mostafa_by

War
  • تعداد محتوا

    2,358
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    18

تمامی ارسال های mostafa_by

  1. هرچند برخی دوستان بزرگوار عمدتاً در این فوروم، علاقه ای به بررسی و یافت حقیقت نداشته و در مقابل آن (در مواقعی که خلاف میلشان است) نیز بشدت مقاومت می فرمایند؛ و بنده هم دهها بار پشت دستم را داغ کرده ام که چیزی خلاف میل دوستان نگویم تا به کسی بربخورد؛ و حتی نمی دانم دلیل ارسال این پست چیست؛ ولی برای اینکه یکبار این بحث جمع شود، اندک عرایضی را تقدیم حضورتان می دارم : 1- در هیچ مرکز رسمی و معتبر زلزله نگاری در جهان، طی سی روز گذشته (دقت بفرمایید. 30 روز گذشته! یعنی نه تنها 13 ژانویه؛ که طی ماه اخیر)، زلزله ای در اسرائیل به ثبت نرسیده است. حتی به کمترین قدرت ممکن. بطور مثال دوستان می توانند از طریق [url="http://earthquake.usgs.gov/earthquakes/map/"]این لینک[/url]، متعلق به سازمان زمین شناسی ایالات متحده، زمین لرزه های به وقوع پیوسته طی ماه اخیر را در تمامی نقاط جهان (منجمله کشور عزیزمان) مشاهده فرمایند. هماطنور که می بینید، نزدیک ترین زمین لرزه ها به اسرائیل، در دریای مدیترانه و جنوب ترکیه و کشور عراق (آنهم بیشتر نزدیک به ایران) رخ داده و زمین لرزه ای در اسرائیل به وقوع نپیوسته است. 2- در لینک جناب پاتریوت، زمین لرزه ای به قدرت 3.5 ریشتر در منطقه ی هولا-کینرت، واقع در شمال دریاچه ی گالیل احساس و یا به قول جناب پاتریوت گزارش محلی شده است که هیچ منبعی آن را مورد تأیید قرار نداده است و در هیچ سایت و مرکز معتبر لرزه نگاری نیز به ثبت نرسیده است. 3- حتی اگر زلزله ی ادعایی در هولا - کینرت حقیقت نیز داشت و مورد تأیید قرار می گرفت، باز خبر دوستان مردود بود. چرا که هولا - کینرت، واقع در شمال اسرائیل بوده است، لکن محل دفن آریل شارون، در جنوب اسرائیل و صحرای نقب بود و بین این دو منطقه، دهها و شاید صدها کیلومتر فاصله وجود دارد و حتی امکان احساس چنین زلزله ی خفیفی (3.5 ریشتر) در مناطق اطراف دریاچه ی گالیل هم وجود ندارد؛ چه برسد به صدها کیلومتر دورتر از آن. 4- به نظر می رسد اصل خبر از پایه و اساس، شایعه ای ژورنالیستی بوده است. این مهم، انطباقی می تواند داشته باشد با در نظر گرفتن جان ترسی ذاتی یهودیان (که اگر فقط زلزله را حس می کردند، بعید بود با همان جمعیت اندک هم مراسم تدفین را ادامه دهند و اول از همه BB منطقه را ترک می کرد و البته شیمون پرز 90 ساله که گویی حالا حالاها قصد مردن ندارد. پس به نظر می رسد مشکل خاصی نبوده است. 5- اما اگر حقیقتاً این لرزش احساس شده باشد و داستان حقیقت داشته باشد، تنها گزینه ای که در حال حاضر برای توجیه آن وجود دارد، توضیحی است که جناب [url="http://www.military.ir/forums/user/12528-alfard/"]ALFARD[/url] فرمودند : [quote name='ALFARD' timestamp='1389783221' post='359524']آقایون،قضیه این بوده که چند راکت از غزه به سمت این مزرعه شلیک شد،اول مشرق بدون اینکه مطمئن بشه این خبر رو نشر داد در حالی که خبر گزاری های صهیون دلیلش رو شلیک راکت ذکر کرده بودند [/quote] هرچند که همین هم با جان ترسی صهیونیست ها تا حدودی منافات دارد. اینکه دوستان می فرمایند موشک نمی تواند این لرزه را ایجاد کند، ابتدا بهتر است یکبار دیگر «قدرت» این زلزله ی ادعایی را مورد مطالعه قرار دهند و بعد ببینند آیا لرزه ای به قدرت 3.5 ریشتر در منطقه ای محدود، نیاز به موشکی به قدرت شهاب و سجیل دارد و یا حتی با تسلیحات ساده تر نیز می توان آن را پدید آورد. ------------------------------------------------------------------------------- علی ای حال بنده در هیچ سایت معتبر خبری خارجی هم تأییدی بر این قضیه ندیدم و تنها برخی سایت های نسبتاً بی نام و نشان، خط خبری یکسانی را عیناً آورده اند که البته همین هم به معنی تأیید نیست. شکر خدا در عصر تکنولوژی و دسترسی به اینترنت (ولو با محدودیت هایی که وجود دارد)، یافتن منابع و بررسی صحت و سقم اخبارها، به نظر کار چندان سختی نیست. دسترسی به اطلاعات دیگر حتی نیازی به مطالعه ی چند صد صفحه کتاب و یا تخصص و یا نامه گرفتن از فلان سازمان و تحقیق در آرشیوهای خاک خورده ندارد و از پشت صندلی و در اتاق گرم، با فشردن چند کلید ساده، امکان پذیر است. پس شاید حتی خدای تبارک و تعالی نیز از ما نپذیرد که هر خبری را اینطور سریع، پذیرفته و باور کنیم؛ چون علاقه ای به جستجو و تحقیق و تأمل نداریم. همانطور که خداوند به ما عقل و سلامت داده است و صد البته آن دنیا هم از بابت اینکه چقدر از آن استفاده نموده ایم، بازخواست خواهیم شد.
  2. ضمن تشکر از تمامی دوستانی که با هر لحن و ادبیاتی حقیر را مورد بنده نوازی قرار دادند؛ متأسفانه این مدل بحث کردن ها از حوصله و توان و البته وقت حقیر خارج است و از اینکه از ادامه ی بحث با شما عزیزان سر باز می زنم پیشاپیش عذرخواهی می کنم. هرچند که اگر هم وقت و حوصله و توانی بود، باز هم امکان ادامه ی چنین بحث هایی را نداشتم. چرا که اساساً با سفسطه و احساس و البته نگاه جانبدارانه و قضاوت صورت پذیرفته، امکان مباحثه نیست و بیشتر به مجادله می ماند تا مباحثه. درست بسان بحث های استقلالی - پرسپولیسی که تنها کافیست یکی از طرفین، از خود تعصب بخرج دهد تا دیگر راه بحث منطقی بسته شود و دو طرف دیگر امکان تغییر نظراتشان را نداشته باشند. پس امیدوارم جسارت حقیر را به بزرگواری خود ببخشید. البته از ابتدا عرض کرده بودم که قصد ورود به بحث را نداشته و گفتنی ها را قبلاً گفته ام. ========================================= [b]صرفاً خدمت برادر بزرگوارم؛ [color=#ff0000]رهرو عزیز و بزرگوار[/color] باید عرض کنم که :[/b] [quote name='RAHRO313' timestamp='1389707940' post='359380']بنام خدا با سلام مجدد خدمت استاد آقای مصطفی عزیز برای نتیجه گیری نهایی به نظر شما -ما (منظور جمهوری اسلامی ایران - حزب الله لبنان ودیگر دوستان ما) کدام گزینه را انتخاب کنیم 1-با قطع حمایت از حکومت بشار اسد خواستار ایجاد دموکراسی در سوریه شویم ودر ضمن هر کس یا گروهی که جنایتی مرتکب شده را مجازات کنیم 2-با سیاست یکی به نعل یکی به میخ جنگ فرسایشی ادامه پیدا کند بدون توجه به رنجهای ملت سوریه وازبین رفتن این کشور 3-حمایت همه جانبه با خردمندی در رفتار و ریشه کن کردن فتنه با تضمین گرفتن از حکومت بشار اسد جهت بهسازی ساختار حکومتی اش (که هم برای بقای خودش خوب است وهم برای ادامه ی خط مقاومت) ارادتمند شما[/quote] ضمن عرض سلام و خسته نباشید مجدد؛ همان طور که گفتم، مباحثه در مقام تحلیل، جای سیاست گذاری را نمی گیرد. شاید سیاست گذاران تمایل به اتخاذ سیاست های ماکیاولیستی هم داشته باشند. شاید با همین فلسفه ی «دشمن دشمن من، دوست من است» که دوستان آن را به کلام امام علی (ع) ربط دادند (بدون اینکه اصل کلام ایشان را بفهمند)، ایران تمایل داشته باشد مثلاً از کره ی شمالی هم در نبرد با کره ی جنوبی دفاع کند به نام فتنه ی پیونگ یانگ!! یا در سرکوب مخالفین در کوبا و ونزوئلا، حضور داشته باشد؛ به دلیل مصالح عالیه ی نظام. این به ما ربطی ندارد و قطعاً از نظام هم کسی پای این تحلیل ها ننشسته است که با خواندن این نظرات، تغییری در تفکر و سیاست هایشان اتخاذ نماید. به همین دلیل است که آزادی عمل و تفکری که در مقام تحلیل داریم، بسیار بیشتر از سیاسیونی است که شاید حقیقتاً باور و نظر حقیقی شان، تصمیمات امروزین نبوده و آن را از سر اجبار و یا به قول شما انتخاب بین بد و بدتر اتخاذ فرموده باشند. اما اگر نظر بنده را می خواهید، حقیقت این است که نه سلفی ها تمام شدنی هستند و نه ارتش اسد، بدون تجهیز مخالفین به تسلیحات سنگین (که پذیرش همین سیاست هم ممکن نیست مگر با تحلیل و بررسی؛ والا از نظر دوستان غرب و اعراب، مخالفین را به انواع تسلیحات سنگین تجهیز کرده اند!)