mostafa_by

War
  • تعداد محتوا

    2,358
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    18

تمامی ارسال های mostafa_by

  1. اديب جان. اين صحيح كه بعد سوريه نوبت ايرانه و اين كار ما هم به نوعي خريد زمانه. ولي به نظر شما، آيا اصلاً بشار اسد امكان موندن داشت و داره كه بگيم اگه حمايت نمي‌كرديم خيانت بود به ايران؟! موضوع ديگه اينكه آيا ما شرعاً و اخلاقاً جايز به حمايت از ظالم براي رسيدن به منافع خود (حالا اسمشو بذاريم در امان ماندن ايران يا جلوگيري از سقوط نظام اسلامي و ...) هستيم؟!! مهمتر اينكه آيا مسئله‌ي سوريه راه حل‌هاي منطقي و مسالمت آميز كم داشت كه ما كسي رو تشجيع به كشتار مردمش و حمايت تمام قد ازش كرديم؟! اينكه بد تصميم گرفتيم و طرفمون رو هم به راهي هدايت كرديم كه جز نابودي چيزي نداشت، آيا معني و مفهومش اضطراره؟! -------------------------------------------------------- جناب 100. اگه بخوايم بحث منافع ملي رو در نظر بگيريم كه اصلاً نبايد با امريكا و اسرائيل دربيافتيم! من متوجه نمي‌شم. شتر سواري كه دولا دولا نمي‌شه! يا منفعت محوريم و يا ايدئولوژي محور! نمي‌شه كه نؤمن ببعض و نكفر ببعض باشيم! مي‌شه؟! ------------------------------------------------------------- يه حقيقتي هميشه بوده و هست و اون اينكه وقتي داريم براي كارمون توجيهي مي‌تراشيم، قطعاً كارمون جايي‌اش مي‌لنگه و مشكل داره. چون اساساً كار درست نيازي به توجيه و تفسير نداره. حالا اين مسئله از ديدگاه دوستان هرچي مي‌خواد معني بشه، بشه. البته شكر خدا برخي دوستان خودشون رو حافظ و حامي و مابقي رو خائن به كشور مي‌دونن. تاريخ درخصوص اين انديشه و صحت و سقمش بهتر قضاوت خواهد كرد.
  2. در قسمت هشتم، داستان وقايع پس از مرگ دونگ ژو، سقوط پايتخت با بي‌تدبيري وان يون و پيوستن چن گونگ به لو بو براي تشكيل قدرتي در آينده و همچنين نقشه‌ي زيركانه‌ي سائو سائو براي فتح ايالت شو ارائه گرديد و حالا ادامه‌ي ماجرا ...! -------------------------------------------- قسمت نهم – اولين رويارويي ليو بي با سائو سائو سائو سائو مراسم ختم بزرگي را براه انداخته بود. به دستور وي، خبر داغدار و اندوهگين شدن سائو سائو در تمامي سرزمين چين پخش شده بود؛ چرا كه وي مي‌خواست تمامي جنگ سالاران علت حركت آتي وي به سوي شو را بدانند و اين را بدانند كه شو، ارزش حمايت ايشان را ندارد و نبايد خشم سائو سائو را نسبت به خويشتن برانگيزند. حركتي به غايت حساب شده كه البته كاملاً هم موثر واقع شد و عملاً هيچ جنگ سالاري به كمك تائو چيان نيامد. البته سائو سائو نيت اصلي خود را از همه، حتي برادر خود سائو رن هم پنهان كرده بود. تنها يك نفر موفق به كشف تفكرات پنهان سائو سائو گرديد و آن هم كسي نبود جز شون يو (Xun Yu Styled Wenruo)، مشاور نظامي سائو سائو. بعدها سائو سائو فهميد كه شون يو تفكرات سائو سائو را بهتر از خودش مي‌داند و عملاً مي‌تواند بهتر از هر كس ديگري وي را كمك نمايد. طولي نكشيد كه شون يو دست راست سائو سائو گرديد. از طرف ديگر تائو چيان كه بخوبي مي‌دانست قتل سائو سونگ (پدر سائو سائو) در خاك وي و بدست سربازان وي، بهترين بهانه براي سائو سائو خواهد بود كه قلمرو شو (Xu Zhou) را به تسخير خود درآورد، به سه جنگ سالار بزرگ، يعني يوآن شائو در ايالت جي (Ji Zhou)، يوآن شو در نان‌يانگ (Nanyang) و گونگ‌سون زان در پينگ يانگ (Ping Yang) نامه‌اي نوشته و از ايشان درخواست كمك نمود. وي پرداخت خراجي بزرگ را در قبال كمك ايشان براي دفع خطر سائو سائو را تعهد نموده بود. اما همان‌طور كه عنوان گرديد سياست سائو سائو موثرتر از اين وعده‌ها بود و هيچ يك از جنگ سالاران حاضر به كمك به تائو چيان نشدند. حتي يوآن شائو كه زماني جي را با همين تاكتيك كمك براي دفع خطر حمله‌ي گونگ‌سون زان (كه البته خود وي، گونگ‌سون زان را ترغيب به حمله به جي كرده بود) به تسخير خود درآورده بود نيز حاضر به كمك به شو نگرديد و عملاً شو تنها ماند. اما يك نفر بود كه بدون اينكه تائو چيان كمكي از وي طلب نمايد، حاضر به پيوستن به تائو چيان گرديد؛ ليو بي. ليو بي كه تا حدودي متحد و شايد بهتر باشد گفت گوش به فرمان گونگ‌سون زان بود، از وي درخواست نمود كه به كمك تائو چيان برود. اما گونگ‌سون زان به هر دليلي كه بود (شايد درگيري‌هاي پياپي وي با يوآن شائو و عدم امكان ورود به جنگي ديگر)، از اين امر سر باز زد. البته وي سه هزار سرباز در اختيار ليو بي قرار داد اما ليو بي يك درخواست ويژه از گونگ‌سون زان داشت. از او خواست كه يك سرباز ويژه را به وي ببخشد. امري كه تعجب گونگ‌سون زان را در پي داشت؛ ولي بلا درنگ پذيرفت. آن سرباز كسي نبود جز ژائو زيلونگ (Zhao Yun Styled Zilong). دلاوري از چانگ‌شان كه بعدها تبديل به يكي از پنج ژنرال ببر نشان ليو بي گرديد و در كنار گوان يو و ژانگ في، جزو هراسناك‌ترين ژنرال‌هاي ارتش ليو بي قرار گرفت كه تنها نام وي براي عقب نشيني نيروهاي دشمن كافي بود (و اين موضوع يك اغراق نيست. بعدها خواهيم ديد در ماجراي دفع پنج سپاه، اين امر چطور محقق مي‌گردد.)! سائو سائو براي آنكه خيالش از بابت عدم مداخله‌ي ساير جنگ سالاران آسوده گردد، نامه‌اي به تمامي ايشان فرستاد و ضمن بيان علت اقدام آتي خود (گرفتن انتقام مرگ پدر از تائو چيان)، تلويحاً ايشان را تهديد نمود كه هرگونه كمك به تائو چيان در حكم دشمني با وي خواهد بود و وي، قاتلين پدر خود را نخواهد بخشيد. نامه‌اي كه قطعاً تير خلاصي مي‌بود بر پيكر تائو چيان. چرا كه تمامي جنگ سالاران هنگامي كه با عقل خود مي‌سنجيدند، مي‌ديدند كه كمك به تائو چيان حتي اگر منجر به دفع خطر سائو سائو گردد، اما در عمل چيزي عايد ايشان نخواهد كرد كه هيچ، دشمني سائو سائو را نيز برخواهد انگيخت و طبيعتاً كسي در آن زمان انگيزه‌ي دشمني با سائو سائوي جاه طلب و زيرك را نداشت. سائو سائو كه همه چيز را حاضر و آماده مي‌ديد، خود شخصاً سپاهي 50 هزار نفري را به شو روانه نمود. وي آنقدر از پيروزي خود مطمئن بود كه نه تنها اكثر سپاه خود را به همراه نبرد، بلكه حتي منتظر رسيدن سيج ماشين‌هاي خود (Seige Machines) نشد. چرا كه وي معتقد بود تنها سياهي سپاه سائو سائو براي تسليم فردي صلح طلب چون تائو چيان كفايت مي‌كند. اما تائو چيان دنيا ديده‌تر از سائو سائو بود. به دستور وي، بر سر در شهر پارچه‌هاي سفيد عزا (در چين، رنگ سفيد نشانه‌ي عزاست و پيراهن عزاداري به رنگ سفيد مي‌باشد) نصب گرديد كه نشانه‌اي از همدردي وي و شو با سائو سائو باشد. اما از طرف ديگر به تمامي سربازان خود دستور آماده باش صادر نمود و كاملاً مهياي نبرد گرديد. با رسيدن سپاه سائو سائو، تائو چيان بيمار خود به نزد سائو سائو رفت و سعي كرد وي را از حمله منصرف سازد. حتي به وي پيشنهاد خراجي سنگين به همراه قول شرف براي دستگيري و مجازات قاتلين پدر وي را به ارائه نمود كه مورد قبول سائو سائو قرار نگرفت. اما سائو سائوي زيرك با ديدن وضع شهر به خوبي از نقشه‌ي تائو چيان آگاه گرديد. به همين دليل فهميد كه براي فتح شهر، حداقل نياز به دژكوب‌ها و نردبان‌ها و ابزار فتح قلعه دارد. به همين دليل و ظاهراً بدليل عزاداري تائو چيان و مردم شو، به وي چند روز مهلت داد كه خود را تسليم نمايند و عجالتاً از حمله منصرف گرديد. اما وعده‌ي بازگشت و تسخير شهر را داد. اما همين فرصت براي رسيدن كمك به تائو چيان كافي بود! پس از مهيا شدن سائو سائو براي نبرد، حمله‌ي وي براي تسخير شو آغاز گرديد. اما در عين نااميدي، بارقه‌هاي اميد پديدار گشت. ليو بي با سپاه اندك، ولي شجاع خود، دليرانه به دل سپاه سائو سائو زد و توانست حلقه‌ي محاصره را بشكند. جنگيدن شجاعانه‌ي ژائو زيلونگ در كنار گوان يو و ژانگ في، باعث رعب و وحشت در دل سپاه سائو سائو گرديد و آرايش نظامي سپاه را كاملاً بهم ريخت. آشوب حاكم بر سپاه، به نفع ليو بي تمام شد و سائو سائو تلفات سنگيني را متحمل شد و به همين دليل، دستور عقب نشيني صادر گرديد. شو موقتاً از خطر سقوط نجات پيدا نموده بود. اما همگان مي‌دانستند كه اين نبرد، دليلي براي عقب نشيني سائو سائو نخواهد بود. چرا كه سپاه دلير ليو بي، حتي به ده هزار نفر هم نمي‌رسيد و مجموع سپاه وي و تائو چيان، حتي نيمي از سپاه سائو سائو نيز نمي‌شد. پس شانس زيادي براي جلوگيري از سقوط شو وجود نداشت. به همين دليل ليو بي نامه‌اي به سائو سائو نوشته و ضمن ذكر خاطرات گذشته و عذرخواهي و ندامت تائو چيان از بابت حادثه‌ي بوجود آمده، از وي درخواست فراموشي گذشته و انصراف از ادامه‌ي نبرد را نمود. نامه‌اي كه خود ليو بي نيز اميدي به اثر گذاري آن نداشت. اما تقدير به گونه‌اي ديگر رقم خورد. سائو سائو اعتنايي به نامه‌ي ليو بي ننمود؛ چرا كه دقيقاً انتظار آن را داشت. ولي خبر رسيد كه لو بو به يان شو (مقر اصلي سائو سائو) حمله نموده است. حمله‌اي كه به طراحي و راهنمايي چن گونگ صورت گرفته بود. چرا كه وي بخوبي مي‌دانست سائو سائو براي تهاجم عجولانه‌ي عامدانه به شو، دست به ريسكي بزرگ خواهد زد و سربازانش را از ایالت يان به شو خواهد برد (سربازان یان، زبده‌ترين و بهترين سربازان سائو سائو بودند). در نتيجه يان تقريباً بي‌دفاع خواهد بود و درصورت وقوع حمله‌اي غافلگيرانه، تا سقوط فاصله‌ي چنداني نخواهد داشت. سائو سائو به محض آگاهي از اين خبر و بالاخص پس از آنكه فهميد مغز متفكر اين حمله، كسي نيست جز چن گونگ، دستور عقب نشيني سپاه خود و بازگشت به يان را صادر نمود. اما براي آنكه امتيازي را در آينده از ليو بي بگيرد، نامه‌اي در پاسخ به نامه‌ي وي نوشته و طوري وانمود كرد كه عقب نشيني وي، لطفي بزرگ و پاسخي به درخواست ليو بي و فرصتي به تائو چيان براي جبران مي‌باشد. امري كه به محبوبيت فراوان ليو بي انجاميد و باعث گرديد تائو چيان، از ناجي شو درخواست نمايد كه بعد از مرگ، كنترل شو را بدست گيرد. امري كه البته با مخالفت ليو بي همراه گرديد. اما مرگ تائو چيان و وصيت وي در بستر مرگ در حضور ليو بي، چاره‌اي جز پذيرش مسئوليت موقت كنترل ايالت شو براي وي باقي نگذاشت و بدين ترتيب اولين گام رسيدن به قدرت ليو بي، با كنترل سرزمين مهم و وسيع شو محقق گرديد. بازگشت سپاه سائو سائو به يان، منتج به تار و مار كردن سپاه ده هزار نفري لو بو گرديد. حالا لو بو ديگر نه سپاهي داشت و نه مقري براي استقرار. اما چن گونگ، نقشه‌اي ديگر در سر داشت. وي به لو بو پيشنهاد نمود كه به يك ايالت رفته و از ايشان تقاضاي كمك نمايد و درخواست كند كه شهري كوچك را در اختيار وي قرار دهد. ايالت مورد نظر چن گونگ جايي نبود جز «ايالت شو» ...!
