mostafa_by

War
  • تعداد محتوا

    2,358
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    18

تمامی ارسال های mostafa_by

  1. جسارتاً برادر سعيد گرامي؛ فكر نمي‌فرمايين قوانين و تصميمات جديد، سايت رو هرچه بيشتر شبيه به كره‌ي شمالي داره مي‌كنه؟ قراره پيشرفت داشته باشيم يا پسرفت؟ صد البته شما مدير و مالك سايت هستين. ولي اين رو بدونين كه ارزش يه فروم به كاربرانش هست؛ نه مالكانش (برخلاف سايت يا وبلاگ).
  2. نمي‌دونم چرا وقتي فرمايشات دوستان درخصوص شيرين كاري جديد ارتش قهرمان عربي كشور دوست و برادر و پيرو مقاومت رو خوندم، بي‌اختيار ياد اين دست اظهار نظرات افتادم : [quote]عفو بين‌الملل:اسرائيل در غزه جنايت جنگي مرتكب شده است خبرگزاري فارس: سازمان عفو بين‌الملل در بيانيه‌اي اعلام كرد: اسرائيل در حمله به غزه جنايت جنگي مرتكب شده است.[/quote] http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8711010258 [quote]"بمب‌هاي فسفري"اسرائيل؛ كشتار بي‌رحمانه در غزه خبرگزاري فارس: رژيم صهيونيستي كه از دستيابي به اهداف مدنظر خود در هفدهمين روز جنگ غزه ناكام ماند از بمب‌هاي ممنوعه از جمله بمب‌هاي فسفري كه گازهاي سمي و باعث خفگي و تهوع مي‌شود، عليه اهالي اين منطقه استفاده كرد.[/quote] http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8910221206 [quote]تلاش رژيم صهيونيستي براي كاهش انتقادات استفاده از بمب‌هاي فسفري خبرگزاري فارس: پس از آنكه صهيونيست‌ها مردم بيگناه نوار غزه را با بمب‌هاي وحشتناك فسفري سوزاندند ارتش رژيم صهيونيستي براي فرافكني اين جنايت اعلام كرد كه استفاده اشتباه از اين بمب‌ها را بررسي مي‌كند.[/quote] http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8711020539 [quote]بمب هاي فسفري باعث نازائي و سرطان خون مي شوند خبرگزاري فارس: در ادامه افشاي ابعاد وحشتناك جنايات رژيم اشغالگر قدس در حمله به نوار غزه مشخص گرديد بمب هاي "فسفري" و "دايم" باعث نازائي و سرطان خون مي شوند.[/quote] http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8711100256 ... بيت غير مرتبط : فسفر به ذات خود ندارد عيبي .......... هر عيب هست از اسرائيل ماست خبر غير مرتبط : همان دانشمنداني كه از قضا كشف كرده‌اند پارازيت براي بدن ضرري ندارد، كشف كرده‌اند كه فسفر هم بر روي بدن بي‌تأثير است كه هيچ، فايده هم دارد. نتيجه گيري غير مرتبط :
  3. [quote name='Haj_Rezvan' timestamp='1355474795' post='288401'][quote]چون پا پس كشيدنش الان، ديگه براي مخالفين مسلح اهميتي نداره و خودشون مرحله به مرحله دارن پيش مي‌رن و سطح تجهيزاتشون هم با غنيمت‌هايي كه مي‌گيرن (و جناب آمينور بخش‌هايي‌اش رو نشون دادن)، هر روز داره بالاتر مي‌ره و متناسب با اون تلفات ارتش سوريه بيشتر.[/quote] مصطفی جان غنیمت هایی مثه موشکهای سام 2و 3 و6و 8 یا حتی پانتسیر! عملا به کار مخالفان نمیاد چون نه اونا و حتی پشتیبانانشون دانش به کارگیری اون رو ندارند! در بین این غنائم تنها چیزایی که به کارشون اومده موشکهای سام 7 و توپهای 23 میلیمتری بوده! البته بعضی از مخالفان مثه جبهه النصرة با استفاده از تجربیاتشون تو لیبی و... تونسته مثلا از راکتهای هوا به زمین سری S روسی استفاده کنه ! یا در حد محدودی از تانکهای T-62 و T-55 های غنیمتی و نفربرهای BMP-1,2 استفاده کنند! اما به نظر من تاثیر آنچنانی روی نبرد نذاشته! و گرنه غنیمت گرفتن تجهیزات سنگین چیز جدیدی نیست و ارتش آزاد سابقه به غنیمت گرفتن میل 24 و میل 8 رو هم داره ولی میگم چون نه خودشون از ارتش هستند و نه مزدور های روسی دارند، توانایی استفاده رو ندارند![/quote] علي جان. پايه و اساس ارتش آزاد از نظاميان جدا شده از ارتش بعلت كشتارهاي ابتداي تحولات سوريه تشكيل شده و در بين ايشان از ژنرال‌هاي چند ستاره گرفته تا سرهنگ و سرگرد و گروهبان قندلي و سرباز تا دلتون بخواد هست. شايد منظور شما، صرفاً گروه‌هاي ميداني مسلح باشن. ولي اين رو هم بايد در نظر بگيري كه الزاماً اين گروه‌ها هم فاقد عقل و شعور و تجربه نيستن و بعضاً مي‌تونن از برخي از اين غنائم بخوبي ا استفاده مي‌كنن! استفاده از توپخانه و تانك‌ها (در نقش همون توپخانه)‌ رو كه خودت در جريان هستي. استفاده از ضد هوايي‌ها، دوش پرتاب‌ها و تسليحات سبك و نيمه سنگين و بعضاً سنگين هم نيازي به توضيح نداره. مي‌مونه تجهيزاتي كه نه صرفاً بخاطر عدم وجود توانايي يا عدم ساپورت تجهيزات و ... (مثل سوخت، موشك و ...)، امكان استفاده ازش نيست. ولي به نظرت آيا واقعاً بلا استفاده مي‌ذارنش؟ مثال از ارتش آزاد نمي‌زنم كه نظامي توشون كم نيست. از ليبي مي‌زنم كه مردم عادي بودن. فكر كنم بهتر از من بخاطر داشته باشي كه موشك اندازهاي هلي‌كوپترهاي ليبي رو مخالفين مسلح تبديل به چه تاكتيكال خطرناكي كردن. ساختار خيلي پيچيده‌اي هم نداشت! صرفاً يه چيز رو با يه كاربرد، به يه چيز ديگه تبديل كردن در حد ماشين موشك انداز! پس نمي‌شه گفت اين مسائل بي‌تأثيره. بالاخص وقتي در نظر داشته باشي كه تسليحات اوليه‌ي مخالفين مسلح، كلاش و نهايتاً قناصه‌هاي به غنيمت گرفته شده بود؛ يعني درگيري از نوع نزديك؛ بدون آتش پشتيباني.
  4. بله. اين قسمت فرمايشات شما صحيحه. البته اين واژه‌ي «مجبور كردن»، برگرفته از همون ادبيات معروف «شاه - نوكر امريكا» هست كه بر اون اساس، هر مسئله‌اي رو قابل توجيه مي‌دونن. حقيقت امر اينه كه شاه از اف 14 خوشش مي‌اومد. ولي براي فروشش منهاي توافق با كمپاني سازنده، مجوز خود دولت و مجلس ايالات متحده هم نياز بود. چرا كه اين فناوري چيزي نبود كه امريكا قصد ارزاني كردن به دنيا رو داشته باشه؛ كما اينكه ديديم تنها يوزر خارجي‌اش خود ايران بود. به همين دليل دادن برخي امتيازات جهت قانع نمودن سران ايالات متحده چندان دور از ذهن نمي‌تونه باشه كه يكي‌اش مي‌تونه همين كمك به گرومن براي ادامه‌ي پروژه‌ي تامكت يا به عبارت ديگه همون سرمايه گذاري در اين پروژه باشه. حالا چه اسم اين رو اجبار براي قانع نمودن امريكايي‌ها براي فروش تامكت بذاريم (كه البته اين سرمايه گذاري كاملاً در راضي كردنشون نقش داشت!) و چه هر اسم ديگري، حقيقت اين بود كه ما سرمايه گذاري كرديم كه اين پرنده در آسمان پديدار شه. والا بعيد نبود كه اصلاً تامكتي وجود نداشته باشه. منتهاي مراتب تو بحث قيمتي، همون ...!
  5. صد البته موضع روسيه در انتها قابل پيش بيني خواهد بود. ولي اگه استناد خبرگزاري تابناك به اين اظهار نظرات باشن، بايد گفت كه احتمالاً باز اون چيزي كه دوست داشتن رو در قالب خبر، قالب ملت كرده‌ان؛ نه اون چيزي كه گفته شده. در اين گفتگوها، چيزي از پا پس كشيدن روسيه نديديم. حتي يه طورايي هشدارهايي هم ديده شده. يعني موضع گيري چندان سردي انجام نشده. اگه منظور اينه كه روسيه شاخ و شونه نكشيده، بايد بگيم كه هر بحثي، جاي خودش رو داره. في‌المثل اگه خبر دادن اسكندر به سوريه واقعي باشه، پس نمي‌شه گفت روسيه پشت سوري‌ها رو خالي كرده‌ان و ديگه حمايت نمي‌كنن. مگه اينكه باز اين سياست دنبال شه كه «ايران تنها حامي اين كشور هست!»!! --------------------------------------------------------------- روسيه پا پس مي‌كشه. ولي هنوز قضايا اونقدرهام جدي جدي نشده كه نياز به اين كار روس‌ها باشه. چون پا پس كشيدنش الان، ديگه براي مخالفين مسلح اهميتي نداره و خودشون مرحله به مرحله دارن پيش مي‌رن و سطح تجهيزاتشون هم با غنيمت‌هايي كه مي‌گيرن (و جناب آمينور بخش‌هايي‌اش رو نشون دادن)، هر روز داره بالاتر مي‌ره و متناسب با اون تلفات ارتش سوريه بيشتر. پس الان امتيازي به حساب نمياد اين پا پس كشيدن. ولي قطعاً اگه پاي ورود نظامي ناتو به ميون باشه، اين امر مي‌تونه حداقل امتيازاتي رو براي روس‌ها بهمراه داشته باشه. اين وسط چين، زيركانه خودش رو كنار كشيده و بار اصلي رو انداخته به دوش روس‌ها! اينجاست كه به قول جناب رائفي پور بعداً بايد بگيم «مرگ بر چين»!
