-
تعداد محتوا
2,358 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
-
Days Won
18
تمامی ارسال های mostafa_by
-
تحولات سوریه (2) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه - بخش دوم ( از July 2015 )
mostafa_by پاسخ داد به GOLDEN-CROWN تاپیک در اخبار تحلیلی
نه. در خيلي از موارد٬ حرف و سخني شنيده نميشه. پارسال٬ دو سال پيش٬ قضيهي كردستان رو بايد از BBC متوجه ميشديم!!! ولي درمورد خوزستان، بيشتر به دليل اخلاقيات و تعصبات قومي - نژادي اون منطقهي خاص هست. بخصوص مشكلات بين عربها و غيرعربهاي اون منطقه! يه مقدار مسائلش، به امنيت ملي برميگرده. شمام بهتره زياد به اين قضيه توجه نداشته باشين icon_cheesygrin :| . -
بزرگترين عمليات آبى ـ خاكى تاريخ (نبرد نورماندي)
mostafa_by پاسخ داد به Ramtin تاپیک در تاریخ دریایی جهان
بسيار جالب بود. ممنون. نبرد حقيقتاً وحشتناكي بود. البته اين بار، بار اولي نبود كه هيتلر، با تصميماتي خودسرانه و مالامال از لجبازي و جاهطلبي، سرنوشت جنگ رو عوض كرد. اگه در شوروي، به دستور هيتلر، حركت به سمت مسكو متوقف نميشد و به جاي اون، حمله به لنينگراد در دستور كار قرار نميگرفت؛ شايد شوروي، در همون ابتداي جنگش تسخير ميشد و بعد از اون، تكليف انگليس و ساير قواي متفقين، كاملاً مشخص بود! ولي لبجازي هيتلر و گوش نكردن به نصيحتهاي فرماندهان ارشد آلمان، باعث شد كه يه فاجعه براي ورماخت تو شوروي بوجود بياد! شايد بشه گفت هيتلر، هم باعث پيروزيهاي چشمگير آلمان بود و هم دليل شكستهاي سنگينش! يه جا، نبوغ نظامياش، باعث ميشد كه غيرممكنترين كارها، خيلي ساده انجام بگيره و گاهي تصميمات غلطش، احمقانهترين اشتباهات تاريخي لقب گرفتن! ----------------------------------------- راستي. اين نبرد آردن، يكم شبيه به نبرد استالينگراد نشد آخر سر؟ جنگ خانه به خانه! نبرد سرنيزه و تن به تن! اين وسط امريكا هم هميشه نون برتري عددياش رو خورده! انصافاً آمار و ارقامي كه ارائه دادين، خيلي وحشتناك بود؛ حتي فراتر از تصور!! فكر اينكه بيش از 100.000 تانك، جلوي آدم سبز شه!!! -
اخبار مرتبط با تهدیدات امریکا و اسراییل اخبار مرتبط با تهدیدات امریکا و اسراییل
mostafa_by پاسخ داد به sina12152000 تاپیک در اخبار عمومی
ببينيد دوستان (الان همه ميگن : واي! باز اين واعظ تهراني پيداش شد!!!). فروم، بهترين فضا براي تبادل نظر تو اينترنت هست. از طريق همين فرومهاست كه ميشه بحثهايي رو كه تو جامعه، زمان زيادي براي پرداخت بهش وجود نداره، به راحتي مطرح و به بحث و گفتگو گذاشته شه. ولي همونطور كه شما، در بحثهاي رو در رو، بايد احترام طرف مقابل بحثتون رو داشته باشين، در فروم هم عيناً اين قوانين حكمفرماست! من نميدونم. چرا هرجا كه آقا پرويز عزيز، نظرشون رو ميگن، يه عده برآشفته ميشن. البته نظريات آقا پرويز، معمولاً خلاف نظرات اكثريت دوستان هست. ولي ايشون هم حق اظهار نظر دارن و اين دليل نميشه كه بخوايم خصمانه، عليه ايشون موضع بگيريم و دم به دقيقه ايشون رو به ضد انقلاب بودن، بيغيرتي نسبت به وطن و القابي بدتر از اين، مفتخر كنيم! --------------------------------- اما خدمت دوست بزرگوارم، آقا پرويز بايد عرض كنم كه : بحث جنگ اسرائيل و حزبالله، يه بحث ساده نيست كه بگيم اونا دو تا اسير گرفتن و اينا هم هرچي داشتن و نداشتن، رو سر ملت خالي كردن! اسرائيل و حزبالله، بارها در عملياتهاي مختلف، اقدام به اسارت مبارزين و افسران همديگه كرده و از اونها براي مذاكرات استفاده كردهان. اين موضوع، به هيچوجه موضوع عجيب و يا حساسيتبرانگيزي نيست. در زمان خودش آريل شارون هم بارها اين اتفاق افتاد! ديگه از شارون، جنگطلبتر، فكر نكنم كسي سراغ داشته باشه. ولي جنگي در نگرفت! اما چرا اينبار، همچين اتفاقي افتاد، جاي بحث بيشتري داره كه به نظرم بهتره در جايي مناسبتر، بهش پرداخته شه. اما حتي اگه اين رو بپذيريم كه تنها دليل وقوع اين جنگ، به اسارت گرفتن دو سرباز اسرائيلي بوده، بايد خدمت شما عرض كنم كه اين جنگ، حداكثر دو ماه بعد (در سپتامبر 2006) آغاز ميشد. اين يه طرح بود كه اسرائيل، بطور كاملاً محرمانه اون رو پيريزي كرده بود و اتفاقاً اون حمله، حملهي بزرگ بود. ولي اگه دقت كرده باشين، اسرائيل در برابر حزبالله لبنان، توان نظامي و آمادگي رزمي كافي نداشت؛ چرا كه با اين حركت، غافلگير شد و مجبور شد كه برنامهي 6 ماههي خود رو 4 ماهه به اجراء بذاره كه موفق نبود. اون طرح، يه طرح بكلي سري بود كه تنها، فرماندهان ارشد نظامي اسيرائيل، عميد پرز و ايهود اولمرت ازش اطلاع داشتن! حالا اين طرح، چطور به دست سپاه رسيد، داستان ديگهاي هست كه متأسفانه قادر به بازگويي نيستم! ولي در همين حد بدونين كه خود پرز در جايي عنوان كرده بود كه نميتونه باور كنه كه از اين طرح، سپاه هم خبردار شده! درست مثل اينكه بين بوش و رايس و چني يه تصميمي گرفته شه و مام خبردار شيم!!! جنگ اسرائيل و حزبالله، اگه تو تيرماه اتفاق نميافتاد، به يه فاجعهي چندين برابر وحشتناكتر از ايني كه شما مشاهده فرمودين، در شهريورماه (قبل از پاييز، تاريخي كه در اون طرح، براي شروع عمليات، بارها بهش تأكيد شده بود!) تبديل ميشد. اون زمان بود كه نه تنها، شما شاهد كشتار هزاران مرد و زن و كودك لبناني بودين، بلكه شاهد احتمالاً نابودي اسرائيل، ويراني جنوب لبنان، حضور مجدد اسرائيل در جايي كه در سال 1982 قرار داشت، آمادگي حمله به سوريه و در نهايت نبرد آرماگدون ميبودين. اين حرفهاي بنده هم هيچكدوم، حرف خودم نيست. مطالبي است كه عيناً در طرح، عنوان شده بود! ------------------------------------- حزبالله، در برابر اسرائيل، مردانه ايستاد و مقاومت كرد. هر مقاومتي هم بهايي داره. ولي مهم اينجاس كه وقتي كه ماجراها تموم شد، آدم بتونه با سرافزاري، سرش رو بالا نگه داره. نه مثل عبدالناصر، هربار، بيشتر شرمندهي مردم كشورش باشه و آخر سر هم در آرزوي بدست آوردن يك پيروزي، ذره ذره آب بشه و بميره. حزبالله، كار فوقالعادهاي انجام داد. حتي با علم به اينكه اسرائيل، از تمام توان نظامياش استفاده نكرد. ولي با اين حال، همين كه يه گروه چريكي تونسته اينطور يه ارتش بزرگ و قدرتمند رو، اون هم بدون پشتوانهي هوايي، زمينگير كنه، خودش جاي افتخار داره. همونطور كه مردم لبنان، ويرانيها رو به جون خريدن، اونهمه كشته و زخمي رو پذيرفتن و از حزبالله، چه قبل و چه بعد از جنگ، حمايت كردن! وقتي كه راهي براي با شرافت زندگي كردن نداري، ميتوني با شرافت بميري!- 3,982 پاسخ ها
-
- تهدیدات
- جمهوری اسلامی ایران
-
(و 2 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
تاپیک جامع ژنرال آریو برزن اسطوره ایرانی تاپیک جامع ژنرال آریو برزن اسطوره ایرانی
mostafa_by پاسخ داد به TANK تاپیک در جنگ آوران
هميشه از دفاعهاي شرافتمندانه خوشم اومده. زيباترين حالتش، حالتي هست كه گروهي، خودشون رو قرباني ميكنن كه بقيه يا آماده بشن؛ يا نجات پيدا كنن. حالا چه طرف آريو برزن باشه؛ چه شاه لئونيداس! البته اين دفاع، وقتي شرافتمندانه ميشه كه براي دفاع از كشور و وطن باشه؛ نه صرفاً براي دفاع از يك حكومت! مطلب خوبي بود. ممنون. -
ممنون كه بنده رو لايق بحث كردن دونستين. از همصحبتي با شما، لذت بردم. فكر كنم به اندازهي كافي، درمورد اين قضيه، حداقل بنده، بحث كردم. فقط در پايان، چند تا مطلب كوچيك هست كه عرض ميكنم. 1- فروش تسليحات از شوروي، البته با واسطه، از يه منبع موثق هست. اين حرف، عيناً از يكي از مسئولين خريد تسليحات سپاه ايران، نقل قول شد. البته اين قضايا، برميگشت به زماني كه هنوز بنيصدر بود و به سپاه، تجهيزات و اسلحه نميداد. شايد وسطاي جنگ، شوروي از اين كارش پشيمون شد! 2- از اون 52 كشور، فقط 17 كشور ديگه، به ايران سرباز (ارتش) ارسال ميكردن. ديگه تجهيزات جاي خودش رو داره. ضمناً اگه برگردين به صحبتهايي كه مقامات بلندپايهي امنيتي امريكا (مثل بوش) و فرانسه (كنت دومارانش) و انگلستان (اسمش رو خاطرم نيست) با هم داشتن و بحث خشكاندن ريشهي جمهوري اسلامي و بحث حمايت از عراق، تا نابودي كامل ايران و البته بعد هم دكترين هنري كسينجر، پس از دكترين «عدم پيروزي دو طرف»، شايد بتونين قضيه رو بيشتر از فروش يه تعداد سلاح، در نظر بگيرين! اميدوارم كه جنگي صورت نگيره. گويي كه نشانههاي بسياري براي شكست اين اميدواريام وجود داره. ولي باز هم اميدوارم كه اگه حداقل جنگي صورت بگيره، اينبار، ايران بتونه بهتر و منطقيتر بجنگه و رفتار كنه.
-
ممنون از راهنماييتون. اينبار ظاهراً همهچيز روبراهه. البته قبلش نگفته بودين كه هرچي خاكستري تيرهتر باشه، ارتفاع كمتر ميشه (سرپايينيتره) :| icon_cheesygrin . اينم از خوبيهاي سوال پرسيدنه :| ! بيصبرانه منتظر ادامهي مطلب هستم.
-
اما خدمت دوست عزيزم، آقا سينا بايد عرض كنم كه : شايد بهتره يكبار ديگه، اون متن مصاحبهي سايت شريف نيوز با محسن رضايي رو مطالعه بفرمايين. شايد اون رو درست نخوندين، يا جعلي دونستين! تو اونجا، پاسخ خيلي از مسائلي كه فرمودين، داده شده. با اينحال، يكبار ديگه، اون قسمتها رو قرار ميدم : ببينيد! چه فرماندهان سپاه و چه ارتشيها، معتقد بودن كه دفاع از مرزهاي جنوبي، تقريباً امكانپذير نيست! اين حرف، كاملاً با حرف آخر شما، در تضاد هست. درمورد پذيرش آتشبس، شايد الان نشه نظر صحيحي داد. خود دكتر رضايي، در اين زمينه گفتن : اما نامهاي كه فرمودين رو بنده، در گذشته مطالعه كردهام. اون نامه حاوي واقعيات مادي و اقتصادي و شرايط روحي رزمندهها بود و اين، يك امر كاملاً بديهي بود. مسلماً جنگي كه فكر كنم بهتره باشه بگيم طولانيترين جنگ قرن بيستم، بود (البته اگه جنگ ويتنام رو جنگ درستي محسوب نكنيم!)؛ اولين عايداتش اين بود كه روحيهاي براي ادامه ي جنگ وجود نداشته باشه. با تحريمهاي اقتصادي و نظامي ايران و همچنين وضعيت شريانهاي نابودشدهي اقتصادي ما در همون ابتداي جنگ، تعجبي نداشت كه اعلام بشه خزانه خاليه، تجهيزات نداريم، مردم تمايلشون رو به ادامهي جنگ از دست دادن و چنين و چنان. ولي اين، دليل بر اين نميشه كه ايران، مفتضحانه جنگ رو خاتمه داد (البته ميدونم كه شما همچين حرفي رو نزدين. اين رو كلي عرض كردم). خود دكتر رضايي در اين مورد گفتن : اما درمورد اسرائيل، صحيح ميفرمايين. اصلاً خيلي ساده عرض كنم. يكي از مهمترين دلايل وقوع جنگ خليج، نه كشور بياهميت كويت (كه تنها چيز باارزشش، نفت بود)، بلكه ماهيت اسرائيل بود. صدام، از همون ابتدا، منجي جهان عرب لقب گرفته بود و سعي داشت خود رو يك جمال عبدالناصر ديگه معرفي كنه. بيشتر از دولت ايران، دولت صدام بود كه تجهيزات و تسليحات و همچنين پول در اختيار سران فلسطيني قرار ميداد و از حمايت اونها دريغ نميكرد. حتي بارها گفته بود كه قصد رهايي فلسطين از چنگ اسرائيل رو داره. بنابراين صدام پس از اتمام كار كويت (و احتمالاً عربستان)، سر خر رو به سمت جنوب غربي آسيا كج ميكرد. حتي موشكهاي Scud-B عراق هم كاملاً به سمت تلآويو نشونه رفته بودن و در جنگ خليج هم تعدادي به سمت اسرائيل شليك شد. به خاطر همين موشكها هم بود كه كشور اسرائيل، دستور ساخت موشك Arrow رو داد. اين موشك، دقيقاً موشك مقابلهكننده با اسكاد-بي هاي عراق بود! پس شايد بتونيم نقش اسرائيل رو هم در اين قضيه، در نظر داشته باشيم. ولي مسلماً خود اسرائيل، نميتونست در اين قضيه، دخالت چنداني داشته باشن. روابط بغداد – تلآويو، از اول چندان خوب نبود. پس از حملهي اسرائيل به ساختار هستهاي عراق (كه منجر به نابودي اون شد)، عراق و اسرائيل تقريباً كاري به كار هم نداشتن! ولي خوب. هرجا كه سخن از اسرائيل هست، نام ايالات متحده ميدرخشد! اما اينكه پايان جنگ، چقدر به نفع اسرائيل شد و چقدر به ضررش، امري نيست كه به راحتي و با همين چند خط بخوايم بهش برسيم. شايد بهتر باشه بعداً در تاپيكي جداگانه، به بررسي اين قضيه بپردازيم (البته اگه موافق بودين!). در آخر. ايران قصد فتح بغداد رو نداشت. هيچكس، فكرش رو هم نميكرد كه جنگ، بعد از سال 61، بيشتر از دو سه ماه طول بكشه! حتي خود نظاميها (چه برسه به سياسيون)، خودشون رو براي خاتمهي جنگ، آماده كرده بودن. ايران، تنها چيزي كه ميخواست، اين بود كه طرف متخاصم، شناسايي بشه و غرامت جنگ، به ايران پرداخت بشه. اگه 4 شرط ايران براي آتشبس رو ببينين، دقيقاً اين مسئله درش مشخص شده. والا همه ميدونستن كه فتح بغداد، به اين سادگيها نيست و مسلماً از توان نظامي اون زمان ايران، اگه نگيم خارج بوده، ولي خيلي فراتر بوده و براي دستيابي بهش، بايد هزينههاي سنگين نظامي و انساني رو متحمل ميشديم!
