Navard

VIP
  • تعداد محتوا

    900
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    27

تمامی ارسال های Navard

  1. آن وقت دشمن هم قارچ هیدروژنی می فرستد وسط تهران و اصفهان و شیراز و تبریز و بوشهر و بندر عباس و ... هر چند عقیده دارم واقعا هدف قرار دادن سرزمین دشمن رو هم باید بصورت جدی دنبال کرد. اما باید دستاورد میدانی در منطقه جنگ را اولویت قرار داد. یک گزینه موثر تهاجمی میتواند بار رسانه ای سنگینی بر جامعه آمریکا هم داشته باشد و صلح را نزدیک کرده و اراده سیاسی ما را تحمیل کند.
  2. یک نظر شخصی و نا محبوب: اما تصور میکنم وقتی نمی‌توانیم یک نیروی پدافندی هواپایه و زمین پایه قابل بسازیم که کمی خیال ما را راحت کند شاید بهتر باشد در بحث تهاجمی بطور جدی کار کنیم. دفاع اصلی در اسرائیل هم حملات کوبنده و پیشگیرانه به توان تهاجمی رقباست . برای مثال هزاران هدف تهاجمی حزب الله در چند روز اول مورد حمله سنگین قرار گرفتند( نیاز به اشراف اطلاعاتی) که حجم حملات حزب الله تا روز پایانی جنگ بسیار قابل تحمل کردند و آن وقت دفاع هوایی اسرائیل توان مقابله قابل قبول با آن ها را داشت و چه بسا اگر کل توان تهاجمی حزب الله پای کار می‌آمد شدیدا پدافند اسرائیل اشباع میشد. اما این ها رو گفتم تا مثالی که این روز ها زیاد تکرار کردم رو مجدد تکرار کنم. همانطور که پرواز پهپاد های ایران در وعده صادق۱ توانست نیروی هوایی چند کشور در منطقه را شدیدا درگیر کند میشود باز هم روی آن ها حساب باز کرد. برای یک نیرو مهمترین ماموریت در مقام اول حفظ توان و جان خود است. به همین علت است که یمنی ها بطور مداوم به سمت ناوگان آمریکایی ها در سال اخیر پهپاد پرتاب می‌کردند. آن ها کاملا می دانستند که هیچ پهپادی به ناو نمی رسد اما همین کار ساده باعث شد جنگنده های زیادی درگیر بخش دفاعی شوند که این به معنای کم شدن از توان تهاجمی آنها بود. اگر بتوانیم در روز های اول جنگ بطور مداوم هزاران پهپاد به سمت تمام توان تهاجمی دشمن ( از پایگاه های هوایی گرفته تا شناور ها) پرتاب کنیم آنقدر آن ها درگیر میشدند که دیگر نتوانند حمله شدیدی به شهر های موشکی و صنایع ما کنند. ان وقت این فرصت برای ما پیش می آمد که بر حملات موشکی خودمون شدت ببخشیم. اما چرا گفتم شدت ببخشیم . در وعده صادق ۱و۲ مشخص شد که هم زمانی و کثرت در تعداد پرتابه ها اولویت یک حمله است. شلیک یکی دوتا موشک جوابگو نیست. باید بصورت هم زمان برای مثال ۳۰۰ موشک به سمت یک پایگاه شلیک شود و بعد این روند تکرار شود برای دیگر اهداف و ... وقتی فرصت این کار نباشد و ما نتوانیم این کثرت و همزمانی را در روز های اول بدست بیاوریم کارمان بجاهای باریک می کشد. فکر میکنم نیروهای مسلح هم به این موضوع آگاه هستند. روی مزاحمت هوایی حساب ویژه باز کرده اند. اصولاً هدف از ساخت پهپاد هایی چون کرار هم از روز اول همین مسئله بود. خوبی مزاحمت هوایی با پهپاد این است که می شود آن ها را از فاصله ایمن پرتاب کرد و هزینه این اقدام بسیار کم است. و البته تولید پهپاد میتواند بسیار ساده تر و سریع تر باشد. چهار تا دانشجو هم می‌توانند یک پهپاد را سر هم کنند. آموزش پهپاد انتحاری هم کار سختی نیست. و همینطور حمله پهپاد میتواند پیچیدگی زیادی را برای دشمن ایجاد کند. مسیر های حمله متنوع و ایجاد اخلال و همینطور سطح مقطع کم برای هر نیروی مدافعی میتواند کابوس باشد. و متاسفانه تنها گلوگاه ما همیشه بحث بانک اطلاعاتی آنلاین و ماهواره هاست که معلوم نیست کی درست میشود. ما نیاز به اشراف اطلاعاتی بهتری داریم. و البته از همه مهمتر ابزار ذکر شده باید اطمینان پذیر باشد.
  3. در شرایط ایده آل مطالب فرموده شده می‌توانند درست و جذاب باشند اما حقیقت در یک جنگ واقعی مشابه آن چه که تاکنون دیده ایم ممکن است چالش های بسیار جدی ایجاد شود و کل تحلیل زیر سوال رود. اولین مسئله ای که باید توجه کنیم ابن هستش که وقتی از برد موشک پدافندی صحبت میکنیم این به معنی صد در صد بودن توانایی در این برد نیست.برای مثال وقتی میگوییم یک سامانه اس۳۰۰ میتواند یک هواگرد را در دویست کیلومتری بزند. مشخصات منظور هدف قرار دادن یک هواگرد با سطح مقطع زیاد و در ارتفاع زیاد در این برد است و آن هم اگر در شرایط نزدیک شونده باشد. تا این جا همه چیز خوب است تا اینکه پای اخلال و پرواز در ارتفاع کم و سطح مقطع کم راداری پیش می آید. بر اساس بسیاری از تحلیل ها و شبیه سازی ها در چنین وضعیتی وقتی یک اس ۳۰۰ تمام و کمال است و در شرایط ایده آل قرار دارد برد عملیاتی به ۷۰ کیلومتر کاهش پیدا می‌کند. یعنی یک سامانه ای که میتواند دویست کیلومتری را هم شناسایی کند در برابر یک اقدام ساده در برد نزدیک به ۱۳۰ کیلومتر محدود می‌شود! به این موضوع باید ارتفاع کم پروازی را اضافه کنید که آن هم با توپوگرافی ایران می شود یک کابوس برای دفاع زمین پایه که آن وقت نیاز به رادار های روی برج ها و ارتفاعات برای هر گردان پدافندی را واجب میکند. اما حقیقت این است که نمی شود همه نقاط کور را پوشش داد. در سوی دیگر وقتی شما به برد هفتاد کیلومتری محدود شدید که این کار بسیار روش های گوناگونی دارد و بار ها هم اثبات شده است یک جنگنده می آید که موشک کروز با برد ۳۰۰ کیلومتر شلیک می‌کند! یعنی عملا ۲۳۰ کیلومتر قبل از اینکه اصلا رادار های پدافندی ما متوجه شوند. توجه کنید که رادار های فرا افق و کم تحرک بسیار آسیب پذیر هستند و قطعا اکثر آن ها را از دست خواهیم داد. توجه کنید بمب افکن B-2 آمریکایی میتواند ۱۱۴ بمب sdb حمل کند که به برد ۱۱۰ کیلومتر هم می رسند و عملا پدافند ما را به شدت اشباع میکنند( موارد این چنینی بسیار است و این ساده ترین گزینه ی پیش روست) و این یعنی اینکه این پدافند زمین پایه به شدت ضربه خواهد خورد و از قدرت آتش پدافند زمینی کاسته می شود و جبران آن واقعا کار سختی است. شاید همین نام امن کردن مرزی بقول شما تنها گزینه باشد. حفظ یکپارچگی در پدافند زمین پایه اصلا امکان پذیر نیست. هر چند دفاع هواپایه هم در مقابل قدرت بلامنازع هوایی و صاحب سبکی چون آمریکا هم کار آسانی نیست. و در مورد پدافند زمین پایه بخصوص از نوع کوتاه برد همون‌طور که در پیام قبلی گفتم چالش ها بسیار بیشتر از یک پدافند برد بلند است و باید خیلی شرایط را ایده آل فرض کنیم تا این سناریو های بخش های ۱۲۳ اجرایی شود. و البته قدرت های پدافندی از جمله روسیه نیز در کنار سامانه های پدافندی آواکس و جنگنده با رادار های برد بلند پرواز می‌دهند و با شبکه سازی خلا ها و ضعف ها رو پوشش میدهند. در بحث دفاع نزدیک یک جنگنده با رادار آرایه فعال میتواند رادار به سمت زمین بگیرد و یک پرتابه در ارتفاع بسیار کم را هم شناسایی کند و این خب در یک منطقه صنعتی میتواند بسیار کلیدی باشد.