، امکان شکست کامل را دارد (بویژه با دوپینگ ایران و حزب الله و البته متحد اصلی آن، یعنی روسیه). پس عملاً گزینه ی سوم شما، رویایی بیش نیست و عملاً نظام هم درگیر همین رویاست. در حالی که غرب بیشتر به دنبال گزینه ی اول است؛ البته با تفاوت هایی. راه حلی که نظام از ابتدا می توانست صورت دهد، همان سیاستی بود که امریکا در قبال مبارک در پیش گرفت. یعنی نه تنها از وی حمایت نکرد (برخلاف پروپاگاندای رسانه های ایرانی)، بلکه به نحوی پشت وی را خالی کرد و با مخالفین همصدا شد که گویی طی 30 سال حکومت مبارک، جزو اپوزیسیون وی به شمار می رفت؛ نه متحد شماره ی یک آن!! نتیجه این شد که هم مبارک ظرف مدت کوتاهی قدرت را واگذار کرد و از کشتار بالقوه ای که انتظار مصر 80 میلیونی را می کشید جلوگیری شد، هم منافع آتی امریکا در مصر حفظ گردید و مردم هم دید منفی ای نسبت به ایالات متحده پیدا نکردند. اگر از همان ابتدا نظام، به جای این سیاست بی اثر، خود میدان دار تغییر در نظام سوریه می شد و مدل مصر یا حتی یمن را در سوریه اجرا می نمود، نه تنها اصلاً گروه های مسلحی شکل نمی گرفت که نیاز به این دردسرهای امروزین داشته باشد، که اساساً جای پای ایران برای اولین بار در سیاست های کشور سوریه مستحکم شده و منافع آتی ایران نیز حفظ می شد. ساختار قدرت هم به گونه ای می شد که ضمن حفظ صدای ملت سوریه، منافع ایران هم بطور ضمنی در آن لحاظ شود (مدل عراق). اما نظام، بدترین گزینه ی ممکن را انتخاب کرد و عملاً سوریه را به جنگی ویرانگر هل داد که البته الان هم زحمت می کشد و با ستون کردن اعتبار و توان نظامی خود و گروه سابقاً خوشنامی چون حزب الله در جهان عرب، نظام سوریه را با چنگ و دندان نگاه می دارد (هرچند که به قیمت تمام شدن اعتبار بیست و چند سال مبارزه ی حزب الله با اسرائیل تمام شد و این حزب در چشم دیگران، عملاً حزب گوش به فرمان ایران (که معادل آن در ادبیات سیاسی می شود مزدور و امیدوارم دوستان از این معادل ناراحت نشوند و اگر می شوند، هر نامی که خود می پسندند روی آن بگذارند) گردید و به احتمال زیاد اگر از معرکه ی سوریه و شاید حمله ی آتی اسرائیل جان سالمی به در ببرد، بعید است که اثربخشی سابق خود در جهان عرب را دیگر داشته باشد. اما راهکارهای پیشنهادی شما. سیاست دوم که بی رحمانه ترین سیاست ممکن است و من هیچ وقت (حتی در مقام یک سیاستمدار سکولار و منفعت طلب) آن را نمی پسندم. اما گزینه ی اول شما را اگر اجازه بدهید با جرح و تعدیل برمی گزینم. بدین ترتیب که غرب خواهان رسیدن به راه حلی سیاسی در سوریه است و طبیعتاً با حضور بشار اسد این مهم امکان پذیر نیست. شرق هم تنها به فکر منافع خود بوده و درصورت تضمین منافع آتی در سوریه و گرفتن امتیازات احتمالی مدنظرشان، قطعاً پشت سوریه نخواهند ایستاد. می ماند ایران که به نظر زمان برای وی به سرعت در حال گذر است و باید تصمیمی قطعی و سرنوشت ساز بگیرد. به نظر، اگر ایران بر سر نقاط شیعه نشین و بویژه اماکن مقدس و متبرکه ی سوریه با غرب معامله نموده و آن را برای خود حفظ کند، بخش اول معادله حل خواهد شد. اصلی ترین بخش می ماند همان گروه های تندروی درگیر در سوریه که بزرگترین خطر برای دموکراسی احتمالی آتی در سوریه هستند و به قدرت رسیدن آن، نه تنها به نفع ایران و سوریه و حزب الله و روسیه نیست، که به نفع هیچ کشور دیگری؛ چه در منطقه و چه جهان نخواهد بود. راهکار این است که نیروهای ائتلافی، شکل گرفته و پس از سرکوب اولیه و تضعیف مخالفین، عملاً هر یک به کنترل بخش های تضمین شده و تقسیم شده ی سوریه بپردازند. نیروهای روسی مناطق خود از جمله بنادر مورد استقرار نیروهایشان را تأمین امنیت نمایند، ایران و حزب الله لبنان امنیت مناطق شیعه نشین و غرب و ترکیه هم مناطق دیگر را به عهده بگیرند. حکومت لاجرم لیبرال دموکراسی خواهد بود. حکومت پارلمانی که پارلمان با رأی مستقیم مردم انتخاب می شود. می شود بسان مدلی که در عراق یا لبنان اجرا می شود، برای گروه های فکری مختلف (شیعیان، سلفی ها، سنی های میانه رو، کردها و لائیک ها)، براساس جمعیت، قدرت و البته نیازشان میزان و سهم مشخصی از پارلمان را در نظر گرفت و در دولت نیز تقسیم قدرت صورت پذیرد (مدل لبنان). نیروهای خارجی تا زمان تأمین کامل امنیت، سرکوب مخالفینی که حاضر به تمکین به راه حل دموکراتیک نبوده و البته تشکیل و تقویت ارتش تازه تأسیس و نیروهای پلیس و امنیتی سوریه ی جدید، در این کشور باقی مانده و پس از اطمینان از امکان برقراری امنیت نسبی، این کشور را ترک بگویند. ------------------------------------------------------------------------ شاید به این راه حل بخندید. اما بد نیست بدانید بسیاری از بحران های جهان و کشورهایی که دارای چندین ملیت و قومیت و مذهب هستند، دقیقاً با همین راه حل به پایان رسید و موفقیت نسبی آن اثبات شده است. بارزترین آن لبنان بود که در آن، حتی گروه های شیعی نیز چشم دیدن یکدیگر را نداشته و با هم جنگ های خونباری داشته اند (مانند جنگ جنبش امل و حزب الله لبنان). چه برسد به گروه های با عقاید و مذاهب مختلف و متفاوت. اما بعد از دو دهه جنگ خونبار داخلی، بالاخره با هم به توافق رسیده و امنیتی نسبی امروز در فضای سیاست لبنان حکمفرماست. به عبارت ساده تر، حذف هیچ گروه و عقیده ای امروز در سوریه امکان پذیر نیست. همانطور که حذف شیعیان و فرقه های مربوطه منطقی و ممکن به نظر نمی رسد، حذف سنی ها و سلفی ها هم امکان پذیر نیست. همانطور که کردها هم بعد از دهه ها سرکوب و نداشتن کمترین حق در نظام سوریه، امروز مطالباتی دارند که نادیده گرفتن آن ها، تنها به گره خوردن بیشتر ماجرا خواهد انجامید. این داده شدن حق گروه های مختلف در سوریه هم امکان پذیر نخواهد بود، مگر با رسیدن به راه حلی جامع و نهایی. به همان اندازه که غرب برای حل بحران سوریه به ایران نیاز دارد، ایران نیز به غرب نیاز دارد برای تأمین امنیت سوریه و بدون جلب نظر ایشان، تا قرن آینده هم اگر جنگ صورت پذیرد، نفعی حاصل نخواهد شد. پس به نظر حقیر، این راه حل، اگر هنوز دیر نشده باشد، می تواند بهترین راه حل ممکن برای بحران فعلی سوریه باشد. البته این اخطار سربسته را باید خدمت دوستان عرض کنم که از قضا درگیری های گروه های مختلف با داعش، پیام بسیار بدی برای ما دارد و هشداری است برای ما که هرچه سریعتر باید به این بحران، به هر ترتیبی که هست خاتمه دهیم. والا دورنمای سیاست اجرایی فعلی در سوریه (که مبنای آن تضعیف داعش است)، ابداً جالب به نظر نمی رسد. ========================================= [quote name='zed' timestamp='1389709892' post='359390'] با سلام خدمت همه دوستان گرامي شما را نمي دانم ولي فرض اين مسئله که عربستان و قطر و ترکيه بدون اشارت و حمايت آمريکا حتي آب مي خورند چه برسد به اينکه کرور کرور سلاح و پول نفر از مرزهاي آنها و توسط کشورهاي متحد آنها بدون اجازه آمريکا و اسرائيل وارد سوريه مي شوند براي من محال است . راستي آن کشورهايي که ايران را به خاطر برنامه صلح آميز هسته اي به خطا نرفته تحريم مي کنند کجا کشورهاي نام برده را تحريم کردند يا حتي دست کم اخمي تخمي چيزي ... ؟! يک جا و يک کار را نشان بدهيد که تکفيري هاي محترم و حاميان منطقه اي آنها انجام داده باشند و در نهايت به نفع آمريکا و اسرائيل تمام نشده باشد . حالا من بايد باور کنم که حرفهاي شيطانهاي بزرگ از نگراني در خصوص به قدرت رسيدن تکفيري ها در سوريه واقعيت دارد ؟ [/quote] [b]برادر zed گرامی؛[/b] هرچند دوست داشتم این بحث را با شما ادامه دهم (و خود به احترام حقیر نسبت به شخصیت و تفکرتتان واقفید)، ولی حقیقت این است که فضای فعلی سایت را برای پاسخ به این پست ارزشمندتان مناسب نمی بینم. ان شاءالله در آینده موقعیتی پیش آید که در فرصتی مناسب تر و فضایی بهتر، پاسخم را حضورتان تقدیم نموده و از دانش و معلومات شما نیز در حد توان بهره مند شوم. پس امیدوارم این جسارت را به بزرگی خود ببخشید. ========================================= با تشکر از تمامی بزرگوارانی که در بحث شرکت فرموده و حقیر را تحمل کرده اند، با اجازه ی شما بزرگواران از خدمت شما مرخص شده و اگر بحث یا نظر و حتی اعتراضی بود، در pm در خدمتتان خواهم بود.
  3. [quote name='RAHRO313' timestamp='1389705728' post='359369'] بنام خدا با سلام خدمت استاد محترم جناب آقای مصطفی به نظر من زمان اگر واگر ها گذشته . من نمیدانم شما چقدر از حجم حمایت هایی از جریان های تکفیری می شود خبر دارید ولی بدانید حجم آن قابل تصور نیست و در حال حاضر سقوط بشار اسد برابر با روند پیروزی کامل تحجر - وهابیت - استبداد وهر آنچه شما از آن بیزار هستید خواهد بود جناب استاد آقای مصطفی آیا مزیت انسان به دیگر مخلوقات این نیست که بتواند بین بد و بدتر - بد را انتخاب کند ارادتمند شما [/quote] عرض سلام و خسته نباشید خدمت برادر رهرو گرامی شکی نیست که پیروزی این جریان تکفیری در سوریه، بدترین سناریوی ممکن است. این را بنده نمی گویم. بلکه همان به قول دوستان شیطان های بزرگی می گویند که از نظر دوستان همه چیز در سوریه زیر نظر آن هاست. والله تحلیل وقایع در سوریه، اینقدر یک خطی نیست که کل گروه های تکفیری و سایر گروه های مسلح و غیر مسلح مخالف سوریه از یک آبشخور تغذیه کرده و سیاست و دستور می گیرند و طرف مقابل یعنی ایران و حزب الله و سوریه از یک سو! هم ارتش سوریه تابع محض ایران نیست (که اگر این جنایات را ایران و حزب الله به ایشان امر کرده باشند باید فاتحه ی همه را خواند) و نه گروه های مخالف یک سیاست و یک نظر هستند! تحلیل بنده درخصوص بهترین حالتی که برای این نبرد می تواند پیش بیاید قبل ها در همین تاپیک مرقوم گردیده است و کامل تر از عرض امروزم است. شاید بهتر باشد ابتدا آن را بخوانید تا بدانید نظر بنده در این خصوص چه بوده است. ولی مسئله اینجاست که شاید در سیاست، به قول شما به دنبال انتخاب بین بد و بدتر و ناگزیر از آن باشیم. ولی آیا در تحلیل، تفکر و دفاع کلامی نیز چنین اجباری داریم؟ اینکه دین و اخلاق و خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار و خاندان پاک ایشان را وسیله ای برای توجیه نظرمان بگذاریم هم جزو اجبار انتخاب بین بد و بدتر قرار می گیرد؟ خود فریبی و درگیری با فرضیات توطئه چطور؟ تمام عرض من این است که حداقل اگر می خواهیم تحلیل کنیم و از دادن شعار پرهیز کنیم، حق و حقیقت را بگوییم. حتی اگر به ضررمان باشد. والا انتخاب سیاست با ما نیست و صلاح دولت خویش، خسروان دانند.