  6. میشه بفرمائید چه طور به این حدس و نتیجه رسیدید ؟؟ تا جایی که من میدونیم نماینده شرکت گرومن و یکی از مسئولان نیروی دریایی با مذاکرات زیاد و ... تونستند شاه رو متقاعد کنند و همچنین نمایش دیدنی اف 14 هم در روز مسابقه و نمایش بسیار تاثیر گذار بود . الان متوجه اين قسمت از فرمايش دوستمون شدم. برادر جان. قضيه‌ي در‌ آستانه‌ي ورشكستگي قرار گرفتن كمپاني گرومن و نجات اون توسط شاه و بانك ملي ايران رو تقريباً تو اكثر منابع بهش اشاره كرده‌ان و چيز عجيب و هچنين محرمانه‌اي نيست كه نياز به تحليل و نتيجه گيري داشته باشه. كافيه اين واژگان رو سرچ بفرمايين تو گوگل تا انواع و اقسام لينك‌ها و منابع رو تقديم حضورتون كنه : grumman bankruptcy iran البته من كارتون رو راحت كردم : https://www.google.com/search?q=growman+F14+wiki&ie=utf-8&oe=utf-8&aq=t&rls=org.mozilla:en-US:official&client=firefox-a#hl=en&client=firefox-a&hs=IkH&tbo=d&rls=org.mozilla:en-US:official&spell=1&q=grumman+bankruptcy+iran&sa=X&ei=u0nKUL7pKNDMsgbO34HYDg&ved=0CC0QvwUoAA&bav=on.2,or.r_gc.r_pw.r_qf.&bvm=bv.1355325884,d.Yms&fp=9e4fd1596b36ca86&bpcl=39967673&biw=1600&bih=762 تو اكثرشون اين جمله (يا مشابه اون) اومده :‌ <
  7. [quote name='bigdelimohamad9' timestamp='1355424579' post='288280']بتل مستر عزیز ما هر فروند تامکت رو 36 میلیون دلار خریدیم در حالیکه به ارتش امریکا 18 میلیون دلار فروخته می شد. فکر کنم همون موقع قیمت اف-15 c برامون دقیقا نصف تموم می شد. اگر اشتباهه دوستان تصحیح کنن.[/quote] بحث بسيار خوبيه و دارم از دانش و معلومات دوستان به غايت استفاده مي‌برم. فقط اين نكته رو هم بايد ذكر كنم كه تازه اين قيمتي كه به درون پاچه‌ي ما راه پيدا كرد رو با در نظر گرفتن اين مسئله بايد مد نظر قرار بديم كه : مي‌شه گفت تقريباً سرمايه گذاري اين پروژه توسط ايران صورت گرفت!! يعني گرومن داشت نابود مي‌شد. ما بهشون حال داديم و نجاتشون داديم. روي پروژه‌شون سرمايه گذاري كرديم. در آخر هم لطف فرمودن فاكتور رو دوبله سوبله ...!! البته خوب. چاره‌اي هم نداشتيم. خير سرمون داشتيم بهترين هواپيماي روز دنيا رو مي‌خريديم كه هيچ كس نداشت (F-35 اي بود واسه خودش اون زمان!!). البته به شاه گور به گور شده و ارتشبد طوفانيان هم ربطي نداشت. كما اينكه بعدها برادران روس هم كم از اين الطاف رو نثار پاچه‌مون نكردن. صد البته درخصوص نيروگاه بوشهر صحبت نمي‌كنم. بحث تور ام 1 و نرخ S-300 ها و البته قيمت پيشنهادي‌شون براي جا كردن ميگ 29 هاست ...!! خلاصه اينكه تجربه نشون داده كه ما با شلوارهاي دمپا گشاد (اونم از نوع محلي‌) بر سر ميز مذاكرات و معاملات قرار مي‌گيريم!
  8. و عليكم السلام. بله. مكر و سياست‌بازي‌هاي سائو سائو حقيقتاً جالب و البته پند آموزه. از شما چه پنهون تقريباً يكي دو ماه پيش از اين كه اين تاپيك رو بزنم، قصد داشتم تاپيكي با عنوان «از سائو سائو آموز اخلاص دغل» زده و توش شخصيت‌هاي اين برهه از تاريخ رو معرفي كنم كه بعداً تصميمم عوض شد و تاپيك بدين شكل و شمايل دراومد. البته اين قسمت از تاريخ بسيار مهم بود. چرا كه بسياري از شخصيت‌هايي كه بعداً براي خودشون غولي مي‌شن از همين برهه مشخص مي‌شن. مثلاً يوآن شائو كه ارتشي 700 هزار نفري رو برانگيخت رو بدون داستان دونگ ژو نمي‌تونستين بشناسين! يا همين لو بو كه خواهيد ديد چه كارهايي كه نمي‌كنه! يا اساساً بعد از مرگ دونگ ژو، امپراطور چطور به چنگ سائو سائو افتاد! خلاصه اينكه اين قسمت‌ها رو به چشم قسمت‌هاي اول سريال‌ها ببينين كه آدم منتظره ببينه كي به اون قسمتاي مهم مي‌رسه! ولي غافل از اينكه قسمت‌هاي اول معمولاً مهمترين اونا هستن. صد البته ضعف نوشتار حقير در اين مسئله بسيار اثرگذاره. هرچند كه لطف دوستان بي‌حد و حصره. --------------------------------------------------------------------------- [quote]در چین قدیم گویا تعدد زوجات در بین سرمایه داران و مقامات عالی رتبه وجود داشته ؟؟ برداشت من درسته[/quote] بله. اين كاملاً درسته. البته بستگي به اخلاق و فرهنگ و روحيه‌ي طرف مقابل داشته. في‌المثل چيزي كه در تاريخ اومده، ظاهراً اين بوده كه لو بو به جزبانو يان (كه دختر لو بو از اين همسرش بوده) و همسر جوون‌مرگش بانو سائو (سائو بائو)؛ همين عليا مخدره‌ي مظلوم يعني ديائوچان رو داشته (شايدم چون جوون‌مرگ مي‌شه وقت نمي‌كنه بيشترشون كنه!!). ولي مثلاً ليو بي فقط دو تا زنش همزمان مي‌ميرن!! ماشاءالله تو كار تعدد زوجين بوده! از اون بدتر سائو سائو بوده كه فكر كنم 10 الي 12 تا زن و زن صيغه‌اي و اينا داشته (حسابي تو كار سنت حسنه بوده!!). همين دونگ ژو هم كم زن و زن صيغه‌اي نداشته! صد البته در اين زمينه امپراطورها كه ديگه ... بله!! حالا چي شد ياد اين قضيه افتادين؟ نكنه شما هم قراره به ايشان اقتدا بفرمايين؟
  9. mostafa_by

    کشتار نانجینگ

    وحشتناک، واژه ای کوچک برای این جنایت غیرقابل توصیفه! البته این رو باید اشاره کرد که جنایات ژاپنی ها نه صرفاً در چین، که در هر کشوری که اشغال می کردن انجام می گرفت. همیشه هم بعد از تجاوزات، کشتار بود که انجام می گرفت! کشتار اسرای نظامی با شمشیر سامورایی هم جزو امور عادی ژاپنی ها بود. ضمن اینکه براش انواع و اقسام راه ها رو هم مثلاً کشف می کردن! فی المثل بستن دست ها از پشت با طنابی بلند به درخت و بعد ...! من حتی در طی مطالعات اندکم درخصوص این تاریخ، متوجه دلایل اینهمه خشونت نشدم! یعنی خشونتی افسار گسیخته که حتی توجیه منطقی نیز نداشت! حتی ژرمن ها هم تا این حد دیگه خشونت رو روا نمی دونستن! ولی این ژاپنی ها ...!
  10. [quote name='F14AA' timestamp='1355251752' post='287893'][quote] ولي فكر كنم اگه شوروي قصد حمله به ايران رو مي‌داشت، قبل از اينكه ناتو بخواد كار خاصي رو انجام بده ايران رو مي‌بلعيد. [/quote] جناب مصطفی حتما می دونید که نیروی هوایی زمان جنگ ایران و عراق ,سایه ای از نیروی هوای سابق بود . در ضمن قرار بود که علاوه بر تحویل اف 16 ها به ایران , F -18 L ( نوع سفارش داده شده توسط ایران ) نیز به ایران تحویل داده بشه که فکر کنم اگه در اون زمان جنگی رخ میداد ایران می تونست چندین روز شوروی رو متوقف کنه . همونطور که در جنگ هشت ساله هوانیروز و نیروی هوایی تونستند لشگر زرهی عراق رو متوقف کنند .[/quote] دوست من. نيروي هوايي ايران در زمان جنگ تونست يه مقدار جلوي لشكر زرهي عراق رو بگيره؛ چون عراق نيروي هوايي مناسبي نداشت. ما F-14 داشتيم كه رقيب نداشت و حتي ميگ 25 هاي عراقي رو هم مي‌تونست شكار كنه. ما فانتوم داشتيم كه در زمين و هوا برتري رو برامون بوجود آورده بود. همچنين تايگرهاي متعددمون هم معمولاً در سايه‌ي حمايت تامكت‌هامون بودن كه اونطور شجاعانه حمله مي‌كردن! در مقابل عراق چي داشت؟ برترين جنگنده‌اش ميگ 23 اي بود كه ...!! والا اگه عراق وضعيت نيروي هوايي‌اش به سان سال 61 به بعد بود آيا ايران امكان گرفتن سرعت ماشين زرهي عراق رو داشت؟ اگر عراق در همون سال 59 ميراژ اف - 1 و ميگ 23 هاي آپگريد شده رو در اختيار داشت، آيا شرايط همچون قديم مي‌بود؟ آيا هلي‌كوپترهاي ايراني امكان پروازهاي بلند مدت بر فراز لشكرهاي زرهي عراق رو داشتن؟ ----------------------------------------------- اما اگر قرار بود ما با شوروي درگير شيم، آيا فقط مثل عراق با تعدادي تانك مواجه بوديم و هيچ پشتيباني هوايي و پدافند هوايي اي همراهش نبود؟ تازه فلانكر و ميگ 29 اي كه عملاً از سال 4-83 ميلادي وارد گردونه شدن رو هم ناديده مي‌گيرم.
  11. برادر الكترو آفيسر عزيز. راه گم كردي؟ نيستي اخوي؟! بعد از اين مدت طولاني غيبت، اومدي يه تاپيك زدي كه همه رو تو شوك و بهت فرو برديا! من كه سوادم نمي‌كشه كه بفهمم قضيه چيه و بتونم نظري درخصوص متنت بدم. همين كه مي‌دونم به زبان فارسي نوشته شده خودش خيليه. ولي حداقل كاري كه مي‌تونم بكنم، تشكره از بابت اين مطلب و تاپيك مفيدي كه قرار دادي. مثل همييشه تاپيك‌هات حرف ندارن و دنيايي از اطلاعاتن. ان شاءالله كه اين پستت، آغاز فعاليت مجددت تو سايت باشه و بيش از پيش از دانش و معلوماتت بهره‌مند شيم.
  12. واقعاً با عظمت و با شكوه بود و البته ترسناك. و چقدر حس بدي داشت اينهمه تانك در مرز كشورمون كه هر لحظه كه اراده مي‌كرد ممكن بود ايران رو هم ببلعه (يا آزاد كنه و نجات بده ! بسته به تعابيرمون داره!). البته ايالات متحده هم تا حد توان سعي كرد ايران رو (با پول خودش!!) در برابر شوروي تجهيز كنه كه حداقل چند روزي رو دووم بياره. ولي فكر كنم اگه شوروي قصد حمله به ايران رو مي‌داشت، قبل از اينكه ناتو بخواد كار خاصي رو انجام بده ايران رو مي‌بلعيد. بازم جاي شكرش باقيه كه قدرت‌هاي زرهي شمالي و غربي‌مون كه همواره تهديدي عليه‌مون بودن از بين رفتن و حداقل تهديدشون از رومون برداشته شده! هرچند كه ...!