  4. سلام، لطفاً کامل مطالعه شود‌ توجه کنید که این سلاح یک جایگزین در همین جنگنده اف۱۶ است. جنگنده میخواهد موشک هدایت راداری و هدایت فروسرخ گران قیمت شلیک کند که بعضا قیمت میلیون دلاری دارند می آید و یک راکت که هدایت لیزری و ارزان قیمت شلیک می‌کند. اگر این سلاح نباشد باید با توپ شلیک کند که در اوکراین دیدیم چقدر خطرناک است و سر آن میگ ۲۹ به زیر کشیده شد. کشوری که دفاع هواپایه دارد و به یک جنگنده مجهز است به ناچار چنین گشت ها و هزینه هایی دارد و راه گریزی ازش نیست. اگر دفاع هوایی ایده آل می‌خوایم باید چنین هزینه ای کنیم. کار کشاورز حسب دستِ کشتِ اوست. جنگنده و در کل دفاع هواپایه و ابزارهای آن یک وسیله سیال هستند. از همان آواکس و جنگنده ای که در نقش دفاع استفاده میشود میتوان در نقش حمله به زمین استفاده کرد. پس تا اینجای کار سلاحی داریم که دو نوع ماموریت تهاجمی و دفاعی را با هم انجام میدهد. هزینه هارو بعلت دو نیرو در یکجا بودن باید تقسیم بر دو کرد. دفاع هواپایه همانطور که گفته شد این مزیت را دارد که سیال باشد. یعنی اینکه چند جنگنده سوخو۳۵ این ظرفیت را دارند که با گشت های هوایی مداوم کل آسمان یک کشور را پوشش بدهند و نقطه کور هم برای آن ها معنا ندارد و اگر یک آواکس هم به آن ها اضافه شود وضع از این هم بهتر خواهد شد. این در حالی است که برای مثال برای شناسایی یک پهپاد انتحاری با سطح مقطع کم، ما نیاز به سامانه دفاع کوتاه برد داریم که در ایران خوشبینانه برد موثر این سامانه ها میانگین ۲۵ کیلومتر است. یعنی عملا وقتی زیر امواج پر تعداد پهپاد ها در مسیر های متنوع و پیچیدگی عملیاتی زیاد قرار میگیریم. ما می مانیم و جزایر با شعاع ۲۵ کیلومتری که آن هم در شرایطی است که اخلال و پنهان کاری شدیدی رخ ندهد. شاید بگویید رادار های دیگر و مرکزی وضعیت را بهتر میکنند. بله درست است اما نقش آن ها تنها پیش اخطار است و کشف و رهگیری نهایی به گردن همین تلار های پدافندی است. در لبنان دیدیم که چقدر زمین نا امن است. با رعایت پدافند غیر عامل درست میتوان جنگنده هارا از بسیاری از نقاط کشور پرواز داد. آزاد راه ها و بسیاری از این مسیر های موقت می‌توانند به برج مراقبت سیار مجهز شده و نقش یک پایگاه هوایی را بازی کنند. وقتی یک جنگنده به پرواز در می آید چند ساعتی میتواند پرواز کند و با سوختگیری هوایی این روند مداومت میابد. پس بحث استتار و پدافند غیر عامل پدافند زمین پایه با تمام مزایا خود چالشی بزرگ است. در عصر حاضر هر چه کم تحرک باشد و بخصوص آنکه بر روی زمین باشد در آخر شکار میشود یا از عملکرد موثر خود دور میشود. یک جنگنده با هزینه بسیار زیاد میتواند برای مثال فرار کند و یا سلاحی را از صد ها کیلومتر دور تر شلیک کند تا در معرض خطر قرار نگیرد. اما یک سامانه پدافندی بخصوص از نوع کوتاه برد باید در دل خطر باشد و در تعداد بسیار زیاد بکار رود تا موثر باشد. دقیقا نمی دانم F-16 چند فروند از این راکت های هدایت پذیر حمل می‌کند اما با توجه به ابعاد غلاف قابل انتظار است که دستکم ۶ غلاف از آن را حمل کند تا در مداومت آن مشکلی ایجاد نشود. هر غلاف هفت فروندی است و اگر فرضا در آستانه لود تسلیحاتی درنظر بگیریم هر F16 میتواند به تنهایی۴۲ موشک ضد پهپاد حمل کند. این تعداد برابر است با بیش از ده سامانه مجید که ما ازش در همین بخش ضد پهپادی استفاده میکنیم. در نهایت نیاز به کثرت سامانه های پدافندی است و قیمت تمام شده هر موشک آن با توجه به نیاز به برد بیشتر و توانایی کشف ویژه‌ تر بسیار هزینه بر خواهد بود که در دراز مدت بر هزینه جنگنده ها می‌چربد. کنار این ها باید تامین برق و هزینه ی زیاد بخش آموزش پدافند هوایی به علت کثرت نفرات رو هم در نظر بگیریم و از همه بدتر اینکه هدف اول سرکوب دشمن هم همین سامانه های پدافندی زمین پایه و نفراتش خواهند بود و همواره این سامانه ها پاشنه آشیلی همچون خودروی مدیریت و فرماندهی و اوت نامبر شدن خواهند داشت. نظر نا محبوب: هزینه زیاد برای دفاع هوایی زمین پایه کار درستی نیست. این نوع دفاع تنها نقش ضربه گیر موقت را بازی خواهند کرد. آن هم در بازه زمانی بسیار کوتاه . پدافند زمین پایه برای کشور پهناور و با توپوگرافی عجیب و غریب ما تنها در شرایطی موثر است که تنها مرکز مهم را بصورت بسیار فشرده پوشش دهد ( برای مثال کارخانه های فولاد و پتروشیمی ها و میادین نفتی و نیروگاه های هسته ای و ...). دفاع چند لایه و مستحکمی همچون اسرائیل که هم از دفاع زمینی و هم هوایی بطور هم زمان استفاده می کرد در نهایت در وعده صادق۲ در هم شکست و ما شاهد عبور پرتابه ها بصورت موثری بودیم. مسئله ای ساده وجود دارد. تهاجم همیشه نسبت به دفاع یک قدم جلوتر است. یک ابزار دفاعی همواره برای یک خطر تهاجمی شناخته شده ساخته می شود و در برابر خطرات احتمالی ناشناخته ضعف دارد، که البته معمولا هم توسط مهاجم همین راه ناشناخته برای سرکوب پدافند رفته میشود. بسیاری اوقات به این موضوع فکر میکنم که شاید پدافند غیر عامل و یا حتی گذشتن از خیر برخی اماکن و ساخت مجدد آن ها هزینه کمتری برای ما داشته باشد. برای مثال با علم به شروع جنگ قطعات پیچیده و گران قیمت صنایع جا به جا شوند شانس بیشتری برای حفظشان خواهیم داشت( در جنگ تمام عیار تولید در منطقه زیر آتش را باید فراموش کنیم). اگر یک بازه ۳۰ ساله تولید و توسعه و آموزش و تعمیر نگهداری یک نیروگاه پدافند هوایی رو در نظر بگیریم شاید برابری کند با ساخت چندین ابر مرکز صنعتی ! اما بحث تحمل فشاری روانی این چنین ضربه هایی برای جامعه سخت است وگرنه این هزینه های دفاع و یا از نوع ساختن شاید چندان فرقی نکند. بهتر است در دفاع به سمت سلاح هایی برویم که ما کاربرد دو منظوره دارند. برای مثال همین نیروی هوایی که هم در بحث تهاجمی و هم دفاع میتواند اقدام کند. بعضی بخش ها مانند ضد بالستیک کاری نمی شود کرد و چاره ای جز ساخت پدافند نیست اما باید بدانیم که در نهایت شکست میخورد. پدافند هوایی زمین پایه تنها در نقش کمین پدافندی میتواند بسیار موثری باشد که خود نیازمند سامانه های خاص است. و در آخر دفاع هوایی که فقط یکی از دو نوع هواپایه و زمین پایه را دارد عین کابوسی بی پایان می ماند. این هم برای ما هم برای آمریکا و اسرائیل صادق است. و نهایتا حمله بهترین دفاع است.