-
خدمت دوست بزرگوار، آقا رضا بايد عرض كنم كه : 1- من متوجه نشدم! اينكه عراق، بعد از شكست در جبههي غرب و جنوب و عقبنشيني و بعد از شكست عمليات فروغ جاويدان، قطعنامه رو امضاء كرد، كجاش به معناي خالي شدن جبههها بود؟ از سال 66، مردم كمتر تمايل به جنگ داشتن و جبههها از اون زمان داشت خالي ميشد. سال 67 هم جبههها همينطور بيشتر خالي ميموند! ولي بعد از حرف امام كه «جبههها بايد پر شود» (كه پس از تهاجم عراق شروع شد)، مردم دوباره به جبههها سرازير شدن. جوري كه امام در صحبتي گفته بود : «اگر اين استقبال را قبلاً ميديدم، محال بود كه قطعنامه را بپذيرم!». حالا چطوري شما اين استدلال رو كردين كه عراق، از به خاطر كم شدن نيروهاي داوطلب، قطعنامه رو پذيرفت؟؟؟!! البته شايد منظور شما، نيروهاي داوطلب عراقي بوده! در اينصورت هم بايد عرض كنم كه عراق، نيروهاش رو مجبور ميكرد كه به جبههها برن! خيلي از كسائي كه اسير شدن هم اين رو عنوان كردن (رجوع شود به خاطرات اسيران عراقي). خيليا وقتي كه اسير شدن، اعلام كردن كه حاضرن براي هميشه در اسارتگاه باقي بمونن، ولي به عراق برنگردن! حالا ديگه قضيه چيه؟ نميدونم! 2- حرف شما صحيح هست. ولي اولاً خيلي از هواپيماهاي آبكش ما در زمان جنگ، تعمير ميشد و مجدداً در خدمت نيروي هوايي قرار ميگرفت (اين مورد رو به وفور در خاطرات تيزپروازهاي ايراني ميتونين ملاحظه بفرمايين). ولي چه كار ميشد كرد؟ ايران تحريم شده بود. هيچكس به ايران، حداقل مستقيماً تسليحات و تجهيزات و قطعات يدكي نميفروخت! با اين وضعيت، تعجبي نداشت كه ايران، سايهاي از نيروي هوايي داشته باشه! 3- حرف شما درمورد اشغال مناطق صحيح بود. ولي اين حرف شما كه ميتونست با گاز سيانور همه رو بفرسته نزد ملكالموت و تشريف بياره تهران، ديگه از اون حرفا بود. اگه من از گذشته (چه تو وبلاگ نظامي و چه تو اين سايت)، دنبالكنندهي مطالب مفيد شما، بخصوص درمورد هواپيماها و جنگندهها، نبودم، شايد استدلال ميكردم كه اين حرف، از دهان يك غيرمتخصص درمورد مسائل نظامي عنوان شده. به همين خاطرم بيشترين تعجب رو از اين حرف داشتم! دوست عزيز. مگه جنگ الكيه! حالا كاري ندارم كه صدام زرت و زرت شيميايي و گازهاي كشنده تو جبههها ميزد! ولي اونجا جبهه بود! خبرها خيلي سريع به اونجا نميرسيد! ولي وقتي كه سردشت بمباران شيميايي شد، كلي سر و صدا شد. حالا فكر ميكنين الكي بود كه عراق، همينطور گاز سيانور از خودش متصاعد كنه و تشريف بياره تهران؟ يعني اينقدر كشك بود؟ مام اينقدر هويج بوديم؟ شما اصلاً خاطرات اون سرهنگ عراقي رو كه نقل قول كرده بودم، خوندين؟ اون كه 18 تيپ زرهي و مكانيزهي عراق، يا نابود شدن يا عقبنشيني كردن؟؟!! نميدونم شما چرا هر قضيهاي رو كه خودتون دوست دارين، به عنوان حقايق جنگ، عنوان ميكنين؟! اما جملهتون دربارهي ارباب عراق، يعني شوروي ديگه از اون حرفاي استثنايي بودا!!! من كه هنوز هم دارم سعي ميكنم كه يه طوري هضمش كنم. فكر كنم ديگه همهي كسائي كه اون زمان تو ايران حضور داشتن (و مسلماً سن بنده خيلي كمتر از شما بوده؛ بنابراين شما بايد خيلي بهتر يادتون باشه)، يادشون باشه كه ايران در اواخر جنگ، بيشتر نيازش رو بصورت پنهان و از طريق واسطه، از شوروي تأمين ميكرد! اين ماجرا اينقدر مشخص بود كه امريكا هم به فكر افتاد كه با ايران وارد مذاكره شه و بهش تسليحات بفروشه. فكر كنم ماجراي مك فارلين رو خودتون بهتر از من بدونين! ضمن اينكه از سال 1361 كه دونالد رامسفلد شخصاً تشريف آورد عراق و پيام پرزيدنت ريگان رو به سمع و نظر سردار مهربون قادسيه رسوند، عراق تشريف برد تو دامن امريكا! امريكا از نفتي كه كويت به جاي عراق صادر ميكرد، حفاظت ميكرد (با ناوگان نيرومندش)، ناوهاي ايراني رو هدف قرار ميداد، با هليكوپترهاش، ايرانيها رو هدف قرار ميداد، بيشترين حمايت اطلاعاتي از عراق رو امريكا انجام داد (قبل از هر عملياتي، C.I.A اطلاعات بسياري از جديدترين تحركات منطقه و وضعيت آرايش نيروها و چنين و چنان رو در اختيار عراق قرار ميداد)، موج صدور تسليحات از امريكا هم شدت بيشتري پيدا كرده بود. ضمن اينكه تا قبل از اشغال كويت، امريكا، متحد عراق محسوب ميشد و حتي در خاطرات برژينسكي عنوان شده بود كه صدام، قبل از حمله به كويت، از امريكا اجازه گرفت!!! حالا چطور شد كه اين عراق، رعيت شوروي از آب دراومد؟؟! من نميدونم شما چرا دارين اينقدر ساده، امريكا رو از اين معادلات حذف ميكنين و سعي ميكنين كه همه چيز رو بندازين گردن شوروي؟!! اما بحث اسرائيل خيلي فرق داشت! اسرائيل در 1956، ميتونست خيلي ساده مصر رو تصرف كنه. ولي مصر، يكي از بزرگترين متحدين شوروي بود و در زمان جنگ سرد، بزرگترين نبرد امريكا و شوروي، جنگ بر سر كشورها بود! پس مغز خر نخورده بود كه كشوري رو كه در چنگ خودش داشت، تقديم كشوري كه بزرگترين همپيمان ايالات متحده محسوب ميشه بكنه! در اونجا، توازن قدرت منطقهاي هم معني نداشت؛ بلكه توازن قدرت جهاني مطرح بود! شوروي از ادامهي جنگ، بيشترين منفعت رو ميبرد. چرا كه هم به عراق و هم به ايران، تسليحات ميفروخت. پس ذينفعترين كشور ممكن در اين ماجرا، همين شوروي بود. حالا چطور يه كشور، اينهمه سود رو بيخيال ميشه؟! ضمن اينكه اگه فرضاً عراق، ايران رو ميگرفت، مسلماً شوروي وارد ايران ميشد؛ همونطور كه وارد افغانستان شد تا قبل از امريكا، اونجا رو تصاحب كنه! عراق هم كه نميتونست با شوروي وارد جنگ بشه، ايران رو به شوروي ميبخشيد تا يه حكومت بلوك شرقي ديگه تو جهان بوجود بياد، مثل روماني يا مجارستان! خيلي ساده، يه رئيس جمهور طرفدار شوروي در ايران قرار ميداد و مابقي رو به خود ايرانيا واگذار ميكرد! 4- كسي ادعايي نداره كه كويت و عربستان، به عراق كمك مالي ميكردن. خود كويت، به جز صادرات نفت خودش، به جاي عراق هم نفت صادر ميكرد و بيشترين كمكها رو به عراق كرد! ولي اين، يه قسمت از جنگ بود! تسليحاتي كه امريكا، فروشش رو به عراق ممنوع كرده بود؛ مجدداً آزاد شد و همين تسليحات بود كه خون ملت رو به زمين ميريخت! شما خيلي جالب، از 52 كشور، فقط چسبيدين به همين دو كشور! شايد هم به نظر شما، 50 تاي بقيه، عدد چندان قابل توجهي نبودن! فقط يك چهارم جهان بودن كه اتفاقاً مهمترين بخش جهان بودن! ببينم. تو جنگهاي جهاني، سرجمع 10 تا كشور از متفقين حمايت كردن؟؟!! 5- حرف شما، تقريباً درسته. آسمون ايران، بي دفاع مونده بود. ولي اولاً كه عراق، كم موشك و بمب، روانهي ايران (و بخصوص تهران نكرد! حداقل خود بنده، اين رو كاملاً يادم هست. حتي يكي از موشكهاي صدام، دقيقاً به فاصلهي 100 متر (شايدم 150 متر!!) از خونهي خود ما، منفجر شد (دقيقاً بخوام عرض كنم، سر خيابان بهآفرين). عراق، اينقدر جوانمرد نبود كه ببينه چون ايران ديگه از هوا ضعيف شده، پس تختيوار بيخيال بشه و بچسبه به زمين!! 6- اما ماجراي كويت، درست بعد از جنگ، اتفاق افتاد. بعد از جنگ بود كه سردار قادسيه، عنوان كرد كه «پولهاي كويت، خيلي چسبيد! مربا بده بابا!». بعد از اون ماجرا بود كه عراق، براي حفظ حكومتش و براي تخليهي پتانسيل جنگياش (كه طبق تئوريهاي استراتژيك، خطرناكترين حالت ممكن براي يك كشور، داشتن پتانسيل شديد جنگي هست)، به كويت حمله كرد و سه سوت تا پايتخت رژه رفت! حالا چطور كه اصلاً از اول، شروع ماجرا بعد از پذيرش قطعنامه و گذشت زماني نسبتاً طولاني (نزديك به دو سال) اتفاق افتاد، مربوط ميشه به جنگ ايران و عراق، ديگه از توان درك حقير، كاملاً خارجه! اما كاش درمورد سرمايهي اجتماعي، مطالعات بيشتري ميفرمودين! جايي كه خود فوكوياما اعلام كرده كه تسليحات و توان نظامي، در هيچ جنگي، برتري محسوب نميشن. اين سرمايهي اجتماعي (كه يكي از فاكتورهاش، سرمايه انساني محسوب ميشه) هست كه نتايج رو مشخص ميكنه! بهترين مثالي كه براتون ميارم، نبرد استالينگراد بود! ارتش آلمان، تقريباً همهچيز داشت و شوروي، تقريباً هيچ چيز! ولي برندهي نبرد، شوروي بود نه آلمان! ورماخت، خيلي ساده تو شوروي زمينگير شد. دليلش هم چيزي، بيشتر از گرسنگي و سرما بود!! پس شايد خوندن واژهي شما كه ميفرمايين «چون واقعاً چيزي هم نداشتيم كه قابل ترس باشد»، خيلي سوزش داره! البته مسلماً شما از ديدگاه تخصصي خودتون (نظامي) اين مورد رو عنوان كردين. بله. اگه منظورتون از چيزي داشتن، تسليحات و مهمات و تجهيزات جنگي هست، درسته. ما تقريباً چيزي نداشتيم! ولي سرمايهي اجتماعي و بخصوص سرمايهي انساني ايران، بزرگترين عامل تموم نشدن جنگ، در 6 روز ابتداي جنگ و كشيده شدنش به اينهمه سال بود!!! شايد الان شما دوباره مسخره كنين كه نيروي ايمان و چنين و چنان! ولي اين حرفي بود كه فرانسيس فوكوياما زده! نيازي به معرفي ايشون هست؟! 7- همونطور كه بارها عرض كردم، درمورد تجهيزات اندك ايراني و كمبود امكانات، حق رو به شما ميدم. 8- اما درمورد جملهي آخر. منظور شما رو درست درك نكردم. شايد بهتره يه مورد رو اشاره كنم. شايد منظور شما، اين بوده كه انقلاب ايران يه اشتباه محض بوده و اعلي حضرت همايوني، شاه شاهان، بزرگ بزرگان، قدرتمند قدرتمندان، به نادرستي حكومتش نابود شد! ولي اگه تشريف ببرين خاطرات خود برژينسكي رو مطالعه بفرمايين، قرار بود كه به زودي شاه رو كنار بذارن! البته طبق گفتهي ارتشبد قرهباغي، ايران داشت زمينهي به تاج و تخت رسيدن رضا (پسر شاه) رو آماده ميكرد. ولي نظر امريكا، يه حكومت دموكراسي به سبك كشورهايي چون ژاپن و هلند بود. كشورهايي كه شاه داشتن، ولي در اون، شاه، بيشتر در نقش يك هويج زيبا هست؛ نه مقام اول مملكتي. در اين كشور، نخستوزير، همهكارهاس! يه چيزي تو مايههاي حكومت بريتانيا (البته با اندكي تفاوت). پس خواه ناخواه، حكومت شاه، به زير كشيده ميشد. ولي انقلاب ايران، باعث شد كه نوع اين حكومت، تا حد و حدودي متفاوتتر بشه و چيزي نشه كه امريكا برنامهريزي كرده بود! هركس درمورد انقلاب، نظري داره. ولي اين دليل نميشه كه شما، اينقدر از شكستهاي ايران، خوشحال و از داشتههاش، عصباني بشين! كافيه كه ايران، يه منچ درست كنه كه شما دماي بدنتون همينطور افزايش پيدا كنه و به دنبال هزار و يك مدرك بگردين كه ثابت كنين اون منچ، ساخت بلغارستان بوده نه ايران! ولي اين حرف شما، به هيچوجه با مدعيات شما كه ميگين ايران رو به خاطر ايران دوست دارم، نميخونه! شايد آرزوي قلبي شما، تضعيف حكومت فعلي ايران باشه؛ چه از لحاظ سياسي و چه از لحاظ نظامي (شايدم نباشه! اهانتي نكردم و فقط دارم احتمالات رو بررسي ميكنم). ولي بهتره بدونين كه هرچقدر كه ايران، ضعيفتر باشه، بيشتر جون من و شما در خطره! مطمئن باشين كه درصورت وقوع جنگ، تر و خشك با هم ميسوزن! مگه اينكه در اون زمان، شما هم ترجيح بدين كه در كشوري ديگه، جز ايران، حضور داشته باشين. ببخشيد كه مثل هميشه، حرفم طولاني شد.
