sina12152000

Members
  • تعداد محتوا

    1,663
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های sina12152000

  1. بسیار زیبا بود. ممنون منتقل شد.
  2. واقعا متاسفم موضوع تاپیک یک چیز دیگر است و شما راجع به مساله دیگری صحبت می کنید. بغیر از 4-5 پست بقیه ارتباطی به موضوع نداشت. تاپیک قفل شد.
  3. مثل اینکه برخی از کاربران عزیز عنوان تاپیک را نخوانده اند : [color=red]"روش های آمریکا برای مقابله با بسته شدن تنگه هرمز"[/color] حالا خودتان را جای آنها بگذارین و قضیه را تحلیل کنید. متاسفانه در صورت انحراف چاره ای جز بستن تاپیک نیست.
  4. sina12152000

    اخبار برتر نظامی

    حالا این رزمناوهای اسراییل و آمریکا چطوری می خواهن خودشون را به خلیج فارس برسونن مگر قرار نیست آنها را در تنگه هرمز بزنیم. عجب !
  5. sina12152000

    اخبار برتر نظامی

    خب به سلامتی ... فکر می کنم این ناوشکن با توجه به امکاناتی که دارد بیشتر پشت جبهه ! فعالیت داشته باشد. البته شاید !! نیروی دریایی سلطنتی انگلیس سابقه بسیار طولانی دارد و یکی از نقاط قوت امپراطوری رو به افول بریتانیا است . از ته دل آرزو می کنم بخاطر صدمات زیادی که این روباه استعمارگر به کشورمان زده تاوان سنگینی بپردازد. شاید روزی این انگلیسی های از دماغ فیل افتاده کمی بقیه مردم جهان را هم آدم حساب کنند. -------------- به بخش اخبار نظامی منتقل شد.
  6. ممنون بسیار آموزنده بود. و چه بسیار کم اند عبرت گیرندگان ....
  7. از از پست به بعد خواهشا کسی بحث را شخصی نکنه و به قوانین سایت پایبند باشه اگر کسی هم اطلاعات نظامی خاصی داره نیازی به داد زدن آن از اینترنت نیست. با متخلفین برخورد خواهد شد.
  8. تاپیک تکراری است دوستان می توانند این بحث را در لینک ذیل دنبال کنند . با تشکر http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=8617
  9. یکی از دوستان لطف کنه لینک دانلودی از فیلم مزبور قرار بده بعدش تاپیک منتقل خواهد شد.
  10. شخصا ترجیح می دادم نمایشی داده نشه اونی که باید می فهمید فهمید . خدا را شکر که در این وضعیت نامناسب سیاسی کشور این اتفاق افتاد و اطمینان داشته باشید که همین کار بظاهر ساده (البته از نظر بعضی خودفروخته!) خیلی از معادلات را عوض می کند. برای نمونه همین قضیه سفارت مجازی آمریکا است که مطرح شد ... چگونه است که همه سفرای خارجی در حال خروج از کشورند ولی گنده لاتشان که 33 سال است با ما رابطه رسمی ندارد به فکر سفارتخانه افتاده ... تا عدو شود سبب خیر ! دوستان و کاربران هم لطف کنند بدون انحراف از تاپیک صرفا به بررسی ابعاد این خبر بپردازند.
  11. آقا حامد لطف کن اینقدر تاپیک های قدیمی را بالا نیار بحث مورد نظر شما هم بصورت داغ در حال انجام است بیشتر دقت کن ! موقتا به بخش جنگ منتقل می شود.
  12. نيازي به اين كار نيست قبلا موجود است. http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=11821
  13. [quote]شما استاد مایی ولی خواستم بگم چندسال پیش یه سیستم عامل ایرانی(لینوکس)رو خواستن نظامی کنن اما وجود حفره های امنیتی فراوان مانع این کار شد تصمیم گرفتن همین ویندوز رو ارتقا بدن دیگه نمی دونم چکار کردن؟ [/quote] بالاخره آخرش كه چي ؟ نبايد از يك جا شروع كرد؟ بعد چه طوري سيستم عاملي را كه اپن سورس نيست ارتقاء مي دن ! هر چقدر هم سيستم عامل طراحي شده بومي ما مشكل داشته باشد باز هم از نرم افزارهاي وارداتي بهتر است.
  14. روی کامپیوترهای نمایش داده شده سیستم عامل ویندوز نصبه واقعا باعث تاسفه که هنوز یک سیستم عامل بومی با کاربری نظامی نداریم ...
