Navard

VIP
  • تعداد محتوا

    871
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    23

Navard آخرین امتیاز شما در روز 25 آذر

Navard شما بیشتری مطالب مورد علاقه کاربران را دارید!

اعتبار در انجمن

7,311 نشان معرفت

10 دنبال کنندگان

درباره Navard

  • رتبه حساب کاربری
    ستوان سوم

Profile Information

  • Gender
    Female

آخرین بازدید کنندگان پروفایل

5,082 نمایش های پروفایل
  1. چتر باز بدشانس! برای بزرگنمایی بر روی تصویر کلیک(لمس) کنید جان استیل چترباز آمریکایی بود که در روز ۶ ژوئن ۱۹۴۴( عملیات D-DAY)، بر روی برج کلیسا معروف Sainte-Mere-Eglise فرود آمد. نیروهای هوابرد در شب قبل از عملیات D-DAY، در پشت خطوط آتلانتیس رها شدند و در نتیجه لشکر ۸۲ هوابرد یکی از اولین یگان هایی بود که با آلمان ها درگیر شد. حوالی ساعت 01:00 دو سرباز از گردان های یکم و دوم این لشکر به اشتباه بر روی کلیسا فرود آمدند. جان استیل یکی از این چتربازان بود. چتر نجات او در یکی از مناره های گیر کرد و باعث شد او در کنار کلیسا آویزان شود. وی به یکی از نماد های معروف عملیات آزاد سازی فرانسه تبدیل شده است. طوری که همواره یک ماکت نقش او را در همان جایی که نهایت بدشانسی را تجربه کرد بازی میکند. منبع
  2. Navard

