RezaKiani

Members
  • تعداد محتوا

    1,928
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    2

تمامی ارسال های RezaKiani

  1. چه جالب اون فیلم رو دیدم ولی اصلا به نوع هواپیماها دقت نکردم. راستش محو جمال هنرپیشه زن فیلم شده بودم
  2. منظورتون اینه که توربین مپنا مثله اینه؟
  3. RezaKiani

    کمین در کراسنویارسک

      در روز 14 آگوست 1941 طلایه داران لشکر هشتم پانزر در سر راه خود به سوی لنینگراد به حومه ی کراسنویارسک  رسیدند. فرمانده ی ستون زرهی آلمانی نمی دانست که آنها به سوی یک کمین به خوبی تدارک دیده شده گام بر می دارند. در حقیقت، تنها واحد روسی که بر سر راه آلمانها قرار داشت عبارت بود از یک گروهان تانک به استعداد 7 دستگاه تانک سنگین کا.وی-1. فرمانده ی روسها ،ستوان کولوبانوف یک روز قبل منطقه را به دقت مطالعه کرده بود و موضع کمین خود را به دقت انتخاب کرده بود. وی در جنگ زمستانی با فنلاند خلع درجه شده بود و اکنون تصمیم گرفته بود که با انجام دادن یک حمله ی متهورانه موقعیت سابق خود را در ارتش سرق بدست آورد. او دستور داد تا در کناره ی مردابی که تنها راه عبور آلمانها از میان آن می گذشت زمین را بکنند و تانکها را در درون سنگرهای کنده شده استتار کنند. کولوبانوف به خدمه ی تانکهایش دستورداد که دو برابر معمول مهمات بزنند و بیشتر این مهمات از گلوله های ضدتانک انتخاب کنند. او دستور داد تا تانکها از تیراندازی خودداری کنند و منتظر دستور وی باقی بمانند. نقشه ی او این بود که برای گیج کردن آلمانها تمام تانکها با هم حمله نکنند و هر زمان تنها یک تانک با دشمن درگیر بشود تا آلمانها نتوانند تعداد دقیق تانکهای او را حدس بزنند. او 2 دستگاه از تانکهایش را به عنوان ذخیره نگه داشته بود تا در موقعی که وضعیت وخیم شد وارد کارزار شوند. هنگامی که ستون زرهی آلمانها به برد مؤثر تانک کولوبانوف رسید او با اولین شلیک خود تانک فرمانده ی ستون را منهدم کرد. تانکهای آلمانی گمان کردند که این تانک بر روی مین رفته به همین دلیل ستون زرهی متوقف شد. این بهترین فرصت برای کولوبانوف بود تا تانک دوم را هم هدف قراردهد. پس از آن بود که آلمانها فهمیدند در کمین افتاده اند و چون تانکهای روسی به خوبی مخفی شده بودند ناچار شدند به صورت کور به اطراف شلیک کنند. کولوبانوف ستون زرهی آلمان ها را به توپ بست. تانکهای آلمانی از جاده خارج شدند تا آرایش دشتبان بگیرند اما در زمینهای نرم منطقه گرفتار شدند و به طعمه ی آسانتری برای تانکهای روسی تبدیل شدند. قبل از اینکه مهمات کولوبانوف به انتها برسد 22 دستگاه تانک آلمانی و 2 قبضه توپ کششی آلمان طعمه ی او شده بودند. کولوبانوف به تانکهای دیگر فرمان حمله داد و 21 دستگاه تانک آلمانی دیگر در طی نیم ساعت بعدی هدف قرارگرفتند. در مجموع تعداد 43 دستگاه تانک آلمانی توسط 5 دستگاه تانک کا.وی-1 روسی  منهدم شدند(2 دستگاه تانک ذخیره وارد نبرد نشدند). خدمه ی تانک کولوبانوف پس از نبرد جای 135 گلوله ی تانک را بر روی بدنه ی تانک خود شمردند که هیچ کدام به زره ضخیم کا.وی-1 اثر نکرده بودند. تانکهای آلمانی در این نبرد اغلب پانزر-2 و پانزر-3 بودند که توپهای (20 میلیمتری و 37 میلیمتری) آنها هیچ اثری بر روی کا.وی-1 نداشت. در عوض توپ 76 میلیمتری کا.وی-1 می توانست از فاصله ای به مراتب دورتر و با دقت بیشتر در زره تانکهای آلمانی نفوذ کند. این نبرد به عنوان یک نقطه ی عطف توسط دستگاه تبلیغاتی استالین بکار گرفته شد. ستوان کولوبانوف  دوباره به درجه ی سروانی رسید و به مدال "رتبه ی لنین" دست پیداکرد. راننده ی او نیز "نشان پرچم سرخ" گرفت. در سال 1980 به درخواست اهالی منطقه در محلی که تانکهای گروهان کولوبانوف به آلمانها حمله کردند بنای یادبودی ساخته شد و چون نتوانستند نمونه ای از تانکهای کا.وی-1 را بیابند به جای آن یک دستگاه تانک ژوزف استالین-2 را در آنجا قراردادند. نویسنده : رضاکیانی موحد منبع http://wars-and-history.com/post/916
  4. خیلی جالبه چون توی یکی از کشورهای خاورمیانه هم همچنین اتفاقی افتاد و گفتن که در اثر جابجایی مهمات به انبارها و زاغه ها افنجار روی داده . حالا اینکه سرتیپ مملکت داشته با خودش گلوله ی توپ این ور اون ور می برده رو کسی توضیح نداد ظاهرا همه جای دنیا آسمون یه رنگه
  5. احسنت بر شما. و کودتا در حقیقت چیزی نیست جز توی سر مردم زدن و عوض کردن یه الیگارشی با یه الیگارشی دیگه این همون چیزی هست که من اولش گفتم: مردمی که عقل و شعور ندارن همون بهتر که توی سرشون زد. این مسئله در بیشتر دوران تاریخ صادق بوده که وقتی کار دست خود مردم سپرده شده بعلت دید کوتاه و احمقانه ی اونها به مسائل بیشتر مشکلات حل نشده باقی مانده اند. مثالهای دیگرش انقلاب فرانسه و انقلاب سرخ روسیه است که هر دوتا شون به علت بی کفایتی عامه ی مردم به دیکتاتوری ختم شد البته باید یادت باشه همون طور که دموکراسی مطلق در دنیای واقعی وجود نداره دیکتاتوری مطلق هم وجود نداره . هر دیکتاتوری برای حکومت به مردم نیاز به یه دسته آدم داره که امور رو براش هندل کنند. این جوری هست که یه الیگارشی در اطراف دیکتاتور شکل می گیره. پس دو تا الیگارشی داریم: الیگارشی که با رای مردم سرکار میاد و بهش اصطلاحا می گیم دموکراسی و دموکراسی که به زور سر کار می یاد و بهش می گیم دیکتاتوری هر کدوم از این دو ممکنه از پشتیبانی مردم برخوردار باشند یا نباشند. همون طور که اشاره کرده ناپلئون و هیتلر تا اخرین لحظه پشتیبانی ملتشون رو داشتن با اینکه دیکتاتور بودن محمد مرسی تا اخرین لحظه پشتیبانی خود اخوان المسلمین رو هم (به صورت کامل ) نداشت با اینکه با رای مردم اومد سرکار
  6. بستگی داره به ملت ش و وضعیت مثلا در موردمصر من منتظر بودم نظامیان این کشور زودتر از اینها کودتا بکنند در کل حکومت مردم بر مردم که چیزی جز افسانه نیست برادر. نه تو روم نه تو یونان  و نه هیچ جای تاریخ هیچ تمدنی بر اساس دموکراسی مطلق قابل اداره کردن نبوده و نیست دموکراسی مطلق فقط در قبایل وحشی قابل دسترسی هست به محض اینکه از نظر تاریخی وارد تمدن بشیم نیاز به بوروکراسی پیدا می شد و دموکراسی کم کم عقب نشینی می کنه الان هم در هیچ جای دنیا دموکراسی به معنای حکومت مردم بر مردم وجود نداره مگر قبایل آمازون که برگ می بندن به خودشون به هرحال در خدمتیم
