mostafa_by

War
  • تعداد محتوا

    2,358
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    18

تمامی ارسال های mostafa_by

  1. متأسفانه رضا جان شما فقط داري حرف خودت رو تكرار مي‌فرمايي. قطعاً با اين وضعيت، من هر پاسخي هم كه عرض كنم، شما قانع نخواهي شد الا اينكه عرض كنم اسلام پيروز است، امريكا نابود است! پس با اجازه‌ي شما، اين پست و البته پستي كه ان شاءالله فردا در اون ادامه‌ي پاسخ به سوالات برادر zed رو خواهم داد، آخرين پست‌هاي من در اين تاپيك خواهد بود. شما هم مختاري هرطور كه دوست داري فكر بفرمايي. ولي محض اينكه پاسخ آخرين سوالت رو هم داده باشم بايد عرض كنم كه خير! كاهش ارزش زماني مفهوم پيدا مي‌كنه كه ساير عوامل رو ثابت در نظر بگيريم. مفهوم افزايش بهاي تمام شده، ارتباطي با ارزش پول نداره. چرا كه اگه نفت به قول شما 3 برابر بشه، ساير كالاها هم متأثر از اون افزايش قيمت منظمي خواهند داشت. پس تأثيري نداره و صرفاً بهاي تمام شده افزايش پيدا مي‌كنه. اساساً وقتي بهاي تمام شده هم افزايش پيدا كنه، نفت به هر ارزي كه معامله شه افزايش رو شاهد خواهد بود! اينطور نيست كه با يوآن يه قيمت كم باشه و با دلار بيشتر و در نتيجه، نتيجه بگيريم كه آخ جون!! دلار كاهش ارزش پيدا كرد! امريكا نابود است! مرگ بر امريكا!! ---------------------------------------------------------------- خلاصه اينكه خيالم اين بود كه اين تاپيك قراره توش بحث‌هاي علم اقتصادي شكل بگيره و دوستان اگه مخالفتي هم دارن، براساس نظريات علمي اون رو عنوان بفرماين. ولي گويي شنيدن شعار لذت‌بخش تره. پس من نمي‌تونم شما رو سرزنش كنم بخاطر داشتن اين روحيه. صرفاً وظيفه‌ي خودم مي‌دونم كه جو تاپيك رو يكدست‌تر كنم. موفق باشيد. ان شاءالله سعي مي‌كنم تا فردا ظهر، پاسخ پرسش‌هاي باقيمانده‌ي برادر zed رو هم عرض كنم.
  2. ماشاءالله به این سوال ها! برادر zed عزیز. طرف مقابلتون دکترای اقتصاد نداره ها!! فکر نمی فرمایین این سوالا در سطح آزمون دکترای این رشته اس؟ باز هم سعی می کنم براساس دانش ناچیزم و اندک معلوماتی که دارم و براساس برداشتم از سوالات، بهشون پاسخ بدم. [quote] پرسش اول : آيا خريد اوراق قرضه آمريکا توسط چين را مي توان صرفا يک سرمايه گذاري فرارمرزي دانست يا ممکن است کارکردهاي ديگري هم داشته باشد ؟ منظور اين است که آمريکا بزرگترين بازار صادرات خيلي از کشورها از جمله چين مي باشد و با توجه به مشکلات اخير اقتصادي آمريکا طبيعتا ميزان مصرف کالا خدمات با توجه به کمبود منابع کاهش مي کند و همين امر موجب کاهش نياز به واردات توسط آمريکا مي شود و اين امر سبب اثر گذاري بر وضعيت اقتصادي چين مي شود و کاهش صادرات و افزايش بيکاري و کاهش قدرت خريد را براي اين کشور در پي خواهد داشت . آيا اين اقدام چين يک واکنش تدافعي جهت دفاع از امنيت اقتصادي خود محسوب نمي شود ؟ [/quote] قطعاً یکی از دلایلش، اثرگذاری روی سیاست های اقتصادی ایالات متحده هست. اساساً یکی از اهداف سرمایه گذاری های بلند مدت، تأثیر در سیاست گذاری سرمایه پذیر هست. فی المثل شما وقتی سهام جزء شرکتی رو ابتیاع می فرمایین، بیشتر هدفتون سود هست. ولی وقتی مثلاً 20% به بالای سهام یک شرکت رو خریداری می کنین، به منظور نفوذه و بالای 50 درصد هم کنترل. در روابط کشورها هم قضیه یه طورایی شبیه به این مسئله هست. بالاخره ابزار سرمایه گذاری بلند مدت، قطعاً در سیاست های چین و ایالات متحده هم اثرگذار خواهد بود. اگه بخاطر داشته باشید چند سال پیش ایالات متحده فشار زیادی روی چین آورد که صادرات پوشاک به کشورش رو کاهش بده. چون رسماً بازار رو قبضه کرده بودن با قیمت های غیر قابل رقابتی که ارائه می کردن. حتی ایالات متحده تهدید به ممنوعیت واردات پوشاک چین نمود که چین هم متقابلاً تهدیدهای اقتصادی ای رو انجام داد و نهایتاً دو طرف سر یه مسئله ی میانه با هم به توافق رسیدن. این اهرم ها این جاها بیشتر کاربرد دارن. [quote] پرسش دوم : در صورتي که آمريکا نتواند اوراق قرضه خريداري شده توسط ساير کشورها را در موعد سررسيد تسويه کرده و اصل پول با سود را برگرداند چه اتفاقي خواهد افتاد ؟[/quote] این سوال شما یه مقدار صحیح به نظر نمی رسه. چون بالاخره هرچیزی پشتوانه ای داره و قطعاً پشتوانه های اقتصادی ایالات متحده به نحوی هست که درصورتی که امکان بازپرداخت رو نداشته باشه، اون رو پوشش بده. [quote] پرسش سوم : با توجه به خريد اوراق قرضه بر مبناي دلار توسط کشور چين نوسان قيمت دلار چه تاثيري در سرمايه گذاري فرامرزي چين و به تبع آن چه تاثيري در برابري پول آن کشور با ساير ارزها خواهد داشت ؟[/quote] ببینین. اساساً پول خارجی یکی از عوامل اثرگذار در سمت راست ترازنامه ی بانک مرکزی هر کشوری هست که میزان اون در افزایش M و حجم نقدینگی نسبتاً قابل توجه هست. پس اینکه پول یا سرمایه گذاری خارجی رو همیشه عاملی مثبت و بدون هزینه و سودآور در نظر بگیریم، خیلی درست نمی تونه باشه. بالطبع هر سرمایه گذاری ریسک خودش رو داره و نوسانات قیمت ارزها و بازارهای ارزی و سرمایه گذاری ارزی هم بی نصیب از این نوسانات نیستن. ولی همواره مراکز کنترل و بررسی ریسک سازمان ها، شرکت ها و حتی کشورها، در حال رصد این ریسک ها بوده و تصمیمات اقتصادی متناسب با اون رو اتخاذ می کنن. اما همون طور که عرض شد، سرمایه گذاری مطمئن خارجی (نظیر خرید اوراق قرضه ایالات متحده)، خودش می تونه پشتوانه ی خوبی برای افزایش اعتبار یوآن باشه؛ حتی با در نظر گرفتن نوسانات دلار. [quote] پرسش چهارم : مفهوم بدهي ۱۶ هزار ميليارد دلاري آمريکا چيست و اصولا طلبکاران اين بدهي چه کساني هستند ؟ آيا آمريکا را بايد نظير سرمايه دار معتبري فرض کرد که وام از بانک گرفته و صرف سرمايه گذاري سود آور کرده و در نهايت مي تواند اصل سرمايه و سود آن را بازگرداند و کسب و کار خود را توسعه بخشد يا مانند بدهکاري فرض کرد که با وام گرفتن از اين و آن بدهي هاي قبلي خويش را صاف مي کند و منتظر آينده است تا شانس به او رو کرده و ارثي هنگفت به او برسد يا برنده بخت آزمايي شود تا بتواند از اين حال و روز خارج شود يا نظير گردن کلفتي که به زور ترکيبي از قدرت نظامي و چرب زباني ديپلماتيک ديگران را وادار به پرداخت باج در قالب وام بدون اميد به باز پرداخت مي کند و در نهايت هم اگر وام خود را تسويه نکند هيچ اتفاق خاصي براي او نخواهد افتاد .[/quote] این سوال بسیار مهمیه و امیدوارم دوستان توجه بفرماین به این سوال. چون بارها و بارها این دست اظهار نظرات که بیشتر ناشی از عدم شناخت مفهوم بدهی های ایالات متحده هست شنیده و دیده می شه. امیدوارم یکبار و برای همیشه در این خصوص توضیح داده و دوستان هم از این پس با در نظر گرفتن این مسائل، به تحلیل بپردازن. مفهوم بدهی، با مفهوم وام و استقراض بسیار متفاوته. اساساً یک بدهی، الزاماً از طریق دریافت وام حاصل نمی شه. همچنین بدهی به خودی خود چیز بدی نیست و تا اینسالونت شدن و ورشکستی، فاصله ی بسیاری داره. از اونجایی که دانش حسابداری این دست روابط رو بهتر توضیح می ده، اجازه بدین عرایضم رو با مثالی حسابداری عنوان کنم [size=1](و اما افغانستان ...! )[/size]. همون طور که می دونین ترازنامه از سه بخش دارایی ها، بدهی ها و حقوق صاحبان سهام تشکیل شده. دارایی ها در سمت راست ترازنامه و بدهی ها و حقوق صاحبان سهام در سمت چپ ترازنامه قرار دارن. معادله ی اساسی حسابداری هم به قرار زیره : دارایی = بدهی + حقوق صاحبان سهام تمامی حسابداری در این معادله خلاصه شده. به این مهفوم که افزایش در دارایی شما، یا بدلیل کاهش در دارایی دیگری است، یا افزایش بدهی ها و یا افزایش در حقوق صاحبان سهام. پس هیچ دارایی ای افزایش پیدا نمی کنه، مگه اینکه یکی از سه عامل فوق تغییر پیدا کنه. برای هرکدوم مثالی می زنم. شما رایانه ی شخصی شما جزو دارایی های شماست. پول نقد شما هم همچنین. حال اگر رایانه ی خود رو بفروشین، پول نقد حاصله، موجودی پول نقد شما رو افزایش خواهد داد (افزایش دارایی). ولی در ازای اون رایانه ی خود رو از دست داده این (کاهش در دارایی). حال فرض بفرمایین شما خریدار رایانه هستین. وجه نقدی که از دست می دین (کاهش دارایی) در مقابلش دارایی ثابتی رو خریداری می کنین (افزایش در دارایی). حالا فرض بفرمایین شما فروشنده ی رایانه هستین و از روش نگهداری و ثبت دائمی استفاده می فرمایین. فروش یک دستگاه رایانه افزایش موجودی نقد از طرفی (افزایش در دارایی) و افزایش در درآمد شما رو بهمراه داره (افزایش در حقوق صاحبان سهام). از طرفی کاهش در موجودی کالای شما رو به همراه داره (کاهش در دارایی) و افزایش بهای تمام شده ی کالای فروش رفته (کاهش در حقوق صاحبان سهام). اگه به هیچ یک از فرض های فوق توجه نفرمودین، این فرض رو حتماً مدنظر قرار بدین. چون ارتباط مستقیمی داره با بحث امریکا. حالا فرض بفرمایین شما خریدار کالا هستین (امریکا هستین و قراره از مثلاً عربستان سه بعدی نفت خریداری کنین). براساس اعتباری که دارین، به جای تسویه ی نقدی و آنی، وعده ی پرداخت آتی رو به فروشنده می دین. در این شرایط، دارایی شما (مثلاً در اینجا نفت) افزایش پیدا می کنه. ولی در ازای اون، نه دارایی ای کاسته شده و نه حقوق صاحبان سهامی افزایش پیدا کرده. چه چیزی تغییر می کنه؟ بدهی ها. در اینجا افزایش در دارایی ها، به افزایش در بدهی ها (حساب های پرداختنی) منجر می شه. ---------------------------------------------------------------- برگردیم به دنیای واقعی. هرچند که بخشی از بدهی های ایالات متحده استقراض یا اوراق قرضه ی منتشره هست، لکن اصلی ترین و عمده ترین بخش از بدهی های این کشور برمی گرده به مبادلات تعهدی که این مسئله، ارتباطی به وام و استقراض نداره و صرفاً یک وعده ی پرداخت آتیه. این مسئله، در تمامی کشورها وجود داره. ولی حجم و میزان اون و همچنین مواعد پرداختش، مستقیماً برمی گرده به اعتبار، قدرت و توان اقتصادی و ... طرف مقابل. پس در شرایط عادی، می بایست بدهی های بالا رو به فال نیک گرفته و اون رو نشانی از اعتبار و قدرت اقتصادی اون کشور بدونیم. البته بدیهیه که این شاخص با شاخص های دیگری سنجیده می شه. فی المثل همین ایران خودروی خودمون رو در نظر بگیرین. منهای مسئله ی استقراض از بانک ها، ایشان با تمامی شرکت های طرف حساب خود بصورت تعهدی معامله می کنه که این، نشان از اعتبارش داره. حالا فرض بفرمایین که اگه ایران خودرو سودآور نباشه که هیچ، زیان ده هم بشه و مجبور شه بخش های مختلف تولیدش رو هم ببنده، آیا شرکت ها کماکان حاضر به همکاری سنگین و تعهدی با این شرکت هستن؟ به عبارتی آیا ریسک معاملاتشون افزایش پیدا نمی کنه؟ آیا می شه نسبت به آینده ی ایران خودرو خوشبین بود؟ طبیعیه که تمامی کشورها با بررسی های خود، میزان و حجم مبادلات با کشور دیگری رو تعیین می کنن. فی المثل یونانی که کشتی اش به گل نشسته و دولت و کشور در آستانه ی ورشکستگیه هم بدهی های زیادی داره. ولی این زیادی بدهی ها، بیشتر ناشی از عدم توان بازپرداخت اون هست که البته این مسئله در اقتصادش هم هویدا می شه. در نقطه ی مقابل کشورها کمتر تمایل به معامله و مبادله با کشوری چون یونان رو دارن. چرا که از بازگشت منابع خود در آینده ای نزدیک و مطمئن چندان اطمینان خاطری ندارن. القصه اینکه اگه سنجش میزان بدهی یک کشور با وضعیت اقتصادی، حجم نقدینگی، حجم مبادلات، میزان افزایش یا کاهش در بدهی ها، میزان افزایش یا کاهش شرکت ها و کشورهای مختلف که طرف حساب ایشان هستن، اعتبار و ارزش اقتصادی و مهمتر از همه ارزش پولی اون کشور سنجیده شه، ویوی مناسبی به ما برای سنجش وضعیت فعلی ایشان می ده. از اونجایی که این توضیح مهمه و من هم سرکار دارم اینا رو می نویسم و متن هم طولانی شده، اگه اجازه بدین پاسخ به سایر سوالاتتون رو به فرصت مناسب تری موکول کرده و تا همینجا از شما و سایر عزیزان میلیتاری درخواست می کنم که عرایض حقیر رو اصلاح و تکمیل بفرماین. اگه سوالی هم هست بنده در خدمتم.
