mehran55

Editorial Board
  • تعداد محتوا

    1,111
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    97

تمامی ارسال های mehran55

  1. با سلامی دوباره خدمت دوستان میلیتاریست : با توجه به اینکه هیچکدام از دوستان قبول زحمت نکردند و طرحی برای این هواپیمای پیشنهادی نساختند ، خودم دست بکار شدم و یه چیز مقدماتی آماده کردم که تصویر و طرح این هواپیما بهتر قابل تجسم کردن باشه : جنگنده ایرانی شماره -1 (آذرخش پارسی) (Iranian Fighter-1 = IF-1 (Persian Thunder ( جنگنده سبک وزن چند منظوره ) مقایسه ظاهری بین اف-5 تایگر و پرشین تاندر پی نوشت : البته با توجه به اینکه به هیچ نرم افزار گرافیکی دسترسی نداشتم ، طرح کاملا مطلوب نشد ، پس دیگه دوستان به بزرگی خودشون ببخشند.
  2. با سلام خدمت دوستان عزیز میلیتاریست. تصمیم داشتم که مثل تاپیک " پرواز اژدهای زرد " یک تاپیک برای معرفی پهپادهای اسرائیلی ایجاد کنم که با راهنمائی جناب @MR9 این تاپیک رو پیدا کردم و برای پرهیز از موازی کاری معرفی پهپادهای اسرائیلی رو در این تاپیک معرفی میکنم. پیشاپیش اگر برخی از پهپادها برای دوستان تکراری هست ، پوزش می طلبم ؛ اما چون هدف گردآوری یک آرشیو کامل از پهپادهای اسرائیلی هست ، تمامی پهپادهای صهاینه رو معرفی میکنم : سوپر هرون IAI Super Heron سوپر هرون ( یا سوپر هارون ) : را شاید بتوان یکی از جدیدترین پهپاد های صهاینه نامید. این پهپاد که نسخه بزرگتر و پیشرفته تر پهپاد هارون است ، نخستین بار در نمایشگاه هوائی سنگاپور در سال 2014 رو نمائی گردید. این پهپاد که در رده پهپادهای " سوپر تاکتیکال " رده بنده می شود با هدف اصلی " شناسائی " و " جمع آوری داده " و انتقال داده ها و اطلاعات به فرماندهان زمینی توسعه یافته است. هر چند که بنا به سفارش مشتری و تغییرات در اویونیک قابلیت انجام عملیات هائی نظیر گشت دریائی و سایر مأموریت ها را نیز دارا می باشد. این پهپاد مجهز به برجک الکترونوری M19HD می باشد که اصطلاحا در زیر چانه پهپاد نصب می گردد سامانه M-19HD همچنین سوپر هرون از یک موتور ایتالیائی فیات ( ساخت شرکت دیزل جت ایتالیا ) با قدرت 200 اسب بخار بهره می گیرد طراحی دماغه و موتور نصب شده در عقب ظاهری شبیه به گلوبال هاوک را برای پهپاد رقم زده است شکل ظاهری سوپر هرون شباهت هائی به پهپاد آمریکائی RQ-4 دارد. این پهپاد دارای سقف پروازی 30 هزار فوت و مداومت پروازی 45 ساعت و شعاع ماموریت 1000 کیلومتر می باشد. در انجمن تاپیکی در خصوص این پهپاد اسرائیلی وجود ندارد https://www.militaryfactory.com/aircraft/detail.asp?aircraft_id=1172 ادامه دارد... ------------- پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند پ.ن 2 : انشاءالله اگر عمری باقی بود ، در پست های آینده به سایر پهپادهای اسرائیلی خواهیم پرداخت.
  3. با سلامی دوباره خدمت دوستان عزیز میلیتاریست قحطی بزرگ عصر ناصری ( بخش دوم ) از علل جانبی قحطی می توان به موارد چون : " احتکار " ، " فقدان اعتماد و همدلی بین مردم و حاکمان" ( بواسطه حاکمیت استبداد ) و " فساد مسئولان حکومتی " اشاره نمود. احتکار نقش مهمی در شدت بخشیدن به قحطی و گسترده شدن دامنه فاجعه ایفا می نمود. از این سالها گزارش هائی در دست است که غلات به ویژه در سال دوم قحطی توسط محتکران ؛ به طور مصنوعی کمیاب شده بود. این در حالی بود که صاحبان غله موجودی خود را عرضه کرده بودند ، اما طمع " تجار فرصت طلب " و " ملاکان بزرگ " که فروشنده عمده غلات نیز محسوب می گشتند ، باعث بالا رفتن غیر عادی قیمت ها و کمبود ناشی از آن بود. گزارش شده است که ناصرالدین شاه که به سفر عتبات عالیات رفته بود ، طی تلگرافی دوباره اوضاع و احوال عمومی ، وضعیت قحطی و وبا پرسش کرد و پاسخ کارگزاران متملق چنین بود که : " احوال ها خیلی خوب است. تازه ای که قابل عرض همایون باشد هیچ نیست ... از هر جهت ، امنیت و آسودگی حاصل است !!!! ... طهران کمال نظم و وفور را دارد !!! ... جنس به قاعده به انبارها می رسد !!! ... به هیچ قِسم از تهران نگرانی نداشته باشید ! " وضعیت ایالات نیز به همین سیاق به محضر سلطان صاحب قران ، مثبت و امن و در رفاه گزارش می شده است. سفره رنگین درباریان عصر ناصرالدین شاه این در حالی بود که ایران با یکی از بزرگترین قحطی های تاریخ خود دست به گریبان بود. چنین عدم مسئولیت و بی کفایتی هم به نوبه خود موجب تشدید بحران می گشت. ابعاد فساد اداری در جریان این قحطی به اندازه ای بود که با کشف " روابط کلانتران شهر با لوطیان و اوباش " و " عدم توانائی کلانتران برای مقابله با اوباشگری " ، سعی شد تغییراتی در وضعیت قشون و نیروهای انتظامی تهران داده شود. احمد کتابی معتقد است که بروز و گسترش قحطی در ایران نتیجه مستقیم استبداد گرائی ، فساد و بی کفایتی حکومت ها در ایران بوده است. وی می گوید : " بی مناسبت نیست که با تأسی به دکتر هما ناطق ؛ که در پژوهش عالمانه خود در زمینه تاریخچه وبا در ایران بین " مصیبت وبا " و " بلای حکومت" های فاسد و غیر مردمی در ایران ، پیوندی نزدیک یافته است ، میان وقوع قحطی و نظام حکومتی در ایران نیز همبسنگی و ارتباطی جستجو شود " حسین شهیدی ، در کتاب سرگذشت تهران ، در باب این قحطی آورده است : " در دوره ناصرالدین شاه و پس از او تا پایان دوره قاجاریه ، فقط این دو بار قحطی طبیعی یا مصنوعی در ایران و تهران روی نداد ؛ بلکه هر چند سال یکبار قحطی گریبان مردم را می گرفت و تنها در این میان محتکران که از اشخاص ثروتمند و با نفوذ بودند ، از آن سود می بردند . " شوکو اوکازاکی در خصوص قحطی سال 1249 هجری شمسی اظهار نموده است که : " عامل اصلی قحطی سال 1288 هجری قمری ، بروز دو خشکسالی پی در پی بود ، اما این بلا به هیچ وجه کاملا نتیجه " بوالهوسی طبیعت " نبود ... بخش بزرگی از مسئولیت این رویداد ناگوار را می توان ، واقع بینانه ، متوجه مقامات بالا ، ملاکان ، سوداگران غله و برخی روحانی نمایان وابسته به دربار و خوانین ؛ که دست اندرکار احتکار و سوء استفاده از اوضاع به نفع خود بودند ، شناخت... همچنین ، حکومت مرکزی و حکام ولایات و نواحی ، که تدبیر و اقدام موثری برای اصلاح وضع در کار نیاوردند ، در این بلیه سزاوار نکوهش اند... به سخن دیگر ، حرص و بی کفایتی دولت مردان به همان اندازه مسبب گرسنگی و رنج مردم بود که خشکسالی و بخل طبیعت ... " در کنار منفعت طلبی عده ای از ملاکان و بزرگان ؛ نمونه هائی از کمک های مردمی نیز مشاهده میشود: چنانچه " میرزاحسین خان مشیرالدوله " صدر اعظم ناصرالدین شاه ، انبارهای غله شخصی خود را به روی مردم گشود و تمام تلاش خود را معطوف متقاعد نمودن مقامات حکومت برای تنزل قیمت ها از طریق " پرداخت یارانه به نان " نمود. علاوه بر آن میرزا حسین خان به فقرا کمک بسیاری نمود که مقدار آن را تا روزی پنج هزار تومان نوشته اند. مشیرالدوله ، فقرای تهران و نواحی اطراف که از گرسنگی به تهران مهاجرت کرده بودند را در " قلعه نصرت آباد " اسکان داد و برای ایشان قوت روزانه معین کرد و عده زیادی را از مرگ حتمی نجات داد. میرزاحسین خان سپهسالار ملقب به مشیرالدوله میرزا عبدالله شیخ الاسلام ( از علما و رجال مذهبی بنام عصر قاجاریه در اصفهان) با فتوائی محل هزینه کرد " مداخل و اختصاصات و عواید موقوفات " را " به جهت تأمین غذای مردم قحطی زده بلاد اصفهان " به طور موقت تغییر داد و با این اقدام بزرگ به مردم فقیر و مستمند اصفهان و نواحی اطراف کمک نمود تا از مرگ و میر بیشتر مردم در اثر قحطی جلوگیری شود. همچنین آقا محمد قمشه ای ( محمدرضا صهبای قمشه ای - حکیم و عارف قرن سیزده قمری و از علمای اربعه تهران ) ، تمام آن چه را که به ارث برده بود ، فروخت و صرف نیازهای مردم قم به ویژه طلاب نمود. .... پایان پی نوشت : دو خاطره و حکایت تاریخی هم در رابطه با دوران قحطی ناصری وجود داشت که با توجه به طولانی بودن مطالب گردآوردی شده در خصوص این قحطی ، ان شاء الله این دو حکایت در پست بعدی ارسال می گردد.
  4. با سلامی دوباره به دوستان میلیتاریست در پست قبلی که در این تاپیک ارسال کردم اشاره ای گذرا به سه قحطی بزرگ تاریخ معاصر کشور داشتم. در این پست تصمیم گرفتیم که اولین مورد از این سه گانه قحطی (که اتفاقا نسبت به دو نمونه دیگر ، کمتر معرفی شده و به آن پرداخته شده است) را به اتفاق دوستان مورد بررسی قرار بدهیم : قحطی بزرگ عصر ناصری ( بخش نخست ) قحطی بزرگ 1249-1250 هجری شمسی ( 1278-1288 هجری قمری ) ( 1870-1871 میلادی ) در زمان حکومت ناصرالدین شاه قاجار باعث تلفات جانی فراوان در ایران گردید. بر طبق برآوردها ، حدود یک دهم جمعیت ایران در این سالها از گرسنگی مردند. قحطی در ایران سابقه ای طولانی دارد و این سرزمین شاهد ادوار مختلف قحطی بوده است که ساکنان آن را به ورطه مرگ و تباهی کشانده است. عوامل طبیعی از جمله " اقلیم ویژه ایران " ، " کمبود منابع آب و بارندگی " ، همچنین " خشکسالی های متناوب در داخل فلات ایران " از جمله دلایل بروز قحطی محسوب می گردند. جعفر حسنی ، ( یکی از کارشناسان سیاسی ) عوامل فرهنگی و اجتماعی به ویژه شرایط سیاسی را به عنوان عواملی که در شروع ، تشدید و تداوم قحطی نقش دارند ، مورد توجه قرار داده است. با توجه به شیوه سنتی کشاورزی ایران ، چند سال بی بارانی و کم بارانی منجر به بروز فاجعه قحطی در ایران می شده است. این امر عدم امنیت روانی جامعه را در پی داشته است که سبب ایجاد روحیه خاص در اقشار مردم ( به ویژه کشاورزان ) می گردید. بی شک مناسبات " ارباب و رعیتی " در این احساس عدم امنیت روانی و عدم تحرک و انجماد روحی ، و ترس و وحشت ناشی از خشکسالی سهم به سزا داشته است. محققان " قحطی بزرگ سال 1249 شمسی " را از هولناک ترین و مرگبارترین رویدادها در طول دو قرن اخیر و حتی در دوران " بعد از حمله مغول " دانسته اند. به گونه ای که سال شروع قحطی به عنوان " سال مجاعه " ، مبداء محاسبات تاریخی قرار گرفته است. جرج رالینسون ( تاریخ نگار سده نوزدهم انگلیسی ) در سال 1850 میلادی ، جمعیت ایران را ده میلیون نفر تخمین زده است اما به گفته " لرد کرزن " در سال 1873 میلادی ( یعنی 23 سال بعد ) ، در اثر ابتلای به " وبا " و " قحطی " ، جمعیت کشور به شش میلیون نفر کاهش یافت. به گفته گیلبر ، جمعیت شناس و مورخ معروف ، یک و نیم میلیون نفر از جمعیت 9 تا 10 میلیون نفری ایران در این قحطی جان باختند و شهرهای اصفهان ، یزد و مشهد دست کم یک سوم جمعیت خود را از دست دادند. برآورد شده است که تعداد خانوار ایل قشقائی از متجاوز از 60 هزار خانوار به 12 هزار خانوار کاهش یافت که گویای ابعاد فاجعه است. در خاطرات " عبدالله مستوفی " آمده است : " سال 1288 ، سال قحطی عمومی ایران است. از یکی دو سال پیش کم بارانی شروع و گرانی و تنگی خواربار خودنمائی می کرد ، ولی در زمستان سال 1287 باران هیچ نبارید و مایه های سنواتی هم تمام شده بود. قیمت نان که در اوائل 1287 بیش از یک من شش هفت شاهی نبود به مرور ترقی کرده در این وقت به یک من یک قران رسید. مردم پایتخت این اشعار را ساخته به طور تصنیف می خواندند : شاه کج کلا ، رفته کربلا گشته بی بلا ، نان شده گران ، یک من یک قران ، یک من یک قران ، ما شدیم اسیر ، از دست وزیر ، از دست وزیر " این وضعیت ، افزایش شدید بهای غلات و خواربار را در پی داشت. به روایت عبدالله مستوفی ، در زمستان سال 1288 قیمت نان به پانزده تا شانزده برابر قیمت عادی آن رسید. یه گونه ای که مقامات مجبور شدند از روسیه تقاضای کمک نمایند. به احتمال فراوان در همین زمان برای اولین بار پای آرد روسی به نام " آرد حاجی طرخانی " به ایران باز شد. ( چون آنرا از حاجی طرخان - نام دیگر بندر آستاراخان روسیه - حمل می کردند به این نام مشهور شده بود و گاها به آن "آرد حج طرخانی " و "آرد هشترخانی" هم میگفتند ) این افزایش بی رویه قیمت ها موجب اعتراض و حتی ایجاد شورش هائی در اصفهان ، بوشهر ، قزوین و سایر شهرها گردید. ( شاید یکی از دلائل اقتصادی شکل گیری جنبش مشروطه در دهه بعد همین اعتراضات و نارضایتی ها بود ) شدت قحطی به حدی رسید که مردم به خوردن علف ، گوشت حیوانات بارکش ، سگ ، گربه ، موش و حتی مردار و فضولات حیوانی روی آوررند. در بعضی نقاط آدم خواری ، بچه دزدی و قتل کودکان نیز شایع گشت. به گونه ای که در شهر قم هیچکس جرأت نمی کرد تنها به خیابان برود ، و در بین شهر قم ؛ اراذل ، زنان در جستجوی غذا را به بهانه اینکه می خواهند به آنان غذا بدهند فریب می دادند ، به قتل می رساندند و از گوشت پیکر آنها استفاده می کردند. افغانی شیعه مذهبی که در همین ایام برای زیارت به قم آمده بود ، اوضاع قم را در این روزگار چنین به تصویر می کشد : " جزئیات سفر قم دلخراش و مناظر دیده شده وحشتناک بود. اجساد مردگان جاده ها را پوشانده و هوا را با تعفن ناشی از گندیدن آنها مسموم می کرد. سرای ها ، از افراد در حال احتضار ، که شیون و رنج های آن ها مناظر غیر قابل وصفی را به وجود آورده ، پر بود . دهات خالی و خاموش ، همانند خانه ارواح ، توسط دسته هایی از سگ ها مورد تهاجم قرار گرفته بود ؛ که با زنده ها ، برای تصاحب مرده ها مبارزه می کردند. " ادامه دارد .... پی نوشت : با توجه به طولانی بودن مطالب گردآوردی شده در خصوص این قحطی ، ان شاء الله باقی مطالب در پست بعدی ارسال می گردد.
  5. حالا که بحث رو کم کردن از عثمانی ها باب شده ، داستان دیگری هم از نادر و عثمانی ها هست که در اینجا به اتفاق نگاهی به آن می اندازیم. در آغاز جنگ نادر با عثمانی ها ، روزی فرستاده دولت عثمانی ، با دو گونی ارزن نزد نادر می آید و آنها را در مقابل نادر بر روی زمین خالی میکند و می گوید : سلطان عثمانی فرمودند که به شما بگوئیم که این لشکر ماست (لشکر ما به این تعداد است) . برای شما عاقلانه تر آن است که از نبرد با ما صرفه نظر کنید. نادر دستور می دهد دو خروس بیاورند. دو خروس را در برابر دو گونی ارزن قرار می دهند و آنها شروع می کنند ارزن ها را می خورند. نادر به فرستاده عثمانی ها می گوید : حالا برو و به سلطانت بگو که دو خروس ، همه لشکریان ما را خوردند !!
