parsneet

Members
  • تعداد محتوا

    160
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    2

تمامی ارسال های parsneet

  1. با این حجم آتش که گروه های فلسطینی تهیه دیدند در 5 روز شاید تقریبی بشود نیروهای درگیر را برآورد کرد . هر لانچر چند نفر نیروی پشتیبان میخواهد . چند نفر محاسب . چند نفر برآورد و رصد کننده در مناطق هدف . چند نفر در کارگاه های ساخت . چند نفر درگیر ترابری و غیره ... این تعداد نفر را درگیر کردن و آموزش دادن در عین رعایت حفاظت اطلاعات ... خودش هنری است و قطعاً توسعه این تعداد نیروی انسانی حرفه ای دستآوردی است که آثارش در آینده بیشتر متبلور می گردد . در مقابل تجربیات میدانی که کسب می کنند و افزایش اعتماد به نفسشون . می شود گفت حذف 8 نفر از رده فرماندهی با اینکه خسارت هست ولی مطابق گفته سخنگوی این جنبش به هیچ عنوان متوقف کننده روند رو به رشد قدرت نظامی ایشان نخواهد بود . انشالله که این درگیری هرچه سریعتر کنترل شود و این گروه ها به بازیابی و تقویت مجدد بپردازند . و با بازخوانی نکات موفق عملیات ها و نکات ضعیف سامانه های ارتش عبری تاکتیک های موثر خودشان را گسترش دهند . قطعاً گروه های مقاومت در جبهه های مختلف به اشتراک تجربیات دست زده اند . و انتقال تجربیات که در شکست سامانه های آمریکایی در یمن حاصل شد بی تاثیر در جبهه غزه و لبنان نبوده و نخواهد بود . البته که جوامع اطلاعاتی غربی در دو سال گذشته وجود نیروهای لبنانی و فلسطینی در یمن را مدام به عنوان خطری بزرگ گوش زد می نمودند و به واقعیت نیز اکنون آثار آن را در حال مشاهده هستند . بخوبی در 5 روز گذشته گروه های فلسطینی توانستند با آتش تهیه گسترده سامانه های عبری را مختل و در کنارش به نقاط حساس مانند پالایشگاه , نیروگاه ها , فرودگاه ها و ... دسترسی داشته باشند . البته که درصد موفقیت نهایی را هم لحاظ خواهیم نمود ولی نفس اینکه انتقال تجربیات جبهه یمن در زدن گلوگاه های ارتش سعودی و استیصال ایشان عاملی است که بر روی این هماهنگی ها و آموزش ها تمرکز بیشتری لحاظ گردد . تا اینجای کار به نظر می رسد که در تنوع بخشی ( چه از حیث نوع سلاح ها و چه از نوع تاکتیک ها ) رزمندگان مقاومت در جبهه غزه موفق بوده اند . و قطعاً در آینده آنالیز دقیق این درگیری چراغ راه آینده گروه های مقاومت خواهد بود . انشالله .
  2. بنام خدا با درود و سپاس نیروی دریایی انگلیس همانگونه که برادر ارجمند @Amirali123 اشاره فرمودند از حدود سه دهه گذشته مدام در حال کوچکتر شدن و تضعیف بوده و شاید بشود گفت توقیف نفتکش "stena impero" توسط ایران و مجبور کردن انگلستان به آزادی نفتکش ایرانی آنقدر برای ایشان تحقیر آمیز و دردآور بود که تمام زنگ های هشدار را برایشان به صدا درآورد . و موجب انتقاد های بیشماری به دولت مردان و ارتش این کشور گردید . البته انتقاد های که از قبل با طولانی شدن روند ساخت و تحویل ناو های "ملکه الیزابت و پرنس ولز" وجود داشت . - به نظر می رسد اینگونه مانورها بیشتر از اینکه تاثیرات عملیاتی گسترده ای در میدان به همراه داشته باشد . بیشتر جهت بهره برداری روانی و تبلیغی در کاهش فشارهای منتقدان در انگلیس خواهد داشت . ( البته تا حدودی نیروهای متقابل در مناطق هدف ) - همین عنوان 26000 مایل گستردگی خود گویاست که نیروی دریایی انگلیس اگر واقعا خواهان بازگشت به دوران سلطنت بر دریا ها و خروج از زیر چتر حمایت آمریکاست باید بیش از این مقدارها سرمایه گذاری و به قول ترامپ " خرج کند " و دست از کلاهبرداری از آمریکا بردارد ! - احتمالا طراحان مسیر ناو گروه وقتی در حال بررسی اولویت مناطق برای حضور بودند به این نتیجه رسیدند که به تمام نقاط سرکی بکشند تا بالاخره کسی گلایه نکند !! - صرف تحرک این ناو گروه به تنهایی جهت تحت تاثیر قرار دادن چین در دریایی چین جنوبی و تحولات هنگ کنگ بعید به نظر می رسد . کما اینکه چین با سرمایه گذاری مناسب وسعت نیروی دریایی خود را از ده برابر انگلیس افزون تر کرده است . - بهر روی با ترامپ موافق هستم که این کشور ها از سرمایه گذاری آمریکا در ارتش خویش سواستفاده کرده و به بهانه های مختلف سعی می کنند که معضلات خویش را تبدیل به مشکل آمریکا کرده و بعد آمریکا مجبور به تامین امنیت منطقه مورد نظر با ارتش پرهزینه خود شود. البته که در این کار انگلیسی ها (مدیریت سیاست های خود ولی از جیب دیگران) قرنها تبحر دارند و حالا حالا ها مانده که یانکی ها حریف ایشان شوند :)) ( البته که ترامپ لقب گاو شیر ده که به عربستان به درستی اطلاق کرد شاید بیشتر شرح حال خود ایشان بود ) - مهم ترین دلیل ضعف این نیرو نیز کاهش بودجه و عدم تمایل به سرمایه گذاری است . اساساً در زمان جنگ سرد و تقسیم کار بین انگلیس و آمریکا در برخورد با شوروی ایشان این مهم را به آمریکا واگذار کرده و بخش تبلیغات و جنگ نرم علیه این دشمن را خود برداشته و کار سخت افزار را به آمریکا واگذار کردند ! - به نظر می رسد علی رقم این مانورها و وعده تحویل دهی شناورها در آینده با صرف بودجه های کنونی تغییری محسوس در ساختار نیروی دریایی انگلیس بیش از آنجا که اکنون هست به وقوع نخواهد پیوست . و من الله التوفیق
  3. با عرض پوزش بسیار ما که متوجه نشدیم شما چی گفتی ولی حدس میزنم احتمالاً هر دوتاشون "ظریف - سلیمانی" ناراحتت کردن و شاید هم از هردو ضرب شست های خوردین که در خاطرتون مونده
  4. با سلام و عرض تبریک بهار نو به همه میلیتاری های عزیز این حقیر به علت گستردگی موضوع و دانش کم خودم تا کنون سعی نموده ام بیشتر مستمع باشم تا راوی در این موضوع مشخص اکنون به نظرم آمد تجربیاتی که از نزدیک داشتم را بیان کنم شاید به تحلیل و نقد دوستان فرهیخته میلیتاری کمکی کرده باشم . قبل از شرح و بسط بحث ذکر چند پیش درآمد لازم به نظر می رسد : 1-ایران کشوری به غایة بزرگ و گسترده و تنوع پروژه های فعال و راکد آن بسیار است . ذکر اینکه پروژه های صنعتی و غیره در ایران مثلاً خوب یا بد است انقدر کلی گویی هست که ما را از تحلیل درست دور می دارد . 2-کشوری مانند چین نیز که فعالیت های اقتصادی و صنعتی بیشماری در جهان در دست اقدام دارد هر کدام از پروژه های ایشان شرایط و ضمائم خود را دارد و نمی توان با ذکر یک کلمه تمام آنها را با القاب و صفات خوب یا بد باز تاب داد . 3-معمولا کشور میزبان لیستی از مقاصد و مکانهای که مایل به سرمایه گذاری در آنها است را به کشور میهمان ارائه می دهد ( معمولا پروژه های هست که خود میزبان یا پولش را ندارد یا تکنولوژی اش را و یا به نظرش سود کمتری دارد و تا کنون سراغش نرفته است ) ولی پیشنهاداتی هم از طرف میهمان ارائه می گردد که شما در لیست اولیه تان نبوده . چون اساساً لیست شما بر اساس اهداف خودتان بوده و نه کاستی و اشتیاقات طرف مقابل البته اینطور نیست که در کشور میزبان همه "بی مغز باشند" و ندانند که چطور باید از اشتیاق طرف معامله بهره ببرند بهر روی با ذکر این پیش درآمد قصد داشتم بیان کنم که تجربیات این حقیر که قصد ذکر آن را دارم چه خوب باشد و چه بد تمام داستان نیست و شاید بخشی از یک کلیت باشد و قطعاً باید کسانی قضاوت کنند که به کلیات بیشتری آگاهی دارند و گرنه یک گل نمونه بهار نخواهد بود ... علی ایحال : در 2 مکان شخصاً تجربه همکاری با چینی ها را داشته ام . یک سایت تقریباً به مدت 7 سال به دلایل مختلف راکد و نیمه فعال بود و در بهترین حالت بعد 7 سال 30 درصد پیشرفت فیزیکی داشت. به سرمایه گذار پیشنهاد شد جهت مشارکت . بعد از ورود ایشان در مدت 4 سال به بهره برداری رسیده است . نرخ مشارکت 49 درصد طرف چینی و سهم هلدینگ ایرانی 51 درصد بود . کارگران موقت که در زمان ساخت مشغول به کار بودند حدوداً 5 هزار نفر می شدند . در هیچ زمانی کل پرسنل و مهندسین ناظر و نمایندگان طرف سرمایه گذار از 50 نفر تجاوز نکرد . ( منظور اشتغال خود چینی ها در سایت مذکور است ) در کل 3 نکته اصلی و مهم را بیان میکنم : 1- سود چین ها در پروژه مذکور چند جانبه بود ( تمام سهمی که متقبل شده بود برای سرمایه گذاری به شکل پول نقد وارد نکردند ) وقتی ایران در خواست تزریق اعتبار می کرد . گاهی چینی ها محل هزینه را شناسایی می کردند و پیشنهاد های را ارائه میکردند ( هرگز اجبار نبود) مثلاً عنوان میشد که اعتبار برای خرید کابل و تجهیزات برقی مورد نیاز است . طرف چینی چند شرکت و محصولاتشان را در وندور لیست پیشنهادی می گذاشت . معمولا به خاطر قیمت مناسب و کیفیت نسبتاً خوب حداقل یکی از آنها انتخاب میشد 2-چین پیشنهاد داد که محصول را خودش بخرد . البته که 49 درصدش متعلق به خودش بود ولی به هر حال باید به عنوان مشتری حاضر و قیمت می داد : از نفوذ خود استفاده و قیمتی ارزان برای می داد ( صد البته که چون خودش نیز در تولید شریک است این ارزانی آن چنان نیست که موجب ورشکستگی و عدم سود کارخانه شود . می شود گفت سود کم ) ولی وقتی منصفانه نگاه می کردیم اگر چینی ها خودشان هم خریدار نباشند ما باید به خریدار عمده تخفیف می دادیم . خوب چه کسی بهتر از اینها که ثبات قدم داشتند . 