zed

VIP
  • تعداد محتوا

    1,735
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    4

تمامی ارسال های zed

  1. [align=justify]این 21 مبارز ایرانی در شب تاریک 16 سپتامبرحومه جنوبی بیروت برای دفاع از اردوگاه و جلوگیری از قتل عام زنان و کودکان بی دفاع وارد اردوگاه فلسطینیان شده بودند. عصرایران ؛‌ حمید رضا مهاجر - همیشه در لابه لای وقایع تاریخی حقایق پنهانی وجود دارند که سالها بعد پیدا می شوند و خواننده را شگفت زده می کنند.جمعه گذشته بیست و نهمین سالگرد کشتار صبرا و شتیلا بود ؛ فاجعه ای که در آن صدها تن از آوارگان ساکن اردوگاه های صبرا و شتیلا به دست شبه نظامیان مسیحی تحت حمایت ارتش اسراییل به خاک و خون کشیده شدند. از تعداد کشته شدگان این فاجعه آمار دقیقی در دسترس نیست چرا که به ادعای بازماندگان معدود فاجعه به غیر از گور دستجمعی که در محل کشتار در منطقه الغبیری بیروت جنوبی برای قربانیان حفر شده ، تعداد زیادی در اماکن دیگر مانند "ملعب الریاضی" مدفون شده اند. کشف این گورهای دسته جمعی چندان دشوار نیست،کافی است روزی دولت تصمیم بگیرد که طرح مترو بیروت را اجرا کند آنگاه است که ابعاد هولوکاست معاصر فلسطینی آشکار می شود. اما در میان قربانیان حادثه 16 سپتامبر 1982 در اردوگاه های صبرا و شتیلا تعداد زیادی غیر فلسطینی نیز وجود دارند که روزنامه السفیر چاپ بیروت پس از گذشت سه دهه از آن پرده برداشت و خبر دردناک برای ما ایرانی ها این است که در میان شهداء این فاجعه هولناک 21 ایرانی نیز وجود داشتند که در همه این سال ها هیچ سخنی از آنها در هیچ جا گفته نشده است! منبع خبر روزنامه السفیر گزارش رسمی قاضی دادگاه نظامی وقت اسعد جرمانوس است که هیچ گاه منتشر نشده است. اینکه چرا در آن زمان این گزارش ناپدید شد کاملا روشن است.دادگاه نظامی لبنان زیر نظر رئیس جمهور این کشور فعالیت می کند که بر مبنای قانون اساسی این کشور باید از میان مسیحیان مارونی انتخاب شود ؛ رئیس جمهور آن زمان لبنان کسی نبود جز امین جمیل،رهبر کنونی حزب کتائب که نظامیان تحت فرماندهی پدرش پیر جمیل(رهبر وقت حزب) به همراه یگان هایی از شبه نظامیان قوات لبنانی به فرماندهی سمیر جعجع و حزب مسیحی ملی گرایان آزاد به رهبری کمیل شمعون و شبه نظامیان وابسته به سعد حداد مرتکب آن جنایت هولناک شدند و طبیعی است که امین جمیل مانع از انتشار گزارشی شود که پدر و حزب متبوعش محکوم شوند. بنابراین باید افرادی مانند ایلی حقیبه ترور می شدند تا متهمین اصلی در پشت خط قرمز عدالت آسوده باشد. جالب است بدانید که امروز این احزاب مسلح و جنایتکار طرفدار حقیقت شده اند و به صف حامیان دادگاه بین المللی ترور نخست وزیر سابق لبنان رفیق حریری پیوسته اند که حزب الله را محکوم به ترور کرده است! بالاخره اینجا لبنان است جایی که گرگ لباس گوسفند می پوشد و روباه رفیق چوپان می شود! اگر خبر روزنامه السفیر صحیح باشد که معمولا اینچنین است،شکی نیست این 21 مبارز ایرانی در شب تاریک 16 سپتامبرحومه جنوبی بیروت برای دفاع از اردوگاه و جلوگیری از قتل عام زنان و کودکان بی دفاع وارد اردوگاه فلسطینیان شده بودند. قطعا آنها می دانستند که بواسطه حمایت مستقیم نظامیان اسراییلی از عملیات شبه نظامیان مسیحی، پا در عرصه خطرناکی گذاشته اند و تاریخ هیچ گاه از آنها نخواهد نوشت اما آنها رفتند تا بی ادعا از مظلوم دفاع کنند. اینکه این جوانان ایرانی در آن سالها در لبنان چه می کردند تاریخ نانوشته ای نیست و با رجوع به تاریخ سالهای آغازین دهه شصت خودمان می توان به چرایی آن پی برد. السفیر از اسامی این شهدای ایرانی و محل دفن آنها هیچ اطلاعاتی منتشر نکرده است ،‌اما آیا در ایران نیز کسی از این مردان ایرانی ،‌ نام و نشانی در دست ندارد؟ لينك خبر : http://www.asriran.com/fa/news/181663/بعد-از-سه-دهه-فاش-شد-‌21-ایرانی-در-میان-قربانیان-اردوگاه-صبرا-و-شتیلا[/align]
  2. [align=justify]پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : ایرانی متهم به ترور سفیر عربستان در امریکا به مدت طولانی در امریکا در شهر کورپس کریستی در تگزاس فروشنده ماشین دست دوم و یک فعال اقتصادی بوده است. به گزارش سرویس بین الملل انتخاب Entekhab.IR، دوستان و اشنایان او را فردی غیرقابل اعتماد و بی نظم توصیف می کنند. ارباب سیار به عنوان "جک" یا "صورت زخمی" در بین اطرافیانش شناخته می شود. فرد جیمناز وکیل ارباب سیار می گوید: او فردی پر حرف بود. هیج سندی مبنی بر ارتباط او با این فعالیت های تروریستی وجود ندارد. یکی دیگر از دوستانش به نام میشل حمویی که به مدت 20 سال ارباب سیار را می شناسد می گوید: او دیدگاهی در مورد دین و سیاست نداشت. واشنگتن پست نوشت: در بین جامعه ایرانیان شهر کورپس کریستی در ایالت تگزاس، ارباب سیار 56 ساله مورد علاقه ی همه و همینطور معروف هم بود. وی همچنین خیلی فراموش کار هم بوده است و معمولا کلیدها، گوشی تلفن همراه، کیف هایش را گم می کرده است. سایت کالر نوشت: ارباب سیار اهل خنده و شوخی بود و عاشق سیگار کشیدن بود.وی پس از اینکه چندین بار در درگیری های خیابانی شرکت داشت و چاقو خورد به "صورت زخمی" معروف شد. دیوید تومشا به سی ان ان می گوید: ارباب سیار ادمی بود که همشه لبخند بر روی صورتش بود. بگذارید اینطور بگویم. او این کاره نیست. ارباب سیار اهل کرمانشاه است و با رفیقش حسینی املاکی در کرمانشاه دارند. دیوید تومشا که در سال 2000 با ارباب سیار یک پارکینگ ماشین داشته است ، می گوید : اگر قرار بود مامور شماره 007 استخدام شود، برای این کار بهتر بود مستر بین استخدام شود تا ارباب‌سیار. به گفته تومشا بی‌نظمی ارباب‌سیار به حدی بود که زندگی شخصی وی را نیز تحت‌الشعاع قرار داده بود. وی حتی صورت‌حساب‌هایش را پرداخت نمی‌کرد، نه از آن رو که پول ندارد بلکه از آن رو که یادش می‌رفت. وی در معاملات اتوموبیل مدل آنها را از یاد می‌برد. گفتنی ست، ارباب‌سیار نقش اصلی سناریوی هالیوودی امریکاست. کشورمان ضمن رد ادعاهای مضحک آمریکا، این اتهامات را تلاشی برای ایجاد اختلاف بین کشورهای مسلمان خاورمیانه دانسته است. لينك خبر : http://www.entekhab.ir/fa/news/41314[/align] [color=red] ادغام شد لطفا از ايجاد تاپيك​هاي موازي پرهيز كنيد rezat1980[/color]
  3. [align=justify]هفته نامه تایم در گزارشی به بیان دلایلی پرداخت که طبق آن‌ها باور ادعای آمریکا درباره اقدام ایران در طراحی ترور سفیر عربستان در واشنگتن دشوار می‌شود و در عین حال احمقانه است. مجله تایم در گزارشی به بیان ادله‌ای پرداخت که بر اساس آن‌ها ادعای آمریکا مبنی بر اقدام ایران در طراحی ترور سفیر عربستان سعودی در واشنگتن احمقانه بوده و دروغ محض است. به گزارش ایلنا، هفته نامه تایم در مطلبی نوشت اینکه گفته شود ایرانی‌ها برای انعقاد قرار داد با باند مواد مخدر مکزیک به منظور ترور سفیر عربستان در آمریکا اقدام کرده باشند بسیار احمقانه‌ای است. این هفته نامه آمریکایی در گزارش خود به تشریح ویژگی باند مواد مخدری پرداخت که طبق ادعای مقامات آمریکایی منصور ارباب سیار با کمک آن‌ها قصد انجام ترور را داشته است؛ ویژگی‌هایی که هر یک به اثبات می‌رساند ماهیت ادعای مقامات دولت باراک اوباما در این باره را نشان می‌دهد. در این گزارش آمده: زتاس خون آشام‌ترین باند مواد مخدر مکزیک است که به قتل عام شهروندان بی‌گناه پرداخته و سر افراد را از تن آن‌ها جدا می‌کند با این وجود این باند هرگز اقدامی انجام نمی‌دهد که مرز مشترک مکزیک با آمریکا را به مخاطره بیندازد. آن‌ها شاید در داخل مکزیک مرتکب قتل‌های کوچک و بزرگ شوند اما چنین اقدامات را در آمریکا انجام نمی‌دهند. به نوشته تایم، باند مواد مخدر زتاس تفاوت بسیار میان پلیس، دادستان و قضات در مکزیک و آمریکا را کامل درک کرده‌اند. در سال ۲۰۰۵و ۲۰۰۶ حداقل ۵ رقیب گانگس‌تر خود را در تگزاس به قتل رساندند. در همین رابطه تعدادی از اعضا این باند دستگیر و بعد از محاکمه راهی زندان‌های آمریکا شدند؛ جایی که فرار از آن‌ها بسیار دشوار‌تر از زندان‌های مکزیک بود. این نشریه نوشت: بعد از این ماجرا بود که سرکردگان باند زتاس فهمیدند جهان خارج از مکزیک مکان متفاوتی است و آن‌ها برای اینکه بتوانند سود سرشار از شبکه قاچاق مواد مخدر خود را حفظ کنند باید از خونریزی در آمریکا خودداری کنند. به گفته ایون گریلو، نویسنده مکزیکی، زتاس قتل سیاسی را تنها برای حفظ منافع تجاری خود در داخل مکزیک انجام می‌دهد این منش و روش آن‌ها نیست که بخواهند مرتکب قتل سیاسی در داخل آمریکا شوند. اگر ارباب سیار با باند زتاس در ارتباط بوده از این موضوع آگاه بوده است. تایم در ادامه به ادعای آمریکا درباره وعده ۵/۱ میلیونی ایران به این باند برای انجام ترور اشاره کرده و نوشته: درآمد این گروه سالانه ۴۰میلیارد دلار است از این رو آن‌ها به خاطر دستمزد ۵/۱ میلیون دلاری چنین درآمدی را به مخاطره نمی‌اندازند چراکه این اقدام احمقانه خواهد بود. به نوشته این نشریه، قطعا سپاه پاسداران ایران نیز از این موضوع مطلع است. همه این موارد باور اینکه ایران طراح ترور سفیر عربستان سعودی در واشنگتن بوده را دشوار می‌سازد. لينك خبر : http://www.tabnak.ir/fa/news/196593/ادله-تايم-علیه-ادعاي-اخير-آمريكا-درباره-ايران[/align] [color=red] ادغام شد rezat1980[/color]
  4. [quote]این جواب آمریکا به روسیه و چین هست به اون وتوی سوریه میخوان به چین و روسیه بگن ما اگه بخواهیم به کشوری حمله کنیم هزارتا کلک بلیدیم که نیازی به شما نداریم[/quote] با سلام خدمت همه دوستان گرامي نيازي به كلك نيست . آنها بدون مجوز شوراي امنيت و علي رغم وتوي روسيه و فرانسه به عراق حمله كردند . اصولا آنها اگر توان حمله را داشته باشند معطل نمي كنند . اين وسط هم نيازي به مجوز اين و آن ندارند . فعلا قيام وال استريت و اوضاع آشفته اروپا بد جوري گرفتارشان كرده كه اولين سناريوي دم دستي را كه به ذهنشان رسيده اجرا كردند . فعلا هم مشكلات اين سناريو شروع به بيرون زدن كرده است . از جمله اينكه يكي از دستگيرشدگان به جرم سرقت ده سال پيش در نيويورك بازداشت شده و مي دانيم هيچ دستگاه اطلاعاتي و يا گروه تروريستي عامل سوخته اش را فعال نگه نمي دارد و يا اينكه پيشنهاد تحويل مواد مخدر به گروههاي تبه كار شده كه اين ديگر از آن حرفهاست
  5. [align=justify]رئیس سازمان پدافند غیر عامل با تاکید بر لزوم پیگیری حقوقی وزارت خارجه برای تهاجم سایبری علیه کشور، از ادامه بررسی ها بر روی دومین بدافزار جاسوسی "استارس" خبر داد. دکتر غلامرضا جلالی در گفتگو با خبرنگار مهر، در خصوص بدافزار "استارس" که بعد از بدافزار "استاکس نت" توسط دانشمندان ایرانی شناسایی شد، گفت: خوشبختانه دانشمندان جوان ما موفق شدند که این ویروس را کشف کنند و هم اکنون ویروس "استارس" به آزمایشگاه ارائه شده است اما هنوز بررسی ها بر روی آن ادامه دارد و نتایج نهایی و قطعی در این رابطه بدست نیامده است. وی در بیان علت تاخیر در شناسایی کامل بدافزار "استارس" گفت: ویژگیهای خاصی را در مورد ویروس "استارس" شناسایی کرده اند بطوریکه مشخص شده است که این ویروس هماهنگ و همساز با سیستم بوده ، تخریب آن در مرحله اول بسیار کم است به شکلی که ممکن است بعضا با فایلهای اجرایی دستگاههای دولتی اشتباه گرفته شود، بنابراین باید متخصصان ما ابعاد مختلف این ویروس را مورد ارزیابی قرار دهند تا همه ابهامات و اشکالات ما نسبت به آن برطرف شود و سپس اقدام لازم برای مقابله با آن انجام شود. جلالی همچنین در خصوص مقابله با بدافزار "استاکس نت" گفت: باید به این موضوع توجه داشت که مقابله با ویروس استاکس نت به این معنی نیست که این تهدید بطور کامل برطرف شده است چون ویروسها یک طول عمر مشخصی دارند و ممکن است به شکل دیگری فعالیت خود را ادامه دهند. وی تصریح کرد: بنابراین کشور باید خود را برای مقابله با ویروسهای بعدی آماده کند ، زیرا امکان دارد که ویروسهای جدید وقتی وارد سیستم ما شوند به مراتب از ویروس اولی خطرناک تر باشند. رئیس سازمان پدافند غیرعامل با بیان اینکه مرکز "ماهر" (مرکز مدیریت امداد و هماهنگی عملیات رخداد رایانه‌ای) تحت نظر شرکت فناوری اطلاعات وزارت ارتباطات، این نوع ویروسها را کشف می کند، گفت: این مرکز بعد از شناسایی بدافزارها ساختار، فعالیتها و ظرفیتهای آنها را در آزمایشگاه مورد تجزیه و تحلیل قرار می‏دهد و به عبارتی ویروس را "دی کد"(رمزگشایی) می کنند تا ببینند که این ویروسها چه فعالیتهایی را می توانند انجام دهد و سپس اقدام لازم را برای مقابله با آن به عمل می آورند. وی همچنین درخصوص انجام عملیات تهاجمی به سایتهای دشمن گفت: با وجود اینکه آمریکائیها و اسرائیلی ها به سایتهای ما حمله می کنند و توجهی به مسائل حقوقی ندارند اما این موضوع به لحاظ حقوقی مسائل خاص خود را دارد و ما هم بعنوان یک ایرانی مسلمان به قوانین بین المللی پایبند هستیم. رئیس سازمان پدافند غیرعامل اضافه کرد: ممکن است وزارت امور خارجه کشور نسبت به پیگیری حقوقی این موضوع کم توجهی کرده باشد و به نظر می رسد دستگاه دیپلماسی ما باید بیش از پیش به موضوع پیگیری حقوقی عملیات تهاجم سایبری علیه جمهوری اسلامی ایران توجه نماید ، زیرا خیلی از کشورها مثل روسیه هرگونه تهاجم سایبری را جنگ رسمی علیه خود تلقی می کنند. وی با بیان اینکه به نظر می رسد که اگر قرار است وارد این حوزه شویم باید چارچوب های قانونی آن هم به لحاظ حقوق بین الملل و هم به لحاظ حقوق داخلی را مشخص کنیم، در عین حال تصریح کرد: البته شاید کسی بطور شخصی سایتهای دشمن را هک کند ، ولی اگر دولت بخواهد بطور رسمی وارد این کار شود طبیعتا باید ابتدا ابعاد حقوقی این کار مشخص شود. لينك خبر : http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1296423[/align]
  6. با سلام خدمت همه دوستان گرامي آيا در ايران هم اين سامانه رادار يا سامانه مشابه آن وجود دارد ؟ آيا امكان دارد در جنگ غنيمت گرفته شده باشد ؟
  7. [quote]دقیقا نکته به جایی اشاره کردید ! ما شهریور 20 پیشکش ... تو همین نبرد تحمیلی ایران عراق... کلی تکخال هوایی و تکاور و ... داشتیم که ... دریغ از یک تجدید خاطره فیلم ساختن پیشکش ...[/quote] با سلام خدمت همه دوستان گرامي اما چند فيلم و سريال سيمرغ به ياد شهيدان كشوري و شيرودي و ياد كوتاهي از شهيد چمران خط سرخ به ياد شهيد دوران شوق پرواز به ياد شهيد بابايي ( در حال پخش ) بلمي به سوي ساحل ـ خاك سرخ ـ كودك و فرشته ـ دوپل به ياد مدافعان خرمشهر پرواز در شب به ياد شهيد مهدي نريمان فرمانده گردان كميل و رزمندگان گردان كميل در عمليات والفجر مقدماتي سجاده آتش ـ بربال فرشتگان به ياد رزمندگان عمليات كربلاي پنج افق به ياد عمليات كربلاي 3 و تصرف سكوي الاميه عراق در خليج فارس حمله به اچ 3 به ياد متهورانه ترين عمليات هوايي ايران با يادي از شهيد فكوري در چشم باد يادي از مدافعين نيروي دريايي ارتش در شهريور 1320 تا عمليات بيت المقدس در جنگ تحميلي و يادي از شهيد حسن باقري اما در مجموع من هم موافقم كه كم كار شده است و ظرفيت سينماي ايران بايد بسيار بيش از اين در خدمت موضوعاتي مانند مقاومت و دفاع مقدس قرا گيرد
  8. جریان اپوزسیون مخالف سوریه همواره معمایی حل نشده برای تحلیلگران بوده‌ است. ماهیت آنها، عملکردشان، ترکیبشان و این که واقعا چه برنامه‌ای دارند و این که در نهایت آیا باید از آنها ترسید یا خیر، پرسش‌هایی بوده است که همواره ذهن بسیاری از تحلیلگران مسائل سوریه را به خود مشغول کرده است. دیپلماسی ایرانی: جریان اپوزسیون مخالف سوریه همواره معمایی حل نشده برای تحلیلگران بوده‌ است. ماهیت آنها، عملکردشان، ترکیبشان و این که واقعا چه برنامه‌ای دارند و این که در نهایت آیا باید از آنها ترسید یا خیر، پرسش‌هایی بوده است که همواره ذهن بسیاری از تحلیلگران مسائل سوریه را به خود مشغول کرده است. سوریه به کدام سمت و سو می‌رود، این افرادی که در خیابان‌ها هستند، کیستند، آنها که سربازان دولتی را می‌کشند چه کسانی هستند و آن دسته از افرادی که خود را نماینده جریان مخالف نظام معرفی می‌کنند چه فکر و ایده‌ای را دنبال می‌کنند؟ [b]روزنامه الحیات، چاپ لندن[/b] در یادداشتی به این موضوع پرداخته و می‌نویسد: اپوزسیون سوریه در خارج از کشور نشست‌ها و جلسات بسیاری برگزار کرده است. این جریان همواره تلاش داشته یک هیئت نمایندگی یک‌پارچه پایه‌ریزی کند و یک عنوان و برنامه واحد و مشترک داشته باشد. تا همین لحظه آنها برای رسیدن به این هدف بسیار تلاش کرده‌اند ولی تا کنون نتوانسته‌اند هیچ گامی در این زمینه بردارند، اولا، یک برنامه قانع‌کننده برای این که همه را راضی کند در اختیار نداشته‌اند، ثانیا، حتی یک برنامه برای آغاز مذاکرات و به نتیجه رساندن آن در اختیار ندارند و ثالثا، نتوانسته پلی میان مخالفان داخلی با مخالفان خارجی بنا کند. این مساله سبب شده تا بسیاری به این باور برسند که اپوزسیون توان تشکیل دولت جانشین و قدرتمند برای جایگزین ساختن دولت و نظام فعلی را ندارد و با توجه به صدایی که چه در داخل و چه در خارج از سوریه از زبان مخالفان می‌شنویم در می‌یابیم که آنها نیز از این وضعیت نگرانند و می‌ترسند که وضعیت به جاهای نامطلوبی برسد. وجود این نگرانی در حالی قابل توجیه است که نظام قدرتمند همچنان امور را در اختیار دارد و همچنان سیاست‌های امنیتی خود را در قبال تظاهرکنندگان و معترضان پیگیری می‌کند. در ادامه این یادداشت آمده است: مخالفان سوری که در خارج از کشور کنفرانس و نشست برگزار می‌کنند، غالبا از شخصیت‌هایی هستند که مقبول واقع افتاده‌اند و در حد خود تجربه سیاسی دارند. برای همین هم است که آنها درک واقع‌بینانه‌تری نسبت به بسیاری از مخالفان دیگر نسبت به اوضاع جاری در سوریه دارند. بسیاری از آنها نسبت به عوامل عدم شکل‌گیری هیئت‌های سیاسی که نماینده یک‌پارچه همه جریان‌های سیاسی باشد، سخن گفته‌اند. بسیاری از آنها می‌گویند که احساسات شخصی و مصالح فردی یکی از عوامل عدم هماهنگی جریان‌های سیاسی مخالف با یکدیگر است. در عین حال بی‌اعتمادی افراد به یکدیگر یکی دیگر از عوامل عدم انسجام و یک‌پارچگی جریان‌های مخالف سوری برای تشکیل یک هیئت سیاسی محسوب می‌شود. همه آنها می‌خواهند که نظام تغییر کند و نظامی بر سر کار بیاید که به آزادی‌ها احترام گذاشته و اصول حقوق بشر را به طور کامل رعایت کند اما این که چگونه چنین دستاوردهایی به دست بیاید هیچ کس راهکاری ندارد. برای همین در چنین وضعیتی نه می‌توان صحبت از دموکراسی و تکثرگرایی زد و نه می‌توان خواستار تغییر نظام شد. در پایان این یادداشت آمده است: با گذشت زمان شاهدیم که روز به روز از حجم تظاهرات مردمی علیه نظام کاسته می‌شود و جریان‌های مخالف نیز از تحرکات سیاسی خود علیه حکومت می‌کاهند. تظاهرات ادامه دارد ولی آنچه بیش از هر چیز همه را نگران کرده تحرکات جریان‌های افراط است که حرکت تظاهرات مسالمت‌آمیز را منحرف ساخته است. اپوزسیون نمی‌خواهد سیاستی اتخاذ کند که در نهایت وضعیت به چیزی بدتر از وضعیت فعلی‌اش برسد. جریان افراط و قدرت گرفتن آن مساله بسیار خطرناکی است که همه از آن می‌ترسند. برای همین است که وقتی صحبت از شورای انتقالی می‌کنند به هیچ وجه کسی مایل نیست نه نماینده‌ای از آنها در این شورا وجود داشته باشد و نه خود نماینده جریان‌های اسلام‌گرای افراطی باشند. برای همین است که رویه شورای انتقالی تغییر کرده و بسیار دست به عصا حرکت می‌کند. عقلای جریان مخالف نظام نمی‌خواهند به صرف تغییر نظام کشور را به تاریکی فرو ببرند و افق آینده را نابود کنند. لينك منبع : http://www.irdiplomacy.ir/fa/news/58/bodyView/16251/وقتی.اپوزسیون.سوریه.دست.به.عصا.می‌شود.html
  9. با سلام خدمت همه دوستان گرامي من فكر مي كنم اگر هدف استقرار اي رادار عليه موشكهاي ما باشد 540 كيلومتر فاصله تا مرز براي اين رادار زيادي نزديك است و خود آن را در تير رس موشكهاي ما قرار مي دهد يعني جزو اولين اهداف آفندي ما قرار مي گيرد . به نظر شما براي حفاظت از اين رادار آنها چه امكانات و راهكارهايي را درنظر مي گيرند ؟ ضمنا آيا برد رادار مشخص شده است؟
  10. [quote]یک جمله معروف هست که میگه : نظام جمهوری اسلامی ایران بر پایه وجود یک دشمن بزرگ بوجود امده و تا زمانی که دشمن بزرگی وجود داشته باشه پایدار می مونه ( البته این عین جملش نیست )[/quote] با سلام خدمت همه دوستان گرامي اتفاقا يك نظام ديگر هم الان در به در به دنبال دشمن بزرگ مي گردد چون تا وقتي آلمان نازي و بعد شوروي سر پا بودند مشكلي نداشت بعدش هم تروريستها دشمن شدند كه معلوم نيست كي و چي بودند بعد هم مصداقش شدند طالبان و صدام و بن لادن كه دوتاي آخري به صورت كاملا رسمي سر به نيست شدند و بعد از پي بردن به اشتباه بزرگ با اولي فعلا كژدار مريض تا مي كنند تا بعد . اگر بتوانند ايران را در جايگاه دشمن بزرگ بنشانند آن وقت اولي را هم دنبال دوتاي بعدي مي فرستند .
  11. [quote]یه سوال این فیلمیه که مردم لحظاتی بعد از سقوط گرفتند اگه خلبان ایجکت کرده پس چترش کو؟ http://rajanews.com/Detail.asp?id=101463[/quote] با سلام خدمت همه دوستان گرامي اواخر فيلم بند چتر روي زمين مشخص است و ظاهرا خلبان لحظات آخر ايجكت كرده كه در همان محل فرود آمده
  12. عضو تیم "چک و خنثی" تایلند با لباس مخصوص در حال خنثی سازی بمبی در جنوب بانکوک بود که این بمب منفجر شد. [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/76052_926.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/76053_467.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/76054_787.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/76055_682.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/76056_510.jpg[/img] لينك : http://www.mashreghnews.ir/fa/news/54840/عکس-لحظه-انفجار-بمب-درون-خودرو [color=green]منتقل شد به بخش جنگ 00Amin[/color]
  13. [align=justify]فرمانده قرارگاه پدافند هوايي خاتم الانبيا (ص) ارتش گفت: اين قرارگاه در بخش آفند سايبري و در حوزه جمع آوري اطلاعات براي بخش هايي از كشور كه مي خواهند خود را مهياي ورود به اين فضا كنند و اگر لازم بود، وارد عمل شوند به ساير نيروها و بخش هاي مختلف كشور كمك مي كند. به گزارش گروه دفاع و امنیت مشرق به نقل از ایرنا، امير فرزاد اسماعيلي درمورد موافقت تركيه با استقرار سپر موشكي ناتو در اين كشور اظهار داشت: تركيه به دليل آن كه در پيمان دفاعي با كشورهاي روسيه يا آمريكا شركت دارد به طور طبيعي بايد با اجراي اين طرح در كشورش موافقت كند. [b]** پوشش سپر موشكي '100 در صد' نيست[/b] فرمانده قرارگاه پدافند هوايي خاتم الانبيا (ص) ارتش خاطرنشان كرد: اين پيمان ها همانند پيمان هاي سنتو از قبل وجود داشته، امروز نيز وجود دارد و بعدها هم وجود خواهد داشت اما استقرار سپر موشكي فصل الخطاب دفاع نيست. امير سرتيپ اسماعيلي افزود: بسياري امكانات و تجهيزات نوين امروز كشورهاي مختلف نمي تواند جلوي تمامي تهديدها را بگيرد و صرف اين كه چنين سيستمي در تركيه يا روسيه بر ضد موشك هاي قاره پيما استقرار يابد، نمي تواند به طور 100 درصد جلوي همه تهاجم ها را بگيرد. وي اظهارداشت: در اين زمينه مي توان فرود يك فروند هواپيماي ملخ دار كشورهاي غربي در ميدان مسكو را مثال زد كه هيچ راداري نتوانست آن را كشف كند و سيستم هاي منهدم كننده نيز آن را منهدم نكردند. [b]** سپر موشكي براي محدود كردن روسيه است[/b] فرمانده قرارگاه پدافند هوايي خاتم الانبيا (ص) ارتش در بخش ديگري از اين گفت‌وگو اظهار داشت: يكي از اهداف كشورهاي غربي براي استقرار سپر موشكي در كشورهاي منطقه در راستاي محدود كردن روسيه است. امير سرتيپ اسماعيلي گفت: در استقرار سپر موشكي از جمله اهدافي كه دنبال مي شود، ايجاد بازدارندگي است و در ذهن طرف مقابل فكر تهاجم بر عليه هيچ كشوري خطور نكند. [b]** سپر موشكي براي كشور ميزبان تهديدزا است[/b] وي يادآور شد: وقتي سپر موشكي در برابر تهاجم موشكي ايجاد مي شود بايد بيشتر از تهاجم موشكي، موشك شليك كند كه خود اين مساله تهديد ايجاد مي كند. اين فرمانده ارشد ارتش جمهوري اسلامي ايران اظهارداشت: بدين ترتيب بيشتر از اين كه به فكر آفند و عامل اين كار باشند به فكر پدافند اين كار يعني بازدارندگي آن هستند. امير سرتيپ اسماعيلي گفت: در حقيقت، سپر موشكي در منطقه با هدف ايجاد دلهره يا به اصطلاح اضطراب فني همراه با عمليات در