RezaKiani

Members
  • تعداد محتوا

    1,928
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    2

تمامی ارسال های RezaKiani

  1. ابرار عزیز سلام از توجهی که به کامنت این حقیر کردید تشکر می کنم. درضمن اون خط اخر رو هم لازم نیست که پاک کنید. همه ما نیاز به مطالعه داریم. هرچه بیشتر بهتر. من هم استاد هوافضا نیستم. در حد سوادم یه چیزهایی نوشتم. بلیز عزیز هم نوشته شما رو نقد کرده و حرفهای من رو تایید کرده و دلیلی نداره که بخوام اونها رو تکرار کنم. اگر مطلب دیگری یا نقد دیگری بر نوشته من یا بلیز داشتیم خوشحال می شم که نوشته شما رو ببینم. با تشکر رضاکیانی
  2. از این ترفند ها در تمام دنیا استفاده می شده و خیلی چیز غریبی نیست. اون ماکت هم مال تانک شرمنه آمریکایی های کافره
  3. RezaKiani

    علت هاي سقوط ساسانيان

    شما رو به خدا این چه جور تحلیل تاریخه. دریغ از یه قطره مطالعه. 1- کی گفته که ایران فقط یه لشکر به جنگ اعراب فرستاد؟ حداقل ایرانی هابا اعراب 5 جنگ بزرگ و تعداد زیادی زدو خورد کوچک داشتند. فتح ایران برای اعراب مسلمان در حدود 20-30 سال طول کشید. البته وقتی می گم ایران همین ایران امروزی رو می گم . فتح ماوراء نهر و حوزه سند و قفقاز امروزی که در آن زمان یا قسمتی از ایران بودند و یا متحد ایران سالهای بیشتری به طول انجامید. 2- کی گفته که اعراب سپاه بزرگ ندیدند؟ در جنگ موته که به کشته شدن پسر ناتنی پیامبر منجر شد سپاه 3000 نفری مسلمانان با سپاهی به مراتب بزرگتر از خودش مواجه شد. در جنگ احزاب سپاه قریش و متحدینش در حدود 10000 نفر و در فتح مکه سپاه مسلمین در حدود 10000 نفر و در جنگ حنین سپاه هوازن و ثقیف در حدود 30000 نفر برآورد شده که شاید الان کم تعداد به نظر برسد ولی در زمان خودش با توجه به مسائل لجستیکی و موقعیت جغرافیایی و... سپاه های بزرگی به شمار می آمده اند. 3- کی گفته که اعراب در هنگام جنگیدن بدون آرایش و گله ای حمله می کردند. اتفاقا اگر تاریخ جنگهای پیامبر رو بخونید می بینید که بر خلاف اغلب قبایل بدوی پیامبر وسپاه مسلمین بسیار منظم و در ردیف می جنگیده اند. همیشه قبل از حرکت از سپاه سان دیده می شد و سعی می شد که نظم و انضباط در این سپاه تزریق بشه. اصولا اگه در یه سپاه نظم نباشه که سنگ روی سنگ بند نمی شه. حالا شما می گی درباره فتح ایران غلو شده درباره جنگ یرموک که خالدبن ولید سپاه بسیار قوی تر روم و متحدینش رو شکست داد چی؟ اونجا هم اعراب گله ای حمله می کردند؟ 4- غرور داشتن و افتخار به تاریخ خوبه ولی مواظب باشید تا این غرور چشمان حقیقت بین شما رو کور نکنه. 5- اما درباره علل سقوط ساسانیان به طور خلاصه می شه گفت: الف- از بین رفتن اعراب حیره (همانجور که اشاره شد) که به عنوان یه سپر دفاعی در برابر اعراب بدوی عمل می کردند. ب- جنگهای کمرشکن خسروپرویز با روم که خزانه کشور رو خالی کرده بود. ج جنگهای داخلی ایران در زمان خسروپرویز د- اختلاف بین خاندان های اشرافی و بزرگ ساسانی که هر کدوم سعی می کردند پادشاه مورد نظر خودشون رو بر تخت بنشانند. نتیجه این شد که در یه زمان خیلی کم تعداد زیادی شاه شدند بدون اینکه بتونند به امور نظم و ترتیبی بدهند. زمانی که یزدگرد سوم رو بر تخت نشوندند اون بنده خدا دیگه عملا نمی تونست به چیزی حکومت کنه. زنجیره فرمانده و نظم همه چی از بین رفته بود. ه- قدرت گرفتن و اتحاد اعراب مهاجم و درنده خو تحل لوای اسلام همزمان با ضعف ساسانیان. اگر اعراب 100 سال زودتر متحد شده بودند محال بود که در اوج قدرت ساسانیها بتونند اون رو به زانو دربیاورند. د- استفاده از سربازان روستایی _(میلیشیا) و آموزش ندیده در سپاه های ساسانی به دلیل کمبود سرباز حرفه ای و با تجربه. و- دست کم گرفتن حریف و غرور بی جای فرماندهان ساسانی. ز- نداشتن یه استراتژی جامع و مدون برای مقابله با اعراب. ح- استفاده اعراب از تاکتیکهای متحرک و سرعت عمل در جابجایی از یک نقطه به نقطه دیگر و نداشتن راه کار تاکتیکی توسط سپاه ساسانی برای مقابله با این تحرک. در بسیاری از موارد سرعت سپاه مسلمانان انقدر زیادبوده که تا مردم یه شهر بخواهد برای مقابله با آنها آماده بشوند سپاه مسلمین رو در مقابل دروازه های خود می دیدند. ط- استفاده مناسب اعراب از جاسوسان. خالدبن ولید از اعرابی که در حوزه های مرزی دولت ساسانی ساکن بودند یه شبکه جاسوسی کارآمد درست کرده بود که هر تحرک و نقطه ضعف سپاهیان ساسانی رو به موقع بهش اطلاع می دادند در صورتیکه دولت ساسانی نتونسته بود به صورت درست و حسابی رد سپاه اعراب نفوذ کنه. و و و.... به هرحال باید یادتون باشه که این فتح درخشان در زمان خلیفه ابوبکر و خلیف عمر تنها به شانس بستگی نداشته و نظم وبرنامه ریزی و حساب و کتابی پشت سرش بوده. به هرحال....
  4. با سلام به دوستان. بعضی وقتها یه اظهار نظرهایی در این تاپیکها از بعضی از دوستان می بینیم که جا داره دو تا شاخ کوچولو رو سرمون دربیاد. 1- یکی از دوستان پرسیده کجای این پرنده رادار گریزه. حق هم داره طبق مطالب همین تاپیک یکی از اهداف اصلی طراحی این جنگنده ارزان قیمت بودن اون بوده. در صورتی که رادار گریز کردن هر جنگنده میلیون ها دلار هزینه برمی داره که هدف اولیه طرح رو نقض می کنه. 2- برای رادار گریز کردن از دو روش اساسی استفاده می شه که یکی اش استفاده از رنگهای جاذب هست( بی-2) و دیگری شکل بدنه(مثه اف117) کدومش در این قارقارک بکار رفته ولله اعلم؟ 3- یکی از مهمترین مسائل در جنگنده های جدید نسل 5 کم کردن امضای حرارتی جنگند ه است. یه نگاه به خروجی اگزوز بی-2 یا اف-22 بندازید و اون رو با خروچی اگزوز این مقایسه کنید.(رپتور عزیز به همین نکته اشاره کرده و در تصاویری که نقاشی شده اند این مسئله لحاظ شده) 4- طرح این هواپیما کجاش نابه. یه عکس هواپیمای جاسوسی اس آر.71 بذارید در کنار این هواپیما تا ببینید یه ماکت کوچک شده از اس آر 71 هستش. 5- برای مرزبانی بهتر نیست از هلیکوپتر استفاده بشه. یا پهپادهای برد بلندی مثه پریدتور یا گلوبال هاوک؟ 6- آقا جواد در مورد پسگرایی بال حرف قشنگی زده. هواپیماهایی که سرعت کم دارند مثه همین آ-10 تاندربولت اغلب بالهاشون عمودی هست اما چون این طرح از اس آر 71 با سرعت 3 ماخ کپی شده دارای بالهای تقریبا مثلث شکل هست که برای سرعتهای بالا کارای دارند. 7- من واقعا نمی دونم چه اصراری هست که هر چیزی جدید یا یه کم عجیبی رو یه طرح رادارگریز بنامیم؟ قایق رادارگریز، تانک رادارگریز، تریلی رادارگریز............... کسی جوابی برای این سوال داره؟
  5. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    یک سامورایی را برای کاری از امارت توتوری به کیوتو، پایتخت، فرستادند. او روزی در کوچه و بازار شهر می گشت که شنید کسی می گوید سامورایی های ولایت او در کوچه ی بالاتر درگیر زد و خوردی شده اند. او به یادآورد که گروهی از رزمندگان هم ولایتش اینک برای گشت و گذار در پایتخت اند و مگر که آنان درگیر و گرفتارشده باشند. پس پرس و جو کنان، خود را تند به آنجا رساند و دید که همه ی یارانش از پای درافتاده اند. آن سامورایی شمشیر کشید و به دو حریف برجای مانده تاخت، آنها را کشت و به مهمانخانه برگشت. داروغه شهر، چون آن ماجرا شنید، در پی او فرستاد و گفت که دست بردنش به شمشیر به دنبال درگیری یاران، نابجا بوده است. سامورایی پاسخ داد:" من مردی ولایتی ام و زبان قانون نمی دانم. برایم روشن تر بگویید." و چون سخن را برایش شکافتند، گفت:" کم کم دارم می فهمم؛ اما من قانون شکنی و بیراهی نکرده ام. می دانید که نه تنها آدمیزاد، که هیچ آفریده ی دیگر، نمی خواهد جانش را ببازد؛ برای من هم زندگی شیرین است. اما به شنیدن این که یارانم در کوی وبرزن درگیر زد و خوردی شده اند، خلاف بوشیدو دیدم که آرام بمانم و کاری نکنم؛ پس به آنجا شتافتم. گذشته از این، اگر به دیدن دوستان زخم خورده و کشته ام، بی شرمانه رو برمی گرداندم خودم زنده می ماندم اما بوشیدو در من می مرد. این بود که از جان شیرین گذشتم تا به رسم وراه شایسته ی سامورایی رفته باشم و به سنت و قانون سامورایی وفاداربمانم. از آنجا که، در میانه ی درگیری، از سرجان گذشتم، چشم به راه کیفر خود دارم. این سخنان در دارغه سخت اثر کرد. دفتر این رویداد را به آرامی بستند و به امیر آن سامورایی پیام فرستادند که سلحشوری ارزنده در دستگاه خود دارد که باید او را ارج بشناسد.
  6. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    یک سامورایی به نام تاکاگی روزی با سه کشاورز بگومگو پیداکرد و آن سه او را در یک شالیزار فروکوفتند و زندند. سلحشور چون به خانه رسید، زنش گفت که مگر او از یاد برده است که باید چون یک سامورایی بمیرد؟ مرد پاسخی نومید کننده داد و زن به فریاد آمد که :"مرد ، دیر یا زود، ناگزیر می میرد. برای مردن راه های بسیار است: مردن به بیماری، خودکشی مردانه، اعدام شدن با دست بسته ( با خواری و به کیفر بزهکاری) و دیگر و دیگر. برایم رنج آور است که ببینم تو به خواری می میری." زن از خانه بیرون رفت و پس از چندی بازآمد، دو فرزنند کوچکشان را خواباند، مشعلی برافروخت و جامه ای برای شبیخون و نبرد پوشید و به شوهر گفت:" دیدم که این سه کشاورز در جایی گرد آمده اند. اینک هنگام کار است. بیا!" و خنجری برداشت و پیشاپیش شوهر، مشعل به دست، شتافت و به جایی که آن سه بودند، تاخت. زن و شوهر آن سه را به دم تیغ گرفتند، دو تا را کشتند و یکیشان زخم خورده گریخت. در پی این رویداد، شوهر به مرگ با افتخار یا "سپاکو" محکوم شد.
  7. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    هنگام حجت آوردن در محکمه، بهتر است که گفته شود:"پس از بر رسیدن مسئله، پاسخ رسمی خواهم داد." به دنبال پاسخ شتابزده نیز بهت راست بیفزاییم که "بگذارید در این باره بیشتر فکر کنیم." و با این کار، راهی برای برگرداندن سخن، اگر اشتباه کرده باشیم، بازگذاریم. آنگاه باید که بی غرور از دانش و تجربه و مرتبه ی خود با این و آن مشورت کنیم. رایزن دانا همیشه ما را اندرزی گوید که خود نیندیشیده بودیم. اگر هم سخن را با مردم بی دانش در میان گذاریم، باز بر سر زبانها افتد و سرانجام، به سود ما باشد. و نیز اگر در چنین کار با خدمتگزاران مشورت کنیم و با آنها بگوییم که "مدعیان من چنین و چنان می گویند و من می خواهم در برابرشان این گونه پاسخ دهم،" و از هر فرصت برای تمرین و آماده شدن بهره جوییم، چون هنگام رسیدگی و پاسخگویی آید، خواهیم توانست، شمرده و استوار، جانب خود را توجیه کنیم و برهان برنده در پیش نهیم اما اگر بی شور و گرمی و بر پایه ی پندار خود به دفاع پردازیم، بسا که دعوا را ببازیم، هر چند که حق با ما باشد. به هر روی، پسندیده آن است که در هر کار با دیگران مشورت کنیم. هر گاه کسی از مردم دانشی در دسترس نباشد، همسر و فرزندان هم یاری توانند داد. هرچه باشد، آنها نیز استدلالی از خود دارند. جوسوئی مورا نیز گفته است که در این کارها آدمی به خرد فرایافته از عمر و تجربه نیاز دارد. اگر سخنی باید گفت، بهتر است که در جا بگویی، دیر گفتن آن مگر که نابجا یا پوزشخواهانه بنماید. همچنین، باید مانند مرغی که گهگاه زمین را می خراشد، هر چند گاه یکبار سخن خود را بازگویی و بر آن پای فشاری. در این میان، برای فهمانیدن سخنت به حریفات، به آنها چیزها می آموزی و از این راه، خدمتی در حقشان می کنی. پس پیرزویت در دعوا درخشانتر می شود. شیوه ی معقول استدلال همین است.
  8. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    نابه شیما شی ما(که وزیر امیر سوم، نابه شیما چوناشیگه شد) وقتی از پدرش اجازه خواست که به زیارت پرستشگاه آتاگوگونن(خدای پیروزی در جنگ) برود. پدر به شنیدن این سخن پرسید:" برای چه؟" دستیار پسر که پیام را آورده بود، پاسخ داد:" ای امیر، سرور من می خواهد به نیایش خدای جنگ برود و برای پیروز شدن در نبرد دعا کند." پدر که به خشم آمده بود، پاسخ گفت:" به این نیایش نیاز نیست. اصلا چرا مردی که رهبری خاندان و امارت نابه شیما را در دست خواهدگرفت باید به خدای جنگ تکیه کند؟ اگر آتاگوگونن همراه با دشمن بر تو زور آورد، به دو نیمش کن و پیشاپیش سپاهت بر دشمن بتاز!"
  9. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    داستان زیر درباره ی ترفیع ایچیه مون کوتو است: چون ایچیه مون خود را یک سامورایی خوب نشان داده بود، امیر کاتسوشیگه دیرزمانی اندیشه ی ترفیع دادن به او را داشت، اما موندو چون شنید که کاتسوشیگه قصد دیدار ایچیه مون را دارد، به او گفت:" ایچیه مون سردار و یار ارزنده ای است. چرا در این فرصت به او درجه نمی دهی؟" کاتسوشیگه خشنود شد و بیدرنگ ایچیه مون را خواست و رسما به او ترفیع داد، و گفت:" خوشحالم که می بینم موندو با تو خوب شده است. بهتر است که بروی و از او تشکر کنی." ایچیه مون با شادی و شور بسیار به سرای موندو شتافت تا برای سفارشش در این کار سپاسگزاری کند و نیز او را برای سیصد روانداز که به اردوی کاتسوشیگه فرستاده بود، بستاید. موندو به شنیدن پیغام او بیرون آمد و گفت:" من سفارش ترفیع تراکردم، چرا که تو سرداری کوشا و وفاداری.پتوها را نیز برای آن نزد سپهدار فرستادم که او به اردو می رفت. هیچ یاد ندارم که من و تو با هم کنار آمده باشیم. لطفا زود از این خانه برو و دیگر هم اینجا نیا. رواندازها را هم باید برگردانند." و، بی درنگ، کسی را برای بازگرفتن رواندازها فرستاد. بعدها، هنگامی که موندو در بستر مرگ بود، ایچیه مون را به بالین خود فراخواند و گفت:"راستش را بخواهی، تو مردی بسیار تیزهوش، ما بیش از اندازه به خود مطمئنی. ترا خودپسند یافتم، و برای این بود که همیشه با تو سرستیز داشتم و در سرکوفتنت می کوشیدم. چون من بمیرم، دیگر کسی نخواهد ماند که با تو برآید، پس از تو می خواهم که بکوشی تا اندکی فروتن باشی." گفته اند که ایچیه مون به شنیدن این سخن اشک در چشم آورد.