  15. بحث قدیمی من با برادر مصطفی که البته با تنبلی من ناتمام ماند. نیازی به نبش قبر این مطلب نمی بینم و صحبت ها و سوالات بی جوابم در تاپیک مورد اشاره آقا رضا موجود است. ولی ای کاش سوای تمایلات سیاسی مان کمی با دید انصاف به این موضوع نگاه می کردیم . مشکل مصدق این بود که فراموش کرد در ایران زندگی می کند او درک درستی از جامعه سنتی ایران نداشت. مردم ایران هنوز خیلی عوض نشده اند و یک شبه یک نفر را از عرش تا فرش و بر عکس می برند. هنوز هم حافظه تاریخی ما چند کیلو بایت است که سرماه ریست می شود مخصوصا این آخری ها که با دریافت یارانه ها مستر ریست می شود. هنوز انسان های آزاده و وطن پرستی چون دکتر فاطمی در ایران زیاد است. کافی است بیشتر به اطرافمان نگاه کنیم. این موضوع را هم در نظر داشته باشیم که هیچ کداممان معصوم و عاری از خطاء نیستیم و نباید خدمات و کارهای مثبت یک شخص یا گروه فدای اشتباهاتش شود. یا حق
  16. عباس دوران مرد آسمانها سرلشگر خلبان شهید عباس دوران "عباس دوران" سرآمد دوران "عباس دوران" در بیستم مهر ماه سال 1329 در شهر شیراز دیده به جهان گشود. دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را در شیراز گذراند. وى پس از اخذ دیپلم در سال 1349 به دلیل علاقه ای که به یادگیری فن خلبانی و خدمت به میهن دارد وارد دانشکده خلبانى نیروى هوایى ارتش می شود. پس از طى نمودن دوره مقدماتى پرواز در ایران براى ادامه تحصیل و فراگیری دوره تکمیلى خلبانی به کشور آمریکا اعزام گردید. با توجه به استعداد فوق العادهف در کم ترین زمان موفق به اخذ نشان و گواهینامه خلبانى شده و در سال 1351 به ایران بازمی گردد و با درجه ستواندومی در پایگاه هوایی همدان مشغول به خدمت می شود. هنگامى که جنگ تحمیلى آغاز شد، وى در پست افسر خلبان شکارى و معاونت عملیات فرماندهى پایگاه سوم شکارى (شهید نوژه) انجام وظیفه مى‏کرد. عباس در 22 تیر سال 1358 با مهناز دلی روی ازدواج می کند که حاصل این ازدواج یک پسر بود با نام امیررضا که وقتی پدر رفت تنها 8 ماه داشت . جنگ تحمیلی آغاز می شود در سی و یکم شهریور سال 1359 نیروی هوایی عراق در یورشی ناجوانمردانه تعداد زیادی از مواضع ایران را بمباران می کند. عباس هم همانند دیگر خلبانان شجاع نیروی هوایی به مقابله با دشمن پرداخت. پس از مدتی عباس برای ادامه پروازهای جنگی به پایگاه ششم شکاری بوشهر منتقل شد. هنوز چندی نگذشته بود که طرح عملیات مروارید ارائه می شود که بر اساس آن تصمیم گرفته می شود که نیروی هوایی و نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در این عملیات به صورت مشترک عمل کنند. بدین لحاظ بهترین خلبانان پایگاه انتخاب می شوند. در بین انتخاب شدگان نام دلیرانی همچون سرلشکر شهید عباس دوران، سرلشکر شهید حسین خلعتبری، سرلشکر شهید سیدعلیرضا یاسینی و سرگرد شهید حسن طالب مهر به چشم می خورد. [align=center][/align] در کم تر از چند ساعت، دو ناو عراقی شکار عباس شدند عملیات در تاریخ 1359.9.7 شروع می شود. در همان ساعات ابتدایی نبردف در یک عملیات متحورانه عباس دو ناوچه نیروى دریایى عراق را در حوالى اسکله «الامیه» و «البکر» سرنگون کرد. تا پایان عملیات، دوران و همرزمانش مرتبا هواپیما عوض می کردند. بطوریکه بعد از فرود، دوران از هواپیما پیاده می شد و به هواپیمای دیگری که مسلح بود سوار می شد و به نبرد ادامه می داد. عباس بی‌نهایت شجاع بود. آن روزها سخت‌ترین مأموریت‌ها را قبول می‌کرد. در این عملیات به او که درحال پرواز بود اطلاع دادند باید عملیات نیمه تمام رها شود، که عباس قبول نکرد و با رشادت تمام این دو اسکله را نابود ساخت. چنان چه مى‏گفتند و به اثبات هم رسیدف نیروى دریایى عراق را سرهنگ خلبان عباس دوران و سرهنگ خلبان خلعتبرى به نابودى کشاندند. [align=center][/align] پرواز نکردن برای من مثل مردن است به دلیل رشادت های فراوانی که عباس از خود بروز داده بود، علاوه بر یک درجه دوره ای که به او تعلق می گرفتف یک درجه تشویقی نیز گرفت و به درجه سرهنگ دومی مفتخر شد. درهمین اوصاف فرماندهان تصمیم می گیرند که با انتقال او و سپردن یکی از پست های حساس ستادی در تهران، از تجربیات او استفاده بیشتری کنند که دوران نمی پذیرد و می گوید: - پرواز نکردن، برای من مثل مردن است. هیچ‌گاه در طول پرواز صحبت نمی کرد و همیشه می‌گفت: - اگر از مسیر منحرف شده و یا حالت نامتعادلی داشتم، با من صحبت کنید، خودتان هم مواظب اطراف باشید. همچنین بسیاری از دوستانش از زبان او شنیده بودند که اگر روزی هواپیمای من مورد هدف قرار گیرد، هرگز آن را ترک نمی کنم و با آن به قلب دشمن حمله ور می شوم. زمانى که اسراییل به لبنان حمله کرد، وى اولین خلبانى بود که آمادگى خود را جهت نبرد با صهیونیست‏ها اعلام کرد. [align=center][/align] خیابانی در شیراز به نام عباس دوران در یکی از روزهای بهار سال 1360 مسئولین شهر شیراز تصمیم می گیرند به خاطر رشادت ها و دلاوری های عباس دوران، یکی از خیابان های شهر شیراز را به نام او کنند؛ لذا از دوران دعوت می شود تا در مراسم شرکت کند و او نیز قبول کرده و به آن جا می رود که از دوران به شایستگی تقدیر می شود. چون او ضربات مهلکی به دشمن وارد نموده بود، همیشه عوامل نفوذی دشمن قصد ترور وی را داشتند که یکی از این موارد هم در همین زمان بود که خوشبختانه این ترور عقیم ماند. درد دل خود عباس هشتم تیر 1360 دلم نمی خواهد از سختی ها با همسرم حرفی بزنم. دلم می خواهد وقتی خانه می روم جز شادی و خنده چیزی با خودم نبرم؛ نه کسل باشم، نه بی حوصله و خواب آلود تا دل همسرم هم شاد شود. اما چه کنم؟ نسبت به همه چیز حساسیت پیدا کرده ام. معده ام درد می کند. دکتر می گوید فقط ضعف اعصاب است. چطور می توانم عصبانی نشوم؟ آن روز وقتی بلوار نزدیک پایگاه هوایی شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشم های همسرم دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر می کنند ما پرواز می کنیم و می جنگیم تا شجاعت های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند؟ باید با زبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من. چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است. ضربه ای مهلک برپیکره دشمن در آستانه عملیات بیت المقدس، دشمن دست به تحرکات گسترده ای زده بود و مرتبا نیرو و تجهیزات به جبهه های جنوبی ارسال می کرد. لذا از سوی نیروی هوایی تدبیری اندیشیده شد تا ضربه ای کاری به دشمن وارد شود لذا بعد از کسب اطلاعات لازم و تهیه نقشه های پروازی، تصمیم بر این شد که در یک عملیات گسترده هوایی عقبه دشمن از جمله نفرات و تجهیزات آنها از ارتفاع بالا بمباران شدید شود. در 29 اسفند سال 1360 طرح آغاز شد و دوران به عنوان لیدر یا همان فرمانده دسته پروازیف انتخاب و 15 نفر از خلبانان تیزپرواز ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز انتخاب شدند. بعد از توجیهات لازم توسط دوران، همگی به پرواز درآمدند و با هدایت او مواضع دشمن به سختی بمباران شد و راه برای فتح خرمشهر هموار گردید. 120 پرواز عملیاتی در 22 ماه عباس دوران در طول 22 ماه حضور در جنگ 120 پرواز عملیاتی داشتند. آنهایی که اهل پرواز هستند می دانند که غیرممکن است. شاید هیچ خلبانی پیدا نشود که توانسته باشد از عهده این کار برآید و این در آن زمان یک رکورد در نیروی هوایی محسوب می شد. در بین نیروی های دشمن نیز دوران خیلی معروف بود و زهرچشمی از عراقی ها گرفته بود که عراقی ها آرزوداشتند او را اسیر کنند. کنفراس غیرمتعهدها در بغداد باید لغو شود در سال 1361 جنگ تحمیلى هر روز شعله‏ورتر مى‏شد و صدام رئیس دولت بعث عراق براى مانور سیاسى از برپایى کنفرانس غیرمتعهدها سخن مى‏گفت و از مدت‏ها قبل به کمک آمریکا بغداد را به دژ نفوذ ناپذیرى تبدیل کرده و تبلیغات بسیار وسیعى به راه انداخته بود؛ تا حدى که براى سران غیرمتعهد بنزهاى سفارشى‏اش را روى اتوبان‏هاى نوساز بغداد راه انداخت، خیلى خرج کرده بود. از یک طرف هم مدام، تبلیغ مى‏کردند که ایران نمى‏تواند بغداد را ناامن کند. در این زمان بود که ایجاد ناامنى در استان بغداد در دستور کار نظامى - سیاسى جمهورى اسلامى قرار گرفت تا ضمن هدف قرار دادن تأسیسات پالایشگاهى «الدوره» در جنوب شرقى شهر بغداد، از برگزارى نشست سران غیرمتعهدها جلوگیرى شود. در این شرایط بود که سرهنگ خلبان عباس دوران براى جلوگیرى از تشکیل کنفرانس سران غیرمتعهدها در تاریخ بیستم تیر سال 1361 مأموریت یافت تا پایتخت عراق را ناامن نماید. دوران باید بغداد را نا امن می کرد. از مرز گذشت، میان رادار دشمن به حرکت ادامه داد و آسمان بغداد را تهدید کرد. خیلی عجیب است که یک هواپیما برود و یک کشور را آن هم با جدیدترین تجهیزات به هم بزند. شهید دوران در نامه هاى مربوط به این ماموریت، مقابل اسم پدافندهاى مختلفى که عراق از کشورهاى اروپایى خریده بود، نوشته است: نود درصد احتمال برگشت نیست. [align=center][/align] هدف پالایشگاه الدوره و ناامن نشان دادن بغداد 31 تیرماه سال 1361 فرا می رسد. خلبانان انتخاب می شوند. تصمیم بر این می شود که سه فروند فانتوم کاملا مسلح به پرواز درآیند هر سه تا مرز پرواز کنند و تنها دو فروند از مرز گذشته و به هدف حمله ور شوند و فانتوم سوم در همان جا منتظر بماند تا در صورت نیاز به آنها بپیوندد. خلبانان مأموریت یافتند روى بغداد عملیاتى انجام دهند. هدف آنها بمباران پالایشگاه بغداد، نیروگاه اتمى بغداد و پایگاه الرشید یا ساختمان اجلاس در بغداد بود. هر سه تا مرز پرواز می کنند آنگاه یکی جدا شده و دو فروند دیگر به فرماندهی دوران وارد خاک عراق می شوند. هیچ خبری نبود تا ً 15 کیلومترى بغداد که ناگهان جنگنده ها با دیوار آتش و پدافند دشمن روبه‏رو می شوند و در همین فاصله چند گلوله به یکی از هواپیماها برخورد می کند. با اصابت این گلوله ها، موتور سمت راست هواپیمای دوران از کار می افتد که او بازهم تصمیم به ادامه عملیات می گیرد. بنابراین هواپیماها به سمت جنوب شرقى شهر بغداد که پالایشگاه «الدوره» در آن جا بود ادامه مسیر داده و با این که پدافند دشمن بسیار قوى بود، تمام بمب‏ها را روى این پالایشگاه تخلیه می کنند. بعد از تخلیه بمب‏ها به مسیرى ادامه می دهند که در واقع این مسیر در نهایت به سالن کنفرانس سران غیرمتعهدها ختم می شد. پالایشگاه به شدت در آتش می سوخت و دودهای ناشی از سوخت پالایشگاه فضا را پوشانده بود تا این لحظه عملیات کاملا موفقیت آمیز بود. روح عباس برای رسیدن به معبود پرواز می کند در همین زمان عقب هواپیمای دوران نیز مورد