mostafa_by

War
  • تعداد محتوا

    2,358
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    18

تمامی ارسال های mostafa_by

  1. متأسفانه پست‌هايي كه بنده ارسال مي‌كنم، چون جنبه‌ي فني نداره و بيشتر تحليل سياسي هست، ترس از اين مي‌ره كه تاپيك رو منحرف كنه. پس از برادر واريور خواهش مي‌كنم بدون رودربايستي در اين خصوص نظر بدن كه ارسال بيشتر اين‌ دست پست‌ها رو به صلاح اين تاپيك مفيد فني مي‌دونن يا به ضررش. درصورتي كه ايشون تشخيص بدن كه اين پست‌ها، تاپيك رو به انحراف مي‌كشه، اين آخرين پست حقير در اين تاپيك خواهد بود. ولي درصورتي كه تاپيكي درخصوص بررسي اين جنگ از منظر سياسي شكل بگيره، بنده در خدمتم. -------------------------------------------------- بعد از مدت‌ها (شايد بشه گفت يك سال و نيم يا از نظر من دو سال)، من و ارنستو داريم درمورد يه موضوع بحث راه مي‌اندازيم! فكر كنم بايد يه عكسي، چيزي گرفت ! خوب. بريم سراغ فرمايشات ارنستوي كبير. [quote]من فکر نمیکنم به این راحتی که ما تو جمله داریم مینویسیم باشه .... یعنی واقعا اینطور فکر نمیکنم اولا اینکه هیچ نوع اطلاعات کاملی از این نبرد و وضعیت دو نیرو بیرون نیومده که بشه تخصصی نظر داد [/quote] فرمايشت صحيحه. مادامي كه اطلاعات كاملي نداشته باشيم، نمي‌شه اظهار نظر تخصصي داد. ولي ما هم اظهار نظر تخصصي نمي‌ديم. حداقل من يكي كه چنين ادعايي نمي‌كنم و اظهار نظراتم، بر پايه‌ي مشاهداتي هست كه داشته‌ام، مطالعاتي است كه انجام داده‌ام، اظهار نظراتي هست كه خوانده‌ام، تحليل‌هايي هست كه شنيده و ديده‌ و خوانده‌ام، گذشت زمان هست كه بسياري از مطالب رو روشن كرده و ...! شايد برداشت بنده اشتباه باشه. ولي تا الان هرچي كه گفتم تحليل نبوده؛ صرفاً ذكر تاريخ بوده. بطور مثال عرض كردم زبده‌ترين نيروهاش رو در صحرا و در جنگ كلاسيك نابرابر نابود كرد. اين تحليل نبود، بلكه ذكر تاريخ بود. گفتم تانك‌هاي قديمي‌اش رو به قربانگاه آبرامزهاي امريكايي فرستاد (نكته! در گوگل سرچ تايپ كنين «تانك آبرامز» و ببينين چه نتيجه‌اي مي‌گيرين؟ دومين سرچ؟!). اين، باز هم ذكر تاريخ بود. شايد نتيجه‌گيري رو منظورت هست. در اين صورت، دوست دارم با اطلاعاتي كه عرض كردم، نتيجه‌گيري مناسب‌تري داشته باشي و مثلاً ثابت كني كه اين موارد، جزو اشتباهات!!!! چند باره‌ي عراق در جنگ بود!! در ادامه، به بحث اشتباهات عراق خواهم پرداخت. [quote]دوما به شهادت همین صدا و سیما خودمون قبل شروع جنگ عراق وضعیت جنگی به خودش گرفت و امادگی در حد امکان به وجود اومد [/quote] دوست خوبم. اطلاعات بيشتر رو از خودم بگير. اگه نبود برخي موانع و قوانين در سايت، بيشتر از اين درخصوص تحركات نظامي عراق برات مي‌گفتم. فقط يك پرده‌اش. يكي از دوستانم كه كمتر از يك سال قبل از جنگ به كشور بازگشته بود (و پدرش در سفارت ايران‌ (كه مي‌دوني اون موقع (زمان صدام) هنوز ايران سفارت رسمي نداشت!!) بود و در شهر بغداد مستقر بود!!)، برام تعريف مي‌كرد كه روزانه تانك‌ها و نفربرهاي عراقي رد سطح شهر در حال تردد هستن و جابجايي‌هاي مداومي دارن. شهر سنگربندي شده و چنين و چنان. تازه اين موارد، يك سال قبل از جنگ بود و طبق ادعاش، از خيلي قبل‌تر شروع شده بود. اما بزرگوار. اين آمادگي، اصلاً ربطي به جنگ نداشت. تمامي آمادگي‌هاي جنگي، براي دفاع از بغداد بود. عراق از ماهها قبل از جنگ با ايران، تحركات نظامي گسترده‌اي رو مهيا كرده بود. سنگرهاي بتوني متعددي در مرز ساخته بود. بعيد مي‌دونم سنت به اون زمان برسه. ولي قطعاً اگه از پدر و دايي محترمت بپرسي، برات مي‌گن تحركات نظامي در مرز چقدر عيان بود. چه استحكاماتي ساخته شده بود. فيلم‌هاي تمرينات حتي شهري عراقي‌ها رو همين صدا و سيماي خودمون تك و توك پخش كرده. در روز اول جنگ (رسمي)، راش تانكي كه به ايران انجام گرفت؛ در پناه حمله‌ي 192 هواپيماي عراقي و گسيل نيروهاي زميني‌اش به شهري كوچك مثل خرمشهر، موضوع كاملاً متفاوتي هست با تك و توك مدافعات مردمي و يا طرفداران صدام حسين در شهرها! شايد بتوان اين تحليل رو ارائه داد كه صدام اميدوار بود كه جريان جنگ، مثل جنگ 1991 بشه. اگر چه اين ادعا، حقيقتاً كذب هست (چرا كه امريكا اين بار، بارها و بارها اعلام كرده بود كه قصد ساقط نمودن رژيم بغداد رو داره)، ولي اگه فرض رو بر درست بودن اون هم بگيريم، اين اقدامات و آمادگي‌ها رو مي‌شه بر اين اساس تحليل كرد كه عراق براي جلوگيري از وقوع انتفاضه‌اي مشابه انتفاضه‌ي شعبانيه؛‌ كه با قيام شيعيان آغاز و 16 استان عراق به تصرف شيعيان، سني‌ها و كردها دراومد و با خيانت امريكا و متحدانش، دست عراق براي سركوب باز گذاشته شد و در تنها سه روز، بيش از نيم ميليون عراقي قتل عام شدند و جمعي در همين حدود نيز زنداني؛ آماده مي‌شد. يعني فكرش اين بود كه امريكا قصد داره قواي نظامي عراق رو تحليل ببره، ولي حكومت مركزي رو سرپا نگه داره. در اين شرايط، براي جلوگيري از شورش و انقلاب مجدد در عراق، پيشگيري‌هاي لازم انجام بگيره. هرچند كه عرض مي‌كنم گزينه‌ي حفظ حكومت مركزي، از بيخ و بن غلطه، ولي حتي اگه فرض رو هم بر اين بگيريم، باز هم مي‌بينيم كه عراق كوچكترين آمادگي براي مقابله با امريكا نداشت. مي‌بينيم كه نهايتاً دو الي سه موشك؛ آنهم به كويت!!! و به مناطق مسكوني و تجاري‌اش شليك شد!! يعني حتي شناسايي موقعيت‌ها و مناطق محور جنگ نيز انجام نگرفته بود. بنده تخصصي در امور نظامي ندارم و دوستان بهتر مي‌تونن در اين زمينه اظهار نظر بفرماين. ولي چيزي كه مشاهده كردم، كوجكترين شرايط و موقعيت جنگي براي جنگي حتي رو در رو (بزرگترين عامل شكست زودهنگام عراق) نديدم. [quote]سوما بحث سیاسی ماجرا ( شامل حرفایی که مصطفی گفت و به نظر من جزیی از حقایق پنهان مانده جنگ هست ) با بحث نظامی ماجرا دو قسمت متفاوت هستند و واقعا نمیشه به این راحتی گفت اره امریکا اصلا مگه جلوش جنگیدن ؟ یادتون باشه هیچ کسی در جهان نیست که قدرت بیافته دستش و بخواد به راحتی از قدرت دست بکشه اینو به شهادت تاریخ بارها دیدیم، هیچ شاهی تو بگو بی عرضه و ملعون به این راحتیا دست از قدرتش نمیکشه و این خودش سوالی است که ایا واقعا صدام از قدرت دست کشید ؟ یا بهش خیانت کردند ؟(که این قسمت با توجه به حرفای خانواده صدام خیلی واقعی تر به نظر میاد) یا اینکه هم خیانت کردند هم توانایی مبارزه رو نداشت و نداشتند و یکی از دلایل خیانت شون همین بود کسی که مرگ رو به چشمش میبینه شما بگو از فرماندهان المان نازی هم باشه (اروین رومل) حاضر نیست به خاطر حماقت شخص دیگه بیشتر کشته بده و ..... یه عده هم ( طارق عزیز ) که مدتها شائبه خیانتکار بودن و دو دوزه بازیش می اومد و اهداف دیگری از خیانت داشتند حالا رو اینا خودش بحث هست که ایا واقعا بوده ؟ نبوده ؟ چطور و چگونه ؟ [/quote] اجازه بده باهات مخالفت كنم. درمورد طارق عزيز، بحث زياد هست. ولي ساير افراد رو مي‌گم. صدام كسي بود كه با هيچ‌كس شوخي نداشت. همين پسرش رو بارها دستور داد زنداني كنن و حتي شلاق بزنن (درست يادم نيست عدي بود يا قصي)!! دامادش رو كشت. پدر عروسش، ژنرال ماهر عبدالرشيد رو كشت. خيلي از كسائي كه فكر مي‌كرد بهش خيانت كردن رو كشت. پس از شكست خرمشهر، خيلي‌هايي كه فكر مي‌كرد با خيانت باعث شكست در نبرد شدن رو در گرماگرم نبرد كشت. صدام با هيچ‌كس كوچكترين تعارفي نداشت. به سادگي ژنرال‌هاي ارشدش رو هم اعدام مي‌كرد؛ چه برسه به كوچكترها!! مبحث خيانت، زماني مي‌تونه باز بشه كه صدام رو ضعيف فرض كنيم و گاگول. كسي مثل شاه حسين صفوي كه ندونه جنگ چيه! نه صدامي كه دائماً طرح و نقشه‌هاي جنگي زمان جنگ ايران و عراق رو بررسي مي‌كرد و اظهار نظر مي‌كرد. كوچكترين تحركات رو رصد مي‌كرد و در جريان ريز و درشت جنگ بود. به عبارت ساده‌تر، صدام خودش يه ژنرال بود و به خوبي مي‌دونست كه چه اتفاقي مي‌افته و اگه اين خيانت‌ها بود، خيلي زود مي‌تونست ريشه‌ي اون رو بخشكونه! چون چيز عجيب و غريبي نيست! درسته كه فرماندهي گارد رياست جمهوري دست قصي بود. ولي اين اختيار، به تفويض صدام بود و باز هم گارد، تحت امر صدام بود و در كنار امر صدام، دستور قصي مطاع بود. پس حتي اين مسئله كه گارد بر خلاف ميلش و به دستور قصي اين ور و اونور مي‌رفت و صدام بي‌اطلاع بود و يا قدرت دخالت نداشت و بهش خيانت شد، از بيخ و بن اشتباهه!! يادمون نره كه صدام حتي بعد از مرگش هم فدايي بسياري داشت كه كافي بود لب تر كنه تا ببينه وضعيت چي مي‌شه. در همون شهر بغداد (بس كه بهشون رسيده بود)، كافي بود پا بذاره به خيابون تا مردم دورش جمع بشن و بگن «بالروح، بالدوم، نفديك يا صدام». اين امر، بارها و بارها حين جنگ در عراق و بخصوص بغداد اتفاق افتاد (كاري ندارم كه اون شخص، صدام بود يا بدلش). پس بحث خيانت، حداقل براي صدام قدرتمند در داخل، كاملاً بي‌معني هست. هرچند كه هيچ‌وقت نمي‌شه صد در صد خيانت رو منتفي دونست. بطور مثال نقش طارق عزيز در عراق و ارتباطش با انگليسي‌ها غيرقابل انكاره. ولي نهايت نقش چنين افرادي رو مي‌شه هل دادن صدام تو يه سراشيبي فرض كرد؛ نه بيشتر. چرا كه شخصيت خودرأي صدام، بهش اجازه نمي‌داد كه چندان تحت تأثير مشاورينش قرار بگيره و تغييرات گسترده‌ي مشاورينش در چندين نوبت، اين رو بخوبي اثبات مي‌كنه. ضمن اينكه وقتي مي‌گيم طارق عزيز با انگليس در ارتباط بود، يهو يادمون مياد كه اسناد ارتباط و مزدوري صدام براي CIA، چند سال پيش ارائه شد و ...!!! اما مسئله‌اي كه در عراق اتفاق افتاد، موضوع تازه‌اي نبود. مي‌خوام با مثالي كه فرمودي، پاسخت رو بدم. فرمودي: [quote]یادتون باشه هیچ کسی در جهان نیست که قدرت بیافته دستش و بخواد به راحتی از قدرت دست بکشه اینو به شهادت تاریخ بارها دیدیم، هیچ شاهی تو بگو بی عرضه و ملعون به این راحتیا دست از قدرتش نمیکشه ... کسی که مرگ رو به چشمش میبینه شما بگو از فرماندهان المان نازی هم باشه (اروین رومل) حاضر نیست به خاطر حماقت شخص دیگه بیشتر کشته بده و ..... [/quote] من باز هم عرض مي‌كنم كه از لحاظ نظامي، چيزي بارم نيست. ولي تاريخ رو كه بررسي مي‌كنم، مي‌بينم كه بعد از D-Day و نبرد سنگين نورماندي، امريكا عملاً وارد نبرد زميني مستقيم با آلمان نازي شد. با حمله‌ي شوروي از شرق و متفقين از غرب آلمان، عملاً راه چاره، دفاع در داخل خاك آلمان بود. ولي هيتلر چكار كرد؟ مثلاً!!! وهم برش داشت كه با حمله‌اي همه‌جانبه از جانب نخبه‌ترين گاردهاي SS، اين باور رو در متفقين بوجود بياره كه آلمان هنوزم قدرتمنده و از ادامه‌ي حمله، منصرفشون كنه. با اين كار، آخرين گارد قدرتمندي كه مي‌تونست در مقابل متفقين، آلمان رو چند ماهي بيشتر نگه داره رو هم نابود كرد و ميزان تلفات و خساراتش بيشمار شد. اونقدر در نابودي پل‌هاي مواصلاتي به آلمان تأخير نمود كه چند پل سالم به دست امريكايي‌ها افتاد و همين پل‌ها، كليد پيروزي شد (بارها دوستان در اين خصوص در سايت، مقاله نوشته‌ان و نيازي به بازگويي مجددش نيست). طرح‌هايي مثل بانكرهاي با كلاهك تانك، در روزهاي پاياني تازه انجام گرفت‌ (اون هم يقين دارم بدون اطلاع آدولف هيتلر و به تدبير مدافعان بوده) كه البته كارايي‌اش رو نشون داد، ولي نوش‌دارويي بود بعد از مرگ سهراب. به عبارت ساده‌تر، هيتلر خودش جريان جنگ رو عوض كرد (با اشتباهاتش كه من اسمش رو اصلاً اشتباه نمي‌ذارم؛ چون اشتباه يه بار، دوبار، سه بار، ده باره!! نه اينهمه! قبلاً در تاپيكاي ديگه عرض كردم!). اما در جريان دفاع از آلمان، خودش و با دستور مستقيم خودش، زبده‌ترين نيروهاش رو در جنگ نابرابر نابود كرد (خودت آمار هواپيماها و تانك‌هاي فقط امريكايي رو مي‌دوني! آمار سربازاش كه بماند). مي‌بينيم كه خيلي جالب، تاريخ تكرار شد و دقيقاً همون كاري كه آدولف هيتلر در شصت سال قبل انجام داد رو صدام حسين انجام داد و البته نتيجه هم يكسان بود؛ سقوط زودتر از موعد و غيرقابل انتظار كشور. مگه كسي در قدرت‌طلبي هيتلر شك داشت؟ پس چرا كار به اينجا رسيد؟ به هيتلر خيانت شد؟ كسي چون هيملر نقش داشت؟ ترورهاي هيتلر روي عقلش تأثير گذاشته بود؟ چه و چه؟ نه عزيز جان. مسئله كمي پيچيده‌تر هست و براي تحليل كل، بايد از اين اجزاء فاصله گرفت. درست مثل دوربيني كه تا از زمين فاصله نگيره، نمي‌تونه محيط بيشتري رو پوشش تصويري بده و مادامي كه اين كار انجام نگيره، جز چند شات ساده چيزي نمي‌بينيم. شات‌هاي ديگه هم غيرمرتبط مي‌شه. ولي با فاصله گرفتن ازش، مي‌شه ارتباط شات‌هاي بي‌ارتباط با هم رو راحت‌تر فهميد. [quote]دوستان من نمیدونم رو چه استدلالی میگین مقاومت میکرد ، ایا منظورتون مقاومت جانفشانانه و افتخار امیز هست ؟ یا مقاومتی که منجر به شکست امریکا و ائتلاف همراهش میشد ؟ به نظر بنده ابدا امکان نداشت عراق برنده از نبرد بیاد بیرون حتی اگر در بهترین شرایط رزمی و نظامی و سیاسی و عدم خیانت فرماندهان و پشتیبانی مردمی خوب می بود عراق تنها میتوانست یک مقاومت غیورانه بکنه ( مصطفی جان شما که از اقای خامنه ای مطلب گذاشتی لطفا اون مطلب رو هم که راجبه مقاومت محکم مطرح کردند بزارید، من دسترسی ندارم، فقط یادمه گفت کسی انتظار نداشت عراق بتونه جلو امریکا کار شق القمری بکنه ولی انتظار میرفت بهتر مقاومت کنه و سنگین تر ) [/quote] يه مثال مطرح مي‌كنم. تو اين فيلم‌هاي كره‌اي (مثل جومونگ، يا امپراطريس آهن، امپراطور دريا يا بادها و امثالهم)، اين موضوع رو زياد مي‌بينيم. وقتي يه نيروي قوي به پايتخت حمله مي‌كنه و قصر قافلگير مي‌شه، از قصر فرار مي‌كنن و به عبارت ساده‌تر، پايتخت رو تحويل مي‌دن تا فرد پيروز، سرمست از غرور پيروزي جنگ بشه. اون وقت بصورت پنهان قواشون رو جمع مي‌كنن و با حملات متعدد، مجدداً حكومت رو در دست مي‌گيرن. نمي‌خوام بحث فيلم رو بكنم. ولي اين تاكتيكي هست كه بارها در طول تاريخ، انجام گرفته. مثلاً كودتاي نوژه، دقيقاً طرحي بود كه با پيروزي بر اون، شاپور بختيار مجدداً به قدرت مي‌رسيد؛ يعني همين طرح به صورت امروزي. فرار مصلحتي، جمع‌آوري نيروها و حمله‌ي غافلگيرانه. مسلماً در نبرد مستقيم، عراق نمي‌تونست جنگ رو ببره. اين بسيار طبيعي و بديهيه. ولي خيلي راحت مي‌تونست قواش رو پراكنده كنه كه اولاً جنگ طولاني و فرسايشي بشه (كه همين امر، موجب افزايش نارضايتي‌ها و دردسرهاي جنگ خواهد شد)، ثانياً تلفات سنگين‌تري متوجه مهاجمين بشه و ثالثاً مشخص نباشه كه امريكا با چي داره مي‌جنگه! عين اين مسئله در ويتنام اتفاق افتاد و تنها دليل عدم تفوق امريكا بر ويتنام شمالي، اين بود كه معلوم نبود با چي داره مي‌جنگه! چون جايي از ويتنام شمالي نبود كه سالم مونده باشه. ولي باز هم مقاومت‌ها ادامه داشت. همين مسئله موجب نجات حكومت شد. البته ويتنام، وضعيتش با عراق فرق مي‌كرد (يك نمونه‌اش همين بحث تسليحات بود كه رومل هم اشاره كرد.). ولي باز هم مقاومت كاملاً متصور بود. صدام فرار كرد. ژنرال‌هاش همچنين. ولي هيچ‌كدوم تاكتيكي نبود. بلكه فرار پس از شكست بود. شما نگاه كنين همين يك ژنرال و معاون صدام، يعني عزت ابراهيم، چطور با استفاده از فداييان صدام و تكريتي‌ها، جبهه‌ي چريكي عليه امريكايي‌ها تشكيل داد (كه البته بشدت ضد شيعي هست و بيشترين حملات ضد شيعي‌ رو انجام مي‌ده و بسياري معتقدن كه ليست اياد علاوي كه در اون از بعثي‌ها استفاده شده، به توصيه و مشورت عزت ابراهيم آماده شده و هدف، بازگشت وي به قدرت هست. درستي و نادرستي اين مسئله بماند براي بعد). امريكا حتي خودش هم انتظار نداشت كه عراق و بخصوص بغداد كه قبلاً گفتيم چقدر آماده بود و رهبر معظم انقلاب هم در اين زمينه اشاراتي داشتند؛ منجمله اينكه فقط 120.000 نيروي زبده، آماده‌ي حراست از بغداد بودند (كه اكثرشون به صحرا فرستاده شده و در مقابل ارتش امريكا قلع و قمع شدن)، اينقدر ساده تسليم بشه (سه روزه. اون هم در روز اول، عملاً شهر در اختيار امريكايي‌ها بود. پاكسازي اون سه روز به طول انجاميد). اين رو مي‌توني در خاطرات ژنرال‌هاي امريكايي كه دائماً در حال انتشاره ملاحظه بفرمايي. بحث ما هم سر برد و باخت نيست! عراق نه براي برد و باخت و مقاومت جانفشانه و از اين دست اباطيل از نظر خودشون جنگيد، نه عقب‌نشيني تاكتيكي كرد و نه حتي نيروهاش رو براي روز مبادا قايم كرد!!! پسر خوب! عرض من اينه كه عراق زبده‌ترين نيروهاش رو به دست خودش قرباني كرد!!! تمامي اين موارد هم بلا استثناء با اطلاع صدام حسين انجام مي‌گرفت! استخبارات عراق، زير نظر مستقيم صدام حسين بود و درصورت وقوع واقعه‌اي خلاف نظر صدام، اتفاق خيلي زود به گوش صدام مي‌رسيد. پس به هيچ‌وجه نمي‌شه گفت در جنگي به اين وسعت و عظمت، صدام 21 روز بايكوت خبري بوده، قدرتي هم نداشته، فلج مغزي و كلامي هم شده و چنين و چنان. ضمن اينكه چسبندگي به قدرت، زماني معني پيدا مي‌كنه كه شما خودت روي كار بياي. اگه يك روز يه نفر بياردت روي كار، قطعاً روز بعد هم با دستور همون شخص بركنار مي‌شي. شايد بهترين مثالش، همين رضا خان باشه. اين درسته كه از لحاظ نظامي، مي‌شه جريان شهريور 1320 رو تحليل كرد و اشتباهات رضا خاني رو برشمرد (كه قبلاً خود رومل هم در اين زمينه، مقاله‌اي نوشته). ولي اصل و اساس اين بود كه رضا خان اساساً دستور مقابله به مثل رو نداد و ساده‌تر از هر كس ديگري، قدرت رو رها كرد. نه به اين خاطر كه چسبندگي به قدرت نداشت و علاقه‌اي به قدرت نداشت و فداكار بود و از اين دست اباطيل. بلكه دليلش اين بود كه اصلاً اون نبود كه به قدرت رسيده بود و قدرت رو در اختيار گرفته بود. چون خودش به قدرت نرسيده بود، پس مي‌دونست كه با اراده‌ي خودش هم نخواهد توانست در قدرت باقي بمونه و هموني كه روزي روي كارش آورده، روزي روي كار نگه‌اش داشته، امروز مي‌خواد كه در قدرت نمونه. اين مسئله، هم در مورد صدام حكم مي‌كنه. ماجراي به قدرت رسيدن حزب بعث، روي كار اومدن صدام، ماجراي جنگ 1991 و سپس انتفاضه‌ي 1991 رو بررسي بفرمايين و در كنار اون، جنگ 8 ساله و ماجراهاي پس از اون و بخصوص ارتباط مستقيم امريكا (چه قبل از برقراري رسمي ارتباط در 1981 و چه پس از اون) رو تا يكم شرايط براتون معين‌تر بشه. [quote]به نظر من هیچ کشوری نمیتونه جلو سازمان ملل و امریکا و متحدانش بایسته ، باید شرایط طوری باشه که تک بیافتند و هرکی ساز خودشو بزنه ، دقت کنید امریکا تا مجوز سازمان ملل نگرفت و جهان رو متحد نکرد به عراق حمله نکرد ..... با وصف اینکه تنهایی هم میتونست نبرد رو انجام بده ولی میخواست ریسک عملیات بیاد در پایین ترین حد خودش [/quote] اين حرفت حقيقتاً تعجب‌انگيز بود! چرا كه عالم و آدم مي‌دونن كه سازمان ملل و شوراي امنيت، مخالف حمله به عراق بود. امريكا با وجود تلاش گسترده و ارائه‌ي اسناد و مدارك (جعلي) درخصوص سلاح‌هاي كشتار جمعي عراق، نتونست موافقت شوراي امنيت براي حمله به عراق رو جلب كنه. ولي باوجود مخالفت سازمان ملل، به عراق حمله كرد! به همين خاطرم آلمان و فرانسه، حاضر به همراهي با امريكا و انگلستان نشدن! چين و روسيه هم اين اقدام رو محكوم كردن. تعجب مي‌كنم چطور مي‌فرمايي «... امریکا تا مجوز سازمان ملل نگرفت و جهان رو متحد نکرد به عراق حمله نکرد». فكر كنم شرايط اين جنگ رو با جنگ افغانستان (كه با موافقت سازمان ملل انجام گرفت) اشتباه گرفتي. تعداد متحدين امريكا و قدرت نظامي‌شون قابل مقايسه با جنگ افغانستان نبود. اونقدر كه كسي مثل مايكل مور در مستند «11/9»، اسامي‌شون رو براي تمسخر برد (شايد قوي‌ترين‌شون اسپانيا، ايتاليا و استراليا!!! بود. اون‌هم با قواي اكثراً لجستيكي و نه نظامي!!). برخلاف جنگ افغانستان كه حقيقتاً جنگ سازمان ملل بود (با حتي كمك ترابري روسيه)، جنگ عراق، جنگ امريكا و انگلستان بود كه البته بار جنگ، عمدتاً بر دوش ايالات متحده بود. شرايط دو جنگ افغانستان و عراق هم كاملاً فرق داشت. حتي دكترين‌هاش هم متفاوت بود و قبلاً در تاپيك «جنگ امريكا و ايران» به اون اشاره نموده بودم (در سال آغازين ايجاد تاپيك). [quote] وقتی با دنیا بچنگی یقینا فقط یه نبرد جانانه میتونی بکنی و در پیشگاه تاریخ حماسه ساز ! لقب ت بدن ولی هرگز پیروز نخواهی شد .... نبرد یک به سه و امثالهم هرگز برنده ش یک نیست ... عراق هم بدشانسی که اورد این بود تصمیم حمله تمام عیار برای نابودی کاملش گرفته شده بود و تحت هیچ شرایطی تا نابودیش دست از کار برنمیداشتند ... اگر تصمیم بر حمله به اون صورت تمام عیار نبود بازم میشد یه کاریش کرد یادتون باشه عراق در سال 91 هم سقوط کرد فقط امریکا نخواست صدام بره [/quote] در اين زمينه، توضيح لازم عرض شد. در هر صورت، شرايط بدتر از اين نمي‌شد ديگه! ولي حداقلش اين بود كه نيروها، الكي نمردن! اين مثل اين قضيه مي‌مونه كه حوصله نداشته باشي آخرش بازي رو ببازي، بياي هرچي نيرو داري بفرستي تو شكم نيروهاي حريف تا زودتر بكشن و بازي تموم شه و بري سراغ درس و زندگي‌ات! قضيه‌ي جنگ، به اين سادگي‌ها نيست كه بگيم چون مي‌باخت، پس مقاومت نشد! توضيحات بيشتر هم در بالا عرض شد و اتفاقاً در شرايط مقاومت منطقي و جنگ‌هاي شهري، امريكا به هيچ‌وجه تفوق نظامي در برابر عراق نداشت. كما اينكه فقط در فلوجه و با آتش بسيار شديد، بيش از يك ماه طول كشيد تا نيروهايي كه پيشرفته‌ترين سلاحشون، كلاش و آرپي‌جي 7 بود و خيلي هم تعدادشون كم بود رو نابود كنه. ديگه خودت كليپ‌هاي كمين عليه نيروهاي امريكايي رو ديدي و مي‌دوني كه يه شليك تك تير، چطور يه كاروان رو از حركت باز مي‌داره و حتي بعضي مواقع، موجب عقب‌نشيني‌شون مي‌شه. بد نيست دوستان بدونن كه اگر تانك امريكايي‌ها زده بشه، دستور عقب‌نشيني صادر مي‌شه تا تانك جديد برسه!! ديگه حساب كنين اگه آپاچي‌شون زده شه چي مي‌شه!!! -------------------------------------------- علي ايحال، باز هم مواردي كه اينجا عرض شد، چيزي بيشتر از اوني كه شما مي‌دوني نبود. صرفاً جمع‌آوري اطلاعات پراكنده بود و همه‌اش رو حداقل يكبار شنيده بودي. اتفاقات بعد از جنگ هم نشون داد كه اتفاقاً مقاومت خيلي ساده‌تر از اوني كه فكر مي‌كني قابل وقوع هست. بخصوص مقاومت پس از استقرار. پس بايد درخصوص قرباني كردن گارد رياست جمهوري و باقيمونده‌ي نظامي اين نيروها، به دنبال دلايل بهتري گشت.
  2. دليلش كاملاً مشخصه دوست گرامي. عراق نجنگيد، چون قرار نبود بجنگه! اگه غير از اين بود قبل از جنگ، آمادگي كامل رو داشت. دليلش هم كاملاً مشخصه! امريكا پس از نبرد افغانستان، بطور علني از حمله به عراق سخن مي‌گفت. ولي تا نيروهاش رو آماده كنه و متحدينش رو مجاب به حمله به عراق كنه، يكسال زمان برد و در اين يك سال، حتي جزائر مائو مائو هم براي مقابله با دشمن آماده مي‌شدن و تاكتيك‌هاي نظامي‌شون رو مي‌چيدن يا حداقل از پدافند غيرعامل استفاده مي‌كردن! از نوع جنگ جهاني دومي‌اش حداقل!!! ولي عراق طوري رفتار كرد انگار كه غافلگير شده باشه! حال اينكه در طي 21 روز نبرد، حداقل در هفته‌ي اول، درگيري نظامي شدت چنداني نداشت و بيشتر، بمباران و موشك باران انجام مي‌گرفت! ولي در همين فاصله‌ي ساده هم ساماندهي نظامي انجام نگرفت. پس از نبردهاي زميني هم تاكتيكي براي دفاع وجود نداشت! گارد رياست جمهوري، آخرين گزينه و راه‌حل براي دفاع از حزب بعث و تاج و تخت رياست جمهوري صدام حسين بود! ولي به عنوان اولين گزينه و راه حل به ميدان نبرد، اونهم در ميداني كه تخصصي در اون نداشت؛ يعني نبرد مستقيم در صحرا و جنگ كلاسيك فرستاده شد تا تك‌تك‌شون به درك واصل شن و هيچ محافظي براي بغداد باقي نمونه. قدرت موشكي صدام هم انگار وجود خارجي نداشت! حالا قدرتشون به كنار! حداقل دانشمنداشون مي‌تونستن يه كاري بكنن! نه؟! تانك‌هاي عراق كه باقيمونده از نبرد جنگ خليج بودن، دقيقاً به همون سبك جنگ خليج 1 در برابر امريكايي‌ها صف آرايي كردن (به سبك جنگ با ايران كه خاكريز و تانك و ... بود و دوستان بهتر در جريان هستن. امريكا در جنگ اول، درس مهمي به صدام حسين داد و اون اينكه امريكا، ايران نيست كه بدين سبك بخواد باهاش بجنگه! خيلي راحت اول عقبه‌ي ارتش عراق رو نابود كرد و اجازه‌ي پشتيباني آتش رو نداد. پس از اون هم به كمك هواپيماهاي مخصوص شكار تانك و هلي‌كوپترهاش و ساير جنگنده‌ها و نيروهاي ضد زرهي‌اش، هجم انبوه تانك‌هاي عراقي رو نابود كرد. حالا پس از گذشت 12 سال از اون جنگ و تجربه‌ي تلخ نابودي تانك‌ها، مجدداً تانك‌ها در صحرا و در برابر آبرامزهاي امريكايي (كه در حالت عادي هر يك به تنهايي، حريف چندين تانك T-72عراق بود) صف آرايي كردن! نتيجه هم چيزي شد كه در صفحه‌ي اول عنوان شد؛ يعني نابودي كامل، بدون حتي يك نفر تلفات!! به عبارت ساده‌تر، صدام هرچه توان نظامي داشت كه مي‌تونست به نحوي از انحاء جنگ رو كش بده و شهر به شهر و منزل به منزلش كنه (چيزي كه در بصره و بعدها در فلوجه اتفاق افتاد) رو فرستاد جلوي امريكايي‌ها كه به خير مقدم حضورشون در عراق، قرباني بشن. به عبارتي يال و دم باقيمونده از ارتشش رو خودش نابود كرد كه امريكايي‌ها كوچكترين دردسري براي ورود به بغداد نداشته باشن و شهري كه ادعا مي‌شد امكان سقوطش به اين سادگي‌ها وجود نداره و درموردش افسانه‌ها درست كرده بودن (كه يكي‌اش حفر خندق و انباشت اون با نفت و گازوئيل بود كه درصورت حمله به بغداد، اون‌ها رو آتش زده و اجازه‌ي ورود به نيروهاي امريكايي داده نشه!!!)، از هر شهري راحت‌تر سقوط كرد. به قول رهبر معظم انقلاب (كه متن كامل فرمايشات ايشون رو ابتداي صفحه بصورت لينك قرار دادم و به دوستاني كه در اون نماز جمعه حضور نداشتن و فرمايشات ايشان رو نشنيدن شديداً توصيه مي‌كنم اون متن رو بطور كامل مطالعه بفرماين) : «[color=indigo]من مايلم اين‏جا يادى از «محمّد جهان‏آرا» شهيد عزيزِ خرمشهر و شهدايى كه در خرمشهرِ مظلوم آن‏طور مقاومت كردند بكنم. آن‏روزها بنده در اهواز از نزديك شاهد قضايا بودم. خرمشهر در واقع هيچ نيروى مسلّحى نداشت؛ نه كه صدو بيست هزار نداشت بلكه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانك تعميرىِ از كار افتاده را مرحوم شهيد «اقارب‏پرست» - كه افسر ارتشى بسيار متعهّدى بود - از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمير كرد. (البته اين مال بعد است. در قسمت اصلىِ خرمشهر كه نيرويى نبود). محمّد جهان‏آرا و ديگر جوانان ما در مقابل نيروهاى مهاجم عراقى - يك لشكر مجهّز زرهى عراقى با يك تيپ نيروى مخصوص و با نود قبضه توپ كه شب و روز روى خرمشهر مى‏باريد - سى و پنج روز مقاومت كردند. همان‏طور كه روى بغداد موشك مى‏زدند، خمپاره‏ها و توپهاى سنگين در خرمشهر روى خانه‏هاى مردم مرتّب مى‏باريدند. با اين‏حال جوانان ما سى و پنج روز مقاومت كردند؛ اما بغداد سه روزه تسليم شد![/color] » با اين تفاصيل، به نظر شما بزرگوار، آيا حماقت در تعيين وضعيت اين جنگ دخالت داشت؟ اما درك كامل وضعيت حقيقي اين جنگ، ميسر نمي‌شه مگه اينكه بخواين وضعيت جنگ اول خليج فارس رو هم در نظر بگيرين. قبلاً برادر سينا، تاپيك بسيار مفيدي در اين زمينه ايجاد كرده بودن كه البته متأسفانه بحث درش ناتموم موند. دوستاني كه تمايل به مطالعه‌ي اون تاپيك دارن، مي‌تونن از طريق [url=http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=1989&highlight=]اين لينك[/url] بهش دسترسي داشته باشن. اگر دو جنگ رو به دنباله‌ي هم درنظر بگيريم و وقايع ماقبل و مابعدش رو با هم ببينيم، شايد بتونيم تكه‌هاي پازل اين وقايع به ظاهر بي‌ربط رو به شكل جالبي به هم ربط بديم.
  3. mostafa_by