  13. البته علي جان. كار اطلاعاتي فوق العاده‌ي اسرائيل و تمرينات مداوم خلباناشون تو جنگ شش روزه رو اصلاً نبايد ناديده يا كم ارزش گرفت. نقل قول معروفي از خلبانان اسرائيلي هست كه مي‌گن اونقدر تمرين كرده بوديم كه اهداف رو چشم بسته پيدا مي‌كرديم. روي اين نبرد، مدت زيادي كار و تمرين صورت گرفته بود و چه هواپيماها كاور داشتن و چه نداشتن، جز نابودي چيز بهتري در انتظارشون نبود! ضمن اينكه بايد اين رو در نظر بگيرين كه مصر و سوريه و سايرين نيروهاشون رو آماده‌ي حمله كرده بودن و هواپيماها هم آماده به رزم بودن. اين نهايت كار اطلاعاتي اسرائيلي‌ها بود كه حتي زمان دقيق آغاز حمله‌شون رو مي‌دونستن و بدين ترتيب تا آخرين لحظات آماده سازي نيروهاي اونا صبر كردن كه حداكثر ضربه رو وارد كنن. حمله‌اي پيش‌دستانه و مهلك؛ به استعداد تمامي جنگنده‌هاي اسرائيل!
  14. حقيقتش تو تاريخ چين هيچگاه از دونگ ژو نامي به نيكي برده نشده. از سائو سائو تمجيد بوده، بدگويي هم بوده. في المثل عده‌اي سائو سائو رو خادم به ميهن و عده‌اي ديگه خائن به سلسله‌ي هان مي‌دونن. يا ليو بي رو عده‌اي لردي پرهيزگار و صادق و عده‌اي ديگه مكار و دو رو مي‌دونستن. ولي هيچگاه در تاريخ چين از دونگ ژو نامي به نيكي برده نشده. بلكه هرچه بوده، خائن و پست و ظالم و خبيث و قاتل و ... بوده. في‌المثل در انيمه‌ي Romance of the Three Kingdoms يا همون افسانه‌ي سه برادر كه تو ايران پخش شد، قسمت هفتم اين نام رو داشت : The Tyrant General : Dong Zhou. تازه در نظر بگيرين كه اين انيمه، ژاپنيه. اگه چيني بود كه ديگه ...!! يا مثلاً قسمت اول سريال چيني Three Kingdoms عنوانش هست : «To eliminate a traitor, Cao Cao presents a precious sword» كه اشاره داره به تلاش سائو سائو براي كشتن دونگ ژو اون تيكه رو هم به جاي احساس، شما بذار به پاي بازگويي تاريخ. قرار بود كه وقتي به داستان ديائوچان رسيديم، بحثمون درخصوص دونگ ژو، لو بو و ديائوچان رو داشته باشيم و از نظرات شما مستفيض بشم. چقدر حيفه كه وقت نمي‌فرمايين ما رو از نظراتتون بهره مند كنين. ولي همين كه منت سر حقير گذاشته و عرايضم رو مي‌خونين، برام بسيار ارزشمنده. ------------------------------------------------------------------------
  15. در قسمت ششم، درخصوص فرجام تلخ سون جيان، تلاش دونگ ژو براي تصاحب مقام امپراطوري، نجات جان دونگ ژو توسط لو بو و نقشه‌ي وان يون براي قتل دونگ ژو توضيحاتي داده شد و حالا ادامه‌ي ماجرا ...! -------------------------------------------- قسمت هفتم – ديائوچان؛ شمشير بران وان يون ديائوچان يكي از چهار زيباي افسانه‌اي چين بود. دختري پري‌وش كه تنها ديدن آن كافي بود كه هوش از سر هر مردي ببرد. دختري كه نه تنها لو بو، كه بعدها دونگ ژو و حتي سائو سائو نيز عاشق وي گشتند. اما اين دختر، آخرين و در عين حال برنده‌ترين تيغ وان يون براي قتل دونگ ژو بود. وان يون با حيله‌اي، لو بو را به منزل خود دعوت و از ديائوچان خواست كه از لو بو پذيرايي كند. صد البته براي بردن دل لو بو، ديائوچان كار سختي را نداشت. عشق اين دو از مدتي قبل در دل افتاده بود و تنها نياز به بهانه‌اي بود براي ابراز كه آن نيز توسط وان يون مهيا گشت. لو بو خيلي زود از ديائو چان خواستگاري نمود كه پس از مخالفت‌هاي اوليه و تعارفات معمول، سرانجام وان يون با اين ازدواج موافقت نمود. اما نقشه‌ي وان يون بي‌رحمانه‌تر از اين بود. روز بعد وان يون، دونگ ژو را به منزل دعوت و از ديائوچان خواست كه از دونگ ژو پذيرايي كند. پذيرايي همان و افتادن دونگ ژو در عشق ديائوچان همان. همه چيز عالي پيش‌ مي‌رفت و اينبار نقشه‌ي وان يون نقصي نداشت. وي كه به خوبي از طمع و زن‌بارگي دونگ ژو آگاه بود، نيك مي‌دانست كه ديائوچان مظلوم، لقمه‌اي چرب براي دهان دونگ ژو خواهد بود و وي به عشقش (لو بو) نخواهد رسيد. اما دونگ ژو از وي نيز زيرك‌تر بود. پس از اظهار علاقه‌ي دونگ ژو به ديائوچان، وان يون به وي توضيح داد كه قبل از او، لو بو اين درخواست را داشته و وي با درخواستش موافقت نموده است. امري كه براي دونگ ژو كمي ثقيل بود. چرا كه بيرون بردن فكر ديائوچان از ذهن، كار چندان ساده‌اي نبود. به همين دليل چند روز بعد، وي پيكي از طرف امپراطور به منزل وان يون فرستاده و ديائوچان را براي امپراطور خواستگاري نمود!! وان يون همه‌ي نقشه‌ها را نقش بر آب مي‌ديد. ورود ديائوچان به دربار و قصر امپراطور و صيغه‌ي امپراطور شدن، مساوي بود با از دست دادن تمامي اميدها براي استفاده از ديائوچان. چرا كه حتي اگر امپراطور مي‌مرد هم ديائوچان امكان ازدواج با كس ديگري را پيدا نمي‌نمود. اما بخت و اقبال با وي يار بود. چرا كه ارابه‌اي كه ديائوچان را مي‌خواست به قصر ببرد براي مراسم ازدواج، سر از منزل صدر اعظم؛ دونگ ژو درآورد! يعني با حيلتي، هم لو بو مأيوس گشته بود و دست از ديائوچان كشيده بود و هم دونگ ژو صاحب دختري زيبارو شده بود. از اينجا به بعد ديائوچان نقش خود را آغاز نمود. دونگ ژو اكيداً دستور داده بود كه اجازه‌ي ورود لو بو به درون منزلش را ندهند كه لو بو متوجه اين نقشه نگردد. اما ديائوچان مكري زنانه، خود را به لو بو آشكار نمود. لو بو كه سخت شكسته و پريشان شده بود به سراغ وان يون رفت. چرا كه فكر مي‌كرد پدر زنش به وي دروغ گفته است. اما وان يون به وي توضيح داد كه پيك، پيك امپراطور بود و وي چاره‌ي ديگري نداشت. اما زيركانه اندك و اندك و طي صحبت‌هاي مختلف در روزهاي مختلف، كينه‌ي دونگ ژو را در دل لو بو كاست. از طرف ديگر، ديائوچان بشدت دونگ ژو را وابسته‌ي خود نموده بود و بدين ترتيب آماده‌ي بازي در نقشي ديگر بود. لي رو، مشاور حيله‌گر ولي باهوش دونگ ژو خيلي زود متوجه اين شكاف عميق بين لو بو و صدر اعظم شد. به همين دليل به دونگ ژو پيشنهاد كرد براي اينكه مجدداً احترام، وفاداري و اعتماد لو بو را بدست آورد، از خير ديائوچان گذشته و وي را به عقد لو بو درآورد. زبان چرب و نرم و متقاعد كننده‌ي لي رو چيزي نمانده بود كه تمامي نقشه‌هاي وان يون را نقش بر آب سازد. اما اين ديائوچان بود كه با هنرمندي تمام، طوري نفرت خود از دونگ ژو را پنهان و به وي محبت ورزيد كه دونگ ژو دو دل شد. اما وي به ديائوچان گفت كه قصد دارد وي را به ازدواج لو بو درآورد. اين جمله براي ديائوچان چنان سنگين بود كه ساعت‌ها گريه كرد و از خوردن و آشاميدن پرهيز نمود تا قلب سنگدلي چون دونگ ژو را نيز نرم كند و وي از اين تصميم خود پشيمان گردد. دونگ ژو قسم خورد كه هيچ‌گاه ديائوچان را رها نخواهد كرد. اما اين آخرين بخش از نقشه‌ي زيركانه‌ي وان يون نبود. تير بعدي به قلب روابط دونگ ژو و لو بو باز از سوي ديائوچان شليك شد. روزي لو بو به منزل دونگ ژو رفت و ديائوچان با ديدن لو بو، خود را به وي رساند. طبق روايتي در داخل اتاق خواب و طبق روايتي ديگر در آلاچيق، با لو بو تنها شد و در آغوش وي فرو رفت و سخت گريست. از دلتنگي‌هايش گفت و از اينكه اين عشق به سرانجام نرسيد. از اينكه دونگ ژو چطور با خباثت، وي را از لو بو جدا كرد و از اينكه هر روز و هر شب به فكر عشقش است و از اينكه آخرين خواسته‌ي او در اين دنيا، يك بار ديگر ديدن عشقش بود كه امروز به اين آرزو رسيد و خواسته‌ي ديگري ندارد جز مرگ كه شايد در آن دنيا به لو بو برسد. كلامي كه هريك تيري بود به قلب لو بو. در همين حين دونگ ژو از راه رسيد و همسر محبوب خود را در آغوش پسر خوانده‌اش ديد. به غايت خشمگين شد و قصد جان لو بو را نمود كه لو بو بسرعت فرار كرد. خشم دونگ ژو پاياني نداشت. اما ديائوچان بخش ديگري از نقشه را اجرا نمود و خود را به آغوش دونگ ژو انداخت و با گريه به وي گفت كه چگونه لو بو قصد آزارش را داشت. از قضا همانجا وان يون هم بود و با سرزنش ديائوچان و درخواست از دونگ ژو براي كشتن وي، هرچه بيشتر دونگ ژو را تحت فشار گذاشت. فشار وقتي بيشتر شد كه ديائوچان قصد خودكشي داشت و آسيبي هم به خود رساند كه اين موضوع، باعث شد دونگ ژو هرچه