salar1989

Members
  • تعداد محتوا

    193
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های salar1989

  1. گسترش ادعاهای واهی و غیر قانونی و فعالیت های ضد ایرانی امارات متحده عربی و اتحادیه نمایشی عرب , شورای همکاری خلیج فارس ( که نام جعلی شورای کشورهای عربی خلیج به خود داده اند ) در خصوص جزایر سه گانه , نام تاریخی خلیج فارس و توجه به وقایع خطرناک و سرنوشت ساز منطقه ای و بین المللی در ماه های اخیر , موجب تجاوز و تعدی به یکی دیگر از خطوط قرمز ملت ایران شده است و بررسی اجمالی مساله جزایر ایرانی خلیج فارس را ضروری ساخته است . از سوی دیگر چشم طمع بیگانگان به این منطقه غنی و استراتژیک ایرانی که به "نخستین منبع انرژی جهان" مشهور است موجب گشته است که استعمار انگلیس و آمریکا در صدد برآیند تا با تحریک اعراب بدوی منطقه به تغییر نام آن به خلیج عرب اقدام نمایند تا در طی چند سال آیند از نفوذ ایران در این منطقه همیشه ایرانی بکاهند . با عملی سازی این طرح استعماری و متجاوزانه کشورهای سودجو به راحتی پایگاه های خود را در منطقه مستحکم تر می نمایند و از منابع جهانی ایران بهره میبرند . بدون تردید ملت ایران با آشنایی نسب به حقوق تاریخی و منافع ملی خود در این برهه ی سرنوشت ساز وظایف و مسئولیت های خود را در پیشگاه تاریخ به انجام خواهد رسانید و این فتنه های زننده را ناکام خواهد گذاشت . بر طبق قوانین بین المللی , ایران تا چند دهه پیش که بحرین را در اختیار داشت بر 85% از دریای پارس (خلیج فارس) تسلط داشت . کنترل بر دریای مکران یا اریتره ( عمان ) و شمال اقیانوس هند نیز در طول تاریخ در اختیار ایران بوده است و امروزه این امر برای کشورهای فتنه انگیز و سودجوی جهان گران آمده است . پس از اشتباه فاحش محمدرضا شاه پهلوی پیرامون واگذاری مجمع الجزیره بحرین امروزه نیز شاهد توطئه های جدیدی برای جزایر سه گانه و مالکیت ایران بر خلیج فارس و حتی نام این دریا هستیم . بدون شک بحرین اگر واگذار نشده بود اعراب و انگلیسی ها به خود این اجازه را نمی دادند که وارد خطوط ملی و قانونی ایران شوند . در دوره نخست وزیری هویدا پس از یک جنجال بین المللی از سوی کشور استعمارگر و متجاوز انلگستان برای مالکیت تاریخی ایران بر بحرین , شاه ایران مجبور به پذیرفتن رفراندوم از سوی سازمان ملل در بحرین شد . با توجه به تسلط کامل انگلستان و آمریکا بر سازمان ملل , این رفراندوم نیز با جعل و فریب اجرا شد و نتیجه رفراندوم به نفع انگلستان جهت تجزیه بحرین از ایران اعلام شد . بحرین دریای مروارید و نفت خلیج فارس امروزه عروسکی در دست آمریکا و انگلستان شده است و ثروت های کلان این منطقه ایرانی نیز به یغما می رود و حتی دولت پادشاهی آن گستاخانه اقدام به تاسیس دانشگاهی جعلی به نام الخ-ل-ی-ج ال-ع-ر-ب-ی نموده است . همچنین با واگذاری بحرین مالکیت ایران بر دریای پارس کاهش چشم گیری پیدا نمود و اگر روزی جزایر سه گانه و یا حتی فقط جزیره سوق الجیشی ابوموسی به اشغال امارات در آید ایران دیگر هیچ حرفی برای گفتن در نخستین منبع انرژی جهان نخواهد داشت . پس بایستی با دقت و تمرکز ملی مانع هرگونه مذاکره ای و دست درازی پیرامون این حقوق ملی خود شویم . بر همگان آشکار است که متاسفانه دولت ایران به دلیل حجم بالای مبادلات اقتصادی با امارات در مقابل یاوه گویی های آنان ملایمت به خرج داده است و به سخنان مقامات پان عربیسم آن کشور ساختگی ( توسط استعمار انگلستان ) پاسخی جدی نمی دهد . از سوی دیگر امارات که از پشتوانه کامل آمریکا و انگلستان برخوردار است و تصمیم گیری نهایی را از کشورهای غربی دریافت میکند , از این وابستگی اقتصادی که ایران به دلیل تحریم های غرب به امارات پیدا کرده است سواستفاده میکند و ماهیت تاریخی ملت عرب را بار دیگر آشکار می کند . به همین روی این قضیه نرمش سیاسی ایران بایستی فقط تا زمانی ادامه داشته باشد که تمامیت ارضی کشور به خطر نیافتد و اگر روزی این ادعای واهی رنگ حقوقی به خود بگیرد ایران بایستی با تمام جدیت مانع از تکرار چنین توهماتی شود . در شرایط کنونی که ما متاسفانه سیاست نرمش سیاسی را پیش گرفته ایم دولت میتواند با میدان دادن به نیروهای ناسیونالزیم ایرانی پاسخی تاریخی به اعراب بدهد . زیرا فقط نیروهای ملی داخل ایران میتوانند پاسخی تاریخی و ابدی به این شیخک نشینهای بی حاصل حوزه خلیج فارس بدهند و نه نیازی به دولت و نه نیازی به ارتش است . الف ــ مشخصات جغرافیایی و موقعیت جزایر سه گانه ایرانی تنگه هرمز به طول ۱۸۵ کیلومتر و عرض ۵۶ تا ۱۸۰ کیلومتر و ژرفای پیشینه ۱۱۵ متر به عنوان آب راه باریک خلیج فارس را از طریق دریای مکران (دریای عمان) به اقیانوس هند و خطوط کشتیرانی بین المللی پیوند می دهند . ایران بر تعدادی از جزایر مهم و استراتژیک در تنگه هرمز و دهانه خلیج فارس مالکیت دارد. اگرچه هر یک از جزایر ایرانی خلیج فارس از اهمیتی ویژه برخوردارند ولی جزایر لارک – قشم – هنگام , ابوموسی , تنب بزرگ و تنب کوچک که در فاصله های نزدیک به یکدیگر قرار گرفته اند قوس دفاعی ایران برای صیانت از مرزهای آبی و خاکی کشور ایران زمین را تشکیل می دهند . جزیره ابوموسی با وسعت ۱۲ کیلومتر مربع در ۷۵ کیلومتری جنوب شرقی بندر لنگه و ۵۷ کیلومتری شرق جزیره سیری واقع است. نفت ابوموسی به حوزه مبارک در بخش دریایی جزیره محدود می شود که از بهترین نوع و کیفیت در خلیج فارس برخوردار است. تنب بزرگ با مساحت ۱۱ کیلومتر مربع در ۳۱ کیلومتری جنوب غربی جزیره قشم و در بخش شمالی خط منصف خلیج فارس قرار دارد و حداقل فاصله آن از کرانه های راس الخیمه بیش از ۷۰ کیلومتر می باشد. جزیره تنب کوچک هم با وسعت ۲ کیلومتر مربع در ۸۹/۱۳ کیلومتری غرب تنب بزرگ و در ۴۵ کیلومتری جنوب بندر لنگه واقع شده و از دیدگاه استراتژیک به عنوان یک نقطه ارتباطی و پشتوانه برای تنب بزرگ اهمیت دارد . این سه جزیره دارای اهمیت فوق العاده استراتژیکی هستند که مختصرا به آن خواهیم پرداخت: ب: پیشینه تاریخی حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه بررسی های تاریخی انجام شده بیانگر آن است که در هزاره دوم قبل از میلاد این سه جزیره همانند سایر جزیره جزایر دریای پارس توسط ایرانیان اداره می شده و جزو قلمرو حکومت های ایرانی بوده است. در دودان اسلامی نیز این جزایر همواره جزو قلمرو ایالت های جنوبی ایران از جمله فارس بوده اند با ورود پرتغالی ها به دریای پارس این ۳ جزیره به اشغال آنها در آمد که در روزگار شاه عباس صفوی توسط نیروهای ایرانی آزاد گردید . نادرشاه افشار و کریم خان زند به این جزایر اعمال حاکمیت کامل نموده اند و در روزگار سلطنت فتعلی شاه قاجار نیز جزایر دریای پارس مانند کیش – بحرین – ابوموسی , هندورابی , تنب بزرگ , کوچک و فارور جزو ایالت های فارس محسوب می شدند. در سال ۱۲۶۳ هجری قمری نیز کرانه ها و جزایر خلیج فارس از جمله جزیره ابوموسی بخشی از ایالت بنادر خلیج فارس محسوب می شد. بررسی دقیق اسناد و کتب تاریخی بر مالکیت و حاکمیت تاریخی ایران بر جزایر سه گانه تردید باقی نمی گذارد. ج بررسی وضعیت جزایر از دیدگاه حقوقی اگرچه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی دولت استعماری بریتانیا تعدادی از جزایر ایرانی شامل قشم – هنگام – لارک – ابوموسی , سیری , تنب بزرگ و کوچک را مستقیما به نام حامیت ادعایی و واهی قبایل و امارات عربی تحت الحمایه خود اشغال کرد اما ۲۳ نقشه رسمی و نیمه رسمی از دولت بریتانیا و از جمله یک نقشه رسمی وزارت جنگ بریتانیا مورخ ۱۸۸۶ و به ابعاد ۱۶ متر مربع که در سال ۱۸۸۸ توسط وزیر مختار انگلیس به ناصرالدین شاه تقدیم شده که مالکیت و حاکمیت ایران را بر این جزایر رسما تایید کرده است. در سال ۱۸۹۴ وزارت امور خارجه ایران در واکنش به تجدید ادعاهای بریتانیا نسبت به جزایر ابوموسی و سیری شرح مفصل و مستندی درباره حاکمیت ایران بر این جزایر فهرست حاکمان ایرانی آنها شیوه اداره و جمع آوری مالیات آنها را در نامه ای مستند جمع آوری کرد که این نامه پی گیری این ادعا را از سوی بریتانیا تا پایان سده نوزدهم متوقف کرد. در سال های آغازین سده بیستم و هم زمان با تلاش های دولت روسیه برای نفوذ و راه یابی به خلیج فارس وزارت خارج بریتانیا تصمیم گرفت که جزایر استراتژیک دهانه هرمز را به تصرف خود در آورد و این تصمیم در ۱۴ ژوئیه ۱۹۰۲ به کارگزاری بریتانیا در هندوستان و خلیج فارس ابلاغ شد. در حالی که جزایر قشم , هنگام , لارک در اشغال بریتانیا بودند عوامل استعمار جزایر ابوموسی تنب بزرگ و سیری را در سال ۱۹۰۳ به نام شیخ شارجه اشغال کردند و پرچم شیخ را در سال ۱۹۰۸ در تنب کوچک افراشتند. انگلستان بزرگترین حمایت کننده متجاوزان عرب در طول تاریخ معاصر بوده است . در سال ۱۹۰۴ میلادی مدیر گمرکات جنوب ایران که پرچم غیر قانونی شیخ شارجه را در جزایر ابوموسی و سیری دید , دستور پایین آوردن آن و افراشتن پرچم ایران را داد و دو تفنگچی را مامور حفاظت از آن کرد. پس از مدتی دولت بریتانیا بار دیگر دستور پایین آوردن پرچم ایران را داد. این کنش و واکنش ها باعث شد که دو طرف توافق کنند تا تعیین تکلیف مالکیت این جزایر هیچ پرچمی را در آنجا برافراشته نگردد اگرچه بعدها این توافق توسط بریتانیا استعمارگر نقض شد. رفت و آمد شیوخ تحت الحمایه بریتانیا در جنوب خلیج فارس به این جزایر و بهره برداری از آنها و هم چنین گسترش بازرگانی قاچاق و غیر قانونی در جزایر کرانه های خلیج فارس باعث شد که اداره گمرکات و دولت ایران در سال ۱۹۲۷ اقدامات جدی را برای کنترل بازرگانی قاچاق اعراب آغاز کند و در سال ۱۹۲۸ آماده ارجاع اختلافات سرزمینی تاریخی خود با بریتانیا به جامعه ملل شد که در آن سال ها به نتیجه ای نرسید. در اواخر سال ۱۹۳۴ پس از دیدار فرماندار بندر عباس و مقامات رسمی محلی از جزیره تنب بزرگ و توافق با حاکم راس الخیمه شیخ راس الخیمه پرچم خود را در این جیزه فرو کشید و موافقت کرد که پرچم ایران به جای آن افراشته شود که پس از چندی دخالت و تهدید دولت بریتانیا دوباره وضعیت به حالت اول بازگشت. اقدامات ایران در سال های ۱۹۴۸ و ۱۹۴۹ نیز با تهدیدات و دخالت مستقیم دولت و نیروی دریایی بریتانیا به نتیجه ای نرسید. در سال ۱۹۵۳ و در زمان نخست ویزری دکتر مصدق یک رزمناو ایرانی گروهی را برای تحقیقات محلی در جزیره ابوموسی پیاده کرد. در سال ۱۹۶۱ (دوران نخست وزیری دکتر امینی) همین اقدام در مورد جزیره تنب بزرگ تکرار شد. در سال ۱۹۶۲ (زمان نخست وزیری اسدالله علم) دولت ایران توانست با یک اقدام قاطع و قانونی جزیره سیری را از بریتانیا و شیوخ تحت الحمایه اش در شارجه پس بگیرد. در ژانویه ۱۹۶۸ دولت بریتانیا اعلام کرد که قصد دارد نیروهایش را تا پایان سال ۱۹۷۱ از منطقه خلیج فارس خارج کند. در این هنگام دولت ایران دست به تلاش های دیپلماتیک گسترده ای زد و اقدامات هماهنگ وزارت خارجه محمد رضا شاه پهلوی و دولت ایران سبب شد که طبق تفاهم نامه نوامبر ۱۹۷۱ لندن مالکیت مشترک ایران و شارجه را در مورد جزیره ابوموسی تحت حاکمیت دولت ایران به امضای دو طرف رسید و دو جزیره تنب بزرگ و کوچک هم بدون گفتگو و مبادله سند به ایران بازگردانیده شد. این قرارداد حاکمیت کامل و حفظ امنیت ایران را متذکر شده است و در عین حال بر حضور مشترک ایرانی ها و و اماراتی ها در این جزیه در یک زندگی آرام و مشترک اشاره می کرد. در روز ۳۰ نوامبر ۱۹۷۱ پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان ایران بر فراز بلندی های جزایر تنب و ابوموسی به اهتراز در آمد و پس از هشتاد سال عملا به سلطه غاصبانه و ظالمانه استعمار انگلیس بر این جزایر همیشه ایرانی پایان داده شد. بعد از این رویداد مهم و تاریخی شکایت کشورهای عربی تندرو ( پانعربیسم ) به شورای امنیت سازمان ملل هم به نتیجه ای نرسید و تا اکتبر ۱۹۹۲ هیچ ادعایی نسبت