newday

Members
  • تعداد محتوا

    406
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های newday

  1. اتفاقا من چون جديدا تاريخ معاصر رو مطالعه ميكنم اين اشتباه رو كردم در جايي و مطلبي از قول مهندس بازرگان در مورد درآمد نفتي ايران در زمان جنگ اين آمار رو مطالعه كرده بودم يك سايت تحليلي / خبري بود و سعي ميكنم به زودي لينك بدهم در هر صورت ممنون ميشم اگر كمك كنيد در مطالعه تاريخ معاصر به بنده در مورد حدث زدن در آمد نفتي امسال ايران هم كار سختي نيست شما 4.5 ميليون بشكه نفت استخراجي روزانه ايران را ضرب در بشكه اي 60 دلار !!! كنيد( نه 100 دلار كنوني و 80 دلار چندين ماه پيش!!) ميشود حدود 100 ميليارد از نفت خام ميگويند طبق آمار رسمي حدود 2.5 ميليون آن به صورت خام صادر ميشود(آمار رسمي هميشه كمتر از آمار حقيقيست) پس ارزش افزوده فرآورده هاي پتروشيمي را هم به آن اضافه كنيد و صنايع بالا دستي و پايين دستي اش را هم ميتوانيد تخمين بزنيد چقدر ميشوند(با احتساب ارزش افزوده) براي مثال قيمت نفت ايران امروز در خليج فارس 95 دلار بود حال آنكه در آفريقاي جنوبي 5 دلار هر بشكه گرانتر خريداري ميشد اين يعني 5 دلار در هر بشكه در آمد براي شركت دولتي نفت كش ايران ! (يادمان نرود روزهايي را كه خود نفت را بشكه اي 6 دلار ميفروختيم!!!) اين فقط يك نمونه بود! هفتاد ميلياردي كه اعلام شده به نظر من يك دوم در آمد حقيقي از نفت و صنايع نفتيست حالا در آمد حاصله از صادرات گاز و پتروشيمي گاز و معادن و صنايع وابسته به معادن (سيمان و سنگ و ...) پيشكششان درآمد هاي مالياتي كشور هم وضعيت خوبي پيدا كرده و اصلا با درآمد سالهاي جنگ كه تغريبا هيچ بود قابل مقايسه نيست (همين آمريكا كه مثال زديد تمام بودجه 500 ميلياردي جنگي اش را از قسمت ماليات ميدهد !) سوبسيد ها هم كه دارند برچيده ميشوند و يا شده اند و منتش را فقط بر سر مردم نگاه داشته اند (مثلا برقي كه در ايران به علت وجود گاز مفت !‌ ارزان تمام ميشود را ميخواهند به بهانه برداشتن سوبسيد به قيمت جهاني بفروشند !!!) حال اگر مايي كه به راحتي حدود يك دهم آمريكا خرج مقاصد نظامي مان ميكنيم !!! (به نظر من امسال حدود50 ميليارد دلار) با توجه به عدم خرج براي جنگ برون مرزي و خرج نگهداري پايگاه هاي جهاني آمريكا و با توجه به اينكه سرباز ايراني روزي 100 دلار حقوق نميگيره ( شايد يك دلار بگيره :? ) ما با يك مديريت خوب بايد بتوانيم حداقل از ايران دفاع خوبي بكنيم و نه به معجزه نياز داريم و نه هيچ چيز ديگر
  2. در زمان مهندس بازرگان ايران سالي 6 ميليارد دلار در آمد ارزي (نفتي داشت) 4 ميليارد خرج جنگ ميشد ! 2 ميليارد خرج مملكت (با وجود جنگ و تحريم ها) مردم آنقدر ها در فشار نبودند و جنگ هم ميگذشت با وجود اينكه بايد همه چيز از خارج ميخريديم به چند برابر ارزش آن امسال 60 ميليارد دلار بودجه تصويب شده داريم حدودا 60 ميليارد دلار هم بودجه مازاد فروش نفت بر آورد شده 120 ميليارد دلار !!! تازه اينها از در آمد هاي مالياتي و ... (داخلي) دولت و نظام نيست !!! (كه تغريبا در سال هاي جنگ وجود نداشت) اگر با اين بودجه و درآمد كه احتمالا با وضع موجود: (عدم ورود قسمت عمده آن به بدنه اقتصادي و صنعتي و ... كشور ) نيروي نظامي و امنيتي ايران به اين سادگي كه نويسنده مينگارد شكست بخورد بايد بگويم بزرگترين خيانت تاريخ 10 هزار ساله ايران در حال انجام است زيرا مردم هرگز از قضاياي پشت پرده خبري ندارند و تنها به شنيده هاي كم و بيش مسوولين! دل خوش كرده اند
  3. اين كاتيوشا نيست؟ اگر حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه از اين راكت انداز استفاده كرده ! پس ديگر چه دليلي براي لو ندادن قابليت هاي ديگر آن دارند؟ در ضمن از كي تا حالا يك راكت انداز سلاح استراتژيك شده ؟
  4. newday

    خوش بحال اینها !!!!!

    در مورد سيستان كه هيچي شهر در امن و امان است :lol: هيچ خبري نيست ! شوخي كردم در مورد كلاغ كيش كن هم انگار جديدا (با فقر نيروهاي نظامي از سلاح هاي روز) كلاشينكف تقدس پيدا كرده كلا در اين مملكت سه دهه است كه همه چيز آرام آرام مقدس ميشود و نميتوانيم با آنها شوخي كنيم بنده اين واژه كلاغ كيش كن را در آن سن طفوليت از بسيجي از جنگ برگشته اي شنيدم (از بستگان) كه مرا قاچاقي به ميدان تير برد البته ايشان در گفته واحي خود اشاره داشت كه در جنگ اين ها را كلاغ كيش كن صدا ميزنيم و ژ-3 چيز ديگريست احتمالا شوخي با اين سلاح آن روزها آزاد بوده و از مقدسات به شمار نميرفته و ضمنا چون بنده جديدا دسترسي به سلاح گرم ندارم از مقدسات و قوانين جديد هم بي خبر بودم
  5. newday