3-در اواخر کار بود که از یکی از همکاران چینی پرسیدم این محصولات رو چطور در بازار چین می فروشید ؟ ( منظورم این بود که قیمتش رو چقدر بالاتر می برند ) ایشان گفت قرار نیست که این محصول به چین ارسال شود !!! و برایم یک پروژه را در آفریقای جنوبی تشریح کرد که قرار است خوراک آن کارخانه از اینجا تامین شود ( و این یعنی یک خوراک ارزان که از قطع نشدن منبع تولید مطمئن خواهند بود چون در تولید خوراک هم نقش دارند ) بعد از تشریح این همکار تقریبا متوجه شدم که این سیستم چگونه کار میکند : 1- اول اینکه از همان ابتدا آنها می دانستند که کجا دارند سرمایه گذاری می کنند و قرار است این محصول بخشی از کدام زنجیره باشد . 2-این محصول معروف هست به ارزان بودن در بازار بین المللی و چندان اشتیاقی برای سرمایه گذاران دیگر نداشت و اوایل خود ما هم فکر می کردیم که کلاه سرشان گذاشتیم که پولشان را خرج این محصول می کنند. 3-در ساخت و تامین و فروش محصول دخیل هستند . ( اگر ما برای سهم 51 درصد مثلا 100 دلار می دادیم آنها در عمل 70 دلار خرج کرده بودند . و وقتی که ما 10 دلار سود می بریم آنها شاید 15 دلار ( جنسی با تخفیف که خوراکی ارزان برای زنجیره تولیدشان است ) ولی به هر حال ضرری برای ما نداشت . من باید 100 دلار بدهم به همان جنس اولیه . چه از چین باشد چه از فرانسه !!!) 4- هرگز کارگران زیادی را آنجا نریختند و توجه و اعتراض ما را سبب نشدند . 5- هرگز وارد مسائل حاشیه زا نشدند و از هرمسئله ای که منجر به جنجال می شد پرهیز می کردند . ( وقتی رودخانه کنار کارخانه خشک شد و کشاورزان معترض به برداشت بی رویه ما شدند . به همه غرامت پیشنهاد شد و اشتغال در کارخانه و سریع مسئله جم و جور شد ... ) 6- هرگز از همان اول نیتشان نیست که پول وارد کشور خودشان کنند ( به بیانی دیگر سود حاصله را در یک جای دیگری در دنیا سرمایه گذاری می کنند . هم مانع تورم و افزایش نقدینگی در چین می شوند و هم آنرا نمی خورند و به فرزندانشان نمی گویند که خانه بنشین و تا هفت پشتت بخور دیگه کار میخواهی چه کار ... ! ) 7- هرگز به مسائلی که برای بومی ها مهم است وارد نمی شوند . مثل ملی گرایی و قومیت گرایی و دین و مذهب و .... ) خدایی ما که از ایشان ندیدیم و نشنیدیم . حداقل تجربه من این این گونه بود . 8-همه به انگلیسی صحبت می کردند . دلیلش را ایجاد اعتماد سازی بیان می کردند و احترام به میزبان ( خصوصا در جلسات فنی که خود من 4 چشمی مراقب پچ پچ های مهندسان ایرانی هستم ) این تفاهم نامه نه سیل ی است ویران کننده و نه دروازه ای است رو به بهشت تنها و تنها نظام مند کردن همکاری و سرمایه گذاری های تجاری , صنعتی و نظامی و غیره ... چین در ایران است که بیش از 10 سال است که مخفیانه وجود دارد . و کما بیش همه مطلع ایم . اکنون با تجربه این ده ساله که برای ما خوب و شیرین بوده در دور زدن تحریم ها و برای چینی ها سودهای دوبل به همراه داشته بناست توسعه , ترویج , نظام مند و آشکارتر انجام پذیرد . قطعاً طرفی که بیشتر مایل به آشکار کردن آن بوده ما بودیم . چون از فوائد تبلیغاتی و روانی آن قصد استفاده بیشتر داریم. انشالله با درایت جوانان این مرز و بوم مشارکت ها و تولیدات و صد البته قراردادهای به مراتب بهتری از گذشته با چینی ها منعقد گردد . و من به شخصه ایمان دارم از مشارکت های قبلی که امثال من در آن دخلیل بوده اند بهتر و پر منفعت تر خواهند بود . در پایان کلام را کوتاه کنم و عذر تقصیر بابت نوشتار طولانی . که مهارت کمی دارم در بیان صحیح مقصود در جملات کوتاه و من الله توفیق
  5. ضمن تشکر از زحمات شما برادر ارجمند در رابطه با نکات مطرح شده در این تاپیک ارزشمند همیشه شروع کننده بودن بسیار بسیار سخته و رهرو بودن به نسبت کار راحت تری هست هرچند که آن هم خودش قوائد و دشواری های خواهد داشت . از بسیاری از برادران شنیده ام و همچنین خودم هم گاهی این را مطرح نموده ام که فلان تکنولوژی و فلان مورد در کشور ما نیست و یا دولت بودجه کافی نمی دهد و یا غیره - نکته اول این است که هیچ کسی شک ندارد که برای شروع هر امری یک حداقل های نیاز است ( از امکانات سخت افزاری تا نرم افزاری و نیروی انسانی ) اما اشاره من در این قسمت این خواهد بود که این خط مرز حداقل کجاست ؟ - اگر ما یک ظرف مقیاس نداشته باشیم و هر امکاناتی هم داشته باشیم می تواند از طرف نیروهای درگیر تعبیر شود که این کافی نیست و این حداقل هم نیست . لذا کاری نمی توان کرد . - چقدر زیبا بیان فرمودید : - البته که پول ، بودجه ، راهبرد مدیریت کلان ، سیستم آموزشی و غیره... برای شروع یک کار مورد نیاز خواهند بود . اما به برداشت من اینها فرع است و اصل چیزی دیگر است . ( اراده ) البته معتقدم باید اراده جمعی را مقدم بر اراده مدیران در نظر گرفت . چنانچه اراده جمعی و اجتماعی حول یک مسئله وجود داشته باشد مدیر یا مدیران ارشد یک سازمان یا سیستم هم ناگزیر به حرکت خواهند شد . ( البته که دیکتاتور ها در نظام های تک نفره بحثی دیگر است که موضوع این مقال نیست ) - به دیدگاه من عنوان کردن " کلمه نبود بودجه " از طرف بعضی از سازمانها پوششی هست بر توجیح ناکارآمدی برخی مدیران . وگرنه مدیری که کاردان هست روش ایجاد منابع درآمد و همزمان کاهش هزینه های سر بار را می داند . - چگونه می توان دریافت که آیا حداقل ها برای شروع یک اقدام را در اختیار داریم یا خیر ؟ چگونه می توان دریافت که آیا از شتاب خوبی در پروسه مد نظرمان برخوردار هستیم یا خیر ؟ - یک راه این است که با کشور های پیشرو خودمان و حداقل ها یمان را با ایشان مقایسه نماییم تا متوجه شویم که آیا حداقل شروع کار را داریم ( به برداشت من این گزینه مفید هست ولی خالی از اشکال هم نیست . چون شرایط ، منابع ، تهدید ها ، فرصت ها و ... هر کشور متفاوت ) - اگر بنا بر مقایسه باشد باید حداقل مقطع زمانی و پروسه ای آن رعایت شود . در مسائلی مانند صنعت برق ، فولاد ، تحقیقات آر ان بی و ... به گونه ای مقایسه کنیم که شروع پروسه کشور مقایسه شده را با شروع خودمان قیاس کنیم ( مثلاً در فرانسه دانشگاه ها ( 700 سال ) و انجمن های علمی و تحقیقاتی (500 سال) سابقه ای دیرینه دارند ) ( البته هستند موضوعاتی که در میابیم عقب افتاده ایم و نسبت به رقبا زودتر شروع کردیم و دیرتر به مقصد در حال رسیدن هستیم . مانند صنایع خودرو سازی ) اما در بسیاری از موارد به نسبت پیشینه و سابقه موضوع شاید در جایگاه بدی هم قرار نداشته باشیم . -یک راه دیگر برای یافتن مسیر پیش رو دانستن این هست که آیا از امکانات مان به درستی استفاده می کنیم یا خیر ؟ - مرور زندگی نامه افراد پیشرو در صد سال گذشته ایران می تواند حداقل های لازم برای شروع یک اقدام را به ما نشان دهد ( حداقل مشابهت های فراوانی با آنان خواهیم داشت از نظر محیط و شرایط اجتماعی و فرهنگی و غیره ) ( کسانی که برای کشور و برای سایر انسانها تلاش می کنند قابل احترامند . لاوازیه را به جرم انقلابی نبودن گردن زدند اما کسی نیست خدمات ایشان را به علم ارج ننهد ) ( همچنین احترام تمام اقشار به سردار شهید سلیمانی نشان دهنده این است که خدمت به کشور و در کل خدمت به سایر انسانها مورد احترام تمام اقشار و احزاب و تفکرات خواهد بود و یا حداقل مورد تایید تمام آدمهای منصف خواهد بود ) اگر به زندگی نامه افراد موسس و پیشرو در این مملکت نگاه کنید خواهید دید که بودجه اصلاٌ اهمیتی ندارد بلکه اندیشه و پشتکار و همت آنان بوده که موجب آن دست آوردها شده ، کسانی چون : علی‌اکبر داور (بنیانگذار دادگستری نوین ایران) علی‌اصغر حکمت (بنیانگذار سیستم نوین آموزشی ایران) دکتر محمود حسابی (دانشمند فاخر و بنیانگذار دانشگاه تهران) دکتر امیر اعلم (بنیانگذار حلال احمر ایران) دکتر محمد قریب (بنیانگذار سیستم بهداشت و درمان نوین ایران) مهندس مهدی بازرگان (بنیانگذار نظام مهندسی ایران) و حتی کسی مانند مورگان شوستر که در دوره قاجار استخدام شد برای ساماندهی قوانین مالیات و گمرک ایران که خدمات و سنگ بناهای گرانقدری را موجب شد. آری ، تنها یک جو همت و اراده ( هم اراده اجتماعی و هم اراده مدیریتی ) کافی است و باقی بهانه است !
