-
تعداد محتوا
2,358 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
-
Days Won
18
تمامی ارسال های mostafa_by
-
تاپیک جامع مرحوم دکتر محمد مصدق تاپیک جامع مرحوم دکتر محمد مصدق
mostafa_by پاسخ داد به amin782 تاپیک در جنگ آوران
خوب. من هرچقدر منتظر شدم، ادامهي فرمايشات برادر سينا رو مشاهده نكردم. به همين دليل، باز هم بنده ادامه ميدم. ----------------------------------------- ماجرا بدان جا رسيد كه گلولهي شليك شده از اسلحهي حسين امامي، مسير مبارزات ملت و سرنوشت نهضت ملي ايران رو تغيير داد. پس از آنكه تحصن ماجراجويانهي دكتر مصدق و بيست نفر از ياران ايشان در دربار، نتيجهاي نداد و عبدالحسين هژير، مرد قدرتمند دربار و پشت پردهي سياست، انتخابات رو به نفع خود رقم زد، اين فداييان اسلام بود كه با شهامت پا پيش گذاشته و با ترور هژير، جلوي به هدر رفتن داشتههاي فعلي نهضت ملي ايران رو گرفت. هرچند كه با اين اقدام، حسين امامي به شهادت رسيد و جمع كثيري از اعضاء فداييان اسلام و همچنين نمايندگان مليگرايي چون سيد حسين مكي، دكتر مظفر بقايي كرماني، ابوالحسن حائريزاده، سيد علي بشارت، علي جواهر كلام، عبدالقدير آزاد، دانش نوبخت، سيد مصطفي كاشاني (فرزند آيت الله كاشاني) و جمعي از مردم بازداشت شدند و بازي به دست مرد قدرتطلب ارتش، يعني سپهبد رزمآرا افتاد. در تهران و چندين شهر، حكومت نظامي برپا شد و دوباره شرايط اختناقي كه وي (سپهبد رزمآرا) پس از ترور شاه در 15 بهمن 1327 بوجود آورد، بار ديگر مشاهده گرديد. در اين ميان، تنها كسي كه آسيبي نديد، دكتر مصدقي بود كه خود خواسته به روستاي ييلاقياش، يعني احمد آباد رفت و حتي در روزنامه آگهي داد كه «از ملاقات و ديدار اشخاص معذورم»! عملي كه ضربهاي اساسي بر صفوف مبارزان محسوب ميشد! روي همين اصل، نواب صفوي طي پيغامي، به اين عمل اعتراض كرده و گفته بود كه «هر عملي كه بوي ترس و جبن دهد باعث شكست است». (خسروشاهي، سيد هادي، فداييان اسلام، ص 92( همانطور كه در پست قبل بيان شد، بدليل شرايط اون زمان و انتخابات مجلس شانزدهم، عملاً سپهبد رزمآرا نميتونست بيشتر از اين، به حكومت نظامي اختناق ادامه بده و مجبور شد كه زندانيها رو آزاد و چند روز بعد حكومت نظامي رو كان لم يكن اعلام كنه. اما دكتر مصدق، هنگامي كه يارانش در زندان به سر ميبردند، آيا قدمي براي نهضت ملي ايران برداشت؟ يا حداقل براي نفت؟ يا حداقل براي دوستان در بندش؟ پاسخ تمامي اين موارد، منفي است. لكن از آن جالبتر، زماني بود كه سران و پيشگامان ملي شدن صنعت نفت تا آن زمان، يعني سيد حسين مكي و دكتر مظفر بقايي كرماني، به ديدار دكتر مصدقي رفتند كه از چند روز قبل به وي اطلاع داده بودند كه آزاد است و ميتواند هر زمان كه خواست به تهران بيايد، ولي وي از آمدن خودداري نموده بود! ماجرا را از زبان حسين مكي بشنويم : «به محض اينكه دكتر بقايي و من وارد اتاق شديم از جا برخاست، ما را بغل گرفته گريه شديدي آغاز كرد. ما را ميبوسيد و ميگفت : من مردني هستم. خداوند شما را براي مملكت نگه دارد. از ايشان سوال كرديم كه چه وقت به شهر خواهند آمد؟ دكتر مصدق پاسخ داد كه تا حكومت نظامي است نخواهم آمد. زيرا با وجود حكومت نظامي، امنيت قضايي نيست و شرحي در مضار حكومت نظامي بيان داشتند.» (مكي، حسين، خلع يد، ص 22) با اينكه ذكر اين موارد، دور شدن از بحث ماجراي ملي شدن صنعت نفت هست، ولي براي بررسي عملكرد دكتر مصدق در دوران قدرت، شايد بهتر باشه كه اين موارد، بيان بشه تا بعداً بشه بهش ارجاع داد. دكتر مصدق، درخصوص حكومت نظامي، در همان برهه فرمايشات قرا و البته كاملاً صحيحي رو بيان فرمودن؛ هرچند كه هيچكدوم رو حتي به عنوان نامهاي سرگشاده نيز منتشر نكرده و تنها در جمع ياران و اصحاب، به بيان اين جملات مبادرت فرمودند!! نمونههايي از نظرات ايشون درخصوص حكومت نظامي رو در ذيل خواهيم ديد. پس از تلاش نافرجام دكتر بقايي و حسين مكي در آوردن دكتر مصدق به تهران، بار ديگه مكي به همراه عدهاي از اعضاي جبههي ملي، براي آوردن ايشان به احمد آباد رفتند. دكتر مصدق وجود حكومت نظامي را «مغاير دموكراسي» و «آزادي» دانسته و اظهار فرمودند «با وجود حكومت نظامي، كسي امنيت ندارد» (شايد بتوان گفت ايشان بيش از هر كس و هر چيز ديگر، نگران امنيت خويش بودهاند! به همين دليل تكيه دادن به پشتي در ويلاي گرم و نرم و باصفاي احمد آباد رو، به تهديد اسلحه و سرباز رزمآرا ترجيح ميدادن!). خلاصه اينكه اينبار نيز نتوانستند از دكتر مصدق، بله را بگيرند! بار سوم، مكي در مقام دبير جبههي ملي، بصورت رسمي نامهاي از طرف جبههي ملي به دكتر مصدق (كه سمت رهبري اون رو داشت) ارسال نمود و از ايشان تقاضا كرد كه به تهران تشريففرما بشن. اما نتيجه چه شد؟ تنها نامهاي از دكتر مصدق كه در اون، به كرات از معايب حكومت نظامي و لزوم برگزاري انتخاباتي آزاد و چنين و چنان سخن رانده شده بود. مطلع نامه چنين است : «احمد آباد، بيستم ديماه 1328 حضرات آقايان محترم و همكاران عزيزم از اينكه چند بار به بازگشت شهر، دعوتم فرمودهايد و به واسطه وجود حكومت نظامي در تهران، باز در احمد آباد ماندهام بسي متأسفم. حقيقت امر اين است كه با وجود حكومت نظامي، در حفظ حقوق ملت و صيانت آزاديهاي ملت هيچ نوع اقدامي نميتوان به عمل آورد. چه، حكومت نظامي تعطيل عملي مشروطيت است و با وجود آن، حقوق و آزاديهايي كه به موجب قانون اساسي براي ملت شناخته شده، چنانچه به تجربه ديدهام، كان لم يكن ميشود. در ممالكي كه دولت علاقمند به قانون اساسي و اجراي اصول مشروطيت است بر فرض لزوم، حكومت نظامي دوام پيدا نميكند. ولي در اين مملكت كافي است كه دولت بهانهاي بدست آورد و بواسطه برقرار حكومت نظامي، ماهها و سالها مشروطيت را تعطيل كند ...» (چه كسي منحرف شد، دكتر مصدق يا دكتر بقايي، ص 3-251) بهتر است اين مطلع را بخوبي بخاطر داشته باشيم. چرا كه خيلي زود مورد استفادهمان قرار ميگيرد! خلاصه امر اينكه دكتر مصدق، در اين زمان هم باز تشريففرما نشدند. پس از اصرار مجدد جبههي ملي به ايشان، در روز 4 بهمن 1328، باز هم نامهاي مرقوم فرمودند به شرح ذيل : «در ايام استقرار حكومت نظامي طبعاً آزاديهاي اوليهاي كه از لوازم طبيعي رژيم دموكراسي است، از ملت سلب ميشود و دموكراسي بدون آزادي گفتن و نوشتن، آزادي نطق و خطابق، آزادي اجتماعات، هرگز نميتواند وجود داشته باشد. دولتهاي ما تصور ميكنند كه وقوع قتل يك فرد كافي است كه دولت بتواند براي مدت نامحدودي شانه خود را از زير بار قوانين كه به اجراي آنها مكلف است خالي كند ... مخصوصاً امروز كه انتخابات پارلماني در پيش است وجود حكومت نظامي بيش از هر وقت مخالف طبيعت دموكراسي و مخل مقصود و ناقض غرض به شمار ميرود.» (امير علايي، دكتر شمسالدين، نقدي بر كتاب سياه، كتابفروشي دهخدا، سال 1360، ص 50) بدين ترتيب، تا زمان برچيده شدن حكومت نظامي، دكتر مصدق، زحمت جابجايي از احمد آباد به تهران را به خود ندادن و ترجيح دادن كه با انرژي و دور كاري و در عالم ذن، نهضت ملي ايران رو هدايت كرده و به پيروزي برسونن! اما در آن سوي ميدان، اوضاع چگونه بود؟ بدون شك، كسي كه به هيچوجه از اعدام انقلابي هژير ناراحت نشده بود، سپهبد رزمآرا بود. با مرگ هژير، قدرتمندترين عامل دربار از ميان رفته بود و عملاً شاه و دربار، به كسي جز سپهبد رزمآرا نميتوانست تكيه كند! كسي كه شاه بشدت از وي ميترسيد! ژنرال باهوش و با استعداد و فوقالعاده قدرتطلبي كه ميتوانست هر آن، بلايي را بر سر حكومت پهلوي آورد كه پيش از آن، پدر محمدرضا، يعني رضا خان مير پنج، نخستوزير و سردار سپه احمد شاه، بر سر خاندان قاجار آورده بود. كما اينكه خواهيم ديد ترس، به هيچوجه بيپايه و اساس نبوده و حقيقتاً جرياناتي در پيش بود! با مرگ هژير، سپهبد رزمآرا مسئوليت تقلب در انتخابات رو بر عهده گرفت. تلاش وي، مانند هژير، جلوگيري از حضور نمايندگان جبههي ملي (و خداي نكرده آيتالله كاشاني!! در تبعيد)، در مجلس شانزدهم بود. لكن يك عامل در رأس شهرباني، معادلهي قدرت رزمآرا رو برهم ميزد؛ عاملي كه بعدها عامل شكست نهضت ملي ايران معرفي شد؛ سرلشكر فضلالله زاهدي! رزمآرا و زاهدي، كينهي كهنهاي نسبت به هم داشتند. رزمآرا مرد مقتدر لشكر و كشور بود و پس از ترور هژير، ميرفت كه قدرت مطلق جامعه رو بدست بگيره. ولي حضور زاهدي، اونهم در سمت رياست شهرباني (كه عملاً قدرت مقابل ارتش بود!)، بعلت آنكه وي مايل بود مستقلاً امور خود رو پيش ببره، مانع از تمركز قدرت نزد رزمآرا ميشد. رزمآرا قصد داشت هدف خود رو در حذف نامزدهاي جبههي ملي، به طور محرمانه دنبال كنه. ولي زيركي حسين مكي و اعضاي جبههي ملي كه خطر را احساس ميكردند، موجب پيوند تاكتيكي جبههي ملي و سرلشكر زاهدي گرديد. مكي با سرلشكر زاهدي، درخصوص حراست از صندوقها مذاكره كرده و زاهدي نيز قول مساعد داده بود. شبي خبر رسيد كه فعل و انفعالاتي جهت تتعويض و تغيير آراء در حال انجام هست. جبههي ملي بلافاصله مكي و حائري زاده رو براي درخواست كمك به سوي زاهدي اعزام نمود. وي نيز فوراً براي كمك به اونها مهيا شد. پس از انجام مشورت، به پيشنهاد مكي و حائريزاده، تعدادي از دانشجويان دانشكده پليس با اوامر اكيد زاهدي براي حراست از صندوقها اعزام شدند. با اين اقدام زاهدي، خطر موقتاً رفع شد. در مرحلهي دوم انتخابات نيز اعضاء فداييان اسلام، بيشترين فداكاري رو در حفاظت از صندوقهاي رأي انجام دادن! در شرايطي كه «سازمان نگهبان آزادي انتخابات» (كه اكثر اعضاء اون رو فداييان اسلام تشكيل داده بودن)، اجازهي فعاليت نداشت، اعضاء فداييان اسلام با رشادت تمام به حراست از صندوقها ميپرداختند. حتي در تمهيدي جالب، براي اينكه بتوانند مانع از انجام تقلبات انتخاباتي بشوند، با حضور گسترده در سر صندوقهاي رأي در هر محله، از رأي دادن افرادي كه اهل محله صندوق رأي مورد نظر نبودند ممانعت بعمل ميآوردند (به منظور جلوگيري از (به قول ميرحسين خان) مهندسي آراء!!)! براي اينكه سوء برداشتي نشه، بهتره ماجرا رو از زبان شهيد حاج مهدي عراقي بشنويم : «انتخابات دوره دوم [مجلس] شانزدهم تهران خرده خرده شروع ميشود. ولي، اين دفعه ديگر دكتر بقايي خودش در زندان است و ديگر دوستانش هم كه ميروند از وزارت كشور اجازه همان نظارت (سازمان نگهبان آزادي انتخابات) را بگيرند، نميدهند. اما، خوب بچهها [فداييان اسلام] ولكن نبودند، كار خودشان را ميكردند. در اين انتخابات كه يك هفته طول كشيد، بچهها خيلي از خود گذشتگي نشان دادند. چون آنها مجهز شده بودند كه بتوانند رأي بياورند و از گوشه و كنار شهر، خلاصهاش دهات اطراف ميرفتند و رعيتها را ميآوردند. كاري كه ما اينجا طرح كرديم، اين شد كه به آن معتمد محلي كه نماينده ما بود پاي صندوق گفتيم كه افرادي كه ميآيند اينجا رأي ميدهند دو صورت بايد نوشته شود : يا شناسنامهاي كه دارند مال اين ناحيه باشد يا حداقل يكي از كسبه اين محل معرف باشد. اگر غير از اين، كسي ديگري آمد شما رأيش را قبول نكن. البته، اين با مخالفت نمايندههاي (به حساب) دولت مواجه شد. اما ما مصر بوديم و نگذاشتيم.» (ناگفتهها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 53) با وجود اين فداكاريها و اقدامات فداييان اسلام، انتخابات تهران داشت به درستي به انجام ميرسيد. لكن دولت، همچنان درصدد عملي كردن غرض خود بود. صندوقهاي لواسانت، تحت تسلط دولت بود و در آنجا آرايي چند برابر واجدين حق رأي در آن ناحيه، به صندوقها ريختند. تقلب به حدي بود كه آراي ريخته شده در صندوقهاي لواسانات با صندوقهاي تمام تهران برابري ميكرد (ظاهراً هميشه بر و بچ شمال تهران، ... بله!! البته ميدونين كه ...! بله!). لذا مجدداً انتخاب نامزدهاي جبههي ملي، در معرض خطر قرار گرفت. اين بار چه كسي منجي بود؟ دكتر مصدق؟ بيخيال! باز هم كساني كه كوچكترين منفعتي از اين انتخابات نميبردند، دست به كار شده و به نجات نهضت ملي ايران شتافتند؛ فداييان اسلام! در روز 10 فروردين 1329، فداييان اسلام مقابل وزارت كشور، يك تجمع چهلهزار نفري!!! در اعتراض به تقلبات صورت گرفته در لواسانات برپا نمودند و در آن، سيد حسين مكي و دكتر فاطمي به عنوان سخنران، به تشريح اقدامات متقلبانه دولت پرداختند (از اينجاي ماجرا، كمكم پاي دكتر سيد حسين فاطمي، سرپرست كميسيون تبليغات جبههي ملي و صاحب امتياز روزنامهي «باختر امروز» كه تبديل به ارگان رسمي جبههي ملي ايران شده بود، به ماجراهاي سياسي و تلاش براي مليشدن صنعت نفت تازه باز ميشه؛ اونهم در سطحي بسيار محدود و پايينتر از اعضاء اصلي جبههي ملي). با وجود بسيج عدهاي از اراذل و اوباش براي درگيري و زد و خورد و نتيجاً برهم خوردن تجمع، مردم بر پاي خواستههاي خود ايستادگي كردن و نتيجتاض فرداي اون روز، دادسرا مجبور به رسيدگي و كشف تقلبات شد و انجمن مركزي، بلافاصله انتخابات لواسانات رو ابطال كرد! بدين ترتيب، تمامي هفت نفر نامزد جبههي ملي در تهران به همراه آيتالله كاشاني (كه در آن زمان در تبعيد به سر ميبرد و مردم، به پاس خدمات شايان ذكر ايشان در مسير ملي شدن صنعت نفت و مبارزات ايشان؛ حتي در تبعيد، ايشان رو بعنوان نمايندهي خود از شهر تهران انتخاب نمودن!) به نمايندگي مجلس انتخاب شدند. باز هم بهتره داستان رو از زبان شهيد حاج مهدي عراقي بشنويم : «آرايي كه در صندوقهاي لواسانات ريخته بودند با كم و زيادش تقريباً مطابق آرايي بود كه در تمام صندوقهاي تهران [ريخته بودند]، حداقل از مليون [جبههي ملي] نميتوانستند انتخاب شوند. اين شد كه تصميم گرفته شد براي ابطال صندوق لواسانات يك ميتينگي داده شود در جلوي خيابان ارك، جلوي فرمانداري يعني وزارت كشور. دولتيها براي خاطر اينكه اين ميتينگ به نتيجه نرسد از وجود اوباشها و لاتها استفاده ميخواستند بكنند ... ما دو تا سخنگو داشتيم؛ يكي حسين مكي بود صحبت كرد. يكي هم مرحوم فاطمي بود. صحبت مكي كه تمام شد، فاطمي شروع كرد به صحبت كردن تشريح كرد : اولاً آمار دقيقي كه مردم لواسانات بودند كلاً، مثلاً حساب كرد از حدود 100 هزار نفر جمعيت داشته سرتاسر اين شميرانات و لواسانات كه آراءشان ميآمده جزو آراء تهران. از اين 100 هزار نفر طبق آمار، دو سوم آن زير سن قانوني هستند كه بتوانند در انتخابات شركت بكنند. ميماند يك سوم. از اين يك سوم هم فرض ميگيريم كه نصفش هم بانوان باشند كه نميتوانند در انتخابات شركت كنند. باز ميشود به حضور شما عرض كنم كه 30 هزار تا، نصفش ميشود 15 هزار تا. ما فرض ميگيريم كه – سابقه ندارند هيچ جاي دنيا – افرادي كه قانوناً ميتوانند در انتخابات شركت بكنند صد در صد همه شركت بكنند. هيچ جا سابقه ندارد در دنيا. حالا فرض ميگيريم كه اينجا اين كار را كرده باشند. صد در صد اگر همه شركت كنند باز ميشود 15 هزار نفر. اين 100 هزار تا 800 هزار تا رأي از كجا آمده است ريخته شده اين تو (بطور كلي)؟ در همين وسطها بود كه خلاصهاش بعد گفت كه دشمنان ما، دشمنان ملت براي خاطر اينكه ما اين حرفهايمان را نتوانيم به گوش جهانيان برسانيم، يك مشت كساني را كه سواد ندارند، آگاهي ندارند، اغفالشان كردهاند و رفتهاند اينها را از حال عادي خارجشان كردهاند، حتي چند نفر از آنها را كه الان دور و ور من هستند، كه يارو پريد ميكروفون را از دست حسين فاطمي گرفت، و خلاصهاش زد و خورد شروع شد. بچهها [فداييان اسلام] حسابي تميز اينها را گذاشتند ميدان صفا و از هر طرف كه ميرسيد ميزدند آنها را. سربازها هم كه آن كنار ايستاده بودند، ريختند وسط و جنازهها [مصدومين!] را يكي يكي از دست بچهها درميآوردند و [مي] بردند [مي] انداختند در ماشين ... فردايش هم فرمانداري اعلام ابطال صندوق لواسانات را كرد. خوب صندوق لواسانات هم باطل شد، با سلامتي وكلاي اقليت و وكلاي جبههي ملي همگي آنها انتخاب شدند و رفتند مجلس.» (ناگفتهها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 8-56) در آن زمان، رسم بر اين بود كه مجلس، زماني تشكيل جلسه دهد كه نمايندگان تهران مشخص شوند. لكن بعلت مواردي كه ذكر شد، انتخاب و مشخص شدن نمايندگان تهران به مشكلات عديدهاي روبرو شده بود. لذا مجلس، بدون ايشان تشكيل شد. طبق سنت مرسوم، ساعد مراغهاي، نخستوزير، استعفاي خود رو تقديم داشته و تقاضاي رأي اعتماد از مجلس جديد شد. ولي مجلسي كه عمدتاً به لطف همين دولت و البته عبدالحسين هژير و سپهبد رزمآرا، انتخاب شده بودند، به شدت با وي به مخالفت برخاسته و به همين دليل، در روز 29 اسفند 1328، ساعد از قدرت كنارهگيري كرد. مجلس، در روز 14 فروردين 1329، فرمان نخستوزيري رجبعلي منصور (منصور الملك) كه از جمله انگلوفيلهاي سرشناس بود، را صادر نمود. رجبعلي منصور، پدر حسنعلي منصور، تصويبگر طرح خائنانهي كاپيتولاسيون بود. وي فراماسون و هملژ و دوست قديمي جناب مصدقالسلطنه بود و سابقهي همكاري با ايشان (دكتر مصدق) در مدرسهِ علوم سياسي را داشت. مدرسهي علوم سياسي، توسط دو فراماسونر و انگليسي مآب سرشناس به نامهاي ميرزا نصراله خان مشير الدوله و پسرش ميرزا حسن خان مشير الملك تأسيس شده و هدف اون، جذب نخبگان ايراني و پرورش اونها مطابق فرهنگ استعمار و رواج غربزدگي بود. اما از محتواي اون كه بگذريم، شايد تنها خواندن نام اساتيد آن مدرسه، به تنهايي خود گوياي همهچيز باشد. در زمرهي مدرسين اين مدرسه، افرادي چون اردشير جي ريپورتر (طراح كودتاي 1299 و روي كار آورندهي رضا خان ميرپنج، عامل مستقيم انگليس و پدر شاپور ريپورتر، از طراحان كودتاي 28 مرداد و عامل مستقيم انگلستان!)، محمد علي فروغي (ذكاء الملك)، رجبعلي منصور (منصور الملك)، اديبالسلطنه سميعي، ابوالقاسم انتظامملك كه تماماً از چهرههاي سرسپرده و عمال انگليس به شمار ميآمدند، و البته تكستارهي مبارزهي ملي شدن نفت ايران، دكتر محمد مصدقالسلطنه بودند! جالب اينكه همين افراد، منجمله محمد علي فروغي، حسن پيرنيا (پدر تاريخ باستان ايران!!!!)، سيد حسن تقيزاده و دكتر محمد مصدق، بعدها جزو هستهي اصلي و هيئت مشاورهي رضا خان پهلوي قرار گرفتند!! بگذريم. برگرديم به بحث. در روز 5 ارديبهشت 1329، نمايندگان تهران وارد مجلس شدند. اين نمايندگان عبارت بودند از : دكتر محمد مصدق، دكتر مظفر بقايي كرماني، سيد حسين مكي، ابوالحسن حائريزاده، آيتالله كاشاني، دكتر سيد علي شايگان، عبدالقدير آزاد، جمال امامي، سيد محمد صادق طباطبايي، جواد مسعودي و ميرسيد علي بهبهاني. همانطور كه ذكر شد، بعلت حضور آيتالله كاشاني در تبعيد، ايشان در مجلس حضور نيافته و اعتبارنامهي وي نيز صادر نشده بود. نمايندگان جبههي ملي در مجلس، «فراكسيون جبههي ملي» را تشكيل داده و بعدها به همراه اللهيار صالح، نمايندهي كاشان، «فراكسيون وطن» را تشكيل دادند. جالب اينكه دكتر مصدق، براساس خصلت ذاتياش و مانند تمامي پست و مقامهايي كه احراز فرموده بود (از وزارت و وكالت گرفته تا واليگري)، از فراكسيون متبوع خويش اختيارات تام گرفت! ايشان، از همان آغاز تكرويهاي خويش رو شروع فرمودند. اما از اين اختيارات و همچنين تكرويها، در مسير احقاق حقوق ملت ايران در ملي شدن صنعت نفت استفاده فرمودند؟ آخر چيزي به 29 اسفند 1329 نمانده! يعني آيا ديگه تكستارهي ملي شدن صنعت نفت، بالاخره يك كلام از نفت حرف زدند؟ دل خوشي دارينا! نه بابا! بحث، سر لايحهي مطبوعات و لايحهي انتخابات بود (لايحهها، يكم آشنا به نظر نميرسن؟ يه چند سال پيش؟ سال 77-79؟ بگذريم!). مجلس و نخستوزير، مايل بود كه مجلس موسسان (متشكل از نمايندگان مجلسين (شوراي ملي و سنا) جهت بررسي و تجديد نظر در برخي اصول قانون اساسي و متمم آن) تشكيل شود. اما دكتر مصدق، موضوعي مهمتر از لايحهي انتخابات و مطبوعات پيدا نفرموده بودند : «بنده از جناب آقاي نخستوزير خيلي متشكرم كه موافقت فرمودند(!!!) لايحه مطبوعات و لايحه انتخابات مقدم باشد. خيلي موجب تشكر بنده است حالا اگر كه مجلس شوراي ملي قبول فرمودند بنده عرضي ندارم. ولي اگر قبول نفرمودند ميخواهم عرض كنم كه ما با اين مجلس مؤسسان موافق نيستيم. ما با تجديد نظر در قانون اساسي مخالف هستيم. اگر مطرح بشود بنده گمان ميكنم يك تشنجي در مجلس شوراي ملي ايجاد خواهد شد كه هيچ ضرورت ندارد. خوب است اجازه بفرماييد همين طور مجلس شوراي ملي موافقت بكند كه قانون مطبوعات و قانون انتخابات عجالتاً مطرح بشود و تصويب بشود.» (مذاكرات مجلس شوراي ملي،دوره شانزدهم، جلسه 16، سهشنبه 5 ارديبهشت 1329) ايشان، همچينن در جلسه 4 خرداد 1329، نطق مفصلي ايراد نموده و در آن، مباحثي چون مجلس مؤسسان و جالبتر از همه، عزل سرلشكر زاهدي از رياست شهرباني را مطرح نمودند! يعني عزل كسي كه از مسببين اصلي حضور ايشان و اعضاء جبههي ملي در مجلس شانزدهم بود (ظاهراً نمك خوردن و نمكدان شكستن، جزو هنرهاي اصلي و اساسي دكتر مصدق بود!). در همين نطق بود كه وي، در دفاع از خاندان پهلوي فرمودند : «يكي از چيزهايي كه قانون اساسي دارد، تضمين سلطنت در خانوادهي پهلوي است. اگر بنا شود قانون اساسي با هر فكري يا هر مجلس موسسان قلابي تغيير بكند آن وقت شما سلطنت را در خانواده پهلوي چطور تضمين ميكنيد؟» (مذاكرات مجلس شوراي ملي،دوره شانزدهم، جلسه 27، پنجشنبه 4 خرداد 1329) اما تكرويهاي دكتر مصدق و طرح مباحثي فرعي، موجبات اولين شكست جبههي ملي را فراهم آورد! ايشان، در جلسهي سي و پنجم مجلس (23 خرداد 1329)، طرحي را با نداي «هل من ناصر ينصرني» به شرح ذيل، تقديم مجلس فرمودند (خيالتون رو راحت كنم! باز هم درمورد نفت نيست!) : «نظر به اينكه تجديد نظر در قانون اساسي را مجلس مؤسساني بكند كه اعضاي آن نمايندگان حقيقي ملت باشند، مجلس مؤسسان، منعقد در اول ارديبهشتماه اين شرط را واجد نبوده است. لذا امضاء كنندگان ذيل براي جلوگيري از هرگونه جدال بين ملت ايران و مجلس مؤسسان اول ارديبهشت درخواست مينماييم كه اصل 48 قانون اساسي مورخ 14 ذيقعده 1324 ه.ق به عنوان تفسير در محل خود برقرار بماند.» (مذاكرات مجلس شوراي ملي،دوره شانزدهم، جلسه 35، سهشنبه 23 خرداد 1329) اين طرح انتحاري دكتر مصدق، منجر به اين شد كه به جز نمايندگان فراكسيون وطن، كسي حتي يك امضاء ناقابل نيز به پاي طرح نياندازد و جبههي ملي، شكست سنگيني در مجلس متحمل شود! مكي در اين زمينه مينويسد : «در دورهي شانزده كه هشت نفر از نمايندگان جبهه ملي وارد مجلس شدند (منظور ايشان، هفت نفر اعضاي جبههي ملي و احتمالاً آيتالله كاشاني، نمايندهي تهران و يا اللهيار صالح، نمايندهي كاشان است كه احتمال دوم قويتر است؛ چرا كه آيتالله كاشاني در مجلس شانزدهم حضور نداشت)، در اولين جلسهاي كه در يكي از اتاقهاي مجلس تشكيل گرديد درباره نحوه مبارزات آينده بحث گرديد و نخست تصميم گرفته شد كه فراكسيون جبهه ملي به نام «فراكسيون وطن» اعلام گردد. در همين جلسه دكتر مصدق براي رهبري آينده فراكسيون تقاضاي «اختيارات تام» نمود تا هرطور ميداند عمل كند. نمايندگان جبهه ملي به او اين اختيار را دادند. ... دكتر مصدق در جلسه 35 مجلس مورخ سهشنبه 23 خرداد 1328، بدون مشورت با نمايندگان فراكسيون وطن به عنوان نطق قبل از دستور پشت تريبون رفت و طرحي را مبني بر كان لم يكن دانستن مصوبات مجلس موسسان كذايي مطرح نمود و گفت : هل من ناصر ينصرني و از نمايندگان خواست كه آن را امضاء كنند و فيالمجلس مورد شور و تصويب قرار دهند. بديهي است كه دور از انتظار نبود كه جز نمايندگان فراكسيون وطن هيچ يك از نمايندگان ديگر آن را نه تنها امضاء نكرد، بلكه به دفاع از مصوبات مجلس موسسان برخاستند. به علاوه اين موضوع موجب وحشت دربار شد كه در برابر فشار خارجيها تسليم شود و حكومت رزم آرا را (بعد از سيزده روز) بر سر كار آورد كه داستان مفصلي دارد. شب بعد، در جلسه جبهه ملي بر اثر اعتراض نگارنده [مكي] و حائريزاده و دكتر بقايي به نطق دكتر مصدق و طرح پيشنهادي او كه باعث اولين شكست جبههي ملي شد و موجب استحكام بيشتر مصوبات مجلس موسسان قلابي گرديد، دكتر مصدق كه دريافته بود فراكسيون وطن اختيارات را از او سلب خواهد كرد، از خود سلب اختيار نمود.» (مكي، حسين، سالهاي نهضت ملي، جلد 2، صص 7-426) در طول دوران كوتاه نخستوزيري منصور الملك، دكتر مصدق، از دوست و يار ديرينش، بارها حمايت كرده و با آنكه دولت وي، دو سه نوبت مورد استيضاح اقليت واقع شد، ولي هر بار دكتر مصدق، ضمن دفاع از ايشان، وي را دوست خود معرفي نمود. دكتر سيد حسين فاطمي نيز خويشتن را دوست منصورالملك معرفي ميكرد! (مكي، حسين، خلع يد، ص 115) اما بشنويد از آيتالله كاشاني. با انتخاب هوشمندانهي آيتالله كاشاني توسط مردم ايران به نمايندگي مجلس، مصونيت سياسي شامل حال ايشان شده و افكار عمومي، فشار بر دولت را براي بازگشت ايشان به وطن، هر روز بيشتر و بيشتر مينمودند. از اين رو دولت مجبور شد مقدمات ورود ايشان به وطن را فراهم نمايند. شخص منصورالملك (نخستوزير وقت)، در ارديبهشت 1329 طي تلگرافي از آيتالله كاشاني معذرتخواهي نموده و خواستار بازگشت وي به ايران شد. آيتالله كاشاني، در پاسخ به نخستوزير، ابتداي كمي ناز فرموده (و به سبك علي دايي كه اينروزها از بند دستور عدم مصاحبهي كميتهي انضباطي خلاص شده، ولي گفته تا معلوم نشه براي چي ممنوعالمصاحبه شده، حرف نميزنه) و اظهار داشتند : «بايد معلوم شود تبعيد اينجانب شبانه با آن وضع فجيع و صدامت طاقتفرسا به چه گناه و جنايت و به حكم كدام محكمه بوده است. و منشأ اين جنايت هركس بوده بايد در محكمه صالحه حاكمه مجازات شود. اين خادم اسلام از توهين وارد به مقام روحانيت كه در هر مذهب و ملت، مصون و محترم هستند نميتوانم صرفنظر كنم و در مقابل آنهمه فجايع و مظالم بر ملت لخت، گرسنه، فاقد همه وسايل زندگاني و تغيير قانون اساسي كه سم قاتل است ساكت باشم و مسئوليت شديدالهيه را برخود هموار نمايم.» (دهنوي، م، مجموعه پيامهاي آيتالله كاشاني، جلد 1، ص 63) با اينحال، جمعي به لبنان رفته و ايشان را قانع نمودند كه به تهران عزيمت نمايند. در تهران نيز فداييان اسلام، سازماندهي مراسم استقبال از ايشان را برعهده گرفتند. روز 21 خرداد 1329، آيتالله سيد محمد بهبهاني و نمايندگان جبههي ملي، دكتر مصدق و برخي رجال ديگر براي استقبال از آيتالله كاشاني به فرودگاه شتافتند. انبوه جمعيت در فرودگاه به حدي بود كه دكتر مصدق، از شدت هجوم مردم و گرماي زياد (كما فيالسابق) غش نموده و ناچاراً پنجرهي سالن را شكستند(!!) و او را نجات دادند. استقبال جمعيت از آيتالله كاشاني، بزرگترين استقبال از يك رهبر در تاريخ بود كه نظير آن تا 12 بهمن 1357، مشاهده نگرديد. انبوه جمعيت، بطور متصل و بهم پيوسته، حد فاصل ميان فرودگاه تا منزل آيتالله كاشاني حضور پرشوري داشتد و به ايشان، ابراز ارادت مينمودند. آيتالله كاشاني، در فرودگاه طي پيامي كه توسط دكتر بقايي قرائت شد، ضمن حمله به هيت حاكمه، مردم رو به فداكاري و اتحاد براي رفع معضلات فرا خوندن. پيامهاي آيتالله كاشاني، افتتاح جبههي نبرد مستقيمي بود براي تحقق خواستهي ملت ايران؛ يعني مليشدن صنعت نفت. انگليس نيز آخرين مهرهي خود و بزرگترين و قدرتمندترين برگ برندهي خود رو، جهت جلوگيري از ملي شدن صنعت نفت رو كرد؛ سپهبد رزمآرا! ------------------------------------- بعلت طولاني شدن عرايض، ادامه باشه براي پست بعد. توضيح اينكه در پست بعد، اگه قسمت شد، به موضوعي ميپردازيم كه برادر سينا مطرح فرمودند؛ يعني جلسهي منزل محمود نريمان. -
فیلم حمله افراد ماسکدار و ترکاندن مشروب فروشی در داغستان
mostafa_by پاسخ داد به ColonelShak تاپیک در گالري نيروي زميني
همونطور كه جناب استوكا فرمودن، مهمترين دليل عدم موفقيت در جدايي، دير جنبيدن اونها بود. البته ناگفته نمونه كه دولت يلتسين، به شدت در مقابل مسئلهي چچن، وضع حمل كرده بود و با دادن كشتههاي فراوون، باز هم نميتونست قضيه رو حل و فصل كنه. كسي كه مسئلهي چچن رو تا حد قابل قبولي درست كرد، ولاديمير پوتين بود! البته تاريخ زندهي چچن، جناب كلنل در اختيار شماست كه البته در اين زمينه، تاپيك بسيار ارزشمندي داشت كه با اجازهي ايشان، لينك رو تقديم دوستان ميكنم : http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=7429 اگه تاپيك رو خوب مطالعه بفرمايين، فكر نكنم سوال چنداني باقي بمونه. -
تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین
mostafa_by پاسخ داد به SAEID تاپیک در دکترین و استراتژی
نخير! مرغ برادر سعيد يه پا داره، اونم احياناً لكلكه! كلاً ظاهراً برادر سعيد بحث ميكنن كه بگن حرف من درسته، نه اينكه حرف درست چيه!! پس حقيقتاً در افتادن با منطق برادر سعيد، هم اتلاف وقت هست و هم خطرناك ! با حساب برادر سعيد، احتمالاً فردا تا مسكو مال ايران ميشه (فكر كنم برادر سعيد، اين چند روز تعطيلي حسابي Rise of Nations رو بازي كردن!). راستي برادر سعيد. يادم هست تو همين سايت، پستهات ابتداي امر، در تأييد نادرشاه و خواندن وي به نام «آن شاه بزرگ» بود و بعد شد نادر شاه خبيث و عامل خيانت به ايران و آسيا و آورندهي انگلستان به منطقه و غاصب هند و قتل عام كنندهي هنديها. الان هم ظاهراً دوباره باهاش خوب شدي. واقعاً آدم تو طول تاريخ، چقدر تغيير ميكنهها! ========================== بگذريم. خوب. برادر سعيد هم نظرشون رو فرمودن. قضيه اينه كه ما تا مسكو رو حق داريم بگيريم و اگه كمتر از اين باشه، خيانته. پس دوستان كسي از حقش كوتاه نياد كه خيانتي است به آيندگان. نظر ساير دوستان رو هم اگه داشته باشيم، ديگه ميتونيم بحث رو جمع كنيم. -
تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین
mostafa_by پاسخ داد به SAEID تاپیک در دکترین و استراتژی
[quote] البته من در مساله ی تصنیف حرف آقا سعید رو منطقی تر یافتم. و ندیدم که دوستان پاسخ بهتری داشته باشند. طبیعیه اینجا که بین ما و روسیه صفحات درونی حرکت نکردند که یه کشور جدید این وسط به وجود بیاد،!!! از روسیه جدا شدند. پس از همون هم کشور هم سهم میبرند.این عقلانی تر به نظر میاد. مثل اینکه الان ایالت های امریکا ممکنه که جدا بشوند. برای امریکا این دغدغه های حقوقی پیش میاد. نه اینکه تا آرژانتین و شیلی نگران بشوند. البته متوجه هستم که بحث آبهای بسته به کلی تفاوت دارد. به عنوان یه اصل کلی عرض کردم. [/quote] ببين رضا جان. من متوجه منظور شما نميشم. كدوم اصل تصنيف؟ اصلاً كجا، اصل تصنيفي بكار رفته كه بخوايم بهش پاسخي بهتر يا منطقيتر بديم؟ شما قراردادي داري؟ اصلي داري؟ اساسي داري؟ رو چه اساس ميگي اصل تصنيف بوده و بعد شوروي تكه تكه شده و سهم ايران بايد ثابت باشه؟ مثل اين ميمونه كه شما از كنار يه طلافروشي رد شده و طلايي رو براي همسر محترمت در نظر بگيري. به قول معروف، 50 درصد قضيه رو حل شده بدوني. به نظرت با اين وضعيت، شما مالكش شدي؟ برادر عزيز. چند بار گفتم، باز هم ميگم. اصلاً توافقي صورت نگرفته بود كه اصل تصنيفي ازش برداشت بشه (خدا رو شكر اين تصنيف رو مطرح كردما! ). استدلال برادر سعيد، از اول روي قرارداد 1921 بود كه در اون، چيزي ذكر نشده بود. تنها چيز، حقوق بالسويه در كشتيراني بود كه معنياش كاملاً مشخصه. حالا بماند كه برادر سعيد، علم حقوق جديدي تأسيس كرده و اون رو به معني 50، 50 در همه چيز به حساب آوردن! همونطور كه عرض شد، طبق قراردادهاي تعيين شده (كه نشه زيرش زد تو تعيين حدود مرزي)، درصدي عنوان نشده بود. بر اون اساس هم مادامي كه توافقي صورت نگيره، طبق قوانين بينالمللي آبهاي بسته، استفاده از اونها به نسبت مساوي هست. حالا چه دو تا كشور باشه، چه 10 تا! وقتي بحث حقوق مساوي پيش مياد، ديگه كاري ندارن كه كي از كي جدا شده!! شما طوري نفرما كه انگار سند 50% درياي خزر به نام ما بوده و بعد اين جدايي انجام شده! از همون اول هم با وجود حقوق به ظاهر مساوي، ما حقي از دريا نداشتيم. حتي اگه 50 درصد هم سهم داشتيم، به معني ورود به آبهاي تركمنستان، آذربايجان و قزاقستان بود! به نظر شما هيچ عقل سليمي ميپذيره ما بريم دم قزاقستان، اسكلهي نفتي يا بندر بزنيم؟ پس تعجب ميكنم دوستان رو چه حسابي دارن اينطور ميگن؟ يه اصل كاملاً سادهاست. به خدا نيازي به تفكر زيادي هم نداره. باز هم ميگم درصورت عدم توافق، سهم هر كشور حاشيهاي آبهاي بسته، يكسانه. ============================== يكبار ديگه هم به دوستان يادآور ميشم (زبونم مو درآورد اينقدر اين رو تكرار كردم). تا قبل از اين، درصدي مشخص نبوده و هنوز هم مشخص نيست كه ما داريم سر كم و زيادش چونه ميزنيم! نه در قرارداد 1921، نه در 1940 و نه هيچ قرارداد ديگهاي، سهم استفادهي ما از درياي خزر مشخص نشده و ما داريم چوب عدم توافق رو ميخوريم! الان، ما حتي از اون 20% حق بينالملليمون هم نميتونيم استفاده كنيم عزيز دل! ضمن اينكه بايد به برادر سعيد يادآوري كنيم كه درمورد آبهاي بسته نيز حقوق بينالمللي داريم كه اگه يه سرچ ساده كنه، خيلي زود پيداش ميكنه! ============================== دوستان خواهشاً ديگه درخصوص اصل تصنيف، مطلبي ننويسن كه اگه نوشتن، يعني دور باطل زديم. گفتم كه. دو راه بيشتر نيست. يا استفاده از اصل برابري سهم كه سهم هريك، 20% ميشه. يا تقسيمبندي با استفاده از مرزها و حدودات كه سهم ايران، 13%، سهم روسيه 18% و سهم بقيه هم به ميزان ديگه ميشه و بيشترين سهم به قزاقستان ميرسه. حالا با اين شرايط و با در نظر گرفتن ميزان فاصله محدودهي آبي از مرز خشكي، دوستان سعي كنن راه سومي رو پيدا كنن. -
تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین
mostafa_by پاسخ داد به SAEID تاپیک در دکترین و استراتژی
من از دوستان عزيز، بابت بكار بردن ادبياتم عذرخواهي ميكنم. تذكر دوستان گرامي، جناب ميثم و رضاي عزيز رو ميپذيرم. --------------------------------------------- اگر دوستان فكر ميفرماين كه چون چند تا ابرقدرت، براي خودشون زورگويي ميكنن، پس بقيه هم اين حق رو دارن، فكر كنم كماكان بايد يه بار ديگه صورت مسئله رو نگاه بفرماين! اگه قرار بر اين باشه، پس چه نيازي به جلسه و گفتگو هست؟ اصلاً هيئت دولت رو بدن سايت ميليتاري. بچه ها هم بزنن از پايين و بالا و چپ و راست، كشورهاي همسايه رو نفله كنن بيان تا به حق و حقوقشون برسن! اصلاً ايران رو بكنن اندازهي دورهي هخامنشي ادعايي! چطوره؟ درخصوص آذربايجان و تركمنستان پخمه، دوستان مختارن حمله بفرمين. فقط، اگه خداي نكرده، بعد از حمله، با هواپيماها و تانكهاي امريكايي مواجه شدن، يه وقت هول برشون ندارهها! آخه امريكاي مظلوم، اونجا لونه كرده تا يه وقت همسايهي جنوبياش، يعني ايران، هوس نكنه بياد خاك اونا رو بگيره! اونم بخاطر جدايي از شوروي سابق!! آخه ميدونين! مستكبران جهان، همهچيز رو هم از نگاه استكباري ميبينن! چون خودشون اينطور فكر ميكنن، فكر ميكنن ايران هم همين نگاه و تفكر رو داره! قزاقستان هم كه زير نظر مشترك امريكا و روسيه هست. اونا با هر دو كشور، پيمان مشترك نظامي امضاء كردن! ميمونه روسيهي درپيت كه ...!! خلاصه اگه دوستان فكر ميكنن با زور و داد، ميتونن به حقي برسن، از اين «زندگي كننده در عصر آرمانگرايي» بگذرن و قوانين اسلام رو هم دايورت كنن به گربهي همسايه و حمله بفرماين به كشورهاي ديگه تا ببينيم در عصر بربريت، چه سودي عايد كشور عزيزمون خواهد شد!! دوستاني كه ادعاشون اين هست كه آذربايجان تلاش در تجزيهي كشور ما داره، يا حقيقتاً موضوع رو نگرفتن، يا بخاطر جواب دادن به من حاضرن چنين ادعايي رو مطرح بفرماين. نميگن شوروي با اون ابرقدرتياش، نتونست كاري رو از پيش ببره. اونوقت آذربايجان چي باشه كه ...!! يه موقعي، يه مثالي زدم. گفتم وقتي يه بچه، سر يه كوچه تاريك ايستاده و داره يه پهلوون رو تهديد ميكنه و لغز بارش ميكنه، اون پهلوون بايد عقلش برسه كه عاملي كه بچه رو تحريك كرده رو بشناسه و بدونه كه توي كوچهي تاريك، با يه قداره منتظرشه! والا هركسي ميدونه كه از يه بچه، بيشتر از بازيهاي كودكانه چيزي برنمياد و اينجور شاخ و شونه كشيدنها، نه در توانش هست و نه در مخيلهاش ميگنجه! ----------------------------------------------------- تعاليم اسلام، درمورد حقوق انسانها كاملاً واضح و مبرهن هست. درمورد آداب و اخلاق هم همينطور. درمورد نهي زورگويي و حقخوري هم همچنين. حال اگه دوستان، با اين ادبيات آرمانگرايانه مشكلي دارن، فكر كنم بد نباشه تو اولين نماز، شكايتشون رو پيش خدا ببرن. خميني كبير (ره) هم چنين نظراتي داشت. هيچوقت از تهاجم حرفي نزد. هيچوقت از خوردن حق ديگري حرفي نزد. هيچوقت، جز در مقام دفاع از وطن و يا جهان اسلام، حرف از جنگ نزد! پس اگه ما روحيهي ديگري داريم، بهتره اول از زير پرچم خميني كبير (ره) دربيايم. در قانون اساسي كشور ما (كه مادر تمامي قوانين هست و تمامي شئونات و قوانين و مقررات، ميبايست بر پايهي اون شكل بگيره) آمده است : [quote]سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر اساس نفی هر گونه سلطهجویی و سلطهپذیری، حفظ استقلال همه جانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهای سلطهگر و روابط صلحآمیز متقابل با دول غیر محارب استوار است.[/quote] [quote]جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود میداند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان میشناسد. بنا بر این در عین خودداری کامل از هر گونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر، از مبارزه حقطلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت میکند.[/quote] پس اگه دوستان، طالب جنگ و رعايت قانون جنگل و عمل مثل مستكبريني چون امريكا و روسيه و غرب هستن، اول از شر اين قانون اساسي خلاص بشن و از لواي جمهوري اسلامي خارج بشن و مثلاً بشن جمهوري دموكراتيك ايران يا جمهوري ايران تا مشكلي از بابت عدم رعايت قانون اساسي هم بوجود نياد. ----------------------------------------------------- با اين شرايط، فكر نكنم بحث كردن، فايدهاي داشته باشه. چون برخي از دوستان، فقط فكر شاخ و شونه كشيدن هستن و كشورها رو با وجب اندازه ميگيرن و انتظار دارن ايران هم مثل ساير ابرقدرتها و مستكبرين جهان، واسه كشورهاي كوچكتر شاخ و شونه بكشه! پس هرچقدر هم استدلال حقوقي بياريم، كسي اهميتي نميده! پس بعيد ميدونم اين بحث هم به سرانجام مناسبي برسه. -
تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین
mostafa_by پاسخ داد به SAEID تاپیک در دکترین و استراتژی