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    شهرستان ابوموسی مشتمل بر جزایر ابوموسی،جزیره تنب بزرگ،تنب کوچک،سیری،فرور بزرگ وفرور کوچک است. جزیره ابوموسی با وسعت 12 کیلومتر مربع،تنب بزرگ با 11 کیلومتر مربع و تنب کوچک با 2کیلومتر مربع،همراه با سایر جزایر ایرانی خلیج فارس،دنباله چین خوردگی های زاگرس محسوب می شوند. جزیره ابوموسی یکی از 14 جزیره استان هرمزگان و نزدیک ترین پهنه خشکی از خاک ایران به استوا است که در 222 کیلومتری بندرعباس و 75 کیلومتری بندر لنگه واقع است. نام جزاير: نام جزیره ابوموسی به صورت های مختلف در تاریخ ایران به کار گرفته شده است که از آن جمله می توان به بوموسی(مخفف بوم موسی)،بوموف،باباموسی وگپ سبزو (به دلیل وجود مراتع مرغوب و وجود آب شیرین در گذشته) اشاره کرد. این جزیره با طول و عرض حدود 4.5 کیلومتر به عنوان یکی از مراکز صدور نفت خام کشور با ظرفیتی قابل توجه محسوب می شود. به دلیل نبود آب شیرین (درحال حاضر) و اراضی مناسب کشاورزی بیشتر مردم ابوموسی ماهیگیرند، در این جزیره معدن خاک سرخ هم وجود دارد. جزیره تنب کوچک مثلث شکل و در 6 مایلی غرب جزیره تنب بزرگ قرار دارد. فاصله آن تا مرکز استان، از طریق دریا ، حدود 105 مایل دریایی و مساحت آن حدود 2 کیلومتر مربع است. این جزیره غیر مسکونی است. تاريخ ايران و جزاير هميشه ايراني : ايلاميان: خلیج فارس و جزایر آن از جمله ابوموسی در روزگار ایلامیان به ویژه در زمان سلطنت شیلهک این شوشیناک(1151_1165 پیش از میلاد) تحت تسلط این سلسله بوده است. مادها: در دولت ماد نیز جزایر خلیج فارس جزو یکی از ایالت های جنوب غربی و سپس جزو ساتراب(استان) چهاردهم دولت ماد به نام "درنگیانه" و بخشی از کرمان بود. هخامنشيان: در دوران هخامنشیان این جزایر از جمله جزیره ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک به موجب بند 6 ستون اول کتیبه بیستون، جزو استان پارس بوده است. اشكانيان: همچنین در دوران اشکانیان،در روزگار سلطنت مهرداد اول(171-138 پیش از میلاد) بنادر و جزیره های پارس تحت حکومت این سلسله قرار گرفت. ساسانيان: در عهد ساسانیان جزایر و بنادر خلیج فارس جزو قلمروی ایران و کوده (شهر)اردشیر، خوزه(استان)پارس و جزو پادکیسان نیمروز بود. دوران حمله اعراب و اسلام: پس از ورود اسلام به ایران، در دوره اقتدار آل بویه (323 هجری قمری) بنادر و جزایر سراسر کرانه های خلیج فارس در قلمرو فرمانروایی آنها قرار داشت. سلجوقيان: این فرمانروایی به دست سلجوقیان کرمان ادامه داشت تا اینکه پس از انقراض ملوک کیش در سال 626 هجری قمری در روزگار اتابکان فارس و ایلخانان مغول، والی دریای فارس با ملوک هرمز در جزیره کیش سکنی گزیدند وتا سال 779 هجری قمری بر تمام جزایر خلیج فارس و دریای مکران*(دریای عمان) حکومت کردند. تيموريان: تیموریان نیز خراج جزیره کیش و سایر جزایر خلیج فارس را تا سال 873 هجری قمری که در ایران حکومت داشتند، جزو فارس محسوب و وصول می کردند ورود پرتغالي ها و اشغال جزاير : با ورود پرتغالی ها به خلیج فارس و آغاز فعالیت های استعمار نوین در منطقه، جزایر این خلیج از جمله ابوموسی به اشغال دریانوردان پرتغالی درآمد. صفويان و آزادي جزاير: در روزگار سلطنت شاه عباس صفوی،پس از یک دوره طولانی نبرد،جزایر ایرانی در خلیج فارس از جمله ابوموسی،قشم،هرمز وبحرین به وسیله نیروهای ایرانی آزاد شد که به همین مناسبت بندر گمبرون به بندر عباس تغییر نام یافت. نادر شاه و حكومت دوباره بر خليج پارس: درسال 1147 هجری قمری (1735م)نادر شاه افشار،لطیف خان دشتستانی را به سمت حاکم ایالت های جنوب ایران و کاپیتانی کل سواحل وبنادر و جزایر خلیج فارس منصوب کرد که این فرد در سال 1736م به بحرین لشکر کشید و شیخ جبار هوله ،یاغی بحرین را شکست داد و کلید دژ را برای نادر شاه فرستاد.کریم خان زند نیز در سال 1179هجری قمری (1765م)بر سراسر منطقه فارس و جزایر خلیج فارس از جمله ابوموسی و ... اعمال حاکمیت کرد. قاجاريه: در دوره قاجاریه آغا محمد خان پس از شکست دادن جانشینان کریم خان زند،موفق شد بر تمام ایران از جمله بنادر و جزایر خلیج فارس مسلط شود. در روزگار فتحعلی شاه هم جزایر دریای پارس از جمله کیش،بحرین،ابوموسی،هندورابی،تنب بزرگ،تنب کوچک،فارور و... جزو ایالت فارس محسوب می شد و در سال 1263 هجری قمری کرانه ها و جزایر خلیج فارس از جمله جزیره ابوموسی بخشی از ایالت "بنادر خلیج فارس شد. اشغال جزاير توسط انگليس : در سال 1853 انگلستان که از سال 1819 به بهانه حفظ امنیت در خلیج فارس استقرار یافته بود در راه تثبیت سلطه خود،حکام منطقه را در کنفرانسی جمع کرد و آنها قراردادی را تحت عنوان صلح جاویدان امضا کردند که به موجب آن انگلیسی ها اجازه یافتند نه تنها به بهانه مبارزه با دزدان دریایی بلکه به بهانه حفظ امنیت خلیج فارس بتوانند در هر حادثه ای که در کرانه های خلیج فارس اتفاق می افتد مداخله کنند. در سال 1891 میلادی بریتانیا در پی این کوشش ها جزایر ابوموسی ،تنب بزرگ و تنب کوچک را که از روزگاران کهن در تملک ایران و جزو لاینفک خاک آن بود به اشغال خود در آورد. دولت یران در دهه نخست قرن 13* بارها حق حاکمیت خود را بر جزایر تنب و ابوموسی اعلام کرد و در تاریخ 5 اسفند 1308 هم وزارت خارجه ایران،نامه اعتراضی را مبنی بر برافراشتن پرچم انگلستان بر فراز جزایر ابوموسی و تنب بزرگ به وزیر مختار انگلستان در تهران نگاشت. حکومت ایران در طول سالهای بعد نیز همواره ضمن انجام اقدام هایی مشابه و نامه نگاری های متعدد که همگی از اسناد معتبر حق حاکمیت ایران محسوب می شوند،بر احقاق حق خود پای فشرد. حاكميت دوباره و آزاد سازي از اشغال انگليس: تا اینکه در نیمه دوم سال 1971م دو کشور توافق کردند که در یک روز پیش از خروج نیروهای انگلیسی از خلیج فارس،ایران نیروهای خود را به جزایر مسکونی ابوموسی و تنب بزرگ و جزیره غیر مسکونی تنب کوچک اعزام کند و بدین ترتیب پس از حدود 80 سال که سیاست استعمار علی رغم حقوق مسلم تاریخی مانع اعمال حاکمیت ایران بر این جزایر شده بود،پس از گفتگو های طولانی و پیگیر، بار دیگر این جزایر تحت حاکمیت بر حق ایران قرار گرفت يكي از سياستهاي نامردانه و موزيگرايانه كشور انگليس اين است كه وقتي پايش را از مستعمره خود به زور بيرون ميگذارد (بيرونش ميكنند) سعي در تفرقه افكني و به نوعي جدايي انداختن و جداسازي خاك و منافع كشورها و مناطق تحت حاكميت قبلي خود ميكند! تمام ادعاي اعراب بر جزاير سه گانه هميشه ايراني از بدو تاريخ بشريت تا كنون مربوط به زمان اشغال اين جزاير توسط كشور انگلستان است و بس !!! و گويي چون انگليس راهي جز تخليه اين جزاير نداشت آن را شفاها به اعراب باديه نشين جنوبي بخشيد تا بر ادامه تسلط خود بر اين جزاير راهي باز نگاه دارد براي هر وجب از خاك اين سرزمين هزاران سال پدران و اجدادمان جان فدا كرده اند و هرگز هرگز حتي يك وجب از خاك و يك قطره از آب ايران را از دست نخواهيم داد. اگر سر به سر ؛ تن به كشتن دهيم از آن به كه كشور به دشمن دهيم
  6. بر چهره ی گل نسيم نوروز خوش است بر طرف چمن روی دلفروز خوش است از دی که گذشت هر چه گويی خوش نيست خوش باش ومگوزدی که امروزخوش است شعر از خيام نوروز باستاني بر تمام ايرانيان و تمام افرادي كه در جهان نوروز را پاس ميدارند مبارك و پروز باد (نيكان نوروزي) نظر به اينكه دوستان خوبم در اين تارنما برخلاف من پيرو بي چون و چراي ولابت فقيهند عيدي مختصر بنده حقير را از ديوان امام خميني بپذيرند: نوروز در شعر امام خميني : باد نوروز وزيده است به كوه و صحرا جامه عيد بپوشند، چه شاه و چه گدا بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست نازم آن مطرب مجلس كه بود قبله نما صوفى و عارف از اين باديه دور افتادند جام مى گير ز مطرب، كه روى سوى صفا همه در عيد به صحرا و گلستان بروند من سرمست زميخانه كنم رو به خدا عيد نوروز مبارك به غنى و درويش يار دلدار! زبتخانه درى رابگشا گر مرا ره به در پير خرابات دهى به سروجان به سويش راه نوردم نه به پا سالها در صف ارباب عمائم بودم تا به دلدار رسيدم، نكنم باز خطا امام(ره) ضمن مبارك شمردن عيد نوروز در وصف بهار قصيده ذيل را سروده است: بهار شد در ميخانه باز بايد كرد به سوى قبله عاشق نماز بايد كرد نسيم قدس به عشاق باغ مژده دهد كه دل ز هردو جهان بى نياز بايد كرد كنون كه دست به دامان سرو مى نرسد به بيد عاشق مجنون، نياز بايد كرد غمى كه در دلم از عشق گلعذاران است دوا به جام مى چاره ساز بايد كرد كنون كه دست به دامان بوستان نرسد نظر به سرو قدى سرفراز بايد كرد عيد حزب الله !! باز امام(ره) درباره اين عيد سعيد گفته است: اين عيد سعيد عيد حزب الله است!!! دشمن زشكست خويشتن آگاه است چون پرچم جمهورى اسلامى ما جاويد به اسم اعظم الله است. و در رباعى ذيل «عيد» را چنين توصيف كرده است: اين عيد سعيد عيد اسعد باشد ملت به پناه لطف احمد باشد برپرچم جمهورى اسلامى ما تمثال مبارك محمد باشد. اينهم قسمت كوتاهي از قصيده طولانى «بهاريه»: آمد بهار و بوستان شد اشك فردوس برين گلها شكفته در چمن، چون روى يار نازنين گسترده بادجان فزا، فرش زمرد بى شمر افشانده ابرپرعطا بيرون حد، در ثمين از ارغوان و ياسمن طرف چمن شد پرنيان وز اقحوان و نسترن سطح دمن ديباى چين از لادن و ميمون رسد، هر لحظه بوى جان فزا وز سورى و نعمان وزد، هردم شميم عنبرين از سنبل ونرگس جهان، باشد به مانند جنان وز سوسن ونسرين زمين،چون روضه خلدبرين از فر لاله بوستان گشته به ازباغ ارم وز فيض ژاله گلستان، رشك نگارستان چين از قمرى و كبك و هزار آيد نواى ارغنون و ز سيره و كوكو وسار، آواز چنگ راستين تا باد نوروزى وزد، هرساله اندر بوستان تا ز ابر آذارى دمد ريحان و گل اندر زمين بر دشمنان دولتت هر فصل باشد چون خزان بر دوستانت هر مهى بادا چو ماه فرودين ديوان شعر امام خمينى(ره)، چاپ ششم، دفتر نشر آثار حضرت امام(ره)، سال 1374 شمسى
  7. newday

    خوش بحال اینها !!!!!

    من دفعه اول 8 سالم بود كه با كلاغ كيش كن (كلاشينكف) تيراندازي كردم پدربزرگم خدابيامرز يك قبضه برنو داشت كه بعدها تا زماني كه تحويلش داد كلي باهاش حال ميكرديم شما هم هر وقت هوس تفنگ بازي كرديد نيازي به باشگاه نيست ! يك سر به همين بلوچستان خودمان و اگر توان گذشتن از مرز را داريد به افغانستان بزنيد (البته من نرفتم؟) ولي دوستان كه رفتند خيلي تعريف كردند امتحانش هم مجاني نيست ولي زياد خرج نداره :lol:
  8. با نگاه درست به داشته هاي كم ميشه كاري كرد كه اين ماكت ها بتونه قسمت عمده اي از كار يك اف 16 رو بكنه: چجوري ؟ - اگر يك نمايشگاه از همين ماكت هاي زيبا ترتيب دهند بسيار جالب خواهد بود و سود خوبي براي ادامه ساخت اينها به توليد كنندگانش پس خواهد داد - براي توليد فيلم هاي نظامي (مثلا فيلمي كه در آن جنگنده صاعقه ايران چند اف 16 رو منهدم ميكنه) از همين ماكت ها ميشه استفاده كرد! (جلوي پرده آبي فيلم بگيريم ! بعد در آسمان مونتاژش كنيم ! به همين راحتي) خالي بستن حتي در اين سطح در صنعت سينما مجاز است و تبليغات جالبي هم خواهد بود اگر بشود يك فيلم جنگي در كلاس هاليوود ساخت كه در آن نيروي هوايي ايران با توان موجود آمريكا را شكست ميدهد !‌حداقل از جنگ 33 روزه لبنان ده ها برابر بيشتر رعب و وحشت در دل دشمن و متحدانش مياندازد - قرار دادن تعداد زيادي ماكت از جنگنده هاي موجود در فرودگاه هاي ساختگي در زمان جنگ باعث سردرگمي و خطاي حمله هاي آفندي دشمن ميشوند كه ميتوان از آنها به عنوان طعمه نيز استفاده نمود استفاده از صنعت تبليغات و هنر در جنگ هاي صنعتي و تبليغات نظامي امروزي با همين ماكت ها ميسر است.
  9. سپهبد سورنا (رستم سورن پهلو) (52-82 پیش از زایش) يكي از سرداران دلیر سپاه ايران در زمان اشکانیان است. در جنگ سورنا در زمان پادشاهی اُرد دوم اشکانی٬ سپاه ايران را در نخستين جنگ با روميان فرماندهی كرد و روميان را كه تا آن زمان در همه جا پيروز بودند، برای اولين بار به سختی شکست داد. در اين جنگ كراسوس، پسرش و بيشتر سربازانش نابود شدند كه اين، بزرگ‌ترين شكست رومی‌ها از ايرانيان در طول تاريخ بوده است. کراسوس که قصدداشت به تقلیداز اسکندر، ایران و هند را فتح کند، از سورنا، سردار ایرانی، شکست خورد و خود و اغلب سربازانش کشته شدند. داستان جنگ : سورنا سردار بزرگ ايراني از نظر شجاعت در ميان پارتها بي همتا بود. در زماني كه بيش از 30 سال نداشت ارد اول او را به جنگ كراسوس سردار بزرگ رومي فرستاد. گفته ميشود تعداد زنهايي که سورنا را همراهي مي کردند به 100 مي رسيد.در نبرد حران چون سپاه ايران با سپاه روم روبرو شد ,به فرمان سورنا لشگريان از خود صداهاي ترسناک در آوردند. سپاه روم در ترش و وحشت فرو رفت.سپس ردا را کنار انداخته و روپوش سلاح خود را برداشتند.برق اسلحه ها ميدان جنگ را روشن کرد. در مرکز ميدان سورنا با لباس مادي و سرا پا مسلح ايستاده بود.لشگر ايران در ابتدا قصد حمله با نيزه را داشت که موفق نشد و حالت عقب نشيني به خود گرفت. چون رومي ها فکر کردند سپاه ايران د رحال فرار است ايشان را تعقيب کردند که با تيرباران پارتها مواجه شدند. (پارتها از قابليت تير اندازي از پشت در حال سواري سود ميبردند ) سپس با در هم گسستن نظام در صفوف روميان به جنگ با نيزه پرداختند. کراسوس رومي فرزندش را نيز وارد ميدان نبرد کرد اما پسرش زخمي شد و بي تاب بود.وي به همراهانش دستور داد با نيزه وي را بکشند. پارت ها سر اين پسر را بريدند و بالاي نيزه زده و به پدرش نشان دادند.سورنا به وسيله مترجمي اعلام کرد براي مذاکره آماده است . سربازان کراسوس به وي فشار آوردند تا مذاکره کند.کراسوس پياده شد تا جهت صحبت نزد سورنا رود که يک سرباز سوي او دويد و کراسوس را کشت و سرش را جدا کرده ,نزد سورنا فرستاد. ارد اول در پايتخت در حال تماشاي نمايش بود که سر کراسوس را جلوي پايش انداختند. سورنا بيش از 20000 رومي را كشت و 20000 تن را اسير كرد. اين فتح آنقدر عظيم بود كه حتي ارد نيز به او حسادت برد و دستور قتل سورنا صادر شد. در نهايت بين سالهاي 56-46 ق.م سردار بزرگ ايران را مسموم نمودند. سورنا از لحاظ چهره ،قد و قامت انگشت نما بود و موهايش را فرق مي گرفت. وي از بزرگترين خاندان پارت بود كه در روز تاج گذاري رئيس اين خانواده بود كه تاج را بر سر شاه مي گذاشت. گفته ميشود سردار سپاه سورنا يكي از مراجع الهام گيري فردوسي براي نقش رستم در شاهنامه بوده البته در تاريخ ايران در هر دوره از اين دست سرداران ميهن پرست بسي زيسته اند و گمنام چشم از جهان فروبسته اند
  10. موتورآردي ؟ اينكه همان موتور پيكان است ! كاشكي موتور پژو ميگرفتند :lol: (شوخي بود) البته من نوشته بودم ايران از آذربايجان برتري دارد حالا اگر اعتقاد داريد فقط تركيه و عربستان برتري هوايي دارند نگاهي به داشته هاي عمان/ قطر و تركمنستان هم بيندازيد البته پاكستان فراموش نشود ما اگر داعيه جنگ با اسراپيل را داريم نگاهي به هواپيماهاي عملياتي دشمن هم داشته باشيم بد نيست ! اگر ميخواهيد برايتان ليست مياورم (البته 100٪ شما بهتر از من دارايي نظامي در صنعت هوايي اين كشورها را ميدانيد) ما فقط بر افغانستان و آذربايجان و عراق (بعلت اشغال) در منطقه خودمان برتري هوايي داريم كه هر سه كشور مذكور هم توسط نيروي هوايي آمريكا و ناتو حمايت ميشوند
  11. newday