  10. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    امیرزاده چوناشیگه پیش از آنکه جانشین پدر (امیر میتسوشیگه) شود، به شاگردی چو-ئون کاهن در کوه کوکو ریو رفت تا رسم و راه بوداییگری آموزد. پس از آنکه امیرزاده تعالیم بودا را دریافت، این سخن بود که گواهی نامه ی گذراندن مدارج پیشرفته ی درس بوداییگری به او بدهند، و این گفته دهان به دهان در میان پیرامونیان می گشت. یاماموتو گوروزائه مون که در آن هنگام دستیار شاهزاده و مشرف امارت بود، به شنیدن این سخن نزد چو-ئون شتافت تا کاهن را زنهار دهد که مبادا چنین کند، ودر اندیشه داشت که اگر او حرف نشنود، درجا با شمشیر به دو نیمه اش کند. کاهن مانند همیشه آهسته و با وقار به تالار نیایش آمد و گوروزائه مون با دیدن او تند گفت:" من سخنی نهانی با کاهن دارم. بهتر است که مریدان را مرخص کنی." و سپس نزدیک آمد و با لحنی مصمم گفت:" شنیده می شود که قرار است کاهن به امیرزاده دست نوشته بدهد که او دوره ی پیشرفته ی تعالیم بوداییگری را گذرانده است. به گمانم کاهن که خود در هی زن(امارت ساگا) به دنیا آمده است، سنت خاندان نابه شیما را می داند. امارت ما که، به خلاف دیگر امارتها، تبار در تبار در فرمانروایی یک خاندان بوده است، باید به دست امیر و مردان او که یار و همکار یکدیگرند اداره شود. در تاریخ خاندان ما هرگز رهبر و امیری نبوده است که دستخطی برای گذراندن تعلیمات عالی بودایی گرفته باشد. اگر، به هر راه، چنین دستخطی به امیرزاده داده شود، او به این پندار می افتد که نور معرفت را دریافته است و از آن پس رأی و سخن مردانش را هیچ و بی ارزش خواهدگرفت و در فرجام کار، تیرگی و دشمنی میان او و سامورایی های وفادارش پیداخواهدشد. از آنجا که مردان بلند جایگاه همیشه گرایش به خودکامگی دارند، شایسته است که خیال دستخط دادن به او را برای همیشه از سربیرون کنی. اگر در خواستم را نپذیری، آفتاب دیگر را نخواهی دید." کاهن، با آنکه رنگ باخته بود، خود را نگاه داشت و گفت:" نیتی که در این سخن دارید، ستودنی است. وضع امارت شما را می فهمم. پیداست که سلحشوری وفادار به امیرتان هستید." اما آن امیر سخن کاهن را برید و گفت:" می دانم که می خواهی مرا خام کنی، من این جا آمده ام تا قول بگیرم که از خیال دستخط دادن به امیرزاده گذشته ای." کاهن ناگزیر گفت:" خواسته ی شما بجاست. هیچ دستخط در تأیید فرایافتن تعالیم بودایی به امیرزاده نخواهم داد." و به تأکید و تکرار اطمینان سخت در این باره داد. این داستان را، بعدها، گورو زائه مون خود حکایت می کرد.
  11. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    اوریبه ایکونو(وزیر بزرگ در دستگاه میتسوشیگه) گفت:"امیر جو-چو در روزگار جوانی شبی که در خلوت دژ به نوشیدن نشسته بود، یکی از بستگانش به نام شوء گن ناکانو از او پرسید:" خدمت سامورایی را چه می دانی؟" جو-چو پاسخ داد:" با دوستی و نزدیکی که میان ماست، بگذار تا اندیشه ام را ساده و بی پروا برایت بگویم. من با آنکه مردی گمراه و غافلم، باز چنین می دانم که کارگیرا و دلخواه را شاید که هر کسی خوب انجام دهد، اما در کارهای ساده و ناخواستنی، همه گرایش به سستی و خمودگی دارند. این کاهلی، کارساز نیست و ما را تباه کند. نشانه ی کارورزی در سامورایی این است که اگر هم از او بخواهند تا برای کسی همتای خود که کاری دیگر دارد، آب از چاه بکشد یا برنج بپزد، آن را سبک نگیرد و همان کار کوچک را با نیرو و همت بسیار به انجام برساند. تو هنوز جوانی، و تا اندازه ای زیاده از سن و سالت پیش رفته ای، امیدوارم که این سخن را خوب به گوش هوش بسپاری!"
  12. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    این سخن از فرزانه ای به نام هیو-گو ناریتومی است که پیروزی واقعی نه در چیره شدن بر دشمن، که در شکست دادن متحدان خود است. پیروز شدن بر متحدان خود یعنی پیروز شدن بر خویش، چیره آمدن روح بر تن. سامورایی باید که هر روزه تن و روان را بپرورد، چنانکه یکی از ده ها هزار یار در آزمایش با او برنیایند:اگر جز این باشد، او بی گمان بر دشمن پیروز نخواهدشد.
  13. دریا جان شما لطف دارید. قضیه اینه که این بابا برداشته یه سری آسمون ریسمون بافته که خلاصه اش اینه: در یکی از کرات کهکشانی یه جنگی بین دو نژاد باهوش فضایی اتفاق می افته. نژاد شکست خرده می گرده و برای پنهان شدن از چشم نژاد پیروز یه سیاره به نام زمین رو پیدا می کنه و توش قایم می شه. نژاد پیروز نمی تونند اونها رو پیدا کنند و بازنده ها که می بینند زمین جای مناسبی برای حیات هست سعی می کنند خودشون رو توی زمین تکثیر کنند. یعنی از روی خودشون یه جور کلونایز انجام می دهند و به عنوان نماینده در زمین می ذارند. بعد از هر یه چند وقتی هم به بشر ( نماینده شون) سر می زنند و یه سری رموز فنی و تکنیکی خیلی سطح بالا رو به بشر آموزش می دهند. مثلا مثال می زنه که در پرو غارهایی توسط بشر ساخته شده که دیواره اش صاف صافه انگار که اونو با چاقو یا با لیزر تراش دادند . یا همین ماشین های پرنده که بچه ها درباره اش صحبت کردند. یا خطوطی که در آمریکای جنوبی روی زمین کشیده شده و فقط از آسمان دیده می شه و این بابا ادعا کرده که یه جور باند پرواز برای سفینه های فضایی هست. به هرحال کلیاتی از تورات و انجیل هم در این باره دلیل و آیه آورده. در نهایت اینکه تئوری این آقا با مسائلی که در قرآن درباره آفرینش انسان آمده در تضاد هست. از نظر فنی هم توضیح تئوری ایشون نیاز به بحث دقیق درباره همه جوانب داره. پی نوشت: آقای فون دونکین فکر کنم در زمانی که جوان بوده به خاطر اختلاس یا دزدی یه بار با قانون سرشاخ شده. بهتره دوستانی که وقت وحوصله دارند یه نیگاهی به پرونده اش بکنند.
  14. اطلاعات بیان شده در کتاب های طلای خدایان و ارابه خدایان با اعتقادات مسلمین در تناقض است.
  15. رضاکیانی موحد طرح و توسعه فیوری در حقیقت نمونه بهبود یافته جنگنده "اف.20/27" بود. طراحان شرکت هاوکر تصمیم گرفتند تا موتور ستاره ای آن جنگنده را با یک موتور رولزرویس با نام "کسترل" عوض کنند. این موتور در بمب افکن سبک "هاوکرهارت" بکارگرفته شده بود و طراحان هاوکر از عملکرد آن رضایت داشتند. در نتیجه هواپیمای جدیدی متولد که "هورنت" نام گرفت و در مارس 1929 اولین پرواز آزمایشی خود را انجام داد. در سال 1930 وزارت هوانوردی به جنگنده جدید هاوکر علاقمند شد و 21 فروند از آنها را با نام جدید "هاوکرفیوری" سفارش داد. فیوری اولین جنگنده عملیاتی نیروی هوایی سلطنتی بود که می توانست در پرواز افقی از سرعت 320 کیلومتر بر ساعت فراتررود. فیوری در زمان خود جنگنده ای پیشتاز بود و هنگامی که وارد خدمت شد از "بولاداگ" ،جنگنده اصلی و ستون فقرات دفاع هوایی بریتانیا، یک سروگردن بالاتر می ایستاد.این جنگنده سطوح فرمان حساسی داشت که مانور پذیری آن را به صورت معنی داری افزایش داده بود. فیوری-1 برای رهگیری سریع بمب افکنها طراحی شده بود و نرخ اوج گیری آن به 730 متر بر دقیقه می رسید. بعدها، در فیوری-2 موتور قوی تر و اصطلاحاتی درنظرگرفته شد که فیوری-2 را به سرعت بیشتر و نرخ اوج گیری بالاتری نائل ساخت. هاوکر در ساخت اسکلت فیوری به جای چوب از فولاد و آلومینیوم استفاده کرد و این ترکیب تا زمان جنگ جهانی دوم در سیمای تمامی تولیدات هاوکر تکرار شد. ترکیب اصلی بدنه این هواپیما بعدها در جنگنده معروف "هاریکن" تکرار شد و به نوعی می توان فیوری را نیای هاریکن به حساب آورد. فیوری یکی از بهترین هواپیماهای دوباله ای بود که نیروی هوایی سلطنتی در طول تاریخ خود بکارگرفته است. تسلیحات سلاح اصلی فیوری ،مانند دیگر جنگنده های آن دوران بریتانیا، مسلسل "ویکرز" بود. مسلسلهای فیوری ،که از میان ملخ هواپیما شلیک می کردند، دارای نرخ آتش 450 تا 600 گلوله در دقیقه بوده و برد مؤثر آنها به 740 متر می رسید. علاوه بر مسلسلها، فیوری به جایگاه هایی در زیر بال برای حمل بمبهای سبک مجهز شده بود. تاریخچه عملیاتی در مجموع، 3 اسکادران فیوری-1 به نیروی هوایی سلنطنتی پیوستند اما در سال 1936 تعداد بیشتری فیوری-2 سفارش داده شدند و این هواپیماها تا زمان آغاز جنگ جهانی دوم در خدمت بودند. پس از آغازبه خدمت هاریکن، فیوری ها برای انجام مأموریتهای آموزشی کنارگذاشته شدند. نیروی هوایی اسپانیا تعدادی از جنگنده های فیوری را سفارش داده بود که در جنگهای داخلی توسط هر دو طرف درگیر بکارگرفته شدند. دیگر کاربر عمده فیوری نیروی هوایی یوگوسلاوی بود که جنگنده هایش نتوانستند در برابر شکاری های پیشرفته تر هیتلر عرض اندام کنند. بیشتر آنها در رزم هوایی یا بر روی زمین از بین رفتند و چند فروند باقیمانده نیز توسط ایتالیایی ها به غنیمت گرفته شدند. اولین شکاری نیروی هوایی ایران از میان 262 فروند فیوری تولید شده 22 فروند نیز نصیب نیروی هوایی ایران شد. از آن میان، 16 فروند به موتورهای ساخت "پرت اندویتنی" با ملخ 3 پره مجهز شده بودند که این هواپیماها در ژانویه 1933(1313ه.ش) به نیروی هوایی ایران تحویل داده شدند. 6 فروند باقی مانده به موتورهای قوی تر " مرکوری " ،ساخت "بریستول"، با ملخ دوپره و توان 550 اسب بخار مجهز شدند و در سال بعد به ایران رسیدند. جنگنده تک سرنشین فیوری سومین هواپیمای بریتانیایی و اولین شکاری نیروی هوایی ایران محسوب می شود. تا قبل از به خدمت گرفته شدن فیوری هواپیماهای نیروی هوایی ایران دونفره و چند منظوره بودند و اغلب برای عملیات شناسایی یا پشتیبانی از پیاده نظام بکارگرفته می شدند. چابکی و مشخصات پروازی عالی فیوری این امکان را به نیروی هوایی جوان ایران می داد تا اولین اسکاداران صیاد (شکاری) خود را تأسیس کند. از اینکه نیروی هوایی ایران از این هواپیماها در نبردهای هوایی استفاده کرده باشد اطلاعاتی در دست نیست اما با توجه به تسلیم شدن ایران در برابر تجاوز متفقین در سال 1320 احتمال درگیری هوایی بین شکاری های ایران با هواپیماهای جدیدتر و مجهزتر شوروی و بریتانیا کم می باشد. هاوکر فیوری------------------------------------ مشخصات خدمه-------------------------------------------- 1نفر طول-------------------------------------------- 8.15 متر عرض-------------------------------------------- 9.14 متر ارتفاع------------------------------------------- 3.10متر سطح بال------------------------------------- 23.2 متر مربع وزن خالی --------------------------------------1240 کیلوگرم وزن کامل --------------------------------------1637 کیلوگرم موتور---------------------------------------------1 موتور رولزرویس 12 سیلندر کسترل توان---------------------------------------------- 640 اسب بخار نسبت توان به وزن----------------------------- 0.291کیلووات/کیلوگرم حداکثر سرعت----------------------------------- 360 کیلومتر بر ساعت برد----------------------------------------------- 435 کیلومتر سقف پرواز خدمتی----------------------------- 8990متر نرخ اوج گیری------------------------------------ 13.2 متر بر ثانیه تسلیحات---------------------------------------- 2 قبضه مسلسل ویکرز مارک4 با کالیبر 7.7 میلیمتربه همراه 1200 فشنگ -مقر حمل بمب در زیر بال