  6. در حمله قبلی به آرامکو ( بقیق و خریص ) مشاهده شده بود که یمن در انتخاب اهداف با دقت عمل نموده است . به گونه ای که مخازن انتخاب شده نشان از اشراف اطلاعاتی یمنی ها از ساختار پالایشگاه های آرامکو دارد . ( به شکلی که کدام مخزن اکنون پر و کدام خالی است و به طبع ارزش عملیاتی کمتری دارد) لازم میدانم توضیح مختصری در رابطه با نوع مخازن نفتی عرض نمایم : مخازن هم به لحاظ نوع سیال ذخیره شده و قابلیتی که برای آن نیاز هست و هم به لحاظ فشار درونی آنها تقسیم بندی می شوند . بعضی از مخازن حاوی مواد اشتعال پذیر و بعضی حاوی مواد قابل انفجار هستن و همچنین ممکن است در صورت پراکنده شدن مواد آنها بسیار سمی باشند . در رابطه با اشراف اطلاعاتی که عرض شد . در حمله قبلی تعدادی از برادران فرمودند ممکن است بعضی از مخازن خالی بوده باشند . ( با توجه به اینکه مخازن نسبتاً سالم به نظر می رسیدند و تنها حاوی یک حفره کوچک بودند در بدنه و در ساختار کلی آنها دفرمگی روی نداده بود) - قابل عرض است تمامی میعانات گازی و نفتی قابلیت انفجار شدید را ندارند و پس از اشتعال تا سوخت در مخزن باشد مشتعل می گردند و پس از اتمام آن آتش خاموش می شود ( البته سیستم های fire fighting هم به خاموش شدن کمک می کنند ولی در این حجم دیگر کاری از آنها هم بر نمی آید ) لذا در حمله قبلی ( بقیق و خریص ) عکس های روز بعد ظاهراً به نظر می رسید که مخازن خالی بوده اند ولی در واقع سوخت آنها کاملا مشتعل و از بین رفته بود . - فرآیند بازسازی مخازن و تاسیسات آنگونه که رسانه های سعودی مایل بودند نشان دهند سهل و سریع نیست ( 24 ساعت بعد عده ای کارگر را در حال بستن داربست و تخته به تصویر کشیدن و مدعی شدند تا 3 روز دیگر بازسازی را کاملاً انجام می دهند ) بیشتر شبیه بیان لطیفه بود تا دادن برنامه تعمیر و بازسازی ! ( دوستانی که فرآیند ساخت این گونه تاسیسات را از نزدیک مشاهده نموده اند عرایض بنده را تایید خواهند کرد که ساخت یک مخزن 400 هزار بشکه ای بین یک الی دو سال زمان خواهد برد . ( حتی توسط خبره ترین مهندسان و کارگران شرکت های توتال و بریتیش پترولیوم ) و همچنین زمانی کمتر از 4 الی 6 ماه برای تعمیرات قابل تصور نخواهد بود . - ساختار بعضی از مخازن به گونه ای است که با نگاه کردن به ظاهر آنها ( خصوصا با پهپاد و حتی از دید افقی با نگاه کردن به Walkway ) می توان به پر یا خالی بودن آنها پی برد و مخزن مناسب تر را برای اصابت علامت گذاری کرد . - این مخازن دارای سقفی شناور هستند و با بالا و پائین رفتن سطح سیال درون مخزن سقف نیز جابجا میشود ( اساساً سقف مانند یک شناور بر روی سیال عمل میکند) - در سمت راست این دو تصویر که برادر ارجمند @mehdipersian درج فرمودند می توان مخازن اتمسفریک سقف شناور را مشاهده نمود که از سایه آنها در عکس نیز پایین بودن سطح سیال و خالی بودن مخزن مشخص هست . - در مخازن سقف ثابت حتماً لازم است که از وجود سیال اطمینان حاصل نمود تا در صورت موفقیت در اصابت پرتابه به آن حداکثر خسارت مادی و تخریب روانی طرف مقابل بدست آید . - مخزنی که دور آن با خط قرمز مشخص شده مورد هدف قرار گرفته و مواد نفتی آن نشت و در محوطه دور مخزن پخش و سوخته است . - لازم به ذکر است به خاطر جلوگیری از سرایت آتش دور اینگونه مخازن یک دیوار به ارتفاع 2 الی 3 متر به نام دایکت وال ساخته می شود تا در مواقع حادثه تمام تاسیسات دچار حریق نشود . این دیواره کاملاً محصور بوده و دارای درب نمی باشد . معمولاً محوطه و دیواره محافظ به اندازه ای طراحی می شود که قابلیت حفظ نشت از یک مخزن پر را خواهد داشت . - در این حمله به شکل دقیق مخزن ( بالای دایره قرمز) مورد اصابت قرار گرفته و نشت کرده و به نظر می رسد مخازن دوم سالم بوده و تنها مواد نفتی دور آن و درون دیوار محافظ پخش شده است . آسيب ناشي از حمله رژیم بعث عراق به واحد 100 پالايشگاه گازي بيدبلند در دوران جنگ تحمیلی پس از هر حمله رژیم بعثی ماهواره های غربی میزان اثر گذاری حمله و شدت خسارت ها را رصد و به گماشته خود صدام اطلاعات دقیق را اعلام می کردند تا بتواند در حملات بعدی برنامه ریزی بهتری برای انهدام پالایشگاه های ایران داشته باشد تصاویر ماهواره‎ای از آتش سوزی حاصل از بمباران پالایشگاه آبادان از نگاه ماهواره آمریکایی لندست 3 در پنج روز پیاپی در سال 1360 و گزارش دقیق به آن به نیروهای عراقی ( یعنی رصد مداوم برای طول مدت اشتعال که هم اثر گذاری حمله دیده شود و هم میزان آمادگی و رمق ایران در رفع آسیب برآورد شود! ) در پایان مرور خاطرات علیرضا ضیغمی (مدیرعامل اسبق شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده های نفتی) ، امیر حبیب بقایی (فرمانده اسبق نیروهای هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران) را در همین رابطه به برادران میلیتاری توصیه می کنم که نکاتی جالب توجه و شنیدنی دارد .
  7. parsneet

    غروب موازنه

    سپاس از راهنمایی بابت درک بهتر مطلب . برگشتم و دوباره و سه باره اصل تئوری را مرور کردم . بعضی نکات را بهتر دریافتم . مطابق با فرمایش اساس را بر موازنه نظامی در نظر میگیریم. ستون و اساس بحث را میتوان در جمله ذیل آورد : پس قائدتا باید این برداشت شود که : کشور های ضعیف الزاما نیازی به موازنه ندارند و صرف یافتن نقطه ظعفی موثر از حریف و ضربه ای کارا به آن میتوانند نتیجه جنگ را تغییر دهند. این دیدگاه کاملا صحیح است . اما به نظر میرسد این مطلب نظریه موازنه را رد نخواهد کرد بلکه در درون آن جای خواهد گرفت. - چنانچه کشور ضعیف به این مهم دست پیدا کند به مولفه ای دست پیدا کرده که برآیند کلی ایشان را بالا برده و توانسته است موازنه را برقرار نماید. - پایگاه مردمی چه برای داعش باشد یا طالبان یا ایران یا یمن یک مولفه قدرت هست و داشتن آن ایضا سبب پیروزی اینها در مخاصمه هایشان شده نه صرفا داشتن استینگر . پس بازهم در درون تئوری برقراری موازنه جای می گیرند. - اساس موازنه سیال هست و مدام در حال از دست رفتن و به دست آمدن. - تفوق قدرت هوایی آلمان با کشف رادار توسط انگلیس از دست رفت و موازنه نظامی در آن مقطع و آن مولفه برقرار گردید . و ایضا به کرات به دست آمد و از دست رفت. همانطور که بیان فرمودید بدیهی است که پیدا کردن نقاط ظعفی موثر از حریف هم دشواری زیادی خواهد داشت و به سادگی بدست نخواهد آمد . و قطعا تایید می فرمائید در صورت انفعال و عدم رسیدگی به ضعفهای خویش چه بسا موثر هم واقع نشود . عرضم را جمع بندی می کنم : - موازنه تعادل برآیند مولفه های قدرت طرفین است. - قابل محاسبه و سنجش است. - سیال و مدام تغییر پذیر است. - پیدا شدن ضعف هر طرف تفوق یا موازنه اش را بر هم میزند . - محاسبه و تصور اشتباه هر طرف از نقاط ضعف خودش و حریفش است که ممکن است او را به شکست بکشاند. - وقتی ضعف حریف که اول برای شما مشخص شود و دوم توان و ابزار ضربه به آن را داشته باشید این شما را با او متوازن می کند یا حتی برتری می دهند و دلیلی برای رد اساس موازنه نیست. در پایان سپاس از شما برادر فاضل بابت ایجاد این تاپیک و راهنمایی و صبوری با این حقیر
  8. parsneet

    غروب موازنه

    ببخشید دی ماه ۹۸
  9. parsneet

    غروب موازنه

    با نام یاد خدا با سپاس از شما برادر بزرگوار بابت توجه به مطلب اینجانب . مباحثت با حضرتعالی و دیگر برادران قطعاً فرصتی است مغتنم برای مدون نمودن نظریات سراسر اشکال این حقیر . اگر برداشتم از نکته نظرات شما درست باشد دیدگاه شما بر این اصل هست که : 1- اساس موازنه معنایی ندارد (نظام کاغذی خلق موازنه از بین رفته است) 2- در صورت موازنه یا عدم موازنه می توان با زدن شوک حریف را منفعل و منصرف کرد (ایران 400 تا بالستیک خالی کنه روی تلاویو، اسراییل میخواد گزینه سامسون رو فعال کنه؟! ) 3- اساس وارد کردن شوک ضربه پیش دستانه است و ناک اوت حریف در راند اول باعث اتمام مبارزه خواهد شد (تا اینکه یکدفعه ای ابراهیم در زمانی که هیچ کس انتظارش رو نداره یه تیر میزنه تو کله رامبو) 4- و کل تقابل در لحظه است و یا حداقل اهمیتش در لحظه مهم است نه برآیند کل پروسه (دیگه قبل و بعدش اصلا اهمیتی نداره) 5- اساساً این فرمول را هم می شود به گروهک های مخفی , سیال و مبارزات چریکی هم تعمیم داد (اما اگر جنگ آخر زمان نباشه ، فقط ماییم که میتونیم تا ابد ادامه بدیم ، از ما قوی تر داعش ... از داعش قویتر طالبان ... طالب ها در یک جنگ غیر آخر الزمانی شوروی و آمریکا رو هم شکست داد ) - به برداشت من قدرت یک مؤلفه تک بعدی نیست و اساساً یک مؤلفه تنها نیست . برآیند تمام نیرو ها دخیل هستند و همچنین نوع مولفه های حریف و برآیند آنها نیز در نتیجه موازنه تاثیر گذار خواهد بود . ( به معنای اینکه هم ما و هم حریف در یک مولفه قوی باشیم تعین کننده موازنه نخواهد بود . به عنوان مثال چنانچه یک کشور نیروی دریایی ضعیفی داشته باشد و حریف آن قوی باشد دلیلی بر عدم موازنه نیست و یا هر دو کشور تولید ناخالص برابری داشته باشند دلیل بر موازنه آنها نیست ) - مولفه کلی قدرت برآیندی