    اهرم های ایران در جنگ احتمالی

    كساني چون جناب vily (كه من به اشتباه نام ايشون رو طور ديگري خوندم، يعني جاي حرف V رو با حرفي ديگه در نزديكي وي در انگليسي اشتباه گرفتم*) نظراتشون مشخصه و من از دوستان تعجب مي‌كنم كه چرا دارن با ايشون و امثال ايشون بحث مي‌كنن. از نظر من، بحث كردن دو حالت مي‌تونه داشته باشه : 1- طرف درست بگه؛ حالا با منطق مخالف. در اين شرايط، بايد به دنبال پاسخ صحيح گشت و به همين منظور بحث شكل مي‌گيره. 2- طرف داره غلط مي‌گه و غلطي كه مي‌گه، چون شبيه به درسته، شبهه‌افكني مي‌كنه. پس براي رفع و دفع شبهه‌، بايد پاسخ مناسب داده بشه كه ديگران كه بخونن، درست و غلط رو تشخيص بدن. فرمايشاتي كه از ايشون در روزهاي اخير ديديم، جز جملات طنز و به سبك و سياق و ادبيات كوچه بازاري، بار ارزشي ديگري نداره. البته اين بسيار جالبه كه ايشون از فرط علاقه به خود، خود رو صاحب نظر درخصوص تمامي مسائل (از اقتصادي گرفته تا سياسي، فرهنگي، مذهبي، اجتماعي و نظامي) مي‌دونن و در همين 10 تا پستي كه ارسال كردن، درخصوص تمامي اين موارد نظر كارشناسي دادن!! ولي خوب. فكر نكنم فرمايشات گهربار!! ايشون، در قالب يكي از دو موضوع مذكور بگنجه. پس دوستان هم بايد به تبعيت از ارنستوي عزيز، فقط به اين جملات بخندن و از طنازي زايد الوصف ايشون استفاده‌ي لازم رو ببرن. ايشون هم مي‌تونن به توصيه‌ي مندرج در كمدي «بمب خنده» (آخرين ساخته‌ي مهران مديري)؛ در قسمت «تندر : نخست‌وزير بالقوه‌ي ايران» عمل نموده و فرمول مورد نظر رو استفاده بفرماين تا چشم نخورن و خانواده‌اي رو از خنديدن محروم نفرماين. ------------------------------------------------------------ * الان دوستان نيان گير بدن اون دو تا «ال» داره و اين يكي! مهم مفهومه !!
  4. hexman عزيز؛ اگه به فرمايشات رهبر معظم انقلاب، حداقل در همون اندازه كه بنده نقل كردم كاملاً دقت فرموده باشين (و مثل ارنستوي عزيز، گزينشي عمل نكرده باشين )؛ اين جمله رو مي‌بينين : «[color=indigo]البته هم ملت، هم دولت و هم مسؤولان ما به اين قضيه قدرى شك دارند؛ از اين‏كه [b]چرا بغداد مثل بصره مقاومت نكرد. يعنى هفته اوّل جنگ كه گذشت، وضع جنگ طور ديگرى شد. در هفته اوّل، جنگ جدّى بود و مى‏گفتند جنگِ جدّى بعد از اين است. اما بعد از آن، مهاجمان چند روزى متوقّف شدند، بعد كه راه افتادند، دفاع درستى نشد.[/b] در واقع، بغداد در ظرف دو سه روز تسليم شد، يعنى سقوط كرد و كسى دفاع درستى از بغداد نكرد. در حالى‏كه در خودِ بغداد - آن‏طور كه به ما اطّلاع دادند - حدود صد و بيست هزار نيروى مسلّح بود. حالا حلقه‏هاى دفاعى كه به فاصله تقريباً صد كيلومتر دور بغداد چيده بودند و لشكرهاى گارد صدّام حفاظت مى‏كردند، خيلى بيشتر بود. حتّى خودِ بغداد هم كه حدود صد و بيست هزار نيروى مسلّح داشت، نتوانست دو سه روز در مقابل تهاجم مقاومت كند؛ يا نتوانست و يا دستور دادند كه مقاومت نكند؛ حالا معلوم نيست. آينده اين ابهامها را روشن خواهد كرد.[/color]» جريان جنگ رو اگر بخواين درست نگاه كنين، بايد روي نقشه و محورهاي درگيري و قواي درگير مورد بررسي قرار بدين. نه حرف كارشناسا غلط بود و نه عراق، مقاومت چنداني كرد. همون‌طور كه در پست قبل نيز عرض شد، عراق بهترين نيروهاي خودش كه مي‌تونست در جنگ شهري دمار از روزگار امريكايي‌ها دربيارن و بشدت هم به صدام وفادار بودن رو به پاي امريكايي‌ها قرباني كرد و اونا رو در صحرا در مقابل نيروهاي امريكايي به صف كرد كه امريكايي‌ها حتي زحمت نكشن با نيروي زميني نابودشون كنن؛ بلكه با بمباران گسترده اونا رو كلاً از بين بردن (رجوع شود به مطالب همين تاپيك كه برادر واريور عزيز زحمت نوشتنش رو كشيدن).
  5. حالا كه اين بحث‌ها پيش اومد، بد نيست رجوع كنيم به كلام مقام معظم رهبري در نماز جمعه‌ي معروف اون سال كه خطبه‌اي تماماً سياسي خواندن (فقط در يك جمله، فرمودن : اوصيكم عبادالله بتقوى الله. همه برادران و خواهران عزيزِ نمازگزار و خودم را به رعايت تقوا و پرهيزكارى و مراقبت از گفتار و كردار و حتّى پندار توصيه مي‌كنم.) بخشي از كلام ايشان درخصوص اشغال عراق، بدين شرح است : «[color=indigo]البته اگر پيشروى مهاجمان هم سريع بود، به‏خاطر همين بى‏طرفى ملت عراق بود. اگر ملت عراق در اين جنگ طرفِ صدّام را مى‏گرفت، خود مهاجمان هم مى‏دانند كه نمى‏توانستند اين‏طور پيشروى كنند. وقتى دل ملت يك كشورى با مديران آن كشور صاف نباشد، قضيه همين است. ملت عراق از مديران كشور خود كتك خورده بود، اهانت، تحقير، غصب، سنگدلى و ضربت ديده بود، لذا از آنها هيچ حمايتى نكرد. لذا دشمنِ آن كشور، يعنى مهاجمان، توانستند سريع پيشروى كنند. البته در اين قضيه هم حرفها و بحثها هست. عرض كرديم كه ملت ما در اين قضيه خوشحال است. دولت و مسؤولان ما هم خوشحالند. البته هم ملت، هم دولت و هم مسؤولان ما به اين قضيه قدرى شك دارند؛ از اين‏كه چرا بغداد مثل بصره مقاومت نكرد. يعنى هفته اوّل جنگ كه گذشت، وضع جنگ طور ديگرى شد. در هفته اوّل، جنگ جدّى بود و مى‏گفتند جنگِ جدّى بعد از اين است. اما بعد از آن، مهاجمان چند روزى متوقّف شدند، بعد كه راه افتادند، دفاع درستى نشد. در واقع، بغداد در ظرف دو سه روز تسليم شد، يعنى سقوط كرد و كسى دفاع درستى از بغداد نكرد. در حالى‏كه در خودِ بغداد - آن‏طور كه به ما اطّلاع دادند - حدود صد و بيست هزار نيروى مسلّح بود. حالا حلقه‏هاى دفاعى كه به فاصله تقريباً صد كيلومتر دور بغداد چيده بودند و لشكرهاى گارد صدّام حفاظت مى‏كردند، خيلى بيشتر بود. حتّى خودِ بغداد هم كه حدود صد و بيست هزار نيروى مسلّح داشت، نتوانست دو سه روز در مقابل تهاجم مقاومت كند؛ يا نتوانست و يا دستور دادند كه مقاومت نكند؛ حالا معلوم نيست. آينده اين ابهامها را روشن خواهد كرد. الان نمى‏توانيم قضاوت كنيم. مهم هم نيست كه قضاوت ما چه باشد. بايد صبر كنيم و ببينيم آينده چه قضاوتى نسبت به اين قضيه خواهد كرد.[/color]» ------------------------------------------------------------------ لازم به ذكر است كه اين خطبه، در روز بيست و دوم فروردين‌ماه 1382، يعني تنها چند روز پس از پايان جنگ بيان گرديد و گذشت زمان، ثابت كرد كه ماجرا چه بود. دوستاني كه تمايل دارند، مي‌تونن متن كامل اين خطبه رو از طريق [url=http://leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=2420]اين لينك[/url] و يا [url=http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3168]اين لينك[/url] مطالعه بفرمايند.
  6. با تشكر از برادر واريور عزيز بابت ارائه‌ي اين مطلب. به لطف پوشش خبري جنگ نفت توسط شبكه‌ي خبر؛ اونهم در عيد، من لحظه به لحظه‌ي اخبار جنگ رو، چه از طريق تلويزيون خودمون و چه اينترنت و منابع ديگر دنبال مي‌كردم. يادم هست كه سر نبرد كربلا، قرار بود سدها تخريب بشه و آب فرات به دشت هدايت بشه تا بيابون تبديل به گل بشه تا جلوي پيشروي تانك‌ها و نيروهاي زميني امريكايي گرفته بشه. صد البته اين كار انجام نگرفت. ولي زماني كه صدام، گارد رياست جمهوري رو به كربلا فرستاد، در تحليلي نوشتم كه تنها دليل اين امر، خلاص شدن از شر گارد رياست جمهوري بود. عمده وظيفه‌ي گارد رياست جمهوري، حفاظت از بغداد بود. كما اينكه پس از فتح خرمشهر توسط ايران؛ گارد رياست جمهوري كنترل بغداد رو بدست گرفت. با حضور گارد رياست جمهوري در بغداد و پرهيز از جنگ مستقيم، بغداد مي‌تونست كابوسي براي نيروهاي امريكايي باشه. چرا كه گارد رياست جمهوري، از ميان وفادارترين نيروها به صدام حسين تشكيل شده بود و قطعاً تا پاي جان، مقاومت مي‌كردند؛ مقاومتي كه نمونه‌ي كوچكي از آن را در فلوجه ديديم! گسيل گارد رياست جمهوري به نبرد مستقيم با امريكا (كه همگان مي‌دانستند كه به هيچ وجه حريف نبرد مستقيم با امريكا نيستند؛ حتي در جنگ خليج 1 كه عراق بسيار قدرتمندتر بود)، تنها يك دليل داشت و آن، فتح ساده‌ي بغداد بود. كما اينكه ديديم بغداد سريعتر از هر شهر ديگري به تصرف نيروهاي نظامي امريكايي درآمد و براي رسيدن به بغداد، تانك‌هاي امريكايي مسابقه گذاشتند!!
  7. mostafa_by

    ویدئو از پایگاه اموزشی طالبان

    [quote]برادر من ! بنده یکی از قدیمی ترین اعضای همین سایتم!! اما مدتی میشه که دیگه ازش استفاده نمی کنم!! باهاش اساسی مشکل پیدا کردم! اصلا هیچ لینکی واسم صحیح نیست! دیگه مدتهاست دورش رو خط کشیدم! ... برادرم اینم راه داره! شما با یه ایمیل دیگه عضو بشو! فکر کنم بشه! آخه فورشیرد نه رزیوم داره نه میشه داد به دانلود منیجر!![/quote] تعجب مي‌كنم. چون خود من تا حالا با اين سايت، هيچ مشكلي نداشته‌ام. دوستان ديگه هم كه ازش استفاده كردن، مشكلي نداشتن. شايد گه گداري، يه گيري باشه. ولي خيلي زود رفع شده. حالا نمي‌شه اينبار رو به خاطر روي گل كلنل ببخشي‌ و ازشون بگذري؟ اما درخصوص دادن فايل به دانلود منيجر، شايد ايراد از دانلود منيجرت هست يا مثلاً نمي‌توني پسوند براي دانلود اتوماتيك بهش بدي. چون مثلاً خودم كه از IDM استفاده مي‌كنم، هيچ‌وقت چنين مشكلي نداشتم و هميشه با دانلود منيجرم فايل‌ها رو دانلود كردم؛ چه از رپيد شير، چه فور شيرد و چه ساير سايت‌ها.
  8. mostafa_by