  16. تاریخ:ششم دی ماه 1358؛ 27 دسامبر 1979 محل: پایتخت افغانستان؛ کابل نتیجه: پیروزی شوروی سابق و کودتاچیان طرفدار مسکو؛ مرگ حفیظ الله امین رئیس جمهور وقت افغانستان متخاصمین شوروی سابق فرماندهان: ژنرال یوری دروژوف،سرهنگ گریگوری بویارینف † سرهنگ دوم شوتز سرگرد خالبیوف فرمانده گردان مسلمانان سرگرد رومانف فرمانده واحد تندر سرگرد سیمینوف فرمانده واحد اوج حفیظ الله امین † رئیس جمهور وقت افغانستان جمهوری دموکراتیک افغانستان ژنرال یعقوب فرمانده کل ستاد ارتش سرگرد جانداد استعداد رزمی 661 نفر از واحدهای نیرو مخصوص و چترباز در برابر 2500 نفر تلفات 19 نفر کشته50 نفر مجروح در برابر 400 نفر کشته و مجروح؛1700 نفر اسیر کودتای نورمحمدرترکی و کودتای حفیظ الله امین در اواسط بهار 1357 افسران طرفدار شوروی با کودتایی در افغانستان قدرت را در دست گرفتند. در رژیم جدید پس از کودتا، نورمحمد ترکی به ریاست جمهوری رسید و حفیظ الله امین نخست وزیر شد. نورمحمد ترکی تصمیم گرفت که بنیان های سنتی را درجامعه سنتگرای افغانستان از بین ببرد. سران قبایل مخالف فعالیتهای ترکی بودند و برای مخالفت با وی دست به اسلحه بردند. در اسفندماه 1357 شهر هرات درحالی به دامن مجاهدین سقوط کرد که بیشتر افراد لشکر17 پیاده به مجاهدین پیوسته بودند. نیروهای نظامی طرفدار ترکی ،با پشتیبانی نیروی هوایی، به شهر هجوم آوردند و پس از یک درگیری خونبار شهر را از کنترل مجاهدین خارج کردند. بیش از 5000 غیرنظامی در طی نبردها کشته شدند که تعدادی از شهروندان شوروی سابق نیز در میان آنان دیده می شد. در بهار و تابستان 1358 دولت افغانستان برای مقابله با مجاهدین افغانی چند بار از شوروی تقاضای مداخله نظامی کرد. در روز 26خرداد دولت شوروی موافقت کرد تا تعدادی تانک و زره پوش بی.ام.پی برای محافظت از کابل ، فرودگاه بگرام و شیندند اعزام کند. در روز ششم تیرماه یک گردان هوابرد روسی به پایگاه بگرام اعزام شدند. تمام این افراد از یونیفرم های ارتش افغانستان استفاده می کردند. باوجود این، سربازان روسی تحت فرمان مشاورین روسی مستقر در کابل خدمت می کردند؛ نه دولت افغانستان. در پاییز سال 1358 در اثر فرار پرسنل ارتش و یا پیوستن آنها به مجاهدین استعداد ارتش از 90000 نفر به 40000 نفر کاهش یافته بود. نیمی از افسران ثابت ارتش برکنار، اعدام یا فراری شده بودند. در اواخر تابستان 1358 حفیظ الله امین قدرت را در دست گرفت و ترکی را مخفیانه از بین برد. با این وجود، امین به روسها وانمود می کرد که ترکی زنده و در بستر بیماری است. گذشت زمان ثابت کرد که شیوه های مدیریتی امین بهتر از ترکی نیست و روسها نظاره گر خروج افغانستان از دایره قدرتشان بودند. پس از یک ماه، امین از روسها درخواست نیروهای کمکی بیشتری به استعداد هنگ یا لشکر کرد. کا.گ.ب احساس می کرد که امین عامل ناآرامی ها در افغانستان می باشد و باید یک رژیم کمونیستی جای دولت او را بگیرد. یک کمیسیون دولتی در شوروی تشکیل شد و در اواسط آبان ماه نتیجه گرفت که امین در حال تصفیه نیروهای مخالف خود ،از جمله هواداران شوروی، است. این کمیسیون گزارش کرد که امین در حال یافتن راهی برای پیوستن به محور چین-پاکستان است و وفاداری رژیم او نسبت به شوروی زیرسوال قرارگرفت. به ویژه، درزمینه ملاقات پنهانی امین با یک مقام آمریکایی نگرانی هایی وجود داشت. اگرچه توافقی بین آمریکا و کابل صورت نگرفته بود، نفس این ملاقات موجب ایجاد سرآسیمگی در کرملین گشت. آخرین استدلالها برای حذف امین اطلاعاتی بود که کا.گ.ب از عواملش در کابل به دست آورده بود و نشان می داد که امین از مدتها قبل عامل سیا بوده است. به هرحال، امین همیشه و همه جا دوستی خود را نسبت به شوروی ابراز می کرد. درنهایت، دفتر سیاسی حزب کمونیست تصمیم گرفت تا خود وارد کارزار شده و اوضاع را به نفع کمونیستها آرام کند. روسها قبلا هم در مجارستان و چکسلواکی با توسل به نیروی نظامی از خارج شدن کشورهای پیرامون خود از مدار کمونیسم جلوگیری کرده بودند. حال، کرملین تصمیم گرفته بود که روشهایی را که در اروپا آزموده بود در یک کشور آسیایی پیاده کند. در روز اول دی ماه 1358، مستشار عالی شوروی در ارتش افغانستان به افغانها پیشنهاد داد که تانکها و دیگر تجهیزات مهمشان را برای اجرای تعمیرات اساسی از حالت عملیاتی خارج کنند. دراین اثنا، ارتباطات رادیویی کابل با دیگر نقاط کشور قطع شد. 3 روز بعد و با خرابتر شدن وضعیت امنیتی کشور، تعداد زیادی از نیروهای هوابرد شوروی به دیگر نیروهای شوروی در کابل پیوستند. همزمان با این اقدامات، امین که احساس خطر کرده بود به قصر تاجبک رفت تا بیشتر درامان باشد. بر اساس اظهارات ژنرال توخارینوف ،فرمانده ارتش چهلم شوروی، و ژنرال مریمسکی امین کاملا از تحرکات نظامی روسها آگاه شده بود و برای دورکردن نیروهای شوروی از کابل از آنها خواسته بود که آنها در شمال افغانستان با مجاهدین شوند. قبل از آنکه نیروهای روسی وارد خاک افغانستان شوند برادر امین به همراه ژنرال باباخان با فرمانده ارتش چهلم شوروی ملاقات کردند تا مسیرهای حرکت سربازان شوروی را بررسی کنند. اما روسها در نهان روز ششم دی را به عنوان روز کودتا تعیین کردند. شمارش معکوس آغازشده بود. ساختار نیروهای مهاجم عملیات کولاک-333 یکی از موفقیت آمیزترین عملیاتهای کماندویی در طول تاریخ به شمارمی رود. در طی این عملیات تعداد محدودی از پرسنل نخبه واحدهای عملیات ویژه کا.گ.ب و ارتش شوروی سابق بکارگرفته شدند. نیروی مهاجم عبارت بودند از: 24 نفر از افراد واحد "تندر" از گروه آلفا تحت فرمان ک.گ.ب؛ 30 نفر از نیروی ویژه "اوج" تحت فرمان کا.گ.ب؛ 520 سرباز از گردان 154 مستقل عملیات ویژه تحت فرمان جی.آر.یو (ملقب به گردان مسلمانان) و 87 نفر از افراد گروهان چترباز. تعدادی از افراد واحدهای تندر و اوج در اوایل دی ماه وارد کابل شده بودند تا شناسایی های لازم را برای شروع عملیات انجام دهند. این افراد 13 هدف اصلی را ،که باید در شب حمله تصرف شوند، شناسایی کردند. بیشتر این مراکز در مناطق امروزی تر شمالی کابل واقع شده بودند. کاخ ریاست جمهوری، ستاد ارتش و سرویس اطلاعاتی ارتش در حومه جنوب شهر قرارداشتند. قرارشد که 13 گروه برای تصرف این ساختمانها به صورت جداگانه وارد عمل شوند. زمان عملیات به صورت یکسان برای تمام گروه ها درنظر گرفته شده بود اما نحوه اجرای عملیات از مرکز صادرنشده بود. فرمانده محلی هر گروه وظیفه داشت شناسایی های مورد نیاز خود را به عمل آورد، نقشه های لازم را طراحی کرده و آنها را در شب کودتا اجراکند. افراد گردان 154 نیروی مخصوص از سربازان جمهوری های جنوبی شوروی مانند تاجیکستان و ترکمنستان تشکیل شده بودند. این افراد به زبانهای تاجیکی، ازبکی، فارسی و دیگر زبانهای محلی افغانستان صحبت می کردند و شناسایی آنها از افغانی های اصیل بسیار مشکل می نمود. افراد این واحد در ماه آبان وارد افغانستان شده بودند و با یونیفرم های ارتش افغانستان به عنوان افراد محافظ دفتر و کاخ ریاست جمهوری خدمت می کردند. به غیر از افراد فرماندهی و ستاد، این گردان دارای 4 گروهان عملیاتی بود. گروهان اول مجهز به زرهپوش های بی.ام.پی و گروهان های دوم وسوم مجهز به زرهپوشهای چرخدار بی.تی.آر-60 بودند. گروهان چهارم شامل یک جوخه مجهز به نارنجک انداز خودکار، یک جوخه مجهز به آتش افکن و یک جوخه مهندسی-رزمی بودند. علاوه بر این گروهان ها، گردان مسلمانان دارای 3 جوخه مستقل نیز بود: جوخه مخابرات، جوخه شیلکا و جوخه تدارکات. هر گروهان دارای یک نفر مترجم بود. این گردان بعدها الگویی برای ایجاد 8 گردان مشابه دیگر شد که شوروی آنها را در افغانستان بکارگرفت. در طی اشغال افغانستان این نیروها بیشترین تلفات را به مجاهدین وارد کردند. انفجار در شفت در ساعت 19:30 روز ششم دی ماه 1358انفجارهای عظیمی کابل را لرزاند. یک گروه 10 نفره از مردان واحد اوج مرکز ارتباطات کابل را که "شفت" نامیده می شد منفجرکردند و ارتباط پایتخت با دنیا قطع شد. این افراد در ویلایی در کابل مستقر بودند و پس از شنیدن پیام رمز آغاز عملیات از بیسیم با ماشین به سوی هدفشان حرکت کردند. یکی از افراد گروه مشغول گپ زدن با نگهبان شد و دیگران به بهانه رفع اشکال وارد ساختمان شدند. پس از نصب بمبها، زمانسنج فیوزها برای 15 دقیقه بعد تنظیم شد و گروه ساختمان را ترک کردند. انفجار شفت مانند علامت آغازحمله برای دیگر گروه ها بود. به کاخ ریاست جمهوری خوش آمدید در ساعت 19:15 حمله به کاخ ریاست جمهوری آغازشد. هدف اصلی یافتن و ازمیان بردن حفیظ الله امین و جانشینی او با کاندیدای مورد نظر مسکو بود. از دید کا.گ.ب امین در ضعیفترین موقعیت دفاعی ممکن بود. کاخ در تپه ای در جنوب شهر بود و هیچ راهی وجود نداشت که در صورت درخواست کمک طرفداران امین بتوانند به سرعت خود را به آنجا برسانند. بیشتر محافظان امین از افراد قبیله وی بودند و با او نسبت خونی داشتند. نیرویی به استعداد یک تیپ حفاظت از داخل و خارج کاخ را برعهده داشت. دکتر و آشپز امین روس بودند و مستشاران نظامی و امنیتی روس همیشه به او دسترسی داشتند. افراد گردان مسلمانان قسمتی از شرق کاخ را حفاظت می کردند. بعضی از اتاقکهای نیمه تمام آنها کاملا بر کاخ اشراف داشت. در یک حرکت ابتدایی برای کم کردن مقاومت مدافعین، گردان مسلمانان 2 روز قبل از حمله یک مهمانی به افتخار فرماندهان محافظین برپاکرده بود. پرسنل کا.گ.ب یک جعبه ودکای مخصوص سفارت، کنیاک و غذاهایی لذت بخش چون خاویار و ماهی برای پذیرایی ازمهمانان آماده کرده بودند. مشروبات الکلی را در قوری سرو کرده بودند تا ظاهر کار حفظ شود و موجبات رسوایی مهمانان فراهم نشود. فرمانده محافظین ،سرگرد جانداد، به علاوه 16 نفر از پرسنل واحد حفاظت به مهمانی وارد شدند. در زمان صرف غذا روسها و افغانها مشغول بحث بودند. سربازانی که نقش گارسون را برعهده داشتند برای فرماندهان روس خود آب می ریختند و برای دوستان افغانی مشروب. پس از مدتی افغانها مست شدند و زبانشان بازشد. در آن میان روزی ،جانشین افسر سیاسی واحد حفاظت، به یکی از روسها گفت که ترکی به دستور امین خفه شده است. سرگرد جانداد بلافاصله به روزی دستور داد تا ضیافت را ترک کند. این نکته برای روسها خیلی مهم بود چرا که تا آن روز آنها از کشته شدن ترکی مطمئن نبودند. اکنون آنها کاملا مطمئن شده بودند که امین بر خلاف میل روسها حرکت می کند و درباره سرنوشت ترکی به آنها دروغ گفته است. پس از به انتها رسیدن مهمانی، ژنرال دروژوف ،فرمانده پایگاه کا.گ.ب در کابل، با فرماندهان واحدهای ویژه کا.گ.ب ملاقات کرد. او وظیفه هر کس را تعیین کرد و افراد آمادگی خود را اعلام کردند. تنها کمبود در نقشه روسها نداشتن نقشه داخلی قصر بود. فردای آن روز یوری کوتپوف ،مشاور روسی محافظان امین که خود افسر کا.گ.ب بود، چند تن ازافسران کا.گ.ب را با خود به داخل قصر برد. آنها با دقت همه جا را وارسی کردند و کمی بعد نقشه تمام قصر بر روی میز ژنرال دروژوف قرار داده شد. به هرحال کوتپوف از تقاضای دروژوف مبنی بر کاستن از تعداد نگهبانها خودداری کرد چرا که این دستور ممکن بود باعث بدگمانی افغانها شود. روز قبل از حمله، سرگرد رومانوف ،فرمانده تندر، و سرگرد سیمینوف ،فرمانده اوج، به همراه هم یک عملیات شناسایی از میدان انجام دادند. آنها مشاهده کردند که بر فراز تپه ای که در نزدیک کاخ است ،و تانکها بر آن اشراف دارند، یک رستوران و قمارخانه قراردارد که افسران عالی رتبه افغان اغلب به آنجا رفت و آمد می کنند. آنها به بهانه این که به دنبال مکان مناسبی برای برگذاری مراسم جشن سال نو مسیحی می گردند از رستوران بازدیدکردند. ازداخل رستوران کاخ ومحوطه اطراف آن به روشنی دیده می شد. روسها از آنجا به دقت مواضع محافظین امین را بررسی کردند و بازگشتند. در دومین پست نگهبانی یک افسر افغان به آنها ظنین شد و آنها را پس از خلع سلاح کردن 4 ساعت نگه داشت. درنهایت، پس از صرف چای و بحث با روسها افسر افغان رضایت داد تا آنها را آزاد کند. حال افسران کا.گ.ب مسیرها، زمان تعویض پستها، تعداد نگهبانان و تمام اطلاعات مورد نیاز را در اختیار داشتند. همان شب ببرک کارمل به همراه چند تن از نزدیکانش مخفیانه و به همراه یک پرواز از روسیه وارد کابل شدند. آنها در سفارت شوروی درکابل پنهان شدند و اواخر شب با یک کاروان به صورت مخفیانه به فرودگاه بگرام فرستاده شدند. تیپ محافظان امین دارای مواضعی در داخل کاخ و چند آشیانه مسلسل در خارج از کاخ بودند. آنها در جاده های منتهی به کاخ پستهای ایست-بازرسی برقرارکرده بوند و یک پست دیده بانی نیز در کوهی در مجاورت قصر داشتند. محافظان امین با پستهای نگهبانی خود به دور قصر حلقه زده بودند. 3 دستگاه تانک ،که در موضع دیده بانی مستقر شده بودند، می توانستند هر جنبنده ای را که به سمت قصر حرکت می کرد هدف قراردهند. یک هنگ ضدهوایی نیز ارتفاعات اطراف قصر را اشغال کرده بود تا از قصر دربرابر حملات هوایی محافظت شود. آنها به 12 قبضه توپ ضدهوایی 100 میلیمتری و 16 قبضه دوشکای دولول مسلح بودند که می توانستند بر علیه اهداف زمینی نیز بکارروند. در مجموع تعداد این نفرات در حدود 2500 نفر می شد که البته می توانستند از یاری 2 تیپ زرهی نزدیک کابل نیز بهره مند شوند. گروه حمله باید از یک زمین باز محافظت شده عبور می کرد تا بتواند خود را به تپه منتهی به کاخ برساند. پس از آن باید از راه مارپیچ تپه بالا می رفتند تا به هدف خود برسند. این راه به غایت دشوار بود و روسها در گام اول تصمیم گرفتند از هلیکوپترهای پایگاه بگرام برای انتقال سربازانشان به سقف کاخ استفاده کنند. به دلیل شیبدار بودن سقف و احتمال یخ زدن آن از این نقشه صرف نظر شد. پس از آن، نقشه حمله هوایی شبانه کشیده شد اما این طرح نیز کنارگذاشته شد. نتیجه این حمله نامعلوم بود و قبل از آن باید توپهای ضدهوایی اطراف کاخ از کار می افتادند تا امنیت پروازها تامین شود که خود این مسئله غافلگیری حمله را از بین می برد. در نهایت، تصمیم گرفته شد تا ترکیبی از افراد گردان مسلمانان، واحد تندر و واحد اوج در حمله بکارگرفته شوند. تأمین وسایل نقلیه گروه حمله به کاخ برعهده گردان مسلمانان گذاشته شد. سرهنگ کزلوف ،فرمانده عالی جی.