Jahandar

Members
  • تعداد محتوا

    264
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های Jahandar

  1. سلام جناب najaf47 چند تا سوال داشتم . میتونم بپرسم الان کجا مشغول به کار هستید ؟ هنوز عضو سپاهید یا خارج شدید ( والبته اگر عضو سپاه هستید هنوز در لشگر 27 هستید ؟ ) یه سوال دیگه ! شما کتابهای همپای صاعقه و ضربت متقابل رو خوندید ؟ ( اگر تمایلی به بیان اینها در جمع نداشتید امیدوارم در پی ام به سوالهای من پاسخ بدین .) از این سوالها گذشته بنده در یکی از تاپیکها حدود ادب رو رعایت نکردم . به همین دلیل از شما معذرت میخوام . هر چند بعدا ویرایشش کردم . راستی مطلبی رو در یکی از سایتها دیدم که بد ندیدم اینجا بزارم ( البته سایتش فکر میکنم دیگه تعطیل شده اما اگر لینک رو در گوگل سرچ کنید هنوز در کش گوگل باقی مونده ) . سپاه یازده قدر مشمتمل بوده بر : لشكر 27 حضرت محمد رسول‌الله (ص)،‌لشكر 31 عاشورا، لشكر 5 نصر و تيپ 10 سيدالشهدا (ع) بود . به نقل از : http://www.ciw8.ir/commanders.asp?show=text&ID=13158&Pa=7 که البته همانطور که شما بیان کردید تمام اینها تیپهای مستقل به حساب میومدند و بعدا لشگر شدند . ضمنا در سایتی اشاره شده بود که حاجی پست فرماندهی سپاه یازده قدر را فقط چون دستور امام بود قبول کرده بود اما پس از مدتی در ملاقاتی با امام از امام درخواست میکنه که به لشگر برگرده و زمانی که امام علت را جویا میشه حاج همت این گونه جواب میده : نمیتونم پشت خط بشینم و به همه بگم برید جلو ، زمانی میتونم دستور حمله بدم که خودم هم در کنار بچه ها باشم ... امام بعد از صحبت حاجی را به لشگر بر میگردونه... روحش شاد . حقیقتا برخی انسانها در هر نسلی استثنا هستند . شهید حاج محمد بروجردی (مسیح کردستان...) و شهید داوود کریمی ( چها که نکشید این مرد ... ) و شهید همت و جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان و شهید چمران و شهیدان باکری و شهید کلهر و حسن باقری و شهید زین الدین و ... از آن جمله اند ( همشونم در زمان حیات خون به دل شدند ... ). و در حالت کلی تر تموم کسایی که واسه دفاع از مملکت از جون و سلامتیشون مایه گذاشتند ... در حال حاضر هم کسی مثل سید حسن نصرالله از خواص روزگاره که امیدوارم همیشه سایش بالا سر لبنان و حزب الله باشه .
  2. "حاج داوود كريمي" "بزرگ و مظلوم" فرمانده شهيد "حاج داوود كريمي"، در روز بيست و هفتم بهمن ماه سال 1326 در تهران ديده به جهان گشود داوود هشت سال بيشتر نداشت كه پدرش درگذشت. او در دوره نوجواني؛ مردي بود در ظاهر كوچك، اما در واقع بزرگ و نان آور خانواده. داوود در سن 13 سالگي مجبور به ترك تحصيل شد. او از جامعه، دوستان، خانواده و اطرافيانش و از همه مهمتر از زمانه خود چيزهايي آموخت كه اگر سال ها هم به ظاهر تحصيل آكادميك مي كرد؛ شايد هيچ گاه به آن نمي رسيد. جواني و انقلابي گري داوود در اوان جواني اش عشقي ديگر يافت. عشقي كه به گفته شاهدان تا آخرين روزهاي عمرش او را رها نكرد. حاج مهدي عراقي- از مبارزان برجسته دوران انقلاب اسلامي- مردي به نام "حاج آقا روح الله" را به او معرفي كرد، تا داوود جوان امر تقليدش را در محضر اين مرجع ناشناخته اما جسور و بي باك و پراميد به انجام رساند. اين مقلد جوان بعدها به جمع پيروان "آيت الله روح الله خميني" پيوست. آيت الله كه در سال هاي انقلاب، حاج داوود و جامعه ايران او را به نام امام خميني شناختند. در سال هاي نخستين دهه ۵۰ كه جامعه ايران پر از شور و التهاب انقلابي گري بود، داوود كريمي هم با گروهي از رفقايش گروه «فجر اسلام» را به راه انداختند. در تهران اين گروه يكي از قوي ترين گرو ه هايي بود كه حتي اعتماد افرادي چون شهيد دكتر سيد محمد حسين بهشتي و شيخ محمدرضا مهدوي كني را به خود جلب كرد. او در اين حركت نيمه مخفي و سياسي _ چريكي با اين عالمان ارتباط داشت و از هدايت آنان بهره مي گرفت. فجر اسلام، به قول خود او يك "تيپ كارگري" بود ، حتي مسائل مالي مردم هم مورد توجه گروه بود. به عنوان برادري دلسوز كمكشان مي كرد و به خلق الله ياري مي رساند. «فجر اسلام» و سازمان مجاهدين خلق ظاهراً از ابتدا روابط بسيار گرمي دارند. اما براساس شواهد موجود از سال ۵۲ ارتباط اين دو گروه مخفي با هم قطع شد. چرا كه اعضاي گروه «فجر اسلام» اعتقاد داشتند كه سازمان به «بيراهه مي رود». حاج داوود در شانزدهم شهريورماه ۱۳۴۹ ازدواج كرد كه ثمره اين ازدواج يك دختر به نام «مريم» و سه پسر با نام هاي «ميثم»، «محمدصادق» و «محمود» است. شغل حاج داوود "تراشكاري بود. او فعاليت سياسي _ چريكي را تا سال 1355در تهران ادامه داد. اما شور چريكي و بسته شدن فضاي مبارزه در ايران (پس از كودتاي دروني سازمان مجاهدين و بازداشت و شهادت بسياري از نيروها) موجب مي شود حاجي نيز همراه و مانند بسياري از همرزمانش راهي مهد و قلب تپنده مبارزات ضداستعماري آن روز شود. "لبنان"، "فلسطين" و "الجزاير" سه جايگاه براي چريك هايي اين چنيني بود. حاج داوود "لبنان" را انتخاب كرد. در آنجا با شهيد دكتر مصطفي چمران و شهيد محمد منتظري همراه و همرزم مي شود. وي پس از مدتي نيز به سبب استعدادش از رتبه شاگردي به معلمي ارتقا پيدا مي كند و مربي نيروهاي چريكي در لبنان مي شود. "اما حاج داوود ايراني است و قلبش در ايران مي تپد. تقويم هم سال ۱۳۵۶ را نشان مي دهد. سالي كه انقلابي در خاورميانه در حال شكل گيري است كه البته قرار است به قول محمد حسنين هيكل (روزنامه نگار مصري) "الگوي جنبش هاي انسان گرايانه در جهان" باشد. حاج داوود هم جذب اين آهن رباي قوي معنوي، ملي،مذهبي مي شود و به ايران عزيمت مي كند". جوان لبنان رفته جنوب شهر كه امروز مردي باتجربه است در كنار دوستان و همراهانش كه از قضا مردان به نام آتيه سياسي- نظامي ايران اند، چهار هيات مذهبي در منطقه "نازي آباد" براي مبارزه با رژيم طاغوتي شاه تاسيس و سازماندهي مي كند و با تجربه اي كه در سال هاي گذشته عمر اندوخته هدايتشان را بر عهده مي گيرد. انقلاب و پس از آن جنگ حاج داوود در همان اولين روزها در كميته انقلاب منطقه نازي آباد فعال مي شود و خود هدايت و مسئوليت اين كميته را برعهده مي گيرد. يكي از اين برادران به ياد مي آورد روزهايي را كه در آن حاج داوود هر كسي را كه مي توانست كاري كند، در كميته به كار مي گرفت. اين وضع تا زمان راه اندازي سپاه پاسداران ادامه داشت كه حاج داوود از اعضاي اصلي تشكيل دهنده آن و عضو هيات مركزي سپاه تهران بود. اما حاج داوود مرد تاسيس بود. جنگ كه شروع شد، به منطقه جنوب و سپس غرب رفت. او در همين مدت كه تا سال 1361 ادامه يافت، برپايه آموخته هاي خويش در لبنان ؛"مسئوول آموزش نظامي سپاه" شد. سپس مدتي كوتاه تر از يك سال "فرمانده سپاه تهران" بود. مدتي هم در نهاد انقلابي و نوپاي «بنياد شهيد» كه رياست آن در آن دوره « حجت الاسلام مهدي كروبي» به عهده داشت، مشغول شد. تا سال پاياني جنگ كه روز هاي اوج آن بود، فرارسيد. بايد گفت كه؛ يكي از شاهكارهاي او در اين دوران "طرح شكست حصر آبادان" بود. حاج داوود در اين دوره در دو عمليات بزرگ و سرنوشت ساز فاو و مرصاد (پس از پذيرش قطعنامه) حضور يافت. او در آنجا مسئووليت گردان هاي رزمي- مهندسي جهاد را داشت. او در منطقه فاو "شيميايي" شد و از مرصاد، تركشي در قلبش به يادگار ماند. در ميانه عمليات فاو، مزدوران صدام گلوله هايي را فرو آوردند كه با دودي زرد رنگ و بويي آزاردهنده و تهوع آور خبري مهلك از يك فاجعه مي داد. حاج داوود فرمانده اين بار مردانگي را در نجات همرزمانش تبلور بخشيد. او تلاش كرد با چهار پنج ماسكي كه در اختيار دارد برادران جوانش را نجات دهد. سه چهار ساعت بعد اما شيميايي، سينه او را از خون و درد انباشته بود. زماني كه او را براي معالجه به تهران آوردند، خون استفراغ مي كرد و نفسش به بوي گوگرد و گازهاي سمي و ميكروبي، آميخته بود. بر تخت بيمارستان داوود كريمي فرياد مي كشيد. وي در فاصله سال هاي 1365 تا 1367 در شرق كشور به سر مي برد. در اين دوره با سمت «فرماندهي قرارگاه مركزي محمد رسول الله» و قرارگاه هاي تاكتيكي تابعه شرق كشور در قالب طرح «والعاديات» مسئول مبارزه با قاچاقچيان مواد مخدر بود. روزهاي پس از جنگ، رنج ها و دردها پس از جنگ حاج داوود در حالي كه مي توانست به عنوان سرداري نظامي چهره باشد، به "كارگاه تراشكاري اش" بازگشت كه به گفته دوستانش، اين بار «محقرتر» بود و در جاده باقرآباد قرار داشت. از سال 1368 تا زمان شهادت، حاج داوود تنها يك كارگر ساده قالب ساز بود. «نه درجه خواست، نه مزاياي خاص نظاميان را طلب كرد و در آن كارگاه كوچك به دستمزد و روزي خودش قناعت مي كرد.» اما اين كارگر ساده در همين سال هاي انزوا، با مشكلاتي هم مواجه شد. و روزهاي سير الي الله روزهاي آخر به حاج داوود بسيار سخت گذشت. مهندس لطف الله ميثمي مي گويد: «شب هنگام بود. براي دعا به منظور شفاي او به منزلش رفتيم. در راه حاج داوود را همچون كوهي استوار و خود را چون كاهي در برابر آن كوه تصور مي كردم. وارد اتاقش كه شدم دستي نحيف همراه با خنده اي مليح مرا به سوي تخت كشاند. پيشاني حاج داوود را بوسيدم. جثه اي بسيار كوچك داشت. اما در يك لحظه او را ذره اي بي انتها يافتم.» و دوست ديگري در اين مورد مي گويد: «فراقش جانكاه است اما دردي كه او كشيد، جانكاه تر بود.» از ۱۵ تير ماه ۱۳۸۲ بيماري اش شدت مي گيرد. بستري مي شود. اما پزشكان كاري از دستشان برنمي آمد تا آنكه او را سه چهار ماه به آلمان مي فرستند. «پزشكان آلماني تشخيص داده بودند كه بيماري او ناشي از مسموميت شيميايي حاصل از گاز هايي است كه در جنگ به كار رفته بود آنها نوع گاز هاي شيميايي را هم مشخص كرده بودند.» «بدنش پر از غده شده بود. يك بيماري عجيب و غريب بود. شبيه سرطان اما سرطان نبود.» و اين طور بود كه، حاجي به بستر افتاد و كم كم تحليل رفت. گرچه او همچنان مثل هميشه خوش برخورد بود، ولي بيماري با او چنين برخوردي نداشت. درد همچنان زيادتر مي شد و پزشكان مجبور بودند از داروها و مسكن بيشتري استفاده كنند. پزشكان تجويز كرده بودند براي كاهش درد از ماده مخدر «ترياك» استفاده كند. او نپذيرفته و گفته بود: «من چطوري ترياك مصرف كنم در حالي كه خودم رئيس ستاد مبارزه با موادمخدر بودم.» پرستاران هم نمي توانستند او را ياري كنند. «هر لحظه حالش بد و بدتر مي شد و از درد خواب نداشت.» به همين خاطر، تنها راهي كه مانده بود، راهي زجرآور بود. "نخاعش را سوراخ كردند و در مهره اول «پمپ مرفين» كار گذاشتند". پرستار دكمه پمپ را مي زد و مرفين به همه جاي بدنش مي رفت. سرانجام اين كوه استقامت و پايداري، در نيمه گرم و سوزان شهريورماه ۱۳۸۳ تاب قفس تن نياورد و زندگي را بدرود حيات گفت و به شهادت رسيد. http://www.navideshahed.com/fa/index.php?Page=definitionnews&UID=171398
  3. 1383/06/17 /گزارش تصويري/‌٣ تشييع پيكر شهيدحاج داوود كريمي http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/583.jpg http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/584.jpg http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/585.jpg http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/586.jpg http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/600.jpg رمضانزاده - سخنگوی دولت خاتمی http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/601.jpg http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-428194
  4. 1383/06/17 /گزارش تصويري/‌٢ تشييع پيكر شهيدحاج داوود كريمي http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/580.jpg http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/581.jpg http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/582.jpg http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/577.jpg http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/578.jpg ضرغامی - رئیس صدا و سیما http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/579.jpg حسین الله کرم ... http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-428192
  5. 1383/06/17 /گزارش تصويري/‌١ تشييع پيكر شهيدحاج داوود كريمي http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/573.jpg http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/571.jpg http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/572.jpg http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/574.jpg http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/575.jpg http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/576.jpg http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-428191
  6. 1383/06/17 حجت‌السلام‌والمسلمين سيدحسن خميني بر پيكر سردار شهيد اسلام شهيد حاج داوود كريمي نماز اقامه كرد http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/599.jpg مقارن ظهر روز سه‌شنبه(17/6/83) پيكر مطهر سردار شهيد اسلام شهيد حاج داوود كريمي پس از طواف در حرم امام شهيدان حضرت امام خميني(ره) در بهشت زهرا(س) به خاك سپرده شد. به گزارش گروه دريافت خبر خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، در اين مراسم حجت‌السلام و المسلمين سيد حسن خميني بر پيكر مطهر شهيد حاج داوود كريمي نماز اقامه كرد و پس از آن پيكر مطهر اين شهيد در ميان اشك و ناله‌ي انبوه بدرقه‌كنندگانش در بهشت زهرا(س) در جوار ديگر دوستان شهيدش به خاك سپرده شد. http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-428109
  7. 1383/06/16 دبير انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران: حاج داوود كريمي مظهر رشادت، دلاوري و مقاومت بود دبير انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران و علوم پزشكي تهران شهادت حاج داوود كريمي را به عنوان پيشتاز صحنه‌هاي شجاعت، شهامت و ايثار به ملت ايران تسليت گفت. «حسين باقري» در تماس با خبرنگار سياسي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) با بيان اينكه « حاج داوود كريمي مظهر رشادت، دلاوري و مقاومت بود» اظهار داشت: فعالان دانشجويي همواره نام و ياد اين شهيد گرانقدر و سرافراز را گرامي مي‌دارند. http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-427909
  8. 1383/06/16 دعوت دفتر تحكيم وحدت براي شركت در مراسم تشييع پيكر شهيد حاج داوود كريمي دبير تشكيلات طيف علامه دفتر تحكيم وحدت از هموطنان خواست تا با شركت در مراسم تشييع پيكر شهيد حاج «داوود كريمي» ايثارگري‌ها و رشادت‌هاي اين جانباز را در زمان جنگ تحميلي و پس از آن ارج نهند. «عبدالله مومني» به خبرنگار سياسي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) گفت: شوراي مركزي دفتر تحكيم وحدت در تشييع پيكر اين شهيد شركت مي‌كند و همواره ياد و نام شهيد حاج داوود كريمي را گرامي مي‌دارد. مسوول روابط عمومي طيف شيراز دفتر تحكيم وحدت نيز خواست تا دانشجويان و ساير اقشار مردم با حضور در مراسم فردا، ياد اين عزيز را گرامي بدارند. «مهدي درويش» در گفت‌وگو با خبرنگار سياسي ايسنا از شركت اعضاي اين تشكل در مراسم تشييع پيكر شهيد حاج داوود كريمي خبر داد. حاج داوود كريمي، مجروح شيميايي جنگ تحميلي چند روزي در كما بسر برد تا اينكه امروز حدود ساعت 2 بامداد در بيمارستان ساسان تهران به فيض شهادت نايل آمد. http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-427907