  5. بسیج صنعتی شوروی در جنگ جهانی دوم: شاسی همه کاره تانک T-34 برای بزرگنمایی تصاویر بر روی آنها کلیک (لمس) کنید (تصاویر سیاه سفید رنگی شده اند) صنعت شوروی در حین جنگ جهانی دوم مثالی در خور از خدمت‌گیری تمامی امکانات یک کشور در خدمت جنگ است. صنایع غیر نظامی شوروی بطور گسترده در ساخت تسلیحات مختلف ورود کردند، هر چند این بسیج تنها به کارخانجات خلاصه نمیشد و دستگاه تبلیغات و سیستم حمل و نقل شوروی و ... نیز کمک شایانی به آن کردند. طبق اعلام منابع گوناگون، شوروی در طی جنگ جهانی دوم در مجموع توانست ۴۸۹,۹۰۰ عراده توپ و ۱۳۶,۸۰۰ فروند هواپیما و۱۰۲,۵۰۰ فروند تانک و دیگر تسلیحات خودکششی تولید کند. همچنین آنها تعداد ۹,۶۰۰ عراده توپ و ۱۸,۷۵۳ فروند هواپیما و ۱۱,۷۵۶ فروند تانک و توپ های خودکششی از آمریکا و بریتانیا دریافت کردند. در اینجا هم مانند مقاله بالا بخش زرهی را معیار قیاس قرار میدهیم. اتحاد جماهیر شوروی قبل از ورود به جنگ در تاریخ ۱ ژوئن ۱۹۴۱ دارای ۲۵,۴۸۱ فروند خودروی زرهی بود که اکثرا در همان سال های اول جنگ نابود شدند. و رقمی که در پاراگراف بالا آمده خود نشانه آستانه توانایی یک بسیج صنعتی در تولیدات جنگی در سال های بعد است آن هم در زمانی که بسیاری از کارخانجات این اتحادیه به ناچار کیلومتر ها جا به جا شدند و یک وقفه طولانی در تولید ایجاد گردید. در ادامه به مثالی از بخش تولیدات زرهی شوروی و مرتبط با پارگراف زیر از مقاله جنگ های طولانی و بسیج صنعتی پرداخته خواهد شد: شاسی همه کاره تانک T-34 تانک T-28 یک تانک روسی بود که قبل از جنگ در تعداد محدودی ساخته شد ولی این تانک راه را بر تولید تانک های دیگر و البته سرشناس جنگ جهانی دوم از جمله تانک T-34 باز کرد. بر روی شاسی تانک T-34 در ابتدا یک برجک با توپ ۷۶ میلی متری قرار گرفت و این تانک در مقابل اولین تانک های آلمانی وارد شده به خاک شوروی خوش درخشید تا اینکه با ورود تانک های جدید آلمانی همچون تایگر و پانزر۵، توپ این تانک از خود ضعف هایی از جمله در بحث نفوذ و سرعت بارگذاری و برد موثر نشان داد. در ابتدا این تانک به یک توپ ۷۶ میلی‌متری با سرعت بالاتر دست یافت، و در نهایت با یک تفنگ ۸۵ میلی‌متری در یک برجک بزرگ‌تر ارتقا پیدا کرد. این ارتقا به نام T-34/85 نامیده شد که در سال ۱۹۴۵ وارد خدمت گردید و نقش موثری در ماه های پایانی جنگ داشت. تانک های بدون برجک و بقولی زره کوب های SU-85 و SU-100 همگی حاصل نصب توپ های سنگین تر بر روی شاسی T-34 بودند. زره کوب su-85 به توپ ۸۵ میلیمتری d-5 مجهز شد که بعد ها همین توپ بر روی T-34/85 نصب گردید و همین امر باعث شد که خط تولیدش زود بسته شود، و بعدها توپ ۱۰۰ میلیمتری D-10 بر روی شاسی T-34 نصب گردید و حاصل این ترکیب زره کوب SU-100 بود که در ماموریت های ضدتانک برتری آتش و زره بر تانک های آلمانی داشت. جالب اینجاست که این توپ هم در نهایت به تانک های T-54 و T-55 به ارث رسید‌ که خود تاثیر عمیق بستر بودن تانکT-34 بر خانواده تانک های سری T روسی را نشان دهد. در نقش دیگر برای شاسی تانک T-34 یک هویتزر 122 میلی متری M-30 بر روی آن قرار گرفت تا حاصل توپ خودکششیSU-122 باشد. نکته اینجاست که یکی بودن شاسی و قطعات باعث تولید راحت و پر تعداد و کم هزینه در صنایع زرهی شوروی میشد. در حقیقت صنعت جنگی شوروی در ساخت شاسی این تانک ها از قطعات تجاری استفاده میکرد که سر هم کردن آن برای افراد مبتدی هم آسان بود و این باعث میشد تا صنایع مختلف و حتی نا مربوط هم بتوانند به کمک صنایع اصلی آمده و در تولید آن نقش داشته باشند یا حتی آن را بسازند. شاسی سبک این ظرفیت را ایجاد کرد تا از پیشران های شبه تجاری اصلاح شده در تانک استفاده کنند و صنایع کوچک و حتی کارگاه ها بتوانند بدون نیاز به جرثقیل ها و ابزارهای سنگین دیگر آن ها را بسازند و روی هم سوار کنند. چیزی که برای ادوات در کلاس سنگین تر امکان پذیر نبود و ناچارا نیاز به امکانات صنعتی گسترده برای تولیدات سنگین بود که این خود سبب کاهش تولید می گردید همان چیزی که در طرف مقابله آلمانی ها را رنج می برد. تفاوت دیدگاه سبب شد که برخی صنایع نامربوط در شوروی همچون تراکتور سازی ها تعداد تانک مشابهی با برخی از کارخانه های آلمان در دوران اوج این صنایع تولید تولید کنند. و در آخر هم شاسی این تانک و البته خود تانک T-34 به پر تیراژ ترین تانک جنگ تبدیل شود و سیل کمیت و کیفیت قابل تحمل آن توانست صنعت پیچیده رایش سوم را غرق کند. هر گونه برداشت از این مطلب با ذکر نام نویسنده و سایت بلامانع است منبع۱ منبع۲
  6. آغازی بر پایان پهپاد های با سرعت کم: انهدام پهپاد حوثی ها با راکت هدایت لیزری https://aparat.com/v/xbv7e57 سنتکام با انتشار فیلمی از هدف قرار گرفتن یک پهپاد یمنی با راکت هدایت لیزری (AGR-20 (APKWS II خبر داد. یکی از ضعف های دفاع زمینی و هوایی در مقابل انبوه پهپاد های حمله کننده بحث اوت نامبر شدن سامانه ها یا جنگنده ها از کمبود موشک های قابل حمل است. چند موشک از راکت های هدایت لیزری بر پایه راکت هایدرا میتوانند جای یک موشک هوا به هوا چون سایدوایندر را بگیرند. لازم به ذکر است که قیمت هر موشک سایدوایندر بطور میانگین برای با ۴۲۰ هزار دلار است و این در حالی است که قیمت تمام شده راکت هدایت پذیر شده فوق تنها ۱۵ هزار دلار است. با تمام مزایا قابل انتظار است که قفل لیزری بر روی که پهپادهای پر سرعت و مانور پذیر کار دشواری باشد و در کنار تمام این ها همچنان ضعف کشف اولیه پهپاد ها با توجه با سطح مقطع بسیار پایین آن ها وجود دارد و در حقیقت این راکت های هدایت پذیر به نوعی نقش لایه آخر را بازی خواهند کرد و چه بسا با ورود گسترده تر پهپاد های جت این تسلیحات هم از دور خارج شوند
  7. https://aparat.com/v/ipje4ss درگیری نزدیک بین سربازان اوکراینی و روسی سربازان اوکراینی به یک موقعیت دفاعی سربازان روس حمله میکنند. درگیری شدیدی رخ میدهد . و در این بین سه fpv به مهاجمین اوکراینی برخورد میکند. در نهایت سنگر های روس توسط نیروهای اوکراینی پاکسازی میشود. لازم به ذکر است که فیلم فوق جدید نیست ...
  8. تصاویر بی نظیر از پرتاب اخیر ماهواره بر فالکن ۹ شرکت آمریکایی اسپیس ایکس مرتبط
  9. شرکت های نفتی دیگر هم نمی مانند و تماشا کنند. آن ها هم می کشند رو قیمت جنس. اما تفاوت امریکا این است که آمریکا صنعتش فعال خواهد ماند و این وسط چین و هند و اروپا صنعتشون میخوابه. وقتی بعنوان خریدار نفت کشور فروشنده رو تغییر میدین و نفت جدید می‌خرید باید توجه کنید که تطبیق پالایشگاه ها چندین سال طول میکشد و این چند سال فشار مضاعفی به اقتصاد آن ها می آورد مشابه همچین اتفاقی رو اروپا و آمریکا پس از جنگ جهانی دوم تجربه کردن. کشور های اروپایی بمباران شده و صنایعشان در شعله های جنگ سوخت اما صنایع آمریکا در آن سوی دینا به قدرت به کارش ادامه داد و اروپا رو بلعید و طوری که بریتانیا کبیر به بریتانیا صغیر تبدیل شد و فرانسه هم ....