هست از قدرت اقتصادی ، نظامی ، ائتلاف سازی ، تبلیغاتی و فرهنگی ( که می تواند خود تابعی از ضریب نفوذ فرهنگی ، مذهبی و حتی قومیتی و یا زبانی باشد ) و دیگر فاکتورها - نکته اثر گذاری هر کدام از این مؤلفه ها در فرآیند کلی پروسه " پویایی " هر کدام می باشد . جهان نقطه ای ایستا نیست و چنانچه هر مؤلفه ی قدرت شما در حال حاضر چشم گیر باشد این " پویایی" آن مولفه هست که متضمن استمرار آن خواهد بود و کم نیستند ابر قدرتهایی که مؤلفه ای از ایشان به مرور رو به افول رفت و در نهایت سبب عدم توازن داخلی و به تبع از دست رفتن موازنه کلی با حریف او گردید . - چیزی که به چشم می آید همیشه شاخص ترین مؤلفه است . ولی شما زمانی به توان نامی یک سیستم خواهید رسید که تمام مولفه های تان متوازن باشد و صرف قوت یک مورد شما را به مقصود نخواهد رساند . و این مولفه ها چنانچه فاصله معنادار باهم داشته باشند توان شما به مرور کاهش و از همان نقاط ضعف آسیب خواهید دید ( البته که شما فرمودید زدن شوک و پایان مقابله , پس شاید لازم نباشد دیگر نگران ادامه و نقاط ضعف آتی باشیم . ) عرض خواهم کرد که چرا نیاز از است نگران نقاط ضعف باشیم و یا اساساً چقدر احتمال ناک اوت و اتمام کار حریف وجود دارد در عمل - به عنوان مثال کشوری مولفه نظامی اش 15 باشد و مولفه اقتصادی اش 5 برآیند کل را 10 در نظر بگیرید . قدرت نظامی ایشان است که به چشم خواهد آمد و نمایان تر است اما آن تنها چیزی است که اهمیتی ندارد بلکه برآیند کل و همان نقطه ضعف شما یعنی مولفه اقتصادی 5 است که تعین کننده موازنه شما خواهد بود. ( اگر برداشتم از مکانیسم بیان شده از طرف شما درست باشد معتقد هستید که همان مولفه 15 کافی است برای ایجاد شوک و کار تمام می شود و به ضعف اقتصاد و برآیند کل دیگر نمی رسد) ( مولفه اقتصاد و نظامی را مثال عرض کردم . می توان در خود مولفه نظامی نیروی هوایی و دریایی و یا هسته ای را و بر آیند آنها را در نظر گرفت . ولی مکانیسم بیان شده شما همان است و قطعاً شوک در هر کدام جواب می دهد ) - موازنه زمانی ایجاد خواهد شد که برآیند تمام این مؤلفه های قدرت شما با برآیند حریف یک سان باشد . اما نکته اصلی این است که این برآیند ثابت و همیشگی نیست و با تغییر مراکز ثقل هر مولفه برآیند و برهم کنش هر کدام و کل موزانه شما تغییر می کند . به عنوان مثال : تغییری در ژئوپولتیک منطقه موجب تغییر موازنه شما می شود . اکنون که ترکیه در آذربایجان و یا حتی اسرائیل در امارات جای پا باز می کند می توان گفت شرایط موازنه ما با ایشان با قبل از این تغییرات یکسان نیست . بهتر می دانم برای به چالش کشیدن این نظریه (نظام کاغذی خلق موازنه از بین رفته است) به چند نمونه عینی متوسل شوم : 1- ایران و عراق که به عنوان نمونه فرمودید : این فرض که ایران بعد از انقلاب دچار ضعف و خلع مدیریتی شد و لذا موازنه بر هم خورد شاید زیاد دقیق نباشد . این دو کشور از قبل هم در موازنه نبودند و برتری نسبی ایران کاملاً محسوس بود و بعد از انقلاب نیز ادامه داشت . در واقع اشتباه محاسبات عراق در اینکه ایران با انقلاب 57 و از دست دادن جایگاهش نزد ابرقدرتها و تغییر موقعیتش در جایگاه جهانی کاملاً ضعیف گردیده است عامل اصلی بود . غافل از اینکه مؤلفه های قدرت ایران تنها داشتن حمایت غرب نبود و دیگر مؤلفه های درون زای قدرت در ایران هنوز پابرجا بود . شروع جنگ به ایشان و ایضاً به مشوقانش یادآوری نمود که داستان از چه قرار است و چنانچه به عراق یاری نرسانند و ایران را بیشتر از پیش تضعیف نکنند باید نصف عراق را به نام ایران سند بزنند ( خواهشمندم مک فارلین را دوستان در نظر نگیرند که قطع شدن آتش تهیه بین موج اول و دوم برای خط مقدم احساس خوشبختی شاید بیاورد ولی عوض کننده کل مصیبت نخواهد بود) کمک غرب و شرق به عراق اتفاقاً تازه موازنه را برقرار نمود و در جنگی فرسایشی توان و انگیزه ای برای طرفین نماند و نتیجه ترک مخاصمه شد . 2- حمله عراق به کویت : نکته اصلی باز اشتباه عراق در محاسبه اشتباه و تصور عدم موازنه و ایضاً برتر دانستن خود نسبت به کویت بود که باعث شد قدم در این راه بگذارد . ذکر دلایل حمله عراق خالی از لطف نیست : (به دست آورن منافع اقتصادی و چاه نفت - به دست آوردن موقعیت بهتر در کرانه خلیج فارس و رسیدن به مرادی که در هورالعظیم و اروند کنار و ... زنده به گور شده بود همچنان در حسرت پهنه مناسبی از خلیج فارس - رسیدن به آرمان یک پارچه سازی امت بزرگ عربی به رهبری رئیس صدام - پاسخگویی به ولع جنگ سالاران حزب بعث که در جنگ ایران مانند عقده ای شد بود برایشان پیروزی بزرگی که نامشان را ماندگار کند) - عراق میزان تجهیزات نظامی کویت را درست محاسبه کرده بود - عراق میزان قدرت اقتصادی کویت را درست محاسبه کرده بود و ایضاً آن را بسیار جذاب و برای تقویت خود مفید می دید و اینکه مانعی نخواهد بود برای نیل به هدفش - عراق میزان حمایت آمریکا را از خود در حمله به کویت درست محاسبه کرده بود ! ( گواه دیدار چند روز قبل از حمله سفیر گلاسپی با صدام را در نظر بگیرید ) حداقل تصور می کرد که آمریکا تحت عمل انجام شده قرار خواهد گرفت و دوست دیرین را سرزنش نخواهد کرد . چه برسد به حمله - صدام عدم حمایت جهانی از کویت را درست پیش بینی کرده بود ! 8 سال یک کشور به آن بزرگی را کوبیده و جایزه گرفته بود ، فرودگاه بغداد ( از ترافیک تجهیزات اتمی فرانسوی برای اوسیراک و تجهیزات شیمیایی آلمانی و دیگر سلاح های روسی و آمریکایی و ... ) جای سر خاراندن نداشت . چرا باید فکر کند که دنیا برای او به صف می شود برای یک بیابان که حالا نفت هم داشته باشد فرقی ندارد . (آن چاه ها هم که در عراق هستن مگر برای همان غربی و شرقی ها نمی رود این چندتا هم رویش , همه را خودم به آنها تحویل میدهم برای آمریکا مگر نام فرد و شیخک طایفه مهم است !) - پس چرا آن گونه نشد و محاسبات غلط از آب درآمد ( این خود برتر پنداری و محاسبه غلط بد چیزی است ) - اساساً تمام جنگ ها در حالی شروع می شود که حداقل یک طرف محاسبه اشتباهی کرده باشد . شاید دو ظرف هم ، ولی نه الزاماً . همیشه یک طرف محاسبه اش را درست حساب نکرده . یک نکته از قلم می افتد و عاقبتش هم ... ؟! در مورد عراق صدام وحشت عربستان و اسرائیل را محاسبه نکرده بود . وحشت از عراقی که یاغی شده و موازنه کلی را برهم خواهد زد . و اگر هم دیده بود در حسابش توان ایشان در مجاب آمریکا برای تنبیه عزیز دردانه اش را دست کم گرفته بود . و شاید هم حس اعتماد به نفس کاذب در موشک باران کل منطقه ( اگر اوسیراک را داشت گمان میکنم برای دل گرمی آن دو کشور آمریکا راه دیگری در پیش می گرفت تا تنبیه این بچه لوس را ) 3- در حمله عربستان به یمن : همین یک نکته را بگویم که مؤلفه پایگاه مردمی انصارالله و به تبع آن ایران از مؤلفه قدرت نظامی عربستان شاید برتر باشد و در دراز مدت نیروی این مؤلفه برآیند کل موازنه را به نفع ایران تغییر دهد . پس دقیقاً نمی توان یمن را کاملاً تهی از هر نوع موازنه ای ارزیابی کرد و شکست عربستان را دلیلی بر عدم تاثیر موازنه در تقابلات دید . عرضم در ابتدای بحث هم همین بود که برآیند مؤلفه های قدرت مهم است نه بلند ترین شاخص حریف که حتی ممکن است از طمطراق آن چشم ها کور شود . انصارالله اگر خالی از هر مؤلفه قدرت بود اکنون این سرنوشت گریبان آل سعود را نمی گرفت . خدا می داند که دستان خالی یمن ها و سفره های خالی و کودکان نحیفش اراده آنها را سست نکرده و البته که ایران هم کمک های معنوی و سایر بسیاری رسانده اما در مقابل مؤلفه های قدرت درون زای آنها کاهی است در مقابل کوه . 4- حمله آلمان به لهستان و فرانسه : در این باب دوستان صاحب نظر زیادی هستن که من جسارت نمی کنم بیان نظر کنم ولی همین مقدار کافیست که در محاسبات هیتلر گمان نمی کنم این نتیجه بود که برای لهستان باید با تمام دنیا بجنگد وگرنه راه دیگری و حداقل در زمانی دیگر در پیش می گرفت ( بنگرید به توافقنامه مونیخ 1938 ) اطمینان ناگفته از عدم دخالت انگلستان و فرانسه در صورت حمله به لهستان . وشاید هم محاسبه نموده بود که شوک حاصل از محو لهستان و آنچنان همه را بر زمین میخ کوب کند که فکر جنگ از سر بدر کنند . ولی وحشت انگلستان و فرانسه را محاسبه نکرده بود از اینکه آلمان یاغی موازنه کلی را بر هم زده است و ان غریب ما را هم خواهد بلعید . - و ایضا تاکتیک حمله پیشدستانه جواب داد در فرانسه و روسیه و ژاپن هم یک حمله پیشدستانه به چین و آمریکا و ... ولی خوب در عالم واقع همیشه ناک اوت صورت نمی گیرد و مخاصمه ادامه پیدا میکند . همان گونه که ایران در شوک اشغال نیمی از خوزستان رفت ولی ناک اوت نشد ! در پایان لازم است عرض شود ایضاً شوک شهادت سردار در آبان ماه 98 نباید منجر به این گردد که ما گمان بریم که همیشه و همه وقت ممکن است مانند ما همه از شوک اقدام پیشدستانه منفعلانه به کاهش و کنترل تنش روی آورند . این استقرایی ناقص است . سپاس از برادر ارجمند @worior و برادر @MR9 و عزیزان میلیتاری که با نوشتار های خود ما را در درک اندیشه بهتر همیشه راهنما هستند .