  3. از بابت بهار پراگ عذرخواهی می کنم. متأسفانه اون لحظه داشتم مقاله ای درمورد چکسلواکی می خوندم که در بخشی از اون اشاره ی کوچکی داشت به بهار پراگ. این متن شما رو هم که خوندم، ناخودآگاه نام انقلاب مجارستان رو بهار پراگ عرض کردم که از این بابت عذرخواهی می کنم. به جای «بهار پراگ»، «انقلاب مجارستان» بذارین عرایضم تصحیح می شه. شرمنده ام. ------------------------------------------------------------------------------ اما این فرمایش شما زمانی مفهوم پیدا می کنه که یه طرف قضیه حق مطلق و طرف دیگه باطل مطلق باشن. اما همین موضوع هم باز از اعتماد خواننده می کاهه. فی المثل شما با علم به جنایتگری اسرائیل، آیا ترجیح می دین سراغ منابع بی طرف برای تحقیق درخصوص نبردهای این کشور با اعراب و یا سایر مسائل مربوط بهش برین، یا اینکه از رسانه های طرفدار فلسطین که یکجانبه وقایع رو روایت می کنن قضیه رو پیگیری بفرمایین؟ تو کدوم یکی احتمال کشف درست حقیقت بیشتر براتون وجود داره؟ ------------------------------------------------------------------ البته تاپیک، تاپیک شماست و این خواست و میل شماست که بر اون ساری و جاری می شه و امیدوارم این عرایض رو به حساب اهانت و یا خدای نکرده دخالت در نوع و سبک نگارش تون به حساب نیارین. صرفاً نظرم رو عرض کردم که فکر می کردم ممکنه در بهتر شدن تاپیک خوب شما اثری داشته باشه. در آخر امیدوارم جسارت حقیر رو به بزرگی خودتون ببخشید.
  4. با تشکر از شما بابت ایجاد این تاپیک؛ یکی از ویژگی های بیان تاریخی، بی طرف بودن نویسنده اس. حال هر میزان نویسنده به یک طرف قضیه تمایل پیدا کنه، به همون نسبت از اعتماد خوانندگان به نویسنده از بابت حقیقت گویی و «تمام حقیقت گویی» و بالکل صحت نوشته هاش کاسته می شه. حقیقتش خود من سعی کردم تمامی دانسته هام درخصوص بهار پراگ رو از ذهن دور کرده و کاملاً بی طرفانه به تاپیک شما نگاه کنم. ولی حقیقتش حسی که بهم دست داد، حس مطالعه ی اخبار فارس نیوز درخصوص سوریه بود که یه طرف رو فرشته و مهربان و خشونت گریز و ناجی مردم و طرف دیگه رو مشتی تروریست وحشی آشوبگر عمال امریکا و خشونت طلب و جدای از مردم و ان یحتمل مزدوران اجیر شده از کشورهای دیگه، معرفی می کنه! به نظر شما، قدری زیاد از حد در این پستتون جانبداری نفرمودین؟ بعبارت دیگه این نوشته ی شبهه دار و مشکوک به جانبداری، چقدر از حقایق بهار پراک بود؟
  5. چقدر حیف شد. اونقدر این تاپیک دوست داشتنی و خاطره انگیز بود که حقیقتش وقتی دیدم نوشتی پایان، حسابی خورد تو ذوقم!! با این وجود، حداقل کاری که می تونم کنم، تشکره از بابت این تاپیک بسیار مفید. ان شاءالله پروژه ی جنگ فرسیایشی فراموش نشه برادر.
  6. ماشاءالله اونقدر برادر zed سوالات رو تخصصی مطرح فرمودن که من می ترسم بهشون جواب بدم. چون اگه کوچکترین برداشت اشتباهی بشه و نتونم عرضی رو درست برسونم، ممکنه حمل بر بی سوادی بشه که البته در این زمینه ادعایی هم ندارم. با این وجود، سعی می کنم تا جایی که سواد ناچیزم قد می ده، پاسخم رو عرض کنم : [quote] پرسش اول : هر يک از اين عوامل چند درصد تعيين ارزش پول يک کشور را تشکيل مي دهند ؟ پرسش دوم : نحوه محاسبه اين عوامل چيست ؟ منظور اين است که آيا استاندارد خاصي براي سنجش اين عوامل وجود دارد يا خير ؟ علت پرسش من ديدگاههاي متفاوت ارائه شده از سوي اقتصاددانان يا موسسات اعتبار سنجي در خصوص پيش بيني آينده نرخ ارزها است که ظاهرا نشان مي دهد تابع فرمولهاي خاصي نيستند و داده ها را بر مبناهاي متفاوت تفسير مي کنند .[/quote] این میزان به صورت درصد مشخصی تعیین نمی شود. مسئله هم این نیست که مثلاً 10% رو باید طلا بذارن، 20% رو قدرت اقتصاد و قس علی هذا. بلکه اساساً بار اصلی پشتوانه ی پول بر روی قدرت اقتصادی و قدرت تولید و پتانسیل اقتصادی اون کشوره (که بخشی از این پتانسیل می تونه ذخایر زیرزمینی باشه که البته نسبت کمتری رو داره به قدرت اقتصادی). همون طور که عرض شد تمامی پول های قدرتمند جهان، با پشتوانه ی اقتصادی قوی وارد شده ان تا سرمایه گذاری ها و یا وابستگی به طلا و جواهر. [quote]پرسش سوم : آيا محاسبات براي تمام کشورها يکسان انجام مي شود يا بسته به ميزان نقش چهار عامل ذکر شده در اقتصاد هر کشور متفاوت خواهد بود ؟ مثلا ممکن است در کشوري عامل اول بالاتر باشد و عامل سوم پايين تر . [/quote] قطعاً برای هر کشور متفاوت هست. چرا که قدرت اقتصادی هر کشوری متفاوت هست. مثالی می زنم که عرضم رو بهتر گفته باشم. فرض بفرمایین شما پیمانکاری هستین و برای دریافت ضمانتنامه به بانک تشریف آوردین. بانک علی القاعده می بایست وثایقی رو نزد بانک از بابت این اعتبار گرو بذارین. حالا جناب zed یه تاجر موفق هست که کارخانه هم داره و وضع مالی اش هم خوبه. زمین و ملک مناسب هم داره. حسابش در بانک هم خوبه و سابقه ی خوبی هم داره و خلاصه همه جوره بازگشت پولش تضمینه و به عبارت دیگه اعتبار داره نزد بانک. خوب از این آدم ممکنه مثلاً 5 درصد سپرده و مابقی سایر وثایق تعیین بشه. اما پشت سر ایشون مصطفی ای میاد و درخواست ضمانتنامه می ده. رئیس شعبه می بینه که مصطفی کارمند عادیه. حسابش زیر 1 میلیون تومنه. مستأجره. زیاد هم تو پروژه ها اسم و رسمی در نکرده و خلاصه ریسکش بالاست. رئیس شعبه حتی اگه بپذیره که به مصطفی هم ضمانتنامه بده، علی القاعده می بایست نسبت وثایقش سنگین تر باشه تا به عبارتی ریسک سرمایه گذاری اش رو تا حد امکان کاهش بده. یعنی مثلاً مجبوره از مصطفی وثایق دیگری رو هم درخواست کنه که بتونه پشتوانه و اعتبار حداقلی اش رو تضمین کنه. البته حالت سومی هم داره که رضا بیاد شیتیل خوبی بده و 3 هزار میلیارد به جیب بزنه که ما وارد اون قسمتش نمی شیم. امیدوارم پاسختون رو از این مثال دریافت فرموده باشین. [quote]پرسش چهارم : آيا اصولا اين چهار عامل را مي توان مجزا فرض کرد يا اين چهار عامل داراي پيوستگي با هم هستند . آيا مثلا کشوري را مي توان فرض کرد که قدرت اقتصادي بالايي داشته باشد و سرمايه گذاري فرامرزي نداشته باشد يا خير ؟[/quote] البته امیدوارم اینطور در نظر نگیرین که تنها این چهار عامل می تونن پشتوانه ی پول باشن. من عوامل اصلی و عواملی که می تونن اعتباری به پول شما بدن رو عرض کردم. والا یکی از اصلی ترین عوامل، سیاست های اقتصادی و سیاسی یک کشوره. فی المثل می بینیم دولت محترم تصمیمی می گیره که یک شبه قیمت دلار از 2300 به 3300 می رسه و ارزش پول کشور با مغز می خوره زمین! نه ذخایری تغییر کرده، نه قدرت اقتصادی و نه طلا و جواهری و نه هیچ چیز دیگری! صرفاً یه سیاستگزاری ساده بوده!! پس امیدوارم قضیه رو اینطور بسته در نظر نگیرین که عواملش کاملاً محدودن. اما بهم پیوستگی تا حدی قابل قبوله؛ نه البته برای همیشه. بدیهیه که وقتی شما مازاد تولید داشته باشین، به فکر صدور خدمات خواهید افتاد و چه در قالب سرمایه گذاری و چه توسعه ی اقتصادی این مازاد رو تزریق می کنین. فی المثل کشور چین با مازاد خود اوراق قرضه ی ایالات متحده رو خریداری می کنه. یا روی پروژه های کشورهای دیگه سرمایه گذاری می کنه. بالطبع اگه پول نداشته باشین، امکان این کار رو هم ندارین! مگه اینکه مثل ایران باشین که بخواین در عین بی پولی، روی بومیان کانادا و سوریه ی در حال سقوط و سومالی و امثالهم سرمایه گذاری کنین؛ البته بیشتر براساس مقاصد سیاسی - امنیتی و نه اقتصادی. ولی خوب. این ارتباط چندانی به پشتوانه ی پولی نداره. ضمن اینکه برخی کشورها عمداً ارزش پول خودشون رو پایین نگه می دارن (مثل ایالات متحده یا چین) که در تراز پرداخت منفعتی رو هم حاصل کنن. والا مثلاً همین الان که ما سر دلار 3000 تومانی تو سر و کله ی هم می زنیم، نسبت برابری پوند به دلار 1.6 هست؛ دینار بحرین 6 هزار و دینار کویت 10 هزار تومنه. ولی مثلاً یوآن چین، چیزی بین 60 تا 70 تومنه. البته متعادل ترین قیمت رو بین ارزهای خارجی، همین دلار داره. البته حقیقتش منظور شما رو از این سوال درست متوجه نشدم که شاید بهتر باشه در این زمینه توضیح بیشتری بفرمایین. [quote]پرسش پنجم : نقش ذخاير غير مولد در تعيين ارزش پول يک کشور چيست ؟ مثلا طلا و ارز موجود در خانه هاي مردم را نيز مي توان در تعيين ارزش پول يک کشور دخيل دانست يا خير ؟[/quote] اگه منظور شما افزایش ارزش پول باشه باید عرض شود که راستش نه چندان. بالعکس می شه گفت این موارد، نسبت معکوسی دارن با ارزش پول. مفهومش این هست که به دلیل کاهش ارزش پول و بی اعتبار و بی ارزش بودن اون، مردم پول داخلی رو تبدیل به اجناس گرانقیمت تر و ارزشمندتر می کنن. به عبارت بهتر، سعی در حفظ ارزش پول رو دارن؛ چرا که پول این وظیفه ی اصلی اش رو از دست داده (یکی از 4 وظیفه ی اصلی پول). [quote]پرسش ششم : ترکيب سبد ذخاير ارزي يک کشور چه ميزان در تعيين ارزش پول آن کشور ذخيل است ؟ مثلا اگر کشوري تمام معاملات خود را با دلار انجام دهد ارزش پول متفاوتي با کشوري که تمام معاملات خود را با يور انجام مي دهد خواهد داشت ؟ يا مثلا اگر کشوري تمام صادرات و وارداتش را با ارز خود انجام دهد چه ؟ آيا چنين کشوري وجود دارد ؟[/quote] حقیقتش سبد ذخایر ارزی، ارتباط مستقیمی با ارزش پول پیدا نمی کنه (و البته این موضوع رو دیروز خدمت دوست بزرگوار دیگری؛ به شکلی دیگه عرض کرده بودم). چون اساساً فلسفه ی ذخایر ارزی چیز دیگری است. اما اگه منظور شما این هست که اگه فی المثل ایران به جای دلار، مبادلاتش رو با یورو انجام بده و این موضوع، آیا اثری روی قیمت دلار داره یا خیر، این مسئله ارتباط مستقیمی داره با حجم، میزان و نحوه ی مبادلات که از قضا ممکنه حتی به افزایش ارزشش هم منجر بشه. فی المثل دریافت پول بی ارزشی چون روپیه که چون قابلیت عرضه ی مجدد نداره، لاجرم می بایست برای فروشنده ی بعدی (که ما خریدار هستیم)، این پول تسعیر و در نتیجه قیمت دلار رو افزایش بدیم. اساساً بحث جایگزینی کامل سبد ارزی به این سادگی ها و خطی دیدن قضایا نیست. البته بدیهیه که هرچقدر در جزء این موضوع اثرگذار نباشه و یا اثرگذاری چندانی رو ازش شاهد نباشیم، در کل می تونه متفاوت باشه و اگه مثلاً همین امروز ارز مبنا در مبادلات جهانی تغییر کنه، بالطبع شاهد کاهش ارزش دلار هم خواهیم بود؛ چرا که باز ارتباط مستقیمی پیدا می کنه با همون بحث اعتبار. ولی این کاهش ارزش تا رسیدن به ارزش ثابت اتفاق می افته و بعد شاهد استیبل شدن اوضاع می شیم. [quote] پرسش هفتم : آيا براي هر واحد پولي مي توان ارزشي مجزا از ساير ارزها در نظر گرفت يا خير تمامي ارزها به طور پيوسته با هم سنجش شده و اين سنجشها موجب تعيين ميزان ارزش هر کدام مي شوند ؟[/quote] اساساً مفهومی هست به نام تسعیر ارز و نرخ برابری ارزها که بخش عمده ای از ارزش گذاری ارزها رو تشکیل می ده. فی المثل شما می دونین که حالت عادی نرخ برابری یورو به دلار، 1.3 هست. حالا اگه این نرخ مثلاً به 1.35 رسید می گیم دلار کاهش ارزش پیدا کرده. اگه مثلاً به 1.25 رسید می گیم یورو کاهش ارزش پیدا کرده. [quote] پرسش هشتم : منظور از سرمايه گذاري فرامرزي سپردن پول نزد بانکهاي خارج از کشور يا خريد در بورسهاي مختلف ديگر کشورها است يا منظور سرمايه گذاري هاي اقتصادي در ساير کشورها است . به طور کلي آيا دولتها سرمايه گذاري فرامرزي را انجام مي دهند يا بخش خصوصي هر کشور يا ترکيبي از اين دو ؟ [/quote] تمامی این موارد هست. اساساً مفهوم این مسئله این هست که شما سرریز اقتصادی ات رو در جایی مصرف کنی که برات سودآوری داشته باشه. فی المثل زمان شاه، ما روی صنایع و کارخانجات و سهام های خارجی سرمایه گذاری مناسبی کردیم که در آینده می تونست منافعی رو برای کشور به همراه داشته باشه و به تبع اون، ارزش پولی ما هم به نسبت اون افزایش پیدا کنه و پولمون قوی تر بشه. سرمایه گذاری های خارجی، ارتباط مستقیمی داره با افزایش اعتبار و این، کاری هست که در حال حاضر کشورهای عربی دارن انجامش می دن و ما هم به شکمشون می خندیم و می گیم نمی تونن فشنگ و ذوالفقار و شهاب -3 بسازن و صنایع شون وابسته اس. حال اینکه الان بزرگترین باشگاه های سنتی انگلستان، فرانسه و ایتالیا داره در مالکیت مالکین عربی یا حداقل شراکت بزرگ اونا قرار می گیره. سایر صنایع اقتصادی بماند. بخش خصوصی و دولت هم ارتباط مستقیمی با هم دارن. فی المثل اعتبار امریکا، اعتبار شرکت های امریکایی هست و یا بی اعتباری مثلاً ایران، به بی اعتباری شرکت های ایرانی منجر می شه. از طرف دیگه، فعالیت بخش خصوصی ارتباط پیدا می کنه با محاسبه ی تولید ناخالص ملی. ولی عمده ی بار ارزشی و اعتباری پول برمی گرده به دولت ها و سیاست های دولتی که از مجاری شرکت های خصوصی انجام می گیرن. این پاسخ ها، برداشت حقیر از سوالات شما بود که ممکنه اشتباه و یا ناقص بوده باشه. پس خوشحال می شم که اشتباهات عرایضم رو بهم گوشزد بفرمایین. ======================================================= احسان جان. پاسخ فرمایشات رو در لابلای عرایضم عرض کردم.
