mehran55

Editorial Board
  • تعداد محتوا

    1,111
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    97

تمامی ارسال های mehran55

  1. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی افغانستان دهه هشتاد میلادی را می توان نقطه عطفی برای زایش و استحکام جنبش جهادگرایی به شکل امروزی دانست. رقیب شوروی در زمان جنگ سرد، یعنی ایالات متحد آمریکا، تصمیم می گیرد با حمایت از مقاومت مجاهدین افغان ، مانع از پیش روی کمونیست ها در این کشور شود. لذا طی یک همکاری بین ایالات متحده آمریکا، عربستان سعودی [و برخی دیگر از کشورهای حوزه خلیج فارس] و نیز پاکستان، یک شبکه بسیج و سازماندهی مجاهدین به سوی افغانستان شکل گرفت. 6-1 : «عرب افغان» ها و مبارزه با «دشمن دور» اسامه بن لادن جوان در کنار جهادگرایان افغانستان ، تبدیل به چهره ای شناخته شده گردید ارسال سازمان یافته عرب های افغان در سال ۱۹۸۴ و بیشتر توسط «دفتر خدمات مجاهدین» که در شهر پیشاور پاکستان و هم مرز افغانستان مستقر بود، شکل گرفت. عبدالله عزام، فلسطینی تباری بود که در اردن به شغل معلمی و سپس استاد شریعت در یکی از دانشگاه های آن کشور مشغول بود. او علی رغم فارغ التحصیل شدن از الازهر مصر تحت تاثیر سلفیت بود و با ملی گرایی [که منشا اعتقادی سازمانهای آزادیبخش فلسطینی است] میانه خوبی نداشت. عزام در برهه ای از زمان ، اردن را رها کرده و به عربستان رفت. او در دانشگاه های عربستان علوم فقهی تدریس میکرد. شیخ عبدالله عزام در افغانستان در دهه هشتاد و در بحبوحه اشغال افغانستان، «عزام» ؛ طی پروژه ای که با مبالغ هنگفتی از سوی دولت عربستان سعودی پشتیبانی می شد ، مسئول جذب و ارسال جهادگرایان چند ملیتی به افغانستان شد. او برای این امر حتی به آمریکا هم سفر کرده و با برگزاری توری در ایالت های مختلف آمریکا به گردآوری مال و مجاهد پرداخت. تا سال ۱۹۸۴ عدد عرب های افغان از پانزده نفر متجاوز نمی شد. اما با پایان جنگ و عقب نشینی اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹ عدد این افراد به صدها و شاید هزاران می رسید. عبدالله عزام در کنار احمدشاه مسعود / عزام بجز گروه های شیعه با سایر گروه های جهادی افغان روابطی حسنه داشت تا سال ۱۹۸۲ و پس از ترور سادات ، پروژه جهاد در مصر با شکست مواجه شده بود. در همان سال پیروزی اسلام گرایان در انتخابات الجزایر نیز پس از کودتای نظامیان این کشور ؛ ، به همان سرنوشت دچار شده بود و درگیری های خونین سوریه هم با پیروزی حافظ الاسد در برابر اسلام گرایان به پایان رسیده بود. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  2. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش پنجم: مصر و اخوان المسلمین عربستان بخاطر میزبانی «مسجد الحرام در مکه مکرمه» و «مسجد النبی(ص) در مدینه منوره» همواره «ادعای رهبری جهان اسلام» را یدک کشیده است و بر همین اساس جنبش اخوان المسلمین را به عنوان یک سازمان سیاسی ریشه دار و فراملی ؛ که در مصر تاسیس شده است اما در کشورهای عربی شعبه ها و شاخه های متعددی دارد، رقیب خود دانسته و با آن با خصومت و دشمنی رفتار کرده و طی سالها به این رویکرد علیه آن شدت بخشیده است . در همین راستا عربستان در خرداد ۱۳۹۶ خواستار «قطع حمایت قطر از حماس و اخوان المسلمین» شد و عادل الجبیر وزیر خارجه وقت سعودی گفت که قطر باید به حمایت خود از جنبش فلسطینی حماس و گروه اخوان المسلمین پایان دهد. چرا که به گفته او «این حمایتها باعث تضعیف حکومت خودگردان فلسطینی و حکومت مصر می شود» . اصرار عربستان و اکراه قطر موجب شد تا ریاض به همراه امارات ، بحرین و مصر ؛ شدیدترین تحریم ها را علیه دوحه اعمال و روابط خود با این کشور کوچک حوزه خلیج فارس ، را قطع کند. 5-6 (بخش پایانی) : عربستان و اخوان المسلمین وزارت کشور سعودی در آبان ۱۳۹۹ با انتشار بیانیه ای ورود اعضای اخوان المسلمین به خاک این کشور را ممنوع اعلام کرد. البته ریاض از سال ۱۳۹۹ به طور بی سابقه ای به سیاست تهاجمی خود علیه اخوان المسلمین شدت بخشیده است و در همین رابطه عبدالعزیز بن عبدالله آل الشیخ [ نواده محمد ابن عبدالوهاب و مفتی ارشد عربستان ] ، در صفحه خود در توییتر با انتشار یک فایل صوتی اعلام کرد که : «طلعت فهمی» سخنگوی اخوان المسلمین به این اقدام مفتی سعودی واکنش نشان داد و تصریح کرد: هر چند برخی تحلیلگران ، گروه اخوان المسلمین را به داشتن ایده های افراط گرایانه و خودمحوری در اندیشه های سیاسی متهم می کنند ؛ اما در عین حال این گروه دارای اندیشه و ایده است و بر همین اساس ریاض گروه مزبور را از نظر فکری رقیب خود می داند و از حضور و نفوذ اخوان‌المسلمین [در عربستان به طور خاص و در کشورهای عربی به طور عام] هراس دارد و به همین دلیل در جهت حذف و تضعیف آن گام برمی دارد. در واقع آل سعود هر جریان سیاسی یا مذهبی که موقعیت مذهبی و سیاسی آن را در جهان عرب به چالش بکشد، تهدیدی برای خود می‌داند. آل سعود همواره در طول تاریخ شکل گیری اخوان المسلمین از اقدامات منفی علیه اخوانی ها در سراسر کشورهای عربی از جمله مصر ، سودان ، الجزایر ، مغرب و لیبی حمایت مالی و سیاسی و چه بسا نظامی به عمل آورده است. در آبان ماه 1399 هم ، ریاست کل پژوهش‌های علمی و فتوا در عربستان در صفحه توییتر خود، فایلی صوتی را از عبدالعزیز بن عبدالله آل الشیخ، مفتی عربستان و رئیس این مرکز منتشر کرد. ریاست کل پژوهش‌های علمی و فتوا در عربستان درخصوص این فایل صوتی که آن را یک "فتوا" به حساب آورد، اینگونه نوشت: گروه اخوان المسلمین هیچ ارتباطی با اسلام ندارد و یک گروه گمراه شده است. [یعنی در واقع و عملا ، گروه اخوان المسلمین را تکفیر کرد] مفتی عربستان در این فایل صوتی به سوالی مبنی بر این امر پاسخ می‌دهد که چه کسی جوانان عربستانی را به پیوستن به اخوان المسلمین و جبهه النصره در سوریه و القاعده و دیگر گروه‌ها فرامی‌خواند ؟ با وجود اینکه مفتی عربستان در این فایل در مورد چندین گروه صحبت می‌کند اما «ریاست کل پژوهش‌های علمی و فتوا» در توییت خود فقط نام گروه اخوان المسلمین را می‌برد. پیشتر «هیئت کِبار علمای عربستان سعودی» در بیانیه‌ای ضمن تکفیر اخوان المسلمین ، گروه اخوان المسلمین را یک گروه تروریستی منحرف خواند که نماینده راه و روش دین اسلام نیست و هدفش رسیدن به قدرت است. این هیئت در بیانیه‌ای اعلام کرده بود: هیئت مذکور افزود: این گروه از زمان تاسیس هیچ گونه توجهی به عقیده اسلامی و قرآن و سنت نداشته ؛ بلکه هدف نهایی‌اش رسیدن به قدرت بوده است. ادامه دارد ... خوب ... با این پست ؛ مبحث مصر و اخوان المسلمین هم به پایان رسید. پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  3. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش پنجم: مصر و اخوان المسلمین مصر دهه ۷۰ میلادی، تنها مصر پیروز شده بر اسرائیل در نبرد سال ۱۹۷۳ و عامل بازپس گیری سینا و در نتیجه صلح با اسرائیل در سال ۱۹۷۷ ، نبود. بلکه مصرِ تحت رهبری انور السادات، در آن دهه ، با ده ها گروه جهادگرا نیز دست و پنجه نرم می کرد. از این رو گروه های جهادگرای مصر نیز تکفیر را طبق اولویت بندی ها در اهداف نظامی خود در نظر می گرفتند. مهم ترین این گروه ها «سازمان جهاد اسلامی مصر» بود که بیشتر هدفش تمرکز بر «دولت مرتد» بود. اما، به عنوان مثال، گروه «جماعة المسلمين» که به اسم «تکفیر و هجره» شناخته شدند ، کل جامعه مصر را تکفیر کرده و به اعمالی مثل ربودن، شکنجه کردن و به قتل رساندن برخی از علما و رجال دین نیز معروف شدند. خالد اسلامبولی به همراه دو تن دیگر از اعضای سازمان جهاد اسلامی سرانجام انور السادات را در سال ۱۹۸۱ و در حالی که بر رژه نظامی نظارت می کرد ترور کردند. 5-5 : سازمان جهاد اسلامی مصر لحظه ترور و کشته شدن «انور سادات» توسط «خالد اسلامبولی» (از اعضای سازمان جهاد اسلامی مصر) محمد عبدالسلام فرج، از رهبران سازمان جهاد اسلامی و طراحان ترور سادات، همان سال ترور سادات دستگیر و اعدام می شود. این جزوه که «برای مصرف داخلی اعضای سازمان جهاد اسلامی» تهیه شده بود، «ایده های سید قطب» را با زبان دیگری تکرار میکرد. فرج اما در «کفرآمیز بودن» قوانین اعمال شده توسط دولت مصر ، به فتوایی از ابن تیمیه استناد میکند که در آن «حاکمی که طبق شریعت اسلامی حکم نراند» حاکمی مشروع نیست. همچنین، «سادات» از سوی عبدالسلام فرج ، به حکام مغول در زمان ابن تیمیه تشبیه شده بود که علیرغم زعم به اسلام، حکم جهاد علیه آنان واجب می شود. او «جهاد» علیه حکامِ کافرِ زمانِ خود را «فریضه ای به فراموشی سپرده شده» دانست که گویی سازمان جهاد اسلامی با ترور سادات به این فریضه جامعه عمل پوشانده است. ایده «تکفیر جامعه ی مسلمان» و جاهلی خواندن آن نمی تواند «در زمره ویژگی های جدیدی باشد» که سید قطب به ایدئولوژی جهادگرایی افزود. این ایده در تفکر پیش از او توسط محمد عبدالوهاب و قبل تر ابن تیمیه نیز طرح شده بود. او در این زمینه می تواند اعاده کننده این مفهوم به زبان دیگری باشد. اما قطب و فرج هدف گیری حکام محلی و مبارزه با آنان در عهد مدرن را به این ایدئولوژی افزودند. مبارزه با دشمن نزدیک معمولا در مقابل مبارزه با «دشمن دور» قرار می گیرد که دومی در دهه ۹۰ میلادی و در افغانستان توسط القاعده برجسته شد. دشمن نزدیک، به حکام اسلامی اطلاق می شود و دشمن دور به آمریکا و جهان غرب. از طرفی از آنجایی که سید قطب و فرج با براندازی حکام ، خواهان به وجود آوردن حکومت مد نظر خودشان هم بودند، مفهوم عملی «احیای خلافت» یا مبارزه برای احیای چنین نظامی را به این ایدئولوژی افزودند. خالد اسلامبولی در دادگاه ترور سادات (مابین اولین آشنائی خالد اسلامبولی و عبدالسلام فرج تا ترور سادات فقط چند ماه زمان سپری شد) بسیاری از «سلفی های جدا شده از اخوان المسلمین» در اثر دستگیریها و سرکوب دو دولت ناصر و سادات ؛ به خارج از مصر گریختند. بسیاری از آنها به طور طبیعی به عربستان پناه بردند. جایی که اغلب توانستند در پست های کلیدی سیاسی و آموزشی به کار گماشته شوند. از جمله آن ها محمد قطب، برادر سید قطب بود که در عربستان و در تکمیل باورهای برادرش کتاب «جاهلیت قرن بیستم» را نوشت. اما درهم آمیخته شدن «جریان سیدقطبیِ سلفیت» و «وهابیت» خیلی زود ، به شکلی منفی علیه حکام عربستان منعکس شده و آنها را با عنوان «حکام غیرمسلمان» نشانه گرفت. این امر باعث شد تا حکام عربستان ، جامِ خشمِ خود را علیه مهمانان شان بر زمین ریخته، آن ها را از کشور رانده و «اخوان المسلمین مصر» را در «لیست سیاه» خود قرار دهند. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  4. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش پنجم: مصر و اخوان المسلمین روابط جمال عبدالناصر با اخوان المسلمین در دهه ۶۰ میلادی روابط تیره و تاری بود. در آن برهه ؛ رژیم ناصر ، اخوان را شدیدا سرکوب کرده بود و اخوان هم با عملیات زیرزمینی ، امنیت رژیم ناصر را به چالش کشیده بودند. «گیلس کپل» خلاصه مفیدی از رویکرد کلی رژیم ناصر در تعامل با اسلام و موسسه های مرتبط با آن ارائه می دهد. سید قطب در دادگاه نظامی مصر از دل این رویارویی اما یکی از رهبران رادیکال شده اخوان، به نام سید قطب ؛ با ارائه چهارچوب نظری جدیدتری، جهاد قرن بیستم را وارد مرحله تازه ای کرده و خود را نیز در میان جهادگرایان جاودانه کرد. سید قطب نیمه دوم دهه 50 میلادی و بیشتر دهه ۶۰ را در زندان سپری کرد. او سرانجام در سال ۱۹۶۶ به اتهام ارتکاب جرم های مختلف که یکی از آن ها سعی در ترور جمال عبدالناصر بود ؛ اعدام شد. 5-4 : سید قطب و نسل جدید رهبران اخوان المسلمین سید ابراهیم حسین شاذلی قطب [مشهور به سیدقطب] تا پیش از اعدام کتابهای متعددی در زندان نوشت. او که پیشینه ادبی هم داشت، افکار سلفی ابن تیمیه را با قرائتی روشنفکرانه در «نقشه راه» به تصویر کشید. قطب کتاب را با تصویری نوستالژیک از خلوص و پاکی سه نسل نخستین اسلام [مشهور به دوران سَلَف] شروع می کند. طهارت پیشوایان و زمانی که در آن زندگی می کرده اند و کلام خدا را آن طور که باید می فهمیدند و اجرا میکردند. اما، با گذر زمان، تمام آنها جای خود را به فساد و تباهی می دهند. به باور قطب [همچون ابن تیمیه] ، نگون بختی مسلمانان از وقتی آغاز می شود که تمدن اسلامی ، دیگر فرهنگ هایی مانند فرهنگ رومیان، یونانی ها و ایرانی ها را در خود پذیرفت و حل کرد. از آن جا به بعد، و به خصوص با ورود به عهد مدرن ؛ به باور قطب، قوانین الهی به تدریج کنار زده شد و جوامع اسلامی قوانین ساخته و پرداخته بشر را برای گذران امور خود اقتباس کردند. نواب صفوی در شهریور 1332 به دعوت سیدقطب در «کنگره اسلامی قدس» در بیت‌المقدس شرکت کرد. پس از آن نواب صفوی به دعوت اخوان المسلمین مصر (که هنوز غیرقانونی نشده بود) به قاهره سفر کرد . بنابراین، قطب نیز (مانند ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب) به مسلمان بودنِ مسلمانان ، معتقد نیست. او در این رابطه می گوید: او همچنان تنها نطق شهادتین را برای مسلمان شدن کافی نمی دانست و معتقد بود که «مردم باید بدانند که اسلام به معنی فهم عمیق شهادتین است.» گرچه قطب خود نیز به عنوان روشنفکر شناخته می شد، اما معتقد نبود که روشنفکری و پژوهش دینی، به راه و رسم فقهای زمانش، راه حل برون رفت مردم از شرایط «جاهلیت» است. بلکه، روشنفکران و فقها از منظر او جزئی از مشکل و بخشی از ماشینی هستند که اسلام را به انحراف و حاشیه سوق داده است. راه حل قطب، با تاثیر از نظریه «حاکمیت» «مولانا مودودی» (*) ، راه حلی هرمی و از بالا به پایین است که طی آن کل سیستم مرتدی که قوانین ساخته و پرداخته بشر را اعمال میکند باید برچیده شده تا سیستمی که شریعت و اراده خداوند را اعمال میکند به جای آن بر سر کار آید. -------------------------------- (*) : سید ابوالاعلی مودودی [معدودی] نظریه پرداز بنیادگرائی اسلامی در پاکستان و موسس حزب جماعت اسلامی پاکستان است. سید قطب در تبیین اندیشه های خود ، بیشترین تأثیر را از مولانا معدودی گرفت. گلبدین حکمتیار [جنگ سالار افغان] هم به غیر از پیروی از اندیشه های مودودی ، حتی تشکیلات سازمانی و روش‌های کاری خود را کاملاً از جماعت اسلامی پاکستان الگو گرفته‌ است. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  5. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش پنجم: مصر و اخوان المسلمین تا دهه ۶۰ میلادی اکثر کشورهای عربی به استقلال رسیده و مرحله بعد از استعمار خود را تجربه می کردند. همانطور که در پست پیشین اشاره کردیم ؛ مصر دهه شصت، مصر جمال عبدالناصر، رهبر ملی گرای این کشور بود. محبوبیت ناصر و افکار ناصری در آن برهه تا فراسوی مرزهای مصر و در اقصا نقاط جهان عرب می رسید. او به عنوان یکی از مهم ترین افسران « تشکل مخفی افسران آزاده» ، نقش عمده ای در کودتای ۱۹۵۶ مصر داشت. این کودتا با براندازی پادشاهی و اعلام نظام جمهوری آخرین امتیازات تحت الحمایگی بریتانیا را در مصر لغو کرد. مهمترین آن ها ملی کردن کانال سوئز مصر توسط ناصر بود. او در پافشاری برای ملی کردن کانال سوئز ، تا پای جنگ هم زمان با سه کشور بریتانیا، فرانسه و اسرائیل نیز پیش رفت و سرانجام با ملی شدن کانال سوئز، پیروز شد. ناصر اما ، صبر و طاقت بسیار محدودی در تحمل اسلام گرایان یا همان جنبش اخوان المسلمین مصر از خود نشان داد. 5-3 : نسل نخست اخوان المسلمین حسن البناء - بنیانگذار اخوان المسلمین مصر گروه اخوان المسلمین در سال ۱۹۲۸ توسط حسن البنا تاسیس شد. البنا در رویکرد سیاسی-دینی خود معتقد به «اسلام شُمولی» یا «اسلام به مثابه روش زندگی» بود. از این رو، اسلام او تنها شامل مسائل عبادی و معنوی نمی شد. بلکه اسلامی بود که : با وجود این، ایدئولوژی و رویکرد اخوان المسلمین بیشتر در سایه اسلام سیاسی بررسی می شود تا جهادگرایی. بستر این ایدئولوژی برگرفته از سلفیت نبوده و آنان به فعالیت های سیاسی، مشارکت در حرکت های سیاسی از جمله شرکت در انتخابات، تبلیغ و غیره معتقدند. بسیاری از شخصیت های برجسته جهادگرا مانند ایمن الظواهری، ابومصعب سوری و عبدالله عزام زمانی عضو اخوان المسلمین بوده و با رادیکالتر شدن، به تدریج به سمت جهادگرایی رفته اند. ذکر این نکته نیز ضروری است که جنبش های تکفیری، اسلام گرایانی چون اخوان المسلمین را [که به فرآیندهای سیاسی معتقدند] ، نیز تکفیر کرده و مورد هدف قرار می دهند. حتی ایمن الظواهری و ابومصعب السوری در ارتداد اخوان المسلمین ، کتاب نیز تالیف کرده اند. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  6. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش پنجم: مصر و اخوان المسلمین 5-2 : ناصریسم در مصر مصر در سال 1952 به وسیله انقلاب «افسران آزاد» استقلال خود را از استعمار انگلستان به دست آورد. از آن زمان ایدئولوژی ناسیونالیسم عربی ، خلاء «فقدان ایدئولوژی در سازمان انقلابی افسراد آزاد» را پر کرد. ناسیونالیسم عربی در مصر ظاهر شد ؛ زیرا رهبر جنبش ، عبدالناصر به ایجاد افسران آزاد کمک کرده بود و انقلاب علیه دولت بریتانیا را رهبری می کرد. از آن زمان او به تدریج گام هائی برای رهبری عرب ها و مصری ها برداشت. افسران آزاد یک برنامه شش گانه برای هدایت دولت شکل داده بودند: 1- نابودی استعمار انگلستان و حذف همکاران مصری آنها 2- از بین بردن فئودالیسم 3- پایان دادن به کنترل سیاسی کشور به وسیله پایتخت های خارجی [خصوصا لندن] 4- ایجاد عدالت اجتماعی 5- شکل دادن یک ارتش ملی قوی 6- ایجاد یک زندگی سالم و دموکراتیک برای شهروندان مصری وقتیکه آنها قدرت را به دست گرفتند ، شورای فرماندهی انقلاب (RCC) (*) را به رهبری ناصر ایجاد کردند که به عنوان بدنه اجرائی دولت خدمت می کرد. آنها به موقعیت های پیش آمده پاسخ می دادند و در این مسیر به تدریج ایدئولوژی خود و سازمان های سیاسی خود را شکل دادند. به هر حال ناصر یک دولت سکولار (اگر چه تا حدودی اقتدار گرا) تأسیس کرده بود که اغلب مردم مصر را در بر می گرفت. اما علی رغم این سکولاریسم دولت ، فرهنگ مصر که در برگیرنده اسلام بود را رها نکرد. و اتفاقا این فرهنگ اسلامگرای مصر بود که چالش بزرگی برای ناصر و ناسیونالیست هایش بوجود آورد و نه دولت سکولار او. علی رغم اهداف سوسیالیستی خود ؛ نه ناصر توانست اخوان المسلمین را تحمل کند و فرایند مشارکت آنها در قدرت را تسهیل کند و نه اخوان المسلمین و اسلام گراها بعد از شکست 1967 مصر از اسرائیل و متمایل شدن ناصر به توافق با انگلیسی ها توانستند ناصر را تحمل کنند. طوریکه منجر به اضمحلال ساختار اولیه اخوان المسلمین شده ؛ شکاف عمیق و سرانجام جدائی جوانان اسلام گرای اخوان (با زایش ایده های جدید تکفیری در میانشان) از رهبران کهن سال آن را خلق نمود. -------------------------------- (*) Revolutionary Command Council ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  7. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . سلام علیکم جمیعا در وهله اول از اظهار محبت و لطف دوستان بی نهایت ممنونم. هر چند دوستان برخی مطالب را گفتند که قطعا در مورد من مصداق نداره و من صرفا یک دانشجوی کم سواد تو میلیتاری هستم و فقط اومدم اینجا که از باقی عزیزان یاد بگیرم. و اما بعد. خوب اینطور که از فرمایشات دوستان متوجه شدم ، ظاهرا تحلیل من کاملا غلط بوده و دوستان به ادامه یافتن تاپیک دستور دادند. سمعاً و طاعتاً. به روی چشم. به اتفاق هم تاپیک رو ادامه میدیم فصل نخست بخش پنجم: مصر و اخوان المسلمین ناسیونالیسم به عنوان پدیده ای نسبتا جدید که پس از انقلاب فرانسه و جنگ های استقلال آمریکا نمود بیشتری یافته است ، نقشی موثر در انسجام ملی و ملت سازی کشورها بازی نموده است. «نخبگان خاورمیانه عربی» در تلاش بوده اند تا با استفاده از «گفتمان ناسیونالیسم» ؛ هویت های تکه تکه و فرقه ای ، قبیله ای و عشیره ای و حتی افراد و نخبگان سرخورده را گرد هم آوردند و «بنای دولت-ملت خود را» بر آن استوار سازند. اما این بدان معنا نیست که نخبگان عرب خاورمیانه صرفاً و بعد از پایان استعمار به ناسیونالیسم روی آوردند. در واقع تولد احساسات ملی گرایانه ، هم «در عقب نشینی استعمار» و هم «در پایان عصر قیمومیت» ؛ بسیار موثر بود. برخی از نخبگان عرب که شعارهای ناسیونالیستی را سرلوحه برنامه قدرت یابی خود قرار داده بودند، از نظامیان و یا گروه های نظامی بوده اند که تلاش داشتند ملی گرائی را به «درون جامعه عربی» تسری دهند تا مسیر دستیابی به قدرت سیاسی را در بستر جامعه هموار کنند و از این روش طرفدارانی در میان جامعه عربی برای برنامه های خود پیدا کنند. ملت های عربی نیز تا حدودی با این هویت یابی و تمایز گذاری همراهی کردند و شعارهای ملی گرائی را مرهمی بر شرایط نامساعد خود می دانستند. شرایطی که میراث دار ناکامی های بسیاری [چه در امپراطوری عثمانی و چه در دوران استعمار] بود. 5-1 : ناسیونالیسم عربی در خاورمیانه مصر ، پیشرو «برنامه های ناسیونالیسم در جهان عرب» بود. «رئیس جمهور ناصر» به عنوان رهبر جنبش ناسیونالیستی ، نه تنها در مصر ؛ بلکه داعیه رهبری تمام جهان عرب را داشت. وی تمام تلاش خود را مصروف استفاده از این «احساسات نیازمند التیام اعراب» کرد. ناسیونالیسم عربی در سوریه و عراق هم ظهور یافت. این ناسیونالیسم در سوریه تحت رهبری حزب بعث و به رهبری حافظ اسد که فردی نظامی بود رخ داد و در عراق هم تحت رهبری حزب بعث و افسران کودتاچی نمود یافت. اما واقعیت این است که ناسیونالیسم ماهیتاً نتوانست ، دستاوردهائی را که در غرب ایجاد کرده بود ؛ در خاورمیانه ایجاد کند. با گذشت زمان ، غلبه کامل «ایدئولوژی ناسیونالیسم عربی» در جهان عرب ، رو به ضعف نهاد و با شکست اعراب در مقابل اسرائیل در سال 1967 این غالب بودن و بی رقیب بودن ؛ به کلی از میان رفت. از قضاء روزگار ، در سرزمین هائی که شکست ایده ناسیونالیسم عربی در آنان غلبه بیشتری یافته بود (مصر،سوریه،عراق، لیبی و الجزایر) ، این روی آوری به بنیادگرائی دینی شدت بیشتری یافته و پر رنگ تر ظهور و بروز و نمود یافت. آنهم نه برای «ساختن دولت- ملت» جدید و یا اصلاح ساختارهای سیاسی پیشین ، بلکه برای کسب هویتی جدید و متفاوت از هویت ملی و برای جبران ناکامی های به ارث رسیده از گذشته. اگر چه یکی از مهمترین دلائل این ناکامی را باید در «تاریخ کوتاه استقلال سیاسی» و «مرزهای مصنوعی» دانست که استعمار و فروپاشی امپراطوری عثمانی برای آنها به ارث گذاشته است ، ولی ناتوانی و ضعف دولت و نخبگان در «یکپارچه سازی ملی» (بر اساس گفتمان ناسیونالیسم) را نیز باید مزید بر علت دانست. به عبارت دیگر می توان ادعا کرد که در رهیافت جدید خاورمیانه عربی ، هویت ملی هنوز در ابهام است و حتی مرزهای سرزمینی نیز با خطر فروپاشی مواجه هستند. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  8. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش چهارم : تکفیر ؛ ایدئولوژی حکومت روی هم رفته و در راستای حمایت از این گونه اقدامات گفته شده در پست قبل ، حتی کارنامه «پادشاه فهد» (ملک فهد) [که نام او بیشتر با قماربازی توام بود تا التزام اسلامی] از این قرار است: این رویکرد در زمان پادشاهی عبدالله هم رو به افول نرفت. در سال ۲۰۱۳ مطبوعات هند گزارش دادند که عربستان فقط و فقط مبلغ ۳۵ میلیارد دلار برای ساخت مساجد و مدارس در اقصا نقاط آسیای جنوبی )یعنی یکی از پرجمعیت ترین نقاط جهان اسلام( هزینه کرده است. 4-8 : وهابیت به عنوان یک پروژه بین المللی (بخش سوم) سرمایه گذاری هنگفت مبلغین وهابی بر روی مردم جمهوری های تازه تأسیس نظیر کوزوو و رژیم باکو با «افزایش بهای نفت» در دهه ۷۰ میلادی و «انقلاب ایران» در سال 1979 میلادی ، اهمیت نقش سازمان های شبه دولتی مانند مجمع مسلمانان جهان در سیاست های خارجی عربستان دو چندان شد. ظهور پدیده ای به نام «جمهوری اسلامی» در ایران و مطرح شدن ایده «امامت امت اسلام» از سوی انقلابیون جوان ایران ؛ به خودی خود برای رژیم عربستان که مشروعیت خود را از عنوان «خُدامِ حرمینِ شریفین» و نتیجتاً ادعای «رهبری جهان اسلام» داشت ؛ تبدیل به چالشی بسیار بزرگ شد. نا آرامی های بوجود آمده در مناطق شیعه نشین عربستان در سالهای ۷۹ و ۸۰ میلادی ، مزید بر علت شد تا عربستان «شبکه سلفی» خود را علیه ایران و شیعیان، به خصوص در پاکستان، افغانستان و جهان عرب به کار گیرد. اقدامات ضد ایرانی عربستان اما ، در زمان جنگ ایران و عراق به اوج میرسد. عربستان با حمایت ۳۰ میلیارد دلاری از رژیم صدام حسین در زمان جنگ، بزرگ ترین حامی او در جنگ علیه ایران قلمداد می شود. حال آنکه حمایت مالی دیگر کشورها مانند کویت و امارات متحده عربی تنها تا مرز 7 میلیارد دلار می رسد. در سال 86 عربستان مقداری مواد منفجره بسیار قوی در چمدان های برخی از حجاج ایرانی کشف میکند که گویی آن ها از این ماجرا بی اطلاع بوده و جریان از سوی یکی از نهادهای ایران برنامه ریزی شده بود. یک سال بعد به فرمان امام خمینی ، حجاج ایرانی در مکه راهپیمایی موسوم به «برائت از مشرکین» را برگزار کردند. [خود این راهپیمائی ، نوعی تکفیر مشرکین توسط پیامبر اسلام بود] در نتیجه سرکوب خشونت بار این راهپیمائی توسط پلیس عربستان، ۲۷۵ تن از حجاج ایرانی و ۸۵ فرد عربستانی که برخی از آنها در زمره نیروهای پلیس بودند، جان خود را از دست می دهند. اما نکته مهم دیگری که استینبرگ به آن اشاره کرده و از آن دوره تا شیوع درگیریها در عراق، سوریه و یمن به قوت قابل مشاهده است، این است که آن چنان که در بندهای بعدی اشاره خواهد شد، این «کمپین» تنها دارای منابر مذهبی ساده در مساجد نبوده، بلکه از شبکه های رسانه ای و منابع عظیم مالی نیز برخوردار بود. مراسم حج که سالیانه میلیون ها مسلمان را از اقصاء نقاط کشورهای اسلامی و غیر اسلامی روانه عربستان میکند یکی دیگر از منابع تبلیغ وهابیت در عربستان است. علاوه بر شمار افرادی که پس از مراسم حج با ایده های مذهبی افراطی به کشورهای خود از جمله عراق بازگشته اند، نشر «مقدمه ای بر قرآن» و کتب دینی با رویکرد سلفی که از جمله بر «جهاد» به عنوان یکی از اصول دین تکیه می کنند، نمونه ای از این شگردهاست. این گونه کتابها معمولا به شکلی مجانی میان حجاج پخش می شوند. عدنان درخشان در این زمینه کتابی دارد تحت عنوان آسیب شناسی کتب اهدایی وهابیان در ایام حج که در آن به مجموعه ای از این کتب اشاره و آنها را بررسی کرده است. تحت فشارهای بین المللی ، پادشاهی سعودی در سال ۱۹۶۲ میلادی به قانونی بودن برده ‌داری در این کشور پایان داد علاوه بر مجموعه اجتماعی بزرگ حج، برخی از تحلیلگران ، به «کارگران خارجی» که عمدتا از کشورهای فقیر به عربستان سعودی رفته اند تا در آن جا به کار و کسب درآمد مشغول شوند نیز به عنوان منبعی اجتماعی برای رادیکالیزه کردن افراد توسط مجموعه های سلفی اشاره میکنند. [در عربستان حدود 9 میلیون کارگر خارجی مشغول به کار هستند] تمام افرادی که از کشورهای مختلف جهان از جمله کشورهای غربی، عزم جهاد می کنند به محض ورود به سوریه با دکترین جهادی آشنا نمی شوند. بلکه بسیاری از آنان در کشورهای مبدا با این دکترین آشنا بوده یا در اصل از کشورهایی می آیند که گروه های سلفی آنجا ، دهه هاست به تبلیغ و جذب افراد پرداخته بودند. ... پایان پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  9. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش چهارم : تکفیر ؛ ایدئولوژی حکومت 4-7 : وهابیت به عنوان یک پروژه بین المللی (بخش دوم) «ذاكر نايك» یکی از تندروترین رهبران سلفی هند / موسس سازمان تحقیقات اسلامی هند و شبكه تلویزیونی «صلح» عربستان سعودی در سال ۱۹۶۲ مجمع مسلمانان جهان را تاسیس میکند که شاخه های مختلفی نیز در نقاط مختلف دنیا دارد. حمید الگر در وصف این مجمع می نویسد: جای تعجب نیست که این مجمع که از بودجه هنگفتی نیز برخوردار است و یکی از فعالیت های آن اعطای کمکهای مالی به کشورهای دیگر است، رویکردی وهابی دارد. مفتیانِ بالارتبه عربستان همواره نقشی کلیدی در ریاست و تصمیم گیری های این مجمع دارند. یکسال بعد(1963 میلادی)، انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا در همکاری با مجمع مسلمانان جهان در آمریکا تاسیس شد. در سال ۱۹۶۶ میلادی فدراسیون دانشجویان مسلمان در آمریکا و اروپا تاسیس شد که با مجلس جوانان مسلمان جهان در ریاض )تاسیس شده در ۱۹۷۲ (در ارتباط است. الگر اشاره می کند که مجمع مسلمانان جهان در آمریکا و کانادا نوشته های محمد عبدالوهاب را به عنوان «منابع اندیشه اسلامی» منتشر میکرد. از این رو جای تعجب نیست که در فرهنگ لغت سازمانهای یاد شده مسلمانان دیگر با عنوان «اهل بدعت» خوانده شوند. تمامی جذب شدگان کانون های تبلیغ وهابیت در غرب «غیرمسلمان» نبودند. الیسون پارگتر در پژوهش خود که متمرکز بر جهادگرایی در اروپا است، پرده از فعالیتهای دیگر انجمن ها و موسسات امور خیریه مرتبط با عربستان در اروپا برمیدارد. این فعالیت ها شامل «جذب افراد فقیر در آلمان و فرانسه» توسط کانونهای تبلیغ سلفی است که «در بعضی موارد» ، این افراد با بورس های «تحصیل دین» که از سوی عربستان فراهم شده به این کشور سفر میکنند. برخی از این فعالیت ها ، متمرکز بر زندانی های محبوس در زندانهای فرانسه بود که از آن جا سرنوشت تعدادی از زندانیان به افراطی گری ختم شد. بسیاری از این افراد بعدها یا در عملیات تروریستی در کشورهای اروپایی شرکت کرده و یا جذب جهاد در کشورهایی مانند الجزایر، افغانستان و بوسنی شدند. بنابراین، قابل فهم است وقتی که «مسلمانان بلژیک» در پاره ای از اعتراضات خود علیه عملیات تروریستی پاریس در نوامبر ۲۰۱۵ ، خواهان عدم دخالت عربستان سعودی در مدیریت مساجدشان باشند. اعطای کمک های مالی به دیگر کشورهای نیازمند برای تبلیغ و تدریس وهابیت اهمیت به سزایی در گسترش ایده های سلفی در این کشورها داشته است. این روند از کشورهای آفریقایی مانند نیجریه و سومالی آغاز و تا پاکستان، بوسنی و چچن و کشورهای جنوب شرق آسیا مانند اندونزی ادامه داشته است. رضا اصلان در این باره می گوید: فواد ابراهیم در کتاب سلفیت جهادی در عربستان، بر نقش مجموعه های سلفی عربستان در کشورهای همجوار مانند عمان و کویت تمرکز کرده است که این گونه فعالیت ها نه تنها شامل «تبلیغ» بلکه «سازماندهی برای تخریب» نیز میشد. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  10. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش چهارم : تکفیر ؛ ایدئولوژی حکومت در رابطه با نقش اسلام گرایی [در انواع مختلف آن] ، در تاریخ معاصر روابط بین الملل ، آن چه را که باید مد نظر داشت ؛ این است که این پدیده در زمان جنگ سرد هیچگاه در کمپ سوسیالیستی قرار نداشت. «نیاز شدید ایالات متحده آمریکا به نفت» در اوایل دهه چهل میلادی، «تضمین ارائه همیشگی این محصول» و همچنین «کنترل قیمت آن در بازارهای جهانی» نقشی محوری در روابط استراتژیک ایالات متحده آمریکا با عربستان، که بزرگترین منابع زیرزمینی نفتی را در جهان دارد، ایفا میکند. شرکت عربستانی-آمریکایی آرامکو در این راستا، با بالاترین ظرفیت استخراج نفت در جهان، تنها شرکت نفتی در عربستان است. از طرفی، عربستان سعودی برای حفظ امنیت بر هم پیمان خود آمریکا تکیه میکند. در فاصله زمانی بین دهه ۶۰ تا ۸۰ میلادی هدف دیگری که همانا رویارویی با گسترش کمونیسم در جهان بود، این دو «هم پیمان» را وارد شراکتی تازه کرد. 4-6 : وهابیت به عنوان یک پروژه بین المللی (بخش نخست) عربستان در دهه ۶۰ میلادی با در اختیار گذاشتن منابع عظیم موسساتی و مالی ، به رجال دین خود تصمیم می گیرد تا پروژه بسط و تبلیغ وهابیت را خارج از مرزها و در سطح جهان توسعه دهد. دو انگیزه برای اتخاذ چنین تصمیمی از سوی رژیم عربستان ذکر شده که هر دو می توانند درست باشند: در دهه شصت و تحت رهبری ناصر، مصر مرکز جهان عرب و رهبر آن به شمار می رفت. ناصر همواره شیوه حکومت داری آل سعود را «ارتجاعی» خوانده و آنها را به دلیل هم پیمانی با غرب به توطئه علیه منافع کشورهای عربی متهم میکرد. او در این راستا تا مرز رویارو شدن با عربستان در یمن، پیاده کردن نیرو در طائف عربستان برای سرنگونی فیصل )پادشاه وقت عربستان( و حمایت از تشکل «امرای آزاد» که مخالفان عربستانی فیصل بودند، پیش رفت. از این رو بنجامین شوارتز سیاست بسط منطقه ای و جهانی وهابیت را به عنوان سیاستی بازدارنده علیه ناصر این گونه توصیف می کند: جمال عبدالناصر و فیدل کاسترو - دو رهبر متحد اردوگاه شرق (نیویورک/حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل) در همین رابطه، ذکر این نکته نیز ضروری است که رژیم جمال عبدالناصر در مصر ، از سوی ایالات متحده آمریکا رژیمی تلقی می شد که در کمپ سوسیالیستی و علیه آمریکا و هم پیمانانش قرار دارد. تسلط چنین رژیمی بر منابع نفتی عظیمی که برای آمریکا اهمیتی استراتژیک داشت، قطعا غیر قابل قبول بود. از این رو آل سعود با بیم «نارضایتی موسسات دینی» از «کوتاه شدن دست شان در امور داخلی» و تصمیم گیریهای این کشور، بر آن شدند تا با سپردن تبلیغ وهابیتِ خارج از مرزها به ایشان ، دل آن ها را به دست بیاورند. تشویق یا پشتیبانی اسلام گرایی از سوی آمریکا نیز در بحبوحه جنگ سرد یکی از وسایل بازدارنده علیه بسط کمونیسم به شمار می رفت. (استراتژی کمربند سبز) ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  11. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش چهارم : تکفیر ؛ ایدئولوژی حکومت کاخ عبدالعزیز / ریاض عربستان / سال 1917 میلادی می توان به این نتیجه رسید که جنبش وهابی، در همان وهله نخست، بدون مورد توجه قرار گرفتن از سوی حکام محلی، جهت پیش برد اهداف سیاسی و توسعه قلمرو خود، نمی توانست به عنوان یک جنبش پایگاهی اجتماعی کسب کند. در این رابطه، از عثمانی ها گرفته تا مردم حجاز تا حاکم ریاض و وفاداران به او که راضی به اطاعت از تشکل سیاسی موجود در درعیه نبودند، در زمره کفار بوده و جهاد علیه آنان واجب بود. حتی وقتی که ریاض نیز جزو قلمرو متصرفه آل سعود شد، دو برادرِ متخاصمِ حاکمِ بر درعیه و ریاض با تکفیر یکدیگر ؛ علیه هم به نبرد پرداختند که گویی در نهایت، حاکم درعیه بر دیگر برادر خود که حاکم ریاض بود پیروز می شود. درحقیقت نخستین گسترش قلمرو وهابیان در عربستان، که آن را «پادشاهی نخست» نیز می نامند، با ارسال ارتشی از سوی محمد علی پاشا، حاکم مصر سرکوب و قلع و قمع شد. 4-5 : بریتانیا و جنبش وهابی ناهار « وینستون چرچیل » با « عبدالعزیز » در هتل « اوبرگ دولاک » ( « فیوم » مصر / سال 1945 ) از نیمه دوم قرن نوزدهم به بعد؛ بریتانیا ، جنبش وهابی را به عنوان حربه ای علیه رقیب خود، یعنی امپراطوری عثمانی، تقویت کرد. به باور حمید الگر، دومین عزم جنبش وهابی برای توسعه قلمرو به سمت عمان، در سال ۱۸۳۲ ، توجه بریتانیا را جلب کرد که علاوه بر تضعیف عثمانی ها ، انگیزه تسلط بر منطقه خلیج فارس را نیز داشت. اما اوج رابطه این دو در بحبوحه جنگ جهانی اول شکل گرفت که از قضا بریتانیا در آن جنگ تا مرز اشغال قلب امپراطوری عثمانی یا همان ترکیه کنونی پیش رفت. در سال ۱۹۱۵ آل سعود و بریتانیا معاهده «دوستی و همکاری» با یکدیگر امضا کرده و از سال ۱۹۱۷ به بعد خانواده سعود ماهانه پنج هزار پوند از بریتانیا دریافت میکرد. به تشویق و حمایت تسلیحاتی و مالی بریتانیا، عبدالعزیز اقدام به تصرف دیگر مناطق شبه جزیره عربستان کرده که با تصرف ریاض در سال ۱۹۰۲ شروع شد. پس از ریاض منطقه الاحسا در شرق، عسیر در جنوب و سپس حجاز در غربِ این قلمرو مورد تاخت و تاز عبدالعزیز بن سعود و جنگجویان وهابی اش، معروف به «اخوان» ، قرار گرفتند. عبدالعزیز در کنار سر پرسی کاکس (نفر سوم سمت راست) و شماری از مستشاران نظامی بریتانیا در خاورمیانه این فتوحات در سال ۱۹۲۴ و با فتح مکه به اتمام رسید. سرانجام [علی رغم اینکه بریتانیا حکمرانی عربستان را به خاندان هاشمی (*) وعده داده بود] ، عربستان سعودی در سال ۱۹۳۲ و با حکمرانی آل سعود به شکلی رسمی به عضویت جامعه بین الملل درمی آید. این سال با آغاز استخراج و فروش نفت در این کشور نیز همراه بود. برخی از فرماندهان اخوان در سال ۱۹۲۷ خواهان برخی امارتهای تصرف شده برای حکمرانی شدند. برخی نیز خواهان ادامه جهاد به قلمروهای فراتری مانند کویت و عراق بودند. مطالباتی که عبدالعزیز با هیچکدام از آن ها موافقت نکرد. فواد ابراهیم معتقد است که عبدالعزیز از همان ابتدای امر با تصور این که در نهایت کنترل اخوان را به دست خواهد گرفت، از آنها به عنوان حربه نظامی استفاده کرد. در نهایت امر ، اخوان ؛ علیه عبدالعزیز شورش کردند. عبدالعزیز - نشسته مابین آنتونی ایدن (وزیرخارجه بریتانیا) و وینستون چرچیل (نخست وزیر بریتانیا) / فیوم مصر اما این شورش با کمک نیروهای بریتانیایی، [از جمله با کمک نیروی هوایی آن ها] سرکوب شد و عبدالعزیز نه تنها پادشاهی آل سعود را بنیان گذاشت بلکه آن را برای پادشاهان پس از خود [که فرزندانش بودند] مستحکم کرد. پاورقی: ----------------------------------------------------------- (*) : سلسله هاشمی (معروف به اشراف) ، سلسله‌ای از حکمرانان عرب سنی در «عربستان» و «اردن» و «عراق» است که خود را منسوب به قبیله قریش و پیامبر اسلام می‌دانند. این سلسله فرزندان «حسین الهاشمی» [معروف به شریف حسین] محسوب می‌شوند که امیر و حکمران حجاز بود. بعد از جنگ جهانی اول [که با تجزیه عثمانی ، سرزمین های عراق و اردن و فلسطین زیر قیومیت انگلیس قرار گرفت] ؛ فرزندان شریف حسین با حمایت انگلیس، دولت‌های جدیدی را در دو کشور عراق و اردن پایه‌ریزی نموده و حکمرانی کردند. پسر ارشد وی «شریف علی» مدتی امیر و حکمران حجاز بود. ملک عبدالله اول [ بنیانگذار عربستانی پادشاهی هاشمی در کشور اردن ] در کنار عبدالعزیز بن سعود دو پسر دیگر او «ملک عبدالله اول» [پدربزرگ پادشاه فعلی اردن] و «ملک فیصل» به عنوان پادشاه بر اردن و عراق حکومت کردند. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  12. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش چهارم : تکفیر ؛ ایدئولوژی حکومت به نظر می رسد، «حُکام محلی نجد» در زمره نخستین کسانی بودند که با وهابیت مطرح شده از سوی ابن عبدالوهاب ؛ حربه ای برای حذف رقبا پیدا کردند و قلمروشان را توسعه داده و قدرتشان را تثبیت کردند. آنچنان که گفته شد، برادر عبدالوهاب، سلیمان و پدر او در زمره نخستین کسانی بودند که با عقاید او مخالفت کردند. 4-4 : نشر دعوت !!! نخستین شخص موثری که به عقاید ابن عبدالوهاب توجه کرد عثمان بن حمد بن معمر، حاکم العیینه بود. او ابن عبدالوهاب را که در حریملا اقامت داشت به العیینه دعوت کرد و به او آزادی عمل داد تا در کنار «نشر اسلام» پیروانش را گرد آورد و از قلمرو عثمان نیز حمایت کند. در نتیجه و آن چنان که ابن غنام یاد می کند: از مجموعه «بت های» شکسته شده به دست خود ابن عبدالوهاب ؛ مزار صحابی پیامبر، زید فرزند عمر ابن الخطاب بود. مردم العیینه که کاسه صبرشان از اعمال ابن عبدالوهاب روز به روز لبریزتر می شد، به شیخ شهر بزرگ و پررونق الاحساء، واقع در شرق عربستان، نامه های متعددی نوشته و او را بر حذر داشتند که اگر دخالتی در العیینه نکند، ملک خود او نیز در خطر خواهد بود. سرانجام و پس از سنگسار زنی به دستور ابن عبدالوهاب در العیینه، شیخ سلیمان آل محمد، رئیس الاحساء، به عثمان بن معمر نامه نوشته و او را تهدید کرد که اگر ابن عبدالوهاب را به قتل نرسانده یا او را بیرون نکند خراج عثمان را پرداخت نمی کند و اموال او را در الاحساء مصادره میکند. عثمان نیز به این تهدیدها تن داد و ابن عبدالوهاب را وادار کرد که العیینه را به قصد درعیه که در سلطه محمد ابن سعود بود ترک کند. محمد ابن سعود که پیشتر درباره ابن عبدالوهاب شنیده بود به همراه دو تن از برادرانش با گشاده رویی از او استقبال کرد. به نقل از ابن غنام ، زندگینامه نویس ابن عبدالوهاب : در پس این زبان کاملا دینی که در آن زمان بین افراد آن منطقه جغرافیایی مرسوم و قابل فهم بود، ابن عبدالوهاب سه نکته سیاسی به ابن سعود پیشنهاد کرده است: یک - می توان در برابر مردم نجد جنگید و پیروز شد. دو - در این جنگ سود سرشاری است و خداوند در پس آن برادری، من و تو را عزیز و غنی خواهد کرد. سوم - این که من توجیه کافی برای انجام دو نکته اول دارم. ابن سعود با خوشحالی بسته پیشنهادی ابن عبدالوهاب را پذیرفته و او را بشارت می دهد به جهاد علیه کسانی که با «توحید» مطرح شده از سوی ابن عبدالوهاب مخالفت کنند. عبدالعزیز آل سعود - بنیانگذار پادشاهی سعودی اما گو این که او از تجربه های عثمان بن معمر حاکم العیینه درس گرفته باشد، دو شرط برای ابن عبدالوهاب تعیین میکند : شرط نخست این که ابن عبدالوهاب ؛ ابن سعود را به قصد پیوستن به حاکم دیگری ترک نکند. شرط دوم این بود که ابن عبدالوهاب ؛ با ابن سعود ، در اخذ مالی که از مردم درعیه جهت «حمایت» می گرفت، مخالفت نکند. ابن عبدالوهاب شرط نخست را می پذیرد و در رابطه با شرط دوم به ابن سعود اطمینان می دهد که آن قدر از برکت جهاد غنیمت عایدش می شود که از این مالیات بی نیاز خواهد شد. از این رو به باور الدخیل، وهابیت به همان اندازه که یک پدیده دینی است، یک پدیده سیاسی نیز هست. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  13. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش چهارم : تکفیر ؛ ایدئولوژی حکومت برخی از علمایی که در زمان ابن عبدالوهاب یا پس از او می زیسته اند و در مخالفت با او آثاری به جا گذاشته اند؛ مدعی شده اند که او خود را در هیات یک پیامبر می دید. اثبات این که در ذهن ابن عبدالوهاب چه می گذشت، کار سختی است. اما از قرائت تاریخی اعمال وی می توان تصور کرد که او سعی در تقلید از پیامبر یا به نوعی اعاده تاریخ او را داشته است. حتی برای روسای قبایل و سرشناسان حجاز نامه نوشته و پیک و قاصد فرستاد تا آن ها را به «اسلام» دعوت کند. پیش از همه این ها هم، خروجش از عینیه به درعیه را «هجرت» خوانده و وفادارانی را که از دیگر روستاها به او می پیوستند «مهاجر» می نامید. حتی وقتی که وهابی ها به رهبری عبدالعزیز آل سعود موفق شدند که در سال ۱۹۲۴ مکه را تصرف کنند این تصرف را «فتح مکه» نام نهاده و طبق باور خود همان طور که پیامبر پس از فتح این شهر ، بت ها را شکست ؛ وهابی ها هم دست به تخریب و هَدَم [انهدام] قبور اصحاب پیامبر و دیگر اماکن مقدس زدند که جملگی ارزش باستانی داشته و قدمت آن ها به قرن هفتم میلادی می رسید. در صورت صحت این روایت باید گفت که این می تواند یکی دیگر از مجموعه تناقضات آیین وهابیت باشد. زیرا شخصی که امروزه دارای «اهمیت خاصی» نیست، احادیث منتسبش در تمام نوشته ها و ادعاهای وهابیت به عنوان اسنادی بدون چون و چرا مورد استفاده قرار می گیرند. به خصوص اینکه حِدَت و هجوم به کار رفته در این ادعاها که عمدتا با احادیث پیامبر توجیه می شوند تا سر حد تکفیر و هَدَرِ دَم افراد [مباح دانستن خون افراد] نیز می رسد. 4-3 : جهادگرایان وهابی کتاب مدیریت توحش ، نوشته ابوبکر ناجی مانیفست بسیاری از گروه های جهادی تکفیری نظیر داعش ، بوکوحرام و ... است نخستین گروهی که با نام کفار مورد حملات جهادگرایانه وهابی ها قرار گرفتند ؛ سنی های حنبلی بودند. مذهب حنبلی تا قبل از وهابیت مذهب رایج مردم نجد بود. دیگر کفاری که جهاد وهابیان متوجه آنان شد : عثمانی ها، شیعیان عراق و الاحساء و همچنین صوفی ها و سنی های حجاز و سوریه بودند. عراق برای اولین بار در سال ۲۰۰۳ میلادی مورد آماج حملات و بمب گذاری های سلفی های القاعده قرار نگرفت. بلکه در اوایل قرن نوزدهم ، وهابی ها با حمله به عراق تا شهر کربلا پیش رفته، چیزی در حدود ۸ هزار شیعه عراقی را قتل عام کرده، زیارتگاه های مقدس شیعیان را در کربلا ویران کرده و جواهرآلات موجود در آنها را به تاراج و غنیمت برده و بین خود تقسیم کردند. تصرف شهر طائف در حجاز نیز توسط وهابیان داستان غم انگیزی دارد. آن ها پس از حملات متعدد نتوانستند این شهر را به تصرف خود درآورده و درنتیجه آن را محاصره کردند. مردم طائف که از کمبود آب و آذوقه به ستوه آمده بودند در پی آن برآمدند که به شرط در امان ماندن، وهابی ها را به شهر راه دهند، وهابی ها نیز این شرط را پذیرفتند. اما به محض ورود به شهر، مردم بیگناه را قتل عام کرده، طوری که بسیاری از زنان و کودکان نیز در زمره قربانیان بودند. به دلیل رویکرد و خوی آنارشیستی ایدئولوژی جهادی، کنترل این پدیده و افرادی که با استناد به آن به نبرد با دیگران می پردازند امری بسیار دشوار و در بسیاری از موارد غیرممکن است. یکی از احتمالات این امر این است که آن ها ممکن است هر آن حتی بر پشتیبانان خود هم طغیان کنند. عبدالعزیز آل سعود دقیقا با چنین مشکلی در بحبوحه زایش عربستان سعودی برخورد کرد. وهابی ها، که به «اخوان» معروف بودند، با ایده تشکیل دولت و ملزم بودن به مرزهای بین المللی مخالفت داشتند. درحقیقت کل این تفکر را که زاییده قوانین بشری بود شرک می نامیدند. آنها می خواستند هم چون دو قرن پیش ، به جهادی فراتر از مرزهای بین المللی که اینک برای آنها تعیین شده بود ادامه داده و به «غزوات» خود به سمت کویت و عراق ادامه دهند. اما عبدالعزیز که اینک نخستین پادشاه عربستان سعودی شده و از التزامات بین المللی خود آگاه بود، اخوانی را که خواهان جهادی فراتر از مرزهای تعیین شده برای عربستان در سال ۱۹۳۲ بودند سرکوب کرد. آن چه قابل استنتاج است این است که جنبش وهابیت تنها ؛ احیا کننده سلفیت به فراموشی سپرده شده در قرن چهاردهم نیست. بلکه وهابیت بر سنگ بنای تئوری های ابن تیمیه ، ایده ها و ویژگی های تازه تری بنا کرده و این ایدئولوژی را در سیر تکاملی اش وارد مرحله تازه تری کرد. در نهایت، جنبش وهابی و حتی سلفیت مطرح شده از سوی ابن تیمیه، [آنچنان که در بخش مرتبط با ابن تیمیه در این تاپیک گفته شد] خارج از کشمکش های سیاسی برای رسیدن به قدرت نبود. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  14. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش چهارم : تکفیر ؛ ایدئولوژی حکومت ابن عبدالوهاب مانند ابن تیمیه نطق تشهد را برای اسلام آوردن کافی نمی دانست، حال آنکه نطق تشهد «تنها شرطی بود» که پیامبر اسلام در مدینه برای اسلام آوردن قرار داده بود. او معتقد بود مسلمانی که تشهد می گوید باید معنی آن را هم بداند و معنی آن شریک ندانستن هیچکس با خداوند است. همه طاعات و عبادات فقط و فقط باید متوجه خداوند باشد و شریک و مقدس دانستن هر چیزی با خداوند شرک به شمار آمده و با مفهوم توحید در تناقض است. از این رو، وهابی ها تقدس ائمه توسط شیعیان، زیارت قبور و واسطه و شفیع قرار دادن اولیاء ، برگزاری موالید برای سال روز پیامبر که علاوه بر شیعیان در بین مذاهب چهارگانه اهل سنت نیز رواج دارد، استفاده از آلات موسیقی توسط صوفیان و بسیاری موارد دیگر از جمله آویزان کردن تصاویر در خانه ها و بنای مجسمه ها را از مظاهر شرک دانسته و کسانی را که به این گونه امور اعتقاد دارند مشرک می دانند. مفهوم جهاد نیز در آموزه های ابن عبدالوهاب یک مفهوم حاشیه ای در اسلام نیست و آنان معتقدند که جهاد «بهترین اعمال» است. گرچه ابن تیمیه سابقه ای جدید و تعریف فقهی نامتعارفی در باب جهاد از خود باقی گذاشت، ابن عبدالوهاب بسیار فراتر از ابن تیمیه این مفهوم را به خارج از مفهوم متعارفش برد. 4-2 : آراء و دیدگاه های محمد ابن عبدالوهاب مفصلترین شرح ابن عبدالوهاب در باب جهاد در کتاب الدرر السنیة که از او به جا مانده یافت می شود. او در این دست نوشته تمام کسانی را که به فراخوان او برای اعلام جهاد در درعیه نپیوسته بودند «بدون شک بزر گترین مرتدین» می شمارد. ابن غنام، زندگی نامه نویس مورد اعتماد ابن عبدالوهاب، در کتاب تاریخ نجد از تمامی حملاتی که وهابی ها از درعیه به دیگر مناطق نجد و عربستان کرده اند به عنوان «غزوه» یاد میکند. در مقدمه این کتاب نیز دلایل جاهلی و به دور از اسلام بودن ملتهای «عربستان، عراق، سوریه، شام، کردستان، بحرین، یمن و مصر» ؛ وجود داشتن قبور اولیاء در آن سرزمین ها عنوان شده که مردم آنها را زیارت میکنند. ابن غنام از این واقعیت به عنوان سندی برای برحق بودن جنبش ابن عبدالوهاب برای احیای اسلام نیز یاد میکند. او هم چنان در خطابه «انفرو خفافا و ثقالا» از «مسلمانان» خواست تا به دعوت او برای جهاد لبیک گفته و به خلافت او در سوریه و عراق بپیوندند. اکنون که از دیدگاه ابن عبدالوهاب تمام مسلمانان زمانش مشرک و کافر بودند، برای دعوت این مشرکان به آیین خود معنای تازه ای نیز به کل مفهوم «دعوت به اسلام» اضافه کرد و آن را «الدعوه» نامید. اما ابن عبدالوهاب ، همان طور که در کتاب کشف الشبهات او آمده است ؛ مسلمانان زمان خود را «همانند مشرکین زمان پیامبر» میداند، بلکه آن ها را از مشرکین زمان پیامبر «بدتر» دانسته و لذا «همان طور که پیامبر با مشرکین زمان خود جهاد و نبرد کرد باید با مشرکین امروزی نیز جنگید.» او «مال و زنان و کودکان» مشرکین را بر مسلمانان (در واقع وهابیان و طرفدارانش( مباح دانست. از این منظر تمام حمله های وهابیان به دیگر شهرهای عربستان از نیمه قرن هجدهم گرفته تا اوایل قرن بیستم تحت عنوان جهاد صورت گرفت و اموال به دست آمده از این تاراج ها به عنوان غنیمت بین آنان تقسیم شد که ابن عبدالوهاب )تا زمان حیات خود( نیز از این غنیمت ها سهم به سزایی داشت. تحلیل دیگری هم که برای اصرار ابن عبدالوهاب بر استفاده از مفهوم جهاد ارائه می شود این است که این رویکرد بخاطر هرچه مثمرثمرتر کردن جنگهای وهابیان با دیگر مردم عربستان بوده است. مثلا فواد ابراهیم معتقد است که ابن عبدالوهاب با اعطای عنوان جهاد به تاراج هایش به آن رنگ و لعابی مقدس داده و از آن یک حربه بسیار قوی ساخت. او اضافه میکند داوطلبانی که برای جنگ در کنار ابن عبدالوهاب و ابن سعود آمده بودند واقعا خود را «سربازان فتح» یا به عربی جیش الفتح )اشاره به مسلمانان صدر اسلام( می دانستند. جبهه فتح شام (جبهه النصره سابق) این ائتلاف متشکل از هشت گروه جهادگرا با نام های جبهه النصره، احرار الشام، صقور الشام، جند الاقصی، فیلق الشام، لواء الحق فی ریف ادلب، جیش السنه و اجناد الشام بود. جبهه النصره که شاخه رسمی القاعده در سوریه به شمار می رود نیز بعدها نام خود را به «جبهه فتح شام» تغییر داد. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  15. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش چهارم : تکفیر ؛ ایدئولوژی حکومت در قرن هیجدهم میلادی عربستان تحت قلمرو وسیع امپراطوری عثمانی در خاورمیانه بود. اما کنترل و سلطه عثمانی ها بر عربستان تنها به نوار غربی عربستان یعنی حجاز ختم می شد. از این رو صحرای وسیع نجد، در مرکز عربستان، منطقه ای صعب العبور و غیر قابل دسترس برای عثمانی ها به شمار رفته و آنها نیز زحمت اعمال سلطه بر آن را نمی کشیدند و نه حتی از این کار پرهزینه ، سودی عایدشان می شد. آن چنان که پژوهشگر عربستانی فواد ابراهیم نقل میکند در اثر عدم استقرار موجود در نجد تنها مصدر اقتصادی منطقه [که عمدتا محل عبور کاروانهای تجاری بود] ، نیز دست خوش غارت برخی قبایل و در نتیجه راکد بود. همچنان اضافه میکند که تا آن زمان ، هجوم به منطقه حجاز برای برخی از قبایل نجدی به نوعی وسیله کسب رزق و روزی بود. حمید الگر نیز با بررسی جغرافیا و تاریخچه فکری نجد در تاریخ اسلامی به این نتیجه می رسد که : در چنین فضایی ، و در اواسط قرن هجدهم میلادی ؛ واعظ دینی به نام محمد ابن عبدالوهاب تفسیری از دین اسلام ارائه می دهد که در پس آن ، شرایط سیاسی اجتماعی منطقه خاورمیانه را تا به امروز دچار تغییر و تحول میکند. 4-1 : پیوند تاریخ ساز دو شیخ ابن عبدالوهاب ) ۱۷۰۳ - ۱۷۹۲ م( در خانواد های حنبلی و در یکی از روستاهای نجد به نام العیینه به دنیا آمد. او در مدینه از طریق معلمان دینی خود عبدالله بن ابراهیم ابن سیف نجدی و محمد حیات سندی با افکار ابن تیمیه آشنا شد. او در هیچیک از معدود کارهایی که از خود به جا گذاشت ؛ وارد مسائل فقهی نشده و وهابیت )منتسب به محمد عبدالوهاب( تا به امروز هرجا که میراث فقهی ابن تیمیه کم بیاورد ، در معدود مسائل فقهی باقیمانده به مکتب حنبلی رجوع میکند. از این رو آن چه که به مذهب وهابیت معروف است بیشتر یک انتساب اسمی به رهبر جنش وهابیت یعنی محمد عبدالوهاب است. مشرب فقهی و رویکرد مذهبی وهابیان در فهم دین، آن چنان که خود به آن اذعان دارند، سلفیت ابن تیمیه و پیروی از سلف صالح است. تاثیرپذیری ابن عبدالوهاب از ابن تیمیه، به خصوص در بعد تکفیری و تطهیرگرایانه، تا حدی است که برخی به اشتباه او را شاگرد ابن تیمیه دانسته اند. نخستین کسانی که با افکار ابن عبدالوهاب مخالفت کرده و آنها را خارج از عرف اسلامی قلمداد کردند پدر او و برادرش سلیمان بودند. او پس از مرگ پدر در حریملا و سپس العیینه به عنوان قاضی مشغول به کار شد. آنجا برخی از قبوری که مردم آن ها را زیارت می کردند خراب کرد و زنی را سنگسار کرد. مردم به ستوه آمده از رفتارهای ابن عبدالوهاب حتی طرح قتل شبانه او را نیز کشیدند. ابن عبدالوهاب پس از این واقعه به درعیه، دهکده ای دیگر در نجد رفت. آنجا بین محمد بن سعود که همواره رویای تسلط بر قلمرویی فراتر از درعیه را در سر می پروراند و ابن عبدالوهاب که قصد نشر یافته های دینی اش را داشت پیمانی بسته شد. در این پیمان ابن سعود در تائید افکار و خواسته های ابن عبدالوهاب می گوید: «این دین ]دینی که محمد عبدالوهاب از آن برای ابن سعود گفته بود[ دین خداوند و پیغمبر آن بوده و شکی در آن نیست، پس بشارت می دهم به تو و به آن چه که امر کردی و جهاد را علیه مخالفان توحید به راه خواهم انداخت.» ابن عبدالوهاب نیز در پاسخ به ابن سعود او را به «اطاعت» و «پیروزی» بشارت داد. در پس این توافق ، یک درگیری خونین جهادی در عربستان به پا شد که بیش از دو قرن به درازا کشید و در سال ۱۹۳۲ م و با شکل گیری عربستان سعودی به عنوان یک کشور خاتمه یافت. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  16. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش سوم : ابن تیمیه و رجوع به سَلَفِ صالح 3-6 : ابن تیمیه در کشمکش ممالیک و ایلخانان حقیقت امر این است که اختلاف بین مذاهب چهارگانه سنی با مذهب شیعه را در حوزه های محدودی می تواند به جدال کشانید. اختلافات فقهی و تاریخی مانند عصمت امامان، حقانیت خلافت بین خلفای راشدین یا خلافت بنی امیه در برابر حقانیت خلافت بنی هاشم و ... در محدوده مشخصی محصور می شوند. به معنایی دیگر، از دل این اختلافات که همواره بین این دو مجموعه از مذاهب به بحث و جدل گذاشته شده است، آن غول بی شکل و شمایلی که ابن تیمیه از تشیع ساخته است بیرون نمی آید. از این جهت و آن گونه که از آثار او پیداست، آنجا که بحث و جدل فقهی و تاریخی برای محکومیت شیعه )از دیدگاه سنی( به محدوده و مرزهای پایانی خود می رسد، ابن تیمیه تهاجم علیه شیعیان را فراتر از مرزهای فقهی و تاریخی برده و برای خلق تصویری کریه از شیعیان وارد حوزه اغراق می شود. تصویری که به نظر می رسد ابن تیمیه خواهان ارائه آن از شیعیان است، این است که آن ها فرقه ای هستند که «غیرصادقانه» اسلام آورده اند تا اسلام را نابود کنند. او در منهاج السنه مدعی است که یک یهودی بنام عبدالله سبا مذهب تشیع را برای انحراف اسلام به وجود آورده است. لازم به ذکر است که در رابطه وجود داشتن یا نداشتن چنین شخصی بین متخصصین امر اختلاف نظر وجود دارد. به عنوان مثال، پژوهشگر دینی عربستانی حسن بن فرحان المالکی معتقد است که این شخصی وجود خارجی نداشته است. ابن تیمیه در همان کتاب منهاج السنه النبویه ، در ذکر شباهت های تشیع و یهودیت می گوید: «شیعیان قبل از رکوع سر خود را تکان می دهند، درست مثل یهودی ها» و همچنین میان ملائک از جبرئیل متنفرند «درست مثل یهودیها». از مجموعه ادعاهایی که در محکومیت شیعیان ارائه می دهد این است که آنان به تحریف قرآن معتقدند، یا اینکه «زنان آنان پاک دامن نیستند چرا که آنان را برای تمتع )صیغه( گرفته اند». [برخی از مبلغان مذهبی وهابی ، چند قرن پس از ابن تیمیه ، پا را هم از این فراتر گذاشته اند و به کلی منکر ازدواج دائم در بین شیعیان شده اند و مدعی هستند که تمام ازدواج های شیعیان غیر دائم و متعه است !!! ] باید در نظر داشت که ابن تیمیه به هیچ وجه به عنوان فقیهی با معلوماتی سطحی شناخته نمی شود، حتا علم و اطلاع او از علوم مختلف زمان خود و چیره دستی اش در این علوم از ویژگی های بارزش بوده است. در توجیه خیانت ذاتی شیعیان در منهاج السنه و توطئه آنان علیه مسلمانان، مثال ابن تیمیه، وزیری شیعه بنام ابن علقمی است که تا زمان سقوط بغداد به دست هلاکو در دربار معتصم عباسی خدمت می کرد. او از این شخص با عنوان کسی یاد می کند که به قصد سرنگونی خلافت عباسی و با تقدیم کلیدهای بغداد به هولاکو سعی در تاسیس حکومتی شیعه داشته است. مورخ ادیان عراقی، رشید الخیون، با برشمردن منابع تاریخی آن دوران، این ادعا را رد کرده و می گوید که چنین ادعایی با کلیت تاریخ آن دوران در تعارض است. اما از طرفی سیاست حکام ممالیک نسبت به ابن تیمیه سیاستی توام با مدارا بود. از این جهت، ولو این که آنان به آرای ابن تیمیه علیه ایلخانان شیعه نیاز داشتند، اما آرای تکفیری دیگر ابن تیمیه علیه بقیه مسلمانان که در زمره رعایای ممالیک بودند مشکل ساز شده بود. قبر ابن تیمیه در قبرستان صوفیان !!! دمشق به عنوان مثال، وقتی ابن تیمیه به دراویش و «فقرای» صوفی دمشق خرده می گرفت و سعی در بازداشتن آنها از اعمال «بدعت انگیزشان» داشت، حاکم دمشق با او مخالفتی نمی کرد. شاید به این دلیل که دراویش صوفی قدرت اجتماعی چندانی نداشتند تا برای ممالیک دردسرساز شوند. اما وقتی ابن تیمیه با صوفیان قدرتمند قاهره درافتاده و عقاید آنان را به چالش بدعت کشید، حکام مملوک در جانب داری از صوفیان قاهره ابن تیمیه را به زندان انداختند. شش سال قبل از مرگ ابن تیمیه، ایلخانان و ممالیک به صلحی توافقی دست یافتند. او اکثر این شش سال را به دلیل تعدی به عقاید شافعی ها، به خصوص در باب زیارت قبور، در قلعه دمشق زندانی بود و همانجا هم جان سپرد. ادامه دارد ... با پایان یافتن بخش مربوط به این تیمیه و ظهور سلفیت ، در بخش بعدی این فصل به چگونگی برآمدن «محمد ابن عبدالوهاب» و فرقه دست ساز او یعنی «وهابیت» خواهیم پرداخت. پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  17. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش سوم : ابن تیمیه و رجوع به سَلَفِ صالح یورش سپاهیان مغول به دیگر سرزمین ها و تصرف آن ها خالی از توجیه ایدئولوژیک نبود. در این رابطه، آنان خود را حکام طبیعی جهان دانسته و تنها از سر ملتی می گذشتند که این حق را برای آنان به رسمیت شمرده و به اطاعت آنان درآید. آن طور که از قرائت های تاریخی برمی آید، «اطاعت» حاکمی مشخص ؛ به معنی ارسال اموال و هدایا به حاکم مغول در قبال عدم حمله آن حاکم به قلمرو او بود. دو سال پس از تصرف بغداد، هولاکو در سال ۱۲۶۰ م قصد حمله به شام و مصر می کند. نیروهای او پس از فتح دمشق به قصد مصر، به سمت فلسطین حرکت می کنند. سلطان مملوکی و تازه به دوران رسیده مصر، قتوز، با سپاه خود در منطقه ای به نام عین جالوت در فلسطین کنونی، با سپاه مغول رویارو می شود. او در این جنگ نه تنها پیروز شد، بلکه به عنوان تنها حاکم اسلامی برای اولین بار پیش روی سپاهیان مغول که پیش از این ایران، قفقاز، ترکیه و عراق کنونی را به تصرف خود درآورده بودند، ایستاد. یکی از این سلاطین، نجم الدین ایوبی )وفات- ۱۲۴۹ (حاکم مصر بود که ممالیک را برای حفاظت از تاج و تختش در دربار خود جای داده بود. دولت ایوبی اما در آن زمان مانند دیگر دولت های کوچک در قلمرو اسلامی، ضعیف ترین روزهای خود را تجربه می کرد. ممالیک نیز در چنین برهه ای، توران شاه، فرزند نجم الدین، را به قتل رسانده و با خاتمه دادن به سلسله ایوبی خود را سلاطین جدید مصر معرفی کردند. نخستین سلاطین ممالیک اما ؛ برای توجیه مشروعیت خود، به عنوان حکام جدید مسلمانان، با بحرانی جدی مواجه بودند. چرا که آنان علاوه بر اینکه بردگان دیروز و سلاطین امروز بودند، نه عرب بودند و نه مسلمان زاده. آن چنان که از پیام تحقیرآمیز جانشین هولاکو، آباغا، به سلطان مملوک، «بیبرس بُندُقداری» به نظر می رسد حتی نخستین ایلخانان مغول )سلسله ای که پس از هولاکو تشکیل شده و بر ایران حکومت کرد( نیز ممالیک را به خاطر اصل و نسب شان سرزنش می کردند. او با فرستادن پیکی به بیبرس می گوید: «بهترین کاری که می توانی انجام بدهی این است که با ما صلح کنی... تو یک برده خریداری شده هستی، چگونه می توانی با پادشاهان زمین روبه رو شوی؟». علی رغم اینکه ممالیک دشمنان دیگری مانند صلیبیان داشتند، که از قضا همان ممالیک ؛ صلیبیان را نیز در سال 1291 برای همیشه شکست داده و از سرزمین های اسلامی بیرون راندند، رویارویی با ایلخانان مغول هسته اصلی شکل گیری سلطنت ممالیک و مستحکم شدن آن بود. 3-5 : کشمکش ممالیک و ایلخانان گستره پادشاهی سلسله ممالیک بحری (1250 میلادی - 1382 میلادی) سلطان بیبرس )سلطنت۱۲۶۰ -۱۲۷۷میلادی( برای نمایش نقش خود به عنوان حامی اسلام دست به اقدامات متفاوتی زد. در زمان او مساجد و مراکز پژوهش فقهی مختلفی در شام و مصر بنا شد. در زمان او علمای دین علاوه بر امور فقهی و قضایی در امر مشورت و بسیج کردن مردم و روحیه دادن به نظامیان هنگام جنگ به کار گرفته می شدند. به دستور بیبرس دیگر مذاهب سنی نیز در کنار مذهب شافعی که مذهب چیره آن دوره بود، از دادگاه ها و قضات خاص خود برخوردار شدند. او حتی یک سال پس از سلطنتش با بررسی صحت اصل و نسب، بازمانده خاندان عباسی را به عنوان خلیفه عباسی در قاهره منصوب کرد، هرچند محققین بر این توافق نظر دارند که سمت خلیفه عباسی در زمان ممالیک پُستی تشریفاتی و چه بسا کمتر بوده است. اقدامات بیبرس توسط سلاطین بعد از او نیز ادامه یافت. اما تا پیش از پایان قرن سیزدهم میلادی و در سال ۱۲۹۲ ؛ «سلطان محمود قازان ایلخانی» نیز به دین اسلام و مذهب تشیع گروید و از آن پس ایلخانان مانند ممالیک، به سلاطین مسلمانی که مسلمان زاده نبودند تبدیل شدند. بعید هم به نظر نمی رسد که قازان در همان وهله نخست برای به چالش کشیدن مشروعیت رقبای ممالیک خود و برای منطبق شدن با واقعیت های فرهنگی و سیاسی مردم و منطقه ای که در آن حکم می راند به اسلام گرویده باشد. چرا که او و دیگر ایلخانان زمانش علی رغم گرویدن به اسلام از عقاید و دین شامانیستی خود که مختص مردم مغول بود، دست برنداشتند. از این رو و در راستای این کشمکش های سیاسی که به مناسبات قدرت و سلطنت بین ایلخانان و ممالیک ختم می شد، طارق الجمیل می گوید: به معنایی دیگر ابن تیمیه به عنوان فقیهی از فقهای دربار ممالیک، نه تنها ممالیک را به عنوان سلاطین اسلامی در مقایسه با ایلخانان مشروع می دانست بلکه اسلام ایلخانان [که همان تشیع بود] را هم اسلام نمی دانست. قازان تنها یک ایلخان به اسلام گرویده نبود. او در نهایت تنها ایلخان به اسلام گرویده ای بود که توانست ممالیک را در نبرد شکست داده و به مدت یک سال دمشق را به تصرف خود دربیاورد. آنچنان که از نامه نگاریها و صدور فرمان نامه های آن زمان استنتاج می شود ، هر دو سلسله ممالیک و ایلخانان با به چالش کشیدن اعمال همدیگر با نام اعمالی غیراسلامی سعی در توجیه حملات به یکدیگر و کسب حمایت مردم داشتند. یادآوری این نکته نیز ضروری است که او تنها فقیهی بود که حکم جهاد علیه ایلخانان و حکم کافر بودن شان را صادر کرد. عقاید ضد شیعه این فقیه در جاهای دیگر نیز به یاری جنگ قدرت ممالیک شتافته است. او در احکام دیگری علیه «روافض» کوه کسروان که در لبنان کنونی است، دو بار سپاه ممالیک را برای درگیری با مردم آن کوه همراهی کرد. برخی به این نکته اشاره کرده اند که مردم کوه کسروان دروزی و علوی بوده و با این که ابن تیمیه این دو گروه را نیز در زمره کفار می داند، شیعه دانستن و به حکم شیعه راندن آنان کار دقیقی از سوی او نبوده. اضافه بر این، ابن تیمیه نوشته های تهاجمی دیگری نیز علیه شیعیان مدینه داشته و آنان را به این متهم کرده که با قصد تسلط بر شهر پیامبر ، سعی در «ریشه کن کردن سنت پیامبر» در آن شهر را دارند. این امر نیز بیشتر با مناسبات سیاسی و جنگ قدرت آن زمان سنجیده شده است. چرا که حاکم مدینه هم زیر بار سلطه ممالیک نمی رفت و تنوع مذهبی در مدینه و طلابی را که در آن شهر به تحصیل می پرداختند را در حیطه استقلال این شهر می دید. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  18. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش سوم : ابن تیمیه و رجوع به سَلَفِ صالح سلفیت ابن تیمیه تنها یک راه و روش [در کنار دیگر روش ها] ، برای فهم درست اسلام از طریق تابعیت از پیشوایان نیست. این سلفیت نه تنها ادعا میکند صحیح ترین شیوه را در فهم اسلام داشته بلکه با نادرست دانستن دیگر شیوه ها، موضعی خصمانه و تطهیرکننده نیز علیه آنان می گیرد. از این رو وقتی سلفیت ادعا میکند که تابع پیشوایان است، معنی دیگر این ادعا به معنی تابع نبودن دیگران نیز هست. همین طور وقتی سلفیت ادعا میکند که فهم آن از توحید درست ترین است، این به معنی موحد نبودن دیگران نیز هست و الخ. آن چنان که دواداری [ابوبکر ابن عبدالله ابن آیبک دواداری] مورخ قرن چهاردهم سلطنت ممالیک (که معاصر ابن تیمیه نیز بوده) نقل میکند، ابن تیمیه در سال 1305 میلادی به خاطر عقایدی که ابراز کرده و در نوشته هایش ذکر کرده از سوی قضات شافعی، حنفی و مالکی مورد نکوهش قرار گرفته و سرانجام قاضی مالکی حکم حبس او را میدهد. در این دادگاه مسائل مختلفی از جمله «تکفیر در لفاف پیچیده شده» شافعی ها ، «عقیده تجسیم» ابن تیمیه و «خروج او» از آن چه که اسلام به لحاظ سنتی تا قرن چهاردهم فهمیده شده بود، مایه نگرانی بود. اما گویی دادگاه با پافشاری صوفیان قاهره برپا شده بود که ابن تیمیه در دو دست نوشته خود به عقاید آنها و آراء ابن عربی حمله کرده بود. ابن تیمیه، ابن عربی و هر آنکه بر مسلک او بود در دست نوشته های خود لعن کرده، عقاید او را شرک دانسته و درنهایت از او این گونه یاد میکند که «فقط خدا میداند که او به هنگام مردن تابع چه دینی بوده». منهاج السنه یکی از ضد شیعه ترین کتاب های ابن تیمیه است اما شدیدترین حملات ابن تیمیه که در جای جای دست نوشته هایش دیده می شود متوجه شیعیان است. در نمونه ای از تکفیر شیعیان ، آنها را این گونه وصف می کند: او در رد کتاب منهاج الکرامه که نوشته علامه حلی )از علمای شیعه و معاصر ابن تیمیه( است، کتابی با نام منهاج السنه نوشته و در آن به تفصیل به شیعیان تاخته است. در رابطه با این کتاب و موضع به غایت خصمانه ابن تیمیه علیه شیعیان در فصل دوم بیشتر صحبت خواهد شد. 3-4 : ابن تیمیه و فتوای جهاد گرچه برخاسته از مذهب حنبلی، اما سلفیت با نظرهای مستقل ابن تیمیه شاخه ای جدا از مذهب حنبلی است. برخی از فتاوی ابن تیمیه مانند شرک دانستن زیارت قبور و مزار اولیاء و طلب وساطت از آنها، با باورهای حنابله در تضاد است. علاوه براین، ابن تیمیه حتی در زمان حیات خود نتوانست حمایت بسیاری از حنابله را نسبت به مسلک خود برانگیزد و آنان آراء وی را غیر مطابق با فهم سنتی مذهب حنبلی از اسلام یافتند. تا قبل از ابن تیمیه هیچکدام از احکام و شروط جهاد )به معنای جنگی آن( ، جهاد علیه حاکم مسلمان را جایز نمی دانست. ابن حنبل در این باره حتی شورش و طغیان علیه حاکم را، هرچند هم که جائر و ظالم باشد، مجاز نمی دانست. تا اواخر قرن سیزدهم محمود قازان [که بر ایران و بخش هایی از عراق کنونی حاکم بود] ، به اسلام و مذهب تشیع گروید. ایلخانان مغول اما هم چنان درصدد فتح شام و مصر بوده و قازان تنها حاکم مغولی بود که توانست دمشق را برای مدت یک سال تصرف کند. «ایلخانان» و «ممالیک حاکم بر شام و مصر» شش بار با یکدیگر به نبرد پرداختند که به جز تصرف فوق الذکر دمشق، پیروز بقیه نبردها ممالیک بودند. دیگر فقها که بستر فقهی توجیه کننده ای برای این امر نیافته بودند در استفاده از حکم جهاد تعلل به خرج دادند. اما ابن تیمیه تعللی در منافق خواندن قازان نکرد و علیه او حکم جهاد اعلام کرد. آن چنان که از مجموعه آرای فقهی ابن تیمیه پیداست او جهاد را «بهترین اعمال داوطلبانه» ]اعمال مستحب؟؟