RezaKiani

Members
  • تعداد محتوا

    1,928
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    2

تمامی ارسال های RezaKiani

  1. (لطفا به بخش مربوطه منتقل شود) آستریکس مانند هر گلوله خمپاره دیگری شلیک می شود اما شباهت آن با یک گلوله خمپاره معمولی به همینجا ختم می شود. آستریکس به یک حسگر مادون قرمز مجهز شده است که می تواند ادوات زرهی دشمن را در صحنه نبرد یافته و با تغییر دادن مسیر حرکت خود مستقیما به هدف اصابت کند. آستریکس یک گلوله شلیک کن-فراموش کن حقیقی است و توانایی تشخیص اهداف حقیقی را از اهداف دروغین و آتشهای ساختگی دارد. تولید این گلوله خمپاره باهوش توسط شرکت سوئدی سآب بوفورس در میانه دهه 90 قرن گذشته به ثمر رسید. هدف از ساختن این گلوله رسیدن به توانایی "یک شلیک- یک اصابت" برای آتشبارهای خمپاره انداز بود. پس از جستجوی هدف به وسیله حسگر نصب شده در سر آستریکس، پره های نصب شده در انتهای گلوله آن را با دقتی بسیار بالا به سمت هدف هدایت می کنند. اصابت گلوله از سمت بالا و دارا بودن سرجنگی مجهز به خرج شکل دار می تواند برای هر تانکی مرگبار باشد. آستریکس را می توان از هر خمپاره اندازه 120 میلیمتری معمولی شلیک کرد و نیاز آموزشی خدمه آن حداقل می باشد. خدمه باید قبل از شلیک اطلاعات موقعیت هدف را با یک کامپیوتر مخصوص در حافظه آستریکس ذخیره کنند. این عملیات به نوعی مانند تنظیم فیوزهای معمولی سرخمپاره می باشد. خدمه آموزش دیده می توانند در هر 20 ثانیه 3 گلوله آستریکس را به سمت هدف روانه سازند که نرخ آتش مناسبی به شمار می رود. برد گلوله آستریکس 7 کیلومتر است و نگهداری آن ،غیر از مواظبت بیشتر در برابر رطوبت، مانند دیگر گلوله های خمپاره می باشد. این گلوله از سال 1994 به خدمت ارتش سوئد درآمدند و ارتش سویس نیز تعدادی از آنها را سفارش داده است. کشورهای دیگری مانند آمریکا و روسیه اکنون در جهت ساخت این گونه گلوله های باهوش قدم برمی دارند.
  2. تنها کاری که لازمه انجام بدیم اینه که بالچه های استابیلیزر راکت رو با بالچه های قابل هدایت عوض کنیم بعدش یه سنسور مادون قرمز ببیندیم روی کله راکت. باقی ش دیگه حله.....
  3. RezaKiani