  10. با سلام و یاد خدا قبل از نوشتن متن عذر خواهی می کنم بابت سواد کم حقیر در رعایت دستور نگارش زبان پارسی . هر کاری می کنیم نمی توانیم ترک عادت کنیم از محاوره ای نوشتن :/ صحبت های برادر بزرگوار @worior از یک دید دیگر دارند بیان می کنند . در واقع به آینده قطعی و حتمی کل منطقه اشاره دارند . - این استدلال غربی ها هست ( در واقع تاکتیک تبلیغاتی و نه خود استراتژی اصلی ) مبنی بر اینکه اگه ایران خلع سلاح ( متعارف و غیر متعارف ) بشود باعث می گردد رقابت تسلیحاتی در منطقه وجود نداشته باشد . آنقدر این بازی پیچیده و طولانی شده که حتی خود ما هم درون آن افتاده ایم و اینگونه فکر می کنیم و بیان می کنیم که فلانی خلع سلاح کند تا من هم انجام بدهم در صورتی که باید اعلام کنیم ما تجهیز می کنیم به آنها هم بدهید ( به صورت فرضی در نظر بگیرید که همین اکنون ایران از تمام سیاست هایش عقب نشست و همان کشور عادی که پمپئو می خواهد شود . این ترس (بیدار شدن شیری که در نهایت ممکن است آنها را ببلعد) که از ایران در 5 دهه گذشته به جان بعضی از کشورهای خلیج فارس افتاده هرگز از ذهن آنها پاک نمی شود و در صورت حل تمام اختلافات بی شک در خفا برای یک ایران غیر عادی احتمالی مجدد (از دید غرب) برنامه خواهند ریخت . پس در نهایت ما هر راهی برویم آنها تجهیز خواهند شد و متعاقبش ما هم . این یک معادله است که از هر سمتی بروید فقط به یک جواب می رسید و اون هم همین صحبت برادر @worior هست که در ذیل میارم : - منطقه خاورمیانه در نهایت به یک منطقه کاملاً هسته ای تبدیل خواهد شد ( زمانش و نحوه انجامش به فاکتورهای زیادی بستگی داره و سخته پیش بینی اون) - از بس که تضاد در آن هست که به بالانس رسیدن قدرتها تنها راهی خواهد بود که فقط میتواند آرامش را برای این گوشه از جهان به ارمغان بیاورد . ( برقراری بالانس نیاز به قدرت خارجی را هم کم رنگ می کند که از باید بیرون آمده و توازن را برقرار کند) - همان گونه که تمام برادران می دانند این نتیجه به مزاق ابر قدرتها خوش نمی آید لذا در راه آن سنگ اندازی خواهند کرد . تقویت اعراب به شکل وابسته گونه ای که قدرت واقعی و درون زا نداشته باشند و تجهیز آنها به شکلی که سوئیچ همه تجهیزات با خود ایشان باشد ! - تقریباً اکنون همین خواسته غرب شکل گرفته فقط نقطه نا هم تراز این ماجرا ایران است که دارد مسیری را می رود که کل منطقه را با خودش به آن سرانجام دیگر منتهی می کند ( توازن قوا در منطقه ) و از این روست که پمپئو می فرماید ایران عادی رفتار نمی کند . - برجام به عنوان یک تاکتیک از طرف ما و ایضاً از طرف غرب در راستای رسیدن به برنامه های دراز مدت به امضا رسید . جالب این است که هر دو طرف از آن راضی نیستند و بیان می کنند که نواقص زیادی دارد . به معنی اینکه هم مفید بود برای هر دو طرف و هم نه چون معادله کلی را عوض نکرد برای هیچکدام . - چه با برجام و چه بی برجام . چه با مذاکره و چه بی مذاکره . چه ما کشور عبری رو به رسمیت بشناسیم چه نشناسیم و غیره ... عقاب سر سفید غربی دست از سر آسمان و زمین این مرز و بوم بر نخواهد داشت و ما را به حال خود رها نخواهد کرد که مسیر خود را برویم ( حداقل بعد از تجربه 57 برای آنها ایران کشوری است به غایت خطرناک و مستعد برای موی دماغ شدن و هرگز و هرگز ما به قبل 57 بر نخواهیم گشت ) ( غرب حتی در صورت حل تمام اختلافات با ایران به چشم یک افسر مستعد شورش نگاه خواهد کرد که نباید به مناسب حساس گمارده شود) - به برداشت این حقیر ساده انگاری خواهد بود که ایران با برجام و حتی پذیرش محدودیت موشکی و توقف از نظر ایشان دخالت منطقه ای ( ساماندهی نیروهای منطقه ای بیان بفرمایید ) غرب دست از سر ایران بردارد و ما در کمال آرامش مانند ژاپن به توسعه اقتصادی و غیره خود بپردازیم . هرگز آنها نه ایران را ژاپن می بینند و نه خاورمیانه را شرق دور - آمریکا تمام این تاکتیک ها را به کار می برد تا در موعد مناسب کار را تمام کند . (هدف تکه پاره کردن ایران و حتی خود عربها و تنش دائمی کشورهای موجود باهم و حتی کشورهای جدید که ایجاد می شوند با سرزمین های مادرشان خواهد بود و نیاز همیشگی به یک ابر قدرت خواهد بود که ثبات و توازن را برقرار کند) دقت در روش های غرب در طول یک قرن قبل بیان می کند که تضعیف حریف ( ضعف اقتصادی ، نظامی ، همزمان انزوا ، و تشدید اختلافات درونی ، ضعف در ساختار های اجتماعی ) تا جای ممکن که با کمترین تلفات بتوانند ایشان را از پای بیاندازد بدون ایجاد حتی مخالفتی یا همدردی از طرف سایر کشورها و حتی مردم کشور اشغال شده از ایشان تقدیر و تشکر هم بکنند . ملاحضه بفرمائید به نظر سنجی ها از مردم کشورهای آلمان و ژاپن و حتی کره جنوبی ! که گرچه از روش های غربی ها اعلام گلایه بسیار دارند ولی نفس اشغال شدن کشورشان را درست می دانند و می گویند خدا خیرش دهد راحت شدیم ! باری فقط این نکته می ماند که غرب برای به کرسی نشاندن برنامه های دراز مدتش در منطقه و به تبع آن با ایران غیر عادی چه اقدامی را خواهد کرد ؟ ( نوع اقدام را عرض کردم در مطالب فوق در واقع بهتر است بگوییم به چه بهانه ای تقابل رو در رو را شروع خواهد کرد؟ ) و چه زمانی ؟ ( همان سوال سخت اول بحث ) به برداشت من گفتار برادر ارجمند جناب @MR9 که در ذیل می آورم می تواند نقطه شروع این تقابل باشد ( حداقل در دو ماه آینده هوشیاری کامل مسئولان و مردم را می طلبد ) ( وانشالله در صورت رفع کوتاه مدت تهدید باید همچنان برای 4 الی 20 سال بعد نیز این هوشیاری مداومت داشته باشد )
  11. قطعا همانگونه که برادران فاضل میلیتاری مطلع هستند هر نوع ابزار یا وسیله ای برای هدفی مشخص به کار گرفته می شود . کشتی های تجاری توان حمل محموله های بزرگ و سنگین رو دارند و کشتی های نظامی (غیر از پشتبانی ها) هرچند قابلیت آفند و پدافند بالا دارند اما تنها توان پذیرش پرسنل خود و یا مهمات مورد نیاز خود را دارند. چنانچه بخواهید شناوری برای نیاز اول (حمل در تناژ و ابعاد بزرگ) طراحی نمائید باید از تاکید بر گزینه دیگر (سطح قابلیت تجهیزاتی برای درگیری مستقیم) بکاهید. - طی سالیان گذشته در مقاطع مختلفی تهدید به بازرسی کشتی های تجاری ایران برای ما وجود داشته و چنان که ما میدانیم اگر صورت می پذیرفت حتما نه در آب های نزدیک ما بلکه در دریاهای آزاد اتفاق می افتاد و دست ما کوتاه برای جلوگیری .( حداقل محموله های حساس را دیگر نمیشد با تجاری منتقل کرد) - می شود گفت اکنون این کشتی یک شناور نظامی هست با قابلیت حمل زیاد ( خدا به پادگان ها در سوریه و انشالله که بعداً در یمن سلامتی عطا کند و نیاز آن عزیزان به رسیدن امن محموله ها بیشتر از قبل لازم گردیده است) (در مسیر هایی که کاملاً بسته نباشد ولی کاملاً هم امن نیست که از شناور تجاری استفاده کرد) - چنانچه یک خرید یا فروش تسلیحات که اکنون هم مشروع است و هم قانونی بخواهد صورت پذیرد اینگونه نخواهد بود که یک aw159 wildcat بشینه رو عرشه و ناخدا رو مجبور کنه زانو بزنه و بار رو تحویل بده ( مثل آدریان 1 ) . باید رسماً درگیر بشه که تبعاتش رو براش بالا میبره و این باعث میشه اکثر اوقات صرف نظر کنه. - همچنین دوستان به درستی کاربرد های متنوعی مثل ساپورت کاروانهای تجاری و نقش روانی اون در جلوگیری از ماجراجویی ها اشاره کردند که می تونه مفید باشه . - اینکه ما تجهیزات مناسب فعلاً برای پوشش آبهای دور دست نداریم بر کسی پوشیده نیست ولی همین کار هم جای تقدیر داره و باید دست این عزیزان را بوسید که منتظر نمی موند و از امکانات موجود بهره می برند . انصافاً در ایران شرایط سخت به ما یاد داده که باید با امکانات کم خلاقیت زیاد بکار ببریم . - دوستان به درستی به سطح حفاظتی روی عرشه توجه کردند اما به نظر شخص حقیر زیر عرشه این شناور و رمپ داخلی و بیرونی اون هست که دست عزیزان ما رو در نیروی دریایی برای پیشبرد اهداف بازتر خواهد کرد .