  4. [quote name='Ehsan_animator' timestamp='1389704596' post='359363'] آقا مصطفی مرسی رفت .... امیر قطر رفت .... اردوغان زایید .... عراق هم داره می شه عین سوریه ..... ایران هم داره شروع می شه ..... ولی شما هنوز هم می گی تقصیر رسانه ی ملی و خبرگزاری فارسه ..... یکم بیشتر صبر کنی از این بیشتر هم می بینی .... ولی شما هنوز توی سال 90 موندی .... [/quote] احسان جان. شما همه ی این وقایع رو یکسان و یک ریشه می پندارید؟ اگر آری، پس نقش منطق و تحلیل چه می شود؟! یعنی جهان جز با فرضیات توطئه به پیش نمی رود؟ اگر خیر، پس ناگزیری از ریشه یابی هریک! آن زمان شاید چنین پست کلی ای را ارسال نفرمایید. فرمایش شما مثل این است که دیوانه ای بیاید سدی را سوراخ کند. سوراخ بزرگ و بزرگ تر شود و سد ویران شده، سیل آن شهر را به نابودی بکشد. بعد این وسط قتل و غارت پیش بیاید و مردمان با هم گلاویز شوند. شما هم با آب و تاب، نبرد و درگیری یک گروه از این مردم را تعریف و تمجید نموده و درصورت اعتراض به رفتار خشن شان، رفتار خشن دیگری را مثال آورید و اینگونه خود را حق پندارید. حال کودکی که پادشاه راه لخت دیده است، میاید و می گوید همه چیز از زمانی شروع شد که سد را فرد دیوانه سوراخ کرد!!». حال طبیعی است مردمی که ذهن خود را درگیر آبگیری معابر و درگیری ها و قتل و غارت های طرفین کرده اند، به کودک خندیده و بگویند اصلاً نمی فهمی چه می گویی و ذهنت در چند سال پیش قفل شده است! سد چه ربطی به این کشتارها دارد؟!! ------------------------------------------------------- فرمایش شما کاملاً طبیعی است. همانطور که اعتراض ها و بعضاً هتاکی ها و تهمت های دوستان هم کاملاً طبیعی و قابل انتظار است. اما از شما می پرسم در دست یازیدن به فرضیات توطئه، جایگاه «استدلال، منطق و مستندات» کجاست؟ تحلیل در کدامین بخش آن وجود دارد؟ اساساً اگر برای ریشه یابی هر چیز، نیاز به یک شیطان بزرگ داشته باشیم تا هر اتفاقی را به گردن وی انداخته و آن را ناشی از توطئه و طرح پیچیده ی وی بنامیم، چه نیازی به مطالعه، تحقیق، پژوهش، رصد اخبار، جمع آوری اطلاعات و مهمتر از همه تأمل و تحلیل داریم؟
  5. [quote name='jarmenkill' timestamp='1389697132' post='359334'] به نظر دوستان اگر ارتجاع عرب+استکبار تو این قضیه وارد نمیشدن آیا ایران وارد میشد؟ حالا بلعکس ش ، اگر ایران وارد این قضیه نمیشد آیا تاثیری در ورود ارتجاع عرب+استکبار داشت؟ صحنه واضحه. [/quote] قصد ورود به این بحث را نداشته و گفتنی ها را قبلاً گفته ام. اما این وارونه خوانی تاریخ توسط دوستان حقیقتاً آزار دهنده است! از قضا این، اول ایران بود که وارد معرکه ی سوریه شد و نه تنها جنایات اسد در برخورد با تظاهرات های عمدتاً آرام مخالفینش را محکوم نکرد و حتی از رسانه ای کردن آن خودداری کرد (گویی اصلاً خبری در سوریه نیست)، بلکه سعی کرد مدل های سرکوب این دست تظاهرات ها را نیز به ارتش خشن اسد بیاموزد! همچنین مدل های حمایت های مردمی از نظام (با آن راهپیمایی های فرمایشی و مضحک به ظاهر مردمی) و پروپاگاندای رسانه ای برای مثبت نشان دادن اوضاع! و همچنین حمایت از اسد برای ادامه ی جنایات خود. وقتی که مردم با سلاح روبرو شدند و کشته دادند، لحظه به لحظه فضا تندتر و افراطی تر شد. در ابتدا بخشی از بدنه ی ارتش که تاب این جنایات را نداشت از ایشان جدا شد و شورای مخالفین، عمدتاً از بین معتدل های مخالف اسد تشکیل گردید. البته اسد هم شیوه ی مشت آهنین پدرش را ددمنشانه ادامه داد و مردم سوریه هم به این نتیجه رسیدند که با اعتراض کلامی، تنها جانشان را از دست می دهند و کم کم دست به اسلحه شدند! طبیعی است از این آب گل آلود، همسایگان منطقه ای هم استفاده ی کافی و وافی را برده و به قول دوستان زامبی پروری کنند!! پس از قضا اصل بازی را ایران و روسیه شروع کرده و با حمایت های خود سوریه را به جنگی داخلی کشاندند که نه مخالفین اسد جز به رفتن و کشتن وی راضی شوند و نه خود اسد تا ویران نکردن کامل کشورش، از اسب قدرت پیاده شود! درست به سان معمر قذافی که تا وقتی که مرد، حاضر به ترک کرسی قدرت نبود!! (از قضا تنها همین دو نفر (اسد و قذافی) بودند که با اعتراضات بهار عربی در کشورهای خود، خشن ترین برخوردها را کردند و در پاسخ شعار، گلوله های فراوان نثار مخالفان و تظاهرات کنندگان کردند و از قضا تنها در همین دو کشور هم جنگ داخلی به این وسعت براه افتاد!! کشته های همین دو کشور هم بود که از هزاران فراتر رفت! ولی باز صد رحمت به لیبی و قذافی!!!) حال خنده دار این است که دوستان معتقدند اول بروجرد، دوم شد و دوم خرم آباد، اول!!! این، همان ضعف حافظه و دانش تاریخی است که کشور عزیزمان همواره از آن رنج می برد! ضعفی که بارها و بارها در بزنگاه های تاریخی خود را نشان داده است ...! طبیعی است که با این ضعفف، هرکسی که صدای بلندتری داشته باشد، داستان خود را تعریف می کند و ظاهر امر هم این خواهد بود که این، صحیح ترین داستان هاست ...! ولی برای کسانی که اهل تحقیق و بررسی باشند ...! علی ای حال هرکس مختار است داستانی را که خود می پسندد دنبال نماید. فارغ از درست بودن یا نبودن آن!! اما خیلی دوست داشته و دارم که یکی از بزرگوارانی که در ترسیم این توطئه ی عظیم جهانی کوشیده اند، به این سوال ساده که از ابتدای ماجرا می پرسیدم پاسخ دهند که : حکومت خاندان اسد (فارغ از اینکه در محور مقاومت هستند یا محور خودرو یا هر محور دیگری)، از نظر ساختار قدرت، آزادی های مدنی و سیاسی، آزادی های احزاب، آزادی بیان، رعایت حقوق ملت، اقتصاد، برخورد و تعریف رابطه ی حاکمیت با ملت، دموکراسی، تقسیم قدرت با مردم، تقسیم قدرت بین قومیت ها و گروه های مختلف و ... و بطور خلاصه تمامی ویژگی هایی که حکومت ها را بر اساس آن می سنجند، دقیقاً چه تفاوتی با حکومت های بن علی در تونس، مبارک در مصر، قذافی در لیبی، آل سعود در عربستان، آل خلیفه در بحرین، صالح در یمن و ... داشت؟! مردم سوریه آیا خنگ تر و کم هوش تر از سایر اعراب بودند؟ یا در تحمیق و تحمیر، ید طولایی داشتند و خواهان حق و حقوقی که سایر اعراب در آن برهه آن را مطالبه می کردند نبودند؟ اگر پاسخ دوستان به دو سوال فوق، براساس تاریخ (و نه چیزی که تمایل دارند)، این باشد که تفاوتی نداشتند، سوال اساسی این خواهد بود که : چرا حرکت های آزادی خواهانه و ضد استبدادی مردم منطقه، می شود بیداری اسلامی! ولی مردم سوریه اگر طالب حق و حقوق و آزادی خود باشند می شوند عمال امریکا و اسرائیل و عربستان و ارتجاع عرب و ترکیه و تروریست و چه و چه و چه ...!! یعنی طالب حق بودن، ارتباط مستقیمی دارد با منافع ایران؟ یا حضور در محور مقاومت، باعث نفی حقوق ملت خواهد شد؟!! -------------------------------------------------------------------------- اینکه تاریخ را از انتها به ابتدا بخوانیم، جز سر کار گذاشتن خود نفعی نخواهد داشت. مسلم است که در حال حاضر نه کسانی که اسلحه به دست گرفته و به جنایت می پردازند، حق هستند و نه ارتش جنایتکار اسد که دست خود را تا مرفق در خون مردمانش آغشته نموده و هر روز با آن غسل ارتماسی می کند. ولی تعریف اینکه چون طرف مقابل باطل است، پس این طرف لابد حق است، از آن دست مسائلی است که شاید تنها برای کسانی که سر در برف فرو می برند، پاسخی مناسب و قانع کننده باشد؛ نه کسانی که طالب حقیقت بوده و البته عمل به دینشان را، حداقل در کلام، به توجیحات ماکیاولیستی با پوشش توجیهات دینی و مذهبی و محور مقاومتی و آرمانی و امثالهم، ترجیح می دهند! ---------------------------------------------------------------- جمله ی معروفی وجود دارد که مضمون آن این است : «آرمان وقتی تبدیل به سازمان شود، می میرد.» تاریخ، همیشه این جمله را اثبات کرده است.
