوره چهار ساله وزارت دفاع دولت دهم می‌رسیم، وزارتخانه‌ای که با هدایت سردار احمد وحیدی دستاوردهای بسیار خوبی در حوزه‌های مختلف کسب کرد. سردار وحیدی با تاکید بر ارتباط و همراهی صنایع دفاعی با دانشگاه‌ها توانست از توان علمی کشور در پیشبرد اهداف وزارت‌خانه متبوعش بهره ببرد. در ادامه به بررسی مهمترین دستاوردهای هوایی وزارت دفاع در این چهار ساله می پردازیم: [center][b]***[/b][/center] [b]* درخشش صاعقه[/b] جنگنده شکاری صاعقه از کلاس هواپیماهای دو سکانه بوده و از جمله فناوری‌های پیچیده و پیشرفته این جنگنده کاملا بومی، می‌توان به ارتقاء و بهینه‌سازی سیستم اویونیک و تسلیحاتی هواپیما در سطح SRII، بومی‌سازی اقلام وندور مکانیکی و هیدرولیکی اشاره کرد که با تلاش بی وقفه و مشترک متخصصان هوشمند و افتخار آفرین سازمان صنایع هوایی نیروهای مسلح وابسته به وزارت دفاع و نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به منصه ظهور رسیده است. جنگنده شکاری صاعقه در شهریور 85 با پرواز موفق در رزمایش ضربت ذوالفقار رسما به ناوگان هوایی ارتش پیوست اما نخستین اسکادران تخصصی آن در اسفند 1388 در پایگاه دوم شکاری تبریز تشکیل شد. [center][url="http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/6/376720_773.jpg"][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news_albums/236089/4970/resized/resized_376720_773.jpg[/img][/url][/center] یکی از ویژگی‌های مهم جنگنده صاعقه، پشتیبانی نزدیک هوایی است و این جنگنده می‌تواند انواع راکت، بمب و موشک را با موفقیت حمل و شلیک کند. صاعقه همچنین مجهز به سیستم راداری پیشرفته‌ای است و در طول سال‌های گذشته توانسته است با صد‌ها سورتی پرواز و انجام عملیات های رزمی در رزمایش‌های مختلف، کارآمدی خود را در نبردهای هوایی به نمایش بگذارد. تعداد قابل توجهی از این جنگنده در طول سالهای اخیر توسط وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح تولید و در اختیار نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته است. [b]* قاهر 313 دروازه ورود ایران به دنیای پنهانکاران[/b] رونمایی از طرح جنگنده بومی قاهر 313 در نخستین ساعات صبح 14 بهمن ماه سال گذشته را می‌توان مهم‌ترین خبر صنعت هوانوردی ایران در سال‌های اخیر دانست؛ موضوعی که به خودی خود از گام بلند صنعت هوانوردی ایران برای شکستن مرزهای پیشین خود خبر می‌داد. قاهر جنگنده نسبتا ریزنقشی است تک موتوره، بدون دم افقی و دارای کاناردهای (پیش‌بال‌های) بزرگ که کمی جلوتر از بال نسبتا کوچک جنگنده، جای گرفته‌اند. بال هواپیما در وضعیتی تقریبا هم تراز با کاناراد در دو سوم عقب بدنه جای گرفته و شاید مهم‌ترین چیزی که در نخستین نگاه نظر هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کند، شکستگی قسمت جلویی بال از نقطه‌ای حدودا موازی با لبه کانارادهاست. استفاده از این پیکره‌بندی بال در عرف طراحی در مقابل فدا کردن قسمتی از نیروی برای هواپیما به ثبات جانبی آن کمک می‌کند. البته این موضوع تعداد جایگاه جنگ‌افزارهای خارجی را نیز محدود می‌کند. هواپیما سطوح متحرک زیادی ندارد و در واقع بجز سطوح متحرک منفرد بال‌ها، کاناراد ثابت هواپیما نیز سطوح متحرک خاص خود را دارد. [center][url="http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/6/376729_337.jpg"][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news_albums/236089/4972/resized/resized_376729_337.jpg[/img][/url][/center] این هواپیما به دو دم عمودی بزرگ اما باریک مجهز است که با زاویه حدودی 30 درجه (کمتر یا بیشتر) نسبت به خط عمودی روی بدنه جای گرفته‌اند. هواپیما به وضوح نیم رخی باریک دارد که تلاش شده خصوصیات پنهان‌کاری در آن رعایت شود. طرح شکستگی‌های زاویه‌دار روی بدنه و دماغه نشانگر همین موضوع هستند. این جنگنده فوق‌پیشرفته با قابلیت‌ها و ظرفیت‌های فوق‌العاده‌ای است که آن را با آخرین فناوری‌ها و دستاوردهای نوین جهان در این عرصه، همطراز کرده است، می‌تواند تمام نیازمندی‌های نیروهای مسلح ایران را در صحنه نبرد هوایی پاسخ‌گو باشد. سطح مقطع راداری بسیار کم، قابلیت انجام عملیات پرواز در ارتفاع پست، توانایی حمل تسلیحات پیشرفته بومی، بهره‌برداری از مواد پیشرفته در ساخت هواپیما و سیستم‌های الکترواویونیک، قابلیت نشست و برخاست با طول و باند کوتاه و نیز نگهداری آسان و سریع از دیگر ویژگی‌های پیشرفته قاهر 313 است. [b]* مسافرت با هواپیمای ایران140[/b] این هواپیمای52 نفره توربوپراب که سرعت آن 570 کیلومتر در ساعت است، از نوع بال بالا بوده و دارای قابلیت نشست و برخاست در انواع شرایط جوی و فرودگاه های کوچک است. در حالی که در دنیا تعداد انگشت شماری از کشورها، توان ساخت هواپیمای مسافربری را دارند، ایران با تلاش محققان وزارت دفاع در جرگه سازندگان هواپیماهای مسافربری قرار گرفته که هواپیمای «ایران 140» از جمله آنهاست. این هواپیما در حال حاضر در خط‌وط پروازی مسافر جابه‌جا می‌کند و تعدادی نیز در خط تولید است. هواپیمای «ایران 140» در واقع نسل جدیدی از هواپیماهاست که تکنولوژی آن مربوط به سال 2000 میلادی به بعد است. [center][url="http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/6/376732_334.jpg"][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news_albums/236089/4973/resized/resized_376732_334.jpg[/img][/url][/center] اگرچه این هواپیما برای استفاده در خطوط پروازی مسافربری بکار می رود اما نمونه های گشت دریایی آن نیز برای حراست از مرزهای آبی کشورمان در حال ساخت است. از آنجا که الزامات پرواز هواپیمای ایران 140 در خطوط تجاری، آموزش خلبانان این هواپیما با شبیه‌ساز است، متخصصان مجرب، زبده و کارآمد شرکت صنایع هواپیماسازی ایران «هسا» وابسته به سازمان صنایع هوایی وزارت دفاع با تلاش بی‌وقفه و با وجود تحریم‌های بین‌المللی اقدام به طراحی و ساخت این سامانه پیچیده کردند. دانش و فناوری طراحی و ساخت این شبیه‌ساز کاملاً بومی است و تمامی الزامات و استانداردهای بین‌المللی در ساخت آن رعایت شده و جمهوری اسلامی ایران تنها طراح و سازنده شبیه‌سازهای پروازی کاملا متحرک با فناوری بومی در منطقه خاورمیانه و جزو چند کشور محدود، صاحب این فناوری در دنیا محسوب می‌شود. این شبیه‌ساز دارای سیستم حرکتی کامل 6 درجه آزادی، سیستم تصویری گسترده و کابین واقعی است و شبیه‌سازی تمامی سیستم‌های هواپیما و شرایط پروازی و آموزش خلبانان در مواجهه با شرایط اضطراری و بحرانی از ویژگی‌ این شبیه‌ساز به شمار می‌رود. شبیه‌ساز مذکور، نخستین شبیه‌ساز استاندارد در نوع خود محسوب می‌شود که گواهینامه کیفیت و بهره‌برداری از سازمان هواپیمایی کشوری جمهوری اسلامی ایران را دریافت کرده است. امکان آموزش مراحل قبل، حین و بعد از پرواز در کلیه شرایط آب و هوایی و ساعات شبانه‌روز، دارای کنسول استاد پیشرفته با قابلیت کنترل کامل شبیه‌ساز، با امکان ترسیم مسیر پرواز و قراردادن هواپیما در هر فاصله از باند در فاز فرود، استفاده از سیستم‌ها و نمایشگرهای واقعی هواپیما و امکان ارزیابی، تست و گزارش‌گیری شبیه‌ساز بصورت کاملاً خودکار از دیگر ویژگی‌ این سامانه است. [center][url="http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/6/376735_625.jpg"][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news_albums/236089/4974/resized/resized_376735_625.jpg[/img][/url][/center] شبیه ساز هواپیمای ایران 140 از نظر تجاری در حال حاضر هر ساعت پرواز با سامانه شبیه ساز در اروپا 1400 یورو و در برخی کشورها حداقل 550 دلار است که با طراحی و ساخت این سامانه علاوه بر صرفه‌جویی قابل ملاحظه ارزی، درآمد و سودآوری نیز دارد. شرکت هسا به عنوان قطب طراحی شبیه‌ساز هواگردها در کشور با سابقه طولانی در حوزه شبیه سازها و بهره‌برداری از تجارب پیشکسوتان، مشاوران و متخصصان، شبکه‌ای قوی از همکاران را در این حوزه ایجاد کرده است که قادرند انواع شبیه‌سازها را با تکیه با نبوغ ذاتی، دانش و فناوری بومی طراحی و تولید کنند. [b]* قطب اورهال و نگهداری هواپیما در منطقه[/b] علاوه بر طراحی و ساخت هواپیما، جمهوری اسلامی ایران امروز به عنوان قطب اورهال، تعمیر و نگهداری انواع هواپیماها در منطقه محسوب می‌شود. [center][url="http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/6/376736_561.jpg"][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news_albums/236089/4975/resized/resized_376736_561.jpg[/img][/url][/center] توانایی انجام تعمیرات اساسی هواپیماهای F14 ،707،747،F27 و موتورهای آن شامل:TF30،JT3D،GT9D،DART، تعمیرات اساسی موتور هواپیمایF5 و فالکن CF700، تعمیرات اساسی قطعات و سامانه ها از جمله ارابه فرود هواپیماهای C130،F4 و F5 و همچنین بازسازی و نوسازی بخش گسترده ای از دستگاه های آزمایش22 ازجمله توانمندی های وزارت دفاع در حوزه تعمیر و نگهداری است. [b]* تجهیز جنگنده‌ها به موشک‌های 200 کیلومتری[/b] استفاده از موشک‌های کروز دریایی در جنگنده‌ها و بالگردهای رزمی ازجمله تکنیک‌هایی است که برای مقابله با تهدیدات دریایی دشمن، همواره مد نظر فرماندهان و متخصصان صنعت دفاعی کشورمان بوده که برای نمونه، می‌توان به پروژه «قائم» اشاره کرد که به تجهیز جنگنده‌های ارتش به موشک‌های 120 کیلومتری هوا به سطح «نور» اختصاص داشت. [center][url="http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/6/376737_489.jpg"][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news_albums/236089/4976/resized/resized_376737_489.jpg[/img][/url][/center] موشک نور یکی از مشهورترین و پرتیراژترین موشکهای کروز دریایی است که در بیشتر رزمایش‌های دریایی ارتش و سپاه نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد. این موشک می تواند به صورت زمین پایه، دریاپایه و هواپایه علیه اهداف شناوری، سکوهای نفتی و مواضع دریایی دشمن بکار گرفته شود. 31 مردادماه سال 90 و همزمان با روز صنعت دفاعی بود که موشک 200 کیلومتری کروز «قادر» با حضور رییس جمهور رونمایی شد اما در همان ابتدای کار، رسانه‌های غربی با جوسازی‌های خبری اعلام کردند تولید این موشک توسط ایران صحت نداشته و ایرانی‌ها تنها یک نمونه از مدل خارجی آن را در اختیار دارند. مدتی نگذشت که وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح بیش از 20 فروند از موشک‌های جدید قادر را تحویل نیروهای دریایی سپاه و ارتش داد تا نشان دهد جمهوری اسلامی ایران نه تنها توان طراحی و ساخت این موشک را دارد، بلکه تولید انبوه آن نیز در کمترین مدت زمان پس از رونمایی، انجام گرفته است. انتشار تصاویر شلیک موشک قادر از عمق سواحل کشور علیه اهداف سطحی و شناوری نیز نشان‌دهنده اطمینان به برد بالای این موشک و همچنین سامانه‌های هدف گیری آن بود. در مراسم تحویل سامانه‌های موشکی قادر به نیروهای مسلح، وزیر دفاع گفت که این موشک نیز همچون نمونه قبلی آن، قابلیت شلیک در سه وضعیت زمین پایه (ساحلی)، دریاپایه (شناوری) و هواپایه را دارد. سامانه خلبان خودکار دیجیتال، سامانه ناوبری با دقت بالا، امکان برنامه ریزی موشک قبل از شلیک، امکان هدفگیری اهداف با سطح مقطع راداری پایین، رادار پیشرفته با قابلیت مقابله با جنگ الکترونیک، آماده سازی و واکنش سریع موشک برای حمله به هدف و توانایی ضربه زدن به اهداف ساحلی علاوه بر هدفهای شناوری ازجمله توانمندی هایی است که در موشک کروز قادر لحاظ شده است. حالا بعد از بکارگیری موشک‌های قادر در رزمایش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دریایی که توانمندی این موشک و شلیک آن از روی لانچرهای ساحلی و شناوری را نشان می‌داد، نمایش نمونه هواپایه موشک قادر در رژه 29 فروردین‌ماه امسال نشان می‌دهد پروژه نصب این موشک بر روی پرنده‌های رزمی نیروهای مسلح با موفقیت صورت گرفته و حالا باید شاهد تجهیز جنگنده ها و بالگردهای رزمی به موشک‌های 200 کیلومتری دریایی باشیم؛ امکانی که موجب افزایش توان و قدرتمندی دستان بلند نیروهای مسلح در عرصه مقابله با تهدیدات دریایی خواهد شد. [center][url="http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/6/376738_569.jpg"][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news_albums/236089/4977/resized/resized_376738_569.jpg[/img][/url][/center] یکی دیگر از ویژگی‌های بکارگیری موشک قادر بر روی شناورها و یا جنگنده‌ها و بالگردها این است که با توجه به برد زیاد این موشک، می‌توان سامانه‌های پرتابگر آن را در محدوده‌ای دورتر از شناورهای دشمن نگه داشت و از طرف دیگر موجب کاهش منطقه امن برای حرکت ناوهای متخاصم خواهد شد که این امر یعنی دورایستایی شناورهای دشمن، آسیب پذیری آنها را نیز بیشتر خواهد کرد. این پروژه در کنار سامانه موشکی هوا به هوای فکور (با قابلیت شلیک از جنگنده اف14)، دو مورد از دستاوردهای هواپایه‌ای است که در رژه 29 فروردین برای اولین بار به نمایش درآمدند. [b]* کرار؛ اولین پهپاد بمب افکن ایرانی[/b] جمهوری اسلامی ایران در طول سالهای اخیر با سرمایه‌گذاری مناسب در حوزه طراحی و ساخت هواپیماهای بدون سرنشین توانسته است خود را به عنوان قدرت برتر منطقه در این حوزه معرفی کند؛ حوزه ای که امروز در ارتش های مدرن و پیشرفته جهان یکی از ستون های مهم رزمی به شمار می‌رود. اگرچه در آخرین سالهای جنگ تحمیلی نیز رزمندگان اسلام توانسته بودند از برخی هواپیماهای بدون سرنشین خود برای شناسایی مواضع دشمن استفاده کنند، اما امروز این پهپادها می توانند با مداوت پروازی بالا، برد بلند و استفاده از مهمات و سامانه های موشکی مخصوص خود، نیازهای بیشتری را در نیروهای مسلح برطرف سازند. اینها در حالیست که عرصه پهپادی یکی از حوزه‌هایی است که می‌توان گفت ما در طول سال‌های پس از انقلاب به صورت کامل در آن تحریم بودیم. هواپیمای بدون سرنشین کرار که در تابستان 1389 رونمایی شد اولین پهپاد ایرانی است که مأموریت آفندی در طراحی آن لحاظ شد. صنعت دفاعی کشور از چندین سال پیش و پس از رسیدن بلوغ طراحی در پهپادهای کوچک و متوسط شناسایی اقدام به طراحی و ساخت بدون سرنشین های بزرگتر، دوربردتر و با قابلیت های جدید کردند. کرار یکی از این پهپادها است که در نمونه های مختلفی طراحی گردیده. از هدف پرنده سریع(برای آزمایش سامانه های موشکی) گرفته تا اجرای عملیات ضربتی در عمق خاک دشمن در زمره مأموریت های این گونه های مختلف است. [center][url="http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/6/376742_491.jpg"][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news_albums/236089/4978/resized/resized_376742_491.jpg[/img][/url][/center] مشخصات اعلام شده این پرنده شامل برد 1000 کیلومتر، سرعت حدود 900 کیلومتر بر ساعت، محموله قابل حمل حدود 500 کیلوگرم و سقف پرواز حدود 25هزار تا 40هزار پا(7500 تا 12000 متر) در نمونه های مختلف است. روش بکارگیری این نمونه از کرار به صورت پرتاب از روی پرتابگر با یک پیشران راکتی است که پس از اتمام انرژی آن رها شده و موتور جت خود پرنده روشن می شود. پس از اتمام مأموریت نیز با رسیدن به منطقه خودی چترهای تعبیه شده باز و بالشتک هوا در زیر پرنده فعال شده و عمل فرود انجام می شود. [b]* حماسه؛ پهپاد پنهانکار[/b] در اختتامیه همایش شهدای وزارت دفاع در سال جاری بود که جدیدترین هواپیمای بدون سرنشین ساخت ایران با نام «حماسه» توسط وزیر دفاع رونمایی شد. این پهپاد آخرین نمونه از هواپیماهای بدون سرنشین بومی است که مداومت پروازی بالا و ارتفاع آن این هواپیما را از دیگر پهپادهای کشور متفاوت کرده است. [center][url="http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/5/6/376743_948.jpg"][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news_albums/236089/4979/resized/resized_376743_948.jpg[/img][/url][/center] سردار احمد وحیدی وزیر دفاع در حاشیه رونمایی این پهپاد با حضور در جمع خبرنگاران گفت: این پهپاد به دست متخصصان صنعت دفاعی ساخته شده است و می‌تواند سه مأموریت مراقبت، شناسایی و حمله با موشک و راکت را به صورت همزمان انجام دهد. وزیر دفاع افزود: این هواپیما با قابلیت رادارگریزی می‌تواند از شناسایی شدن توسط دشمن جلوگیری کند. منبع : فارس