در تمامي تحليلهاي حقوقي كه از رژيم حقوقي درياي خزر ميشه مثل [url=http://www.dadgaran89.blogfa.com/post-47.aspx]اين تحليل[/url] و يا [url=http://www.bashgah.net/pages-18102.html]اين تحليل[/url] و يا ساير تحليلها و پستهايي كه خود دوستان هم قرار دادن، همه به حقوق متساوي فعلي نهايتاً بسنده كرده و متفقالقولند كه مادامي كه موافقتنامهاي ميان كشورهاي حاشيهي درياي خزر تعيين نگرديده، حداكثر معيار همون سهم مساوي (20% هست) كه البته اين نسبت، قطعي نبوده و با تغيير و تحولات افزايش كشورهاي همسايه هم قطعاً تغيير ميكنه. پس اگه ما ابن قوانين رو ميپذيريم، بايد همهاش رو بپذيريم؛ نه تا اونجايي كه قديم نديما به نفعمون بوده!!! [color=red](پيشنهاد ميكنم برادر سعيد كه پستهايي كه درخصوص حقوق، ارسال فرمودي رو خودت يكبار به دقت مطالعه بفرمايي. توش پاسخ خود شما هست. البته بعد اينكه خوندي، يكبار ديگه هم برو از اول تاپيك، شروع كن پستهاي خودت رو بخون تا بفهمي كجاي مسير رو اشتباه رفتي! البته اگه دوست داري!).[/color] خيلي سادهاس. قبلاً دو كشور بوده و 50، 50 ميشده نسبت مساوي. الان پنج تا شده و ميشه 20%. اگه 10 تا بشه ميشه 10% و اين نسبت، مادامي كه توافق بين دول اتفاق نيافته، پابرجاست و ربطي به اين نداره كه كدوم كشور، تجزيه و تركيب شده! به زور و قلدري هم البته كماكان (و با حفظ سمت)، ربطي نداره. يعني از طرفي، راه جلوگيري از ضرر و دردسرهاي بعدي، ايقاد توافقنامه هست و لاغير، از طرف ديگه مادامي كه به توافقي دست پيدا نكرديم، نميتونيم از منابعي كه همين الان هم ميتونيم قانوناً ازش برداشت كنيم، به درستي استفاده كنيم. چون تحديدي صورت نگرفته و مرزبنديها نامشخصه. اول و آخرش، چيزي كه مهمه، استفاده از منابعمون هست. و الا با ادعا و جيغ و داد و فرياد و قلدري، منبعي نصيبمون نميشه! مثل اينكه بگيم نصف منابع نفتي عراق، مال ايرانه. مادامي كه نفتي از عراق به ايران داده نشه، ادعاي مالكيت نصف كه سلهه، تمام منابع نفتي ايران رو هم داشته باشيم تفاوتي برامون نميكنه. -------------------------------------------------------- فكر كنم حداقل خود برادر سعيد هم دست از قرارداد 1921 برداشته باشه كه اولش (به اعتراف خودش نخونده)، اون رو علم كرده و چماقوار به سر و صورت كشور ميكوبيد! ولي خوب. اين بحث، بيشتر به سمت اثبات حرفهاي خودمون داره ميره تا يافتن يه راه حل منطقي. يه طورايي بحث، شبيه لجبازي بچهگانه شده و همه ميخوان حرف و ادعاي خودشون رو به كرسي بنشونن! -
تاپیک جامع مرحوم دکتر محمد مصدق تاپیک جامع مرحوم دکتر محمد مصدق
mostafa_by پاسخ داد به amin782 تاپیک در جنگ آوران
برادر سيناي عزيز. اينكه ادبيات من، چقدر شبيه به كجا باشه، مگه تفاوتي هم در اصل موضوع ميكنه؟ خودتون هم اذعان فرمودين كه من دارم براساس اسناد و مدارك و واقعيات تاريخ بحث ميكنم. حالا چه ادبيات مركز اسنادي داشته باشم و چه جبههي ملي، تفاوتي در اصل ماجرا نميكنه. مصدقالسلطنه، لقب اشرافي جناب دكتر مصدق بود كه تا پايان دورهي قاجار هم بهش ميباليد. اين لقب رو از شخص شاه دريافت كرده بود. چرا نبايد ازش استفاده كنيم؟ من هنوز وارد برداشتها نشدم. صرفاً دارم اسناد رو رو ميكنم برادر عزيز. من فرض رو بر مثبت بودن موازنهي منفي گرفتم (كه البته اين موازنهي منفي، همونطور كه عرض شد طرح جناب دكتر مصدق (بدون پسوند! خوبه؟!) نبود، بلكه طرح ضياءالملك فرمند، نمايندهي همدان بود). باز هم در همون اسناد، بيان شده كه اين طرح، يه طرح ترجمهاي هست و خود جناب ضياءالملك يا دكتر مصدق هم اين طرح رو ندادن. باز هم از نقل قولهاي همون زمان بود كه اين طرح رو صرفاً عاملي براي محدود كردن شوروي ميدونستن! كما اينكه طرح موازنهي منفي، تا ماجراي ملي شدن نفت، يكبار هم از سوي جناب دكتر مصدق براي انگلستان عنوان نشد!! ولي هربار كه حرف شوروي پيش مياومد، ايشون از اين طرح ياد ميكردن! درخصوص روابط دكتر مصدق و امريكا هم اين مورد بر كسي پوشيده نيست كه نخستين كسي كه پاي امريكا رو بيحساب و كتاب به ميهنمون باز كرد، دكتر مصدق بود. وي، حتي يكي از منازل شخصياش رو هم به ادارهي اصل 4 ترومن اختصاص داده بود. اينكه امريكا، چه زماني ميخواست با دكتر مصدق پيمان متقابل ببنده و ايشان قبول نكردن رو من حقيقتاً جايي در تاريخ نديدم. چون منهاي قضيهي نفت، در ساير موارد، حرف امريكا رو نديده و نشنيده قبول ميكردن (آخرين نمونهاش ماجراي سركوب حزب توده در روز 27 مرداد كه زمينهساز ماجراهاي 28 مرداد 1332 بود). دكتر مصدق، باور داشت كه اگه امريكا رو وارد موضوع ايران بكنه، يه جنگ قوا در ايران شكل ميگيره و ايران ميتونه ازش استفادهي مثبت ببره. به همين خاطرم امتيازات بسياري به امريكا داد و جاي پاي امريكا رو در منطقه محكم كرد. ولي امريكا، در عمل با انگليس همپيماني داشت و سياستهاي امريكا و انگليس، در يك راستا بود. جالبتر اينكه بارها و بارها از طرف شوروي، پيشنهادهاي مفيدي به ايران ارائه شد كه حتي وزراي ايشان هم به دكتر مصدق اصرار داشتن كه اون رو بپذيره و به نفع كشور هست. ولي ايشان، فقط به اين خاطر كه موجبات رنجش امريكاييها نشن، از پذيرش اون خودداري فرمودن!! حال اين چه موازنهي منفي بود كه تنها لبهي تيز اون، به سمت شوروي بود؟! اميدوارم مسئلهي نفت رو بيان نفرمايين. چرا كه تا الان كه به سال 1329 رسيديم، هنوز كه هنوزه خبري از دكتر مصدق در ماجراي ملي كردن صنعت نفت ايران نشده! چه برسه موازنهي منفي در قبال انگلستان. اما عدم تعهد، مربوط به عدم داشتن تعهد به امريكا و شوروي بود، نه انگليس و شوروي. اگر حقيقتاً دكتر مصدق ميتونست از تضاد منافع امريكا، انگليس و شوروي استفاده كنه، وضع مملكت بسيار خوب ميشد. ولي در عمل ديديم كه سياست بكار گرفته شده توسط دكتر مصدق (موازنهي بشدت منفي عليه شوروي، موازنهي بشدت مثبت عليه امريكا و بيتفاوتي عليه انگليس)، باعث منزوي شدن ايران و ورشكستگي دولت دكتر مصدق شد، به نحوي كه مشكلات اقتصادي، هر روز بيشتر و بيشتر شده و دولت براي پرداختهاي عادياش هم به مشكل برخورده بود و آهي در بساط نداشت! بهانهي عدم فروش نفت، به هيچوجه درست نيست، چون در همون زمان، همسايگان و ساير كشورهاي شمالي، درخواستهاي مكرري براي خريد نفت به قيمتي بسيار مناسب رو داشتن كه ...!! نقل قولهايي هم كه اشاره فرمودين، ارتباطي به موازنهي منفي نداشت برادر عزيز. اگه مايل بودين، اون رو بصورت كامل مورد بررسي قرار خواهيم داد. اما شايد بد نباشه بعداً درخصوص ماجراي به قدرت رسيدن رضا خان و نقش محوري جناب دكتر مصدق (باور بفرما اون زمان، اسمش مصدقالسلطنه بوده!) هم صحبتي داشته باشيم. البته بعد از به پايان رسيدن اين قسمتهايي كه باز شده. اگه دوست دارين عملكرد دكتر مصدق رو بررسي بفرمايين، به اين كار خواهيم پرداخت. منتها اجازه بدين اول تكليف ملي شدن صنعت نفت و به پيروزي رسيدن نهضت ملي ايران برسيم، بعد بپردازيم به عملكرد جناب آقاي دكتر مصدق (ديگه پسوندش رو هم نميگم كه ناراحت نشين). تا اينجاي عرايضم، درخصوص ملي كردن صنعت نفت فرمايشي ندارين؟ آيا شما تونستين تا سال 1329، جايگاهي براي تنها مبارز ملي كردن صنعت نفت پيدا بفرمايين؟ -
تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین
mostafa_by پاسخ داد به SAEID تاپیک در دکترین و استراتژی
دوست عزيز. مهمترين توافق و موثرترين اون، ميتونه توافق براساس مرزها و سهم مرزي از دريا باشه. اگه در اين زمينه، توافقي انجام بگيره و بصورت توافقنامه ميان كشورهاي حاشيهي درياي خزر دربياد، چون توافقنامهي مرزي هست، با تغيير حكومتها لغو نشده و چون از محدودهي قوانين بينالمللي خارج شده، ديگه مشكلي از بابت تجزيهي كشورها پيش نخواهد اومد. در اين شرايط هست كه ميتونيم به قول برادر سعيد بگيم به ما چه كه كشور چند تيكه شده! يعني چون در مرزه تغيير بوجود اومده، از سهم كشور بزرگتر كم شده و به كوچكتر ميرسه! مثلاً اگه فرداي روز گيلان هم از ما جدا بشه، به اندازهي سهمي كه از دريا ميبره سهيم خواهد بود و هيچ مشكلي هم بوجود نخواهد اومد. ولي مادامي كه اين توافق بدست نيومده، سر همه بيكلاه خواهد موند و واي به روزي كه تعداد كشورهاي حاشيهي درياي خزر، بيشتر و بيشتر هم بشن! قدر مسلم، اگه به قلدري بود، الان كل درياي خزر مال روسيه بود. ولي چون قوانين بينالمللي حكمفرما هست، زور هيچكس، اهميتي نداره. محض اطلاع شما و دوستان، ايران روي 20% (يعني اصل سهم مساوي از آبهاي بسته، مطابق با قوانين بينالمللي) و روسيه و قزاقستان روي مرزها و اشتراكات با درياي خزر تأكيد دارن (جالبه كه در اين شرايط، سهم قزاقستان، بيشترين ميشه و روسيه، فقط 18% رو ميگيره كه 2% از پيشنهاد ايران كمتره!). ولي محدودياتي هم هست. بطور مثال، طبق قوانين بينالمللي، يه متراژ معيني فاصله از مرزهاي خشكي، متعلق به اون كشور هست. نقشهاي هم كه جناب ميثم 2007 گذاشتن، احتمالاً اين محدوده رو مشخص ميكنه. شايد هم اين نباشه. ولي دوستان در تحليلهاشون بايد اين موضوع رو در نظر بگيرن. -
تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین
mostafa_by پاسخ داد به SAEID تاپیک در دکترین و استراتژی
ميگم جناب Stuka! شما احتمالاً عصر رو اشتباهي نيومدي؟ فكر كنم ادبياتتون، يكم مربوط به عهد قديم و يا نهايت قرون وسطي باشه! آخه اون زمان، آلمان، انگلستان، فرانسه، روم و امثالهم، براي اينكه نشون بدن كم نميارن، هي واسه همديگه چنگ و دندون نشون ميدادن و زمينهاي همديگه رو غصب ميكردن!! فكر كنم شما عرصهي ديپلماتيك رو با عرصهي گاوبازي اشتباه گرفتين! اينكه هركس، بيشتر روي گاو بمونه، بيشتر پول و امتياز ميگيره! اگه قرار باشه ما بخوايم زور بگيم و بعد هم اسمش رو بذاريم امتحاني ملي و روفوزه!! شدن يا نشدن در پيشگاه تاريخ، احتمالاً از مغولها و هونها و ساير اقوام متمدن بربر صفت، چيز بيشتري نخواهيم داشت! اگه عصر رو اشتباهي نيومده باشي، اين رو ميدوني كه در قرن بيست و يكم، همهچيز بر پايهي روابط شكل ميگيره! كشور اوگاندا همونقدر از حقوق بينالمللي برخورداره كه عربستان سعودي، با ده برابر وسعت و قدرت برخورداره. كانادا و آلباني، هيچ تفاوت حقوق بينالمللي ندارن. حالا از شر چند كشور عضو دائم شوراي امنيت كه بگذريم، ساير كشورهاي جهان كوچكترين حقي نسبت به همديگه ندارن. اگه قرار باشه بخوايم زور بازو نشون بديم، پس امريكا بايد كل خليج فارس رو ببنده، چون هم زورش از ما بيشتره، هم شعورش كمتر! اينكه ما بخوايم سطح شعورمون رو تا ادبيات كوچه بازاري و چاله ميدوني پايين بياريم و بگيم چون از آذربايجان گندهتريم يا قويتريم، پس حقمون بايد بيشتر باشه، نشون دهندهي عمق تفكر شما و طرفداران چنين نظرياتي هست! جالبتر اينكه امثال شما، در اينجور مواقع كه ميشه، بخاطر حقوق نداشته، از انقلاب طلبكار ميشن و ياد و خاطرات تلخ گذشته براشون زنده ميشه، ولي همينها، وقتي يه شهيد رو توي دانشگاه خاك ميكنن، جيغشون درمياد كه آي! كشور رو قبرستون كردين! چقدر جنگ جنگ!! ======================================= ديشب، بطور كاملاً اتفاقي زدم شبكه سه. داشت اين سريال لوس شبكه سه رو نشون ميداد! تو يه جاش، زنه ميگه چرا نون حرام آوردي سر سفرهمون. مرد كه كلاهبردار بوده ميگه اين حقمه! زنه ميگه حق توئه يا اونايي كه حقشون رو خوردي؟ مرده ميگه تو اين دنيا كه همه گرگن، هركس بايد حقشو سفت بچسبه! به من چه كه اونا مراقبش نبودن! فكر كنم فرمايش دوستان عزيز درخصوص حق بقيه رو خوردن، تحت تأثير چنين فيلمهايي باشه! شايد هم ديدن اينجور سريالها رو براي دوستاني با سنين پايينتر، بايد ممنوع كنن تا اين دست مشكلات در جامعه ظهور و بروز نكنه. ======================================= بگذريم! طبق قوانين سايت، بحث سياسي ممنوعه كه الحمدلله واضع قانون، خود ناقض اين قانون شد. بر همين اساس، بنده نميتونم تاپيك رو به بهانهي بحثهاي سياسي قفل كنم. ولي اگه دوستان كماكان مايل باشن غيرمنطقي بحث بفرماين و ساير قوانين سايت رو نقض كنن، فكر كنم بهتر باشه كه تاپيك قفل بشه تا از كدورتهاي احتمالي و سخنان غيرمنطقي بعدي، جلوگيري بشه. اميدوارم دوستان، براي يكبار هم كه شده، متمدنانه و معقولانه بحث كردن رو در اين تاپيك به نمايش بذارن و به دور از عربدهكشيهاي مستانه و شاخ و شونه كشيدن در عالم بحثهاي سياسي، كمي هم مستدل بحث بفرماين تا ساير دوستان هم از اطلاعات ايشان استفاده بفرماين، نه از سخنان كميك ايشان! -
تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین
mostafa_by پاسخ داد به SAEID تاپیک در دکترین و استراتژی
بيخيال برادر سعيد. شما كه فقط حرف خودت رو تكرار فرمودي و شدي منطق مطلق و حقوق ناطق! پس فكر نكنم اين بحث با شما، فايدهاي داشته باشه. ساير دوستان هم خودشون ميتونن مطالب رو خونده و حق و ناحق رو برداشت بفرماين. بالاخره هم متن قرارداد هست، هم استدلالات حقوقي و هم قوانين بينالمللي. اگه كسي بخواد بيطرفانه هم نگاه كنه، مسلماً ميتونه استفادهي مفيدي ازشون ببره. شما هم مختاري به هر جايي كه ميخواي بري. فقط اين رو يادت باشه كه انحراف، از يك درجه شروع ميشه و در ابتدا، چند سانتيمتر بيشتر اختلاف مسير پيدا نميكنه! ولي اگه همين يك درجه رو ناديده بگيريم و اصلاحش نكنيم، روزي ميرسه كه ميبينيم كيلومترها با مسير اصلي فاصله گرفته و راه برگشتي هم نداريم. اميدوارم شما اون روز رو نبيني. خداوند همهي ما رو به راه راست هدايت بفرمايد. -
تاپیک جامع مرحوم دکتر محمد مصدق تاپیک جامع مرحوم دکتر محمد مصدق
mostafa_by پاسخ داد به amin782 تاپیک در جنگ آوران
درياي عزيز. بحث تاريخي كه فوتبال نيست كه بخواي دنبال نتيجهاش باشي. فيلم هم نيست كه بگي من اين فيلم رو ديدم، ولي اگه فيلم جديدي هست بده تا ببينم! يه بحث تاريخي هست و يه سري وقايع تاريخي رو مورد بحث و بررسي قرار ميديم و ازش نتيجهگيري ميكنيم! اينكه بخوايم بگيم فلاني مهرهي فلاني بوده و چنين و چنان، يه پيشداوري تاريخي هست و اگه ما از قبل قضاوت كرده باشيم، هزار و يك حرف و حديث هم نميتونه تغييري در مواضع ايجاد كنه. اينجا دو نفر دارن متمدنانه با هم بحث ميكنن و وقايع و حقايق و مستندات تاريخيشون رو با هم به اشتراك ميذارن تا از اون، به يه سري نتايج برسن كه يا تغيير ديدگاه طرفين هست، يا خوانندگان احتمالي و يا حداقل بسط وقايع تاريخي. نه من و نه هيچ كس ديگري نميتونه شما رو مجبور كنه كه اين مطالب رو مطالعه بفرمايين. شما ميتونين چند پست اول تاپيك رو مطالعه بفرمايين و بعد درموردش قضاوت بفرمايين. ميتونين اگه مايلين در مطالعهي تاپيك، شريك باشين و يا اينكه وقت باارزشتون رو در جاي ديگري سپري بفرمايين. از تعداد اندك خوانندگان تاپيك هم مشخص هست كه كم هستن كساني كه بخوان اين تاپيك رو دنبال كنن. ولي استفاده از اطلاعات تاپيك، فكر نكنم ضرر چنداني داشته باشه. هرچند كه هركس، خودش ميدونه چطور از وقتش استفاده كنه. -
تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین
mostafa_by پاسخ داد به SAEID تاپیک در دکترین و استراتژی
من حقيقتاً متوجه منطق برادر سعيد نميشم! اگه نميشناختمش، ميگفتم از سر لجبازي باز داره حرف خودش رو ميزنه! برادر جان. اگه شما رشتهي حقوق جديدي تأسيس كردي، حداقل مبانياش رو هم بفرما! تا اونجايي كه من مطالعات حقوق داشتم، عرايضم هموني بود كه عرض شد! ولي ظاهراً اين حقوق شما، حقوق سعيدي نام ميگيره! چون فقط برداشتهاي شما رو شامل ميشه! [quote]ببین برادر من اینکه شوروی با استناد به یکی از بندهای قرارداد 1921 شمال ایران را به اشغال درآورد ربطی به اون دو بندی که درباره کشتیرانی و ماهیگیری کاسپین هست ندارد و مطالعه یک قرارداد مختصر هم کار سختی نیست که بنده این بند را ندیده باشم. اما از نظر حقوق بین الملل قرارداد 1921 بین دو کشور نبوده و اصولا کشورها نمیتوانند با هم گفتگو کنند و این دولتها هستند که وارد مذاکره و عقد قرارداد میشوند که در این مورد قرارداد بین دولت ایران قاجار و دولت روسیه تزاری بوده است. البته در آن زمان در ایران هنوز دولت سازی نشده بود و در روسیه هم سیستم پادشاهی سرکار بود مانند ایران ولی این دو به عنوان نماینده دو کشور ایران و روسیه محسوب میشوند و در حقوق بین الملل بعد از 1969 این دو حکومت به منزله نمایندگان دو کشور هستند. اینکه بعد از انقلاب ما قراردادها را یکجانبه لغو کردیم یا شوروی بعد از انقلاب بلشویکی اینکار را انجام داد بستگی به شرایط طرفین دارد و در حقوق بین الملل فقط در یک حالت میتوان بصورت یکجانبه از معاهده ای خارج شد و آن تغییر کلی شرایط طرفین است مانند تغییر شرایط ایران صفویه و عثمانی در خصوص قراردادهای فی مابین که امروز چون هر دو حکومت ساقط شده اند پس هیچ یک از دو کشور ایران و ترکیه ملزم به رعایت مثلا کردان نمیباشد. اما در اینجا و درباره قرارداد 1921 یک طرف یعنی شوروی هنوز وجود داشت و شرایط ایران نیز به کلی تغییر نکرده بود و تنها سیستم حکومتی از پادشاهی به دینی تغییر یافت که یک تغییر درونی محسوب میشود و طبق اصل جانشینی دولتها دولت جمهوری اسلامی جانشین پادشاهی پهلوی شد و ملزم به رعایت قراردادهای آن همانطور که بعضی قراردادها که به نفع فعلی ما است مانند قرارداد 1353 با عمان را تجدید تائید کردیم و در حال اجرا میباشد. [/quote] جالبه خود شما هم ميفرمايي ماهيت كشور تغيير كنه! ولي بعد ميگي شوروي بلشويكي شده و ايران مذهبي! يعني واقعاً تغيير ساختار حكومتي در ايران و روسيه، فقط به نظرت همين ها بوده؟؟!!! قابل توجه! علت حقوقي تغيير ساختار و لغو قراردادهاي فيمابين، تغيير نهادهاي تصميمگيرنده درخصوص قراردادها هست! البته اگه تعبير حقوقي جديدي خلق نشده باشه! چه كسي گفته كه تغيير ماهيت قدرت، يه امر داخلي هست؟ اينكه چه نهادي تصميم ميگيره، يعني اينكه با چه كسي بايد مذاكره كرد، يعني بايد منتظر موافقت چه كسي بود! اگه اينطور بود، خوب ميرفتن بعد انقلاب با شاه مذاكره ميكردن! ميگفتن خودتون مسائل داخلي رو حلش كنين!! يه حرفي نزن برادر جان كه مرغ پخته هم خندهاش بگيره. [quote]البته در آن زمان در ایران هنوز دولت سازی نشده بود و در روسیه هم سیستم پادشاهی سرکار بود مانند ایران[/quote] با مطالعهي اين فرمايشت، بايد حسابي به حرفات شك كرد برادر جان! يا تاريخ رو درست مطالعه نفرمودي، يا من رو سر كار گذاشتي. انقلاب فوريه و اكتبر روسيه، در سال 1917 انجام گرفت؛ يعني 4 سال قبل از اين قرارداد. در قسمت به قسمت قرارداد 1921 هم حرف تغيير حكومت و تغيير ساختار شوروي و لغو امتيازات پادشاهي به ميون اومده! بعد شما ميفرمايي در روسيه، سيستم پادشاهي سر كار بود؟ ما رو گرفتي عزيز؟ واقعاً ازت توقع بيشتري ميرفت برادر جان!! ضمن اينكه در اون زمان هم يه بيست سالي از انقلاب مشروطه ميگذشت و چندين دولت تو ايران سر كار اومده بود! محض اطلاع، اين قرارداد در دولت سيد ضياءالدين طباطبايي، يعني دولت كودتاي 1299 تنظيم شده بود!! پس توصيه ميكنم به جاي مخالفت و انتقاد الكي، كمي به تاريخ رجوع داشته باش برادر جان! به خدا پاسخ من رو دادن، ارزش زير سوال بردن همهچيز رو به هر قيمتي نداره! [quote]برادر مصطفی عزیز چرا شما بجای اینکه طرف خودمان را بگیرید طرف کشورهای تجزیه شده از شوروی را میگیرید؟ در اینجا نه ما تصمیم کلان مملکتی میگیریم و نه گفتگوی حاضر تاثیری در وضع کشور یا ناراحتی یا خشنودی کسی دارد و قرار هم نیست از صحابه پیامبر به دشمن علی علیه السلام تبدیل شویم. در پست قبلی گفتم که در قرارداد اشاره به تقسیم دقیق دریا نشده است ولی تفسیر حقوقی از بند مذکور این است که بصورت مساوی دو کشور ایران و شوروی حق استفاده کشتیرانی از دریای کاسپین را دارند.[/quote] من نميفهمم! اينكه ما بخوايم هر ادعاي گزافي رو نپذيريم، ميشه دفاع از غير؟! بعضي برميدارن براي كوبيدن جمهوري اسلامي، يه مطلب بيپايه و اساس رو مطرح ميكنن و 4 نفر هم مثل شما، حتي قرارداد رو نخونده، حرف اونا رو تكرار ميكنن، اون وقت من هم بايد همنوا باشم؟ مگه بحث ديس برنج هست كه صداش رو درنياريم و بيشتر بگيريم؟! تفسير حقوقي از موضوع رو در پستهاي قبلي ارائه كردم. اين هم تفسير بنده نيست. تفسير حقوقدانان هست عزيز دل. حالا اگه شما ميخواي تفسيرت رو به ما غالب كني، اون يه بحث ديگهاس! خودتم ميدوني كه باهاش چيكار كني! ميتوني اصلاً با اين تفسير، اروند رو هم نصف كني! يا خليج فارس رو! اصلاً ميتوني ادعاي مالكيت از هند تا يونان رو داشته باشي!! ولي منطق ميگه حرف و ادعا و انتقاد، بايد منطقي و مستدل باشه! حال خود داني. [quote]در بند دیگر هم که اشاره به حق ماهیگیری و همانطور که گفتید موکول شده به قراردادی دیگر بین ایران و شوروی که حالا این شوروی چه یک کشور باشد و چه تبدیل به چهار کشور شود طرفین مذاکره دو گروه کشور هستند که یکی شامل ایران و دیگری جمع چهار کشور دیگر است و مسئولیت تعیین سهم آنها با روسیه فعلی که میراثدار شوروی سابق میباشد است و کشور ایران وظیفه ای در قبال کشورهای تجزیه شده از آن را دارد. همانطور که اگر به فرض در ابتدای انقلاب کردستان از ایران جدا میشد ما مسئول حقوق آن بودیم و کشور عراق وظیفه ای در مورد آن نداشت. اشکال اساسی که بر مذاکرات حقوقی دریای کاسپین وارد است این که ایران بجای گفتگو بصورت یک در مقابل چهار به گفتگوی متساوی بین پنج کشور رضایت داده و این باعث شده است که چهار کشور همسایه با هماهنگی هم سعی در کاهش حقوق ملی ایران داشته باشند و حقیقت این است که ما چندی به حساب هم نیاوردند و خودشان بدون دعوت از ایران درباره رژیم حقوقی کاسپین به گفتگو نشستند. پس اینکه گفتید با اصل تساوی اگر شوروی به چهار کشور تجزیه شد اصل تساوی میشود سهم کدام یک پنجم این صحیح نیست و ایران در قبال این موضوع که شوروی به چند کشور تجزیه شده است مسئولیت و وظیفه ندارد.[/quote] اما اين ادعايي بس خندهدار بود برادر!! اينكه توافقي انجام نشده و همه پيرو قوانين بينالمللي درخصوص آبهاي بسته باشيم، چه ربطي به گذشته و الان داره! طبق اين اصل، هر كشوري سهم مساوي داره از آبهاي بسته! حالا هر كشور ده تا هم بشن، فرقي نميكنه!! مگه شما توافقي كردي كه ادعا داري چون روسيه تقسيم شده، پس با سهم روسيه بايد تسهيم بشه!! --------------------------------------------------------- من حقيقتاً موندم چه بلايي سر اين برادر سعيد ما اومده كه اينطور مسير افراط رو پيش گرفته! براي كوبيدن دولت و جمهوري اسلامي، حاضره هر حرفي رو، حتي اگه خلاف عقل هم باشه بزنه! واقعاً جاي تعجب داره! برادر جان! اگه از در منطق ميخواي وارد بحث شي، قراردادها، مستدلات و اصطلاحات حقوقي، عيناً بيان شده و ميتوني يه بار ديگه، يه نگاه ساده بهشون بندازي. اگه هم ميخواي حرف خودت رو تكرار كني و به هر دليل و بهانهاي، انتقاد الكي كرده و فقط دولت و كشور رو بكوبي، با هزار و يك منطق قويتر از اين هم نميشه پاسخت رو داد و فقط بايد برات دعا كرد! در اين شرايط، جز سكوت در برابر پستهات، كاري نميشه كرد! همون كاري كه در قبال برخي از دوستان انجام ميديم و جز سكوت و سلام، چيز ديگري براشون نداريم! ================================ كماكان اميدوارم برادر سعيد، به خودش بياد و برگرده ببينه چيكار داره ميكنه! حداقل يكبار ديگه برگرده و پستهاي اين تاپيك رو درست (و البته بيغرض و حب و بغض) بخونه. يادمون نره فاصلهي حق و باطل، از يك مو باريكتره! -