  7. بعد از اتحاد دو المان (1991) دنیای غرب کلی میگ-29 به دست آورد. چه نیازی بود به این یکی برای مقابله با فالکروم های عراقی (1991)؟
  8. جالبه که در عرض 2-3 روز راننده رو پیداش کردن
  9. سلام دوست عزیز وقتی که دو نفر از روی یک متن واحد ترجمه کنند واضح هستش که ترجمه های به دست اومده شبیه به هم میشه بهتر هست برای اینکه وقتمون رو کمتر روی دوباره کاری ها تلف بکنیم بریم سراغ مواردی که ترجمه نشده من خودم وقتی می خوام یه کار جدید رو شروع کنم اول سرچ می کنم ببینم کسی قبلا روش کار نکرده باشه این جوری سرعت مون چند برابر می شه تا اینکه هر کدوم یه مطلب رو دوباره و دوباره ترجمه کنیم با توجه به استعداد شما امیدوارم که کارهای بکر و نابی را در آینده از شما ببینیم رضاکیانی موحد
  10. دوست عزیز ملتی که عقل و شعورش رشد نکرده و عرضه ی تصمیم گیری درباره ی سرنوشت خودش رو نداره همون بهتر که به سرنوشت ش احترام گذاشته نشه و توی سرش کوبیده بشه. نمونه ش که مشالله توی خاورمیانه امروزی زیاده. نیازی به مثال زدن نیست
  11. RezaKiani

    تاکتیکهای نفوذ

    سلام آرش جان مرسی که این تاپیک رو اینجا درست کردی ولی کاش که اون قسمت سبزرنگ ابتدای مطلب رو اینجا قرار نمی دادی درباره ی جلیقه ی ضد گلوله توی همون منابع انگلیسی نوشته بود که خود آلمانها در جنگ جهانی اول ابتدا ازش استفاده کردند (برای همین نیروهای استورم تروپر) ولی بعدا چون سنگین بود ترجیح دادن  که سرعت رو فدای حفاظت نکنند و به تدریج جلیقه ی ضد گلوله رو کنارگذاشتن دوست عزیز ما هم ادعا نکردیم که از دور زدن حریف در عملیات رمضان استفاده شده. کلا در روشهای جنگی ایران (مخصوصا در عملیات بیت المقدس) تاکتیکهای نفوذ (بر اساس اصل غافلگیری) اولویت خاصی داشته اند. حالا توی تاکتیک نفوذ قرار نیست که تمام خط دفاعی دشمن دور زده بشه بلکه واحدها به خطوط دشمن رخنه می کنند و هر جا که مقاومت دشمن زیاد باشه اونجا ر و کنار می ذارن و می رن سراغ جاهای دیگه. در عملیات رمضان هم همین اتفاق افتاد نفوذ به خطوط دشمن و سعی در دور زدن اونها. خود شما بهتر می دونید که حتا در مرحله ی اول تا نوک کانال ماهی هم بچه ها نفوذ کردن چیزی که شما بهش می گید عدم الفتح ما بهش می گیم شکست. کسانی که این عملیات رو طراحی کردن اگر در ارتش عراق خدمت می کردن کمترین بلایی که سرشون می اومد این بود که به جوخه ی اعدام می سپردنشون حق با شماست ولی عملیات محمد(درود خدا بر وی و خاندانش) رسول الله کوچکتر از اون بود که به عنوان یه عملیات ازش نام برده بشه. در خیلی از کتابهای جنگ هم اصلا ازش نامی برده نشده (حتی به عنوان یک تک محدود) چون واقعا تاثیرخاصی در جنگ نداشت درباره ی استفاده از زرهی و مکانیزه در این عملیات ما چیزی نخوندیم. اگر شما مطلبی دراین باره دارید لطف کنید و در یک تاپیک جداگانه بهش بپردازید. در ضمن بلایی که سر یگان زرهی سپاه اومد رو هم تشریح کنید که ثواب داره. ما رو هم درجریان ایجاد تاپیک جدید بذارید یا حق
  12. در مارس 1983 رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا -رونالد ریگان- برنامه جنجالی دفاع استراتژیک خود با نام جنگ ستارگان را منتشرکرد. بر اساس این طرح باید یک سپر محافظ در فضا مستقر می شد تا دفاع از آمریکا را در برابر حملات موشکی از هرگوشه از جهان برعهده گیرد. رهبر وقت شوروی -یوری آندروپوف- بلافاصله آمریکا را متهم کرد که قصد دارد در زمینه نظامی بر شوروی پیشی بگیرد و دستور ساخت تجهیزات مقابله با سپر موشکی ریگان را صادرکرد. فضاناو جنگی "پولوس" نیز قسمتی از این تجهیزات بود. آندروپوف تا زمان مرگ بر آن بود که با آمریکا به یک توافق برای غیرنظامی کردن فضابرسد. پس از مرگ آندروپوف در فوریه 1984 چرنینکو جانشین وی شد و تلاش برای عقد قرارداد غیرنظامی کردن فضا را ادامه داد. آمریکا بدون توجه به علائق روسها در روز 12 ژوئن 1984 اولین موشک ضدموشک خود را آزمایش کردند و با رد کردن تلاشهای دیپلماتیک روسها، آنها را وادارکردند تا در اول جولای ساخت پولوس را برای مقابله با توسعه طلبی نظامی آمریکا در فضا آغازکنند. گورباچف در اولین سفرخارجی خود در دسامبر 1984 نظامی کردن فضا را محکوم کرد. او پس از مرگ چرنینکو در 12 مارس 1985 دستور داد تا توسعه سلاح های فضایی متوقف شود. اظهارات گورباچف توسط وی.وی پالو یکی دیگر از طراحان سالیوت تایید می شود. فضاناو پولوس قرار بود که تنها برای آزمایش روشهای مقابله با جنگ ستارگان بکارگفته شود. چنین فضاناوی باید می توانست تا در زمان 6 دقیقه یک کلاهک هسته ای را به هر نقطه ای از آمریکا روانه سازد. گورباچف تسلیحات جنگ ستارگان ریگان را نه ابزار دفاعی بلکه تجهیزات "تهاجم فضایی" می نامید و بارها اعلام کرد که شوروی با تاکتیکهای نامتقارن پاسخ جنگ ستارگان را خواهد داد و درنهایت، جنگ ستارگان عاملی برای بی ثبات کردن جهان خواهدشد. سیستمهای روسی پرتاب کلاهکهای هسته ای از ماهواره ها با عجله توسعه یافته بودند و ناپایداری آنها رهبران سیاسی شوروی را به هراس افکنده بود. وظیفه پولوس دفاع در برابر تسلیحات ضدماهواره و تسلیحات لیزری بود. یک قبضه توپ بدون عقب نشینی بر روی آن نصب شده بود که وظیفه دفاع در برابر موشکها و ماهواره های ضدماهواره را برعهده داشت. برای هدفگیری بهتر یک دستگاه نشانه روی چشمی نیز به رادار هدفگیری این توپ اضافه شده بود. بدین سان، امکان ردیابی تهدیدات بدون ایجادسیگنالهای قابل ردیابی ایجادشده بود. این ترفند برای این بود که اگر نسل جدیدی از موشکهای ضدماهواره-ضدتشعشع ساخته شدند بتوان بدون نیاز به رادار آنها را از بین برد. در مجله "زمین و جهان" مقاله ای از "یوری کورنیلوف" سرطراح دفتر طراحی