  9. 1383/06/16 فرمانده سابق كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي با تسليت شهادت حاج داوود كريمي: باز هم قافله‌سالاري از خيل مجاهدان و صابران طريق قرب الهي، به ملكوت اعلي پيوست محسن رضايي فرمانده سابق كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در پيامي به مناسبت شهادت حاج داوود كريمي، شهادت وي را به ياران و همرزمانش تسليت گفت. به گزارش گروه دريافت خبر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)،‌ در پيام دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام آمده است: « بسم الرب الشهدا و الصديقين باز هم قافله‌سالاري از خيل مجاهدان و صابران طريق قرب الهي، به ملكوت اعلي پيوست. حاج داوود كريمي، پيشتاز صحنه‌هاي شجاعت، شهامت و ايثار، پس از تحمل آلام فراوان، با شوق ديدار رب خويش، به شهادت رسيد. اين ضايعه بزرگ بر تمامي ياران و مجاهدان و همرزمانش تسليت باد. اين اسطوره جهاد و مردانگي كه آثار جاودان هدايت‌گري‌ها و رزم‌هاي دلاورانه‌ي او در دوران مبارزه و دفاع مقدس پيوسته در لوح ماندگار پيشتازان رشادت و پايداري نقش بسته است، تمامي عمر پربركت خويش را در راه ايمان و اعتقاد خود نثار كرد و شراره‌هاي آتش جور دشمنان بعثي را تا پايان عمر بر سينه داشت. اينك همه‌ي دوستان و همرزمان آن مجاهد دلسوخته، آخرين فرصت همراهي و مشايعت پيكر پاك او را دريافته و همگام و يكپارچه در تشييع او تا مرقد پاكش حضور خواهيم يافت. http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-427896
  10. 1383/06/16 جمعي از فعالان دانشجويي: صبح فردا، شهيد حاج داوود كريمي، بهشت زهرا ساعت 9 صبح فردا، پيكر شهيد حاج داوود كريمي، از فرماندهان هشت سال دفاع مقدس از مقابل منزلش تا بهشت زهرا تشييع مي‏شود. به گزارش گروه دريافت خبر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، تعدادي از فعالان جنبش دانشجويي در اطلاعيه‌اي ضمن فراخوان براي شركت در مراسم تشييع، آورده‌اند: «حاج داوود كريمي، همرزم حاج همت بروجردي در عمليات‏هاي گوناگون، فرمانده پر تحرك و دلاور سپاه تهران، قرارگاه جنوب منطقه‏ي 7 كشوري، جبهه‏ي كردستان،و .. سرانجام پس از تحمل آلام و دردهاي تومور مغزي دعوت حق را لبيك گفت و چندي ديرتر به خيل كاروان شهيدان پيوست. شايد يكي از رموز اين تاخير آن بود كه او در زمانه براي ما صداقت و خلوص حقيقي دوران جنگ و استقرار نظام جمهوري اسلامي را زنده كند. او حقيقتا براي ما معلم صبر و اميد بود، جسم نحيف او را بر روي تخت‏هاي مختلف بيمارستان و ويلچر مي‏ديديم اما پيام او براي دانشجويان صبر و اميدي براي آينده بود. او اجازه نمي‏داد كه دانشجويان در نزدش سخني از ياس و نااميدي بگويند.» آدرس منزل شهيد كريمي: ... http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-427550
  11. 1383/06/16 حاج داوود كريمي به خيل ياران شهيدش پيوست فرمانده‌ي نام‌آشناي هشت سال دفاع مقدس كه واپسين لحظات زندگي‌ توام با دردي جان فرسا اما با افتخار را سپري مي‌كرد، دعوت حق را لبيك گفت و به خيل عاشقان الهي پيوست. http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Politic/188.jpg به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، حاج داوود كريمي، از فرماندهان دوران دفاع مقدس ساعات اوليه بامداد امروز در حالي كالبد خاكيش را ترك كرد كه چند روزي بود، بيمارستان ساسان اين مرد جنگ را پرستاري مي‌كرد. اين مجروح شيميايي جنگ تحميلي چند روز را در كما بسر برد تا اينكه امروز حدود ساعت 2 بامداد به فيض شهادت نايل آمد. http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-427456
  12. 1383/06/15 * اينـجا بيـمارستان سـاسـان است؛ * مردي از حوالي ديروز ، امروز در نوبت وصل نشسته است..... http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/504.jpg شايد براي بيشتر ما اينجا ايستگاه آخر باشد؛ اما براي حاج‌داوود كريمي نه، اينجا تازه اول راه است. نفس‌ها ديگر ياراي پاسخگويي به تني نحيف از درد را ندارند؛ درد اما دردي است شيرين كه به دادن جان، خريدارش هستي. مهم نيست، اگر آن روز و پشت آن خاكريزها نتوانستي تقديمش كني، مجال صله‌كردنش هميشه هست؛ اينجا در بيمارستان ساسان، در كنار لوله‌هايي كه در خلسه‌اي كه به آن فرورفته‌اي، نفسهاي آخر يك فرمانده را از تو باج مي‌گيرند؛ در كنار قرآني كه در آن چارديواري كه نامش را ICU گذاشته‌اند نيز همراهت هست. نمي‌دانم، مگر براي رفتن به اينجا نيامده‌اي؟ http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/500.jpg چشمانش بسته است، حاج‌داوود كريمي است او، اينجا از هركه از پشت شيشه‌هاي اتاق به تو مي‌نگرد، هويتت را جويا مي‌شوي، مي‌گويد شاگرد و همرزم؛ امروز چهار روز است كه به خلسه رفته‌اي و هنگامي كه از يكي از پزشكان بيمارستان مي‌پرسيم وضعيت چطور است، با حالتي كه نمي‌دانم چگونه توصيفش كنم، مي‌گويد، مي‌توانيد برويد ببينيد. از روز جمعه گويي خود نمي‌خواهي ديگر به اين دنياي هزاررنگ بنگري. براي تو فقط يك رنگ معنا داشت و دارد؛ بي‌رنگي. به سختي نفس مي‌كشي گويي هواي اين دنيا به ريه‌هايت نمي‌سازد. مادرت چنددقيقه بيشتر نمي‌تواند به ميوه‌ي دلش كه در برابر چشمانش در حال پرپر شدن است نگاه كند و از پشت شيشه‌هايي كه حايل او با تو هستند، كنار مي‌رود؛ با چشماني غرق در ژرفاي اشك. اما چه صبورانه است نگاههاي او. http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/500.jpg ما دو ماه پيش از ايسنا به ديدارت آمديم، در طول روز آنچه تو را رها نمي‌كرد، درد بود اما الان گرچه مسكن هاي قوي را دايما به تو مي‌رسانند، نيازي به آن نداري. نيمي از بدنت ناتوان از حركت بود. روي صندلي چرخدار نشسته بودي. در سال 64 در كوران دفاع ازدين و ميهن خود با گازهاي شيميايي كه هنوز براي متخصصان ناشناخته مانده است مسموم شدي و آثار آن از چند سال قبل خود را نمايان كرد. حاج داوود كريمي از فرماندهان دفاع مقدس بوده و امروز در خانه‌اي محقر در جنوب تهران - بين نازي‌آباد و خاني‌آباد نو- با خوشرويي ما را مي‌پذيرد. بسيار متواضع است و بر خلاف برخي مدعيان به هيچ وجه مردم را ناسپاس و خود را حق به جانب نمي‌داند. اين را در گزارش قبلي نوشتيم كه رودررويت نشسته بوديم و امروز از زبان همرزمت باز مي‌شنويم. تنت تاكنون بيش از 13 بار به تيغ جراحان داخلي و خارجي سپرده شده است. وقتي از سوابقت ‌پرسيديم گفتي : "قبل از انقلاب در سال 52 جزو سازمان مجاهدين خلق بودم. در سال 55 بعد از انشعابها و انحراف هايي كه در سازمان صورت گرفت ، با دوستان ، سازمان صف اسلام را تشكيل داديم و من براي آموزشهاي نظامي به فلسطين و سوريه رفتم." بعد از انقلاب اسلامي مدتي فرمانده سپاه كردستان ‌شدي و با شروع جنگ مسؤول عمليات جنوب. http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/501.jpg پس از آن، به مركز براي آموزش نظامي فراخواندنت. پس از انفجار حزب جمهوري اسلامي به دست گروهك منافقين، فرمانده سپاه تهران و پس از آن فرمانده سپاه غرب ‌شدي. مدتي در دفتر امنيتي نخست وزيري كار كردي، دوباره در جبهه‌ي جنوب وقتي با مهندسي رزمي جهاد كار مي‌كردي ديده و سپس در فاو در سال 64 شيميايي شدي. همزمان كه فرمانده عمليات غرب بودي ، طرح قرارگاههاي شرق كشور براي مبارزه با مواد مخدر را دادي كه پذيرفته شد اما درست در روز عمليات مرصاد تو را به غرب مي فرستند. گفتي "بعد از جنگ مسؤوليتها تشريفاتي است" و بدين ترتيب به كار قبلي خود كه همان قالب‌سازي است باز ‌گشتي. تو روي صندلي چرخدار نشسته بودي و با وجود دردهاي بسيار به آرامي سخن مي‌گفتي. تو جنگ را آخرين پرده در گفتمان ديپلماتيك خواندي و گفتي : اگر ما هم در مواضع ايدئولوژيك و منافع ملي‌مان همچنان پايبند باشيم بايد منتظر بمانيم كه استكبار باز هم با گفتمان آخر ديپلماتيك به ميدان بيايد. http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/502.jpg به نظر تو روابط كشورهاي استكباري با جهان سوم نوعي از برده‌داري نوين است كه با استيلا بر منافع اقتصادي جهان سوم آنها را استثمار مي‌كند. فجايع امروز آمريكا در عراق را هم‌عرض فجايع عراق در دوران دفاع مقدس در ايران عنوان كردي و در عين حال گفتي : اين لطف خداست كه آمريكا كه در صدد تغيير چهره بود، امروز چهره‌ي واقعي خود را نشان مي دهد. دلاوريهاي ايرانيان در جنگ با عراق را نوعي جديد از جنگ نوين توصيف ‌كردي كه اتكاي آن به ايمان رزمندگان بود. ديدار با فرمانده‌ي سابق و ديدن وضعيت فعلي وي، دغدغه‌هاي نسلي را كه براي ميهن، مذهب و ملت فداكاري و ايثارگري كرد، بيشتر براي ما ملموس ساخت. نوشتيم ديدن چنين كساني كه در جنگ تحميلي تمام زندگي خود را فدا كرده‌اند و كم نيستند، هشدار معماركبير انقلاب حضرت امام خميني (ره) را به ذهن متبادر مي كند كه “نگذاريد پيشكسوتان جهاد و شهادت در پيچ و خم زندگي گم شوند. “اينان كه بهترين زمان عمر خود را در توجه به مردم و آيين خود سپري كرده‌اند، هم‌ اكنون چقدر در كانون توجه هستند؟ و مسؤولاني كه هم اكنون عناوين خود را مرهون و مديون فداكاري‌هاي چنين افراد هستند،‌ چقدر به دغدغه‌هاي آنها توجه مي‌كنند؟ كساني كه خود را وارث جنگ و روزگار جهاد و شهادت مي‌دانند آيا واقعا با چنين افرادي به درستي برخورد كرده‌اند؟ از تو خداحافظي كرديم در حالي كه با خود ‌انديشيديم، وظيفه‌، مسووليت، دين، ...نمي‌دانم يا هر چيز ديگري كه بتوان آن را بيان كرد، چگونه در برابر اين پاكباختگان بايد ادا شود؟ و امروز ...... http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/503.jpg اينجا بيمارستان ساسان است، عكاس ما عكس مي‌گيرد، همرزمت مي‌گويد داوود از فرماندهان معنوي جبهه بود و بيشتر ياران و شاگردانش شهيد شده‌اند. نام چند فرمانده با دوران جنگ تحميلي عجين است و شايد كسي نباشد كه در جريان جنگ تحميلي باشد و او را به ياد نياورد. امروز مردي از حوالي ديروز در بستر افتاده و پزشكان از مداواي او عاجزند. شايد دريچه ديد من، مني كه تنها يادگارهاي كوچكي از جنگ را در ذهن كوچكم دارم، براي ديدن حاج‌داوودها به تنگناي پنجره‌ي يك اتاق باشد، ايستگاه آخر؛ آي،سي،يو، اما حاج‌داوودهاي ديگري هستند ، زير آسمان همين شهر كه نه، من مي‌توانم ببينمشان، نه تو؛ شايد گاهي خاموشي بهتر از فراموشي باشد اما فراموشي درد بدي است كه دست‌كم زيبنده‌ي ما ايراني‌هاي مسلمان نيست. ** http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/6/Photo/505.jpg از برادرش كه صبورانه ايستاده مي‌پرسيم كه از مقامات كسي به ديدار وي آمده؟. ابتدا به جاي پاسخ لبخند تحويلت مي‌دهد و بعد مي‌گويد كه لطف دوستان و آشنايان داوود بسيار است و او را تنها نگذاشته‌اند. كاري از دست هيچ‌كس برنمي‌آيد. گويي داوود در بلندايي نشسته كه دست كسي به او نمي‌رسد. دمت گرم و سرت خوش باد. سمن‌بويان، غبار غم، چو بنشينند، بنشانند پري‌رويان قرار از دل، چو بستيزند، بستانند به عمري يك نفس با ما، چو بنشينند، برخيزند نهال شوق در خاطر، چو برخيزند، بنشانند ز چشمم لعل رماني، چو مي‌خندند، مي بارند ز رويم راز پنهاني، چو مي‌بينند، مي‌خوانند دواي درد عاشق را، كسي كو سهل پندارد ز فكر آنان، كه در تدبير درمانند، در مانند چو منصور از مراد آنان كه بردارند، بردارند بدين درگاه حافظ را چو مي‌خوانند مي‌رانند در اين حضرت چو مشتاقان، نياز آرند، ناز آرند كه با اين درد اگر در بند درمانند، درمانند گزارش از خبرنگاران ايسنا اكبر بياتي و معصومه محمدپور http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-427446&Lang=P
  13. 1383/05/07 عيادت جمعي از فعالان دانشجويي ،از حاج داوود كريمي ؛ محسن كديور: ايران را تنها با همدلي خالصانه‌ي دوره‌ي هشت ساله‌ي جنگ تحميلي مي‌توان نجات داد جمعي از فعالان دانشجويي از حاج داوود كريمي از سرداران جانباز و شيميايي جنگ تحميلي عيادت كردند. در اين ديدار افرادي از جمله حجت‌الاسلام محسن كديور، محسن آرمين موسوي خوييني و لطف‌الله ميثمي نيز حضور داشتند. http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/5/Photo/109.jpg به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، در اين ديدار حجت‌الاسلام محسن كديور، با يادآوري رشادت‌ها و جانبازي‌هاي سرداران هشت سال جنگ تحميلي از جمله زحمات سردار حاج داوود كريمي، جمع حاضر را به دو نسل جوان و دانشجويي - كه مسبب تشكيل اين جلسه براي تقدير از زحمات بزرگي شد كه به خاطر زحماتش در بستر بيماري افتاده است - و يك نسل هم نسل اول - كه تاريخ او را فراموش نخواهد كرد - تقسيم كرد و سردار حاج داوود كريمي را مصداق اين نسل معرفي و در درگاه خداوند براي شفايش دعا كرد. http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/5/Photo/108.jpg وي با اشاره به نسلي كه سردار حاج داوود كريمي نيز از آن نسل برخاسته است، افزود: اين نسلي، نسلي است كه جانش را در كف دست نهاد و با اخلاص در جنگ تحميلي جنگيد تا چيزي از دست نرود. نه اين كه چيزي به دست آورد. اين نسل براي كرسي و صندلي نجنگيد. بلكه جنگيد تا چيزي از دست نرود، تا ذره‌اي از خاك به دست بيگانگان نيفتد و فردا نگويند كه مومنان بي غيرت بودند.‌ اين رنج را امثال حاج داوود كريمي كشيدند كه كم هم نيستند و قطعا اجرشان را از خداوند دريافت خواهند كرد. http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/5/Photo/103.jpg كديور با اشاره به دو نسل حاضر در اين جلسه خاطرنشان كرد كه هيچ كدام از اين افراد اخلاص و فداكاري اين سردار را انكار نمي‌كنند و جاي تقدير است كه اين جلسه منجر به همدلي و همراهي اين دو دسته شد و بايد دانست كه ايران را تنها با همدلي خالصانه‌ي دوره‌ي هشت ساله‌ي جنگ تحميلي مي‌توان نجات داد و راه ديگري نيست. http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/5/Photo/110.jpg بر اساس اين گزارش در ابتداي اين مراسم حضار به قرائت دعاي توسل پرداختند.خبرگزاري دانشجويان ايران نيز شفاي عاجل تمامي جانبازان و مصدومان شيميايي دوران دفاع مقدس را از خداوند منان خواستاراست. http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/5/Photo/112.jpg http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-411852