  12. - شواهد نشون میده که ایران از عدم وجود پاتریوت ( در کل عدم توان مقابله ) کاملاً مطمئن نبوده و انتخاب موشک قیام خود گویای این امر هست که ریسک مقابله پدافند رو کاهش بده (چون اگر رهگیری و دفع می شدند دیگه هیچ رقمه حتی ظاهر انتقام هم نداشت) - این بحث که آیا ایران از قبل هشدار داده یا نه نفی کننده این نیست که آمریکا در صورت داشتن امکان مقابله از اون استفاده نکنه . پس ایران ریسک کمتری کرد تا مطمئن بشه به هدفش خواهد رسید . - قبلاً ایران از سد پدافند آمریکا در عربستان با قیام گذشته بود و از عملکرد اون مطمئن بود . - انتخاب یک موشک 1000 کیلومتری برای یک هدف در 350 کیلومتری و یعنی اینکه موشک قوس بلندتری خواهد داشت و چنانچه پدافندی در منطقه هدف باشه دیرتر توان رهگیری و مقابله داره - کاهش چند صد کیلوگرم از وزن کلاهک سرعت فاز نهایی اون رو بیشتر و مقابله را مشکل تر خواهد کرد ( البته این افزایش سرعت چقدره و تا چه حد قابل ملاحضه رو نمیدونم ) (در صورت کاهش کلاهک و با همان سوخت قبلی شاید برعکس بشه چون انرژی جنبشی کمتری خواهد داشت) در پایان مطابق سخنان سردار سلامی و حاجی زاده سخن شما میتونه درست باشه چون بیان کردند که گرفتن تلفات انسانی هدف اصلی نبوده و بیشتر قصد ضربه به ماشین جنگی مهاجم بوده که در صورت ادامه درگیری مفید واقع بشه ( البته شخصاً معتقدم هدف اصلی تخریب روحیه مهاجم بود تا ماشین و نیرو انسانی)
  13. سپاسگذارم از معرفی لینک ، خیلی مفید بود و به شکل تعجب آوری به نظر من دقیق بیان شده چون با مصادیق عینی آن را بارها به صورت پراکنده مواجه شده بودم و اینجا خیلی منسجم این نوع مکانیسم بررسی شده " بااین‌حال در عالم واقع، سیستم امتیازدهی پرداخت کاملاً مخالف پیش‌بینی مدیران عمل می‌کرد. کارکنان تعریف خودشان را از “کار روزانهٔ منصفانه” داشتند که به‌طور قابل‌توجهی کمتر از آن چیزی بود که انتظارات مدیران در سیستم مطلوب امتیازدهی پرداخت برمبنای آن شکل گرفته بود. استاندارد نانوشتهٔ کارکنان به تعداد معینی از محصولات ترجمه شده بود که باید هر فرد در طول یک روز آن را تولید می‌کرد؛ در واقع این تعداد، حداقل تعداد کارگران لازم محلی برای انجام کار بود. هر آنچه بیشتر از این حد تولید می‌شد توسط گروه مردود شناخته شده و به طرزی منفی محکوم می‎شد. اگر کارگری سرعت عمل به خرج می‌داد و بیش از حداقل استاندارد تولید می‌کرد مورد خشونت کلامی قرار گرفته و با عباراتی نظیر برده خطاب می‌شد (با استفاده از اتصال انگشت شست به انگشت سوم دست به تعبیری استعاری به او می‌فهماندند که مانند میگساران زیاده‌روی کرده‌است) و در نهایت وحشتناک‌ترین مجازات – استبداد تا انزوا و تبعید مجازی – توسط گروه در مورد او به اجرا درمی‌آمد. معمولاً کارگران در ساعات ابتدایی روز تعداد موردنظر را تولید می‌کردند و به ناگاه در طول بعدازظهر عملکرد آن‌ها به طرز ماهرانه‌ای کاهش می‌یافت و حتی وقت خود را برای تولید محصولات یک شرکت دیگر صرف می‌کردند (تمام این‌ها به‌دوراز چشم مدیریت انجام می‌پذیرفت). این فرهنگ کار برخاسته از این باور کارکنان بود که نرخ بیشتر تولید روزانه مدیران را بر آن می‌دارد تا حداقل تولید روزانه را افزایش دهند، حداقل دستمزد روزانه را بردارند و یا برخی از آن‌ها را اخراج کنند. پروژهٔ هاثورن در طول رکود بزرگ اقتصادی انجام شد و به همین خاطر عجیب نیست که کارکنان نسبت به انجام چنین اعمالی از سوی مدیران ترس‌هایی به دل راه می‌دادند. یافته‌های هاثورن در تقابل با تئوری مدیریتی رایج در آن روزگار بود. برمبنای گفته‌های تیلور، انسان اقتصادی یک فرد است و ساختارهای انگیزشی برای تشویق افراد بر این مبنا شکل‌گرفته‌اند که نهایت تلاش هر فرد بروز یابد و هرکدام را بر آن دارد تا نظیر فرد متناظر خود در آن سازمان بهره‌وری داشته باشند. بار دیگر در آزمون BWOR مشخص شد که کارکنان نه به‌عنوان افراد واحد، بلکه به‌عنوان یک گروه عمل کرده و تئوری مدیریتی نانوشته‎ی خود را که برمبنای عدم اعتماد به مدیران و نه علاقه به تئوری انسان اقتصادی است، دارا هستند. در اینجا نخستین نشانه‌های تجربی سازمان غیررسمی (چیزی که می‌توانیم آن را زیرفرهنگ حرفه‌ای و با ضدفرهنگ بنامیم) مشاهده شد که به‌عنوان الگوهای واقعی واکنش‌ها و روابط اجتماعی در میان اعضای یک سازمان تعریف شد که توسط مدیران مورد غفلت واقع شده بودند. محققان توانستند این سازمان غیررسمی را با شناسایی تعاملات میان کارکنان تطبیق داده و شبکه‌های روابط میان گروه‌های کاری مختلف یا مشتریان را به‌صورت گرافیکی ترسیم کنند که بسیار به تحلیل شبکه‌ای که امروزه برای شناسایی الگوهای غیررسمی ارتباطات و تبادلات میان افراد به کار می‌رود، شبیه است. " برگرفته از https://fa.wikipedia.org/wiki/اثر_هاثورن
  14. parsneet

    یخ زدگی هواپیما

    علاوه بر سنسور pitot tube که به درستی فرمودید . یخ زدگی می تواند سنسور های تشخیص زاویه حمله را هم مختل نماید . در سقوط های سریالی هواپیمای Boeing 737 MAX سریال های 8 و 9 اصلی ترین متهم angle of attack نصب شده در بدنه جانبی دماغه شناخته شد . البته متهمی که شاید با هدف رد گم کنی از مقصر اصلی توسط بوئینگ معرفی شد ! سنسور های تشخیص زاویه عموماً از دو دسته مکانیکی و الکترونیکی هستند . سنسورهای مکانیکی در انواع مختلفی هستند که نوع جیوه ای اون درای یک محفظه است با چند کنتاکت و مقداری جیوه . وقتی شما محفظه را کج می کنید جیوه حرکت میکنه و دو کنتاکتی که در خط افق قرار دارند رو به هم وصل میکنه و در نتیجه سیگنالی از اون کنتاکت صادر میشه و به ما نشون میده که مثلاً زاویه 45 درجه است . نوع دیگر مکانیکی که در هواپیمای 737 MAX استفاده شده شامل پره ای هست که از بدنه بیرون زده و با برخورد با هوایی بیرونی همیشه در خط افق قرار می گیرد . وقتی خط محور افقی هواپیما با یک زاویه کج می شود سنسور زاویه پره در خط افق و خط محور افقی بدنه رو نشان خواهد داد . سنسور های الکترونیکی هم که چندین قطعه مواد پیزوالکتریک در جهات مختلف دارند . این کریستال های پیزوالکتریک در برابر شتاب مقداری ولتاژ تولید می کنند . هر چه شتاب بیشتر باشه ولتاژ بالاتر میره و از هر کدوم از قطعات ولتاژی تولید شود دستگاه متوجه چرخش در اون مسیر و زاویه خواهد شد ( عمومی ترین کاربرد این سنسور رو همه در دستگاه های موبایل مشاهده کرده اند که سنسور متوچه چرخش موبایل شما در حالت افقی و عمودی می گردد ) اما برگردیم به متهم اصلی در هواپیمای Boeing 737 MAX ، این سنسور به Autopilot کمک می کند که متوجه تغییرات در زاویه حمله گردد ، تا از واماندگی جلوگیری نموده و مداوم دست به اصلاح زاویه حمله بزند . 