  18. [b]مروری تاریخی بر جنگ 33 روزه از ابتدا تا انتها / 2[/b] وقتی اسرائیل با تصور نابود شدن 90 درصد موشک های حزب الله وارد جنگ می شود/ اولین غافلگیری های حزب الله برای اسرائیل در جنگ 33 روزه چه بود؟ [color=#0000FF]در قسمت اول این مطلب (که ترجمه بخش جنگ 33 روزه از کتاب «سپاهیان خدا» نوشته ی نیکولاس بلانفود است) چگونگی آغاز جنگ سی و سه روزه را دیدیم و مروری داشتیم بر اولین موضوع گیری سید حسن نصرالله بعد از جنگ که ضمن اعلام عدم تمایل به جنگ، بر آمادگی حزب الله برای نبرد و همچنین لزوم آمادگی اسرائیلی ها برا مواجهه با «غافلگیری ها» هم تأکید کرد. ضمنا به موضع منفی دولت وقت لبنان و حامیان منطقه ای آن نسبت به عملیات اسیرگیری حزب الله هم اشاره کردیم. با هم قسمت دوم این مطلب را می خوانیم:[/color] در آن لحظه [که سینیوره داشت با معاون سیاسی دبیرکل حزب الله محاجه می کرد] اسرائیل مشغول اجرای طرح های بود که به جنگ منتهی می شد. مثلا ژنرال دان حالوتس (رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل و فرمانده سابق نیروی هوایی آن) استفاده از نیروی هوایی را برای مجازات حزب الله و زهرچشم گرفتن از آن از طریق یک سلسله ضربه ی دردناک پیشنهاد می کرد. بخشی از این سلسله حملات قرار بود به مراکزی صورت بگیرد که گمان می رفت محل نگهداری موشک های فجر ایرانی و سکوهای پرتاب آن است. عملیاتی دیگر قرار بود باند فرودگاه بین المللی رفیق حریری بیروت را مورد هدف قرار دهد. عملیات هایی دیگر هم قرار بود معابر مرزی لبنان و سوریه را مورد حمله قرار دهد. به اضافه یک سری اهداف منتخب از بین زیرساخت های لبنان. این طرح ها در عصر همان روز یعنی 12 جولای مورد تصویب کابینه ی اسرائیل قرار گرفت. اکثریت وزرای اسرائیلی گمان می کردند که عملیات های هوایی در ظرف تنها چند روز به اتمام خواهد رسید و حزب الله که از شدت و خشونت عکس العمل اسرائیلی ها و مجازات مناسبی که بابت کارش دریافت خواهد کرد دچار رعب خواهد شد، خواستار آتش بس خواهد شد و این حمله، قواعد بازی در جنوب لبنان را تغییر خواهد داد و قوت بازدارندگی اسرائیل را مجددا احیا خواهد نمود و جامعه جهانی را در وضعی قرار خواهد داد که امکان فشار آوردن برای اجرای قطعنامه 1559 شورای امنیت (که خلع سلاح حزب الله هم در آن درج شده بود) را مهیا خواهد نمود. در مراحل ابتدایی جنگ، برخی مسئولان اسرائیلی خواستار جایگزین شدن نیرویی قوی از ناتو به جای نیروهای یونیفل بودند که از دو هزار نظامی دیده بان صلح تشکیل شده و در کل منطقه ی «خط آبی رنگ» [در مرز لبنان و فلسطین اشغالی] حضور داشتند. در همین رابطه یکی از افسران یونیفل که در 12 جولای [روز آغاز جنگ] در مرخصی بود و در اسرائیل حضور داشت نقل می کند که جلسه ای با فرماندهان ارشد اسرائیلی داشته و به آنها توصیه اکید کرده که از این عملیات اسیرگیری حزب الله استفاده کرده و [با توجه به وضع سیاسی مناسب] راه دیپلماتیک را در پیش بگیرند و به مجازات حزب الله از طریق نیروی نظامی متوسل نشوند ولی اسرائیلی ها به او گفته بودند: «هرگز. آمریکایی ها و فرانسوی ها فقط حرف می زنند!» [یعنی این بار خود اسرائیل می خواهد عملا حزب الله را نابود کند نه ازطریق قطعنامه های سازمان ملل!]. [b]عملیات نابودی موشک های حزب الله یا عملیات فریب توسط حزب الله؟![/b] اسرائیلی ها مدعی هستند که عملیات حمله به مخازن موشک های فجر حزب الله (که در ساعات ابتدای روز 13 جولای انجام دادند) تنها 34 دقیقه طول کشید و طی آن به 59 محل مختلف در قسمت های مختلف جنوب لبنان حمله شد، از جمله به برخی منازل شخصی که گمان می رفت مخازن موشک باشد. اسرائیلی ها بسیار از این عملیات تمجید کرده و آن را «یک پیروزی بی نظیر» خواندند که در نتیجه ی سالها پشت کار در جمع داده های اطلاعاتی و تحلیل آنها به دست آمده است. حالوتس بعدها مدعی شد که بیش از نود درصد منابع موشکهای برد بلند حزب الله در طی جنگ نابود شد. این تخمین، ظاهرا بسیار خوش بینانه است. در واقع، در لبنان پیرامون موفقیت آمیز بودن این عملیات اسرائیلی ها (موسوم به عملیات فجر [یا عملیات «وزن مثال زدنی»] شک وجود دارد. اینطور گفته می شود که حزب الله پرتاب کننده های موشک تقلبی درست کرده بود تا اسرائیلی ها را فریب دهد. [1] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/94683.jpg[/img][/center] [center][color=#0000FF][اولمرت در کنار حالوتس][/color][/center] در واقع کدهایی برای اثبات وقوع چنین عملیات فریبی وجود دارد: مثلا حزب الله چند سال قبل از آن، موشکی قلابی به وسیله چند بشکه نفت درست کرده بود به این شکل که آنها را کنار هم چیده و دور آنها را به شکل مخروطی درآورده بود. این موشک قلابی پشت یک دستگاه خودرو گذاشته شده و روی آن را با مشمعی شل پوشانده بودند و بعد آن را در جنوب لبنان چرخوانده بودند تا به وسیله هواپیماهای شناسایی اسرائیلی شناسایی شود [و بدین تریب عملیات فریب در مورد محل نگهداری این منابع موشکی عملی گردد]. [b]وقتی حزب الله حقیقتا درک کرد اسرائیل قصد جنگ دارد[/b] موفقیت ظاهری در عملیات فجر موجب انگیزه پیدا کردن اولمرت و حکومت اسرائیل شد. از همین رو خواستار چیزهای بیشتر شدند. مثلا تصمیم گرفته شد سطح عملیات انتقام گیرانه بالاتر برده شود و مراکز حزب الله در ضاحیه ی جنوبی بیروت هم بمباران شود. تهاجم از همان عصر آغاز شد. بدین ترتیب ساختمان های چندین طبقه که شامل منازل و دفاتر کار فرماندهان حزب الله می شد به تل آوار تبدیل گردید. هر موشکی که منفجر می شد صدای بلندی ایجاد می کرد که کل بیروت را می لرزاند. ساختمان مرکز امنیت و اطلاعات حزب الله در ضاحیه جنوبی بیروت هم با خاک یکسان شد. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/94685.jpg[/img][/center] [center][color=#0000FF][نمونه ای از ویرانی های حاصله در ضاحیه ی جنوبی بیروت][/color][/center] وقتی که اسرائیلی ها شروع کردند به ریختن اعلامیه های هشدار آمیز [از هواپیماها] بر روی ضاحیه (که طی آنها اهالی ضاحیه را به ضرورت فرار قبل از هجوم هوایی اسرائیلی ها هشدار می دادند) فرماندهان حزب الله حجم عکس العمل اسرائیل را درک کردند. تا آن لحظه هم کارمندان حزب الله کارهای روزانه شان را در دفاتر حزب در بیروت و بیرون آن انجام می دادند. ولی وقتی هشدارنامه های اسرائیلی به روی شهر ریخته شد، کادر حزب الله دستور انتقال به «نقاط مخصوص» را دریافت کردند. نقاط خاص، پایگاهی سری نظامی برای فرماندهان و شاخه های اداری و رسانه ای بود. مدتی بعد، در حمله اسرائیلی ها ساختمان شبکه ی المنار تخریب شد ولی پخش برنامه های شبکه قطع نشد، چون شبکه، کارش را از پایگاه جایگزین پی گرفته بود. در جواب، حزب الله با تعداد فراوانی موشک، برای اولین بار حیفا (در 25 میلی جنوب لبنان) را هدف قرار داد. [b]شروع غافلگیری ها برای اسرائیل، موشک باران حیفا و زدن ناوچه حانیت[/b] در عصر روز 14 جولای [23 تیر 1385]، سید حسن نصرالله یک سخنرانی مستقیم تلفنی داشت که از مخفی گاهش (در عمق زمین در ضاحیه جنوبی) انجام می شد و توسط شبکه المنار پخش می گردید. سید حسن نصرالله، بعد از تمجید از رزمندگان مقاوت اسلامی، روی کلام را به سمت اسرائیلی ها برگرداند و آنها را به تغییر قواعد بازی متهم کرد: «شما خواستار جنگ تمام عیار شده اید. پس ما هم به سراغ جنگ تمام عیار می رویم و برای آن آماده ایم. جنگی در تمام سطوح. به سمت حیفا -و حرفم را باور کنید- به سمت مابعد حیفا و به سمت مابعد مابعد حیفا. [یعنی موشک ها برای اولین بار به حیفا و حتی به بعد حیفا و حتی مسافت های دورتر خواهد رسید.]» در آن لحظه، سید حسن نصرالله نوشته ای را از دستیارش دریافت کرد. دبیر کل حزب الله سخنش را پی گرفت و یادآوری کرد که [در سخنان قبلی اش] وعده ی غافلگیری ها را داده بود. و ادامه داد: «و حالا این اولین غافلگیری است» و از ساکنین بیروت خواست به دریا[ی مدیترانه] نگاه کنند و ادامه داد: «الان، در سطح دریا، ناوچه ی جنگی اسرائیلی ... نگاهش کنید که [بر اثر اصابت موشک مقاومت] دارد می سوزد.» در سیاهی شب، تلألؤهای نارنجی رنگ و شراره های آتش شروع به به هوا رفتن کرده بودند. صحنه ای دیدنی و شگفت انگیز بود. صدای تشویق و تمجید و کف زدن از همه خانه ها در سراسر بیروت غربی (که در مقابل دریا قرار داشت) بلند شد. سید حسن نصرالله [در کنفرانس مطبوعاتی در روز نخست جنگ] وعده ی غافلگیری ها را داده بود و حالا، وعده اش را عملی کرده بود. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/94686.jpg[/img][/center] [center][color=#0000FF][ناوچه ی حانیت INS][/color][/center] ناوچه ی هدف قرار گرفته INS حانیت نام داشت و از نوع ساعر5 بود. ظاهرا حزب الله سه موشک نور ایرانی که توسط رادار هدایت می شود و ضد کشتی های جنگی است از بندر اوزاعی در قسمت جنوبی بیروت به سمت این ناوچه شلیک کرده بود. موشک اول به ناوچه برخورد نکرده بود. موشک دوم به ناوچه حانیت که در فاصله شش میلی ساحل بیروت قرار داشت برخورد کرده بود و موجب کشته شدن چهار نفر از سرنشینان آن و از کار افتاد ناوچه شده بود. به نظر می رسد خسارت های این حمله برای اسرائیلی ها می توانست بسیار بدتر از این هم باشد. طبق گفته ی یک دیپلمات اروپایی که از مفاد یک تحقیق و تفحص اسرائیلی درباره حمله به حانیت اطلاع پیدا کرده بود، موشک سوم هم در لحظه آخر به قسمت فوقانی ناوچه برخورد کرده و به سمت دریا منحرف شده و در آن جا منفجر شده بود، بدون اینکه خسارتی به ناوچه وارد کند. اگر این موشک سوم مسیر خود را حفط کرده و به خود ناوچه برخورد می کرد و منفجر می شد، حانیت دچار تخریب بسیار بیشتری می شد و حتی احتمال داشت که غرق شود. تحقیق و تفحصی که بعدها نیروی دریایی ارتش اسرائیل انجام داد اینطور برداشت کرد که سیستم های دفاعی حانیت به جای این که در حالت آماده باش کامل جنگی باشد، در حل آمادگی معمولی بوده چون که نیروی دریایی اسرائیل معتقد بوده حزب الله سیستمی در اختیار ندارد که بتواند کشتی ها و ناوچه های جنگی آن را تهدید کند. با این وجود، داخل سیستمهای اطلاعاتی غربی پیرامون این تحلیل شک وجود دارد و این نظر مطرح است که دلیل عدم توانایی سیستم دفاعی حانیت در مقابله با موشک حزب الله به خطای بشری اسرائیلی ها بر نمی گردد، بلکه به این موضوع بر می گردد که حزب الله توانسته بود [با جنگ الکترونیک] در رادارهای حانیت اختلال ایجاد نماید و این موضوع به موشک های نور امکان داده بود که به سمت ناوچه بروند بدون اینکه رادارها آنها را کشف کنند. البته این تحلیل ها و برداشت ها همگی غیر قطعی و تأیید نشده هستند چراکه حزب الله کماکان روش «سکوت و پیچیده نگاه داشتن» همیشگی اش را در قبال این مسئله هم حفظ کرده است. البته اسرائیل دلیل مهمی داشت که گناه را به گردن اهمال یک افسر در سیستم جنگ الکترونیک از کادر حانیت بیندازد [مبنی بر اینکه سیستم آماده باش کامل را فعال نکرده بوده است]، به جای اینکه ضعفی احتمالی را در سیستم دفاع ضد موشکی باراک [که بر روی حانیت نصب بود] روشن نماید؛ چونکه در همین زمان، اسرائیل در حال انجام مذاکرات گسترده ای با هند برای عقد قراردادی به ارزش سیصد میلیون دلار جهت همکاری در بهبود و رشد نسل جدید موشک های باراک بود. و اگر روشن می شد که سیستم موشک باراک مورد هجوم و اختلال قرار گرفته است، این توافقنامه لغو می شد. [b]یقین اسرائیل به پیروزی در آغاز نبرد و عدم توجه به راهکارهای خاتمه ی جنگ[/b] با گذشت یک هفته از درگیری ها، ایهود اولمرت غرق در اعتماد به نفس [و اطمینان از پیروزی بود]؛ محبوبیتش به 78 درصد رسیده و پوشش مثبتی در رسانه های اسرائیلی هم داشت. به نظر می رسید هیئت ارسالی سازمان ملل متحده توانسته بود در مورد آتش بس احتمالی، دولت لبنان را راضی به برخی کوتاه آمدن ها کند، از جمله احتمال موافقت حزب الله با تسلیم دو نظامی اسیر اسرائیلی به دستگاه قضایی لبنان. ولی اولمرت تا وقتی که گمان می کرد می تواند حزب الله را شکست دهد، به بررسی های استراتژیک برای ایجاد یک راه برون رفت اهمیتی نمی داد. حالوتس -رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل- هم مطمئن بود که می توان فقط با نیروی هوایی و مقداری یورش های زمینی محدود و نفوذ محدود در طول مرزها، حزب الله را نابود کرد. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/94687.jpg[/img][/center] [center][color=#0000FF][ایهود اولمرت][/color][/center] اسرائیل پیشتر دو طرح اضطراری برای زمان درگیری با حزب الله تهیه کرده بود. طرح اول شامل یک سری موشک باران و بمبارن به مدت 48 تا 72 ساعت بود، اما طرح دوم داخل شدن زمینی به لبنان برای راندن حزب الله به شمال رودخانه لیتانی بود. هدف، انجام هر دو طرح در زمان واحد بود. اما حالوتس طرح ورود زمینی را کنار کذاشته و به جای آن هجوم های هوایی (البته به شکل گسترده تر) را انتخاب کرده بود. از همین رو دستور گسترش تدریجی سطح حملات هوایی را صادر کرد، همراه با هدف قرار دادن تأسیسات بزرگ زیربنایی لبنان. البته آمریکایی ها می ترسیدند که بمباران زیرساخت های لبنان، حکومت سنیوره را تضعیف کند، از همین رو از اولمرت خواستند تا به جای هدف قرار دادن آنها به هدف قرار دادن اهداف مرتبط با حزب الله بپردازد. با گذشت 5 روز از درگیری ها، اسرائیلی می توانست به توافقنامه آتش بسی به نفع خودش دست یابد، ولی به جای آن اولمرت در 17 جولای به کنست [پارلمان] اسرائیل رفته و شروطی امکان ناپذیر را برای پایان درگیری مطرح کرد. این شروط، بازگشت دو نظامی اسیر، آتش بس کامل، انتشار ارتش لبنان در تمامی مناطق جنوبی آن کشور تا منطقه ی «خط آبی رنگ»، و طرد حزب الله از منطقه ی مرزی و خلع سلاح آن طبق قطع نامه 1559 شورای امنیت بود. اولمرت مقابل پارلمان با صدای بلند اعلام کرد: «با همه نیرویمان به کار ادامه می دهیم تا آنکه تمامی این شروط محقق شود.» این موضع تندروانه ی اولمرت هرگونه فرصت را برای آتش بسی که منافع اسرائیل را تأمین کند از بین برد و به صورت ناخودآگاه و غیرعمدی در خدمت خواست های حزب الله قرار گرفت. شاید بتوان گفت که حزب الله در مقابل هجوم اولیه ی اسرائیل غافلگیر شد، ولی توانایی های نظامی اش دست نخورده باقی ماند و دقیقا بر خلاف برآورد حالوتس [که مدعی بود 90 درصد منابع موشکی برد بلند حزب الله را در همان روز اول نابود کرده است]، حزب الله می دانست که می تواند هفته های زیاد دیگری هم در برابر این مجازات هوایی اسرائیل مقاومت کند. [color=#ff0000][b]ادامه دارد ...[/b][/color] [color=#FF0000][b]پی نوشت ها:[/b][/color] 1-برای اطلاع دقیق تر از عملیات فریب صورت گرفته توسط حزب الله و ضربه سنگین اطلاعاتی-امنیتی وارد شده به اسرائیل در این قضیه مطالعه کنید : [color=#0000ff]پشت پرده خواندنی افشاگری جدید سید حسن نصرالله/ یک روایت خواندنی از تله‌فریبی که حزب‌الله برای اسرائیل پهن‎کرد/وقتی اسرائیل ساختمان‎های خالی را بمباران می کند![/color] [color=#3366FF][color=#800000]سخنرانی اخیر سید حسن نصرالله در سالروز پیروزی در جنگ 33 روزه، یک نکته بدیع داشت. سید حسن در [/color][url="http://www.moqawama.org/essaydetails.php?eid=26312&cid=199"][color=#800000]این سخنرانی[/color][/url][color=#800000] برای اولین بار پس از جنگ، از یک عملیات عظیم اطلاعاتی حزب الله که طی آن صهیونیستها را فریب داده و یک پیروزی بزرگ امنیتی کسب کرده بود پرده برداشت و اعلام کرد عملیات «وزن درجه یک» صهیونیست ها در روز سوم جنگ، در اصل، عملیات فریب حزب الله بوده است. [/color][/color] [color=#3366FF][color=#800000]جریان این عملیات چنین بود که صهیونیست ها در روز سوم جنگ و با تکیه بر اطلاعاتی که از چندین سال کار گسترده اطلاعاتی به دست آورده بودند، با حمله‌ای گسترده به ده‌ها هدف در لبنان اعلام کردند به طور همزمان بیش از 70 در صد مخازن و سکوهای پرتاب موشک های حزب الله را از بین برده اند. اما سید حسن نصرالله در سخنرانی اخیر اعلام کرد ما از مدت ها پیش از این حمله، از تلاش صهیونیست ها برای کسب اطلاعات در این زمینه مطلع شده بودیم و لذا موشک‌هایمان را از جاهایی که قبلا بود جا به جا کردیم ولی با فریب صهیونیستها چنین وانمود کردیم که هنوز سکوهای پرتاب موشک و خود موشک در همان مکان ها هستند و لذا صهیونیست ها در آن عملیات عظیم هوایی فقط به اماکنی خالی حمله کردند و به توان موشکی حزب الله هیچ صدمه ای نخورد.