    گالری جنگنده -رهگیرها

    EA-18G و در پس‌زمینه فضا پیما اسپیس ایکس ( باهاما 2025)
  3. با عرض پوزش، اشتباه آپلود شد. تشکر
  4. حمله اشتباه شوروی به روستای حرمک ایران پیشگفتار : علمیات نظامی شوروی در افغانستان شاهد برخوردهای عجیب بین ایران و شوروی بود که شاید این مورد یکی از جالب ترین و عجیب ترین در بین آن ها باشد. این مطلب به نفوذ اشتباهی شوروی به خاک ایران در طول جنگ افغانستان اشاره میکند که در آن نیروهای شوروی یک یک کارخانه آسفالت در ایران را با یک پایگاه مجاهدین در جنوب افغانستان اشتباه گرفته و آن را تخریب کردند. دو سال از جنگ افغانستان می گذشت و پایان آن دور از دسترس به نظر می رسید. شوروی کنترل مراکز عمده جمعیتی را در اختیار داشت، در حالی که مناطق روستایی عموما تحت کنترل مجاهدین بود. در مارس 1982، شوروی تصمیم گرفت تا یک پایگاه تدارکاتی کلیدی در روستای رباط جعلی در جنوب افغانستان را که تنها چند کیلومتر از مثلث مرزی پاکستان- افغانستان-ایران فاصله داشت را نابود کند. این مثلث آنقدر تهدید بزرگی بود که روس ها به آن لقب «مثلث برمودا» داده بودند (جالب است که این منطقه در حال حاضر نیز یکی از مراکز تولید و تکثیر تروریست در منطقه و یک تهدید بالقوه امنیتی برای سه کشور است). بر اساس گزارش واحد های اطلاعاتی شوروی، این پایگاه مرکز تجمع حدود 60 شبه نظامی و محل نگهداری انبار بزرگی از سلاح و مهمات بود. این عملیات در مسکو برنامه ریزی شد، و برای حفظ محرمانگی، به ارتش شوروی و افغانستان و خاد(KHAD /خدمات اطلاعات دولتی) اطلاع داده نشد، زیرا هر دو دارای مخبران مجاهد بودند( در سال ۲۰۲۰ و سقوط دولت سابق افغانستان نیز این وجود مخبران طالبان در بدنه ارتش و دولت به وضوح دیده شد). برای بزرگنمایی بر روی تصاویر کلیک (لمس) کنید فرماندهی عملیات بر عهده ژنرال آناتولی تابونشچیکوف بود، که در هواپیمای فرماندهی آنتونوف، نیروی های عمل کننده در عملیات را تعقیب می کرد و ارزیابی تصویری از عملیات داشت، در حالی که نیروهای عمل کننده مستقیما توسط سرهنگ ولادیمیر آپرلکین رهبری می شدند. طرح عملیات پیچیده بود زیرا هدف در فاصله زیادی قرار داشت و هلیکوپترهای شوروی نمی توانستند بدون سوخت گیری به هدف برسند. در نهایت تصمیم گرفته شد که یک واحد نظامی متشکل از 600 نیروی شوروی، از جمله نیروهای ویژه اسپتسناز، در حدود 50 کیلومتری روستای رباط جعلی برای سوخت گیری در 4 آوریل جمع شوند و صبح روز بعد، هدف توسط حدود 12 فروند جنگنده سوخو۱۷ و سپس 60 فروند بالگرد میل۸ مورد حمله قرار می گرفت که در پایان هدف با تمام تجهیزات آن تصرف میشد. سپس پس از شش ساعت بالگرد ها سوخت گیری کرده و به پایگاه باز می گشتند. سوخو 17 اما عملیات طبق برنامه پیش نرفت. همانطور که هلیکوپترها از پایگاه خود برای سوخت گیری به پرواز در آمدند، با طوفان شدید شن مواجه شدند که باعث شد به گروه های کوچکی تقسیم شوند که هر یک باید ناچارا به تنهایی به نقطه تجمع می رسیدند و آخرین گروه ها نیز در شب به آن ها ملحق می شدند. در صبح روز 5 آوریل، نیروی ضربت از نقطه سوخت گیری به سمت هدف حرکت کرد و سرهنگ آپرلکین در هلیکوپتر پیشرو حضور داشت. هم زمان دو فروند جنگنده سوخو۱۷ بر روی هدف منور شلیک کردند تا هدف را به بقیه نیرو ها نشان دهند و سایر سوخو۱۷ ها با موفقیت هدف را بمباران کردند. با این حال، برخی منور ها در ارتفاع زیاد رها شدند و باد شدید آنها را چندین کیلومتر از مسیر خارج کرد و در آنسوی مرز ایران به زمین نشاند. پس از رسیدن نیروی ضربت، خدمه هلیکوپتر