بيشتر به ديائوچان حساس شود. با واسطه‌ شدن لو بو و وان يون، دونگ ژو پسر خوانده‌اش را بخشيد. اما لو بو كينه‌ي دونگ ژو را بدل گرفت. همه چيز مهيا بود براي وارد آوردن ضربه‌ي نهايي. سرانجام وان يون درخواست پنهاني خود از لو بو را مطرح نمود : قتل دونگ ژو. اما دونگ ژو به اين سادگي‌ها در دسترس نبود. به همين دليل وان يون نقشه‌اي زيركانه كشيد. از ملكه‌ي بيوه درخواست نمود كه نامه‌اي خطاب به دونگ ژو نوشته و با اعلام انصراف خود و امپراطور شيان، از وي درخواست نموده بود كه امپراطوري سرزمين چين را قبول نمايد. ديگر شرايط بهتر از اين نمي‌شد و همين مسئله، گارد دونگ ژو را پايين آورد. در روز تحويل گرفتن قدرت، همه جا آذين بندي شد، دونگ ژو لباسي رسمي و زيبا پوشيد و حتي زره مخصوص خود را نيز به تن نكرد. فرماندهان ارشد خود را بيرون كاخ نگاه داشت و تنها فرزند خوانده‌ي خود را به عنوان محافظ به همراه خود برد. البته تعدادي سرباز محافظ نيز همچون هميشه به همراه وي بودند. در كاخ جشن و سرور برپا بود و تمامي وزرا به دونگ ژو تبريك مي‌گفتند. وي نيز غرق در شادي بود و با اطمينان، آخرين گام‌ها براي رسيدن به بالاترين قدرت ممكن در سرزمين چين را برمي‌داشت. وقتي دونگ ژو زانو زد كه آخرين فرمان امپراطور كه همانا استعفاء و تعيين جانشين خود بود را شنيده و بپذيرد، با فرماني غيرقابل باور مواجه شد. فرمان را وان يون مي‌خواند : «دونگ ژوي خيانتكار، به دربار امپراطوري بي‌احترامي نموده و تهديدي براي كشور به شمار مي‌رود. ما تمام جنگجويان شجاع كشور را فرا مي‌خوانيم براي كشتن دونگ ژوي ياغي.» فرمان به قدري براي دونگ ژو ثقيل بود كه قدرت تكلم را از وي گرفته بود. حتي قادر به دستور حمله به سربازان خود براي قتل وان يون را نيز نداشت. در اين هنگام سربازان كمين كرده در قلعه به سمت دونگ ژو هجوم بردند. گارد محافظ نيز به مقابله برخاست. اما دونگ ژو نيك مي‌دانست كه كسي جز لو بو توان نجاتش را ندارد. اما بسيار دير فهميده بود كه اميدي واهي براي زنده ماندن داشت. زماني با لو بو مواجه گرديد كه نيزه‌ي معروف لو بو را در سينه‌ي خود مي‌ديد! بدين ترتيب در سال 192 ميلادي، دونگ ژوي خبيث در 54 سالگي توسط فرزند خوانده‌ي خود به قتل رسيد تا اميد احياي هان در دل وزرا و مردمي كه هنوز به هان وفادار بودند روشن گردد. پس از مرگ دونگ ژو، دستور قتل تمامي اعضاي خانواده و خاندان دونگ صادر شد تا ديگر كسي نباشد كه در پي خونخواهي دونگ ژو باشد. سطح كشتار و انتقام به گونه‌اي بود كه حتي مادر 90 ساله‌ي سوگوار دونگ ژو نيز از اين انتقام جان سالم به در نبرد. به خيالي خوش، با مرگ دونگ ژو، فرصت براي قدرت گرفتن امپراطور و تسلط سلسله‌ي هان به امور كاملاً مهيا بود و تهديد ديگري دربار را تعديد نمي‌كرد. اما تقدير كشور چين به گونه‌اي ديگر رقم خورده بود ...! ================================================= با تعيين تكليف دونگ ژو، از اين به بعد بيشتر به ليو بي، سائو سائو و البته سون سه و سون چوان خواهيم پرداخت. خدمت دوستداران سائو سائو نيز عرض كنم كه در قسمت بعد، داستان حول محور زياده خواهي‌هاي سائو سائو خواهد گشت.
  16. [quote name='zed' timestamp='1354974202' post='287173']با سلام خدمت همه دوستان گرامي علت ذکر اين خبر از تابناک حساسيت برخي دوستان به خبرگزاري فارس است که البته با خواندن پستهاي بعدي متوجه شدم مشکل فقط خبرگزاري فارس نيست و ظاهرا کل سايتهاي خبري داخلي در مظان اتهام هستند . خبرگزاري فارس صفحه مجزايي را به تحولات سوريه اختصاص داده و تحولات مورد نظر با ذکر جزئيات در همين صفحات ديده مي شود . خبر مورد نظر هم اختصاصي تابناک بوده و سايتهاي ديگر به احتمال قوي آن را نقل قول خواهند کرد. [/quote] احتمالاً شخص مدنظر شما بنده هستم. بايد به عرض برسونم كه من با خود خبرگزاري فارس مشكلي ندارم. صرفاً نحوه‌ي خبررساني يه رسانه رو مدنظر قرار مي‌دم و با واقعيات موجود، اخبارهاي مختلف و البته منطقم مي‌سنجم. فرقي هم نمي‌كنه بي‌بي‌سي باشه يا فارس. در اين زمنيه هم مشكل من با خود تابناك نيست. بلكه نحوه‌ي خبررساني خود گوياي خيلي از مسائل هست. ضمن اينكه هر خبر اگه به خودي خود مورد نظر قرار بگيره مشكل خاصي نيست. ولي وقتي تحليل‌هاي آنچناني در كنارش قرار مي‌گيره و نويسنده سعي در القاي مطلبي خاص داره، بيش از پيش مي‌شه به صداقت و اصالت خبر شك كرد. بالاخره اينا روش‌هايي هست كه خواننده‌ها پس از سال‌ها رصد شبكه‌هاي خبري مختلف مي‌تونن بهش احاطه پيدا كنن و بحث رسانه‌ي خاصي هم مطرح نيست. كما اينكه در دوران فتنه 88، فارس بسيار صادق‌تر از عصر ايران مثلاً بود. هرچند كه باز مشكل يك طرفه بودن اخبارش وجود داشت. پس ان شاءالله اينقدر عرايض بنده رو در حد دشمني با يكي دو رسانه كم‌ارزش جلوه ندين تا اينقدر نزد دوستان هم حساسيت برانگيز نباشه كه وظيفه‌ي خودشون رو تقابل با عرايض بنده بدونن و نه تعقل در اون. البته قطعاً عرايض بنده ارزش چنداني براي تفكر و تعقل درموردشون نداشته. ولي خوب. شايد اين دست فرمايشات هم چندان در كاهش حساسيت‌ها مفيد واقع نشه. =============================================== علي اي حال ممنون مي‌شم تأييد اين خبر رو از رسانه‌هاي معتبري كه كمتر يك طرفه قضايا رو گزارش مي‌كنن و بخصوص [b]به منبع و مستندات ديگري جز «منابع آگاه» متوسل مي‌شن[/b]، ارائه بفرمايين.
  17. ممنون از توضيحات شما. البته اگه سوالي دوباره پرسيده مي‌شه، درصدي رو بايد بذارين به اين حساب كه شايد جواب نامناسبي رو ارائه فرمودين و اين پرسش مجدد، در اصل فرصتي است براي اصلاح فرمايشاتتون كه ...! في‌المثل استنادتون به آيه‌ي قرآن كاملاً نشون مي‌ده شناختي نه نسبت به قرآن و نه نسبت به اين آيه‌ و شأن نزولش دارين. البته خدمت شما جسارت نمي‌كنم. ولي مثل اين مي‌مونه كه كسي به استناد آيه‌ي فويل للمصلين بياد بگه خداوند با نماز خواندن مخالفه. استدلال شما هم در اين حد بود. اينكه عرض مي‌شه مفهوم دموكراسي رو نفهميدين هم باز برمي‌گرده به اين پاسختون كه اراده‌ي عده‌اي قليل رو به خواست عده‌اي كثير برتري دادين! حال اينكه اين برتري اگه وجود هم داشته باشه، در قالب احزاب هست و از قضا اون احزاب با رأي اكثريت اين قدرت رو پيدا مي‌كنن! نه اينكه اكثريت به يه حكومت رأي بدن ولي مخالفين، خلاف امر عمل كنن. البته شايد اين پاسخ، حقيقتاً شما رو قانع كرده. ولي انتظار شما از قانع شدن همه با اين پاسخ سطحي شايد انتظار چندان درستي نباشه. -------------------------------------------------------------- علي اي حال بنده عرايضم رو تقديم كردم و برادر علي هم نظراتشون رو فرمودن و شما هم پاسخ‌ها و نقطه نظراتتون رو ارائه فرمودين. قضاوت اينكه چه كسي منطقي‌تر نظر داد و استدلال كرد و بي‌غرض‌تر حرف زد هم ان شاءالله باشه به عهده‌ي كاربران محترم. از هم‌صحبتي با شما لذت بردم. موفق باشيد.
  18. و باز هم منابع آگاه! منابع آگاهی که هر روز در رسانه ها و اخبار ایران و سوریه، خبر از اضمحلال تروریست ها!! و پیروزی اسد و ارتشش در آینده ای بسیار نزدیک و نابودی قریب به کامل مخالفین خبر داده و همه چیز رو آروم و اوکی جلوه می کنن؛ ولی فرداش ...! ان شاءالله که همین طور که می گن بوده باشه!! ولی عجبست! اینطور که رسانه های ایران و سوریه هر روز خبر از کشته شدن چند هزار مخالف مسلح می دن، با احتساب یک سال و نیم جنگ داخلی، باید گفت که حداقل تا الان یه نیم میلیون نفری کشته داده باشن مخالفین!! ان شاءالله که خیره. -------------------------------------- پ.ن : راستی یه ان شاءالله دیگه از قلم افتاد! ان شاءالله که درست می فرماین و این مسئله، ضربه ی اطلاعاتی به امریکا بوده! بالاخره امریکا رو که می دونین! هر گامی که ما برمی داریم مشت محکمی هست به دهانش! حتی اگه صعود به جام جهانی هم بوده باشه!! خلاصه هر مخالفی که تو سوریه کشته می شه، مشتی محکم بر دهان امریکا و لابد برگی زرین در کارنامه ی ایران خواهد بود.
