-
تعداد محتوا
299 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
-
Days Won
11
تمامی ارسال های adelkhoje
-
با سلام ، ایرانی ها تنها از دو اسب عرب (ساسانی ،همخامنشی و...) اسب ترکمن (اشکانی ها) استفاده میکردن اسب اصیل ایرانی (اسب عرب ایران) گذشتهٔ این نژاد هنوز به درستی شناخته نشدهاست، ولی بی تردید این نژاد بسیار قدیمی است و از خاور میانه و نواحی دشتی و کوهستانی یا نیمه کوهستانی این منطقه ریشه گرفتهاست. طی تلاش ایرانیان از قبل از هخامنشیان در پرورش و اصلاح این نژاد، اسبهای اصیلی به وجود آمدند که به خاطر چابکی و مقاومتشان مایه حیرت شدند اما بیشترین فعالیتهای اصلاح این نژاد در زمان اشکانیان که ساکن شمال شرق ایران بودند انجام شد و اشکانیان که سوارکارانی ماهر بودند پس از در دست گرفتن حکومت در ایران در۲۵۰ ق. م اسب پارسی را به اسب ترکمن ترجیح داده و به مرور زمان رو یه اصلاح و پرورش این نژاد و مقاوم کردن آن آوردند. نژاد اسبهای اصیل انگلیسی از آمیزش اسبهای پارس و اسبهای محلی (انگلیسی) ریشه میگیرد. خون این نژاد امروزه تقریباً در رگهای همهٔ نژادهای سبک وزن جاری ا ست.[۱] قد این اسبها بین ۱٫۴۵ تا ۱٫۵۵ متر است. آنها میتوانند هر رنگی داشته باشند ولی ابلق نیستند. رنگ (اسب)|رنگ مشکی نیز در آنان بسیار نادر است. موهای اسب پارس ابریشم مانند است. یکی از خصوصیات آن دمش است که بالا نگه داشته شدهاست (حتی به هنگام حرکت). از خوصوصیات دیگر آن سر کوچک و برجسته، گردن بلند و کمانی، کمر کوتاه، کپل بالا و افقی و پاهای محکم آن است. پوست اسب پارس نازک است، به طوری که رکهای آن به خصوص در سر، مشخص هستند. پیشانی آن صاف است سوراخهای بینی آن باز میباشد. به علاوه، اسب پارس بر خلاف دیگر نژادها ۱۷ دنده و ۵ مهرهٔ کمری دارند (به جاب ۱۸ دنده و ۶ مهرهٔ کمری)
-
نبرد گوگ تپه/نسل کشی روسیه تزاری/پایان سیطره ایران بر ما وراء النهر
adelkhoje پاسخ داد به adelkhoje تاپیک در تاریخ و تمدن
مسجدی که به یاد کشته شده ها در نبرد گوگ دفه (تپه سبز) ساخته شد ادامه شرح کامل نبرد گوگ تپه پس از عقب نشيني سواره نظام تركمنها روسها به پيش روي خود ادامه دادند و درنيمروز به يك تپه شني در فاصله تير رس گلوله توپ 1200 يارد از گوگ تپه رسيدند . وبلا فاصله توپهايشان را به بلندي تپه كشيدند وشروع به توپ باران قلعه داخل قلعه تركمنها كردند . وهر توپ هدف خود را پاره پاره ميكرد ويراني زيادي به بار مياورد خانواده هاي تركمن از قلعه بسوي شرق در جهت عشق آباد به دست به فرار زدند . لوماكين وقتي كوشش تركمنها رابراي فرار از قلعه ديد به سوار نظام روسها فرمان داد ضلع شمالي گوگ تپه را دور بزنند وراه منتهي به عشق اباد را قطع كنند سواره نظام روسها بفرماندهي كلنل چاوچاوادزه فورا اجراي اين دستور را اغاز كرد . قاراباتر فرمانده سواره نظام تركمن كه در قلعه مجاور آسياب سفلي بود با ديدن اين حركت با افرادش به دشمن تاخت اما پس از زدوخورد كوتاه مجبور شد اسياب سفلي را ترك وبه اسياب عليا نزديك ديوارهاي شرقي گوگ تپه عقب بنشيند . بردي مراد با مشاهد اين حمله يك دسته پياده نظام از قلعه به ياري قاراباتر فرستاد اما روسها با واحد موشك اندازشان وتوپهاي كوهستاني تركمنها را عقب راند . وپيش روي به ضلع شمالي گوگ تپه را ادامه دادند وبه اسياب عليا رسيدند . قاراباتر با افرادش دوباره به دشمن تاخت در اين جنگ او شهيد شد وافرادش شكست خوردن اما گروه كوچگي از پياده نظام تركمن موفق به حفظ اسياب عليا شدندو با كنترول نهر آب ايجاد دردسر به دشمن را آغاز نمودند و روسها كنترول كامل جاده عشق اباد را بدست اوردند . ژنرال لوماكين براي بدست اوردن نهر اب دو گردان از سپاهانش را به مقابله تركمنها فرستاد وتركمنها با درك اهميت اين نهر اب افراد بيشتري از قلعه براي حفظ نهر اب به بيرون قلعه فرستادن كه با توپخانه روسها مواجه شدند ومجبور به مراجعه به قلعه شدند . روسها حمله اي طوفاني به اسياب عليا كردند و تمام تركمنها را از دم تيغ گذاراندند كه دفاع قهرمانانه آنها ازسوي خبرنگار گولوس اين چنين است :وقتي او چندين ساعت بعد به ان محل رسيد موضوع گفتگو در ميان سربازان روس بود بدين ترتيب بعد از ويران كردن تمام دفاع خارجي گوگ تپه روسها در حدود ساعت 3 بعد از ظهر به نزديك ديوارهاي قلعه رسيدند . سپاهيان روس نيم ساعت استراحت كردند وفرماندهانشان لوماكين ، بورچ ، ويتگنستين و دولگوروكوف در باره عمليات آينده جلسه اي تشكيل دادند . مشاوره فرماندهان روس منتهي به ين تصميم شد كه قسمت اصلي نيروهادر ضلع شمالي متمركز وبه سه فرماندهي تقسيم شود حمله به ضلع غربي بعده دولگوروكوف ضلع شمالي به بورچوورهبري سواره نظام در ضلع شرق بهد ويتكنستين واگذار شد خود ژنرال لوماكين كل قوا را بدست گرفت . بمحض موضوع گيري سپاهيان ژنرال لوماكين فرمان بمباران قلعه را صادر كرد . او اجازه هر گونه ارتباط ومسلاحه رابا تركمنها رد كرد . واجازه خروج خانواده هاي تركمن را از قلعه نداد . رهبرا جوان تركمنها بردي مرادخان بامشاهد ويراني وكشتاراز اثر توپ خانه دشمن يك بار ديگر در 4 بعد از ظهر كوشيد زنها وبچه ها را از قلعه خارج كند كه گروه از سورا نظام روس به فرماندهي گوليتسين مانع خروج آنها شد زنها به اين باور كه روسها با رفتار انساني عكس العمل نشان خواهند داد استرحام نموده وكودكان شير خواره شان به انان نشان دادند وفرياد مي زدند همه مارا بكشيد لااقل به اين موجودات كوچك رحم كنيد شمارا به پيغمبر انها را باردو نفرستيد تا در مقابل چشمان مان بوسيله گلولهاي توپهاي شما تكه تكه شوند . كلنل گوليتسين كوركورانه از مافوق خود فرمان مي گرفت و به كسي اجازه خروج نداد وبا تمام آه وناله ها انها را به قلعه باز گرداند . ژنرال لوماكين در ساعت 5 بعد از ظهر با شليك 4 فير توپ به سپاهيان خود فرمان حمله به قلعه گوگ تپه را داد .در اين حال در ميان قلعه تنش ونگراني درميان تركمنهاي از جان شسته شدت گرفت دشمن بيرحم حتي به زنان وكودكان اجازه خروج از قلعه ويران شده را ندادند . بعد از جنگ يك شاهد عيني تركمن اين لحظه را بياد مي اورد : بيش از پيش اگاه مي شديم كه تعداد كشته ها تقريبا مساوي زنده ها بود انها وظيفه خود را انجام داده اند و خوشبخت آرميده اند كاهشما هم ميتوانسيتم بميريم و اين همه وحشت و شرم و توهين را نمي ديديم انها هيچيك از مرگ نترسيدند دلاوران ما با عبور از روي اجساد رفقايشان محاصره دشمن را گسستند همه توده هاي مردان پير و جوان حس مي كردند كه مردن بهتر از زنده ماندنشان است . سربازان روس بسوي گوگ تپه پيش مي رفتند توپخانه آنها از شمال غرب گلولهاي كشتار گر به داخل قلعه فرورميرختند با رسيدن سربازان به ديوارها اتش توپ خانه قطع گرديد و جنگ تن به تن شروع شد مدافعين دقيقا در انتظار اين لحظه بودند و از برتري سلاح روسها هيچ وقت فرصت جنگ تن به تن را پيدا نكرده بودند . بردي مراد خان به مدافعين قوت قلب داد وچنين گفت خدا بهمراه ما باد اگر پيروز شويم افتخار نصيب ما مي شود واگر كشته شويم بهشت در انتظار ماست همه مابايد به دشمن همچون ببر بتازيم شجاع باشيد نه عقب نشيني در كار است ونه ترحمي وجود دارد هيچ روزي براي مردن بهتر از امروز نيست . وقتي سربازان روس از جانب شمال وغرب به ديوارها رسيدند تركمنها خودشان را به دشمن زدند بدين ترتيب يك جنگ فوق العاده بين مدافعين گوگ تپه وروسها آغاز شد جنگ ضلع غربي ديوارهاي گوگ تپه توسط آرسگي يك خبر نگار روس از تپه توپخانه ها چنين توصيف شده است : ما ميديديم چگونه افراد يكي پس از ديگري ميافتاد ، چگونه پرچم از دستهاي يكنفر مي افتاد وبسرعت توسط سربازاني كه نزديكتر بودند بر داشته مي شد ، چگونه يك افسر از اسبش غلطيد وبي حركت روي زمين بجا ماند انبوه پيراهنهاي سفيد ( سربازان روس ) دائم به جلو شتاب ميكرد وبراي رسيدن به باروتلاش مي نمودند . لحظه بعد سربازان در حال يورش پاي ديواردر داخل دود ناپديد شدند . توپها ز غرش افتاد وفريادها خفه شدند . همه فكر ميكردند همه چيز تمام شد اما اينطور نبود . اما پس از نيم ساعت ، سربازان بازهم پاي ديوارهاي مدافعان ظاهر شدند اين بار شتابان به مواضع قبلي شان بر مي كشتند . تازه از ديوارفاصله گرفته بودند كه بدنبال آنها با فريادهاي خشمناك و شمشيرهاي آخته ، توده خروشان تركمن موج زد ..... ادامه دارد.... -
تحولات سوریه (1) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه (1)
adelkhoje پاسخ داد به death-white تاپیک در اخبار تحلیلی
ممنون بابت پاسختون صد حیف که مثبت های امروزم تمام شده :/ -
نبرد گوگ تپه/نسل کشی روسیه تزاری/پایان سیطره ایران بر ما وراء النهر
adelkhoje پاسخ داد به adelkhoje تاپیک در تاریخ و تمدن
نبرد گوگ تپه به نقل از ویکیپدیا (ترجمه وب جنگ و تاریخ) بخشی از فتح آسیای میانه به دست امپراتوری روسیه زمان : دسامبر 1880 تا ژانویه 1881 محل وقوع : گوک تپه ، ترکمنستان نتیجه : پیروزی امپراتوری روسیه متخاصمین امپراتوری روسیه ترکمن ها فرماندهان میخاییل اسکوبلوف ناشناخته استعداد رزمی 7100 سرباز 72 قبضه توپ 20 تا 25 هزار نفر در داخل قلعه هشت هزار نفر مدافع مسلح تعداد کمی سلاح گرم ، بدون توپ خانه تلفات 268 کشته 669 نفر زخمی 645 نفر در اثر بیماری درگذشتند بین 15 هزار تا 150 هزار کشته با توجه به منابع مختلف تاریخچه طی سال های 1853 تا 1868 ، روس ها با پیشروی به سمت جنوب بخش اعظم سرزمین هایی را که بعدها آسیای میانه روسیه خوانده شد اشغال کردند . آن چه هنوز به اشغال آن ها درنیامده بود سرزمین امروزی ترکمنستان بود . در سال 1869 شهر بندری کراسنودسک در ساحل شرقی دریای خزر توسط روس ها بنیان نهاده شد . روس ها در 1879 با حرکت به سوی شرق سعی کردند گوک تپه را تصرف کنند . پس از گلوله باران دژ به وسیله توپ خانه ، قوای روسی کوشید با حمله ای سریع آن را تسخیر کند . ترکمن ها که برتری عددی داشتند آنان را عقب راندند . روس ها عقب نشینی کردند و از متوقف کردن تعقیب کنندگان ترکمن عاجز ماندند . نیروهای روس با عبور از بیابان به کراسنودسک بازگشتند . این بدترین شکست روس ها در آسیای میانه از 1717 تا آن زمان بود . ژنرال اسکوبلوف در دور دوم حملات ، نیرویی بزرگتر و مجهزتر و از جمله شامل 20 هزار شتر برای حمل و نقل به گوک تپه اعزام شد . در دسامبر 1880 ،7100 سرباز روس تحت فرماندهی ژنرال میخاییل اسکوبلوف گوک تپه را محاصره کردند . شمار مدافعان گوک تپه که غیرنظامیان ساکن دژ را نیز شامل می شد، 25 هزار تن تخمین زده می شد . با توجه به تجربه حمله های قبلی ، اسکوبلوف تصمیم گرفت به جای یورش مستقیم ، دژ را محاصره کند . محاصره گوک تپه 23 روز به طول انجامید . با وجود مقاومت شدید مدافعان ، نیروهای روسی توانستند تونلی در بخش زیرین دیوار قلعه حفر کرده و سپس مین بزرگی را در آن کاربگذارند . در 12 ژانویه 1881 ، با انفجار مین و شکاف برداشتن دیوار قلعه ، سربازان روس به داخل آن هجوم بردند . طی انفجار اولیه صدها تن از مدافعان کشته شدند و بسیاری دیگر طی درگیری که در پی آمد جانشان را از دست دادند . با ورود روس ها به قلعه ، باقی مانده مدافعان و غیرنظامیان سعی کردند از راه بیابان فرار کنند . آنان توسط سواره نظام اسکوبلوف مورد تعقیب قرار گرفتند . قتل عام حدود 8 هزار جنگجو و غیرنظامی ترکمن در خارج از قلعه و 6500 تن دیگر در داخل قلعه کشته شدند . روس ها تمامی مردان ترکمن باقی مانده در دژ را کشتند ، اما از کشتار 5 هزار زن و کودک ترکمن خودداری کرده و 500 برده ایرانی را هم آزاد کردند . تصرف گوک تپه و قتل عامی که در پی آمد مقاومت ترکمن ها را در هم شکست و سرنوشت آسیای میانه را رقم زد . در 6 می 1881 ، آسیای میانه به طور کامل بخشی از امپراتوری روسیه اعلام شد . طی عملیات گوک تپه روس ها تلفاتی معادل 245 کشته و 883 نفر زخمی متحمل شدند . بیماری نیز عامل مرگ 645 سرباز دیگر اعلام شد . ژنرال اسکوبلوف پس از قتل عام اظهار داشت : (( هر چه شدیدتر آن ها را بزنی ، بیشتر مطیع می شوند )) . ورود روس ها به قلعه عواقب اسکوبلوف به خاطر کشتار رخ داده از مقامش برکنار شد . در سال 1881 ، شهر عشق آباد در 28 مایلی جنوب شرقی گوک تپه بنیان نهاده شد . هدف بعدی روس ها شهر مرو بود که در 1884 به تصرف آنان درآمد . روس ها در سال 1885 با ادامه پیشرویشان به پنجده در مرز افغانستان رسیدند . یادبودها مسجد گوک تپه به یاد محاصره دژ و مدافعان آن ساخته شد . گنبد آبی رنگ و دیوارهای سفید مرمری شاخصه این بناست . ترکمن ها روز سقوط گوک تپه را روز ماتم عمومی سالانه و مقاومت ساکنانش را نماد افتخار ملی خود می دانند . مدال یادبود امپراتوری روسیه برای نبرد گوک تپه ترجمه : شاهو صالح منبع: http://en.wikipedia.org/wiki/Battle_of_Geok_Tepe http://wars-and-history.mihanblog.com/post/769 -
سلام MR9 عزیز بنده اطلاعی ندارم متاسفانه، فقط از ویکیپدیا نقل کردم ویکی هم این منبع رو ارائه داده : Iranian F-۱۴ Tomcat Units in Combat by Tom Cooper & Farzad Bishop, 2004, Oxford: Osprey Publishing, pp. ۲۳-۲۴, ISBN 1 84176 787 5 تام کوپر
- 19 پاسخ ها
-
- 1
-
-
- پاکستان
- سیف الاعظم
-
(و 2 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
با اجازه MR9 بزرگوار سرتیپ دوم جلیل زندی (۱۳۳۰ در گرمسار - ۱۳۸۰ در تهران) خلبان تکخال جنگندهٔ اف-۱۴ نیروی هوایی ایران است که در تمام دوران جنگ ایران و عراق به خدمت مشغول بود. رکوردهای او، وی را واجد شرایط عنوان تکخال و موفقترین خلبان جنگ ایران و عراق در نبردهای هوایی کرده است. دوران کودکی و نوجوانی جلیل زندی در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۰ در شهرستان گرمسار دیده به جهان گشود. پدرش عزتاله زندی تکنسین راه آهن و زادهٔ روستای لجران و مادرش گوهرتاج فولادی خانهدار و از اهالی شهر گرمسار بود. جلیل به همراه خانوادهاش تا پایان کلاس نهم دبیرستان (سال ۱۳۴۴) در گرمسار زندگی میکرد و به علت انتقالی پدرش به تهران (محله خزانهٔ فرح آباد) آمد. او دوره دبیرستان را در تهران، دبیرستان وحید واقع در خانیآباد به پایان رساند. او در سال ۱۳۴۷ دیپلم گرفت. در آن دوران او در آزمون ورودی دانشگاه پهلوی شیراز در رشته مهندسی کشاورزی پذیرفته شد، ولی به علت زیادی مخارج از رفتن به شیراز بازماند. به دلیل آن که سن اعزام به سربازی در آن دوران بیست سالگی بود او باید دو سال صبر میکرد و چون بدون کارت پایان خدمت سربازی، اجازه استخدام در ادارات را نداشت؛ به ارتش پیوست. او در اواخر سال ۱۳۴۸ به عنوان همافر به نیروی هوایی ارتش پیوست اما پس از چند ماه در اوایل سال ۱۳۴۹ به علت علاقهای که به خلبانی داشت به عنوان هنرجوی خلبانی به آمریکا اعزام شد و پساز گذراندن یک دوره ۱۴ ماهه در آمریکا، به عنوان خلبان به ایران بازگشت. در بازگشت زیر نظر شهرام رستمی که به تازگی به عنوان معلم پرواز معرفی شده بود به یادگیری پرواز هواپیمای اف-۴ئی گمارده شد. او مطابق معمول دورهها را به خوبی گذراند. این موضوع باعث دوستی او با ایشان شد که همواره تحتالشعاع احترام متقابل استاد-شاگردی بود. محل خدمت او به عنوان خلبان اف-۴ئی در همدان بود. خلبانان تکخال وی درتاریخ بیست و ششم آبان ماه ۱۳۵۷ دوره خلبانی اف-۱۴اِی را گذرانده و از آن پس در پایگاه هشتم شکاری اصفهان به خدمت ادامه داد. در نخستین روز جنگ هنگامی که هواپیماهای عراقی فرودگاه مهرآباد را بمباران کردند او برای دیدن بستگانش در تهران به سر میبرد که با شنیدن خبر بمباران فوراً به اصفهان بازگشت. پس از آغاز جنگ نیز در خدمت نیروی هوایی باقی ماند و در کنار دوستان و همرزمانش به دفاع از مرزهای کشور پرداخت. هنگامی که سروان نیروی هوایی بود، اغلب با مافوق خود سرهنگ دوم عباس بابایی که فرماندهٔ پایگاه هشتم شکاری اصفهان بود درگیری داشت.[۳] عباس بابایی به برخورد بیرحمانه با خلبانان و افسرانی که متهم به عدم وفاداری به رژیم جدید و ارزشهای آن میشدند معروف بود.[۴] در روز ۶۱/۴/۲۳ با مراجعه مأموران به درب منزلش او را به اتهام تمرد از دستور به بازداشتگاه منتقل کردند. این اتهام توسط عباس بابایی فرمانده وقت پایگاه اصفهان به او نسبت داده شده بود. پس از بازداشت او را به دادگاه انقلاب تحویل دادند. دادگاه انقلاب جلیل زندی را به ده سال زندان محکوم کرد که البته به درخواست فرماندهٔ وقت نیروی هوایی و تعدادی از خلبانان نیروی هوایی پس از شش ماه آزاد گردید. او در طول مدت زندان به مجازات اعدام نیز تهدید شده بود.[۴] دلیل اتهام تمرد از دستوری که به او نسبت داده شد این بود که از او خواسته شد تا با هواپیمای بونانزا - که هواپیمایی تک موتورهٔ ملخدار است و فاقد سیستمهای لازم ناوبری جهت پرواز مسیرهای دور و در شب میباشد – به هنگام غروب در یک مأموریت به بوشهر پرواز کند و او به علت آشنا نبودن با مسیر در خواست یک بلد را داشت و زمانی که با درخواست او مخالفت شده بود از انجام این دستور امتناع نمود. زیرا یکی از قوانین آموزش پرواز با هواپیمای بونانزا در نیروی هوایی این است که هر خلبان اولین پرواز مسیر دور خود را همراه با استاد انجام دهد. گزارش کتبی سروان زندی به مسئول عملیات پایگاه مبنی بر عدم توانایی انجام آن مأموریت و ارجاع این گزارش به فرمانده وقت پایگاه هشتم شکاری، عباس بابایی، بیگناهی او و جعلی بودن اتهام وارده از طرف فرمانده وقت پایگاه را اثبات کرد و به درخواست فرماندهٔ وقت نیروی هوایی، سرهنگ صدیق، و تعدادی از خلبانان نیروی هوایی پس از شش ماه از زندان آزاد گردید.[۴] شهرت جلیل زندی بهعنوان خلبان جنگندهٔ اف-۱۴ است. وی دارای ۱۱ پیروزی هوایی (۸ فروند از این پیروزیها قابل استناد و اعتماد (تأییدشده توسط منابع غربی)[۵][۶][۷] و ۳ فروند دیگر پیروزی احتمالی میباشد). این پیروزیها عبارتند از: ۴ فروند میگ-۲۳، ۲ فروند سوخو-۲۲، ۲ فروند میگ-۲۱ و ۳ فروند داسو میراژ اف۱ میباشد.[۸]از این رو او به عنوان موفقترین خلبان شکاری ایرانی و موفقترین خلبان اف-۱۴ جهان شناخته میشود.[۱] آخرین پست رسمی او پیش از مرگ، معاون طرح و برنامه در ستاد نیروی هوایی ایران بودهاست. او در سال ۱۳۸۰ در یک حادثهٔ رانندگی به همراه همسرش زهرا محب شاهدین درگذشت. هر دو آنها در آرامستان بهشت زهرا به خاک سپرده شدند. درخواست نامه خلبانان پایگاه هشتم شکاری اصفهان برای آزادی جلیل زندی، صفحه یکم درخواست نامه خلبانان پایگاه هشتم شکاری اصفهان برای آزادی جلیل زندی، صفحه دوم http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%84%DB%8C%D9%84_%D8%B2%D9%86%D8%AF%DB%8C
- 19 پاسخ ها
-
- 15
-
-
- پاکستان
- سیف الاعظم
-
(و 2 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
نبرد گوگ تپه/نسل کشی روسیه تزاری/پایان سیطره ایران بر ما وراء النهر
adelkhoje پاسخ داد به adelkhoje تاپیک در تاریخ و تمدن