-
ممنون از آموزش جالب و مفيدتون. فقط يه مشكلي براي من پيش اومد كه احتمالاً به دليل كمهوشي مزمن بندهاس!! فرمودين : ولي من هرچي نگاه ميكنم، بيشتر برعكس اين قضيه رو ميبينم. مگه اينكه در فهم آموزشي كه تو تاپيك نوشتين، دچار مشكل شده باشم. ميشه يكم اين قسمت رو بيشتر توضيح بدين. ضمناً تندي يا كندي شيب رو براساس همون محساباتي كه بالاتر نوشته بودين تخمين زدين؟
-
تاپیک جامع تهاجم به جمهوری اسلامی ایران
mostafa_by پاسخ داد به mostafa_by تاپیک در دکترین و استراتژی
همونطور كه عرض شد٬ براي حمله اسرائيل به ايران، بايد دو مشكل اسرائيل، از ميان برداشته شود : چريكهاي دستآموز ايراني و حمايت و اتحاد سوريه با ايران! اسرائيل، قادر به جنگيدن با سوريه نيست؛ چرا كه در اينصورت، ايران را نيز در برابر خود خواهد ديد. طرف سوري هم با پشتگرمي به ايران و همچنين با انزواي سياسي كه امريكا، بعد از ترور رفيق حريري، براي سوريه ايجاد نموده، تا به امروز در برابر اسرائيل ايستاده! اسرائيل براي حل مشكل سوريه، راهي جز مشكل سياسي نداشته و ندارد. شايد با خوندن مطلب زير (كه چند روز پيش در سايت بازتاب مشاهده كردم)، خودتون بيشتر متوجه قضايا و تحركات جديد اسرائيل بشين. با خوندنش، ميشه فهميد كه برنامهي آيندهي سران تلآويو، چه خواهد بود و شايد هم بتونين به تخمين زماني مناسبتري برسين. ----------------------------------------------------------------------------- در شرایطی که پس از شکست بیسابقه اسرائیل مقابل حزبالله لبنان و همزمان فقدان چهره مقتدری چون شارون در حکومت اسرائیل، این رژیم سالی پر از ضعف و بیثباتی را در داخل و خارج تجربه کرد، روزنامه ملیگرای «هاآرتص» به عملیات روانی با هدف تفرقهافکنی بین ایران و سوریه روی آورد. به گزارش سرويس بينالملل «بازتاب»، همزمان با نرمش کم سابقه تلاویو مقابل سوریه برای راضی کردن مقامات آن به مذاکره، این روزنامه با توصیف مناسبات کنونی بین سوریه و ایران به «دوستی خاله خرسه»، بشار اسد را از نزدیکی به جمهوری اسلامی برحذر داشت. این در حالی است که دکتر احمدینژاد، رئیسجمهور ایران سه هفته پیش با سفر به دمشق، روابط ایران و سوریه را استراتژیک خواند. تلاش منابع صهیونیستی برای جدا کردن بشار اسد و مقامات ایران در حالی است که یادگار «حافظ اسد» به دلیل علقه شدید به سید حسن نصرالله خود را کاملا متعهد به دفاع از حزب الله میداند و طی ده سال گذشته، هیچ یک از سناریوهای پرونده حریری، اختلافات داخلی و تحریک عواملی چون «عبدالحليم خدام» نتوانسته نقشه به زیر کشیدن بشار از ریاست سوریه را عملی کند. با این وجود روزنامه اسرائیلی «هاآرتص» از قول محافل آگاه در اورشلیم نوشت: دولت سوریه از همکاری بسیار نزدیک با جمهوری اسلامی ایران بیم دارد و مواظب است که این نزدیکی، موجب به خطر افتادن منافع سوریه نشود. «هاآرتص» در شماره امروز خود، ماهیت مناسبات کنونی بین سوریه و ایران را «دوستی خاله خرسه» توصیف کرد و نوشت: گرچه در حال حاضر سوریه از آن رو مناسبات خود را با ايران مستحکمتر میسازد که گزینه دیگری در برابر خود ندارد، ولی در عین حال مواظب است که ماجراجويیهای رژیم ایران، برای آن کشور مسئلهساز نشود. اين روزنامه افزود: گرچه سوریه حکومت ایران را «عمق استراتژیک» خود میداند، ولی خطرات آن را هم کاملا در نظر دارد. به نوشته «هاآرتص»، آگاهان سیاسی در اورشلیم پیامد سفر ماه گذشته محمود احمدینژاد به دمشق را نمونه خوبی از این محتاط کاری سوریه میدانند: در حالی که رئیسجمهوری ایران در این دیدار از «تابستان داغ» سخن گفت، و ادعا کرد که خیلی آسان میتوان اسرائیل را به زانو در آورد، پرزیدنت بشار اسد لحن احتیاط آمیز و آرامی درپیش گرفت و از سخنانی که ممکن است باعث افزایش تنش شود، دوری جست. یک تحلیلگر برجسته سوری در بررسیهايی که از بیانیه مشترک رؤسای جمهوری دو کشور به عمل آورد، این ارزیابی را مورد تأيید قرار داد. «ابراهیم حمیدی» در این تحلیل در روزنامه «الحیاة» ـ چاپ لندن ـ نوشت: مطالعه دقیق این بیانیه پایانی میتواند بیانگر ماهیت روابط بین رژیم بنیادگرای مذهبی ایران و حکومت سکولار (بعثی) سوریه باشد، که تنها منافع مادی آنها را به یکدیگر پیوند می دهد. حمیدی نوشت: گرچه تصور بر این است که تصمیمات سوریه در تهران گرفته می شود، ولی پیامد دیدار احمدی نژاد نشان داد که نوعی تقابل بین دو کشور وجود دارد. به عنوان مثال، حکومت ایران به فشار دولت سوریه تسلیم شد و موافقت کرد که در بیانیه مشترک پایانی، از حق سوریه برای بازگشت به خطوط مرزی پیش از 4 ژوئن 1967 با اسرائیل سخن گفته شود (که مفهوم آن بازگرداندن بلندیهای جولان از جانب اسرائیل به سوریه، در مقابل برقراری صلح کامل بین دو کشور است) و مدعی شد: این نخستین بار است که حکومت ایران چنین خواسته سوریه را در یک سند مشترک می پذیرد. حمیدی افزود: برخی دیپلماتهای غربی در دمشق می پرسند، آیا این امر نشان آن است که حکومت ایران موجودیت اسرائیل را به رسمیت میشناسد؟ سوریه از پیامد برگزاری دادگاه بینالمللی در مورد آمران و عاملان قتل «رفیق الحریری» بسیار نگران است و بیم دارد که انزوای سیاسی آن کشور را در صحنه جهانی عمیقتر کند. سوریه همچنین از احتمال حمله نظامی اسرائیل نگرانی دارد و از این رو چند بار به اسرائیل علامت داده که در پشت فعالیتهای کنونی ارتش سوریه مقاصد تهاجمی پنهان نشده است. به نوشته روزنامه «هاآرتص»، اگر تهدیدهای ایالات متحده علیه سوریه ادامه یابد، آن کشور را بیش و بیشتر به آغوش حکومت ایران سوق خواهد داد و لحظهای خواهد رسید که سوریه کاملا در دام حکومت ایران خواهد افتاد، بی آنکه کشورهای غربی امکان داشته باشند آن را نجات دهند. برخی تحلیلگران در اورشلیم بر این باورند که بلافاصله پس از آن که ایالات متحده از ادامه سیاست منزوی سازی سوریه دست بردارد، احتمال زیاد می رود دولت دمشق تغییر سیاست داده و از ایران دور شود. این تحلیلگران همچنین میگویند که دولت آمریکا در حال حاضر با اپوزیسیون سوری در تماس است که اخوان المسلمین بخشی از آن میباشند و این اپوزیسیون در صورتی که قدرت را در سوریه به دست گیرد، گزینه بهتری از رژیم کنونی نخواهد بود. «هاآرتص» در ارزیابی جداگانهای نیز نوشت: گرچه «ايهود اولمرت» در سخنان هفتههای اخیر خود چند بار به سوریه پیام داده که اسرائیل قصد حمله به آن کشور را ندارد، ولی نگرانی و سوءظن دولت دمشق برطرف نشده که اطمینان دارد اسرائیل دارای هدفهای تهاجمی میباشد. تحلیلهای این روزنامه اسرائیلی در حالی مطرح می شود که بلافاصله پس از سفر سه هفته قبل رئيسجمهور ایران به دمشق، روزنامه «اورشلیم پست» با نسبت دادن موارد عجیبی چون برنامه سلاحهاي شيميايي و اتمي! به سوريه نوشته بود: ايران با تامين سرمايه براي جنگندهها، تانكها و موشكهاي زمين به درياي سوريه، به برنامه تحقيقاتي سلاحهاي شيميايي و اتمي! سوريه كمك خواهد کرد، جداي از همكاريهاي اقتصادي، فرهنگي و علمي، ايران به خريد سلاحهاي روسي و كره شمالي از طرف سوريه كمك خواهد كرد و 1 ميليارد دلار را هم براي خريد 400 تانك پيشرفته T-72 روسي و 18 فروند هواپيماي ميگ-31 روسي و 8 فروند هليكوپتر M-8 پرداخت ميكند.علاوه بر اين، ايران به سوريه براي ساخت كارخانه موشكهاي ميان برد كمك كرده و با تانكهاي ايراني و پرسنل مورد نياز به سوريه كمك خواهد كرد. نيروي دريايي سوريه هم قرار است با موشكهاي C-801 و C-802 چيني كه در حال حاضر در ايران توليد ميشوند، تجهيز شود. ----------------------------------------------------------------------------- اگه دوستان، نظر يا تحليلي در اين زمينه دارن، خوشحال ميشم كه اونا رو بخونم. -
جالبه. من نميدونم شما چرا اينقدر عاشق ايرانين كه هميشه ما رو تو ضعيفترين حالت و پستترين رفتار و دشمنمون رو تو قويترين حالت ممكن و انسانيترين رفتار، در نظر ميگيرين!! كي؟ صدام؟ :| صدام نميخواست جنگ رو ادامه بده؟ :| حرف جالبي بود. بيايد يه بار ديگه، روزهاي پاياني جنگ رو با هم بررسي كنيم. --------------------------------------------------------------------------- در روز 27 تير 1367، ايران اعلام ميكنه كه قطعنامهي 598 رو (كه تقريباً يك سال پيش، در تاريخ 29 تير 1366 در سازمان ملل به تصويب رسيد!) ميپذيره. همون موقع، ارتش صلحدوست و ضدجنگ عراق، احتمالاً به منظور ايجاد دموكراسي در ايران، از دو جبههي غرب و جنوب، حملهي سنگيني رو آغاز ميكنن كه حتي از ابتداي جنگ، اين حجم حمله ديده نشده بود! عراق فكر ميكرد كه كار نيروي نظامي ايران رو ساخته! البته چندان اشتباه هم نميكرد. مشكلات فراووني ايران داشت. اما ...! اجازه بدين اينجا رو به نقل از كتاب «آغاز تا پايان» (از صفحهي 208 تا 210) خدمتتون عرض كنم كه يه وقت فكر نكنين دارم از خودم حرف ميزنم! اما پس از مقاومت ايرانيها و دفع حملات عراق بود كه منافقين حملهي جديدي رو شروع كردند. از همان كتاب، ماجرا رو ادامه ميدم : حالا من درست نفهميدم كه اين ارتش انساندوست و صلحطلب عراقي، چطوري به ايران حمله كردند كه همه فهميدند جز حضرت عالي! البته شايد ديگه به جنگ عادت كرده بودين و اين حملات رو يه امر روزمره ميدونستين. به همين خاطرم احساس كردين كه صدام، ديگه نيازي به جنگيدن نداشت! --------------------------------------------------------------------------- اما درمورد آمار عجيب و غريب شما كه فكر كنم الهام شده از طرف خدا بوده، بايد اين آمار رو ارائه كنم. نشريهي «اسپرسو» چاپ ايتاليا، در آوريل 1988 (ارديبهشت 1367) موازنهي توان نظامي ايران و عراق رو اينطور عنوان ميكنه (آمار سمت راست، متعلق به ايران و آمار سمت چپ، متعلق به عراق هست) : منظور از ارتش، تمام توان نظامي موجود هست، چه گاردهاي رياست جمهوري و چه ساير موارد، مثل خود سپاه ايران) : ارتش : 655.000 نفر / 800.000 نفر تانك : 1.050 دستگاه / 7.000 دستگاه توپخانه : 600 قبضه / 5.600 قبضه هواپيما : 200 فروند / 500 فروند البته شايد هم اين نشريهي درپيت و زرد، از ايران پول گرفته بود كه همچين آماري رو (بدون هماهنگي با شخص شما) اعلام كنه. --------------------------------------------------------------------------- اينجا رو بخونين. بد نيست. از مجله «سياست دفاعي» (شماره چهارم، صفحات 203 و 206) هست : مواردي از اين دست، تا دلتون بخواد، فراوون موجود هست. جالب اينكه اكثراً هم آمار كشورها و مجلات اروپايي و امريكايي هست (كه شايد همگي، بطور همزمان از جمهوري اسلامي پول گرفتن!). جالبه كه در صحبتهاتون، به هيچ وجه اشاره نكردين كه بزرگترين كشوري كه در سالهاي پاياني جنگ، به عراق حال داد، امريكا بود!! امريكا با ناوهاش تشريف آورده بود خليج فارس و علناً با نبرد با ناوها و ناوچههاي ايراني، سرعت صادرات دموكراسي رو در حد جهاني بالا برده بود!! غرق شدن ناوچه پيكان، تنها يكي از خدمات امريكا به عراق بود. ژنرال مائر عبدالرشيد، در جايي عنوان كرده بود : «حجم فرستادن موشكهاي فرانسوي، به حدي بود كه حتي جايي براي نگهداري اين موشكها، نداشتيم و گاهاً ماهها، موشكها، در بندرگاه رها ميشدند تا در انبارهاي ما، جايي براي نگهداري آنها باز شود»!! به لطف غرب و شوروي (يا به عبارت بهتر و صحيحتر؛ به لطف 52 كشور جهان (بله! 52 كشور! نه فقط عربستان سعودي و كويت!!!)؛ از ابرقدرتها گرفته تا كشورهاي كوچك، اما غني عربي)، عراق هر روز، پربارتر و مجهزتر ميشد. حالا نميدونم اين كجاش افتخار داره كه شما به عنوان يه ايراني كه ادعاي وطندوستيتون ميشه، اين موارد رو ناديده گرفتين و با خوشحالي اعلام ميكنين كه عراق اين رو داشت و ما نداشتيم! نميدونم شما، خاك ايران رو با شاه به قول خودتون فقيدش دوست دارين يا عيب از ذهن مشكلدار بنده هست كه نميتونم وطنپرستي شما رو از صحبتهاي شما، درك كنم!!! البته فكر كنم وطندوستيتون و انتخاب نوع جالبش٬ به خود شما مربوط باشه. پس در اين زمينه دخالتي نميكنم! --------------------------------------------------------------------------- و اما درمورد دليلي كه شما كاملاً واهي دونستين، بايد عرض كنم كه عليالظاهر، شما و كنت دومارانش و صدام حسين، چندان با هم تفاهم نداشتين!! چون عليالظاهر، نظر اون دو نفر، چيز ديگهاي بود و به طور كاملاً اتفاقي، اين رو در كتابي هم نوشتند! البته شايد اين دو نفر هم از ايران پول گرفته بودن كه با ذكر دلايل واهي، جاي دفاع رو براي امثال من باقي بذارن!! خدا رو چه ديدين؟ تو اين جهان، هر اتفاقي ميافته! --------------------------------------------------------------------------- در آخر، بد نيست براي اينكه نشون بدم جهانيان، چقدر موافق حرفهاي ميهنپرستانه و واقعبينانهي شما بودن، اين موارد رو نشون بدم : زياده عرضي نيست.