به جزایر تنب و ابوموسی از سوی هیچ کشوری مطرح نشد , اما در آن سال و چندماه پیش از عملیات نظامی آمریکا بر ضد عراق (جنگ اول خلیج فارس) امارات متحده عربی طی عرض حالی به سازمان ملل متحد ادعای مالکیت بر این جزایر را مجددا پیش کشید. بهانه این اتهامات واهی جلوگیری مقامات ایرانی در ابوموسی از ورود اتباع بیگانه و مشکوک به این جزایر بود. همزمان با این ادعای امارات متحده عربی , اتحادیه عرب , شورای همکاری خلیج فارس , محافل دانشگاهی عرب در لندن , اتحادیه اروپا و بعضی محافل انگلیسی و فراماسون بین المللی نیز این ادعا را در اشکال مختلف مورد تایید و حمایت قراردادند اگرچه در بخشی دیگر به بررسی این ادعای واهی خواهیم پرداخت اما لازم به ذکر است به علت عدم برخورد جدی با این متجاوزین تاریخی ملت ایران - امروز این ادعاها وارد مراحل خطرناک تری شده اند که جرات و جسارت امارات متحده عربی در توفیق لنج ها و قایق های ایرانی و تیراندازی به سوی آنها نشانه ای از ژرفای این فاجعه می باشد. اگر نظری بر این ارگان ها و گروه های بزرگ انداخته شود به سادگی متوجه می شویم – این گروه ها هماناهایی هستند که نام هزاران ساله و قانونی خلیج فارس را به خلیج عربی تغییر دادند و همگی ( منجمله انگلستان , اتحادیه عرب , کنفرانس اسلامی – اتحادیه عرب و . . . ) نیز بر عربی بودن خلیج همیشه فارس تاکید کردند . همین افراد نیز امروز دوباره ادعای واهی مالکیت بر این جزایر را تکرار کرده اند . د ــ اهمیت ژئوپولوتیک جزایر ایرانی 1. بر طبق کنوانسیون حقوق دریاها خط مبدا مناطق دریای جنوب ایران از دماغه فاو شروع شده و به بندر گواتر در کرانه دریای مکران (دریای عمان) ختم می شود. با توجه به محدوده ۱۲ مایلی از کرانه های دریاها که محدوده ی آب های سرزمینی شمرده می شود آب های واقع بین جزایر متعلق به ایران که فاصله آنها از یکدیگر از دو برابر ۱۲ مایل دریای (۲۴ مایل) تجاوز نکند آب های داخلی کشور محسوب می شود. به این ترتیب تمامی محدوده آبی بین جزیره های قشم , لارک , هرمز , هنگام و لاوان با خط ساحلی کشور جزو آب های داخلی ایران محسوب شده و در اسناد سازمان ملل نیز ضبط گردیده است. بدین ترتیب حدود سرزمینی ایران در غرب تنگه ی هرمز تا ۱۲ مایلی جنوب خط جذری جنوب جزیره ابوموسی تنب بزرگ و سیری کشیده می شود. مخدوش شدن حاکمیت ایران بر جزیره ابوموسی هم باعث گسستگی آب های بین سرزمین ما محسوب می شود و هم حاکمیت قانونی و تاریخی ایران بر ۱۲ مایل شمالی آب های این جزیره نیز مخدوش می گردد و بدین ترتیب ایران تسلط کامل خود بر تنگه مهم و استراتژیک هرمز را از دست می دهد. 2. به موجب قانون عبور ترانزیتی از آب ها و تنگه ها خطوط تفکیکی تردد دریایی با در نظر گرفتن عوامل مختلف و به منظور تامین امنیت دریانوردی و کاهش ضایعات ناشی از تصادم و برخورد کشتی ها با یکدیگر برای کشتی های ماهیگیری – تجاری – جنگی , نفت کش ها و غیره در تنگه هرمز و خلیج فارس تعیین شده است بر طبق این طرح مسیر شمالی ورود کشتی ها از دریای عمان به خلیج فارس در شمال جزایر تنب و ابوموسی در آب های سرزمین ایران قرار دارد بدین ترتیب با مخدوش شدن حاکمیت ایران بر جزیره ابوموسی ایران امتیاز تسلط بر مسیر تردد بین المللی کشتی ها را از دست خواهد داد و سپس انگلستان و آمریکا غیر رسمی بر این منطقه حساس و مملو از انرژی جهان دست پیدا خواهد کرد . 3. ترسیم یک خط فرضی میان ۶ جزیره هرمز – لارک – قشم , هنگام , تنب بزرگ و ابوموسی نشان دهنده وجود یک زنجیر (خط قوسی) دفاعی استراتژیک در تنگه هرمز به مثابه حریم امنیتی ایران در این منطقه می باشد که جزایر ابوموسی و تنب بزرگ حلقه های پر اهمیت این زنجیره محسوب می شوند. اهمیت استراتژیک جزایر سه گانه ایرانی به موارد فوق محدود نمی شود و هرگونه انفعال نسبت به این وضعیت و ادعاها بر این جزایر تجاوز آشکار به حقوق ملت ایران و گناهی نابخشوده است. همانگونه که تا تاریخ پابرجا باشد و ایران زنده باشد , قراردادهای ننگین ترکمانچای و گلستان در زمان قاجار – واگذاری بحرین در دوره محمد رضا شاه – توافق نامه 1919 در زمان حال برای مخدوش شدن سهم 50% ایران بر دریای مازندران ( خزر ) نیز در زبانها و کتابها آورده شده است و ملت ایران هرگز این فجایع ملی را نخواهند بخشید . ه ــ حاکمیت ایران بر جزایر خلیج فارس و ادعاهای واهی امارات متحده عربی 1. در حالی که امارات متحده عربی , ادعای مالکیت بر جزایر ایرانی را مطرح می کند قابل توجه است که شیخ نشین های تشکیل دهنده امارات متحده عربی پیش از سده نوزدهم میلادی وجود نداشته اند. شیخ نشین راس الخیمه حتی در آغاز سده بیستم میلادی وجود نداشته اند که بتواند ادعای داشتن سرزمین ها و دریاها را مطرح کنند . شیوخ آنها روسای قبایل نسبتا بزرگ بودند که بعد سرزمین حکومت آنها در دهه ۱۹۶۰ از سوی بریتانیا به رسمیت شناخته شد و تا آن تاریخ اقتدار شیوخ تنها بر افراد قبیله واقعیت پیدا می کرد و نه بر سرزمین ها لازم به ذکر است که بهانه بریتانیا برای ورود به خلیج فارس در اوایل قرن نوزدهم این بود که می خواهد جلوی دست اندازی های همین قبایل که انها را دزدان دریایی بی بهره از موجدیت سیاسی و سرزمینی نام نهاده بود بگیرد. به تدریج و با اتخاذ سیاسی های جدید استعماری حکومت روسای قبایل توسط انگلستان به رسمیت شناخته شد و این بار امارات متحده عربی تحت الحمایه بریتانیا ها شدند. از اواسط قرن بیستم این امارات به صورت کشورهای عربی با مرزهای مجعول و ساختگی توسط استعمار انگلستان به رسمیت شناخته شد که آخرین آنها امارات متحده عربی بود که بعد از خروج انگلیسی ها از خلیج فارس در دهه هفتاد میلادی به صورت آخرین میراث استعمارگران در منطقه شکل گرفت. 2. طبق این اصل در روابط بین الملل که:lol:(قرارداد میان دو دولت حق و مسئولیتی برای کشور ثالث ایجاد نمی کند)) تفاهم نامه ۱۹۷۱ ایران و شارجه در مورد جزیه ابوموسی نیز سندی رسمی است که به هیچ دولت یا نهاد دیگر اجازه دخالت در این مورد را نمی دهد. دو جزیه تنب بزرگ و کوچک هم براساس توافق غیرمکتوب با بریتانیا به ایران بازگردانده شده اند چرا که از نظر دولت وقت ایران هرگونه توافق مکتوب ممکن بود در مورد حاکمیت و مالکیت مطلق ایران بر این دو جزیره جای تردید باقی بگذارد و همه موارد فوق مورد تایید دولت وقت بریتانیا بوده است. لازم به ذکر است شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه عرب که با بیانیه ها و اقدامات غیر قانونی به ادعاهای واهی امارات دامن می زنند در زمان انعقاد تفاهم نامه ایران و شارجه (۱۹۷۱) هنوز وجود خارجی نداشته اند و اتخاذ مواضع خصمانه و غیر مسئولانه که ناشی از ماهیت ضد ایرانی و فلسفه وجودی قومی و متعصبانه پان عربیستی آنها می باشد به منزله دخالت آشکار در مورد امور داخلی ایران است. همین گروه های تندرو فاشیستی عرب امروزه با راه اندازی گروهکی تروریستی در خوزستان به نام الاهوازی مشغول به عملیات تروریستی بر ضد هم مینهنان خوزستانی ما هستند . لازم به ذکر است که عمروموسی دبیر کل مصری تبار اتحادیه عرب و العطیه دبیر کل قطری تبار شورای همکاری خلیج فارس در موراد متعدد گرایش های تند پان عربیستی و ضد ایرانی خود را نشان داده اند که نمونه آن استفاده از نام موهن خلیج عربی به جای خلیج همیشه فارس در نشست وزرای خارجه کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی در تهران و در حضور مسئولان حاکمیت جمهوری اسلامی بود که البته متاسفانه با کوچک ترین واکنشی از جانب آنان روبرو نشدند. 3. وجود کتب نقشه ها و اسناد جغرافیای فراوان در دوران پیش از اسلام و دوران اسلامی هم چنین نقشه های رسمی و نیمه رسمی سده های ۱۸ و ۱۹ که بسیاری از آنها توسط دریانوردی و دولت بریتانیا تهیه شده اند همگی گواهی بر تعلق این جزایر به ملت ایران دارند. نام های ایرانی جزایر خلیج فارس از جمله تنب و ابوموسی (بوموسی بوموف گپ سبزو) نشانی دیگر از ماهیت ایرانی این جزایر دارند. 4. خلیج فارس در بسیاری از دوره های تاریخی یک پهنه آبی ایران به شمار می رفته و کرانه های جنوبی آن از جمله بحرین تا چند دهه پیش در اختیار دولت های ایران بوده پس چگونه ممکن است جزایر بین این کرانه ها متعلق به کشور دیگری بوده باشد؟! 5. ابوظبی ادعا بر جزایر ایرانی را بر مبنای تعدادی نامه های مبادله شده میان شیوخ قاسمی بندر لنگه و قاسمیان سواحل جنوبی ایران پی گیری می کنند , بدیهی است که قاسمیان بندر لنگه که مامورین دولت ایران بودند نمی توانستند قانونا در مورد خاک سرزمین ایران با دیگران مذاکره کنند. 6. ادعاهای امارات متحده عربی مبنی بر اعمال فشار ایران در جریان تفاهم ۱۹۷۱ ایران و شارجه صحیح نیست چرا که ایران در آن زمان با شارجه مذاکره نمی کرده که بتواند با اعمال فشار اهداف خود را به پیش برد بلکه با بریتانیا که در آن زمان هنوز امپراتوری بزرگ استعمارگر دنیا شمرده می شده طرف مذاکره بوده است. نتیجه گیری بررسی همه جانبه موارد فوق و موارد متعدد دیگر نه تنها حاکی از ادعاهای غیر قانونی امارات متحده عربی ( با حمایت گسترده انگلستان و آمریکا ) نسبت به سرزمین های ایرانی و مداخله آشکار در امرو داخلی کشور ایران است بلکه نمایانگر این مسئله است که جزایر سه گانه ابوموسی تنب بزرگ و تنب کوچک هم از حیث حقوق تاریخی و هم از دیدگاه حقوق بین المللی متعلق به ملت ایران بوده و هرگونه مذاکره معامله و سازش بر سر این جزایر تعدی به حقوق مسلم تاریخی و بین المللی ملت ایران و در حکم تجاوز به تمامیت ارضی ایران است که مستلزم وارد شدن ارتش را نیز در حل این مسئله میتواند داشته باشد . در قانونی اساسی ایران دفاع از تمامیت ارضی ایران مهم ترین وظیفه ارتش ایران است . جدای از اینکه واگذاری جزایر ایرانی به اعراب گناهی نابخشودنی در پیشگاه ملت ایران می باشد و تاریخ هرگز چنین تجاوزی را از یاد نخواهد برد . اگر مسئولان ایران با موراد مشابه تعدی به حقوق ملت ایران از جمله سخنان هجو ملک فهد پادشاه عربستان سعودی در مراسم حج ۱۹۹۴ در مورد بازگرداندن جزایر به امارات , اظهارات معاون ویز خارجه انگلستان در مورد جزایر ایرانی ۱۹۹۷ , بیانیه های کمیسیون مشترک اروپا و شورای همکاری خلیج فارس در فوریه ۲۰۰۲ و مه ۲۰۰۴ و اظهار امیدواری آنان در حل اختلاف ایران و امارات بر سر جزایر ایران , به کار بردن مکرر نام جعلی به جای خلیج فارس در مذاکره های سیاسی و کنفرانس سران کشورهای اسلامی و نشست وزرای خارجه کشورهای اسلامی در تهران در سال های گذشته , توقیف کشتی ها و ملوانان ایرانی و موارد متعدد از سوی امارات در آبهای خلیج فارس و . . . واکنش های قاطع را انجام داده بودند امروز شاهد تکرار این ادعاهای گستاخانه و مداخله جویانه از سوی امارات متحده عربی شورای همکاری خلیج فارس اتحادیه عرب و دیگران نبودیم. با اینهمه طی چند سال اخیر سخنان و اقدامات نسبتا مفیدی از سوی دولت ایران دیده شده که یک نمونه آن سخن آقای رفسنجانی بوده است : اگر اعراب جزایر سه گانه ما را میخواهند باید از دریای خون بگذرند کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه عرب نیز باید آگاه باشند که با اتخاذ مواضع خصمانه و زیر سوال بردن موجودیت جغرافیایی و سرزمینی کشور ایران خود را مستقیما در مقابل ملت ایران قرار داده اند و با توجه به حساسیت ملت بزرگ ایران نسبت به یکپارچگی ملی و سرزمینی و تمامیت ارضی ایران این امر برایشان بسیار گران تمام خواهد شد . ملت ایران در طول تاریخ بر ضد استعمار و تجاوز بیگانگان تا آخرین قطره های خون خود ایستادگی کرده اند و امروز اگر باردیگر نیاز باشند چنین خواهیم کرد . در مورد مسائل و ادعاهای مالکیت بر سرزمین و آبهای ایران حتی برای یک بار هم نباید تساهل نشان داد و کوتاه آمد , زیرا که پیامدهای سنگین و خسرات بسیاری برای ملت ایران در بر خواهد داشت . رئیس جمهور وقت ایران محمود احمدی