  19. برادر komsomolets گرامی؛ هرچند بنده از شما انتظار پاسخ عالمانه تر و منطقی تری رو داشتم و لابد ارزش این پاسخ رو نداشتم، لکن در پاسخ شما، به چند جمله ی ذیل بسنده می کنم : 1- ان شاءالله که پاسخ های شما به عرایض بنده از سر فقر اطلاعات بنده باشه و نه به ته دیگ رسیدن استدلالات شما. 2- ان شاءالله که عقل بنده هم روزی اونقدر آپگرید بشه که بتونم بفهمم چطور 90 و اندی درصد مردم یک یا چند کشور موافق یک چیز هستن و اون اندک مخالفینش همه کاری رو (بدون سرنیزه و تیر و تفنگ و مشت و باتوم و گاز اشک آور) انجام می دن و اون 90 و اندی نه مخالفت، که یه آخ هم نمی گن و با خوشحالی زندگی شون رو ادامه می دن. چون فعلاً عقل بنده در حد عقل شما نیست که این موضوع رو اونقدر بدیهی بدونم که اینقدر ساده از روش پرش کنم. البته تجربه نشون داده شما بالکل استعداد خوبی در قهرمانی در رقابت های پرش طول، ارتفاع، با نیزه و سه گام دارین. 3- بنده همواره سعی می کنم پیش از اونکه حرف بزنم، یه مقدار مطالعه داشته باشم (ولو اینکه صد بار خونده باشم اون موضوع رو) که یه وقت ادعاهای عجیب و غریب و ناقض تاریخ عنوان نکنم! فی المثل نیام بگم : [quote]به ویژه راجع به لهستان وقتی دید آلمان داره لهستان رو هپولی میکنه وارد خاک این کشور شد تا ارتش نازی رو متوقف کنه. بعد هم قراردادی که منعقد شد، از نظر اخلاقی موردی نداشت. چنین قراردادهایی رو شوروی با فرانسه هم بست.[/quote] و حداقل میام قبلش می بینیم قرارداد مولوتوف - ریبن تروپ در چه تاریخی بسته شده تا قراردادی که یک هفته قبل از آغاز تهاجم نازی ها و سه هفته و نیم قبل از آغاز تهاجم شوروی به لهستان انجام گرفت و بوضوح توش موارد مجوز طرفین برای اشغال سرزمین های دیگه مشخص شده و با شروع جنگ هم عیناً بهش عمل شد رو یه قرارداد صرفاً صلح و معمولی منعقد شده بعد از اشغال لهستان عنوان نکنم!! (و البته خنده دار اینکه اسم اشغال لهستان شرقی رو هم جلوگیری و متوقف کردن ارتش نازی عنوان نکنم!! که لابد سایر کشورهای بالتیک و فنلاند و ... رو هم برای جلوگیری از سگ خوری هیتلر، استالین گرفت!!) یا سایر تحرکات توسعه طلبانه و بلند پروازانه ی ژوزف استالین رو. البته دفاع کورکورانه همین مصائب رو هم به همراه داره. ولی خوب. باز هم پرش از خیلی از مسائل می گن چیز خوبیه. با این وجود، توصیه می کنم حداقل این لینک رو یکبار تو زندگی تون مطالعه بفرمایین تا برای سری های بعد، یکم دقیق تر و منطقی تر پاسخ این شبهه رو بفرمایین : [url="http://en.wikipedia.org/wiki/Molotov%E2%80%93Ribbentrop_Pact"]http://en.wikipedia....Ribbentrop_Pact[/url] 4- درخصوص جنگ داخلی در روسیه هم باز اگر چه با پرش های سه گام شما مواجه شدیم، ولی مطالعه ی تاریخ این نبرد، میزان نیروهای درگیر کشورهای غربی و همچنین سطح تجهیزات بکار رفته شده در این نبرد، به خوبی پاسخ همه چیز شما رو می ده. البته پذیرشش ذهنی بی طرف و منصف می خواد که ...! 5- درخصوص کتب ضاله ممنون که بنده رو روشن فرمودین و آگاه شدم که تنها مسائل سیاسی!!!! بود که ممنوع بود چاپ کتبش! مثلاً اصلاً رمان های غربی شاملش نمی شد! (البته راست می گین! اونام بالاخره درصدی سیاسی بازی داشتن دیگه! پس جزو مسائل سیاسی بودن!). اصلاً کتب اقتصاد غربی که جزو موارد ضاله نبود (البته باز هم چون در تضاد با اقتصاد سوسیالیستی بود، لابد سیاسی!! محسوب می شد!). اصلاً کتب دینی رو مجوز چاپ می دادن که هیچ، کلیه ی دینداران رو هم نظام بی خدایی شوروی مورد تکریم قرار می داد!! حتی یهودیانی که خود تشکیل دهنده ی اصلی انقلاب روسیه بودن هم مورد اذیت و آزار قرار نمی گرفتن (علی جان. بحث قدیمی مون که یادت هست؟). مسلمانان هم که همواره تکریم می شدن. مسیحیت هم وضع بسیار خوبی داشت؛ بالاخص ارتدوکس ها. خلاصه اینکه نظامی به غایت مهربان با دین بود. البته اگه مخالفتکی هم با دین و اصول دینی بود، باز بخاطر مسائل سیاسی!! بود! خلاصه اینکه ممنون که چشم ما رو به روی حقیقت روشن فرمودین. 6- مابقی صحبت ها هم ان شاءالله که صرفاً متلک بوده باشه و هیچ مفهوم دیگری درش گنجونده نشده باشه و باز هم ارتباطی به مسابقات قهرمانی دو میدانی المپیک نداشته باشه. ------------------------------------------------------------------------- علی ای حال مجدداً ممنون که وقت با ارزش تون رو صرف نوشتن این پاسخ عالمانه فرمودین. باز هم عرض می کنم که ان شاءالله این پاسخ شما، صرفاً از سر بی ارزشی عرایض بنده بوده باشه؛ نه ضعف استدلالات شما و فرار به جلو و یا بدتر از اون دفاع کورکورانه در عین دانستن حقیقت.
  20. ماشاءالله اینقدر بحثای این تاپیک پیچ در پیچ و تخصصی شده که آدم جرأت حرف زدن پیدا نمی کنه. فقط چند عرض ساده، خلاصه و کوچک دارم خدمت [b]برادر komsomolets عزیز[/b] : 1- [b]اگر به قول شما این رفراندوم اینقدر صحیح بوده و این درصد بالای مردم به شوروی رأی دادن و نه انفکاک جمهوری ها، چگونه این جمهوری ها جدا شدن؟![/b] قطعاً به زور نبوده. چون روسای جمهور دست نشانده ی حزب، حتی اگه می خواستن هم امکان بکارگیری ارتش و نیروهای اطلاعاتی رو برای این جدایی نداشتن. چون ساختارش یکپارچه بود و اساساً از ایشان فرمان نمی گرفتن! اگه هم می خواستن بدون توجه به افکار عمومی حکومتی رو براه بندازن، طبیعی بود که این اکثریت نود و اندی درصدی و هشتاد و اندی درصدی و حداقل دیگه هفتاد و اندی درصدی چنان حالی ازشون می گرفتن که تو تاریخ ثبت کنن! فرمایش شما مثل این می مونه که بگیم در روز 12 فروردین 98.2% رأی دهندگان به جمهوری اسلامی رأی دادن، ولی اون 1.8% بدون توجه به رأی اون 98.2%، حکومت دیگری رو تشکیل دادن و مردم هم با شور و شعف و خوشحالی نگاهشون کردن!! آیا این موضوع با عقل شما سازگاره؟! از این بگذریم که نرخ مشارکت و تأیید رئیس جمهور در مصر، عراق و سوریه چقدر بالا بود و درصدهای 80 و نود رو همیشه می دیدیم؛ لکن اصل نظر مردم ...!! به همین خاطره که بارها و بارها عرض کرده ام که دموکراسی چیزی فراتر از دادن رأی هست!! این موضوع رو هیچگاه کشورهایی که دموکراسی رو تنها در صورت و ظاهر اجرا می کنن نمی فهمن یا ترجیح می دن نفهمن!! تو دموکراسی، این رفتار مردمه که رأی شون رو تأیید یا تکذیب می کنه. کما اینکه کشورهای غربی مشارکتی زیر 50، 60 درصد دارن ولی عامه ی مردمشون همواره از حکومتشون راضی ان؛ ولی در حکومت های شرقی که مشارکت زیر 60 درصد نمیاد، همه ناراضی! البته باز هم عرض می کنم که دموکراسی اساساً چیزی فراتر از رأی و انتخاباته! 2- می گم خدای نکرده ممکن بود مردم فرانسه بعلت اشغال ایالات متحده علیه شوروی وارد جنگ می شدن. چرا شوروی فرانسه رو اشغال نکرد؟ چرا سراغ سوئد نرفت؟ چرا ایتالیا و اسپانیا رو تسخیر نکرد؟! [b]فکر نمی کنین این فرمایش عجیب غریب شما، درست دقیقاً مشابه فرمایش جناب پیشوا بود که با این فرضیه که زمینی رو باقی نذاره که انگلیس و سایر متفقین نتونن توش نیرو پیاده کنن، کلیه ی اروپا رو به اشغال خودش درآورد؟! تا یه وقت از خاک و مردم کشورهای دیگه علیه اش استفاده نکنن؟![/b] پس با این حساب دم هیتلر گرم که چه منطق عالیه ای داشت. 3- [b]فکر می کنم این استالین بود که درست بسان آدولف هیتلر، زمانی که هنوز هیچ سرباز کشورهای تسخیر شده توسط آلمان، پا به خاکش نذاشته بود لهستان رو اشغال و به فنلاد حمله نمود. اون موقع حتی از خاک لهستان هم آلمان برای حمله به شوروی استفاده نکرده بود![/b] ما داریم درخصوص سال های 39 و 40 میلادی صحبت می کنیم و نه تیرماه 41! اون کشورهای حوزه ی بالتیک و اشغال لتونی، لیتوانی و استونی هم بعلت صلح دوستی شوروی بود؟ قرارداد مولوتوف - ریبن تروپ هم صرفاً نشان از صلح دوستی کمونیست ها داشت؟ پس شوروی خیلی هم صلح دوست و مظلوم و حرفاش در سطح شعار و اینا نبود دیگه؟! اشتباه می کنم؟ بعد جسارتاً این جناب استالین نبود که طرح جنگ جهانی سوم و اشغال کامل اروپا رو در سر می پرورند و تنها مرگ متوقفش کرد؟ با این توصیفات می فرمایین شوروی کاری به کار جنگ دوم جهانی نداشت و سرش تو کار خودش بود؟ [color=#0000cd]اگه نبود سیاست غرب و مسئله ی انتخاب بین مارکسیسم و ناسیونالیسم افراطی و نبود تضاد طبیعی بین مارکسیسم و ناسیونالیسم، شاید غرب همون طور که خدمت نازی ها می رسید، به خدمت شوروی می رسید و ما هم در تاریخ می خوندیم «جنگ جهانی دوم رو متحدین متشکل ازآلمان، ایتالیا، ژاپن و شوروی آغاز نمودند که ...»![/color] 4- نظریه ی صدور انقلاب توسط چه کسی مطرح شد؟ آیا این هم تنها شعاری در سطح «مرگ بر امریکا» در نماز جمعه بود؟ آیا همون شعار مرگ بر امریکا در منطقه تا حد امکان پیاده نشد؟ آیا همین شعار مرگ بر اسرائیل جلوه گر در مقاومت اسلامی نشد؟ آیا اینا واقعاً شعار بودن؟ [b]اینکه شعاری امکان تحقق صد در صدی اش در برهه از زمان نیست، آیا به مفهوم عدم تحقق اش و یا عدم تمایل شعار دهندگان به تحقق اش بود؟![/b] حالا اینکه به دلایل منطقی، شوروی امکان نابودی ایالات متحده رو نداشت و بالعکس ایالات متحده این امکان رو داشت، ولی تمایل نظامی اش رو نداشت، و با این دو دو تا چهارتای ساده سران شوروی تصمیم گرفتن از دهه ی پنجاه به بعد شعارشون رو بیشتر از شعار پیش نبرن یه مسئله ی دیگه اس! ولی اینکه شما این موضوع بدیهی رو انکار فرموده و اون رو نشانی از صلح دوستی کمونیست ها می دونین ...! 5- [b]اساساً کسائی که اندیشه ی انقلاب ها رو گسترش می دن، به نوعی درش سهیم هستن.