[/color][/color] [color=#3366FF][color=#800000]از نظر اطلاعاتی هم این یک شکست بزرگ برای صهیونیست ها بود که ضمن خرج میلیون ها دلار برای کسب این اطلاعات، نهایتا دستشان خالی ماند و نه تنها طرح دقیق اطلاعاتی آنها با رخنه حزب الله مواجه شده و لو رفت و حزب الله متوجه آن شد بلکه حتی متوجه جا به جایی این موشک های توسط حزب الله هم نشدند و این طرح فقط حمله به ساختمانهای خالی را در پی داشت. از همین رو بود که سید حسن نصرالله، عملیات «وزن درجه یک» اسرائیل را در این سخنرانی، عملیات «وهم درجه یک» نامید. این سخنان سید حسن نصرالله اثرات بسیار مهمی در عرصه سیاسی منطقه داشت. روزنامه[/color][url="http://www.al-akhbar.com/node/98240"][color=#800000] الاخبار لبنان[/color][/url][/color][color=#800000] در گزارشی به قلم ابراهیم الامین -سردبیر و تحلیلگر برجسته این روزنامه- به تحلیل این بحث پرداخته که ترجمه* کامل آن را تقدیم می شود:[/color] حتی تا همین چند شب گذشته، اسرائیل هنوز به عملیاتی که نیروی هوایی اش در روز سوم حمله به لبنان در سال 2006 انجام داد، مباهات می کرد و از صدها میلیون دلاری که در طول چند سال برای مشخص کردن مکان نگهداری موشکهای دور برد حزب الله صرف کرده بود سخن می گفت. اما سخنرانی چند شب پیش دبیرکل حزب الله معلوم کرد جاهایی که اسرائیل در آن عملیات مورد هجوم قرار داده بود چیزی نبودند جز عملیات فریب توسط حزب الله. دلایلی چند موجب شد دبیر کل حزب الله، سید حسن نصرالله یکی از بزرگترین عملیات های فریبی که اسرائیل در طول جنگهایش با اعراب با آن مواجه شده بوده را رو کند و نشان دهد که چطور اسرائیل در روزهای اول جنگ 33 روزه در یک تله اطلاعاتی افتاده است. سید حسن نصرالله با این سخنانش اهدافی را در این زمان مشخص مورد هدف قرار داد و در سخنانی که ده دقیقه بیشتر به طول نینجامید، پیام هایی ارسال کرد. همه اینها مربوط است به ماهیت آهنین نبرد جاری در منطقه ما –که حالا بحران سوریه هم یک وجه از وجوه این نبرد شده است؛ خصوصا که آمریکا و اسرائیل-و اعرابی که در جانب آنها هستند- به یک طرف مستقیم درگیر در این بحران تبدیل شده اند. بحران سوریه –در کنار مسئله فلسطین- تبدیل شده است به عنصری مرکزی در سرنوشت کشورهای دیگر منطقه مانند لبنان و اردن. و ای بسا که تا مدتی فقط اسرائیلی ها باشند که به تنهایی موضوع را با جدیت دنبال کنند تا وقتی که حواس بقیه هم به نتایج مسئله جلب شود. [b]مباهات اسرائیلی ها به عملیات «وزن درجه یک» [/b] اما برگردیم به اصل موضوع: تنها چند ماه بعد از جنگ 33 روزه، اشاره هایی از طرف حزب الله منتشر شد پیرامون شکست عملیاتی که اسرائیلی ها «وزن درجه یک» نامیده بودند. اما هیچ معلومات مشخص و دقیقی از طرف حزب الله پیرامون چگونگی موضوع منتشر نشد. تا جایی که اسرائیلی ها این اشارات را دست کم گرفتند و آن را غیر واقعی و بلوف شمردند. اسرائیلی ها کماکان بر این اعتقادشان باقی ماندند که عملیاتی که در ساعات فجر آن روز انجام دادند یک پیروزی حقیقی بوده است. در جریان تحقیقات وینوگراد و تصریحات فرماندهان سیاسی و نظامی اسرائیل و درگیری های دستگاه های مختلف اسرائیلی پیرامون اینکه مسئولیت شکست در این جنگ با چه کسی بوده، همه کماکان از این عملیات سخن می گفتند، از این جهت که پیروزی در آن را حقیقت روشنی می دانستند که باید تبدیل به بخشی سفید در کارنامه تماما سیاه اسرائیل در جنگ 33 روزه شود. به همین جهت بود که اسرائیلی ها به اعتبار طرح [دقیق و پیچیده] این عملیات، آن را «نگین تاج» موفقیت هایشان در جنگ 33 روزه می نامیدند. و همه کسانی که درباره این جنگ نوشتند و مطلب منتشر کردند، این عملیان را «تک خال»ی می شمردند که ارتش و نیروهای اطلاعاتی اسرائیل در جنگ 33 روزه رو کردند، تا حدی که یکی از مفسرین نظامی در اسرائیل این عملیات را «نمایش شگفت انگیز کسب اطلاعات امنیتی و توانایی های عملیاتی» وصف کرده و گفته بود «نشئه ای که این عملیات نزد فرماندهان نظامی و سیاسی ایجاد کرد» موجب شد قدم در جنگ بگذارند بدون توجه به این که برای روز چهارم جنگ دیگر بانک اهدافی برای حمله در اختیار ندارند. [یعنی مطمئنشان کرد که چنان بنیان موشکی حزب الله را ویران کرده اند که بررسی مکان های دیگری برای حمله به موشک های حزب الله اصلا دیگر معنی ندارد.] [b]طرح عملیات به روایت اسرائیلی ها[/b] این طرح -طبق آنچه اسرائیلی ها ارائه کرده اند- عبارت بوده است از عملیانی پیچیده و طولانی مدت برای جمع معلومات دقیق از نقشه انتشار بخش موشک هایِ برد متوسط و برد بلندی که حزب الله در اختیار دارد. طبق گزارش های اسرائیلی، نیروی هوایی توانسته بود با انجام این عملیات در آغاز جنگ، 70 تا 80 درصد این موشک های حزب الله را نابود کند. در ادبیات سیاسی مربوط به جنگ 33 روزه در اسرائیل، به این شب حمله، نام «شب فجر» اطلاق میشود، در اشاره به موشک های «فجر3» و «فجر 5» که ذخایر آن موشک های حزب الله را –طبق گفته منابع اسرائیلی-تشکیل می داده است. مدتی پس از اتمام جنگ 33 روزه، حفاظت اطلاعات ارتش اسرائیل به صورت حساب شده بخشی از اطلاعات پیرامون این طرح را علنی کرد و در کتاب «اسیران در لبنان»، نوشته عوفر شیلاح (تحلیلگر مسائل امنیتی در روزنامه یدیعوت آحارنوت) و یوآف لیمور (خبرنگار مسائل نظامی در شبکه یک تلویزیون اسرائیل)، شرحی مفصل از این عملیات درج شده است. نویسندگان این کتاب در آن از «شش سال برنامه ریزی، و تلاش های اطلاعاتی عظیم، و ساعتهای فراوان مانور و سازماندهی که برای آنها چندصد میلیون دلار خرج شده است» برای این طرح سخن گفته اند. این کارها برای آن بوده که «بتوانند هجومی گسترده به ده ها هدف دست بزنند که بیشترشان را مخازن سلاح و سکوهای پرتاب موشک های متوسط و دور برد حزب الله تشکیل می داد. ورق «آس» در ورق هایی که ارتش اسرائیل در اجرای این طرح در دست داشت «حمله هوایی ویرانگر» بود. مانند سحرگاه روز پنجم ژوئن 1967، یا مانند هجوم نیروی هوایی اسرائیل به موشکهای زمین به هوا و هواپیماهای نیروی هوایی سوریه در منطقه بقاع لبنان در سال 1982، و یا مانند موشک باران و بمباران مقدماتی آمریکا در حمله هایش به عراق در سالهای 1991 و 2003. [1] این کتاب اشاره می کند که «بیش از 40 عملیات مخصوص توسط دسته های مختلف وابسته به «أمان» (شعبه ای از حفاظت اطلاعات ارتش) در سطح عالی دقت انجام پذیرفت. به طوری که اسرائیل نه تنها نقشه مکان هایی که موشک های فجر حزب الله در آن ها نگهداری می شد را به دست آورد، بلکه حتی اینکه این موشک های دقیقا در کدام اتقاق در کدام خانه نگهداری می شوند را هم فهمید. ضمنا در این طرح اسرائیل، قدرت ویژه عملیاتی هم نهفته بود: سیستم های جی پی اس چنان به دقت مورد استفاده قرار می گرفت که میزان احتمال خطا در هدف قراردادن را به یک متر می رساند. بمبهای ضد جدار هم این مختصات را در سیستم دقیق الکترونیکشان وارد کردند. نیروی هوایی اسرائیل برای تمرین، نمونه این اهداف را در جنوب فلسطین اشغالی ساخت و خلبانان طی مانور، حمله به اهدافی شبیه آنچه در جنوب لبنان انتظارشان را می کشید را تمرین کردند. داده های اطلاعاتی تکمیل شد. به نحوی که به محض صدور دستور، می شد آن اطلاعات را بیرون کشید و خلبانان را در کوتاه ترین وقت ممکن برای حمله به اهداف از پیش تعیین شده ارسال کرد.» [b]سؤالها و جواب هایی که حالا برای اسرائیلی ها مطرح است[/b] در سخنرانی چند شب پیش، سید حسن نصرالله از جزئیات عملیات فریبی که حزب الله اجرا کرده بود سخن نگفت. صلاح دید که فقط از وجود اصل چنین عملیاتی سخن بگوید. بدین ترتیب درب را به روی سیل سؤالات متراکم برای همه افراد ذی ربط در دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی اسرائیل باز گذاشت. اما خوب است فرض بگیریم اسرائیلی ها چه سؤالاتی دارند و به این سؤالات چه جواب هایی می دهند: سؤال: آیا نصرالله راست می گوید؟ جواب: نمی شود در این باره مطمئن بود. اما تا به حال سابقه نداشته که دروغ بگوید یا آنکه با گفتن دروغ در چنین موضوعی صداقت خود و گروهش را در معرض خطر قرار دهد. گذشته از این، نگاهی به سیر جنگ 33 روزه اثبات می کند که مخازن موشکهای پیشرفته حزب الله یا بیشتر از آنچه ما معتقد بودیم بوده است یا آنکه [واقعا آنچه نصرالله می گوید راست است و] ما واقعا در یک عملیات فریب واقع شدیم [چرا که در طول جنگ، نه تنها پرتاب موشک های حزب الله قطع نشد بلکه دقیقا روز به روز هم بر برد و تعداد موشک های آن افزوده شد]. ضمنا ما در چنین موضوعاتی با نصرالله سوابقی داریم! مثلا در طول سال های گذشته، او ما را مجبور کرده به صداقت جاسوسانمان در لبنان شک کنیم، از طریق بازی جاسوس دوجانبه. و در سال های اخیر، چنان از قدرت اطلاعاتی اش پرده برداری کرده که چشم های همه ما گرد شده است. در این بین نمونه هایی هم هست. مثلا ماجرای عملیات انصاریه که معمای آن تا 13 بعد از وقوعش برای ما ناگشوده ماند، تا آنکه حسن نصر الله تصمیم گرفت در جریان استفاده در موضوعی دیگر، راجع به ماجرا افشاگری کند و به این ترتیب به ما ثابت نمود آنچه در این باره می گفت [بلوف نبود و] راست می گفت و واقعا رزمندگان حزب الله در آن روز در باغ های ساحلی در انتظار ما بودند. [2] سؤال: حزب الله چطور توانسته این طرح امنیتی ما را بفهمد؟ و کِی؟ جواب: واجب است که از همین امروز راجع به این مسئله تحقیقات را آغاز کنیم. این تحقیقات پرونده های قدیمی و ده ها شخص و وسائل بشری و تکنیکی را در بر می گیرد. این تحقیقات جواب این سؤال را به ما خواهد داد. سؤال: قبول، اما عملیات فریب چگونه ممکن است رخ داده باش؟ از طریق جاسوس های دوجانبه یا از طریق فریب تکنیکی یا از طریقی دیگر؟ جواب: همان تحقیقاتی که اشاره کردم نقاط ضعفمان را به ما نشان خواهد داد. فعلا با تصورات و تخمین هایی که جواب های دقیق و قطعی به ما نمی دهد کاری نداریم. اما بعد از آنکه نقاط ضغف و حفره های کاریمان را فهمیدیم، آن وقت می توانیم تصویری نزدیک به حقیقت ارائه کنیم. مگر اینکه بخواهیم مانند موارد قبلی سالهای طولانی منتظر نصرالله بنشینیم که برای ما روایتش را تکمیل کند و صورت ناقصی که در اختیار داریم را تکمیل نماید! سؤال: خب، پس اگر آنچه نصرالله می گوید صحیح است [و آنها واقعا از قبل راجع به این عملیات ما اطلاع داشتند] آیا او عمدا بخشی از قدرت موشکی خود را قربانی کرده است یا آنکه عملیات جا به جایی موشک هایش از آن اماکنی که ما خیال می کردیم موشک ها در آنجاست با موفقیت و به طریقی خاص که ما امکان دیدنش را نداشتیم انجام شده است؟ و اساسا چطور ممکن است چنین کاری کرده باشد در حالی که ما آن اماکن را تحت مراقب دائمی داشتیم؟ آیا ممکن است عملیات جا به جایی موشک ها را در همان شبی که دو سرباز ما را در 12 تموز اسیر کردند انجام داده باشند؟ یا چند ساعت بعد از همان عملیات؟ [یعنی در زمان هایی که ما حواسمان به جای دیگری مشغول بود] یا آنکه در وقتی دیگر این کار را کرده است؟ جواب: تجربه برخورد ما با حزب الله غافلگیری های پیچیده امنیتی را در سابقه اش ثبت کرده است. در نتیجه، باید گفت هر چقدر هم که فهمیدن جواب این سؤال ضروری باشد، در هر حال در نتیجه تغییری رخ نمی دهد: ما در یک عمیات فریب اطلاعات-امنیتی واقع شدیم. یعنی آنچه تا امروز معتقد بودیم صحیح است، حالا باید در آن تشکیک کنیم یا دست کم برای اثبات صحتش دوباره آن را بررسی کنیم. خصوصا که این مرد روایتش از این موضوع را با یک تهدید ناگهانی هم همراه کرده است. [3] سؤال-این غافلگیری ای که نصرالله از آن سخن می گوید چه جور چیزی است؟ جواب- این چیز هر چه هست، غافلگیری است. و اگر ما می دانستیم چیست که دیگر اسمش غافلگیری نبود! حالا که نمی دانیم چیست، نخواهیم فهمید چیست تا وقتی که در عالم واقع رخ دهد یا آنکه تعدیلاتی در آن رخ دهد یا آنکه به جای آن، یک غافلگیری دیگر طراحی کنند. [b]چرا سید حسن امروز را برای اعلام این مطلب انتخاب کرد؟[/b] اینها سؤال ها و جواب هایی بود که اسرائیلی ها در این باره طرح کرده و جواب خواهند داد اما شایان ذکر است که جنگ امنیتی-اطلاعاتی نامحدود بین حزب الله و اسرائیل، امروز شاهد فصل های پیشرفته و فوق العاده پیچیده ای است. هر دو طرف، بحث پیرامون کارِ در حال انجام و مستمر در این باره را رد می کنند. اما سرفصل های این جنگ، دیگر مانند شش سال پیش نیست. حتی قابلیت ها و منابعی که دو طرف، صرف این نوع از عمل می کنند هم بسیار بیش از چیزی است که بسیاری اعتقاد دارند. سید حسن نصرالله حواس ها را (گرچه در جریان تهدید اسرائیل) به این نکته جلب کرد که عملیات فریب تا امروز هم ادامه داشته است. این یعنی اینکه آنچه اسرائیل می خواهد با آن حزب الله را در ضربه اول در جنگ آتی غافلگیر کند، برای حزب الله فقط یک خبر قدیمی است! [یعنی حزب الله مدت هاست که از طریق عملیات فریب، خودش از آن خبر دارد]. گذشته از اینکه تصور راجع به حالت مواجهه ی این دو، این توقع را ایجاد می کند که همانطور که اسرائیل برای خودش یک «ضربه اول» در نظر گرفته [که با آن حزب الله را غافلگیر کرده و ضربه ای بزرگ به آن وارد کند] به همین شکل حزب الله هم «ضربه اول» مخصوص خودش را طراحی کرده و دارد، چه در حالتی که این ما باشیم که جنگ را آغاز می کنیم و چه آنکه به دشمن اجازه دهیم جنگ را آغاز کند. ما می توانیم دها –اگر نگوییم صدها- هدف نظامی و سیاسی و استراتژیک و غیر نظامی در اسرائیل را در نظر بگیریم که می تواند تنها در چند دقیقه هدف موشک باران مثال زدنی و ویران کننده و بسیار دقیق حزب الله قرار گیرد. بعد از آن، حرف زدن مزه می دهد! [پس هدف اول از انتخاب این زمان برای این افشاگری، بر حذر داشتن اسرائیل از شروع جنگ علیه حزب الله است.] اما دلیل دیگر برای انتخاب این زمان –که با تحولات منطقه هم مرتبط است- این است که اشاره ها به اینکه ممکن جهان، اسرائیل را به ارتکاب عملی جنون آمیز در سوریه یا در نزدیکی مرزهایش وادارد رو به افزایش است. خصوصا که ما در حال نزدیک شدن به جوی شبیه جو سال 2006 [که در آن سال اسرائیل به لبنان حمله کرد] هستیم. تلاش های تغییر نظام در سوریه از طریق سیاسی با شکست مواجه شده است و آنچه در حال حاضر در عرصه میدانی در حال وقوع است-که در آن بین می توان به جنایت ترور افسران ارشد سوریه اشاره کرد- گرچه عملی امنیتی و بخشی از جنگ نامحدود محسوب می شود ولی اینها از نوعی نیست که بتواند تغییری جوهری در توازن قوا یا قواعد بازی ایجاد کند. با وتوی قطعنامه سوم شورای امنیت در باره سوریه توسط روسیه و چین، در برابر دشمنان سوریه و دشمنان مقاومت راهی نمانده جز آنکه اسرائیل را به عنوان «بچه قلدر» جلو بیندازند. این اشاراتی که گفتیم، در بحث راجع به «ترس از تبدیل جولان به سینای جدید» یا در بحث پیرامون «خطر قریب الوقوع به سبب احتمال انتقال اسلحه های کیفی سوریه به مقاومت در لبنان» دیده می شود. [فلذا سید حسن نصرالله با این سخنان خواسته هشداری به اسرائیل بدهد تا از فکر حمله به سوریه هم بیرون بیاید.] اگر اسرائیل به طرحی شبیه این فکر کند، حالا امروز باید صراحتا فهمیده باشد که حزب الله بی طرف نخواهد ماند، بلکه حزب الله در وسط صحنه نبرد خواهد بود، نبردی که نقشه منطقه را کاملا از نو رسم خواهد نمود. [b]پی نوشتها:[/b] 1-در تمامی این موارد، نیروی هوایی اسرائیل یا آمریکا با حملات گسترده و ویران کننده به مخازن و امکانات و هواپیماهای نیروی هوایی حریف (با توجه به اطلاعاتی که از مدت ها پیش به دقت جمع کرده بودند) نیروی هوایی حریف را به طور مطلق و کامل از بین می بردند و همین باعث می شد که بتوانند جنگ را به سرعت و در روی زمین به نفع خود خاتمه دهند و حریف هم هیچ امکانی جهت استفاده از نیروی هوایی نداشته باشد. مثلا همین کار اسرائیل بود که باعث شد ارتش عظیم مصر در سال 1967 در برابر اسرائیل به راحتی شکست بخورد. 2- «عملیات انصاریه» یا به قول حزب الله «کمین عباس»، به جریانی در سال 1997 گفته می شود. طی این عملیات قرار بود یک واحد بسیار بسیار زبده کماندویی اسرائیل با نفوذ به داخل لبنان یکی از سران حزب الله را برباید اما این کماندوها هنگام ورود، با کمین نیروهای حزب الله در روستای انصاریه مواجه شده و 12 نفرشان کشته و 3 نفرشان زخمی شدند و فقط یک نفرشان سالم ماند. حزب الله همان هنگام ادعا گرد از طریق کارهای پیچیده اطلاعاتی در جریان این عملیات بوده و آگاهانه در کمین این کماندوها بوده است. اسرائیل این حرف را بلوف دانست. تا آنکه 13 سال بعد و در جریان کنفرانس مطبوعاتی سید حسن نصرالله در آگوست 2010 پیرامون دادگاه ترور رفیق حریری،سید حسن نصرالله پرده از این راز برداشت که نیروهای حزب الله از سالها پیش توانسته اند داده های بسیار پیچیده هواپیماهای شناسایی اسرائیل را هک کرده و آنها را رمز گشایی کنند و بدون اینکه صهیونیستها بفهمند از جزئیات کارهای شناسایی آنها مطلع شوند و از همین طریق بوده که در جریان عملیات کماندهای صهیونیست قرار گفته و برای آنها در انصاریه کمین گذاشته اند. ان شاءالله رجانیوز به زودی گزارشی تفصیلی از این عملیات منتشر خواهد کرد. 3- سید حسن نصرالله در همان سخنرانی خود برای برحذر داشتن صهیونیست ها از به راه انداختن جنگی تازه، آنها را تهدید به مواجهه با غافلگیری تازه کرده گفت: «من اسرائیلی ها را دعوت می کنم که از گذشته عبرت بگیرند ... به آنها می گویم: عملیان «وزن درجه یک» شما، عملیات «وهم درجه یک» بود و ما در هر جنگی که در آینده رخ بدهد «ضربه اول» شما را می دانیم و منتظرش هستیم [یعنی نمی توانید ما را با ضربه اول غافلگیر کنید] و وقتی که بخواهید ضربه اولتان را بزنید این ما هستیم که غافلگیرتان خواهیم کرد. اینجا می خواهم یک وعده به همه وعده هایی که پیش از این داده ام اضافه کنم. در مواجهه با هر «ضربه اول» اسرائیلی ها در هر جنگی در آینده، به اسرائیلی ها وعده یک غافلگیری بزرگ را می دهیم. طبعا امروز نمی گویم که آن غافلگیری چه خواهد بود چرا که در آن صورت دیگر غافلگیری نخواهد بود.» منبع: [url="http://www.rajanews.com/detail.asp?id=163149"]http://www.rajanews....l.asp?id=163149[/url] [color=#ff0000][b]ترجمه ی بخش مربوط به جنگ سی و سه روزه کتاب غول شیعی از بطری خارج می شود همچنان ادامه دارد.....[/b][/color]
  19. [quote name='BattleMaster' timestamp='1374955560' post='324541'] فکر میکنم قبلا این مقاله رو در همین سایت خوندم ! [/quote] در مورد قسمت عملیات انصاریه حزب الله در کتاب غول شیعی حق با شماست این مطلب در سایت هست اما در مورد قسمت جنگ 33 روزه کتاب غول شیعی من مطلبی در این سایت ندیدم . با توجه به تایید جناب shahabsageb که مطلب مشابهی در سایت نیست من به گذاشتن ادامه مطالب اقدام می کنم.