آر.یو در کابل، نقشه حمله به کاخ را طراحی کرد. اولین هدف او از کارانداختن توپهای ضدهوایی بود. قرار شد تا جوخه مهندسی-رزمی گردان مسلمانان به همراه 2 قبضه نارنجک انداز اتوماتیک به مواضع ضدهوایی حمله کنند. نارنجک اندازها باید خدمه توپها را از سلاح هایشان دور می ساختند تا مهندسین تحت پوشش آتش آنها به سمت توپها و مسلسلها رفته و آنها را منفجرکنند. سرهنگ دوم شوتز ،معاون کزلوف، فرماندهی این گروه را برعهده داشت. هدف دوم گروه حمله از میان بردن تانکها بود. سروان شاخاتوف مأمور اجرای این کار شد و برای اجرای آن 3 راننده تانک، 2 نفر از افراد کا.گ.ب، 2 نفر تک تیرانداز و 2 نفر مسلسل چی انتخاب کرد. قرارشد تا این گروه سوار بر یک کامیون گاز-66 به مواضع گردان سوم حمله کنند و تانکها را بگیرند. گروهانهای دوم و سوم از گردان مسلمانان به همراه یک گروهان از چتربازان تحت فرمان ستوان یکم وستروتین قرارگرفتند. این نیرو وظیفه داشت تا جلوی گردانهای دوم و سوم افغان را بگیرد و ارتباط آنها را با دیگر واحدها قطع کند. گروهان اول از گردان مسلمانان ،به فرماندهی شاریپوف، وظیفه یافت تا افراد واحدهای تندر و اوج را به کاخ برساند تا به همراه هم حمله مستقیم خود به کاخ را آغازکنند. به همراه دمیدن سپیده افراد گروه حمله خود را آماده انجام عملیات کردند. فرماندهان یک شناسایی دیگر انجام دادند و درحالی که با دوربین دوچشمی به اطراف نظاره می کردند فهمیدند که سرگرد جانداد و گروهی از افسرانش در حال مطالعه مواضع دفاعی گردان مسلمانان هستند. شوتز به نزد سرگرد ژنداد رفت و او را برای نهار دعوت کرد. سرهنگ روس تظاهر می کرد که به اینکه دوست افغانیش یکی از مدعوین سالگرد تولد او باشد افتخار می کند. ژنداد پاسخ داد که او وافرادش درحال انجام یک مأموریت آموزشی هستند ولی دعوت او را برای شام خواهد پذیرفت. شوتز از او خواست تا مستشاران روس را در اختیارش بگذارد تا برای مهمانی شام آماده شوند. این درخواست جان تعدادی از روسها را در آینده حفظ می کرد. گزارش آخرین شناسایی به مرکز کا.گ.ب فرستاده شد و پاسخ آمد که "حمله را در ساعت 15:00 آغازکنید." در ساعت 15:00؛دروژوف از سفارت شوروی پیغامی برای واحدها مخابره کرد و زمان حمله را تا ساعت 22:00 عقب انداخت. او دوباره نظرش را عوض کرد و ساعت حمله را به 21:00 تغییر داد اما کمی بعد بازهم نظرش عوض شد و در نهایت به ساعت 19:30 رضایت داد. شامی که آشپز روس کاخ تهیه کرده بود باعث مسمومیت امین، فرزندانش، عروسش و تعدادی از میهمانان شده بود. همسر امین از سرگرد جانداد درخواست کرد تا از سفارت شوروی درخواست امداد پزشکی کند و درضمن غذا را برای آزمایش به بیمارستان بفرستد. تمام آشپزها توقیف شدند و به محافظین کاخ افزوده شد. به هرحال، مقصر اصلی ناپدید شده بود و کمی بعد آشپزها آزادشدند. جراحان روسی به همراه رئیس بیمارستان نظامی کابل به کاخ احظارشدند. تازه واردین متوجه وضعیت غیرعادی کاخ شدند. هنگامی که یکی از پزشکان روس به بالای سرامین رسید امین به کما رفته بود و بدنش به شدت می لرزید. به دلایل امنیتی پزشکان روس از نقشه سرنگونی امین خبرنداشتند و شروع کردند تا جان " دوست شوروی" را نجات دهند. آنها توانستند در ساعت 18:00 جان امین را نجات دهند اما متوجه شدند که اتفاقات عجیبی در جریان است. محافظین کاخ نسبت به این واقعه حساس شدند و تعداد بیشتری از افرادشان را بکارگرفتند. به یک تیپ زرهی در نزدیک کابل پیام داده شد تا خود را برای کمک رساندن به قصر آماده کند. در ساعت 18:30 فرمانده این تیپ به یکی از گردانهایش آماده باش داد ولی نتوانست برای حرکت از مرکز تأییده بگیرد. چتربازان شوروی تمام واحدهای نظامی مستقر در کابل را از هم جداکرده بودند و ارتباطات آنها را قطع کرده بودند. هنگامی که افراد او در حال رفع عیب سیستمهای مخابراتی و خطوط تلفن بودند ناگهان 4 دستگاه بی.ام.دی روسی در پادگان را شکستند و ساختمان فرماندهی تیپ را محاصره کردند. پس از گفتگوی روسها با فرمانده تیپ وی به رانندگان تانکها دستور داد که تانکهایشان را خاموش کنند. بدین سان نیروی کمکی هیچگاه به قصر تاجبک نرسید. کمی قبل از ساعت 19:00 سرهنگ کا.گ.ب کوزلوف ژنرال مگمدوف ،رئیس هیئت مستشاری شوروی در افغانستان، را به نزد خود خواند و به او گفت که به دلیل رویدادهای پیشبینی نشده باید زمان حمله تغییر کند و حمله باید هرچه سریعتر آغازگردد. پس از چند دقیقه 12 نفر از افراد گروه حمله به فرماندهی سروان شاخاتوف سوار بر زرهپوشهایشان شدند و به سمت موضع تانکها راندند. وظیفه آنها گرفتن تانکها واطمینان از عدم استفاده آنها بر علیه دیگر واحدهای گروه حمله بود. پس از آن، باید به فریب مدافعین قصر می پرداختند. آنها با حمله به قصر باید وانمود می کردند که گروهی از نگهبانهای افغانی هستند که قصد شورش دارند تا توجه محافظان قصر را به خود جلب کنند. آنها باید این تصور را به وجود می آوردند که اولین آتشباری از جانب سرفرماندهی تیپ محافظ انجام گرفته است. گروهان دوم از گردان مسلمانان باید در مواضعشان باقی می ماندند تا حرکت گروه شاخاتوف را پوشش دهند. بر اساس نقشه، گروه شاخاتوف باید 15 دقیقه قبل از زمان آغاز حمله به راه می افتاد. آنها باید از ناحیه ای که توسط گردان سوم افغان دفاع می شد عبور می کرد. زمانی که شاخاتوف و افرادش به این محوطه رسیدند گردان را در حالت آماده باش دیدند. فرمانده گردان در میان سربازانش ایستاده بود و در حال تقسیم مهمات بین آنها بود. شاخاتوف وضعیت را درک کرد به سرعت تصمیم گرفت و مرکز فرماندهی گردان را اشغال کرد. کامیون حامل افراد شاخاتوف با حداکثر سرعت حرکت می کرد که ناگهان به وسیله افسران افغان متوقف شد. تنها چند ثانیه طول کشید که این افسران با دست بسته در کف کامیون خوابانیده شوند. کامیون گاز-66 از جای پرید وتنها ابری از غبار پشت سرش باقی ماند. در اولین لحظه سربازان گردان نفهمیدند که چه اتفاقی افتاده است اما خیلی زود به خود آمدند و تیراندازی به سوی کامیون آغازشد اما دیگر بسیار دیر شده بود. کامیون در پشت غبار ناپدید شده بود و نشانه گیری دقیق ممکن نبود. شاخاتوف 200 متر جلوتر رفت و به یک زمین مناسب رسید. در آنجا کامیون را متوقف کرد و افرادش پیاده شدند. افراد گروه پس از خوابیدن بر زمین افراد گردان سوم افغان ،که تعقیبشان می کردند، به گلوله بستند. سربازان افغانی ،که بدون فرمانده مانده بودند، نظمشان را از دست داده بودند و به هدف مناسبی مبدل شده بودند. 2 قبضه مسلسل سنگین و 8 قبضه سلاح هجومی گروه شاخاتوف بیش از 200 نفر از افراد گردان سوم افغان را بر زمین ریخت. در همین اثنا، تک تیراندازها محافظین تانکها را هدف قراردادند. هنگامی که کامیون گروه شاخاتوف دوباره به راه افتاد سرهنگ کزلوف به افراد گردان مسلمانان، گروهان چترباز و گروه های تندر و اوج فرمان "آتش" و "پیشروی" داد. راکتهای قرمز علامت دهی به آسمان شلیک شدند و رمز "کولاک-333" از بیسیم شنیده شد. ساعت دقیقا 19:35 دقیقه را نشان می داد. ستوان یکم واسیلی پراوت با دو قبضه شیلکای 4 لول که دراختیار داشت مستقیما به سمت قصر آتش گشود. 2 قبضه شیلکای دیگر برای پشتیبانی از گروه شاخاتوف به سمت مواضع گردان دوم افغان تیراندازی می کردند. نارنجک اندازهای اتوماتیک به سمت مواضع تانکها تیراندازی کردند و اجازه ندادند تا خدمه تانکها به تانکهایشان واردشوند. پس از شنیدن انفجار شفت و با آغاز حمله، گروهانهای دوم و سوم از گردان مسلمانان و گروهان چترباز سوار بر زرهپوشهایشان محافظین شخصی را زمینگیر کردند. در همین زمان، گروهان اول گردان مسلمانان به همراه نیروهای ویژه کا.گ.ب به سمت قصر حرکت کردند. افراد واحد اوج پیاده شدند. بی.تی.آرها به سمت پستهای بازرسی خارجی راندند و به جاده ای پیچیدند که مانند مار به دور تپه پیچیده بود تا به قصر برسند. جاده به خوبی حفاظت شده بود و دیگر مسیرهای منتهی به قصر مین گذاری شده بودند. اولین زرهپوش که از پیچ گذشت به سختی توسط آتش مسلسلهای سنگین هدف قرارگرفت. بی.تی.آر دوم بلافاصله هدف قرارگرفت و منفجر شد. افراد داخل آن درحالیکه چند نفر جراحت برداشته بودند به سرعت زرهپوش را ترک کردند. فرمانده زرهپوش به شدت مجروح شده بود و درحال مرگ بود. افراد اوج از بی.تی.آرها خارج شدند و به سوی قصر آتش گشودند و درهمین حال شروع کردند تا با استفاده از نردبان از تپه بالا روند. در این زمان گروه تندر حرکت کرد. زرهپوشی که در جلوی ستون حرکت می کرد از طرف پست بازرسی اول هدف قرارگرفت. راننده زرپوش را متوقف کرد و از دریچه اضطراری فرار کرد. درهای پشت زرهپوشها بازشد و افراد پیاده شدند تا به آتش پست بازرسی جواب دهند. اولین افرادی که پیاده شدند مترجم ها بودند که بلافاصله کشته شدند. تمام بی.ام.پی ها آتش خود را بر روی پست بازرسی متمرکز کردند و آن را درهم شکستند. راننده زرهپوش اول بازگشت و حرکت ستون از سرگرفته شد. بی.ام.پی ها با مسلسلهایشان شلیک می کردند و قبل ازاینکه به محل پیاده کردن نیروهایشان برسند مهماتشان به آخر رسیده بود. از سوی قصر چند نورافکن گروه حمله را نشانه گرفت و شلیک به زرهپوشها آغازشد. گلوله های شیلکا پس از برخورد به دیوار قصر کمانه می کردند. زمانی که پیاده شدن افراد گروه حمله شروع شد آتش مدافعین سنگین تر شد. چند نفر کشته و مجروح شدند و یک بی.ام.پی منفجر شد. خوشبختانه ،برای روسها، محافظین مستقر در قصر به مسلسل های ام.پ-5 آلمانی مسلح بودند که گلوله آن در جلیقه ضدگلوله روسها کارگر نبود. اما تیرهای شیلکا که از دیوار قصرکمانه می کرد و تیر مسلسلهای سنگین مدافعین از جلیقه عبور می کرد. بیشتر افراد واحد اوج سوار بر 4 دستگاه زرهپوش بی.تی.آر بودند و به سمت غرب قصر می راندند. در آنجا از زرهپوش هایشان پیاده شدند و پس از بالارفتن از پله ها به سمت غربی قصر رسیدند؛ قصر را دورزدند تا در جلو آن به افراد گروه تندر بپیوندند. 5 دستگاه بی.ام.پی از گروهان اول بیشتر افراد تندر را سوار کرده بودند و از سمت ورودی اصلی قصر وارد شدند و افرادشان را پیاده کردند. افراد بازمانده گروه اوج در جلوی ورودی قصر به افراد بازمانده از گروه تندر پیوستند و از پنجره وارد قصر شدند. افراد یک گروه طبقه اول را پاکسازی می کردند و گروه دوم به داخل راه پله های طبقه بالا تیراندازی می کردند. اتاقها یکی پس از دیگری با نارنجک و سپس رگبار مسلسل دستی پاکسازی می شدند. افراد هیجان زده شده بودند چرا که دستور داشتند هیچ شاهدی را زنده باقی نگذارند. امین درحالیکه به هر دودستش سرم وصل بود در طبقه دوم بود و پسر 5 ساله اش که ترسیده بود از پای او آویزان شده بود. امین به آجودانش دستور داد تا از مستشاران روسی جریان را جویا شود. او گفت:" روسها به کمک ما خواهند آمد." اما آجودانش پاسخ داد:"تیراندازی از طرف خود روسها است." امین از پاسخ آجودانش آشفته شد و جاسیگاری دم دستش را به سمت او پرتاب کرد و گفت:" دروغ می گویی! غیرممکن است!" امین سعی کرد خودش با ستاد کل ارتش تماس بگیرد اما تلفنها قطع شده بودند. امین پشت بار دراز کشید و زمانی که اولین سرباز گروه حمله پاکسازی اتاق را شروع کرد امین هنوز زنده بود. کمی بعد روسها بازگشتند، یک نفر او را خلاص کرد و بدنش را در یک فرش پیچیدند. گروه حمله به پاکسازی طبقه سوم پرداخت و درنهایت قصر اشغال شد. عملیات 45 دقیقه زمان برد. اتفاقات به ژنرال دروژوف گزارش شدند و او مسکو را درجریان قرارداد: "امین کشته شده بود." یکی از دکترهای روس مرگ او را تأیید کرده بود. در بیرون از قصر گردان مسلمانان که توسط شیلکاها و تانکها حفاظت می شدند محافظین قصر را متفرق کردند. تانکها و شیلکاها دور قصر حلقه زدند و گردان مسلمانان به همراه گروه حمله یک حلقه دفاعی تشکیل دادند و منتظر ورود گردان زرهی کمکی افغانی بودند. همان گردانی که هیچگاه به قصرنرسید. روسها شروع کردند تا اجساد و مجروحانشان را از صحنه تخلیه کنند. کا.گ.