  3. rpg7 عزيز. از قضا اوني كه شما اسمش رو مي‌ذاري، همون جنگ بازيه؛ نه جنگ واقعي. ما داريم درمورد عمليات نظامي صحبت مي‌كنيم؛ نه صرفاً يه عمليات خرابكاري براي تضعيف روحيه. مسلماً وقتي ما در جبهه‌ي جنوب درگيريم، يه ضربه‌ي ولو نظامي در بخش كردستان عراق چندان نمي‌تونه مفيد فايده واقع شه. حالا ممكنه بفرمايي اين عمليات براي ارتقاء روحيه‌ي سربازان خودمون بوده. ولي بايد نقش و اثرگذاري همينم سنجيد. نمي‌شه گفت به صرف اينكه يه عمليات نظامي ما، چند نفر تلفات و زخمي و تخريب داشته، پس خيلي عمليات خوبي بوده. شما همين عمليات رو با عمليات‌هاي كماندويي مثلاً جنگ جهاني دوم انگلستان يا حتي نازي‌ها مقايسه بفرما. آيا هدف اونام صرفاً عمليات پشت خطوط دشمن بود؟ يا گرفتن تلفات؟ به عبارت ديگه آيا اين اهداف براي انجام يك عمليات نظامي كفايت مي‌كنه؟ اگه هدف گرفتن تلفات باشه كه مي‌شه آمار مركز تجمعات نظامي‌شون رو گرفت و با يه بمبارون زنجيره‌اي كلي ازشون تلفات گرفت! تازه خطرش هم كمتره! صرفاً هم يه كار اطلاعاتي مي‌خواد! اين كه نشد دليل برادر من! ----------------------------------------------------------------- هرچند كه اون فرمايش شما كه شب مي‌خوابن صبح پامي‌شن نقشه مي‌چينن رو بنده عرض نكردم، ولي البته در طول جنگ از اين دست عمليات‌هاي نه چندان حساب شده كم نداشتيم كه بر سر منطقه‌اي انجام شد كه بعد از دادن كلي تلفات، نفهميدن براي چي اصلاً بايد اينجا رو مي‌گرفتن. ولي خوب. ما اينجا داريم درخصوص يه عمليات كماندويي صحبت مي‌كنيم و بالطبع بايد بسنجيم ببينيم منطق اصلي انجام اين عمليات چي بوده. في‌المثل اگه فرض برادر senaps رو در نظر بگيريم (يعني داشتن ارزش براي برادران كرد)، اين موضوع قابل قبول‌تره تا توجيه برادر rpg7. ضمن اينكه اگه به دانشنامه‌هاي نظامي و تاريخچه‌هاي جنگ و بالكل كتبي كه درخصوص عمليات‌هاي نظامي سپاه در طول جنگ به تفصيل اشاره شده هم نگاهي بياندازين، مي‌بينين حتي نامي از اين عمليات هم نبردن و خطي درموردش ننوشتن و در برخي متونش گاهي يه اشاره‌ي خيلي كوتاه بهش داشتن كه مثلاً در پاسخ به بمباران شيميايي كردستان عراق، ايران هم يه ضربه بهشون زده كه خود، اندازه و اهميت اين عمليات رو بخوبي مشخص مي‌كنه. ديگه ما اينجا درمورد اينكه مخالفين بشار اسد تروريستن يا مخالف مسلح بحث نمي‌كنيم كه بخوايم طرفداري الكي از كسي يا چيزي داشته باشيم! مثلاً داريم عمليات‌هاي جنگ تحميلي خودمون رو مورد بررسي و تحليل قرار مي‌ديم. ضمن اينكه اگه با اين توجيه كه «برای انجام عملیات حتما طرحش بررسی میشه و چندین نخبه نظامی روش بحث و بررسی می کنن» بخوايم جلوي تحليل رو بگيريم و بگيم قطعاً نظر و تصميم، درست بوده، پس لابد كليه‌ي تصميمات نظامي هيتلر رو هم مي‌بايست درست فرض كنيم. چون اونجا هم چندين نخبه‌ي نظامي مي‌نشستن و طرح‌ها رو مورد بررسي قرار مي‌دادن و روش بحث و بررسي مي‌كردن. ما با نتايج كار داريم و شرايط مشابه.
  4. mostafa_by

    آيا ما در مقابل عراق پيروز شديم ؟ + نظرسنجي

    [quote name='bigdelimohamad9' timestamp='1356619321' post='290682'][quote name='RezaKiani' timestamp='1356616424' post='290673']اتفاقا خیلی بیشتر از یه وجب از خاک ایران جدا شد. شما زحمت بکش یه کم با دقت تاریخ بخون. یه چند صد کیلومتر مربعی بود.نگی سند حرفت کجاست ها؟ سند هم داره حرفم[/quote] در مرداد 67[b] یک نوار نازک خشک و بیابونی فاقد هرگونه ارزش سیاسی و اقتصادی در حدود 160 کیلومتر مربع در مرز استان های ایلام و کرمانشاه تحت اشغال عراق موند[/b] و ما هم رسما به سازمان ملل و شورای امنیت اعلام کردیم که تا عراق این ناحیه رو تخلیه نکنه آتش بس موقت رو تبدیل به صلح دائم نمی کنیم و حتی ممکنه برای پس گرفتنش مجددا متوسل به زور بشیم. در عمل هم فرماندهان سپاه و ارتش منتظر رسیدن میگ ها و سوخوها و تی-72 های خریداری شده از شوروی بودن تا طرح هایی رو که برای باز پس گیری این منطقه ریخته شده بود عملی کنن؛ ولی صدام نهایتا در تیر 69 که داشت برای حمله کویت آماده می شد و نمی خواست قبل از حل و فصل کامل اختلافات با ایران وارد جنگ جدیدی بشه طی نامه نگاری هایی که با رئیس جمهور وقت داشت یک طرفه از این ناحیه عقب نشینی کرد؛ که اتفاقا حیف شد چون اگر تحت اشغالش می موند ما بهانه موجهی داشتیم تا همزمان با طوفان صحرای ناتو بدون مواجهه با کوچکترین مقاومتی کیلومترها در خاک عراق پیش روی کنیم.[/quote] فكر نكنم اين طرز گفتن چندان درست باشه! مانند اين هست كه بگيم ما در جنگ با افغان‌ها و جريان استقلال افغانستان در ايران (به كمك بيگانگان)، بخش بي‌ارزشي از خاك كشورمون رو كه اصلاً هم ارزش سياسي و اقتصادي نداشت و مشتي خاك و تپه و شهر بي‌ارزش و از قضا مركز كشت خشخاش و توليد ترياك بودن رو از دست داديم! پس مشكل چنداني نبود! ضمن اينكه بعيد مي‌دونم ما علم غيب داشتيم كه پيش بيني كرده باشيم عراق در سال 91 ميلادي اون حماقت بزرگ رو مرتكب شه! اگر عراق با امكانات سال 67 فريز هم مي‌شد، بعيده با امكانات امروزمون هم حتي مي‌تونستيم باهاش مقابله كنيم؛ چه برسه با امكانات دهه‌ي شصت!! پس طبيعيتاً اون قسمت خاكمون رو بالكل بايد فراموش مي‌كرديم؛ مثل ساير بخش‌هاي جدا شده از خاك ميهن و اين گربه‌ي خوش نقش، بازم لاغرتر مي‌شد.
  5. من هدف اين عمليات رو درست متوجه نشدم. شهر مذكور، چه دردسري براي ما داشت يا اينكه با اين عمليات، چه گشايشي در جبهه‌هاي نبرد رخ داد؟
  6. متأسفم براي ادبيات شما جناب بيگدلي! متأسفانه نرود ميخ آهنين در سنگ!!
  7. ضمن تشكر از شما بابت ارائه‌ي اين مطلب؛ قضيه‌ي اين عكس مالكوم ايكس چيه؟
  8. ما يه سري ابزار داريم با كاربرد دوگانه كه استفاده حرام يا حلالش به عهده‌ي استفاده كننده‌اش هست. ولي يه سري ابزار داريم كه هرچند كاربرد دوگانه دارن، ولي استفاده‌ي حرامش بسيار بسيار بيشتر از استفاده‌ي حلالشه. اون زمان اين كاربرد دوگانه، دقيقاً ثواب و خطاش برمي‌گرده به سازنده‌اش. ما در اسلام مفهوم «ما قدموا و آثارهم» رو داريم. ما كارهايي رو داريم كه اگه انجامش بديم، اگه خوب باشه نه تنها خودمون منفعتش رو مي‌بريم، بلكه به سبب اون هر كار خوب ديگري هم انجام شه ثوابش به حسابمون نوشته مي‌شه (حتي اگه روحمون هم ازش خبر نداشته باشه) و حتي بعد از مرگمون هم اين امر ادامه داره. مثلاً مدرسه سازي يا تربيت يه فرزند صالح يا كمك به يه بچه يتيم كه بره درس بخونه و پزشك شه و خيري برسونه. در مقابل، يه سري كارها داريم كه اگه انجامش بديم نه تنها خودمون گناه كرديم، بلكه به واسطه‌ي اون هر قدم شري كه برداشته شه گناهش گردنمون نوشته مي‌شه و تا بعد از مرگمون هم ادامه داره. مثلاً شما دختري رو به انحراف بكشين، نه تنها اين گناه به گردن شماست، بلكه هر كسي رو كه اون دختر به انحراف بكشه نيز گردن شما گناهش نوشته مي‌شه و هر كسي كه اون منحرف شدگان به انحراف كشيده‌ان و ...!! --------------------------------------------------------------- به همين خاطره كه بارها و بارها در قرآن و احاديث، ما توصيه به توجه و تدبر در اعمال‌مون شده‌ايم. البته بنده نه مبلغ ديني هستم و نه سواد چنداني در اين زمينه دارم كه بتونم بيشتر از اين توضيح بدم و قطعاً بزرگواراني چون برادر نجف و سيد محمد گرامي بهتر مي‌تونن در اين زمينه نظر و توضيح بدن و اشتباهات عرايضم رو هم گوشزد و اصلاح بفرماين.