  6. با سلام خدمت دوستان عزیز میلیتاریست با توجه به اراجیفی که اردوغان اخیرا خوانده و صرفا به جهت یادآوری تاریخی ، یک داستان تاریخی رو به نقل از کتاب " زندگی پرماجرای نادرشاه " نوشته دکتر میمندی نژاد ( صفحات 360-417 ) در اینجا نقل میکنم : در اواخر سلطنت شاه طهماسب دوم ، هنگامی که نادر مشغول جنگ در صفحات شرق ایران بود ، شاه طهماسب جهت نمایش جنگاوریش به عثمانی حمله کرد و شکست سنگینی خورد و در یک عهدنامه ننگین آذربایجان و اران و شروان رو به عثمانی بخشید. روس ها هم شرایط را برای دریافت غنائم مغتنم دیده و با تصور ضعف ایران درخواست عهدنامه جدید مرزی کردند و شاه طهماسب بی لیاقت در عهدنامه ای با آنان صفحات شمال کشور را هم به آنان بخشید و به قول خودش با بخشش مشتی سنگ و خاک به جنگ ها پایان داد و زحمت اداره مشتی کوه و بیابان را از سر دربار ایران کم کرد. نادر از شنیدن این خبر خشمگین شد و به شاه تحکم کرد عهدنامه ها را فسخ کند. همچنین نادر به دربار عثمانی اخطار داد که خاک ایران را ترک کند. دربار عثمانی این شعر فارسی را برای نادر فرستاد : چو خواهی قشونم نظاره کنی / سحرگه نظر بر ستاره کنی اگر آل عثمان حیاتم دهد / ز چنگ فرنگی نجاتم دهد چنانت بکوبم به گرز گران / که یکسر روی تا به مازندران نادر هم در پاسخ نوشت : چو شید سعادت نمایان شود / ستاره ز پیشش گریزان شود عقاب شکاری نترسد ز بوم / دو مرد خراسان ، دو صد مرد روم اگر آل حیدر دهد رونقم / به اسکندریه زنم بیرقم. و پس از آن در نبردی سهمگین ارتش توپال عثمان پاشا را در هم کوبید و خاک وطن را از ترکان عثمانی بازپس گرفت. پس از آن نادر در نامه ای دو کلمه ای به روس ها نوشت که " می روید یا بیایم ؟ " سفیر روسیه در نامه ای به دولتش ( درباره نادر ) نوشت : چنگیز جهانگشای دیگری ، اینبار از ایران ظهور کرده است و اگر به خواسته نادر تن ندهیم ، چه بسا نه تنها سرزمین روسیه که این پادشاه تا قلب اروپا را نیز فتح خواهد کرد. پی نوشت : شید = خورشید ، بوم = بوف ، جغد
  7. با سلام خدمت دوستان عزیز میلیتاریست و با تشکر از اوردوز عزیز بخاطر این تاپیک خوب شون ( واقعا جای چنین مطالبی تو انجمن خالی بود ) و اما بعد. تا به اینجا دیدم که دوستان در خصوص اهمیت و ضرورت پرداختن به امنیت غذائی ایران مطلب ارسال می کنند. بنده میخوام از زاویه عکس این ماجرا و به تجارب تاریخی تلخ گذشته نگاه بندازم و ببینیم در زمان هائی که به این ضرورت توجه نشده ، چه بلائی بر سر کشور و ملت ایران امده است : سه قحطی بزرگ تاریخ معاصر ایران درباره سه قحطی بزرگ تاریخ ایران که پیامدهای عظیم در سرنوشت ایران داشت ، کار تحقیقی کافی صورت نپذیرفته است. شاید از این زوایه بتوان به کتاب های ارزشمند آقای دکتر محد مجد اشاره داشت که شاید از معدود منابع قابل دسترس و استناد برای بررسی این تریلوژی (قحطی های سه گانه) به زبان فارسی می باشند. اولین قحطی در اواخر قرن نوزدهم ( 1870-1871 میلادی / 1249-1250 هجری شمسی ) و در خلال سلطنت ناصرالدین شاه به وقوع پیوست و بنا به روایاتی یک دهم جمعیت ایران در خلال این قحطی جان خودشون رو از دست دادند. هجوم مردم بیجار به امعاء و احشاء یک گوسفند در خلال قحطی بزرگ دوم دومین قحطی بزرگ تاریخ معاصر ، قحطی سال های جنگ جهانی اول ( 1917-1919 میلادی / 1296-1298 هجری شمسی ) است که حدود 8 الی 10 میلیون نفر از جمعیت ایران را از بین برد. ( آمار به استناد کتاب قحطی بزرگ / نوشته دکتر محمد قلی مجد ) سومین قحطی بزرگ تاریخ معاصر ایران مر بوط به سالهای جنگ جهانی دوم (1320-1322 هجری شمسی) می باشد که دکتر مجد تلفات این قحطی را حدود چهار میلیون نفر برآورد می کند. از مهمترین وقایع این دوران شورش نان در سال 1321 است که به دلیل کمبود غلات در ایران روی داد. بلوای نان در سال 1321 اثرات قحطی بر جمعیت ایران حداقل رقمی که برای جمعیت ایران در حوالی سال 1900 میلادی مورد اجماع است ، رقمی بین 13 الی 15 میلیون نفر است که مورگان شوستر بیان کرده. اگر کف این رقم را ( 13 میلیون نفر ) با رشد جمعیت 1.2% محاسبه کنیم ( که خیلی بیشتر از این بوده خصوصا در ایلات ) برای سال 1944 یعنی در پایان جنگ جهانی دوم جمعیت کشور باید حدود 22 میلیون نفر باشد. و اگر نرخ رشد جمعیت را 3% بگیریم ، جمعیت ایران باید در پایان جنگ جهانی دوم نزدیک به 48 میلیون نفر می بایست باشد. در حالی که در سال 1944 مجددا جمعیت ایران 13 میلیون نفر می شود و در سرشماری سال 1335 ه.ش به 19 میلیون نفر نزدیک می شود. به این ترتیب ملاحظه می شود که به دلیل قحطی بزرگ ناشی از دو جنگ جهانی ، چه فاجعه بزرگ انسانی و قتل عامی از ایرانیان صورت پذیرفته است. ( عجیب است که بر خلاف هولوکاست یهودیان و هلوکاست لهستانی ها و نسل کشی ارامنه و اخیرا هم "هولودومور " اوکراینی ها ، ما ایرانی ها کمتر تمایلی برای پرداختن به این کشتار و فاجعه انسانی از خودمون نشون میدیم. ) پی نوشت : هولودومور ( به تقلید از هولوکاست ) پس از انقلاب نارنجی اوکراین باب شد و غرب گرایان اوکراین از اون بعنوان سیاست سازمان یافته روس ها برای نسل کشی اوکراینی ها نام می برند ( جالبه که قحطی فوق ، اختصاص به اوکراین هم نداشت و در خود روسیه هم تعداد زیادی از مردم روس رو هم قربانی خودش کرد ولی کانون های ضد روسی اوکراین از این مفهوم برای تقویت ناسیونالیسم ضد روسی در اکراین حمایت می کنند) و در پایان خداوند کریم در آیه یازدهم سوره مبارکه رعد می فرمایند : إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ خداوند سرنوشت هیچ قومی را عوض نمیکند ، مگر آنکه آن قوم خود نسبت به تغییر سرنوشت خود اقدام کند
  8. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین آتشبارهای خودکششی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: آتشبارهای خودکششی قاره آسیا : ( چین - بخش نهم ) (هویتزرهای چینی-2) PLZ-89 : این هویتزر خودکششی 122 میلی متری که با نام " پی ال زد - 89 " نامیده می شود ( البته Type-89 هم نامیده شده است ) ، اولین هویتزر چینی است که در این پست نسبت به معرفی آن اقدام می کنیم. این هویتزر که در رژه سال 1999 رونمائی شد با هدف جایگزین شدن با هویتزرهای 122 میلیمتری پیشین چین ( Type-70 و Type-85 ) ساخته شده است. چین 500 قبضه از این هویتزر را ( بر روی شاسی نفربر زرهی Type-77 ) تولید نموده است. در انجمن هیچ تاپیکی در خصوص این هویتزر وجود ندارد https://en.wikipedia.org/wiki/PLZ-89 PLZ-52 : این هویتزر خودکششی 155 میلی متری که با نام " پی ال زد - 52 " نامیده می شد ، دومین هویتزر چینی است که در این پست نسبت به معرفی آن اقدام می کنیم. این هویتزر در واقع یکی از اعضای خانواده هویتزر PLZ-05 است که از لحاظ ظاهری شبیه هویتزر PLZ-45 است. این هویتزر خودکششی صرفا با هدف صادرات ساخته شده است و ارتش چین قصدی برای به خدمت گرفتن آن ندارد. در انجمن هیچ تاپیکی در خصوص این هویتزر وجود ندارد https://en.wikipedia.org/wiki/PLZ-05#PLZ-52 PLZ-07 : این هویتزر خودکششی 122 میلی متری که با نام " پی ال زد - 07 " نامیده می شود ( البته هویتزر Type-07 هم نامیده شده است ) ، سومین هویتزر چینی است که در این پست نسبت به معرفی آن اقدام می کنیم. این هویتزر که در رژه سال 2009 رونمائی شد شامل توپ 122 میلی متری D-30 روسی ( تولید شده در چین ) بر روی شاسی خودرو رزمی ZBD-97 می باشد. صنایع نورینکو چین تاکنون 500 قبضه از این هویتزر را برای نیروهای زمینی ( 350 قبضه ) و دریائی ( 150 قبضه PLZ-07B Amphibious ) تولید نموده است. نسخه آبی-خاکی در انجمن هیچ تاپیکی در خصوص این هویتزر وجود ندارد https://en.wikipedia.org/wiki/PLZ-07 PLL-09 : هویتزر خودکششی ( 122 میلی متری / 155 میلی متری ) که با نام " پی ال ال - 09 " نامیده می شود ( البته Type-09 هم نامیده شده است ) ، آخرین هویتزر خودکششی چینی است که در این پست نسبت به معرفی آن اقدام می کنیم. این هویتزر بر روی خودرو IFV چرخدار چینی 8*8 با نام Type-08 نصب شده است تا از آتش غیر مستقیم خود برای پشتیبانی پیاده نظام استفاده نماید.. خودرو رزمی Type-08 بستر ایجاد PLL-09 در انجمن هیچ تاپیکی در خصوص این هویتزر وجود ندارد http://www.military-today.com/artillery/pll_09.htm ادامه دارد... ------------- پ.ن 1 : لطفا دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : انشاءالله در پست های آینده به ادامه آتشبارهای خودکششی قاره آسیا ( هویتزرها و خمپاره اندازهای خودکششی چین کمونیست ) خواهیم پرداخت.
  9. با سلام خدمت دوستان    همانطور که دوستان بهتر از بنده می دانند ، یکی از سلاح های بسیار رایج در سازمان رزم نیروهای مسلح، توپخانه است. توپخانه ها نقش آتش پشتیبان را در ارتش های جهان بازی میکنند.   درست است که این تاپیک قرار است که به سنت گالری ها بیشتر بر مبنای تصاویر این تسلیحات پیش خواهد رفت. اما برای شروع بحث فکر کنم که نیاز است تا با برخی از موارد مروری دوباره شوند.   توپخانه‌ها را می‌توان به شکل‌های مختلفی تقسیم‌بندی کرد. یکی از این تقسیم‌بندی بر اساس نوع سلاح و مهمات مورد استفاده در توپخانه است:   1. توپخانه صحرایی: توپ‌های جنگی ثابت یا متحرکی که برای حمایت نیروهای زمینی در صحنه نبرد در میدان‌های باز استفاده می‌شوند و خود به چند دسته تقسیم می‌شود: 1-1 : توپ‌های کوهستانی: توپ‌های سبکی که می توان آن‌ها را در مناطق صعب‌العبور حرکت داد. 1-2 : توپ‌های صحرایی: توپ‌هایی که قادر به آتش دوربرد در خط مستقیم هستند و از لوله‌های بلندی برخوردارند. 1-3 : هویتزرها: توپ‌هایی که توانایی شلیک در زاویه‌های کمانی را دارند. از لوله کوتاهتری استفاده می‌کنند و معمولاً برای آتش غیرمستقیم به کار می‌روند 1-4 : توپ هویتزر: ویژگی‌های توپ‌های صحرایی و هویتزرها در آن‌ها ترکیب شده و هم توانایی آتش دوربرد و هم شلیک با خط سیر کمانی مرتفع را دارند. 1-5 : توپ‌های ضدتانک: توپ‌هایی معمولاً سبک با قدرت تحرک بالا که برای حمله به تانک‌ها طراحی شده‌اند. 1-6 : خمپاره: سلاح‌هایی سرپر با لوله بسیار کوتاه و خط سیر کمانی. 1-7 : توپ‌های ضدهوایی: توپ‌هایی که برای شلیک به هواگردها از روی زمین طراحی شده‌اند. برخی از توپ‌ها هم قابلیت استفاده ضدهوایی و هم استفاده صحرایی و ضدتانک دارند.   2. توپخانه راکتی: به جای گلوله توپ از راکت برای شلیک به دشمن استفاده می‌کنند. 3. توپخانه خودکششی: معمولاً به توپ‌ها، هویتزرها و خمپاره‌هایی که یک خودروی اختصاصی برای نصب و حمل و شلیک آن‌ها طراحی شده گفته می‌شود. 4. توپخانه موتوری: توپ‌هایی که با کشنده‌های توپخانه‌ای جابجا می‌شوند. 5. توپخانه دریایی: توپ‌هایی که بر روی کشتی‌های جنگی نصب شده و هم برای شلیک به دیگر کشتی‌ها و هم برای حمایت از نیروهای زمینی استفاده می‌شوند. پیشرفت نیروی هوایی و سیستم‌های موشکی این نوع از توپخانه را تا حدی از رده خارج کرده است. 6. توپخانه ساحلی: توپ‌هایی که به طور ثابت برای دفاع از نقطه‌ای از ساحل یا بندر نصب شده‌اند. معمولاً از توپ‌های بسیار بزرگ‌تر و پرقدرت‌تر و دوربردتر برای این منظور استفاده می‌شود. با این حال توپ‌های مدرن ساحلی معمولاً به شکل خودکششی ساخته می‌شوند تا از آتش ضدتوپخانه دشمن در امان باشند.     انشاء الله در پست های بعدی بطور مختصر انوع هویتزرهای خودکششی، خمپاره اندازهای خودکششی و راکت اندازهای خودکششی را بررسی خواهیم کرد.