  20. [color=#ff0000][b]مروری تاریخی بر جنگ 33 روزه از ابتدا تا انتها به نقل از کتاب غول شیعی از بطری خارج می شود[/b][/color] [b]مروری تاریخی بر جنگ 33 روزه از ابتدا تا انتها / 1[/b] جنگ 33 روزه چگونه آغاز شد؟/اولین موضع گیری سید حسن نصر الله بعد از شروع جنگ 33 روزه چه بود؟/ محکومیت رسمی عملیات مقاومت توسط عربستان! [color=#0000FF]نیکولاس بلانفورد یکی از کارشناسان سیاست و تاریخ معاصر لبنان است که به صورت مشخص درباره حزب الله تحقیقات مفصلی انجام داده و از نزدیک با سران و نیروهای حزب الله مصاحبه های اختصاصی داشته است و درباره تاریخچه حزب الله کتابی به نام «سپاهیان خدا» به زبان انگلیسی منتشر کرده که به زبان عربی هم با عنوان «غول شیعی از بطری خارج می شود» چاپ شده است. ترجمه ی بخش مربوط به جنگ سی و سه روزه این کتاب را با هم قسمت نخست این ترجمه را می خوانیم:[/color] حوادث در روز 12 جولای 2006 [21 تیر 1385] شروع شد، در یک صبح روشن و آفتابی. داشتم سایت های خبری لبنانی و اسرائیلی را چک می کردم –مثل هر روز صبح– که حدود ساعت 9 صبح خبری یک خطی در نوار بالای سایت روزنامه ها آرتس درج شد: تعدادی موشک که از لبنان شلیک شده بود به منطقه شیلومی در الجلیل غربی [در شمال فلسطین اشغالی] اصابت کرده است. این اتفاقی غیر عادی نبود، چون هر چند ماه یک بار گروه ها یا افراد ناشناس موشک های کوتاه برد از نوع 107 میلیمتری را از «خط آبی رنگ»[1] به سمت اسرائیل شلیک می کردند ولی کمتر اتفاق می افتاد که موجب خسارت های جانی یا مالی شود. با «حسین النابلسی»، سخنگوی حزب الله در ارتباطات با رسانه های خارجی، تماس گرفتم که ببینم چه خبر است. انتظار داشتم بگوید حزب الله در این زمینه اطلاعی ندارد چون از می 2000 عملیات هایی که حزب الله مسئولیتشان را می پذیرفت همه در مزارع شبعا بودند [2] و مزارع شبعا به طور غیر رسمی، صحنه ی مقبول درگیری بین مقاومت اسلامی و اسرائیل به حساب می آمد چرا که مزاع شبعا اراضی عربی اشغال شده بود و این چیزی بود که به کارهای نظامی حزب الله مشروعیت می داد. ولی حمله هایی که از طریق مرز به اسرائیلی ها انجام می شد، کارهای جنگی به حساب می آمد. وقتی حسین النابلسی تلفن را جواب داد، با شوخی از او پرسیدم که آیا بر و بچه هاشان در یک کاری در منطقه ی مرزی دست دارند یا نه. جوابی که داد غافلگیرم کرد. گفت: «خب، عناصر ما در حال تحرک هستند، ولی جزئیات بیشتری ندارم.» وقتی که حزب الله مسئولیت عملیاتی که بر ضد اسرائیلی ها در منطقه ی مرزی انجام داده را می پذیرد و به این موضوع تصریح می کند، این یعنی که ماجرا، ماجرای با اهمیتی است. -حسین، حزب الله کسی از سربازهای اسرائیلی را اسیر کرده است؟ حسین قبل از اینکه جوابی بدهد کمی تأمل کرد، بعدش گفت: «نمی دانم، هنوز چیزی به من اطلاع داده نشده.» در واقع حزب الله یک سرباز اسرائیلی را اسیر نکرده بود، بلکه دو سرباز را اسیر کرده بود! چند لحظه بعد از اینکه با گلوله های تفنک و موشک اندازهای دستی به یک ماشین هامفی ارتش اسرائیل حمله کرده بود، آن دو را از آن بیرون کشیده بود،. این ماشین، یکی از دو ماشینی بود که در حال گشت زنی معموشان نزدیک حصار مرزی بودند، نزدیک به عیتا الشعب، پایگاه حزب الله. ماشین عقبی که با فاصله صد یارد از ماشین جلویی حرکت می کرد با آتش باری تفنگ ها و موشک ها آرپی جی متوقف شده بود و سه نفر سرنشینش کشته شده بودند. در ماشین جلویی هم دو نفر از چهار نفر سرنشین مجروح شده ولی فرار کرده و در بین درخت ها مخفی شده بودند. ولی دو سرباز دیگر (که ایهود گلدواسر- فرمانده گشت- و الداد ریگیف نام داشتند) به دست نیروهای حزب الله اسیر و به داخل مرز لبنان برده شده و از طریق یک جیب غیر نظامی و از طریق جاده ی خاکی به سمت عیتا الشعب برده شده بودند. محل کمین با دقت انتخاب شده بود: محل کمین در منطقه «میتة» قرار داشت. این نقطه، دور از دید پایگاه های اسرائیلی مجاور بود چون که در پایین ترین قسمت یک دره بین دو شهرک صهیونیستی مرزی زرعیت و شیتولا قرار داشت. ارتش اسرائیل برنامه ریزی کرده بود که در هفته ی آینده در این دره دوربین مراقبت کار بگذارد. به محض اینکه گروهی که اسیر را به همراه داشت از صحنه فرار کرد [و اسرا را به سرعت به عقب منتقل کرد] واحدهای حمایت اتش حزب الله شروع کردند به عملیات فریب با موشک باران از طریق خمپاره و کاتیوشا ضد پایگاه های اسرائیلی مجاور و دو شهرک زرعیت و شیتولا. یک تک تیرانداز حزب الله هم یک دوربین های مراقبت [اسرائیلی ها] بر روی حصار مرزی را هدف قرار داد. حدود 40 دقیقه بعد، اسرائیلی ها مفقود شدن دو نظامی شان را تأیید کردند. یک تانک مرکاوا و گروهی از نظامیان در یک نفر بر زرهی برای دنبال کردند نیروهای اسیر کننده وابسته به حزب الله از مرز رد شدند، ولی تانک با یکی از بمب های بزرگ کار گذاشته شده توسط حزب الله (که از 500 پوند مواد منفجره تشکیل شده بود) مواجه شد و این تنها یکی از بمب ها کار گذاشته شده توسط حزب الله در نقاط احتمالی نفوذ اسرائیلی ها در طول مرز بود. انفجار شدید موجب تخریب تانک و کشته شدن هر چهار خدمه ی داخلش شد. کما اینکه یک نظامی دیگر هم در درگیری با عناصر حزب الله که در کمین و منتظر ورود آنها بودند کشته شد و به این ترتیب، تعداد نظامیان اسرائیلی که آن روز صبح کشته شدند به 8 تن رسید. این بالاترین تعداد کشته ها در یک روز بود که ارتش اسرائیل بعد از فاجعه ی انصاریه در سبتامبر 1997 متحمل می شد. [3] وقتی قطعی شد که دو سرباز اسرائیلی اسیر شده اند، راه افتادم. راه طولانی جنوب لبنان را با مشقت زیادی طی کردم. زد و خوردها در قسمت های مختلف عیتا الشعب بالا گرفته بود. اسرائیلی ها در تلاشی ناامیدانه پل ها را برای جلوگیری از انتقال اسیرها به شمال لبنان بمباران می کردند. وقتی به رودخانه لیتانی رسیدم، اسرائیلی ها پلی را که در شمال صور از روی رود لیتانی می گذشت را کاملا تخریب کرده بودند. یک سرباز ارتش لبنان و دو غیر نظامی هم در این حمله هوایی کشته شدند. [b]آماده باش حزب الله برای مواجهه با هجوم احتمالی اسرائیل[/b] ظرف چند دقیقه بعد از اینکه خبر موفقیت عملیات اسیرگیری به فرماندهان حزب الله رسید، به صدها نفر رزمنده ای که در جنوب ساکن بودند فرمان داده شد که به خط مواجهه بروند و منتظر هجوم اسرائیل در جواب این عملیات باشند. ابوخلیل یکی از این کسانی بود که فراخون را دریافت کرد. او یک زمنده ی باسابقه ی حزب الله بود که کارش در دهه 90 میلادی عموما کارگذاری موشک های کاتیوشا برای شلیک بود. در خانه اش بود که با او تماس گرفته شده و گفته شد به پایگاهی در منطقه مرجعیون [در جنوب لبنان] برود. ابوخلیل می گفت [در مصاحبه با نویسنده] که موبایلش را در خانه گذاشته و با اعضای خانواده خداحافظی کرده بود بدون اینکه بگوید کجا می رود و بعد با یک ماشین رنو به پایگاهش رفته بود. در آن ماشین غیر از راننده، دو نفر دیگر هم بودند. هیچ کدامشان حرف نمی زدند. به قرآنی که از ستگاه پخش ماشین پخش می شد گوش می کردند و به آنچه در انتظارشان بود می اندیشیدند. ابو خلیل به دو پسر جوانش و به همسرش و به پدر و مادرش فکر می کرد و به اینکه آیا خداوند در نبرد پیش رو، توفیق شهادت به او خواهد داد یا نه. نزدیک ظهر به پایگاه که در نزدیکی مرجعیون بود رسیدند و شروع کرد به گوش دادن دقیق به اوامری که از طرف فرمانده عضو حزب الله بیان می شد. یک رزمنده دیگر هم [که با او مصاحبه کردم] در همان ابتدای جنگ به دشت بقاع در جنوب فرستاده شد تا به گروه مسئول شلیک موشک های برد بلند به سمت اسرائیل بپیوندد. اسمش حاج علی بود، آدمی لاغر و استخوانی، با صورتی لاغر، حدود 50 ساله. بیش از دو دهه بود که عضو حزب الله بود. الان هم اعضای تازه جذب شده حزب الله را آموزش می دهد. [در مصاحبه با من] گفت: «در سال 2000، موقعی که اسرائیلی ها از جنوب لبنان عقب نشینی کردند، بسیاری از اعضای حزب الله ته قلبشان غصه دار شدند، چون راهی که ما پیش رو داشتیم جهاد بود و با عقب نشینی اسرائیلی ها [ظاهرا] تمام شده بود. البته مباد از حرفم برداشت غلط بکنید. ما جنگ را دوست نداریم و به آن به عنوان یک سرگرمی نگاه نمی کنیم [بلکه به عنوان جهاد و مسیر نزدیکی به خدا به آن می نگریم.] وقتی در سال 2006 جنگ شروع شد، بسیاری از ما لبخندی روی لبهایمان آمد چون مجددا این فرصت فراهم شد تا جهاد کنیم.» [b]کنفرانس مطبوعاتی سید حسن نصرالله در روز نخست جنگ[/b] ساعت 5 عصر همان روز 12 جولای، سید حسن نصر الله کنفرانسی مطبوعاتی برگزار کرد که به صورت مستقیم از تلویزیون هم پخش می شد. دبیرکل حزب الله اعلام کرد که هدف از به اسارت گرفتن نظامیان اسرائیلی، به دست آوردن ضمانتی برای آزادی همه اسرای [لبنانی] در بند اسرائیل و در رأسشان سمیر قنطار بوده است و تنها راه بازگشتن دو اسیر اسرائیلی به خانه و کاشانه شان فقط مذاکرات غیر مستقیم است. سید حسن نصر الله گفت: «هیچ عملیات نظامی ای منجر به آزادی این دو اسیر نخواهد شد.» در حین صحبت های او، اسرائیلی ها اقدام به تخریب دو پل دیگر واقع بر روی رود لیتتانی کردند. همچنین راه های اصلی را هم بمباران می کردند تا تردد در آنها ممکن نباشد. نقاط کنترل و مراکز امنیتی حزب الله هم زیر بمباران و موشک باران قرار داشت. سید حسن نصرالله قصدش این نبود که با اسرائیل وارد جنگ شود. او در نظر می گرفت که کابینه ی اسرائیل یک کابینه ی تازه روی کار آمده و بی تجربه است و بیشتر اعضایش غیر نظامی هستند و به همین جهت در راه انداختن جنگی علیه حزب الله تردید خواهند کرد و به جای جنگ به سراغ گزینه ی تبادل اسرا از طریق مذاکرات غیر مستقیم خواهند رفت، همان کاری که کابینه های قبلی اسرائیل [در مواجهه با عملیات های اسیرگیری سابق حزب الله] کرده بودند. اما آیا وقتی سید حسن نصر الله داشت اسرائیلی ها را از حماقتِ عکس العمل شدید در قبال این عملیات اسیر گیری برحذر می داشت، در درونش دچار تشویش بود؟ آیا در آن لحظه، این استراتژیست بزرگ داشت از خودش سؤال می کرد که آیا در محاسبه ی عکس العمل اسرائیلی ها اشتباه کرده است یا نه؟ سید حسن نصرالله در آن کنفرانس گفت: «ما خواستار بالاگرفتن امور در جنوب نیستیم. و نمی خواهیم اسرائیل را به سمت جنگ ببریم. و نمی خواهیم منطقه را به سوی جنگ ببریم.» [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/94560.jpg[/img][/center] [center][color=#0000FF][تصویری از کنفرانس خبری سید حسن نصرالله در روز آغاز جنگ 33 روزه][/color][/center] نظامیان ارشد اسرائیل تهدید می کردند که «زمان آرامش گذشته است» و اگر دو نظامی اسیر شده آزاد نشوند «لبنان را [از طریق جنگی ویران کننده] به بیست سال قبل بر می گردانیم» در جواب این تهدیدات، سید حسن نصر الله هشدار داده و گفت که لبنانِ امروز «با لبنان بیست سال قبل فرق دارد. اگر اسرائیلی ها جنگ را انتخاب می کنند، باید منتظر غافلگیری باشند.» [b]برخورد ضد مقاومت دولت لبنان و حامیانش با عملیات مقاومت[/b] وزرای وابسته به جریان 14 مارس در کابینه ی ائتلافی لبنان (که مورد حمایت غرب بودند) شدیدا از این عملیات خشمگین بودند، خصوصا که سید حسن نصرالله پیشتر اعلام کرده بود که حزب الله در تابستان دست به ماجراجویی نظامی ای نخواهد زد که [در نتیجه ی درگیری بعدش با اسرائیل] فصل گردشگری در لبنان (که برای دولت بسیار درآمد زا بود) تهدید شود. عربستان سعودی (که از دولت فؤاد سینیوره حمایت می کرد) بر خلاف عرف، بیانیه ای صریح صادر کرد و به صورت تلویحی حزب الله و ایران را برای «اقدامات غیر مسئولانه» و «ماجراجویی های حساب نشده» ملامت کرد. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/94561.jpg[/img][/center] [center][color=#0000FF][دیدار فؤاد سینیوره با پادشاه عربستان][/color][/center] فؤاد سینیوره در جلسه ای با امیل لحود، رئیس جمهور لبنان، بود که از جریان اسیرگیری مطلع شد. به محض اینکه به دفتر کارش بازگشت حسین خلیل، معاون سیاسی سید حسن نصرالله، را خواست و از او دلیل اینکه حزب الله عملیاتی اینچنینی را در خارج از مزارع شبعا انجام داده جویا شد. سنیوره بعدها نقل کرد: «حسین خلیل گفت: چون فرصتی به دست آمده بود. از او پرسیدم: حالا اسرائیلی ها چه کار خواهد کرد؟ حسین خلیل گفت: هیچ کار.» [به نقل از نشریه ی الحیات، 17 می 2007] ولی سنیوره می ترسید اسرائیل جلوی خشمش را نگیرد و عصبانیتش را به شدت سر لبنان خالی کنند، همان کاری که سه هفته پیش کرد: بعد از اینکه تعدادی فلسطینی مسلح (که به سه گروه مختلف وابسته بودند [و داشتند عملیات مشترکی انجام می دادند]) تونلی زیرزمینی به بیرون نوار غزه حفر کرده و به داخل یک پایگاه نظامی اسرائیل نفوذ کرده و گلعاد شالیط را اسیر کرده بودند. اسرائیل هم هجومی گسترده را به شمال نوار غزه انجام داده بود تا این گروه های [به قول خودش] تندرو را مجازات کند. سینیوره [در همان مصاحبه] می گوید که عکس العمل شدید اسرائیل به عملیات ربایشی که در غزه انجام شده بود [اسارت گرفتن گلعاد شالیط] را یاد آوری کردم ولی این مسئول حزب الله با آرامش پاسخ داد «لبنان، غزه نیست.» [color=#ff0000][b]ادامه دارد ...[/b][/color] [color=#FF0000][b]پی نوشت ها:[/b][/color] 1-خط آبی به منطقه ای در جنوب لبنان گفته می شد که نیروهای چند ملیتی یونیفل وابسته به سازمان ملل متحد در آن حضور داشتند و در اصل، این منطقه، کمربندی به عنوان حد فاصل بین نیروهای لبنانی و اسرائیلی محسوب می شد. رنگ آبی هم برگرفته از رنگ پرچم سازمان ملل متحد است. 2-اسرائیل گرچه در سال 2000 از جنوب لبنان عقب نشینی کرد ولی برخی مناطق خیلی محدود از جمله مزارع شبعا را کماکان در اشغال خود دارد. انجام عملیات توسط حزب الله در این منطقه، چون در برابر نیروی اشغالگر و در راستای آزادسازی خاک وطن انجام می شد نمی توانست مورد اعتراض برخی گروه های ضد مقاومت در لبنان یا منطقه یا جهان قرار بگیرد. 3-برای اشنایی درباره عملیات حیرت انگیز حزب الله در انصاریه بخوانید. [b]بازخوانی یکی از حیرت انگیز ترین عملیات های حزب الله/ 1[/b] وقتی از شانزده عضو گروه کماندویی فقط یک نفر سالم بر می گردد! تاریخ مقاومت در برابر صهیونیسم، تاریخی سرشار از نکات تلخ و شیرین است، اما به صورت مشخص از سال 1982 میلادی و تشکیل حزب الله، روند شکست هایی که از سال 1948 آغاز شده بود، رفته رفته تبدیل به منحنی رو به رشد پیروزی ها شد. اوج این پیروزی ها ابتدا آزاد سازی جنوب لبنان و بعد ها پیروزی در جنگهای سی وسه روزه و بیست و دو روزه و هشت روزه بود. در این روند، برخی نقاط درخشان دیگر هم وجود دارد که بازخوانی اش خالی از لطف نیست، از جمله عملیات معروف به «کمین انصاریه» در سال 1997. اخیرا یک نویسنده ی غربی با نام «نیکولاس بلانفورد» کتابی بسیار مفصل -و البته مفید- درباره تاریخچه حزب الله نوشته که در لبنان با عنوان «غول شیعی از بطری خارج می شود» منتشر شده است. [1] رجانیوز طی دو قسمت، ترجمه بخشی از این کتاب که مربوط به عملیات انصاریه است را تقدیم می کند. با هم بخش نخست این ترجمه را می خوانیم: 4 سبتامبر 1997 [13 شهریور 1376] روستای انصاریه، جنوب لبنان در طول ده روز گذشته، غالب فرحات (که یک باغدار مرکبات بود) از صدای زوزه ی تقریبا ممتد پهپادهای شناسایی اسرائیل که در ارتفاع خیلی بالا (در حدی که دیده نمی شد) بالای باغ های پرتقال اطراف منزل او در حاشیه ی شمالی انصاریه چرخ می زدند، اعصابش خرد شده بود. انصاریه دور از محل های درگیری با اسرائیلی ها قرار داشت. روستایی کوچک بود، متشکل از خانه های مربعی شکل و سفید که بر روی یک بلندی مشرف بر دریای مدیترانه قرار گرفته، ما بین شهرهای صور و صیدا. تحرکات عجیبی که اخیرا حزب الله در روستا انجام می داد هم بر نگرانی فرحات می افزود، فعالیت هایی که تقریبا همزمان شده بود با آمدن آن هواپیماهای شناسایی. سر ساعت ده هر شب، یک ماشین به آرامی از نزدیک منزلش رد می شد در حالیکه چراغ های جلویی اش خاموش بود و از راه باریکی که در دو طرفش درختان کاج قرار گرفته بود عبور می کرد و بعد، چهار یا پنج نفر از آن بیرون می آمدند و می رفتند داخل باغ های پرتقالی که در دوطرف راه قرار داشت. فرحات پیش خودش حساب می کرد که آن مردان حتما در تمام طول شب داخل آن باغ ها می مانند، گرچه بعد از طلوع خورشید هیچ وقت آنها را در آنجا ندیده بود. آن شب هم آنها را دید که مثل هر شب داخل باغ های پرتقال می شوند. در حالیکه فرحات و همسرش خلود آن شب در حال دیدن تلویزیون بودند، و چهار فرزندشان در اتاق کناری خوابیده بودند، حدود 1 میل آن طرف تر، از دریا 16 نفر با لباس های سیاه به ساحل آمدند و ساحل صخره ای را که نزدیک یک منزل دو طبقه بود در پیش گرفتند. اینها، نیروهای ویژه و نخبه از گروه «شایتیت 13» نیروی دریایی ارتش اسرائیل بودند. لباس های سیاه غیر براق به تن داشتند، پوتین های با ساق بلند هم به پایشان بود. اکثرشان هم تفنگ های اِی کِی-47 (که نیروهای ویژه ی دریایی، آن را به جهت مطمئن تر بودنش بیشتر انتخاب می کنند) در دست داشتند. دست کم یکی از آنها هم در کوله پشتی اش مواد منفجره ای که معمولا در کنار راه ها کار می گذارند به همراه داشت. طول ساحلی که آن ها درش پیاده شدند، تنها جایی بود که ساختمان های معمول را نداشت، ولی بسیار خطرناک بود. راه ساحلی را در پیش گرفتند. یکی یکی رد شدند. وقتی همه عبور کردند، شروع کردند به بالا رفتن از یک تپه در ناحیه ی شمالی انصاریه. در همین زمان احمد -که یک رزمنده از جنبش امل بود (19 ساله، لاغر و با گونه های فرورفته)- بین درخت های کوچک یکی از باغ های پرتقال ناحیه ی شمالی انصاریه پنهان شده بود. در جایی نزدیک او هم در تاریکی، سه نفر دیگر از دوستانش که آنها عضو امل بودند کمین کرده بودند. هر