ب 5 نفر را از دست داده بود که فرمانده گروه حمله کننده به قصر ،سرهنگ گریگوری بیارینوف، در میانشان بود. 36 بازمانده گروه حمله همگی مجروح شده بودند. گردان مسلمانان 5 کشته و 35 مجروح داشت. افغانها تلفات سنگینی دادند. اگرچه بیشتر افراد تیپ محافظین امین تسلیم شدند اما تیراندازی ها پس از سقوط قصر ادامه یافت. گردان مسلمانان تمام روز با افراد گردان سوم افغان جنگید تا آنها به کوه فرارکردند. هنگ ضدهوایی بدون زد و خورد تسلیم شد. از 300 نفر محافظین شخصی امین نیمی کشته و نیمی اسیر شدند و تیپ محافظ امین کاملا از هم پاشیده و پراکنده شد. اسرای افغان به 1700 نفر بالغ می شدند. دختر امین در میان اسرا بود ولی پسرهای 5 و 8 ساله او در طی عملیات کشته شدند. ستادکل یکی دیگر از اهداف مشکل کودتاچیان تصرف ساختمان ستاد کل ارتش افغانستان بود. زمانی که گروه حمله به ستادکل مشغول آماده کردن خود بود فرمانده گروه ،سرگرد کا.گ.ب والری روزین، به همراه یکی از مستشاران روسی به نام ژنرال ولاسوف به ساختمان ستاد رفتند. این ساختمان قبلا موزه بود و به تازگی به ارتش تحویل داده شده بود. روزین تنها توانست قسمتهایی از ساختمان را بازدید کند اما کمی بعد معماری را یافت که نقشه تمام ساختمان را برایش کشید. روزین محل نگهبانها را بر روی نقشه مشخص کرد و به طراحی نقشه حمله مشغول شد. پس از اتمام برنامه ریزی ها وظایف افراد برایشان تشریح شد. در ساعت 18:50 روزین به همراه 2 نفر از افراد گارد مرزی و 14 نفر از افراد واحد اوج سوار بر ماشینهایشان شدند و سفارت شوروی در کابل را به مقصد ستادکل ترک کردند. یک افغانی به نام عبدالوکیل نیز به همراه گروه حمله بود. گروه در حدود ساعت 19:00 به ساختمان ستادکل رسیدند. یک گروه از افراد اوج از جناح چپ ساختمان به طبقه اول رفتند. دفتر بیشتر امرای ارتش افغانستان در این قسمت ساختمان قرارداشت. بقیه افراد در طبقه اول منتظر زمان آغاز حمله شدند. روزین به افرادش گفت که تعداد افغانی ها بسیار بیشتر از روزی است که او ازساختمان بازدید کرده بود. در مرکز مخابرات 3 نفر اپراتور به همراه 15 سرباز مسلح حضور داشتند. دو ورودی ساختمان دارای نگهبان بودند و 7 تا 10 سرباز دیگر نیز از نگهبانها پشتیبانی می کردند. ظاهرا اطلاعاتی درباره یک طرح کودتا به بیرون درزکرده بود و افغانها را نگران کرده بود. آنها به دقت روسها را می نگریستند. بهانه حضور روسها در داخل ساختمان ملاقاتی بین فرمانده لشکر 103چترباز ،ژنرال ریابچنکو، و فرمانده ستاد کل افغانستان ژنرال یعقوب عنوان شده بود. در حدود ساعت 19:00 یک هیئت عالی رتبه روس وارد ساختمان شد. روزین لباس چتربازان را بر روی یونیفرم خود پوشیده بود و نقش معاون فنی ژنرال ریباچنکو را بازی می کرد. روسها سلاح هایشان را تحویل دادند و نگهبان مشغول بازرسی بدنی آنها شد. ژنرال یعقوب با روی باز از مهمانانش پذیرایی کرد. پس از معرفی افراد حاضر در جلسه بحث درباره همکاری های دو طرف آغازشد. ژنرال روسی ،که از کودتای جاری بی خبر بود، وضعیتی کاملا طبیعی داشت. با نزدیک شدن زمان حمله دو تن از روسها اتاق را به بهانه ای ترک کردند. در همین زمان، افراد کا.گ.ب در تمام ساختمان پراکنده شده بودند. آنها بیشتر پستهای نگهبانی اففانها را پوشش داده بودند. برای اینکه افغانها کاملا غافلگیرشوند روسها شروع کردند تا با آنها سرصحبت را بازکنند. در ساعت 19:30 صدای انفجار شفت شهر را لرزاند. ژنرال یعقوب با آنکه صدای انفجار را شنیده بود به گفتگو ادامه داد و با آنکه از قبل به روسها مشکوک شده بود اما خود را نباخت. ژنرال افغانی به سمت مسلسل دستی روی میز خم شد اما روزین مانع او شد و با وی گلاویزشد. یعقوب درشت اندام بود و آموزشهای چتربازی را در شوروی گذرانده بود. او حریفی دست و پا بسته برای روزین به حساب نمی آمد. در این زمان چند سرباز افغانی و 3 سرباز روس پا به اتاق گذاشتند. تیراندازی ها موجب مجروح شدن ژنرال یعقوب وکشته شدن یکی از دستیارانش شد. ژنرال یعقوب وارد اتاقی شد که چند سرباز افغانی و معاون وزیر کشور در آن بودند. یکی از افسران روس به افغانها این شانس را داد تا با تسلیم شدن جان خود را نشان دهند. افغان ها یکی یکی درحالیکه دستانشان بر سرشان قرارداشت از اتاق خارج شدند. در این زمان 3 سرباز روسی مرکزمخابرات ساختمان را پاکسازی کردند، سیمهای دستگاه ها را قطع کردند و آنها را منفجر کردند. فرماندهی ارتش افغانستان فلج شده بود و کودتا یک گام دیگر به موفقیت نزدیک شد. 2 افسر واحد اوج ورودی سمت راست ساختمان را بسته بودند و 2 افسر دیگر ورودی سمت چپ ساختمان را کنترل می کردند. در طبقه اول جنگ تن به تن و تیراندازی ها خشونتبار و طولانی بودند. تعدادی از افغانها در طبقه دوم پناه گرفته بودند. نه افراد گروه حمله می توانستند به طبقه دوم هجوم برند و نه مدافعین می توانستند از دست افراد واحد اوج فرارکنند. در این زمان، محافظین ژنرال یعقوب دستگیر شده بودند وتحت نظرقرارداشتند. ژنرال زخمی هنوز در اتاق استراحت قرارداشت. هنگامی که تیراندازی ها تمام شد عبدالوکیل داخل اتاق شد و به یک بحث طولانی با ژنرال یعقوب پرداخت. درنهایت، عبدالوکیل ژنرال یعقوب را با گلوله تپانچه از پای درآورد. پس از فروکش کردن درگیریها، گروه حمله 100 اسیر را در یک هال بزرگ جمع کرده بود. بسیاری از افغانی ها هنوز در شوک بودند. سرگرد روزین دستور داد تا دستان همه اسرا بسته شود. جنگ در حدود 1 ساعت طول کشیده بود. زمانی که درگیری آغاز شد یک گروهان چترباز ،درحالیکه از کودتا بی خبر بودند، خود را سوار بر بی.ام.دی به ساختمان ستاد رساندند. زمانی که چتربازان به ساختمان رسیدند آن را به رگبار بستند و روسهایی که درون ساختمان بودند مجبور شدند تا در کف اتاقها دراز بکشند تا مورد اصابت قرارنگیرند. روزین بر سر فرمانده لشکرچترباز فریاد زد تا تیراندازی سربازان تحت امرش را متوقف کنند. ژنرال ریابچنکو به یکی از افسرانش دستور داد تا با فرمانده گروهان چترباز تماس بگیرد و دستور آتش بس بدهد. چتربازها وارد ساختمان شدند و به سرعت با کمک نیروی حمله طبقه دوم را پاکسازی کردند. افغانها 20 کشته و بیش از 100 اسیر داشتند. تلفات گروه حمله دو مجروح بود که به صورت سطحی زخم برداشته بودند. و اینک توجه شما را به خبری که تازه به دستم رسیده است جلب می کنم یک گروهان شناسایی از هنگ 345 مستقل چترباز به همراه 9 نفر از واحد اوج و یک شیلکا وظیفه داشتند ایستگاه رادیووتلویزیون دولتی افغانستان را تسخیرکنند. این گروهان 6 روز قبل از فرودگاه بگرام به پایتخت منتقل شده و نزدیک مرکز مخابرات سفارت شوروی مستقر شده بود. فرمانده گروهان ستوان یکم الکساندر پوپوف و فرمانده افراد واحد اوج سرگرد کا.گ.ب آناتولی ریابنین بودند. آنها نقشه حمله را کشیدند و وظایف افراد را تعیین کردند. قرارشد که پاکسازی محوطه بیرونی ایستگاه را چتربازها و پاکسازی درون ایستگاه را افراد گروه اوج انجام دهند. سرگرد ریابنین در پوشش یک مهندس برق دوبار از محل ایستگاه رادیو-تلویزیون بازدید کرده بود و شناسایی های لازم را انجام داده بود. ستوان پوپوف نیز در لباس غیرنظامی تمام پستهای نگهبانی، ورودیها و محوطه را شناسایی کرده بود. قرارشد که برای اشغال ایستگاه نیروهای عمل کننده از دو محور وارد عمل شوند. دو جوخه از سمت سفارت آمریکا حمله می کردند و وظیفه داشتند تا خدمه تانکها را از تانکها دورنگه دارند و تانکها را تصرف کنند. بقیه افراد گروهان به همراه افراد اوج باید از سمت دیگر حمله اصلی را انجام می داند. آنها باید از دروازه ایستگاه عبور می کردند و گروه اول را نیز پوشش می دادند. در میانه روز فرمان حمله به اطلاع پوپوف رسید. افراد توجیه شدند و فرمان آغاز عملیات در ساعت 18:30 به واحد ارسال شد. حمله اصلی در ساعت 19:30 آغاز می شد سپس افراد گروهان چترباز باید اهدافشان را اشغال می کردند و از آن دفاع می کردند. سرگرد ریابنین و فرمانده چتربازها سوار بر یک زرهپوش بی.ام.دی شدند و افراد واحد اوج به همراه یک مترجم افغانی سوار بر یک دستگاه بی.تی.آر آنها را دنبال کردند. زرهپوشها حرکت خود را آغازکردند اما ناگهان یک ستون چترباز شوروی مسیر آنها را قطع کرد. پوپوف با تعجب به چتربازها نگاه می کرد و نمی فهمید که این هنگ چترباز ارتش شوروی چگونه از وسط شهرکابل سردرآورده است. به هرحال گروه حمله در زمان مقرر به موقعیت تعیین شده رسیدند و از دو محور حمله به سمت ایستگاه را آغازکردند. حمله به تانکهای مستقر در ایستگاه به وسیله آر.پی.جی-18 انجام شد و 3 دستگاه تانک و 1 دستگاه بی.ام.پی را غرق در آتش کرد. 1 دستگاه تانک تصرف شد و 7 دستگاه تانک و 3 دستگاه بی.ام.پی دیگر درگیرنشدند. با اینکه خدمه تانکها از 2 ساعت قبل در حالت آماده باش بودند و تمام تانکها مهمات کافی داشتند هیچ تانکی توپ خود را به سوی کودتاچیان شلیک نکرد و تنها مسلسلهایشان را بکارانداختند. سپس تانکها از مسیر مهاجمین کناررفتند و منتظر ماندند. پس از اشغال محوطه، افراد گروه اوج به داخل ساختمان رادیو-تلویزیون سرازیر شدند. آنها پس از 40 دقیقه ساختمان را پاکسازی کردند. پس از آن، افراد گروه اوج با کمک مترجمشان کارمندان رادیو-تلویزیون را در یک اتاق جمع کردند. مترجم همچنین با خدمه تانکها صحبت کرد و به آنها اطمینان داد که به شرطی که بدون مقاومت تسلیم شوند درامان هستند. خدمه تانکها و بی.ام.پی ها تسلیم شدند. روسها افغانها را خلع سلاح کردند و 106 نفر اسیرگرفتند. تلفات افغان ها 7 کشته و 29 زخمی وتلفات گروه حمله یک چترباز مجروح بود. چتربازان حفاظت از ایستگاه را برعهده گرفتند تا توسط یک گروهان از لشکر 103 چترباز تعویض شدند. ایستگاه در اختیار رژیم ببرک کارمل قرارگرفت. انفجار تلگراف خانه در ساعت 20:20 همان روز الکساندر پونتوس یک جوخه چترباز و 9 نفر از افراد گروه اوج را به سوی تلگرافخانه هدایت کرد. پونتوس به همراه مترجمش به افسر نگهبان ساختمان توضیح دادند که برای تقویت مدافعین آنجا فرستاده شدند و از افسر افغان خواستند که درساختمان را بازکند ولی وی از ورود چتربازها جلوگیری کرد. پس از گزارش وضعیت به پونتوس دستورداده شد تا به زور وارد ساختمان شود. در ساعت 21:00 یک دستگاه بی.تی.آر پس از برخورد با دروازه ساختمان وارد حیاط تلگراف خانه شد. چتربازها با تیراندازی نگهبانها را خلع سلاح کردند و پس از آن افراد واحد اوج به داخل ساختمان یورش بردند. عملیات 20 دقیقه طول کشید و کاملا موفقیت آمیز بود. نگهبانهای خلع سلاح شده در ساختمان کشیک خانه و کارمندان تلگرافخانه در اتاقی در طبقه سوم تحت نظرقرارگرفتند. تصرف تلگرافخانه بدون تلفات برای دوطرف انجام شد و کارمندان غیرنظامی آنجا فردا صبح آزادشدند. مرکز پلیس و وزارت کشور در ساعت 19:30، 2 جوخه به همراه 14 نفر از واحد اوج تحت فرمان یوری میلنیک به وزارت کشور و مرکز فرماندهی پلیس حمله کردند. هر دو ساختمان در یک مجتمع قرارداشتند. حمله به سرعت و با قاطعیت انجام شد. 3 دستگاه کامیون روباز به پست بازرسی نزدیک مجتمع نزدیک شدند. مهاجمین به وسیله شلیک آر.پی.جی توانستند 350 مدافع افغان را سردرگم کنند. چتربازان از این فرصت استفاده کردند و خود را به ساختمان وزارتخانه رساندند. مدافعین قبل از اینکه بتوانند بفهمند چه اتفاقی افتاده است روحیه خود را از دست دادند و سلاح هایشان را زمین گذاشتند. در طی 15 دقیقه ساختمان وزارت کشور به اشغال مهاجمین درآمد و مستشاران روسی مستقر در وزارتخانه به چتربازان کمک کردند تا اوضاع کنترل شود. وزیر کشور مجبور شد برای ساکت نگهداشتن مردم پیامی بنویسد و این پیام در ساعت 14:00 روز بعد از رادیوی تحت کنترل روسها پخش شد. سقوط سرفرماندهی نیروی زمینی سرفرماندهی ارتش افغانستان در ساختمانی قرار داشت که به "خانه ملت" معروف بود. بیش از 1000 نفر به همراه توپخانه، بی.تی.