  10. خوب با اجازه دوستان چراغ اول رو خودم روشن میکنم : مدتی قبل و در یک تاپیکی پیشنهاداتی رو برای بروز رسانی تایگرهای نیروی هوائی مطرح کرده بودم. با اجازه دوستان و مدیران محترم ؛ تکمیل شده اون پیشنهادات رو با نیت ساخت جنگنده سبک وزن بومی در اینجا بازنشر میکنم : بسته پیشنهادی بنده برای ساخت جنگنده سبک نیروی هوائی : جنگنده ایرانی شماره -1 (آذرخش پارسی) (Iranian Fighter-1 = IF-1 (Persian Thunder ( جنگنده سبک وزن چند منظوره ) بخش اول - پیکربندی سازه : از آنجائی که دهه ها از اولین پرواز پرنده F-5 Tiger در آسمان ایران می گذرد و باز هم از آنجائی که بیشترین تنوع بروز رسانی و تولید نسخه های متنوع ( سیمرغ ، آذرخش ، صاعقه 1/2 ، کوثر و ... ) بر روی بدنه جنگنده اف-5 های نهاجا صورت پذیرفته است ، می توان امیدوار بود که توان ساخت بدنه این جنگنده بصورت 100% در داخل کشور وجود دارد. پس بنده هم برای پیشنهاد ساخت جنگنده سبک چند منظوره داخلی ، از بدنه تایگر کمک می گیرم. اما بدنه اف-5 دارای نواقصی ساختاری هست که می بایست برای طراحی جنگنده بومی این نواقص را برطرف نمود. شاید یکی از مهمترین ضعف های F-5 بالهای کوچک آن باشد که با تعداد پایلون های محدود (7 عدد ) توان چندانی برای حمل تسلیحات ندارد. برای تغییر بالها می توان به سراغ دو گزینه پیش و پس از اف-5 رفت. نخست جت جنگنده N-102 که پیش طرح اولیه نورتروپ بود و بعدها به F-5 تغییر یافت. دوم جت جنگنده F-16XL . شاید در نظر اول مقایسه این دو جنگنده عجیب به نظر برسد ، اما خصلت مشترک هر دو جنگنده بال دلتای آنهاست. N-102 جد اولیه F-5 Tiger F-16 در کنار F-16XL با بال دلتا آذرخش پارسی هم می تواند با دارا بودن دو بال دلتای محدب نظیر F-16XL با کمترین تغییرات در طراحی تعداد پایلون های خود را به دو برابر افزایش دهد به تعداد پایلون های نسخه پیشنهادی F-16XL توجه کنید پوشش بدنه : بارها توسط مقامات دفاعی ما اعلام شده که ما توان تولید مواد جاذب رادار رو داریم. پس چه بهتر هست که بدنه جت های آذرخش رو با مواد جاذب رادار پوشش بدیم تا توان ماندگاری اون ها رو در میدان نبرد افزایش بدیم. اما اگر خودمون توان تولید این مواد رو نداریم ، بهتر هست که بیخیال این بخش بشیم. چون هم کشورهای کمی از این دانش برخوردار هستند ، هم این اندک کشورها چنین چیزی رو در اختیار ما قرار نمیدهند و اگر هم قرار بدهند قطعا پول خون اجدادشون رو طلب خواهند کرد. مخازن سوخت : یکی از عمده ترین مشکلات تایگرها ، برد نه چندان زیاد عملیاتی و مداومت پروازی نه چندان زیاد اونها هست. که البته میشود با مخازن سوخت خارجی این مشکل رو حل کرد. اما بخاطر محدودیت تعداد پایلون های حمل سلاح توسط این پرنده رزمی ، اینکار مقرون به صرفه نیست. پس بهتر است که برای طرحی جت آذرخش پارسی از مخازن سوخت تطبیقی استفاده کنیم. ( تجربه ای که برزیل با تایگرهاش با موفقیت پشت سر گذاشت) . مخازن تطبیقی سوخت در تایگرهای برزیلی لوله سوخت گیری هوائی : طبیعتا دارا بودن این مزیت برای یک پرنده رزمی نیاز به توضیح چندانی ندارد و قبلا هم در یکی دو پرنده موجود نهاجا این تجربه به ثمر نشسته است و توان داخلی کافی برای آن وجود دارد. ( اف-5 و میگ - 29 ) پس قطعا و بی هیچ تردیدی می بایست که جت جنگنده سبک آذرخش دارای چنین قابلیتی باشد تا توان ماندگاری بر فراز آسمان اش متناسب با نیازهای امروز میدان نبرد دسته بندی گردد. تایگر نهاجا مجهز به لوله سوخت گیری هوائی موتور : طبیعتا موتور کم توان J-85 توان تحمل و پوشش دادن این همه تغییرات ( در کل سنگین تر شدن هواپیمای آذرخش نسبت به تایگر ) را ندارد پس بهتر است که برای این جنگنده بدنبال یک موتور جدید با قابلیت های بالاتر باشیم. به عقیده بنده بهترین گزینه برای جنگنده آذرخش استفاده از موتور RD-93 روسی است. موتوری که پیشتر در جنگنده JF-17 چین/ پاکستان هم استفاده شده و راندمان بهتری نسبت به J-80 و هم خانواده های تولید داخل آن دارد. موتور RD-93 جنگنده JF-17 هر چند موتور WS-10 چینی که در جت های J-10 ، J-11 ، J-15 و J-16 چینی کارنامه قابل دفاعی داشته ، هم میتواند گزینه مطلوبی برای جنگنده سبک ایرانی باشد موتور WS-10 چینی ؛ گزینه ای مطلوب برای آذرخش پارسی بخش دوم - تجهیزات الکترونیک ( اویونیک ) نصب نمایشگر بالاسری : داشتن هود یا همان نمایشگر بالاسری (HUD) امروزه جزء لاینفکی از جنگنده های رزمی می باشد و ظاهرا در پروژه کوثر هم نشان داده شده که آذرخش ها توان تجهیز به این قابلیت را دارند. ( توان بومی برای این کار وجود دارد.) پس وجود چنین قابلیتی در جنگنده سبک وزن داخلی ضرورتی غیر قابل انکار و لازم الاجراء می باشد. نمایشگر چندگانه رنگی درون کابین (MFD) : وجود حجم بالائی از عقربه ها و نمایشگرهای آنالوگ ، بخش زیادی از توجه خلبانان تایگر را به خود معطوف میدارد که با نصب یکی الی دو نمایشگر دیجیتال ، در داخل کابین جت آذرخش فضای کابین برای مدیریت پرواز توسط خلبان بسیار بهینه خواهد شد. این اتفاق هم ظاهرا در قالب پروژه کوثر اتفاق افتاده ( هر چند واقعا نیاز نیست که هر عقربه را با یک صفحه نمایشگر جایگزین نمود و نهایتا 1 الی 2 صفحه نمایش کافی است ) رادار هوا به هوا : تجهیز جنگنده های آذرخش به راداری نسبتا قدرتمند ، ضرورتی است که شاید به سختی بشود دلیلی برای رد این نیاز آورد. با توجه به توسعه بسیار زیاد دانش راداری در کشور ، یقینا با اندکی همت و متمرکز کردن یافته ها ، داشته ها و دانش های کسب شده در این راه ، امکان ساخت یک رادار هوا به هوای کارآمد در کشور وجود دارد تا جنگنده بومی ایرانی مجهز به یک رادار بومی نیز گردد. اما در صورت عدم توانمندی صنایع داخلی ، شاید بتوان از چین ، روسیه و برخی کشوهای دیگر در این زمینه طلب کمک نمود. سامانه نگاه به پائین و شلیک به پائین : یکی دیگر از ضرورتهای جنگنده سبک چند منظوره در قرن جدید ، وجود سامانه نگاه به پائین و شلیک به پائین است. تجربه ای که پیشتر در بروز رسانی تایگرهای سنگاپوری ، تایوانی و شیلیائی هم دیده شد. شاید در این حوزه تکنولوژی کافی در کشور وجود نداشته باشد ، اما براحتی میتوان از طریق دیگر کشورها به چنین سامانه ای دست پیدا کرد. سامانه ناوبری و هدایت : برای این منظور میتوان آذرخش ها را به سامانه ناوبری ماهواره ای دوگانه ( GPS / گلوناس ) مجهز نمود. سامانه تشخیص عوارض زمین : هم اکنون سوخو 24 های نهاجا مجهز به سامانه تشخیص عوارض زمین هستند. این قابلیت به خلبان کمک میکند تا در شب یا شرایط بد آب و هوائی پرواز ایمن تری را پشت سر بگذارد و در تعیین مسیر هم دچار خطا نشود. با توجه به تبحر بالای صنعتگران ایرانی در مهندسی معکوس ؛ امکان ساخت نسخه بومی چنین سامانه ای در کشور دور از ذهن نیست و میتوان جنگنده آذرخش را به این سامانه مجهز نمود. کابین هماهنگ با دوربین دید در شب : بنده در ارتقاء های F-5 در کشورهای مختلف با چنین قابلیتی مواجه نشدم اما جنگنده سوخو 25 ام اس در بروز رسانی خودش از چنین قابلیت توانمندی برخوردار است که با تهیه آن از روسیه میتوان قابلیت پرواز در شب آذرخش را بسیار ارتقاء دهد. سامانه شناسائی دوست از دشمن :پیش از این F-5-2000 های ترکیه به این سامانه مجهز شده اند. جنگنده های بومی آذرخش ما هم میتوانند با تکنولوژی بومی و در صورت عدم وجود دانش این کار در کشور با کمک چین و یا روسیه به این قابلیت مجهز بشوند. بخش سوم - تسلیحات و توان رزمی پوشاله / شراره : تایگرهائی که ایران خریداری نموده بود فاقد امکان استفاده از چف و فلیر ( پوشاله / شراره ) برای بقاء پذیری بیشتر در میدان نبرد بودند. اما امروزه این ابزارهای دفاعی به جزء لاینفکی در پرنده های رزمی مبدل شده اند و ضروری است که هر جت جنگنده ای که ساخته میشود به این ابزارها مجهز بشوند. هر چند ظاهرا در سال های پس از جنگ برخی از تایگرهای ایران هم با توان بومی به این امکان مجهز شده اند. هشدار قفل لیزری و راداری : قطعا و بی هیچ تردیدی ضروری است که جت های آذرخش ما به سامانه هشدار دهنده قفل لیزری و قفل راداری مجهز بگردند تا در برابر موشک های شلیک شده به این پرنده ها ، امکان بقاپذیری بیشتری در میدان نبرد داشته باشند. نرم افزار پرتاب بمب های سقوط آزاد : سوخو 24 در ارتقاء به مدل M2 از یک نرم افزار بهینه شده بهره گرفته است که باعث میشود تا خلبان در مناسب ترین زمان اقدام به رها سازی بمب های خود نماید. میتوان این نرم افزار را از طریق روسیه تهیه نمود و آذرخش ها را به این نرم افزار مجهز کرد. سامانه هدف گذاری لیزری : با توجه به توان مناسب پهپادی ایران ، امکان عملیات مشترک آذرخشها با همراهی پهپادهای رزمی و پهپادهای شناسائی ، خارج از تصور نیست. حال اگر جت های آذرخش تولید شده توسط ما مجهز به سامانه هدف گذاری لیزری بشوند ، میتوانند بزرگترین نقیصه تایگر - جد اعلای آذرخش - ( یعنی توان کم حمل تسلیحات ) را با هدایت پهپادهای رزمی ایرانی به سمت هدف بصورت قابل قبولی ارتقاء ببخشند. همچنین پهپادهای شناسائی هم میتواند با استفاده از سیستم هدف گذاری لیزری خود ، موشک ها و بمب های آذرخش را به سمت هدف ، هدایت دقیق تری بکنند. جنگ افزار : در این زمینه طیف متنوعی از تسلیحات هواپایه در ایران ساخته شده است که امکان نصب بر روی آذرخش های پارسی را دارند. موشک هوا به هوا فاطر : نسخه تولید داخل بر اساس موشک سایدویندر آمریکائی. هر چند پروژه فاطر بخاطر وجود تعداد نسبتا بالای سایدویندر موجود در انبار به تولید انبوه نرسید اما پس از تولید جنگنده بومی برای حضور در بازارهای بین المللی ، این جنگنده نیاز به موشکی دارد که توان مچ شدن با سامانه های این هواپیما را داشته باشد و میتوان مجددا پروژه فاطر را به جریان انداخت. موشک هوا به زمین بینا : موشک هوا به زمین بینا در واقع نسخه تولید داخل و مهندسی معکوس موشک ماوریک است. هر چند تایگر در حالت نرمال امکان استفاده از ماوریک را ندارد ، اما تایگرهای تایوانی نشان دادند که با ایجاد تغییر در نمایشگر این جنگنده ، توان حمل و پرتاب ماوریک را هم دارند. پس شلیک بینا از آذرخش ، گزینه غیر محتملی نیست تایگر به روزرسانی شده تایوان با قابلیت حمل و شلیک ماوریک موشک هوا به زمین زوبین : موشک 560 کیلوگرمی با برد 20 کیلومتر موشک هدایت لیزری ستار : خانواده موشک های هدایت لیزری ستار ( ا/ 2 / 3 /4 ) امکان حمل و پرتاب از آذرخش پارسی رو خواهند داشت. موشک هوا به زمین کایت : موشک هوا به زمین که علاوه بر اصابت مستقیم به هدف ، توان حمل کردن 172 بمبلت ریز ضد نفر/ضد تأسیسات را دارا می باشد. موشک کایت از پیشران ماوریک بهره می گیرد. راکت هایدرا انواع بمب های هدایت شونده ، سقوط آزاد و همچنین بمب های خوشه ای ( قدر ، قاصد ، سیمرغ ، یاسر ، یاسین ، بالابان ، سری مارک ، سری فاب و ... ) ============== ادامه دارد ... پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند ، مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : ممکن است که برخی از این قابلیت ها در حال حاضر در کشور بطور 100% تحقق پذیر نباشند. پس دوستان به بزرگی خودشان ببخشند پ.ن 3 : ممکن است برخی دوستان هم پیشنهادات دیگری برای جنگنده سبک بومی کشور داشته باشند که خوشحال میشوم که با این پیشنهادات دوستان هم آشنا بشویم. پ.ن 4 : بی صبرانه منتظر مشارکت دوستان در این تاپیک ( بجای نوشتن پیشنهادات در بروز رسانی ) و خواندن پیشنهادات شان هستم.
  11. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس پرنده چقدر کلافه شده بودیم از اینکه دیگر هواپیماهای RF-4 ارتش نمی توانستند برایمان عکس بگیرند. برای جایگزینی اش هم ، فکرهائی به کله مان خطور کرده بود . من اما ، خوب شد فکر و خیالم را برای دیگران تعریف نکردم وگرنه از خنده روده بر می شدند. به فکرم رسید مثل این کایت ها ، کسی را از ارتفاعی روی سر عراقی ها پرواز دهیم. بعد که عکسبرداری اش تمام شد ، پشت عراقی ها فرود آید و فوری چترش را جمع کند و از گوشه ای از محاصره عراقی ها فرار کند و خودش را به ما برساند. شهید همت اما فکر بهتری داشت. او در جلسه ای علنا گفت : خوب است پرنده ای ، کلاغی ، کبوتری ، چیزی را آموزش دهیم و با بستن دوربین به پایش او را بر فراز عراقی ها رها کنیم ... دیگران هم فکرهای اینچنینی به ذهن شان رسید ، اما هیچکدام شان نمی توانست در کوتاه مدت جوابگو باشد. هم مردم و هم یگان هایمان به شدت منتظر عملیات برای بیرون راندن عراقی ها از خاک کشور بودند و ما به شدت نیازمند اطلاعاتی از عقبه دشمن. در همین گیر و دار وقتی شنیدیم بر و بچه های دانشگاه اصفهان ، پرنده بدون سرنشینی ساخته اند که می تواند عکسبرداری کند ، از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدیم. ما مامور بودیم تا هم جائی از جبهه را برای تست عکسبرداری انتخاب کنیم ؛ هم جائی برای استقرارشان. چه جائی بهتر از قرارگاه خاتم کنار دست خودمان ؟! سرلشکر باقری ، راوی این خاطره در محوطه قرارگاه ، کانتینر بزرگ فلزی به بچه ها سپردیم تا وسائل شان را از اصفهان به آنجا انتقال دهند . چیزی حدود 5 بدنه هواپیمای مدل ساخته بودند که فقط چند موتور بیشتر نداشتند. کلی چسب و چوب و دیگر وسائل را توی همان کانتینر تلمبار کردند . اما وقتی آفتاب داغ جنوب روی این اتاق فلزی می تابید ، داخلش می شد عینهو دیگ زودپز. کار کردن توی آن ، ممکن که نبود هیچ ؛ وسایلشان هم در خطر از بین رفتن بود. بچه ها حتی از کم جائی ، چند فروند از هواپیماهایشان را توی ماشین داخل محوطه گذاشته بودند. اگر آنها هم نمی گفتند ، ما باید خودمان برای شان فکری می کردیم. سنگر فرماندهی قرارگاه که مجهز به کولر گازی بود بهترین جایی بود که می شد در اختیارشان گذاشت. خیلی زود این تصمیم نیز عملی شد. زیر کولر گازی ، توی آن تابستان داغ بود که هم خودشان و هم هواپیماهایشان نفس راحتی کشیدند. راوی : سرلشکر محمد باقری و محسن عمل نیک * * * * * معرکه عجب.مکافاتی داشتیم ، توی کاری مشغول بودیم که حتی نمی شد بگوئیم از کجا می خوریم ! کار پرواز یک طرف ، روشن کردن پرنده طرف دیگر. اگر چه هم فرشید و هم سعید توی روشن کردن موتور از طریق ملخ وسواس خاصی نشان می دادند و آن را به ما هم آموخته بودند ؛ اما نمی دانم چی شد که یهو ، ملخ هواپیما دستم را زد و خون مثل فواره بالا می زد. انگار که ترکش خورده باشم. بچه ها مرا به بیمارستان حضرت مریم (س) اصفهان بردند. آنجا نمی دانستم باید دردم را پنهان می کردم یا زخم دستم را در نگاه های حیران مردم که رزمنده ای را با لباس خاکی و مجروح می دیدند ، مانده بودم. از جبهه های جنوب یا غرب تا اصفهان فاصله زیادی بود. مردم حق داشتند که تعجب کنند. این همه شهر ، این همه بیمارستان ، جائی نبود که این رزمنده مداوا شود ؟ باید با این وضع او را تا اصفهان می آوردند ؟؟!! برای اینکه از سوالات دکتر و پرستارها در امان باشیم ، رفیقی توی این بیمارستان داشتیم به نام دکتر پاکزاد ، ما برای مداوا پیش او رفتیم. دکتر با تعجب پرسید : چه خبر شده اربابی ! ترکش خورده ؟ جواب دادم : ترکش ؟! خیر ! خورده به جائی. دکتر با تعجب ادامه داد : خورده به جائی ؟! ها ؟ پدر صلواتی به چه جائی خورده که قلم دست ات را هم شکسته ؟ اگر راستش را می گفتم که کلاهمان پس معرکه بود. برای همین دوستانم ، معرکه ای راه انداختند که دکتر دیگر سوال نکند و یا لااقل دنبال جواب نباشد. مداوا که تمام شد ، تشکر کردیم و فوری بیمارستان را ترک کردیم. بیمارستان عیسی بن مریم اصفهان ما حتی در ترددهایمان به دانشگاه هم احتیاط می کردیم تا کسی متوجه نشود که در حال چه کاری هستیم. چه برسد به اینکه بخواهیم با یک زخم کوچک همه چیز را لو بدهیم. راوی : رضا ارباب ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  12. طنز : ادعای بعدی ترامپ : در حملات موشکی سپاه نه تنها هیچ آمریکائی کشته نشده ، بلکه چندین آمریکائی جدید نیز متولد شده اند. و اما بعد: دیشب در بروز رسانی خدمت دوستان شبهاتی رو مطرح کردم در خصوص تصاویر منتشر شده که به توصیه اساتید جهت ثبت در تاریخ میلیتاری ، در این تاپیک هم اون موارد رو مجدد اعلام میکنم. در تصاویر منتشر شده از پایگاه عین الاسد ، چیزی که بیشتر از همه توجه بنده رو جلب کرد ، سالم ماندن غیر طبیعی نقاط برخورد هست. یعنی هیچ گودی و حفره ای از برخورد موشک ها ، در محل دیده نمی شود. در حالی که اگر شما با آن سرعت و شتاب و از آن ارتفاع ، حتی یک بلوک سیمانی را هم به زمین بکوبید ، طبیعی هست که مقداری در زمین فرو برود و یک حفره مختصری ایجاد کند. طبیعتا خاطرات جمعی ما از نقاط برخورد و اصابت موشک های بالستیک عراقی به دزفول و تهران و ... هم همین نکته مهم را یادآوری میکند که در نقطه برخورد موشک بالستیک می بایست یک حفره نسبتا بزرگ ایجاد شود و در اطراف محل اصابت هم تا شعاع مشخصی علاوه بر تخریب های حاصل از موج انفجار ، آثار دود و سوختگی حاصل از انفجار قابل ملاحظه باشد. حال با توجه به این تصاویری که تاکنون منتشر شده دو شبهه قابل طرح است : شبهه اول ( به اعتقاد بنده بالای 90% ) : با توجه به حجم بالای خسارت ، منابع آمریکائی وپنتاگون ، تصاویر فیک و دستکاری شده ای را منتشر کرده اند تا از تهییج افکار عمومی آمریکا در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ، بپرهیزند. شبهه دوم ( به اعتقاد بنده زیر 10% ) : عکس ها واقعی هست و ایران موشک ها را بدون کلاهک جنگی شلیک کرده است. ( و یا حتی مثل صدام در خلال جنگ خلیج فارس ، کلاهک ها را بجای مواد منفجره با سیمان پر کرده است ) تا از وارد آمدن خسارات جانی به نیروهای آمریکائی پرهیز کند. ===== دوستان در این خصوص هم یک بررسی دقیقتری بفرمایند که آیا اصولا این تصاویر راستی آزمائی و صحت سنجی شده اند یا خیر ؟
  13. بسم الله الرحمن الرحیم يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي واقعا از دیشب که خبر رو شنیدم ، حالتی فردی رو دارم که مستقیما به مغزش شلیک شده. نه توان تحلیل درست دارم و نه توان ارائه پیشنهاد درست. این پست هم یک دلنوشته هست . اگر پر از خطا هم بود ، دوستان باید به بزرگواری خودشون ببخشند. 1. حلاوت شهادت : شاید در میان بیش از 80 میلیون ایرانی ، مشتاق ترین و بی قرار ترین فرد برای شهادت حاج قاسم بود. این بی قراری به حدی بود که رهبری ، ایشون رو شهید زنده خطاب کردند. پس این اتفاق برای ایشون از حلاوتی برخوردار بود که شاید امثال من کمتر قادر به درک اون باشیم. پس رسیدن سردار به این آروزی دیرینه رو به محضر این شهید سعید تبریک میگم. 2. ضایعه دردناک : اما برای بسیاری از ایرانیان و همچنین برای بسیاری از دوستداران غیر ایرانی سردار ، این فقدان بسیار دردناک و جانکاه هست. پس برای کاهش این آلام تنها می توان گفت که "الا به ذکر الله ، تطمئن القلوب " شاید یاد خدا و ذکر خدا ، برای چون منی که پای ایمان اش می لغزه و نفس مطمئنه نیست ؛ اندکی از این درد جانکاه رو بکاهد 3. بحران جانشینی : هم در میان مردم عادی و هم در بین کاربران این انجمن ، نگرانی از این وجود داره که تکلیف گروه های مقاومت و خود سپاه قدس ؛ پس از شهادت ایشون چه خواهد شد. سوال من از این عزیزان این هست که ضایعه از دست دادن سرداری همچون حاج قاسم ، فاجعه بار تر از ضایعه از دست رفتن و شهادت " حضرت حمزه سیدالشهداء " در خلال جنگ احد است ؟ آیا این ضایعه غیرقابل تحمل تر از ضایعه از دست رفتن " حاج احمد متوسلیان " در خلال جنگ 8 ساله است ؟ آیا فقدان حاج قاسم در این ایام بزرگتر از شهادت و از دست دادن شهدای گرانقدری نظیر "رجائی" ، "باهنر" و "بهشتی" در اندک فاصله ای نسبت به هم در آن دوران پر آشوب ابتدای انقلاب است ؟ آیا داغ شهادت " چمران" ، "خرازی" ، "باکری" ، "همت" ، "صیادشیرازی" و ... کوچکتر از داغ از دست دادن سردار شهید قاسم سلیمانی بود ؟ واقعیت این هست که این داغ سنگین است اما سنگین تر از شهادت سیدالشهداء در کربلا و امیرالمونین در محراب و ... نیست. تاریخ شیعه با این خون ها آبیاری شده و پرچم شیعه علی رغم تمامی این بلاها به زمین نیافتاده و ان شاء الله پس از این هم ، چنان نخواهد شد و این پرچم در اهتزاز خواهد ماند. واقعیت این است که دوستانی که نگران سپاه قدس و گروه های مقاومت هستند ؛ کمترین شناختی از ساختار فرماندهی در سپاه قدس ندارند. سپاه قدس یک گروه میلیشیای کوچک و یا یک قبیله بدوی و سنتی نیست که با از دست رفتن فرمانده و سردار خود ، دچار بحران بشود. حاج قاسم یک نماد و یک سمبل بود. نه اینکه گمان کنیم که همه اقدامات سپاه قدس فقط و فقط بخاطر وجود حاج قاسم بود و امروزه با فقدان ایشون شیرازه همه امور از هم پاشیده میشه. پس به تعبیر خداوند در قران کریم : إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ آنان که گفتند: محققا پروردگار ما خدای یکتاست و بر این ایمان پایدار ماندند فرشتگان رحمت بر آنها نازل شوند (و مژده دهند) که دیگر هیچ ترسی (از وقایع آینده) و حزن و اندوهی (از گذشته خود) نداشته باشید و شما را به همان بهشتی که (انبیا) وعده دادند بشارت باد. در زمان وفات پیامبر ، عمر ابن خطاب و برخی دیگر از مسلمین ، گفتند که پیامبر خدا وفات نیافته و هرکسی که بگوید پیامبر وفات یافته با همین چوبدستی گردن اش را خواهیم شکست. یکی از اصحاب پیامبر در پاسخ گفت : کسانی که محمد (ص) را می پرستیدند ، بدانند که محمد وفات یافته است. اما کسانی که خدای محمد را می پرستند ، بدانند که خدای پیامبر زنده و جاوید است. من هم به تبعیت از این واقعه تاریخی خدمت برادران عزیزم در میلیتاری عرض می کنم که : برادران عزیزم ، کسانی که حاج قاسم سلیمانی را تنها راه نجات شیعیان در بند در خاورمیانه می دانستند ؛ بدانند که ایشان به شهادت رسیده است. اما کسانی که این انقلاب را راه رهائی و نجات شیعیان خاورمیانه می دانند ، بدانند که به فضل خدای رحمان این انقلاب همچنان پا برجاست. 4. انتقام و پاسخ : در بروز رسانی دیدم که دوستانی ، بی قرار پاسخی هم اندازه و منتظر انتقامی سریع بودند. چند نکته را خدمت شما عزیزان عرض کنم. - جایگاه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در نیروهای مسلح امروز ایران ، جایگاه بی بدیلی بود و نه در ارتش آمریکا و نه در سایر کشورها ، فردی به ذهن من نمیرسد که همسنگ و هم شأن ایشان باشد که بتوان با تلافی کردن و زدن آن فرد به تسلای خاطر رسید. - برای اولین بار در تاریخ انقلاب ، جلسه شورایعالی امنیت ملی با حضور رهبر کشور تشکیل شده تا ضمن بررسی ابعاد این ماجرا ، پاسخ مناسب و شایسته را پیدا کنند. یقینا سطح دسترسی رهبری و فرماندهان عالی رتبه نظامی ، از امثال بنده بالاتر است و صلاح کشور را بهتر از بنده می دانند. پس بر ما واجب است که در این هنگامه سخت از رهبری پیشی نگیریم و از رهبری عقب نمانیم و با غلیان احساسات بی منطق و کور ، کار را برای مسئولین سخت تر نکنیم. در درجه اول خودم و در گام دوم دوستانم را به این توصیه امیرالمونین خطاب به فرزندشان محمد حنفیه در خلال جنگ جمل ؛ دعوت می کنم : در خلال جنگ ، اگر کوهها از جا کنده شود تو از جایت تکان نخور، دندانهایت را بهم بفشار و کاسه سرت را به خدا بسپار، قدمهایت را بر زمین بکوب، آخر سپاه را چشم انداز خود ساز و چشمت را نیم باز قرار ده، و بدان که پیروزى از جانب خداوند سبحان است. 5. حال و روز امروز ما شاید بی شباهت به حال و روز بچه های خرمشهر ، پس از سقوط این شهر و اشغال اش بدست دشمن بعثی نباشد. پس بعنوان ختم کلام سخن شهید جهان آرا به یاران ، پس از سقوط خرمشهر را یادآوری میکنم. پ.ن : باز هم اگر احساسی نوشتم ، یا اگر بر خلاف نظر دوستان چیزی گفتم ، یا سخن غلطی گفتم ، ببخشید که اصلا حال و روز خوشی ندارم
  14. با سلام خدمت شما دوست عزیز ، بنده هم اصولا ترجیح میدهم که وارد چنین بحث هائی نشوم. اما متاسفانه فضای تاپیک به سمتی رفته که بنده هم ناچار شدم که مطالبی رو عرض کنم : 1. در اینکه حقوق مردمان کرد در "سوریه" و "ترکیه" و "عراق" نقض شده در طول تاریخ ، هیچ شک و شبهه ای نیست. اما آیا بدلیل اینکه کردهای سوریه شناسنامه ندارند یا کردهای ترکیه با عنوان ترک های کوهستانی نام برده میشن یا کردها عراق توسط علی شیمیائی و صدام بمباران شیمیائی میشدند ، دلیل بر این هست که برادران و خواهران کرد ایرانی من و شما هم خودشون رو هم مشکل و همصدا با اونها بدانند تا مثل کردهای اون سه کشور ، در ایران هم از گروه هائی که علم تجزیه طلبی برداشته اند حمایت کنند ؟ آیا کردهای ایران زمین از داشتن شناسنامه محروم هستند؟ یا حتی نژادشون کتمان میشه و مثلا مثل ترکیه بهشون فارس کوهستانی گفته میشه ؟ یا توسط دولت مرکزی بمباران شیمیائی میشن ؟ شما بعنوان فردی که به تعبیر خودتون با این هموطنان ما آشنائی بیشتری نسبت به امثال بنده دارید میتونید به امثال بنده توضیح بدید که چرا کردهای اصیل آریائی ایران زمین خودشون رو از مام میهن و سرزمین آریائی ها دور میبینند و به کردهای ترکیه و عراق و سوریه نزدیک ؟ منطق حکم میکنه اگر کردهای سرزمینی از حق شناسنامه داشتن هم محروم هستند ( یا سایر مثال های مرتبط با عراق و ترکیه که در بالا عرض شد ) ؛ توسط کردهائی که دارای این حقوق هستند ، تشویق شوند که به زیر بیرق کشوری پناه بیارند که اینگونه اجحاف ها رو به کردها نمیکنه ؟ ( بجای اینکه بدنبال تجزیه همون کشوری باشند که نسبت به 3 کشور دیگر رفتار بسیار شایسته تر و محترمانه تری با این قوم داره ؟ ) بهرحال در منطقه خاورمیانه کردها هیچ دوستی بهتر از ایران پیدا نمیکنند چون ایران کردها رو فرزندان خودش میدونه و نه مثل باقی کشورها دشمن خودش ---------------------------------------- 2. در خصوص توسعه نیافتگی مناطق کردنشین ایران ؛ به نظر شما چرا جای مظلوم و ظالم عوض شده ؟ اولین شورش مسلحانه مناطق کردنشین ( پاوه و ... ) چند روز بعد از پیروزی انقلاب به وقوع پیوست ؟ ( دقیقا در اسفند ماه سال 1357 ه.ش ) در این چند روز و چند ماه توسط نظام جدید چه اجحافی به مردمان کرد شده بود و این مردمان در خلال این چند ماه ؛ چه راه های مختلفی رو برای اعتراض طی کرده بودند که در نهایت به گزینه آخر یا همان مبارزه مسلحانه روی آوردند ؟ شما خودتون رو بگذارید بجای دولتمردان نظام جدید در حالی که هنوز انتخابات ریاست جمهوری برگزار نشده و هنوز اولین رئیس جمهور کشور هم انتخاب نشده و حتی همه پرسی نظام جدید و قانون اساسی و ... هم برگزار نشده ، مردمان بخشی از سرزمین تون دست به سلاح می برند و با دولت مرکزی وارد ستیز می شوند ؛ شما در مقابل این رفتار چکار می کنید ؟ ----------------------------------------------- 3. توسعه نیافتگی مناطق مرزی و حتی مرکزی کشور میراثی بود که از نظام گذشته به نظام جدید به ارث رسیده بود. نظام جدید ، یعنی نظام انقلابی جمهوری اسلامی برای این محرومیت زدائی دست به اولین ابتکار انقلابی خودش زد . دانشجویان دانشگاه های مختلف در قالب بسیج سازندگی به مناطق محروم اعزام شدند تا با کشیدن راه ، برق و آب لوله کشی و ... اولین گام ها رو برای محرومیت زدائی از این مناطق بردارند. حتما میدانید که همین دانشجویان ( و نه پاسداران و ... ) در کردستان گرفتار چه سرنوشتی شدند ؟ ( مشابه این رفتار در سیستان هم اتفاق افتاد البته ) گروه های تجزیه طلب کرد به کمپ های این دانشجویان حمله کردند ، ماشین آلات شون رو به آتش کشیدند و گاها برخی از این دانشجویان داوطلب رو هم به قتل رسوندن. با این اتفاق روند محرومیت زدائی رو در منطقه متوقف کردند و بعدش همون گروه ها فریاد زدند که چرا برای محرومیت از این منطقه اقدامی صورت نمی گیرد و تنها راه چاره برای حل این مشکل مبارزه مسلحانه است. در واقع اصلی ترین دلیل توسعه نیافتگی کردستان ایران پس از انقلاب ، گروه های مسلح و شبه نظامی کرد بودند و نه دولت مرکزی . حیات این گروه ها در باقی ماندن فقر و محرومیت در مناطق کردنشین است تا از این طریق بتوانند به جذب نیروهای معترض در تشکیلات خودشون بپردازند. -------------------------- 4. اما در خصوص بحث اصلی تاپیک که شاخه سوریه ای حزب پ.ک.ک است. این گروه چپ گرای مارکسیستی که هنوز از ستاره سرخ در نمادهای خودش استفاده میکنند در سال 2019 ( در حالی که مارکسیسم در سال 1990 فروپاشیده و از بین رفته است ) نشان داده که درک درستی هم از تحولات جهان امروز ندارد. درست است که در گذشته کردهای سوریه توسط دولت مرکزی سرکوب شده اند ( به دلائلی که در این مقال نمی گنجد ) اما شرایط قرن 21 با قرن 20 بسیار متفاوت است. دولت اسد اگر هم بخواهد دیگر نمیتواند که مانند گذشته با کردها برخورد کند. در آن زمان کردهای سوریه عموما غیر مسلح بودند ولی الان مسلح هستند. در آن زمان جامعه جهانی بی توجه به کردهای سوریه بود اما الان تک تک حرکات بشار اسد زیر ذره بین جامعه جهانی است در آن زمان نقش ایران ( بعنوان پدر معنوی همه کردهای جهان ) در سوریه کمرنگ بود اما الان ایران یکی از بازیگران اصلی صحنه سیاست در سوریه است در گذشته آمریکا ، اروپا و حتی روسیه چشمشان را بر روی وقایع مرتبط با کردهای سوریه می بستند اما الان مانند گذشته نیست و ده ها تفاوت دیگر که از حوصله این بحث خارج است کردهای سوریه می توانستند در زیر بیرق کشور متحد سوریه از خودمختاری حداکثری بهره بگیرند ( که دولت اسد حاضر به پرداختش به کردها شده بود ) بجای اینکه امروز زیر تاخت و تاز سپاه مغول و داعشی اردوغان قرار بگیرند اما گروه های کرد سوری و رهبران شان همچنان نشان داده اند که از بصیرت کافی برای سیاست ورزی بی بهره هستند و همان گونه که عرض کردم ، درک درستی از وقایع امروز جهان و خاورمیانه ندارند. تا این گروه ها این چنین از درک اتفاقات روی زمین در کردستان سوریه غافل هستند ؛ اوضاع نابه سامان کردها در سوریه ؛ سامان نخواهد گرفت