لوماكين در 31 اوت بعد از متمركز كردن نيروهايش در بنده سن با افسران خود يك شوراي جنگ تشكيل داد . در باره جريانات اين شورا خبرنگار ( نووووره ميا ) اينطور نوشت : تصميم گرفته شد از گذرگاه بامي بگذارند وارد واحه آخال شوند وانگاه تركمنها را مطيع سازند كه هدف اصلي اين لشگر كشي بود .برداشت شوراي جنگ اين بود كه آنها مي توانند تركمنها را به يك درگيري تمام عيار بكشانند وبراي هميشه مغلوب سازند . اين شورا تصميم گرفت يك سوم نيروهايش را با 4 توپ در خوجه قالا وبنده سن بگذار و دو سوتنيا قزاق و دو موشك انداز را در تهاجم به شاخه آتاباي تركمنها ي يموت كه از فراهم كردن امكانات براي روسها در قزل آروات خود داري كرده بودند بكار گيرد . ژنرال لوماكين نيروهايش را به دو ستون تقسيم كرد تا كار پيشروي آسانتر باشد يك گارد پيشرو تحت فرمان دولگوروكوف ويكي نيروي اصلي تحت فرمان ژنرال بورچ انها قبل از حركت يك سان نظامي در بنده سن ترتيب دادند لوماكين در برابر سپاهيانش ظاهر شد و گفت دشمني كه ما با آنها مي خواهيم بجنگيم اگر چه سازمان يافته نيستند وفقط تسليحات ضعيفي دارند ، باشمار زيادشان ايمانشان بيباكي شان با انرژي و داشتن اسبهاي تندرو وخستگي ناپذير شان ميتوانند ناگهان از همه جا ظاهر شوند وخطرناك هستند . و فرمان پيش روي داد گارد پسشرو در 3 سپتامبرحركت كرد وروز بعد نيروي اصلي براه افتاد روسها همه آباديهاي وروستاهاي مسير خود گوگ تپه را اشغال و ويران ساختند صدها خانواده اين روستانشين ها فرصت نيافتند با رسيدن به گوگ تپه جان خود را نجات دهند مسير روسها از بامي ، بورما ، آرچمان و سونچو مي گذاشت تا دورون در مكان اخير ستونهاي روسها بهم پيوستند ودر يگ ستون پيشروي كردند درشب 7 و8 سپتامبر در دورون مبادله نيراندازي بين گشت مراقب روسها وتركمنها صورت گرفت در سپتامبر روسها به ياراجي در فاصله 17 ميلي استحكامات تركمن گوگ تپه رسيدند . در اخرين شوراي جنگ در بهار 1879 در مرو تصميم گرفته شد تركمنها روسها را در بين خوجه قالا وبنده سن پاس متوقف كنند اما در حمله روسهابه خواجه قالا آنها آتش توپخانه وتفنگهاي روسها را تجربه كردند ومجبور به عقب نشيني به بورما واز انجا به گوگ تپه شدند . درگوگ تپه گرد همائي جديدي تشكيل دادند و تصميم گرفتن استحكاماتي در اطراف گوگ تپه بكشند ودر داخل ان تا اخرين قطره خون از خويش دفاع كنند .كار ساختن استحكامات بلافاصله شروع شد و يانگي شهر (شهر جديد ) نام گرفت و زنان كودكان پير مردان در ساختن ان كمك ميكردنند . در 9 سپتامبر وقتي قواي روس به گوگ تپه رسيد بخش جنوبي قلعه تمام نشده وضلع شرقي نيمه تمام بود و كار ديوارها باارتفاع مطلوب نرسيده بود و چادرها داخل قلعه قابل رويت بود . در مقابل ضلع غربي گوگ تپه دو آسياب قرار داشت ودر كنار هر يك قلعه يا دژي بود كه دو دژ دفاع بيروني گوگ تپه را تشكيل ميداد . روسها در بعد از ظهر 8 سپتامبر دومين شوراي جنگي خود را تشكيل دادند كه در ان ترتيبات نهاي براي حمله را در صبح روز بعد را اختيار نمودند . كه اين بار نيروهاي روسي به سه ستون تقسيم شد ستون اول تحت فرمان كلنل دولگوروكوف كه اورا ژنرال لوماكين وژنرال وينگنستين وافسران اداري همراي مي كردند ستون دوم تحت فرمان ژنرال بورچ ستون سوم تحت فرمان كاپيتان كه گانوف كه مسئوليت تمام كاروان حمل ونقل را بعهده اشت بود . روسها صبح 9 سپتامبر از ياراجي بسوي گوگ تپه شروع به پيشروي كردند ستون اول ساعت 3 صبح ستون دوم 4 صبح وستون سوم 5 صبح وقتي روسها به 5/5 ميل بسوي گوگ تپه پيش رفتند جمعي از سوران تركمن به رهبري قارا باتر از قلعه بيرون ريختند قاراباتر يگ بخش ازسواره نظام را به مقابله گاردپيش رو روسها فرستاد و خود با نيروي اصلي به ياراجي تاخت به اين اميد كه ستون حمل ونقل روسها را قطع كند . نيروي اعزامي بدون مقاومت عقب نشست وقاراباتر با اجتناب از در گيري با گارد پيشرو بسوي ستون ژنرال بورچ اسب راند و نيروهايش در اگمان باتر گرد آورد . لوماكين كلنل شكورينسكي را بفرماندهي ستون حمل ونقل گماشت ويكصد قزاق به مقابله تركمنها فرستاد تا ستون حمل ونقل فرصت جمع و جور شدن را بيابد . وقتي سوارن تركمن به تير رس قزاقان رسيدن انها به سوي انها تير دستجمعي پرتاب كردند كه تركمنها با اسلحه هاي قديمي شان جواب عبث به انها دادند وتركمنها مثل برق پيش تاختند وروسها را به عقب راندند صحنه اين اولين برخورد بين دو طرف را خبر نگار گولوس اينطور توصيف كرده است : انبوه مردم تكه ملبس به خلعت هايرنگارنگ بسياري از انها عمامه سفيد يا كلاههاي پوستي بزرگ بر سر شمشير هاي كج بدست و تفنگهاي دولول به پشت با فريادهاي الله اكبر خود را به روي قزاقها مي زدند سواران مجرد ( يكيت ها ) پيشاپيش همه همچون سواران سيرك برق آسا در مقابل ستونها ظاهر مي شدند وانگاه پيش از انكه هدف قرار گيرند برق آسا دور ميشدند وبه زودي به قزاقها رسيدن وجنگ تن به تن اغاز شد اگر بورج فرمان شليك چند گلوله توپ بميان مهاجمان صادر نميكرد قزاقها قطعه قطعه شده بودند تركمنها با صداي شليك توپ از قزاقها جدا شدند . تركمنها به زودي از حالت بهت زدگي خارج شده وبه سوي روسها تاختند اين بار هدف ستون حمل ونقل بود اما توپهاي كوهستاني وتوپهاي ته پر دشمن آتش سنگيني به ميان آنها فرو ريخت انها با عبور از برابر ستون بورچ درست خارج از تيررس آنها بر كشتند وبسوي اگمان باتر اسب راندند در اين درگيري روسها هفت وتركمنها سي نفر تلفات دادند . مقابله دوم بين سواره نظام تركمنها و ستون پيشرو روسها بود پس از كوشش ناموفق براي قطع ستون حمل نقل سوار نظام تركمنها اين بار به ستون پيشرو روسها حمله كرد تا مانع انها شود اين حمله چنان سريع بود كه رشته سواره نظام روس از هم گسست و روسها براي مدتي وحشت زده شدند ژنرال وينگنستين به توپخانه دستور آتش داد اما تركمنها فورا از تيرزس توپهاي روس عقب نشستند انگاه فرمانده انها قاراباتر نيمي از انها را به شمال گوگ تپه فرستاد تا در صورت عقب نشيني راه عشق آباد را امن نگهدارند . و خودش با باقي افرا د به يك آسياب آبي وقلعه مجاور ان بنام اسياب سفلي كه بر روي نهري كوچك در فاصله يك ونيم ميلي سنگرهاي روسها قرار داشت مستقر شد . ادامه دارد...- 13 پاسخ ها
-
- 11
-
-
تحولات عراق (1) تحلیل و پیگیری تحولات عراق
adelkhoje پاسخ داد به super_comando تاپیک در اخبار تحلیلی
با سلام خدمت برادر نیما عزیز... منم درک میکنم تو هر مسلک و مذهبی یک عده تندرو هستن ... ولی اون چیزی که نمیفهمم چرا به اسمم تسنن نام میبرید یعنی یک عده قلیل میتونه تعمیمی به کل باشه ؟؟؟ همونطور که خودتون گفتین این ها تکفیری هستن یعنی هرکس غیر ازمسلک ،مرام خودشون تکفیر میکنن... یعی به هیچ وجه از تسنن نیستن ... پس لطفا به اسم تکفیری از این فرومایه ها نام ببرید... منم نمیخواستم جواب بدم ولی واقعا دیگه نمیشد جواب ندم ،آخه برام مبهم بود ،البته بنده هم تند رفتم ،معذرت میخوام ؛امیدوارم من رو هم ببخشید... :rose: :rose: :rose: (و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا و اذکروا نعمت الله علیکم اذ کنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا و کنتم علی شفا حفرة من النار فانقذکم منها کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تهتدون)؛ «و همگی به ریسمان خدا ( قرآن و اسلام و هر گونه وسیله ارتباط دیگر) چنگ زنید و پراکنده نشوید، و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود بیاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او در میان دلهای شما الفت ایجاد کرد، و به برکت نعمت او برادر شدید، و شما بر لب حفرهای از آتش بودید، خدا شما را از آنجا برگرفت (و نجات داد) این چنین خداوند آیات خود را برای شما آشکار میسازد شاید هدایت شوید» ما بیشتر :rose: :rose: -
تحولات سوریه (1) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه (1)
adelkhoje پاسخ داد به death-white تاپیک در اخبار تحلیلی
با سلام میشه در مورد شهادت شهید نضال نضال جنود توضیح بدید -
نبرد گوگ تپه/نسل کشی روسیه تزاری/پایان سیطره ایران بر ما وراء النهر
adelkhoje پاسخ داد به adelkhoje تاپیک در تاریخ و تمدن
خواهش میکنم دوست عزیز ایران ما با این تنوع قومیت زیاد و در عین حال وحدت عالیش مثال زدنی هست... چشم دوست عزیز ،به دوستان دیگرهم قول دادم دیگر فاصله تاپیک ها را با چند روز فاصله ارسال کنم با تشکر از توجه شما عزیزان :rose: :rose: :rose: :rose: ___________________________________________________________________________ شرح کامل نبرد گوگ تپه تكه هاي اخال 8000 سوار و 12000 پياده سالورها 1500 سوار و 2500 پياده اما نيروهاي تركمن به فرماندهي بردي مراد خان كه دفاع از اخال به او ويارانش واگذارشده بود در حدود 15000 نفر بود يك نيروي مشترك 5000 نفره ساريق تكه و سالور آماده خواهد بودتا در صورت نياز نيروهاي آخال رايياري دهد تمام نيروهاي تركمن عمدتا مسلح به تفنگهاي قديمي منسوخ و شمشير بودند فقط تعداد بسيار كمي از انها تفنگهاي جديد داشتند كه در سالهاي قبل از ايرانيها و افغانها و روسها گرفته يا خريده بودند خلاصه تسليحات بسيار فقيرانه بود وچيزي در باره عمليات جنگي جديد نمي دانستند اما آنها سوراكاران ممتاز وشمشير زنان عالي بودند اين بود وضعيت نيروهاي تركمن كه قرار بود با نيروهاي كاملا انضباطي و مسلح به سلاح مدرن مقابله كنند . در اوائل فوريه 1879 همانطور يكه قبلا شرح داده شد وقتي كميته مخصوص دولت روس تصميم به لشگركشي به تركمنستان گرفت به مقامات قفقاز و ماوراء خزر دستور داده شد تداركات لازمه را بعمل آورند . كميته مخصوص ژنرال آي . د . لازاروف فرمانده بخش نخست قفقاز را به سمت رئيس اين لشگركشي با عنوان فرمانده موقت نيروها در منطقه نظامي ماوراء خزر انتخاب كرده ژنرال لازاراف سربازي خشن و بسيار منضبط بود . وي نزد مقامات روس و مردم قفقاز به جنگجوي قفقازي معروف بود . براي اين لشكر كشي سربازان زير در اختيار او گذاشته شد : 5/16 گردان براي جنگ پياده هر گردان 450 نفر 7310 نفر 22 سوتنيا قزاق ( 100 = سوتنيا ) ودو اسواران سواره نظام 3200 نفر با 34 توپ 400 نفر جمعا 10910 نفرافسران همراه ژنرال لازاروف عبارت بودند از ژنرال كنت بورچ فرمانده سپاه كارمندان كلنل پرنس دولكوروكوف آجودان امپراتور ورئيس منصوب گارد پيشروي و ژنرال لوماكين حاكم كل منطقه ماوراء خزر در اواخر مارس 1879 ژنرال به كراسنوودسك رسيد وتمام سپاهان روس مستقر در چكيشلر و چات را بازرسي كرد جنگجوي قفقازي بلافاصله جنگ رواني بر ضد تركمنها را آغاز كرد او در يگ پيام به تركمنها گفت قصد دارد با سپاهيانش به پيشتازد و كشور آنها را تسليم مقامات روسي كند و اين با انها ست كه تصميم به مقاومت بگيرند يا تسليم اما او بهر حال مصمم است كه ارادهء تزار بر آورد شود . اما تركمنها به پيام او جواب ندادند وبه ساختن استحكامات شان سرعت بخشيدند . آنگاه لازاروف در 18 ژوئن پس از تكميل تداركاتش در ماهاي اوريل و مه يگ دسته گارد پيشروي 2260 نفري با 4 توپ تحت رهبري كلنل دولگوروكوف از چكشيلر براه انداخت وظايف دولگوروكوف عبارت بود از ساختن يك انبار ذخاير پيشروي در دوزاولوم بناي پل برروي رودسومبار كندن چاه وتسطيح جاده در مسير لشگركشي گارد پيشرو دولگوروكوف پس از 12 روز راه پيماي در 29 ژوئن به دوزاولوم رسيد . در 7 ژوئيه انها ساختمان پل برروي رود سومبار را تكميل كردند ودر مكانهاي لازمه چاه كندند انگاه تصميم گرفتند به سوي تارسا كان ( ترس آقان ) و خوجه قالا دو آبادي غير متروك تركمن در مسير بنده سن پاس حركت كنند . وقتي خبر مربوط به پيشروي روسها به بردي مرادخان و مشاورانش رسيد آنها فورا 4000 سوار و 2000 پياده بسوي بنده سن پاس گسيل داشتند دو هفته بعد آنها در 16 اوت اگاهي يافتند كه تارساكان بدست روسها افتاده است بردي مراد خان فورا گروه زيادي سوار به خوجه قالا فرستاد تااز سقوط آن بدست روسها جلوگيري كند اما افراد او بوسيله سواره نظام روسها كه موفق به ربودن 4000 گاو از اهالي خوجه قالا شدند دفع گرديدند باشنيدن اين خبر بردي مراد خان با سپاهيانش بهمراه تاكما سردار به خوجه قالا تاخت مقابله بانيروي روسها در نزديك خوجه قالا كه از فاصله بسيرا دور آتش مي گشود روي داد كه از ا ن فاصله اسلحه تركمنها نمي توانست آسيبي به آنها برساند بردي مراد خان با مشاهده برتري اسلحه روسها افرادش را از خواجه قالا به بنده سن و از انجا به بورما عقب كشيد و در انجا يك شوراي اضطراري تشكيل داد بعد از مباحثه پيشروي سريع دشمن شورا تصميم گرفت مرحله دوم برنامه راباجرا در آورد . يعني تمام ساكنان غرب آخال را در گوگ تپه متمركز سازد اما چون براي اينكار و تداركات دفاعي نياز به زمان داشتند تصميم گرفتند به ( گفته گرودكوف ) تاكماسردار وصوفي خان رابه بهانه اعلام تسليم و ارائه خدماتشان پيش روسها بفرستند تا پيشروي روسها را به تاخيربياندازند روساه پس از كسب آگاهيهاي لازمه تاكما سرادر وصوفي خان را تا پايان جنگ شان در توقيف خود نگهداشتند . در اين هنگام تغيرات ناخواسته در اردوي روسها رويداد بخش عمده نيروهاي لازاروف بين 11 و 14 اوت از چكيشلر حركت كردند ودر 21 و 22 اوت به دوزاولوم رسيدند در اين حركت سپاهيان روس بطور قابل ملاحظه اي از شدت گرما آسيب ديدند . در 28 اوت وقتي به ترس اقان نزديك بنده سن پاس رسيدند در بلنديهاي خنك تر وضعيت سربازان بهبود يافت . لازاروف در اواخر ژوئيه يك تاول بزرگ دربين شانه هاي او پديد آمد دو هفته بعد در 14 اوت دكترهايش تاول اورا عمل كردند ومعلوم شد مسموميت خوني دارد كه در 26 اوت 1879 با رسيدن به چات از دنيا رفت كه بعد از وفات لازاروف مشاور او سر لشكر لوماكين سر فرمانده سپاه روس شد . تشكيل هشت گردان پياده نظام و سواره نظام با توپخانه در يك اردو در بنده سن پاس براي جمع اوري ذخيره دو ماهه در انجا ايجاب مي كرد . لوماكين كشور تركمنها را خوب مي شناخت واز 1873 در چند لشكر كشي بر ضد تركمنهاي تجارب مفيداندوخته بود . در اين حال تركمنها عقب نشيني از بورما به گوگ تپه را ادامه مي دادند اما عقب نشيني انها قدر كند وسازمان نيافته بود كه باعث به جا ماندن چند اردوگاه كوچك در حواشي خط پيشروي دشمن بود ساكنان اين آباديها با دارئي هايشان در جهت چاهها عقب نشيني كردند اما روسها در مسير پيشروي خود انها راغافگير نموده و 300 تركمن را قتل عام كردند 6000 گوسفند 1200 شتر را به يغما بردند . بدين ترتيب راه گوگ تپه براي روسها كاملا باز شد. ادامه دارد...- 13 پاسخ ها
-
- 12
-
-
نبرد گوگ تپه/نسل کشی روسیه تزاری/پایان سیطره ایران بر ما وراء النهر
adelkhoje پاسخ داد به adelkhoje تاپیک در تاریخ و تمدن
خرد شدن ترکمن ها روس ها که اکنون تقریبا کلیه ملل قرقیز، تاجیک و ازبک را درهم کوبیده بود براى فتح کامل منطقه تنها نیاز به پیروزى قاطع به ترکمن ها داشتند. آن ها خوب مى دانستند که ترکمن ها سوار کارانى بى مانند و سرکش هستند بنابراین با عمده قواى خود در 1877 به سوى قزل آروات تاختند اما سپاه ژنرال لوماقین با تلفات سنگین مجبور به عقب نشینى شد و حمله مجدد روس ها در 1878 به گوگ تپه نیز به دلیل رشادت ترکمنان بى فایده بود.در این نبرد روس ها با توپخانه تلفات سنگینى بر سواران ترکمن وارد کردند اما پافشارى ترکمنان سبب شکست روس ها گردید. روس ها این بار تصمیم گرفتند با توسعه شبکه راه آهن مرکزى سپاه خود را مجهز به توپ هاى بزرگ و مسلسل سنگین کنند. در ژانویه 1881 ژنرال اسکوبلوف روس با 8 هزار سرباز رزم دیده و کمک گرفتن از 52 توپ بزرگ و 11 مسلسل سنگین در گوگ تپه آماده مبارزه با ترکمن ها بود. ترکمن ها نیز در قلعه خود مصمم به نبرد تا آخرین نفس بودند. روس ها حمله خود را با آتشبارى سنگین آغاز کردند اما ترکمن ها بدون ترس حمله اول را به مهاجمین آغاز کردند. شدت آتشبارى آ نها را مجبور به عقب نشینى کرد پس از آن روس ها با توپخانه و مین هاى بزرگ دیوار قلعه را فرو ریختند. آن گاه مسلسل هاى مخوف روسى که در آن زمان سلاحى بى بدل شناخته مى شد آتش مرگبار خود را به روى ترکمن ها باریدند و 8 هزار سرباز روس در 4 ستون حرکت خود را به داخل قلعه آغاز کردند. هزاران سرباز ترکمن ها در لابه لاى خرابه هاى قلعه جان سپردند و بدین ترتیب آخرین موضع مستحکم آسیاى مرکزى در برابر روس ها فرو ریخت. نتیجه نبردهاى آسیایى مرکزى سقوط گوگ تپه و سقوط مرو سبب شد تا تزار آقاى آسیاى مرکزى شود : سرپرسى سایکس ژنرال و نویسنده انگلیسى مى نویسد روسیه موفق شده بود در طى سه دهه به منطقه اى وسیع نفوذ کند که زمانى کنترل کننده ى تاریخ دنیا بود. شهرهاى معروف سمرقند، بخارا، خیوه، تاشکند، اورگنج، ملل تاجیک، قرقیز، ترکمن و ازبک با تاریخ هزار ساله شان دیگر از این پس تحت فرمان تزار بودند و دیگرهیچ گاه به شکوه گذشته ى خود بازنگشتند. روس ها اکنون مرزهاى خود را به گونه اى تهدیدآمیز به سوى جنوب گسترش داده بودند،در شرق ایران به جاى اقوام محلى خانات متعدد دولتى قرارداشت که قدرت اول جهان بود. انگلستان نیز به شدت از این وضع نگران شده و اکنون روسیه را در یک قدمى هند مى دید. صحراى معروف قره قوم، رودهاى آمودریا و سیردریا، دریاچه آرال، استپ قرقیز و صحراى قزل قوم اکنون دیگر ماواى مردم محلى نبود بلکه از این پس تحت فرمان مردانى از نژاد اروپایى قرار گرفته بود که قصد داشتند براى همیشه به حکومت هاى ملوك الطوایفى و محلى در منطقه پایان دهند. منبع : کتاب صدجنگ برتر تاریخ/نویسنده علی غفوری پی نوشت : خواهش میکنم دوست عزیز :rose:- 13 پاسخ ها
-
- 14
-
-
اسب ها خارجی اسب اصیل انگلیسی (تروبرد Thoroughbred) این نژاد دیرینهٔ طولانیای ندارد و از آمیزش اسبهای اصیل عربی با اسبهای محلی در انگلستان به وجود آمدهاست. بلندی جدوگاه اسبهای اصیل انگلیسی بین ۱٫۶۵ تا ۱٫۸۰ متر است. اسبان این نژاد تیزپاترین اسبهای دنیا هستند و از آنها در مسابقات اسبدوانی به خصوص مسابقات تاخت استفاده میشود. این اسبها معمولاً در مسابقات درساژ و پرش نیز موفق هستند. اسبهای اصیل انگلیسی نسبتاً حساس، زودشکن و عصبی هستند، که با توجه به تقلا و ریسکی که حین مسابقات میکنند قابل توجیهاست. رنگ بدن آنها نیز معمولاً کهر، کهر تیره، خاکستری و سیاهاست. رنگهای ابرش و طلایی نیز در آنها دیده میشود. رنگ سفید بسیار نادر است. گردن و پاهای این نژاد بسیار کشیده میباشد. اسب اروپایی هانوورین(Hanoverian) اسبهای هانوورین یا هانووری شناخته شده ترین اسبهای نژاد خونگرم اروپایی به شمار میروند و در ایالات متحده و همچنین در کل جهان به خوبی شناخته شدهاند. اسب نژاد هانوورین در رشتههای پرش، درساژ و سه روزه عملکردی بسیار خوب دارد. بنابراین اگر در فکر خرید اسبی برای سوارکاری حرفهای و شرکت در مسابقات پرش و به ویژه درساژ هستید اسب نژاد هانووری برایتان مناسب است. موفقیتهایی که این نوع اسب در رقابتها به دست آوردهاست برتری او را به خوبی نشان میدهد. در المپیک سال ۱۹۹۲، ۱۳ مدال به اسبهای نژاد هانووری تعلق گرفت و ۴ عنوان قهرمانی پی در پی پرورش اسب جهان همراه با ۵ مدال طلا، ۱ نقره و ۲ برنز در مسابقات درساژ و پرش نمایشی در المپیک سال ۱۹۹۶ جایگاه این اسبها را هر چه بیشتر نشان داد. انجمن اسب هانوورین آمریکا در سال ۱۹۷۸ شکل گرفت. پیشینهٔ نژاد هانووری این نژاد از ایالت نیدرزاکسن واقع در شمال آلمان نشات گرفتهاست که پادشاهی سابق هانووری در آن وجود داشت. در آنجا یک صنعت پر رونق پرورش اسب در شهر [سل] ([Celle]) به مدت تقریباً ۳۰۰ سال وجود داشت. با اینکه نسب نامه اسب هانووری رسماً از سال ۱۸۸۸ آغاز شد، اما نسب نامههای دقیق از سالهای سده ۱۷۰۰ میلادینگه داشته شده بود. در اصل تولید نژاد هانووری از آنجا آغاز شد که اسب نژاد تروبرد با مادیان هولشتاینر یا هولستینر (Holsteiner) [جفت] شد تا اسبهایی با خصوصیات بهتر برای استفادههای نظامی و مزرعه داری تولید شود. اما در سدهٔ گذشته، برنامههای تولید نژاد هانووری به سمت تامین نیاز به اسبهایی ورزشی برای سوارکاری سوق یافتهاست که باعث شد نژادهای مناسب دیگر اسب نیز به این برنامه وارد شوند. اسب نژاد هانووری مدرن حاصل کار این برنامهها است. ویژگیهای اسب هانووری شیوه راه رفتن اسب نژاد هانووری بسیار با انعطاف است و به طرزی نرم گام بر میدارد، یورتمه رفتن او حالت شناوری دارد، و در هنگام تاخت حرکتش سریع، منظم و ریتم دار است. شاید به همین دلیل باشد که این نوع اسب را برای درساژ بسیار مناسب میدانند. قد اسب هانووری به ۱۵٫۳ تا ۱۶٫۲ وجب میرسد. این اسبها اسبهایی قدرتمند و ورزشی هستند و رفتاری کاملاً آرام و متعادل دارند. مشخصات فیزیکی این نژاد پشت قوی، بدن و اندام زیبا، حرکات ورزشی سبک و زیبا. بسیار مناسب جهت درساژ. به رنگهای شابلوطی، قهوهای، سیاه، سفید و خاکستری وجود دارند. مشخصات اخلاقی :mrgreen: مهربان و باهوش هستند و یه آسانی به تربیت و تعلیم پاسخ میدهند. اغلب دارای خلق و خوی ثابت هستند. اسب کوارتر(Quarter) این نژاد آمریکایی بوده و از آمیزش نژادهای عرب، بارب و اسپانیایی به وجود آمده و با آمیزش با اسبهای اصیل انگلیسی اصلاح یافتهاست. قد متوسط آن حدود ۱٫۵۰ متر است. سر آن کوچک و مثلث شکل است و بدنی عضلانی دارد. سرعت این اسب در مسافتهای کوتاه بالاست و در مسابقات وسترن و رودئو مورد استفاده بسیار قرار میگیرد. تقریباً همهٔ رنگها در این نژاد دیده میشوند. اسب آپالوسا(Apalosa) اسب آپالوسا به اسب سرخپوستی هم معروف است. زیرا برای اولین بار توسط آنها پرورش داده شدهاست. اسب آپالوسا حاصل پرورش انتخابی توسط سرخپوستان Nez Perce ایداهو در شمال شرقی اورگان و جنوب شرقی واشنگتن بودهاست. آنها اساس این نژاد را اسبهای اسپانیایی قرار دادند. آپالوسا نیز نامی است که از رودخانهای به نام پالوس، نزدیک یکی از قبایل سرخ پوست گرفته شدهاست. در ژورنال لویس و کلارک از سفرهای سال ۱۸۰۶ آنها از این اسبهای خالدار یاد شدهاست. پس از اینکه ارتش سواره نظام ایالات متحده، سرخپوستان را تا کوههای بیرپا در مونتانا دنبال کرد و آنها را قتلعام نمود، این نژاد اسب تقریباً از بین رفت. در سال ۱۹۳۸، گروهی از حامیان اسب در مسکو، ایداهو، یک مرکز ثبت نژاد اسب آپالوسا تشکیل دادند و برای نجات و حفظ این نژاد تلاش کردند. این نژاد در حال حاضر سومین نژاد پرجمعیت اسب در جهان است. شاید منحصربهفرد ترین ویژگی اسبهای آپالوسا، خالدار بودن یعنی وجود لکههای رنگی روی بدن آنهاست که در شکلها و رنگهای مختلف بر روی زمینههای متنوع دیده میشود. به همین دلیل اسبهای این نژاد از نظر ظاهری بسیار متنوع میباشند. معمول ترین الگوی خالهای بدن اسب آپالوسا، رنگ تیره کل بدن با خالهای روشن (دانه برفی) و یا رنگ روشن کل بدن با خالهای تیره (پلنگی) است. اسب خالدار به شکلهای دیگری نیز دیده میشود، از جمله بدن برفکی با لکههای سفید، رنگ سفید مرمری که کل بدن اسب را پوشانده، و یا لکه سفید بزرگی روی کپل اسب که معمولاً خالهای تیره رنگ هم روی آن وجود دارد. سم اسب آپالوسا عموماً راههای سیاه یا سفید دارد. نژاد آپالوسا امروزه به واسطه ترکیب آن با اسب کوارتر دارای انواع گوناگونی است. بسیاری از آپالوساها یال و دم کم پشت دارند، و بعضی افراد معتقدند چشم اسبهای آپالوسا حالتی انسان گونه به آنها میدهد. قد اسب آپالوسا بین ۱۴٫۳ تا ۱۵٫۴ وجب است. بلندی جدوگاه این اسبها بین ۱٫۴۲ تا ۱٫۶۳ متر میباشد و دارای سینهای پهن و کمری کوتاهاست. از دیگر ویژگیهای شناخته شده اسب آپالوسا، طبیعت آرام آن است. این اسبها را میتوان برای اهداف مختلف استفاده کرد؛ در پرش قدرتمندند و در رویدادهای وسترن و سه روزه قابلیت بالایی نشان دادهاند. آپالوسا برای پیمودن مسیرهای طولانی نیز کاملاً مناسب است. ادامه دارد....