    آخرین سرباز

    آقا مصطفی توصیه می کنم هر وقت حوصله کردی تاپیکی که درباره راه و رسم سامورایی ها درست کردم یه نیگاه بندازی. مسئله این بنود که جنگ تموم شده یا نه. برای سرباز ژاپنی جنگ وقتی تموم می شه که به پیروزی ختم بشه. اگه جنگ به شکست بیانجامد تنها چیزی که برای سرباز ژاپنی باقی می مونه مرگ و انتحاره. به دلیل تعلیم خاصی که سربازان ژاپنی از بوشیدوی سنتی ژاپن دیده بودند. تسلیم شدن به دست دشمن براشون امری غیرقابل تصور بوده. به همین دلیل هم هست که تلفات ژاپنی ها در جنگ انقدر بالا بوده: آمریکا برای اشغال جزیره ایوجیما در جنگ جهانی دوم در حدود 6800 نفر کشته داد. تلفات مدافعین ژاپنی بیش از 21000 نفر بوده است. تفاوت رو حس می کنی. برای جزیره ای که نگهداشتنش توی جنگ هیچ تاثیر استراتژیکی نداشته و اصلا به حساب نمی امده 21 هزار نفر رو به کشتن دادند. شاید بدنباشه فیلم نامه های ایوجیما رو هم یه نیگاه بندازی. در "نبرد گودال کانال" در سال 1943 بین نیروهای آمریکا و ژاپن، تنها 16000 نفر از سربازان ژاپنی در اثر گرسنگی از پای درآمدند. این فقط کسانی بودند که از گشنگی مردند اونها که تیر خوردند که چند برابر بودند. برای سرباز ژاپنی سرافکندگی و ننگی بالاتر از تسلیم شدن نبوده و نیست. واسه همین هم بوده که این بندگان خدا این بلا سرشون آمده. البته همون جور که در آخر مقاله نوشتم تاوان گناهان امپراطوری رو پرداخت کردند. وقتی که جنگ تمام شد تنها 1 میلیون سرباز ژاپنی توی چین باقی ماندند که موفق به فرار نشدند. خوب خودت نیگاه کن ببین چینی ها احتمالا چه بلایی سر اینها آوردند. صدها سرباز ژاپنی توی جنگلای ویتنام و لائوس سرگردان شدند که مجبور شدند به چریکهای کمونیست بپیوندند. بگذریم.... آخرین جمله: خیلی از ارتشهای دنیا ادعا می کنند که تا آخرین قطره خون در برابر دشمن می ایستند ولی ارتش ژاپن تنها ارتش بوده که این ادعا رو کاملا عمل کرده.
  4. ما "صلیب ندیده بودیم" رزمندگي، جانبازي و اسارت را باهم تجربه كرده است، چهره اي صميمي و خندان دارد و اتاقش ملجا همه جانبازان و ايثارگران ارتش است و با لحني صميمي و با دلجويي تمام سعي مي كند تا هيچ كس از در اتاقش نااميد بازنگردد. در و ديوار اتاقش را با عكسهايي از شهداي به نام ارتش همچون صياد شيرازي و حاج عباس واعظي كه در حادثه سقوط هواپيماي 130-C به شهادت رسيد، تزيين كرده بود. ميز كنفرانس هم با ظرفي كه چفيه اي برروي آن قرار داشت و يك تسبيح شاه مقصود در داخلش به فضاي اتاق زيبايي خاصي داده بود. چندين و چند بار مصاحبه را قطع كرد تا جانبازاني كه ولي نعمتان جامعه ما هستند را پاسخگو باشد. سرهنگ «مجتبي جعفري» متولد 1339 است. در سال 1358 وارد دانشگاه افسري ارتش شد. از سال 1362 تا سال 1367 به طور مستمر در جبهه هاي جنگ تحميلي حاضر بود. در حوادث سال آخر دفاع مقدس به اسارت دشمن درآمد و سال 69 با آخرين گروههاي آزادگان به وطن بازگشت. تا مقطع كارشناسي ارشد مديريت نظامي تحصيل كرده و هم اكنون مسئوليت سازمان ايثارگران نيروي زميني ارتش را برعهده دارد. كتاب «جهنم تكريت» اولين كتاب اوست كه به بيان خاطرات اسارتش مي پردازد. ¤ چرا به ارتش رفتيد؟ - من براي جواب اين سوال نيمچه خاطره اي را مي گويم كه جواب در آن نهفته است، وقتي ما دانشجويان دانشگاه افسري را براي آموزش عملي و آشنايي با تاريخ دفاع مقدس به مناطق عملياتي مي بريم؛ دانشجويان از ما درخواست مي كنند كه به عنوان پيرمردهاي زمان جنگ برايشان نكته اي بنويسيم تا به عنوان سرمشق باشد و من آنجا چندين بار اين جمله را نوشتم كه «اگر هزار بار ديگر به دنيا بيايم و ديپلم بگيرم و اين مسير مهيا باشد باز به دانشگاه افسري مي روم و اين لباس مقدس را به تن مي كنم.» ¤ فكر نمي كنيد شايد اين جمله كمي اغراق آميز باشد، بالاخره شما با يك انگيزه اي به ارتش رفته ايد؟ - خب بله، در اوايل انقلاب فضا به گونه اي بود كه انتخاب شغل به معني شغل مطرح نبود. بيشتر به عنوان خدمتگزاري و انجام وظيفه افراد مشاغلي را انتخاب مي كردند. با تاكيدات حضرت امام(ره) نسبت به ارتش و سفارش به ساختن و خدمت در آن به عنوان يك ارگان بسيار مهم نظام جمهوري اسلامي، ما هم كه جزء جوانان انقلاب بوديم به ارتش علاقه مند شده و بدون هيچ گونه سابقه قبلي و فقط براي انجام وظيفه و اداي تكليف به دانشگاه افسري رفتيم البته بحث سپاه پاسداران و حتي كميته هاي انقلاب هم مطرح شد ولي شايد به دليل تاكيدات امام راحل(ره) درمورد ارتش و سفارش دوستان به نياز ارتش به نيروهاي انقلابي ما كه هنوز سربازي هم نرفته بوديم، مسير دانشگاه افسري را انتخاب كرديم. ¤ اولين حضورتان در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل را به خاطر داريد؟ - دانشجوي سال اول دانشگاه افسري بوديم كه جنگ شروع شد يادم هست كه طوماري را پر كرديم و به فرمانده دانشگاه، شهيد نامجو داديم كه ما را به عنوان داوطلب به جبهه ها اعزام كنند ولي محدوديت هاي اين دانشگاه و پيش بيني تربيت نيرو براي آينده اجازه نمي داد كه دانشجويان دانشگاه افسري را به شكل نيروهاي رزمي به جبهه اعزام كنند. ولي در ايام عيد نوروز سال60 در اولين فرصتي كه مرخصي گرفتيم به صورت داوطلب به جبهه ها رفتيم و از آن به بعد هر زمان كه فرصت پيدا مي كرديم يعني مرخصي داشتيم در آن مدت كوتاه مرخصي به منطقه مي رفتيم و در يگانهاي بسيجي و سپاهي خدمت مي كرديم و پس از پايان مرخصي براي ادامه تحصيل به دانشگاه مي آمديم. ولي اولين حضور ما در منطقه سوسنگرد بود كه همراه با نيروهاي شهيد چمران خدمت مي كرديم. ¤ خاطره اي هم از آن حضور داريد؟ - 12فروردين سال60 عملياتي توسط اين نيروها انجام شد.كه در روز 14 فروردين وقتي روزنامه ها منتشر شد با تيتر درشت آن را منعكس كردند. در اين عمليات عراقي ها در جنوب سوسنگرد خاكريزي زده بودند كه اين خاكريز در ضلع شمالي پادگان حميد محسوب مي شد و جلوي اين خاكريز را ايراني ها آب بسيار زيادي براي ممانعت از حركت تانكهاي عراقي رها كرده بودند و بنا بود كه با منفجر كردن آن خاكريز آب را به مواضع عراقي جاري كنيم تا در صورت عقب نشيني عراقي ها تا پادگان حميد پيشروي كنيم كه متاسفانه به دليل كم تجربگي نيروهاي داوطلب به طوري كه حتي برخي از آنها براي اولين بار صداي گلوله را مي شنيديد و يا براي اولين بار مي خواستند تيراندازي كنند، عمليات ناموفق در همه اهداف بود ولي يادم هست كه شهيد چمران پيامي را براي شركت كنندگان در اين عمليات فرستاده بود و با اشاره به تلفات دشمن، از رزمندگان قدرداني فراواني كرده بود. ¤ آيا فرمانده مستقيم شما در آن عمليات شهيد چمران بود؟ در آن عمليات معاون وي به نام ايرج رستمي كه بعدها با شهيد چمران به مقام شهادت نائل شد فرمانده مستقيم ما بود او از ارتش به گروه جنگ هاي نامنظم شهيد چمران پيوسته بود و رابط ما با شهيد مصطفي چمران محسوب مي شد. ولي ما دورادور به واسطه علاقه اي كه به ابعاد شخصيتي شهيد چمران داشتيم، شركت وي در نبردهاي نظامي لبنان و فلسطين را مي خوانديم و پيگيري مي كرديم آن حالتهاي روحاني و عرفاني وي و جمع بين مسئوليت وزارت دفاع و حضور مستمر در خط مقدم همراه با نفرات رزمنده، به عنوان دانشجويي كه به دنبال يك الگوي مناسب بوديم، خيلي برايمان جذاب بود. ¤ حضورهاي بعديتان چطور بود؟ - حضور داوطلبانه در جبهه بيشتر در مرخصي هاي سال ايام عيد و تابستان صورت مي گرفت. در تابستان سال 60 پس از حضور در آن عملياتي كه در سوسنگرد انجام شد، به خرمشهر رفتيم و تا يك هفته قبل از عمليات ثامن الائمه هم در خرمشهر جبهه فياضيه كه يكي از محورهاي عمليات ثامن الائمه بود، دومين حضور داوطلبانه ما محسوب مي شد. حضور بعدي ما در عيد سال 61 در منطقه فتح المبين بود. ¤ به صورت رسمي از چه موقع وارد عرصه دفاع مقدس شديد؟ - بلافاصله بعد از اولين عمليات بزرگ موفق- ثامن الائمه- دانشگاه افسري، دانشجويان را براي آشنايي با آن عمليات و شناسايي منطقه به مدت يك هفته به منطقه برد. اين روند براي ساير عمليات ها هم ادامه داشت تا مهرماه سال 1362 كه پس از فارغ التحصيل شدن از دانشگاه افسري تا شهريور1367 به صورت مستمر در جبهه ها حاضر بودم. - با چه سمت و درجه اي؟ - با درجه ستوان دومي فارغ التحصيل شدم و به دليل كمبود نيرو در پايين ترين رده يعني فرمانده گروهان در جنگ خدمت كردم و در اواخر جنگ تحميلي هم به عنوان معاون گردان در يكي از گردان هاي تكاور تيپ45 به اسارت درآمدم. ¤ و شيرين ترين خاطره؟ - دو خاطره از يك عمليات برايم خيلي ماندگار شد. در سال 1365 در روز اول فروردين قرار بود منطقه اي در مريوان را كه دشمن با عملياتي اشغال كرده بود، پس بگيريم. خب مي دانيد در روز اول عيد، مردم ساعت 10 و 9 به ديد و بازديد مي روند و ما دقيقاً در همان ساعت ها راه افتاديم براي حمله به عراق و عقب راندن آنها. چند نكته يادم هست كه فراموش نشدني است، اول اينكه سرباز ها وقتي سوار آن كاميونها بودند و مي رفتند، اگر از چهره هايشان فيلم مي گرفتند و فقط مي گفتند كه روز اول فروردين است و مكان حضور آنان مطرح نمي شد همه فكر مي كردند كه آنها هم آماده ديد و بازديد مي شوند چرا كه به قدري چهره ها شاداب بود كه كسي فكر ديگري نمي توانست بكند. دومين نكته اين بود كه در آن منطقه سه ارتفاع وجود داشت كه دو تاي آن دست عراقيها و يكي را نيروهاي ايراني با مقاومت خود حفظ كرده بودند. در ساعت 11 يا 30/11 صبح بود كه طرحي براي عمليات مشخص شد كه طبق آن با آتش شديد عقبه بر روي ارتفاعات پوشيده از جنگل، به سمت دشمن حمله كرده و با اين تدبير در زماني حدود دو ساعت مواضع را آزاد كرديم و سپس تا 4 يا 5 كيلومتر هم دشمن را دنبال كرديم تا كاملااز آن منطقه دور شوند و وقتي برگشتيم به ارتفاعات و با نيروهاي خودي مقاومت كننده روبرو شديم؛ شروع كرديم به ديده بوسي و تبريك سال نو و پيروزي در عمليات. در همين اثنا يك لحظه قصد كردم كه خدا را شكر كنم و سجده شكر به جا بياورم اما همين كه براي اين كار خم شدم صحنه اي را ديدم كه برايم باوركردني نبود. حدود نيم متر برف روي زمين نشسته بود- برف از ساعت 11 كه عمليات را شروع كرديم به تدريج شروع به باريدن كرده بود و چون ارتفاعات بسيار بالابود تعبيرمان اين بود كه برف نمي آمد بلكه اين ابرها بودند كه تكه تكه مي شدند و به زمين نشستند. بله در طول اين عمليات نيم متر برف روي زمين نشسته بود تا زماني كه براي سجده شكر اقدام نكرده بودم متوجه آن نشدم. ¤ تلخ ترين خاطره؟ - تلخي ها به مواقعي برمي گشت كه عمليات موفق نمي شد كه آن هم تجربه بود ولي اگر بخواهم يكي از آنها را تعريف كنم بايد بگويم كه وقتي در عمليات ها به نتيجه مطلوب نمي رسيديم و مجبور بوديم مواضع خود را رها كنيم و بنا بر ضرورت عقب نشيني كنيم، جا گذاشتن پيكر شهدا و بعضا زخمي ها بسيار تلخ و سخت بود. يادم هست در عمليات والفجر8 كه گل و باتلاق و زمين نامساعد كه حتي حركت افراد سالم سالم را سخت مي كرد، جا گذاشتن مجروحاني كه به هيچ وجه امكان به عقب رساندنشان نبود، خيلي دردناك بود اين كار نه از نظر نظامي و نه از نظر اخلاقي اصلانبايد انجام مي شد ولي امكان عملي آن هم وجود نداشت و تنها دو راه داشتيم يكي اينكه ما هم براي ابراز همدردي و وفاداري در كنار آنها مي مانديم و احيانا به اسارت دشمن درمي آمديم كه خب نمي شد و يا بايد مي آمديم كه اين جا گذاشتن پيكر شهدا تلخ ترين لحظات را براي ما رقم مي زند. ¤ تصويري از دوستي كه جا گذاشته باشيد هم در ذهن داريد؟ - همه افراد حتي سربازها هم رفقاي صميمي ما بودند، در همين عمليات والفجر 8 سربازي به نام خوش آوي از بچه هاي بندرعباس كه چهره اي سياه سوخته داشت وقتي زخمي شد تا 80 متري كه در درون رودخانه بود و امكان جابجايي اش وجود داشت او را به يك جاي مناسب تر رسانديم ولي چون پايش مجروح شده بود نمي توانست حركت بكند و از آنجا ديگر نتوانستيم او را عقب تر بياوريم و هنوز كه هنوز است آن نگاه خيره و خداحافظي با او در ذهنم مانده است و البته بسيار دردناك. ¤ بيشتر در غرب بوديد يا در جنوب؟ - عمدتا در جنوب بوديم ولي در برخي موارد هم به غرب مي رفتيم اما يك نكته اي هست و آن اينكه همانطور كه مي دانيد مناطق عملياتي جنوب هوايي گرم و شرجي داشتند و هواي غرب سرد و كوهستاني بود و ما به تقدير الهي اكثر اوقات تابستان هاي داغ را در جنوب و زمستان هاي واقعا عجيب و غريب و سرد شمال غرب كه گاها با كمي غلو ارتفاع برف در آن به 8 يا 9 متر مي رسيد، در غرب انجام وظيفه مي كرديم در مجموع جنگيدن در غرب بسيار سخت بود چون هم بايد با دشمن داخلي و خارجي مي جنگيديم هم با طبيعت. ¤ مجروحيتي هم داشتيد؟ - سه بار گرفتار تير و تر كش عراقيها شدم، يكي در جزيره مجنون كه خيلي شرايط سختي براي جنگيدن بود، خمپاره اي شليك شد و از ناحيه گردن مجروح شدم، يكي از جبهه هاي شمال غرب در منطقه مريوان با يك سربازي كه شانه به شانه مي ايستاده بود در خط مقدم در حال قدم زدن و راهنمايي بچه هايي كه مشغول كندن مواضع و استقرار در موقعيت جديد بوديم و البته در ديد دشمن، گاه گاهي هم توپ و خمپاره دشمن هم مي آمد. يك نكته اي را هم بد نيست بگويم كه به تجربه براي ما ثابت شده بود معمولاً خمپاره و توپ اگر قرار باشد به شما نخورد صداي سوتش را مي شنويد ولي اگر قرار باشد به شما بخورد فرصت شنيدن صداي سوت را به كسي نمي دهد لذا من يك لحظه ديدم سرباز كنارم به نام «عباس افتاده» افتاد و من احساس كردم پايي ندارم بعد از اين احساس كه به علت موج شديد انفجار حاصل شده بود، نگاهي به پايم كردم و مطمئن شدم كه پاهايم از بين نرفته ولي خون زيادي سرازير بود بهرحال من و آن سرباز را با هم از منطقه تخليه كردند به بيمارستان بردند منتها به دليل طولاني بودن راه كه 3 الي 4 ساعت طول كشيد تا به اولين بيمارستان صحرايي در ساعت يك نيمه شب رسيديم، او شهيد شد. سومين مجروحيت هم در منطقه فكه بود كه تير مستقيمي از دشمن به ران پايم اصابت كرد. البته همه اين مجروحيت ها سطحي بود و به قول معروف در ميان پرسنل از نوع «تركش طلايي» بود كه تاكنون هيچ ضايعه خاصي را به وجود نياورده است. ¤ درگير بودن شما با جنگ و حضور مستمر در جبهه هاي حق عليه باطل از نظر همسرتان چطور بود؟ - اگر از فضاي شعاري خارج شويم واقعاً نحوه جنگيدن كل رزمندگان در يك جبهه ارتباط مستقيم با وضعيت خانواده و مشكلات آن دارد والحمدالله در اين قضيه ما فارغ البال بوديم و هيچ گونه دغدغه اي از اين بابت نداشتيم هم به لحاظ رفتارهاي همسرمان و هم اينكه او در كنار پدر و مادرمان بود. اين دوران از اين نظر بسيار ايده آل گذشت به طوري كه در جبهه حتي زماني كه فرزندانمان به دنيا آمدند هيچ نگراني خاصي نداشتيم البته مكاتبه و تماس تلفني هاي محدودي هم داشتيم كه خود اين تماس هاي تلفني جزو خاطرات قشنگ آن دوران است چرا كه هم تلفن نداشتند و گاهي حتي تا 10 سال طول مي كشيد تا به كسي شماره تلفن بدهند ما هم در خانه تلفن نداشتيم و به همسايه ها زنگ مي زديم و قطع مي كرديم و همسايه ها مي رفتند خانواده را صدا مي كردند و آنها مي آمدند خانه همسايه و ما در تماس بعدي مي توانستيم با آنها صحبت كنيم. اما آنچه مايه دلگرمي ما بود ايستادگي خانواده بود كه به ياد ندارم در مكاتبات و تماس ها هيچ گونه گلايه و نكته اي كه موجب نگراني ما در جبهه شود، گفته شده باشد. ¤ در نامه هايتان چه مي نوشتيد؟ - معمولاً يك سري بحث هاي عمومي و عاطفي بود مانند سفارش به پشتيباني از جنگ، امام و خون شهداي اما يكي از نامه هايي كه به عنوان خاطره برايم به يادگار مانده، نامه اي كه به پدرخانمم نوشتم و طبق رسم و رسوم آن موقع نوشتم كه سلام مرا به تمام مردم عزيز تهران برسانيد؛ بعداً ايشان پاسخ داده بود كه من تماس گرفتم با راديو كه اين پيام را در برنامه زنده صبح بخوانند و پيام و سلام تو را به مردم تهران برسانند. اين مكاتبات نكات خوبي را داشت و البته بعضاً شوخي هايي در محتوا و شكل نگارش به عنوان نمونه نامه اي مي آمد كه در آن فقط نوشته شده بود سلام يا نامه اي كه من دو نمونه از آن را دارم به شكل دايره وار مي نوشتيم و از وسط صفحه شروع مي كرديم تا صفحه پرشود و خواننده مجبور بود براي خواندن آن مدام كاغذ را بچرخانند و اين جالب بود. ¤ چطور اسير شديد؟ اسارت ما از قصه اي خاص از اتفاقات يك جنگ است روز 1/6/67 يعني سه روز بعد از اجراي آتش بس و در روزي كه مصادف با عاشورا بود، درپي اختلاف با عراقيهايي كه درمنطقه شرهاني حضور داشتند و به نحوه استقرار ما در منطقه معترض بودند، درحضور نيروهاي سازمان ملل (UN) براي حل اين اختلاف رفتيم و متاسفانه اسير شديم و به همين سادگي دو سال درعراق اسارت را تحمل كرديم. اين شكل رفتن و ماندگار شدن را نه ما پيش بيني مي كرديم و نه عراقيها كه منجر به اسارت شود شرح مفصل اين اسارت را در كتاب «جهنم تكريت» نوشته ام كه خوانندگان را به آن ارجاع مي دهم. ¤ دراين دو سال با چه كساني آشنا شديد و آيا با آنها درارتباط هستيد؟ - تقريبا ما تنها اردوگاه افسري عراق بوديم در اردوگاه 19 تكريت كه حدود 400افسر ايراني بودند كه با تعدادي از آنها از قبل آشنا بوديم و با بقيه هم آشنا شديم كه ارتباطمان با همه كم و زياد و حفظ شده است. ¤ تلخ ترين و شيرين ترين خاطره اسارت چه بود؟ - طبيعتاً شيرين ترين خاطره برمي گردد به آزادي ما جزو آخرين اسراي آزاد شده بوديم كه در 21/6/69 نزديك به يك ماه از شروع آزادي اسرا به ايران آمديم. خاطرم هست كه نگهبان روز كه فكر كنم چهارشنبه بود، صبح زود آمدند و گفتند تلويزيون ها را روشن كنيد، خودشان صدايش را زياد كردند ما از جريان خبر نداشتيم ولي آنها اصرار داشتند كه حتماً بنشينيد و تلويزيون را نگاه كنيد نيم ساعت پس از شروع برنامه گفته شد كه اطلاعيه هاي مهمي ازسوي صدام صادر مي شود. ما كنجكاو شديم؛ چون عراق با كويت مشكل پيدا كرده بود و نزديك يك درگيري بود بالاخره ساعت 30/9 اطلاعيه را خواندند و درآن اطلاعيه به رئيس جمهور ايران اعلام كرد كه تمام آن چه خواستيد، انجام شده و چيزي باقي نمانده مگر آزادي اسرا كه ما اولين گروه را روز جمعه آزاد مي كنيم. من تعبيرم اين است كه به مدت نيم ساعتي هيچ اسيري در آن اردوگاه عراقي روي زمين نبود يعني همه ورجه ورجه مي كردند و بالاو پايين مي پريدند و واقعاً نمي دانستند از خوشحالي چه كنند ¤ مكاتبه اي هم در دوران اسارت داشتيد؟ - نه، واقعيت اين است كه ما مفقودالاثر بوديم، عراق متاسفانه بيش از 20هزار نفر از اسراي ايراني را به صليب سرخ معرفي نكرده بود و به اصطلاح ما مفقودالاثر و به اصطلاح عراقيها «صليب نديده» بوديم. طبعاً چون صليب سرخ ما را ثبت نام نكرده بود نمي توانستيم مكاتبه داشته باشيم ولي يك اتفاقي افتاد و يكي از اسراي اردوگاه كه دندانهايش را از دست داده بود براي گذاشتن دندان مصنوعي به بيمارستان تكريت رفت و مشخصات اسراي اردوگاه ما راكه در كتاني اش جاسازي كرده بود را به شكلي به اسراي ثبت نام شده توسط صليب سرخ داده بود و از اين طريق دو نفر از اسرا من و برادرم را از اين ليست شناخته بودند و درنامه هاي خودشان با زيركي از طريق خانواده خود، به خانه ما اطلاع داده بودند كه ما اسير هستيم. اين قضيه براي 6 ماه قبل از آزادي در اوائل سال 69 است كه خانواده ما از اسارت ما اطمينان پيدا كرده بودند. يكي از آن دو نفري كه اين خبر را رسانده بود خلبان احمد وزيري بود كه آزاد شد و درحال زندگي است و يكي حسن هداوند ميرزايي بود كه متاسفانه شب آزادي اش به شدت توسط عراقيها شكنجه مي شود و به شهادت مي رسد و پيكر پاكش را 10 سال بعد به ايران مي آورند و شايد اين تلخ ترين خاطره اسارت بود. ¤ چطور شد كه برادرتان هم با شما اسير شد؟ - من و محسن با هم در يك لشكر بوديم و ايشان چون روزعاشورا بود براي ديدن من آمده بود هرچه اصرار كردم كه منطقه خطرناك است و با توجه به اقدامات اخير عراق امكان هرگونه حادثه اي را پيش بيني مي كرديم ايشان توجهي نكرد و در منطقه ماند و جزء گروه 35 نفره اسراي آن حادثه بود. خب بودن با برادر يك حسن بود در اسارت و رابطه عاطقي ما باعث مي شد كه تحمل اسارت آسان شود ولي 2تا اسير از يك خانواده براي پدر و مادرمان خيلي سخت بود. مضاف براينكه يكي از برادرانمان سال 64 درعمليات والفجر8 شهيد شده بود. ¤ درخانواده چند نفر بوديد و آيا ساير برادرانتان هم درجنگ حضور داشتند؟ - ما 6 برادر بوديم يكي پاسدار وظيفه بود كه سه سال در جنگ حضور داشت و مجروح شد يكي ديگر از اوايل جنگ به صورت داوطلب وارد جنگ شد يكي هم كار قشنگي كرد و چون در عمليات كربلاي پنج ضايعات و تلفات زيادي به عراق و ايران و به خصوص عراق وارد شد معروف بود كه داوطلب هاي بعد از كربلاي پنج خيلي مردند و شيرند و ايشان هم بعداز كربلاي پنج داوطلب شد ما دونفر هم در ارتش بوديم و يكي هم در والفجر8 شهيد شده بود و بدين ترتيب تمام برادران به نوعي درجبهه و جنگ حضور داشتند. ¤ بعداز اسارت در كجا انجام وظيفه كرديد؟ - حدود 7 سال در يك پادگان مركز آموزش بهداشت نيروي زميني خدمت كردم و در آنجا اولين كتاب دفاع مقدس كه همين خاطرات اسارت بود را به نام «جهنم تكريت» نوشتم كه تاكنون پنج بار تجديد چاپ شده است. بعد از يك وقفه كوتاه درخدمت مستقيما وارد بحث نوشتن تاريخ جنگ و حفظ ارزشهاي دفاع مقدس در نيروي زميني شديم كه مجموعه آن اقدامات امروز با مسئوليت سازمان ايثارگران نيروي زميني ادامه مي يابد. ¤ حرف پاياني؟ اعتقاد دارم كه جوانان امروز نه تنها نسبت به جوانان آن روز چيزي كم ندارند بلكه به مراتب بهتر خواهندبود، چون آن روز الگو نداشتند ولي امروز الگوهايي دارند كه ما شاهد آن بوديم و در اوج لحظات اضطراب و تشويق غش غش مي خنديدند و آن جمله معروف كه بهترين تصوير از جوانان زمان جنگ است، را به ياد انسان مي انداختند كه «آنها مرگ را به تمسخر مي گرفتند». منبع روزنامه کیهان http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1952412
  5. RezaKiani