  9. ممنون از توضيحات و تحقيقاتت برادر جان. ولي يه چيزي! اصلاً موقع تحقيق كردن، يه نگاهي به عنوان نيروي انتظامي خودمون فرمودي؟!! به قول شما اوني كه اسمش پليس پارك يا پليس مهد كودك و سينما و پست و دبستان دخترانه‌اس، وظايفش هم متناسب با اونه! تجهيزاتش هم متناسب با اونه!! به نظرت اين برادران با اون كلاه كج مشكي قشنگشون و اخلاق بسيار زيبنده و مناسب شون و اون سلاح كمري كه كمرشون هست و آموزش‌هاي مختلف تيراندازي و رزمي كه مي‌بينن، براي حمل و نقل بسته‌هاي پستي يا جلوگيري از ريختن آشغال درون پارك‌ها تربيت و تجهيز شده‌ان؟! شايد كمي بهتر باشه اول ببيني اين برادران پليس درخصوص وظايفشون تعلق به كدامين گروه بندي دارن و بعد بياي با گروه‌هاي هم‌صنف‌شون بسنجي‌اش. والا اين كار شما، شبيه به قياس مثلاً نيروهاي نوهد با سرباز صفراي امريكايي‌هاست و بعد بيايم نتيجه بگيريم كه نبايد از نوهدي‌ها توقعي داشت!
  10. البته به نظر من ايشون (يا حداقل خواهر پدر ايشون) جاشون تو بهشته! چون يحتمل اونقدر فحش و بد و بيراه نثارشون شده موقع شليك دقيق!!! با كلاش و لگدهاي عجيبش و بدتر از اون صداي گوشخراشش (كه انگار بلندگو روش كار گذاشتن!!) و البته خوشدستي!!! وحشتناكش كه بعيده تمام گناهاشون تا الان شسته نشده باشه!! بتل جان! بستگي داره از نگاه كي داري نگاه مي‌كني! مثلاً اگه بگي اين كلاش در دست عراقي‌ها بوده و باهاش ما ايراني‌ها رو مي‌كشتن، مي‌شه مصداق كار غلط و جهنمي! اگه بگي اين كلاش دست ماها بوده و در جبهه‌هاي حق عليه باطل استفاده مي‌شده، مي‌شه مصداق كار درست و بهشتي.
  11. برادر مهدوي عزيز. خودت رو ناراحت نفرما. وقتي دستور بر اين باشه كه جنايتي توجيه شه، يا اونقدر انجماد در تفكرات رخ بده كه يه جبهه حق مطلق فرض شه، طبيعيه كه هر جنايتي هم كه رخ مي‌ده يه طور بايد توجيه شه ديگه! همون‌طور كه ملاحظه مي‌فرمايي منطقي هم اگه براش وجود نداشته باشه، باز همون «منطق منفي» حكمفرما خواهد بود. چون علي القاعده دفاع كوركورانه نمي‌تونه منطق چنداني رو هم به دنبال داشته باشه. چرا كه از نظر دوستان، اگه ديگي براي ما نجوشه، سر سگ كه سهله، همون موش مورد علاقه‌ي دوستان!!! هم بجوشه تفاوتي نمي‌كنه. كسائي هم كه نظام مورد علاقه‌ي ما (همون بشار اسد جنايتكار) رو نخوان، تروريستن و ريختن خونشون واجب! حالا مي‌خوان القاعده و سلفي باشن، يا سلفي‌هاي كشورهاي ديگه، يا افسران جدا شده از نظام اسد (بخاطر جنايت‌هاش)، يا مردمي كه از دست جنايات اسد جونشون به لبشون رسيده و تفنگ به دست گرفتن كه سرنوشتشون رو خودشون رقم بزنن، يا مردم عادي كوچه و بازار!! تفاوتي نمي‌كنه! همه از دم تروريست و محاربن و ريختن خونشون آزاد و لابد ثواب هم داره!!! اگه هم اعتراضي داشته باشي، كلي فتواي ديني براتون رديف مي‌كنن (البته با حداكثر تفسير به رأي ممكن!!) و نتيجه مي‌گيرن بايد دست و پاي اون خلبان رو هم بوسيد!! =========================================== متأسفانه ما به سلفي‌ها گير مي‌ديم و به افكارشون! ولي شايد گاهي اگه دقت بيشتري روي افكار خودمون داشته باشيم، ببينيم چندان بهتر از اونا نيسيتم. بالاخص زماني كه حق طلبي‌مون، بر پايه‌ي منافع و علايق مون شكل گرفته باشه. پس به شما توصيه مي‌كنم وقت شريفت رو با اين دست بحث‌ها تلف نفرمايي و اجازه بدي دوستان هرطور كه مايلن جنايات اسد رو توجيه بفرماين و هرطور كه مي‌خوان سر خودشون رو شيره بمالن. حداقل اينطوري حرمت شما هم حفظ مي‌شه. چرا كه اگه قرار به اصلاح تفكرات و تأملات دوستان بود، تو اين 180 صفحه انجام مي‌شد.
  12. جناب senaps گرامي؛ ممكنه بفرمايين تو كدوم كشور جهان، پليس عادي براي تزئينات خياباني بكار مي‌ره و براي مقابله با قانون شكنان، از پليس ويژه استفاده مي‌شه؟! مگه فلسفه‌ي وجودي پليس اينه كه يه عده جوون بيكار، صاحب كار و شغل بشن يا تو نزاع راننده تاكسي و مسافر بر سر كرايه تاكسي، بيان نقش ريش سفيدي ايفاء بفرماين؟! جسارتاً اگه وظيفه‌ي پليس (حالا نمي‌گيم پليس راهور! چون ظاهراً وظيفه‌شون تأمين بودجه‌ي نيروي انتظاميه)، برقراري امنيت نيست، چه وظيفه‌ي ديگري داره؟ افتادن به جون مردم با باتوم و گاز اشك آور؟!! ---------------------------------------------------------------- اگه اين اراذل به اين قدرت رسيدن، به خاطر نبود پليس و داشتن امنيت مطلق بوده! والا اگه از روز اول برخورد انجام مي‌شد، اين اراذل كجا تربيت مي‌شدن؟‌ كجا مسلح مي‌شدن؟‌ كجا اين زخما رو برمي‌داشتن؟ اصلاً كجا جرأت رفتن سراغ همچين كارايي رو داشتن؟!! ولي خوب! باور اين مسئله ظاهراً براي خيلي از دوستان سخت و ثقيله كه باز با منطق «منفي دادن» با قضيه برخورد مي‌كنن! شايد دوست دارن بشنون «همه جا امنيت برقراره! نيروي انتظامي جان بركف آماده‌ي حمايت از جان و مال و ناموس شماست! اينا هم همه‌اش تبليغات بي‌بي‌سي خائنه!». شايدم جان و مال و ناموس ايشان از نوع ديگري است و قابليت سلف - ديفنس اي داره. يا شايدم اراذل و اوباش، صرفاً با جان و مال و ناموس ما كار دارن ...!! قضيه، قضيه‌ي همون حرف مسئولينه كه مي‌فرمودن تحريم‌ها روي زندگي «ما» اثري نداره! و روشن نمي‌فرمودن منظور از «ما»، چه كسائي هستن و يا اينكه اگه منظورشون خودشون بودن، مگر در كدام كشور زندگي مي‌فرماين كه روشون اثري نذاشته ...!!! علي اي حال متأسفانه فرهنگ شعار محوري اونقدر در گوشت و پوست و خون دوستان ريشه كرده كه هر حرف مخالفي اونقدر براشون سخت و ثقيله كه جز با منفي نمي‌تونن به مقابله باهاش برخيزن! اشكالي نداره. شما منفي‌تون رو بدين. ولي اي كاش در پس اين منطق شما، امنيت هم برقرار مي‌شد تا حداقل مشت محكمي باشه به دهان ياوه‌گوياني چون من!!
  13. باز هم شوهاي نمايشي و بي‌ارزش نيروي انتظامي! مثلاً براي اينكه بگه از اقتدار كامل برخورداره و جرم و جنايتي از زير دستش رد نمي‌شه! وقتي عملاً اراذل و اوباش بازي در روز روشن و در معابر عمومي و حتي در برابر ديدگان پليس انجام مي‌شه و هيچ اتفاقي نمي‌افته و حتي آدم ورزشكار و قدرتمندش هم از خطر اينا در امون نيست، هيچ خبري از اين شو من بازي‌ها نيست! فقط كافيه يه بلوتوث يا فيلم تو اينترنت پخش شه و مثلاً اقتدار حضرات زير سوال بره تا سردار نهي از منكر، احمدي مقدم بياد و بگه اراذل رو فلان مي‌كنيم و چنان و بعدم با دوربين‌ها بيان چند تا اراذل رو بگيرن و يكم ارعاب بوجود بيارن كه بگن ما حواسمون هست!! گويي امنيت، چيزي در سطح فيلم سينمايي يا تبليغات تلويزيونيه و يا با اين دست رفتارهاي محير العقول، امنيت برقرار مي‌شه و خلافكارا هم غلاف مي‌كنن!!! مشخصاً بعد از چند روز، آش همون آشه و كاسه همون كاسه!! اين وسط هم تنها چيزي كه روز به روز ناياب‌تر مي‌شه، همين امنيته ...!!!