  15. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس چهار موتوره خیر سرمان مثلا توی شهر بسر می بردیم و توی جبهه نبودیم ، لااقل آنجا می شد هم سری به حمام زد و هم در نماز جمعه ای شرکت نمود ؛ اما سه ماه می شد که در اصفهان بودیم و به خاطر حجم فراوان کار نتوانستیم چرخی توی شهر بزنیم و لااقل سی و سه پل یا پل خواجو را تماشا کنیم. فرق مان با زندانی ها این بود که هم سوله مان بزرگتر بود و هم سرمان شلوغ تر. از لای پنجره که نگاه می کردیم ، یهو متوجه می شدیم شب شده و الان است که درب خوابگاه دانشگاه بسته شود. بااین حال تا به خود می جنبیدیم به پشت درب بسته می خوردیم. از تأمین و تدارکات بگیر تا ساخت و تولید و تست پرواز ، همه کارهای مربوط به پرنده های بی سرنشین را خودمان انجام می دادیم ، نه اینکه حتی نمونه ای جلویمان باشد و بخواهیم آنرا کپی کنیم و نه حتی کتابی ، مجله ای چیزی تا راهنمای کارمان قرار دهیم ، تا آمدن کامپیوتر و اینترنت هم زمان زیادی فاصله داشتیم. همه کارهایمان بر اساس آزمون و خطا بود. آنچه که از کار مشخص بود این موضوع بود که ما می خواستیم روی هواپیماهای مدل که مخصوص تفریح و سرگرمی است دوربین عکاسی سوار کنیم. یعنی برای یک کار تفریحی ، مأموریت نظامی تعریف کنیم. خب معلوم بود به همه نوع تجربه و دانشی نیاز داشتیم. نه تنها باید اصول آیرودینامیک را می شناختیم ، باید سر رشته ای از فنون حاکم بر پرواز هم می دانستیم. توی ساخت بدنه ، ملخ ، بال و ایلوران* ، که واویلا داشتیم اما غیر از اینها باید از عکس و عکاسی ، چاپ و ظهور هم سر در می آوردیم. ولی با این حال یک چیز قوی همیشه محرک مان بود ، اگر این کار نتیجه بدهد ، چه اتفاق مهمی توی جبهه می افتد. بماند که چقدر در کاهش تلفات انسانی ، چه مربوط به نیروهای شناشائی باشد و چه نیروی تک کننده ، موثر خواهد بود. چقدر وجودش برای انجام عملیات ها حیاتی می شود. این آن چیزی بود که ما را به این سمت سوق می داد که چهارموتوره کار کنیم و خستگی را برای زمانی دیگر بگذاریم. * : از سطوح فرامین هواپیما جهت کنترل و تنظیم سمت و سو راوی : رضا ارباب * * * * * نان و پنیر اوایل آب مان توی یک جوی نمی رفت. آنها بچه پولدار و اهل گردش و تفریح و سرگرمی بودند و ما اهل جبهه و جنگ. گاه گاهی هم عبدوس به مسعود گیر می داد که دکمه ی یقه ات را ببند ، فلان کن و بهمان. موقع شام و نهار که می شد ما به نان و پنیری راضی بودیم ، اما آن سه نفر می گفتند : شما نان و پنیرتان را بخورید و چلوکباب را بگذارید سهم ما. ما قهر و آشتی های زیادی کردیم تا توانستیم با هم کنار بیائیم. در هر صورت این ما بودیم که باید کنار می آمدیم. چون هم آئین مان اجازه نمی داد که با آنها بد حرف بزنیم ، هم اینکه آنها در مقام معلمی بودند. از طرفی ، آنها هم به ما یاد می دادند که چگونه هواپیما بسازیم و هم چگونه خلبانی کنیم. فرشید نسبت به آن دو کمی تند مزاج بود ولی توی کارش بسیار جدی به نظر می رسید ، خودش می گفت من و دوستم طاهری ، شاید پانزده سال است که روی هواپیمای مدل کار می کنیم ، این واقعیت داشت. من هنوز هم پس از آن همه سال معتقدم فرشید بهترین طراح بال و بدنه می باشد. وقتی شروع به طراحی و تولید بال و بدنه می کرد ؛ انگار که آنرا با دستگاهی برش داده باشند ، بسیار تمیز و اصولی بود. هر چه آنها در مورد پرواز و طراحی بلد بودند ، ما در عوض از موتور و تعمیر و نگهداری آن سر در می آوردیم. چون توی یگان هوائی سپاه این کار اصلی ما بود. در هر صورت با این اطلاعات ، گروه خوبی را تشکیل داده بودیم. سعید زاهدی اصلا تاجر بود. او آدم با ذوقی هم بود. ساخت ملخ سخت بود و هم پر مصرف ، چون اولین جائی از هواپیما که زمین می خورد و خراب می شد ملخ بود. توی بازار هم نبود. چون موتورهای ما 45 و 60 بود و ما در ساخت آن مشکل داشتیم ، زاهدی اما وقتی نگرانی ما را دید ؛ گفت : من به نیت 22 بهمن ، 22 ملخ می سازم. او در حیرت ما این کار را هم کرد و وقتی پرسیدیم چطوری این کار را کردی ؟ گفت : فقط دقت. من هر روز یکی از ملخ ها را جلویم می گذاشتم و توی مسیر رفت و آمد، با دقت تمام انحناها و زوایای آنرا نگاه می کردم و به ذهن می سپردم. کار اصلی ملخ این است که جابجائی هوا کند. او ابتدا یک مکعب مستطیلی از چوب گردو درست می کرد و آرام آرام شروع به شکل دادن آن می کرد. چیزی که امروز نیز در صنعت ملخ سازی یک رویه است . ما بدون اینکه هواپیماهایمان را در تونل های باد بصورت علمی و فنی آزمایش کنیم ، آنها را در جاده ی اصفهان - نائین می بردیم و پرواز می دادیم و معلوم می شد که تا چه حد استاندارد را رعایت کرده ایم. راوی : رضا ارباب ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  16. به بهانه آغاز تهاجم ترکیه به خاک سوریه ؛ یاد این جمله مشهور افتادم یک جنگ اشتباه ، در مکانی اشتباه ، در زمانی اشتباه با دشمنی اشتباه ژنرال 5 ستاره عمر برادلی ( در اعتراض به درگیر شدن آمریکا با چین ؛ در خلال جنگ کره )
  17. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس زادگاه پهپاد انگار که سپاه مسابقه ای بین جهادهای دانشگاهی کشور برگزار کرده باشد ، جهاد دانشگاه اصفهان ، دانشگاه صنعتی اصفهان و دانشگاه صنعتی تهران همگی به تولید پرنده های بدون سرنشین با قابلیت عکسبرداری مشغول شده و به موفقیت هائی هم دست یافته بودند. پیش از آن شهید چمران در وزارت دفاع هم ، مطالعاتی در این خصوص انجام داده بود که نیمه کاره رها شده بود. انتهای تلاش آنها هم در این خلاصه میشد که پرنده مدل (نسخه تجاری و اسباب بازی) بتواند از ارتفاع و از سطح زمین عکسبرداری کند. اما این فقط جهاد دانشگاه اصفهان (واقع در دروازه شیراز) بود که به کمک چند نفر علاقمند به پرنده های مدل بدون سرنشین ؛ موفق شده بود که هم "پرنده" را بسازد و هم "دوربین کوچکی" روی آن کار گذاشته و عکس هائی از فراز شهر بگیرد. پیش از این با خیلی از مراکز علمی و تحقیقاتی حرف هائی در این خصوص زده بودیم ، اما خبری نشده بود. مشاهده موفقیت بر و بچه های جهاد دانشگاهی در ساخت و انجام تست عکسبرداری از آسمان اصفهان ، تا روزها مرا شیفته خود کرده بود و احساس می کردم با تقویت کارگاه اصفهان ؛ خیلی زود تحولی نو در جنگ پدید خواهد آمد. تلاش زیادی کردم تا خبر این موفقیت را به گوش فرمانده سپاه برسانم. خبری که خیلی ها را می توانست خوشحال کند و تحولی نو در حوزه شناسائی و کسب اطلاعات از دشمن پدید آورد. اما فرمانده سپاه آقای محسن رضائی با پیشینه قضیه قزوین که دلخوشی از این گونه اخبار نداشت ؛ تحویلمان نگرفت. این موفقیت بزرگتر از آن بود که با همان روند ادامه یابد. با اینحال ، خبرش که به تهران رسید ، آقای محمد باقری و حسین تاش ( از مسئولین اطلاعات قرارگاه خاتم ) فی الفور مرا مأمور کردند تا بازدیدی از آنجا داشته باشم. سرلشکر محمد باقری من به همراه آقای حسینی فرمانده یگان هوائی سپاه به اصفهان که رسیدیم ، یکراست به جهاد دانشگاهی دانشگاه اصفهان رفتیم. آقای علی قمی که نام اصلی اش یوسفی بود ، مسئول آنجا بود و هم او بود که کارگاه را برای بچه های پروازی راه اندازی کرده بود. رئیس دانشگاه نیز با آنها همکاری تنگاتنگی داشت. کارگاه اصفهان تقریبا توی همه مباحث پروازی و عکسبرداری ورود پیدا کرده بود : از ساخت پرنده مدل و تست پرواز گرفته تا سیستم رادیو کنترل و دوربین و حتی چاپ و ظهور عکس هوائی . ( ظاهرا رادیو کنترل را بچه های جهاد دانشگاهی "دانشگاه صنعتی اصفهان" در اختیار آنها گذاشته بودند. ) آنها انصافا یک تیم کاری بسیار خوب بودند. آقای حسینی با مشاهده این موضوع همانجا مرا مأمور کرد با تقویت کارگاه و عملیاتی کردن آن ، زمینه بهره برداری نظامی از هواپیمای مدل را در جبهه های جنگ در آینده ای نزدیک فراهم کنم. بعد از بازگشت به تهران ، اولین تصمیم من آزادسازی 4 تن از بهترین نیروهایم از واحد اویونیک بود : برادران مختار زاده و اربای از بخش الکترونیک . برادران عبدوس و محمدی نیک از بخش مکانیک. مأموریت این چهار نفر ، استقرار شبانه روزی در کارگاه اصفهان (در کنار تیم قبلی ) ، برای تداوم ساخت ، آموزش و بهره برداری از هواپیمای مدل در حداقل زمان برای بکارگیری آنها در جبهه های جنگ با قابلیت عکسبرداری هوائی بود. راوی : محسن عمل نیک * * * * * شاگردی ابتدا دیدن قیافه های سعید ، مسعود و فرشید ، کمی برایمان غیر منتظره بود. در مقایسه با ما که با لباس های خاکی بسیجی و سر و وضعی کاملا معمولی ، پا به کارگاه می گذاشتیم ؛ این چند نفر هم شیک پوش و مرتب بودند و هم لباس شخصی. بهشان نمی آمد که طرز فکری مثل ما داشته باشند. این تنها چیزی بود که از همان اول توی ذوق مان زد. فرشید از خانواده متوسطی بود که در دبیرستان هنر درس خوانده بود و سر رشته ای توی هنرهای تجسمی ، نقاشی و گرافیک داشت. او از هنرش در طراحی و ساخت هواپیماهای مدل استفاده کرده بود. سعید دانشجوی رشته فیزیک بود و از خانواده ای متدین و مذهبی. او به همراه دو دوستش ، اولین کسانی بودند که روی کارگذاری دوربین عکاسی در پرنده های بدون سرنشین کار کرده بودند. سعید چیزهائی هم از الکترونیک میدانست و هم از رادیوهای غیر حرفه ای سر در می آورد. از بین دوستانش قیافه ومرامش بیشتر به ما نزدیک بود. او بعدها به آمریکا رفت و در ناسا مشغول به کار شد. مسعود زاهدی از خانواده ای مرفه و طلافروش بود و به پرنده های بدون سرنشین به عنوان یک تفنن می نگریست ؛ اما بر اصول آیرودینامیک بسیار مسلط بود و می دانست از آن چگونه برای ساخت بال و بدنه استفاده کند. این چند نفر با همین تخصصشان برای ساخت پرنده های بدون سرنشین ، گروه بسیار خوبی را تشکیل داده بودند. آنها حتی موفق شده بودند ، پرنده ای بسازند که تویش یک دوربین 110 عکاسی باشد. این دوربین هم شاتر داشت و هم درایور. اگر چه یک هواپیمای مدل به حساب می آمد ؛ اما در آن شرایط یک آرزو به حساب می آمد. دوربین کداک 110 ، اولین دوربین پهپادی ایران اما وقتی چشممان به آن هواپیمای زهوار در رفته شان افتاد ، خیلی سعی کردیم خنده مان نگیرد. پنج نفر آدم بزرگ از تهران کوبیده و آمده بودند اصفهان ، با آن همه حرف هائی که از موفقین عکس برداری هوائی شنیده بودند ، یهو با دیدن این هواپیمای اسباب بازی حالشان گرفت. ما اینسترومنت کار و مهندس الکترونیک بودیم که سر و کارمان با هواپیماهای غول پیکر بود. حالا جلوی مان هواپیمائی با موتور 45 cc بود که قرار بود موضوع شغلی آینده مان باشد. مجید محمدی اولین کسی بود که جا زد : من مکانیک کار هواپیماهای جنگی هستم مرا آورده اید اینجا چه کار ؟؟!! سر کارم گذاشته اید ؟ بعد با دلخوری نماند که جواب بگیرد . ول کرد و رفت. قرار بود گروهمان ده روزی در این کارگاه مشغول شود و اگر مفید بود برای همیشه بمانیم. با رفتن مجید ، ما چهار نفر تصمیم گرفتیم بمانیم و پیش سعید ، مسعود و فرشید شاگردی کنیم. برای همین روزی سه ساعت کلاس تئوری داشتیم و شش هفت ساعت کار عملیاتی. راوی : محسن عمل نیک ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  18. با سلام خدمت دوستان عزیز میلیتاریست پیش از هر چیز اعلام کنم که این پست صرفا حاصل یک رویاپردازی هست . پس دوستان در قالب یک سناریو پیشنهادی برای بروز رسانی تایگر به اون نگاه کنند و نه یک خبر رسمی و موثق مقدمه - چند روزی هست که ذهنم درگیر پروژه های بروز رسانی برای " F-5 " تایگرهای نهاجا هست. واقعا برای تبدیل کردن یک جت نسل سوم ، به پرنده ای که بتونه بخش محدودی از نیازهای هوائی نهاجا رو بر طرف کنه ، راه درازی در پیش داریم. "مقایسه تطبیقی" بروز رسانی های فانتوم ( پروژه دوران ) و بروز رسانی تایگر ( آذرخش ، صاعقه ، صاعقه 2 ، کوثر و ... ) هم میتونه نکات جالبی رو در بر داشته باشه. در حالیکه فانتوم ها در قالب یک پروژه (که رسما هم بعنوان یک بروز رسانی اعلام شده و نه ساخت یک هواپیمای جدید ) ، آهسته و پیوسته در حال روزآمد شدن هستند ، تایگر سرنوشت متفاوتی رو دنبال میکند و مرتب از این شاخه به اون شاخه میپرد: یکبار دم هواپیما دو قلو میشود و بار دیگه دوبار دم قدیمی بر میگردد و .... اما به اعتقاد من و با توجه به بروز رسانی های تایگر در سایر کشورها ، برای تبدیل تایگر به پرنده ای که بتواند بخشی ( هر چند محدود ) از نیازمندی های نهاجا رو پوشش بدهد نیاز به یکسری تغییرات و بروز رسانی ها دارد که به ترتیب اونها رو بیان میکنم. ( با این امید که شاید در گوشه ای و در جائی گوشی برای شنیدن این حرف ها وجود داشته باشد) : * * * * * اول از همه نامگذاری این پروژه بروز رسانی هست . بهتر هست که بجای نام های متعدد برای بروز رسانی اف - 5 ( کوثر ، آذرخش ، صاعقه و ... ) مثل پروژه فانتوم ( پروژه دوران - به یاد شهید دلاور عباس دوران ) این بروز رسانی رو متبرک کرد به نام یکی از شهدای نامدار جنگنده اف - 5 در خلال دفاع مقدس . مثلا پروژه اقبالی ( شهید علی اقبالی دوگاهه ) حتی میتوان به سبک برخی کشورها که برای تایگرهای خودشون نام های جالبی استفاده میکنند ( مثل شیلی و نامگذاری تایگر - 3 ) ما هم یک اسم با مسما برای تایگرهای بروز رسانی شده خودمون انتخاب کنیم : مثلا Persian Tiger. اینجوری دیگه مسئولین محترم هم ناچار نیستند که با هر تغییر جزئی یک مراسم رونمائی برگزار کنند و اعلام کنند که در تولید هواپیمای جدید به خودکفائی لازم رسیده ایم ( واقعا مسیر بروز رسانی فانتوم ها چه اشکالی داره که برای تایگرهامون اینقدر ناچاریم که مسیر متفاوتی رو طی کنیم ؟ ) پس از اونجائی که آرزو بر جوانان عیب نیست ، بنده هم بسته پیشنهادی خودمون رو برای تایگرها رسما رونمائی میکنم (IRIAF F-5 E/F (Persian Tiger ( پروژه اقبالی) بخش اول - پیکربندی سازه : از آنجائی که دهه ها از پرواز مستمر و پر تنش تایگرها میگذرد ، شاید مهمترین ضرورت برای این پرنده های پیر ، بازسازی بدنه و رفع خستگی سازه باشد. به احتمال زیاد در این زمینه توانمندی های داخلی کفایت میکند ، اما در صورت نیاز به کمک گرفتن از کشورهای دیگه ، طیف متنوعی از کشورهای سازنده هواپیما هستند که میتونند در این زمینه کمک حال ما باشند (بطور غیر رسمی البته). کشورهائی نظیر روسیه ، چین ، اوکراین ، برزیل ، اندونزی ، آفریقای جنوبی ، حتی ترکیه !! و ... پوشش بدنه : بارها توسط مقامات دفاعی ما اعلام شده که ما توان تولید مواد جاذب رادار رو داریم. پس چه بهتر هست که بدنه تایگرهای بازسازی شده رو با مواد جاذب رادار پوشش بدیم تا توان ماندگاری اون ها رو در میدان نبرد افزایش بدیم. اما اگر خودمون توان تولید این مواد رو نداریم ، بهتر هست که بیخیال این بخش بشیم. چون هم کشورهای کمی از این دانش برخوردار هستند ، هم این اندک کشورها چنین چیزی رو در اختیار ما قرار نمیدهند و اگر هم قرار بدهند پول خون اجدادشون رو طلب خواهند کرد. مخازن سوخت : یکی از عمده ترین مشکلات تایگرها ، برد نه چندان زیاد عملیاتی و مداومت پروازی نه چندان زیاد اونها هست. میشود با مخازن سوخت خارجی این مشکل رو حل کرد. اما بخاطر محدودیت تعداد پایلون های حمل سلاح توسط این پرنده رزمی ، اینکار مقرون به صرفه نیست. پس بهتر است که از مخازن سوخت تطبیقی استفاده کنیم. ( تجربه ای که برزیل با تایگرهاش با موفقیت پشت سر گذاشت ) . در این حوزه هم علاوه بر توانمندی داخلی ( که احتمالا موجود هست و قادر به ساخت این مخازن هستیم ) در صورت نیاز میتونیم از کمک غیر رسمی شرکت ها و کشورهای خارجی هم استفاده کنیم. لوله سوخت گیری هوائی : طبیعتا دارا بودن این مزیت برای یک پرنده رزمی نیاز به توضیح چندانی ندارد و قبلا هم در یکی دو پرنده موجود نهاجا این تجربه به ثمر نشسته است و توان داخلی کافی برای آن وجود دارد. بخش دوم - تجهیزات الکترونیک ( اویونیک ) نصب نمایشگر بالاسری : داشتن هود یا همان نمایشگر بالاسری (HUD) امروزه جزء لاینفکی از جنگنده های رزمی می باشد و ظاهرا در پروژه کوثر هم نشان داده شده که تایگرها توان تجهیز به این قابلیت را دارند. ( توان بومی برای این کار وجود دارد.) نمایشگر چندگانه رنگی درون کابین (MFD) : وجود حجم بالائی از عقربه ها و نمایشگرهای آنالوگ ، حجم بالائی از توجه خلبانان تایگر را به خود معطوف میدارد که با نصب یکی الی دو نمایشگر دیجیتال ، فضای کابین برای مدیریت پرواز توسط خلبان بسیار بهینه خواهد شد. این اتفاق هم ظاهرا در قالب پروژه کوثر اتفاق افتاده ( هر چند واقعا نیاز نیست که هر عقربه را با یک صفحه نمایشگر جایگزین نمود و نهایتا 1 الی 2 صفحه نمایش کافی است ) رادار هوا به هوا : تجهیز اف- 5 های نهاجا به راداری نسبتا قدرتمند ، ضرورتی است که شاید به سختی بشود دلیلی برای رد این نیاز آورد. در صورت عدم توانمندی صنایع داخلی ، شاید بتوان از چین ، روسیه و برخی کشوهای دیگر در این زمینه طلب کمک نمود. سامانه نگاه به پائین و شلیک به پائین : یکی دیگر از ضرورتهای استفاده از تایگر در قرن جدید ، وجود سامانه نگاه به پائین و شلیک به پائین است. تجربه ای در بروز رسانی تایگرهای سنگاپوری هم دیده شد. شاید در این حوزه تکنولوژی کافی در کشور وجود نداشته باشد ، اما شاید بتوان از طریق دیگر کشورها به راحتی به چنین سامانه ای دست پیدا کرد. سامانه ناوبری و هدایت : برای این منظور میتوان تایگرها را به سامانه ناوبری ماهواره ای ( GPS / گلوناس ) مجهز نمود. سامانه تشخیص عوارض زمین : هم اکنون سوخو 24 های نهاجا مجهز به سامانه تشخیص عوارض زمین هستند. این قابلیت به خلبان کمک میکند تا در شب یا شرایط بد آب و هوائی پرواز ایمن تری را پشت سر بگذارد و در تعیین مسیر هم دچار خطا نشود. کابین هماهنگ با دوربین دید در شب : در ارتقاء های F-5 با چنین قابلیتی مواجه نشدم اما سوخو 25 ام اس در بروز رسانی خودش از چنین قابلیت توانمندی برخوردار است که میتواند قابلیت پرواز در شب تایگر را بسیار ارتقاء دهد. سامانه شناسائی دوست از دشمن :پیش از این F-5-2000 های ترکیه به این سامانه مجهز شده اند. تایگرهای ما هم میتوانند با تکنولوژی بومی و در صورت عدم وجود دانش این کار در کشور با کمک چین و یا روسیه به این قابلیت مجهز بشوند. بخش سوم - تسلیحات و توان رزمی پوشاله / شراره : تایگرهائی که ایران خریداری نموده بود فاقد امکان استفاده از چف و فلیر ( پوشاله / شراره ) برای بقاء پذیری بیشتر در میدان نبرد بودند. اما امروزه این ابزارهای دفاعی به جزء لاینفکی در پرنده های رزمی مبدل شده اند و ضروری است که تمامی تایگرهای نهاجا به این ابزارها مجهز بشوند. هر چند ظاهرا در سال های پس از جنگ برخی از تایگرها به این امکان مجهز شده اند. هشدار قفل لیزری و راداری : ضروری است که تایگرهای ما به سامانه هشدا دهنده قفل لیزری و قفل راداری مجهز بگردند تا در برابر موشک های شلیک شده به این پرنده ها ، امکان بقاپذیری بیشتری در میدان نبرد داشته باشند. نرم افزار پرتاب بمب های سقوط آزاد : سوخو 24 در ارتقاء به مدل M2 از یک نرم افزار بهینه شده بهره گرفته است که باعث میشود تا خلبان در مناسب ترین زمان اقدام به رها سازی بمب های خود نماید. میتوان این نرم افزار را از طریق روسیه تهیه نمود و تایگرها را به این نرم افزار مسلح کرد. سامانه هدف گذاری لیزری : با توجه به توان مناسب پهپادی ایران ، امکان عملیات مشترک تایگرها با همراهی پهپادهای رزمی ، خارج از تصور نیست. حال اگر تایگر ها مجهز به سامانه هدف گذاری لیزری بشوند ، میتوانند بزرگترین نقیصه خود ( یعنی توان کم حمل تسلیحات ) را با هدایت پهپادهای رزمی ایرانی به سمت هدف بصورت قابل قبولی ارتقاء ببخشند. جنگ افزار : در این زمینه طیف متنوعی از تسلیحات هواپایه در ایران ساخته شده است که امکان نصب بر روی تایگرهای آپگرید شده پارسی را دارند. ============== به اعتقاد بنده با این ارتقاء ها و رسیدن به استاندارد جنگنده های نسل 3.5 تایگرهای ایرانی میتوانند در دوران معاصر هم ، همچنان بازو و کمک حال موثر نهاجا باقی بمانند. البته ممکن است که برخی از این بروزرسانی ها بر روی برخی از تایگرها انجام پذیرفته باشد ، اما ارتقاء کامل این گزینه هابر روی عمده تایگرها است که میتواند یک تایگر متناسب با صحنه نبرد امروزی را تحویل نهاجا بدهد و نه برخی ارتقاء های ناقص پ.ن 1 : ممکن است که برخی از این ارتقاء ها بر روی تایگر امکان پذیر نباشند. پس دوستان به بزرگی خودشان ببخشند پ.ن 2 : ممکن است برخی دوستان هم پیشنهادات دیگری برای ارتقاء تایگرها داشته باشند که خوشحال میشوم که با این پیشنهادات دوستان هم آشنا بشویم. پ.ن 3 : دوستانی که پسندیدند ، مثبت را فراموش نکنند.
  19. با عرض سلام متقابل و پوزش از شما و سایر دوستان بخاطر به تعویق افتادن تاپیک. متأسفانه در اثر یک سانحه این دست بنده وبال گردن شده و با دست گچ گرفته تایپ کردن یک مقدار سخت هست متأسفانه ان شاءالله به محض باز کردن گچ دست مجدد این تاپیک و سایر تاپیک های نیمه کاره رو پیگیری خواهم نمود. -------------------- در خصوص فرمانده وقت نیروی هوائی ( باقری ) هم چشم. توضیحات تکمیلی رو ارائه خواهم نمود.
  20. با سلام این تاپیک مال زمانی هست که بنده هنوز اکانت گالری نداشتم و نمیتونستم که هیچ عکسی در تاپیک قرار بدم. دیشب قصد داشتم که تعدادی عکس در این تاپیک قرار بدم که متأسفانه کل مطالب تاپیک پاک شدند. ولی با کمک برادر واریور مجددا بازیابی شدند. پس از بازیابی مجدد ، تعدادی عکس در تاپیک قرار گرفت که امیدوارم به بهتر شدن فضای تاپیک کمک کرده باشه.
  21. بنام خداوند بخشنده مهربان با سلام خدمت دوستان عزیز میلیتاریست ؛ دوستان این داستان راستان، یکی از برگهای زرین ولی فراموش شده تاریخ دفاع مقدس هست. مطمئن باشید که ارزش خوندن رو داره ======= آغاز آشنایی شب بود. پتویم را برداشتم از چادر زدم بیرون. حوصله شلوغی را نداشتم. دلم می خواست یک گوشه ساکت گیر بیاورم و بخوابم. ذهنم درگیر اتفاقات صبح تا حالا بود. راه افتادم طرف زمین صبح گاه. با خودم گفتم: اینجا هم بزرگ است و هم آرامش بیشتری دارد. جای خلوت زمین صبح گاه را پیدا کردم و پتویم را پهن کردم و «آخیش». ولو شدم. چشم هایم خسته بود. اما آسمان هم زیبایی خاصی داشت. نگاه می کردم و فکرم مشغول که خوابم برد. نمی دانم چقدر گذشته بود که حس کردم کسی کنارم دارد زمزمه می کند. غلت زدم و پتو را کشیدم روی سرم. فکر کردم خواب می بینم، اما صدای زمزمه همچنان می آمد. سرم را بیرون آوردم و با چشمانم اطراف را کاویدم. حالا صدای گریه هم می آمد. چند نفر بودند انگار. تکان نخوردم. فقط چشم برگرداندم. سه نفر کنار هم نشسته بودند. زمزمه می کردند. دقت کردم هم به تُن صدا و هم به خودشان. یک دفعه حس کردم آب یخ ریختند روی سرم. حاج احمد متوسلیان، حاج همت و بابایی بودند. داشتند مناجات می خواندند؛ یعنی حاج احمد می خواند و همت و بابایی گریه می کردند. لبم را گزیدم و با خودم گفتم: «خاک بر سرت». یاد صبح افتادم که چه برخوردی با این سه تا داشتیم. * * * 350 نفر بودیم که از قم راهی جبهه شده بودیم. زیر نظر تیپ 27 محمد رسول الله(ص). قم خودش تیپ و لشکر نداشت و زیرمجموعة تهران بود. در زمین صبح گاه جمع شده بودیم و منتظر بودیم تا حاج احمد متوسلیان بیاید و فرمانده برایمان انتخاب کند. فکر می کردیم از جمع خودمان یکی را انتخاب کند که دیدیم یک نفر به سمت مان می آید. منظم ایستادیم. حاج همت بود و یک غریبه. همت کمی عصبانی بود. کمی تند صحبت کرد و ما هم نگذاشتیم کلامش تمام شود. زمزمة اعتراض مان کم کم به فریاد تبدیل شد و... هیچ... بی نتیجه ماند. گردان ما از تمام گردان ها بهتر بود. هم از لحاظ روحیه و هم توان جسمی و هم تجربه عملیاتی بچه ها. همین باعث شده بود حساس باشیم روی فرمانده مان تا متوسلیان هم با حساسیت برای مان تصمیم بگیرد. از رفتن همت چند دقیقه ای نگذشته بود که یک جیپ کنارمان توقف کرد. حاج احمد متوسلیان بود و حاج همت و آن غریبه. بچه ها متوسلیان را که دیدند غصه شان سر باز کرد. دور متوسلیان را گرفتیم. بغض کرده بودیم. بین ما و حاجی یک علاقه خاصی بود. خیلی می خواستیمش. حاج احمد نشست و ماهم دورش نشستیم. حاجی نگاه مهربانی به ما کرد و بعد شروع کرد به صحبت کردن. می گفت: «ما همه از جبهه آمدن مان یک هدف داشتیم و حالا هم فقط برای یک هدف می جنگیم. همه مان می خواهیم دل امام از ناراحتی دربیاید و شاد بشه. امام حالا گفته باید خرمشهر آزاد بشود. من و شما هم باید کمک کنیم تا این حرف امام به نتیجه برسه. بچه ها! شما غیر از این چیز دیگری می خواهید؟ نه به خدا. امام به ما بگوید بمیر، همه برایش جان می دهیم. اما و اگر و چرا هم نمی آوریم.» بعد دست غریبه را گرفت و گفت: «این بابایی است. برادر من و شما که مثل ماها فقط برای یک هدف آمده. به خاطر دل امام. من به او ایمان دارم. شما هم به او ایمان داشته باشید. این قدر در این یکی ـ دو سال جنگ در جبهه بوده و در عملیات ها شرکت کرده که کلکسیون تیر و ترکش است. هر دستوری که او بده دستور من است. شما هم مطمئن باشید که بابایی جز رضای خدا هیچ چیزی نمی خواهد. یکی از مجروحیت های شهید احمد بابائی در جبهه غرب بغض مان بی صدا اشک شده بود. حاجی هم دل مان را حسابی سوزاند. بابایی را کنار ما گذاشت و خودش و همت راه افتادند که بروند. دوره شان کردیم. حاجی را بغل کردیم و بوسیدیم. همت را هم. سوار جیپ شدند و رفتند. ما ماندیم و فرمانده جدیدمان حاج احمد بابایی. بابایی ارتشی بود. این را همان اول به ما نشان داد. شهید احمد بابائی (نیروی هوائی ارتش - پیش از انقلاب) به صف شدیم و گفت: به دستور من می دوید تا آن دیوار و برمی گردید. و شمرد: 1، 2، 3. دویدیم. اما چند نفر که هنوز دل شان با فرمانده ارتشی جدید نبود، ایستادند. رفتیم و برگشتیم. بابایی نگاهی به سر تا پایشان کرد. یکی لباس سپاه داشت و آن دو تا هم بسیجی بودند. سپاهی را تنبیه کرد و سینه خیز بردش. گفت: باید به دستور فرمانده تان گوش بدهید. چه بابایی و چه غیر از اون. تا شب آموزش و تمرین و بدو و بشین، حرکت، صبر و تنبیه و ... ادامه داشت. دیگر از تک و تا افتاده بودیم. موقع نماز رهایمان کرد. شام را که خوردیم، آماده می شدیم برای خواب. همه به فکر بابایی و سخت گیری هایش بودیم که دوباره آمد و شروع کرد در چادرهایمان گشتن. از تک تک بچه ها احوال می پرسید. نگاه می کرد که بچه ها شام خورده اند، پتو دارند، چیزی کم و کسر ندارند. مثل پدر مهربانی به بچه ها نگاه می کرد. همه ذهنیت ها را عوض کرد. انگار نه انگار که فرمانده مان است. شهید احمد بابائی در لباس ارتش * * * صدای «العفو العفو» و هق هق گریه سه نفرشان اشکم را درآورده بود. تکان نمی خورم که نفهمند آنجایم. نزدیک اذان صبح بلند شدند و رفتند و من تازه فرصت کردم بنشینم و آزادانه گریه کنم. خبر ازعملیات صبح توی صبح گاه، بابایی اول برای مان صحبت کرد. گفت: «فقط بیست روز تا شروع عملیات وقت داریم. باید هم در این بیست روز آماده شویم. عملیات آزادسازی خرمشهر، ان شاءالله. گردان ما هم خط شکن است. پس همه باید تلاش مان را بکنیم.» تمرینات مان شروع شد. سخت و طاقت فرسا. از نیمه شب شروع می شد تا اوایل شب بعد. خیلی سختی می کشیدیم، اما بابایی آن قدر محبت بچه ها را خریده بود که کسی لب به اعتراض باز نمی کرد. شهید احمد بابائی در کردستان مثلاً یک شب ساعت شش آماده باش زد. تازه نماز خوانده بودیم. آماده شدیم و پیاده راه افتادیم. تا ساعت چهار صبح راه می رفتیم توی بیابون. تاریکی مطلق. هیچ جا را نمی دیدیم. بچه ها شوخی می کردند که: ان شاءالله نماز صبح خود را اهوازیم. دیگری می گفت: این جوری که ما داریم می ریم هفت ـ هشت ساعت دیگه حرم حضرت معصومه(س) هستیم... هوا کم کم داشت روشن می شد دلشوره گرفتیم که نماز صبح مان را کجا می خوانیم که دیدیم دژبانی پادگان پیدا شد. کلی خندیدیم که حاجی دستت درد نکند. هشت ساعت ما را در بیابان دور خودمان گرداندی. حاجی قطب نما را 360 درجه گرفته بود و هشت ساعت پیاده دور زده بودیم. از پادگان به پادگان. فقط دویدیم که نمازمان قضا نشود. ادامه آموزش در انرژی اتمی بعد از چند روز قرار شد گردان برای آمادگی بیشتر به سایت انرژی اتمی دارخوین برود. کانکس های سایت انرژی اتمی دارخوین (مقر لشکر 17 علی ابن ابیطالب) انرژی اتمی در دید عراقی ها بود و جاده اش زیر آتش توپ و خمپاره ها. با این حال برای این که بیشتر آماده شویم، چند روز باقی مانده تا شروع عملیات را برای آشنایی بیشتر با شرایط و آموزش آنجا بودیم. هوا گرم بود. پنجاه درجه دمای آنجا بود. آفتاب پوست و استخوان را می سوزاند اما دل حاجی نمی سوخت انگار. تمرین های مان سرجایش بود. عطش هم پدرمان را درمی آورد. چون جاده زیر دید بود. فقط شب ها برای مان یک تانکر آب می آوردند که هم برای خوردن، هم برای شست و شو و هم.... به خاطر همین در مضیقه بودیم. از سحر تا نیمه شب آموزش می دیدیم. یک بار داشتیم کنار لوله های نفت می دویدیم که حاجی ایستاد. گردان را هم نگه داشت. بعد گفت: برادرها سریع پوتین هایشان را دربیاورند. سریع سریع. بعد بروید بالای لوله ها و بدوید تا آن انتها. چشم های مان گرد شد. همین جوری توی پوتین پاهای مان از شدت حرارت زمین می سوخت. حالا لوله آهنی ... که دیدیم حاج احمد بابایی خودش خم شد و پوتین هایش را درآورد. ما همین کار را کردیم و پریدیم بالای لوله ها و سوختیم. می سوختیم و می دویدیم. پاهایمان تاول داشت. تاول می زد. می سوخت. پوستش کنده می شد. خون می آمد. اما ما همچنان می دویدیم. بابایی بلند فریاد زد: «عملیات می خواهد شروع شود. شماها گردان خط شکن هستید. همه عملیات بسته به کار شماست. ضعف نشان دهید، کوتاهی کنید، بترسید یا خسته شوید، همه زحمات به هدر می رود. مهمات کم است. ادوات ما مثل عراقی ها نیست. باید با گوشت و پوست بجنگید. پس خسته نشوید. شهید بابائی ( نفر اول ایستاده از سمت راست) - حاج احمد متوسلیان ( نفر اول ایستاده از سمت چپ) دعای کومله یادش به خیر! چقدر سختی کشیدیم! شب ها فقط دو ساعت می خوابیدیم. آن قدر گرم بود که انگار در حمام سونا بودیم، ولی خستگی همه را بیهوش می کرد. اما بابایی همان دو ساعت را هم آرام نمی گرفت. دور می افتاد و به همه بچه ها سر می زد. تمام بچه ها را می شناخت. یک شب یکی از بچه ها از شدت گرما رفته بود بالای کانکس ها خوابیده بود. حاجی فهمیده بود یکی کم است. خیلی گشته بود تا بالاخره صبح بالای کانکس پیدایش کرده بود. صدایش زده بود که پسرم تو آن بالا چه کار می کنی؟ آن بنده خدا هم که مست خواب بود توی همان حال خواب و بیدار گفته بود: حاجی داشتم دعای کومله می خواندم خوابم برد. حاجی خندیده بود که: اولاً کمیل نه کومله، دوماً نماز صبح که خواندی با چی وضو گرفتی. گفته بود: با آب کتری. حاجی گفته بود پاشو بیا عزیزم توی کتری چایی بوده نه آب. تو با چایی وضو گرفتی و نماز خواندی. مربی روح و جسم وضعیت مان خیلی سخت بود. اما هیچ وقت شکایت نمی کردیم. مثل پروانه دور بابایی می گشتیم. یک ویژگی دیگری هم داشت، آن هم اینکه علاوه بر جسم بچه ها روح شان را هم تربیت می کرد. عادات بدمان را می خواست از بین ببرد. کمک مان می داد برای کشتن خواهش های نفسانی مان. مثلاً یک شب که بردمان رزم شب، گفت: کسی حق ندارد در حین رزم سیگار بکشد. صبح، خسته برگشتیم، اما نگذاشت برویم توی چادر. نگه مان داشت. گفت: کی سیگار کشید؟ کسی جواب نداد. پرسید: کی سیگار رو درآورد، ولی نکشید؟ دو نفر دست شان را بلند کردند. گفت: کی درآورد و لبش گذاشت؟ یک نفر دستش را بلند کرد. همه را مرخص کرد. از آن سه نفر، دو نفر بسیجی بودند و یکی پاسدار. به بسیجی ها گفت بروید، اما دیگر تکرار نشود، اما پاسدار را تنبیه کرد؛ صدتا کلاغ پر برو بعد مرخص. جانش بود و بسیجی ها شب عملیات شب عملیات رسید. مرحله اول آزادسازی خرمشهر تا چند ساعت دیگر شروع می شد. سینه هامان از شوق داشت می ترکید. حال و هوای خاصی داشتیم. ما و یک گردان از ارتش در قسمت خودمان خط شکن بودیم. باید از جاده اهواز ـ خرمشهر می گذشتیم. رمز عملیات را که اعلام کردند، حرکت کردیم. از رودخانه گذشتیم. به خط دشمن نزدیک شده بودیم. خط را شکستیم. کار سخت بود، اما انجامش دادیم. گردان از جاده رد شد، آن هم زیر آتش شدید دشمن. به اهداف رسیده بودیم و باید خط را تثبیت می کردیم. عراقی ها تازه بیدار شده بودند. آن قدر سنگین آتش می ریختند که به زحمت توانستیم طاقت بیاوریم. می دانستیم که در محاصره هستیم. بابایی گفته بود که باید یک هفته در محاصره باشید، اما مقاومت کنید و عقب ننشینید. به خاطر همین هرچه در توان داشتیم مهمات برداشته بودیم. برای یک هفته صبر و جنگ. گاهی فشار عراقی ها آن قدر زیاد می شد که بابایی هم آر.پی.جی برمی داشت و می آمد کمک ما هفت روز محاصره روز سوم محاصره، عراق پاتک سنگینی کرد. تنها سلاح سنگین مان آر.پی.جی بود و گلوله ها هم خیلی کم. عراقی ها با تانک هایشان به طرف ما می آمدند. تشنگی، خستگی، فشار دشمن و کمبود مهمات امان بچه ها را بریده بود. حاج احمد متوسلیان و همت هم کنار ما بودند. شهید ناطق آر.پی .جی زن بود. یک لحظه عصبانی شد و رفت مقابل متوسلیان و داد زد: «حاج احمد دروغگو! کو توپ هات؟ کو تانک هات؟ دروغگو متوسلیان صبر کرد. وقتی شهید ناطق داد و قالش تمام شد با حالت جدی گفت: «بسیجی توپ و تانکش آر.پی.جی اش است. اگر بسیجی بخواهد به فکر توپ و تانکش باشد، باید بمیرد نگاه بچه ها همه به حاجی و کلامش بود. مطیع بودیم. با سختی آن محاصره هفت روزه را گذراندیم. هفت روز مظلومیت و تشنگی، بی مهماتی، هفت روز گوشت و خون مقابل توپ و تانک. هفت روز یک گردان در مقابل دو لشگر عراق. خیلی از بچه ها شهید و مجروح شده بودند، اما حاج احمد گفت مرحله دوم را هم باید شما انجام بدهید. در مرحلة دوم بابایی دستور داد که فقط سلاح سبک بردارید. یعنی همان آر.پی.جی را هم نمی توانستیم ببریم. راه افتادیم و تا پشت توپ خانة عراق در سکوت رفتیم. وقتی بابایی کلت منور را شلیک کرد و «الله اکبر» گفت، مثل عقاب برسرشان ظاهر شدیم. درگیری مان بالا گرفت. اما توانستیم توپخانه عراقی ها را تصرف کنیم. خیلی از دوستان مجروح و شهید شده بودند. بابایی هم مجروح شده بود. اما نگذاشت بچه ها متوجه بشوند. در پنج کیلومتری خرمشهر بودیم. باید همان جا خط مان را تثبیت می کردیم. بابایی را عقب برده بودند. بی فرمانده بودیم. باز هم کمبود مهمات، تشنگی و خستگی. آتش دشمن هم پدرمان را درآورده بود. با هرچه داشتیم و نداشتیم مقاومت می کردیم. مهمات مان رو به اتمام بود. پاتک دشمن هم خیلی سنگین. تعدادمان هم کم شده بود. حالت ناامیدی داشتیم که دیدم یک موتوری با سرعت، زیر باران گلوله دارد می آید. بی اختیار برایش صلوات فرستادیم که سالم برسد. وقتی رسید، رفتم جلو. موتورش را خاموش کرد. دستش را جلو آورد و گفت: «سلام. من زین الدینم. از قم. شما بچه های گردان مالک هستید؟» باهاش دست دادم و گفتم: «سلام. من هم حاجی زاده ام. آره. ما بچه های مالک ایم. مهمات مان دارد تمام می شود. مهمات می خواهیم.» سریع موتورش را روشن کرد و گفت: «می آورم الان می روم مهمات می آورم.» تا آمد راه بیفتد، پریدم پشت موتور و همراهش رفتم. عراقی ها هم با گلوله بدرقه مان کردند. رسیدیم سر جاده. حسن باقری و حاج همت هم آنجا بودند. مهمات را که برداشتیم، می خواستیم راه بیفتیم که حسن باقری دیدمان. آمد جلو. نگاهی به صورت من کرد. وقتی حال زار و رنگ و روی مرا دید، محکم با دستش کوبید توی صورتش و گفت: عزیزجان، چرا این جوری شدی؟ دستم را گرفت که مثل یخ سرد بود. دوباره کوبید توی صورتش و گفت: خاک بر سر من! خدایا چه کار کنم؟ همت دست باقری را گرفت تا دیگر خودش را نزند و مدام می گفت: حسن جان، دعا کن!» حال باقری دلم را خیلی سوزاند. واقعاً چقدر ما غریب و بی وسیله بودیم. راه افتادیم. باقری بی تاب بود. برگشتیم پیش بچه ها با یک موتور مهمات. دویدند و مهمات را گرفتند. من همانجام افتادم روی زمین. اشعری پرید پشت موتور و با زین الدین رفتند که دوباره مهمات بیاورند. اشعری که می آمد، من می رفتم ... سه روز بدون فرمانده وضعیت جسمی مان اصلاً خوب نبود. سه روز کشید تا توانستیم خط را تثبیت کنیم. حالا فقط پنجاه نفر مانده بودیم. سیصدتا از بهترین دوستانمان شهید یا مجروح بودند. خسته و دلشکسته بودیم که بالگردی نزدیکمان نشست. مقابل چشمان بهت زده مان بابایی از بالگرد پیاده شد.دستش را گچ گرفته بودند. دویدیم طرفش. دورش را گرفتیم. این سه روز بدون فرمانده، با پاتک های سنگین دشمن و سیصد داغ، بی اختیار اشک هایمان سرازیر شد. بچه هایی شده بودیم دور از پدرشان. آن روز خیلی گریه کردیم. بابایی نشست. همه ما هم دورش. ولی ، کار هنوز تمام نشده بود. خرمشهر هنوز دست عراقی ها بود. مرحله آخر عملیات و عروج فرمانده ما آخرین مرحلة عملیات را هم ما باید انجام می دادیم. گردان مالک هنوز زنده بود و خرمشهر اسیر. پس گردان ما جان می داد تا ناموس و غیرتش را نجات دهد. بابایی صحبت می کرد و ما گریه می کردیم. اراده های خسته مان دوباره جان گرفت و احساس شور و توان انجام کار درون مان زنده شد. دستان هم را فشردیم. یکدیگر را در آغوش گرفتیم. سر بر شانه هم گذاشتیم و همه خاطراتمان را گریه کردیم. همة برادرهای شهیدمان را، همة نوجوان های پرپر شده را، همه تن های بی سر را، همة بدن های قطعه قطعه شده را، . همة مادران بی پسر شده را گریه کردیم. همه کربلای بی حسین(ع) را ، و همة زینب(س) بی عباس(ع) را. کمرمان را محکم تر بستیم وهمچنین سربندهای یازهرای مان که تمام بچه های گردان مالک بر بازوی راست خود بسته بودند باید گلوگاه شلمچه به بصره را می بستیم؛ مرحلة سوم عملیات آزاد شدن خرمشهر. عملیات شروع شد. درگیری سخت تر از قبل بود. عراق نمی خواست خرمشهر را از دست بدهد. یک قدم تا خرمشهر فاصله داشتیم. کار سخت بود، اما انجام شدنی. باید به هر قیمتی در روز خط را می شکستیم. وسط عملیات دیگر بابایی را ندیدیم. دلمان شور می زد، اما آتش دشمن سنگین بود. خمپاره ای بابایی را از ما گرفته بود. بدون فرمانده می جنگیدیم و نمی دانستیم. نمی گذاشتند بچه ها بفهمند که روحیه شان را نبازند. سرانجام اهداف را گرفتیم. عملیات تمام شد. دنبال فرمانده مان می گشتیم. خرمشهر آزاد شده بود. می خواستیم همراه بابایی وارد شهر شویم. اما هرچه سراغ او را گرفتیم خبری نبود. رفته بود پیش بچه های دیگر. پیش آن 320 نفر. دلش برایشان تنگ شده بود. رفته بود پیش مهدی اجاق، احمد سعادتمند، اسماعیل پانزده ساله، پیش رضا بلندیان، مختاری، حیدرزاده، حسین ملاغلامی، ناطق، محمد، علی، مجتبی و ... سی نفر از گردان 350 نفری یاد حسین ملاغلامی به خیر. باهم آر.پی.جی می زدیم. مرحله دوم رفت بالا و یک تانک را زد و خوشحال فریاد زد: علی تانک را زدم. پریدم بالای خاکریز تا تانک را ببینم و فریاد زنان گفتم: آفرین حسین، آفرین، اما حسین جوابم را نداد. برگشتم دیدم حسین افتاده. نشستم بالای سرش. بوسیدمش. شهید شده بود. آن موقع سه تا آر.پی.جی زن بودیم، اما بدون حسین ملاغلامی... نرفتیم خرمشهر را ببینیم. دیگر خسته بودیم. تازه می فهمیدیم که چقدر خسته ایم. این دو هفته اندازه دو سال پیر شده بودیم. راهمان را گرفتیم و برعکس همه که می رفتند خرمشهر، ما چند نفر به سمت پادگان برمی گشتیم نزدیک چادرهایمان که شدیم، احساس غربت داشت دیوانه مان می کرد. چادرهای 350 نفری و حالا فقط چند نفر. سی نفر از گردان 350 نفری خدا، چه کار کنیم؟ هرکس وارد چادر خودش که می شد، مثل ابر بهار گریه می کرد. مظلومیت، بی کسی، تنهایی، داغ، داغ برادر و عزیزتر از برادر، همه مان را مچاله کرده بود. مخصوصاً باباغلامی را که مسئول تدارکات مان بود. چون تدارکات کم بود گاهی بچه ها ازش کمپوت می خواستند با بداخلاقی جواب منفی می داد. می گفت: فقط شب عملیات. شب عملیات هم آمد و به همه یک کمپوت داد. اما چون می دانستیم باید یک هفته در محاصره بجنگیم و باید هرچه می توانستیم مهمات برداریم به جای کمپوتمان دو سه تا نارنجک برداشتیم. توی چادرها کمپوت را گذاشتیم و رفتیم. روضه بابا غلامی بابا غلامی حالا می دید چادرهای خالی از بچه هاست و گوشة هر چادر هم چند کمپوت. شروع کرد به گریه کردن. خودش را می زد. مثل پدرهای پسرمرده زار می زد. زبان گرفته بود: «مهدی جان، حمیدم، دورت بگردم بابا. کجایی اسماعیلم. برایت کمپوت آوردم. بمیرم من که شما را اذیت کردم. رضا جان. آقا هادی. بابا بیایید. محمدم، کمپوت نمی خواهی. خدایا کجان بچه هایم. خدایا گل هایم پرپر شدند.» روضه ای بود چندنفره که دل ها را می سوزاند. گردان مالک حالا شده بود دسته مالک. دسته بی فرمانده. دیگر کاری نداشتیم. بار و بندیلمان را جمع می کنیم و راهی قم می شویم. باید برای تشییع بچه ها برسیم. به خانواده هایشان سر بزنیم و سراغ مجروحین هم برویم. راه می افتیم. در قطار کسی حوصله شوخی ندارد. سکوت و غم و نگاه و اشک و سوزهای آرامی که از گوشة چشمانمان می آید و صورت ها را خیس می کند. کسی برای گردان مالک یادمان نمی گیرد!؟ چند روزی در شهر هستیم. قرار است لشکرهای سپاه سازمان جدیدی بگیرند. نیروهای قم می روند زیر نظر لشکر 17 علی بن ابی طالب و از تهران و لشکر 27 محمد رسول الله(ص). جدا می شوند. گردان مالک هم می رود زیر نظر لشکر 17. دسته مالک از 350 نفر فقط سی نفر نیرو دارد. پس منحل می شود گردان فراموش شده ای که نه لشکر 27 برایش یاد می گیرد و نه لشکر 17. مهم نیست. بچه ها روسفیدند. مثل فرمانده غریب شان حاج احمد بابایی، فرمانده صبور و مهربانشان. از ارتش آمده بود در سپاه و کنار بسیجی ها خدمت کرد و حالا ... ما هم تا آخر جنگ بودیم. هرچند که از آن سی نفر هم حالا تنها ده نفر مانده ایم؛ ده نفری که یادگار جنگ اند. جانبازاند و البته سرافراز * * * گفت وگو با علی حاجی زاده و ناگفته هایی از حماسه آفرین خرمشهر، شهید احمد بابابی ================ این خاطرات که جگر من رو سوزند بچه ها. شما رو نمیدونم انشاءالله که لایق باشیم تا امروز پرچم این شهدا رو نگذاریم که به زمین بیوفته و فردای قیامت هم در کنارشون محشور بشیم. ============ بسیار زیبا و تأثیرگذار... منتقل شد PersianKing
  22. با سلام و با اجازه دوستان ، بنده هم نکاتی رو عرض میکنم : 1. مذاکره یک پدیده مجرد نیست و تابع مسائل مختلفی هست. در خصوص مذاکره چند سوال مطرح هست : الف- مذاکره با چه کسی ؟ ( طرف مذاکره ) ب - مذاکره در چه زمانی ؟ ( زمان مذاکره ) پ - مذاکره در مورد چی ؟ ( موضوع مذاکره ) به نظر من این فرمایش رهبری که فرمودند : " مذاکره نمی کنیم " و " جنگ هم نمی شود " بیشتر ناظر به پاسخ سوال اول هست. در واقع منظور ایشون این هست که ما با آمریکا ( به تنهائی ) مذاکره نمی کنیم. همون طور که عبارات جنگ نمی شود هم دقیقا اشاره به آمریکا دارند. اینکه دوستان این اصل عدم مذاکره رو یک اصل مقدس می دونند و اصولا هرگونه مذاکره ای رو ( با هر کسی ) یک تابو و گناه غیر قابل گذشت می دونند ، یک مقدار با واقعیات جامعه امروز غیر قابل تطابق هست. بهتر هست که ابتدائا بحث بر سر این موضوع باشد که اگر با آمریکا ( به تنهائی ) مذاکره نمی کنیم ، پس با چه کسی حاضر به مذاکره هستیم ؟ در دور اول مذاکرات هسته ای ( 5+1 ) ایران با 5 کشور دارای حق وتو سازمان ملل + آلمان مذاکره نمود. در دور دوم برای اینکه در مذاکرات وزن اروپا بیشتر لحاظ شود ، نام مذاکرات به 3+3 تغییر یافت ( 3 کشور اروپائی + 3 کشور غیر اروپائی ) همانطور که دوستان ملاحظه کردند در هر دو مرحله آمریکا سر میز مذاکره حاضر بود و ایران با نشستن وزیر خارجه آمریکا در کنار سایر وزرای خارجه برای مذاکره مشکلی نداشت. سوال : در این مرحله اگر قرار بر مذاکره باشد ( که به اعتقاد بنده اجتناب ناپذیر است ) بهتر است که ایران یک ترکیب مناسب تر از 5+1 یا 3+3 برای آن سمت مذاکره ارائه نماید و اعلام کند که حاضر به مذاکره با ان ترکیب هست. بعنوان مثال : طرف مقابل میز مذاکره می تواند ، نمایندگان مجامع جهانی باشد . نظیر : " دبیرکل سازمان ملل " ، " نماینده شورای امنیت سازمان ملل" ، " نماینده جنبش عدم تعهد " ، " نماینده اتحادیه اروپا" ، " نماینده اجلاس شانگهای" ، " نماینده اتحادیه عرب " ، " نماینده اتحادیه آفریقا " + نماینده آمریکا بعد از مشخص شدن طرف مذاکره است که می توان به سراغ زمان مذاکره رفت و در نهایت موضوع مذاکره. ( طبیعتا وقتی ترکیب تیم مذاکره کننده گسترده باشد ، یکی از اعضا نمی تواند که بگوید که من به تنهائی 12 شرط برای مذاکره دارم ) الان باید بجای این دوگانه نه جنگ - نه مذاکره ( که در خارج از مرزها موضع انفعال را بیشتر نشان میدهد تا موضع مقاومت را ) باید با یک دیپلماسی فعال زمین بازی را عوض کرد و از گیر افتادن ایران در گوشه رینگ ( الان یا در آینده ) به شدت پرهیز نمود.