سالیوت چاپ شد که جزئیات ساخت و آزمایش فضاناو روسها را تشریح می کرد. این مقاله "پولوس ناشناخته" نام داشت. کورنیلوف از خوانندگان تقاضا کرده بود که به خواندن "فضای بین خطوط" بپردازند چرا که فاش کردن اسرار شوروی سابق ممکن بود برای او به قیمت یک دوره زندان 10 ساله تمام شود. بنابر مقاله وی سلاح های نصب شده بر روی این فضاناو برای مقاصد صلح آمیز طراحی و ساخته شده بودند!!! موشک انرژیا از ابتدا برای حمل شاتل بوران طراحی و ساخته شده بود اما در سال 1985 آشکارشده بود که شاتل فضایی بوران مدتها بعد از تکمیل موشک انرژیا آماده خواهدشد. بنابراین، وزارت ماشینهای عمومی دستور داد تا ماکت آزمایشی در اندازه اصلی و با وزن 100تن برای آزمایش موشک انرژیا ساخته شود. در جولای همان سال طراح اصلی پروژه با نام "پولخین" زیردستانش را جمع کرد و بیان کرد که "باکلانوف" وزیر وقت وزارت صنایع ماشینهای عمومی دستور ساخت این ماکت را داده است و آنها وظیفه دارند تا آن را تا سپتامبر 1986 برای پرتاب آماده کنند. ساخت چنین فضاپیمایی به صورت عادی در حدود 5 سال به طول می انجامید اما به گروه ساخت فضاپیما تنها یک سال فرصت برای تکمیل پروژه داده شده بود. برنامه های فضایی شوروی یک دوره 5 ساله به طول می انجامید و کورنیلوف از این شکایت داشت که به پروژه فضاناو پولوس زمان کمتری داده بودند. او تصمیم گرفته بود که پولوس را به عنوان اولین محموله موشک انرژیا به فضا بفرستد ولی هیچ دلیلی برای این همه شتاب در مقاله اش ارائه نمی دهد. کورنیلوف در ادامه مقاله اش بیان می کند که علت سرعت طراحی پولوس استفاده از اجزاء بکاررفته در چند پروژه دیگر برای ساختن فضاناو جدید می باشد. قطعه واسط بین فضاناو پولوس و موشک انرژیا از "شاتل روسی بوران" به عاریت گرفته شده بود. ماجول اصلی فضاناو برای ایستگاه فضایی "میر-2" ساخته شده بود. دریچه ورود و خروج سفینه از سفینه "تی کا اس" گرفته شده بود. در آن زمان تجهیزات نسل بعدی فضاپیماهای شوروی دوران آزمایش خود را می گذراندند و هنوز عملیاتی نشده بودند. تعدادی از ایستگاه های فضایی "سالیوت" ساخته شده بود و یک سفینه باری سرنشین دار با ظرفیت 20 تن به نام "تی کا اس" نیز در کنار آنها توسعه یافته بود. فضاپیمای 100 تنی "اسکیف-دی" تنها در مرحله طراحی و بر روی کاغذ بود. تیم طراحی پیشنهاد کرد که با قراردادن سفینه آزمایش شده تی کا اس به عنوان هسته کارش، طراحی سفیه جدید را آغازکند. تعدادی از ماجولها و سیستمهای شاتل در دست ساخت بوران نیز وام گرفته شد. در 19 آگوست 1985 وزارت خانه جزئیات برنامه زمان بندی تکمیل فضاپیما را اعلام کرد. اسکیف-دی و متعلقاتش در آگوست 1986 به پایگاه فضایی بایکونور منتقل شدند. اسکیف-دی تا ژانویه 1986 در این مرکز مونتاژ و آزمایش شد. ساخت این فضاناو جنگی در اولویت برنامه های فضایی روسها قرارگرفت و وزیر صنایع دفاع خود شخصا آن را پیگیری می کرد. او به همراه جانشین وزارتخانه هر هفته از پروژه بازدید می کردند و دستورات فوری برای تهیه ملزومات مورد نیاز را صادرمی کردند. کورنیلوف به یک منعکس کننده پرتوهای لیزری اشاره می کند اما هیچ اطلاعاتی درباره تجربیات حاصل از آن نمی دهد. او همچنین بیان می کند که تمام نیروهای نظامی شوروی درگیر آزمایش پولوس بودند. قراربود که واحدهای نظامی سعی کنند که با استفاده از رادار، هدفیاب های حرارتی و چشمی پولوس را رهگیری کند و پس از شناسایی آن سعی کنند تا با لیزر به سویش شلیک کنند. اگر لیزر به بدنه فضاناو برخورد می کرد منعکس کننده باید آن را به سوی زمین بازتابش می داد. بدین سان، بدون استفاده از پرتوهای رادیویی می توانستند توانایی پنهانکاری پولوس را آزمایش کنند. عکسهای منتشرشده از پولوس آن را با بدنه ای به رنگ سیاه نشان می دهند. احتمالا برای رنگ کردن بدنه آن از مواد جذب کننده امواج رادار استفاده شده است تا کشف کردن فضاناو را سخت تر کرده باشند. یک تولید کننده مه که ابری از باریوم بوجود می آورد نیز در فضاناو نصب شده بود تا سلاح هایی که برای هدایتشان از پرتوهای لیزری استفاده می شود را گمراه کند. مخازن پولوس از ترکیبی از گازهای زنون و کریپتون پرشده بود. هنگامی که این مخازن در مدار زمین تخلیه می شدند نوری ایجاد می کردند که این نور از زمین قابل دیدن بود. این ترکیب برای این بکاررفته بود که آزمایش سیستم ضدموشکی پولوس از زمین و بدون مخابرات رادیویی آزمایش شود. به دلیل فشار در هنگام پرتاب، قرار شد تا پولوس به صورت واژگون بر روی موشک انرگیا نصب شود. یعنی بر خلاف دیگر ایستگاه های فضایی مشابه، قسمت سر پولوس در پایین و قسمت انتهایی پولوس در بالای موشک قرارگرفتند. موشکهای کوچکی در انتهای پولوس نصب شدند. قرار بود پس از ارتفاع گرفتن و جداشدن پولوس از موشک انرگیا، پولوس 180 درجه بچرخد و سپس این موشکها روشن شوند تا فضاناو در مدار خود قرارگیرد. هنگامی که در روز 15 می 1987 پولوس به فضا پرتاب شد همین چرخش فاجعه آفرید. موشک به جای 180درجه چرخش به چرخش خود ادامه داد تا اینکه دوباره سر پولوس به سوی زمین قرارگرفت. در این زمان موشکهای کمکی روشن شدند و به جای اینکه فضاناو را در مدار زمین قرار دهند آن را به اعماق اقیانوس آرام فرستادند. این فاجعه به دلیل اشکالاتی در حسگرهای سیستم هدایت اینرسیایی پولوس روی داد. عجله در ساختن ایستگاه سبب شد تا از حسگرهایی استفاده شود که قبلا در فضاپیماهای کاسموس به کارگرفته شده بودند. آزمایشهای کافی بر روی این حسگرها به عمل نیامد و پولوس با سرعت از کارخانه به سوی سکوی پرتاب فرستاده شد. مسئولین این سهل انگاری بلافاصله اخراج یا تنزل رتبه داده شدند. بعدها هیچ یک از مشاوران ریگان یا بوش اطلاعات خود را درباره این فضاناو جنگی برای عموم آشکارنکردند. نیروی دریایی ایالات متحده هیچ بیانه ای درباره کوشش برای یافتن بدنه پولوس در اعماق اقیانوس صادرنکرد. کورنیلوف ادامه می دهد که کوتاه زمانی پس از پرتاب پولوس گورباچف از بایکونور بازدید کرد و آزمایش سلاح های مدارگرد را ممنوع