نژاد در سفر اردیبهشت ماه سال 86 خود به امارات , هرگونه مناقشه با امارات بر سر جزایر سه گانه را منتفی دانست و مالکیت کامل ایران بر این جزایر و نام بزرگ خلیج فارس را برای ابدیت اعلام نمود ولی با اینهمه اقدامات جدیتری برای مقابله با متجاوزین لازم است . از سوی دیگر در ایران روزی به نام روز ملی خلیج فارس ( 10 اردیبهشت ) نامگذاری شده است و همچنین در این روز نیروی دریایی ایران به مانور دریایی در خلیج فارس می پردازد . از سوی دیگر بر روی اسکناسهای پنج هزار تومانی ایران نیز نام خلیج فارس نیز نقش بسته است و اقدامات دیگر که بایستی ادامه پیدا کند . در ارتباط با همین گستاخی شیخ نشینهای تازی , یکی از هم میهنان عرب خوزستانی ما در پاسخ به تازیان شبه جزیره که به حقوق ملی هفتاد ملیون ایرانی دست درازی میکنند از قول حضرت حافظ چنین گفته اند : يا متجس عرصة الثلاثين الدجاجة ليست جولانجهك تذهب عرضك و يقيم الزحمة لنا ............... اي مگس عرصه ي سيمرغ نه جولانگه توست عرض خود مي بري و زحمت ما مي داري و اما چند نکته قابل توجه در این مورد ... دیدگاه ملت ایران نسبت به شیخکهای بدوی حوزه خلیج فارس طبق یک نظر سنجی گسترش توهمات متجاوزانه شیخک های بدوی حوزه خلیج فارس که کشورهایشان چند صباحی است به استقلال دست یافته اند موجب گردیده است , یکی از پایگاه های خبری کشورمان به نام "عصرایران" دیدگاه مردم داخل را در پاسخ به این توهمات اعراب بررسی کنند . اعراب که در طول تاریخ مورد نکوهش همه بشریت بوده اند ( اعراب خوزستان بخشی از ملت ایران هستند و جدای از تازیان شبه جزیره می باشند ) امروز به برکت نفت و منابع بیکران خلیج فارس به ثروتهای نامشروعی دست یابند و در نتیجه به دلیل فقدان فرهنگ و تمدن کافی از این ثروت در جهت نامشروع و سو بهره ببرند . که نمونه های آن را در جنگ نابرابر ایران و عراق دیدیم که هزاران میلیارد دلار از خزانه آنان ( اتحادیه عرب , اتحادیه کشورهای حوزه خلیج فارس ) راهی ارتش بعث عراق گردید . یا هزینه های کلانی که برای جعل نام خلیج فارس شده است , ادعای واهی بر مالکیت جزایر سه گانه ایران و . . . از این روی مردم یکی از حربه های اصلی در پاسخ به این عروسکهای استعمار را تلاش های ملی و معنوی ایرانیان در جهت بازپسگیری مجمع الجزایر سوق الجیشی بحرین در خلیج همیشه فارس دانسته اند که طی یک ترفند بین المللی از خاک ایران جدا شد . از این روی این نظر سنجی جالب و قابل تعمل می باشد که پس از حدود چهل سال از جدا شدن بحرین امروز باردیگر صداهای بسیاری برای پس گیری بحرین شنیده می شود . برخی از سخنان هم میهنان در پاسخ به اعراب : فراموش نکنیم که اینها همان حامیان صدام جنایتکار در زمان جنگ با ایران هستند / ايران بايستي استاندار بحرين را هرچه سريعتر انتخاب كند/اعراب جنوب خلیج فارس براي رسيدن به جزاير سه گانه بايد در درياي خون شنا كنند. / گویا اماراتی ها فراموش کرده اند که پدرانشان در دهه 50 حقوق بگیر فرمانداری بندرعباس بوده اند و اسناد آن در بانک صادرات و فرمانداری بندر عباس موجود است.
  2. بسیاری از کارشناسان معتقدند در صورتیکه جان مک کین جمهوریخواه به میزان زیادی از باراک اوباما رقیب دموکرات خود فاصله گیرد، آمریکا ممکن است تا انتخابات ریاست جمهوری از روش "حمله بدون تماس" به تاسیسات ایرانی یورش برد البته اگر همقطاران جرج بوش روش دیگری برای تاثیر گذاری بر روند تبلیغات انتخاباتی پیدا نکنند. "حمله بدون تماس" آمریکا توسط تسلیحات فوق دقیق انجام خواهد شد. موشک های بالدار " Tomahawk" بخش اصلی "تسلیحات فوق دقیق" دوربرد است که در جریان جنگ یوگسلاوی نتایج مثبتی از خود نشان داد. جایی که برای پیروزی حتی نیاز به استفاده از نیروی زمینی نبود. بخش دیگر "تسلیحات فوق دقیق" بمب های برنامه ریزی شده هدایت شونده مجهز به سیستم JDAM است که می تواند از ارتفاع بسیار زیاد رها شده و مسیر پروازی آنها به سمت هدف تصحیح گردد. بخش سوم به موشک های هدایت شونده ای اختصاص دارد که می توانند تا اندازه ای مسیر پروازی خود را برای رسیدن به هدف تعیین شده تصحیح کنند. تجهیزات نامبرده برای انهدام تاسیسات هسته ای و صنایع نظامی ایران کفایت می کنند. پرواضح است که آمریکا تلاش خواهد کرد که کلیه توان نظامی-صنعتی جمهوری اسلامی را منهدم سازد. به همین خاطر هواپیماهایی که بمب های سنگین مخرب را حمل می کنند باید وارد محدوده عملکرد سیستم های پدافندی ایران شوند. مراکز و تاسیسات دیگر را به راحتی می توان با موشکی های بالدار هدف قرار داد. آیا سیستم های پدافندی ایران می توانند با موشکی های بالدار Tomahawk و بمب های برنامه ریزی مقابله کنند ؟ باید گفت خیر! آمریکایی ها در جریان "حمله بدون تماس" به ایران حتما از ابزار جنگ الکترونیکی برای از کار انداختن سیستم های پدافندی استفاده خواهند کرد. ابزار پدافندی نمی توانند در برابر چنین تهاجماتی مقاوت جدی از خود نشان دهند. بمب های برنامه ریزی شونده هم که بعد از پرتاب از هواپیما عملا غیر قابل انهدام هستند. خود بمب افکن های آمریکایی در ارتفاع بسیار بالایی پرواز خواهند کرد که در تیررس سیستم های پدافند موشکی نباشد. موشک های بالدار هم مطابق معمول در سطوح پایین پرواز کرده و عملا برای رادارها حتی در صورت نبودن اختلالات الکترونیکی غیر قابل رویت هستند. و در صورت استفاده از ابزار جنگ الکترونیکی اصلا رویت نمی شوند. اگر واقع گرا باشیم نیروی هوایی ایران هم ضعیف تر از این حرفاست. سیستم های پدافندی چه در آمریکا، چه در روسیه و چه در هر کشور دیگری بدون اختلالات الکترونیکی هم چندان قابلیت اجرایی بالایی ندارند. حقیقت تلخ است؛ دقیقتر از پدیده های رادیوفیزیکی و یا رادیوتکنیکی (الکترونیکی) وجود ندارد حال این مسئله به ذائقه برخی خوش می آید یا خیر مشکل خود آنهاست. حال با این توصیفات ایران باید چکار کند؟ سیستم دفاع ضد هوایی که نمی تواند عملا در مقابل تسلیحات فوق دقیق متهاجمان ایستادگی کند؟ فقط یک راه باقی می ماند:عمل کردن بر اساس این اصل که اگر تو در مقامی نیستی که دشمن را منهدم سازی تلاش کن که حداکثر کیفیت و دقت تسلیحاتی آن را کاهش دهی. حال سئوال اینجاست که چگونه می توان از خساراتی اصابت موشک های Tomahawk و یا بمب هایی که از هواپیماها پرتاب شده اند، جلوگیری کرد؟ پاسخ ساده است: با استفاده از همان ابزار جنگ الکترونیکی اما اینبار ابزاری که توسط ایران علیه تسلیحات فوق دقیق آمریکایی بکار گرفته می شود. انحراف موشک های بالدار و بمب های برنامه ریزی شده را باید افزایش داد. چگونه؟ کاهش انحراف تسلیحات فوق دقیق مذکور از هدف تعیین شده با استفاده از سیستم های ردیابی ماهواره ای GPS تامین است. بر روی هر موشک و بمب یک گیرنده GPS تعبیه شده که سیگنال هایی را از سیستم های ماهواره ای ذیربط دریافت می کند. اندازی گیری مختصات جغرافیایی توسط این سیگنال ها منتقل می شوند که ضمنا دقت آنها نزدیک به متر است. قبل از پرتاب مختصات جغرافیایی اهداف (گرا) در تسلیحات فوق دقیق برنامه ریزی می شود. از آنچه که گفته شد می توان یک نتیجه مهم گرفت: برای افزایش انحراف تسلیحات فوق دقیق باید گیرنده GPS را به اصطلاح "خفه" کرد. این کار عملا اجرا شدنی است بعلاوه چنین مسئله ای در اولین روزهای جنگ در عراق (سال 2003 ) اتفاق افتاد. در آنجا فرستنده های روسی به اصطلاح "خفه کننده" GPS وجود داشت. استفاده از آنها باعث شد که تسلیحات فوق دقیق نتوانستند موقعیت کنونی خود را اندازه گیری کنند و به همین خاطر اطلاعاتی جهت تنظیم فرمان هدایت پروازی به آنها نمی رسید. موشک های بالدار به اهداف اصابت نمی کردند و برخی از آنها به سمتی غیر قابل پیشبینی حرکت می کرد. روز پنجم جنگ جنجال بین المللی بزرگی با متهم ساختن روسیه برپا شد. بعد از آن آمریکایی ها طی پنج روز بعد پس از تعیین محل استقرار احتمالی "خفه کن" های روسی و بمباران های گسترده، مناطق استقرار این فرستنده ها را با خاک یکسان کرده و عملیات طبق معمول ادامه پیدا کرد. این مسئله به کل جهانیان نشان داد که چگونه می توان با کمک دستگاه های کم هزینه عملا کارایی تسلیحات فوق دقیق و همزمان تجهیزات جنگی دیگری که از ردیاب های ماهواره ای استفاده می کنند را به صفر نزدیک کرد. از اینجا نتیجه می گیریم که اگر ایران بخواهد تاسیساتش را با کمک "خفه کن" های سیستم GPS از تسلیحات فوق دقیق ایمن سازد، باید یک میدان بزرگ اختلالات الکترومغناطیسی در کل سرزمین خود ایحاد کند. آنوقت است که گیرنده های GPS سوار شده بر روی تسلیحات فوق دقیق و دیگر تجهیزات از کار خواهند افتاد. دکتر "اولگ آنتونوف"(علومی فنی)، "نزاویسیمویه واینویه آبوزرنیه"، خبرگزاری «ریا نووستی» روسیه، 30 شهریورماه لطفا در انتخاب محل تاپیک دقت کنید. منتقل شد ! sina12152000
  3. درسته دوست من و طبق اعلامات غير رسمي ازنيروهاي سپاه قدس بودند
  4. [quote]توی یه کتاب به نقل از آیت الله بهجت حرف جالبی نوشته بود : انگلستان برنامه 400 ساله برای ایجاد فتنه آشوب و تفرقه در دنیا داشت هرکسی هم که پادشاه باشه فوقش 100 سال پادشاهی کنه این برنامه 400 ساله چیه هیچ بعید شیطان پشت این حکومت باشه . البته الان فکر کنم این شیطان به آمریکا نقل مکانکرده. شما جایی رو در دنیا نمیبینید که رد پای انگلستان اونجا نباشه حکومت و جدایی عراق . عربستان . ایران هند افغانستان فلسطین و ..... تقریبا تمام کشورهایی که حکومت داخلی مقتدری نداشتند به بلای این کشور گرفتار شدند کاری که همین الان امریکا پیگیر اونه . بازهم عراق افغانستان پاکستان سومالی ویتنام فلسطین لبنان سوریه و... البته با کاربری متفاوت تر . خیلی جالبه سفارت آمریکا در کشور ما تصرف شد ولی این پدر سوخته ها هنوز توی تهران سفارت دارن رابطه دارن و آزاد میچرخن در حالی که بیشترن خسارت رو به کشور ما زدن نه فقط کشور ما به کجا که نزدن .[/quote] دوست من ماضربالمثلي داريم كه ميگه به دوستت نزديك باش و به دشمنت نزديكتر ولي انگار كه بريتانياييها از مابهتر اين ضرب المثل بلندن
  5. دوستان از انجاييکه روايت خبر گذاري ايرنا از اين خبر بسيار متفاوت تر از خبر فارس است خبر خبرگذاري ايرنا رو هم قرار ميدم. دوست عزيز حميد جواب سوال اولت فكر كنم در اين توضيح باشه فرمانده نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران همچنين گفت: موشک حرارتي هوا به هواي جديد ساخت ايران روز دوشنبه مورد آزمايش قرار مي گيرد. وي افزود: يکي از موشک‌هاي هوا به هواي حرارتي که ساخت آن در نيروي هوايي انجام شده است، آزمايش شده و تست گرم اين موشک در يکي از ميادين تير ما صورت مي گيرد. فرمانده نيروي هوايي ارتش خاطر نشان کرد: پرتاب اين موشک به اين صورت است که از طريق يکي از هواپيماها به سمت هدفي شليک مي‌شود و موشک هدف را تعقيب مي‌کند. وي تصريح کرد: اين موشک در رزمايش اخير شمال‌غرب کشور به گونه‌اي ديگري آزمايش شد و اکنون قصد داريم تست گرم آن را انجام دهيم. شاه‌صفي هم‌چنين با اشاره به فعاليت‌هاي جهاد خودکفايي نيروي هوايي اظهار داشت: کار ما در بخش تحقيقات انجام شده و توليد انبوه اين موشک به بخش صنايع داخلي وزارت دفاع سپرده خواهد شد. وي برد نهايي اين موشک حرارتي هوا به هوا را بيش از 100 کيلومتر عنوان کرد و گفت: برد اين موشک حرارتي در اين پرتاب بيش از 40 کيلومتر است که با توجه به ارتفاع، تغيير و تا برد 100 کيلومتر هم ارتقاء پيدا مي‌کند. شاه‌صفي همچنين بر توان ساخت اين موشک در داخل کشور تاکيد کرد و گفت: اين موشک نمونه‌ خارجي هم دارد ولي ساخت آن به طور کامل اقتباس از صنايع داخلي است
  6. جناب سردار عزيز خيلي چاكريم و بيشتر شرمنده شما هزيزان چندي پيش كه با سردار ويسي مسول حفظ آثار دفاع مقدس كرمانشاه كه از دوستان پدرم هستن نشستيم به همين نكته فراموشي و كم لطفي نسل جوان اشاره ميكرد كه واقعا جاي تاسف دارد
  7. salar1989