[/b] البته اگه مردم اصل و اساس حرف کارل مارکس رو می فهمیدن، جز پوزخند چیز دیگری نثار اندیشه ی مارکسیسم - لنینیسم می کردن و غرب هم نگرانی ای از این بابت نداشت. اما شوروی چنان پروپاگاندای سنگین و عظیمی رو پشتوانه ی مارکسیسم - لنینیسم ساخته بود که مردم فکر می کردن حکومت کمونیستی، همون بهشت برین وعده داده شده اس. لکن هرسال که گذشت، وضعیت شوروی بیش از پیش از پشت پرده ی آهنین پدیدار گشت و مردم با حقایق روبرو شدن و به همون اندازه هم نگرانی غرب نسبت به اندیشه ی مردمشون کاهش یافت. برای این موضوع هم نیازی به ابزار رسانه ای غرب نبود. تنها یک شات از شرق خود گویای همه چیز بود. چهره ی بهت زده ی مردم شرقی در مواجهه با تمدن غرب، یادآور چهره ی اروپاییان در دیدار از قسطنطنیه و یا سرزمین اعراب بود! [b]پس ابزار شوروی برای انتقال انقلابش به کشورهای دیگه و مارکسیست زده کردن کشورهای دیگه، چیزی جز اغراق درخصوص مارکسیسم - لنینیسم و همون پروپاگاندای خودمون نبود. [/b]ولی در این راه از همون آغاز انقلاب شوروی تمام تلاشش رو بکار برد. جنگ سرخ ها و سفیدها هم نه جنگی بین المللی، که جنگی داخلی بود که بعلت روابط حسنه ی آدمیرال کولچاک و سایر رهبران سفیدها با غربی ها و انگیزه ی غربی ها برای گرفتن جلوی تندروی سرخ ها (که تمامیت خواه به معنی کامل بودن) و جلوگیری از گسترش اندیشه ی (به زعم ایشان مخرب) ایشان، کمک هایی (اعم از سرباز و سلاح و آذوقه و پوشاک و .. به سمت سفیدها گسیل داشته شد! [b]لکن اینطور نبود که کل جهان غرب با تمامی توان و تجهیزات به جان نظام لنین افتاده و ایشان در برابرش جان سالم بدر ببرن.[/b] جنگ هم اینطور نبود که بین مردم روسیه و جهان غرب باشه؛ بلکه صرفاً پس بهتره در این خصوص کمی اغراق رو کنار بذاریم و حقیقت رو بیشتر مدنظر قرار بدیم. 6- درخصوص وضع زندگی مردم شوروی هم فکر کنم تنها نگاهی به آثار، تصاویر و خاطرات خود روس ها کفایت کنه. وضع اون ها در این حد خوب!! بود که دکترهای روسی که زمان شاه به ایران می اومدن، همین که یه پولی چیزی به عنوان هدیه از مریضشون می گرفتن از خوشحالی بال درمیاوردن! این دیگه مشاهدات عینی و خاطرات مادربزرگ خود بنده بود که از قضا تا همین دو سال پیش هم زنده بود. نه پروپاگاندای غرب روش اثر کرده بود و نه دشمنی خاصی با روس ها داشت. 7- اما درخصوص اون چیزای رایگانی که شما فرمودین، علی الظاهر نگاه شما نسبت به مقوله ی رفاه و آسایش و همچنین دانش و آموزش هم بسان تفکر نظام شوروی روی نیروهای نظامی و زرهی اش هست. یعنی نگاه کمی محور. همون قضیه ی 10 تانک تی - 34 در برابر یک تانک تایگر! (البته از بعد زرهی ارتش شوروی خیلی بهتر بود و تانک تی - 34 رو خودم به شخصه خیلی بهش ارادت دارم. همچنین IS-2) - شما می فرمایین درمان رایگان. اما نمی فرمایین کیفیت این درمان ها چطور بود و حقیقتش به یه بیمار چقدر می رسیدن و تو چه بیمارستان هایی بستری اش می کردن و چه داروهایی به چه کیفیتی بهش تزریق می کردن و متوسط زندگی در شوروی چند سال بود. - می فرمایین کتابخوان. اما نمی فرمایین که بدتر از لیست سیاه کلیسا در قرون وسطی، اکثر کتب ممنوعه و مطالعه شون جرم و اقدام علیه امنیت ملی بود و خوندنشون بیشتر در اختیار خواص (چیزی شبیه به 1984). به عبارت دیگه نمی فرمایین چه کتبی رو مجاز بودن بخونن! - می فرمایین کار. ولی نمی فرمایین کار در سطح پست ترین لایه های اجتماعی با عدم امکان پیشرفتی چندان و البته عدم انگیزه برای پیشرفت، چون وضعت با همسایه ی کارگر صفرت هم هیچ تفاوتی نداشت. یعنی نظامی با کشتن انگیزه ی کامل. - می فرمایین تحصیلات رایگان. اما نمی فرمایین که از این تحصیلات رایگان چند تا دانشمند درست و حسابی (منهای اونایی که موشک و بمب و توپ و تانک می ساختن یا بمب هسته ای) دراومدن. البته در قیاس با غرب بی سواد تبعیض گر کتاب نخوان بیکار و گدا. - می فرمایین مسکن رایگان. اما نمی فرمایین زندگی در چه مسکنی و با چه وسائلی و تحت چه شرایطی. - می فرمایین ...! ملاحظه می فرمایین؟ هرچند خوندن تیتر فرمایشات شما کافیه که کسی رو که از اون دوران خبری نداره رو به آسمان ها بفرسته و بگه عجب بهشت برینی بود این شوروی و چقدر مردم قدر نشناسی داشت که علیه اش شوریدن و تجزیه و تحلیلش کردن!! یه چیزایی شبیه به تعاریف ملت از دوران شاه که همه چیز عالی بود و همه چیز ارزان و همه چیز خوب و ... و [b]جوونی که تازه اینا رو می شنوه با تعجب می پرسه اگه همه چیز عالی بود، چرا ملت انقلاب کردن و جواب می شنوه : «چون خوشی زده بود زیر دلشون»!!!!![/b] 8- اینکه نتایج یه انقلاب دهه ها بعد مشخص می شه، یه مسئله اس، اینکه همه چیز رو حواله بدیم به آینده ای نامعلوم حرف دیگری! جناب چوئن لای حرف های بسیار مهم دیگری هم داره که البته شاید به نفع شما نباشه بخاطر بیارین. ولی مسئله اینجاست که نتیجه ی انقلاب فرانسه حداقل تا به امروزش مشخصه و انقلاب فرانسه نه تنها نمرده، بلکه به همراه انقلاب ایالات متحده منجر به برقراری نظامی مستحکم شده که حداقل این دو کشور رو بهمراه انگلستان مهد دموکراسی و آزادی کرده. در مقابل، انقلاب شوروی رو داریم که بسیاری از کشورها حتی از میانه ی راه هم ازش تبری جوییدن! تمامی رهبران شوروی اولین کارشون این بود که از قبلی ها تبری بجوین و بگن ما مثل اونا نیستیم!! استالین عصر لنین رو تغییر داد، خروشچف آثار استالین رو زدود، برژنف سیاست های خروشچف رو کنسل کرد، آندروپوف فساد حکومت برژنف رو خواست برچینه که عمر امونش نداد، چرننکو که ولش کن؛ نیومده ریق رحمت رو سر کشید و گل سرسبد منکران گذشته ی شوروی؛ یعنی عمو میخی بود و اولین کسی که در عصر انقلاب روسیه به دنیا نیومده بود، آخرین میخ رو بر تابوت مارکسیسم و انقلاب شوروی کوبید. این تازه در حالی بود که مسئله ی بازنگری تاریخی یکی از اصلی ترین بحث های مورد اختلاف اساتید مارکسیست؛ از زمان پلخانف و امثالهم تا آخر بود (و یکی از اصلی ترین مشکلات بین مائو و خروشچف). یعنی نه تنها پذیرش و اصلاح از درون لیبرالیسم و لیبرال دموکراسی رو نداشت، بلکه همواره سعی در نفی گذشته و دگردیسی درون خود رو داشت و در نهایت از عقاید کارل مارکس، تبدیل به فرانکشتاینی شده بود که هیچ چیزش شبیه به عضو دیگری نبود و حتی خود خالقینش هم تاب تحملش رو نداشتن. [b]شاید اگه مارکس در اون عصر زنده بود، باز به این افتخار می کرد که «مارکسیست نیست»!![/b] -------------------------------------------------------------------- علی ای حال اینکه شما تعلق خاطری دارین به اون عصر، بحثی است که منطقی یا غیر منطقی بودنش رو نمی شه اثبات کرد. کما اینکه شاید شما از اون عصر چیزهایی رو می بینین که من و امثال من قادر به دیدنش نیستیم. بالاخره اختلاف عقاید و سلایق امری است طبیعی و بدیهی. ولی امیدوارم این نگاه خودتون رو به سایر دوستان تعمیم ندین و انتظار نداشته باشین که دیگران هم جز این نظر شما، نظر دیگری نداشته باشن و نظرات شما عین بدیهیات و عقلانیات تاریخی باشه و هر نظر دیگری غیر از اون یا برگرفته از پروپاگاندا و تحمیق غرب باشه و یا جهالت و ناآگاهی از زیبایی های نظام فکری مورد علاقه تون. شرمنده که متن طولانی شد. دستم گرم شد و چونه ام گرم تر! از وقتی که برای خوندن این عرایض می ذارین تشکر و از بابت اطاله ی کلام از شما عذرخواهی می کنم.
  21. [quote name='cheka' timestamp='1354829276' post='286816'][quote name='Moltke' timestamp='1354826251' post='286803'] [right][quote]بله حق با شماست جناب کامسولت ، جالبیش اینجاست که حتی همین الانش هم بعد از سالها پروپاگاندای غرب ، مردم بسیاری از مناطق اروپای شرقی و آسیای میانه به نفع بازگشت شوروی در نظرسنجی ها رای میدند که نشان دهنده ی خیلی چیزهاست ! جناب مولکته خب اروپای شرقی هم زمانی که شوروی فروپاشید جدا شد دیگه ![/right] [right][/quote][/right] [right]صد البته وقتی همان دبیرکل های حزب کمونیست محلی و رهبران نظام سابق دیکتاتورهای محلی می شوند و دزدهای جدید معلومه مردم ناراضی باشن[/right] [right]جناب چکا[/right] سقوط رژیم کمونیستی در لهستان و المان شرقی قبل از شوروی بود یا بعدش؟[/quote] دولت کمونیستی آلمان شرقی رسما در مارس 1990 با روی کار اومدن دموکرات های مسیحی سقوط کرد و المان شرقی در اکتبر همان سال با آلمان غربی یکپارچه شدند . این در حالیه که فروپاشی شوروی از 19 ژانویه ی 1990 اغاز شده بود و تا 31 دسامبر 1991 به اتمام رسید . در واقع جدا شدن آلمان شرقی و دیگر کشور در مدت همین روند دو ساله ی فروپاشی شوروی اتفاق افتاد و نه تنها باهاش همزمان بود بلکه جزیی ازش بود .[/quote] جسارتاً برادر چكاي گرامي! شما فروپاشي شوروي رو از دو سال قبلش در نظر مي‌گيرين؛ بعد فروپاشي آلمان كمونيستي رو از لحظه‌ي اعلام دولت جديد؟! يكم مقياس محاسباتتون زيادي «يكي» نيست؟!! جسارتاً اون ديوار نازنيني كه 28 سال دو آلمان رو از هم جدا كرده بود هم بعد از آغاز فروپاشي شوروي فرو ريخت؟! جدايي لهستان، مجارستان، و روماني هم پس از آغاز فروپاشي شوروي بود؟ چكسلواكي، بلغارستان هم جنبش‌هاي جدا شدن از بلوك شرق شون هم پس از فروپاشي شوروي آغاز شد؟ ----------------------------------------------------- اين، دقيقاً يكي از مشكلات جانبدارانه تعريف كردن تاريخه! يعني تفسير تاريخ براساس علايق؛ نه حقايق! ========================================== نمي‌دونم اين خط آخرم چرا همه‌اش ناقص مياد!! چند بار نوشتمش ولي هر بار در ارسال ...!