چهار نفرشان تفنگ ها اِی – کِی 47 در اختیار داشتند و به نارنجک و موشک انداز هم مسلح بودند. آنها جزو گروه حمایتی ای بودند که برای پشتیبانی از نیروهای حزب الله (که تنها چند صد یارد آن طرف تر، در بین درخت های پرتقال کمین کرده بودند) در اینجا پراکنده شده بودند. گروه کمین حزب الله به سه گروه تقسیم شده بود. دو بخش آن 6 نفره و یک بخش اش 8 نفره بود. همه ی این بیست نفر هم دارای تجربه ی مبارزاتی بالا در جنوب لبنان بودند. فرماندهی آن گروه کمین هم آن شب به عهده ی «ابوشمران» بود که خودش هم از اهالی روستای انصاریه بود. [2] انصاریه و روستاهای اطراف آن، به صورت سنتی پایگاه های جنبش امل بود و معمولا حزب الله در آنجاها حضور محدودی داشت. ولی چند روز قبل از آن، تعدادی از نیروهای حزب الله با فرماندهان منطقه ای امل دیدار کرده و به آنها اطلاع داده بودند که حزب الله طی چند شب، کارهای عملیاتی ای در منطقه ی شمالی روستا انجام خواهد داد. به دلایل امنیتی، جزئیات زیادی در اختیار فرماندهان امل گذاشته نشد ولی نیروهای حزب الله اعلام کردند که وقتی نیروهای امل ناگهان صدای شلیک و انفجار شنیدند، آن وقت در جریان آنچه رخ خواهد داد قرار می گیرند. نیروهی احزب الله تأکید کردند: شدیدا مراقب باشید به ما شلیک نکنید. نیروهای ما هم آنجا [در وسط درگیری] خواهند بود. نیروهای محلی امل هم هر شب در اینجا کشیک می دادند تا [در لحظه ای که نمی دانستند کی خواهد بود] به نیروهای حزب الله کمک کنند. و در آن شب، نوبت کشیک احمد و دوستانش بود. شانزده نیروی ویژه به سختی از تپه خود را بالا آوردند، وقتی به بالای تپه رسیدند، راه خاکی ای که کنار باغ پرتقال و درخت های کاج قدیمی بود را پیش گرفتند. نیروهای داشتند به آهستگی به راه باریک واقع در شمال روستا نزدیک می شدند. ابوشمران –فرمانده نیروهای کمین کرده ی حزب الله – بین درخت های مخفی شده بود. یک نفر دیگر از نیروها هم حدود 4 یاردیِ نیروهای اسرائیلی قرار داشت. ابوشمران می توانست صدای نیروهای اسرائیلی که داشتند به عبری با هم حرف می زدند را بشنود، فهمید خیلی نزدیک شده اند، در حدی که می توانست آن ها را لمس کند. ولی باز هم صبر کرد تا لحظه ی مناسب برای در تور انداختنشان فرا برسد. وقتی نیروهای ویژه ی اسرائیلی به دروازه ی آهنی ای که در کنار آن راه باریک قرار داشت رسیدند، لحظه مناسب فرا رسید. ابوشمران دستور حمله را صادر کرد و بدین ترتیب اولین بمبی که کنار جاده کار گذاشته بودند منفجر شد و صدای فوق العاده بلندی تولید کرد و باعث شد تکه های فولادی به اسرائیلی ها که آنجا تجمع کرده بودند برخورد کند و آنها را شدیدا به زمین بکوبد. هنوز گروه ویژه نتوانسته بود خودش را جمع و جور کند که انفجار دوم رخ داد و حجم بزرگی از شعله ی نارنجی رنگ ایجاد کرد. بعدش، نیروهای حزب الله که در باغ های پرتقال مخفی شده بودند با مسلسل هایشان نیروهای اسرائیلی را زیر گلوله گرفتند و نارنجک و موشک هم به سمتشان پرتاب کردند. یک ترکش به سر فرمانده نیروهای اسرائیلی برخورد کرد و در جا او را کشت. لحظه ای بعد انفجار سوم رخ داد. انفجار سوم به دلیل برخورد گلوله با کوله پشتی گروهبان «ایتمار ایلیا» که حامل مین و بمب بود رخ داد. این بمب ها و مین ها آماده شده بود تا در کنار راه ها جاگذاری شود و این گروه ویژه تصمیم داشت تا آنها را در اطراف انصاریه جاگذاری کند. انفجار، ایلیا را تکه تکه کرد و تعداد دیگری از اعضای گروه را هم کشت. تا آن لحظه، 11 نفر از این گروه کماندویی ویژه ی 16 نفری کشته شده بودند و دست کم چهار نفر دیگر هم زخمی شده بودند. با بالاگرفتن شدت درگیری در باغهای پرتقال، نیروهای زنده مانده ی اسرائیلی از طریق بی سیم با مرکزشان تماس گرفته و در خواست کمک و نجات کردند. صدای ملخ های هلی کوپتری که داشت شنیده می شد، به نیروهای زنده مانده ی اسرائیلی خبر می داد که کمک، نزدیک است. [چند دقیقه بعد و با رسیدن چند هلی کوپتر اسرائیلی،] هلی کوپترهای کبرای اسرائیل هم شروع کردند به شلیک موشک ها تاوِ ضد تانک به منطقه ی باغ های پرتقال و با تیربارهای نصب شده در پایین هلی کوپتر هم شروع به شلیک تیر به سمت باغ های پرتقال [که نیروهای حزب الله در آن قرار داشتند] نمودند و بدین ترتیب محیطی آتشی فراهم می کرد که این امکان را برای دو هلی کوپتر امداد و نجات سی اچ 53 فراهم می کرد که بنشینند. ابوشمران و گروهش [که کارشان را به خوبی انجام داده بودند] در حالیکه فقط یکی شان جراحت مختصری برداشته بود از محل کمین عقب نشینی کردند. و سریعا و بدون اینکه کسی آنها را ببیند از آن منطقه دور شدند. در این زمان، احمد و دوستانش از جنبش امل از تفنگهایشان آتش گشوند و نارنجک و موشک به سمت اسرائیلی ها پرتاب کردند. بعدش آنها هم از صحنه دور شدند. همه این اتفاقات، طی بیست دقیقه بعد از انفجار اول رخ داده بود. با پوشش آتش هلی کوپترهای کبرا، دو هلی کوپتر امداد و نجات سی اچ 53 توانستند در یک زمین باز بنشینند و شروع کنند به سوار کردن مجروحین و تخلیه ی اجساد از محل. پزشکانی که آمده بودند، با مأموریت وحشتناکی مواجه شدند: بعضی از اعضای واحد کماندوییِ ویژه حالا تبدیل شده بودند به تکه پاره های بدن. پزشکان هم هیچ راهی نداشتند جز رعایت رسوم یهودی و جمع آوری همه ی باقی مانده های اجساد به صورت کامل [تا بدن به صورت کامل دفن شود]. تیم نجات مطمئن بودند که دستکم دو تا از بدن ها وجود ندارد [یعنی منهدم شده] و به رغم جستجوی دقیق در تاریکی با سیستم دید درشب نتوانستند هیچ اثری از آنها پیدا کنند. در آن وقت متوجه نشدند که بقایای جسد یکی از نیروهای مفقود داخل یکی از هلی کوپترها قرار دارد. و باقی مانده های جسد آن نیروی دیگر –گروهبان ایلیا- هم که یک ترکش موجب انفجار بمبها و مینها همراهش شده بود، بالای محل نبرد تکه تکه شده است. نیروهای حزب الله دست از شلیک گلوله از مسلسل هایشان برداشتند، ولی تیم امداد و نجات اسرائیلی با یک تهدید تازه مواجه شد: خمپاره ها شروع کرد یکی بعد از دیگری در اطرافشان اصابت کردن، این هم به نوبه خود موجب کشته شدن یک نفر دیگر از اسرائیلی ها شد، یک پزشک از تیم امداد و نجات با درجه ی نظامی سرگرد. ادامه دارد ... پی نوشت ها: 1-این تعبیری بود که مناخیم بگین، نخست وزیر وقت اسرائیل در زمان حمله به لبنان در سال 1982 بیان کرد. او گفت ما برای نابود کردن مبارزین سازمان فتح به جنوب لبنان حمله کردیم ولی با این کار غول شیعه را از بطری خارج کردیم. [اشاره به تشکیل حزب الله] 2-در زبان عربی، به شهید چمران، شمران گفته می شود. احتمالا این مبارز عضو حزب الله نام فرزند خود را چمران [یا به عربی، شمران] گذاشته بوده که ابو شمران معروف شده یا به واسطه ی علاقه به شهید چمران، این نام تشکیلاتی را برای خود برگزیده بوده است. [b]بازخوانی یکی از حیرت انگیز ترین عملیات های حزب الله/ بخش دوم و آخر[/b] حزب الله 15 سال تصاویر پهپادهای شناسایی اسرائیل را به راحتی دریافت می کرد! / چطور یک کماندوی اسرائیلی می تواند 5 ساق پا داشته باشد؟ آنچه می خوانیم ترجمه بخشی از کتاب «المارد الشیعی یخرج من القمقم» [غول شیعی از بطری خارج می شود] نوشته ی نیکولاس بلانفورد، چاپ بیروت است که تاریخچه درگیری حزب الله و اسرائیل را از زمان تأسیس حزب الله تا کنون بررسی کرده و ترجمه ی بخش مربوط به عملیات انصاریه آن را تقدیم میشود. در بخش اول سیر کمین حزب الله و چگونگی به هلاکت رسیدن و زخمی شدن تقریبا تمام اعضای گروه ویژه ی کماندویی اسرائیل در انصاریه را خواندیم. در این قسمت هم ادامه جریان و چگونگی مدیریت ماجرا توسط حزب الله و سرّ اطلاع حزب الله از این عملیات را می خوانیم: چند ساعت بعد -بعد از اتمام عملیات تخلیه زخمی ها و کشته های اسرائیلی ها- موقعی که مردم و نیروهای ارتش لبنان به محل رسیدند، بوی خون های تازه ریخته شده با بوی خوش چوب سوخته ی کاج مخلوط شده بود. تکه های پراکنده ی جسدهای متلاشی شده دیده می شد: استخوان چانه ای که تعدادی دندان هم به آن وصل بود و تکه های گردی از مغز و ... . یکی از افراد شروع به جمع آوری تکه های باقی مانده کرد، از جمله تعدادی انگشت قطع شده و استخوان آرنج و تکه های از گوشت بدن. مقدار زیادی هم تکه های بدن به درخت ها آویزان بود، از جمله باقی مانده ی سرِ گروهبان ایلیا. عملیات شکست خورده ای که نیروی ویژه ی دریایی اسرائیل انجام داد، نهایتا موجب مرگ 12 نفر از نظامیان ویژه شد، از جمله یازده نفر از گروه 16 نفره ی شایتیت 13! این بیشترین میزان تلفات اسرائیلی ها در یک روز، از سال 1985 تا آن روز در جنوب لبنان بود. نتانیاهو -که خود قبلا یک نظامی عضو گروه کماندویی ارتش اسرائیلی بوده- این عملیات را «یکی از تلخ ترین مصیبت هایی که برای ما پیش آمده» خواند و گفت: «تعدادی از بهترین سربازانمان را از دست دادیم و در این گفته ام مبالغه ای نیست، ما در گذشته هم با مصیبت ها فراوانی مواجه شده بودیم، ولی سابقه نداشت که مصیبتی مثل این رخ دهد.» این یک پیروزی شگفت انگیز برای حزب الله بود، ولی در آن زمان به بسیاری از سؤالات پاسخی داده نشد، مثلا: قرار بود این نیروهای ویژه در انصاریه چه کنند؟ آیا حزب الله از این عملیات خبر پیدا کرده و برای نیروهای اسرائیلی کمین گذاشته بود؟ در اکتبر، گروه حقیقت یاب اسرائیلی که برای بررسی موضوع تشکیل شده بود اعلام کرد که نیروهای ویژه اسرائیلی در انصاریه در یک کمین تصادفی نیروهای مسلح غیر دولتی لبنانی گرفتار شده بودند. [یعنی مدعی شد حزب الله از حمله خبر نداشته و به طور اتفاقی توانسته نیروهای اسرائیلی را به دام بیندازد] و کشته هایی که اسرائیلی ها دادند در نتیجه ی انفجار دو مین آماده شده ای بود که قرار بود در کنار جاده کار گذاشته شود، و همچنین انفجار مواد منفجره ای که همراه گروهبان ایلیا بود. مهم ترین نتیجه ای که این تحقیق به آن رسید این بود که هیچ نفوذی به دستگاه اطلاعاتی اسرائیلی که موجب اطلاع حزب الله از این عملیات شده باشد، رخ نداده است. با این وجود، همه از نتایج این تحقیق قانع نشدند. و در 18 ماهِ بعد از آن هم دو تحقیق دیگر صورت گرفت، به علاوه ی تحقیق مستقلی که پارلمان اسرائیل انجام داد و از آن نتایج قطعی ای به دست نیامد. راز کمین حزب الله : نفوذ به پهپادهای شناسایی اسرائیلی «احساس می کنیم که چیزهایی به بیرون درز کرده بود، ولی نمی توانیم اثباتش کنیم.» این چیزی بود که ژنرال موشه کبلنسکی در حدود ده سال بعد از آن عملیات، در صحبت با من بیان کرد. در حالیکه اسرائیلی ها با دقت به اشتباهاتی که در عملیات رخ داده بود می اندیشیدند، حزب الله به سرعت تفسیری از ماجرا ارائه کرد. سید حسن نصرالله در عصر همان روزی که کمین صورت گرفته بود به خبرنگاران گفت که حزب الله برای جلوگیری از تکرار آنچه در عملیات «الکفور» رخ داد [و طی حمله کماندوهای اسرائیلی چند نیروی حزب الله شهید شدند] واحدهای دفاعی و واحدهای پاسداری شبانه اش را در اطراف روستاها تقویت کرده است. تفسیر او مطابق بود با آنچه تحقیق اول اسرائیلی به آن اشاره کرده بود. با این وجود، شایعاتی کماکان شنیده می شد که حزب الله یک تله ی حساب شده و دقیق برای نیروهای ویژه ی اسرائیلی کار گذاشته بوده است، شاید از طریق به کارگیری جاسوس اسرائیلی ها در منطقه و دادن این اطلاعات به او که یک جلسه از مسئولین بلندپایه در حزب الله (با ذکر اسم های آنها و ذکر تاریخ) در انصاریه برگزار خواهد شد، و او هم آنها را به اسرائیلی ها منتقل کرده است. با وجود اینکه حزب الله تا سالها از دادن پاسخی پیرامون این تحلیل ها خوددداری کرد، ولی خودش تفسیری دیگر از ماجرا ارائه نمود: در سبتامبر 1998 و در اولین سالگرد کمین انصاریه، سید حسن نصرالله در برنامه ای در تلویزیون لبنان اعلام کرد که حزب الله از قبل در جریان حمله ی اسرائیلی ها به انصاریه بوده است، و به این ترتیب یک جریان روانی به راه انداخت و همه را وا داشت تا در سیزده سال بعد از آن، سؤالات فراوانی را مطرح کنند. سید حسن نصر الله در این برنامه تلویزیونی گفت: «تمام چیزی که می توانم بگویم این است که ما از پیش می دانستیم که اسرائیلی ها می خواهند در اینجا عملیات کنند. ... الان این سؤال مطرح می شود: اگر حزب الله این را می دانسته، از کجا فهمیده بوده؟ ولی الان نمی توانم این موضوع را فاش کنم چون به مصلحت مقاومت نیست.» و بالاخره، در آگوست 2010 در اثنای یک کنفرانس خبری طولانی، سید حسن نصرالله حقیقت را فاش کرد. [در این کنفرانس، برای اولین بار سید حسن نصر الله برخی تصاویری که هواپیماهای بون سرنشین اسرائیل در طول سال های مختلف از دهه نود تا پیش از ترور رفیق حریری گرفته بودند و به مراکز اسرائیلی مخابره کرده بودند را پخش کرد تا ثابت کند اسرائیلی ها همیشه مناطقی که می خواستند در آن عملیات کنند را زیر نظر داشته اند، از جمله مراکز رفت و آمد رفیق حریری.] بدین ترتیب ثابت شد که حزب الله در اواسط دهه نود چگونگی مخابره ی تصاویر ویدئویی که پهبادهای شناسایی اسرائیل ضبط می کردند را کشف کرده بود [و توانستنه بودند با نفوذ به آن، تمام تصاویری که آنها ارسال می کردند را دریافت کنند. بدین ترتیب در طول چندین سال، تمام تصاویری که اسرائیلی ها برای شناسایی می گرفتند، مستقیما در اختیار حزب الله هم قرار می گرفت و این یکی از رموز موفقیت های حزب الله بود. و اگر اهمیت ماجرای ترور حریری و سعی حزب الله در اثبات دخالت اسرائیل در این ماجرا نبود، حزب الله کماکان این موضوع مهم را علنی نمی کرد و راز عملیات هایی چون انصاریه کماکان مخفی می ماند] سید حسن نصرالله [ضمن پخش برخی تصاویر آن هواپیماها از شناسایی روستای انصاریه در قبل از عملیات] اعلام کرد که نیروهای مقاومت متوجه شدند که اسرائیلی ها توجهی غیر عادی به انصاریه مبذول می کنند و خصوصا به ورودی شمالی روستا. در نتیجه حزب الله حدس زد که اسرائیلی ها در حال طراحی یک عملیات دیگر (مطابق با اسلوب عملیاتی که چندی قبل در الکفور کرده بودند) این بار در انصاریه هستند، و برای آنها کمین گذاشت. البته کماکان هدف اسرائیلی ها از این حمله نامعلوم ماند و سید حسن نصرالله هم در همان کنفرانس اعتراف کرد که هدف آن عملیات اسرائیلی ها هنوز برای حزب الله یک معما باقی مانده است. بعید نیست که مطالب بیشتری پیرامون ماجرای انصاریه وجود داشته باشد که حزب الله هنوز ترجیح می دهد آن را علنی نکند. پیروزی حزب الله در بازی هوشمندانه ی رسانه ای کمین انصاریه فقط یک پیروزی نظامی نبود، بلکه حزب الله یک ضربه ی رسانه ای هم به اسرائیل وارد کرد، از طریق آشفته کردن اسرائیلی ها در موضوع تکه های باقی مانده از اجساد کماندوهای کشته شده ی اسرائیلی در انصاریه: در جولای 1998، و بعد از دو ماه مذاکره ی غیر مستقیم بین حزب الله و اسرائیل به واسطه ی یک افسر اطلاعاتی آلمانی دو طرف به توافقی دست یافتند که طبق آن باقی مانده جسد گروهبان ایلیا با پیکرهای چهل نفر از شهدای مقاومت و همچنین شصت زندانی لبنانی معاوضه می شد. باقی مانده جسد گروهبان ایلیا از طریق صلیب سرخ بین المللی به اسرائیل منتقل شد. می شد که مسئله در همینجا خاتمه پیدا کند، اما حزب الله داشت یک شعبده بازی جدید آماده می کرد: حزب الله در پایگاه اینترنتی اش چند سؤال خطاب به افکار عمومی اسرائیل مطرح کرد. از جمله پیرامون باقی مانده ی اعضای بشری ای که به اسرائیل برگردانده شد. حزب الله مطرح کرد که احتمالا تکه های برگردانده شده حاوی بخش هایی از بدن دو سرباز دیگر هم بوده است، و اضافه کرد برای اثبات این موضوع دلایلی مستند به آزمایشات دی ان ای دارد، ولی حاکمان اسرائیل به این موضوع اشاره ای نکرده اند و این طور به افکار عمومی اسرائیل و خانواده قربانیان فهمانده اند که تنها سربازیکه قدری از بدنش در انصاریه باقی مانده گروهبان ایلیا بوده و مابقی کشته های آن حادثه با جسد کامل دفن شده اند. بعد از آن حزب الله تصاویری در پایگاه اینترنتی اش منتشر کرد که تعدادی از اعضای بدن را نشان می داد که در بین آنها 5 ساق پا به چشم می خورد. [این تصاویر اعضایی بود که به اسرائیل بازگردانده شد و اسرائیل مدعی بود همه اش متعلق به گروهبان ایلیا است و مابفی اجساد، در همان زمان دفن در چند ماه پیش کامل بوده اند]. در شرحی ذیل تصاویر آمده بود: «چطور ممکن است یک نفر 5 تا ساق پا داشته باشد؟! ارتش شما حقایق را مخفی می کند. آنها فقط در زمانی که فرزندان شما زنده اند و آنها را برای مرگ حتمی می فرستند به آنها بی احترامی نمی کنند، بلکه بعد از مرگشان هم به آنها بی احترامی می کنند. جسد های دفن شده فرزندان شما کامل نبوده و با اعضای بدن دیگران مخلوط بوده است.» این مانور تبلغاتی و روانی هوشمندانه سر و صدای زیادی در اسرائیلی به راه انداخت، تا حدی که ارتش اسرائیلی خودش را مضطر دید و مجبور شد اعتراف کند که قبر دو تن از سربازانی که در انصاریه کشته شده بودند را نبش کرده است تا اعضایشان که در اثنای عملیات تبادل بازگشته است را هم در همان قبر دفن کند. و ناگهان، خانواده ی سربازان کشته شده خواستار نبش قبرها و تشریح جسدها و آزمایشات دی ان ای شدند تا مطمئن شوند اجسادی که دفن شده حقیقتا برای فرزندان آنهاست و با اعضای بدن های دیگر مخلوط نیست. عملیات انصاریه، نمونه ای خلاصه وار از اسلوب عمل چندجانبه و جالب حزب الله در نبردش با اسرائیل است. حزب الله از طریق ترکیب کردن کار اطلاعاتی بسیار گسترده و چند جانبه و عمل در عرصه ی نبرد و کار رسانه ای عالی و توانمندانه، توانست نتیجه ی پویایی به دست بیاورد که اسرائیل مجبور شد باز هم در تاکتیک هایش تجدید نظر نماید. و به رغم اینکه اسرائیل کماکان و تا پیش از عقب نشینی در سال 2000 از واحدهای کماندویی برای عملیات در مناطق اشغالی جنوب لبنان و حاشیه ی آن استفاده کرد، ولی عملیات انصاریه آخرین عملیات در عمق خاک لبنان بود. منبع: [url="http://www.rajanews.com/detail.asp?id=163018"]http://www.rajanews....l.asp?id=163018[/url] [color=#ff0000][b]ترجمه ی بخش مربوط به جنگ سی و سه روزه کتاب غول شیعی از بطری خارج می شود همچنان ادامه دارد.....[/b][/color]