-
اسب اصیل ایرانی (اسب عرب ایران) مقدمه-گذشتهٔ این نژاد هنوز به درستی شناخته نشدهاست، ولی بی تردید این نژاد بسیار قدیمی است و از خاور میانه و نواحی دشتی و کوهستانی یا نیمه کوهستانی این منطقه ریشه گرفتهاست. طی تلاش ایرانیان از قبل از هخامنشیان در پرورش و اصلاح این نژاد، اسبهای اصیلی به وجود آمدند که به خاطر چابکی و مقاومتشان مایه حیرت شدند اما بیشترین فعالیتهای اصلاح این نژاد در زمان اشکانیان که ساکن شمال شرق ایران بودند انجام شد و اشکانیان که سوارکارانی ماهر بودند پس از در دست گرفتن حکومت در ایران در۲۵۰ ق. م اسب پارسی را به اسب ترکمن ترجیح داده و به مرور زمان رو یه اصلاح و پرورش این نژاد و مقاوم کردن آن آوردند. نژاد اسبهای اصیل انگلیسی از آمیزش اسبهای پارس و اسبهای محلی (انگلیسی) ریشه میگیرد. خون این نژاد امروزه تقریباً در رگهای همهٔ نژادهای سبک وزن جاری ا ست.[۱] قد این اسبها بین ۱٫۴۵ تا ۱٫۵۵ متر است. آنها میتوانند هر رنگی داشته باشند ولی ابلق نیستند. رنگ (اسب)|رنگ مشکی نیز در آنان بسیار نادر است. موهای اسب پارس ابریشم مانند است. یکی از خصوصیات آن دمش است که بالا نگه داشته شدهاست (حتی به هنگام حرکت). از خوصوصیات دیگر آن سر کوچک و برجسته، گردن بلند و کمانی، کمر کوتاه، کپل بالا و افقی و پاهای محکم آن است. پوست اسب پارس نازک است، به طوری که رکهای آن به خصوص در سر، مشخص هستند. پیشانی آن صاف است سوراخهای بینی آن باز میباشد. به علاوه، اسب پارس بر خلاف دیگر نژادها ۱۷ دنده و ۵ مهرهٔ کمری دارند (به جاب ۱۸ دنده و ۶ مهرهٔ کمری) اسب عرب بدون شک یکی از زیباترین نژادهای اسب میباشد. این نژاد برای هزاران سال با دقت و ریزبینی تولید نسل شده و به همین سبب به عنوان خالص ترین نژاد در میان تمامی نژادهای اسب پنداشته میشود. اسب عرب همچنین یکی از قدیمی ترین نژادهای اسب به شمار میرود و حدود ۵۰۰۰ سال است که به عنوان همراهی برای بشر وجود داشته و یکی از سواری های مورد علاقه ی چهره های تاریخی ای مانند چنگیز خان، ناپلئون و جورج واشینگتن بوده است. در ادامه به بررسی این نژاد میپردازیم. محتویات بدن اسب عرب قد و اندازه رنگ و نشان ها سرشت و خوی استفاده های اسب عرب ویژگی های منحصر به فرد منابع بدن اسب عرب بدن جمع و جور، سم های محکم، ران های قوی، استخوان های محکم و فاصله ی نسبتا کم بین ران پا و کتف آنها دلایل اصی قدرت و تعادل خوب این نژادند. برخی از ویژگی های ظاهری اصلی اسب عرب عبارتند از: اعضای بدن متناسب با هم چشم ها و مجراهای تنفسی درشت پوزه ی کوچک گردن ظریف و قوس دار بالا گرفتن دم به هنگام حرکت گوش ها کوچک و رو به جلو یال و دم لطیف بعضی از اسب های عرب نسبت به سایر نژاد ها یک مهره ی کمر (۵ عدد به جای ۶ عدد) و یا یک جفت دنده (۱۷ جفت به جای ۱۸ جفت) کمتر دارند. حرکت این اسب بلند و با سرافرازی است. قدم رفتن اسب عرب متوازن و خوش نما، یورتمه اش بلند و پر انرژی و حرکت چهارنعلش روان و تماشایی است. ظاهر اسب عرب بیانگر زیبایی، قدرت و چابکی آن است. قد و اندازه اسب عرب در قد و قامت نسبت به بسیاری از اسب های سواری کوتاه تر است و به طور کلی جزو اسب های کوتاه قد به حساب می آید. قد اکثر اسب های این نژاد بین ۱۴۲ تا ۱۵۴ سانتی متر میباشد اما در بعضی از اسب های عرب میتوان شاهد قد هایی بین ۱۵۴ تا ۱۶۲ سانتی متر نیز بود. وزن اکثر اسب های عرب بین ۳۵۰ تا ۴۵۰ کیلوگرم میباشد. رنگ و نشان ها اسب های عرب اصیل به رنگ های کهر، نیله (خاکستری)، کرنگ، مشکی و ابرش یافت می شوند که عمده ترین رنگ آنان کهر و سپس نیله است. بعضی از اسب های عرب بر روی سر و قلم های دست و پای خود نشان های سفیدی دارند (مانند اسب سمت چپ عکس زیر). در صورتی که اسب دارای هیچ نشان سفیدی نباشد، به آن اسب بی نشان می گویند (مثال: اسب کهر بی نشان=اسبی به رنگ کهر که هیچ نشان سفیدی بر روی سر و بدنش وجود ندارد). در صورتی که اسب دارای نشان های سفید بر روی هر چهار قلم دست و پای خود باشد، به آن اسب چهار قلم سفید می گویند (مثال: اسب کرنگ چهار فلم سفید=اسبی به رنگ کرنگ که هر چهار قلم دست و پایش سفید باشد). پوست تمامی اسب های عرب در تمام قسمت های بدنشان، به غیر از قسمت هایی که نشان های سفید رنگ دارند، به رنگ مشکی است. گفته میشود پوست مشکی این اسب در گذشته این نژاد را از گرمای خورشید کویر محافظت میکرده. با اینکه اسب های عرب بسیاری با رنگ موی “سفید” وجود دارند، اما رنگ سفید در واقع اثر عمل طبیعی ژن خاکستری است. اسب های نیله در هنگام تولد به رنگ مشکی، کهر یا کرنگ هستند و هنگامی که رشد میکنند به تدریج رنگشان روشن تر میشود تا در نهایت یا کاملا سفید میشوند و یا خاکستری لکه لکه . اما رنگ پوست آن ها مشکی است و در تمام طول عمرشان نیز مشکی باقی می ماند. بنابراین، تمامی اسب های عرب سفید رنگ در حقیقت نیله هستند و هیچ ژن سفیدی در اسب های عرب وجود ندارد، با اینکه تعداد بسیار بسیار اندکی (چندین اسب در کل تاریخچه ی اسب های عرب) از اسب های عرب به دلایل دیگری به رنگ “سفید” ثبت شده اند. رنگ مشکی در میان اسب های عرب جزو رنگ های کمیاب و نادر به حساب می آید (حدود ۴% از اسب های عرب به رنگ مشکی اند). دلیل علمی کمیابی رنگ مشکی در اسب عرب این است که ژن مشکی اکثر اوقات تحت سلطه ی ژن غالب “Agouti” در می آید و سبب به وجود آمدن ناحیه های مشکی در اسب های کهر میشود. در حال حاضر بعضی از مزرعه های تولید و پرورش اسب عرب به کمک تست های ژنتیک و DNA تلاش میکنند تا احتمال تولید کره های مشکی خود را افزایش دهند. سرشت و خوی اسب های عرب برای قرن های متعددی در صحراها و کویر ها و در ارتباط نزدیکی با انسان ها وجود داشته اند. مالکان اسب های مادیان ارزشمند جنگی به منظور جلوگیری از دزدیده شدن مادیان های قیمتی خود، آن ها را درون خیمه های خود و در کنار خانواده و فرزندان خود نگهداری میکردند. فقط اسب هایی که به طور طبیعی از سرشت خوبی برخوردار بودند اجازه ی تکثیر داشتند و نتیجه ی آن، این شد که امروزه اسب های عرب از آنچنان خوی خوبی برخوردارند که جزو یکی از تنها نژادهای اسبی هستند که قوانین فدراسیون سوارکاری آمریکا (United States Equestrian Federation) به افراد زیر ۱۸ سال اجازه ی نمایش دادن نریان های آن ها را در اکثر مسابقات زیبایی میدهد. اسب عرب جزو دسته ی اسب های “خون گرم” به حساب می آید; دسته ای که شامل اسب های خوش روحیه ی دیگری است که اصلاح و بهبود یافته اند و به منظور سرعت تولید می شوند، مانند آخال تکه (Akhal-Teke)، تروبرد (Thoroughbred) و بارب (Barb). اسب عرب نیز مانند سایر اسب های خون گرم از اسب های حساس، باهوش و زیرک است که همین ویژگی ها امکان تعلیم سریع و ارتباط بهتر و قوی تر با سوارکار خود را برقرار میسازند، اما همین ویژگی ها نیز سبب می شوند که این نژاد به همان سرعتی که میتواند خو و عادت های خوب را فرا گیرد، خو و عادت های بد را فرا گیرد. اسب های عرب شیوه های تمرین آزاردهنده (پرخاشگرانه) و بی منطق را تحمل نمی کنند. اسب های عرب به طور طبیعی به همکاری با انسان ها گرایش دارند ولی اگر با آن ها بد رفتاری شود، همانند هر اسب دیگری، میتوانند بیش از حد عصبی یا مضطرب شوند اما به ندرت پرخاشگر و شرور میشوند و آن فقط در صورتی است که به طور جدی لوس شوند و یا در معرض سو استفاده و آزار شدید قرار بگیرند. استفاده های اسب عرب اسب عرب در بسیاری از ورزش ها استفاده میشود. آن ها اسب های مناسبی برای مسابقه های استقامت با مسافت های طولانی میباشند. آن ها میتوانند به اسب های درساژ برازنده و زیبایی تبدیل شوند، زمین های کورس را در رقابت با اسب های تروبرد به رعشه در آورند، و یا با زیبایی و حرکت متوازن خود در مسابقات زیبایی دل هر تماشاچی ای را بدست آورند. اسب های عرب همچنین میتوانند همراهانی مهربان باشند و اسب های مسن ترشان می توانند برای سواری افراد مبتدی استفاده شوند. ویژگی های منحصر به فرد صورت: گودی صورت، چشم های درشت و برآمده، سوراخ های بینی بزرگ، پیشانی پهن، پوزه کوچک بدن: دست و پاهای صاف، گردن قوس دار، نگه داشتن دم به سمت بالا در هنگام حرکت، بدن جمع و جور، سم های محکم، ران های قوی، استخوان های محکم، فاصله ی نسبتا کم بین ران پا و کتف خوی: باهوش، هوشیار، تعلیم پذیر -دقت، ریزبینی و وسواس در تکثیر این نژاد سبب شده اصالت اسب های این نژاد بیش از هر نژاد دیگری حفظ شود. -یکی از قدیمی ترین نژاد های اسب (با حدود ۵۰۰۰ سال قدمت) -یکی از محبوب ترین نژاد های اسب در سراسر جهان -اسب های این نژاد دارای شجره نامه های دقیق تا چندین نسل قبل هستند. -هیچ اسب سفیدی در این نژاد در هنگام تولد به رنگ سفید نبوده است. -خط خونی اسب های عرب بر پیشرفت و توسعه نژادهایی مانند تراکهنر (Trakehner)، تروبرد (Thoroughbred)، مورگان (Morgan) و بسیاری نژادهای دیگر تاثیر گذاشته است. نویسنده: سروش سریزدی ناشر: باشگاه سوارکاری سارینا منابع : Wikipedia: Arabian Horse Arabian Horse Profile Arabian Horse Breed Profile Elwyn Hartley Edwards – The Ultimate Horse Book پی نوشت : چشم دوست عزیزم ، بعد از اتمام معرفی تمامی اسب ها به پلیس سواره هم خواهیم پرداخت :rose: :rose: :rose:
-
اصطلاحات « پوشش آلات و زیورآلات » اسب ترکمن ایچرگی نمد کوچکی است به طول وعرض حدود نیم متر، جنس آن بیشتر از نمد است. قبل از اینکه زین اسب را بگذارند، ایچرگی را پشت اسب زیر زین اسب، می گذارند تا هنگام سوارکاری فشار و ضربه های وارده از طرف زین بر ستون فقرات و پشت اسب جلوگیری کند. تیکیلتکی جزو پوشش آلات اسب می باشد.از جنس نمد و چرم بوده وبه صورت نمدی ضخیم با رویه چرمی است که روی ایچرگی، قبل از زین ( ایر ) گذاشته می شود. کار تیکیلتکی این است که از حرکت کردن و سرخوردن زین بر روی ایچرگی جلوگیری می کند. گزرمن کچه جزو پوشش آلات اسب می باشد، گزرمن کچه پوششی است از جنس نمد که بر روی ایچرگی گذاشته می شود. قزل جل جزو پوشش آلات اسب ترکمن می باشد، جنس آن از نمد و پارچه ای قرمز رنگ بوده و به این صورت است که نمد و پارچه ی قرمز رنگ بر روی هم دوخته می شوند. این پوشش از روی گزرمن کچه گذاشته می شود و همچنین قبل از شروع مسابقات، بعد از آماده شدن اسب تا شروع مسابقات، از روی زین اسب این پوشش را روی اسب می اندازند و دارای بندی نیز می باشد که از جلوی گردن اسب بسته می شود. قارینسا جزو وسایل بستن و محکم نگه داشتن پوششهای اسب ترکمن می باشد، جنس آن از پارچه می باشد که بعد از جل به مانند کمربند استفاده می شود و دارای سه حلقه برای بستن می باشد. قارینسا را به طور محکم از روی جل می بندند. بورمن کچه بورمن کچه بیشتر در فصل زمستان و هوای سرد مورد استفاده قرار می گیرد و پوششی کامل است که از بالای گوشها و ابتدای گردن تا پاهای اسب را می پوشاند. جنس آن از نمد می باشد. کتن این پوشش در فصل زمستان و هوای سرد در مواقعی که در طویله جا برای نگهداری اسب نباشد مورد استفاده قرار می گیرد و بزرگتر از بورمن کچه بوده و از روی بورمن کچه، این پوشش گذاشته می شود و جنس آن از کتان است. ایر (زین) ایر همان زین است و برای نشستن سوارکار بر روی اسب در حین سوارکاری می باشد. جنس آن از چرم است. در قدیم الایام زین را از جنس چوب و چرم می ساختند. چکی چکی به مانند کمربندی است که از روی زین می آید و دو سر آن را در زیر شکم اسب به هم می بندند و کار آن محکم نگه داشتن زین اسب می باشد. چکی در حین سوارکاری از عقب جلو شدن و حرکت زین جلوگیری می کند. چکی از جنس چرم بوده و به صورت نوار و به درازای تقریبا یک متر می باشد. از طناب ابریشمی نیز به جای نوار چرمی به عنوان چکی استفاده می شود. آلاجا یوب از زینت آلات اسب است که به صورت گردنبند به دور گردن اسب بسته می شود. آلاجا یوب را ترکمنها بر اساس اعتقادات خود و برای اینکه اسب چشم نخورد می بندند. اورتمن کچه جزو پوشش آلات است که بزرگتر از گزرمن کچه بوده و این پوشش از روی قزل جل و گزرمن کچه می آید و جنس آن از نمد است. قامچی قامچی (شلاق) از وسایل سوارکار برای کنترل اسب می باشد، قامچی انواع مختلف دارد و از یک دسته که ممکن است جنسش از چوب و یا استخوان باشد درست شود و یکسری رشته یا رشته های چرم خشک به صورت نواری به دسته متصل می شود. در قدیم الایام ترکمنها دسته قامچی را به شکلهای زیبا با طلا و نقره تزیین می کردند. قولانگ از وسایل بستن و محکم نگه داشتن پوشش آلات اسب ترکمن می باشد و به مانند چکی عمل می کند برای بستن تمام پوششها نیز استفاده می شود. پالانچا که به آن قوپچی نیز می گویند. پالانچا را روی پوشش های اسب می گذارند. کار آن جلوگیری از فشار و آسیب های ناشی از محکم بستن قولونگ و چکی به بدن اسب می باشد. یلپه ووچ به گوزلیک هم معروف است. یلپه ووچ جلوی صورت اسب قرار می گیرد و با حرکت سر اسب تکان خورده و موجب می شود که حشرات مزاحم صورت و چشم نشده و اسب را اذیت نکنند. نال همان نعل است. باش طناب سوارکار موقعی که پیاده روی می کند، با این طناب دهنه اسب را می گیرد و اسب را به دنبال خود می کشاند. یان طناب طنابیست بلند که که یک سر آن به میخ طویله بسته می شود و برای بستن اسب به یک جای ثابت استفاده می شود. کله کی بر روی صورت اسب بسته می شود و یان طناب و باش طناب به آن وصل می شود. اویان همان افسار اسب است. سوار کار در حین سوار کاری اسب را با اویون کنترل می کند. گؤووس بند جنس آن از چرم است و در مواقعی که شکم اسبی لاغر باشد برای جلوگیری از حرکت زین به عقب و جلو در حین سوار کاری از آن استفاده می شود. آلاقاییش از زینت آلات اسب ترکمن می باشد و در قدیم افراد ثروتمند اسبهای گرانقیمت خود را با آلاغیش که نوعی پوشش می باشد زینت می دادند. بوینوسا ( بوینوسقا) از قدیم جزو وسایل زینتی اسب بوده و جنس آن از ابریشم است. توربا دارای دو نوع می باشد. یکی برای خوراک جو و دیگری برای خوراک یونجه می باشد. سبد از جنس پلاستیک که روی پوزه اسب بسته می شود تا اسب علف های هرز و خار و خاشاک ، کاغذ و ... را نخورد. قانتارما جای جای آن روی کلکی اسب است که از این قسمت به وسیله طناب به چکی وصل می شود تا اسب سرش را پایین نگیرد. طویله میخ (قازیق) معمولا از جنس آهن است که به طور محکم در زمین فرو برده می شود و یان طناب را به آن می بندند. توقماق برای کوبیدن و فرو کردن قازیق به زمین استفاده می شود. مونجوق از زیور آلات اسب است که در قدیم استفاده از آن مرسوم بوده است. قانجیغا قسمتی از زین به صورت حلقه ای که در پشت زین می باشد. در مواقع سفر با اسب قانجاق کاربرد دارد به طوری که طنابی به آن وصل می شود و وسایل و بار همراه سوارکار (مسافر ) از قبیل پوشاک و خوراک در پشت زین با طناب به قانجاقا بسته می شود و این به مانند یک تکیه گاه در پشت سوارکار عمل می کند به طوری که سوارکار در طی مسیر پشت خود را به آن تکیه می دهد. لباشه (لباشک) از وسایل کنترل اسب می باشد جنس آن از چوب و طناب می باشد و مواقعی که اسب چموش باشد و یا از کنترل خارج شود و یا اینکه قبل از شروع مسابقات اسبدوانی، اسب از وارد شدن به داخل دپار پرهیز کند از آن استفاده می شود. لباشه به این صورت می باشد که لب بالای اسب را مانند گیره می گیرد و با کمک لباشه کنترل اسب آسان می شود. خورجین در حین مسافرت با اسب وسایل شخصی سوارکار و خوراک اسب در داخل آن گذاشته می شود. قاشاو برای پاک کردن عرق اسب مورد استفاده قرار می گیرد. روال کار بر این منوال است که اول با پارچه یا حوله ای عرق بدن اسب را خشک کرده و بعد از قاشاو استفاده می شود و جنس آن از چوب، فلز یا پلاستیک است. چوتکه جزو وسایل تمیز کردن بدن اسب از خاک و صاف کردن موی بدن اسب و براق کردن پوستش می باشد. آیاق زنجیر در قدیم اسب برای ترکمن بسیار با ارزش بوده و برای آسودگی خاطر و جلوگیری از دزدیده شدن آن از آیاق زنجیر استفاده می شده است و از یک زنجیر و قفل بوده که صاحب اسب زنجیر را به پای اسب قفل می کرده است. دوشاق و کوسسک از این وسایل برای نگهداری و بستن اسبهای چموش و سرکش استفاده می شود. دوشاق دو پای جلویی اسب را به هم متصل می کند تا اسب گام های بلند برندارد و جنس آن از طناب است. کوسسک هم مانند دوشاق عمل می کند با این تفاوت که کوسسک یکی از پاهای جلویی را به یکی از پاهای عقبی می بندد. تورفی همان سوهان است که برای تمیز کردن سم و نعل اسب استفاده می شود. چابقیچ جزو وسایل نظافت سم اسب است و با آن نعل را تمیز می کنند. یال قایچی برای کوتاه کردن و آرایش یال های اسب استفاده می شود. شیخ موتور حلقه آهنی است که به زیر کلکی وصل است و به صورت متحرک بوده و حول محور خود آزادانه می چرخد و از به هم تابیدن و گره خوردن یان طناب و باش طناب به گردن اسب جلوگیری می کند. برگرفته از مقاله محمود پایدار (تکه) اصطلاحات « پوشش آلات و زیورآلات » اسب ترکمن ایچرگی نمد کوچکی است به طول وعرض حدود نیم متر، جنس آن بیشتر از نمد است. قبل از اینکه زین اسب را بگذارند، ایچرگی را پشت اسب زیر زین اسب، می گذارند تا هنگام سوارکاری فشار و ضربه های وارده از طرف زین بر ستون فقرات و پشت اسب جلوگیری کند. تیکیلتکی جزو پوشش آلات اسب می باشد.از جنس نمد و چرم بوده وبه صورت نمدی ضخیم با رویه چرمی است که روی ایچرگی، قبل از زین ( ایر ) گذاشته می شود. کار تیکیلتکی این است که از حرکت کردن و سرخوردن زین بر روی ایچرگی جلوگیری می کند. گزرمن کچه جزو پوشش آلات اسب می باشد، گزرمن کچه پوششی است از جنس نمد که بر روی ایچرگی گذاشته می شود. قزل جل جزو پوشش آلات اسب ترکمن می باشد، جنس آن از نمد و پارچه ای قرمز رنگ بوده و به این صورت است که نمد و پارچه ی قرمز رنگ بر روی هم دوخته می شوند. این پوشش از روی گزرمن کچه گذاشته می شود و همچنین قبل از شروع مسابقات، بعد از آماده شدن اسب تا شروع مسابقات، از روی زین اسب این پوشش را روی اسب می اندازند و دارای بندی نیز می باشد که از جلوی گردن اسب بسته می شود. قارینسا جزو وسایل بستن و محکم نگه داشتن پوششهای اسب ترکمن می باشد، جنس آن از پارچه می باشد که بعد از جل به مانند کمربند استفاده می شود و دارای سه حلقه برای بستن می باشد. قارینسا را به طور محکم از روی جل می بندند. بورمن کچه بورمن کچه بیشتر در فصل زمستان و هوای سرد مورد استفاده قرار می گیرد و پوششی کامل است که از بالای گوشها و ابتدای گردن تا پاهای اسب را می پوشاند. جنس آن از نمد می باشد. کتن این پوشش در فصل زمستان و هوای سرد در مواقعی که در طویله جا برای نگهداری اسب نباشد مورد استفاده قرار می گیرد و بزرگتر از بورمن کچه بوده و از روی بورمن کچه، این پوشش گذاشته می شود و جنس آن از کتان است. ایر (زین) ایر همان زین است و برای نشستن سوارکار بر روی اسب در حین سوارکاری می باشد. جنس آن از چرم است. در قدیم الایام زین را از جنس چوب و چرم می ساختند. چکی چکی به مانند کمربندی است که از روی زین می آید و دو سر آن را در زیر شکم اسب به هم می بندند و کار آن محکم نگه داشتن زین اسب می باشد. چکی در حین سوارکاری از عقب جلو شدن و حرکت زین جلوگیری می کند. چکی از جنس چرم بوده و به صورت نوار و به درازای تقریبا یک متر می باشد. از طناب ابریشمی نیز به جای نوار چرمی به عنوان چکی استفاده می شود. آلاجا یوب از زینت آلات اسب است که به صورت گردنبند به دور گردن اسب بسته می شود. آلاجا یوب را ترکمنها بر اساس اعتقادات خود و برای اینکه اسب چشم نخورد می بندند. اورتمن کچه جزو پوشش آلات است که بزرگتر از گزرمن کچه بوده و این پوشش از روی قزل جل و گزرمن کچه می آید و جنس آن از نمد است. قامچی قامچی (شلاق) از وسایل سوارکار برای کنترل اسب می باشد، قامچی انواع مختلف دارد و از یک دسته که ممکن است جنسش از چوب و یا استخوان باشد درست شود و یکسری رشته یا رشته های چرم خشک به صورت نواری به دسته متصل می شود. در قدیم الایام ترکمنها دسته قامچی را به شکلهای زیبا با طلا و نقره تزیین می کردند. قولانگ از وسایل بستن و محکم نگه داشتن پوشش آلات اسب ترکمن می باشد و به مانند چکی عمل می کند برای بستن تمام پوششها نیز استفاده می شود. پالانچا که به آن قوپچی نیز می گویند. پالانچا را روی پوشش های اسب می گذارند. کار آن جلوگیری از فشار و آسیب های ناشی از محکم بستن قولونگ و چکی به بدن اسب می باشد. یلپه ووچ به گوزلیک هم معروف است. یلپه ووچ جلوی صورت اسب قرار می گیرد و با حرکت سر اسب تکان خورده و موجب می شود که حشرات مزاحم صورت و چشم نشده و اسب را اذیت نکنند. نال همان نعل است. باش طناب سوارکار موقعی که پیاده روی می کند، با این طناب دهنه اسب را می گیرد و اسب را به دنبال خود می کشاند. یان طناب طنابیست بلند که که یک سر آن به میخ طویله بسته می شود و برای بستن اسب به یک جای ثابت استفاده می شود. کله کی بر روی صورت اسب بسته می شود و یان طناب و باش طناب به آن وصل می شود. اویان همان افسار اسب است. سوار کار در حین سوار کاری اسب را با اویون کنترل می کند. گؤووس بند جنس آن از چرم است و در مواقعی که شکم اسبی لاغر باشد برای جلوگیری از حرکت زین به عقب و جلو در حین سوار کاری از آن استفاده می شود. آلاقاییش از زینت آلات اسب ترکمن می باشد و در قدیم افراد ثروتمند اسبهای گرانقیمت خود را با آ%
- 8 پاسخ ها
-
- 24
-
-
-
پسر بچه ترکمن سوار بر اسب ترکمن !! پوشش اسب ترکمن را می توان به این ترتیب نام برد: درونيترين پوشش اسب را اچرگی ميگويند. بعد از اچرگي، نمد ديگري به نام گزرمن قرار ميدهند. جل و اورتمن پوششهاي بعدي را تشكيل ميدهند،تمام اين پوششها را با بندي به نام قارين باغ (شكمبند) به تنگ گاه اسب وصل ميكنند. در زمستان اسب را با نمد سفيد بزرگي ميپوشانند كه به آن بورامه كچه ميگويند. تركمنها به اسب نعل نميكوبند، چون خاك صحرا نرم است و احتياجي به نعل ندارد. زين را به زبان تركمني ايه ر مينامند كه ركاب يا اوزنگ به آن متصل است. مهار اسب را اويه ن ميگويند. علاوه بر اينها اسب تركمن داراي زيورآلات نقرهاي با آب طلا بود كه به اسب زيبائي خاصي ميداد. اين زيورآلات عبارتند از: آلاغايش نوار چرمي كه روي آن را با نقره و طلا آرايش داده، زيور بسيار جالبي كه نفيس و گران قيمت است و آن را به گردن اسب ميبستند. گووسبند زيوري از طلا و نقره بعد از آلاغايش ميبندند. يل فه ويچ بر پيشاني اسب ميبندند و داراي زيوري است از نقره و طلا، كه براي دفع مزاحمت حشرات مزاحم استفاده ميشود. اين روشهاي ويژه در پوشاندن اسب بيشتر از نبودن جايگاه براي اسب و خوي كوچنشيني تركمن ريشه گرفته و اكنون براي اسبداران به موجب يك ضرورت درآمده است. تاریخچه اسب ترکمن آثاری از اسب های ترکمن تا چهارصد سال قبل از میلاد مسیح در گورستان های اقوام سکائی در پازیریک در کوه های آلتایی بدست آمده که نشان می دهد در چهارصد سال قبل از میلاد نیز اسب های ترکمن را مانند زمان کنونی با نمد می پیچیدند. اسب های لاغر اندام و بلند بالای ترکمن در این گورستان های همراه با اربابان و خادمین خود دفن شده و اسب های ضعیف را نیز کشته و با این اسب های اصیل به خاک می سپردند و بر آن عقیده بودند که خادمین نیز سوار بر این اسب های پست تر شده، همراه سروران خود به اتفاق اسب های اصیل به آسمان ها خواهند رفت. امپراطوران سلسله هان در چین عاشق این اسب های لاغر اندام و کشیده ترکمن بوده و آنها را اسب های آسمانی می نامیدند و به همین دلیل لشکریان خود را برای گرفتن این اسب ها نزد خوانین تراکمه می فرستادند که با خواهش یا به عنوان امانت گرفته و یا خریده و اگر میسر نبود به سرقت می بردند. بدین منوال تا بالاخره قراردادی بین طرفین بسته شد که هر سال تعداد سی رأس از این اسب ها به امپراطور چین داده شود. در سپاه داریوش هخامنشی سی هزار رأس اسب ترکمن موجود بوده است. اسب ترکمن در دو مقطع شدیداً از دست حکام ضربه خورده است، یکی در دوره نادرشاه افشار که اسب های ترکمنی با سیلمی های عرب ترکیب و نژاد جدیدی به نام چناران بوجود می آید. در این مورد در کتاب تبارنامه اسب ترکمن آمده است: « یکی دیگر از تیره های اسب ترکمن، چناران است که این اسب به وسیله نادرشاه برای لشکر کشی و سواره نظام ایران به منظور تصرف هندوستان بوجود آورده شده است. برای رسیدن به هندوستان راه های طولانی و طاقت فرسا در پیش لشکریان ایران بوده و برای طی این مسیر احتیاج به یک مرکبی بود که قادر باشد این مشکل را حل کند به این منظور طبق دستور نادرشاه سیلمی های عرب با با مادیان های ترکمن ترکیب و نژاد جدیدی به نام چناران بوجود آمد.» باز طبق نوشته کتاب تبارنامه اسب « مدارک قابل ملاحظه ای در دست است که نشان می دهد یکی از اجداد اولیه در تولید اسب انگلیسی (تروبرد)، اسب بلند، کشیده و سریع ترکمن می باشد که در تمام مدت دو هزار سال تاریخ خود این اسب از لحاظ چابکی، استقامت و پرش مورد تحسین عموم بوده است.» نویسنده اثر تبارنامه اسب در مورد سابقه نژاد یموت می نویسد: « متجاوز از چندین قرن است که اسب های منطقه فارس و خوزستان برای سیلمی (تخم کشی) به دشت گرگان برده شده و با مادیان های ترکمن مخلوط گردیده اند که نتیجه آن تیره یموت است که با دیگر تیره های ترکمن از قبیل آخال تکه در بعضی مشخصات اختلاف دارد. تیره یموت اصولا از لحاظ هیکل کوچکتر ولیکن با استخوان بندی قوی تر و سم های محکم تر و بطور کلی اندامش سبک تر ولی استقامت این تیره بسیار عالی بوده و یال و دم آن نیز پر پشت تر می باشد. یموت اسب سریعی نیست ولیکن بسیار پرنفس است. در سال های اخیر به علت ورود اسب های خالص پاکستانی که مناسب برای مسابقات سرعت در دوره های کوتاه هستند، میدان رقابت برای اسب های ترکمن که دارای قدرت و نفس هستند تنگ شده و در نتیجه تعدادی از اسبداران ترکمن بدون هیچگونه مطالعه علمی و هدف صحیح شروع به خریدن آن برای تخم کشی با مادیان های ترکمنی نمودند و اسب دوخونی بوجود آمد. این نوع کشش ها اصالت چندین صد ساله اسب ترکمن را نیز از بین برده اشت.» تاریخ سیاسی و اجتماعی ترکمن ها - امین گلی
- 8 پاسخ ها
-
- 25
-
-
نژادهای اسب ترکمن یمود ( یموت) نوعی از اسب مشهور ترکمن است و منشاء بسیار قدیمی دارد. اسب یموت شکلی تنومند، خوش اندام و هماهنگ دارد و امتیاز آن در استقامت و سرعت است. نوع بسیار معروف آن کور اوغلی است. کور اوغلی اسبی است بردبار، تیزتک و سری خوش فُرم دارد. اسب یمود دارای یال بسیار ظریف و کم پشت، بسیار محکم و طاقت گرمای شدید را دارد، باوقار و با نزاکت بالا، بویژه برای مسابقه و اسب سواری در مسافت های طولانی مناسب است. سرو گردنی کوتاه و پایداری بسیار بالا و محصول آمیزه ی اسب ترکمن با اسب های نواحی جنوب ایران مانند، فارس و خوزستان است، که به منطقه ترکمن صحرا آورده شد. اغلب به رنگ سفید، رنگ پوست روباه و طلایی وجود دارد. اندازه ی بلندی آن ۱۴۷تا ۱۵۵ سانتی متر است. آخال تکه از نسل اسب های ترکمن کهن و باستانی است، که تا ۲۵۰۰ سال پیش نیز زیست داشته است. آخال تکه اسبی است با استعداد فوق العاده و همچنین منشی بسیار خودسر دارد. اسبی است با توانایی بالا، با سری راست، گردنی ظریف، طول متوسط، گاهی دارای شانه های اُریب. مچ پای برجسته و کفل افتاده دارد. اسبی کشیده و بلند، پاهای مقاوم با سمی سخت است. گاهی سینه کم عمق و باریک و گردنی همانند گوزن وارونه و کش دار بویژه با توانایی یورتمه خوب، مستعد برای کوه و کُتل است. پوست و یال ظریف و ابریشمین دارد. این اسب نزد قبایل تکه در استپ های شمال ترکمن صحرای ایران و جمهوری ترکمنستان موجود است. رنگ های اصلی آن کهر، خاکستری، سفید، طلایی رنگ، سرخ و سیاه کلاغی است. نام آن به لحاظ اینکه منطقه ای است که ترکمن های تکه در آنجا زیست دارند، خوانده شده است. بلندی اندام آن اغلب بین تقریبا، ۱۵۰ و ۱۶۰ سانتیمتر است. اسب آخال تکه دنباله اسب های کهن ترکی است و از زمانی که انسان اندیشمند وجود داشته، در استپ های جنوبی روسیه و آسیای مرکزی پرورش یافته، شاخص و بمثابه نماینده سه نوع اسب ما قبل تاریخ، که در دوران قبل از میلاد وجود داشتند، است، که تا چین قدیم مشهور و هواخواهانی بسیار داشته است. این اسب در جنگ ها و غارت ها تلفات بسیار داشته و در دوران حکومت تیمور لنگ شماری از آنها با مادیان های عرب اصلاح شد. نواحی پرورش اسب آخال تکه در ترکمنستان، قزاقستان،قیرقیزستان و ازبکستان است. اسب آخال تکه در اسب های اروپایی نیز در اصلاح نژاد پیش از همه در«ترکمن آتی» تاثیر خود را گذاشته است. پرورش اسب ترکمن به نام «ترکمن آتی» در اروپا درسال های ۸۸ /۱۷۸۶ بنام پرورش اسب فریدریک ویلهلم پایه گذاری شد. چناران منطقه ای که قبایل گوگلان در بخش شرقی صحرای ترکمن سکنی دارند، وجود دارد. این نژاد در سال ۱۷۰۰ میلادی با آمیزش اسب نر ایرانی و اسب ترکمن ماده به وجود آمد. به گفته ای دیگر در دوران نادرشاه افشار برای تسخیر هندوستان که راهی دراز، دشوار گذر و ناهموار بود، از آمیزه ی سلیمی های عرب و اسب ترکمن به وجود آمده است. اسبی است نیمه خون و بلندی آن تا ۱۵۲ سانتیمتر می رسد. اسب چناران، باهوش و مهربان، دارای گردنی دراز، پشت و کمر متوسط و پاهای قشنگ است. اندامی تنومند و سترگ، دارای استقامت بیشتر در آب و هوای گوناگون و براحتی راه طولانی را درمی نوردد. به رنگ های سفید و قهوه ای وجود دارند. قره باغی در اواسط قرن نوزده در پرورش و اصلاح اسب قره باغ (در قره باغ قفقاز)، نوعی اسب جدید به نام جیران تکه به وجود آمد. این اسب از آمیزش نژاد آخال تکه با اسب قره باغ زاده شد. اسبی است با اندامی قوی، تنومند و بردبار برای گرسنگی و خستگی و برای اسب سواری بسیار خوب است. به رنگ های نیلگون، طلایی، قهوه ای روشن و ابرش یافت می شود. ترکمن این اسب در اصل به مفهوم یک نژاد نیست، بلکه فرامفهومی است برای اسب های بسیار اصیل استپ های جنوب روسیه و مناطق هم مرز افغانستان و ایران. اسب های این گروه امروزه به صورت آخال تکه، چناران و یمود معرفی می شوند. این اسب در کل دارای اندامی زیبا، سریع و استقامت بالا هستند، که از صد ها سال پیش رد پای خود را در بسیاری از حوزه های پرورش اسب در اروپا گذاشته است. از بین نژادهای بالا باید گفت که آخال تکه یکی از نام آورترین آن با شهرت جهانی است که میلیون ها دلار ارزش دارد. آخال تکه تنها اسبی است که با اسب عرب میتوان سنجش کرد. آخال تکه اسبی است برای صحرا، مسابقه و گردش و تنها اسبی است که لقب های افسانه ای در ادوار کهن گرفته است. به نظر اسب شناسان آخال تکه کهن ترین نژاد اسب دنیا است. برای نشان دادن مقاومت این اسب، درسال ۱۹۳۵ از عشق آباد مرکز جمهوری ترکمنستان تا مسکو که ۴۱۲۸ کیلو متر است و ۹۶۰ کیلو متر آن ازصحرا و استپ تشکیل است، سواره می فرستند. این اسب این مسافت را در ۸۴ روز طی می کند. زیبا ترین و گران قیمت ترین اسب آمریکا به ارزش 2.5 میلیون دلار (آخال تکه) این اسب همانطور که گفته شد، درمنطقه ای تحت نام واحه آخال تکه در امتداد شمال نشیب های سلسله جبال کوپت داغ در جمهوری ترکمنستان واقع است. آخال تکه در رشته تربیت در المپیک سال 1960 ( رم ) مقام نخست را کسب می کند. درسال 1932 اصول و مقرراتی برای پرورش آن به تصویب می رسد که اصیل بودن اسب را ضمانت کند. از سال ۱۹۴۱ از سوی روس ها در مورد این اسب هفت کتاب تحقیقی با عنوان های مختلف منتشر شده است. همچنین انجمنی بنام انجمن بین المللی پرورش آخال تکه در شهر مسکو وجود دارد که درسال 1995 در روسیه به ثبت رسید. نژاد های بسیاری از جمله نژاد اصیل عرب، انگلیسی و امثال آن، بر مبنای بکارگیری از نژاد آخال تکه به وجود آمده اند. بویژه تاثیر نژاد آخال تکه بر پرورش اسب های دُن، قره باغ، قره بایر و دیگر نژادهای اسب بسیار زیاد بوده است. بعداْ قره بایر برای اصلاح اسب های دُن و در قرن هیجده میلادی نژادهای قزاقی و قرقیزی به وسیله قره بایر اصلاح شد. این اسب با آب و هوای کویری و نیمه کویری دمساز است. نژاد آخال تکه اکنون درجمهوری ترکمنستان تکثیر می یابند و به گونه ای گسترده برای اصلاح و بهبود اسب سواری در استپ های جنوبی نواحی آسیای مرکزی بکار برده می شوند. اندازه های اسب آخال تکه برحسب داده ها چنین است: بلندی گُرده 2،155 ، طول اُریب یا پهلو 155،6 ، دور سینه 169،2 ، دور مچ 19،8. در کل اندازه این اسب (به تناسب) چنین است: 152 - 159،2 - 167،7 - 18،2.