  14. 1383/04/12 از جسم چابك و نفس گرم يك رزمنده تا لحظه‌هاي تاب‌آوردن درد و سكوت ... كريمي: تا بر اعتقادات‌مان پايبنديم بايد آماده رودرويي با استكبار باشيم در طول روز آنچه كه وي را رها نمي‌كند، درد است و شايد تنها براي چند ساعت آن هم به كمك مسكن و آرام‌بخش دست از سرش برمي‌دارد. نيمي از بدنش ناتوان از حركت است. روي صندلي چرخدار نشسته است و تبديل آن جسم چابك و قدرتمند به اين وضعيت، ارمغان سرزميني سبز و دولتمردان چشم آبي آن است. در سال 64 در كوران دفاع از ميهن و كيش خود با گازهاي شيميايي كه هنوز براي متخصصان ناشناخته مانده است مسموم شد و آثار آن از چند سال قبل خود را نمايان كرده است. http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/4/Politic/122.jpg 8 تير (روز مبارزه با سلاح‌هاي شيميايي) بهانه‌اي شد تا به سراغ اين جانباز شيميايي برويم اما وضعيت جسماني وي ديدارمان با وي را به تأخير انداخت. حاج داوود كريمي از فرماندهان جنگ بوده و امروز در خانه‌اي محقر در جنوب تهران - بين نازي‌آباد و خاني‌آباد نو- با خوشرويي ما را مي‌پذيرد. بسيار متواضع است و بر خلاف برخي مدعيان به هيچ وجه مردم را ناسپاس و خود را حق به جانب نمي‌داند. اگر كسي در دهه‌ي اول انقلاب دستي در كار داشته باشد به خوبي او و مسؤوليتهايي كه برعهده داشته را مي شناسد و شايد جاي تعجب باشد كه ار تجارب چنين افرادي بهضا به درستي استفاده نمي‌شود و وي هم‌اكنون با وجود ناتوايي‌هايش با تكيه بر تجربه و مهارت فني خود در قالب سازي در سالها پيش، امورش را مي‌گذراند. و امروز هم چون بخشي از بدنش آسيبهاي جدي ديده است براي قسمت‌هاي ديگر كه به خاطر فلج شدن ناتوان است و شديدا نيازمند فيزيوتراپي است ، كاري نمي‌تواند انجام دهد. http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/4/Politic/121.jpg تنش تاكنون بيش از 13 بار به تيغ جراحان داخلي و خارجي سپرده شده است. بدن او 4 جراحي موضعي به خود ديده است و 9 بار نيز به صورت سنگين جسم او را جراحي كرده‌اند، الان هم با وجود نياز به جراحي، بدنش آمادگي جراحي جديد را ندارد. گازي كه به لطف دوستان خوب عراق در اروپا او را به اين وضع انداخته نوعي ناشناخته از گازهاي سمي است كه در داخل كشور شناسايي نشده اما در همان كشور سازنده، نوع آن تشخيص داده شده است. وقتي از سوابقش مي‌پرسيم مي‌گويد: "قبل از انقلاب در سال 52 جزو سازمان مجاهدين خلق بودم. در سال 55 بعد از انشعابهاي سازمان، با دوستان سازمان صف اسلام را تشكيل داديم و من براي آموزشهاي نظامي به فلسطين و سوريه رفتم." بعد از انقلاب مدتي فرمانده سپاه كردستان مي‌شود و با شروع جنگ او را مسؤول عمليات جنوب مي‌كنند. پس از آن، به مركز براي آموزش نظامي فراخوانده مي شود. پس از انفجار حزب جمهوري اسلامي، فرمانده سپاه تهران و پس از آن فرمانده سپاه غرب مي‌شود. http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/4/Politic/119.jpg مدتي در دفتر امنيتي نخست وزيري كار كرده است، دوباره او را در جبهه‌ي جنوب وقتي با مهندسي رزمي جهاد كار مي كند مي‌بينيم. اما اين بار در فاو در سال 64 شيميايي مي‌شود. 15 روز به دليل ضايعات چشمي ناشي از گازهاي شيميايي بستري مي‌شود ولي پس از آن كه بيماري فروكش مي كند، او همچنان به فعاليتهاي خود در جبهه ادامه مي‌دهد. همزمان كه فرمانده عمليات غرب است، طرح قرارگاههاي شرق كشور براي مبارزه با مواد مخدر را مي‌دهد كه پذيرفته مي شود و در آن بخش هم فعال مي‌شود به طوري كه مرزهاي شرقي را از ژاندارمري مي‌گيرند و در اختيار وي قرار مي‌دهند و درست در روز عمليات مرصاد او را به غرب مي فرستند. مي گويد "بعد از جنگ مسؤوليتها تشريفاتي است" و بدين ترتيب به كار قبلي خود كه همان قالب‌سازي است باز مي‌گردد. از سال 75 عوارض شيميايي خود را دوباره نشان مي‌دهد و اين بار حتي جراحي‌ها هم نمي‌توانند جلو پيشروي اين سم مهلك را بگيرند تا اين كه در سال قبل اين سم به نخاعش مي‌رسد و او را به ناگاه آرام مي‌كند. او اكنون روي صندلي چرخدار نشسته و با وجود دردهاي بسيار به آرامي سخن مي‌گويد. http://64.130.220.65/Multimedia/pics/1383/4/Politic/123.jpg وي جنگ را آخرين پرده در گفتمان ديپلماتيك مي‌داند و مي‌گويد: اگر ما هم در مواضع ايدئولوژيك و منافع ملي‌مان همچنان پايبند باشيم بايد منتظر بمانيم كه استكبار باز هم با گفتمان آخر ديپلماتيك به ميدان بيايد. به نظر وي روابط كشورهاي استكباري با جهان سوم نوعي از برده‌داري نوين است كه با استيلا بر منافع اقتصادي جهان سوم آنها را استثمار مي‌كند. حاج‌داوود فجايع امروز آمريكا در عراق را هم‌عرض فجايع عراق در دوران دفاع مقدس در ايران عنوان كرده و در عين حال خاطرنشان مي‌كند: اين لطف خداست كه آمريكا كه در صدد تغيير چهره بود، امروز چهره‌ي واقعي خود را نشان مي دهد. وي ضمن ستايش از جوانان امروز كشورمان تأكيد مي‌كند كه اگر جوانان ما قدرت فكري و تخصصي خود را بالا ببرند و آن را به جامعه تزريق كنند، كسي نمي‌تواند كشور ما را سركوب كند. حاج‌داوود كريمي دلاوريهاي ايرانيان در جنگ با عراق را نوعي جديد از جنگ نوين توصيف مي‌كند كه اتكاي آن به ايمان رزمندگان بوده است و مي‌گويد: از روستايي، طلبه و كارگر و ... همه دست به دست هم داده بودند تا بتوانند مقاومت كنند و با كمترين سازماندهي در مقابل بزرگترين ارتش زرهي خاورميانه بايستند و حتي او را شكست دهند. ديدار با اين فرمانده‌ي سابق و ديدن وضعيت فعلي وي، دغدغه‌هاي نسلي را كه براي ميهن، مذهب و ملت فداكاري و ايثارگري كرد، بيشتر براي ما ملموس مي‌كند. ديدن چنين كساني كه در جنگ تحميلي تمام زندگي خود را فدا كرده‌اند و كم نيستند، هشدار معمار انقلاب را به ذهن متبادر مي كند كه “نگذاريد پيشكسوتان جهاد و شهادت در پيچ و خم زندگي گم شوند. “اينان كه بهترين زمان عمر خود را در توجه به مردم و آيين خود سپري كرده‌اند، هم‌ اكنون چقدر در كانون توجه هستند؟ و مسؤولاني كه هم اكنون عناوين خود را مرهون و مديون فداكاري‌هاي چنين افراد هستند،‌ چقدر به دغدغه‌هاي آنها توجه مي‌كنند؟ كساني كه خود را وارث جنگ و روزگار جهاد و شهادت مي‌دانند آيا واقعا با چنين افرادي به درستي برخورد كرده‌اند؟ از حاج‌داوود خداحافظي مي‌كنيم اما با خود مي‌انديشيم، وظيفه‌، مسووليت، دين، ...نمي‌دانيم يا هر چيز ديگري كه بتوان آن را بيان كرد، چگونه در برابر اين پاكباختگان بايد ادا شود؟ گفت‌وگو از اكبر بياتي http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-400898&Lang=P
  15. تاريخ انتشار: ۱۸:۳۵ - ۰۹ شهريور ۱۳۸۷ [align=center]سخنان ياران كريمي در سالگرد شهادتش: داوود هرچه بود نخواست مريدي براي مريدان باشد مراسم گراميداشت چهارمين سالگرد شهادت حاج داوود كريمي از فرماندهان دوران دفاع مقدس و مبارزان قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، عصر ديروز در سر مزارش در قطعه 29 بهشت زهرا(س) تهران برگزار شد. http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1387/6/9/15810_961.jpg شهید داوود کریمی به گزارش ايسنا، در اين مراسم كه تعدادي از همرزمان شهيد كريمي نيز حضور داشتند سعيد قاسمي با گراميداشت ياد و خاطره‌ شهيدان انقلاب و دفاع‌مقدس گفت: ما شاگردان خوبي براي فرمانده‌مان شهيد كريمي نبوديم. وي يادآور شد: هر شهيدي ويژگي‌هايي دارد و شهيد كريمي نيز از صفات خوب مجاهدان بي‌بهره نبود. او تا روز آخر و با اذيت‌هايي كه متحمل شد از مسير انقلاب خارج نشد هرچند خيلي‌ها سعي كردند او را منتسب به جبهه و تفكر خود بدانند. او به نقش شهيد كريمي در سازماندهي لشگر 27 محمدرسول‌الله (ص) و لشگر 10 سيدالشهدا (ع) اشاره كرد و افزود: سپاه اسلام به او مديون است. اگر داوود نبود سازمان پرقدرت لشگرهاي 27 و 10 نيز نبود. قاسمي با اشاره به فداكاري‌هاي شهيد داوود كريمي در كردستان و ساير مناطق عملياتي دفاع‌مقدس گفت: اينها را مي‌گويم تا تاريخ‌نويسان حق‌ مطلب را ادا كنند. نبايد به خاطر اين‌كه فردي با سلايق و علائق ما مطابق نيست از تاريخ حذف شود هرچند اين اتفاق افتاده است. وي اظهار كرد: شهيد كريمي در خيلي عمليات‌ها با عنوان جوشكار، سنگرساز و... به ‌صورت گمنام انجام وظيفه كرد. قاسمي در بخش ديگري از سخنانش گفت: كريمي‌ اين‌قدر مرد بود كه با وجود آزاد و اذيت‌هايي كه بر او تحميل شد هيچ وقت از نظام روي برنگرداند و از مسير انقلاب خارج نشد و حتي همان سالي كه اذيت شد در مسجد جامع نارمك در دفاع از انقلاب اسلامي سخنراني كرد. وي اظهار كرد: داوود از نازي‌آباد شروع كرد و به همان‌جا نيز ختم شد هرچند مي‌توانست براي خود كيسه‌هايي بدوزد كه هفت پشتش استفاده كنند. قاسمي در پايان گفت: نتوانسته‌ايم از امثال داوود بهره لازم ببريم و چهره‌هايي گمنام و منزوي همچنان وجود دارند. عزيزي از دوستان كريمي نيز در اين مراسم گفت: تخطئه زندگي بزرگاني چون شهيد كريمي بي‌حرمتي است. وي با اشاره به تلاش‌هاي شهيد كريمي در قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي گفت: نبايد از تجارب گرانقدر شهيد كريمي غافل شويم. او از ابتدا روشنگر و هدايتگر بود و شيريني حوادث سياسي باعث نشد لحظه‌اي از قرآن غافل شود. عزيزي يادآور شد: او هرگز بندگي زر و زور را نپذيرفت و عده‌اي در دوره بيماري او درصد جبران مافات برآمدند. داوود هرچه بود نخواست مريدي براي مريدان باشد.[/align] نظرات كاربران: ▪ درود به انهایی که یاذ و خاطره ی شهید داود کریمی ها را در اذهان زنده نگه می دارند،فقط جهت اشنائی باروحیه ی این سرباز فداکار اسلام و ایران می گویم که سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز. مرده انست که نامش به نکوئی نبرند،کریمی به پهنای تاریخ ایران زنده خواهد بود ▪ سلام و صلوات بر تمامي شهيدان اسلام بويژ ه شهيد بزرگوار حاج داود كريمي و حضرت امام (ره) ▪ در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ▪ با سلام من اين عزيز را از طريق يكي از شاگردانش ميشناسم . فرد بزرگواري كه براي اين انقلاب زحمات زيادي كشيد . از جمله تاسيس سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات هر چند شاگردانش نيز از كج خلقي ديگران و نابخردان بي نصيب نماندند ولي بقول برادر عزيزمان قاسمي شايسته نيست که اين خادمان از تاريخ حذف شوند كه البته چنين نخواهد شد . حال كه شما با درج اين خبر يادي از اين سرباز مخلص انقلاب نموديد شايسته است با همكار دوستان و شاگردانش شمه اي از زندگي وي را براي نسل جديد بازگو نموده تا آنها بدانند چگونه اين انقلاب سي ساله شد . ▪ خدا رحمتش کند، ما با هم رفیق بودیم و به همه احترام میگذاشت. گم نامی را دوست داشت و نه تنها گمنام شهید شد بلکه هرچه میگذرد گمنام تر میماند، فقط همرزمان و دوستان سابقش یادش میکنند که بالاخره حضور آنها هم محدود است. کاشکی مثل اون عاقبت به خیر بشیم. ▪ ياد آن آلاله هاي سفر كرده كه صد ،نه هزار هزار دل همره شان هستند به خير خدا وكيلي خوشا به سعادت مرداني چون كريمي كه رفتند تا خيلي از ناديدني هاي زمانه ما را نبينند،رفتند تا ما بمانيم و غبطه و حسرت ابدي همسفر هميشگي مان باشد،خدايا اين چه تقدير بود در دفتر عمر ما بر جا ماندگان ▪ به نام خدا سلام به عنوان يك متخصص يكبار براي درمان او به منزل پر زمهر و بي رياي او رفتم. به راستي كه از قبيله مالك اشتر بود. خدايش او را با رسول خدا و علي مرتضي محشور نمايد. دكتر هاديان ▪ از انعكاس خبر اين شهيد مظلوم توسط تابناك ممنونم. ▪ خدایا ما را شرمنده شهیدان و راد مردان نفرما ، خدایا ذره ای از صفای دلشان به ما عطا فرما ▪ كجايند ياران بي ادعا......... ▪ با دورد بر روان پاک شهید کریمی .یادش گرامی باد ▪ من حاج داود را از زمانی که مغازه تراشکاری داشت می شناسم تمام زندگیش را وقف انقلاب وجبهه کرد خداوند قرین رحمتش کند ▪ آفرين به اين اقدام شما. ما نسلي هستيم كه در روزهاي دفاع و سختي هاي جنگ ، به لحاظ سني كوچك بوديم و اين عزيزان و بزرگواراني كه شما هر از گاهي يادشان مي كنيد را نه مي شناسيم و نه تا به حال شنيده ايم.زيرا فكر مي كنيم جنگ فقط در فداكاري شهيد فهميده ، شهيد همت و عزيزاني از اين قبيل خلاصه مي شود در حاليكه قطعاً در دوران دفاع مقدس علاوه بر بزرگواراني كه نام برده شده شهداي بسياري نيز هستند كه فداكاري نموده اند.حداقل شما با اين اقدام پسنديده آنها را به ما معرفي نمائيد. ▪ کریمی مرد شجاعی بود اما غریب و گمنام از تابناک بابت درج این خبر تشکر میکنم ▪ بابا دمتون گرم خيلي حال داديد تابناكي ها بوي كربلاي 5 امد يا علي ▪ در عملیات والفجر 8، درمنطقه عملیاتی فاو، سال 64، خضر 1(طراده ای که توسط سنگرسازان بی سنگر ابداع و راه اندازی شده بود و به شکل پلی متحرک بر روی رودخانه اروند از غروب خورشید تا طلوغ آفتاب نسبت به جابجایی کلیه نیروهای نظامی، ادوات و امکانات استفاده می شد) که توسط جهاد سازندگی استان تهران فرماندهی میشد دچار مشکل شده بود و تا نیمه شب برای راه اندازی مجدد تلاش وافری شد؛ شهید حاج داود کریمی هم مانند یک نیروی ساده کمک می کردند و در بینابین کار فرماندهان ارشد سپاه به سراغ ایشان رفته و وی را در آغوش می کشیدند، بنده که شناخت کاملی از ایشان نداشتم و ایشان یک نیروی ساده جوشکار می دانستم بسیار متعجب شدم. موضوع را از طریق بیسیم با شهید ملاآقایی که در قرارگاه حضور داشت طرح کردم و ایشان بعد از چند دقیقه با من تماس گرفت و با بغض گفت کسی که در موردش صحبت می کنی از فرماندهان ارشد سپاه(فرمانده منطقه 10 تهران) می باشد و تصمیم گرفته در این عملیات بعنوان یک نیروی ساده و گمنام و آنهم در بین بچه های جهاد در جبهه حضور داشته باشد. ▪ خدا رحمتش کند با آنکه دردی سنگین و بدنی مجروح از آثار یک نوع خاص شیمیایی داشت و در آخرین ملاقات که به اتفاق تعدادی از همرزمان جهادگر سنگزساز بی سنگر خدمتشان رسیدیم با چهره ای باز و گشاده بدون آنکه از درد و آلام خود بگوید، برای ما از امام، شهدا و حفظ نظام صحبت و سفارش کرد بی آنکه یک کلام از خود، خانواده و دردها و شرایط سختش به زبان بیاورد. یادش به خیر، راهش پر رهرو باد... ▪ سلام ، دستتون درد نکنه که یاد شهیدی از دیار عشق و فداکاری و جانبازی را دوباره زنده کردید .ممنون ▪ خداوند روح اين مخلص انقلاب را كه هيچگاه مصلحت انديشي را بر منافع انقلاب ترجيح ندارد بيامرزد. تكيه كلامهاي اميدواركننده اين مرد بزرگ به همكارانش در سخت ترين روزهاي انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي همواره مشوق آنان بوده و هيچگاه فراموش نمي شود. ▪ واقعا نشان داديد كه تابناك هستيد بنويسيد از اين مردان بي ادعا بنويسيد از اين مردان بي همتا http://www.tabnak.ir/pages/?cid=16831
  16. Jahandar

    داریوش بزرگ

    ادیت : اول پست ارسال نمیشه اما دفعه دوم که میفرستی میبینی قبلا فرستاده !!! در هر صورت اینم لینک دانلود همون کتاب که دوستمون گفت : از زبان داریوش نوشتهء هاید ماری کخ http://www.omideiran.ir/Downloads/Ebooks/Tarikhi/AzZabaneDaryoosh(www.omideiran.net_www.irebooks.com).zip پی نوشت : من خودم این فایل رو دانلود نکردم و از چند و چونش خبر ندارم . به منابع اینترنتی چندان اعتباری نیست !