اصابت چندین گلوله ضدهوایی قرار می گیرد؛ به طوری که قسمت عقب جنگنده از بین می رود. در این لحظه هواپیما در آتش می سوخت عباس از خلبان عقب (سرتیپ آزاده منصور کاظمیان) می خواهد که هواپیما را ترک کند و به دلیل این که جوابی نمی شنود، دکمه خروج اضطراری کابین عقب را می زند و کاظمیان به بیرون پرتاب می شود و به اسارت در می آید. عباس در این لحظه طبق گفته های قبلی خود تصمیمی مبنی بر ترک هواپیما ندارد. وى بارها مى‏گفت اگر هواپیما بال نداشته باشد خودم بال در آورده و بر سر دشمن فرود مى‏آیم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد. شعله های آتش هرلحظه شدیدتر می شد ولی عباس می خواست پروازی دیگر را شروع کند. هواپیما هر لحظه ارتفاع کم می کرد. عباس در این لحظات هتل محل برگزاری اجلاس را می بیند و شاید با خود زمزمه می کند چه هدفی بهتر از آن جا؟ به سوی هتل حرکت کرده و هواپیما را درحالی که هنوز هدایت آن را برعهده داشتف به ساختمان هتل می کوبد و پروازی دیگر را آغاز می کند. از او دستکش و پوتینش مشخص بود زیرا از پیکرش چیزی بجز آن باقی نمانده بود عقاب بال سوخته نیروی هوایی قهرمان دلیر مردم ایران افتخاری دیگر نصیب نیروی هوایی و کشورش می کند. با این حرکت شجاعانه، سران کشورها به این نتیجه می رسند که آسمان بغداد به هیچ وجه امن نیست و تصمیم می گیرند که اجلاس در دهلی نو انجام پذیرد. بقایایی پیگر پاک سرلشگر خلبان شهید عباس دوران بعد از 22 سال دوری از وطن به کشور بازگشت و در زادگاهش به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی باد [align=center][/align] همسر دوران: در حق عباس کم‏لطفى شده است "نرگس خاتون دلى روى‏فر" همسر شهید خلبان عباس دوران در گفت و گویى اظهار داشت: - عباس دوران در طى دو سال اول جنگ بیش از 120 پرواز و عملیات برون مرزى داشته است که کارشناسان مسائل پروازى اذعان داشته‏اند این چنین آمارى حتى در جنگ هفت ساله ویتنام هم وجود نداشته است. وى با اشاره به آخرین دیدار عباس دوران با خانواده خود گفت: - آخرین مرتبه‏اى که قرار شد عباس به عملیات بمباران پالایشگاه «الدوره» برود، «امیررضا» هشت ماه و نیم بیشتر نداشت و صحبت‏هاى ما مثل همه موارد مشابهى بود که عباس به عملیات مى‏رفت. اما بعدها متوجه شدیم فقط به یکى از دوستانش گفته بود که احتمالاً این آخرین پرواز من است و مى‏خواهم در صورتى که برنگشتم تو اولین کسى باشى که خبر شهادتم را به خانواده‏ام مى‏دهى. در زمان جنگ عباس دوران در پایگاه بوشهر بود که از او دعوت کردند تا به تهران برود ولى او قبول نکرد و به همدان رفت زیرا از پشت میز نشستن خوشش نمى‏آمد و دوست داشت همیشه در تکاپو و پرواز باشد. همسر عباس دوران با اشاره به خصوصیات اخلاقى شهید مى‏گوید: - عباس دوران همیشه ساکت و محجوب بود و در میان هشت فرزند خانواده‏اش و حتى اقوامف از محبوب‏ترین افراد بود. وى همچنین با گله‏مندى اظهار داشت: - در حق عباس دوران بسیار کم‏لطفى شده است. طى این سال‏ها کسى چندان به موضوع شهادت او نپرداخته است و شما کم تر جایى یا برنامه و حتى نشریه‏اى مى‏بینید که در آن سخنى از عباس به میان آمده باشد. حتى آخرین عملیات او که به گفته بسیارى از صاحب‏نظران از لحاظ سیاسى، بین‏المللى و نظامى در درجه بسیار بالایى از اهمیت قرار داشت، هنوز هم ناشناخته مانده است. منبع زندگی نامه و خاطرات خلبانان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
  17. حالا اشکال نداره منظور من پراکنده نشدن کلیپ ها است و گرنه فرقی ندارد چه کسی اول تاپیک را نوشته است من دو تاپیک را ادغام می کنم.
  18. دوست گرامی تاپیک قبلی خودتان در مورد هواپیمای میراژ وجود دارد که می توانید کلیپ را همانجا ارسال کنید. نیازی به ایجاد تاپیک جدید برای هر کلیپ نیست.مگر اینکه موضوع جدیدی باشد.
  19. sina12152000

    جدیدترین لاستیک های نظامی

    منبع را ذکر کنید تا منتقل شود. پست متوالی هم ممنوع است.
  20. sina12152000

    GPS Jammer ساخت ایران ( عکس )

    اخلال گرهاي GPS كارنامه موفقي در جنگ خليج داشتند فكر نمي كنم توان فعلي اين اخلال گر خيلي پاسخگو باشد ولي براي شروع يك حركت خوب محسوب مي شود.
  21. سعید جان طرح بسیار خوبیه ... به نظر من دوستان زیادی استحقاق کسب این عنوان را دارند من کاربر داش علی و وریور را پیشنهاد می کنم.
  22. sina12152000

    اخبار برتر نظامی

    [quote][quote]اما بالاخره بايد از يه جايي شروع كرد ديگه[/quote] درسته برادر من. ولي اونجا نبايد 40 سال پيش دشمن باشه. كمي ابتكار هم مفيده. بهتر نبود روي شناورهاي كوچك پنهانكار و موشك انداز كار ميكرديم تا اين غول؟[/quote] جناب رایش مارشال از شما این حرفها بعیده شاید از یک نظر درست بفرمایید ولی ما همانقدر که به شناورهای سریع و موشک انداز نیازمندیم به شناورهای سنگین و با برد عملیاتی بالا هم نیاز داریم با استراتژی که نیروی دریایی ایران پیش گرفته و اهدافی خارج از خلیج فارس در نظر است نیاز به شناورهایی حتی سنگین تر از جماران احساس می شود. اگر بتوانیم پشتیبانی هوایی از نیروی دریایی داشته باشیم عملا کنترل کامل خلیج فارس و دریای عمان در اختیار ماست کاری که البته با توجه به نیروهای بیگانه منطقه و قدرت هوایی کشورهای عربی کار سختی است.