- 8 پاسخ ها
-
- 23
-
-
انقلاب ۱۷۸۹ طلیعه جامعه سرمایه دارى بورژوایى مدرن در تاریخ فرانسه بود. شاخصه اصلى این انقلاب، استقرار موفقیت آمیز وحدت ملى از طریق سقوط رژیم ارباب رعیتى بود. به گفته توکویل هدف اصلى انقلاب عبارت بود از محو آخرین بقایاى قرون وسطى. انقلاب فرانسه نخستین انقلابى نبود که بورژوازى از آن منتفع مى شد، پیش از آن در سده شانزدهم انقلاب هلند، در سده هفدهم دو انقلاب انگلستان و در سده هجدهم انقلاب آمریکا راه را نشان داده بودند. در پایان سده هجدهم بخش اعظم اروپا از جمله فرانسه تحت رژیمى بود که از نظر اجتماعى؛ امتیازات اشرافى و از نظرگاه سیاسى ویژگى آن استبداد بر پایه حق الهى سلطنت بود. در کشورهاى اروپاى مرکزى و شرقى، بورژوازى چنان رشدى نکرده بود که بتواند نفوذ چندانى داشته باشد. اکتشافات جغرافیایى سده هاى پانزدهم و شانزدهم، بهره کشى از مستعمرات و جابه جا شدن داد و ستدهاى دریایى به سوى غرب همه و همه به عقب ماندگى شرایط اجتماعى و اقتصادى این کشورها کمک کرده بود اگرچه انقلاب ۱۶۴۰ انگلستان اقدامى در جهت متروک کردن شیوه حکومت استبدادى بود اما استقرار آزادى سیاسى در انگلستان به هیچ وجه ضربه اى خردکننده بر مبانى سلسله مراتب اجتماعى مبتنى بر ثروت وارد نیاورد. شالوده آزادى هاى انگلیسى را رسوم و سنن شکل داده بودند نه تتبعات فلسفى. برک در کتاب «اندیشه هایى درباره انقلاب فرانسه» که به سال ۱۷۹۰ منتشر شد نوشت: از زمان صدور منشور کبیر تا اعلامیه حقوق مشى همیشگى قانون اساسى، اعلام و بیان آزادى هاى ما بوده است، آزادى هایى که از نیاکان خود به ارث برده ایم و باید براى اخلاف خود به جاى گذاریم. (گائتانا موسکا، تاریخ عقاید و مکاتب سیاسى، ت: حسین شهیدزاده، انتشارات مروارید، ص ۱۲۵ ) با این وصف عیان مى شود که قانون اساسى بریتانیا، حقوق بریتانیایى ها را به رسمیت مى شناخت نه حقوق بشر را و آزادى هاى انگلیسى خصلتى جهانى نداشت. در انقلاب ۱۷۷۹ آمریکا نیز اصولى که براى نیل بدان منازعاتى صورت گرفته بود؛ آزادى و برابرى را کاملاً به رسمیت نمى شناخت. سیاهان همچنان برده ماندند و تساوى حقوق سفیدپوستان نیز در واقع به هیچ وجه سلسله مراتب اجتماعى مبتنى بر ثروت را به مخاطره نینداخت، در ضمن در نخستین قوانین اساسى آنها اصل شرط دارایى براى حق رأى دادن ملحوظ شده بود. انقلابات آمریکا و انگلستان، نمونه هاى انقلاباتى هستند که از تفوق و برترى ثروت در زیر پوشش «آزادى هاى بورژوایى» دفاع مى کنند. انقلاب فرانسه برجسته ترین انقلاب بورژوایى بوده است و به سبب ماهیت دراماتیک مبارزه طبقاتى خود تمامى انقلابات پیشین را تحت الشعاع قرار داده است. لویی 16 این ویژگى ها مدلول سرسختى اشرافیت که سخت به امتیازات فئودالى چسبیده بود و با دادن هر نوع امتیازى مخالف بود از یکسو و مخالفت پرشور توده هاى مردم با هر نوع امتیاز یا تمایز طبقاتى از سوى دیگر، بود. اساساً بورژوازى خواهان سقوط کامل اشرافیت نبود بلکه امتناع اشرافیت از سازش و خطرات ضد انقلاب بود که بورژوازى را به انهدام نظم کهن ناگزیر ساخت. انقلاب فرانسه راه حقیقتاً انقلابى گذار از فئودالیسم به سرمایه دارى را انتخاب کرد. این انقلاب با نابود کردن بقایاى فئودالیسم و با آزاد ساختن دهقانان از قید حقوق اربابى و عشریه کلیسایى و وحدت بخشیدن به تجارت در سطح ملى، شاخص مرحله اى تعیین کننده در تکامل سرمایه دارى بود. سرکوب فئودال ها سبب آزاد شدن تولیدکنندگان مستقیم خرده پا شد و به تفکیک توده هاى دهقانى و قطب بندى آنها بین سرمایه و کار مزدورى انجامید. پس از انقلاب، با گسترش روابط تولیدى کاملاً نوین، سرمایه از قید تحمیلات و تجاوزات فئودالیسم رها شد و نیروى کار به صورت یک واقعیت تجارتى اصیل درآمد و این امر در نهایت خودمختارى تولید سرمایه دارى را چه در بخش کشاورزى و چه در بخش صنایع تضمین کرد. پیروزى بر فئودالیسم و رژیم کهن، با پیدایى سریع روابط اجتماعى نوین همراه نبود. راه رسیدن به سرمایه دارى فرایندى ساده نبود، پیشرفت سرمایه دارى در دوره انقلاب به کندى صورت مى گرفت و صنایع آنقدر رشد نکرده بودند و هنوز سرمایه تجارى تفوق خود را حفظ کرده بود اما انهدام حکومت هاى بزرگ فئودالى و سیستم هاى سنتى کنترل داد و ستد، استقلال شیوه تولید و توزیع سرمایه دارى، یک استحاله کلاسیک انقلابى را تحقق بخشید. انقلاب فرانسه در جهت زیر و رو کردن ساخت هاى اقتصادى و اجتماعى موجود، چارچوب سیاسى رژیم کهن را درهم شکست و بقایاى حکومت محلى کهن را محو کرد و امتیازات محلى و تبعیضات ایالتى را از میان برد. انقلاب فرانسه در عین حال که گامى ضرورى در گذار از فئودالیسم به سرمایه دارى محسوب مى شود در رابطه با دیگر انقلابات مشابه داراى ویژگى هاى خاص خود است. این ویژگى ها به خصوص به ساخت جامعه فرانسه در پایان رژیم کهن مربوط مى شود. انقلاب فرانسه در حالى که به عنوان یک انقلاب آزادیخواهانه و با پافشارى بر حقوق طبیعى دنباله رو انقلاب آمریکا است، برخلاف انقلاب انگلستان داراى موضعى جهانى است. به یقین این سخن توکویل که: چرا اصول و نظرات سیاسى مشابه در ایالات متحده تنها به تغییر دولت منجر مى شود و حال آنکه در فرانسه سقوط کامل یک نظم اجتماعى را به همراه مى آورد ( همان، ص۳۰۴ ) حاکى از عظمت انقلاب فرانسه است. اعلامیه ۱۷۸۹ بدون شک با حرارتى بیش از سلف آمریکایى خود سخن مى گوید و در راه آزادى گامى فراتر مى نهد. انقلاب فرانسه به عنوان یک انقلاب مساوات طلبانه به مراتب از اسلاف خود گام را فراتر گذارد، نه در آمریکا و نه در انگلستان بر روى برابرى تأکید نشده بود زیرا هم اشرافیت و هم بورژوازى براى کسب قدرت نیروهایشان را متحد ساخته بودند اما مقاومت اشرافیت ضدانقلاب و درگیر شدن در جنگ، بورژوازى فرانسه را ناگزیر ساخت که مساوات را به عنوان مسئله اى عمده مطرح کند چرا که این، تنها راه در کنار داشتن مردم بود. گذار اقتصاد فرانسه به سرمایه دارى از طریق یکپارچه کردن صنعت، افزایش و تمرکز مزدبگیران و بیدارى و مشخص کردن آگاهى طبقاتى آنها، بار دیگر اصل تساوى حقوق را در اذهان مردم زنده کرد. رنج و زحمت طبقه برزگر اینک آنچه ویژگى هاى خاص جامعه فرانسه که موجب تمایز و برترى انقلاب ۱۷۸۹ بر سایر انقلابات پیشین اعلام شد عنوان مى شود: در جامعه اشرافى نظام کهن، بر طبق قانون سنتى سه مرتبه از یکدیگر متمایز شده بودند؛ روحانیون و نجبا که از مراتب ممتازه بودند و مرتبه سوم که اکثریت مردم را شامل مى شد. نجبا از اقشارى تشکیل مى شدند که غالباً منافع مختلفى داشتند. نجباى دربارى از نجیب زادگانى بودند که در دربار حضور داشتند و در ورساى زندگى مى کردند و اطرافیان پادشاه را تشکیل مى دادند. نجباى ایالتى که جاه و جلال کمترى داشتند در میان دهقانان زندگى مى کردند. منبع عمده عایدى این نجبا تحمیل عوارض فئودالى بر دهقانان بود. نجباى صاحب جامه از زمانى تشکیل شدند که سلطنت، دستگاه قضایى و تشکیلات ادارى خود را به وجود آورده بود. در رأس این دسته از نجبا، خانواده هاى بزرگ مستشاران پارلمانى قرار داشتند که هدفشان در دست گرفتن کنترل حکومت و شرکت در اداره حکومت بود. این نجبا که از قدرتى بسیار برخوردار بودند سخت به امتیازات خود وابسته بودند و با هرگونه رفرمى که امکان داشت موقعیت آنها را به مخاطره اندازد، مخالفت مى ورزیدند. در پایان سده هجدهم اشرافیت فئودالى دستخوش انحطاط شده بود. نجباى دربارى در ورساى رو به ورشکستگى مى رفتند و نجباى ایالتى به زندگى بى هدف خود در املاکشان ادامه مى دادند. به همین دلیل اشرافیت که زوال خود را نزدیک مى دید، خواستار تحکیم و تاثیر عوارض فئودالى و افزایش سختگیرى شده بود. در سال ۱۷۸۱ به موجب یک فرمان شاهانه، حق احراز مقامات عالیه در قشون منحصراً به نجبا یا کسانى اختصاص داده شده بود که بتوانند مراتب نجابت را به اثبات رسانند. از نظر اقتصادى اشرافیت سعى داشت که نظام ارباب رعیتى را حتى از وضع موجود آن بدتر کند. به موجب فرامین مربوط به تریاژ اربابان بزرگ فئودال یک سوم ملک جامعه روستایى را تصاحب کرده بودند. در این حین پاره اى از نجبا به تدریج به امور بازرگانى طبقات متوسط ابراز علاقه مى کردند و سرمایه خود را در صنعت و به ویژه صنعت آهن به کار مى انداختند. در این گرایش به تجارت، بخشى از نجباى متعلق به قشر بالاى اشرافیت به طبقه متوسط نزدیک و تا حدى در آرمان هاى سیاسى آنها سهیم شدند اما اکثریت وسیع نجباى ایالتى و دربارى راه نجات را تنها در اعلام صریح تر امتیازات خود مى دیدند. این اختلافات و چنددستگى ها در میان اشراف جامعه فرانسه طى مسیر را براى انقلابیون سهل تر مى کرد. روحانیون از دیگر گروه هاى جامعه فرانسه بودند که از امتیازات سیاسى، قضایى و مالى مهمى برخوردار بودند. در واقع تنها روحانیت بود که به معناى حقیقى کلمه یک مرتبه اجتماعى را تشکیل مى داد زیرا که این مرتبه اجتماعى به یک تشکیلات ادارى مبتنى بر مجالس اسقف نشین مجهز بود و محاکم کلیسایى و مقامات رسمى خود را داشت. گرچه روحانیت یکى از مراتب اجتماعى را تشکیل مى داد و از وحدت معنوى برخوردار بود معذلک از نظر اجتماعى گروهى همگون و یک دست را به وجود نمى آورد. قشر بالاى روحانیت -اسقف ها، روساى دیر و کشیشان کلیساهاى بزرگ انحصاراً از میان نجبا انتخاب مى شدند که این عمل به سبب دفاع از امتیازات عالیه اى بود که روحانیون دون مرتبه عموماً از آن محروم شده بودند. روحانیونى که در مراتب پایین ترى قرار داشتند افرادى بودند که از میان عوام برخاسته بودند و با آنان زندگى مى کردند و در بینش آنها سهیم بودند. این افراد که در شرایط سختى زندگى مى کردند به تدریج به آثار فلاسفه علاقه مند شدند و مجذوب نظرات نوین عصر گشتند. بدین ترتیب دوگانگى میان قشر ممتاز جامعه یعنى روحانیت فرانسه نیز به چشم مى خورد. از پایان سده پانزدهم مرتبه سوم جامعه به طبقه سوم معروف شده بود. این مرتبه دربرگیرنده اکثریت عظیم مردم در اواخر رژیم کهن بود. اهمیت اجتماعى این طبقه در نتیجه نقشى که در حیات ملى و خدمت به کشور ایفا کرده بودند، به سرعت افزایش یافته بود. بورژوازى مهمترین مرتبه را در طبقه سوم تشکیل مى داد. بورژوازى به واسطه فرهنگ و ثروتى که داشت موقعیت رهبرى را در جامعه احراز کرده بود و این موقعیت با موجودیت رسمى مراتب ممتازه در تعارض بود. از آنجا که فرانسه در پایان رژیم کهن عمدتاً به صورت یک کشور روستایى باقى مانده بود و تولید کشاورزى نقشى مسلط را در حیات اقتصادى آن ایفا مى کرد، مسئله دهقانان از مسائل مهم محسوب مى شد. اهمیت دهقانان قبل از هرچیز به تعداد آنها مربوط مى شود زیرا چنانچه توده هاى دهقانى در جریان انقلاب منفعل باقى مى ماندند، نه بورژوازى به پیروزى مى رسید و نه انقلاب به بار مى نشست. دلیل اساسى شرکت دهقانان در جریان انقلاب، مسئله حقوق اربابى و بقایاى فئودالیسم بود و مداخله آنها بود که سبب شد نظام فئودالى از بن کنده شود. در کشورى که اکثریت عظیم جمعیت را روستائیان تشکیل مى دادند و تولید و کشاورزى دیگر فعالیت ها را تحت الشعاع قرار داده بود، طبیعتاً خواست هاى دهقانان اهمیت ویژه اى مى یافت. ارتجاع فئودالى خاص سده هجدهم، نظام مذکور را بیش از پیش غیر قابل تحمل کرده بود. وقتى منازعه اى صورت مى گرفت عدالت اربابى (؟) دهقانان را زیر فشار خود خرد مى کرد. زمینداران به حقوق مشاعى و سنتى دهقانان و اراضى مشاعه به طور دسته جمعى حمله مى بردند و آنها را مشمول حوزه قضایى خود قلمداد مى کردند و ادعایشان را با توسل به فرامین شاهى که حق تصاحب یک سوم اراضى مورد نزاع را به آنها مى داد، به کرسى مى نشاندند. تحمل چنین وضع دشوارى براى این خیل عظیم از جمعیت ناممکن مى آمد لذا چاره اى جز هم آوایى با ناراضیان از شرایط موجود براى ایشان نمانده بود. نگرش هاى فلسفى همراه با دگرگون شدن شالوده اقتصادى جامعه، ایدئولوژى ها نیز دگرگونى یافتند. سرچشمه هاى فکرى انقلاب را در نظرات فلسفى اى باید جست که طبقات متوسط از سده هفدهم مطرح ساخته بودند. به یقین آراى فلسفى مطرح شده، جریان انقلاب کبیر را تسریع بخشید و پشتوانه اى نظرى و بس غنى را در کوله بار خود جاى داد. دکارت نشان داده بود که مى توان به یارى علم بر طبیعت چیره شد و فلاسفه سده هجدهم که وارث فلسفه او بودند، با هوشمندى بسیار اصول نظمى نوین را ترسیم و ارائه کردند. جنبش هاى فلسفى سده هجدهم که بر پایه ضدیت با کمال مطلوب و ریاضت کشانه و اقتدارطلبانه کلیسا و حکومت در سده هفدهم استوار بود، بر ذهنیت فرانسویان تاثیرى ژرف گذارد. این جنبش ابتدا به بیدارى اذهان کمر بست و سپس شیوه تفکر انتقادى را گسترش داد و نظرات نوینى را فراهم آورد. جنبش روشنگرى در تمامى زمینه هاى فعالیت بشرى از علم گرفته تا ایمان یا در حیطه اخلاق تا سازمان سیاسى و اجتماعى، اصل «خرد» را جانشین اقتدار و سنت کرد. پس از سال ۱۷۴۸ بزرگترین آثار قرن به سرعت و پى در پى انتشار یافتند. باستیل نماد ظلم جنگ باستیل روح القوانین منتسکیو در،۱۷۴۸ امیل و قرارداد اجتماعى در ،۱۷۶۲ گفتارهایى درباره منشاء عدم مساوات انسان ها در ،۱۷۵۵ از روسو تاریخ طبیعى بوفن در ،۱۷۴۹ رساله اى درباره حواس کندیاک در ،۱۷۵۴ قانون طبیعت مورلى در ،۱۷۵۵ مقاله اى درباره آداب و رسوم و روح ملل ولتر در سال ۱۷۵۶ و از همه مهم تر سال ۱۷۵۱ شاهد انتشار نخستین جلد «دایره المعارف» به ابتکار دیدرو بود. ولتر، روسو، دیدرو و اصحاب دایره المعارف و اقتصاددانان همگى دست به دست هم دادند و با وجود اختلاف عقیده هایى که داشتند، رشد اندیشه هاى فلسفى را تشویق کردند. در نیمه اول سده هجدهم دو جریان بزرگ فکرى از حمایت وسیعى برخوردار شده بود؛ یکى جریان فکرى اى که از فئودالیسم الهام مى گرفت و پاره اى از آن در روح القوانین منتسکیو انعکاس یافته بود و استدلال هاى لازم را براى پارلمان هاى محلى و مراتب ممتازه جامعه علیه استبداد فراهم مى آورد و دیگرى جریان فلسفى اى بود که گرچه به روحانیت و گاه مذهب مى تازید اما از نظر سیاسى محافظه کار بود. در نیمه دوم سده هجدهم در حالى که دو گرایش مذکور به حیات خود ادامه مى دادند، نظراتى نوین که بیشتر دموکراتیک و مساوات طلبانه بود مطرح شد. فیلسوفان مسائل سیاسى را رها کرده و به مسئله اجتماعى حکومت روى آورده بودند. فیزیوکرات ها گرچه محافظه کار بودند اما با مطرح کردن مسائل اقتصادى به این جنبش جدید فکرى کمک کردند. اگر چه ولتر رهبر جنبش فلسفى پس از ۱۷۶۰ خواستار آن بود که اصلاحاتى در چارچوب سلطنت مطلقه صورت گیرد و حکومت به دست توانگران طبقه متوسط اداره شود اما روسو منعکس کننده کمال مطلوب سیاسى و اجتماعى خرده بورژوازى و صنعتگران بود. روسو در نخستین گفتار خود تحت عنوان «نقش علوم و هنرها در تهذیب آداب و افکار» تمدن زمانه اش را به باد انتقاد مى گیرد و به دفاع از بى امتیازان برمى خیزد و عنوان مى کند که: اگر زندگى پرتجمل در شهرهاى ما صدنفر از بى چیزان را به نوایى مى رساند در عوض باعث مرگ صدهزار نفر در روستاها مى رود (همان، ۲۵۷) و در دومین گفتار خود تحت عنوان «درباره مبانى و سرچشمه هاى عدم مساوات در میان انسان ها» حمله خود را متوجه مسئله مالکیت مى کند و در «قرارداد اجتماعى» نظریه حاکمیت مردم را مطرح مى کند حال آنکه منتسکیو قدرت را براى اشرافیت و ولتر براى قشر بالاى طبقه متوسط محفوظ نگاه مى دارد. در ابتدا این جریانات فکرى تقریباً با آزادى کامل اشاعه مى یافتند. مادام دو پمپادور که یکى از محبوبین شاه و در عین حال زنى توانگر بود، با محفل زهدمآبانه درباریانى که بر گرد ملکه و ولیعهد حلقه زده بودند و از حمایت نظام اسقفى و پارلمان ها برخوردار بودند، تصادم پیدا کرد و از فلاسفه در مقابل این دشمنان دربارى شان حمایت کرد. پس از سال ۱۷۷۰ تبلیغات این جنبش فلسفى به ثمر رسید. هرچند در این زمان بزرگترین نویسندگان سکوت اختیار کرده بودند و به تدریج از صحنه کنار مى رفتند اما نویسندگان دیگرى قدم به عرصه گذاردند و به مردمى کردن و اشاعه نظرات نوین کمر بستند و آراى مذکور را در میان تمامى بخش هاى طبقه متوسط و سراسر فرانسه رواج دادند. انتشار دایره المعارف که در تاریخ اندیشه اثرى برجسته محسوب مى شود در سال ۱۷۷۲ به پایان رسید. این اثر که از دیدگاه هاى اجتماعى و سیاسى اعتدالى نوشته شده بود، با تأکید بر اعتقاد به پیشرفت علوم بناى یادبود عظیمى از «خرد» را برپا نهاد. گرچه تولید فلسفه در دوره لویى شانزدهم کاهش یافت اما به تدریج مجموعه اى از دکترین ها و ترکیبى از سیستم هاى فکرى گوناگون تکوین مى یافت. بدین سان دکترین انقلاب شکل گرفت. آبه رینال در کتاب «تاریخ فلسفى و سیاسى موسسات تجارى اروپاییان در هند شرقى و غربى» که در تهیه مقدمات آن دیدرو نقش موثرى ایفا کرد، بار دیگر تمامى مضامین فلسفى را مطرح ساخت؛ نفرت از استبداد، مخالفت با کلیسا و جانبدارى از اداره آن توسط یک دولت غیرروحانى و ستایش لیبرالیسم اقتصادى و سیاسى (همان، ص ۲۳۶) تاثیر کلام مکتوب را در کلام شفاهى تقویت کرد، تعداد سالن ها و کافه ها افزایش مى یافت و هر روز انجمن هاى جدیدى براى مباحثه و محاوره ایجاد مى شد و دانشگاه هاى ایالتى و محافل مطالعاتى مورد توجهى بیش از پیش واقع شد. در سال ۱۷۷۰ مجمع روحانیت ادعا مى کند که دیگر در فرانسه شهر و قصبه اى نمى توان یافت که «از بیمارى مسرى بى خدایى در امان باشد» این مدعاى مجمع نشان از گسترش افکار فلسفى دانشمندان با تاکید بر محوریت عقل دارد. سده هجدهم شاهد پیروزى خردگرایى بود و خردگرایى بعدها بر تمامى زمینه هاى فعالیت انسانى تاثیر گذاشت. از اعتقاد به محوریت خرد، اعتقاد به پیشرفت زاده شد و عقل رفته رفته تاثیر روشنگرانه خود را گذارد. بدین سان انقلاب فرانسه با پشتوانه عظیمى از اندیشه هاى ناب فلاسفه و دانشمندان روزگار لقب «کبیر» یافت و تنها انقلابى محسوب مى شود که آرمان ها و فرامین آن نه تنها در عصر خود که در اعصار بعد نیز مورد توجه تمامى آزاداندیشان قرار گرفت و مبدل به الگویى شد که تاکنون نیز جنبش هاى آزادیخواهانه آن را در سرلوحه برنامه هاى خود قرار مى دهند. دگردیسی های عمیق اجتماعات بشری، گاه باعث ایجاد مبداءهای بنیادیـن در تـئوری و ایـضاً عملکرد کشورها و ملت ها می شود. انقلاب کبیر فرانسه (۱۷۸۹-۱۷۹۹) نیز همواره در تاریخ نهضت های مردمی به عنوان مبدائی تاریخ ساز مطرح بوده است. این انقلاب دوره ای از دگرگونی های اجتماعی سیاسی در تاریخ فرانسه و اروپا را پدید آورد. ویژگی اساسی این دگرگونی، استقرار موفقیت آمیز وحدت ملی از طریق انهدام رژیم ارباب – رعیتی و مراتب ممتاز فئودالی بود. این انقلاب، یکی از چند انقلاب مادر در طول تاریخ جهان است که پس از فراز و نشیب های بسیار، منجر به تغییر نظام سلطنتی به جمهوری در فرانسه و ایجاد پیامدهای عمیق در کل اروپا شد.پس از انقلاب در ساختار حکومتی فرانسه، که پیش از آن سلطنتی با امتیاز فئودالی برای طبقه اشراف و روحانیون کاتولیک بود، تغییرات بنیادی در شکل های مبتنی بر اصول روشنگری، ملی گرایی دموکراسی و شهروندی پدید آمد. با این حال این تغییرات با آشفتگی های خشونت آمیزی شامل اعدام ها، سرکوب های در طی دوران حکم رانی وحشت و جنگ های انقلابی فرانسه همراه بود. وقایع بعدی که می شود آن ها را به انقلاب فرانسه ربط داد شامل : جنگ های ناپلئونی و بازگرداندن رژیم سلطنتی و دو انقلاب دیگر که فرانسه امروزی را شکل داد.برخی معتقد هستند که اولین جرقه انقلاب، یورش به باستیل بود و در آن زمان نیز مردم هنوز به براندازی سلطنت فکر نمی کردند، و برخی آغاز آن را ماه مه ۱۷۸۹ میلادی می دانند و پایان آن را ۱۷۹۵ یا ۱۷۹۹ می دانند. گیوتین وسیله اعدام انقلابیان و برخی سال ۱۸۰۴ که ناپلئون اعلام امپراتوری نمود و گاهی تمام دوره ناپلئون را تا ۱۸۱۵ نیز در جزء انقلاب فرانسه می آورند، ولی اغلب، آغاز عصر ناپلئون را پایان دوره انقلاب می شمارند.توکویل، از اندیشمندان هم عصر انقلاب، معتقد است که با وجود آن همه تلاش برای وقوع انقلاب، نتیجه کار دموکراسی نبود. شاید به همین دلیل است که وی بر خلاف بسیاری، سال ۱۷۸۹ (شروع انقلاب) را سال پایان انقلاب می داند. با این حال به نظر بسیاری، انقلاب با سقوط زندان باستیل در سال ۱۷۸۹ آغاز شد. شاه، لویی شانزدهم، در سال ۱۷۹۳ اعدام شد و سرانجام، در سال ۱۷۹۹ هنگامی که ناپلئون بناپارت به قدرت رسید، انقلاب پایان یافت. ملکه و پادشاه فرانسه پس از ناپلئون دوباره نظام جمهوری جایگزین شد تا این که ناپلئون سوم (برادرزاده ناپلئون) کودتا نمود و امپراتوری دیگری به راه انداخت. پس از آن جمهوری های متعدد شکل گرفت. بدین ترتیب در کم تر از یک قرن، بر سر فرانسه به اشکال مختلفی، مانند جمهوری، دیکتاتوری، سلطنت مشروطه، و دو امپراتوری متفاوت حکم فرمایی شد و تا به امروز که فرانسه جمهوری پنجم خود را تجربه می کند.نگاهی کوتاه به اوضاع فرانسه پیش از انقلابفرانسه قرن ۱۸ با ۲۶ میلیون نفر جمعیت از سه طبقه مجزا تشکیل شده بود : اشراف، کلیسا و مردم عادی.طبقه اشراف حدود ۳۰۰ هزار نفر جمعیت داشتند و صاحب مشاغل و عناوین عالی بودند. البته اشراف اصیل که به خانواده قدیمی، نسب می بردند، بیش از چند هزار نفر نفر جمعیت نداشتند که اغلب ساکن پاریس یا دربار ورسای بودند. ایشان توسط دانش روز آن زمان (شجره شناسی) و از طرف پادشاه تأیید شده و بالاترین درآمد را در اختیار داشتند که قسمتی از آن به صورت مستمری از خزانه پرداخت می شد. دیگر اشراف که می توان از آن ها به نام نجبا یاد کرد، القاب خود را به روش های مختلف از نظام سلطنتی خریداری کرده و با درآمدی از املاک اجدادی، خدمت در درجات بالای ارتش و تجارت، عمده زندگی خود را می گذراندند. رسوم فئودالی در این طبقه استمرار داشت. آنان قصرهایی در املاک خود ساخته و صاحب دارایی رعایا، سهمی از محصول سالیانه، مجوز شکار و بهره برداری از منابع طبیعی و حق قضاوت در محدوده خود بودند. اشراف به دلیل تحصیلات و آشنایی با علوم روز، قرار گرفتن در جریان اقدامات استعماری فرانسه قرن ۱۸ که به سراسر جهان دست اندازی می کرد و همین طور تفاوت هایی در سطح درآمد، از طبقات بسیار پر تحرک آن روز به شمار می آمد.