  17. Jahandar

    داریوش بزرگ

    عزیز دلم اینکه 20 متری بیستون ( بهی ستون ) باشید یا 20 کیلومتری یا 200 کیلومتری هیچ تفاوتی نمیکنه . چون نه من نه شما نمیتونیم از خط میخی سر در بیاریم . نمیدونم فهمیدی من کدوم متن رو گفتم منبعشو بگو یا خیر ؟ در هر صورت منظورم این متنه که شما قرار دادی : لطفا منبع این متن رو قرار بدید . اگر هم منظورتون اون کتابسه که اسمش رو نوشتید باید عرض کنم که ترجمهء بیستون در خیلی از کتابها اومده و در اون شکی نیست . اما متن دومی که قرار دادید صد دردصد و بدون هیچ شکی عرض میکنم که دروغه و هیچ سند و مدرکی هم براش نیست . شما یک نگاه به ادبیاتش بندازید . هیچ شباهتی به ادبیات سنگ نوشتهء بیستون نداره و کاملا مشخصه که ادبیاتش امروزیه !!!!!! از نظر من این متن ساختگیه مگر اینکه شما با دلیل اینجا برای بنده اثبات کنید غیر از اینه و از منبعی معتبر مدارکش رو قرار بدید . اگر سایته معرفی کنید تا بنده هم مشاهده کنم و اگر کتابه لطف کنید از صفحاتش عکس بگیرید تا بنده صحتش رو پیگیری کنم . در مورد اون مطلبی هم که قرار دادم و شما حتی زحمت نگاه کردنش رو به خود ندایدی باید عرض کنم نویسندش ( مرادی غیاث آبادی ) آنطور که از سایتش بر میاد اطلاعاتش در مورد تاریخ ایران ( بیشتر ایران باستان ) دهها برابر من و شماست . و اگر متنش رو به دقت میخوندید متوجه میشدید حرفش چیز دیگری غیر از اونیه که شما برداشت کردید . اتفاقا به جایی به نوجوانهایی مثل شما اشاره کرده که برخی مطالب رو باور میکنید اما بعد از اینکه متوجه شدید دروغ بوده حتی به مطالب حقیقی هم شک میکنید . از همین رو توصیه کرده هیچ چیزی رو بدون سند و مدرک قبول نکنید . این هم ترجمهء کاملتر بیستون با برخی از تلفظهای لغات ( به نقل از سایت همین آقای مرادی ) : [align=center]کتیبه داریوش هخامنشی در بیستون متن کامل رضا مرادی غیاث آبادی برگرفته از چاپ سوم كتاب كتيبه داريوش بزرگ در بيستون (1384) از همين نگارنده ستون يكم بند 1 سطرهاي 1-3 مـن «دارَيَـوَئـوش» (داريوش)، شـاه بـزرگ، شـاه شاهـان، شـاه در «پـارسَـه» (پارس)، شاه سرزمين‌ها، پسر «وِشـتـاسَـپـَه» (ويشتاسپ)، نـوة «اَرَشـامَـه» (اَرشام)، هخامنشي. بند 2 3-6 داريوش شاه گويد: پدر من ويشتاسپ، پدر ويشـتاسـپ اَرشـام، پـدر اَرشـام « اَري‌يـارَمـنَـه» (آريـارَمـــنَـه)، پدر آريـارَمنَـه «چِـش‌پِـش» (چيش‌پيش)، پــدر چيش‌پيش «هَـخامَـنِش» است. بند 3 6-8 داريوش شاه گويد: از اين رو ما هخامنشي ‌ناميده مي‌شويم. ما از ديرباز بزرگ بوده‌ايم. از ديرباز دودمان ما شاهي بود. بند 4 8-11 داريوش شاه گويد: هشت تن از دودمان ما پيش از اين شاه بودند. من نهمين آنها هستم. ما پشت در پشت (در دو شاخه ؟) شاه بوده‌ايم. بند 5 11-12 داريوش شاه گـويـد: من بخواست «اَئـورَمَـزدا» (اهورامزدا) شاه هستم. اهورامزدا شاهي را به من داد. بند 6 12-17 داريوش شاه گويد: اينست سرزمين‌هايي كه به بخشايش اهورامزدا به من رسيده است و من در اين سرزمين‌ها شاه هستم: «پـارسَـه» (پارس)، «اووْجَـه» (خوزيه/ عيلام)، «بابيروش» (بابل)، «اَثـورا» (آشور)، «اَرَبـايَـه» (عربيه)، «مـودرايَـه» (مصر)، «تْـيَـئي‌يْ دْرَيَـهْـيا» (دريانشينان)، «سْـپَـردَه» (اسپارت/ سارد/ ليـدي)، «يَـئـونَـه» (يونان)، «مـادَه» (ماد)، «اَرميـنَه»[1] (ارمنيه)، «كَـتـپَـتوكَـه» (كاپادوكيه/ آناتولي مركزي)، «پَـرثَـوَه» (پارت)، «زْرَكَه» (زَرَنگ/ سيستان)، «هَـرَئيـوَه» (هرات/ آريان)، «اووارَزمي‌يْ» (خوارزم)، «باخْـتْـريش» (بلخ/ باكتريا)، «سُـگودَه» (سُغد)، «گَـدارَه» (قندهار)، «سَـكَـه» (سكا)، «ثَـتَـگوش» (شايد هفت‌رود/ پنجاب)، «هَـرَئووَتيش» (آراخوزي/ رُخَـج/ شايد ناحية علياي رود هيرمند)، «مَـكَـه» (مَكا/ مُـكران/ جنوب بلوچستان). روي هم 23 سرزمين. بند 7 17-20 داريوش شاه گويد: اينست سرزمين‌هايي كه خود را پيرو من مي‌خوانند. بخواست اهورامزدا به فرمان من هستند و خراج مي‌دهند. آنچه آنان را گفتم، چه در شب و چه در روز انجامش دادند. بند 8 20-24 داريوش شاه گويد: در اين سرزمين‌ها هر آن مردي كه شايسته بود، او را پاداش دادم و هر آن كس كه پيمان‌شكن بود؛ او را سخت گوشمال كردم. بخواست اهورامزدا اين سرزمين‌ها قانون مرا گرامي داشتند. همانگونه كه به آنان گفتم؛ همانگونه انجام دادند. بند 9 24-26 داريوش شاه گويد: اهورامزدا اين شاهي را به من داد. اهورامزدا مرا ياري داد تا اين پادشاهي را استوار سازم. بخواست اهورامزدا اين پادشاهي را دارم. بند 10 26-35 داريوش شاه گويد: اين است آن كارهايي كه پس از شاهي به انجام رساندم: پسر «كـورَئـوش» (كورش) به نام «كَـبـوجـي‌يَـه» (كمبوجيه) از دودمان ما در اينجا شاه بود. اين كمبوجيه برادري داشت به نام «بَـردي‌يَـه» (بَـرديا) كه با كمبوجيه از يك مادر و از يك پدر بودند. آنگاه كمبوجيه اين برديا را كشت. هنگامي‌كه كمبوجيه برديا را كشت؛ مردم نمي‌دانستند كه برديا كشته شده است. سپس كمبوجيه به مصر رفت. هنگامي كه كمبوجيه رهسپار مصر شد؛ مردماني پيمان‌شكن شدند و در كشور، در پارس و در ماد و ديگر سرزمين‌ها دروغ فراوان شد. بند 11 35-43 داريوش شـاه گـويـد: آنگاه يك مـردِ مَـگوس (مجوس/ مُـغ)[2] بنام «گَـئوماتَـه» (گَئومات) در «پَـئـيـشي‌يـا اووادا» و كوهي بنام « اَرَكَـدريش» شورش كرد. آنگاه كه او شورش كرد، 14 روز از ماه «وي‌يَـخـنَـه»[3] گذشته بود. او به سپاه/ مردم؟ به دروغ مي‌گفت كه من برديا پسر كورش برادر كمبوجيه هستم. سپس همة سپاهيان ياغي شدند و از كمبوجيه به سوي او رفتند. هم پارس، هم ماد و هم ديگر سرزمين‌ها. او شاهي را براي خود ربود. آنگاه كه او شاهي را به دست گرفت، 9 روز از ماه «گَـرمَـپَدَه»[4] گذشته بود. پس از آن كمبوجيه به مرگِ خودش[5] درگذشت. بند 12 43-48 داريوش شاه گويد: اين پادشاهي كه مُـغ گَئومات از كمبوجيه گرفت، از ديرباز به دودمان ما بايسته بود. مُغ گَئومات بر پارس و ماد و ديگر سرزمين‌ها دست انداخت و آنها را از كمبوجيه گرفت و از آن خود كرد. او شاه شد. بند 13 48-61 داريوش شاه گويد: هيچ مردي، نه پارسي و نه مادي و نه كسي از دودمان ما نبود كه شاهي را از دست مُغ گَئومات بازپس گيرد. مردم از او بسيار مي‌ترسيدند چرا كه او كساني كه برديا را از پيش مي‌شناختند، مي‌كشت. از آن روي مردم را مي‌كشت كه هيچكس نداند من برديا پسر كورش نيستم. هيچكس توان نداشت كه در بارة مُغ گَئومات سخني بگويد. تا اينكه من سر رسيدم. آنگاه من از اهورامزدا ياري خواستم. اهورامزدا مرا ياري داد. آن هنگام 10 روز از ماه «باگَـيادَئيش»[6] (باگَيادي/ بَـغَـيادي) گذشته بود كه من با چند مرد، مُغ گَئومات و همة همدستانش را كشتم. در دژ «سيكَـيَـئووَتيش» در ناحية «نِــسـايَـه» (نِـسا) در مـاد او را كشتم. شاهي را از او پس گرفتم. بـخواست اهورامزدا من شاه شدم. اهورامزدا پادشاهي را به من داد. بند 14 61-71 داريوش شاه گويد: پادشاهي‌اي را كه از دودمان ما گرفته شده بود؛ دگر باره بر پاي كردم. چنان در جايش استوار نمودم كه پيش از اين بود. آيين‌‌هايي را كه مُغ گَئومات از ميان برده بود؛ پايدار كردم.[7] من چراگاه‌ها و رمه‌ها و كاركنان و خانه‌هايي را كه مُغ گَئومات از مردم گرفته بود، به آنان بازگرداندم.[8] من مردمان را در جايشان استوار نمودم. هم پارس، هم ماد و هم ديگر سرزمين‌ها را. من آنچه را كه به تاراج رفته بود؛ به همانگونه كه پيش از آن بود، باز پس گرداندم. اين كاري بود كه من بخواست اهورامزدا انجام دادم. من كوشيدم كه خانه (دودمان/ ميهن؟) خود را در جاي خود استوار نمايم؛ همانگونه كه پيش از اين بود. من بخواست اهورامزدا، چنان كوشيدم تا توانستم نگذارم مُغ گَئومات خانة ما را تباه كند. بند 15 71-72 داريوش شاه گويد: اينست آنچه كه پس از شاهي انجام دادم. بند 16 72-81 داريوش شاه گويد: پس از آنكه من مُغ گَئومات را كشتم؛ مردي به نام «آثْـريـنَـه»[9] پسر «اوپَـدَرمَـه» در خوزيه/ عيلام شورش كرد. او به مردم مي‌گفت: من در خوزيه شاه هستم. سپس خوزيان شورشي شدند و به سوي آثرينَه رفتند. او در خوزيه شاه شد. همچنين مردي بابلي به نام «نَـديـتَـبَـئـيـرَه» پسر «اَئـيـنَـه ايرَه» در بابل شورش كرد. او مردم را چنين مي‌فريفت كه من «نَـبوكُـدرَچَـرَه» (نَبوكَـد‌نَصَـر/ بخت‌النصر) پسر «نَـبونَـئـيتَـه» (نَبونيد) هستم. سپس همة مردم بابل به سوي او رفتند. بابل نافرمان شد و او پادشاهي را در بابل به دست گرفت. بند 17 81-83 داريوش شاه گويد: سپس من به پيكي به خوزيه فرستادم. آثْـرينَـه بسته‌ به نزد من آورده شد. من او را كشتم. بند 18 83-90 داريوش شاه گويد: آنگاه من به سوي نَـديـتَـبَـئـيـرَه كه خود را نَبوكَـد‌نَصَـر مي‌خواند؛ به بابل رهسپار شدم. سپاه نَـديـتَـبَـئـيـرَه «تـيـگْـرَه» (دجله) را در دست داشت و در آنجا ايستاده بود. رودخانه درخور ناو راني بود. آنگاه من سپاهيان را سوار بر «مَـشَـكائووَه»ها (ناوهاي رودخانه‌رو با مَـشك‌هاي باد شده) كردم و ديگران را همراه با شتران و اسبان بر برخي ديگر نشاندم. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا از دجله گذشتيم. در آنجا سپاه نَـديـتَـبَـئـيـرَه را شكست دادم. آنگاه كه نبرد كرديم، 26 روز از ماه «آثْـري‌يادي‌يَـه»[10] گذشته بود. بند 19 90-96 داريوش شاه گويد: آنگاه من رهسپار بابل شدم. هنوز با بابل نرسيده بودم كه نَـديـتَـبَـئـيـرَه كه خود را نَبوكَـد‌نَصَـر مي‌ناميد، با سپاه خود به شهر «زازانَـه» در نزديكي «اوفْـراتـو» (فرات) رسيد تا با من نبرد كند. پس ما نبرد كرديم. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا من سپاه نَـديـتَـبَـئـيـرَه را سخت شكست دادم. ديگران به آب افتادند و آب آنها را برد. آنگاه كه ما نبرد كرديم، 2 روز از ماه «اَنامَـكَـه»[11] گذشته بود. ستون دوم بند 1 1-5 داريوش شاه گويد: پس از اين نَـديـتَـبَـئـيـرَه با چند سوار گريخت و به بابل رفت. آنگاه من به بابل رفتم. بخواست اهورامزدا هم بابل را گرفتم و هم نَـديـتَـبَـئـيـرَه را. پس از آن نَـديـتَـبَـئـيـرَه را در بابل كشتم. بند 2 5-8 داريوش شاه گويد: آنگاه كه من در بابل بودم؛ اين سرزمين‌ها بر من شورشي شدند: پارس، خوزيه، ماد، آشور، مصر، پارت، «مَـرگوش» (مرو)، ثَـتَـگوش و سكا. بند 3 8-11 داريوش شاه گويد: مردي به نام «مَـرتي‌يَـه» پسر «چِـچِـخْـرائيش» از شهر «كوگَـنَـكا» در پارس بود. او در خوزيه شورش كرد و به مردم مي‌گفت كه من «ايمَـنيش» شاه خوزيه هستم. بند 4 11-13 داريوش شاه گويد: آن هنگام من در نزديكي خوزيه بودم. خوزيان از من ترسيدند. آن مَـرتي‌يَـه را كه سر دستة آنان بود؛ گرفتند و كشتند. بند 5 13-17 داريوش شاه گويد: مردي مادي به نام «فْـرَوَرتيش» در ماد برخاست و به مردم گفت كه من «خْـشَـثـريتَـه» از دودمان «اووَخْـشْـتْرَه» (هُـوَخشَـتَـرَه) هستم. سپس سپاهيان مادي كه در تختگاه بودند،[12] بر من شوريدند و به سوي فْـرَوَرتيش رفتند. او در ماد شاه شد. بند 6 18-29 داريوش شاه گويد: سپاه پارسي و ماديِ زير فرمان من، كم‌شمار بود. پس از آن من سپاه فرستادم. فرماندهي آنان را به يك نفر پارسيِ پيرو من به نام «ويدَرنَـه» سپردم. بة آنان گفتم برويد و سپاه ماد را كه خود را از من نمي‌داند، در هم بشكنيد. آنگاه ويدارنا با سپاهيانش رهسپار شدند. هنگامي كه به ماد رسيد؛ در شهري به نام «ماروش» در ماد، با مادان نبرد كرد. آن كسي كه سركردة مادان بود، در آن زمان در آنجا نبود. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه شورشيان را در هم شكست. آنگاه كه اين نبرد آغاز گرديد، 27 روز از ماه اَنامَـكَـه گذشته بود. پس از آن سپاه من در سرزميني به نام «كَـپَـدَه/ كَمپَـندَه»[13] در ماد، براي من درنگ كردند تا كه من به ماد رسيدم.