تاپیک جامع مرحوم دکتر محمد مصدق تاپیک جامع مرحوم دکتر محمد مصدق
mostafa_by پاسخ داد به amin782 تاپیک در جنگ آوران
درياي عزيز. بحث درخصوص دكتر مصدق، عملكرد وي قبل و بعد از به قدرت رسيدن، ماجراي كودتاي 28 مرداد و نقش دكتر مصدق در اون و نقش ساير اطرافيان و دوستان و دشمنان وي هست. اگه از ابتدا متن رو دنبال فرموده باشين، خط سير بحث رو گم نخواهيد فرمود. اگه بخوايم خيلي خطي با موضوع برخورد كنيم، عليالظاهر بنده منتقد دكتر مصدق و برادر سينا، موافق ايشون محسوب ميشن (گويي كه اين قضيه، خيلي هم درست نيست و نه بنده منتقد صرف دكتر مصدق هستم و نه سيناي عزيز، موافق صد در صدي ايشون). تا اينجاي قضيه هم بحث بر سر مبارزات براي ملي كردن صنعت نفت و نقش دكتر مصدق در اين مبارزات هست كه البته هنوز به پايان نرسيده. ان شاءالله پس از پايان اين موضوع، به سراغ ساير موارد مطروحه خواهيم رفت. هدف اصلي هم در پست اول تاپيكهاي مناظره، درج ميشه و خواننده ميتونه تصميم بگيره كه بحث رو دنبال كنه و يا اينكه از ساير تاپيكها و اطلاعات ساير دوستان استفاده كنه. -
تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین
mostafa_by پاسخ داد به SAEID تاپیک در دکترین و استراتژی
دوست گرامي. كسي نگفت كه يادآور خاطرات تلخ گذشته نباشيم! اتفاقاً تفكر به اون دوران هست كه دوراني مثل دفاع مقدس 8 سالهمون رو با ارزش ميكنه! والا يادآوري فتحالفتوحات چيزي رو به ما نميآموزه. ما بايد تكتك شكستهامون رو بخاطر داشته باشيم، تكتك خيانتها به وطن رو به ياد داشته باشيم و اون رو به فرزندانمون هم منتقل كنيم تا يادمون نره كه چي بوديم و به چه وضعيتي دچار بوديم و الان چي هستيم! اما اينكه ما در هر تحليلي، بگيم كه كمكاري دولت و جمهوري اسلامي هست كه كشورهاي ديگه ازمون جدا شدن و ما اونا رو به رسميت شناختيم و چنين و چنان، حرفي است غير منطقي و كاملاً هم مغاير با حتي اين فرمايش اخيرتون هست. يكي، يادآوري تاريخ هست كه چراغ راه آيندهي ماست. ديگري، تبيين يه سياست و البته انتقاد سياسي از كسي است كه كاري از دستش ساخته نيست. من دوست دارم دوستان بزرگوارم، مرز بين اين دو رو بخوبي درك كنن. به خود من باشه، از اول اعصابم خرد ميشد كه چرا مثلاً شاه اسماعيل، در نبرد با عثمانيها شكست خورد و هنوز كه هنوزه، بايد براي زيارت ائمهي اطهارمون، از كشورهاي بيگانه اجازه بگيريم! يا چرا پس از ده سال نبرد خونين با روسها كه بارها به پيروزي نزديك شده بوديم، با مناسبات پشت پرده شكست خورديم! و هزار و يك مسئلهي ديگه! ولي اينكه بخوايم اون رو در قالب مانيفستي ميهنپرستانه از دولت و حكومت مطالبه كنيم، امري است هم خلاف عقل و هم خلاف منطق! اميدوارم مفهوم عرايضم رو بدرستي رسونده باشم. -
تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین
mostafa_by پاسخ داد به SAEID تاپیک در دکترین و استراتژی
برادر رضاي عزيز. در اين قراردادها، كوچكترين اشارهاي به نحوه و حق برداشت نفت و گاز، براي هيچ كشوري عنوان نشده. اينهمه جلسه در اين سالها هم براي اين بوده كه حق و حقوقها مشخص بشه و بيش از اين، تابعيت از قوانين بينالمللي و روي هوا بودن وضعيت رژيم حقوقي درياي خزر، به منافع ملي ما و ساير كشورهاي حوزهي درياي خزر آسيبي وارد نكنه. باتوجه به نامشخص بودن وضعيت حقوقي درياي خزر، بارها و بارها شاهد تنشها و درگيريهاي مرزي بين كشورهاي حاشيهي درياي خزر بودهايم و صد البته هيچ يك، نتونستن به ميزان مناسب، از منافع اين دريا استفاده ببرن. مطابق اين قراردادها نيز نه تنها حق برداشت از منابع نفتي و گازي، بلكه حتي ماهيگيري نيز براي هيچكس ذكر نگرديده عزيز جان. -
تاپیک جامع مرحوم دکتر محمد مصدق تاپیک جامع مرحوم دکتر محمد مصدق
mostafa_by پاسخ داد به amin782 تاپیک در جنگ آوران
اي كاش برادر سيناي عزيز، پست به پست پاسخ ميدادن تا بحث به بيراهه كشيده نشه و تكليف هر بحث، همونجا مشخص بشه. ولي جداي از اون، بهتره موضوع به موضوع پيش بريم. هرچند كه توضيحاتم رو درخصوص فداييان اسلام و ساير مواردي كه فرمودين، آماده كردهام. ولي ترجيح ميدم موضوع به موضوع پيش برم. اينطور بحث، ماهيت بهتري پيدا ميكنه و چيزي بالاتر از كلكل ميشه، حداقل براي اندك دوستاني كه تمايل به مطالعهي اين بحث دارن. پس بهتره ابتداي امر، بحث سر مبارزان اصلي راه مليشدن نفت رو داشته باشيم و ان شاءالله پس از اون بريم سراغ ساير موارد مبهم براي شما. ------------------------------------------------ همانطور كه در پست قبل عرض شد، با فداكاري زائد الوصف سيد حسين مكي، دكتر مظفر بقايي كرماني و حائريزاده، با كمك كساني چون عبدالقدير آزاد، دكتر معظمي و امير تيمور كلالي، عمر مجلس پانزدهم براي بررسي و تصويب قرارداد ننگين گس – گلشاييان، كفاف نداد و با به پايان رسيدن آن، زمزمههاي آغاز انتخابات مجلس شانزدهم آغاز گرديد. تا اينجاي كار، يعني از 12 آذرماه 1323 تا مرداد 1328، عليرغم تلاش بينظير كساني چون غلامحسين رحيميان، سيد حسين مكي، دكتر مظفر بقايي كرماني و حائري زاده در مجلس و آيتالله كاشاني؛ چه در تهران، چه در زندان انگليسيها و چه در تبعيد، در جهت ملي كردن صنعت نفت و خلع يد و لغو امتياز بردهداري نفتي انگلستان از ايران، خبري از جناب دكتر مصدق السلطنه نبود و حتي وي، حاضر به پذيرش ظالمانه بودن اين قرارداد و لغو آن، براساس قوانيني كه خود وي آن را به تصويب رسانيده بود، نبود. از دكتر حسين فاطمي نيز تا بدينجاي كار خبري نبود. اما با تلاش افراد فوقالذكر، افكار عمومي، كمكم آماده و خواهان ملي شدن صنعت نفت بود و موج مليگرايي و جوشش و غرور ملي مردم ايران، يكبار ديگه پس از سالها تحقير توسط استبدادهاي صغير و كبير، صحنهي سياست كشور رو درمينورديد. انتظار مردم از نمايندگان مجلس، به عنوان رئوس حكومت پارلماني ايران، جز ملي شدن نفت نبود و همگان آمادهي دفاع از اين حق بودند. پس قطعاً شرايط حكم ميكرد كساني روي كار بيايند كه از اين حق و خواستهي بجاي مردم، دفاع نمايند. با اين شرايط، قطعاً منافع انگلستان در آن سالها، بشدت متزلزل شده به هر دستاويزي چنگ ميزد كه حداقل منافع رو براي خود حفظ كنه! يكبار، در 15 بهمن 1327، تلاش براي كودتا از طريق سپهبد رزمآراء، با بيدقتي ناصر فخرآرايي در ترور محمدرضا شاه، ابتر موند و يكي از موثرترين و پراميدترين مهرههاي انگلستان، مترصد فرصتي مناسبتر براي انجام اين كودتاي بسيار دقيق (كه در آن، به سرعت و از طريق قانوني، تكليف آيتالله كاشاني و حزب توده مشخص ميشد، گويي كه اين كار صورت گرفت، ولي درصورت موفقيتآميز بودن ترور و كسب قدرت توسط رزمآرا، سرنوشت ديگري براي ايشان رقم ميخورد!) بود. اما مهرهي ديگر انگلستان، يعني عبدالحسين هژير، بيش از پيش نگران شده بود و تنها راه حفظ منافع انگلستان رو اومدن مجلسي يكدست از فرمانبران سياست انگلستان ميدونست. به همين منظور، طرح تقلب در انتخابات مجلس شانزدهم رو آمادهسازي نمود. سيد حسين مكي، با نگراني و آيندهنگري خاص خود، پيشنهاد اضافه شدن دكتر مصدق به جبههي اقليت مجلس رو ارائه كرد. پيشنهادي كه البته باتوجه به سوابق دكتر مصدق، چندان به مذاق همراهان وي خوش نيومد! «با حائريزاده و دكتر بقايي براي ايجاد دستهاي براي مبارزات آينده صحبت به ميان آوردم كه با دكتر مصدق، همكاري و تشكيل دستهاي بدهيم. دكتر بقايي گفت : من زياد وارد خصوصيات زندگي سياسي دكتر مصدق نيستم. ولي تا آنجا كه شنيدهام ميگويند تكرو و منفي است. حائريزاده گفت : در دوره چهارم كه من در مجلس بودم دكتر مصدق وزير دارايي بود و اختياراتي گرفت و بر سر دكتر مصدق كشمكش بين اكثريت و قوامالسلطنه نخستوزير وقت درگرفت و كابينه ساقط شد و چون از طبقه اشراف است، رعايت حال طبقه خود را خواهد كرد. پس از مدتي بحث بالاخره رفقا را متقاعد كردم كه حتماً با دكتر مصدق همكاري و شالوده مبارزات آينده را بريزيم.» (مكي، حسين، خلع يد، ص 39) بدين ترتيب، سيد حسين مكي، از سرباز بازنشستهي ميهن، دكتر مصدق درخواست كرد كه قبول زحمت فرموده، از روستاي ييلاقي احمدآباد بيرون آمده و گوشهي چشمي به سياست كشور داشته باشن. صد البته دكتر نيز پذيرفت. پس از جلسه با 40 مدير نشريه و خبرنگار (كه به پيشنهاد حسين مكي، اين جلسه ترتيب داده شده بود) با دكتر مصدق، هيئتي 7 نفره را به نمايندگي خود انتخاب نمودند تا درخصوص انتخابات مجلس شانزدهم، بحث و بررسي انجام دهند. با توجه به نگرانيها درخصوص دخالت هژير در انتخابات، همه به دنبال راهكاري مناسب بودند. در اينجا، دكتر مصدق، پيشنهادي به غايت معقولانه! رو ارائه ميده و اون، متحصن شدن در دربار شاه ميباشد! با وجود مخالفت ديگران و پيشنهاد تحصن در صحن حرم حضرت عبدالعظيم (عليهالسلام) و يا يكي از مساجد تهران (همچون مسجد شاه – مسجد امام خميني (ره) فعلي- يا ساير مساجد مهم)، دكتر مصدق روي حرفش اصرار ميكنه و اونقدر ميگه و ميگه كه نظر اكثريت رو بدست مياره. دليل مخالفان تحصن در دربار شاه، كاملاً مشخص بود. با تحصن در دربار، عملاً ارتباط متحصنين با مردم قطع ميشد، حال اينكه تحصن در مساجد و يا حرم حضرت عبدالعظيم (ع)، يعني قرار گرفتن در بطن جامعه و حمايت اكثريت مطلق مردم از متحصنين و در نتيجه افزايش فشار به دربار و شخص شاه! براي اين امر، تظاهراتي در نظر گرفته شد و براي جمعآوري مردم، دكتر مصدق طي نامهاي به شهيد نواب صفوي، از وي خواست جمعي از يارانش رو براي حضور در اين جمع اعتراض آميز اعزام كنه! اين، اولين توسل وي به فداييان اسلام بود و با وسعت نظر شهيد نواب، اين اقدام انجام گرفت و جمعيت مناسبي براي كمك و همراهي متحصنين در دربار، به منزل دكتر مصدق سرازير شدن! اين جمعيت، تا خود دربار همراه با ايشان بوده و حتي كسي كه كمك ميكرد دكتر مصدق حركت كنه و دست ايشان رو گرفته بود، سيد حسين امامي (عضو فداييان اسلام و قاتل هژير) بود. در مقابل كاخ شاه، دكتر مصدق نامه سرگشادهاي را كه به شاه نوشته بود، به سرهنگ شفقت داد تا به دست شاه برسد. پس از رفتن وي، هژير آمد. دكتر مصدق دستي بر سينهي وي زده و با لحني اعتراضآميز و صد البته احساسي گفت : «عبدالحسين خان تو شرف داري؟ آيا اين انتخابات آزاد است؟ تو به شرافت خود قسم بخور كه انتخابات آزاد است من از همينجا برميگردم»!!! (خاطرات و مبارزات دكتر حسين فاطمي، بكوشش بهرام افراسيابي، انتشارات سخن، چاپ اول، 1366، ص 113) سپس با اشاره به كاخ، خطاب به هژير گفت : «برويد به شاه بگوييد كه اينجا خانه ملت است، ملت ميخواهد بيايد داخل. هژير رفت مدتي بعد برگشت و گفت شاه سلام رساند و گفت : درست است كه اينجا خانه ملت است. اما خانهاي نيست كه از همه ملت بتواند پذيرايي كند، نمايندههاي ملت را انتخاب كنيد و بفرستيد بيايند تو. مصدق گفت : نه اينها هم كه همه ملت نيستند و تعدادي از ملت هستند. تو برو بگو كه اينها همهشان بايد بيايند تو. او گفت نميشود. امامي يك نيهيبي به او داد، گفت : مرتيكه مگر به تو نميگويد برو، تو بگو چشم.» (ناگفتهها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 39) اما پاسخ شاه، هماني بود كه در سري قبل بيان شد! لذا دكتر مصدق بيست نفر رو انتخاب كرد و به دربار رفت. ايشان عبارت بودند از : دكتر محمد مصدق، سيد حسين مكي، دكتر مظفر بقايي كرماني، سيد ابوالحسن حائريزاده، عبدالقدير آزاد، دكتر كريم سنجابي، دكتر سيد علي شايگان، دكتر كاوياني، شمسالدين امير علايي، يوسف مشار، سيد محمود نريمان، عباس خليلي، عميد نوري، دكتر سيد حسين فاطمي، جلالي نائيني، احمد ملكي، ارسلان خلعتبري، مهندس زيركزاده، آيتالله سيد جعفر غروي و حسين صدر (اندكي بعد عميد نوري و عباس خليلي از تحصن خارج شده و اللهيار صالح و امير تيمور كلالي به جمع متحصنين پيوستند.). دكتر مصدق از اعضاء فداييان اسلام، كسي رو انتخاب نكرد. لكن حاج ابوالقاسم رفيعي، مدير انتظامات فداييان اسلام به همراه يك نفر ديگه، مسئوليت برقرار ارتباط ميان متحصنين و خارج دربار رو برعهده گرفت. با وجود بست نشستن اين هيئت، خبري از پاسخ شاه نشد و حتي وي، حاضر به ديدار با ايشان نبود و تنها، هژير از ايشان پذيرايي مينمود. پس از چند روز، پاسخ شكايت آمد. در آن پاسخ، شاه اظهار داشت براي تضمين مصونيت انتخابات، اقدامات لازم به عمل خواهد آمد (جالب اينكه در آن زمان، شاخ اصولاً اختياراتي نداشت كه تظلم به پيش وي برده بودن! دربار، قدرتي سواي قدرت شاه داشت و مناسبات دربار، معمولاً توسط وزير دربار تنظيم شده و وزنهاي اساسي در قدرت سياسي كشور به حساب مياومد. ميتوان گفت پيشنهاد تظلمخواهي پيش شير بييال و كوپالي چون شاه، يكي از بزرگترين شاهكارهاي فكري دكتر مصدق بود (و شايد هم حركتي حسابشده براي ثبت در تاريخ و انجام اقدامات بعدي!). با اين پاسخ و وعدهي سر خرمن، عملاً تحصن در دربار به كوچكترين نتيجهاي نرسيد! ولي اين بستنشيني، نتيجهاي به همراه داشت و اون، تشكيل هستهاي مبارزاتي توسط حاضرين (كه از تفكرات مختلفي بودند) به عنوان جبههاي قانوني به نام «جبهه ملي» بود. امري كه با موافقت شاه مواجه گرديد. خبر تأسيس جبهه ملي رو حاج ابوالقاسم رفيعي (مدير انتظامات فداييان اسلام و رابط متحصنين با بيرون)، اعلام نمود. حاج مهدي عراقي در اين باره ميگويد : «مينوت تأسيس جبهه ملي را از آن تو ميآيند ميدهند به دست حاج ابوالقاسم رفيعي كه با موافقت شاه جبهه ملي در ايران بوجود ميآيد ... وقتي اين مينوت را كه آوردند و دادند دست نواب كه ببرند و چاپش كنند، ايشان ناراحت شد و منع كرد بچهها را از اين كار و گفت تشكيلات و حزب و جبههاي كه با موافقت پسر رضا خان بوجود آمده باشد، براي ما ارزش ندارد. هرچه بدبختي است از اينجاست، كانون فساد اينجاست. ما با [آيتالله] كاشاني صحبت كرديم كه اين كانون فساد را برداريم. اگر اين بماند مرتب اين ميكروب سرطان و ميكروب مالاريا رشد ميكند و ميآيد بيرون. تازه اينكه با دست خود اين بيايد براي ما يك حزب هم برايمان بوجود بياورد ... با اصراري كه به حساب بچهها داشتند بخصوص كه الان ميخواهد يك حركتي بوجود بيايد، اگر از همينجا اين حركت پاره بشود ممكن است ضررهايش بعد متوجه ما بشود، اينكه حالا شما نظارت داشته باش بر اينها كه اگر خواست كار خلافي انجام بشود، آن موقع مخالفت بكني. تا ساعت يك و دو نيمهشب اين موضوع مورد بحث بود. يك عده موافق، يك عده مخالف، نهايت امر نتيجه به اينجا رسيد كه مرحوم نواب گفت كه من دستور چاپ آن را نميدهم، خودتان هركاري كه ميخواهيد بكنيد. ولي از طريق ديگري كه با بچههاي دانشگاه تماس گرفته بودند قرينهاي هم در اختيار آنها گذاشته بودند و بچهها آنرا چاپ و منتشر كردند.» (ناگفتهها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، صص 41-40) همانطور كه ملاحظه فرموديد، نواب صفوي از اساس، با حكم شاه مخالف بود و برعكس دكتر مصدق كه به دنبال تأييد شاه، براي كسب وجهه براي خويش و جبههي تازه متولد شدهاش بود، نواب اون رو بزرگترين ضعف ابتدايي جبهه ميدونست! (و جالب اينجاست كه دوستاني چون برادر سيناي عزيز، مصدق رو مردمي و فداييان اسلام رو درباري معرفي ميفرمايند! امري كه تقريباً چون روز روشن بود كه از همان ابتدا، نواب و شاه با يكديگر سر ناسازگاري داشتن! حال منبع اين دست دوستان چي هست، الله اعلم!) با تشكيل جلسهاي در منزل دكتر مصدق، دكتر مصدق به رياست و سيد حسين مكي به عنوان دبير جبهه ملي انتخاب شده و مدتي بعد، اساسنامهي آن نيز تهيه گرديد. مهمترين و بارزترين مواردي كه در اساسنامه قيد شده بود، يكي هدف از ايجاد آن بود (ماده 3 – هدف جبهه ايجاد حكومت ملي بوسيله تأمين آزادي انتخابات و آزادي افكار است.) كه در آن، ذرهاي اشاره به اسلاميت نشده و نقشي حتي جزئي براي اسلام و دينمداري در نظر گرفته نشده بود و همچنين تشكيل دهندگان جبههي ملي كه متشكل از نمايندگان احزاب و دستجات ملي (ماده 2) بود. البته مطابق با مادهي 5، احزاب ميبايست تقاضاي خود رو به هيئت مديرهي جبهه ارائه نموده و به عبارت سادهتر تأييد صلاحيت بشن! ناهمگوني جبههي ملي، از همان اول خشت كجي بود كه معماران سياست آيندهي ايران گذاشتند و همين نامشخص بودن تقيد آن به اسلام بود كه معضلات بعدي رو فراهم آورد و باعث شد جبههي ملي، عملاً به حزب بادي تبديل شده و بيشتر از آنكه در خدمت مردم قرار گيرد، خدمت به دربار رو انتخاب كرده و به دنبال جايي برود كه منافع بيشتري دارد! علي ايحال، اين مجموعهي ناهمگون، عمدتاً متشكل از اعضاء زير بود : 1- حزب ايران 2- سازمان نظارت بر آزادي به رهبري دكتر بقايي كه پساز يكسري تحولات به حزب زحمتكشان ملت ايران تحت رهبري بقايي و نيروي سوم به رهبري خليل ملكي تبديل شد 3- حزب ملت ايران به دبير كلي داريوش فروهر 