    جنگاوران جاويد ايران زمين

    در مورد صلاح الدين عيوبي تنها جايي خوانده بودم كه سرداري كردنژاد است كه در ارتش مسلمانان رشادتهايي از خود نشان ميدهد كه البته چون اين سردار ايراني براي ايران نجنگيده بود لزومي نميديدم در تاپيك جنگ آوران و سرداران ايران نامي از او ببرم ولي درخواست شما باعث شد كمي در مورد ايشان تحقيق كنم كه براي من بسيار آموزنده و جالب بود در اينجا تنها به اندكي از مطالبي كه در مورد ايشان در دست دارم اشاره ميكنم (در صورت نقص يا ايراد من را عفو بفرماييد و تصحيح فرماييد) صلاح الدين عيوبي سردار ايراني تبار سپاه مسلمانان صلاح‌الدین ایوبی (۵۳۲ هجری قمری - ۱۷ صفر ۵۸۹ هجری قمری) یکی از سرداران کرد و مسلمان جنگ‌های صلیبی بود. ایوبیان دودمانی کردتبار بودند که از 1171 تا 1260/1250م در مصر و سوریه و عراق فرمانروایی کردند. پایتخت های ایشان دمشق و قاهره بود. صلاح‌الدین در سال ۱۱۳۶ میلادی در تکریت واقع در ساحل دجله و شمال سامره از پدر و مادری کرد به دنیا آمد. او خدمات خود را در دربار اتابک زنگی ازدست نشاندگان سلجوقیان در شامات شروع کرد که بعدها در مصر جانشین وی گردید. فرزند اتابک زنگی یعنی نورالدین پس از مدتی صلاح‌الدین را به همراهی عمویش شیرکوه عازم مصر گرداند تا متحد اولین فرمانروای مصر را که شاهوار نام داشت در مقام خود حفاظت نماید که به وسیله یکی از رقبای خویش در مصر طرد شده بود. مصر در این زمان تحت فرمانروایی یکی از خلفای فاطمی به نام ابو محمود عبدالله بود شیرکوه و صلاح الدین مجبور بودند که با او حسن سلوک داشته باشند. از طرفی صلیبیون فهمیده بودند که اتحاد مصر و شامات برای آنها خطرناک خواهد بود به همین خاطر به شام حمله بردند که صلاح الدین انها را سخت به عقب راند و شکست داد. بعد از مرگ نورالدین زنگی، صلاح‌الدین حاکم آنجا شد و آغاز به بسط قدرت خود نمود. او حکومت خود را تا ایران گسترش داد و حجاز و یمن و نوبه و الجزیره را نیز به تصرف درآورد و در حرکت بعدی اورشلیم را از دست قوای صلیبی بیرون آورد. صلاح الدین شجاعانه در نبردی با ریچارد شیردل آنها را مجبور به ترک قسمت‌های زیادی از خاک فلسطین نمود. وی بعد از سال‌ها مبارزه و مقاوت در برابر تمامی دشمنان در سال ۱۱۹۳ در دمشق درگذشت. بعد از مرگ او امپراتوری‌اش میان فرزندانش تقسیم گردید. افضل به حکومت دمشق رسید. عزیز در قاهره و ظهیر در حلب حکومت کردند بعدها حکومت آنها به روسای محلی منتقل شد. و تنها حلب تا سال ۱۳۹۰ در اختیار خاندان ایوبی قرار داشت. منبع : قاموس الاعلام ترکی / سايت ويكيپديا/
  12. من جايي شنيدم براي توليد شفق جنگي تعداد موتور خريده اند در هر صورت نيروي هوايي ايران كه سه دهه پيش باعث ترس و وحشت اروپاييان بود به كشورهايي مثل پاكستان (نان قرض ميداد) امروز در منطقه از نظر تسليحات شايد بتوان گفت تنها بر نيروي هوايي افغانستان و آذربايجان برتري دارد جايي شنيدم همين امارات متحده عربي حدود 200 جنگنده عملياتي دارد: 80 فروند F-16E/F که مدرنترین و گرانترین اف-16های صادراتی جهان بوده به اضافه 50 فروند از انواع مختلف Mirage-5 و نیز تقریبا 65 فروند Mirage-2000 اگر جنگنده صاعقه حتي سوخو 30 روسي باشد و تنها در ايران مونتاژ شده باشند هم 100 تايش را مونتاژ كنيم و 80 تا ميگ 29 كنارش خريداري كنيم حداقل يك دهه در منطقه توان پدافند هوايي در برابر كشورهاي همسايه را به ما ميدهد ولي شوربختانه بعيد ميدانم تا 10 سال آينده از اين بمب افكن ده عدد هم ساخته شود :lol:
  13. newday

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    :lol: خب اين خبر خوب بود يا بد ؟
  14. newday

    جنگاوران جاويد ايران زمين

    نادر شاه افشار مشهورترين سردار ميهن پس از اسلام متاسفانه در تاريخي كه من در مدرسه خواندم هيچ نشاني از نادرشاهي كه در تاريخ حقيقي جهان وجود دارد يافت نميشود از اين روست كه نادر را حتما بايد بشناسيم : نادر شاه افشار : اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی دهها نادر هم به جای نخواهد رسید . از سرداري تا پادشاهي: نادر شاه افشار از ایل افشار بود او مشهورترین پادشاهان ایران بعد از اسلام است ، ابتدا نادر قلی یا ندرقلی نامیده می شد موقعی که افغانها و روس ها و عثمانی ها از اطراف بایران دست انداخته بودند و مملکت در نهایت هرج و مرج بود یکعده سوار با خود همراه کرد و به طهماسب صفوی که کین پدر برخواسته بود همراه شد فتنه های داخلی را خواباند افغانها را هم بیرون ریخت ، شاه طهماسب صفوی از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک و حسادت گشت و برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ به سوی عثمانی تاخت ترکان عثمانی کردستانات ایران را اشغال کرده بودند . شكست عثمانها: در آن جنگ هزاران سرباز ایرانی را در جنگ چالدران بدلیل عدم توانایی به کشتن داد و خود از میدان جنگ گریخت نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزار از مشرق به سوی مغرب ایران تاخت و تا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای ایرانی را به خاک ایران برگرداند و از آنجا به قفقاز تحت اشغال روس ها رفت که با کمال تعجب دید روسها خود پیش از روبرو شدن با او پا به فرار گذاشته اند در مسیر بر گشت در سال 1148 در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران از فرماندهی ارتش استعفا نمود و دلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود . و خود عازم مشهد شد در نزدیکی زنجان سوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس به لیاقت شما ایمان دارد و در این شراط بهتر است نادر همچنان ارتش دار ایران باقی بماند و کمر بند پادشاهی ایران را در سن 48 سالگی بر کمرش بستند . حمله به هند: او سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان که جزو غارتگران بودند (حدودا 800 نفر بودند) و در قتل عام مردم ایران نقش داشتند را به ایران تحویل دهد که در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و هندوستان را تسخیر نمود ند 800 متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند و بازگشتند و نادر شاه با مردانگی و دلاوری حکومت محمد گورکانی را به هندی ها بخشید و گفت ما متجاوز نیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشت محمد گورکانی بخاطر این همه جوانمردی نادر از او خواست هدیه ای از او بخواهد و نادر قبول نکرد و در پی اسرار او گفت جوانان ایران به کتاب نیازمندند سالها حضور اجنبی تاریخ مکتوب ما را منهدم نموده است محمد گورکانی متعجب شد او علاوه بر کتابها جواهرات بسیاری به نادر هدیه نمود که بسیاری از آن جواهرات اکنون پشتوانه پول ملی ایران در بانک مرکزی است . نادر شاه بزرگ 12 سال سطنت نمود و ایران را باردگیر سرافراز در جهان نشان داد وی در سال 1160 بوسیله عده ای خائن کشته شد . نادر از كجا بود؟ نکته قابل ذکر آنست که او از 15 سالگی تا 25 سالگی بهمراه مادرش در بردگی ازبکان گرفتار بود و با مرگ مادرش از اردوگاه ازبکان گریخت و پس از آن با جوانان آزادیخواهی همپیمان شد. نادر مردی خستگی ناپذیر - دلاور - میهن دوست - مبارز - ضد استعمار و بزرگ منش بود . داستان آرامگاه نادر: آرامگاه وی در مشهد است و با همت رضا شاه ساخته شد . در همین مکان آرامگاه بزرگ مردی دیگر کنل محمد تقی خان پسیان نیز است . دلاور بزرگ ایران از آذربایجان . در ساخت این بنای سترگ و جاوید استادان و فرهیختگانی همچون : استاد ابوالحسن صدیق ( طراح تندیس سنگی نادر ) حسین علاء - سید حسن تقی زاده - ابراهیم حکیمی - علی هیبت - علی اصغر حکمت - سپهبد امان الله جهانبانی - دکتر عیسی صدیق - سپهبد فرج الله آق اولی - سرلگشر محمد حسین فیروز - دکتر رضا زاده شفق - دکتر محمود مهران - اللهیار صالح - دکتر غلامحسین صدیقی - مهندس محسن فروغی - سید محمد تقی مصطفوی - در کل وزارت جنگ - وزارات دارائی - وزارت فرهنگ - کمکهای مردمی و دولت شاهنشاهی از مهم ترین عوامل ساخت این مجوعه سترگ و به یاد ماندنی است . در زیر نقشه ایران در زمان نادر شاه افشار نشان داده شده است ( اصل نقشه در موزه نادرشاه موجود است ) . بزرگ مردی که کشور ایران را دگر بار به صورت متحد و بزرگ گردآوری کرد . نادر اقوام ایرانی را متحد و منسجم در زیر پرچم ایران درآورد و باردگیر ایران قدرتمندترین کشور آسیا گشت . شهرهای ایرانی در دوره نادر به شرح زیر بودند : جمهوری آران یا آذربایجان - ترکمنستان - افغانستان - بلوچستان ( پاکستان ) - گرجستان - داغستان - ارمنستان - بحرین - قطر - کشمیر و . . . با اين سخنان نادر شاه را بشناسيم: گزیده ای از سخنان نادر شاه افشار پادشاه ایران زمین : نادر شاه افشار : میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند . نادر شاه افشار : سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام . نادر شاه افشار : تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم . نادر شاه افشار : باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق و جودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ . نادر شاه افشار : از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است. نادر شاه افشار : اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی دهها نادر هم به جای نخواهد رسید . نادر شاه افشار : خردمندان و دانشمندان سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود . نادر شاه افشار : وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند . نادر شاه افشار : هر سربازی که بر زمین می افتد و روح اش به آسمان پر می کشد نادر می میرد و به گور سیاه می رود نادر به آسمان نمی رود نادر آسمان را برای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را ، او همه این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر می آورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن می راند … نادر شاه افشار : شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است . نادر شاه افشار : فتح هند افتخاری نبود برای من دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم . که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود . نادر شاه افشار : کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است . نادر شاه افشار : هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است . نادر شاه افشار : لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم . نادر شاه افشار : برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم . نادر شاه افشار : گاهی سکوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند . نادر شاه افشار :کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد انتقام بیرون می آیند انتقام از خراب کننده و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم .
  15. newday