737 مکس به خاطر اینکه در طراحی جدید باید موتورهای LEAP-B1 بهش می خوراندن ! (قابل توجه دوستان عزیر میلیتاری و بعضی مدیران صنایع نظامی که این خوراندن ها گاهی نتایجش شر می شود از ما گفتن!) مجبور شدن موتورها را به طرف جلو و لبه حمله بال منتقل کنند . خود این امر باعث بر هم خوردن مرکز ثقل Lateral axis گردید و منجر به حرکت pitch مثبت دماغه و بالا آمدن آن شد . طراحان با نوشتن الگوریتم های برای Autopilot که مداوم دست به اصلاح زاویه حمله بزند مشکل را مرتفع نمودند ، حداقل به ظاهر مرتفع نمودند . اساس مشکل در هواپیمای Boeing 737 MAX این هست که سیستم Autopilot عزیز این شرکت محاسبه زاویه را اشتباه محاسبه نموده و تشخیص می دهد که باید آن را اصلاح کند و این کار را تا جایی ادامه می دهد که از زاویه حمله بحرانی عبور و نهایتاً هواپیما و مسافران نگون بخت در حالت شبه عمودی قرار می گیرند. که متاسفانه سقوط با آن سرعت و زاویه سرنوشت دیگری برای آنان جز تبدیل شدن به قطعات کوچک را رقم نخواهد زد . در اولین حادثه 737 های مکس که پرواز ۶۱۰ لاین‌ایر اندونزی بود که نقص در عملکرد اتوپایلوت در تشخیص زاویه حمله شناسایی شد . بوئینگ اعلام کرد که خلبان ها به درستی و در زمان مناسب عکس العمل نشان نداده اند و اگر بعد از اخطار اولیه سیستم اصلاح زاویه حمله را غیر فعال می کردند الان در خانه شان روی مبل داشتند سخنرانی های ترامپ را تماشا می کردند ! ( ترامپ علی رقم میل باطنی و پس از چندین سقوط متوالی در نهایت در اثر فشار رسانه ها و بازماندگان دستور تعلیق را صادر کرد ) . نکته جالب آن است که در دستورالعمل شرکت بوئینگ آمده است زمان مناسب حداکثر 25 ثانیه است ! ( می شود اینگونه بیان کرد که تا خلبان از کمک خود بپرسد چی شده ؟! زمان مناسب را از دست داده ، از زاویه جمله بحرانی عبور و دیگر کار تمام است ! بهر روی اینگونه گردید که حادثه اول یا مقصر اعلام کردن خلبانها و به تبع آن خود ایرلاین جهت عدم نظارت و آموزش کافی مقصر شد و همچنان 737 مکس در حال بازاریابی برای فروش در قطر و عربستان ! در حادثه مهم بعدی که پرواز شماره ۳۰۲ هواپیمایی اتیوپی بود . آنجا هم باز نقص در سیستم اتوپایلوت و همان حالت و سرنوشت به وقوع پیوست . ( اینجا بود که دیگر مهندسان طراح 737 مکس به یکسری داستان سرایی ها مشغول شدند . از جمله اینکه : آقا حتما کفتری ، پرنده ای ، چیزی به اون بالک تشخیص سنسور زده و کج شده ، حتما یخ زده بوده ( در روز آفتابی و چند دقیقه بعد از پرواز که هنوز کامل ارتفاع گیری نکرده!) ، یو اف او ها اومدن دست کاریش کردن و غیره ... ) ( ناگفته نماند که گاهاً در موارد مشابه مسئولین و ایرلاین های وطنی خودمون هم دست کمی از این مهندس نماها نداشتند ! ) بگذارید حادثه دوم را کمی بیشتر باز کنیم . همانطور که در ابتدای کلام عرض گردید هواپیما نباید متکی به یک سنسور و حتی یک نوع سنسور گردد . که البته Boeing 737 MAX سرآمد سخت افزارهای نوین در مقایسه با تمام هم عضوهای خویش در باشگاه گسترده شرکت بوئینگ است . نکته اینجاست که مرکز پردازش اطلاعات هواپیما باید سیگنال های ورودی از سنسورهای مختلف را باهم مطابقت داده و بعد تصمیم گیری و دستور را صادر کند . تا که اگر در یک سنسور اختلال و نقصی پیش آمد درصد اثر گذاری آن بر دستور نهایی به حداقل کاهش پیدا کند . قطعاً از هر نوع سنسور به تعداد مختلف و نواحی مختلف هواپیما وجود دارد و براساس یک الگوریتم و اولویت بندی و کارکرد هر مجموعه سنسور واحد مرکزی پردازش اطلاعات نسبت به تصمیم نهایی اقدام خواهد کرد . آقا آخرش رو بخوام بگم اینه که بوئینگ بعد از حادثه اولی فهیمد گیر کار سیستم داده پردازی و الگوریتم مرکز پردازش اطلاعات خودشون هست . ولی توجه رو به سمت دیگه ای معطوف کرد . چون باز نویسی و تغییر در الگوریتم و بعد بارگذاریش در کل هواپیماهای فروخته شده در سراسر دنیا زمان بر هست و این یعنی زمین گیری کل ناوگان پر طمطراق مکس که در اوج بازاریابی و تبلیغات به سر می بره . و این تاوان سنگینی برای این شرکت خواهد بود. ( مثلاً درسته باله ی سنسور رو یک کفتر زده کج کرده ولی دلیل نمیشه که دادگاه بگه خوب قسمت بود خدا رحمتشون کنه و فوقش مرحوم کفتر رو به قیچی کردن بال محکوم کنه ... ! ) در واقع اینکه نقص یک واحد جزء ، عملکرد کل سیستم رو دچار اشتباه کنه نقص در طراحی شمرده میشه . وای پسر اومدیم بگیم یخ زدگی سنسور زاویه حمله بهانه بوده برا سقوط مکس ها افتادم در باتلاق توضیحات و جزئیات اصلی ترین علت سقوط پرواز شماره ۳۷۰۴ هواپیمایی آسمان در مسیر تهران به یاسوج هم همین یخ زدگی بود . البته که طبق روال همیشگی مگسک رو سمت خلبان ( که اتفاقا یک خلبان بسیار ماهر و با تجربه بود ) گرفتند ولی به درستی دستگاه قضایی لوله توپ رو گرفت سمت عوامل اصلی در ایجاد اون حادثه دلخراش . نکته دیگرش این بود که شرکت هواپیماهای ATR که تجهیزات بسیار ظعیف یخ زدایی داشتند هواپیماهاش و یا اصلاً نداشتند بعد که آژانس ایمنی اتحادیه اروپا (EASA) اون رو مجبور میکنه که باید نسبت به طراحی و نصب سامانه جدید آلارم یخ‌زدگی (APM) اقدام کند . ایران هم مانند باقی کشورهای مصرف کننده محصولات این شرکت ازش درخواست خرید تجهیزات میکنه و در نهایت ATR هم برای ایران تجهیزات مرتبط را نمی فرسته به بهانه تحریم ها . بعد برجام هم که مسئولین مربوطه عزیز آنقدر ذوق زده شدن از اجرای Water salute ها و مشغول آب بازی که از پنجره موقت گشایش برجامی برای ارتقاء و ترمیم پیکر خسته ناوگان استفاده نکردن و یا شاید هم چشم اندازی رو می دیدند که اصلاً نیازی به ارتقاء قبلی ها نیست و انشالله با همین فرمون تا چند سال فقط باید مشغول پاره کردن پلاستیک صندلی خرید های جدید باشیم ! و اینگونه شد که پنجره که چه عرض شود ، در و پیکر هم بسته شد و ما ماندیم این ور پنجره و همین پرنده های کهنه و خسته خودمون ! حالا بماند که اون هواپیما که در یاسوج سقوط کرد 7 سال به کما رفته بود و ازش قطعه برمیداشتند برای باقی پرنده ها ! چند ماه قبل از حادثه اسفناک مذکور دستی به ظاهر و سر و گوشش میکشند و رکابش می کنند برای استفاده و خدمت رسانی به مردم . اگر به صحبت های دوستان در اول تاپیک ارجاع دهم که اساساً این بدنه های فرسوده تاب و توان کمی دارند و بدون سیستم های نوین دیگر توقع از خلبان برای جمع کردن داستان در شرایط بحرانی توقعی بی منطق است : دوستان عفو بفرمایند بابت اشتباه های تایپی و نگارشی و یا احیاناً اگر نکاتی رو به درستی بیان نکردم . انشالله که دوستان با سابقه تر به ما پوتین نو ها با نظر لطف نگاه کنند .
  15. قطعاً همین طور هست . اما قدرت منطقه ای با ابر قدرت جهانی بودن تفاوت بسیاری داره . و صرف داشتن یک ژئوپولتیک مهم تنها معیار ابر قدرت "جهانی" بودن نیست و یا اینکه در کنار یک تنگه قرار گرفتن و حتی منابع سرشار زیر زمینی . نکته دیگر اینه که : هستند کشورهایی که حتی قدرت منطقه خودشون هم نبودن و یا نیستن ولی ابرقدرتها رو به چالش کشیدند . پس صرف تقابل و به چالش کشیدن یک ابر قدرت جهانی یک کشور رو در دسته بندی دیگری قرار نمی دهد . البته بسیاری از ابر قدرت ها قبلاً قدرت منطقه ای بودن و این به معنی این نیست که ما ضعیف هستیم و یا در اون مسیر نیستیم . در دنیا هستند قدرت های منطقه ای که با دارا بودن پتانسیل رشد دارند به قدرتی جهانی تبدیل میشن و یا حداقل در مسیر اون هستند. نظر شخصی خود من اینه که کشور ایران اکثر پتانسیل های رشد رو داره و این قابلیت رو داره که این مسیر رو شاید سریعتر از دیگران بره . مانند یک تیم فوتبال که صرف داشتن لیونل مسی شما رو صاحب جام نمیکنه و یا به جمع نیمه نهایی نمیبره . ولی همیشه عنوان میشه که آرژانتین با داشتن مسی مدعی جام هست .