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    آقا تا ظالم هست و ايران هم كه زير بار ظلم نميره پس عضو شوراي امنيت شدن ايران يعني كشك :lol:
  8. ممنون از دوستان عزيز چشم نوژه جان از اين به بعد پستامو كوتاهتر ميفرستم از دوستان هم انتظار دارم در تكميل اين تاپيك كمكم كنند
  9. جیغ بنفش اشاره: در سال های نخستین انقلاب هرازگاهی سازمان مجاهدین خلق برای ابراز هویت خویش دست به اعمال ننگینی می‌زدند تا شاید به‌وسیله آن اعلام موجودیت کنند غافل از این که سریع‌تر از زمانی که پیش‌بینی می‌شد باطن منافقانه خود را ظاهر و به طور علنی مواضع خصمانه خود با انقلاب نوپای ایران را نمایان ساختند. تفکر التقاطی آن‌ها که الگویی از کشورهای مارکسیستی را تداعی می‌کرد پیش از آنکه به بار بنشیند چون موریانه‌ای پایه‌های نه‌چندان مستحکم ایدئولوژی آن‌ها را طعمه خود قرار داد و به نابودی کشاند. این شد که منفور جامعه اسلامی ایران قرار گرفتند و همین‌گونه هم باقی ماندند. مقاله زیر، گذری است بر مواضع و رویکردهای آن سازمان و روایتی از آنچه که بر‌ آن‌ها سپری شده است. باهم آن را می‌خوانیم. سازمان مجاهدین خلق، سریع‌تر از زمانی که انتظارش می‌رفت، روند روبه افول خود را در نمودار صحنه مبارزاتی سیاسی آغاز کرد و پاسخ آموزه‌های التقاطی خویش را گرفت. سازمانی که در سال 1344 توسط از بند رهیدگانی چون محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع‌زادگان (بدیل حسن‌ عبدی مارکسیست) با مشی و مرامی مسلحانه و مخفی و ایدئولوژی‌ای اسلامی پایه‌ریزی شد، از همان آغازین سال‌های فعالیت، مرعوب فضای کمونیست‌زده کشورهایی چون کوبا، چین، ویتنام، نیکاراگوئه و به‌ویژه الجزایر بود. آثار التقاطی شناخت، اقتصاد به زبان ساده، راه انبیا راه بشر و راه حسین(ع) نشان‌گر این ارعاب است. فراتر از ارعاب، انفعال مجاهدین در برابر برخی گروه‌های چپ از جمله سازمان چریک‌های فدایی خلق است. گروهی که در مقطع زمانی 50-1349 عملیات‌های قهرآمیز، ترور و سرقت از بانک‌ها و ماجرای خونین سیاهکل (19 بهمن 49) را در کارنامه فعالیت‌هایش داشت. خروج از انفعال یکی از دغدغه‌های اصلی رهبران اولیه مجاهدین بود و از برای آن حاضر شدند تا با سازمان الفتح ارتباط برقرار کنند. در همین اوضاع و در شرایط در هم ریختگی فکری و تشکیلاتی (در آبان 1349) بود که شش1 تن از اعضای مجاهدین که قصد داشتند از طریق شیخ‌نشین امارات متحده عربی به اردوگاه‌های نظامی فلسطین بروند در تور شرطه‌های (پلیس) دبی گرفتار آمدند و سازمان مجاهدین را در معرض تهدید و انقراض زودرس قرار دادند. مجاهدین به‌سرعت دست به کار شدند و سه تن2 از چالاک‌ترین، جسورترین و آماده‌ترین نیروهای خود را برای رهایی دوستان در بندشان به دبی اعزام کردند. آن‌ها موفق شدند طی یک برنامه‌ریزی هواپیمای حامل دستگیرشدگان و پلیس دبی را از مسیر دبی بندرعباس بربایند و نهایتاً در بغداد فرو بنشانند و این آغازی بود برای ارتباط با حکومت بعثی که بیشتر گروه‌های چپی آن را انقلابی می‌دانستند. میهمانان ناخوانده با کتک و شکنجه پذیرایی شدند چراکه حکومت بعث به آن‌ها بی‌اعتماد بود و اگر نبود دخالت ابونضال (نماینده ساف در عراق) معلوم نبود که کار این ن‍ُه تن به کجا می‌انجامید. هرچه بود و هرچه گذشت این ماجرا نقطه عطفی شد در روابط مجاهدین با دولت بعثی عراق؛ پس از آن عراق پلی شد برای گذر به لبنان و سوریه و رفتن به پایگاه‌های نظامی الفتح و طی دوره‌های آموزش نظامی و چریکی. ضربه شهریور 1350 ساواک به مجاهدین و دستگیری قریب به پنجاه نفر از اعضای کادر مرکزی و بعد ناموفق بودن عملیات‌های رهایی‌بخش مانند «گروگان‌گیری والاگهر شهرام» (فرزند اشراف پهلوی) و «انفجار دکل برق تهران» و دستگیری تعدادی دیگر از اعضای رهبران از جمله حنیف‌نژاد و بدیع‌زادگان، تحلیل دیگری را در سازمان رقم زد که خلاصه آن اشتباه در «عمل‌زدگی» بود. فرار مرموز و مشکوک محمدتقی شهرام از زندان ساری و پیوستن او به مرکزیت سازمان منجر به تشکیل «جمع‌های بررسی و تصمیم و تحولات ایدئولوژیکی سازمان» شد. چنین روندی آن حداقل اعتنا به ایدئولوژی اسلامی را نیز از بین برد و سازمان غرق در تئوری تحلیل‌های مادی‌گرایانه مارکسیسم شد، اما این‌همه در درون و آن هم در میان اعضایی بود که برای انجام پروسه تغییر و تحول انتخاب شده بودند. تا اینکه پس از ترور خونین مجید شریف‌واقفی و ترور ناموفق مرتضی صمدیه لباف توسط رهبران قدرت‌طلب و مارکسیست پرده ‌برون افتاد و اعلامیه «مواضع ایدئولوژیک» در شهریور 1354 منتشر شد و رسماً گرویدن سازمان به مارکسیسم اعلام شد.3 اعضای مسلمان سازمان از این حادثه به‌سادگی عبور نکردند و انشعاباتی در سازمان پدید آوردند که با تصفیه‌های خونین و ترور (مانند ترور محمد یقینی، ترور علی میرزا جعفر علاف و تصفیه مرگبار رفعت افراز در ظفار) از طرف رهبران تغییر ایدئولوژی مواجه شدند. اعضا و رهبران مؤثر سازمان که در آن ایام در زندان به سر می‌بردند به «اپورتونیستی» (فرصت‌طلبانه) خواندن تغییر ایدئولوژی در سازمان اکتفا کردند و به جای پاسخ‌گویی به شبهات ایدئولوژیک به انسجام تشکیلاتی، یادگیری و استبدادی کردن ساختار سازمان پرداختند؛ هم ایشان بودند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی با بسط ساختار هژمونی‌طلب سازمان رهبری و هدایت آن را به عهده گرفتند. سازمانی که بر بنای التقاطی شکل گرفته و با ترور و تصفیه‌های خونین مخالفان به راه خود ادامه داده بود، با پیروزی انقلاب در تداوم همان خصلت خودمحوری و قدرت‌طلبی خواستار تسخیر تمام ارکان حکومتی و ملی بود. مسعود رجوی که به ی‍ُمنِ وزیدن نسیم پیروزی انقلاب از زندان رهیده بود در رأس سازمان، خواستار انحلال ارتش شد و آن را «ارتش آمریکایی» و «ارتش ضد خلقی» نامید و اگر نبود ذکاوت و دوراندیشی حضرت امام(ره) در جلوگیری از این توطئه، معلوم نبود که با متلاشی شدن ارتش در مواجهه با گروه‌های ضدانقلاب و جنگ تحمیلی چه بر سر این مرز و بوم می‌آمد؟! سازمان مجاهدین خلق پس از پیروزی انقلاب به یکی از کارآمدترین ابزار سیاست‌های آمریکا در رویارویی با انقلاب اسلامی بدل شد. قدرت‌طلبی و فزون‌خواهی سازمان مرزی نداشت و تا آنجا پیش رفت که پس از همراه کردن ابوالحسن بنی‌صدر (رئیس‌جمهور وقت) با خود، در سی‌ام خرداد 1360 اعلام قیام مسلحانه علیه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی کرد. پیش از این مقطع سازمان بسیار کوشید تا با سیاست خدعه و فریب و روند استدراج در میان توده مردم پایگاهی دست و پا کند. عده‌‌ای جوان پرشور، هیجانی و احساساتی نیز اسیر تبلیغات آن‌ها شدند و جذب تشکیلات میلیتاریسم سازمان گردیدند، اما وقتی نامزدهای آن‌ها به‌رغم تأیید صلاحیت به صحنه رقابت انتخابات نمایندگان مجلس در دور اول آمدند مردم از اعتماد به آن‌ها روی‌گردان شدند، آن‌هایی هم که رأی آوردند توسط دیگر منتخبان مردم اعتبارنامه‌هایشان مورد تصویب قرار نگرفت. مجاهدین در رفتار، گفتار و سیاست خود به دنبال آن بودند تا نظام جمهوری اسلامی را سیستمی ارتجاعی و در راستای اهداف امپریالیسم معرفی کنند. در ماجرای گروگان‌گیری و اشغال لانه جاسوسی واکنش و مقاومت نظام را در برابر این جریان «دگم ضدامپریالیستی سیستم» تحلیل می‌کردند یعنی اینکه سیستم ضدامپریالیستی نیست، آنچه هست دگماتیسم و تعصبی است که به رخ کشیده می‌شود و به این ترتیب درصدد بودند تا بنمایانند که جمهوری اسلامی به‌رغم این اقدام که حضرت امام(ره) آن را «انقلاب دوم» خواندند، سیستمی است نهایتاً در خدمت امپریالیسم. مجاهدین با توجه به خصوصیات هژمونی‌طلب خویش، بروز هر مشکل و مسئله‌ای را در سطح کشور که طبیعت بسیاری از انقلاب‌های جهانی است، تبدیل به یک بحران می‌کردند و جنگ نیز در تمام ابعاد از زمینه‌ها و متن تا سرانجام و نیز آثار آن، همواره فرصتی برای بحران‌آفرینی آن‌ها بوده است. پیش از آغاز جنگ یک تعامل پنهانی بین دولت بعثی و مجاهدین در جریان بود، دولت عراق پس از پیروزی انقلاب با پخش برنامه‌هایی از بخش فارسی رادیو عراق که با استفاده از نشریات مجاهدین و دفاعیات شهدای اولیه سازمان تهیه می‌شد درصدد بود تا مجاهدین را جذب و با خود همراه و هم‌نظر کند. تحلیلی که مجاهدین در اولین روزهای جنگ ارائه می‌کردند بسیار جالب است: جنگ ایران و عراق جنگی است ارتجاعی و ناعادلانه، انگیزه ایران از این جنگ صدور انقلاب است، انگیزه عراق قطب شدن در منطقه و ادعاهای مرزیست... ولی چون (عراق) وابسته نیست، این کار از وی ساخته نیست. اما به لحاظ حمایت‌هایی که از دو کشور شده است، کشورهایی نظیر اردن و عربستان از عراق حمایت می‌کنند و سازمان‌های مسلمان مرتجع نظیر ا‌َم‍َل و... از ایران؛ حمایت سوریه از ایران به خاطر تضادهایش با رژیم عراق است و حمایت الجزایر که رژیم ایران ادعا می‌کند دروغ است... به لحاظ مسائل داخلی نیز، چون مسائل داخلی ایران بیشتر است، اگر جنگ دراز مدت بشود، باعث سقوط رژیم ایران خواهد شد ولی عراق به‌رغم داشتن یک‌سری مسائل داخلی، چون قدرت سازماندهی دارد، قادر است که مسائلش را حل نماید...4(؟؟!!) و جالب‌تر اینکه در تداوم خط‌دهی به اعضا و سمپات‌ها در جزوه «شیوه تحلیلی سیاسی» می‌نویسند: اگر یک هوادار نتوانست تشخیص بدهد حکومتی آیا مردمی و انقلابی است و یا اینکه حکومتی مرتجع و وابسته است، معیار شناخت حق آن است که ببینند هم‌پیمان دو رژیم چه حکومت‌هایی هستند، آیا رژیم‌های مترقی و انقلابی هستند و یا اینکه مرتجع و وابسته.5 بدیهی است که این مواضع درون‌سازمانی در بیرون و در میان مردم خریداری ندارد و لازم است که مواضع بیرونی حداقل همدل و همراهی با مردم را نشان دهد، لذا به تاریخ 20 شهریور 1359 اطلاعیه‌ای صادر و ضمن اعلام آمادگی برای حضور در جبهه‌ها آن را منوط به اجازه مقامات می‌کنند! و فراتر از این، شرط حضور در دفاع را در اختیار گرفتن جبهه مستقلی برای خود اعلام می‌کنند که در آن هیچ نظارتی از طرف دولت و ارتش ایران وجود نداشته باشد! آنان طی نامه‌ای به تاریخ 14 آبان 1359 خطاب به بنی‌صدر می‌نویسند: «جناب آقای بنی‌صدر ریاست جمهوری و فرمانده کل قوا: همان‌طور که طی نامه‌هایی خطاب به مقامات مسئول و همچنین طی اطلاعیه‌های رسمی اعلام کرده‌ایم، نیروهای سازمان مجاهدین خلق ایران از اولین روزهای آغاز تجاوز عراق به میهن ما، در کنار مردم و نیروهای رزمنده و در صفوف مقدم جبهه به دفاع از مرزها و مردم کشور پرداخته‌اند(؟!) مسئله مهم‌تر اینکه ما در آغاز جنگ تلاش کردیم تا برای شرکت در دفاع از مردم و میهنمان که آن را حق مشروع و غیرقابل صرف ‌نظر کردن برای تمام انقلابیون این میهن می‌دانیم، تجویز مقامات مسئول را نیز کسب کنیم. تمام این فشارها را صرفاً به این دلیل باید تحمل کنیم که حاضر نشده‌ایم به گرایشات انحصارطلبانه برخی پاسخ مثبت دهیم. رونوشت به ریاست محترم مجلس6 از آنجا که مجاهدین به دفاع از کشور اعتقاد قلبی و درونی نداشتند، حضور در خط مقدم جبهه را تلف شدن نیروهای خود می‌دیدند لذا به بهانه‌های مختلف از حضور مستقیم در جبهه‌های جنگ طفره می‌رفتند و بیشتر در پی آن بودند تا به‌عنوان نیروی شبه‌نظامی در مناطقی حضور یافته که آسیبی به آ‌ن‌ها نرسد ولی امکان تبلیغ سیاسی برایشان مهیا شود. تکرار درخواست «تجویز از طرف مقامات» از این دست بهانه‌ است، چه‌بسا باید از ایشان پرسید، آن‌طور که ادعا می‌کنید که در اولین روزهای آغاز جنگ در کنار مردم به دفاع پرداختید،(!!) مگر از مقامات اجازه داشتید؟! تشکیل «ستاد رزمندگان مجاهد» نیز از دیگر نیرنگ‌ها و فریب‌هاست، مجاهدین در پرتو ایجاد چنین ستاد فورمالیستی به مظلوم‌نمایی پرداختند و داد از خون‌های شهدای مجاهد سردادند و به سیاست‌گذاران و مسئولان جمهوری اسلامی حمله کردند و آن‌ها را «واپسگرایان»ی خواندند که در ضدیت با مجاهدین خلق هستند. با تمام جاروجنجال‌هایی که مجاهدین راه انداختند یرواند آبراهامیان تعداد کشته ‌شدگان ایشان را در جنگ تا 30 خرداد 1360، 28 نفر (هفت معلم، چهار کارگر، چهار سرباز ارتش، چهار دیپلمه، دو دانشجو، یک دانش‌آموز، یک فارغ‌التحصیل دانشگاه، یک کارمند یک پزشک و سه نفر ناشناس اعلام می‌کند.7 همان‌طور که گفته شد جبهه‌های جنگ برای مجاهدین نه جبهه عمل و شهادت بلکه جبهه فرصت، تبلیغ و کسب قدرت بود، همانا وقتی ایشان در جبهه‌ها حاضر می‌شدند تمام هم‍ّشان مصروف جمع‌آوری اطلاعات، اسلحه و عکس از مناطق و مواضع استقرار و جمع‌آوری آمار و ارقام از استعداد و امکانات و تجهیزات می‌شد. و وقتی با این‌گونه اعمال آن‌ها مقابله می‌شد باز صدایشان را بلند کردند و از همین برخورد هم برای تبلیغ و مظلوم‌نمایی استفاده می‌کردند‌ و آن را باعث جری‌تر شدن عراق و تداوم تجاوز تحلیل می‌کردند. وقتی هم که سیاست‌های کج‌دار و مریز سازمان در قبال جنگ و اصالت انقلاب، رنگ باخت، سعی کردند با سخنرانی‌های جابه‌جا و انتشار نشریه و بولتن ایران را مسئول بروز جنگ معرفی کنند، لذا این بحث را پیش کشیدند که تحریکات ایران در زمینه صدور انقلاب به کشور عراق دلیل و بهانه اصلی آغاز جنگ بوده است: آیا ایران