    گفت وگو با سرهنگ آزاده، مجتبي جعفري

    منظورم این نیست که! بگردی یکی دیگه پیدامی کنی که خیلی قشنگ تره!!!
  6. RezaKiani

    آخرین سرباز

    آرمانی عزیز شاید الان که اینها رو من یا امثال من می خونند مسخره به نظر برسند اما شما که خودت یه زمانی دستی در آتش داشتی بهتر می دونی که این رو بهش می گن وظیفه شناسی. همین وظیفه شناسی اگر بود سپاه مسلمین در جنگ احد شکست نمی خورد. یعنی اگر 50 نفری که مأمور تامین تنگه احد بودند به دستورات توجه نشان می دادند. همین وظیفه شناسی است که یه ارتش آماتور رو از یه ارتش حرفه ای متمایز می کنه. از اینکه از نثر این حقیر تشکر کردید کمال امتنان را دارم. راستش چون آدم خودخواهی هستم خیلی خیلی بهم چسبید.
  7. RezaKiani

    آخرین سرباز

    از اونهم نوشتم. اگه به دقت بگردی می تونی پیداش کنی عزیز!
  8. RezaKiani

    گفت وگو با سرهنگ آزاده، مجتبي جعفري

    آرمانی عزیز سلام! این یکی که واقعا تلخ تلخ بود. بنده خدا رفته بوده با اون نامردا مذاکره کنه که گرفتنش . 3 روز بعد از قطعنامه. یه کتاب هم نو شته . اومدم تهران می خوام برم دنبال کتابه. باید خیلی خوندنی باشه. خدا همه اسرا رو از بند نجات بده انشالله.
  9. این هم باقی مطلب فقط چارتهاش مونده بود: [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/Rah_Neirang__K070602_resize.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/Rah_Neirang__K070603_resize.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/Rah_Neirang__K070604_resize.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/Rah_Neirang__K070605_resize.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/Rah_Neirang__K070606_resize.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/Rah_Neirang__K070606_resize.jpg[/img]
  10. دوستان به دقت اینها رو مطالعه کنند. مهم مطالبی نیست که نوشته شده بلکه مهمتر مسائلی است که در فاصله بین خطوط نوشته شدن و فقط با دقت می شه اونها رو از خلال مطلب استنباط کرد. جالترش اینه که اینها رو توی روزنامه کیهان چاپ کرده اند. مسئول صفحه اصلا انگار نگرفته که چی به چیه؟ منیع: روزنامه کیهان http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1954973 نويسنده: نعمت الله مصباح كيا در تحليل موضوعي هر پديده، ابتدا بايد به فلسفه آن پديده پرداخت، در تحليل جنگ، ابتدا بايد به فلسفه جنگ پرداخته و البته جنگ مترتب بر فعل نظاميان هر كشور است، لاجرم ابتدا بايد به فلسفه نظامي گري پرداخته شود، اما متاسفانه در اين مورد آثار علمي بسيار معدود و اندك است و مهمترين دليل آن را بايد در اين دانست كه، يا فلاسفه نظامي نبوده اند و يا نظاميان به فلسفه نپرداخته اند، اگرچه ظهور افرادي مثل افلاطون و رنه دكارت كه جامع اين دو بوده اند در طول تاريخ بسيار نادر است، اما متاسفانه اين دو فيلسوف و يا ديگران كه قسمتي از عمر خود را در كسوت نظامي گري سپري نموده اند، بسيار اندك به مقوله فلسفه نظام و فلسفه جنگ پرداخته اند. اما بايد به خاطر داشت كه فرمانروايان، حكام مستبد، حريص و سفاك، اگر با رويكرد عقل انگارانه خويش تصميم مي گرفتند، اي بسا دستان آنان در فجايع خونبار تاريخي، سفاكي نمي نمودند، و امروز نسل بشر اينگونه از جنگ هاي تاريخ كهن بشر محزون نمي بود و كابوس وحشتناك كودكان در خواب ناز، جنگ و تهاجم دشمن نمي شد. به گواهي تاريخ حادث شدن جنگ در بين كشورها همواره يكي از مخرب ترين عوامل توده هاي انساني، فرهنگ ها، تمدن ها، كشورها و شهرها بوده است، به نحوي كه پارامترهاي مختلف از قبيل مدت زمان جنگ، اعم از كوتاه مدت، يا بلندمدت بودن آن، تعداد كشورهاي درگير در جنگ، تعداد نيروي انساني درگير در جنگ، وسعت كشورهاي درگير در جنگ و انواع سلاح هاي مدرن و فوق مدرن را مي توان از مولفه هاي تاثيرگذار بر ميزان خسارات وارده به طرفين مخاصمه دانست. بديهي است اين عوامل، تعيين كننده ميزان خسارت وارده بر نيروي انساني طرفين متخاصم نيز خواهد بود. در دكترين نظامي اغلب كشورها، علاوه بر آموزه هاي مذكور، نحوه ورود به جنگ، اعم از هجوم يا دفاع، با فرصت يا تعجيلي بودن زمان آفند و پدافند، همواره جزو تاثيرگذارترين پارامترها در رقم خوردن شكست يا پيروزي مي باشد. اگر چه نيروي انساني كه در ادبيات نظامي كشورها از آن تعبير به عده مي شود مي تواند نقش مهره فعال و كليدي را در تمام گزينه ها ايفا نمايد، اما مهمترين عاملي كه سبب خروج از انفعال نيروي انساني جهت جنگ و تقبل نقش تعيين كننده و متمايز خود از ساير عوامل مي شود، وجود انگيزه يا داشتن روحيه سلحشوري است كه حصول اين روحيه ابتناء بر عوامل مادي، فرامادي و معنوي، حس انتقام جويي و گاهي نيز انگيزه ربوبي و قدسي دارد. پاسخ به يك شبهه امروزه بعضاً زمزمه هايي مبني بر ناكارآمدي جنگ هاي كلاسيك نزاجا مطرح مي شود كه در پاسخ موارد ذيل شايان توجه است: 1) در جنگ هاي كلاسيك يگاني موفق تر است كه به كليه اصول جنگ كلاسيك اتصاف بيشتر داشته باشد و خود را بيشتر به آن اصول متصف نموده باشد. 2) جنگ غيركلاسيك وقتي اعمال مي شود كه يك يگان نظامي در مواجهه با قدرتي فراتر از قدرت خويش باشد (مانند جنگ ويتنام با آمريكا)، در صورتي كه ارتش عراق فاقد چنين قدرتي بود لذا پس از تجديد سازمان اوليه در نيروي زميني و انجام عمليات هاي كلاسيك مانند ثامن الائمه، طريق القدس، بيت المقدس و غيره كارآيي نبردهاي كلاسيك بر همگان نمودار شد. 3) اگر در جنگ هاي كلاسيك به اصول و قواعدي خارج از روش هاي تدوين شده تشبث شود و ايجاد آنارشي و بي نظمي افراطي نمايد قطعاً مسبب ناكارآمدي واحدهاي عمل كننده در جنگ خواهد بود. 4) تنظيم و تنسيق چنين ايده هايي صرفاً منجر به تضعيف روحيه فرماندهان و كاركنان عامل در ايام دفاع مقدس مي گردد كه اين گزينه به نفع امنيت ملي با تهديدها و چالش هاي در پيش رو نخواهد بود. «سخن پاياني» از منظر نگارنده اين سطور، توده بسيج با خلوص و صداقت بي مانند خويش، سپاه پاسداران با ايثارگري و دلسوزي بي بديل خويش و كاركنان كم توقع، زحمت كش و رنج ديده ارتش با رشادت ها و فداكاري هاي بي نظير خويش همگي در ايام و سالهاي دفاع مقدس خوش درخشيدند و هر كدام به سهم خود حماسه اي جاودان و به يادگار ماندني در تاريخ اين مرز و بوم مسجل نمودند. لذا تخديش هر كدام به تضعيف پايه هاي امنيت ملي و اقتدار داخلي كشور خواهد انجاميد. اگر چه در يك سيستم نرمال و كارآمد عملكرد همه بايد نقد شود ليكن با انتقاد سازنده و منصفانه است كه مي شود به رفع ناهنجاري ها و نارسايي ها پرداخته، نقاط ضعف را برطرف، نقاط قوت را تقويت نمود ليكن انتقاد مخرب حاصلي جز جبهه گيري و تخريب طرفين ندارند. پس استدراك اين نكته لازم است كه در اين شرايط حساس از فرافكني هاي غيراصولي و بي مورد اغماض نمود و از تلقين تفكرات افراط مآبانه در اذهان عامه مردم اغماض نمود تا زمينه اخوت و هم دلي بيشتر در جهت نيل به اهداف والاي نظام اسلامي از جنبه ايدئاليستي و شعار صرف رويكرد رئاليستي ملموس، مهيا گردد.
  11. آقا سدید مطالب جالبی اضافه کردند. مرسی از ایشان.
  12. روسها تا آخرش به این طرح مسلسل دفاعی وفادار بودند. اولین هواپیمایی که روش این مسلسلها رو نبسته بودند توپولوف-140 بود.
  13. اینها که شما می گید من نمی دونم چیه؟ اگه نرم افزارش رو دارید خودتون همین عکسها رو به متن تبدیل کنید. یا بهم پی ام بدید تا دفعه بعد که عکسها رو اسکن کردم اونها رو برای شما بفرستم یا شما نرم افزار رو به من بدید تا این کارو باهاش انجام بدم. خیلی هم پیشنهاد عالی هست. چون عکسهای این مطلب کاملا تزئینی هست و معلوم نیست که اصلا مال کدوم عملیات هستند. فقط متنش به درد می خوره.
  14. منبع فصلنامه نگین ایران سال ششم شماره 25 تابستان 87. با ذکر منبع کپی آزاد است.
  15. یادش به خیر! ما هم بچه بودیم همش پینگ می زدیم. ولی خوب دیگه کسی قدر پینگ زدن ما رو نمی دونست و در نتیجه پینگمون شکوفا نشد. این غول بیابونی توی جنگ فالکلند یکی از اجزا اساسی و کلیدی عملیات های آبی-خاکی انگلیس بود. حتی یه جا که انگلیسی ها آواکس کم آوردن (چون ناوهای هواپیمابرشون خیلی کوچیک بود و حتی ئی-2 هم روشون جا نمیشد.) 2 تا از اینها رو به رادار هوابرد مجهز کردند تا بتونند منطقه نبرد رو پوشش راداری بدن. در عملیاتهای مختلف پیاده کردن نیرو و کماندو هم خیلی نقش داشت. البته یه چند تاشون هم ساقط شدن که بیشتر به دلیل شرایط بد آب و هوا بود. )(عملیات در زمستون قطب جنوب انجام می شد). آخرین مدل اواکس سی کینگ می تونه 400 پرنده رو همزمان رهگیری کنه!!! یکی شون به صورت عجیب غریبی توی شیلی فرود اضطراری کرد و توسط خدمه اش داغون شد. هنوزم که هنوزه معلوم نیست این غول بیابونی توی شیلی چه غلطی می کرده. بعضیا می گن یه گروه کماندویی رو برده بوده توی خاک اصلی آرژانتین پیاده کرده بوده. والله اعلم. توی جنگ اول خلیج فارس رادارهای 2 تا سی کینگ رو بازکردند و ابزار کشف مینهای دریایی روشون بستند. توی جنگ بوسنی هم بودند و انگلیسی ها باهاشون 1400 نشست و برخواست و 1900 ساعت پرواز عملیاتی انجام دادند. بعدها در جنگ کوزوو هم بکارگرفته شدند. توی جنگ دوم خلیج فارس هم بودند و اولین گروه کماندوها رو به فاو اعزام کردند. بعدش هم دوتاشون به هم خوردند و بنگ!!! یه نکته جالب اینه که تقریبا 50 سال از طراحی و ساخت سی کینگ می گذره و هنوز هم توی سرویسه با وجود اینکه هلکوپترهای جدیدتر و جالبتری به بازار اومده. این مسئله نشون می ده که اگر طراحی درست باشه و تمام نیازهای عملیاتی مورد توجه قرار بگیره یه وسیله خوب ساخته می شه که می شه ازش سالها استفاده کرد و فقط با آپگرید کردنش کارایی اون رو افزایش داد. بی-52 و توپولوف-95 و هرکولس هم تقریبا همین وضع رو دارند و حالا حالا باید در خدمت ببینیمشون.
  16. RezaKiani