  10. تعدادی از دوستان نظرشون اینه که در حمله احتمالی آمریکا به ایران ما هم برویم صنایع نفتی کل منطقه را بزنیم (پایگاه های آمریکا به کنار). حقیقت داستان این است که زدن صنایع نفتی کشور های منطقه هیچ کمکی به ما نمیکند. آمریکا خود از دارندگان بزرگ نفت شده و دیگر آن آمریکا سابق نیست که به نفت وابسته باشد. در عوض شریک نفتی اول کشور های نفت خیر منطقه چین و دیگر کشور های صنعتی شرق آسیا و اروپا هستند. که همه این روز ها از رقبای آمریکا هستند. چین هم به نوعی کشور دوست ما محسوب میشود و همینطور همین چین تنها کشوری است که با آمریکا رقابت همتا دارد. وقتی برای مثال آرامکو رو بزنید باید توجه کنید که بزرگترین سرمایه دار خارجی این صنایع چینی ها هستند. چینی ها بعد این حمله دچار بحران انرژی و مواد اولیه بر پایه نفت رو به رو میشن و صنایع و اقتصاد چین دچار فروپاشی میشه. صنایع نفتی چیزی نیست بشود سریع هم تعمیرش کرد. چین به ناچار به سمت فروشندگان نفت جایگزین میرود که در حال حاضر تنها کشور در دسترس روسیه است( که به آن هم در جنگ اوکراین آسیب وارد شده) و باید توجه شود در چنین جنگی برای ما هم صنایع نفتی باقی نمی ماند. فرضا اگر در این جنگ آمریکا را هم شکست دهیم حال چین را مقابل خود خواهیم داشت. آمریکا از خدایش هم باید باشد جنگی راه بیندازد تا ما این کار را کنیم و هم چین را به خاک سیاه بنشاند و هم خود بشود فروشنده بزرگ نفت (با قیمت چند برابر نفت الان)...
  11. آینده روشن راکت های چند بار مصرف راکت های چند بار مصرفی چون اسپیس ایکس از جمله فالکن ۹ و استارشیپ ظرفیت های گسترده ای برای استفاده در بخش نظامی دارند. این موشک در دو بخش ترابری با سرعت بسیار زیاد و همچنین در بخش پرتاب تسلیحات بالستیک و شبه بالستیک با ارزان ترین قیمت می‌توانند مفید باشند. با گسترش سرجنگی های بالستیک با توانایی تغییر مسیر و حتی انتقال مداری، با این روش میتوان به سرجنگی های بالستیک در برد های مختلف اما با هزینه کم رسید.همچنین این بوستر های می‌توانند به عنوان یک راهکار کاهش هزینه برای تسلیحات نسل جدید هایپرسونیک سرشی مورد استفاده قرار گیرند. همانطور که مشخص است این نوع از بوستر ها می‌توانند در دفعات مورد استفاده قرار گیرند. با گسترش ماهواره ها و رصد مداوم و با فاصله زمانی کم توسط آن ها، یک نیروی موشکی بالستیک ارزان قیمت میتواند به ابزاری موثر در دست فرماندهان نظامی تبدیل شود. اسپیسX به عنوان یک شرکت آمریکایی در توسعه این راکت های به درجه تثبیت فناوری و تولید رسیده است و کشور چین هم مشغول کار در این بخش است. قابل تصور است که در آینده نزدیک یکی از مرز های فناوری نظامی همین موشک های چند بار مصرف باشند. طرح موشک چند بار مصرف ایرانی سروش۲ انسان بر
  12. ماهواره بر چند بار مصرف ایرانی رئیس جمهور(مسعود پزشکیان) در ۱۴ بهمن ۱۴۰۳ همزمان با روز ملی فناوری فضایی، از جدیدترین دستاوردهای دفاعی و فضایی وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح بازدید کردند. در این بازدید بنری از برنامه فضایی کشور در بخش ماهواره بر ها دیده شد. در این بنر از اولین پرتاب ماهواره بر سیمرغ بهینه در سال ۱۴۰۳ صحبت شده که البته این پرتاب چندی پیش با پرتاب ماهواره ی ارتش جامه عمل پوشید. سال بعد (۱۴۰۴) اولین پرتاب ماهواره بر سریر A اعلام شده است. در سال ۱۴۰۷ نسخه سریر B باید پرتاب شود که دارای چهار بوستر جانبی است. سروش ۲ در دو شاخه مختلف توسعه پیدا میکند. و لازم به ذکر است که این دو شاخه با طرح پیشین این ماهواره بر متفاوت هستند. سروش ۲ یک نسخه سرمازا و یک نسخه انسان بر خواهد داشت. نسخه انسان بر ماهواره بر سروش در حقیقت طرحی مشابه با ماهواره بر فالکن ۹ شرکت اسپیس ایکس است. این طرح دارای قابلیت بازیابی و بقولی چند بار مصرف بودن است. این اولین نشانه ها از توجه ایران به چنین طرح جاه طلبانه اما بسیار آینده دار است.
  13. جنگ های طولانی و بسیج صنعتی: آیا صنایع نظامی مانند جنگ جهانی دوم خواهند بود؟ جنگ‌های طولانی مستلزم بسیج صنعتی هستند، و وقتی استراتژیست‌ها و برنامه‌ریزان به این کلمات فکر می‌کنند، به جنگ جهانی دوم و همه چیزهایی که در پی آن روی داد می رسند. در جنگ جهانی دوم صنایع غیرنظامی به کمک صنایع نظامی آمدند و بحث تولید انبوه در بعضی مواقع کیفیت را به چالش کشید. توانایی پشتیبانی طولانی از نیروهای نظامی در آن زمان جامه عمل پوشید و در نهایت ارتش‌های بزرگ و با تجهیزات کامل را تغذیه می کرد. اما یک جنگ طولانی در حال حاضر کاملاً متفاوت خواهد بود. یک نبرد شدید پس از حدود ۹ ماه، نیروهای مسلح ایالات متحده را به چیزی شبیه ارتش یک قدرت منطقه ای تبدیل خواهد کرد. برای مثال ارتش آمریکا به صنایع نظامی این کشور خرید های فناورانه و پیچیده ای را سفارش میدهد که از اشتراکات کمی با صنایع غیر نظامی برخورداند. در حقیقت دولت ایالات متحده به طور جدی در مورد بسیج صنعتی فکر نکرده است. برای بزرگنمایی تصاویر بر روی آنها کلیک(لمس)کنید مشکل اساسی اینجاست که جنگ‌های بزرگ علیه قدرت های نظامی همتا، سلاح‌ها و مهمات را با سرعتی بسیار فراتر از آنچه که صنعت نظامی شکننده ایالات متحده می‌تواند تولید کند مصرف خواهدکرد. صنایع نظامی آمریکا برای زمان صلح ساخته شده اند، نه تولید انبوه در زمان جنگ! زیرا حفظ ظرفیت بلااستفاده برای ایجاد یک بسیج صنعتی بسیار هزینه بر است. کنگره و پنتاگون بر این باورند که تسلیحات نظامی همینطور هم به اندازه کافی هزینه بر هستند و نباید برای چیزی که ممکن است هرگز مورد استفاده قرار نگیرد هزینه ای پرداخت کرد. برای مثال به بخش زرهی نگاهی می اندازیم، هر چند این موضوع در مورد دیگر تسلیحات نیز صادق است. ارتش آمریکا دارای 15 تیپ زرهی علمیاتی و ذخیره است که در مجموع حدود 1300 تانک در آنها (90 تانک در هر تیپ) وجود دارد. در پشت این تانک‌های «عملیاتی» حدود هزار تانک دیگر در واحدهای آموزشی، تعمیر و نگهداری و تحقیق و توسعه قرار دارند. و صدها فروند دیگر در گورستان "Boneyard" در شرایط گوناگون نگهداری می شوند. پیش بینی احتمال یک جنگ فرسایشی سخت است، چون چنین جنگ هایی خوشبختانه نادر هستند اما می‌توانیم نگاهی اجمالی به آن‌ها بیندازیم. به عنوان مثال، در جنگ سال 1973، اسرائیلی ها 400 تانک از 1700 تانک خود را از دست دادند، که نرخی در حدود 1.1 درصد در روز برای 20 روز نبرد داشت. در طرف مقابل ارتش های عربی به مراتب تانک های بیشتری از دست دادند. در نبرد بزرگ تانک ها در کورسک در سال 1943 که باعث تلفات بسیار زیاد بخش زرهی شد، طرف آلمانی بصورت روزانه 14 درصد از تانک های خود را در طی دو هفته نبرد و یا به بیان دیگر 110 درصد از نیروی اولیه خود را از دست داد. البته لازم به ذکر است که این نبرد یک درگیری کوتاه اما با شدت غیرعادی بود. در جنگ جهانی