نمی‌توانست از همان ابتدا با اتخاذ سیاستی مناسب، انقلابی و هوشیارانه و با اعلام اینکه تحت هیچ عنوانی از ‌جمله صدور مکانیکی انقلاب قصد تحریک و دخالت در امور دیگران را ندارد، بهانه به دست عراق ندهد.8 چنین ادعاها و تبلیغاتی در حالی است که حضرت امام خمینی(ره) قبل از آغاز جنگ تحمیلی در 18 مرداد 1359 به فلسفه صدور انقلاب پرداخته و آن را به صدور معنویت انقلاب اسلامی به جهان تفسیر کرده بودند: ما که می‌گوییم انقلابمان را می‌خواهیم صادر کنیم می‌خواهیم این مطلب را همین معنایی که پیدا شده ما می‌خواهیم این را صادر کنیم. ما نمی‌خواهیم شمشیر بکشیم و تفنگ بکشیم و حمله کنیم. عراق به ما الان مدت‌هاست دارد حمله می‌کند9 و ما هیچ حمله‌ای به آن‌ها نمی‌کنیم آن‌ها حمله می‌کنند ما دفاع می‌کنیم. دفاع لازم است. ما می‌خواهیم که این انقلاب ما را، انقلاب فرهنگی‌مان را، انقلاب اسلامی‌مان را به همه ممالک اسلامی صادر کنیم.»10 همین‌طور معظم‌له پس از آغاز جنگ تحمیلی در سخنرانی مورخ 28 مهر 1359 فرمودند: «ما اینکه می‌گوییم باید انقلاب ما به همه‌جا صادر بشود، این معنی غلط را از او برداشت نکنند که ما می‌خواهیم کشورگشایی کنیم... معنی صدور انقلاب ما این است که همه ملت‌ها بیدار بشوند و همه دولت‌ها بیدار بشوند و خودشان را از این گرفتاری که دارند و تحت سلطه بودنی که هستند و از اینکه همه مخازن آن‌ها دارد به باد می‌رود و خودشان به نحو فقر زندگی می‌کنند نجات بدهند.»11 کدام منطق و سیاست اصولی می‌پذیرد تا به سازمانی که در راه خیانت به وطن قدم برمی‌دارد و کشورش را عامل بروز جنگ معرفی می‌کند اجازه قدرت‌نمایی و بهره‌برداری دهد و امکان حضور در جبهه (مستقل؟!) را برایشان فراهم آورد. ایزوله شدن مواضع اپورتونیستی (فرصت‌طلبانه) مجاهدین سبب شد تا آن‌ها بنی‌صدر را به یاری خود فراخوانند و تنها او را صاحب صلاحیت برای اظهارنظر در نحوه و چگونگی حضور آن‌ها در جبهه‌های جنگ بدانند. ابوالحسن بنی‌صدر در بهمن 1358 با آرای مردم عهده‌دار ریاست‌جمهوری شد و در اسفند همان سال از طرف حضرت امام(ره) به عنوان فرمانده کل قوا منصوب شد، با شروع جنگ، وی امیدی به راه حل‌های نظامی نداشت و توان نظامی ایران را برای رویارویی با یورش همه‌جانبه ارتش بعث ناکافی می‌دانست و بیشتر دل در گرو حل سیاسی و دیپلماسی فعال داشت. از آنجا که وی تنها عامل آغاز جنگ را احساس خطر غرب از «صدور انقلاب اسلامی» و رهبری حضرت امام(ره) تعبیر و تفسیر می‌کرد، مواضعی در جهت تضعیف حضرت امام(ره) اتخاذ کرد و درصدد برآمد تا با طرح و اجرای کودتای خزنده علیه معظم‌له کنترل اوضاع را در داخل کشور به دست گیرد و آن‌طور که خود می‌خواست جنگ را به پایان ببرد. در 14 اسفند 59 عده‌‌ای از مجاهدین و هواداران ایشان، در دانشگاه تهران گرد‌ آمدند و در حمایت از بنی‌صدر شعارهای تندی سردادند که به این ترتیب پیوندی نامبارک بین ایشان به وجود آمد. از این‌روست که مجاهدین در تنگناهای سیاسی چشم‌ امید به مانورها، تصمیمات و برنامه‌های بنی‌صدر داشتند تا از خاکستر سیاست‌های وی سر برون آورند و شعله‌ زبانه کشند. عزل بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا به تاریخ 20 خرداد 1360 توسط حضرت امام‌(ره) و برکناری او از ریاست‌جمهوری در 31 خرداد همان سال با رأی عدم کفایت مجلس شورای اسلامی، تمام آرزوها و آمال مجاهدین را نقش بر آب کرد و نسبت و موضع آن‌ها را با انقلاب روشن کرد. مجاهدین به خشم آمده از عزل بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا اطلاعیه دادند: عزل رئیس‌جمهور که بی‌شک جان او را نیز جداً در معرض تهدید قرار می‌دهد، عملاً مفهومی جز اعلام جنگ مرتجعین به تمامی خلق ایران ندارد و در بحبوحه جنگ با عراق خیانتی آشکار به مصالح ملی ایران است که قطعاً نمی‌تواند بدون پشتوانه سازش‌کارانه امپریالیستی متصور باشد. لکن ما یقین داریم که خلق قهرمان ایران جنگ‌افروزان انحصارطلب را (چنانچه باز هم در خطی که در پیش گرفته‌اند اصرار ورزند) بر جای خود خواهد نشاند و تمامی کید و مکرهای شیطانی آنان را به خودشان باز خواهد گرداند.12 سازمان مجاهدین در سی‌ام خرداد 1360 حرکت مسلحانه خود را علیه نظام جمهوری اسلامی علنی کردند و فجایعی را به بار آوردند؛ انفجار مسجد ابوذر و مجروح شدن حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی (در هفتم تیر 1360) و انفجار دفتر نخست‌وزیری (در هشتم شهریور 1360) از آن جمله است. از این پس سیاست متفق رجوی و بنی‌صدر بر براندازی جمهوری اسلامی قرار گرفت، این دو در زمانی که در اختفا به سر می‌بردند با صدور اعلامیه‌هایی جنگ روانی را علیه نظام اسلامی ایران سازمان‌دهی و رهبری می‌کردند. مجاهدین پیش‌تر به جنگ روانی تمسک جسته بودند، اما امواج آن را خیلی با ظرافت به جریان درمی‌آوردند و هدایت می‌کردند. مجاهدین در ایجاد جنگ روانی با سیاه‌نمایی اوضاع و احوال کشور و نشر شایعات و تحریف اخبار و پرداختن به موضوعاتی چون آوارگان جنگی، کمبود کالاها و مایحتاج عمومی، بحران آب و برق، چاپ اسکناس بدون پشتوانه، غیرواقعی اعلام کردن آمار شهدای جنگ و اعزام اجباری سربازان سعی در تشویش اذهان و افکار عمومی کردند و به قول خود به تحلیل «بحران اعتماد عمومی» نشستند: «این جریان چنان گسترده است که می‌توان به آن عنوان «بحران عمومی» داد. بحران بی‌اعتمادی مردم نسبت به گردانندگان امور و نسبت به آنچه آن‌ها می‌گویند و می‌کنند. دولت‌های مردمی که هیچ سر‌ّی پنهانی با خلق ندارند اگر در جنگی درگیر شوند، که البته جنگی عادلانه و به خاطر مردم است، مردم نیز طبعاً خود را برای تحمل همه‌گونه عواقب آن آماده می‌کنند، لذا این دولت‌ها ترسی ندارند از اینکه تلفات و ضایعات خاص جنگ و هم آثار جنبی آن را همان‌گونه که هست و با خود مردم در میان بگذارند و از ایشان استمداد بطلبند. اما مقامات مملکت ما نه‌تنها از بیان واقعیت رویدادها و تلفات و ضایعات نیروهای ما در جبهه به مردم خودداری کرده و می‌کنند، بلکه حتی از قبول واقعیت‌هایی نظیر کمبود کالا و نظایر آن‌که مردم در همه‌جای کشور آن را لمس می‌کنند نیز خودداری می‌ورزند.»13 مجاهدین در این مقاله با لحنی دلسوزانه وارد مسئله شده و از آنجا که دولت را بی‌مبالات و بی‌توجه نسبت به مشکلات و تنگناهای مردم معرفی می‌کنند غیرمستقیم آن را غیرمردمی می‌خوانند که در خفا و غفا معادلاتی دیگر غیر از منافع عمومی را می‌جوید و از این‌رو مسئولان و رهبرانی که مردم را این‌چنین وارد کارزار جنگ می‌کنند عامل این جنگ ناعادلانه هستند؛ چراکه این حرکت‌ها به خاطر مردم نیست. مجاهدین با نگارش این‌گونه مقالات و صدور بیانیه‌ها و به مسخره گرفتن دفاع مقدس دقیقاً به دنبال القای «بی‌اعتمادی عمومی» نسبت به حاکمیت هستند. آن‌ها همچنین سه ماه پس از آغاز جنگ بحث مفصلی در خصوص «درس‌هایی از جنگ ایران و عراق»14 به میان می‌کشند و به ارزیابی جنگ می‌پردازند. آن‌ها دو دیدگاه برای برخورد با جنگ طرح می‌کنند: 1. دیدگاه دفاع از طریق تکیه بر ارتش کلاسیک؛ پیروان این دیدگاه را متعلق به جریان‌های وابسته می‌دانند که اتکا به ارتش کلاسیک دارند، که لازمه چنین ارتشی تجهیزات و سلاح‌های مدرن است و دستیابی به این سلاح‌ها ممکن نیست مگر درغلتیدن مجدد در ورطه وابستگی. 2. مجاهدین در ارزیابی دیگری برای جنگ دیدگاه مردم‌گرایانه مبتذل را برشمرده‌اند که حامیان آن در اصل حکومت‌مدارانی هستند که به دنبال تحمیق ملت هستند، در وصف همین دیدگاه است که آنان تمسک به ایمان و شعار الله‌اکبر علیه اشغالگر را به سخره گرفته‌اند. از آنجا که مجاهدین از زمانی که چشم گشودند مرام و مانیفست خود را بر روی سلاح حک کرده و در حرکت مسلحانه غوطه ‌زده‌اند نسبت هرچیز را با اسلحه می‌سنجند؛ دیدگاه اول را تکیه صرف و مطلق به سلاح و لازمه آن را وابستگی به امپریالیسم و دیدگاه دوم را «ضدیت کور با عصر تکنولوژی» تحلیل و تفسیر نمودند، و برای ضدامپریالیستی نشان دادن خود مدعی شدند: «عظیم‌ترین تهدیدات نمی‌تواند توجیهی برای هر نوع گرایش به سمت کشورهای امپریالیستی برای تأمین سلاح باشد.» مجاهدین با چنین تحلیل و تفسیرهایی است که پنج ماه پس از آغاز جنگ تحمیلی به این نتیجه می‌رسند که جنگ فرسایشی شده و راه حل نظامی ندارد: بخش‌هایی از خاک میهن ما همچنان در اشغال تجاوزگران است و جنگ مدت‌هاست که به یک جنگ فرسایشی تبدیل شده و در چشم‌انداز نزدیک هم نشانی از خاتمه آن به طریق نظامی وجود ندارد.15 مجاهدین با عدم تفوق در جنگ تبلیغاتی و روانی، دشمنی و عداوت خود را با نظام جمهوری اسلامی علنی کردند و با ایجاد حرکت مسلحانه در 30 خرداد 1360 عملاً به جمهوری اسلامی اعلان جنگ دادند که قبلاً برخی فجایع خونین این نوع حرکت آن‌ها را برشمردیم. پس از این مقطع، مجاهدین ابعاد جدیدی از جنگ روانی را رقم زدند و به مراحل قبلی افزودند. مسعود رجوی و بنی‌صدر که تا مدتی خود را مخفی کردند و از پشت پرده با نیروها و هوادارانشان سخن می‌گفتند طرحی نو در انداختند. اتحاد نامیمون آن‌ها منجر به صدور اعلامیه مشترکی به نام «میثاق» در اواخر تیر 1360 شد که به قلم بنی‌صدر نوشته شده بود. این اعلامیه صف‌آرایی جدیدی را در مقابل جمهوری اسلامی معرفی کرد که پس از فرار بنی‌صدر و رجوی (آن هم با قیافه‌های مبدل به فرانسه و خلیدن در سایه سیستمی که روزی آن را «لیبرال سرمایه‌داری» می‌خواندند) تکمیل شد و در شمایل «شورای ملی مقاومت» در خارج از کشور شروع به یارگیری کردند: منصور بیات‌زاده یکی از بریدگان سازمان مجاهدین معتقد است: شورای ملی مقاومت در تاریخ 27 تیر 1360 تحت عنوان «میثاق» اعلام موجودیت کرد. مهدی خانبابا تهرانی از پایه‌گذاران شورای متحد چپ و از پیوستگان به شورای ملی مقاومت، برنامه‌های تنظیمی و پیوستی، اعلامیه‌ میثاق از جمله «برنامه ائتلاف» را برای برخی کسان ناکافی و مانع از پیوستن ایشان به شورای ملی مقاومت تحلیل می‌کند و معترف است «برنامه دولت موقت» رجوی بر اساس داده‌‌ها و واقعیت‌های جامعه ایران تنظیم نشده و بلکه بیشتر بر اساس الگوی کشورهایی چون الجزایر، ویتنام و به‌ویژه نیکاراگوئه مورد بررسی قرار گرفته بود و در آن بنی‌صدر رئیس‌جمهور و رجوی نخست‌وزیر بود (؟!)16 خانبابا تهرانی در برابر سؤالی ترکیب اولیه شورای ملی مقاومت را چنین برمی‌شمرد: (نمایندگانی از سازمان مجاهدین، ‌حزب‌ دموکرات کردستان، جبهه دموکراتیک ملی ایران، شورای متحد چپ، سازمان استادان متعهد دانشگاه‌های ایران، کانون توحیدی اصناف، سازمان اتحاد برای آزادی کار و سازمان اقامه حرب کار ایران، جنبش زحمت‌کشان گیلان و مازندران، اتحادیه کمونیست‌های ایران (سربه‌داران و سازمان چریک‌های فدایی خلق)17 اما دیری نپایید که همین سازمان‌ها و گروه‌ها متوجه خصائل هژومونی‌طلب و انحصارگرایانه و غیردموکراتیک سازمان مجاهدین در شورای ملی مقاومت شدند و یکی پس از دیگری از آن جدا شدند و شورا را بدیلی از سازمان معرفی کردند. اولین گمانه‌های افتراق‌آمیز در بین اعضای شورا برمی‌گردد به ملاقات طارق عزیز (معاون اول نخست‌وزیر عراق) با مسعود رجوی مسئول مجاهدین و شورای ملی مقاومت به تاریخ 19 دی 1361 (9 ژانویه 1983). این مذاکرات بدون اطلاع و هماهنگی سایر اعضای شورا و حتی بنی‌صدر صورت گرفت که در آن طارق عزیز «تمایل دوستانه» (؟!) عراق را نسبت به امضای صلح با در نظر گرفتن استقلال، تمامیت ارضی (دو کشور)، احترام به آزادی عقیده ملت‌های ایران و عراق و عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر به مسعود رجوی ابراز داشته است‌(؟!)، او ضمناً از جانب رهبری از رجوی دعوت کرد تا دیداری از عراق داشته باشد. بدیهی است که این حرکت عراق موجب بهره‌برداری تبلیغاتی سیاسی شد و عراق حلقومی ایرانی یافت تا از آن، تجاوز خود را به ایران توجیه و حقانیت (؟!) خود را فریاد بکشد، از آن پس، هم مجاهدین و هم نظام بعثی عراق شروع به نشر و بسط این تحلیل نمودند که «این جنگ برادرکشی» است. همچنین عراق سیاست جذب مجاهدین را در قبال تأسیس «مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق» در ایران دنبال می‌کرد تا خود را به وضعیت متعادلی برساند. منظرهای دیگر جنگ روانی مجاهدین حمله آنان به فراخوان و بسیج عمومی برای جنگ از سوی حضرت امام(ره) بود که می‌خواستند در پرتو آن از افزایش توان نظامی ایران و تشویش اذهان عمومی بهره‌ ببرند. شعارهای ایشان در چنین فضایی «نابود باد جنگ»، «سربازان از جبهه بگریزید» و «شانه‌های مادران زیر اجساد فرزندان خم شد» بود. این کوشش از زوایای دیگری همچون ارائه آمار غلط و دروغ از شهدا و خسارات ایران و مفلوک جلوه دادن نیروهای مسلح قابل بررسی بود. در این راستا به عنوان نمونه آن‌ها فردی به نام «محمدعلی آریافر» را در لندن علم کردند و از او به عنوان کاپیتان سابق نیروی دریایی ایران که به اروپا گریخته بود نقل کردند: «نیروی زمینی مفلس است، نیروی هوایی توانایی رزمی خود را از دست داده و نیروهای دریایی بی‌رمق است. این نیرو پانزده تا بیست درصد از کشتی‌های خود را از دست داده، پوشش دفاعی هوایی ندارد و هشتاد درصد از هلی‌کوپترهایش از بین رفته است.»18 مجاهدین که برای اثبات مواضع خود به هر طریقی دست می‌آویختند کوشیدند تا با برانگیختن احساسات ضداسرائیلی مردم ایران آن‌ها را نسبت به مسئولان نظام بی‌اعتماد کنند و در ره‌آورد چنین سیاستی تبلیغی، خود را از حمایت اعراب نیز بهره‌مند سازند. لذا طی توطئه‌ای هماهنگ با کارگزاران صهیونیسم اعلام کردند: خمینی هم‌زمان با اسرائیل، مقادیر زیادی اسلحه از مصر و سادات نیز خریده بود. بخشی از گلوله‌های توپ که از سادات خریداری شده بود هم‌اکنون در جبهه غرب قابل مشاهده است، لیکن قسمت اعظم آن به دلیل غیرقابل استفاده بودن از رده‌ خارج شده است(؟!)19 برای اینکه طرح توطئه بی‌اعتبار کردن وجه انقلابی ایران کامل شود آریل شارون (وزیر دفاع اسرائیل) نیز پا به صحنه گذاشت و طی مصاحبه‌ای با شبکه NBC آمریکا در ماه مه 1982 گفت: ... فروش اسلحه توسط اسرائیل به ایران با اجازه آمریکا بوده است. وزیر دفاع اسرائیل گفت که ایالات متحده امریکا از پیش در جریان جزئیات ارسال اسلحه به ایران در دوران جنگ ایران و عراق از کشور او (اسرائیل) گذاشته شده بود. شارون اضافه کرد: ماه‌ها پیش با همکاران آمریکایی خویش در این مورد صحبت کرده بودیم.20 باید پرسید اگر چنین معامله‌ پنهانی بین دو کشور رخ داده است حال چه اتفاقی افتاده که لازم شده است وزیر دفاع اسرائیل به این معامله پنهانی اعتراف کند؟ در این توطئه قرار دادن ایران در کنار مصر به عنوان طرف تجاری اسلحه آیا هدفی جز ضداعراب معرفی کردن انقلاب ایران است؟ نسبت دادن چنین اتهامی به کشوری که خواهان لغو کرسی اسرائیل در سازمان ملل متحد است چه معنایی دارد و آیا این آتش زمینه‌ای برای حملات تبلیغاتی عراق نبود آنجا که طارق یوحنا میخائیل عزیز (معاون نخست‌وزیر عراق) در مصاحبه با روزنامه لوموند فرانسه گفت: اسرائیلی‌ها از ایران حمایت می‌کنند، زیرا متوجه هستند که خمینی می‌تواند منطقه را منفجر کند. او در نهایت در خدمت منافع آن‌ها است و بالاخره آن‌ها هستند که میوه‌های آن را خواهند چید و نه ایران.21 با پیروزی‌های درخشانی که رزمندگان اسلام در عملیات طریق‌القدس (8/9/1360)، فتح‌المبین (2/1/1361) و بیت‌المقدس و فتح خرمشهر (3/3/1361) برای ایران رقم زدند؛ مجاهدین هم‌پای رژیم بعثی عراق هواخواه صلح و منادی آشتی شدند و ایران را کشوری جنگ‌طلب معرفی کردند که رهبران آن از جنگ برای سرپوش گذاشتن به مشکلات و بحران‌های داخلی سود می‌جویند: ... در آستانه عید نوروز خمینی، ماجراجویی خونین دیگری را در جبهه‌های جنگ ایران و عراق تدارک دیده است... اما این ظاهراً تنها گریزگاه خمینی برای سرپوش گذاشتن بر همه بحران‌های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی که رژیم او را در خود فرو برده می‌باشد... تلاش‌های میانجی‌گرانه و اعزام هیئت‌های صلح به‌جز اتلاف وقت حاصلی ندارد...22 پس از عملیات پیروزمند بیت‌المقدس که در وصف آن حضرت امام خمینی(ره) فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد» رجوی رهبر مجاهدین و مسئول شورای ملی مقاومت پیامی خطاب به رؤسای کشورهای جبهه پایداری (!) صادر کرد و نسبت به مقاصد توسعه‌طلبانه [امام] خمینی هشدار داد. خمینی و همه مقامات رژیم ضدبشری او همچنان با صلح مخالفت نموده و ابراز آمادگی می‌کنند تا در عراق شعله‌های جنگ جدیدی را برافروزند... در جهان هیچ‌کس تردید ندارد که استمرار جنگ از جانب خمینی قبل از هرچیز دارای مصرف داخلی به منظور سرپوش نهادن بر نارضایتی‌ها و... است.23 از آنجا که هر پیروزی ایران در مناطق عملیاتی دفاع مقدس به منزله ثبات سیاسی بین‌المللی بود و این مجاهدین را در نیل به اهدافشان ناکام می‌گذاشت. آن‌ها در اردیبهشت 1361 پس از آنکه تمامی تشکیلات داخلی‌شان از بین رفت درصدد برآمدند تا بخشی از نیروهای خود را در منطقه کردستان متمرکز کنند و به جنگ علیه رزمندگان ایران بپردازند. لذا در کنار «پیش‌مرگان حزب دموکرات کردستان ایران» نظامیان مجاهدین («پیش‌مرگ‌های مجاهد خلق») قرار گرفتند و جنایات متعددی را در آن منطقه مرتکب شدند. آن‌ها با کمین‌گذاری، کاشت‌ مین و کارهای اطلاعاتی با بهره‌مندی از رهنمود عراقی‌ها علیه نیروهای نظامی ایران ضرباتی وارد کردند اما این پیوند نیز پس از چندی در نیمه اول سال 1362 با یک سلسله عملیات از سوی رزمندگان ایرانی گسسته شد و منطقه به‌طور کامل پاک‌سازی گردید. رجوی در مقطع تمرکز قوا در کردستان طی تحلیلی خواستار کشتار و ترور همه کسانی شد که به نحوی در جبهه‌‌های جنگ حضور پیدا می‌کردند، او این سیاست را تحت عنوان «زدن سرانگشتان رژیم» در دستور کار تیم‌های تروریستی سازمان قرار داده بود. نقطه عطف در افول سازمان مجاهدین خلق که بزرگ‌ترین رویکرد آنان در قبال انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی بود در سال 1365 رخ داد. رجوی به دنبال سیاست‌های رفورمیستی در سال 1364 با مریم قجر عضدانلو (رجوی) زن مهدی ابریشمچی ازدواج کرد و از آن به عنوان «انقلاب ایدئولوژیک» «رهبری نوین انقلاب» (!) یاد کرد و تمام نشریات و رسانه‌های خبری وابسته به سازمان نیز از این واقعه به عنوان ارتقای ایدئولوژیک سازمان، تحلیل‌ها و تفسیرها ارائه کردند. این حادثه واکنش‌های مختلفی را در میان سایر گروه‌های اپوزیسیون (به‌خصوص عضو شورای ملی مقاومت) پدید آورد، گروه‌هایی با کوته‌بینی این قضیه را فقط یک مسئله جنسی و عشقی دانستند، اما بیشتر آنان دریافتند که رجوی با این کار درصدد خروج سازمان از انفعال و نجات از اضمحلال و یافتن شریکی برای رهبری است. البته او با این کار به زیرکی تمام توانست کسی را با خود شریک سازد که نام رجوی را یدک بکشد و زنی پا به صحنه سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری بگذارد که کاملاً تحت انقیاد او باشد و به این ترتیب آن شعار «رجوی‌ ـ ایران، ایران ـ رجوی» به سیاست اول سازمان تبدیل شود. در گرماگرم این انقلاب ایدئولوژیک زمزمه‌ای سر داده شد که دولت فرانسه طی یک توافق پنهانی درصدد است تا رجوی را بازداشت و تحویل مقامات ایران دهد اما این دستاویزی بیش نبود. ساعت 11:10 دقیقه بعدازظهر 17 خرداد 1365 به وقت ایران، هواپیمایی در فرودگاه بغداد به زمین نشست). فردی که از پلکان هواپیما پایین می‌رفت و حداقل هفت مقام ارشد بعثی از جمله عدنان خیرالله (وزیر دفاع عراق) برای استقبال از او آمده بودند، کسی نبود جز مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق. او یک هفته بعد به دیدار سیدالرئیس (صدام حسین) شتافت. در عراق از رجوی به مثابه یک رئیس دولت و حاکمیت استقبال شد و همان‌طور که بیانیه وزارت خارجه آمریکا صادره در اکتبر 1986 گویاست: «مجاهدین در برابر وسوسه به رسمیت شناخته شدن و استقبال رسمی نتوانستند مقاومت کنند و با آغوشی باز به خدمت صدام رسیدند.» ببینید که آش تا کجا شور شده است که آمریکا چنین بیانیه‌ای صادره می‌کند؟! مجاهدین با در آغوش کشیدن دشمن ملت و مردمی که ادعای رهایی آن شعار همیشگی‌شان بوده است راهی جز خیانت و روسیاهی نپیمودند، این برداشت و تعبیر «خیانت» نه‌تنها از سوی جمهوری اسلامی به آنان قابل اطلاق است بلکه بسیاری از گروه‌ها و سازمان‌هایی که مدت زمانی با مجاهدین در مخالفت با انقلاب اسلامی همسو بودند این عمل را خائنانه قلمداد کرده و بسیاری مانند حزب دموکرات کردستان (به رهبری دکتر عبدالرحمن قاسملو) به خاطر آن از شورای ملی مقاومت جدا شدند. از این مقطع به بعد مجاهدین عملاً به ستون پنجم دولت بعثی عراق بدل شدند، کار عمده‌ این ستون عبارت بود از: جمع‌آوری اخبار و اطلاعات از محورهای مرزی و درون کشور، شرح و بسط نقشه‌های جغرافیایی، ایجاد بمب‌گذاری‌ در داخل کشور، همکاری مجدانه جاسوسی با استخبارات عراق، کشف «کلمات رمز» و شنود بی‌سیم رزمندگان ایران، ترور رجل انقلابی، سیاسی و حتی رزمندگان ایرانی تحت پروژه‌ای به نام «اعزام و عزیمت» و... نتیجه این‌همه خیانت را در اعتراف کریم حقی از اعضای ارشد سازمان مجاهدین که در سال 1368 از سازمان برید بخوانید: مجاهدین توسط نفوذی‌هایی که در ارتش و سایر ارگان‌های نظامی داشت در جریان طرح‌ها و عملیات نظامی قوای ایرانی قرار می‌گرفت و این اطلاعات را در اختیار رژیم قرار می‌داد، نیروهای ایرانی با خوش‌خیالی و با تصور به اینکه عراقی‌‌ها را غافلگیر خواهند کرد مبادرت به عملیات نظامی می‌کردند و به دلیل اینکه عملیات قبلاً توسط مجاهدین نزد عراقی‌ها لو رفته بود نیروهایی ایرانی اعم از ارتشی، سرباز و بسیجی و پاسدار وظیفه توسط نیروهای عراقی قتل عام و سلاخی می‌شدند.24 گذشته از جاسوسی و عملیات تخریبی و تروریستی سازمان مجاهدین در کشور، آن‌ها به واسطه حمایت و پشتیبانی لجستیک و نظامی ارتش بعثی عراق در چند محور چند عملیات نظامی علیه مرزهای وطنشان صورت دادند از جمله آن‌هاست عملیات موسوم به «چلچراغ». ساعت 11 صبح شنبه 28 خرداد 1367 در جیغ بنفشی که متعلق به مریم رجوی بود با بی‌سیم شنیده می‌شد که فرمان آغاز عملیات را صادر می‌کرد: «امروز مهران، فردا تهران» (!!) ‌به‌رغم تبلیغات سنگینی که در آن زمان و حتی سالیان بعد در خصوص این عملیات شد، به‌طور قطع مجاهدین توفیقی در آن به دست نیاوردند. اقامت آن‌ها در شهر مهران سه روز بیشتر به طول نینجامید و مجبور شدند تا در زیر آتش سنگین رزمندگان ایران با تحمل خسارت و تلفات فراوان بگریزند. وقتی از رجوی پرسیده شد که چرا بیشتر از سه روز ماندن در شهر مهران را پیش‌بینی نکرده بودید، پاسخ داد: برای ما صرف نمی‌کند که قوای خودمان را در یک شهر یا در یک منطقه قفل کنیم و در موضع تدافعی قرار بگیریم... پیروزی عملیات چلچراغ چه در صحنه داخلی در جهت اثبات در هم شکستن رژیم و چه در صحنه بین‌المللی در جهت اثبات بی‌ثباتی این رژیم و اثبات توانمندی دارای اهمیت بسیار زیادی است.25 و اما عملیات موسوم به «فروغ جاویدان» که در بین رزمندگان ایرانی به «عملیات مرصاد» معروف است. بزرگ‌ترین عملیات نظامی سازمان در طول حیات آن است که در شرایط و فضایی خاص شکل گرفت. شرایطی که ایران قطعنامه 598 را پذیرفت و هراس مجاهدین را موجب شد و آنان برای فرونشاندن حرارت نگرانی خود به دنبال تثبیت جایگاهشان در عراق برآمدند، لذا درخواست چنین عملیاتی را از رژیم بعثی کردند که از طرف آن‌ها حمایت شد چراکه تفوق در این عملیات، قدرت چانه‌زنی عراق را بر سر میز مذاکره بالا می‌برد. برای این منظور مجاهدین تمام نیروهای خود را از اطراف و اکناف (به‌خصوص از سطح اروپا) فراخواند و آن‌ها را در پایگاه‌های خود انسجام موقت بخشید، آنان با حداقل آموزش (تیراندازی با سلاح کلاشینکف) آماده شدند تا به سوی مرز قصرشیرین حرکت کنند. آن‌ها از قصرشیرین و سرپل‌ذهاب که در اختیار عراقی‌ها بود گذشتند، کرخه را هم پشت سر گذاشتند، به اسلام‌آباد رسیدند، اما در تنگه چهارزبر گرفتار شدند. نیروهای مردمی ایران که در این بزنگاه تاریخی خود را به غرب رسانده بودند در تنگه مرصاد پیشروی مجاهدین را سد کردند و شکست سختی به آن‌ها وارد کردند «تعدادی بسیار کشته، زخمی و اسیر تنها نتیجه‌ای بود که عاید مجاهدین شد.» مجاهدین خود تاکنون به کشته شدن 1400 نفر از نیروهایشان اعتراف کرده‌اند.26 اما این نکته قابل ذکر است که روی دیگر سکه مرصاد، تصفیه‌های خونین درون‌سازمانی در این آوردگاه بود. تصفیه کسی چون علی زرکش از اعضای مرکزیت سازمان که مدتی به خاطر اعتراض‌هایش در زندان «یابس» محبوس بود. به هر روی مجاهدین با استقرار در خاک دشمن و هم‌پیمانی با او در به خاک و خون کشیدن جوانان این مرز و بوم تیر خلاص را به خود زدند، نه‌تنها در میان ملت بلکه در میان خانواده‌هایشان نیز از نظر و چشم افتادند و مورد کینه و نفرت عموم قرار گرفتند و از این بالاتر حتی دیگر مخالفان انقلاب اسلامی آن هم با سبقه مارکسیستی به مذمت آن‌ها برخاستند به طوری‌که مهدی خانبابا تهرانی که ایامی را با آن‌ها سر کرده بود در وصف عمل خائنانه‌ آن‌ها گفته است: «مجاهدین پس از دست زدن به ”انقلاب ایدئولوژیک“ و استقرار در خاک عراق و دوستی و هم‌پیمانی با رژیم آن کشور، عملاً به صورت عامل یک‌ طرف جنگ درآمده‌اند. این دوره از حیات سیاسی سازمان مجاهدین آن منزلگاهی است که هیچ انسان دموکرات، ملی یا سوسیالیستی دیگر نمی‌تواند در آن قرار گرفته و آن را توجیه کند. مجاهدین در هم‌پیمانی با نیروهای متخاصم و تهدید مصالح ملی کشور در آستانه سقوط سیاسی قرار گرفته‌اند... اکنون این سازمان جریانی است حرفه‌ای، همانند ارتشی مزدور در کنار مرزهای کشور که با امکانات مالی و تکنیکی بیگانه، یک‌سری سرباز چشم و گوش بسته تربیت می‌کند... این سازمان دیگر آن مشروعیت شباب اولیه را ندارد... مجاهدین دیگر به دوران پایانی خود رسیده‌اند. آنچه برای من حیرت‌انگیز است این است که هنوز کسانی پیدا می‌شوند که می‌توانند خود را دموکرات و هوادار استقلال قلمداد کنند، اما کماکان [می‌خواهند] با مجاهدین در این خط طی طریق کنند. من در این مورد حرف دیگری ندارم، جز اینکه به آن‌ها بگویم در‌صورتی‌که عزم چنین سفری دارند سفرشان به خیر(؟!)27 محسن کاظمی مجله سوره - شماره 34
  10. salar1989