  21. [b]امیر خلبان مشیری می‌گوید: بعد از پیروزی در عملیات‌های مختلف، فراخوان داده شد که نیروها برای جنگ با اسرائیل ثبت‌نام کنند. خودم را به دفتر عقیدتی سیاسی رساندم. رئیس ‌دفتر گفت: «شما نفر اول نیستید که ثبت‌نام می‌کنید».[/b] [color=#ff0000]به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)[/color][b]، امیر سرتیپ دوم «سیاوش مشیری» از خلبانان دوران دفاع مقدس بوده و هم اکنون در دفتر مطالعات علمی و پژوهش‌های استراتژیک نیروی هوایی مشغول به فعالیت است. در سالروز شهادت سرلشکر خلبان «عباس دوران» طی گفت‌وگویی با فارس رشادت‌های این خلبان شهید را روایت می‌کند.[/b] [center] [background=#dddddd][b][img]http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/04/25/13920425000579_PhotoL.jpg[/img][/b][/background][/center] [b][color=#008080][b]* اعزام از پایگاه هوایی بوشهر به پایگاه شهید نوژه[/b][/color][/b] [b]شهید دوران در آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در پایگاه هوایی بوشهر مستقر بود؛ سال دوم جنگ، به دلیل تغییر و تحولات، او به همراه دیگر همرزمان از جمله شهید یاسینی و شهید خلعت‌بری از پایگاه بوشهر به پایگاه هوایی شهید نوژه همدان آمدند و آنجا با شهید عباس دوران آشنا شدم.[/b] [b]این تغییر و تحولات هم به دلیل تنوع اهداف رژیم بعث عراق بود؛ در این راستا پایگاه هوایی بوشهر و پایگاه هوایی شهید نوژه همدان نیز با توجه به موقعیت جغرافیایی و استراتژیکی، برخی از خلبانان این دو پایگاه را جابجا کردند.[/b] [b][b][color=#008080]* فقط به پرواز موفق فکر می‌کرد[/color][/b][/b] [b]شهید دوران در عملیات «فتح مبین» و طی چندین مرحله پرواز، لیدر برخی از دسته‌های پروازی بود؛ در این عملیات او هشت فروند هواپیما را سرپرستی می‌کرد که از پایگاه همدان به سمت منطقه چنانه، شوش و منطقه عملیاتی فتح‌المبین پرواز کردیم.[/b] [b]قبل از اجرای عملیات فتح مبین، نیروهای هوایی قرار بود در 24 اسفند 1360 تفکیک منطقه عملیات را انجام دهد؛ آن موقع شهید دوران درجه سرهنگ دومی داشت و بنده ستوان یکم بودم؛ او در کابین جلو و من در کابین عقب اف 4 نشسته بودم؛ یکی از دوستان شفیق عباس دوران، شهید «حسین خلعتبری» بود که هر دو روحیه خاصی داشتند؛ اینها از هیچ دشمنی و خصمی پروا نداشتند. همیشه مشتاق بودند که به دشمن حمله‌ور شوند؛ در این عملیات از نزدیک شجاعت‌شان را دیدم.[/b] [b]در همین پرواز عملیاتی حساس که از ارتفاعات بالا مناطق مورد نظر را بمباران می‌کردیم، دشمن سعی می‌کرد به هر نحوی که شده ما را بزند؛ بلند پروازترین موشک عراق آن موقع، موشک ضدهوایی به نام سام 2 بود که مثل تیر چراغ برق بالا می‌آمد و زمانی که این موشک منفجر می‌شد، به اندازه قارچ بزرگی ابر سفید رنگ درست می‌کرد و هر چه در اطرافش بود را از بین می‌بُرد.[/b] [b]در حین پرواز، سیستم راداری دشمن فعال ‌شد، RWR (دستگاه هشدار دهنده هواپیما)، شروع به اخطار دادن کرد؛ صدای اخطار دستگاه در گوشی‌مان شنیده می‌شد؛ شهید دوران گفت: «آن دستگاه را خاموش کن!» تعجب کردم که عباس این موضوع را مطرح می‌کند. هیچ چیزی جلودار انجام عملیات نبود و احساس می‌کرد آن سر و صدا اذیتش می‌کند و تمرکز انجام عملیات بهتر را از او می‌گیرد؛ او در انجام عملیات‌ها و زدن خط، از هیچ مسئله‌ای ترس نداشت. این عملیات هم با موفقیت انجام شد.[/b] [center] [background=#dddddd][b][b][color=#008080][img]http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/07/09/13910709000246_PhotoL.jpg[/img][/color][/b][/b][/background][/center] [b][b][color=#008080]* سناریوی شهادت عباس[/color][/b][/b] [b]یکبار هم که با عباس در آلرت صحبت می‌کردیم، او گفت: «مشیری! آدم یک هواپیما بردارد، زیرش بمب، راکد و موشک و فشنگ لود کند (سوار کردن) پالایشگاه و نقاط حساس رژیم بعث را بزند و بعد هم که مهماتش تمام شد، با هواپیما خودش را به دشمن بزند و آنها را نابود کند».[/b] [b]دقیقاً او همین کار را انجام داد. در اجلاس سران غیرمتعهدها به خاطر دارم که صدام با قُلدری سعی می‌کرد به دنیا تفهیم کند کشورش در امنیت است و حتی ادعا کرده بود که بغداد دومین شهر امن دنیا بعد از مسکو است.[/b] [b]در جلسه‌ای با شهید خضرایی، وقتی عباس این ادعای صدام را دید، گفت: «صدام غلط می‌کند که بگوید شهر بغداد دومین شهر امن است، حالا به او نشان خواهیم داد که چگونه امن است».[/b] [b]شهید خضرایی گفت: «اتفاقاً قرار است در این منطقه مأموریت انجام بدهیم»؛ بعد متن نامه از وزارت امور خارجه در خصوص این موضوع که بغداد نباید برای برگزاری کنفرانس کشورهای عدم تعهد امن باشد، را نشان‌مان داد. این کنفرانس از اهمیت و حساسیت بالایی برخوردار بود.[/b] [b][color=#008080][b]* آخرین پرواز دوران[/b][/color][/b] [b]شهید دوران در آخرین پرواز زیبای خود با آقای منصور کاظمیان به همراه فروند هواپیمای دیگری با پرواز خلبانان محمود اسکندری و ناصر باقری، ناامنی را به تمام عراق منتقل کردند و با زدن پالایشگاه الدوره بغداد، این را به اثبات رساند.[/b] [b]منصور کاظمیان که در کابین عقب هواپیمای شهید دوران بود، تعریف می‌کرد: «وقتی شهید دوران پالایشگاه الدوره را بمباران می‌کرد، یک موشک به بال سمت راستش اصابت می‌کند؛ عباس به من گفت: منصور آماده باش برای بیرون پریدن از هواپیما. به او گفتم: پس شما چی؟ او گفت: با من کاری نداشته باش، من نمی‌پرم، خودت بپر، بیرون؛ من حوصله اسارت را ندارم.[/b] [b]همین طور که پرواز می‌کردیم، عباس گفت: دو بمب دیگر داریم که این دو تا را هم به پادگان بعثی‌ها بزنیم؛ همین طور که به نزدیکی پادگان رفتیم، یک موشک دیگر به زیر بال سمت چپ هواپیما اصابت کرد؛ وقتی عباس بمب‌ها را زد، گفت، منصور بپر، خداحافظ. من از هواپیما به بیرون پریدم و چیزی نفهمیدم. بعدها خبرنگاران می‌گفتند: شهید عباس دوران با هواپیما خودش را به ساختمان‌های وزارت دفاع رژیم بعث عراق زد و نزدیک به 200 تن از نیروهای این وزارتخانه را به هلاکت رساند». این همان مسئله‌ای است که عباس عهد بسته بود و به عهد خود وفا کرد.[/b] [b][color=#008080][b]* اولین داوطلب بمباران اسرائیل[/b][/color][/b] [b]بعد از پیروزی در عملیات‌های مختلف جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، فراخوان داده شد که نیروها برای جنگ با اسرائیل ثبت‌نام کنند. بنده به دفتر رئیس عقیدتی سیاسی پایگاه سوم شکاری همدان رفتم و ثبت‌نام کردم، بعد که می‌خواستم برگردم، رئیس‌دفتر عقیدتی سیاسی گفت: «آقای مشیری، شما نفر اول نیستید که ثبت‌نام می‌کنید» گفتم: «خب، کیه؟»، او گفت: «عباس دوران است». در واقع او اولین داوطلب برای بمباران اسرائیل بود. او می‌خواست خودش را فدای اسلام کند و در راه حق قدم بردارد.[/b] [b][url="http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920401001146"]منبع[/url][/b] [b]>>>>>>>>>امروز 30 تیر سالروز شهادت خلبان عباس دوران هست<<<<<<<<<<<<< [/b] [b]زندگی نامه[/b] عباس دوران سال ۱۳۲۹ در شهر شیراز دیده به جهان گشود. دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را در شیراز گذراند. وی پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۴۸ به خدمت مقدس سربازی می رود و بعد از بازگشت، به دلیل علاقه ای که به یادگیری فن خلبانی و خدمت به میهن دارد عاشقان را عشق فرمان می دهد منزل به منزل گه به خاک تیره خفتن، گه فراز دار رفتن رهروان را دوست نیرو می دهد وادی به وادی پای اگر نبود توان با سر در این تکمار رفتن طفل عقل از من نشان کوی لیلی جست و گفتم کس نیاید ره به این در ، جز که مجنون سار رفتن عاشق باید بی باک باشد گرچه او را بیم هلاک باشد. سخن او عشق است و عاشقی سرداری از سرداران اسلام ،سربازی از سربازان امام زمان (عج) و پاکبازی از یاران ابراهیم زمان:خمینی (ره) بت شکن دوران، شهید خلبان (عباس دوران). خدایا چگونه می توان با زبانی قاصر اوصاف این شهید والامقام بود، شهید که سوخت تا ملتی نسوزد، رفت تا ایمان نرود ، اسطوره شهادتی که مرگ را به بازی گرفت و آن را مقهور خود ساخت . سر لشکر خلبان شهید عباس دوران در۲۰ مهر ماه سال ۱۳۲۹ در شهرستان شیراز در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود و پس از گذراندن دوران ابتدایی پای به دبیرستان نهاد. در سال ۱۳۴۸ موفق به اخذ مدرک دیپلم طبیعی از دبیرستان سلطانی شیراز گردید. ودر همین سال به استخدام فرماندهی مرکز آموزش هوایی در آمد. در سال ۱۳۴۹ به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوران مقدماتی پرواز در ایران، در سال ۱۳۵۱ برای تکمیل دوره خلبانی به آمریکا رفت. او ابتدا در پایگاه ((لکلند)) دوره تکمیلی زبان انگلیسی را طی نمود و سپس در پایگاه ((کلمبوس)) در ایالت ((می سی سی پی)) موفق به آموختن فن خلبانی و پرواز با هواپیماهای بونانزا، تی۴۱ – تی ۳۷ گردید. در یکی از تمرینات ورزش اسکیت، متاسفانه در اثر برخورد با زمین پای چپ او مصدوم شد و به مدت دوماه از برنامه پروازی باز ماند. پس از بهبودی، دوباره آموزش خلبانی را ادامه داد و پس از دریافت نشان خلبانی در سال ۱۳۵۲ به ایران بازگشت و به عنوان خلبان هواپیمایی F4 ابتدا در پایگاه یکم شکاری و سپس در پایگاه سوم شکاری مشغول انجام وظیفه گردید. با شروع جنگ تحمیلی سر از پا نشناخته به دفاع از کیان جمهوری اسلامی پرداخت و با ۱۰۳ سورتی پرواز جنگی در طول عمر کوتاه اما پر بارش، یکی از قهرمانان دفاع مقدس شناخته شد. شهید خلبان عباس دوران همواره به دوستان و همکارانش تاکید می کرد که هرگز تن به ذلت نخواهد داد و اگر در حین پرواز مورد اصابت موشک دشمن قرار گیرد، هواپیمای سانحه دیده را بر سر دشمن زبون خواهد کوبید و همان طور که دیدیم بر این پیمان خویش صادقانه ایستاد و جان فدا کرد و مصداق آیه شریفه ((من المومنین رجال صدقوا ما عدوا الله …)) شد. شهید عباس دوران در هفتم آذر ۱۳۵۹ در عملیات ((مروارید)) حماسه ای بزرگ آفرید و به کمک شهید خلبان حسین خلعتبری پنج فروند ناوچه عراقی را در حوالی اسکله ((الامیه)) و ((البکر)) منهدم ساخت و بقایای آن را در به قعر آب هاب نیلگون خلیج فارس فرستاد. به گفته یکی از همرزمان خلبانش، در یکی از نبردهای هوایی که فرماندهی دو فروند هواپیما را به عهده داشت، به مصاف ۹ فروند از جنگنده های دشمن رفت و با ابتکار عمل و مهارتی خاص، یک فروند از هواپیماهای دشمن را سرنگون و هشت فروند هواپیمای دیگر را مجبور به فرار از آسمان میهن نمود. خلبان شهید عباس دوران همواره در عملیات جنگی پیش قر اول بود و برای دفاع از میهن اسلامی و حفظ و حراست آن لحظه ای آرام و قرار نداشت. او سرانجام در سحر گاه روز ۳۰ تیر ماه سال ۱۳۶۱ که لیدری دسته پرواز را به عهده داشت، به قصد ضربه زدن به شبکه دفاعی و امنیتی نفوذ نا پذیر مورد ادعای صدام به پنج نفر از زبده ترین خلبان نیروی هوایی در حالی که هنوز ستیغ آفتاب ندمیده بود، با اراده ای پولادین به پالایشگاه ((الدوره)) یورش بردند وچندین تن بمب هواپیماهای خود بر قلب دشمن حاکمان جنگ افروز عراق ریختند و پس از نمایش قدرت و شکستن دیوار صوتی در آسمان بغداد، هنگام بازگشت، هواپیمای لیدر مورد اصابت موشک دشمن واقع شد و شهید دوران اگر چه اجازه ترک هواپیما را به همرزم خلبانش ((ستوانیکم منصور کاظمیان)) در عقب کابین داد، اما خود به رغم اینکه می توانست با استفاده از چتر نجات سالم فرود آید، صاعقه وار خود و هواپیمایش بر متجاوزان کوبید و بدین ترتیب مانع از برگزاری اجلاس سران غیر متعهد ها به ریاست صدام در بغداد شد. پس از سالها انتظار در تیرماه ۱۳۸۱ بقای پیکر شهید دوران توسط کمیته جستجوی مفقودین به میهن منتقل شد و در پنجم مرداد ۱۳۸۱ طی مراسمی رسمی با حضور رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، مسئولان کشوری و لشکری، خانواده شهید و بستگان در میدان صبحگاه ستاد نیروی هوایی، بر دوش همرزمان خلبانش تشییع شد. پیکر مطهر آن شهید تیز پرواز سپس برای خاک سپاری با یک فروند هواپیمای سی ۱۳۰ به زادگاهش شیراز منتقل شد. شهید خلبان عباس دوران به هنگام شهادتد۳۲ سال داشت و امیر رضا تنها یادگار اوست. [center][img]http://shahid-dowran.ir/wp-content/gallery/gallery/234353434.jpg[/img][/center] [center][img]http://shahid-dowran.ir/wp-content/gallery/gallery/4366546546548586794.jpg[/img][/center] [center][img]http://shahid-dowran.ir/wp-content/gallery/gallery/49089674649083.jpg[/img][/center] [center][img]http://shahid-dowran.ir/wp-content/gallery/gallery/14236758.jpg[/img][/center] [center][img]http://shahid-dowran.ir/wp-content/gallery/gallery/1435344243476586792.jpg[/img][/center] سایت[url="http://shahid-dowran.ir/"][img]http://shahid-dowran.ir/wp-content/themes/Shahid-Dowran-version2/images/logo.png[/img][/url] [url="http://shahid-dowran.ir/"]http://shahid-dowran.ir/[/url] [center][img]http://shahid-dowran.ir/wp-content/uploads/2012/01/bnr-2.png[/img][/center] [center][size=5][color=#00B050]آسمان بهشت پهنه پروازش باد[/color][/size][/center]
  22. [b]انتخاب عنوان کلی «آتش به جای خون» برای این مانور بود که با واکنش اعتراض‌آمیز برخی فرماندهان عملیاتی سپاه، از جمله محمد ابراهیم همت روبه‌رو شد و برخی دیگر نیز، به دلیل شرایط خاص، سکوت کردند.[/b] [center][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/13920502000117_PhotoA5B15D.jpg][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/thumb_13920502000117_PhotoA5B15D.jpg[/IMG][/url][/center] [b]به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» [url="http://www.farsnews.com"]خبرگزاری فارس[/url]،[/b] مگر می‌شود کسی نام سردار خیبر را نشنیده باشد. سردار حاج محمدابراهیم همت نه تنها برای اهالی جبهه و جنگ بلکه برای تمامی افرادی که خون ایرانیت و اسلامیت در رگ‌های آنها جریان دارد چهره ماندگاری است که تا ابد در تاریخ این مرز و بوم باقیست. لطافت و مهربانی با چهره این انسان در هم آمیخته شده است. با این حال در عملیات نظامی به مانند یک فرمانده عالیرتبه عمل می‌کرد و همین باعث شده بود تا بچه بسیجی‌ها عاشق سینه چاک او باشند. خاطرات زیادی از ایشان نقل قول شده است. اما شاید آنچه که تا به حال کمتر مورد بررسی قرار گرفته توقیف(بخوانید بازداشت) شهید همت بوده که در این مطلب منتشر می‌شود. این خاطره در کتاب «ماه همراه بچه هاست» که به کوشش استاد عزیز گلعلی بابایی منتشر شده است: [center] [background=#dddddd][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/13920502000128_PhotoL5B15D.jpg[/IMG][/background][/center] به دلیل بروز اختلاف نظر تخصصی میان ارتش و سپاه در مورد انتخاب منطقه‌ عملیاتی والفجر مقدماتی و غالب شدن نظر فرماندهی کل سپاه، بلافاصله پس از ناکامی در این عملیات، فرماندهی نیروی زمینی ارتش، طرح انجام عملیات در محور جَبَل فوقی و جبال حَمرِین را مطرح کرد. ارتش قبلا هم این منطقه را در جریان عملیات والفجر مقدماتی به عنوان جایگزین منطقه‌ فکه - چزابه پیشنهاد کرده بود. لذا، وقتی عملیات والفجر مقدماتی با «عدم الفتح» مواجه شد، فرماندهی نیروی زمینی ارتش ابتکار عمل را در دست گرفت و طرح مورد نظر خود را ارائه کرد. فرماندهان سپاه هم که به لحاظ عدم موفقیت در عملیات قبل دچار انفعال شده بودند، با وجود مخالفت‌شان با این طرح، بنا به دستور فرماندهی کل سپاه، هیچ واکنشی از خود نشان ندادند. مسئله‌ بسیار مهم هنگام مطرح شدن این طرح، که با میدان‌داری فرماندهان نیروی زمینی ارتش همراه بود، انتخاب عنوان کلی «[color=#a52a2a][b]آتش به جای خون[/b][/color]» برای این مانور بود که با واکنش اعتراض‌آمیز برخی فرماندهان عملیاتی سپاه، از جمله [color=#ff0000][b]محمد ابراهیم همت [/b][/color]روبه‌رو شد و برخی دیگر نیز، به دلیل شرایط خاص، سکوت کردند. [color=#0000ff][b]محسن رضایی میرقائد؛ [/b][/color]فرمانده‌ی کل وقت سپاه، که خود در آن جلسه‌ چالش ‌برانگیز حضور داشت، درباره‌ این واقعه و تبعات آن برای همت، سال‌ها پس از ختم جنگ، گفته است: «... فکر کنم قبل از عملیات والفجر یک بود، درست یادم نیست، که دیدم حاج همت آمد و به من گفت: من می‌خواهم با شما صحبتی بکنم. گفتم: بفرمایید. گفت: این فلشی که می‌خواهیم از این جا بزنیم اشکال دارد. از صحبت‌هایش فهمیدم فقط حرف خودش نیست. داشت جمع‌بندی حرف‌های دیگران [مشخصا مسئولین رده‌های اطلاعات و عملیات سپاه 11 قدر] را به من منتقل می‌کرد. گذاشتم تمام موارد را بگوید. گفتم: درست. قبول. ولی بگو خودشان بیایند با زبان خودشان بگویند. جلسه‌ [ای با حضور فرمانده نیروی زمینی ارتش و فرماندهان تابعه‌ی این نیرو] گذاشتیم. در جلسه، خطاب به حاج همت و دستیارانش گفتم: حرف‌تان را صریح بزنید. بحث هم البته هست. آن وقت اگر حرف‌‌هایتان معقول بود همان را عمل می‌کنیم. حاج همت تقریبا غیرتی شده بود. جوش هم آورده بود. با این که حرفش را کاملا قبول داشتم، ولی برخوردش با مانور طراحی شده توسط ارتش با عنوان «آتش به جای خون» برخورد شکننده‌یی بود. شرایط ارتش و سپاه خیلی خاص بود و او [هم، در آن جلسه‌ی مشترک ارتش و سپاه، بی‌پرده‌پوشی] تمام حرف‌های دلش را زده بود. حرف‌هایش؛ خب نیش هم داشت. چون احتمال می‌دادم انعکاس این صحبت‌های همت مسئله‌ساز بشود، به او گفتم: حاجی! گفت: بله؟ گفتم: دوست ندارم این را بگویم، اما می‌گویم. گفت: بگوشم. گفتم: باید چهل و هشت ساعت همین جا بمانی و تکان هم نخوری. نگاهم کرد و گفت: یعنی زندان دیگر؟ گفتم: هر طور دوست داری فکر کن. گفت: به چه جرمی؟ گفتم:جرمش را من معلوم می‌کنم. گفت:حرف‌هایی که گفتم حق نبود؟ گفتم: این که بود یا نبود، برخوردت[در این جلسه با ارتش] اصلا خوب نبود. البته استدلالش منطقی بود. شاید خیلی‌ها هم به او حق می‌دادند. ولی آن نحوه برخوردش را، به مصلحت نمی‌دانستم. وقتی توقیف‌اش در قرارگاه را به او ابلاغ کردم، هیچ به روی خودش نیاورد. فکر کنم رفت توی یکی از سنگرهای قرارگاه، مشغول نماز و دعا شد. بعد هم که مدت توقیف‌اش به‌آخر رسید و از قرارگاه رفت، کوچک‌ترین نشانه‌یی یا حرفی یا حکایتی از آن برخوردم با او را، نه شنیدم، نه دیدم. چند بار حتی امتحانش کردم که ببینم از من ناراحت‌ست یا نه؛‌دیدم نه.» حقیقت مطلب این بود که غیر از همت، برخی دیگر از فرماندهان نیز دیدگاهشان این بود که اگر «استراتژی مبتنی بر نیروی انسانی»، جای خود را به «استراتژی مبتنی بر تجهیزات و ابزار» بدهد، این به مثابه رویکرد مجدد، به همان دیدگاه شکست خورده در مقطع اول جنگ است. یعنی دوران انجام عملیات ناموفق کلاسیک طی پاییز و زمستان1359. ولی این فرماندهان ترجیح دادند تا در جلسه سکوت کنند. بر اساس طرح مانور «آتش به جای خون»، بایستی تمام آتش‌ها، از جمله تیربارها، سلاح‌های سنگین،‌ توپ‌های 23 میلی‌متری و تفنگ‌های 57 میلی‌متری، ‌یتر مستقیم تانک، تفنگ‌های 106 در دو سه نقطه از خط دشمن، به گونه‌ای تنظیم و متمرکز شوند که در وهله‌ی اول، تمام کمین‌های دشمن را منهدم کنند و سپس، ‌آتش روی خط اجرا شود، تا نیروهای مستقر در خط اول دشمن،‌کمترین تحرکی از خود نشان ندهند. در پناه این آتش سنگین، نیروهای تخریب خودی، میادین مین را باز می‌کنند و با رسیدن نیروهای تک ور به خط اول، باید آتش پر حجم توپخانه روی آن نقطه اجرا شود، تا خط‌های بعدی دشمن نیز، قدرت واکنش نداشته باشند. پس از آن که با این تدابیر، راه‌کار باز شد، رخنه‌ی به دست آمده، به جناحین و عمق مواضع دشمن گسترش داده شود و نیروها به سوی اهداف عمقی عملیات پیشروی کنند. این رویکرد جدید، در شرایطی بود که همواره جبهه‌ی خودی با کمبود مهمات توپخانه روبه‌رو بود و دشمن حداقل ده برابر، به لحاظ آتش‌ پشتیبانی نسبت به ایران، دارای برتری بود. از این نظر، تفوق آتش سلاح سنگین خودی به آتش دشمن، یک امر ناشدنی به نظر می‌رسید. پشتوانه‌ی نظری این طرح، تجربیات جنگ جهانی اول و دوم بود، ولی چند و چون اجرایی کردن این ایده‌ی آکادمیک نظامی به طور کامل روشن نبود. برای تمرین چنین مانوری که سابقه‌ی قبلی نداشت، زمین مشابهی انتخاب شد و برابر طرح مورد نظر، مانور آزمایشی صورت گرفت و در آن، از مهمات جنگی نیز استفاده شد، که تلفاتی نیز به همراه داشت. در چارچوب مانور «آتش به جای خون»، اقدام دیگری که نیروهای پیاده موظف به انجام آن می‌شدند، ایجاد سر و صدا به جای رعایت حداکثر سکوت بود! یعنی نیروهای بسیجی که در عملیات قبلی با رعایت سکوت، درگیر شده و به گشودن معابر می‌پرداختند، این بار می‌بایست با ایجاد سر و صدا، بخش تکمیلی اجرای آتش را عملی می‌ساختند تا نیروهای پیاده مستقر در خط دشمن دچار رعب و وحشت شوند. هم‌چنین درباره‌ی نحوه‌ی اجرای مانور و دست‌یابی به هدف‌های مورد نظر بحث‌هایی صورت گرفت و سرانجام، تقسیم‌بندی و تعیین خط حد بین دو قرارگاه عملیاتی کربلا و نجف انجام شد. از پاسگاه زُبِیدات تا شیار بَجلیِه به قرارگاه عملیاتی کربلا و از شیار بَجلیِه تا پیچ انگیزه (یا نهر دویرج) به قرارگاه عملیاتی نجف واگذار شد. در واقع، شیار بجلیه، خط حد دو قرارگاه بود. مانور عملیات، باید طی دو مرحله انجام می‌گرفت: مرحله‌ نخست، تصرف ارتفاعات سرکوب و استقرار روی آنها و مرحله دوم اشغال جبل فوقی بود. با انجام این مراحل، دشمن به طور کامل از روی ارتفاعات، به دشت عقب‌نشینی می‌کرد. زمان عملیات، شب بیست و یکم فروردین انتخاب شد که در آن شب نور ماه وجود نداشت و تاریکی کامل بر صحنه، آوردگاه حاکم بود. سازمان رزم برای انجام عملیات، به این شرح در نظر گرفته شد: الف) قرارگاه عملیاتی کربلا، متشکل از پنج قرارگاه فرعی: کربلای 1: شامل لشکر 41 ثارالله (ع) از سپاه و تیپ 1 لشکر 21 پیاده حمزه (ع) از ارتش؛ کربلای 2: شامل لشکر 7 ولی‌عصر (عج) از سپاه و تیپ 2 لشکر 21 پیاده حمزه (ع) از ارتش؛ کربلای 3: شامل تیپ 33 المهدی (عج) از سپاه و تیپ 3 از لشکر 21 پیاده حمزه (ع) از ارتش؛ کربلای 4: شامل لشکر 14 امام حسین (ع) از سپاه و تیپ 2 لشکر 77 پیاده خراسان از ارتش؛ کربلای 5: شامل لشکر 8 نجف و لشکر 19 فجر از سپاه (قرارگاه مستقل سپاه). ب) قرارگاه عملیاتی نجف، متشکل از چهار قرارگاه فرعی: نجف 1: شامل لشکر 31 عاشورا از سپاه و تیپ 55 هوابرد از ارتش؛ نجف 2: شامل لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص) از سپاه و تیپ مستقل 84 پیاده خرم‌آباد از ارتش؛ نجف 3: شامل لشکر 5 نصر از سپاه و تیپ 58 تکاور ذوالفقار از ارتش، به عنوان احتیاط قرارگاه؛ نجف 4: شامل تیپ مستقل 10 سیدالشهدا (ع) از سپاه و تیپ 37 زرهی شیراز از ارتش. در میان جوی آکنده از تردید و عدم اجماع نظر بین فرماندهان سپاه و ارتش، عملیات والفجریک در شامگاه 21 فروردین 1362 آغاز شد. همان گونه که پیش‌بینی می‌شد، موانع انبوه سپاه چهارم نیروی زمینی دشمن و حضور وسیع یگان‌های کماندویی و مکانیزه‌ی عراق در منطقه، دست‌یابی به اهداف را دشوار ساخته بود اما رزمندگان، این بار نیز با تمام قدرت به دشمن حمله کردند. طی این عملیات که به مدت یک هفته، از 21 تا 28 فروردین 1362 در حد فاصل جبل حمرین تا پیچ انگیزه و در میان شیارها و کانال‌های غیر قابل نفوذ شمال فکّه ادامه داشت، نیروهای ایرانی توانستند ضربات سختی را به لشکر 1 مکانیزه و 8 تیپ پیاده سپاه چهارم دشمن بعثی وارد نمایند. ضمن اینکه شمار قابل توجهی از رزمندگان بسیجی و کادرهای زبده‌ی عملیاتی لشکر 27 همچون رضا چراغی، که در این عملیات مسئولیت فرماندهی لشکر 27 را به عهده داشت و همچنین رضا گودینی فرمانده گردان حنین، مختار سلیمانی فرمانده گردان میثم تمّار، حجت‌الله نیکچه فراهانی فرمانده گردان انصارالرسول، بهرام تندسته فرمانده گردان عمار یاسر و ... نیز در این مصاف هولناک به شهادت رسیدند و غم سنگینی بر دل همت نشاندند. صادق آهنگران مداح خوش الحان جبهه‌های نبرد از حال و روز همت پس از عملیات والفجر 1 می‌گوید: «... [شهید]، حاج ابراهیم همت فرمانده لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص) یکی از فرماندهان بسیار پرانرژی، مؤمن و متعهد، پرکار و در عین حال دل‌نازک بود. حاج همت به حدی احساساتی بود، که بعضی مواقع با خودم می‌گفتم ایشان با این روحیه عاطفی، چطور می‌تواند نیروهایش را کنترل کند. این خصوصیات حاج همت را دوست داشتنی کرده بود. در عملیات والفجر1 به دلیل لو رفتن عملیات در فکه‌ شمالی تعداد قابل توجهی شهید و اسیر دادیم. پس از آن فضای حفاظتی جبهه تشدید شد و از آن به بعد فرماندهان به شدت موارد حفاظتی را رعایت می‌کردند تا ماجرای والفجر مقدماتی و والفجر1، تکرار نشود. مثلاً اکثر نشانه‌هایی که در جبهه سر سه راهی‌ها و گلوگاه‌ها بود، برداشتند و صرفاً با تابلوهای خیلی کوچک مشخص کردند که مثلاً مقر فلان تیپ و لشکر کجاست. بعد از آن عملیات مسئول تبلیغات لشکر 27 از من خواست به همراه حاج همت به دهکده‌ی حضرت رسول (ص) در چنانه - محل استقرار نیروهای لشکر 27-، بروم و برنامه‌ای در آنجا اجرا کنم. همراه با حاج همت، دو نفری سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم. شب بود و اتفاقاً به خاطر این که بیشتر تابلوهای راهنما را برداشته بودند، راه را گم کردیم. بعد از حدود نیم ساعتی راه اصلی را پیدا کردیم. در این فاصله، صحبت‌های زیادی بین من و حاج همت رد و بدل شد. او خاطره‌ای برایم نقل کرد، که هم خاطره و هم آن حالات خودش، هیچگاه از ذهنم بیرون نمی‌رود. حاج همت تعریف کرد: «چند شب پیش، بچه‌های لشکر اومدن برام مطلبی رو نقل کردند که خیلی تکونم داد. ظاهراً یکی از بچه‌های لشکر، که شانزده سال بیشتر ندارد، هر شب بیرون می‌رفته و از چادر دور می‌شده اینها خیال می‌کردن اون برای این که ریا نشه خودش رو از چشم همه دور می‌کنه و مثل بقیه به نماز شب مشغول می‌شه. یه شب نقشه می‌کشن که دنبالش برن و ببین کجا می‌ره و چرا اون قدر دور می‌شه. وقتی دنبالش می‌رن، متوجه می‌شن، اون می‌ره پشت یکی از تپه‌ها و توی قبری که خودش، با زحمت کنده و آماده کرده، خوابیده و اون‌جا با خدا راز و نیاز می‌کنه. بچه‌ها می‌گفتن داخل قبر یه قسمت از دعای ابوحمزه‌ی ثمالی رو می‌خونده و وقتی به این قسمت دعا که می‌گه: «[color=#008000][b]ابکی لظلمت قبری[/b][/color]» می‌رسیده، ضجه می‌زده و ناله می‌کرده، طوری که اونایی که دنبالش رفته بودن هم اشکشون در اومده». هنگام نقل این خاطره حاج همت چند بار بغض‌اش گرفت و گریه صحبت‌هایش را قطع کرد. بعد در حالی که اشک‌هایش را پاک می‌کرد، ادامه داد: «من نمی‌دونم، آخه یک بچه‌ شونزده‌ ساله مگه چقدر گناه داره، که این طور به درگاه خدا ناله می‌زنه». چهره گریان و حالت عاطفی و معنوی او در آن شب، هیچگاه از خاطرم نمی‌رود». [url="http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920501000469"]منبع[/url]
  23. [b]صدام از حاضران خواست از قهرمانیهای خود سخن بگویند که هر یک، از قهرمانیهای دروغین و جعلی سخن ساز کردند. صدام هم می‌شنید و تو گویی که فرمانده استراتژیک باشد، به بررسی می ‌پرداخت.[/b] [center][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/13920430000054_PhotoA5B15D.jpg[/IMG][/center] [b]به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس، [/b]صدام اگرچه خود را فردی با ابهت می‌دانست و توانسته بود با درنده خویی در میان افسرانش ترس و واهمه ایجاد کند؛ اما همین غرور کاذب او باعث می شد گاهی مورد فریب نیروهای خود قرار گیرد. روایت سروان عراقی، فهمی الربیعی در ادامه می‌آید: [center][b]***[/b][/center] نمی‌دانم چرا اسم من در سیاهه دریافت‌کنندگان مدال شجاعت قرار گرفت؛ چرا که ارتفاعات سید‌صادق در دست رزمندگان اسلام بود و حتی ارتفاعاتی که در اختیار ما بود، به برکت عملیات پیشنهادی فرمانده هنگ، در اختیار نیروهای ایرانی قرار داشت. آیا در حضور ریاست جمهوری چه پرسیده خواهد شد؟ و به او چه گفته و می‌گویند. اگر بگوید: کجاست قهرمانی‌های‌تان؟ البته افسران عراقی با مهارت فراوان در برابر بهای ارزشمند اتومبیل و منزل، خوب بلدند از پس بافتن دروغ برآیند. محافظان از هر سمت و سو، قصر ریاست‌جمهوری را احاطه کرده بودند، همچنین خدمه ... و دخترانی که نیمی از بدنشان عریان بود. ستونی از افسران و سربازان که من نیز با آنان بودم، از اتاقی به اتاق دیگری رانده می‌‌شدیم و ما را کاملاً تفتیش کردند. چقدر احساس حقارت کردم و به خودم گفتم: « اگر رئیس‌جمهور به مردانش اعتماد ندارد، پس چرا آنها را به جبهه می‌فرستد؟!» سرانجام تعدادی از مردان عشایر، زبان به اعتراض گشودند و سرهنگ ستاد فلاح الشمری، فرمانده تیپ 805 در مخالفت با این خودسری با صدای بلند به فریاد آمد که «کافی است! من مرد شریفی هستم و عمرم را در راه خدمت به رئیس‌جمهور و کشور گذرانده‌ام». سرهنگ دوم، حسین کامل، فرمانده محافظان صدام جلو آمد و با گرفتن سبیل او گفت: «نگاه کن هی! تو در قصر ریاست‌جمهوری هستی. اینجا مهمان‌خانه آل شمر نیست، مسخره!» سرهنگ ساکت شد و اهانت‌ها و سیلی‌ها را تحمل کرد و آرام آرام به حرف آمده، با توسل به نزدیکترین دلایل به دست و پا افتاد که «ببخشید، استاد حسین! من قصد اهانت نداشتم؛ اما دیدم این سربازان دست به کارهای خودسرانه شخصی زده‌اند» به او گفت: «این سربازها، بهتر از تو و اینها هستند... اینها معدن عراق‌اند.. اینها بزرگان عراق هستند؛ از قبیله تکریت که سرچشمه خیر برای همه عراقی‌ها است». سرهنگ سکوت کرد؛ برای لحظاتی، سکوت چنان در داخل قصر سایه انداخت که اگر زنبوری در آنجا لانه داشت، می‌توانستی صدایش را بشنوی؛ ابتدای ستون، سرکج کرده و چیزی نمانده بود که ضربان قلب از کار بایستد. سرهنگ نمی‌دانست چه بگوید. من بیشتر از او ادب شده بودم! من که گویی در مجلس جشنی و در برابر مردم قرار گرفته‌ام، دچار ضعف و سستی شدم؛ حسین کامل گاه و بی‌گاه به ما نظر می‌انداخت و در جست‌وجوی چشم‌ها و زمزمه‌ها بود. من آنجا نذر زیادی به درگاه خداوند کردم که مرا از این دردسر نجات بدهد. انواع و اقسام لوستر و چراغ و بوی عطر، قصر ریاست‌جمهوری را در برگرفته بود و هرازگاهی محافظان و افراد دیگر در رفت و آمد بودند و کسی نمی‌دانست چرا. یک ساعت تمام این منظره ترسناک را تحمل کردیم تا اینکه از دور صدایی آمد: «عکاسان، محافظان، نمایندگان رسانه‌های تبلیغاتی، آماده باشید! رئیس‌جمهور، نزدیک سالن ما هستند». حرکت سریعی در داخل قصر شروع شد و محافظان به طرز توهین‌آمیزی بر سر گروه‌های خدمه ریختند؛ انگار آنها برای شنیدن مژده آمدن رئیس‌جمهور غریبه بودند؛ با ورود رئیس‌جمهور، همه حتی سربازان محافظ شروع کردند به دست زدن مرتب و خود رئیس‌جمهور نیز همین کار را انجام داد؛ سپس دستش را به حرکت در آورده، لبخندی مصنوعی که از چهره‌اش جدا نمی‌شد، بر لبش نشاند. من برای اولین بار بود که رئیس‌جمهور را از نزدیک می‌دیدم؛ چهره‌اش گندمگون بود و به سیاهی می‌زد و مقداری پودر بر صورتش مالیده بود. در حالی که می‌خندید، از مقابل ما رد شد. گویی عکسی بود که برای همین هدف به وجود آمده بود! در پایان مسیرش، مبلی قرار داشت که هزاران بار قبل از جلوس رئیس جمهور تفتیش شده و به شدت از آن مراقبت به عمل آمده بود. در هنگام نشستن گفت: «خوش آمدید قهرمانان! خوش‌آمدید آقایان!». نزدیک بود بزنم زیر خنده؛ به خصوص اینکه من در این مسایل نمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم. آن گاه اضافه کرد: «خوش آمدید قهرمانان! ما را در برابر دنیا رو سفید کردید! زهر تلخی را به آن فارس‌های مجوس چشاندید. خداوند، قهرمانان را زنده بدارد». او در مقابل چهره‌های خشک شده صحبت می‌کرد. تعدادی از آن جمع، بیش از حد کودن تشریف داشتند. یکی از آنها با بلند کردن دستش قصد داشت فریاد بزند که از پشت سر، پس گردنی محکمی خورد. آنها فکر می‌کردند که او چیزی در دست دارد و بلافاصله به تفتیش آن شخص پرداختند. او با صدای بلند گفت: «قربان! ما فدای شما؛ ما فدای کشور!». بعد از زدن سیلی دیگری، به او تذکر دادند: «صحبت نکن! حرف رئیس‌جمهور را قطع نکن!». رئیس‌جمهور افزود: «من عملیات شما را با همه شور و حرارتش از فاصله بسیار نزدیک دنبالم کردم و شهامت و غرور عراقی را و اینکه چگونه با دشمنش به نبرد می‌پردازد دیدم. خداوند، حافظ شما باشد. کوتاهی نکردید. شما شایسته این زندگی هستید. نسل‌هایی شما را به یکدیگر یادآوری می‌کنند. مانند این قهرمانی‌ها در تاریخ بشر خوانده و ثبت نشده است!». بعد از آن صدام به خصوصیات درگیری پرداخت: «ما در سید صادق و پنجوین دیدیم که چگونه رزمنده عراقی در برابر شرایط طبیعی و دشمن، با یک شمشیر جنگید و در عین حال، تلاش و اراده‌اش نیز همراه بود». او در ادامه اضافه کرد: «من شخصاً از ابتکار عمل شخصی فرماندهان‌مان در درگیری که از جمله آنها می‌توانم به اعدام اسرای ایرانی اشاره کنم، راضی هستم. من شخصاً این روش را تشویق می‌کنم؛ برای اینکه اگر ما به اعدام اسرای ایرانی مبادرت بورزیم و این خبر در بین رده‌های ارتش ایران پخش شود، آنها شکست خورده، از معرکه می‌گریزند و در صورت آمدن به جبهه، از نظر روانی شکست خورده هستند. من به کارگیری این سلاح، سلاح شکست روانی، را می‌ستایم و جنگ روانی، بهترین سلاحی است که می‌توان آن را در برخورد با ارتش ایران به کار برد». او سپس ادامه داد: «من از سلاح هوایی، بمباران غیرنظامی‌ها و خسارت‌هایی که به کارخانه‌ها و مؤسسات وارد می‌گردد و همچنین از برادران واحد موشک و روش آنها در گلوله‌باران ارتش و مواضع عقبه راضی هستم». بعد، صدام از حاضران خواست از قهرمانی‌های خود سخن بگویند که هر یک، از قهرمانی‌های دروغین و جعلی سخن ساز کردند. صدام هم می‌شنید و تو گویی که فرمانده استراتژیک باشد، به بررسی می‌پرداخت و گمان غالب این است که او یقینا می‌دانست که قهرمانان دلاورش از حوادث جعلی سخن می‌گویند. دلیل آن هم حضور ماهر عبدالرشید، عدنان خیر‌الله و عبدالجبار شنشل در آن جلسه است. ماهر عبدالرشید، به عنوان فرمانده تیپ ششم زرهی که در آن نبرد شرکت کرده بود، در همان جلسه گفت: «ما با یک ارتش نجنگیدیم؛ ما در برابر یک حالت استثنایی قرار داشتیم. این ارتش، نه از مرگ می‌ترسد، نه از گلوله.» صدام، سخنرانی‌اش را با این جملات به پایان برد: «ان‌ شاء‌الله به واحدهای‌تان برگردید و هوشیار باشید. آنچه مهم است که باید در درجه اولویت قرار بدهید، این است که از عراق دفاع کنید. همه چیز را کنار بگذارید. به هیچ چیز دیگر فکر نکنید. الان شایسته است که هر طرحی دارید، عقب بیندازید. اولین طرح باید دفاع از عراق و شرافت عراق باشد. ان‌شاء‌الله اتومبیل‌ها و هدیه‌ها را می‌گیرند و در خانه می‌گذارید و بعد سلاح به جبهه می‌برید. امروز، اتومبیل، ثروت، فرزندان و همسر بی‌فایده است؛ امروز فقط عراق مطرح است و دفاع از آن. سلام ما را به برادرانم که آنها را زیارت نکردیم و به همسرانتان برسانید». بلند شد و هم زمان، صدای دست زدن بلندی به هوا خاست؛ برادران نیز که بر سینه‌شان مدال قرار داشت، با رئیس‌ جمهور به پاخاسته، از قصر خارج شدیم؛ در حالی که من غرق در حیرت بودم، به خود گفتم: «آیا واقعاً صدام نمی‌داند که نیروهای اسلامی، مناطق سید‌صادق و پنجوین را آزاد کرده‌اند؟ و آیا برای صدام روشن است که قصه‌هایی که افسران و سربازان حکایت کردند، دروغ است؟» هنگامی که با اتومبیل به طرف کاظمیه در حرکت بودیم، این دو سؤال را برای یکی از افسران مطرح کردم. او در جوابم گفت: «صدام می‌داند اما می‌خواهد افکار عمومی را تحریف کند. او به هیچ چیز اهمیت نمی‌دهد؛ غیر از اینکه روزنامه‌ها بنویسند، او پیروز است؛ به خصوص اینکه روزنامه‌ها زبان حال عراق هستند و ثروت فراوانی در اختیار آنها قرار می‌گیرد. صدام می‌داند که ما شکست خورده‌ایم؛ اما می‌خواهد شکست را در محدوده‌ای که در آنجا اتفاق افتاده، نگه دارد تا فقط دست‌اندرکاران آن را لمس کنند؛ ولی «ملت» و «افکار عمومی غرب» هرگز!». هنگامی که اتومبیل به منطقه کاظمیه رسید، به زیارت بارگاه امام کاظم(ع) رفتم و نذر کردم که مرا از تنگنای جنگ و تبعات آن نجات دهد. [url="http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920426001026"]منبع[/url]