    جنگاوران جاويد ايران زمين

    خواهش ميكنم عزيز راستش ميخواستم از نادرشاه افشار بنويسم كه به ياد مقبره اي در جوار مقبره اش افتادم مقبره وطن پرستي از ديار تبريز ( با نصب كرد) پس داستان اين سردار ايراني را مقدمه اي بر داستان نادر شاه ميكنم : مرا اگر بکشند قطرات خونم نام ایران را ترسیم خواهد کرد و اگر مرا بسوزانند خاکسترم مام وطن را تشکیل خواهد داد . کلنل پسیان کلنل محمد تقی خان پسیان فرزند باور محمد باقرخان عنایت السلطان و بانوعزت الحاجیه بود که در سال 1270 شمسی همزمان با نهضت ملت ایران علیه امتیاز استعماری تنباکو در شهر تبریز دیده به جهان گشود . خاندانش از اقوام کردهای سلیمانی ساکن قفقاز بودند . حدود 70 سال پس از سال 1204 شمسی که ایران شاهد ننگین ترین و خفت بار ترین معاهده تاریخ کشورش از سوی انگلیس و روس به نام ترکمانچای بود شخصی ملی گرا که بر ضد این سیاستهای استعماری کوشش میکرد از ایران در شهر تبریز برخواست . وی تحصیلات مقدماتی را در مکتب خانه های آن روزگار گذراند . پسیان در 15 سالگی در آستانه پیروزی انقلاب مشروطه ایران در سال 1285 شمسی به منظور تحصیل در مدرسه نظام تهران زادگاه خود را به سوی تهران ترک کرد و در مسکن عمویش سکنی گزید . در همان تهران مبارزات مردم ایران را که بر ضد استعمار روس و انگلیس انجام می گرفت را مشاهده نمود و تاثیر بسیاری بر وی گذاشت و به عبارتی روحیه ایران پرستی اش رشد و نمو پیدا کرد . پسیان سپس به نیروی تازه تاسیس ژاندارمری پیوست و با در دست گرفتن ماموریت های بزرگی همچون آرام کردن اشرار لرستان و امنیت بخشیدن به راههای همدان توانایی خود را ثابت نمود . با شعله ور شدن آتش جنگ جهانی اول در سال 1914 میلادی خاک ایران به رغم اعلام بی طرفی مورد تاخت و تاز متجاوزین روس - انگلیس و ترکان عثمانی قرار گرفت . کلنل در محرم سال 1295 شمسی در ماموریتی از سوی کمیته دفاع ملی ایران در حمله ای غافلگیرانه نیروهای متجاوز روس که همدان را اشغال کرده بودند را شکست داد . کلنل محمد تقي خان پسيان افسر ژاندارم سي ام آبان 1294 هجري (21 نوامبر 1915 ميلادي) شهر همدان را از ارتش روسيه پس گرفت. نبرد نابرابر اما پيروزانه سردار جوان ايراني برابر روس: شرح اين نبرد خونين عمدتا خياباني در كتب تاريخ جنگ جهاني اول كه در غرب به چاپ رسيده تحت عنوان «قهرماني هاي ژاندارم هاي ايراني در همدان» آمده است، زيرا نيروي ژاندارم فاقد سلاح سنگين و شمار نفرات آن به مراتب كمتر از سربازان روس بود. كلنل كه مي دانست سربازان روس آموزش جنگ خياباني نديده اند آنان را به كوچه هاي شهر كشانيد و در آنجا درهم كوبيد و بيرون راند. با این حرکت مقتدرانه و ملی و همچنین کارنامه نیک گذشته اش به سمت حکومت کرمانشاهان منسوب شد . اما با پیشروی همه جانبه نیروهای متفقین در بغداد و غرب ایران و کاهش توان کمیته ملی ایران و کمبود اسلحه اش این گروه ملی ایران از هم پاشید . کلنل هم به دلیل کارشکنی ها و بیماری ورم کبد به منظور معالجه در سال 1296 شمسی راهی آلمان شد . نخستين خلبان ايراني : یندنبرگ سردار مشهور آلمانی که وصف رشادت های محمد تقی خان را شنیده بود از وی برای خدمت در ارتش آلمان دعوت به عمل آورد . پسیان با پذیرفتن این دعوت مشغول به دیدن آموزشهای هوانوردی و سپس خلبانی گشت و پس از 33 پرواز نام خود را به عنوان نخستین ایرانی خلبان در تاریخ این کشور ثبت نمود . کلنل در سال 1297 و پایان جنگ جهانی راهی ایران شد . پس از بازگشت به ایران محمد تقی خان پسیان به دلیل داشتن تفکرات ضد انگلسی از دولت وابسته وثوق الدوله طرد شد . پس از سقوط کابینه وثوق الدوله و روی کار آمدن مشیرالدوله ریاست ژاندارمری خراسان به پسیان پیشنهاد شد . در همین حین قوام السلطنه در خراسان حکومتی استبدادی تشکیل داده بود و بسیاری از آزادی خوهان و دگر اندیشان و روزنامه نگاران را بازداشت کرده یا فراری داده بود . با به قدرت گرفتن فردی مشروطه خواه مانند محمد تقی خان پسیان در خراسان - آزادی خواهان خراسان نیرویی تازه گرفتند . با روی کار آمدن رضا شاه فرمان دستگیری قوام السلطنه و چند تن دیگر از بزرگان کشور در 13 نوروز 1300 صادر شد . کلنل پسیان هم در خراسان اعلام حکومت نظامی نمود و رسما اداره این شهر را بر عهده گرفت . پسیان خدمات بسیار ارزنده ای به خراسان نمود که بخشی از آن شامل این موارد می باشد : بهبود وضعیت نابسمان اقتصادی و سیاسی خراسان - گرفتن مالیات از سرمایه داران و زمین داران بزرگ خراسان - جمع آوری سلاح های غیر مجاز در شهر - تشکیل کمیته عدالت برای رسیدگی به شکایات مردم - تشکیل کمیته مبارزه با مواد مخدر در خراسان - ایجاد انبار گندم مدرن ( سیلو ) - ایجاد سه مدرسه دولتی - تاسیس بانک - تشویق صادرات ایران - ایجاد تفریح گاههای سالم موسیقی و فرهنگی و دهها خدمات عمرانی و فرهنگی دیگر . كشته شدن كلنل پسيان به دست ايراني :| !!! در 4 خرداد 1300 شمسی کابینه سیاه سقوط کرد و به دنبال آن بسیاری از زندانیان و محبوسین مشهد آزاد شدند . 10 روز بعد کابینه قوام السلطنه با همکاری سید ضیا و همکاری انگلستان تشکیل شد . قوام برای انتقام از پسیان میرزا نجدالسلطنه که زندانی کلنل پسیان بود را به عنوان کفیل استانداری خراسان برگزید . نجد السلطنه به اعمال گزارشات نادرست به تهران و برخوردهای انفعالی دست زد و تهران را بر ضد کلنل پسیان تحریک نمود . پسیان پس از آگاهی از این امر در یک اقدامی ناباورانه دستور به جلب ماموران ماموران عازم شده از سوی تهران به خراسان را داد . این حرکت محمد تقی خان سبب گشت تا موج اتهامات بر ضد او نمایان شود و وی را تجزیه طلب و خودمختار معرفی نمایان کنند. به همین روی عرصه بر پسیان تنگ شد . پس از تجزیه طلب نامیدن پسیان طوایف مختلف هزاره - تیموری - کارریزی - کردهای شمال خراسان و . . . بر ضد محمد تقی خان پسیان دست به یک اتحاد قومی زدند و سپس ژاندارمری قوچان را خلع سلاح کردند . کلنل با سپاهی کوچک راهی نبرد با این طوایف شد و پس از درگیریهای بسیار و هنگامي كه تا آخرين تير تفنگش هم جنگيده بود بدليل نرسيدن مهمات توسط این طویف دستگير و کشته شد و سرش را از تن جدا کردند و به قوچان بردند . در روز 16 مهر ماه 1300 شمسی با حضور گسترده مردم پیکر پاک و میهن پرستانه کلنل با اجرای تشریفات نظامی درکنار آرامگاه نادرشاه بزرگ به خاک سپرده شد . پس از مدتی در یک اقدام کینه توزانه قوام السلطنه دستور به جابجایی پیکر پسیان از باغ نادرشاه را صادر کرد . پس از سالها با روی کار آمدن دکتر مصدق و درخواستهای مردمی دوباره پیکر پسیان به کنار آرامگاه نادر انتقال یافت . سنگ قبرش: در تشییع جنازه کلنل محمدتقی خان پسیان در سال ۱۳۴۰ هجری قمری عارف قزوینی شعری برای سنگ قبر وی سرود و بر روی این سنگ قبر حک شد. این سر که نشان سرپرستی‌ست امروز رها ز قید هستی‌ست با دیدهٔ عبرتش ببینید کاین عاقبت وطن‌پرستی‌ست يادش جاويد و راهش پر رهرو باد ....
  16. newday

    جنگاوران جاويد ايران زمين

    سال‌شمار فرمان‌روايي انوشيروان 531 ميلادي، انوشيروان به پادشاهي ايران دست يافت. 532 ميلادي، انوشيروان به دليل درگيري‌ها داخلي به ناچار با رومي‌ها صلح كرد. 533 ميلادي، فيلسوفان يونان به دربار انوشيروان آمدند. 534 ميلادي، نبرد نخست انوشيروان با يوستينيان اول، امپراتور روم شرقي، رخ داد، اما هر دو طرف به صلح رضايت دادند. 540 ميلادي، به دليل دخالت امپراتور روم در درگيري بين غساني‌ها و منذر بن نعمان، كه به عنوان دست‌نشانده‌ي شاه ايران در حيره فرمان‌روايي مي‌كرد، جنگ ديگري رخ داد. 543 ميلادي، جنگ سوم انوشيروان به رومي‌ها با شكست رومي‌ها پايان يافت و ايرانيان بر انطاكيه دست يافتند. 544 ميلادي، با پرداخت 2 هزار پوند طلا از سوي رومي‌ها، پيمان پنج‌ساله‌اي براي ترك جنگ بسته شد. 551 ميلادي، رومي‌ها سپاه ايران را شكست داند و بار ديگر پيمان پنج‌ساله‌اي براي ترك جنگ بسته شد. 557 ميلادي، انوشيروان هفتاليان را به كمك ترك‌ها شكست داد. 561 ميلادي، پيمان صلحي پنجاه‌ ساله بين ايران و روم بسته شد. 569 ميلادي، ايرانيان ترك‌ها را شكست دادند و آن‌ها را از مرزهاي ايران پس راندند. 570 ميلادي، ايرانيان حبشي‌ها را از يمن بيرون راندند. 571 ميلادي، شورشي در ارمنستان بر پا شد و شورشيان از يوستينيان، امپراتور روم شرقي، خواستند به آن‌ها ياري رساند. 572 ميلادي، جنگ ديگري بين ايران و روم رخ داد كه پيروزي‌هايي براي رومي‌ها همراه بود. 575 ميلادي، انوشيروان بر ارمنستان تاخت و پيروزي‌هايي به دست آورد. 576 ميلادي، رومي‌ها بخش‌هايي از سپاه ايران را شكست دادند و گفت و گوهاي صلح بر پا شد. 579 ميلادي، انوشيروان پس از 48 سال فرمان‌روايي درگذشت. خسرو يكم انوشيروان (531-579) در تاريخ ساسانيان مظهر شاه فيلسوف است. بيشترين تبادلات فرهنگي ميان ايران و كشورهاي ديگر در زمان اين پادشاه صورت گرفته است كه مشهورترين آن داد و ستد شترنگ (شطرنج) و تخته‌نرد ميان ايران و هند است. به‌گفته دكتر تورج دريايي، ظاهراً آغوش ايران براي ايجاد رابطه و داد و ستد انديشه‌ها با ديگر ملل به‌ويژه هند و روم باز بوده است. آثاري در زمينه پزشكي، اخترشناسي، قصه‌ها و افسانه‌ها به ايران آورده شد. از روم آلات موسيقي، آثار گوناگون علمي، رساله‌اي پزشكي و متون فلسفي را به ايران آوردند و ترجمه كردند. كتاب كليله و دمنه هم نخستين بار در زمان اين پادشاه به ايران آورده و ترجمه شد. خسرو انوشيروان چنان به فلسفه دلبسته بود كه لقب «شاه فيلسوف افلاطوني» گرفته بود. لقب عادل و دادگر از آن رو به اين پادشاه داده شد كه تدوين قوانين در قالب كتاب «ماديان هزار دادستان» در زمان وي آغاز شد. وي همچنين دست به برخي اصلاحات اداري، اقتصادي و نظامي زد. از لحاظ مذهبي نيز شيوه او مدارا بود. رهبر مسيحيان در زمان اين پادشاه داراي عنوان «ايران كاتوليكوس» بود. گرچه از سوي ديگر، بازمانده مزدكيان در زمان همين پادشاه سركوب شدند ولي دينهاي توحيدي از آزادي و حتي اجازه تبليغ در زمان خسرو انوشيروان برخوردار بودند
  17. newday