کرد. کورنیلوف ادعا می کند که گورباچف از واکنش غرب می ترسید و گمان می کرد که دنیای غرب این آزمایشها را به عنوان کوشش روسها برای نظامی کردن فضا خواهندیافت و تمایلات صلح طلبانه روسها را نادیده خواهندگرفت. هر چند که فضاناو پولوس در مدار زمین قرارنگرفت اما بازهم طرح آن موفق بود چرا که این طرح بعدها هسته اصلی ساخت ایستگاه فضایی "میر-2" شد. در صورت موفقیت، حضور انحصاری پولوس می توانست سیمای جنگ سرد را در ماه های پایانی آن به صورت اساسی تغییر دهد. ‏سه شنبه‏، 2008‏/09‏/02--‏19:50 اسکیف-دی ام پولوس مشخصات طول 37متر حداکثرقطر 4.1متر وزن 80تن وسیله پرتاب موشک انرژیا ارتفاع گردش 280 کیلومتر تجهیزات رادار و سایت چشمی برای هدفگیری توپ دفاعی؛تولیدکننده ابرباریم برای به اشتباه انداختن ماهواره های ضدماهواره رنگ بدنه ضدرادار؛تجهیزات ارتباطی لیزری برای برقراری سکوت رادویی [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_laser_space_battle_station_Skif_6%7E0.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_Polyus_Cutaway_01%7E0.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_poluys11.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_pol14.png[/img] نویسنده ادگورداین مترجم رضاکیانی موحد
  13. یعنی اگر توی شیلی کودتا نمی شد الان مردم شیلی توی بهشت برین زندگی می کردن؟ بعید می دونم. از توضیحات شما بوی "تئوری توطئه" به مشام می رسه
  14. یک لحظه چشمان خود را ببندید و تصور کنید که اگر بشر موفق به کشف و استفاده از فلزات نشده بود در چه دنیایی زندگی می کردیم؟! مسلما در دنیایی کاملا متفاوت به سر می بردیم. حال دوباره چشم خود را ببندید و تصور کنید که اگر اسکندر مقدونی به دنیا نیامده بود در چه دنیایی زندگی می کردیم؟! بله! اگر اسکندر مقدونی به دنیا نمی آمد امروز در دنیایی زندگی می کردیم که کاملا از دنیای فعلی متفاوت بود. دنیایی که حتی تصور آن نیز مشکل به نظر می رسد. اسکندر کبیر -که خود شاگرد معلم اول فلسفه ارسطو بود- یکی از تاثیر گذارترین کشورگشایان و فاتحین تاریخ است. اسکندر از معدود سردارانی است که با اتکا به مهارتهای خود چه در زمنیه نظامی گری و چه در زمینه مدیریت توانست دنیا را عوض کند. او بزرگترین ابرقدرت زمان خود یعنی امپراطوری هخامنشی را توانست تنها در 3 نبرد شکست دهد، مصر را فتح کرد و تا حوزه رود سند اسب راند. اسکندر سفر خود را در 21 سالگی شروع کرد و در هنگام مرگ مالک نیمی از دنیای شناخته شده آن زمان بود بدون اینکه شکستی خورده باشد. اسکندر در زمان مرگ تنها 33 سال داشت. در این مقاله نگاهی به 3 پیروزی درخشان او بر سپاه ایران می اندازیم اما قبل از آن بد نیست که به صورت اجمالی به بررسی ارتش او که عامل اصلی پیروزیهای اسکندر بود بپردازیم: انقلاب نظامی فیلیپ فیلیپ دوم پدر اسکندر فرمانروای مقدونیه بود. در آن دوران یونان عبارت بود از چند دولت-شهر که همواره در حال نزاع با یکدیگر بودند و حکومت مرکزی در بین یونانی زبانهای جایی نداشت. آنها با اینکه مردمانی شجاع بودند هیچگاه با هم متحد نمی شدند و اغلب شجاعت خود را به صورت ارسال مزدور در اختیار دیگر دولتها و مخصوصا امپراطوری هخامنشی می گذاشتند. تعداد زیادی سردار و دریاسالار یونانی در سپاه ایران خدمت می کردند و قدرت زیادی به ارتش هخامنشی بخشیده بودند. فیلیپ با انقلابی که در تفکر نظامی و شیوه های جنگی مقدونی ها داد توانست تمام یونان را فتح کرده و یکپارچه کند. او جنگیدن را به زندگی مقدونی ها تبدیل کرد. تا قبل از فیلیپ مقدونی ها به صورت پاره وقت به جنگ می رفتند و بیشتر وقت خود را در مزارع می گذارندند اما فیلیپ از آنها سپاهی دائم تشکیل داد. او تاکتیک سنتی جنگی یونانی ها یعنی فالانکس را بهبود بخشید و بین فالانکسها، سواره نظام و کمانداران هماهنگی ایجاد کرد که توان جنگی سپاه مقدونی را به نحو فزاینده ای افزایش می داد. فالانکسها که بودند؟ فالانکس یونانی دیواره ای از نیزه و زره فالانکس عبارت بود از چند ردیف سرباز که نیزه های بلند در دست داشتند و تمام ردیفها در هنگام نبرد نیزه خود را به سمت جلو نگه می داشتند. این آرایش باعث می شد که بتوانند سواره نظام و پیاده نظام دشمن را به راحتی تحت فشار بگذارند. نیزه هایی که فیلیپ برای فالانکسهایش استفاده کرد تا 6 متر طول داشتند که بلندتر از نیزه های سنتی یونانی ها بود. این نیزه های که دودستی بکار میرفتند در دفاع و حمله به خوبی استفاده می شدند. اولین پیروزی مهم فالانکسهای یونانی در دشت ماراتن در برابر سپاه خشایارشاه به دست آمد که باعث شد خشایارشاه اندیشه فتح یونان را از سربه در کند. فالانکسها آرایشی غیرقابل انعطاف داشتند و در میدان نبرد به سختی می توانستند آرایش آنها را تغییر جهت دهند. به همین دلیل پهلوها و پشت آنها نقطه ضعف آنها بود و سواره نظام با حملات از پهلو و پشت می توانست که آنها را مضمحل کند. از این رو فیلیپ در آرایش سپاه خود گردانهای فالانکس خود را در مرکز سپاه قرار می داد و طرفین آنها را توسط پیاده نظام و سواره نظام پوشش می داد. فالانکس سنتی یونان معروف به هوپلایت سواره نظام مقدونی سواره نظام مقدونی از دو دسته کلی تشکیل می شدند. دسته اول سواران نخبه (کامپانیون) بود که از نجبای مقدونی تشکیل می شد و دسته دوم تسلاین ها بودند. سواره نظام نخبه از نیزه های 3متری استفاده می کرد و زره سنگین می پوشید. ساختار سواره نظام تسالاین نیز مانند سواره نظام نخبه بود اما آنها نیزه ای کوتاه تر داشتند و در آرایش نزدیکتری می جنگیدند. سواره نظام سبک وظیفه حفظ جناح ها و انجام ماموریتهای شناسایی را داشت. سواره نظام نخبه در هنگام حمله مانند یک مثلث قرار می گرفتند و سعی می کردند با حملات جناحی خطوط دشمن را بشکافند. اسکندر خود همواره فرماندهی آنان را بر عهده می گرفت و سعی می کرد که ضعیفترین نقطه حریف را یافته و با سرعت آن را بشکافد. به این ترتیب تعادل حریف به هم می خورد و به زودی تمام نبرد را از دست میداد. آرایش