آر و سلاح های سبک از این ساختمان حفاظت می کردن. یک گروهان چترباز، 6 نفر از افراد واحد اوج و 6 نفر مستشار روس مأموریت داشتند تا این ساختمان را تصرف کنند. این افراد علاوه بر تصرف ساختمان باید فرماندهان نظامی را راضی می کردند تا از حکومت جدید پشتیبانی کنند. گروه حمله به چند دسته تقسیم شدند. اولین دسته باید سربازخانه، سلاح های ضدهوایی، گردان مخابرات و مواضع توپخانه را تصرف می کرد. فرمانده این دسته با افسر مسئول افغان تماس گرفت و گفت که حکومت امین سقوط کرده است وحکومت جدید از پشتیبانی شوروی برخوردار است. افسر روس تقاضا کرد که مدافعین بدون زد و خورد تسلیم شوند. افغانها به شرایط روسها تن دادند و در ساعت 20:15 روسها به تمام اهدافشان رسیده بودند. یکی از اسرا محل اختفای فرمانده نیروی زمینی ،ژنرال دوست، را فاش کرد. هنگامی که روسها وارد ساختمان شدند و تقاضای تسلیم ژنرال را کردند افغانها با آتش مسلسل پاسخ دادند. روسها با انفجار نارنجک و رگبار سلاح هایشان راه خود را بازکردند اما ژنرال دوست به همراه محافظینش از راه سقف فرارکردند. ساختمان در اثر درگیری آتش گرفت. فرمانده گروه حمله اوضاع را آرام کرد و فعالیتهای آتش نشانی برای خاموش کردن ساختمان را سازماندهی کرد. افسران و سربازان افغانی که حاضر شده بودند نسبت به رژیم جدید وفاداری خود را ابراز کنند در این تلاش بکارگرفته شدند و درنهایت، صبح فردا آتش خاموش شد. زرهپوشهای غنیمت گرفته شده در اطراف ساختمان یک حلقه دفاعی را تشکیل دادند. ژنرال دوست که در ساختمان انتشارات نظامی پنهان شده بود پس از مذاکره با روسها تسلیم شد. او به دستور روسها برای واحدهای نیروی زمینی پیام فرستاد که حکومت امین سرنگون شده و این واحدها باید در برابر روسها مقاومتی از خود نشان ندهند. در صبح روز 28 دسامبر تلگرامی از فرماندار استان ننگرهار کشف رمز شد که به یک لشکر پیاده و هنگ 444کماندو دستور حرکت به سوی کابل را صادرکرده بود. مستشار روسی ستاد نیروی زمینی می دانست که برادر فرمانده این لشکر اکنون اسیر روسها است. مستشار روس از برادر اسیر فرمانده لشکر درخواست کرد که وضعیت کابل را با بیسیم برای برادرش توضیح دهد و از وی بخواهد که به کودتاچیان ملحق شود. پیشروی به سوی کابل متوقف شد. ضد ضداطلاعات فتح ساختمان ضداطلاعات ارتش دشوارتر از دیگر اهداف بود. 2 جوخه چترباز به علاوه 12 مستشار روس و 6 نفر از افراد واحد اوج مأمور این کارشدند. این افراد 3 دستگاه بی.ام.دی، 2 دستگاه کامیون گاز و 2 توپ ضدهوایی در اختیارداشتند و تحت فرمان رافائل شافیگولین بودند. قرارشد که به مدافعین در 3 ورودی ساختمان حمله شود. بی.ام.دی ها برای شکستن خط دفاعی، نزدیک شدن به هدف و حفاظت از ساختمان اصلی بکارگرفته شدند. افرادی که از زرهپوشها پیاده می شدند باید مدافعین محوطه بیرونی را خلع سلاح می کردند و 21 سرباز گروه حمله ساختمان را پاکسازی می کردند. در ساعت 18:30 حرکت به سوی هدف آغازشد. در طی حمله بی.ام.دی که حامل فرمانده گروه بود هدف قرارگرفت و از کارافتاد. فرمانده گروه تصمیم گرفت تا با مردانش به نزدیکترین در حمله کند. حمله همزمان دیگر افراد باعث شد تا مدافعین درون ساختمان تسلیم شوند. تمام افراد ضداطلاعات در لیست سیاه روسها بودند و باید دستگیر می شدند. در حدود 150 نفر از سربازان افغان در این تهاجم اسیر شدند. پس از نبرد دیگر مراکز دولتی کابل بدون ایجاد مشکل سقوط کردند. صبح روز بعد، عملیات با موفقیت به انجام رسیده بود و علاوه بر کاخ ریاست جمهوری تمام ساختمانهای حساس دولتی به تصرف کودتاچیان درآمده بودند. فرماندهی نیروهای شوروی در رادیو کابل اعلام کرد که افغانستان از قید کنترل امین آزاد شده است. لشکرهای شوروی به سمت جنوب حرکت کردند تا کنترل جاده ها و خطوط ارتباطی اصلی را دردست بگیرند. قرار بود که ارتش افغانستان تحت هدایت روسها به جنگ با مجاهدین ادامه دهد اما وقایع به صورت دیگری رقم خوردند. ارتش ضعیف افغانستان توان رویارویی با مجاهدین را نداشت و روسها مجبور شدند که خودشان وارد کارزار شوند. ارتش چهلم نیروی زمینی ارتش سرخ به علاوه چند واحد کمکی دیگر در یکی از سخت ترین مناطق جهان وارد یک جنگ نامنظم داخلی شدند. شیرینی اشغال کابل در اثر یک جنگ خونبار نه ساله از بین رفت. بر اساس اعلامیه دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی "امین بر خلاف عهدنامه دوستی و همکاری شوروی و افغانستان عمل کرده بود و یک دادگاه از کمیته مرکزی انقلابی افغانستان او را محاکمه و محکوم کرده بود". کمی بعد، این کمیته سفیر افغانستان در چکسلواکی را به عنوان نخست وزیر انتخاب کرد. ببرک کارمل سرنوشت افغانستان در دست گرفت و در اولین گام خواستار حضور کامل نظامی روسها در افغانستان شد. همزمان با تهاجم به کابل، واحدهای ارتش سرخ به فرماندهی مارشال سرگئی سوکولوف از سمت شمال وارد افغانستان شدند. صبح همان روز نیروهای گارد 103 از لشکر چترباز در فرودگاه بگرام فرود آمدند. در مجموع، در حدود 3800 دستگاه تانک و نفربر و 80000 سرباز برای اشغال افغانستان بکارگرفته شدند. در هفته دوم پس از کودتا 4000 سورتی پرواز توسط نیروی هوایی شوروی سابق انجام شد. درنهایت، استعداد نیروهای شوروی در افغانستان به 100000 نفر رسید. تجزیه و تحلیل عملیات کودتا تجربه ای کاملا متفاوت با یک نبرد عادی شهری است. تمام آگاهان نظامی می دانند که مناطق شهری مکانهایی هستند که باید از جنگ درآنها خودداری شود اما گاهی چاره ای جز نبردهای شهری وجود ندارد. اگر قرار است که شهری اشغال شود بهتراست که این عمل با غافلگیری و جسارت همراه باشد. کودتای روسها در کابل نمونه قابل توجهی از چنین عملیاتی است. روسها با موفقیت توانستند کنترل پایتخت و شهرهای مهم افغانستان را در دست بگیرند. این عملیات در تضاد کامل با فاجعه ای است که ارتش سرخ درهنگام حمله به مجارستان با آن مواجه شد. 669 کشته، 1540 زخمی و 51 مفقود هزینه
  17. متاسفانه حق با شماس سعید جان. من هم چک نکردم ببینم تمام مطلب آپلود شده یا نه شرمنده به هر حال این هم باقی اش که اتفاقا اصل کار هم هست. می تونید تمام مطلب رو نخونید و به همین بخش آخرش اکتفا کنید: تجزیه و تحلیل عملیات کودتا تجربه ای کاملا متفاوت با یک نبرد عادی شهری است. تمام آگاهان نظامی می دانند که مناطق شهری مکانهایی هستند که باید از جنگ درآنها خودداری شود اما گاهی چاره ای جز نبردهای شهری وجود ندارد. اگر قرار است که شهری اشغال شود بهتراست که این عمل با غافلگیری و جسارت همراه باشد. کودتای روسها در کابل نمونه قابل توجهی از چنین عملیاتی است. روسها با موفقیت توانستند کنترل پایتخت و شهرهای مهم افغانستان را در دست بگیرند. این عملیات در تضاد کامل با فاجعه ای است که ارتش سرخ درهنگام حمله به مجارستان با آن مواجه شد. 669 کشته، 1540 زخمی و 51 مفقود هزینه ای بود که روسها در ماه های اکتبر و نوامبر 1956 برای اشغال مجارستان پرداختند. روسها روشهای خود را در سال 1968 بهبود بخشیده بودند و در اشغال چکسلواکی تنها 96 کشته و 87 مجروح داشتند. در جریان کودتای کابل روسها 24 نفر را در عملیات و 44 نفر را در حوادث جانبی از دست دادند و 74 مجروح داشتند. همین الگو در ژانویه 1990 در آذربایجان شوروی استفاده شد و تلفات روسها 29 کشته و 98 مجروح بود. در بررسی روشهای گوناگون جنگ شهری آشکار می شود که یک کودتای به خوبی برنامه ریزی شده بهترین و کم هزینه ترین گزینه است. در دسامبر 1994 روسها از تجربیاتشان در زمینه کودتا چشم پوشی کردند و در چچن با فاجعه ای روبرو شدند که هنوز هم دست از سرشان برنداشته است. عناصر اصلی کودتا به روش روسی عبارتند از: • قرارگرفتن مستشاران و نیروهای روسی در محل قبل از اجرای عملیات. • شناسایی کامل نقاط و افراد کلیدی که باید به سرعت تصرف یا دستگیر شوند. • شناسایی های گسترده در سطح ستادکل. • استفاده از یک عملیات ایذایی یا فریب آمیز برای منحرف کردن توجه دشمن از عملیات اصلی. • بی اثر کردن دفاع هوایی و مراکز ارتباطی در میدان نبرد. • پشتیبانی هوایی آماده نبرد در آسمان منطقه عملیات. • استفاده از نیروهای ویژه و چترباز برای تصرف نقاط کلیدی. • تمرکز در طراحی نقشه و تمرکز زدایی از اجرای همزمان. • ادامه عملیات اشغال به وسیله نیروی زمینی. • برپاکردن یک حکومت محلی جدید. اشغال افغانستان یک عملیات نظامی بود که توسط کا.گ.ب پشتیبانی شد ولی اشغال کابل یک عملیات کا.گ.ب بود که توسط نیروی نظامی پشتیبانی شد. افسران کا.گ.ب که مسئول تصرف این تعداد زیاد اهداف شده بودند همگی در طراحی نقشه های این چنین ممتاز بودند. آنها بودند که زمان تهاجم را تعیین کردند و تدارکات لازم را تهیه دیدند. یوری آندروپوف ،رئیس وقت کا.گ.ب، اولین کسی بود که در مسکو از موفقیت کودتا آگاه شد. کا.گ.ب سعی کرد که کودتا را یک درگیری داخلی افغانستان وانمود کند که شوروی تنها به عنوان یک همسایه خوب مجبور به دخالت در آن شده است. در سناریویی که کا.گ.ب به جهان عرضه کرد شوروی برای حفظ آرامش کشور همسایه ونجات آن از دست دشمنان داخلی و خارجی وارد افغانستان شده بود. نقشه کا.گ.ب با وجود علاقه افراطی روسها به پنهانکاری موفقیت آمیز بود. سفیر وقت شوروی در افغانستان از عملیات آگاه نبود و هنگامی که صدای انفجارها کابل را لرزاندند از مسئول کا.گ.ب در سفارت توضیح خواست. افسر کا.گ.ب به سفیر پاسخ داد که تا آن زمان بسیار مشغول بوده است اما صبح فردا گزارش کاملی را به دفتر سفیر خواهد فرستاد. فرمانده لشکر 103 چترباز ،که بالاترین مقام نظامی وقت روسها در افغانستان بود، حتی هنگامی که وارد دفتر ژنرال یعقوب شد چیزی درباره نقشه کودتا نمی دانست. هیئت پزشکی که بالای سر امین و خانواده اش آمدند نمی دانستند که در حقیقت امین به وسیله عوامل کا.گ.ب مسموم شده است. آنها به صورت قهرمانانه ای در نجات جان امین و خانواده اش کوشیدند و زحمتهای کا.گ.ب را بی نتیجه گذاشتند. یکی از دکترها هزینه این تلاش را با جان خود پرداخت کرد و در هنگام حمله به کاخ توسط هم میهنان خویش کشته شد. چتربازان روسی به ساختمان ستادکل ،که توسط افراد کا.گ.ب اشغال شده بود، تیراندازی کردند چون درباره عملیات جاری چیزی به آنها گفته نشده بود. رازداری به قدری بود که به بیشتر افراد کا.گ.ب درباره نقشه کامل عملیات چیزی گفته نشده بود. این رازداری وسواس گونه همکاری بین واحدهای مختلف را از بین برده بود. با همه اینها نشانه هایی وجود دارد که نشان می دهد چند تن از سران افغانستان نسبت به وقوع کودتا مشکوک شده بودند. مشکل بالقوه دیگر این بود که روسها در طی کودتا و جنگ پس از آن یکپارچگی واحدها را از میان می بردند. واحدهای تک منظوره کا.گ.ب، جی.آر.یو، چترباز، گارد مرزی و مستشاران نظامی به سرعت در کنارهم قرارگرفتند و فرصت زیادی نداشتند تا قبل از عملیات به همراه یکدیگر تمرین کنند و هماهنگ شوند. این ترکیب تنها به دلیل حرفه ای بودن افسران درگیر عملیات مؤثر واقع شد. در حقیقت، بیشتر افراد کا.گ.ب که در عملیات شرکت کردند افسر بودند. شلیک به همرزمان نیز یکی از مسائل موجود بود. در تهاجم به کاخ ریاست جمهوری افراد گروه حمله یونیفورم ارتش افغانستان را دربرداشتند. آنها برای شناسایی یکدیگر بازوبندهای سفیدی به آستین خود بسته بودند و از رمزشب "میشا-یاشا" استفاده می کردند. این کلمه یک دشنام روسی است. هنگامی که روسها به جمع آوری اسرای افغان پرداختند مشاهده کردند که تعدادی از آنها نیز بازوبند سفید دارند. بسیاری از روسها به وسیله گلوله های کالیبر7.62 میلیمتری کشته شدند درحالیکه محافظان امین از مسلسل دستی های کالیبر 9 میلیمتری استفاده می کردند. هرچند که تعدادی از روسها تفنگهای هجومی با کالیبر 5.45 میلیمتری به همراه داشتند اما بیشتر آنها از کلاشنیکوف های 7.62 استفاده می کردند. گلوله های کمانه کرده شلیکا نیز چند نفر از افراد گروه حمله را مجروح کرد. در حین حمله به کاخ، یک دستگاه بی.تی.آر از جاده خارج شد وبه داخل خندق افتاد. فرمانده زرهپوش در بیسیم چند بار درخواست کمک کرد و کانال رادیویی را اشغال کرد. در این زمان هیچ کس نتوانست به وسیله بیسیم به شیلکاها دستور آتش بس دهد. شیلکاها آنقدر به شلیک خود ادامه دادند تا بالاخره یک نفر به محل استقرار شیلکاها رفت و به صورت دستی به فرمانده آنها دستور آتش بس را اعلام کرد. مهمترین نیازهای یک کودتا عبارتند از نقشه خوب، جسارت و غافلگیری. موفقیت طرح روسها به این مسئله بستگی داشت که بتوانند از قبل چند نفر را در میدان رزم مستقرکنند. فرماندهان گروه های مختلف خودشان به میدان رفته، اهدافشان را شناسایی کرده بودند و نقشه حمله به هدف را طراحی کرده بودند. استفاده صحیح از شیلکا و مسلسلهای سنگین به آنها کمک کرد که راحتتر به هدف نزدیک شوند. سربازان روس نخبه بودند، به خوبی تعلیم داده شده بودند و وضعیت بدنی آنها عالی بود. از بین بردن سریع سیستم ارتباطی توانایی واکنش سریع افغانها را از بین برد. افغانها نتوانستند از خود عکس العملی نشان دهند به این دلیل ساده که فرماندهان عالی آنها به سرعت از دورخارج شدند. عملیات کولاک-333 کاملا استادانه اجراشد.
  18. RezaKiani

    سیم خاردار

    تا اونجا که من می دونم اولین استفاده نظامی از سیم خاردار در جنگ انگلیسها با بوئر ها(آفریقای جنوبی) در اوایل قرن بیستم بوده است.