  23. [quote]بیشتر تاپیک مرگ بر انگلیس شد اما واقعا دشمن اصلی هرکس جهل آن شخص است وقتی در جامعه خود از فکر کردن و تفکر و علم جدا می شویم آن وقت دیگری ما را استعمار می کند در تمام طول تاریخ زمانی که جهل در میان مردم بالا رفته هزار بدبختی از هزارسو سرازیر شده است اگرچه از سوی انگلیس و روسیه یا هر کس دیگری آمده ولی ما اجازه ورودش را داده ایم وهابیت هم از جهل و عدم تفکر است کمی شبیه شعار اما واقعیته راستش بجز جهل دشمنی برای مسلمان های نیافتم اگر هم بود از نتایج جهل بود[/quote] ما هم به نتیجه شما رسیدیم اگر تاپیک را کامل مطالعه می کردید راجع به این موضوع صحبت شده است. برای همین هم به دشمن بعدی مسلمانان بالاخص شیعیان پرداخته شده است.
  24. [align=center]سرلشگر خلبان شهید مصطفی اردستانی معاونت عملیات نیروی هوایی تکخال اف 5 و شیر نهاجا [/align] [align=center][/align] سال 1328 ورامین روستای قاسم آباد روزهای نخستین زمستانی سرد در روستای "قاسم آباد" ورامین با گرمی برای خانواده اردستانی آغاز شد. در یازدهم دی ماه سال 1328 خداوند کودکی به این خانواده بخشید که نام او را مصطفی گذاشتند. نامی که سال ها بعثیون با شنیدن آن لرزه به اندام شان خواهد افتد. به راستی آیا کسی فکر می کرد که این کودک سال ها بعد، یکی از حماسه سازان ایران اسلامی گردد! "کسی که صدام حسین اعلام نمود هر کس زنده یا سربریده سرهنگ مصطفی اردستانی را بیاورد، جایزه ای بس ذی قیمت و ارزنده به او تعلق خواهد گرفت." دوران طفولیت و تحصیلات و در نهایت اخذ دیپلم، برای مصطفی همگی در ورامین اتفاق افتاد. اینک سال 1348 است. مصطفی بعد از اخذ دیپلم در همین سال، عازم خدمت مقدس سربازی می شود. خدمت او نیز سرشار از حماسه است. پس از طی دوران آموزش به عنوان یکی از سپاهیان دانش، در یکی از روستاهای اسفراین مشغول به گذراندان ادامه خدمت می شود. با توجه به بافت این روستا، شرایط جغرافیایی آن و مساعد بودن شرایط برای کشت خشخاش، مردم این روستا اکثرا و به صورت فراگیر به این کار می پرداختند. در این شرایط مصطفی برخود واجب می دید به عنوان یک مسلمان، فریضه امربه معروف ونهی از منکر را ادا کند. پس با صحبت های دوستانه ای که با روستائیان می کرد، سعی می نمود ه آنها را از کشت خشخاش منع کند. روزها به تندی سپری شد. اکنون سال 1350 است. مصطفی که خدمت سربازی را با موفقیت طی نموده، با توجه به علاقه ای که به فن خلبانی و نیروی هوایی داشت، وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد. کلاس های فشرده آغاز شد و مصطفی با موفقیت دوره مقدماتی پرواز را سپری کرد. حال بایست برای تکمیل این دوره و فراگرفتن فنون پیشرفته خلبانی همچون دیگر خلبانان آن زمان نیروی هوایی، به خارج اعزام می شد. پس مصطفی به همراه تعدادی دیگر از خلبانان به ایالات متحده آمریکا اعزام می شود. پس از فراز و نشیب های فراوان و بعد از سپری کردن 3 سال آموزش در آمریکا، سال 1353 مصطفی موفق به اخذ گواهینامه خلبانی در هواپیماهای "اف - 5" می شود، به ایران بازمی گردد و با درجه گستوان دومی" در رسته خلبانی اف 5 در پایگاه چهارم شکاری دزفول، مشغول به خدمت می شود. وی از همان زمانی که قرار بود به آمریکا اعزام شود و همچنین پس از بازگشت از آن جا، همواره جوانی شاد، بشاش و درعین حال بسیار متدین بودد و نسبت به مقدسات دینی بسیار مقید و سخت گیر. با توجه به هوش بالای مصطفی و به دلیل اندام وزیده ای که داشت، به تدریج به یکی از بهترین خلبانان نیروی هوایی تبدیل شد. بعد از یک سال از این پایگاه به پایگاه ششم شکاری منتقل می شود و تا سال 1356 در این پایگاه و بعضا در پایگاه چهارم شکاری دزفول، به خدمت می پردازد. چگونه مصطفی از قهرمان پاکستانی شات گرفت ر سال 1354 به عنوان یکی از خلبانان منتخب نیروی هوایی، برای انجام یک سری مسابقات تیراندازی با هواپیما عازم پاکستان می شود. در بین خلبانان پاکستانی، سرگرد خلبانی بود که در جنگ بین هندوستان و پاکستان، چندین هواپیمای هندی را سرنگون ساخته بود و در آن زمان قهرمان نیروی هوایی پاکستان شناخته می شد. لذا با غرور خاصی راه می رفت و هنگام عبور از کنار دیگران، به اصطلاح به عالم و آدم فخر می فروخت. سرانجام روز مسابقه فرا رسید. کلیه هواپیماها که برای مسابقه آمده بودند، پرواز می کنند. مصطفی که علیرغم جوانی، مهارت بالایی در پرواز داشت، تصمیم می گیرد در آسمان با سرگرد پاکستانی به یک نبرد هوایی آزمایشی بپردازد. نبرد هوایی شروع می شود و بعد از چند لحظه، در میان حیرت حاضران، مصطفی با چند مانور ماهرانه از سرگرد پاکستانی شات می گیرد. (شات یعنی هواپیما را طوری هدایت کنی که پشت سر هواپیمای دیگر قرار بگیرد و به عبارت بهتر، در تیررس باشد. در فن هواپیمای گرفتن شات یعنی هدف قرار دادن هواپیمای حریف.) پس از پایان پرواز، سرگرد خلبان به نزد مصطفی - که در آن زمان ستوان دوم بود - می آید و می گوید: - توقهرمانی، نه من. ازدواج و انتقال به پایگاه های دیگر ر سال 1356 مصطفی ازدواج می کند و همزمان به پایگاه