    ویدئو از پایگاه اموزشی طالبان

    دستت درد نكنه كلنل جان. ولي فكر كنم اگه يه روز امريكا ايران رو بگيره، تو رو حتماً به جرم همكاري با القاعده و امثالهم، مي‌بره گوانتانامو يا ابو غريب !!! [quote]دستت درد نکنه کلنل جان!مثل همیشه دست اول! اما مشکل همیشگی! مدیافایر!![/quote] آذرخش جان. اينم راه حل داره. تشريف ببر تو يكي از اين سايت‌هايي كه لينك رپيد شير و فور شيرد و امثالهم رو مي‌دي و لينك مستقيم مي‌ده عضو شو. مثلاً http://rapidbaz.com . بسته به ميزان دانلودي كه نياز داري، حق عضويت مي‌دي و بعد هر لينكي كه بهت دادن رو با سرعت بالا و بدون مشكل توقف و امثالهم دانلود مي‌كني. محدوديت زماني هم نداره و تا حجمي كه خريدي، اجازه‌ي دانلود داري. ضمن اينكه دانلودهات بصورت يه آرشيو درمياد كه بعداً مي‌توني با مراجعه بهش، به ديگرون هم لينك بدي (و بگي آرشيو خودمه ). تو كه اينقدر براي لپ‌تاپت خرج كردي، يه 10، 20 تومن هم روش .
  9. با عرض عذرخواهي از معدود خوانندگان احتمالي تاپيك، بعلت مشغله‌ي برادر سينا و با هماهنگي با ايشون، قرار شد كه من يكم سرعت پست دادنم رو كاهش بدم تا ايشون هم برسن به موقع‌ پست‌ها رو مطالعه نموده و نظرشون رو بدن. ----------------------------------------------------------------- خوب! بالاخره پس از مطول‌نگاري‌هاي متعدد، بالاخره رسيديم به ادعاي دكتر مصدق درخصوص ملي شدن صنعت نفت كه تصوير متن دستنويس اون رو برادر سيناي عزيز به عنوان سندي تاريخي در پست‌هاي ابتدايي‌، قرار دادن. در اين پست، مسئله‌ي جلسه‌ي محمود نريمان مورد بررسي قرار خواهد گرفت. ----------------------------------------------------------------- در [url=http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&p=139555#139555]پست قبل [/url]، درخصوص به قدرت رسيدن سپهبد رزم‌آرا و مخالفت‌هاي علني آيت‌الله كاشاني و نواب صفوي و ماجراي دكتر مصدق و سپهبد رزم آرا، سخن به ميان آمد. مي‌پردازم به ادامه‌ي ماجرا. همانطور كه در پست‌هاي پيشين نيز معروض گرديد، كميسيون نفت با پيشنهاد دكتر مصدق و توسط منصورالملك تشكيل گرديد. لكن نه انگلستان و نه سپهبد رزم‌آرا، نسبت به عواقب آن خوشبين نبودند. لذا بديهي بود كه رزم‌آرا، تلاش خود را به سمت حذف كميسيون نفت معطوف سازد. در اولين جلسه‌ي كميسيون نفت كه در آخرين روز صدارت منصور الملك تشكيل گرديد، سواي انتخاب رئيس، نايبان رئيس و مخبر كميسيون، تصميماتي درخصوص دعودت دكتر پير نيا (دكتر حسن پيرنيا، معروف به مشير الدوله، نخست‌وزير ايران در دوره‌هاي احمدشاهي، رضا شاهي و محمدرضا شاهي، پدر تاريخ باستان ايران (كه بسياري از نوشته‌هاي تاريخ باستان، توسط و يا به هدايت وي در دوران رضا خان و پسرش نگاشته شد) و استاد فراماسونري)، معاون وزير دارايي براي حضور در جلسه‌ي بعد و گرفتن اسناد نفت از وزارت دارايي اخذ گرديد. لكن جلسه‌ي بعدي كميسيون كه در زمان سپهبد رزم آرا تشكيل گرديد، دكتر پيرنيا بدون اسناد و مدارك درخواستي كميسيون نفت، در جلسه‌ي كميسيون حاضر گرديد و اين، سرآغاز عدم همكاري دولت با كميسيون بود. همه‌چيز داشت بر وفق مراد سپهبد رزم آرا و انگلستان پيش مي‌رفت و كميسيون نفت، در آغاز راه به بن‌بست رسيده بود كه واقعه‌اي، ماجرا را تغيير داد؛ سر داده شدن نداي ملي شدن نفت در كميسيون! حتماً به ذهن برادر سينا و ساير دوستان متبادر گرديد كه اين ندا، ديگر متعلق دكتر مصدق، رئيس كميسيون نفت و يگانه منجي ملي شدن صنعت نفت ايران مي‌باشد! لكن برخلاف تصور و انتظار دوستان، اين ابوالحسن حائري‌زاده بود كهع براي نخستين بار و به عنوان اولين فرد، نداي ملي شدن صنعت نفت را در فضاي كميسيون سر داد و در جلسه‌ي بعدي نيز برآن تأكيد نمود و بدين ترتيب، كميسيون نفت از جوانمرگي نجات يافت. اين در حالي بود كه اعضاي كميسيون، حتي دكتر محمد مصدق، از كافي يا ناكافي بودن قرارداد الحاقي سخن مي‌گفتند! پس از اين مسئله و به درخواست نمايندگاني چون حسين مكي و حائري‌زاده، كميسيون به دولت اولتيماتومي 3 روزه داد كه اسناد و مدارك نفت را به كميسيون فرستاده و ظرف 10 روز نيز درخصوص قرارداد الحاقي اظهار نظر نمايند. در غير اينصورت، طرح استيضاح دولت به صحن مجلس كشيده خواهد شد. اين اولتيماتوم تا حدي موثر افتاد و دولت، اسناد و مدارك را به كميسيون ارسال داشت. لكن كماكان از اظهار نظر در اين خصوص امتناع ورزيد. به همين دليل، وعده‌ي كميسيون عملي گشته و در روز 20 مهر 1329، دولت را به دليل اظهار نظر نكردن راجع به قرارداد الحاقي استيضاح كردند. در جلسه‌ي استيضاح، سپهبد رزم آرا نطقي را ايراد نمود كه توسط كارشناسان شركت نفت نگاشته شده بود. حسين مكي و ابوالحسن حائري‌زاده نيز به انتقاد از دولت پرداختند. اما كماكان خبري از دكتر مصدق، رهبر جبهه‌ي ملي نبود و ايشان، تنها نطق بي‌اهميتي درخصوص جايگاه اقليت در مجلس و حسن وجود اقليت در مجلس عنوان داشت! نتيجه اين شد كه مجلس، پس از استماع نظر اعضاي جبهه‌ي ملي و سپهبد رزم آرا، با اكثريت آراء به استيضاح رأي سكوت داد. براي آگاهي از مشروح مذاكرات در جلسه‌ي استيضاح، مي‌توانيد رجوع كنيد به : مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره‌ي شانزدهم، جلسه‌ي 73، پنج‌شنبه 27 مهر 1329. با اين وضع، كميسيون نفت به كار خويش ادامه داد. حتي يكبار نيز نخست‌وزير (سپهبد رزم آرا) به جلسه‌ي كميسيون نفت دعوت شد كه در آن، از اعضاي كميسيون درخواست نمود كه به نحوي مسالمت‌آميز، قضيه‌ي نفت را خاتمه دهند. لكن سيد حسين مكي، نخست‌وزير را مورد عتاب قرار داد و گفت : «نفت بايد ملي شود». لكن اين موضع‌گيري، چندان به مذاق دكتر مصدق خوش نيامده و قضيه را فيصله داد. حتي ايشان، يكبار كه حائري‌زاده روي اصل ملي شدن صنعت نفت در كميسيون اصرار مي‌ورزيد، با تشكيك در اين اصل بيان داشت : «جناب آقاي حائري كه فرمودند بايد ملي بشود بايد يد اين عملي هست يا نيست.» دكتر مصدق به شدت معتقد به اين مسئله بود كه انگلستان چنين اجازه‌اي به ايران نخواهد داد و از اين رو، حتي طرح كلامي اين اصل را نيز نادرست مي‌خواند! براي آگاهي بيشتر، رجوع شود به : مكي، حسين، كتاب سياه، جلد 1، ص 242. در اين ايام (آبان‌ماه)، آيت‌الله كاشاني درخصوص مسئله‌ي ملي شدن صنعت نفت، درخواست جلسه‌اي با حضور اعضاي جبهه‌ي ملي را نمود. اين جلسه، در منزل محمود نريمان تشكيل گرديد و همان جلسه‌اي بود كه تصميم درخصوص ملي شدن صنعت نفت در آن اخذ گرديد! همان جلسه‌اي كه مرحوم دكتر مصدق در خاطرات خويش، آن را سرآغاز(!!!!!) ملي شدن صنعت نفت (به پيشنهاد دكتر فاطمي!!!) عنوان نمودند و برادر سيناي عزيز نيز از آن به عنوان سند ملي نمودن صنعت نفت توسط دكتر مصدق ياد نمودند (هرچند كه در پست‌هاي قبل، تلويحاً نادرست بودن اين ادعا را پذيرفتند). جلسه با حضور آيت‌الله سيد ابوالقاسم كاشاني، سيد ابوالحسن حائري‌زاده، سيد محمود نريمان، سيد حسين مكي، دكتر سيد علي شايگان، اللهيار صالح، عبدالقدير آزاد، دكتر سيد حسين فاطمي، دكتر مظفر بقايي كرماني و دكتر محمد مصدق برگزار گرديد. پس از بحث و بررسي بسيار و منفي‌بازي‌هاي معمول دكتر مصدق درخصوص مسئله‌ي نفت، حائري‌زاده براي اينكه مجلس به جمع‌بندي مناسبي برسد، پيشنهاد كرد اكتشاف و استخراج نفت ملي شود، ولي براي حمل و نقل و تصفيه و فروش آن شركتي كه بيش از 51 درصد آن متعلق به ايران و 49 درصد به كشورهايي كه تاكنون خريدار نفت ايران بوده‌اند باشد، تشكيل گردد؛ مشروط بر اينكه هيچ كشوري بيش از 10% سهام را نداشته باشد. لكن آيت‌الله كاشاني، مكي، دكتر فاطمي، آزاد و نريمان با اين پيشنهاد مخالفت داتشه و عقيده داشنتد كه نفت بايد صد در صد و بطور كامل ملي شود. يعني كليه‌ي عمليات اعم از اكتشاف و استخراج و تصفيه و بهره‌برداري در دست دولت ايران باشد. مشاهده مي‌فرماييدكه كماكان، نه از دكتر مصدق و تلاش و مبارزه‌ي وي براي ملي شدن صنعت نفت؛ آنهم در 4 ماه مانده به تصويب اين قانون، خبري بود و نه از پيشتازي و آغاز حركت ملي شدن صنعت نفت توسط دكتر فاطمي. به عبارت بهتر، عمده فعالان ملي شدن صنعت نفت، اين بار نيز پيشتاز در اين امر بودند. سيد حسين مكي، اين پيشنهاد پنج نفره را اينگونه به رشته‌ي تحرير درآورد : «به نام سعادت ملت ايران و به منظور كمك به تأمين صلح جهاني، امضاء كنندگان ذيل پيشنهاد مي‌نماييم كه صنعت نفت ايران در تمامي مناطق بدون استثناء، ملي اعلام بشود. يعني تمام عمليات اكتشاف و استخراج و بهره‌برداري در دست دولت قرار گيرد.» (مكي، حسين، كتاب سياه، جلد 2، انتشارات اميركبير، چاپ سوم، 1364، ص 135) درست پس از پايان نگارش پيش‌نويس اين طرح، آيت‌الله كاشاني آن را امضاء نمود. پس از ايشان، حسين مكي، دكتر حسين فاطمي، عبدالقدير آزاد و محمود نريمان آن را امضاء نمودند. لكن دكتر مصدق از امضاي آن امتناع ورزيد!! مكي، شرح مخالفت دكتر مصدق با ملي شدن نفت را اينگونه تشريح مي‌كند : «دكتر مصدق اظهار مي‌كرد كه پيشنهاد ملي شدن پيشرفت نخواهد كرد و اكثريت مجلس به آن رأي نخواهد داد، اگر قرارداد دارسي از لحاظ مدت ملاك عمل قرار گيرد چون از مدت آن چيزي باقي نمانده و نسبت به قيمت هم روي پنجاه – پنجاه توافق بشود پيشرفت خواهد كرد، زيرا در كميسيون مخصوص نفت هم طرفداراني مانند سرتيپ زاده و ديگران دارد. در مجلس هم به تصويب خواهد رسيد. (جالب اينجاست كه دكتر مصدق، يا به ياد ندارند و يا به فراموشي مصلحتي روي آورده‌اند كه قرارداد دارسي، در سال 1312 و توسط دولت ايران ملغي و سوزانده شد و پس از فشار انگلستان، قرارداد جديد 1933 و پس از آن، قراداد الحاقي تنظيم گرديد و ديگر قرارداد دارسي، اصولاً موضوعيت ندارد؛ چه رسد به مدت زمان مندرج در قرارداد! – mb) از دكتر مصدق سوال شد كه مي‌گوييد چنين پيشنهادي از طرف فراكسيون وطن داده شود؟ در پاسخ گفت خير. اگر از طرف نمايندگان اكثريت چنين پيشنهادي داده شود موافقت يا سكوت بكنيم[!!!!! – mb]. ساير حضار هم قلباً با پيشنهاد ملي شدن موافق بودند ولي (مانند كاشاني و نريمان و آزاد و فاطمي و من) حرارتي به خرج نمي‌دادند. بالاخره به دكتر مصدق گفتم ما اقليت مجلس هستيم و مخالف دولت. اگر پيشنهاد بكنيم 99 درصد متعلق به ايران و يك درصد آن متعلق به شركت نفت باشد خواهند گفت كه اين پيشنهاد به نفع انگليسي‌ها و خواست آن‌ها بوده و ما از انگليسي‌ها الهام گرفته‌ايم. ما بايد بگوييم ملي شدن و لا غير. اگر اكثريت تصويب نكرد، تخم آن كاشته شده روزي ثمر خواهد داد و ما جز اين نبايد زير بار پيشنهاد ديگري برويم. همگي حضار تأييد كردند كه بايد صد در صد ملي بشود و قبول كردند پيشنهادي كه به خط من تهيه شده بود امضاء نمايند. آخرين نفر هم دكتر مصدق امضاء نمود.» (همان، ص 138) پس از اين جلسه، در روز چهارم آذرماه 1329 كميسيون نفت كه قبلاً با حيلت منصورالملك و دكتر مصدق، از اعضاء جبهه‌ي ملي استفاده‌ي بيشتري برده شده بود و قرار بود نقشه‌هاي كميسيون با آچمز نمودن جبهه‌ي ملي انجام پذيرد نيز اين نامه را مورد بررسي قرار داده و بر اين اساس اعلام گرديد «قرارداد الحاقي ساعد – گس (گس – گلشاييان)، براي استيفاي حقوق ايران كافي نيست. لذا مخالفت خود را با آن اعلام مي‌داريم.» پس از پايان آخرين جلسه‌ي كميسيون در روز هشتم آذرماه و اتمام دور اول مذاكرات، حسين مكي، مخبر كميسيون گزارش كار كميسيون و نظر نهايي آن را در 19 آذر 1329 به مجلس ارائه نمود. تصميم كميسيون نفت مبني بر رد قرارداد الحاقي، با استقبال گسترده‌ي مردم مواجه شده و اصل ملي شدن صنعت نفت، پشتوانه‌ي قدرتمندي پيدا نمود. در اين هنگام، ناگهان بند از زبان دكتر مصدق باز شده و طي نطقي، به تشريح عملكرد استعمار انگليس پرداخت و تلاش نمود كه بهترين استفاده‌ي ممكن را از موج بوجود آمده ببرد و طرحي كه قبلاً بارها و بارها آن را رد نموده بود و حتي حاضر به حمايت لفظي از آن نيز نبود، را به نام خود به ثبت برساند! امري كه با زبان‌بازي و استفاده‌ي فوق‌العاده از كلام دكتر مصدق، خيلي زود محقق گرديد؛ طوري كه امروز روز، از هركسي كه مي‌پرسيم نفت را چه كسي ملي كرد، پاسخ وي جز دكتر محمد مصدق نخواهد بود! ----------------------------------------------------------------- ان شاءالله در پست بعد، وضعيت حقيقي ملي شدن صنعت نفت و عوامل تأثيرگذار در تصويب طرح را بيان خواهم داشت و اگر فرصت شد، درخصوص نقشه‌ي بسيار خطرناك سپهبد رزم آرا (و به عبارت بهتر، بدل طرح ملي شدن صنعت نفت از سوي انگلستان) خواهم پرداخت.
  10. كلنل جان! هارد 500 كه سهله، فكر كنم 2T (دو ترا) هم برات كم باشه. من كه به خاطر آرشيوهايي كه جمع مي‌كنم (كلنل بهتر مي‌دونه)، فعلاً يه دو ترا گرفتم. ولي فكر كنم 6 ماه ديگه پر شه! شما هم بايد آينده‌نگر باشي كه هارد به دوش نشي! ---------------------------------------------------- پاسخ Reichsmarschall عزيز درسته. ولي كل ماجرا نيست. حزب‌الله لبنان، از زمان تأسيس شبكه‌ي المنار، از آن به عنوان بازوي قدرتمند مقاومت استفاده كرد. بدليل نزديكي اسرائيل و جنوب لبنان، فركانس اين شبكه در كشور اسرائيل، بخصوص در شهرهاي مرزي قابل دريافت بوده و بدليل صادق بودن وعده‌هاي سيد حسن نصرالله، اكثر اسرائيلي‌ها در زمان جنگ و درگيري، نيم‌نگاهي به شبكه‌ي المنار داشتن! چرا كه سيد حسن اونقدر جوانمرد بود كه قبل از كوبيدن منطقه‌اي، به صهيونيست‌ها هشدار بده كه به پناهگاه‌ها برن و جون بي‌ارزششون رو نجات بدن. فيلم مستندي هست كه در اون، يه اسرائيلي داره با يكي ديگه تلفني صحبت مي‌كنه و مي‌گه «چي؟ سيد حسن گفته فعلاً تو پناهگاها بمونيم؟ مرسي! ممنون از هشدارت!!» ماجرا به اينجا ختم نمي‌شه. حزب‌الله از زمان تأسيس المنار، با علم به اينكه بخش عمده‌اي از مردم اسرائيل، به شبكه‌ي المنار، بخصوص در هنگام نبرد و درگيري رجوع مي‌كنن، اقدام به فيلمبرداري گسترده از عمليات‌هاش كرد. در كنار هر واحد عملياتي‌اش، يك الي دو نفر وظيفه‌ي فيلمبرداري رو بعهده مي‌گيرن (منهاي اون تكنولوژي كه فكر كنم از زمان جنگ سي‌ و سه روزه پياده شده! شايدم قبل‌تر باشه!). پس از عمليات نيز بلافاصله فيلم از طريق شبكه‌ي المنار پخش شده و بدين ترتيب، جنگ رواني عظيمي رو عليه اسرائيل و مردم ترسوي اون براه انداختن. شايد براتون جالب باشه كه در طي جنگ سي و سه روزه، شبكه‌ي المنار بجز تصاوير عمليات‌هاي حزب‌الله لبنان و اخبار جنگ، سرودها و تصاوير جنگي و شعارهاي بسيار معروفي چون «خيبر، خيبر يا صهيون، حزب‌الله القادمون» و «بحبل الله نعتصموا ...» رو پخش مي‌كردن و تضعيف روحيه‌ي شديدي رو براي اسرائيل بدنبال داشت. بطوري كه چند روز از جنگ نگذشته بود كه اسرائيل، ساختمون شبكه‌ي المنار رو با خاك يكسان كرد (فيلم بسيار جالبي داره از زدن اين ساختمون كه قبلاً از شبكه‌ي دو پخش شده!). اما بد نيست بدونين قطع برنامه‌هاي شبكه‌ي المنار و اتمام جنگ رواني حزب‌الله عليه مردم اسرائيل كه هدف اصلي اين حمله‌ي ناقض حقوق بشر و كنوانسيون ژنو بود، تنها چند ساعت بطول انجاميد و حزب‌الله، مجدداً پخش تصاوير شبكه‌ي المنار رو از فرستنده و مكاني ناشناس!!!!! از سر گرفت و تا پايان جنگ، اسرائيل موفق به كشف مكان جديد و در نتيجه نابودي اون نشد!! يه كليپ براتون مي‌ذارم از جنگ سي و سه روزه و يكي از كري‌هاي حزب‌الله براي اسرائيل. لازم به ذكره كه اين سرود، اولين بار در سال 2000 و پس از خروج اسرائيل از جنوب لبنان به اجراء در اومد. خود شعر رو هم لو نمي‌دم تا دوستان زحمت بكشن و دانلودش كنن و ببينن. حجمش هم خيلي نيست. 7.19 مگابايت هست. http://www.mediafire.com/?t357u7qsp0x3snn دوستان ديدن نظرشون رو هم بفرماين.
  11. ديگه كم‌كم مي‌خواستم يه pmاكي به كلنل بزنم (نه اينكه اصلاً با هم در ارتباط نيستيم!!) و بگم اينقدر از بر و بچ وهابي مي‌ذاري، يكمم برو سراغ بچه شيعه‌هاي خودمون كه كلنل پيش‌دستي كرد و ...! البته دوستان هنوز مونده با زواياي آرشيو بي‌انتهاي كلنل آشنا شن (يه چشمه‌اش رو بنده ديدم! هنوز تازه به درياش نرسيدم!!). دستت درد نكنه كلنل جان. راستي. دوستان مي‌دونن علت فيلمبرداري از عمليات‌هاي حزب‌الله چيه؟ اگه دقت كرده باشين فيلمبرداري نسبتاً خوبي در عمليات‌هاشون دارن. حتي كليپي دارم كه روي لباس رزمنده‌ي حزب‌الله، ميكرو دوربين نصب هست! يعني ريز به ريز تحركاتشون رو فيلمبرداري مي‌كنن.
  12. mostafa_by