  14. دكتر جان! متأسفانه شما هم به بلاي اخير ميليتاري دچار شده‌اي كه حرف‌هاي بنده رو درست نمي‌خوني يا برداشت خودت رو مبناي عرايض بنده قرار مي‌دي. بعد به اين نتيجه مي‌رسي كه من حرف گذشته‌ام رو نقض كرده‌ام! درخصوص عراق، از قضا حرف شما، دقيقاً عليه نظر و حرفت هست برادر من! اگه ايالات متحده مي‌خواست رژيم بعثي رو سرنگون كنه و دشمن نظام حاكم بر عراق بود، آيا در همون سال 91 كه ارتش عراق تار و مار شده بود اين كار رو نمي‌كرد؟! آيا 12 سال صبر مي‌كرد؟ آيا اگر وجود عراق رو تهديدي براي اسرائيل مي‌دونست، لحظه‌اي در برداشتن اين نظام درنگ مي‌كرد؟ آيا اگر حمله مي‌كرد، عراق كوچكترين امكان مقاومت در برابر امريكايي‌ها رو داشت؟ ستون زرهي‌اي داشت كه براش باقي مونده باشه؟ هواپيمايي براي پشتيباني؟ هلي‌كوپتري براي ايستادگي؟ راداري براي رهگيري و هدف قرار دادن جنگنده‌ها؟ يا سربازي براي جنگيدن؟!! حالا ما مي‌گيم امريكا دشمن نظام ايرانه و از اول انقلاب به هر بهانه‌اي مي‌خواست انقلاب رو سرنگون كنه! اولش اومد تجزيه طلب ها رو شير كرد (كه اصلاً كار شوروي‌ نبود!!). بعد اومد ليبرال‌ها رو آورد كه نظام رو برگردونن كه با انقلاب دوم ترتيباتشون اتخاذ شد! بعد اومد حمله‌ي نظامي!!!!! كرد و تو طبس گرفتار شد! بعد جنگ تحميلي رو شروع كرد عليه ما! بعد خودش مستقيم اومد تو جنگ! بعد كه ايران آتش بس رو پذيرفت شروع كرد به آزار و اذيت ما تا به امروز!! اينكه چند درصد قصه‌ي فوق درسته و چند درصدش غلط بماند. شكي نيست كه امريكا دوست نظام ايران نيست و شكي نيست امريكا نمي‌تونه موجوديت نظامي رو تحمل كنه كه دائماً داره اسرائيل رو به محو شدن از صفحه‌ي روزگار محو مي‌كنه و سعي مي‌كنه تو هر جايي يه چيزي تو كاسه‌ي امريكايي‌ها بذاره و به هيچ يك از قوانين بين المللي پايبند نيست! باز هم شكي نيست كه هر جايي، اگه كاري تونسته بكنه كه ايران رو محدود و تضعيف كنه، اين كار رو كرده! از فتنه حمايت كرده، اعراب رو شير كرده در برابر ايران، پاي ايران رو از كشورهاي منطقه بريده و ايران رو منزوي كرده، در عرصه‌ي بين المللي دوستان ايران رو بر زده، به بهانه‌ي تحريم‌ها رسماً ايران رو فلج كرده و قس علي هذا! اما اينكه اين‌ها رو ربط بديم به نبرد نظامي و بگيم امريكا از اول مي‌خواسته اين نظام رو با قدرت نظامي نابود كنه و از اين و اون ما ترسيده و اين كار رو نكرده و چه و چه، آيا ارتباطي به موارد فوق داره؟ يا برگرفته از ذهن خلاق ما در اين سال‌ها بوده كه همه چيز رو در قالب تصورات خود و از آخر به اول مي‌ديديم؟! براي حمله به ايران، از قضا بهانه تا دلتون بخواد بوده و هست! يعني مي‌فرمايين امريكا 34 ساله داره با رسانه‌هاش بهانه‌هاي انسان‌دوستانه و دموكراتيك مي‌تراشه و اجازه مي‌ده ايران قدرتمند شه كه بعد بخواد بهش حمله‌ي نظامي كنه؟ كدوم عقل حتي غيرنظامي، اين مسئله رو مي‌پذيره؟ بعد هم به فرض كه ايران بمب هسته‌اي هم داشته باشه! به نظر شما امريكا مي‌گه اوكي! ايران هسته‌اي دار شد، ديگه بي‌خيالش شيم؟! يا اسي جون، اسي قشنگم، بيا مي‌خوام سرتو ببرم! خداحافظت! باي باي!؟! (منظور از اسي، همون اسرائيله) ----------------------------------------------------------------- درخصوص اثبات صلاحيت، باز داري شما قضيه رو از معلول به علت نگاه مي‌كني! اون دو سال تعليق و پذيرش‌ها و اينا به نظرت حقيقتاً از روي حسن نيت ايران انجام شد؟ يا از چاقويي كه بيخ گلومون وجود داشت و تو اون برهه از زمان تنها نياز به زمان داشتيم براي رهايي از اون مخمصه؟!!! اگه ما همه چيز رو داوطلبانه پذيرفتيم، سنگ اندازي‌هاي بعدي و مشكوك بازي‌هاي بعدي چي بود پس؟ بعد چرا اينقدر شما به فلش فوروارد و جامپ كات علاقه داري! آخر سر مي‌شي برادران كوئن و «جايي براي پيرمردها نيست»‌ رو مي‌سازيا! مي‌شه به من بفرمايي كه اصلاً پرونده‌ي هسته‌اي ايران چطور معلوم شد؟! با خود اظهاري و اعتماد سازي و صداقت؟!!! يعني ما خيلي ملو و درست قضيه رو داشتيم پيش مي‌برديم و از ابتدا همه رو در جريان امر قرار داده بوديم و امريكا هم فقط مرض داشت و به قول بچه‌ها تو شلوارش مگس داشت كه به ايران گير داد؟!! اين كه پرونده‌ي ايران سياسي هست شكي درش نيست. ولي آيا اين، به مفهوم درست رفتار كردن ايران در اين سال‌ها بوده؟!! ---------------------------------------------------------------- از قضا بنده از فرمايشات شما درخصوص بمب هسته‌اي يه نتيجه گيري كردم. از اونجايي كه شما با افتخار فرمودي فقه شيعه پوياست و مفهوم كلي فرمايشت اين بود كه «حتي فتواي رهبر رو كه در مجامع عمومي با قاطعيت عنوان داشتن ما به هيچ وجه به سراغ ساخت سلاح هسته‌اي نمي‌ريم چون شرعاً اون رو حرام مي‌دونيم» هم به سادگي تغيير مي‌كنه و چه و چه، بنده هم از فرمايش شما نتيجه گرفتم كه پس اين كه ما اينقدر اصرار داريم كه غرب بايد حرف ما رو باور كنه كه به دنبال سلاح هسته‌اي نيستيم، استدلال نادرستيه و غرب حق داره حرف ما رو باور نكنه! چون خود شما همين الانش داري مي‌گي رسماً داريم دروغ مصلحتي مي‌گيم و بعداً زير حرفمون مي‌زنيم!! حالا چه به اسم و توجيه اضطرار، چه جنگ با كفار!!!!!!!!، چه هر توجيه ديگري! ساير موارد هم در پاسخ به فرمايشات شما بود. ---------------------------------------------------------------- اينكه اذعان به حق منجر به دريافت يك كيلو ماست مي‌شه بايد گفت كه خير. ولي ما در حقوق مدني و فقه خودمون دو اهليت داريم : اهليت تمتع و اهليت استيفاء. فكر كنم بدوني چي هستن. اينكه هركسي اهليت تمتع داره شكي درش نيست. ولي آيا براي استفاده از چيزي صرف داشتن اهليت تمتع كفايت مي‌كنه؟! ---------------------------------------------------------------- بنده نگفتم تقصير ماست، چون اعتماد سازي نكرديم. البته در اينكه اعتماد سازي نكرديم شكي ندارم. چون يك گام براي اعتماد سازي برمي‌داشتيم، ولي يك گام ديگر كه دقيقاً عكس اون بود رو هم برمي‌داشتيم و عملاً اعتماد سازي‌مون رو دود مي‌كرديم مي‌فرستاديم آسمون هفتم! قضيه‌ي ما در خيلي از موارد، شبيه به داستان مستر بين بود كه تو فرودگاه اداي داشتن اسلحه رو درآورد و فرودگاهي رو بهم ريخت و دستگير شد و به زندان افتاد! يعني سر چيزاي مسخره، گاهي آشوبي رو بپا كرديم كه امريكا اگه ده سال نقشه مي‌كشيد هم موفق به انجامش نمي‌شد! پس من سهم ايران رو ناديده نمي‌گيرم. در كنار اون، بالطبع غرب هم بيش از اندازه حساسيت به خرج مي‌ده كه بخشي از اون، دقيقاً فشار گروه‌هاي فشار؛ بالاخص لابي صهيونيست‌هاست به امريكا و غرب كه عليه ايران به سازش رو نيارن. به عبارتي به همون اندازه كه سازش ايران و امريكا نون خيلي‌ از داخلي‌ها رو آجر مي‌كنه، نون خيلي از تندروهاي امريكايي و اسرائيلي رو هم آجر مي‌كنه!! پس طبيعيه كه اونا هم به هر فشاري روي بيارن كه امكان به نتيجه رسيدن پرونده‌ي هسته‌اي ايران مهيا نباشه. اما چيزي كه مي‌دونم اينه كه اگه قراره گشايشي در اين مسئله انجام شه، اين راهي كه مي‌ريم قطعاً راه درستي نيست! چون بيشتر بهانه به دست گروه‌هاي فشار غربي مي‌ديم كه قفل‌هاي بيشتري بر در پرونده‌ي ما بزنن! هرچند كه ما همواره بدون در نظر گرفتن هيچ نظر و شرايط ديگري و با كلي نگري درخصوص غرب، كليه‌ي ايشان رو گروهي ظالم و برانداز ديديم كه به هيچ چيزي جز نابودي ما نمي‌انديشن و فقط دارن ما رو تضعيف مي‌كنن! همون نگاهي كه زماني شوروي‌ها و زماني هم چيني‌ها داشتن نسبت به غرب! ولي در نهايت ...! ================================================= جناب چكا. شما فرمودين ابر سلاح. من هم ابر سلاح مثال زدم و از قضا بعد هم درخصوصش توضيح دادم كه بعد اين فرمايشات رو نفرمايين. بنده از شما سوال مي‌كنم. اگه آرژانتين به خاك انگلستان حمله مي‌كرد، انگليس تو خاكش بمب هسته‌اي مي‌زد؟!! ببين برادر من! ما درمورد بمب خوشه‌اي يا مواب صحبت نمي‌كنيم! درمورد چيزي صحبت مي‌كنيم كه آثارش دهه ها و يا حتي قرن ها باقي مي‌مونه!! حتي درمورد فت من و ليتل بوي صحبت نمي‌كنيم كه حداكثر قدرت تخريبشون بيست هزار تن بود!! اين اطلاعات اسرائيل رو شما از كجا آوردين؟! چيزي كه من مي‌دونم اينه كه اولين تست بمب هسته‌اي اسرائيل در سال 1979 بود كه 6 سال بعد از يوم كيپور بود! شما از روي چه منابعي مي‌فرمايين گلدا ماير گفت 13 تا بمب هسته‌اي آماده كنين؟ از قضا توضيح شما درخصوص پيمان استارت، خود به معني بي‌اهميتي سلاح هسته‌اي هست. چون از قضا اگه اين تسليحات اينطور ارزشمند بودن، منطقاً محدود كردنش رو هيچ يك نبايد مي‌پذيرفت!! مثل اينكه پيماني بسته شه كه تعداد جنگنده ها رو كاهش بدن؛ بدليل چيزي كه كاهش هزينه‌هاي تعمير و نگهداري و تجهيز و تحقيق و توسعه مي‌نامن!! بعد هم جناب چكا! آيا يك يا ده موشك هسته‌اي، در برابر صدها و هزاران موشك هسته اي واقعاً توازن قدرت و بازدارندگي بوجود مياره؟! اساساً كداميك از كشورهاي دارنده‌ي بمب هسته‌اي هستن كه ما در تيررس‌شون قرار نداريم؟! كدومشون راضي به اين هستن كه يه كشور ديگه هم به اين سلاح دست پيدا كنه؟ درصورت دستيابي به اين سلاح، كدوم يك از اين كشورها حاضر به پذيرش ايران به اين سادگي هستن؟ بهترين مثال، كره‌ي شماليه. آيا دستيابي اين كشور به سلاح هسته‌اي، اون رو از انزوا خارج كرد يا بيشتر منزوي نمود؟ آيا همون چين و روسيه هم ديگه كاري به كارش داشتن؟ حتي وقتي خودش هم پيشقدم مي‌شه، چندان محلش نمي‌ذارن! حتي اقدامات مثلاً اعتماد سازش هم بي‌اهميت جلوه مي‌كنه! چون اين كشور، اعتبارش رو از دست داده!! آيا همه‌ي تغييرات در يك حكومت از طريق نبرد مستقيم انجام مي‌پذيره كه ما قائل به بازدارندگي (لابد به منظور حفظ حكومت) باشيم؛ اونهم با يه كلاهك هسته‌اي؟! ============================================= برادر بيگدلي عزيز؛ يكي از بديهي‌ترين اصول علمي، همون اصل معروف نيوتنه كه هر عكس العملي رو معلول عملي مي‌دونه. اينكه ما جاي عمل و عكس العمل رو عوض كنيم و يا واكنش طبيعي به رفتاري رو ناديده بگيريم و انتظار داشته باشيم با مشتي كانا و كودن به اسم غرب طرف باشيم كه نفهمن ما داريم چيكار مي‌كنيم و توقع داشته باشيم هرچي مي‌گيم رو مثل شيرفرهاد باور كنن، به نظرت چقدر مي‌تونه درست باشه؟ از قضا اين قسمتش كه مي‌فرمايي « که با این منطق ما هم حق داشتیم به امریکا و اروپا و آژانس دروغ بگیم و سرشون رو شیره بمالیم چون اجازه نمی دادن راحت کارمونو بکنیم !!» رو خيلي خوب اومدي. چون يه لحظه ياد فردو افتادم و اينكه چقدر سازمان ملل و آژانس و امريكا و اروپا رو در جريان گذاشته بوديم و اصلاً هم زيرآبي نمي‌رفتيم! يا بالكل برنامه‌ي هسته‌اي‌مون تا زماني كه قضيه تابلو نشد!! اينكه ما كاري كرديم كه اعتبارمون رو از دست داديم و در طول اين سال‌ها سعي كرديم اون رو مجدداً با مثلاً‌ اعتماد سازي بدست بياريم، حالا برعكس شده و اين كار ما، نتيجه‌ي نپذيرفتن غربي ها شده؟! فكر نمي‌كنين دوران اينطور اطلاع رساني كه «اول بروجرد دوم شد، دوم خرم آباد اول» يكم گذشته باشه؟ ------------------------------------------------------------- درخصوص ريف‌ها هم بستگي داره بخواي از كجا خبر بگيري. مثلاً اگه از رسانه‌هاي اينوري باشه، اصلاً بايد پرسيد [b]«مگه تو سوريه خبريه؟»!![/b] =============================================== از ساير دوستاني كه به استناد حرف‌هاي مردم عادي تو شبكه‌هاي اجتماعي به اين نتيجه رسيدن كه غرب، ايران رو تهديد به نابودي هسته‌اي كرده هم كمال تشكر و سپاسگزاري رو دارم. ===================================================== پ.ن : محض ثبت در تاريخ! بنده هنوز هم معتقدم كه فته‌ي 88، مبتني بر انقلاب‌هاي رنگي بود. هنوز هم معتقدم بهار عربي هم چيزي سواي انقلاب‌هاي رنگي نيست. هنوز هم معتقدم كه نظام جمهوري اسلامي ايران مبتني بر حقه. همون‌طور كه معتقدم هيچ نظام مبتني بر حقي، اگه به جبران اشتباهاتش نپردازه و يا خداي نكرده از دايره‌ي حق و انصاف و عدالت خارج شه، امكان بقا نخواهد داشت. بايد اين سكانس رو به سبك آژانس شيشه‌اي اجرا كنم كه دوستان باور كنن نظرات من تفاوتي نكرده؟! توقع ندارين كه مثل شرايط بحراني سال 88، از گفتن مشكلات و مصائب بپرهيزم؟ به قول حاج آقا نقويان، 34 ساله شرايط خاصه و نبايد حرفا رو زد؟!