[ می دید، حتی بهتر از حج و روزه مستحب. گفته می شود که او برای تشویق سپاه مصر و شام در رویارویی با مغول ها، که مصادف با ماه رمضان نیز بود، با خوردن و دادن غذا به سربازان به آن ها گوشزد می کرد که جنگ با مغول ها از روزه واجب تر است. ابن تیمیه فقیهی است که حدود ۳۰۰ اثر در باب های مختلف از خود به جای گذاشته است. تاکنون کسی تحقیقی که براساس بررسی تمام آثار ابن تیمیه باشد ارائه نداده است. چه از زاویه طرفداری چه انتقاد، نظرها و کارهای مطرح شده در رابطه با او ، تنها جوانبی از زندگی این فقیه «فوق العاده موثر» را کندوکاو کرده اند. در ارتباط با ابن تیمیه و ایدئولوژی جهادگرایی ؛ کارشناسان (به خصوص در اسناد انگلیسی زبان) ، بیشتر بر «میراث تکفیری» و سابقه ای که او در باب «اعلام جهاد مسلمانان علیه مسلمانان» برجای گذاشت تمرکز می کنند. اما اگر بشود بر «رساله فوق لیسانس» ارائه شده از سوی «حسن وهدان» به «دانشگاه اردن» اتکا کرد، باید گفت که میراث ابن تیمیه [برای جنبش های جهادگرای عهد مدرن] از دو نکته فوق الذکر بیشتر است. در این رساله که آشکارا از ابن تیمیه و از «وجوب جهاد» طرفداری شده، نویسنده در صدد این است که احکام و شروط و چگونگی جهاد را از منظر فقهی ابن تیمیه استخراج کند. این فهرست از «نحوه برخورد با اسرا در جنگ» تا چگونگی «مشارکت زنان در غزوات» تا نوع «استفاده از سلاح علیه کفار» را شامل می شود. «شکل و شمایل خلافت اسلامی» و «نقش حاکم و رعایا در آن» و حکم تعامل با «زنان و کودکان اسیر کفار» که «جزو غنایم مسلمانان» به شمار میروند نیز ، در کنار بسیاری از احکام دیگری که به دست جنبش های جهادگرا احیا و تطبیق شده اند، در بررسی این پژوهش مشاهده می شود. اعدام اسراء توسط جلادهای خردسال داعش ؛ جهان را بهت زده کرده بود. [ابن تیمیه در مورد ضرورت کشتن کافران اسیر فتواهای روشنی دارد] مکتب مطرح شده از سوی ابن تیمیه نه تنها نتوانست در زمان خود چنین امری را تحقق بخشد، بلکه با پایان قرن چهاردهم ، ابن تیمیه و بستر نظری او برای اعمال اسلامی [که آن را «درست ترین» می دانست] به طور کامل به فراموشی سپرده شدند. لذا آن چه امروزه به عنوان «سلفیت» شناخته می شود ، نه در زمان ابن تیمیه بلکه پنج قرن پس از او احیا شد. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  19. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش سوم : ابن تیمیه و رجوع به سَلَفِ صالح در شیوه پیشنهادی ابن تیمیه که همان سلفیت است استفاده از احادیث به عنوان مصدر تشریعی برای اعمال «اسلام صحیح» ، تا سر حد اغراق پیش میرود. این که ابن تیمیه چگونه سخنان خود را هم ارزش با پیشوایان اسلام میداند را می بایست در استناد او به احادیث به جا مانده که شرح حال پیشوایان اولیه را داده اند، جست. نخستین تاریخ نگاری اسلامی که تاریخ طبری نمونه ای از آن است نیز در قرن دهم میلادی و سه قرن پس از وفات پیامبر شکل گرفته است. این گونه تاریخ نویسی شاید زیاد مورد قبول علم تاریخ امروز نباشد که از شیوه های کاملا متفاوتی برای کشف و ثبت تاریخ استفاده می کند. به عنوان نمونه، طبری سیر تاریخ نگاری خود را از زمان آدم و حوا آغاز کرده تا به تاریخ نگارش کتاب خویش . 3-3 : ابن تیمیه و سَلَفیت طبق این شیوه معنی آیات قرآنی باید عینا آن طور که در قرآن نوشته شده است استنباط شوند. لذا، استفاده از خرد یا مد نظر داشتن گذر زمان نمی تواند جایگاهی در تفسیر قرآن داشته باشد و معنی ظاهری کلمات قرآن را تغییر دهد. حال این که اکثر مذاهب اسلامی از شیوه «تاویل» در فهم قرآن استفاده می کنند. تأویل عبارت است از به کارگیری عقل برای فهم معانی قرآن، ولو این که معنی ظاهری آیات تغییر کنند. مذهب شیعه به شیوه ای نزدیک به تاویل [که همان شیوه باطنی است] معتقد است. این شیوه به این نکته استناد میکند که در عمق آیات قرآن معانی فراتری از شکل ظاهری کلمات نهفته که برای فهم صحیح آنها می بایست به باطن کلمات نیز توجه کرد. برخی با رد وصف «خشک و دگماتیک» بودن شیوه ابن تیمیه برای دانستن متون، آنها را نوعی تعقل برای حفظ سنت اسلامی از برداشت های مفسرین می دانند. اما شاید ایده عباس زریاب خوئی که با ایده بسیاری پژوهشگران دیگر هم سو است درست تر باشد که ابن تیمیه به کارگیری عقل را تنها زمانی جایز می دانست که عقل با نص قرآن و احادیث پیامبر سنخیت داشته باشند. ابن تیمیه در مساله هفتم )القاعدة السابعة( کتاب التدمريه با حمله به شگرد مذاهبی که در فهم قرآن از عقل مستقل استفاده و تاویل می کنند، شرح مفصلی مي دهد که: ابن تیمه با رد میراث فلسفه اسلامی و کارهای فلاسفه ای چون فارابی، ابن سینا، ابن رشد و ابن عربی آن ها را به تبعیت از فلاسفه یونان و ایران که از دید او مشرک بودند، متهم کرد. بدون شک ترجمه آثار فلاسفه یونان و به کارگیری آن ها برای ارائه فلسفه بومی اسلامی، نقش به سزایی در امور اجتهادی و تاویل اسلام داشته است. عمده فلسفه اسلامی ارائه شده از سوی فلاسفه ، انسان مومن را از قید و بندهای سفت و سخت به متون رها کرده اند و برای او اصالتی قائل می شوند که خود به شکلی مستقل برای رسیدن به حقیقت و «تقرب» به خدای خویش تلاش کند. آلبرت حورانی معتقد است که «ابن سینا» موثرترین فیلسوفی است که دیگر فیلسوفان بزرگ اسلامی مانند ابن عربی و ابن رشد بر سنگ بنای فلسفه او ، فلسفه خود را بنا کرده و از این رو فلسفه ابن سینا را وارد مراحل تازه ای کرده اند. ابن سینا با صحه گذاشتن به جایگاه ویژه پیامبر به عنوان شخصی که به حکم ارتباطش با خداوند از علم به حقیقت برخوردار است، بر این باور بوده که «نور الهی» بر روح و جان هر انسانی جداگانه تابیده شده است. لذا، هر انسانی می تواند که با تلاش و کوشش، روح خود را به سوی خالق سوق دهد و به جایگاه متعالی در یافتن حقیقت برسد. غزالی که بیشتر به عنوان فیلسوفی محافظه کار شناخته شده است با ابن سینا مخالفت کرده و معتقد بود که ویژگیِ داشتنِ «نور الهی» تنها از طریق وحی به پیامبر نازل شده و انسانهای معمولی نمی توانند از آن برخوردار باشند. از سویی، ابن رشد با تمایل به فلسفه ابن سینا، در رد عقاید غزالی، آثار متنوعی به جا گذاشت. اما ابن عربی که سردمدار تفکر صوفی نیز به شمار میرود در امتداد فلسفه ابن سینا و ابن رشد بیشترین اصالت را به انسان داده تا مستقل و فارغ از بایدها و نبایدها، خود در جهت کشف خدای خود گام بردارد. ابن عربی معتقد بود که هرچه انسان در ابراز تجلی خداوندی موفق تر باشد، انسان کاملتری است. ابن تیمیه با رد فلسفه های مطرح شده، فلاسفه را به این متهم میکند که ادعا میکنند از پیامبر بیشتر میفهمند. اما مهم تر از آن ، این است که او نقطه آغاز سیر قهقرایی اسلام را از شکل ابتدایی و صحیح و بی آلایش زمانی میداند که فرهنگها، افکار و علومی مانند فلسفه یونان باستان وارد اسلام شد. در این خصوص ابوذهب و اولیور روی «ملاحظه به جایی» از رویکرد سلفی و سلفیت جهادگرا کرده اند. این دو محقق در تعریف سلفی های جهادگرا می گویند که : مسلک مطرح شده از سوی ابن تیمیه به این جهت بعدها به مسلک سلفی مشهور شد که او صحیح ترین شیوه فهم اسلام را شیوه تبعیت از پیشوایان یا در اصل سه نسل نخستین اسلام میداند. ابن تیمیه معتقد بود که سلف بیش از نسل های بعدتر به اسلام راستین نزدیک بوده و آن را درک کرده اند. و نسلهای بعد از سلف با وارد کردن دیگر فرهنگهای بیگانه مانند افکار برگرفته از یونان و ایران باستان، اسلام را به انحراف کشانده اند. با مفهوم بدعت و استفاده افراطی از آن برای تکفیر دیگران در زمان بررسی اندیشه های محمد ابن عبدالوهاب بیشتر آشنا خواهیم شد لازم به ذکر است که دوره سلف برای تمام مذاهب اسلام به نوعی قابل تقدیر و احترام است. اما هیچکدام از این مذاهب عملکرد سلف و تبعیت از آنان را در مرکز فقه و باورهای مذهبی خود قرار نمی دهند. البوطی در سال ۲۰۱۳ و پس از شعله ور شدن درگیری ها در سوریه توسط یک بمب گذار انتحاری، در مسجدی در حین سخنرانی به قتل رسید. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  20. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش سوم : ابن تیمیه و رجوع به سَلَفِ صالح به عنوان مثال، او در کتاب «الصارم المسلول علی شاتم الرسول» احکام چگونگی برخورد با دشنام دهندگان به پیامبر و همسران او را بررسی میکند. حِدت مجازات دشنام دهندگان در این کتاب اغلب مرگ و دشنام دهندگان مهدورالدم شناخته می شوند. اسناد ارائه شده از سوی ابن تیمیه برای توجیه چنین مجازات های سنگین را تعداد اندکی آیه قرآنی )که حتی برخی معتقدند که آیات ذکر شده با اصل قضیه مطرح شده ارتباطی ندارند( و تعداد انبوهی حدیث اند. از این رو پیش از این که وارد شرح میراث ابن تیمیه شویم، ضروری است که به برخی از نقدهای مطرح شده در باب پیدایش و نگارش احادیث اشاره کنیم. چرا که بنیان تفکرات ابن تیمیه و تکفیرگرایان پس از او ، بر برخی از احادیث استوار است : 3-2 : علم حدیث پس از وفات پیامبر در مدینه، مسلمانان برای فهم آموزه های اسلامی و نظر حضرت محمد(ص) در این رابطه، به طور طبیعی به اصحاب ایشان رجوع می کردند. پس از اصحاب این امر به تابعین واگذار شد، یعنی نسل پس از اصحاب که به دلیل فاصله زمانی کمتر آنها با زمانی که پیامبر می زیست امر نقل سینه به سینه گفته ها و آموزه های او کار چندان دشواری نبود. اما پس از تابعین و تا دو قرن پس از وفات پیامبر چیزی در حدود ۷۰۰ هزار حدیث در میان جامعه اسلامی آن زمان رد و بدل شد که اکثر آن ها جعل شده بودند تا منافع شخصی جعل کنندگان آنان را تامین کنند. پژوهشگر مجارستانی اگناز گلدزایر در بررسی مشابه تعداد زیادی از احادیث را شناسایی کرده است که در واقع ترجمه آیاتی از تورات، انجیل، حکمت های ایران باستان، پندهایی از فلاسفه یونان، ضرب المثل های هندی و غیره بوده اند. رضا اصلان در این رابطه معتقد است که در این نقل قول اشاره اصلی به سلسله بنی امیه است. تصویر از یک دستخط از احادیث نبوی مربوط به 1322 میلادی در مکه خلافت بنی امیه آن چنان که پیشتر ذکر شده با خلافت معاویه آغاز شد. معاویه فرزند ابوسفیان و هند است. ابوسفیان از اشراف قریش در مکه بود که قبایل عرب را جهت نبرد با مسلمانان مدینه تشویق میکرد و در زمره آخرین اشرافیانی بود که به اسلام گروید. مادر معاویه نیز آن چنان که معروف است پس از به قتل رسیدن حمزه، عموی پیامبر، در جنگ احد جگر او را بر سر خنجر به دندان کشید. در چنین شرایطی هرکس که می خواست هر عملی را انجام دهد [هرچند غیر متعارف] ، آن را با حدیثی از پیامبر توجیه می کرد. پس گردآوری احادیث ضروری شد. این که گردآورندگان حدیث تا چه حد در رسالت خود توفیق حاصل کرده اند تا به امروز موضوع جدل و حرف و حدیث بسیاری است. آنگونه که به نظر می رسد فرآیند گردآوری و بازنویسی احادیث ، خالی از «تاثیر و تاثرات مناسبات قدرت»، «نگرش گردآورنده حدیث» و «فرهنگ» و ارزشهای غالب بر جامعه ای که در زمان و مکانی متفاوت با آنچه که هسته اولیه مسلمانان به همراه پیامبر در مدینه می زیسته اند، نبوده است. یکی از اشکالاتی که میتوان به فرآیند گردآوری احادیث وارد دانست، کثرت احادیث ضد و نقیض است. به عنوان مثال، در صحیح بخاری می توان حدیثی [که از قضا شدیداً مورد علاقه و استفاده جهادگرایان نیز هست] یافت که پیامبر در پاسخ به این سوال یارانش که «حکم زنان و کودکان کفار چیست؟» پاسخ میدهد «هُم مِنهُم» ، به این معنا که آن ها نیز از خود همان کفار هستند و از این رو قتل آنها جایز است. اما در همان صحیح بخاری احادیثی دیگر هست که پیامبر قتل مومن را با ویران ساختن دنیا یکی دانسته یا مسلمانی که همسایه خود را بیازارد مومن واقعی نمی شمارد. مباحث انتقادی و جدل بر سر جایگاه و نوع احادیث امروز هم در محافل اهل تسنن از سوی روشنفکرانی مانند حسن بن فرحان المالکی عربستانی، اسلام البحیری و محمد عبدالله نصر مصری و به شکلی دیگر از سوی برخی محافل شیعیان ، مباحث داغ و پرطرفداری هستند. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  21. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . با توجه به خاتمه بخش دوم این فصل (تکفیر سابقه ای به قدمت تاریخ اسلام) به اتفاق هم بخش سوم (ابن تیمیه و رجوع به سلف صالح) رو آغاز می کنیم. البته بخش دوم این فصل ، موارد دیگری هم داشت که برای جلوگیری از طولانی شدن تاپیک ، از آنها صرف نظر کردم. (به عنوان مثال نقش غیرمستقیم و مستقیم خوارج تکفیری در واقعه عاشورا و ... ) فصل نخست بخش سوم : ابن تیمیه و رجوع به سَلَفِ صالح قرون سیزدهم و چهاردهم میلادی در تاریخ اسلامی به «عصر پس رفت» یا «عصر الانحطاط» معروف اند. 3-1 : عصر انحطاط در قرن سیزدهم میلادی، سپاهیان پیش تاخته مغول از مرزهای شرقی قلمرو اسلامی با بی رحمی تمام و قتل و غارت به سوی قلمروهای غربی تاختند. سپاه مغول به رهبری هولاکو سرانجام در سال ۱۲۵۸ میلادی پس از محاصره ای طاقت فرسا وارد شهر یک میلیون نفری بغداد می شود و با کشتن مستعصم، آخرین خلیفه عباسی ، به آخرین خلافت اسلامی و خلفای عرب تبار آن پایان می دهد. هرچند خلافت عباسی در زمان حمله مغول ، تنها خلافتی صوری بوده و قلمرو نفوذ آن محدود به بغداد و حومه آن بود. در آن زمان قلمروی عظیم الجثه اسلامی که مرزهای آن از مراکش در غرب تا اندونزی و جنوب چین در شرق کشیده شده بود، پاره پاره و هر قسمت آن کاملا مستقل از حکومت بغداد اداره می شد. هم زمان با ویرانی شهر بغداد و گردن زدن دانش پژوهانی که از نقاط مختلف دنیا این شهر را برای کسب علم برگزیده بودند، مغول ها کتابخانه معروف بغداد را نیز به آتش کشیدند. مینیاتوری از محاصره بغداد به دست سپاهیان مغول و هلاکو خان اما علی رغم «انحطاط» ، تعدد فرهنگ ها و مذاهب و پذیرش تفاوت های آن ها در قرن سیزدهم و چهاردهم میان مسلمانان نسبت بالایی داشت. جهانگرد مراکشی قرن چهاردهم ابن بطوطه در سفرنامه خویش با شگفتی از تنوع آیین و مناسک مختلف مذاهب سنی در مکه می گوید و این که چگونه این مناسک از محله ای تا محله دیگر شهر با یکدیگر تفاوت داشته اند. او همچنین در مورد سیستم قضایی دمشق در اوایل قرن چهاردهم می گوید که هر یک از مذاهب چهارگانه اهل تسنن )شافعی، مالکی، حنفی و حنبلی( قضات و دادگاه های خاص خود را داشته اند. یعنی اگر شخصی بر مذهب حنفی بود قاضی حنفی به دعاوی او رسیدگی می کرد تا با توجه به فقه و باورهای او حکم صادر شود. البته شهری مانند دمشق حتی در زمان رونق بغداد نیز از چنین ویژگی برخوردار بود. آن چنان که طارق الجمیل به ثبت رسانده است، در بحبوحه قرن سیزدهم و چهاردهم میلادی و در شهر دمشق است که فقها و طلاب علم شیعه و سنی در مراکز علمی مشترک ضمن همکاری و داد و ستد علم با یکدیگر، بر هم تاثیر هم می گذارند. او معتقد است که در این برهه شیعیان به عنوان همکار، طلاب و مدرسین در بسط فقه و دانش مدارس مذهب سنی مشارکت داشته و در آن واحد ضمن استعانت از فقه سنی به بسط و تکامل فقه شیعه پرداختند. مسلک و قرائت اسلامی پیشنهادی از سوی ابن تیمه، از جهتی می تواند طغیان بر این تعدد و تنوع و رویارویی با انطباقی باشد که اسلام از قرن هفتم میلادی تا به قرن چهاردهم با دیگر فرهنگ ها و علوم آن زمان داشت. ابن تیمیه در سال ۱۲۶۳ م ، ۶۶۱ ه، در حران [شهری در شامات قدیم و ترکیه امروزی] و در خانواد های حنبلی به دنیا آمد. او در سالهای جوانی مانند پدر و پدربزرگ خود به درجه فقاهت در این مذهب رسید. احمد ابن حنبل، شخصی که مذهب حنبلی منتسب به اوست، از سوی برخی علما بیشتر به عنوان یک محدث شناخته شده است تا مجتهد و فقیه اسلام. برخلاف «اهل رأی» که به امورات فقهی و استفاده از آراء و اجتهادات عقلی در استنباط اسلام تمایل دارند، «اهل حدیث» در فهم بایدها و نبایدهای اسلامی بیشتر به احادیث تکیه کرده و از این رو خود را تابع رای و اجتهاد نمی دانند. این فرآیند در عمل می تواند به دو فهم متفاوت از یک مساله یا اصل اسلامی منجر شود. علاوه بر این، مشروعیت مصدر فهم به باور کسانی که اسلام را به شیوه اهل حدیث فهمیده اند الزاما برای گروه دیگر مصدری مشروع نیست، و بالعکس. دلایل و قراین بسیاری نشان از این دارد که مذاهب مختلف اسلامی در طول تاریخ توانسته اند تفاوتهای میان یکدیگر را درک و با آن ها تعامل و در نتیجه هم زیستی کنند. اما تفاوت در مصادر فهم اسلام ، وقتی خطرناک می شود که : ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  22. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . ممنونم آرمین جان. احساس خود من هم این بود که در برخورد با تکفیری ها ، عموماً به جای پرداختن به ریشه ها و آبشخورهای فکری شون ، بیشتر به جنایات و سبعیت و وحشی گری اونها می پردازیم و جای خالی بررسی عمقی تر این جریانات احساس میشد. کاملا درست میگی و این مقوله هنوز خیلی جای کار داره. من سعی کردم (به دلیل اینکه برای دوستان مطالب تاپیک خسته کننده نشه) ، صرفاً به صورت گذرا و فهرست وار ، فقط و فقط به تاریخچه فکری اونها بپردازم. وگرنه جریانات تکفیری رو از زوایای جامعه شناسی ، روان شناسی ، اقتصاد سیاسی و ... هم باید بررسی کرد تا به درک درستی از اونها رسید. فصل نخست 2: تکفیر سابقه ای به قدمت تاریخ اسلام 2-3 : تطهیرگرایانی که خوارج نام گرفتند جنگ صفین در سال ۶۵۶ میلادی یعنی یک سال پس از قتل عثمان رخ داد. این جنگ ماه ها طول کشید و نیروهای امام علی(ع) و معاویه بارها میدان نبرد را ترک کرده تا در زمان دیگری نبرد کنند. سرانجام سپاه علی (ع) بر سپاه معاویه برتری می یابد. سپاهیان معاویه با بر سر نیزه قرار دادن قرآن ها خواستار داوری قرآن بین دو سپاه درگیر جنگ شدند. سرانجام امام علی(ع) و معاویه برای پایان دادن به درگیری تن به این حکمیت و داوری می دهند. در مفاد داوری صفین این نکته ضمیمه می شود که لقب امیرمومنان از حضرت علی سلب شود. برخی از همراهان امام علی با نارضایتی از این امر از او خواستند که حکمیت را منتفی قلمداد کند تا جنگ علیه سپاه معاویه هم چنان ادامه یابد. اما آن ها با پاسخ منفی علی(ع) مواجه شده و این امر باعث شد تا برخی از آنان جریان حکمیت را منطبق با قرآن ندانسته و از سپاه حضرت علی جدا شوند. جداشدگان از سپاه علی(ع) با نامهای مختلفی معروف شدند: از جمله «حاروریه» که این لقب آنها منسوب به منطقه جغرافی محل استقرارشان بود. لقب دیگری نیز که به آن شهرت یافتند «محاکمه» بود که آنها را به مخالفت شان با جریان حکمیت منتسب می کرد. اما معروفترین لقب شان تا به امروز «خوارج» است، به معنی کسانی که خروج یا طغیان کردند. آنها سپس در منطقه نهروان نزدیک بغداد کنونی متمرکز شدند و حملات و دست اندازی های مکرری علیه مسلمانانی که با آنها هم عقیده نبوده یا به آنها نمی پیوستند انجام دادند. جنگ معروف نهروان، که در آن لشکر علی ابن ابیطالب ، خوارج را شکست داد، در همین زمان اتفاق افتاد. خوارج به دسته های مختلفی تقسیم شده و مسلک هرکدام ، الزاما با دیگری یکی نبود: برخی از آنان معتقد بودند که حکومت بر مسلمانان تنها حق شخص زاهدی است که به امور دینی آگاه باشد. از این رو برخی خوارج را نخستین تئوکراتها یا طرفداران حکومت دینی نیز به شمار می آورند. خوارج نجدی اما بیشتر به مسلک آنارشیستی معرفی می شوند. همه دسته های خوارج اما ؛ به یک ویژگی شناخته می شوند و آن هم کافر شمردن مسلمانانیست که آنان را همراهی نمی کردند. فرقه ازارقه خوارج )منتسب به رهبر آنان نافع ابن ازرق( ، که خشن ترین گروه خوارج شناخته شده اند، حتی کسانی را که علیه دشمنان شان شمشیر نمی زدند هم کافر دانسته و از این رو ریختن خون شان را مباح و مال و ناموس شان را بر ازارقه حلال می شمردند. علی رغم کمبود منابع مستدل تاریخی، وحشتی که خوارج میان مسلمانان آن دوره به وجود آورده بودند به خوبی قابل تصور است. به عنوان مثال آن گونه که میدلونگ ذکر می کند، هنگامی که علی(ع) سپاه خود را برای نبردی مجدد با معاویه از کوفه راهی دمشق می کند، همراهان امام علی (ع) از او می خواهند که ابتدا با خوارج بجنگند تا آنان را از شر خشونت های دهشت بارشان رها سازد. علی(ع) بارها با خوارج نبرد کرد و در همه موارد پیروز شد. اما نه تنها نتوانست این پدیده را کاملا و برای همیشه از بین ببرد، بلکه این خوارج بودند که حضرت علی را هنگام نماز در مسجد کوفه به شهادت برساندند. معاویه که پس از حضرت علی به خلافت رسیده و از ثروت و در نتیجه توان نظامی و سپاهیان و امکانات بیشتری نسبت به علی(ع) برخوردار بود نیز بارها علیه خوارج جنگید. اما او نیز نتوانست این پدیده را کاملا و برای همیشه از بین ببرد. پدیده خوارج تا بعد از عهد اموی و تا اوایل عهد عباسی ممتد شد. سرانجام در قرن نهم میلادی بود که خوارج به تدریج در مذاهب دیگر اسلامی حل شده یا به مذهبی «نسبتاً» معتدل تر مانند اباضی های عمان تبدیل شدند. برخی پژوهشگران مانند جفری کنی «جنبش جهادگرا» در مصر را تماما براساس عقاید و سیاست های نشات گرفته از خوارج تحلیل میکند. برخی از علمای معاصر و غیرمعاصر ، محمد عبدالوهاب [پایه گذار مکتب معروف به وهابیت] را به دلیل شباهت های دکترین پیشنهادی او با دکترین خوارج؛ متهم می کنند که افکار خود را از آنها گرفته و کتاب های آنها را می خوانده است. اما خود جهادگرایان این گونه ادعاها را اتهام خوانده و آن را رد میکنند. قرائت سَلَفی از دین اسلام؛ مکتبی واضح است که فقها و رویکرد و دکترین خاص به خود را دارد. حال این که خوارج متعلق به برهه ای از تاریخ هستند و امروزه مذهب یا فقهی که به مذهب خارجی معروف باشد دیگر در میان مسلمانان وجود ندارد. (ان شاءالله در پست آینده با قرائت سلفی از اسلام و واضع آن یعنی ابن تیمیه آشنا خواهیم شد) ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  23. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست 2: تکفیر سابقه ای به قدمت تاریخ اسلام 2-3 : قیام علیه عثمان (خلیفه سوم) همان طور که گفته شد قبایل نجد با قریشیان حجاز تنشی دیرینه داشتند. ذکر این نکته نیز مهم است که پیامبر اسلام(ص) و چهار خلیفه پس از او و حتی دو سلسله بنی امیه و بنی عباس که پس از علی ابن ابیطالب (ع) به خلافت رسیدند جملگی از حجاز (همگی از قبیله قریش) بوده اند. شاهزاده نجدی ، به سنت اجداد خود ؛ چاره تمام مشکلات را استفاده از زور و شمشیر می داند در زمان خلیفه سوم، عثمان بن عفان، قلمروهایی چون ایران، عراق، مصر و شامات نیز جزو قلمرو اسلامی به شمار می رفتند. اما عثمان مقبولیت دو خلیفه قبل از خود را در بین مسلمانان نداشت و دوره او با دوره بی ثباتی و مخالفت گروه های مختلف مسلمانان توام بوده است. دلیل این مخالفت ها معدود ذکر شده است. نخست این که عثمان لقب «خلیفه الله» یا جانشین خداوند را بر می گزیند (برخلاف سنت و روش دو خلیفه پیش از خود). او معتقد بود که مشروعیت خود را از خداوند گرفته و تا لحظه آخر که شورشیانی از مصر و عراق منزل او را احاطه کرده و وارد منزل او شدند نیز بر این نکته پافشاری کرد. این درحالی بود که نخستین خلیفه یعنی ابوبکر لقب «خلیفه الرسول» یا جانشین پیامبر را برای خود برگزیده و خلیفه دوم عمر، لقب «امیرالمومنین» را برای خود برگزید. حتی علی ابن ابیطالب (ع) نیز پس از عثمان ،همچون عمر، لقب «امیرالمومنین» را برای خود برگزیده و آن چنان که معروف است پس از گردهمایی مردم در مقابل خانه ایشان و درخواست آن ها از علی(ع) برای تقبل خلافت این مقام را پذیرفت. نکته دومی که مسلمانان را از عثمان رنجاند این بود که او تقریبا تمامی امرای گماشته شده از سوی عمر را برکنار و خویشاوندان و نزدیکان خود را در مناصب آنان به کار گماشت. معروفترین این نزدیکان معاویه ابن ابی سفیان است که از سوی عثمان به حکمرانی شام در دمشق منصوب شد. عامل سوم نیز بخشش مقداری از اموال عمومی به نزدیکانش بود. اکثر محققان بر این نکته توافق نظر دارند که تا قبل از عثمان ، قرآن در یک نسخه واحد گردآوری نشده بود و به دستور او ، این امر در مدینه محقق شد. رضا اصلان یادآور می شود که نسخه های قرآنی دیگر بین اهالی عراق، سوریه و مصر تفاوت هایی با یکدیگر و با قرآن گردآوری شده در مدینه داشته اند. درنهایت امر ، عثمان توسط مخالفانی که خانه او را محاصره کرده بودند به قتل رسید. پس از او علی ابن ابی طالب به خلافت رسید. اما خلافت علی(ع) و شرایط پیرامون او با سه خلیفه پیشین بسیار تفاوت داشت. او پس از خلافت برای حفظ منافع جمعی مسلمین ، عفو عمومی صادر کرده و قاتلین عثمان را که نماینده جمع انبوهی از مسلمانان بودند، بخشید. این امر به مذاق بسیاری از بزرگان آن دوران خوش نیامده و در یک چند دستگی عمیق که بعدها به جنگ های داخلی میان مسلمانان منجر شد، عده ای خواهان مجازات قاتلین عثمان شده و برخی حتی علی(ع) را مسئول قتل عثمان خواندند. جنگ جمل و مهم تر از آن جنگ صفین حاصل این اختلافات عمیق بود. معاویه از جمله مهم ترین مخالفان حضرت علی(ع) در آن برهه، حاکم قدرتمند و پرنفوذ دمشق بود. حضرت علی(ع) در نبرد خود با معاویه و سایرمخالفین ؛ به مردم کوفه، که خود را پیروان علی یا شیعه علی می نامیدند، بسیار تکیه کرد. شیعه به معنی پیرو است و از قرار معلوم در آن زمان پیروان تمامی رهبران درگیر ، خود را شیعه آن رهبران می نامیدند. از این رو، در آن دوره احتمالاشیعه معاویه و شیعه عثمان نیز وجود داشته است. اما تنها شیعه علی است که توانست بعدها و در امتداد تاریخ اسلامی به حیات خود ادامه بدهد و به عنوان یک مذهب، پیش از دیگر مذاهب اسلامی صاحب فقه گردید. جاهلانی که در برابر قرآن های روی نیزه ، خلاف امر امام خود رفتار کردند ، اندک مدتی بعد پشیمان شدند و نشستند و گریه کردند و گفتند " الهی العفو" یکی دیگر از گروه هایی که امام علی (ع) برای نبرد با معاویه به آنها تکیه کرد قبایل نجدی بودند که مشکلات دیرینه و جدید با قریش، آن ها را به سوی ضدیت با عثمان و پس از آن معاویه سوق داده بود. این گروه جزو کسانی بودند که در نتیجه حکمیت در جنگ صفین با نارضایتی از سپاه امامعلی (ع) جدا شده و به خوارج پیوستند. [در ادامه تاپیک خواهیم دید که سرزمین نجد از صدر اسلام تا به امروز ، به عنوان کشتزاری حاصلخیز ، در پرورش و رشد جریان تکفیر گرا چه نقش بسیار پر رنگی داشته و به همین دلیل این مقدار بر سرزمین نجد تأکید می گردد.] ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  24. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست 2: تکفیر سابقه ای به قدمت تاریخ اسلام اختلاف ها بین شیعه و سنی در مسئله جانشینی پیامبر (ص) از سابقه دارترین مسائل اختلافی در میان امت اسلامی است و اولین جرقه های تکفیر در جهان اسلام در سقیفه بنی ساعده زده شد [سال یازدهم هجری]. یعنی جائیکه ، برخی مسلمانان ، گروهی از صحابه شناخته شده و نامدار پیامبر [نظیر سلمان و ابوذر] را به دلیل بیعت نکردن با خلیفه نخست تکفیر کرده و کافر قلمداد کردند. (مهدی فرمانیان/دیوبندینه/مجله طلوع/شماره6/ 1382) همین اتفاق مجددا در سال 61 هجری هم تکرار شد. گروهی از طرفداران خلیفه وقت ، نوه پیامبر اسلام را به دلیل بیعت نکردن با خلیفه وقت [یزید ابن معاویه] ، تکفیر کرده و کافر و خارج از دین [اصطلاحا خارجی] دانستند. لذا بیراه نیست اگر بگوئیم که بزرگ ترین مصائب در تاریخ اسلام و بدترین ضربه ها بر پیکر اسلام از اینجا شروع می شود. 2-1 : بستر جغرافیائی مختصات جغرافیایی و اجتماعی شبه جزیره عربستان را تا قبل و حتی بعد از اسلام می توان به طور عمده به دو بخش تقسیم کرد. این دو بخش جغرافیایی عبارتند از نوار غربی این شبه جزیره که به حجاز معروف است و صحرای وسیعی که در مرکز این قلمرو واقع شده و نجد نام دارد. قبایل عرب ساکن عربستان تا قبل از ظهور اسلام نیز به دو دسته قبایل شهرنشین (عمدتا در حجاز) و قبایل بادیه نشین نجد تقسیم می شدند. اسلام در قرن هفتم میلادی در شهر مکه ظهور و در شهر یثرب [که پس از هجرت پیامبر مدینه النبی نام گرفت] استحکام یافت. تا قبل از ظهور اسلام تنش بین قبایل نجدی و قبیله قریش (که زمام امور را در منطقه حاصل خیز و پر رونق حجاز برعهده داشت) به اندازه ای بود که قبایل نجدی هیچ گاه زیر سلطه قریش نروند. محققینی چون آل مکین بر این باورند که جدال و تنش بین قبایل بادیه نشین نجد و قبایل حجاز حتی تا پس از ظهور اسلام نیز ادامه پیدا کرد. 2-2 : جنگ های رَدِه (یا جنگ های ارتداد) پس از وفات پیامبر اسلام در سال ۶۳۲ میلادی و جانشینی ابوبکر بر مسند خلیفه ، برخی از قبایل نجد از پرداخت زکات به جانشین پیامبر سرباز زدند. ترس از بازگشت امور به عقب و خروج قبایل از سلطه مرکزیت موجود در مدینه، ابوبکر را بر این داشت تا علیه قبایلی که «ارتداد» کرده بودند، لشکرکشی کند. این جنگ ها به «جنگ های الرَده» (یعنی کسانی که از راه و رسم اسلامی سرباز زده و رفته اند) معروف شد. آل مکین معتقد است که برخی از این قبایل نجدی به شخصی در نجد که مُسَیلَمه نام داشت و پس از مرگ پیامبر ادعای پیامبری کرد پیوستند. پس از واقعه ای که ذکرش رفت ابوبکر همراه لشکری که عمدتا از مسلمانان مدینه بودند ، با مسیلمه و یارانش به نبرد پرداخت و در نهایت قبایل نجدی و پیامبر جدید آنها را شکست داد. اسناد تاریخی با ارزشِ مرتبطِ با این واقعه بسیار اندک اند، اما از جمله یافته های مهمی که آل مکین به آن اشاره می کند این است که : «نخست، پس از شکست مسیلمه از ابوبکر، بسیاری از نجدیها دوباره به اسلام بازگشته و تعدادی نیز بر دین مسیلمه باقی ماندند». «نکته دوم این که، دینی که مسیلمه آن را عرضه کرد توام با تعصبات و ممنوعیت هایی چون تحریم سرسختانه خوردن شراب و فعالیت های جنسی بود. لذا، از آنجا که حدوداً پس از گذشت دو قرن از وفات پیامبر ، روند بحث برانگیز حدیث نویسی آغاز شد و نخستین تاریخ نگاری اسلامی سه قرن پس از از وفات پیامبر شکل گرفت (که آن هم طبق موازین تاریخ نگاری امروزی دارای اشکالاتی جدی است) ، به سختی می توان حدس زد و تشخیص داد که آموزه های مسیلمه تا چه میزان با نام آموزه های اسلامی وارد برخی شاخه ها و گرایشات مذهبی در این دین شده یا نشده است.» یکی دیگر از تاثیرات جنگ های رده نیز این است که جنبش های تکفیری بعدها از آن ، با عنوان سابقه ای استفاده کردند که با تشبیهی غیرمنسجم و حتی بی پایه و اساس؛ خصم خود را به خروج از اطاعت خلیفه و ارتداد متهم کرده تا درنتیجه به حذف آنان مشروعیت ببخشند. نجد یک بار دیگر نیز در «صدر اسلام» و در زمان خلافت حضرت علی ابن ابیطالب (ع) پراهمیت جلوه کرد. [که ان شاء الله در پست های آینده به آن خواهیم پرداخت] ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  25. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست 1: مبانی نظری تکفیر 1-2 : فتنه تکفیر همانگونه که در پست پیشین عرض کردم ، فصل حاضر به دنبال بررسی مبنای تفکر «تکفیر» در عقاید گروه­های تکفیری می‌باشد. این تفکر از جمله مهم­ترین مفاهیم بنیادی گروه­های تکفیری است که در صدر اسلام به وجود آمد و خوارج نمونه بارز آن بودند. گروه ­های تکفیری با استفاده از این مبنای فکری، مخالفان خود اعم از مسلمانان (شیعیان و اهل سنتی که با آن‌ها هم ­عقیده نیستند) و غیرمسلمانان را تکفیر نموده و علاوه بر آن از این تفکر به عنوان دستاویزی برای رسیدن به اهداف و مقاصد سیاسی خود نیز استفاده می‌کنند. اما آنچه که موجب ظهور» فتنه تکفیر« شده است ، مفتیان کشور حجاز را نیز در برخی مواقع در برابر این تندروی ها به انتقاد شدید وادار کرده است. امروز جهان با پدیده ی شومی به نام تکفیر مواجه است که برآمده از سلفی گری افراطی حاصل تبلیغ وهابیت در بین اهل سنت می باشد، گرچه بسیاری از اهل تسنن و علمای اهل سنت با آن مخالفند. در قرن بیست و یکم ، ظهور و بروز گروه های تکفیری وهابی در آفریقا شدت گرفته است این جریان متأثر از آموزه های غلط و برداشت نادرست از دین اسلام [با پشتوانه درآمدهای نفتی چند کشور عربی و سیاست های غرب] علاوه بر ایجاد شکاف در میان مسلمانان به عاملی برای راه اندازی تضادها، جنگ های مذهبی، کشتار و قتل عام مسلمانان در کشورهایی همچون عراق، لبنان، سوریه، پاکستان، افغانستان ، نیجریه ، بحرین و ... تبدیل شده و به عنوان یک خطر بالقوه در سراسر جهان خودنمایی می کند و به صورت بالفعل خصوصا در کشورهای اسلامی امروز مطرح می باشد و هر روز بر دامنه ی آن افزوده میگردد. به طوری که کشورهای به وجود آورنده ی خود را نیز تهدید میکند. پروژه بعثی - تکفیری داعش : با عملیات نظامی آمریکا علیه عراق ، جریان تکفیری با سردمداری القاعده و با هماهنگی و اراده سرویس های اطلاعاتی غرب ، فعالیت خود را در عراق شروع نمود. هدف از این کار هم ، از یک سو با دور کردن خطر از مرزهای رژیم صهیونیستی و از سوی دیگر با بر هم زدن محور مقتدر مقاومت ، تهدیدات را به مرزهای جمهوری اسلامی ایران بکشاند. ابومصعب زرقاوی ، پدر معنوی داعش - در فصل مربوط به «تکفیری ها در عراق» با او آشناتر خواهیم شد بعدها همین جریان با حضور در لبنان و سوریه علیه آن کشورها جنگید و کارکرد آنها ، کاملا در راستای تضعیف خط مقاومت و هم جهت با اهداف اسرائیل، انگلیس و آمریکا در منطقه قرار گرفت. هرچند در حال حاضر وهابیان از این تفکر عملاً استفاده نموده و به ترویج آن می­پردازند، اما مبنای این تفکر ، اعتقادات ظاهرگرایانه عالمان اهل حدیث از جمله احمد ابن حنبل و شاگرد او ابن تیمیه بوده که پیروان آنها به ترویج این تفکر پرداختند و در نهایت توسط فرقه وهابیت اجرایی گردید. لذا تفکرات تکفیری که اکنون در جهان اسلام وجود دارد به نوعی نشات گرفته از افکار و نظریات ابن تیمیه است. 1-3 : سیر تاریخی شکل گیری تفکر تکفیر تفکرِ تکفیر در جهان اسلام ، به صدر اسلام (سده نخستین اسلامی) بازمیگردد. پس از آن و در سده دوم هجری نیز جریانی به نام اهل حدیث به وجود آمد که ازنظر کلامی در برابر معتزله و ازنظر فقهی در برابر اهل رأی موضع گرفت. در قرن هفتم و هشتم هجری ، تفکر ابن تیمیه تا حدود زیادی موضوع تکفیر را تئوریزه کرد اما مورد استقبال علما و یا عوام قرار نگرفت ، بلکه به مقابله با او منجر شد. تا این که در قرن دوازدهم (ه.ق) محمد بن عبدالوهاب این اندیشه را در نجد عربستان زنده کرد و آن را با همکاری بخشی از قبیله آل سعود و حمایت انگلیس تبدیل به یک فرقه و نظام سیاسی نمود که موجب اشاعه وهابیت گردید. لذا شکل گیری تفکر تکفیر را در مراحل زیر میتوان تقسیم بندی کرد: مرحله اول – دوران بنیادین (احمد ابن حنبل) حداد عادل معتقد است احمدبن حنبل با ایجاد یک طرز فکر قشری گرائی و ظاهر گرایی سبب شد که برخی متفکران حنبلی تفاوت میان اعمال مسلمین و اعمال مشرکین جاهلی را درک نکرده و فقط با توجه به ظاهر، اعمال مسلمین را از مصادیق شرک خوانده و در نتیجه سبب پدیدار شدن یک تعریف از شرک شوند که دایره شمول آن بسیاری از اعمال مسلمین را در برگرفت. با ظهور ابومحمد بربهاری ما با نخستین تحرکات در مورد تخطئه اعمال مسلمین در ارتباط با اولیاء خدا پس از مرگ مواجه میشویم. این شخص که در قرن چهارم میزیسته ؛ از علمای حنبلی بغداد و میتوان او را تنها محرک و پیشوای فعّال حنبلیان بغداد دانست. مرحله دوم – دوران تکامل ( ابن تیمیه - 661-728 ه.ق ) در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری فردی که تأثیر زیادی در تحقق دیدگاهی جدید در مورد توحید و شرک گذاشت، ابن تیمیه بود. او صراحتاً در مورد توحید و شرک تحلیلی ارائه داد که در آن تحلیل تفکیک بین توحید ربوبی و توحید عبادی به طور کامل صورت گرفت و ابراز شد که هیچگونه تلازمی بین اعتقاد به ربوبیت یا خالقیت با تحقق عبادت نیست. او تحلیل کاملی از تعریف خود از شرک عبادی ارائه نداد و ادله او بر تحلیل جدیدش وافی نبود و این امر خود نشان دهنده ضعف مبنایی وی می باشد. مرحله سوم – دوران انتقال ( ابن قیم جوزیه – 691-751 ه.ق ) آن گونه که رفیعی بیان می کند ، ابن قیم یکی از مروجان سرسخت عقاید ابن تیمیه بود که به نظرات ابن تیمیه شاکله ای جدید بخشید. وی پس از مرگ ابن تیمیه از زندان آزاد شد و به مصر رفت و در آنجا سرسختانه با همه مذاهب مخالفت کرد. اما بر خلاف استاد خویش علاقه شدیدی به تصوف و عرفان نشان می داد و از آن طرفداری می کرد. از قرن هشتم تا قرن دوازدهم را مرحله انتقال می نامند چرا که در این سالها گروهی وجود داشتند که سعی در احیاء و تبیین آثار و افکار نوظهور ابن تیمیه نمودند که در میان آنها «محمدابن حیاه السندی» و «عبدالله ابن ابراهیم نجدی» (از استادان محمد این عبدالوهاب) را می توان نام برد. مرحله چهارم – دوران تبلور ( محمد ابن عبدالوهاب) از دیدگاه علیزاده موسوی ، قرن دوازدهم ؛ قرن تظاهر عملی و افراطی یک نهضت فکری طغیان گر بود که یازده قرن در زمینه فکری حنبلی ها مخفیانه ریشه دوانیده بود. در واقع محمد ابن عبدالوهاب را می بایست مجری طرح های پیشنیان نامید. ابن عبدالوهاب با پیوستن به حاکم محلی درعیه (یعنی محمد ابن سعود) و تحریک او برای قتل و نهب (به معنای غارت) مسلمانان ، موجبات دل آزردگی بسیاری از مسلمانان را در شهرهای مختلف حجاز، عراق، ایران، شامات و هندوستان فراهم و تشتت را حاکم کرد. در چند حمله ویرانگر پیروان محمد بن عبدالوهاب به شهرهای مکه ، مدینه ، کربلا ، نجف و طائف ؛ چه بسیار عالمان که کشته شدند و چه مزارها و مقبره های امامان و اولیاء و صحابه ویران شدند. تفکرات او که شکوفائی تام یک سیر فکری طولانی و مرموز بود در میان برخی متفکران معاصر و جنبش های اسلامی رخ نمود. محمد بن عبدالرحمن العريفی - یکی از جنجال برانگیزترین مفتیان سلفی - تکفیری عربستان مرحله پنجم – دوران اغراق در تکفیر (سلفیان معاصر) به دنبال فتح ریاض توسط عبدالعزیز (معروف به ابن سعود) در سال 1319 ه.ق (1280 ه.ش) و تداوم مبارزه برای کسب قدرت که تا سال 1351 ه.ق (1311 ه.ش) برای فتح کامل سرزمین عربستان ادامه یافت، یک رژیم سیاسی مبتنی بر نظام پادشاهی در قالب قبیله ای و با تکیه بر اصول وهابیت در سرزمین حجاز استقرار یافت. از سوی دیگر هجوم گسترده استعمار غربی به جهان اسلام و انحطاط و عقب ماندگی داخلی مسلمانان ، برخی از اقشار گوناگون جوامع مسلمان را به واکنش واداشت. به دنبال آن گروه های سلفی در مصر با هدف اصلاح جوامع مسلمان، احیای عظمت مسلمین، اتحاد سرزمین های عربی و بازگشت به خلافت عثمانی از طریق تمسک به قدرت و حتی با خشونت ظهور کردند. گروه «صالح سریه» از نخستین جماعت هائی بود که این اندیشه را پی گرفت. پس از آن «شکری مصطفی» در کنار اندیشه حاکمیت ، به طرح ایده جدید «هجرت» از «دار الحرب» و «دار الکفر» به «دار الاسلام» ، با هدف کسب آمادگی برای جهاد و دستیابی به قدرت مطرح شد. جماعت اسلامی مصر نیز از گروه هائی بود که در امتداد اندیشه های صالح به سریه حرکت می کرد و جهاد علیه حکومت کافر را هدف اصلی این سازمان می دانست. آنان رهبران کنونی جهان اسلام را به دلیل تمکین در برابر صلیبیان، کمونیست ها یا صهیونیست ها ؛ مرتد دانسته و جاهلیت نوین و دنیوی آنان را خطرناک تر از جاهلیت قبل از اسلام می خواندند. تکفیر آنان برای «غیرمشروع کردن تبعیت از حاکمان» و تعیین «کافران داخلی» به عنوان اولین هدف جهادی که طاغوت را از میان بر می دارد ، است. ادامه دارد ... پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به اینکه مبانی نظری تمام شده و می خواهیم وارد تاریخ بشویم ، لطفا دوستان در مورد مسیر تاپیک نظر خودشون رو اعلام کنند. حجم مطالب هر پست زیاد نیست ؟ مطالب گویا است یا نیاز به توضیح و اصطلاحا پاورقی دارد ؟ و ...