    ویدئوی کمین معروف Shatoi در چچن

    ممنون كلنل جان. هرچند كه من اصولا از اصول فني كمين مثل دوستان سر درنميارم، ولي تشكر كه ديگه بلدم ! ولي به نظر من (نظر شخصيه!)، چچني‌ها از عمليات‌هاشون فيلم‌برداري نكنن خيلي بهتر و سنگين‌تره! بين اونهمه آتش و تير، فيلمبرداراشون همش دارن از باقالي‌ها فيلم مي‌گيرن. من يه بار نديدم حداقل در حد همون كليپ افغاني‌ها، اين چچني‌ها درست فيلمبرداري كنن! همه‌اش يا خودشون رو گرفتن، يا در و ديوار و درخت رو، يا پس از عمليات! حتي اون كليپ كه ماشينه رو بدون موشك و سفينه، مي‌فرستن به فضا هم اگه دوربين ثابت نبود، بعيد مي‌دونم تصوير همون صحنه رو هم مي‌گرفت، كما اينكه اون بدبخت‌هايي كه از ماشين پريدن پايين رو اصلاً نتونست نشون بده چه بلايي سرشون اومده و فقط مي‌شد حدس زد چي شد! اول و آخرش، اگه قراره از نتايج كمين فيلمبرداري كنن، بذارن اول كار كه تموم شد، يه تصوير بگيرن و برن سر خونه و زندگي‌شون ! بازم ممنون كلنل جان.
  13. يه فكري به ذهنم رسيد كه اعتراف مي‌كنم ناپخته و در حد يك تئوري و طرح اوليه هست. بيشتر از هرچيز، كمك دوستان رو نيازمندم كه بتونم به بررسي‌اش بپردازم. به همين خاطرم از دوستاني كه بيشتر در اين خصوص اطلاعات دارن، يه سري سوال مي‌پرسم و اميدوارم كه بهم كمك كنن. همون‌طور كه مي‌دونين، يك قاعده‌ي حكومتي هست و اون اينكه گسترش صنايع و بطور كل نيروي نظامي و اهميت دادن به اون بيش از ظرفيت ممكن، كشور رو در خطر كودتاي نظامي قرار مي‌ده. در كودتاي نظامي، شرايط بدين گونه هست كه كودتاگران، به سرعت مراكز حساس را اشغال نموده و دولت مركزي را وادار به سقوط و استعفاء مي‌كنن و البته اگه مقاومت حاصل شد، از روش‌هاي ديگه استفاده مي‌كنن. تحليلي در اين زمينه رو تيري ميسان درخصوص واقعه‌ي 11 سپتامبر كرده بود كه بماند براي تاپيكي مناسب‌تر. اما اين اصلي خدشه ناپذيره. حتي در شوروي نيز داشت اتفاق مي‌افتاد و اگر تصفيه‌هاي خونين استاليني و پس از اون جنگ دوم جهاني (كه من اون رو بزرگترين توطئه‌ي قرن بيستم نامگذاري مي‌كنم؛ به دلايل خاص!)، باعث تعديل شديدي در نيروي نظامي شوروي شد. با وجود اين، قبل از فروپاشي شوروي، اين كشور شاهد كودتايي نظامي بود كه البته به دلايلي اين كودتا شكست خورد؛ منجمله حضور مردم در صحنه! حالا سوالي كه پيش مياد اينه كه چرا در كشوري مثل كره‌ي شمالي كه حكومتش، كاملاً وابسته به نظاميان هست، چنين اتفاقي نبايد بيافته؟ از نظر دوستان، كنار گذاشتن حكومت مركزي توسط نظاميان مقتدر و روي كار اومدن حكومتي نظامي، كار سختي هست براي كره‌اي‌ها؟
  14. با تشكر از برادر سيناي عزيز. [quote]لازم است نکاتی را در مورد این پست به نقل از سند محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس ذکر نمایم. (لینکش در صفحه اول با نام سند شماره 2 ذکر شده) مخالفت تعصب آمیز فدائیان اسلام با رزم آراء و هژیر (دو نخست وزیر شاه و هوادار انگلیس) بع علل زیر بود : الف- اینکه این دو به رغم اظهارات علنی شان در هواداری از اسلام بمثابه بندگان یک تمدن اروپایی ، غریبه ارزیابی می شدند. ب- اینکه این دو (نخست)نامزدهای درباری بودند که بکلی مستفرنگ است و (دو دیگر) بویژه مورد حمایت شاهزاده اشرف پهلوی بودند که سن جنسی اش مورد تنفر فدائیان است.[/quote] سينا جان. همون‌طور كه قبلاً‌ نيز عرض كرده و ان شاءالله در آينده نيز مفصلاً عرض خواهم كرد، سندي كه شما قرار دادين، با وجود اينكه نه متن انگليسي‌اش موجود هست و نه مي‌شه به متن فارسي و يا حداقل صداقت نويسنده‌اش استناد كرد (كه از جاي جاي متنش، تحليل‌هاي غلط و جانبدارانه مشخصه و فقط يكي دو نمونه‌اش رو در متني كه براتون آماده كردم مي‌تونين ملاحظه بفرمايين)، با فرض صحت كامل سند، باز هم يك سند تاريخي محسوب نمي‌شه. بلكه يه سند تحليلي محسوب مي‌شه و قابليت استناد تاريخي نداره. از اين دست اسناد، همون‌طور كه قبلاً هم عرض شد، در تمامي اسنادهاي جاسوسي موجوده. بطور مثال، اگه شما سري به اسناد مكشوفه از لانه‌ي جاسوسي بزنين، ملاحظه مي‌فرمايين اين دست اسناد تحليلي، براي اكثر قريب به اتفاق مقامات رژيم شاه و يا حتي انقلابيون وجود داره؛ بطور مثال، در سندي مياد احتمال كمونيست بودن امام خميني!! (ره) رو بررسي مي‌كنه. اين دست اسناد، اسنادي هست كه به درخواست سفارت و براي جمع‌آوري اطلاعات درخصوص افراد تهيه مي‌شه و كسي كه اطلاعات رو جمع‌آوري مي‌كنه، هر مرحله با مشاهدات خودش، برداشتي كه ممكنه از نظر خودش درست باشه و شايد هم نباشه رو روي كاغذ و بصورت گزارش مياره. تنها كساني چون خسرو شاكري هستن كه براي اينكه هدفشون، وسيله رو توجيه مي‌كنه، به چنين اسنادي مستمسك شده و بدتر از اون، سه چهار صفحه هم بدترين واژگان رو ضميمه‌اش مي‌كنن تا اثرپذيري اسناد رو بيشتر كنن تا بلكه جنبه‌ي تحليلي بودنش پنهان و سند، سند محكم تاريخي پنداشته بشه. به همين دليل هم از شما خواهش مي‌كنم كه در ارائه‌ي اسناد و بخصوص استناد به اسناد، كمي دقت بيشتر داشته باشين. نيازي به تحليل جاسوس‌هاي انگليسي نيست. بيانيه‌هاي فداييان اسلام درخصوص اعدام انقلابي عبدالحسين هژير و سپهبد رزم آرا، كاملاً مشخص و مكتوبه و اون‌ها بدون ترس، علت قتل اين دو نفر رو توضيح دادن! پس اگه واقعاً طالب حقيقت باشين، بايد به منابع اصلي متوسل بشين. گويي كه اگر متن رو بدقت دنبال مي‌فرمودين، درخصوص ماجراي ترور هژير، داستان بطور واضح و مشخص اومده بود و سابقه‌ي مخالفت با هژير كه از زمان نخست‌وزيري ايشون آغاز شده بود بطور مشخص و مستند نوشته شده و علل قتل وي نيز كامل نوشته شده و درخصوص سپهبد رزم آرا نيز در همين پستي كه خدمت شما عرض شد، موارد اومده و ربطي هم به اسلام ظاهري يا سن جنسي اشرف پهلوي!! نداشته! چرا كه اگه بخوايم به تحليل هوشمندانه‌ي اين جاسوس انگليسي استناد كنيم، فداييان اسلام بايد همه‌ي درباريان رو مي‌كشتن! چون كدومشون چنين ويژگي رو نداشتن؟!! پس خواهش مي‌كنم در تحليل و نتيجه‌گيري، كمي صبور باشين و مطالب رو درست و با دقت مطالعه بفرمايين. بطور مثال اگه از نظرتون، تحليل‌ها و اخبار و مستنداتي كه در مطالب قبلي عرض كردم، غلط هست و تحليل ايشون درسته، دلايل خودتون رو بنويسين و مطلب بنده رو نقض بفرمايين. ولي اين رويه‌ي فعلي، چندان منطقي به نظر نمي‌رسه و اينطور برداشت مي‌شه كه شما اصولاً چندان متن رو دنبال نمي‌فرمايين. [quote] [quote]اين هنگام بود كه سپهبد رزم آرا فهميد كه مخالفين حقيقي وي، نه اعضاء و وكلاي جبهه‌ي ملي (كه تاريخ نشان داد بارها و بارها، آماده‌ي معامله بودند)؛ بلكه مردم مسلمان و متعهد مي‌باشد و استعمار پير هم به اين نتيجه رسيد كه اگر موضوع، از كانال كميسيون نفتي كه دكتر مصدق و منصور الملك، پايه‌گذار آن بودند، به سلامت عبور نكند، بايد تدبير جديدي را انديشيد. لذا رزم آرا، در پنهان، شرايط ديگري را نيز مهيا نمود ...! [/quote] کمی بی انصافی می کنید همانطور که هر گردی گردو نیست هر معامله هم خیانت محسوب نمی شود. اگر اینگونه باشد از این دست معاملات زیاد داریم مثل ایران کنترا و ...[/quote] بنده هم با شما موافقم. اصولاً بنده هم هر معامله‌اي رو خيانت نمي‌دونم. هرچند كه اين، ويژگي گروه‌هاي ملي‌گرا بوده كه در اوج مبارزات ملي، همواره به دنبال منافع خود بوده و هميشه شعار و عملشون كاملاً با هم متفاوت بود. نمونه‌ي زمان انقلابش هم جبهه‌ي ملي و نهضت آزادي بود كه حتي شاه براي حفظ حكومتش، با جبهه‌ي ملي وارد مذاكره شد كه كساني چون دكتر سنجابي و دكتر معظمي، پذيرش نخست‌وزيري شاه رو منوط به خروج شاه از كشور كردن كه شاه نپذيرفت، ولي وقتي ديد كه چاره‌اي نداره همين شرط رو از شاپور بختيار پذيرفت و از كشور خارج شد! اين در حالي بود كه جبهه‌ي ملي به سركردگي دكتر سنجابي، براي ملاقات با امام (ره) بيانيه‌اي صادر نموده بود كه ايشان و جبهه‌ي ملي و اعضاي اون به هيچ‌وجه حاضر با حكومت فعلي، به هر شكلي نيستن!! اصولاً ملي‌گراها، بين حرف و عملشون فرق زياد بوده و در پس شعارهاي دلفريبشون، همواره معامله رو مدنظر داشتن و هر قدم و شعار و حمايتي رو اهرم فشاري براي معامله مي‌ديدن و اين، مسئله‌اي نيست كه قابل رد باشه؛ مگه اينكه شما مستندات ديگري داشته باشين. پس اگه بگيم كه براساس شعارهاي خودشون، عملكردشون سازشكارانه بوده و نفاق‌آميز، به بيراهه نرفتيم. اما همون‌طور كه عرض شد، اصولاً معامله با خيانت، خيلي فرق مي‌كنه. فكر كنم شما، كمي متن رو با سوء برداشت مطالعه فرمودين. چون حتي در قسمتي كه نقل قول فرمودين، هرچه دقت كردم لغتي مبني بر خيانت و يا حتي لغتي كه اين امر رو مشتبه مي‌كنه، مشاهده نكردم. پس اگه از نظرتون، بنده چنين مطلبي رو نوشتم، لطفاً واژه‌ي مورد نظر رو نقل قول بفرمايين. اما در اينكه جناب دكتر مصدق، چندين و چند نوبت با انگليسي‌ها و نمايندگان اون و يا نخست‌وزيران، به همكاري پنهان روي آورد، شكي هست؟ چون بنده مستنداتش رو قرار دادم و اتفاقاً بخشي‌اش اصلاً جزو اقراريات خود دكتر مصدق در همون برهه‌ي زماني هست (ملاقات با سپهبد رزم آرا). در متون قبل، اسناد همكاري‌هاي مختلف دكتر مصدق، در اوج دوران مبارزه‌ي ملت و نمايندگان ملت درخصوص ملي شدن صنعت نفت رو خدمت شما و دوستان قرار دادم و شما نيز اون‌ها رو تأييد فرمودين. پس بعيد مي‌دونم كه در همكاري ايشون شكي باشه؛ مگه اينكه مطالب رو كامل مطالعه نفرموده باشين.
  15. آقا محمد عزيز. شايد سن شما به اون دوران قد نده، يا اينكه يادتون نباشه. اتفاقاً ايران در اوايل، بسيار به چچن كمك مي‌كرد. كمك‌هاي مادي ايران، درست مثل فلسطين و امثالهم، چه از نماز جمعه‌ها و صندوق‌هاي كنار خيابون، چه از طريق بودجه‌ي دستگاه‌هاي دولتي و ذيل نام‌ها و عناويني چون ساير هزينه‌ها (كه حسابداري خودش رو داره و دوستان اهل فن بهتر از بنده مي‌دونن)‌ و چه ساير طرق، به چچن ارسال مي‌شد. اخبار چچن، روزانه پخش مي‌شد. تفاوتي هم نمي‌كرد بين چچن و فلسطين. در قضيه‌ي افغانستان هم كه حتي وجدان‌هاي مغرض هم نمي‌تونن كمك‌هاي بي‌شمار مادي و معنوي ايران رو ناديده بگيرن! تعجب مي‌كنم شما چطور اين فرمايشات رو قطار مي‌فرمايي؟ آيا واقعاً متهم كردن ايران به اهمال، ارزشش رو داره؟!! ولي مسئله‌ي چچن، فرق مي‌كرد. اين قضيه هم به رؤساي جمهور اسبق كشورمون برنمي‌گرده! در كشوري كه ولايت فقيه داره و تصميمات شوراي عالي امنيت ملي‌اش، با تأييد رهبري قابليت اجرا داره و دستور رهبري در هر امري، مطاع هست، هيچ شخصي نمي‌تونه از خودش تصميمي بگيره و كسي رو كمك كنه يا نكنه! پس خواهشاً مسئولين نظام رو الكي متهم نفرما عزيز دل. مسئله‌ي فلسطين، مسئله‌ي ساده‌اي نيست؛ همون‌طور كه بيت‌المقدس نيز سرزميني مثل ساير سرزمين‌ها نيست. پس بهتره قياس مع‌الفارق نداشته باشيم. اما قضيه‌ي چچن، با كمكاري ايراني‌ها نبود كه جاي پاي وهابيون رو باز كرد. اتفاقاً‌ خيلي قبل‌تر از اون، وهابي‌ها و البته سفارت‌هاي امريكا و انگليس بودن كه از طرق مختلف به چچني‌ها مي‌رسوندن. دليل بسيار ساده‌اي هم داشت كه البته ريشه در فروپاشي شوروي داشت و اينجا جاش نيست (در تاپيكي ديگه داريم درموردش بحث مي‌كنيم. دوست داشتي تشريف بيار اونجا تا خدمتت عرض كنم). اين وسط، ايران داشت خيلي راحت بازي مسئله‌ي بوسني رو مي‌خورد كه خيلي زود فهميد و سبك بازي رو تغيير داد! حالا اگه شما دوران جنگ بوسني رو بخاطر داشتي، حتماً خيلي بيشتر و بدتر از اين مي‌توپيدي به ما! ولي نتيجه مشخص شد و معلوم شد كه دعوا اصولاً سر لحاف ملا بوده! خواهشم از شما و تمامي دوستان اينه كه اينقدر مسائل رو خطي و يك سطحي تحليل نفرماين. چون متهم كردن كشور به كم‌كاري، كار سختي نيست و اظهار نظر درمورد مسائلي كه شايد كمتر درموردش اطلاعات داشته باشيم و اينكه بخوايم براساس ظواهر امر نظر بديم هم اصلاً كار سختي نيست. ضمن اينكه دخالت در امور داخلي كشورهاي ديگه، مي‌تونه دو طرفه باشه؛ بخصوص براي ايراني كه از آذربايجان و تركمن‌هاش گرفته تا كردها و عرب‌ها و بلوچ‌هاش همه مستعد جدايي‌طلبي هستن و تنها چيزي كه نياز دارن، توان مالي و تسليحاتي هست كه سال‌ها دولت مركزي رو درگير با خودش كرده و ضعيفش كنه. پس چيزي كه عوض داره، گله نداره محمد جان! اگه ايران، روزي بخواد وارد بازي‌هاي استقلال استان‌ها و مناطق كشورهاي ديگه بشه، دقيقاً وارد تله‌ و طعمه‌اي شده كه غرب براش پهن كرده و بهترين مجوز رو براي دخالت از آسمان و زمينش به دشمنا داده. بهتره همين قاجاري كه شما اينقدر لعن و نفرينش مي‌كني رو يكبار تاريخش رو مرور كني و ببيني همين استان‌ها و مناطق مختلف كشورمون رو چطوري غصب كرده و از ايران جدا كردن! بطور مثال همين افغانستان. شايد با مرور تاريخ، متوجه بشي كه مصلحت نظام چه مواردي رو شايد بفرمايي كه همين الانم وهابي‌ها و امريكايي‌ها و انگليسي‌ها دارن خرج مي‌كنن و توطئه مي‌كنن و تو امور داخلي ما دخالت مي‌كنن! بعدم مثال بزني از فتنه‌ي 88 و گروهك ريگي و گروهك منافقين و پژاك و امثالهم. ولي بهتره بدوني كه اين قضايا، مي‌تونست وجهه‌ي شديدتري به خودش بگيره و بسيار سنگين‌تر از اوني باشه كه حتي فكرش رو مي‌كني! پس بهتره خيلي هم براي متهم كردن نظام، عجله نكني؛ چون ممكنه خيلي راحت از صراط مستقيم و از مسير حق خارج بشي و اسير اطلاعات غلط و نپخته‌اي بشي كه اتفاقاً‌ دشمن به منظور ايجاد تفرقه، اون رو بطور ناقص و همراه با شبهاتي نظير همين مواردي كه مي‌فرمايي، بين ما پراكنده كرده باشه.
  16. من معمولاً در بحث‌هاي نظامي دخالتي نمي‌كنم؛ چون نه سواد مناسبي براي بحث كردن دارم و نه توان ادامه‌ي بحث نظامي رو. اينجا هم اگر وارد مي‌شم، صرفاً در نقش مديريتي‌ام هست و به قولي به عنوان رئيس تشخيص مصلحت سايت يا دبيرش؛ هركدوم كه راحت‌ترين، وارد مي‌شم ! اول از همه، گله‌اي كه از اكثر دوستان دارم (اسم نمي‌برم. دو طرف قضيه رو عرض مي‌كنم؛ اونهم كلي) اينه كه چرا احترام همديگه رو تو بحث رعايت نمي‌كنن. اين جمله‌ي چندان جالبي نيست كه بگيم «اول برو درمورد فلان چيز مطالعه كن بعد بيا اظهار نظر كن»؛ گويي كه خود بنده هم گاه و بيگاه ازش استفاده مي‌كنم و البته به طرف مقابلم هم حق مي‌دم كه از اين حرفم ناراحت شه. چرا كه هركس اين حرف رو زماني مي‌زنه كه احساس مي‌كنه طرف مقابلش، واقعاً داره ندونسته و صرفاً‌ از روي ادامه‌ي بحث و كل‌كل و يا شنيده‌ها و نسنجيده‌ها، حرفي مي‌زنه. البته اين وسط، عواملي مثل بد گفتن طرف مقابل يا بد برداشت كردن ما هم هست. ولي چيزي كه مشخصه اينه كه اين حرف، نه تنها به پيشرفت بحث كمكي نمي‌كنه، بلكه بحث رو از مسير اصلي‌اش، خارج و صرفاً وارد يه جنجال و دعواي دو يا چند نفره مي‌كنه. اما اينكه بخوايم به شخصيت همديگه توهين كنيم، حقيقتاً نه توجيه منطقي و عقلاني داره و نه نشانه‌ي برتري علمي و دانشي و حتي فرهنگي است و نه حتي باعث قانع نمودن طرف مقابل و يا خواننده خواهد شد. از تمامي دوستان بزرگوارم؛ چه اديب عزيز و دوستان اينور بحث و چه محمد و رابين و دوستان اونطرف بحث، استدعاي عاجزانه دارم كه احترام همديگه رو حفظ كنن و جمله‌اي به زبون نيارن كه باعث جنگ و دعوا بشه. برادران من! خدا رو شكر كه بحث سياسي نمي‌كنين! آخه بحث سياسي، 70، 80 درصدش جنگ رواني و بازي با كلمات هست. بحث نظامي، عدد و رقم داره. آمار داره. فيلم داره. مستندات داره. نمونه‌هاي مشابه داره. نيازي به بازي با لغات نيست كه دو طرف بخوان با بازي با لغات، روي همديگه رو كم كنن. اجازه بدين به جاي شمشير، منطق‌تون رو سر همديگه فرود بياد. والا اينطوري، به خداي احد و واحد قسم، تا صبح قيامت هم بحث كنين به نتيجه نمي‌رسين. خواهش مي‌كنم به هم برچسب نزنين. آقا فرضاً اديب ما آدم منفي بافي باشه. مگه خود دوستان، بارها و بارها از لاف زدن مسئولين گله نكردين (حالا به هر دليلي!)!! من كه زياد بارم نيست و فرق تفنگ و فشنگ رو هم درست نمي‌دونم! ولي مگه خود دوستان، در پست‌هاي مختلف از اين مسئله گله نكردن؟ حالا سر هر قضيه‌اي كه بوده. حرف اديب هم اگه دوستان درست خونده باشن، چيزي غير از اين نيست. اديب هم تا اونجايي كه من خوندم، نه مصباح رو بالكل رد كرده و نه فالانكس رو كلاً تأييد. حرفش اين بود كه بين دو چيز كاملاً غيرمرتبط مقايسه كردين. باقي بحث‌ها رو هم بحث بود كه بحث آورد. البته فكر كنم اديب عزيز هم بحث رو خيلي خوب نخوند (يا حداقل برداشت مناسبي نداشت). چرا كه دوستمون هم قصد مقايسه نداشت. صرفاً درخصوص قدرت آتش و توانايي مقابله با موشك كروز رو مثال زده بود و اينكه با توجه به حجم آتش فالانكس و پخش آتش و احتمال خطا رفتن تيرها، فالانكس ميزان بيشتري تير خطا خواهد داشت (كه در فيلمي كه واريور عزيز نيز قرار دادن، اين امر به اثبات رسيد كه با يك تكان كوچك، انبوهي تير به خطا رفته به جا مي‌مونه)، ولي همين خطا رفتن، به علت شليك توسط 4 لوله كه قطعاً حالتي شبيه به تيراندازي رندوم رو ايجاد مي‌كنه، احتمال برخورد با موشك بيشتر هست. حرف ايشون، از نظر تصور و فرض، به نظر من غيرمنطقي نيست. چون نه بحث كاليبر و امثالهم هست (كه دوستان بيشتر واردن. من فقط مي‌دونم كاليبر كلاش 7.62 هست؛ اون رو هم تو آمادگي دفاعي سال سوم دبيرستان، n سال پيش ياد گرفتم و شانسي هنوز يادم مونده! البته شايدم اشتباه باشه!)، نه بحث سال ساخت و فن‌آوري و نه بحث هواپيماهاي نسل جديد و با ارتفاع بالا هست و يا موشك‌هاي سرعت بالا و يا كوچك؛ مثل خمپاره و امثالهم. بحث سر وضعيت آتش سامانه و احتمال برخورد با هدف مورد نظر هست كه از نظر اين دوستمون، شانس سامانه‌ي مصباح بسيار بيشتره از فالانكس. اين كه ديگه ايرادي نداره. دوستمون، از نظر برخورد با هدف، دو سامانه رو مورد بررسي قرار داد و نه ادعا كرد كه اين سامانه پيشرفته‌ترين هست و نه بهترين. گفت با توجه به اين شرايط، براي ايران مي‌تونه مناسب باشه. حالا اگه شما اديب عزيز نظري غير از اين داري، بيا و از اين منظر قضيه رو رد كن. مثلاً بگو نه! تيرهاي شليك شده از مصباح، به فلان دليل و بهمان دليل، تشكيل يك هرم رو نمي‌ده؛ بلكه مثلاً تشكيل يه ذوزنقه با اضلاع نامتساوي رو مي‌ده و عملاً آمار خطا رفتن تيرها بيشتر مي‌شه و شانس زدن هدف هم كمتر! اينطوري دوستان هم مي‌تونن از نظريه‌شون دفاع كرده و يا اون رو اصلاح كنن و بحث هم حالت علمي به خودش مي‌گيره و 4 نفر مثل من هم ازش بيشتر استفاده مي‌كنن تا اينكه بخواين جنگ و دعوا كنين و همديگه رو تخريب شخصيت كنين و خودتون رو هم خسته! ------------------------------------------------------------ ان شاءالله كه تمامي دوستان عزيز، به حرف همديگه توجه داشته باشن و پاسخ حرف همديگه رو بدن؛ كامل و بدون برخورد كلامي با همديگه. اديب عزيز هم از تندي كلامش بكاهه و بخصوص اون جمله‌ي معروف «برو درمورد فلان چيز بخون و تحقيق كن و بعد بياد نظر بده» رو هم از دهنش بندازه تا هيچ جدلي در اين بحث‌هاي خوب بوجود نياد. تمامي دوستان هم حرف منطقي و حتي غيرمنطقي همديگه رو فقط با ادله‌ي موجود در مباحث نظامي پاسخ بدن؛ چرا كه چيزي كه فهميدم درمورد صنايع نظامي، اين بوده كه هر چيز، يه پاسخ منطقي رو به دنبال داره. =============================== پيشاپيش از تمامي دوستان تشكر كرده و بابت دخالت در بحث، عذرخواهي مي‌كنم.