    جنگاوران جاويد ايران زمين

    شايد حمله تازيان به ايران و دشمنيشان با ايران به كين خواهي حجمه نوشيروان به تازيان بيابانگرد و وحشي بود انوشيروان انوشگ به معنی بی‌مرگ، باقی یا خوش و خرم است. پادشاهی او پسر قباد پسر پیروز بود. مادر وی دختری دهقان بود. قباد در نیشاپور او را بزنی گرفت. پس از قباد بر سر پادشاهی با برادران خود کبوس و جام به ستیزه برخاست و بیاری مهبود وزیر بپادشاهی رسید. او در آغاز حکومت خود طرفداران آیین مزدک را قتل‌عام کرد. چو کسری نشست از بر گاه نو ... همی خواندندی ورا شاه نو بشاهی بر او خواندند آفرین ... بفرمان او شد زمان و زمین جهان تازه شد از سر گاه اوی ... ابا گرگ و میش آب خوردی بجوی بگفتند کان شاه جاوید باد ... فرش برتر از فر جمشید باد ز بس خوبی و داد و آیین اوی ... وزان نامور دانش و دین اوی ورا نام کردند نوشیروان ... که مهرش جوان بود و دولت جوان انوشیروان عادت و آیین و شمایل نیکو داشت و عدل و داد نیکو نهاد. ترتیب خراج ملک و ضبط لشکر داد و دفتر عرض و عارض، او پیدا کرد. کتاب کلیله و دمنه در عهد او از هند به ایران آوردند. ظهور خسرو اول مطلع درخشانترین دورهٔ عهد ساسانی است. فرقهٔ خطرناک مزدکی مغلوب و سرکوب شده بود در داخله صلح و سلم حکمفرما بود. :| در روایات شرقی خسرو اول نمونهٔ دادگستری و جوانمردی و رحمت است و مؤلفان عرب و ایرانی حکایات بسیار در وصف جد و جهد او برای حفظ عدالت نقل کرده‌اند. مشهورترین بنایی که پادشاهان ساسانی ساخته‌اند قصری است که ایرانیان طاق کسری یا ایوان کسری می‌نامند و هنوز ویرانهٔ آن در محلهٔ اسپانبر موجب حیرت است. ساختمان این بنا را به خسرو اول انوشیروان نسبت داده‌اند. عهد بزرگ تمدن ادبی و فلسفی ایران با سلطنت خسرو انوشیروان آغاز می‌شود. ایران در زمان انوشیروان چنان عظمتی یافت که حتی از عهد شاهپوران بزرگ نیز درگذشت و توسعهٔ ادبیات و تربیت معنوی این عهد را کیفیت مخصوص بخشید. خسرو انوشيروان از دودمان ساسانيان و يكي از بزرگ‌ترين پادشاهان ايران بود كه به دادگري پرآوازه شده است. او جنبش مزدكيان را سركوب كرد، :| در برابر زياده‌خواهي‌هاي رومي‌ها ايستاد، حبشي‌ها را از يمن بيرون كرد، به يورش‌هاي هفتاليان به خاك ايران پايان داد، دانشگاه گندي‌شاپور را به كوشش وزير خردمندش، بزرگمهر، رونق داد و سازمان اداري، مالي و ارتش ايران را بهبود بخشيد. در نزديك 50 سال فرمان‌روايي انوشيروان(579-531 ميلادي)، سرزمين ايران از سند تا درياي سرخ گسترش يافت. دل شاه نوشین روان شادباد ...... همیشه ز درد وغم آزاد باد درباره جنگ آوری و دستاوردهای نظامی خسرو انوشیروان: کسری انوشیروان ارتش را به شیوه ای نوین سازماندهی نمود و ایران را دارای ارتشی حرفه ای کرد. در ابتدای فرمانرواییش صلحی ابدی با امپراتور روم جوستینیان اول منعقد نمود، اما دست اندازیهای رومیان به مناطق مرزی ایران، کسری را وادار نمود تا در سال 540 میلادی با روم وارد جنگ شود. او به سوریه لشكر کشید و شهر انطاکیه که سومین شهر مهم امپراتوری روم بعد از قسطنطنیه (کنستانتینوپل) و اسکندریه بود را تصرف کرده و برای گوشمالی دادن رومیان شهر را به طور کامل ویران نمود و شهری زیبا تر از انطاکیه به نام زیب خسرو در نزدیکی تیسفون ساخت و همه ساکنان انطاکیه را در آنجا منزل داد. رومیان این شهر را خسرو-آنتیوک و تازیان آنرا رام الله مینامند. نکته جالب در تصرف انطاکیه این است که بعد از اینکه ایرانیان این شهر را گرفتند، انوشیروان به شدت سپاهیان را از آزار اسیران رومی منع کرد که این امر بر خلاف سنت آن روزگار بوده و نشانگر جوانمردی کسری میباشد. فردوسی بزرگ در این باره میفرماید: خروشی بر آمد ز درگاه شاه ... که ای نامداران ایران سپاه همه پاک از این شهر بیرون شوید ... بتاریکی اندر به هامون شوید اگر هیچ بانگ زن و مرد پیر ... و گر غارت و شورش و دار و گیر بگوش من آید به تاریک شب ... که بگشاید از رنج یک مرد لب هم اندر زمان آنکه فریاد ازوست .... پر از کاه بینیدش آکنده پوست خسرو سپس به لازیکا (گرجستان کنونی) یورش برد و جوستینیان نیز بلیساریوس یکی از بزرگترین سرداران روم در طول تاریخ را به مقابله او فرستاد. بلیساریوس در مقابل کسری کاری از پیش نبرد و به شدت شکست خورد. پس از پیروزیهای قاطع ایرانیان پیمان صلحی به مدت 50 سال بین ایران و روم بسته شد و رومیان متعهد شدند تا در این 50 سال همه ساله به ایران خراج بپردازند و ایران نیز در مقابل لازیکا را به روم بازگرداند. در این هنگام ترکهای شمال ایران به هیاطله حمله کردند و مشغول فتنه افکنی و ناامن ساختن مرزهای ایران بودند که کسری به جنگ آنان شتافت و ترکان را به سختی شکست داده و به پشت رود سیحون راند. در سال 570 میلادی حبشیان (اتیوپی) به یمن حمله کردند و شاه یمن از خسرو کمک خواست. کسری انوشیروان سپاهی را به فرمانده ای وهریز به یمن فرستاد و حبشی ها را از آنجا بیرون کرد. از آن زمان تا یورش تازیان، یمن یک ساتراپی (استان) ایران بود. در سال 571 جنگ جدیدی با روم بر سر ارمنستان در گرفت و کسری قلعه دارا در رود فرات را تصرف نمود و به سوریه و ترکیه کنونی حمله کرد و پیروزیهای بزرگی در این مناطق به دست آورد. نقشه ايران در زمان انوشيروان: دل شاه نوشيروان شاد باد ...
  18. 1- صحبت از بمباران ايران توسط هواپيماهاي شكاري آمريكا شد اين هواپيما ها بايد از آشيانه اي در اطراف ايران به سوي كشورمان پرواز كنند در صورت استفاده از ناوهاي هواپيما برشان در خليج فارس آيا اين ناوها امنيت دارند در برابر موشك هاي زمين به دريا و دريا به دريا و احتمالا هوا به دريايي كه در اختيار ايران است ؟ راهبرد ديگريكه ايران براي نا امن كردن استفاده از ناوها استفاده ميكند استفاده از موشك هاي سري شهاب با سر جنگي خوشه ايست كه ميتواند بدون نياز به دقت و رسيدن موشك به هدف ناوهاي مذكور را مورد آسيب قرار دهد راه ديگر آمريكا و در صورت استفاده از پايگاه هاي منطقه اي خود آيا ايران توانايي هدف قرار دادن آن پايگاه ها را دارد ؟ دوباره صحبت از موشك هاي ميان برد و احتمالا دور برد و استراتژيك ايران است. آيا ما پايگاه هاي آمريكا در منطقه و پايگاه هايي نظامي و غير نظامي كشورهايي كه به ايران دسترسي دارند و آمريكايي ها احتمالا در جنگ مورد استفاده قرار خواهند داد را امروز زير نظر و احيانا زير چتر موشكي كافي قرار داده ايم ؟ يك هواپيماي بدون آشيانه امن تنها يك بار ميتواند به هدف نزديك شود و چه بسا با از بين رفتن آشيانه در ميانه راه از رسيدن و بمباران هدف خود نيز بازگردد و به فكر نجات خود و رسيدن به نزديك ترين پايگاه آمريكايي در جايي ديگر باشد. پس بهترين راه و گزينه اول از بين بردن و نا امن كردن محلي براي پرواز اين هواپيما ها براي بمباران اهدافي در ايران است در مورد حمله موشكي كه احتمالا اكثرا با موشك هاي ميان برد كروز صورت خواهد گرفت نيز اوضاع به همين منوال است آمريكا نميتواند از خاك خود يا منطقه اي بسيار دور موشك هاي بسياري را به سوي ما پرتاب كند زيرا هزينه سرسام آور اين موشك ها دقيق نبودنشان اين اجازه را نميدهد مگر اينكه با ما يك جنگ اتمي را آغاز كند !
  19. newday

    جنگاوران جاويد ايران زمين

    در مورد تغییر حکومت از پارت ها به پارس ها جند نکته ظریف وجود دارد که امیدوارم در آنها دقیق شوید. نکته اول، در زمان پارت ها چندین منطقه از ایران حکومت خای خودمختار برپا بود که از جمله آنها می توان به ایالت پارس اشاره کرد که این خودمختاری نه به دلیل عدم توان حکومت مرکزی بلکه دلیل خاصی داشته که امیدوارم خودتان آن را پیدا کنید.(منبعی در انتهای مطلب برای شما می گذارم تا کنکاش شما راحت تر شود) نکته دوم، در زمان پارت ها دین رسمی ایران میترائیسم یا همان مهرپرستی بوده که در زمان ساسانیان به مزداپرستی تغییر کرده. نکته سوم، با اینکه پارت ها طولانی ترین زمان حکومت بر ایران را در زمان باستان داشتند کمترین اثر از آنها به جا مانده که این موضوع بسیار سوال برانگیز است تا جایی که ما حتی به طور صحیح و کامل از اسامی پادشاهان آنها خبر نداریم تا چه رسد به موضوعات ریزتر و این ها همه یه دلیل کینه دیرین پارس ها از پارت هاست ولی آخر چرا؟؟؟ برای اینکه دید بهتری نسبت به تاریخ باستان ایران داشته باشید به شما توصیه می کنم که کتاب کارنامه ی به دروغ نوشته بانوی ارجمند پوران فرخزاد را مطالعه کنید. فكر ميكردم كارنامه به دروغ درمورد حمله اسكتدر به ايران است ! باشد مطالعه اش ميكنم ولي يك سوال ! ايشان خواهر فروغ فرخزاد نيست ؟
  20. newday