    مسلسل سبک RPK-47

    این روسها فقط کلک می زنند. شده داستان پیکان ما. یه زمان کالیبر کم می کنند یه زمان طول لوله رو دراز می کنند . یه اسلحه رو هی تغییر می دن و با یه اسم جدید می ندازن به خلق الله. خوبه که ما گول نمی خوریم.
  17. RezaKiani

    خودروی زرهی Tomcar

    یه خودرو کوچولو با این اندازه و قابلیت تحرک بالا رو چه جوری می شه از فاصله دور با آرپی جی زد؟ اصلا از فاصله 1000متری می شه دیدش؟ چه برسه به هدف گیری!!!!
  18. RezaKiani

    فضاپیمای جنگی:دیناسورX-20 Dyna-Soar

    ای ولله اشتوکا. زدی توی خال. باید یه فکر اساسی به حال شتاب کرد چه در لحظه پرتاب و چه در لحظه فرود.
  19. RezaKiani

    فضاپیمای جنگی:دیناسورX-20 Dyna-Soar

    من یه جایی خونده بودم که شاتلها وقتی وارد جو زمین می شن تقریبا 24 ماخ سرعت دارند. حالا باید بریم دوباره این مسئله رو چک کنیم. بالاخره حتما برای این مسئله هم راه حلی پیداکرده بودند وگرنه که طرف توی لباس فضانوردیش گوشت کوبیده می شده!!!
  20. لطفا توسط مديران محترم به انجمن مربوطه منتقل شود فصلنامه نگین ایران(فصلنامه تخصصی مطالعات دفاع مقدس) سال ششم شماره 25 تابستان 87 صفحه 133 موضوع: سند به دست آمده عراقی طبقه بندی: شماره سری:11300 تاریخ:29/3/6 فرستنده:قرارگاه تیپ 423 پیاده(اطلاعات) گیرنده: گروهان 2 تیپ 423 نامه فرماندهی سپاه چهارم سری به شماره 2829 مو رخه 13 خرداد 1361 عطف به نامه اداره دوم سری به شماره س 13 ق 4825 که به وسیله نامه فرماندهی لشکر 10 زری سری به شماره 3600 مورخه 25 خرداد به این یگان ابلاغ شده به شرح ذیل می باشد: نیروهای غیرنظامی ایران به عنوان یک نیروی فعال و موثر در جریان جنگ بروز کرد و این امکان را به فرماندهی نظامی ایران داده تا به مراحل رشد و تکامل پیشرفته تری در جنگ برسد و بدین جهت ضروری یافتیم که شما را در جریان اطلاعاتی که از این نیروها داریم، قراردهیم. 1-سازماندهی:نیروهای غیرنظامی ایران به صورت های مختلف تشکیل شده و شامل الف- پاسداران خمینی(سپاه پاسداران): این ارگان بعد از سرنگونی شاه تشکیل شد و قبل از جنگ تعداد آنها به 40000 نفر مسلح می رید ولی در زمان جنگ به 150000 نفر مسلح افزایش یافت. ب- بسیج: در میان اینها تعداد زیادی از ملیتها و طبقات مختلف وجود دارد که ابتدای صف را افراد بی سواد و سطح پایین جامعه تشکیل داده اند. ج- نیروهای مردمی: این داوطلبین با انگیزه های گوناگونی به جنگ می آیند و اکثر آنها شهری بود ه و 48 تا 72 ساعت قبل از شروع عملیات اصلی به منطقه آورده می شوند که پس از پایان دوباره آنها را بازمی گردانند. 2- تشکیلات: پاسداران خمینی و داوطلبان دارای تشکیلات ثابت و مشخصی در جنگ نیستند و ما حالتهای زیاد ومختلفی از آنها مشاهده کردیم که خلاطه آن چنین است. الف- تیپ به عنوان اساس اسکلت تشکیلاتی به حساب می آید. ب- هر تیپ از 3 تا 10 گردان تشکیل می شود. ج-تعداد افراد هر گردان بین 250 تا 500 نفر است. اولا قرارگاه گردان؛ ثانیا 3 گروهان که هر گروهان از 3 دسته رزمی و یک دسته تشکیل می شود. تمام فرماندهان در رده های مختلف از پاسداران خمینی می باشند. 3- ترکیب: ترکیب نیروها چندین حالت دارد و قسمتی به صورت زیر است: الف- ادغام یک گردان ارتش با یک تیپ از داوطلبین بدین ترتیب است که از افراد گردان ارتش به گردانهای داوطلبین تقسیم می شوند. در این حالت فرماندهان از پاسداران خمینی می باشند و افسران گردان ارتش، معاونین آنها می شوند.(فرمانده گردان ارتش، معاون فرمانده تیپ داوطلبین است. فرمانده گروهان ارتش، معاون فرمانده گردان داوطلبین است. فرمانده دسته ارتش، معاون فرمانده گروهان داوطلبین است. ) همچنان که در عملیات یورش به خرمشهر اتفاق افتاد. ب-تقسیم داوطلبین و پاسداران بر گروهان های پیاده به تعداد 60 تا 80 نفر برای هر گروهان می باشد و این افراد تحت فرماندهی گروهان عمل می کنند. چناچه در عملیات اصلی شوشو اتفاق افتاد. ج- این نیروها به عنوان یک تیپ مستقل تحت فرماندهی لشکرها وارد عمل می شوند و این حالت غالبا شامل تیپ های پاسداران خمینی می شود که اصرار دارند هویت خود را حفظ کنند. 4- انگیزه و چگونگی داوطلب شدن: الف- روش داوطلب شدن: در صورتی که به داوطلبین احتیاج پیداشود، مراکز ثبت نام در شهرها و روستاها با وسایل گوناگون(اعلامیه، رادیو، تلویزیون...) از خبر را اعلام می کنند و مراکز ثبت نام به شرح ذیل می باشد:اولا روابط عمومی پاسداران خمینی(سپاه پاسداران)؛ ثانیا بسیج؛ ثالثا جهاد(سازندگی)؛ رابعا بنیاد شهید؛ خامسا بنیاد امور مهاجرین جنگی و جنگ زدگان. ب- انگیزه ها: اولا مادی است به علت افزایش و گسترش بیکاری؛ ثانیا برای معاف شدن از سربازی است ثالثا با زور مثلا از بعضی کارگران در کارخانه ها خواسته می شود که داوطلب شونتد و گرنه حقوق آنها قطع می شود. 5- آموزش و تجهیزات: داوطلبین از مراکز ثبت نام به مراکز آموزش که در تمام شهرها وجود دارد(مراکز نظامی؛ مدارس، کارخانه ها، مساجد) برده می شوند و در آنجا به آنها لباس نظامی داده می شود و به گروه های کوچکی تقسیم می شوند و به مدت 2 تا 4 هفته آموزش سلاح سبک می بینند، برنامه تیراندازی آنان به شرح ذیل است:اولا 10 تیر فشنگ برای تفنگداران، ثانیا 5 فشنگ برای افراد مسلسلچیها؛ثالثا یک گلوله آرپیجی7 برای آرپی جی زنها. همچنین تعدادی از داوطلبین به چگونگی استفاده از خمپاره سبک و سنگین، دستگاه بیسیم(پی آرسی77) ، موتورسواری و کمکهای اولیه آموزش داده می شود. 6-امور اداری: الف-حقوق ماهیانه: اولا داوطلبین شبه دائمی حقوق ماهیانه شان 3000 تومان است و قیمت رسمی آن معادل 150 دینار عراقی است. ثانیا داوطلبان موقتی حقوق شان 2000 تومان معادل 100 دینار است. ب-جیره غذایی: داوطلبها به عنوان مهمان، بر یگانهای نظامی که نزدیک آنها مستقر هستند، تقسیم می شوند و جیره غذایی خود را از آنها می گیرند و علاوه بر آن به وسیله اهالی و مردم کمک می شوند و اغلب این کمکها کنسرو می باشد. مراتب جهت اطلاع سرهنگ ستاد: خالد ابراهیم عباس از طرف فرماندهی تیپ 423 پیاده