مردم عادی ۹۸ درصد جمعیت را تشکیل می دادند. این طبقه خود از دو سطح ساخته شده بودند. شهرنشینان که شامل بازرگانان، بانک داران اولیه، صاحبان صنایع خرد و مشاغل مشابه می شود و سطح آخر شامل کشاورزان، کارگران و کسانی که در عمق فقر نه به فکر انقلاب بودند و نه حضوری در آن داشتند. از سال ۱۷۸۸ میلادی، مشکلات اقتصادی و کمبود مواد غذایی آغاز شد. قیمت گندم ۵۰ درصد افزایش یافت. مدتی قبل دولت فرانسه بودجه خود را برای کمک به استقلال طلبان آمریکا و در جنگ با رقیب قدیمی خود؛ دولت انگلیس از دست داده بود. این هزینه بدون اینکه سود قابل توجهی داشته باشد، خزانه را خالی کرد. لویی شانزدهم تلاش کرد مخارج را از طریق افزایش مالیات اشراف جبران کند ولی اشراف که صاحب گروه ها و انجمن های بسیار بودند، حاضر به ترک منافع خود نشدند. با افزیش سطح کِش مَکش ها تصمیم گرفته شد که این مشکل از راه ایجاد مجلس طبقاتی حل شود. این مجلس تاریخچه ای در قرن ۱۴ داشت و از نمایندگان سه طبقه اجتماع تشکیل می شد که هر گروه از نمایندگان، مجموعاً یک حق رأی در آن داشتند. لوئی با انگیزه تضعیف طبقات بالا به نمایندگان مردمی دو حق رأی اعطاء کرد و مجلس در سال ۱۷۸۹ تشکیل شد. از ۱۱۳۹ نماینده آن ۲۹۱ نفر از کلیسا، ۲۷۰ نفر از اشراف و ۵۷۸ از مردم عادی بودند. علاوه بر این که تعدادی از نمایندگان کلیسا از جمله کشیشان عادی و برخی از نمایندگان اشراف، صاحب افکاری متفاوت با روحیه سنتی طبقه خود بودند. مجلس تشکیل شد، ولی به علت نداشتن تجربیات قبلی مرتباً به مشکل برخورد می کرد. بی اعتنایی طبقات بالا به نمایندگان مردم تا جایی پیش رفت که از ورود آن ها به ساختمان اصلی ممانعت کردند. نمایندگان مردم که اغلب از سطوح بالای طبقه خود بودند و با روحیه اشرافی آشنایی داشتند، به مقاومت در برابر این برخورد ادامه دادند و مسأله از موضوع بودجه و مالیات به نوعی مخاصمه منحرف شد. به دستور لویی چند هنگ نظامی در پاریس موضع گرفتند و فضای حکومت نظامی ایجاد شد. این امر باعث افزایش تشنج عمومی شد، زیرا برخی از این سربازان آلمانی و سوییسی بودند که احتمال می رفت به مردم حمله کنند. شایعه تیراندازی سربازان آلمانی به سوی فرانسویان کافی بود که مردم برای دفاع از خود به اسلحه خانه ای حمله کرده و تفنگ هایی بدون باروت به دست آورند. قلعه (باستیل) با هفت زندانی و ۱۱۰ نگهبان انبار باروت بود. جمعیت به سوی قلعه حرکت کرد و انقلاب با فتح باستیل جرقه خورد.ـ زمینه های شکل گیری انقلاب فرانسه :مورخین درباره طبیعت سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی فرانسه اختلاف نظر دارند. تفسیر های متداول مارکسیستی مانند تفسیر ژرژ لوفور این انقلاب را نتیجه برخورد بین طبقه اشرافی فئودالی و اعضای سرمایه گرایی طبقه متوسط جامعه دانسته اند. بعضی از تاریخ دانان استدلال می کنند که طبقه اشرافی قدیمی حکومت پیشین، در برابر اتحادی از اعضای طبقه متوسط جامعه و روستاییان آزرده و حقوق گیران شهری تسلیم شدند. با این حال تفسیری دیگر ادعا می کند که انقلاب،نتیجه از کنترل خارج شدن حرکت های اصلاحی گوناگون اشرافی و مربوط به قشر متوسط جامعه بوده است. مطابق این نظریه، این حرکت ها هم زمان با حرکت های مردمی حقوق گیران جدید شهری و روستاییان ایالت نشین بودند، اما هر گونه اتحاد در بین اقشار، تصادفی و اتفاقی بوده است. اما بسیاری از تاریخ دانان بسیاری از خصوصیات حکومت پیشین را از دلایل انقلاب دانسته اند.دلایل اقتصادی :ـ لوئی پانزدهم، جنگ های بسیاری کرده بود که فرانسه را به نزدیکی ورشکستگی رسانده بود و لویی شانزدهم در زمان انقلاب آمریکایی از مستعمره نشین ها حمایت کرده بود که وضع بد مالی حکومت را بدتر کرده بود و بدهی ملی را بالا برده بود. صدمات اجتماعی حاصل از جنگ، شامل بدهی سنگین جنگ با شکست های نظامی سلطنت و کمبود خدمات برای سربازان از جنگ برگشته بدتر شد.ـ داشتن سیستم اقتصادی بی کفایت و منسوخ که قدرت اداره بدهی ملی فرانسه را نداشت که هم نتیجه و هم عامل تشدید کننده آن سیستم مالیاتی ناتوان فرانسه بود. رعیت می بایست ۵۵ درصد عایداتش را بابت مالیات مستقیم به شاه می داد. نتیجه این که دهقانان یک پنجم عایدات خود را مالک می شدند.ـ کلیسای کاتولیک، بزرگ ترین ملک دار کشور، بر محصولات، مالیاتی به نام دیمه وضع کرده بود. دیمه در حالی که شدت افزایش مالیات دولت را کم تر کرده بود، گرفتاری فقیرترین مردم را که روزانه با سوء تغذیه دست به گریبان بودند، بیشتر کرده بود. فقرعمومی در طول قرن ۱۸ و به ویژه در سال ها و دهه های پایانی آن، فقر عمومی رو به گسترش بود. در کتاب تاریخ انقلاب فرانسه آمده است که مزد واقعی که نیمی برای نان و به طور کلی دو سوم آن برای غذا صرف می شد، در طول این قرن، دائماً کاهش می یافت. در حالی که در همین زمان دست مزدها ۱۷ درصد افزایش یافت و این بدان معنا است که مزد حقیقی در طول مدت پنجاه سال به طور متوسط ۲۴ درصد کاهش پذیرفته بود. آمار بی کاری زیاد و قیمت بالای نان که باعث می شد مقدار بیشتری پول برای غذا خرج شود و به دیگر زمینه های اقتصادی نرسد. قحطی و سوءتغذیه گسترده که احتمال مرگ و مریضی را بیشتر می کرد. به طور کلی، فقر عمومی به علاوه فساد محصول، در اثر باد و باران و این که سال های ۱۷۸۸ و ۱۷۸۹ سال های کم محصولی بودند، و زمستان سخت سال ۱۷۸۹ افراد را برای شورش تحریک می نمود. نبود بازرگانی داخلی و موانع زیاد گمرکی.ـ تجمل فوق العاده در دربار : در اطراف شاه حدود ۱۷ هزار نفر عنوان درباری و با تجملات فوق العاده، زندگی می کردند. حدود ۱۶ هزار نفر از ایشان، خدمات شخصی شاه و خانواده اش را به عهده داشتند. به جز شاه و ملکه و فرزندان شان، برادران و خواهران، عمه ها، خاله ها، پسرعموها و دختر عموهای شاه نیز از این خدمات برخوردار می شدند. عده کثیری نیز در دربار وجود داشتند که شغل ثابتی نداشتند و از دربار انعام و مستمری می گرفتند یا منتظر دریافت مشاغل دیوانی بودند. تجمل فوق العاده دربار، نتیجه ای جز خالی شدن خزانه و فقر دربر نداشت. مالیات های سنگین رعایا و مزرعه داران تنگ دست می بایست مالیات های سنگینی پرداخت می کردند و کارگرانی که در شهر ها زندگی می کردند نیز همانند آنان در فقر و فلاکت می زیستند. اشراف زادگان و کشیشان، مالیات اندکی پرداخت کرده و اغلب، یا کار نمی کردند و یا بسیار کم کار می کردند. در سال ۱۷۸۸ افزایش قیمت مواد غذایی بر اثر برداشت اندک محصولات کشاورزی، بسیاری از مردم را ناتوان از پرداخت مالیاتشان نموده بود.دلایل اجتماعی و سیاسی :ـ خشم بر حکومت استبداد سلطنتی.ـ خشم طبقه حرفه ای و بازرگان بر امتیازات و تسلط اشرافان در زندگی روزمره، در حالی که با زندگی هم طبقات خود در بریتانیای کبیر و هلند آشنا بودند.ـ خشم کشاورزان، حقوق گیران و طبقه متوسط بر امتیازات ارباب وار و سنتی اشرافان.ـ خشم بر امتیازات روحانیون و آرزوی آزادی ادیان مختلف.ـ آرزوی آزادی و ایجاد جمهوریت.ـ خشم مردم بر شاه به دلیل اخراج جاکس نکلر و ترگت، مشاوران اقتصادی که عموماً به عنوان نمایندگان مردم دیده می شدند. دلایل نظامی به موازات حوادثی که در قرن هجدهم اتفاق می افتاد، بیشتر و بیشتر واضح می شد که پادشاهی فرانسه بر اثر شکست های پی در پی قادر نخواهد بود که موقعیت جهانی خود را حفظ کند. پیروزی هایی در جنگ برای حفظ غرور فرانسه در صحنه بین المللی، علاوه بر حفظ تجارت دریایی خود، امری ضروری بود. ولی تحقق این امر در شرایط آن زمان ورای امکانات و قدرت فرانسه بود. درگیری فرانسه در دریا و زمین و در دو جنگ مهم، منافع و ذخایر کشور را در حد اعلاء تحت فشار و کمبود قرار داد و تجارت مستعمرات حیاتی فرانسه توسط نیروی دریایی انگلیس مختل شده بود. در نتیجه ارتش فرانسه در زمان بحران قبل از انقلاب، نه تنها در اثر جنگ ها و شکست های پی در پی کاملاً ضعیف و مختل شده بود بلکه، با توجه به وابستگی طبقاتی آن ها که با تغییر و تحول موافق و متمایل بودند، حمایت خود را از پادشاه فرانسه سلب کرده بود. رهبری به طور کلی رهبران انقلاب بورژوازی فرانسه، که تنها در جست و جوی برابری بیشتر برای طبقات متوسط جامعه بودند، از پایگاهی اجتماعی برخوردار بودند که به پایگاه اجتماعی پیروانشان نزدیک تر است. رهبران انقلاب فرانسه صرفاً با قدرت انحصاری، به طبقه ممتاز حمله می کردند. کرین برینتون به این نتیجه رسیده است که رهبران انقلاب فرانسه از جمله مارا بابوف از طبقه متوسط برخاسته بودند و اساساً از همان پایگاه اجتماعی که آن ها را حمایت می کردند، بعضی از اعضای طبقه اشرافی فرانسه، که به انقلاب ملحق شدند از جمله : دارورلئان، میرابو و لافایت استثناء بودند. در انقلاب فرانسه کادر رهبری شناخته شده و منسجم با برنامه ریزی منظم، که رهبری مردم را بر عهده داشته باشد وجود نداشت، بلکه حوادث و بحران های دوران انقلاب، موجبات حرکت مردم را در جهت واژگونی نظام فراهم کرده بود و رهبران در حقیقت در بسیاری از موارد دنباله رو بودند و تسلیم حوادث و اتفاقات می شدند. همان طور که کرین برینتون می گوید : «رهبران انقلاب فرانسه احتمالاً چند درجه ای روی مسیر حوادث تأثیر گذارده اند» شاید بتوان گاربیل میرابو را اولین رهبر انقلاب فرانسه نامید. این اشراف زاده فرانسوی در اعتراض به پادشاه وقت در مجلس تحصن کرد. جمهوری خواهان به رهبری لافایت و مشروطه خواهان به رهبری دوک اور لئان، برادر زاده شاه، کسانی بودند که حوادث اصلی انقلاب را پیش از ۱۷۸۹ رقم زدند.طبقه متوسط پس از ۱۷۸۹ تا قتل لویی در تحولات، نقش مؤثر داشتند. اغلب رهبران فرانسه در درگیری های منجر به قتل لویی و پس از آن به دست یکدیگر به قتل رسیدند. سرانجام در سال ۱۷۹۹ ناپلئون بناپارت، قدرت را ازآن خود کرد و با سرکوب رقیبان بر اریکه قدرت نشست.نقش عوامل خارجی در انقلاب فرانسهنویسندگان زیادی بر این باورند که اثرات انقلاب امریکا (۱۷۷۶) بر وقوع انقلاب فرانسه گسترده بوده است. اروپایی ها و از جمله فرانسویان، از راه های مختلف، مانند مطبوعات، بحث های محافل ماسونی، تبلیغات امریکایی ها مثل فرانکلین؛ وزیرمختار امریکا در فرانسه و جفرسون و هزاران نفر دیگر و گزارش های سربازان اعزامی به هنگام بازگشت از امریکا، با انقلاب فوق آشنا شدند. به نظر می رسد انقلاب امریکا بیشتر در زمینه گسترش روحیه انقلابی در فرانسه نقش داشته است. وقایع این دوران خصوصاً انقلاب امریکا، مردم فرانسه را به تفکر در مورد شیوه اداره کشور خودشان واداشت. بسیاری از مردم، خواستار آزادی بیشتر از حکومت مطلقه پادشاه بودند.درباره نقش سایر عوامل خارجی در انقلاب فرانسه نیز مطالب زیادی نوشته شده و به خصوص به نقش انگلیس ها اشاره شده است. انگلیسی ها از گذشته با فرانسوی ها رقابت می کردند و شرکت فرانسه در جنگ استقلال امریکا این امر را تقویت کرده است. حمایت قدرت های بزرگ از حکومت پیشین در زمان وقوع انقلاب فرانسه رقابت شدید سیاسی، اقتصادی و نظامی بین قطب های قدرت اروپایی در جریان بود، از این روی انگلیس،از بحران داخلی فرانسه که منجر به تضعیف قدرت سیاسی آن می شد، خشنود بود.روسیه نیز در کنار اتریش، سرگرم تجزیه لهستان بود و تضعیف لویی شانزدهم را در راستای منافع خود می دید. بنابراین نه تنها کسی از پادشاه فرانسه در برابر انقلاب پشتیبانی نکرد، بلکه همسایگان تا حدودی زمینه فعالیت انقلابیون را فراهم آوردند.ایدوئولوژی :محور اصلی انقلاب فرانسه را می توان اعتراض به حاکمیت مطلق پادشاهان ظالم مورد حمایت کلیسا دانست. گسترش اندیشه های لیبرالیستی دکارت مبنی بر آزادی خواهی و مبارزه با هر گونه محدودیت برای مردم، باعث شد که لیبرالیسم به ایدئولوژی اصلی انقلاب فرانسه تبدیل شود. البته مردم عادی ارتباط و آشنایی چندانی با این عقاید نداشتند.پس از انقلاب فرانسه این اندیشه ها بنای مدرنیته را در اروپا بنیان نهاد که دین را از عرصه اداره امور جامعه کنار نهاد. تغییر نیروها در انقلاب فرانسهـ مسئله میانه رو ها ( ژیروندن ها) کرین برینتون معتقد است در انقلاب فرانسه ابتدا میانه روها ماشین قدرت را در دست گرفتند. میانه روها در میان جبهه مخالف دولت پیشین، ثروتمند تر و شناخته شده تر و بلندپایه تر بودند و تنها از ایشان انتظار می رفت که دولت را از دست رژیم پیشین بگیرند. میانه روها پس از به قدرت رسیدن هماهنگی و انضباط حزبی کم تری از آن چه در زمان قرار گرفتن در جبهه مخالف از آنان انتظار می رفت، از خود نشان دادند. آن ها با وظیفه دشوار اصلاح نهادهای موجود و با ایجاد یک نهاد نوین رو به رو شده بودند و در عین حال می بایست از کارهای عادی حکومت کردن نیز غافل نباشند. اینان هم چنین با دشمنان مصلح رو به رو شدند و به زودی خود را در یک جنگ خارجی یا داخلی، یا هر دوی آن ها، درگیر یافتند. آن ها گروه نیرومند و نافرمانی از ریشه گرایان و تندرو ها را در برابر خویش یافتند که پیوسته می گفتند : «میانه روها می کوشند تا انقلاب را متوقف سازند و به سازش کشانند» و سرانجام میانه روها شکست خوردند و پس از شکست به تبعید رفتند، به زندان افتادند و یا با چوبه دار و گیوتین رو به رو شدند.تندروها به جای آن ها قدرت را در دست گرفتند. میانه روها در فرانسه در ایجاد قانون اساسی و آغاز کردن رژیم نوین موفق شده بودند، اما جنگ میان فرانسه و قدرت های اروپای مرکزی، یعنی روسیه و اتریش آغاز گشت و فرانسه مورد هجوم قرار گرفت و پاریس تهدید شد. در میان این آشوب سیاسی عمومی، ریشه گرایان فعال و به خوبی سازمان یافته، با حمله معروفی که در دهم اوت سال ۱۷۹۲ به کاخ تویلری در پاریس کردند، سلطنت را برانداختند.به قدرت رسیدن تندروها (ژاکوبن ها) و سرانجام انقلاب فرانسهنبرد میان میانه رو ها و تندروها که تقریباً از سرنگونی شگفت انگیز رژیم پیشین آغاز می شود، با یک رشته رویدادهای هیجان انگیز مشخص می گردد : جنگ های خیابانی، تصرف دارایی های دیگران به زور، بحث های داغ تقریبا همه گیر، سرکوب های تدارک دیده شده و رشته پیوسته ای از تبلیغات شورش انگیز. تندروها انحصار خویش را بر سازمان هایی که معمولاً از طریق یک رشته درگیری انجام می گیرد، به دست آورند. انضباط،یگانه اندیشی و تمرکز اقتدار که نشانه فرمانروایی تند روهای پیروز است، نخست در گروه های انقلابی حکومت غیر قانونی شکل گرفتند. کم شمار بودن تنـدروها یکی از سرچشمه های نیروی آنان است. آن ها پیروزی بر میانه روها را از راه شرکت توده ها به دست نیاوردند، بلکه همه این پیروزی ها به وسیله یک هیأت کوچک، منضبط، اصولی و متعصب فراهم شدند. سرانجام باید گفت که تندروها با چنان سرسپردگی و یگانگی از رهبران شان پیروی می کنند که هرگز در میانه روها نمی توان یافت.پس از پیروزیِ تندروها، میانه روها از مجلس کنوانسیون اخراج شدند. هنگامی که کنوانسیون تحت سلطه تندروها قرار گرفت، دو کمیته انتخاب گردید. “کمیته نجات ملی” و “کمیته امنیت عمومی”.به این کمیته ها قدرتی نامحدود اعطاء گردید، یه خصوص کمیته نجات ملی سریعاً به قدرتی مخوف تبدیل گشت. این کمیته، مجلس را بازیچه دست خود قرار داده بود تا از طریق آن قوانین ظالمانه خویش را به تصویب رساند. کنوانسیون ۱۷۹۳ قانون مبهمی به نام “قانون مظنونات” را به تصویب رساند که طبق آن هرکس که مورد سوءظن قرار می گرفت، تحت تعقیب واقع می شد، در حقیقت هیچ کس مصون از این قاعده نبود، زیرا با پذیرش اصل امکان، همه می توانستند مورد سوءظن حاکمیت باشند. بعدها این دوره زمانی، دوره ترور یا عصر وحشت نام گرفت.در عصر وحشت بیست و دو تن از میانه رو های انقلابی در دادگاه های انقلاب، محاکمه و اعدام شدند و بسیاری از دیگر افراد انقلابی نیز، یکی پس از دیگری، به تیغه گیوتین سپرده شدند. از جمله آنان باید به “آنان دانتون”؛ رهبر انقلابی و قهرمان دفاع از حقوق طبقات فقیر اشاره نمود. از دیگر محکومین “لاوازیۀ” شیمی دان بود. مجموعه قربانیان کمیته نجات ملی، در حدود چهل هزار نفر برآورد شده است که یقیناً برای انقلابی نوپا که خود را مبادی فرهنگ آزاداندیشی می دانست، این کشتار نقطه ای تاریک در تاریخ اش به شمار می رود. پس از پیروزی انقلاب، تغییراتی اساسی به خصوص در دو عرصه مذهبی و فرهنگی رخ داد. بر پایه شعارهای انقلابیونِ فرانسه «آزادی، برابری و مساوات»، اعطای امتیازات ویژه به کلیسا و روحانیونِ کاتولیک قابل توجیه و تفسیر نبود. از نقطه نظر سیاسی نیز واکنش بسیار تند واتیکان و هم چنین سایر دولت های اروپـایی که خود را مذهبی قلمداد می کردند نسبت به انقلاب فرانسه، به جدایی هرچه بیشتر این کشور با نظام های سنتی سیاسی و مذهبی اروپا انجامید. این امر بر چگونگی نگرش قانون گذاران جدید فرانسه با مفاهیمی چون مذهب و نقش کلیسا در جامعه، تأثیر قابل توجهی برجای گذاشت. انقلابیون فرانسه با تأکید بر ضرورت آزادی شهروندان و مقابله با حرکت های استبدادی و در نفی سلطه کلیسای کاتولیک بر کشور، در ماده دهم اعلامیه معروف ۲۶ اوت سال ۱۷۸۹م خود تأکید کردند : «هیچ شخصی از این پس به دلیل بیان نقطه نظرات خود از جمله اعتقادات مذهبی نمی تواند مورد مؤاخذه قرار گیرد». در عمل نیز آزادی های مذهبی از سوی حاکمان جدید فرانسه مورد تأکید قرار گرفت و در قوانین سال های ۱۷۹۰ و ۱۷۹۱م به تدریج موقعیت شهروندی و حقوق برابر یهودیان مهاجر به رسمیت شناخته شد، این درحالی بود که بنابر قانون مصوب سال ۱۷۸۹م مجلس انقلابی پروتستان های فرانسوی، حقوق کامل شهروندی خود را هم سان با اکثریت کاتولیک های کشور تحصیل کرده بودند.در آغاز پیروزی انقلاب فرانسه، حاکمان جدید تمامی امتیازات و حقوق ویژه روحانیون را به حال تعلیق درآوردند و حتی در پاره ای از موارد اقدام به مصادره اموال کلیسا و کشیش های متنفذ کردند. در این دوره، علاوه بر تصویب قانونی درمورد پرداخت نکردن حقوق به روحانیون در مجلس انقلابی فرانسه، تعرض به روحانیون و قتل شماری از آنان در برخی از نقاط این کشور به وقوع پیوست که درنتیجه، برخی از مقام های کلیسا ناگزیر به مهاجرت به دیگر کشورهای اروپایی شدند. در فوریه سال ۱۷۹۰م انقلابیون فرانسوی قانون محدود ساختن اقدامات کلیسا در حوزه تعلیمات مذهبی و امور خیریه را به تصویب رساندند، اما این قانون دو سال بعد با مصوبه دیگر مجلس کنوانسیون فرانسه ملغی شد و در برابر آن کشیشان و اسقف ها، موظف به ادای سوگند احترام به قوانین به منظور کسب اجازه فعالیت های مذهبی خود شدند.روحانیون فرانسوی مخالف این قانون از سوی مقام های دولتی از سمت های خود خلع شدند. در سپـتـامـبـر سال ۱۷۹۲م هم زمان با اعلام رسمی حکومت جمهوری در فـرانـسـه، حقوق روحانیون همانند دیگر شهروندان این کـشـور به رسمیت شناخته شد و برخی محدودیت ها در فعالیت های مذهبی آنان با شرط وفاداری به جمهوری مرتفع گردید. قوانین جمهوری نوپای فرانسه درعین حال نخستین اقدامات رسمی لاییسیته ازجمله کاتولیک زدایی از این کشور را دربرداشت. اعـلام آزادی فـعالیت گروه های مختلف مذهبی و فقدان رجحان اعتقادی و مذهبی گروهی خاص در کشور، منع پرداخت حقوق و مزایا و امکانات دولتی به روحانیون و نظارت مؤثر دولت بر فعالیت کلیسا و امور مذهبی به منظور پاسداشت قوانین جمهوری ازجمله اقدامات دولتمردان جدید فرانسه از دهه ۱۷۹۰م به بعد بود.اما برخی نتایج در حوزه فرهنگی :پس از انقلاب، با پیدایش مفاهیمی نوین چون، آزادی بیان و عقیده، آزادی مطبوعات، آزادی اجتماعات و . . . معنا و روشی نوین در کشور فرانسه پدیدار گشت. روشی که پس از آن بسیاری از کشورها سعی نمودند تا به اقتباس از آن، حاکمیت خویش را آن چنان بنا کنند.اما در آخر باید اشاره کرد که با وجود برخی از انحرافات پس از پیروزی انقلاب کبیر فرانسه، اما این انقلاب تحولی عظیم در ساختارهای اندیشه های ملت ها و دولت های پس از خود ایجاد نمود. دگـرگونی که سـردمـدارانش جامعه روشنفکر و دگراندیش بودند. پایان / منبع : http://www.pazhoheshkade.ir/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%84-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%DA%A9%D8%A8%DB%8C%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3/ با تشکر از دوست عزیز ، جناب adelkhoje ، تصاویر و تاپیک منتقل شد // MR9 درصورت امکان ، تصاویر با سایز کوچکتر و اندازه فونت ها هم حداقل شماره 14 باشد . متشکرم
- 3 پاسخ ها
-
- 19
-
-