-
خوب دوست عزيز. جنگ بود. تو جنگ كه حلوا خيرات نميكردن! ايران كه علاقهاي به جنگ نداشت. اين جنگ، به ايران تحميل شد و تا آخرين روز هم همين وضعيت بود. شما ميفرمايين كه براي ادامه جنگ تا بازپس گيري تمام خاك ايران، موافقيد ولي بعد از اون نه! يعني فكر ميكنين اگه ايران بقيهي جاها رو ميگرفت، عراق هم سريع بيخيال ميشد؟ يا اينكه عراق از اشغال و تهاجم باز ميايستاد تا ايران بقيهي جاها رو از چنگش خارج كنه؟ ورود به خاك عراق، به دلايلي بود كه عرض شد و در اون زمان، خاك ايران، هنوز دست عراق بود. ضمن اينكه ورود به عراق، براي ايجاد اهرم فشار، براي پذيرش صلح بود! ولي عملاً مذاكرات به نتيجهاي نرسيد. اين ديگه تقصير ايران نبود! ميخواستين ايران با عراق، يكجانبه آتشبس اعلام كنه؟!! جنگ، جنگ، تا رفع كل فتنه، در برابر شعار «جنگ، جنگ، تا يك پيروزي»، شعار سپاه بود و به اين دليل كه اونها ميديدن كه عراق، تازه داره مجهز ميشه. تازه داره موج جديدي از تسليحات و نفرات، به جبههي عراق سرازير ميشه. مشخص بود كه عراق، علاقهاي به صلح نداره و اين ادعاي آتشبس موقت، فقط براي تقويت ارتش بعث هست! يه سر به كتاب «جنگ جهاني چهارم، ديپلماسي و جاسوسي در عصر خشونت» بزنين. ببينين كه در اونجا، طرح صلح عراق، به چه ترتيب بود! ببينين كه همين آقاي كنت دومارانش، رئيس سازمان اطلاعاتي و جاسوسي فرانسه بزنين و از طرح صلح ايشون و همچنين وضعيتي كه بعد از اون، درصورت پذيرش براي ايران بوجود مياومد، آگاه بشين! ايران، مغز خر نخورده بود كه بخواد همينطور الكي جنگ رو اداره كنه. ضمن اينكه اگه تسليحات، مثل بارون براي عراق نازل ميشد، ايران براي خريد يه سري كلاش ساده، بايد با كلي واسطه و از بازار سياه اسلحه، چندين برابر گرونتر خريداري كنه! پس هيچكس اينقدر احمق نبود كه بخواد 8 سال بجنگه! يادمون نره! اين جنگ، به ايران تحميل شد! ايران، چارهاي جز ادامهي جنگ نداشت.
-
ادامه ندادن جنگ حماقت بود. چرا كه : 1- هنوز بخشي از خاك ايران، در دست عراق بود. اگه اون زمان، ايران آتشبس رو ميپذيرفت، حالا بايد براي بدست آوردن سرزميني كه به خود ما تعلق داشت، سالها با بعثيها مذاكره كرده و جلسه ميذاشتيم كه شايد خداي نكرده، اونا دلشون به رحم بياد و اون رو به ما برگردونن! 2- مجامع صالح و عزيز بينالملل كه تازه سه سال پس از جنگ، يادشون افتاد كه بين ايران و عراق جنگ شده، مشخص بود كه پس از آتشبس، طرف كي رو ميگيرن! ضمن اينكه آتشبس، ايران رو آماده براي نبرد نگه ميداشت و ناامنيها، ادامه پيدا ميكرد! 3- طرف متخاصم در جنگ، مشخص نشده بود. حتي بحثي از غرامت هم نبود! درحالي كه قاعدتاً بايد عراق به عنوان طرف متخاصم، اعلام و وادار به پرداخت غرامت ميشد. 4- هيچ تضميني وجود نداشت كه عراق، مجدداً وارد جنگ نشود. حتي خود صدام، در ديدار با كنت دومارانش فرانسوي، اعلام كرده بود كه درصورت پذيرش طرف ايراني، قصد ترميم و تجهيز مجدد ارتش و اينبار، ويراني ايران را دارم! 5- ايران، اهرم فشاري براي مذاكره با طرف عراقي نداشت! مسلماً در اين شرايط، هيچ چيز به ايرانيها نميرسيد! 6- شعار «راه قدس، از كربلا ميگذرد»، براي بعد از اين جريان و سر ماجراي جنگ ايران با اسرائيل (توسط لشكر 27 محمد رسولالله (ص) ) بود! محض اطلاع، عرض كردم كه حداقل اين دليل رو از صحبتهاتون حذف كنين كه حرفاتون ايراد ديگهاي نداشته باشه. 7- ارتش عراق، آنقدر وضع بدي داشت كه ادامهي جنگ، بدون كمك مستقيم ايالات متحده و فرانسه، علناً غيرممكن بود! (در عمليات رمضان كه چندي بعد برگزار شد، همين آقاي كنت دومارانش، وزير اطلاعات وقت فرانسه، در جبهه حضور داشت!). عراق، براي جلوگيري از حملهي ايران به سمت بغداد، گارد رياست جمهوري رو مسئول امنيت بغداد كرد و دور بغداد، خندق كنده شد! پس دليلي نداشت كه از موضع ضعف با عراق برخورد كنيم! همچين ارتشي، هنوز چند نقطه از ايران رو در اختيار داشت! پس عليالظاهر قدرت دست اونها بود نه ما. ضمن اينكه مذاكرات صلح، از نظر سياسي به جايي نرسيد و ايران، مجبور به ادامهي جنگ شد!
-
با اجازهي شما، نظرات فرماندهي وقت سپاه پاسداران، دكتر محسن رضايي (كه تو مصاحبه با سايت شريف نيوز عنوان شده) رو قرار ميدم. ----------------------------------------------------------------- * نظراتی مطرح میشود مبنی بر اینكه امام عقیده داشتند كه بعد از فتح خرمشهر وارد خاك عراق نشویم و پشت مرزها به دفاع بپردازیم. برای این نظر هم سه دلیل مطرح میشد. یكی اینكه اگر وارد خاك عراق شویم مردم عراق به دلیل تعصب فراوان خود بیشتر میجنگند. دوم اینكه شیوخ منطقه بیشتر از عراق حمایت خواهند كرد و سوم اینكه دنیا رسمیتر ما را تحت فشار قرار خواهد داد. اما پس از طرح نظرات كارشناسان نظامی امام میپذیرند كه وارد خاك عراق شویم. چه شد كه ایران تصمیم گرفت هم جنگ را ادامه دهد و هم وارد خاك عراق شود؟ رضایی: امام با ادامه جنگ مخالف نبود. امام هیچگاه نگفت كه سر مرزها بمانید و وارد خاك عراق نشوید. این مساله به عنوان یك پرسش برای ایشان مطرح بود. امام میگفتند با توجه با اینكه دلایلی وجود دارد چرا شما سر مرز نمیمانید؟ این بحث پیش آمد كه آیا بر سر مرزها بمانیم و بجنگیم یا وارد خاك عراق شویم و به نبرد ادامه دهیم؟ در جلسه مشتركی كه ما نظامیها و سیاسیون با حضرت امام داشتیم نظراتمان را برای امام (ره) بیان كردیم. * سیاسیون چه كسانی بودند؟ رضایی: مقام معظم رهبری، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای میرحسین موسوی، آقای موسوی اردبیلی و دكتر ولایتی و حاج احمد آقا معمولا در جلسات حضور داشتند. نظر تمام سیاسیون این بود كه جنگ نباید به مرز متوقف شود. ابتدا آقای هاشمی به نمایندگی سیاسیون سخن گفت و عنوان كرد كه نباید بر سر مرزها بمانیم. استدلال این بود كه اگر بخواهیم جنگ را تمام كنیم باید یك اهرم فشار داشته باشیم كه به وسیله آن بتوانیم در میز مذاكره آبرومندانه جنگ را تمام كنیم و به حقوقمان برسیم. ضمن آنكه هنوز مناطقی چون مهران، نفتشهر، میمك و ارتفاعات مسلط به قصر شیرین در تصرف نیروهای بعثی بود كه الزام پیشروی به خاك عراق را دو چندان میكرد. بعد از آن امام رو به نظامیها كرد و فرمود نظر شما چیست؟ مرحوم ظهیرنژاد (رییس ستاد مشترك ارتش) پاسخ داد: ما اگر بر سر مرزها باقی بمانیم و آتشبس شود آنگاه باید نیروهای وسیعی را بر سر مرزها نگهداریم ولی اگر به خاك عراق پیشروی كنیم و خود را به پشت اروند برسانیم آنجا با یك نیروی كم ولی مطمئن میتوانیم از حمله مجدد ارتش عراق جلوگیری و آنها را زمینگیر كنیم و به آسانی از مرزها دفاع كنیم. بعد از سخنان مرحوم ظهیرنژاد امام رو به من كرد و گفت: نظر شما چیست؟ من هم گفتم با نظرات مطرح شده موافقم. مرز جنوبی ایران قابل دفاع نیست. امام در پایان جلسه فرمودند راجع به این پیشنهاد فكر میكنم و پاسخ میدهم. امام پیشروی به خاك عراق را تایید كردند و فرمودند چند نكته را توجه داشته باشید یكی اینكه صریحا اعلام كنید كه ما چشم طمع به خاك عراق نداریم ثانیا با مردم عراق كاری نداشته باشید به طوری كه مردم بفهمند شما با ارتش عراق درگیر هستید نه با مردم عراق، ثالثا كاری كنید كه افكار عمومی ما را متجاوز قلمداد نكنند!
-
تاپیک جامع رزمایشهای نیروهای مسلح از اردیبهشت 1386
mostafa_by پاسخ داد به amirhosin تاپیک در اخبار نظامی
قبل از هر چيز، پيشاپيش از همهي دوستاني كه ممكنه با خوندن اين حقايق، كلي به رگ غيرتون آسيب وارد شه و بهشون بر بخوره، عذرخواهي ميكنم! -------------------------- من اصلاً متوجه نميشم. ما همينجور داريم ميزنيم تو سر همديگه. اونوقت دشمن كشورمون، در تمامي 360 درجهي ممكن جغرافياي مملكت ما حضور داره و هر لحظه به شكلي، ايران عزيز رو تهديد ميكنه. اونوقت ما داريم اينجا وقتمون رو با اين بحث كه كي برتره و كي پستتر، تلف ميكنيم! يكي مياد از ضعف ايران ميگه؛ ولي راهي رو پيش پا نميذاره. يكي ديگه مياد و از اعدام مخالفان نظرياتش دم ميزنه! يكي ديگه مياد و فرهنگ نداشتن امروز مردم ما رو به اختلاط با نژادهاي مثلاً پستتر مربوط ميكنه! واقعاً خودتون ميفهمين كه چي دارين ميگين؟ آقايان! برادران من! به خدا خيلي زشته كه در اينجور شرايط، ماشاءالله اينقدر يكدل و يكرنگين! نميفهمم! نكنه خيال ميكنين اگه خداي نكرده، امريكا يا اسرائيل به ما حمله كنن، مناطقي كه شما درش حضور دارين رو بمبارون نميكنن؟ يا اينكه خونهها رو نشون كردن كه كي طرفدار نظام هست و كي نيست و فقط طرفداراشو ميكشن؟ يا خيال كردين كه وقتي آمريكا بياد، اولين كاري كه ميكنه، واكس زدن كفش شماس؟!! نميفهمم كه چرا اينقدر دارين ابلهانه، از نظرياتي دفاع ميكنين كه تاريخ مصرفش براي هزاران سال پيشه! بابا اينهمه خدا، تو هر كتاب ديني گفته كه انسانها برابرن. 124 هزار تا پيامبر اومدن گفتن كه انسانها برابرن! باز هم ما بايد احمقانه بگيم : «نژاد پاك آريايي با نژادهاي پست ترك و عرب و افغان و چنين و چنان قاطي شده و ما اين شديم!!!». آخه برادر من! كي گفته اونا پستن و شما والا؟ مگه ما حيوونيم كه بحث پستي و برتري ميكنيم؟ مگه ما وحشي هستيم كه هركدوم كه قبلاً بهتر همديگه رو پاره پاره ميكرديم، پس نژادمون قويتر و برتر بوده! اين مزخرفات بود كه جنگ جهاني دوم رو به راه انداخت؛ چون يه ديوانه، درست همين نظريات رو داشت و ميگفت كه نژاد ژرمن برترن و بايد بقيه رو نابود كنن و به همه حكومت كنن و پاك و خالص بشين و از اينجور مزخرفات! نميفهمم! آيا شما چشم و گوشتون رو بستين و فقط مثل يه نوار دارين يه سري حرف رو تكرار ميكنين؛ يا اينكه اينقدر بينشتون وسيع شده كه حتي نميتونين به غير از خودتون، كس ديگهاي رو ببينين! ما بشر، هرچقدر كه پيشرفت ميكنيم، فقط به حماقتمون اضافه ميشه. از طرفي حسگرايان و علمگرايان دنياي غرب، هزار و يه فرضيهي مزخرفتر از مزخرف سر هم ميكنن كه اثبات كنن خدايي وجود نداره! فرضيهاي ميسازن كه احتمال وقوعش، يك در 4 ضربدر 10 به توان 40 هست!!!! يعني عددي كه حتي روشون نميشه بگن وجود داره!! اين از غرب به ظاهر پيشرفته! اين از ما كه جو ميگيردمون و به خاطر عمل غلط برخي دينداران، ميايم همه چيز اديان الهي رو زير سوال ميبريم و اگه رومون هم بشه، خدا رو هم انكار ميكنيم! نميفهمم! با اينهمه فريب خويش، كجاي دنيا رو قراره بگيريم؟ برادر من! اگه خدا رو قبول دارين، پس حرفش رو هم بايد!!! قبول داشته باشين. خدا كه براي عمهي من و شما نگفته كه انسانها برابرن! اگه اينقدر در درك واقعيتي به اين سادگي، مشكل دارين، پس بايد براتون اظهار تأسف كنم!! خدا، خيلي ساده گفت «همهي انسانها با هم برابرند و هيچكس بر ديگري برتري ندارد؛ الا در تقوا»! به خدا يه بچه دبستاني كه دو سه كلاس بيشتر نخونده هم ميتونه معني اين جملهي ساده رو بفهمه! توش نه استعاره به كار رفته، نه تشبيه، نه كنايه و نه حتي ايهام!! يعني اينقدر سخته! باز هم بياين بگين : ما نژادمون برتر بوده؛ وليكن به خاطر اينكه با اعراب و تركها پيوند خورديم، اينطور شديم! نميفهمم! اينكه تو خيابون آشغال ميريزيم، تو صف اتوبوس هم به همديگه رحم نميكنيم، دزدي ميكنيم، به همديگه خيانت ميكنيم، دروغ ميگيم، اينهمه كارهاي پست انجام ميديم، همهاش ربط داره به نوع آميزش اجداد ما با ديگرون؟! واقعاً عقل شما اينقدر كار ميكنه؟! اما درمورد جنگ! روي صحبتم با همهي دوستاني هست كه ادعاي وطنپرستيشون ميشه و مخالف مثلاً حكومت و اسلام و اعراب و عربدوستي هستن! ببينم! كدوم يكي از رزمندههامون تو جبهه، گفت «يا كورش، يا داريوش» و رفت جلو؟ كدومشون شعارشون اين بود «ما همه سرباز توييم خشايار...!»، كدومشون ميگفتن كه «ميروم تا انتقام تخت جمشيد را بگيرم»!!!!! اونايي كه ادعاشون ميشه كه ما ميميريم واسه ايران (مثل همين عوضيهايي كه در خارج از كشور، هر روز مزخرفات به خورد جووناي مملكت ميدن و بسياري هم احمقانه حرفشون رو ميپذيرن!!). همينايي كه حتي وجود ندارن مستقيم بيان و رو در روي ملت، حرفاشون رو بزنن! نشستن از توي امريكا و دارن مزخرف پشت مزخرف ميگن! همينا كدومشون حتي صداي توپ و تانك عراق رو شنيدن؟ كدومشون فقط يكبار، صداي انفجار كروزهاي امريكايي رو شنيدن؟ كدومشون حاضر بودن بيان و با دست خالي، جلوي ارتشي كه فقط 18 مليت (بله 18 مليت!) درش حضور داشتن و تمامي دنياي غرب اون رو مجهز ميكرد، وايستن و جونشون رو واسه كشورشون بدن؟!!! عدهاي حسنالقضاء را ديدهاند ....................................... عدهاي را بنزها بلعيدهاند بزدلاني كز هراس ابتر شدند ........................................... از بسيجيها بسيجيتر شدند تو اين مملكت، يه عده رفتن و جونشون رو به خاطر كشورشون، و مهمتر از اون، دينشون به خطر انداختن و خيليا كشته شدن. اون وقت از روي خون اين عزيزان، بقيه موجسواري كردن! هر انسان عوضياي، اون رو به خودش نسبت داد! خيليا كه پستانه و رذيلانه، اونا رو كوبيدن و كلي حرف براشون درآوردن! عدهاي احمقانهتر، اينهمه كشته و زخمي رو به هيچ انگاشته و مزخرفاتي رو تحويل ما ميدن كه حتي يه بچهي دبستاني هم ميتونه خيلي ساده ردشون كنه! ميان و حرفايي رو ميزنن كه صبح تا شب، نوريزاده و هخا و همايون و صور اسرافيل و سايرين، دارن تو گوش اين ملت خواب، ميخونن! حالا اين وسط، امريكا و اسرائيل، هر روز وقيحانه دارن طرحهاي حمله به ايران رو بررسي ميكنن! خيلي ساده ميان ميگن ما اينقدر موشك ميزنيم، ما اينقدر نفر ميكشيم، ما اينجور ايران رو نابود ميكنيم! اون وقت ما بايد مثل احمقها، بشينيم اينجا و هي تو سر همديگه بزنيم و از نژاد به اصطلاح پاك و خالصمون صحبت كنيم كه بقيه اومدن و ناخالصش كردن! نژاد نبايد خالص باشه! اين عقله كه بايد خالص باشه و ماشاءالله همهي ما، فقط تو كلهمون، يه جسمه به نام مغز! بقيهاش همهاش داريم مزخرفات اين و اون رو به اسم فكر، به خورد ملت ميديم! من مرده و شما زنده! ببينم آيا اين بچههاي پاك آريايي و ياران حقيقي كورش و داريوش، ميتونن جلوي مارينهاي امريكايي بايستن و نذارن كه خاك ايران دست متجاوز بمونه؟ كاري كه همين بسيجيهايي كه اينقدر دارين ميكوبين، همين كسائي كه اينقدر دارين ازشون بد ميگين، همين كسائي كه مثل شما، عقايد مزخرف نژاد پرستانه رو نداشتن و خيليا به نام دين (اكثراً اسلام، و مسيحيان و يهوديان ايراني) و كشور، به جنگ رفتن! همين آدما، با دست خالي، ايستادن و نذاشتن حتي يه وجب خاك ما، دست عراق باشه! اينبار هم جنگ ميشه و اينبار هم خيليا به خاطر دينشون ميرن و جونشون رو ميدن! اونوقت دوست دارم ببينم شمايي كه خودتون رو فدايي ايران زمين و شاگرد خلف كورش و آريوبرزن ميدونين، تو خط مقدم جبهه حضور دارين يا ساحل هاوايي! -------------------------------- دير يا زود٬ جنگ درخواهد گرفت! اگه ايراني هستيد٬ غيرت ايراني هم داشته باشيد! غيرتتون تو عمل نشون بدين نه تو حرف! زياده عرضي نيست! -------------------------------- راستي! دقت كنين از كجا به كجا رسيديم؟! مانور ارتش، چه ارتباطي داشت به اين مسائل؟! -
خوب دوستان. لطفاً از موضوع مطروحه، فاصله نگيرين و تاپيكهاي سايت رو به مكاني براي عقدهگشاييهاي سياسي و تاريخي خود، تبديل نكنين! اگه در اين راستا، مطلب قابل استناد، منطقي و مستدلي دارين، بفرمايين. در غير اينصورت، بهتره اين حرفهاي دوستداشتني و شيرين خودتون رو به وبلاگهايي كه ما شاء الله هر روز، مثل قارچ رشد ميكنه و پره از اين صحبتها، منتقل بفرمايين تا بقيهي جهانيان هم از صحبتهاي شما، استفادهي لازم رو ببرن. قوانين اوليهي سايت رو نگاه بفرمايين : اين يك سايت مرتبط به مسائل نظامي است. لطفاً از هرگونه بحث سياسي در آن، پرهيز بفرماييد! درصورت ادامه، ناچار به حذف پستهاي اضافي خواهم بود. اميدوارم الان نفرمايين : «ديدين گفتم! الان مياد پستامو پاك ميكنه :| !»
-
تاپیک جامع تهاجم به جمهوری اسلامی ایران
mostafa_by پاسخ داد به mostafa_by تاپیک در دکترین و استراتژی
اسرائيل و برخورد با ايران جديد (قسمت چهارم - آخر) با اسارت يك سرباز اسرائيلي توسط مبارزين فلسطيني، بهترين بهانهي ممكن براي فرار سياسي اسرائيل، براي سران تلآويو مهيا شد. اسرائيل آنچنان به غزه هجوم برد كه براي بسياري از كارشناسان مسائل سياسي، اين امر، قابل هضم نبود! روزانه، از زمين و هوا به غزهي كاملاً بيدفاع حمله ميشد؛ به گونهاي كه اسرائيل، در حال نبرد با يك حريف قدر باشد! سازمان ملل، نسبت به بروز فاجعهي انساني در غزه، هشدار داد. اما اين جنگ، كافي به نظر نميرسيد. درست در همين اثناء، بهانهي بهتري نصيب اسرائيل شد! رزمندگان حزبالله، در يك عمليات بسيار دقيق و حسابشده، داخل خاك اسرائيل شدند و دو سرباز اسرائيلي را ربودند! عملياتي كه به هيچوجه سابقه نداشت و با توجه به حفاظت بسيار شديد مرز لبنان و اسرائيل، بيشتر به مأموريتي غيرممكن شباهت داشت! ولي هرچه بود، صورت گرفته بود. عميد پرز در جلسهاي، فرماندهان ارشد اسرائيل را فراخواند و به هركدام، دستورات لازم را داد. بلافاصله اسرائيل از دريا و هوا، به ويران نمودن لبنان اقدام نمود. از طرفي هم تانكهاي مركاواي اسرائيلي، آمادهي مسابقه دادن تا بيروت شدند. اما اينبار، داستان 1982 به هيچوجه تكرار نشد. در كمال تعجب، تانكهاي مركاوا، يكي پس از ديگري شكار شدند و مسئلهاي كه در روز اول، با انهدام اولين تانك مركاوا، در صدر اخبار شبكههاي خبري قرار گرفته بود، كمكم به امري عادي تبديل شد. بدون شك، موشكهاي ضدتانك ايراني بودند كه اينچنين شكار تانكهاي پيشرفتهي مركاوا را آسان كرده بودند. تنها راهي كه ممكن بود اين تسليحات به لبنان برسد، از طريق سوريه بود. سوريه، دوست و متحد ايران بود و همواره تجهيزات و نفرات ايراني را، چه در زمان اشغال جنوب لبنان و چه پس از آن، به نيروهاي حزبالله ميرساند. به همين دليل، اسرائيل، ضربالاجلي 72 ساعته براي سوريه تعيين كرد كه دست از حمايت از حزبالله بردارد! امريكا نيز از اين ضربالاجل حمايت كرد! درصورت عدم پذيرش دستور اسرائيل، سوريه نيز مورد تهاجم نظامي قرار ميگرفت! اما يكبار ديگر، ثابت شد كه ترس اسرائيل، بخصوص از رئيسجمهور جديد ايران، بيهوده نبوده است. بلافاصله پس از تعيين ضربالاجل، رئيس جمهور ايران، دكتر احمدينژاد اعلام كرد كه «حمله به سوريه، حمله به جهان اسلام و تهديد امنيت ملي ايران تلقي ميشود. درصورت حمله به سوريه، ايران نيز وارد جنگ خواهد شد»!! ذكر همين جمله كافي بود كه امريكا، سريعاً موضع بيطرفي خود را اعلام كند. اسرائيل نيز كه عقبكشيدن امريكا را مشاهده كرد، چارهاي به جز پس گرفتن ضربالاجل خود نداشت. ناچاراً تمركز خود را روي جنوب لبنان قرار داد و پس از سي و سه روز، قطعنامهي 1701 را پذيرفت و رسماً جنگ بين اسرائيل و حزبالله، خاتمه پيدا كرد. نبرد حزبالله و اسرائيل، در اصل، نبرد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي با اسرائيل بود. اينبار، نه فقط چريكهاي حزبالله، بلكه خود نيروهاي سپاه ايران نيز مستقيماً در نبرد حضور داشتند و اكثر تسليحات بكار گرفته شده در جنگ، تسليحات ايراني بودند. اين جنگ، بيشتر از هر چيز ديگر، كينه و نفرت اسرائيل نسبت به ايران را افزايش داد. از طرف ديگر، اسرائيل متوجه شد كه جنگ با ايران، به هيچوجه به يك نبرد ساده خلاصه نخواهد شد و درصورت حمله به ايران، موجوديت اسرائيل به خطر ميافتد! اما شايد فاصلهي دور ايران و اسرائيل، يك حسن براي اسرائيل محسوب شود؛ چرا كه آسمان اردن، تركيه و عراق، در اختيار اسرائيل است و جنگندههاي اسرائيل ميتوانند خيلي راحت به بمباران ايران بپردازند و ايران، نميتواند به تعقيب جنگندههاي اسرائيل در خارج از خاك ايران بپردازد. موشكهاي شهاب – 3 ايران هم با وجود تهديد براي اسرائيل، نميتواند به تنهايي بار جنگ را به دوش بكشد. اما چرا اسرائيل به ايران، حمله نميكند؟ دلايلي چند براي اين ماجرا وجود دارد. ولي مسلماً بحث، بحث ترس نيست. چرا كه سربازان اسرائيلي و ايراني، به يك اندازه از يكديگر تنفر دارند و اين تنفر، ميتواند شجاعت ايجاد كند. ضمن اينكه اسرائيل، ميداند كه درصورت جنگ با ايران، موجوديتش به خطر خواهد افتاد. بنابراين با تمام توان نظامي با ايران درگير خواهد شد. ولي مشكل اسرائيل، وجود گروهكهاي چريكي مبارز در مرز و داخل كشور اسرائيل است. درصورت بروز جنگ بين ايران و اسرائيل، مسلماً چريكهاي حزبالله و دستپروردههاي فلسطيني ايران، صدها برابر مخربتر از موشكهاي شهاب – 3 ايراني عمل خواهند كرد. اسرائيل، بارها ثابت كرده است كه توان جنگيدن در دو جبهه را بطور كامل ندارد. از طرفي هم سوريه هم مسلماً در اين جنگ، طرف ايران را خواهد گرفت؛ چرا كه در غير اينصورت، پس از ايران، نوبت سوريه خواهد شد. كافيست تا بار ديگر، سوريه به نيروهاي ايراني، اجازهي ورود و استقرار در خاك خود را بدهد. در اينصورت، نيروهاي ايراني ميتوانند كاري را كه روزي، آرزوي اعراب بوده است را برآورده ساخته و اسرائيل را تا مرز نابودي پيش ببرند. پس بزرگترين مشكل اسرائيل با ايران، وجود همسايگان آزاردهندهي اين كشور است. همانطور كه پارسال، يكي از فرماندهان ارشد اسرائيل عنوان داشت، تنها شانس براي برتري اسرائيل در نبرد با ايران، اطمينان از لبنان و سوريه است و اين ميسر نخواهد بود، مگر آنكه حزبالله و حماس نابود شده و سوريه نيز مجبور به بيطرفي كامل گردد. شايد به همين دليل است كه ميبينيم امروزه، بيشترين مانورها روي كشور سوريه و لبنان صورت ميگيرد. دو كشوري كه در اصل، بزرگترين مشكل اسرائيل، در برابر ايران محسوب ميشوند. مسلماً در آينده، بين ايران و اسرائيل، جنگ درخواهد گرفت. اما اينكه اين جنگ، در چه زماني صورت ميپذيرد، ارتباط مستقيم دارد به تصميم سران تلآويو. آيا آنها با در نظر نگرفتن شرايط منطقهاي، دست به حملهاي غافلگيرانه، ولي متهورانه خواهند زد؟ حملهاي كه مسلماً تبعات سنگيني براي اسرائيل به ارمغان خواهد آورد؟ از نظر نظامي، اين مسئله، قابل رد نيست؛ چرا كه با اين كار، امريكا نيز مسلماً از اسرائيل حمايت خواهد كرد و احتمال ورود انگليس نيز ميرود. مسلماً نبرد ايران با اين كشورها، بصورت مستقيم، نميتواند نبرد راحتي باشد. اما كشور كوچك اسرائيل، آيا آمادگي پذيرش نبردهاي چريكي و حملات سنگين نظامي را خواهد داشت؟ امري كه يبش از 4 دهه است كه تجربه نكرده است! حقيقتاً نميتوان درمورد آيندهي جنگ ايران و اسرائيل، نظري داد. چرا كه حداقل يكي از طرفين (ايران)، مشخصاً قابل پيشبيني نيست و طرف ديگر (اسرائيل)، بارها ثابت كرده كه از هيچيك از نهادهاي بينالمللي ترسي ندارد و به هر كشتاري كه به صلاحش باشد، دست خواهد زد. پس درصورت مشاهدهي شكستهاي سنگين اسرائيل، استفاده از بمبهاي هستهاي و سلاحهاي مخرب كشتار جمعي، به هيچوجه دور از انتظار نخواهد بود و اين براي ايران، ميتواند پيامدهاي وحشتناكي را در پي داشته باشد. شايد بزرگترين ترس اسرائيل از برنامهي هستهاي ايران نيز دقيقاً همين باشد! چرا كه درصورت اطمينان از اينكه تهران نيز مجهز به بمب هستهاي است، احتمال كنار رفتن اين گزينه، بسيار بيشتر از احتمال بكار بردن آن است. ولي مسلماً در غير اينصورت، ميتوان شاهد فاجعهاي، به مراتب وحشتناكتر از هيروشيما و ناكازاكي بود! نبرد ايران و اسرائيل (در صورت وقوع)، مسئلهي تخصصي است كه ميتواند در مباحث ديگري، مورد بحث و گفتگو قرار گيرد. پس در پايان، تنها به اين مسئله بايد اشاره شود كه اسرائيل، با امريكا بسيار تفاوت دارد. به همين خاطر، مسلماً تحليلها و نظرات درمورد جنگ ايران و امريكا نميتواند درمورد اسرائيل صدق كند. همچنين بارها اسرائيل نشان داده است كه درصورت تصميمگيري براي حمله، منتظر چراغ سبز هيچ كشوري، حتي امريكا نيز نميشود. بنابراين قواي نظامي كشور، بايد حتماً با در نظر گرفتن اين مسئله، آمادگي كامل خود را جهت مقابله با حملهي برقآساي اسرائيلي آماده كنند! در غيراينصورت، پيامدهاي ناگوار اين حملات، ميتواند به ضرر ايران تمام شود. پايان -