    جنگاوران جاويد ايران زمين

    خوب در مورد كوروش همه ما بسيار ميدانيم در مورد داستان حماسي زندگي اش كودكي بي نظيرش جواني و پادشاهي و فتح هاي بي نظيرش چون اينها را نيك ميدانستم در اين تاپيك از كوروش ولي جور ديگري مينويسم: واپسین سخنان كوروش گزنوفون مورخ نامدار یونانی در کتاب کوروپدیا ( زندگی کوروش بزرگ ) چنین می نگارد : کوروش بزرگ پس از هفتمین بار که سراسر امپراتوری ایران را سرکشی کرد دیگر قدرت و توان جوانی را نداشت و روزگار پیری اش آغاز شده بود . پدر و مادرش سالها پیش با دنیای فانی بدرود حیات گفته بودند . وی به مناسبت هفتیمن سرکشی به کل سرزمینهای ایران که بیش از دهها کشور می شد جمع کثیری از رعیتهای و افراد عام ایران را گردآورد و سپس به آنها پاداشهای بسیاری بخشید . سپس شبانگاه به بالین خواب رفت . همان شب در عالم رویا ندایی او را مخاطب قرار داد و چنین گفت : "ای کوروش خود را آماده ساز زیرا به زودی به ملکوت خدایان پرواز خواهی نمود " کورش از شنیدن این ندا سراسیمه از خواب برخاست و خواب برای بزرگان بازگو کرد و چنین پاسخ شنید که به زودی به دیار جاوید خواهی شتافت . کوروش پس از شنیدن این سخن دریافت که آماده سفری بس طولانی و ابدی خواهد بود و پایان زندگی پر فراز و نشیبش اش فرا رسیده است . پس روی به درگاه یزدان نمود و چنین گفت : ای ایزدان این آخرین قربانی من را پس از یک عمر مجاهدت و کوشش با لطف و کرم خویش بپذیرید . من از یاری خداوند در تمامی مراحل زندگی ام سپاسگزارم . موهبت او بود که به من راه درست را نشان داد و دریافتم چگونه باید از خطا دوری بجویم. خداوند را ارج مینهم که حتی در اوج قدرت هرگز از یادش دوری ننمودم . اینک تنها و آخرین آرزویم این است : "روزگار زن ٫ فرزندان ٫ دوستان ٫ مردم و میهن عزیزم سعادتمند گردد و عمرم را با شرافت به پایان برسانم " کوروش پس از این سخن راهی کوه مقدس ایرانیان شد و قربانیان بسیاری را روانه خداوند کرد . سپس به قصر خویش باز گشت تا اندکی بیاساید . چون زمان استحمامش فرا رسید او را دعوت کردند تا خود را شستشو دهد ولی وی پاسخ داد که ترجیح می دهد در بستر خویش به استراحت بپردازد . شب هنگام زمان شام فرا رسید . خادمانش وی را جهت صرف شام فرا خواندند ولی باز کورش از ترجیح داد که در بسترش آرامش اختیار کند . ولی چون عطش بسیاری داشت از خادمانش آب درخواست نمود و نوشید . فردای آن روز فرزندان را فراخواند . پسران کوروش در تمامی مراحل زندگی ( نبردها - سختی ها - شادمانی ها و . . . ) در کنارش بودند . سپس بزرگان هر قوم ایران را نیز فراخواند . موبدان و ریش سپیدان و اندیشمندان را خواست که همگی کنارش گردآیند . پس از آنکه افراد زیادی در محل حضور پیدا نمودند کوروش سخنان اش را آغاز کرد : ای پسران - دوستان و بزرگان ایران اینک بدانید که عمر من به پایان رسیده است . نشانه های بسیاری وجود دارد که همگی از سفر به دیار جاوید خبر میدهد . من در زندگی ام مردی خوشبخت بودم . در روزگار کودکی از تمامی نعمات زندگی که هر کودکی نیک به دان آراسته بود برخوردار بودم . چون به دوران جوانی رسیدم مزایای جوانی را کسب کردم و از آن بهره جستم و در دوران پیری ام از هیچ نوع موهبتی محروم نبودم . از روز نخست به خاطر دارم که هرچه به عمرم افزوده می شد احساس قدرت و توانایی بیشتری میکردم تا حدی که در روزگار پیری احساس ضعف ننمودم . هر آرزویی که داشتم همگی برآورده شد و دست به هر کاری که زدم به یاری خدا پیروز و سرافراز شدم . دوستان و یارانم از حسن تدبیر من برخوردار شدند . دشمنانم جملگی فرمانم را گردن نهادند . پیش از حکومت من کشورم سرزمین کوچک و گمنامی در آسیا بود که همه ساله مورد یورش بیگانگان قرار می گرفت . حال که مرگ من فرارسیده است آن را بزرگترین و مقتدرترین کشور آسیا به دست شما می سپارم . من به خاطر ندارم در هیچ جهادی برای عزت و سربلندی ایران زمین مغلوب شده باشم . جمله آرزوهایم بر آورده شد و سیر زمان به کام من بود ولی در تمام مراحل زندگی از شکست و ضعف در هراس بودم و هیچگاه مغرور نشدم و خودپسندی را هرگز به خود راه ندادم . در پیروزی های بزرگ هیچگاه پای از دایره اعتدال بیرون ننهادم و حتی شادمانی بی جهت ننمودم . حال که آخرین لحظات زندگی را سپری میکنم خود را بسی خوشبخت و سعادتمند می دانم . زیرا فرزندانم همگی سالم ٫ با نشاط و عاقل هستند و وطنم از همه جهت مقتدر و باشکوه است و یارانم مسرور و محتشمند . آیندگان از من و کشورم به نیکی یاد خواهند کرد . آیا با چنین موفقیت هایی نباید با آرامش خاطر و امید بسیار به دیار باقی چشم بر روی هم بگذارم ؟ حال زمان آن فرا رسیده است که من جانشین خود را برگزینم تا از نفاق و سخن بیهوده جلوگیری شود . من هر دوی شما پسران ( کمبویجه و تانااوکسار ( بردیا )) را به یک اندازه دوست می دارم ولی امور کشوری را به دست فرزند بزرگتر می سپارم که تجربه بیشتری دارد . من در دوران زندگی از سنت کشورمان بهره بردم و مقید به حرمت نهادن به برادران و بزرگتران بودم . چه در راه رفتن و جه در سخن گفتن . هنگام نشستن بزرگ تر و ریش سپیدان را مقدم از نشستن خود می دانستم . به همین جهت به تمام فرزندانم از دوران کودکی آموزش دادم که در تمامی مراحل زندگی به مهتران و بزرگان احترام گذارند و آنها را بر خود مقدم شمارند . شما و آیندگان نیز باید چنین کنید تا این سنت نیک ایرانی باقی بماند . پس تو ای کمبوجیه پس از آنکه بر اریکه حکومت ایران نشستی دمی در زندگی و کشورت غفلت مکن و این موهبتی بزرگ که خداوند به من داده بود را حفظ کن . تو ای تانااوکسار عزیز حکومت ماد ( آذربایجان و کردستان ) ٫ ارمنستان و کادوزی را به تو می سپارم . خداوند را سپاسگزارم زیرا تمامی نیازهای یک پادشاه نیکو را در شما دو فرزند عزیزم می بینم . کمبوجیه مسئولیت بیشتری نسبت به تو ای تانااوکسار بر عهده دارد . هردوی شما بایستی گونه ای حکومت کنید که زمان استراحت نداشته باشید . عشق به کارهای بزرگ و مشکل داشته باشید و در نهادتان پی ریزی کنید . کوشش کنید که فریب کاری و نیرنگ بیگانگان در شما نفوذ نکند . زیرا اینها مانع از درست حکومت کردن است . ای کمبویجه بدان که عصای زرین - سلطنت را حفظ نمی کند بلکه یاران صمیمی و نیک برای پادشاه بهترین و مطمئن ترین تکیه گاه است . این را بدان که افراد وفادار عموما کم پیدا می شوند زیرا اگر این خصلت نیک فراگیر بود دیگر خیانت و دروغ و دشمنی وجود نداشت . پس تو نیز بایستی در تلاش برای جذب چنین افرادی باشی که البته این کوشش با جور ٫ ستم ٫ زور و قدرت یافت نمی شود بلکه با یاری به دیگران ٫ کارهای نیک و رفتار پسندیده بدست می آید . اگر برای اداره امور کشوری نیاز به یاری داشتی همکاران خود را از میان اشخاص شریف و اصیل برگزین . هم میهنان خودمان بدون شک از خارجیان و مردمان کشورهای دیگر بهتر به کشورشان خدمت میکنند و به ما نزدیک ترند . آنها از خون ماهستند و با آداب و فرهنگ و رسومات ما بزرگ شده اند . پس کوشش کن که از ایرانیان برای اداره این کشور بهره ببری . این پیوستگی که میان ایرانیان وجود دارد به لطف خداوند است و شما نیز باید برای حفظ آن کوشش کنید . اتحادتان را در تمام زندگی حفظ کنید تا همیشه پایدار و سرافراز باشید . هر افتخاری که نصیب هر کدام از شما دو برادر شود گویی برای دیگر کسب افتخار شده است پس تلاش کنید که برای یکدیگر موفقیت بیافرینید . هر کدام از شما که قدرت بیشتری داشته باشید هیچ کس جرات بی احترامی به برادر پایین تر را نخواهد کرد . پس موفقیت هر کدام از شما موفقیت آن دیگری است . در هیچ کجای گیتی ننگی بالاتر از نفاق و دورویی و دشمنی بین دو برادر و خانواده سراغ ندارم . ای پسران عزیزم من هر دوی شما را به خدا و سپس سرزمین و وطنم را به شما می سپارم و از شما تقاضا دارم اگر می خواهید که رضایی خاطر من را فراهم سازید دست اتحاد و یاری به یکدیگر دهید تا پیوسته روح و روان من از شما شاد باشید . امیدوارم این تقاضای من را عملی سازید زیرا من پیوسته ناظر بر اعمال شما هستم . پس از مرگ شما دیگر روح مرا نمی بینید ولی اثرات آن را در زندگی خویش احساس خواهید کرد . مگر بارها ندیده اید که کسی که دست به ریختن خون هم نوع خود می زند همیشه وحشت ٫ اضطراب و احساس گناه را در زندگی اش حس میکند و دمی راحتی و آسایش ندارد ؟ اگر روح و روان در زندگی زمینی تاثیری نداشت بدون شک هیچ گاه این افراد احساس پشیمانی و گناه نمی کردند و با انجام چنین کاری خشنود و سربلند می شدند . من در طول زندگی ام پیوسته باور داشته ام که روح آدمی پس از مرگ از کالبد خاکی جدا می شود ولی هرگز محو یا نابود نمی شود . هرگز نتوانسته ام باور کنم که زندگی یا روح و روان پس از مرگ وجود خارجی نداشته است . من همیشه بر این باور بوده ام انسان مانند جوهری رنگین است که پس از مرگ آلودگی ها و رنگهای تیره اش از آن جدا می شود و پاکی و اصالتش آغاز می شود . قطعات مختلف بدن به مبدا اصلی اش یعنی خاک باز میگردد . یاران و هم میهنان من : مرگ شبیه به خواب است در مرگ است که روح انسان به ابدیت می پیوندد و چون از هر قید و بندی آزاد می شود بر آینده مسلط می شودو خبر آن را برای ما بازگو میکند . پس بدانید که من در تمامی مراحل زندگی شاهد و ناظر کارهای شما هستم . پس هرگز پای از دایره درستی و خدمت بیرون نگذارید . اگر هم بر این باور هستید که روح همراه با بدن نابود می شود و هیچ باقی نمی ماند از خدای بزرگ بهراسید که بدون شک ناظر و شاهد اعمال شماست ٫ نظام دنیا بر عهده اوست ٫ بر هر کاری تواناست و در بقایش شکی نیست . اگر کارهای شما پیوسته در راه عدالت و مهرورزی باشد دیری نمی کشد که ارزش شما در بین مردم گسترش می یابد و قدرت شما روز به روز بیتشر می شود . ولی اگر چنین نکنید روز به روز ضعیف تر و به پایان حکومت خود نزدیکتر می شوید . حتی اگر فقط به نزدیکان و محبوبان خود ظلم کنید بدانید که دیگران بر چنین پادشاهی اعتماد نخواهند کرد و پایه های حکومتش سست خواهد شد . از تاریخ درس بگیرید و بر سرگذشت دیگران بیاندیشید . در آئینه گذشتگان بسیار پدران و فرزندانی بوده اند که اتحاد و مهرورزی را از زندگی خود هرگز دور نکرده اند . پس از آنها الگو بگیرید . نفاق در بین خانوده پادشاه بدون شک سلطنت و کشور را متزلزل می کند و ظلم و ستم دشمنی و کینه را ایجاد می کند . همیشه الگوی خود را از میان افرادی برگزینید که در زندگی رستگار و سرافراز بوده اند و پای از راه عدالت و نیکی بیرون ننهادند . دیگر بس است . گفتارم به داراز کشید . فرزندان من پس از مرگ بدنم را در طلا یا نقره یا امثال آن نپوشانید . زودتر آن را در آغوش خاک کشورم بسپارید که منشا نیکی و ثروتها و زیبایی هاست . من عمر خویش را در یاری به مردم سپری نمودم . نیکی به دیگران در من خوشدلی و آسایش فراهم می ساخت که این آسایش برایم از تمامی لذتهای زندگی بالاتر بود . اکنون حس میکنم که روحم آهسته آهسته از بدنم دور می شود و بسی سبک شده ام . این راهی است که همه شما نیز خواهید رفت . اگر از میان شما کسی میخواهد که دستم را لمس کند و فروغ چشمم را ببیند نزدیک شوید زیرا پس از مرگ راضی نیستم دورم گرد آیید . حتی به شما فرزندانم نیز اجازه نمی دهم بدن بی روحم را نظاره کنید و آه بکشید . پس از مرگ همه مردم ایران را برای شرکت در سر مزارم که پیکر بی جان من در آن خاک شده است فراخوانید و از همگی آنان پذیرایی کنید . از هر شهری که آمدند بگذارید که با رسومات و فرهنگ خودشان مراسم را اجرا کنند . زیرا با این کار روح من در سرای ابدی بس شادمان و سربلند می شود . اینک برای آخرین بار میگویم که بهترین ضربتی که به دشمنان میتوانید وارد کنید این است که : با دوستان خود با مدارا و نیکی رفتار کنید پسران من خدا یار و یاور شما باشد . بدرود من را به مادرتان برسانید . یاران حاضر و کسانی که در این مکان نیستند برای همیشه با شما بدرود می گویم . پس از ادای این سخنان حضار برای فشردن دست کوروش بزرگ پادشاه دادگسترشان به کنار وی رفتند و پس از ساعتی کوروش بی صدا و آرام بر بستر مرگ جای گرفت و روان و خاطری پایدار و بزرگ منشانه از خود به جای گذاشت اين نوشته هردوت بود و صد در صد مخالف آنچه دشمنان ايران زمين از مرگ كوروش بزرگ در جنگ با قومي در شمال ايران يا در بستر و توسط زني يهودي يا نميدانم كجايي گفته اند و اين نوشتار تاريخ نويس معروف است كه با آنچه در پست قبلي در مورد مرام و منش كوروش ميدانيم بيشتر انطباق دارد من كوروش را بسيار با ارزش تر از هر مردمي در تاريخ جهان يافته ام ای مرد؛ هنر تو هر چه باشد و از هر کجا که خواهی آمد . زیرا میدانم که خواهی آمد . من کوروش هستم کسی که شاهنشاهی جهانی ایرانیان را بنا نهاد . از این رو بر من و بر این خاک که جسد من را در بر دارد رشک مورز . مرا بگذار و بگذر . از کتیبه کوروش بزرگ در پاسارگاد
  21. newday