4- جمعيت آزادي مردم ايران به رهبري محمد نخشب 5- مجمع مسلمانان مجاهد اصناف و بازار به رهبري سيد شمسالدين قنات آبادي و 6- حزب استقلال به رهبري عبدالقدير آزاد. فداييان اسلام، با وجود همكاريهاي خود با جبههي ملي، بخصوص در زمينهي انتخابات مجلس شانزدهم، ترور عبدالحسين هژير و ترور بزرگترين مانع مليشدن نفت، يعني سپهبد رزمآرا داشت، ولي هيچگاه به عضويت جبههي ملي درنيامد. در اين زمان، آيتالله كاشاني، با ارسال نامهاي از بيروت، خطاب به نواب صفوي نوشت : «انتخابات شروع شده و چارهاي جز دخالت شديد و انتخاب وكلاي مورد نظر نيست». (خسروشاهي، سيد هادي، فداييان اسلام ص 83) او اسامي وكلاي مورد نظر خود را به نواب اعلام نمود و از وي خواست توان خود و تشكيلات فداييان اسلام رو براي انتخاب شدن آنان بكار گيرد! اسامي ايشان عبارت بود از : «1- دكتر محمد مصدق 2- دكتر مظفر بقايي كرماني 3- دكتر سيد علي شايگان 4- سيد ابوالحسن حائريزاده 5- سيد محمود نريمان 6- سيد حسين مكي 7- عبدالقدير آزاد» (خسروشاهي، سيد هادي، فداييان اسلام ص 83) نواب صفوي، در پاسخ ابراز داشت : «با هم صحبت كرديم اگر خواستيم وكلايي هم انتخاب كنيم وكلايي باشند كه حداقل سمت مذهبيشان به سمت سياسي آنها بچربد. اينها كه نه تنها سمت مذهبي ندارند، بلكه علاقمند به مذهب هم نيستند. شما چرا چنين دستوري ميدهيد.» آيتالله كاشاني پاسخ دادند : «ما اكنون رجال ديني كه در فن سياست ورزيده باشند نداريم. چه بهتر اينكه اين كار را ما مرحله به مرحله انجام دهيم و بتوانيم در يك مرحله از رجال سياسي كه در فن سياست ورزيده هستند و نسبتاً هم جنبهي ملي دارند استفاده كنيم تا در طي اين دوران بتوانيم انسانهايي كه متمدن هستند يا سمت مذهبي دارند براي انتخابات تربيت كنيم.» (ناگفتهها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 38) اين بيانات، اوج بينش آيتالله كاشاني رو نشون ميداد و پاسخي بود به فرمايش ابتدايي برادر سيناي عزيز كه شخصيت آيتالله كاشاني رو فردي صرفاً مذهبي ميدونست كه فقط فكرش، اجراي قوانين اسلام بود! متأسفانه سيناي عزيز هم تقصيري ندارن. چرا كه جريانهاي سينهچاك دكتر مصدق، همواره براي بالا بردن ايشان، به تخريب شخصيت آيتالله كاشاني روي آورده و سعي در تخطئهي شخصيت ايشان داشته و دارند! به همين دليل هم هست كه سعي ميكنن بينش وسيع آيتالله كاشاني در زمينهي سياسي (كه اگه خدا خواست، درمورد ايشون بيشتر توضيح خواهم داد) رو ناديده گرفته و از تاريخ حذف نمايند! علي ايحال، نواب صفوي با اين استدلال، پيشنهاد آيتالله كاشاني در حمايت از نامزدهاي جبهه ملي رو پذيرفتن و مهياي بكارگيري امكانات فداييان اسلام جهت كمك به انتخابات شد. با ابتكار دكتر بقايي، براي نظارت و جلوگيري از تخلفات انتخاباتي، سازماني تحت عنوان «سازمان نگهبانان آزادي انتخابات» تأسيس شد (كه جلوهي كمدي آن، تحت عنوان «كميتهي صيانت از آراء»، توسط نمايندگان اصلاحطلب در سال 1388 و براي انتخابات رياست جمهوري دهم، البته با هدفي متفاوت از نام و عنوان و شعار اوليهي آن، ايجاد گرديد!). فداييان اسلام در اين سازمان، حضور فعال داشتند. به نقل از شهيد عراقي : «قبل از اينكه انتخابات شروع شود، دكتر بقايي با وزارت كشور صحبت ميكند، اجازه سازمان نظارت بر آزادي انتخابات را از وزارت كشور ميگيرد و پنجاه نفر از بچهها [فداييان اسلام] را اسمشان را و شناسنامه و عكس را ميگيرند، و كارتي براي آنها صادر ميشود كه اينها حق نظارت بر انتخابات را داشتهاند. يك تعدادي از بچههاي فداييان بودند يك تعدادي هم از بچههاي دانشجو بودند.» (ناگفتهها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 41) از طرفي، سيد حسين مكي و سيد محمود نريمان هم از طرف جبههي ملي، ناظر بر انتخابات بودند (و دكتر مصدق نيز در منزل خويش، با خيالي آسوده بر رختخواب لم داده و استراحت ميفرمودند و به سبك شير فرهاد، با انرژي، در مبارزات مردمي مجاهدت حداكثري داشتند!). با وجود نظارتهاي فداكارانهي فداييان اسلام و مكي و نريمان، دست اندركاران انتخابات به بهانهي ايام سوگواري محرم، صندوقهاي رأي را به جايي ديگر منتقل مينمايند؛ ولي در اصل عوض ميكنند! اين موضوع، با اطلاع فداييان اسلام به مكي، به سرعت در شهر منتشر شده و زد و خورد شديدي بين مردم و نگهبانان و پليسي كه از قبل آمادهي مقابله با عكسالعملهاي مردمي بودند بوجود اومده و مكي و اعضاء فداييان اسلام نيز دستگير و زنداني ميشن! به نقل از شهيد عراقي : «زنگ مدرسه را زدند، جمعيت ريخت و نگذاشتند صندوقها عوض بشود. در اين گير و دار مكي هم رسيد. بگير بگير هم شروع شد. پليس ريخت و مكي را گرفت و هفت، هشت تا از بچهها [فداييان اسلام] را هم گرفتند. يك اتاق كوچكي بود ته شبستان اينها را همه بردند به شبستان و بازداشتشان كردند. آن روز بعد از ظهر قرائت آراء تعطيل شد. بچهها را بردند زندان، مكي هم البته جزء آنان بود و شبانه هم صندوقها را از شبستان مسجد سپهسالار منتقل كردند به فرهنگستان – دانشكده منقول و معقول – بعد هم فردا در روزنامه نوشتند به مناسبت ايام سوگواري چون مصادف با ايام عاشورا بود و هميشه از طرف دربار آنجا سه روز روضهخواني ميوشد، ما صندوقها را به فرهنگستان منتقل كرديم.» (ناگفتهها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 44) صندوقها به محل دلخواه منتقل شدند و در آنجا كسي از سازمان نگهبانان آزادي انتخابات رو براي نظارت راه ندادند. لذا (به قول يه بنده خدايي!) تقلبات گستردهاي صورت گرفت (ادبيات آشنا نيست؟!!) و وضعيت نامزدهاي جبههي ملي و آيتالله كاشاني، بكلي تغيير كرد! در چنين شرايطي و با آشكار شدن خيانت واضح و آشكار هژير در آراء مردم و زمينهسازي وي براي قدرتگرفتن مجدد استعمار در كشور، نواب صفوي، رهبر شجاع فداييان اسلام، مطابق با دستورات اسلام و با اخذ فتواي شرعي، تصميم به اعدام انقلابي عبدالحسين هژير، وزير دربار و باني احجافات به حقوق مردم گرفت و اين وظيفهي خطير رو به «سيد حسين امامي» سپرد. در روز 13 آبان 1328، سيد حسين امامي، شيرمرد فداييان اسلام، با فداكاري در امري كه اصولاً ارتباط مستقيمي با فداييان اسلام نداشت، خود رو فداي فرداي ميهن كرد و هژير رو به هلاكت رسوند. با وجود شكنجههاي بسيار، حاضر نشد مسئوليت اين كار رو با كس ديگري شريك كنه و نهايتاً بدون اطلاع قبلي و از ترس واكنش فداييان اسلام، با نهايت مخفيكاري، در روز 18 آبان 1328، يعني تنها پنج روز پس از هلاكت هژير، وي رو در ميدان توپخانه در نيمههعاي شب به دار ميآويزند! آخرين سخنان شهيد بزرگوار، خطاب به افسران و نيروهاي نظامي اين بود : «ما براي نجات شما، نجات مردم، براي بيرون كردن اجانب از اين مرز و بوم قيام كرديم، هژير هم يكي از افرادي بود كه نوكر دست به سينه اجنبي بود و اوامر اجنبي را در اين مملكت اجرا ميكرد.» (ناگفتهها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 46) بدين ترتيب، فداييان اسلامي كه كوچكترين منفعت شخصي و گروهي از اين انتخابات نداشتند، با جان و دل براي پيروزي جبههي ملي به ميدان اومده و در اين راه، مجاهدت فراوان از خودشون نشون داده، بيداريها كشيدند، كتكها خوردند، زندانها رفتند، شكنجهها ديدند، بزرگترين سد راه پيروزي را از ميان برداشتند و در اين راه شهيد نيز دادند! اين در حالي بود كه نهايت مجاهدت دكتر مصدق، پس از مطلع شدن از تقلب اين بود كه در حركتي احساسي و البته كودكانه، به مقابل سردر سنگي دربار رفت و با صداي بلند (به سبك فيلمفارسيها) هژير را فرا خوانده و گفت «تو كه ميگفتي انتخابات آزاد است. بيا برويم تا دزدان ناموس ملي را حين ارتكاب به تو نشان بدهم.» حتي اينجا نيز يك بيانيهي خشك و خالي و ساده نيز از رهبر مجاهدين و مبارزين و يگانه منجي ايران در زمينهي ملي شدن صنعت نفت صورت نپذيرفت! پس از ترور هژير، يكبار ديگه ابتكار عمل به دست سپهبد رزمآرا افتاده و وي، در تهران حكومت نظامي اعلام ميكند! دكتر بقايي، حائريزاده، سيد علي بشارت، علي جواهر كلام، عبدالقدير آزاد، دانش نوبخت، سيد مصطفي كاشاني (فرزند آيت الله كاشاني)، استاد خليل طهماسبي و تعداد زيادي از اعضاء سازمان نگهبانان آزادي انتخابات و جمع كثيري از مردم بازداشت شدند. مكي نيز خود را به فرمانداري نظامي معرفي كرده و بازداشت شد. در اين ميان، ستارهي تابناك مبارزهي ايران، دكتر مصدق چه بلايي سرش آمد؟ مطابق معمول هيچ! ايشان، مجدداً تشريف بردند به بهشت احمد آباد تا فارغ از هرگونه دغدغهياي، از گزند بازيهاي سياسي و نظامي در امان باشند. حتي در روزنامهي باختر امروز، پيامي منتشر كردند و اعلام فرمودند «از ملاقات و ديدار اشخاص معذورم»! عملي كه ضربهاي اساسي بر صفوف مبارزان محسوب ميشد! روي همين اصل، نواب صفوي طي پيغامي، به اين عمل اعتراض كرده و گفته بود كه هر عملي كه بوي ترس و جبن دهد باعث شكست است. (خسروشاهي، سيد هادي، فداييان اسلام، ص 92) حكومت نظامي رزم آرا نيز طي اعلاميهاي مطبوعات رو تهديد كرد كه مبادا مطلبي خلاف نظر دربار به چاپ برسانند. ولي توپ و تشر آقايون، سطحي و گذرا بود و خيلي زود رژيم رزمآرا وادار به عقبنشيني شد. سرتيپ صفاري از رياست شهرباني كشور كنار رفته و به جاي او، تيمسار فضلالله زاهدي روي كار اومد. زاهدي رفتار محترمانه و ملايم در قبال زندانيان از خود نشان داده و سرتيپ ايرواني رو براي تفقد و سركشي به سراغ اعضاي جبههي ملي فرستاد. بخاطر عملكرد مكي در مخالفت با قرارداد الحاقي، كينه مضاعفي نسبت به او وجود داشت. به همين خاطر سپهبد رزمآرا به حائري زاده پيغام داد كه تو و بقايي و عبدالقدير آزاد را ميتوانيم آزاد كنيم، ولي مكي بايد بماند. اين سخن رزمآرا، با واكنش حائريزاده مواجه شد. او در پاسخ گفته بود «ميخواهيد چوب مخالفت به نفت را به مكي بزنيد تا تكليف او روشن نگردد؟ از زندان خارج نميشويم.» اونها سرانجام همگي در اوايل ديماه آزاد شدند. اما مهمتر از همه، بالاخره دربار مهمترين سنگر رو هم تحويل داد و انتخابات تهران رو باطل كرد. سيد محمد صادق طباطبايي، رئيس انجمن انتخابات طي اعلاميهاي فساد و تقلب در انتخابات رو تأييد كرد. در تبريز و چند شهر ديگه هم تقلب در انتخابات تأييد شد، انجمنهاي انتخابات منحل شده و مجدداً هيئت نظارت تشكيل شد. در تهران هم طباطبايي كنار رفت و دكتر لقمان ادهم به رياست انجمن انتخابات برگزيده شد. در تاريخ دهم ديماه 1328، دكتر بقايي بخاطر اعلاميهاش كه از سوي حكومت، تحريص و تحريك قواي نظامي تلقي شده بود مجدداً توقيف شد. وي، نامهاي به نواب صفوي نوشته و از وي خواست تلاش خود رو براي سامان دادن به انتخابات و ممانعت از فعاليتهاي متقلبانهي گردانندگان اون به كار گيرد. رژيم قصد داشت به هر نحوي شده از فضاي حكومت نظامي استفاده كرده و بقايي رو محكوم كنه. ولي به مناسبت ايام انتخابات، سپهبد رزمآرا حكومت نظامي رو ملغي اعلام كرد و به دنبال اين امر، روند امور به نحوي جريان يافت كه با انتخاب دكتر مظفر بقايي به نمايندگي مجلس، وي از چنگ حكومت نظامي رزمآرا رهيد! ابطال انتخابات، فتحالفتوح مبارزات بود و اميد رو در جان ايرانيان دميد و مردم رو به آينده دلگرم ساخت! اعدام انقلابي هژير، شوك شديدي رو به دربار وارد كرد و اونها رو وادار كرد كه به خواست ملت، تن داده و با اونها همراهي كنند! انتخابي كه منجر به ورود اعضاي جبههي ملي به مجلس وانتخاب آيتالله كاشاني تبعيدي توسط مردم ايران شد. ولي خيلي زود، اين لطف حقيقي فداييان اسلام، با پاسخي شايسته از سوي دكتر مصدق مواجه گرديد!! --------------------------------------- باقي موارد باشه براي پست بعدي. اگه برادر سيناي عزيز، تا همينجا، فرمايشي داره استفاده ميكنم. باقي مواردي كه هنوز درموردشون عرض نكردهام هم آماده شده، ولي ترجيح ميدم ابتداي امر، تكليف نهضت ملي نفت ايران و مبارزين حقيقياش مشخص بشه تا بعد بپردازيم به موارد ابهامي كه ايشان فرمودند. ================================= پ.ن : هنوز و بعد از اين همه پست، به اون جلسهي تاريخي كه دكتر مصدق در دست نوشتهاش بهش اشاره داشته و برادر سينا هم اون رو به عنوان سندي تاريخي! ارائه فرمودن نرسيديم! هنوز هم حسابي كار داريم با جريان ملي شدن صنعت نفت! -
تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین
mostafa_by پاسخ داد به SAEID تاپیک در دکترین و استراتژی
با اين دست تحليلهاي برادر سعيد (و البته حمايت برخي از دوستان)، ديگه جاي حرفي باقي نميمونه! من تا الان فكر ميكردم مبني اظهار نظر دوستان، براساس اسناد و مدارك و منطق هست! متوجه نبودم همين قراردادي كه مثل پيراهن خليفهي ثالث علم شده بود، وقتي كه بيان ميشه و خالي بودن مدعاي 50 درصد اثبات ميشه، دوستان رو به حرفهاي احساسي ميارن و بحث شرق و غرب رو مطرح ميفرماين!! حتماً برادر سعيد بياد ندارن كه ما چقدر تو كاسهي شرق گذاشتيم! حتماً يادشون هم نمياد كه مجاهدين افغان، توسط چه كساني تجهيز ميشدن و بخاطر حمايت از اونها، چهها نصيب اين كشور شد! ظاهراً برادر سعيد ما، اينبار علاقه داره از اون طرف بام بيافته و از دست بنده هم كاري ساخته نيست! چرا كه اولين اصل در انتقاد، داشتن انصاف و دومين اصل، درست و بحق بودن انتقاد هست كه من در مطالب ايشون، چنين چيزي رو مشاهده نميكنم. قطعاً ايراد از چشمان بنده هست! اينكه در دورهي قاجار، اين جرأت وجود نداشت كه با ملغي شدن قراردادهاي گلستان و تركمانچاي، مناطق اشغالي رو بازپس بگيريم، چه ارتباطي به بعد داره؟ مثل اينكه شما بليط قطاري رو داشته باشي و سر موقعاش استفاده نكني! وقتي از لغو قرارداد استفاده نكرده و عملاً كشورهاي اشغالي، جزو خاك كشور ديگه محسوب شدن، ديگه از دست هيچ كس، كاري ساخته نيست! چه شما بخواين بهشون اعتبار بدين و به رسميت بشناسين، چه اينكار رو نكنين! اگه مبنا بخواد «داشتم داشتم»ها باشه، خيلي از خاكها مال خيليها نبوده! اينكه جنگي شده و خاكي از دست رفته، يه امر طبيعيه! ولي اينكه دوستان، كودكانه بخوان اين ادعا رو داشته باشن كه مناطقي كه رفتن، الان ديگه بايد برگردن، نشون از عمق بينش دوستان داره. --------------------------------------------------------------- اميدوارم برادر سعيد به خودش بياد و ببينه با فرمايشاتش، كيا رو داره شاد ميكنه! اگه اين رويه ادامه داشته باشه، طولي نميكشه كه شعار «نه غزه، نه لبنان» رو از دهان ايشون خواهيم شنيد! يادمون نره حديث مبارك حضرت علي (ع) رو درخصوص افراط و تفريط. اميدوارم هيچيك از ما، چه در كلام و چه در عمل، از دايرهي انصاف و حق خارج نشيم. مهمتر اينكه در انتقادهامون هم هدف، الهي باشه، نه انساني و خداي نكرده از سر عقدهگشايي و انتقامجويي! زياده عرضي نيست. با تشكر از درياي عزيز، بابت ارسال متون قراردادها. -
تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین
mostafa_by پاسخ داد به SAEID تاپیک در دکترین و استراتژی
براي اينكه يه وقت سوء تفاهم و برداشتي براي دوستان پيش نياد، بايد توضيح بدم كه : منظور من از تغيير ماهيت كشورها، قراردادهاي مرزي نيست، بلكه قراردادهاي امتيازي است. اين رو پيشاپيش گفته باشم كه يه وقت براي دوستان سوء تعبيري پيش نياد. ضمناً برخي ادعا دارن كه چون در اين قرارداد، حرفي از تقسيم منافع و محدودات به ميون نيومده، پس با استناد به قوانين بينالمللي، اصل تنصيف درش بكار ميره. با اين حرف مضحك، سعي ميكنن ايران رو بكوبن! حال اينكه اگه به همين ادعا نيز استناد كنيم و اين رو هم در نظر داشته باشيم كه قرارداد جديدي منعقد نشده، پس شرايط اون موقع با الان هم يكي هست و اگه مبنا، سكوت در برابر تعيين حديات باشه و اصل استفادهي يكسان، پس وقتي از دو به پنج كشور هم تبديل ميشه، باز هم منافع يكسان تقسيم ميشه! نميشه كه بگيم وقتي دو كشور بودن، با قوانين بينالمللي عمل ميكنيم، ولي وقتي پنج تا شدن، با قوانين اسبق!! پس اگه سكوت رو به معني پذيرش قوانين و اصل استفادهي با نسبت مساوي (و نه بالسويه بودن) رو بپذيريم، قطعاً با تقسيمات و ايجاد تغييرات، مطابق با همون قوانين اين تساوي نسبتها بايد برقرار بمونه. -
تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین
mostafa_by پاسخ داد به SAEID تاپیک در دکترین و استراتژی
ببين برادر گرامي. اولاً كه در قرارداد 1921، حرفي از جدا كردن منافع و تقسيمبندي رژيم حقوقي درياي خزر به ميون نيومده! بحث، سر كشتيراني هست كه اون هم بحث بالسويه بودن حق كشتيراني هست. اين اصطلاح حقوقي هست و با اصل تصنيف، فرق ميكنه. تصنيف، به معني نصف كردن و يا همون 50، 50اي است كه شما ميفرمايي. ولي بالسويه بودن، يعني مساوي بودن و اين، به معني استفادهي همگاني است. اين اصطلاح، در مشاعات به كار ميره و به معني حقوق عامه است. توافقات مرزي نيز صرفاً براي محدودهي حفاظتي تعيين ميشه و ارتباطي به منافع اقتصادي نداره. همونطور كه ملاحظه ميفرمايي، حتي يك اشارهي كوچك هم در قرارداد 1921، به مشخصسازي مرزهاي آبي ايران و شوروي تازه به وجود اومده مشخص نبوده! ولي اگه يه مقدار كاملتر قرارداد رو مطالعه ميفرمودي، به نكات بسيار مهمتري دست پيدا ميكردي برادر من. بطور مثال، در فصل شش اين قرارداد اومده : «طرفین معظمتین متعاهدتین موافقت حاصل کردند که هر گاه ممالک ثالثی بخواهند به وسیله دخالت مسلحه سیاست غاصبانه را در خاک ایران مجری دارند یا خاک ایران را مرکز حملات نظامی بر ضد روسیه قرار دهند و اگر ضمنا خطری سرحدات دولت جمهوری اتحادی شوروی روسیه خودش نتواند این خطر را رفع نماید دولت شوروی حق خواهد داشت قشون خود را به خاک ایران وارد نماید تا اینکه برای دفاع از خود اقدامات لازمه نظامی را به عمل آورد دولت شوروی روسیه متعهد است که پس از رفع خطر بلادرنگ قشون خود را از حدود ایران خارج نماید.» بد نيست بدوني، اين، دليل قانوني اشغال ايران توسط قواي شوروي بود و ساير بندها نيز به گونهاي تنظيم شده بود كه ايران، جز شوروي، حق ارائهي منافع درياي شمال رو به هيچكس نميتونست داشته باشه!! همانطور كه عرض شد، اين قرارداد استعماري و ساير قرادادهاي مشابه، پس از انقلاب اسلامي از طرف ايران، لغو شد، همونطور كه با انقلاب اكتبر بلشويكها، تمامي قراردادهاي استعماري دولت تزاري، توسط دولت جديد شوروي لغو شد! اين كار، از نظر حقوقي هم كاملاً درست هست. چرا كه قرارداد، مابين دو دولت بسته نشده كه با تغيير دولت، كان لم يكن بشه. مابين دو كشور بوده و وقتي ماهيت دو كشور تغيير ميكنه (بطور مثال، از پادشاهي به جمهوري و يا از مونارشي به جمهوري دموكراتيك تبديل ميشه)، قراردادهاي قبلي نياز به تجديد دارن. به همين دليل بود كه شوروي، قرارداد جديدي براي استفاده از منافع سابق روسيهي تزاري (و البته با ادبياتي به ظاهر متفاوت) با ايران منعقد كرد. پس از انقلاب هم شوروي درخواست عقد قراردادي مشابه با ايران رو داشت كه مورد موافقت ايران قرار نگرفت. پس از تقسيم شوروي هم همه به دنبال تعيين وضعيت درياي خزر هستن كه اين مهم، از 19 سال پيش تاكنون بينتيجه بوده! ------------------------------------------------------------ من خواهش دارم از شما و تمامي دوستان كه اينطور احساسي، همه چيز رو زير سوال نبرين. چون مسلماً از اين حرفهاي ما، جز دشمنان، كسي دلشاد نميشه! -
تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین تاریخ و سهم حقوقی دریای کاسپین
mostafa_by پاسخ داد به SAEID تاپیک در دکترین و استراتژی
