mostafa_by

War
  • تعداد محتوا

    2,358
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    18

تمامی ارسال های mostafa_by

  1. mostafa_by

    تانک اصلی میدان نبرد مرکاوا

    ضمن تأييد فرمايشات برادر علي عزيز؛ بد نيست دوستان يكم تحقيق بفرماين درخصوص اينكه اصلاً در جنگ 33 روزه، چند دستگاه تانك مركاوا منهدم شد و چند تاش مركاوا 4 بودن! ضمن اينكه فكر نكنم انهدام تانك توسط بمب‌هاي كنار جاده‌اي هم ارتباطي به پيشرفته بودن يا نبودن و شكست ناپذير بودن يا نبودنش داشته باشه! مثل اين مي‌مونه كه بگيم چون مثلاً IS-2 هاي شوروي كه غولي بودن براي خودشون در اون دوره و بيشتر توسط بمباران‌هاي هوايي نابود شدن تا ضد تانك‌ها و تانك‌ها، چون توسط ارتش نازي امكان نابود شدنشون بود پس تانك‌هاي به درد نخوري بودن و چه و چه!! اي كاش دوستان هرچيزي رو با ظرف و اصل خودش و موارد مقايسه‌اي‌اش بسنجن. والا اين دست كري‌خوني‌ها، بعيد مي‌دونم بار و دانش علمي‌اي براي دوستان به همراه داشته باشه.
  2. [quote name='SHAHABESAGEB' timestamp='1348348796' post='273193'] جریان این "مهمان" چیه؟ فکر کنم برای منم پیش اومده! [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/untitled~0.PNG[/img] [/quote] احتمالاً‌ مظنورش اينه كه «گل همين پنج روز و شش باشد» ! شايدم قضيه‌ي همون مستمع آزاده كه تو دانشگاه مرسومه! ولي جداي از شوخي، اين براي منم سواله كه چرا بعضي مواقع، به جاي نام كاربر، واژه‌ي «مهمان» مياد! جالب اينكه وقتي روي مهمان كليك كني، دقيقاً صفحه‌ي همون كاربره رو مياره! يعني انگار فقط با اسمش مشكل داره. ان شاءالله برادر سعيد اين رو هم بررسي مي‌كنن ببينن مشكل از كجاست.
  3. با عرض شرمندگي؛ دو موردي رو كه در صفحه‌ي اول، به نظرم چندان صحيح نمي‌رسيد رو با عرض پوزش از دوستان بزرگواري كه نظرات رو فرمودن عرض مي‌كنم. ان شاءالله ايشان با توضيحات خوبشون بنده رو راهنمايي بفرماين. [quote name='Antiwar' timestamp='1345775248' post='266758']دوستان تا حالا اصطلاح دولت در سایه به گوشتون خورده؟ معمولا اشخاص و مراکز حساس جایگزین های از پیش تعیین شده برای زمان های حساس و غیر مترقبه دارند. حتی بعضا مکان های متعددی هستند که به ترتیب اولویت بندی شدن و با سقوط یکی مدیریت به بعدی منتقل میشه. گاهی این قضیه متمرکز هست و گاهی جدا جدا. که البته این اطلاعات از سری ترین موضوعات در کشورها می تونه به حساب بیاد.[/quote] البته برادر حامد عزيز؛ دولت در سايه، معمولاً در ذيل تعريفي كه شما فرمودين جاي نمي‌گيره. دولت در سايه، يه طورايي دولت اپوزيسيون هست. [url="http://en.wikipedia.org/wiki/Shadow_Cabinet"]http://en.wikipedia..../Shadow_Cabinet[/url] البته شما در اين زمينه قطعاً اطلاعاتت از من بيشتره. صرفاً يه لحظه به ذهنم رسيد كه شايد در اين زمينه، منظورت رو اشتباهي فرموده باشي و يا من برداشت اشتباهي كرده باشم. البته برداشت من از توضيحات شما، چيزي شبيه به COG بود. ممنون مي‌شم اگه با توضيحات بيشترت، بنده رو راهنمايي بفرمايي. ------------------------------------------------------- [quote name='mafianews' timestamp='1345776063' post='266760'] بله، زمانی هم که آقای رجایی به شهادت رسیدند، فورا امام خامنه ای جایگزین شدند.[/quote] جسارت من رو مي‌بخشي برادر. ولي وقتي شهيد رجايي شهيد شدن، آيت الله مهدوي كني دولت رو بدست گرفتن و تا پايان برگزاري انتخابات و تعيين رئيس محترم جمهوري (حضرت آيت الله خامنه‌اي) و انتخاب نخست وزير، كماكان دولت رو اداره مي‌كردن. از يازدهم شهريور الي هفتم آبان سال 60. البته همين انتخاب هم توسط مجلس شوراي اسلامي انجام پذيرفت.
  4. عرض سلام و خسته نباشيد خدمت برادر بيگدلي عزيز. چند وقتي بود كه سعادت ديدار شما رو نداشتم. شكر خدا با حضور بيشتر شما در سايت در روزهاي اخير، توفيق ديدار حاصل شد و چه توفيقي بهتر از همصحبتي در اين تاپيك. و اما بعد. 1- قبل از هرچيز بايد عرض كنم كه من هر موضع و نظري كه اعلام مي‌كنم، به عنوان يك سوم شخص ناظر عرض مي‌كنم خدمت شما. بنده اين رو عرض نكردم كه چرا نظام من تو مثلاً مصر يه موضع گرفت و تو سوريه موضعي ديگه. قطعاً منافع نظام حكم مي‌كنه كه كجا، چه موضعي بگيره. عرض من، ناظر بر ديدگاه ساير كشورها بود كه انتظاري جز اين داشتن و اين تفاوت در موضع گيري، عملاً به ضرر ايران تموم شد. البته بهتره همه‌ي ما از قياس حكومت و حاكمين با ائمه‌ي اطهار (ع) و يا يزيد و معاويه بپرهيزيم. چرا كه اساساً شبيه سازي در اين جور موارد، شايد كار جالبي نباشه. اين پاسخ كه شرايط اينطور اقتضا مي‌كرد، قطعاً پاسخ مناسبي براي ساير مردم كشورهاي ديگه نيست. في‌المثل شايد بگيم شرايط اقتضا مي‌كنه كه از بحرين حمايت علني نكنيم. ولي وقتي مردم بحرين انتظاري جز حمايت علني ندارن اين اقتضا فكر نكنم براشون قانع كننده باشه. اميدوارم در تحليل‌هاتون، اين مورد رو مدنظر قرار بدين. 2- البته من منظور شما رو از «روابط نسبتاً گرم دولت هاي انقلابي مصر و تونس» رو متوجه نشدم. چرا كه در طي اين ماهها، ما كوچكترين روابط ديپلماتيكي كه بشه از اون به عنوان روابط گرم ياد كرد بخاطر ندارم. شايد منظور شما، حضور دكتر مرسي در تهران بود كه البته بهتره از اون بگذريم. چرا كه سواي اينكه مرسي، نماينده‌ي كشور ميزبان و رئيس قبلي اين اجلاس بود و مي‌بايست اون رو تحويل مي‌داد، مواضع‌اش بخوبي از وجود شكافي عميق بين نظرات تهران و قاهره خبر داد؛ هرچند كه در ايران سعي كردن به زور، نيمه‌ي پر ليوان رو به خورد ما بدن. ولي مواضع بعدي و تصميمات بعدي ايشان، اين مسئله رو بيشتر عيان كرد. كما اينكه ديديم اصلي‌ترين خواسته و نيت تهران كه رسيدن به توافقي مناسب درخصوص سوريه و يا افتاح باب مذاكره به رياست تهران (رئيس نم) درخصوص سوريه و محوريت تهران در اين مذاكرات، نه تنها به نتيجه نرسيد، بلكه بالعكس اين مصر بود كه اين موضوع رو مورد استفاده قرار داد و عملاً ايران در جبهه‌ي سه در برابر يكي قرار گرفت كه طبيعتاً نمي‌شه ازش نتيجه‌اي كه به نفع بشار اسد باشه رو انتظار داشت. مسائل ديپلماتيك، چيزي فراتر از تعارفات ديپلماتيك هست و قطعاً شما بزرگوار با دانش خوبي كه دارين بهتر از بنده نسبت به اين مسئله وقوف دارين. اما برداشت من اين هست كه منظور شما، بيشتر قياس شرايط ايران با زمان مبارك و بن علي بود. البته در زمان بن علي، ما روابطي معمولي با تونس داشتيم؛ بعلت عدم نيازمون به ارتباط با اين كشور. البته اين مسئله هم منطقيه. ولي بزرگترين مشكل ما، حسني مبارك بود كه بله. اگه رفتن ايشان رو مدنظر قرار بديم، اين موضوع به نفع ما شده؛ البته نفعي كه ما درش نقش چنداني نداشتيم. ولي اينكه اسلامگرايان مصر براي ما شرايط بهتري رو رقم مي‌زنن، يكم پيش‌داوري زودهنگامي هست كه توصيه مي‌كنم اندكي تأمل فرموده و ادامه‌ي بازي رو مشاهده بفرمايين. يادتون نره كه هنوز 3 ماه نشده از رياست دكتر مرسي كه اينهمه تحولات رو شاهديم. ولي مشخصاً تا به الانش كه تركيه، بيشترين برداشت ممكن رو از اين انقلاب‌ها كرده و ما هرچي كه كاشته بوديم رو عملاً از دست داديم. همين چند روز پيش بود كه دكتر مرسي در ديدار با دكتر صالحي، رسماً ايران رو تهديدي سياسي كرد و موضوع سوريه رو به عنوان اصلي‌ترين شكاف بين ايران و مصر عنوان كرد. در نگاه ملت‌ها هم فعلاً نمي‌تونيم بگيم جايگاه مناسبي داريم؛ مگه اينكه بخوايم بدون پشتوانه و احساسي صحبت كنيم. ولي اينكه آيا شرايط در آينده بهتر مي‌شه يا بدتر، اين مسئله بسته به فاكتورهايي داره كه شايد در ظرفيت اين تاپيك نباشه و بهتره در تاپيكي مستقل بهش پرداخته بشه كه بحث يه وقت خداي نكرده منحرف نشه. اگه چنين تاپيكي ايجاد شد، در اونجا مفصلاً در خدمت شما بوده و از فرمايشات شما در اين زمينه استفاده مي‌برم. 3- اختلاف ديدگاهي كه در اين بند هست، فكر كنم برداشت شما از عرايض بنده باشه كه البته قطعاً به دليل نگارش بد و ادبيات ضعيف بنده در منتقل كردن منظورم بوده. بنده در هيچ جايي عنوان نكردم كه براي سوريه‌ي پس از اسد، اساساً‌ جايگاه و وزنه‌اي قائل هستم كه اينجا درخصوص اينكه آيا پس از سقوط نظام سوريه، اين كشور توان مقابله و ايستادن در برابر ما رو داره يا نه بحث كنيم. از قضا عرض بنده از ابتدا ناظر بر بازي سه جبهه در سوريه بود كه نمي‌دونم اون پست رو مطالعه فرمودين يا كه خير. http://www.military.ir/forums/topic/18261-%D8%AA%D8%AD%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D8%B3%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%87%D8%8C%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%B5%D9%81-%D8%A2%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%BA%D8%B1%D8%A8-%D9%88-%D8%B4%D8%B1%D9%82/page__st__1695#entry269602 خوشحال مي‌شم كه نظر و نقد عالمانه‌تون رو در اين مورد بخونم. از قضا حكومت آتي در سوريه رو هم از نظر من، پيروز نبرد اين سه جبهه مشخص مي‌كنن. البته در پست‌هاي بعدي‌اش هم توضيحاتي درخصوص ابهامات تعلق هريك از اعضاء به جبهه‌ها و همچنين نفع كشورهاي منطقه و ضررشون در پيروزي هركدام از جبهه‌ها عرض كردم. شايد بهتر باشه ابتداي امر شما اين عرايض رو هم مطالعه بفرمايين تا نظراتي كه در ادامه خدمتتان عرض مي‌كنم، تكراري و كسالت آور براي شما بزرگوار نباشه و البته درخصوص اشكالات و ايرادات و همچنين ديدگاه شما در اين زمينه بحث كنيم كه بحثي جامع‌تر درخصوص آينده‌ي سوريه داشته باشيم. 4- صد البته نبرد در صحرا با جنگل و كوهستان فرق مي‌كنه. بنده هم جايي عنوان نكردم كه در سوريه، شرايط نبرد محيطي ليبي برقرار بوده و احتمالاً اين فرمايش شما، ناشي از برداشت نادرست از عرايض بنده بوده. صد البته تمام سوريه هم كوه و جنگل نيست و اين درگيري‌ها؛ بالاخص درگيري‌هاي شهري هم در بسياري از مواقع شبيه به نبرد در ليبي بوده؛ چرا كه شهر، شهره و نبرد شهري، تبحر خاص خودش رو مي‌طلبه. از طرفي، منظور شما رو از محدود كردن ارتش سوريه توسط بشار اسد متوجه نشدم. چون تا جايي كه بنده اخبار رو دنبال مي‌كنم، تفاوتي در سطح حملات و بكارگيري تسليحات بين ليبي و سوريه نمي‌بينم. اما شما ليبيايي‌ها رو اندكي دست كم گرفتين. در روزهاي آغازين نبرد مسلحانه و جنگ داخلي، مخالفين شهرهاي زيادي رو گرفتن و پس از مصراته، به سراغ سرت رفتن و تا طرابلس هم فاصله‌ي چنداني نداشتن. ولي اندك اندك شكست‌هاشون شروع شد و شهر به شهر و منطقه به منطقه عقب نشستن؛ اونهم با تلفات سنگين. البته در اينكه سبك رزمي ارتش سوريه و ليبي هم با هم فرق مي‌كنه با شما هم نظرم. ولي ما در قياس نظامي، به سراغ مشتركات مي‌ريم و بر اون اساس تحليل‌مون رو انجام مي‌ديم. والا اگه بخوايم تفاوت رزم يا تسليحات و يا شرايط اقليمي به عنوان افتراقات رو مدنظر قرار بديم، فكر نكنم حتي بتونيم يه عمليات جنگ دوم جهاني رو هم تحليل كنيم؛ چه برسه به اين وقايع. اما درخصوص مسئله‌اي كه شما از اون به عنوان شاهكار سوريه ياد فرمودين، اگه امكانش هست براي بنده هم مستنداتي رو بيارين كه مطالعه‌شون كنم تا با قضيه از نگاه و جانبي ديگه هم آشنا بشم. چون تاكنون مواردي كه ديده‌ام، چيزي جز اين فرمايش شما بوده و حملات پراكنده و كم تعداد سوري‌ها، از قضا بزرگترين ضعف نظامي ايشان از سوي تمامي كارشناسان و تحليلگران قلمداد مي‌شده و اينكه اگه ايشان توان رزمي‌شون رو روي نقاط يكساني متمركز مي‌كردن، بهتر مي‌تونستن موفق بشن. البته همون‌طور كه عرض شد اين امر تازه داره يكم شكل مي‌گيره و مخالفين مسلح كمي حرفه‌اي‌تر و منظم‌تر و البته با تفكر بيشتر به حملاتشون ادامه مي‌دن كه البته اين تفاوت رفتاري بسيار قابل تأمله و نياز به بررسي مجزايي داره. ولي اين كه مخالفين نامنظم و پراكنده مي‌جنگن (و البته در تمامي اخبارها و مستندات و گزارشاتي كه به تصوير كشيده شده، اين فاجعه به وفور به چشم مي‌خوره)، ارتباطي به حملات ارتش نداره. قطعاً شما در اين خصوص منابع ديگري دارين كه در اون صورت خوشحال مي‌شم اونا رو ببينم. ولي اندكي هم احتمال مي‌دم كه شما منابعي كه تهاجمات ايشان رو به تصوير كشيدن رو چندان ملاحظه نفرمودين. والا شايد كمي اين موضع‌تون رو تعديل مي‌فرمودين. البته شايد هم بنده در اين زمينه اشتباه مي‌كنم. البته درخصوص عملكرد ارتش سوريه و ويژگي اون هم بين بنده و شما اختلاف نظري هست كه صد البته هم شما از نظرات حقير آگاهين و هم بنده از فرمايشات شما. 5- خوشحال مي‌شم كه ساير فرمايشاتتون رو هم مطالعه كنم و بيشتر از دانش شما استفاده ببرم. اما درخصوص فرمايشات آخرالزماني‌تون فكر كنم كمي بي‌انصافي فرمودين. از قضا چون حقير پيش‌بيني مي‌كردم كه ممكنه اين سوء‌ برداشت پيش بايد، عرض كردم كه : [quote]البته بنده قصد توقيت و يا شبيه سازي نبرد آتي سوريه و ناتو با نبرد قرقيسيا رو ندارم.[/quote] همچنين منظورم رو به وضوح در خط بعدي‌اش عرض كردم : [quote]صرفاً عرض اين بود كه حتي در بزرگترين خطري كه جهان اسلام رو تهديد مي‌كنه هم نظرات بزرگان دين ما كاملاً مشخصه.[/quote] مسئله اصلاً اين نيست كه اين دستور، يه دستور آخرالزماني هست و با ساير دستورات ائمه‌ي اطهار متفاوت! عرض بنده صرفاً اين بود كه حتي در خطرناك‌ترين و بدترين خطر ممكن براي جهان اسلام هم بزرگان چنين دستوري رو نفرمودن كه ما الان بخوايم درخصوص مسئله‌ي كوچكتر، اين موضوع رو مدنظر قرار بديم. بالعكس ايشان تأكيد واضحي داشتن كه در نبرد بين دو باطل، بي‌طرف بمونين و حتي توصيه فرمودن كه از منافع آن هم استفاده نكنين. اين مسئله، ارتباطي به آخرالزمان نداره كه ما بگيم صرفاً اگه صيحه‌ي آسماني رو شنيديم مي‌بايست بي‌طرف باشيم و قس علي هذا. فكر نكنم موضع و نظر شما هم اين باشه و احتمالاً به خاطر بدي نحو بيان عرايض حقير، اين برداشت رو از عرايض بنده فرمودين كه بنده قصد شبيه سازي و توقيت داشتم. البته ايراد كوچكي هم در فرمايشاتتون داشتين كه البته چيز خاصي هم نيست. صرفاً محض وظيفه اين رو خدمت برادر مؤمن و بزرگوارم عرض مي‌كنم كه خروج سفياني قبل از صيحه‌ي آسماني هست. كما اينكه عنوان شده پس از صيحه‌ي آسماني، ندايي ديگر مشابه آن و در حمايت از سفياني و از طرف شيطان به گوش مي‌رسه و قص علي هذا. البته در برخي از منابع عنوان كرده‌ان كه اين نبرد در ماه شوال انجام مي‌گيره كه اين، به مفهوم انجام نبرد پس از صيحه‌ي آسماني (كه ظاهراً در ماه مبارك رمضان بوقوع مي‌پيونده) هست. ولي چيزي كه قطع به يقين هست، خروج سفياني است كه مقدم بر صيحه‌ي آسمانيه. بنابراين چه بهتر بود كه شما به خروج سفياني به عنوان نشانه‌اي براي آغاز عصر ظهور اشاره مي‌فرمودين و تحليل‌تون رو بر اون مبنا مي‌ذاشتين. ولي همون‌طور كه عرض شد، بنده به هيچ وجه قصد توقيت و يا شبيه سازي وقايع اخير به وقايع آخرالزماني رو نداشته و ندارم و صرف اينكه قرقيسيا در سوريه واقع شده، دليلي بر رخ دادن وقايع آخرالزماني در پس اين درگيري‌ها نيست. هرچند كه بسياري از بزرگان اعتقاد دارن كه ما در حول و حوش عصر ظهور هستيم. در آخر همان‌طور كه عرض شد، بنده چون كوچكترين دانش ديني‌اي ندارم، بهتره در اين زمينه هم اظهار نظري نكنم كه خداي نكرده به دين محمد رسول الله (ص) خدشه‌اي وارد نشه و نه دفاع من مصداق «دفاع بد»ي باشي كه بدتر از تخريب دشمنانه و نه صداي ناخوش الحانم مصداق اون بيت سعدي باشه كه : گر تو قرآن بدین نمط خوانی ............................. ببری رونق مسلمانی پس به حرف سعدي عمل مي‌كنم كه گفت «از بهر خداي مخوان» و وارد مباحث ديني نمي‌شم. البته از فرمايشات ديني شما هم نهايت استفاده رو مي‌برم و سعي در دانش اندوزي خواهم داشت. حالا اينكه چقدر موفق بشم، با خداست. ------------------------------------------------------------- در پايان از صبر و حوصله‌ي شما در خوندن عرايض بي‌ارزش حقير و ارائه‌ي فرمايشات و نظراتتون، صميمانه تشكر و قدرداني مي‌كنم. ===================================== جناب president عزيز؛ مسئله در گذشته‌ي اشخاص نيست كه بگيم فردي به بهانه‌ي گذشته‌اش محاكمه مي‌شه. هرچند كه ظلم و جنايت، چيزي نيست كه ردش به اين سادگي‌ها پاك بشه. مسئله حال و عملكرد فعلي هست و نقدها و بحث‌هاي اين تاپيك هم عمدتاً معطوف به همين «حال» هستن و نه «گذشته». اما همون‌طور كه عرض شد، اينكه ما منافعي رو داريم و درصورت پيروزي يكي، به منافع‌مون مي‌رسيم و درصورت شكست، اون رو از دست مي‌ديم، بعيد مي‌دونم در هيچ جايي ملاك تعيين حق و باطل بوده باشه. همون‌طور كه عرض شد، حمايت لجستيكي از جبهه‌ي مقاومت، كسي رو در جايگاه حق قرار نمي‌ده. همون‌طور كه جنايات هيچ كس رو هم نپوشونده و وي رو تبرئه نمي‌كنه. پس بهتره موضوعات رو با هم مخلوط نكنيم كه يه وقت قدرت قضاوت‌مون تحت تأثير علايق و اميال‌مون قرار نگيره. ممنون از بابت نظري كه فرمودين.
  5. برادر علي عزيز؛ [quote name="Haj_Rezvan"] البته تا اونجايي که حافظه تاريخي حقير ياري مي کنه . صدام اصلا منافاتي با گروه هاي سلفي عراقي نداشت . و هر وقت تهديدي ازسوي آمريکا ميشد به اون 6000 سلفي انتحاريش مي نازيد... مسلما مصطفي جان هر وقت صدام براي آرامش شمردمش همچين کاري کرد اونوقت بله صدام در جبهه حق بود. اما مشکل اينه که خود ارتش بعثي عراق و صدام يکي از اصلي ترين بانيان سلفي گري در عراق بودند همونطور که همين الانش هم دوستان صدام راه وي رو با همکاري با القاعده ادامه مي دهند.[/quote] برادر علي عزيز. اجازه بده فرمايشت رو با ذكر مثالي مشابه درخصوص كشورمون پاسخ بدم. فرض بفرما همين فردا، امريكا به ايران حمله و اين كشور رو اشغال مي‌كنه. پس از اون، شاهد انواع و اقسام بمب گذاري‌ها در كشور باشيم كه جان هموطنان‌مون رو بگيره. يا گروه‌هاي تندرو در ايران هم به قدرت برسن و هر روز امنيت رو بيشتر به خطر بندازن. حالا با اين فرمايش شما مثل اين مي‌مونه كه بگيم چون ايران به عمليات‌هاي استشهادي لبناني‌ها و فلسطيني‌ها مي‌پرداخت و اونا رو تأييد مي‌كنه (به عنوان راهي براي ضربه زدن به اشغالگران)، و يا براي انجام عمليات استشهادي عليه امريكا و يا منافع عربستان، به نام نويسي رسمي روي مياورد، پس اين وقايع تروريستي رو هم ايران از همون ابتدا سازماندهي كرده بود و خود ايران با تروريسم فعلي (بمب گذاري در كوچه و خيابان) مشكلي نداشت و خود بوجودش آورد. به نظر شما، اين تحليل چقدر مبناي صحيحي داره؟ اساساً در عراق زمان صدام، نه سلفي‌ها و نه هيچ پيرو ديني ديگري قدرت رو در اختيار نداشتن كه بخوان مانوري بدن. حكومت در دست حزب بعث بود (درست به سان سوريه) و مذاهب هم اگه مي‌خواستن پيوندي با قدرت داشته باشن، ناچار به پيوستن به اين حزب بودن (درست بسان سوريه). الان در سوريه هم كه خيليا مي‌گن علوي‌ها قدرت رو در اختيار دارن، مسئله رو به غلط عنوان مي‌كنن. چرا كه اساساً سني‌ها هم كم نيستن. ولي مشكل از جايي شروع مي‌شه كه انحصار قدرت رو در دستان حزب بعث مي‌بينيم و شايد سياست‌ اين حزب به اين سمت باشه كه بيشتر از علوي‌ها بگيره. در زمان صدام هم قضيه غير اين نبود و مهم نبود كه شما سلفي هستي يا سني معمولي يا شيعه. البته با شيعيان، به دليل ترس هميشگي صدام از شيعه، مشكل داشتن و شيعيان معمولاً زياد پيشرفت نمي‌كردن در نظام عراق. ولي سايرين هم نه بر مبناي دين، كه رتبه و درجه‌اي كه از حزب بعث مي‌گيرن بالا و پايين مي‌رفتن. اما اصل مسئله اين بود كه در زمان صدام، حداقل امنيت كامل برقرار بود. يه دونه از اين دست اتفاقاتي كه روزانه در عراق مي‌افتاد، رخ نمي‌داد. استخبارات عراق به قدري قوي بود كه كوچكترين تحركات رو به سرعت رصد مي‌كرد و جلوي وقوع هر ناامني‌اي رو مي‌گرفت. عمده‌ي ناامني‌ها و كشتارها رو هم خود صدام حسين و ارتش جنايتكارش انجام مي‌داد (درست به سان ساير كشورهاي عربي). اما بعد از سقوط صدام، سلفي‌ها و به وضوح عربستان، بيشترين قدرت رو در عراق به دست گرفتن و الان بسياري از شهرها و استان‌هاي عراق، در اختيار و تحت امر ايشان هست؛ با وجود اينكه شيعيان در عراق در اكثريت به سر مي‌برن!! اين مسئله هم به وضوح بعد از سال 2003 اتفاق افتاد و غير قابل انكاره. شما به من بفرما جان شيعه در زمان صدام حسين بيشتر در خطر بود (با وجود تمامي ظلمي كه عليه‌اش بود) يا در حال حاضر؟ اگه كشتارهاي ناشي از انتفاضه‌ي شعبانيه كه در اصل سركوب قيام شيعيان بود رو از محاسبات‌مون خارج كنيم، در طول حكومت سي ساله‌ي صدام (چه در زمان بكر و چه پس از اون كه قدرت رو بطور كامل قبضه كرد)، صدام بيشتر شيعه كشت يا سلفي‌ها؟ آيا امنيت در عراق اصلاً مفهومي داره؟ البته شكر خدا در سال‌هاي اخير و با اندكي قدرت گرفتن ارتش و پليس عراق (البته با آموزش و تجهيزات امريكايي)، كمي وضع امنيت در عراق بهتر شده. ولي مي‌بينيم كه عملاً باز هم هيچ كس در امنيت به سر نمي‌بره و حتي رئيس جمهور عراق و نخست وزيرش هم از اين موهبت بهره‌مند نيستن؛ چه برسه به مردم كوچه و بازار. با اين وضعيت، يه بار ديگه اين رو خدمتت عرض مي‌كنم. آيا حكومت صدام كه حداقل امنيت و آرامش بيشتري براي مردم (چه شيعه و چه سني) داشت و جان مردم بيشتر درش ارزش داشت تا پس از اون، به حق بود؟ [quote name="Haj_Rezvan"]ارتش ملي افغانستان هم چغندر تشريف داره !؟ مگه نه!؟ حساب خارجي ها با بقيه متفاوته...! هيچ گربه اي واسه رضاي خدا موش نمي گيره ! مگه نه!؟[/quote] خير برادر. چغندر تشريف نداره. ولي القاعده و طالبان هم چيزي بيشتر از چغندر هستن. كيه كه ندونه اگه همين امروز امريكا از افغانستان خارج شه، حامد كرزاي رو در همون ميداني آويزون مي‌كنن كه دكتر نجيب الله رو به اون طرز فجيع اعدام كردن؟! همين الانش اشغالگران در برخورد با طالبان عاجز موندن. چرا كه برخلاف چيزي كه معمولاً در رسانه‌ها عنوان مي‌شه، ايشان حقيقتاً توان رزمي چريكي بالايي دارن و نه تنها از قدرتشون كاسته نشده، بلكه روز به روز آبديده‌تر مي‌شن. شكر خدا فيلم كمين‌ها و حملات طالباني‌ها به ناتو كم نيست تو اين سايت و با ديدنش مي‌توني از قدرتشون بخوبي آگاه بشي. همين الانش اكثر حملات در افغانستان، توسط ارتش ملي افغانستان و با حمايت هوايي و اطلاعاتي ناتو انجام مي‌گيره. ولي بد نيست به آمار تلفات و فتوحاتشون نگاهي بياندازي تا ببيني وضعيت در افغانستان چقدر قمر در عقربه. ضمن اينكه اگه طالباني‌ها امروز تا خود كابل پيشروي نمي‌كنن، به خاطر حريف قدرشون هست كه از هر نظر بر ايشان برتري داره. ولي اگه طرف حسابشون ارتش ناآماده و ضعيف افغانستان باشه چي؟ يادمون نره طالباني‌ها بر كسائي پيروز شدن كه خود چريك‌هاي جسور و شجاع و قابلي بودن؛ اونهم نزديك به بيست سال پيش؛ با تسليحات سبك! ولي امروزه طالباني‌ها و القاعده‌اي‌ها كم مجهز نيستن براي خودشون! من ادعا نمي‌كنم كه امريكا و غرب در افغانستان براي رضاي خدا موش مي‌گيرن. قطعاً ايشان هم منافع خودشون رو دنبال مي‌كنن. ولي مسئله اينجاست. افغانستان با حضور يه قدرت مقتدر نظامي امنيت بيشتري داره يا بدون اون؟ اگه اين فرض رو داشته باشيم كه عرايض بنده درست باشن و ارتش ملي افغانستان، تاب و توان مقاومت در برابر طالباني‌ها رو نداشته باشن (امري كه بارها و بارها كرزاي اعلام كرده)، آيا با رفتن غرب از اين كشور، مجدداً سلفي‌ها قدرت بيشتري نمي‌گيرن؟ آيا امكان تهديد و يا حتي گرفتن كامل حكومت در افغانستان رو ندارن؟ آيا پس از خروج، امنيت به خطر نمي‌افته؟‌ هر روز مردم بيگناه بيشتر كشته نمي‌شن؟ آيا دوباره همسايگان افغانستان با ناامني در مرزهاشون مواجه نمي‌شن؟ اگه پاسخ‌مون رو به اين سوالات، مثبت اعلام كنيم، آيا اين، باعث برحق دانستن اشغالگران در افغانستان مي‌شه؟! [quote name="Haj_Rezvan"] اينجا يه مشکلي هست برادر، خوب اگه دقت کرده باشي دولت سوريه حتي قول داده که طي مذاکراتش با مخالفين اگه لازم شد اسد بره کنار اما آيا صالح و بويژه معمر جون خودمون حاضر به همچين کاري بودند؟[/quote] برادر جان. اولاً اين حرف رو سوريه كي زده؟ نهايتاً يكي دو ماه پيش! يعني پس از يك سال و اندي درگيري و زد و خورد و كشت و كشتار و ناامني. ولي از شما تعجب مي‌كنم كه چطور اين تعارف شاه عبدالعظيمي رو به پاي خواسته‌ي حقيقي ايشان نوشتي. محمد رضا پهلوي در موضع خود حداقل جدي‌تر بود تا بشار اسد. كما اينكه ديديم وقتي محمد رضا با اين گزاره‌ي يكسان از سوي مخالفينش مواجه شد كه شرط تحويل گرفتن قدرت، خروج محمد رضا از كشوره (چيزي معادل كناره گيري خودمون)، مجبور شد اين كار رو انجام بده. ولي شما به من بفرما بشار اسد اساساً چه گامي براي تحقق گفتگوهاي صلح برداشت كه ما بگيم اساساً قائل به اين باشه كه اگه لازم شد از قدرت كناره بگيره؟ بشار اسد حتي خود وارد مذاكره با مخالفين غير مسلح‌اش هم نشده! نشون به اون نشون كه اين تهرانه كه داره تلاش مي‌كنه چنين مسئله‌اي صورت بپذيره و مخالفين غير مسلح رو با نمايندگان اسد به پاي ميز مذاكره بكشونه!! هرچند كه مخالفين، تهران رو به عنوان بي‌طرف اصلاً قبول ندارن كه بخوان وارد اين مذاكره با محوريت تهران بشن (و جالب اينكه به چين مي‌رن؛ ولي تهران رو ...!!!)! اما بريم سراغ دو مثالي كه فرمودي. درخصوص صالح حقيقتاً از فرمايشت تعجب مي‌كنم و فكر كنم خودت هم حواست نبود و شايد الان نظرت تغيير كرده باشه. چرا كه اساساً تمامي طرح‌هاي صلح، با محوريت خروج صالح از قدرت آغاز شد؛ چه طرح‌هاي صلح پيشنهادي خود دولت و چه اتحاديه‌ي عرب. مشكل صالح، با بعد قضيه بود كه بهش مصونيت قضايي بدن و جان و مالش رو محفوظ بدارن و بهش شرايط مناسب زندگي بدن و چه و چه! در نهايت هم ديديم كه بالاخره با چكش كاري، مخالفين هم مواضع‌شون رو تعديل كردن و صالح هم از قدرت كناره گرفت و رئيس جمهور جديدي براي يمن انتخاب شد و قص علي هذا! يعني اساساً اگه اين وصله رو به معمر قذافي بتونيم يه طورايي بچسبونيم، اصلاً به صالح نمي‌چسبه!! اما معمر قذافي هم اگه بياد داشته باشي (و يا آرشيو موجود در سايت خودمون رو بررسي بفرمايي)، بارها معمر قذافي آمادگي خودش رو بصورت كلامي، براي كنار رفتن از قدرت اعلام كرد. ولي مشكلش رو هر بار، همين مخالفين مسلح اعلام كرد. حتي كار به جايي رسيد كه قذافي پيشنهاد كرد خودش و خانواده‌اش از قدرت كناره مي‌گيرن و فقط بذارن ايشان تو چادر معروفشون برن سرت زندگي كنن. در اون ماهها، چندين و چند بار اين پيشنهادات توسط قذافي داده شد. اگه پيشنهاد وي رو هم شاه عبدالعظيمي در نظر بگيريم، تازه مي‌شه شرايطي شبيه به شرايط فعلي سوريه. با اين تفاوت كه اين پيشنهادات، بيشتر و مستقيم‌تر؛ نه توسط فلان وزير يا فلانه معاون، كه توسط شخص معمر قذافي و يا سيف الاسلام خان، عنوان شد. پس خواهشاً يه بار ديگه درخصوص اين گزاره‌ات تأمل بفرما و پس از اون بفرما كه با فرض صحت عرايض حقير، آيا اين دو بر حق بودن؟ اما اصل قضيه اينه. حتي اگه فرمايش شما هم درست بود و نه صالح و نه قذافي هيچ رقمه جز با خشونت تمام، حاضر به كناره گيري از قدرت نبودن، آيا اينكه در اين كشورها پس از سقوط حكومتشون، سلفي‌گري روز به روز بيشتر شده و امنيت روز به روز ناياب‌تر گشته، مسئله‌اي قابل اغماضه؟ با اين حساب، آيا ايشان برحق بودن؟ [quote name="Haj_Rezvan"] هر چند سلفي گري در مصر امروزي به خاطر غفلت علماي اونجا در حال رشده اما من متوجه نشدم شما از کجا ميگي القاعده در مصر در حال قدرت گيريه؟ درسته که بسياري از زعماي القاعده مصري بودند و هستند اما من متوجه قدرت گيري القاعده (بصورت مسلح ) در مصر نشدم! ممنون ميشم کمي بيشتر توضيح بدهيد.[/quote] برادر جان. همين هفته‌ي پيش بود كه القاعده رسماً مانور قدرتي در مصر ترتيب داد. بنا به تحليل اكثر قريب به اتفاق رسانه‌ها، موضع گيري مرسي در برابر اين واقعه، منهاي مصلحت انديشي در روابطش با ايالات متحده پس از سخنان اخطار گونه‌ي مقامات كاخ سفيد، بر اين اساس استوار بود كه وي به درستي مي‌دونست كه اين وقايع، رسماً قدرت نمايي احزاب و گروه‌هاي سلفي در برابر حكومت وي هست. ديديم كه القاعده، مصر رو به چه وضعيتي درآورد. مي‌بينيم كه احزاب سلفي در مصر روز به روز دارن بيشتر و بيشتر مي‌شن و هر روز بيشتر به حكومت نزديك مي‌شن. تازه در سال 2011 كه هنوز حتي يك سال از سقوط مبارك نشده بود، در انتخابات پارلماني مصر كه ايران با شور و اشتياق فراوان، خبر پيروزي اسلامگرايان رو اعلام كرد، نزديك به 30 درصد مجلس در اختيار سلفي‌ها قرار گرفت و آراء ايشان تنها 10% كمتر از آراء Democratic Allience يا همون مردمسالاري براي مصر به رهبري حزب آزادي و عدالت (يا همون برادران اخواني خودمون به رهبري دكتر مرسي) بود. در آينده هم بوضوح اين مسئله رو مشاهده خواهي كرد كه قدرت سلفي‌ها روز به روز بيشتر و بيشتر خواهد شد. ------------------------------------------------------------------- اما شايد مشكل شما، برداشت از عرايض بنده بوده كه بنده گفتم در مصر القاعده بطور مسلحانه قدرت گرفته. درصورتي كه بنده جايي به «مسلح» بودن القاعده اشاره‌اي نكردم. هرچند كه نام القاعده با مسلح بطور جالبي هميشه عجينه! سواي شاهكار هفته‌ي پيششون سر قضيه‌ي سفارت امريكا، راهپيمايي‌هاي گسترده‌اي كه احزاب سلفي دراين كشور براه مي‌اندازن، قدرت گيري احزاب و گروه‌هاي سلفي در مصر و البته درگيري‌هايي كه گروه‌هاي القاعده‌اي در مرز با اسرائيل چند ماه پيش براه انداختن و البته با ورود سريع ارتش مصر، قائله ختم به خير شد (هرچند كه ايران تلاش كرد اين واقعه رو به اسرائيل و توطئه‌ي اين كشور ربط بده؛ مثل هميشه)، مصداق‌ها و معيارهايي بودن كه بنده از اون‌ها، قدرت گرفتن سلفي‌ها و القاعده‌اي ها رو نتيجه گرفتم. اگه بنده در انتخاب اين مصاديق و معيارها اشتباه كرده‌ام و يا وقايع اونطور كه عرض كردم نبوده، بفرما تا بازنگري‌اي در قضيه داشته باشم. اما اگه شما هم قبول داري كه اين وقايع، اين طور كه عرض كردم اتفاق افتاده، پس لاجرم بايد اين رو هم در نظر داشته باشي كه مصر پس از حسني مبارك، مأمن مناسبي شده براي پيشروي سلفي‌ها در قدرت و شايد طولي نكشه كه يه عربستان ثاني رو هم در مصر شاهد باشيم. البته تفاوتي كه در مصر وجود داره، وجود گسترده‌ي احزاب و گروه‌هاي ليبرال به انحاء مختلف و همچنين تحصيل‌كرده بودن و پيشرفته‌تر و دموكرات‌تر بودن مردم مصر هست كه نفوذ تفكراتي از اين دست رو تا حدود زيادي دشوارتر مي‌سازه (و شايد براي اين كار، ليبي بسيار مناسب‌تر باشه). هرچي باشه مصر در توسعه‌ي سياسي، گام‌ها جلوتر از اكثر كشورهاي عربي منطقه‌اس. ولي اگه گزاره‌هاي فوق رو قبول داشته باشي، پس مي‌بايست شما هم به قدرت گيري روز افزون سلفي‌ها (ولو غير مسلحانه) معتقد باشي. درخصوص امنيت هم تظاهرات‌هاي گاه و بيگاه و درگيري‌هاي با پليس و برهم خوردن نظم جامعه‌ي مصر و تبديل شدن خيابون‌ها به محل اعاده‌ي مطالبات مردمي و مسائلي از اين دست، امري نيست كه بر كسي پوشيده باشه. طبيعتاً هم همين ناامني‌ها، هر روز كه بيشتر و بيشتر مي‌شه، بيشتز زندگي مردم رو مختل مي‌كنه. همون‌طور كه عرض شد، بارها و بارها مردم مصر نسبت به اين ناآرامي‌ها ابراز نارضايتي كردن. حتي شايد جالب باشه كه در همون تظاهرات‌هايي كه ايران با آب و تاب، خبرش رو اعلام مي‌كرد و مي‌گفت جمعه‌ي بازپس گيري انقلاب و جمعه‌ي چه و جمعه‌ي چه، حتي اخوان المسلمين هم اعلام حضور نمي‌كرد و مردم رو دعوت به آرامش مي‌كرد! [quote]راهپيمايي روز جمعه ?? نوامبر ???? روز باز پس گيري انقلاب به گزارش خبرگزاري مهر به نقل از رسانه‌هاي مصر، تظاهرات کنندگان مصري در روز جمعه ?? نوامبر ???? در ميدان التحرير در قاهره تجمع کردند. لغو قانون فوق العاده، تعديل قانون انتخاباتي، اجراي قانون جلوگيري از فعاليت سياسي بازماندگان حزب حاکم سابق تا ?? سال آينده و تعيين جدول زمان بندي براي انتقال قدرت از شوراي نظامي به يک حکومت غير نظامي را خواستار شدند. لغو محاکمه‌هاي نظامي و احکام صادره در دوره‌هاي گذشته و ازسرگيري اين محاکمه‌ها در دادگاه‌هاي غير نظامي، پاکسازي وزارت کشور و وزارت اطلاع رساني، تضمين استقلال دستگاه قضايي و پاکسازي آن، آزادي تاسيس سنديکاها و اتحاديه‌هاي مستقل و لغو قانون جرم دانستن اعتصابات از ديگر خواسته‌هاي مردم مصر است که در تظاهرات اين روز بر آن پافشاري شد. بر اساس اين گزارش، بسياري از احزاب و نيروها و جنبش‌هاي سياسي خواستار مشارکت در جمعه بازپس گيري انقلاب شده‌اند که مهمترين آنها جنبش ششم آوريل، کميته هماهنگي گروه‌هاي مردمي، ائتلاف جوانان انقلاب، جنبش قبطي‌هاي بدون قيد و بند، احزاب الوفد، الوسط، الغد الجديد، الکرامه، الناصري، العدل، جبهه دموکراتيک هستند. احزاب و گروههايي از جمله اخوان المسلمين، حزب آزادي و عدالت، جنبش سلفي، جماعت اسلامي، حزب مصريهاي آزاده و حزب اتحاد مصري عربي اعلام کرده‌اند در تظاهرات جمعه ?? نوامبر ???? مشارکت نخواهند کرد.[??][??] http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8_%D9%85%D8%B5%D8%B1_%28%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B1%29 [/quote] امنيت در مصر، روز به روز بيشتر به مسئله‌ي اصلي تبديل شده و همون‌طور كه عرض شد، پيام اصلي آراء بسيار بالاي مردم به احمد شفيق (آخرين نخست وزير حكومت مبارك) هم چيزي جز امنيت نبود. با اين شرايط، اگه شما معتقد به كاهش امنيت و افزايش قدرت سلفي‌ها در مصر باشي، آيا به نظرت اين‌ها، دليلي بر بر حق بودن حكومت مبارك مي‌شه؟ ================================================ اميدوارم ابهامات عرايضم رو بهتر توضيح داده باشم و شما متوجه منظور حقير؛ بالاخص در قضيه‌ي مصر و القاعده شده باشي. اگه باز هم ابهامي بود، بفرما تا عرض كنم. ولي در كل، اين موارد، نظر من بود و اگه نظر شما چيزي جز اينه، خوشحال مي‌شم اون رو بفرمايي، شايد هم فرمايش شما صحيح‌تر باشه و بنده‌ي حقير نظرم رو اصلاح كنم. اما اگه هركدوم نظر خودمون رو داشته باشيم بايد عرض كنم كه نظر و ديدگاهت براي من قابل احترامه و صرفاً با هم اختلاف نظر و تحليل داريم. در آخر از اينكه با مطول نگاري‌هام، خسته‌ات كردم ازت عذرخواهي مي‌كنم. ولي مثل هميشه از فرمايشاتت استفاده كردم.