  17. در پست قبل، موضوع روي كار آمدن رزم‌آرا، به رجوعي به گذشته و نقش وي در ماجراي ترور شاه در 15 بهمن 1327، مورد بررسي قرار گرفت. چون هدف از اين بحث، نه بررسي واقعه‌ي 15 بهمن و نه رزم‌آرا مي‌باشد، از اين قسمت عبور كرده و سعي مي‌شود از اين پس، بيشتر به ماجراي اصلي؛ يعني ملي شدن صنعت نفت و نقش دكتر مصدق در آن، پرداخته شود. روي كار آمدن سپبهد رزم آرا، از همان ابتدا، با مخالفت شديد جبهه‌ي ملي، آيت‌الله كاشاني و نواب صفوي مواجه گرديد. نواب صفوي و آيت‌الله كاشاني پس از انتشار خبر نخست‌وزيري رزم آرا، گروه‌هايي از بازار، دانشگاه و روحانيون به زعامت نواب صفوي، با سردادن شعار از منزل آيت‌الله كاشاني به سوي ميدان بهارستان رفته و در آن‌جا دست به تجمع پرشوري زدند. جبهه‌ي ملي و آيت‌الله كاشاني نيز اعلاميه‌هايي صادر نمودند كه دكتر مصدق در روز ششم تيرماه 1329 آن‌ها را در مجلس قرائت نمود. بعلت تعجيل در كلام، از اعلاميه‌ي پرشور آيت‌الله كاشاني صرفنظر نموده و تنها به منظور استفاده در ادامه‌ي مباحثه، اعلاميه‌ي جبهه‌ي ملي كه توسط دكتر مصدق قرائت و طبعاً مي‌بايست مورد قبول ايشان نيز باشد را ذكر مي‌نمايم : «جبهه ملي ايران به ملت ايران اعلام خطر مي‌كند و لازم مي‌داند علل و جهاتي را كه موجب روي كار آمدن كابينه جديد شده به اطلاع افكار عمومي جهان برساند. نمايندگان جبهه ملي در مجلس و همچنين در مطبوعات ما از دو سه هفته به اين طرف اطلاعاتي را كه در زمينه ايجاد يك حكومت «شبه كودتا» داشته‌اند بدون پروا بازگو كرده و چيزي از ابراز اين حقايق مسلم فروگذار ننموده‌اند. وضع حاضر حكومت و صحنه‌سازي‌هايي كه پس پرده صورت مي‌گرفت نشان مي داد كه يك تشنج مصنوعي و يك بحران ساختگي در تمام شئون به منظو رحقوق اساسي مردم در حال تكوين است و كشور ما يك بار ديگر پس از يك ربع قرن كه طعم تلخ ديكتاتوري را چشيده دوباره به استبداد و رژيم مطلق‌العناني و سلطه فردي تهديد مي‌شود. آن روز فرا رسيده و مطامع بيگانگان براي پايمال كردن حقوق سياسي و محو قانون اساسي و لگد كردن استقلال و حق حاكميت ملي ما دست از آستين عوامل صديق و خدمتگزار خود بيرون آورده است و مي‌خواهد زير عنوان «حكومت قوي»، خاطره‌هاي استبداد صغير را تجديد كند. دولت فعلي با انجام عمليات زير پرده كه بي‌شباهت به يك كودتاي نظامي نيست مي‌خواهد زمام امور را بدست بگيرد تمام پست‌هاي حساس انتظامي را براي مرعوب كردن افكار تحت كنترل شديد نظامي قرار داده و بدون ترديد حيات رژيم پارلماني ايران را كه خونبهاي آزادمردان و قهرمانان مشروطيت است، در مخاطره انداخته و زمينه را طوري چيده است كه چندي نخواهد گذشت ملت ما را در عزاي آزادي و عدالت در مرگ قانون و حريت خواهد نشانيد. دولت سابق بدون استحضار مجلسين در فاصله يكي دو ساعت از ميان رفت و حكومت جديد بدون اينكه كمترين سنن پارلماني را رعايت كند تشكيل و سازمان‌هاي مهم مملكتي را اشغار و آماده براي اجراي بقيه مأموريتي است كه انجام آن را به عهده گرفته است. كسي نيست كه نداند با مشكلات سياسي و اقتصادي موجود ايران يك چنين حمله به قانون اساسي و سنن مشروطيت جز اينكه حق حاكميت و استقلال مملكت و آزادي ملت را در خطر اندازد، نتيجه‌ي ديگري نخواهد داد. بيگانگان كه به هواداري از اينگونه اعمال غيرقانوني برمي‌خيزند و افكار ملت ما را به چيزي نمي‌شمارند خوب مي‌دانند چه مي‌كنند و كاملاً اطلاع دارند به چه منظور حيات يك جامعه را دچار وحشت و قرين تشويش و ناامني مي‌نمايند. جبهه ملي براي وفاداري به تعهداتي كه در باربر نمايندگان مردم ايران دارد به منظور ايفاي سوگندي كه نمايندگان ما به كتاب مقدس آسماني ياد كرده‌اند و از نظر حفظ حقي كه به افراد يك ملت تعلق مي‌گيرد به جهانيان اعلام مي‌دارد كه به هيچ‌وجه زير بار تحميل حكومتي كه با تشبث به اجانب با تحميل و اسباب‌چيني بيگانگان و به رغم تمايلات عمومي روي كار آمده است، موافقت نخواهد كرد و افتخار خواهد داشت كه در راه حراست شعائر ملي و ديني و نگهداري مشروطيت و دموكراسي، جان افراد خود را فدا كند. ما براي مقابله با اين خطري كه ايران و ايراني اكنون بدان روبروست نيازمند به پشتيباني تمام طبقات ملت و محتاج به مصلحت‌انديشي شاهنشاه جوان هستيم و نظر دقيق دنياي دموكرات و مترقي و زنده را به عظمت مبارزه شرافتمندانه‌اي كه در پيش داريم جلب مي‌كنم. ساعت 10 بعد از ظهر، دوشنبه 5 تيرماه 1329 جبهه ملي – دكتر مصدق» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره شانزدهم، جلسه 41، سه‌شنبه 6 تير 1329 همانطور كه ملاحظه فرموديد، امضاء نامه به نام دكتر مصدق انجام گرفته است. گويي كه دكتر مصدق، خود رهبر جبهه‌ي ملي بود، ولي ادبيات نامه نيز اين را نشان مي‌دهد كه اگر اين نامه توسط خود دكتر مصدق هم نوشته نشده باشد و توسط چندين تن از اعضاء جبهه‌ي ملي نگاشته شده باشد، قطعاً نويسنده‌ي اصلي آن باز دكتر مصدق مي‌باشد. همانطور كه در نامه مشاهده فرموديد، دكتر مصدق تأكيد فراواني روي حفظ قانون اساسي، مشروطه، حقظ سنن و آداب مجلس و حتي قوانين عرفي مجلس و جلوگيري از استبداد و تجميع قدرت، به هر منظوري نموده است. مواردي كه بعدها تاريخ نشان داد چقدر مورد قبول و عمل خود ايشان مي‌باشد. اما دكتر مصدق كه اينهمه از روي كار آمدن چنين دولتي، آنهم بطور ناگهاني به تعجب و خشم آمده بود، همين چند روز قبل با سپهبد رزم‌آرا ديدار نموده بود! با وجود آنكه ديدار، محرمانه بوده و نقل كامل و مستند سخنان رد و بدل شده، توسط منبعي خاص نگاشته نشد، لكن از صحبت‌هاي بعدي اين دو شخصيت در آن سال، مي‌توان بطور قطع نتيجه گرفت كه نوعي مذاكره درخصوص آينده‌ي سياسي ايران و بخصوص نهضت ملي نفت در ميان بوده است؛ امري كه مسبوق به سابقه نيز بود و قبل و بعد از آن نيز انجام گرفت. ولي نكته‌اي كه وجود دارد اين است كه بدون شك، دكتر مصدق، قبل از نمايندگان مجلس و ساير ملت، از تغيير كابينه و نخست‌وزيري سپبهد رزم آرا، اطلاع داشت. امري كه حتي اعضاء جبهه‌ي ملي نيز از آن بي‌اطلاع بودند! دكتر مصدق، خود در مذاكرات پنج‌‌شنبه 22 تير 1329 (و پس از لو رفتن خبر مذاكرات ايشان با سپهبد رزم آرا)، داستان را اينطور تعريف كرد : «قرار شد روز جمعه [3 تير] در شهر بمانم و آقاي سپهبد مرا در منزل ملاقات نمايند. اين ملاقات به عمل آمد و چون معلوم نشده بود كه مذاكرات ما بايد مستور بماند يا افشا شود با تلفن سوال كردم جواب دادند افشا نشود و در آخر گفتند : «من خود را در اختيار شما مي‌گذارم.» از اين بيان چنين استنباط نمودم كه ملاقات ما بي‌نتيجه نبوده است. ولي طولي نكشيد كه نخست‌وزير شدند و اكنون معلوم نيست كه من در اختيار سپهبد واقع شده‌ام يا ايشان در اختيار من. بديهي است كه چون قرار شد كه مذاكرات ما فاش نشود مقتضي نيست تمام آنچه كه ما گفته‌ايم اظهار نمايم و فقط قناعت مي‌كنم به اينكه عرض كنم ايشان گفتند : «غير از من كسي نيست كه بتواند امروز اصلاحاتي بكند» و من هم در جواب گفتم : «واي به حال مملكتي كه مصلح آن منحصر به فرد باشد. چنانچه اين مصلح رفت تكلف مردم چه مي‌شود. بالاخره ايشان نخست وزير شدند و اكثريت مجلس شوراي ملي هم به برنامه‌ايشان رأي داد.» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره شانزدهم، جلسه 46، پنج‌شنبه 22 تير 1329) همانطور كه ملاحظه مي‌فرماييد، دكتر مصدق، از بحث تنها نقل قولي را بيان كرد كه به نفعش بود. چرا كه فكر نمي‌كرد سپهبد رزم‌آرا، تمايل داشته باشد قسمت‌هاي ديگري از بحث في‌مابين را به سمع و نظر نمايندگان ملت برساند! ولي اين امر اتفاق افتاد و در جلسه‌ي 27 تيرماه، سپهبد رزم‌آرا ضمن رد سخنان دكتر مصدق داستان را اينگونه بيان نمود : «در دو جلسه قبل در مجلس مطالبي جناب آقاي دكتر مصدق فرمودند كه لازم بود در همان لحظه جواب لازم به عرض برسد. ولي از لحاظ ضيق وقت و چون موقع نبود لذا امروز بنده اجازه خواستم كه مطالبي كه لازم است به عرض برسانم ... در فرمايشات خودشات فرمودند كه بنده افتخار ملاقات ايشان را داشته‌ام و در ضمن صحبت‌هايي كه به عمل آمده گفته شده است مطالب ملاقات محرمانه بماند و بعداً گفتگويي كه بنده گفته‌ام در ايران غير از من كسي نيست كه بتواند عهده‌دار امور بشود. چون آن مذاكراتي كه شده بود تا وقتي به قوت خودش باقي بود كه اينجا اظهاري نشود، وقتي كه صحبت شد ممكن است توليد سوء تفاهماتي بكند بنده مجبورم قسمتي از مطالبي كه به عرضشان رساندم و توضيحاتي كه فرمودند به عرض وكلاي محترم برسانم. بنده در موقعي كه صحبت زمامداري بود تقاضا كرده‌ام و مايل بودم كه اساساً ايشان را ملاقات كنم. آقاي دكتر هم بوسيله چند نفر از رفقا و آقايان وكلا پيغامي داده بودند كه بنده با ايشان صحبتي بكنم و ايشان حاضر شدند براي ملاقات. بالاخره يك روز عصر فرصت دست داد و اين افتخار ملاقات حاصل شد و بنده خدمتشان شرفياب شدم و صحبت كردم. بنده در بدو ملاقات به عرضشان راندم كه نظريات من از نقطه نظر مملكت چيست. پس از اينكه مطالبم را استماع نمودند و در خاتمه، اينطور اظهار فرمودند كه خود ايشان ميل دارند نخست‌وزير بشوند. بنده هم عرض كردم اگر شما ميل داريد نخست وزير بشويد بنده هم حاضرم تحت نظر شما كار كنم. ولي فرمودند من با اين شرط حاضرم كه ماده واحده‌اي از مجلس بگذرد كه بتوانم مجدداً وارد مجلس شوم ‍‍]اين شرط معروف و خلاف قانون اساسي دكتر مصدق، در گذشته و هنگامي كه از ايشان دعوت به تشكيل دولت كرده بودند، مطرح شده بود و به دليل مغايرت با قانون اساسي، مورد پذيرش مجلس واقع نشده بود - mb]. بنده عرض كردم كه اين كار از عهده بنده خارج است. به واسطه اين كه مجلس شوراي ملي وظايفي دارد در عهده بنده نيست كه بتوانم چنين ماده واحده‌اي از مجلس بگذرانم. بعد فرمودند اگر چنانچه اين قسمت عملي نشود راه حل دومي را قبول كنيم و آن اين باشد كه يك شخص ضعيف را در رأس دولت قرار بدهيم و ايشان [دكتر مصدق] با بنده [سپهبد رزم آرا] در خارج بتوانيم آن شخص را اداره كنيم و بالاخره در حدود و قدرت و امكان خودمان با آن شخص ضعيف همكاري كنيم. بنده از آن جايي كه شخص صريحي در زندگي هستم هيچ‌وقت چنين چيزي را نمي‌پذيرم و معتقدم كه هركس مرد و مردانه بايد عهده‌دار اموري بشود والا كنار نشستن و سرنخ را كشيدن كار يك شخص وطن پرستي نخواهد بود [نمايندگان : صحيح است] كه آن روز به عرضشان رساندم و بعد موكل به ملاقات بعدي شد و بعد هم به عرضشان رساندم كه براي هر ملاقاتي حاضر هستم.» دكتر مصدق، پس از اين سخنان، تلاش بيهوده‌اي كرد كه با بازي با لغات؛ امري كه تخصص حقيقي ايشان محسوب مي‌شود، كمي از رسوايي قضيه كاسته و موضوع را منحرف نمايد. لكن تلاش ايشان، نتيجه‌اي نداشت و به قول معروف، آب از سر گذشته بود! همانطور كه مي‌بينيد، مطابق معمول دكتر مصدق، آماده‌ي هرگونه معامله‌اي، با هركسي (حتي كسي كه وي، او را ديكتاتور و ناقض قانون و چنين و چنان مي‌نامد) بوده و در پس هر مذاكره‌ي مخفيانه‌اي نيز، قدرتي را مطالبه مي‌نمود. طرف‌هاي مقابل نيز بخوبي فرد مورد نظر خود را شناخته بودند و از انگليسي‌ها گرفته تا منصور الملك و سپهبد رزم آرا، بخوبي مي‌دانستند كه دكتر محمد مصدق، فردي معامله‌گر است و برخلاف آيت‌الله كاشاني (كه بعدها به نظر انگليسي‌ها و ساير سياسيون درخصوص ايشان خواهيم رسيد) كه از نظر ايشان اصلاً حاضر به معامله نيست، شخصي است كه درصورت توافق با ايشان، مي‌توان انتظار هرنوع همكاري را با ايشان داشت؛ حتي بر سر مصالح و منافع كشور؛ مانند ماجراي كميسيون نفت! اين در حالي است كه آيت‌الله كاشاني، از چندين سال قبل، مبارزات خود را عليه سپهبد رزم آرا آغاز كرده و در بدو ورود به ايران نيز بيانيه‌ي شديداللحني عليه وي صادر نموده بود كه در پست‌هاي قبلي به عرض دوستان رسيد. فداييان اسلام و در رأس ايشان نواب صفوي نيز مبارزات شديدي را عليه رزم آرا در همان ابتداي امر ترتيب داده بود. ايشان در پيامي به آيت‌الله كاشاني نوشتند : «هراسان نباشيد. رزم آرا نخواهد توانست دوران ديكتاتوري را تجربه كند و در سايه فداكاري بالاخره سقوط خواهد كرد.» (خسروشاهي، سيد هادي، فداييان اسلام، ص 105) در حالي كه ايشان تحت تعقيب بود، از هر فرصتي استفاده كرده و گروه‌هايي از مردم را گرد هم آورده و عليه حكومت رزم آرا تضاهرات اعتراض‌آميز برپا مي‌نمود. نواب صفوي در حال سخنراني وي، اولين كسي بود كه عليه دولت رزم آرا، در همان ابتداي كار تظاهرات به راه مي‌اندازد. بدين ترتيب كه روزي كه رزم آرا براي معرفي كابينه‌اش به مجلس رفته بود، قريب به 60 نفر از اعضاي فداييان اسلام در جمع تماشاچيان حاضر شده و شعار «ديكتاتور را بيرون كنيد» عليه او سر دادند. بيرون از مجلس نيز حدود هزار نفر از فداييان اسلام آمده بودند تا هنگام خروج رزم آرا از مجلس، عليه وي تظاهرات كنند. بهتر است داستان را از زبان شهيد حاج مهدي عراقي بشنويم : «[رزم آرا] موقعي كه مي‌آيد بيرون، مصادف مي‌شود با تظاهرات بچه‌ها [فداييان اسلام]، بچه‌ها به ماشين او حمله مي‌كنند كه نزديك بود ماشينش چپ شود. نقطه مقابل، از آن رو از كلانتري يك مقدار زيادي پليس با اسب آمده بودند و با شمشير به بچه‌ها حمله مي‌كردند. زد و خورد مي‌شود بين بچه‌ها و آن‌ها و نزديك به 38 نفر بازداشت شدند. آن روز، البته در ايام ماه مبارك رمضان بود، بچه‌ها دسته جمعي حركت كردند و آمدند خانه كاشاني، داستان را براي كاشاني تشريح كردند و گفتند اين جوري شد. ساعت سه‌ يا سه و نيم بعد از ظهر بود كاشاني تلفن مي‌كند به شهرباني. سرتيپ دفتري هم رئيس شهرباني بود [همان كسي كه در سال 27 و پس از ترور شاه، به منزل آيت‌الله كاشاني حمله كرده و ضمن مضروب نمودن و اهانت به ايشان، وي را دستگير و به قلعه‌ي فلك‌الافلاك (زنداني كه در زمان ناصرالدين شاه قاجار ساخته شده و در دوران پهلوي از آن براي زنداني نمودن زنداني‌هاي سياسي استفاده مي‌شد و به قول حسين مكي، حتي قابل تصور و تعريف كردن نيز نمي‌باشد!) مي‌برد و بعداً در دولت دكتر مصدق نيز پست‌هاي فراواني مي‌گيرد؛ با علم دكتر مصدق به خيانت وي در كودتاي 25 مرداد، وي را به بالاترين مناسب امنيتي گماشته و در روز 28 مرداد و با دستور مستقيم، ايشان را به سمت رياست شهرباني منصوب مي‌نمايند و ايشان نيز با كمك به كودتاچيان، هم پاسخ اين امر را بخوبي داده و هم در دولت سپهبد زاهدي در مقام خود ابقاء مي‌شود - mb]. اخطار مي‌كند به آن‌ها كه «باز شما چكمه‌هايتان را به پا كرده‌ايد، روز اول حكومت شماست، خلاصه دست به ضرب و جرح بچه‌ها كرده‌ايد؟! ... اگر اين بچه‌‌ها را ولشان كرديد كه كرديد، وگرنه خودم حركت مي‌كنم مي‌آيم آنجا». حالا آن پشت تلفن چي گفت، ديگر آن را هم ما نمي‌دانيم. فقط، وقتي كاشاني تلفن را گذاشت زمين گفت الان بچه‌ها مي‌آيند. خورده خورده، افطار نزديك مي‌شد. قرار شد ما آنجا يك بساط افطاري درست كنيم كه اگر بچه‌ها آمدند افطار هم همانجا باشند. بچه ها را سوار دو اتوبوس مي‌كنند و از توي خود شهرباني اين‌ها شعار عليه حكومت رزم آرا و به نفع كاشاني، جبهه‌ي ملي و اينها [شعار] مي‌دهند ... اينها آمدند اول غروب خانه كاشاني. يك سرهنگي بود از شهرباني آمد و دست كاشاني را ماچ كرد و گفت اين‌ امانت‌هاي خود را تحويل بگيريد.» (ناگفته‌ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 4-63) تلاش رزم آرا براي كنترل اوضاع بيهوده بود. ولي حتي به نواب صفوي، توسط يكي از وكلاي دادگستري پيغام داد : «من حاضرم تمام پرونده‌هاي موجود شما را در دادگستري و ارتش و شهرباني از بين ببرم و هر مطلبي باشد اجرا كنم و در عوض دستور دهيد كه فداييان اسلام با حكومت من مبارزه نكنند.» ولي نواب صفوي پاسخ داد : «پرونده‌هايي كه نام برده‌ايد، از نظر من هيچ ارزشي ندارند و من براي آن مختصر هراسي در دل ندارم. ولي پرونده‌هاي جنايات هيئت حاكمه روز به روز در نزد من كاملتر شده و هر روز كه پرونده هر يك تكميل‌تر گردد و در پيشگاه شرع حكم محكوميت صادر شود، من حكم او را اجرا خواهم كرد و دستگاه كوچكتر از آن است كه حكم برائت مرا صادر كند. شما بايستي كاري كنيد كه من شما را تبرئه كنم و چاره‌اي جز بازگشت از راه خويش نداريد.» (خسروشاهي، سيد هادي، فداييان اسلام، ص 110) از راست به چپ : شهيد عبدالحسين واحدي، شهيد نواب صفوي، شهيد سيد حسين امامي (مجري حكم اعدام انقلابي عبدالحسين هژير) اين هنگام بود كه سپهبد رزم آرا فهميد كه مخالفين حقيقي وي، نه اعضاء و وكلاي جبهه‌ي ملي (كه تاريخ نشان داد بارها و بارها، آماده‌ي معامله بودند)؛ بلكه مردم مسلمان و متعهد مي‌باشد و استعمار پير هم به اين نتيجه رسيد كه اگر موضوع، از كانال كميسيون نفتي كه دكتر مصدق و منصور الملك، پايه‌گذار آن بودند، به سلامت عبور نكند، بايد تدبير جديدي را انديشيد. لذا رزم آرا، در پنهان، شرايط ديگري را نيز مهيا نمود ...! ----------------------------------------------- براي جلوگيري از اطاله‌ي كلام، باقي عرايض باشه براي پست بعد. در پست بعد، وضعيت كميسيون نفت و علم نمودن مجدد شعار ملي شدن صنعت نفت را بررسي خواهم نمود. سينا جان. شما هم اگر نظري داري بفرما تا برسيم به قسمت بعد.
  18. من تا اونجايي كه مطالعه كردم، مطلب چندان محرمانه‌اي نديدم. شايد دوستمون رضا، مطلب خاصي ديدن كه اين حرف رو فرمودن. چون دوستان، مطالبي گذاشتن كه تو خبرگزاري‌ها بوده. باقي مسائل هم جزو تحليل‌هاي دوستان به شمار مي‌ره و قطعاً دشمن هم تحليل‌ خودش رو داره و لنگ تحليل دوستان نمي‌مونه. قطعاً نه ايني كه دوستان مي‌فرماين، حقيقت محض هست كه بخواد جزو اطلاعات سري نظامي باشه و درصورت صحيح بودن هم باز اطلاعات سري نيست و جزو اولين احتمالات ممكن هست كه به اذهان مي‌رسه. پس بهتره خيلي هم سخت نگيريم. ولي اگه موردي بوده كه از چشم بنده دور مونده، لطفاً بهم در pm خبر بدين. ضمناً خواهش مي‌كنم از تمامي دوستان كه ادب رو رعايت فرموده و از توهين به همديگه بشدت پرهيز بفرماين. ناسلامتي ما همه‌مون مسلمونيم و ايراني.
  19. mostafa_by