دوم بطور میانگین گردان های پیاده نظام ایالات متحده در خط مقدم، روزانه 2.6 درصد از پرسنل خود را حتی بدون درگیری شدید از دست می دادند. بنابراین منطقی است که فرض کنیم که یک درگیری شدید با قدرتی همتا می تواند حدود 1 درصد از نیروی زرهی امریکا را در هر روز از بین ببرد. این شامل تلفات در میدان نبرد، رها شدن در هنگام عقب نشینی، آسیب دیدن در مسیر و دیگر سوانح است. در نتیجه با درگیر شدن تمام 15 تیپ ، نیروی زرهی به طور متوسط 13 تانک در روز یا 390 تانک در ماه از دست خواهد داد. تیپ های زرهی با استفاده از تانک‌های بخش تعمیر و نگهداری و پایگاه های آموزشی می‌توانند تا حدود دو ماه با قدرت کامل به نبرد ادامه دهند. پس از آن، نیرو ها به طور پیوسته با کاهش استعداد رو به رو میشوند: 74 درصد در ماه چهارم (960 تانک) 55 درصد در ماه پنجم (715 تانک) 41 درصد در ماه ششم (533 تانک) تا ماه دهم، این عدد به 158 تانک کاهش می یابد که این تعداد تنها برابر با استعداد دو تیپ زرهی آمریکاست! آیا بسیج صنعتی جایگزینی دارد؟ بله، اما کافی نیست. ایالات متحده در سال‌های اخیر تنها 20 تا 60 تانک در سال ساخته است (که در واقع آن ها هم بروز رسانی نسخه های قدیمی بوده اند). در نهایت، طبق اسناد بودجه ارتش آمریکا، تولید تانک می تواند به 28 فروند در ماه افزایش یابد. به عبارت دیگر، هنگامی که به طور کامل بسیج در بخش صنعت نظامی اعمال شود، تولید تانک های جایگزین در هر ماه به حدود تلفات تانک ها در دو روز نبرد میرسد! با گنجاندن این تانک های اضافی در محاسبات قبلی میتوان یک ماه دیگر به جدول زمانی جنگیدن با کمیت و کیفیت مناسب اضافه کرد. با صرف زمان و هزینه بیشتر توسط صنایع نظامی (در این مورد جنرال دینامیکس) می تواند تولید را بیشتر هم گسترش دهد اما راه طولانی در پیش خواهد بود. اما چه باید کرد؟ ابتدا ایالات متحده باید تجهیزات را از گورستان "Boneyard" خارج کند، آن ها را قابل استفاده کرده و به میدان نبرد بفرستد. برای تانک ها، این به معنای استفاده از تمام M-1A1 های قدیمی، نسخه دیجیتال نشده بدون کنترل آتش و زره ارتقا یافته و رایانه های یکپارچه نسخه فعلی M-1A2SEP است. در نهایت M-1 های اصلی از اوایل دهه 1980 با توپ 105 میلی متری کوچکتر به جای توپ 120 میلی متری فعلی به میدان جنگ با رقیبی همتا خواهند رفت که البته این دشمن همتا توانسته است به تانک های با کیفیت تر خودی آسیب وارد کند و آن ها را از صحنه نبرد حذف کند و در نتیجه ممکن است تلفات تصاعدی شود. دیگر زمان یا توانی برای ارتقاء به جدیدترین نسخه وجود نخواهد داشت. صنایع دولتی و شرکت های خصوصی در امر تعمیر خسارات جنگی و ساخت تانک های جدید غرق خواهند شد. استفاده از چنین تجهیزات قدیمی برخلاف رویه 50 ساله است که در آن ارتش ایالات متحده تنها با مدرن ترین تجهیزات جنگیده است. با این حال در طرف دیگر جنگ، دشمنان هم با فرسایش مشابهی مواجه خواهند شد و آن ها نیز به بحران کمیت در برابر کیفیت خواهند رسید. به عبارت دیگر، در یک درگیری فرضی در اروپا، تانک‌های ایالات متحده دیگر با کثرت تانک‌های مدرن روسی مانند T-90s مواجه نمی‌شدند، بلکه در مقابل تانک‌های قدیمی‌تری مانند T-80s یا T-72s بصورت عمده قرار می گرفتند. بنابراین یک مبارزه همتراز خواهد بود. به طور همزمان، تدارکات باید به بخش غیرنظامی گسیل شوند و آنچه را که می شود در صنایع غیر نظامی تطبیق داد را آماده تولید کرد. تطبیق به معنای تغییر تولیدات غیرنظامی به تولیدات با مشخصات نظامی نیست، زیرا این امر بیش از حد طول کشیده و هزینه سرسام آور دارد. در جنگ جهانی دوم، بسیج صنعتی سال‌ها طول کشید و با دستورات جنگی دولت های فرانسه و بریتانیا در سال 1938 شروع شد اما تا سال 1944 تجهیزات مورد نیاز کافی برای مقابله با آلمان و ژاپن فراهم نگردید. در سال اول جنگ جهانی دوم تولیدات بسیار کم بود و در سال دوم تولیدات کمتر از حد نیاز بود. و در سال سوم تقریباً تمام چیزی که مورد نیاز بود تولید شد و در سال چهارم، بیشتر از آنچه که مورد نیاز نیروهای نظامی بود تولید گردید. انطباق در چنین شرایطی به معنای همراه کردن تولیدات صنایع غیر نظامی با تولیدات نظامی است. برخی از تجهیزات "غیر نظامی" ممکن است نسبتاً سریعتر تولید شوند. برای مثال، تولید امرپ ها، طی یک سال در طول جنگ عراق افزایش یافت. این انطباق همچنین در مورد دکترین و فرماندهی میدان نبرد نیز باید اعمال شود. باید توجه شود پس از ۶ یا ۸ ماه نبرد، وسیله نقلیه اصلی ارتش دیگر امرپ است نه دیگر ابزار های زرهی که تا آن روز مورد استفاده قرار میگرفت، که این با توجه به خالی شدن ذخایر زرهی مورد اشاره قطعا بهتر از هیچ است. در نهایت، آمریکا باید هر چیزی را که می‌تواند از بازار آزاد جهانی بخرد (مانند کاری که ایران در صنایع نظامی خود انجام می دهد) کاری که ارتش ایالات متحده از زمان جنگ جهانی اول، وقتی که فرانسوی‌ها نیروهای اعزامی آمریکا را تجهیز می کردند، صورت نگرفته است. با این حال چنین چیزی در سوابق جنگی بسیاری از کشورهای دیگر وجود دارد. هنگامی که بریتانیا در سال 1983 جزایر فالکلند را بازپس گرفت، ایالات متحده مهمات آن را فراهم کرد. زمانی که عراق و ایران از سال 1980 تا 1988 هشت سال مبارزه فرسایشی داشتند، هر دو بازار جهانی را به شدت جستجو کردند تا هر کجا که می توانستند تجهیزات نظامی پیدا کنند. بنابراین زمانی که صنعت ایالات متحده قادر به تولید تجهیزات به تعداد مورد نیاز نباشد، ایالات متحده نیز باید همین کاری کند که دیگران رفته اند. از آنجا که متحدان ناتو ممکن است خودشان درگیر شوند، ایالات متحده میتواند از برخی کشور های غیر دشمن همچون برزیل کمک بگیرد که دارای صنعت تسلیحاتی خوبی است. همینطور اقدامات افراطی دیگر مانند خرید تانک های مصری و مراکشی، میتواند گزینه خوبی باشد(چنین اتفاقی برای اوکراین رخ داد. زمانی که غربی ها برای اوکراین از دیگر کشور ها تسلیحات شرقی و متناسب با ساختار نظامی این کشور خریداری کردند). این احمقانه به نظر می رسد، اما آنها تانک های آمریکایی زیادی دارند که می توانند به سرعت در ارتش ایالات متحده گنجانده شوند.) (نظر ناورد: اجتناب از جنگ های گسترده و یا با چند محور و حفظ تعدادی از متحدین با توان تولید بالا در شرایط صلح و دور از جنگ میتواند برای چنین وضعیتی مناسب باشد. برای مثال طبق اخبار رایج جنگ اوکراین به نقل از منابع خارجی، ایران و کره شمالی و چین به روس ها از طرق مختلف کمک صنعتی و تسلیحاتی کردند. در طرف اوکراینی نیز چنین چیزی دیده شد) سرمایه گذاری چند میلیارد دلاری در زمان صلح در ظرفیت بسیج صنعتی، در چنین جنگی میتواند بخش تولیدات نظامی را نجات دهد. با این حال، صنایع و مقامات نظامی هرگز مایل به انجام این کار نبوده اند، زیرا بودجه های نظامی محدود هستند و نگهداری از امکاناتی که