  6. عرض سلام و خسته نباشيد خدمت برادر ميثم عزيز. هرچند كه اين روزها كمتر پست مي‌زنم و بيشتر خواننده‌ام، ولي پست شما اونقدر خوندني بوده كه ساعت 2:15 نصفه شب، بعد از خوندنش اونقدر روحيه داشته باشم كه پاسخ ناچيزم رو عرضه كنم. هرچند كه اين پاسخ، چيزي جز درس پس دادن شاگرد تنبل كلاس نيست و از قضا نمره‌هاي اين شاگرد تنبل، هميشه زير 5 بوده! ---------------------------------------------------------------- برادر ميثم عزيز. از فرمايشاتت بي‌نهايت استفاده كردم (مثل هميشه). اگه مواردي رو هم در مخالفت عرض مي‌كنم، مطمئنم كه حداقل شما دليلش رو مي‌دوني و از بابت برچسب و اينا خيالم راحته. پس اگه صراحت كلامي دارم، باز به بزرگي خود حقير رو ببخشيد. ---------------------------------------------------------------- [quote name="meysam2007"]فکر می کنم در این مورد کمی بی انصافی می فرمایین. چرا که همه اعضا رو به دو گروه تقسیم کردین. اونهایی که مثل شما فکر می کنن و اونهایی که مثل شما فکر نمی کنن. این نوع دید هم به هیچ وجه نمی تونه کمکی به مباحثاتمون بکنه. در این سایت، هرکس نظر خودش رو داره و اعتقادات و باورهایی که فقط مال خودشه. طبیعتا براثر همون باورها و اطلاعاتی که به دست میاره درمورد موضوعات مختلف جبهه گیری خاصی خواهد داشت که ممکنه این جبهه گیری ها هم جهت با موضع هرکدوم از ما باشه یا خلاف اون. هم جهتی مواضع دلیل بر همفکری نیست و خلاف اون هم به معنی هم موضع بودن همه مخالفان نمی تونه باشه. برای مثال، افرادی که از اسد حمایت می کنن می تونن با هرکدوم از این دلایل، حامی باشن: پیروی مطلق از جهت گیری نظام، ایجاد جبهه در فراتر از مرزها، کمک به جبهه مقاومت، حامی حزب بعث بودن، مخالفت با سلفی ها و ترس از به حکومت رسیدن اونها و هزار و یک دلیل دیگه که هرکس ممکنه با یک یا تعدادی از اونها موافق باشه و به همین علت از اسد حمایت کنه. درمقابل افراد به چندین دلیل ممکنه مخالف اسد باشن که از جمله خطرناکترین اونها کسانی هستند که همیشه جبهه ای مخالف نظام اتخاذ می کنن و درواقع هدف اونها مخالفت با حکومت خودمونه، نه مساله سوریه. (و اتفاقا خیلی مهمه که مواظب باشیم مورد سوء استفاده این افراد قرار نگیریم. چرا که به مرور می تونن ما رو هم به جبهه خودشون بکشن. فکر نمی کنم هیچ کدوم از ماها از دکتر سروش بزرگتر باشیم. بگذریم.) ... خوب عزیز جان خود شما هم که همین کار رو کردین! چرا که همه مخالفین نظر خودتون رو با یه چوب میزنین و مواردی می فرمایین مثل همون بخشی که بنده ابتدای پستم عرض کردم.[/quote] قطعاً بنده عرضم رو بد رسوندم. والا اين فرمايش شما، كاملاً مورد تأييده. هم معتقدان به دفاع از بشار اسد برخاسته از طيف‌ها و تفكرات گوناگوني هستن و هم معتقدان به كوبيدن وي و يا سكوت در اين ميان. عرض بنده اين بود كه وقتي داريم مسئله رو از ديدگاهي بحث مي‌كنيم، دوستان هم اگه نقدي بر اون ديدگاه دارن، براساس همون ديدگاه و جهان‌بيني بحث كنن. في‌المثل نمي‌شه بنده مثلاً از ديدگاه عقلي به موضوعي پاسخ بدم، ولي دوستان جوابم رو براساس آرمانگرايي بدن. يا مثلاً وقتي بحث آرمانگرايي مي‌كنيم، نمي‌شه پاسخي پراگماتيستي به نظر داد. احتمالاً شما هم تصديق مي‌فرمايين كه براي بحث در موضوعي مشخص، زباني واحد لازمه و من، اشتراكات جهان‌بيني (ولو اينكه بهش معتقد نبوده و قبولش هم نداشته باشيم) رو جزو لاينفك اين زبان واحد مي‌دونم. يه مثال مي‌زنم كه عرضم بهتر مشخص شه. في‌المثل اگه ما قراره نقد نظريه‌هاي ماركسيستي رو انجام بديم، نمي‌تونيم از دين مبين اسلام و پيامبر اكرم (ص) و قرآن كريم مايه بذاريم. چون اساساً طرف ماركيسيت‌مون خدا رو قبول نداره كه بخواد من بعدش رو قبول داشته باشه. لاجرم مي‌بايست از ديدگاه و نظريات مشترك با ماركسيست‌ها و نظريات في‌المثل اومانيستي و همسنگ با نظريات ايشان، پاسخشون رو بديم؛ ولو اينكه خود مسلمون بوده و اعتقادي به اين نظريات نداشته باشيم. اين از نگاه من، زبان مشترك بحثه. حالا اينكه شما آيا موافق عرض بنده هستين يا خير، اميدوارم در پست بعدي‌تون بفرمايين. ولي حداقل اميدوارم كه عرضم رو اينبار بهتر و درست‌تر رسونده باشم تا شائبه‌ي دسته‌بندي اعضاء بين دو ديدگاه و ايدئولوژي مشخص براي كسي بوجود نياد. اما تمامي عرض فوق (در چند پست قبلي) رو عرض كردم كه به اين قسمت از عرايضم برسم : از نظر من هيچ اشكالي نداره كه نگاهتون ذيل عناوين فوق جاي بگيره. مثلاً بگيم آقا ما با نگاه ماكياوليستي و اينكه هدف‌مون، وسيله‌مون رو توجيه مي‌كنه، از سوريه حمايت مي‌كنيم كه از حزب الله حمايت كرده باشيم (چيزي شبيه به فرمايش برادر احسان). اين، مشكلي نداره و بالاخره يه ديدگاهه و قابل احترام. مشكل از جايي شروع مي‌شه كه ما نگاه ماكياوليستي داشته باشيم، ولي اون رو تحت عنوان آرمانگرايي و يا عدالت طلبي مطرح كنيم. [quote name="meysam2007"]حداقل درمورد خود بنده، خاطرم هست که اختلاف نظرمون نه در نوع وقایع، بلکه در علت شروع اونها بود و اگه خاطرتون باشه بنده همون موقع هم عرض کرده بودم که سوریه تعیین کننده برنده این مناقشات خواهد بود. درواقع همون زمان هم هم شما و هم ما پیش بینی می کردیم که این حوادث به سوریه هم کشیده میشه، اما هرکدوممون از موضع خودمون. شما به عنوان دنباله همین جریانات و حداقل شخص بنده به عنوان پاسخی طبیعی که به این جریانات داده خواهد شد و باتوجه به شباهت ظاهری و همچنین موج سواری غرب در این جریانات (و حمایت از جنبش هایی که به خودی خود به ضررش بودن و تبدیل اونها به فرصتی طلایی)، قابل تشخیص از هم نخواهند بود. اینطور نیست؟ پس بنده نمی تونم این فرمایش شما رو بپذیرم و هنوز روی حرف خودم هستم که سوریه تعیین کننده برنده این جریانات خواهد بود.[/quote] برادر ميثم عزيز. مسئله‌ي فوق، همون‌طور كه عرض شد، ديدگاه مصطلح نظام هست؛ نه ديدگاه حقير. بنده هم براي اينكه وارد بحث هميشگي ماهيت اين وقايع نشيم، با فرض پذيرفتن ديدگاه فوق، به ادامه‌ي عرايضم پرداختم. [quote]مسئله اينجاست كه ما تا ديروز شعارهايي كه مي‌داديم، اين بود كه وقايع منطقه، قطعاً بيداري اسلامي بوده و تمامي اين موارد به نفع جمهوري اسلامي ايران و به ضرر امريكا و اسرائيل هست و هر واقعه، موجوديت اين كشورها در منطقه رو به خطر مي‌اندازه و قص علي هذا. البته بنده در اين پست، به نقد اين ديدگاه نمي‌پردازم و با فرض صحت اين ديدگاه، به ادامه‌ي عرايضم مي‌پردازم.[/quote] صد البته وقايع سوريه، در وقايع آينده بسيار اثرگذار خواهد بود. ولي همون‌طور كه عرض شد، اگه بياد داشته باشين همون موقع كه وقايع مصر در جريان بود عرض مي‌كردم كه اگه ما بخوايم جلوي اين موج رو بگيريم، بايد از همين مصر و ليبي شروع كنيم. چرا كه هرچقدر كه وقوع اين تحولات در اين كشورها به درازا كشيده بشه و يا حتي شكست بخوره، از سرعت پديد آمدن اين تحولات كاسته و اين آتش نيز عجالتاً فرو نشانده خواهد شد. كافيه يه بار تصور بفرمايي كه اگه انقلاب مصر (حالا چه انقلاب اسلامي و چه از نظر من انقلاب رنگي و نرم) به پيروزي نمي‌رسيد، آيا اين وقايع با همون تب و تاب به ليبي منتقل مي‌شد؟ آيا مردم يمن و بحرين با همون جديت به ادامه‌ي اعتراضاتشون مي‌پرداختن؟‌ مردم سوريه چطور؟ حتي همين جنبش سبز خودمون هم با انقلاب مصر بود كه قوت گرفت و جوگير شد و 25 بهمن بعد از يك سال خانه نشيني، دوباره سعي كرد به اردوكشي خياباني بپردازه كه البته عدم موفقيتش هم كاملاً قابل پيش‌بيني بود. پس مسئله رو وقتي كه داريم در نظر مي‌گيرم، بايد تمامي جوانبش رو هم در نظر بگيريم. چون اين قسمت از عرايضم به فرمايش بعدي شما مربوط مي‌شه، پس با اجازه‌تون بقيه‌اش رو در قسمت اصلي (بحث علت موضع گيري ما) عرض مي‌كنم. [quote name="meysam2007"] این مورد (کشتار گسترده مردم بی گناه توسط حکومت بشار) باتوجه به اینکه فقط از طریق منابع خبری برای شما قابل اثباته و حداقل برای شخص بنده چنین کشتاری ثابت نشده، برام قابل قبول نیست و علاقه ای هم ندارم که شما سعی در اثبات اون کنین. (چرا که حداقل درمورد فتنه 88 از همین رسانه ها داستانها دیدم و ...). پس در مباحثمون بهتره به این مورد نپردازیم چراکه هیچ کدوم از طرفین نمی تونن چیزی رو ثابت کنن. ما هم دلیل محکمی برای همدیگه نداریم و هرکس نظر خودش رو در این مورد داره.[/quote] فرمايش و نظر شما قابل احترامه. [quote name="meysam2007"]اینجا میرسیم به بحث اصلی که قبلا چندین بار تکرار شده. اما هنوز هم ناگفته ها بسیارند! خواهشا قبل از خوندن کامل این قسمت، پاسخی ارسال نکنین و سعی نکنین صرفا از جمله اول، کل مطالب این بخش رو نخونده حدس بزنین. (نه اینکه شما چنین کاری می کنین؛ بلکه صرفا جهت تاکید بر اهمیت موضوع و خوندن دقیق اون برای اطلاع کامل از ریز نظر بنده، این جمله رو عرض کردم.) احتمالا شنیدین که اگه کفار بخوان به بلاد مسلمین حمله کنن و از مسلمانان به عنوان سپر استفاده کنن، درصورتی که چاره دیگه ای نباشه، باید به اونها حمله کرد و اون افرادی هم که ازشون به عنوان سپر استفاده شده شهید محسوب میشن. حالا برمیگردیم به همون تحلیل های چندسال پیش جنابعالی. خود شما در تاپیک تونس و بعد تاپیک کشورهای عربی، اشاره به توطئه ای بزرگ و خطرناک از طرف غرب علیه مسلمونها (یا بهتره بگیم منطقه) داشتین. هنوز هم سر اون فرمایشاتتون هستین؟ (مطمئنا هستین!) چه طبق نظر شما و چه حالت موج سواری غرب، درنهایت نتیجه ای که الان حاصل شده همون خطر بزرگ علیه منطقه و جهان اسلامه. الان ممکنه در سوریه 20 یا اصلا 100 هزار نفر کشته بشن. اما مساله اینجاست: اگه ما جلوی این خونریزی ها رو بگیریم و به قول شما از مردم حمایت کنیم، بعد از مدتی (و بعد از سقوط حکومت های دیگه که فعلا در صف انتظار قرار دارن و منتظر سوریه هستن!) چه بلایی سر مسلمونها خواهد اومد؟ حتی صرفا به عنوان یه مثال کمی جلوتر بریم و زمانی رو بررسی کنیم که نه حکومتی به اسم جمهوری اسلامی در ایران مونده و نه قدرتهایی مثل آل سعود عربستان. در اون زمان چه کسی جلوی نیل تا فرات رو خواهد گرفت؟ حکومت های مردمی که حتی ممکنه بعضی از اونها ارتش هم نداشته باشن؟ کی توان دفاع دربرابر حکومت غیرمسلمان بر مسلمانان رو خواهد داشت؟ کدوم قدرتی جلوی کشته شدن صدها هزار نفری مسلمونها رو خواهد گرفت؟ کیه که نذاره میلیونها انسان آواره بشن؟ تازه این خوشبینانه ترین حالته که در اون جنگ یا برخورد سخت رو درنظر گرفتیم. حالت بدتر اینه که اصلا چنین اتفاقاتی نیافته و بدون اینکه مردم متوجه باشن دین اونها رو ازشون بگیرن. آیا کسی خواهد بود که از دین خدا دفاع کنه؟ (کاری به بحث های آخرالزمانی و ظهور و ... ندارم و خواهشا دوستان دیگه این سوالات بنده رو با مواردی مثل خدا از دینش دفاع خواهد کرد جواب ندن. حرف من سر وظیفه ماهاست به عنوان مسلمان.) ما قبلا در مورد ارتباط با دولت ها در پیام خصوصی مباحثاتی داشتیم و بنده عرض کردم، بازوی قدرت جمهوری اسلامی نه دولت های متحد، بلکه گروه های همفکر با اون هستن و اوضاع منطقه، شرایط بذرپاشی رو برای ما فراهم می کنه. اما از زمان کاشت تا برداشت زمان لازمه و هنوز برای رسیدن به ساعت صفر زوده. (هرچند بنده فکر می کنم کم کم وقتش داره میرسه و تا مدتی بعد ما با رفتن اسد هم مشکلی نخواهیم داشت؛ ان شاء الله.)[/quote] بله برادر. هنوز هم به تحليل‌هام معتقد بوده و نگاهم نسبت به اين مسائل تغييري نكرده. از قضا با كمي اعتماد به نفس كاذب و مقداري هم غرور، هرچه از وقوع وقايع بيشتر مي‌گذره، گزاره‌هايي مبني بر صحت پيش‌بيني‌هام رو بيشتر مشاهده مي‌كنم. درخصوص جلوگيري از رسيدن اين موج به ما؛ همون طور كه در بالا عرض شد، مسئله اينجاست كه اگه ما مي‌خواستيم جلوي اين موج رو بگيريم، لاجرم مي‌بايست از همون ابتدا با اين وقايع همراهي نمي‌كرديم و حتي شده پنهاني به ايشان كمك هم مي‌كرديم (مثل سوريه) كه يه طورايي از پس اين وقايع بربيان. البته اين، به اين شرط بود كه ديدگاهي كه من بهش معتقدم رو نظام هم معتقد مي‌بود. يعني معتقد مي‌بود كه اين تحركات، هركدام شكل و طرحي كوچك از نقشه‌ و طرحي بزرگتره و هر زمان كه طرحي به اتمام برسه، نقاش به سراغ قسمت بعدي طرح مي‌ره تا در نهايت از مجموع طراحي و نقاشي اين طرح‌ها، تصوير اصلي بوجود بياد. اما ديدگاهي كه نظام جمهوري اسلامي ايران دنبال كرد و بر اون باور بود، اين بود كه وقايع منطقه، بيداري اسلامي و منبعث از انقلاب اسلامي است. خوب. وقتي ما اين ديدگاه رو داريم، طبيعي هست كه گزاره‌هاي مربوط به انقلاب اسلامي رو نيز مي‌بايست در نظر بگيريم. وقايعي نظير امريكا ستيزي، اسرائيل ستيزي، كمك به مستضعفين در برابر مستكبرين، تمايل به حكومت ايران و ايجاد پيوند عاطفي و سياسي با اين كشور، در بهترين حالت، پيروي از فرمايشات و دستورات آقا (نه به عنوان ولي فقيه، كه به عنوان رهبر حكومتي كه الگوي انقلاب و حكومت آتي‌شونه)، ايجاد حكومتي اسلامي و بر پايه‌ي قوانين اسلامي، صد البته اضافه شدن به محور مقاومت و حمايتي مناسب از فلسطين و قس علي هذا. اين مسائل هم مسائلي نيست كه از خودم درآورده باشم. اگه رجوعي ساده به رسانه‌هاي داخلي (بالاخص رسانه‌هاي دولتي و رسانه‌ها و روزنامه‌هايي كه مبين نظرات حكومت هستن)، مصاحبه‌هاي مسئولين نظام (اعم از كشوري و لشكري) و البته سخنراني‌هاي متعدد ايشان و امثالهم داشته باشيم، تمامي گزاره‌هاي فوق بدون كمترين اغراقي قابل مشاهده است و بسياري از اونا در تاپيك‌هاي [url="http://www.military.ir/forums/topic/13134-%d8%b3%d9%82%d9%88%d8%b7-%d8%af%d9%88%d9%84%d8%aa-%d8%aa%d9%88%d9%86%d8%b3/"]سقوط دولت تونس[/url]، [url="http://www.military.ir/forums/topic/13295-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%B6%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B5%D8%B1/"]اعتراضات و درگيري‌هاي مصر[/url]، [url="http://www.military.ir/forums/topic/13314-%D8%AA%D8%B8%D8%A7%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D8%B1%D8%A8%DB%8C/"]تظاهرات و درگيري‌هاي كشورهاي عربي[/url] توسط دوستان مختلف آورده شد (كه اين تاپيك‌ها مي‌تونن آرشيو مناسبي براي هر جستجوگري در نت باشن). پس با اين شرايط، سقوط تونس، مصر، ليبي و يمن هركدوم به نفع ايران مي‌شد و به ضرر امريكا و اسرائيل. البته بنده و شما، هريك نظري ديگه در اين زمينه داشتيم؛ ولي هردو معتقد بوديم كه اين وقايع، زميني آماده براي كشت خواهد بود كه دست ما براي كاشت‌هاي آتي بازتره؛ البته هريك به شيوه و راه خود كه البته خيلي هم با هم اختلاف نظر نداشتيم. ولي حقيقت امر اينه كه نظام به جد معتقد به اين مسئله بود و به همين دليل، نه تنها هيچ كمكي براي جلوگيري از وقوعش نكرد، بلكه شايد حتي كمكشون هم كرد كه اين وقايع زودتر به نتيجه و ثمر برسه. حال اينكه بنده همون موقع عرض مي‌كردم كه هرچه اين فيلم زودتر به پايان برسه، زودتر نوبت ما خواهد شد. --------------------------------------------------------------------- حقيقت اينكه همين كه وقايع سوريه يك سال و نيمه شده (و البته اين، زمان خوبي براي ما بوده)، تنها دو دليل داشته : 1- ورود عربستان به اين محدوده برخلاف ساير انقلاب‌ها و تلاش براي به ثمر نشاندن حكومتي سلفي در اين كشورها؛ 2- ورود نسبتاً زود سوري‌ها به فاز مسلحانه (ولو محدود) كه دست حكومت رو براي برخورد خشن بيش از پيش بازتر كرد (هرچند كه همون موقع هم كوچكترين ابايي از اين برخورد نداشت). مسئله‌ اين بود كه توان سوري‌ها (با وجود اينكه بسيار بي‌نظم و غيرمنطقي حمله مي‌كردن)، بسيار بيشتر و بهتر از توان مخالفين مسلح ليبيايي بود كه در ابتدا بسيار آماتور وار حمله مي‌كردن. به همين دليل هم ديديم كه بشار اسد هيچگاه نتونست كنترل مناسبي روي شهرهاي درگيرش داشته باشه و حتي آتش اين درگيري‌ها به شهرهاي بزرگ اين كشور هم كشيده شد و اين، نشان از افزايش توان روزافزون مخالفين مسلح داشت. اما در ليبي، مي‌ديديم كه بعلت همين ضعف اساسي، روز به روز قذافي بيشتر پيشروي مي‌كرد و از توان نظامي مخالفينش كاسته مي‌شد. البته ممكنه دوستان بفرماين كه در سوريه نيروهاي خارجي و القاعده هستن و چه و چه. ولي در ليبي هم همين بود! صد بار قذافي مادر مرده و پسر جلادش تو تلويزيون و رسانه‌ها و سخنراني‌ها و مصاحبه‌هاشون، گفتن كه ما داريم با القاعده‌اي‌ها مي‌جنگيم؛ ولي كسي باور نكرد. با اين وجود، مخالفين مسلح ليبيايي، توان جلوگيري از حملات ارتش رو نداشتن و ارتش ليبي در ابتدا، بسيار منظم (دقيقاً برخلاف ارتش سوريه! حتي همين الان!!) و با گلوله باراني دقيق، مواضع مخالفين رو يكي پس از ديگري گرفت و به دروازه‌‌هاي بنغازي رسيده بود كه ناگهان ورق برگشت و با ورود ناتو، همه چيز عوض شد. جالب اينجاست كه امريكايي‌ها پس از قتل وزيرشون، اين مسئله رو هم عنوان كرده بودن كه اونا بودن كه با ورود ناتو به ليبي، جلوي سقوط بنغازي و پايان كار مخالفين رو گرفتن). به عبارتي در ليبي، قدرت مخالفين مسلح زود ته كشيد و اوضاع تحت كنترل جبهه‌ي سياسي قرار گرفت. صد البته به اين هم بايد اشاره كرد كه با آموزش صحيح ليبايي‌ها و همچنين كسب تجربه‌ي بيشتر در جنگ، اين چريك‌ها خيلي زود حرفه‌اي شدن و حملات بعدي‌شون حقيقتاً حرفه‌اي و كاملاً منظم و حساب شده بود و دمار از روزگار ارتش قذافي درآورد. ولي در سوريه، كاملاً برعكس هست و فعلاً، بيشترين قدرت از آن جبهه‌ي دوم و اول هست و جبهه‌ي سوم در اقليت قدرت قرار داره. به همين دليل تا زماني كه بالاخص قدرت مخالفين - با منش مسلحانه كم و كمتر نشه، غرب هم بطور مستقيم وارد اين بازي نمي‌شه و البته اين مسئله، بيشتر از هرچيز به نفع ايران هست (از لحاظ زماني). هرچند كه بسيار ترديد دارم نسبت به اينكه نگاه ايران به سوريه، تنها نگاه خريد زمان باشه و نه نگاه پيروزي اسد بر مخالفين مسلح و برقراري شرايط بسان قبل! ولي واقعيت اينه كه گذشت زمان، بيشتر به ضرر غرب هست. --------------------------------------------------------------------- از نظر من، جنگيدن ما در جبهه‌‌ي اول براي اينكه جايي جلوي اين موج گرفته بشه، شبيه به جنگيدن در آستانه‌ي دروازه‌هاي كشورمون هست؛ در زماني كه مي‌تونستيم كيلومترها دورتر جبهه‌‌مون رو بوجود بياريم و اونجا بجنگيم كه اگه شكست هم بخوريم، امكان ايجاد لايه‌ي دوم دفاع رو داشته باشيم. متأسفانه اون موقع كه پلن غرب مرحله به مرحله به پيش مي‌رفت، ما هم سرخوش مستي و سرور بوديم كه بدون زدن چك و چونه، صاحب يه عروس خوش بر و رو شديم. خيالمون هم راحت بود كه اگه مسئله به سوريه هم كشيده بشه، اولاً چون همه‌ي مردم سوريه حامي بشار اسد هستن، مشكلي در داخل بوجود نمياد و نهايتاً چند تا خس و خاشاك هستن كه با جاروي اسد روفته مي‌شن. ثانياً اگه هم مشكل بيشتر و بزرگتر بود، تمامي كشورهاي تازه انقلاب كرده، به دليل همون جهان‌بيني كه عرض شد، حمايتي خواهند داشت از كشور الگو و متعاقباً در قبال سوريه، در بهترين حالت به دفاع از نظام اين كشور و در بدترين حالت، به اتخاذ موضع سكوت و بي‌طرفي خواهند پرداخت. صد البته اگه اون ديدگاه نظام، صحيح مي‌بود، اين تحليل هم كاملاً صحيح و منطقي به نظر مي‌رسيد. اما ديديم كه عملاً وقايع بعدي، خط بطلاني كشيد بر اون تصورات و باورها. - در اولين مرحله، تونس (يعني مادر بيداري اسلامي)، برگزار كننده‌ي اجلاس «دوستان سوريه» بود! اجلاسي كه نهايتاً 88 كشور عضوش شده‌ان كه منهاي كشورهاي قدرتمند اروپايي و البته ايالات متحده، اكثر قريب به اتفاق اعضاي كله گنده‌ي جنبش عدم تعهد هم عضوش هستن! - در مرحله‌ي دوم، مصر حمايتي تمام قد از مردم سوريه و عليه نظام اين كشور براه انداخت. حتي پيروزي مرسي (نامزد اخوان المسلمين) كه موجي از بشكن و شادي ملي رو در بين مسئولين ما بهمراه داشت و مصاحبه‌ها و حرف‌هاي عجيب و غريبي هم درموردش عنوان شد، نه تنها اوضاع رو بهتر و به نفع سوريه نكرد، بلكه شديدتر و بدتر هم كرد و كار به جايي رسيده كه الان در مصر، بايد بنشينيم و ليچارهاي حضرت اجل رو تحمل كنيم! - در مرحله‌ي سوم، ليبي بود كه نه تنها كمكي به سوريه نكرد، بلكه حتي بي‌طرف هم نموند و به اين كشور، چريك‌هاي حرفه‌اي خود رو گسيل داشت. به عبارت ديگه، بيداري اسلامي‌اي كه مسئولين ما تصور مي‌كردن پشتوانه‌ي خوبي براي حفظ نظام سوريه‌اس، عملاً به وزنه‌اي سنگين براي مخالفان سوريه بدل شد. مخالفين هم قدرت بيشتري از اونچه كه ما تصور مي‌كرديم داشتن و البته مردم سوريه هم تماماً حمايتي همه جانبه از بشار اسد نداشتن. به همين دليل تازه بعد از چند ماه، فهميديم كه نمي‌شه با سكوت و حمايت زير زيركي كار رو به پيش ببريم. به همين جهت، حمايت‌مون رو علني كرديم به شرحي كه ديديم تا به امروز. البته اميدوارم دوستان نفرماين كه حكومت ايشان چون ضعيف بود، امكان حمايت از بشار اسد رو نداشت. چرا كه اولاً انقلاب اسلامي با وجود ضعيفي در ابتداي امر، رفتاري قاطعانه داشت و كشورهاي منبعث از انقلاب اسلامي نيز مي‌بايد چنين رفتاري مي‌داشتن؛ همون‌طور كه كشورهاي انقلاب كرده براساس مشي ماركسيستي هم دقيقاً چنين مسئله‌اي رو مد نظر قرار داده و مواضعي درست بسان شوروي انقلابي (و نه حتي عملگراي استاليني و پس از اون) اتخاذ نمودن. ولي حتي اگه به هر دليلي، ضعف اين حكومت‌ها رو بپذيريم، باز هم ايشان اگه مخالف بودن، مي‌تونستن نسبت به اين مسئله بي‌طرف باشن. بالاخره ما ضعيف‌تر و سست‌تر از دولت عراق كه نداريم. ولي اين دولت، در تمامي اين مسائل، جانب بي‌طرفي رو رعايت كرد! هرچند كه در اجلاس پاريس شركت كرد نهايتاً. جالب اينكه يمن علي عبدالله صالح از سوريه، در حد و توان خودش حمايت كرد!! ولي اين كشورها ...! ------------------------------------------------------------------------------- اما اين‌ها گذشته‌اس. اينكه چه مي‌بايست انجام بديم و چه فرصت‌ سوزي‌هايي كرديم، موضوع بحث ما نيست. علي‌الظاهر ما در اينجا داريم بحث اين رو مي‌كنيم كه الان خير الموجودين گزينه‌هاي ما چين. از نظر شما، چون ديگه راهي براي ما باقي نمونده، مي‌بايست نذاريم سوريه به هيچ قيمتي سقوط كنه. خوب. اين يه گزينه‌اس (و شايد از نظر شما تنها گزينه). البته خود شما بهتر مي‌دوني كه سوريه براي ما، اونقدري با ارزش نيست كه ما خودمون عنوان كرديم. يعني اينكه تنها پل ما با حزب الله لبنانه كه اگه زده بشه، ديگه اين بچه شيعه‌هاي مرد تنها مي‌مونن و چه و چه. خود شما هم بدرستي اشاره فرمودي : [quote name="meysam2007"]ما قبلا در مورد ارتباط با دولت ها در پیام خصوصی مباحثاتی داشتیم و بنده عرض کردم، بازوی قدرت جمهوری اسلامی نه دولت های متحد، بلکه گروه های همفکر با اون هستن و اوضاع منطقه، شرایط بذرپاشی رو برای ما فراهم می کنه. اما از زمان کاشت تا برداشت زمان لازمه و هنوز برای رسیدن به ساعت صفر زوده. (هرچند بنده فکر می کنم کم کم وقتش داره میرسه و تا مدتی بعد ما با رفتن اسد هم مشکلی نخواهیم داشت؛ ان شاء الله.)[/quote] از قضا از ابتداي امر هم مشكل من با اين قضيه بود كه ما كه اين رو مي‌دونستيم، چرا بيشتر از اوني كه بايد به سوريه بها داديم و تمامي تخم مرغ‌هامون رو توي سبدش چيديم كه با افتادن سبد، همه‌شون رو از دست بديم؟! يعني عملاً با اتخاذ سياست‌مون، رسماً تمامي كشورهاي دچار بهار عربي رو، حتي اگه نمي‌خواستن، به جبهه‌هاي ديگه تقديم كرديم و شديم دشمن بهار عربي! حال اينكه كشور ما جزو اصلي‌ترين مدافع اين انقلاب‌ها بود؛ اونهم از نوع تمام قد. اما من، نگاهي ديگه به اين قضيه دارم. از نظر من، نظام سوريه دير يا زود ساقط خواهد شد و تقريباً در اين شكي ندارم؛ مگه اينكه يه مسئله‌ي مهمي پيش بياد و همه چيز تغيير كنه كه حداقل تا الان اين مسئله رو جايي نديده‌ام. اما معتقدم حتي درصورت پيروزي كامل بشار اسد و عدم مداخله‌ي غرب، نظام سوريه بعلت عدم داشتن پشتوانه‌ي اجتماعي - سياسي لازم براي ادامه‌ي حكومت، راهي جز سقوط زودهنگام رو نخواهد داشت و از درون تهي خواهد شد. ولي حتي اگه به سقوط هم نيانجامه، طبيعتاً توان اثرگذاري فرامرزي‌اش رو هم از دست خواهد داد و درست به سان سوريه‌ي دهه‌ي هفتاد و هشتاد، بيش از پيش محافظه‌كارتر خواهد شد و به عبارتي، ديگه متحد حتي نيمچه مطمئني هم براي ما نخواهد بود؛ چه برسه به حساب كردنش در محور مقاومت؛ اونهم جزو محورهاي اصلي و ستون اين جبهه! به عبارت ديگه، حكومت سوريه‌ پس از اين وقايع، بعلت ضعفي كه خواهد داشت و مهمتر از همه، براي جلوگيري از انزواي كامل، چاره‌اي نداره جز تعديل سياست‌هاش و همراهي با غرب و كشورهاي منطقه كه اين مسئله، مفهومي نداره جز تعديل و بازنويسي روابط سياسي و حكومتي گذشته‌اس كه قطعاً بند اصلي‌اش از همين الان قابل پيش‌بينيه. پس هر طور كه حساب كنيم، سوريه رو بايد از همين الان، جدا شده از محور مقاومت به حساب بياريم. به عبارت ديگه، حكومت سوريه چيزي جز ابزاري براي خريدن زمان براي ما نيست (البته وارد اين مسئله نمي‌شم كه داشتن اين نگاه به يه كشور ديگه، چقدر اسلامي و چقدر ماكياوليستيه). ---------------------------------------------------------------------------- اما مسئله‌ي ديگه كه لابلاي فرمايشاتت و البته در راستاي حداقل مضطر نشان دادن شرايط براي ما به مفهوم توجيه عملكردمون در سوريه؛ [quote name="meysam2007"] احتمالا شنیدین که اگه کفار بخوان به بلاد مسلمین حمله کنن و از مسلمانان به عنوان سپر استفاده کنن، درصورتی که چاره دیگه ای نباشه، باید به اونها حمله کرد و اون افرادی هم که ازشون به عنوان سپر استفاده شده شهید محسوب میشن. حالا برمیگردیم به همون تحلیل های چندسال پیش جنابعالی. خود شما در تاپیک تونس و بعد تاپیک کشورهای عربی، اشاره به توطئه ای بزرگ و خطرناک از طرف غرب علیه مسلمونها (یا بهتره بگیم منطقه) داشتین. هنوز هم سر اون فرمایشاتتون هستین؟ (مطمئنا هستین!) چه طبق نظر شما و چه حالت موج سواری غرب، درنهایت نتیجه ای که الان حاصل شده همون خطر بزرگ علیه منطقه و جهان اسلامه. الان ممکنه در سوریه 20 یا اصلا 100 هزار نفر کشته بشن. اما مساله اینجاست: اگه ما جلوی این خونریزی ها رو بگیریم و به قول شما از مردم حمایت کنیم، بعد از مدتی (و بعد از سقوط حکومت های دیگه که فعلا در صف انتظار قرار دارن و منتظر سوریه هستن!) چه بلایی سر مسلمونها خواهد اومد؟ حتی صرفا به عنوان یه مثال کمی جلوتر بریم و زمانی رو بررسی کنیم که نه حکومتی به اسم جمهوری اسلامی در ایران مونده و نه قدرتهایی مثل آل سعود عربستان. در اون زمان چه کسی جلوی نیل تا فرات رو خواهد گرفت؟ حکومت های مردمی که حتی ممکنه بعضی از اونها ارتش هم نداشته باشن؟ کی توان دفاع دربرابر حکومت غیرمسلمان بر مسلمانان رو خواهد داشت؟ کدوم قدرتی جلوی کشته شدن صدها هزار نفری مسلمونها رو خواهد گرفت؟ کیه که نذاره میلیونها انسان آواره بشن؟ تازه این خوشبینانه ترین حالته که در اون جنگ یا برخورد سخت رو درنظر گرفتیم. حالت بدتر اینه که اصلا چنین اتفاقاتی نیافته و بدون اینکه مردم متوجه باشن دین اونها رو ازشون بگیرن. آیا کسی خواهد بود که از دین خدا دفاع کنه؟ (کاری به بحث های آخرالزمانی و ظهور و ... ندارم و خواهشا دوستان دیگه این سوالات بنده رو با مواردی مثل خدا از دینش دفاع خواهد کرد جواب ندن. حرف من سر وظیفه ماهاست به عنوان مسلمان.) ... باطل با باطل درگیر میشه و ما از باطل ضعیف تر حمایت می کنیم تا قبل از نابودی، ضربه بزرگتری به باطل قوی تر بزنه. کجای این مساله از نظر شرعی یا اخلاقی ایراد داره؟[/quote] هرچند كه بنده، دانش و سواد ديني چنداني ندارم و ترجيحاً سعي مي‌كنم در اين مسائل، زياد وارد نشم، ولي اگه اجازه بدي، اندك مخالفتي باهات داشته باشم. حتماً نام قرقيسيا رو شما بزرگوار شنيده‌اي. قطعاً اين رو هم مي‌دوني كه اين نبرد عظيم، بين دو باطل اتفاق مي‌افته و از پس اين نبرد هست كه سفياني پيروز شده و حركتش رو آغاز مي‌كنه. باز هم قطعاً تأكيدات ائمه‌ي اطهار (ع) و پيامبر اكرم (ص) رو درخصوص چگونگي موضع گرفتن مسلمانان در اين خصوص مي‌دوني. از اونجايي كه قرقيسيا در سوريه‌ي كنوني و بالكل در جهان اسلام واقع هست، بالطبع مسلمانان هم نقشي در اين نبرد خواهند داشت. ولي اينكه چرا از ورود به اين درگيري منع و باطل بودن هر دو طرف بطور مشخص عنوان شده؟! مگه پيروز اين نبرد، سفياني نيست؟ پس چرا ساير مسلمانان نبايد با تمام توان به طرف مقابل سفياني كمك كنن تا سفياني بيش از پيش تضعيف بشه؟! اين مسئله مگه چيزي جز اين هست كه ظهور سفياني «همون خطر بزرگ علیه منطقه و جهان اسلامه.»؟ ----------------------------------------------------------------------------- البته بنده قصد توقيت و يا شبيه سازي نبرد آتي سوريه و ناتو با نبرد قرقيسيا رو ندارم. صرفاً عرض اين بود كه حتي در بزرگترين خطري كه جهان اسلام رو تهديد مي‌كنه هم نظرات بزرگان دين ما كاملاً مشخصه. پس بعيد مي‌دونم در مسائل كوچكتر هم اين مسئله، چندان توجيه پذير باشه كه بخوايم تفسيري وراي اين موضوع داشته باشيم. ضمن اينكه حداقل الان قضيه، نبرد داخلي دنياي اسلامه و پاي هيچ كافر و يا غريبه‌اي هم باز نشده و اين توجيه هم قابل قبول نيست كه چون بعداً از اين محل، غير مسلمانان بر مسلمانان تسلط پيدا مي‌كنن، پس همين الان يه طرف قضيه، متصل به غير مسلمانانه و در حكم غير مسلمان بايد باهاش رفتار كرد و جانب مسلمان رو داشت؛ ولو ظالم. اما از اونجايي كه بنده توسط دوستان از ورود به بحث‌هاي مذهبي منع شده‌ام، عرضم رو همين‌جا خاتمه مي‌دم. [quote name="meysam2007"][quote]ولي اول و آخرش، دشمني با امريكا و اسرائيل، ارتباطي با دموكراسي و آزادي‌هاي مدني و رعايت حقوق ملت‌ها نداره. از قضا امروز روز، هر كشوري كه بيشتر براي امريكا شاخ و شونه مي‌كشه، كمتر براي مردمش حقي قائله و مردمش رو آدم حساب مي‌كنه. از رژيم‌هاي ماركسيستي‌اي چون شوروي، كره‌ي شمالي، چين و كوبا گرفته تا ليبي و سوريه و ونزوئلا و امثالهم.[/quote] عجیبه! یعنی شما دلیلش رو نمی دونین؟[/quote] متوجه اين قسمت فرمايشات شما بزرگوار نشدم. اگه ممكنه بيشتر توضيح بفرمايين. در پايان از وقتي كه براي حقير گذاشتي و مثل هميشه مطالب خوبي رو عنوان فرموده و امكان تلمذ بيشتر از محضرت رو فراهم نمودي، ازت سپاسگزارم. ========================================================= برادر علي عزيز؛ با عرض عذرخواهي از شما از بابت تأخير در پاسخگويي؛ فرمودي : [color=#0000cd][b]مصطفی جان همون طور که به احتمال زیاد خودتون هم مطلعید بنده بعید میدونم که بعد از سقوط سوریه در نبرد مسلحانه خبری از دموکراسی و جمهوری و این گونه حرف ها باشه و باید منتظر تصفیه حسابهای خونین سلفی های سوری و خارجی باشیم که همین باعث میشه که کاری که بشار انجام میده بیشتر از اونکه سرکوب باشه تامین امنیت مردم سوریه باشه و همین برای حق بودن بشار در این برهه از زمان کافیه.[/b][/color] من اين فرمايش شما رو به عنوان ملاك تعيين تبديل به حق شدن باطل، قابل قبول نمي‌دونم. ولي اجازه بده با فرض پذيرش فرمايش شما، يه بررسي ساده‌اي داشته باشيم در وقايع منطقه. با اين تفسير : - چون در عراق پس از حكومت مقتدر صدام، سلفي گري با گرايشات وهابي و تسويه حساب‌هاي مذهبي انجام گرفت و امنيت از بين رفت، پس حكومت صدام حق بود. - چون با خروج امريكايي‌ها از افغانستان، طالبان‌ها مجدداً بر اين كشور تسلط خواهند داشت و به تسويه حساب‌هاي خونيني دست خواهند زد و امنيت رو از بين خواهند برد، پس اشغالگران غربي بر حقن. - چون در ليبي پس از قذافي، تنها چيزي كه يافت نمي‌شه امنيت و آرامشه و تنها چيزي كه يافت مي‌شه، اسلحه و تسويه حساب قومي و قبيله‌اي و مذهبي هست، پس قذافي بر حق بود. - چون در مصر پس از حسني مبارك، تنها خشونت و افزايش سلفي گري با گرايشات وهابي و قدرت گرفتن القاعده و بر هم خوردن امنيت رخ داده، پس حسني مبارك بر حق بود. - چون در يمن پس از صالح، افزايش خشونت‌هاي مسلحانه و درگيري‌هاي مسلحانه رو در اين كشور شاهديم و افزايش روز افزون قدرت القاعده و به مفهوم عام سلفي گري با گرايش وهابيت، پس صالح بر حق بود. - ... ملاحظه مي‌فرمايي؟ اگه ما ملاك تبديل شدن باطل به حق رو تنها در اين مسائل بجوييم، خيلي از ناحق‌ها رو كه نسبت بهشون كوچكترين شكي نداريم رو هم مجبوريم حق بناميم! صد البته هم خود شما و هم ساير دوستان به روشني روز مي‌ديدين و پيش بيني مي‌كردين كه مردم پس از پيروزي مخالفين مسلح، حسرت دوران گذشته و حكومت قذافي رو خواهند خورد. همون‌طور كه مردم عراق هم حسرت امنيت دوران صدام رو مي‌خورن! چون بالاخره حافظه‌ي تاريخي مردم ضعيفه و امنيت همواره براشون مهم‌ترين چيزه. كما اينكه آراء بالاي احمد شفيق در مصر در دور اول و دوم انتخابات مصر هم مفهوم ديگري جز آرزوي امنيت دوران مبارك نبود! والا شفيق كسي نبود كه نفر دوم انتخابات مصر بشه. پس ازت خواهش مي‌كنم كه مباني محكم‌تري رو براي تعيين ملاك حق و باطلي برگزيني. البته اگه اين نظر حقير رو قبول داشته باشي. فرمودي : [color=#0000cd][b]بله عذر خواهی زمانی معنی داره که مسئولیتی بر گردن این گروه باشه اما ایا محکومیت این وقایع هم کاری دشوار یا بی فایده است؟ بالاخره حتی اگر حرفشان برو برگرد هم نداشته باشد بعنوان چند سوری اتفاقات فجیع اتفاق افتاده بر علیه مردمشان رو محکوم کنند و خودشون رو مبرا بدونند! بعنوان مثال آمریکا و انگلیس با این که گروهک جندالشیطان رو حمایت تسلیحاتی و اطلاعاتی می کردند . اما موقع انفجار های تروریستی زاهدان اون رو محکوم کردند . گرچه که خودشون پشت این قضایا بودند اما به خاطر ژست آزادی خواهانشون هم که شده اونها رو محکوم می کردند. اما سئوال اصلی اینجاست که "چرا با وجود اینکه ارتش آزادی سوریه خودش رو کسی می دونه که قصد مطالبه حقوق غصب شده مردم داره . اما خودش کوچکترین واکنشی نسبت به غصب حقوق های اولیه مردم سوریه توسط خودش یا گروه های هم همپیمانش واکنش نشون نمیده!؟"[/b][/color] فرمايش شما صحيحه. ولي همون‌طور كه عرض شد، اساساً ارتش آزاد ادعايي برپايه‌ي حكومت عدل و قسط و داد نداره كه بخوان وقوع وقايعي رو محكوم كنن يا نكنن تا اين محكوميت، دامان ايشان رو پاك كنه يا نكنه. همون‌طور كه عرض شد، هدف اول و آخر ايشان، به زير كشيدن حكومت اسد و به دست مردم اداره شدن اين حكومته. صد البته اگه همين ارتش به قدرت برسه و حكومت رو در اختيار بگيره، نسبت به اين دست جنايت‌ها حساسيت بيشتري مي‌بايست داشته باشه. چرا كه اساساً وظيفه‌ي اول هر حكومتي، حفظ و برقراري امنيت هست و اونجا، فرمايش شما كاملاً صحيح هست كه «"چرا با وجود اینکه ارتش آزادی سوریه خودش رو کسی می دونه که قصد مطالبه حقوق غصب شده مردم داره . اما خودش کوچکترین واکنشی نسبت به غصب حقوق های اولیه مردم سوریه توسط خودش یا گروه های هم همپیمانش واکنش نشون نمیده!؟"». يعني اگه حكومت در قبال اين رفتار اعتراضي نكنه و اقدامي انجام نده (ولو در حد محكوم كردن)، عملاً در جرم و جنايت ايشان شريكه. اما در حال حاضر ...! البته من و شما به تمامي اخبار دسترسي نداريم. شايد هم ايشان بعضاً برخي وقايع رو محكوم كرده باشن. ولي مشخصاً روحيه‌ي عربي و خشن ارتشي اين اشخاص، چربش بيشتري نسبت به روحيات دموكراتيك در ايشان داره و نمي‌شه ازشون انتظار چنداني هم داشت (حداقل در مقام غير مسئول و فاقد قدرت اجرايي بودن). در آخر از شما بزرگوار هم از بابت وقتي كه براي حقير و مهمتر از اون، خوندن عرايض مطول و بي‌ارزشم گذاشتي، تشكر مي‌:نم. با اعلام ساعت 4:20 نيمه شب، پستم رو خاتمه مي‌دم. =========================================== پ.ن : بعلت محدوديت نقل قول، نقل قول‌هاي برادر علي رو با رنگ آبي و بولد شده در متن گنجوندم. اميدوارم كه برادر سعيد هرچه سريعتر، فكري به حال نقل‌ قول‌هاي بسيار محدود و اندك پست‌ها داشته باشن و اين محدوديت رو يا برداشته و يا بيشتر بفرماين.
  7. [quote name="aminor"]این تاپیک فقط بیانه بروبچ فتنه رو کم داشت که اون هم اضافه شد . این کار هم که اصلا سبب انحراف تاپیک نمیشه. چت روم پست خصوصی این چیزها هم که وجود نداره . مد نسبتا جدیده پست داده میشه و از دیگران خواسته میشه اظهار نظر نشه چون سبب انحراف تاپیک میشه !!! فاصله حرف و عمل زیاده ( منظورم شخص خاصی نیست منظور اصحاب فتنه و حامیان خارجی انها هستند )[/quote] هرچند كه عرض بنده، صرفاً در پاسخ به تهمت «دروغگويي» و به نوعي اعاده‌ي حيثيت بود، لكن فرمايش و كنايه‌ي شما نسبت به بنده كاملاً صحيح و تذكرتون كاملاً قانونيه. از شما و ساير خوانندگان و دوستان محترم از بابت انحراف تاپيك خوبتون عذرخواهي مي‌كنم.
  8. متأسفانه برخي از دوستان به جاي پرداختن به بحث و ارائه‌ي نظرشون، دائماً‌ در پي فتنه انگيزي و بهم ريختن فضاي بحث هستن. علي رغم توصيه‌ها و درخواست‌هاي دوستانه، رويه‌ي دوستان تغييري نكرده. علي اي حال بنده قصد پاسخگويي و دامن زدن به اين بحث‌هاي حاشيه‌اي رو ندارم. اگر تخلفي حادث بشه، قطعاً مديران محترم، خود پيگير اين مسئله هستن. صرفاً محض اطلاع ساير دوستاني كه خواننده‌ي تاپيك هستن و دوست مؤمني كه خيلي راحت همه رو به دروغگويي متهم مي‌فرماين، به آوردن سه نمونه از بيانيه‌ها و پيام‌هاي متعدد مهندس ميرحسين موسوي در ايام انتخابات براي سنجش صحت ادعاي بنده يا ساير دوستان، اكتفا مي‌كنم. به اميد اينكه اينقدر ساده تقواي خود رو در پس بازي‌هاي سياسي از دست نديم و ندانسته، سخني بر زبان نياريم كه حق الناسي رو به گردن‌مون بياندازه!! ------------------------------------------------------------ [quote]بسم الله الرحمن الرحیم تخلفاتی که در دهمین انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفته است بسیار جدی است و رنجش عمیق شما کاملا به حق است. [b]در عین حال قاطعانه از شما می‌خواهم هیچ فرد یا گروهی خود را در معرض صدمه قرار نداده آرامش و متانت خویش را از دست ندهد و همگان در هر حال حساب خود را از هر گونه رفتار خشونت آمیز جدا نمایند.[/b] همچنین از نیروی انتظامی انتظار دارم با درایت مردم را از خود دانسته احساسات آنها را در این شرایط درک کند. ما شکایت جدی خود را از جریان انتخابات و روندهای ناسالمی که در طی آن دیده شد با تمام توان پیگیری خواهیم کرد و نتایج آن را به اطلاع عموم خواهیم رساند. میرحسین موسوی ۲۳ خرداد ۸۸[/quote] [quote]“بسم الله الرحمن الرحیم لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و کان الله سمیعا علیما مردم شریف ایران تجمع عظیم و بی سابقه شما در روز ۲۵ خرداد که در دفاع از حق و صیانت از رأی تان و دفاع از جمهوریت و اسلامیت نظام انجام گرفت، اصحاب دروغ را آن چنان به خشم آورد که تحمل نیاوردند و کوشیدند شیرینی این همایش پرشکوه را با برخورد سبعانه به کام دوستداران ایران تلخ کنند. اینجانب ضمن محکوم نمودن اقدامات وحشیانه و کشتار مردمی که صرفاً خواستار احقاق حق خود هستند ، لازم می دانم نکاتی را درباره این رخداد و تحولات مربوط به آن به آگاهی ملت برسانم: ۱٫ همانگونه که مردم فهیم تهران در تجمع روز دوشنبه به روشنی نشان دادند ما در پی اعتراض آرام به روند ناسالم برگزاری انتخابات و تحقق هدف ابطال انتخابات و تجدید آن بر اساس راهکارهایی هستیم که عدم تکرار تقلب های فضاحت بار انتخاب پیشین را تضمین کند. [b]لذا حساب ما از کسانی که با آشوب و تخریب اموال خصوصی و عمومی فضای جامعه را متشنج کنند و آن را به سوی هرج و مرج ببرند جداست.[/b] بلکه اطلاعاتی که به دست ما رسیده است نشان می دهد این اصحاب تقلب و دروغ هستند که برای تکمیل طرح خود به بانک ها و ادارات و اموال مردم حمله می کنند و آنها را تخریب می نمایند. [b]بنابراین عموم مردم را به هوشیاری در برابر این نقشه فریبکارانه و تداوم اعتراض با حفظ آرامش دعوت می کنم.[/b] مردم می دانند چه کسانی خوابگاه دانشجویان را ویران کردند و دانشجویان پسر و دختر را کتک زدند یا در شمال میدان آزادی مردم را به شهادت رساندند. [b]راهی که ملت برای رسیدن به پیروزی و احقاق حقوق نقض شده اش انتخاب کرده است، استفاده از روش های صلح آمیز و دوری از خشونت است.[/b] ۲- دولت با همکاری سازمان صداوسیما کوشش می کند این موج سبز مردمی را وابسته به بیگانگان جلوه دهد. غافل ازآن که اقبال به رسانه های خارجی نه ناشی از توفیق این رسانه ها در جلب مخاطب و یا وابستگی این جریان مردمی به خارج بلکه حاصل بی تدبیری و فضای بسته رسانه ای موجود است. دولتی که رسیدن صدای مخالفانش را از طریق چند روزنامه و پایگاه خبری طاقت نمی آورد لاجرم به دست خود، نگاه جامعه را به رسانه های بیرون از مرزها معطوف می کند؛ موج سبز اعتراض های ما تنها منعکس کننده یک خواست مستقل و به حق داخلی است که به مداخله دیگران، خوش آمد نمی گوید. ۳- دستگیری های گسترده ای که طی روزهای گذشته از فرزندان انقلاب انجام گرفته است، نشان دهنده این واقعیت است که عاملان تقلب و سپس بلوا کمترین شناختی نسبت به حقیقت اعتراضات مردم ندارند و با توهم اینکه سازماندهی تشکیلاتی عظیمی در ورای حرکت های مردم قرار دارد، خود را تسلی می دهند تا باور نکنند که طبیعت خودجوش واکنش های مردم خبر از ادامه دار بودن آن تا رسیدن به نتیجه می دهد. اینجانب دستگیری های وسیع اخیر را محکوم می کنم و هشدار می دهم که گسترش این رویه ها تنها بر زشتی چهره مخالفان ملت و انگیزه مردم را برای توسعه اعتراضات می افزاید. ۴- اینجانب با ابراز همدردی عمیق با خانواده های شهیدان و مصدومان از ابتکار دلسوزانی که صمیمانه با خانواده های این عزیزان همدردی و همراهی کرده اند سپاسگزاری می کنم و این سنت حسنه را برآمده از عواطف پاک دینی و انسانی آنان می دانم. میرحسین موسوی” ۲۷ خرداد ۱۳۸۸[/quote] [quote]“بسم الله الرحمن الرحیم ان الله یامرکم ان تؤدوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل مردم شریف و هوشمند ایران این روزها و شب‌ها نقطه عطفی در تاریخ ملت ما در حال شکل گرفتن است. مردم از یکدیگر و درمیان جمعشان از اینجانب سوال می‌کنند که چه باید کرد و به چه سو باید رفت. بر عهده خویشتن می‌بینم که آنچه را باور دارم با شما در میان بگذارم، با شما بگویم و از شما بیاموزم، باشد که رسالت تاریخی‌مان را از یاد نبریم و شانه از بار مسوولیتی که سرنوشت نسل‌ها و عصرها بر دوش ما گذاشته است خالی نکنیم. سی سال پیش از این در کشور ما انقلابی به نام اسلام به پیروزی رسید؛ انقلابی برای آزادی، انقلابی برای احیای کرامت انسان‌ها، انقلابی برای راستی و درستی. در این مدت و به خصوص در زمان حیات امام روشن ضمیر ما سرمایه‌های عظیمی از جان و مال و آبرو در پای تحکیم این بنای مبارک گذارده شد و دست‌آوردهای ارزشمندی حاصل آمد. نورانیتی که تا پیش از آن تجربه نکرده بودیم جامعه ما را فراگرفت و مردم ما به حیاتی نو رسیدند که به‌رغم سخت‌ترین شداید برایشان شیرین بود. آنچه مردم به دست آورده بودند کرامت و آزادی و طلیعه‌هایی از حیات طیبه بود. اطمینان دارم کسانی که آن روزها را دیده‌اند به چیزی کمتر از آن راضی نمی‌شوند. آیا ما مردم شایستگی‌هایی را از دست داده بودیم که دیگر آن فضای روح انگیز را تجربه نمی‌کردیم؟ من آمده بودم بگویم چنین نیست؛ هنوز دیر نیست و هنوز راهمان تا آن فضای نورانی دور نیست. آمده بودم تا نشان دهم می‌توان معنوی زندگی کرد و در عین حال در امروز زیست. آمده بودم تا هشدارهای اماممان را درباره تحجر بازگو کنم. آمده بودم تا بگویم گریز از قانون به استبداد می‌انجامد؛ تا به یاد آورم که اعتنا به کرامت انسان‌ها پایه‌های نظام را تضعیف نمی‌کند، بلکه استحکام می‌بخشد. آمده بودم تا بگویم مردم از خدمتگزارانشان راستی و درستی می‌خواهند و بسیاری از گرفتاری‌های ما از دروغ برخاسته است. آمده بودم تا بگویم عقب‌ماندگی، فقر، فساد و بی‌عدالتی سرنوشت ما نیست. آمده بودم تا بار دیگر به انقلاب اسلامی آن گونه که بود و جمهوری اسلامی آن گونه که باید باشد، دعوت کنم. من در این دعوت بلیغ نبودم، ولی پیام اصیل انقلاب حتی از بیان نارسای من آنچنان دلنشین بود که نسل جوان را، نسلی که آن روزگاران را ندیده بود و میان خود و این میراث بزرگ احساس فاصله می‌کرد، به هیجان آورد و صحنه‌هایی را که تنها در ایام نهضت و دفاع مقدس دیده بودیم بازسازی کرد. حرکت خودجوش مردم، رنگ سبز را به عنوان نماد خویش برگزید. اینجانب اعتراف می‌کنم که در این امر پیرو آنان بودم. و نسلی که به دوری از مبانی دینی متهم می‌شد در شعارهای خود به تکبیر رسید و به «نصر من الله و فتح قریب» و «یاحسین» و نام خمینی تکیه کرد تا ثابت کند این شجره طیبه هرگاه که به بار می‌نشیند میوه‌هایش شبیه به هم است. این شعارها را کسی جز آموزگار فطرت به آنان نیاموخته بود. چقدر بی‌انصافند کسانی که منافع کوچکشان آنها را وا می دارد تا این معجزه انقلاب اسلامی را ‌ساخته و پرداخته بیگانگان و «انقلاب مخملین» بنامند. اما آن چنان که می‌دانید همگی ما در راه این تجدید حیات ملی و تحقق آرمان‌هایی که در دل و جان پیر و جوان ما ریشه دارند با دروغ وتقلب روبرو شدیم و آن چیزی که از عواقب قانون‌گریزی پیش‌بینی کرده بودیم به صریح‌ترین شکل ممکن و در نزدیک‌ترین زمان تحقق یافت. استقبال عظیم از انتخابات اخیر در درجه نخست مرهون تلاش‌هایی بود که برای ایجاد امید و اعتماد در مردم صورت گرفت تا برای بحران‌های مدیریتی موجود و نارضایتی‌های گسترده‌اجتماعی، که انباشت‌شان می‌تواند کیان انقلاب و نظام را نشانه برود، پاسخی شایسته فراهم شود. اگر این حسن‌ظن و اعتماد مردم از طریق صیانت از آرای آنها پاسخ داده نشود و یا آنها نتوانند برای دفاع از حقوقشان به نحوی مدنی و آرام واکنش نشان دهند مسیرهای خطرناکی در پیش خواهد بود که مسوولیت قرار گرفتن در آنها بر عهده کسانی است که رفتارهای مسالمت‌آمیز را تحمل نمی‌کنند. اگر حجم عظیم تقلب و جابه‌جایی آرا، که آتش به خرمن اعتماد مردم زده است، خود دلیل و شاهد فقدان تقلب معرفی شود، جمهوریت نظام به مسلخ کشیده خواهد شد و عملا ایده ناسازگاری اسلام و جمهوریت به اثبات می‌رسد. این سرنوشت دو گروه را خوشحال خواهد کرد؛ یک دسته آنان که از ابتدای انقلاب در مقابل امام صف‌آرایی کردند و حکومت اسلامی را همان استبداد صالحان ‌دانستند و به گمان باطل خود می‌خواهند مردم را به زور به بهشت ببرند و دسته دیگر که با ادعای دفاع از حقوق مردم اساسا دیانت و اسلام را مانع تحقق جمهوریت می‌دانند. هنر شگرف امام باطل کردن سحر این دوگانه‌‌انگاری‌ها بود. من آمده بودم تا با تکیه بر راه امام تلاش ساحرانی را که دوباره جان گرفته‌اند خنثی کنم. اکنون مقامات کشور با صحه گذاشتن بر آنچه در انتخابات گذشت مسوولیت آن را پذیرفته‌اند و برای نتایج هرگونه تحقیق و رسیدگی بعدی حد تعیین کرده‌اند، به صورتی که این رسیدگی‌ها موجب ابطال انتخابات نشود و نتایج آن را تغییر ندهد، حتی اگر در بیش از ۱۷۰ حوزه انتخاباتی تعداد آرای به صندوق ریخته شده بیشتر از تعداد واجدین شرایط باشد. از ما خواسته می‌شود که در این شرایط شکایت خود را از طریق شورای نگهبان پیگیری کنیم، حال آن که این شورا در عملکرد خود چه قبل، چه حین و چه بعد از انتخابات عدم بی‌طرفی خود را به اثبات رسانده است و نخستین اصل در هر داوری رعایت بی‌طرفی است. اینجانب همچنان قویا اعتقاد دارم درخواست ابطال انتخابات و تجدید آن حقی مسلم است که باید به صورتی بی‌طرفانه از طریق یک هیات مورد اعتماد ملی مورد بررسی قرار گیرد، نه آن که پیشاپیش امکان ثمربخش بودن آن منتفی اعلام شود، یا با طرح احتمال خونریزی، مردم از هرگونه راهپیمایی و تظاهرات بازداشته ‌شوند، یا شورای امنیت کشور به جای پاسخگویی به سوالات مشروع در خصوص نقش لباس‌شخصی‌ها در حمله به افراد و اموال عمومی و ایجاد التهاب در حرکت‌های مردمی به فرافکنی بپردازد و مسوولیت فجایع به وجود آمده را بر عهده دیگران بگذارد. اینجانب چون به صحنه می‌نگرم آن را پرداخته شده برای اهدافی فراتر از تحمیل یک دولت ناخواسته به ملت، که تحمیل نوع جدیدی از زندگی سیاسی بر کشور می‌بینم. من به عنوان یک همراه که زیبایی‌های موج سبز حضور شما را دیده است هرگز به خود اجازه نخواهم داد بر اثر عمل من جان کسی درمعرض خطر قرار گیرد. در عین حال بر اعتقاد راسخ خویش مبنی بر باطل بودن انتخاباتی که گذشت و استیفای حقوق مردم پای می فشارم و علیرغم توانایی‌های اندکی که در اختیار دارم براین باورم که انگیزه و خلاقیت شما مردم همچنان می‌تواند حقوق مشروع تان را در چهره‌های مدنی جدید مورد پیگیری قرار دهد و محقق کند. مطمئن باشید که اینجانب همواره در کنار شما خواهم ماند. آنچه این برادر شما در یافتن این راه‌حل‌های جدید، خصوصا به جوانان عزیز توصیه می کند این است که نگذارید دروغگویان و متقلبان پرچم دفاع از نظام اسلامی را از شما بربایند و نا اهلان و نامحرمان، میراث گرانقدر انقلاب اسلامی را که اندوخته از خون پدران راستگویتان است از شما مصادره کنند.[b] با توکل به خداوند و امید به آینده و تکیه بر توانمندی‌هایتان حرکات اجتماعی خود را پس از این نیز براساس آزادی‌های مصرح در قانون اساسی و اصل امتناع از خشونت پیگیری کنید. ما در این راه با بسیجی روبرو نیستیم؛ بسیجی برادر ماست. ما در این راه با سپاهی روبرو نیستیم؛ سپاهی حافظ انقلاب و نظام ماست. ما با ارتش روبرو نیستیم؛ ارتش حافظ مرزهای ماست،ما با نیروی انتظامی روبرو نیستیم نیروی انتظامی حافظ امنیت شهروندان ماست، ما با نظام مقدس خود و ساختارهای قانونی آن روبرو نیستیم. این ساختار حافظ استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی ماست. ما با کجروی ها و دروغ گویی ها روبرو هستیم و در پی اصلاح آنیم؛ اصلاحی با برگشت به اصول ناب انقلاب اسلامی.[/b] ما به دست اندرکاران توصیه می کنیم برای برقراری آرامش در خیابان ها مطابق اصل ۲۷ قانون اساسی امکان تجمع های مسالمت آمیز را نه تنها فراهم کنند، بلکه چنین گردهم آیی هایی را تشویق کنند و صدا و سیما را از قید بدگویی ها و یک طرفه عمل کردن ها رها سازند. بگذارند صداها قبل از آن که به فریاد تبدیل شود به صورت استدلال و مجادله احسن در این رسانه جاری، تصحیح و تعدیل گردد. بگذارند جراید نقد کنند، خبرها را آنچنان که هست بنویسند و در یک کلام فضایی آزاد برای مردم جهت ابراز موافقت ها و مخالفت های خود آماده سازند. بگذاریم آنهایی که علاقه دارند تکبیر بگویند و آن را مخالفت با خود تلقی نکنیم. کاملا مشخص است که در این صورت احتیاجی به حضور نیروهای نظامی و انتظامی در خیابان ها نخواهد بود و با صحنه هایی که دیدن آنها و شنیدن خبر آنها دل هر علاقمند به انقلاب و کشور را به درد می آورد، روبرو نخواهیم بود. برادر و همراه شما – میرحسین موسوی” ۳۱ خرداد ۱۳۸۸ [/quote] [CODE]http://kadivar.com/?p=2600[/CODE] ============================================================ باز هم از تمامي دوستان بزرگوار درخواست دارم صرفاً درخصوص موضوع تاپيك بحث بفرماين از هرگونه بحث‌هاي حاشيه‌اي و غيرمرتبط با موضوع اصلي تاپيك، جداً خودداري بفرماين. از همكاري و توجه و رعايت دوستان، سپاسگزارم. اگر دوست بزرگواري هم مطلب ديگري داشت، اون رو در تاپيكي مناسب‌تر عنوان بفرمايد. بنده هم در اونجا پاسخگوي اون عزيز خواهم بود. موفق باشيد.