ماکسیمیلیان روبسپیر ماکسیمیلیان فرانسوا ماری ایزدور دو روبِسپیر (به فرانسوی: Maximilien François Marie Isidore de Robespierre) (زاده ۶ مهٔ ۱۷۵۸ - درگذشته ۲۸ ژوئیه ۱۷۹۴) یکی از معروفترین رهبران انقلاب فرانسه بود. وی یکی از تأثیرگذارترین اعضای کمیته نجات ملی انقلاب فرانسه بود و نقش به سزایی را در دوره وحشت پس از انقلاب و به راهانداختن آن بازی کرد. دوره وحشت و سرکوب، با دستگیری و اعدام خود وی با گیوتین به پایان رسید. روبسپیر، به سبب قیافه عجیب و لهجه دهاتی و پشتکار خارق العادهای که داشت، تا مدتی مورد استهزاء و تحقیر نمایندگان قرار داشت. این متفکر انقلابی دارای مرام واضح و مشخصی بود و به خودش اجازه نمیداد که ذرهای از آن منحرف شود و بدین جهت، نطقهای او عمیق و دقیق بود، ولی چون فاقد حرارت بیان بود، نمیتوانست مثل میرابو و بارانف شنوندگان را تحت تأثیر قرار دهد، با اینکه تفکر عمیق و ژرف بینی او را نداشتند. نطقهای لوشابلیه و لامیت و بیتیون و سییس، همه وقت نطقهای او را تحتالشعاع میگرفتند، زیرا روبسپیر از ظاهرسازی و اغفال و بازی با احساسات نمایندگان و شنوندگان متنفر بود و حتی برای یک مرتبه هم سعی نکرد تا شنوندگان خود را، با ذکر لطیفهای بخنداند. برخی اوقات، فرانسوی ها، او را «فساد ناپذیر» می نامند. سابقه این لقب، به یکی از سخنرانیهای «ژان پل مارا» (یکی از شخصیتهای انقلاب فرانسه) بر میگردد که در آن روبسپیر را «فساد ناپذیر» خوانده بود و با استقبال اغلب فرانسویان روبرو شد. تا جایی که به گفته رومن رولان، «لابیل گویار»، تک چهرهای که در سال ۱۷۹۱ از روبسپیر نقاشی کرده بود را با عنوان «فساد ناپذیر» نامگذاری کرد. اغلب مبارزات سیاسی روبسپیر، در کسوت یک حقوقدان و یا نماینده پارلمانی انجام گرفته است. انگار او می خواسته با استفاده از قوانین حقوقی، زندگی فرانسویان را بهبود ببخشد. او ایدههای خود را در غالب لوایح قانونی به مجلس نمایندگان میبرد، بیشتر مخالفانش را با محاکمه حقوقی مغلوب میکرد، برای تحت فشار گذاشتن نجبا و فئودال ها، لوایح قانونی متعددی پیشنهاد میداد و حتی در دورههایی که در میان سیاستمداران فرانسوی، منزوی بود، به پشتوانه قوانین، هفتهها موقعیت سیاسی خود را حفظ میکرد. روبسپیر در زمانهای زندگی میکرد که نظام سیاسی فرانسه از یک وضعیت سلطه سلطنتی به یک وضعیت حقوقی-بوروکراتیک تغییر میکرد. هدف اصلی سیاستمداران انقلابی فرانسه، در این دوره، اصلاح قوانین موجود و یا وضع قوانین جدید به منظور بهبود زندگی فرانسویان بود. آنها حتی برای برخی از مفاهیم انتزاعی (مانند آزادی) قوانین مشخص و مدونی تصویب کردند. اما ویژگی بارز روبسپیر در این است که او برخلاف مرام و مسلک بیشتر چهرههای انقلابی دنیا، کمتر در کارناوالهای خیابانی شرکت میکرد. روبسپير در چهار اپيزود: چگونه برقراري فضيلت به حكومت ترور انجاميد؟ «آقاي دو روبسپير تنها نمايندهاي است كه به اصول پايبند است و شايد تنها وطنپرست واقعي باشد كه بر كرسي مجلس نشسته است.» اين جملات را «مارا»، از انقلابيون راديكال فرانسوي چندماه پس از تشكيل مجلس طبقات عمومي برآمده از انقلاب كبير فرانسه در توصيف «ماكسيميليان دو روبسپير» بر زبان راند، همان زمان كه اتحاد و همدلي روزهاي اول پيروزي رنگ ميباخت و منفعت طلبي ميرفت تا سكه رايج انقلابيون فرانسوي شود. در چنين فضايي كه اكثريت نمايندگان طبقه سه در مجلس به بند و بست از بالا دل بسته بودند، روبسپير راه خود از آنها جدا كرد و به جنبشهاي مردمي و سازماندهي آنها دل سپرد و ديري نگذشت كه نماينده گمنام طبقه سه از شهر «ارس» در مجلس طبقات، به چهرهاي نام آشنا در فرانسه انقلابي تبديل شد. روبسپير كه در سال 1789به نمايندگي مجلس طبقات عمومي انتخاب شده بود، با حمايت از حقوق عامه مردم و مخالفت با تصويب قوانيني كه اين حقوق را محدود ميكرد توانست خود را تا مقام رهبري و هدايت انجمن ژاكوبنها بالا بكشد و به يكي از تاثيرگذارترين سياستمداران و رهبران انقلابي فرانسه تبديل شود تا آنجا كه در 1973 و پس از كناره گيري دانتون از رياست كميته امنيت عمومي، برجاي او نشست و بدين ترتيب بود كه هدايت انقلاب و نظام برآمده از آن را به نام فضيلت اما در دوراني كه به « عصر وحشت» مشهور شد برعهده گرفت. هدف روبسپير اما در عمل نه به برقراري جامعهاي سرشار از فضيلت كه به رذيلت ترور و استقرار «حكومت وحشت» در فرانسه منتهي شد؛ نقشه راه نه نجات دهنده كه گمراه كننده از آب درآمده بود. چنين طي طريقي، از خواست مبتني بر فضيلت تا برقراري رذيلت ترور اما چگونه ميتوانست ممكن شود؟ اپيزود اول: اعتقاد به هستي متعال روبسپير همچون اكثر انقلابيون فرانسه اگرچه دين كليسايي را رد ميكرد اما باور ديني را منكر نبود؛ متاثر از فلاسفه روشنگري به خدايي اعتقاد داشت كه او را «هستي متعال» ميناميد. به باور روبسپير اراده اين خدا بدون واسطه انساني در جهان جاري بود و انسانها خود به واسطه تعالي روح، منبعي براي شناخت اين هستي متعال بودند. اينچنين بود كه روبسپير در فضاي ضد مذهب آن روز فرانسه ابايي نداشت از اينكه در مجلس موسسان و در برابر ساير نمايندگان از هستي متعال بگويد و پرده از باور قلبي خود بردارد؛ چراكه به اعتقاد او: «مطرح كردن مفهوم يك هستي ابدي كه اساسا بر سرنوشت ملتها تاثير ميگذارد و بهنحوي كاملا ويژه مراقب انقلاب فرانسه است، نظري زيادي بديع و جسورانه نيست، احساس قلبي من است، احساسي كه براي من لازم است؛ و چگونه ميشد براي من لازم نباشد، مني كه در مجلس موسسان درمعرض همهگونه حملات و پستترين دسيسهها و در احاطه آن همه دشمنان تنها با روح خودم، خودم را حفظ كردم و چگونه ميتوانستم آنهمه كاري را كه فوق نيروي بشري بود انجام دهم، اگر روحم را تعالي نداده بودم؟» فضيلتي كه هستي متعال روبسپير درپي رسيدن به آن بود، تاسيس جامعهاي مبتني بر اخلاق بود و بدين ترتيب در نگاه روبسپير رفته رفته تحليل طبقاتي جاي خود را به تحليل اخلاقي داد و اعتقاد به هستي متعال در شكل و محتواي مذهب دولتي نمودار شد. برخورداري از فضيلت و اعتقاد به هستي متعال اكنون در نگاه روبسپير از يك باور در زندگي فردي در حال تبديل شدن به ضرورتي در زندگي اجتماعي بود، ضرورتي كه دستيابي به آن از مسيري خاص ميگذشت. اپيزود دوم: ديكتاتوري اراده عمومي و سلطه طبيعي نگاه روسويي روبسپير مويد اين حقيقت بود كه فضيلت منتج شده از باور به هستي متعال از مسير طبيعت ميگذرد. دستيابي به فضيلت و به ديگر سخن استقرار جامعه اخلاقي، براي روبسپير اصلي طبيعي و بي چون و چرا بود. در باور او، اراده عمومي بر ضرورت تاسيس جامعه اخلاقي قرار گرفته بود و مخالفان و منتقدان اين ضرورت، خود را درمقابل خواست عمومي جامعه قرار داده و محكوم به نابودياند. بدين ترتيب بود كه ديكتاتوري اراده عمومي در منطق سياسي روبسپير تقديس شد تا آنجا كه وقتي از سوي اعضاي كنوانسيون، او و حاميانش به استبداد فكر و ديكتاتوري در عمل متهم شدند اينچنين در دفاع از خود و هوادارانش فرياد برآورد: «اولا من نميفهمم كه مفهوم استبداد فكري، بويژه در جامعهاي تشكيل شده از انسانهاي آزاد،چه چيزي جز سلطه طبيعي اصول ميتواند باشد. تجربه ثابت كرده است كه نظر ژاكوبنها و انجمنهاي مردمي، همان نظر ملت فرانسه است. هيچ شهروندي نه آن را ايجاد كرده و نه بر آن مسلط شده. من هم كاري جز پذيرا شدن آن نكردهام.» مبتني بر اين باور بود كه در نگاه روبسپير، فضيلتي كه اراده عمومي بر آن تعلق بگيرد، حق مينمود و هرآنكس كه «نميتواند فضيلت را دوست داشته باشد بايد منكوب شود، چراكه در جمهوري، هيچ شهروندي جز جمهوري خواهان وجود ندارد.» اپيزود سوم: ترور براي فضيلت و خشونت مقدس در باور روبسپير، اعمال اراده عمومي براي حفظ فضيلت مدني نياز به ابزاري ويژه داشت، ابزاري كه البته روبسپير خود در آخرين روز رياست دورهاياش بر كميته نجات ملي مجوز استفاده از آن را صادر كرد وقتي كه خواسته راديكالترين گروه انقلابيون فرانسوي يعني برقراري دادگاههاي انقلابي و دستگيري افراد مشكوك را مصوب كرد و بدين ترتيب دوران معروف به «ترور» در فرانسه انقلابي با اين دفاعيه روبسپير آغاز شد:« ترور (انقلابي) ازآنجاكه عدالت است، اساسا در اصلي كه قوام و ماهيتِ دموكراسي است، يعني فضيلت، دخالت دارد. ترور، نه يك اصل خاص، بلكه نتيجه اصل عامِ دموكراسي است كه بر حادترين نيازهاي وطن اعمال ميشود. قوام حكومت مردمي درحال انقلاب، درعينحال هم فضيلت است، هم ترور؛ ترور بدون فضيلت مرگبار است و فضيلت بيترور، ناتوان.» بدين ترتيب روبسپير خود سكان هدايت ماشين ترور انقلابي فرانسه را در دست گرفت و بر حكم مرگ دوستان ديروزين خود امضاي تاييد نهاد و وقتي هم درمقابل آماج انتقادها قرار گرفت و خود را مخاطب اين پرسش ديد كه چه چيزي استبداد آزادي را از ساير اشكال آزادي متمايز ميكند چنين پاسخ داد:« گفتهاند كه ترور ابزار حكومت استبدادي است، آيا حكومت شما به استبداد شباهت دارد؟ بله، همانطوركه شمشيري كه در دست قهرمانان آزادي برق ميزند، به شمشيري كه اقمار خودكامگان به آن مسلحاند شباهت دارد. اگر مستبد ميتواند بر رعاياي خرفت خود با ترور حكومت كند و بهعنوان مستبد حق دارد دشمنان آزادي را با ترور مهار كند، پس شما هم بهعنوان بنيانگذاران جمهوري حق داريد. » اپيزود چهارم: جستوجوي دائمي براي كشف دشمنان كافي است نگاهي به سير زندگي سياسي و انقلابي روبسپير بياندازيم تا دريابيم كه منطق ترور فضيلتمندانه او، چگونه ياران نزديك و دوستان انقلابي پيشين او را هدف گرفت و فرزندان انقلاب را طعمه خويش ساخت. مروري بر حوادث و رويدادهاي سالهاي بعد از انقلاب فرانسه نشان دهنده منطق تقسيم بر دو در جستجوي خلوص انقلابي بود، منطقي كه مبتني برآن دوستان ديروز به دشمنان امروز تبديل شدند و درمقابل يكديگر ايستادند و نهايتا آنكه ضعيفتر بود به دست آنكه قدرت بيشتري داشت، حذف شد. روبسپير كه در سال 1789بعد از انتخاب به عنوان نماينده طبقه سه در مجلس طبقات عمومي فرانسه همراه با ديگر اعضاي مجلس در روند شكل گيري انقلاب ايفاي نقش كرده بود، به عضويت جناح ژاكوبنها كه جريان چپ و دموكرات را شامل ميشدند درآمد. ژاكوبنها تحت هدايت و رهبري روبسپير بالاترين نفوذ را در مجلس و حتي صحنه سياست انقلابي فرانسه يافتند اما اتحاد ژاكوبنها ديري نپاييد و چندي بعد پس از حذف جناحهاي ديگر انقلاب- بلعيدن اولين فرزندان انقلاب همچون لافائت- اكنون اين ژاكوبنها بودند كه به دو گروه جديد در برابر هم تقسيم ميشدد: ژاكوبنها در برابر ژيرونديانها. منطق تقسيم بر دو حكم ميكرد كه ژيرونديانها نيز از قطار انقلاب پياده شوند و چنين نيز شد وقتي كه در ژوئن 1793 ژيرونديانها از مجمع ملي حذف شدند. به همين ترتيب نزديكترين متحدان و دوستان قديمي روبسپير در مراحل بعد مشمول قهر انقلابي شدند: نه تنها اتحاد با ابريستها به جدال منجر شد كه روبسپير، گردن رفيق دانتون را نيز بر گيوتين نهاد آنگاهي كه گمان برد او از فضيلت انقلابي فاصله گرفته است. نظامي كه روبسپير برساخته بود حيات از وجود دشمن ميگرفت و گويي حذف بي فضيلتان بود كه ميتوانست گواه فضيلت او باشد. بدين ترتيب جستجو براي حذف دشمن به دغدغهاي دائمي براي روبسپير بدل شده بود؛ همچنانكه ميگفت «همه انجمنهايي كه با ما ميجنگند، بر جنايت استواراند […]تمام دستههايي كه در جريان انقلاب عليه آزادي برخاستند، ساخته فرومايگاني خداناشناس، رياكار و بياخلاق بودند: لافايت، دوموريه، بريسو، دانتون…». اعدام روبسپیر و دار دسته اش ضد انقلاب اسم مستعار هر آنكسي بود كه روبسپير را آنچنانكه او ميخواست نشناخته و تاييد نكرده بود. اين منطق اما در نهايت دامن روبسپير را نيز گرفت زماني كه او نيز به عنوان دشمن انقلاب و ضد انقلاب از سوي مخالفانش به گيوتين سپرده شد. اين نقشه راه حكومتي بود كه وعده بهشت موعود بر زمين و تاسيس جامعهاي اخلاقي داد اما جهنم آفريد. همه چيز از آنجا آغاز شد كه هدف وسيله را توجيه كرد و آنچه روبسپير از هستي متعال در ذهن داشت به ايدئولوژياي براي حكومتگري تبديل كرد. روبسپير يك فرد بود و با اين حال خود را اراده ملت تفسير ميكرد و گويي كسي حق نداشت كه در ذهن خود نيز متفاوت از اكثريت فكر كند. بدين ترتيب اين ديكتاتوري اكثريت بود كه تحت عنوان دموكراسي حاكم ميشد و در ذيل آن گويي كه نفس كشيدن نيز براي اقليت به رسميت شناخته نميشد. دانتون چندي پيش از اعدام خود گفته بود كه «شايد زماني ايجاد وحشت به يك هدف مفيد خدمت ميكرد اما نبايد به مردم بيگناه آسيب ميرساند.هيچ كس نميخواهد شاهد آن باشد كه با كسي صرفا به خاطر اينكه ممكن است به اندازه كافي شور انقلابي نداشته باشد به مثابه مجرم برخورد شود». او اما در اشتباه بود چراكه در جامعه ايدهآليستي دموكراتيك روبسپير همه آدمها بايد به يكسان در خدمت ايدئولوژي رسمي در ميآمدند. منبع : http://www.mehrnameh.ir http://fr.wikipedia.org/wiki/Maximilien_de_Robespierre
-
با تشکر از مهدی عزیز ، بنده هم چند تا پوستر قبلا تو pc زخیر شده بود میزارم :
- 97 پاسخ ها
-
- 23
-
-
-
هواگرد ترابری تاکتیکی سی-130 هرکولس هواگرد ترابری تاکتیکی سی-130 هرکولس ( Lockheed C-130 Hercules)
adelkhoje پاسخ داد به Davood تاپیک در پشتیبانی و ترابری
دارند فرایند اورهال خودشون رو پشت سر میگذارند.- 143 پاسخ ها
-
- 2
-
-
- نیروی هوایی
- سی- 130 هرکولس
-
(و 1 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
تحولات عراق (1) تحلیل و پیگیری تحولات عراق
adelkhoje پاسخ داد به super_comando تاپیک در اخبار تحلیلی
با سلام خدمت شما... از مدت ها قبل که در این سایت حضور دارم شاهد این رفتار عجیب شما هستم،شما وقتی فرمایشات رهبر کشورمون در مورد وحدت بین اهل تشیع رو قبول نداری .چه حقی داری از طرف اهل تشیع واقعی حرف بزنی ؟! و هی سنی ها را بکوبی.... ما ترکمن ها هم تو جنگ هشت سال دفاع مقدس برای دفاع ازخاک وطنمون شهید ، آزاده ، جانباز دادیم آیا سزای ما مدام شنیدن این جملات از سوی شماست ؟؟؟ کوبیدن سنی های ایران چه سودی برای ما داره ؟؟؟ کی ما به شما بی احترامی کردیم ؟! این واقعا عادلانه نیست که هی ما را بکوبید و انتظار احترام داشته باشید ( درحالی که هیچ وقت همچین چیز هایی از اهل سنت خصوصا ما ترکمن ها دیده نشده ! که بین برداران اهل تشیع توهینی کرده باشیم) من خودم به شخصه دوستان زیادی از اهل تشیع دارم ،روابطم هم بسیار صمیمانه هست حتی صمیمی تر از هم زبان ها خودم... و از این دوستان جز خوبی چیزی ندیدم، و ما در مسجد دانشگاه مون کنار هم نماز میخونیم ...بدون این که عار داشته باشیم از خوندن نماز کنار هم... http://www.irinn.ir/sitefiles/13921010/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C/%D8%B3%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D9%86%20%D8%B4%DB%8C%D8%B9%D9%87%20%D9%88%20%D8%B3%D9%86%DB%8C%20%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82.jpg البته این نظر شخصی شماست و نمیشه به همه هم وطن ان عزیزمون تعمیم داد ... ببخشید واقعا نمیتونستم جواب ندم ... -
شرافت ایران زمین در پناه کمان آرش شرافت ایران زمین در پناه کمان آرش
adelkhoje پاسخ داد به daria تاپیک در جنگ آوران
بسم الله الرحمن رحیم مقدمه /آرش معروف به کمانگیر، از پهلوان هاى باستانى و اسطوره اى ایران است که در تیراندازى بسیار زبردست و بى مانند بود. او پس از شکست ایرانیان از تورانیان براى تعیین مرز دو کشور تیرى را از نقطه ى شکست،که سارى یا آمل بود پرتاب کرد. تیر آرش پس از زمان درازى بر تنه درختى در مرو فرود آمد. مرز ایران این گونه تعیین شد، اما پیکر آرش، که همه ى نیروى خود را براى پرتاب آن تیر گذاشته بود ، پاره پاره شد و او جان خود را در راه میهن از دست داد. جشن تیرگان که به ستاره تیر و ایزد تیشتر مربوط است. بیاد قهرمانی آرش کمانگیر برگزار می شود ودر این روز مردم به یکدیگر آب می پاشند. داستان آرش در اوستا بهترین تیرانداز را «اَرَخش» نامیده اند و تصور می رود که مقصود آرش است، برخی محققان این کلمه را تصحیف عبارت اوستایی «خشوی وی ایشو» می دانند زیرا معنی این عبارت «صاحب تیر سریع» است که صفت یا لقب آرش بوده و در تیریشت بند ۶-۷ چنین آمده است: «تیشتر ستاره زیبا و با شکوه را می ستائیم که به جانب فراخکرت به همان تندی روان است که تیر از کمان «آرش» آریایی. که از همه آریائیان سخت کمان تر بود.» در شاهنامه مستقیماً از داستان آرش نامی نرفته، چرا که فردوسی به روال معمول خود، به درستی آن را حذف کرده است، تا رقیبی که نتوان او را به دست رستم کشت، برای رستم وجود نداشته باشد. در نوشته های دوران اسلامی نظیر مجمل التواریخ که برگرفته از روایات کهن پارسی است، چنین آمده که: منوچهر، پادشاه پیشدادى، در سال هاى پایانى فرمان روایى خود از افراسیاب تورانى شکست خورد و به مازندران پناهنده و در آنجا محاصره شد. سرانجام، هر دو به صلح گرایش پیدا کردند و منوچهر از افراسیاب خواست که به اندازه ى یک تیر پرتاب از خاک ایران را به او بازگرداند. افراسیاب درخواست او را پذیرفت سپندارمذ به منوچهر فرمان می دهد که تیر و کمان خاصی برای این کار تهیه کند . چوب این تیر و کمان از جنگلهای خاص ، پر آن از پر عقاب برگزیده و آهن آن از کانیهای ویژه آماده می شود. ایرانیان آرش را که در تیراندازى چیره دست و پرآوازه بود، براى پرتاب آن تیر سرنوشت ساز برگزیدند و او نیز این مهم را بر عهده می گیرد ، او همه نیرو و وجود خود را با یاد سرزمین ایران به تیر می بخشد ، آرش بر فراز کوهى برمی آمده تیر را در کمان گذاشته کمان را می کشید و تیر پرتاب می شود. اما سپندارمذ به ایزد باد فرمان داد که تیر را از آن کوه بردارد و به آن سوى خراسان ببرد ، تیر سپیده دم رها می شود و از کوهها می گذرد سرانجام در غروب آفتاب ، در سرزمین بلخ ، در ناحیه ای بنام گوزگان در کنار جیحون تیر بر درخت گردویی که بلندتر از آن در جهان نیست می نشیند و مرز ایران و توران مشخص می گردد. بیرونى نیز در آثار الباقیه همین داستان را آورده است : فرشته اى به نام اسفندارمذ به منوچهر فرمان داد که تیر و کمان ویژه*اى بسازد. سپس، آرش برهنه شد و تن خود را به مردم نشان داد و گفت:”ببینید که پیکر من هیچ گونه زخم و بیمارى ندارد، اما پس از تیراندازى نابود خواهم شد.” گویند که اسفندارمذ تیروکمان را به آرش داد و گفت هر که آن را بیفکند، به جاى بمیرد و آرش با این آگاهى تن به مرگ داد. او همه ى نیروى خود را در چله ى کمان گذاشت و با پرتاب تیر، پیکرش پاره پاره شد. تاریخ آرش کهن ترین نوشته اى که در آن از آرش سخن رفته است، کتاب اوستا(یشت هشتم، بند ششم) است. در این کتاب از قهرمانى به نام ارخشه با ویژگى هایى مانند تیزتیر و تیزتیرترین ایرانیان، یاد شده است. در نوشته هاى پهلوى آگاهى چندانى از این قهرمان به دست نمى آید و تنها در رساله ى ماه فروردین روز خرداد، آمده است که در روز خرداد(روز ششم) از ماه فروردین، منوچهر و ایرش شیباگ تیر، سرزمین ایران را از افراسیاب پس گرفتند. در نوشته هاى دوره ى اسلامى آگاهى بیش ترى پیرامون آرش وجود دارد. از آن قهرمان نامدار در تاریخ طبرى، تاریخ ابن اثیر، آثار الباقیه ، شاهنامه، ویس و رامین، مجمع التواریخ، غرر السیر، البدء و التاریخ و کتاب هاى دیگر، یاد شده است. جایى که آرش تیر خود را از آن جا پرتاب کرد، در اوستا کوهى به نام ایریوخشئوثه است. در نوشته هاى اسلامى، تیر از جایى در طبرستان، کوه رویان، قلعه ى آمل، کوه دماوند یا سارى پرتاب شده است. جایى که آن تیر فرود آمد، در اوستا کوهى به نام خونونت است که شاید همان کوهى باشد که در شاهنامه و کتاب ویس و رامین از آن با نام هماون یادشده و کوهى در شرق کوه هاى شمال خراسان است. نویسنده ى مجمع التواریخ آن را در جایى بین نیشابور و سرخس مى داند، در ویس و رامین و تاریخ طبرستان آن را جایى در مرو دانسته اند. فخرالدین اسعد گرگانى در ویس و رامین این گونه آورده است:”از آن خوانند آرش را کمانگیر که از آمل به مرو انداخت یک تیر”. سیزدهم تیر ماه هم زمان است با یکی از جشن های کهن این مرز و بوم به نام جشن تیرگان. تیرگان که یکی از جشن های همنام شدن نام روز و ماه است، به دلیل ستایش از آب و نیز سالگرد تیر انداختن آرش و بزرگداشت پیروزی او از اهمیت ویژه ای در میان جشن های این چنینی برخوردار است. در زندگی عامه در خیلی مواقع ایزدان به مراتب مهم ترند. شماری از این ایزدان،خدایان باستانی یعنی پیش زردشتی بودند که به صورت ایزدان، نیروهای خیر و یاری دهنده اهورامزدا در این دین متجلی شدند. از جمله این ایزدان مهم، تیشتر (اوستا: تیشتریه Tishtrya) است که با باران ارتباط دارد و از این رو، اصل همه آب ها، سرچشمه باران و باروری است. در متن ها، صورت متجلی او را «ستاره تابان شکوهمند» نام برده اند که احتمالا همان شعرای یمانی یا ستاره شباهنگ است. در ودا نام او به صورت تیسیا Tisya آمده است و در زبان های اروپایی به سیریوس Siriusمعروف است. تیشتر را همتای میکائیل، فرشته رزق دین یهود و اسلام، نیز پنداشته اند. دشمن بزرگ این ایزد، اپوش( اوستا: اَپوشَه Apaosha)، دیو خشکسالی است که تباه کننده زندگی است. در تیشتر یشت اوستا (یشت هشتم)، داستان نبرد این دو چنان زیبا توصیف شده که گویی با نمایشنامه ای قوی رو به رو هستیم و بسیار قابلیت های تصویری دارد، در این داستان، تیشتر سه بار باران می آورد، هر بار ده روز تمام. این وقایع در طول یک ماه اتفاق می افتد، یعنی همان ماه تیر. اسطوره تیشتر همچون سایر اساطیر، در اعصار جدیدتر کار کرد اجتماعی ـ آئینی خود را از دست داده و به حماسه تبدیل میشود.