سپاه فیلیپ واسکندر در میدان نبرد نبردهای اسکندر و دارا:نبرد اول جنگ گرانیکوس تاریخ: سال 334 قبل از میلاد محل: رود گرانیکوس، بیگاکای امروزی در ترکیه نتیجه: پیروزی قاطع اسکندر متخاصمین مقدونیها و اتحادیه یونانیها در برابر هخامنشیان و مزدوران یونانی فرماندهان اسکندرکبیر، پارمنیون، کلیتوس سیاه اسپیتریداتس، مهرداد، ممنون رودسی استعداد 5000سوارنظام؛30000پیاده 15000سواره نظام ایرانی؛10000پیاده نظام ایرانی(پلتاست)؛8000مزدوریونانی تلفات 150نفر 4000نفرکشته؛2000نفراسیر این نبرد که در آسیای صغیر روی داد اولین پیروزی بزرگ اسکندر بر ایرانی ها بود. او پس از عبور از تنگه داردانل، در کنار رود گرانیکوس با سپاه ایران که توسط ساتراپهای (استانداران) ایرانی هدایت می شد برخورد کرد و برای غلبه بر آنها مجبور شد که با جنگیدن از رود خروشان عبور کند. مسیر سپاه اسکندر پس از خروج از یونان تا رسیدن به گرانیکوس مرحله اول تصویر بالا موقعیت ابتدایی هر دو ارتش را نمایش می دهد. ایرانی ها طول ساحل رود را توسط سواره نظام گرفته و پیاده نظام خود را در پشت آنها قرار داده بودند. اولین حرکت با فرستادن سواره نظام نیکانور توسط اسکندر آغاز شد در حالیکه یک گردان از پیاده نظام نخبه آنها را پشتیبانی می کردند (پیکان شماره1 در نقشه). آنها به انتهای چپ صفوف دشمن حمله بردند. این حمله سبب شد تا قسمتی از نیروهای ایرانی از قسمت میانی جناح چپ به منتها الیه جناح چپشان برای کمک به ممنون رودسی فرستاده شوند.(پیکان شماره 2 در نقشه) این حمله را می توان تمرکز نیروها در یک مسیر اصلی نامید. هنگامی که میانه جناح چپ ایرانی ها ضعیف شد، اسکندر تمام جناح راست خود را در حمله بر نقطه ضعف ایجاد شده در خطوط دشمن متمرکز کرد. نبرد زمانی مغلوبه شد که مقدونی ها توانستند ایرانی ها را از ساحل رودخانه به بالای تپه (جایی که فالانکسها توانایی جنگیدن نداشتند) عقب برانند. سپس فالانکسها به زمینهای مسطح پشت سواره نظام بالا آمد و در یک خط قرار گرفت تا از حمله پشتیبانی کند. اسکندر با کلاهخود آراسته اش در میدان آشکار بود و تمام فرماندهان ایرانی کوشش خود را بر پایه حمله به وی قرار دادند. در طی این نبرد، اسکندر تعدادی نیزه را خردکرد و همیشه کسی بود که نیزه ای دیگر به دست او بدهد. اما در یک لحظه اوضاع خیلی خطرناک شد. اسکندر از پشت سر مورد حمله قرار گرفت و تنها واکنش سریع کلیتوس بود که جان او را نجات داد. کلیتوس یکی از قدیمی ترین فرماندهان سپاه اسکندر بود و بعدها با اسکندر درافتاد و کشته شد و از این رو وی را کلیتوس سیاه می نامند. مرحله دوم حال تمام کوششها بر عقب راندن کامل دشمن از ساحل تمرکز پیدا کرده است. سواره نظام نخبه اسکندر با موفقیت خط دشمن را شکستند و کمی بعد اجازه دادند تا فالانکسها خطوط خود را پس از عبور از رودخانه شکل دهند و حمله را از سر گیرند. پس از آن، سواره نظام توسط پیاده نظام پشتیبانی شد و جلو رفت. حال خطوط ایرانی ها شکسته است و جز فرار چیزی نمی تواند آنها را محافظت کند. مرحله سوم پس از شکستن خطوط ایرانی ها مقدونی ها مزدوران یونانی را شکست دادند. با توجه به قانون اتحادیه کورنیتی، هیچ یونانی حق نداشت در صف دشمنان یونان بجنگند. به همین دلیل تمام مزدوران یونانی به عنوان خائن شناخته شدند و پس از زد و خورد کوتاهی تمامی آنها جز معدودی (حدود2000نفر) کشته شدند. نجات یافتگان را در مزارع مقدونیه به بردگی گرفتند. پس از دوسال آتنی ها و اهالی دیگر شهرها به شفاعت از آنها برخواستند و اسکندر آنها را عفو و آزاد کرد. نقشه خلاصه نبرد:
  15. با شتاب، اجراشده به همراه شجاعت و خراب شده به وسیله اتفاقات، عملیات مارکت گاردن یکی از ناامیدکننده ترین نبردهای نظامی جنگ جهانی دوم بود. خیالات بهترین ژنرال ارتش بریتانیا ، فیلدمارشال مونتگومری، به آنجا منتهی شد که نقشه ای برای نفوذ سریع به عمق خاک دشمن کشیده شود تا نیروهای متفقین کمتر با ارتش آلمان مواجه شوند. به نظر می رسید که جنگ در چند ماه آینده و حتی شاید قبل از آغاز سال نو به پایان برسد و مردم انگلستان از 6 سال جنگ خونین رهایی یابند. نقشه مونتگمری به بزرگترین عملیات هوابرد تاریخ منجر شد. 10000 چترباز آموزش دیده از لشکر یکم چتربازانگلیس آرزو داشتند که در جشنهای پیروزی بیشتری شرکت داشته باشند. 25000 چترباز آمریکایی و تعدادی چترباز لهستانی نیز در کنار چتربازان انگلیسی در این عملیات شرکت کردند. استراتژی مونتگمری مبنی بر 2 حمله موازی بود. حمله اول یک عملیات هوابرد بود با استفاده از 35000 چترباز موجود و عملیات دوم یک تهاجم زرهی توسط ارتش دوم انگلیس که قرار بود 65 مایل به داخل خاک هلنداشغلی نفوذکند. قسمت هوابرد عملیات مارکت و قسمت زرهی آن گاردن نام گرفتند و درنهایت تمام عملیات مارکت-گاردن نام گرفت. در روز عملیات چتربازان -که سرعت زیاد و سلاحی سبک داشتند- باید 8 پل استراتژیک بر روی رودخانه راین را تصرف می کردند و نگه می داشتند تا نیروهای زرهی -که سرعتی کمتر و سلاحی سنگین داشتند- به آنها بپیوندند و با تقویت چتربازان در آن پلها مواضع دفاعی ایجادکنند. این روند باید در عرض یک هفته تکمیل می شد. سپاه زرهی باید در اولین روز عملیات اولین پل را در نزدیکی خطوط متفقین اشغال کند و پس از آن خود را در 3 روز به شمالی ترین پل ،پل آرنهایم در هلنداشغالی، می رساند. بدین سان دالانی بوجود می آمد که پیاده نظام متفقین می توانستند از آن عبورکرده و با دور زدن شمالی ترین نقطه خط دفاعی آلمانها -موسوم به زیگفرید- مستقیما به سوی برلین حرکت می کردند. نقشه اولیه طرح ممتازی بود اما با یک سری مشکلات خارجی مواجه شد. در این عملیات، چتربازان بیشتری نسبت به عملیات نرماندی بکارگرفته شدند. عملیات نرماندی با وسواسی بی نظیر و در طی یکسال طرح شد درحالیکه طراحی عملیات مارکت-گاردن بیش از 8-9 روز وقت نگرفت. موفقیت مارکت-گاردن به زمان بندی صحیح، شرایط جوی ومهمتر از همه این فرض که آلمانها خاک هلند را تخلیه کرده اند و تنها نیروهای اندکی را در آنجا برجای گذاشته اند بستگی داشت. اگر هر کدام از این عوامل به اشکال برمی خورد تمامی عملیات با خطر شکست مواجه می شد. در حقیقت، تمامی این عوامل مشکل زا از آب درآمدند. مردمی که در نزدیکی فرودگاه های جنوب بریتانیا زندگی می کردند هیچگاه کاروان بزرگ هوایی که را در صبح روز یکشنبه 17 سپتامبر1944از بالای سرشان گذشت و اولین موج چتربازان را به سمت هلند برد فراموش نکردند. این کاروان 1500 فروند هواپیمای باری و گلایدر را شامل می شد. عملیات اولیه هوابرد موفقیت آمیز بود و تقریبا تمام واحدهای چترباز در نزدیکی اهدافشان بر زمین نشستند. 