[14] بند 7 29-37 داريوش شاه گويد: يك ارمنيِ پيرو من به نام «دادَرشيش» (دادَرشي) را به ارمنيه فرستادم و او را چنين گفتم كه برو و سپاه شورشياني كه خود را از من نمي‌دانند، درهم شكن. پس از آن دادَرشي رهسپار شد. آنگاه كه او به ارمنيه رسيد؛ شورشيان گرد آمدند تا براي نبرد با دادَرشي پيش آيند. در دهي به نام «زوزَه» در ارمنيه نبرد كردند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه شورشيان را شكست داد. آنگاه كه نبرد درگرفت، 8 روز از ماه «ثورَواهَـرَه»[15] گذشته بود. بند 8 37-42 داريوش شاه گويد: براي دومين بار شورشيان گرد آمدند تا رهسپار نبرد با دادَرشي شوند. آنان در دژ «تيگـرَه» در ارمنيه نبرد كردند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه شورشيان را درهم شكست. آنگاه كه اين نبرد آغاز شد، 18 روز از ماه ثورَواهَـرَه گذشته بود. بند 9 42-49 داريوش شاه گويد: براي سومين بار شورشيان گرد آمدند تا رهسپار نبرد با دادَرشي شوند. آنان در دژ «اويَـما» در ارمنيه نبرد كردند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه شورشيان را درهم شكست. آنگاه كه اين نبرد آغاز شد، 9 روز از ماه «ثائيگَـرچيش»[16] (ثايگَرچي) گذشته بود. پس از اين دادَرشي در ارمنيه براي من درنگ كرد تا اينكه من به ماد رسيدم. بند 10 49-57 داريوش شاه گويد: سپس يك پارسيِ پيرو من به نام «وَئوميسَـه» را به ارمنيه فرستادم و او را چنين گفتم كه برو و سپاه شورشياني كه خود را از من نمي‌دانند، درهم شكن. پس از آن وَئوميسَـه رهسپار شد. آنگاه كه او به ارمنيه رسيد، شورشيان گرد آمدند تا براي نبرد با وَئوميسَـه پيش آيند. در سرزميني به نام «ايزَلا» در آشور نبرد كردند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه شورشيان را شكست داد. آنگاه كه نبرد درگرفت، 15 روز از ماه اَنامَـكَه گذشته بود. بند 11 57-63 داريوش شاه گويد: براي دومين بار شورشيان گرد آمدند تا رهسپار نبرد با وَئوميسَـه شوند. آنان در سرزمين «اَئوتي‌يارَه» در ارمنيه نبرد كردند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه شورشيان را نابود كرد. آنگاه كه اين نبرد آغاز شد، ماه ثورَواهَـرَه رو به پايان[17] بود. پس از اين وَئوميسَـه در ارمنيه برايم درنگ كرد تا اينكه من به ماد رسيدم. بند 12 64-70 داريوش شاه گويد: پس آنگاه من از بابل در آمده و به ماد رفتم. آنگاه كه به ماد رسيدم؛ فْـرَوَرتيش كه خود را شاه ماد ناميده بود، با سپاه خود به شهر «كُـدُرُش» در ماد در آمد تا با من نبرد كند. سپس ما نبرد كرديم. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا من به سختي سپاه فْـرَوَرتيش را شكست دادم. آنگاه كه نبرد كرديم، 25 روز از ماه «اَدوكَـنَـئيشَـه»[18] گذشته بود. بند 13 70-78 داريوش شاه گويد: سپس فْـرَوَرتيش با سواران كمي گريخت و به سرزمين «رَگا» (ري) در ماد روانه شد. آنگاه من سپاهي به دنبالش فرستادم. فْـرَوَرتيش دستگير و به نزد من آورده شد. من بيني، گوش‌ها و زبان او را بريدم و يك چشم او را در آوردم. او دست‌بسته بر دروازه‌ نگاه داشته شد و همة سپاه/ مردم؟ او را ‌ديدند. پس از آن، او را در «هَـگْـمَـتانَه» (اكباتان/ همدان) دار زدم و مردان برجستة همدست او را در درون دژي در هَـگْـمَـتانَـه آويزان كردم. بند 14 78-91 داريوش شاه گويد: مردي به نام «چيثْـرَتَـخـمَـه» از «اَسَـگَـرتي» بر من نافرمان شد. او چنين به مردم مي‌گفت كه من در اَسَـگَـرتي شاه هستم. از دودمان هُـوَخشَـتَـرَه هستم. آنگاه من سپاه پارسي و مادي را فرستادم. يك ماديِ پيرو من به نام «تَـخـمَـسـپادَه» را سردار آنان كردم. به آنان چنين گفتم كه برويد و اين سپاه شورشي را كه خود را از من نمي‌داند؛ در هم شكنيد. آنگاه تَـخـمَـسـپادَه با سپاه رهسپار شد و با چيثْـرَتَـخـمَـه نبرد كرد. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه شورشي را فرو كوبيد[19] و چيثْـرَتَـخـمَـه را گرفت و او را به نزد من آورد. سپس من بيني و گوش‌هاي او را بريدم و يك چشم او را در آوردم. او دست‌بسته بر دروازه نگاه داشته شد و همة سپاه/ مردم؟ او را ‌ديدند. پس از آن، او را در «اَربَـئيرا» دار زدم. بند 15 91-92 داريوش شاه گويد: اينست كاري كه من در ماد انجام دادم. بند 16 92-98 داريوش شاه گويد: «پَـرثَـوَه» (پارت) و «وَركانَـه» (هيركاني/ گرگان) بر من شوريدند و خودشان را از آنِ فْـرَوَرتيش خواندند. پدرم ويشتاسپ در پارت بود. سپاهيان او را رها كرده و ياغي شدند. آنگاه ويشتاسپ با سپاهي كه وفادارش بود، رهسپار شد. در شهري پارتي به نام «ويشـپَه‌ اوزاتيش» با پارتيان نبرد كرد. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا، ويشتاسپ آن سپاه شورشي را به سختي درهم شكست. آنگاه كه آنان به نبرد آغازيدند، 22 روز از ماه وي‌يَـخـنَـه گذشته بود. ستون سوم بند 1 1-9 داريوش شاه گويد: سپس من سپاه پارسي را از ري به نزد ويشتاسپ فرستادم. چون اين سپاه به نزد ويشتاسپ فرا رسيد؛ ويشتاسپ اين سپاه را برگرفت و رهسپار شد. در شهري پارتي به نام «پَـتيـگـرَبَـنا» با شورشيان به نبرد شد. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا ويشتاسپ به سختي سپاه شورشگران را درهم شكست. آنگاه كه اين نبرد آغاز شد، از ماه گَـرمَـپَـدَه (گَرماپَـد) 1 روز گذشته بود. بند 2 9-10 داريوش شاه گويد: سپس آن سرزمين از آنِ من شد. اين است آن كاري كه من در پارت انجام دادم. بند 3 10-19 داريوش شاه گويد: سرزميني به نام «مَـرگوش» (مرو) بر من شوريد. مردي از مرو به نام «فْـرادَه» را به سرداري برگزيدند. سپس من يك پارسيِ پيرو خودم به نام «دادَرشيش»[20] (دادَرشي)، كه شهربان[21] بلخ بود را به رويارويي با او فرستادم و او را چنين گفتم كه برو و سپاهي كه خود را از من نمي‌داند، درهم شكن. پس از آن دادَرشي با سپاه رهسپار شد و با مروزيان نبرد كرد. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي آن سپاه شورشيان را شكست داد. آنگاه كه نبرد درگرفت، 23 روز از ماه «آثْـري‌يادي‌يَـه» (آثْـرياد) گذشته بود. بند 4 19-21 داريوش شاه گويد: سپس آن سرزمين از آنِ من شد. اين است آن كاري كه من در بلخ انجام دادم. بند 5 21-28 داريوش شاه گويد: مردي به نام «وَهـيَـزداتَـه» در شهر «تارَوا» در سرزمين «يَـئوتي‌يا» در پارس مي‌زيست. او دوباره در پارس آشوب برپا كرد.[22] او چنين به مردم مي‌گفت كه من «بَـردي‌يَـه» (برديا) پسر كورش هستم. سپس سپاه پارسي كه در تختگاه[23] بود و پيش از آن از «يَـدا/ يَـدايا؟»[24] آمده بود، بر من شوريد و به سوي وَهـيَـزداتَـه رفت. او در پارس شاه شد. بند 6 28-40 داريوش شاه گويد: آنگاه من سپاه پارسي و مادي را كه در فرمان من بودند؛ گسيل داشتم. يك پارسي پيرو خودم به نام «اَرتَـ‌وَردي‌يَـه» را سردار آنان كردم. ديگر سپاهيان پارسي به دنبال من، روانة ماد شدند. سپس اَرتَـ‌وَردي‌يَـه با سپاه خود رهسپار پارس شد. آنگاه كه او به شهري به نام «رَخا» در پارس فرا رسيد؛ در آنجا آن وَهـيَـزداتَـه كه خود را برديا مي‌ناميد، با سپاه خود براي نبرد با اَرتَـ‌وَردي‌يَـه در آمد. سپس به نبرد شدند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه وَهـيَـزداتَـه را درهم شكست. آنگاه كه نبرد در گرفت، 12 روز از ماه ثورَواهَـرَه گذشته بود. بند 7 40-49 داريوش شاه گويد: سپس وَهـيَـزداتَـه با سواران كمي گريخت و به پَـئـيـشي‌يـا اووادا رفت. در آنجا سپاهي را آماده ساخت و رهسپار شد تا با اَرتَـوَردي‌يَـه نبرد كند. در كوهي به نام «پَـرگَـه» به نبرد شدند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه وَهـيَـزداتَـه را درهم شكست. آنگاه كه نبرد آنان آغاز شد، 5 روز از ماه گَـرمَـپَـدَه (گرماپَـد) گذشته بود. وَهـيَـزداتَـه و همدستان برجستة او را دستگير كردند. بند 8 49-52 داريوش شاه گويد: سپس من وَهـيَـزداتَـه و مرداني كه همدستان برجستة او بودند را در شهري به نام «اووادَئيچَـيَـه» در پارس به دار آويختم. بند 9 52-53 داريوش شاه گويد: اين است آنچه كه به دست من در پارس انجام شد. بند 10 54-64 داريوش شاه گويد: آن وَهـيَـزداتَـه كه خود را برديا مي‌خواند، به رويارويي با شهـربان پيرو من در آراخوزي/ رُخَـج به نام «ويـوانَـه» سپاه گسيل داشت.[25] او مردي را سردار آنان كرد و به ايشان گفت كه برويد و ويوانَـه و سپاهي كه خود را از آنِ داريوش مي‌داند، درهم شكنيد. سپس آن سپاهي كه وَهـيَـزداتَـه گسيل داشته بود؛ رهسپار شد تا با ويوانَـه به نبرد درآيد. آنان در دژي به نام «كاپيشَـكانيش» نبرد كردند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه شورشگران را درهم شكست. آنگاه كه نبرد آنان درگرفت، 13 روز از ماه اَنامَـكَـه گذشته بود. بند 11 64-69 داريوش شاه گويد: پس از آن دگرباره شورشيان گرد آمدند و رهسپار نبرد با ويوانَـه شدند. در سرزميني به نام «گَـدوتَـوَه/ گَـندوتَـوَه»[26] نبرد كردند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه شورشيان را درهم شكست. آنگاه كه نبرد آنان درگرفت، 7 روز ماه از ماه وي‌يَـخـنَـه گذشته بود. بند 12 69-75 داريوش شاه گويد: پس از آن، مردي كه سردار آن سپاهي بود كه از سوي وَهـيَـزداتَـه به رويارويي با ويوانَـه گسيل شده بود؛ با اندك سواراني گريخت. او به راه افتاد و از كنار دژي به نام «اَرشادا» در آراخوزي گذشت. آنگاه ويوانَـه با سپاهي به دنبال آنان رفت. در آنجا او را بگرفت و مرداني كه از همدستان برجسته‌اش بودند را كشت. بند 13 75-76 داريوش شاه گويد: آنگاه اين سرزمين از آنِ من شد. اين است آنچه در آراخوزي به دست من انجام شد. بند 14 76-83 داريوش شاه گويد: هنگامي كه من در پارس و ماد بودم؛ بابليان دوباره بر من شوريدند. مردي ارمني به نام «اَرخَـه» پسر «هَـلـديتَـه» در سرزميني به نام «دوبالَـه» در بابل شورش كرد. در آنجا چنين به مردم دروغ مي‌گفت كه من «نَـبوكُـدرَچَـرَه» (نَبوكَـد‌نَصَـر/ بخت‌النصر) پسر «نَـبونَـئيتَـه» (نَبونيد) هستم. آنگاه بابليان بر من نافرمان شدند و به سوي آن اَرخَـه رفتند. او بابل را گرفت. او شاه بابل شد. بند 15 83-92 داريوش شاه گويد: پس‌آنگاه من سپاهي به بابل گسيل داشتم. يك پارسيِ پيرو خودم به نام «ويدَفَـرنـا» را به سرداري آنان برگزيدم و به آنان چنين گفتم كه برويد و آن سپاه بابلي را كه نمي‌خواهد خود را از آنِ من بداند؛ درهم شكنيد. پس ويدَفَـرنـا با سپاهي به بابل روانه شد. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا، ويدَفَـرنـا بابليان را شكست داد و آنان را ببسته و بياورد. 22 روز از ماه «وَركَـزَنَـه»[27] گذشته بود آنگاه كه اَرخَـه كه خود را به دروغ نبوكدنصر مي‌ناميد و مرداني كه همدستان برجستة او بودند را دستگير كرد. من فرمان دادم آن اَرخَـه و مرداني كه همدستان برجسته‌اش بودند را در بابل به دار آويزند. ستون چهارم بند 1 1-2 داريوش شاه گويد: اين است آن كاري كه من در بابل انجام دادم. بند 2 3-31 داريوش شاه گويد: اين است آنچه كه من بخواست اهورامزدا در همان يك سالِ پس از پادشاهي انجام دادم. 19 نبرد كردم. بخواست اهورامزدا من آنان را شكست دادم و 9 شاه را دستگير كردم. يك مُـغ به نام گَـئومات بود. او به دروغ چنين گفت: “من بـرديـا پسر كـورش هستم.” او پارس را شوراند. يك خوزي به نام آثْـرينَـه بود. او به دروغ چنين ‌گفت: “من شاه خـوزيـه (عيلام) هستم.” او خـوزيـه را شوراند. يك بابلي به نام نَـديتـَبَـئيرَه بود. او به دروغ چنين مي‌گفت “من نَبوكُــدرَچَـرَه (نَـبوكَد نَـصَـر) پسر نَـبونيد هستم.” او بابل را شوراند. يك پـارسـي به نام مَـرتي‌يَـه بود. او به دروغ چنين مي‌گفت: “من ايمَـنيش شاه خـوزيـه (عيلام) هستم.” او خـوزيـه را شوراند. يك مادي به نام فْـرَوَرتيـش بود. او به دروغ چنين مي‌گفت: “من خَشَثْريتَه از دودمان اووَخْشْتْرَه (هُوَخْشَـتَـرَه) هستم.” او ماد را شوراند. يك سـاگـاراتي بنام چيـثْـرَتَـخـمَـه بود. او به دروغ چنين مي‌گفت: “من شاه سـاگـارتي هستم، از دودمان هوخشـتره هستم.” او سـاگـارتي را شوراند. يك مروَزي به نام فْـرادَه بود. او به دروغ مي‌گفت: “من شاه مرو هستم.” او مرو را شوراند. يك پـارسـي به نام وَهـيَـزداتَـه بود. او به دروغ چنين مي‌گفت: “من بـرديـا پسر كورش هستم.” او پارس را شوراند. يـك ارمـــني به نـام اَرخَــه بود. او به دروغ چنيـن مي‌گـفت: “مـن نَبوكُـدرَچَـرَه (نَـبوكَـد نَـصَـر) پسر نَبونيد هستم.” او بابل را شوراند. بند 3 31-32 داريوش شاه گويد: داريوش شاه گويد: اين 9 شاه را در اين نبردها دستگير كردم. بند 4 33-36 داريوش شاه گويد: اين است سرزمين‌هايي كه شوريدند. دروغ اينان را شورشي كرد و به مردم دروغ گفتند. آنگاه اهورامزدا آنان را به دست من سپرد. من با آنان آنگونه كه خواستم بود، رفتار كردم. بند 5 36-40 داريوش شاه گويد: تو كه پس از اين شاه خواهي شد؛ خود را با همة توان از دروغ پاس دار. اگر چنين مي‌انديشي كه سرزمين من در آسايش باشد؛ مرد دروغزن را سخت گوشمالي ده. بند 6 40-43 داريوش شاه گويد: اين است آنچه كه من كردم. بخواست اهورامزدا در همان يك سال كردم. تويي كه از اين پس، اين نبشته‌ها را خواهي خواند (/ خواهي شنيد؟)