پیشرو که قبلاً در آنجا حضور داشتند به سرهنگ آپرکین گفتند که در محل مورد نظر خود نیستند، اما فرمانده، سرهنگ آپرکین با این حرف مخالفت کرد و اظهار داشت که نیروی ضربت هنوز به محل مورد نظر نرسیده است. او به خلبانان دستور داد که به پرواز خود به سمت منور ها ادامه دهند و بقیه گروه ضربت نیز به دنبال آن رفتند. بعد از مدتی به جاده ای رسیدند که اتوبوس های غیرنظامی در آن حرکت می کردند اما چنین جاده ای در نقشه شوروی وجود نداشت. سرهنگ اپرکین مطلع موضوع شد اما وی چند ساختمان را دید و مطمئن شد که هدف آنها رباط جعلی است. او به نیرو ها دستور درگیری داد. بالگرد ها در هدف اشتباه نیروهای ضربت را پیاده کردند و در بیست دقیقه، سربازان شوروی از هلیکوپترهای خود بیرون آمدند و محوطه ای را که تنها توسط دو نگهبان غیرنظامی محافظت می شد را تصرف کردند. شوروی به زودی متوجه شد که هدف درست آنجا نیست، بلکه یک کارخانه معمولی آسفالت غیرنظامی است که در آن روز تعطیل بود(بخیر گذشت). در همان زمان، ژنرال تابونشچیکف که برای ارزیابی خسارت آمده بود، وضعیت را دید و از طریق رادیو به سرهنگ آپرکین اطلاع داد که نیروی ضربتی از مرز ایران عبور کرده و در نزدیکی شهر حرمک فرود آمده است. ژنرال تابونشچیکوف به نیروهای ضربت دستور داد تا فوراً تخلیه شوند. او به مافوق خود اطلاع داد و به آنها گفت: "نیروهای ما در خاک خارجی هستند!" طولی نکشید که ارتش ایران متوجه این واقعه شد. نیروی هوایی ایران دو فروند جنگنده F-4 فانتوم II را وارد عمل کرد که آن ها به سمت میل8 های فرود آمده آتش گشودند و دو فروند F-4 دیگر نیز آنها را تعقیب کردند. تابونشچیکوف گفت: «به اندازه کافی اشتباه بدی بود که ما به شهر ایرانی حمله کرده ایم، و نیازی به تشدید مشکل با سرنگونی هواپیماهای ایرانی بر فراز ایران نیست.» اف-4های ایرانی موفق شدند دو فروند Mi-8 را منهدم کنند. در آن زمان گروهی از تانک‌های ارتش ایران نزدیک منطقه شدند و شروع به تیراندازی کردند، دوباره به نیروهای شوروی دستور داده شد که درگیر نشوند. ایرانی‌ها کارخانه را پس گرفتند و روس ها با عجله عقب نشینی کرده و تعدادی از نیروهایش را جا گذاشتند که آن ها مجبور شوند با سه ساعت پیاده روی به مرز افغانستان برگردند. مجاهدین از شکست عملیات شوروی آگاه شدند و توانستند پایگاه خود را قبل از حمله شوروی تخلیه کنند. دولت ایران اعتراضات دیپلماتیک خود را به اتحاد جماهیر شوروی ارائه کرد. مقامات شوروی با صدور بیانیه ای رسمی مسئولیت این اشتباه را پذیرفتند و غرامت پرداخت شد. تحقیقات رسمی اتحاد جماهیر شوروی سرهنگ آپرکین را به دلیل ناوبری نادرست و حمله غیرمجاز توبیخ کرد. او تنزل مقام یافت اما به عنوان فرمانده در افغانستان باقی ماند.( توجه شود که این حادثه در اوج جنگ ایران و عراق اتفاق افتاد) هر برداشت از این مطلب با ذکر نام انجمن و نویسنده بلامانع است. منبع
  5. این قیمت مصاف هست؟ منبع را لطف میکنید؟ هر چند تصورم این هست که این قیمت ها برای بازار خارجی است. مسئله دیگر سخت بودن آموزش در این حدی است مدنظر شماست که تمام جزئیات سلاح و تجهیزات فردی در آن بگنجد. تسلیحات پیچیده قطعا جایی بعنوان سلاح سازمانی ندارند( یک نیروی ویژه خیلی خاص بحثش به کنار). وقتی زیر آتش شدید توپخانه قرار میگیرید و از هر طرف به شما fpv حمله میکند خونسرد ترین افراد هم یادشان می رود گلنگدن چطور کشیده میشود. در نهایت به جز نیروهای مخصوص که سال ها و سال ها برای این منظور تمرین کرده اند، کاربر مفید دیگری در نمی آید. این پیچیدگی ها برای دوران صلح