alen

Members
  • تعداد محتوا

    765
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    5

تمامی ارسال های alen

  1. مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها سردارپاسـدار «غلامعلي قلي زاده» ازرزمندگان دفاع مقدس ، درراه دفاع ازحرم عقیله بنےهاشم (س) به درجه رفيع شهادت نائل آمد. شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات
  2. مدافع حرم حاج حسن اکبری جانباز دفاع مقدس که از افراد پایگاه چمران،حوزه 345 حضرت امام جوادالائمه(ع) بود در پی آزاد سازی شهر حلب به فیض شهادت نائل شد و به یاران شهیدش پیوست. اين شهيد بزرگوار هدف مستقيم گلوله توپ قرار گرفت و به فيض شهادت رسيد. شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات
  3. مدافع حرم حاج احمد جلالی نسب  از پاسداران یگان امنیت امام علی(ع) سپاه قم   در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل گردید. اين شهيد عزيز اهل سبزوار هستند. شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات
  4. با بیرق سیاه راه افتادم با گریه و اه راه افتادم از هیئتمون با این نوحه تا خونه شاه راه افتادم ارباب ادخلوها بسلام امنین ارباب بطلب جان یل ام البنین (س) ارباب برسم پای پیاده اربعین «حسن خلیل محی الدین ملک» از رزمندگان جوان حزب الله لبنان در حالی که تنها بیست بهار از زندگی اش گذشته بود، در راه دفاع از حریم اهل بیت (ع) به شهادت رسید.  پس از شهادت این فرزند حزب الله، اهالی «بیت لیف» در جنوب لبنان شاهد و روایتگر داستانی غم انگیز از وداع مادر این شهید مدافع حرم با فرزندش بودند. آنها داستان مادر شهیدی را نقل می‌کنند که صبورانه فرزندش را همچون نوزادی تازه متولد شده در آغوش گرفت، خاک از چهره اش زدود و پیکر پاک او را با غمی بی پایان در دل خاک سپرد.می‌گویند: مادر «حسن» آرام و ساکت در کنار پیکر فرزند شهیدش درون اتاقی که همه جمع بودند نشسته بود. سکوت راه گلویش را بسته بود. حرفی نمی زد؛ تنها می خواست چهره آرام عزیزی را که ماه ها بود او را ندیده بود یک دل سیر بنگرد. سرش را بر روی سر پسرش گذاشت. قلبش با او سخن می گفت: «ای آرام قلبم! الان آسوده خاطر شدی؟ چگونه بدون آنکه در آغوشم باشی از میان ما رفتی؟ دلبندم! خاک سخت و خشن را بالش زیر سرت نهادی. فرزندم! برایت بسیار خوشحالم و خیالم راحت است، چرا که لبخندی بر چهره ات نقش بسته که پیشتر به مانند آن ندیده ام. تو با صبرت پیروز شدی و به آنچه که در دل آرزو داشتی رسیدی.» در میان نجوای درونی مادر و فرزند، صدایی سکوت حاکم بر اتاق را شکست: «وقتش رسید... از اینجا خارج شوید، باید غسل و کفن را شروع کنیم». با این کلمات، مادر نیزسکوتش را شکست و گفت: «من او را غسل می‌دهم. او بخشی از وجود من است؛ پس من او را می‌شویم؛ لباس بر تنش می‌کنم و مرهم بر زخمانش می‌گذارم. به من اجازه دهید تا آخرین کسی باشم که لباس سفید بر تنش می‌کنم، همان گونه که من اولین کسی بودم که او را در لباس نوزادی پوشاندم. بگذارید من او را برای خانه جدیدش آماده کنم...». مادر دست «حسن» را محکم گرفت و خواست تا یکی از افراد حاضر در آن اتاق او را در غسل و کفن فرزندش یاری کند.  