  7. [quote name='Sidad' timestamp='1354512776' post='285875'][quote]اصلاً کی گفته «منابع زیر زمینی و مخصوصاً نفت، پشتوانه ی دلار آمریکا»ست؟!!انصافاً این موارد رو کی خدمت شما بزرگواران فرموده؟[/quote] برادر من مگه حتما کسی باید بگه خودتون هم می دونید که بخش زیادی از ثبات قیمت دلار و حجم معادلات با دلار به واسطه بازار جهانی انرژی است حالا اگر این حجم از مبادلات حذف شود ....خوب قضاوت با خودتان [b] ولی این از موارد مشخص و آشکار است که ارزش دلار با کاهش حجم مبادلات دلار کاهش می یابد[/b] البته از موارد دیگر که حجم مبادلات زیادی با دلار در ان صورت می گیرد می توان به تجارت الکترونیک اشاره کرد که البته در این مورد کشور های دیگر جهان هوشیار تر بوده اند در جایی در یکی از مقالات برژنسکی خواندم که آمریکا در تجارت الکترونیک نتوانسته سیاست های پولی خود را به درستی اجرا کرده و واحد دلار را به طور کامل جایگزین دیگر ارز ها کند[/quote] عرض ادب و احترام خدمت برادر Sidad گرامی. ببینید. اینکه دلار از معاملات جهانی تأثیر می پذیره شکی درش نیست. ولی البته این به مفهوم این هست که تمامی ارزها از این معاملات تأثیر می پذیره و صرفاً بحث دلار یا یورو نیست. حالا هر ارزی هم نسبت به بازارش. پس اینکه ادعا کنیم ارزش دلار بدلیل کاهش تولید نفت کاهش پیدا می کنه، نظر درستی نیست و ارتباط مستقیمی به هم ندارن. بلکه اگر نتیجه ی کلی مبادلات به سمت کاهش باشه، کاهش ارزشی رخ می ده که البته همون طور که عرض شد، این کاهش ارزش در تمامی ارزها مشاهده خواهد شد و باز نتیجه ی مطلوب مدنظر دوستان حاصل نخواهد شد. اما این موضوع، با پشتوانه ی پول کاغذی بودن بسیار متفاوته. فرمایش دوستمون این بود : [quote]مگه [size=5]تا قبل از این که منابع زیر زمینی و مخصوصا نفت ، پشتوانه ی دلار آمریکا بشود[/size] ،،، این طلاهای ذکر شده در بالا که همه ی آن هم مال ایالات متحده نبود ، پشتوانه ی دلار نبودند ؟[/quote] دوستمون از منبعی شنیده ان که «منابع زیر زمینی و مخصوصاً نفت»، پشتوانه ی دلار امریکاست که این موضوع، غلطه. لکن دوستان اونقدر مطمئن در این خصوص حرف می زنن که با قاطعیت می فرماین «در این شکی نیست»؛ گویی درخصوص حقانیت کلام الله مجید دارین صحبت می کنیم. اساساً مفهوم پشتوانه ی پول کاغذی، یه مفهوم گسترده اس که اولین اصلش، نیاز برای فهم تاریخچه ی پول و ارز هست که اساساً خودش یه درس دو واحدی دانشگاهیه تو رشته های اقتصادی. یعنی اصلاً به این سادگی ها نیست که دوستان با خوندن نقدهای غلط رسانه ها یا شنیدن سخنرانی های این و اون، به این نتیجه برسن. فی المثل تمامی استنادات دوستان به این مسئله، براساس تاریخی هست که اتفاقاً از اون به بعد، این موضوع بالکل برداشته شده. مثل این می مونه که ما درمورد دو فلزی بودن پول در حال حاضر صحبت و به تاریخ مثلاً 400 سال قبل استناد کنیم و بر اون اساس بگیم در جامعه، مبنای مبادلات طلا و نقره اس. این موضوع، درست بسان استناد به قوانین منسوخ شده و اثباتش براساس سوابق استناد به این قوانینه. حال اینکه وقتی قانونی نسخ می شه، سوابقش هم به همین ترتیب خواهد بود و اساساً حتی رویه ی قضایی هم در این خصوص نسخ می شه. به عبارت دیگه هرگاه اصل یک قانون نسخ می شه، الحاقات و اصلاحاتش هم نسخ می شه. ولی خوب. در این موضوع خاص ...! ------------------------------------------------------------------------ [quote name='rastinrastini' timestamp='1354518785' post='285882']آقا مصطفی اگر لطف بفرمایید و نظرتون رو درباره ی پشتوانه ی ارز و دلار بفرمایید کمی تفکرات میتونه به هم نزدیکتر بشه. موفق باشید.[/quote] دوست بزرگوارم. من نظر خاصی درمورد پشتوانه ی ارز و دلار ندارم. اساساً این چیزها هم نظری نیستن. بلکه تعاریف اقتصادی خودشون رو دارن. هرچند که دوستان اساساً تمایلی به شنیدن ندارن، ولی یکبار برای اینکه این تاپیک خالی نمونه، پشتوانه ی ارزی هر کشوری، [b]قدرت اقتصادی اش و قدرت گردش پول یا همون اعتبارش[/b] هست. مسئله ای که دوستان ازش به عنوان بدهی های وحشتناک امریکا که زورش زیاده و نمی خواد بده و اگه هم بده با پول کاغذی جعلی و بدون پشتوانه می ده و قس علی هذا!!، یاد می فرماین! در مرحله ی بعدی، صنعت و ظرفیت های اقتصادی و در مرحله ی بعد، سرمایه گذاری های فرا مرزی و در مرحله ی بعد، طلا و جواهرات و یا پول های با ارزش خارجی به عنوان پشتوانه ی پول مدنظر قرار می گیره. بعبارت دیگه، اساساً در جوامع صنعتی شاید زیر 10% هم طلا به عنوان پشتوانه ی پول ذخیره نکرده باشن. مابقی اش صنعت و اقتصاد و سرمایه گذاری هاست. ولی خوب. پذیرش این موضوع به این دلیل سخته که از نظر دوستان، امریکا همیشه باید محکوم باشه. همون نگاه و ادبیاتی که ازش تعبیر به ادبیات مارکسیستی می شه و متأسفانه در کشور ما بطور وحشتناکی ریشه دوونده؛ اونهم از دهه ی سی و چهل.
  8. [quote name='SHAHABESAGEB' timestamp='1354486343' post='285853']مصطفی جان اصل موضوع تاپیک یعنی کاهش ارزش دلار در نتیجه کاهش تولید نفت رو قبول داری؟[/quote] خیر بزرگوار. ارتباط مستقیمی به همدیگه ندارن. [quote name='Ehsan_animator' timestamp='1354486886' post='285854']مصطفی جان مگه در خلال جنگ جهانی دوم ، کشورهای اروپایی ، طلاهای خود را برای در امان بودن ، به آمریکا منتقل نکردند ؟ مگه تا قبل از این که منابع زیر زمینی و مخصوصا نفت ، پشتوانه ی دلار آمریکا بشود ،،، این طلاهای ذکر شده در بالا که همه ی آن هم مال ایالات متحده نبود ، پشتوانه ی دلار نبودند ؟[/quote] اینکه طلاها و کالاهای باارزش شون رو به ایالات متحده منتقل کردن، چه ارتباطی به پشتوانه ی دلار شدن دارن؟ از کی تا حالا طلای کشوری دیگه، اصلاً در ترازهای کشور میزبان میاد که بعد ما براش پشتوانه قائل بشیم؟! اصلاً کی گفته «منابع زیر زمینی و مخصوصاً نفت، پشتوانه ی دلار آمریکا»ست؟!! انصافاً این موارد رو کی خدمت شما بزرگواران فرموده؟
  9. به عرض بنده اصلاً توجه نفرمودي. اي كاش يكبار ديگه عرضم رو وقت مي‌ذاشتي و «كامل» و «با دقت» مطالعه‌اش مي‌فرمودي. عرض كردم اين موضوعي كه شما مطرح مي‌فرمايي، حداقل 90 ساله كه منقرض شده و ربطي به نيكسون و ديگران نداره دوست عزيز. البته شما مختاري عرض بنده رو نپذيري و همچنان در اين باور باشي.
  10. رضا جان. كل اين استدلالات بر اين بنا شده كه پشتوانه‌ي پول، طلاست ... كه با اجازه‌ات : اين استدلال و پيش فرض شما بالكل غلطه! جاي شما خالي. در نمايشگاه رسانه‌هاي ديجيتال به دعوت دوست بزرگواري به غرفه‌شون رفته بودم كه از قضا جناب رائفي پور هم در اونجا تشريف داشتن و سخنراني قرايي با همين موضوعي كه شما الان دارين درموردش صحبت مي‌فرمايين، عنوان مي‌فرمودن. بنده‌ي حقير هم يه چند مورد اقتصادي كوچك خدمت ايشون عرض كردم و البته ايشون هم پاسخ‌هايي اقتصادي دادن كه از قضا فرمايش اولشون رو پس گرفتن و عنوان فرمودن كه اين اصلاً صحيح نيست كه پول، پشتوانه‌اش طلا باشه و خودشون هم اذعان فرمودن كه اين مسئله، حداقل 90 سالي هست كه منسوخ شده (و البته فيلمش هم هست كه اگه مايل باشي مي‌تونم تقديمت كنم). البته خبر ندارم كه پس از اون، مجدداً ايشون اين ادعا رو جاي ديگري هم مطرح فرمودن يا كه خير! ----------------------------------------------------------- از قضا همين مسئله‌ي ادعاهاي غير كارشناسانه توسط افرادي كه از نظر عموم جامعه مقبول هستن همواره باعث شده كه تحليل‌ها حداقل 5 متري در آفسايد باشند و درخصوص چيزي صحبت كنند كه اساساً‌ يا واقعيت نداشته و يا اگر هم داشته، مربوط به گذشته‌اي بسيار دور بوده‌ان. ان شاءالله اگه حوصله داشتي، يه تحقيق در اين زمينه بفرما. احتمالاً به نتايج بهتر و البته بسيار متفاوت از نتايج فعلي خواهي رسيد.
  11. خود خبر رو ولش كن. حرفاي جناب نيكزاد برام جالب بود كه در پاسخ به سوال خبرنگار كه اصلاً چقدر از ارتباطات سر در مياره گفت «بالاخره من مهندسم ديگه!! مهندس عمران!!!!». البته قبلاً اين حرف به نوعي ديگه، در ديدگاه رئيس جمهور محترم بود كه رئيس جمهور بايد كارشناس ارشد باشه. براساس استدلالات رياضي : مهندس = همه چيز دان و همه فن حريف. مثال‌ها : مهندس احمدي نژاد، مهندس رحيم مشايي، مهندس علي آبادي، مهندس نيكزاد، مهندس ميم ميم ...!! نكته : بجاي اين سه نقطه دوستان مي‌تونن مثال‌هاي خودشون رو بنويسن. اين سه نقطه حكم صفحه‌ي سفيد آخر رساله‌ها رو داره. ======================================= در كنار اين، جناب نيكزاد جمله‌اي ماندگار فرمودن. فرمودن من سرباز نظام هستم و هرجايي كه بهم بگن، پذيرفته و مي‌رم و با تمام توان انجامش خواهم داد. نتيجه‌گيري 1 : تمام توان، قسمت تخصص رو پوشش مي‌ده. نتيجه گيري 2 :‌ در كشور قحط الرجال نيست. اما هركه توانمندتر باشه مي‌بايست مشاغل!! رو تصدي كنه. به اين مي‌گن شايسته سالاري. نتيجه گيري 3 : اون حديث معروف امام صادق (ع)، مربوط به 1400 سال پيشه و براساس واقعيات روز فرموده نشده. نتيجه گيري 4 : سربازان در اين كشور بالاترين مقام‌ها رو دارن. فقط دو تا سوال فني اين وسط باقي مي‌مونه. يكي اينكه چرا برادران هنگام استعفاء دادن، سربازي رو فراموش فرموده و اشتياق روزهاي پذيرش سمت رو ندارن؟ دوم اينكه اگه به اين سربازان نظام، مشاغل پايين‌تر پيشنهاد بشه يا عذرشون خواسته شه، باز هم با جان و دل مي‌پذيرن؛ يا مي‌شن منتقد دولت؟
  12. [quote name='crazy-doctor' timestamp='1354449363' post='285744']بله اقا مصطفی ...البته کار به پیغام خطا و امثالهم نمیرسه !...کلا دکمه یا تک بروز رسانی موجود نیست نه بالای صفحه نه در پروفایل نه صفحه اول سایت ...هیچی .....فقط یک قسمت بروزرسانی های اخیر وضعیت در پروفایل هست که تنها گزینه "نمایش تمامی بروز رسانی ها " را دارد نه میتونم بروز رسانی کنم نه برای مطلب کسی کامنت بگذارم ![/quote] دكتر جان. يعني مي‌فرمايي وقتي بالاي صفحه روي نام خودت كليك مي‌كني، اين گزينه برات فعال نيست؟! [url="http://old-venom.persiangig.com/image/12.jpg"]http://old-venom.per...om/image/12.jpg[/url]
  13. mostafa_by