3 نقطه اصلی فرود عبارت بودند از آیندهون در جنوب، نایمگن در مرکز و آرنهایم در شمال منطقه عملیات. چتربازان آمریکایی همان روز صبح توانستند با موفقیت پل وگل را تصرف کنند. واحد دیگری از چتربازان آمریکایی نیز پلی در نزدیکی شهر گریو را از دست آلمانها خارج ساخت. در شمال چتربازان بریتانیایی به فرماندهی ژنرال روی اورکهارت توانستند شهر آرنهایم و شمالی ترین پل را -که در ضمن حیاتی ترین هدف عملیات نیز بود- را تصرف کنند. 3 پل از 8 پل سقوط کردند و 5 پل در دست دشمن باقی ماندند. خورشید در اولین روز عملیات مارکت-گاردن طلوع خود را آغازکرد و با طلوع خود تمام نقشه های فیلدمارشال مونتگومری را به هم زد. بعد از ظهر همان روز آلمانها به یکی از پلها حمله کردند و آن را از دست آمریکایی ها خارج کردند. سپس واحدهای لشکر 82 هوابرد که وظیفه داشتند بلندی های مشرف به پل نایمگن را تصرف کنند با مقاومتی غیرمنتظره مواجه شدند. این پل در نقشه مونتگومری دومین هدف بزرگ بود و نقشی در حد پل آرنهایم داشت. عدم تصرف این بلندی ها به این معنی بود که پل عملا در دست آلمانها باقی می ماند. در همان زمان و در جنوب منطقه عملیات، سپاه زرهی متفقین به وسیله مقاومت آلمانها متوقف شد و نتوانست که در شاهراه 69 به پیشروی خود ادامه دهد. این واحد قرار بود که در اولین روز عملیات خود را به آیندهون برساند ولی در این امر ناکام ماند. چتربازان بریتانیایی پی بردند که بیسیمهایشان به کریستالهایی اشتباه مجهز شده اند و ارتباط رادیویی خود را با پستهای فرماندهی خود از دست داده اند. فاجعه در حال شروع شدن بود. در طرف آلمانها اوضاع کمی گیج کننده بود. آنها نفهمیدند که هدف عملیات مارکت-گاردن دور زدن خط دفاعی زیگفرید است و به همین دلیل از اینکه می دیدند متفقین چتربازهایشان را در مناطقی پیاده می کنند که هیچ ارزش استراتژیکی ندارد سردرگم شدند. در ابتدا آنها فکر کردند که کماندوهای آمریکا و بریتانیا برای دزدیدن فیلدمارشال والتر مودل اعزام شده اند. مودل موقتا از اندازه عملیات متفقین و جسارت آنها گیج شد اما به زودی شانس به او لبخند زد. یک هفته قبل، مودل دو واحد زرهی نخبه خود ،لشکرهای نهم و دهم زرهی اس اس، را برای تعمیر تانکها و استراحت خدمه به نقطه ای در نزدیک منطقه فرود چتربازان بریتانیایی فرستاده بود. در نتیجه، دو لشکر از بهترین واحدهای زرهی آلمان به صورت اتفاقی در زمانی مناسب در نزدیکی پل آرنهایم حضور داشتند. البته این خبر به مونتگومری هم رسیده بود اما وی این جابجایی را مهم نمی دانست و فکر می کرد که تانکهای این لشکرها غیرعملیاتی هستند. پس از آن بازهم پری خوشبختی خود را به مودل نزدیک و نزدیکتر کرد. یکی از سربازان آلمانی توانست از داخل یک گلایدر متفقین که سقوط کرده بود تمامی نقشه های عملیاتی مونتگومری را به دست آورد و به پست فرماندهی مودل برساند. مودل نقشه ها را مطالعه کرد و آنها را غیرقابل باور یافت. مودل فکر می کرد که این نقشه ها قسمتی از نقشه های استادانه متفقین برای گمراه کردن فرماندهان آلمانی هستند. کمی بعد مودل فهمید که این نقشه ها نه یک طرح فریبکارانه بلکه طرح های اصلی متفقین هستند. روز بعد، حمله چتربازان آمریکایی برای گرفتن پل شهر بست توسط مدافعین آلمانی دفع شد. کمی بعد نیروهای زرهی متفقن در جاده 69 پیشروی کردند و یک روز پس از برنامه عملیاتی به شهر آیندهون وارد شدند. اما این موفقیت موقتی بود و آنها دوباره در پشت پل سان به وسیله آلمانها متوقف شدند. وقت گرانبهایی تلف شد تا واحد مهندسی رزمی بتواند پل دیگری را بر روی رودخانه برپاسازد. روز سوم عملیات با مشکلات جدی تری همراه شد. چتربازهای لهستانی برای تقویت دیگر نیروها وارد کارزارشدند اما از بخت بد درست در آرنهایم و در میان نیروهای آلمانی فرود آمدند. واحدهای بریتانیایی -که در نزدیک لهستانی ها موضع داشتند نتوانستند- به آنها اخطاردهند. چرا که فرکانس بیسیمهای چتربازان بریتانیا با لهستانی ها فرق داشت و در نهایت، چتربازان لهستانی پس از تحمل فشار خردکننده آلمانها در هم شکستند. حال، واحدهای بریتانیایی که شمال پل آرنهایم را در اختیار داشتند به محاصره درآمده و بین چکش لشکر نهم اس.اس و سندان لشکر دهم اس.اس در حال خردشدن بودند. اگرچه تلفات زیادی به آنها وارد شد اما آنها به امید سررسیدن واحدهای زرهی متفقین مواضع خود را نگه داشتند و مقاومت کردند. اما حقیقت این بود که تانکهای متفقین دو روز از برنامه خود عقب بودند و شانسی برای رسیدن به پل آرنهایم نداشتند. برای چتربازان بریتانیایی که در آرنهایم بودند از طریق هوا و به وسیله چتر بسته های مهمات و غذا پرتاب شد اما یکبار دیگر شانس در خانه آلمانها را زد. تمام این مهمات و محموله های حیاتی در منطقه تحت کنترل آلمان فرود آمد و دست چتربازان متفقین از آنها کوتاه ماند. سرانجام، سپاه زرهی متفقین راه خود را با دور زدن نایمگن ادامه داد ولی یکبار دیگر متوقف شد. آنها به ساحل رودخانه وال رسیدند و باید صبر می کردند تا قایقهای مورد نیاز برای عبور از رودخانه از پشت جبهه به جلو آورده شوند. در روز چهارم عملیات گیج کننده ترین پرده از نمایش شجاعت متفقین بر روی صحنه رفت. صبح زود قایقها به دست سپاه زرهی رسید اما این قایقها را باید در تاریکی شب به کار می گرفتند چرا که عبور از رودخانه در زیر گوش آلمانها امکان پذیر نبود. گروهی از آمریکایی ها و بریتانیایی ها داوطلب