  6. دوست عزیز. مصرف داخلی معادل خر کردن داخلی نیست! شاید در کشور عزیزمان، بعضاً این معنی در ذهن مردم خطور کند. ولی منظور این نیست که این موضوع، یک لاپوشانی است! این وازه در تمامی کشورها مصداق دارد و از قضا در هیچ یک نیز معنی لاپوشانی و ماست مالی کردن نمی دهد. مثل این است که بگوییم دادگاه های میلیتاری در ارتش ایالات متحده، چون مصرف داخلی دارد، یعنی قصد لاپوشانی و ماست مالی جنایات خاطیان را دارد. حال اینکه هرکسی می داند این دادگاه ها، چه نتایجی دارد و مسلماً عرض این موارد خدمت شما نیز جز درس پس دادن و تکرار چیزهایی که خود می دانید نخواهد بود. جالب اینجاست که شما یک خط از عرایض حقیر را نقل نموده و آن را مصداقی بر تأیید فرمایشات خود عنوان نمودید. حال اینکه اگر ادامه ی عرضم را نیز نقل قول می فرمودید، این فرمایشتان خود به خود رد می گردید. عرض کامل بنده این بود : [quote]اما عجیب اینجاست که شما توقع دارید رسیدگی داخلی به یک واقعه، مانع تعقیب بین المللی آن شود! این نکته در فرمایشات شما نشان می دهد که قدری احساسی در این زمینه وارد بحث شده اید. [color=#ff0000]والا کیست که نداند رسیدگی های داخلی، چیزی جز مصرف داخلی نبوده[/color] و [b]کسی که متهم به نقش داشتن در جنایتی است، نه تنها در دادگاه بین المللی، که در هر کشور دیگری که علیه وی اقامه ی دعوی شود می تواند محاکمه شود؛ فارغ از اینکه در کشور خود محاکمه شده و محکوم و یا مبری شده باشد یا که خیر[/b].[/quote] پس به نظر می رسد اگر وازگان را مصادره به مطلوب نکنیم در بحث، به پیشرفت و نتیجه گیری بهتری می توانیم برسیم. اینکه حکم اجرا شد یا نشد و چرایی آن را نیز در پست فوق عرض کردم خدمتتان و در این زمینه مجدداً توصیه می کنم به بررسی بیشتری درخصوص ساختار سیاسی کشور اسرائیل بپردازید. نمی شود با چیزی که ما به عنوان پیش فرض در ذهنمان داریم، همه چیز را سنجیده و اگر مطابق میل مان نبود، سریعاً وارد فاز فرضیات توطئه شده و مستند آن را نیز عدم تطابق با مدل ذهنی مان عنوان نماییم. درخصوص برادر مرتضوی هم قدری بیشتر تحقیق بفرمایید. دیگر وقتی که حتی با استیضاح وزیر نیز ایشان حضور داشته و در دولت یازدهم با هزاران ضرب و زور برکنار شدند، به نظر می رسد طرح این مسئله قدری از وزن بحث بکاهد. ------------------------------------------------------------------------------ اما اینکه شما توقع دارید به خاطر قصور در این ماجرا، زندگی سیاسی آریل شارون پایان بپذیرد و چون پایان نپذیرفته، پس حتماً دادگاه فرمایشی و صوری بوده، استدلالی به مراتب ضعیف تر از استدلال قبلی تان است. با شناختی که از شما دارم، پذیرش این حرف از شما، به عنوان باور و اعتقاد قلبی تان، قدری عجیب به نظر می رسد! ولی بسیار خوشحال می شوم بفرمایید که مباحث نظامی، اساساً چه ارتباطی به مسائل سیاسی دارند و محکومیت به خاطر قصور در پستی نظامی، چه ارتباطی به امکان رئیس دولت شدن یا نشدن وی داشته است. [b]ضمن اینکه وی نه تنها «دو سال بعد رئیس دولت دهم» نشد[/b]، بلکه پس از مناخیم بگین، اسحاق شامیر، اسحاق رابین، شیمون پرز، بنیامین نتانیاهو و ایهود باراک و [b]در سال 2001، به مقام نخست وزیری رسید[/b]! اساساً ایشان بعد از استعفای بنیامین نتانیاهو در سال 99 میلادی تازه به رأس قدرت در حزب لیکود رسیده و دو سال بعد تازه پست نخست وزیری را تجربه می نماید. البته هیچ وقت هم رئیس جمهور نبوده است! روسای جمهور اسرائیل از بدو تأسیس این رژیم به ترتیب حییم وایزمن، اسحاق بن زوی، زلمان شازار، افراییم کاتزیر، اسحاق ناوون، حییم هرزوگ، عزار وایزمن، موشه کاتساو و شیمون پرز بودند و نامی از آریل شارون مورد نظر شما در این فهرست نیز دیده نمی شود. به نظر می رسد قدری جانبداری شما در این قضیه و اندکی ورود احساسات به منطق قابل احترامتان، باعث شده است که اندکی اشتباه در کلامتان وارد شود. توصیه ی من به شما بزرگوار و تمامی دوستان عزیز این است که در تحلیل ها و همچنین مباحثات تاریخی و سیاسی، سعی بفرمایند فارغ از نگاه ایدئولوژیک و احساسی و بیشتر بر پایه ی مستندات مربوطه اظهار نظر فرمایید. چرا که ورود احساسات به منطق، باعث ضعف منطق می شود و ممکن است چشم و ذهن ما را برای پذیرش بخش صحیح (که مورد علاقه ی ما نیست) و یا قبول اشتباه (که برگرفته از باور ماست) ببندد. البته مجدداً عرض می کنم که اگر این، باور و نظر شماست، به آن احترام می گذارم.
  7. [b]و علیکم السلام برادر رهرو گرامی؛[/b] اینکه اسرائیل متجاوز بوده که جای تردیدی نیست. بنده هم در عرایضم به رد این موضوع نپرداختم و فرمایش شما حقیقتاً برایم مشخص نیست ناظر بر کدامین بخش از عرایضم است. حتی بنده مستقیماً اشاره کردم به مسئولیت متجاوز حاکم بر کشور در حفظ جان و مال و ناموس مردم و اینکه متجاوز به خواست خود ملت ایشان به آنجا رفته و آنجا را اشغال کرده (مثل سوریه از دهه ی هفتاد تا اوایل قرن بیست و یکم) یا با زور و توپ و تانک آن را به اشغال درآورده است (بسان اسرائیل در دهه ی هشتاد تا اوایل قرن بیست و یکم)، تفاوتی در مسئولیت ایشان از این منظر نمی کند. پس در اینجای قضیه، چه اختلاف نظری با حقیر دارید؟ از قضا عرض بنده، ناظر بر موضوع بالاتری است و آن، این است که فرای این مسئولیت ببینیم آیا تقصیری را می توان به گردن متجاوز انداخت یا که خیر. طبق منابع ایرانی و نظرات دوستان، این ارتش اسرائیل و شخص آریل شارون بود که به این کشتار دست زده است (همچون پست برخی از دوستان، منجمله دوست عزیزی که از ایشان درخواست مستندات نمودم و جالب اینکه در این فوروم، درخواست مستندات کردن مساوی است با منفی گرفتن!!!). البته برخی دیگر یک پله پایین تر آمده و می گویند طرح و نقشه و هدف مال اسرائیل (و نه حتی شخص شارون) بوده و با همراهی با فالانژها آن را انجام داده اند. برخی دیگر، وزنی بیشتر برای فالانژها قائل بوده و ارتش اسرائیل را ساپورتر و فرمانده آن ها در این کشتار دانسته اند و کشتار اصلی را به دست فالانژها عنوان می نمایند. ملاحظه می فرمایید؟ در همین سه روایت به ظاهر یکسان، نقش ها و وزن های متفاوتی برای اسرائیل دیده می شود که هر یک با دیگری متفاوت است (هرچند که باز عرض می کنم اصل موضوع هرچه باشد، نافی مسئولیت ایشان در تأمین امنیت نیست). تمام عرض بنده هم این است که به جای اظهار نظرات احساسی و بعضاً بی پایه و اساس و یا مبتنی بر فرضیات توطئه که «این نقشه ی اسرائیل بوده» یا «آریل شارون نه تنها مردان و زنان و کودکان را کشت، بلکه گاوها و گوسفندها را هم کشت و حسرت خورد که چرا پرندگان را نکشته است» و از این دست مسائل، به بررسی منطقی موضوع پرداخته و برای هر گروه درگیر، وزنی متناسب با واقعیت (نه آن چیزی که ما می خواهیم باشد) قائل شویم. در این صورت، ناگریز از این هستیم که به بررسی ریشه ها و دلایل حقیقی این واقعه بپردازیم و به چرایی و چگونگی وقوع این فاجعه بپردازیم و احتمالاً به نتیجه ی بهتری برسیم. ولی گیر کردن در دور تسلسل فرضیات توطئه، دردی را دوا نخواهد کرد. بطور مثال در نظر نگرفتن جنگ های داخلی لبنان و نقش فلسطینیان در آن و درگیری های متعدد فلسطینی ها با گروه های مختلف لبنانی و اختلافات دیرینه و ریشه های آن و همچنین دلایل وقوع این فاجعه، و تنها متهم کردن اسرائیل به نسل کشی بدون منطق و دلیل و ربط دادن همه چیز به توطئه های یهودی، بعید است ما را به نتیجه ی مشخصی برساند. اگر هدف این است که صرفاً شعاری داده و حرفی سطحی و بی اثر زده باشیم، این شیوه بهترین است. چرا که نه نیاز به مطالعه دارد و نه بررسی و پژوهش و نه تفکر. ولی اگر هدف و منطق این است که از این مطالبی که در این فوروم ارزشمند می نویسیم، چیزی هم عاید خودمان و خوانندگان شود، به نظر بهتر است حرف هایمان نیز پایه های استدلالی محکم تری داشته باشد. والا تقسیم شدن به دو گروه موافق و مخالف و بازی کردن با مثبت ها و منفی ها در پست ها، بیشتر به رفتارهای استادیومی شباهت دارد تا محیط های مباحثه ای منطقی. در آخر از اینکه نظر مخالف خود را با احترام و متقن بیان فرمودید از شما سپاسگزارم. ------------------------------------------------------------------------------- [b]جناب aalipoor؛[/b] پاسخ شما را چند پست قبل تر و البته همین پست، خطاب به دوست بزرگوار دیگری عرض شده است : [quote]در موضوعات تاریخی، صفر و صدی دیدن مباحث جز سم تحلیل و پژوهش نیست. یعنی اینکه فردی یا خادم باشد، یا خائن، جز جفا به تاریخ و فکر خود نیست. اینکه کسی مجموع تمامی بدی ها و یا مجموع تمامی خوبی ها باشد، جز در افسانه ها کاربرد ندارد و اگر در هر جایی هم کاربرد داشته باشد، حداقل در تاریخ کاربردی ندارد. بطور مثال همین آریل شارون، با برداشته شدن برچسب عجیب و غریب «کشتار مردم صبرا و شتیلا» (و نه نظاره گری و تلویحاً اجازه ی وقوع این فاجعه را دادن)، نه تطهیر می شود و نه آسمانی به زمین می آید که یک اتهام از اتهامات بیشمار جنایتکاری چون وی، برچیده شده است! به نظر می رسد حداقل برای احترام به فکر و پژوهش و تحقیق هم که شده، می بایست در مباحث و بررسی های تاریخی، بدون نگاه صفر و صدی و صرفاً با دید پژوهشی و انگیزشی به موضوعات پرداخته و به جای اینکه هر واقعه ای را توطئه ی امریکا و اسرائیل و انگلیس و فرانسه و شوروی و چه و چه بنامیم، به دنبال «چرایی»، «چگونگی» و «انگیزه های» وقایع باشیم. اینطور بهتر به اصل و کنه و دلایل وقوع حوادث خواهیم رسید و بسیاری از پازل های ذهنی و تاریخی را نیز می توانیم در ذهن خود حل نماییم و یا به جواب نزدیک تر کنیم. والا اینکه بگوییم هر حادثه، محصول توطئه ای بوده است، تنها به پاک کردن صورت مسئله خواهد انجامید و لاغیر. [/quote] اگر مطلبی جدیدتر و یا پاسخ داده نشده وجود دارد بفرمایید تا در خدمت باشم. ------------------------------------------------------------------------------- [b]جناب چکای گرامی؛[/b] [quote]بله مستندات دارد و بنده هم در پست قبلیم عرض کردم ! مستند تر از اینکه حکم هر چند ضعیف این کمیته (که کنار گذاشته شدن آریل شارون از کابینه ی دولت بود) توسط دولت اجرا نشد ؟ دادگاهی که این همه تحقیق انجام بده حکم رو هم صادر کنه و حکمش اجرا نشه چه فرقی با یک نمایش تلویزیونی داره ؟ شارون محکوم شد اما آیا این محکومیت مجازاتی هم براش داشت ؟! مشخصا خیر ! جالب اینجاست که حتی دیده بان حقوق بشر (HRW) هم با وجود تمام نفوذ صهیونیست ها به این نکته تاکید داره که آریل شارون اصلا برای جنایاتش در صبرا و شتیلا محکوم نشده و اصلا حکم کمیته ی کاهان رو یک محاکمه به حساب نیاورده ! (مراجعه کنید به لینک اول پست قبلی بنده) [/quote] دوست بزرگوارم. شما توقع داشتید شارون را به خاطر چیزی که آن را اهمال در انجام صحیح مسئولیت می دانند، تیرباران می کردند؟ از نظر ایشان، وی در مسئولیت خود کوتاهی کرده و عملاً با چشم پوشی و اهمال و سکوت (و یا حتی به قول شما جلسات پنهانی و دادن چراغ سبز به ایشان)، در رخ دادن این فاجعه نقش داشته و محکوم است. حکم خود را نیز در این خصوص صادر کردند. توقع داشتید چه کاری انجام دهند؟ آخر مشکل اینجاست که شما اصلاً با ساختار سیاسی اسرائیل آشنایی ندارید و این موضوع را بیان می فرمایید! اصلاً مگر در همین کشور ما، جناب آقای قاضی مرتضوی، پس از مشخص شدن نقش ایشان در فاجعه ی کهریزک و معلق شدن از کار، در انواع و اقسام پست ها (علی رغم مخالفت مجلس و قوه ی قضاییه) قرار نگرفت و حتی به سرپرستی مهم ترین بخش های دولت منصوب نگردید؟ آیا این، دلیلی بر «ماست مالی کردن» و «دست پیش گرفتن» قوه ی قضاییه بر فاجعه ی کهریزک است؟ (هرچند که نقدهایی هم بر عملکرد این قوه در این خصوص وارد است، ولی این بحث، جای مطرح ساختن آن نیست). یا اصلاً همین پرزیدنت احمدی نژاد، بارها و بارها توسط مجلس، دیوان عدالت اداری، سازمان بازرسی و دیوان محاسبات متهم به تخلفات اداری و قانونی گردید. ولی هشت سال تمام شیرین به ریاست جمهوری خود ادامه داد و حتی مشکلی برای کاندیدا شدن در دور دوم هم برای ایشان وجود نداشت. آیا این را باید به عنوان جنگ زرگری قوای دیگر با قوه ی مجریه فرض نمود؟ به نظر می رسد در این زمینه (با سابقه ای که از شما در ذهن داشته و شما را فردی دانا و اهل پژوهش و منطقی می دانم)، پایه ی استدلالات و منطقتان کمی متزلزل است. والا چنین دلیلی را برای رد رسیدگی اسرائیل به این واقعه عنوان نمی فرمودید. اما عجیب اینجاست که شما توقع دارید رسیدگی داخلی به یک واقعه، مانع تعقیب بین المللی آن شود! این نکته در فرمایشات شما نشان می دهد که قدری احساسی در این زمینه وارد بحث شده اید. والا کیست که نداند رسیدگی های داخلی، چیزی جز مصرف داخلی نبوده و کسی که متهم به نقش داشتن در جنایتی است، نه تنها در دادگاه بین المللی، که در هر کشور دیگری که علیه وی اقامه ی دعوی شود می تواند محاکمه شود؛ فارغ از اینکه در کشور خود محاکمه شده و محکوم و یا مبری شده باشد یا که خیر. به نظر حقیر اگر کمی بی طرفانه تر و صرفاً از دیدگاه حقوقی و تاریخی به موضوع نگاه کنید، خود به تعدیل این پست اخیرتان اقدام خواهید نمود. البته اگر این، رأی و نظر نهایی شماست بدان احترام می گذارم.
  8. ضمن تشکر از مطلب ارزشمند شما؛ توصیه می کنم یکبار دیگر متن حقیر را مطالعه فرمایید تا نیازی به اثبات اینکه شارون هم در این جنایت نقشی داشت نپردازید. بحث بر سر «اندازه ی» این نقش است؛ نه خود نقش دوست بزرگوار. ----------------------------------------------------------------------------- اینکه شما کمیته ی کاهان را صرفاً دست پیش گرفتن می دانید، حتماً مستنداتی دارد که من از وجود آن بی خبرم. ولی چون سعی می کنم فارغ از فرضیات توطئه و امثالهم و صرفاً بر مبنای حقوقی مسائل را نگاه کنم، چیزی که می دانم این است که چند روز پس از این کشتار، کمیته ی کاهان به ریاست اسحاق کاهان، رئیس وقت دادگاه عالی اسرائیل تشکیل و در نهایت نیز آریل شارون در آن محکوم به مشارکت در جنایت (حداقل به دلیل سهل انگاری و عدم تخمین مناسب قدرت فالانژیست ها) گردید. نکته ی دیگر اینکه در نفرت شارون از به قول خودش تروریست ها شکی وجود ندارد. ولی اینکه این را بخواهیم به اصل موضوع بچسبانیم ...!! علی ای حال لینک، مکالمات بسیار مهمی از آن روزها را حضورتان تقدیم می دارد که شاید برای تکمیل بحث مفید واقع شود : http://www.iranamerica.com/forum/showthread.php?p=164756#post164756
  9. از فرمایشات دوست اولمان که نتیجه ای نگرفتم. ایشان بنده را (منهای تکفیر)، به استاد! رائفی پور حواله دادند که البته تا جایی که بخاطر دارم، هنوز ایشان در مجامع جهانی به عنوان منبع محکم و مستند به ثبت نرسیده اند. پس منتظر پاسخ مناسب تر و مستندات بیشتر ایشان می مانم. -------------------------------------------------------------------------------------- اما درخصوص فرمایشات جناب رضا 2250؛ لینکی که شما گذاشته اید، مطلبی گزینشی و البته تحریفی و با افزودن بسیاری از موارد دلخواه و تغییر موارد، از کتاب معروف نوام چامسکی؛ «Fateful Triangle - The United States, Israel and the Palestinians» است که البته موضوع کتاب هم ارتباط چندانی به موارد نقل به نفع شده ی مقاله ندارد. به نظر می رسد اگر شما که بهتر از بنده زبان می دانید، یکبار متن اصلی این کتاب را مطالعه فرمایید (حداقل بخش های ارجاعی را)، خود به میزان صحت لینکتان پی ببرید. اگر اصل کتاب را ندارید، می توانید از طریق [url=http://mostafa-by.persiangig.com/other/Fateful%20Triangle.pdf]این لینک[/url] آن را دانلود فرمایید. اما اساساً مستندات به چیزی فراتر از یک مقاله ی اینترنتی اطلاق می شود. ---------------------------------------------------------------- در گام بعد، باید عرض شود که اساساً هنوز بنده ادعایی را مطرح نکرده ام که نیازی به ارائه ی منبع داشته باشم. صرفاً برای مطالب مطروحه توسط دوستمان درخواست حداقل مستنداتی کردم که از طرف ایشان به جوابی نرسیده و پاسخ منبع شما را نیز عرض کردم. از قضا چند ماه قبل، در [url="http://www.iranamerica.com/"]فوروم ایران امریکا[/url] نیز بحث مشابهی درگرفته از قضا دوست بسیار عزیزی نیز دقیقاً همین لینک شما را به عنوان منبع قرار داد که البته بنده نیز پاسخی خدمت ایشان عرض کرده ام که برای جلوگیری از اطاله ی کلام، اگر تمایل داشتید می توانید از [url="http://www.iranamerica.com/forum/showthread.php?p=160295#post160295"]این لینک[/url] آن را مطالعه فرمایید. --------------------------------------------------------------- در گام سوم، باید خدمت شما عرض شود که اینجا کسی قصد «پاک دانستن دست اسرائیلی ها از این جنایت» را ندارد و بعید است اساساً فرد عاقلی در دنیا پیدا شود که چنین ادعایی را داشته باشد. هرچند رسانه های ایرانی، همواره ادعاهایی مضحک درخصوص این جنایت مطرح نموده اند همچون انجام کشتار توسط اسرائیلی ها!! (نه توسط فالانژها یا هر گروه دیگری!!)، سکوت مجامع جهانی در خصوص این واقعه و البته انگیزه های اسرائیل از این کشتار که البته وارد این موضوع نمی شوم. ولی در همین حد که همین که حتی خود اسرائیل نیز در این خصوص دادگاه و کمیته ی حقیقت یابی تشکیل داد، برای رد بسیاری از این افسانه سرایی ها کفایت می کند. موضوع اصلی این است که اگر ماجرا را فرای این افسانه سرایی ها و طبق معمول دوختن هر واقعه به ناف اسرائیل و به قول دوستمان توطئه های یهود و «تفکرات این یهودیان منحرف» (که بنده افتخار آشنایی با این توطئه ها را نداشته و تنها استاد رائفی پور هستند که به این کشف و شهود رسیده اند) نگاه کرده و برای هر یک از طرفین ماجرا وزنی قائل شده و به دنبال ریشه یابی علل وقوع این فاجعه باشیم، آنگاه به مسائلی می رسیم که در آن، اسرائیل از قضا نه نقش اصلی، که کمترین نقش را ایفاء نموده است. اسرائیل در این موضوع مقصر بود، ولی به اندازه ی خود. تقصیر اصلی اسرائیل (که برای همان، شارون محاکمه و محکوم شد)، این بود که اگرچه این رژیم، اشغالگر بوده و جنوب لبنان را به اشغال خود درآورده بود، اما طبق قوانین بین المللی مسئولیت حفاظت از جان مردم و برقراری امنیت نیز به عهده ی ایشان بود. بهانه ی اصلی اسرائیل برای این قصور این بود که رژیم در حال تخلیه ی منطقه بود و به همین دلیل امکانات و اطلاعات لازم برای جلوگیری از وقوع این فاجعه را در اختیار نداشت. ولی این مسئله، رد شد و دلیل کافی نبود. بویزه اینکه اسنادی منتشر شد که در آن، شارون از احتمال وقوع چنین فاجعه ای آگاه بود و اقدام موثری برای جلوگیری از وقوع احتمالی آن انجام نداد. اما اصلی ترین دلیل برای قصور اسرائیل، نه جلوگیری از وقوع فاجعه، که نظاره گر بودن ارتش اسرائیل برای تسویه حساب فالانژها با ساکنین صبرا و شتیلا بود که تا 48 ساعت این نظاره گری صرف به طول انجامید و تازه پس از آن بود که تلاش برای بیرون راندن ایشان از منطقه آغاز شد! یعنی زمانی که تقریباً کار ایشان تمام شده بود. این، همان مسئله ای بود که بخاطر آن شارون محکوم شد و از قضا گزارش کمیته ی کاهان که شما در پست قبلی بدان اشاره فرمودید نیز درخصوص همین مسئله بود. ------------------------------------------------------------ در موضوعات تاریخی، صفر و صدی دیدن مباحث جز سم تحلیل و پژوهش نیست. یعنی اینکه فردی یا خادم باشد، یا خائن، جز جفا به تاریخ و فکر خود نیست. اینکه کسی مجموع تمامی بدی ها و یا مجموع تمامی خوبی ها باشد، جز در افسانه ها کاربرد ندارد و اگر در هر جایی هم کاربرد داشته باشد، حداقل در تاریخ کاربردی ندارد. بطور مثال همین آریل شارون، با برداشته شدن برچسب عجیب و غریب «کشتار مردم صبرا و شتیلا» (و نه نظاره گری و تلویحاً اجازه ی وقوع این فاجعه را دادن)، نه تطهیر می شود و نه آسمانی به زمین می آید که یک اتهام از اتهامات بیشمار جنایتکاری چون وی، برچیده شده است! به نظر می رسد حداقل برای احترام به فکر و پژوهش و تحقیق هم که شده، می بایست در مباحث و بررسی های تاریخی، بدون نگاه صفر و صدی و صرفاً با دید پژوهشی و انگیزشی به موضوعات پرداخته و به جای اینکه هر واقعه ای را توطئه ی امریکا و اسرائیل و انگلیس و فرانسه و شوروی و چه و چه بنامیم، به دنبال «چرایی»، «چگونگی» و «انگیزه های» وقایع باشیم. اینطور بهتر به اصل و کنه و دلایل وقوع حوادث خواهیم رسید و بسیاری از پازل های ذهنی و تاریخی را نیز می توانیم در ذهن خود حل نماییم و یا به جواب نزدیک تر کنیم. والا اینکه بگوییم هر حادثه، محصول توطئه ای بوده است، تنها به پاک کردن صورت مسئله خواهد انجامید و لاغیر.