  15. دکتر جان. متأسفانه این چرخه ای هست که هر از چندی در بحث ها دچارش می شیم و باز برمی گردیم سر خونه ی اول! مسئله رو وارونه جلوه می دیم و بعد می گیم مطابق نظریاتمون بوده! مثل اینه که بگیم فلانی قصد جونمون رو کرده و می خواد ما رو بکشه. بعد اگه به سبک فیلم های نوار جدید فرانسوی که از سکانس آخر به اول چیده می شن (مثل Irreversible)، می بینیم که در سکانس قبلی شما چاقو به دست داشتی فرار می کردی و چاقوت خونی بود. بعد در قسمت بعد، سکانس قبلی نشون داده می شه که شما داری فردی رو با چاقو می زنی، ولی زورت نمی رسه و فرار می کنی! فرد هم حیران و ویران مونده چه کنه! بعد سکانس قبلی می رسه که شما فردی رو باهاش دشمنی داری رو یه گوشه خفت کردی و داری تحریکش می کنی! بعد سکانس قبلی نشون داده می شه که شما فرد دشمنت رو از دور در نظر گرفتی و مترصد فرصتی برای رسیدن بهش هستی و چاقو هم در دستانت قرار داره و قص علی هذا (موضوع فیلم بعدی کیمیایی لو رفت!!). حالا اگه مبنا رو بذاریم روی سکانس اول (یعنی در اصل سکانس آخر)، حرف شما صد در صد درسته. ولی اگه بریم به سراغ سکانس آخر (در اصل سکانس اول) چی؟! ----------------------------------------------------------------------- این حل مسئله از آخر به اول، باعث می شه که ما فکر کنیم دقیقاً تصورات مون درسته و جز جهان بینی ما چیز دیگری وجود نداره. غرب و امریکا هر ساله مترصد این بوده ان که به ایران حمله کنن، ولی با درایت و موشک های ایرانی و تسلیحات مدرن و صنعت خودکفایی و سپاه قدس و بسیج و امثالهم ترسیده ان پا پیش بذارن. ولی اگه مسئله رو حتی با همین دیدگاه هم بخوایم مد نظر قرار بگیریم، اولین سوالی که پیش میاد اینه که اگه غرب و امریکا می خواستن ایران رو نابود کنن، آیا سال 68 که رسماً چیزی برای جنگیدن نداشتیم و نه پول داشتیم و نه سلاح و نه پشتوانه ی اقتصادی و نه انگیزه ی مردمی برای ادامه جنگ، یا سال های پس از اون فرصتی مناسب برای این کار نبود؟! اون موقع که نه حزب الله رو داشتیم که بگیم اهرم فشار بر روی خاک اسرائیله، نه تو منطقه اینقدر نفوذ داشتیم و نه حتی به قول شما بازدارندگی موشکی رو! به عبارتی هرچقدر سکانس به سکانس عقب تر بریم، چقدر این ادعای ما منطبق بر واقعیت بوده و چقدر برگرفته از افکار و باورهای خود؟! بعد میایم می گیم اسرائیل ما رو تهدید به حمله ی هسته ای کرده! بعد می گیم اسرائیل سال هاست که می خواد ایران رو نابود کنه! بعد می گیم اسرائیل ذاتاً با ما مشکل داره و این مسئله هم به این خاطره! حالا اگه برگردیم سکانس اول، می تونیم بگیم چند درصد این ادعا از پایه و اساس درست بوده؟! ---------------------------------------------------------------------- فرمودی NPT. قطعاً هرکس در قالب NPT حقی داره. ولی مرحله ی قبل از داشتن حق، آیا اثبات صلاحیت نیست؟! وقتی شما می خوای یه تسهیلات ساده از بانک بگیری یا دسته چک صادر کنی یا حتی یه حساب بانکی ساده هم اولین مرحله، احراز صلاحیت هست. اون وقت برای استفاده از این حقوق، آیا اولین مرحله نباید طی بشه؟! اینکه ما همیشه شعار می دیم و ادعا می کنیم که همه چیزمون شفافه و همه چیز رو جز برای مقاصد صلح آمیز نمی خوایم، آیا به مفهوم داشتن صلاحیت و صداقته؟! کما اینکه اگه به حرف باشه، الان به قول آقای رئیس جمهور، قدرت خرید بالا رفته و قیمت ها پایینه و توان اقتصادی بیشتر شده و صنعت رشد داشته و وضع مردم بهتر شده و 5 دهک وضعشون توپ شده و چه و چه! جسارتاً با حرف به شما یه کیلو ماست می دن؟! وقتی شما قائل به مرحله ی سنجش صداقت نیستی و توقع داری جامعه ی جهانی به همین سادگی بپذیره که ایران داره راست می گه، من چی می تونم بگم؟!! مگه خود آژانس و 5+1 و ... همواره نگفتن این حق ایرانه که از انرژی هسته ای استفاده کنه؟! تو مرحله ی اذعان حق که کسی مشکلی نداره! ولی اینکه بگیم ما داشتیم درست رفتار می کردیم و همه چیزمون شفاف بوده و غربی ها بخاطر اینکه ما هسته ای نشیم دارن بهانه می تراشن، یه طورایی بیشتر از خیلی، سرکار گذاشتن خودمون نیست؟!! انگار ما از اول اصلاً فعالیت هسته ای پنهانی نداشتیم و اصلاً هو لو نرفتیم و با ضایع شدن در مجامع بین المللی ناچار نشدیم که اعتراف کنیم برنامه اکی داریم برای هسته ای شدن؛ ولی صد البته برای مقاصد صلح آمیز!! ------------------------------------------------------------------- القصه اینکه قرار نیست بهانه ای که باهاش غربی ها رو سر کار می ذاریم رو برای خودمون هم بکار ببریم و باورمون شه که کوچه بقلی آش می دن! ======================================= جناب چکای گرامی؛ از قضا بنده مثال هایی رو عرض کردم که در اون، یک طرف قضیه بمب هسته ای داشت و یک طرف دیگه نداشت. ولی نه اون هسته ایه اون یکی رو پودر کرد و نه اون غیر هسته ایه واهمه ای از مقابله ی نظامی با اون کشور داشت. ژاپن بخاطر جنگ قربانی و دود نشد! بخاطر داشتن دست بالای ایالات متحده در غنائم پس از جنگ به این بدبختی دچار شد! چون بدون اون کار، جهان تنها یک ابرقدرت می شناخت و اون هم کسی نبود جز اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی! طبیعی بود که اگه شوروی تنها ابرقدرت می بود، کل اروپا زیر کلید این کشور می رفت! پس نیاز به توازن قوا بود و این وسط ژاپن قربانی شد! والا همه می دونن که برای فتح ژاپن دیگه کار خاصی برای انجام دادن باقی نمونده بود و درخت از دو طرف اره شده و به مویی بند بود و با اولین نسیم سقوط می کرد!! مسئله به تنها چیزی که برنمی گشت، ابرسلاح بود! کما اینکه استفاده ی آلمان از ابرسلاحی چون موشک های V1 و V2 که تا اون زمان در جهان سابقه نداشتن و توان تخریب بالایی داشتن؛ بدون امکان جلوگیری هم از انگیزه ی طرفین برای جنگ کردن نکاست! ابرسلاح حتماً لازم نیست بمب هسته ای باشه! هر سلاحی که در عصر خودش بی همتا باشه یه نوع ابر سلاحه! درست مثل تفنگ سرپر و یا باروت در عصر شمشیر! یا توپ در عصر تفنگ های دستی! یا مسلسل در عصر تفنگ های تک تیر! یا تانک در عصر اتکا بر پیاده نظام!! ولی اصل و اساس بر روی بازدارندگی هسته ای نیست! چون حتی خود ایالات متحده هم نمی خواست که تسلیحات هسته ای اش رو افزایش بده و این دو سلاح رو برای دست بالا گرفتن می خواست! والا آیا نمی تونست همون زمان از این سلاح برای استیلا بر شوروی و پایان خطر مارکسیسم استفاده کنه؟! چون فرض بر این هست که امریکا به شوروی حمله نکرد، چون شوروی هم بمب هسته ای بدست آورد دیگه!! اساساً بدترین خبر ممکن برای امریکا، دستیابی شوروی به سلاح هسته ای بود! نه باز به این خاطر که دیگه نمی تونه به شوروی حمله کنه! بلکه به این مفهوم که عملاً دنیا از این پس وارد بازی خطرناکی خواهد شد که جز هزینه چیزی رو به دنبال نخواهد داشت! این حقیقتی بود که هم استالین می دونست، هم خروشچف و برژنف و ...! همون طور که حتی رئیس جمهوری میلیتاریست چون آیزنهاور هم بخوبی ازش آگاه بود. ولی برای حفظ تعادل قدرت در جنگ سرد چاره ی دیگری نبود!! اساساً اگه تسلیحات هسته ای اهمیت مورد نظر شما رو داشت، کشوری حماقت می کرد که پیمان استارت رو امضاء کنه؟! ------------------------------------------------------------------------- همون طور که عرض شد عمده ی این نگاه ها برگرفته از وارونه حل کردن مسئله و طرح سوال از معلول برای رسیدن به علت است؛ نه بالعکس!! ============================================ برادر بیگدلی عزیز. من از این واژگان سخت و ثقیل سر در نمیارم. زیر دیپلم صحبت بفرما. ولی یه چیزی رو می دونم. برای تحلیل رفتار هرکس باید در دیدگاه اون بنشینی! والا قادر به درک رفتارش و در نتیجه پیش بینی رفتارهای بعدی اش نخواهی بود. ============================================ راستی بزرگواران. فکر نمی کنین همگی داریم خلاف مسیر تاپیک می ریم و اون رو به انحراف می کشونیم؟! البته از نگاه دوستان، لابد بنده اون رو باز به انحراف کشونده ام! امان از مصطفی!!