درعصر حماسه، یعنی در دوران ویژهای از تاریخ یک ملت، قهرمان و قهرمانپروری شکل میگیرد. «آرش» همانند رستم نمونهای این پهلوانان اساطیری به شمار میرود. برخی معتقدند آرش تجسم انسانی تیشتر است و به همین دلیل او را مرد تیشتری معرفی کردهاند. در اوستا بهترین تیرانداز را «اَرَخش» نامیدهاند و تصور میرود که مقصود آرش است، برخی محققان این کلمه را تصحیف عبارت اوستایی «خشوی وی ایشو» میدانند زیرا معنی این عبارت «صاحب تیر سریع» است که صفت یا لقب آرش بوده و در تیریشت بند ۶-۷ چنین آمده است: «تیشتر ستاره زیبا و با شکوه را میستائیم که به جانب فراخکرت به همان تندی روان است که تیر از کمان «آرش» آریایی. که از همه آریائیان سخت کمان تر بود.» در شاهنامه نامی از آرش نرفته، چراکه فردوسی به روال معمول خود، به درستی آن را حذف کرده است، تا رقیبی که نتوان او را به دست رستم کشت، برای رستم وجود نداشته باشد. در نوشته های دوران اسلامی نظیر آثارالباقیه و مجمل التواریخ که برگرفته از روایات کهن پارسی است، چنین آمده که: افراسیاب تورانی… منوچهر پادشاه پیشدادی رادر تبرستان محصور میکند. سرانجام هر دو خواهان آشتی میشوند. و برای آنکه مرز دو کشور روشن شود، از مازندران تیری به جانب خاور پرتاب میکنند تا هر جاتیر فرود آمد. همانجا مرز دو کشور باشد. سپندارمذ به منوچهر فرمان میدهد که تیر و کمان خاصی برای این کار تهیه کند. چوب این تیرو کمان از جنگلهای خاص، پرآن از پر عقاب برگزیده و آهن آن از کانیهای ویژه آماده میشود. آرش، پهلوان ایرانی انجام این مهم را به عهده میگیرد. فرشته زمین به آرش گفت تا کمان بردارد و تیر را به جانب خاور پرتاب کند. او همه نیروی خود را با یاد سرزمین ایران به تیر میبخشد. تیر سپیدهدم رها میشود و از کوه و دره و دشت میگذرد، ایزد باد (وایو) به یاری میآید تا سرانجام درغروب آفتاب،در سرزمین بلخ ودر ناحیه گوزگان، در کنار جیحون بر درخت گردویی مینشیند و مرز ایران و توران مشخص میگردد. از آرش که وقتی تیر را پرتاب میکرد پهلوانی تندرست بود و همه را به گواهی تندرستی خود طلبیده بود دیگر چیزی باقی نمیماند، زیرا او هستی خود را به تیری بخشیده که سرزمین ایران را گستردهتر کرده است. جشن تیرگان که به ستاره تیر و ایزد تیشتر مربوط است. بیاد قهرمانی آرش کمانگیر برگزار میشود ودر این روز مردم به یکدیگر آب میپاشند. حماسه آرش زمانی تدوین شده است که طوایف آریایی و مادی خود را برای اتحاد بیشتر با طوایف بومی و تشکیل یک حکومت مقتدر آماده میساختند. و نیاز به داستانهای حماسی بزرگ و این چنینی داشتهاند. که هم ملی باشد و هم مذهبی، هم قهرمانی باشد و در عین حال امید بخش. نکته مهم دیگر اینکه قهرمانی نظیر آرش مختص همه جوامع نمیباشد، چراکه حماسههای بزرگ که به دین اعصار باستانی باز میگردد، نیاز به جامعهای مناسب با اقتصاد و فرهنگ پویا دارد، تا بتواند جود اشرافیتی نیرومند یا جنگاوری پیروزمند را به صورت شاهان و دلاوران حماسی (نظیر آرش) تضمین و تأمین کند. اسطوره آرش کمانگیر از آن دسته داستانهایی است که در اوستا آمده و در شاهنامه از آرش در سه جا با افتخار نام برده شده ولی داستان آرش در شاهنامه نیامده است ولی در کتابهایپهلوی و نیز در کتابهای تاریخ دوران اسلامی به آن اشاراتی شدهاست. در اوستا آرش رااِرِخشهخواندهاند و معنایش را نیز کسانی معناهایی کردهاند “از آن دسته «تابان و درخشنده»، «دارنده ساعد نیرومند» و «خداوند تیر شتابان». داستان آرش به روزگار منوچهرباز میگردد که سپاه توران خاک ایران را لگدمال سم سواران خود نمودهاند. سرانجام تورانیان پیشنهاد آشتی را میپذیرند با این شرط که کمانداری ایرانی برفراز البرزکوه تیری بیاندازد که تیر به هر کجا نشست آنجا مرز ایران و توران باشد. آرش داوطلب این کار میشود. به فراز البرز میرود و تیر را پرتاب میکند.هستیاش را بر پای تیر میریزد؛ پیکرش پاره پاره شده و در خاک ایران پخش میشود و جانش در تیر دمیده میشود. تیر بر تنه درخت گردویی در کنارآمودریا مینشیند و آنجا مرز ایران و توران میشود بسیاری آرش را از نمونههای بیهمتا دراسطورههای جهان دانستهاند؛ وی نماد جانفشانی در راه میهن است. همچنین ،ابوریحان بیرونی ، در کتاب خود به نام “آثارالباقیه “نیز به هنگام توصیف “جشن تیرگان” ، داستان آرش را بازگو میکند و ریشه این جشن را از روز حماسه آفرینی آرش میداند. ==آرش در ادبیات معاصر== سیاوش کسرایی چامهسرای ایرانی نیز چامهای به نام آرش کمانگیر و با موضوع آرش دارد که در پی میآید: · برف می· بارد؛ برف میبارد به روی خار و خاراسنگ. کوهها خاموش، درهها دلتنگ، راهها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ… بر نمیشد گر ز بام کلبهها دودی، یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمیآورد، ردِّ پاها گر نمیافتاد روی جادهها لغزان، ما چه میکردیم در کولاک دل آشفتهٔ دم سرد؟ آنک، آنک کلبهای روشن، روی تپه، روبه روی من… در گشودندم. مهربانیها نمودندم. زود دانستم، که دور از داستان خشم برف و سوز، در کنار شعلهٔ آتش، قصه میگوید برای بچههای خود عمو نوروز، «… گفته بودم زندگی زیباست.گفته و ناگفته، ای بس نکتهها کاینجاست. آسمان باز؛ آفتاب زر؛ باغهای گل؛ دشتهای بی در و پیکر؛ سر برون آوردن گل از درون برف؛ تاب نرم رقص ماهی در بلور آب؛ بوی عطر خاک باران خورده در کهسار؛ خواب گندم زارها در چشمهٔ مهتاب؛ آمدن، رفتن، دویدن؛ عشق ورزیدن؛ در غم انسان نشستن؛ پا به پای شادمانیهای مردم پای کوبیدن؛ کار کردن، کار کردن؛ آرمیدن؛ چشم انداز بیابانهای خشک و تشنه را دیدن؛ جرعههایی از سبوی تازه آبِ پاک نوشیدن؛ گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن؛ هم نفس با بلبلان کوهی آواره خواندن؛ در تله افتاده آهوبچگان را شیردادن و رهانیدن؛ نیم روز خستگی را در پناه دره ماندن؛ گاه گاهی، زیرِ سقفِ این سفالین بامهای مه گرفته، قصههای درهم غم را ز نم نمهای بارانها شنیدن؛ بی تکان گهوارهٔ رنگین کمان را در کنار بام دیدن؛ یا، شب برفی، پیشِ آتشها نشستن، دل به رؤیاهای دامن گیر و گرمِ شعله بستن… آری، آری، زندگی زیباست. زندگی آتش گهی دیرنده پابرجاست. گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست. ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست.» پیرمرد، آرام و با لبخند، کندهای در کورهٔ افسرده جان افکند. چشم هایش در سیاهیهای کومه جست وجو میکرد؛ زیر لب آهسته با خود گفت وگو میکرد: «زندگی را شعله باید برفروزنده؛ شعلهها را هیمه سوزنده. جنگلی هستی تو، ای انسان! جنگل، ای روییده آزاده، بی دریغ افکنده روی کوهها دامان، آشیانها بر سرانگشتان تو جاوید، چشمهها در سایبانهای تو جوشنده، آفتاب و باد و باران بر سرت افشان، جان تو خدمت گرِ آتش… سربلند و سبز باش، ای جنگلِ انسان! «زندگانی شعله میخواهد»، صدا سرداد عمو نوروز، شعلهها را هیمه باید روشنی افروز. کودکانم، داستان ما ز آرش بود. او به جان خدمت گزار باغ آتش بود. روزگاری بود؛ روزگار تلخ و تاری بود. بخت ما چون روی بد خواهان ما تیره. دشمنان برجان ما چیره. شهرِ سیلی خورده هذیان داشت؛ بر زبان بس داستانهای پریشان داشت. زندگی سرد و سیه چون سنگ؛ روزِ بدنامی، روزگار ننگ. غیرت اندر بندهای بندگی پیچان؛ عشق در بیماری دل مردگی بی جان. فصلها فصلِ زمستان شد، صحنهٔ گلگشتها گم شد، نشستن در شبستان در شبستانهای خاموشی، می تراوید از گلِ اندیشهها عطر فراموشی. ترس بود و بالهای مرگ؛ کس نمیجنبید، چون بر شاخه برگ از برگ. سنگر آزادگان خاموش؛ خیمه گاه دشمنان پرجوش. مرزهای مُلک، همچو سرحدّات دامن گستراندیشه، بی سامان. برجهای شهر، همچو باروهای دل، بشکسته و ویران. دشمنان بگذشته از سرحدّ و از باور… هیچ سینه کینهای در بر نمیاندوخت. هیچ دل مهری نمیورزید. هیچ کس دستی به سوی کس نمیآورد. هیچ کس در روی دیگر کس نمیخندید. باغهای آرزو بی برگ؛ آسمان اشکها پربار. گرم رو آزادگان در بند؛ روسپی نامردمان در کار… انجمنها کرد دشمن؛ رایزنها گردِ هم آورد دشمن؛ تا به تدبیری که در ناپاک دل دارند، هم به دست ما شکستِ ما براندیشند. نازک اندیشان شان، بی شرم،- که مباداشان دگر روزِ بهی در چشم،- یافتند آخر فسونی را که میجستند… چشمها با وحشتی در چشم خانه هر طرف را جست وجو میکرد؛ وین خبر را هر دهانی زیرِ گوشی بازگو میکرد. «آخرین فرمان، آخرین تحقیر… مرز را پروازِ تیری میدهد سامان! گر به نزدیکی فرود آید، خانه هامان تنگ، آرزومان کور… ور بپرّد دور، تا کجا؟ … تا چند؟ … آه! … کو بازوی پولادین و کو سرپنجهٔ ایمان؟» هر دهانی این خبر را بازگو میکرد؛ چشم ها،بی گفت و گویی، هر طرف را جست و جو میکرد.» پیرمرد، اندوهگین، دستی به دیگر دست میسایید. از میان درههای دور، گرگی خسته مینالید. برف روی برف میبارید. باد بالش را به پشتِ شیشه میمالید. «صبح میآمد – پیرمرد آرام کرد آغاز، – پیشِ روی لشکر دشمن سپاهِ دوست؛ دشت نه، دریایی از سرباز… آسمان الماسِ اخترهای خود را داده بود از دست بی نفس میشد سیاهی در دهان صبح؛ باد پر میریخت روی دشت باز دامن البرز. لشکر ایرانیان در اضطرابی سخت دردآور، دو دو و سه سه به پچ پچ گرد یکدیگر؛ کودکان بر بام، دختران بنشسته بر روزن، مادران غمگین کنارِ در. کم کمَک در اوج آمد پچ پچ خفته. خلق، چون بحری برآشفته، به جوش آمد؛ خروشان شد؛ به موج افتاد؛ برش بگرفت و مردی چون صدف از سینه بیرون داد. «منم آرش، – چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن؛ – منم آرش، سپاهی مردی آزاده، به تنها تیر ترکش آزمون تلختان را اینک آماده. مجوییدم نسب، – فرزند رنج و کار؛ گریزان چون شهاب از شب، چو صبح آمادهٔ دیدار. مبارک باد آن جامه که اندر رزم پوشندش؛ گوارا باد آن باده که اندر فتح نوشندش. شما را باده و جامه گوارا و مبارک باد! دلم را در میان دست میگیرم و میافشارمش در چنگ، – دل، این جام پر از کینِ پر از خون را؛ دل، این بی تاب خشم آهنگ… که تا نوشم به نامِ فتح تان در بزم؛ که تا کوبم به جام قلب تان در رزم! که جامِ کینه از سنگ است. به بزم ما و رزم ما، سبو و سنگ را جنگ است. درین پیکار، در این کار، دل خلقی است درمشتم، امید مردمی خاموش هم پشتم. کمان کهکشان در دست، کمان داری کمان گیرم. شهاب تیزرو تیرم؛ ستیغ سربلند کوه مأوایم؛ به چشم آفتاب تازه رس جایم. مرا تیر است آتش پر؛ مرا باد است فرمان بر. ولیکن چاره را امروز زور و پهلوانی نیست. رهایی با تن پولاد و نیروی جوانی نیست. در این میدان، بر این پیکان هستی سوز سامان ساز، پری از جان بباید تا فرو ننشیند از پرواز.» پس آن گه سر به سوی آسمان برکرد، به آهنگی دگر گفتار دیگر کرد: «درود، ای واپسین صبح، ای سحر بدرود! که با آرش تو را این آخرین دیدار خواهد بود. به صبح راستین سوگند! به پنهان آفتاب مهربار پاک بین سوگند! که آرش جان خود در تیر خواهد کرد، پس آنگه بی درنگی خواهدش افکند. زمین میداند این را، آسمانها نیز، که تن بی عیب و جان پاک است. نه نیرنگی به کار من، نه افسونی؛ نه ترسی در سرم، نه در دلم باک است.» درنگ آورد و یک دم شد به لب خاموش. نفس در سینهها بی تاب میزد جوش. «ز پیشم مرگ، نقابی سهمگین بر چهره، میآید. به هر گام هراس افکن، مرا با دیدهٔ خون بار میپاید. به بال کرکسان گرد سرم پرواز میگیرد، به راهم مینشیند، راه میبندد؛ به رویم سرد میخندد؛ به کوه و دره میریزد طنین زهرخندش را، و بازش باز میگیرد. دلم از مرگ بی زار است؛ که مرگ اهرمن خو آدمی خوار است. ولی، آن دم که ز اندوهان روانِ زندگی تار است؛ ولی، آن دم که نیکی و بدی را گاه پیکار است؛ فرو رفتن به کام مرگ شیرین است. همان بایستهٔ آزادگی این است. هزاران چشم گویا و لب خاموش مرا پیک امید خویش میداند. هزاران دست لرزان و دل پرجوش گهی میگیردم، گه پیش میراند. · پیش می· آیم. دل و جان را به زیورهای انسانی میآرایم. به نیرویی که دارد زندگی در چشم و در لبخند، نقاب از چهرهٔ ترس آفرین مرگ خواهم کند.» نیایش را، دو زانو بر زمین بنهاد. به سوی قلهها دستان ز هم بگشاد؛ «برآ، ای آفتاب، ای توشهٔ امّید! برآ، ای خوشهٔ خورشید! تو جوشان چشمه ای، من تشنهای بی تاب. برآ، سرریز کن، تا جان شود سیراب. چو پا در کام مرگی تندخو دارم، چو در دل جنگ با اهریمنی پرخاش جو دارم، به موج روشنایی شست و شو خواهم؛ ز گل برگ تو، ای زرینه گل، من رنگ و بو خواهم. شما، ای قلههای سرکش خاموش، که پیشانی به تندرهای سهم انگیز میسایید، که بر ایوان شب دارید چشم انداز رؤیایی، که سیمین پایههای روز زرین را به روی شانه میکوبید، که ابر آتشین را در پناه خویش میگیرید؛ غرور و سربلندی هم شما را باد! امیدم را برافرازید، چو پرچمها که از باد سحرگاهان به سر دارید. غرورم را نگه دارید، به سان آن پلنگانی که در کوه و کمر دارید.» زمین خاموش بود و آسمان خاموش. تو گویی این جهان را بود با گفتار آرش گوش. به یال کوهها لغزید کم کم پنجهٔ خورشید. هزاران نیزهٔ زرّین به چشم آسمان پاشید. نظر افکند آرش سوی شهر، آرام. کودکان بر بام؛ دختران بنشسته بر روزن؛ مادران غمگین کنار در؛ مردها در راه. سرود بی کلامی، با غمی جان کاه، ز چشمان بر همی شد با نسیم صبح دم هم راه.کدامین نغمه میریزد، کدام آهنگ آیا میتواند ساخت، طنین گامهای استواری را که سوی نیستی مردانه میرفتند؟ طنین گامهایی را که آگاهانه میرفتند؟ دشمنانش، در سکوتی ریشخند آمیز، راه وا کردند. کودکان از بامها او را صدا کردند، مادران او را دعا کردند. پیرمردان چشم گرداندند. دختران، بفشرده گردن بندها در مشت، همرهِ او قدرت عشق و وفا کردند. آرش، امّا همچنان خاموش، از شکاف دامن البرز بالا رفت. وز پی او، پردههای اشک پی در پی فرود آمد.» بست یک دم چشم هایش را عمو نوروز، خنده بر لب، غرقه در رؤیا. کودکان، با دیدگان خسته و پی جو، در شگفت از پهلوانی ها. شعلههای کوره در پرواز، باد در غوغا. · شام گاهان،· راه جویانی که میجستند آرش را به روی قله ها، پی گیر، بازگردیدند، بی نشان از پیکر آرش، با کمان و ترکشی بی تیر. آری، آری، جان خود در تیر کرد آرش. کار صدها صد هزاران تیغهٔ شمشیر کرد آرش. تیر آرش را سوارانی که میراندند بر جیحون، به دیگر نیم روزی از پی آن روز، نشسته بر تناور ساق گردویی فرو دیدند. و آنجا را، از آن پس، مرزِ ایران شهر و توران بازنامیدند.آفتاب، در گریز بی شتاب خویش، سالها بر بام دنیا پا کشان سر زد.ماهتاب، بی نصیب از شبروی هایش، همه خاموش، در دل هر کوی و هر برزن، سر به هر ایوان و هر در زد. آفتاب و ماه را درگشت سالها بگذشت. سالها و باز، درتمام پهنهٔ البرز، وین سراسر قلهٔ مغموم و خاموشی که میبینید، وندرون درههای برف آلودی که میدانید، رهگذرهایی که شب در راه میمانند نام آرش را پیاپی در دل کهسار میخوانند، و نیاز خویش میخواهند. با دهان سنگهای کوه آرش میدهد پاسخ. می کندشان از فراز و از نشیب جادهها آگاه؛ می دهد امید، می نماید راه.» در برون کلبه میبارد. برف میبارد به روی خار و خاراسنگ. کوهها خاموش، درهها دل تنگ.راهها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ… کودکان دیری است در خوابند، در خواب است عمو نوروز. می گذارم کندهای هیزم در آتش دان. شعله بالا میرود پرسوز… منابع : جزیره دانش وبلاگ حامد بهرام وبلاگ جاده خدا وبلاگ نقاشی وبلاگ کوروش کبیر برای ایران وبلاگ پندار شاد تارنما شخصی آرش نور آقایی: * دانشنامهی مزدیسنا (واژهنامهی توصیحی آیین زرتشت)، دکتر جهانگیر اوشیدری، تهران، نشرمرکز، ۱۳۷۱ * فرهنگ اساطیر ایرانی بر پایه متون پهلوی، مولق خسرو قلی زاده، تهران، کتاب پارسه، ۱۳۸۷ * از اسطوره تا تاریخ، مهرداد بهار، گرداورنده و ویراستار ابوالقاسم اسماعیلپور، ویرایش ۲، تهران، نشر چشمه، ۱۳۷۷ * نمونه های نخستین انسان ونخستین شهریار در تاریخ افسانه ای ایران، از آرتورکریستین سن، ترجمه و تحقیق ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران، نشر چشمه، ۱۳۷۷ * آیینها و جشنهای کهن در ایران امروز، نوشته محمود روحالامینی، تهران، آگاه، ۱۳۷۶ * اساطیر ایران، نوشته جان ر. هینلز، ترجمه و تالیف باجلان فرخی، تهران، اساطیر، ۱۳۸۳ * روان انسانی در حماسههای ایرانی، آرش اکبری مفاخر، تهران، ترفند، ۱۳۸۴ * لغتنامه دهخدا * چند چهره کلیدی در اساطیر گاهشماری ایرانی، آناکراسنوولسکا، مترجم: ژاله متحدین، تهران، ورجاوند، ۱۳۸۲ * سایت معتبر اینترنتی reference انسان شناسی و فرهنگ: ۱-حماسه سرائی در ایران ،دکتر ذبیح الله صفا. ۲- داستان های ایران قدیم ،حسن پیرنیا. ۳- لغت نامه دهخدا. ۴- تاریخ طبرستان ابن اسفندیار. ۵- التفهیم بیرونی. http://www.pazhoheshkade.ir ادامه دارد... با تشکر از دوست عزیز ، جناب adelkhoje تصاویر و تاپیک منتقل شد //MR9- 18 پاسخ ها
-
- 58
-
-
شرافت ایران زمین در پناه کمان آرش شرافت ایران زمین در پناه کمان آرش
adelkhoje پاسخ داد به daria تاپیک در جنگ آوران
ممنون دوستان عزیز، نظرات دوستان بسیار دلگرم کننده ست ... :blushing: :rose: :rose: :rose: :rose: پی نوشت : تاپیک بعدی بنده در مورد سرجوخه کوچک خواهد بود -
شرافت ایران زمین در پناه کمان آرش شرافت ایران زمین در پناه کمان آرش
adelkhoje پاسخ داد به daria تاپیک در جنگ آوران
به نام خدا « ویس و رامین » بنابر داستانهای دیرین در زمان منوچهر افراسیاب که شاه سکاها بود با سپاهیان خود بایران حمله آورد. این جنگ وستیز که برای تصرف ایران و ساکن شدن در اراضی حاصل خیز آن آغاز گشته بود، با مقاومت شدید ایرانیان روبرو گشت. از نوشته های گروهی از مورخان بر میآید که این جنگ دوازده سال ادامه یافته است. بر اثر این جنگها ایرانیان شکست خورده،باختر( = بلخ ) و مرو و قسمتی از خراسان وگرگان که از حاصل خیز ترین نواحی سرزمین ایرانیان بود بتصرف افراسیاب در آمد. ایرانیان بطرف قسمت مرکزی کوهستان البرز « دماوند » عقب نشستند پس از جنگهای طولانی طرفین خسته و فرسوده شده طالب صلح شدند( ۲ )بر اثر این جنگ سپاهیان ایران در آمل محاصره گشته بوضع بدی دچار گشتند. منوچهر شاه ایران که از ادامه جنگ دیگر سودی نمی برد، بناچار تقاضای صلح نمود، و قرار بر این شد که نواحی حاصلخیز گرگان بافراسیاب واگذار شود. ولی بنا بافسانه تاریخی سپس مرز ایران بواسطه تیراندازی آرش تا مرو عقب رفت. این صلح پس از دوازده سال جنگ و خونریزی در ایران انجام میپذیرفت، بنابراین برای مردم ایران بسیار خوش آیند بود ،زیرا بر اثر جنگهای ممتمد وضع ایرانیان بسیار بد شده بود ،و سپاهیان ایران که در محاصره دشمن قرار گرفته بودند از میوه کال تغذیه مینمودند و دیگر به آرد کردن گندم و پختن نان نمیرسیدند، چون حاصل خیز ترین اراضی ایرانیان یعنی نواحی خراسان بدست دشمن افتاده بود (۳ )تاثیر این صلح در ایران آنقدر زیاد بود که نه فقط در روایات وقصص ملی و ادبیات آن داخل شده بلکه در کتاب اوستا کتاب مذهبی ایرانیان نیز زردتشت از آن نام برده است. و بر آن شاخ و برگهائی اضافه کرده اند. مثلا جشن تیرگان را میگویند از آن جهت بر قرار شد که آن روز مرز ایران و توران برقرار گردیده و آشتی میانشان پدید آمده بود.و آن روز آرش تیر خود را پرتاب کرده بود. فداکاری و از خود گذشتگی سردار بزرگ منوچهر که اهل پارت و بقولی از ری (۴) بود آنقدر در این صلح تاثیر داشته که داستان بسار زیبا و دلنشینی که کمتر در روایات ملی مانند آن میتوان یافت بوجود آورده است. بنا بر این روایات پس از شکست ایرانیان قرار بر این میشود صلح بین طرفین بر قرار گردد و با تیر اندازی یکی از دلاوران ایرانی از مازندران و فرود آمدن آن در مکانی مرز طرفین تعیین گردد این وظیفه خطیر بعهده آرش پهلوان منوچهر که ماهر ترین تیر اندازان زمان بود گذاشته میشود. میگویند آرش وقتی از این امر آگاه گشت بر پا خاست و برهنه شد و گفت: « ای پادشاه وای مردم بدن مرا ببینید که از هر زخمی و جراحتی و علتی سالم است و من یقین دارم که چون با این کمان این تیر را بیاندازم پاره پاره خواهم شد، و خود را تلف خواهم نمود ولی من خود را فدای شما کردم.» آرش سپیده دم پس از این صحبت برهنه شده به قله دماوند صعود کرد و بقوت و نیروئی که خداوند باو داده بود کمان را تا بنا گوش خود کشید و خود پاره پاره شد.میگویند: این تیر آرش از صبح تا نیم روز راه پیمود و علت آن این بود که خداوند باد را امر کرد که تیر او را از کوه دماوند بر دارد باقصای خراسان که میانه فرغانه و طبرستان است پرتاب کند و گویند این تیر در موقع فرود آمدن به درخت گردوی بلندی گرفت که در جهان از بزرگی مانند نداشت و برخی گفته اند از محل پرتاب تیر تا آنجا که افتاده هزار فرسنگ بود و چهل روز راه، «منوچهر و افراسیاب بهمین مقدار زمین با هم صلح کردند و مردم این روز را جشن گرفتند و اهل آمل در این روز بدریای خزر میروند و همه روز را با هم با آب بازی میکنند در این روز مردم آلات طبخ و تنورها را میشکنند (۵ )زیرا در چنین روز بود که ازافراسیاب رهائی یافتند و هر یک بکار خود مشغول شدند.» ( ۶ ).آرش با وجود اینکه میدانست این تیر اندازی به نابودی وی تمام خواهد شد به این کار تن در داد و فقط به خاطر صلح و آشتی و رهائی از افراسیاب و جنگ که به نفع مردم بود راضی شد خود نابود شود و پاره پاره گردد، و موکل زمین (اسفندارمذ) موقعی که تیر وکمانی برای او آورد به وی گفت: این تیر خیلی دور خواهد افتاد ولی هر کسی چنین تیری از چنین کمانی اندازد خواهد مرد. میگویند این تیر مجوف بود و جوف آن را از شبنم پر کرده بودند و آرش تیر را بوقت طلوع آفتاب به جانب شرق انداخت.(۷)باری این خبر یعنی افتادن تیر آرش به مرو روز چهاردهم تیر به اهالی ایران شهر رسید ،برای همین ایرانیان سیزدهم ماه تیر را که روز پرتاب تیر است را تیرگان کوچک و روز چهاردهم را که خبر آن رسیده تیرگان بزرگ یا کوش روز (۸)نامیدند (یعنی روز تندرستی و سلامت جنبندگان). پایان ...- 18 پاسخ ها
-
- 12
-
-
شرافت ایران زمین در پناه کمان آرش شرافت ایران زمین در پناه کمان آرش
adelkhoje پاسخ داد به daria تاپیک در جنگ آوران