است و اگر جنگی تمام عیار رخ بدهد که برای مثال مجدد خدای نکرده چند بار تیپ ۵۵ بعنوان یک نیروی مخصوص کل کادر نیروی خود را جایگزین کند دیگر آموزش همچین تسلیحاتی امری طاقت فرسا و هزینه بر از همه نظر خواهد بود. قطعا در ذهن خودتون میگید نه چرا باید اصلا به این وضعیت کشیده بشود. اما حقیقت این است که هر لحظه ممکن است یک برخورد نظامی به این سو کشیده شود. و تلفات و هزینه های سرسام آور اجتناب پذیر باشد. همانطور که برای اوکراین و روسیه کشیده شد و کسی تصورش را هم نمیکرد. یک بودجه نظامی محدود خوب است که در همه زمینه ها خرج شود اما دیگر افراط هم مسئله ساز است و بخصوص برای مایی که از کمبود های زیادی در زمینه اقتصادی رنج می بریم . در نهایت کشوری برنده می شود که برتری آسمان و قدرت آتش با اوست... پ ن: تاکید! این حرفم به این معنا نیست که برگردیم به همانAk-47 و در واقع یک نامه سرگشاده است. در محیط مجازی میبینم که ایراد های بسیار جزی نگرانه میگیرند از کمبود های چیزی که زمانی آرزوی همه میلیتاریست های پارسی زبان بود!( تا همین دوسال قبل)
  6. مردم در زیر آسمان و در همه‌جا مانند هم بودند. در جهان میلیاردها نفر از وجود هم بی‌خبرند. با حصارهای دروغ و تنفر از هم جدا شده‌ و در این حالت همه شبیه هم بودند. مردمی که نمی دانستند در اعماق قلب‌ها و بدن‌ها و عضلاتشان قدرتی دارند که می‌توانست دنیا را تغییر دهد. اگر آنها با خارجی‌ها ارتباط داشتند می‌فهمیدند که آنها هم مثل خودشان موجوداتی یکسان هستند و حرف‌های گفته شده دروغ است. دنیای ایزوله‌ ای که در آن زندگی می‌کنند، فرو می‌پاشد و همه ی ترس، تنفر و حق‌ به‌ جانب‌ بودن ها که اصل روحیات آنهاست، نابود می‌شود. کتاب ۱۹۸۴/ جورج اورول
  7. https://www.aparat.com/v/plz7785 آرامگاه کشته شدگان جنگ اوکراین کلیپی از یک قبرستان بی پایان که مدفن کشته شدگان اوکراینی جنگ سه ساله اوکراین است که در محیط مجازی وایرال شده و دیدن آن خالی از لطف نیست. لحظه ای که امید ها و آرزو ها از بیراهه سر در میآورد.
  8. اسرائیل نیروهای خود را به کوه هرمون که در ارتفاع 2800 متری قرار دارد مستقر کرده است. این قله کمی بیش از ۳۵ کیلومتر از دمشق فاصله دارد. اگر رادار روی این قله که مرتفع ترین نقطه سوریه است قرار گیرد، هواپیماهای ترکیه در ارتفاع 30 هزار پایی نیز وارد برد اسکن اسرائیل می شوند. این موضوع در رابطه با پرتابه هایی که از جنوب و شرق به سوی اسرائیل شلیک می شوند نیز صادق است. سبز: پرتابه هایی که در ارتفاع 10 متری پرواز می کنند زرد: 100 متر نارنجی: 1000 متر قرمز: 10000 متر توپوگرافی سوریه مناطق کوهستانی و سوق الجیشی سوریه در سال های متوالی از کنترل این کشور خارج شده و دولت فعلی بر بسیاری از این مناطق کنترلی نداشته و یا این مناطق به کنترل کشور های دیگر آمده اند. عموم مناطق تحت کنترل دولت سوریه شامل مناطق دشتی و مسطح است که تنها موضع دفاعی آن ها شهر ها هستند. موقع استراتژیک ارتفاعات هرمون
  9. راه حل آلمان نازی برای کمبود نیرو بعد از نبرد های سنگین در شرق و غرب اروپا آلمان نازی با مشکل کمبود نیروی کار آزموده رو به رو شد. در اینجا نازی ها دست به ساخت دو نیروی رزمی جدید زدن. نیروی اول به Volksgrenadier مشهور شد. و نیروی دوم Volkssturm نام گرفت که نیروهای شبه نظامی و بقولی بسیج مردمی را شامل میشد که چندان ساز برگ نظامی مناسبی نداشته و آموزش خاصی ندیده بودند‌. اما نیروی اول نام برده شده کاملا متفاوت بودند. این نیرو از پاییز ۱۹۴۴ وارد عمل شدند و نبرد سرنوشت ساز آردن نقطه عطف این نیرو بود. این نیرو متشکل از کهنه سربازانی بود که با نیروهای وظیفه کم تجربه تقویت میشدند و تجربه و کمیت در کنار هم ضعف ها را پوشش می دادند. آلمان ها برای جبران خلا پرسنل کادر و افسر در این نیرو از افسران نیروی هوایی (لوفت وافه) و نیروی دریایی(Kriegsmarine)بهره بردند‌ که با توجه به زمین گیری نسبی آلمان ها در آسمان و دریا منطقی بنظر می رسید. منبع۱ منبع۲