  22. قبل از هرچيز، مي‌بايست يه عذرخواهي اساسي از بابت تأخير در ارسال اين قسمت از دوستان داشته باشم. اميدوارم دوستان به بزرگواري خود، اين قصور حقير رو بخشيده و همچون گذشته تاپيك رو مفتخر به حضورشون بفرماين. همچنان مشتاق خواندن توضيحات اصلاحي و تكميلي بزرگواران هستم. ================================================= در قسمت پنجم، داستان شكست سائو سائو از لو بو، فتح لويانگ توسط سپاه سون جيان و بدست آوردن مهر امپراطوري و درگرفتن جنگي پنهان توسط جنگ سالاران، جدايي سائو سائو، ليو بي و سون جيان از ائتلاف و نقشه‌ي زيركانه‌ي برادران يوآن براي بدست آوردن مهر امپراطوري را دنبال كرديم و حالا ادامه‌ي ماجرا ...! -------------------------------------------- قسمت ششم – فرجام سون جيان سرانجام روز واقعه فرا رسيد. سون جيان به همراه سپاه خود رو در روي سپاه ليو بيائو قرار گرفت. طبق عادت نبردهاي چيني، در زماني كه دو مقام ارشد (في‌المثل دو پادشاه يا نخست وزير) فرماندهي جنگ را بعهده داشتند قبل از جنگ با هم به مذاكره مي‌پرداختند و گاهي نتيجه‌ي اين مذاكرات، تعويق و يا ملغي شدن نبرد مي‌بود. در اين نبرد نيز سون جيان با ليو بيائو به مذاكره پرداخت. ليو بيائو با زيركي توانست سون جيان را متقاعد سازد كه اين لشكركشي از سر ناچاري و تنها براي ندادن بهانه به دست يوآن شائو است. وي طوري وانمود كرد كه علاقه‌اي به ورود به اين درگيري ندارد و اينكه يوآن شائو روياي امپراطوري در سر مي‌پروراند، ولي وي (ليو بيائو) تمايل و انگيزه و جاه طلبي‌اي ندارد و ...! ليو بيائو از سون جيان خواست به سپاهش حمله كند. وي عنوان كرد كه اين سپاه متشكل از ضعيف‌ترين نيروهايش بوده كه با اولين حمله‌ي دليرانه‌ي سپاه جنوب، فرار كرده و از هم مي‌پاشد. پس از آن، هم سون جيان مي‌تواند با امنيت و آرامش از معبر سان جين عبور نمايد و هم ليو بيائو بهانه‌ي خوبي براي يوآن شائو دارد كه تلاش خود را كرد، لكن قادر به دستگيري سون جيان نبود. براي اطمينان سون جيان، ليو بيائو براي اين لطف خود يك شرط را مطالبه نبود و آن اينكه ارتش جنوب ديگر به سرزمين‌هاي جين حمله نكند كه بلادرنگ مورد موافقت سون جيان قرار گرفت. بدين ترتيب سون جيان بزرگترين تصميم اشتباه زندگي خود را گرفت! درست در هنگام عبور از معبر، يعني زماني كه هيچ راه گريزي نداشتند، ارتش ليو بيائو با سد كردن راه كشتي‌هاي جنوبي‌ها، باراني از تير را به سوي ايشان شليك كرد. حمله آنقدر غافلگير كننده بود كه بسياري از سربازان كشتي فرماندهي؛ منجمله خود سون جيان مورد اصابت پياپي تيرها قرار گرفتند. دو سپاه در كرانه‌ي رودخانه درگيري خونيني را آغاز نمودند كه باعث به خاك افتادن بسياري از سربازان طرفين گرديد. در آن سوي ميدان سون جيان كه آخرين نفس‌هاي خود را مي‌كشيد، وصيت خود را به فرماندهان ارشد و پسر خردسالش سون چوان نمود و از ايشان خواست كه پس از مرگ وي، سون سه (Sun Ce Styled Bofu) را همراهي و كمك و از وي اطاعت نمايند. بدين ترتيب در سال 191 پس از ميلاد، سون جيان، يكي از فرماندهان شجاع و نابغه‌ي ميدان جنگ جنوب، در سن 36 سالگي چشم از جهان فرو بست تا يكي از اصلي‌ترين موانع كسب قدرت ساير جنگ سالاران از ميان برداشته شود. مرگي كه بسياري را خوشحال نمود؛ منجمله دونگ ژو كه پس از شنيدن خبر مرگ سون جيان، با خوشحالي گفت «يكي از بزرگترين دشمنانم از بين رفت!». در گرماگرم نبرد بود كه فرمانده سپاه ليو بيائو با ترفندي خاص، جسد سون جيان را تصاحب نمود و آن را به شهر جين برد و سپاه عقب نشست. سون سه كه از مرگ پدر داغدار بود، مي‌خواست به شهر حمله كند تا جسد پدر را بدست آورده و انتقام خون پدر را با ريختن خون ليو بيائو بگيرد. اما ساير فرماندهان خردمند و همچنين سون چوان خردسال ولي باهوش، با صحبت‌هاي خود جلوي سون سه را گرفتند. چرا كه اساساً با امكانات و تجهيزات و سرباز و آذوغه‌اي كه در اختيار داشتند، اين حمله عين خودكشي بود. اما در تصميمي عجيب، سون چوان 9 ساله با قانع نمودن جمع براي بازپس‌گيري و مذاكره‌ي صلح با ليو بيائو راهي جين گرديد. زبان چرب و حاضر جوابي سون چوان، منجر به صلح با جين، بازپس‌گيري جسد سون جيان و برگزاري مراسم سوگواري آبرومندي به رهبري ليو بيائو گرديد. بعدها خواهيم ديد كه همين خرد و ذهن خلاق سون چوان بود كه در عصر آشوب، پايدارترين حكومت را پديد آورد. ----------------------------------------------- در آن سوي ميدان، دونگ ژو براي امپراطوري خود را مهيا مي‌نمود. عامل اصلي تحريك وي نيز كسي نبود جز لي رو؛ مشاور مرموز دونگ ژو. لي رو به دونگ ژو گفت كه حتي وزرا نيز با امپراطوري وي موافق هستند و قرار بر اين شد كه جلسه‌اي در خانه‌ي صدر اعظم برگزار و در آن، ژان ون (Zhang Wen Styled Huishu) به نمايندگي از وزرا، از وي درخواست نمايد كه مقام امپراطوري را بپذيرد. اما چه نيتي پشت اين لطف ژان ون بود؟ جلسه برگزار شد و صحبت‌ها انجام گرفت و درخواست‌ها و تعارفات معمول نيز عنوان گرديد و نوبت به ژان ون رسيد. همه چيز مطابق نقشه پيش رفت و ژان ون از وي خواست كه امپراطور سرزمين چين گردد. امري كه تعجب ساير وزرا را به دنبال داشت. اما از ترس دونگ ژو، هيچ كس جرأت مخالفت نداشت. دونگ ژو كه سرمست از اين پيشنهاد و تأييد از سر اجبار وزرا بود، دستور سرو شراب را صادر نمود. اما باز اين لو بو بود كه جان وي را خريد. ژان ون از طريق عوامل خود در كاخ صدر اعظم، مخفيانه جام وي را مخلوط به زهري كشنده نموده بود و تمامي اين برنامه، نقشه‌اي بود از جانب وي كه دونگ ژو، بدون آنكه ردي از قاتل بر جاي بماند، از ميان برداشته شود. اما اين توطئه توسط لو بو كشف و به قيمت جان ژان ون تمام شد. به دستور دونگ ژو، سر وان ين در سيني نقره‌اي به مجلس آورده شد و خون وي نيز در جام وزرا ريخته شد و تمامي ايشان مجبور به نوشيدن خون ژان ون شدند! ظاهراً راهي براي كشتن دونگ ژو نبود و صعود وي به مقام امپراطوري چين نيز آخرين تلاش براي احياي سلسله‌ي هان را از بين مي‌برد و سلسله‌ي جديدي روي كار مي‌آمد. اما گويي هنوز كورسوي اميدي بود. وان يون (Wang Yun Styled Zishi)، يكي از بزرگترين و مهم‌ترين وزراي دربار و بانفوذترين وزير كابينه و پدر ديائوچان (Diaochan) خيلي زود به علاقه‌اي كه بين لو بو و ديائو چان پديد آمده بود، واقف گرديد و بلادرنگ نقشه‌اي زيركانه كشيد؛ آخرين تير براي شكار دونگ ژو ...! --------------------------------------------- پ.ن 1 : در روايتي ديگر، مرگ سون جيان به سال 193 و به دليل برخورد سنگ‌هاي عظيم (كه براي كوبيدن سپاه در كمين‌هاي كوهستاني بكار مي‌رفت) با وي عنوان شده است. لكن اكثر روايات بر روي مرگ سون جيان به دليل اصابت تير و در سال 191 ميلادي اتفاق نظر دارند. پ.ن 2 : در چين عبارتي مرسوم بوده است كه بزرگترين خائنان به كشور را بايد ابتدا كشت، بعد روي پوستشان خوابيد، گوشتشان را خورد و خونشان را نوشيد. اجبار دونگ ژو براي نوشيدن خون ژان ون نيز بر همين اساس بوده است. =============================================== بعلت اينكه امشب مهمون داريم و نمي‌رسم اين قسمت رو بيشتر از اين بنويسم، چون نخواستم بدقولي شه، داستان رو تا همين جايي كه نوشتم ارسال مي‌كنم و ان شاءالله فردا قسمت بعدي رو هم نوشته و تقديم حضور دوستان مي‌كنم. راستي برادر ensaniat عزيز. ان شاءالله سر فرصت يه سري آهنگ چيني زيبا آپلود كرده و تقديم حضورت مي‌كنم. قطعاً شنيدنش برات دلنشين خواهد بود.