بسم الله الرحمان رحیم آرش کمانگیر، سیاوش کسرایی «آرش» نامی نیست که بسادگی از جان و روان ایرانیان زدوده شود. او مرزهای ایرانی را حفظ کرد که صدای سم ضربه اسبان سپاه بیگانه در درازنای تاریخ، خاک آن را لحظه ای به آرامش رها نکرده است. جست و جوی ردپای آرش در آثار ایرانی شاید جست و جوی هویت ایرانی باشد. دکتر فریدون جنیدی آرش را نماد ایران و ایرانی می داند و می گوید: «در زبان اوستایی آرش به صورت «ایرخش» ضبط شده که گونه دیگر «ایرج» فارسی و به معنای ایران و ایرانی است.» او با اشاره به اینکه در شاهنامه فردوسی اشاره مستقیمی به داستان آرش وجود ندارد می گوید: «آرش نماد ایرانیانی است که پس از حمله تورانیان برخاسته اند و کشور خود را با کوشش و فداکاری از آنان بازگرفته اند. این داستان در شاهنامه به منوچهر پسر ایرج بازمی گردد. داستان منوچهر اشاره به تیره های ایرانی است که پس از کشته شدن ایرج در کوهستان مانوش گرد هم آمدند و نیرویی را تشکیل دادند که در برابر تورانیان ایستاد.» جنیدی درباره کوهستان مانوش می گوید: «از مانوش در متون پس از اسلام خبری نیست اما در کتاب «بندهشن» از این کوهستان یاد شده و جایگاه آن البرز مرکزی و کوهستان پیرامون دماوند است که با مکان تیر انداختن آرش همخوانی دارد.» او به جام گرانبهای سیت ها که در نواحی ساحل دریای سیاه یافت شده و نقوش آن بر تقسیم سرزمین های ایرانی میان ۳ فرزند فریدون یعنی ایراج، سلم و تور دلالت می کند. او می گوید:«آنچه فریدون به ایرج می دهد یک کمان است و ایرانیان در کمانبری استاد بوده اند و نژاد مانوش با جنگ افزار برتر کمان از فراز کوهستان های البرز و دماوند، توارنیان را از خاک ایران می رانند.» اما تورانیان زمانی به آن سوی مرزها رانده می شوند که توان ایرانیان به پایان رسیده است و اسطوره آرش کمانگیر به صورتی که می شناسیم در همین زمان نمایان می شود که برای تعیین مرزها جان خود را در تیر می گذارد و آن را پرتاب می کند.» جنیدی با اشاره به تیر روز از ماه تیر یا سیزدهم تیر که به جشن تیرگان نامبردار است می گوید: «مشهور است که آرش در این روز تیر خود را رها می کند و ایزد باد ۱۰ روز آن را با خود می برد و سرانجام در کنار رود جیحون فرود می آید. » زرتشتیان در روز تیرگان نخ هفت رنگی را دور دست خود می بندند و آرزوی باران می کنند که در آیین ایرانی بهترین آرزوهاست. آنها این نخ را تا ۲۳ تیر ماه که روز ایزد باد است دور دست خود نگه می دارند و در آن روز آن را بهدست باد می دهند.» او می گوید: «تیر وابسته به ستاره تیشتر یا ایزد باران است که در گذر زمان به «تیر»تبدیل شده است. افسانه تیر با تیر اندازی ایرانیان جمع شده و به صورت تیراندازی آرش کمانگیر درآمده است.» او درباره منابع پس ازاسلام که در آنها به داستان آرش اشاره شده است می گوید: «در تاریخ طبری زمانی که از تیراندازی بهرام چوبینه یاد می شود، به سه تیراندازی بزرگ ایرانیان اشاره می شود: تیری که آرش پرتاب کرد،تیری که رستم به اشکبوس پرتاب کرد و سوم تیر بهرام چوبینه.» دکتر قدمعلی سرامی اما درباره منابعی که در آنها به آرش اشاره شده است می گوید: «در پایان داستان اسکندر و آغاز دوره اشکانی در شاهنامه فردوسی در دو بیت به نام آرش اشاره می شود اما داستان آرش کمانگیر را در بر ندارد.» اما آنچه ما از داستان آرش می دانیم از کجا آمده است؟ دکتر سرامی می گوید:«در «آثارالباقیه عن القرون الخالیه» ابوریحان بیرونی به داستان آرش اشاره شده است و در «مجمل التواریخ» هم اشاراتی به این داستان وجود دارد که آرش تیری را پرتاب می کند و تمام نیروی خود را همراه آن می کند و آن تیر سه شبانه روز تا بلخ می رود و در مرز بلخ بر تنه درخت گردویی فرو می رود و مرز میان ایران و توران را مشخص می کند.» او می گوید: «داستان آرش ، داستان باززایی جهان و تعیین مرز است که با باززایی پس از قحطی همراه می شود و با پایان خشکسالی زندگی نویی آغاز می شود.» در میان معاصران سیاوش کسرایی، بهرام بیضایی و مهرداد اوستا آثاری درباره آرش کمانگیر دارند اما روایت های آنان با یکدیگر متفاوت است.» سرامی درباره این تفاوت می گوید: «شاعران یا نویسندگان گاهی امر باستانی را می گیرند و خود را مقید می کنند به اینکه کارشان با اصل برابر باشد. اوستا تلاش کرده است کاملا به اصل داستان آرش کمانگیر پایبند باشد اما کسرایی به توجه به گرایشات چپ خود تلاش کرده است یک اسطوره خلقی از داستان آرش کمانگیر بسازد. بیضایی که یک نویسنده ملی است داستان آرش کمانگیر را نیز مانند بسیاری دیگر از آثار کهن دستمایه خلق آثار جدید قرار داده و آن را دگرگون کرده است. بنابراین ریشه این تفاوت ها مربوط به سلایق آفریننده های بعدی داستان است که دست به باززایی داستان های کهن می زنند.» او درباره جدیدترین منبع درباره آرش کمانگیر می گوید: «در کتاب «روان انسانی در حماسه های ایرانی» نوشته آرش اکبری مفاخر که بتازگی در انتشارات ترفند منتشر شده است مقاله مفصلی درباره آرش کمانگیر به چاپ رسیده که در آن به تمامی منابع و مآخذ آرش شناسی اشاره شده است.» اوستا یا شاهنامه، آثار الباقیه یا مجمل التواریخ، فرقی نمی کند. ردپای آرش را بر بلندای دماوند می توان جست. بی گمان هنوز رد قدم هایش باقی است سید محمد طاهری شهاب ( ۱۳۵۰-۱۲۹۵) یکی از پژوهش گران به نام و از شاعران مازندران است . پژوهش های محققانه ی او به عنوان یکی از منابع درجه ی اول محسوب می شود. تاریخ ادبیات مازندران ، تصیح دیوان طالب آملی ، از جمله آن هااست . مقاله ی (( آرش کمانگیر و جشن تیرگان )) از پژوهش های اوست که در ماهنامه ی جلوه در سال ۱۳۲۵ به چاپ رسیده است . به دلیل اهمیت این پژوهش و به دلیل اهمیت این پژوهش گر آشکار است بار دیگر این مقاله به چاپ می رسد . سید محمد طاهری شهاب ( ۱۳۵۰-۱۲۹۵) یکی از پژوهش گران به نام و از شاعران مازندران است . پژوهش های محققانه ی او به عنوان یکی از منابع درجه ی اول محسوب می شود. تاریخ ادبیات مازندران ، تصیح دیوان طالب آملی ، از جمله آن هااست . مقاله ی (( آرش کمانگیر و جشن تیرگان )) از پژوهش های اوست که در ماهنامه ی جلوه در سال ۱۳۲۵ به چاپ رسیده است . به دلیل اهمیت این پژوهش و به دلیل اهمیت این پژوهش گر آشکار است بار دیگر این مقاله به چاپ می رسد . در گسترده مازندران اگر خواننده آرش راکمانگیر که از ساری به مرو انداختی تیر تو اندازی به جان من به کوراب همی هر ساعتی صد تیر پرتاب فخر الدین گرگانی تندیس آرش کمانگیر در ساری قدیمی ترین ماخذی که راجع به آرش ، تیر انداز نامی ایران ذکری باقی است در فقره ۶ و ۳۷ تیر پشت می باشد و چنین می نویسد : (( تشتر ستاره را یومند فرهمند را می ستاییم که تند به سوی دریای فراخکرت تازد ، مانند آن تیر در هواپران که آرش تیر انداز بهترین تیر انداز آریایی از کوه آییر یوخشوت به سوی کوه خوانت انداخت . )) صاحب کتاب مجمل التواریخ و القصص نام او را (( آرش شیوا تیر )) ضبط نموده و می گوید بهرام چوبین رقیب خسرو پرویز مدعی بود که از خاندان آرش می باشد . در نوروزنامه منسوب به حکیم عمر خیام نیشابوری در فصلی که در باب خصوصیات (( تیر و کمان )) می نویسد می گوید : (( پس چون آرش و هادان بیامد به روزگار منوچهر ، کمان را به پنج پاره کرد هم از چوب هم از نی و به سریشم به هم استوار کرد و پیکان آهن کرد .)) ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه راجع به جشن تیرگان که در تیر روز در تیر ماه اتفاق می افتد ، چنین می نویسد : (( پس از آن که افراسیاب به منوچهر غلبه کرد و او را در طبرستان محاصره نمود بر این قرار دادند که حدود خاکی که از ایران باید به توران برگزار گردد به واسطه ی پرش و خط سیر تیری معین شود . در این هنگام فرشته اسفندارمذ حاضر گشته ، امر کرد تا تیر و کمانی چنان که در ابستا بیان شده است برگزینند ، آن گاه آرش را که مرد شریف و حکیم و دین داری بود برای انداختن تیر بیاورند . آرش برهنه شد ، بدن خویش را به حضار بنمود و گفت : ای پادشاه و ای مردم به بدنم بنگرید مرا زخم و مرضی نیست ، ولی یقین دارم پس از انداختن تیر قطعه قطعه شده ، فدای شما خواهم شد . پس از آن دست به چله ی کمان برد و به قوت خداداد تیر از شصت رها کرد و خود جان تسلیم نمود . خداوند به باد امر فرمود تا تیر را حفظ نماید . آن تیر از کوه رویان به اقصی نقطه ی مشرق به فرغانه رسید و به ریشه ی درخت گردکان که در دنیا بزرگتر از آن درختی نبود نشست . آن موضوع را سر حد ایران و توران قرار دادند . گویند از آن جایی که تیر پرتاب شد و تا به آن جایی که فرو نشست ، شصت هزار فرسخ فاصله است . )) بنابر این جشن تیرگان به مناسبت صلح ایران و توران می باشد . مورخ شهیر طبری نیز این داستان را ضبط کرده است . عین عبارت بلعمی که از او نقل می کند چنین است : (( و هر دو ملک بر این عهد بستند و صلح نامه بنوشتند پس آرش را اختیار کردند و آرش مردی بود که از وی تیر اندازتر نبود و بر تلی شد ، در آن حدود که از آن بلندتر کوهی نیست و تیری را نشان کرد و بینداخت بر لب جیحون به زمین آمد . )) میر خواند در روضه الصفا در صلح میان منوچهر و افراسیاب چنین می نویسد : (( مقرر و مشروط بر آن محل بود و آرش سر کوه دماوند تیری اندازد ، هر کجا که آن تیر فرو آمد فاصله میان مشروط بر آن سر کوه دماوند تیری اندازد ، هر کجا که آن تیر فرو آمد فاصله میان دو مملکت آن محل بود و آرش برقله ی جبل دماوند رفته ، تیری به جانب مشرق افکند ، از شست رها کرد و آن تیر از وقت طلوع آفتاب تا نیم روز در حرکت بود و هنگام استوار بر کنار جیحون افتاد . )) صاحب تاریخ حبیب السیر می نگارد : (( چون سیم نوبت افراسیاب ترک به ملک ایران تاخت ، اهل ایران سر راه را بر او گرفتند . چنان که تلاقی فریقین در دهستان جرجان قریب به آبسکون واقع شد ، به نوعی که نوذر شهریار سپه سالاری آن سپاه را به آرش داده ، خود بر تخت ری نشسته بود . آرش همه روزه با افراسیاب در جنگ بود و در اکثر حروب ظفر آرش را بود . افراسیاب را معلوم شد که آخر الامر او و سپاه او شکست خواهند شد . پس از در تدبیر در آمد . چنان که نامه ای از زبان نوذر به امرای او نوشت که چنان معلوم ما شد که کاری از دست آرش بر نمی آید . قارن کاوه را بر خود سپه سالار ساخته ، آرش را بسته ، بفرستید . چون امرای آن نامه را خواندند ، قارن را بر خود امیر کرده ، آرش را بسته نزد نوذر ارسال داشتند ، اما چون نوذر را یقین شد تدبیر افراسیاب ، آرش را دست گشوده ، به خلعت فاخر سر افراز ساخت ، اما هیچ سود نداشت ، چون آرش از میان شپاه ایران به در آمد . روز دیگر افراسیاب در حمله ی او که اهل ایران را شکست و اکثر مردم نامی ایران در آن مصاف کشته شدند و باقی فرار نمودند . افراسیاب تعاقب نمود به ملک ایران در آمد ، نوذر دو سه نوبت با افراسیاب برابر شده ، رزم های صعب نمود، آخر شکسته شده ، عیال و اطفال را به پسر بزرگ خود طوس نوذر داده به جانب البرز کوه فرستاد و خود با فوجی به جانب فارس گریخت . افراسیاب او را تعاقب نموده ،به دست آورد و با عیان ایران نوعی که در جمیع نسخ وارد است نوذر را در مجلس در حضور خود سر بریده ، اعیان ایران را در قید کرده ،در قلعه ی آمل به دست برادر خود اغریرت بن پشنک که به زعم مورخین عجم پیغمبر است سپرد ، چنان که مشهور است زال از سیستان آمده ، ایشان را خلاص کرد و اغریرت نیز بر ساخته ، از او بد دل شد و آرش از نزد او به سوی منوچهر آمده ، منوچهر حکومت گیلان را به او داد و آرش در آنجا رشت را بنا نمود و بعد از منوچهر افراسیاب آمده ، آرش را بکشت و این واقعه را (( گریرش )) یعنی جنگ آرش گویند . رفته رفته آن را معرب ساخته ، اغریرت گفتند و بنا بر قولی نژاد آرش به سلاطین ایران می رسید و معنی آرش ترجمان است . از بیانات فردوسی معلوم می شود که اغریرت در حدود مازندران بود ، چنان که می گوید : (( چو اغریرت آمد از آمل به ری )) موضوع تیر اندازی آرش مدت ها زبان زد خاص و عام و از جمله مباحث شیرین ادبای بزرگ ایران بوده ، چنان که فخر الدین اسعد گرگانی در منظومه(( ویس ورامین )) خود اشاره ای بدان نموده و می گوید : اگر خوانند آرش را کمانگیر که از ساری به مرو انداختی تیر تو اندازی به جان من به گوراب همی هر ساعتی صد تیر پرتاپ خاقانی در این باره می گوید : درع رستم به سنبل آراید تیر آرش ز عبهر اندازد اقوال مورخین را درباره ی آرش بدین جا خاتمه داده و به ذکر نظریات خود می پردازیم . به استثنای نکاتی چند که از باقی مانده ی کتاب اوستا به جاست بقیه گفتارها چون متکی به سند معتبری نیست همه آن ها نقل قول از افسانه های مذکوره باقی مانده ی بین ایرانیان کهن می باشد . چنان که تاریخ ایران تا قبل از کشفیات زیر خاکی اخیر نسبت به دوران قبل از ساسانیان به قدری مبهم و پیچیده و مخالف با نوشتجات مورخین یونان و روم قدیم می باشد که در نظر اول مقایسه ی حدوث وقایع و تطبیق آن ها با اسناد ملل دیگر روابط سیاسی با ایران قدیم داشته اند مشکل و مشخص پس از رنج های بسیار و تفحص بی شمار باید وقایع یک عصر را با اصول صحیح از روی اسناد متنوعه به دست آورد و به کلیه ی ماخذ ها مراجعه و بلکه به لغات معموله اقوام مختلفه ای که مورد تحقق اوست آشنا باشد . موضوع مورد بحث ما چون از جمله وقایع فترت ایران و زمان پهلوانی می باشد و در این عصر در ایران صنادید و ابطال و مشاهیر و رجال پیدا شده ، در محاربات با شجعان توران و ترکستان اظهار عجایب و غرایب نموده اند و افسانه سرایان باستان درباره ی ایشان چکامه ها سروده و این افسانه از همان گاه در میان چکامه گویان ایران زبان زده و مشهور بوده و مورخین و شعرا مخصوصا فردوسی از ایشان پیروی و اقتفا کرده اند و چون کتاب یا سند درستی در دست نداشت مجبور بود که این قصص و داستان ها را از افسانه های دهقانان وبیوه زنان که به زبان باستان و و پهلوی می سرودند بگیرد ،این بود که بسی مغشوش و در هم و بر هم است و کسی سر و بن آن ها را نمی داند ، چنان که هر کس فی الجمله تامل در شاهنامه و کتب تواریخ دیگر کند ، این معانی را بزودی خواهد فهمید . مثلا اسمای اقوام را به جای اسمای اشخاص گذاشته اند و نام جنگها را اسامی سلاطین و سرداران پنداشته و پادشاهان را غالبا به جای یکدیگر اشتباه نموده اند و اگر دو نام متشابه بوده ، یکی را از میان انداخته و اگر یک نام به دو صورت در آمده ، هر یکی را شخص جداگانه انگاشته و اگر دو پادشاه به یک نام در دو عصر بوده ، هر دو را یکی دانسته ، وقایع هر یک را به دیگری نسبت داده اند و گاهی پادشاه را به جای سردار یا شاه زاده گمان برده و وقایع و اسامی را در هم ریخته و آمیخته اند ، چنان چنان که نالم ایراک را که عراق باشد بر ایرج موهوم گذاشته و مرداس را که معرب ماردوش است پدر ضحاک تصور کرده و افراسیاب را که اقوام (( افراز آب )) باشند با فرود که پایین و نشیب است دو شخص فرض کرده و شیده را که اقوام سیت باشد پسر افراسیاب شمرده و نهر کارن را پسر کاوه نوشته و گزارش را که به معنی جنگ آرش است اغریرت برادر افراسیاب ضبط کرده است . اگر کسی فی الجمله در تواریخ ملل دیگر و آثر عتیقه و کتیبه های سنگی باستانی دقت کند می تواند راه اشتباه هر یکی را تشخیص دهد و بفهمد که از کجا و چیست . مستشرق شهیر یوستی در رساله ی نام نامه ی ایرانی درباره آرش می نگارد که در اوستا نام او ارخش ( Erexsa) ضبط شده و همان کسی است که در موقع مصالحه منوچهر با افراسیاب تیری از کوه اییریوخشوت به کوه خوانت افکند تعیین محل این دو کوه مشکل است ، ولی به طوری که از فقره ۲ از زامیاد یشت و رویش هومند در فصل ۱۲ از فقرات ۲ و ۲۷ از بندهش بر می آید باید کوه اییر یوخوشت همان کوه رکوذیت واقع در رویان باشد ، این حدس درست باشد یا نه ، به هیچ وجه نشانه ای برای تعیین محل اییر یو خشوت نیست ، فقط می توانیم بگوییم بنا به آن چه در کتب تاریخ ما از داستان جنگ منوچهر و افراسیاب سخن رفته است اییر یوخشوت باید در طبرستان واقع باشد و خوانوانت در خراسان و هم چنین به قول طبری تیر آرش به لب جیحون (( آمو دریا )) فرود آمد . میر خواند نیز نوشته است که از کوه دماوند پرتاب گشته برکنار جیحون افتاد . بنا بر این خیر اخیر خوانت باید یکی از کوه ها ی سر چشمه جیحون باشد . از فحوای تواریخ چنان بر می آید که بعد از فریدون ، اقوام آشوری ازیک طرف و اقوام تاتار و ماساژت از سمت قفقازو بحر خزر بر ایران هجوم آوردند و اقوام ماوراءالنهری نیز که آنان را افرازآب خواندند از طرف دریای خزر در آمل و ساری مشغول کارزار شدند . اولاد فریدون به طرف مازندران آمدند و در آنجا نیز اقوام هون آنها را آسوده نگذاشتند ، تا نزدیک آمل و کجور را استیلا و اشغال کردند و منوچهر را که از احفاد فریدون بود ، در قلعه مور محاصره نمودند و بلاخره منجر به مصالحه و تیر اندازی آرش جهت تحدید حدود گردید . از این قراین و ازآثاری که به دست است اختلافی باقی نمی ماند که در آن زمان هرج و مرج برای اخلاف فریدون غیر از مازندران جایی باقی نمانده بود و شاهزادگان ایرانی در این ایام غالبا در مازندران بودند و به طوری که ابن مقفع می گوید یکی از آنان کاوش یا کالبوش نام داشت که در مازندران یاغی بزرگ به نام مژاک یا مغاک جهت اقامت خود درست نموده بوده و چمن معروف کالژوش نیز ماخوذ از نام اوست . بنابر مسطورات مذکوره آرش تیرانداز همان ارخش آریایی و اغریرت دلیر شاهنامه می باشد که فردوسی اشتباها او را برادر افراسیاب تصور نموده است و در اوستا او را به علت شجاعت و رادمردی در جز نیکان شمرده و می گوید : (( فروهر پاک دین اغریرت دلیر را می ستاییم )) در بند هش فصل ۳۰ فقره ۱۷ پانزده تن مرد و پانزده تن زن از یاران سوشیانت شمرده شده اند ، اسامی برخی از آنان در کتب پهلوی ذکر شده از آن جمله اند : کی خسرو و نرسی و طوس و گودرز و پشو تن و اغریرت و گر شاسب سام و غیره . آرش طبق نوشته ی صاحب آیینه ی اسکندری بعد از مصالحه منوچهر با افراسیاب به سمت پادشاهی مازندران منسوب شد و تا زمان نوذر شهریار در آن جا می زیست و پس از شکست سپاه ایران از افراسیاب و کشته شدن نوذر او از لحاظ آن که دارای سرشتی پاک و مورد احترام همگان بود نزد افراسیاب شفاعت گروهی از دلیران مازندران را که اسیر سپاه توران بودند نمود و مورد قبول واقع شد و افراسیاب اسرار را به او آن ها را در پتشخوار گرد غاری نزدیک ساری منزل داد اقوام آریائی که مهاجرتشان بنا بگفته گروهی از مورخین از شمال شرقی ایران در قرن ۱۴(ق.م)شروع شده بود، در قرن نهم (ق.م) تقریبا در فلات ایران ساکن شدند. اقوام آریائی بعنوان یک قوم مهاجم وارد سر زمینی شدند که بعدها آن سرزمین بنام آنان ایران و ایرانشهر نامیده شد. قبل از ورود اقوام مهاجم (( آریاها )) در ایران مردمانی غیر آریائی که از خیلی جهات از آریاها متمدن تر بودند زندگی میکردند. در مغرب ایران مردمانی باسم کاس سو، در جنو ب غربی ایلامیها، در سواحل خلیج فارس و دریای عمان و در مکران مردمانی سیاه پوست، در طبرستان و گیلان نیز اهالی بومی زندگی میکردند. آریاها پس از ورود بایران بومیان را بنام دیو و تور و بربر خواندند، و اراضی آنانرا با جنگ و ستیز غصب کرده، آنانرا برده خود ساختند، و کارهای پر مشقت را بآنان واگذار کردند، و بآنان حق ورود به جامعه طبقاتی بسته (کاست) خود را نمیدادند وآنانرا پست میشمردند. آریاها پس از تسخیر سرزمین جدید و ساکن شدن در آنجا در شهرهای اصطخر و بوشهر بتمدنی بر خوردند که خود فاقد آن بودند. از بابلیها و آسوریها که بمراتب از آنان متمدن تر بودند چیزهای زیادی یاد گرفتند (وقتی صنایع ظریفه مادیها با صنایع ظریفه بابلیها وآسوریها مقایسه شود عقب افتادگی آریاها معلوم میشود)ولی از بعضی جهات بخصوص امور اخلاقی آریاها پیش افتاده تر بودند. مشاغل عمده آریاها بیشتر چوپانی وگله چرانی بود ولی پس از ورود به سرزمین جدید (( ایران )) بشغل زراعت پرداختند ،و کم کم ساکن شدند. این اقوام مهاجم پس از ساکن شدن در سرزمین جدید و برده ساختن اهالی آن بیک سلسله جنگهائی با اقوام مهاجم دیگر (( سکاها )) که آن ها هم آریائی بودند و بدنبال ایشان میخواستند وارد ایران بشوند پرداختند. این نبرد و جنگ ها در کتابهای مذهبی زردتشتی اثر عمیق از خود بجا گذاشت،مانند جنگ چوپانها و گله چرانهای آریائی با بومیان((ایرانی)) الاصل ها ( دیوها ) و جنگ شهر نشین های آریا نژاد با صحرا گردان آریائی که در گاثها زیاد از آن سخن رفته است. ولی رفته رفته آریائی های مهاجم با بومیهای ایرانی الاصل درهم آمیختند و در هر مکانی که بر بومیان مستولی میشدند، قلعه ساخته مزارع و مراتع خود را در آن قلعه جا دادند. بدین ترتیب کم کم شهر نشینی آغاز گشت و برای این که از شبیخون و حمله بومیان در امان باشند در قسمت جلوی قلعه شب ها اتش روشن می ساختند، با اگر حمله ای صورت گیرد، با تند کردن آتش مردان جنگی را برای دفاع از قلعه بکارزار بخوانند. پس از مدتی که خطر مرتفع گشت مزارع به بیرون قلعه انتقال یافت.کریستن سن جنگ اهورا مزدا و اهریمن را که اصول مذهب زردتشتی است انعکاسی از تلاش زندگی اجتماعی فوق الذکر میداند. باری رفته رفته اقوام مهاجم ساکن با هجوم خطرناک اقوام دیگر روبرو شدند، آنان نیز مثل خود ایشان قصد سکونت در اراضی حاصل خیز شمال شرقی ایران را داشتند، اغلب حماسه های ملی ایران که فردوسی در شاهنامه آن را بشعر در آورده است، مربوط بآن دوره میباشد. در این جنگ ها گاهی ایرانیان پیروز میگشتند و زمانی شکست خورده عقب می نشستند. شاید حنگ ایرانیان با سکاهای آریایی نژاد (تورانیان) از زمان شاهی منوچهر آغاز گشته است، و منوچهر اولین سلسله آریائی را در ایران تشکیل داده است. درباره هجوم وجنگ سکاها با ایرانیان بخصوص جنگ منوچهر با آنان (که بنا بر عقیده مشیرالدرله پیرنیا در قرن نهم(ق.م)بوده است(۱)مدارک صحیح تاریخی در دست نیست،تنها از روی افسانه های تاریخی درباره آن قضاوت میشود ،ولی درباره نبردهای ایرانیان با سکاها قبل از تاریخ شکی نمیتوانیم داشته باشیم ،گرچه این حقایق تاریخی با افسانه های شیرین مخلوط شده است.پس از حمله سکاها از شمال شرقی ایرانیان شکست خورده ،و یکبار تا حدود دماوند عقب نشستند،و همه آن حوالی بتصرف سکاها در آمد.این نخستین باریست که ایرانیان آریائی نژاد از قوم شکست میخورند وقسمتی از سرزمین خود را ار دست میدهند.برای بار دوم ایران توسط قوم آسوری گشاده شد، و به قولی این استیلا در حدود دویست سال بطول انجامید. سومین بار حمله ی اسکندر مقدونی شروع شد،که بر اثر آن ایران هشتاد سال در تحت استیلای مقدونی ها مانده در تمام این سه دوره، مبارزات ایرانیان استیلاگران بیگانه که میخواستند ایران را در تصرف خود نگه دارند بشدت ادامه یافت،ایرانیان با شجاعت و دلاوری خاصی از خود و سرزمین خود دفاع کردند ،و در میان آنان ما بنام قهرمانانی بر میخوریم که با فداکاری افسانه ای نام خود را جاودان ساخته اند ،مانند:آرش قهرمان افسانه ای صلح در ایران کهن که با جنگ بر ضد تورانیان (سکاها)و فدا کردن جان خود صلح را برای مردم بارمغان آورد ،و کاوه آهنگر و قیام او و جنبش انقلابی ایرانیان که به احتمالی بر ضد استیلا گران آسوری صورت گرفته بود ،و پس از اینکه رنگ افسانه بخود گرفته بعنوان عامل قیام و مبارزه بر ضد ضحاک تازی در آمد.و همچنین است آریا آرات و آری برزن که مقاومت کنندگان و قهرمانان تاریخی مردم ایران در مقابل هجوم اسکندر میباشد. آرش کمانگیر از آن خوانند آرش را کمانگیر که از آمل بمرو انداخت یک تیر ادامه دارد............. آرش در داستان ویس و رامین- 18 پاسخ ها
-
- 15
-