؛ آنچه من كرده‌ام ترا باور شود. مباد اين را دروغ انگاري. بند 7 43-45 داريوش شاه گويد: من به شتاب به اهورامزدا روي مي‌آورم (اهورامزدا را گواه مي‌گيرم) كه آنچه من در همان يك سال كردم، راست است، نه دروغ. بند 8 45-50 داريوش شاه گويد: بخواست اهورامزدا و من، كارهاي زياد ديگري هم كرده شد كه در اين نبشته نوشته نشده است. از آن روي نوشته نشد، مبادا آنكه سپس كسي اين نبشته را بخواند و آنچه به دست من انجام شده در نگر او بسيار بيايد و اين او را باور نيايد و دروغ پندارد. بند 9 50-52 داريوش شاه گويد: آنان كه پيش از اين شاه بودند؛ تا زنده بودند، چنان كار نكردند كه به دست من و بخواست اهورامزدا در همان يك سال كرده شد. بند 10 52-56 داريوش شاه گويد: اكنون كارهايي كه به دست من انجام شده را باور دار. آن را به مردم بازگوي و آن را پنهان مكن. اگر اين «هَـدوگام» (بيانيه/ گزارش) را پنهان نداري و به مردم باز گويي؛ اهورامزدا ترا يار باشد. دودمان تو افزون شود و ديرزي باشي. بند 11 57-59 داريوش شاه گويد: اگر اين بيانيه را پنهان داري و به مردم باز نگويي؛ اهورامزدا ترا بزند و دودمان برايت نباشد. بند 12 59-61 داريوش شاه گويد: اين است آنچه من كردم. بخواست اهورامزدا در همان يك سال كردم. اهورامزدا (متن عيلامي: «اهورامزدا خداي آرياييان») مرا بپايد و ديگر خداياني كه هستند. بند 13 61-67 داريوش شاه گويد: اهورامزدا و ديگر خداياني كه هستند؛ از آن روي مرا ياري دادند كه من بدپيمان (بي‌وفا؟) نبودم. دروغزن نبودم. شرور (زورگو؟) نبودم. نه من، نه خاندان من. به داد رفتار كردم. نه بر ناتوانان و نه بر توانا خشونت نورزيدم. مردي كه با خانه (تخت‌گاه/ مردم؟) من همراهي كرد؛ او را نيك نواختم و آنكه زيان رسانيد؛ او را سخت گوشمال دادم. بند 14 67-69 داريوش شاه گويد: تو كه از اين پس شاه خواهي شد؛ مردي را كه دروغزن است يا آنكه شرور است را دوست مباش. آنان را به سختي گوشمال ده. بند 15 69-72 داريوش شاه گويد: تويي كه از اين پس، اين نبشته را كه من نويساندم و اين نگاره‌ها را مي‌بيني؛ مبادا آنها را تباه سازي. تا آنگاه كه توان داري، آنها را در همين‌گونه نگاهدار. بند 16 72-76 داريوش شاه گويد: اگر تو اين نبشته و يا اين نگاره‌ها را ببيني و آنها را تباه نكني و تا هنگامي كه ترا توانايي هست، نگاهشان داري؛ اهورامزدا ترا يار باشد. دودمان تو افزون شود و ديرزي باشي و اهورامزدا ترا در هر آنچه كني، كامياب كند. بند 17 76-80 داريوش شاه گويد: اگر تو اين نبشته و يا اين نگاره‌ها را ببيني و تباهشان كني و تا هنگامي كه توانايي داري، نگاهشان نداري؛ اهورامزدا ترا بزند. ترا دودمان نباشد و هر آنچه كني، اهورامزدا آنرا براندازد. بند 18 80-86 داريوش شاه گويد: هنگامي كه من گَـئوماتَـة مُـغ كه خود را برديا مي‌ناميد، كشتم؛ اينان مرداني بودند كه در آن هنگام، آنجا بودند. اين مردان در آن هنگام همكاري كردند و پيروان من بودند: «ويدَفَـرنا/ وينْـدَفَـرنا» پسر «وايَـسـپارَه» پارسي؛ «اوتـانَـه» پسر «ثـوخـرَه» پارسي؛ «گَئوبَـرووَه» پسر «مَـرَدوني‌يَـه» پارسي؛ «ويدَرنَـه» پسر «بَـگابيگـنَـه» پارسي؛ «بَـگَـبوخـشَـه» پسر «داتووَهـيَـه» پارسي؛ «اَردومَـنيش» پسر «وَهَـئوكَـه» پارسي. بند 19 86-88 داريوش شاه گويد: تويي كه پس از اين شاه خواهي شد؛ دودمان اين مردان را به نيكي نگاهداري كن. بند 20 88-92 داريـوش شـاه گـويد: بخواست اهورامزدا ايـن است نبشته‌اي كه من كردم. افزون بر اين به «اَري‌يا» (آريايي)[28]. هم بر روي پوست (پوست درخت/ لوح گِلين) و هم بر روي چرم تصنيف شد. پيكرة خودم را هم برساختم. تبار‌نامه‌ام را هم گزارش كردم. اينها در پيش من نوشته و خوانده شد و گواهي (مُـهر؟) شد. آنگاه من اين نبشته را به همه جا در ميان سرزمين‌ها فرستادم. مردم ياري كردند. ستون پنجم[29] بند 1 1-14 داريوش شاه گويد: اين است آنچه كه من در دومين و سومين سال، پس از آنكه شاه شدم، انجام دادم. سرزميني به نام خوزيه (عيلام) شورشي شد. يك مرد خوزي به نام «اَتَـمَـئيتَـه» را سردار خود كردند. سپس من سپاه گسيل داشتم. يك مرد پارسيِ پيرو خودم به نام «گَـئوبَـرووَه» را سردار آنان كردم. آنگاه گَـئوبَـرووَه با سپاه رهسپار خوزيه شد. او با خوزيان نبرد كرد. آنگاه گَـئوبَـرووَه خوزيان را بزد و آنان را درهم شكست و سردار آنان را گرفت. او را به نزد من آورد و من او را كشتم. آنگاه اين سرزمين از آنِ من شد. بند 2 14-17 داريوش شاه گويد: آن خوزيان بدپيمان بودند و اهورامزدا از سوي آنان ستوده نمي‌شد.[30] من اهورامزدا را مي‌ستودم. بخواست اهورامزدا من با آنان آنگونه كه خواستم بود رفتار كردم. بند 3 18-20 داريوش شاه گويد: كسي كه اهورامزدا را بستايد؛ چه در زندگاني و چه پس از مردن، آمرزش از آنِ او خواهد بود. بند 4 20-30 داريوش شاه گويد: آنگاه من با سپاه به سوي سكاييان/ سكستان رهسپار شدم. به دنبال سكاييانِ «خَئودام تيگْرام» (تيزخُود/ با كلاه‌خُود نوك تيز). اين سكاييان از پيش من برفتند. چون به رود[31] رسيدم، آنگاه با همة سپاه به آنسوي رفتم. سپس من سكاييان را بسيار بزدم و سردار ديگري از آنان را گرفتم. او دست‌بسته به نزد من آورده شد و من او را كشتم. همچنين سردار آنان به نام «سْـكوخَـه/ سَـكونخَـه» را گرفتند و به نزد من آوردند. آنگاه من سردار ديگري براي آنان برگزيدم. چنانكه خواست من بود. آنگاه آن سرزمين از آنِ من شد. بند 5 30-33 داريوش شاه گويد: آن سكـاييان بدپيمان/ بي‌وفا بودند و اهورامزدا را نمي‌ستودند. من اهورامزدا را مي‌ستودم. بخواست اهورامزدا من با آنان آنگونه كه خواستم بود رفتار كردم. بند 6 33-36 داريوش شاه گويد: كسي كه اهورامزدا را بستايد؛ چه در زندگاني و چه پس از مردن، آمرزش از آنِ او خواهد بود. كتيبه‌هاي كوتاه بيستون A بند 1 1-4 من داريوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمين‌ها، پسر ويشتاسپ، نوة ارشام، هخامنشي. بند 2 4-8 داريوش شاه گويد: پدر من ويشتاسپ، پدر ويشتاسپ اَرشام، پدر اَرشام آريارمنه، پدر آريارمنه چيش‌پيش، پدر چيش‌پيش هخامنش است. بند 3 9-13 داريوش شاه گويد: از اين روي ما هخامنشي ‌ناميده مي‌شويم. ما از ديرباز بزرگ بوده‌ايم. از ديرباز دودمان ما شاهي بود. بند 4 13-18 داريوش شاه گويد: هشت تن از دودمان ما پيش از اين شاه بودند. من نهمين آنها هستم. ما پشت در پشت (در دو شاخه ؟) شاه بوده‌ايم. B اين مُـغ گَـئـومـاتَـه است. او به دروغ چنين گفت: “من بـرديـا پسر كورش هستم. من شـاه هستم.” C اين آثْـريـنَـه است. او به دروغ چنين گفت: “من شـاه خـوزيـه هستم.” D اين نَـديـتَـبَـئـيـرَه است. او به دروغ چنين گفت: “من نَـبوكُـدرَچَـرَه (نَـبـوكَـد‌نَـصَـر) پسر نَـبونـيد هستم. من شـاه بـابـل هستم.” E اين فْـرَوَرتيـش است. او به دروغ چنين گفت: “من خْـشَـثْـريتَـه از دودمان اووَخْـشْـتْـرَه (هُـوَخشَـتَـرَه) هستم. من شـاه مـاد هستم.” F اين مَـرتـي‌يَـه است. او به دروغ چنين گفت: “من ايـمَـنيـش شاه خـوزيـه هستم.” G اين چيـثْـرَتَـخمَـه است. او به دروغ چنين گفت: “من شـاه سـاگـارتي هستم، از دودمان هُـوَخـشَـتَـرَه.” H اين وَهـيَـزداتَـه است. او به دروغ چنين گفت: “من بـرديـا پسر كورش هستم. من شـاه هستم.” I اين اَرخَـه است. او به دروغ چنين گفت: “من نَـبوكُـد‌رَچَرَه (نَـبوكَـدنَـصَـر) پسر نَـبونيـد هستم. من شـاه بـابـل هستم.” J اين فْـرادَه است. او به دروغ چنين گفت: “من شـاه مـرو هستم.” K اين سْـكوخَـه/سَـكونخَـه سكـايـي است. پانوشت‌ها: [1] در متن بابلي: «اوراشْـتو» (اورارتو). [2] در متن بابلي: يك مردِ مادي (اهل ماد). [3] ششمين ماهِ سال هخامنشي كه از ابتداي پاييز آغاز مي‌شده است و برابر با اسفندماه؛ در متن بابلي: چهاردهمين روز از ماه «اَدارو» (آدار). نام ماه‌ها در سراسر متن عيلامي، همانند متن پارسي باستان است و نيازي به مقايسة آنها نيست. معادل‌هاي آراميِ نام ماه‌ها، تنها در صورتي آورده شده كه در نسخه‌هاي آرامي بدست آمده باشند (نگاه كنيد به پيشگفتار). [4] دهمين ماهِ سال هخامنشي و برابر با تير‌ماه؛ در متن بابلي: نهمين روز از ماه «دُئـوزو»؛ در متن آرامي: روز نهمِ ماه «تَـموز». همسانيِ شمارة روزها در تقويم‌هاي متفاوتِ يادشده در گزارش اصلي و روايت‌هاي عيلامي، بابلي و آراميِ كتيبة بيستون، نشان‌دهندة اين است كه آن تقويم‌ها از نظام گاهشماريِ يكساني پيروي مي‌كرده و در نام ماه‌ها با يكديگر متفاوت بوده‌اند. [5] دانسته نيست كه آيا داريوش با كاربرد دو واژة «اووامَـرشي‌يوش- اَمَـري‌يَـتـا» (مردنِ به خود‌مـرگي)، از «مـرگ طبيعي» سخـن مي‌راند؛ يا از «خـودكشي» و يا از «عمل سهويِ منجر به مرگ». [6] نخستين ماهِ سال هخامنشي و برابر با مهـرمـاه؛ در متن بابلي: دهمين روز از ماه «تَـشريتو». [7] در متن بابلي: من نيايشگاه‌هاي خدايان را كه مُغ گَئومات ويران كرده بود، بازسازي كردم. [8] بخش‌هايي از اين بند كتيبة داريوش شباهت فراواني با كتيبة كورش هخامنشي دارد: “… فرمان دادم كه همة مردم در پرستش خداي خود آزاد باشند و آنان را نيازارند. … همة شهرهايي را كه ويران شده بود، از نو ساختم. فرمان دادم تمام نيايشگاه‌هايي كه بسته شده بودند را بگشايند. همة خدايان اين نيايشگاه‌ها را به جاهاي خود بازگرداندم. همة مردماني كه آواره و پراكنده شده بودند را به جايگاه‌هاي خود برگرداندم و خانه‌هاي ويران آنان را آباد كردم. (برگرفته از منشور كورش هخامنشي، از همين نگارنده). [9] در متن بابلي: « اَتْـريـنَـه». [10] سومين ماهِ تقويم هخامنشي و برابر با آذرماه؛ در متن بابلي: بيست و ششمين روز از ماه «كِـسليمو»؛ در متن آرامي: روز 26 ماه «كِـسْـلِـوْ». [11] چهارمين ماه تقويم هخامنشي و برابر با دي‌ماه؛ در متن بابلي: دومين روز از ماه «تِـبِـتـو»؛ در متن آرامي: روز 2 ماه «تِـبِـت». [12] منظور سپاهيان ذخيره‌اي كه در جنگ شركت نداشته‌اند. [13] قرائت اين واژه به سبب تخريب متن، مشكوك است. در متن آرامي «هَـنَـبان» آمده است. [14] در اينجا و در بسياري از بندهاي ديگر، شمار دقيق كشته‌شدگان و اسيران سپاه دشمن در ترجمه‌هاي بابلي و آراميِ كتيبة داريوش در بيستون آورده شده است. اما گاهي اين آمار در اين دو ترجمه متفاوت است كه شايد از اشتباه كاتب و يا از تخريب كتيبه‌ها ناشي شده است. شمار كشته‌شدگان مادي در متن بابلي 3827 نفر آمده؛ در حاليكه در متن آرامي تعداد 5827 نفر ثبت شده است. [15] هشتمين ماهِ تقويم هخامنشي و برابر با ارديبهشت‌ماه؛ در متن بابلي: هشتمين روز از ماه «اَيارو» (اَيار)؛ در متن آرامي: روز 8 ماهِ «اي‌يار». [16] نهمين ماهِ تقويم هخامنشي و برابر با خردادماه؛ در متن بابلي: نهمين روز از ماه «سيمانو»؛ در متن آرامي: روز 9 ماه «سيوَن». [17] منظور روز سي‌ام ماه. در متن بابلي: روز سي‌ام از ماه «اَيارو» (اَيار)؛ در متن آرامي: روز 30 «اي‌يار». [18] هفتمين ماه تقويم هخامنشي و برابر با فروردين‌ماه؛ در متن بابلي: بيست و پنجمين روز از ماه «نيسانو»؛ در متن آرامي: روز 25 ماه «نيسان». [19] متن پارسي باستان از تاريخ اين نبرد ياد نمي‌كند؛ اما در متن بابلي اين نبرد در روز پنجم از ماه «تَشريتو» ثبت شده است كه با روز پنجم از ماه هخامنشيِ «باگَـيادَئيش» (مهرماه) برابر است. [20] همنامِ سرداري ارمني كه در بند 7 ستون دوم از او ياد شد. [21] در متن پارسي باستان: «خْـشَـثْـرَپاو» (شهربان/ استاندار). همين واژه به گونة «ساتراپ» به زبان يوناني راه يافته است. [22] اما از نخستين آشوب/ شورش سخني نرفته است. [23] نگاه كنيد به پانويس 13. [24] ظاهراً نام ديگر « اَنشان». درمتن عيلامي « اَن- شا- اَن» آمده است. [25] در اينجا مانند چند واقعة ديگر، رويدادها با ترتيب زماني نقل نمي‌شوند. [26] متن عيلامي اين محل را در آراخوزي و متن بابلي آنرا در ثَـتَـگوش مي‌داند. [27] دومين ماهِ تقويم هخامنشي و برابر با آبان‌ماه؛ در متن بابلي: بيست و دومين روز ماه «اَرَهْسَـمَـه». [28] مفهوم كامل اين بخش دانسته نشده است ( نگاه كنيد به پيشگفتار). براي آگاهي بيشتر، آوانوشت و معني كلمه به كلمة اين عبارت آورده مي‌شود: اي‌(يَـ) ـم ]ايـن[ ديـپـيـمَـئي‌يْ ]نبشته‌اي/ كتيبه‌اي[ تْــيـ (ـا)م ]كه[ اَدَم ]مـن[ اَكـونَـوَم ]كـردم[ پَـتيشَـم ]افزون بر اين[ اَري‌يا ]به آريايي[ آهَـه ]بـود[ اُتـا ]و/ هم[ پَـوَسـتـايا ]بر پوست (پوست درخت/ لوح گِلين)[ اُتـا ]و/ هم[ چَـرْما ]چرم[ گْـرَثـيـتـا ]تصنيف شده[ آهَـه ]بود[. [29] ستون پنجم بدون ترجمة عيلامي و بابلي است. [30] در اينجا و در همة ستون پنجم (كه چند سال پس از چهار ستون پيشين نگاشته شده است)، آشكارا تغييراتي در انديشه و شيوة حكومتداري داريوش پديد آمده است. در هيچ‌ كجاي گزارش‌هاي پيشينِ داريوش، دخالت در دين و باورهاي مردم ديده نشده بود و سرداران شورشي تنها به سبب دروغ و شورش سركوب مي‌شدند. اما در اينجا باورهاي ديني آنان نيز به عنوان يكي از دلايل سركوبي مطرح شده است. (مقايسه كنيد با بند 14 از ستون يكم). پيش از اين، داريوش حتي به صراحت «خدايان ديگر» را نيز به رسميت شناخته بود. (نگاه كنيد به بندهاي 12 و 13 از ستون چهارم). [31] در متن پارسي باستان «دْرَيَــه» (دريـا) آمده است. اما از اين واژه، معناي «رود بزرگ» استنباط مي‌شود. همانگونه كه امروزه نيز در آسياي ميانه و افغانستان از واژة «دريا» براي رودهاي بزرگ استفاده مي‌شود. (همچون «آمودريا» و «سيردريا»).[/align] http://www.ghiasabadi.com/behistun2.html پی نوشت : با توجه به سابقه کاربران عزیز ! فکر نکنم دوستان حوصله داشته باشند حتی یک پاراگراف از این متن رو بخونند !
  18. Jahandar

    داریوش بزرگ

    عزیز دل انگیز شما پست قبل از پست خودتون رو خوندید ؟ اگر حال خوندنشو ندارید خواهشن به این سوال من جواب بدید . این متن منتسب به داریوش رو از چه منبعی آوردید ؟ به نظرتون اصلا ادبیات این متن با متن سنگ نوشتهء بیستون قابل مقایسس . پیشنهاد میکنم یکبار پست قبلی من رو مطالعه کنید .