  19. آغاز ساختمان در دسامبر 1758 نیروی دریایی سلطنتی قراردادی با کارخانه کشتی سازی "چاتهام" منعقد کرد که بر اساس آن چاتهام متعهد شد تا برای ساخت سری جدیدی از ناوهای جنگی درجه یک برای این نیرو حوضچه ای جدید بسازد. در طی قرن هجدهم نیروی دریایی سلطنتی تنها 10 فروند ناو در این ابعاد به خدمت گرفت و این سفارش در آن زمان رویدادی نامعمول بود. در آن دوران نیروی دریایی بریتانیا ترجیح می داد که تعداد بیشتری ناوهای کوچک با قدرت مانور بالا داشته باشد تا اینکه تعداد محدودی از ناوهای بزرگ جنگی داشته باشد. آنها تنها دو ناو دیگر از همین رده در دست ساخت داشتند. نقشه ها در ژوئن 1759 به دست کارخانه سازنده رسید. ناو جدید بر اساس نقشه های ناو "رویال جرج" طراحی شده بود. ساختمان ناو اخیر نیز در سال 1756 در کشتی سازی "وولویچ" آغازشده بود و طراح کشتی "سرتوماس اسلید" نام داشت. ویکتوری به صورت رسمی برای حمل 100 قبضه توپ طراحی شد اما در عمل توپهای آن بین 104 تا 106 قبضه متغیربود. ساختمان کشتی در روز 23 جولای 1759 آغازشد و در سال 1760 نام کشتی انتخاب شد. نام "پیروزی" از آن رو برای کشتی جدید انتخاب شد که سال 1759 سال پیروزی نام گرفته بود. در این سال جنگهای 7 ساله، جنگ کبک و میندن و نبردهای دریایی لاگوس و خلیج کیبرون به پیروزی رسیده بودند. کار بر روی ساختمان کشتی برای مدتی متوقف شد تا آنکه در نهایت در روز 7 می 1765 "اچ ام اس ویکتوری" به آب انداخته شد. هزینه تمام شده ویکتوری برای نیروی دریایی سلطنتی 63176 پوند و 3 شلینگ (50 میلیون پوند به قیمت امروز) بود و در ساخت آن 6000 تنه درخت بکارگرفته شد. چون در آن زمان نیاز عملیاتی به ویکتوری وجود نداشت آن را به صورت ذخیره درآوردند تا 13 سال بعد که فرانسه به جنگهای استقلال آمریکا پیوست. در مارس 1778 "جان لیندسی" به عنوان اولین ناخدای ویکتوری منصوب شد اما یک ماه بعد او را به عنوان ناخدا به ناو "پرنس جورج" منتقل کردند. علت این انتقال این بود که دریاسالار پرافتخار انگلیسی ،آگوستوس کپل(Augustus Keppel) ، تصمیم گرفت که ناو ویکتوری را به عنوان کشتی سرفرماندهی ناوگان خود دراختیار بگیرد. بدین ترتیب در می 1778 ویکتوری درحالی ناوسرفرماندهی دریاسالار کپل شد که دریابان "جان کمپبل" به عنوان ناخدا اول و ناخدا "جوناتان فالکنور" به عنوان ناخدا دوم ویکتوری برگزیده شدند. اولین نبرد اوشانت کپل به همراه 30 فروند کشتی جنگی در روز 9 جولای 1778 از "اسپیتهد" لنگر کشید و 2 هفته بعد در 160 کیلومتری غرب اوشانت به یک ناوگان فرانسوی به استعداد 29 فروند ناو جنگی برخورد کرد. دریاسالار فرانسوی ابتدا از نبرد طفره رفت ولی در انتها به دلیل شرایط جوی نامناسب ناچار شد که با ناوگان بریتانیا مصاف دهد. در این هنگام دو فروند از کشتی های فرانسوی فرارکردند و سپس هر دو ناوگان در برابر هم قرارگرفتند. کشتی های بریتانیایی کمابیش در یک خط بودند اما کشتی های فرانسوی در اغتشاش بوده و آرایش منظمی نداشتند. به هرحال، فرانسوی ها سعی کردند تا با آتش کشتی های جلودارشان راه را بازکرده و از خط انگلیسی ها عبورکنند. در حدود ظهر بود که ویکتوری بر روی ناو "برتاژن" آتش گشود. برتاژن دارای 110 توپ بود و ناو "ویله ده پاریس" با 90 توپ آن را دنبال می کرد. کشتی طلایه دار بریتانیا با اندکی خسارت از خطر جست اما "سر هیو پالیسر" که با کشتی هایش از پشت می آمد بیشتر آسیب دیده بود. کپل فرمان تعقیب فرانسوی ها را صادرکرد اما پالیسر امتناع کرد و فرصت پیروزی از دست رفت. دومین نبرد اوشانت ویکتوری در سال 1781 ناوسرفرماندهی دریاسالار "ریچارد کمپنفلت "(Richard Kempenfelt) بود و ناخدا "هنری کرامول" هدایت آن را در دست داشت. در روز دوم دسامبر ویکتوری به همراه 17 فروند ناو دیگر به راه افتاد تا یک کاروان دریایی فرانسه را ،که قرار بود در روز 10 دسامبر از "برست" حرکت کند، رهگیری کند. ناوگان بریتانیایی شامل 11 فروند ناو جنگی بزرگ، 1 فروند ناو 50 توپی مستعمل و 5 فروند ناوچه بادبانی بود. دریاسالار انگلیسی از یادبرده بود که کاروان فرانسوی به وسیله 21 فروند ناو جنگی بزرگ حفاظت می شود و زمانی که در روز 12 دسامبر به کشتی های فرانسوی رسید دستور تعقیب آنها را صادرکرد. هنگامی که کمپنفلت پی برد که فرانسوی ها در تعداد دست بالا را دارند با تسخیر 15 فروند کشتی بادبانی خود را راضی کرد. فرانسوی ها در اثر یک تندباد شدید پراکنده شدند و به ناچار به پایگاه خود بازگشتند. نبرد دماغه سنت وینسنت در سال 1796 ناو ویکتوری کشتی سرفرماندهی دریاسالار سر "جان جرویس" شده بود و ناخدا "راجر کالدر" هدایت آن را برعهده داشت. در روز 18 ژانویه 1797 دریاسالار جرویس از "تاگوس" به راه افتاد و پس از اینکه 5 کشتی دیگر ناوگانش را تقویت کردند استعداد ناوگانش به 15 فروند کشتی بزرگ و 6 فروند ناوچه افزایش پیداکرد. در روز 14 فوریه یک ناوچه پرتغالی ،که فرمانده اش اسکاتلندی بود، به دریاسالار جرویس اطلاع داد که ناوگان اسپانیا به نزدیکی او رسیده است. جرویس به جستجوی ناوگان اسپانیا برخواست و نبرد دماغه سنت وینسنت به وقوع پیوست. ناوگان اسپانیا سعی کرد تا از خط کشتی های جرویس عبورکند اما ناوگان انگلیس چنان آتش سهمگینی بر سر اسپانیایی ها ریختند که کشتی هایشان چون آبکش سوراخ سوراخ شدند. "هوراشیو نلسون" در این عملیات نقشی قاطع بازی کرد. بازسازی در فوریه 1798 ویکتوری به چاتهام بازگشت. چند ماه بعد ویکتوری را برای خدمت به عنوان کشتی جنگی نامناسب تشخیص دادند و دستور داده شد تا از آن به عنوان بیمارستان شناور استفاده شود. در 8 اکتبر 1799 ناوسرفرماندهی "ایمپرگنیبل" پس از همراهی یک کاروان به بندر لیسبون غرق شد و وزارت دریاداری به علت کمبود ناوهای بزرگ تصمیم گرفت که ویکتوری را بازسازی کرده و دوباره به خدمت بازگرداند. در سال 1800 بازسازی ویکتوری با هزینه گزاف 70933 پوند آغازشد. کار بر روی ویکتوری در 11 آوریل 1803 به اتمام رسید و ویکتوری دوباره عازم شکار شد. بلندای افتخار به همراه دریاسالارنلسون در 16 می 1803 لرد"نلسون" پرچم فرماندهی خود را بر فراز دکل ویکتوری به اهتزاز درآورد. ویکتوری با هدایت "ساموئل ساتون" در روز 20 می به سمت دریای مدیترانه به راه افتاد. 3 روز بعد نلسون پرچم خود را به ناوچه سریعتر "آمپیون" منتقل کرد. ساتون در روز 28 توانست یک ناوچه فرانسوی را به غنیمت بگیرد. او دو روز بعد به نلسون پیوست و پست خود را به ناخدای آمپیون "توماس مسترمن هاردی" سپرد. ویکتوری در روز 4 آوریل 1805 از جزیره تورو درحالی عبورکرد که ناو "فوئب" خبرهایی از ناوگان فرانسه تحت فرمان "پیر-چارلز ویلنوو "(Pierre-Charles Villeneuve) برای نلسون آورد. فوئب گزارش کرد که ناوگان فرانسه توانسته از حلقه محاصره گذشته و بندر تولون را به سمت جبل الطارق ترک کند. زمانی که نلسون به سمت سیسیل به راه افتاد تا با ناوگان فرانسه در مصر مصاف دهد ویلنوو سعی می کرد که با وارد شدن به بندر"قادس" با ناوگان اسپانیا الحاق کند. در روز 7می 1805 نلسون به جبل الطارق رسید و اولین اخبار قطعی را از وضعیت دشمن دریافت کرد. 3 روز بعد ناوگان بریتانیا در یکی از بنادر پرتغال تجدید آذوغه کرد و به سمت غرب بادبان برافراشت. در این زمان ناوگان نلسون شامل 10 فروند ناو بزرگ و 3 فروند ناوچه کوچکتر بود. نلسون تصمیم داشت ناوگان مشترک فرانسه-اسپانیا را ،که استعداد آن به 17 فروند کشتی جنگی می رسید، تعقیب کند. ناوگان دشمن در روز 22 جولای در یک نبرد با ناوگان "سر رابرت کالدر" درگیر شد. این نبرد پیروزی قطعی برای بریتانیا در بر نداشت اما ناوگان مشترک ناگزیر شد تا 3 فروند کشتی و تعداد زیادی زخمی را در بندر "ویگو" برجای گذاشته و فرار کند. ناوگان کالدر در روز چهاردهم و ناوگان نلسون در روز 15 آگوست به ناوگان دریاسالار "کورن والیس "( Admiral Cornwallis) پیوستند. نلسون راه خود را به سمت بریتانیا ادامه داد و کورن والیس تعدادی از کشتی هایش را به کالدر واگذارکرد تا به جستجوی ناوگان فرانسه-اسپانیا ادامه دهد. در روز 28 سپتامبر لرد نلسون در قادس به ناوگان "کولینگ وود" پیوست درحالیکه حضور او کاملا مخفی نگه داشته شده بود. در روز 19 اکتبر به دریاسالار ویلنوو خبررسید که باید پست فرماندهی خود را پس بدهد. او کشتی هایش را روانه دریاکرد و ابتدا به سمت مدیترانه حرکت کرد اما کمی بعد پشیمان شد و به سوی ناوگان بریتانیا بازگشت. نلسون از قبل خود را برای رویارویی با ناوگان دشمن آماده کرده بود. او تصمیم گرفت تا با 2 یا 3 ستون مستقیما به سمت ناوسرفرماندهی دشمن حمله کند تا آرایش ناوگان دشمن را قبل از سر رسیدن کمک طلایه دارانش بهم بریزد. 5 ساعت پس از آخرین علامت نلسون، ناوهای بریتانیایی با استفاده از باد موافق در دو ستون به ناوهای دشمن نزدیک شدند. 25 دقیقه بعد ویکتوری بین دو ناو دشمن قرار داشت و به آنها شلیک می کرد. کمی بعد نلسون تیرخورد و در ساعت 4.5 جان سپرد ولی نبرد ترافالگار در نهایت با پیروزی شگفت انگیز نلسون همراه شد. ناوگان مشترک فرانسه و اسپانیا 1 فروند کشتی خود را از دست داد و 21 فروند کشتی آن به همراه 7000 خدمه به غنیمت گرفته شدند. تلفات ویکتوری عبارت بود از 57 کشته و 102 زخمی. پیروزی در ترافالگار قاطع ترین پیروزی نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا تا به امروز بوده است. [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/606px-Trafalgar_1200hr_svg.png[/img] نبرد ترافالگار؛مسیرحمله کشتی های بریتانیایی با رنگ قرمز و مسیر حرکت ناوگان مشترک فرانسه و اسپانیا با رنگ آبی مشخص شده است. دکل اصلی ویکتوری در نبرد ترافالگار مورد اصابت بیش از 90 گلوله توپ قرارگرفت. پس از بازسازی این دکل با یک دکل نو عوض شد و دکل اصلی اکنون در موزه نیروی دریایی سلطنتی قراردارد. پس از ترافالگار ویکتوری پس از پایان نبرد جسد نلسون را به وطن بازگرداند. پس از نلسون بسیاری از دریاسالارهای بریتانیایی این کشتی را به عنوان ناوسرفرماندهی خود انتخاب کردند و این ناو تا کنون بر روی عرشه خود پذیرای فرماندهی بیش از 90 دریابان و دریاسالار بوده است. در حال حاضر دریابان "آدریان جونز" پرچم فرماندهی خود را بر دکل ویکتوری برافراشته است. در سال 1889 ویکتوری را به مدرسه نیروی دریایی در "تلگرافی" فرستادند. این مدرسه در سال 1906 به جای دیگری منتقل شد و ویکتوری در لنگرگاه رو به ویرانی گذاشت. در سال 1922 دولت بریتانیا تحت فشار افکار عمومی تصمیم به بازسازی ویکتوری گرفت و آن را به بندر پورتسموث انتقال داد و بازسازی آن را آغازکرد. در دوران جنگ جهانی دوم بمباران هوایی آلمانها به ویکتوری آسیب رساند اما پس از پایان جنگ ویکتوری دوباره به صورت گسترده ای بازسازی شد. در جشن سالگرد نبرد ترافالگار در سال 2005 ویکتوری درست به سیمای زمانی که ناوسرفرماندهی دریاسالارنلسون بود به نمایش گذاشته شد. امروز اچ.ام.اس ویکتوری اولین نبردناو بادبانی نیروی دریایی سلطنتی است که بین سالهای 1759 و 1765 ساخته شد. در حال حاضر این کشتی قدیمی ترین کشتی جنگی در حال خدمت در تمامی جهان می باشد. ویکتوری امروز در حوضچه خشک بندر پورتسموث قرار دارد و از آن به عنوان موزه استفاده می شود. سالانه در حدود 350000 نفر از علاقمندان به بازدید ویکتوری می روند. اگرچه ویکتوری ارزش تاریخی دارد و یک ناو جنگی واقعی محسوب نمی شود اما از نظر اداری هنوز هم ناوسرفرماندهی لرد دوم دریاداری محسوب می شود. ناو آمریکایی "کونستیتوشن" 30 سال پس از ویکتوری به آب انداخته شد و امروزه قدیمی ترین ناو در خدمت دنیا است که هنوز شناور می باشد. اچ ام اس ویکتوری----------------------------------------- مشخصات تاریخ سفارش-------------------------------------------- 14 جولای 1758 سازنده--------------------------------------------------- کشتی سازی چاتهام تاریخ شروع پروژه--------------------------------------------- 23 جولای 1759 تاریخ به آب انداختن-------------------------------------- 7 می 1765 تاریخ به خدمت گرفته شدن---------------------------------- 1778 وضعیت خدمتی------------------------------------------------- فعال، ذخیره وزن کامل------------------------------------------------------- 3500 تن طول------------------------------------------------------------ 69.3 متر عرض------------------------------------------------------------ 15.8متر آبخور----------------------------------------------------------- 8.8 متر پیشرانه-------------------------------------------------------- بادبان به مساحت 5440 متر مربع ؛3دکل اصلی ارتفاع از بالای دکل تا سطح آب----------------------------------- 62.5 متر سرعت--------------------------------------------------------- 8-9 گره دریایی برد----------------------------------------------------------------؟؟ خدمه------------------------------------------------------------ 850 نفر زره -------------------------------------------------------------ندارد تسلیحات(در نبرد ترافالگار): عرشه توپخانه:30 قبضه توپ بلوم فیلد 32 پاوندی؛ عرشه میانی:28 قبضه توپ 24 پاوندی؛ عرشه فوقانی:30 قبضه توپ 12 پاوندی عرشه عقب: 12 قبضه توپ 12 پاوندی عرشه جلو: 2 قبضه توپ 12 پاوندی+2 قبضه توپ 68 پاوندی افتخارات:شرکت در نبردهای اول و دوم اوشانت (1778و 1781)؛ نبرد دماغه سنت وینسنت(1796)؛ نبرد ترافالگار(1805) منبع :ماهنامه جنگ افزار مترجم:رضا کیانی موحد [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/497px-HMS_Victory_1884.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/800px-HMSVictory.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/800px-HMSVictory2.jpg[/img] [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/800px-Victory_starboard.JPG][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_800px-Victory_starboard.JPG[/img][/url] [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/Hms_victory.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_Hms_victory.jpg[/img][/url] [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/450px-HMS_Victory_68lb_Carronade.png][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_450px-HMS_Victory_68lb_Carronade.png[/img][/url] [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/450px-HMS_Victory_Gun_Deck.png][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_450px-HMS_Victory_Gun_Deck.png[/img][/url]
  20. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    امیر کاتسوشیگه پیش از سپردن فرمانروایی به پسرش میتسوشیگه سفارشنامه ای از امیر نائوشیگه درباره حدود 20 نکته به او داد. و نیز در روز 26 ماه پنجم (1618) میان امیر نائوشیگه، در بستر مرگ، و پسرش کاتسوشیگه چنین گفتگو رفت: امیر نائوشیگه گفت:" نخستین کار مهم در حکومت بر امارت همان فراآوردن مردان پرمایه است." در این جا امیر کاتسوشیگه پرسید:" آیا باید به نیایش بودا و خدایان پردازیم تا سلحشوران و جانبازان نیک یابیم؟" پدر پاسخ داد:" نه، بر روی هم، مردم برای آنچه که بیرون از یارای آنهاست به بودا و خدایان نیایش می برند، فراآوردن مردان شایسته در حد توان ماست." پسر پرسید که این کار را چگونه توان کرد و پدر گفت:" کار روزگار چنین است که هر آنچه را که آدمی دوست دارد و آرزو کند، فراسویش آید؛ چنانکه اگر کسی هرگز بوته گلی در خانه نداشته است، گل و ریحان آرزو دارد، زود باشد که خود را در میان بوته های فراوان و رنگارنگ گلها ببینند، و گاه نیز گلی کمیاب در کنار یابد. همچنین، کسی که خواستار مردان پرمایه باشد، آنان را تواند یافت – با دوست و گرامی داشتن ایشان." و نیز، در این نوشته آمده است که امیر نائوشیگه گفت:" آن کار که از روی صدق و صفا انجام نشود، بسا که بهره ندهد."
  21. دقیقا زدی تو خال آقا حامد! قضیه اینه که خیلی از میراثهای افتخارآمیز ما به فراموشی سپرده شده. یه مثال می زنم بقیه اش رو خودتون حساب کنید. بعد از شکست ایران از روسیه در جنگهای دوم ایران و روس عباس میرزا 3 بار پشت سر هم قوای اعزامی عثمانی رو در هم کوبید و در سه جنگ متوالی اونها رو شکست داد ولی از این 3 پیروزی هیج کجا ذکری به میان نمیاد. نه در کتابهای درسی و نه..... بقیه جنگها هم همین طور. توی فرانسه آثار بجامانده از دیوار آتلانتیک رو کاملا حفظ کردند تا مردم بیان و بازدید کنند ولی ما اینهمه جنگ تاریخی داشتیم. هیچی به هیچی!!!!
  22. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    امیر کاتسوشیگه بارها می گفت:" سامورایی ها چهارگونه اند؛ تندِآهسته، آهسته ی تند، تندِتند و آهسته ی آهسته. تند تند آنهایی اند که هر دستوری که به آنان داده شود خوب دریابند و چنانکه دلخواه امیر است آن را به انجام رسانند. چنین سامورایی ها، که بهترین سلحشورانند، در شمار بسی اندک باشند. سامورایی آهسته ی تند، هر چند که چنان زودیاب نباشد که دستور داده شده را درجا بفهمد، باز می تواند کار را چنانکه خواسته شده است زود انجام دهد. سامورایی تند آهسته ، با آنکه فرمان را بخوبی می گیرد و می پذیرد، در کار بستن آن بیش از اندازه کند و دیرجنب است. دیگر سامورایی ها همه مردان آهسته ی آهسته اند."