  23. عرض شرمندگی دارم خدمت برادر zed گرامی از بابت تأخیر در ارسال پاسخ. هرچند که ظاهراً این پاسخ ها چندان که باید و شاید مفید فایده واقع نشده ان. با این حال چون عرض کرده بودم که به این سوالات (سری نه تایی) پاسخ خواهم داد (در حد بضاعت سوادی و عقلی!!)، ادامه ی عرایضم رو خدمت شما تقدیم می کنم. [quote] پرسش پنجم :تورم بلند مدت ناشي از انتشار اوراق قرضه در اوراق قرضه داخلي اتفاق مي افتد يا اوراق قرضه بين المللي نيز همين اثر را دارند ؟[/quote] منظور شما رو از تورم بلند مدت درست متوجه نشدم. شاید منظور شما افزایش نقدینگی در نتیجه ی سررسید شدن اوراق قرضه در برهه ی زمانی خاص و در نتیجه افزایش تورم هست؟ اگه منظور شما این باشه، باید عرض کنم که اساساً هر افزایش نقدینگی به افزایش تورم منجر نمی شه. بلکه اساساً اگه سرریز نقدینگی داشته باشیم تورم حاصل می شه. [quote] پرسش ششم : ميزان و سرعت گردش سرمايه چه تاثيري بر روي قيمت ارزها دارد ؟ به عبارت ديگر سرمايه گذاري فرامرزي بلند مدت با بازده زياد بهتر است يا سرمايه گذاري کوتاه مدت با بازده کم . تاثير اين عامل در اعتبار يک کشور چگونه است ؟[/quote] اساساً هدف از سرمایه گذاری همون طور که عرض شد یا کسب سود هست، یا نفوذ و یا کنترل. بسته به این اهداف هم خوبی یا بدی و بهتر یا بدتر بودن زمان و میزان سرمایه گذاری ها مورد تحلیل قرار می گیره و فرمول ثابتی نداره. ضمن اینکه هر سرمایه گذاری ای هم منجر به اعتبار خاصی نمی شه و برای این هم نمی شه یه اصل ثابتی در نظر گرفت. اما قیمت ارز رو عوامل متعددی تعیین می کنه که سرمایه گذاری خیلی هم نمی تونه روی اون اثرگذار باشه. نه حداقل مثل اقتصاد یا حتی وقایع سیاسی داخلی یا بین اللملی یک کشور یا یک منطقه. [quote] پرسش هفتم : با توجه به بحث تعادل پولي آيا پول را به عنوان واسطه مبادلات اقتصادي مي توان تابع قانوني مثل قانون بقاي ماده و انرژي فرض کرد که ميزان آن ثابت است و از صورتي به صورت ديگر تبديل مي شود ؟ يا هنگام تبديل با توجه به سود و زيان در معاملات ممکن است مقدار آن کم و زياد شود ؟ نقش نرخ بهره و ربا و قرض الحسنه در اين مورد چيست ؟[/quote] خیر. ما اساساً مفهومی داریم به نام خلق پول که فی المثل چند برابر پول واقعی رو در جامعه به عنوان نقدینگی ایجاد می کنن. اساساً مفهوم بهره هم با این موضوع و البته مهمتر از اون با نرخ تورم مورد بررسی قرار می گیره. به نظام قرض الحسنه ایرادات بسیاری وارده از نظر اقتصادی که بدیهی ترین اون (که از قضا خود روحانیون اقتصاد دان عنوان کرده ان) اینه که در قرض الحسنه، تورم دیده نشده و کاهش ارزش پول توش وجود نداره. فی المثل شما از بانک 5 میلیون تومان سال 82 وام گرفتی و مثلاً سال 88 می خوای پس بدی. 5 میلیون تومن در سال 82 چه ارزشی داشت و در سال 88 چه ارزشی؟ این موضوع وقتی عیان می شه که کشوری چون ایران رو در نظر بگیریم که تورم اعلامی (و نه تورم واقعی اش) متوسط زیر 15 درصد در سال نیست. اما بطور کل مفهوم نرخ بهره، به جز عامل سود سرمایه گذاری، دقیقاً برمی گرده به نرخ تورم و به عبارتی حفظ ارزش آتی پول که چون قبلاً در این خصوص توضیحاتی رو عرض کرده ام در تاپیکی دیگه، از توضیح مجددش می گذرم. مفهوم ربا هم مفهومی گسترده اس که باز توضیحش اینجا نمی گنجه. اگرم منظور شما بانکداری اسلامی و ارتباطش با این مفاهیمه که قبلاً در [url=http://www.military.ir/forums/topic/22901-%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%AC-%D9%85%D8%B4%DA%A9%D9%84-%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87/page__st__120]تاپیک ازدواج ...[/url] درخصوص بانکداری اسلامی، ربا و عقود بانکداری اسلامی و نحوه دیده شدن سود در اون توضیحاتی رو عرض کرده ام و برای جلوگیری از اتلاف وقت شما بزرگوار از ذکر مجددش می گذرم. [quote] پرسش هشتم : پرداخت بهاي کالاها با دلار يا طلا چه تفاوتي در تراز بازرگاني کشورها با يکديگر ايجاد مي کنند ؟ در خبرها آمده بود که تراز بازرگاني ترکيه به دليل صادرات طلا در تهاتر با گاز ايران مثبت شده است در صورتي که قبلا که با دلار بها را پرداخت مي کرد ظاهرا اين تراز مثبت نبوده است .[/quote] بعلت نرخ تبدیل، این مسئله به نفع کسی که کالا رو با جنس تعویض می کنه می شه. همین چند روز پیش دوستان مثال چینی اش رو دوستان آوردن که برای جلوگیری از اتلاف وقت، شما رو ارجاع می دم به همون لینک : http://www.khabaronline.ir/detail/261144/economy/macroeconomics این، آخر و عاقبت مبادله ی کالا به کالاست. [quote] پرسش نهم : دولتها کاهش هزينه را تا کجا مي توانند انجام دهند تا با کسري بودجه مقابل کنند ؟ فرضا مي توان با اتوماسيون اداري کاغذ کمتري مصرف کرد و هزينه آن را صرفه جويي کرد يا مي توان با باز تعريف وظايف و فرآيندهاي کاري نياز به نيروي انساني را کاهش داد يا با ادغام و تغيير شرح وظايف نهادها و سازمانها و وزارتخانه ها از حجم دولت کاست . اما برخي از وظايف دولتها غير قابل تغيير بوده و درنتيجه برخي از هزينه ها و خدمات را نمي توان هيچگاه حذف کرد . [/quote] یه مفهومی تو بودجه هست به اسم بودجه ی جاری. مفهوم دیگری هست به اسم بودجه ی تملک دارایی های سرمایه ای. البته دارم درمورد ایران توضیح می دم. تطبیقش با کشورهای دیگه بعهده ی خود شما. اساساً بودجه ی جاری، بودجه ی تعهد شده ی دولت هاست که کاستن از اون معنی نداره و تنها در صورت تعدیل، تعطیلی بخش و یا صرفه جویی های عجیب و غریب می تونه حاصل بشه که هریک دردسرهای بسیاری داره (منجمله همین تعدیل و تعطیلی). فی المثل حقوق کارمندان رو آیا شما می تونین پرداخت نکنین؟ حتی اگه یه قرون دولت درآمد نداشته باشه، این بودجه به گردنش هست و باید از اولین پولی که داره، این رو پرداخت کنه. حال اینکه بودجه ی تملک دارایی های سرمایه ای، برای خرید، توسعه و یا تکمیل هست که درصورتی که درآمدها به میزان مناسب محقق نشده و اون رو پوشش نداده باشن، امکان به تعویق انداختنش هست (هرچند که جریمه داشته باشه). فی المثل پروژه های عمرانی که مثلاً باید دو ساله تموم شن؛ ولی 10 ساله هم تموم نمی شن. اساساً هرچقدر حجم بودجه ی جاری یک کشور بزرگتر و نسبت بیشتری از کل بودجه رو به خودش اختصاص بده، خطرات اقتصادی بیشتری دولت رو تهدید می کنه. منهای مسئله ی کسری بودجه، عمده ترین خطر، عدم امکان پوشش بودجه ی جاری و در نتیجه مقروض شدن اون به بانک ها و صندوق های اعتباری بین المللی هست که توضیحش مفصله. فقط یه قلم جنسش بدهی بسیار سنگین دولت به بانک مرکزیه که همون طور که می دونین بدهی دولت به بانک ها، خودش یکی از عوامل تورم زاست (اونم بشدت). اما اساساً یکی از اقلام تشکیل دهنده ی تورم، همین هزینه ها و البته در کنار اون حقوق هاست که توضیح نسبتاً مفصلی داره و البته همه ی این موارد در یک اقتصاد کلان دانشگاهی توضیح داده شده. شرمنده که پاسخ ها رو کوتاه نوشتم. سعی کردم اینبار در حوصله ی مخاطبی که تقریباً وجود نداره بنویسم. اگر سوالی در این زمینه بود در خدمتم. البته از اونجایی که این تاپیک، جو مناسبی برای این دست بحث ها نداره، ترجیحاً در pm.
  24. [quote]به گزارش مشرق به نقل از ايران آباد، [b]دولت ترکيه که از نظر نظامي توان مقابله با ارتش سوريه را نداشته و ندارد[/b]، با جنجال آفريني در مورد توان موشکي ارتش اين کشور، از ناتو خواست تا در برابر تهديدات سوريه – و در واقع تکميل سيستم سپر موشکي آمريکا مستقر در ملطيه – موشک‌هاي پاترويوت را در اين کشور مستقر کند.[/quote] [quote]تحويل موشک اسکندر به سوريه، عملاً [b][u]بار ديگر[/u] معادله قوا در منطقه را به نفع سوريه به هم زده است[/b].[/quote] [quote]هر چند مشخص نيست که روسيه چه تعداد از اين موشک‌ها و ستستم‌هاي پرتاب آن و چه مدلي از آن را به سوريه تحويل داده است، اما در مجموع مي‌توان گفت، همين تعداد هم براي هدف قرار دادن سه سيستم پاتريوتي که قرار است ناتو در ترکيه نصب کند، کافي است.[/quote] [quote]اين موشک با سرعت 2100 متر بر ثانيه و بردي بيش از 450 کيلومتر [b]براي هر سيستم دفاعي الهه وحشت خواهد بود[/b] چرا که با سر جنگي پرقدرت خود توانايي آن را دارد تا در يک خطاي هفت متري؛ هر هدفي را نابود کند.[/quote] اینا که از برادر بیگدلی ما هم تو سوریوفیلی و بعضاً روسوفیلی و دفاع تمام قد از ارتش سوریه جلوتر زده ان!! به قول ارنستو : چشمک ...! حال دوستان اطلاعات تکمیلی در این باره ندارن؟ ========================================= راستی. چرا این تاپیک اینقدر کم فعال شده؟ به قول برادر بیگدلی عزیز (که چون دوستش دارم همه اش اذیتش می کنم ) تو سوریه دیگه خبری نیست و همه جا امن و امانه، یا پیروزی های ادعایی مخالفین مسلح دل و دماغ برای ادامه دادن اخبار سوریه باقی نذاشته؟ یا شایدم دوستان حوصله ی ادامه ی این تاپیک خوب و مفید رو ندارن؟ امیدوارم مجدداً فعالی و پویایی این تاپیک رو ببینم.
  25. من شرمنده‌ام از بابت تأخير در ارسال قسمت جديد. اين هفته يكم سرم شلوغ بود. ديشبم خواستم بنويسمش. ولي از زور خستگي ساعت 9 رفتم خوابيدم و گفتم 10 پا مي‌شم؛ 4:30 صبح پاشدم!! ان شاءالله امروز قسمت بعدي رو قرار خواهم داد.