  21. RezaKiani

    چگونگی درک ارتش عراق از سپاه و بیسج

    اووه ببین بحث از کجا به کجا رسید!!!! به هرحال اینکه از نظر آموزشی ما در اوایل و اواسط واواخر و حتی بعداز جنگ خیلی وضعمون خوب نیست نباید توش شکی باشه. من خودم سرباز سپاه بودم و بعد از جنگ آموزش دیدم. اگه بخوام برای زنده موندن در میدان نبرد به چیزهایی که بهم گفته شده اکتفا کنم تیکه کوچیکم گوشمه. البته الان شنیدم که وضع آموزش درکل خیلی خیلی بهترشده(شکر خدا) و امیدوارم که بهتر هم بشه. اولین مانور 100 هزارنفری عاشورا که در جاده ساوه انجام شد من توش بودم. الان که با مانورهای جدید سپاه و ارتش مقایسه می کنم(فیلمهای صداو سیما) می بینم که وضعیت نیروها و آموزش اونها با دوران ما 100 درصد فرق داره و بهتر شده.(بازم خدا رو شکر) در مورد مسائل اطلاعاتی باید یه تاپیک جداگانه بزنیم ولی من یه مثال می زنم. مثلا موقع اعزام ستون پنجم میامد بعداز رفتن قطار یا اتوبوس از پدرومادرهایی که گریه می کردند برای بچه هاشون دلجویی می کردند: -مادرم حالا که چیزی نشده. انشالله پسرت سالم برمیگیرده. مگه حالا کجا فرستادنش؟ -والله چی بگم مادرجان؟ من که از این چیزها سردرنمی یارم! فقط می دونم گفته اول می برنش دزفول با قطار بعدش هم میرن نزدیک اندیمشک آموزشی. -ای بابا این که غصه نداره. تا اون آموزشی اش تموم بشه انشالله جنگ تمومه. -خداکنه دخترم. این جور که پسرم دیشب گفت قراره تو همین روزها یه عملیات بزرگ بشه. و...و...و... البته این گفتگو تخیلی هست اما.... توی همین گفتگو 10 تا اطلاعات از زیر زبون بنده خداکشیده شده. وسیله حرکت که معلومه(مثلا قطار) کی به دزفول می رسه که معلومه(از روی ساعت حرکت) کجا می شه اونو با هواپیما بمباران کرد که معلومه( با دو دو تا چهارتا). چند نفر نیرو داره اعزام می شه که معلومه.( باتخمین توسط نیروی آموزش دیده اطلاعاتی) کجا قراره آموزش انجام بشه که معلومه(مگه توی یه وجب جا چندتا پادگان آموزشی وجود داره؟) زمان تقریبی عملیات بعدی هم که معلومه. در کل از این دست گفتگوهای ساده می شه کلی اطلاعات درآورد. اگر یادتون باشه یه تاپیک درباره استخدام در سازمان موساد داشتم. نوشته بود که نزدیک 70-80 درصد اطلاعات از روزنامه ها و مجله ها به دست می یاد در حدود 30-20 درصد از عوامل تکنولوژیکی (استراق سمع و ماهواره و....) و در حدود 2 درصد از عوامل انسانی. اما بهترین و با کیفیت ترین اطلاعات همین 2-3 درصد آخر هستند. کلی از این دست مسائل هست که امیدوارم در یه تاپیک تخصصی درباره حفاظت اطلاعات اونها رو بررسی کنیم.
  22. جنگ جهانی دوم طلیعه دار تکنولوژیهای جدید بود و هواپیمای جت یکی از مهمترین این ابداعات بود. کشورهای زیادی در طی جنگ به تحقیق درباره موتورهای جت و امکان نصب آنها بر روی هواپیماهای نظامی پرداختند. البته در انتهای جنگ هواپیماهای جت عملیاتی از تعداد انگشتان یک دست هم کمتر بودند اما همین تعداد اندک نیز برای ایجاد سیل در صنعت هوانوردی پس از جنگ کافی بودند. سیل جتها در حال اوج گرفتن بود و کمی بعد تمامی جهان را فراگرفت. در زیر به اسامی هواپیماهای جت جنگ جهانی دوم اشاره می کنیم. عدد داخل پرانتز اولین پرواز آزمایشی هواپیماها را نشان می دهد. طراحی تعدادی از جتها در زمان جنگ آغازشد اما اولین پرواز آنها پس از پایان جنگ انجام شد. لازم به ذکر نیست که بیشتر هواپیماهای زیر آزمایشی هستند و از برخی از مدلها تنها 1 فروند ساخته شد. بریتانیا آزمایشی • گلاستر ئی.28/39 اولین پرواز 1941 عملیاتی • گلاستر متئور اولین پرواز 1944 • دوهاویلند ومپایر 1945 آمریکا آزمایشی • نورث روپ اکس-پی79بی. 1944 • اکس پی-81 سیلور بولت. • مک دانل اکس اف اچ-1 • اکس پی-83 آیراکامت2 • داگلاس اکس بی تی دی-2 دیسترویر عملیاتی • پی-59 ایراکامت • لاکهید پی-80 شوتینگ استار 1945 • ریان اف آر-1 فایربال 1944 شوروی آزمایشی • لاوچکین لا-150. 1946 • لاوچکین لا-152. 1946 • سوخو-5. 1945 عملیاتی • میگ-9. 1946 • یاک-15. 1946 • میگ آی-250. آلمان آزمایشی • اف آی-103 نمونه سرنشین دار بمب وی-1 • فوکه ولف تا183. • هاینکل 178.1939 • هاینکل 280. اولین جت جنگنده به خاطر مسراشمیت 262 لغوشد. • هاینکل 343. • هنشل 132 • هورتن 229 • هورتن 18 • یونکرس 287. 1944 • مسراشمیت پی 1101. عملیاتی • مسراشمیت 262. • هاینکل 162 • آرادو 234. ایتالیا آزمایشی • کامپینی کاپرونی سی سی-2 • رجاینی 2007 ژاپن آزمایشی • ناکاجیما جی 9 وای • یوکوسوکا ام اکس وای7 • کاوانیشی بایکا • کایابا کاستودوری • ناکاجیما توکا • هاینکل 162 • یوکوسوکا ام اکس وای9 • ناکاجیما کی201 • کاوانیشی کا200 • یوکوسوکا تنگا • یوکوسوکا آر2وای2 منبع ماهنامه جنگ افزار نویسنده:رضاکیانی موحد دوستان اگه عکس خوب دارند برای این تاپیک قراربدن. من نمی دونم دارای چه مشکلی شدم که نمی تونم عکس در گالری آپلود کنم. باتشکر
  23. RezaKiani