ساير دوستان رو كاري ندارم. ولي تعجب من از برادر سعيد هست كه چرا اينطور در مسير تفريط افتاده! برادر جان. نه به قبلت، نه به الانت! اي كاش يكم روي مطالبي كه مينويسي، دقت كني تا اينطور گذشتهات رو زير سوال نبري. من باب برادري عرض ميكنم. شمايي كه اينطور سنگ قرداد 1921 ايران و شوروي رو به سينه ميزني و جمهوري اسلامي رو به حراج آب و خاكش متهم ميفرمايي، آيا اصلاً يكبار متن قرارداد 1921 رو مطالعه فرمودي؟ اصلاً شما اطلاع داري كه پس از انقلاب، كليهي معاهدات استعماري انگليس، امريكا و شوروي عليه ايران، لغو شد؟ اصلاً از اصل تصنيف در قرارداد 1921 اطلاعي داري؟ ميدوني اصلاً بكار رفته يا نرفته؟ يا اگر رفته براي چه موردي بوده؟ ---------------------------------------------------------------- اي كاش بيشتر در حرف زدن و اظهار نظرمون دقت كنيم تا كلام ضدانقلاب رو ما نيز تكرار نكنيم! -
تاپیک جامع عملیات مروارید تاپیک جامع عملیات مروارید
mostafa_by پاسخ داد به TANK تاپیک در عملیات های نظامی ایران
دوست گرامي! پستهاي دوستان مربوط به ديروز، يعني 7 آذر بود. اگر برنامههاي تلويزيون رو درست دنبال ميفرمودين، ميديديدين كه در اوج ساعت شلوغي تلويزيون، يعني از 7 الي 12، چندين مستند، ويژه برنامه و مصاحبه درخصوص روز 7 آذر پخش شد! ديروز، هفتم بود نه امروز! اينكه تلويزيون گزارشگرهاش متخصص هستن يا نه، با ادعاي فراموشي 7 آذر، زمين تا آسمون فرق داره. اينكه به دنبال يه دليل و بهانه باشيم كه حرفمون رو به كرسي نشونده و بگيم بالاخره صدا و سيما يه ضعفي داشت، فكر نكنم چندان منصفانه باشه. ولي خوب. شما مختارين هرطور كه صلاح ميدونين فكر كنين.- 54 پاسخ ها
-
تاپیک جامع عملیات مروارید تاپیک جامع عملیات مروارید
mostafa_by پاسخ داد به TANK تاپیک در عملیات های نظامی ایران
مشكل ما ايرانيها اينه كه انصاف نداريم. حالا يا مثل حقير، از روي ضعف ايمان هست، يا به هر دليل ديگهاي! وقتي پيشداوري ميكنيم و اينقدر ساده صدا و سيماي خودمون رو ميكوبيم، احساس راحتي ميكنيم! ولي اگه خلافش ثابت شد و مثلاً صدا و سيما، تا همين الان كه دارم اين مطلب رو مينويسم (دوشنبه، 8 آذر 1389، ساعت 14:49) از ماجراي 7 آذر، انواع و اقسام مستندها رو پخش كنه و مثلاً همين الان، درمورد عمليات مرواريد و ناوچهي پيكان صحبت كنه، اصلاً به روي مباركمون هم نمياريم كه حرفمون غلط بوده و پيشداوري كرديم و حداقل يه معذرتخواهي ساده داشته باشيم! اي كاش روي اظهار نظرات و بخصوص گلايههامون، يكم دقت كرده و كمي هم صبور باشيم.- 54 پاسخ ها
-
تاپیک جامع مرحوم دکتر محمد مصدق تاپیک جامع مرحوم دکتر محمد مصدق
mostafa_by پاسخ داد به amin782 تاپیک در جنگ آوران
خوب. من هرچقدر كه منتظر موندم، پاسخي از سوي برادر سيناي عزيز دريافت نكردم. برداشتم اين بود كه ايشون منتظر ادامهي عرايض بنده هستن. بسيار خوب. ------------------------------------------- قبل از هرچيز، بايد توضيحي رو اضافه كنم. طرح موازنهي منفي (كه به نام دكتر مصدق تمام شد)، در اصل طرح ايشان نبود. بلكه ايشان كسي بود كه آن را به مجلس ارائه نمود. مبدع اين طرح، ضياءالملك فرمند، نمايندهي همدان بود كه گويا به خاطر وجهه و توان بهتر دكتر مصدق در ارائه و تلاش جهت تصويب آن بوده كه ايشان، طرح خود را به نمايندهي اول تهران داد تا او اين طرح را مطرح نموده و به تصويب برساند! اما اينكه اين طرح را از كجا آورده و چگونه به ذهن وي رسيده كه چنين طرحي رو ارائه كنه، سوالي هست كه حائري زاده بهش جواب ميده. حائريزاده، از ياران نزديك دكتر مصدق در دوران مبارزه براي مليشدن نفت و از اعضاء جبههي ملي كه پس از بيمهريهاي فراوان از سوي دكتر مصدق، به جبههي منتقدان (و نه مخالفان!) وي پيوست و به سرنوشت ساير منتقدان ايشان دچار شد؛ يعني شخصيت وي لجنمال شد! گويي شعار زنده باد مخالف من، از همان ابتدا در ايران، مساوي بود با حمله و ترور شخصيت و لجنمال و منكوب نمودن شخصيت و جسم و روح منتقد!! اياشن در مجلس ميگويد : «... به عقيدهي من آن طرح [موازنه منفي] را اگر آقايان مطالعه بفرماييد كه صورت قانوني به خودش گرفت از جنبه انشاء و املاء خيلي ساده نيست. آن چيزي را كه قوام السلطنه در آخر آن قانوني كه از مجلس گذشت [قانون مهر 1326] موافقت كرد كه حساب كمپاني هم رسيدگي شود، در اين [طرح موزانه منفي] چيزي كه مفهوم اين معني باشد نبوده و فقط براي جلو گرفتن روسها مفيد بوده. حالا چه اشخاصي ذينفع بودند و در كجا تنظيم شده يك اخباري به من رسيده كه چون مدركي در دست ندارم در اطراف آن نميخواهم صحبت بكنم. كه مذاكره كردهاتند كه اين طرح را آقاي سيد ضياءالدين بدهد به مجلس يا جناب دكتر مصدق. مصلحت دانستند كه آقاي دكتر مصدق بدهد. طرز انشاء و عبارت آن طرح، ترجمه يك طرح خارجي است و كساني كه اطلاع دارند، ميدانند كه ترجمه است. انشاء نيست.» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دور هفدهم، جلسه 78، سهشنبه 29 ارديبهشت 1331) با اين توضيحات، بپردازيم به ادامهي ماجرا. ------------------------------------------- در پست قبل، داستان تا جايي مطرح شد كه قرارداد الحاقي توسط دولت ساعد منعقد گرديده و براي تصويب به مجلس ارجاع شد. حسين مكي، نمايندهي اقليت مجلس، تلاش بسياري در بسيج نمايندگان عليه اين قرارداد ننگين انجام داد و براي استحكام جبههي اقليت، به سراغ دكتر مصدقالسطلنهاي رفت كه در اون روزگار حساس، كنج عزلت گزيده و با آرامش و آسايش و فارغ از هرگونه دغدغهي ملي، به استراحت مشغول بود. تلاش و اصرار بيشمار حسين مكي با بيتفاوتي و شانه خالي كردن دكتر مصدق همراه بود. ولي تهديد مكي به فاش ساختن اين ماجرا، دكتر رو مجاب نمود! اما دكتر مصدق، در برابر اينهمه اصرار و التماس حسين مكي و خطر پذيرش قراردادي ننگين و تحميل امتياز خائنانهاي ديگر به كشور، چه نوشت؟ با هم ميخوانيم : «صبح پنجشنبه 30 تيرماه 1328 آقايان نمايندگان دوره پانزدهم شما كه با استناد قانون پيشنهادي اينجانب قرارداد قوام – سادچكيف را رد كرديد حق اين بود كه در موقع قرارداد ساعد – گس مرا بعنوان يك عضو مشاور در كميسيون دعوت ميكرديد تا نظرات خود را اظهار و ثابت كنم كه ضرر قرارداد دارسي از نظر مدت هزار درجه براي ملت ايران مفيدتر است. اين كار را نتوانستيد بكنيد گله هم ندارم. در صورتيكه بايد بگذرد اگر ميتوانيد در ماده واحده توضيح دهيد كه شش شيلينگ حقالامتياز (تغيير حقالامتياز ايران در هر تن از 4 شيلينگ براساس قرارداد 1933 به 6 شيلينگ)، ليره طلاست كه به نرخ روز ليره كاغذي پرداخت ميشود يا كلاه كاغذي است. چون از مضمون نامه آقاي هژير وزير ماليه وقت و وزير دربار فعلي به كمپاني كه جزو اسرار اداري است اطلاع ندارم و فعل و انفعالهايي هم تا 1946 بين وزارت ماليه و كمپاني و ماليه شده كه قرارداد الحاقيه مطلقاً در اين باب سكوت كرده است. واي به حال شما، بدا به حال شما اگر از درج اين توضيح هم خودداري كنيد. دكتر محمد مصدق» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره پانزدهم، جلسه 194، پنجشنبه مورخ 30 تير 1328) همانطور كه ملاحظه فرموديد، حتي در اين نامه هم حرفي درخصوص ملي شدن صنعت نفت آورده نشده! حتي جالبتر، سخني از سوي مطرحكننندهي طرح موازنهي منفي، مبني بر مغايرت اين قرارداد با قانون مصوب مجلس هم بيان نگرديد! يعني بديهيترين ايراد ممكن و محافظهكارانهترين ايرادي كه هركسي ميتوانست نسبت به اين قانون ابراز دارد. ولي به جاي آن، ايشان به چه مواردي ايراد ميگيرند؟ ماهيت قرارداد؟ خائنانه بودن آن؟ امتياز بودن آن؟ ناقض منافع ملي بودن آن؟ خير! ايشان ايراد ميگيرند كه : 1- چرا وي را به عنوان مشاور به مجلس دعوت نكردهاند تا در اين خصوص اظهار نظر نمايند؟! 2- از نظر مقايسهي مدت قرارداد، قرارداد دارسي مدت زمان بهتري را ارائه نموده! 3- بايد مشخص شود اين 6 شيلينگ، به قيمت روز بوده يا ليرهي عادي منظور هست! جالب اينكه نمايندگان رو مديون ميدونه و نفرين ميكنه اگه وضعيت اين 6 شيلينگ رو مشخص نكنن!! اين، در حالي است كه در ساير كشورهايي كه مجبور به ارائهي امتياز به انگلستان يا ساير كشورهاي خارجي شده بودند، اصل تنصيف (يعني 50 – 50) رعايت ميشد و دكتر مصدق، اينجا سر 6 شيلينگ طلايي و كاغذي، براي حراج منافع ملت چانهزني ميكرد!! اين شخص، همان كسي بود كه بعدها يگانه ناجي ملت ايران در ملي كردن صنعت نفت لقب گرفت! اين تاريخ نيز زماني بسيار دور نبود! بلكه 30ام تيرماه 1328، يعني يكسال و نيم قبل از ملي شدن صنعت نفت بود!! در اين زمينه، دكتر مظفر بقايي كرماني (كسي كه تلاش بسياري در جهت استيفاي حقوق ايران در زمينهي نفت و مليكردن آن داشت، لكن پس از برخوردهاي دكتر مصدق با وي و برخي انتصابها، از وي رنجيد و اندك اندك به جبههي مخالفان وي پيوست)، در دادگاه تجديد نظر خود ميگويد : «اگر اين نامه [نامه شش شيلينگ] منتشر ميشد آن وقت نميشد بگويند جناب آقاي دكتر مصدق، نفت را ملي كرد. همانطور كه عرض كردم اولين كسي كه از ملي كردن نفت صحبت كرد آقاي غلامحسين رحيميان بود چند ماه بعد از آن دومين نفر حسين مكي بود و اين صحبت وقتي است كه جناب آقاي دكتر مصدق شش شيلينگ طلا يا شش شيلينگ كلاه كاغذي را ميگويند.» (چه كسي منحرف شد دكتر مصدق يا دكتر بقايي، متن مدافعات دكتر بقايي كرماني در دادگاه تجديد نظر، چاپخانه صنوبر، 1363، ص 250) اما جالبتر از اين نامه، اينجاست كه دكتر مصدق، آنقدر از فضاي بوجود آمده توسط سپهبد رزمآراء (پس از ترور شاه در 15 بهمن 1327) مرعوب بود كه نه تنها حاضر نبود نامي از او برده شود، بلكه از مكي ميخواهد نامهاش را پسي از قرائت به وي عودت دهد!! دكتر مصدق در يادداشتي خطاب به سيد حسين مكي كه پيشوند نامه شش شيلينگ بوده است ميگويد : «قربانت گردم. نامه را تقديم ميكنم. خوب است قبل از اينكه نمايندگان از بيانات حضرتعالي عصباني شده باشند و بخواهند تلافي آن را سر اين نامه درآورند، نامه را در اول نطق خودتان قرائت نفرماييد و اسمي هم از بنده نبريد. فقط بفرماييد تشكري از آقايان نمايندگان توسط من شده كه اگر اجازه ميفرماييد چون خيلي مختصر است بخوانم، البته اجازه خواهند داد. اگر نامه قرائت شد در آخر نطق با تلفن به بنده خواهيد فرمود. چنانكه لازم هم نيست آن را به بنده لطف خواهيد فرمود. دكتر مصدق» (مكي، حسين، نفت و نطق مكي، ص 562) همانطور كه ملاحظه فرموديد، دكتر مصدق حتي از همان نامهي نيمبند بشدت خنثي خويش (كه به قول خود، تشكرنامهاي از نمايندگان هست!) هم بيمناك بوده و ترجيح اولش آن است كه حسين مكي، آن را نخوانده و به وي مسترد دارد!! اما چطور شد كه اين قرارداد ننگين، مورد موافقت مجلس قرار نگرفت، آنهم مجلس پانزدهمي كه به لطف قوام و دخالتهاي وي و البته شرايط آن روزها، داراي اكثريت فدايي انگليس بود، بحثي است كه متأسفانه كمتر در تاريخ بدان پرداخته شده و خيلي دوست دارم بطور مفصل، اون رو بازگو كنم. لكن چون بحث ما، درخصوص نقش جناب دكتر مصدق در زمينهي ملي شدن صنعت نفت هست، بطور خيلي خلاصه، اون رو بازگو خواهم كرد. حسين مكي، با استفادهي زيركانه از بند ج مادهي 89 آئين نامهي نطقهاي مجلس، سخنرانيهاي بسيار مفصلي درخصوص اين قرارداد انجام داد. مطابق با مادهي مذكور، «براي مذاكره در باب بودجه ساليانه كشور و عهدنامهها و مقاولهنامهها و امتيازات، مدت نطق نامحدود خواهد بود.». علت اين كار هم سواي مسئلهي روشنگري و افشاءگريهاي وي درخصوص اين قرارداد، اين بود كه عمر مجلس پانزدهم رو به اتمام بود و وي، اميدي هرچند بسيار اندك داشت كه با اين ترفند، بتواند آنقدر بررسي اين قرارداد را كش بدهد كه به عمر مجلس پايان داده و بررسي و رأيگيري آن در مجلس بعدي انجام پذيرد تا شايد فرجي شد و نمايندگان مليگراي بيشتري در مجلس بعدي حضور داشته و اين قرارداد را لغو نمايند! تاكتيك به ظاهر مشخص و تابلويي كه به طرز معجزهآسايي جواب داد! در اتبداي جلسه شنبه، اول مرداد 1328، دكتر بقايي خواستار ارسال ماده واحده [تصويب قرارداد الحاقي] به كميسيون امور خارجه مجلس شد. ولي رئيس مجلس سردار حكمت فاخر تقاضاي او را رد كرد و هرقدر دكتر بقايي بيشتر اصرار كرد، كمتر نتيجه گرفت. در اين ميان امير تيمور كلالي، مخبر كميسيون دارايي ضمن ابراز مخالفت با ماده واحده از اينكه برخي امضاء او را در ذيل ماده واحده جعل كردهاند، شديداً اعتراض كرد. اين اعتراض به نحوي مخالفت با قرارداد الحاقي محسوب شد. پس از امير تيمور، حائري زاده براي منحرف كردن مجلس و اتلاف وقت خواستار آن شد كه لايحه انتخابات در دستور كار مجلس قرار گيرد. ولي اكثريت مجلس با مخالفت قاطع خود خواهان ادامه بحث ماده واحده قرارداد الحاقي شدند. پس از آن بود كه سيد حسين مكي، نطقهاي طولاني و كوبندهي خود را آغاز كرد. وي با استناد به آئيننامه نطقها (كه در بالا ذكر شد)، نطقهايي رو با كمك حزب ايران، خصوصاً مهندس كاظم حسيبي (كه بعدها از ياران نزديك دكتر مصدق و وزير دولت وي گرديد)، تهيه و ايراد كرد. در اين شرايط، حسين مكي و آيتالله كاشاني، تلاش بسياري كردند كه دكتر مصدق را با اين جريان همراه سازند. تلاشهاي مكي، بالاخره نتيجه داد و دكتر مصدق، سرانجام نامهاي شجاعانهتر نسبت به نامههاي قبلي خود نوشت : «آقاي مكي تشكرات بيپايان مرا به آقايان نمايندگان كه در موقع خواندن نامه من در مجلس احساسات خود را ابراز كردهاند تقديم كنيد. اميدوارم كه ساير آقايان نمايندگان نيز به آنها تأسي كنند و قرارداد باطل دوره ديكتاتوري را به تصويب لايحه دولت ساعد براي خاطر بعضي چيزها تنفيذ ننمايند. بزرگتين مظالم آن دوره به ملت ايران همين قرارداد است كه آقاي تقيزاده امضاء كننده بر بطلان آن اعتراف نمود و چون اين قرارداد قادر نيست با افكاري كه امروز دنيا دارد 44 سال ديگر ملت ايران را از حق خود محروم كند، اين است كه كمپاني داوطلب قرارداد جديد شده و ميخواهد به وسيلهي چند ميليون ليره از مجلس پانزدهم امضاء بگيرد. كجا هستند فرزندان دلاور و غيور ايران كه ببينند در اين روزهاي تاريخي آنهايي كه هميشه در روزنامهها از ملت دفاع ميكردند، در نتيجه وقايع اخير و حبس و محكومت، قلم را شكستهاند و در مجلس هم فقط چند نفر با اين قرارداد منحوس مبارزه ميكنند. نام شما اي نمايندگام مدافع وطن در تاريخ ايران جاودان است. فدايي بازنشسته – دكتر محمد مصدق» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دورهي پانزدهم، جلسه 195، مرداد 1328) نكتهي جالب اينجاست كه عليرغم تلاشهاي مكي به حضور فعالتر دكتر مصدق در عرصهي سياست، وي با اين نامه آب پاكي را روي دستان وي ريخته و عملاً بازنشستگي سياسي خود را اعلام نمود!! در حالي كه سيد حسين مكي در نطقهاي خود به تحليل و بررسي عملكرد ظالمانه شركت نفت و ميزان زيانهاي غيرقابل جبران ايران از امتيازهاي نفت ميپرداخت و بسياري از مطالب رو افشاء ميكرد، حائريزاده و دكتر بقايي از مكي در مقابل حملات بيامان رئيس مجلس و نمايندگان دفاع ميكردند. در اين ميان، با به درازا كشيدن نطق مكي، نخست وزير به مجلس آمده و اظهار داشت ماده واحده قرارداد الحاقي، يك موافقتنامه ميان ايران و يك شركت خارجي است و لذا امتياز محسوب نشده و نطق، پيرامون آن نيز محدود است و از مجلس خواست جلسات رو به صورت صبح و عصر برگزار كنند! گويي دولت و مجلس ايران، براي اعطاي امتياز به انگلستان، بينهايت عجله داشتند! به دنبال اين توصيهي مداخلهگرانه نخستوزير كه به استيضاح او منجر شد، مشاجرهاي جدي براي ممانعت از ادامهي نطق مكي به راه افتاد. ولي مكي از جايگاه نطق ميگفت : «مگر اينكه مرا با گلوله از اينجا پايين ببرند.» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره پانزدهم، جلسه 196) اما سردار فاخر حكمت، رئيس مجلس كه مصمم شده بود نطقهاي مكي را خاتمه دهد، بطور جدي وارد عمل شد و با حمايت نمايندگان مجلس، از مجلس براي ادامهي نطق مكي نظرخواهي كرد! براي چند دقيقه تنفس داده و هيئت رئيسه وارد شور شد. ولي ظاهراً نطقهاي مكي، اندك تكاني به غيرت آقايان نمايندگان داده بود. لذا وقتي جلسه مجلس مجدداً شروع شد، يكباره دكتر معظمي فرياد برآورد : «بدبختترين ملت، ملتي است كه ارادهي خودش را در موقع اظهار نظر از دست بدهد و بزرگان قوم مثل يك مرده در روي صندليها بنشينند و در مسائل ابتدايي اينطور اظهار نظر كنند. آقاي رئيس مجلس شوراي ملي! حق ملت ايران در بين است! ... يك چيزي كه مسلم است اين است كه اين قرارداد، قرارداد امتياز است و ضميمه امتياز است. بنشينيد جلسه خصوصي كنيد باهم همفكري كنيد من از اشخاصي نيستم كه بگويم اين هيئتي كه اينجا نشسته است خيانت كرده است. بنشينيم با هم فكر كنيم كه چه راهي براي اين كار اختيار كنيم مفيدتر است. مصلحت مملكت را بايد در نظر بگيريم ... الان در اين لايحه سه چهار كار برخلاف قانون شده است. يكي اينكه اين از مسلمات است كه بايد برود به كميسيون بودجه ولي نيامده است. بايد ميآمد به كميسيون بودجه. ديگر اينكه از وظايف كميسيون خارجه بوده است و بايد برود به كميسيون خارجه، نرفته است. حالا هم ميگويند كه اين امتياز نيست. خير آقا. اين امتياز است. در اينجا ملت حق دارد اظهار نظر كند ... قصد نداشتم حرف بزنم. ولي اين وضعيت را كه ديدم خدا خودت ميداني براي قسمي كه به قرآن خورده بودم وظيفه خودم دانستم كه اين عرايض را اينجا بكنم.» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره پانزدهم، جلسه 196) اينكه چطور شد كه دكتر معظمي، چنين جسارتي به خرج داد، خود داستان جالب و جدايي است كه اگر فرصت شد، در زماني ديگه عرض خواهم كرد. نطق وي (دكتر معظمي)، كار خودش رو كرد و فضاي مجلس رو متحول كرد. نمايندگان به فكر فرو رفته و رئيس مجلس نيز كه به شدت در محظوريت قرار گرفته بود، ديگه قارد به عملي كردن مقصودش و ممانعت از نطق حسين مكي نبود! اقدام بعدي مكي، براي اتلاف وقت، استيضاح دولت ساعد بود! متن استيضاح كه در 3 مرداد 1328 توسط حسين مكي به مجلس ارائه شد، به شرح ذيل است : «رياست مجلس شوراي ملي چون دولت جناب آقاي ساعد برخلاف قانون مهرماه 1326 در برابر استيفاي حقوق ايران از شركت نفت انگليس و ايران مرتكب عملي شده كه به زيان مملكت بوده و خلاف قانون مذبور عمل نكرده است و همچنين دخالت مستقيم شخص نخستوزير در قوه مقننه كشور به منظور به تصويب رساندن قرارداد نفت به نفع شركت نفت انگليس و ايران لذا امضاءكنندگان ذيل دولت آقاي ساعد و بالاخص شخص ايشان و وزير دارايي (گلشاييان) را نسبت به دو مورد ذيل استيضاح ميكنيم : 1- عدم استيفاي حقوق ايران 2- دخالت در قوه مقننه مملكت حسين مكي، دكتر بقايي كرماني، حائريزاده، عبدالقدير آزاد» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره پانزدهم، جلسه 197، دوشنبه 3 مرداد 1328) دكتر بقايي درخصوص هدف استيضاح در آن گير و دار ميگويد : «مقصود و منظور از استيضاح اين است كه اگر قرارداد نفت خداي نخواسته بسته شود، چون دولت تحت استيضاح ميباشد قرارداد قدرت قانوني نداشته باشد.» (چه كسي منحرف شد، دكتر مصدق يا دكتر بقايي، ص 248) تلاشهاي فراوان و ايثارگرايانهي حسين مكي و ساير ياران اقليت، با چنين ترفندهاي جالبي ادامه داشت و عمر مجلس نيز داشت به سر ميآمد. اما معضل بزرگي پيش رو بود : عبدالحسين هژير! ماجراي هژير، داستان جداگانهاي هست كه در اينجا، مجال گفتنش نيست. ولي در همين حد بدونين كه وي، كسي بود كه از طرف دربار به عنوان نخستوزير معرفي شده بود، ولي با رشادتها و مخالفتهاي جانانهي آيتالله كاشاني و همكاري و راهپيماييهاي شكوهمند فداييان اسلام، شاه از معرفي وي منصرف شده بود. لكن در دولت ساعد مراغهاي (كه در آن وزير دربار بود) قدرت اصلي را در اختيار داشت و ساعد بيشتر آلت دست وي بود. وي، عملكرد نمايندگان رو در اين مقطع تحت نظر قرار داده بود و تمام سعي خود رو بكار گرفته بود كه در آخرين جلسه، مجلس ماده واحده رو به تصويب برسونه! ايشون بشدت نمايندگان رو از انتخاب نشدن در انتخابات مجلس بعد ميترسوند و به ايشان فشار مضاعفي ميآورد كه خيالش از بابت تصويب اين قرارداد راحت بشه. ماجرا داشت به جاي خطرناكي كشيده ميشد. روز 4 مرداد، آخرين روز كاري مجلس بود و بيم اون ميرفت كه هر لحظه، مجلس وارد رأيگيري شده و تلاش فراوان مكي، دكتر بقايي و ساير دوستانشان، بيثمر شده و قرارداد ننگين ديگري در دولت پهلوي، به ملت مظلوم ايران تحميل بشه! شايد بهتر باشه اين ساعات پاياني و شرايطش و تصميم بسيار خطرناكي كه حسين مكي و يارانش، براي جلوگيري از تصويب اين قرارداد در ذهن داشتن رو از زبان خود وي بخونيم : «من و حائري زاده و دكتر بقايي از ترس اينكه مبادا عده براي رأي كافي شود براي احتياط در آخرين وهله، نقشه خطرناكي پيش خود مطرح كرديم كه هرگاه عده در جلسه براي رأي كافي شد و خواستند به لايحيه رأي بگيرند، حائريزاده در اتاقك كوچكي جنب پارلمان كه تمام سيمهاي برق پارلمان در آن متمركز بود به كمك دستمال و لباس خود سيمها را از جا بكند و پاره كند و تمام چراغهاي مجلس را خاموش نمايد. بديهي است كه اين كار خطرناك و با قيمت جان حائريزاده تمام ميشد، اما آناً تمام برق پارلمان خاموش ميشد و مدتها وقت لازم بود تا جريان برق وصل شود و دكتر بقايي مأمور بود كه در پشت گلشاييان، وزير، وزير دارايي بنشينند و به محض تاريك شدن پارلمان، پروندهي قطوري را كه در جلوي گلشاييان بود از جايش ربوده و با همان پرونده محكم بر فرق وزير دارايي بكوبد! مأموريت من هم اين بود كه فوري از پشت تريبيون پايين آمده به طرف ساعد بروم و با چند مشت مزد خيانت او [را] در كنارش بگذارم. ما مطمئن بوديم كه در اين جريان عبدالقدير آزاد هم به ما كمك خواهد كرد و همصدا خواهد شد. امير تيمور كلالي هم مأمور قطع سيمهاي تلفن بود كه آناً ارتباط با خارج مجلس قطع شود. اين نقشه به وسيلهي من و حائريزاده و دكتر بقايي طرح شده بود و تصور ميكنم كه امير تميور هم از آن اطلاع داشت. اگر آن شب عده براي رأي كافي شده بود اين نقشه به موقع اجرا گذاشته ميشد و مسلماً حائريزاده اولين كسي بود كه در راه مقاومت در برابر قرارداد الحاقي شربت شهادت مينوشيد. اما خوشبختانه مقاومت منفي نمايندگان وطنپرست مجلس و همچنين وطنپرستي مستخدمين جزء مجلس مانع از اين شد كه مجلس اكثريت پيدا كند و لايحه از تصويب بگذرد و بالاخره اينقدر نطق من ادامه يافت تا عقربه ساعت از نيم بعد از نصف شب گذشت و فردا هم چون عيد فطر و قاعدتاً تعطيل رسمي بود، نميتوانستند مجلس را تشكيل دهند ... [و با اين همه چون] شنيده شد ميخواهند روز عيد فطر هم جلسه تشكيل دهند ... چند مرتبه من ضمن نطق از عيد فطر كه تعطيل رسمي و عيد بزرگ مسلمين است و جهان اسلام اين روز را تعطيل ميكنند تذكر دادم كه نتوانند جلسه تشكيل دهند و بدين جهت به كلي از تصويب لايحه مأيوس شدند.» (مكي، حسين، نفت و نطق مكي، ص 6-525) اين تلاش زائدالوصف و باورنكردني، سرانجام نتيجه داده و بررسي ماده واحدهي تصويب قرارداد ننگين الحاقي، به مجلس بعدي واگذار گرديد. مجلسي كه با تقلبات گستردهي عبدالحسين هژير، داشت سرنوشت مشابهي با مجلس پانزدهم پيدا ميكرد، لكن تلاشهاي فداكارانهي فداييان اسلام و در رأس آن شهيد سيد حسين امامي، اين نقشه را ابتر ساخت و زمينه را براي ملي شدن صنعت نفت مهيا كرد. بعلت طولاني شدن پست، مابقي عرايض رو ميذارم براي پست بعدي. -
تاپیک جامع مرحوم دکتر محمد مصدق تاپیک جامع مرحوم دکتر محمد مصدق
mostafa_by پاسخ داد به amin782 تاپیک در جنگ آوران
لازم است اینجا سندی ارایه دهم که فکر می کنم بدون بحث به پاسخ این سوال برسیم فایل PDF زیر دستخط خود دکتر مصدق راجع به پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت است. سند شماره یک مطابق این سند دکتر حسین فاطمی اولین پیشنهاد دهنده ملی شدن صنعت نفت می باشد. در جریان ملی شدن صنعت نفت جبهه ملی و در راس آنها دکتر مصدق بهمراه روحانیت و امثال کاشانی و فاطمی تلاش داشتند ولی همانطوری که قبلا هم گفتم بیگانگان و برخی اقدامات اشتباه از هر دو طرف باعث شد کودتای 28 مرداد رخ دهد و دولت مردمی مصدق سقوط کند سقوطی که بقول شما به استبداد منتهی شد. البته قصد اين رو داشتم كه به جريان مليشدن صنعت نفت، بعداً بپردازم. ولي با سندي كه سيناي عزيز قرار دادن، لازم ميدونم كه توضيحاتي رو در اين خصوص ارائه نمايم. لازم به ذكر است كه پيشاپيش بايد عرض شود كه سندي كه برادر سينا ارائه فرمودند، درخصوص دكتر فاطمي بوده و نه ايشان. اگرچه خيليها، دكتر فاطمي را تئوريسين دكتر مصدق ميدانند و نظر وي را نظر دكتر، ولي ذكر مواردي كه در ذيل ميآيد، ديدگاه دكتر مصدق را درخصوص وضعيت مليشدن صنعت نفت مشخص مينمايد. ضمن اينكه بايد عرض شود دكتر مصدق، از ابتدا با دكتر فاطمي خوب نبود. حتي بزور حاظر به ورود وي به دولت بعنوان معاون پارلماني وي بود. ولي بعدها مسائلي پيش آمد كه منجر به نزديك شدن اين دو شخصيت تاريخي شد (كه البته نيازي به ذكر نيست كه اين اتفاق، در دههي سي و پس از ملي شدن صنعت نفت اتفاق افتاد!). -------------------------------------------- اما بريم سراغ ديدگاههاي دكتر مصدق درخصوص مليشدن صنعت نفت. همانطور كه سيناي عزيز، در ابتداي فرمايشاتشون فرمودن : اين موضوع در تاريخ جا افتاده كه پيشگام ملي شدن صنعت نفت و كسي كه نفت را ملي كرد و آن را به تصويب مجلسين (مجلس شوراي ملي و مجلس سنا) رسانيد، دكتر محمد مصدق ميباشد. اما بد نيست نگاهي اجمالي به ماجرا بياندازيم. اگر نياز شد، بعداً سير كامل مليشدن صنعت نفت (باختصار) خدمت دوستان ارائه خواهد شد. پيشاپيش بايد ذكر كرد كه دكتر مصدق، كسي بود كه پيشنهاد تصويب قانون موازنهي منفي را در مجلس ارائه نمود. اين قانون بطور كلي عبارت بود از ممنوعيت دادن امتياز به دول خارجي. ظاهر اين طرح، بسيار خوب است. اما بد نيست نگاهي هم به زواياي ديگر اين طرح بياندازيم. اين پيشنهاد، هنگامي مطرح شد كه نمايندگان حزب توده در مجلس چهاردهم، تلاش ميكردند كه امتياز نفت شمال را به روسها واگذار نمايند (درخصوص رابطهي دوستي دكتر مصدق با انگليسيها هم عجالتاً سخن به ميان نميآورم؛ اما درصورتي كه نياز باشد، به آن خواهم پرداخت). طرح موازنه منفي، از يك زاويه حاكي از طرد شوروي و حفظ منافع ملي بود، لكن اين طرح زواياي ديگري نيز داشت! روزنامهي «ايران ما» در تاريخ 19 آذر 1323 (شماره 144) در اين باره نوشت : «اول مطلبي كه به ذهن هركس پس از فهم «منفي» اين لايحه ميرسد حفظ منافع نفت جنوب است. يعني اين طرح آقاي دكتر فعلاً خيال كمپاني نفت جنوب را از ورود رقيبهاي گردن كلفت به ميدان نفت كاملاً راحت و آسوده ميسازد.» خليل ملكي، عضو جبههي ملي در روزنامهي رهبر، مورخ 19 آذر 1323 اعلام داشت : «طرح آقاي دكتر مصدق مذاكرات را از محافل ايران و وشوروي به محافلي منتقل ميكند كه روزنامهي تايمز پيشنهاد كرده ...». درخصوص علت پيشنهاد طرح سياست موازنه منفي، گفتني بسيار است. چرا كه اگر هدف، صرفاً بر روي شعارها و جنبهي ظاهري باشد، طرح سيد ضياء در دولت كودتاي صد روزهاش، مبني بر منحل نمودن قرارداد 1919، بسيار ضداستعماري بود! ولي ماوقع اين انحلال بود كه درسهاي بسياري را براي ما به همراه داشت و نشان داد هر حركت و شعار پوپوليستي و مبارزههاي ظاهري و كلامي با استعمار، دليلي بر ضديت با آن و يا منافع آن و حركت در مسير منافع ملي نبوده و نيست. با اين وجود، فرض را بر آن ميگيريم كه اين طرح، صد در صد ملي و با مقاصد مثبت و مفيد پيشنهاد گرديده و مورد تصويب قرار گرفت. در روز 12 آذرماه، غلامحسين رحيميان، نماينده قوچان طرحي را به شرح ذيل در صحن مجلس ارائه نمود : «ماده واحده – مجلس شوراي ملي ايران امتياز نفت جنوب را كه در دورهي استبداد به شركت دارسي واگذار شده و در موقع ديكتاتوري آن را نيز تمديد و تجديد نمودهاند، به موجب اين قانون الغاء مينمايد. غلامحسين رحيميان» (كي استوان، حسين، سياست موازنه منفي، جلد 1، ص 222) پس از قرائت طرح، رحيميان از جايگاه پايين آمد و به طرف دكتر مصدق رفت و گفت : «آقاي دكتر شما طرح ديروز را به تصويب رسانديد تا به خارجيها امتيازي داده نشود. اكنون نيز شما اولين كسي باشيد كه اين طرح را امضاء ميكند. اما در عين ناباوري، دكتر مصدق از امضاء آن سر باز زد! هرچقدر كه رحيميان، دليل و استدلال آورد و اصرار كرد، راه به جايي نبرد و دكتر مصدق از امضاء آن خودداري كرد و حتي خود را به تمارض نيز زد. درخصوص به تمارض زدن دكتر مصدق، ان شاءالله بعدها بيشتر توضيح خواهم داد. فقط يك نقل قول ساده از دكتر اميني را به عرض دوستان خواهم رساند : «مصدق سه اسلحه داشت : عصا، بيماري و گريه»!! (خاطرات دكتر اميني، كيهان، چاپ لندن، شماره 364، 10 مرداد 1370) پس اولين جرقه و پيشنهاد ملي شدن صنعت نفت، نه از طرف دكتر فاطمي (كه همانطور كه عرض شد، در آن زمان دكتر مصدق مخالف عقايد وي بود و درمورد وي، نظرات جالبي داشت) مطرح گرديد و نه هيچيك از اعضاء جبههي ملي. بلكه از طرف غلامحسين رحيميان اين امر صورت پذيرفت. لكن عكسالعمل دكتر مصدق، خود به خوبي نشان داد كه به هيچوجه نظر مساعدي در اين خصوص نداشت و حتي براي يك امضاء ساده نيز اقدام نكرد. با اين حركت دكتر مصدق، هيچ يك از نمايندگان نيز تمايلي به امضاء اين ماده واحده پيدا نكرده و از امضاء آن منصرف شدند! اما جالبتر، عذر بدتر از گناهي بود كه وي، در توضيح دليل عدم امضاء طرح بيان كرد : «در جواب آنهايي كه اعتراض ميكنند چرا طرح قانون الغاي قرارداد نفت جنوب را امضاء نكردهام عرض مينمايم كه تصويبات مجلس بر دو قسم است : ايقاع و عقد. 1- قسمت مهم تصميمات مجلس ايقاعات است. اين قبيل قوانين چون طرفي همانطور كه مجلس آنها را وضع ميكند بر حسب مقتضيات ميتواند آنها را فسخ نمايد. قانون فروش املاك موقوفه كه از مصوبات دوره ديكتاتوري است و بعد از شهريور 1320 الغاء شد داخل در اين قسمت است. 2- قسمت ديگر عقود است كه مربوط به اسنادي است كه اصل 24 قانون اساسي تعيين ميكند. عهدنامهها و مقاولهنامه اعطاي امتياز «انحصار» تجارتي و صنعتي و فلاحتي و غيره كه اسناد مزبور وقتي ارزش قانوني دارند كه مجلس قراردادي را كه دولت فضولتاً (معاملات فضولي به معاملاتي گفته ميشود كه توسط شخص ثالث و بدون اجازهي مالك، انجام بگيرد – مصطفي) امضاء ميكند تصويب نمايد. و نظر باينكه هر قراردادي دو طرف دارد و به ايجاب و قبول طرفين منعقد ميشود لذا تا طرفين رضايت به الغاء ندهند قرارداد ملغي نميشود ... مقصود من از «موازنه سياسي» اين نيست كه ما حساب ديرينه خود را با دول مجاور تصفيه كنيم و به هريك كم داديم ما نقص آن را بدهيم و به هركدام اضافه دادهايم مازاد آن را مسترد كنيم. «توازن منفي» چنين اقتضاء ميكند كه از اين به بعد به هيچ دولتي برخلاف مصالح خود چيزي ندهيم.» (روزنامه نداي عدالت، شماره 132، 29 آذر 1323، نطق پيش از دستور) همانطور كه ملاحظه ميفرماييد دكتر مصدق، اين حقوقدان قابل، با استفاده از سفسطههاي معمول در علم حقوق (كه بهترين نمونههاي آن را وكلاء در دادگاهها به نمايش ميگذارند و با نمايش خطوط و مادههاي مختلف قانوني، حفرهي قانوني بوجود ميآورند كه در اينجا، مجال براي توضيح بيشتر نيست) و بازي با كلام، به راحتي منفعت ملت ايران را زير پا گذاشته و اين پرچمدار اسمي ملي كردن نفت، حتي حاضر به مخالفت ظاهري با اين قانون ضد ملي نيست كه هيچ، با تحليلهايي از اين دست، امتياز ظالمانه و غاصبانهي نفت را «قانوني» قلمداد كرده و اظهار ميفرمايد چون قانوني است، بدون رضايت طرف قرارداد ما مجاز به ملي كردن منابع خود نيستيم! يعني در حقيقت، اطمينان خاطري به شركت نفت جنوب ميدهد كه اين قانون، ضرري براي منافع آنها ندارد! جالب اينجاست كه در جايي ديگر و در مصاحبه با روزنامهي داد، بهانهاي جالبتر نيز ميآورد : «بايدحرف زد عملي (شدني). دولت انگلستان دولتي است قوي كه پشتيبان نفت جنوب است. چگونه ميتوانيم به لغو امتياز دارسي شركت نفت را از جنوب خارج سازيم.» (روزنامه داد، شماره 322، مورخ 14 آذر 1323، مصاحبه دكتر مصدق با ابوالحسن عميد نوري مدير روزنامه) اين در حالي است كه در همان ايام، آيتالله كاشاني كه در زندان انگليسيها به بدترين وضع ممكن نگهداري ميشد، در محاكمهي خويش (كه توسط انگليسيها ترتيب داده شده بود) اظهار نمود : «من اساساً با هر اجنبي كه مخالف مصالح و استقلال مملكت ايران باشد مخالفم. اين اجنبي، خواه روس باشد خواه انگليس يا آلمان يا آمريكا. من ميگويم ايراني نبايد نوكر اجنبي باشد. ... اگر زنده ماندم و از زندان آزاد شدم، كاري ميكنم كه اين ملت مسلمان يك قطره نفت به انگليس ندهد.» (مدني، سيد جلالالدين، تاريخ سياسي معاصر ايران، جلد 1، ص 142) جالبتر، جايي است كه سيد حسن تقيزاده، طرف ايراني كه قرارداد 1933 رو امضاء كرده بود، اعتراف كرد سهم من از اول تا آخر قرارداد، همان امضاء بوده و او «آلت فعل» بوده است. اين سخنان، ماهيت قرارداد را بطور كامل مخدوش كرد و زمينه رو براي لغو اون مهيا ساخت. از طرفي، مهندس احمد رضوي طي 6 جلسه (از 2 الي 25 آذر 1327)، مطالب موثر و مهمي رو درخصوص تضييع حقوق ملت ايران در شركت نفت بيان داشت كه بشدت مورد استقبال مردم قرار گرفت. در همين زمان، غلامحسين رحيميان، نمايندهي قوچان (كه قبلاً پيشنهاد ملي شدن صنعت نفت رو ارائه نمود و دكتر مصدق امضاء نكرد)، كابينهي ساعد مراغهاي رو دربارهي نفت جنوب و بانك شاهي استيضاح كرد. اما رهبر اسمي مليكردن صنعت نفت، نه تنها اخذ موضعي نكرد و كلامي تشويقي نيز درخصوص تلاش دوم براي ملي كردن نفت توسط نمايندگان ايراد نفرمود، بلكه با وجود اصرار حسين مكي (نمايندهي اقليت مجلس و يكي از تأثيرگذارترين اشخاص در ملي كردن صنعت نفت كه توسط دكتر مصدق، خيلي ساده حذف گرديد!)، دكتر مصدق حتي حاضر به حمايت از استيضاح ساعد (كه قرارداد خائنانهي الحاقي گس – گلشاييان در خصوص شركت نفت، ماحصل دولت وي بود)، نيز نگرديده و به بهانهي خندهدار زير، درخواست سكوت از سوي نمايندگان اقليت (درخصوص استضياح وي) نمود : »براي اينكه جناب آقاي ساعد نخست وزير ناخوشند و باعث خون حق و يا ناحقي نشويد، اگر بعضي از نمايندگان كه دعوت به سكوت ميكنند سوء نيت ندارند با آنها موافقت كنيد كه دولت در مجلس علني بيانات صادقانه!! جناب آقاي تقي زاده را تصديق نمايد و جناب اسكندري هم استيضاح خود را مسترد نمايند ...» (مكي، حسين، نفت و نطق مكي، انتشارات اميركبير، چاپ دوم 1357، صص 110 و 111) به عبارت سادهتر، دكتر مصدق به دولتي كمك نمود كه چندي بعد، قرارداد الحاقي گس – گلشاييان رو امضاء نمود!! قراردادي كه البته واكنش بسيار جالب دكتر رو به همراه داشت (كه به آن خواهم پرداخت). سيد حسين مكي، از بياعتباري قرارداد 1933 در افكار عمومي استفاده نمود و جهت ايجاد آمدگي مردم براي فسخ آن، طرحي رو براي الغاي امتياز نفت حنوب و ملي شدن صنعت نفت تهيه نمود به شرح ذيل : «رياست مجلس شوراي ملي امضاء كنندگان ذيل طرح قانوني زير را به قيد دو فوريت تقديم و تقاضاي طرح و تصويب آن را داريم : ماده واحده – مجلس شوراي ملي ايران قرارداد ادعايي نفت جنوب به نام «شركت نفت ايران و انگليس» را به رسميت نميشناسد و آن را كان لم يكن ميداند.» (لساني، ابوالفضل، طلاي سياه يا بلاي ايران، ص 579) جالب اينجاست كه اينبار نيز دكتر مصدق (كه در آن ايام، در احمدآباد بسر برده و به خوشي، زندگي خويش را در دهاتي كه مالك آن بود سپري ميكرد و طنز تاريخ اينكه پس از كودتاي 28 مرداد نيز به همانجا تشريففرما شد!)، حتي حاضر به حمايت كلامي از وي نگرديد. با وجود تلاش بيشمار مكي، فقط 11 نفر آن را امضاء نمودند (حداقل امضاء مورد نياز، 15 امضاء بود). اما باز هم آيتالله كاشاني، در اين زمان (و به حمايت از نمايندگان) اعلاميهي شديداللحني رو [مردم اينقدر را نوشتم و تبديلش كردم به رو!!! عادي نوشتن هم دردسري دارهها!! - مصطفي] عليه شركت نفت صادر نموده و خواهان لغو امتياز نفت شد! پس از اختناقي كه بعد از واقعهي ساختگي ترور شاه (در پانزدهم بهمن 1327 در دانشگاه تهران) بوجود آمده و آيتالله كاشاني (با توطئهاي از پيش طراحي شده)، به جرم ساختگي مشاركت در ترور شاه (كه تنها دليل آن، استفادهي ضارب از كارت خبرنگاري روزنامهي پرچم بود كه حامي آيتالله كاشاني بود! در اين مورد، اگر نياز بود بيشتر توضيح خواهم داد)، دستگير و توسط سرتيپ محمد دفتري (كه بعدها، جزو مقربين و افراد مورد اعتماد دكتر مصدق شد و نسبت فاميلي با وي داشت و خندهدارتر اينكه در كودتاي 25 مرداد شركت داشته و با وجود اطلاع دكتر مصدق از اين امر، وي را نه تنها دستگير نكرد، بلكه به رياست شهرباني، اونهم در روز 28 مرداد 1332 گماشت!! باقي ماجرا رو هم خود شما بهتر ميدونين!)، به طرز وحشيانهاي از منزل بيرون كشيده شده و با ضرب و شتم و اهانت (به طوري كه دندان ايشان شكست)، وي را ابتدا به قلعهي فلكالافلاك و سپس به لبنان تبعيد نمودند! لكن دكتر مصدق كه صدالبته در آرامش كامل در احمدآباد بسر ميبرد، حتي مخالفتي ظاهري و كلامي نيز با برخورد با يكي از مراجع تقليد بزرگ كشور و نمايندهي مجلس و از رهبران معنوي جامعه كه داعيهدار مبارزه با انگلستان، از زماني كه در عراق بود تا به آن روز، نكرد! آنهم در برههاي كه عموم مردم، از مردم كوچه بازار گرفته تا مراجع عظام تقليد (منجمله آيتالله العظمي بروجردي) و حتي نمايندگان مجلس، نسبت به اين قضيه، آنهم در اوج اختناق در تهران، لب به اعتراض گشوده و حتي حسين مكي و برخي نمايندگان اقليت، دولت ساعد را به دليل اين اقدام استيضاح نمود! حسين مكي، بعدها (در جلسهي سوم مرداد 1328 مجلس) صراحتاً ابزار داشت : «در موضوع توقيف آيتالله كاشاني كه ما استيضاح كرديم، وقتي دقت كردم كه جرم ايشان چي بود ديدم كه يك اعلاميهاي راجع به نفت داده بود. راديو مسكو هم چند شب به من فحش داد كه از كاشاني دفاع كردهام. ولي من اينجا عرض ميكنم كه گرفتاري آقاي كاشاني براي نفت و اعلاميهاي بوده كه ميگفت بايد حق دولت ايران (در زمينهي نفت) استيفا شود.» جالبتر اينجاست كه آيتالله كاشاني پس از تبعيد به بيروت و با وجود آنكه از وي به عنوان يك روحاني، مسئوليت سياسي انتظار نميرفت، باز هم ساكت ننشسته و با مليگرايي خاص خود (كه سيناي عزيز در بحث pmاي، آن را نديد گرفته و ايشان را شخصيتي صرفاً مذهبي معرفي كرده است)، باز هم بيانيه صادر نموده و در اون، توطئههاي استعمار و ايادي اون رو براي تغيير قانون اساسي و ايجاد حكومت فردي، قضيهي نفت و قرارداد الحقاقي و تمديد امتياز بانك شاهي رو افشاء نمود. بخش مربوط به نفت آن به قرار ذيل است : «آقايان نمايندگان به طمع انتخاب خود براي دوره بعد غضب الهي را براي خود ذخيره نكنيد ... شركت [نفت ايران و انگليس] علاوه بر آنچه از گذشته دادني است و ميخواهد پايمال كند، سعي دارد كليه اراضي نفتخيز جنوب را كه جزء امتيازش نيست در قرارداد جديد جزء امتيازش نمايند (در آن زمان، هنوز قراداد الحاقي امضاء نشده بود و تنها مورد بحث و بررسي بود! جالب اينكه دكتر مصدق در اين زمان نيز كوچكترين اعتراضي نداشتند!) ... برادران عزيزم، در جلوگيري از تغيير قانون اساسي و ديكتاتوري و مظالم خانمانسوز فداكاري لازم است. نميتوانند همه را بكشند يا حبس نمايند. حرف حساب ملت با جديت در دنياي امروز پيش ميرود». در شرايطي كه افكار عمومي، روز به روز آمادهتر براي مليشدن صنعت نفت بود و خواست عمومي مردم، همطراز با عقيدهي نمايندگان اقليت مجلس به اين امر بود و هنوز حتي از دكتر فاطمي در سياست خبري نبود)، باز هم جناب دكتر مصدقالسلطنه كلامي در اين خصوص ابزار نميداشت؛ چه رسد به مجاهدت و تلاش و پيشگامي براي مليكردن صنعت نفت! با اعترافات صريح سيد حسن تقيزاده (عامل انگلستان و از دوستان بسيار نزديك سيد ضياءالدين طباطبايي و حسين علاء كه به اتفاق برخي ديگر، منجمله همين دكتر مصدق، در ماجراي پادشاهي رضا خان، به ظاهر نقش مخالف را ايفاء كرده، ولي عملاً جزو هيأت مشاورين وي بوده و براي به قدرت رسيدن اين ديكتاتور، راهكار قانوني مهيا ميكردند! اگر نياز شد، در اين زمينه نيز توضيح خواهم داد) درخصوص نحوهي انعقاد قرارداد 1933، اين قرارداد بشدت متزلزل شده و جامعه حاضر به ادامهي حيات آن نبود. ضمن آنكه ماهيت قرارداد 1933 نيز زير سوال رفته و جامعه منتظر حركتي در جهت رها شدن از اين يوغ استعماري بود. در اين زمان، شركت نفت و دولت انگلستان، براي تقويت بنيان قرارداد دست به كار شده و با استفاده از اختناق بوجود آمده (توسط سپهبد رزمآرا، رئيس ستاد ارتش كه نقش جالبي در آن برههي زماني داشت كه بعداً به آن خواهم پرداخت) زمينه رو براي پيگيري و اتمام قضيهي نفت به نفع انگليس فراهم آورد. به همين منظور، هيئتي به نمايندگي از شركت نفت به رياست آقاي نويل گس (پدربزرگ آقاي سايمون گس، سفير فعلي انگلستان در ايران!) رو روانهي ايران كرد. گس با راهنمايي و كمك دكتر احمد متين دفتري (عامل نشاندار انگليس، داماد دكتر مصدق و يكي از نخستوزيران منتسب دوران استبداد سياه رضا خاني كه پروندهي سياهي داشت، لكن چه در آن زمان و چه پس از آن مورد حمايت دكتر مصدق بود و حتي در دولت دكتر مصدق، جزو مقربين اصلي ايشان بود و در ملاقاتهاي مهم و سري با امريكاييها، به جاي مترجم اصلي دكتر مصدق (محسن اسدي)، به عنوان ظاهري مترجم همراه دكتر مصدق بود؛ آنهم در حالي كه اسناد خانهي سدان، به همت دكتر مظفر بقايي كرماني كشف و اسناد خيانت و جاسوسي ايشان بوضوح مشخص شده بود و اسناد آن در اختيار دكتر مصدق قرار گرفته بود، لكن ايشان به آن بياعتنايي كامل نمود!)