  23. RezaKiani

    آیین نامه سلحشوران ژاپن

    یک بار که امیر کاتسوشیگه در جایی به نام شیرویشی شکار می کرد، گرازی بزرگ و وحشی را با تیر انداخت. گروهی از همراهان گرد آمدند و می گفتند که گرازی چنان پیلتن را کمتر کسی شکار کرده است که در این میان ناگاه گراز برجست و دویدن گرفت. کسانی که د رمیدان بودند هراسان و سراسیمه، از هر سو پای به گریز نهادند، تا آن که ماتابه یی نابه شیما تیری چون شهاب بر گراز انداخت و او را گرفت. در این هنگامه، امیر کاتسوشیگه چهره خود را با آستین پوشاند و گفت:" چه هوای پرگرد و غباری!" پیدا می نمود که این کار او برای آن بود که مردان را درچنان آشوب و آشفتگی نبیند.
  24. RezaKiani

    موشک ضد کشتی سبک (AS-15TT-AS-12)

    آمریکایی ها برای مقابله با قایقهای تندرو از بمبهای خوشه ای استفاده می کنند. یعنی درستش اینه که "کرده اند"
  25. RezaKiani

    میگ-105-- MiG-105 "Spiral"

    "اسپیرال " پاسخی بود که روسها به فضاپیمای نظامی "اکس-20 دیناسور " دادند. کار بر روی طرح اسپیرال در سال 1965 ،دو سال پس از لغو پروژه اکس-20، آغازشد. در روز دوم ژوئن و 1965با انتخاب "لوزینو لوزینسکی" (Lozino-Lozinsky)به عنوان سرطراح پروژه، استارت پروژه اسپیرال زده شد. به هرحال، این پروژه جاه طلبانه هیچگاه از پشتیبانی مالی کافی از سوی سردمداران شوروی سابق برخوردار نشد. قرار بود که سفینه فضایی مورد نظر روسها پس از عملیاتی شدن برای انجام 4 مأموریت بکارگرفته شود. مأموریت اول شناسایی روزانه با استفاده از دوربینهای عکاسی دقیق بود که می توانستند در مدار 130 کیلومتری زمین عکسهایی با دقت 1.2 متر بگیرند. این عکسها به وسیله تجهیزات الکترونیکی سفینه به ایستگاه های زمینی مخابره می شدند. مأموریت دوم شناسایی به وسیله رادار بود. در این گونه مأموریتها در محفظه بار سفینه آنتهای رادار جمع شونده نصب می شد که پس از رسیدن سفینه به ارتفاع مورد نظر این صفحات آنتن باز شده و به وسیله آن شناسایی های لازم صورت می پذیرفت. مأموریت سوم فضاپیمای اسپیرال حمله به کاروانهای دریایی و ناوگان نظامی دشمن به وسیله موشکهای فضا به زمین مجهز به کلاهک هسته ای بود. مأموریت آخری که برای اسپیرال تعریف شده بود حمله به ماهواره های دشمن به وسیله موشک ضدماهواره بود. در این مأموریت خلبان باید از فاصله 3-5 کیلومتری ماهواره هدف را رهگیری می کرد. پس از تأیید هدف به وسیله شناسایی چشمی (توسط یک دوربین با بزرگنمایی 50 برابر) و راداری خلبان می توانست آن را با موشک ضدماهواره خود هدف قرار دهد. روسها برای رساندن سفینه قابل بازیابی خود به مدار زمین یک طرح 4 مرحله ای را برنامه ریزی کردند که اصطلاحا "50/50" نامیده می شد. در این طرح سفینه فضایی باید بر پشت یک فروند هواپیمای مادر نصب می شد. هواپیمای مادر دارای 4 موتور رم جت بود و پس از رسیدن به سرعت 6 ماخ و ارتفاع 23 کیلومتر اقدام به پرتاب فضاپیما می کرد. در این مرحله فضاپیما به وسیله یک راکت ،که در پشتش نصب شده بود، اوج می گرفت و پس از رسیدن به مدار زمین راکت کمکی از فضاپیما جداشده و فضاپیما می توانست با استفاده از موتورهایش مانورهای مداری را به انجام برساند. هواپیمای مادر پس از پرتاب سفینه با پایگاه خود بازمی گشت و سفینه فضایی نیز پس از به پایان مأموریت می توانست مانند یک هواپیمای معمولی به زمین بازگشته و بر روی فرودگاه فرود بیاید. [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/spiral_vol.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_spiral_vol.jpg[/img][/url] مراحل پرتاب سفینه اسپیرال به مدار زمین. [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/cd62-0050ls.gif][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_cd62-0050ls.gif[/img][/url] اجزای اصلی اسپیرال 50/50- میگ-105 سوار بر هواپیمای مادر در قدم اول برای ساخت چنین سفینه ای قرار شد که برای آزمایش و مطالعه در زمینه های آیرودینامیک، هدایت، سیستمهای الکترونیکی و پایداری 3 نمونه آزمایشی از فضاپیما ساخته شود. نمونه اول برای سرعتهای زیر صوت و بنام "105.11" نمونه دوم برای سرعتهای مافوق صوت و به نام "105.12" و نمونه آخر برای آزمایش در سرعتهای خیلی بالا و با نام "105.13". در سال 1968 و پس از اتمام آزمایشهای اولیه در تونل باد شرکت میکویان ساخت یک نمونه مقدماتی از 105.11 با نام "50.11" را آغازکرد. این نمونه بعدها به میگ-105 یا سفینه "اپوس" (EPOS)معروف شد. شرکت میگویان برای ساخت میگ-105 از همکاری شرکتهای کورولف در زمینه سیستمهای یکپارچه و توپولوف در حوزه سرعتهای بالا برخوردار بود. احتمال داده می شود که روسها در طراحی میگ-105 از طرح "برآ توسط بدنه" (Air Lifting) استفاده کرده باشند. نیروی برآی لازم برای پرواز در این گونه هواپیماها ،برخلاف هواپیماهای عادی که توسط بال تأمین می شود، به وسیله بدنه هواپیما ایجاد می گردد. این طرح در آن دوران در مرکز تحقیقات پرواز سازمان ناسا در کالیفرنیا در دست توسعه بود. میگ-105 دارای بدنه ای با کف تخت و یک دماغه بزرگ رو به بالا بود. طرح دماغه در کاهش حرارت انتهای بدنه در زمان بازگشت به جو بسیار مؤثر بود و بعدها توسط ناسا در فضاپیمای آزمایشی "اچ.ال-20" بکارگرفته شد. میگ-105،به دلیل همین شکل خاص دماغه، در شوروی سابق با نام مستعار "نعل" یا "نعل چوبی" نیز نامیده می شد. برای هدایت میگ-105 در جو زمین از یک موتور توربوجت اصلی با قدرت 1500 کیلوگرم نیرو و دو موتور پشتیبان با قدرت 40 کیلوگرم نیرو استفاده شده بود. برای میگ-105 این امکان وجود داشت تا در صورت بدشدن شرایط آب و هوا ،و یا بروز مشکلات دیگر، با تکیه بر موتور خود در یک فرودگاه دیگر فرود آید. میگ-105 نیز مانند سلف آمریکایی خود برای فرود آمدن از اسکی استفاده می کرد. برای هدایت سفینه در مدار زمین 6 موتور با قدرت 16 کیلوگرم نیرو برای مانورهای مداری خشن و 10 موتور به قدرت 1 کیلوگرم نیرو برای تنظمیات و مانورهای دقیق تر درنظرگرفته شده بود. مخازن سوخت همه موتورها در قسمت میانی بدنه فضاپیما نصب شده بود. یک سیستم هدایت و ناوبری فضایی وظیفه هدایت سفینه در هر دو قسمت مداری و پروازی را برعهده داشت. پروژه میگ-105 در سال 1969 متوقف شد ولی پس از آغاز پروژه شاتل توسط آمریکایی ها روسها دوباره نقشه های میگ-105 را بر روی میز طراحی قراردادند. اولین پرواز آزمایشی میگ-105 در اکتبر سال 1976 و با سرعت زیرصوت انجام شد. در این پرواز میگ-105 توانست با استفاده از موتورهایش از روی یک باند پرواز متروکه در نزدیکی مسکو پرواز کند. بدین منظور سفینه به جای اسکی به چرخ مجهز شده بود. هدایت این سفینه بر عهده خلبان آزمایشی آ.جی فستووِتس (A. G. Festovets) قرار داشت. این پرواز در ارتفاع 560 متری از سطح زمین و به مسافت 19 کیلومتر انجام شد و میگ-105 توانست در این پرواز به سرعت 254 کیلومتر در ساعت دست پیداکند. یک سال بعد، پرواز آزمایشی دوم با پرتاب میگ-105 از یک فروند بمب افکن توپولوف-95 و در ارتفاع 5000 متری انجام شد. در مجموع، 8 نوبت پرواز آزمایشی با میگ-105 انجام شد و این پروازها تا سال 1978 ادامه یافتند. یک گروه فضانورد برای هدایت اسپیرال درنظر گرفته شدند که قبل از لغو پروژه ترکیب فضانوردان آن چندین بار تغییر داده شد. [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/fastovetc.jpg[/img] فستووتس ؛اولین خلبان آزمایشی میگ-105 [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/epos6.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_epos6.jpg[/img][/url] میگ-15 در اولین پرواز. چرخهای نصب شده در جلوی فضاپیما و دریچه ورودی هوای موتور در زیر سکان عمودی به خوبی در عکس دیده می شوند. [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/epos_13.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_epos_13.jpg[/img][/url] تنها نمونه ساخته شده از میگ-105 در موزه. اسکی های فرود سفینه در عکس به خوبی دیده می شوند. اگرچه مأموریت تعریف شده دیناسور آمریکایی و اسپیرال روسی یکسان بود اما تفاوتهای بنیادینی بین دو فضاپیما وجود داشت. به عنوان نمونه به چند تفاوت اشاره می کنیم: 1- درحالیکه دیناسور توسط یک ماهواره بر متعارف مانند موشک تایتان-3 پرتاب می شد طراحان روسی بر روی طرح پرتاب از پشت یک هواپیمای مادر کار می کردند. بر اساس این روش، اسپیرال بر پشت یک هواپیمای مافوق صوت نصب می شد و پس از رسیدن سرعت هواپیمای مادر به 3 ماخ از پشت آن پرتاب می شد. 2- دیناسور از یک بال مثلث شکل ثابت استفاده می کرد اما در اسپیرال از بالهای متغیر استفاده شده بود.در طی مراحل صعود و بازگشت به جو، لبه هر دو بال 60 درجه به سمت بالا برمی گشتند و نقش تثبیت کننده عمودی را بازی می کردند. پس از کاهش سرعت فضاپیما به زیر سرعت صوت، خلبان باید لبه بالها را از حالت عمودی به حالت افقی درمی آورد تا فضاپیما بتواند به مشخصه های یک هواپیمای عادی دست پیداکند. 3- اسپیرال برای فرود با موتور طراحی شده بود. در مرحله تقرب از یک دستگاه موتور توربوجت ،مشابه موتور بکاررفته در هواپیمای عمودی پرواز یاک-38، برای انجام دادن مانورهای لازم استفاده می شد. دریچه هوای ورودی این موتور پایین تر از سکان عمودی قرار داده شده بود و تنها پس از رسیدن به سرعت زیرصوت این دریچه باز می شد. در طرح دیناسور قرار بود که تمام مراحل بازگشت و فرود سفینه بدون نیروی موتور و به صورت هواسر انجام پذیرد. 4- اسپیرال از طرح "برآ توسط بدنه" استفاده می کرد در صورتی که دیناسور بدنه ای شبیه به هواپیماهای عادی داشت. 5- در سپر حرارتی دیناسور از فلزات مقاوم در برابر حرارت ،مانند تنگستن، استفاده شده بود اما روسها از صفحات سرامیکی منحصر به فردی استفاده می کردند که در برابر حرارت ایجاد شده در زمان بازگشت فضاپیما به جو زمین مقاوم بودند. این صفحات قبلا هم در چند فضاپیمای آزمایشی بکارگرفته شده بود. 6- دیناسور ،مانند شاتلهای امروزی، دارای فضای حمل بار در پشت کابین خدمه بود. این فضا می توانست برای حمل بارهای سبک مانند یک ماهواره کوچک یا سلاح بکارگرفته شود. از سوی دیگر طرح اسپیرال به گونه ای بود که ظاهرا فقط برای حمل خلبان ساخته شده بود. احتمالا فضای حمل بار توسط موتور جت و سوخت مورد نیاز آن اشغال شده بود. 7- هر دو سفینه برای فرود دارای اسکی بودند و از چرخ استفاده نمی کردند. اسکی های دیناسور مانند هواپیماهای مجهز به اسکی از زیر باز می شدند اما روسها برای از دست نرفتن یکپارچگی سپر حرارتی اسکی های اسپیرال را در دریچه هایی در دو طرف بدنه سفینه قرارداده بودند. این آرایش غیرمتعارف در آخرین فرود مشکل زا شد و به فضاپیما آسیبی جدی وارد آمد. 8- جایگاه خدمه در اسپیرال به گونه ای طراحی شده بود که در مواقع اضطراری از بدنه سفینه جداشده و با چتر بر روی زمین فرود می آمد. این رویداد می توانست در هر لحظه ای از پرواز روی دهد. طراحان آمریکایی دیناسور برای مواقع بروز حادثه در موشک حامل، یک راکت بر روی دیناسور نصب کرده بودند که می توانست سفینه را از موشک حامل جداکرده و سفینه و خدمه ،هر دو را، نجات دهد. (دوستان می توانند مشخصات اکس-20 دیناسور را در این آدرس ببینند:http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&p=96196) در سال 1974 نمونه دوم یعنی سفینه 105.12 ساخته شد و یکبار به صورت موفقیت آمیز پرواز آزمایشی خود را انجام داد. نمونه 105.13 تنها تا مرحله ساخت بدنه پیشرفت کرد و پس از آن بود که کل پروژه اسپیرال لغوشد. در نهایت، روسها با تصویب پروژه شاتل فضایی بوران در اواخر دهه هفتاد طرح میگ-105را به کلی کنارگذاشتند. این فضاپیما فرصت خروج از جو و پرواز در مدار زمین را پیدانکرد و امروزه می توان آن را در موزه مونینو نیروی هوایی روسیه دید. اگرچه اسپیرال هیچگاه در سکوی پرتاب قرارنگرفت اما منبع ایجاد شایعه درباره ساخت یک رهگیر فضایی در دهه هشتاد شد. ظاهرا این فضاپیما ، که اورگان (Uragan به زبان روسی به معنای گردباد ) نام گرفته بود، بزرگتر از اسپیرال بود و قرار بود برای رهگیری و شکار شاتلهای آمریکایی بکارگرفته شود. تا به امروز روسها به صورت رسمی ساخت اورگان را تکذیب کرده اند و بعضی عقیده دارند که اورگان تنها یکی از حقه های اطلاعاتی جنگ سرد از سوی آنها بوده است. اما جدای از شایعات، از روی طرح اسپیرال تعدادی سفینه بدون سرنشین کوچکتر ساخته شد. تعدادی از این سفینه ها ، که با نام "بور" و یک عدد شناخته می شوند، در موزه های هوافضای دنیا پخش شده اند. هزینه این پروژه برای شوروی سابق به 75 میلیون روبل بالغ شد. [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/bor-2.gif][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_bor-2.gif[/img][/url] اورگان سوار بر موشک حامل [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/mig105.gif][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_mig105.gif[/img][/url] میگ-105 میگ-105 ------------------------------------مشخصات خدمه---------------------------------------- 1 نفر طول------------------------------------------ 8.50متر عرض بال--------------------------------------- 6.40متر ارتفاع---------------------------------------------- ؟متر مساحت بال--------------------------------- 66 متر مربع وزن خالی------------------------------------------ 4220 کیلوگرم حداکثر وزن در هنگام پرتاب------------------- 8800-10300 کیلوگرم پیشرانه -----------------------------------هدایت در جو:1موتور اصلی آر.دی-36کا با کشش 14.7 کیلونیوتن و2 موتور پشتیبان با کشش 40 کیلوگرم نیرو هدایت مداری: ----------------------------------6 موتور اصلی با قدرت 16 کیلوگرم و10 موتور فرعی به قدرت 1 کیلوگرم نیرو بیشینه سرعت----------------------------------- 6 ماخ برد---------------------------------------------------- ؟کیلومتر سقف پرواز عملیاتی--------------------------------------- 130-150 کیلومتر نرخ صعود-------------------------------------------------------- ؟متربر ثانیه نویسنده:رضاکیانی موحد منبع:ماهنامه جنگ افزار شماره 60