شدند تا در روشنایی روز سوار بر قایق از رودخانه عبور کنند تا بتوانند محاصره واحدهای بریتانیایی را در پل آرنهایم بشکنند. این عملیات -که با خودکشی فرق چندانی نداشت- به عنوان یکی از شجاعانه ترین حرکتهای تمامی جنگ شناخته می شود. بسیاری از این افراد در داخل رودخانه کشته شدند اما به اندازه کافی نیرو به آنسوی رودخانه رسیدند که بتوانند از دو سو به مدافعین پل نایمگن حمله کنند. پس از زد و خورد شدیدی که تا شب به طول انجامید پل نایمگن به دست متفقین افتاد. با طلوع خورشید در روز پنجم عملیات مارکت-گاردن جاده ای که از نایمگن به آرنهایم می رسید بازشده بود و سپاه زرهی متفقین می توانست خود را در کمتر از یکساعت به آنجا برساند. اما دیگر برای نیروهای محاصره شده در آرنهایم بسیار دیرشده بود. چتربازان بریتانیایی که قسمت شمالی پل را در اختیار داشتند حتی یک تیر برای شلیک کردن در اختیار نداشتند. آنها به خانه های نزدیک جاده عقب نشینی کردند و سعی کردند تا با ایجاد مه مصنوعی خود را از دید تانکهای آلمانی مخفی کنند. یکی از چتربازان با کوشش بسیار توانست یکی از بیسیمها را به کار اندازد. " خالی از مهمات، خداوند پادشاه را حفظ کند." آخرین پیامی بود که از این چتربازان شنیده شد. اندکی بعد همگی آنها مجبور شدند که خود را تسلیم آلمانها کنند. در صبح روز ششم از آغاز عملیات ،22 سپتامبر1944، کاملا آشکار شده بود که مارکت-گاردن به یک فاجعه منتهی شده است. حال هدف جدیدی برای متفقین در پیش رو بود، به حداقل رساندن تلفات خودی. در جنوب آرنهایم سربازان آمریکایی، بریتانیایی و هلندی در باریکه ای به طول 40 مایل گسترده شده بودند و از 3 طرف زیر آتش آلمانها بودند؛ چپ، راست و آسمان. کافی بود که آلمانها از جنوب حمله می کردند و راه بازگشت این واحدها را می بستند. تا به دام افتادن کامل چتربازان چیزی نمانده نبود. به واحدهایی که در جنوب منطقه عملیات بودند دستور عقب نشینی داده شد و این واحدها مجبورشدند تا زیر آتش شدید توپخانه آلمان و با دادن تلفات زیاد به عقب بازگردند. واحدهایی که در شمال و نزدیکی آرنهایم قرارداشتند در تاریکی شب به رودخانه راین زدند و تا آنجا که امکان داشت به عقب بازگشتند. 3 روز بعد آتش شدید آلمانها این عملیات تخلیه را متوقف کرد و تمام چتربازانی که در سمت دیگر رودخانه داشتند به اسارت درآمدند. عملیات مارکت-گاردن به بهای جان بیش از 10000 سرباز متفقین تمام شد. در حدود 5000 نفر اسیر شدند و تعداد کمی هم این بخت را داشتند که زنده به جبهه خودی بازگردند. در عوض، بر این تفکر اشتباه که "جنگ را می توان با یک حمله بزرگ به پیروزی رساند" خط بطلان کشیده شد. حال هر کسی می دانست که چه انتظاری باید از آیزهاور -فرمانده کل متفقین- داشته باشد: متفقین باید هیتلر و ارتش او را بارها و بارها در هم می کوبیدند. پیروزی از یک مایل پیشروی، تصرف یک پل و پیروزی در یک نبرد به دست می آمد. منبع مجله اطلاعات هفتگی
  16. دوستمون رضا به خواست مردم استناد می کنن.راستش وقتی که بحث امنیت پیش میاد خواست مردم خیلی مهم نیست. مهم این هست که چی به نفع مردمه. حالا چه خوششون بیاد و چه خوش شون نیاد اما در زمینه ی بودجه مشکل بودجه نیست. با تمام این تحریمها و مشکلات هنوز هم کشور انقدر ثروتمند هستش که بتونه روی پای خودش بایسته. مشکل اصلی سر مدیریت هستش. خیلی از سنگها رو خود مدیرانی می اندازن که عملا مسئول پروژه ها هستن. علتش هم خیلی واضحه. بعضی از مزایای خودشون را از دست می دن. فرض کنید شما مدیر حسابداری یه موسسه هستید و قراره که حسابداری اون موسسه به صورت کاملا مکانیزه و کامپیوتری انجام بشه. خوب اگر شما قدرت تطبیق با سیستم جدید رو داشته باشید ممکنه همراهی کنید ولی اگر توان ش رو نداشته باشید از همون اولش سنگ می اندازید. این مسئله در بسیاری از سازمانها و ارگانها دولتی حاکم هست. دوستان برای تحلیل این قضایا بد نیست از فاز میلیتاری بیان بیرون و کمی در وادی مدیریت (و نظریه ی بازیها) نگاهی بکنن در زمینه ی ساخت هواپیما همون طور که گفتم با مارین موافق هستم. اگر مدیریت صحیح باشه در ظرف 2-3 سال می تونیم هر هواپیمایی رو بسازیم. اگر به آمارهای جنگ جهانی دوم نگاه کنید می بینید که خیلی از هواپیماها رو در عرض دو سه سال طراحی می کردن و می ساختن. اما اولش باید یه طرح کلی (نقشه راه داشته باشیم) . یعنی اول باید ببینیم استراتژی مون در بلند مدت حول چه محوری هست و نیاز به چه پرنده هایی داره. جون هر تهدیدی پرنده ی خاص خودش رو می طلبه. بعدش باید تقسیم کار بشه. به طور مشخص طراحی و ساخت یه هواپیمای جنگی 3 تا چالش عمده رو در بر داره الف- سازه و بدنه ب- موتور یا پیشرانه ج- آووینیک و ابزار دقیق و رادار در مورد اول امکان ساخت جنگنده های مختلفی وجود داره ولی هنوز برای رسیدن به امکن ساخت نسل 5 خیلی راه طولانی در پیش هست در مورد دوم به عنوان متخصص موتور جت می گم که امکان ساخت موتور جت با کیفیت موتورهای آمریکایی رو هنوز نداریم ولی به اون هم میشه رسید. علت اینکه نمی تونیم موتور جت بسازیم مشخصا مشکلات متالورژی هستش. قطعات داخل انجین جت از آلیاژهای خاصی استفاده می کنن که توسط سازنده ها کاملا محرمانه باقی می مونه و به ما هم فرمولش رو نمی دن و نخواهند داد. اگر دوستان به پست اول من دقت کنید می بینید که گفتم باید اولویت اول رو روی علوم پایه و بعد علوم کاربردی بذاریم. دقیقا به همین دلیل در مورد سوم فکر کنم پیشرفتهای خوبی داشتیم و خیلی دور از دسترس نیست در مورد ساخت هم دوستان فکر نکنن که همه چی رو باید خودمون بسازیم. همین الان اگر نگاه کنید مثلا اف-16 فالکون خیلی از قطعاتش رو خارج از امریکا می سازن. ما هم خیلی از چیزها رو می تونیم/می تونستیم از تولید کننده ی خارجی (مثلا صندلی رو از روسیه) تهیه کنیم که کاملا معقول و منطقی هست از طرفی دوستمون ایا-56 هم تا حدودی حق دارند متاسفانه تبلیغات غلط و غلو و تخیلی بعضی از مدیران و مسولان سبب شده که خیلی ها (از جمله خود من) به خیلی از مسائل با