قرار است خاک بخورد خود هزینه بسیار زیادی دارد و پرورش نیروی مجرب برای هیچی خود مکافات بزرگتری است. و حفظ این نیرو کار راحتی نیست. (چنین اتفاقی برای صنایع کشتی سازی آمریکا به وقوع پیوسته است. با توجه به غیر فعال شدن بخش زیادی از صنایع کشتی جنگی سازی در نبود تولید جدید در دهه های اخیر با کمبود نیروی کار متخصص رو به رو گردید و از این نظر آمریکا را از چین عقب انداخته است). یک دوره طولانی هشدار استراتژیک، همانطور که در جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد، ایجاد چنین بسیجی را تسهیل می کند، اما بعید است که در جنگ آینده چنین فرصتی وجود داشته باشد. آمریکایی ها در سال ۱۹۴۲ پا به میدان نبرد جنگ جهانی دوم گذاشتند و در نتیجه سه سال فرصت کافی برای افزایش ظرفیت تولید و همسان سازی تسلیحات و آموزش ها و فرماندهی و تاکتیک ها با میدان نبرد نوین آن زمان را پیدا کردند و وقتی وارد کارزار شدند در صنعت و توان نظامی یک سرو گردن از رقبا پیشی گرفتند. نتیجه گیری: اولین قدم تشخیص مشکل است. این همان جایی است که آمریکا امروز گیر کرده، علیرغم اینکه این یک مشکل شناخته شده است اما فکر کردن به یک جنگ طولانی بسیار عجیب بنظر می رسد. فرماندهان نظامی احتمالاً تجهیز نیروهای آمریکایی به تجهیزات قدیمی‌تر، خارجی یا کم‌توان‌تر را اشتباه و حتی غیراخلاقی می‌دانند. ممکن است هیچ انتخابی در یک جنگ تمام عیار واقعا وجود نداشته باشد. این تغییر طرز فکر فرماندهان بزرگترین چالش در بسیج صنعتی آینده خواهد بود. گام بعدی، ساختن طرح هایی است که با طیف وسیعی از شرایط بسیج صنعتی متناسب باشد، زیرا احتمال سنجی و ماهیت جنگ های طولانی بسیار نامشخص است. و در نهایت، وزارت دفاع باید دستکم مقدار کمی در ظرفیت بسیج صنعتی سرمایه‌گذاری کند اما همین سرمایه‌گذاری‌ کم هم باید واقع‌گرایانه باشند. به عنوان مثال، می تواند گلوگاه های تولید را با مقداری سرمایه گذاری اولیه کاهش دهد‌. انبار های ذخیره سازی سلاح می توانند اطمینان حاصل کنند که تجهیزات ذخیره شده به شدت خراب نمی شوند تا در مواقع اضطراری دوباره مورد استفاده قرار گیرند. در پایان، سرمایه گذاری هوشمندانه و برنامه ریزی واقع بینانه می تواند آسیب پذیری استراتژیک را به یک مزیت استراتژیک نسبت به رقیبانی تبدیل کند که برای آن راهکاری نیاندیشیده اند. هر برداشتی از این مطلب با ذکر نام گرداورنده و سایت بلامانع است. منبع
  14. سلام یادمه یکی از دوستان آن سال ها گفته بود این تغییر چهره بخاطر عوارض پس از مصرف کورتون هستش اما حقیقتا کار از عوارض کورتون گذشته بود و انگار سهیل حسن عمل تعویض سر انجام داده بود. با این حال بخش بزرگی از موفقیت های نمر و نیروهاش پس از این تغییر چهره صورت گرفت. در تمام جبهه هایی که جنگ سخت در جریان بود نیروهای تایگر حضور داشتند و واقعا نقش کلیدی در پیروزی ارتش سوریه در آن سال ها بازی کردند. واقعا حیف
  15. خبری از سرهنگ سهیل حسن (نمر) ندارید؟! یادمه روز های آخر قبل سقوط حلب با نیروهای تایگر به این شهر اعزام شده بود.
  16. https://www.aparat.com/v/fczl7x0 اساس حمله پهپادی و کروزی در وعده صادق مزاحمت هوایی و ایجاد آسمانی اشباع برای دشمن بود‌. همانطور که در فیلم بالا هم افسر آمریکایی اشاره کرد آن ها برای یک پنجم این حمله آمادگی داشتند. هر چند این تعداد در مقابل حملات روس ها و اوکراینی ها در هفته های اخیر ناچیز هم بنظر می رسد! ادعای افسران غربی قطعا با کمی اغراق از سر کم تجربگی و یا ایجاد حس ایران هراسی همراه است اما قطعا ادعای دروغی این وسط صورت نمیگیره . گفته می‌شود جنگنده های در آسمان از آستانه ی توانایی های خود استفاده کردند. آن ها موشک کم آوردند و قطعا به ناچار مجبور به استفاده از توپ ها و داگفایت های پر خطری شدند. همان چیزی که باعث سرنگونی دو جنگنده اوکراینی در طی جنگ شد! با توجه به ادعای منابع غربی احتمالا ایران با قصد قبلی پهپاد هارو از روی پایگاه های آمریکایی پرواز داد تا پدافند روی این پایگاه ها صورت بگیره . همانطور که گفته میشه بقایای پهپاد ها و موشک های منهدم شده رو باند پرواز ریخته بودند و جنگنده ها نمی توانستند فرود بیایند و با سوخت گیری هوایی و تنها با توپ در آسمان ماندند. در حقیقت مسیر پرواز از عمد تابلو و آشکار بود و یک طرح عملیاتی برای رسیدن به اهداف روی زمین در پشت شان نبود در پست دیگری هم گفتم. سردار حاجی زاده هم بر این موضوع صفحه گذاشت . هدف استفاده از پهپاد تنها ایجاد مزاحمت هوایی و جلوگیری از حمله پیش دوستانه اسرائیل و متحدینش به خاک ایران بود. صحبت های سردار حاجی زاده در برنامه صف اول: https://www.aparat.com/v/teh0t31 پهپاد هایی که در آسمان و در محل پرتاب رویت شدند همه از نوع شاهد۱۳۶ بودند. در رزمایش ها ما به وفور پهپاد های رهگیر و پهپاد های تخصصی جنگ الکترونیک دیدیم که می توانستن شانس بقای پهپاد ها و پیچیدگی نبرد رو بسیار بالا ببرند. برای مثال با ایجاد جنگ الکترونیک و یا استفاده از ریز پرنده های اخلالگر و پرتاب چف و فلر میشد تعداد اجرام پروازی رو بسیار بیشتر از آنچه که بود برای سیستم شناسایی دشمن کرد. آن وقت در بین این اقدامات راهی برای کروز و پهپاد ها باز میشد. همانطور که در اوکراین و روسیه چنین اتفاقی رخ میدهد. توجه کنید که روس ها در دفاع بسیار آماده تر از ائتلاف غربی در منطقه هستند. آنها با توجه به در جریان بودن جنگ، دفاع چند لایه و پر امکانات و پر تعدادی رو در مناطق درگیری چیدن با این حال پهپادهای اوکراینی راهی به عمق خاک روسیه پیدا میکنند و بالعکس .... در نتیجه طرح عملیات و استفاده بیشتر و کیفی تر از پهپاد میتواند راهی برای موفقیت باشد. سلام مواردی که گفتین یک زنجیره بودند که در نتیجه نبود تمام توان جنگی کشور پای کار صورت گرفت. به هر علت ایران خواهان گذاشتن صد در این عملیات ها نبود. همانطور که سردار حاجی زاده هم گفت مقامات سیاسی با ما سر تعداد موشک چانه می‌زدند! اما این اشتباه بود؟ درست نیز نظر قطعی بدهیم اما قطعا برآوردی از تمام زوایا توسط مسئولین امر صورت گرفت و دست کم کشور از جنگ دور نگه داشته شد که در این بازه زمانی جنگ اتفاقی به صلاح نبود. اما تمام زنجیره به این جا باز می گردد که ایران تمام این سال ها خود را برای یک نبرد صفر تا صدی توسعه داد. یعنی اینکه ایران با توجه به شرایط جنگ خلیج فارس و آن شوک وحشتناکی که به عالم نظامی گری در آن دو جنگ وارد شد سمت و سوی تسلیحاتی و فرماندهی اش را به سمتی برد که در مقابل دشمنی چون آمریکا و ائتلافش بجنگد و به همچون عراق دست و پا بسته نشود. آن وسط موشک و پهپاد و .... به همین منظور توسعه داده شدند که آمریکا و توان آتش مهیبش را به چالش بکشند و احتمالا این وسط توانایی قابل تأملی ایجاد شد. اما هر اتفاقی اگر در میانه این صفر تا صد رخ دهد که ما ناچار به درگیری محدود باشیم و نتوانیم صد خود را بگذاریم با چالش رو به رو میشویم . جنگ در سایه نیاز به ظرفیت های اطلاعاتی و عملیاتی برون مرزی فراتر از این موارد سنتی بود که ما در اختیار داشتیم . همیشه از بانک اطلاعاتی که آنلاین باشد و مدام با اطلاعات جدید تغذیه شود صحبت به میان آوردیم و دقیقا خلا ما در همین قسمت بود. ما نمی‌توانستیم مانند اسرائیل اهداف زنده را بشناسیم تا بعد بتوانیم تعقیب و شناسایی و ترور و نابود کنیم. ما چنین امکاناتی نداریم در حقیقت اسرائیل هم بدون همراهی آمریکا نخواهد داشت. تقویت ابزار های شناسایی و سازمانهای اطلاعاتی و عملیاتی و ماهواره ها و ... میتوانند کمک شایانی در جهت تکمیل یک بانک اطلاعاتی آنلاین در زمان جنگ کند که آن وقت ما بدانیم چه هدف معادلی را میتوانیم بزنیم. نه اینکه برای ترور شخصیت مجبور به ایجاد بازدارندگی با سلاحی شویم که هدف از ساختش جنگ تمام عیار است . و آن وقت با آن جایی را بزنیم که آبرو برای دشمن نگذارد که در آخر آن هم مجبور شود از خجالت ما در آید. وقتی این سیستم و زنجیره تکمیل شود دیگر فرقی نمیکند آنچه که عملیات میکند یک نیروی ترور باشد یا یک موشک بالستیک و یا یک جنگنده مجهز به بمب های سنگر شکن و ... مهم هدف است. مهم ضربه ای است که اراده سیاسی دشمن را خرد کند و آن را پای میز مذاکره و تفهیم و تسلیم بیاورد. در آخر اینکه تمام نیروهای پراکسی ما و در نهایت خود ما در این جنگ سعی در مدیریت و فرار از تله جنگ داشتیم اما طرف مقابله دیوانه ای بود که دقیقا دنبال همین جنگ بود و با تمام توان و با تمام امکانات و کمک های خارجی یک جنگ چند جبهه ای را شروع کرد. خب در مقابل دشمنی که آرزوی جنگ برای توجیه پذیری بقای خود دارد نمی شود فقط نظاره کرد. در جنگ نزنید می‌خورید. و در آخر برای حزب الله که تنها در مرز می جنگید آنچه شد که نباید میشد. دشمن با تجمیع قوا و تسلیحات و اطلاعات، خودش را برای عملیات آماده کرد. دامنه و عمق حملاتش به حزب الله را در ماه های منتهی به آغاز نبرد اصلی گسترش داد و بنوعی به ساختار رزم و فرماندهی حزب الله ضربات مهلکی وارد کرد که دستکم حزب الله نیاز به یک بازیابی داشت و البته اسرائیل هم این فرصت را نداد و در حتی بعد آتش بس هم نداده و داستان های جدید در داخل لبنان با عوامل دست نشانده اش برای حزب الله می چیند تا آن را حذف کند. این هم جای دیگری است که دست ما خالی است. دست نشانده ای در کشور هدف نداریم که بتواند بر نفرات با اراده خصمانه تاثیر بگذارند. مانند همین ۱۴ مارسی ها و دیگر گروه های مخالف حزب الله در لبنان.( منظور این است که در اسرائیل نداریم) اهداف اسرائیل قبل نبرد اصلی عموما فرماندهان حزب الله بودند و همینطور آن اماکنی هدف قرار گرفت که می‌توانست در نبرد آینده چالش ایجاد کند. چنین چیزی برای ما و حزب الله در دسترس نبود. اینکه ما هم می‌توانستیم چهار تا سرهنگ اسرائیلی را بزنیم ممکن بود تجدید نظری صورت گیرد. و در آخر هم کارت آخر اسرائیل یعنی انفجار پیجر ها و واکی تاکی ها رخ داد تا نیروهای متخصص و کار آزموده حزب الله حذف بشن و دست حزب الله از تسلیحات تخصصی تا دو ماه خالی بمونه! البته خیلی مطالب زیادی هست که میشه بررسی کرد و قطعا با چند تا پاراگراف منو شما نمیشه قضیه رو پایان داد. و البته هنوز برای قضاوت درست یک دو دهه ای باید صبر کنیم
  17. وعده صادق۲ دردش زیاد بود(۷۵ درصد اصابت) ترجیح میدهند فعلا ها حرفی نزنند. تصویر ماهواره ای هم که منتشر شد با دقت خیلی افتضاح بودند یا اصلا بخش های زیادی منتشر نشدند.
  18. پایان جنگ جهانی دوم در اروپا! برای بزرگنمایی بر روی تصاویر کلیک(لمس) کنید نبرد خونبار برلین در ۲ مه ۱۹۴۵ با تسلیم بی قید و شرط فرماندهی عالی آلمان و البته خودکشی هیتلر در آن روز به پایان می رسد. هر چند این پایان جنگ جهانی دوم در اروپا نیست. نیرو های آلمانی در شمال غربی، غرب و جنوب غربی شهر تا روز ۸ مه یعنی روز پایانی جنگ در اروپا میجنگند اما اینبار نه برای رایش بلکه آنها می خواستند با پیشروی به سمت غرب به جای تسلیم شدن به نیروهای شوروی، تسلیم متفقین غربی شوند! آیا آلمان دیگر نیرو برای جنگیدن نداشت؟ تصاویر سیاه سفید رنگی شدند دستکم تا ماه مه صد ها هزار سرباز آلمانی در نقاط مختلف حضور داشتن که در روز های بعد ۲ مه تسلیم شدند. برای مثال یک میلیون آلمانی در شمال غرب آلمان و دانمارک و هلند تسلیم متفقین شدند. آخرین میدان نبرد جنگ جهانی دوم در اروپا به قیام گرجستان در ۲۰ مه مربوط میشود! مطلب فوق برداشتی از بخش وقایع پیش از پایان جنگ جهانی دوم لینک زیر است: منبع
  19. با تمام ایرادات که بنظرم کاملا قابل چشم پوشی هست اینبار بر خلاف رزمایشات قبلی نیروهای SNSF سپاه تجهیزات بروز تر و آبرومندانه تری پوشیدن و از همه مهمتر از هلمت تاکتیکال استفاده کردند. خیلی اوقات این نیرو ها از گذاشتن هلمت طفره میرفتم. البته باید دید این هلمت ها از نوع تجاری هستند که حفاظت کافی ارائه نمی‌دهند یا اینکه از نسخه های ساخت صنایع داخلی هستند که در نسخه های حفاظت ارائه میدن پ ن: صرف حضور در رزمایشات مشترک با عمان و عراق و روسیه و چین و ... و دیدن تجهیزات و نوع تمرینات و عملکرد این نیروهای خارجی می‌تونه کمک شایانی کنه. البته حضور نیروهای در جنگ های منطقه و همینطور انتقال تجربیات نیروهای حزب الله بعنوان یک نیروی کارآمد هم در سال های قبل کمک شایانی کرده. بی علت نیست غربی ها مدام تمرینات مشترک میزارند . واقعا باید این تمرینات به سمت نیروی هوایی هم بره . حضور یک جنگنده و هواگرد های دیگر و بروز در نیروی هوایی دستکم این فرصت رو به ما میده تا با تاکتیک های جدید بیشتر آشنا بشیم و از کشور های دوست که دسترسی بهتری دارند یادبگیریم
  20. حقیقت هم همین هست. اولین گلوله های سلاح انفرادی که شلیک میشود گوش شروع میکند به سوت کشیدن که تا چند روز هم سطح شنوایی کاهش پیدا می‌کند. این تازه مربوط به شلیک های یک سلاح انفرادی است . انفجار های مهیب میدان جنگ که کاملا شنوایی را مختل میکنند.
  21. سلام. البته نتیجه‌گیری در پس این حرف نبود و و گفتم آنچه که در کف میدان در زمان حاضر دیده می‌شود. اما اینکه بگوییم کدام طرف بیشتر آسیب دیده و آن را معیار ارزیابی نتیجه قرار بدهیم تمام ماجرا نیست. پیروزی به معنای اعمال اراده سیاسی است نه ضرباتی که به ابزار طرف‌ها وارد می‌شود. این زخمی است که دست کم ۷ دهه است که باز شده و تنها بازیگران و نگرش‌ها تغییر کرده اما هدف در این وسط یک چیز است. هرچند که حوادث به مرحله تاریخی مهمی رسیده اما اینجا پایان ماجرا نیست. ما هم اکنون شاهد یک آتش بس بسیار شکننده هستیم و دو طرف هم در حال بازیابی خودشان هستند. تنها چیزی که میشود گفت این است که اراده سیاسی دو طرف تا این لحظه محقق نشده و این داستان ادامه دارد.