  9. احسان جان. ما نبايد وارد اين لوپ بشيم كه هر جايي كه مسلمان با مسلمان مي‌جنگه، الزاماً اتفاق خاصي افتاده و اندوه خاصي بوجود اومده. من بياد ندارم در هيچ جاري تاريخ عنوان شده باشه كه علي (ع) در قتال با شاميان، بر سر جنازه‌اي گريه كرده باشه. ولي اين مسئله در جمل و تا حدودي هم در نهروان رخ داده و دلايلش مشخصه. هرچند كه اساساً نبرد بين مسلمانان، باعث تضعيف كلي دنياي اسلام و هزينه شدن قواي اسلام در نبرد با همديگه مي‌شه، ولي در كليات حق و باطل بودن‌شون مشكلي رو بوجود نمياره كه قتال امير المؤمنين، علي (ع) رو با ايشان، از سر اضطرار بدونيم. در اين نبردها، حق و باطل مشخص بود. در نبرد اول و سوم، اساساً خروج از حاكميت مطرح بود و اين خروج همراه با آشوب و بلوا و به عبارتي مسلحانه بود و چون حاكم وقت ظالم نبود و در ظاهر گناه و فسق و فجوري نداشت و شرايطي رو نداشت كه از حاكميت بلاد اسلامي خود به خود خلع بشه (مثل يزيد لعنت الله عليه)، پس خروج ايشان از حاكميت نيز حق نبود (بسان خروج حضرت سيد الشهداء (ع)). با اين وجود، امير المؤمنين به گواه تاريخ بارها و بارها تلاش كردن كه جلوي اين جنگ گرفته بشه. دليلش اين نبود كه پوششي قانوني براي كارشون بوجود بيارن. يا حق و باطلي رو بوجود بيارن. چرا كه حق و باطل مشخص بود. تلاش ايشان، صرفاً براي جلوگيري از ريخته شدن خون فريب خوردگان و يا خواب زدگان و حتي متحجران بود كه اين مسئله تا جايي پيش رفت كه هم زبير و هم طلحه، چندين بار عقيده‌شون برگشت و اگه نبود تلاش اطرافيان ايشان و همچنين توطئه‌ي امويان نفوذ كرده در لشكر ايشان، شايد حتي جملي هم رخ نمي‌داد. در نهروان هم از آن سپاه عظيم، تنها 4 هزار نفر باقي موندن براي نبرد و تلاش امير المؤمنين باعث شد جان هزاران مسلمان ديگه حفظ بشه و البته پيروزي لشكر ايشان نيز سهل‌الوصول‌تر و قطعاً همه از نتيجه‌ي تاريخي اين نبرد باخبريم. اساساً مسئله اين نبود كه امام علي (ع)، به علت مجبور شدن براي حفظ اسلام دست به رفتاري اضطرار گونه زده باشن و كاري كرده باشن كه اگه اين اضطرار نبود، خبط و خطايي عظيم حادث گشته بود. كما اينكه از قضا ايشان، بزرگترين خطر براي اسلام رو نه از جانب ناكثين مي‌ديدن و نه مارقين. سپاه شام و در رأس اون‌ها معاويه بن ابي سفيان، دشمن شماره‌ي يك مسلمين به شمار مي‌رفتن و وضعيت جهان اسلام درصورت پيروزي ايشان در نبرد، كاملاً مشخص بود. اصل قضيه هم اينه كه اگه بخوايم در طول حكومت چهار سال و نه ماهه‌ي امير المؤمنين علي (ع)، اضطراري رو در نبرد متصور باشيم، اين اضطرار در برابر سپاه شام قابل بحث و بررسيه. چرا كه اين نبرد، نتيجه‌ي آتي جهان اسلام رو مشخص مي‌كرد. پس بالطبع مي‌بايست هر اقدامي صورت بپذيره كه نتيجه‌ي اين نبرد به نفع سپاه اسلام تموم شه. چرا كه خيري بالاتر از اين وجود نداشت و درصورت شكست، شري بالاتر از اين نيز عيان نمي‌شد! اما رفتار اميرالمؤمنين در اين خصوص چگونه بود؟ ------------------------------------------------------------------------------------- درخصوص مسئله‌ي سوريه، اينكه نيت ما خيره و ما بخاطر خود و البته محور مقاومت داريم چنين تلاشي انجام مي‌ديم، مسئله‌ي درستيه. اما مسئله اينجاست كه ايا وسيله‌اي كه براي رسيدن به اين هدف برگزيديم هم وسيله‌ي درستيه؟ در پست قبلي عرض شد كه تفاوت دادن وزن به هدف و يا وسيله، تفاوت نگاه ماكياوليستي و اخلاقي و البته اسلاميه. اينكه اميرالمؤمنين علي (ع) حتي در سخت‌ترين شرايط مثل نبرد صفين هم اخلاق اسلامي رو زير پا نذاشت؛ حال اينكه مي‌دونست رقيب باطلش از هيچ امر غيراخلاقي و ناجوانمردانه‌اي براي پيروزي دريغ نمي‌كنه و در حقيقت، ما در نبرد صفين، انبوهي از رفتارهاي غيراخلاقي و ناجوانمردانه و فريب كارانه (بخوانيد سياستمدارانه)ي سپاهيان شام رو مي‌بينيم. در نقطه‌ي مقابل، فهرست بلند بالايي از جوانمردي‌ها و رعايت اخلاق‌ها و عفت‌ها رو از جانب اميرالمؤمنين علي (ع) مشاهده مي‌كنيم. شايد به جز امام علي (ع)، هر شخص ديگري ميدان صفين رو اداره مي‌كرد؛ حتي كسي چون مالك اشتر، پيروزي سپاه اسلام قطعي بود. ولو به قيمت زير پا گذاشتن چند دستور اسلامي. ولي علي (ع) كسي نبود كه پيروزي رو به هر قيمتي بخواد! ولو اينكه بخوبي باخبر باشه كه درصورت شكست، چه بر سر جهان اسلام و شريعت محمد (ص) خواهد اومد. ولي حتي اين آگاهي و علم به اين اضطرار نيز ايشان رو وادار به زير پا گذاشتن اخلاقيات نكرد. بالعكس، نتيجه‌اش همون خطبه‌هايي بود كه در بالا خدمتت عرض كردم. ---------------------------------------------------------------------------------- حال ما در اين قضيه‌ي خودمون، براي پيشبرد نيت خيرمون چه وسيله‌اي رو داريم؟ دفاع از حاكمي جائر و نظامي ظالم و سكولار كه از ريختن خون مردمانش كوچكترين ابايي نداره و كاري رو در تاريخ انجام داد كه نمونه‌ي اون رو فقط كلنل قذافي انجام داده بود؟ آيا حسني مبارك نمي‌تونست اينطور از مردم كشورش بكشه؟ يا بن علي و صالح نمي‌تونستن با توپ و تانك و كماندو، هزاران نفر از مردمشون رو به قتل برسونن؟ صد البته اگه رفتار ايشان هم به اين اندازه خشونت آميز بود، رفتار مردم هم متقابلاً خشونت‌آميزتر مي‌شد و مصري‌ها و تونسي‌ها و يمني‌ها هم سلاح به دست مي‌گرفتن. كما اينكه ديديم در برخي مناطق يمن كه برخي قبايل خونشون به جوش اومده بود، اين اقدام انجام گرفت. اساساً اين، هنر يك حاكم هست كه در قبال اعتراضات مردمي، به روي ايشان آتش كرده و از خونشون خيابون‌ها رو رنگين بسازه؟ ولي گيرم كه بشار اسد دوست داره كه چنين جناياتي رو انجام بده. يا اصلاً بشار اسد قدرت دستش نيست و حزب بعث و ارتش ظالمش هستن كه اين كار رو انجام مي‌دن. در اصل مسئله، چندان تفاوت نمي‌كنه. آيا اين وسط، مايي كه از اين حقيقت آگاهيم و حداقل مي‌تونيم كه اين نظام داره به مردمش ظلم مي‌كنه، مي‌بايست سكوت كنيم، چون مثلاً جبهه‌ي مقاومت در خطره؟ حالا اشكالي نداره. سكوت مي‌كنيم. ولي مي‌بينيم كه روز به روز خشونت حكومت بيشتر مي‌شه و روز به روز از ميزان مخالفين غيرمسلح كاسته شده و بر مخالفين مسلح افزوده مي‌شه. مي‌بينيم از كشورهاي ديگه هم به اين مخالفين مسلح مي‌پيوندن و حتي علماي اهل سنت هم براي اين نبرد، فتاوي ديني صادر مي‌كنن. مي‌بينيم كه روز به روز كشورهاي همسايه بيشتر دارن از اين آب گل آلود ماهيگيري مي‌كنن!! مي‌دونيم كه آخر اين بازي، باخته! ولي ميايم چيكار مي‌كنيم؟ طوري به اسد اطمينان خاطر مي‌ديم براي كشتار بيشتر مردمانش (و نه انجام اصلاحات) كه مخالفينش، روز به روز از اصلاح حكومت مأيوس‌تر شده و براي رسيدن به حق و حقوق‌شون، راهي جز نبرد مسلحانه پيدا نكنن. به عبارتي مسئله‌اي رو خود گره مي‌زنيم و بعد در باز كردنش مي‌مونيم. حالا كه جنگ به جايي مي‌رسه كه حتي مخالفين مسلح هم بعضاً از عدالت خارج شده و اعمالي خلاف اخلاقيات انساني و باطل انجام مي‌دن و خواسته‌هاي برحق‌شون رو از طرقي باطل پيگيري مي‌كنن و نبرد باطل عليه حق به نبرد باطل عليه باطل تبديل مي‌شه، آيا ما اساساً حق اين رو داريم كه درخصوص اضطرار صحبت كنيم؟ ---------------------------------------------------------------------------- اگر ما، همون رويه‌ي شش ماه ابتدايي‌مون رو در پيش مي‌گرفتيم و طوري رفتار مي‌كرديم كه انگار نه انگار در سوريه خبريه، شايد اين ايراد بر ما وارد مي‌شد كه رفتاري كاملاً پراگماتيستي در قضاياي بهار عربي داشته‌ايم و هرجا كه به نفعمون بوده، گريبان چاك كرده و هرجا به ضررمون بوده، سكوت كرده‌ايم. ولي حقيقتاً اين دفاع، با هيچ منطق و توجيهي قابل دفاع نيست؛ مگر همون باورهاي ماكياوليستي كه هدف‌مون كه همانا حفظ محور مقاومت هست، وسيله‌مون رو توجيه مي‌كنه و حتي اگه دهها بار بيشتر نظام سوريه ظلم كنه و از هر روش غير انساني ديگري براي پيروزي بهره ببره، همين كه ايشان در جبهه‌ي مقاومت هستن (البته اسماً!!)، پاك كننده و مبرا كننده‌ي تمامي گناهان‌شون هست و اين رفتارشون قابل توجيهه! بعبارت ديگه اگه كمك كنيم ظالمي بمونه كه بر اون اساس، منافع ما و جبهه‌ي مقاومت (ولو اينكه حق باشه) حفظ بشه، برد كرده‌ايم! يا اينكه اگه كمك كنيم ظالمي بمونه كه بر اون اساس، كشور ما مورد هجوم قرار نگيره، برد كرده‌ايم!! حال اينكه اگه عرايض بنده در همون مراحل ابتدايي آغاز بهار عربي رو، اونهم زماني كه هنوز حتي مصر شلوغ هم نشده بود مورد بررسي قرار بدي، به اين جمله ي من مي‌رسي كه بنده عرض كرده بودم اين وقايع پس از تونس، در مصر و سپس ليبي پيگيري شده و سپس به خاورميانه باز مي‌گرده و خانه‌ي نهايي‌اش ماييم! همچنين عرض كرده بودم كه اگه ايران بخواد جلوي رسيدن اين موج به ايران رو بگيره، مي‌بايست از همون نقاط آغازين نذاره اين اتفاق بيافته. به عبارتي شمارش معكوس براي رسيدن به ايران، نه از سوريه، كه از همون تونس شروع شده بود و هر كشوري كه اين وقايع درش ديرتر به پيروزي مي‌رسيد، ترمز و اعطاي وقت و فرصت بيشتر به ما بود براي آمادگي. لكن مسئولين ما، عملاً سرمست از اين پيروزي‌هاي خود خوانده‌اي بودن كه به اسم بيداري اسلامي به زعم ايشان در منطقه بوقوع مي‌پيوست. اين خواب خرگوشي مي‌تونست هنگامي كه وقايع به سوريه رسيده، به اتمام برسه و اصل قضيه مشخص شه. ولي چقدر ناراحت كننده‌اس كه حتي اين موقع هم اين خواب به پايان نرسيد و بزرگواران اين مسئله رو تعبير به توطئه و جبراني براي شكست در اثر بيداري اسلامي در منطقه تعبير كردن! حتي نديدن كه تمامي كشورهاي به قول خودشون دچار بيداري اسلامي شده، از مخالفين سوري حمايت مي‌كنن تا جايي كه امروز مي‌بينيم از هميشه تنهاتر شده‌ايم. در اين شرايط، ديگه مسئله حتي اين هم نيست كه ما در قبال ظلم دشمنان‌مون، فرياد سر داده و از ملت‌هاشون حمايت مي‌كنيم، ولي در قبال ظلم دوستان‌مون سكوت اختيار مي‌كنيم (يا به تعبير صدا و سيما (درخصوص ايالات متحده)، رفتاري دوگانه از خود نشان مي‌ديم). مسئله اينجاست كه ما دفاع تمام قدي مي‌كنيم از رژيمي كه هم بر پايه‌ي ظلم بنا شد، هم بر پايه‌ي ظلم استقرار و استحكام پيدا كرد و هم بر پايه‌ي ظلم داره با مخالفين‌اش تسويه حساب مي‌كنه. -------------------------------------------------------------------------- احسان جان! اساساً رفتار باطل، در هيچ شرايطي تبديل به حق نمي‌شه. اين درست كه ما براي عراق هم گريبان چاك كرديم. ولي از قضا همين گريبان چاك كردن‌هاي صدا و سيماي فخيم ما و فرماندهان معزز نظامي ما و مسئولين ما براي عراق در جنگ 2003، خود مصداقي ديگه از سياست‌هاي ماكياوليستي هست و اون جمله‌ي معروف كه «دشمن دشمن ما، دوست ماست». مگر همين ذوق و شوق حضرات در پس حملات يازده سپتامبر 2001 نبود كه چه‌ها در مدح بن لادن نگفتن. يا قبلش در حمله‌هايي كه به امريكايي‌ها داشت. مگه همين صدا و سيماي ما، بلندگو و توجيه‌گر بن لادن نشده بود كه بعد از ضايع شدن قضيه و عزم ايالات متحده براي برخورد با القاعده، هر روز مي‌گفت بن لادن حمله به برج‌هاي دوقلو رو تكذيب كرده و گفته اين‌ها توطئه‌ي امريكايي‌هاست!! مگه حتي با ذوق و شوق، از تلفات غربي‌ها در نبرد افغانستان حرف نمي‌زديم و هنوز هم حرف نمي‌زديم؛ حال اينكه حتي ائتلاف شمال كه همون متحدين قديم و فعلي ايران هستن، خود پيشقراول نبرد با طالبان در ائتلاف با غربي‌ها بودن؟ اين مسئله، چيزي جز همون «دشمن دشمن ما، دوست ماست» نبود و اينكه هدف ما كه همانا ضربه خوردن ايالات متحده‌اس، هر وسيله‌اي رو توجيه مي‌كنه و ما براي قوت گرفتن اون وسيله، بايد ازش دفاع كرده و تجهيزش كنيم؛ ولو اينكه نسبت به باطل بودنش كمترين ترديدي نداشته باشيم. در عراق هم آيا اگه صدام حسين به برتري مي‌رسيد و اجازه‌ي اشغال عراق رو نمي‌داد، در جانب حق قرار مي‌گرفت؟ تعديلي در رفتارش صورت مي‌داد؟ آدم مي‌شد؟ يا اساساً جنگيدن با امريكا و اسرائيل، وي رو از باطل، به حق تبديل مي‌كرد؟!! اساساً دفاع ما از صدام و پوشش و پروپاگانداي وي و خدا مي‌دونه ديگه چه كارهايي كه براي وي و رژيمش از يك سال قبل تا آخرين روز جنگ انجام مي‌داديم، در راستاي دفاع از حق عليه باطل بود؟ يا اينكه اساساً نبرد و دشمني با ايالات متحده و اسرائيل، كشوري رو در جناح حق قرار مي‌ده؟! ------------------------------------------------------------------------ حقيقت اينه كه رژيم سوريه هم هيچ فرقي با ساير رژيم‌ها نداشت. حتي حمايت ايشان از حزب الله لبنان هم چيزي جز بازي كردن با مهره‌ي ايران و حزب الله براي فشار به اسرائيل براي پذيرفتن وزني براي سوريه براي چانه زني‌هاي آينده نبود. كما اينكه ديديم در نيمه‌ي دوم دهه‌ي اول قرن بيست و يكم، همين كارت‌هايي كه جمع كرده بود، باعث مذاكره‌ي بشار اسد با ژريم صهيونيستي شد!! يعني اساساً محور مقاومت كشك!! اگر اسرائيلي‌ها كمي سخاوتمندتر بودن و يكدندگي و لجبازي هميشگي‌شون رو نداشتن و البته غرور كاذب‌شون براي عدم اعطاي امتياز به سوريه، شك نفرما كه محور مقاومت پنج سال قبل قطع شده بود!! چرا كه سوريه حتي آماده‌ي اجاره‌ي بلندي‌هاي جولان از اسرائيل بود! ولي عدم موافقت اسرائيل با اين پيشنهادها بود كه نتيجه رو به گونه‌اي ديگه رقم زد!! سوريه در اين فاصله‌ي چهل و پنج ساله‌، حتي يكبار گامي كوتاه براي بازگرداندن سرزمين‌ خودش، به دامان سوريه برنداشت. حتي يه موشك به سمت اسرائيل شليك نكرد! حال اينكه مقاومت دليرانه‌ي چند صد جوان لبناني، بدون در اختيار داشتن فجر و رعد و كورنت و آر.پي.جي 29 و صرفاً مجهز به تسليحات سبك و البته حجم محدودي C-4 كه اون رو به بدن خود بسته و خود رو به ميان اشغالگران صهيونيست مي‌انداختن، باعث شد كه پس از 18 سال، اسرائيل از سرزمين‌هاي اشغالي عقب‌نشيني كنه (حالا به هر دليلي)!! حال اينكه ما اين مقاومت جانانه رو، با رفتار پراگماتيستي و از سر مصلحت رژيم سوريه (كه به مقاومت اسلامي نگاهي جز يك وسيله براي رسيدن به هدف خود نداره) قياس كرده و سوريه رو هم ارز مقاومت اسلامي و يا حداقل در عرض اون دونسته و حتي اين كشور رو جزئي از مقاومت در برابر اسرائيل به حساب بياريم، فكر كنم بيشتر از هر كسي، ظلم كرده‌ايم به لبناني‌ها و فلسطيني‌هايي كه در طول اين سال‌ها، لحظه‌اي نبوده كه به فكر مصالحه و ترك مبارزه با اسرائيل بوده باشن! يا حتي خود مسئولين ما. ------------------------------------------------------------------------ ولي اول و آخرش، دشمني با امريكا و اسرائيل، ارتباطي با دموكراسي و آزادي‌هاي مدني و رعايت حقوق ملت‌ها نداره. از قضا امروز روز، هر كشوري كه بيشتر براي امريكا شاخ و شونه مي‌كشه، كمتر براي مردمش حقي قائله و مردمش رو آدم حساب مي‌كنه. از رژيم‌هاي ماركسيستي‌اي چون شوروي، كره‌ي شمالي، چين و كوبا گرفته تا ليبي و سوريه و ونزوئلا و امثالهم. اين وسط متأسفانه مسئولين ما هم اونقدر فكر مبارزه با ايالات متحده ايشان رو جوگير كرده كه در هر نقطه از جهان، يه نفر چهار تا شعار و رفتار پوپوليستي ضد امريكايي از خودش نشون بده، اونچنان مشتاقانه آغوش براش باز مي‌كنيم كه گويي براي سپاهيان حضرت صاحب الزمان (عج) آغوش باز كرده‌ايم. در اين ميان هم از هيچ هزينه‌اي براي گسترش و افزايش دوستي با ايشان دريغ نمي‌كنيم كه يه وقت خداي نكرده ما رو در اين مبارزه‌ي تاريخي تنها نذارن. ولي حقيقت اينه كه حتي اگه بگيم موضع ايشان در برخورد با ايالات متحده، حق بوده، ولي بدون شك موضع ايشان در قبال حقوق ملت‌شون، چيزي جز موضع باطل و ظالمانه نبوده. ولي اونقدر درگير مبارزه با امريكا در هر گوشه از دنيا شده‌ايم كه عملاً هدف‌مون، باعث پذيرش هر هزينه و دفاع از هر ظالمي شده. همين مسئله، باعث شده كه حتي امروزه ملت خودمون هم نسبت به نيت خير مسئولين‌مون شك داشته باشن و حرف‌هايي كه هر روز از گوشه و كنار كشورمون مي‌شنويم رو شاهد باشيم. مسئله به جايي رسيده كه حتي آرمان مقدسي چون حمايت از مردم مظلوم فلسطين و حمايت از جبهه‌ي مقاومت هم از نظر خيلي‌ها زير سوال رفته و اين، نتيجه‌ي اتخاذ سياست «دشمن دشمن ما، دوست ماست» و حمايت همه جانبه از ايشان بوده! حال يكبار ديگه و اينبار به اسم سوريه، داريم از دشمن دشمن‌مون حمايت مي‌كنيم. البته دشمن دشمني كه بارها نشون دادن صداقتي در رفتارش وجود نداره و تعهدش به روسيه‌ي ماركسيست زده و غير ماركسيست، بسيار بيشتر بوده تا ايران و جبهه‌ي مقاومت. ولي ما همچنان ...!!! ---------------------------------------------------------------------- با تمامي اين احوالات، بنده به شما حق مي‌دم كه اين توضيحات رو نپذيرفته و كماكان، ولو در حالت اضطرار هم كه شده و با هر توجيهي، سوريه رو فعلاً در مقام حق بدوني و نسبت بهش موضع مثبتي بگيري. اگه چنين باور و تفكري داشته باشي، من بهش احترام مي‌ذارم؛ ولو اينكه باهاش مخالف باشم. ولي اين حق رو بايد براي سايرين قائل باشي كه با اين توجيهاتي كه عرض شد و ساير مواردي كه عرض نشد، موضع سوريه رو موضع برحقي ندونن و از ايشان دفاع نكنن. حال ممكنه كسي مثل من، حق اصلي رو به ملت بده، ولي از مخالفين مسلح حمايت نكرده و ايشان رو هم باطل بدونه و در اين جنگ فعلي، طرف هيچ يك رو نگيره. يا اينكه مخالفين مسلح رو هم حق بدونه و جنگ داخلي فعلي رو جنگ باطل عليه حق بدونه و از مخالفين مسلح حمايت كنه. در اين شرايط طبيعيه كه ايشان (چه حاميان مخالفين مسلح و چه حاميان ملت)، سواي اينكه آگاه هستن كه شكست جبهه‌ي سوريه به ضرر ايرانه يا نه، تعبير و موضعي متفاوت از شما و دوستاني نظير شما داشته باشن. پس بايد به اين تحليل‌شون احترام گذاشته بشه؛ ولو اينكه شما صد در صد درست برداشت فرموده و ايشان صد در صد در اشتباه باشن (كه بنده چنين تصوري ندارم). =========================================================== برادر علي عزيز؛ [quote]هر چند اقا مصطفی همچنان دلیرانه داره در چندین پیش زمینه متفاوت از عقایدش دفاع می کنه . و اینگونه پنج نفره ریختن سر یک نفر نامردیه ولی چه میشه کرد! [/quote] اختيار داري علي جان. من در خدمتم. [quote] مسلما اسد از اول حق نبوده، ولی خوب شرایط بگونه ای رقم خورده که ایشون فعلا در جبهه حق باشه.[/quote] در اين خصوص، در پست بالا عرايضي رو عرض كردم. خوشحال مي‌شم اگه زحمت بكشي و وقت بذاري و عرايض بي‌ارزش حقير در اين پست و البته پست قبلي رو مطالعه فرموده و پس از اون، اگه همچنان روي حرفت بودي، مباني اين تغيير وضعيت ايشون و قرار گرفتن در جبهه‌ي حق رو از نگاه خودت توضيح بفرمايي. [quote] شما حق داری برادر مصطفی ، ولی وقتی عقیدتو بیان می کنی این اجازه رو باید به ما هم بدی تا عقیده مونو بیان کنیم.مگه نه؟[/quote] بنده اين حق رو صد در صد براي شما و هر دوست ديگري قائل هستم كه نه تنها عقيده‌تون رو بيان فرموده، كه به نقد عرايض بنده هم برخيزين. عرض بنده از ابتدا اين بود كه چرا دوستان اصرار دارن همه رو در دو جبهه دسته بندي كنن و هركس كه مخالف نظراتشون بود و تحليل ايشان رو نداشت و به عبارتي متعلق به جبهه‌ي فكري ايشان نبود رو لاجرم در جبهه‌ي دوم دسته بندي بفرماين. تمام تحليل بنده هم در اين راستا بود كه اساساً جبهه‌ي سوم و عظمايي وجود داره كه دوستان خواسته يا ناخواسته دوست ندارن اون رو ببينن. يعني از نگاه ايشان، يا دوستان ميليتاري بايد براي بشار اسد و ارتشش هورا بكشن، يا اينكه طرفدار مخالفين مسلح؛ اونهم نه كليات‌شون، بلكه جنايتكاران‌شون و ظالمان‌شون باشن (كه با لطف دوستان در اكثريت موارد، هر ظلمي كه يه نفر از اونا انجام مي‌ده، تعميم داده مي‌شه به كل ايشان). اين مسئله، مورد اعتراض بنده بود و انصافاً فكر نكنم خود شما هم باور داشته باشي كه اعتراض به ناحقي باشه. اشتباه مي‌كنم؟ [quote] خیر ، ولی مسلما بنده هم منظورم از این حرف این بود که باز هم هر جور حساب کنیم مخالفان نظام اسد آنچنان محقق تر نسبت ارتشیان اسد نیستند.[/quote] عرض بنده اين بود كه به فرض اينكه حتي بپذيريم مخالفين مسلح، امكان نگهداري اسرا رو ندارن (كه ندارن)، ولي ارتش اسد چه توجيهي براي اين كارش داره؟ ايشان كه زندان‌ها و مكان‌هاي مستحكم استقرار و زندانبانان و ارتشيان مجرب و تسليحات گسترده‌ و امكان برقراري امنيت بيشتري دارن و از نظر آذوقه و نفرات هم در مضيقه نبوده و نيازي به جابجايي دائمي هم ندارن. ايشان ديگه چرا به اين رفتار غير انساني و غير اخلاقي و غير اسلامي دست مي‌زنن؟ البته از ايشان نمي‌شه انتظار رفتار اسلامي داشت؛ چرا كه اساساً نظام سوريه نظامي سكولار هست. ولي انتظار رفتار انساني چي؟ عرض بنده اين بود كه حتي اگه عواملي چون محدوديت‌هاي مكاني، تجهيزاتي، پشتيباني، امنيتي، مكاني و آذوقه رو مد نظر قرار بديم و بر اين اساس بخوايم حقي رو براي كسي قائل بشيم، مخالفين اسد كه فايد اين موارد هستن محق‌ترن نسبت به ارتش سوريه! ولي در همون عرايض هم جنايت بودن كشتار اسرا (ولو اينكه در ميدان نبرد دستگير شده باشن) هم عرض شد. گويي كه همون‌طور كه عرض شد، گاهي اضطرار هم حكم به چنين امري مي‌ده كه نمونه‌هاي داخلي‌اي نيز عرض شد. ولي در اصل مسئله، تفاوتي رو بوجود نمياره. [quote]اتفاقا یکی از انتقاداتی که منم نسبت به این گروه و تشکیلات دارم همین عدم هماهنگی است. ولی مصطفی جان ، اگر این حوادث به خاطر عدم فرمانبرداری و عدم هماهنگیست ، پس چرا این ارتش آزاد یک محکومیت ساده و یا یک عذر خواهی ساده نمی کند؟[/quote] عذرخواهي زماني معني داره كه اولاً ارتش آزاد، حرفش برو داشته باشه و يا حداقل مسئوليتي گردن وي باشه. مثالي مي‌زنم. در انتخابات سال 88، مهندس موسوي بارها و بارها، گفت كه اينايي كه شيشه مي‌شكنن از ما نيستن و چه و چه! به همين دليل هم هيچ‌گاه از بابت اين خشونت‌ها و قانون‌شكني‌ها عذرخواهي نكرد. البته ايشون اصلاً توجه نداشتن كه همين بيانيه‌هاي آتشين ايشان و احساسي كردن فضاي جامعه‌اس كه راه رو براي سوء‌ استفاده كنندگان و يا فريب خوردگان و جوگيران هموار كرده كه امروز به شيشه شكني و اينا رسيده. ولي آيا مي‌شه گفت كه وي، دستور به شكستن شيشه‌ها داده و يا ازش خرسند بوده؛ چون عذرخواهي نكرده؟ اينكه رفتار ايشان چقدر درست يا غلط بوده و چقدر در اين مسئله نقش داشته، بحث ديگري است. ولي آيا اين توجيه، توجيه درستيه؟ --------------------------------------------------------- ما اينجا با اصطلاحي طرفيم كه بيش از اونكه اثرگذاري داشته باشه، تنها يك نام براي جمع كردن مخالفينه. حقيقت اينه كه ارتش آزاد، بدون اينكه سران‌شون رو در نظر بگيريم، مجموعه‌اي صد پاره هست كه هريك، ساز خودش رو مي‌زنه و تازه اصل آشوب، زماني هست كه اين‌ها به پيروزي برسن و بخوان هريك، سهمي از حكومت آينده رو مطالبه كنن. نبرد حقيقي رو اون زمان خواهيم ديد!! ديديم كه در همين ليبي، مثلاً گردان مصراته‌اي ها با بنغازي‌ها سر كلنل جنگ كردن و آخر سر هم يه مصراته‌اي براي اينكه دست بقيه نيافته و اين افتخار به نام خود وي ثبت شه، زد اين مادر مرده رو هلاك كرد!! حالا شما ببينين اين صدها گروهك مخالف، چه جنگ قدرتي براه بندازن در سوريه (درصورت پيروزي چبهه‌ي دوم و مخالفين مسلح). -------------------------------------------------------- حقيقت اينه كه ارتش آزاد حتي فرمانش براي اينها ارزشي نداره. شايد بتونه خط‌هايي كلي بهشون بده و هماهنگي‌هاي بيشتري بين‌شون برقرار كنه. ولي اينكه بخواد رأساً بهشون دستور بده، فكر نكنم حتي تصورش هم تصور درستي باشه. مگه نبود گروگان‌هاي لبناني كه تركيه قول رها كردنشون رو داد. ولي مخالفين مسلح حتي به دستور تركيه هم وقعي ننهادن؛ به گونه‌اي كه تركيه ايشان رو تهديد به تنبيه و قطع مايحتاج‌شون كرد؟ مگه نبود گرداني از همين مخالفين مسلح كه حتي به كاروان تجهيزات و آذوقه‌ي تركيه كه براي آوارگان سوري ارسال مي‌شد هم حمله كرده و اون رو غارت كردن؟ صد البته هيچ ارتشي هم دستور نمي‌ده كه سر ببرن يا كسي رو شكنجه كنن. بالاخره همه دوست دارن وجهه‌شون رو پاك نشون بدن. ارتش‌هاي فاشيستي هم اگه چنين كاري رو مي‌كردن، از ايدئولوژي خاصي پيروي مي‌كردن. ولي ايشان هم تماماً چنين رفتاري نداشتن و اگه مثلاً ارتش آلمان يا ايتاليا، دائماً در پي كشتار بودن، جمعيتي براي اروپا باقي نمي‌موند! يادمون نره كه آلمان نازي تقريباً كل اروپا رو (بجز شوروي و دو، سه كشور بي‌طرف) به اشغال خود درآورد!! حالا در سوريه، اينكه برخي گروه‌ها براساس فتاوي تندروانه‌ي ديني، برخي ديگه بخاطر شكنجه‌ها و آسيب‌هايي كه از اين ارتش ديدن و براشون عقده شده مسئله و برخي ديگه بدليل رفتار ساديستي و ظالمانه‌شون اين رفتار رو انجام مي‌دن، منطقاً نمي‌بايست ارتباطي با اصل مخالفت ايشان با رژيم بشار اسد داشته باشه و اين مسئله، عوامل ديگري داره كه در جاي خود مي‌بايست مورد بررسي قرار بگيره؛ البته همراه با وزن حقيقي‌اش. پس حقيقت اينه كه در سوريه، اوضاع شير تو شيرتر از اوني هست كه بگيم يه نفر يا يه گروه مسئوليتي رو داره و يا اينكه حداقل مي‌بايست اعلام برائتي كنه از اين رفتارها! چرا كه اساساً ارتش آزاد خيلي از اين گروه‌ها رو اصلاً قبول نداره كه بخواد مسئوليت رفتارشون رو بعهده بگيره. ولي حتي اگه قبول هم نداشت، باز هم ارتش ازاد ادعاي مبارزه با رژيم سوريه رو داره و نه برقراري نظامي بر پايه‌ي عدل و داد و قسط كه اگه حالا عوامل تحت امرش جرم و جنايتي هم مرتكب شن، سريع برگرده ازشون عذرخواهي كنه. اين وسط، ما بايد مواظب حرف‌ها و مواضع‌مون باشيم كه ظلمي مضاعف نكرده باشيم با جمع بستن‌ها و تعميم دادن‌هامون. ===================================================== در پايان، از برادر احسان و برادر علي عزيز بابت اطاله‌ي كلام و همچنين بي‌ارزش بودنش، عذرخواهي مي‌كنم و خوشحالم كه مثل هميشه از بحث كردن با ايشان، مطالب خوبي رو مي‌آموزم.