    جنگاوری در چین باستان

    موضوع ديگري كه چند بار فراموش كردم خدمتت عرض كنم اينه كه در متنت اشاره فرمودي : [quote][size=4][font=tahoma,geneva,sans-serif]چینی ها و مصریان باستان تقریبا در زمان مشابهی استفاده از ارابه های جنگی را آغاز کردند ( حدود 1200 پیش از میلاد )[/font][/size][/quote] حال اينكه ما مي‌دونيم اولين كساني كه «اسب» و «ارابه‌هاي جنگي» رو به سرزمين مصر آرودند، هيكسوس‌ها بودن كه تقريباً 1700 سال قبل از ميلاد حضورشون رو در مصر نشون دادن و از قضا با همين اسب و ارابه (كه مصري‌ها تا به اون روز نديده بودن) و جنگاوري‌شون بر مصر پيروز شدن. هيكسوس‌ها حد فاصل سلسله‌ي پانزدهم تا هفدهم در مصر حكمفرمايي مي‌كردن و اين احمص بود كه با استفاده از همين ابزارآلات جنگي اهدايي هيكسوس‌ها، در نهايت اونا رو شكست داد و سلسله‌ي هجدهم رو پايه گزاري كرد. اين پايه گزاري هم در سال 1549 قبل از ميلاد انجام گرفته بود. پس هرطور كه حساب كنيم (حتي اگه منظور شما صرفاً مصري‌ها بوده باشه)، باز به 1200 قبل از ميلاد نمي‌رسيم. آيا بنده از فرمايشات شما، برداشت اشتباهي انجام داده‌ام؟
  14. mostafa_by