  22. دوستان دیشب بحثی داشتند در رابطه با عملیات طوفان الاقصی و چون دست بنده از بروزرسانی سایت کوتاه هست نتونستم در بحث شرکت کنم. اما این موردی هست که شخصا در ماه های قبل برای منم سوال ایجاد کرد و باعث چرایی های زیادی شد. اینکه چرا حماس و در نهایت محور مقاومت بعد یک دوره آرامش یک دوره طوفانی را کلید زدند، دلایل زیادی میتواند داشته باشد اما تمام این ها در نهایت به بحث های کریدوری ختم میشود. مسائل ژئوپولتیکی و اقتصاد کلان بین المللی خواسته یا ناخواسته در پس این جنگ یک ساله خرده ای است. همانطور که در پس زمینه هر جنگ دیگری هم تا این لحظه بود و خواهد بود. حوادث سوریه رو هم میشه حول همین تغییر جستجو کرد. جنگ یک ساله محور مقاومت و اسرائیل را نمیتوان بدون نگاه کریدوری و ژئوپولتیکی تحلیل کرد. نخست وزیر هند جناب مودی وقتی به قدرت رسید در یک دیداری که با بنیامین نتانیاهو داشت یک حرف تاریخی شنید. نتانیاهو گفت ما صد سال منتظر آمدن شما بودیم! توجه کنید که مودی از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۴ سروزیر ایالت گجرات بود. در زمان سروزیری این آدم حداکثر فشار به مسلمانان گجرات وارد شد و اصلا به این موضوع ضد مسلمان بودن شهره شد و در نهایت هم رای سر همین مسئله آورد. دور ور آقای مودی چند نفر از ثروتمند ترین مردان آسیا قرار دارند. امثال موکش امبانی و گوتام ادانی که اقتصاد و قدرت هند در حقیقت دست این هاست و این ها هم روابط خانوادگی عمیقی دارند و البته دست همه این ها به نوعی با صهیونیست جهانی در یک کاسه است. هند و چین بعنوان دو خریدار بزرگ نفت، در بین بزرگترین تولید کنندگان دنیا قرار دارند. هر دوی این کشورها هم برنامه ترانزیتی خود را دارند. اقتصاد دنیا بابت نیروی کار ارزان و زیاد به این دو کشور گره خورده و در آینده بیشتر هم گره خواهد خورد در مورد پروژه های چین کاری نداریم اما این سال ها بسیار در آن سنگ اندازی کرده اند که آنقدر فشار بر چین زیاد شده که بسیار در چین این زمزمه ها به گوش میرسد که راه زمینی بسیار هزینه بر است که باید قیدش را بزنند. جنگ افروزی ها با بهانه ها متعدد و کودتا و انقلاب های تکراری در مسیر سرمایه گذاری های چین نمونه بارز سنگ اندازی های آمریکا و دولت های دنباله رو اون هست. اما پروژه کریدوری هند کاملا در دسترس است که البته این پروژه هم مانند پروژه لاجورد ترکیه ( توران بزرگ) ایران را دور میزند. نام این پروژه کریدور عرب-مد است. که البته این موضوع کاملا با پشتیبانی صاحبان ثروت جهانی که البته همه آن ها هم در کنترل یهود است دارد شکل میگیرد. در نهایت پروژه عرب-مد با گذر از اقیانوس هند و کشور های عربی سر از بندر حیفا در می آورد. به این شکل است که هندی ها در اسرائیل جز بزرگترین سرمایه گذاران می شوند. و جالب است چین و هند جز بزرگترین سرمایه گذاران در بندر حیفا هستند. بندر حیفا به یک هاب تبدیل میشود و اسرائیل به آن کوچکی کاملا ایران را که چهار راه زمینی جهان و قلب هارتلند است را به حاشیه می برد و خود میشود هاب منطقه ای! در حقیقت این حقی است که می‌توانست در انحصار ایران باشد. وقتی چنین پروژه ای با سرمایه زایی کلان برای کشور های دخیل در آن وارد تاریخ شود هر کدام از اینها می شوند غول اقتصادی و البته مسئله فلسطین بعنوان یک دلیل فکری ضد یهودیت(ضد ریشه های اقتصادی دنیای امروز )کاملا برایشان قابل هضم خواهد بود این موضوع هضم شدن یک طرف و این هاب شدن اسرائیل حقیقتا می شود چیزی شبیه کانال سوئز و نه تنها محور ما را به حاشیه می برد بلکه قدرت در اسرائیل را تا قرن ها تحکیم و گسترش هم می دهد. کشوری مثل اسرائیل همانطور که نتانیاهو گفت صد سال است منتظر چنین چیزی بوده و قطعا صهیونیست جهانی قید این سرپل را نخواهد زد. من نمیدانم محور مقاومت آگاهانه این کار را کرد یا از سر شانس و تقدیر، اما آنچه که در کف میدان پیداست این است که این جنگ اخیر گند زد به کل این پروژه کریدوری عرب!. قلب این پروژه که حیفا باشد بسیاری از جمعیتش در حین جنگ فرار کردند و بسیاری از سرمایه گذاران درب شرکت را تخته کرده و رفتند. جنوب و شمال اسرائیل یک سال زیر آتش رفت و این مناطق وضعیت جنگ به خود دیدند تا حس نا امنی تزریق شود. حزب الله بیش از همه جا به حیفا حمله کرد و در این وسط انصار الله ضلع دیگر کریدور را نا امن کرد. متاسفانه محور مقاومت تنها کارتی هست که فعلا ما در مقابل این پروژه ها داریم. صهیونیست جهانی دارد یک پروژه توران بزرگ در شمال ما میسازد که بین ما و چین و روسیه سدی بزرگ ایجاد کند و این بازوی دیگری است که در کنار پنجه های ناتو در حال پیشروی به سمت شرق است و خطر آن به مراتب برای روسیه و ایران و چین بیشتر است( در مرود شرکت بلک راک و ربطش به جنگ اوکراین تحقیق کنید)و متاسفانه چینی ها هم دید درستی به این مسائل ندارند و باید تیم هایی از طرف ما این ها رو روشن کنند ولی مشکل اصلی این است که دستکم در مورد پروژه توران بزرگ که از دهان مقامات ترکیه و در پشت پرده اسرائیل نمی افتاد در ایران هم دید درستی وجود ندارد. حال آخرین سنگر ارمنستان و زنگزور است که آن هم متاسفانه دست آدم پخمه و بدهیم بره ای چون پاشنیان است که غربگراست(صهیونیست جهانی)و در کریدور جنوب هم آخرین سنگر حزب الله و انصار الله هستند. مشخص هستش که این سنگر به تار مویی بند است! هیچ وقت کریدور هارو دست کم نگیرید. همواره در تاریخ، ایران بعنوان قلب ترانزیتی غرب و شرق شناخته میشد اما در سده های معاصر یک مسیر دریایی که از سوئز رد میشد ما را از بازی ترانزیتی خارج کرد و ما از امپراطوری تبدیل شدیم به یک کشور ضعیف و تجزیه شده و حال که اقتصاد دنیا نیاز به سرعت ترانزیتی بیشتری دارد و دیگر سوئز مانند گذشته بهینه نیست کشور های غول اقتصادی و نوظهور مانند هند و چین به دنبال کریدور های این چنینی هستند که همه تحت الشعاع نظر اقتصاد های یهودی دنیا هستند و ما را این وسط جزیره ای جدا میکنند. و حقیقتا اثر آن به مراتب بدتر از کانال سوئز برای ایران است. در آخر این مطلب رو اضافه کنم که پروژه شمال جنوب ایران به محوریت بندر چابهار پروژه بی اهمیت و بقول معروف دهان بندی هست. آمریکایی ها بین این همه سختگیری که به ایران میکنند اما هندی هارا از فعالیت در این بندر معاف کردند! اما چرا؟ چطور چنین چیزی ممکن است؟ آن زمان آمریکا در افغانستان حضور داشت و هدف آمریکا از این کریدور در حقیقت کمک به افغانستان بود. به نوعی یکی از منافع اصلی پروژه شمال جنوب ایران که هند میخواهد انجام بدهد همین وصل کردن زمینی افغانستان به دریا و بعد به هند بود‌ به همین علت آمریکایی ها از این پروژه بعنوان کریدور افغانستان یاد میکردند! و البته این ماییم که تبلیغ میکنیم که چابهار میتواند راه به اروپا را کوتاه کند. که البته کاملا درست هم هست. اما سرعت پیشرفت بسیار ضعیف است و کشوری که باید هدف باشد چین است نه هند. ما روابط مان با چین آنطور که باید باشد نیست. البته بی دلیل هم نیست. بزرگترین شرکای اقتصادی کشور های منطقه چین است و ما این وسط گم هستیم . چینی ها دارند نیمی از سهام شرکت آرامکو و حتی بیشتر را می‌خرند. چطور با این وضعیت میتوان چین را مجاب کرد که بیخیال اعراب شود و بیاید سمت ایران ؟! حقیقتا بدون امتیاز های خاص و زیاد آن ها این کار را نخواهند کرد.( باز میگویم به هر دلیلی دید درستی نسبت به این موضوعات در چین وجود ندارد)
  23. منبع اصلی این فیلم مجموعه مشکات هست و تابناک بدون اشاره به منبع ظاهراً این فیلم هارو استفاده میکنه. در صفحه یوتیوب گروه مشکات به اسم مشکات پلاس این کلیپ رو میتونید پیدا کنید.
  24. هواپیماهای فعال در خدمت ایران پ ن :جز ماکت و اخبار ضد و نقیض تا این لحظه سندی بر وجود سوخو۳۵ در ایران دیده نشده است منبع: پیج انگلیسی زبانdefenseopedia