  16. دقیقا به نکات درستی اشاره کردید . تغییرات در کاربری میتونه سختی های بسیاری به همراه داشته باشه . چون با هر تغییر الزاماتی پیش میاد و شما با چالش هایی روبرو میشی که در کاربری قبلی اون شرایط در نظر گرفته نشده یا اصلاً لازم نبوده و محدودیت های بنیادی رو جلوی روی طراح خواهد گذاشت . البته این کار نیک شاید از این جهت مفید باشد که میان بری گردد برای ما و تجربیات این اقدام سکویی بشه برای ساخت شناورهای مشابه . فقط نکته ای که به ذهنم خطور کرد این هست که کشوری مثل آلمان با تکنولوژی 80 سال پیش که یک کامپیوتر هم نبود (برا بحث های فنی و تولید صنعتی که هیچ ، حداقل برای دسته بندی بایگانی و استخراج اطلاعات عمومی پروژه) چگونه در عرض 6 سال 1050 زیردریایی یوبوت را ساختند و عملیاتی کردند ! همچنین 135 زیر دریایی که هنگام تسلیم آلمان در حوضچه ها در حال تکمیل و ساخت بودند را نیز اضافه کنید ! آمار ناو ها و بقیه هم که دیگر هیچ ...
  17. سپاسگذارم از پاسخ شما ( دقیقاً مثل پازل فکر کنم پاسخ تون مسئله رو برام حل کرد ) پس اگه برداشتم از راهنمایی هاتون درست باشه . میشه گفت وقتی میگن محدودیت برد عملاً منجر میشه به محدودیت در وزن محموله و اثر گذاری اون . و به تبع اون نوع کلاهک های حجیم تر و کاربردی تر هم پشت بندش محدود میشه . همزمان توسعه فناوری موتور ( قطعا موتورهایی با فناوری بالا ممکنه حجیم تر و سنگین تر باشن ) هم محدود میشه . وقتی اینها محدود بشه عملاً تحقیق و توسعه و دستیابی به تکنولوژی فضایی که بیس اون توسعه موشکی هست هم محدود میشه و باز به تبع اون سیستم های هدایت جنگ افزارهای آینده ما ( چه موشکی ، چه غیر موشکی و حتی در حد اشراف اطلاعاتی) هم محدود میشه بدون اینکه قطعنامه ای مثلاً آورده باشند که شما نمیتونی ماهواره مستقل داشته باشی و یا از خدمات ماهواره ای نظامی و غیرنظامی امن استفاده کنی ولی خود به خود از اون هم محروم میشی . در برجام ایران پذیرفت که تاسیسات غنی سازی رو در فردو برای چند سال جمع کنه . فقط نطنز باشه آشکارا عنوان کردند که میخواهیم خیالمون راحت باشه در جنگی احتمالی بتونیم نابودش کنیم . و ماهم پذیرفتیم ! خوب چرا حالا در موشکی نگویند که سیلو و لانچرهای زیرزمینی ممنوع بشه ؟! شما که اعتماد سازی کردی این هم روش قبول کن دیگه ! (از دید طرف مقابل) میشه گفت با یک درخواست به ظاهر ساده نتیجه کار این میشه که ایران عملاً امکان تقابل موثر در مقابل هیچگونه تهاجمی رو نخواهد داشت . شیری بی یال و دم و اشکم که صدای غرشش فقط از تریبون ها بیاد و بس ! ایران جزء محدود کشورهای هست که اگر چه در دسته ابرقدرتهای جهانی نیست ولی مجبوره که گستره حوزه دید نظامیش ( چه دفاعی ، چه تهاجمی ، و به تبع اینها رصد اطلاعاتیش ) رو بسیار بزرگ در نظر بگیره شاید نیمی از کره زمین ( داستان نفت کش ها در ونزوئلا شاید به ما یاد آوری کرد که لازمه همین حوزه رو باید تمام کره زمین در نظر بگیریم ) . لذا برای این چنین کشوری با این طیف و گستره وسیع جغرافیایی و ماهیتی تهدیدات اعمال محدودیت چه معنی میده ؟ در واقع مانند همون مثاله : کشیدن دندان و چنگال های شیری که نیت کردی بری تو قفسش ! در حالی که کسانی که همین درخواست های کوچک ! رو از ما دارن با یک بار سوخت گیری جنگنده هاشون چند هزار کیلومتر رو در چند ساعت پیموده و مهمان ما خواهند شد .
  18. یک بحثی که همه دوستان بهش اشاره کردن در این چند روز خواسته های بایدن ورای برجام هست . درسته ما قبول نداریم یا اینکه هرگز قبول نخواهیم کرد . ولی این موضوع در چند ماه و چند سال آینده دستور کار طرف مقابل هست که پس شاید باید بیشتر درش تعمق کنیم . یکیش که من بیشتر دنبال میکنم و برام مهمه محدودیت موشکی هست . این محدودیت برد رو چطور محاسبه می کنند از دید خودشون ؟ پارامترهاشون چیه ؟ آیا فقط دنبال محدودیت برد هستن فقط ؟ آیا نوع سوخت موتور رو هم کار دارند ؟ نوع سر های جنگی ( غیر هسته ای ) را هم ؟ سیستم کنترل اونها رو هم ؟ مثلاً طبق صحبت های شفاهی فرانسوی ها میگن 2000 کیلومتر ، آمریکا 300 یا 600 کیلومتر . مسئولین خودمون هم (کشوری و لشگری) که در آن مقطع میخواستن اروپا را همراه کنند همان 2000 تا 2500 را عنوان می کردند ( البته اشاره غیر مستقیم می کنند ) منظورم اینه که آیا میشه متوجه بشیم که جدای از تبلیغات رسانه ای اونها . عملاً در کف میدان در اعمال محدودیت برد (یا سایر محدودیت های موشکی) دنبال چی هستن ؟ اونها نشون دادن که هدفمند برنامه می ریزند . گمان نمی کنم فقط دنبال قابلیت کلاهک هسته ای و اینطور تبلیغات فقط باشند . خواسته های دقیق تری دارن . آیا ضعفهایی ما در موشکی داریم ؟ که قصد دارن ما رو به کانال های هدایت کنند که قابلیت های ما سرکوب و ضعفها تشدید بشه ؟ چرا محدودیت بردهای مختلفی میگن مخصوصاً ؟ اروپا میگه برای ما محدودیت 2000 کیلومتر مهمه و باید باشه چون به اروپا نرسه . اسرائیل لابی میکنه میگه بزارین زیر 700 که به من نرسه موشک های ایران . آمریکا میگه فاصله پایگاه های من 300 تا از مرز ایرانه پس محدودیت مطلوب اینه . آخرش امارت و عربستان و بحرین و جیبوتی ! میگن بزارید زیر 100 کیلومتر که ما خیالمون راحت باشه . بالاخره تکلیف خودشون هم با خودشون آیا مشخص نیست ؟ یا اینکه اینها می دونند چی میگن و همه جزء یک راهبرد کلی هست ؟ ( ببخشید خودم هم تعجب کردم از این همه سوال که پرسیدم در چهارتا خط ! )
  19. سلام ، اگر این عکس مربوط به زمان حاضر باشد حداقل 3 ماه دیگر طول خواهد کشید که رنگ جداره بیرونی تمام شود . اون هم با یک عدد جرثقیل و ایرلس که باید این حجم از سطح رو تمام کنند ! فکر نمی کنم تا آذر 1399 تست شناوری آن انجام بشود چه برسد به رونمایی ! لازم به ذکر هست که استاندارد ها فرق می کند ولی حداقل ترینش 5 لایه رنگ هست که اولین مرحله اش زنگار زدایی با مسباره و لایه اولیه رنگ آستر هست و 4 تا لایه پوششی دیگر باید زده شود و حتماً هم بین هر لایه زمانی مطابق با استاندارد رنگ به کار گرفته شده باید بگذرد که لایه بعد روی قبلی کار شود. نکته دیگر اینکه که نمی شود تمام سطح رو زنگار زدایی کرد و بعد برگشت و رنگ آستر را کار کرد . چون به علت رطوبت و شرجی بالای منطقه بعد از چند روز و حتی چند ساعت دوباره سطح بیرونی فلز اکسیده می شود . شاید با چشم هم دیده نشود (در حد چند میکرون) ولی باعث بلند شدن رنگ و خوردگی فلز در آینده خواهد شد . معمولا از صبح تا ظهر با مسباره یک مساحت مشخص زنگار زدایی می شود و بعدازظهر لایه آستر کار می شود و فاصله زمانی کمتر از چند ساعت بین شان هست . محاسبه آن زیاد سخت نخواهد بود که متوجه بشویم تنها با یک نازل و جرثقیل بالابر چقدر زمان بیشتری تلف خواهد شد. در قرارداد های واگذاری این چنین کارهایی به پیمانکاران دست دوم ، کارفرما به متر مربع دستمزد پرداخت خواهد کرد ، و در پایان کار مثلاً باید به 1 نفر کارگر که آن مساحت را زده و 6 ماه کار کرده مبلغ مشخص شده را بدهد و در حالت دیگر همان مبلغ را به 6 کارگر که در مدت یک ماه کار را تمام کرده اند پرداخت نماید . زیان های کارفرما در کند شدن روند اجرا فوق العاده زیاد است و در بخش های خصوصی به هیچ عنوان از آن به سادگی عبور نخواهند کرد و اکثراً زمانی که بخش دولتی خود مجری طرح است ، با ساختار مشخص خود یک پروژه را با چندین برابر هزینه کارشناسی اولیه و در مدت زمان چندین برابر تحویل سفارش دهنده خواهد کرد ! در واقع نه تنها پروژه بیشتر طول خواهد کشید بلکه با طولانی شدن پروسه و در نظر گرفتن نرخ تورم هزینه های مثل : افزایش قیمت متریال ، افزایش دستمزد کارگران ، عدم رضایت سفارش دهنده و به تبع آن پروژه از اولویت خارج و خط اعتباری آن راکد خواهد شد و همچنین عدم انسجام فنی و از هم گسیختگی تمرکز پرسنل فنی و اجرایی را سبب خواهد شد . اگه خدا عمری به بنده حقیر داد و از این موج کووید 19 جان سالم به در بردیم با راهنمایی ها دوستان با سابقه تر مطالبی در مورد نحوه اجرای استراکچر یک بلوک واحد و شل گذاریهای بدنه رو و چگونگی یک اجرای باکیفیت و انواع تست های مکانیکال اون را خدمت دوستان میلیتاری عرض خواهم کرد .