    جنگاوری در چین باستان

    برادر مولتكه گرامي. در چندين جاي فرمايشاتت از سواران كماندار به عنوان تاكتيك پارتي ايراني نام بردي. آيا مستندي در اختيار داري كه قبل از پارت‌ها، كس ديگري از اين شيوه استفاده نمي‌كرد؟
  15. [quote name='crazy-doctor' timestamp='1354406086' post='285675'] همچنان از [b]بروز رسانی وضعیت[/b] محرومم ... یک فکر برای من مستضعف بکنید ! [/quote] دكتر جان. مطمئني؟ پيغام خطا هم مي‌ده؟
  16. mostafa_by

    جنگاوری در چین باستان

    ممنون از توضيحات و تصاوير بزرگواران. عشقست گوان دائو و Halberd؛ سلاح‌هاي گوان يو و لو بو. دكتر جان. به نكته‌ي بسيار خوبي اشاره فرمودي. بخش عمده‌اي از فورميشن نظامي چيني‌ها به كمك همون سلاحي كه نشون دادي انجام مي‌گرفت. خوراك خفت كردن سواره نظام بود در فورميشن‌هاي مختلف. راستي. كسي معادل فارسي درستي از فورميشن سراغ داره؟
  17. mostafa_by

    کشور مستقل فلسطین

    عرض ادب و احترام خدمت امپراطور دوست داشتني سايت ميليتاري. اگه اجازه بدي پاسخ شما رو باز با مواضع از پيش اعلام شده‌ي مسئولين نظام عرض كنم. چون ما اينجا داريم درخصوص سياست خارجي نظام صحبت مي‌كنيم، پس به نظرم عادلانه‌اس كه اين پاسخ‌ها رو هم نه از ذهن مصطفي كه ممكنه هر نظري داشته باشه، كه از دهان مسئولين نظام بازگو كنيم. ايشان در اين خصوص، همواره معتقد بوده‌ان كه سرزمين فلسطين، حق تمامي فلسطينيان هست و اين حق هم با اراده‌ي مستقيم فلسطينيان جاري مي‌گردد و نه سياست بازي نمايندگان احزاب و گروه‌ها. كما اينكه در ماجراي پيمان اسلو و تشكيل حكومت خودگردان هم كه حكومت بر تمامي مناطقي كه امروز از اون به عنوان كشور مستقل فلسطيني ياد مي‌كنيم رو بعهده داشت، موضع نظام تغييري نكرد كه هيچ، بلكه سرمايه گذاري‌اش رو معطوف به ساير گروه‌هاي مبارز فلسطيني كه سازش با اسرائيل رو نپذيرفته بودند نمود. شايد الان علت تغيير سرمايه‌گذاري‌هاي نظام در طي سال‌هاي اخير از حماس به سمت جهاد اسلامي رو بهتر متوجه بشي. چرا كه اساساً هر گروه و حزبي كه وارد سياست شد، خواه ناخواه مجبوره تا حدودي در مواضع خود تعديل بوجود آورده و بيشتر با قواعد سياسي رفتار و صحبت كنه تا آرمان. پس نگاه ايران به اين قضيه اين هست كه چون فلسطين اشغال شده و چون ساكنين اين سرزمين هيچ گاه حاضر به پذيرش اين اشغال نيستن (اينكه در مضيقه قرار بگيرن و به حداقل‌ها قانع بشن به مفهوم پذيرش اشغال نيست. كما اينكه اگه شما صد تومان طلب داشته باشي و بدهكار اونقدر پول شما رو نده و شما پول لازم باشي، شايد 50% اش رو ببخشي، ولي اين بخشش از سر ناچاريه؛ نه رضايت)، پس همواره گروه‌هايي از دل مردم فلسطين برخواهند خاست و بر عليه اسرائيل مقاومت رو تشكيل مي‌دن و وظيفه‌ي جمهوري اسلامي ايران براساس قانون اساسي، حمايت از ايشان هست. حتي اگه جهاد اسلامي هم به سان حماس يا فتح ساز آشتي با اسرائيل رو بزنه. در نتيجه هر خرجي كه ايران در اين راه مي‌كنه، نه به اسم فتح يا حماس، كه به اسم فلسطين و در راستاي زنده نگاه داشتن و حمايت از «مقاومت» تفسير مي‌كنه و مادامي كه فرهنگ مقاومت در فلسطينيان زنده باشه، از نگاه تهران اين مخارج به هدر نرفته و سياست تهران شكست نخورده. ----------------------------------------------------------- اما راه حلي كه تهران عنوان كرده به عنوان راه حل رسمي مسئله‌ي فلسطين مي‌شناسه (منهاي باز پس گيري سرزمين فلسطين از اسرائيلي‌ها)، بدين ترتيب هست كه هر فلسطيني؛ اعم از ساكنين عرب يا يهوديان (نه غاصبين و مهاجرين غيرقانوني) يا مسيحيان و يا هر قوم و قبيله و مذهبي، يك رأي داشته باشن و خود ايشان انتخاب كنن كه سرزمين فلسطين به چه كسي تعلق داره و آينده‌اش به چه ترتيب خواهد بود. نتيجه هر چه بشه، ايران بهش احترام خواهد گذاشت و خواهد پذيرفت.
  18. mostafa_by

    کشور مستقل فلسطین

    رأي ايران به اين مسئله، مثبت بود. البته سال گذشته، رئيس جمهور و رهبر محترم انقلاب هم در مواضع جداگانه، مسئله‌ي ايجاد كشور مستقل فلسطين رو تنها بخشي از حقوق فلسطين و به بعبارت ديگه حقوق حداقلي فلسطينيان دونستن كه دهه‌هاست ناديده گرفته شده. لكن اين مسئله، تفاوتي در اشغالگري اسرائيل و حق مسلم فلسطينيان براي بازگشت به سرزمين‌هاي خود بوجود نخواهد آورد. امروز هم اگه موضعي بگيرن، جز اين نيست. لازم به ذكره كه مسئله‌ي تشكيل دو دولت عربي و يهودي در سرزمين اورشليم، در 29 نوامبر 1947 توسط سازمان ملل به تصويب رسيد و پس از آن در تمامي مناقشات نيز لزوم تشكيل دولت قانوني فلسطين در سرزمين‌هاي مشخص شده در قطعنامه‌ي سال 47 تبيين شده بود. حتي يكي از بندهاي معاهده‌ي كمپ ديويد هم چيزي نبود جز تشكيل دولت مستقل فلسطيني. ولي اسرائيل دهه‌هاي متمادي از اين مسئله سر باز زد و تنها در پي معاهده‌ي اسلو اجازه‌ي استقرار فلسطينيان آواره در آفريقا در كرانه‌ي باختري رو داد و مجوز ايجاد تشكيلات خودگردان (و نه دولت مستقل فلسطيني) رو به فلسطينيان داد كه البته همان هم نيم بند بود. بعبارت ديگه، كاري كه محمود عباس در روز 29 نوامبر 2012 انجام داد، هرچند ارزنده و باعث زنده شدن حقوقي بخشي از حقوق فلسطينيان بود، لكن مسئله‌ي جديدي نبود و حقي 65 ساله بود (طبق قوانين بين المللي) كه اسرائيل اون رو با قلدري ناديده گرفته بود؛ به همراه چشم‌پوشي و گاهاً همراهي ايالات متحده!
  19. mostafa_by

    جنگاوری در چین باستان

    ممنون برادر. بسیار عالی بود. دستت درد نکنه. درخصوص تسلیحات اون دوران هم اگه امکانش هست یه توضیحی ارائه بفرما. تنوع سلاح های نبرد در چین هم برای خودش دنیایی هست که همیشه برام سوال بوده که چه کسانی و در چه زمانی به فکر ساخت چنین تسلیحاتی افتاده ان و اینکه آیا در جای دیگری هم مورد استفاده قرار گرفته یا صرفاً در چین بوده.
  20. البته برادر ops عزيز؛ مسئله‌ي تمرينات مداوم پروازهاي بلند و طولاني مدت اسرائيل در طي سال‌هاي اخير رو نبايد از خاطر دور نگه داري. تمريناتي كه تنها يك نمونه‌ي عملي اون زدن كارخونه‌ي سوداني بود و بارها و بارها عنوان شده هدف از اين تمرينات، زدن تأسيسات هسته‌اي ايران هست. بالطبع اون تمرينات هم مي‌تونه همچين يادگاري‌هايي رو تو دريا از خودش بجا گذاشته باشه. بالاخص اينكه وقتي بخاطر بياريم كه عمده‌ي اين تمرينات در درياست ...!
  21. mostafa_by