دیده تردید نگاه کنند. من به دوست عزیزمون ایا56 توصیه می کنم که اصلا کار به تبلیغات غلط و شلوغکاری ها کاری نداشته باشن. اگر این تبلیغات رو فیلتر بکنیم می بینیم که در بعضی زمینه ها حرف هایی برای گفتن داریم من فقط یه داستان(خوشبختانه غیرمحرمانه) از شرکت خودمون بیان کنم که دوستان ببینند اوضاع از چه قراره زمانی که سکوی نفتی بهرگانسر جدید به جای سکوی قدیم طراحی و ساخته شد از شرکت توربومکا برای تهیه ی توربینهای گازی 4 دستگاه توربین خریداری شد. این توربینها گرداننده ی ژنراتورهایی هستند که برق سکو رو تامین می کنند. یعنی موتورهای جتی که شفت خروجی شون به ژنراتور برق وصل شده. اما این خرید که شاید اون موقع منطقی بود الان شده بلای جون ما چون که توربومکا تولید کننده ی موتور هلیکوپتر هستش و ظاهرا (برداشت شخص من) برای ورود به بازار توربینهای دریایی خواسته همون توربینهای هلیکوپتر رو به روز کنه وبعد که موفق نبوده کلا خط تولیدش رو جمع کرده. یعنی به ما فکس زدن که ما هیچ پشتیبانی از این توربینها نمی کنیم. یه چند تایی قطعه یدکی هست که اگر خواستید لیست بدید و بخرید. در نتیجه توربینها پس از اینکه به ساعت اورهال رسیدن از اورهال کردن توربین سرباز زدن. از طرفی چون اورهال بوک ها رو هم نداریم خودمون نمی تونیم توی ایران اورهالش بکنیم. حالا ما موندیم و 4 تا توربین بدون قطعه و لوازم یدکی و کتابچه و... اما به همت بچه های ما الان 3 ساله که بدون اینکه یه فرانسوی از شرکت توربومکا بیاد سکوی بهرگانسر تونستیم توربینها رو سرپا نگه داریم منظورم اینه که به قول دوستمون اگر بخواهیم می تونیم خیلی کارها رو بکنیم به شرطی که اول ببینیم کجا قراره بریم یا حق
  17. دوست عزیز چه اشکالی داره؟ بعضیها به صنایع هوایی علاقمندهستن، بعضی دوستان به صنایع موشکی و بعضی ها مثلا به سلاح های انفرادی. هر کسی هم دوست داره که این سلاح ها داخل کشور تولید بشه. حالا این دوست عزیز هم از دید خودشون مسئله ساخت جنگنده رو بررسی کرده، گیرش چیه؟ شما چرا ناراحت شدی؟   اما در جواب این تاپیک مختصر عرض کنم که الف- حرف اصلی دوستمون مارین101 این هست که ما اگر به سلاح خوب دسترسی نداریم در یک کلمه "مدیریت خوب" نداریم و اگر "مدیریت" مون رو متحول کنیم ساخت سلاح های پیشرفته (جنگنده ، موشک ، زیردریایی...) دور از دسترس نیست. من هم با ایشون موافقم. اگر مدیریت صحیح داشته باشیم امکان ساخت خیلی چیزها رو داریم. حالا بعضی ها رو می شه کپی کرد (با امکانات فعلی) بعضی ها رو می شه به روزرسانی کرد و بعضی ها رو هم می شه از پایه خودمون طراحی کنیم ب- ایشون یه راه حل چند مرحله ای ارائه دادن که به جای خودش نیکواست ولی این زنجیره تعداد زیادی حلقه کم داره که تا اون حلقه ها کامل نشوند رسیدن به حلقه ی آخر غیر ممکنه هستش ج- حلقه ی اول اینه که باید تمام پروژه های نظامی و غیرنظامی رو متوقف کنیم و بریم سراغ آموزش و پرورش د- بعد بریم سراغ دانشگاه و اولویت هم با علوم پایه مثل ریاضیات و فیزیک و شیمی باشه ه- بعد بریم سراغ دانشگاه و اولویت بعدی علوم کاربردی باشه و- بعدشم سیستم اقتصادی کشور رو از این وضعیت بلبشو دربیاریم تا بخش خصوصی پا بگیره و رشد بکنه د- مثل تمام کشورهای مدرن دنیا کار رو بسپاریم به بخش خصوصی و خلاص البته پروسه ش یه مقدار طولانی هست و دست کم 2 قرنی طول می کشه اما شک نکنید که نتیجه می ده یا حق
  18. قیاس توی منطق ریاضی فرق داره با قیاس توی منطق سوری. معنی کدومش رو دوست داری برات توضیح بدم؟  . بعدشم این قدر که به در و دیوار می زنی تا جواب ما رو ندی فقط آبروی خودت رو پیش بقیه ی کاربرای سایت می بری. یه حرفی زدی ثابتش کن دیگه. چیز زیادی که ازت نخواستیم میگی این قارقارک قراره موشک حمل کنه خوب نشوون بده کجاش. توی بدنه ش؟ زیر بالش؟ زیر بدنه ش؟ اصلا اگه موشک شلیک کنه و تعادل ش بهم بخوره سقوط نمی کنه؟ اصلا یه چیز مهمتر. این وسائل رو اولین بار ایرانی ها اختراع کردن یا از کشور دیگه ای کپی ش کردن؟ تو کدوم کشور دنیا سابقه عملیاتی داره؟ کجا و در کدوم نبرد دریایی ازش استفاده کردن؟ سابقه ش چی بوده؟ موفق بوده یا نبود؟
  19. حمله ی انتحاری دیگه انشالله؟
  20. لینکسها توی جنگ فالکند سابقه ی نسبتا خوبی از خودشون برجای گذاشتن. فک کنم یه زیردریایی آرژانتین رو هم زدن ناکار کردن
  21. موشکهای کروزی که چین از اوکراین تحویل گرفت 6 تا بوده. می گن 12 تاش هم رسید به ایران هرچند عراق زمان جنگ از اینها داشت ولی برای اون کاری که عراق می خواست ازش استفاده کنه این هواپیما بدرد نمی خورد مگر همین نمونه های جدید و اپگرید شده اش. اصولا جنگ در دریا (که عوارضی برای ناوبری نداره) با بمباران اهداف زمینی (که بالاخره ناوبری تو خشکی راحت تر هستش) فرق داره
  22. این بی ادبا چرا حجاب ندارن؟
  23. حالا اگر خدای نکرده درگیر شدیم ناچاریم که آستین ها رو بالا بزنیم خودمون یه قوطی خالی کنسرو بردارید. 3 حجم نیترات پتاسیوم (شوره) رو با دو حجم شکر مخلوط کرده و خوب به هم بزنید. مخلوط رو بریزید توی قوطی کنسرو خالی و یه دونه فشفشه به جای فتیله توش قرار بدید. در قوطی رو خوب و محکم ببندید. حالا اگر هلیکوپترهای آپاچی دشمن رو بالای سرتون دیدید خیلی زود فتیله رو روشن کنید و قوطی رو پرتش کنید تا یه دیوار دود برای جم کردن موشکهای هلفایر درست کرده باشید. پشت دیوار دود پناه بگیرید تا در امان بمونید icon_cheesygrin . شاید فکر کنید شوخی می کنم ولی این نارنجک دودزا با تمام سادگی ش کاملا عملی هست فقط یادتون باشه بعد از عمل کردن نارجک تا نیم ساعتی به بدنه ی قوطی کنسرو دست نزنید :winking: د رکل بحث خیلی جالبی بود و از دوستانی که این تاپیک رو تهیه کردن تشکر می کنم
  24. فوق العاده خوب بود برادر. خسته نباشید به نظر من باید با هلیکوپتر چن تا کماندو بالای رودخونه پیدا می کردن. بعد اینها مسیر رودخونه رو می اومدن پایین و روی پایه های پل مواد منفجره می بستن و راهشون رو ادامه می دادن تا خود دریا. به همین سادگی به همین قشنگی