دوم شکاری تبریز منتقل می شود. این رویه همچنان ادامه پیدا می کند و در سال 1357 درحالی که چند هفته ای به پیروزی انقلاب مانده بود، به همراه تعدادی دیگر از خلبانان پایگاه تبریز به پایگاه هوایی مشهد اعزام می شوند. وی در آن موقع آرام و قرار نداشت و به دور از چشم مسئولین پایگاه، با لباس شخصی به جمع تظاهرکنندگان می رفت. بدون شک او را می توان از نخستین خلبانان حزب اللهی قلمداد کرد که در به ثمر رسیدن انقلاب و آگاهی پرسنل نیروی هوایی، نقش به سزایی را ایفا کردند. روز سرنوشت ساز آغاز می شود روز عمل فرا رسیده است. صبح روز 22 بهمن سال 1357 شهر مشهد، اردستانی به همراه تعدادی از خلبانان پایگاه هوایی مشهد، با لباس نظامی و به صورت علنی، به صفوف مردم انقلابی می پیوندند و راه حرم امام رضا (ع) را در پیش می گیرند. مردم انقلابی وقتی خلبانان را در میان خود می یابند، به شور آمده و آنها را بر دوش می گیرند و بدین ترتیب شهید اردستانی و دیگر خلبانانی که به مردم پیوسته بودند بر روی دوش آنان تا حرم امام رضا (ع) همراهی می شوند. شهید اردستانی درحالی که بر دوش مردم بود، سوار بر موج انقلابی فریاد می کشید " الله اکبر خمینی رهبر ". وقتی خلبانان به تالار آینه رسیدند، حجت الاسلام "واعظ طبسی" (تولیت آستان قدس رضوی) آن جا ایستاده بود. شهید اردستانی و کلیه خلبانان حاضر، به ایشان اطمینان دادند که حتی یک هواپیما از پایگاه برای سرکوب مردم به پرواز درنخواهد آمد. تروری که عقیم ماند از لطف خداوند در همان روز، انقلاب نیز پیروز شد. بعد از پیروزی، مدارکی به دست آمد مبنی بر این که در شامگاه روز 22 بهمن سال 1357 گروهی می خواستند به محل استراحت اردستانی و همسرش حمله کرده و هر دو را ترور نمایند که خوشبختانه با پیروزی انقلاب اسلامی، این توطئه عقیم ماند. اردستانی مدتی بعد از انقلاب به پایگاه هوایی تبریز مراجعت کردد و نخستین هسته تشکل خلبانان حزب اللهی را در پایگاه هوایی تبریز به همراه سرتیپ (سروان آن زمان) "حبیب بقایی" - فرمانده سابق نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران - و چند نفر دیگر پی ریزی کردند. شهید اردستانی که در این زمان به عنوان افسر خلبانان شکاری در پایگاه هوایی تبریز مشغول به خدمت بود، شروع به برگزاری جلسه های قرآنی و دعای کمیل نمودد و همزمان جهاد سازندگی پایگاه دوم شکاری تبریز را به سرانجام رساند. در این زمان وی با همکاری چند نفر از دوستانش، در پایگاه اقدام به انتشار یک نشریه درون گروهی با نام "مخلصین" نمودند که حاوی مطالب اعتقادی و فرهنگی بود. عراق نقشه شوم خود را اجرا کرد 31 شهریور سال 1359 دولت بعثی عراق نقشه ای را که مدت ها در سر می پروراند، اجرا کرد و در بعد از ظهر همین روز، پایگاه های هوایی ایران را بمباران کرد. پایگاه هوایی تبریز هم مستثنی نبود. عراق با هشت فروند میگ، این فرودگاه را نیز بمباران کرد. اردستانی که از چند روز قبل در مرخصی بود و در انتظار تولد فرزند اولش، با اطلاع از این موضوع تصمیم می گیرد به هر طریق ممکن خود را به تبریز برساند. لذا راه زمنی را در پیش می گیرد. در این زمان به دلیل رعب و وحشتی که در بین مردم بوجود آمده بود، اقشار مردم را ترس و واهمه فرا گرفته بود. او خود را از ورامین به تهران و سپس با سختی و از طریق زمینی خود را به پایگاه تبریز می رساند و به محض ورود به تبریز، در ساعت 4 بعدازظهر روز یکم مهر، بلافاصله به فرماندهی می رود و آمادگی خود را برای پرواز اعلام می کند. [align=center][/align] فرماندهی پایگاه هوایی امیدیه از روز دوم مهر ماه، اردستانی پروازهای جنگی خود را آغاز می کند و این آغازی است برای درخشش او. پروازهای برون مرزی، هر روز به صورت انفرادی و یا گروهی از این پایگاه انجام می شد که اولین داوطلب برای تمام عملیات، او بود و با توجه به شهامت مثال زدنی اش و انجام عملیات غیر ممکنی که در طول یک سال اول جنگ انجام داد، در سال 1360 به درجه "سرهنگ دومی" مفتخر شد و بلافاصله به عنوان فرمانده پایگاه پنجم شکاری امیدیه منصوب شد. با توجه به نوپا بودن این پایگاه، بسیاری از امکانات اولیه برای زندگی پرسنل فراهم نبود که وی مدبرانه، علاوه بر پروازهای جنگی که شخصا انجام می داد، خدمات ارزنده ای را نیز جهت رفاه پرسنل این پایگاه انجام داد. در مدت حضور وی در امیدیه به عنوان فرمانده پایگاه، علاوه بر این که تعداد پروازهای جنگی خود را کم نکرد، پروازهای جنگی این پایگاه را به جبهه های فاو و خرمشهر نیز گسترش داد. او هر هفته با هماهنگی هایی که با برادران پاسدار داشت، از نیروهای رزمنده نیز حمایت هوایی می کرد. هرکس درحسرت کربلاست، اینجا همان کربلاست در تمام مدتی که فرمانده پایگاه هوایی امیدیه بود و تا چندی بعد از آن، به صورت داوطلبانه به پایگاه چهارم شکاری دزفول - که نزدیک ترین پایگاه به مرز عراق بود - می رفت و سخت ترین و خطرناک ترین عملیات را انجام می داد و همیشه این جمله ورد زبانش بود که: " دوستان! هر کس در حسرت حضور در کربلاست، بداند که این جا کربلاست. بدانید