همانند زمانی که «حسن» کودکی نا توان و کوچک بود، آب بر پیکرش می‌ریخت. او را محکم  گرفت تا مبادا از میان دستانش سر بخورد و رها شود. صدای خنده‌های کودکانه اش در گوش مادر پیچیده بود. مادر آرام آرام آب را بر پاهایی که در اثر بازی زخمی شده اند می‌ریزد... اما ... نه ... اینگونه نیست؛ اینها آثار گلوله اند.  سردی آب به روحش رخنه می‌کند؛ جز اشک‌ های گرم مادر همه چیز در اتاق سرد سرد است. رائحه کافور در فضا پیچید. لباس سفید را آوردند. مادر لباس جدید «حسن» را خوب به دورش پیچاند؛ نشست و با دقت به چهره‌ آرامش نگاه کرد؛ گویی راحت خوابیده است. مادر از اتاق خارج شد، به اطرافیانش نگاهی کرد و گفت: «قهرمان را برایتان آماده کردم». شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت (سلام الله عليهم) صلوات (التماس دعا)
  5. «سید جواد جهانی» و «حسین هریری» اهل مشهد مقدس به همرزمان شهیدشان پیوستند. شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات
  6. پیکر مطهر شهید مدافع حرم حسن قاسمی اشکفتکی بعد از سه ماه صبح امروز شنبه ۲۲ آبان ماه به استان چهارمحال و بختیاری شهرستان شهرکرد بازگشت. شهید مدافع حرم محمد حسن قاسمی تکنسین در اتاق عمل، همراه با چهار تن از همرزمانش که دو تنشان مجروح بودند سوار بر آمبولانس در حال حرکت از بیمارستان صحرایی به سمت شهر حلب بودند که مورد حمله قرار می‌گیرند. دو تن از آن عزیزان در همان حین به شهادت می‌رسند و سه تن دیگر از ماشین دور می‌شوند، کمی جلوتر که می‌روند محمد قاسمی به عقب برمی‌گردد تا اسلحه و بیسم جا مانده در آمبولانس را بردارد که مورد تیر باران قرار می‌گیرد و در نهایت با گوله‌ایی که به سرش اصابت می‌کند به فیض شهادت می‌رسد.  منطقه را تفحص می‌کنند و بعد از سه ماه پیکر مبارکشان را پیدا می‌کنند که صبح امروز شنبه ۲۲ آبان ماه ساعت۸:۳۰ به شهرکرد بازگشت. شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت (سلام الله عليهم) صلوات
  7.  مدافع حرم هادی زاهد به كاروان شهداي زينبي (سلام الله عليها) پيوست.  در منطقه ای از حلب که توسط جبهه مقاومت آزادسازی شده بود، پای هادی بر روی مین می رود و به شهادت می رسد". ديشب براي وداع آخر اوردنش تو مسجد محل و الان هم مراسم تشيع پيكر مطهرش در حال انجام هستش. تقارون جالبش پارسال در همچين روزاي شهيد محمدرضا دهقان تشيع شد و امسال يكي ديگه از گلهاي زينبي (سلام الله عليها)شهيد هادي زاهد. شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات
  8. شهید ذاکر حیدری، هفدهمین فدایی اهل بیت (سلام الله عليهم)از آذربایجان‌شرقی زینبی (سلام الله عليها) شد و به جمع یاران شهیدش پیوست. این شهید، بازنشسته سپاه بود که معاونت عملیات لشکر ۳۱ عاشورا را در کارنامه خود داشت و داوطلبانه راهی جبهه حق علیه باطل شده بود. شهید گرانقدر ذاکر حیدری متولد و بزرگ شده شهرستان ورزقان بود. شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات
  9. مدافع حرم محمد کیانی  از اندیمشک و مدافع حرم محمد اتابه از استان گیلان به جمع شهدای زینبی (سلام الله عليها) پیوستند. شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات
  10. جانباز رشیداسلام شهیدمدافع حرم قاسم تیموری فرمانده گردان تخریب گروه۴۵مهندسی از غرب استان گلستان اعزام شده بود. وی متولد روستای شموشک گرگان می باشد و بعد از جنگ چندین بار برای پاکسازی میادین مین بجای مانده از دوران دفاع مقدس عازم جبهه های غرب و جنوب شده بود . شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات
  11. اولین شهید طلبه مدافع حرم استان کرمان سعید بیاضی زاده محل شهادت:ریف دمشق نحوه شهادت:برخورد خمپاره در کنار خودرو شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات  
  12. شهید مدافع حرم سید مهدی حسینی هم زمان با آغاز محرم الحرام در سوریه هنگام دفاع از حرم حضرت زینب(س) و مبارزه با تروریست های تکفیری به شهادت رسید. شهید مدافع حرم سید مهدی حسینی ، ساکن تهران که چندی پیش برای دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داوطلبانه عازم سوریه شده بود، همزمان با دومین روز از ماه محرم الحرام توسط تروریست‌های تکفیری در حومه حلب به شهادت رسید.از این شهید عزیز یک دختر به نام نغمه به یادگار مانده است. شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات
  13. مدافع حرم سجاد زبرجدي محراب در دفاع از حريم اهل بيت سلام الله عليهم و امنيت ملي مان بدست تروريست ها در سوريه به شهادت رسيد. اين شهيد عزيز از اهالی شهر ری و از بسیجیان پایگاه مقاومت بسیج کمیل، حوزه ۳۴۵ حضرت جوادالائمه(ع) بود که در جنوب حلب سوریه به فیض شهادت نائل آمد. شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات
  14. سرهنگ دوم پاسدار «محمدرضا زارع‌الوانی» از یگان ویژه صابرین نیروی زمینی سپاه از مدافعان حرم آل‌الله عصر دیروز در عملیات مستشاری و در حفظ و حراست از حرم حضرت زینب(س) و کمک و تقویت جبهه مقاومت اسلامی در سوریه به‌ دست تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید. شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات
  15. بسم رب الشهدا والصدیقین  مدافع حرم حضرت زینب (س) « سردار حاج احمد غلامی» در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب (س) به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات
  16. بسم رب الشهدا والصدیقین   مدافع حرم حضرت زینب (س) «حاج مصطفی رشیدپور» در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب (س) به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات
  17.   شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات
  18. این دو نفر از روز اول باهم اعزام شدن و رفاقتی عمیق دارند،طوری که کاملا به همدیگه وابسته ان... شهید احمد مکیان تو منطقه به احمد عباسی معروف بود و چون با سید رحیم همیشه باهم بودند،یکیشون شد رحیم و یکی رحمان... رحمان و رحیم قصه ی ما،رفاقتشون مثال زدنیه... امروز یاد قسمتی از کتاب، "پایی که جا ماند "افتادم... میگن سعی کنید تو منطقه با کسی رفیق نشید!!! چون رفاقت های اینجا دوومی نداره خلاصه،تو تدمر ،سه نفر به غیر از رحمان،مجروح شدن...البته به اضافه ی چند نفر دیگه،من جمله سید رضا حسینی(یزد)... اونجا ،رحمان داشت خودشو برا رحیم میکشت که خونریزی شدیدی داشت و ترکش به سر و دستش خورده بود... حتی علیرغم اینکه باید تو خط میموند،همراه رحیم سوار ماشین شد تو ماشین یکسره قربون صدقش میشد و با گریه میگفت: داداش قربونت برم،مدال بی بی رو تنهایی گرفتی و... تو همون حین، جو گیر شد و برا سلامتی رحیم،یک دونه نه،یه گله گوسفند نذر بی بی زینب سلام الله علیها کرد... خلاصه، راهی درمانگاه عقبه شدیم و بعد یکشب بستری،به بیمارستان حمص منتقل شدیم... اونجا، نسبتا حال سید ابراهیم از بقیه بهتر بود... لذا،مثل پروانه دور بچه های مجروح میچرخید و احتیاجاتشون رو برآورده می کرد...چون امکانات اون بیمارستان بخاطر شرایط جنگی مناسب نبود،از جیب شخصیش برا بچه ها کباب میخرید... یادم نمیره،یکی از بچه ها،یه تیر تو شکمش و یه ترکش به پاش خورده بود و خونریزی داخلی و درد شدیدی داشت... تمام بدنش ،مثل پاهاش و دست و صورتش هم خونی بود... سید هم مثل لل ه(دایه)(به قول خودش این کلمه رو در وصف شهید سید اسحاق موسوی ،که نوکری مجروح ها رو میکرد،بکار میبرد) تر و خشکش میکرد و با يه پارچه ی مرطوب ،خونهای خشک شده ی لای انگشتان دست و پاش رو پاک میکرد و به محض احساس ناراحتی و درد مجروحین میرفت سراغ پرستار و حتی شده با دعوا،تقاضای مسکن براشون میکرد... یه بنده خدایی هم از سر دلسوزی،برا بچه ها ساندویچ.....خرید و آورد...گفتیم بابا قراره بریم اطاق عمل و باید ناشتا باشیم... گفت :ما فیه مشکله(ینی عیبی نداره مشکلی نیست بخورید)ما هم گفتیم که از پرسنل هست و حتما اینجا قانونش فرق داره... همه دور هم دلی از عزا درآوردیم و بعد چندین روز، یه شکم سیر غذا خوردیم... یکی یکی میرفتیم اطاق عمل،تا نوبت من شد... تو اطاق عمل پرسیدن،چیزی که نخوردی؟ گفتم اتفاقا یه ساعت قبل مثل بقر چیزی خوردم... دکتر کلی خندید و مونده بود چی بگه... خلاصه چون عمل سختی بود و باید سریعتر پیوند انجام میشد،بیهوش نکردن و با بی حسی شروع کردن... خیلی جالب بود چهار نفر پرسنل اتاق عمل،یکیشون شیعه،دو نفر سنی و یه نفر مسیحی بود... صدای تیراندازی هم که از اطراف بیمارستان میومد،دیدم یکیشون هم سیگارش رو آتیش زد و یکی دیگه هم داشت دلرش رو آماده میکرد... با خودم گفتم یا خداااا، داعش اگه موفق نشد ما رو بکشه،اینا حتما موفق میشن... خلاصه،منم خیره به دلر کاری دستم و سیگار روی لب تکنسین اطاق عمل که پک های پی در پی میزد،نگاه میکردم،البته جالب بود که گوشی رو هم به پرستار دادم و گفتم فیلم بگیر... حین عمل ،دکتر مرتب به ساعتش نگاه میکرد،بعد از عمل،دکتر گفت: طی 94 دقیقه عملت کردم... گفتم ینی رکورد شکستی؟؟!! گفت :آره...