  10. ضمن تشکر از شما، خواهشم این است من باب احترام متقابل به یکدیگر، بحث، تاپیک، فوروم و تاریخ هم که شده، یکدیگر را پی نخود سیاه نفرستیم و اگر بحثی هست، با مستندات و مطالب مربوط آن را ارائه نماییم. والا گزارش کمیته ی کاهان را بنده نیز خوانده ام و نیک می دانم محتویات آن چیست. اما چون دانش بنده قلیل و البته سطح تسلط ام به زبان انگلیسی بسیار اندک است، شما قبول زحمت فرموده و مواردی که بنده درخواست کرده ام را بصورت خلاصه اینجا کپی فرمایید. مواردی از قبیل «حضور آریل شارول در کشتار صبرا و شتیلا» (عرض کردم حضور در کشتار! نه نظاره گر بودن کشتار! یا عدم تلاش برای جلوگیری از کشتار! یا حتی باز گذاشتن دست فالانژها برای این کشتار) و البته موارد عجیب و غریبی که دوستمان فرمودند و بنده نیز در پی مستندات آن بوده ام. عین فرمایشات این دوستمان را مجدداً حضورتان کپی می کنم : [quote][font=tahoma,geneva,sans-serif]وقتی شارون مردم [/font][font=tahoma,geneva,sans-serif]صبرا و شتیلا رو کشت گاوها و گوسفندهاشونم کشت کلا" هر حیوونی هم که میتونست کشت و گفت حیف که پرنده ها رو نمیتونم بکشم ، متاسفانه این تفکر هم بخاطر تحریفات عجیبو غریب صهیونیست هادر مورد یهودیته و اعتقاد دارن یکی از پیامبراشون یا خاخامهاشون (درست یادم نیست) اینکار رو کرده و اینا هم باید اینجور جنایت کنن .[/quote][/font] [font=tahoma,geneva,sans-serif]خوشحال می شوم مستندات مربوط به این موارد ادعایی را ارائه نمایید تا بنده نیز بیشتر یاد بگیرم.[/font] [font=tahoma,geneva,sans-serif]فقط خواهشاً اینبار بنده را به لینکی نامعلوم (که درصورت عدم آشنایی با آن ممکن بود ساعت ها و روزها وقتم را بگیرد تا در نهایت به غلط بودن ارجاع شما پی ببرم) ارجاع ندهید و با استفاده از دانش و معلومات خود و مستنداتی که به آن رسیده و بر این اساس به اظهار نظر، تأیید و حمایت از نظرات دیگران و البته استناد و ارائه ی آن به دیگران، دست می یازید، به خواسته ی حقیر پاسخ دهید.[/font] [font=tahoma,geneva,sans-serif]بحث کردن در موضوع فکر کنم به نفع همه ی ماست و شما کمتر و بنده بیشتر، از این بحث منتفع خواهیم شد.[/font] [font=tahoma,geneva,sans-serif]با تشکر.[/font]
  11. [quote name='meshcat' timestamp='1389464352' post='358681'] [font=tahoma,geneva,sans-serif]وقتی شارون مردم [/font][font=tahoma,geneva,sans-serif]صبرا و شتیلا رو کشت گاوها و گوسفندهاشونم کشت کلا" هر حیوونی هم که میتونست کشت و گفت حیف که پرنده ها رو نمیتونم بکشم ، متاسفانه این تفکر هم بخاطر تحریفات عجیبو غریب صهیونیست هادر مورد یهودیته و اعتقاد دارن یکی از پیامبراشون یا خاخامهاشون (درست یادم نیست) اینکار رو کرده و اینا هم باید اینجور جنایت کنن .[/font] [/quote] بسیار خوشحال می شوم اندک مستنداتی درخصوص حضور شارون در کشتار صبرا و شتیلا و کشتن گاوها و گوسفندها و گفتن اینکه «حیف که پرنده ها را نمیتونم بکشم» را ارائه فرمایید. البته می دانم که از نظر دوستان بزرگوار، همه چیز زیر سر اسرائیل است، مگر آنکه خلافش ثابت شود (که شکر خدا ظاهراً هیچ وقت نمی شود). اما اساساً وقایع تاریخی، چیزهایی نیستند که با شعار و یا احساس قابل تبیین باشند و برای فهم آن چاره ای نیست جز توسل به مستندات. البته این، به نظر و عقیده و البته انتظار هر کس از مطالب برمی گردد که تا چه مقدار برای دانسته های خود تلاش نموده و چه میزان آن را صرفاً از سخنرانی ها و متون تبلیغاتی برداشت نماید.
  12. دوست بزرگوار! علائم قطعی ظهور 5 علامت بیشتر نیستند! لطفاً اینقدر محکم درخصوص چنین موضوعاتی که از قضا ارتباط مستقیمی با دین و ایمان اعضاء محترم دارند بحث نفرمایید. این دیگر فراماسونری نیست که حداکثر آن را به توهمات توطئه پیوند بزنیم. دین جایگاه بازی با شبهات و غیرمحکمات نیست.
  13. بحث جالبی است و من وارد بحث داغ بزرگواران نمی شوم. فقط یک چیز برایم عجیب است و آن، دفاع سرسخت دوستمان خادم الامام از احادیث مربوط به خراسانی، به عنوان علائم آخر الزمانی است. یعنی دفاع جانانه روی یک علامت غیرحتمی ظهور که می تواند اصلاً رخ ندهد! ضمن اینکه آنقدر که روایات ظهور جعلی داریم (آنهم منقول در کتب مختلف)، روایات محکم و قطعی نداریم که بخواهیم اینچنین سفت و سخت بدان استناد کنیم. به نظر بهتر است کمی با گارد بازتر مباحثه بفرمایید تا هم دوستان استفاده ی بهتری ببرند و به این نتیجه نرسند که شما قصد توجیه نظراتتان را، با هر شیوه و روش و با دستاویز قرار دادن هر مستمسکی (ولو غیر محکم)، دارید و هم اگر جایی اشتباه می فرمایید یا نظری بهتر پیدا می شود، خود این آمادگی را داشته باشید که عقاید اشتباه را رها ساخته و نظر صحیح را بپذیرید. البته عرضم این نیست که لزوماً شما اشتباه می فرمایید و یا این دوستمان نظرشان قطعاً درست است. صرفاً راهی برای مباحثه ی بهتر پیش پایتان قرار دادم. موفق باشید.