  19. Jahandar

    داریوش بزرگ

    مطلبی در مورد برخی مطالب بدون منبع که گاها در اینترنت دیده میشه و یا از مردم شنیده میشه ( با عرض معذرات از نویسندهء این متن بخشهاییش رو عوض کردم همچون حذف برخی کلمات مثل کبیر و بزرگ ... برای متن اصلی میتونید به لینک منبع مراجعه کنید. ) : خیال‌پردازی و داستان‌سرایی در باره کورش , شاه هخامنشی رضا مرادی غیاث آبادی کشورها و اقوامی که دارای تاریخی نوپا و هویتی نوپدید بوده و پیشینه فرهنگی و ادبی چندانی ندارند، معمولاً برای جبران این کمبود در برابر فرهنگ‌ها و تمدن‌های دیرپا و کهنسال و پر بار، به تاریخ‌سازی و جعل اسناد و مصادره دارایی دیگران به نفع خود می‌پردازند. نمونه‌های چنین کوشش‌هایی به فراوانی در میان کشورهایی که در حدود یک سده اخیر بر روی نقشه‌های جغرافیایی پیدا شده‌اند، دیده می‌شود. اما در این میان، مردمان سرزمین‌هایی که تاریخ فرهنگ و تمدن آنان سر به هزاره‌هایی می‌زند که از فرط دیرینگی و کهنسالی در مه و ابهام فرو رفته و بر بسیاری از تمدن‌های جهان تأثیر نهاده‌اند، نیازی به چنین تاریخ‌سازی‌ها ندارند. پیدایش و شکل‌گیری فرهنگ و تمدن مردمان سرزمینی که امروزه بزرگترین بخش آنرا «ایران» می‌نامیم و پهنه فرهنگی آن از «قونیه» تا «کاشغر» و «فرغانه» گستردگی داشته است، به هزاره‌هایی سر بر می‌زند که «میاندورود» و دلتای «نیل» در زیر آب‌های دریاها فرو خفته بودند. به روزگارانی که فرمانروایان مهاجم آشور با افتخار از کشتار مردم و تخریب نیایشگاه‌ها و سوزاندن جوانان ایران‌زمین کتیبه می‌نگاشتند، همتای ایرانی‌ آنان فرمان آزادی اسیران، بازسازی نیایشگاه‌ها، احترام به ادیان و خدایان مردم را امضا می‌کند. به روزگارانی که هر سپاه مهاجم در اندیشه تحمیل دین و خدای خود به مردمان فروکوفته است، آن مرد بزرگ ایران‌زمین فرمان می‌دهد که «همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند». فرهنگ و باورهای ایرانی، بدون هیچگونه دستور دینی، آکنده بوده است از کهن‌ترین فرمان‌ها برای حقوق بشر، برای پاسداشت محیط زیست، برای خوشنودی جانوران، برای مراجعه به رای مردم و برای زندگانی توأم با آرامی و خوشبختی. هویت فرهنگی و تاریخی ایرانی، نیازی به «ساختن» ندارد؛ بلکه نیازمند «شناختن» است. شناختی که ما بسیار از آن دور مانده‌ایم و برای جبران دوری و بی‌اطلاعی خود، به خیال‌پردازی و دستکاری در اسناد و واقعیت‌های تاریخی روی آورده‌ایم. نیاکان ما بدون تحقیر اقوام و فرهنگ‌های دیگر، برای پیشرفت در دانش و فن‌آوری و دستیابی به جامعه‌ای آرمانی کوشیده‌اند؛ اما فرزندان امروز آنان علیرغم اینکه خود را شیفته و دلباخته پاسداشت دستاوردهای آنان معرفی می‌نمایند، عملاّ نه تنها کوششی شایسته برای شناخت و بهره‌گیری از تجربه آنان و کوششی مضاعف برای پیشبرد بیشتر آرمان آنان به خرج نمی‌دهند، بلکه می‌کوشند تا کوتاهی‌های خود را با داستان‌سازی‌های نادرست جبران کنند و با تحقیر دیگران خود را بزرگ بشمارند. شیوه‌هایی که آشکارا در تضاد با آموزه‌های نیاکان و فرهنگ ملی است. امروزه واقعیت‌های تاریخی فرهنگ ایران به دست کسان گوناگونی تحریف و تباه می‌شود. گروهی از اینان، آشکارا و از روی‌ بدخواهی و به قصد بزرگ داشتن و تبلیغ هر آن مرام و مکتبی که صلاح و منفعت خود را در آن می‌بینند، با ناراستی به عناد و تحریف روی می‌آورند. اهداف و روش‌های این گروه آشکارتر از آن است که نیازی به توضیح داشته باشد. اما از سوی دیگر، واقعیت‌های تاریخی ایران به دست کسان دیگری نیز جعل و دستکاری می‌شود که اتفاقاّ از دوستداران و دلسوزان فرهنگ ایران هستند و گمان می‌کنند که داده‌های تاریخی به خودی‌خود جالب و مفید نیستند، بلکه هنگامی زیبا و باشکوه می‌شوند که به دلخواه شخصی و موافق با نیازهای روزمره (و احیاناّ سیاسی) آرایش داده شوند و به شکل دلخواه خود در آیند. برخی از این گروه، به درستی در برابر تخریب آثار باستانی بسیار حساس و نگران هستند؛ اما در برابر تخریب تاریخ و واقعیت‌های فرهنگی نه تنها حساسیت و نگرانی‌ای ندارند که حتی خود به آن دامن می‌زنند و پیشتاز آن نیز می‌شوند. در اینجا به چند نمونه از اینگونه جعل و تحریف‌‌ها می‌پردازم که عبارتند از: کتیبه‌ای منسوب به کورش ، روز جهانی کورش، منشور کورش در سر در سازمان ملل، وصیتنامه داریوش هخامنشی و نامه‌های یزدگرد سوم و عمر خطاب به یکدیگر. نگارنده، این انتقاد دوستان را نیز روا می‌داند که شایسته نیست با پرداختن به چنین افسانه‌ها و خیال‌پردازی‌هایی به آنها دامن زد؛ اما چون تأثیر این سخنان نادرست بر روی جوانان دوستدار فرهنگ و هویت ملی، موجب گمراهی و همچنین طعنه و ریشخند بدخواهانی شده است؛ لازم به نظر آمد تا به کوتاهی بدان پرداخته شود. این جوانان و دانشجویان، بارها برای مباحثه با بهانه‌جویانی که کوشش می‌کنند هویت ملی و تاریخی او را ناچیز و نادرست بشمارند، سراغ اسناد و مدارکی در زمینه ادعاهای یادشده بالا را گرفتند و من جز اینکه به آنان یادآور شوم که قربانی خیال‌پردازان و داستان‌سازان شده‌اند و یادآوری اینکه پیش از اتکا به هر ادعایی، ابتدا درستی و اصالت آنرا تحقیق کنند، و تکرار فراوان هر سخن و ادعایی، به تنهایی دلیل درستی آن نتواند بود، سخن دیگری برای آنان نداشتم. بدین ترتیب، این جوانان نه تنها در برابر بهانه‌جویان پیرامون خود احساس ناتوانی می‌کردند، بلکه به هر آن واقعیت تاریخی دیگر نیز تردید می‌کردند. به راستی گناه این احساس به عهده چه کسانی است؟ به عهده مغرضان و بهانه‌جویان، یا به گردن کسانی که در زیر پرچم ایران‌دوستی، به دستکاری در تاریخ و فرهنگ یک کشور بزرگ و کهنسال می‌پردازند و به دست خود و بدون هیچ کلنگ و تیشه‌ای به نابودی آن همت می‌گمارند؟ کتیبه‌ای منسوب به کورش هخامنشی که با عبارت «اینک که به یاری مزدا تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سر گذاشته‌ام . . .» آغاز می‌شود، نمونه‌ای بارز از چنین اقدامات و داستان‌سرایی‌های ویرانگر و دروغین است. این کتیبه ساختگی بخاطر متن به ظاهر زیبا و دلنشینی که دارد و برای کاربردی که در نیش و کنایه‌های سیاسی امروزی دارد، به گستردگی در نشریات گوناگون منتشر شده و جالب است که در هیچ کجا هم امضای کسی در پای آن نیست. هیچکس نیازی ندیده است تا توضیح دهد این متن توسط چه کسی به فارسی برگردان و گزارش شده است؟ واژگان از بین‌رفته یا آسیب‌دیده متن کدام‌ها بوده‌اند؟ بر سر ترجمه کدام واژه‌ها اختلاف نظر وجود دارد؟ چرا در میان آثار هیچیک از دانشمندان و پژوهشگرانی که عمری را بر سر شناخت و ترجمان کتیبه‌ها و متون ایرانی نهاده‌اند، چنین متنی وجود ندارد؟ و چرا پیش از چند سال اخیر هیچکس با چنین متنی آشنا نبوده است؟ آیا این کتیبه، همان منشور معروف کورش است یا کتیبه‌ای دیگر؟ اگر همان است، پس چگونه است که ده‌ها ترجمه گوناگون که از منشور کورش به زبان‌های گوناگون انجام شده و در این 130 سال اخیر بارها و بارها منتشر شده است، هیچگونه شباهتی به این متن ندارند؟ و اگر متفاوت از منشور کورش است، این متن در اصل به چه زبانی و بر روی چه نوشته شده و اکنون در کجا نگاهداری می‌شود و متن آوانوشت آن به زبان اصلی کجاست و بدست چه کسی انجام شده است؟ تصور نمی‌کنم که کسی بخواهد ادعا کند که متن فارسی حاضر، عیناّ به قلم کورش هخامنشی است. اینها نمونه‌ای از پرسش‌هایی است که هیچگاه همراه با انتشار این متن به آنها پاسخ داده نشده و جالب‌تر اینکه بعضی از خوانندگان آن نیز از فرط شیفتگی به متن آن، نیازی به چنین پرسش‌هایی در خود ندیده‌اند و در صورت نیاز به ارائه مدرک، سؤال کننده را به نشریه یا وب‌سایت دیگری حواله داده‌اند، بدون اینکه در آن نشانی تازه نیز پاسخی برای این پرسش‌ها به دست آید. عبارت «به یاری مزدا» علاوه بر نادرستی، خود آشکارا ناقض رفتار افتخارآمیز و شایسته ستایش کورش هخامنشی است که بر خلاف تمامی فاتحان دیگر، در اندیشه تحمیل خدای خود به دیگر مردمان نبوده و در متن منشور خود از خدایان مردم بابل یعنی «مردوک» و «نـبـو» یاد می‌کند و آنان را گرامی می‌دارد. نکته دوم در این است که ما امروزه علاقه عجیبی به بازتاب توجه سازمان‌های جهانی به فرهنگ خود پیدا کرده‌ایم و چنانچه توجهی هم در کار نباشد، آنرا در خیال خود می‌تراشیم و صیقل می‌دهیم. انتشار اخباری شبیه اینکه «فلان عملیات عمرانی یا تخریبی موجب از دست رفتن فرصت ثبت جهانی یک اثر باستانی در فهرست یونسکو شد» به فراوانی در نشریات ما به دیده می‌آیند. گویی ارزش آثار باستانی ما تنها برای ثبت جهانی آن است و در غیر اینصورت ارزش دیگری ندارند. چنین شیوه‌های اعتراض به آسیب‌دیدگی بناهای باستانی، نمونه‌ای از خود باختگی فرهنگی امروزین ما در برابر جامعه غرب است. با چنین نگرشی است که وقتی سازمانی بین‌المللی به یکی از مظاهر فرهنگی ما توجهی نشان می‌دهد، موجب توجه بیشتر ما نیز می‌شود و اگر توجهی نشان داده نشود، احساس کمبودی می‌کنیم که لازم می‌دانیم متعاقب آن به جعل و نسبت نادرست به آن سازمان‌ها روی ‌آوریم. نمونه‌ای از آن اینکه در یکی- دو سال اخیر ناگهان موجی به راه افتاد که سازمان ملل متحد روز 29 اکتبر/ 7 آبان را «روز جهانی کورش» یا «روز جهانی حقوق بشر کورش» یا عبارت‌هایی شبیه این، نامیده است. انتشار چنین خبری، موجب شوق‌زدگی و دستپاچگی بسیاری از ما شد و بدون اینکه درستی آنرا بررسی کنیم، به بازگویی فراوان آن پرداختیم. گویندگان و منتشر کنندگان چنین خبری نیز خود را بی‌نیاز از آن دانستند که توضیح دهند در کدامین هنگام سازمان ملل چنین تصمیمی را گرفته است و چرا در هیچیک از اسناد و تقویم‌های رسمی سازمان از چنین مناسبتی نامی برده نشده است و چرا جز عده‌ای از ایرانیان کس دیگری با چنین روز جهانی آشنا نیست؟ اینها پرسش‌هایی بودند که هیچگاه به آنها پرداخته نشد و برخی از خوانندگان نیز از شدت شیفتگی نیازی به چنین پرسش‌هایی را احساس نکرده و آنرا به دفعات بازنشر کردند. در این میان بسیاری از نشریات و انجمن‌ها، پس از اینکه از نادرستی چنین ادعایی باخبر شدند، آنرا از وب‌سایت خود حذف کردند و برخی دیگر، نام سازمان ملل را به عبارت‌های نامفهوم و موهومی مانند «نهادهای بین‌المللی»، «دوستداران حقوق بشر» و عبارت‌هایی شبیه به آن تغییر دادند و در باره زمان پیدایش چنین روزی نیز از عبارت مبهم‌تر و موهوم‌تر «از دیرباز» اکتفا کردند. اگر تا این هنگام، انتشار چنین اخباری، ناشی از بی‌اطلاعی بود، اینک آشکارا تبدیل به عوام‌فریبی ‌شده بود. البته مسلم است که نگارنده قصد ندارد لزوم وجود روزی برای بزرگداشت کورش هخامنشی را نادیده بگیرد که بسیار هم لازم به نظر می‌رسد؛ بلکه بر این باور است که انتخاب چنین روزی می‌‌باید با بحث و بررسی و صلاحدید در میان هم‌میهنان انتخاب شود و نیازی هم به انتساب ساختگی آن به «دیرباز» و یا سازمان‌های بین‌المللی نیست. در این زمینه، چند سند تاریخی، همچو «رویدادنامه کورش و نبونید» موجود هستند که به ثبت زمان رویدادهای عصر کورش پرداخته‌اند. سومین نکته چنین است که همان ویژگی خودباختگی در برابر سازمان‌های جهانی و به ویژه سازمان ملل، موجب شد که در چند سال اخیر عده‌ای دیگر مدعی شوند که منشور کورش هختمنشی بر سر در سازمان ملل متحد نصب شده است. در چنین ادعایی نیز نیازی به توضیح بیشتری نبوده است که این «سردر» کدامیک از درهای سازمان، کدامیک از ادارات آن و در کدام شهر یا کشور است؟ چه زمانی و به چه خط و زبانی نگاشته شده و چگونه است که هیچکس چنین سردر مزین به کتیبه کورش را ندیده و حتی عکسی هم از آن وجود ندارد؟ ای کاش ما بجای چنین سخنان خیالی و بی‌فایده و پر ضرر، به این می‌پرداختیم که چرا در غرفه‌های محصولات فرهنگی کشورهای گوناگون در مقر اصلی سازمان ملل در نیویورک، حتی کشورهایی مانند زامبیا و قطر و عراق و افغانستان نمایندگانی دارند و جای ایران در آن میان خالیست؟ در آنجا حتی برای گردشگرانی که به زبان‌های «بنینی» و «سوماترایی» مراجعه می‌کنند، راهنمایانی وجود دارد، اما هیچ راهنمای فارسی‌زبانی در آنجا به چشم نمی‌خورد. متأسفانه بسیار دیده و شنیده‌ایم که حتی در اماکنی که راهنمایان فارسی‌زبان وجود دارند، برخی از هم‌میهنان ما بازهم به راهنمایان انگلیسی‌زبان مراجعه می‌کنند «چون زبان می‌دانند». از همین‌روی است که بنا به آمار مایکروسافت، نسخه فارسی ویندوز کمتر از همه دیگر زبان‌های جهان توسط فارسی‌زبانان استفاده می‌شود چرا که «زبان می‌دانند». اینها نمونه‌هایی کوچک از خودباختگی ما در برابر فرهنگ غرب و در عین‌حال شعار وطن‌دوستی سر دادن است. البته همانگونه که در چاپ پنجم کتاب «منشور کورش هخامنشی» آورده‌ام، نسخه‌بدلی از منشور کورش در ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک نگهداری می‌شود. این نسخه در فضای مابین تالار اصلی شورای امنیت و تالار قیومت جای دارد. مکانی که نمونه‌ای از آثار فرهنگی کشورهای گوناگون در آنجا نگهداری می‌شود. پیدایش متنی به نام «وصیت‌نامه داریوش بزرگ» و «نامه‌های یزدگرد سوم و عمر خطاب» به یکدیگر، دو نمونه دیگر از چنین دستکاری‌های تاریخی است. این نامه‌ها نیز بدون امضای پژوهشگر یا گزارنده آن هستند و مدعیان چنین نامه‌هایی در پاسخ خواننده جستجوگر بیان می‌دارند که متن اصلی آن در «موزه لندن» است. موزه‌ای که با این نام در دنیا شناخته‌شده نیست. نامه‌هایی که دانسته نیست به چه زبان و خطی نگاشته شده‌اند و کی و در کجا پیدا شده‌اند. کدامین کس آنها را آوانویسی و ترجمه کرده و بخش‌های آسیب‌دیده یا نامفهوم آن کدام هستند. چرا عکسی از آن‌ها حتی در کاتالوگ‌های موزه دیده نشده و چرا تا این اواخر کسی نامی از آن‌ها نشنیده بود. تنها همین کافی است که پس از یونسکو و سازمان ملل و سردر آن، اکنون سر از موزه‌ای در آوریم که حتی خودش نیز وجود خارجی ندارد. به گمان این نگارنده، چنین شیوه‌هایی در گفتارهای تاریخی هیچ تفاوتی با تخریب اثری باستانی و یا ساختن بنایی نوظهور و انتساب آن به دوران باستان ندارد. http://www.ghiasabadi.com/tahrifeKurosh.html