    جنگاوران جاويد ايران زمين

    مرسي و ممنون از اطلاعتي كه نوشتي سپاسگذارم بي شك اگر مهندسين آن روز و بهرام چوبين به عنوان سردار را امروز هم داشتيم شهاب 10 و 12 را به امروز خارج از منظومه شمسي فرستاده بوديم :| (چي گقتم !!!) :|
  22. newday

    جنگاوران جاويد ايران زمين

    ميخواستم از هخامنشيان و كوروش بنويسم و شروع كنم از بزرگترين سردار ايران زمين (كوروش هخامنشي) و پادشاهان و سرداران بزرگش يكي يكي نام ببرم كه حيفم آمد در آغاز نظر تاريخ نويسان دشمن آنروز ايران و ايرانيان را در مورد ايراني ننويسم گزینوفون می‌نویسد: کودکان ایرانی در مدارسشان فنون قضاوت و عدالت و اداره می‌آموزند. معلمان در این مدارس قضایای مختلف را برای شاگردان به‌تمرین می‌گذارند، اتهامات فرضی ازقبیل دزدی و راهزنی و رشوه‌خواری و تغلب‌کاری و تعدی و اموری که معمولاً اتفاق می‌افتد را برضد برخی از دانش‌آموزان مطرح می‌کنند و از دانش‌آموزانِ دیگر می‌خواهند تا دربارۀ آنها حکم داده مرتکب چنین بزههائی را کیفر دهند. آنها همچنین یاد می‌گیرند که به‌کسانی که اتهام ناروا به‌دیگران می‌زنند نیز کیفر دهند. درنتیجۀ چنین آموزشهائی کودکانِ ایرانی از سنینِ اولیۀ عمرشان با بدیها و نیکیها آشنا می‌شوند و می‌کوشند که خودشان را به‌بهترین خصلتها بیارایند و در آینده مرتکب اعمال خلاف نشوند. آنها حتی می‌آموزند که کسی‌که توانِ انجام کار سودمندی برای دیگران دارد ولی از انجامش خودداری می‌ورزد را نیز مجازات کنند؛ زیرا خودداری از انجام کار نیک در عین توانِ انجام آن را ناشکری دربرابر نعمتهای خدا می‌شمارند، و ناشکری را درخور کیفر می‌دانند. این از آن‌رو است که آنها عقیده دارند که انسان ناشکر نسبت به ادای وظیفه‌اش در قبال پدر و مادر و اطرافیان و جامعه و کشورش سستی و اهمال می‌کند؛ و کسی‌که در انجام وظیفه‌اش اهمال کند انسان بی‌شرمی است که ممکن است مرتکب هر کار خلاف اخلاقی بشود. از دیگر آموزشهائی که در این مدارس به‌کودکان داده می‌شود تسلط بر نفس و نظارت بر خویش و نظارت بر کردارهای دیگران، و اطاعت کهتران از مهتران و کاردیدگان است. ایرانیان همچنین به‌کودکان می‌آموزند که چه‌گونه در خورد و نوشْ جانب اعتدال را مراعات کنند؛ به‌همین جهت، دانش‌آموزان نه با مادرانشان که با آموزگارانشان غذا می‌خورند، و این غذا را نیز آنها از خانه‌هایشان با خودشان می‌آورند. کودکان درکنار این آموزشها، تیراندازی و زوبین‌افکنی می‌آموزند. اینها آموزشهائی است که تا سنین 15 و 16 سالگی به‌کودکان و نوجوانان داده می‌شود، و پس از آن آنها وارد دوران جوانی می‌شوند و چیزهائی به‌آنها آموخته می‌شود که مخصوص بزرگسالان است افلاطون می‌نویسد: بزرگ‌زادگان ایرانی در هفت‌سالگی اسب‌سواری می‌آموزند؛ چهار آموزگارِ فرزانه برای آموزشِ آنها گماشته می‌شوند. خردمندترینِ آموزگار شیوه‌های خداپرستی و امور حکومتگری را از روی اوستا (به‌تعبیر افلاطون: ماگیای زرتشت) به‌آنها آموزش می‌دهد؛ درستکارترین آموزگار به‌آنها می‌آموزد که در همۀ زندگی راست‌گو و راست‌کردار باشند؛ خوددارترین آموزگار شیوه‌های حکومت بر خویشتن را به‌آنها می‌آموزد؛ و دلیترین آموزگار به‌آنها می‌آموزد که دلیر و بی‌باک باشند هرودوت در سخن ازخصلتهای ایرانیان می‌نویسد که ایرانیان دروغ را بزرگ‌ترین گناه می‌دانند، و وامداری را ننگ می‌شمارند، و می‌گویند وامداری از این‌رو بد و ناپسند است که کسی‌که بدهکار باشد مجبور می‌شود که دروغ بگوید؛ از این‌رو همواره از ننگِ بدهکار شدن می‌پرهیزند. ایرانیان به‌همسایگان احترام بسیار می‌گزارند، هرچه همسایه نزدیک‌تر باشد بیشتر مورد توجه است و همسایگان دور و دورتر در مراتب پائین‌تری از احترام متقابل قرار دارند. ایرانیان هیچ‌گاه در حضور دیگران آب دهان نمی‌اندارند و این کار را بی‌ادبی به‌دیگران تلقی می‌کنند؛ آنها هیچ‌گاه در حضور دیگران پیشاب نمی‌کنند و این عمل نزد آنها از منهیات مؤکد است. در میگساری تعادل را مراعات می‌کنند و هیچ‌گاه چنان زیاده‌روی نمی‌کنند که مجبور شوند استفراغ کنند یا عقلشان را از دست بدهند. ایرانیان روز تولدشان را بسیار بزرگ می‌شمارند و در آن روز مهمانی و جشن برپا می‌کنند و سفره‌های گوناگون می‌کشند، گاو و گوسفند سرمی‌برند و گوشت آنها را در میان دیگران بخش می‌کنند (خیرات و صدقه می‌دهند). آنها هیچ‌گاه در آبِ رودخانه پیشاب نمی‌کنند و جسم ناپاک در آب جاری نمی‌اندازند؛ و اینها را از آن‌رو که سبب آلوده شدن آب جاری می‌شود گناه می‌شمارند هرودوت می‌نویسد که ایرانیان معبد نمی‌سازند، برای خدا پیکره و مجسمه نمی‌سازند. آنها خدای آسمان را عبادت می‌کنند و میترا و اَناهیتا‌ و همچنین زمین و آب و آتش را می‌ستایند. آنها حیوانات را در جاهای پاک قربانی می‌کنند و گوشت قربانی را در میان مردم تقسیم می‌کنند و عقیده ندارند که باید چیزی از آن را به‌خدا داد، زیرا می‌گویند که آنچه به‌خدا می‌رسد و خشنودش می‌سازد روح قربانی است نه گوشت او. وقتی می‌خواهند قربانی بدهند حیوان را به‌جائی که فضای باز است می‌برند، آنگا به‌درگاه خدا دعا می‌کنند. در دعاکردن نیز رسم نیست که حسنات را برای شخصِ خود بطلبند، بلکه برای پادشاه و همۀ مردم کشور دعا می‌کنند و خودشان را نیز یکی از اینها می‌شمارند يادمان نرود آنچه از سرداران بزرگ هخامنشي در ادامه خواهم نوشت ثمره اين گونه رفتار و تربيت ايرانيست رفتاري كه در جامعه اجرايي بوده و تنها شعارهايي ديني و اجتماعي نبوده اند
  23. newday