عمل سه ساعته رو به نصف رسوندم... خلاصه،منتقل شدم تو بخش و یکی یکی رفقا میومدن... یکی از بچه ها که غذای سنتی سوریها رو دوست نداشت و قبل عمل چیزی نخورده بود رو بیهوش کرده بودن... وقتی آوردنش،هنوز کامل ریکاوری نشده بود.... خانوم پرستار اومد بالا سرش تا کامل بهوش بیاد،اونم تو حالت گیجی،دست انداخت گردن خانم پرستار... ماهم گفتیم:سید جان چیکار میکنی؛خودتو کنترل کن...ولی گوشش بدهکار نبود...(نگو که فک کرده بود شهید شده و این بنده خدا رو با حوری اشتباه گرفته بود) یکی دو روزی گذشت و قرار شد ۷ نفر از بچه ها متتقل بشن بیمارستان دمشق و بعد هم بقیه الله عجل الله تعالی فرجه الشریف ...فقط حقیر بخاطر عمل سنگین،باید دو روز دیگه و تنها اونجا میموندم... بچه ها همه سوار یه آمبولانس (با شرایط سخت...چون ماشین هایس بود و صندلی هاشو برداشته بودن و عقبش یکسره شده بود و خیلی راحت باید نشسته ،حدود ۲۵۰ کیلومتر رو به همون حالت طی میکردن)جهت اعزام به دمشق شدند... موقع خداحافظی و جدا شدن از بچه ها خیلی سخت بود...به سید گفتم: داداش منو تنها نذارین،تو این دو روز حوصلم سر میره...که یکیشون گفت:خوش بحالت،کاش من جای تو بودم...گفتم چرا؟ گفت: دویوونه اینجا پر از حوریه...بعد همه با هم زدیم زیر خنده قبل از حرکت ماشین،سید گفت:فلانی من حواس راننده رو پرت میکنم،تو از در بغل بپر بالا،ما قایمت میکنیم... همین کارو کردیم،ولی موقع رفتن،آمار گرفتن و فهمیدن... پیادم کردن و سید هم قاط زده...گفت بچه ها اعتصاب میکنیم،یا فلانی هم با ما میاد،یا هیچکدوممون نمیریم... خلاصه،کار به رییس بیمارستان که اون موقع تو محل کارش نبود رسید،تلفنی باهاش هماهنگ کردن و منم بالاجبار با رفقا فرستادن... تو راه چه صفایی کردیم... "کلنا داغونتیم یا زینب" رو میخوندیم... هیچ موقع اون لحظات از ذهنم پاک نميشه... از اون جمع،سید ابراهیم،سید رضا حسینی،احمد،و به نفر دیگه پر کشیدن... رسیدیم بیمارستان دمشق... اون موقع مادر رحیم ،تو گروه بود و مدام سراغ (رحمان و رحیم )احمد و رحیم رو ازم میگرفت... مونده بودم چی بگم،رحیم گفت :حاجی هیچی نگی... بالاخره تماس گرفتن و گوشی رو دادم به رحیم و با مادرش صحبت کرد... مادرش گفت سریع یه عکس از خودت و احمد بفرست... کله ی رحیم هم که باند پیچی و بالباس بیمارستان بود... سریع لباسشو عوض کردیم و باند سرش رو هم باز کردیم(بخیه ها پشت سرش بود و دستش هم از ساعد ترکش خورده بود که زیر آستین مخفی شد) و سه تایی عکس گرفتیم و فرستادیم... بعد از اینکه اومدیم تهران،و یکی یکی مرخص شدند و من موندم... سید دلداریم داد و گفت هر روز میام بهت سر میزنم... امروز یکی از رفقا گفت :رحمان(شهید احمد مکیان)به قولش وفا کرد و گفته بود نذرمو ادا میکنم و تا آخر عمر هر سال،شب رحلت حضرت زینب سلام الله علیها،یه گوسفندی که برا سلامتی رحیم نذر کردم و میکشم... دیدم ساعت ۱۲ شب رحلت بی بی ،رحمان ۲کیلو گوشت نذری آورد و گفت:الوعده وفا.... بی بی هم نذاشت نوکرش زیاد سختی بکشه و زود خریدش...  