دليل بسيار منطقي و كارشناسيشدهاي بود دوست عزيز. صدا و سيما٬ در به در به دنبال يه كارشناس خبره ميگرده. نميخواين از اين فرصت٬ استفاده كنين؟ :| :|
-
تاپیک جامع رزمایشهای نیروهای مسلح از اردیبهشت 1386
mostafa_by پاسخ داد به amirhosin تاپیک در اخبار نظامی
آقا پرويز عزيز. احتمالاْ يا شما پست بنده رو با دقت مطالعه نفرمودين٬ يا حقير درست بيان نكردم. دو خط اول پستم (البته به غير از خط اول كه بيشتر٬ يه حرف روتين٬ تكراري و كليشهاي بود) رو يكبار ديگه مينويسم : بنده در همون ابتدا، عرض كردم كه مجازات اعدام، بايد شايستهي طرف مقابل باشه. شما مواردي رو مثال زدين كه به ناحق اين مجازات در نظر گرفته شده (گويي كه همونطور كه در جاهاي ديگه عرض كردم، تندرويها در ابتداي هر انقلابي، كاملاً طبيعي هست و بايد خدا رو شكر كرد كه ايران به سرنوشت انقلاب فرانسه و روسيه دچار نشد!). يكبار ديگه خواهشاً به مثالهايي كه بنده عرض كردم، توجه بفرمايين دوست عزيزم. مثالهايي كه بنده زدم، كاملاً مشخص بود كه طرف، چه جنايتي رو مرتكب شده. در مثال بنده، حرفي از كشتن به ناحق نبود! حرفي از موافقت با مخالفكشي نبود! حرفي از كشتن براي انتقامجويي نبود! ولي فكر كنم تقصير از حقير بود كه نتونستم اونطور كه بايد و شايد، منظورم رو درست بيان كنم. -
اخبار مرتبط با تهدیدات امریکا و اسراییل اخبار مرتبط با تهدیدات امریکا و اسراییل
mostafa_by پاسخ داد به sina12152000 تاپیک در اخبار عمومی
اين خيلي خوبه كه طرف روسي، حداقل براي نيروهاي هوايي اسرائيل، فكري كرده. اسرائيل با وجود توان نيروي زرهياش، به شدت به نيروي هوايياش متكي هست. فكر كنم اين قضيه، به خوبي در جنگ رمضان، ثابت شد! بخصوص اينكه اگه اسرائيل، قصد حمله به سوريه رو داشته باشه (كه اون موقع، احتمالاً ايران رو در كنار سوريه، در نبرد خواهيم ديد)، اگه اين پدافندها بتونه مانع از حملات نيروي هوايي اسرائيل بشه، ايرانيا ميتونن به خوبي از پس نيروهاي زرهي اسرائيل بربيان! نميدونم در اين زمينه، ايران چيكار كرده. ولي اميدوارم ديدي رو كه مقامات سوري، براي امنيت كشورشون داشتن رو ايران هم داشته باشه و فقط به لطف و مدد الهي، تكيه نداشته باشه!- 3,982 پاسخ ها
-
- تهدیدات
- جمهوری اسلامی ایران
-
(و 2 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
تاپیک جامع تهاجم به جمهوری اسلامی ایران
mostafa_by پاسخ داد به mostafa_by تاپیک در دکترین و استراتژی
با عرض سلام مجدد خدمت دوست بزرگوار، جناب thunderbolt. خوشحالم كه پاسخ شما رو ميخونم. متأسفانه يا خوشبختانه، بنده، برخلاف شما، تايپ فارسي بهتري دارم (نسبت به انگليسي). به همين دليل هم ميبينين كه اراجيفم، مثنوي ميشه و خوندنش، اينهمه زمان ميبره. باز هم پيشاپيش از بلند بودن پستم، عذرخواهي ميكنم. متأسفانه مفاهيمي كه امروزه در جامعهي ما، به نوعي لوث شده، يكي روشنفكري هست و ديگري نخبگي! چون اين تاپيك، جاي مناسبي براي شرح بيشتر حرف نيست، همينجا تمومش ميكنم. ولي مطمئن باشين كه بنده، نه خود رو نخبهي سياسي ميدونم، نه دنبالهروي نخبهنامان سياسيام! دوستاني هم كه بنده ميشناسم، خيلي بعيده كه همچين شخصيتي داشته باشن. مسلماً شعار دادن، تنها فريب خود (و گاهاً دشمن خود) هست و لاغير. ولي بحث فروپاشي امريكا، بحث نظامي نيست. همونطور كه قبلاً در پستهاي همين تاپيكم عرض كردم، پيشبيني فروپاشي ايالات متحده رو زبيگنيو برژينسكي انجام داده و دلايل متعددي منجمله پاشيدگي اقتصادي، كمبود سرمايه اجتماعي، فروپاشي ارزشهاي جامعه و نتيجتاً نابودي فرهنگ اجتماعي و بسياري از موارد ديگه رو دليل بر اين مدعا دونسته. زمان پيشبيني شده براي اين مسئله هم سال 2020 ميلادي هست. اگه دقت هم كرده باشين، امريكا، اكثر بازيهايي كه درمورد جنگهاي خيالي ساخته ميشه، به تاريخ 2020 هست. يه نمونهي مناسب براي اين بازيها، سري بازيهاي Ghost Recon هست. ديگه وارد مثالهاي ديگه، تو ساير زمينههاش نميشم. براي توضيحات بيشتر، ميتونم كتاب «پايان نظم» فرانسيس فوكوياما رو پيشنهاد كنم. اما ابرقدرت شدن ايران، هم يه پيشبيني استراتژيك ديگه هست كه مركز دكترينال امنيت ملي امريكا، اون رو پيشبيني كرده و سال اون رو هم 2035 ميلادي اعلام كرده. باز هم موارد و فاكتورهاي متعددي براي اين امر در نظر گرفته شده كه به دليل زياد بودن عرايض، از ذكرشون عجالتاً صرفنظر ميكنم. خوشحال ميشم كه در زماني مناسبتر، بحث ديگري درمورد طرح دهكدهي جهاني و بعد از اون، جهانيسازي، داشته باشيم. اين براي قسمت اول صحبتهاي شما. ---------------------------------------- و اما درمورد در قسمت دوم، فرمايشات شما. درمورد سياست، موارد بسيار بجايي رو اشاره فرمودين. همونطور كه در جنگ، هرچقدر بيشتر از منطقه، شناسايي به عمل بيارين و همچنين از توان و استعداد نيروهاي دشمن، درصد موفقيت شما بيشتر ميشه (كه يه اصطلاح هم در اين زمينه هست : 100% شناسايي، 100% موفقيت)، در سياست هم اولين و مهمترين فاكتور لازم، شناخت از طرف مقابل، نيرو و توانش و همچنين آگاهي و شناخت كامل از توان خود هست. «سون تزو»، استراتژ نظامي چين باستان (در 500 سال قبل از ميلاد)، در كتابي با نام «هنر جنگ»، مينويسد : «اگر دشمن را بشناسي و و خود را هم بشناسي، دليلي وجود ندارد كه از نتايج يكصد نبرد هم بترسي. اگر خود را بشناسي ولي دشمن را نشناخته باشي، در برابر هر پيروزي، متحمل شكستي خواهي شد. و اگر نه خود و نه دشمن را شناخته باشي، احمقي هستي كه در هر نبردي، با شكست روبرو ميشوي!» فكر كنم اين جملات (كه بيش از 2.500 سال از قدمتش ميگذرن)، به خوبي وضعيت حال حاضر ما رو نشون بده. اين ديگه به خود آقايان برميگرده كه تا چه اندازه، از خود و دشمن مقابل، شناسايي و آگاهي پيدا كردن؛ چه در عرصهي سياست و چه در زمينهي بروز جنگ احتمالي! درمورد تغيير وقايع، كاملاً با شما موافقم. البته اگه درمورد مكتب فرانكفورت، اطلاعاتي داشته باشين (كه بعيد ميدونم ازش بياطلاع باشين)، تأييد ميفرمايين كه اساس و پايهي حكومت فعلي جمهوري اسلامي، برپايهي همين مكتب بنا شده (اگه نياز بود، بعداً در تاپيكي مناسبتر، درموردش توضيحاتي رو ارائه خواهم كرد). بر همين اساس، تعجبي نداره كه اين حرف حضرت امام كه فرمودن : «و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنیم كه قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند كه برای ما سرنوشت معین كنند هر كسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی كه درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یك ملتی را كه بعدها وجود پیدا كنند، آنها تعیین بكنند؟» رو هيچگاه در سخنرانيهاي پخششده در روز 12 بهمن 57، نشنيده باشيم. يه مثال سادهتر. اگر مستند روحالله (كه دو سه ماه پيش، از تلويزيون پخش شد) رو ديده باشين و البته اصل اون مستند رو كه به سادگي ميتونين گير بيارين رو هم ملاحظه كرده باشين، ميبينين كه بخشهايي از صحبتهاي حضرت امام، شهيد بهشتي، شهيد مطهري، بنيصدر، آيتالله منتظري، قاسملو، هاشمي رفنسجاني و حتي سلمان رشدي، به سادگي هرچه تمامتر سانسور شده و دقيقاً اوني شده كه تلويزيون دوست داشته! حال اينكه اون حرفها، به هيچوجه حرفهاي عجيب غريب و به قولي ضد انقلاب و امنيت ملي و چنين و چنان نبودهاند! ولي متأسفانه ...! اما درمورد كودتاي 28 مرداد و يا به عبارت بهتر، عمليات آژاكس، موارد ناگفتهي بسياري وجود داره كه بهتره در اينجا، بهش اشاره نشه؛ چرا كه ممكنه مسير تاپيك رو عوض كنه. ولي بايد خدمت شما عرض كنم كه متأسفانه، اين عمليات، بسيار پيچيدهتر از اوني بوده كه امروزه مطرح هست. شايد با مطالعهي خود طرح كه در كتابي به همين نام (كه متأسفانه اسم نويسندهاش رو فراموش كردم. اگه خواستين، ميگردم و گيرش ميارم)، متوجه بشين كه چه اتفاقاتي سر اين ماجرا رخ داده! ماجرايي كه با خوندنش، حتي شايد ديگه نتونين به كوچكترين حرف نيز اعتماد كنين. درمورد جنگهاي جهاني و نقش امريكا در اونها، به نكتهي بسيار خوبي اشاره كردين. تنها كشوري كه در دو جنگ جهاني (اول – ورود = 1917 ** دوم – ورود = 1941)، كوچكترين آسيبي نديد، امريكا بود. حتي اين، امريكا بود كه كشورهاي فرانسه، انگلستان و آلمان (و البته ژاپن) رو از خطر ورشكستگي اقتصادي نجات داد و دوباره به كشورهاي صنعتي تبديل كرد؛ در قالب طرح مارشال. اما بحثي كه درمورد فروپاشي امريكا مطرح هست، به جز مواردي كه در بالا عرض شد، بحث يك قطبي شدن جهان هست. نظام كشوري مثل امريكا، برپايهي دشمنيابي استوار هست. امريكا، در ميان آشوب، ابرقدرت شد و با آشوب و جنگ، اون رو حفظ كرد. مهمترين عامل ابرقدرت شدن امريكا، عقب ماندن كشورهاي اروپايي در اثر جنگهاي جهاني و اقتصاد قدرتمندش، و البته مقابله با شوروي استالين، خروشچف و برژنف بود. اگه نمودار قدرت سياسي و اقتصادي امريكا رو ملاحظه بفرمايين، ميبينين كه در زمان اين سه رهبر (يا به عبارت ادبياتي، دبير كل (اول) حزب كمونيست)، امريكا دائماً در حال جنگ يا مداخلهي نظامي در يك كشور هست (مثل كره، ويتنام، كوبا، كشورهاي آفريقايي و امثالهم). ولي با وجود اين، درحال رشد غولآساست (كه البته اين قضيه، عيناً شامل حال شوروي نيز شد!). ولي پس از مرگ برژنف (و به فاصلهي يك سال و نيم بعد، آندروپوف) و روي كار اومدن ميخائيل گورباچف، شوروي تقريباً از بازي قدرت با امريكا، كنارهگيري كرد و درست از همون زمان، نمودار قدرت امريكا نيز به شدت نزولي شد. درست در سالي كه شوروي فروپاشيد، امريكا وارد جنگ خليج شد، ولي تأثير چنداني نداشت! عراق به سادگي له شد. پس از اون، امريكا، نيروهاي زيادي رو به افريقا فرستاد كه به اصطلاح بجنگن! ولي هيچكدوم، توان مقابله با امريكا رو نداشتن و همين مسئله، بزرگترين مشكل رو براي امريكا به ارمغان آورد. حتي حمله به يوگوسلاوي هم نتونست كمكي براي ايجاد دشمن جديد براي امريكا باشه. به همين دليل هم امريكا، سعي در ايجاد دشمني فرضي كرد. امريكا، از سالها پيش، مسلمانان افراطي رو (كه در اصل، پروژهاي انگليسي بوده) در نظر داشت. ولي بيشترين استفادهاي كه از اونها داشت، تخريب چهرهي اسلام بود. ولي پس از حمله به برجهاي دوقلوي نيويورك، اين جماعت، تبديل به دشمن فرضي ايالات متحده شدند. به اين بهانه، همچنان ميشد جو جامعه رو تا حد زيادي، منسجم نگه داشت. چرا كه اينبار، دشمن، حد و مرز نداشت و ضمناً منافعش، نامشخص بود. به همين دليلم امريكا، ترسي از نابودي و يا كم آوردن اين دشمن نداره. حال اينكه تروريستها، كمترين آسيبها رو به امريكا زدن (البته اگه واقعهي ساختگي برجهاي نيويوركي رو حمله محسوب نكنين. براي اطلاعات بيشتر، كتابهاي تيري ميسان، نويسندهي فرانسويالاصل و مؤلف كتابهاي «پنتاگيت» و «11 سپتامبر و هزار و يك دروغ بزرگ» رو مطالعه بفرمايين). اما متأسفانه اين جنگ با به اصطلاح تروريسم، بيشتر از اونكه منفعت اقتصادي داشته باشه، منفعت سياسي داشت. ولي اين هم نميتونه چندان پايدار باشه. به همين دليل هم بيشترين تلاش امريكا، سعي در دوقطبي سازي مجدد جهان هست. با فشار روزافزون به روسيه و سعي در منزوي كردن اين كشور، امريكا اميدوار هست كه روسيه يا حداقل چين، مجدداً وارد بازي قدرت با امريكا بشن. در غير اينصورت، اين كشور، توان حفظ ثبات سياسي و اقتصادي كشورش رو (به دليل رشد بيش از اندازه و خارج از كنترل) نداره. شايد مطالعهي كتاب «خارج از كنترل» (Out of Control) كه توسط برژينسكي، در دههي هفتاد (اگه اشتباه نكرده باشم)، بتونه توضيح مناسبتري براي حرفهاي بنده باشه. امپراطوريهاي بزرگ جهان و ابرقدرتها، تقريباً همهشون، نه از جنگ و نه از انقلاب، بلكه از خودشون ضربه خوردن. اكثر ابرقدرتها، به دليل قدرت يافتن بيش از اندازه، از درون نابود شدن! يه بحث تو اقتصاد هست كه «اگر به بالاترين سود برسين، ورشكسته ميشين». البته اين يه مفهوم اقتصادي هست و نيازي به ذكرش در اينجا نيست. ولي اقتصاد و سياست، دقيقاً از همين قاعده پيروي