  10. احسان جان. مثل هميشه از مباحثه با شما لذت بردم. بنده‌ هميشه با بزرگواران با دانشي چون شما بحث مي‌كنم كه ذره‌اي به اندازه‌ي كوزه‌ي كوچكم، بر دانش نداشته‌ام افزوده بشه. پس اشتباهات و نادرست‌گويي‌هايي حقير رو به بزرگي خودت و بي‌دانشي حقير ببخش. ------------------------------------------------------------------------------ درخصوص ماكياولي خان، بايد به عرض برسونم كه اساساً اين بنده خدا خيلي هم بچه‌ي بدي نبوده كه وقتي اسمش ذكر مي‌شه، همه ازش اعلام برائت مي‌كنن. سياست‌ها و سبك حكومت موسوم به ماكياوليستي هم اساساً اونقدر هولناك و هراس انگيز نيست كه صرفاً به حكومت‌هاي بد اطلاق بشه. اساساً هم اين انديشه‌ها، در راستاي سياست‌هاي بد و منفي بكار نمي‌رن. بلكه تقدم و تأخر و همچنين نحوه‌ي دستيابي به سياست‌هاست كه مد نظره. ------------------------------------------------------------------------- في‌المثل ما سبك حكومت معاويه رو داريم كه در اون زمان، نيكلاي خان ماكياولي اصلاً به دنيا نيومده بود. وي براي رسيدن به اهدافش، از هر وسيله‌اي استفاده مي‌كرد؛ حالا چه اهداف خير و چه اهداف شوم. همون‌طور كه مي‌دونين، حكومت هخامنشياني كه اينقدر مورد توجه ايرانيان هست و به عظمت و بزرگي و وسعتش مي‌نازن، چيزي حدود 8 ميليون كيلومتر مربع مساحتش بود. حال اينكه تنها حكومت اموياني كه جناب معاويه خان زبل بنا گذاشت، بيش از 13 ميليون كيلومتر مربع وسعتش بود!! بالطبع همه‌ي اين سرزمين‌ها هم به ضرب و زور شمشير فتح نشدن. بلكه بيشتر از ضرب شمشير، سياست‌هاي معاويه و خلفاي بعدي بني اميه بود كه به فتح اين سرزمين‌ها منجر شد. اساساً‌ تمام ابزارهايي كه معاويه و امثالهم در راستاي افزايش مساحت به قول خودش قلمرو اسلام!! بكار برد، صرفاً وسيله‌هايي بودن نزد حضرت ايشان كه توجيه‌گر سياست‌ها و اهدافش مي‌شد. البته از اونجايي كه معاويه، از نظر ما غاصب حكومت امير المؤمنين، علي (ع) هست، يكم نسبت بهش حساسيت داريم. ولي بدون در نظر گرفتن اين حساسيت، آيا مي‌تونيم بگيم وسيله‌هايي كه معاويه و اسلافش براي فتح سرزمين‌هاي ديگر و افزودنش به قلمرو اسلام بكار گرفتن، به دليل نيت مثلاً خيرشون كه همانا گسترش قلمرو و قدرت جهان اسلام هست، اوكي هست و مشكلي نداره و سياست‌هاي وي براي غصب حكومت امام علي (ع)، نادرست؟ يعني اساساً نيت خير، ايا توجيه‌گر وسيله مي‌تونه باشه؟! ------------------------------------------------------------------------ فرمايش شما درخصوص حزب الله لبنان و سرمايه گذاري‌هاي فراواني كه در اونجا كرده‌ايم و خون دل‌هايي كه خورده‌ايم، كاملاً صحيح و مورد قبول و پذيرشه. قطعاً هم بخشي از حساسيت امروز مسئله‌ي سوريه، همين موردي هست كه شما فرمودين هست. به قول شما، اين مالي كه ما بدست آورديم، از شير مادر حلال‌تره. بنده هم عرايضم رو از ياد نبردم. [b]اما ما به چه قيمتي مي‌تونيم اين مال حلال رو نگه داريم؟ اين قيمته، همونه كه تفاوت يك حكومت اخلاق مدار رو با يه حكومت ماكياوليستي مشخص مي‌كنه.[/b] به عبارت ديگه، حكومتي اخلاق‌مدار مثل حكومت علي (ع)، با وجود اينكه حق مطلق بود (بدون شك)، ولي براي پيشبرد اهداف صد در صد خيرش هم حاضر به توسل به هر ابزاري نبود و نشد.نقل‌هاي معروف امام علي (ع) درخصوص سياست رو قطعاً شنيده اي‌: من به خوبى از تمام ریزه کاریهاى سیاست مخرّب باخبرم، و راههاى پیروزى بر دشمن را دقیقاً مى دانم و توانایى به کار بستن آنها را دارم، ولى مى دانم که حفظ ارزشها هرگز اجازه بسیارى از این چاره جویى هاى سیاسى را که از اصول شیطانى سرچشمه مى گیرد نمى دهد! من چشم به اوامر و نواهى الهى دوخته ام، هر جا به من اجازه پیشروى بدهد مى روم، و هر جا مانع شود، باز مى ایستم. [color=#0000cd]نهج البلاغه، خطبه 41[/color] وَ اللهِ ما مُعاوِیةُ بِأَدْهى مِنّى وَلکِنَّهُ یغْدِرُ وَ یفْجُرُ وَ لَو لا کَراهِیةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أدْهَى النَّاسِ [b]به خدا سوگند معاویه از من سیاستمدارتر نیست، ولى او نیرنگ مى زند و مرتکب گناه مى شود، اگر نیرنگ و پیمان شکنى ناپسند و ناشایسته نبود من از سیاستمدارترین مردم بودم![/b] [color=#0000cd]نهج البلاغه، خطبه 200[/color] در نقل دیگرى از آن حضرت آمده است: لَولاَ التُّقى ـ یا ـ لَوْلاَ الدّینُ وَ التُّقى لَکُنْتُ أدْهَى الْعَرَبِ [b]اگر دین و تقوى نبود، سیاستمدارترین عرب بودم (اشاره به سیاستهاى شیطانى است).[/b] [color=#0000cd]شرح ابن ابى الحدید، جلد 1، صفحه 28[/color] [color=#ff0000][b]اكيداً توصيه مي‌كنم پنج دقيقه‌اي وقت بذاري و اين لينك رو مطالعه بفرمايي.[/b][/color] [url="http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=206713"]http://www.tebyan.ne...aspx?pid=206713[/url] ---------------------------------------------------------------------- حالا شما به بنده بفرما. حمايت از ظالم و شريك شدن در ظلم وي و بدتر از همه، كمك به ظلم وي، ولو به ظالمي ديگه (كه اينطور نيست! ولو اينكه بين مردم، ظالم هم باشه)، آيا در راستاي سياست‌هاي اخلاقي طبقه بندي مي‌شه؛ ولو اينكه به هدف حمايت از مظلوم و حقي ديگه باشه؟ صد البته ممكنه يه حكومت در دام سياست‌هاي ماكياوليستي بيافته. اين، طبعيتشه. پس اتخاذ چنين موضعي‌ از جانب حكومت، چندان عجيب و غريب نيست. هرچند كه باز در معيار و ملاك ها تفاوتي ايجاد نمي‌كنه. ولي همون‌طور كه قبلاً خدمت برادر علي هم عرض كردم، توجيهات براي تبيين شرايط تصميم گيري عنوان مي‌شه و نه پاك كردن اون. ولي من و شمايي كه نه پست و مقامي داريم و نه مجبور به اتخاذ سياست و موضعي هستيم و معيار و ملاك‌مون درستي‌ها و نادرستي‌هاست، آيا موظف و ملكف به اتخاذ چنين موضعي هستيم؟ به همين دليله كه خدمت شما عرض كردم كه اساساً ورود به هر بازي‌اي كه اصل و اساس در اون، هدف باشه، ورود به دامان تفكرات ماكياوليستي هست. چرا كه اساساً اخلاق بطور عام و اسلام بطور خاص، اهميت بسيار زيادي رو براي انتخاب وسيله قائل شده‌ان.
  11. [quote name='sinagood' timestamp='1347550068' post='270979']ببخشیید من تازه عضو شدم ولی هنوز نمیدونم چطور میشه یک تایپیک تو انجمن ایجاد کرد[/quote] ضمن عرض خير مقدم خدمت شما؛ براي ايجاد تاپيك شما مي‌تونين بسته به موضوع تاپيك‌تون، از مباحث مربوط به ايجاد تاپيك در صفحه‌ي اول فروم استفاده بفرمايين : [b] [url="http://www.military.ir/forums/forum/63-%d8%a7%db%8c%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%aa%d8%a7%d9%be%db%8c%da%a9-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%ac%d9%86%da%af/"]ایجاد تاپیک در بخش جنگ[/url][/b] [b] [url="http://www.military.ir/forums/forum/26-%d8%a7%db%8c%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%aa%d8%a7%d9%be%db%8c%da%a9-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d9%86%db%8c%d8%b1%d9%88%db%8c-%d9%87%d9%88%d8%a7%db%8c%db%8c/"]ایجاد تاپیک در بخش نیروی هوایی[/url][/b] [b] [url="http://www.military.ir/forums/forum/53-%d8%a7%db%8c%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%aa%d8%a7%d9%be%db%8c%da%a9-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d9%86%db%8c%d8%b1%d9%88%db%8c-%d8%b2%d9%85%db%8c%d9%86%db%8c/"]ایجاد تاپیک در بخش نیروی زمینی[/url][/b] [b] [url="http://www.military.ir/forums/forum/55-%d8%a7%db%8c%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d8%aa%d8%a7%d9%be%db%8c%da%a9-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d9%86%db%8c%d8%b1%d9%88%db%8c-%d8%af%d8%b1%db%8c%d8%a7%db%8c%db%8c/"]ایجاد تاپیک در بخش نیروی دریایی[/url][/b] [b] [/b] [b] [url="http://www.military.ir/forums/forum/69-%d8%a7%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84-%d8%ae%d8%a8%d8%b1/"]ارسال خبر[/url][/b] [b] [/b] [b] [url="http://www.military.ir/forums/forum/54-%d8%a7%d8%b1%d8%b3%d8%a7%d9%84-%d8%aa%d8%a7%d9%be%db%8c%da%a9-%d8%a8%d9%87-%d8%b3%d8%a7%db%8c%d8%b1-%d8%a8%d8%ae%d8%b4%d9%87%d8%a7/"]ارسال تاپیک به سایر بخشها[/url][/b]
  12. من آخر سر موضع اعضاء سايت درخصوص مسئله‌ي سوريه رو نفهميدم. از هر دري كه وارد مي‌شم، دوستان از در ديگري خارج مي‌شن! وقتي از منظر عقلي وارد مي‌شم، دوستان وارد مقوله‌ي حق و باطل مي‌شن. ولي ديدگاه حق و باطلي رو مورد نقد قرار مي‌دم، دوستان وارد مصلحت گرايي مي‌شن. وقتي بحث مصلحت گرايي رو پيش مي‌كشم، دوستان آرمان‌خواهي رو مطرح مي‌كنن و خلاصه اين چرخه ادامه داره! خداييش يه بار بياين ببينين واقعاً نگاهتون نسبت به مسئله‌ي سوريه چيه؟ عدالت خواهي؟ آرمانگرايي؟ پراگماتيستي؟ ماكياوليستي؟ چي؟ از نظر من هيچ اشكالي نداره كه نگاهتون ذيل عناوين فوق جاي بگيره. مثلاً بگيم آقا ما با نگاه ماكياوليستي و اينكه هدف‌مون، وسيله‌مون رو توجيه مي‌كنه، از سوريه حمايت مي‌كنيم كه از حزب الله حمايت كرده باشيم (چيزي شبيه به فرمايش برادر احسان). اين، مشكلي نداره و بالاخره يه ديدگاهه و قابل احترام. مشكل از جايي شروع مي‌شه كه ما نگاه ماكياوليستي داشته باشيم، ولي اون رو تحت عنوان آرمانگرايي و يا عدالت طلبي مطرح كنيم. --------------------------------------------------------------------- احسان جان؛ اگه بخوايم بحث به قول شما بزرگوار «سياست - عرصه اقدامات رئالي» رو مورد توجه قرار بديم، لاجرم در همه‌ي امور بايد اين مسئله رو در نظر بگيريم. ما اساساً چيزي به نام سياست تلفيقي نداريم كه هر وقت دوست داشتيم، وارد مقولات رئال بشيم و هروقت كه نه، وارد مقولات ايده آل. صد البته هر كشوري؛ بالاخص كشورهاي ايدئولوژي محوري چون ايران، امريكا و البته رژيم صهيونيستي، هميشه يه ايده آل‌هايي رو مدنظر دارن كه براي رسيدن به اون، تلاش‌هايي رو انجام مي‌دن. اما منطق در اين دست سياست‌ها حكم مي‌كنه كه اون ايده آل‌ها نيز در قالب مفاهيم رئال پايه‌ريزي بشه و بهش برسن. هر زمان كه اين مرز رعايت نمي‌شه كه مفاهيم ايده آلي وارد مفاهيم رئالي مي‌شه، اين سياست هم دستخوش مشكلاتي اساسي مي‌شه. ما اگه بخوايم مفهوم فرمايش شما رو به عنوان اصل قرار بديم، خيلي از اقدامات سي و چهار ساله‌ي جمهوري اسلامي ايران رو عملاً زير سوال برده‌ايم. اگه به ريشه‌ي مشكلاتي كه امروز با غرب و كشورهاي منطقه داريم بازگرديم، مي‌بينيم كه تمامي اين موارد، برگرفته از سياست‌هاي ايده‌آلي ما بوده كه به دور از ورود به مقولات رئالي و بعضاً بدون در نظر گرفتن اينكه آيا اساساً توان اجراي اين سياست رو داريم و يا اينكه صرفاً شعاري هست اين مقولات، عنوانش كرديم. بعضي از اين سياست‌ها درست، برخي درست ولي عجولانه و برخي هم شايد بشه گفت نادرست بوده‌ان. البته ما اينجا براي نقد اين سياست‌ها بحث نمي‌كنيم. ولي با اين شرايط، آيا ما بعد از سي و چهار سال، به سياست رئالي رسيديم كه شما اين مسئله رو به عنوان اينطور عنوان مي‌فرمايين و آخرين راه حل رو هم چنين حمايتي عنوان مي‌دارين؟ البته بنده قبلاً هم عرضي شبيه به فرمايش شما داشته‌ام و بعيد مي‌دونم از مواضع من بي‌اطلاع باشين. بنده هم عرض كرده بودم كه براساس مصالح و منافع خود، مجبوريم از سوريه دفاع كنيم؛ حالا هر چهره و وجهه‌اي كه داشته باشه. ولي بحث بنده با دوستان، اساساً ذيل اين عنوان نيست و دوستان به اين مسئله‌ي مصلحت اعتقادي ندارن و معتقدن كه حقي واقعي در جبهه‌ي سوريه وجود داره و طرف مقابلش باطلي هستن كه ما هم طبق وظيفه‌ي حق طلبانه‌مون، مي‌بايست از سوريه دفاع كنيم!! ------------------------------------------------------------------- و اما درمورد سوريه. مسئله اينجاست كه ما تا ديروز شعارهايي كه مي‌داديم، اين بود كه وقايع منطقه، قطعاً بيداري اسلامي بوده و تمامي اين موارد به نفع جمهوري اسلامي ايران و به ضرر امريكا و اسرائيل هست و هر واقعه، موجوديت اين كشورها در منطقه رو به خطر مي‌اندازه و قص علي هذا. البته بنده در اين پست، به نقد اين ديدگاه نمي‌پردازم و با فرض صحت اين ديدگاه، به ادامه‌ي عرايضم مي‌پردازم. حالا ما با جبهه‌اي مواجه هستيم از همين كشورهاي دچار بيداري اسلامي كه تماماً پشت ملت سوريه دراومدن و نه حكومت جائرش. اين قضيه هم مال زماني نيست كه هركسي يه اسلحه دستش گرفته و با حكومت وارد جنگ شده. بلكه زماني هست كه ملت سوريه هم مثل ساير ملل در ابتداي راهشون، از طريق تظاهرات‌هاي خياباني دارن مطالباتشون رو پيگيري مي‌كنن. حالا همين سياست رئال، مگه غير از اين به ما مي‌گفت كه چند، بزرگتر از 1 هست؟ مگه نمي‌گفت مصر دهها برابر ارزشمندتر از سوريه‌اس؟ مگه نمي‌گفت سرمايه گذاري روي تونس و ليبي، به مفهوم حضور بين‌المللي جمهوري اسلامي و رسيدن به شاخ آفريقاست و پايه گذار سياست و اثرگذاري‌اي جهاني براي ايران؟ كاري به مثلاً به زور داريم توي وحشتناك‌ترين كشور آفريقا (سومالي) انجام مي‌ديم و البته واقعاً كاري جز هدر دادن سرمايه‌مون انجام نمي‌ديم. مگه همين سياست رئال به ما نمي‌گه كه سرمايه گذاري روي يمن، به مفهوم نزديك شدن به مرزهاي عربستان از جنوب و كنترل درياي عرب، خليج عدن و درياي سرخ هست؟ مگه همين سياست رئال به ما نمي‌گه كه عربستان، قطر و تركيه در حال مصادره به مطلوب اين بيداري‌هاي اسلامي هستن و سياست خارجه‌ي ما مي‌بايست روي اين متمركز باشه كه اين بيداري اسلامي كه منبعث از انقلاب اسلامي ايران هست و مردم منطقه بالاخره پيام ايران رو گرفته‌ان، در دامان خودمون باقي بمونه؟ حالا شما بفرمايين كه سياست دفاع تمام قد از سوريه، حتي در زماني كه مردم خواهان اصلاحات سياسي بودن و بشار اسد پاسخشون رو با گلوله مي‌داد، چقدر مطابق با همين سياست تعريف شده توسط خود ماست؟ اون زمان نه از القاعده خبري بود و نه خواست مردم، خواستي غير مشروع! لكن ...!! ------------------------------------------------------------------- همون‌طور كه در ساير پست‌ها هم عرض كرده‌ام، فرمايش شما مورد تأييده و ايران با اتخاذ سياست‌هاي عجيبش، خود رو به جايي رسونده كه نه راه به جلو داره و نه عقب. چون هركدومش رو كه انتخاب كنه، شكسته. پس چاره‌اي نداره جز توقف و حمايت تمام قد فعلي از سوريه؛ حتي اگه صدها بار بدتر جنايت كنه ارتش اين كشور عليه مردمش. حتي اگه از بمب‌هاي شيميايي براي تار و مار كردن مخالفينش استفاده كنه. حتي اگه به تخريب تمامي شهرهاش بپردازه و تمامي صنايعش رو نابود كنه و حتي اگه از كلنل قذافي هم بدتر و بدتر عمل كنه در قبال مخالفين مسلح‌اش! هموني كه تلويزيون ايران با آب و تاب، جناياتش رو پوشش داده و رسماً در اخبارش از وي به عنوان «سرهنگ ديوانه» نام مي‌‌برد! هموني كه دشمن مسلح اصلي‌اش از قضا همين القاعده و سلفي‌ها بودن!! از قضا همين بدبخت مادر مرده و پسر جنايتكارش، هر روز كه به تلويزيون مي‌اومدن، مي‌گفتن كه ما داريم با القاعده مي‌جنگيم و اين، القاعده‌اس كه جلوي ماست و نه ملت ما! ملت ما حامي ما هستن. از قضا همين بنده‌ي خدا هر روز موافقينش رو در شهرهايي چون طرابلس، سرت و مصراته به خيابان‌ها مي‌كشوند براي دفاع از نظام مقدس «جماهیریه عربی سوسیالیستی خلق عظیم لیبی». از قضا بزرگترين حاميان مخالفينش هم اروپا، امريكا، تركيه و قطر بود. ساير كشورها چون مصر، تونس و امثالهم هم حامي ملت ليبي بودن! اين مسئله كاملاً قابل دركه كه در حال حاضر، هيچ راه چاره‌ي ديگري براي ايران باقي نمونده جز حمايت از اسد. ولي مسئله اينجاست كه نظام بشار اسد، حقيقتاً رفتنيه و چيز زيادي ازش باقي نمونده. هر روز اخبار ايران با آب و تاب، طوري از پاكسازي محله‌هاي در دست مخالفين مسلح خبر مي‌ده كه گويي اين پاكسازي، به مفهوم استقرار ارتش و برقراري امنيته. حال اينكه اين پاكسازي‌ها، پاكسازي منطقه از هيچه و خيلي وقته كه تاكتيك مخالفين مسلح عوض شده و وقتي ببينن جايي رو نمي‌تونن نگه دارن، خيلي سريع ازش عقب نشيني كرده و در جايي ديگه بر سر ارتش اسد فرود ميان و تلفات ارتش هم نسبت به ماههاي ابتدايي بيشتر و بيشتر شده. مشخص نيست اسد تا چه زماني قادر به حفظ قدرت هست و اساساً قدرت به چه ترتيب از دست وي خارج مي‌شه و كدوم جبهه برش پيروز مي‌شه. ولي مسئله اينجاست كه وقتي كه ما اسد رو از دست مي‌ديم، ديگه نه تنها بيداري اسلامي در منطقه، حاميان ايران رو افزايش نداده و بر دشمنان امريكا و اسرائيل نيافزوده، بلكه عملاً مي‌بينيم بيداري اسلامي به كام تركيه خواهد بود و اين كشورها هم بيشترين رابطه رو با غرب و كمترين رو با ايران خواهند داشت! تازه اون وقت همين سوريه رو هم كه مي‌شد با سياست و تغييراتي چند، نگهش داشت رو هم نداريم. به عبارت ديگه، ايران بازي‌اي رو داره انجام مي‌ده كه دو سر باخته و مسئله، صرفاً زمان نواختن سود پايان و چند - چند شدن بازيه. حالا با اين شرايط، به قول شما فرقي نمي‌كنه كه ليلي زن بود يا مرد؟ اين درست كه بازي‌اي كه تموم شده، نتيجه‌اش قابل تغيير نيست. ولي مي‌شه حداقل به تحليل بازي پرداخت ديگه؟ غير اينه؟ مي‌شه در اين خصوص، كسائي كه تو بازي نيستن و صرفاً طرفدار تيمشون هستن، به تحليل بازي تيمشون بپردازن و يا از خوب بازي كردن تيم حريف و بد بازي كردن تيم‌شون صحبت كنن؟ يا اينكه صرفاً بايد بگن تيم ما خيلي خوب بود و تيم حريف خيلي بد و ناجوانمردانه بازي مي‌كرد و داور هم به نفع مي‌گرفت و اين باعث شد تيم ما ببازه. والا مشكلي از ما نبود.
  13. ضمن تأييد فرمايشات برادر رضا؛ برادر GRIPEN عزيز؛ از شما انتظار نمي‌ره كه اينقدر زود و عجولانه در اين خصوص، حكم و رأي قطعي بدي (و در ذيل اون، عقايد بنده رو هم مورد عنايت قرار بدي ). بهتره كمي صبر كني. اين هنوز تيزر تبليغاتي فيلمه.
  14. از دوستان بزرگوار درخواست مي‌كنم صرفاً درخصوص موضوع مربوط به تاپيك بحث بفرماين و از هر گونه بحث‌هاي انحرافي و نامربوط به موضوع اصلي تاپيك، خودداري بفرماين. پيشاپيش از همكاري دوستان در اين زمينه، سپاسگزارم.
  15. برادر علي عزيز؛ [quote] و صد البته احادیث روشنی هم در مورد جنگ باطل علیه حق داریم! که فکر کنم حداقل این احادیث افکار صفر و یک بنده رو تائید می کنه مگه نه!؟[/quote] خدا پدر و مادرت رو برات نگه داره برادر جان. اين، تفكر شماست كه حقي اين وسط هست و باطلي هست. لابد چون شما حق رو جناب اسد و رژيم بعثي سوريه مي‌دونين، از ايشان حمايت مي‌فرمايين. بنده هم بارها عرض كر‌ده‌ام كه اين جنگ رو جنگ باطل و باطل مي‌دونم. پس چرا به بنده اين حق رو نمي‌دي كه نه طرف اين ور قضيه باشم و نه طرف اون ور؟ اگه شما اين حق و باطل رو براي خود قبول دارين، آيا درست هست كه اون رو تعميم بدين به عقايد سايرين؟ در بهترين حالت، شما درست مي‌فرمايين و ديگرون اشتباه مي‌كنن كه اسد رو حق نمي‌دونن ديگه. درسته؟ آيا ايشان اين حق رو دارن كه مادامي كه اسد رو باطل مي‌دونن، ازش حمايت نكنن (ولو اينكه طرف مقابل رو هم باطل بدونن)؟ البته درخصوص حق بودن سوريه، خيلي حرف دارم كه البته چون در اين زمينه قبلاً بحث‌هايي كرده‌ايم، اين رو مي‌ذارم به حساب مواضع شما و بهش احترام مي‌ذارم. [quote]صد ها سرباز اسیر سوری!؟ منبعت برای این حرف چیه برادر جان؟ سوال اصلی اینجاست! که چطور مخالفین مسلح سوری برای آدم ربایی هاشون بر علیه اتباع خارجی و حتی سوری! خانه تیمی و زندان دارند . اما نوبت به افرادی که مسئولیتی در دولت جناب اسد دارند، خیر!؟ ابنکه زندان برای آدم ربایی هاشون دارند هم فکر نکنم نیاز به منبع داشته باشه ، فکر کنم خودتون بیشتر از این حقیر به این موضوع آگاه باشید .[/quote] برادر بزرگوار. يك سال و نيمه كه تظاهرات‌ها و درگيري‌ها در سوريه شروع شده. حداقل ده ماهي هست كه مخالفين مسلح بطور علني و رسمي، وارد درگيري‌هاي مسلحانه شده‌ان. همين تيكه‌ي آخري كه گذاشتي، 20 نفر از ارتش سوريه رو ايشان اعدام كرده‌ان. فيلم‌هاي اعدام سايرين رو هم كه قبلاً گذاشته‌اين. به قول جناب آمينور يه 80 نفري از پليس سوريه رو هم قبلاً كشته بودن. فكر كنم همين دو قلم جنسي كه فقط تو صفحه‌ي قبل بهش اشاره فرموده باشي، آمارش از صد بزنه بالاتر و اگه ديدگاه صدا و سيمايي هم داشته باشي (كه 101 نفر رو هم صدها نفر و اگه به نفعش باشه بعضاً هزاران نفر!! عنوان مي‌داره)، پس به همون صدهاي بنده مي‌رسي. ولي اگه شوخي رو كنار بذاريم، همون ليست اعدام‌هاي مخالفين مسلح از ارتش، پليس و شبيحه‌هاي سوري و البته مردمي كه ايشان متهم به همكاري با نظام سوريه مي‌كنن در نظر بگيري، فكر كنم متوجه بشي كه رقم بنده، حداقل رقم ممكنه. بالطبع مفهوم اين نيست كه در يه عمليات، صدها سرباز اسير كنن (هرچند كه تصورش خيلي هم عجيب نيست). ولي بالطبع اگه شما امروز 10 تا اسير داشته باشي، تا سال بعد 10 تا اسيرت كم نمي‌شن ديگه! حالا اگه شما هر ماه 10 تا اسير داشته باشي، سال بعد اين موقع 120 تا اسير داري ديگه؟ فكر نكنم موضوع چندان عجيبي باشه. اما برادر بزرگوار. شما يه سري اتباع خارجي و سوري مثلاً غيرمسلح و بي‌دفاع رو با سربازهاي جنگي يكي مي‌دوني؟ افراد غير نظامي 100 نفر هم باشن، كاري از دستشون برنمياد. ولي به نظر شما، كنترل 100 سرباز، مثل كنترل صد غير نظامي بي‌خطره؟ بعد هم شما حتي يك نفر رو هم كه داري، بايد ازش مراقبت كني. آب و غذاش رو تأمين كني. امنيتش رو تأمين كني. به نظرت مخالفيني كه حتي يه شهر رو به عنوان پايگاه استقرار در اختيار ندارن، امكان نگهداري، تأمين، تغذيه و نگهداري و جابجايي روزانه‌ي صدها نفر آدم رو دارن؟ هزاران نفر چطور؟ -------------------------------------------------------------------- ولي من كماكان مونده‌ام اصلاً چرا شما داري روي اين موضوع با بنده بحث مي‌فرمايي كه ايشان جا دارن يا ندارن! قطعاً مشكل از ادبيات بنده بوده كه نتونستم عرضم رو بهت منتقل كنم. يه بار ديگه عرض بنده رو در اين خصوص بخون : [quote name="mostafa_by"]مسئله‌ي ديگه اينكه از هر لحاظ كه حساب بفرمايين، مخالفين مسلح در اعدام دست جمعي سربازان اسد، محق‌ترن تا نظام سوريه! [b]حداقل رفتارشون (ولو جنايت باشه) توجيه‌پذيرتره تا نظام اسد![/b] چون ايشان نه زنداني دارن كه اين جماعت رو درش نگه دارن، نه امكان جابجايي‌اش رو دارن و نه اساساً محكمه‌اي كه بخوان ايشان رو براساس قوانين انساني محاكمه كنن!! [b]ولي نظام اسد چه بهانه‌اي داره در اين زمينه؟‌ كدامين يك از اين ويژگي‌ها رو نظام اسد داراست كه به استناد اون، به اعدام‌هاي لحظه‌اي و بدون محاكمه دست مي‌زنه؟![/b][/quote] حالا به نظر شما، من دارم سر توانايي مخالفين روي نگاهداري اسراء بحث مي‌كنم؟!! -------------------------------------------------------------------- [quote] مصطفی جان غیر اینه که همه ی این گروه ها با عناوین گوناگون خودشون رو زیر نظر "ارتش آزاد سوریه" می دونند!؟ قصد نداری که بگی که اینها در حال سوئ استفاده از این نام هستند؟[/quote] [quote]خیر ولی موضوع در مورد سوریه فرق داره ، چون اکثر این گروه ها خودشون رو زیر نظر ارتش آزاد سوریه می دونند بجز لواء المه و جبهه انصار. که اونها هم زیر 40 درصد مخالفین مسلح رو تشکیل میدهند. [/quote] ببين بزرگوار. اينكه هركسي خودش رو ارتش آزاد سوريه بنامه، به مفهوم داشتن مديريتي واحد و يكپارچه‌اس؟ يه مثال ساده‌ي تاريخي مي‌زنم. حتماً با فلسفه‌ي پيدايش PLO آشنايي. آيا قبل و بعد از تشكيل PLO، هر سازمان چريكي مبارز عليه رژيم صهيونيستي، از PLO دستور مي‌گرفت؟ يا PLO صرفاً نقش هماهنگ كننده رو داشت؟ شما طوري صحبت مي‌فرمايين كه اگه كسي اطلاع از اوضاع سوريه نداشته باشه، فكر مي‌كنه كه ارتش آزاد، نهادي پنهاني و با تشكيلاتي فوق تصور در سوريه بوده كه سال‌ها به كادرسازي و پرورش چريك و تجهيز ايشان و ذخيره‌ي تسليحات روي مي‌آورده و يه روز قيامش عليه رژيم حاكم رو شروع كرده و با سازماندهي گسترده و پيشرفته‌ي نيروهاش در سراسر كشور، داره ضرباتي اساسي رو به رژيم وارد مي‌سازه. دوست بزرگوار! اينكه يه عده سوري كه جونشون به لبشون رسيده، به همراه يه عده سلفي از كشورهاي ديگه كه براساس فتاوي ديني به اين كشور سرازير شده‌ان، حالا به همراه يه عده هم مزدور و حقوق بگير، دارن بر عليه نظام سوريه مي‌جنگن، به نظر شما دقيقاً چه زماني اين فرصت و هماهنگي رو داشته‌ان كه بخوان دستورات و تصميمات و نظراتشون رو با ارتش آزاد هماهنگ كنن؟! اينكه هركسي خودش رو مدعي آزادي كشورش مي‌دونه و خودش و گروهش رو جزئي از گروه‌هاي مبارز براي آزادي ميهنش مي‌نامه، به مفهوم سازماندهيه؟ والا اگه به نام بود كه الان اينهمه مشكلات نداشتن گروه‌هاي چريكي!! من فكر مي‌كنم اگه خودت كمي با نگاهي بي‌طرفانه‌تر به اين قضيه نگاه كني، هيچ رقمه نمي‌توني اين جمع بستن‌ات رو توجيه بفرمايي. صد البته رسانه‌هاي داخلي اين كار رو مي‌كنن، چون كفگير استدلالات‌شون به ته ديگ رسيده و براي منفي جلوه دادن مخالفين نظام سوريه، يه بار به فلان فرمانده‌ي فلان گروهك اونا گير مي‌دن، يه بار ديگه به مشروب خواري يكي‌شون، يه بار ديگه به زن بارگي ديگري، يه بار ديگه به قتل و تجاوز ديگري و قص علي هذا! صد البته اين دست استدلالات هم براي مخاطبيني خوبه كه بدون فكر، هرچيزي رو بپذيرن. چرا كه ايشان مي‌خوان ثابت كنن الا و بلا موضع ما برحقه. ولي از شما كه داراي تفكر مستقلي هستي و مثل اونا قصد صفر و صد كردن قضيه رو نداري (و حداقل كشتارهاي دهه‌ي هشتاد رو رد نمي‌كني و لابد فردا هم نمي‌گي اصلاً در سوريه دموكراسي كامل برقرار بوده و هيچ مشكلي نبوده!!!)، اين انتظار نمي‌ره كه بازي‌هاي رسانه‌اي ايشان رو با گفتارت تكرار بفرمايي. به عبارتي آدم از اون رسانه‌ها انتظاري جز اين رو نداره. چرا كه ندا و صداي مستقلي نيستن. ولي از دوستاني چون شما، انتظار ديگري مي‌ره. -------------------------------------------------------------------- علي اي حال حقير نظرش رو خدمتت عرض كرد و شما هم نقطه نظراتت رو فرمودي. مثل هميشه از اين وقتي كه برام گذاشتي، ازت سپاسگزارم.
  16. برادر علي عزيز؛ چند نكته عرض مي‌كنم و عرضم تمام. 1- من در تعجبم كه چرا شما فكر مي‌فرمايين كه بايد از كسي حتماً حمايت بفرمايين! اميدوارم اين تفكر صفر و صدي خود رو كمي كنار بذارين كه يا بايد از به قول شما تروريست‌ها حمايت كنيم و يا از ارتش جنايتكار سوريه!! صد البته اين وسط هركسي هم مردم رو بهانه‌ي حمايت خودش قرار مي‌ده!! حال اينكه اساساً ما درخصوص جنگ باطل و باطل، مباحث و احاديث بسيار مشخصي داريم كه ...!! 2- در زمان جنگ و عمليات، بارها پيش مي‌اومد كه حتي طرف ايراني هم اسراي عراقي رو درجا تيرباران مي‌كرد (بعلت پيشروي حين عمليات و يا بسته بودن عقبه و يا عدم امكان نگهداري و محافظت و مراقبت از اسراء و يا هر دليل ديگري). صد البته اين مسئله، با معاهده‌ي ژنو و. همچنين اخلاقيات در تضاده. ولي وقتي وسط عمليات هستي و نه وقت اسيرداري داري و نه امكان محافظت از نيروهاي رزمي طرف مقابل كه در كسري از ثانيه مي‌تونن عليه‌ات مجدداً وارد نبرد شن، طبيعتاً اين عمل غير اخلاقي، توجيهي منطقي پيدا مي‌كنه! يادمون باشه كه توجيه‌ها، براي اين نميان كه عملي رو پاك كنن. بلكه صرفاً شرايط و علل اتخاذ اون تصميم رو به ما يادآوري مي‌كنن!! پس بهتره ذهنمون رو تو اين لوپ گرفتار نكنيم كه فلان كار بد، صد در صد بده! چون در اين صورت، خيلي از مواقع خود ما هم گير مي‌كنيم. 3- خواهشاً حداقل خودت رو گول نزن برادر جان. مخالفين مسلح كه حتي يه خونه‌ي مشخص هم به عنوان پايگاه ندارن، به نظرت امكان جابجايي و اسكان و مراقبت و نگهداري از صدها سرباز اسير سوري رو دارن؟! واقعاً اينطور فكر مي‌فرمايي؟ اگه اينطور فكر مي‌فرمايي، به نظرت احترام مي‌ذارم. ولي با هم اختلاف نظراتي اساسي داريم. 4- چيزي كه شما هيچ وقت دوست نداري به خاطر بياري در اين دست موارد، اين هست كه صدها گروهك چريكي و مسلح در سوريه در حال نبرد با ارتش اين كشور هستن كه هريك، تفكرات خاص خود رو دارن. اين، بزرگترين ظلم ماست كه وقتي به اين حقيقت واقفيم، اعمال ايشان رو جمع ببنديم!! في‌المثل همين ايران خودمون. به نظر شما، عمل چريك‌هاي فدايي خلق، با مجاهدين خلق و يا با مثلاً گروه‌هايي چون منصورون صف و ساير گروه‌هاي مسلح اسلامي، قابل جمع بستنه؟! قطعاً رژيم شاه چنين كاري رو مي‌كرد و عمل يكي رو تعميم مي‌داد به كليه‌ي مخالفينش (ولو غيرمسلح). ولي اين تعميم، چقدر صحيح بود؟ اميدوارم سواي تعصبات و تعلقات خاطرت، يه بار بشيني به اين موضوع فكر كني. صد البته بنده قادر به تغيير تفكراتت نيستم. 5- جناياتي كه در سوريه شكل مي‌گيره، جنايات گذشته نيست كه بگيم اونا مربوط به تاريخ و يا براي سي سال پيش بوده و الان شرايط فرق كرده. همين امروز هم در سوريه شاهد چنين جناياتي هستيم. شكر خدا اخبار اعدام‌هاي خياباني و بالحظه‌ي ارتش رو تو همين تاپيك، دوستان از قضا كاملاً موافق و حامي نظام و ارتش سوريه هم گذاشته‌ان. پس بهتره اينقدر خود رو با تاريخ سرگرم نكنيم؛ وقتي نمونه‌ي زنده و به روز اون موجوده. ----------------------------------------------------------------- در آخر همون‌طور كه عرض شد، بيشترين مشكلي كه دوستان در اين تاپيك پيدا كرده‌ان، اين تفكر هست كه الزاماً و اجباراً بايد به يه جبهه‌ي فكري گرايش و تعلق داشت!! هنوز علت اين تفكر دوستان براي بنده مشخص نيست و نمي‌تونم هضم كنم كه چرا فكر مي‌كنن الزامآً بايد از يه جبهه حمايت كرد و يا به قول معروف «تو با مايي يا عليه ما». شايد بايد من جنبش عدم تعهد جديدي در اين زمينه تشكيل بدم . ولي بسيار اميدوارم اگه دوستان خود علاقه به پيوستن به يكي از اين دو جبهه دارن، اقدام به تقسيم ساير اعضاء سايت بين اين دو جبهه نفرماين كه از مصاديق بارز تهمت و افتراست و در دين ما حرامه. ---------------------------------------------------------------------------------- پس اميدوارم دوستان با هر تفكري كه دارن، صرفاً نظر و تحليل خودشون رو در اين قضايا بفرماين و از نقد عقايد ساير دوستان پرهيز بفرماين كه خداي نكرده مشكل و كدورتي در سايت هم بوجود نياد.
  17. از تمامي دوستان و برادران بزرگوار درخواست مي‌شه صرفاً‌ درخصوص موضوعات مطروحه در تاپيك صحبت فرموده و از هرگونه بحث‌‌هاي حاشيه‌اي و انحرافي پرهيز بفرماين. از اينكه با رعايت اين قانون، از به انحراف كشيده شدن تاپيك‌ها جلوگيري مي‌فرمايين، صميمانه از همه بزرگواران تشكر مي‌كنم.
  18. [quote name='Haj_Rezvan' timestamp='1347381893' post='270546']سلام اقا مصطفی وجناب مولتکه یه خصایصی رو به ارتش عربی سوریه نسبت داد مثه اعدام مخالفین در همان هنگام گرفتنشون و گرفتن اعتراف دروغین . گفتم بدونید ارتش آزاد سوریه هم از این خصایص مبرا نیست! اعدام مخالفان در هنگام دستگیری! اینم یک نمونه از هزاران ویدئو هایی که اینها از مردم مظلوم سوریه گرفته اند. بدبخت رو گرفتند که اعتراف کنه تک تیرانداز ایران و حزب الله است.(حالا چجوری همزمان متعلق به ایران و حزب الله است....!) آثار ضرب و شتم کاملا معلومه . دستهاشم که از پشت بسته شده! [url="http://uplod.ir/ppsav8ofoccb/__________________________________________________________________________________________..____-_YouTube_2.rar.htm"]http://uplod.ir/ppsa...uTube_2.rar.htm[/url] حجم حدود 2.7 مگ و با برنامه vlc پخش میشه.[/quote] مغالطه‌اي در كلام هست كه : «در این مغالطه، به جای توجه به سخن و ادله موافق و مخالف آن، به گوینده توجه شده و سعی می‌شود مورد نقضی در اعمال و رفتار گوینده یافت شود تا بدین‌سان هم خود گوینده و هم گفتارش تخطئه شود. این مغالطه به دو شکل رخ می‌دهد: یکی، بیشتر در جایی به کار می‌رود که کسی خطایی را به انسان تذکر می‌دهد و شخص در جواب او می‌گوید: « خودت هم مرتکب این خطا شده‌ای»؛ در حالی که جمع دو نادرست هرگز یک درست نمی‌شود ...» دوستان متأسفانه از ابتداي تاپيك تا به امروز، ناخواسته درگير اين مغالطه‌ي كلامي درخصوص مخالفين سوري شده‌ان. بارها و بارها شده جنايات ارتش اسد رو با گزاره‌هايي از اين دست سعي كرده‌ان كه پاك بفرماين. مثلاً تا مي‌گيم بشار اسد شهرها رو گلوله بارون مي‌كنه و غيرنظاميان رو مي‌كشه، سريع مي‌گن مخالفين مسلح هم فلان مي‌كنن و بهمان! يا اگه مي‌گيم ارتش مخالفين رو درجا اعدام مي‌كنه، دوستان هم سريعاً به چنين مواردي متوسل مي‌شن! حال اينكه به فرض كه مخالفين مسلح بالكل چنين ويژگي‌اي داشته باشن (كه با در نظر گرفتن اينكه ارتش آزاد از فرماندهان و سربازان ارتش سوريه تشكيل شده و اين مسائل براي ايشان امري عادي و سازماني و آموزش يافته‌اس!! به نكات جالبي مي‌رسيم)، آيا اين موضوع، دليلي بر رد اتهامات وارده به نظام اسد و ارتش جنايتكارش هست؟! ضمن اينكه نه بنده، كه تمامي دوستاني كه درخصوص سوريه صحبت مي‌كنن، يك خط بسيار بسيار مشخصي بين كساني كه در سوريه دست به خشونت مذهبي و يا نظامي مي‌زنن، با ساير مخالفيني كه اعتراض به نظام ظالم حق‌شون هست كشيده‌ان. ولي من از دوستاني چون برادر علي تعجب مي‌كنم كه چطور آگاهانه، خودشون رو به ناآگاهي در اين زمينه زده و هر بار ضمير فرمايشاتشون رو مخالفين تفكرات ايشان و اون هم به استناد چنين مواردي قرار مي‌دن!! ان شاءالله كه اينبار هم برادر علي، مواضع بنده و امثال بنده رو فراموش كرده‌ان. ------------------------------------------------------------------------ مسئله‌ي ديگه اينكه از هر لحاظ كه حساب بفرمايين، مخالفين مسلح در اعدام دست جمعي سربازان اسد، محق‌ترن تا نظام سوريه! حداقل رفتارشون (ولو جنايت باشه) توجيه‌پذيرتره تا نظام اسد! چون ايشان نه زنداني دارن كه اين جماعت رو درش نگه دارن، نه امكان جابجايي‌اش رو دارن و نه اساساً محكمه‌اي كه بخوان ايشان رو براساس قوانين انساني محاكمه كنن!! ولي نظام اسد چه بهانه‌اي داره در اين زمينه؟‌ كدامين يك از اين ويژگي‌ها رو نظام اسد داراست كه به استناد اون، به اعدام‌هاي لحظه‌اي و بدون محاكمه دست مي‌زنه؟! ------------------------------------------------------------------------ اين رو از دوستان مي‌خوام كه فارغ از تعصبات و تعلقات خاطر، يكبار ذهنشون رو پاك كنن و فرض كنن كه اين درگيري‌ها در گواتمالا داره اتفاق مي‌افته! اون وقت قضاوت بفرماين كه چه كسي داره چه كاري رو انجام مي‌ده! اون وقت شايد دست از تعميم دادن هر مسئله به يك مجموعه برداشته و يا حداقل در اين موضوع، انصاف رو هم مدنظر قرار بدن. =========================================== در آخر، اگه برادر علي يا برادر رويال يا هر دوست ديگري دوست دارن حرف‌هاي بنده يا هر دوست ديگري رو اونطور كه دوست دارن (و نه اونطور كه بيان مي‌شه)‌ بنشون، مختارن. بنده نه توان جلوگيري از اين تفكرات رو دارم و نه علاقه‌اش رو. ولي خواهشاً اگه در اينجور موارد مي‌خواين حرف تو دهن من بذارين، حداقل بنده رو مخاطب قرار ندين كه بنده مجبور نباشم به احترام مخاطب قرار داده شدن توسط شما، پستي تكراري مثل اين ارسال كنم تا هم حوصله‌ي شما رو سر ببرم و هم فضاي تاپيك رو بيشتر از اين اشغال كنم. چون زماني كه كسي بنده رو مخاطب قرار مي‌ده، اين فرض رو دارم كه اون شخص، منتظر پاسخ بنده‌اس و اگه بنده پاسخي ندم، به ايشان بي‌احترامي كرده‌ام. پس اميدوارم دوستان بزرگوار، حداقل اين مورد رو رعايت بفرماين تا خداي نكرده كدورت و سوء تفاهمي حاصل نشه
  19. برادر GRIPEN گرامي؛ استفاده كردم از فرمايشات شما. درخصوص مصر، شايد بنده عرضم رو درست عنوان نكرده باشم. اساساً من به دنبال اين نبودم كه بگم مصر با اين توافق به استقلال يا اسارت رسيد، يا اينكه مصر حقيقتاً به دنبال احقاق حقوق سوري‌ها و اردني‌ها بود يا نبود. ما اينجا در مقام نيت خواني سادات نمي‌نشينيم. ولي اين رو بايد در نظر بگيرين كه حتي اگه سادات از حافظ اسد و ملك حسين خوشش نمي‌اومد (كه نمي‌اومد)، باز هم براي پاسخ به انتظار جهان عرب، چاره‌اي جز اين نداشت. سادات از زماني كه تصميم به صلح با اسرائيل در ازاي بازگشت به سرزمين‌هاي 1967 گرفت، تا آخرين روز قبل از عقد قرارداد كمپ ديويد، اين خواسته‌اش رو تكرار كرد و تاريخ اين گواهي رو مي‌ده. حتي چند سال پيش، مستندي در تلويزيون جمهوري اسلامي ايران پخش شد به نام هشتاد سال مقاومت كه خلاصه‌اي بود از مستند كاملي با همين نام كه بسيار مستند جامع و مستدليه. در اون هم عيناً عرايض حقير تكرار شد و شما و دوستان رو توصيه به ديدنش مي‌كنم. در اون مستند، چندين بار اين مسئله رو عنوان كرد و البته اظهار نظرات امريكايي‌ها رو. در اينكه امريكا از هر فرصتي نهايت استفاده رو مي‌بره شكي نيست. ولي در اينكه امريكا از همان ابتدا با اشغال سرزمين‌هاي 1967 مخالف بود هم حداقل به گواه تاريخ و موضع‌گيري‌هاي رؤساي جمهور ادوار مختلف ايالات متحده، باز هم نمي‌شه ابهامي رو وارد كرد. [b]نه تنها ريچارد نيكسون جمهوري‌خواه، كه كارتر، كلينتون و اوباما، سه رئيس جمهور دموكرات ايالات متحده تماماً با اين مسئله مخالفت آشكار كرده‌ان و اسرائيل رو توصيه به بازگشت به سرزمين‌هاي قبلي كرده‌ان.[/b] جرج بوش پدر هم چنين مسئله‌اي رو تكرار كرده. تنها از ريگان، جرالد فورد و جرج بوش پسر چنين مسئله‌اي رو نشنيده‌ام كه البته ممكنه ايشان هم اين رو عنوان كرده باشن. حتي اصلي‌ترين بندهاي طرح صلح خاورميانه‌ي دولت بوش كه تحت نظارت خانم رايس نوشته شد، بحث توقف شهرك سازي‌ها در سرزمين‌هاي اشغالي 1967، بازگشت به مرزهاي قبل از 1967، تشكيل دولت مستقل فلسطيني و بي‌طرفي بيت المقدس بود. يعني حتي دولت دوستدار اسرائيلي چون دولت جرج بوش پسر هم كمابيش فشارهاي خود رو به اين كشور وارد آورد؛ هرچند كه رئيس جمهور مستقيماً چنين حرفي رو نزده باشه (كه شايدم زده باشه و من بي‌خبرم). بالاخره ما مبناي تحليل‌مون بايد مستندات و مواضع اتخاذ شده توسط ايالات متحده، اتحاديه‌ي اروپا و اتحاديه‌ي عرب باشه. نمي‌شه كه هيچ يك از اين موارد رو اصلاً در نظر نگرفته و بگيم همه‌ي اين‌ها شو و نمايش بوده براي سر كار گذاشتن بنده و شما. وقتي هر بار كه مسئله‌ي فلسطين مطرح مي‌شه، از دبير كل سازمان ملل گرفته تا اعضاي شوراي امنيت، از ضرورت بازگشت اسرائيل به مرزهاي 1967 به عنوان پيش‌زمينه‌اي براي تحقق صلح و آرامش در خاورميانه سخن به ميان ميارن، نمي‌تونيم بگيم هيچ فشاري روي اسرائيل نبوده و نيست!! اينكه اسرائيل پوست كلفت‌تر از اين حرفاست كه با اين فشارها ككش بگزه، يه بحثه. ولي اينكه بگيم فشاري روي اسرائيل وارد نشده، بحثي ديگه‌اس كه حداقل شواهد و قرائن اون رو رد مي‌كنن. ----------------------------------------------------------------------------------- اما بيايم مسئله رو از ديدگاه شما نگاه كنيم. اگر شما اين مسائل رو فشار ندونين و معتقد باشين كه اين‌ها صرفاً نمايش و يا بازي‌هاي سياسي ايالات متحده بوده، پس لاجرم فشارهاي مابعد تشكيل حكومتي سكولار و غربي در سوريه رو هم مي‌بايست چيزي بيشتر از اين ندونيم. چراغ كه وقتي به قول شما مصري كه از دامان شوروي رها و به غرب پيوست و تسليحاتش رو غربي كرد و سربازانش رو زنجير امريكايي‌ها كرد و چه و چه، اين بلا توسط ايالات متحده سرش مياد، طبيعيه كه درخصوص سوريه هم نبايد انتظار بيشتري داشته باشيم. پس باز هم نگراني‌اي از اين بابت نبايد اسرائيل داشته باشه. اميدوارم منظور بنده، اينبار بهتر منتقل شده باشه. ----------------------------------------------------------------------------------- اما درخصوص سادات، باز هم شواهد چيز ديگري رو نشون مي‌ده. سادات، چه در براه انداختن جنگ 1973 و چه در پيش‌قدم شدن مذاكره‌ي صلح با اسرائيل از جانب تمامي اعراب (و نه صرفاً مصر)، نشون داد كه جاه طلبي و بلندپروازي بزرگي در حد سالاري جهان عرب داره. اساساً سادات تا قبل از 1973 دقيقاً همون مسير ناصر رو طي كرد (برخلاف فرمايش شما) و پس از جنگ 1973 هم اگه به دنبال صلح بود، فقط و فقط به اين دليل بود كه نبرد با اسرائيل رو بي‌فايده مي‌دونست؛ نه اينكه بخاطر مشكلات داخلي و يا عدم تمايل به رهبري جهان عرب و هزينه‌هاي اون، بخواد از جنگ كناره‌گيري كنه. نه سادات، كه حافظ اسد هم به اين نتيجه رسيده بود (و اين موضوع رو در سال 1982 كاملاً اثبات كرد). ملك حسين هم از زمان ناصر به اين نتيجه رسيده بود كه زورشون به اسرائيل نمي‌رسه و به همين دليل از مدت‌ها قبل روابط نيمه علني‌اش رو با اسرائيل برقرار كرده بود. [b]پس مسئله اين نبود كه جهان عرب تمايل كاملي به نبرد با اسرائيل داشته باشه و اين، سادات باشه كه جا زده. چرا كه از خيلي قبل‌تر، جهان عرب جا زده بود![/b] كما اينكه ديديم در نبرد 1973، باز به گواهي تاريخ، تنها ارتشي كه جانانه و با تمام وجود جنگيد، ارتش مصر بود. ارتش اردن كه از ابتداي امر اطلاعاتش توسط ملك حسين تقديم اسرائيل شده بود و ارتش سوريه به جز منطقه‌اي كوچك، نتونست گامي به جلو برداره و حتي در حد همون جولان هم جلو بياد و اسرائيل با نيرويي اندك، اين ارتش رو زمين‌گير كرد و وقتي هم كه توقفي در نبرد در مرزهاي غربي حاصل شد، با تمام توان به سراغ سوري‌ها رفت و اون رو در هم كوبيد!! نه تنها سادات، كه ژنرال شاذلي هم از اين جدي نبودن سوريه در نبرد خشمگين شده بودن. چرا كه اگه سوريه از شمال وارد سرزمين اسرائيل مي‌شد، عملاً كار رژيم صهيونيستي به پايان رسيده بود. ولي بي‌تمايلي سوري‌ها به اين نبرد، امري بود كه نهايتاً حتي نزديك بود به اشغال سوريه توسط اسرائيل منجر بشه كه اين، شوروي بود كه نجاتشون داد! ولي حتي اگه فرض رو بر اين بذاريم كه حافظ اسد و ملك حسين در نبرد 1973 جدي هم بودن، ولي حداقل تاريخ اين رو اثبات مي‌كنه كه پس از اين نبرد، هيچ يك از سران عرب، كوچكترين تمايلي به چنين نبردي نداشتن و نهايت حمايت‌شون از مسئله‌ي فلسطين هم شد حمايت از گروه‌هاي چريكي كه بزرگترين اون‌ها، فتح بود! هرچند كه سرخوردگي و يأس اعراب، به پس از جنگ 1967 بازمي‌گشت كه شكست فاجعه آميز اعراب از اسرائيل، چنان غم و افسردگي‌اي رو در وجود ناصر انداخت كه وي بارها بيمار شد و آخر سر هم سه سال بعد، مرد. در طول اين سه سال، چيزي جز شبح ناصر باقي نمونده بود و خود ناصر به خوبي مي‌دونست كه ديگه حريف اين ارتش نخواهد بود و اتفاقاً ايده‌ي تجهيز گروهك‌هاي چريكي به جاي نبرد مستقيم با اسرائيل، ايده ي شخص جمال عبدالناصر بود. يعني ناصر پس از 1967، عملاً ديگه به نبرد و شكست اسرائيل و به دريا ريختن صهيونيست‌ها كوچكترين باور و اعتقادي نداشت كه ما سادات رو محكوم به بازگشت از عقايد ناصر كنيم. كما اينكه حتي طرح نبرد 1973 هم مورد مخالفت بسياري از ژنرال‌هاي مصري قرار گرفت و اگه نبود حمايت سادات، اين طرح هيچ‌گاه عملياتي نمي‌شد!! سادات كسي بود كه به هر دليلي، خواست براي آخرين بار هم كه شده، شانس اعراب رو در نبرد مستقيم با اسرائيل آزمايش كنه كه كرد و موفق هم نبود! [b]سادات در اين شرايط، تصميم به صلح گرفت. يعني در شرايطي كه جهان عرب، خسته از شكست‌هاي پي در پي و مأيوس از به دست آوردن حتي سرزمين هاي خود (سرزمين فلسطين كه بماند)، به انتظار آينده‌اي نامعلوم نشسته بود.[/b] بدون در نظر گرفتن تمامي اين پيش زمينه‌ها و صرفاً قضاوتي مقطعي، اونهم در طي چند روز مذاكره در كمپ ديويد، ما رو به نتيجه‌ي درستي از اين واقعه نمي‌رسونه و از شما استدعا دارم تاريخچه‌ي اين تصميم رو هم مدنظر قرار بدين و اون موقع بفرمايين كه آيا خواست و نظر سادات (ولو بالظاهر)، بر بازگشت اسرائيل به سرزمين‌هاي 1967 و تشكيل حكومت مستقل فلسطيني براساس مصوبه‌ي سازمان ملل در سال 1947 بود يا نبود. هرچي باشه ما داريم براساس تاريخ، تحليل مون رو عرض مي‌كنيم و تاريخ رو براساس چيزي جز ميل و خواست ما مي‌نويسن. ---------------------------------------------------------------------------------- اما اين مسئله كه در كمپ ديويد، توافقي درخصوص ساير سرزمين‌هاي اشغالي انجام نگرفت، دليل بر مذاكره نكردن سادات و يا فشارهاي جيمي كارتر نبود. همون‌طور كه عرض شد، اين بگين بود كه كوچكترين انعطافي در اين خصوص بخرج نمي‌داد و بارها مذاكرات رو تا مرز شكست كامل پيش كشوند. حتي انور سادات قصد بازگشت از كمپ ديويد رو داشت و اصرار كارتر به نگاه داشتن حداقلي‌ها بود كه سادات رو بالاجبار راضي به پذيرفتن پيشنهاد «صرفاً بازگشت از صحراي سينا» نمود. ولي همون‌طور كه عرض شد، بگين حتي اين رو هم قبول نداشت و در طول مذاكرات، بارها و بارها اين مسئله رو كه سهله، حتي توقف شهرك‌سازي‌ در اين مناطق اشغالي رو هم رد مي‌كرد و زير بار نمي‌رفت! يعني حتي خواسته‌ي حداقلي سادات هم باعث امتياز دهي بگين نشد و اين، باز به گواه تاريخ و حتي همون مستندات تلويزيون جمهوري اسلامي ايران، جيمي كارتر بود كه به بگين فشار آورد كه اين خواسته‌ي حداقلي رو بپذيره. حالا ممكنه دوستان ما خوششون نياد و بخوان با هزار و يك توجيه اين رو رد كنن. ولي چيزي كه در تاريخ ثبت شده اينه و ما قرار نيست تاريخ رو براساس عشق و علاقه و محبوبيات و منفوريات خودمون بخونيم. حالا به نظر شما، اينكه خروجي اين نشست به هزار و يك دليل، به بازگشت اسرائيل از تمامي مرزهاي 1967 منجر نشد، آيا دليل بر عنوان نشدن و يا عزم طرفين بر نپذيرفتنش بود؟! [b]تازه شما بزرگوار چرا اين مسئله‌ي خيلي ساده رو در نظر نمي‌گيرين كه صحراي سينا، مساحت و وسعتي تقريباً دو برابر ساير سرزمين‌هاي اشغالي 1967 داشت![/b] به نظر شما منطقيه كه اسرائيل حاضر به دادن اون زمين‌هاي بزرگتر شده، ولي نمي‌خواسته كه سرزمين‌هاي كوچكتر رو در ازاي صلح با اعراب بده؟!! مسئله، در غرور و علاقه‌ي اين رژيم به كسب حداكثر امتيازات و دادن حداقل امتيازات بود و نه عدم مذاكره پذيري رژيم صهيونيستي در قبال سرزمين‌هاي اشغالي. خلاصه اينكه حداقل مستندات و معقوليات، چندان با فرضيه‌ي شما همخواني ندارن. البته شايدم بنده فرمايش شما رو درست متوجه نشده‌ام كه در اون صورت خوشحال مي‌شم نظر بنده رو تصحيح بفرمايين. ------------------------------------------------------------------------------- درخصوص سوريه، بنده عرض نكردم كه از كيسه‌ي كس ديگري بخشيد يا نبخشيد. صرفاً داشتم تاريخچه‌ي بحث و مذاكره درخصوص بازگشت جولان، حتي در زمان حكومت فعلي سوريه (و نه زمان حافظ اسد!! درخصوص وقايع تقريباً پنج سال پيش داريم صحبت مي‌كنيم!!!) رو خدمت شما عرض مي‌كردم. اين كه سوريه چه مقصودي از اين مذاكرات صلح داشت و يا اين مذاكرات، چه نتايجي رو به دنبال داشت، در حوصله‌ي اين بحث قرار نمي‌گيره و تاپيكي مجزا و شرايط بحثي مجزا رو مي‌طلبه. صرفاً‌ هدف، يادآوري اين تاريخچه خدمت شما بود كه كمي از نگاه «تقدس پنداري سرزمين جولان در نگاه صهيونيست‌ها»، فاصله گرفته و به اصل «منفعت اسرائيل در صلح با همسايگان متخاصم عربي» توجه بيشتري بفرمايين. [b]بديهيه كه وقتي اسرائيل از سرزمين‌ سينايي كه در اون حجم عظيمي از شهرك‌سازي رو انجام داده و حتي مزارع كشاورزي نويني در اون براه انداخته و از نظر استراتژيك نيز گپي بزرگ بين خود و بزرگترين دشمنش بوده، به خاطر منافعش چشم پوشي مي‌كنه (ولو به زور)، تصور اينكه روزي جولان رو هم به سوري‌ها برگردونه چندان تصور دور از ذهني نيست![/b] بالاخص اينكه بدونه اين باز گرداندن، به كشور دوست و هم‌پيمان (يا به قول برخي از دوستان نوكر و غلام حلقه به گوش) همسايه‌اش هست و ضرري هم نمي‌كنه و از اين جيب به اون جيبه. پس خواهشاً يكبار ديگه مسئله رو با گزاره‌ي اولي كه شما مطرح فرمودين (يعني امكان مطالبه‌ي جولان توسط حكومت سكولار جديد سوريه و نگراني اسرائيل از اين بابت)، مورد بررسي مجدد قرار بدين و ببينين آيا از نظر شما، اين مسئله اونقدري هست كه اسرائيل رو وادار به عدم پذيرش تعلق به جبهه‌ي سوم كنه؟ ------------------------------------------------------------------------------- درخصوص فراز پاياني فرمايشات شما؛ من فكر مي‌كردم كه توضيحات بنده، به خوبي مرز و تفاوت نگاه جبهه‌ي دوم و سوم به مخالفين مسلح رو خدمت شما تشريح كرده باشه. قطعاً اگه در اين زمينه موفق نبوده‌ام و به ابهام بيشتر افزوده‌ام، اشكال از ادبيات و نگارش بنده‌اس. ببينين. در جبهه‌ي دوم، نقش مخالفين مسلح، اصلي‌ترين و محوري‌ترين هست و همون‌طور كه در پست صفحه‌ي 114 نيز عرض شد، نهايت امر، پيروزي مخالفين مسلح بر نظام سوريه و سرنگوني اون توسط مخالفين مسلح - با گرايشات سلفي هست : [quote]2- جبهه‌ي دوم، مخالفان - جبهه‌ي نظامي در سوريه هست كه در رأس اون‌ها عربستانه. از نگاه ايشان، اساساً هدف اصلي، ساقط شدن نظام سوريه و به قدرت رسيدن سلفي‌هاست كه حكومتي شبيه به طالبان و يا بالكل حكومتي سلفي روي كار بيارن تا از اين طريق، فشار مضاعفي وارد كنن به هلال شيعي خاورميانه. بديهيه كه به قدرت رسيدن ايشان، تشكيل هاله‌اي سني مايل به تفكرات سلفي از عراق، سوريه و شمال لبنان مي‌سازه كه اين مي‌تونه باعث فشار آوردن به لبنان و عراق و همچنين تقويت و لجستيك شبه نظاميان مخالف شيعه در اين دو كشور هست و به عبارتي پل ارتباطي مناسبي ميان عربستان و ايشان از اين طريق برقرار مي‌شه. بديهيه كه اين جبهه زماني به قدرت مي‌رسه كه مخالفين مسلح، بتونن قدرت كامل رو در سوريه بدست بگيرن (چيزي شبيه به كاري كه در ليبي انجام گرفت).[/quote] [url="http://www.military.ir/forums/topic/18261-%d8%aa%d8%ad%d9%88%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%b3%d9%88%d8%b1%db%8c%d9%87%d8%8c%d8%a8%d9%87%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%b5%d9%81-%d8%a2%d8%b1%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%ba%d8%b1%d8%a8-%d9%88-%d8%b4%d8%b1%d9%82/page__st__1695#entry269602"]http://www.military....695#entry269602[/url] اما در جبهه‌ي سوم، هدف اصلي از راه سياسي تأمين مي‌شه و قدرت از مسير سياسي مستقر مي‌شه و همون‌طور كه عرض شد، مخالفين مسلح، تنها ابزار و اهرم فشار عليه حكومت اسد هستن كه خواست و اميال اين جبهه رو فراهم بياره. از قضا عرض شد كه بزرگترين دشمن جبهه‌ي دوم، جبهه‌ي سوم هست كه به دليل عدم امكان رويارويي مستقيم، بيشتر در انتظار مستهلك شدن ارتش سوريه از يك سو و نابودي تدريحي مخالفين مسلح از سوي ديگر هست. عرض شد كه هدف جبهه‌ي سوم، چيزي بيشتر از تضعيف حكومت سوريه نيست و اساساً بزرگترين مانع براي سوريه‌اي دموكراتيك از نگاه ايشان، دقيقاً همين جبهه‌اس. پس حداقل به نظر من و اون چيزي كه در ذهن دارم، تفاوت آشكاري بين اين دو جبهه و معتقدان به آن وجود داره. هرچند كه عربستان هم قطعاً از اين حكومت سلفي، در پي خواست و اميال و برنامه‌هاي خود هست، ولي محور بودن يا ابزار بودن مخالفين مسلح با خواست و ميل عربستان و تركيه سنجيده نمي‌شه، بلكه با نقشي كه ايشان در آينده‌ي سوريه ايفاء خواهند كرد مورد بررسي قرار مي‌گيره. به همين دليل بنده از شما نخواستم كه فرض بفرمايين ايشان نقشي در آينده‌ي سوريه ندارن و شما ايشان رو ناديده بگيرين كه اين ناديده گرفتن براي شما، سخت باشه. بلكه اساساً عرض شد كه با توجه به نقش مخالفين و ديدگاه كشورهايي كه بنده ايشان رو در جبهه‌هاي مختلف دسته بندي كردم، به اين تحليل برسين كه نفع هركدام از كشور، بازي دادن مخالفين در اينده‌ي سوريه و نقش قائل شدن براي ايشان «تا چه حد و ميزان»اي هست. [b]از نگاه من، اين حد و ميزان هست كه تفاوت آشكار بين جبهه‌ي دوم و سوم رو برقرار مي‌سازه.[/b] اين مسئله، با در نظر گرفتن تاريخچه و اهداف و نيات هريك از طرفين عضو در جبهه‌هاي دوم و سوم، به تفصيل خدمت شما عرض شد : [url="http://www.military.ir/forums/topic/18261-%d8%aa%d8%ad%d9%88%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%b3%d9%88%d8%b1%db%8c%d9%87%d8%8c%d8%a8%d9%87%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%b5%d9%81-%d8%a2%d8%b1%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%ba%d8%b1%d8%a8-%d9%88-%d8%b4%d8%b1%d9%82/page__st__1725#entry269941"]http://www.military....725#entry269941[/url] ولي اينكه بنده‌ي حقير نتونستم عرضم رو درست خدمت شما بزرگوار ارائه كنم، قطعاً به دليل ضعف نگارش و عدم توان بازگويي تفكرات و موارد مدنظرم بوده. ---------------------------------------------------------------------------- اما استدعاي حقير از شما اين هست كه بياييم مسائل رو از ديدگاه همين بازيگران منطقه‌اي مورد بررسي قرار بديم. چرا كه اگه وادي «بازيگر پشت پرده» و «عروسك گردان» و مباحثي از اين دست بشيم و مثلاً معتقد باشيم كه عربستان، دست راست عروسك گردان و تركيه، دست چپ وي هست و اين دو دست بنا به شرايط، سياست‌هايي رو در سوريه به پيش مي‌برن، هرچند كه ممكنه فرضيه‌ي جذابي براي دوستان باشه، ولي حقيقتاً ما رو به هيچ نتيجه‌اي از بحث، به جز رسيدن به همان فرضيات توطئه‌ي معروف نمي‌رسونه. پس حتي اگه حقيقتاً معتقد به اين باشيم كه عربستان و تركيه اونقدر به بلوغ سياسي نرسيده‌ان كه بخوان به كشوري در همسايگي خود رسيدگي كرده و سياست‌ها رو در اون كشور براساس خواست و اميال و اهداف و منافع خود تنظيم كنن، ولي براي سلامت بحث هم كه شده بهتره اين پيش فرض رو بپذيريم كه هر كشوري مي‌تونه بنا به مصالح خودش، سياست‌هايي رو اتخاذ كنه. ----------------------------------------------------------------------------- اما در اين خصوص كه فرمودين :‌ [quote] دوم اینکه تحولات میدانی چگونه رقم خواهد خورد، اگر مطلوب هر کدام از اینها رو یک وضعیت خاص در نظر بگیریم چطور میشه از وضع کنونی به وضع مطلوب آینده حرکت کرد، آیا راهی هست که در سوریه بنا به گزینه مطلوب عربستان و قطر عمارت اسلامی سلفی برقرار بشه؟ یا بنا به گزینه مطلوب ترکیه از دل آشوب مسلحانه سلفی حکومت سکولار تشکیل بشه و در انتخابات اون احزاب دینی (مثلاً حزب سعادت سوریه)! رای بیارن؟[/quote] حقيقتش متوجه منظور شما نشدم. چون تصورم اين بود كه شرايط رسيدن به سياست و هدف تعيين شده توسط جبهه‌ي دوم به سركردگي عربستان و جبهه‌ي سوم به پيشاهنگي تركيه رو در پست صفحه‌ي 114 ام عرض كرده‌ام. شايد منظور شما، چيز ديگري بود كه ديگه ساعت 3:30 نصفه شبي، حقيقتش امر ديگري رو به ذهنم متبادر نكرد. پس ممنون مي‌شم در اين زمينه توضيح بيشتري بفرمايين. ---------------------------------------------------------------------------- در آخر بايد عرض كنم كه هرچند كه احتمال تجزيه‌ي سوريه كم نيست، ولي من اين احتمال رو چندان محتمل نمي‌دونم. چرا كه همون‌طور كه عرض شد، ايجاد سرزمين آشوب در قلب خاورميانه؛ چه با پيدايش حكومتي آشوب در قالب حكومت سلفي و چه در قالب تجزيه‌ي سوريه به چندين كشور، آخرين چيزي هست كه حداقل جبهه‌ي سوم و اسرائيل در انتظار اون هستن. چرا كه اين مسئله، امنيت رو در خاورميانه به حداقل رسونده و پيدايش حكومتي دموكراتيك در اين منطقه رو به آرزويي دست نيافتني تبديل مي‌كنه! اين رو بايد در نظر داشته باشيم كه تجزيه‌ي يوگوسلاوي، بيش از 8 سال آشوب و جنگ و خونريزي رو بين اقمار سابق يوگوسلاوي به همراه داشت و پس از جنگ جهاني دوم، بزرگترين ناامني رو در قلب اروپا پديد آورد و اگر نبود دخالت گسترده‌ي نظامي ناتو، شايد اين درگيري‌ها تا به امروز نيز ادامه مي‌يافت. پس به نظر حقير، امكان روي آوردن به رويكردي جديد همچون تجزيه، در برابر گزينه‌هاي پيش روي غرب و اسرائيل، چندان محتمل و منطقي به نظر نمي‌رسه. البته اين، نظر شخصي بنده‌اس و قطعاً به پختگي و جامعي نظر شما نيست. پس خوشحال مي‌شم شما هم مباني فكري و مستندي فرمايشتون رو بفرمايين تا حقير بيشتر از دانش شما در اين زمينه بهره مند بشم.
  20. خوب. اين دوستمون هم نظرشون رو فرمودن كه قابل احترامه. بالاخره هركس به اندازه‌ي توانش، از هر متني برداشت خودش رو انجام مي‌ده. شايد ساير دوستان، نظر ديگري داشته باشن كه در اينصورت خوشحال مي‌شم نظرات ايشان رو هم بشنوم. در آخر اول خودم و سپس ساير دوستان رو به مطالعه‌ي بيشتر و حرف زدن براساس دانسته‌ها دعوت مي‌كنم.
  21. برادر GRIPEN عزيز؛ استفاده كردم از فرمايشاتت. با اجازه‌ات، كمي درس پس مي‌دم. درخصوص ابهاماتي كه فرمودي : 1- فرمايش شما كاملاً درسته. درصورت برقراري حكومتي دموكراتيك كه مورد قبول غربي‌ها باشه، مسئله‌ي بلندي‌هاي جولان جزو مطالبات قانوني دولت آتي سوريه قرار خواهد گرفت. اما بايد ديد آيا جهان غرب درخصوص اين بلندي‌ها تاكنون سكوت اختيار كرده بود؟ با نگاهي كوتاه به تاريخچه‌ي چهل و پنج ساله‌ي اشغال جولان (از سال 1967 تاكنون)، مي‌بينيم كه سازمان ملل و شوراي امنيت از همان ابتدا، اين اشغال رو به رسميت نشناخت. حتي بزرگترين متحد اسرائيل، يعني ايالات متحده هم بر اين اشغال مهر تأييد قرار نداد. برخلاف سرزمين‌هاي اشغالي 1948، يعني حد فاصل زمين‌هاي سال 47 كه جزو سرزمين‌هاي يهودي محسوب و استقرار حكومت يهودي در اون سرزمين‌ها از سوي سازمان ملل به رسميت شناخته شده بود و زمين‌هايي كه در نتيجه‌ي حمله‌ي همه جانبه‌ي اعراب به اسرائيل و شكست ايشان و تسخير بخشي از خاك ايشان توسط ارتش اين كشور به سرزمين‌هاي قبلي الحاق شد، جهانيان به هيچ وجه اين اشغال (اشغال 1967) رو به رسميت نشناختن و هر بار كه بيانيه و يا طرح صلحي توسط هر كشور (خواه سازمان ملل و شوراي امنيت، خواه كشورهاي عربي منطقه، خواه مصر و حتي خواه ايالات متحده!!) ارائه شد، تماماً اشاره و الزام به بازگشت به مرزهاي قبل از 1967 شده بود. مسئله‌اي كه كمتر در كشور عزيزمون گفته شده، اين هست كه حتي انور سادات كه ما اون رو به عنوان خائن مي‌شناسيم، شرط صلحش با اسرائيل هم چيزي نبود جز بازگشت به مرزهاي قبل از 1967!! طرحي كه باز برخلاف باور و تصور ما، بزرگترين حامي‌اش شخص جيمي كارتر، رئيس جمهور وقت ايالات متحده بود. جالب اينجاست كه تنها كنسي مناخيم بگين، نخست وزير وقت رژيم صهيونيستي بود كه باعث شكست اين طرح شد. كار به جايي رسيد كه سه روز كار كردن روي مخ بگين توسط سادات و كارتر بي‌نتيجه موند و سادات قصد بازگشت از كمپ ديويد رو داشت كه اينبار با اجبار و حتي تهديد جيمي كارتر، بگين صرفاً پذيرفت كه از مرزهاي مصر؛ يعني همون صحراي سينا عقب نشيني كنه!!! سادات ابتدا اين طرح رو نپذيرفت. ولي كارتر سادات رو مجبور كرد كه اين حداقلي و كندن مو از خرس رو بپذيره و قال قضيه رو بكنه!! از طرف ديگه، ما چندين طرح صلح خاورميانه توسط اعراب رو داريم كه تماماً روي بازگشت اسرائيل به مرزهاي 1967 به عنوان شرطي براي صلح با اعراب تأكيد شده بود. اون زمان ديگه فقط بحث بلندي‌هاي جولان و كرانه‌ي باختري رود اردن مطرح بود؛ يعني سرزمين‌هاي سوريه و اردن. حتي ايالات متحده؛ چه در زمان پرزيدنت ريگان و بوش پدر، چه زمان بيل كلينتون و چه حتي بوش پسر و باراك اوباما، هر بار كه طرحي براي صلح در خاورميانه ارائه مي‌كرد، يكي از بندهاي اصلي‌اش توقف شهرك سازي در سرزمين‌هاي اشغالي (سرزمين‌هاي اشغالي در سال 1967) و بازگشت به سرزمين‌هاي قبل از 1967 بود. البته باز هم عرض مي‌كنم كه اين، مسائلي هست كه در ايران عمدتاً بازگو نمي‌شه؛ چرا كه مي‌بايست اينطور نشون داده بشه كه تنها جايي كه به فكر سرزمين فلسطين هست، ايرانه و هيچ كشوري تو دنيا اصلاً كاري به كار اسرائيل هم نداره!! ------------------------------------------------------------------- اما شاه بيت اين ماجرا، به همين رئيس جمهور دوست، برادر و مظلوم ما، يعني بشار اسد برمي‌گرده. حتماً بخاطر دارين كه در نيمه‌ي دوم دهه‌ي اول قرن بيست و يكم، طرح صلحي بين سوريه و اسرائيل، با واسطه‌گري تركيه و ايالات متحده مورد بررسي قرار گرفت كه دو طرف، اون طور كه عنوان شد بطور غير مستقيم (و البته طبق اخباري كه بعدها درز پيدا كرد مستقيم!!)، با هم سر صلح مذاكره كردن! يعني سوريه‌ي بعثي و اسرائيل غاصب! پيش شرط صلح مدنظر بشار اسد و البته ايالات متحده و تركيه، پيش شرط بسيار سخاوتمندانه‌اي بود. ايشان حتي روي بازگشت اسرائيل به مرزهاي 1967 (بسان انور سادات) هم بحث نمي‌كردن. تنها خواهان بازگرداندن بلندي‌هاي جولان به سوريه شدن!! جالب اينجاست كه وقتي مقاومت عجيب اسرائيل در برابر بازپس دادن اين سرزمين رو شاهد بودن، طرحي عجيب‌تر رو پيشنهاد كردن مبني بر اجاره‌ي اين سرزمين از اسرائيل توسط سوريه!! طرحي كه در كمال تعجب اسرائيل نپذيرفت تا مذاكرات به شكست بيانجامه. اگه درست به خاطر داشته باشي پس از اون واقعه (كه البته مثل هميشه در ايران به هيچ وجه رسانه‌اي نشد)، تا ماهها روابط تهران و دمشق تيره و تار بود و حتي در اون برهه، چندين بار بشار اسد درخواست ملاقات با مقامات ايران در تهران رو ارائه كرد كه مسكوت گذاشته شد! به گونه‌اي كه پس از چند ماه، سفر بشار اسد به تهران جزو تيترهاي اصلي خبرگزاري‌هاي دنيا شد!! ------------------------------------------------------------------- پس با اين حساب، همون‌طور كه شما فرمودين، پيش كشيدن بحث بلندي‌هاي جولان و بازگشت اسرائيل از اين سرزمين و افزايش فشارهاي سياسي بر ايشان، اصلاً و ابداً امري غيرقابل پيش‌بيني و عجيب نخواهد بود. ولي امري بي‌سابقه هم نبوده و به عبارتي مسئله‌ي تازه‌اي هم نيست. اساساً يكي از اصلي‌ترين مشكلاتي كه اسرائيل و شخص نتانياهو با باراك اوباما داشتن هم همين پافشاري وي روي توقف شهرك‌سازي اسرائيل در سرزمين‌هاي اشغالي به عنوان پيش‌شرط و نشاني از حسن نيت اسرائيل براي آغاز مذاكرات صلح بوده! به طور مشخص، در هيچ دوره‌اي به اندازه‌ي دوره‌ي چهار ساله‌ي رياست جمهوري باراك اوباما، روابط بين واشنگتن و تل آويو سرد و كم‌رمق نبوده (برخلاف دوره‌ي رياست جمهوري جرج بوش). تا جايي كه باراك اوباما در طول اين چهار سال، يكبار هم از اسرائيل بازديد نكرد و تنها معاون اول خود (جو بايدن) و وزير امور خارجه‌اش (هيلاري كلينتون) رو به اين كشور راهي مي‌كرد كه البته اين مسئله، دستمايه‌ي فشارهاي سياسي جمهوري خواهان به وي نيز گرديد (و ديديم كه همين چند ماه پيش، نامزد جمهوري خواهان يعني ميت رامني، سفري به اسرائيل داشت و اين مسئله رو بوضوح اعلام كرد!). طبيعيه كه هنگامي كه طرف حساب ايالات متحده، دولت نه چندان دلچسب و منزوي سوريه قرار داره و اين وضعيت عليه اسرائيل وجود داره، اگر فرداي روز دولتي باب ميل غربي‌ها به روي كار بياد، فشار روي اسرائيل بيشتر و بيشتر هم مي‌شه و به قول شما، حتي بهانه‌ي امنيت نيز تا حدود زيادي بي‌اثر مي‌شه! به همين دليله كه ابتداي عرايضم هم عرض كردم كه يكي از گزينه‌هاي مطلوب اسرائيل، باقي ماندن بشار اسد و حزب بعث در رأس قدرت و به عبارتي، تفوق جبهه‌ي اول در سوريه هست. چرا كه اسرائيل به خوبي از عواقب پيروزي جبهه‌ي سوم هم آگاهه. ولي از طرفي، خواه ناخواه فشارها به اسرائيل روز به روز بيشتر خواهد شد و دير يا زود، اين كشور مجبوره كه حداقل بلندي‌هاي جولان رو وجه المصالحه‌اي براي تأمين آينده‌اش در خاورميانه قرار بده. تمام تلاش اسرائيل، براي بالا بردن قيمت جولانه. والا خودش هم مي‌دونه كه اين سرزمين رفتنيه. ------------------------------------------------------------------ ولي همون‌طور كه عرض شد، پيروزي جبهه‌ي سوم محاسني رو داره كه شايد بشه گفت دردسرهاي سياسي مابعد رو براي اسرائيل بيشتر قابل پذيرش كنه. البته اسرائيل به خوبي آگاهه كه سوريه، تنها پل ارتباطي ايران و حزب الله نيست و قطع مسير سوريه به معني پا گذاشتن روي تنها تنها شاهرگ ارتباطي ايران و حزب الله نخواهد بود. ولي براي تسويه حساب با حزب الله لبنان، اولين شرط براي اسرائيل تعيين تكليف سوريه هست كه اگه بخاطر داشته باشي، از همون سال 2007 تا كنون، هربار كه بحث حمله‌ي اسرائيل به ايران پيش اومد، من دو مرحله‌ي اصلي قبل از حمله به ايران توسط اسرائيل رو عرض كرده‌ام كه اولين‌شون، تعيين تكليف سوريه و دومين مرحله، تسويه حساب با حزب الله لبنان هست. دلايلش هم مشخصه و خود شما بهتر در جرياني. پس اگه من جاي دولتمردان اسرائيل بودم، پيروزي جبهه‌ي سوم رو به پيروزي جبهه‌ي اول هم ترجيح مي‌دادم. هرچند كه ذات و حيات اصلي اسرائيل، بسته به همون مقوله‌ي دشمن فرضيه!! اين، نظر حقير بود و خوشحال مي‌شم ايرادات عرايضم رو گوشزد بفرمايي. ----------------------------------------------------------------- اما درخصوص تركيه. ببين بزرگوار. اساساً جبهه‌ي دوم، مفهوم نظامي صرف و جبهه‌ي سوم، مفهوم سياسي صرف نداره. هم جبهه‌ي دوم در پي احقاق سياست‌هاي خاص خود هست و هم جبهه‌ي سوم، وابستگي زيادي به امور نظامي داره. بذار مثال رو راحت‌تر عرض كنم. درصورت تضعيف مخالفين مسلح و نزديك شدن به نابودي كامل ايشان، پيش‌بيني من اينه كه غرب وارد عمل مي‌شه و بسان فرشته‌ي نجاتي درخواهد اومد كه ماشين جنگي اسد رو متوقف خواهد كرد. براي كاهش تلفات، مسئله بيشتر از طرح پرواز ممنوع نخواهد بود. حالا شما به من بفرما. پياده نظام غرب براي شكست نهايي ارتش سوريه چه كساني خواهند بود؟! همون‌طور كه عرض شد، تفاوت اصلي و اساسي جبهه‌ي دوم و سوم، بر وزني است كه براي مخالفين مسلح در نظر گرفته مي‌شه. البته بين كشورهاي مختلف، بر سر ميزان تجهيز مخالفين مسلح همواره بحث بوده. به گونه‌اي كه عربستان بيشترين فشار رو بر روي تسليح كامل ايشان داشته، ولي تركيه با اين موضوع چندان موافق نبوده. انگلستان تلاش زيادي براي متقاعد كردن ايالات متحده براي تسليح بيشتر مخالفين نموده؛ ولي ايالات متحده به چيزي بيشتر از كمك‌هاي مالي و يا نهايتاً تسليحاتي محدود؛ اونهم از طريق كشورهاي عربي منطقه رضايت نداده. شما مي‌بينين در اجلاس دوستان سوريه، عملاً بحث بر سر چگونگي حمايت از گروه‌هاي مخالف در سوريه بود كه تأكيد غرب، بيشتر و بيشتر روي حمايت از گروه‌هاي سياسي و تأكيد اعراب بر حمايت از گروه‌هاي مسلحي بود كه مستقيماً با رژيم اسد در نبرد هستن. ----------------------------------------------------------------- اين درست كه تركيه، بعلت اينكه بيشترين مرز رو با سوريه داره و از طرفي اردن، به ظاهر بي‌طرفي رو انتخاب كرده، بيشترين نقش در تسليح و سازماندهي مخالفين مسلح رو بعهده داشته (به نيابت از تمامي دوستان مخالفين). اما بايد ديد كه آيا تركيه، هدفي به سان عربستان رو دنبال مي‌كنه؟ با پذيرش اين فرضيه، مسئله رو از ديدگاه منطقي، سياسي و البته استراتژيك نگاه مي‌كنيم : 1- از ديدگاه عقلي و منطقي، به قدرت رسيدن حكومت آشوب در سوريه، به همون دليلي كه براي اسرائيل خطرناك و ناامن هست، براي تركيه نيز نامطلوب هست. تركيه در سال‌هاي اخير همواره با جدايي طلبان پ.ك.ك درگير بوده و يكي از اصلي‌ترين حاميان مالي و لجستيكي پنهان ايشان، دولت مرحوم حافظ اسد و پس از اون، بشار اسد بوده. البته هر از چندي معاملاتي هم بين اين دو كشور درگرفته كه نتايجش رو هم شما بهتر از بنده مي‌دوني. ولي مسلماً اگه در سوريه، حكومت آشوبي بوجود بياد كه قدرت سلاح مخالفين، وضعيت آينده رو مشخص كنه، با فرض اينكه حكومتي كه در سوريه به قدرت مي‌رسه، تابع محض تركيه هم باشه، باز هم امكان تضمين امنيت تركيه در مرزهاي بيكران شمالي‌ سوريه رو نخواهد داشت. ناامني در سوريه، بهترين ابزار براي رقباي تركيه خواهد بود كه اين كشور رو اذيت كنن و البته خود حكومت سوريه هم چندان بدش نخواهد اومد كه از اين مسئله، ابزار فشاري بسازه عليه تركيه. عين همون كاري كه عراق سر تركيه داره درمياره و حتي بمباران‌هاي خاك مرزهاي شمالي عراق توسط ارتش تركيه (كه بارها منجر به تيرگي روابط سياسي اين دو كشور هم شده)، كمكي به تركيه براي رفع حتي موقتي مسئله‌ي پ.ك.ك نكرده! پس طبيعيه كه از حكومت آشوب، تركيه بيشترين ضرر رو مي‌بينه و اندكي تعلق از سوي سران اين كشور، انتخابي جز پيوستن به جبهه‌ي دوم رو پيش روشون قرار مي‌ده! 2- از ديدگاه سياسي، با در نظر گرفتن اينكه حكومت تركيه، حكومتي دموكراتيك و از نظر توسعه‌ي سياسي، دهها برابر پيشرفته‌تر از حكومت اعراب در منطقه هست، طبعييه كه درصورت برقراري حكومتي مرتجع و مذهبي در سوريه، بيشترين فشار سياسي از سوي احزاب و رقباي داخلي در تركيه، به اين حكومت وارد مي‌شه. اصلاً چرا تركيه رو مثال بزنيم. تاريخ، ايالات متحده رو نشون مي‌ده كه بالاخص از نيمه‌ي دوم دهه‌ي هفتاد و كاهش خطر گسترش ماركسيسم در جهان و در نتيجه، كم‌اثر شدن اهميت ديكتاتورهايي كه روزي خود ايالات متحده براي سركوب اميد و جلوگيري از نفوذ ماركسيسم به كشورهاي جهان، مستقيماً يا غير مستقيم بر سر كار آورده بود، فشارها براي كاهش رابطه با ايشان و اجبار و الزام ايشان به توجه و رعايت بيشتر آنچه كه امريكا و غرب اون رو حقوق بشر مي‌ناميدن، هر روز بيشتر و بيشتر مي‌شد! في‌المثل همين ايران زمان حكومت پهلوي. شاهد اين بوديم كه از طرفي خود جيمي كارتر به ايران فشار مي‌آورد براي رعايت حقوق بشر و افزايش آزادي‌هاي مدني و سياسي، از طرف ديگه كنگره و سنا به كارتر فشار مي‌آورد كه فشار بيشتري رو بر روي ايران (و ساير كشورهاي مشابه) وارد بسازه با كاهش روابط اقتصادي و سياسي و مهمتر از همه، محدود كردن فروش تسليحات به كشورهاي ناقض حقوق بشر!! سال‌ها گذشت و با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و تك قطبي شدن جهان، عملاً ديگه نيازي هم به ديكتاتورها براي پيشبرد اهداف نبود. چرا كه كشورها از هر خط فكري‌اي، چاره‌ و انتخاب ديگري جز تبعيت كلي از سياست‌هاي غرب نداشتن. از قضا اكثر قريب به اتفاق كشورها براي گسترش رابطه‌شون سر و دست هم مي‌شكستن. اندك كشورهاي بجاي مانده از انديشه‌ي ماركسيسم هم بيشتر منزوي و محدود بودن و البته كماكان مشمول تحريم‌هاي اقتصادي و سياسي ايالات متحده. با وجود اين، بيشترين فشار بر روي ايالات متحده بود كه با وجود تمامي ادعاهاي دموكراتيك، مهم‌ترين دوستان اين كشور در آسيا و بالاخص خاورميانه، حكومت‌هايي مرتجع و غيردموكراتيك و يا صرفاً با ظاهري دموكراتيك هستن. مسئله‌اي كه به خوبي گام‌ها و مواضع ايالات متحده در طي وقايع موسوم به بهار عربي رو بيش از پيش روشن مي‌سازه! تركيه هم كمابيش چنين وضعيتي داره. دولت اسلامگراي اردوغان، از وقايع بهار عربي بيشترين نفع و استفاده رو برد و تلاش كرد كه مدل حكومت خود رو به تمامي كشورهاي تغيير يافته در اثر بهار عربي صادر كنه كه ديديم تا حدود زيادي هم موفق بود و همون مدلي كه در تركيه بود، كمابيش در تونس، مصر و ليبي به اجرا گذاشته شد‌ (و حتي به خوبي يادمونه كه زماني كه اردوغان به مصر پيشنهاد كرد كه مدل حكومت اين كشور رو به عنوان مدل حكومتشون برگزينن، رسانه‌هاي داخلي نظير فارس و كيهان اين پيشنهاد رو مورد تمسخر قرار دادن و به استناد اينكه در مصر، بيداري اسلامي بوقوع پيوسته، هرگونه حركت به سمت نظام لائيك رو توهم و آرزويي كودكانه برشمردن و چه و چه!). بديهيه كه تركيه از هر ديدگاهي كه بخواد مسئله رو نگاه كنه، ابزاري رو برمي‌گزينه كه مدل حكومت مد نظرش رو در سوريه‌ي آتي پياده كنه. حال به نظر شما، كدامين جبهه چنين ابزاري رو در اختيار تركيه قرار مي‌ده؟ 3- از ديدگاه استراتژيك، تركيه از چندين سال پيش وارد رقابتي شد كه دهه‌ها بين مصر و عربستان وجود داشت و در ساليان اخير، قطر نيز به عنوان نيمچه بازيگر سوم وارد معركه شده بود. بيايم يه بار خيلي كلي، اين بازيگران رو مورد بررسي قرار بديم : - مصر از زمان جمال عبدالناصر تلاش براي سيطره بر جهان عرب و سالاري آن را داشت كه البته موفق بود. پس از مرگ ناصر، سادات سعي داشت با امتيازي كه در پس جنگ 1973 كسب مي‌كنه، محبوبيت ناصر رو در بين اعراب پيدا كنه. ولي شكست عجيب مصر در جنگ رمضان با تاكتيك‌هاي خارق العاده و البته انتحاري شارون و ساير ژنرال‌هاي اسرائيلي، اين رويا رو نقش بر باد كرد! پس از اون سادات تلاش كرد كه با نشان دادن جايزه‌اي چون صلح با اسرائيل، سرزمين‌هاي اشغالي 1967 رو كه به روياي جهان عرب تبديل شده بود و سادات به خوبي مي‌دونست كه هيچ جنگي ديگه قادر به بازگردوندن اين سرزمين‌ها به اعراب نيست رو، با سياست به اعراب بازگردونه و از اين طريق كسب محبوبيتي كنه كه البته اين طرح هم با سياست‌ فرد سيّاسي چون مناخيم بگين بي‌اثر موند. پس از قتل سادات و به قدرت رسيدن حسني مبارك، مصر عملاً به جايگاه دومي در جهان عرب قناعت كرد. چرا كه حسني مبارك، جاه طلبي ناصر و حتي سادات رو نداشت و البته ترجيح مي‌داد كه در برقراري روابط سياسي با اسرائيل، تا حد امكان از ماجراجويي بپرهيزه. دهه‌ها گذشت تا وقايع موسوم به بهار عربي، منجر به كسب كرسي‌هاي قدرت توسط اخوان المسلمين شد تا بار ديگه، زمزمه‌ي تلاش اخوان المسلمين سني براي سيطره و سالاري جهان عرب به گوش برسه. امري كه البته با افزايش روز افزون قدرت عربستان سعودي، به اين سادگي‌ها امكان پذير نخواهد بود. ولي چيزي كه مشخصه، جاه طلبي اخواني‌ها و البته سياستمداري اين كهنه سياستمداران عرب هست كه مي‌بينيم تاكنون قدم‌هايي حساب شده و البته زيركانه برداشته‌ان. پس با وجود اينكه مصر از اقتدار دهه‌ي پنجاه تا هفتاد خودش در جهان عرب برخوردار نيست، لاجرم يكي از بازيگران و رقباي اصلي كسب كرسي سالاري جهان عرب محسوب مي‌شه. - مؤسسين عربستان سعودي از همان دهه‌ي ابتدايي قرن بيستم و البته با سياست‌هاي انگلستان در بلاد عثماني، باعث تجزيه‌ي عربستان از امپراطوري عثماني و سپس ساير وقايعي كه در پس اون بوجود اومد و وقايع مربوط به سرزمين فلسطين و اردن و امثالهم شدن. تلاش‌هاي ايشان بطور غيررسمي، باعث اعتبار و اثرگذاري ايشان بر روي وقايع خاورميانه، بالاخص در وقايع فلسطين شده بود. ولي اين قدرت براي ايشان كافي نبود. دهه‌ي پنجاه، دهه‌اي مناسب براي مانور دادن حكومت آل سعود بود كه ظهور جمال عبدالناصر در مصر، عملاً عربستان سعودي رو به حاشيه برد و اين كشور، ناچار به تبعيت از مصر شد. هرچند كه در نهان، جنگ قدرتي اساسي بين ايشان در جريان بود، لكن در آشكار، عربستان چاره‌اي نداشت جز پذيرفتن سالاري مصر. تضعيف جايگاه سياسي مصر پس از سادات، بهترين فرصت بود براي عربستان سعودي كه گام به گام قدرتش در جهان عرب رو افزايش بده. اما دهه‌ي هشتاد، باز هم باب ميل حضرات سعودي نبود. چرا كه اين دهه، عصر جنگ سالاران و ژنرال‌هاي كودتاچي عراقي، سوري و البته خل و چلي چون سرهنگ قذافي بود كه هر يك ادعاي رهبري جهان عرب رو داشتن. مرحوم حافظ اسد، هرچند كه فردي نظامي بود، ولي سياستمداري قهار و توانا بود كه به خوبي بازي با ابزارهاي سياسي رو بلد بود و تخصص وي، بازي با مهره‌هاي ديگران براي پيشبرد اهداف خود بود. صدام حسين، برعكس حافظ اسد، فردي سياستمدار نبود (هرچند كه سياستمداران قابلي رو در اختيار داشت). ولي از اقتداري بي‌نظير برخوردار بود كه حتي مخالفينش در كشورهاي عربي رو هم ناچار به حمايت و همراهي وي مي‌كرد! سرهنگ قذافي رو هم كه ولش كن!!! ديديم كه در جريان جنگ تحميلي هشت ساله عليه ايران، تمامي جهان عرب عملاً تبديل به ابزار صدام حسين شده بودند و جز سوريه كه اون هم دقيقاً با اهداف سياسي و همان جنگ قدرت برقرار بين حافظ اسد و صدام حسين، سياستي جداگانه از بغداد رو دنبال مي‌كرد، مابقي كشورها (حتي عربستان سعودي)، تابع تصميمات بغداد بودن. اما حماقت صدام در حمله به كويت، حلواي اقتدار سياسي وي رو بين اعراب پخش كرد و پس از سال 91، صدام ديگه شبحي بيش در جهان عرب نبود. اين امر، همزمان شد با تلاش‌هاي قدرت طلبانه‌ي وليعهد جاه طلب عربستاني، شاهزاده عبدالله بن عبدالعزيز كه برخلاف برادر ناتني سديري خود، علاقه‌اي آشكار به رهبري جهان عرب داشت. سكته‌ي مغزي ملك فهد در اواسط دهه‌ي 90، راه رو براي كسب قدرت بيشتر ملك عبدالله باز كرد و مرگ فهد در اواسط دهه‌ي اول قرن بيست و يكم، عروسي ملك عبدالله رو تكميل كرد. هيچ كس توان انكار اقتدار و افزايش قدرت عربستان سعودي در زمان تصدي‌گري قدرت ملك عبدالله؛ چه در جايگاه وليعهدي و چه پادشاهي عربستان سعودي رو نداره. عملاً اهداف پدران ملك عبدالله براي كسب سالاري در جهان عرب، هرچند كمابيش توسط ملك عبدالعزيز و برخي از پسران وي، دست و پا شكسته محقق شده بود و بصورت غير رسمي، ولي عملاً توسط ملك عبدالله بصورت رسمي انجام پذيرفت و از دهه‌ي نود تا كنون، حقيقتاً يكه تاز سالاري جهان عرب، عربستان سعودي بوده تاكنون. - قطر از اواسط دهه‌ي نود، حركت رو به رشد خودش رو شروع كرد و براي تحقق اهدافش، تفكرات خلاقانه و نويني رو پايه گذاري كرد. اولين اون‌ها، آينده‌نگري رسانه‌اي بود كه منجر به تأسيس شبكه‌ي الجزيره در اواسط دهه‌ي 90 گرديد. امري كه در جهان عرب در اون زمان، امري بي‌سابقه به حساب مي‌اومد كه شبكه‌ي خبري‌اي با اين شكل و شمايل و حرفه‌اي گري، پديد بياد. البته در هر كشوريف شبكه‌ي خبري‌اي مربوط به اون كشور بود كه وقايع رو بخواد پوشش بده. ولي اينكه شبكه‌ي خبري فرا مرزي و جهاني، توسط كشوري عربي و البته كوچك، به جنگ و رقابت با غول رسانه‌هاي غربي بره حقيقتاً ايده‌اي نوين بود! در نوين بودن و اثر گذار بودن اين ايده همين بس كه عربستان شش سال بعد تازه شبكه‌ي العربيه رو تأسيس كرد! عمر شبكه‌ي المنار لبنان هم كمتر از 8 ساله! حتي شبكه‌ي خبر خودمون هم چندين سال پس از الجزيره ايجاد شد و البته در سال‌هاي آغازينش هم فعاليتي صرفاً درون مرزي داشت! شبكه‌ي العالم هم كه فكر كنم سال 2003 يا نهايت 2002 تأسيس شد! به عبارتي طرح نوين قطر، جنبشي رسانه‌اي در جهان عرب براه انداخت كه اهميت داشتن شبكه‌اي خبري براي اثر گذاري در جهان عرب رو به نمايش گذاشت. اقدام بعدي قطر، در پيش گرفتن سياست‌هاي سياسي مستقل از عربستان سعودي، البته به نحوي كه منجر به تقابل با اين كشور نشه، بود. اوج اين مسئله رو در حمايت اين كشور از مقاومت اسلامي لبنان و ساپورت خبري، مالي و البته تا حدودي تسليحاتي حزب الله لبنان و البته جنبش‌هاي فلسطيني بود كه اين، دقيقاً عكس سياست‌هاي عربستان و مصر بود (و البته مثل هميشه اين قسمت از قضيه هم هيچ‌گاه در رسانه‌هاي ايراني به تصوير كشيده نشد!). از اون طرف هم قطر، سرمايه گذاري‌ها و گسترش روابطي رو با رژيم صهيونيستي پي ريزي كرد كه تا حدودي برد توان سياسي‌اش در جهان رو افزايش داد. برگزاري اجلاس صلح ميان حماس و فتح نيز از ديگر تدابير قطر براي افزايش وزن سياسي خود در جهان عرب بود. اوج شاهكار سياسي قطر هم ورود به وقايع بهار عربي و دفاع تمام قد از ملت‌هاي عربي در برابر حكومت‌ها و ساپورت مالي و تسليحاتي و البته خبري ايشان بود كه مي‌شه گفت بيشترين نقش رو به كمك شبكه‌ي الجزيره (كه با خرد و دور انديشي فوق العاده‌اي، پانزده سال قبل پايه ريزي‌اش كرده بود براي چنين روزي) بازي كرد. ديديم كه در ليبي، عملاً قطر همپاي غرب و ايالات متحده، نقشي فعال در تسليح و هدايت مخالفين مسلح ليبيايي داشت و البته منافع خوبي رو هم كسب كرد. از طرف ديگه، ديدگاه‌هاي اقتصادي و ويژن‌هاي جالب توجهي كه سران قطري در ساليان اخير مد نظر قرار دادن، باعث تحولي شگرف در وضعيت اقتصادي و پيشرفت اين كشور شده. منهاي طرح‌هاي توسعه‌ي ميادين نفتي و گازي‌ قطر (كه عملاً ما رو در جنوب به خاك سياه نشونده و دائماً داريم از قطر عقب مي‌افتيم و عين بختك داره نفت و گاز ما رو هم مي‌مكه!!)، اين كشور سرمايه گذاري فوق العاده‌اي روي صنايع و البته صنعت توريسم‌اش كرده. برگزاري بازي‌هاي آسيايي در دوحه‌ي قطر در سال 2006 و شاهكار بي‌سابقه‌ي ايشان در كسب ميزباني جام جهاني 2018، پرده‌ي ديگري از اين بلندپروازي قطري‌هاست. حتماً شما هم طرح‌ها و برنامه‌هاي قطر براي چگونه برگزار كردن اين بازي‌ها رو شنيده‌اين. در ساير ورزش‌ها هم جذب ورزشكاران نخبه‌ و اهداء تابعيت قطري به ايشان و همچنين تزريق مبالغ هنگفت به وزرش فوتبال براي به قطر كشاندن بازيكنان و مربيان مطرح اروپايي، بخشي ديگه از اين برنامه‌هاي به ظاهر ساده، ولي بلند پروازانه‌ي قطري هاست. شايد بشه گفت حساب‌شده‌ترين و زيربنايي‌ترين پيشرفت و افزايش قدرتي همه جانبه (و نه صرفاً سياسي يا نظامي)، از آن قطر بوده كه حاصل كاشت اين بذر رو در ساليان آينده خواهيد ديد. فقط يك نمونه‌ي كوجك اينكه قطر در حال سرمايه گذاري روي كشورهاي اروپايي هست كه با بحران اقتصادي دست و پنجه نرم مي‌كنن! تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل! ------------------------------------------------------------------------ حالا ما شاهد ورود بازيگري جديد به دنياي اسلام هستيم كه تا ديروز، بعلت اونچه كه حكومت لائيك دست و پاش رو مي‌بست، تمايل چنداني به ورود به بازي نداشت. اما دولت اسلامگراي اردوغان و البته جاه‌طلبي‌هاي شخص وي، باعث شد كه تركيه در مدتي بسيار كوتاه، جاي پايي بسيار محكم در جهان اسلام براي خودش بوجود بياره. قطعاً شما با تحركات تركيه در اين سال‌ها، بهتر از بنده آشنا هستين. نزديكي به ايران، حمايت تمام قد از فلسطين، تيرگي روابط با اسرائيل‌ (ولو بالظاهر)، ارتباط گسترده با عربستان، بازي نمودن نقشي پررنگ در تحولات عراق، حمايتي تمام و كمال از ملت‌هاي عربي در جريان انقلاب‌هاي نرم موسوم به بهار عربي و حتي خشونت‌هاي مسلحانه‌ي اين كشورها و ...، بخش‌هايي از گام‌هاي عملي اردوغان براي كسب وجهه‌اي مناسب در جهان عرب بوده. مسئله‌ي سوريه هم برخلاف تصورات دوستان ايراني (كه فكر مي‌فرماين اردوغان عامل استكبار و نفوذي صهيونيسم ميان اعراب و چه و چه بوده)، تفاوت چنداني براي اردوغان نداشت. البته قطعاً هم مرزي با سوريه و ملاحظات امنيتي داخلي و مسائلي از اين دست، جزو عوامل اصلي تصميم‌گيري براي وي به حساب مياد. ولي در گام تدويني بلند مدت اردوغان، سوريه نيز بسان ساير كشورها، تنها تكه‌اي از پازل با نقشي بزرگتر هست. بعلت طولاني شدن بحث، اين قسمت رو همين جا قيچي‌اش مي‌كنم (چون خود شما بهتر از بنده با ويژگي‌هاي تركيه آشنايي ---------------------------------------------------------------------- حالا تركيه وارد بازي‌اي شده كه دو نفر از بازيگران و رقباي اصلي تفوق بر جهان عرب، در جبهه‌ي دوم جمع شده‌ان. از طرفي تمامي شركاي سياسي تركيه، در جبهه‌ي سوم قرار گرفته‌ان. تعيين تكليف كشوري چون سوريه، مي‌تونه خيلي چيزها رو مشخص كنه. بويژه اينكه حكومت آتي سوريه، وامدار كدوم كشور باشه. همه‌ي ما هم مي‌دونيم كه پيروزي مخالفين مسلح - با تفكرات سلفي، نتيجه‌اي جز افزايش قدرت و وامدار شدن حكومت سلفي آتي سوريه به عربستان نخواهد داشت. قطر برخلاف ليبي، در سوريه بازيگر نقش دومه و چاره‌اي نداره جز اينكه تنها همراه عربستان باشه تا در آينده بتونه نفعي ببره. هرچند كه پيروزي جبهه‌ي سوم هم چندان براي قطر بد نخواهد شد. ولي به نظر شما، تركيه‌اي كه اينطور خيز برداشته براي گسترش و افزايش اقتدار سياسي و افزايش محبوبيت و مقبوليت بين جهان اسلام، به اين راحتي‌ها حاضر مي‌شه لقمه‌اي به اين لذيذي رو تقديم عربستان سعودي كرده و تنها تكه استخواني رو از خوان گسترده‌ي سوريه بهره مند بشه؟ اون هم خواني كه عملاً خود تركيه پهنش كرده، تزئينش كرده و به انواع و اقسام غذاهاي لذيذ آراسته‌اش نموده!! آيا اگه شما، به جاي اردوغان و ساير دولتمردان ترك بودين، پيوستن و قرار داشتن در جبهه‌ي دوم و لاجرم پذيرش سالاري عربستان در سوريه‌ي آتي رو مدنظر قرار مي دادين، يا قرار داشتن در رأس جبهه‌ي سومي كه هرچي نباشه، خالي از ساير بازيگران مقتدر جهان اسلامه؟ البته نبايد نقش مصر رو ناديده بگيريم و اساساً مصر هم متعلق به جبهه‌ي سومه. ولي مصر هنوز به سان طفلي نوپا مي‌مونه كه توانايي همپايي با بزرگان رو نداره. پس قطعاً مصر درصورت پيروزي جبهه‌ي سياسي، نقشي بيشتر از نقش دوم رو در سوريه ايفاء نخواهد كرد؛ هرچند كه ابزار سياسي پرنفوذي چون جنبش اخوان المسلمين رو براي تضمين حداقلي منافع آتي‌اش در سوريه داره. ولي چيزي كه مشخصه اينه كه پيروزي جبهه‌ي سوم، بيش از هر چيز به مفهوم افزايش قدرت تركيه در جهان اسلام خواهد بود. -------------------------------------------------------------------- حالا با در نظر گرفتن دلايل منطقي، سياسي و استراتژيك، خود شما بفرما كه دولت تركيه، ترجيح مي‌ده در كدوم جبهه قرار بگيره؟
  22. دوستان بهتره به اعصاب و مهمتر از اون، به كلام خودشون مسلط باشن. قطعاً از ايشان، انتظاري جز اين نبود. مگه كم بود حرف‌هايي كه پس از شهادت سردار شوشتري مطرح شد؟ اگه دوستان اونقدر بيكار باشن كه بخوان براي هر حرف بي‌مفهومي، اينقدر خودشون رو اذيت كرده و بد و بيراه بگن، فكر كنم كل كارشون رو بايد ول كنن و بچرخن تو سايت‌هاي مختلف و فحش و فحش كاري راه بندازن!! -------------------------------------------------------- مقصر اصلي، خبرگزاري‌ها و كسائي هستن كه ميان اين توهين‌ها رو در جامعه اشائه مي‌دن!! آيا اساساً حرف كسي مثل خواهر ندا آقا سلطان اينقدر براي ما اهميت پيدا كرده كه توهين يا حمايتش از شهيد تهراني مقدم برامون باعث افتخار و يا سرشكستگي شه؟! يا اينقدر بي‌خبريم كه از زور بيكاري افتاديم پي اظهار نظرات و ابزار عقايد افراد دسته چندم جامعه در سايت‌هاي اجتماعي؟!! ========================================= قكز كنم چهار صفحه بد و بيراه و تهديد و البته تمجيد از شهيد تهراني مقدم، به اندازه‌ي كافي مواضع اعضاي سايت ميليتاري رو مشخص كرده باشه. شايد بهتر باشه اين تاپيك بسته شه. البته نظر ساير بزرگواران هم شرطه.
  23. [quote name='aminmessi' timestamp='1347024603' post='269605'] آقا مصطفی تحلیل خوبی بود ولی یک نکته و یک سوال ! به نظر بنده اصلا عقلانی نیست که کشوری که از خارج در خطر تهاجم هست تمام توان و نیرو های ارتشش را در یک شهر مستقر کند و به پاکسازی آن بپر دازد . یعنی به عبارتی دیگر هر چند برای اسد لازم است که هرچه سریعتر حلب را پاکسازی کند اما بدلیل خطر تهاجم خارجی تا حدودی دستش برای تمرکز بیشتر نیرو ها در حلب بسته است . ( پس این تمام توان ارتش چند ده هزار نفری نیست ) سوالم هم این است که گروه دوم مخالفان ( به رهبری عربستان و سلفی ها ) تا حالا خطر چندانی برای امنیت اسراییل نداشته اند , حالا چرا از نظر شما ممکن است از این به بعد برای صهیونیست ها خطر داشته باشند ؟ [/quote] برادر امين گرامي؛ بنده عرض نكردم تمامي ارتشش در يك شهر مستقر شده. اساساً تفاوت زيادي هست بين «با تمام قوا حمله كردن» و «با تمام ارتش حمله كردن». همه‌ي ما به اين نكته واقفيم كه ارتش صدام در روز 31 شهريور و روزهاي بعد، با تمام قوا به ايران حمله كرد؛ از زمين و هوا و دريا. آيا اين، به مفهوم اين بود كه تمامي مرزهاي عراق خالي از نيروي نظامي شده بود؟ يا اينكه اين نيروها، تمامي ارتش چند صد هزار نفري عربي صدام حسين بود؟ قطعاً پاسخ منفيه. ولي خود شما بسيار بهتر از بنده، از ترابري نيروهاي ارتش سوريه از نقاط مختلف كشور به سمت حلب در ماه گذشته باخبر هستين. فيلم‌ها و تصاوير بسياري در اينترنت و شبكه‌هاي خبري به نمايش گذاشته شد كه نيروهاي ارتش سوريه و تجهيزات سبك و سنگين‌شون با تريلرها و كاميون‌هاي مختلف، به سرعت به سمت حلب در حركت بودن. ارتش سوريه، تجمع ارتشي بسيار عظيمي رو در حلب پديد آورده بود و حتي رسانه‌هاي سوري، نبرد حلب رو مادر تمام نبردها ناميده بودن و سرنوشت سوريه رو به سرنوشت اين جنگ پيوند زده بودن. ارتش سوريه، 220 هزار نفر نيروي اصلي و 280 هزار نفر نيروي ذخيره داره. قطعاً تصور اينكه پانصد هزار نفر به سمت حلب سرازير بشن تصوري باطله. ولي چيزي كه در حلب مشخصه، استفاده‌ي فراوان تانك‌ها، توپخانه، هلي‌كوپترهاي توپدار و جنگنده - بمب افكن‌ها و همچنين نيروهاي زميني هست كه البته اين تجمع نيروها، باعث افزايش تلفات ارتش سوريه هم شده؛ بالاخص با تاكتيك‌هاي ابتكاري جديد مخالفين مسلح كه نشان از حرفه‌اي‌تر شدن و آموزش ديده‌تر شدن ايشان داره. پس اميدوارم ابهام اول شما در اين موضوع برطرف شده باشه. ------------------------------------------------------------------ و اما پاسخ به سوال دوم : اساساً در علم سياست، نگاه به گذشته، چيزي جز تاريخ نيست و اصل و اساس تصميم‌گيري و سرمايه گذاري، ظرفيت سنجي هست. شايد به قول فرمايش شما، عربستان و سلفي‌ها تا حالا خطر چنداني براي امنيت اسرائيل نداشته باشن (كه البته در اين خصوص، كمي با هم اختلاف نظر داريم؛ چرا كه يك كاسه دانستن سياست‌هاي عربستان سكولار و سلفي‌هاي متعصب ديني، شايد چندان درست نباشه و سلفي‌ها صرفاً ابزار پيشبرد اهداف و سياست‌هاي عربستان سعودي هستن و نه نماينده‌ي فكري و عقيدتي اين كشور در سياست خارجه). ولي آيا شما مي‌تونين منكر اين باشين كه حكومت متعصب و سلفي، حكومتي بر پايه‌ي آشوب و غيرقابل پيش بينيه؟ آيا در چنين حكومتي كه اصل و اساس اون بر پايه‌ي آشوب و ناامني پي ريزي شده و ابزار پيشبرد سياست‌هاش هم خشونت و تعصبه، مي‌شه سرمايه گذاري سياسي كرد؟ آيا تفكرات تندرو، با اصول سياست همخواني داره؟ آيا مي‌شه انتظار تصميمات دموكراتيك از ايشان داشت؟ به عبارت ساده‌تر. همين الانش عربستان سعودي روي بمبي ساعتي نشسته كه صرفاً ابزارش، راضي كردن مفتي‌هاي سلفي هست. والا اگه همين مفتي‌ها فرداي روز، حكم جهاد عليه خود حكومت آل سعود صادر كنن، عربستان ولو با كشتار گسترده هم امكان حفظ تاج و تخت خودش رو داره؟ --------------------------------------------------- ذات حكومت‌هاي مذهبي همراه با ريسك فراوان هست. شما در حكومت‌هاي سكولار، تكليفتون مشخصه. سياست و منافع، تعيين كننده‌ي همه چيزه. سياست به شما مي‌گه با ايران دوست باش يا دشمن. يا با اسرائيل رابطه داشته باش يا نداشته باش. منافع شما مي‌گه ليبي رو دوست خودت بدون و مثلاً تركيه رو رقيب و اردن رو دشمن و چه و چه! به عبارتي، ابزارهاي اندازه گيري و ملموسي رو در اختيار شما مي‌ذاره كه به پيش‌بيني و تعيين آينده در چنين حكومت‌هايي بپردازي. ولي عكس اين مسئله، در حكومت‌هاي مذهبي وجود داره و امروز شيخي معتدل‌تر، حكمي مي‌ده و سياستي تعيين مي‌شه. فردا ممكنه همين شيخ معتدل و يا شيخي ديگه، نظر ديگري داشته و حكمي ديگه بدن و سياستي ديگه تنظيم و تعيين بشه. آيا اين تغيير روحيات و نظرات مذهبي قابليت پيش بيني داره؟!! مي‌شه با ابزارهايي نظير خريد و تربيت و يا كاناليزه كردن ايشان تا حدودي به اين مهم دست پيدا كرد. ولي اين هم صرفاً درماني موقتيه. -------------------------------------------------- اما مسئله‌ي اصلي اينجاست كه به قدرت رسيدن مخالفين مسلح با تمايلات سلفي (با ذكر اين نكته كه مخالفين مسلح همگي سلفي نيستن و تفكرات و باورها و اعتقادات متعددي بينشون وجود داره. در اينجا، ما صرفاً روي مخالفين مسلح با تفكرات و تمايلات سلفي به عنوان ابزار پيشبرد اهداف جبهه‌ي دوم بحث مي‌كنيم)، به مفهوم ايجاد حكومت آشوب در قلب خاورميانه است. حتي اگه خود حكومت سلفي هم تابع سياست‌هاي عربستان باشه و كاري به كار اسرائيل نداشته باشه، بديهيه كه عدم استقرار امنيت در شمال اسرائيل، بدترين واقعه و خبر ممكن خواهد بود. شما همين الان عراقش رو در نظر بگيرين. علت ناامني‌ها در عراق، چيزي نيست جز استقرار آشوب در اين كشور. كما اينكه مي‌بينيم هرچه ارتش و پليس عراق آموزش ديده‌تر و مجهزتر شدن، به همون نسبت هم ميزان ناامني در اين كشور كاهش يافت. عين همين مسئله، در سرزمين افغانستان هست كه بعلت ناتواني نيروهاي پليس و ارتش اين كشور در برقراري امنيت، عملاً دست گروه‌هاي مختلف و نمايندگان كشورهاي مختلف براي انجام هر كاري باز شده. بديهيه كه اگر سوريه هم قادر به برقراري امنيتش نباشه، هر كشوري با هر سياستي، به نحوي سعي در برقراري ارتباط با گروهك‌هاي مسلح و يا بدتر از اون، تعليم و تربيت و تجهيز گروهك‌هاي مسلح براي پيشبرد اهدافش خواهد داشت. در اين ميان، عملاً امنيتي در مرز شمالي با اسرائيل قابل تصور نيست و حكومت مركزي هم قطعاً ناتوان از برقراري امنيت اسرائيل خواهد بود. پس حتي در ايده‌آل ترين حالت كه حكومت سلفي هم متمايل به اسرائيل باشه، باز هم نبود امنيت بزرگترين چالش براي رژيم اسرائيل خواهد بود! چه برسه به اينكه تمايلات عمومي - مذهبي مردم سوريه، به سمت مقابله با اسرائيل باشه ...!! ------------------------------------------------ در نظر گرفتن مجموع اين شرايط، هر كسي رو به اين نتيجه مي‌رسونه كه اسرائيل به هيچ وجه، تمايلي به «به قدرت رسيدن مخالفين مسلح با تمايلات سلفي و جبهه‌ي دوم» نداشته باشه. حكومت سكولار سوريه از دهه‌ي هفتاد و نزديك به 40 سال، عملاً كبريتي بي‌خطر براي اسرائيل محسوب مي‌شد. البته دردسرهايي از بابت تجهيز حزب الله لبنان متحمل شد. ولي اين موضوع، در قبال سكوت نظامي ارتشي نيم ميليون نفري با تجهيزات بروز اصلاً قابل قياس نيست!! سياست‌هاي سوريه براي اسرائيل، كاملاً قابل پيش‌بيني هست و همون‌طور كه عرض شد، ابزارهايي براي اندازه‌گيري و پيش‌بيني وجود داره. از طرف ديگه، حكومتي سكولار در سوريه كه حتي تمايلات سياسي حكومت قبلي رو هم نداشته باشه، نور علي نور و نعمتي بهتر هست براي اسرائيل. چرا كه همون لاين كمكي به گروهك‌هاي چريكي مخالف اسرائيل هم تا حدودي قطع مي‌شه و در بهترين شرايط، مي‌شه متحدي مناسب از اين كشور در قلب خاورميانه بوجود بياره كه هم مسئله‌ي امينت مرزهاي شمالي‌اش حفظ بشه و هم ابزاري بشه براي پيشبرد سياست‌هاي آتي‌اش در خاورميانه. پس طبعييه كه گزينه‌ي اول براي اسرائيل، به قدرت رسيدن جبهه‌ي سوم و گزينه‌ دوم به قدرت رسيدن جبهه‌ي اول باشه و حتي آخرين گزينه هم به قدرت رسيدن جبهه‌ي دوم نباشه. شايد اين مسئله، بهتر بتونه موضع محافظه كارانه‌ي اسرائيل در قبال مسئله‌ي سوريه رو براتون آشكار بسازه. هرچند كه رسانه‌هاي ايراني و سوري، در ابتداي امر تلاش بسياري كردن كه پاي اسرائيل رو به وسط كشيده و مخالفين مسلح رو به اين كشور منتسب كنن و بگن اين، اسرائيل هست كه داره اينا رو تجهيز كرده و آموزش مي‌ده، ولي با مشخص شدن طرف‌هاي اصلي، اين سياست خبري هم نقش بر آب شد و هر روز بيشتر شاهد مواضع محافظه‌كارانه‌تري از سوي اسرائيل هستيم. ================================================== اگر در اين خصوص ابهام يا سوال ديگري دارين، خوشحال مي‌شم اون رو بفرمايين. ================================================== [quote name='Haj_Rezvan' timestamp='1347045308' post='269686'] کاری ندارم که دوستان از این تصاویر چه برداشتی خواهند داشت !(که این تصاویر فتوشاپ است یا پروپاگاندا فارس وسانا است یا نمیدانم مردم رو با اسلحه تهدید کردند و فلان و بهمان) ولی خواهشا هر برداشتی که دارید!! به من برچسب "عاشق نظام سوریه " "عاشق سانا و فارس " نزنید!!!! روی سخنم هم با هیچ شخص خاصی نیست![/quote] برادر علي عزيز؛ انصافاً توقع نداشتين كه سانا تصويري غير از اين رو نشون بده كه؟ مشخصاً هر نظامي، طرفداران خودش رو داره. آيا شما تمايل دارين بنده تصاوير حمايت‌هاي گسترده‌ي مردم بغداد از ارتش اين كشور و همچينن شخص صدام حسين در روزهاي جنگ نفت رو خدمت شما ارائه كنم؟ تصاويري كه شبكه‌ي خبر و ساير شبكه‌هاي سيما، با شوق و ذوق اونا رو پخش مي‌كردن و اون رو ناشي از حمايت مردمي از صدام در برابر حمله‌ي اشغالگران مي‌دونستن! مشخصاً وظيفه‌ي هر رسانه اينه كه در اين دست مواقع، به سراغ موافقين حكومت و استقبال ايشان بره. همون‌طور كه رسانه‌هاي داخلي هم مثلاً نمي‌اومدن سنگ انداختن و كتك زدن نيروهاي پليس و بسيج توسط مردم تهران رو در مناطق مختلف (بالاخص شمال و غرب تهران) رو به تصوير بكشن. بلكه مي‌اومدن حمايت‌هاي گسترده‌ي مردم از اين نيروها و مصاحبه‌هاي تشكرآميزشون رو به تصوير مي‌كشيدن. ولي تحليل، چيزي فراتر از اين ابزارها و چند تصوير رو نيازمنده. والا اگه معيار قضاوت‌هاي ما به تصاوير و مصاحبه‌هاي رسانه‌هاي رسمي حامي كشور بود، قاعدتاً در تهران هم مي‌بايست خبري نباشه. لكن ...! اميدوارم منظور حقيررو متوجه شده باشين. ====================================== [quote name='ghermez' timestamp='1347025053' post='269609']جناب مصطفی بای عزیز امکان موندن اسد چقدره گرچه من خود م بعید می دونم بمونه[/quote] حقيقتش من اميد چنداني به موندن اسد در قدرت ندارم و همون‌طور كه قبلاً هم عرض كردم، حتي پيروزي اسد بر مخالفين مسلح رو چيزي جز نزديك شدن به ساعت صفر در سوريه و رويارويي با حريفي قدرتر نمي‌دونم. به همين دليله كه عرض مي‌كنم ايران مي‌بايست با افزايش وسعت ديد سياسي‌اش، بيشتر روي حكومت آتي سوريه سرمايه گذاري مي‌كرد تا حكومت سوخته‌ي فعلي. كاري كه تمامي كشورهاي ديگه (حتي روسيه!!) انجام دادن و هريك پي تحكيم و تثبيت سياست‌هاشون در سوريه‌ي آتيه. سوريه‌ي فعلي اگه همين امروز هم شرايطش تثبيت بشه با همين سيستم فعلي، مردمي رو نداره كه حكومت بخواد بهشون حكومت كنه. در بهترين حالت، با اشباح مردم سر و كار داره كه خود، به معني مرگ حكومته.
  24. [quote name='ortega68' timestamp='1346968311' post='269516']جناب مصطفى شما سوريه ى بعد از سقوط اسد رو چگونه ميبينيد ؟ ببخشيد به خاطر پست متوالى[/quote] دوست عزيز. آينده‌ي سوريه در حال حاضر، بسته به زمان سقوط حكومت اسد داره كه اين هفته، اين ماه و اين سال هريك زماني متفاوت و شرايطي متفاوت رو براش بوجود خواهد آورد. اخبار نگران كننده‌اي به دستم رسيده از وضعيت و ساختاربندي و آموزش نيروهاي معارض سوري كه اگه صحت داشته باشه، اوضاع بشدت خطرناك مي‌شه. الان ما در سوريه، سه جبهه‌ي قدرت در حال تصميم‌گيري براي آتيه‌ي اين كشور رو شاهديم. 1- جبهه‌ي اول، موافقان نظام فعلي سوريه هستن كه حاضرن به هر قيمتي كه شده، بشار اسد و حزب بعث در قدرت باقي بمونن. طبيعيه كه ويژگي اين جبهه اينه كه نه بشار اسد رو واقعاً فردي عادل و مظلوم و ايده آل و محبوب مي‌دونن و نه از جنايات حزب بعث و ارتش و نيروهاي امنيتي اين كشور ناآگاهن. بلكه بخاطر مصالحي بالاتر و البته منافع خويشتن، از اين نظام و موجوديتش دفاع مي‌كنن و بالطبع آخرين گزينه‌ي ايشان هم تغيير نظام نيست. حالا ممكنهع راضي به تغيير بشار اسد باشن. ولي در اصل نظام ...! 2- جبهه‌ي دوم، مخالفان - جبهه‌ي نظامي در سوريه هست كه در رأس اون‌ها عربستانه. از نگاه ايشان، اساساً هدف اصلي، ساقط شدن نظام سوريه و به قدرت رسيدن سلفي‌هاست كه حكومتي شبيه به طالبان و يا بالكل حكومتي سلفي روي كار بيارن تا از اين طريق، فشار مضاعفي وارد كنن به هلال شيعي خاورميانه. بديهيه كه به قدرت رسيدن ايشان، تشكيل هاله‌اي سني مايل به تفكرات سلفي از عراق، سوريه و شمال لبنان مي‌سازه كه اين مي‌تونه باعث فشار آوردن به لبنان و عراق و همچنين تقويت و لجستيك شبه نظاميان مخالف شيعه در اين دو كشور هست و به عبارتي پل ارتباطي مناسبي ميان عربستان و ايشان از اين طريق برقرار مي‌شه. بديهيه كه اين جبهه زماني به قدرت مي‌رسه كه مخالفين مسلح، بتونن قدرت كامل رو در سوريه بدست بگيرن (چيزي شبيه به كاري كه در ليبي انجام گرفت). 3- جبهه‌ي سوم، مخالفان - جبهه‌ي سياسي در سوريه هست كه غرب و در رأس اون‌ها تركيه، در اين جبهه قرار دارن. از ديدگاه ايشان، هدف اصلي ساقط شدن نظام سوريه و روي كار اومدن نظامي سكولار (مشابه نظام فعلي سوريه)، ولي دموكراتيك‌تر هست. بديهيه اين نظام دموكراتيك، تمايلات غربي بسيار بيشتري خواهد داشت و از اين طريق، هم روسيه و هم ايران منافعشون بشدت كاهش پيدا خواهد كرد (بالاخص با سياستي كه تهران در پيش گرفت و عملاً راه پيش و پس آتي‌‌اش رو بست). از طرف ديگه تركيه هم از اين وضعيت نفع مي‌بره و مي‌تونه پل ارتباطي پ.ك.ك در سوريه رو قطع كنه. بهار عربي هم يك گام ديگه به تحقق كاملش نزديك‌تر مي‌شه. اسرائيل هم حامي گزينه‌هاي اول و سوم هست؛ چرا كه هر دو گزينه بي‌خطر هستن براي اين كشور. البته ترجيح اسرائيل، به گزينه‌ي سوم هست كه در اون، ارتباط سوريه با ايران به حداقل ممكن برسه و از اين طريق، ارتباطش با حزب الله لبنان هم محدودتر بشه. ---------------------------------------------------------------------------------- حقيقت امر اينه كه چيزي كه اين وسط، خيلي وقته كه اهميتي نداشته، مردم و حاكمان سوريه هستن. الان نزديك به يك ساله كه نبرد اصلي، مابين اين سه جبهه انجام مي‌گيره و ملت و حاكمان سوريه، هركدوم بازيچه‌ي يك گروه و يك جبهه هستن. پيروز اين جبهه، قدرت رو در سوريه تثبيت خواهد كرد. طبيعيه كه بزرگترين دشمن گروه دوم، نه گروه اول، كه گروه سوم هست. چرا كه آخرين چيزي كه امريكا، انگليس و بالكل غرب و همچنين اسرائيل انتظار دارن، به روي كار اومدن حكومتي متعصب و مذهبي و فرقه گرا هست كه نه تنها آشوبي كه امروزه در بخش شرقي آسيا وجود داره رو به دل غرب آسيا وارد مي‌كنه، بلكه دقيقاً يه سرزمين آشوب در كنار كشوري بوجود ميارن كه عهد به تأمين سلامت و امنيتش كردن. ضمن اينكه اساساً يه بازگشت اساسي خواهند داشت از پروژه‌ي دموكراتيزه كردن خاورميانه. ------------------------------------------------------------ بر همين اساس، اشتراك نظري اساسي بين جبهه‌ي اول و سوم براي نابود كردن مخالفين مسلح وجود داره. ولي جبهه‌ي دوم حاميان قدرتمند و ثروتمندي داره كه مي‌شه گفت تماماً با جبهه‌ي سومي‌ها ارتباط خوبي دارن و عملاً امكان رويارويي علني ميان ايشان وجود نداره. به همين دليل غرب هم آشكارا نمي‌تونه به تعارض با ايشان بپردازه و حتي مي‌بينيم كه تركيه هم در آموزش اين گروه‌ها، اقداماتي رو انجام مي‌ده. هرچند كه از اين عدم تقابل، جبهه‌ي سوم هم سود مي‌بره. چرا كه فشار مورد نياز براي سرنگوني حكومت اسد رو توسط اين مخالفين مسلح وارد مي‌سازه و با اين كار، توان اصلي و اساسي حكومت سوريه رو مي‌گيره. بديهيه كه اگه بعد از اينهمه جنگ و گريز و خون و خونريزي، مجدداً نيروهاي غيرمسلح و مخالف به ميدان بيان، ديگه عملاً دست سوريه بسته شده و گزينه‌ي سومي در برابر ديدگان مردم سوريه كه هم از دست حكومت ظالم و هم گروه‌هاي مسلحي كه بعضاً به هيچ اخلاقياتي پايبند نيستن، خسته شده‌ان پديد مياد كه تا حدودي نتيجه‌ي انتخابشون رو مشخص مي‌كنه. ولي چيزي كه مشخصه، ناتواني حكومت اسد از برخورد با مخالفين مسلحي هست كه روز به روز بيشتر دارن حرفه‌اي مي‌شن و آسيب‌هاشون به ارتش هم بيشتر و بيشتر مي‌شه. مثل قديم هم روي يه منطقه پافشاري نمي‌كنن كه با فشار از زمين و هواي ارتش سوريه و گلوله باران سنگين مناطق مسكوني، عملاً راهي جز كشته شدن يا تسليم شدن (كه مساوي با تيرباران شدن هست) نداشته باشن. الان روش مبارزه‌شون حرفه‌اي‌تر شده و با تجمع در يك منطقه و زدن ضرباتي كاري به ارتش سوريه، متفرق مي‌شن و باز در نقطه‌اي ديگر تو كشور تجمع مي‌كنن. به همين دليل ارتش الان نمي‌دونه كجا رو بايد گلوله باران كنه و مواضع كي رو بكوبه. به همين خاطرم مي‌بينين علي رغم بسيج تمام قواي ارتش سوريه در حلب و بعد از گذشت يك ماه، هنوز كه هنوزه درگيري‌ها در محله به محله‌هاي اين شهر ادامه داره و علي رغم گلوله باران بسيار سنگين حلب از زمين و هوا (به گونه‌اي كه شهر به تلي از ويرانه تبديل شده)، ولي هنوز ارتش امكان استقرار امنيت در اين منطقه رو نداره. ---------------------------------------------------------------------- غرب تنها ابزارش براي كنترل و به شكست كشاندن جبهه‌ي دوم، عدم ارسال تجهيزات سنگين و سرگرم نمودن مخالفين مسلح با تسليحات سبك هست كه با بوجود آوردن تفاوت آتش، سعي در نابودي ذره ذره‌ي مخالفين مسلح داشته باشه تا در نهايت، ايشان صرفاً ابزاري بشن براي پيشبرد اهداف جبهه‌ي سوم هست. عدم توجه به اين جبهه بندي‌ها و سياه و سفيد ديدن وقايع هست كه دوستان رو به اين فكر مي‌اندازه كه اگه بشار اسد در سوريه به قدرت نرسه، لاجرم وهابيون در سوريه به قدرت خواهند رسيد! يعني به عبارتي قدرتمندترين جبهه با قدترمندترين حاميانش رو اصلاً در نظر نمي‌گيرن و مثل هميشه فرضيات توطئه، حول و حوش امريكا و اسرائيل مي‌گرده! حال اينكه در منطقه، بازيگران اصلي دو جبهه، عربستان و تركيه هستن و نه امريكا و اسرائيل!! صد البته فهم اين مسئله، ارتباط مستقيمي داره با فهم اين موضوع كه اساساً هيچ كشوري غلام حلقه به گوش و مجري اوامر كشور ديگه نيست و اين، منافع و وابستگي‌ها هست كه خيلي از مسائل رو توجيه مي‌كنه و نه غلام و مهره بودن! ------------------------------------------------------------------- در نهايت، پيش‌بيني من تضعيف جبهه‌ي دوم و تقويت جبهه‌ي سوم هست كه در نهايت، به سقوط بشار اسد و به قدرت رسيدن جبهه‌ي سوم منجر خواهد شد. البته اين مسئله، نيازمند دو امر هست كه يكي گذشت زمان و تضعيف ارتش سوريه و ديگري، كاهش قدرت مخالفين مسلح هست كه اگه اين دو بوقوع نپيونده، اوضاع به اين آسوني‌ها به كام جبهه‌ي سوم نخواهد بود. بالاخص درصورت قدرت گرفتن جبهه‌ي دوم و صحت اخبار نگران كننده از اين جبهه!
  25. عجب ادعاهاي بامزه‌اي درخصوص سلطان صلاح الدين مطرح مي‌شه!! پس دراكولايي بوده واسه خودشا!! اين غربي‌ها هم ان يحتمل پول مي‌گرفتن كه اينقدر در وصف خوبي و عدالت وي سخن‌ها گفته‌ان!! احتمالاً العربيه و الجزيره و بي‌بي سي ده قرن پيش هم بوده ...!! ---------------------------------------------------------- [quote name='Haj_Rezvan' timestamp='1346960196' post='269489']هر چند منشا این ادعا های مضحک کاملا معلومه ! بالاخره بعد کلی شکست شورشیان یک فرودگاه گرفتند و حتی یک فرودگاه هم محاصره کردند(هرچند که سوری ها ادعا کردند که فرودگاه رو بازپس گرفتند و محاصره اون یکی رو هم شکستند!)[/quote] جسارت من رو مي‌بخشي علي جان. هرچند كه ساير فرمايشاتت درخصوص اردوغان رو به حساب كري خوندن مي‌ذارم؛ ولي جسارتاً اخبارت رو از كدوم شبكه دنبال مي‌فرمايي؟ شبكه يك سيما؟