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    آقا فكر كنم براي 0912 ها فقط اومده چون براي من اصلا نيومده
  11. آقا عكس جالبي بود :mrgreen:
  12. تروریستها در خیابان خیام چکیده: در ساعت 19/20 دقیقه دوشنبه 15شهریور 1361، هنگامی كه خیابان خیام و اطراف آن مملو از جمعیتی بود كه در ایستگاه‌های اتوبوس صف كشیده بودند، بمبی كه توسط منافقین كار گذاشته شده بود منفجر و بر اثر آن چندین نفر كشته و دهها تن دیگر نیز به شدت زخمی شدند. خرابه‌های این انفجار توسط خبرنگاران داخلی و خارجی و نیز پروفسور حامد الگار مورد بازدید قرار گرفت. شرح حادثه: در ساعت 19/20دقیقه شب، هنگامی كه خیابان خیام و اطراف آن مملو از جمعیتی بود كه در ایستگاه‌های اتوبوس صف كشیده بودند، بمبی كه در زیر یك پل این خیابان كار گذاشته شده بود منفجر و بر اثر آن دهها نفرجزغاله و دهها نفر دیگر نیز به شدت زخمی شدند. شدت انفجار به حدی بود كه شیشه‌های ادارات و منازل اطراف آن تا شعاع چند صد متر شكست و صدای آن تقریبا در تمام تهران شنیده شد. در جریان این انفجار بیش از 7 اتومبیل به آهن‌پاره تبدیل شدند و یك اتوبوس دو طبقه نیز كه در حال حركت و مملو از جمعیت بود به آتش كشیده شد و تمام مسافران آن شهید یا مجروح شدند. این اتوبوس چند دقیقه قبل از انفجار دهها زن و كودك را كه عازم نازی‌آباد بودند حمل می‌كرد. در محلی كه بمب در آن منفجر شد گودالی به عمق یك و نیم متر و با وسعت 25 متر مربع تشكیل شده بود. از سوی دیگر بنا به اظهار شاهدان عینی بمب در حالی منفجر شد كه خیابان خیام مملو از جمعیتی بود كه تصمیم داشتند به خانه‌های خود باز گردند. همچنین بر اثر انفجار، یك مادر كه فرزند خود را در بغل داشت و از پیاده‌رو در حال عبور بود تكه تكه شد. به گزارش روزنامه جمهوری اسلامی(سال 1361) حسین غزنه‌ای كارگر 26 ساله یكی از مجروحین حادثه در بیمارستان سینا گفت: «در طبقه دوم اتوبوسی كه به مقصد نازی‌آباد در حال حركت بود نشسته بودم كه نور عجیبی سراسر اتوبوس را فرا گرفت و آنگاه اتوبوس آتش گرفت، من آن وقت خودم را در حالیكه مجروح بودم به پایین پرتاب كردم. اتوبوس چند دقیقه قبل از انفجار در ایستگاه مسافر زیادی را سوار كرد به طوری كه طبقه اول مملو از جمعیت بود.» حسن جعفری شاگرد مینی‌بوس در حالی كه به شدت زخمی شده بود اظهار داشت چند دقیقه پس از اینكه راننده مینی‌بوس مسافرانش را در كنار ضلع جنوبی پارك شهر پیاده كرد. انفجار رخ داد و راننده و من زخمی شدیم، ضمنا همسر و فرزند راننده نیز در مینی‌بوس بودند كه من اطلاعی از حال آنها ندارم. یكی از مغازه داران اطراف می‌گوید: «ساعت 25/7 دقیقه در حالی كه در مغازه بودم ناگهان صدای عجیبی بگوشم رسید و بعد از آن تمام در و دیوار مغازه‌ام فرو ریخت كه بعدا توسط مردم به بیمارستان آورده شدم.» در سردخانه بیمارستان سینا پیكر 7 نفر كه یكی از آنها زن حامله‌ای بود و همچنین جسد یك نوجوان 16 ساله كه تنها از او كفش‌هایش تشخیص داده می‌شد به چشم می‌خورد كه به طور فجیعی تكه تكه شده بودند. مجروحین حادثه بلافاصله پس از انفجار توسط آمبولانس‌ها به بیمارستان‌های سینما ، مصطفی خمینی، نجمیه، بیمارستان ژاندارمری و درمانگاه سیدالشهداء انتقال یافتند. ابراز انزجار مردم نسبت به منافقین هنوز صدای انفجار كاملا محو نشده بود كه انبوه جمعیت به سوی محل انفجار، منطقه پر جمعیت و شلوغ پارك شهر روان شدند. اقشار مختلف مردم اعم از كاسب، اداری، محصل ، كارگر ، میوه فروش دوره گرد همه سراسیمه به سوی محل انفجار می‌دویدند. در عرض مدت كوتاهی تمامی خیابان‌های اطراف دادگستری و پارك شهر از مردم پر شد. مردم در حالی كه با التهاب و خشم "فریاد مرگ بر آمریكا"، "مرگ بر منافق"، "منافق مسلح اعدام باید گردد" را سر می‌دادند . هنوز مدتی نگذشته بود كه علاوه بر مردم گروه‌های كمك رسانی، آتش نشانی و آمبولانس‌ها در حالیكه توسط مردم هدایت می‌شدند به محل حادثه رسیدند و با كمك مردم مشغول جمع‌آوری و انتقال شهدا و مجروحین شدند. فریاد خشم مرگ بر آمریكا لحظه‌ای قطع نمی‌شد. اغلب ساختمان‌های اطراف به شدت آسیب دیده بود و درختان كنار خیابان به شدت سوخته بود و در محل انفجار بمب حفره وسیعی ایجاد شده بود و لاشه‌های سوخته و له شده اتومبیل‌های سواری و مینی‌بوس‌ها و اتوبوس‌های واحد در اطراف منطقه پخش شده بود. در میان التهاب معركه، مردی مسن در حالیكه تكه‌های پاره بدن كودك نوپایی را در یك دست و كفش كودك را در دست دیگر داشت فریاد می زد "این سند جنایت آمریكاست" و در پی آن موج جمعیت یكپارچه فریاد مرگ بر آمریكا را آنچنان كه لرزه بر اندام هر كس می‌افتاد سر می‌داد. در بیمارستان‌های اطراف محل حادثه وضع كاملا اضطراری بود و كلیه كاركنان بیمارستان جهت كمك رسانی به مجروحین و تحویل شهدای قطعه قطعه شده بسیج شده بودند. با و جود وضع بی‌ثبات و بی‌قرار بیمارستان‌ها دست یافتن به اطلاعات دقیق ممكن نبود. از شهدا آن عده كه سالم و از هم پاشیده نشده بودند تعدادی در بیمارستان سینا به چشم می‌خورد. ظاهر اغلب آنان حاكی از استضعاف و محرومیت بود و به روشنی مشخص بود كه اغلب افراد كارگر و زحمت‌كش بودند كه پس از یك روز زحمت و تلاش و خستگی عازم منازل خود بودند. و اما در نگاه خسته پیرمرد میوه فروش و شاگرد مینی‌بوس و دخترك شش ساله معصوم و گریان و صدها مجروح محروم و مستضعف چه چیز را می‌توان جستجو كرد به جز تحیری عظیم از این قساوت و بی‌شرمی و نامردمی . دست و پای جدا شده و اعضای شرحه شرحه مردمان بی‌گناه شاهد چه چیزی است به جز انتقام خونین منافقین مزدور از خلق مسلمان و مستضعف. هر چند وسعت این انفجار قابل تأمل بود، لكن این اولین بار نبوده و آخرین بار نخواهد بود كه كوردلان شب‌پرست در پی تهدید و ارعاب امت بیدار در صحنه بر آمدند و دیدند كه در پس هر بلا و مصیبتی مردم ما آبدیده‌تر و استوارتر پیش می‌روند. تشییع جنازه قربانیان ترور كور منافقین پیكر پاك 15 تن از شهدای فاجعه جنایت بار منافقین با حضور چند تن از شخصیت‌های سیاسی و مذهبی كشور و در اجتماع بی‌نظیر انبوه مردم مبارز و شهید پرور تهران از محل شهادتگاه فرزندان حزب الله طی مراسم باشكوهی تشییع شد. بر اساس این گزارش سیل امت خروشان در طول مسیر خیابان مصطفی خمینی با شعارهای "بمب ،ترور ، شكنجه دیگر اثر ندارد" - "اگر دادگاه فعال نشه، حزب‌الله دست بكار می‌شه" - "اماما ، اماما جان به فدایت فرمان بده تا بكنیم غسل شهادت" ـ "موسوی تبریزی القصاص القصاص" ـ "حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار ماست" ـ خواستار شدت عمل بیشتر مقامات قضایی كشور در برخورد با منافقین شدند و بر غم تحمل ضایعات اسفبار ، اراده استوار و مصمم خود را در تداوم انقلاب اسلامی و مبارزه با سر سپردگان استكبار جهانی به نمایش گذاشتند. گروه كثیری از مردم تهران از آثار جنایت منافقین در خیابان خیام و خیابان‌های اطراف آن بازدید كردند. آثار این جنایت كه بر ساختمان‌های منطقه خیابان خیام حد فاصل گلوبندك تا خیابان امام خمینی به چشم می‌خورد شامل شیشه‌های شكسته اغلب ساختمان‌های منطقه مزبور، ضایعات مختلف ساختمان و وسایل كسب و كار كسبه این منطقه می‌باشد. سخنان وزیر كشور حجت‌الاسلام ناطق نوری وزیر كشور جنایت منافقین در كشتن دهها نفر از مردم بیگناه را تشریح نمود: "قضیه شب سه‌شنبه بدین صورت بوده كه مواد منفجره را به بدنه اتومبیلی تعبیه كرده بودند. قدرت تخریب این انفجار آنقدر بود كه شكافی در حدود 4 متر در زمین ایجاد كرده بود و به ساختمان‌های اطراف خسارت زیادی وارد نموده است. در این انفجار عده‌ای از هم میهنان ما و امت حزب‌الله و همیشه در صحنه به شهادت رسیدند و ملت شریف ما می‌د‌انند كه جلوی این خیابان و پارك شهر و خیابان جنوبی پارك شهر معمولا ایستگاه اتوبوس‌هایی است كه تماما به سمت جنوب تهران حركت می‌كنند. حادثه در ساعت هفت و نیم رخ داده و دقیقا در مقابل صف اتوبوس شركت واحدی كه مردمش ، مستضعفترین مردم از جنوب شهر هستند. دراین حادثه بیست نفر (آخرین رقمی كه به من دادند) بیست شهید داشتیم و در حدود 90 نفر مجروح كه بعضی‌ها جراحتشان سحطی بوده و عده‌ای دیگر یعنی حدود 50 تا 60 نفر جراحتشان تقریبا عمیق‌تر می‌باشد. وقتی منافقین دیدند ترور مسوولین مملكت و یا انفجار مراكز بزرگ مثل دفتر حزب جمهوری اسلامی ثمره‌ای برای آنها نداشته و انسجام و حضور ملت را بیشتر كرده طرحشان را عوض كردند و سراغ خود ملت محروم و خلق رفتند. با این هدف كه اولا ایجاد رعب و وحشت در مردم كنند كه این تجمع‌ها تشكیل نشود. اما مانند همیشه تحلیل‌هایشان غلط از آب درآمد . امروز شما شاهد بودید كه مردم فوج فوج می‌آمدند و با شعارهای و نفرین بر این گروهك‌های امریكایی و منافقین كور برمی‌گشتند. به نظر من این نوع كارهای منافقین حكایت از این می‌كند كه اینها دیگر امید حیات در این كشور را ندارند، زیرا اگر كمترین عقل را یك گروه سیاسی داشته باشد و یك احتمال در یك میلیون بدهد كه امید برگشت به اینجا را دارد و بر این ملت بخواهد حكومت بكند دست به چنین عملی نمیزند." بازدید خبرنگاران خارجی از آثار انفجار بمب در خیابان خیام گروهی از خبرنگاران، فیلم‌برداران ، عكاسان و روزنامه‌نگاران خارجی مقیم تهران صبح دیروز از محل جنایات مزدوران امریكا و بمب‌گذاری شب سه شنبه (پریشب) تهران بازدید كردند. خبرنگاران ابتداء از اتومبیل‌های سوخته شده در اثر انفجار از جمله یك اتوبوس دو طبقه شركت واحد، یك مینی‌بوس و چندین اتومبیل سواری بازدید كرده و با یكی از مجروحان این فاجعه كه دراین محل حضور داشت گفتگو كردند. وی كه صاحب یك كارگاه كوچك در نزدیك محل حادثه بود ضمن تشریح چگونگی حادثه در پاسخ به سؤالی گفت: "من یك كارگر هستم و از صبح تا شب تلاش می‌كنم كه لقمه نانی برای خانواده‌ام بدست آورم ولی توسط كسانی كه ادعای طرفداری از خلق و كارگر می‌كنند. مجروح شده و دار و ندارم را از دست دادم." در محل حادثه گروهی از امت حزب‌الله با شعارهای مرگ بر آمریكا ، مرگ بر منافق این سند جنایت آمریكا ضمن استقبال از خبرنگاران خارجی جنایات مزدوران داخلی آمریكا را محكوم كردند. خبرنگاران همچنین در طول بازدید دو ساعته خود با حضور در مركز پزشكی قانونی از پیكرهای سوخته شهدای این فاجعه دیدن كردند.در این محل پیكرهای سوخته و تكه تكه شده كودك و پیر و جان خبرنگاران را به شدت تحت تأثیر قرار داد. خبرنگار روزنامه ژاپنی "ماینچی" با مشاهده پیكر از اهم پاشیده شده یك زن حامله به خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی گفت این فاجعه آنقدر هولناك است كه نمی‌توانم احساسات خود را بیان كنم و تنها می‌گویم هر كس كه این عمل را مرتكب شده منتفرم. خبرنگار خبرگزاری ژاپنی "كبودو" نیز كه به شدت متأثر شده بود گفت: این فاجعه بسیار وحشتناك است و من نمی‌دانم در این رابطه چه بگویم . از وی سؤال شد این تأسف را چطور بازگو خواهید كرد: گفت من در این بازدید جنازه‌های سوخته شده و تكه تكه را مشاهده كردم و مردمی را دیدم كه علیه آمریكا و مخالفان جمهوری اسلامی شعار می‌دادند و ما این حادثه ار برای خوانندگان ژاپنی خود گزارش خواهیم كرد. مادر یكی از شهدای این فاجعه كه برای شناسایی فرزند خود به مركز پزشكی قانونی مراجعه كرده بود در گفتگویی با خبرنگاران خارجی گفت: من یك فرزند و یك داماد خود را قبلا از دست داده‌ام و امروز نیز برای شناسایی فرزنددیگرم كه در این حادثه بمب‌گذاری به شهادت رسیده است به این محل آمده‌‌ام. اگر چند فرزند دیگر هم داشتم در راه خدا می‌دادم و خودم نیز جهت اعزام به جبهه و خدمت به رزمنگان اسلام ثبت نام كرده‌ام و تا آخرین قطره خون خود مقاومت خواهم كرد در این بازدید یكی از محققان اسلامی به نام پروفسور حامد الگار كه به تازگی از امریكا به ایران آمده بود نیز ضمن محكوم كردن این جنایت گفت كسانی كه این عمل را انجام دادند نه تنها ضد انقلاب اسلامی هستند بلكه ضد بشرند. دشمنان انقلاب اسلامی بر این تصورند كه با این اعمال خلائی در روند انقلاب اسلامی ایران ایجاد كنند كه باید بگویم این اعمال انقلاب اسلامی را ثبات بیشتری می‌بخشد. الگار ادامه داد یقینا اینگونه حوادث در پیشرفت انقلاب اسلامی تأثیر نخواهد داشت. منبع :سايت مركز اسناد انقلاب اسلامي
  13. هدفم از ايجاد اين تاپيك اين بود كه يك جمع بندي كلي در مورد عمليات تروريستي اين گروهك داشته باشيم اميدوارم دوستان عزيز در تكميل اين تاپيك كمكم كنند
  14. من فكر كنم اگر اونا حمله اي محدود كنن ايران فقط به محكوم كردن اين اقدام بسنده كنه البته اين فقط يه نظره
  15. علي جان بذار داداش بذار
  16. salar1989