    جنگاوران جاويد ايران زمين

    بگذاريد فردوسي را نيز سردار بزرگ و قلم به دست قهرمان ايراني بدانيم كه براستي فرهنگ تازي و مهاجم را در ايران كشت و با شاهنامه جاويدانش ايران و ايراني را با آنچه كه بود آشنا ساخت اين چامه به نقل از رستم فرخزاد فرمانده سپاه ايران نوشته شده و قسمتي از انديشه فردوسي در مورد تازيان مهاجم است: هنگامه ی دوم از تازش تازیان به ایران می آغازد. بار دیگر، آیینی نو بر آن است تا بر اریکه ی قدرت برآید.آشوب و غوغا در جهان در افکنده اند نا آیین تازه را به قدرت بنشانند و بنا به سروده ی دانای توس: به هر کشوری در ستمکاره ای پدید امد و زشت پتیاره ای نشان شب تیره آمد پدید رگ روشنایی بخواهد برید در این میانه اما رستمی دیگر در کار است: رستم فرخزاد. سردار دلیر ایران که به جای رستم دستان، درفش کیانی بر دوش دارد. اما ماجرا همان است. آیینی تازه بر آن است تا به قدرت دست یابد. تمام طلبی در گوهر و ذات هر آیینی است و در این راه البته که به سوی قدرت خیز برمی دارد و چون با قدرت در آمیخت کمر به نابودی دیگران می بندد. رستم فرخزاد نیز مانند جاماسب فرزانه، پایان داستان را به ضرورت تاریخ درمی یابد و در نامه ای تکان دهنده، به بیان روزگار خویش و این شکست بزرگ می پردازد. در نخستین سطر این دادنامه، چنین می گوید: که این خانه از پادشاهی تهی ست نه هنگام پیروزی و فرهی ست آنگاه سخن از دین نو می کند و در برابر یورش تازیان به ایران چنین سوک سر می کند: بر ایرانیان زار و گریان شدم ز ساسانیان نیز بریان شدم ساسانیان که خود با یک کودتای دینی- دولتی، نظام دودمانی و آزاده ی اشکانیان را سرنگون کرده اند؛ این بار خود در دام آیین تازه گرفتار می آیند. آیینی که به آشکار با شمشیر برای رسیدن به قدرت آمده است. کزین پس شکست اید از تازیان ستاره نگردد مگر بر زیان برین سالیان چارصد بگذرد کزین تخمه گیتی کسی نسپرد رستم ایرانیان به غوغا برآمده را هشدار می دهد که: تبه گردد این رنج های دراز شود ناسزا، شاه گردن فراز اما کسی به او گوش نمی دهد. آیینی که با فریاد دادخواهی و آزادی آمده است، در تابش شمشیرها، چشم مردمان را خیره می بندد و هرچنمد نشانشان می دهد، کسی به او نمی نگرد: بپوشند از ایشان گروهی سیاه ز دیبا نهند از بر سر کلاه (انگار فردوسي طوسي امروز را ميديد. توجه كنيد: برنجد یکی، دیگری بر خورد به داد و به بخشش کسی ننگرد زپیمان بگردند و از راستی گرامی شود کژی و کاستی رباید همی این از آن، آن از این ز نفرین ندانند باز آفرین نهان بتر از آشکارا شود دل شاه شان سنگ حارا شود شود بنده ی بی هنر شهریار نژاد و بزرگی نیاید به کار به گیتی کسی را نماند وفا روان و زبان ها شود پرجفا دریغا که این نامه ی پرشور و سراسر درد را نه تناه در آن روزگار فریب و ستم کسی، پاسخی نمی دهد؛ مانیز بر این نامه چشم فروبستیم و بر ما همان رفت که بارها و بارها بر دیگر ایرانیان! در آن روزگار تیره بختی و تازش تازیان بار دیگر رحم و فکر و اندیشه می گریزد و کژدم کینه و نفرت بر جان ما چنگ می اندازد. ز ایران از ترک و از تازیان نژادی پدید آید اندر میان نه دهقان نه ترک و نه تازی بود سخن ها به کردار بازی بود همه گنج ها زیر دامن نهند بمیرند و کوشش به دشمن دهند بار دیگر و ده ها بار دیگر این بیت ها را بخوانیم و به روزگار خویش بنگریم! تکراری تلخ ! نگاه کنید: چنان فاش گردد غم و رنج و شور که شادی به هنگام بهرام گور نه جشن و نه رامش، نه کوشش نه کام همه چاره و تنبل و ساز دام پدر با پسر کین سیم آورد خورش کشک و پوشش گلیم آوردزیان کسان از پی شود خویش بجویند و دین اندر آرند پیش چنین است روزگار ایرانیان پس از تازش تازیان: بریزند خون از پی خواسته شود روزگار بد آراسته در برابر چنین یورشی، باردیگر اژدهای خیانت و ترس نفیر می زند. در آن آسیاب تاریخ، حکیم توس ما را بار دیگر به یاد داستان جمشید و ضحاک و گشتاسب می اندازد. اما درس نمی گیریم: هر که نامخت از گذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار پس خیانت کاران در برابر تازیان کمر به مرگ یزد گرد می بندند و: یکی دشنه زد بر تهیگاه شاه رها شد به زخم اندر از شاه،آه شاه ترس زده و تنها می میرد و مردمان ستم زده، بی رحمی و کینه خود را نشان می دهند: گشادند بند قبای بنفش همان افسر و طوق و زرینه کفش فگنده تن شاه ایران به خاک پر از خون و پهلو به شمشیر چاک و سپس پیکر پاره پاره ی شاه را به خاک و خون کشیده و برهنه در گردابی می اندازند. و چون ایران به چنگ بیگانگان می افتد و منبر جای تخت را می گیرد و روزگار ابوبکر و عمر فرا می رسد و تسمه از گرده مردمان می کشند: چو با تخت منبر برابر شود همه نام بوبکر و عمر شود شاهنامه با این بیت تلخ به آخر می رسد: کنون زین سپس دور عمر بود چو دین آورد، تخت منبر بود. به راستی از این کتاب، از شاهنامه که سند و گواه رستاخیز فرهنگی ما در هزار سال پیش است؛ چه آموخته ایم. چه درسی در این دو هنگامه از شاهنامه هست؟ دانای توس، آن فرزانه ی دور اندیش از چه رو این دو داستان را بدین گونه آورده است؟ بیایید این بار به جای پایان شوم و تلخ شاهنامه به آغاز آن بر گردیم و این پیام انسانی و والای شاهنامه را بار دیگر بخوانیم که وی کتاب بزرگ خویش را با نام جان و خرد آغاز کرده است. پاسدار جان های همه جانداران و چراغدار خرد و مهر باشیم. در ضمن بنده در اين تاپيك تنها به كوتاه كردن چامه بلند فردوسي با آوردن مثل و تعريف بسنده كردم و هيچ چيز از محتواي شعر كم و زياد نكردم كه هيچ ! كمي هم از تندي آن در اين نوشتار كاسته شده است !!! اميدوارم قسمتي از شاهنامه باعث رنجش خاطر برخي از دوستان ايرانيم نگردد ! كه همه شاهنامه ميراث فرهنگي ايرانيست به اميد روزي كه شاهنامه را بخوانيم حتي در گوش كودكان تازه به دنيا آمده مان
  24. newday

    جنگاوران جاويد ايران زمين

    درست است من به اشتباه حدود 300 سال امپراطوري جهاني را 400 سال نوشتم البته ميدانيم كه هخامنشيان در سرزمين هاي پارسي حدود 2 قرن قبل تر هم پادشاهي ميكردند البته چون تغيير حكومت از پارتها به ساسانيان مانند يك كودتا و يا انقلاب داخلي در ايران رخ داد و ساسانيان از قدرت پيشينيان پارتي و مرام هخامنشي سود بردند من حدود 800 سال بيشكستي ايران تا آخر دوره ساساني را به جكومت ساسانيان بخشيدم ! :| ماجراي هراكليوس و جنگي كه ايرانيان و روميان در آن به توافق رسيدند را همه ميدانيم كه دربار ايران يه دليل مشكلات داخلي مجبور به باج دهي شد و رومي ها هم چون ميدانستند قدرت وارد شدن به شهر هاي بزرگ ايران كه هركدام مانند يك پادگان و دژ مستحكم بود را ندارند پذيرفتند كه كنار بيايند حالا شما همين را هم شكست حساب كنيد ميشود سرجمع 750 سال ! :| قبول؟ ممنون البته بگذاريد حداقل وقتي كه به دهه چهارم انقلاب اسلامي برسيم بعد شما هم بگوييد با سياست و قدرت اينان نيم قرن حكومت كرديم ! ................................. حال ميرسيم به چند سردار بزرگ خود جوش ايراني كه بر ضد حكومت تازيان شوريدند ابومسلم خراسانی : سردار ایرانی و داعی معروف عباسی مشهور به امین آل محمد و صاحب الدعوه است که در راس سیاه جامگان خراسان بر بنی امیه خروج کرد و مروان بن محمد خلیفه اموی را مغلوب و منهزم کرده و دولت خلفای بنی عباسی را تاسیس کرد ابومسلم به سال 124 ه.ق در کوفه بادعاء بنی عباس آشنایی پیدا کرد و چندی بعد به پیروزیهای شگفت آوری دست یافت و کارش به جایی رسید که خلیفه از قدرت او و محبوبیت اش در بین ایرانیان مرعوب شد در خلافت سفاح برادرش منصور اجازه خواست که ابومسلم را به قتل رساند ولی سفاح جایز ندانست وقتی منصور به خلافت نشست به دسیسه هایی دست یافت و عاقبت ابومسلم را ناجوانمردانه به قتل رسانید وی یاران و پیروان جان برکف بسیاری داشت و فرقه های مسلمیه راوندیه به خاطره او را گرامی می داشتند و کسانی مانند سنباد اسحاق ترک مقنع و بابک خرم دین داعیه خونخواهی او را داشتند بابک خرمدین تا به آن حد پیش رفت که می گفت روح ابومسلم در او حلول پیدا نموده است استاذسيس : سردار دلير ايران که در نواحي هرات و بادغيس و سيستان بر ضد منصور خليفه ستمگر عباسي قيام کرد و عاقبت به فرمان منصور در بغداد به دار آويخته شد و يکي از سمبلهاي عرب ستيزي را در ايران به جاي گذاشت و درس وطن پرستي در برابر يورش بيگانگان براي جوانان به جاي گذاشت . استاسيس بسال 150 ه . ق. در خراسان بنام ابومسلم قيام کرد و درمدتي اندک چنانکه طبري و ابن اثير روايت کرده اند‚ سيصد هزار مردبد گرد آمدند. از نسب استاسيس در منابع موجوده چيزي بدست نمي آيد ‚ از زندگي او نيز قبل از سال 150 که آغاز خروج اوست چيزي معلوم نيست فقط از فحواي قول سيوطي در تاريخ الخلفاء چ مصر ص 174 چنين برميآيد که وي در خراسان امارت داشته و ظاهرا ازحکمداران و فرمانروايان محتشم و بانفوذ آن سامان بشمار ميرفته است. مازيار : يکي ديگر از قيام کنندگان بر عليه حکومت اعراب در ايران . وي در طبرستان بنايي عظيم ساخت و در جهت بازگرداندن عظمت ايران به قبل از يورش تازيان تلاش کرد . وي در زمان معتصم عباسي قيام خود را آغاز کرد و در صدد بر آمد همگام با بابک خرميدن هویت ملی ایرانی را زنده کنند که در نهايت با جنگهاي معتصم دستگير و در بغداد کشته شد . او نيز يکي ديگر از تنديس هاي ملي گرايي ايرانيان در برابر تهاجم ديگر کشورها است مرداويج : پسر زيار . سردار بزرگ ايراني که او نيز در جهت متلاشي کردن حکومت اعراب در ايران کوشيد و جان داد . وي فرمانده لشگر اسفار پسر شيرويه عامل نصر بن احمد ساساني بود طبرستان را براي اسفار فتح کرد . پس از کشته شدن اسفار- مرداويج قزوين و همدان و اصفهان و اهواز را گرفت و لشگر المقتدر خليفه جنايتکار عباسي را شکست داد . وي در کمال تاسف در سال 323 هجری قمری در حمام اصفهان به دست غلامان ترک کشته شد مرداويج نام يك محله اصفهان نيز هست يعقوب ليث : يکي ديگر از قيام کنندگان بر عليه حکومت اعراب در ايران که گامهاي اساسي در جهت بر اندازي تازيان در ايران برداشت وی نمونه ديگري از وطن پرستي ايرانيان در برابر هجوم بيگانگان به کشور شان بود . او پسر ليث رويگر بود . بواسطه کفايت و جوانمردي و دليري از رويگري و عياري به امارت سيستان رسيد . سپس هرات و کرمان و شيراز و خراسان را گرفت و در جهت پاکسازي ايران از دست اعراب گام برداشت . وي بر ضد معتمد خليفه کشتارگر عباسي قيام کرد و براي نابود ساختن حکومت عرب - جوانمردانه جنگيد . سپس قصد حمله به بغداد را کرد و در صدد آمد که خليفه ننگین عرب را بکشد ليکن عمرش کفاف نداد و در اثر بيماري در سال 265 هجری قمری در گندي شاپور یا جندی شاپور امروی خوزستان درگذشت زاذويه حاکم سيستان : وی از مبارزین ایرانی بود که بر علیه حکومت عرب در ایران دست به قیامهایی زد . طبري : در زمان عمرپس از فتح مصر سلطنت اسلام استوار شد ولکن در پارهاي از نواحي مردم بر امراء دست نشانده خليفه عرب ميشوريدند چنانکه اهل مصر براجل و اهل مکران بر راسل و اهل سجستان بر زادويه .