  16. جناب چکا؛ هرچند سوالم رو درست جواب ندادید (چرا که بنده از شما درخواست مصداق کردم و نه کلی گویی)؛ ولی اجازه بدین سوالم رو طور دیگری مطرح کنم. آیا اگر کشوری دارای سلاح هسته ای باشه، به بازدارندگی رسیده؟! یعنی اگر کشوری مثل کره ی شمالی به بمب هسته ای دست پیدا کرده تهدیدی از روش برداشته شده؟! یا امریکا می خواست به کره حمله کنه، ولی چون بمب هسته ای پیدا کرد این کارو نمی کنه؟!! آیا اساساً استفاده از تسلیحات هسته ای منطقی به نظر می رسه که اصلاً بخوایم بحث بازدارندگی رو مطرح کنیم؟! یعنی اگر امروز روسیه و امریکا به جون هم بیافتن، با بمب هسته ای می زنن حیات خودشون رو خاتمه می دن؟! آیا اصلاً حتی تصور این مسئله منطقی و معقول به نظر می رسه؟! اینکه رقابت تسلیحاتی زمانی امریکا و شوروی و سایرین رو واداشت که برای جنگ سرد هم که شده، تسلیحات هسته ای شون رو افزایش بدن و البته خودشون هم به احمقانه بودن این کارشون (که جز هزینه ی سرسام آور نتیجه ی دیگری به همراه نداشت) اذعان داشتن، آیا به مفهوم اینه که این بمب های هسته ای بودن که بازدارندگی رو بوجود آوردن؟! شوروی با هزاران بمب هسته ای تونست بقای خودش رو حفظ کنه؟! یا در افغانستان موفق بود و حکومتش پابرجا؟! یا مثلاً از امریکا از ترس سلاح هسته ای شوروی به افغان ها کمک نکرد؟!!! آرژانتین به دلیل داشتن سلاح هسته ای انگلستان، باهاش وارد نبرد نشد؟! یا هند و پاکستان بخاطر سلاح هسته ای دست از جنگ کشیدن؟!! سلاح هسته ای مستعمرات فرانسه رو بهشون برگردوند؟ یا غزه و حزب الله با سلاح هسته ای اسرائیل سر جای خودشون نشونده شدن و بازدارندگی و مصونیت برای اسرائیل بوجود اومد؟! بالاخره در پس ادعاهای خوشگل و رنگین ما، باید مصادیقی هم وجود داشته باشه دیگه! والا صرف ادعا و شعار که مشکلی رو برطرف نمی کنه!!
  17. جناب چکای گرامی؛ هرچند بسیار مسرور می شم از اینکه شما مثالی بفرمایین که ایالات متحده چه زمانی کشوری رو به حذف از روی نقشه ی جهان با سلاح هسته ای تهدید کرده، ولی یه سوال از شما می پرسم. حتی اگه این کشور و کشور مورد علاقه ی شما و چین و انگلیس و فرانسه و هند و حتی پاکستان درب و داغون سلاح هسته ای دارن، ولی حداقلش خطری هم از جانب ایشان کسی رو تهدید نکرده (البته فرض درگیری هند و پاکستان با سلاح هسته ای که اصلاً معقول به نظر نمی رسه رو از ذهن دور کنیم). ولی همین آخرین کشوری که به این سلاح دست پیدا کرد؛ یعنی کشور دوست و برادر و طبق کشف جدید اساتید سایت، کشور دوست ایران که در زمان جنگ توسط امام (ره) شناخته شد، کره ی شمالی (که جدیداً الگوی ما هم شده!)، به نظر شما به اندازه ی اون هفت تا کشور قبلی بی خطر و عاقلانه در قبال این موضوع رفتار می کنه؟! آیا از نظر خود شما که هیچ، حتی کشور مورد علاقه ی شما، کره ی شمالی صلاحیت داشتن سلاح هسته ای رو داره؟ آیا کره ی شمالی می تونه بگه چون چین و روسیه و امریکا و سایرین بمب هسته ای دارن، پس من هم حق مسلم ام هست که این سلاح رو داشته باشن؟! --------------------------------------------------------------------- دکتر جان. یه طوری می فرمایی تعلیق گویی فردو و سایر تأسیسات زیر زمینی مون رو اجنه ساختن و بدون اطلاع ما! یا اینکه بارها و بارها نشده سوتی های ما رو حضرات روسیه و چین لطف کنن و قبل از اینکه رسوا بشیم و غربی ها رو کنن، خودمون مجبور به اعلامش باشیم! نمی دونم چرا تا قبل از اینکه بحث به اینجا کشیده شه، همیشه می گیم انرژی هسته ای حق مسلم ماست و ما این رو برای نیات خیرخواهانه و انسان دوستانه و صلح و پزشکی و کشاورزی و صنعت و برق و چه و چه می خواهیم. بعد که یهو به این قسمت بحث می رسیم، دوباره می زنیم تو خط داشتن سلاح هسته ای؟! اگه داشتن سلاح هسته ای حق تمامی جهان بود، آیا امروزه کره ی زمین وجود خارجی داشت؟!!! هرچند چاقو سلاح خطرناکیه، ولی اگه دست کسی باشه که بلد باشه چطور ازش استفاده کنه خیلی هم خطرناک به نظر نمی رسه؛ حتی اگه بالذات خطرناک باشه! ولی اگه یک کامیون چاقو رو در یک جامعه رها کنیم، چه اتفاقی می افته؟! همه توان استفاده ی درست و عقلانی ازش رو دارن؟!! یه سوال فنی! اگه ایران ابرقدرت جهان بود و مثلاً کشوری مثل اسرائیل پنهانی تلاش داشت که به سلاح هسته ای دست پیدا کنه و شما می دونستی که اسرائیل اونقدر خطرناکه که اگه بمب هسته ای داشته باشه، می زنه کشورای دیگه رو درب و داغون می کنه، چه راهکاری رو در نظر می گرفتی؟ می گفتی داشتن بمب هسته ای حق مسلمشه؟!! اگر قذافی به بمب هسته ای دست پیدا می کرد جهان آروم بود؟ یا صدام حسین؟ گاهی اوقات بهتره اندک تدبری در مواضع اتخاذ شده مون داشته باشیم تا اینقدر به تناقض نرسیم. قرار نیست از هر چیزی دفاع کنیم؛ ولو غلط! مشکلی که امروز هم وجود داره این نیست که ایران هسته ای باشه یا نباشه! چون ایران هسته ای گرسنه تر از ایران غیر هسته ایه! اینهمه ادعای پیشرفت علمی و فناوری داریم، جز در ساخت موشک و ابزار آلات جنگی بازخور دیگری در اقتصاد و صنعت ما نداشته! پسرفت اقتصادی ما (که تا دیروز بالکل انکار می شد و کشور رو به تعالی و امروز که عیان تر از عیان شده افتاده گردن همان کاغذ پاره های بی ارزش به اسم تحریم و قطعنامه!!)، آیا با انرژی هسته ای جبران شد؟! پس قطعاً اگه ایران دستش کاملاً باز هم باشه در استفاده ی کامل از انرژی هسته ای، ذره ای در رشد و تعالی ایران اثرگذار نیست! پس توهم محضه که بگیم دشمن از یه ایران علمی و صنعتی و دارای انرژی صلح آمیز هسته ای می ترسه! مشکل در همون جلب اعتماد جهانیه که ما همیشه در شعار ازش دم می زنیم؛ ولی در عمل ...!!!!
  18. پس دکتر جان. اجازه می دی با توجه به فرمایشت یه نتیجه گیری سوالی داشته باشم؟ آیا امریکا و غرب حق ندارن که باور نداشته باشن ایران به دنبال سلاح هسته ای نیست؟ آیا تحریم های غرب و امریکا عادلانه و منطقی به نظر نمی رسه؟ چون تنها ادعای ما برای اینکه بگیم تحریم های غرب ناعادلانه اس اینه که ادعا می کنیم به دنبال سلاح هسته ای نیستیم و فقط اونو برای استفاده صلح آمیز می خوایم! حرفی که غرب براساس سوابق و صداقت ایران، امکان باورش رو نداره. پس اگه این مصلحت و به قول شما پویایی باعث تغییر در شرایط و حتی فتاوی رهبران دینی - سیاسی و مراجع مذهبی مون بشه، آیا اساساً همین آخرین ادله ی ما نیز دود نمی شه بره هوا؟!
  19. [quote name='fath' timestamp='1356288885' post='289999'][quote name='mostafa_by' timestamp='1356269649' post='289939'] [quote name='bigdelimohamad9' timestamp='1356260829' post='289913']خداییش خودت حاضری این کارو واسه بشاری که حفظ تمامیت ارضی کشورتو مدیون پدرشی بکنی که از روسیه و چین انتظار داری برا ما بکنن ؟؟؟[/quote] من تمامیت ارضی کشورم رو مدیون پدرم، برادر نجف و تمامی پدران و برادران این سرزمین هستم که از جان و مال و عمرشون گذشتن و با گوشت و خون خود جلوی عراقی ها رو گرفتن؛ نه یک سکولار عرب که برای رقابت با صدام حسین در این جنگ نسبتاً بی طرف موند و گاهی کمکی هم به ایران کرد! من اینو می دونم که نه من، نه پدران و برادران این سرزمین و نه سرزمینم کوچکترین دینی به سوریه و پدر بشار اسد جلاد نداریم. [color=#ff0000][b]در نقطه ی مقابل اینو می دونم که اگه همین پدران ما در سال 61 به سوریه نمی رفتن، امروزه خاک سوریه هم بخشی از خاک اسرائیل بود و الان بشار اسد به جای کشتار مردمش، داشت تو یکی از بیمارستان های تحت امر اسرائیلی ها به طبابت چشم می پرداخت و تمرین خواندن زبان عبری می کرد.[/b][/color] ضمن اینکه پدر و پسر قاتل هر دو پایه های سلطنت شون رو با پول نفت و کمک های بی امان ایران مستحکم کردن. پس اگه کسی بخواد مدیون کسی باشه، خنده داره که حتی لحظه ای فکر کنیم اندک دینی از سوریه به گردن داریم! مگه اینکه بگیم چون سوریه به ما یاد داد چطور موشک شلیک کنیم، بهش مدیونیم! که اگه این باشه، ما مدیون کیم سونگ ایل و معمر قذافی هم بودیم!! همچنین ریگان و اسرائیل!!!! اون زمانه که دیگه ...!!! درخصوص سایر مسائل هم مشخصاً وقتی غبارها بشینه، خیلی چیزها مشخص خواهد شد. ولی اون زمان توجیهات دوستان شنیدنی خواهد بود. [/quote] سلام ببخشید آقا مصطفی سال ۶۱ چه اتفاقی افتاد توی سوریه؟[/quote] متأسفم براي سايت ميليتاري كه كار به جايي رسيده كه كاربران، اعضاي با سابقه‌ي سايت رو با سوالات سطحي و دم دستي دست مي‌اندازن!!! اي كاش فرهنگ مچ گيري و تمسخري كه هيچ چيزي رو هم در انتها نصيب طرف نمي‌كنه، روزي مجدداً از سايت محو بشه و بحث‌ها كمي علمي‌تر و منطقي‌تر دنبال بشن!! [url="http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8803181103"]http://www.farsnews....p?nn=8803181103[/url] [url="http://doghasedak.blogfa.com/tag/%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D9%85%D9%84%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%A6%DB%8C%D9%84-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-61"]http://doghasedak.bl...رائیل-در-سال-61[/url] [b] [/b] [quote][url="http://doghasedak.blogfa.com/post/129"]لغو عملیات قوای محمد رسول الله ص در جبهه بقاع در سال 1361[/url] ... در جلسات نهایی فرماندهان ارشد قوای محمد رسول الله (ص) با مسئولین دولتی و نظامی جمهوری عربی سوریه، میدان نبرد با یگان های تمام زرهی ارتش متجاوز اسرائیل، به طور کامل به نیروهای ایرانی واگذار شد.[color=#ff0000] لذا این بار در طراحی عملیات تجدید نظر کلی به عمل آمد و طرح مانور، براساس روش های رزمی رایج در جبهه های ایران- اتکاء به عناصر شهادت طلب و سبک اسلحه بسیجی و اجرای شیوه رزمی مجرب "تکِ احاطه ای" علیه واحدهای رزمی اسرائیل - تنظیم شد.[/color] کسانی که در آن جلسات حضور داشتند، می گویند:" شجاعت، ایمان و اراده "حاج احمد متوسلیان" و "حاج همت" در رفتن به مناطق تحت اشغال اسرائیل در بحمدون برای شناسایی و طراحی عملیاتی که احتمال بازگشت در آن وجود نداشت، در کنار تصمیم گیری قاطع شان در برابر تحولات روزمره و منطقه، شگفتی و اعجاب " رفعت اسد"- رئیس وقت امنیت سوریه- و ژنرال " مصطفی طلاس"؛ وزیر دفاع این کشور رابرانگیخته بود. در جلسه ای که به منظور آخرین هماهنگی برای دریافت اقلام تدارکاتی با مسئولین سوری برگزار شد، ژنرال طلاس از آنان پرسید:" میزان مهمات مورد نیاز شما برای شب اول عمیات چقدر است؟!"حاج احمد پاسخ داد:" پنج هزار گلوله آرپی جی برای استفاده در شب." برای مسئولین سوری شنیدن این درخواست بسیار شگفت انگیز بود. آنان از حاج احمد و حاج همت پرسیدند:" پنج هزار گلوله آر پی جی برای یک شب؟ ... مگر چه اتفاقی قرار است بیفتد؟" در پاسخ به آنها، حاج همت گفت:" اگر تردید دارید، ما حاضر هستیم پول گلوله ها را هم به شما بدهیم." یک شب پیش از شروع عملیات (۲۹/۳/۶۱) بسیجیان قوای محمد رشول الله ص علیه اشغالگران اسرائیلی در منطقه بحمدون لبنان، وزیر دفاع سوریه و سایر مقامات این کشور با حضور در جلسه ای اضطراری با فرماندهان ایرانی اعلام کردند: بنا به پاره ای مصالح و دلایل، ما قادر به همکاری با شما نیستیم. این امر موجب شگفتی و حیرت "حاج احمد" و "حاج همت" شد. [left]کتاب همسفران. به قلم رضا رئیسی[/left] [/quote]
  20. برادر بيگدلي عزيز. فقط در پاسخ اين استدلالات عجيب و غريبت مي‌تونم بگم ان شاءالله خودت حداقل به حرفايي كه مي‌زني اعتقاد داشته باشي و از سر بي‌جوابي و ناچاري نزده باشي‌شون. چون در اين مغالطه‌ي عجيبت، ذره‌اي اثر منطق نمي‌بينم كه هيچ، طوري قلب واقعيات تاريخي مي‌فرمايي كه حتي كسي كه ايراني نباشه رو هم به تعجب وا مي‌داري! از اونجايي كه بحث با كسي كه عامدانه داره حقيقتي رو وارونه جلوه مي‌ده بسيار سخت و تقريباً غير ممكنه، من اين بحث رو ادامه نمي‌دم و صرفاً اميدوارم اگه دو سال ديگه اين نوشته‌هات رو بخوني، نه بهشون بخندي و نه با خجالت صفحه رو ببندي. =============================================== پ.ن : اليناسيون فرهنگي شنيده بوديم. ولي همراه با شيفتگي سياسي نديده بوديم! خدا رو شكر كه فهميديم اگر امروز زنده هستيم، مديون كسي چون اسديم!