  10. جنگنده I-16 پولیکارپوف جنگنده I-1۶ توسط دفتر پولیکارپوف طراحی شده است. این هواپیمای تک موتوره شوروی یک طرح انقلابی در زمان خود بود و اولین جنگنده با بال تک نصب شده در پایین بدنه و با ارابه فرود جمع شونده بود که توانست به وضعیت عملیاتی دست یابد. به این ترتیب روش جدیدی را در طراحی جنگنده معرفی کرد. این هواپیما از موتور شعاعی استفاده میکرد که با هوا خنک می‌شد و این موضوع باعث بهبود کارایی نسبت به دیگر موتور های آن روزگار میشد که با آب خنک میشدند. این جنگنده با اینکه به مراتب سرعت کمتری از رقیب آلمانی خود(BF-109) داشت اما به علت مانور پذیری خوب در بین خلبانان روس محبوب بود، که این موضوع در تعقیب و گریز های هوایی آن زمان نقش مهمی بازی می‌کرد. این جنگنده در اواسط دهه ۱۹۳۰ معرفی شد و ستون فقرات نیروی هوایی شوروی را در ابتدای جنگ جهانی دوم تشکیل می داد. ظاهر عجیبش باعث گردید که در هر جایی به یک لقب خاص مشهور شود. برای مثال خلبانان شوروی آن را ایشاچوک به معنای خر و ناسیونالیست‌های اسپانیا آن را موش و فنلاندی ها این هواپیما را سنجاب پرنده صدا می زدند. I-16 نقش پر رنگی در جنگ دوم چین و ژاپن و نبرد خاخالین و جنگ زمستانی فنلاند و جنگ داخلی اسپانیا داشت. ۱۰۲۹۲ فروند از این هواپیما ساخته شد و حتی تا سال ۱۹۵۳ در برخی کشور ها در خدمت بود. منبع
  11. خلبان میگ ۲۹ اوکراینی در روز اول جنگ اوکراین، ساعتی پس از آنکه پایگاهش توسط موشک های کروز روسی هدف قرار گرفته است
  12. جهت آشنایی با ابعاد بزرگ خانواده فلانکر! تصویری از Su-30MKI هندی با 21 متر طول و 14.5 متر عرض (طول بال) که ابعاد بزرگ این جنگنده را نشان میدهد. خانواده فلانکر با ابعاد بزرگ این توانایی را دارند که سوخت و مهمات بیشتری حمل کنند و این موضوع دست آن ها را برای انجام طیف وسیعی از ماموریت ها در برد بیشتر و با تسلیحات متنوع تر باز میکند. از طرفی ابعاد بزرگ به معنای حمل رادار بزرگتر است که این موضوع خود تأثیر چشمگیری بر عملکرد این خانواده دارد. هر چند سطح مقطع بزرگ این خانواده نسبت به هماورد های غربی، همیشه پاشنه آشیل آن ها بود و حتی در نسل پنجم این خانواده (فلون) نیز این موضوع دیده میشود.
  13. بزرگترین نبرد هوایی جنگ جهانی اول حمله متفقین به سان می‌یل در سپتامبر ۱۹۱۸ اولین حمله تحت رهبری ایالات متحده در جنگ جهانی اول به فرماندهی ژنرال جان جی پرشینگ بود. آمریکایی ها ۱۴ لشکر شامل ۵۵۰هزار سرباز، ۳۰۰۰ عراده توپ، ۵۰هزار تن مهمات و ۲۰۰هزار تن تدارکات برای نبرد پیش رو آماده کرده بودند. برای ژنرال پرشینگ واضح بود که او به پشتیبانی نیروی هوایی نیاز دارد.