  14. داستان و اشتباهاتی که شما فرمودید، همه ی ماجرا نبود. مشکل اصلی ارتش صدام، متناسب با آن عصر نجنگیدن بود. ارتش صدام به سبک ارتش های شرقی، ولی با مدل حداقل دو دهه قبل تر می جنگیدند. شاید این مدل نبرد، در جنگ با ایرانیان (که تاکتیکی شبیه به جنگ های جهانی را اجرا می کردند؛ البته در زمین) می توانست موثر واقع شود. یعنی استفاده از نیروی زرهی و توپخانه و ایجاد خاکریز و موانع دفاعی برای جلوگیری از تک زمینی. البته دیدیم که هرگاه ایرانیان از اصل غافلگیری و البته تاکتیک های موقت و ابداعی استفاده کردند، عراق در این عرصه نیز ناکام ماند. اما جنگیدن با ارتش هایی که به سبک دهه ی هشتاد و نود می جنگیدند، راه و روش خود را نیاز داشت که صدام و ارتش عراق از آن بی اطلاع بود و بدتر آنکه مغرورانه حتی بدان فکر نیز نکرده بود. هرچند اگر عراق به عربستان سعودی حمله می کرد، شاید ایالات متحده با مشکل بزرگی در خاک عربستان مواجه می شد، اما این پایان ماجرا نبود. بلکه تنها نقطه ی آغاز بود. بیایید به تاریخ بازگردیم. ارتش نازی پس از حمله به لهستان و پایان یافتن صبر جهانی، خود را درگیر جنگی فراگیر در اروپا دید. البته در آن زمان شوروی با آلمان کاری نداشت و خیال آلمانی ها از شرق راحت بود. پس هیتلر بهترین راه را اشغال تمامی کشورهایی دید که مرزی آبی در اروپا دارند. نروژ، هلند، دانمارک، بلژیک و فرانسه (که البته فرانسه خود یکی از طرفین مخاصمه بود)، با این استراتژی قربانی آلمان نازی شدند. از آن طرف نیز با در اختیار گرفتن تونس، الجزایر، لیبی و البته مراکش، عملاً کنترل مناسبی روی مدیترانه داشتند و بعدها با اشغال یونان و یوگوسلاوی، این حلقه کامل شد. دیگر در خاک اروپا، جایی برای پیاده کردن نیرو، برای مقابله با آلمان نازی وجود نداشت. مستحکم ترین خطوط دفاعی در غرب اروپا، با عنوان [url="http://en.wikipedia.org/wiki/Atlantic_Wall"]دیوار آتلانتیک[/url] را پدید آوردند تا حتی فکر حمله از راه دریا و تسخیر سواحل اروپا برای پیاده کردن نیرو را نیز انگلستان و ایالات متحده از سر بیرون کنند. ظاهراً راهی باقی نمانده بود. اما این، آغاز اشتباه هیتلر بود. اولین ضربه، در سال 1943 و در سیسیل به آلمان وارد آمد. زمانی که آلمان شمال آفریقا را از دست داده و عملاً کنترل مدیترانه به دست غربی ها افتاده بود. اما با وجود این، خاکی برای پیاده کردن نیرو وجود نداشت. یکی از متهورانه ترین عملیات های تاریخ جنگ دوم جهانی، حمله به سیسیل بود که داستان مفصل و البته جالبی دارد. در نهایت سیسیل به دست غربی ها افتاد و تلفات نازی ها و فاشیست ها بسیار قابل توجه بود. اما بزرگترین مسئله این بود که بالاخره خاکی برای پیاده نمودن نیروها پیدا شد. اما جزیره ی سیسیل، آنقدرها هم مسیر مناسبی برای بازپس گیری اروپا نبود. اصلی ترین تصمیم، در تهران گرفته شد. جایی که ژوزف استالین، فرانکلین روزولت و وینستون چرچیل، در ملاقاتی تاریخی، توافق تاریخی شرق و غرب را رغم زدند و یکی از نتایج این توافق، توافق برای ایجاد جبهه ی دوم (از غرب)، برای کاستن فشار مقاومت نازی ها در برابر حالا ضد حملات شدید شوروی بود. سرانجام در روز ششم ژوئن 1944، بزرگترین عملیات آبی - خاکی جهان با حمله به سواحل نورماندی آغاز گردید که در نهایت به فرو ریختن دیوار آتلانتیک، پایین آمدن گارد چپ آلمان، آزادسازی فرانسه و البته آغاز رقابت شرق و غرب برای فتح برلین انجامید. ----------------------------------------------------------------------------------- شاید روزی که تمامی خاک اروپا اشغال شد و دیوار آتلانتیک برقرار، نازی ها دیگر تردیدی به پیروزی نداشتند. اما همان زمان، زمانی که هیتلر احمقانه به ایالات متحده اعلان جنگ نمود، هیچ کس روی نیروی هوایی قدرتمند ایالات متحده (که البته آن زمان این کشور نیروی هوایی نداشت و منظور، ناوگان هوایی و بمب افکن های قدرتمند و فراوان این کشور است) حساب باز نکرده بود. تاکتیک های آلمان اگرچه نوین بود، اما یارای مقابله با موج سنگین بمباران های امریکایی را نداشت. عملاً غربی ها نازی ها را مجبور کرده بودند که در چاله ها و بانکرها بجنگند و قدرت اصلی آلمان، یعنی ارتش زمینی را در حد یک نیروی دفاعی (و نه تهاجمی) پایین آورده بودند. همین شد که تهاجمی ترین ارتش جهان که حملات برق آسای آن مشهور بود، عملاً توان مقابله با تاکتیک غرب را نداشت و نه تنها نورماندی را از دست داد، که عملاً در هیچ نقطه ای نتوانست مقابله ی مناسبی (به سبک کاری که در شرق انجام می داد) داشته باشد. البته لایه های دفاعی فراوان و جنگیدن تا پای جان آلمانی ها و البته حجم فراوان و گسترده ی نیروهای غربی، باعث وارد آمدن تلفات قابل ملاحظه ای به آن ها شد. اما می شود گفت تأثیری روی ماشین جنگی غرب نداشت و سرنوشت چیزی شد که دیدیم. ==================================================== بازگردیم به داستان عراق. عراقی ها نه تنها تاکتیک نوین و نحوه ی جنگیدن در دهه ی 90 را بلد نبودند، بلکه درصورت اشغال عربستان و به زعم خود بستن مرزهای خاکی نیز شانسی برای حفظ آن نداشتند. چرا که عملاً امکان تأمین خط لجستیکی از عراق تا عربستان وجود نداشت. ضمن اینکه اردن و سوریه نیز با عراق مرز خاکی داشتند و در این صورت این دو کشور نیز می بایست اشغال شوند. البته پس از ان، نوبت به اسرائیل می رسید که در آن ماجرا، به نحو عجیبی سکوت اختیار کرده بود (و حتی در برابر حملات موشکی عراق نیز واکنشی از خود نشان نداد). پس صدام اشتباه نکرد که به عربستان حمله نکرد. وی می دانست که حمله به عربستان، تنها جبهه را گسترده تر و توان رزمی ارتش عراق را کاهش می دهد. با تجربه ای که از جنگ با ایران آموخته بود، فکر می کرد که تجمع نیروهای زرهی در جبهه های محدود، عملاً راه را بر دشمن خواهد بست. از طرف دیگر می دانست که با وجود ناوگان عظیم هوایی ایالات متحده، فرانسه و انگلستان، حساب باز کردن روی نیروی هوایی خود (که سایه ای از نیروی هوایی شوروی و فرانسه بود)، جز حماقت چیز دیگری نیست (کما اینکه اگر ما هم در نبرد با ایالات متحده روی مقابله ی هوایی حساب باز کنیم، جز قربانی کردن ناوگان فرسوده ی هوایی مان چیزی نصیبمان نخواهد شد.). امید عراق به مدل مقابله ی ارتش مصر با نیروی هوایی قدرتمند اسرائیل در نبرد یوم کیپور بود که البته روی زکاوت دشمن نیز حساب باز نکرده بود. اما امید اصلی صدام، پس از آنکه مطمئن شد غرب خواهان نبرد با عراق است، این بود که به گونه ای خود را قدرتمند نشان دهد که هزینه ی برخورد با این ارتش آنقدر سنگین محاسبه شود که غرب از برخورد نهایی پشیمان شود (استراتزی آشنایی نیست؟). در نهایت، حمله ی غافلگیرانه ی غرب به پدافندهای هوایی عراق و پس از آن شروع گسترده و البته هدفدار بمباران های هوایی و از طرف دیگر عدم مقابله با ارتش عراق به سبکی که آن ها انتظار داشتند (همان بحث تفاوت سبک جنگیدن در دهه ی 90 با دهه ی حداکثر 60 و 70!)، قطع خط لجستیکی عراق و کویت و پیاده کردن نیرو کیلومترها دورتر از جایی که عراق انتظار حمله داشت و برای آن دیواره های دفاعی را چیده بود، بستن حلقه ی محاصره و سپس نابود کردن هر جنبنده ای با جنگنده ها و راکت ها و موشک های هدایت شونده (که آن زمان چیزی در حدود 7 درصد موشک های حاضر در نبرد را شامل می شدند)، عملاً نیروی زرهی قدرتمند و مخوف عراق را چنان تار و مار کرد که گویی وجود نداشت. حتی پنهان کردن تانک ها در کوچه ها و زیر درختان و انواع و اقسام استتارها نیز مانع از نابودی آن ها نشد و می شود گفت جنگی که صدام انتظار داشت به مدل نبرد دیگری با ایران تبدیل شود و بتواند قدرتمندانه تک ها و پاتک های سنگین زرهی را علیه غربی ها اجرا کند، تبدیل به قبرستان ایده های جنگی عراق بعثی به همراه ماشین جنگی تا بن دندان مسلح آن شد. ارتش عراق به گونه ای تار و مار شد که چندی بعد و در پی انتفاضه ی شعبانیه، عملاً این ارتش توان دفاع از داخل کشور را نیز نداشت و استان های عراق یکی پس از دیگری سقوط نمودند و البته با یک سری سیاست بازی ها، ورق برگشت و معدود جنگنده ها و هلی کوپترهای سالم و باقی مانده، سرنوشت این قیام را تغییر دادند. ------------------------------------------------------------------------------------- بحث سر این نیست که صدام چه اشتباهاتی کرد و چه کارهایی می توانست انجام دهد. بله. با فلان تصمیم یا اتخاذ فلان سیاست، شاید می توانست قدری بیشتر از ائتلاف، تلفات بگیرد. اما مسئله اینجاست که اختلاف نظامی، تجهیزاتی، تکنولوژی و البته فرماندهی دو طرف آنقدر فاحش بود که می شود گفت در نتیجه عملاً تفاوتی حاصل نمی شد. عراق در دریا و هوا حریف غرب نمی شد و این را بخوبی می دانست. تنها امید آن به نیروی زرهی گسترده، قدرتمند و البته نوین آن بود که البته مشخصاً این امید، بیهوده بود. چرا که تجربه ی جنگ 6 روزه نشان داد نیروی زمینی و زرهی هرچقدر هم که مجهز باشند، بدون پشتیبانی هوایی چیزی جز اهداف متحرک و سرگرمی های رقابتی برای نیروی هوایی دشمن نخواهند بود.