  21. باز هم مشکل شما اینجاست که متن رو طوری می خونین که دوست دارین! بعد هم طوری نتیجه می گیرین که دوست دارین! یعنی بی خیال نوشته!! بگذریم! من معلم اخلاق نیستم و هرچقدر هم بگم این سبک خواندن نظرات و حرف توی دهن این و آن گذاشتن و پاسخ موهوم به گفته های موهوم دادن هم اخلاقی نیست، تأثیری در شما نداره. پس اینو دیگه نمی گم. بالاخره از دیدگاه صفر و یکی، لابد شما درست می فرمایین. ولی من همون طور که گفتم، حفظ ایران رو مدیون چیزی که اتفاق افتاده (شکر خدا هنوز رزمندگان زنده هستن که اینطور قضیه به اسم پدر جانی اسد تموم شده) می دونم؛ نه چهار تا موشک و اینای اسد و امثالهم! کما اینکه اگه بخوام بخاطر تسلیحات مدیون کسی باشم، مدیون کارتر و جرالد فورد و نیکسونی باید باشم که به ایران تامکت و فانتوم و تایگر و ام-60 و هویتزر و چه و چه دادن! نه اون تسلیحات سبک درب و داغونی که اسد با چند برابر قیمت بهمون انداخت!! درخصوص اون نخ نمایی و مضحک هم پیشنهاد می کنم مطالعه ی خود رو افزایش بدین تا بعد به دنبال کند ذهن نگردین که بخواین تشخیص بدین و تشخیص ندین. بالکل صحبت از روی دانسته ها (و نه جو و احساس)، شاید خیلی هم ساده نباشه.
  22. [quote name='bigdelimohamad9' timestamp='1356260829' post='289913']خداییش خودت حاضری این کارو واسه بشاری که حفظ تمامیت ارضی کشورتو مدیون پدرشی بکنی که از روسیه و چین انتظار داری برا ما بکنن ؟؟؟[/quote] من تمامیت ارضی کشورم رو مدیون پدرم، برادر نجف و تمامی پدران و برادران این سرزمین هستم که از جان و مال و عمرشون گذشتن و با گوشت و خون خود جلوی عراقی ها رو گرفتن؛ نه یک سکولار عرب که برای رقابت با صدام حسین در این جنگ نسبتاً بی طرف موند و گاهی کمکی هم به ایران کرد! من اینو می دونم که نه من، نه پدران و برادران این سرزمین و نه سرزمینم کوچکترین دینی به سوریه و پدر بشار اسد جلاد نداریم. در نقطه ی مقابل اینو می دونم که اگه همین پدران ما در سال 61 به سوریه نمی رفتن، امروزه خاک سوریه هم بخشی از خاک اسرائیل بود و الان بشار اسد به جای کشتار مردمش، داشت تو یکی از بیمارستان های تحت امر اسرائیلی ها به طبابت چشم می پرداخت و تمرین خواندن زبان عبری می کرد. ضمن اینکه پدر و پسر قاتل هر دو پایه های سلطنت شون رو با پول نفت و کمک های بی امان ایران مستحکم کردن. پس اگه کسی بخواد مدیون کسی باشه، خنده داره که حتی لحظه ای فکر کنیم اندک دینی از سوریه به گردن داریم! مگه اینکه بگیم چون سوریه به ما یاد داد چطور موشک شلیک کنیم، بهش مدیونیم! که اگه این باشه، ما مدیون کیم سونگ ایل و معمر قذافی هم بودیم!! همچنین ریگان و اسرائیل!!!! اون زمانه که دیگه ...!!! درخصوص سایر مسائل هم مشخصاً وقتی غبارها بشینه، خیلی چیزها مشخص خواهد شد. ولی اون زمان توجیهات دوستان شنیدنی خواهد بود.
  23. [quote name='talash' timestamp='1356253855' post='289888']همیشه حق منزوی هست... این منزوی بودن مارو یاد خیلی چیزا میندازه که باعث میشه به خودمون افتخار کنیم...[/quote] اینکه حق منزوی است در اون شکی نیست. البته اثبات اینکه چه کسی حق می گوید و تا کجا، امری است جدا که موضوع این بحث ما نیست. ولی اینکه بخوایم کسائی رو به عنوان دوست به خودمون بچسبونیم که با چسب دو قلو هم نمی چسبن، یه طورایی فکر نکنم درست باشه! ولی متأسفانه نه دوستان ما، که حتی نظام ما هم به جای چسبیدن به شعاری که شما فرمودین، سعی می کنن با این دست رفتارها یه طور به مردم خودمون این باور رو القاء کنن که منزوی نیستیم! هرچند اینکه بگیم همه برده و بنده ان الا یک کشور و دویست و اندی کشور رو غیرمستقل و اسیر و برده و بنده ببینیم و تنها خود رو آزاد و بگیم اونا اگه دوست دارن، از اسارتشونه و ما هم اگه منزوی هستیم از آزادی خواهی (و نه سیاست های نه چندان جالبمون) و حق طلبی مون هست، شاید کمی تا قسمتی اعتماد به نفس بالا بخواد. ولی خوب. بحث ما روی این قسمت قضیه نیست.
  24. [quote name='bigdelimohamad9' timestamp='1356250682' post='289879'][quote name='call-of-duty' timestamp='1356215307' post='289848'] [b]سوال یک میلیون دلاری! از دوستان ایران به 1 مورد اشاره کنید؟[/b] [/quote] در درجه اول کره شمالی و سوریه و سودان و بلاروس و کوبا و ونزوئلا و بولیوی و اکوادور و صد البته غزه و دره بقاع لبنان ! در درجه دوم چین و هند و روسیه و دول مشترک المنافعش، اندونزی و مالزی و ویتنام، عراق و لبنان و الجزایر، برزیل و اروگوئه و پاراگوئه، افریقای جنوبی و زیمبابوه و عمده کشورهای افریقای سیاه. در درجه سوم ترکیه و پاکستان و سوئیس و اتریش و اسپانیا و پرتغال و کمی تا قسمتی آلمان و ایتالیا ! در آینده نزدیک مصر و تونس ... بسه یا بازم بشمرم ؟ [/quote] این پست جهت تخریب بود یا تأیید؟! درجه اولی ها که کسائی هستن که ایران رو می دوشن و پول می گیرن تا از ایران دفاع کنن که البته شکر خدا چند بار درمیون دفاع می کنن! اونم در حد شعار و ویوا فلان که باز پول بیشتر بگیرن. این درجه دومی ها هم جز دوشیدن رسمی و حتی بدون دفاع درجه اولی ها هم کار دیگری ازشون ندیدیم! صرفاً از ما پول می گیرن که به ما جنس بفروشن یا نفتمون رو مفت خری کنن و یا منابعمون رو بگیرن! البته در راستای سیاست نه غربی؛ بی خیال شرقی!! درجه سومی ها هم که بیشتر شبیه به دشمنان مون بودن یا دوستان مون! فقط یه امریکا و اسرائیل و انگلیس کم داشتن!! کشورهایی که ما وابسته ی اقتصادی و تجاری شون هستیم و اسممون رو با افتخار می ذاریم شریک تجاری شون (ماشین آلات وارد می کنیم، لواشک و چیپس و پفک می دیم بهشون که به ایرانیای مقیم اونجا بفروشن). یا از ترکیه جنس می خریم و مسافر می فرستیم اونجا و واسطه ی هسته ای اش می کنیم! یا پاکستان که منت می کشیم خط لوله ی صلح براشون بکشیم و گاز بدیم و قیمت نسبتاً مفتی هم براشون درمیاریم؛ ولی بازم می گن زیاده و می ریم از بقیه می خریم! اون آینده ی نزدیک رو هم عالی اومدی. همون طور که این آینده ی نزدیک، امروز دوست دوستمون هستن (سوریه). راستی. صد و بیست و اندی کشور عضو عدم تعهد رو هم فراموش فرمودی به لیست دوستانمون اضافه بفرمایی. ------------------------------------------------------------------------- فقط یه سوال این وسط پیش میاد. پس چرا وقتی رأی گیری تو سازمان ملل می شه، جز همین هاگومبا باگومبا و ونزوئلا و جزایر مائو مائو و کومور و کوبا و کره شمالی و این دست کشورهای مشهور و دموکراتیک، هیچ یک از این دوستانمون به یادمون نیستن و با آقا گرگه ان؟! نکته توجیه نشدن دروازه ها کدوم طرفیه و باید به جای چسبیدن به مارادونا، غضنفر رو بچسبیم؟! سوال دیگه ای که پیش میاد اینه که کدوم یک از این دوستان، یک دهم منافعی که ما بهشون رسوندیم رو به ما رسوندن؟! سوال سوم اینکه اگه با روابط اقتصادی و تجاری و سیاسی و ارتباطات وزرا و سفرا، کشوری دوست پیدا می کنه، پس چرا می گیم امریکا منفورترین و منزوی ترین کشور جهانه؟!!! (البته می دونین که! این یک شعار نیست!!). لابد امریکا دوست دونیه!!! خلاصه اینکه با اینهمه دوستی که داریم، امریکا و انگلیس و فرانسه و اسرائیل چه نیازی به تهاجم نظامی به ما دارن؟!! بهتر نیست بذارن دوستان ایران، ایران رو حسابی آباد!! کنن؟! ==================================================== پ.ن 1 : شعری غیرمرتبط از برادر سعدی!! : دوست مشمار آن که در نعمت زند ........................ لاف یاری و برادر خواندگی دوست آن دانم که گیرد دست دوست ....................... در پریشان حالی و درماندگی پ.ن 2 : ما تو محل کارمون یه عادت داریم. وقتی حرفی می زنیم که دو پهلو هست، اول می گیم داریم به نفع طرف حرف می زنیم یا به ضررش. بعد اینکه قضیه شفاف و روشن شد و اذهان منور، حرف رو ادامه می دیم. بد نیست این فرهنگ تو سایت میلیتاری هم جا بیافته. پ.ن 3 : دوران دانشجویی، سر امتحان دروسی که خوب نخونده بودیم یا درخصوصش بالکل از بیخ عرب بادیه نشین بودیم، در جواب به سوال (که طبیعتاً بلد نبودیم)، هرچی به ذهنمون می رسید و نمی رسید و هرچیزی که شبیه اش بود یا نبود رو تو ورقه ی امتحانی می نوشتیم! به امید اینکه نمره ای بگیریم! امروز بی دلیل، یاد دوران شیرین دانشگاهم افتادم ...!