    تاريخ به زبان ساده

    بسيار ممنونم از تمامي بزرگواراني كه به تاپيك تشريف آورده و نظرشون رو عنوان فرمودن. --------------------------------------------------------- [b]برادر komsomolets گرامي؛[/b] اينكه «تاریخ وجاهت و هیبتی داره واسه خودش که باید با سبک نوشتار خاص خودش حفظش کرد» حرف درستيه. ولي آيا اين باعث نمي‌شه كه تنها عده‌اي محدود كه وقت و حوصله و علاقه‌اش رو دارن از تاريخ مطلع و اكثريت از اون فراري؟ حال اينكه حتي قرآن هم ما رو به مطالعه و دقت بر روي تاريخ توصيه كرده كه اين خودش اهميت تاريخ رو نشون مي‌ده. شايد اين، نوع نگاه ما به علوم هست كه بيشتر باعث گريز عموم جامعه ازش مي‌شه. في‌المثل متون كتب علوم انساني اونقدر ثقيل و با جملات قلمبه كه حتي بيانش هم به غايت سخت و طاقت فرساست؛ چه برسه به فهمش، نوشته مي‌شه كه عمده‌ي جامعه كوچكترين علاقه‌اي به مطالعه‌شون پيدا نمي‌كنه و حتي دانشجوياني كه در اون رشته هم تحصيل مي‌كنن، جز حفظ كردن اين جملات غيرقابل فهم كار ديگري رو انجام نمي‌دن. شايد به زعم اساتيد علوم انساني، شأنيت اين علوم به اينطور ثقيل نگاشته شدنش هست. ولي جايي كه اين شأنيت، فهم موضوع (كه قاعدتاً مي‌بايست هدف اصلي باشه) رو تحت الشعاع قرار مي‌ده چه بايد كرد؟ يه سوال از خدمتت دارم بزرگوار. اگه يه نفر كه از تاريخ شوروي آگاهي نداشته باشه از شما بخواد في‌المثل تاريخ انقلاب روسيه از وقايع اوليه اواخر قرن نوزدهم تا انقلاب 1905 و وقايع بعد از اون تا انقلاب 1917 رو براش تعريف بفرمايي، آيا شما شروع مي‌كني با ادبيات دلنشين؛ ولي ثقيل لئون تروتسكي، كتاب انقلاب روسيه رو براش مي‌خوني، يا براساس دركت از اون تاريخ و با زباني ساده‌تر و با روايتي داستاني، دانسته‌هاي تاريخي‌ات رو بهش منتقل مي‌فرمايي؟ شما هدفت نيست كه يك كتاب تاريخي براي طرف بنويسي. بلكه هدفت اين هست كه طرف مقابلت رو با تاريخ و سلسله وقايعي كه منجر به انقلاب 1917 روسيه شد آشنا بسازي. بعبارت ساده‌تر هدفت درك موضوع هست و نه ياد دادن ادبيات تاريخي به وي. آيا بنده در اين زمينه اشتباه مي‌كنم؟ ------------------------------------------------------------------------------ درخصوص حساسيت‌ برانگيز بودن برخي برهه‌هاي تاريخ، هرچند دوستان درست مي‌فرماين، ولي من با نظر جناب رضا كياني بيشتر موافقم. به نظر من اين وظيفه‌ي مديران محترم مباحث تاريخي و مهمتر از اون صاحب تاپيك هست كه اجازه‌ي خروج از موضوع بحث اصلي رو ندن و نذارن بحث به انحراف كشيده شه. في‌المثل اگه قراره جنگ صفين رو مورد تحليل قرار بديم، نه قربان صدقه رفتن از اميرالمؤمنين (ع) در شناخت ما از اين نبرد كمكي مي‌كنه و نه لعن معاويه و عمروعاص. اصل فهم تاريخ هم در پذيرش بي‌طرفي اون هست. فلذا مديران محترم بايد تلاش كنن كه ذات حقيقي مطالعه‌ي تاريخ حفظ بشه. البته به نظر من هم تا جا افتادن اين قضيه در سايت، شايد بهتر باشه خيلي وارد تاريخ ايران نشيم و بيشتر بپردازيم به تاريخ جهان. ولي در كل اجتناب از حتي تاريخ ايران هم به نظر من درست نيست و پس از جا افتادن اين قضيه، به سراغ اون هم بايد رفت. ------------------------------------------------------------------------------- [quote name='amiren' timestamp='1354177512' post='285476']قبل از شروع کار یه نظر سنجی بزارید که از تاریخ کجا و چه زمانی شروع کنیم که دیگه کسی نزنه توی بیراهه و بحث رو عوض کنه .[/quote] اينكه تاريخ رو از كجا شروع كنيم، اگه منظور اين باشه كه از يه برهه شروع كنيم و مرحله به مرحله پيش بريم، هرچند نظم خوبي رو بهمراه داره، ولي شايد باعث كاهش خوانندگان و دنبال كنندگان تاپيك‌هاي تاريخي بشه. مثلاً در نظر بگيرين كه ما داريم درخصوص تاريخ باستان في‌المثل ژاپن حرف مي‌زنيم. شايد براي كسي اين تاريخ اصلاً جذابيتي نداشته باشه و حتي اهميتي. به همين خاطرم شايد ترجيح بده كه اصلاً دنبالش نكنه. حال اينكه به نظر من اگه چند تاپيك در يك برهه از زمان، به مقاطع مختلف تاريخي بپردازن و مثلاً به كشورهاي مختلف يا وقايع مختلف، همين تنوع خودش مي‌تونه جذابيتي رو براي افراد مختلف با سليقه‌هاي مختلف بوجود بياره. منتها اين تنوع هم نبايد اونقدر زياد باشه كه عملاً تعدد مطالب هم باعث دور شدن و فرار خوانندگان از تاپيك‌هاي تاريخي بشه. البته خوشحال مي‌شم اين نظر ناپخته رو با نظر تكميلي ‌ات اصلاح بفرمايي. ------------------------------------------------------------------------------ ضمن تشكر از [b]جناب رضا كياني موحد گرامي[/b] از اينكه به تاپيك تشريف آورده و نظر سازنده‌شون رو بيان فرمودن به عرض مي‌رسونم كه : درخصوص قسمت «اول» فرمايشات شما بايد عرض كنم كه قطعاً از اونجايي كه اين سايت، مربوط به مباحث نظامي هست و از اونجايي كه اساساً به دليلي نامعلوم، همواره بخش جنگ‌ها و مسائل نظامي تاريخ‌ها جزو جذاب‌ترين اون بخش‌ها هستن، تكيه‌ي اصلي مباحث هم روي مباحث نظامي و تاريخ نظامي هست. اما زحمتي كه شما يا برادر قرمز عزيز يا ساير دوستان مي‌كشيد بيشتر برمي‌گرده به ريز شدن در بخشي از تاريخ. في‌المثل تاپيك دوست داشتني نبرد استالينگراد كه در نوع خودش اطلاعات بسيار خوبي رو در اختيار خواننده قرار مي‌ده. يا ساير مباحث. اما نگاه بنده نسبت به اين مسئله، كمي كلي‌تر و كلان‌تر هست. في‌المثل من در نظرم هست كه تاريخ جنگ اول يا دوم جهاني رو به خوانندگان ارائه كنيم كه اين، شامل نبردهاي بسياري هست كه البته بسته به توان نويسنده يا نويسندگانش، مي‌شه مباحث بسياري رو از دلش درآورد كه هريك حتي درصورت تكميل‌تر شدن و پخته‌تر شدن، استعداد يه تاپيك جنگ تاريخي مجزا رو هم داره. ولي حتي اگه نويسنده توان اين رو هم نداشته باشه كه بخوبي به تك تك اين نبردها بپردازه، همين كه اثري جامع براي شناخت و آشنايي خوانندگان باشه و باعث ترغيب ايشان به مطالعه و تحقيق بيشتر در اين زمينه بشه، به نظر من يه نقطه‌ي قوت و يه برد هست. به نظر من اين دست تاپيك‌ها در كنار تاپيك‌هاي ارزشمند شما و ساير دوستان مي‌تونه تركيب مناسبي براي آشنايي و فهم وقايع تاريخي بهمراه بياره. ضمن اينكه هرچند تكيه‌ي ما روي مسائل نظامي هست، ولي در تاريخ همواره روابط، وقايع و اتفاقاتي هم وجود داره كه بصورت مستقيم ارتباطي به مسائل نظامي ندارن. في‌المثل نحوه‌ي صعود رايش سوم به قدرت در طي دوازده، سيزده سال، چندان ارتباطي به مسائل نظامي نداره. ولي فهم و آگاهي از اون، از آگاهي از وقايع هر نبردي با اهميت‌تره. البته اينكه بايد بررسي شه كه چه مواردي عنوان شده كه از دوباره گويي پرهيز بشه كلام كاملاً‌ درستيه و ان شاءالله اينطور خواهد شد. درخصوص قسمت «دوم» فرمايشات شما بايد عرض شود كه بالكل موافقم و با شما هم‌نظرم. ان شاءالله با كمك و راهنمايي شما و همراهي ساير بزرگواران، بتونيم بحث‌هاي تاريخي رو در سايت ميليتاري به جايگاهي كه مناسبش هست برسونيم. --------------------------------------------------------------------------- [b]برادر حامد عزيز؛[/b] حتماً به اين برهه از تاريخ هم خواهيم پرداخت. بويژه اينكه متأسفانه در كشور ما، درخصوص تاريخ امريكا متأسفانه بسيار بسيار كم گفته شده و مواردي هم كه گفته شده، بيشتر برمي‌گرده به وقايع كشف قاره‌ي امريكا و كشتار بوميان اون تا بررسي تاريخ! ان شاءالله به كمك دوستان به اين برهه از تاريخ هم خواهيم پرداخت. --------------------------------------------------------------------------- در آخر ضمن تشكر از تمامي دوستان بزرگوار كه اعلام حمايت، آمادگي و همكاري فرمودن، از تمامي دوستاني كه تمايل به همكاري و مشاركت در اين سلسله مباحث تاريخي رو دارن، درخواست مي‌كنم بفرماين كه هريك در كدام برهه يا برهه‌هايي از تاريخ، تمايل به و آمادگي همكاري دارن تا بشه يه برنامه ريزي و هماهنگي مناسب در اين خصوص انجام داد.