    اخبار مرتبط با سياست خارجي كشور

    [quote][color=red]3- هرگونه توهين به قوميت‌ها ( عرب، ترك، فارس، كرد، لر، بلوچ، بختياري و ... ) ، مليت‌ها ( چه عربها و چه سايرين ) ، اديان ( مسيحيت، يهوديت و البته دين مبين اسلام) ، اعتقادات اعضاي سايت؛ بخصوص اعتقادات مذهبي و باورهاي ديني ، مسئولين مملكتي و البته مهمتر از همه اعضاي سايت و نظراتشون ، موجب قفل شدن تاپيك و يا پاك شدن پست دوستان ( و در صورت تكرار ، اخراج از تاپيك و درصورت عدم رعايت و توجه به قوانين بصورت مکرر ، اخراج از سايت) خواهد شد. [/color][/quote] دفعه‌ي آخري باشه كه مي‌بينم كسي تو اين سايت، به قوميت كاربران ديگه كاري داشته باشه يا به سبب تعلق به قوميتي خاص، به ايشان و يا قوميت ايشان برچسبي بزنه! همه‌ي ما؛ چه كرد، آذري، عرب، لر، بختياري، خراساني، مازني، گيلكي، بلوچ و چه فارس، ايراني هستيم و تا من در اين سايت هستم، اجازه‌ي هيچگونه بحث نژادپرستانه و قوم‌گرايانه به هيچ‌يك از دوستان نخواهم داد. درصورت مشاهده‌ي مجدد اين قضيه، كاربر خاطي اخراج خواهد شد.
  20. mostafa_by