  19. بسم رب الشهدا والصدیقین مدافع حرم، سعيد شاملو، در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها، و اسلام ناب محمدي و همچنين تامين امنيت ملي كشورمان، بدست تروريستهاي تكفيري در سوريه به درجه رفيع شهادت نائل آمد و اسماني شد. اين شهيد والامقام، هفتمين شهيد مدافع حرم از استان همدان و دومين شهيد مدافع حرم از ملاير است . شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات  
  20. بسم رب الشهدا والصدیقین . مدافع حرم، حافظ كل قران، احمد مكيان، در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها، و اسلام ناب محمدي و همچنين تامين امنيت ملي كشورمان، بدست تروريستهاي تكفيري در سوريه به درجه رفيع شهادت نائل آمد و اسماني شد. شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات
  21. شهيد مدافع حرم حسين مشتاقي شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات
  22. بسم رب الشهدا والصدیقین . مدافع حرم شهيد رضا خرمي، در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها، و اسلام ناب محمدي و همچنين تامين امنيت ملي كشورمان، بدست تروريستهاي تكفيري در سوريه به درجه رفيع شهادت نائل آمد و اسماني شد. شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات
  23. بسم رب الشهدا والصدیقین . مدافع حرم، شهيد مرتضی مصیب زاده، در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها، و اسلام ناب محمدي و همچنين تامين امنيت ملي كشورمان، بدست تروريستهاي تكفيري در سوريه به درجه رفيع شهادت نائل آمد و اسماني شد . . از اين شهيد والامقام، دو يادگار دختر و پسر به جا مانده ، كه يكي از انها شيرخوار است . شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات
  24. از بعد نماز مغرب در محل نقطه ی رهایی با رعایت اصل پراکندگی،در نقاط مختلف تجمع کردیم،شام در ظرفهای یکبار مصرف توی تاریکی بین بچه ها توزیع شد... هر کسی اصطلاحا توی فاز خودش بود، یکی از خونوادش که تو افغانستان بودن و مدت زیادی بود که نتونسته بود تلفنی باهاشون صحبت کنه(امکان تماس تلفنی با افغانستان،از طریق تلفن ثابت نبود) میگفت،یه نفر از اینکه وصیتنامه ننوشته و تا لحظاتی دیگه قراره بزنه به دل دشمن حرف میزد،دیگری(شهید ذوالفقار،علی احمد حسینی)دقدقه ی اینو داشت از وقتیکه اومده منطقه،خانومش ازش مکدره و تلفنی باهاش صحبت نکرده،فکرش مشغول بود،رزمنده ای از مشکلات حقوقی و اینکه اگر شهید بشم،آیا به خونوادش داخل ایران رسیدگی میشه،برا بچه ها میگفت،یه نفر هم بار اولش بود که تو عملیات شرکت میکرد،و دایم از روبرو شدن با دشمن میگفت و قدری دلهره داشت که با صحبتهای فرمانده سید ابراهیم،کاملا آروم شد و تمرکز پیدا کرد،  یکی هم گوشه ای خلوت کرده بود و سر به سجده گذاشته و با معبودش عشق بازی میکرد،کمی که دقت کردم متوجه شدم فرازهایی از مناجات امیرالمومنین علی علیه السلام در مسجد کوفه رو زمزمه میکنه..."مولای یا مولای، انت الخالق و انا المخلوق،و هل یرحم المخلوق الا الخالق... مولای یا مولای،انت المعطی و انا السائل،و هل یرحم السائل الا المعطی... یه دلاور هم با زمزمه ای که زیر لب داشت این شعر رو با لحنی حزین و لرزان که گویا حاکی از نزدیکتر شدن به معبود و لحظه ی دیدار بود،میخوند: "امشب شهادتنامه ی ،عشاق امضا می شود...فردا ز خون عاشقان، این دشت ،دریا می شود" یه رزمنده هم که چند ساعتی بود صدای شوخی و خنده هاش نمیومد، سراغش رو گرفته و پیداش کردم،به شوخی بهش گفتم فلانی چرا ساکتی؟