  25. در قسمت هفتم، درخصوص طرح و نقشه‌ي زيركانه‌ي وان يون و اجراي عالي ديائوچان براي فاصله انداختن بين لو بو و دونگ ژو و در نهايت قتل دونگ ژو بدست لو بو صحبت گرديد و حالا ادامه‌ي ماجرا ...! -------------------------------------------- قسمت هشتم – سرانجام وان يون پس از شكست اتحاد و جدا شدن جنگ سالاران از كمپين يوآن شائو، كشور بيش از هر زمان ديگر درگير آشوب و جنگ شده بود. هنگامي كه دونگ ژو روياي امپراطوري را در سر مي‌پروراند، وي تنها بر بخش كوچكي از مركز چين حكمفرا بود و چين عملاً تبديل به چندين ايالت خود مختار شده بود كه جنگ سالاران براي تصاحب آن ايالت‌ها و افزودن به قلمرو خويش، با يكديگر به نزاع برمي‌خاستند. خود يوآن شائو با گونگ‌سون زان بر سر ايالت جي به نزاع برخاسته بود. ليو بيائو با سون جيان درگير بود و سائو سائو نيز با گرفتن سرزمين‌هاي كوچك و به خدمت گرفتن سرباز، خود را براي گام‌هاي بلندتر آماده مي‌كرد. نگاه سائو سائو به ايالت شو بود. اما براي تصاحب آن به بهانه‌اي مناسب نياز بود. چرا كه فرماندار شو؛ تائو چيان (Tao Qian Styled Gongzu) جزو معدود سردمداران و فرمانداران چين بود كه نه تنها لايق و كاردان، كه بسيار محبوب مردم بود. هر حركت عليه تائو چيان بدون دليل، مي‌توانست نفرت مردم شو را به همراه داشته باشد و سائو سائو بخوبي اين را مي‌دانست. فلذا زيركانه نشست و انتظار فرصتي مناسب را كشيد. اما وي، تنها انتظار پيشه نكرد. وي براي اينكه بهانه‌اي براي حمله به تائو چيان و سرزمين شو داشته باشد، يك طعمه‌ي ارزشمند را قرباني نمود؛ پدرش. سائو سائو سعي كرد از در دوستي با تائو چيان برآيد. بدين منظور پدرش سائو سونگ (Cao Song Styled Jugao) را از قلمرو يان فرا خواند و از وي خواست كه از سرزمين شو عبور نمايد. همچنين پيكي نزد تائو چيان فرستاد و از وي خواست كه امنيت سفر پدرش را فراهم سازد. همراه پدر، هدايايي ارزشمند را نيز روانه ساخت ظاهراً به قصد اهداء به تائو چيان. اما هدف چيزي نبود جز ترغيب افسران تائو چيان براي سرقت آن. تائو چيان كه به خوبي از قدرت گرفتن سائو سائو در همسايگي خود شوچانگ (Xuchang) آگاه بود و نيك مي‌دانست كه راهي جز جلب نظر و حمايت سائو سائو را نخواهد داشت. اما چيزي كه وي از آن آگاه نبود، عمق جاه طلبي سائو سائو بود. تائو چيان چند نفر از افسران زبده‌ي خود (كه جزو طغيان گران دستار زرد بودند) را مأمور حفاظت و حراست از پدر سائو سائو نمود و اكيداً از ايشان خواست در حفظ و حراست از سائو سونگ جديت به خرج دهند. اين فرصت، بهترين شانس براي نزديكي تائو چيان به سائو سائو بود. همچنين وي تصميم گرفت علي رغم بيماري مزمن و سختي كه داشت، خود شخصاً به پيشواز پدر سائو سائو برود. اما محافظان سائو سونگ در دام سائو سائو گرفتار شدند. طلا و جواهرات ارزشمندي كه همراه يك پيرمرد تنها بود، هر كسي را وسوسه مي‌نمود كه آن را به سرقت برد. محافظان طي جلسه‌اي كوتاه، خيلي زود به اين نتيجه رسيدند كه بهترين راه، كشتن پيرمرد و سرقت گنجينه‌ي همراه وي است. تصميم خيلي زود اجرا و سائو سونگ با شمشير و نيزه‌ي ايشان به خون خود غلتيد. حال همه چيز براي آغاز فتوحات سائو سائو فراهم بود ...! اما بازگرديم به چانگ آن و ببينيم در نبود دونگ ژو، چه سرنوشتي نصيب دربار، امپراطور و سلسله‌ي رو به نابودي هان گرديد. پس از مرگ دونگ ژو، قدرت اصلي دربار در دستان وان يون قرار گرفته بود. لو بو نيز فرمانده ارتش بود و چن گونگ (Chen Gong Styled Gongtai) كه روزگاري همراه با سائو سائو قسم خورده بود كه به نجات چين برخيزد، مجدداً به دربار و قدرت بازگشته و دست راست وان يون شده بود. همه چيز مهياي قدرت گرفتن دربار بود. اما گويا عصر ديگر عصر هان نبود. لي جوئه (Li Jue Styled Zhiran) و گو ساي (Guo Si) كه پس از مرگ دونگ ژو عملاً قدرتي نداشتند و تنها سپاه شيليانگ را در اختيار داشتند، از امپراطور طلب بخشش و درخواست پيوستن به وي را نمودند. امري كه چن گونگ اصرار داشت مورد پذيرش قرار گيرد. اما اين وان يون بود كه اين مسئله را نپذيرفت و اصرار داشت كه ايشان براي جناياتشان تقاص پس بدهند. چن گونگ با بصيرتي كه داشت، عاقبت اين امر را به وي يادآور شد و عنوان داشت كه صد هزار سوار شيليانگي تحت امر اين دو فرمانده، براي نابودي تاج و تخت و كشور كفايت مي‌كنند. اگر هم حتي امكان مقابله با ايشان وجود داشته باشد، نيازمند نيرويي عظيم و آذوغه و تجهيزاتي بزرگ است كه در حال حاضر امكان فراهم نمودن آن وجود ندارد. همچنين قدرت و ابهت اين دو ژنرال مي‌تواند به بازسازي ارتش كمك شاياني نمايد. اما هيچ يك از اين دلايل براي قانع نمودن وان يون كافي نبود. وي نه تنها اين را نپذيرفت، بلكه يك گام نيز فراتر نهاد و به لو بو دستور داد كه ارتش را آماده و به شيليانگ حمله نمايد. موضوعي كه تنها باعث خالي‌تر شدن دست مدافعان پايتخت گرديد. لي جوئه و گو ساي وقتي با پاسخ منفي دربار مواجه شدند، تنها راه نجات خود را حمله به چانگ آن ديدند. البته ايشان بشدت از لو بو هراس داشتند و هنگامي كه فهميدند لو بو در شهر نيست و امكان مقابله با سپاه شيليانگ را ندارد، سر از پا نمي‌شناختند؛ چرا كه بدون لو بو كار چانگ آن يكسره شده بود. سرانجام لحظه‌ي شوم فرا رسيد. سپاه شيليانگ از هر سو به دروازه‌ي شهر هجوم مي‌آورد. اگر چه دفاع مدافعان اندك شهر حماسي و شجاعانه بود، اما در برابر انبوه سپاه زبده‌ي شيليانگي كار چنداني از پيش نمي‌برد. لو بو در مي‌وو (Meiwu) بود و از حمله بي‌خبر. تا فروپاشي آخرين لايه‌هاي دفاعي دروازه‌ها، زمان زيادي باقي نمانده بود. چن گونگ پيشنهاد نمود امپراطور و ملكه‌ي بيوه به همراه وي و وان يون پنهاني از شهر گريخته و به لو بو ملحق شوند. امري كه وان يون موافق نبود و از نظر وي، جان امپراطور در شهر بيشتر در امان بود و اميد وان يون به آمدن لو بو بود. به همين خاطر چن گونگ را نزد لو بو فرستاد. اما ديگر دير شده بود. قبل از آنكه سپاه شيليانگ وارد شهر شوند، لي جوئه و گو ساي از امپراطور درخواست ملاقات نمودند. امپراطور بر بالاي برج حاضر گرديد. اين دو فرمانده عنوان داشتند كه تنها هدف از اين لشكركشي، نجات جات امپراطور از دستان خائن (وان يون) بوده و اگر وان يون خود را تسليم كند، هيچ كس آسيبي نخواهد ديد. وان يون كه مي‌ديد راه نجاتي باقي نمانده، جان خود را فدا نمود و از بالاي باروها، خود را به زير افكند و جسم بي‌جان وي نيز اسير نيزه‌ها و شمشيرهاي شيليانگي گرديد و بدين سان پايتخت سقوط كرد. سقوط پايتخت مساوي بود با افزايش هرج و مرج در كشور. چرا كه اين دو فرمانده حتي به اندازه‌ي دونگ ژو نيز توان حكومت بر كشور را نداشتند. اما چن گونگ چه شد؟ چن گونگ به لو بو پيوست. علي رغم ميل لو بو براي آماده سازي سپاه و حمله به ارتش شيليانگ، چن گونگ وي را از اين كار واداشت. اولين دليل وي، كمتر بودن تعداد سپاه لو بو نسبت به سپاه لي جوئه و گو ساي بود. دومين دليل، دفاع ايشان از پشت دروازه‌ها و باروهاي بلند چانگ آن بود كه عملاً قدرت زيادي را طلب مي‌نمود. اما اصلي‌ترين دليل، هدف و جاه طلبي چن گونگ براي به قدرت رسانيدن لو بو بود. وي از لو بو خواست كه از سپاه تحت امر خود استفاده و براي تصاحب سرزميني ديگر و بنا نمودن پايه‌هاي حكومت خود استفاده نمايد. وي از لو بو مي‌خواست جنگ سالاري بسازد كه در آينده حرف‌هاي زيادي داشته باشد. از نگاه چن گونگ، قدرت لو بو و نبوغ خود، تركيبي ايده‌آل و خطرناك را بوجود خواهد آورد و با كمي درايت مي‌توان آينده‌اي درخشان را رقم بزند. اما چن گونگ چه چيزي را مد نظر داشت؟ از نگاه وي، حمله به كدام جنگ سالار مناسب است؟ پاسخ يك شخص بود : «سائو سائو»! --------------------------------------------------------------------------- در قسمت بعد، واكنش سائو سائو نسبت به قتل پدرش توسط سربازان تائو چيان و همچنين اولين برخورد بين سائو سائو و ليو بي را شاهد خواهيم بود. همچنين از اتحاد لو بو - چن گونگ خبرهاي بيشتري خواهد شد. ========================================================== با عرض شرمندگي خدمت دوستان. چون امشب هم نرسيدم متن رو تموم كنم، براي اينكه بيشتر از اين بدقول نشم تا همين جاش رو تقديم حضورتون مي‌كنم. ولي روي قول خودم هستم و سعي مي‌كنم دو قسمت ديگه‌اش رو هم طي روزهاي آتي خدمت دوستان ارائه كنم.