فرزند زهرا(س) و آقا امام زمان (عج) نظاره گر ما است" جنگ به روزهای سرنوشت ساز خود می رسد در سال 1363 اردستانی به سمت معاونت عملیات پایگاه هوایی تبریز منصوب می شود و پس از 3 سال به عنوان مدیریت آموزش و عملیات نیروی هوایی منصوب می گردد. در تمام این 3 سال، او همواره خود به مناطق جنگی سفر می کرد و هماهنگی های لازم را با برادران سپاهی و بسیجی انجام می داد. در هنگام ماموریت های برون مرزی، با توجه به خطرهای احتمالی ناشی از پدافند قدرتمند دشمن، در استفاده از مهمات وسواس خاصی به خرج می داد. به طوری که همیشه سعی می کرد هدف را با دقت نشانه گیری و با حداقل مهمات نابود سازد. در طی همین سه سال، اردستانی به همراه سرلشکر خلبان شهید "عباس بابایی"، در قرارگاهی با نام "رعد" گردانی با نام "گردان راهیان کربلا" راه اندازی کردند و تعدادی از خلبانان را که آمادگی حضور داوطلبانه در عملیات داشتند، دور هم جمع کردند که اکثر عملیات دشوار را به صورت داوطلبانه انجام می دادند. شیر نهاجا هوا بسیار بد بود. باران شدیدی درحال باریدن بود. از سوی نیروی های سپاهی و بسیجی، درخواست شده بود به هر طریق ممکن عقبه دشمن بمباران شود. در این هنگام بابایی به دلیل بدی هوا، خود تصمیم به پرواز می گیرد که با اصرار اردستانی مواجه می شود که درخواست داشت او پرواز کند. ابتدا شهید بابایی مخالفت می کند و می گوید هوا اصلا مساعد پرواز نیست، ولی وقتی اصرار او را می بیند، رضایت می دهد و شهید اردستانی بدون فوت وقت به پرواز در می آید. در همین هنگام شهید بابایی در کنار باند زیر باران، به انتظار او می ایستد و با چشمانی اشک بار، به خلبانی که در کنارش بود می گویند: - مصطفی را از دست دادیم ... ولی این پایان کار نبود. 20 دقیقه بعد چرخ های هواپیمای اردستانی باند فرودگاه را لمس می کند و او مورد استقبال شهید بابایی قرار می گیرد و بار دیگر به همگان ثابت می کند درحالی که مسئولیت های مهمی در نیروی هوایی دارد، ولی همچنان داوطلب انجام سخت ترین ماموریت هاست0 بارها در طول یک روز، تا 13 سورتی پرواز عملیاتی داشت که این خود به نوعی یک رکورد در نیروی هوایی بود. به همین سبب بود که در نیروی هوایی، به او "شیرنهاجا" می گفتند. ایمان، اخلاص، دین باوری، دوستداری اهل بیت، عشق به امام و انقلاب، شهامت و بی باکی اردستانی، از ویژگی های منحصر به فرد این شهید بزرگوار بود. انجام بیش از 400 پرواز برون مرزی و 1724 ساعت پرواز، مصطفی اردستانی را به عنوان یکی از قهرمانان جنگ و نیروی هوایی مطرح کرده بود. بعد از شهادت سرلشکر بابایی، به دلیل لیاقت و شهامت و از خود گذشتگی ای که اردستانی داشت، به عنوان معاونت عملیات نیروی هوایی منصوب شد و تا زمان شهادت هم این مسئولیت را به عهده داشت. پاداش مقام معظم رهبری بعد از پایان جنگ، اردستانی و چند تن دیگر از خلبانان تیز پرواز نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی، مفتخر به دریافت مدال پرافتخار "فتح" از دستان مبارک مقام معظم رهبری شدند و به همراه این نشان، مبلغ یک میلیون تومان نیز به عنوان پاداش نقدی از سوی مقام معظم رهبری به او و دیگر خلبانان حاضر اهدا شد. پس از گذشت چند روز، اردستانی برای کمک به ساخت مدرسه ای در استان سیستان و بلوچستان، مبلغ پانصد هزار تومان از پاداش خود را اهدا کرد و پانصد هزار تومان الباقی را نیز به حساب "بیت الزهرا(س)" واریز کرد تا برای خرید البسه جهت نیازمندان اختصاص یابد. من دراین قفس تنگ دنیا گرفتارم از روزهای آخر حیات اردستانی، نقل شده است که او درحالی که عکس سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی را بر دست داشت، اشک می ریخت و می گفت: - عباس! تو رفتی و مرا تنها گذاشتی ... من در این قفس تنگ دنیا گرفتارشده ام. از زبان همسر و دخترش نیز نقل شده است که می گفت: - نمی خواهم در بستر بمیرم ... دوست دارم در هواپیما باشم و بدنم تکه تکه شود. [align=center][/align] سرانجام لحظه وصال فرا می رسد در روز 14 بهمن سال 1373 از دفتر فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران سرلشکر شهید "منصور ستاری" با دفتر اردستانی تماسی برقرار می شود به این مضمون: "فردا صبح ساعت 30/6 اردستانی و یا جانشین وی، در فرودگاه مهرآباد حاضر باشند تا به اتفاق فرمانده محترم نیروی هوایی و تنی چند از فرماندهان این نیرو، جهت شرکت در جلسه هماهنگی فرماندهان نیروی هوایی که در کیش برگزار می شود، حاضر شوند." (لازم به ذکر است که طبق توافقی که اردستانی با جانشین خود داشت، قرار بر این بود که تمام سفرهای اداری را به صورت یکی درمیان بروند و برای این سفر، نوبت جانشین اردستانی بود که به سفر برود، ولی به دلیل آن که او در مرخصی بود، خود اردستانی تصمیم به سفر می گیرد.) پس از ابلاغ این خبر به اردستانی، این بزرگوار که گویا منتظر شنیدن این خبر بوده، می گوید: - یک جوری شدم ... حال عجیبی دارم، مثل این که یکی قلب مرا از جا کنده است. و بلافاصله به نماز می ایستد. به نقل از مسئول دفتر شهید اردستانی، در پایان