  15. ضمن تشکر از زحمتی که کشیدید، باید به عرض برسانم متن شما در بخش های مختلفی، غلط های فاحشی داشت که حقیری که مدت مدیدی است در فوروم پستی نداده است را در ساعت 7:30 صبح پنج شنبه وادار به ارسال پست نمود. امیدوارم با تحقیقی بیشتر، این موارد را نیز برطرف نمایید تا متن شما کامل تر شود. اولین موضوع این است که اصلاً مارکوس کراسوس پسری به نام فابیوس نداشت که تازه زیر دست سزار تربیت شده و در این نبرد نیز سر خود را بر نیزه ها ببیند. پسری که مارکوس کراسوس در این نبرد همراه خود آورده بود و کشته شد، پابلیوس با نام کامل پابلیوس لیسینیوس کراسوس (Publius Licinius Crassus) بود. پسر دیگر مارکوس کراسوس نیز همنام با خود وی بود. کوئینتین فابیوس ماکسیموس، ژنرال و دیکتاتور پرافتخار جمهوری روم بود که تقریباً 150 سال قبل از داستان شما مرده بود. ژولیوس سزار نیز بزرگترین سردار رومی نبود. چه به افتخارات و چه به فتوحات و چه به فنون جنگ آوری که در نظر بگیریم، این لقب در عصر اولین تریوم ویراتوس، به گنایوس پمپیوس مگنوس یا همان پمپئی معروف می رسد. می شود گفت فتح گل و الحاق آن به روم، باعث شد نام سزار بر سر زبان ها بیافتد و به محبوبیتی در حد و اندازه های پمپئی دست پیدا کند. هرچند که به قدرت رسیدن سزار نیز دقیقاً برخلاف قوانین جمهوری بود و عملاً با کودتای نظامی، خود را قدرت برتر و دیکتاتور روم نمود و البته پمپئی هم بهمراه سایر اعضای سنا، قبل از حضور لشکر روم در خاک این کشور (که برای اولین بار صورت پذیرفت که افراد مسلح ارتش وارد روم شوند)، روم را ترک گفته و لشکری را پدید آوردند که به دلایل متعددی شکست خورد و پس از فرار به مصر، کشته شد. البته عمر حکومت سزار نیز چندان طولانی نبود و دو سال بعد، خود نیز ترور شد تا اولین تریوم ویراتوس، با مرگ تمامی اعضای آن، یعنی کراسوس، پمپئی و سزار پایان پذیرفته و دومین تریوم ویراتوس با حضور اکتاویان (که بعدها لقب آگوستوس به وی اعطاء گردید)، لپیدوس و البته مارک آنتونی، ژنرال و دست راست سزار تشکیل شد که البته این تریوم ویراتوس نیز عمری طولانی نداشت و سرانجام با حذف سایر رقبا توسط اکتاویان، به پایان جمهوری روم و شکل گرفتن امپراطوری روم انجامید. موضوع دیگر، تلفات این نبرد بود که البته در متن شما نیز اشاره ای بدان شده است. همانطور که فرمودید، در این نبرد 20 هزار نفر از ارتش 40 هزار نفری کراسوس کشته شدند. اما آمار 2 هزار نفر باقیمانده، آماری به غایت اغراق آمیز است. چرا که در بالاترین آمار ارائه شده در منابع تاریخی، حداکثر 10 هزار نفر از 20 هزار نفر باقیمانده ارتش روم، به اسارت پارت ها درآمدند و مابقی به روم بازگشتند. موضوع پایانی هم اشاره به حضور اکتاویان (اکتاویوس یا همان آگوستوس، اولین امپراطور روم) در این نبرد بود که حقیقتاً مطلب عجیبی بود! چرا که در آن زمان، اکتاویان 9 سال بیشتر نداشت و اصلاً حتی علاقه ای نیز به فنون جنگاوری نداشت! چه برسد به حضور در نبرد حران و رهبری لشکریان رومی به عنوان ژنرال!! چگونگی آموختن نبرد، تشکیل سپاه و به قدرت رسیدن وی، به پس از مرگ ژولیوس سزار و اختلافات عدیده ی وی با مارک آنتونی (که هم قدرت نظامی روم بود، هم کنترل کننده ی ثروت ژولیوس سزار (که به اکتاویان می رسید) و هم ظاهراً معشوقه ی مادر وی؛ یعنی اتیا بود) برمی گردد که البته این واقعه نیز 10 سال پس از نبرد حران رخ داد! حال اکتاویان 9 ساله در داستان این نبرد چه می کند، امری است که بر حقیر پوشیده است. البته نکات ریز دیگری درخصوص خود نبرد حران نیز بود که بدلیل مطول شدن متن، از ذکر آن صرفنظر گردید. امیدوارم این عرایض، در تکمیل و اصلاح متن ارزشمند شما نقشی کوچک داشته باشد. ===================================================== شاید بتوان گفت نبرد حران، بیشتر از آنکه ظفری عظیم برای ایرانیان باشد (که بود و برای اولین بار این ظفر حاصل گردید)، محصول اشتباهات نظامی و تاکتیکی متعدد مارکوس کراسوس بود. هرچند که کراسوس، فردی زیرک و دانا و سیاستمداری قهار و البته ثروتمند بود، اما چه در نبرد بردگان (ماجرای اسپارتاکوس) و چه این نبرد، نشان داد که به اندازه ی پمپئی و سزار، مهارت فرماندهی جنگی را ندارد. ضمن اینکه غرور بیش از اندازه ی وی بود که باعث شد نه تخمین مناسبی از توان نظامی پارت ها داشته باشد و نه نیروی مناسب این نبرد را به همراه خود آورد. این عدم شناخت به اندازه ای بود که عنوان می شود وی حتی با نحوه ی نبرد پارت ها نیز آشنایی نداشت. غرور وی و همچنین عجله برای کسب فتوحاتی بیشتر برای داشتن دست بالاتر در تریوم ویراتوس و همپایی با پومپئی و سزار باعث شد بزرگترین تحقیر تاریخ جمهوری روم به این کشور وارد شود و پرچم های رومی (وکسیلوم) به عنوان فتوحات نبرد نزد ایرانیان نگاه داشته شود و برای بازپس گیری و جبران این شکست نیز سزار قصد حمله به ایران را داشت که البته ترور شد و مارک آنتونی نیز در نبرد با فرهاد موفق نبود و هرچند در نبردهایی محدود موفقیت هایی را حاصل نمود، ولی در نهایت شکست را پذیرا شد و در نهایت این اکتاویان بود که توانست وکسیلوم ها را باز پس گیرد. ولی این شکست هیچ گاه از خاطر ایشان پاک نشد و البته به سایر ملت ها نیز کمی جرأت داد که ارتش قدرتمند روم، شکست ناپذیر نیست.
  16. mostafa_by

    گزارش مشکلات سایت

    لینک هات درستن برادر؟ برو تو قسمت عکس های آپلود شده ات و ببین پیداشون می فرمایِی؟
  17. مباحث نظامی نباید برای شما قفل باشن و صرفاً مباحث غیرنظامی باید قفل باشن که با افزایش پست ها و فعالیت شما، این محدودیت هم برطرف می شه. اگه غیر این هست بفرمایین تا رسیدگی کنم.
  18. [quote name='mohammad741741' timestamp='1359665036' post='296805'] سلام ميگم من به هر انجمني ميرم همش ميگه شما اجازه ارسال ندارين؟ يعني عضويت الكيه؟ [/quote] کذوم مباحث چنین پیغامی رو به شما می دن؟
  19. دوستان بهتره تاپیک رو اینقدر از مسیر اصلی اش منحرف نفرماین. متأسفانه توهین دوستان به همدیگه تو این سایت داره باب می شه و بدتر از اونکه برخی به این بی ادبی شون افتخار هم می کنن. از اونجایی که انتخابات نزدیکه و ممکنه دوستان همین یه ذره تقوایی که باقی مونده رو هم بر باد داده و به هر کسی توهین و افترا نثار بفرماین، از همین جا اعلام می کنم که با توهین دوستان به همدیگه به شدت برخورد می کنم و امیدوارم دوستان هم از نتیجه ی کارشون ناراحت نشن. حالا اگه می خواین به این توهین کردن تون افتخار بفرمایین مختارین. ولی می تونم بهتون قول بدم که نتیجه اش رو خواهید دید. ========================================== امیدوارم همه ی دوستان به قوانین سایت احترام بذارن. باور بفرمایین در شأن سن و سال و شخصیت شما نیست که مدیران مثل ناظم های مدرسه بهتون تذکر داده و مجازات تون کنن. پس بهتره خودتون شأن و شخصیت خودتون رو حفظ بفرمایین. موفق باشید. ========================================= [size=5]لطفاً صرفاً در خصوص موضوع تاپیک بحث بفرمایین و از هر بحث انحرافی، پرهیز بفرمایین.[/size]
  20. سرود زیر، یکی از سرودهای اول انقلاب بود که برای خسرو گلسرخی و به یاد وی اجرا گردید. http://man-music.persiangig.com/audio/Rishe dar khun-Gole Sorkhi.mp3 صدا آشنا نیست؟! --------------------------------------------------------------------- این سرود هم می شه گفت اولین سرود پاپی بود که از تلویزیون پخش شد! دوم خرداد 1377!! http://man-music.persiangig.com/audio/Man Baharam%2C To zamin.mp3
  21. [quote name='bigbang' timestamp='1359618275' post='296632'] جنگنده های ترکیه هنوز به مرز نرسیده حلوا شدن ولی 4 تا جنگنده اسراییل تا دمشق اومدن و بمباران هم کردن سالم هم برگشتن ؟ قضیه بوداره به نظر من دیدن که توی تحولات میدانی سوریه دست بالا رو داره و تروریستا نمی تونن کا رو تموم کنن . این کارو کردن که سوریه عکس العمل نشون بده و امریکا و اسراییل با مداخله نظامی کارو تموم کنن . این کار اسراییل یه تیر و چند نشون زدنه باید عکسل العمل سوریه رو دید چیه [/quote] دوست من! جنگنده های ترکیه از سر غفلت و اون هم توسط روسیه رهگیری شدن؛ نه ارتش پر افتخار عربی سوریه! ------------------------------------------------------ rpg7 عزیز؛ فرمایشات برادر اشتوکا کاملاً تأیید می شه! ولی شک نداشته باش که حتی اگه ترکیه نداده باشه، کار اسرائیل نیست! به احتمال زیاد کار برادران بوووووووقققققق هست که بخوان بهانه ای برای پروپاگاندای حکومت سوریه فراهم کنن که «ما داریم با مزدوران اسرائیل می جنگیم»!! البته از این دست حرف ها زیاد هم مطرح می شد! ولی نکته ی خنده دارش اینه که اسرائیل وقتی خواست به پاکستان سلاح بفرسته (البته با واسطه و پول امریکا) برای مجاهدین افغان، با تسلیحات مصری اینکار رو انجام داد! یا سر اون واقعه ای که همه می گن وجود خارجی نداشت (شمام بگو نداشت! آخه مگه می شه؟! اسرائیل و ...؟!!)، باز اسرائیل تسلیحاتی با این ویژگی که شما فرمودی نفرستاد و از کشورهای عربی و امریکای لاتین تسلیحات رو فرستاد! حالا اینجا بیاد تسلیحات اسرائیلی، اونم با نوشته های عبری بده به چهار تا سلفی؟! لابد به عبری هم نوشته باشه «تقدیم به شما؛ با عشق»؟!!
  22. درسته ممنون از توضيحاتتون اما اسراييل كه نمياد گروهايي كه خودش با كلي تحريك آمريكا تجهيز كردرو اينجوري نابود كنه ...احتمالا با اون گروهكها رو هم ريختن...يعني شايد زماني براي جمع شدن و وحدت وجود نداشته باشه! البته از طرفي هم نميشه اينكه چرا دست به حمله ي محدود زده رو بي انديشه رها كرد احتملا به دنباله جنگ پله اي هستند...يعني منتظر جواب هستند تا جوابي بزرگتر بدند (شايد توسط ناتو و از سمت تركيه) مطمئنا روسيه هم به زودي پاسخ خودش رو ميده! و بايد ديد.... مشکل در چند پیش فرض شماست : 1- گروه های مسلح سوری رو اسرائیل تجهیز کرده! 2- این گروه ها رو با تحریک امریکا تجهیز کرده! 3- اسرائیل حمله ای رو برای نابودی گروه های سلفی انجام داده! 4- حمله اینقدر مهم بوده که ما براساس اون چنین استراتژی هایی رو مد نظر قرار بدیم! 5- اسرائیل و غرب از نابودی اسلامگرایان و تضعیف گروه های مسلح در سوریه ضرر می کنن! توصیه می کنم تأمل و تحقیق بیشتری روی این پیش فرض ها داشته باشین. =============================================== همون طور که عرض شد چون حوصله ی ایجاد تاپیک تحولات سوریه 2 و وارد شدن به بحث های فرسایشی رو ندارم، با اجازه ی دوستان از این بحث (قبل از اینکه چیزی شروع شه) کناره می گیرم. اگه دوستان فرمایشی داشتن در pm در خدمتشونم.
  23. من این عرض رو مطرح نکردم و اگه قرار به سفسطه ی کلامی هم باشه، ترجیح می دم وارد این بازی نشم.
  24. دوست عزیز. من می تونم بهتون اثبات کنم که تضعیف مخالفین مسلح (بالاخص اسلامگرایان)، خواست خود غربی هاست. البته دلایلش رو قبلاً در تاپیک های دیگه عنوان کرده ام و این اثبات رو هم اگه خواستی در pm خواهم داشت. ولی صرفاً سربسته عرض می کنم اون عزیزانی که نیرو فرستادن سوریه و حلب و امثالهم رو سعی کردن از سلفی ها پاکسازی کنن و به ارتش سوریه کمک کنن و ...، تقریباً همگی در این پازل بازی کرده ان و تقریباً همون کاری رو کردن که غرب انتظارش رو می کشید.
  25. برادر بابک عزیز. جناب نپتون نسبت به دوستی معترض بود که پست ایشون بعلت توهین آمیز بودن پاک شد و البته با کاربر خاطی (که از قضا سابقه دار هم بود) برخورد لازم طبق قوانین سایت انجام پذیرفت. --------------------------------------------------------- چون قول دادم وارد بحث های بی نتیجه ی سیاسی نشم، از خیر ورود به این موضوع هم می گذرم. ولی در عجبم چرا دوستان تصویر بزرگتر رو نمی بینن!!! تنها راه برای بدست آوردن اجماع نظر ملی در سوریه در حال حاضر چیه؟!