    تاپیک جامع عمليات رمضان

    لطفا توسط عزیزان مدیر سایت به بخش مربوطه منتقل شود: منبع فصلنامه نگین ایران سال ششم شماره 25 تابستان 87. با ذکر منبع کپی آزاد است.
  24. اون زمون که شوروی سابق به عراق موشکهای ضدتشعشع داد عراقی ها به صورت گسترده ای از فیترهاشون برای سرکوب دفاع هوایی ایران استفاده می کردند. یه مصاحبه جالب در این زمینه توی آخرین شماره مجله صنایع هوایی انجام شده. فرصت شد خلاصه اش رو درباره فیتر براتون می ذارم.
  25. من مسائل مورد نظرم رو های لایت کردم. رنگ زرد به نشانه مثبت و قرمز به نشانه منفی. تحلیل خودم رو می نویسم دوستان هم اگر نظری داشتند بیان کنند: 1-جهت ثبت در تاریخ 2- مدیریت ناجور اول جنگ که هیچ چیزی به سامان نبوده. 3-بدون شرح 4و5و6و7و13و14و18و15و23و24-منظورش اینه که فرماندهان پیاده نظام نتونسته بودند مزیتهای زرهی رو درست درک کنند.توضیح بیشتری لازم نداره. 8- یعنی استفاده زیاد از یه تاکتیک سبب شده بود که دست ما رو بشه و امکان غافلگیر کردن دشمن کمتر بشه. 9-بدون شرح 10-این اشتباهی بود که روسها قبل از جنگ جهانی دوم کردند و نتیجه اش رو هم دیدند. استالین به دلیل نگاه پارنوئیدی که داشت دست به تصفیه گسترده ای در ارتش سرخ زد و برای کم کردن احتمال کودتا بر علیه خودش برداشت لشکرهای زرهی رو خرد کرد و به صورت گردان گردان در بین نیروهای پیاده نظام پخش کرد. در نتیجه وقتی که آلمان با حدود 5-6 هزار تا تانک حمله کرد خیلی راحت تونست از پس 15-16 هزار تا تانک روسیه بربیاد. 11-بدون شرح 12-نکته مثبت رزمنده ایرانی همین چندکاره بودن و همه فن حریف بودن اونه. باید این نکته در تمام ابعاد زندگی ما تقویت بشه نه اینکه مثلا برای عوض کردن واشر شیر آب بریم از سرکوچه لوله کش بیاریم. این نکته ریز می تونه خیلی از مسائل مالی رو در هنگام نبرد برای نیروهای درگیر حل کنه. 17بدون شرح 19 -نکته خیلی مثبتیه 20-این هم نشونه اینه که بعضی از فرماندهان زرهی سپاه دقیقا فهمیده بودند که زرهی چیه و به چه دردی می خوره کاشکی یه خورده دستشون رو بیشتر باز می گذاشتند. 21- عقیده درستیه. کار باید با دقت و احتیاط بشه. آرتیست بازی نتیجه ای جز شکست نداره. 22-نشون میده بچه ها چقدر زحمت کشیده بودند و کیفیت کارشون چقدر بالا رفته بوده که یه واحد از ارتش رو هم درکنار اونها گذاشته بودند تا با همکاری هم کارکنند. 25- منظورش اینه که در ارتش از تانکهای آمریکایی مثه ام-48 و ام-60 استفاده می شده و در سپاه از تانکهای روسی مثه تی-55 و تی-72 26 -منظورش اینه که واحدهایی در حد لشکر زرهی داشته باشیم. 27-نکته مهمیه و باید مورد توجه قرار بگیره. 28-بدون شرح 29- یعنی فرماندهان پیاده نظام بودند که برای زرهی تصمیم گیری می کردند. 30-اصل مطلب همینه 31- بدون شرح 32-نوشدارو بعد از مرگ سهراب 33 -بدون شرح 34-مدیریت ضعیف و اشتباه در انتهای من برای روشن شدن دوستان یه مثال از عملیات رمضان می زنم. اول به نقشه پایین دقت کنید: [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_ramazaan.JPG[/img] این نقشه متعلق به مرحله اول عملیات رمضان است که برای اولین بار تصمیم گرفته شد جنگ وارد خاک عراق بشه. در مرحله اول نیروهای خط شکن طبق فلشهای خاکستری رنگ تونستند از وسط مدافعین عراقی رو دوپاره کنند و بشکافند ولی متاسفانه شب مجبور شدند به پشت خطوط خودی برگردند. اگر 2 تا لشکر زرهی به عنوان ذخیره داشتیم و طبق فلشهای قرمز و زرد که من رسم کردم عمل می کردیم به راحتی می تونستیم خاکریزهای مثلثی عراق (در جبهه شمالی) رو از پشت تحت فشار قرار بدیم. اون وقت مثلثی ها بین سندان پیاده نظام (قرارگاه قدس) و چکش زرهی خرد می شد و سقوط می کرد. فلش زرد نشون دهنده اینکه اولین لشکر زرهی باید میامد و در جناح راست قرارگاه فتح موضع دفاعی می گرفت. بعد لشکر دوم از میان لشکر اول حرکت می کرد و از پشت به مثلثی ها حمله می کرد. اگه به سر فلش خاکستری دقت کنید می بیند که به بالای کانال ماهی رسیده بود و اگر دقت می شد می تونست این مانع سخت رو دور بزنه. دوستان یادشون باشه که در این عملیات به قدری به بصره نزدیک شدیم که شبها چراغهای شهر رو رزمنده ها می تونستند ببینند. استفاده ناصحیح از نیروی زرهی این فرصت رو ازمون گرفت.(متاسفانه)