  22. قبل از اينكه به قسمت پنجم بپردازيم، فكر كنم بهتره كه يه توضيحي درخصوص نحوه‌ي روايت داستان تاريخ عصر سه پادشاهي چين خدمت ارائه كنم. همون‌طور كه از اسمش پيداست، اين عصر، عصري بود كه چين به سه پادشاهي تجزيه و البته در سال 280 ميلادي توسط سيما يوآن مجدداً متحد و سلسله‌ي جين مجدداً بر سراسر حكومت چين فرمانروايي نمود. پس لاجرم براي شرح وقايع اين عصر، حداقل نياز به توضيح درخصوص ريشه، پيشينه و نحوه‌ي صعود به قدرت هر سه پادشاهي وي، وو و شو كه به ترتيب توسط سائو سائو و سائو پي، سون چوان و ليو بي بنا گرديد هست. از اونجايي كه ظاهراً سائو سائو فعلاً بيشتر بين دوستان طرفدار پيدا كرده تا ديگران، اگه بخش‌هايي ديدين اصلاً خبري از سائو سائو نيست به بزرگي خودتون ببخشيد. ولي براي فهم بهتر اين برهه از تاريخ، مي‌بايست با هر سه گروه آشنا بشين. براي اينكه خط سير داستان رو از دست ندين، بخاطر داشته باشيد كه سون جيان، پدر سون سه و سون چوان بود كه بعدها سون سه زمينه‌ي ايجاد پادشاهي در منطقه‌ي جنوب را فراهم آورد و سون چوان اون رو تكميل كرد. پس تمامي توضيحاتي كه درخصوص سون جيان و فرماندهانش داده مي‌شه (بخصوص اسامي رو) سعي كنين بخاطر بسپارين. چون در آينده نقش مهمي رو هريك ايفاء خواهند كرد. با اين توضيح، مي‌پردازم به قسمت پنجم ماجرا. ------------------------------------------- در قسمت چهارم، درخصوص نبرد سه برادر با لو بو، شكست سپاه دونگ ژو در برابر سپاه ائتلاف، تلاش ناكام سائو سائو براي به خدمت گرفتن سه برادر و همچنين ترفندهاي حيرت انگيز وي براي استفاده از قدرت ديگران جهت پيشبرد اهداف خود و در نهايت پيشنهاد حمله‌ي سون جيان به لويانگ و گرفتن سواره نظام وي، توضيحاتي ارائه شد و حالا ادامه‌ي ماجرا ...! -------------------------------------------- قسمت پنجم – مهر امپراطوري سائو سائو با حيله‌اي كه بكار برد، نه تنها قواي سواره نظام سون جيان را بدست آورد و امكان تعقيب دونگ ژو برايش مهيا شد، بلكه عملاً سون جيان را به سراغ شهري ويران فرستاد كه ديگر ارزشي ندارد. اما طرف ديگر، همانا امپراطور، دونگ ژو، دربار و ثروت امپراطور بودند؛ يعني همه چيز. شرايط كاملاً مهيا بود و تنها به دستي نياز بود كه اين ميوه‌ي رسيده را بچيند كه سائو سائو آن دست را دست خود مي‌ديد. اما يك جاي كار را محاسبه نكرده بود : هوش لو بو. عمليات فرار با عجله و بي‌برنامه پي‌ريزي شده بود و آشفتگي در سپاه موج مي‌زد و لو بو بخوبي مي‌دانست كه اگر تدبيري براي اين امر اتخاذ نگردد، اين آشفتگي با اولين حمله‌ي سپاه ائتلاف دو چندان خواهد شد و عملاً به تار و مار شدنشان خواهد انجاميد. پس تدبيري انديشيد و كميني گسترده را براي سربازان سائو سائو مهيا نمود. سائو سائو كه به خوبي مي‌دانست در پي شكست دونگ ژو، وي پايتخت را تغيير مي‌دهد، از قبل سربازاني را براي كمين در مسير فرار قرار داده بود كه سرعت سپاه دونگ ژو و كاروان همراه آن را گرفته و با خريدن زمان، اجازه‌ي نزديك شدن سواره نظام تعقيب كننده را بدهد. كمين‌هايي كوچك ولي آزار دهنده كه بيش از پيش به آشوب سپاه دونگ ژو مي‌انجاميد. در يكي از اين كمين‌ها، سرنوشت لو بو نيز تغيير كرد و آن، آشنايي با ديائوچان بود؛ يكي از چهار زن زيباي افسانه‌اي چين. از چپ به راست : شي شي (Xi Shi)، وانگ ژاووجون (Wang Zhaojun)، ديائوچان (Diaochan) و يانگ گواي‌في (Yang Guifei). هرچند در تاريخ، اثر چندان زيادي از ديائوچان نيست، اما در كتاب «عاشقانه‌ي سه پادشاهي»، به شخصيت ديائوچان به خوبي پرداخته شده است. از آنجايي كه يكي از مهمترين دلايل عنوان شده براي درگيري لو بو و دونگ ژو، وجود همين زن زيبا بوده است (هميشه پاي يك زن در ميان است)، ما هم براساس روايت داستاني ماجرا را دنبال خواهيم كرد. ديائوچان دخترخوانده‌ي وانگ يون بود كه در اصل، دختر يكي از خانواده‌هاي اصيل آن روزگار بود كه مورد غضب امپراطور قرار گرفته و تمامي خانواده كشته شده بودند. اما ديائو چان توسط وانگ يون نجات پيدا كرد تا دست تقدير، از وي ابزاري بسازد براي رسيدن به هدف والاي وانگ يون؛ يعني حفظ امپراطوري هان. بازگرديم به كمين سائو سائو. در كميني كه براي سپاه دونگ ژو ديده شده بود، لو بو ديائوچان را از مرگ حتمي نجات مي‌دهد و از آن پس، عاشق ديائوچان مي‌گردد. عشقي كه بعدها داستان‌هاي زيادي را بهمراه آورد. اما در نقطه‌ي مقابل، لو بو كه بخوبي حدس زده بود كه اين كمين‌ها براي كم كردن سرعت سپاه و رسيدن تعقيب كنندگان احتمالي هستند، كميني عالي در كوهستان شويانگ ترتيب داد. البته سائو سائو به خوبي مي‌دانست كه تعداد سپاه شيليانگ حداقل دو برابر سواره نظام خود است و همچنين اگر لو بو وارد ميدان شود، كسي ياراي مقابله با وي را ندارد. به همين دليل به سائو رن (Cao Ren Styled Zixiao) اكيداً دستور داده بود كه نه با لو بو درگير شود و نه به تعقيب دونگ ژو و سپاهش بپردازد و فقط در پي بازپس گيري امپراطور باشد. اما سائو سائو به قدري از نقشه‌ي خود مطمئن بود كه حقيقتاً فكر اين كمين را نكرده بود. به همين دليل بي‌محابا به تعقيب سپاه دونگ ژو پرداخته و در كمين لو بو گرفتار گرديد و اكثريت سپاه خود (اعم از سه هزار سوار سپاه سون جيان) را از دست داد و خود نيز چيزي با مرگ فاصله نداشت كه توسط سائو هونگ (Cao Hong Styled Zilian) نجات پيدا كرد. اما سون جيان چه چيزي بدست آورد؟ هنگامي كه سون جيان به لويانگ رسيد، با ويرانه‌اي مواجه شد كه هيچ گاه انتظار آن را نمي‌كشيد. دونگ ژو قبل از رفتن دستور داده بود كه شهر و قصر را به آتش بكشند تا چيزي نصيب فاتحين پايتخت نگردد (كه البته باز هم دقيقاً مطابق پيش‌بيني سائو سائو بود). سون جيان خسته و افسرده از اينكه پس از اينهمه نبرد طاقت فرسا و سنگين و دادن تلفات، چيز چنداني بدست نياورده است، قصد بازگشت به كمپ خود را داشت كه سربازي به وي خبر داد كه شيئي گرانبها پيدا نموده است : «مهر امپراطوري»! اين خبر همانقدر براي سون جيان خوشحال كننده بود كه حقيقتاً فكر و ذكر وي گرديد. چرا كه اگر امروز مهر امپراطوري را داشت، فردا مي‌توانست با برهم زدن قدرت، كم كم تاج و تخت را نيز از آن خود كند و امپراطوري خود را بنا سازد. اين خيال آنقدر براي وي شيرين بود كه گوش وي به نصيحت‌هاي اطرافيان (منجمله فرزند خردسالش؛ سون چوان) بدهكار نبود. سون چوان معتقد بود كه اين مهر چون به خاندان امپراطوري (فرزاندان خدايان) تعلق دارد، جز شومي و نحسي چيز ديگري را بهمراه نخواهد آورد و مثال‌هايي از تاريخ زد. حرفي كه بعدها سائو سائو نيز به سون جيان زد. اما گوش وي بدهكار نبود. از طرف ديگر، با شكست سپاه دونگ ژو و شنيدن خبر فرار ايشان، يوآن شائو و ارتش ائتلاف نيز خود را به لويانگ رساند تا در غنائم سهيم شود. البته يوآن شائو پس از درهم كوبيدن سپاه شيليانگ (و برخلاف گفته‌ي سائو سائو) قصد حمله به لويانگ را داشت و هيچگاه تصور نمي‌كرد كه سون جيان و سائو سائو اينطور به سرعت از فضاي بوجود آمده استفاده نمايند. يوآن شائو تازه به مكر سائو سائو پي برده بود. با رسيدن سپاه ائتلاف به لويانگ، جشني به مناسبت اين پيروزي برگزار و جنگ سالاران به دور يكديگر گرد آمده و خوردند و به سلامتي اين پيروزي شيرين نوشيدند. اما سائو سائوي شكست خورده و زخمي، جشن را بر هم زد. وي براي اينكه محكوم نگردد دست پيش را گرفت و به يوآن شائو حمله نمود و گفت كه چرا براي وي سپاه كمكي براي تعقيب دونگ ژو نفرستاد و به جاي آن به جشن و پايكوبي پرداخت؟ هرچند كه يوآن شو به خوبي مكر و طمع سائو سائو را فاش نمود، اما سائو سائو با پذيرش اينكه قدري طمع كرده بود، توضيح داد كه در پس يك كمين، هيچگاه كمين دومي وجود نخواهد داشت و اگر تنها 10 هزار سوار ديگر در اختيار داشت و حمله‌اي مجدد ترتيب مي‌داد، قطعاً پيروزي را كسب نموده و امپراطور را از نجات داده بود. امري كه مورد تأييد تمامي جنگ سالاران قرار گرفت و عملاً يوآن شائو را محكوم نمود. از آنجايي كه سائو سائو بهترين فرصت براي رسيدن به قدرت را از دست داده و سپاهش نيز تار و مار شده بود، عملاً امكان ماندن در ائتلاف را نداشت. اما با زيركي از اين فرصت استفاده و با گفتار خود طوري نشان داد كه بخاطر بي‌لياقتي جنگ سالاران و فرمانده‌ي ايشان است كه از ائتلاف خارج مي‌گردد. امري كه موجب ترغيب سون جيان براي خروج از ائتلاف گرديد و البته ليو بي نيز كه از قبل خروج خود از ائتلاف را اعلام نموده بود، به همراه وي از آنجا خارج گرديد. بدين ترتيب سه گروه اصلي كه در آينده سه پادشاهي را در كشور چين بوجود آوردند، از ائتلاف يوآن شائو جدا شدند. رفتن سائو سائو، ضربه‌ي بزرگي به سپاه ائتلاف بود. چرا كه عملاً وي مغز متفكر سپاه ائتلاف بود و بدون وي، انگيزه‌ي چنداني براي ادامه‌ي لشكركشي ائتلاف وجود نداشت. اما يوآن شائو بيش از اينكه در فكر جلوگيري از خروج سائو سائو از ائتلاف باشد، با رفتن سون جيان مخالف بود. سواي قدرت ارتش جنوب، سون جيان چيز باارزشي داشت كه يوآن شائو و يوآن شو بشدت بدنبال آن بودند : مهر امپراطوري. به همين دليل ابتدا يوآن شائو از سون جيان خواست كه از آنجايي كه مهر امپراطوري به رئيس ائتلاف تعلق دارد، اگر هم قصد خروج از ائتلاف را دارد حداقل مهر را بايد به وي بدهد. اما سون جيان نپذيرفت و ابراز داشت كه اين، سپاه جنوب بوده است كه لويانگ را فتح و غنائم نيز به ايشان تعلق دارد. هرچند كه اساساً منكر داشتن مهر امپراطوري گرديد. يوآن شائو كه بخوبي مي‌دانست سون جيان به ميل و خواست خود مهر را تحويل نمي‌دهد، دستور دستگيري سون جيان را صادر نمود. اما سون جيان كه از قبل پيش بيني اين لحظه را كرده بود، دستور داد سربازاني كه در قصر سوخته پنهان شده‌اند، به كمك وي بيايند و بدين ترتيب با گروگان گرفتن يوآن شائو، توطئه‌ي وي را خنثي نمود. هرچند كه يوآن شائو اين اقدام وي را نبخشيد. دو پسر عمو و برادر ناتني، نقشه‌اي زيركانه براي سون جيان كشيدند. يوآن شائو به ليو بيائو (Liu Biao Styled JingSheng) حاكم ايالت جين (Jing Province) نامه‌اي نوشت و از وي خواست كه در مسير سپاه سون جيان قرار گرفته و وي را دستگير نمايد. از طرف ديگر، يوآن شو نامه‌اي به سون جيان نوشت و با بيان اينكه تمامي كارهاي گذشته تقصير و به دستور يوآن شائو بوده و وي مي‌خواهد قدرت را كسب نمايد و ...