ميكنن. اگه كشوري در يكي از اين دو مقوله، به حد نهايي برسه، بدون شك در آيندهاي نه چندان دور، از درون نابود ميشه. امريكا، متأسفانه امروز در بالاترين مرزهاي اقتصادي و سياسي قرار گرفته. البته بيشترين تلاش امريكا براي ايجاد موانع مخرب اقتصادي و ايجاد كاهش رشد اقتصادي كاذب هم دقيقاً براي جلوگيري از موردي بود كه عرض شد. كاري كه چين هم در صدد انجامش هست و كارشناسان اقتصادي، رشد فعلي اقتصاد چين رو بسيار خطرناك توصيف كردن! اما درمورد انقلابها، بايد عرض كنم كه ذات انقلاب، بر همين اساس استوار هست. انقلاب، يك حركت مردمي هست و نيازي به توضيح نيست كه اين حركت مردمي، در اصل چند حركت بعضاً متضاد هست كه تنها به دليل منافع مشترك، در كنار يكديگر قرار گرفتهاند. پس عجيب نيست كه پس از پيروزي انقلاب و روي كار آمدن يكي از اين جريانها و تصاحب قدرت، بقيه مدعي شده و از همينجا، انشئابات متعدد و معضلات انقلابها پديد مياد. شايد مثال شما، مثال چندان مناسبي نبود. درمورد دانتون، حرفي نيست. ولي بيشترين تأثير رو در جريان انقلاب كبير فرانسه، «ژان پل مارا» (Jean Paul Marat) و «ماكسيميليان روبسپير» داشتن. ولي هر دوي اين افراد، بيشتر قرباني جرياني شدن كه خودشون شروع كرده بودن. پس از پيروزي انقلاب كبير فرانسه، اين مارا بود كه گفت : «بسياري از دشمنان انقلاب ما كه به زندانها انداخته شدهاند، در فكر راهي براي فرار و گرفتن انتقام از ما هستند ... خون خيانتكاران بايد ريخته شود. اين تنها راه نجات و حفظ كشور است». با همين دكترين ساده، موجي از اعدام در كشور فرانسه اتفاق افتاد و عدهي بسياري از مردم بيگناه، گاهاً بدون حتي دليل موجهي، گردن زده شدند. در نهايت هم يكي از زناني كه خانوادهاش، قرباني وحشيگري مارا شده بود، وي رو به قتل رسوند. بعد از مارا، روبسپير، رهبري حزب تندرو رو به عهده گرفت و جالب اينكه در كشتار و اعدام مردم، از مارا هم بدتر بود. حرف روبسپير نيز اين بود : «اگر امروز دست از پاكسازي خائنان به مملكت برداريم، فردا ديگر آزادي براي ما وجود نخواهد داشت.». ولي آنقدر مارا در كشت و كشتار زيادهروي كرد كه دانتون رو هم اعدام كرد! همين امر باعث شد كه در ميان نمايندگان كميته امنيت ملي، اختلاف بيافته و پس از رأيگيري، سن ژوست پيروز بشه. نهايتاً او بود كه ترمز روبسپير رو كشيد و پس از دستگيري و محاكمه، حكم اعدامش رو امضاء كرد. پس نميشه گفت كه انقلاب فرانسه، اين فرزندان رو به ناحق خورد. ولي موارد متعددي در اين انقلاب، وجود داشت. يكي از بهترين نمونههاش، «كنت دو ميرابو» بود كه در سال 1791 اعدام شد. وي جملهي جالبي رو پيش از اعدام گفته بود : «مشكل اصلي، پيش بردن انقلاب نيست، بلكه مهار آن است. زيرا وقتي مردم فهميدند كه اختيار مرگ و زندگي دشمنشان در دست آنهاست، مذاكره و مسالمت را كنار ميگذارند و به خشونت روي ميآورند.». اما اگه بخوام مثال واضحتر و مشخصتري براي صحبت شما ذكر كنم، به انقلاب روسيه و انقلاب چين اشاره ميكنم! جايي كه بزرگترين موافق و مخالفكشيهاي قرن رخ داد. حتي آلمان، پس از به قدرت رسيدن حزب نازي هم نمونهي مناسبي بود. بخوام كليتر بحث كنم، همهچيز برميگرده به قدرت مهار انقلاب و همچنين جهتگيرياش. شايد انساني نباشه؛ ولي متأسفانه فرزندخوري انقلاب، امري بديهي و اجتنابناپذير هست! --------------------------------------------------- ببخشيد كه زياده از حد، حرف زدم. البته موارد ناگفتني بيشتري بود كه ترجيح ميدم فعلاً گفته نشه تا شما هم از همصحبتي با اين حقير، بيشتر از اين پشيمون نشين :| !! اين حرفها (كه اكثراً موافق فرمايشات شما بود)، رو هم ميتونين به حساب مقدمهي اين بحث بذارين :| !!!!!!!! -
تاپیک جامع تهاجم به جمهوری اسلامی ایران
mostafa_by پاسخ داد به mostafa_by تاپیک در دکترین و استراتژی
اشارات بسيار خوبي داشتين دوست عزيز. در صحبت شما، دو مسئله بيان شد كه جا داره بيشتر روش بحث شه و بيشتر شكافته شه. اولين مسئلهاي كه فرمودين، ديدگاه اين جنگ از نگاه مذهبي است. آرماگدون (هرمجدون)، باوري است از تعاليم تورات كه اشاره به واقعهاي عظيم در آخر الزمان داره. در اونجا، نبرد بين يهود و غيريهود عنوان شده كه البته تعجبي نداره كه ذكر شده باشه در اونجا، مؤمنين (يهوديان)، كفار (غيريهوديان) رو شكست ميدن. اين نبرد، باعث ايجاد يك كشت و كشتار درست و حسابي شده، به گونهاي كه ذكر ميشه در كوهپايهي كوه صهيون (كه نبرد عليالظاهر اونجا صورت ميگيره)، آنقدر خون ميريزد كه جوي خون، تا زانوي اسبان به راه افتد! كارشناسان، امروزه اين كشتار رو در نتيجهي استفاده از بمبهاي هستهاي، قابل اجراء ميدونن! اما نئو محافظهكاران امريكايي و كليساهاي انجيلي (اصطلاحي براي كليساهاي مسيحيت صهيونيست)، به شدت به اين نبرد اعتقاد داشته و دائماً در شبكههاي تبليغاتي خود (كه روز به روز به تعدادشون اضافه ميشه)، اين مسئله رو بيان ميكنن كه زمان آرماگدون بسيار نزديك هست! خود اسرائيليها هم چندين بار، زمان آرماگدون رو پيشبيني كردن كه جالبه بدونين آخرين پيشبينيشون، تابستان 2006 بود كه البته اين اتفاق، با عدم ورود مستقيم مسلمونها به جنگ اسرائيل و حزبالله، رخ نداد! پيشبيني بعدي اونها هم سال 2007 بود. پس تعجب نكنين، اگه كه ديدين تا يكي دو ماه آينده، اسرائيل مجدداً به لبنان (و اين بار با حمله و راش نظامي، نه با حملات تهاجمي (Offensive) و سبكتر) حمله كرد! ضمن اينكه اسرائيل، پارسال اعلام كرد كه حملهاي كه به لبنان انجام داد، ماكت كوچكتر طرح حمله به ايران هست! به عبارتي در صورت حمله به ايران، طرح شخمزدن مملكت رو در پيش رو داريم!! كاش ميشد در تاپيكي بهتر و در موقعيتي مناسبتر، درمورد برنامهي مسيحيان صهيونيست درمورد جهان، بحث بيشتري ترتيب داد. دونستن فعاليت اين گروه، ارتباط مستقيمي با وقايع جهان امروز و در نتيجه، بازيخواني بازي «رو» مقامات تلآويو و واشنگتن داره. اما مورد دومي كه اشاره كردين، بحث جنگ جهاني بود؛ البته جنگ جهاني سوم، عبارتي است كه در بررسيهاي استراتژيك، به جنگ سرد امريكا و شوروي اطلاق ميشه. بد نيست بدونين كه در تقسيمبندي استراتژيك، از سال 2001 (و وقايع 11 سپتامبر)، طرح جنگ جهاني چهارم، از سوي استراتژيسينهاي مطرح جهان، اعلام گرديد. تاكنون چندين كتاب درمورد اين جنگ و مقدمات و نشانههاي ظهورش ذكر شده و جالب اينكه در اين طرح، نبرد بين ايران و امريكا (كه در سمت ايران، چين و روسيه و در سمت امريكا، اسرائيل، انگليس و فرانسه (و احياناً آلمان) حضور دارن) بطور كاملاً مشخص، مطرح شده! تكتك نشانههاي اعلام شده هم در حال وقوع (و يا در شرف وقوع هست) و پيشبيني شده كه اين جنگ، اگر مدتي بيشتر از 3 ماه به درازا بكشه، شاهد جنگ جهاني جديدي (كه شايد نوينتر باشه)، خواهيم بود! درصورت وقوع جنگ جهاني (و ياحداقل مدلي، شبيه به اون)، شاهد مرزبنديهاي جهان جديد نيز خواهيم بود. امري كه با ترويج روزافزون نظريهي Globalization (جهانيسازي)، در حال حاضر، در حال صورت گرفتن هست و ملتها، كاملاً در خواب خرگوشي به سر برده و مدعيان روشنفكري هم نادانسته از اين طرح، حمايت ميكنن! -------------------------------------- اما درمورد حرفتون درمورد قرباني شدن مردم. متأسفانه تصميمات دولتها، اكثراً به ضرر ملتها بوده (از ابتداي تاريخ، تاكنون!). اين ضرر و زيان، به سه شكل، خودش رو نشون ميده : 1- دولتهايي كه براي حفظ حكومت، مردم خود رو قرباني ميكنن و سعي در حفظ نظم، با كشتار و قتل عام مردم دارن كه كشورهاي ديكتاتوري و شبه ديكتاتوري، مثال بسيار مناسبي براي اين مسئله هستن. 2- كشورهايي كه با تبيين سياستهاي خود، به نوعي با قرباني كردن مردم خود، سعي در پيشبرد اهداف و سياستهاي خود را دارند. مثال بارز براي اين كشورها، امريكاست كه براي دستيابي به اهداف خود، حتي نيروهاي خودي رو هم به سادگي و در مقياسي وحشتناك (مثل غرق ناو مين، واقعه پرل هاربر و يازده سپتامبر!) به كشتن ميده؛ تنها براي دستيابي به اهداف خود. ضمن اينكه اين، مردم هستن كه بايد تاوان سياستهاي دولتشون رو (چه با ماليات و چه با تحمل سختيهاي مختلف) بدن. 3- كشورهايي كه قرباني سياستهاي گروه دوم هستن و درنتيجه بايد در بازي اونها، شركت كنن كه بهترين مثال، همين ايران خودمون هست. البته بايد ذكر كرد كه گاهاً خود ايران، جزو دستهي دوم قرار ميگيره (و اينجا، جاي مناسبي براي باز كردن اين قضيه نيست). ولي در طول بخصوص 28 سال اخير، ايران، اكثراً با بازي غرب و بخصوص امريكا، بازي كرده؛ چه جنگهاي داخلي، چه تحريمهاي اقتصادي و نظامي، چه جنگ تحميلي و چه مسائل پس از جنگ كه تماماً طرحهاي برژينسكي بود! در اين شرايط، بيشترين فشار ممكن روي مردم كشور مياد و به نوعي مردم، قرباني سياستي ميشن كه ناچاراً توسط دولتمرداشون اتخاذ شده. ولي در هر صورت، اين وقايع، از ديد اقتصادي و سياسي، بايد به نتيجهي مثبتي ختم بشه و اگه در اين ميون، چند ميليون نفر هم كشته بشن، ولي نتيجه به دست بياد، يه پيروزي حساب ميشه! حال اينكه از ديدگاه انساني، اين وقايع، تنها يك فاجعه و جنايت، تلقي ميشه! بياييد يكبار ديگه، تاريخ جنگ جهاني اول و دوم رو بررسي كنيم و سعي كنيم، برندهاي غير از يهوديها (كه در هيچ سمت جنگ، عليالظاهر!!، نبودن!) پيدا كنيم! دوست دارم و اميدوارم كه چند تا پايهي بحث جدي، درست مثل خود شما، پيدا بشه تا بتونيم بطور منظم، برخي از مسائلي رو كه در اينجا، تيتروار عنوان شد، بشكافيم و بيشتر بررسيشون كنيم. دونستن اين مسائل، ميتونه كمك بزرگي براي تحليل بهتر و مناسبتر وقايع روز، باشه. -
تاپیک جامع تهاجم به جمهوری اسلامی ایران
mostafa_by پاسخ داد به mostafa_by تاپیک در دکترین و استراتژی
پيشبيني جنگ بين ايران و حداقل اسرائيل، مدتي است كه بحث روز جهان شده. فكر كنم اواخر سال 2006 (و يا اوايل 2007، در هر صورت، در سال 85)، يك برنامهي تلويزيوني در يكي از كشورهاي اروپايي، يكي از مقامهاي ارشد و كارشناسان خبرهي نظامي رو به برنامه دعوت كرده بود. در اونجا، مجري سوالي پرسيد مبني بر اينكه «آيا امريكا و اسرائيل، به ايران حمله خواهند كرد يا خير؟». كارشناس، در پاسخ عنوان كرده بود كه «بحث حملهي امريكا و اسرائيل به ايران، يك بحث خيلي قديمي و تاريخمصرف گذشته است. اين سوال، مربوط به چندين سال پيش بود. سوالي كه بايد بپرسيد اينست كه چه زماني اين حمله، آغاز خواهد شد؟!!». متأسفانه كارشناسان و تحليلگران بسياري، وقوع اين جنگ رو اجتنابناپذير ميدونن (مگه اينكه شرايط، به گونهاي ديگه رقم بخوره و حقيقتاً اوضاع دگرگون شه). اما نبايد فراموش كرد كه اقدامات و تصميمات دو سال و نيمهي اخير ايران، تأثير زيادي در تسريع در آمادهسازي شرايط براي وقوع جنگ سوم در خاورميانه (پس از حملات يازدهم سپتامبر) داشته. شايد اگه مثلاً هاشمي رفسنجاني، رئيس جمهور ميشد، ميشد اميدي به عدم وقوع جنگ و يا حداقل تعويق آن به مدت چند سال داشت. ولي نهايتاً (همونطوري كه در قسمت چهارم مقالهي حقير نيز خواهيد ديد)، اسرائيل و ايران بايد با يكديگر بجنگند و صادقانه عرض كنم، خاورميانه، جايي براي بودن اسرائيل و ايران در كنار هم نيست! شايد اگه انقلاب ايران، زودتر اتفاق ميافتاد، اسرائيل، در قرارداد بالفور، همون ماداگاسكار (و يا حداقل اروپا) رو براي ايجاد كشور يهودي، انتخاب ميكرد. امنيت ملي ايران، مستقيماً توسط اسرائيل و امنيت ملي اسرائيل، كاملاً توسط ايران تهديد ميشه و اين تهديد، نميتونه بدون جنگ، خاتمه پيدا كنه؛ مگر تغيير در نظام جمهوري اسلامي كه اون هم طبق بررسيها، تنها با يك جنگ تمام عيار و نابودي كامل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، قابل اجراست كه البته در اين صورت، ميشه گفت ناامني وحشتناكي، جهان رو در بر خواهد گرفت و امريكا، حتي در كشور خودش هم ديگه روي آرامش رو نخواهد ديد؛ ديگه چه برسه به اسرائيل! هيچ احتمالي در اين زمينهها، قابل رد نيست. ولي سعي بر اين است كه بدون در نظر گرفتن حواشي احتمالي، سعي در ارائهي مناسبترين تحليلها باشد. و الا مواردي هست كه شايد ذكرش، سوالات بسيار زيادي رو در ذهن همه ايجاد كنه. اگه دوستان تونستن، مقالهاي رو كه در اون، يكي از روزنامههاي اسرائيلي (فكر كنم هآرتص بود)، عنوان كرده بود كه «احمدينژاد، حتي اگر جاسوس ما نباشد، خدمت بزرگي به اسرائيل كرده است» رو مطالعه بفرماين. مقالهاي كه البته كاملاً مغرضانه و گاهاً براي ايجاد جنگ رواني نگاشته شده بود، ولي حاوي مطالب بسيار مهمي بود كه خوندنش، خالي از لطف نيست. راستي. بد نيست بدونين كه طرح مشتركي در C.I.A و پنتاگون در حال برنامهريزي است كه در صورت حمله به ايران، چگونه با اقدامات سپاه پاسداران برخورد شود. هدف اصلي جنگ هم نابودي اين توان نظامي، عنوان ميشود. بايد ديد كه در مقابل، سپاه چه برنامههايي براي اين ماجرا در سر ميپروراند! -
تاپیک جامع تهاجم به جمهوری اسلامی ایران
mostafa_by پاسخ داد به mostafa_by تاپیک در دکترین و استراتژی
نظر لطف شماست دوست عزيز. دليل كنار رفتن آقاي رضايي، بيشتر به يك شكست سياسي شباهت داشت تا يك حركت سياسي! عليرغم گفتهي خودشون كه گفتن «براي راحتتر شدن انتخاب، كنار كشيدن!!»، دليل كاملاً واضحتري براي اين كنارهگيري وجود داشت! محسن رضايي، روي رأي سپاهيها و خونوادهاش خيلي حساب باز كرده بود. ولي اكثريت سپاه يا روي هاشمي رفسنجاني ائتلاف كرده بودن يا روي دكتر قاليباف. به همين دليلم واضح بود كه درصورت حضور ايشون، رقابتي تنگاتنگ با مهندس مهرعليزاده، براي تصاحب آخرين رده خواهند داشت! كروبي هم پس از شكست، حرفهايي زد كه بيشتر به بهانهگيري شباهت داشت تا حرف حساب! ايشون از اين ناراحت بودن كه چرا شكست خوردن و باورشون نميشد كه وقتي از شهرستانها، رأي نسبتاً خوبي آوردن، از شهرهاي بزرگ اين رأي رو نيارن! ولي كاملاً مشخص بود! شايد وعدهي پول، بتونه عدهاي ساده رو فريب بده، ولي تو شهرهاي بزرگتر كه اكثر ملتش تحصيل كردن، ميتونن خيلي ساده بفهمن كه اون نميتونه همچين پولي رو توزيع كنه! چپگراهاي اين شهرها هم بيشتر روي دكتر معين نظر داشتن تا حضرت آقا! پس دليلي نداشت كه كروبي از تهران و اصفهان (حداقل) رأي بياره (كه كمترين رأي ممكن رو، پس از مهرعليزاده داشت!). اما درمورد انتخاب آقاي احمدينژاد، در حال حاضر نميشه نظر داد. بايد منتظر بود و ديد كه تاريخ، چي رو نشون ميده. اما اگه بخوايم حرف شما رو بپذيريم، به اين شرط تنها ميتونيم اين كار رو انجام بديم كه بدونيم سياستگزاران اصلي نظام و تصميمگيرندگان اصلي، به اين نتيجه رسيدن كه جنگ ما با اسرائيل و امريكا، غيرقابل اجتناب هست (البته در اين چند سالي كه در پيش داريم!). چون در اين صورت، همونطور كه شما فرمودين، نياز به سياستهاي خشك، محكم و انقلابي هست. براي اين كار هم احمدينژاد، بهترين گزينهي ممكن هست. ولي در اين صورت، بايد مسئلهي رأي عمومي مردم و انتخابات آزاد عمومي رو تكذيب كنيم و فرضيهي جدايي نتايج آراء از رأي به صندوق انداخته شده رو بپذيريم. پس شايد بهتر باشه كه يك مقدار خوشبينانهتر به قضيه نگاه كنيم. ولي اگه بحث جنگ نباشه، مطمئناً سياستهاي منعطف و شكلپذير و بر پايهي اعتمادسازي، خيلي بهتر ميتونه در شرايط فعلي كشور، به ايران اسلامي كمك كنه. در حال حاضر، ايران يا بايد به فكر تقابل با غرب باشه، يا به فكر حركت رو به جلوي اقتصادياش! اين ديگه بستگي به اين داره كه براي ايران فعلي، كدوم يك، مهمتر و ارجحتره. اميدوارم كه هر تصميمي كه گرفته ميشه٬ بر پايهي عقل و منطق و مصلحت كشور باشه! دوست ندارم وقتي آيندگان تاريخ رو ميخون٬ تو صفحاتش نوشته باشه : ... و اين٬ بزرگترين اشتباه جمهوري اسلامي بود؛ اشتباهي كه پايهگذار نابودي كشور گرديد! -
تاپیک جامع تهاجم به جمهوری اسلامی ایران
mostafa_by پاسخ داد به mostafa_by تاپیک در دکترین و استراتژی
اسرائيل و برخورد با ايران جديد (قسمت سوم) اگر اتفاق خاصي صورت نميگرفت، وقوع جنگ، اجتنابناپذير بود. البته طرف سوري، بيشتر، با مانور بر روي نيروهاي متحد ايراني، سعي در ارعاب اسرائيل و وادار ساختن اين كشور به خروج از سوريه بود. اسرائيل هم بيشتر در انتظار روزهاي آينده بود. از جبهههاي نبرد ايران هم خبرهاي خوشايندي نميرسيد! جنگ در اوج خود، بيشتر به نفع طرف ايراني دنبال ميشد تا عراقي. جنگ به ظاهر داشت با برتري ايرانيها همراه ميشد. اگر ايران و عراق، صلح ميكردند، اسرائيل با بدترين بحران مواجه ميشد! پس بايد اتفاق بزرگي رخ ميداد كه طرف ايراني را متقاعد به برگرداندن نيروهايش كند. اين اتفاق، با يك برنامهريزي ساده، صورت پذيرفت. احمد متوسليان به كشور لبنان سفر كرده بود تا ضمن رايزني با سفير ايران در لبنان، به بررسي منطقه و اوضاع لبنان بپردازد. در طي همين گشتزنيها و در راه بازگشت به سوريه بود كه توسط فالانژهاي لبنان، دستگير و به نيروهاي اسرائيلي تحويل داده ميشود. با دستگيري فرماندهي لشكر 27، عليالظاهر بايد ايران نرمش نشان ميداد! اما ظاهراً اسرائيل در معادلات خود، اشتباه بزرگي را مرتكب شده بود؛ سپاه ايران، قائم به فرد نبود!! به همين دليل هم فرماندهان ديگر لشكر 27، بلافاصله طرحريزي حمله به اسرائيل را آغاز كردند. همهچيز آمادهي انجام عمليات بود! حتي شناسايي كامل منطقه هم صورت گرفته بود و طرح حمله نيز روي ميز سوريها قرار داشت. اما امام خميني، در دستوري عجيب (و البته كاملاً منطقي)، نيروهاي ايراني را به ايران فراخواند! با بازگشت ايرانيها، اسرائيل نفس راحتي كشيد! فعلاً خطر برطرف شده بود. ولي سوريه ديگر جاي امني براي اسرائيل نبود. به همين دليل هم خيلي زود، نبرد اسرائيل و سوريه خاتمه پيدا كرد. اما اين خاطره در ذهن اسرائيل باقي ماند و فهميد كه حدسش در مورد ايران، كاملاً صحيح بوده است! نيروهاي ايراني، تفاوت بسياري با ارتش عبدالناصر و بشار اسد و چريكهاي ياسر عرفات دارند! از ايران و ايراني بايد ترسيد. اما وضعيت در اردوي ايراني، اصلاً جالب نبود. لشكر 27 سرخورده از تصميم ايران بودند. براي آنها قابل پذيرش نبود كه در حالي كه فاصلهاي با خرد كردن قدرت پوشالي اسرائيل نداشتند، از نبرد با اين كشور منع شدند! بايد به نحوي، اين قضيه جبران ميشد. در اين بين، توصيهي حافظ اسد، بهترين راهكار ممكن بود : «به جاي نبرد مستقيم با اسرائيل، نيروهايتان را به لبنان بفرستيد و از آنها، مبارزيني مثل خودتان بسازيد!». اين توصيهي ساده و روشن، اميد جديدي براي مقابلهي نظامي براي سپاه بود! آرزوي ديرينهي مبارزين ايراني، در حال تحقق بود. بلافاصله نيروهايي به عراق، اعزام و آموزش چريكهاي لبناني را به عهده گرفتند. تنها دو سال بعد، ميوهي اين نهال نوپا، مشاهده گرديد : حزبالله! اعضاي ارشد حزبالله، اعضاي جنبش امل بودند كه اين جنبش نيز پيش از پيروزي انقلاب، توسط ايرانيهايي چون امام موسي صدر و شهيد دكتر مصطفي چمران پايهريزي شده بود. ولي بعدها با ايجاد مشكلاتي كه در رهبري جنبش بوجود آمد و قدرتطلبي و انحصارطلبيهاي بيمورد اين جنبش، عملاً راه اكثر اعضاي گروه با اين جنبش مجزا شد. به همين دليل هم جمعيت حزبالله، بيشتر و بيشتر شد و همزمان، تهاجمهاي چريكي و بدتر از آن، عملياتهاي استشهادي، روزگار اسرائيليهاي حاضر در لبنان را سياه كرد! ديگر لبنان، جاي امني براي عراق نبود! كاري كه هيچ ارتشي نتوانسته بود انجام دهد، چريكهاي دستآموز سپاه ايران به راحتي آن را انجام ميدادند! شرايط، با حضور هاشمي رفسنجاني و محمد خاتمي نيز تغيير چنداني نكرد؛ چرا كه سپاه ايران، نهادي جداي از حكومت بود و به عبارت بسيار سادهتر، خودگردان بود! به همين دليل هم خواه ناخواه، تفاوت زيادي در سياستهايش مشاهده نميگرديد! همين امر باعث شد كه سران تلآويو به نتيجه برسند كه با شرايط فعلي، حضور در لبنان، به معني تلفات بيشمار نظامي و دستيابي به كمترين موفقيت است. آخرين شانس اسرائيل، در سال 1996 آزمايش گرديد. حملهي همهجانبهي اسرائيل به جنوب لبنان، با مقاومت دليرانهي حزبالله و البته با فرماندهي هوشمندانهي سپاهيها، به شكستي مفتضحانه انجاميد. همين امر، موجبات خروج اسرائيل از جنوب لبنان را فراهم نمود و در سال 2000، اسرائيل، كاملاً از لبنان خارج گرديد! اسرائيل، حقيقتاً از ايران شكست خورده بود! شرايط روز! پيروزي دكتر احمدي نژاد، به معناي تشديد روحيهي انقلابي در مبارزين ايراني بود! عقايد احمدينژاد، آنقدر صريح بود كه بسياري از مردم منطقه، شيفتهي اين افكار شده و نسبت به مسئولين و رهبران خويش، اظهار تأسف كردند. عليالظاهر، تيغ برندهي اسلام، ديگر اسلامگرايان افراطي چون القاعده و طالبان نبودند! ديگر نميشد جهان اسلام را با چنين مترسكهاي فريفت! گويي كه اين گروهكها، همچنان طرفداران زياد خود را (بخصوص در پاكستان، يمن، عربستان، عمان و اردن) داشتند. اما ساير مسلمانهاي منطقه، بيشتر طرفدار طرف ايراني شده بودند! مسئلهاي كه با پيروزي حزبالله، كاملاً مشخص گرديد! اما نكتهي اميدوار كنندهي قضيه اين بود كه احمدينژاد، سياستمدار خوبي نبود! از همان ابتدا، گافهاي سياسي وي، موجب بهرهبرداري گستردهي شبكههاي خبري جهان گرديد. هنوز چند ماه از در دست گرفتن قدرت توسط وي نگذشته بود كه دردسرسازترين حرف احمدينژاد؛ بيان گرديد! در سالگرد تصرف لانهي جاسوسي، احمدي نژاد حرفي از حضرت امام را صريحاً اعلام نمود «اسرائيل بايد از صفحهي روزگار محو شود»!! اين حرف حضرت امام كه مبنايي ايدوئولوژيكي داشت، با به زبان آوردن توسط بالاترين مقام اجرايي كشور و رئيس شوراي امنيت ملي، به ايدهاي استراتژيك تبديل شد! همين حرف كافي بود كه برنامهي هستهاي ايران زير سوال رود! اسرائيل، بزرگترين مظلومنماييها را انجام داد و اعلام كرد كه ايران قصد نابودي اسرائيل با سلاح هستهاي را دارد! حرفي كه كاملاً بيپايه و اساس و صرفاً سوء برداشت از يك حرف ايدوئولوژيكي بود! اما شبكههاي وابسته به صهيونيست، با بزرگنمايي اين خبر و با تحليلهاي روزانه، ايران را به يكي از بزرگترين خطرهاي خاورميانه بدل ساختند! كشوري كه دو قرن بود به هيچ كشوري تجاوز نكرده بود، به ناگاه و با تبليغات خبري به يك كشور خطرناك و متهاجم تبديل شده بود كه حتي وحشت كشورهاي منطقه را نيز برانگيخت! ديگر مذاكراتي براي دستيابي ايران به انرژي هستهاي، صورت نگرفت! تلاشهاي لاريجاني، دبير شوراي عالي امنيت ملي براي پيشبرد مسائل از طريق ديپلماتيك، كمترين نتيجه را داشت. غرب، ترجيح ميداد كه از راه ارعاب ايران، سعي در تعديل مواضع دكتر احمدي نژاد داشته باشد. ولي در همين موقع بود كه خبرسازترين موضع روز، از طرف وي اتخاذ گرديد : «نفي هولوكاست»! شايد نفي هولوكاست، بزرگترين لطف احمدي نژاد به اسرائيل بود. اروپا، علاقهاي به جانبداري از اسرائيل نداشت، چرا كه اسرائيل، رژيمي بود كه به طور كاملاً مشخصي در سراشيبي سقوط قرار داشت. به همين دليل اكثر كشورهاي اروپايي، تمايل چنداني به قاطي شدن و بر خوردن با اسرائيليها نداشتند. ولي مسئلهي هولوكاست و پس از آن، پيشنهاد احمدينژاد براي بخشيدن بخشي از خاك آلمان و يا لهستان به يهوديهاي اسرائيل، موجب اتحاد و آرايش اروپا در برابر ايران گرديد! مواضع شديدي در قبال ايران اتخاذ شد و شايعهي خطرناكي ايران، بيش از پيش قوت گرفت. ضمن اينكه شبكههاي خبري نيز بيوقفه، سعي در تخريب بيش از اندازهي چهرهي بينالمللي ايران داشتند. مظلومنمايي بيش از اندازهي يهوديان، باعث شد كه اروپا، موقتاً پروندهي رسوايي اسرائيل در زمينهي White Slavery را به فراموشي بسپارد. ولي كمكم، با تعديل مواضع رئيسجمهوري و فروكش كردن مسئلهي هولوكاست، بار ديگر، اين پرونده به جريان افتاد. ظاهراً آبروي اسرائيل در خطر بود! بايد راه چارهاي براي اين قضيه انديشيده ميشد. بايد كاري صورت ميگرفت كه فكر جهانيان، دوباره از اين مسئله، به جايي ديگر معطوف شود. تجربه نشان داده بود كه در اين جور موارد، بهترين گزينهي ممكن و در عين حال سادهترين آنها، گزينهاي نيست جز «جنگ»!! ادامه دارد ...