  24. mohammadarea51

    دست انداختن افسر سیاسی عراق

    [center] [img]http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/03/01/13920301000228_PhotoA.jpg[/img][/center] [b]به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)،[/b] شجاعت اسرای عزیزمان در زندان‌های مخوف رژیم بعث عراق آنچنان بود که افسران حزب را به مخاطره می‌انداخت و در برابر سئوالات آنها؛ پاسخ‌های گمراه کننده می‌دادند. مطلب زیر یکی از این خاطرات است. [center][b]***[/b][/center] من در تاریخ 2/7 / 59 به اسارت دشمن در آمدم و پس از طی مراحل سختی که از خط تا عقبه دشمن وجود داشت، ما را به سالنی در بغداد بردند. همان موقعی که از ماشین پیاده شدم، چون هیکلم درشت بود و کمی هم ریش داشتم؛ یقه‌ام را گرفتند و گفتند: «حرس خمینی!» و با چند نفر دیگر از دوستان، سوار ماشین استخبارات کردند و چشم‌ها و دستهایمان را بستند و مرتب ما را دور دادند. نمی‌دانم چگونه بود که یکدفعه سرد می‌شد و ما می‌لرزیدیم و یکدفعه همچنان گرم می‌شد که عرق می‌ریختیم. سه چهار ساعت به این صورت ما را اذیت نمودند و باز جلوی همان سوله پیاده‌مان کردند و به درون سوله انداختند‌مان. سوله بسیار کثیف و پر از نجاست بود و ما دو روز در آنجا بودیم تا اینکه ما را در آوردند و به محوطه پادگان بغداد بردند. آنها فکر می‌کردند هر کس هیکلش درشت‌تر باشد، اطلاعات و سیاست او بیشتر است و برای همین خبرنگارها به سراغ او می‌آمدند. به هر حال در آن محوطه بچه‌ها را نشاندند و در حضور خبرنگاران «از جلونظام» و «خبردار» دادند. بچه‌ها همین طور نشسته بودند و نگاه می‌کردند. عراقی‌ها باز هم از جلونظام دادند ولی کسی حرکت نکرد. این مسئله چند بار تکرار شد تا اینکه یکی از بچه‌های خودمان که استوار یکم بود، بلند‌گو را از عراقی گرفت و رو به بچه‌ها گفت: ـ بچه‌ها! ما ایرانی هستیم، ما لباسمان کفنمان است. اگر اینجا می‌خواهند ما را بکشند افتخارمان است، و اگر زنده بمانیم که باز هم سربلندیم. پس بیائید آن نظم و اخلاق و معرفت ایرانی را به اینها نشان بدهیم. یک فرمان که من می‌‌دهم، مثل قبل در ایران، مرتب بشوید!... بعد با صدایی رسا گفت: «به جای خود!» برادران همه ایستادند. حدود دو هزار نفر بودیم. ـ از جلو ... نظام!! همه‌مان نظام گرفتیم. عراقی‌ها شاخ در آورده بودند. ـ خبر ... دار!! خبرنگاران شروع به فیلمبرداری کردند. بعد یک عراقی آمد و سخنرانی کرد و بعد از آن هم شروع به مصاحبه با بچه‌ها کردند. بعد از آن برنامه‌ها، «حیوان‌تور‌»‌ها را آوردند. (بچه‌ها به قطارها و ماشین‌هایی که اسرا را حمل می‌کرد، حیوان‌تور می‌گفتند، از بس که افتضاح بود). خلاصه سوار شدیم و ما را به طرف رمادیه حرکت دادند. چادر روی ماشین‌ها بود و هوا وارد نمی‌شد و گرما اذیتمان می‌کرد، به طوری که قابل تحمل نبود. گفتیم چه کار کنیم. بالاخره تصمیم گرفتیم چادر روی سقف ماشین را باز کنیم. به وسیله یک تکه چوب، چادر سقف ماشین را پاره کردیم و باد توی ماشین آمد و هوا خوب شد. اردوگاه رمادیه اولین اردوگاه عراق بود. ما را در سالن‌های آنجا راه دادند. بچه‌ها از تشنگی و گرسنگی ضعف کرده و کف سالن افتاده بودند و مرتب می‌گفتند: آب، آب. تا فردا صبح همین طور مانده بودیم. من خودم دیگر توان حرف زدن نداشتم. بچه‌ها به سرشان زد که در را بشکنند و شروع کردند به در زدن و فریاد که: «داریم از تشنگی می‌میریم!...» با سرو صدایی که راه افتاد، سربازها آمدند و بچه‌ها تقاضای آب کردند. بعد یکی از سربازان که شیعه بود، رفت و یک تنگ آب آورد. آب گرم بود ولی باز هم در آن شرایط، نعمتی بود. به بچه‌ها آب داد تا کمی جان گرفتند. دو سه ساعت بعد آمدند و ده نفر ده نفر بچه‌ها را برای دستشویی رفتن، بیرون بردند. تا قوزک پا در کثافت فرو می‌رفتیم و راهی دیگر نبود... . حدود بیست یا بیست و پنج روز بعد افراد صلیب سرخ آمدند. بچه‌ها فقط این را می‌دانستند که صلیب سرخ یک هیئت بین‌المللی است. برای همین با ورود آنها، بچه‌ها بیرون ریختند و شروع به دادن شعار کردند: «الله اکبر، خمینی رهبر... ما همه سرباز توئیم خمینی و ...» سربازان عراقی با مشاهده این وضع، افراد صلیب را به مقر خودشان فرستادند و با دسته بیل و تفنگ و کابل و هر چه که داشتند به طرف بچه‌ها حمله آوردند و شروع به زدن کردند. سپس همه را به آسایشگاه فرستادند و درها را بستند. بعد هم فرمانده‌شان آمد و کلی فحش داد و مقصود مأموران صلیب سرخ را از آمدن گفت. چند ساعت بعد صلیب همه را در محوطه جمع کرد و برای بچه‌ها کارت هویت صادر کردند و برگه دادند برای نامه نوشتن و ... کار صلیب بدین نحو شروع شد. آنها هر ماه یک بار و بعد هر دو ماه یک بار می‌آمدند و می‌رفتند. با فشار عراقی‌ها بچه‌ها مجبور شدند خودشان به اردوگاه برسند و همه جا را درست و تعمیر کنند تا مرتب شود. پس از آن، حزب بعث افسری را به اردوگاه فرستاد که به اصطلاح به کار توجیه سیاسی بپردازد و مثلا اسرا را شستشوی مغزی دهد. او وقتی می‌آمد و می‌پرسید: «شنو احتیاجات؟» ( چه احتیاجی دارید؟) بچه‌ها شروع می‌کردند و او را سر کار می‌گذاشتند. مثلا یکی می‌گفت: ـ سیدی! ما آفتابه نداریم. او می‌گفت: بابا من سیاسی هستم، سؤالات سیاسی از من بپرسید! باز یکی دیگر می‌گفت: سیدی! کش بند شلوارمان بریده است، کش می‌خواهیم. آن افسر باز می‌گفت: بابا جان سؤال سیاسی بکنید! بگویید صدام حسین چکار می‌کند، ایران در چه وضعی است. من آمده‌ام سؤالات سیاسی شما را پاسخ بدهم! و باز هم بچه‌ها او را سرکار می‌گذاشتند تا اینکه ناراحت می‌شد و می‌گفت: «شما ایرانی‌ها هیچی متوجه نیستید!» و بعد با سربازهایش می‌رفتند. با رفتن او، برادرانی که واردتر از بقیه بودند می‌گفتند که این شخص می‌خواهد شناسایی کند، مواظب باشید حرفی نزنید! حتی اگر فحش بدهد. یکی از مسئولین اردوگاه به نام «عزالدین» ( که خدا لعنتش کند) بسیار با بچه‌های حزب اللهی دشمن بود و آزار می‌داد. او با بعضی از بچه‌ها به ویژه کردهایی که سواد نداشتند، صحبت می‌کرد و از ایران بد می‌گفت و از عراق تعریف می‌کرد و به خیال خودش ذهن آنها را در جهت ایده‌های خودش متوجه می‌نمود. پس از چندی روی این اطمینان که تلقینات و صحبتهایش زمینه را مهیا کرده است، به بالا گزارش داده بود تا وزیر فرهنگ عراق بیاید و به شکلی وسیع‌تر و عمیق‌تر، بچه‌ها را به جانب رژیم عراق متمایل کند. یک روز دیدیم که محلی درست کردند و بند و بساطی چیدند و دژبان گذاشتند و گفتند: «از طرف صدام حسین، یک نفر قرار است بیاید و برای شما صحبت کند.» قبل از این، بچه‌های آگاه بر روی دیگر برادران کار کرده بودند و ماهیت رفتار و ترفندهای عراقی ها به خصوص عزالدین را برای آنها روشن کرده و توصیه‌ها و روش‌های خنثی کردن تبلیغات آنان را برای بچه‌ها توضیح داده بودند. برادران دیگر آماده بودند و می‌دانستند در هر شرایطی چگونه رفتار کنند یا چه بگویند. عز‌الدین به قصد خوش خدمتی و به هدف درجه گرفتن به عنوان اینکه من این اسرا را شستشوی مغزی داده‌ام و حالا مثلا برای صدام حسین دست می‌زنند و فلان می‌کنند و ...، محیط را آماده کرد تا اینکه آیا وزیر با غرور و تکبر بسیار آمد و شروع به صحبت کرد. همین که اسم امام را آورد و خواست انتقاد و ایرادی را متوجه ایشان سازد؛ یکدفعه همه بچه‌ها با سازماندهی که از قبل داشتند، سه بار صلوات فرستادند. طرف فکر کرد اشتباه شنیده است. باز جمله خود را تکرار کرد و وقتی اسم امام آمد، دوباره بچه‌ها صلوات فرستادند و آخرش الله اکبر گفتند. وزیر عراقی شوکه شده بود. هر چه اسم امام را آورد، صدای صلوات بچه‌ها بلند شد. یکدفعه او گفت: ـ شنو؟ شنو خمینی، الله اکبر؟ خمینی رهبر؟ شنو، شنو؟ با گفتن خمینی، باز همه صلوات فرستادند. آقای وزیر فرهنگ عراق آتش گرفته بود. رو کرد به آن افسر و چیزی گفت و با عصبانیت اردوگاه را ترک کرد... ولی عراقی‌ها پس از این جریان ضمن اینکه اردوگاه ما را اردوگاه «مشاغبین» ( یعنی افراد ضد و خرابکار و گردن کلفت) نامیدند، به شکنجه و ناقص کردن اسرا پرداختند و محدودیت‌های بی‌شماری را برای ما به وجود آوردند. وقتی هم که به مأموران صلیب در این مورد شکایت کردیم، گفتند:«عراقی‌ها می‌گویند شما در قلب مملکت ما یک حکومت تشکیل داده‌اید و بهتر از این نمی‌شود با شما رفتار کرد!!»... [b]آزاده: حمید چرب گو[/b] [url="http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920426000244"]منبع[/url]
  25. به گزارش وبلاگستان مشرق، [url="http://davodabadi.persianblog.ir/"][color=#FF0000][b]حمید داودآبادی[/b][/color][/url] در وبلاگش از شهید مصطفی چمران سخن گفت و تصاویر کمتر دیده شده‌ای را از وی به نمایش گذاشت: [color=#FF0000][b]خاطره اول: بهمن 1358[/b][/color] عصر روز جمعه، چریک‌های فدایی در دانشگاه تهران مراسم داشتند. محل تجمع آنها در قسمت بالایی دانشگاه، طرف در شرقی روبه‌روی خیابان طالقانی بود. گروه های چپی از جمله "سازمان کومه له"، حزب دمکرات"، و "چریک های فدایی" که در کردستان به بهانه خودمختاری و در اصل به نیابت از رژیم بعث عراق می جنگیدند و به وحشیانه ترین وضع ممکن سربازان، پاسداران و پیشمرگان مسلمان را قتل عام می کردند، از دکتر "مصطفی چمران" کینه شدیدی داشتند. در اکثر تظاهرات و مراسم شان علیه دکتر چمران شعارهای تندی می‌دادند. آنها چمران را عامل قتل عام فلسطینی‌های آواره در اردوگاه "تل‌زَعتَر" بیروتِ لبنان می‌دانستند. درحالی ‌که آن فاجعه، توسط نیروهای فالانژیست مسیحی لبنان انجام شده بود. آنها می‌گفتند: [b]- چمران آمریکایی ... جلاد تل‌زعتر ... جلاد خلق کُرد است[/b] [center][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/4/28/370576_711.jpg[/img][/center] [center][color=#FF0000][b]چریکهای فدایی در کردستان رویاروی خلق[/b][/color][/center] [center][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/4/28/370577_290.jpg[/img] [img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/4/28/370590_155.jpg[/img][/center] [center][color=#FF0000][b]حمله به کاروان ارتش در خیابانهای سنندج توسط چریکهای فدایی[/b][/color][/center] [center][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/4/28/370578_340.jpg[/img][/center] [center][color=#FF0000][b]همه ضدانقلابیون علیه چمران - مجله تهران مصور مرداد ۱۳۵۸[/b][/color][/center] [center][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/4/28/370591_432.jpg[/img][/center] [center][color=#FF0000][b]شهید چمران پیشاپیش رزمندگان اسلام در نبرد با ضدانقلابیون[/b][/color][/center] [center][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/4/28/370580_373.jpg[/img][/center] [center][color=#FF0000][b]جنوب لبنان - شهید چمران در سنگر دفاع از اسلام و مسلمین[/b][/color][/center] [color=#FF0000][b]خاطره دوم: بهمن 1377[/b][/color] عازم لبنان بودم که یکی از دوستان گفت: - بد نیست یه سر بریم پیش حاج آقا ... هر چی باشه اون از قبل انقلاب لبنان بوده و با موقعیت اون جا به خوبی آشناست. درست می گفت، ولی کاملا نه! تعریف موضع گیری های او را علیه امام موسی صدر و شهید چمران زیاد شنیده بودم. خوش نداشتم بروم و با او بحثم شود. به اصرار دوستم، به اتاق حاج آقا (که جدیدا ملقب به دکتر شده و در تلویزیون تفسیر به رای تاریخ می کند. انگاری برای بچه های دبستانی قصه شب می گوید!) رفتیم و بالاجبار نشستیم پای صحبت هایش. از همان اول شروع کرد علیه شهید چمران حرف زدن. نه تنها لفظ شهید، که حتی عنوان مرحوم هم برایش به کار نمی برد. خیلی تند علیه او صحبت می کرد. وقتی علت این موضع تندش را پرسیدم، با شدت گفت: - چمران ضد امام خمینی بود. با تعجب پرسیدم: "جدا؟ واقعا شهید چمران ضد امام بود؟" - بله. چمران با امام مخالف بود. - آخه چطور؟ یعنی شما بر چه اساس این رو می گید؟ - خودم شاهد بودم که چمران عکس امام رو پاره کرد. - چی؟ چمران عکس امام رو پاره کرد؟ - بله پاره کرد. - ببخشید حاج آقا، عکس رو پاره کرد یا از دیوار برداشت؟ - چه فرقی می کنه. چه کند، چه پاره کرد. - خب پاره کردن عکس با برداشتن آن از دیوار، خیلی فرق داره. - نه چه فرقی می کنه؟ اون با امام مخالف بود و می گفت نباید عکس امام روی دیوار باشه. - یعنی چی که عکس امام نباید روی دیوار باشه؟ کی بود؟ کجا بود؟ - چند سال قبل از انقلاب. توی لبنان. توی همون مدرسه جبل عامل در شهر صور که با موسی صدر راه انداخته بودن. - خب قضیه چی بود؟ - چی می خواستی باشه؟ من یه پوستر بزرگ امام زدم به دیوار مدرسه صنعتی جبل عامل که چمران اون رو پاره کرد. - پاره کرد؟ - چه اصراری داری شما بر الفاظ. حالا کند، برداشت یا پاره کرد. نفس کار مهمه که گفت عکس امام رو این جا نزنید. همین ثابت می کنه که چمران ضد امام بوده. - خب برای این ادعاش چه دلیلی داشت؟ - یه دلیل بی خود. می گفت اگه عکس امام به دیوار این جا باشه، ساواک شاه نسبت به این جا حساس میشه و دیگه نمیشه کار کرد. - خب مگه اشتباه می گفت؟ - خب معلومه که اشتباه می گفت. برای همین عکس امام، کلی جوون توی زندان های شاه شکنجه شدن. اون وقت اون توی لبنان می ترسید یه عکس امام به دیوار باشه. متعجب و مبهوت از این استنباط مورخ که مثلا قرار است تاریخ مبارزات امام خمینی (ره) را برای نسل های آینده روایت کند، از اتاق بیرون آمدم. [b]چند سال بعد بر حسب اتفاق، میان کتاب های منتشر شده، چشمم به اسنادی از ساواک درباره امام موسی صدر و شهید چمران افتاد که حاکی از این بود که: "اخیرا تصاویری از خمینی بر دیوارهای مدرسه صنعتی جبل عامل که توسط موسی صدر و چمران اداره می شود نصب شده." دستور این بود که بر روی افراد مذکور دقت بیشتری شود و شدیدا زیر نظر گرفته شوند.[/b] [center][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/4/28/370581_850.jpg[/img][/center] [center][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/4/28/370582_872.jpg[/img][/center] [center][color=#FF0000][b]تصاویر منتشر نشده از پیکر شهید چمران[/b][/color][/center] [center][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/4/28/370583_609.jpg[/img][/center] [center][color=#FF0000][b]برادر بر بالین شهید چمران[/b][/color][/center] [center][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/4/28/370585_856.jpg[/img][/center] [center][color=#FF0000][b]غاده جابر همسر چمران به همراه فاطمه (دختر شهید نواب صفوی) بالای پیکر شهید چمران[/b][/color][/center] [center][color=#FF0000][b]یاد امام به خیر که در وصف شهید چمران فرمود:[/b][/color][/center] بِسْمِ ‏الله الرََّّحْمنِ الرََّّحیمِ انالله وانّاالیه راجعون شهادت انسان‌ساز سردار پرافتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالی و پیوستن به ملاء اعلی، دکتر مصطفی چمران را به پیشگاه ولی‌عصر ـ ارواحنا فداه - تسلیت و تبریک عرض می‌کنم. تسلیت از آن‌رو که ملت شهیدپرور ما سربازی را از دست داد که در جبهه‌های نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران، حماسه می‌آفرید و سرلوحه‌ مرام او اسلام عزیز و پیروزی حق بر باطل بود. او جنگجویی پرهیزکار و معلمی متعهد بود که کشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت. و تبریک از آن‌رو که اسلام بزرگ چنین فرزندانی تقدیم ملت‌ها و توده‌های مستضعف می‌کند و سردارانی همچون او در دامن تربیت خود پرورش می‌دهد. مگر چنین نیست که زندگی، عقیده و جهاد در راه آن است. چمران عزیز با عقیده‌ی پاک خالص غیر وابسته به دستجات و گروه‌های سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد را در راه آن از آغاز زندگی شروع و با آن ختم کرد. او در حیات با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید. هنر آن است که بی‌هیاهوهای سیاسی و خودنمایی‌های شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند، نه هوی و این هنر مردان خداست. او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش به خیر. اما، ما می‌توانیم چنین هنری داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند. من این ضایعه را به ملت شریف ایران و لبنان، بلکه به ملت‌های مسلمان و قوای مسلح و رزمندگان در راه حق و به خاندان این مجاهد عزیز تسلیت عرض می‌کنم و از خداوند تعالی رحمت برای او و صبر و اجر برای بازماندگان محترمش خواهانم. اول تیرماه شصت روح‌الله الموسوی الخمینی [url="http://www.mashreghnews.ir/fa/news/233487/%DA%86%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7%DB%8C%DB%8C-"]منبع[/url]