او سرهنگ ویلیام میچل را به عنوان فرمانده شاخه هوایی قوای خود منصوب کرد و فرماندهی حدود ۶۰۰ هواپیمای آمریکایی را به او داد. سرهنگ میچل کنترل واحدهای هوایی اضافی متفقین را نیز به دست گرفت و یک ناوگان هوایی با ۱۴۸۱ هواپیما را ایجاد کرد که بزرگترین ناوگان هوایی تا آن زمان بود. او هواپیماهای دیده‌بانی را به نیروهای زمینی اختصاص داد و با گشت‌های تعقیب و گریز مستمر در میدان نبرد از قوای زمینی محافظت کرد. در یکی از درگیری ها سپتامبر ۱۹۱۸،حدود ۵۰۰ هواپیمای آلمانی به قوای متفقین حمله کردند که نتیجه آن یکی از پر تلفات ترین ماه های نبرد هوایی جنگ جهانی اول است که آن را به "سپتامبر سیاه" معروف کرد. ویلیام میچل سرهنگ ویلیام بیلی میچل به گردن نبرد هوایی حق بسیاری دارد . وی در دهه ۱۹۲۰ آزمایشاتی را انجام داد و جز اولین افرادی بود که ایده ناو هواپیمابر را مطرح کرد. وی توانست در یک آزمایش دو ناو جنگی را غرق کند اما تعصب زیاد نیروی دریایی به ناوگان سنتی خود باعث نادیده گرفتن ایده با ارزش او شد. طولی نکشید که در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ در پرل هاربور ژاپنی ها نیروی دریایی آمریکا را از خواب بیدار کردند. میچل یکی از اشخاص کلیدی در جدا کردن نیروی هوایی از نیروی زمینی نیز بود و به این تفاسیر جز چهره های شاخص نظامی گری ایالت متحده است. نبرد سان میل یکی از اولین و بزرگترین ترین نبرد های ترکیبی تاریخ بود که بطور ویژه تاکتیک ها و تسلیحات جدید همچون بخش زرهی و هوایی در کنار یکدیگر در نبرد شرکت کردند. برای مطالعه بیشتر به منبع رجوع کنید
  14. در یک قسمت مباحثه دیروز ، شخص زلنسکی حرف جالبی زد که باعث عصبانیت ترامپ و ...شد و در جواب به نوعی گفتن نگران ما نباشید ! زلنسکی: همه در جنگ مشکلاتی دارند، حتی شما. شما اقیانوس قشنگی دارید(اشاره به فاصله ی آمریکا از قاره های دیگر) و الان چنین حسی ندارید، اما در آینده احساس خواهید کرد. پ ن: سیاست های ترامپ چه در دور اول و چه در دور دوم بیشتر در جهت انزوا کشیدن آمریکا و نشان دادن چهره ای ترسناک از آمریکا در دوران افول به دنیا خلاصه شده. این رفتار به خود تحریمی آمریکا و فاصله گرفتن از متحدین سنتی آمریکا ختم شد و در دوره جدید هم سرانجام بهتری با این رفتار های یک جانبه گرایانه نخواهد داشت. هر کارتی برای استفاده در نهایت ظرفیتی دارد و وقتی زیاد استفاده بشود لوس می شود. و هر چند میتوان اقدامات ترامپ را به نوعی ریاضت اقتصادی تحمیل شده بر دیگران جهت نجات اقتصاد آمریکا بررسی کرد. اعتماد به قرار داد ها و و مذاکرات فی ما بین آمریکا به حداقل رسیده و بی اعتمادی یکی از ریشه های سقوط تمدن هاست. در این جا تمدن غرب را یک تمدن واحد به رهبریت آمریکا فرض میکنیم . همانطور که جورجیا ملونی نخست وزیر ایتالیا دیشب گفت: ما به یک نشست فوری بین ایالات متحده، اروپایی ها و متحدان نیاز داریم. بیایید با صراحت در مورد چگونگی رویارویی با چالش ها صحبت کنیم، از اوکراین شروع کنیم. هر نوع تفرقه ای در غرب ما را ضعیف تر می کند و به نفع کسانی است که دوست دارند تمدن ما سقوط کند. همه این ها در پی جنگ اقتصادی و تمدنی شکل گرفته در دهه اخیر به رهبریت چین و آمریکا هستش که در مرکز این نبرد تمدنی هم دلار قرار داد. حال این وسط چین ارز جدید بریکس را رو میکند که یک تهدید بالقوه است و اما بریکسی که آمریکایی ها ادعا میکنند که مانند اروپا نیست که ارزی بسازد و در اقتصاد ما هضم شود‌. بریکس شامل قدرت های اقتصادی نوظهوری هست که پشتوانه منابع معدنی بزرگ و جمعیت بسیار زیاد و هژمونی قدرت جهانی شدن دارند. یک مثلث بقول آن ها شرارت در مرکز آن قرار گرفته که از خصومت نسبت به آمریکا دست بر نمیدارند. سیاست مرد دیوانه ترامپ فقط یک قمار است که یا خواهد گرفت یا نخواهد گرفت. آمریکا در بزرگترین بدهکاری خود در تاریخ قرار داد و سیاست های متداول هم پاسخگو این حجم از پیشروی چین و سکون آمریکا نیست!
  15. هنری کیسینجر: «دشمنی با آمریکا خطرناک است، اما دوستی با آمریکا مرگبار.»