  20. منشاء اصطلاح بودجه 8 آذر 1386 - از نظر لغوي در اصل از کلمه بوژت فرانسوي (Boujette) به معني کيف يا کيسه چرمي کوچک بوده، گرفته شده و امروزه ديگر متداول فرانسويان نيست. اين کلمه براي اولين بار در انگلستان به کار گرفته شد که به روايتي کيف کوچک، حاوي مهر وزارت دارايي آن کشور بود. بعداً نام کيفي شد که صورت دريافتها و پرداختهاي کشور را در آن مي دادند. براي اولين بار در سال 1773 ميلادي هنگاميکه وزير دارايي انگلستان گزارش مالي ساليانه کشور را در پارلمان مطرح ساخت جزوه اي توسط نويسنده اي ناشناس تحت عنوان (The Budget opened) منتشر شد که ضمن تشبيه وزارت دارايي به شعبده بازي که ابنان حقه ها و کلک هاي خود را مي گشايد به طعنه اصطلاح بوژت در آن مورد استفاده قرار گرفت که با تلفظ انگليسي به صورت باجت Budget در آمد و سپس با تلفظ باجت (بودجه) وارد دايرةالمعارف فرانسه شد و از آنجا به زبانهاي ديگر از جمله به زبان فارسي وارد گرديد. ------------ تعريف بودجه (تعاريف بودجه) از دیدگاه های مختلف تعاریف زیادی از بودجه بعمل آمده، اعم از تعاریف علمی، یا قانونی. تعاریف علمی به وسیله، علما و دانشمندان صاحب نظران انجام گرفته، و تعاریف قانونی در قوانین مالی کشورها منعکس شده است. ذیلا هر یک از آنها را به طور جداگانه بیان می کنیم. الف:تعریف های علمی بودجه 1- بودجه از نظر عامه مردم عبارت از دخل و خرج یا درآمد و هزینه است. 2- بودجه برنامه کار، وضعیت یک فرد، یک خانواده، یک سازمان، یا یک جامعه را به صورت ارقام مالی نشان می دهد.3- بودجه یک طرح مالی است. در این طرح نیازمندیهای پولی دولت به طور کامل برای مدت محدودی پیش از وقت تعیین می گردد، در برابر نیازمندیهای هزینه اقلام درآمد پیش بینی می شود. 4- بودجه عبارت از طرحی جامع در قالب اصطلاحات مالی که به وسیله آن یک برنامه جاری برای مدت معینی اجرا می گردد. 5- بودجه برنامه مالی است برای عملیات آتی. 6- بودجه عبارت از بیان مالی و یا مقداری سیاستی که در طول مدتی معین از زمان آینده برای وصول به هدف های تعیین شده باید تعقیب شود. 7- بودجه یکی از وسایل مالی، نظارت قوه مقننه بر دولت و نشان دهنده اشکال مالی مداخله دولت در فعالیت های اقتصادی کشور است. 8- بودجه یک سند مالی مربوط به درآمدها و هزینه های دولت است. 9- بودجه یک اصطلاح کلی یک برنامه مالی است برای مدت محدودی از زمان و بودجه دولت عبارت از برآورد هزینه ها و پیش بینی درآمدها برای یک دوره آتی که همراه آن درآمدها و هزینه های قطعی سال گذشته و جاری نیز ارائه می شود. 10- بودجه یک برنامه کار است. یک پیش بینی است و یک مجوز است و می تواند یک معیار هزینه و یک ضابطه سنجش کارائی دستگاه ها باشد. 11- بودجه طرحی است برای تامین هزینه های دولت یا یک بنگاه انتفاعی برای مدتی معین. 12- بودجه یک ابزار مدیریت در اقتصاد ملی است. 13- بودجه نشان دهنده سیاست مالی دولت در جهت اهداف اقتصادی و اجتماعی در یک دوره کوتاه می باشد. 14- بودجه روشی است برای تعیین آنکه چه کارهایی باید انجام شود. 15- بودجه مشتمل بر جریان ورود درآمدها به واحد تجاری و جریان خروج مخارج از آن است. 16- بودجه بیان رسمی سیاست ها، و اهداف مدیریت برای یک دوره معین است. 17- بودجه ابزاری است که ار طریق آن عملا کلیه برنامه های مدیریت بیان شده و در ارتباط با یک ضابطه کمی مورد ارزیابی قرار می گیرد. 18- بودجه برنامه مالی موسسه برای یک دوره معین است. 19- بودجه درآمد و هزینه قابل قبول را برای یک دوره آتی برآورد کرده، و برنامه عمل، یا روشی برای نگهداری موسسه در یک چهار چوب، به ترتیبی که هدف خاصی تحقق يابد بوجود می آورد. 20- بودجه عبارت از نگاه داشتن حساب دخل و خرج دولت و ایجاد توازن میان درآمدها و هزینه ها تا در اثر آن کسری بودجه پیش نیاید. 21- بودجه ابزاری است برای از بین بردن عدم تعادل های اقتصادی در جامعه. 22- بودجه ابزاری است برای رسیدن دولت به اهدافش در راستای توسعه و رشد اقتصادی. 23- بودجه سندی است که فعالیت های اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی دولت برای یک سال در آن پیش بینی می گردد. 24- بودجه عبارت از آئینه تمام نمای وظایف، عملیات و هدف های دولت می باشد. 25- بودجه عبارت از یک نقشه یا برنامه مالی برای یک دوره معین است. ب:تعاریف قانونی بودجه اولین تعریف قانونی که از بودجه در نظام حقوقی و حقوق مالی ایران بعمل آمده بدين قرار است: به موجب ماده یک قانون محاسبات عمومی ایران مصوب مورخه21صفر 1329هجری قمری بودجه را بشرح زیر تعریف نموده است. بودجه دولت سندی است که معاملات دخل و خرج مملکتی برای مدتی معین در آن پیش بینی و تصویب می گردد. مدت مزبور را سنه ی مالی می گویند که عبارت از یک سال شمسی است. دومین قانون محاسبات عمومی که در دهم اسفند ماه 1312شمسی به تصویب رسیده بودجه را بشرح زیر تعریف نموده است: بودجه لایحه پیش بینی کلیه عواید و مخارج مملکتی است برای مدت یک سال شمسی (سنه مالی) که به تصویب مجلس شورای ملی رسیده باشد. بررسی کیفی و کمی اقلام مندرج در بودجه سنوات گذشته و تغییرات آن ها نشان می دهد که با توسعه فعالیت های دولت، هزینه های دولت نیز نه تنها به صورت تصاعدی افزایش یافته بلکه با مصادیق آن نیز بسیار متنوع گشته، و مبین سیاست های اقتصادی، و اجتماعی می باشد. امروزه بودجه و مندرجات آن مهمترین ابزار برای اداره اقتصاد ملی است. زیرا در این سند است که سهم دولت را در اقتصاد از کل تولید ناخالص ملی، تولید خالص ملی، درآمد ملی، می توان محاسبه و استخراج نمود. بودجه سالیانه دولتها در چهارچوب توسعه برنامه های اقتصادی، تهیه و اجرا می شود، و مباحث تازه در رابطه بین بودجه های میان مدت، و بلند مدت اقتصادی عنوان شده است. با توجه به دلایلی که در بالا به آنها اشاره شد. سومین قانون محاسبات عمومی که آخرین قانون محاسبات رژیم قبلی است. در 15 دی ماه 1349 به تصویب مجلس شورای ملی رسیده ماده اول این قانون بودجه را به شرح زیر تعریف نموده است. - بودجه کل کشور برنامه مالی دولت است که برای یکسال مالی تهیه و حاوی پیش بینی درآمدها و سایر منابع تامین اعتبار و برآورد هزینه ها برای انجام عملیاتی که منجر به وصول هدف های دولت می شود بوده، و از سه قسمت تشکیل می شود: 1- بودجه عمومی دولت که شامل اجزاء زیر است: الف-اعتبارات هزینه برای وزارتخانه ها و موسسات دولتی، این بودجه شامل اعتباراتی نیز خواهد بود که مستقیما مربوط به وظایف یک وزارتخانه، یا موسسه دولتی نیست و تحت عنوان خاص منظور می گردد. ب- اعتبارات تملک دارائی های سرمایه ای برای اجرای برنامه های زیربنائی. 2- بودجه شرکت های دولتی و بانک ها 3- بودجه موسساتی که تحت عنوانی غیر از عناوین فوق در بودجه کل کشور منظور می شود. چهارمین قانون محاسبات عمومی بعد از انقلاب اسلامی در اول شهریور ماه 1366 به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده، و در ماده اول این قانون بودجه کل کشور چنین تعریف شده است: ماده1- بودجه کل کشور برنامه مالی دولت است که برای یک سال مالی تهیه و حاوی پیش بینی درآمدها، واگذاری دارائی های مالی، و برآورد هزینه ها، برای انجام عملیاتی که منجر به نیل سیاستها و هدف های قانونی می شود بوده و از سه قسمت به شرح زیر تشکیل می شود: 1- بودجه عمومی دولت که شامل اجزاء زیر است. الف- پیش بینی دریافتها و واگذاری دارائی های مالی که به طور مستقیم و غیر مستقیم در سال مالی قانون بودجه به وسیله دستگاه ها و از طریق حساب های خزانه داری کل اخذ می گردد. ب- پیش بینی پرداخت هائی که از محل درآمد عمومی یا اختصاصی برای اعتبارات هزینه و اعتبارات تملک دارائی ها سرمایه ای و اختصاصی دستگاه های اجرایی می تواند در سال مالی مربوط انجام دهد. 2- بودجه شرکت های دولتی و بانک ها شامل پیش بینی درآمدها و واگذاری دارائی های مالی است. 3- بودجه موسساتی که تحت عنوانی غیر از عناوین فوق در بودجه کل کشور منظور می شود. بطوریکه در این تعریف ملاحظه می شود، دریافت های دولت بطور مستقیم و واگذاری دارائی های مالی بطور غیر مستقیم توسط دستگاه ها وصول می گردد. منبع: فراگرد تنظيم و کنترل بودجه دولتی، مولف: غلامرضا عزيزی http://ata.co.ir/index.php/Article/m3.html [align=center]-------------------------------------[/align] بودجه چيست؟ عبارتست از يك ابزار مديريتي براي طراحي فعاليت هاي آينده مديريت كه شامل برآورد فروش,‌ هزينه ها, توليد و غيره مي باشد. بودجه بندي براي مشخص كردن نتايج مورد انتظار كسب و كار و خطوط عملياتي ممكني كه در آينده بايد براي دست يابي به اين نتايج پيموده شود انجام مي شود. http://www.vahidah.blogfa.com/post-1.aspx
  21. از دیشب برنامه ای از شبکه یک پخشش شروع شده به نام : حماسهء 27 این برنامه مستندیست در مورد روند و تاریخچهء تشکیل لشگر 27 محمد رسول الله سپاه و برخی عملیاتهاش . زمان دقیقش رو نمیدونم . اما فکر کنم بعد از 8 شب پخش میشه تا اخبار ساعت 9 . البته بی سلیقگی کردند و پخشش با سریال شبکه 3 تداخل داره . من که دیشب اون سریال رو بی خیال شدم و این مستند رو نگاه کردم . راستی چه اخطار خوشگلی به ما دادند .
  22. چیزی که در این دولت باعث تعجب و البته انتقاد همهء منتقدین و حتی برخی طرفداران این دولت شده همین میزان بودجه هائیه که در طول تاریخ ایران بی سابقه بوده . هم از لحاظ میزان بودجه و هم از لحاظ درصد افزایش اون ... در صورتی که یکی دیگر از صحبتهای انتخاباتی رئیس جمهور فعلی این بود که چرا حجم بودجهء دولت انقدر زیاده و چرا انقدر دولت وسیعه و به اصطلاح دولت تبدیل به یک کارفرمای بزرگ شده ؟؟!!!!!!!! و گفت من میخوام این تسدی گری دولت رو کم کنم . اما میبینیم که حالا پس از سه سال و اندی دقیقا 180 درجه بر عکس اون گفته ها اجرا شده و دولت کوچک که نشده هیچ چند برابر شده . بودجهء این دولت در سال 84 برابر 155 هزار میلیارد تومن و در سال 85 بالغ بر 195 هزار میلیارد تومن و در سال 86 برابر 231 هزار میلیارد تومن بوده !!!! امسال هم که طبق اون سرفصلهای بودجه که لینکش رو گذاشتم به 279 هزار میلیارد تومن رسیده !!!!!!!!!!!!! به نظرم بودجهء این دولت در طی تنها سه سالش از کل بودجه های 16 سال دولت هاشمی رفسنجانی و خاتمی بیشتر بوده ... حالا اینکه با کسری مواجه میشه یا خیر خودش داستانی داره . مثلا برخی تحلیلگرا کسری بودجهء همین امسال رو 7-8 میلیارد دلار پیش بینی کردند و برخی حتی تا 30 میلیارد دلار کسری رو پیش بینی کردند . که در این مورد هم خیلی چیزها رو خود آدم میتونه بفهمه ! مثلا توی همون سرفصلها اگر بخونید بوجه واردات بنزین و گازوئیل رو 3 هزار میلیارد تومن در نظر گرفتند که مشخصه به وسط سال نکشیده با کسری مواجه میشه واسه همینم فکر کنم چند وقت پیش دولت لایحه متمم بودجه به مجلس ارائه داده بود ( چون نفت رو بشکه ای 40 دلار در نظر گرفتند . دولتهای قبل هم سعی میکردند قیمت نفت رو حداقل در نظر بگیرند تا اگر قیمتها کم شد با بحران مواجه نشن ) برای فهمیدن خیلی چیزها لازم نیست شما تحصیل کردهء انواع و اقسام علمها باشید . مثلا وقتی در تمام خبرگزاریها بودجهء دولت بالای 270 هزار میلیارد تومن اعلام شده دیگه این تفسیر و تحلیل نمیخواد . این یعنی بودجهء مملکت انقدره ! تحلیلش توی خود خبرشه ! اصلا مگر کسایی که توی تاپیکهای نظامی گوناگون این انجمن و دیگر انجمنها نظر میدن همه دوره های پیشرفته ء دافوس رفتند یا تخصصهای نظامی دارند ؟؟؟ حداکثرش تجربهء سربازی داشته باشند !!! اکثر غریب به اتفاق کسایی که اینجا عضون یا مثل من جوونند یا نوجوون ! اصولا باید به حساب صندوق ریخته بشه . راستی شما اون فایل 4.5 مگابایتی سرفصلهای بودجه رو دانلود کردید ؟ توی اون ریز همهء مطالب نوشته شده . مثلا در صفحهء 140 اومده که دولت فقط در برنامه بودجه ارائه شده به مجلس به اندازه ء 15.9 میلیارد دلار روی پول صندوق ذخیره ارزی حساب واکرده !!! که البته بعدا هم صددرصد کسریهای بودجه همگی از موجودی این صندوق تامین میشه . طبق گفتهء اون مخبر امنیت ملی بودجهء دفاعی میشد 30 میلیارد دلار !!! اما چیزهائی که در سر فصلهای برنامه بودجهء 87 به نظر رسید : مصارف وزارت اطلاعات : 416 میلیارد و 581 میلیون تومن مصارف وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح : سه هزار و چهارصد و هفده میلیارد و 372 میلیون تومن ( سه میلیارد و 597 میلیون دلار ) مصارف نیروی انتظامی : هزار و پانصد و شصت و پنج میلیارد و 73 میلیون تومن ( یک میلیارد و 647 میلیون دلار ) مصارف ستاد مشترک ارتش : هزار و پانصد و هشتاد و سه میلیارد و 388 میلیون تومن ( یک میلیارد و 667 میلیون دلار ) مصارف ستاد مشترک سپاه : چهار هزار و شصت و چهار میلیارد و 596 میلیون تومن ( 4 میلیارد و 279 میلیون دلار ) مصارف ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح : چهل و پنج میلیارد و 671 میلیون تومن ( 48 میلیون دلار ) یعنی جمع مصارف وزارت دفاع و و پشتیبانی نیروهای مسلح و مصارف ستاد مشترک ارتش و مصارف ستاد مشترک سپاه میشه چیزی در حدود 9 میلیارد و ششصد میلیون دلار . یعنی نه ده درصد کل بودجه نه ده درصد بودجه عمومی یا بودجه اختصاصی یا ... ما که نتونستیم شما اگه میتونید پیدا کنید پرتقال فروش را !!!
  23. اینجا نه پنبه دانه داریم نه شتری که بخواد خوابش رو ببینه !!! موضوع تاپیک چیه ؟؟؟ اعتراض مخبر کمیسیون امنیت ملی به سهم 10 دریدی بودجهء دفاعی از بودجهء کل کشور . هر کسی هم میاد در همین مورد و طبق گفته های این جناب نظرات خودش رو میگه . بنده هم گفتم یا این جناب اشتباه لپی داشته یا اومده گاف داده و بودجهء اصلی دفاعی کشور رو اعلام کرده . ضمنا اگر بودجهء دفاعی انقدر کم بود نمیشد مثل پیکان شهاب 3 تولید کرد . چون همون اسکادهایی که ایران توی جنگ میفرستاد روی سر عراق هر کدوم به قیمت یکی میلیون دلار از کره شمالی خریداری میشدند ( یک میلیون دلار اونروز کجا و امروز ... ) . اگر حداکثر قیمت دلار در اون روزها رو 100 تومان فرض کنیم الان قیمت هر موشک حداقل 9.5 میلیون دلار پای ایران در میاد . تازه این برای موشکهایی در حد و اندازه و برد اسکاد هست . حالا فرض میگیریم که این تفاوت برد و تکنولوژی و اینها با همون افزایش قیمتی که کره شمالی روی جنسش صادراتیش ( اسکاد )گذاشته بوده سرشکن میشه ! و هر شهاب 3 پای ایران 9.5 میلیون دلار آب میخوره ! به نظرتون بدون بودجهء کافی میشه اینها رو مثل موشک تولید کرد ؟ البته این وسط تناقضاتی هم هست . مثلا کشوری که مثل پیکان موشک 9.5 میلیون دلاری تولید میکنه چطور توی پرداخت حق بازنشستگی کارکنان نیروهای مسلحش میمونه ؟ یا حتی در پرداخت حقوق کارکنان در حال کارش ؟ این تناقضات به خود آقایون مربوط میشه . ما اینجا نظری میدیم و حدسهایی میزنیم و تا خلاف اون ثابت نشه پا بر جا میمونه . در دنیای علم هم همینطوره . دانشمندان میان در رشته های مختلف نظریاتی میدن و تا خلاف اون ثابت نشه اون نظریات در دنیای علم مورد قبول واقع میشه . و باز هم میگم اون 30 میلیارد دلار رو با توجه به میزان بودجه و سخنان جناب مخبر کمیسیون امنیت ملی در نظر گرفتم . حالاممکنه یا غیر ممکن ؟! پای سخنان اون جناب . شما که مدیر هستید باید پستها رو با دقت تر از بقیه مطالعه کنید .
  24. عزیز دل کسی در توهم به سر میبره که اینگونه بی مهابا توهین میکنه گویی خودش از پیش خدا و پیغمبر اومده و به اسرار هستی آگاهی داره . اون خبر و لینک مربوط به میزان لایحهء بودجه رو برای امثال شما گذاشتم که نگی شکمی این مطلب رو نوشتی . اعلی حضرت اول یک نگاه زیر پاتون بندازید یه وقت ما ریزه میزه ها رو له نکنید بعد هم سرفصلهای برنامهء بودجهء سال 87 رو از لینک زیر دانلود کن : http://www.4shared.com/file/39087131/baa2ba5f/385-Layeheye_boodjeh_Sal_87_kol_keshvar.html?err=no-sess همانطور که گفتم به نظر میرسه شما از علم خدائی و لدنی برخوردارید اما این حقیر سراپاتقصیر رو ببخشید و همین یکبار نگاهی به برنامه بودجه بیندازید !!! البته این عکس هم از صفحهء سیزده برنامه بودجه گرفتم برای کمک به خروج از جو : هاست دیگر : http://usera.imagecave.com/Jahandar/00.jpg یه توصیهء دوستانه ! اگر پینک گوش میدید صداش رو زیاد بلند نکنید دیدن فیلمهاشم توصیه نمیشه چون ممکنه موجب جوگیری بشه . ادیت : هاست قبلی که عکس روش گذاشتم بدلیل ترفیل مشکل داشت ! هاست رو عوض کردم و روی دوتا هاست قرار دادم . ضمنا بلند گوش کردن به آهنگهای گوناگون علاوه بر ایجاد جوگیری موجب ایجاد خارش در گوش و خاراندن آن و چرک کردن گوش و مشکلات بعدی هم میگردد . خصوصا اگر آهنگ Hey You و دیگر آهنگهای پینک باشه ...
  25. طبق این بخش از صحبت این جناب , منظورش کل بودجهء مملکت بوده نه بودجهء عمرانی و نه بودجهء اعتباراتی و عمومی و خصوصی و ... ! و بنابر اخبار واصله ! : http://www.shana.ir/128113-fa.html 290 هزار میلیارد تومن از قرار دلاری 950 تومن میشه رقمی در حدود 305 میلیارد دلار . حال یک دهم ( 10 درصد ) این رقم میشه حدود 30 میلیارد دلار که طبق گفتهء اوشون میزان بودجهء نظامی ایران هست که به نظر نمیاد کم باشه ... حال اگر جمعیت ایران را 75 میلیون نفر فرض کنیم سرانهء بودجه نظامی هر فرد میشه رقمی در حدود 407 دلار . این وسط یا این جناب مخبر گاف دادند یا از کلمات درست استفاده نکردند یا ...