  23. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس عملیات کور هواپیمای RF-4 با همه محدودیت های پروازی اش ، آب باریکه ای را می مانست که می توانست تنور عملیات ها را علیه دشمن گرم نگه داشته و امید به بیرون راندن اشغالگران را از خاک میهن اسلامی تازه کند ؛ اما جلسه تابستان 1363 ، مُهر دیگری بود بر محدودیت بکارگیری آنها. این جلسه مهم در حوزه فرماندهی نهاجا تشکیل شده بود و همه فرماندهان سپاه از آقای محسن رضائی بگیر تا فرماندهان عملیاتی جنگ حضور داشتند. من و آقای حسین تاش از یگان هوائی سپاه به آن جلسه دعوت شده بودیم. عموما این جلسات برای تبادل نظرات بین ارتش و سپاه برگزار می شد ، اما این بدترین جلسه ای بود که کام همه فرماندهان را تلخ کرد. آقای معینی فر ، از فرماندهان ارتش در این جلسه رسما اعلام کرد که ما به دلائل مختلف ، دیگر نمی توانیم از هواپیمای فانتوم استفاده کنیم. برای شناسائی و عکسبرداری از مواضع دشمن از این پس فکر دیگری بکنید. با این حرف حالمان گرفت. با دکل های برق که فقط در برخی از مناطق پیدا می شد، چیز زیادی نمی شد از عقبه دشمن را دید زد. نیروهای شناسائی زمینی هم فقط می توانستند حداکثر از کمین ها عبور کرده و تا خط دشمن پیش بروند. از آن به بعد به راحتی ، نمی توانستیم حدس بزنیم ، چه برسد به اینکه بخواهیم عملیاتی را طرح ریزی کنیم. تمام روش های شناسائی دشمن بسته به همین چند مورد بود ، اما این فقط عکس هوائی بود که می توانست چاره کار باشد. اگر چه عکس های RF-4 هم از ارتفاع بسیار بالائی گرفته می شد و بسیاری از مواضع به خصوص آنهائی را که دشمن اختفاء و استتار کرده بود ، پیدا نبود و از طرفی فاصله زمانی عکسبرداری تا موزائیک کردن و تفسیر آنها و استخراج و دسترسی به اطلاعات آنها ، زمان نسبتا زیادی می برد و در این فاصله دشمن می توانست ؛ آرایش نظامی خود را عوض کند ، اما با این همه فرماندهان به شناخت کلی از عقبه دشمن می رسیدند. اما اکنون بدون آن یا باید از عملیات کردن علیه دشمن صرف نظر می شد و یا به عملیات کور تن داده می شد. تن دادنی که بی شک خسارات فراوانی را باید به جان خرید. اگر چه آن روز همه مأیوس و نگران بودند اما ایمان داشتیم که راه سومی باید وجود داشته باشد. راوی : محسن عمل نیک * * * * * راه سوم ظاهرا احمد راه سوم ماجرا بود. من می دیدم این چند روز دارد تقلاهائی می کند و رفت و شدهائی را نیز به فرماندهی یگان راه انداخته است اما نمی دانستم اینقدر مهم شده باشد. احمد با این کار حسابی خودش را مطرح کرده بود. اکنون دیگر نامش ورد زبان فرماندهان شده و خبرش حتی به محسن رضائی هم رسیده بود. پیش خود می گفتم : حالا دیگر حتی می تواند خانه نیمه کاره اش را به اتمام برساند ، به خصوص اینکه او آدم نکته سنج و فرصت شناسی است و می داند چطور با فرماندهان حرف بزند تا به خواسته هایش برسد. شاهکارش فقط این نبود که موفق شده بود پرنده ای بدون سرنشین بسازد که به راحتی در آسمان پرواز کند ، بلکه او توانسته بود با کار گذاشتن دوربین عکاسی در آن ، عکس هائی از فراز شهرش با وضوح بسیار بالا بگیرد. این کار یعنی تحول اساسی در جنگ. وقتی با خودم فکر میکردم او با این کار چقدر توانسته است در کم شدن ضایعات انسانی جنگ کمک کند ، حسودی ام میشد. ما با هم همکار بودیم ، هر دو با هم سر یک کلاس می رفتیم و در قسمت فنی هواپیمائی ، عضو کادر اویونیک بودیم. اما اینک توجه الهی شامل حال او شده بود. عکس های هوائی را که او از فراز شهر قزوین گرفته بود ، واقعا قابل تقدیر بود. بی خود نبود که به دستور آقا محسن فرمانده کل سپاه ، هم پول و امکانات برای توسعه کار در اختیارش گذاشتند و هم اسلحه ای کمری به او دادند که از خطر منافقین در امان بماند. خودش می گفت : برای اینکار از طرف منافقین تهدید به مرگ شده بود. حالا آنها چطور فهمیده بودند ، بماند. چقدر خبرهای جور واجور در این چند روز برای احمد اتفاق افتاده بود و من بی خبر مانده بودم. ولی نمی دانم چرا برای نشان دادن هواپیمایش ، هر بار تعلل می کرد. او حتی مرا که دوست صمیمی اش بودم به خانه اش راه نداد. وقتی در پاسخ فرمانده یگان هر بار طفره می رفت ، من به همراه چند نفر از دوستان تصمیم گرفتیم که سر زده به خانه اش برویم و هواپیمایش را از نزدیک ببینیم. همین کار را هم کردیم. او اول نخواست ما را به خانه اش راه بدهد ، اما وقتی فهمید ما این همه راه را از تهران کوبیده ایم و تا قزوین آمده ایم ، تسلیم شد و ما را به انباری خانه شان برد. تماشای هواپیمای اسباب بازی با آن چرخ های کالسکه و درب و داغون اش ، مسخره تر از آن بود که ماجرا را باور کنیم ، چه برسد به اینکه از او توضیح بیشتری بخواهیم. کافی بود چشم به چهره مضطرب و شرمنده اش می دوختیم. تمام حرکاتش گویای یک دروغ بزرگ بود ، چیزی که ما را همچنان سر دو راهی قبل متوقف کرد. او چون نتوانسته بود هواپیماهای دست سازش را پرواز دهد ، عکس های ارائه شده به ما را از درون یک بالگرد گرفته بود. راوی : محسن عمل نیک ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  24. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: اختیار دارد قربان . البته ای کاش این فیلم ها یکم جزئیات بیشتری داشتند . اونوقت دیگه اصلا نیازی به ارسال این تاپیک نبود. چون این کتاب و این فیلم ها تقریبا هر دو یک مضمون مشترک ( تولید اولین پهپادهای ایرانی در زمان جنگ) دارند. بهرحال از زحمتی که برای ارسال این فیلم ها متقبل شدید ممنونم. پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس مقدمه (بخش دوم و پایانی ) - اگر چه این گردان هیچگاه ساختاری هم عرض نام خود ، تا پایان جنگ نیافت ؛ اما با ساخت انواع هواپیماهای بدون سرنشین هم در نوع مأموریت ، هم در جغرافیای عملیاتی و هم در تنوع مأموریتی گسترش یافت و به اکثر نیازهای عملیاتی ( حتی فراتر از عکس های هوائی ارتش ) برای طرح ریزی عملیات آفند و پدافند سپاه و ارتش پاسخ داد. مزیت عکس های هوائی گرفته شده توسط پهپادهای سپاه هم بر عکس های هوائی RF-4 ارتش و هم بر شناسائی های زمینی ، فرماندهان را بر آن داشت که از این عنصر نوپا اما موثر و راهگشا حمایت کرده و جایگاه ویژه ای در طرح ریزی عملیاتی برای آن باز کنند. به طوری که برخی از فرماندهان اجرائی ، عملیات را موکول به دیدن عکس های هوائی پهپادها می کردند. سادگی در ظهور عکس ها ، به وفور بودن آنها و مهمتر از همه ؛ به روز بودن این نوع عکس ها ، در برخی از موارد تا رده گردان را پوشش می داد و در توجیه عملیاتی منطقه بسیار فابل اتکا می نمود. وضوح بالای عکس ها ، عکس برداری با نماهای نزدیک ، عکسبرداری چند زاویه ای از یک منطقه مورد نظر ، گستردگی مناطق عکسبرداری شده ، سرعت عمل ( از عکسبرداری تا بهره برداری ) ، کم هزینه بودن پروازها ، عدم نیاز به مهارت ویژه برای تفسیر عکس ها و ... از ویژگی های مهم عکس های هوائی پهپادها به حساب می آمد که خیلی زود ، این گردان را مورد توجه قرار داد. تأثیرات نظامی پهپادها چه در آفند و چه در پدافند از برجستگی های این یگان بود که برخی از آنها عبارت بودند از : کمک به بازنویسی نقشه های نظامی کمک به کاهش تلفات انسانی کمک به تقاطع اطلاعاتی کمک به اهداف عملیاتی هوانیروز انجام عملیات روانی علیه دشمن انجام عملیات فریب تکمیل کننده و تصحیح کننده شناسائی زمینی کسب اطلاعات از مناطق غیر قابل دسترس ایفای نقش در تک و پاتک شناسائی میادین مین و مواضع انتخابی دشمن و .... پهپاد های ایرانی راه درازی را پیمودند تا به این نقطه ای که امروز در آن قرار دارند ، رسیدند آنچه که توانست یگان پهپاد را در طول دوران دفاع مقدس هر روز بیش از پیش مورد توجه قرار دهد و سهم بیشتری از کسب اطلاعات از دشمن را در حوزه طرح ریزی عهده دار شود ، علاوه بر سخت کوشی ، از جان گذشتگی و ایثار کادر فنی و پروازی آن ؛ نو آوری و اتکاء بر دانش بومی بود. نیروهای پهپاد ، با ارتقاء توانمندی پهپادها (چه در زمینه عمق پروازی و چه در وسعت میدان عکسبرداری) ، ابتکارات و نوآوری های مختلفی را تجربه نمودن که می توان به ابتکار در ارتقای موتور و بدنه ، ارتقاء در کاربری انواع دوربین های عکسبرداری در پرنده ها ، ساخت و تولید لانچر ، اسکیت و ... اشاره نمود. حجم روز افزون مأموریت های ابلاغی قرارگاه عملیاتی خاتم ، از یک طرف و لزوم ساخت هواپیماهای جدید با قابلیت بالاتر ، از طرف دیگر ؛ هرگز به پهپاد امکان جدا نمودن آموزش و عملیات را تا پایان جنگ نداد و این یگان با حفظ توانمندی رزمی ، انواع آموزش های فنی و خلبانی را در خلال عملیات ها و مأموریت ها به انجام می رساند. راه اندازی پهپاد در غرب کشور ، قبل از اینکه ترجمان توسعه ساختار و سازمان پهپاد به حساب آید ، بیانگر گستردگی نیاز واحد اطلاعات به این یگان بود. گردان رعد با ارتقاء سطح دانش پروازی و با موفقیت در ساخت انواع هواپیماهای بدون سرنشین تحت عناوین تلاش ا و 2 و 3 ، هواپیمای مهاجر و ... خیلی سریع به یگان پهپاد ، ارتقاء سازمان یافت و توانست با تصویربرداری از مناطق تحت اشغال دشمن ، نقش بی بدیل خود را در عرصه اطلاعات ثبت نماید. قرار گرفتن کشور در تحریمهای ظالمانه اقتصادی و نظامی توسط ابرقدرت ها در طول هشت سال دفاع مقدس ، علاوه بر اینکه دستیابی ایران به هواپیماهای بدون سرنشین نظامی را غیر ممکن می ساخت ، مسیر دستیابی ( حتی به قطعات تجاری ) هواپیماهای مدل را نیز دچار مشکل کرده بود. با این پیشینه یگان پهپاد با کمک جوانان مشتاق و مومن ، اقدام به نوآوری در ساخت پرنده های مدل با قابلیت نظامی اعم از عکسبرداری هوائی ، تهاجمی ، خود انهدامی ، هدف و ... نمودند و در طول جنگ ، با تولید و بهر برداری از هواپیماهای مدل " تلاش " و " مهاجر" سهمی در خور در اطلاعات و عملیات ایفا نمودند. موفقیت در صنعت ساخت و بکارگیری اطلاعاتی پرنده های بدون سرنشین با امور حفاظتی ، باعث شد که تا سال 1366 دشمن از کارائی این پرنده ها بی خبر بماند و به دلیل ساختار ساده آنها نتواند حتی یکی از آنها را با انواع جنگ افزارهای خود ساقط نماید. اگر چه این یگان نهایت تلاش خود را برای حفظ جان کادر پروازی انجام می داد ، ولی به سهم خود شهداء و جانبازان عزیزی را تقدیم آرمان های اسلام نمود. عبدالرضا سالمی نژاد - مولف کتاب پهپاد در دفاع مقدس ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند.
  25. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین آتشبارهای خودکششی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: آتشبارهای خودکششی قاره آسیا : ( چین - بخش هشتم ) (ضربه اژدها : راکت انداز های چینی-7) Type WZ-303 : این راکت انداز خودکششی 130 میلی متری که با نام " تایپ دبلیو. زد - 303 " نامیده می شود ( البته Type-70 MRL هم نامیده شده است ) ، اولین راکت انداز چینی است که در این پست نسبت به معرفی آن اقدام می کنیم. این راکت انداز بر اساس راکت انداز BM-14 ساخت شوروی طراحی شده است. صنایع نورینکو چین 400 قبضه از این راکت انداز را ( بر روی شاسی نفربر زرهی Type-63 ) تولید نموده است. در انجمن هیچ تاپیکی در خصوص این راکت انداز وجود ندارد https://www.militaryfactory.com/armor/detail.asp?armor_id=845 Type 83 / WM-40 : این راکت انداز خودکششی 273 میلی متری که با نام " تایپ 83 " نامیده می شود ، دومین راکت انداز چینی است که در این پست نسبت به معرفی آن اقدام می کنیم. برد این راکت انداز حدود 40 کیلومتر است. این راکت انداز ساخته 1983 میلادی می باشد. متأسفانه در خصوص خریداران این راکت انداز چین ، اطلاعاتی بدست نیاوردم. Weishi SR-5 : این راکت انداز خودکششی که با نام " اس آر - 5 " نامیده می شود ، آخرین راکت انداز چینی است که در این پست ( و کلا در این تاپیک ) نسبت به معرفی آن اقدام می کنیم. این راکت انداز بطور همزمان از دو کالیبر 122 میلی متری و 220 میلی متری استفتئه می نماید. برد این راکت انداز 70 کیلومتر ( برای راکت 220 میلی متری ) و 40 کیلومتر ( برای راکت 122 میلی متری ) است و در سال 2012 برای نخستین بار رونمائی شده است. علاوه بر ارتش خلق چین ، ارتش ونزوئلا ، ارتش بحرین و احتمالا یکی دو کشور دیگر هم از این سلاح در سازمان رزمی خود بهره می برند. ادامه دارد... ------------- پ.ن 1 : لطفا دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به خاتمه راکت اندازهای چینی انشاءالله در پست های آینده به ادامه آتشبارهای خودکششی قاره آسیا (هویتزر ها و خمپاره اندازهای خودکششی چین کمونیست) خواهیم پرداخت.