نماز دو مرتبه با صدای بلند می گویند: - لبیک ... لبیک. روز موعود فرا می رسد هواپیمای حامل فرماندهان ارشد نیروی هوایی، از فرودگاه مهرآباد به پرواز در آمده و پس از ساعتی در کیش فرود می آید. فرماندهان تا بعدازظهر در کیش می مانند و سپس به سمت پایگاه هوایی اصفهان حرکت می کنند و توقف کوتاهی نیز در آن جا می کنند. در ساعت 42/20 شب، خلبان هواپیما را به قصد تهران به پرواز درمی آورد. هنوز چند لحظه از پرواز نگذشته بود که خلبان با برج مراقبت فرودگاه اصفهان تماس می گیرد و اعلام می کند به دلیل بازشدن پنجره کابین، مجبور به فرود اضطراری می باشد و درحالی که هواپیما مشغول گردش برای نشستن در اصفهان بود، در 64 کیلومتری جنوب پایگاه اصفهان با زمین برخورد می کند و اردستانی به آرزوی دیرینه خود می رسد و به دیدار دوستانش می رود. گویا دعاهای چند روزه اش مستجاب شده است و شبانگاه، روح بزرگش در قرب الهی جای گرفت و شیر نهاجا برای همیشه خاموش شد. ولی یاد و خاطره دلاوری های او هرگز از ذهن هیچ ایرانی وطن پرستی پاک نمی شود و ما از یاد نمی بریم که اگر نبود شجاعت های او و دیگر رزمندگان اسلام، کشور ما درحال حاضر در چه وضعیتی قرار داشت. بله شمعی را که او در نیروی هوایی روشن کرد، هرگز خاموش نمی شود. ازاردستانی دو فرزند پسر و دو دختر به یادگار مانده است من فدای امام و اسلام هستم به راستی شهید اردستانی مصداق بارز شجاعت و شهامت بود. تمام وجودش عشق به امام، انقلاب و مردم بود بارها این نکته را ذکر می کرد که : - من فدایی امام هستم ... من خود را وقف اسلام کرده ام. و براستی چه خوب به این پیمانی که بسته بود، استوار ماند و در لحظه ای با پیکر سوخته اش نامه شجاعت و شهامت را امضایی خونین نمود. با بودن او در عملیات، قلب من آرام بود مقام معظم رهبری بعد از شندین خبر شهادت شهید اردستانی، دستمالی برداشتند، دقایقی گریستند و آنگاه فرمودند: " با بودن شهید اردستانی در عملیات، قلب من آرام بود. او عنصری فدایی و شهیدی زنده بود. هماینک رهسپار منزلش شوید و پیام تسلیت مرا به خانواده اش برسانید." در مراسم این شهید بزرگوار و دیگر شهیدان حادثه، مقام معظم رهبری فرمودند: "شهید اردستانی یکی از پاک ترین، مخلص ترین و مومن ترین افراد تمام قشرها بود. او عنصری فدایی و شهیدی زنده بود و عزیزانی از قبیل شهید اردستانی و دیگر دوستانی که به شهادت رسیدند، داغی است بر دل هرکسی که نسبت به نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران احساس خویشاوندی و نزدیکی می کند. برای من و ملت عزیز این یک داغ بزرگ بود." وصیت نامه وصیت نامه بنده خدا مصطفی اردستانی "اللهم اجعلنی من جندک فان جندک هم الغالبون و اجعلنی من حزبک فان حزبک هم المفلحون و اجعلنی من اولیائک فان اولیائک لاخوف علیهم و لا هم یحزنون اللهم انی اسئلک تجعل وفاتی قتلا فی سبیلک تحت رایت نبیک مع اولیائک و اسئلک ان تقتل بی اعدائک و اعداء رسولک و اسئلک ان تکرمنی بهوان من شئت من خلقک و لا تنهی بکرامه احد من اولیائک اللهم اجعل لی مع الرسول سبیلا حسبی الله ماشاءالله" الهی از عمق جانم و با تمام وجودم شهادت می دهم به وحدانیت تو و رسالت رسول محمد(ص) و امامت علی (ع) و اولاد طاهرین او و از تو می خواهم که به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین، پنج تن آل عبا که تمام جهان به خاطر آنها برپاست مرا از دوستان علی و اولاد علی قرار دهی. به حق علی بن حسین زین العابدین به من لذت عبادت و به حق باقرالعلوم لذت علم و به حق امام صادق لذت صداقت و به حق امام کاظم لذت فروبردن غضب و به حق امام رضا لذت رضایت از الله و به حق محمد بن علی لذت جود و ایثار و سخاوت و به حق علی بن محمد لذت هدایت و به حق امام حسن عسکری لذت سرباز و رزمنده اسلام بودن و به حق امام مهدی لذت فرماندهی بر سپاه اسلام را عنایت کن. حال چند کلامی از خودم. من برای همسر و فرزندانم شوهر خوبی نبودم. چون خودم را مدیون انقلاب و اسلام می دانستم ولی همه را دوست داشتم به خاطر خدا اگر نتوانستم وقتم را صرف آنها بکنم به دلیل نیاز اسلام و ملت مسلمان بود. امیدوارم که مرا ببخشید و برایم دعا کنند. شاید خداوند از گناهان من بگذرد. بعد از من گریه و زاری نکنند و اگر دل شان می سوزد به حال محمد و آل محمد بسوزد. و خواهش می کنم اصلا عکس مرا چاپ نکنید و برای من تبلغ نکنید و برای محمد و آل محمد و اسلا م تبلیغ کنید. اگر از من جنازه ای ماند در بهشت زهرا در بین بسیجی ها دفن کنید (البته این وصیت نامه پس از تدفین این شهید بزرگوار به دست آمد. لذا طبق خواسته خانواده ایشان محل دفنش در صحن حیاط امام زاده جعفر در شهرستان پیشوا از توابع ورامین که زادگاه وی نیز می باشد، بود.) و همه چیز مانند آنها باشد. من حاضر نیستم کسی بعد از من در رنج بیفتد. در هیچ مورد. هر چه بنیاد برای یک بسیجی ساده انجام می دهد بدهد و در بقیه امور طبق قوانین اسلام. والسلام، محتاج دعای همه اردستانی منبع زندگی نامه و خاطرات خلبانان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران