mostafa_by

War
  • تعداد محتوا

    2,358
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    18

تمامی ارسال های mostafa_by

  1. دوستان بزرگوار من در نظر داشته باشند که :   اگر قرار بر رفتن تاپیک به سمت دعواهای مدل مصدقی - کاشانی باشد، مطمئن باشید چیزی از تاپیک ارزشمند دوست بزرگوارم؛ عادل عزیز باقی نخواهد ماند. چرا که هر گروه، نظرات و نیات خاص خود را دارند که تجربه ی تاریخی حداقل 60 سال اخیر نشان داده که این دو نظر هیچ گاه جمع پذیر نمی شوند. هرچند که گفتمان حاکم پس از انقلاب این بوده که اصلاً نهضت ملی نفت به خاطر آیت الله کاشانی بوده و وقتی آیت الله کاشانی محدود شدند، مردم هم از دکتر مصدق روی برگرداندند و چه و چه؛ یعنی همان حرف هایی که جناب ادیب نوروزی فرمودند. از سوی دیگر موافقان دکتر مصدق نیز همواره به نقش آیت الله کاشانی در کودتا تأکید داشته اند و ایشان را با هسته ی مرکزی کودتا هم کاسه دانسته اند.   ولی هیچ یک از این موارد، عین تاریخ و صحیح تاریخ نبوده و نیست. نه اساساً کودتا بدلیل خالی کردن پشت مردم بخاطر آیت الله کاشانی بوده است و نه اساساً نقش آیت الله و حتی دکتر مصدق اینطور پررنگ بوده است.   تاریخ نهضت ملی، تاریخی پیچیده است و نیازمند بررسی مستقل. پس توصیه می شود اگر واقعاً تمایل دارید که به این موضوع بپردازید و البته انصاف را هم رعایت می کنید و درگیر جدلیات نمی شوید، تاپیک مستقلی را برای این کار ایجاد فرمایید تا دو طرف در عین ادب و احترام و بدون سه نقطه و پشتک و چشمک و براساس مستندات تاریخی، نظرات ارزشمند خود را ارائه فرمایند تا خوانندگان خود تصمیم بگیرند کدامین روایت صحیح است.   خدا را چه دیدید. شاید از این وسط، روایت سوم و میانه تری هم پدید آمد تا نظرات دوستان بزرگوار، حداقل به یکدیگر نزدیک تر شود.   در پایان، از عادل عزیز بابت ایجاد این تاپیک ارزشمند تشکر فراوان دارم.
  2. دوست بزرگوارم؛ جناب SaSa7 فرمایش شما از چند بخش تشکیل می گردد که اگر اجازه بدهید، مرحله به مرحله بدان بپردازیم. ابتدا بحث درخصوص ادامه جنگ را پی گیری می کنیم. چون فهم کامل این قضیه، به فهم بهتر ما از دلایل ادامه ی جنگ و حد یقف آن کمک زیادی خواهد نمود و مشخص می کند که نظر اکثریت، توقف در کدامین مرحله بود. من در جایی نخوانده ام که نظرات متفاوتی درخصوص ادامه یا توقف جنگ، پس از فتح خرمشهر وجود داشته باشد. چرا که در همان مقطع، بخشی از خاک ایران هنوز در اشغال عراق بود (و البته سالیان سال هم ماند!). ضمن اینکه اساساً پذیرش قطعنامه ای در آن برهه صورت نپذیرفته بود و معاهده ی 1975 نیز به رسمیت شناخته نشده بود. از سوی دیگر نه تکلیف متجاوز مشخص شده بود و نه قول متقنی برای پرداخت غرامت. پس طبیعی بود که از نظر اکثریت قاطع، ادامه ی جنگ تنها گزینه ی ممکن باشد. اما درخصوص نحوه ی ادامه جنگ، از همان ابتدا دو نوع نظر متفاوت وجود داشت : یکی نظر اقلیت و کسانی چون حضرت امام (ره) که معتقد بودند نباید وارد خاک عراق شد و باید در خاک خود بجنگیم و دیگر، نظرات اکثریت غالب؛ یعنی نظامیان (مشخصاً فرماندهان سپاه و ارتش؛ یعنی آقایان رضایی و ظهیرنژاد) و سیاسی ها (منجمله آقایان حضرت آیت الله خامنه ای؛ رئیس جمهور وقت، آیت الله هاشمی رفنسجانی؛ رئیس مجلس وقت، آیت الله موسوی اردبیلی، رئیس قوه قضاییه وقت، مهندس موسوی؛ نخست وزیر وقت و دکتر ولایتی؛ وزیر امور خارجه وقت) بود که معتقد بودند دفاع در خاک عراق، راحت تر از خاک ایران است (ولو این که شکل قضیه عوض شده و از دفاع از خاک میهن، بدل به مهاجم به خاک دشمن گردیم.). برای درک بهتر نظر حضرت امام (ره) درخصوص چرایی ماندن در مرزهای خود، بد نیست مصاحبه ی سردار علایی را در این خصوص بخوانیم : ------------------------------------------------------------------ جنگ پس از فتح خرمشهر پايان نيافت/  امام موافق ورود به خاك عراق نبودند يك مسئله اي كه در آزادي خرمشهر مطرح شد، اين بود كه ما براي تنبيه متجاوز وارد خاك عراق شويم و مطمئن باشيم كه عراق ديگر حمله نمي‌كند. اين جزو تصميمات فرماندهان بود يا امام؟   علايي: از نظر منطقي پس از فتح خرمشهر جنگ خاتمه نيافت، به خاطر اينكه بخشي از سرزمين‌هاي ايران همچنان در دست ارتش عراق بود و عراق هم معاهده 1975 را نپذيرفته بود؛ همچنين مبنايي براي خاتمه جنگ وجود نداشت و قطعنامه اي هم از سوي سازمان ملل منتشر نشده بود كه بر اساس آن بشود جنگ را خاتمه داد، بنابراين مسير طبيعي اين بود كه جنگ ادامه پيدا كند.   بنابراین سير طبيعي جنگ اين بود كه تا آزادی تمام سرزمین های ایران ادامه پيدا كند، اما امام (ره) بعد از مقطع فتح خرمشهر در ابتدا موافق ورود نيروهاي ايران به خاك عراق نبودند. برخلاف بقيه مسئولان و فرماندهان كه همه معتقد بودند ما در ادامه جنگ نمي‌توانيم لب مرز بمانيم و به عراق اطمینان دهیم که از مرز عبور نمی کنیم و می جنگیم، بنابراین نمي‌توانيم با اين محدوديت بجنگيم؛ همان طور كه عراق وقتي جنگ را شروع كرد وارد خاك ايران شد و از مرز عبور كرد، ايران هم براي آزادسازي سرزمين‌هايش نبايد منعي براي عبور از مرز داشته باشد، ولي حضرت امام (ره) معتقد بودند كه ما بايد بجنگيم و سرزمین هایمان را آزاد کنیم، ولي نبايد از مرز عبور كنيم.   اگر خاطرات كساني را كه در آن دوره با امام (ره) محشور بودند را مطالعه كنيم، مي‌بينيم كه در حين عمليات‌هاي مختلف هر وقت از امام (ره) سوال مي كردند كه آيا نيروهاي ما از مرز عبور كنند، امام مي‌فرمود: نه. تا زمان فتح خرمشهر هر جا خاطرات دوران جنگ مسئولان را بخوانيم، مي‌بينيم كه امام (ره) همواره تاكيد مي كردند كه جنگ را ادامه مي‌دهيم، اما از مرز عبور نمي‌كنيم؛ البته بعد از فتح خرمشهر هم امام معتقدبودند كه از مرز عبور نكنيد و جنگ را تا به ثمر رسيدن جلو ببريد. از روز اول آغاز جنگ تا انتهاي آن، ايران براي اينكه جنگ را به پايان برساند چند حرف مشخص براي خاتمه دادن به جنگ داشت؛ اول اينكه تمام قواي متجاوز خاك اشغالي ايران را رها كنند و بيرون بروند و اگر اين كار را نكنند با عمليات نظامي آنها را بيرون خواهيم كرد. نكته دوم اين بود كه عراق كه جنگ را آغاز كرده و معاهده 1975 را كه يك مبناي حقوقي براي مشخص بودن مرز بين ايران و عراق در خشكي و اروند رود بود و صدام آن را با شاه امضا كرده بود، پاره كرده، اعلام كند كه به اين معاهده وفادار است تا مبناي حقوقي ختم جنگ هم مشخص شود.   نكته سوم اين بود كه چون عراق جنگ را آغاز كرده و به ايران خسارات جاني و مالي وارد كرده است، بايد اين خسارت‌ها را جبران كند. البته در كنار اين مسائل برخي مسائل ديگر هم مطرح مي‌شد؛ مثلاً اينكه تعدادي از مردم عراق در جريان جنگ آواره شدند و به ايران پناه آوردند كه قاعدتاً وقتي جنگ تمام مي‌شود بايد به سرزمين عراق برمي‌گشتند. امام مي فرمودند: جنگ را تا حصول نتيجه ادامه مي‌دهيم، ولي از مرز عبور نمي‌كنيم؛ البته در آن زمان در برابر نظر امام (ره) دو نظر ديگر هم وجود داشت؛ يكي اينكه ما در جنگ نمي‌توانيم خودمان را مقيد كنيم كه از مرز ايران عبور نكنيم، چون بعضي وقت‌ها دفاع ايجاب مي‌كند كه ما به يك عامل طبيعي متكي شويم، بنابراين بايد به جايی فراتر از خاك ايران برويم تا تلفاتمان كم شود. از نظر منطق سياسي هم اين گونه بود كه اگر ارتش عراق مطمئن می شد كه ما نمي‌خواهيم از مرز عبور كنيم، حاضر نمي‌شد كه شرايط ايران را براي تحقق صلح بپذيرد؛ اينها مباحثي بود كه در دو جلسه شوراي عالي دفاع پس از فتح خرمشهر در خدمت امام مطرح شد و امام قانع شدند كه نبايد در ادامه جنگ برای آزادسازی سرزمین های اشغالی ایران، رزمندگان را از ورود به خاك عراق منع كنند.   البته براي اين مسئله هم شرط تعيین كردند و گفتند اگر قرار است وارد خاك عراق شويد در جاهاي وارد شويد كه مردم عراق نباشند تا آسيب نبينند.   حجم كمك هاي غرب بعد از فتح خرمشهر بيشتر شد   منطق امام براي امتناع از ورود به خاك عراق چه بود؟    علايي: منطق امام(ره) اين بود كه اگر وارد خاك عراق شويم با چند مشكل مواجه خواهيم بود. یکی این که مردم عراق تا آن روز احساس مي‌كردند ارتش عراق متجاوز است و دلشان با ما بود. اگر ما وارد خاك عراق شويم ممكن است رژيم صدام حسين عرق وطني آنها را برانگيزد و اين باعث شود كه مردم عراق كه در دل با ماهمراه بودند احساس دفاع از خاك خود را پيدا كنند.   منطق ديگر امام اين بود كه تا زماني كه در داخل خاك ايران مي‌جنگيم در افكار عمومي بين‌المللی، کشوری مدافع تلقي مي‌شويم اما اگر از مرز عبور كنيم آنها مي‌توانند در تبليغاتشان ما را متجاوز معرفی كنند در حالي كه عراق متجاوز است.    نكته‌اي ديگر اين بود كه كشورهاي عربي و غربي كه در برابر جنگ عراق با ما ظاهر بي‌طرفي را گرفته بودند به محض آنكه ايران وارد خاك عراق شود ظاهر بي‌طرفي را كنار مي‌گذارند و آشكارا عليه ما موضع گيري خواهند كرد و به كمك صدام حسين خواهند شتافت و از نظر مالي و تسليحاتي او را حمايت خواهند كرد.    ادامه جنگ نيز نشان داد كه نظر امام(ره) درست بوده است زيرا همه اتفاقاتي كه امام(ره) پيش بيني مي كردند رخ داد، شاهد مثال آن هم اين بود كه تمام كشورهاي عربي و غربي عمده تجهيزات و پولي را كه به عراق دادند پس از فتح خرمشهر بود يعني از زماني كه ما تصميم گرفتيم ما از مرز عبور كنيم.    اگر ميزان كمك‌ها به عراق، قبل از فتح خرمشهر و بعد از آن را ارزيابي كنيم خواهيم ديد كه كمك‌هاي كشورهاي عربي و غربي بعد از فتح خرمشهر با زمان قبل از آن قابل مقایسه نيست.   بعد از فتح خرمشهر و ورود به خاك عراق هجمه عليه ايران بيشتر شد    از نظر موضع سياسي نيز اکثر کشورهای عربی و غربی تا پايان جنگ عليه ما موضع گرفتند و از نظر نظامي كشورهايی كه تا آن زمان وارد تجهيز و تسليح عراق به صورت جدي و علني نشده بودند وارد عمل شدند مثلاً فرانسه، تعداد هواپيماهاي ميراژ را كه پس از فتح خرمشهر در اختيار عراق گذاشت چندين برابر هواپيماهايی بود كه قبل از فتح خرمشهر به دولت عراق داده بود. شوروي كه تجهيزكننده اصلی ارتش عراق بود تا قبل از فتح خرمشهر ظاهر بي‌طرفانه ای داشت اما بعد از فتح خرمشهر شوروي هم از نظر تسليحاتي كمك‌هاي زيادي به عراق كرد.    در منظر افكار بين‌المللی وضعيت ما در دوران بعد از فتح خرمشهر نسبت به قبل از آن بدتر شده بود. ایران قبل از  فتح خرمشهر در افكار بين المللي به عنوان قرباني تجاوز شناخته مي‌شد در حالی که با عبور قوای ایران از مرز وضعیت تبلیغاتی به نفع عراق تغییر کرد. بنابراين تمام نظراتي كه امام(ره) تا آن زمان داده بود تحقق پيدا كرد.   نامه منتشر نشده سيد احمد به امام درباره ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر   علت اينگونه تصورات در جامعه داخلي ايران و عرصه بين الملل چه بود؟    علايي: اينكه دلايل آن چه بود بايد به تصورات آن زمان برگشت، يكي از تصورات آن زمان اين بود كه ايران تصور مي‌كرد در موضع قدرت قرار دارد و در شرايط فعلي اين قدرت بايد نقد شده و يك دستاوردي از آن كسب شود.     اگر ما جنگ را خاتمه داديم و در همين وضع كاري نكرديم و عراق هم از بقيه سرزمين‌هاي ما بيرون نرفت و معاهده 1975 را هم نپذيرفت و حاضر نشد جنگ را خاتمه دهد ممكن است مردم ايران در آينده اين سئوال را بپرسند كه شما كه در موضع قدرت بوديد و در دور پيروزي قرار گرفته بوديد چرا جنگ را ادامه نداديد تا طرف مقابل را وادار به تسليم در برابر خود كنيد. از آنجا كه اين تصور وجود داشت كه ما از نظر نظامي در شرايط خوبي به سر مي‌بريم ملت تصور مي‌كردند كه مي‌توانيم با اين اقدام، عراق را وادار به تسليم و پذیرش شرایط خود كنيم. شايد اين نکته يكي از مهمترين دلايلي بود كه باعث شد كساني كه آن زمان در راس كشور بودند، غير از حضرت امام(ره)، بر اين نظر اصرار بيشتري كنند كه منع عبور از مرز برداشته شود تا بتوانيم جنگ را با پيروزي تمام به پايان برسانيم.   وقتي امام نظر متخصصين را پذيرفت...   يعني هيچ كس در اين تفكر با امام(ره) هم عقيده نبود؟    علايي: هيچ كس به جزء احمدآقا فرزند ايشان كه در همان روزها نامه‌اي به حضرت امام(ره) نوشتند و اين نامه جزء نامه‌هاي تاريخي است و هنوز منتشر نشده است، با امام(ره) هم عقيده نبود. در آنجا احمد آقا به حضرت امام(ره) مي‌ نویسند نظر شما در مورد عدم عبور از مرز درست است و من نگران هستم كه شما به دليل اهميتي كه به متخصصين مي‌دهيد از نظرتان عدول كنيد و ما در مسيري قرار بگيريم كه ديگر نتوانيم جنگ را تمام كنيم.   در نهایت حضرت امام(ره) چون برای نظر متخصصين و اهل حرفه اهميت قائل بودند اين نظر را پذيرفتند و الا نظر حضرت امام(ره) عدم عبور از مرز بود نه ختم جنگ، البته باید توجه داشت که از نظر منطقي عدم عبور از مرز به معني رفتن به سمت فرآیند ختم جنگ است.   منبع
  3. عرض سلام و خسته نباشید خدمت تمامی دوستان عزیز و گرامی.   مقاله ای که تقدیم حضورتان می گردد، درخصوص گروه سپتامبر سیاه و اثری بود که مهمترین عملیات این گروه در جهان و حتی در صفوف مجاهدین، پدید آورد. امری که نتیجه ی آن برای نخستین بار، مفهومی را پدید آورد به تروریسم دولتی. هرچند از بدو بشریت، ترور یکی از ابزارهای حذف مخالفین توسط حکومت ها بوده اند، اما هیچ گاه دولت ها بصورت رسمی از این امر حمایت نمی کردند و این ارتباط نیز پنهانی شکل می گرفت. اما در پاسخ به عملیات مونیخ، دولت اسرائیل تصمیم گرفت رسماً جوخه های تروری ار شکل داده و سازماندهی کرده و پاسخ تروریسم را با تروریسم (به معنی واقعی کلمه) بدهند. پاسخی که شاید بار دیگر، بر ناکامی «کاربرد تروریسم برای رسیدن اهداف»، مهر صحت نهاد.   مقاله در دو قسمت حضورتان ارسال می گردد. بخش اول، از پیدایش بلک سپتامبر (سپتامبر سیاه) تا عملیات این گروه در دهکده المپیک در مونیخ بوده و عملکرد گروه فلسطینی را تشریح می کند. بخش دوم، به واکنش اسرائیل نسبت به این ماجرا می پردازد و عواقب آن را مورد بررسی قرار می دهد.   اصل مقاله در سال 2006 نوشته شده است و اگر امروز قرار بود آن را می نوشتم، شاید به گونه ای دیگر متن به تحریر و ویرایش درمی آمد. پس پیشاپیش از بابت هرگونه نقیصه و ضعف، از خوانندگان محترم عذرخواهی می کنم و امیدوارم که با عنوان کردن این اشتباهات (چه جمله بندی و چه اطلاعات مندرج در متن)، در اصلاح این مقاله حقیر را یاری فرمایید.   ================================================================   چگونه‌ فاجعه‌ي سپتامبر سياه رخ داد؟   از زماني كه اسرائيل، قسمت عمده‌اي از فلسطين را در اختيار گرفت، ساير كشورهاي منطقه، خواسته یا ناخواسته پذيراي مهاجرين و آوارگان فلسطيني شدند. البته اكثر اين كشورها از اين قضيه ناراضي بودند اما وقتي كه آريل شارون كه در آن زمان فرمانده يكي از گردان‌هاي نظامي اسرائيل بود، كشتاري 5.000 نفري را در مصر برجاي گذاشت و مخالفين اين امر را ساكت نمود و زهر چشمي از ساير مخالفين گرفت، موقتاً اين نارضايتي‌ها خاموش شد. پس از جنگ سوم اعراب و اسرائیل (موسوم به جنگ شش روزه‌) در سال 1967، تعداد آوارگان فلسطيني در اردن و لبنان زيادتر شد و بخش قابل توجهی از خاك اردن به اشغال اسرائيل نیز درآمد. حال اردن و اسرائيل با يك پل به نام «آلبني» از هم جدا بودند. ملك حسين، پادشاه اردن، با هزاران فلسطيني بي‌خانمان روبرو شد و قدرت فلسطيني‌ها روز به روز زيادتر مي‌شد. سازمان آزاديبخش فلسطين و رزمندگان فلسطيني جبهه‌ي آزاديبخش، جرج حبش و احمد جبريل برخلاف كشورهاي عربي دست از مبارزه براي كسب حقوق خود برنداشتند، بلكه پيكار به شكل نبردهای چریکی درآمد. فلسطيني‌ها با هواپيما ربايي و حمله‌ي چریکي به مواضع اسرائيلي‌ها، آن‌ها را به ستوه آورده بودند. قدرت پناهندگان فلسطيني مقيم اردن بيشتر از ساير فلسطيني‌هاي مقيم ساير كشورهاي عربي بود. در پی افزایش تنش های سیاسی و نظامی و مهمتر از آن تضادهای قدرت در اردن، ملك حسين براي تحكيم پايه‌هاي سلطنت خويش (و يا به گفته‌ي برخي محافل سياسي، زير فشار دولت اسرائيل!) از ابتداي ژوئن 1970، حمله به فدائيان فلسطيني را شروع كرد و در 28 سپتامبر، نبرد بين ارتش اردن كه بيشتر نفرات آن از بدوئن‌ها (Bedouin) بودند و فلسطينيان آواره كه سلاح سنگيني در اختيار نداشتند به اوج رسيد.   حسين بن طلال بن عبدالله بن حسين الهاشمي معروف به ملک حسین - پادشاه وقت اردن   ارتش اردن، اردوگاه‌هاي فلسطيني را محاصره كرد و تانك‌ها روي مردم آتش گشودند. طي دو روز بيش از 5.000 فلسطيني كشته و 11.000 نفر نيز مجروح شدند. ياسر عرفات كه در آن زمان رهبري سازمان آزاديبخش فلسطين را عهده‌دار بود، اين عمل ارتش اردن را «نژادكشي» ناميد و از جمال عبدالناصر (رئيس‌جمهور فقيد مصر) خواست كه از ملك حسين بخواهد به كشتار فلسطيني‌ها پايان دهد. عبدالناصر، ملك حسين را به قاهره فراخواند و طي مذاكرات مفصلي كه رهبر مصر با ياسر عرفات و ملك حسين كرد، موافقت هر دو را در پايان‌دادن به اين برادركشي به دست آورد. تا مدت‌ها ياسر عرفات از تماس با ملك‌ حسين خودداري مي‌كرد. سرانجام با وساطت برخي از رهبران جهان عرب، هر دو با هم آشتي كردند و ياسر عرفات به اردن سفر كرد.     پس از سپتامبر سياه، عرفات اعضاي سازمان آزاديبخش فلسطين را به لبنان منتقل كرد و گروه الفتح در آنجا تشكيل گرديد. اما فلسطيني‌‌ها هرگز اين روز (كه به نام «سپتامبر سياه» مشهور شد) را فراموش نكردند. در آن روزها، ميليون‌ها فلسطيني آواره، عزادار شدند و در اردوگاه‌هاي فلسطيني‌ها در كشورهاي عربي، پرچم سياه افراشته شد. از همين فلسطينيان داغدار، يك گروه مبارز جديد تشكيل شد و نامي كه اين گروه براي خود انتخاب كرد، «سپتامبر سياه» بود تا اولاً اين روز فراموش نشود و ثانياً جهانيان بدانند كه جنايت سپتامبر سياه چه تبعاتي خواهد داشت. در ظاهر نیز این گروه، خود را وفادار به فتح اعلام می داشت. ولی در عمل، تندروی های آن بسیار بیشتر از گروه فتح بود. ياسر عرفات نيز از اين گروه حمايت كرد. اما وقتي كه مشاهده كرد سپتامبر سياه در حال رشد سريع و يافتن قدرتي بسيار بيشتر از فتح است، سعي در تضعيف اين گروه كرد و تقريباً آن را متلاشي نمود. از اعضاي مهم اين گروه، مي‌توان به ابو داود، محمد داعود، علي حسن سلامه و ابو يوسف اشاره نمود. اكثر اعضاي مهم و اوليه اين گروه توسط تیم های ترور و تروریسم دولتی اسرائيل به شهادت رسيدند.   عمليات سپتامبر سياه در المپيك مونيخ   در روز پنجم سپتامبر سال 1972 و در ساعت پنج صبح، هشت مبارز فلسطيني عضو گروه سپتامبر سياه، با نام‌هاي «لطيف عفيف (عيسي)، يوسف انزال‌ (توني)، عفيف احمد حميد (پائولو)، خالد جواد (صالح)، احمد جيك‌ثا (ابو هلا)، محمد صفادي (بدران)، ادنان الغشي (دناوي) و جمال الغشي (سمير)» به كمپ ورزشكاران اسرائيلي در دهكده‌ي المپيك مونيخ رفته و آن‌جا را اشغال مي‌كنند. در اين عمليات، يازده نفر از ورزشكاران اسرائيلي با نام‌هاي «يوسف گاتفراند (داور 40 ساله‌ي وزنه‌برداري)، موشه وينبرگ (مربي 33 ساله‌ي كشتي)، يوسف رومانو (وزنه‌بردار سنگین وزن 32 ساله)، ديويد برگر (وزنه‌بردار 28 ساله‌ي آمريكايي‌الاصل)، الياس هالفين (کشتی گیر 24 ساله)، آميتزور شاپيرا (مربي 40 ساله‌ي دو ميداني)، كهات شوور (مربي تيراندازي 53 ساله)، مارك اسليوين (كشتي‌گير 18 ساله)، آندره اسپيترز (مربي 27 ساله‌ي شمشيربازي)، زئير فريدمن (وزنه بردار سبک وزن 28 ساله) و ياكوب اشپرينگر (داور 51 ساله‌ي وزنه‌برداري)» به دست مبارزان گرفتار شده كه دو نفر از آن‌ها (وينبرگ و رومانو) پس از حمله به گروگان‌گيرها و مصدوم‌كردن بعضي از آن‌ها، كشته مي‌شوند. پليس آلمان كه به هيچ‌وجه آمادگي وقوع چنين حادثه‌اي را نداشت، يگان‌هايي از پليس را به آنجا گسيل داشت. مأمورين عمليات كه مبدل به لباس‌هاي گرمكن ورزشي (مانند ساير ورزشكاران دهكده) بودند، در حال پي‌ريزي يك حمله‌ي غافلگيرانه بودند كه تلويزيون، اين صحنه را مستقيماً پخش كرد. همين امر باعث شد كه گروگان‌گيران نيز متوجه قضيه شده و تهديد به قتل دو گروگان كنند. بنابراين عمليات متوقف شد.   کماندوهای آلمانی با لباس ورزشکاران المپیک در ساختمان های مجاور   فلسطينيان تنها يك درخواست داشتند : «234 زنداني فلسطيني و عرب در بند رژيم اشغالگر، از طرف دولتمردان اسرائيلي آزاد گردد تا گروگان‌ها صدمه‌اي نبينند». اما گلدا ماير، نخست‌وزير وقت اسرائيل بدون كوچكترين ترديدي و با قاطعيت ابراز داشت : «هيچ معامله‌اي صورت نخواهد گرفت!!!» و به اين ترتيب، عملاً سند قتل اين ورزشكاران را امضاء نمود. اكنون دولت آلمان با يك بحران مواجه بود و ممكن بود اين واقعه به بهم خوردن المپيك منجر شود. بنابراين تصميم به مذاكره با فلسطينيان گرفت. ابتدا رئيس پليس مونيخ و رئيس تيم المپيك مصر با گروگان‌گيران وارد مذاكره شدند و به آن‌ها پيشنهاد مقدار نامحدودي پول و جايگزيني برخي مقام‌هاي بلندپايه‌ي آلماني با ورزشكاران اسرائيلي را مطرح كردند كه مورد قبول واقع نشد. پس از آن‌ها، سفراي تونس و ليبي نيز به مذاكره با گروگان‌گيران پرداختند كه از آن نيز حاصلي به دست نيامد.   اتاق محل نگهداری گروگان ها. آثار درگیری و حتی گلوله بر روی دیوار مشهود است.   پس از گذشت نيمي از روز، فلسطيني‌ها كه از تحقق‌ خواسته‌هايشان (با توجه به پافشاري بي‌مورد گلدا ماير) نااميد شده بودند، درخواست انتقال گروگان‌ها را به مصر نمودند. پليس آلمان هم كه علاقه داشت اين مسئله در كشور ديگري ختم گردد، با اين پيشنهاد موافقت نمود و دو هلي‌كوپتر در اختيارشان قرار داد و قرار شد كه اين دو هلي‌كوپتر در فرودگاه بين‌المللي Rein پياده كرده و از آن‌جا با يك فروند هواپيماي بوئينگ 727، آلمان را ترك كنند. از طرف دیگر و تحت فشار مقامات اسرائیلی، طرح يك حمله‌ي غافلگيرانه ريخته شد. عده‌اي تك‌تيرانداز در بالاي برج موضع گرفته و در انتظار گروگان‌گيران نشستند. عده‌اي ديگر نيز در لباس خدمه‌ي هواپيما آماده‌ي عمليات شدند. ولي در آخرين دقايق پيش از فرود هلي‌كوپترها، خدمه از هواپيما خارج شدند. چرا كه بيم آن مي‌رفت كه تعداد گروگان‌ها افزايش پيدا كرده و اوضاع بسيار سخت‌تر گردد. سرانجام هلي‌كوپترها در ساعت 10:30 شب فرود آمده و دو نفر به حراست از خلبان‌هاي هلي‌كوپتر گماشته شده و دو نفر ديگر نيز به سراغ بوئينگ رفتند. اما در عين ناباوري ديدند كه خبري از خلبان‌ها نيست. آن‌ها فهميدند كه اين يك تله بوده. ولي ديگر خيلي دير شده بود. بلافاصله پروژكتورهاي فرودگاه روشن شده و تك‌تيراندازها آتش گشودند. در ابتداي امر مراقبين خلبانان هلی کوپترها كشته شده و خلبان‌ها گريختند. پس از آن مبارزين فلسطيني به سمت تك‌تيراندازها آتش گشودند كه يك نفر از آن‌ها در اين تيراندازي‌ها كشته شد. مبارزين با مشاهده ی اوضاع، تصميم به كشتار گروگان‌ها گرفتند. به اين ترتيب لطيف به سراغ هلي‌كوپتر اول رفت و با خالي‌كردن يك خشاب بر روي آن‌ها، «اسپرينگر، هالفين و فريدمن» را كشت و برگر نيز از ناحيه‌ي زانو زخمي شد. سپس يك نارنجك به درون هلي‌كوپتر انداخت و هلي‌كوپتر با صداي مهيبي منفجر شد. از آن طرف هم ادنان الغشي، به سراغ پنج گروگان ديگر رفته و هر پنج نفر را كشت. پس از آن گروگان‌گيران گريختند و يك درگيري پراكنده بين آن‌ها و پليس بوجود آمد كه در نهايت تنها سه نفر از آن‌ها، زنده به دست پليس آلمان دستگير شده و سايرين كشته شدند.     تصویر سمت راست : هلی کوپترهای منتقل کننده ی گروگان ها و گروگان گیران. هلی کوپتر اول منهدم گردید.  تصویر سمت چپ : فرودگاه راین و مکان درگیری ها. تک تیراندازها روی پشت بام ساختمان در تصویر موضع گرفته بودند و اشراف کاملی بر صحنه ی حادثه داشتند.   اجساد اسرائيلي‌ها به كشورشان و اجساد مبارزين فلسطيني (عفيف، نزال، ثا، حميد و جواد) نيز به ليبي تحويل داده شد. پس از آن، اسرائيل دست به تهاجم وسيعي به كمپ‌هاي فلسطينيان زد و آموزشگاه‌هاي فلسطينيان را بمباران كرد كه در اين حملات دويست نفر به شهادت رسيدند.   قربانیان واقعه المپیک مونیخ. فرد درون مستطیل آبی، آنتون فیلگرباور، پلیس آلمانی است که در جریان درگیری ها در فرودگاه کشته می شود.   در بيست و نهم اكتبر، يك فروند هواپيماي مسافربري لوفت‌هانزا توسط سپتامبر سياه ربوده شد و از دولت آلمان، درخواست آزادي سه مبارز دستگير شده را داشتند. اين‌بار دولت آلمان بلافاصله پذيرفت و اين معاوضه را انجام داد و بدين ترتيب صفادي و الغشي‌ها (جمال و ادنان) نيز آزاد گشتند و به ليبي رفتند. گلدا ماير به شدت به دولت آلمان اعتراض كرد، اما آلمان اعلام كرد تمايلي ندارد كه كشورش محلي براي تسويه‌حساب گروه‌ها با يكديگر باشد. بدين ترتيب، پرونده‌ي اين واقعه از سوي دولت‌ها بسته شد؛ همه‌ي دولت‌ها به جز اسرائيل!     پایان قسمت اول
  4. بدون شرح! [aparat]qvdrc[/aparat] عملیات تفحص شهدای کربلای 4 http://www.aparat.com/v/qvdrc
  5. ... دگرها شنیدستی این هم شنو ...! مستند پیش روی دوستان، یکی از معدود مستندهایی است که به دفاع از آدولف هیتلر، دیکتاتور آلمان نازی ساخته شده است. مستندی که در طول آن، قصد بر اصلاح دروغ ها و بازگویی ناگفته های تاریخی درمورد آدولف هیتلر (به زعم سازندگان آن) داشته و آن را «بزرگترین داستان ناگفته» نامیده اند. صد البته حقیر و سایت میلیتاری، در پی اصلاح وجهه ی هیتلر و یا موضع گرفتن در این خصوص نبوده و نیست. صرف اعتقاد به جریان آزاد اطلاعات و شنیدن سخن ها و روایات گوناگون تاریخی، ما را بر آن داشت که این مستند را نیز تقدیم حضور دوستان نماییم. قضاوت را نیز به خود دوستان واگذار می کنیم. البته از نظر تکنیکی، این مستند چندان حرف خاصی برای گفتن ندارد و عمده ی فیلم های آن نیز (بالاخص در دوران جوانی هیتلر) بازسازی شده است. اما اگر مایل به شنیدن داستان، از نگاه و روایتی دیگر هستنید، دیدن آن را به دوستان توصیه می کنم. ------------------------------------------------------------------------------------------------------ منبع این مستند، سایت [url="http://www.nazicenter.com"]نازی سنتر[/url] بوده و به جهت رعایت حقوق ناشرین، عین متن نوشته شده در توضیح مستند، تقدیم حضور دوستان می شود : [quote] [size=4][font=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از اواسط قرن بیستم، دنیا تنها یک طرف از داستانی باور نکردنی را شنیده است. داستان پسری از یک خانواده معمولی که آرزویش یک نقاش شدن بود، کسی که در عوض تبدیل به یک بی خانمان شد.[/font] [font=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سرنوشت او البته این نبود که به سمت نابودی و پوچی برود، در عوض نه تنها بلندترین قله های قدرت را فتح کرد، بلکه تبدیل یکی از تاثیر گزار ترین مردان تاریخ هم شد.[/font] [font=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اکنون برای نخستین بار، داستان حقیقی و واقعی این مرد بزرگ را مشاهده می کنید. داستانی که باور خیلی ها …[/font][/size] [center][size=4][font=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][b]بزرگترین داستان ناگفته است![/b][/font][/size][/center] [size=4][font=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آدولف هیتلر، بزرگترین داستان ناگفته مستندی 6 ساعته است که توسط شرکت TruthWillOut Films در سال 2013 تهیه شده است.[/font] [font=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این مستند پیشگامانه خیزش دوباره آلمان را پس از جنگ جهانی اول، تلاشهای کمونیست ها برای تسخیر آلمان؛ سقوط اقتصادی در زمان جمهوری وایمار، بیکاری و فقر گسترده، و خیزش آدولف هیتلر به قدرت را به تصویر می کشد.[/font] [font=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این مستند همچنین قسمتهای شخصی آدولف هیتلر را آشکار می کند: شخصیتی که داشت، پیش زمینه خانواده اش، زندگی هنری اش و تلاشهایش در وین اتریش و چیزی که را برای رسیدن به قدرت تحریک کرد.[/font] [font=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تاریخ مخفی بسیاری برای نقل وجود دارد؛ توطئه بندر مروارید FDR (پرل هاربور)، جنایات شوروی، خیانت و تزویر در همه زمینه ها. آیا ما واقعا هزینه واقعی جنگ را می دانیم؟ آیا واقعا همه حقایق را می دانیم؟[/font] [font=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این مجموعه مستند را تماشا کنید و دلایل ریشه ای جنگ جهانی دوم پرده را آشکار کنید. تحقیق خودتان را انجام دهید و تصمیم بگیرید به چه چیزی باور داشته باشید. متفاوت فکر کنید.[/font] ============================================================= [font=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سخن مسئولین سایت و منتشرکنندگان در ایران:[/font] [font=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مستند پیش روی شما به نقل بسیاری از تاریخ دانان و اهل فن روز ، واقع بینانه ترین و عادلانه ترین مستند پیرامون تاریخ آلمان نازی و زندگی آدولف هیتلر است. این مستند بر خلاف عامه مستندات این برهه از تاریخ که کاملا یک طرفه علیه هیتلر و حکومت نازی ها قضاوت می کنند، این برهه از تاریخ را منصفانه و بر اساس تاریخ واقعی به تصویر کشیده است.[/font] [font=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این مستند در سال 2013 تولید شده و در این مدت سر و صدای بسیاری در سرتاسر جهان داشته تا جایی که بسیاری از مسئولین برخی کشورها و شخصیتهای صهیونی و یهودی به آن انتقاد کرده اند.[/font] [font=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این مستند برای اولین بار توسط گروه نازی سنتر ، به زبان فارسی ترجمه و زیرنویس شده و به صورت کاملا رایگان در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.[/font] [font=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این مستند توسط گروه ترجمه انجمن نازی سنتر و گروه مولتی مدیای انجمن نازی سنتر تهیه شده است و تلاش بر این بوده که رضایت مخاطبین و بینندگان را فراهم سازد.[/font] [font=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]برای راحتی دانلود این مستند، مستند را به 6 قسمت که هر قسمت حدود 200 مگابایت حجم دارد تقسیم کردیم که در این لحظه 2 قسمت اول را قرار دادیم و در روزهای آینده سایر قسمت ها هم اضافه خواهند شد.[/font] [font=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]لینک دانلود قسمتها همگی با لینک مستقیم و بالاترین سرعت دانلود می باشند.[/font] [font=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]امیدوارم این اثر که حاصل زحمات یک تیم قدرتمند بوده مورد قبول شما عزیزان واقع شود. لطفا هر گونه پیشنهاد و انتقاد در خصوص این اثر دارید ما را از آنها بهره مند سازید.[/font] [color=#FF0000]تذکر 1: تمام این مستند ترجمه شده و دارای زیرنویس فارسی هستند. و زیرنویس هم دارای کیفیت بسیار بالا و به زبان روان است.[/color] [color=#FF0000]تذکر 2: این 6 قسمت کاملا مستقل از هم می باشند و به ترتیب تاریخ گذری زندگی آدولف هیتلر است.[/color][/size] [/quote] [url="http://www.nazicenter.com/5643/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF-%D8%A2%D8%AF%D9%88%D9%84%D9%81-%D9%87%DB%8C%D8%AA%D9%84%D8%B1-%D8%AD%D8%B2%D8%A8-%D9%86%D8%A7%D8%B2%DB%8C.html#comment-4628"]لینک منبع اصلی[/url] =================================================================================== [size=5][color=#FF0000][b]قسمت اول - از ابتدای زندگی تا کودتای نافرجام مونیخ[/b][/color][/size] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10058/Adolf_Hitler_The_Greatest_Story_Never_Told_28Part_129.JPG[/img][/center] [size=5][color=#FF0000]لینک های دانلود :[/color][/size] [b][url="http://www.mediafire.com/watch/8ms1gafc3rllnac/Adolf_Hitler_The_Greatest_Story_Never_Told_(Part_1).wmv"]لینک دانلود میلیتاری[/url] [url="http://www.nazicenter.com/goto/http://www.mediafire.com/download/rwfyvawpy7c05qw/Adolf+Hitler+The+Greatest+Story+Never+Told+%28Part_1%29.wmv"]لینک دانلود نازی سنتر[/url][/b] ================================================================ [b][size=5]فهرست : [/size][/b] [color=#008000][size=5][url="http://www.military.ir/forums/topic/27621-%d9%85%d8%b3%d8%aa%d9%86%d8%af-%d8%a2%d8%af%d9%88%d9%84%d9%81-%d9%87%db%8c%d8%aa%d9%84%d8%b1%d8%8c-%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%af%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%a7%da%af%d9%81%d8%aa%d9%87/#entry377861"]قسمت اول[/url][/size][/color] [color=#008000][size=5][url="http://www.military.ir/forums/topic/27621-%d9%85%d8%b3%d8%aa%d9%86%d8%af-%d8%a2%d8%af%d9%88%d9%84%d9%81-%d9%87%db%8c%d8%aa%d9%84%d8%b1%d8%8c-%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%af%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%a7%da%af%d9%81%d8%aa%d9%87/page__st__15#entry378759"]قسمت دوم[/url][/size][/color] [color=#008000][size=5]قسمت سوم[/size][/color] [color=#008000][size=5]قسمت چهارم[/size][/color] [color=#008000][size=5]قسمت پنجم[/size][/color] [color=#008000][size=5]قسمت ششم[/size][/color] ----------------------------------------------------------------- از دوستان بزرگوار درخواست می شود که از نظرات و نقدهای سازنده و ارزشمند خود ما را بی نصیب نگذارند.
  6. طبق مشورتی که با مدیران محترم سایت انجام پذیرفت، تصمیم بر این شد که قسمت دوم خاطرات سردار نیز تقدیم حضور دوستان گردد. این قسمت حقیقتاً بسیار تلخ بود. شنیدن تمام مصائبی که رزمندگان کشیدند، در برابر زجری که یک شب تا صبح در منطقه متحمل شدند چیزی نبود. داستان قتل عام رزمندگان غیور، داستان حیلت های عراقی ها، داستان باور ساختن برای رزمندگان به رسیدن امدادهای آسمانی و سپس قتل عام ...!! حقیقتاً صحبت های تلخی بود. ولی بشنویم ... و باشد که قدر و حرمت شهدای گرانقدر را کمی بیشتر بدانیم!   این است شرح عملیات کربلای 4!   اینست روضه ی باز اروند رود ...!     [aparat]tZvXw[/aparat] خاطرات سردار محمد احمدیان از قتل عام رزمندگان در عملیات کربلای 4 - قسمت دوم     http://www.aparat.com/v/tZvXw
  7. ممنون از نظر ارزشمند شما. البته درخصوص دو موضوعی که فرمودید هم از قضا پاسخ های قطعی اقتصادی و قانونی ای وجود دارد که اهمیت نقد از سوی افراد آگاه را بیشتر معین می نماید. بطور مثال همین سبد کالا، اگر چه به درستی اجرا نشد و حتی رئیس دولت نیز منتقد آن بود و دستور رسیدگی را داد، ولی اگر به صورت نقدی واریز می شد خود تورم افسار گسیخته ای را، به سان تورم هشت سال دوران ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد به دنبال داشت. اگر کسی شکی داشت که افزایش نقدینگی منجر به افزایش تورم می شود (هرچند تمامی فرمول های اقتصادی این راه اثبات می کردند، ولی برخی ادعا می کردند که فرمول ها را رغبی ها و صهیونیست ها ساخته اند و غلط است و چه و چه)، در آن هشت سال اثبات عملی این امر نیز صورت پذیرفت تا دیگر شکی بر رابطه ی بین نقدینگی و تورم باقی نماند. خلاصه اینکه بحث اقتصادی، بیش از هر بحث دیگری، نیازمند تخصص و دانش است. چرا که تمامی جوانب آن اثبات پذیر و فرمول بندی شده هستند.   پس بیایید همه بپذیریم که در هر موضوعی، صاحب نظران آن امر هستند که توانایی «نقد عالمانه» را دارند. والا همانطور که عرض شد، قدرت انتقاد را همگان دارند و دانسته یا نادانسته می توانند از هر چیزی ایراد بگیرند. ولی مهم این است که در پس ایرادات و نقدها، اولاً امر صحیحی نهفته باشد و ثانیاً کمکی به حال کشور و یا جامعه داشته باشد.   ===========================================================   بازگردیم به بحث اصلی.   برای تغییر فضای تاپیک، بد نیست به سراغ خاطرات زنده ی کسانی که در آن عملیات حاضر بودند برویم. فیلم زیر، قسمت اول صحبت های سردار بی ادعا، محمد احمدیان، مسئول گروه تفحص شهدا و مفقودین کشور است. این قسمت، با جغرافیای منطقه عملیاتی، اهداف، نحوه ی آماده سازی، تمرین رزمندگان، مصائبی که در این راه پیش آمد، بحث لو رفتن عملیات (که به ادعای ایشان خود رزمندگان سه روز قبل از عملیات به این موضوع پی برده بودند)، چگونگی آماده سازی عراقی ها برای مقابله با رزمندگان، نقشه های زیرکانه عراقی ها و ... آشنا خواهید شد. این فیلم قسمت دومی هم دارد که اصل عملیات و بلایی که بر سر رزمندگان آمد را شرح می دهد و حقیقتاً جانگداز است. اگر تمایل داشتید قسمت دوم را نیز تقدیم حضورتان خواهم داشت.   [aparat]iTc5u[/aparat] خاطرات سردار محمد احمدیان از عملیات کربلای 4 - قسمت اول     http://www.aparat.com/v/iTc5u
  8. ببینید دوستان بزرگوار. موضوع حقیقتاً آنقدر پیچیده نیست که بخواهیم آن را به این شکل بازگویی کرده و از یکدیگر رنجش خاطر پیدا کنیم. اگر کسی چون گوبلز عزیز می آید و درمورد فلان تانک و امثالهم حرف می زند، آیا از روی وهمیات و خیالات صحبت کرده است؟ یا که خیر! رفته است اسناد مربوط به آن را مطالعه نموده است. اطلاعات مندرج در منابع مختلف را مطالعه نموده است. دانش قبلی خود را با آن ترکیب نموده است و در نهایت به این نتیجه رسیده است که فلان تانک، بهمان ویژگی ها ار دارد. به همین سادگی!   یعنی برای اینکه بخواهد در زمینه ای اطلاعات پیدا کند، مطالعه و تحقیق و پژوهش انجام داده است در سطحی که نیاز بوده. طبیعی است اگر همین گوبلز بخواهد به جای ویژگی های یک تانک، از مراحل ساخت یک تانک و تهیه و آماده سازی قطعات آن صحبت کند، حتماً می بایست وقت و زمان بیشتری را صرف نماید و مطالعاتی به مراتب گسترده تر و در علوم مختلف انجام دهد تا بخواهد در این خصوص اظهار نظر نماید.   اگر همین گوبلز حالا بخواهد درمورد تاکتیک های نبرد با این تانک در مناطق مختلف اظهار نظر کند، حتماً می بایست در کنار تجربه ی تئوریک، یک حداقل های عملی را نیز بلد بوده باشد تا بداند مثلاً نبرد تانک در زمین های رملی با خاکی با زمین های آب گرفته، با دشتی و با جنگلی چه تفاوت هایی دارد.   اینطور نیست که بگوییم چون گوبلز مثلاً کاتالوگ فلان تانک را یکبار تورق نموده است، پس درخصوص اینکه در عملیات کورسک، چه کاری می توانست ارتش آلمان انجام دهد و انجام نداد، صاحب نظر باشد. حتماً می تواند نظر شخصی خود را داشته باشد. اما صاحب نظر بودن، با داشتن نظر شخصی بسیار متفاوت است.   -------------------------------------------------------------------   در غرب مفهومی هست به نام «بار حقوقی» که متأسفانه در ایران کمتر کاربرد دارد. در آن جا حتی برای مسائل بسیار مسخره تر از تهمت زدن ها هم می توان از دست افراد شکایت کرد که چرا فلان حرف را زده است؟ شما می توانید از کسی که شما را بد تیپ خطاب می کند، شکایت کنید که ایشان به چه استنادی چنین حرفی را زده است. شما هم اگر متخصص در آن زمینه نباشید و نتوانید حرفتان را اثبات کنید، جریمه خواهید شد. چه برسد به اینکه بخواهید در هر زمینه ی مهمی که صاحب نظر هم نیستید، به راحتی اظهار نظر فرمایید.   اگر چه محیط فوروم این اختیار را به ما می دهد که ما در آن نظر خود را بنویسیم، ولی منطق این اجازه را به ما نمی دهد که درمورد چیزی که «نمی دانیم» یا حداقل «به تمامی جوانب امر آگاه نیستیم و در آن صاحب نظر نیستیم»، حکم صادر کنیم.   باز هم عرض می کنم. انسان این توانایی را دارد که با گشودن دهان، هرچه به ذهنش می رسد بازگو نماید. این می شود «نظر شخصی». ولی وقتی از دایره ی «نظر شخصی» بخواهد بالاتر رود و در قالب آموزش یا صدور حکم و قضاوت قرار گیرد، حتماً نیازمند این است که سوای علاقه به اظهار نظر، دانش کافی در آن خصوص را نیز داشته باشیم.   اصولاً در همان مثالی که جناب SaSa7 فرمودند : اگر ما ندانیم مفهوم آن شاخص ها چیست، چطور محاسبه می شود، با چه علائمی تفسیر می شود، شاخص های مرتبط با آن چیست، دوره های مقایسه ای آن چیست و ...، چطور می توانیم درخصوص بهبود یافتن یا بدتر شدن اوضاع اقتصادی اظهار نظر کنیم؟ نتیجه اش می شود همین اظهار فضل های بی پایه و اساس 75 میلیون ایرانی درخصصو اقتصاد کشور که در هر دوره ای بوده است (از زمان هویدا تا به امروز) و همه هم در همه حال نالان بوده اند؛ در حالی که حتی فهم کاملی از شاخص های اقتصادی ندارند.   حالا اگر شما اینقدر همت داشته اید که خود مطالعات اقتصادی وسیعی داشته و به واقع مفاهیم مندرج در این شاخص ها و نحوه ی محاسباتشان را درک فرموده اید (بطور صحیح)، پس شما هم معادل یک دکترای اقتصاد از این بخش از اقتصاد سررشته دارید و نیازی نیست لزوماً مدرک آن را داشته باشید. ولی برای اظهار نظر حتماً لازم است «دانش» آن را داشته باشید و هم رتبه ی یک استاد اقتصاد (از نظر دانش) قرار داشته باشید. صد البته مشخصاً اگر بخواهید پا را فراتر گذاشته و براساس این شاخص ها، راهکار هم ارائه فرمایید، باز دانش مجزای دیگری را مطالبه می کند.   تمام تلاش ما در این فوروم این است که دوستان، قبل از صحبت کردن و اظهار نظر کردن، عادت به «مطالعه» داشته باشند. مطالعه ی نظر متخصصان مختلف. منابع مختلف. اگر این عادت را داشته باشند، حتماً نظراتشان نیز عالمانه و ارزشمند خواهد بود و جز برای خود، برای دیگران هم محترم و موثر خواهد بود.   ضمن اینکه اساساً هرچقدر موضوعات، مهمتر و حساس تر می شوند، حساسیت ما نسبت به «صحیح بودن» نظرات و قضاوت هایمان (با وجود داشتن تخصص تئوریک) بیشتر و بیشتر هم خواهد بود.   پس خواهش من از دوستان این است که به جای اینکه بخواهند مدیر عزیزی چون MR9 که وجود آن برای هر مجموعه ای غنیمت است را با الفاظ ناشایست و ناجوانمردانه، متهم به خفقان نمایند (گویی ایشان نماینده ی نیروهای مسلح بوده و یا از ایشان بابت دفاع و یا ایجاد فضای خفقان و سرکوب نقد، درصد می گیرند!)، اندکی درخود بیاندیشند که آیا حقیقتاً آنقدر مطالعه و پژوهش و دانش داشته اند که بخواهند تصمیمات فرماندهان محترم سپاه را در خصوص این عملیات، مورد نقد عالمانه قرار دهند یا که خیر. بزرگترین قاضی انسان، وجدانش است.   در آخر هم مجدداً یادآور می شوم که «نقد» با «انتقاد» متفاوت است. مهمتر نقد با «توهین و افترا» بسیار بسیار متفاوت است. نقد اولاً به قصد اصلاح و ثانیاً همراه با راهکار جایگزین است و براساس تمامی جوانب امر. انتقاد (به مفهومی که ما به کار می بریم و نه اصطلاح علمی اش)، چیزی جز غر زدن از وضع موجود و ابراز نارضایتی نیست (که می تواند صحیح باشد و یا ناصحیح. ولی نه علمی است و نه اساساً حاوی راهکار مناسب و راه حل جایگزین).   پس خواهشاً هر انتقادی را «نقد» در نظر نگیرید. یقیناً کسی چون استاد بزرگوار، MR9 نیز از نقدهای عالمانه و آگاهانه ی دوستان، حتماً استقبال خواهد داشت.
  9.   دوست گرامی. بنده مخالف نقد نبوده و نیستم. نکته در همان «حفظ حرمت» است. این عرض در پاسخ دوستی عنوان شد که فرموده بودند :     ایشان دلیل «چرایی» نگاه داشتن «حرمت ها» را پرسیده بود و بنده نیز دلایل آن را یادآور شدم. والا اگر نقد، عالمانه و منصفانه و با نگاه داشتن حرمت ها باشد و سازنده و همراه با راه حل جایگزین باشد، کیست که تمایل به خواندن آن نداشته باشد؟   اما درمورد نکته ی دوم :   بله. اصولاً نقد کردن کار ساده ای نیست. نقد این نیست که هرکسی، هرچیزی به ذهنش برسد را به اسم نقد عنوان نماید. برای منتقد بودن، می بایست «صاحب نظر» بود. برای صاحب نظر بودن، نیازی نیست حتماً خود تمامی آن مراحل را طی فرمایید. ولی  حتماً نیاز است که بیش از ایشان، دانش امر را داشته باشید.   مثال می زنم. اگر بنده دکترای اقتصاد داشته باشم و عرضی داشته باشم، برای نقد من باید شما بیش از من دانش اقتصادی داشته باشید. به اندازه ی من، برای اینکه بفهمید چه می گویم و بیش از من، برای اینکه بدانید چه چیزی درست بود که من آن را نگفتم و حرفم چه غلطی داشت.   قطعاً نیازی نیست منتقد سینما، خود کارگردان سینما باشد. اگر باشد که بهتر است. چون با مصائب کار نیز آشناست. ولی حداقل انتظار می رود که خود، استاد تکنیک ها و مهارت ها و دانش های سینمایی باشد تا بتواند نقدی عالمانه و منطقی از اثر داشته باشد. والا اظهار نظر وی، با فردی عامی و بی سواد کمترین تفاوتی ندارد.   در مثال رئیس شعبه ی بانک ملی هم قطعاً شما باید بدانید قوانین بانکداری اسلامی چیست، قانون عملیات بانکی بدون ربا و عقود مندرج در آن چیست، بخشنامه های بانک مرکزی چیست، قوانین داخلی بانک ملی چیست و ... تا بتوانید عملکرد رئیس شعبه را نقد فرمایید. والا نقد شما عالمانه و آگاهانه و منصفانه نخواهد بود.   یادمان باشد که داشتن علم در یک زمینه، ما را در تمامی زمینه های دیگر صاحب نظر نمی کند. کسی با بلد بودن اقتصاد، سیاستمدار نمی شود. کسی که فیزیک خوانده است، در ریاضی صاحب نظر نیست. کسی که مهندسی خوانده است، نمی تواند درمورد پزشکی صاحب نظر باشد.   برای صاحب نظر بودن در هر رشته، مشخصاً در آن رشته باید تحصیل و یا مطالعات ی معادل تحصیل انجام داد. آن زمان است که می شود انتظار داشت نقد، عالمانه باشد. چرا که گوینده عملاً در آن جایگاه است که بتواند تصمیمات هم مرتبه را نقد و یا نقض نماید.   قطعاً غرب هم به این دلیل پیشرفت کرد که در آن، به جای سیصد میلیون فرد عامی (منظور بی سواد نیست. فاقد دانش در آن موضوع خاص است)، 100 الی 200 نفر در هر زمینه ی خاص اظهار نظر کردند. کسانی که در آن زمینه، صاحب نظر بودند و می توانستند نقدی عالمانه انجام دهند.
  10. فیلمی که خدمت دوستان معرفی می شود، Three Kingdoms : Resurrection of the Dragon نام داشته (سال 2008) محصول سینمای هنگ کنگ است.   همانطور که از نام فیلم پیداست، فیلم درخصوص داستانی از عصر «سه پادشاهی» است. عصری که با زوال امپراطوری هان و نبرد جنگ سالاران با یکدیگر آغاز و به سه پاره شدن چین و تبدیل آن به سه امپراطوری وی (که سائو پی، فرزند سائو سائو آن را بنیان نهاد)، وو (که سون چوان آن را پدید آورد) و شو (شو هان که بنیانگزار آن لیو بی بود) منجر شد و در نهایت وی، شو را تصرف و لیو شان (فرزند لیو بی) را از تخت سلطنت به زیر کشید. اما درون امپراطوری وی، مشخصاً پس از مرگ سائو روی، عملاً خاندان سیما (سیما یی و فرزندانش سیما ژائو و سیما شی) قدرت را در اختیار داشتند (کسانی که سریال Three Kingdoms را دیده باشند نیک می دانند درخصوص چه فرد مکار و موذی ای صحبت می کنم). سیما یان، نوه ی سیما یی و فرزند سیما ژائو، پس از الحاق سرزمین های شو به امپراطوری وی، با همان ترفندی که چهل و پنج سال قبل، سائو پی، امپراطور شیان را وادار به کناره گیری از سلطنت و پایان دادن به امپراطوری هان نمود، سلسله ی وی را از سلطنت برکنار و جین را پدید آورد. پس از فتح شو، نوبت به وو بود. وو هم پس از مرگ سون چوان بشدت تضعیف شده و جنگ قدرت در سلسله، مرگ های بسیاری را باعث گردیده بود. وو پس از جنگی طولانی، به دامان جین افتاد و بدین ترتیب عصر سه پادشاهی به پایان رسید. سرنوشت این بود که چین نه توسط شو متحد شود، نه وو و نه وی. بلکه توسط سلسله ی جین متحد شود. در این عصر، سرداران و جنگ سالاران بسیاری ظهور کردند و به تبع آن استراتژیسین های مشهوری که مهمترین آن ها ژوگه لیانگ و سیما یی بودند. اما در میدان نبرد، ژنرال های یگانه ای در اختیار لیو بی بود که داشتن حتی یکی از آن ها، آرزوی هر جنگ سالاری بود. ژنرال هایی که به پنج ژنرال ببر (Five Tiger Generals) معروف بودند. در رأس ایشان، گوان یو (Guan Yu Styled Yunchang) افسانه ای بود که به جرأت می توان گفت در میدان رزم، بی رقیب بود و هماوردی نداشت و خود به تنهایی یک لشکر بود. کسی که تنهایی، دو ژنرال قدرتمند و بی رقیب یوآن شائو (یان لیانگ و ون چو) را که حتی شو چو، شو هوانگ و ژانگ لیائو نیز قادر به شکست ایشان نبودند، به سادگی بر خاک افکند و موجب پیروزی سائو سائو بر یوآن شائو گردید. نفر دوم، کسی نبود جز ژانگ فی (Zhang Fei styled Yide) که تنها کسی بود که در قدرت، حتی از گوان یو نیز برتر بود و زور و بازوی وی را هیچ جنگجوییی نداشت. معروف است که نیزه - شمشیر مار وی، به قدری سنگین بود که جز خود او، کسی قادر به مبارزه با آن نبود. وی نیز توان مبارزه ای فراتر از تصور را داشت و به اندازه ی دهها تن در میدان نبرد، می جنگید. هرچند که بسیار تندخو و البته می گسار بود و همین امر هم سرنوشت تلخ وی را رقم زد. دیگر ژنرال های ببر لیو بی، هوانگ ژونگ (Huang Zhong Styled Hansheng) و ما چائو (Ma Chao) بودند که برای توصیف قدرت نبرد هرکدام، نیاز به خطوط بسیاری است. ذکر همین نکته بس که هوانگ ژونگ، با سن و سال بالایی که داشت، عملاً قدرتی پایان ناپذیر داشت و در تصرف هان ژانگ، خود به تنهایی میدان نبرد را داره نمود و بسیاری از فرماندهان سائو سائو را به خاک افکند. ما چائو (Ma Chao Styled Mengqi) هم کسی بود که عملاً تا کشتن سائو سائو، چندان فاصله ای نداشت و اگر نبود رشادت ژنرال های سائو سائو (مهمتر از همه شو چو)، کسی به نام سائو سائو دیگر در تاریخ باقی نمی ماند که آن فتوحات را بجای گذارد. ما چائو نیز در هنر جنگیدن با نیزه، به قدری ماهر و توانا بود که سائو سائو، وی را لو بو (Lü Bu Styled Fengxian)ی زمان نامید. اما یکی از ارزنده ترین و شجاع ترین و البته با درایت ترین این ژنرال ها، کسی نبود جز ژائو یون (Zhao Yun Styled Zilong) که مورد اعتمادترین ژنرال نزد ژوگه لیانگ بود و بیشترین اعتماد را کونگ مینگ به وی داشت. جوان اهل چانگ شان، به لطف بدن ورزیده و قدرت مبارزه ی خاص با نیزه، در پی نام و نشان بود که به سپاه گونگسون زان پیوست. ولی خیلی زود شیفته ی لیو بی شد و لیو بی نیز هنر رزمی را می پسندید. به همین دلیل وی را از گونگسون زان به عنوان نیروی کمکی گرفت و زان پس، همه جا زیلونگ همراه لیو بی بود و حتی گفته می شود لیو بی، وی را برادر قسم خورده ی چهارم می دانست (سه قسم خوردگان، گوان یو و ژانگ فی بودند). گوان یو و ژانگ فی هم که به حدی مغرور بودند که جز لیو بی، هیچ کس دیگری را لایق و شایسته نمی دانستند، به دیده ی احترام به زیلونگ می نگریستند. عملاً از بین ژنرال های ببر، زیلونگ بیشترین عمر را کرد و در کمپین های شمالی ژوگه لیانگ، همراه وی بود. داستان فیلم Three Kingdoms: Resurrection of the Dragon، درخصوص ژائو زیلونگ است.         در ادامه، سه سکانس حماسی از این فیلم نیز تقدیم حضور دوستان می گردد :   [aparat]3UZWH[/aparat] صحنه زیبای نبرد ژائو زیلونگ با ژانگ فی و مداخله گوان یو   http://www.aparat.com/v/3UZWH         [aparat]3PREj[/aparat] نبرد گوان یو، ژانگ فی و ژائو زیلونگ و تلاش زیلونگ برای نجات فرزند لیو بی به تنهایی   http://www.aparat.com/v/3PREj       [aparat]Le17P[/aparat] سکانس پایانی فیلم و حمله ی زیلونگ زخمی به دریای سپاه دشمن.   http://www.aparat.com/v/Le17P     لینک دانلود فیلم (با تشکر از roteil عزیز) :   http://www.saberfun.ir/دانلود-فیلم-سه-امپراطوری-رستاخیز-اژده/   لینک دانلود موسیقی متن این فیلم؛ اثر هنری لای : Three Kingdoms : Resurrection of the Dragon
  11.   سلام دوست عزیز.   اولین دلیل این است که زمانی که ما هنوز به دنیا نیامده بودیم و یا در کودکی به سر می بردیم، این عزیزان بودند که در گرمای طاقت فرسای تابستان خوزستان و سرمای جانسوز زمستان کردستان، در سنگرها و چادرها مواظب این مرز و بوم بودند و جان و بدن و اعصاب خود را در مقابل تیر و ترکش و خمپاره و عامل اعصاب و گاز خردل و ... قرار دادند و بسیاری یا به شهادت رسیدند و یا تا مرز شهادت پیش رفتند تا آسیبی به کشور وارد نشود.   حتماً این عزیزان هم اشتباهاتی در جنگ داشته اند. در این شکی نیست. ما هم قائل به این نیستیم که هر تصمیمی که این عزیزان گرفته اند، بهترین تصمیم ممکن بوده است. کما اینکه همان زمان هم بین این عزیزان همواره اختلاف نظر بوده است. ولی چیزی که مشخص است این است که نتیجه در پایان، به نفع و صلاح این مرز و بوم به پایان رسید.   ضمن اینکه همانطور که عرض شد، زمانی می شود تصمیمی را نقد و نقض نمود که حداقل خود در آن جایگاه باشیم. بنده که مطمئنم چنین درجه و جایگاهی را ندارم. شاید شما در چنین مقام و جایگاهی قرار دارید که می دانید یک فرمانده در آن شرایط باید چه تصمیمی می گرفت و چه تصمیمی گرفت و چه اشتباهی انجام داد.   در آخر به یاد داشته باشیم سرباز و نظامی، فردی ارزشمند برای تمام جوامع است. حتی سربازان و ژنرال های آلمان نازی هم به احترام اینکه سرباز و نظامی بودند، اکثراً از محاکمه ها جان سالم به در بردند و یا اگر هم محکوم شدند، خیلی زود آزاد شدند. چون نظامی وظیفه اش دفاع از این سرزمین است؛ فارغ از اینکه چه نظامی است و چه اهدافی دارد. همانطور که بسیاری از نظامیانی که به هر دلیلی پس از انقلاب در زندان ها به سر می بردند (که عمده ترین دلیل آن، اتهام مشارکت در کودتای نقاب بود.)، با آغاز جنگ از زندان ها به میادین نبرد شتافتند.   پس به صرف اینکه احتمال بدهیم تصمیم ایشان نادرست بوده است، نباید نافی تمام زحماتی که در این ده سال (دو سال کردستان و غرب کشور و هشت سال جنگ تحمیلی) برای کشور کشیدند، باشد.   عرضم را با حکایتی از سعدی علیه رحمه به اتمام می رسانم که :   اسکندر رومی را پرسیدند دیار مشرق و مغرب به چه گرفتی که ملوک پیشین را خزاین و عمر و ملک و لشکر بیش از این بوده است ایشان را چنین فتحی میسر نشده گفتا به عون خدای عزّوجل هر مملکتی را که گرفتم رعیتش نیازردم و نام پادشاهان جز به نکویی نبردم   بزرگش نخوانند اهل خرد ............................ که نام بزرگان به زشتى برد
  12. ضمن تشکر از تمامی دوستانی که در بحث مشارکت می فرمایند؛   خواهشی که از دوستان عزیز دارم این است که در بحث های خود، صرفاً مباحث و جوانب نظامی بحث را مورد توجه قرار دهند. هیچ یک از ما نه در آن دوران بوده ایم و نه اساساً در جایگاه فرماندهی نیروها بوده ایم که بدانیم بهترین تصمیم در آن روزها چه بوده است. به همین دلیل قضاوت در این خصوص کاملاً ناعادلانه و بی پایه و اساس بوده و ممکن است خدای نکرده موجب شکسته شدن حرمت و وهن فرماندهان محترم؛ بالاخص برخی از فرماندهان گرانقدری که بعدها به شهادت می رسند (نظیر شهید خرازی که در کربلای چهار و پنج فرمانده بوده و در کربلای پنج نیز به شهادت می رسند) گردد.   استاد بزرگوار MR9 نیز در همین تاپیک فرمودند :     پاسخ بسیاری از مواردی که دوستان مطرح فرمودند را دو سردار در لابلای فرمایشات خود ارائه نموده اند. پاسخ مواردی نظیر اهمیت به جان سربازان، چرایی تصمیم به اجرای عملیات، چرایی عدم توجه به آگاهی عراقی ها و ...!   بطور مثال سردار علائی می فرمایند :     به تمامی بزرگواران توصیه می کنم حتماً وقت گذاشته و مصاحبه ی مندرج در اولین پست را یکبار مطالعه فرمایند. اگرچه کمی مطول است، ولی ارزش مطالعه دارد و نکات ارزشمند زیادی را داراست.
  13. ممنون از نظرات ارزشمند شما (و ایضاً تمامی دوستانی که در این بحث مشارکت فرمودند.). دوست بزرگوار. عملیات کربلای 5، عملیات انحرافی کربلای 4 نبود. اساساً کربلای 5 ای قرار نبود شکل بگیرد. قرار بود عملیات کربلای 4 در دو محور انجام پذیرد که با شکست این عملیات، محور دومی که امید به اجرای آن هنوز رنگ نباخته بود، در قالب عملیات کربلای 5 در دستور کار قرار گرفت.   بسیار مشتاقم که منبع این قسمت فرمایشات شما را بدانم. چون برای اولین بار بود که می شنیدم :   چون درخصوص ارائه ی اطلاعات ماهواره ای توسط امریکا به عراق در عملیات کربلای 4، مطالبی وجود دارد. اما درمورد عملیات کربلای 5، من به شخصه چیزی ندیده بودم. پس ارائه ی این مطلب می تواند در پربارتر شدن این تاپیک کمک زیادی نماید.   ----------------------------------------------------------------------   در ادامه، فیلمی کوتاه که حاوی تصاویر دلخراش شهدای ایرانی در عملیات کربلای 4 بوده و توسط منابع عراقی فیلمبرداری گردیده است را تقدیم حضور دوستان می دارم.   [aparat]SUgaG[/aparat] بخشی از شهدای گرانقدر ایرانی در عملیات کربلای 4   http://www.aparat.com/v/SUgaG
  14. mostafa_by

    سپتامبر سیاه و فرجام ترور

      سلام دوست گرامی. هنگامی که ما درمورد «فرجام مبارزه» صحبت می کنیم، یعنی داریم بر این اساس صحبت می کنیم که در پس مبارزه، پیروزی نهایی حاصل گردد. پس اگر قائل به این امر باشیم، هر امری که ما را از این مسیر دور کند، نامطلوب به نظر می رسد؛ هرچند که نتایج لحظه ای داشته و یا از آن لذت ببریم.   ترور جزو عواملی است که لذت لحظه ای را به دنبال دارد. ولی تجربه ی تاریخی نشان داده است که در پس هر ترور، همواره بدتر شدن اوضاع پدید آمده است و نتیجه ی حداقلی نیز حاصل نگردیده است. ساده ترین مثال آن، ترور کسی چون حسنعلی منصور بود که اگرچه در لحظه، لذتی را بوجود آورد، اما در واقع باعث سخت گیرتر شدن حکومت شاه نسبت به جریان های اسلامی در کشور گردید و خشونت و پلیسی شدن فضا عملاً به ضرر جریان اسلامی تمام شد و شاید بتوان گفت حتی انقلاب را یک دهه به تعویق انداخت و تا زمانی که این فضای پلیسی و خشونت ها کاهش نیافت (براثر اتخاذ سیاست های «مثلاً!» حقوق بشری شاه؛ برگرفته از سیاست های دولت کارتر و ایجاد فضای باز سیاسی و آزادی زندانیان سیاسی)، عملاً چرخ های انقلاب به گردش درنیامد. برعکس، هنگامی که انقلاب ماحصل حرکت عمومی مردم شد، حکومتی که جزیره ی ثبات در منطقه نام گرفته بود، به یکباره فرو ریخت و هیچ کس را یارای نگاه داشتن آن نبود.   من در این خصوص نظر تروتسکی (که قبلاً در این تاپیک آورده ام) را می پسندم که در مقاله ای نوشته بود :         من معتقدم اگر خشونتی قرار است شکل بگیرد، اولاً می بایست منسجم و حساب شده و ثانیاً در راستای رسیدن به هدف شکل بگیرد و تداوم داشته باشد. به سان مبارزات مسلحانه و هدفمند. بدیهی است ترورهای کور یا حتی حساب شده، ولی مقطعی، هیچ گاه نتوانسته است هیچ حکومتی (حتی حکومت نوپای جمهوری اسلامی ایران) را نابود سازد. بالعکس مجوزی شده است در دستان حکومت های استبدادی و ظلم تا مخالفان خود را سرکوب نماید و در این راه، از هر ابزاری (ولو غیرانسانی) استفاده نمایند. چه برسد به رژیم نژاد پرست صهیونیستی که انتظار انسانی رفتار کردن از آن هیچ وقت نمی رود.   عملاً هم دیدیم که ترورهای کوری که سپتامبر سیاه انجام داد، نه تنها خللی در حکومت اسرائیل بوجود نیاورد، که مجوزی شد برای محو و نابودی این گروه و واردن آوردن ضربات کاری و اساسی به PLO و دیگر گروه های چریکی فلسطین. ضرباتی که هیچ گاه ترمیم نشد.  
  15. برادر SaSa7؛ ضمن تشکر از پست ارزشمند شما، به نظر حقیر نیز عملیات مشخصاً لو رفته بود. در این خصوص به قدری اسناد مختلف داخلی و خارجی وجود دارد که بسیار سخت می توان پذیرفت که تمامی آن ها دروغ و یا اشتباه بوده باشد. مصاحبه ای که از سردار کوثری اشاره داشتید نیز در وب فارسی موجود است. بطور مثال اشاره ی سردار در [url=http://www.farhangnews.ir/content/127739]این لینک[/url]. هرچند امید است این دست مصاحبه ها، براساس بازی های کثیف سیاسی و متهم کردن های بی پایه و اساس نبوده باشد.   اساساً این تاپیک نیزبرای همین ایجاد شده است که از طریق منابع مختلف، تمامی جوانب این عملیات مورد بررسی قرار گیرد.   در ادامه، از چهار منبع، به بررسی لو رفتن این عملیات خواهیم پرداخت.   -------------------------------------------------------------------------------   پیدا شدن 175 غواص دست بسته دوران جنگ در چند روز گذشته باعث شد که علاوه بر واکنش های احساسی مردم به این شهدا، بحث هایی تاریخی پیرامون کربلای 4 که یکی از بزرگترین شکست های ایران در طول جنگ بود دوباره شکل بگیرد. گروهی از رسانه ها از جمله شبکه سلطنتی بی بی سی با نشان دادن ابهامات این عملیات خط مقصر نشان دادن فرماندهان کربلای 4 را پیگیری کردند. در برابر اگر چه با تاخیر ولی رسانه های داخلی نیز در مطالبی تحلیلی نهضت آزادی را مقصر لو رفتن عملیات کربلای 4 نامیدند. درباره لو رفتن این عملیات چند روایت وجود دارد.از جمله می توان به برخی از آن ها این گونه اشاره کرد:   1- نورالدین پسر ایران؛  روشن بود عملیات لو رفته [خاطرات نورالدین عافی، صفحه 520]اینحا با اروند و والفجر 8 فرق داشت. در اروند یک طرف ساحل دست خودمان بود و یک طرف دست عراق. ولی اینجا باید بیش از 6 کیلومتر در آبی که دو طرفش دست عراقیها بود غواصی می کردیم. در همان روزهای آخر با دوستم م.ر که از بچه های اطلاعات بود صحبت می کردم . از حرفهایش حدس زدم که عملیات لو رفته است. او می گفت عراق در حال بستن تنگه است. با حرف های او و تحلیل شرایط منطقه فکر می کردم این عملیات انجام نخواهد شد اما به کسی چیزی نمی گفتم. او هم ناامید نبود و فکر می کرد عملیات به احتمال 50% انجام خواهد شد...[صفحه 539] هرچه از چند و چون عملیات بیشتر مطلع می شدیم ، سختی و حساسیت کار بیشتر برایمان مشخص می شد. در تمام این مدت از لو رفتن عملیات با کسی حرف نزدم. می دانستم آقا سید فاطمی خودش خبر دارد اما خیلی ها نمی دانستند...[صفحه 540] حاج رضا.د را هم دیدم که در گروهان، نیروی آزاد بود. او در والفجر 8 مسوول گروهان غواصی بود.دیگر از لو رفتن حمله مطمئن بودم. ما برای حمله آماده بودیم و دشمن برای دفاع. حدود 2 ساعت به وقت حرکت باقی بود 2- بابانظر: روشن بود عملیات لو می رود [خاطرات شهید محمد نظرنژاد، صفحه 344 تا348] : در عملیات کربلای 4 مشکل عمده ای که داشتیم حفاظت اطلاعات بود. آن موقع حفاظت اطلاعات برگه های مخصوصی برای تردد درست کرده بود که مثلا به 5 نفر داده بود. یکی به من، یکی مسوول حفاظت اطلاعات، یکی رییس ستاد لشکر و فرمانده و جانشین لشکر. بقیه نیروها مانده بودند برای تردد چکار کنند. آن ها مجبور بودند از راههای ممنوع رفت و آمد کنند لذا حفاظت با این کارها از بین رفت. می دیدم بچه ها تا به دژبانی می رسیدند از دشت و جاهایی که اصلا ماشین عبور نکرده بود می رفتند. عراقی ها هم می دیدند و می فهمیدند کنترل شدیدی صورت گرفته است. یا مثلا 4 نفر کلت می بستند و مثل تگزاسیها به این طرف و آن طرف می رفتند. هر ماشین مشکوکی می دیدند کلت می کشیدند و ماشینها هم به خاطر اینکه برگه نداشتند فرار می کردند. دشمن هم کور نبود و اینها را می دید. به آقای قاآنی گفتم با این وضع عملیات بی معنی است...با مسؤول حفاظت خودمان آقای بنی اسد که صحبت می کردیم می گفت: ما هم مخالفیم اما دستور می دهند و به ما فشار می آورند. حتی یکی از دوستانم گفت بچه هایم را برمی دارم و به تهران می برم؛ تا چند روز دیگر عملیات شروع می شود و ممکن است شهرها را بمباران کنند. پرسیدم از کجا فهمیدی؟ گفت از شیوه حفاظتی که در جاده ها دارد صورت می گیرد می شود فهمید! من معتقدم که شکست عملیات کربلای چهار به دست حفاظت اطلاعات بود....سه یا چهار شب به عملیات کربلای 4 مانده بود. توسط حفاظت اطلاعات لشکر 21 امام رضا اطلاع داده شد ممکن است از فردا کنترل شدیدی صورت بگیرد. ما هم ناچار بودیم گردان ها را به هر نحو ممکن حرکت دهیم. نیروها زیاد بودند. هر طور هم که کنترل می کردیم بالاخره از یک جایی بیرون می آمدند مثلا روی پشت بامها ظاهر می شدند. در صورتی که اگر حفاظت اطلاعات بر اساس یک برنامه ریزی دقیق کار می کرد و شش هفت جاده را مد نظر می گرفت عملیات لو نمی رفت... ما چهار گردان خود را دزدکی به خرمشهر آوردیم ولی حاج باقر قالیباف این کار را نکرد... شبی که می خواست نیرو بیاورد ما به کمک ایشان رفتیم. لشکر نصر قریب به سی گردان باید جابجا می کرد..شبی که برای کمک به آقای قالیباف رفتم آن قدر به او فشار آمده بود که برخلاف برخورد خوب همیشه اش دستم را گرفت و گفت: اگر آمدی کمکم کنی این جا نایست. این وضع نیروها بود. یکی چراغ ماشین روشن می کرد، دیگری چراغ خاموش می آمد. چرا؟ چون فشار آمده بود  و دشمن همه اینها را می دید...عملیات کربلای 4 از همان شبی که ستون کشی آغاز شد شکست خورد. بچه هایی که شنود می کردند مرتب می آمدند و می گفتند عراق اعلام می کند ما می دانیم که می خواهید از اینجا حمله کنید. نیایید که همه تان کشته می شوید.  3- هاشمی رفسنجانی؛ کار امریکا بود [خاطرات، 5 و6 دی 65]مدتی به تنهایی در کنار ساختمان محل اقامت قدم زدم و فکر کردم. شکست عملیات، با آن همه امکانات و تبلیغات که داشتیم، بسیار تلخ است. دشمن از این وضع استفاده زیادی خواهد‌کرد..دکتر هادی و دکتر روحانی آمدند. از مدیریت عملیات انتقاد داشتند. معمولاً در شرایط شکست، درددل‌ها اوج می‌گیرد. آمار مجروحان را دادند، حدود سه چهار هزار نفر، قاعدتاً یک پنجم این تعداد هم شهید داریم...آقای شمخانی اطلاعات لازم را در خصوص نتایج عملیات شکست خورده کربلای چهار داد. خیلی بدتر از آنچه تا به حال گفته‌بودند: نزدیک ۱۰۰۰ شهید و ۳۹۰۰ مفقودالاثر داشتیم که اکثر آنها را باید شهید حساب کرد  [از پاورقی]: با شروع عملیات، شواهد و قرائن نشان می‌داد که دشمن از طرح عملیات خودی آگاه شده و با آمادگی و هوشیاری کامل، مهم‌ترین معبر عملیاتی را مسدود ساخته است...این هوشیاری با دریافت اطلاعات ماهواره‌ای و جاسوسی از آمریکا حاصل شده‎بود 4- مستندِ دفاع مقدس؛ کار منافقین و امریکا بود این مستند ادعا می کند که سرویس های جاسوسی امریکا(به تلافی قضیه مک فارلین) به همراه ستون پنجم منافقین، اطلاعات عملیات را در اختیار عراقی ها قرار داده اند.این مستند را می توانید از اینجا دانلود کنید. از طرفی برخی گزارش ها تاکید کرده اند که عملیات کربلای 4 با کمک مستقیم آمریکایی‌ها در انتقال اطلاعات مربوط به تحرکات نظامی ایرانی‌ها که توسط هواپیماهای جاسوسی آواکس و تصاویر ماهواره‌ای به دست آمده بود، در همان ساعات ابتدایی و با تلفات سنگین نیروهای خودی، عملیات متوقف شد. در خصوص کمک‌های اطلاعاتی آمریکا به عراق در مورد عملیات کربلای 4، می‌توان به اظهارات «عدنان خیرالله» وزیر دفاع وقت عراق پس از عملیات کربلای 4 اشاره کرد که مکرراً از آمریکایی‌ها برای دادن اطلاعات تشکر می‌کند.هم‌چنین می‌بایست به نقش سایر سازمان‌های سیاسی معاند انقلاب هم‌چون جبهه ملی و نهضت آزادی نیز اشاره کرد که بنا بر اظهارات فرماندهی کل سپاه، لو رفتن عملیات از رده‌های بالای سیاسی کشور صورت گرفته است که در همین زمینه سردار محمد اسماعیل کوثری، فرمانده وقت لشگر 27 محمد رسول‌الله(ص)، در مصاحبه‌ای از نقش نهضت آزادی در جمع‌آوری اطلاعات مربوط به عملیات کربلای 4 و انتقال این اطلاعات به سرویس‌های جاسوسی غربی (آمریکا) و در نهایت دستگاه امنیتی عراق پرده برداشت. علی رغم همه این موارد به نظر می رسد هم چنان ابهاماتی در مورد این عملیات وجود دارد که باید تا انتشار نهایی اسناد جنگ برای شفاف شدن آن صبر نمود.   [url=http://www.parsnews.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-3/277612-%DA%86%D9%87-%D8%B4%D8%AF-%DA%A9%D9%87-%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7%DB%8C-%D9%84%D9%88-%D8%B1%D9%81%D8%AA-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%BE%D8%B3-%D8%A7%D8%B2-%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86-%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82-%D9%BE%D8%AE%D8%B4-%D8%B4%D8%AF-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF]منبع[/url]
  16. عرض سلام و خسته نباشید خدمت دوستان بزرگوار. درخصوص عملیات کربلای چهار که شاید بتوان گفت در آن سنگین ترین شکست ایران در جنگ تحمیلی واقع گشت، متأسفانه اطلاعات درست و دقیقی در وب بصورت تجمیع شده وجود ندارد. همه می دانند که این عملیات لو رفت و تعداد زیادی از رزمندگان ایرانی به شهادت رسیدند. اما بیشتر از این را معمولاً کسی نمی داند. نمی داند که هدف از این عملیات چه بود؟ چرا طرح ریزی شد؟ چرا به شکست انجامید؟ نقش فرماندهان در آن چه بود و ایضاً چه تدابیری پس از آن برای جلوگیری از این قبیل شکست ها اندیشیده شد؟   به همین دلیل مناسب دیدم تا تاپیکی جامع درخصوص این عملیات ایجاد کرده و گفته ها، ادعاها، مقالات مختلف، فیلم ها، تصاویر و سایر مواردی که به این عملیات مربوط هستد را در این تاپیک تجمیع نماییم. صد البته این مهم، بدون کمک و همکاری و هعمراهی دوستان بزرگوار امکان پذیر نیست. پس خواهش من از دوستان بزرگوار این است که با تلاش و همکاری خود، این تاپیک را به تاپیکی مرجع درخصوص این عملیات تبدیل فرمایند.   پیشاپیش از مساعدت و همکاری شما سپاسگزارم.   =================================================================   برای شروع، مصاحبه ای از سردار علائی (فرمانده وقت نیروی دریایی سپاه) و سردار محمد کوثری (فرمانده وقت لشکر 27 محمد رسول الله (ص)) را تقدیم حضور دوستان می کنم. مصاحبه ای که حاوی نکات بسیار مهمی درخصوص این عملیات بوده و می بایست به دقت مورد مطالعه قرار گیرد.   در این مصاحبه، سردار کوثری اصلی ترین عامل شکست عملیات را منتفی می داند و ادعا می نماید که «عملیات کربلای 4 لو نرفت»!   ------------------------------------------------------------------------   کوثری: عملیات کربلای ۴ لو نرفت/ علایی: عراق مطلع بود   زینب صفری: ماه گذشته خبر بازگشت پیکر ۱۷۵ غواص شهید در کربلای ۴ به کشور موج غافلگیرکننده‌ای از همراهی با شهدا در شبکه‌های اجتماعی و افکار عمومی برانگیخت. در کنار این اما به شکل بی‌سابقه‌ای توجه عمومی به دلایل ناکامی عملیات کربلای ۴ نیز جلب شد. این موضوع بهانه ای شد تا سردار حسین علایی فرمانده نیروی دریایی سپاه در دوران جنگ و عضو هیات علمی دانشگاه امام حسین و سردار اسماعیل کوثری فرمانده لشگر محمد رسول‌الله و نماینده مجلس با حضور در میزگرد خبرآنلاین، ۱۲۰ دقیقه صریح و شفاف به سؤال‌ها و ابهام‌ها درباره این عملیات «سرنوشت‌ساز» پاسخ دهند. دو فرمانده و هم‌رزم قدیمی که حالا اگرچه ۲۶ سال فاصله از روزهای جنگ میان آن‌ها هم فاصله انداخته، اما کنار هم نشستند تا با وجود اختلاف نظرهایی که با هم داشتند از گفته‌ها و ناگفته‌های کربلای ۴ بگویند. نقاط افتراق دیدگاه میان این دو فرمانده سپاه را در سخنان و تحلیل‌های هر کدام به وضوح می‌توان دید. آنجا که کوثری بر لو نرفتن عملیات کربلای ۴ تاکید می‌کند و علایی با لبخند می‌گوید هیچ عملیاتی نبود که عراق از آن مطلع نباشد. یا در جای دیگری که علایی می‌گوید باید تصرف فاو و یا فتح خرمشهر به عنوان پیروزی بزرگ پشتوانه ما در مذاکرات سیاسی صلح قرار می‌گرفت اما کوثری می‌گوید کربلای ۵ آن پیروزی بزرگی بود که توانست موضع ما را در مذاکرات تقویت کند. مشروح میزگرد خبرآنلاین در ادامه می‌آید:    هدف از برگزاری عملیات کربلای ۴ چه بود و چرا عملیات «سرنوشت‌ساز» لقب گرفت؟   حسین علایی: در سال ۶۵ به دنبال انجام یک عملیات بزرگ بودیم. آن زمان به دلیل وضعیت جنگ اسم این نوع عملیات‌ها را عملیات سرنوشت‌ساز می‌گذاشتند. یعنی ایران به دنبال عملیاتی بود که طی آن سرنوشت جنگ را مشخص کند. در واقع عملیات‌های ما برای پایان دادن به جنگ انجام می‌شد. برنامه این بود که برتری نظامی بر عراق پیدا کنیم و در این برتری نظامی عراق را وادار به پذیرش شرایط خودمان بکنیم. این حداقل خواسته ما بود و حداکثر این بود که بتوانیم ارتش عراق را شکست بدهیم و فضایی به وجود بیاید تا مردم عراق خودشان حکومت خود را تشکیل دهند.   ما در آن زمان چند خواسته مشخص داشتیم. این خواسته‌ها قبل از عملیات کربلای ۴ هم برقرار بود. اول اینکه عراق باید معاهده ۱۹۷۵ که پاره کرده بود را به رسمیت بشناسد تا اختلاف مرزی باقی نماند. خواسته دوم ایران این بود که کسی که جنگ را آغاز کرده مشخص شود و عراق به عنوان متجاوز اعلام شود؛ و سوم هم اینکه عراق باید تبعات حقوقی این تجاوز را بپردازد. بنابراین در سال ۶۵ دنبال انجام عملیاتی بودیم که بتواند سرنوشت جنگ را تعیین کند. تعیین سرنوشت جنگ هم به این معنی بود که عراق خواسته‌های ایران را بپذیرد.   در آن سال ارتش توان تهاجمی خود را از دست داده بود. البته ارتش در طول جنگ تقریبا هیچ‌گاه قدرت عملیات در خط مقدم نداشت. ارتش در پشتیبانی موفق‌تر بود و همه عملیاتی که انجام شد سپاه و بسیج در خط مقدم حاضر بودند. البته این طبیعی بود. ساختار سپاه این چنین عملیاتی را می‌توانست انجام دهد و ساختار ارتش برای این ساخته نشده بود. بر همین اساس در سال ۶۵ هم سپاه پیشنهاد داد که اگر بخواهیم کار بزرگی انجام دهیم دست‌کم باید ۵۰۰ گردان رزمی را در اختیار داشته باشیم و ما بتوانیم نیروی آزادی را در عملیاتی علیه عراق به کار بگیریم. چون ما در همه عملیات‌ها اغلب ابتدا موفق بودیم و خط اول را می‌شکستیم اما درست زمانی که عملیات به مرحله ای می‌رسید که باید از این موفقیت استفاده می‌کردیم و عمق جبهه را توسعه می‌دادیم نیرویمان تمام می‌شد. چون سپاه متکی بر نیروی پیاده نظام می‌جنگید و سواره نظام نداشتیم قدرت تحرکمان کم بود. برای اینکه در سال ۶۵ بر این مشکل فائق شویم پیشنهاد تشکیل ۵۰۰ گردان رزمی داده شد. در آن زمان اوضاع اقتصادی خیلی خراب بود و قیمت نفت در سال ۶۵ به پایین‌ترین حد خودش یعنی حدود شش دلار رسید.   بنابراین کشور برای تجهیز این ۵۰۰ گردان رزمی مشکل داشت اما در عین حال تمام ظرفیت کشور بسیج شد. ما برای عملیات کربلای ۴ موفق شدیم ۲۵۰ گردان رزمی را تجهیز کنیم. ضمن اینکه در تابستان همان سال طرحی با عنوان سپاه صد هزار نفری سپاه حضرت محمد(ص) داده شد و در ورزشگاه آزادی مراسمی گذاشته شد و ما رسما اعلام کردیم صد هزار نفر را به جبهه جنگ اعزام می‌کنیم. بنابراین عراقی‌ها هم این آمادگی را داشتند که قرار است عملیات بزرگی انجام شود.   سردار حسین علائی؛ موسس و اولین فرمانده نیروی دریایی سپاه     اسماعیل کوثری: بعد از سال ۶۴ که فاو را تصرف کردیم غیر از اروند که در اختیار ما قرار گرفت ما بر منطقه خورعبدالله هم مسلط شدیم. به گونه ای که ارتش عراق دسترسی به آب‌های خلیج فارس نداشت. از طرف دیگر ما با کویت همسایه شدیم و آن‌ها هم احساس خطر می‌کردند. عراقی‌ها می‌خواستند سه روزه خوزستان را بگیرند و ۷ روزه به تهران برسند و کار جمهوری اسلامی را تمام کنند. این‌ها هدف‌های اصلی ارتش عراق بود. ما هم دو هدف بزرگ داشتیم یکی تصرف بصره و دیگری تصرف بغداد؛ لذا در نهایت در سال ۶۵ قرار شد تا اقدام اساسی انجام شود و کار جنگ تمام شود. البته در اینجا دو دیدگاه وجود داشت: یک دیدگاه حضرت امام بود که ایشان می‌گفت «جنگ جنگ تا رفع فتنه» اما برخی دیگر مثل آقای هاشمی می‌گفتند این باید آخرین عملیات برای تمام شدن جنگ باشد. به این دلیل همه توان کشور متوجه فرستادن نیروها به منطقه شد. بنابراین قرار شد ما بصره را تصرف کنیم. اگر موفق می‌شدیم عربستان هم احساس خطر می‌کرد. کارهای شناسایی انجام شد اما به هر حال با تشکیل آن سپاه صد هزار نفری و برنامه‌ای که در ورزشگاه آزادی برگزار شد دشمن هم حساس شده بود. عراق می‌دانست که ما قرار است عملیات بزرگ خودمان را زمستان انجام دهیم.     بعد از فتح خرمشهر ما به جز عملیات کربلای ۴ چندین عملیات ناموفق دیگر هم برای اشغال بصره انجام داده بودیم. از جمله عملیات رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر ۱، خیبر و... که البته تلفات انسانی زیادی هم هر بار داده شد. این مسئله تردیدها و انتقاداتی را هم در نحوه فرماندهی عملیات ایجاد کرده بود. از جمله اظهارات شهید باقری بعد از عملیات رمضان که گفته بود: «برنامه‌ریزی قبل از عملیات خیلی سخت شده ولی تلفات دادن آسان... اول جنگ در دهلاویه ۷۰ شهید دادیم همه تنشان می‌لرزید حالا هزارتا، دو هزارتا، سه هزارتا و اصلا انگار نه انگار.» البته ایشان سال ۶۱ شهید شد و سال‌های پایانی جنگ را ندید. اما سؤال اینجا است که چرا تلفات انسانی تا این اندازه برای ما بی‌اهمیت شده بود؟ فتح بصره و دستیابی به پیروزی بزرگ تا این اندازه اهمیت داشت؟   کوثری: خواسته ما این بود که تجاوزگر را اعلام کنند و تضمین بدهند که عراق حمله نمی‌کند. برای مثال ما بعد از عملیات بیت‌المقدس که برخی ما را زیر سؤال می‌برند که چرا جنگ را ادامه دادید، حرف ما این بود که چه مرجعی تضمین داد که عراق حمله نمی‌کند. اما جان هر کسی اول برای خود فرد از همه بیشتر اهمیت دارد. با این همه فرماندهان ما جان خودشان را در قبال نیروهایشان بی ارزش می‌دانستند. آن‌ها به خاطر حفظ جان نیروهایشان خودشان شناسایی می‌رفتند. ما در سپاه می‌گفتیم «برویم»، اما نمی‌گفتیم «بروید». یعنی فرماندهان خودشان پیشاپیش حرکت می‌کردند و احساس مسئولیت داشتند. ما بهترین و بیشترین امکاناتمان را به خط مقدم می‌فرستادیم. اینچنین فرهنگی وجود داشت.   اما واقعا این تلفات اجتناب‌ناپذیر بود. چون هم عملیات‌ها گسترده‌تر شده بود و هم استکبار جهانی هرچه می‌توانست در اختیار عراق قرار می‌داد. از انواع شیمیایی تا تجهیزات مختلف. من خودم در والفجر ۸ دیدم هواپیماهای عراقی آنقدر بمب ریختند که دیگر وقتی مهماتشان تمام شد، در و پنجره و تیرآهن بر سر نیروهای ما می‌ریختند. به علاوه تلفات ما در بدترین حالت نصف تلفات عراقی‌هاست. ما اگر ۲۰۰ هزار شهید دادیم اعلام رسمی آن‌ها این بود که ۴۰۰ هزار نفر تلفات داده‌اند. اتفاقا عملیات‌های ما چون تهاجمی بود تلفات ما کمتر بود. ما می‌گفتیم حتی یک شهید یا یک زخمی هم برای ما مهم است که نداشته باشیم اما واقعا اجتناب‌ناپذیر بود. این را هم باید بگویم که در جبهه‌های ما هیچ کس به اجبار به جنگ نمی‌آمد. در طول هشت سال شما نمی‌توانید حتی یک نفر را نشان بدهید که به خاطر فرار از جنگ دادگاهی شده باشد.   علایی: تلفات برای ما خیلی اهمیت داشت و همه فرماندهان یکی از نگرانی‌هایشان این بود که نیروهایشان کمترین آسیب را در عملیات ببینند. هم احساس تکلیف شرعی در قبال جان تک تک افراد می‌کردند و هم اینکه این افراد نیرو و توان آن‌ها برای انجام عملیات بودند. اگر در یک عملیات یگانی تلفات می‌داد قبل از هر چیز قدرت خودش کم می‌شد. در اسلام هم حفظ جان واجب است. به امام گفتند بعضی از رزمندگان کلاه آهنی را به خاطر سنگینی و گرما بر سر نمی‌گذارند. این بود که امام گذاشتن کلاه آهنی را واجب کردند. برای اینکه حفظ جان در اسلام واجب است. اما در راه خدا نباید برای حفظ جان اقدام نکرد. اگر در مسیر انجام عمل حق به شهادت رسید فوز عظیم است اما به عمد کسی خود را برای کشته شدن در این مسیر قرار نمی‌دهد.   بنابراین همه به تلفات حساس بودند. این جملات شهید باقری هم علامت این بود که فرماندهان ما نسبت به تلفات حساسیت داشتند. اما به هر حال در جنگ تلفات وجود دارد. در ضمن ما عملیات‌هایی که انجام دادیم حیرت‌آور بودند. مثلا عملیات خیبر یکی از عملیات بسیار حیرت‌آور و مهم جنگ بود که اتفاقا موفق شد اما موفقیتش کامل نبود. ما در خیبر دو جزیره مجنون را تصرف کردیم و مجنون آنقدر برای عراق مهم بود که یک میلیون گلوله توپ و خمپاره در آن منطقه شلیک کرد. ما در عملیات خیبر توانستیم تا کنار رودخانه دجله برویم اما اینکه نتوانستیم به دلیل پشتیبانی در آن موقعیت بمانیم به معنی شکست تلقی نمی‌شود.     اما به هر حال نتوانستیم به آن هدف بزرگ برسیم...   علایی: بله درست است ما نتوانستیم هدف کاملمان را حفظ کنیم. ما دو هدف از برگزاری عملیات‌ها داشتیم. اول اینکه سرزمین‌هایمان را آزاد کنیم و هدف دوم هم خاتمه دادن به جنگ بود. اینکه این جنگ چگونه خاتمه می‌یابد مسئله بود. عراق آمادگی نداشت که بعد از اینکه ایران سرزمین‌هایش را از اشغال آن خارج کرد، وارد مذاکره شود و مسائلمان را حل کنیم. عراق از روز اول جنگ می‌گفت آتش‌بس. اما مفهوم آتش‌بس این بود که در همین وضعیت فعلی کار متوقف شود تا بعد ببینیم در آینده چه پیش خواهد آمد. ایران این را نمی‌خواست. ما می‌خواستیم معاهده ۱۹۷۵ میان ایران و عراق برای تعیین مرزهای دو کشور از سوی عراق دوباره به رسمیت شناخته شود. علاوه بر این می‌خواستیم جنگ را به گونه‌ای خاتمه دهیم که ما به صلح برسیم و دیگر نگران مرز غربی کشور نباشیم. اما عراق می‌خواست طوری جنگ را خاتمه دهد که چماق تهدیدش بالای سر ایران باشد.     به نظر شما در اینجا تناقضی وجود ندارد؟ ما سپاه محمد(ص) را با آن همه تبلیغات تشکیل می‌دهیم و به گفته سردار کوثری عراقی‌ها هم می‌دانستند که ما قرار است در زمستان در آنجا عملیات بزرگی داشته باشیم. بنابراین برای آن آمادگی کامل داشتند. از طرف دیگر در همین مقطع می‌خواهیم عملیاتی انجام بدهیم که با آن جنگ را خاتمه بدهیم. به نظر شما تناقضی وجود ندارد؟ در عمل امکان انجام این عملیات بزرگ وجود نداشته است؟   علایی: از ابتدای جنگ تا آخر عراق از همه عملیات‌های ما اطلاع داشت. همه عملیات‌های ما به طور رسمی اعلام می‌شد و عراق از همه آن‌ها مطلع بود. مثلا وقتی امام فرمود حصر آبادان باید شکسته شود؛ اولین عملیات بزرگ منسجمی که انجام دادیم ثامن‌الائمه بود که برای شکست حصر آبادان بود و عراقی‌ها از آن اطلاع داشتند. حتی در بعضی از عملیات‌های ما عراق محورهای عملیات را هم می‌دانست. مثلا عملیات فتح‌المبین عراقی‌ها دو روز قبل از عملیات به محور شوش که یکی از محورهای اصلی ما بود حمله کردند و آرایش جبهه ما و خط مقدم را به هم ریختند و حتی مناطقی را تصرف کردند. بنابراین کاملا برای عراق مشخص بود که ما قصد داریم در آن منطقه عملیات کنیم. حتی قبل از عملیات فتح‌المبین در خطبه‌های نماز جمعه دزفول از مردم خواسته بودند کمک کنند. یا بعد از آن در عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر عراقی‌ها مطمئن بودند ما قصد عملیات داریم. تمام تدابیرشان را هم به کار گرفتند اما اصلا تصور نمی‌کردند ما بتوانیم از رودخانه رد شویم. بنابراین ما در طول جنگ هیچ عملیاتی نداشتیم که عراقی‌ها متوجه عملیات نشده باشند.   البته ما غافلگیری تاکتیکی را بر عراقی‌ها تحمیل کردیم. یعنی عراقی‌ها در عین حال که می‌دانستند عملیات در کجا انجام می‌شود اما نمی‌دانستند محور تلاش اصلی ما کجاست. در والفجر ۸ هم عراقی‌ها می‌دانستند در منطقه فاو قرار است کاری انجام دهیم اما باور نمی‌کردند که بتوانیم از اروند رود رد شویم. نه اینکه نمی‌دانستند. یعنی بررسی کردند و بعد در ستادشان تجزیه و تحلیل کردند که ایران قصد فریب ما را دارد و می‌خواهد جای دیگر عملیات کند.   کوثری: در کربلای ۴ کار شناسایی به طور کامل انجام شده بود. اما دشمن به این دلیل که بحث عمومی نقل و انتقال ما به جنوب بود در اصل هم از طریق ماهواره و هم از طریق آواکسی که به عربستان داده بودند و هم از طریق ستون پنجم اطلاعات را دریافت کرده بود. یگان‌ها به قرارگاه گزارش می‌دادند و خود محسن رضایی تک تک بر یگان‌ها نظارت می‌کرد و در جریان همه پیشرفت‌ها و اشکالات کار قرار می‌گرفت. بچه‌ها کار شناسایی را انجام داده بودند اما شناسایی آن‌ها در عمق منطقه و پشت جزیره ام‌الرصاص نبود. عراقی‌ها هم درست در همانجا خط را محکم کرده بودند.   ساعت‌ها جلسات برگزار می‌شد و هر کس از دیدگاه خودش نظرات و تحلیل‌ها خود را می‌گفت. مثلا یک هفته بعد از کربلای ۴، جلسه‌ای با آقای هاشمی برگزار شد. ما فشار آورده بودیم به آقای هاشمی که شما تصمیم بگیر ما عاشورایی می‌جنگیم. یکی از کسانی که این حرف را زد من بودم، دیگری شهید خرازی بود. آقای هاشمی گفت ۲۵ فرمانده آمدند و صحبت کردند اما حتی دو نفر هم مانند هم حرف نزدند. من چطور تصمیم‌گیری کنم؟ ما واقعا با هم رودربایستی نداشتیم و روابط در سپاه مانند ارتش نبود که هرچه مافوق ما گفت ما بگوییم بله قربان. در چنین فضایی بود که آقای هاشمی تصمیم گرفت و گفت هفته بعد عملیات کربلای ۵ را انجام می‌دهیم.   محسن رضایی در کتاب «جنگ به روایت فرمانده» درباره عملیات کربلای ۴ نوشته است: «تا یک هفته قبل از عملیات بر اساس ارزیابی فرماندهان، غافلگیری (عراق) در حدود ۸۰ درصد بود؛ اما از یک هفته به عملیات هرچه به شب عملیات نزدیک می‌شدیم این رقم کاهش می‌یافت تا اینکه در شب عملیات به حدود ۵۰ درصد رسیده بود.» این یعنی که عملیات کربلای ۴ با وجود ریسک ۵۰ درصدی لو رفتن انجام شده بود...   کوثری: آقا محسن و فرماندهان ارشد از بالا به موضوع نگاه می‌کردند و وارد جزییاتی که فرمانده گردان می‌دید نمی‌شدند. آن‌ها طبق تجربه‌های قبلی می‌گفتند در محورهای دیگر نیروها موفق می‌شوند و می‌توانند این بخش ها را هم پوشش بدهند. عملیات کربلای ۴ هم ۸ ساعت بیشتر طول نکشید. چون وقتی نیروها نتوانستند به پشت جزیره ام‌الرصاص برسند عملیات را متوقف کردند. اما نیروهایی که رفته بودند به ام‌الرصاص درگیر شده بودند، برخی زخمی بودند، بعضی مهماتشان تمام شده بود و بعضی خسته شده بودند. عراقی‌ها این‌ها را جمع کردند. حدود ۲۰ نفرشان دست بسته بودند و بقیه‌شان هم که زخمی بودند با هم زنده به گور کردند.     طبق خاطرات آقای هاشمی آنقدر این موضوع لو رفتن عملیات جدی بوده ...   کوثری: چرا انقدر اصرار دارید که بگویید کربلای ۴ لو رفته بود. ما که در صحنه بودیم می‌گوییم این‌طور نبوده است.     به هر حال آن‌طور که از اظهارنظرها و خاطرات نوشته شده بر می‌آید این عملیات لو رفته بود. این میزگرد هم برای بررسی همین ابعاد نامشخص برگزار می‌شود. اتفاقا طبق خاطرات آقای هاشمی آنقدر موضوع لو رفتن عملیات جدی بوده است که شروع عملیات او را غافلگیر می‌کند: «مغرب به پایگاه رسیدیم. ارتباط با قرارگاه مقدم نداشتیم. معلوم نبود که امشب حمله آغاز می‌شود یا خیر؟ آقای سنجقی را به منطقه فرستادیم. نزدیک ساعت ۱۰ بود که خبر دادند عملیات با نام کربلای ۴ آغاز شده است؛ غافلگیر شدیم...» حالا این غافلگیری آن هم در شرایطی که عراقی‌ها از موضوع برگزاری عملیات مطلع بودند چطور قابل توضیح است؟   علایی: اولا هماهنگی وجود داشت و آقای هاشمی هم فرمانده جنگ بود و عملیات وقتی تصویب شد با تصمیم ایشان انجام شد. عملیات کربلای ۴ بسیار گسترده بود و اولین عملیات بزرگی بود که ما با دو سپاه ارتش عراق درگیر می‌شدیم. یکی در عبور از اروند بود که با سپاه هفتم عراق درگیر می‌شدیم و قرار بود که به منطقه ابوالخصیب و به سمت ام‌القصر برویم. دیگری هم محور شلمچه بود که قرار بود به سمت شهر زبیر و بصره پیشروی کنیم. این محوری که ما در آن از شلمچه عبور کردیم بعدا نامش کربلای ۵ شد. بنابراین کربلای ۴ عملیاتی بود که در آن برای اولین بار در دو محور متفاوت ولی در جوار هم انجام می‌شد که اگر جلو می‌رفت اقدام بسیار بزرگی بود. هم عملیات آبی - خاکی بود و هم عملیات صحرایی. اما آقای هاشمی فرمانده جنگ بود و در جریان آن قرار داشت. اشاره ایشان در خاطراتش این است که از ساعت «س» اطلاع نداشتند. خود ایشان هم در منطقه بودند و به بوشهر آمده بودند. به گفته خودشان علت اینکه به منطقه نیامده بودند این بود که عملیات لو نرود.     اساسا چه منطقی بر انجام عملیات حاکم بود؟ یعنی اگر چه شرایطی پیش می‌آمد احتمالا عملیاتی با وجود برنامه‌ریزی قبلی انجام نمی‌شد؟   علایی: ببینید همان‌طور که گفتم همه عملیات‌هایی که ما انجام می‌دادیم ارتش عراق متوجه می‌شد که ما قرار است در کدام منطقه عملیات کنیم و تقریبا عملیاتی نداریم که ارتش عراق به صورت کامل غافلگیر شده باشد به جز عملیات فاو. این عملیات را هم فهمیدند اما باور نکردند. ولیکن تمام عملیات دیگر را هم فهمیدند و هم قبل از اینکه ما شروع کنیم آن‌ها شروع به تقویت مواضعشان کردند. یعنی یگان‌های جدید وارد می‌کردند و آرایش نیروهایشان را اصلاح می‌کردند.   در عملیات کربلای ۴ هم ارتش عراق از دو موضوع مطلع بود. یکی اینکه ما در زمستان عملیات بزرگی انجام می‌دهیم و دیگر اینکه این عملیات هم در منطقه جنوب است. این موضوع برای آن‌ها روشن بود. چون ما هم به طور رسمی از رسانه‌ها اعلام می‌کردیم که سپاه صد هزار نفری محمد رسول‌الله(ص) تجهیز می‌کنیم برای اعزام و تلویزیون این را نشان می‌داد. بنابراین عراق می‌دانست که می‌خواهیم عملیات بزرگ انجام دهیم. اینکه منطقه آن کجا بود هم برایش روشن بود. چون هدف‌های بزرگ در منطقه جنوب بود نه غرب. اما غیر از این عراق از بعد از عملیات رمضان یعنی از سال ۶۱ به بعد منطقه شلمچه را جز مناطق نظامی آرایش داده بود که قوی‌ترین پدافند مسلح کردن زمین را داشت. یعنی ما بیشترین عملیات را در آن منطقه انجام داده بودیم و ارتش عراق هم بیشترین اقدامات مهندسی نظامی را برای مسلح کردن زمین در آنجا انجام داده بود. یعنی میدان‌های مین متعدد، کانال‌ها و سیم خاردارهای متعدد و آب‌گرفتگی‌های زیاد ایجاد کرده بود. از طرف دیگر بعد از عملیات فاو که در سال ۶۴ انجام دادیم ارتش عراق باور کرد که ما قدرت عبور از اروند رود را داریم. به همین خاطر آرایش کنار اروند رود را در همه نقاط تغییر داد. قبل از عملیات فاو آرایش فاو به گونه‌ای بود که خط مقدمی ایجاد کرده بود که این خط مقدم را مجهز کرده بود ولی چون باورش نبود که نیرویی می‌تواند از اینجا عبور کند این خط مقدم عمق نداشت و خطوط دیگری پشت آن نبود. خط مقدمش هم در حدی بود که بتواند جلوی عبور نیرو را با سلاح‌هایی مثل تیربار بگیرد. این انتظار را داشت که غواص ممکن است برای کسب اطلاعات عبور کند اما باور نداشت که غواص برای انجام عملیات عبور کند.   ولی بعد از عملیات والفجر ۸ و تجربیاتی که از آن به دست آورد عراق آرایش نیروهایش در سرتاسر اروند را اصلاح و تکمیل کرد و علاوه بر آن خط‌های دفاعی بعدی هم ایجاد کرد. چون در عملیات فاو ما برای عبور عمده قوا از نهرهایی که به اروند متصل می‌شد استفاده کرده بودیم و قایق‌ها نیروهای ما را در ساحل دور اروند پیاده کرده بودند؛ ارتش عراق آمد و در این منطقه برای نقاطی که نهرهای منتهی به اروند را داشتیم فکر ویژه کرده بود. به طوری که اگر ما عملیاتی را شروع کردیم با آتش سنگین دهانه این نهرها را ببندد. اتفاقا در این منطقه تعداد نهرهایی که به اروند می‌رسید خیلی محدود بود. اما رودخانه بزرگ کارون را داشتیم که در این منطقه به اروند متصل می‌شد که از آنجا هم قرار بود عمده قوای ما برود. نهری هم پشت جزیره مینو داشتیم که خشی از قایق‌ها از آنجا باید می‌رفتند. ارتش عراق با توجه به تجربه عملیات والفجر ۸ برای دهانه کارون و جاهایی از این قبیل آرایش آتش پرحجم را تدارک دیده بود و این آتش اتفاقا در عملیات عمل کرد.     و این برای شما قبال پیش‌بینی نبود؟   علایی: چرا قابل پیش‌بینی بود اما فکر می‌کردیم در عین حالی که این‌ها وجود دارد ما اگر بتوانیم خط را بشکنیم و به عمق برویم می‌توانیم این تدابیر را خنثی کنیم. مسئله ما این بود که می‌گفتیم اگر ما بتوانیم این عملیات را با این سختی‌ها انجام دهیم و عبور کنیم بعد از اینکه عبور کردیم با توجه به قوایی که برای یک عملیات بزرگ آماده کردیم می‌توانیم عمق جبهه را بشکافیم و جلو برویم. فکر می‌کردیم در مرحله اول کار ما خیلی سخت خواهد بود اما بعد از اینکه جلو رفتیم میدان باز خواهد شد. اما از همان بعدازظهر قبل از اینکه عملیات را انجام دهیم ارتش عراق آتش را شروع کرده بود. اما ما بر اساس عملیات قبلی که انجام داده بودیم فرضمان بر این بود که این‌ها وجود دارد و طبیعی است و اگر ما با قوت وارد شویم و جلو برویم می‌توانیم بر این‌ها فائق بیایم. ولی بعد از شروع عملیات دیدیم که وضعیت به گونه‌ای است که ما امکان عبور را نداریم. غواص‌ها عبور کردند و رفتند اما نتوانستیم در موج اول برویم به جاده آسفالتی که طبق برنامه‌‌ریزی باید به آن می‌رسیدیم. این اتفاق نیفتاد.     توان لجستیکی ما ضعیف بود؟ چه عاملی باعث شد نتوانیم؟   علایی: خیر؛ مشکل از توان لجستیکی ما نبود. برنامه‌ریزی عراق باعث شد. حجم آتشی که آن‌ها طراحی کرده بودند را نتوانستیم در خط خنثی کنیم. در حالی که در عملیات والفجر ۸ به دلیل اینکه ارتش عراق باور نمی‌کرد که ما بتوانیم عبور کنیم نیروهای ما بدون تیراندازی از اروند عبور کردند؛ و بعضی از این نیروها زمانی که وارد شدند در بعضی از سنگرها بدون اینکه حتی یک تیر شلیک کنند نیروهای عراقی را خلع سلاح کرده بودند. اما در کربلای ۴ این اتفاق نیفتاد و موفق نشدیم بتوانیم بلافاصله خط اول را پاکسازی کنیم و به آن عمق دهیم تا یک منطقه امنی ایجاد کنیم که عمده نیروهای ما که باید با قایق وارد می‌شدند عملیات را توسعه دهند. البته بخشی از نیروهایمان را با قایق اعزام کردیم اما وقتی اعزام شدند دیدیم که در حین رفتن تلفات می‌دهند و نمی‌توانند کار را جلو ببرند به همین دلیل کمی از نیمه شب که گذشته بود قرارگاه مرکزی به این جمع‌بندی رسیدند که ادامه این عملیات نمی‌تواند ما را به نتیجه‌ای که می‌خواهیم برسانیم و عملیات را متوقف کردند.     آقای کوثری چطور شد که عملیات کربلای ۵ آغاز شد بعد از آن جلسه ۲۵ نفره که اشاره کردید؟   کوثری: بعد از کربلای ۴ خیلی از یگان‌ها دست نخورده بودند و همه سالم و آماده بودند؛ لذا فرمانده سپاه سریع وارد عمل شد و نیروها را چند دسته کرد و مناطق مختلفی را مشخص کرد تا بررسی کنند. چون نیروی بسیج که به منطقه می‌آمد با عشق و علاقه برای عملیات می‌آمد و نبایستی معطل می‌ماند. هر چند فرمانده لشگر تقسیم شدیم و به مناطق مختلف رفتیم و بررسی کردیم و گزارش دادیم که در هر منطقه چه می‌توان کرد. در نهایت این اقدامات منجر به جلسه با آقای هاشمی شد. یعنی یک هفته بعد از عدم موفقیت عملیات کربلای ۴ آقای هاشمی همه فرمانده یگان‌ها و قرارگاه را جمع کرد و حدود ۴۰ ساعت این جلسه طول کشید. ما هر کدام تک به تک گزارشات خودمان را به آقای هاشمی دادیم و ایشان هم در نهایت تصمیم گرفت یک هفته دیگر عملیات کربلای ۵ را برگزار کنیم. یک هفته بیشتر فرصت نداشتیم. ما بعد از پایان جلسه دوباره با آقا محسن رضایی جلسه گذاشتیم و دیدیم ما از هر سمتی که بخواهیم نقل و انتقالات را انجام دهیم دست‌کم دو ماه طول می‌کشد.   از طرفی در کربلای ۴ لشگر ۱۹ فجر و ۵۷ ابوالفضل در شلمچه موفق شده بودند وارد شوند که البته وقتی عملیات متوقف شد به آن‌ها گفتند برگردید. این بود که تصمیم شد این منطقه را نگه داریم جابجایی جزئی انجام دهیم. یعنی قرار شد از آبادان به طرف خرمشهر بیاییم به گونه‌ای که آرایش این عقبه‌ها تغییری نکرد. در حالی که اگر می‌خواستیم حدود ۲۰ هزار نیرو را جابجا کنیم دست‌کم دو ماه طول می‌کشید. بدین ترتیب عملیات کربلای ۵ با غافلگیری زمان انجام شد. یادم هست شب عملیات زمانی که داشتیم امکانات را جلو می‌بردیم آنچنان گرد و غباری به راه افتاد که عراقی‌هایی که از روی دکل بزرگی در آن منطقه بر همه جا اشراف داشتند دیدشان کور شد و ما توانستیم نقل و انتقالاتمان را انجام دهیم و همان شب عملیات را پیش ببریم.   واقعا پدافند سفت و سختی در منطقه شلمچه برقرار بود. یادم هست که روزهای دهم یا یازدهم دی ماه بود که رادیو فارسی عراق اعلام کرد کارشناسان ۴ کشور دنیا از آمریکا، شوروی سابق، انگلیس و فرانسه (یا آلمان) آمده‌اند و بررسی کرده‌اند و گفتند ۹۳ درصد زمین شلمچه از نظر پدافند کامل است و هیچ کس نمی‌تواند از اینجا رد شود. اما یک هفته بعد ما رد شدیم. به علاوه بعد از کربلای ۴ عراقی‌ها هر شب جشن می‌گرفتند و می‌خواستند از نظر روحی ما را بهم بزنند و جنگ روانی شدیدی علیه ما راه انداختند. عراقی‌ها در چنین فضایی بودند که ما عملیات کربلای ۵ را شروع کردیم.   سردار محمد کوثری؛ فرمانده وقت سپاه محمد رسول الله (ص) و نماینده مجلس شورای اسلامی   ظاهرا روحیه ما بعد از کربلای ۴ خیلی بهم ریخته بود...   کوثری: بعد از کربلای ۴ آقای هاشمی به شدت بهم ریخته بود. یادم هست روز چهارشنبه بود که در جلسه بودیم و از تهران با ایشان تماس گرفتیم که برای نماز جمعه تهران حاضر شود. ایشان با ناراحتی گفت من بیایم چه بگویم؟ هیچ کاری نکردیم. بگویید فرد دیگری به جای من به نماز جمعه برود. همین‌طور آقا محسن که اگر شب‌ها همه خسته می‌شدند و می‌خوابیدند ایشان نمی‌خوابید و مرتب قدم می‌زد و فکر می‌کرد. اما آقای هاشمی خیلی عصبانی بود. البته نه اینکه ما ناراحت نباشیم اما می‌گفتیم آیا با ناراحتی کار درست می‌شود.     در خاطرات آقای هاشمی دیدم که ظاهرا در همان جلسه‌ای که یک هفته بعد از عملیات کربلای ۴ با حضور ایشان و فرماندهان سپاه برگزار شده بود برخی از فرماندهان اظهارنظرهای تردیدآمیز درباره ادامه جنگ مطرح کرده بودند. شما چیزی به خاطر دارید؟   کوثری: نه تا جایی که من به یاد دارم همه متفق‌القول بودند. ما گفتیم شما اگرچه ناراحت هستید ولی ما عاشورایی می‌جنگیم. من گفتم به هر حال این اتفاقی است که افتاده؛ چون ما اول به خدا و بعد دلمان به امام گرم بود. چون امام می‌گفت چه بکشید و چه کشته شوید پیروزید.      آقای علایی شما درباره اظهارنظرهای تردیدآمیز برخی از فرماندهان سپاه در آن جلسه چیزی به خاطر دارید؟   علایی: مسئله این بود که آن موقع جنگ خیلی سخت شده بود و عبور از خط عراق کار سختی بود. از این جهت بحث شد که ما برای جنگیدن با مشکلات زیادی مواجهیم. تردیدها از این بابت بود که آیا ما می‌توانیم عملیات‌هایی را انجام دهیم که موفقیت‌هایی را که می‌خواهیم به دست بیاوریم؟ یعنی می‌توانیم عملیات را انجام دهیم که طی آن مناطق وسیعی از عراق را بگیریم و بتوانیم در آنجا بمانیم یا اینکه قرار است عملیات‌ها با همین مشکلاتی مواجه باشند که در کربلای ۴ و کربلای ۵ و یا قبلا هم در خیبر و بدر با آن مواجه بودیم.   عملیات چند مشکل داشت که فرماندهان با آن دست به گریبان بودند. یکی از مشکلات این بود که عراق از نظر جنگ‌افزار و تجهیزات برتری زیادی پیدا کرده بود. حجم آتشی که عراق در اختیار داشت با حجم آتشی که ما داشتیم قابل مقایسه نبود. در سمت ما آتش جیره‌بندی بود. یعنی به توپ و عدوات سهمیه می‌دادند. ما در خطوط پدافندی تیراندازی نمی‌کردیم و مهمات مصرف نمی‌کردیم و ذخیره می‌کردیم برای عملیات تهاجمی. در حالی که ارتش عراق دستش باز بود. پس یکی از مسائلی که وجود داشت این بود که توازن قوا از نظر تجهیزاتی بهم خورده بود؛ و عراقی‌ها این عدم توازن را با آتش پرحجم خود در جبهه‌ها به نمایش می‌گذاشتند. مسئله دوم توان مهندسی بود که عراقی‌ها در جبهه‌های جنگ به وجود آورده بودند و زمین را مسلح کرده بودند. ما هم برای عبور از این زمین متکی به نفر پیاده بودیم. حتما شنیدید که در جبهه‌ها گاهی یک نفر در میدان مین می‌خوابید و بقیه از روی او رد می‌شدند. البته خیلی از این روایت‌ها صحت ندارد و تخریب‌چی‌ها با مشقت سعی می‌کردند مین‌ها را خنثی کنند و معبر را باز کنند. اما به هر حال ارتش عراق به خوبی زمین را مسلح کرده بود و این یک از برتری‌های عراق بود؛ و با کمک برخی کشورها در خط زمینی رادارهای فرانسوی با نام «رازیت» گذاشته بود که این‌ها تحرک نیروهای ما را می‌دیدند. بنابراین وقتی نفری می‌خواست رد شود با این رادارها می‌توانستند بفهمند این نفر کجاست و در آنجا آتش اجرا کنند.   برتری دیگر عراق برتری آن در نیروی هوایی بود. عراق از سال ۶۱ به بعد عراق در عمل دو نیروی هوایی داشت. یک نیروی هوایی که هواپیماهایش ساخت شوروی سابق بودند و یک نیروی هوایی جدیدتر که هواپیماهای آن ساخت فرانسه بود و هواپیماهای «میراژ» را در اختیار داشت. این هواپیماهایی که با کمک فرانسوی‌ها ایجاد کرد سلاح‌ها و مهمات خیلی پیشرفته‌ای داشت. مثلا موشک‌های ضد رادار، بمب‌های لیزری و امکانات خیلی دقیق داشتند. در نتیجه دیگر در عمل آسمان منطقه عملیات در اختیار ما نبود. عراق برتری هوایی پیدا کرده بود. ما تلاش می‌کردیم با موشک هاگ یا پدافندهای دیگر آن‌ها را محدود کنیم اما واقعیت این بود که توان آن‌ها بیشتر از ما بود. مسئله بدتر از همه سلاح شیمیایی بود. هر جا که ما جمع می‌شدیم عراق از سلاح شیمیایی استفاده می‌کرد و ما فقط پدافند شیمیایی داشتیم.   این‌ها واقعیات جنگ بود و در جلساتی که با آقای هاشمی برگزار می‌شد این مسائل مطرح می‌شد. بنابراین تردید درباره این توانمندی‌هایی بود که عراق داشت و آنکه حالا با این وضعیت چگونه با این‌ها بجنگیم. در حالی که توان ما همان نیروی بسیجی داوطلبی بود که قدرت ایمان خیلی بالایی داشت اما سلاحش محدود بود. البته امکانات ضعیف ما هم نسبت به روزهای آغازین جنگ بهتر شده بود. در واقع امکانات ما در قیاس با ارتش عراق خوب نبود نه در قیاس با گذشته خودمان. مثلا ما برای عملیات کربلای ۴ بالاترین توان دوران جنگ را ایجاد کردیم. ما هیچ وقت ۲۵۰ گردان آزاد در اختیار نداشتیم اما برای این عملیات در اختیارمان بود. این ۲۵۰ گردان هم همه مجهز بودند. اما در مقایسه با عراق توان ما متکی به نیروی پیاده بود اما ارتش عراق توانش خیلی بالا بود.     آقای علایی کربلای ۵ برای جبران کربلای ۴ انجام شد؟   علایی: بحث جبران نبود. عملیات کربلای ۴ دو محور داشت یک محور شلمچه به سمت زبیر بود و دیگری محور عبور از اروند بود. این در واقع محور عبور از اروند بود که ما را متوقف کرد. اما در محور عبور از شلمچه لشگر ۱۹ فجر و ۵۷ ابوالفضل راهکارهایی برای عبور از موانع و رفتن به عمق دشمن پیدا کرده بودند. این نکته باعث شد که ما بعد از کربلای ۴ به این فکر کنیم که می‌توانیم عملیات را بعد از دو هفته ادامه دهیم. در واقع همان عملیات کربلای ۴ بود اما چون نمی‌خواستیم بگوییم این همان عملیات است اسم آن را کربلای ۵ گذاشتیم که عملیات جدیدی به نظر می‌رسید.   ما برای اینکه همان عملیات را انجام بدهیم تصمیم گرفتیم نیمه موفقش را ادامه بدهیم تا به نتیجه برسیم. چون ما یا باید عملیات را انجام می‌دادیم یا آن را متوقف می‌کردیم. اگر عملیات را متوقف می‌کردیم دیگر تا چند ماه نمی‌توانستیم دست به عملیات تازه بزنیم و باید برای این موضوع فکری می‌کردیم. ما باید تصمیم مناسب می‌گرفتیم. نکته مهم این بود که قدرت پدافندی ما در آفند بود. چون بالاخره ارتش عراق حملاتش را متوقف نمی‌کرد و به پیشروی‌هایش ادامه می‌داد. حتی ممکن بود عملیات تهاجمی انجام دهد و دوباره فاو را تصرف کند. واقعیت این است که ما با عملیات ابتکار عمل در جبهه را به دست می‌گرفتیم. در این شرایط یا باید عملیات را متوقف می‌کردیم یا باید در همین مقطع توانی که ایجاد و سازماندهی کرده بودیم را برای انجام عملیات جدید به کار می‌بردیم.   در این شرایط یک راه‌حل این بود که با مذاکرات سیاسی کار را جلو ببریم و از نظر سیاسی جنگ را خاتمه دهیم. که البته آن زمان برای این تصمیم معتقد بودند ما باید قدرت برتری در جبهه‌ها داشته باشیم تا در مذاکرات موفق شویم. این یک نظریه بود که ما نمی‌توانیم جنگ را از راه نظامی خاتمه دهیم ولیکن باید با ترکیب نظامی - سیاسی جنگ را خاتمه دهیم. ترکیب نظامی - سیاسی این بود که ما به جای اینکه جنگ را تا سقوط صدام ادامه دهیم جنگ را تا گرفتن یک نقطه مهم از خاک عراق ادامه دهیم و این پیروزی پشتوانه مذاکرات سیاسی شود تا جنگ را خاتمه دهیم.     این استراتژی از چه سالی برقرار بود؟   علایی: ببینید آقای هاشمی رفسنجانی بعد از فتح خرمشهر این استراتژی را داشت و تا آخر جنگ هم به همین پایبند بود. ایشان می‌گفت باید جنگ را خاتمه دهیم اما باید از موضع قدرت جنگ را خاتمه دهیم و برای این باید یک منطقه مهم از عراق را بگیریم و بعد با دست برتر پشت میز مذاکره خواسته‌هایمان را به دشمن تحمیل کنیم. نظریه دیگر این بود که ما می‌توانیم با قدرت نظامی باعث شکست ارتش عراق بشویم و جنگ را خاتمه دهیم.     این دیدگاه دوم بیشتر در میان نظامی‌ها حاکم بود؟   علایی: بله. برداشت آن‌ها از نظرات حضرت امام بود. به هر حال این دو دیدگاه وجود داشت. آقای هاشمی معتقد بود واقعیت این است که ما قدرت اینکه بتوانیم ارتش عراق را شکست دهیم نداریم. واقعیت به ما می‌گوید ما قدرتی ایجاد کنیم که بتوانیم منطقه مهمی از عراق را بگیریم و جنگ را از راه سیاسی خاتمه دهیم. جناح مقابل اما معتقد بود توان کشور در حدی هست که می‌تواند قدرتی ایجاد کند که با آن ضربه سختی به ارتش عراق زده و آن را از پا دربیاوریم.   در عملیات کربلای ۵ این سؤال مطرح بود که آیا عملیات را متوقف کنیم؟ که خوب در این صورت باید پاسخ می‌دادیم بعد از این چه کنیم. اگر می‌خواستیم بجنگیم دوباره باید چند ماه صبر کنیم و نیروها را سازماندهی کنیم. چون نیروهای ما داوطلب بودند و می‌رفتند. یا باید همان موقع مسئولین کشور به این نتیجه می‌رسیدند که ما از طریق نظامی قادر به تحول اساسی و معنی‌دار در جبهه‌های جنگ نیستیم و فقط مسیر دیپلماسی و مذاکره را برای خاتمه دادن به جنگ انتخاب کنیم که بالاخره این اتفاق نیفتاد. من فکر می‌کنم اگر ما می‌خواستیم این کار را انجام دهیم بعد از تصرف فاو وقت مناسبی بود. چون گرفتن فاو فقط به معنی گرفتن یک ناحیه از عراق نبود. در واقع ساحل دور اروند رود را گرفته بودیم و ادعای عراق مبنی بر اینکه می‌خواهم کل اروند رود را داشته باشم با گرفتن فاو اساسا صورت مسئله را پاک کردیم. به نظر من عملیات تصرف فاو صرفا تصرف خاک عراق نبود، بلکه عملیات انهدام ادعای عراق بود مبنی بر اینکه اروند رود را به مالکیت خود بگیرد. در عین حالی که دهانه اروند رود به طور کامل در اختیار ایران بود و مسیر عراق از مسیر اروند رود به دریا و خلیج فارس بسته شده بود عراق حاضر نبود هیچ شرطی را بپذیرد و کوتاه بیاید.   ما باید سناریوسازی انجام می‌دادیم مبنی بر اینکه «جنگ جنگ تا رفع فتنه» چه تفسیر عملیاتی دارد و ما تا کجا دقیقا باید بجنگیم. علاوه بر این اگر توان ما برای محقق کردن آن کافی نیست سناریوی بعدی چیست؟ به نظر من این کار به هر دلیل انجام نشد تا سناریوسازی کنیم و بگوییم ما باید با کدام سناریو جلو برویم.   تصور من این است که (البته این دیدگاه مربوط به الان است نه اینکه آن زمان این‌طور فکر می‌کردیم) در حالی که عملیات فاو را انجام می‌دادیم باید این سناریو را طراحی می‌کردیم که اگر در فاو موفق شدیم آن را پشتوانه یک عملیات سیاسی قرار دهیم. عملیات سیاسی خودمان را هم باید با یک طرح صلح پیش می‌بردیم. ما باید طرح صلح خودمان را در چهار بند طراحی می‌کردیم و قرار می‌گذاشتیم به محض تصرف فاو وزارت خارجه آن را به عنوان موضع رسمی ایران اعلام کند و بعد طرح را به شورای امنیت سازمان ملل ارائه می‌کرد. در این صورت ما بعد از تصرف فاو می‌توانستیم بلافاصله اعلام کنیم که ما می‌خواهیم آتش‌بس اعلام کنیم اما شرط آتش‌بس این است که اول عراق اعلام کند معاهده ۱۹۷۵ را پذیرفته است. دوم اینکه بعد از آتش‌بس اسرا مبادله شوند و سوم اینکه مذاکره کنیم برای اینکه اختلافات و مسائل جنگ را چطور حل کنیم.   در این صورت ما می‌توانستیم در حالی که پرچم صلح به دست گرفته بودیم عملیاتمان را هم ادامه می‌دادیم. اشکالی که در اواخر جنگ پیدا شد این بود که در حالی که به حق می‌جنگیدیم هیچ کجا از نظر سیاسی پرچم صلح را بالا نبردیم. در حالی که اگر ما با یک دست پرچم صلح را بالا می‌گرفتیم و با دست دیگر عملیات انجام می‌دادیم خیلی از سوالاتی که الان مطرح است مطرح نمی‌شد. چون عراقی‌ها به این سادگی این شروط را نمی‌پذیرفتند اما ما با این کار می‌توانستیم بهتر عمل کنیم. حتی من معتقدم این کار را می‌توانستیم بعد از فتح خرمشهر انجام دهیم.   کوثری: اینکه رسانه‌هایی مثل بی‌بی‌سی مدعی هستند در کربلای ۴ فرماندهان مطلع بودند که عراق کاملا از عملیات اطلاع داشته و با این وجود باز هم عملیات کردند، این دروغ محض است. مگر ما دیوانه بودیم که با وجود اینکه می‌دانستیم دشمن جلو پیشروی ما را می‌گیرد باز هم عملیات کنیم؟ این‌ها می‌دانند در سوریه و یمن و عراق از کجا ضربه می‌خورند برای همین قضیه را این‌گونه مطرح می‌کنند تا سپاه را تضعیف کنند. ما اگر یک ذره هم می‌دانستیم که دشمن از عملیات مطلع است حتما جلوی آن را می‌گرفتیم.   اما من چند نکته را هم در پایان سخنانم باید مطرح کنم. فرهنگ کشتار دسته‌جمعی که ۱۷۵ غواص را به شهادت رساندند الان هم وجود دارد و ما داعش را می‌بینیم. این فرهنگ برگرفته از صهیونیست‌ها و استکبار جهانی است. نکته دیگر اینکه در صبح روز یکم مهرماه ۵۹ که عراق روز قبل از آن حمله خود را آغاز کرده بود، بی‌بی‌سی فارسی مقایسه‌ای انجام داد و اعلام کرد ذخیره ارزی ایران ۸ میلیارد دلار و ذخیره ارزی عراق ۳۶ میلیارد دلار است. در پایان جنگ ما یک دلار هم بدهی نداشتیم اما عراق ۷۰ تا ۹۰ میلیارد دلار بدهی داشت که ۳۲ و نیم میلیارد دلار آن فقط بدهی به کویت بود. در طول جنگ یگان‌های سپاه فقط بیش از دو هزار تانک و نفربر از عراق غنیمت گرفتیم که یک فروند از آن‌ها را هم به ما نمی‌فروختند. سپاه نگاه مبتنی بر اقتصاد مقاومتی را همان موقع به درستی اجرا می‌کرد.   یکی از دلایلی که قطعنامه ۵۹۸ را به ما پیشنهاد دادند عملیات کربلای ۵ بود. چون ما نزدیک بصره رسیده بودیم و با گلوله توپ می‌توانستیم آنجا را هدف قرار دهیم. بنابراین قدرتی که ما به دنبال آن بودیم تا در مذاکرات سیاسی دست بالا را داشته باشیم در همین کربلای ۵ محقق شد.     منبع
  17. mostafa_by

    سپتامبر سیاه و فرجام ترور

      بله دوست گرامی. همانطور که در متن نیز اشاره گردید، پس از ترور دکتر همشاری، ترورهای متقابل سپتامبر سیاه نیز آغاز شد و عملاً یکی موساد می زد و یکی سپتامبر سیاه. در این خصوص ان شاءالله بطور مفصل در تاپیک مربوط به عملیات «خشم خدا»، توضیح خواهم داد.   درخصوص بخش دوم فرمایشات شما نیز باید عرض شود همانگونه که در متن نیز آمد، پس از سال 1979 ترورها تنها از سطح اروپا جمع شد و در سایر کشورهای عربی منطقه ادامه یافت. ترور ابوجهاد نیز یکی از همین سلسله ترورهای دولتی و برنامه ریزی شده بود.       کاوه عزیز. من در اینجا مفهوم «شهادت» را بطور عام مورد استفاده قرار دادم. از نظر من هر کس که برای دفاع از میهن و سرزمین خود می جنگد و در راه آن جان می بازد، شهید محسوب می شود. کما اینکه در متون ادبی، کشته های جنگ شوروی در برابر نازی ها را هم شهید می خوانند. حال آنکه کمونیست ها اعتقاد چندانی به خدا نداشتند.   درست است که سپتامبر سیاه دست به اقداماتی زد که شاید از نظر ما قابل قبول نباشد. ولی چیزی که مسلم است این است که وی برای فلسطین جنگید و در راه آرمان فلسطین نیز جان خود را از دست داد.   همچنین اگر تفسیر برخی حضرات مبنی بر «نظامی بودن تمامی ساکنان سرزمین اسرائیل» را مدنظر قرار دهیم، شاید حتی بشود حملات به غیرنظامیان اسرائیل را نیز توجیه پذیر دانست. البته من به شخصه قائل به این امر نیستم.
  18. mostafa_by

    سپتامبر سیاه و فرجام ترور

    عرض سلام خدمت تمامی دوستان بزرگوار. قبل از هرچیز باید عرض کنم که بعلت اینکه عملیات خشم خدا، از پیچیدگی و اهمیت بسیاری برخوردار بود و اساساً در این مقاله امکان پرداختن به جزئیات آن نبود، بهتر دیدم که درخصوص این عملیات روی تاپیکی جداگانه کار کنم که ان شاءالله به زودی تقدیم حضور دوستان خواهد گردید. نکته ی دیگر اینکه هنگام مطالعه ی متن، رجوعی به ویکی پدیای انگلیسی کردم و بسیار حسرت خوردم. زمانی که این مقاله نوشته شد (سپتامبر 2006)، ویکی پدیا حداکثر 4 الی 5 خط درمورد این عملیات نوشته بود و ایضاً درمورد واقعه ی المپیک مونیخ. به همین دلیل برای جمع آوری اطلاعاتی که در قسمت قبل و فعلی ملاحظه می فرمایید، تلاش بسیاری صورت پذیرفت تا اطلاعات مناسبی در متن آورده شود. فلذا اگر غلطی در اطلاعات متن می بینید، به بزرگی خود ببخشید و با یادآور شدن آن، به حقیر کمک فرمایید تا متن را تصحیح و تکمیل نمایم. ============================================================== عمليات خشم خدا، پاسخي به واقعه‌ي مونيخ پس از اين وقايع، گلدا ماير تصميم گرفت كه انتقامي سخت از فلسطينيان بگيرد. او فرماندهان ارشد ارتش و موساد را گرد هم آورد و پس از استماع شنيدن نظرات ايشان، تصميم گرفت كه به مسئوليت خويش، عمليات انتقامي را اجراء كنند. اين عمليات، عمليات خشم خدا (Wrath of God) نام گرفت.   گلدا میر - نخست وزیر وقت اسرائیل   در اين عمليات، نام يازده نفر از اعضاي بلندپايه‌ي سپتامبر سياه قرار داشت و تصميم بر اين بود كه هر يازده نفر كشته شوند. گروهي پانزده نفره از بهترين و زبده‌ترين مأمورين موساد تشكيل و در قالب تیم هایی كه با يكديگر در ارتباط نبوده و هركدام تنها با يك نام مستعار (كه يك حرف عبری بود)، شناخته مي‌شدند. حتي مأمورين موساد نيز از وجود اين افراد آگاهي نداشتند و تنها مسئولين بلندپايه‌ي موساد و ارتش و شخص نخست‌وزير از هويت حقيقي اين افراد باخبر بودند. منبع اطلاعاتي ايشان نيز يك عمدتاً گروه های زیرزمینی یا رابط های سرویس های جاسوسی کشورهای میزبان بودند که البته بصورت غیرمستقیم، اطلاعات جمع آوری شده از موساد را به ایشان منتقل می‌کردند (و خود تیم های عملیات نیز این را نمی دانستند.). بدين ترتيب، عمليات خشم خدا، شش هفته پس از واقعه‌ي مونيخ آغاز شد. اولين هدف كه «وائل زعيتر»، شاعر و نويسنده‌ي تواناي فلسطيني بود شهر رم (ايتاليا) شناسايي و با شلیک دوازده گلوله از ميان برداشته شد.   جسد غرق به خون وائل زعیتر - شاعر توانای فلسطینی   هدف دوم، دكتر «محمد الهمشاري» بود كه بسياري، وي را مغز متفكر سپتامبر سياه مي‌دانستند. وي نيز در دفتر كارش (كه محل زندگي‌اش نيز بود) در شهر پاريس (فرانسه) به شهادت رسيد. پس از اين ترور بود كه سپتامبر سياه، دست به تلافي زده و بمبي را توسط نامه به سفارت اسرائيل در لندن فرستاده و «دكتر امير شهوري» در اين ماجرا كشته شد. اين پاسخي بود به ترور همشاري و زعيتل و از اين پس بود كه جنگ خونين سپتامبر سياه و تروريست‌هاي موساد آغاز شد. پس از اين نيز هر ترور از طرف اسرائيلي‌ها، با يك ترور از سوي سپتامبر سياه پاسخ داده شد و اين قضيه به اثبات كرد كه پاسخ خون، خون است و اين چرخه، پاياني ندارد.   پس از آن، «حسین البشير» را (كه وي را رابط K.G.B مي‌دانستند) با بمب‌گذاري در هتلي در قبرس نابود مي‌سازند. هدف بعدی پروفسور باسیل الخبیسی بود که در دانشگاه امریکایی های بیروت، حقوق تدریس می‌نمود. وی نیز هدف 12 گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.   اما مهمترين عملياتي كه انجام گرفت، عمليات چشمه‌ي جوانان (Spring of Youth) بود كه منجر به ترور سه تن از فرماندهان ارشد سپتامبر سياه و پی ال او (ساف) با نام‌هاي «كمال عدوان، كمال ناصر و محمود یوسف النجار ملقب به ابو يوسف (سومين فرد مهم فلسطيني، پس از ياسر عرفات و محمود عباس)» شد. اين افراد در بيروت شناسايي شدند. ولي از آن‌جا كه ارتش قرار بود اين عمليات را انجام دهد و از طرفي، تروريست‌هاي موساد نيز علاقه داشتند كه اين (به اصطلاح) افتخار!! را به نام خويش رقم بزنند، مشكلي بين تروريست‌ها و موساد پيش آمد و باعث ناخرسندي رؤساي موساد گرديد. ولي نهايتاً‌ بر اين توافق شد كه اين عمليات مشتركاً انجام گيرد. رهبري كماندوهاي ارتش با ايهود باراك (نخست‌وزير پيشين اسرائيل) بود و اين گروه به همراه تروريست‌هاي موساد، موفق به از میان برداشتن هر سه هدف خويش شدند. در اين عمليات، عده‌اي از افراد (منجمله ايهود باراك) با پوشيدن لباس زنانه، هرگونه شك فلسطينيان و لبناني‌ها را از بين بردند و باعث شد كه عمليات بدون كوچكترين مشكلي انجام گيرد و نارضايتي رؤساي موساد نيز برطرف گردد! البته با درگیر شدن مجاهدین، عملاً کشتاری فراتر از ترور سه نفر صورت پذیرفت و طبق منابع مختلف بین 12 الی 100 نفر!! کشته از مجاهدین فلسطینی مخابره گردید و اسرائیلی ها نیز 2 نفر تلفات دادند (ولی هدف اصلی که ترور سه نفر فرمانده بود با موفقیت انجام پذیرفت.).   سه ماه پس از اين ترور، «علي حسن سلامه»، فرمانده‌ي ارشد سپتامبر سياه و يكي از اصلي‌ترين طراحان عمليات مونيخ در نروژ شناسايي شد. ولي به اشتباه يك گارسون مراكشي به همراه همسر باردارش كشته شد و سلامه از اين واقعه، جان سالم به در برد. پس از اين واقعه، شش نفر از تيم ترور اسرائيلي توسط پليس نروژ در هنگام خروج از كشور بازداشت و زنداني مي‌شوند.   علی حسن سلامه - از رهبران سپتامبر سیاه و طراح اصلی عملیات المپیک مونیخ   پس از آن، يك عمليات خودسرانه توسط اين جوخه انجام مي‌گيرد. هدف، زئيد موچاسي (رابط K.G.B پس از حسين الشير) بود كه در شهر آتن (يونان) شناسايي شد. انجام اين عمليات از نظر موساد يك حماقت كامل بود. چرا كه در اين عمليات، يكي از محافظين روسي موچاسي نيز كشته شد و همين باعث شد كه K.G.B نيز در اين قضيه وارد شده و به دنبال تروريست‌هاي اسرائيلي بگردد و انتقام مأمور خويش را بگيرد. انتقامي كه البته با دريافت اطلاعات از خود موساد صورت گرفت! یکی دیگر از اهداف، محمد بودیا بود که در فرانسه شناسایی و توسط بمبی که در زیر صندلی خودروی وی کار گذاشته شده بود، به شهادت رسید. يكبار ديگر، تیم ترور شانس نابودي سلامه را پيدا كرد. وي در لندن شناسايي شد. ولي اينبار نيز به كمك مأمورين C.I.A از خطر ترور نجات پيدا كرد و باز هم در كشتن وي نا اميد شدند. بار ديگر، سلامه در تريفا (از سواحل اسپانيا) شناسايي شد كه اينبار نيز اين عمليات بي‌فرجام باقي ماند.   اما سرانجام اين گروه موفق با شكار سلامه در نروژ شدند. آن‌ها طي يك عمليات سري و بسيار سخت و پيچيده، يك زن به نام «اريكا چمبرز» را به درون سازمان‌هاي پناهندگان فلسطيني در لبنان فرستادند. اريكا در آنجا با سلامه آشنا شد كم‌كم اعتماد وي به خود را جلب نمود و بدين ترتيب به وي نزديك‌تر شد. همين اعتماد سلامه بود كه باعث شد وي از نقشه‌ي موساد غافل شده و اطلاعات مسير عبور و مرورش را لو بدهد. اريكا فوراً با گروه تروريست ارتباط برقرار كرده و مهياي عمليات مي‌شود و سرانجام با بمب‌گذاري در ماشين خود و در مسير علي حسن سلامه، وي و هشت نفر ديگر را به شهادت رساند.          تصویر سمت چپ : خودروی منهدم شده علی حسن سلامه   -   تصویر سمت راست : اریکا چمبرز؛ کسی که با ارائه ی اطلاعات مسیر عبور سلامه، باعث ترور وی توسط تروریست های موساد گردید.   این، تنها بخشی از افراد ترور شده (و البته مهم سپتامبر سیاه و PLO) بود. اما همانطور که پیش بینی می‌شد، این عملیات واکنش های اروپایی ها را در پی داشت. ديگر صبر دولت‌هاي اروپايي لبريز شده بود. از همان ابتدا، دولت‌هاي اروپايي نسبت به اين ترورها واكنش نشان دادند. زيرا اين ترورها در اروپا، امري غيرعادي به شمار مي‌رفت و حساسيت‌هاي زيادي را نيز برمي‌انگيخت (و درست علت اصلي انتخاب و ترور اين اهداف، بخصوص به وسيله‌ي بمب‌گذاري از سوي موساد نيز همين بود!!). منبع و منشاء اين ترورها نيز كاملاً مشخص بود. به همين دليل از ابتدا ناخرسندي‌هاي بسياري بوجود آمده بود و از همان ابتدا و پس از هر ترور، سفراي اسرائيل در كشورهاي ميزبان اين عمليات‌ها، فرا خوانده شده و نارضايتي دولت‌ها از اين طريق به اسرائيل ابلاغ مي‌شد. اما پس از كشته‌شدن يكي از شهروندان هلند و هشت شهروند نروژي، اروپا فشار بسيار زيادي به اسرائيل وارد كرد و اسرائيل هم به ناچار، دستور به توقف اين عمليات خونبار داد و بدين ترتيب عمليات خشم خدا پس از هشت سال (1972-1979) و با كشته‌شدن بيش از ده عضو مهم فلسطيني سپتامبر سياه (كه 9 نفر آن از اعضاي از پيش نشان‌شده‌ي گلدا ماير و موساد بودند)، به پايان رسيد و پس از آن، ترورهاي دولتي اسرائيل، متمركز در كشورهاي عربي، بخصوص لبنان و فلسطين گرديد و تا به امروز نيز اين ترورها ادامه داشته كه مهمترين آن‌ها، ترور «شيخ احمد ياسين»، «عبدالعزيز رنتيسي» و «خالد مشعل» بود. اين حركت اسرائيل، بابي را باز كرد كه تروريسم دولتي را پرورش داد و باعث شد كه بعدها دولت آمريكا نيز مخالفين و افرادي كه به زعم خويش خطرناك هستند را در كشورهاي مختلف ربوده و يا ترور نمايد.   نتيجه‌گيري مبارزات حق عليه باطل، از اولين دوران زندگي آدمي تا به امروز وجود داشته و تا آخرين روزهاي حيات بشر نيز ادامه خواهد داشت. اما امري كه اين وسط تعيين كننده است، روش مبارزه و انتخاب صحيح راه مبارزه براساس شرايط است. همواره مردم براي مبارزان آزادي، ارزش و احترام زيادي قائل بودند. چرا كه مردانه مي‌جنگيدند، هدف مقدسي داشتند، شجاعت داشتند و تنها به دشمن خويش حمله مي‌كردند و كاري به مردم عادي نداشتند. به همين دليل هم بسياري از مبارزات براي آزادي، به سرانجام رسيد و اگر هم سركوب شد، نام آن‌ها در تاريخ ماندگار شد. اين مبارزات در هر كشوري انجام گرفت. از اسكاتلند و ايرلند گرفته تا حتي ژاپن و چين كره و البته ايران عزيز. مبارزاتي كه مشهور به مبارزات چريكي يا نامنظم بوده و در آن، شجاعت و درايت حرف اول را مي‌زند. اما پس از جنگ‌هاي جهاني، كم‌كم اين مبارزات به انحراف كشيده شد. پارتيزان‌ها و چريك‌ها كم‌كم شجاعت خويش را از دست داده بودند. مبارزين ايرلندي، ديگر به جاي اينكه مستقيماً بجنگند، رو به روش‌هاي ناجوانمردانه آورده بودند؛ بمب‌گذاري! پديده‌ي شوم بمب‌گذاري بسيار سريع همچون غده‌اي سرطاني، جهان را در بر گرفت. اين روش به ظاهر بسيار مطمئن‌تر و بي‌خطرتر از مبارزات چريكي بود. اما يك ايراد عمده داشت. علاوه بر وحشيانه‌بودن اين روش، كشته‌شدن گناهكاران و بي‌گناهان حاصل اين روش شوم بود. روشي كه شايد بيشتر از آنكه براي پيشبرد مبارزات در نظر گرفته مي‌شد، براي ايجاد ترس  و رعب و وحشت به كار برده مي‌شد و در اين ميان خون بيگناهان بسياري ريخته مي‌شد و اين تنها به بدنام كردن گروهك‌هاي مبارز منجر گرديد. ديگر مردم دل خوشي از مبارزان نداشتند. چرا كه آن‌ها را تروريست‌هايي مي‌ديدند كه جان مردم بيگناه برايشان كمترين ارزشي نداشته و تنها به مقصد و مقصود خويش فكر كرده و مي‌نگرند و امري كه همواره مبارزين رعايت مي‌كرده و آن حفظ جان بي‌گناهان بود، كاملاً به ورطه‌ي فراموشي سپرده شد.   مبارزات مردم فلسطين هم از دو بخش تشكيل مي‌شد. بخش اول، مبارزات چريكي فلسطينيان بود كه تا آن زمان، بسياري از اعراب از آن حمايت مي‌كردند و كشورهاي مختلف، به هر طريقي به مبارزين فلسطيني كمك مي‌كردند. اما پس از تشكيل گروه سپتامبر سياه، اين مبارزات نيز به سوي تروريسم گرايش پيدا كرد. يعني به جاي مبارزه‌ي مستقيم و چريكي، به بمب‌گذاري در جاهاي مختلف و انجام عمليات‌هاي تروريستي روي آوردند. آن‌ها در مكان‌هاي عمومي بمب‌گذاري مي‌كردند و بسياري از انسان‌هاي بي‌گناه را به همراه ارتشيان و نظاميان صهيونيست، به كام مرگ كشاندند. امري كه به مذاق بسياري، خوش نيامد و باعث ايجاد تفرقه در مبارزين فلسطيني شد و حتي كار را به جايي كشاند كه مبارزي مثل ياسر عرفات، به اين نتيجه برسد كه اين ترورها، جز پاسخ ترور وار اسرائيل، به هيچ نتيجه‌اي نمي‌رسد. به همين دليل بهتر است كه سمت و سوي مبارزه را تغيير داد و كار را از مبارزه به مذاكره كشاند.   كشورهاي عربي هم كم‌كم دست از حمايت از مبارزين فلسطيني برداشتند و عملاً گروه‌هايي چون سپتامبر سياه، در انزوا قرار گرفتند و اين درست چيزي بود كه اسرائيل انتظارش را مي‌كشيد. البته بسياري از فلسطينيان از اين حركت سپتامبر سياه حمايت مي‌كردند. ولي هيچ‌گاه به تبعات آن دقت نكردند. كمترين حاصل اين عمليات‌هاي تروريستي، ايجاد تروريسم دولتي اسرائيل بود. همانطور كه عنوان شد، حادثه‌ي مونيخ دليل بسيار موجهي براي دولت اسرائيل بود كه مخالفين خويش را به روشي كه خودشان به كار گرفته‌اند، نابود سازد. حال اينكه اسرائيل پيش از غصب فلسطین، همين ترورها را نيز انجام مي‌داد. ولي فلسطيني‌ها درست همان اشتباهي را كردند كه همه‌ي رهبران از آن بيم داشتند. تغيير مسير از مبارزه به تروريسم.   متأسفانه اين مبارزات تروريستي، تا به امروز ادامه داشته و دارد. البته شايد عنوان شود كه چون هدف فلسطينيان مقدس است، پس نمي‌توان نام ترور را بر اين عمل قرار داد. اما بهتر است بدانيم كه كسي كه ترور مي‌كند، هميشه براي خود هدفي دارد و اين هدف، مسلماً برايش مقدس است. خواه هدف، دين باشد و يا سرزمين و يا خانه و ناموس. هريك از اين‌ها اهداف مقدسي است. اما انتخاب راه نادرست، اين اهداف را نيز بي‌ارزش مي‌سازد. همانطور كه حزب‌الله لبنان تا قبل از مبارزات صحيح چريكي، يك گروهك تروريستی شناخته مي‌شد (بعلت عملیات های استشهادی، بمب گذاری ها و ...)، ولي امروز همه از آن به نيكي ياد كرده و مبارزات مردانه‌ي آن را به ياد مي‌آورند. ديگر كسي به ياد ندارد كه همين حزب‌الله هم سابقاً با بمب‌گذاري در ماشين‌ها و يا بستن بمب به افراد و انفجار آن در محل مورد نظر، درست اعمال تروريست‌ها را انجام مي‌داد (البته این مقاله مربوط به سال 2006 بود. زمانی که دید مثبتی نسبت به حزب الله لبنان بین اعراب و حتی اروپایی ها وجود داشت. دید مثبتی که با دخالت نظامی حزب الله لبنان در سوریه، عملاً از بین رفت.). امروزه وقتي چنين مبارزات چريكي و مسلحانه‌اي را جهانيان مشاهده مي‌كنند، لب به تحسين آن گشوده و حتي از آن حمايت نيز مي‌كنند. حال اينكه 58 سال (در حال حاضر 66 سال) از غصب فلسطين مي‌گذرد و هنوز مي‌بينيم كه جهانيان در برابر اين قضيه سكوت اختيار كرده‌اند. چرا كه راهي كه فلسطينيان برگزيدند، راه غلطي بود و چاره‌اي جز سكوت نبوده و نيست. ولي مسلماً اگر همين فلسطين، از سبك مبارزات حزب الله لبنان، درس گرفته و سمت و سوي مبارزاتش را تصحيح نمايد، مسلما‌ً هم نام تروريست از مسلمانان گرفته خواهد شد و هم نام مقدس جهاد و مجاهد، دوباره احياء خواهد شد و جهانيان معني حقيقي جهاد در راه خدا را به خوبي درك خواهند كرد. همانطور كه همه، بخصوص اسرائيلي‌ها اين معني را در برابر شيعيان لبناني درك كرده و فهميدند كه مسلمان واقعي اگر اقدام به جهاد نمايد، از هيچ قدرتي هراسان نخواهد بود. اما اين امر زماني تحقق مي‌يابد كه حقيقتاً اهميت اين موضوع را درك كرده باشند و متوجه شده باشند كه نتيجه‌ي اين اشتباهشان چه بوده است. اگر از همان ابتدا به اين امر توجه مي‌شد، گروهك‌هايي چون القاعده و طالبان، هيچ‌گاه جرأت نمي‌كردند كه به نام اسلام و با عنوان جهاد، اعمال تروريستي انجام دهند و جهانيان نيز مسلمانان را تروريست بشناسند.   اميدوارم كه مسلمانان از اشتباهاتشان درس بگيرند و با انتخاب صحيح مسير حركت خويش، راه سعادت را براي خود و ساير هم‌كيشان و هموطنانشان برگزينند و با انتخاب مسيرهاي ناصحيح و انحرافي، فرصتي را پيش نياورند كه دولت‌هاي غربي، از همين حربه بر‌عليه ايشان استفاده‌كرده و مبارزات مقدس مسلمين را در پس پرده‌ي شوم ترور بپوشانند. ---------------------------------------------------------------- پ.ن : متأسفانه شاهد هستیم که رفتارهای خشونت آمیز و تروریستی روز به روز شیوع بیشتری در مناطق اشغالی پیدا می‌کند. دیگر ترورها هم بدل به ترور کور شده است. حمله به چاقو به سربازان اسرائیلی یا حتی مردم عادی، حمله به کنیسه ها، زیر گرفتن مردم عادی در خیابان، حمله با بولدوزر به خودروها و بسیاری اعمال دیگر که کمترین نفعی برای جبهه‌ی مقاومت ندارد. از طرف دیگر رشد روزافزون گروه های جهادی سلفی در منطقه و تمایل اعراب به انجام اعمال تروریستی و ایضاً ظهور گروه هایی نظیر دولت اسلامی که خشونت عریان را به نمایش می‌گذارند، موجب شده است که عملاً مبارزات فلسطینیان نیز تحت الشعاع این رفتارها قرار گیرد.   حال اینکه تمامی این مدل تحرکات، به نفع رژیم غاصب صهیونیستی تمام شده و حقانیت این رژیم در سرکوب غیرانسانی فلسطینیان را بیشتر موجه می‌سازد. فلذا امید است عقلای مبارزان فلسطینی روزی با بررسی نتایج این تغییر مدل مبارزات، به مضر بودن این امر رسیده و برای تغییر مسیر مبارزات به سمت و سوی مناسب، گام بردارند.  
  19. عرض سلام و خسته نباشید خدمت تمامی دوستان گرامی. مستند پیش روی شما، یکی بهترین مستند هایی است که درخصوص جنگ دوم جهانی ساخته شده است. ارزش این مستند به آن برمی گردد که فارغ از اطلاعات مربوط به جنگ، اطلاعات و تصاویر ارزشمند و نابی درخصوص چگونگی مهیا شدن جهان برای این جنگ عظیم، نظیر برخاستن آلمان نازی، ژاپن، ایالات متحده، شوروی و ... را به تصویر می کشد و عملاً با چینش جالب اپیزودها، بیننده مرحله به مرحله در جریان وقایع آن روزها قرار می گیرد. توضیح نسبتاً خوبی در سایت های فارسی زبان درخصوص این مستند وجود دارد که برای معرفی آن، به همان بسنده می کنم : مستند The World At War یکی از زیباترین مستندهای ساخته شده در سال 1973 است و امتیاز 9.6 از 10 را فهرست IMDB کسب کرده است. این مستند به گفتگو با بسیاری از فرماندهان و سران ارتش های متفقین و متحدین پرداخته که از بخش های جنجالی و دیدنی این مستند می باشد. همچنین در این مستند می توانید تصاویر بسیاری جالب و پرهیجانی از نبردها، عملیات های گسترده و در گیری های سرنوشت ساز جنگ جهانی دوم مشاهده کنید. جنگ جهانی دوم بزرگ‌ترین و پرتلفات‌ترین جنگ در تاریخ جهان است. آلمان در ۱ سپتامبر، ۱۹۳۹ به لهستان حمله کرد، این تاریخ متداول آغاز جنگ جهانی دوم در غرب است. منابع دیگر حمله ژاپن به چین را در ۷ ژوئیه، ۱۹۳۷، آغاز جنگ می‌دانند، و همچنین حمله ژاپن به منچوری که در ۱۹۳۱ انجام شده بود نیز به نوعی یکی از مقدمات جنگ جهانی دوم بود. جنگ جهانی دوم به دلایل بسیاری آغاز شد. بعضی از اصلی تربن آن‌ها، بحران اقتصادی و تورم و درخواست غرامت جنگی از جمهوری وایمار آلمان پس از جنگ جهانی اول، و رکود اقتصادی و نیاز ژاپن به مواد اولیه بود که باعث ظهور و رواج اندیشه فاشیسم و ملی گرایی، ظهور اندیشه دیکتاتوری و محدود کردن فکر و اندیشه شد. جنگ جهانی اول به پایان رسید، اما نظام سرمایه‌داری اروپا جنگ دیگری را آبستن بود. سرمایه‌داری اروپا از بازارهای پس از جنگ فربه شده بود. تنها چند ماه پس از جنگ جهانی اول بود که شوراهای انقلابی کارگری به ویژه در آلمان پدید آمده و شدیداً طبقهٔ حاکم را نگران کرده بودند. به همین خاطر طبقهٔ حاکم آلمان به تسلیح میلشیای ارتجاعی همت گمارد تا «خطر» انقلاب را برطرف کرده و بتواند انقلاب روسیه را از حمایت کارگران اروپا محروم نماید. شوراهای انقلابی کارگری درهم‌کوبیده شدند و بحران اقتصادی بر جای ماند تا این که در سال ۱۹۲۹ میزان بیکاری به درجه‌ای بی‌سابقه رسید. اشتهای استعماری قدرت‌های بزرگ سرمایه‌داری و رقابت‌هایشان هم در این زمان به شدت تقویت شده بودند. دو اتفاق مهم آتش اولیه جنگ جهانی دوم را برافروخت، حمله ژاپن به چین (ژوئیه ۱۹۳۷)و اشغال لهستان توسط آلمان (سپتامبر ۱۹۳۹). کشورهای درگیر جنگ جهانی دوم دو گروه بودند که به نام متفقین و متحدین شناخته می‌شوند. این مستند از 26 قسمت تشکیل شده است. حجم هر قسمت، تقریباً 400 مگابایت بوده و فرمت فایل ها mkv می باشد. تمامی قسمت ها نیز دارای زیرنویس فارسی روان و نسبتاً دقیق می باشد. اگرچه حجم قسمت ها کمی سنگین به نظر می رسد، اما بعید است از دانلود چنین مستندی، پشیمان شوید. مستندها به مرور در تاپیک، تقدیم حضور دوستان خواهد شد. ولی برای دسترسی راحت تر، فهرستی از آن در همین پست، ایجاد می گردد. در آخر، از دوستان بزرگوار انتظار می رود با طرح نظرات و مباحثات ارزنده ی خود، به غنای این تاپیک کمک نمایند. ----------------------------------------------------------------- فهرست : 1. A New Germany (1933–1939) 2. Distant War (September 1939 – May 1940) 3. France Falls (May – June 1940) 4. Alone (May 1940 – May 1941) 5. Barbarossa (June – December 1941) 6. Banzai!: Japan (1931–1942) 7. On Our Way: U.S.A. (1939–1942) 8. The Desert: North Africa (1940–1943) 9. Stalingrad (June 1942 – February 1943) 10. Wolf Pack: U-Boats in the Atlantic (1939–1943) 11. Red Star: The Soviet Union (1941–1943) 12. Whirlwind: Bombing Germany (September 1939 – April 1944) 13. Tough Old Gut: Italy (November 1942 – June 1944) 14. It's A Lovely Day Tomorrow: Burma (1942–1944) 15. Home Fires: Britain (1940–1944) 16. Inside the Reich: Germany (1940–1944) 17. Morning: (June – August 1944) 18. Occupation: Holland (1940–1944) 19. Pincers: (August 1944 – March 1945) 20. Genocide (1941–1945) 21. Nemesis: Germany (February – May 1945) 22. Japan (1941–1945) 23. Pacific (February 1942 – July 1945) 24. The Bomb (February – September 1945) 25. Reckoning (April 1945) 26. Remember
  20. mostafa_by

    مستند ناب "The World at War"

    صاحب اختیارید بزرگوار. ولی تجربه نشان داده دوستان کمتر نسبت به دانلود یکباره و سنگین مجموعه ها واکنش مثبت نشان می دهند. تاپیک های مستندهای دیگر این واقعیت را نشان می دهند.   از طرف دیگر، این مستندات در حال آپلود بر روی مدیافایر میلیتاری هستند تا برای همیشه (حداقل تا وقتی مدیافایر هست)، در سایت باقی باشند. حال اینکه سایت هایی که این دست فایل ها را به اشتراک می گذارند، عموماً پس از مدتی آن ها را پاک می کنند.   اما در کل، هدف این است که دوستان این مستند را تماشا نمایند. پس یکباره گذاشتن آن هم مفید خواهد بود؛ بویژه برای دوستانی که تمایل دارند هرچه سریعتر آن را مشاهده فرمایند.
  21. mostafa_by

    مستند ناب "The World at War"

    قسمت یازدهم - Red Star     این قسمت، روایت ملت شوروی است.   اینکه در چه وضعیتی بودند؟ قبل از جنگ چه مشکلاتی داشتند؟ با آغاز جنگ چه بلایی بر سرشان آمد؟ فاجعه ی لنینگراد چه بلایی بر سر این ملت آورد؟ چگونه این ملت شکست خورده، روحیه ی خود را بازیافتند؟ چطور تبلیغات میهن پرستی و قهرمانان عصر تزاری که حتی نام بردن از ایشان جرم محسوب می شد، به ناگاه در صدر پروپاگاندای شوروی قرار گرفت؟ ...   و مهمتر از همه، تصاویری ناب از نبرد کورسک و شرحی از این نبرد به همراه مصاحبه هایی شنیدنی! نبردی که آغازی برای پایان نازی ها بود! ---------------------------------------------------------------------- شما می توانید این قسمت را از طریق لینک های زیر دانلود بفرمایید. قسمت یازدهم - پارت اول   قسمت یازدهم - پارت دوم پسورد : military.ir لازم به ذکر است بدلیل محدودیت هایی که سایت Mediafire برای فایل های سری، در اکانت های رایگان پدید آورده است، ناگزیر تغییری جزئی در نام فایل ها بوجود آمده است. بنابراین دوستان بزرگوار پس از دانلود کامل هر قسمت (هر دو فایل)، فایل اول (E111) را اکسترکت نموده و درصورتی که بصورت خودکار روی فایل دوم نرفت، از طریق Browse، فایل دوم (E112) را انتخاب نمایید.  
  22. ضمن عرض عذرخواهی بابت عدم ادامه ی تاپیک در موعد مقرر، در نظر دارم تا حد توان این تاپیک را به پیش برده تا مبنایی منطقی درخصوص توان نظامی طرفین درگیر در جنگ تحمیلی گردد و در بحث ها بتوان به جای مباحثه ی بیهوده درخصوص توانا یا ناتوان بودن کشور در این نبرد، به آمارهای رسمی استناد نمود.   برای ادامه، مطالعه ی این مقاله از دکتر سید جمال حسینی مفید به نظر می رسد.   ------------------------------------------------------------------------   توان نظامي عراق در جنگ برعليه ايران   تجاوز عراق به ايران در سال1980 و شروع جنگ نابرابر هشت ساله اين رژيم برضد جمهوري اسلامي، در مقايسه با ساير بحران‌هاي بين‌المللي از جهاتي داراي ويژگي‌هاي منحصر به فردي است. يكي از اين ويژگي‌ها ميزان كمك‌هاي تسليحاتي كشورهاي مختلف به عراق در طول جنگ هشت ساله با ايران بوده است. بدون ترديد كمك‌هاي تسليحاتي چند كشور به ويژه فرانسه و شوروي سابق و هم‌چنين كمك‌هاي مالي كشورهاي شوراي همكاري خليج‌فارس در نجات رژيم صدام‌حسين از منجلابي كه خود ايجاد كرده بود، نقش اساسي داشته است. ______________________________________________________________________________________________________________________     توان نظامي عراق در جنگ برعليه ايران   تجاوز عراق به ايران در سال1980 و شروع جنگ نابرابر هشت ساله اين رژيم برضد جمهوري اسلامي، در مقايسه با ساير بحران‌هاي بين‌المللي از جهاتي داراي ويژگي‌هاي منحصر به فردي است. يكي از اين ويژگي‌ها ميزان كمك‌هاي تسليحاتي كشورهاي مختلف به عراق در طول جنگ هشت ساله با ايران بوده است. بدون ترديد كمك‌هاي تسليحاتي چند كشور به ويژه فرانسه و شوروي سابق و هم‌چنين كمك‌هاي مالي كشورهاي شوراي همكاري خليج‌فارس در نجات رژيم صدام‌حسين از منجلابي كه خود ايجاد كرده بود، نقش اساسي داشته است. اين گزارش، تنها خلاصه‌اي از ميزان كمك‌هاي نظامي به عراق و هم‌چنين توان نظامي اين كشور تا پايان سال1987، ارائه مي‌دهد و علي‌رغم گذشت بيش از13 سال از خاتمه جنگ، بدون شك مي‌توان گفت كه كمك‌ها و حمايت‌هاي مستمر كشورهاي مختلف از عراق، بيش از پيش حاكي از مظلوميت مردم ايران در قبال جنگي است كه عراق به آنان تحميل كرده بود. آنتوني كوردزمن، محقق مركز مطالعات بين‌الملل و استراتژيك، اعتقاد دارد كه قدرت‌هاي خارجي، عراق را در مقابل ايران مسلح كردند و اجازه ندادند كه ايران به سلاح‌هاي جديد دست يابد. ايران سال1988 - 1987 ، در جنگ نفتكش‌ها با بريتانيا و امريكا وارد جنگ شد و با خاتمه جنگ اين كشور، بيش از40 -60 درصد از سلاح‌هاي زميني خود را از دست داد.1     هزينه‌هاي دفاعي عراق‌   هزينه‌هاي دفاعي عراق قبل از سال1980، حدود 15 - 21 درصد از توليد ناخالص ملي اين كشور را تشكيل مي‌داد. براي نمونه، در سال 1975 بودجه دفاعي عراق در حدود3 ميليارد دلار بود كه 17 درصد از توليد ناخالص ملي را تشكيل مي‌داد؛ و اين ميزان در سال1979 به6/4 ميليارد دلار يعني در حدود 15 درصد از توليد ناخالص ملي كاهش يافت. ولي بعد از سال1980 و با شروع جنگ تحميلي، اين ميزان تا سال1982 ، به50 درصد از توليد ناخالص ملي افزايش يافت. بودجه دفاعي عراق در سال1986 در حدود11 ميليارد دلار تخمين زده شده است. جنگ با ايران، هزينه‌هاي اقتصادي و مالي زيادي براي دو كشور داشت؛ و تهاجم ارتش عراق نه تنها خسارات چشمگيري بر ايران وارد ساخت، بلكه بسياري از پروژه‌هاي زيربنايي عراق را نيز متوقف كرد. درآمد عراق از محل صادرات نفت در سال1980 ، حدود بيست ميليارد دلار بود و با استفاده از35 ميليارد دلار ذخاير نفتي،‌ اين كشور توانست هزينه‌هاي دفاعي خود را به طور قابل توجهي افزايش دهد. درآمد نفتي عراق در سال1984 به حدي كاهش يافت كه اين كشور از كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس درخواست وام كرد. درآمد نفتي عراق در سال1986، بين 5 - 8 ميليارد دلار تخمين زده شده بود، در صورتي كه هزينه‌هاي جنگي اين كشور ماهانه، بين ششصد تا يك ميليارد دلار برآورد مي‌شد. صاحب‌نظران امور مالي و نظامي تخمين زده‌اند كه تا پايان سال1987 ، عراق تمامي ذخيره 35 ميليارد دلاري خود را صرف هزينه‌هاي جنگي كرده و بيش از40 تا 85 ميليارد دلار نيز مقروض شده بود. عراق بخش اعظم بدهي‌هاي خود را از اعضاي شوراي همكاري خليج فارس به ويژه عربستان سعودي و كويت دريافت كرده بود كه اين ميزان بين30 - 60 ميليارد دلار بود.     خريدهاي تسليحاتي عراق‌   عراق تا پايان هفتمين سال جنگ برضد ايران، به بزرگ‌ترين بازار تسليحاتي جهان تبديل شده بود، و علاوه بر خريده‌هاي تسليحاتي از شوروي سابق و فرانسه، از خريداران تسليحات كشورهاي چين، آلمان، ايتاليا، برزيل، لهستان، چكسلواكي و مصر بود. آژانس خلع سلاح و كنترل تسليحاتي امريكا در سال 1987 تخمين زده بود كه واردات تسليحاتي عراق در طول سال‌هاي 1981 - 1985، بيش از24 ميليارد دلار بوده است. نگاهي به خريدهاي تسليحاتي عراق از شوروي سابق نشان مي‌دهد كه اين ميزان از95 درصد در سال1972 به63 درصد در سال1979 ، كاهش يافته است. شوروي سابق در سال1987 ، بيش از8 ميليارد دلار سلاح در اختيار عراق گذاشته بود؛ و بزرگ‌ترين صادركننده سلاح به عراق بود. وزارت دفاع امريكا در گزارش سالانه خود در سال1987 ، اشاره كرده بود كه شوروي سابق اگرچه ادعاي بيطرفي در اين جنگ را مي‌كرد، ولي كمك‌هاي بي شائبه نظامي در اختيار عراق قرار داده بود. مسكو در اوايل سال1987، 24 ميگ 29 به عراق تحويل داد. اين نوع جنگنده‌ها در آن زمان فقط در اختيار سوريه و هندوستان بود. به علاوه، شوروي براي تأمين هزينه خريد اين جنگنده‌ها، وام‌هايي به عراق داد كه بهره بسيار پايين داشتند؛ و اين كشور با توجه به بحران مالي كه با آن رو به رو بود، از اين پيشنهاد شوروي استقبال كرد. شوروي در طول جنگ هشت ساله، تلاش فراواني نمود تا با اعطاي تسهيلات اعتباري و مالي به عراق مانع خريدهاي تسليحاتي اين كشور از كشورهاي ديگر شود. براي نمونه در ‌سال، 1987 شوروي با ارائه تسهيلات مالي بهتر، مانع از اين شد كه عراق شصت ميراژ2000 را با ارزش3 ميليارد دلار، از فرانسه خريداري كند. به علاوه، عراق از خريد3 ميليارد دلار بالگرد و تجهيزات راداري فرانسه خودداري كرد، ولي مشخص نيست كه آيا شوروي در اين موضوع نقش داشته است يا خير. عراق تا اوايل سال1988 ، بين 8 تا10 ميليارد دلار به شوروي مقروض بود. دولت سوسياليست فرانسه به رهبري ميتران، در طول جنگ تحميلي عراق، به يكي از حاميان اصلي عراق تبديل شده بود. سابقه همكاري نظامي دو كشور به سال1975 باز مي‌گردد كه فرانسه براي واردات نفت از خاورميانه و تقويت روابط سنتي خود با كشورهاي اسلامي و عربي، خواهان ايجاد پلي نظامي و سياسي بين پاريس و بغداد بود. پاريس با امضاي قراردادي موافقت نمود تا در طول سال‌هاي 1977 تا1987 ، تعداد133 فروند ميراژ اف-1 را به عراق بفروشد. فرانسه در سال 1978، اولين محموله را كه شامل18 جنگنده و30 بالگرد بود، به عراق تحويل داد و حتي موافقت نمود در قراردادي به ارزش 2 ميليارد دلار،‌ با عراق در توليد ميراژ2000 همكاري نمايد. فرانسه در يك اقدام بي سابقه موافقت نمود كه پنج جنگنده سوپراتاندارد مجهز به موشك‌هاي هوا به زمين اگزوست را به صورت قرضي در اختيار عراق قرار دهد. اين جنگنده‌ها براي اجراي عمليات عراق در سال 1984 برضد نفتكش‌ها در خليج‌فارس نقش عمده‌اي داشتند. آخرين محموله جنگنده ميراژ اف-1 در سال 1985 به ارزش500 ميليون دلار، به عراق تحويل داده شد و بخشي از هزينه آن به وسيله‌ صادرات نفت خام تامين گرديد. روزنامه لوموند در سال1987 ، تخمين زده بود كه ارزش تسليحات فرانسوي كه در طول سال‌هاي 1981 تا1985 به عراق فروخته شده در حدود5 ميليارد دلار بوده و بيش از40 درصد صادرات تسليحاتي فرانسه را شامل مي‌شده است. پاريس به دليل منافع استراتژيك درازمدت، با زمان بندي مجدد وام‌هاي عراق، كه به علت مشكلات اقتصادي، قادر به پرداخت آن نبود، موافقت كرد. ميتران، رئيس جمهور وقت فرانسه، كمك‌هاي اين كشور را براي جلوگيري از شكست عراق در جنگ، بيان مي‌كرد. ميزان بدهي‌هاي فرانسه به عراق تا سال1987 ، در حدود3 ميليارد دلار تخمين زده شده بود. فروش‌هاي تسليحاتي فرانسه به عراق، از دو بعد اهميت داشت. اول آن كه، اين تسليحات مانند بالگرد‌هاي تهاجمي، موشك‌ها، عملكرد بسيار بالايي دارند. عراق بين سال‌هاي 1983 تا1986، بيش از400 موشك اگزوست هوا به زمين و حداقل200 موشك هدايت شونده ليزري، از فرانسه خريداري كرد. دوم اين‌كه، فرانسه در قبال فروش تسليحات به عراق، از سياست مستقل و مشخصي، پيروي مي‌كرد؛ و حتي با وجود مخالفت‌هاي ايران و اقدام‌هاي سياسي و نظامي عراق، آشكارا به اين كشور سلاح مي‌فروخت.     توان نظامي عراق‌   تعداد كل نيروهاي زميني عراق در سال1979 ،190 هزار تن بود؛ و اين تعداد، در سال1987 به475 هزار تن افزايش يافت. تعداد كل پرسنل نيروي هوايي از18 هزار نفر در سال1979 به30 هزار نفر در سال1987 ، افزايش پيدا كرد. اشاره به اين نكته لازم است كه بيش از ده هزار مزدور مصري و سوداني در كنار سربازان عراقي با ايران مي‌جنگيدند. در سال 1987 تعداد نيروهاي ذخيره480 هزار نفر و ارتش به اصطلاح مردمي آن،650 هزار تن بوده است. آمار سال1987 نشان مي‌دهد كه تا پايان اين سال، عراق 2790 تانك تي62 ،55 ،54 و 1500 ‌تانك تي؛ 150 تانك تي 59 و 69 تانك چيفتن، شصت تانك ام77 و يكصد تانك سبك پي تي76 در اختيار داشت كه مجموع تانك‌هاي ارتش عراق تا سال1987 ، در حدود4600 بود. تعداد كل توپ‌هاي اين كشور تا پايان همان سال، در حدود 3000 اراده توپ بود. عراق30 موشك زمين به زمين فراگ هفت و 20 موشك اسكاد در اختيار داشت. تعداد موشك‌هاي زمين به هواي عراق، 300 فروند بود كه از موشك‌هاي اس اي9 ،7 ،6 ،3 ،2 و رولند تشكيل مي‌شد. عراق در سال1988 بيش از160 موشك اسكاد الحسين را به اهدافي در ايران، شليك كرد و حملات موشكي عراق كه غيرنظاميان، به ويژه مردم تهران را به وحشت انداخت، يكي از عواملي بود كه در خاتمه اين جنگ نقش داشت. اين موضوع، ارزش استراتژيك موشك‌هاي بالستيك را براي عراق در جنگ با ايران نشان مي‌داد2. عراق تا پايان سال1987 ، حدود272 فروند بالگرد تهاجمي در اختيار داشت كه شامل بالگردهاي هيوز، بو 105 آلويت3 سوپر فريلون و هيند بود3. اين كشور هم‌چنين140 بالگرد ترابري داشت كه 10 فروند بالگرد ترابري سنگين، 100 فروند ترابري متوسط و مابقي ترابري سبك بودند. نيروي دريايي عراق در جنگ با ايران متحمل خسارات زيادي شد و مي‌توان گفت بخش اعظم آن از بين رفت. تا پايان سال، 1987 نيروي دريايي اين كشور از5 كشتي جنگي،6 رزمناو 8 مين جمع‌كن 6 هاوركرافت و5 كشتي پشتيباني، تشكيل شده بود. نقطه قوت ارتش عراق، نيروي هوايي اين كشور بود كه به طور كلي، شامل جنگنده‌هاي ساخت شوروي و فرانسه مي‌شد. آمار سال1987 نشان مي‌دهد كه نيروي هوايي عراق، 8 فروند بمب‌افكن توپولف 16 و 7 فروند بمب‌افكن توپولف22 ، داشت. جنگنده‌هاي نيروي هوايي عراق از ميگ29، ميگ23، ميراژ اف-1 سي، ميراژ اف- 1 مجهز به اگزوست، ميراژ اف-1، 200، اف-7 كه مشابه ميگ21 چيني است و در مصر مونتاژ مي‌شود، سوخوي-7 و بيست ميگ 25، ميگ21 و ميگ19 بود كه بر طبق آمار غيررسمي، بيش از500 فروند بوده است. نيروي هوايي اين كشور، موشك‌هاي هوا به هواي آر530، آر550 ماجيك، داشت كه تعداد آنان نامعلوم بود. موشك‌هاي هوا به زمين كه در اختيار نيروي هوايي عراق قرار داشت، از موشك‌هاي اي اس30 ليزري، آرمات، اگزوست، اي اس-4 كيچن و اي اس-5 كلت تشكيل شده بود. عراق، براي اين كه از شكست در جنگ جلوگيري كند، از سلاح‌هاي كشتار جمعي به ويژه سلاح‌هاي شيميايي استفاده مي‌كرد. عراق در حملات تهاجمي خود سلاح‌هاي شيميايي را به مراكز فرماندهي، محل استقرار توپخانه و تاسيسات لجستيكي پرتاب مي‌كرد. اين سلاح‌هاي شيميايي، از نوع گاز اعصاب بود كه مثل گلوله توپ استفاده مي‌شد و بر روي كلاهك‌هاي موشك الحسين قرار داده شده بود. هم‌چنين، عراق بمب‌هاي500 و250 كيلويي از گاز خردل را با استفاده از جنگنده‌هاي خود بر مواضع ايران پرتاب مي‌كرد. گزارشات ديگر نشان مي‌دهد كه بشكه‌هاي55 گالني گاز خردل در ارتفاع پايين و با استفاده از بالگرد پرتاب مي‌شد4. سازمان اطلاعات مركزي امريكا )سيا)، در گزارش غيرمحرمانه شماره233995 مورخ4 سپتامبر سال1990 ، به استفاده عراق از اين سلاح اشاره كرده بود. در اين گزارش آمده است: < عراق در هر يك از حملات عمده دفاعي خود از سلاح شيميايي استفاده كرده است و شهر حلبچه در سال1987 ، مورد حمله شيميايي عراق قرار گرفت. سلاح‌هاي شيميايي در بعضي موارد از جنگنده‌هاي عراقي شليك مي‌شد و دود غليظي را بر مناطق مورد هدف پخش مي‌كرده است5> .     جمع بندي‌   كشورهاي مختلف، به ويژه شوروي سابق و فرانسه، ماشين جنگي عراق را به مدت هشت سال در جنگ تحميلي اين كشور برضد ايران، تجهيز كردند بدون ترديد اگر اين كمك‌ها در اختيار عراق قرار نمي گرفت، سرنگوني رژيم صدام حسين در عراق، نتيجه نهايي جنگ بود. بعد از جنگ خليج‌فارس، بازرسان سازمان ملل، تسليحات عراق را بازرسي كردند، در اين بازرسي، بخشي از كمك‌هاي تسليحاتي جهان به عراق افشا شد، كه نشان دهنده كينه و عداوت جهان بر ضد جمهوري اسلامي بود. ماهنامه نگاه - شماره 15،16   منبع
  23.   تا جایی که بخاطر داریم، اصولاً ادامه ی جنگ در سال 61 با این نظر انجام پذیرفت که تا اولین عملیات مهم و فتح یک خاک اثرگذار (به عنوان اهرم برای مذاکرات صلح)، نبرد ادامه پیدا کند که ...! یعنی بحث درمورد سال 65 نیست. از همان ابتدا چنین بحثی بوده است و با این توجیه بود که ما وارد خاک عراق شدیم! ولی خوب سیاست بضعاً در تضاد با حقیقت است و ...!   پیشنهاد استاد MR9 بسیار منطقی است. انتخاب گزینشی می تواند منجر به انحراف فکر و باور ما از مسئله ی اصلی شود.   اما برای دوستانی که علاقه مند به بررسی وضعیت نظامی ایران؛ بدور از هرگونه شعارهای احساسی و پرشور؛ هستند، مطالعه ی تاپیک زیر توصیه می شود :   http://www.military.ir/forums/topic/27510-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D9%87%D8%B4%D8%AA-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%87/   ----------------------------------------------------------------   البته به نظر می رسد این دست موارد و اطلاعات، بیشتر باعث انحراف تاپیک از موضوع اصلی خود شود. پیشنهاد می شود دوستان قبل از بیان نظرات ارزشمند خود، نگاهی نیز به عنوان تاپیک داشته باشند تا در موضوع مطالب خود را ارائه نمایند.
  24. اردوگاه مرگ فلوسنبرگ – نهم آوریل 1945 درب فلزی بزرگ با صدایی خشک گشوده شد. پیرمرد لاغراندام و مستأصل در احاطه ی سربازان پا به درون حیاط نهاد. اگرچه فصل بهار بود، اما بدن عریان و کبود پیرمرد چندان قادر به مقاومت در برابر سرمای 6 درجه سانتی گرادی محیط نبود. اگرچه شاید برخی، لرزش اندام پیرمرد را به دلایل دیگری نسبت می دادند. البته برای کسی که لقب و تهمت خائن به میهن را یدک می کشید، این نیش و کنایه ها ارزش چندانی نداشت. در انتهای مسیر، پلکانی چوبی قرار داشت که پیرمرد به خوبی می دانست به چه چیزی ختم می شود. آیا این، پایان راه بود؟ ----------------------------------------------------------------------- آدمیرال کاناریس، یکی از مرموزترین و عجیب ترین شخصیت های آلمان در عصر حاکمیت نازی ها بود. کسی که حداقل 7 سال به مخالفت و حتی توطئه چینی علیه هیتلر و نازی ها پرداخت و در عین حال توانست در رأس یکی از مهمترین نهادهای اطلاعاتی نازی ها قرار داشته باشد و در تور اطلاعاتی و امنیتی حکومت نازی گرفتار نگردد. شاید اگر کمی خوش شانس بود؛ به اندازه ی کمتر از دو هفته، عمری طولانی تر از 58 سال را تجربه می نمود. در اولین روز از سال جدید میلادی در سال 1887، کارل کاناریس، کارخانه دار ثروتمند آپلربک دورتموند (واقع در ایالت وستفالن)، صاحب پسری شد که او را ویلهلم نامید. اعتقاد و باوری عجیب، ویلهلم را علاقه مند به نیروی دریایی کرد. اعتقادی که تا 50 سالگی در وی وجود داشت و آن اینکه وی، از نسل کنستانتین کاناریس، دریاسالار و سیاستمدار معروف یونانی است. تنها تحقیقات ریچارد باست در سال 1938 بود که این حقیقت را بر وی روشن ساخت که خاندان او از ایتالیای شمالی به آلمان مهاجرت کردند و کاناریسی نامیده می شدند. علاقه ی وی به نیروی دریایی باعث شد در سال 1905 و در حالی که هفده ساله بود، به نیروی دریایی امپراطوری آلمان (Kaiserliche Marine) ملحق شود و طولی نکشید که لیاقت و شایستگی خود را اثبات نمود. جنگ جهانی اول، آغاز جادوگری های ویلهلم جوان بود. در جنگ وی به عنوان افسر اطلاعات، در ناو اس.ام.اس درسدن (SMS Dresden) مشغول به فعالیت شد. در همان سال اول نبرد (دسامبر 1914) و در نبرد جزایر فالکلند، درسدن تنها ناوی بود که توانست از دست نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا جان سالم بدر ببرد و آن نیز مرهون هوش و استعداد و تاکتیک فوق العاده ی فریب کاناریس جوان بود. اما درسدن خیلی زود در چنگال نیروی دریایی سلطنتی گرفتار شد. در پی شکست در نبرد ماس تیرا در خلیج کامبرد لند (جزیره رابینسون کروزئه) و به گل نشستن درسدن، خدمه ی این کشتی (شامل ویلهلم کاناریس)، به اسارت گرفته شدند و در مارس 1915 به شیلی منتقل و در آنجا زندانی شدند. ظاهراً جنگ برای کاناریس پایان یافته بود. اما روباه جوان، افکار جسورانه تری را در سر می پروراند. در آگوست 1915، ویلهلم توانست از کمپ اسرا بگریزد و با تسلطی که بر زبان اسپانیولی داشت، خود را در این کشور مخفی سازد. با کمک برخی تاجران آلمانی در اکتبر 1915 توانست به کشور خود برگردد و داستان بازگشت آن نیز به اندازه ی داستان فرارش جذاب و مهیج و البته نفس گیر بود. با بازگشت به آلمان، مأموریتی اطلاعاتی به وی محول شد و بدین منظور راهی اسپانیا شد. جایی که نیروی اطلاعاتی انگلستان وی را شناسایی نمود و عملیاتی ترور وی را طراحی کرد که باز هم هوشیاری کاناریس، موجب شکست ترور شد. با بازگشت به آلمان، مجدداً به خدمت در نیروی دریایی مشغول شد و اینبار فرماندهی یکی از U-Boat های آلمانی را عهده دار شد. کاناریس نابغه که چهار زبان (منجمله انگلیسی) را با تسلط کامل صحبت می کرد، علی رغم درگیر بودن با انگلیسی ها، احترام ویژه ای برای این کشور (بالاخص نیروی دریایی سلطنتی انگلستان) قائل بود و البته این احترام، بعدها سرمنشاء ارتباطات و برقراری روابط اطلاعاتی آتی وی با سرویس های امنیتی انگلیس گردید. جنگ به پایان رسید و شکست آلمان، تعطیلی و بیکاری بخش عمده ای از صنایع و قوای نظامی آلمان را بهمراه داشت؛ اگرچه این تغییر شامل حال کاناریس نشد. در همان سال ها، وی تشکیلاتی شبه نظامی را سازماندهی نمود که هدف و مقصود خود را سرکوب انقلاب های کمونیستی در اروپا (و بویژه آلمان) عنوان نموده بود : فرای کورپس (FreiKorpse). گروهی که ظاهراً مسئول قتل کارل لیبکنخت و البته روزا لوکزامبورگ (یکی از مشهورترین رهبران مارکسیست اروپا) بود. اما کاناریس به قدری ماهرانه در عین حضور و هدایت در گروه های مختلف (منجمله فرای کورپس)، بدون گذاشتن ردپایی از خود نقش ایفا می کرد که جزو قضات همان دادگاهی شد که تروریست ها را در آن محاکمه می کرد. باز هم نقش آفرینی کاناریس بود که موجب شد قاتل تنها به دو سال زندان محکوم شود. مجازاتی که البته چندان هم اجرایی نشد و در همان ماههای اولیه، فردی با لباس افسری و اوراق جعلی، قاتل را از زندان فراری داد. آن فرد کسی نبود جز ویلهلم کاناریس! اما ادامه ی فعالیت نظامی کاناریس در نیروی دریایی، وی را ابتدا به درجه ی سروانی و افسر رابط در رزمناو برلین و سپس فرماندهی ناو اشلیزین رساند. در این حین، کاناریس ارتباطات گسترده ای با فرماندهان نظامی، سیاستمداران و صاحبان صنایع ایجاد نموده بود و آرمانی که در سر می پروراند، اتحاد و بازگشت قدرت آلمان بود. آرمانی که در شعارهای هیتلر یافت. اما هیچ گاه خود را آنقدر درگیر کارهای نازی ها نساخت که به سان بسیاری از آلمانی ها، به ناسیونال سوسیالیست هیتلر بپیوندد. نه تنها هیچ گاه عضو حزب نازی نشد، بلکه هیچ گاه اجازه نداد که اطرافیان و نیروهای نزدیک وی نیز از اعضای حزب نازی باشند. اما در آن سال ها، وی برای به قدرت رسیدن هیتلر و تحقق شعارهای وی در راستای تجدید حیات و گسترش تسلیحات نیروی دریایی، تلاش و مساعدت نمود و از این رو بشدت مورد توجه هیتلر قرار گرفت. با به قدرت رسیدن هیتلر، کاناریس نیز در رأس سازمان اطلاعات نظامی ارتش آلمان – آبور (Abwehr) قرار گرفت و در سالروز تولد خود در سال 1935، به درجه ی دریاسالاری (آدمیرال – Admiral) رسید. حضور در رأس سازمان اطلاعات نظامی ارتش، این اختیار را به کاناریس داد که علاقه ی عجیب خود به امور جاسوسی و اطلاعاتی را با توانی بیشتر دنبال نماید. وی با موفقیت، شبکه ی عظیم جاسوسی را در اسپانیا پدید آورد که در جریان جنگ داخلی اسپانیا، نقش و ارزش خود را به خوبی به اثبات رساند. در حقیقت دخالت هیتلر و کمک به ژنرال فرانکو در جریان جنگ داخلی اسپانیا نیز با توصیه و تلاش کاناریس بود و می شود گفت بازیگر اصلی صحنه ی جنگ های داخلی، آدمیرال مرموز آلمان بود. اما کارهای وی به این امر محدود نمی شد. با تلاش تیم های جاسوسی و اطلاعاتی کاناریس، یک دستگاه امریکایی هدایت بمب قابل نصب بر روی هواپیما بدست آمد که از نمونه ی آلمانی آن بسیار دقیق تر و کارآمدتر بود و این، نقشی مهم در توسعه ی توان و دقت تهاجمی ایفاء نمود. همچنین بدست آوردن کلید رمز نیروی دریایی فرانسه، یکی از دو ابرقدرت روز جهان که همسایه و خصم دیرین آلمان بود، شاهکار دیگر کاناریس بود. در کنار فعالیت های اطلاعاتی، کاناریس نقشی انکارناپذیر در توسعه ی ناوگان دریایی آلمان، در کنار آدمیرال دونتیز و آدمیرال ریدر ایفاء نمود. کاناریس بسیار امیدوار بود که تحرکات هیتلر، موجب بیداری و شکل گیری مجدد ناسیونالیسم آلمان شود. ولی به شخصه، به آرمان ها و باورهای هیتلر اعتقادی نداشت و بر روی میز و دفتر کار وی نیز اثری از عکس هیتلر دیده نمی شد؛ حتی هنگامی که عکس دوست اسپانیایی خود، ژنرال فرانکو بر روی میز وی قرار داشت. تا سال 1937 نیز حمایت های وی از هیتلر، به منظور رسیدن به رویای دریاسالار حالا باتجربه آلمانی ادامه داشت. اما در پی آغاز تصمیمات و تحرکات خطرناک هیتلر، کاناریس خیلی زود فهمید که با هیتلر، آلمان نه تنها آینده ی درخشانی ندارد، بلکه ادامه ی تحرکات وی موجب جنگی خواهد شد که نتیجه ای جز ویرانی و نابودی آلمان به همراه نخواهد داشت و تاریخ نیز اثبات نمود که کاناریس در این مورد اشتباه نمی کرد. بنابراین پنهانی به توطئه چینی علیه هیتلر و تلاش برای شکست طرح ها و مانورهای سیاسی – نظامی خطرناک وی پرداخت. کاری بس خطرناک که در کشور پلیسی و امنیتی نازی ها امری غیرممکن به شمار می رفت و درصورت کشف، مجازاتی جز اعدام در انتظار وی نبود. اما روباه زیرک اطلاعات نه تنها باکی از این خطرات بالقوه نداشت، بلکه اندیشه های جسورانه تری را نیز در سر می پروراند ...!     پایان قسمت اول
  25. ضمن تشکر از دوستان بزرگوار؛ بالاخص استاد گرامی MR9؛ جلیل عزیز. درخصوص قدرت نظامی فرانسه، حرف برای زدن بسیار است و به نظر می رسد ایجاد یک تاپیک مستقل درخصوص آن، بهتر می تواند حق مطلب را ادا نماید. ولی شاید تنها بررسی آمار و ارقام مربوط به جنگ فرانسه (در سال 1940)، بخش کوچکی از توان نظامی طرفین را روشن سازد : نبرد فرانسه اگر بخواهیم بطور خلاصه اشاره ی کوتاهی به این قدرت داشته باشیم، تنها ذکر غنائم و اسرای این نبرد به نظر می رسد کافی باشد : 2000 دستگاه تانک، 5000 عراده توپ، 300 هزار قبضه تفنگ، 4 میلیون گلوله، 1 میلیون و 850 هزار سرباز، 36 هزار افسر، 176 ژنرال و ...! از نظر تعداد تجهیزات، تسلیحات و نفرات، ارتش فرانسه از قبل از آغاز جنگ جهانی سرتر از آلمان نازی بود. اما ارتش فرانسه عمده ی توان دفاعی خود را بر روی استحکامات خط ماژینو قرار داده بود. از نظر قدرت تهاجمی، ارتش فرانسه ضعف زیادی نداشت. حتی هنگامی که آلمانی ها نروژ را اشغال نمودند، این فرانسوی ها بودند که به نارویک حمله کرده و آن به از چنگ نازی ها درآوردند. پس از نظر توان نظامی، مشکلی نداشتند. اما دو عامل باعث شکست فاجعه بار ارتش فرانسه شد : نخست همان موضوعی بود که استاد MR9 هم اشاره فرمودند. یعنی فرماندهان فرانسه عمدتاً محافظه کار و بدور از دانش روز و ملزومات جنگ مدرن آن عصر بودند! یعنی همان مشکلی که آلمان نازی با ژنرال های مسن تر خود (نظیر مارشال روندشتدت) داشت. در آنجا آدولف هیتلر به فرماندهان جوان تر نظیر گودریان و رومل اعتماد کرد و تاکتیک های جسورانه (و البته بسیار پر ریسک) آن ها را پذیرفت. حتی طرح حمله به فرانسه نیز در ابتدا توسط فرماندهان محافظه کار آلمان نوشته شده و حمله از طریق بلژیک مدنظر قرار داشت. اما هیتلر به طرح ژنرال فون منشتاین نسبتاً جوان تر اعتماد نمود؛ حرکت از سمت جنگل آردن و دور زدن به سمت دریا یا حرکت داسی شکل برای دور زدن قوای متقفین که درصورت بازگشت ایشان به عقب، می توانست منجر به تار و مار شدن ارتش آلمان گردد و ریسک بسیار بالایی داشت. هیتلر این ریسک را پذیرفت و البته نتیجه ی آن را هم دید. ولی در فرانسه، ژنرال گملاین یا ژنرال ویگاند و حتی ژنرال جرجز، شجاعت و شهامت هیتلر را نداشتند و حاضر به انجام چنین ریسک هایی نشدند. معدود دفعاتی هم که به طرح کسانی چون سرهنگ دوگل اعتماد کردند و از استراتژیک های تهاجم تانک استفاده کردند، نتیجه ای جز شکست بدست نیاوردند. در حالی که تانک های فرانسوی، چه از لحاظ تعداد و چه کیفیت، برتر و سرتر از پانزرهای نازی ها بودند، در فقدان نیروی هوایی کارامد و پشتیبانی مناسب هوایی، اشتوکاهای آلمانی این ضعف عددی و کیفیتی را به خوبی جبران نمودند و بلایی بر سر ارتش زرهی این کشور آوردند که شاید تنها با جنگ شش روزه ی اسرائیل علیه اعراب قابل قیاس باشد. اما موضوع دوم، استراتژی های متهورانه ی هیتلر و به دام انداختن بخش عمده ای از ارتش فرانسه در بلژِیک بود که عملاً کنترل اوضاع را از چنگ ژنرال گملاین مغرور درآورد و اگر نبود توقف 48 ساعته در دونکرک و حمله به این شهر طبق درخواست ژنرال های آلمانی (بالاخص ژنرال گودریان) صورت می پذیرفت، نه تنها نزدیک به 400 هزار سرباز بریتانیایی و فرانسوی به اسارت درمی آمدند، بلکه عملاً کمر هر دو ارتش می شکست. هرچند با فتح فرانسه، چیز زیادی از ارتش فرانسه باقی نماند. ولی این توقف، بعدها اثر خود را نشان داد. بلیتزکریگ در فرانسه به قدری سریع و قاطع اتفاق افتاد که عملاً راهی جز شکست پیش پای فرانسه نگذاشت. ارتش فرانسه از توانایی هماهنگ سازی تهاجمات زمینی و هوایی برخوردار نبود (برعکس ارتش آلمان که به خوبی این استراتژِی را بکار بست) و همین امر باعث می شد که هر دو نیروی خود را در برابر هجوم بی رحمانه ی نازی ها بدون پشتوانه ببیند و قربانی بدهد. در هر صورت برای فهم کامل علت شکست فاجعه آمیز فرانسه در سال 1940، مطالعه کتاب «سقوط جمهوری سوم - بررسی شکست فرانسه در 1940» نوشته «ویلیام شایرر» ترجمه «عبدالحسین شریفیان» انتشارات نگاه بشدت توصیه می شود. تقریباً کامل ترین کتابی است که به چرایی و چگونگی شکست فرانسه در این نبرد پرداخته است. ---------------------------------------------------------------------------- اما درخصوص اسپانیا؛ ببینید اساساً وقایع اسپانیا خیلی به ورماخت مربوط نمی شود. چرا که رفتار و شرایط در آنجا به عوامل دیگری برمی گشت که از حوصله ی این تاپیک خارج است و خود تاپیک مستقل دیگری را می طلبد. اما در تکمیل فرمایشات استاد باید عرض شود که : حتی خود هیتلر هم اذعان می داشت که در بلیتزکریگ، نباید به دشمن فرصت فکر کردن را هم حتی داد. گودریان معتقد بود بلیتزکریگ باید به گونه ای اجرا شود که فرصت عمل کردن را از دشمن بگیرد. این یعنی مهمترین عوامل در بلیتزکریگ، زمان بود. یعنی هر چقدر دشمن، زمان بیشتری داشته باشد، بیشتر به امر بازسازی و تجدید قوا و پی ریزی طرح های ضد حمله پرداخته و در نتیجه عملیات را بیشتر تهدید می نماید. روسیه در نبرد مسکو، تنها توانست ماشین جنگی نازی ها را منوقف کند. عمده ی تفوق ارتش شوروی بر آلمان، از عملیات اورانوس به بعد بود. یعنی هنگامی که ژوکوف ارتش آلمان ار در استالینگراد سرگرم کرد و پنهانی ارتشی کامل را آماده ساخت و با ایجاد چنگک عظیم 150 کیلومتری، ارتش ششم را بلعید. یعنی اگر هیتلر به جای اصرار به فتح تمامی نقاط استالینگراد (استالینگراد به جز سه نقطه، تماماً فتح شده بود)، به کرانه ی دیگر رود ولگا حمله می کرد و فرصت تجدید قوا و تجمع نیرو را از شوروی می گرفت، شاید نتیجه ی دیگری در جنگ حاصل می شد. درخصوص ضعف ارتش فرانسه هم همین بس که هنگامی که در اواخر جنگ آلمان با فرانسه، موسولینی به فرانسه و بریتانیا اعلان جنگ می کند، همان ارتش نابود شده و زخمی فرانسه، در کوه های آلپ به سادگی ایتالیایی ها را زمین گیر می کند و ایتالیا جز معدودی پیشروی، چیز خاصی بدست نمی آورد. پس عدم موفقیت ارتش این کشور، تبدیل به امری عادی بود و بیهوده نبود که چرچیل نیز بعدها برای حمله به اروپا، حمله از راه ایتالیا را پیشنهاد داد و این قسمت را ضعیف ترین قسمت استحکامات هیتلر می دانست. در کل عدم گزینش متحدین مناسب از سوی هیتلر، در قیاس با متحد قدرتمندی که انگلستان با هزار و یک لطائف الحیل با خود همراه ساخت (ایالات متحده امریکا)، یکی از عوامل زمین خوردن حکومت نازی شد.