    رز سفید استالینگراد

    دست درد نكنه رضا جان هميشه تا تاپيكات ميبينم بلا فاصله همش تا آخر ميخونم واقعا كارت درسته اخوي
  17. salar1989

    افتخار ايران ...

    دمت گرم خيلي حال كردم ياد همه شهداي حق عليه باطل هميشه زندس
  18. salar1989

    واحد 121 - ارتش سایبر کره شمالی

    منم با نظر امپرور موافقم با توجه به سطح بالا اطلاعاتتون بهتره يه تاپيك كلي در اين مورد درست كنين
  19. با خوندن اين تاپيك ياد گزارش الكي كالين پاول در مورد عراق توي شوراي امنيت افتادم همش جنگ رواني
  20. هدفم از ايجاد اين تاپيك اين بوده كه يك جمعبندي كلي از مبارزان درگير به همراه عملياتهاشون با رژيم صيهونيستي داشته باشيم اميدوارم دوستان در تكميل كردن اين تاپيك كمكم كنند
  21. salar1989

    مبارزان و شهادت طلبان فلسطني و لبناني

    اگه دقت كنيد تاريخ دو پستم به علت اينكه اكانت گالري نداشتم طولاني بود و پشت سر هم گذاشتم ولي به هر حال چشم دوست عزيز
  22. جالب اينجاست كه اين هواپيماها كه فكر كنم در پايگاه مشهد باشن چندي پيش يكيشون با موشك استلينگر قاچاقچياي مواد ساقط شد
  23. salar1989

    مبارزان و شهادت طلبان فلسطني و لبناني

    اينم عكسايي از عروس فلسطين ((دلال مغربي)) عكس دلال مغربي بعد از شهادت
  24. دوست عزيز اگه به تاريخ نگاه كنيم ميبينيم كه حاشيه جنوبي خليج فارس زماني جز ايران بوده ولي گذر زمان ..........