، به وي هشدار داد كه يوآن شائو نامه‌اي به ليو بيائو نوشته و از وي خواسته كه در مسير سان‌جين (مسير اصلي سپاه سون جيان براي بازگشت به خانه از مسير رودخانه) به مقابله با وي پرداخته و وي را دستگير نمايد. حالا ببينيم عكس العمل دو جنگ سالار چه بود؟ سون جيان كاملاً دو دل بود كه چه بايد بكند. پسر ارشد وي سون سه (Sun Ce Styled Bofu) از وي مي‌خواست كه براي رويارويي با سپاه جين آماده گردد. حتي پيشنهاد حمله به جين را داد كه با مخالفت سون جيان مواجه شد. چن پو (Cheng Pu Styled Demou) از فرماندهان ارشد سپاه جنوب پيشنهاد عبور از مسيري فرعي را داد و هوآن گاي (Huang Gai Styled Gongfu) كه از تمامي فرماندهان مسن‌تر و دنيا ديده‌تر بود، اربابش را نصيحت نمود كه از خير مهر امپراطوري گذشته و آن را نزد يوآن شائو بفرستد تا امنيت سپاه براي بازگشت به سرزمين‌هاي جنوبي را تضمين نمايد. امري كه سون چوان خردسال (Sun Quan Styled Zhongmou) هم بر آن تأكيد داشت. مسئله‌اي كه با مخالفت سون سه و سون جيان همراه گرديد. سون جيان تصميم گرفت با قسمت كردن سپاه خود و فرستادن سپاه اصلي به همراه چنگ پو و سون سه، به دو گذر فرعي كه پشت سپاه ليو بيائو درمي‌آمدند، خود با سپاهي اندك به مصاف وي برود تا اگر جنگي هم رخ مي‌دهد، از حمله‌اي غافلگيرانه براي در هم كوبيدن سپاه ليو بيائو استفاده نمايد. از طرف ديگر، ليو بيائو با خواندن نامه‌ي يوآن شائو، به فكر فرو رفت كه چه بايد بكند. از طرفي يوآن شائو قدرتمندترين ارتش را در اختيار داشت و عمل نكردن به دستور وي ممكن بود براي ليو بيائو گران تمام شود. از طرف ديگر، سون جيان نيز فرماندهي قدر و سپاه جنوب نيز بسيار شجاع و دلير بودند و جنگيدن با ايشان به اين سادگي‌ها نبود. ضمن اينكه اساساً اين، درگيري بين يوآن شائو و سون جيان بود و نفعي را براي جين بهمراه نداشت. به همين دليل عاجز مانده بود در اتخاذ يك تصميم مشخص. ساي مائو (Cai Mao Styled Degui)، برادر زن ليو بيائو و فرمانده ارتش جين اذعان داشت كه اتحاد با يوآن شائو به مراتب بهتر از خريدن دشمني وي و دوستي با سون جيان است. چرا كه هم قدرت نظامي يوآن شائو بيشتر است و هم سون جيان روياي امپراطوري در سر دارد و اين براي جينگ كه همسايه‌ي جنوب است بسيار خطرناك است. وي طرحي زيركانه ارائه كرد كه براساس آن، سپاهي ضعيف توسط ليو بيائو به مصاف سون جيان برود. ليو بيائو با سون جيان معامله‌اي بر سر تضمين آينده‌ي جين انجام داده و به وي اعلام نمايد كه جنگي سبك را انجام دهد و بدين ترتيب با فرار سپاه جين، ليو بيائو بهانه‌اي مناسب براي يوآن شائو براي عدم امكان تقابل با سپاه جنوب بياورد و دو طرف هم راضي به اين امر گردند. اما سپاه اصلي جين در گذر سانجين كميني گسترده فراهم نموده و بدين ترتيب تمامي سپاه سون جيان را نابود سازند. نفشه‌اي كه هم باعث مي‌شد سون جيان عملاً امكان تقسيم سپاهش را نداشته باشد و همچنين به قدري غافلگيرانه كه امكان مقابله را از وي بگيرد. بعدها خواهيم ديد كه ساي مائو چه نقش مهم و حياتي‌اي براي جين بازي خواهد كرد و آينده‌ي جين به دستان وي چگونه رقم خواهد خورد. سرانجام روز موعود فرا رسيد ...!
  23. هرچند برادر بيگدلي عزيز خيلي دوست داره كه اين قطعات، قطعات 10 عدد F-16 باشن، ولي با عرض معذرت، چيزي جز مخزن سوخت نيستن. پيدا كردنشون هم به مفهوم اين نيست كه اين‌ها تا ديروز نبودن و امروز هستن؛ پس مربوط به حمله به غزه مي‌شه كه بخوايم با اين استدلال كه غزه كوچكه و نيازي به مخزن سوخت نداره، اين ها رو تشبيه كنيم به قطعات جنگنده.
  24. ممنون كلنل جان. تاپيك بسيار خوبيه. فقط يه سوال. من فلسفه‌ي اين حالت رو چندان درك نمي‌كنم : [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10128/shot_Military_ir_28429.JPG[/img] چون هر جور كه حساب مي‌كنم، كمترين تعادل ممكن وجود داره براي تيرانداز. بخصوص با لگدهاي تخيلي كلاش. مي‌توني يه توضيحي در اين خصوص بفرمايي؟
  25. [quote name='fath' timestamp='1354055388' post='285210'] [quote name='mostafa_by' timestamp='1353847505' post='284717'] برادر فتح گرامي؛ هرچند كه[b][color=#ff0000] بنده اساساً نيت خواني نمي‌كنم[/color][/b]، ..... [/quote] &&&&& [quote name='mostafa_by' timestamp='1354051712' post='285185'] ..... كسائي هم كه دائماً در پي [color=#ff0000]بازي‌هاي بچه گانه[/color] هستن هم با [b][color=#ff0000]هزار و يك توضيح بنده و شما هم مشكل‌شون حل نمي‌شه[/color][/b]. ..... [/quote] [quote name='fath' timestamp='1354023162' post='285103'] من این نظر رو قبلتر توی همین تاپیک زده بودم ولی کسی بهش توجه نکرد و دلیل هم این هست که وقتی [color=#ff0000]جای متخصص نظامی حرفهای سیاسی میاد میشینه اصولا کسی دیگه به نظامی گری و تخصص در اون اهمیت نمیده و حرفها سطحی و تحلیلی میشه تا واقعی و عملی.[/color] [/quote] [quote name='mostafa_by' timestamp='1354040900' post='285141'] شرمنده از اينكه در [b][color=#ff0000]جمع دوستان كاملاً!!! متخصص نظامي (بعضاً در حد شهيد باقري و همت)[/color][/b]، يه نظر سطحي سياسي مي‌دم. [/quote] [quote name='mostafa_by' timestamp='1354053324' post='285198'] صد البته اين باعث افتخار بنده‌اس كه شما حقير رو اونقدر قابل مي‌دوني كه با [b][color=#ff0000]صراحت لهجه[/color][/b] باهام صحبت بفرمايي و من هم قدرشناس اين لطف شما هميشه بوده و هستم. [/quote] [center]--------------------------------------------------------------------------------[/center] [quote name='mostafa_by' timestamp='1354051712' post='285185'] شما كه هيچ وقت [b][color=#ff0000]ديواري كوتاه‌تر از ديوار بنده پيدا نمي‌فرمايين[/color][/b]، اگه ممكنه بفرمايين كدامين قسمت از عرايض بنده، [b][color=#ff0000]در شأن سايت نبود[/color][/b]؟ [color=#ff0000]اصلاً بنده حرفي زدم[/color] كه بخوايم بگيم در شأن سايت بوده يا نبوده[color=#ff0000]؟![/color] كدوم قسمت از عرايض بنده اين ويژگي رو داراست كه شما طوري نوشتين [color=#ff0000]گويي يك صفحه فحش كاف دار نوشته‌ام[/color]؟!!! [/quote] [quote name='mostafa_by' timestamp='1354040900' post='285141'] شرمنده از اينكه در جمع دوستان كاملاً!!! [b][color=#ff0000]متخصص [/color][/b]نظامي[b][color=#ff0000] [size=5](بعضاً در حد شهيد باقري و همت)[/size][/color][/b]، يه نظر سطحي سياسي مي‌دم. [/quote] [quote name='mostafa_by' timestamp='1354051712' post='285185'] .... ولي بهتره [color=#ff0000]با انسان‌هاي بي‌حيا و شرم[/color] كه [color=#ff0000]چشماني بسته[/color] و [color=#ff0000]دهاني باز[/color] و [color=#ff0000]هتاك[/color] و مصداقي بازر از [color=#ff0000]تعريف مرحوم مطهري در كتاب جاذبه و دافعه ص 39[/color] هستن، وارد بحث نشين. عرض بنده واضح و مشخص بود و اونايي كه بايد [color=#ff0000]مي‌گرفتن، گرفتن[/color]؛ بدون مشكلي. كسائي هم كه دائماً در پي [color=#ff0000]بازي‌هاي بچه گانه[/color] هستن هم با هزار و يك توضيح بنده و شما هم مشكل‌شون حل نمي‌شه. .... [/quote] [/quote] جسارتاً برادر فتح امکانش هست به جای این نقاشی های چشم چشم دو ابرو، به همون مثبت و منفی دادن به پستای دوستانتون و دیگران روی بیارین. مثلاً هرجا فحش می بینین مثبت بدین و هرجا حال نمی کنین منفی! این دفعه ی چندمی هست که شما سایت رو با دفتر نقاشی دوران کودکی اشتباه گرفتین. استفاده از smily ها برای نشون دادن حالات در نوشتار هست و نه پر کردن پست ها. اگه به دنبال افزایش پست خود هستین، می تونین راه بهتری جز اسپم رو امتحان بفرمایین. بویژه درخصوص مباحثی که بحثش تموم شده. اگر هم تشنه ی گرفتن مثبت هستین، بفرمایین تا هر تعداد که مثبت بخواهید تقدیمتون کنم تا عطش تون برطرف شه. اگه هم قصد تلافی و تسویه حساب یا بچه بازی هایی از این دست دارین، توصیه می کنم علم و البته حوصله ی خودتون رو افزایش بدین تا از سر جوگیری حرفی نزنین که بعداً درصورت ضایع شدن بخواین به شکلک بازی روی بیارین. چرا که سایت میلیتاری، واسه ی این دست بچه بازی ها و تلافی ها ساخته نشده و اعضاء اگه مشکلی هم دارن، باید جای دیگری از خجالت هم دربیان؛ نه در تاپیک ها. ---------------------------------------------------------- علی ای حال این دفعه ی چندمی بود که این دست پست های اسپم گونه از شما سر زد (و البته مدعیان مبارزه با اسپم هم که خودشون رو متخصص اصیل نظامی می دونن و بقیه رو بی سواد) هم به جای تذکر به شما، به پستتون مثبت دادن! [size=1]امان از حقد و تعصب ...!![/size] درصورت تکرار، مجبورم با شما طبق قوانین برخورد کنم. پس لطفاً راهی بهتر برای افزایش پست های خود و یا ابراز مخالفت و حتی تسویه حساب هاتون پیدا بفرمایین.