، مذاكرات نفت رو صورت داد. طرف ايراني مذاكره كنندگان نيز آقاي عباسقلي گلشاييان، وزير دارايي كابينهي ساعد بود. پس از حصول توافقات، انعقاد قرارداد الحاقي گس – گلشاييان (يا ساعد – گس) صورت گرفت. در اين قرارداد كه ظاهراً مزاياي بيشتري نسبت به قرارداد 1933 رو براي ايران مدنظر قرار داده بود (كما اينكه سابقهي شركت در عمل به امتياز دارسي و 1933، خود گوياي اين مطلب بود كه آنچه از قلم بر كاغذ قرارداد مينشست، از اون كاغذ هم فراتر نميرفت!!)، ولي هدف اصلياش خاموش ساختن و كسب رضايت افكار عمومي و ايجاد حاشيهي امنيت براي شركت نفت و منافع انگلستان، هم نتوانست منجر به انحراف سير تكامل مليشدن صنعت نفت بشه. در اين شرايط، باز سيد حسين مكي، نمايندهي اقليت مجلس به مخالفت با ماده واحدهي تصويب اين قرارداد پرداخته و آن را بزرگترين خيانت خواند و حتي گفت «توقيف مطبوعات و ايجاد خفقان در جامعه و ممانعت از انعكاس افكار عمومي، مقدمات گذراندن اجباري اين قرارداد از مجلس است»! سخنان شجاعانهي مكي، حمايت نمايندگان اقليت رو به همراه داشت! ولي باز هم خبري از دكتر مصدق، نبود! با وجود اين، مكي به علت تأثيرگذاري دكتر مصدق در عرصهي سياست و بر روي نمايندگان مجلس و با هدف تقويت جبههي مخالفان اين قرارداد، به سراغ وي رفته و سعي كرد نظر ايشان رو براي ابراز مخالفت عليه قرارداد جالب كنه! دكتر مصدق مطابق معمول حاضر به حتي حمايت كلامي از اين طرح نبود و حتي استدلالات بسيار جالبي هم درخصوص علت عدم اظهار نظر، بيان ميكرد (مثل اينكه چون نماينده مجلس نيستم، مداخله رو جايز نميدونم!!) و اصرار مكي هم بيفايده بود. لكن مكي، تهديد به افشاسازي اين ملاقات و اعلام عدم اظهار نظر دكتر مصدق درخصوص اين قرارداد در مجلس ميكنه كه كارساز ميافته و آقا، بالاخره مرقومهاي مينگاره! بهتره ماجرا رو از زبان مكي بشنويم : «روز چهارشنبه [29 تير] به خانه دكتر مصدق – كه در آن موقع خانه نشين بود – رفتم از ايشان خواستم در اين مورد اظهار نظر كند. دكتر مصدق اظهار ميكرد چون نماينده مجلس نسيتم، مداخله را جايز نميدانم. مدتي بحث كرديم. نتيجه نداد. بالاخره گفتم در مجلس خواهم گفت كه دكتر مصدق از اظهار نظر در اين مورد خودداري كرده است. اين تهديد كار خود را كرد و روز پنج شنبه نامهاي را نوشته براي من فرستاد كه همان روز در مجلس قرائت گرديد.» (مكي، حسين، وقايع سيام تير 1331، ص 10) اما حتي اين نامه نيز بويي از مبارزه براي ملي شدن صنعت نفت نبرده بود و لحن محافظهكارانه و پيشنهادهاي بسيار جالب و تشابهات بسيار جالب دكتر مصدق، خود به خوبي گوياي همهچيز بود. بعلت طولاني شدن بيش از حد اين متن، ادامهي عرايضم رو براي سري بعد خواهم گذاشت. -
تاپیک جامع مرحوم دکتر محمد مصدق تاپیک جامع مرحوم دکتر محمد مصدق
mostafa_by پاسخ داد به amin782 تاپیک در جنگ آوران
عرض سلام و خسته نباشيد مجدد خدمت تمامي دوستان گرامي؛ بالاخص برادر سيناي عزيز. همونطور كه سيناي عزيز فرمودن، هدف از اين بحث، صرفاً مشخص نمودن نيمهي تاريكي از بخش تأثيرگذاري از تاريخ معاصر ميباشد. درخصوص تأثيرگذار بودن اين موضوع، ذكر همين نكته بس كه به نقل از خاطرات ملكه ثريا (ثريا اسفندياري - همسر دوم شاه) : «محمدرضا پس از اين واقعه (كودتاي 28 مرداد) تبديل به يك ديكتاتور به تمام معنا شد». 28 مرداد 1332، سرآغاز تاريخي سراسر تاريكي و ترس بود كه پس از 25 سال، تازه مردم طعم آزادي را چشيدند! آزادي كه البته هر روز آن، داستاني ديگه به همراه داشت. -------------------------------------------------- بپردازيم به فرمايشات ابتدايي برادر سينا. در ابتدا، من هم سوالاتي رو مطرح كرده و ان شاءالله طي پستهايي كه در اين مناظره ارائه خواهم نمود، به آنها پاسخ خواهم داد. 1- آيا ملي شدن صنعت نفت، پيشنهاد و نظر دكتر مصدق بود؟ 2- نقش آيتالله كاشاني در مليشدن صنعت نفت چه بود؟ 3- علت يا علل جدايي آيتالله كاشاني از دكتر مصدق چه بود؟ 4- ياران اصلي دكتر مصدق چه كساني بودند و چه ماجراهايي پيش آمد كه از ايشان جدا شدند؟ 5- نقش شاه، دربار و مجلس در دوران 28 ماههي حكومت دكتر مصدق چه بود؟ 6- آيا اصولاً دكتر مصدق، طرفدار حكومت جمهوري بود؟ 7- نقش دكتر مصدق در گذشته چه بود؟ 8- جايگاه دكتر مصدق در زمان به قدرت رسيدن رضا خان چه بود؟ 9- نقش مذهب در زندگي دكتر مصدق چه بود؟ و ... -------------------------------------------------- شايد بهتر ميبود كه از ماجراي مليشدن صنعت نفت آغاز كنيم. ولي از آنجايي كه بحث ما، به جاي حساسي رسيده و بخصوص دوستان، از وسط بحث وارد ماجرا شدهاند، بهتر است ابتدائاً به مواردي كه در بالا و به نقل از حقير و همچنين برادر سينا آمده است، پاسخ دهم : ملت ايران، از قرنها و هزاران سال قبل، سيستم پادشاهي را تجربه كرده و تا همين 30 سال قبل نيز با پادشاهي، زندگي ميكردند. در هيچيك از قيامهاي مردمي و تغيير حكومتها، هيچگاه بحث تغيير حاكميت به معني ظاهري مطرح نبوده است. حتي پس از انقلاب مشروطه نيز حق سلطنت، براي خاندان قجر محفوظ مانده و مجلس شوراي ملي، به عنوان نهاد تأثيرگذار در حكومت تشكيل گرديد. طبق اصل 35 متمم قانون اساسي مشروطه (مورخ 21 آذر 1304) و اصول بعد از آن، شرايط سلطنت عنوان شده و نخست وزير، به قانون اساسي سوگند ياد كرده كه «به اساس سلطنت و حقوق ملت خیانت ننماییم» (اصل 11 قانون اساسي مشروطه). بنابراين طبيعي بوده كه هريك از نمايندگان ملت، نسبت به شاه، مادامي كه برخلاف قانون اساسي رفتار نكرده است، وفادار باشند. بالاخص كه محمد رضا شاه، نه صلابت پدر را داشت و نه قدرت دخالت در امور. همانطور كه مستحضريد، پس از اشغال ايران در شهريور ماه 1320 و تبعيد رضا خان به جزيرهي موريس، با وساطت محمد علي فروغي، فرزند وي، محمدرضا به پادشاهي ميرسد. لكن با درهم شكستن استبداد سياه رضا خان، مجلس مجدداً صاحب قدرت شده و از تمام توان خود براي محدود نمودن پادشاه و ملزم نمودن ايشان به اجراي قانون اساسي استفاده نمود. به نحوي كه شاه عملاً سلطنت ميكرد، نه حكومت (مطابق با قانون اساسي). در اين شرايط، شاه بيشتر نقش محلل و برطرف كنندهي موانع و دعواهاي قواي سهگانه و در جامعه، به عنوان عامل وحدت به شمار ميرفت و اين، چيز جديدي نبود. همانطور كه پس از انقلاب مشروطه، حرمت پادشاهي حفظ و پادشاه بيشتر در نقش محلل و وحدتبخشي جامعه به شمار ميرفت كه البته اين امر، دو بار، توسط محمدعلي شاه قاجار و رضا خان پهلوي نقض گرديده و منجر به بازگشت استبداد شد. گويي كه در هر دو مورد، مجلسيان بيشترين تأثير را داشتند. امام (ره) از همان ابتدا با شاه مشكلي نداشت. حركت امام (ره)، در جهت اصلاح حكومت و شاه بود و به همين دليل، بارها در سخنرانيهاي خود، به محمدرضا شاه هشدار داده و وي را نصيحت نمود. در سخنراني معروف ايشان در 13 خرداد 1342 و با وجود توهينهاي بسيار شاه و دربار به روحانيت، امام (ره) چنين جملهاي را به شاه ميفرمايند : «ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت میكنم، آقا تو را اغفال میكنند، از این كارها دست بردار، من میل ندارم یك روز اگر بخواهند تو بروی، همه شكر كنند. .. اینقدر با ملت بازی نكن، اینقدر با روحانیت مخالفت نكن.» حتي امام (ره) در 12 بهمن 57 نيز خطاب به شاه فرمودند : «طاب به شاه گفت: من به تو نصيحت كردم اما تو گوش به حرف من ندادي.» همچنين در قم و در مدرسهي فيضيه فرمودند : «در همين مدرسه فيضيه من شاه را نصيحت كردم گوش به حرف من نداد، ملت او را بيرون كرد.» اما زماني كه شاه، به خودكامگي خود ادامه داده و امام (ره) نيز نصيحت و توصيه را بيفايده دانستند، از اصلاح حكومت نااميد شده و عزم به انقلاب و تغيير ساختار حكومت بستند. پس مشكل روحانيت از ابتدا، با نامها و عناوين نبود. چه بسا حكومت مشروطه كه شيخ فضلالله نوريها و بهبانيها را هم نميتوانست تحمل كند، استبداد ضد ديني بيشتري نسبت به شاهي داشت كه تا دههي 40، تلاش ظاهرياش، حفظ حرمت روحانيت بود! ----------------------------------------------------- خودكامگي محمدرضا نيز تا قبل از 28 مرداد 1332 مفهومي نداشت؛ چرا كه عملاً شاهي ضعيف و بدون اختيار بود و توان ايجاد ديكتاتوري را (بعلت وجود مجلسي قدرتمند و نخستوزيراني مستقل از شاه (كه منتخب مجلس بودند) نداشت. شايد بتوان گفت كودتاي 28 مرداد، بزرگترين موهبت به وي بود كه ساير رقبا را از ميدان به در كرده و قدرت مطلق را به شاه بخشيد و عاملي شد جهت ديكاتوري و خودكامگي محمدرضا. پس اين ادعا كه مصدق با خودكامگي به مبارزه برخواسته بود، از پايه بياساس ميباشد. تلاش دكتر مصدق، در دو برههي اسفند 31 و مرداد 32، به مسافرت (بخوانيد تبعيد محترمانه) شاه از كشور و سپردن معدود قدرت اجرايي به نخست وزير بود. تحركات دكتر مصدق، بسيار شبيه به حركت رضا خان براي كسب قدرت بود. با اين تفاوت كه رضا خان ابتدا سردار سپه و فرماندهي كل قوا شد و سپس نخستوزير؛ حال آنكه دكتر مصدق، ابتدا نخستوزير شد و سپس با پافشاري بسيار و البته به كمك قيام مردم در 30 تير 1331، به فرماندهي كل قوا را عهدهدار شد. هر دو نفر، در حذف شخصيتهاي قدرتمند و رقيب خويش، بيشترين تلاش را داشتند. هر دو در شكلدهي مجلس شوراي ملي، مطابق خواست و اراده و نظر خويش كوشا بوده و با تقلبات گسترده و دستكاري در آراء و ارائهي ليست به فرمانداري جهت انتخاب، موجبات ايجاد مجلسي منتصب را فراهم نمودند. هر دو، اختيارات فرا قانوني را خواستار بوده و هر دو، از حربهي حكومت نظامي براي مهار جامعه استفاده ميكردند. هردو از حربهي قهر و استعفاء، بيشترين بهرهبرداري را مينمودند و هر دو، قدم به قدم، در تصاحب جايگاه حكومت گام برداشته و جالبتر آنكه هر دو، در هر زمان كه قدرت جديدي را خواستار ميشدند، قسم ياد ميكردند كه حافظ و پايبند به قانون اساسي و اساس سلطنت و وفادار به شاه ميباشند. نتيجهي عملكرد رضا خان مير پنج، مشخص بود و دكتر مصدق نيز تا مرحلهي تغيير حكومت به پيش رفت كه اگر فرصت شد، بيشتر به آن خواهم پرداخت. تنها تفاوت ايشان اين بود كه يكي، مردمفريب و ديگري قلدر بود. يكي، بيشترين فشار را توسط مردم و هوادارانش بوجود ميآورد، ديگري با استفاده از قزاقها و زور توپ و تانك، مقاصدش را پيش ميبرد. يكي ترور شخصيتي را در دستور كار قرار داده و به قول خويش «مخالفانم را لجنمال خواهم كرد»، ديگري از حربهي ترور و حذف فيزيكي و پس از به قدرت رسيدن، زندان و تبعيد و اعدام استفاده مينمود. بطور مشخص، اين دكتر مصدق بود كه با نقض مكرر قانون اساسي (بطور مثال قانون اختيارات ششماهه و يكساله كه ناقص اصول 27 و 28 قانون اساسي و ساير اصول مشابه بود)، دولتي خودكامه را بوجود آورده بود و هربار در مجلسي كه خود چيده بود و اكثريت آن را از هواداران خويش قرار داده بود (كه البته خود تشكيل اين مجلس نيز داستاني جداگانه دارد)، درخواستي غيرقانوني داشت، تهديد به استعفاء خويش را نيز ضميمه نموده و اين جمله را عنوان مينمود «رأي نمايندگان مجلس به اين قانون، رأي به صلاحيت دولت است». پس از محدود نمودن كامل مجلس و به حاشيه راندن ياران سابق خود و حذف كامل رقباء از صحنه، شاه را مجبور نمود كه از كشور خارج شود. مشخصاً خروج شاه در آن برهه از كشور، تنها به محكمسازي پايههاي قدرت حكومت مصدق و تكرويهاي بيشتر دولت وي منجر ميشد. به همين دليل هم آيتالله كاشاني و آيتالله محمد بهبهاني (فرزند آيتالله بهبهاني، از رهبران مشروطه)، از خروج شاه از كشور جلوگيري بعمل آوردند. مردم نيز پس از باخبر شدن از پيشنهاد مصدق به شاه، با راهپيمايي در مقابل كاخ شاه، از وي حمايت كرده و حتي برخي از مردم خشمگين نيز به منزل دكتر مصدق حمله نموده و عليه وي، شعار دادند كه اين امر با بزرگنمايي وي، «توطئهي ترور» نام گرفت كه صدالبته حرفي گزاف و بيپايه و اساس بود. درمورد مذهبي بودن دكتر مصدق، بد نيست به موارد زير اشاره كنم : 1- سيد محمد علي شوشتري، نمايندهي مجلس شانزدهم خطاب به دكتر مصدق گفت : «آقاس محترم فاضلي كه با شما دو سال قبل در دربار تحصن بسته بود صريحاً اظهار كرد كه شما در مدت تحصن حتي يكمرتبه نماز نخوانديد و قصههاي ديگري گفت كه شرم دارم بگويم» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دورهي شانزدهم، جلسه 153) 2- محمد مهدي عبد خدايي، عضو شوراي مركزي فدائيان اسلام در رابطه با دكتر مصدق ميگويد : «مصدق علناً تظاهر به فسق ميكرد. او از مصاديق كساني بود كه مردم روزهخوارياش را ديده بودند، اما نماز خواندنش را نديده بودند ... او از اينكه در برابر تمامي خبرنگاران و عكسان، خم شود و دست ثريا (ملكه ثريا - همسر دوم شاه) را ببوسد هيچ ابايي نداشت». (صحابه صبح - صفحه 4) 3- در جلسه يازدهم دادگاه بدوي مورخ 28 آبان 1332، مطالبي ميان دادستان ارتش و دكتر مصدق رد و بدل شد به شرح ذيل : «سرتيپ آزموده : تفسير آن [رساله دكتري] اخيراً منتشر گرديد. مطلعين ميگويند چون به اروپا رفت براي جلب استادان خويش كه متعصب در آئين مسيح بودند، رساله خود را به مذمت از دين ... دكتر مصدق : به دين مسيح درآمدم. سرتيپ آزموده : ... اسلام اختصاص داده، در كيفيت تحرير رساله گفته بود : «من قصد اقامت در سوئيس داشتم و براي جلب خارجيان به انتشار اين رساله مبادرت ورزيدم.» بعداً كه فهميد اين رساله به ايران رسيده ناراحت شده و درصدد برآمد در سوئيس بماند به تبعيت آن دولت درآيد و با آئين مسيح گرايد. ولي محضوراتي مانع آن شد». (بزرگمهر، جليل، مصدق در محكمه نظامي، ص 324) 4- دكتر مصدق درخصوص كشف حجاب معتقد بود : «اگر بتدريج كه دختران از مدارس خارج ميشدند حجاب رفع ميشد چه ميشد؟ رفع حجاب از زنان پير و بيتدبير چه نفعي براي ما داشت؟» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دورهي چهاردهم، جلسه 3، سهشنبه 16 اسفند 1322) 5- دكتر مصدق، با افتخار از كشف حجاب خانوادهي خويش سخن به ميان ميآورد : «حالا البته خانمها به بنده اعتراض نكنند. زيرا قبل از اينكه بانوان محترم كشف حجاب كنند، من در اروپا با خانواده خودم كشف حجاب كردم و هيچكس با كشف حجاب مخالف نبود. ولي من مخالف بودم، چون معتقد بودم كه كشف حجاب بايد بواسطه «اولسيون» و به واسطه تكامل اهل مملكت باشد نه به واسطه يك كسي كه يك قدرتي پيدا كرده و يك زوري پيدا كرده كه من اينجور ميخواهم و بايد اينجور بشود.» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دورهي چهاردهم، جلسه 143، چهارشنبه 4 مهر 1324) 6- دكتر مصدق در مجلس چهاردهم و در جلسهي 20 شهريور 1323 كه مصادف با ماه مبارك رمضان بود، حين ايراد نطق تقاضاي آب كرد. با وجود تأكيد نمايندگان بر اينكه ماه رمضان است و نبايد تظاهر به روزهخواري كرد، او از تقاضاي خود دست نكشيد و آب نوشيد. 7- آيتالله هاشمي رفسنجاني در خطبههاي سال 1361 ميگويند : «به ياد دارم در مشهد بودم ... آيتالله كاشاني به مشهد آمده بود و سخنراني داشت. من نزديك صندلي ايشان نشسته بودم. او با حالت بسيار متأثري ميگفت : «من به اينها [دكتر مصدق] ميگويم اين مردم مسلمان مبارزه كردهاند، آنها را راضي كنيد و مقداي به اسلام بها بدهيد. اما اينها حاضر نيستند. من ميگويم حداقل امتيازي كه به مسلمانان ميدهيد اينكه مشروبات الكلي را منع كنيد. دكتر [مصدق] ميگويد كه مشروبات الكلي يكي از منابع درآمد ماست. دولت فقير است و نميتواند كارخانه را ببندد.» آيتالله كاشاني گفت : «من پيشنهاد كردم كه شما اين را قبول كنيد، من به ملت ميگويم كيلويي ده شاهي روي شكر ميبنديم و مردم هم استقبال ميكنند، آنها زير بار نميروند.» (روزنامه جمهوري اسلامي، شماره 5734، چهارشنبه 26 اسفند 1377، خطبه سال 1361) 8- حسين مكي در كتاب خود مينويسد : «گفتگوهاي خصوصي نيز با ايشان انجام گرفت و پيغامهاي محرمانهاي براي نخستوزير دادند كه انعكاس آنها در جرايد صلاح نبوده، از جمله آيتالله از فعاليتهاي عوامل حزب توده در قم اظهار نارضايتي كردند و در حقيقت به دولت اعلام خطر نمودند و نيز راجع به قوانيني كه با اختيارات تصويب شده بود تذكراتي داده بودند كه من به اطلاع دكتر مصدق رساندم. ولي ظاهراً اقدامي براي جلوگيري از تحركات تودهايها در قم بعمل نيامد.» (مكي، حسين، تايخ نهضت ملي (كتاب سياه، جلد هفتم)، انتشارات علمي، ص 233) اين، تنها بخش كوچكي از دينداري دكتر مصدق بود. هدف، نشان دادن نقاط ضعف وي نبود. بحث سر اين بود كه دكتر مصدق، التزامي عملي به اسلام نداشت. كما اينكه امام خميني (ره) در مورد ايشان فرمودند : «يك گروهي كه از اولش باطل بودند من از آن ريشه هايش مي دانم يك گروهي كه با اسلام و روحانيت اسلام سرسخت مخالف بودند از اولش هم مخالف بودند اولش هم وقتي كه مرحوم آيت الله كاشاني ديد كه اين ها خلاف دارند مي كنند و صحبت كرد اين ها يك سگي را نزديكي مجلس عينك به آن زدند و اسمش را « آيت الله » گذاشتند! اين در آن زمان بود كه اينها [اعضاء جبههي ملي] فخر مي كنند به وجود او[دكتر مصدق]. او [دكتر مصدق] هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل يكي از علماي تهران بودم كه اين خبر را شنيدم كه يك سگي را عينك زده اند و به اسم « آيت الله » توي خيابان ها مي گردانند. من به آن آقا عرض كردم كه اين ديگر مخالفت با شخص نيست اين سيلي خواهد خورد. و طولي نكشيد كه سيلي را خورد. و اگر مانده بود سيلي بر اسلام مي زد.» (صحيفه امام، ج 14، ص 456) -------------------------------------------------------- بعلت طولاني شدن پست، باقي مطالب رو ميذارم واسه پست بعدي.