    عمليات تروريستي در چابهار

    خبر اين انفجار رو صبح، الكترو آفيسر (محمد مهدي) بهم داد. ظاهراً انفجار، در نزديكي‌هاي اون انجام گرفته و شكر خدا سالمه. حقيقتاً كساني كه اين كار رو انجام مي‌دن، نمي‌دونن با كي دارن درمي‌افتن! هرچند كه صبر خدا، ظاهراً زيادي زياده! فاجعه‌ي چند سال پيش كربلا ... !
  21. باتوجه به عدم ارائه‌ي پاسخ و يا اعتراض برادر سينا، من موضوع رو حمل بر اين مي‌گيرم كه تا اينجاي امر، با عرايض بنده موافق بوده و ايشان نيز درخصوص موضوع ملي كردن صنعت نفت ايران، نقشي براي دكتر مصدق (تا اينجاي كار) پيدا نكرده‌اند. پس برويم سراغ ادامه‌ي ماجرا. ----------------------------------------------------- در پست قبل، داستان به اينجا رسيد كه طرحي خطرناك و انحرافي براي ملي شدن صنعت نفت ايران، توسط منصور الملك و دكتر مصدق طراحي گرديد و حتي به واسطه‌ي آن، كميسيون نفت نيز تشكيل گرديد. از طرف ديگر، انگلستان حاضر به شركت در قمار اين طرح نبود و ترجيح مي‌داد فردي مقتدرتر و مناسب‌تر به روي كار بيايد. فردي نظامي به نام سپهبد رزم‌آرا. سپهبد رزم‌آرا سپهبد حاجعلي رزم‌آرا، رئيس ستاد ارتش وقت و پرورش يافته در خانواده‌اي نظامي بود. وي فردي با اراده، باهوش، مصمم، سخت‌كوش و در عين حال سرسپرده، خائن و جاه‌طلب بود. او به دو زبان روسي و انگليسي آشنا بود و در دانشگاه نظامي «سنسير» فرانسه تحصيل كرده و چندين كتاب جغرافياي نظامي درخصوص استان‌هاي مرزي ايران نوشته و منتشر نموده بود و تسلط كم‌نظيري درخصوص شناخت ايران داشت. افزون بر اين‌ها ستاد ارتش فرانسه به او نشان «شواليه لژيون دونور» اعطاء كرده و آكادمي آسيايي به مناسبت مقالات علمي، وي را به عضويت هيئت رئيسه آكادمي انتخاب و به رتبه دكترا در علوم نقشه‌برداري ارتقاء داده بود. سپهبد ژندار، فرمانده فرانسوي دانشگاه جنگ، درباره وي گفته بود : «او (رزم آرا) فرماندهي است كه در جنگ‌هاي گذشته امتحانات لازم را از لحاظ درك قوه ابتكار داده و اكنون نيز داراي ذوق و ابتكار و ادراك مسئوليت مي‌باشد. داراي هوش سرشار و قدرت قضاوت صحيح است و [داراي] صفات و خصائل جدي است. مي‌توان اطمينان كامل در صحت كارهاي او داشت كه موجب تشويق و ترقي او فراهم شود». (مهدي‌نيا، جعفر، زندگي سياسي رزم آرا، ص 114) سپهبد رزم‌آرا در دفتر كار ستاد كل ارتش وي از مدت‌ها قبل در انديشه‌ي حضور در عرصه‌ي سياست بود. در سياستمداري و زيركي وي، ذكر همين نكته بس كه با وجود آنكه سه كشور امريكا، انگلستان و شوروي، هريك اهدافي متفاوت را در ايران دنبال مي‌كردند، وي توانست نظر مساعد هر سه كشور را به خود جلب نموده و در نتيجه، حمايت ايشان را نسبت به صدارت خود داشته باشد. دولت انگلستان، نگران تصويب قرارداد الحاقي و تأمين منافع خود در ايران و بخصوص اوج‌گيري نهضت ملي نفت بود. امريكا نيز بعلت درگيري غيرمستقيم با شوروي در جنگ سرد، تمايل بيشتري به سمت انگلستان داشت و مسئله‌ي اصلي براي وي (طبق دكترين دومينوي ترومن)، كشورهاي همسايه‌ي شوروي و بطور كلي، كشورهاي در معرض سقوط در دامان كمونيسم بود و اين مسئله، سبب توجه مضاعف امريكا به ايران بود و همگامي سياست‌هاي اين كشور با انگلستان، امري بود كه شايد تنها، دكتر مصدق متوجه آن نبود (دكتر مصدق، خوشبينانه باور داشت كه با نزديكي به امريكا، مي‌تواند از نفوذ و قدرت انگلستان و شوروي كاسته و با ورود امريكا به اين معادله، تضاد منافعي ايجاد نمايد! حال اينكه بعدها ثابت شد كه دولت مصدق، بيشترين ضربه را نه از انگلستان، بلكه از امريكا دريافت كرد!). حتي آيت‌الله كاشاني هم درخصوص نزديكي سياست‌هاي اين دو كشور، بارها هشدار داده بود (كه ان شاءالله بعداً به آن خواهم پرداخت). بر همين اساس، ارنست بوين (وزير امور خارجه‌ي انگلستان) و دين آچسن (وزير امور خارجه‌ي ايالات متحده) در كنفرانس لندن، تصميماتي درخصوص ايران اتخاذ كردند كه مهمترين آن، روي كار آوردن مهره‌ي مقتدري بود تا هم قرارداد الحاقي را فيصله دهد و هم درصورت رويارويي با شوروي بتواند در مقابل اين كشور بايستد. مهره‌ي مقتدر ايشان كسي نبود جز سپهبد رزم‌آرا. از طرف ديگر، شوروي نگاه نگراني نسبت به ايران داشت. اما رزم‌آرا خيال ايشان را نيز آسوده نمود. سران حزب توده، به اتهام شركت در ترور شاه (كه هم توطئه‌ي ترور و هم دستگيري سران حزب توده و آيت‌الله كاشاني، نقشه‌ي وي (و البته انگلستان) بود)، زنداني و بسياري از آن‌ها محكوم به اعدام شده بودند. رزم آرا در تماس با سران شوروي، متعهد شد تا آنان را از زندان فراري دهد. وي براي كسب اطمينان كامل روس‌ها، دوست نزديكش احمد دهقان (مدير نشريه «تهران مصور» بود كه مطالب محرمانه و كوبنده‌اي عليه حزب توده منتشر مي‌نمود و موقعيت اين حزب را بشدت بخطر انداخته بود) را به قتل رساند تا تعطيلي روند حمله‌ِي رسانه‌اي وي به حزب توده، عملاً خيال شوروي و حزب توده از افشاگري‌هاي وي راحت شود. بدين ترتيب اين سپهبد ارتشي، به طرز حيرت‌انگيزي توانست با كياست، خود را نقطه‌ي اتحاد سه سياست متفاوت جلوه داده و بر اين اساس، فشاري بي‌امان براي به قدرت رسيدن را به كمك اين سه دولت، به شاه جوان وارد سازد. اگر چه محمدرضا شاه، تلاش مي‌كرد با مسافرت‌هاي پي‌درپي به شمال كشور، از فشار سه دولت اندكي بكاهد، ولي اين تدبير، در اراده‌ي سه كشور تغييري حاصل نمي‌كرد. سپهبد رزم‌آرا در لباس تشريفات دربار از طرف ديگر، با تجربه‌اي كه از سقوط دولت عبدالحسين هژير (كه با مخالفت‌هاي گسترده‌ي آيت‌الله كاشاني و فداييان اسلام و به راه انداختن‌ راهپيمايي‌هاي وسيع توسط ايشان مجبور به استعفاء شد)، كسب شده بود، جرالد دوهر، مستشار سفارت امريكا سرگرم مذاكره با آيت‌الله كاشاني بود تا نظر او را براي روي كار آمدن رزم آرا جلب نمايد. (رائين، اسماعيل، اسرار خانه سدان، ص 169) ولي آيت‌الله كاشاني، مردي نبود كه بر سر منافع ملي ايران، با كسي مثل رزم‌آرا (كه به خوبي از منويات شخصي وي آگاه بود و پس از ورود به ايران، در نامه‌اي كوبنده، عملاً وي را مورد شديدترين انتقادات قرار داده بود و به خوبي چنين روزي را پيش‌بيني مي‌كرد) همكاري و همپيماني داشته باشد و در كسب قدرت، وي را ياري نمايد. بالعكس، به فاصله‌ي چند ساعت پس از انتشار خبر نخست‌وزيري رزم‌آرا، اولين اعلاميه را عليه وي، آيت‌الله كاشاني صادر نمود. در اين حين منصور الملك، سرگرم معرفي دكتر سجادي به عنوان وزير دارايي به شاه بود و همچنين خود را براي استيضاح آشتياني‌زاده آماده نموده و اتفاقاً ملاقاتي با دكتر مصدق، مرد ملي ايران! داشت كه به كمك وي، بتواند پس از استيضاح رأي قابل توجهي را كسب نمايد. ولي كار به آنجا نرسيد و دربار با احضار وي، او را مكلف ساخت كه اسعتفاء دهد. با وجود ممانعت اوليه‌ي منصور الملك (چون طبق قانون اساسي، شاه نمي‌توانست در سياست دخالت داشته باشد و تنها درصورت انحلال مجلسين، مي‌توانست رأساً نخست‌وزير را عزل نمايد (كه اين بلا، در روز 24 مردادماه 1332 بر سر دكتر مصدق آمد؛ آنهم با مساعدت خود دكتر مصدق در انحلال مجلسين!!!). به همين دليل هم منصورالملك، سعي كرد كه از دربار (كه كنترل شاه را داشت) امتياز بگيرد)، وي در قبال پست سفيري ايران در ايتاليا، در پنجم تيرماه 1329 حاضر شد از صدارت كناره‌گيري نمايد. به فاصله‌ي سه ساعت پس از استعفاء منصور الملك، فرمان نخست‌وزيري سپهبد رزم آرا صادر شد؛ بدون آنكه مجلس نسبت به وي ابراز تمايل كرده باشد. جالب آنكه رزم آرا بلافاصله فهرست كابينه‌ي خويش را نيز منتشر نمود و اين، نمايانگر آن بود كه از مدت‌ها قبل، آمادگي نخست‌وزيري را داشته است. اما رزم‌آرا، يكشبه روي كار نيامد. حضور رزم آرا در عرصه‌ي سياست، نيازمند رجوع به يكسال و نيم قبل و ماجراي ترور شاه مي‌باشد. در بهمن‌ماه سال 1327 و درست هنگامي كه خيزشي ملي جهت ملي شدن صنعت نفت به رهبري آيت‌الله كاشاني (بخصوص با اعلاميه‌ي شديداللحن ايشان عليه شركت نفت و درخواست لغو امتياز نفت) و تلاش نمايندگان اقليت مجلس پانزدهم به جلوداري حسين مكي (كه درحال جمع‌آوري امضاء نمايندگان مجلس براي طرح لغو امتياز نفت از شركت نفت ايران و انگليس بود)، در نقطه‌ي عطف خود قرار داشت و نگاه‌ مردم بدين تلاش معطوف بود، حادثه‌اي روي داد كه مي‌توانست بطور كل، جريان مبارزات ملي شدن نفت ايران را تغيير دهد و آن؛ ترور شاه بود. روز جمعه، پانزدهم بهمن 1327، مراسم جشني در دانشگاه تهران برپا شد. در اين مراسم، جمع كثيري از نمايندگان، اعضاي هيئت دولت، نظاميان و شخصيت‌هاي بانفوذ كشوري و لشكري حضور داشتند. حتي شاه نيز به مراسم مي‌آمد. خلاصه اينكه همه حضور داشتند؛ الا سپبهد رزم آرا؛ رئيس ستاد ارتش. جالب اينجاست كه پس از ترور، شاه از رزم آرا درخصوص غيبتش سوالي مي‌پرسد كه شنيدن آن از زبان ارتشبد حسين فردوست، يار و همراز شاه شنيدني است : «محمد رضا از رزم آرا پرسيد كه شما چرا در مراسم دانشگاه نبوديد؟ رزم آرا جواب داد : "وقتي شما در محلي هستند من بايد در محل كار خود دستورات امنيتي و حفاظتي بدهم." محمدرضا گفت : "اين بار كه دستور شما را اجرا نكردند!".» (فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، انتشارات اطلاعات، جلد يك، ص 165) علي ايحال، ساعت سه بعد از ظهر، هنگامي كه محمدرضا شاه در مقابل دانشكده حقوق از اتومبيل پياده مي‌شد، فردي به نام ناصر فخر آرايي كه به عنوان خبرنگار عكاس روزنامه «پرچم اسلام» (كه حامي آيت‌الله كاشاني بود و اين فرد، به اصرار و التماس، روز قبل از آن، موفق به دريافت كارت خبرنگاري اين روزنامه شده بود. جالب اينكه كارت خبرنگاري‌اش توسط رضا زاهدي، ماشين‌نويس ستاد ارتش تهيه و تحويل او داده شده بود)، در مراسم حضور داشت، شاه را هدف قرار داد. فخر آرايي پنج گلوله شليك كرد. تير اول به لب خورده و تا لثه رسيد، تير دوم در حاليكه شاه دور خودش مي‌چرخيد از پهلو به شانه اصابت كرده و بدون صدمه از زير پالتو عبور نمود و از شانه‌ي چپ خارج شد. سه تير ديگر هم به لبه كلاه اصابت نموده و بدون هيچ جراحتي از بالاي پوست سر عبور كرد. نتيجتاً هيچ خطر جاني متوجه شاه نشد و او، جان سالم بدر برد. پس از پايان تيراندازي، سرتيپ صفاري (رئيس وقت شهرباني) به طرف ضارب شليك كرده و پاي او را مورد اصابت قرار داد. ضارب، هفت‌تير خود را به زمين انداخت و جمله‌اي بر زبان آورد كه چيزي نمانده بود همه چيز لو برود : «اين كه ديگر قرار نبود». شاه با شنيدن اين جمله، گفت : «ضارب را نكشيد». ولي به نفع نظاميان بود كه مطمئن شوند ديگر فخرآرايي چيزي نمي‌گويد. به همين خاطر وي را به رگبار بسته و به قول ارتشبد فردوست «او را تبديل به آبكش كردند». بعلت مصدوميت شاه و انتقال وي به بيمارستان، سپهبد رزم آرا كنترل اوضاع را بدست گرفت. بدستور وي، عده‌اي از سران و شخصيت‌ها از جمله آيت‌الله كاشاني دستگير، حزب توده غير قانوني اعلام، اجتماعات ممنوع و روزنامه‌هاي مخالف و مديران و نويسندگان آن‌ها توقيف شدند. بدين ترتيب كشور در قفس آهنين قرار گرفت و ارتش به رهبري سپهبد حاجعلي رزم‌آرا بر امور مسلط شد. با وجود جمله‌ي نابجاي فخرآرايي كه نشان از يك توطئه‌ي حقيقي داشت، تا زماني كه رزم‌آرا زنده بود، كسي جرأت پيگيري مسئله را نداشت. تنها دو سال پس از اعدام انقلابي رزم آرا به دست فداييان اسلام، نشريه‌ي خواندنيها اقدام به انتشار گوشه‌اي از اسرار واقعه دانشگاه نمود : «در آن روز به عنوان (به بهانه‌ي) اينكه مصادف با 15 بهمن و تجمع توده‌اي‌ها در آرامگاه دكتر تقي اراني (رهبر گروه معروف به 53 نفر كه از مبلغان و ايدئولوگ‌هاي ماركسيسم بود و در زندان رضا خان، به طرز مشكوكي فوت كرد. ياران اراني، پس از شهريور 1320 حزب توده را تشكيل دادند.) است به دستور رزم آرا به همه‌[ي] پادگان‌هاي پايتخت فرمان آماده‌باش داده بودند و همه‌[ي] قواي متمركز در تهران در سربازخانه‌هاي خود با تمام تجهيزات آماده‌[ي] عمل بودند. ضمناً رزم آرا نيز برخلاف معمول در جشن دانشگاه شركت نكرده بود و مي‌گفتند وي همان روز در منزلش با عده‌اي از افسران جلسه محرمانه داشته است. نقشه اين بود كه بعد از انجام سوء قصد و اتمام كار گارد احترامي كه در محل حاضر بود، تمامي حاضرين را كه زعماي ايران محسوب مي‌شدند در همان سالن دانشگاه بازداشت كنند. در آن روز برادران شاه، هيئت دولت، نمايندگان مجلس، امراي ارتش و نزديك به شاه، رجال و بسياري از شخصيت‌هاي معتبر در محيط دانشگاه حاضر بودند و اگر آن عده توقيف مي‌شدند، ديگر مزاحمي در بين نبود. تمام پادگان‌ها مجهز و آماده بودند تا تير رها شود و شاه نابود گردد و سران قوم و نزديكان شاه همه في‌المجلس توقيف گردند. حزب توده را متهم سازند، پادگان‌هاي مجهز فوراً همه[ي] سازمان‌هاي حساس را اشغال نمايند و كودتا به خودي خود صورت پذيرد و انجام بقيه‌[ي] نقشه‌ها دنبال گردد. همين طور هم شد. اولين اقدامي كه در محيط دانشگاه به عمل آمد بستن درب‌هاي سالن دانشكده حقوق و توقيف همه‌[ي] زعماي قوم بود. سربازها همه را تحت نظر گرفتند و حتي چند گروهبان پارابلوم بدست و با اسلحه‌[ي] لخت به داخل سالن رفته و حضار را تحت كنترل شديد قرار دادند. عده‌اي از مدعوين به نمايندگان حاضر در سالن پيشنهاد كردند كه هرچه زودتر خود را به مجلس رسانيده و جلسه را تشكيل دهند. همه اين فكر را پسنديدند ولي همه‌[ي] درها بسته بود و چند سرباز به آنان فرمان ايست دادند.» (خواندنيها، شماره‌هاي 39، 42 و 44، به نقل از جامي، ن، گذشته چراغ راه آينده است، صص 40-538) بعد از يك ساعت سرهنگ دفتري (آجودان شاه كه پس از دستور رزم آرا مبني بر دستگيري آيت‌الله كاشاني، با ورود به منزل وي و حمله‌ به آيت‌الله، وحشيانه وي را مورد ضرب و شتم قرار داده و در بدترين شرايط، ايشان را به قلعه‌ي فلك‌الافلاك منتقل كرد. وي كه اتفاقاً فاميل نزديك دكتر مصدق بود، در دولت دكتر مصدق، رئيس گمرك شد، در كودتاي 25 مرداد يكي از نقش‌هاي اصلي را عهده‌دار بود و پس از شكست كودتا، دكتر مصدق با علم به اينكه وي، جزو كودتاچيان است، وي را به منصبي بزرگتر و مهمتر گمارد و خنده‌دار اينكه در روز 28 مرداد و با وجود مخالفت تمامي مسئولين، از وزير كشور (دكتر صديقي) گرفته تا ساير مسئولين نظامي مربوطه، وي را به سمت رئيس شهرباني كل كشور منصوب نمود و هم‌او بود كه به سرعت، نيروهاي شهرباني و نظامي را در اختيار نيروهاي طرفدار زاهدي قرار داد و موجب اثربخشي بيشتر كودتاي 28 مرداد گرديد. وي پس از كودتا نيز در مقام خود ابقا شد)، به سالن برگشت و نجات شاه را از اين سوء قصد به سمع حاضرين رساند و چون نقشه انجام نشده بود خواه ناخواه درهاي سالن باز شد و مدعوين خارج گرديدند. (مهدي‌نيا، جعفر، زندگي سياسي رزم آرا، ص 306) فريدون كشاورز، از اعضاي شوراي مركزي حزب توده كه با نورالدين كيانوري (رهبر حزب توده پس از انقلاب) چندان رابطه‌ي مطلوبي نداشت، وي [كيانوري] را به دست داشتن در توطئه و همكاري با توطئه‌گران متهم كرد. فخر آرايي با شاخه‌اي از حزب توده به سركردگي كيانوري مرتبط شده بود. روزي كه ترور اتفاق افتاد، حزب توده در حال برگزاري مراسم يادبود دكتر تقي اراني بود. آن‌ها حتي پس از وقوع حادثه نيز از وقايع خبردار نشدند؛ ولي كيانوري مطلع بود. او حتي يكبار از ميان مراسم براي مطمئن شدند از ورود فخرآرايي به درون دانشگاه، مراسم را رها كرد و به شهر آمد. وقتي بازگشت مورد پرس و جوي رفقاي حزبي قرار گرفت، ولي به نحوي آنان را قانع كرد. او از مدتي قبل بطور سربسته به اعضاي شورا گفته بود كه بزودي حزب مجبور به اختفا مي‌شود و حتي مراسم يادبود دكتر اراني كه چهارده بهمن بود به پيشنهاد او به 15 بهمن (روز ترور) تغيير يافت. هنگام بازگشت نيز به رفقاي حزبي‌اش توصيه كرد كه جمعيت حاضر به طور دسته جمعي وارد شهر شود. احسان طبري، ايدئولوگ حزب توده، در كتاب معروف خود به نام «كژراهه» مي‌نويسد : «چنانچه افشائات پلونوم چهاردهم ده سال بعد روشن كرد كيانوري با وساطت ارگاني با ناصر فخر آرايي عامل تيراندازي به شاه در تماس بود و براي او روشن بود كه فخرآرايي نيت اجراي تيراندازي به شاه را دارد.» (طبري، احسان، كژراهه، انتشارات اميركبير، چاپ سوم 1367، ص 84) دكتر فريدون كشاورز، در اين زمينه در كتاب معروف خود «من متهم مي‌كنم كميته مركزي حزب توده ايران را»، به تفصيل در اين خصوص موضوع را مورد بررسي قرار داده است. نورالدين كيانوري دبير كل حزب توده توطئه‌ي كودتاي رزم آرا، با زنده ماندن شاه به شكست انجاميد. ولي از آن پس، وي در رأس قدرت سياسي كشور قرار گرفت و عملاً وي، سوار بر دولت‌ها بود و هم سياسيون، هم ارتش، هم دربار و هم شخص شاه، بشدت از وي مي‌ترسيدند و حساب مي‌بردند. شايد به همين دليل هم بود كه ترور رزم‌آرا، شوك بزرگي به جامعه‌ي سياسي آن دوران وارد آورد كه درخصوص آن بعداً توضيحات لازم را ارائه خواهم نمود. چيزي كه مسلم است اين است كه كودتاي رزم‌آرا، كان لم يكن نشد. بلكه اين انديشه، همچنان در ذهن وي بود و قصد وي، اجراي اين كودتا، به شكلي نوين‌تر و موثرتر و بدون اشتباه در هفدهم اسفندماه 1329 بود كه ...! -------------------------------------------- به خاطر جلوگيري از طولاني‌ شدن پست، بقيه رو موكول مي‌كنم به پست بعدي. سينا جان. تا اينجاي ماجرا، اگر نظري داشتي بفرما. با اين پيش‌زمينه، در پست بعد مي‌پردازيم به وضعيت ايران در هنگام تصدي نخست‌وزيري رزم آرا و جريان ملي شدن صنعت نفت در آن دوران.
  22. خوب. خوشبختانه، مسير مباحثه هم مشخص شد. پس بريم سراغ داستان طويل ملي‌ شدن نفت ايران! ---------------------------------------- بازگشت آيت‌الله كاشاني، از همان ابتدا راهكار آينده‌ي ملت ايران را مشخص نمود؛ عزمي راسخ براي ملي شدن صنعت نفت. اين در حالي بود كه مهمترين ابزار، همچنان در دست مخالفان قرار داشت؛ مجلس شوراي ملي و مجلس سنا كه هر دو، مملو از سرسپردگان و وابستگان و شيفتگان به سياست‌هاي انگلستان بود. در مجلس‌هاي قبل، باز اقليت حزب توده نيز حضور داشت و مي‌شد با آن‌ها، بر ضد منافع انگلستان به توافق رسيد و در نتيجه، موافقت ايشان را با طرح‌هاي اقليت مجلس (فراكسيون وطن متشكل از اعضاء جبهه‌ي ملي و اللهيار صالح، نماينده‌ي كاشان) كسب نمود. لكن پس از ترور شاه و آغاز استبداد رزم‌آرا، اعضاء حزب توده يا در زندان‌ها بوده و يا متواري و پنهان بودند و عملاً‌ در فعاليت‌هاي سياسي، مشاركتي نداشتند. لذا از فراكسيون وطن نيز نمي‌شد انتظار تأثيرگذاري جدي در مجلس داشت. مي‌توان گفت، تنها اميد، خود مردم بودند. آيت‌الله كاشاني، با علم به اين مسئله، تلاش بسياري در مشاركت و جلب حمايت عمومي مردم از فراكسيون اقليت مجلس نمود و بارها و بارها، چه در پيام‌ها و چه در دعوت به راهپيمايي‌ها و تجمعات، سعي در هرچه نزديك‌تر كردن مردم به جبهه‌ي ملي نمود. اين امر، چندان به مذاق متدينين و بخصوص مراجع تقليد و روحانيت شيعه خوش نمي‌آمد، چرا كه سابقه‌ي اعضاء جبهه‌ي ملي، به جز معدود نفرات ايشان، چنگي به دل نمي‌زد و علماء دين، ايشان را چندان پايبند و مقيد به دين نمي‌ديدند. لكن براي آيت‌الله كاشاني، مسئله‌ي نفت حائز بيشترين اهميت بود و تمام سرمايه‌ و اعتبار خود را براي ملي شدن صنعت نفت خرج مي‌كرد و در اين راه، ابايي نداشت كه انگ سياسي بودن و يا حتي ضد دين بودن به ايشان بخورد! هنوز يك هفته از بازگشت ايشان به ميهن نگذشته بود كه پيامي شديد‌اللحن خطاب به نمايندگان مجلس نوشتند كه دكتر مصدق، به عنوان رهبر جبهه‌ي ملي و رئيس فراكسيون وطن، مسئوليت قرائت آن (و از آن پس، قرائت ساير پيام‌هاي آيت‌الله كاشاني) را برعهده گرفت : «حضرت آيت‌الله كاشاني پيامي داده‌اند كه بنده (دكتر مصدق) پيام ايشان را به عرض آقايان محترم (نمايندگان مجلس شانزدهم) مي‌رسانم : بسم‌الله الرحمن الرحيم شانزده ماه پيش اينجانب را برخلاف حق و قانون و بدون تقصير و محاكمه با وضع فجيعي كه حتي در حكومت‌هايد جابر استبدادي هم كمتر سابقه دارد شبانه تبعيد كردند و چون باعث تأثير در هر شنونده است نمي‌خواهم عمليات وحشيانه مشتي جاسوسان بيگانه را در آن شب شرح دهم. اگر اين ظلم عظيم و ستمكاري بي‌نظير مبتني بر علل شخصي بود و به حقوق ملت ايران بستگي نداشت ابداً در صدد اظهار آن برنمي‌آمدم. ولي از آنجا كه تبعيد اينجانب مطلقاً جنبه شخصي نداشته و صرفاً براي ارعاب مردم وانصراف ملت ايران از مطالبه حقوق مغضوبه خود و تهيه مقدمات حكومت استبدادي و خودسري و سلب آزادي كه شرع مقدس و قانون اساسي براي عموم ملت ايران شناخته است به عمل آمده، ناچارم علل تبعيد خود را به وسيله مجلس شوراي ملي به سمع ملت ايران و ملل آزاده جهان برسانم. وقتي كه مسأله نفت مطرح شد وظيفه ديني و ملي خود دانستم كه نظر ملت ايران را در باب مظالم شركت نفت و حقوق مغضوبه ملت ايران در طي اعلاميه‌اي منتشر كنم و جداً استيفاء حقوق از دست رفته آن‌ها را بخواهم و مخالفت مردم را با هر قرارداد يا عملي كه مشعر بر تثبيت و تأييد عقد كراهي غيرنافذ سنه 1312 شمسي مطابق با 1933 ميلادي باشد اظهار نمايم. از طرف ديگر چجون بيگانگان و عمال داخلي آن‌ها براي تأمين اغراض خائنانه خود محتاج به اقدامات مقدماتي و زمينه‌سازي‌هايي خطرناك منجمله تغيير قانون اساسي بودند و از علاقه شديد ملت ايران به قانون اساسي و عقايد اينجانب در اين باب مطلع بودند مي‌خواستند با هر بهانه‌اي كه باشد براي امكان تشكيل مجلس مؤسسان و تغيير قانون اساسي مرا از ايران دور كنند. زيرا مطمئن بودند كه با وجود اينجانب در مملكت مشكل است به آساني بتوان به وسيله مجلس ساختگي و بي‌اساس كه روح ملت ايران هم از آن بيزار و مصنوع دشمنان ملك و ملت است بتواند قانون اساسي يعني خونبهاي رادمردان و آزاديخواهان را پايمال كنند. توضيح واضح نمايندگان محترم مجلس شوراي ملي مستحضريد تا زماني كه ملت ايران بتواند آزادانه اظهار عقيده كند مجلس شوراي ملي تحت فشار و شكنجه عمال اجنبي كه ناچار بايد لباس ديكتاتوري بر تن كنند قرار نخواهد گرفت. و عرق اسلاميت و ايرانيت نخواهد گذارد كه هيچ فردي از افراد اين مملكت به ضرر ملت خود قدمي بردارد. به اين مناسبت اجانب بهتر و موثرترين وسايل پيشرفت مقاصد شوم خود مي‌دانند كه به دست او مشروطيت و دموكراسي را تعطيل و به حقوقي كه شرع و قانون براي مردم واجب و محترم شناخته و اغراض فاسد خود را بر مردمي كه از نعمت آزادي محروم شده‌اند تحميل نمايند. براي اجتناب از طول كلام خلاصه مطالبم را در چند جمله بيان مي‌كنم : اعلاميه‌هاي اينجانب يكي عليه غصب حقوق ملت ايران از طرف شركت نفت و اعمال دسايس متنوع و رنگارنگ ديگر عليه تغيير قانون اساسي و خط و مشي مستمر اينجانب در مبارزه با زور و قلدري و بي‌اعتنايي به قوانين عمومي مملكتي و لجام گسيختگي طبقه حاكم مزدور، عقيده و نظريه اينجانب را بالصراحه روشن ساخته و محلي براي هيچ‌گونه ابهام باقي نگذارده و مردم ايران را از نيات اينجانب مستحضر نموده، ملت ايران عموماً و مردم تهران خصوصاً كه ترديدي در ثبات عقيده و نيات اينجانب نداشته‌اند. هر وقت فرصتي بدست آورده‌اند جداً از عقايد اينجانب پشتيباني كرده و در مبارزات اجتماعي تأييد نموده‌اند. چنانچه خاطر نمايندگان مستحضر است زماني كه در تبعيد به سر مي‌بردم با انتخاب اينجانب يك بار به نمايندگي سنا و دو بار به نمايندگي مجلس شوراي ملي و هم با تظاهر و تمايلي كه در ورود اينجانب به تهران از خود ابراز كردند، نشان دادند كه زبان اينجانب زبان ملت ايران است و آنچه گفته و نوشته‌ام و هر عمل اجتماعي كه بدان اقدام كرده‌ام به نمايندگي آن‌ها و تبعيت از افكار و عقايد آن‌هاست. اكنون نيز بنا به تكليف ديني و ملي و وظيفه اجتماعي بار ديگر به وسيله مجلس شوراي ملي عقايد ملت ايران را در چند جمله به سمع عالميان مي‌رسانم. اولاً – نفت ايران متعلق به ملت ايران است و به هر ترتيبي كه بخواهد نسبت به آن رفتار مي‌كند و قرارداد غيرقانوني كه به اكراه و اجبار تحميل شود هيچ نوع ارزش قضايي ندارد و نمي‌تواند ملت ايران را از حقوق مسلم خود محروم كند. ثانياً – مجازت كساني كه برخلاف قانون و عدالت و بدون هيچ گناه باعث تبعيد اينجانب و كساني كه با كشتن فخرآرايي (ناصر فخر آرايي، ضارب و عامل ترور شاه) مانع كشف دسيسه خائنين و ستمكاران شده با رعايت مقررات قوانين عمومي تحت نظر و مراقبت عده‌اي از وكلاء مجلس خواستارم. ثالثاً – ملت ايران مشروطيت را با خون خود گرفته و زير بار استبداد و ديكتاتوري نمي‌رود و البته با خون خود هم از آن دفاع خواهد كرد. رابعاً – مجلس مؤسسان با كيفيتي كه همه از جريان انتخابات آن مسبوقند كه چگونه با زور سرنيزه صورت گرفته اعتبار و اثري ندارد. والسلام علي من التبع الهدي سيد ابوالقاسم كاشاني» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره شانزدهم، جلسه 36، يكشنبه 28 خرداد 1329) همانطور كه ملاحظه مي‌فرماييد، در اين پيام، آيت‌الله كاشاني چندين بار بر روي خواسته‌ي عموم مردم، يعني ملي‌شدن صنعت نفت تأكيد نمود و عملاً اين خواست عمومي را به گوش نمايندگان مجلس رسانيد كه فرداي روز، عذري باقي نباشد. اما اين پيام، وجهه‌ي ديگري نيز داشت و آن، متوجه نمودن لبه‌ي تيز حملات ايشان به مرد قدرتمند پشت پرده، يعني سپهبد حاجعلي رزم‌آرا بود كه به تشخيص صحيح ايشان، عامل حقيقي و روز مبادايي انگلستان، براي جلوگيري از ملي شدن صنعت نفت بود. ايشان به درستي پيش‌بيني نموده بودند كه رزم‌آرا روي كار خواهد آمد و تلاش خود را براي كسب تمامي قدرت و برقراري مجدد ديكتاتوري سياه (رضا خاني) بكار خواهد گرفت و اين، يعني نابودي روياي ملت ايران در ملي شدن صنعت نفت. اما ببينيم عكس‌العمل دكتر مصدق در قبال اين نامه چه بود. اين نامه، بهترين و مناسب‌ترين بستر براي بيان عقايد ملي‌گرايانه درخصوص صنعت نفت بود. به عبارت بهتر، سخنان آيت‌الله كاشاني، در حكم جاده صاف‌كني بود كه پس از آن، تنها نياز به طي طريق، بدون هيچ‌گونه دغدغه‌اي بود. ولي از مرد محافظه‌كار پارلمان و استاد حقيقي بيان جملات چند پهلو، مجدداً كلامي درخصوص ملي شدن صنعت نفت به گوش نرسيد! ايشان، پس از قرائت نامه‌ي آيت‌الله كاشاني، خطاب به نمايندگان مجلس فرمودند : «اين هم عقيده‌ يكي از بزرگترين رؤسا و روحانيت است كه به عرض آقايان محترم رسيد. بنابراين معلوم نيست كه با اين دستگاه (مجلس مؤسسان تغيير قانون اساسي) كداميك از طبقات اين مملكت موافقند. اگر عقيده متقدمين را نسبت به تجديد نظر در قانون اساسي بخواهند اين است كه مرقوم فرموده‌اند و جناب آقاي بهبهاني هم كه فرزند يكي از مؤسسين مشروطيت ايران و در مجلس نماينده مردم تهران هستند و همچنين حضرت آيت‌الله آقاي سيد محمد بهبهاني هم همان موقع اين نظريه را تأييد فرمودند.» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره شانزدهم، جلسه 36، يكشنبه 28 خرداد 1329) همان‌طور كه ملاحظه فرموديد، ايشان نه تنها كلامي درخصوص نفت مطرح نفرمودند، بلكه بالعكس، از اين نامه استفاده‌ي ابزاري كرده و آن را مؤيد خواسته‌ي خويش (در قضيه‌ي مجلس موسسان و اصرار ايشان بر تغيير آن) اعلام داشتند، حال اينكه بحث مجلس مؤسسان، قسمت بسيار كوچكي از اين نامه‌ي تاريخي را شامل مي‌شد! با فراگير شدن موج ملي شدن صنعت نفت در بين مردم و فشار ايشان به دولت براي توجه به اين خواسته، منصور الملك از طرفي تحت فشار ملت و نمايندگان اقليت (مكي، دكتر بقايي و حائري‌زاده) و از طرف ديگر، دولت انگلستان بود. وي، بعلت محافظه‌كاري ذاتي خود، امكان ارائه‌ي ماده واحده‌ي دولت ساعد درخصوص تصويب قرارداد الحاقي گس – گلشاييان را مساعد نمي‌ديد و ترجيح مي‌داد بصورت پنهاني، قضيه دنبال شود. لذا در تصميمي زيركانه، طرح تشكيل كميسيون نفت را ارائه نمود. اما اين طرح، پيشنهاد چه كسي بود؟ بله! دكتر محمد مصدق! مشكلي كه از ابتداي تشكيل مشروطيت تا حتي پس از انقلاب اسلامي، مردم با آن دست به گريبان بودند، عدم صداقت ملي‌گرايان بود. ايشان، از طرفي شعارهاي ملي‌گرايانه مي‌دادند، اما هميشه حاضر به معامله بودند و به همين دليل هم دولت‌ها و حتي شاه، هيچ‌وقت ايشان را به چشم دشمني خطرناك و عاملي ضد حكومتي به شمار نمي‌آوردند. يكي از آخرين نمونه‌هاي اين رويه، تلاش محمدرضا شاه براي حفظ حكومت بود كه به مذاكره با دكتر سنجابي (رهبر وقت جبهه‌ي ملي) و برخي ديگر از اعضاء جبهه‌ي ملي منجر شد و نهايتاً با يكي از اعضاء آن به نام شاپور بختيار به توافق رسيد (جالب اينكه تنها دليلي كه با دكتر سنجابي به توافق نرسيد، شرط دكتر سنجابي براي خروج وي (شاه) از ايران بود. جالب اينكه بعداً ناچار شد به منظور جلب رضايت بختيار، اين شرط را پذيرفته و از ايران خارج شود!). در آن زمان هم دولت، تلاش بسياري بخرج داد تا با اعضاء محافظه‌كار جبهه‌ي ملي، چون دكتر مصدق به توافق رسيده و از طريق ايشان، اعضاي تندروي ملي‌گرا؛ همچون دكتر بقايي، مكي و حائري‌زاده و همچنين آيت‌الله كاشاني را مهار نمايد. بدين منظور، دكتر مصدق پيشنهاد تشكيل كميسيون نفت، متشكل از مخالفان قرارداد (فراكسيون اقليت) و چند نماينده‌ي ديگر مجلس را ارائه نمود. قرار بر اين بود كه اين قرارداد، در كميسيون چكش‌كاري شده و نتيجه به گونه‌اي اعلام شود كه گويي، همان خواست ملت ايران است. در اين شرايط، نه مردم، نه آيت‌الله كاشاني و نه ساير اعضاء جبهه‌ي ملي، نمي‌توانستند كوچكترين اعتراضي نمايند و عملاً خواست ملي‌شدن صنعت نفت نيز فراموش مي‌شد و رضايت همه، منجمله دولت انگليس تأمين مي‌شد. اما نكته‌ي جالب‌تر اينكه در همين زمان (طبق اسناد مكشوفه در خانه‌ي سدان كه بعداً به آن خواهيم پرداخت)، دكتر مصدق به شركت نفت نيز مشاوره مي‌داده است!! به عبارت ديگر، قهرمان مبارزات ملي شدن صنعت نفت و حقوقدان متبحر ايراني، در آن برهه نه تنها تلاش و مبارزه‌اي؛ حتي كلامي و شعاي، براي ملي شدن صنعت نفت انجام نمي‌داد، بلكه بازي دو سره و خطرناكي را براي تغيير ظاهري و واژگاني اين امتياز خائنانه آغاز نموده بود كه سرانجام آن، جز انحراف نهضت ملي نفت ايران، چيز ديگري نبود. اين در حالي بود كه تمام اميد ملت ايران و آيت‌الله كاشاني، به مبارزات پارلماني جبهه‌ي ملي معطوف بود؛ به سان تيمي كه ده نفره تلاش مي‌كند تا موقعيت گلي را براي مهاجم فراهم نمايد و اميد ايشان، به فرصت‌طلبي آن مهاجم باشد! ولي ...! واسطه‌ي منصور الملك براي مذاكرات محرمانه به شركت نفت، دكتر علي جلالي، از اساتيد لژ فراماسونري ايران بود. در سندي كه حاوي پيامي از سوي نخست‌وزير به وسيله‌ي دكتر علي جلالي، براي ريچارد سدان؛ نماينده دائمي و تام‌الاختيار شركت نفت در تهران؛ مي‌باشد، همكاري و پيشنهادات دكتر مصدق به خوبي نمايان است : «دكتر جلالي سپس ادامه داده و گفت كه : عقيده بر اين است، يك كميته ويژه در حدود بيست نفر تشكيل شود تا طرح‌ها را بررسي كند. از اين عده حدود هجده نفر از ياران نخت وزير و از جبهه‌ ملي نيز خواهند بود و احتمالاً افراد ديگري از دوستان دكتر مصدق و جبهه دكتر بقايي دعوت مي‌شوند. علاوه بر اين دكتر مصدق در نظر دارد از اينان نيز استفاده كند : 1. آقاي دكتر سيد حسن علوي چشم‌پزشك نماينده مجلس بوشهر 2. آقاي پاليزي كرمانشاهي نماينده كرمانشاه 3. آقاي نبوي نماينده خراسان 4. آقاي بزرگ‌نيا نماينده خراسان 5. دكتر غلامرضا كيان نماينده شهرضا 6. دكتر هدايتي نماينده شهر ري» (رائين، اسماعيل، اسرار خانه سدان، انتشارات اميركبير، چاپ اول 1358، ص 165) براي درك بيتشر اهميت مطلب مذكور درخصوص نقش دكتر مصدق در تعيين اعضاي كميسيو، لازم است گفته شود دكتر علوي طرف اعتماد خاص سفارت انگليس و شركت نفت بود و شخصيتش بر همگان آشكار بود؛ وي از آنگلوفيل‌هاي سرشناس بود. ضمن آنكه بايد گفت منصورالملك براي آنكه بتواند در صورت احتمال با پيشنهادهاي «غيرمنطقي»!! كميسيون مقابله كند اينگونه انديشيده بود كه ضمن مذاكره و چانه‌زني با نمايندگان، مطبوعات نيز از وي حمايت كنند تا غالب شود. پس از كسب موافقت مجلس، در جلسه اول تيرماه، اعضاء كميسيون نفت معرفي شدند : دكتر مصدق، دكتر علوي، ناصر ذوالفقاري، جواد گنجه‌اي، فقيه‌زاده، اللهيار صالح، سيد حسين مكي، خسرو قشقايي، سرتيپ‌زاده، جمال امامي، جواد عامري، دكتر كاسمي، حائري‌زاده، فرامرزي، دكتر شايگان، سيد علي بهبهاني، پاليزي و دكتر هدايتي. طرح و نقشه‌ي زيركانه و البته خطرناك منصور الملك (يا بهتر بگوييم محصول مشترك منصور الملك و دكتر مصدق)، مي‌توانست خطر انحراف بزرگي براي نهضت ملي باشد. ولي خواست و تقدير الهي به گونه‌ي ديگري رقم خورد. انگلستان كه در آن زمان، بي‌صبر شده بود (شايد بعلت ظهور قدرت جديد استعماري؛ يعني ايالات متحده و ترس از اينكه توجه امريكا به ايران جلب شده و منافع نفتي انگلستان در خطر بيافتد!) و عدم حمايت مستقيم و صريح منصور الملك، چندان به مذاق دولت استعماري بريتانيا خوش نيامده بود. از نظر ايشان، فرستادن قرارداد به كميسيون نفت، روش تضمين‌شده‌اي براي تصويب آن به شمار نمي‌رفت. ضمن آنكه خطر آيت‌الله كاشاني براي انگليس، از هر زماني جدي‌تر شده بود. هنوز انگلستان، زخم حكم تاريخي ميرزاي شيرازي و لغو امتياز انحصاري تنباكو را از ياد نبرده بود و بيشتر از هر كس، از روحانيت شيعه شناخت پيدا نموده بود كه البته به همين دليل هم تلاش چندين جانبه‌اي را براي تضعيف اثرگذاري روحانيت شيعه آغاز كرده بود كه از آن مي‌توان به جعليات گسترده و تاريخ‌نگاري ايران باستان و ورود آن به فرهنگ و تاريخ ايران به كمك پادشاهان پهلوي، نفوذ به روحانيت شيعه و ملبس نمودن برخي از جاسوسان خود به لباس مقدس روحانيت، تلاش براي ايجاد فرقه‌هاي انحرافي همچون بابيت و بهاييت و حمايت از آن، جعل تاريخي جعلي درخصوص نحوه‌ي ايجاد تفكر شيعي (كه اين دام، آنقدر گسترده بود كه حتي كساني چون دكتر شريعتي نيز گرفتار آن شدند)، سعي در محدود نمودن تلاش روحانيت شيعه براي حضور در دين و عدم ورود به سياست؛ بخصوص پس از انقلاب مشروطه و به كمك به اصطلاح روشنفكران و در نهايت، حذف فيزيكي علماي تأثيرگذار، از طريق اعدام يا ترور. لكن انگليس مي‌دانست كه شخصي چون آيت‌الله كاشاني، بزرگترين تهديد براي منافع دولت انگليس به حساب مي‌آيد و مادامي كه اين قرارداد به تصويب نرسد، هر آن احتمال فتوايي خانمان‌سوز و آغاز نهضت تنباكويي ديگر، اين بار در قالب نفت وجود دارد (و تاريخ نشان داد ترس انگليس، به هيچ‌وجه بيهوده نبود!). به همين دليل ترجيح مي‌داد فردي جسورتر و بي‌پرواتر از منصورالملك روي كار بيايد كه تكليف اين قرارداد را يكسره نمايد. آن شخص، كسي نبود جز سپهبد حاجعلي رزم‌آرا. ------------------------------------------------- چون سيناي عزيز فرمود كه كوتاه‌تر و مختصرتر بنويسم، پست رو همين‌جا به اتمام مي‌رسونم. در پست بعدي، ابتدائاً درخصوص سپبهد رزم‌آرا، با يك فلش‌بك به يك‌سال و نيم قبل و نقش ايشان در ترور شاه و طرح كودتاي وي خواهم پرداخت و سپس، ادامه‌ي ماجراي ملي شدن صنعت نفت ايران رو مورد بررسي قرار خواهم داد. سينا جان. شما هم اگر نكته‌اي مد نظرت بود بفرما.
  23. سينا جان. علت اينكه گفتم بحث ديگري راه بياندازيم، به خاطر اين بود كه تاپيك، درمورد دكتر مصدق و كودتاي 28 مرداد بود و ملي شدن صنعت نفت، پيش‌مرحله‌ي اون بود. به همين دليل هم چنين مطلبي عرض شد. ولي اگه دوست داشته باشين كه در همين تاپيك، مسئله‌ي آيت‌الله كاشاني هم مورد بررسي كامل‌تري قرار بگيره، من حرفي ندارم و در خدمتم. قضيه هم هنوز به 29 اسفند نرسيده. تازه رسيديم به بازگشت آيت‌الله كاشاني از تبعيد و شكل‌گيري مبارزه‌ي مستقيم براي ملي‌شدن صنعت نفت. هنوز مونده تا به هزار توي 29 اسفند برسيم!! من هم با حركت به ترتيب اتفاقات تاريخي موافقم. اگه موافقي، موضوع رو به اين ترتيب دنبال كنيم : 1- ملي شدن صنعت نفت 2- فاصله‌ي اسفند 29 تا ارديبهشت 30 (نخست‌وزيري دكتر مصدق) 3- دوران اول نخست‌وزيري دكتر مصدق و ماجراي دادگاه لاهه 4- علل واقعه‌ي 30 تير 5- دوران دوم نخست‌وزيري دكتر مصدق و آغاز ملموس اختلافات 6- واقعه‌ي 14 آذر 7- واقعه‌ي 9 اسفند 8- از نهم اسفند 31 الي 25 مرداد 32 9- از 25 مرداد 32 تا كودتاي 28 مرداد 32 10- وضعيت دكتر مصدق و آيت‌الله كاشاني پس از كودتاي 28 مرداد 11- نقش ساير گروه‌ها (روحانيت، فداييان اسلام، حزب توده و ...) در نهضت و پس از آن ----------------------------------------------------------------- راستي. به يه سري دليل، منجمله سختي نگارش و استفاده‌ي آرشيوي، اگه اجازه بدي از اين به بعد، نگارشم به صورت نگارش رسمي و كتابي باشه. سعي مي‌كنم پست بعدي رو هم تا امشب آماده كنم. شما هم اگه نظري داشتي، يا پاسخي بود، يا اينكه به ترتيب زماني فوق، تغييري خواستي بدي، بنويس كه قبل از ادامه، جمع‌بندي نهايي حاصل بشه.
  24. سينا جان. باور بفرما خيلي سعي كردم كه خلاصه به مطالب بپردازم. اگه بهت بگم كه همين الان، هفت تا كتاب جلو روم هست، دروغ نگفتم. سعي كردم حتي‌الامكان از پرداختن به جزئيات غيرضرور خودداري كنم. مطمئن باش تك‌تك مواردي كه در پست‌هاي قبلي مطرح كردم، خيلي زود بهش استناد خواهد شد. در مباحث تاريخي، بخصوص واقعه‌اي به اين عظمت، اصلاً و ابداً نمي‌شه مختصر و اخباري پرداخت. تقصير من نيست كه اينقدر واقعه در اون برهه اتفاق افتاده! اگه اين ماجرا، به درستي شكافته نشه، نمي‌شه به كنه مطلب پي برد! بايد به يه سري مشتركات تاريخي برسيم تا بشه درمورد اين واقعه به درستي اظهار نظر كرد. ---------------------------------------------------------- ظاهراً شما خيلي عجله داري سينا جان. چون چندين بار در طول متن عرض كردم كه پاسخ شما درمورد فداييان اسلام و ساير مواردي كه فرمودين، آماده است (محض اطلاع، 12 صفحه‌ي Word هست ). ولي همون‌طور كه عرض شد، ترجيح مي‌دم قدم به قدم پيش بريم. درخصوص سندي كه اشاره فرمودين، تشكيك بسياري هست. ضمن اينكه اون سند، نه تنها اصل نيست، بلكه با فرض اصالت كامل سند، باز هم بيشتر از يك نظريه‌ي برآوردي، ارزش ديگه‌اي نداره و اصولاً‌ نظريات برآوردي و تحليل‌ها، جزو اسناد تاريخي به شمار نمي‌رن (تا دلت بخواد از اين دست نظريات، درخصوص حتي امام خميني (ره) و ارتباط احتمالي‌شون با شوروي در اسناد لانه‌ي جاسوسي، بصورت گزارش‌ها و نظريات تحليلي و برآوردي موجوده! با اين شرايط، آيا بايد گفت امام (ره)‌ هم با شوروي در ارتباط بود؟!!). ضمن اينكه در اون زمان، اكثر قريب به اتفاق فداييان اسلام، توسط خود دولت دكتر مصدق زنداني بودن و اينكه چطور مي‌تونستن با سيد ضياء كه از كودتاي 1299 و دولت صد روزه‌اش، ديگه در صحنه‌ي سياست نبود و تنها حضورش هم در مجلس چهاردهم بود و هيچ قدرت اجرايي تا پايان عمرش نداشت (بعدها در اواسط دهه‌ي سي، مشاور غير رسمي شاه مي‌شه؛ گويي كه شاه چندان هم از وي خوشش نمي‌اومد)، همكاري تاكتيكي كنن، خدا مي‌دونه. تنها زماني كه اسم سيد ضياء براي پست دولتي اومد، يكي زماني بود كه قرار به انتخاب دكتر مصدق به نخست وزيري براي سومين بار بود كه يكي از گزينه‌ها، سيد ضياء بود و يكي هم بعد از استعفاي دكتر مصدق، باز هم يكي از گزينه‌ها، سيد ضياء بود كه صد البته قوام انتخاب شد. ضمن اينكه فداييان اسلام، حتي با آيت‌الله كاشاني (بعلت سياست‌گرايي و نزديكي زياد از حد به جبهه‌ي ملي) و حتي آيت‌الله بروجردي كه نه تنها سيد بودن، بلكه جزو مراجع عظام شيعيان بودن، به علت عدم همراهي در مبارزه كنتاكت داشتن! حالا اگه يه مأمور اطلاعات گمنام انگليسي، از روي شناخت بسيار سطحي‌اش از فداييان اسلام و همچنين مبناي دين مبين اسلام، بنويسه كه اينا با سيد ضياء همكاري مي‌كنن، چون سيده (انگار مثل انگليس هست كه هم‌نژادي با خاندان سلطنت، ارتباط سياسي رو برقرار مي‌كنه!!!)، ديگه حرفي هست كه عاقلان بايد باور كنن! نظريات فداييان اسلام درخصوص سياست كاملاً‌ موجوده، درخصوص افراد وابسته به دربار و همچنين شخص شاه مشخصه، درخصوص افراد وابسته به بيگانه هم كاملاً‌ مكتوب و معلومه. پيشنهاد مي‌كنم تا قبل از اينكه نوبت به بررسي ماجرايي كه فرمودين برسه، يه بررسي مجددي روي اين گروه داشته باشين و روي چنين مواردي مانور ندين. چون مثال نقض، فراوون داره. -------------------------------------------------------------------- همون‌طور كه عرض شد، باقي موارد و مستندات اين موضوع رو مي‌ذارم براي بعد از بررسي نهضت ملي شدن نفت. -------------------------------------------------------------------- اين فرمايشت ديگه واقعاً يه طورايي توهم توطئه بودا ! مشخصاً اكثر جرياناتي كه دنبال زواياي تاريك مد نظر شما مي‌گردن، يه طورايي مشكل دارن سينا جان. يا سبزكي هستن، يا ضد انقلاب و ...! هدفشون هم مثل شما، بررسي تاريخي نيست (مثل همين بنده خدايي كه ازش سند همكاري فداييان اسلام گذاشتي، يعني خسرو شاكري كه بد نيست بري درموردش يه تحقيقي داشته باشي!!) و هدف ديگه‌اي رو از دامن زدن به اينگونه مباحث دنبال مي‌كنن. خوب معلومه كه سايت‌هاشون فيلتره. ولي تو اين دوره و زمونه، رد شدن از فيلتر كه كاري نداره. پس اينكه بخوايم از آب، اينطور كره بگيريم، چندان اخلاقي نيست برادر جان ! ------------------------------------------------------------------- اثبات اين امر كه دكتر مصدق، به دنبال جمهوريت نبوده، خيلي ساده‌اس سينا جان. اين رو با اسناد و مدارك ان شاءالله اگه عمري باشه، اثبات خواهم كرد. ولي نظريات ايشون، كاملاً موجوده و ايشون، نظرشون كاملاً مبتني بر حكومت سلطنتي مشروطه، يعني چيزي كه در ابتداي مشروطيت مورد توافق بود، بود. به اين معني كه شاه فقط بايد سلطنت كنه، نه حكومت. اين نظر، نظر صرفاً‌ ايشون نبود. كليه‌ي پيروان جبهه‌ي ملي، چه در اون زمان و چه تا بعد از انقلاب هم چنين نظري داشتن. عملكرد دكتر كريم سنجابي، يار ديرين دكتر مصدق و بطور كل جبهه‌ي ملي و يا حتي كساني چون مهندس بازرگان و ابراهيم يزدي و بطور كل نهضت آزادي، حتي در اوج انقلاب اين بود كه شاه يا شوراي سلطنتي تشكيل شه و قدرت از شاه سلب بشه و ايشون فقط سلطنت كنن نه حكومت (كه البته به علت عدم وجيه‌المله بودن شاه، نهايتاً به اين نتيجه رسيده بودن كه شاه از كشور بره و شاه بعدي اينطوري بشه). مدل مورد نظر اين‌ها هم انگلستان بود. ايشان، حتي‌ تلاش فراواني كردن كه امام (ره) رو به اين طرح ميانه متقاعد كنن كه با سرسختي امام (ره)، ناكام موندن و حتي مجبور شدن بخاطر همراهي با امام (ره)، علي‌رغم ميل باطني‌شون درخصوص تغيير حكومت موضع بگيرن! اما اينكه دكتر مصدق، عملكردش چي رو نشون داد، ان شاءالله باشه براي بررسي عملكرد 28 ماهه‌ي دكتر مصدق. ------------------------------------------------------------- اين بحث، درخصوص دكتر مصدق هست. البته حتماً به مواردي كه اشاره فرمودين، خواهم پرداخت (پس از نهضت ملي شدن صنعت نفت، ماجراي فداييان اسلام، بحث محور وحدت بودن شاه، جمهوري‌خواهي دكتر مصدق، عملكرد 28 ماهه‌ي دكتر مصدق و ماجراي كودتاي 28 مرداد). ولي اگه دوست دارين بيشتر بحث رو بشكافيم، مي‌تونيم درخصوص آيت‌الله كاشاني، مناظره‌ي جداگانه‌اي راه بياندازيم. اكثر مواردي كه فرمودين، نه مي‌شه گفت غلطه، نه درسته! من هم در ابتداي عرايضم عرض كردم كه مشكل بزرگ آيت‌الله كاشاني، نزديكي بيش از حد به جبهه‌ي ملي و سياست‌گرايي‌شون بود كه پيوند تاكتيكي با ملي‌گرايان، اون رو كم‌كم از اسلام‌گرايان فاصله داد و همين باعث شد كه به دام اون‌ها بيافته و هنگامي كه مورد تخريب ناجوانمردانه‌ي همين ملي‌گرايان قرار گرفت، ديگه تا حدود زيادي پايگاه ديني‌شون رو هم از دست داده بودن! ولي بسياري از مطالبي كه عنوان مي‌شد و بخصوص حرف‌هايي كه از اين ور و اون ور بين آيات عظام بروجردي و كاشاني برده مي‌شد، در جهت تخريب رابطه‌ي بين اين دو مرجع بود (كما اينكه عين همين ماجرا در مورد امام خميني (ره) نيز اتفاق مي‌افتاد و بيت آيت‌الله بروجردي، كلاً علاقه‌ي زيادي به ايزوله كردن ايشون داشت كه اكثراً ناموفق بود، ولي در مواردي هم بسيار موفق!). اما اينكه موارد غلطي كه در بالا اومد كدومه و درست‌هاش كدومه رو مي‌ذارم براي زماني كه اين مواردي كه عرض شد، بررسي بشه. از شما هم مجدداً خواهش مي‌كنم كه اجازه بدين بحث، مرحله به مرحله پيش بره. چون اگه من مثلاً الان بخوايم چنين مواردي رو جواب بدم، مي‌افتيم تو چاله‌ي فضايي عميقي كه هميشه طرفداران دكتر مصدق و آيت‌الله كاشاني بهش مبتلا مي‌شن و اون، ابديت بحثه! ما نه طرفدار صد در صدي دكتر مصدق هستيم و نه آيت‌الله كاشاني. قراره به عنوان دو مبرس تاريخ با نظريات متفاوت، موضوعات دهه‌ي 20 و سي نهضت ملي رو دنبال كنيم. قطعاً به نقش آيت‌الله كاشاني هم خواهيم رسيد. ولي اگه مرحله به مرحله بحث نشه، فقط بحث تو بحث پيش مياد و همين آشفتگي، باعث مي‌شه عمق مطالبي كه اينقدر براي تهيه‌اش زحمت كشيده شده، نابود بشه و بحث‌ها، سطحي و احساسي دنبال بشن. -------------------------------------------------------------------------- فكر نكنم كه شما هم با اين امر، مخالف باشين سينا جان. پس اگه موافقين، اجازه بدين اول تكليف نهضت ملي شدن نفت به توافق برسيم، سپس به ادامه‌ي بحث بپردازيم (خيالت راحت. من تا تك‌تك فرمايشات شما رو جواب ندم، نمي‌رم!!). شما هم مي‌توني مطالب بعدي رو تيتروار آماده كني و در پست بعدي‌ات، ترتيب مواردي كه مي‌بايست بحث بشه رو بنويسي تا درخصوص سير مناظره، به توافق برسيم. -------------------------------------------------------------------------- خوب. داريم كم‌كم به مقطع تاريخي تصويب طرح ملي شدن صنعت نفت ايران نزديك مي‌شيم. اگه نظري درخصوص پست‌هاي قبلي مرتبط با نفت يا مسائل حاشيه‌اي اون هست، بفرما.
  25. دركت مي‌كنم سينا جان. چون اين بلا، به اندازه‌ي كافي و وافي سرم اومده !! از نظر من، اين لقب مشكل خاصي نداره. به همين خاطرم سعي كردم تا اونجايي كه مي‌شه، نام حقيقي دكتر مصدق رو در طول زمان‌هاي مختلف بنويسم. اگر هم چند جايي، از مصدق‌السطلنه در روزگار فعلي استفاده كردم، صرفاً بخاطر تعدد نام و يه طورايي تنوع در متن بود براي رفع خستگي. والا ذكر القاب، براي هيچ‌كس مشكلي رو ايجاد نمي‌كنه! كما اينكه همين امير كبير هم خودش يه لقب اعطايي شاهنشاهي بوده، ولي دليل نمي‌شه كه ما ميرزا تقي خان فراهاني رو به اين نام، نناميم و يا موجبات كسر شأن ايشون باشه!! اين فرمايش شما، صحيح نيست سينا جان. چون قرارداد دارسي، با عمليات انتحاري رضا خان، ملغي شد! ماجرا اين بود كه يه روز شاه به ظاهر كبير، هوس مي‌كنه كه دوسيه (پرونده!) قرارداد دارسي رو ببينه! به همين خاطر به تيمورتاش دستور مي‌ده اونو واسش بياره. وقتي براش ميارن، به دليل نامعلومي اون رو به درون آتش مي‌اندازه و نابودش مي‌كنه! بهتره ماجرا رو از زبان مخبر السلطنه (مهديقلي‌خان هدايت)، نخست‌وزير وقت بشنويم (اين بابا، با مخبر‌الدوله سر سعدي هيچ نسبتي نداره ) : «شب ششم آذر [1311 هجري شمسي - 1932 ميلادي]، تيمورتاش دوسيه را به هيئت آورد. شاه تشريف آوردند و متغيرانه فرمودند دوسيه نفت چه شد؟ گفته شد حاضر است. زمستان است بخاري مي‌سوزد. دوسيه را برداشتند انداختند توي بخاري و فرمودند : نمي‌رويد تا امتياز نفت را لغو كنيد. تشريف بردند. نشستيم و امتياز را لغو كرديم ... از سفارت اعتراض آمد. تيمورتاش جوابي لايق نوشت كه وزير آلمان تمجيد كرد. نوشتيم منافع دولت محفوظ نيست. لهذا امتياز را ملغي كرديم و براي قرارداد بهتري، از مذاكره مضايقه نيست.» بدين ترتيب، با اقدام انتحاري رضا خان و سوزاندن پرونده‌ي قرارداد، كه حاوي بسياري از تخلفات شركت و همچنين اعتراضات دولت ايران بود، اين اسناد بسيار گرانبها در آتش سوخت و دست ايران رو از ادله خالي گذاشت. به عقيده‌ي برخي تاريخدانان، بعلت وابستگي غيرقابل انكار رضا خان به انگليسي‌ها، اين اقدام به خواست انگليسي‌ها انجام گرفت! ولي موضوع از اينجاي كار جالب‌تر مي‌شه. شايد همه‌ي ما فكر كنيم دكتر مصدق، اولين كسي بود كه در مقابل دادگاه لاهه ايستاد و صلاحيت اون رو رد كرد. ولي اين اتفاق، قبلاً هم افتاده بود. چطور؟ مي‌بينيم : پس از اين اقدام رضا خان (كه مثل هميشه، با تأييد و به‌به و چه‌چه نمايندگان پاچه‌خوار مجلس مثل دشتي همراه بود)، دولت انگليس تهديد كرد كه موضوع رو در دادگاه لاهه طرح خواهد كرد. اما دولت ايران، موفق مي‌شه صلاحيت دادگاه لاهه رو رد كنه (بدليل اينكه اين دادگاه، صلاحيت رسيدگي به دعوي مابين دو كشور رو داره و شركت نفت، يك كشور نبود!) و به همين دليل انگليس، شكايت خودش رو به جامعه‌ي ملل ارجاع مي‌ده. نهايت امر، با پا در ميوني وزير امور خارجه‌ي چكسلواكي (كه اون زمان كشورش، متحد انگليس و فرانسه به شمار مي‌رفت و جزو كشورهايي بود كه هيتلر عزيز و صلح‌طلب، محض تنوع و بدون اعلان جنگ، طي دو مرحله به خاك آلمان ضميمه‌اش كرد و متحدينش هم حرف چنداني نزدن!!)، طرفين موافقت مي‌كنن كه با مذاكره مسئله رو با مذاكره حل و فصل كنن! پس از چند هفته مذاكره بين نمايندگان شركت نفت با نمايندگان دولت ايران، سرانجام قرارداد معروف 1933 (هفتم خرداد 1312) به تصويب طرفين رسيد. اين قرارداد، يه ايراد بسيار برزگ داشت و اون اينكه قرارداد دارسي، در سال 1340 هجري شمسي (1961 ميلادي) به پايان مي‌رسيد و مطابق قرارداد، كليه‌ي تأسيسات اون به ايران واگذار مي‌شد، ولي با قرارداد 1933، 60 سال ديگه مدت قرارداد تمديد شد؛ يعني تا سال 1993 ميلادي (1372، پايان دولت اول آيت‌الله هاشمي رفسنجاني!) به پايان مي‌رسيد و اين بزرگترين دستاوردي بود كه انگليسي‌ها، با شنگول‌بازي رضا خان بدست آوردن!! همچنين نيمي از حق تأسياست كه در سال 1933 به ايران تعلق داشت، به نفع انگليسي‌ها ناديده گرفته شد!! به عبارت ساده‌تر، انگليس نه چك زد و نه چونه و منابع ايران رو عروس كرد و برد تو خونه! اين عمل، چنان فراغ خاطري براي حضرات به همراه داشت كه با شور و نشاط بيشتر، به دنبال كشف معادن جديد راهي شده و پنج معدن نفت و گاز جديد رو اكتشاف فرمودن!! طبق آمار، استخراج نفت از 7،537،000 تن در سال 1934، به 16،839،000 تن در سال 1935 افزايش يافت!! (مصطفي فاتح، پنجاه سال نفت ايران، نشر پيام، چاپ دوم، تهران 1358) همون‌طور كه قبلاً هم عرض شد، تقي‌زاده، فراماسون (هم لژ و دوست صميمي و مشترك آقايان مصدق‌السلطنه (دكتر مصدق) و علاء السطنه (حسين علاء) و عضو هيئت مشاوره‌اي 8 نفره‌ي رضا خان به همراه اين دو نفر) و عامل نشاندار انگليس (كه اتفاقاً‌ جزو مثلاً مخالفين سلطنت رضا خان بود به همراه مصدق‌السطلنه و علاءالسلطنه، مخالفت خودش رو با تعريف و تمجيدهاي فراوان از شخصيت شاه، اعلام مي‌كرد و جالب اينكه پس از سلطنت رضا خان، مبارزين حقيقي با سلطنت وي، همچون شهيد مدرس، با هزار و يك اذيت و آزار مواجه شده و نهايتاً شهيد مي‌شن، ولي امثال تقي‌زاده‌ها و علاءها، فقط ارتقاء درجه و جايگاه پيدا مي‌كنن)، وزير دارايي و عاقد قرارداد 1933 بود. وي، همانطور كه در صفحات قبل عرض شد، از بي‌اختيار بودن در تصويب قرارداد و سهيم بودن در آن تنها به اندازه‌ي يك امضاء خبر داد! وي، اين قرارداد رو «يكي از اشتباهات بزرگ آن مرحوم (رضا شاه) در مدت سلطنت وي» مي‌دونست كه «ترتيب الغاي آن (قرارداد دارسي) به طور ناگهاني و بي‌مطالعه» موجب «اين امتيازنامه جديد و نامطلوب» گرديد! تقي‌زاده همچنين اعتراف كرد كه چون نمايندگان شركت اومدن و پس از چند هفته مذاكره، توافقي حاصل نشد و قصد بازگشت رو داشتند، رضا خان كبير!! كه لاف قدرتش، آسمون هفتم رو مي‌دريد، از عاقبت اين عدم موافقت و خشم انگليسي‌ها بيمناك شده و شخصاً به ميان ميدون اومده و با حضرات كنار اومد!! وي، تمديد مدت رو به رضا خان نسبت داد و مدعي بود نمايندگان ايران راضي به تمديد مدت نبودن، اما «شد آن چه شد يعني كاري كه ما چند نفر مسلوب‌الاختيار به ان راضي نبوديم و بي‌اندازه و فوق تصور ملول شديم.» (مشروح مذاكرات مجلس پانزدهم، 7 بهمن ماه 1327 - يك هفته قبل از ترور دسته‌گل رضا خان!!) همون‌طور كه ملاحظه فرمودي، قرارداد دارسي‌اي وجود نداشت كه جناب دكتر مصدق، مايل باشن اون قرارداد ادامه پيدا كنه! آشي كشكي كه خاله رضا خان به پاي ايران نوشت، تا همين چند سال پيش‌ها هم ادامه مي‌داشت و قرارداد الحاقي و امثالهم، فقط براي راضي كردن ايرانيان به عدم لغو قرارداد 1933 بود سينا جان!! اين حرفت كاملاً صحيحه رضا جان. اين درسته كه امثال غلامحسين رحيميان‌ها و مكي‌ها و آيت‌الله كاشاني‌ها و حتي دكتر بقايي‌ها و حائري‌زاده‌ها، تلاش بسياري در اون سال‌ها داشتن كه نهضت ملي‌شدن نفت راه بيافته و جلوي قرادادهاي ننگيني مثل قرارداد الحاقي گرفته بشه و نفت ايران ملي بشه، ولي مهمترين علت پيروزي نهضت، خواست عموم مردم براي پيروزي نفت و البته برخي اقدامات حياتي بود كه در بالا ذكر شد و ان شاءالله در آينده نيز خواهد اومد. نقش دكتر مصدق در دفاع از منافع ايران در دادگاه لاهه هم كاملاً‌ قابل اعتنا بود. ولي ما فعلاً داريم ماجراهاي قبل از ملي‌شدن نفت تا هنگام تصويب قانون ملي‌شدن نفت در مجلس سنا (در 29 اسفند 1329) رو بررسي مي‌كنيم. ولي متأسفانه جرياناتي، ملي شدن صنعت نفت رو تماماً به پاي دكتر مصدق نوشتن و عرض اول بنده هم در پست‌هاي ابتدايي، روشن ساختن اين وجهه از تاريخ بود. حالا ان شاءالله با پست‌هاي بعدي، به دادگاه لاهه و نقش دكتر مصدق در اون هم خواهيم رسيد.