شب عروسی که وقت ولگردی نیست!! گفت : به دلم برات شده بار آخرمه... همه منتظر لحظه ی موعود بودیم... بعد از حدود یکی دو ساعت،گفتند که کار با یه خرده تاخیر شروع میشه،اکثرا با تجهیزات هر کدوم در گوشه ای به استراحت مشغول شده و روی سنگ و خاک بیابان خوابشون برده بود، تا حدود یکساعت قبل از اذان صبح که بیدار شدن و اکثرا تیمم کردند و به دستور سیدابراهیم ،بچه ها به خط شدند و طبق معمول ،سید سخنرانی کرد و دستورات و تذکرات رو به بچه ها گوشزد کرد.... بعد از اون شیخ محمد هم با یه روضه ای دلمون رو کربلایی کرد و یکی دوتا از بچه ها هم به فیض رسوندن و عجب حال روحانی پیدا شد،اکثرا صورتها خیس و سیمها وصل شده بود دستور حمله،قبل از اذان صبح صادر شد و حرکت کردیم... حدود یک ربع بعد از حرکت اذان گفتند که همگی نماز صبح رو در حال حرکت خوندیم... با عمده قوا،از سه محور،به سمت مواضع دشمن، پیشروی انجام گرفت... به حول قوه ی الهی و اراده ی شیر بچه های فاطمیون،حزب الله و جیش سوری،اول صبح نیمه ی رمضان مصادف با میلاد شیر جمل،کریم اهل بیت علیهم السلام، با عزم راسخ،غرش حیدری و روحیه ی انتقام از نوادگان شمر،بعد از اتمام آتش تهیه ی سنگین،به سمت مواضع دشمن ،حمله ی برق آسایی آغاز شده بود... اوایل شروع کار بسیار سریع بود و تا عصر تپه ها،قسمت وسیعی از دشت و اطراف جاده ی اصلی تصرف شد و دشمن دون ،مجبور به عقب نشینی و تشکیل خط پدافندی در عقبه ی خودش گردید... محور حزب الله که با مقاومت بیشتری از سمت دشمن، نسبت به محورهای دیگه،روبرو بود، از دیگر محورها عقب تر بود... با نفوذ چند کیلومتری،مجبور شدیم ،مواضع فتح شده رو تثبیت کرده،تا وضعیت محور حزب الله متعادل بشه،لذا طبیعی بود که دشمن درصدد پشتیبانی بر بیاد و ضربات سهمگین بر پیکره ی خودش رو جبران کنه... چیزی نگذشت که تردد کثیر و سریع خودروها در مسیر خط امداد دشمن،جهت انتقال مجروحین و پشتیبانی رو شاهد بودیم... هر چه زمان میگذشت،کار سخت تر میشد،سید به فرمانده لشکر،پیشنهاد داد که خودمون رو به جاده برسونیم و دشمن رو دور بزنیم،تا فشار از روی بچه های حزب الله کم بشه،که با مخالفت فرمانده روبرو شدیم... چون زمینی که ما توش قرار داشتیم،دشت بود و عوارض کمی داشت و با روشن شدن هوا کار خیلی سخت میشد،لذا از شیار آبراه خشکی که عمق آن حدود یک قد انسان بود و در فواصل مختلف عمق آن کم و زیاد میشد،استفاده کرده و به حدود ۴۰۰ متری جاده ی مواصلاتی تدمر، نفوذ کرده بودیم... مقابلمون باغهایی قرار داشت و با دقت کمی، تحرک دشمن داخلشون مشهود بود... کم کم به ظهر نزدیک میشدیم،تو اون هوای داغ و حدود ۴۶ درجه و عدم وجود کوچکترین سایه ای،تقریبا غیر قابل تحمل شده بود...  
  25. پیکر مطهر شهید مدافع حرم، علی اصغر شیردل ، بعد از گذشت یکسال از شهادتش به میهن اسلامی بازگشت. او در سال 1384 با هدی کمالیان ازدواج کرد و در سال 1388 خدا فرزندی به آن‌ها عنایت کرد که اسم او را امیرعلی گذاشتند. امیرعلی تنها فرزند آن‌‌ها حالا 6 ساله است. شهید علی اصغر شیردل 30 اردیبهشت سال 94 در سن 37 سالگی در سوریه به شهادت رسید ولی پیکرش همانجا ماند و در شمار شهدای مفقود الجسد جای گرفت. حالا بعد از یکسال پیکر مطهر این شهید مدافع حرم به وطن بازگشته است و در زادگاه خود خاکسپاری خواهد شد. مراسم وداع امروز ساعت ١٨:٠٠  «معراج شهدا» برگزار مي گردد. شادي ارواح مطهر شهداي محب اهل بيت سلام الله عليهم صلوات