كشور مقابل خودشان دنبال مي‌شود. [b]** قرارگاه پدافند هوايي در بخش آفند سايبري به ساير نيروها كمك مي كند[/b] فرمانده قرارگاه پدافند هوايي خاتم الانبيا (ص) ارتش با اشاره به آمادگي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران در برابر آفند سايبري خاطرنشان كرد: اين قرارگاه در بخش آفند سايبري و در حوزه جمع آوري اطلاعات براي بخش هايي از كشور كه مي خواهند خود را مهياي ورود به اين فضا كنند و اگر لازم بود، وارد عمل شوند به ساير نيروها و بخش هاي مختلف كشور كمك مي كند. امير سرتيپ اسماعيلي يادآور شد: در پدافند سايبري نخستين اقدامي كه در قرارگاه پدافند هوايي خاتم الانبيا (ص) انجام شد، بومي كردن سيستم هاي فناوري اطلاعات بود. وي يادآور شد: نخستين نقطه اي كه دشمن در حمله سايبري مورد هدف و اصابت قرار مي دهد شبكه فناوري هر كشور است. فرمانده قرارگاه پدافند هوايي خاتم الانبيا (ص) ارتش همچنين گفت: بر اين اساس، اگر اين شبكه ساخت داخل و بومي باشد در تمامي ابعاد چه صدا و سيما يا فناوري‌هاي نظامي و مخابراتي، چنين حمله انجام شود، مي توان گفت كه دفاع سايبري خود به خود ايجاد مي شود. لينك خبر : http://www.mashreghnews.ir/fa/news/65478/كمك-پدافند-هوايي-در-بخش-آفند-سايبري-به-ساير-نيروها[/align]
  14. سمکو به عنوان جانشین فرمانده‌ی کل نیروهای (پژاک) مشغول به خوش‌خدمتی و انجام عملیات‌های تروریستی در ایران بود که در درگیری‌های اخیر کشته شد. چهارشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۱۲ یکی از فرماندهان اصلی گروهک تروریستی پژاک و جانشین فرماندهی این گروهک در دور جدید عملیات سپاه به هلاکت رسید. مجید کاویان با اسم رمز (سمکو سرهلدان) جانشین فرمانده کل تروریست های پژاک بود که به هلاکت رسیده است. براساس بیانیه‌ای که این گروهک تروریستی در سایت رسمی خود منتشر کرده است؛ مجید کاویانی با اسم مستعار سمکو، روز شنبه (۱۲شهریورماه) و در میانه‌ی جنگ با نیروهای ایرانی، کشته شده است. مجید کاویانی متولد شهر بانه است که از سال ۱۹۹۹ میلادی به صفوف تروریست‌های پ‌ک‌ک ملحق شده و بعد از تاسیس فرقه‌ی تروریستی پژاک توسط پ‌ک‌ک در سال ۲۰۰۳ میلادی، در این فرقه‌ مشغول فعالیت‌های تروریستی بوده است. سمکو به عنوان جانشین فرمانده‌ی کل نیروهای (پژاک) مشغول به خوش‌خدمتی و انجام عملیات‌های تروریستی در ایران بود که در درگیری‌های اخیر کشته شد. لينك خبر : http://www.javanonline.com/vdcamonyu49nyo1.k5k4.html
  15. [quote]اين طبيعي هست كه روسيه و آمريكا از دادن تسليحاتشون نفوذ سياسي طلب كنند . و صد البته كه آمريكايي ها بيشتر منافع سياسي آينده گرا رو مد نظر دارند و روسهاي گدا منافع اقتصادي و در مرحله بعد سياسي زودگذر .. به همين منوال نوع و كيفيت محصولات صادراتيشون هم متفاوت هست !.. البته شكايت ايران هم به نظرم چيزي رو حل نميكنه ! ايران رو روسيه هر دو بازنده اين ميدان هستند و برنده اصلي آمريكا و غرب ! ... اس 300 فقط يك اسم هست و چيز ارزش داري ديگر نيست ... نكته جالب اينكه ايران مداليته روسها رو نپذيرفته ! و ضمن شكايت از روسيه طرحي رو مشابه اون به غرب داده براي حل برنامه هسته اي ! .. حالا نميدونم چرا روسها به اين فكر نميكنند كه ممكنه در آينده توي ايران تغييراتي بوجود بيادو ايران به دشمني سابقش با روسهايي كه بيشترين ضربه رو در عمل به ايران زدن برگرده ! ... حداقل اين اس 300 يه نمونه بسيار كوچكش ..[/quote] با سلام خدمت همه دوستان گرامي به نظر من شكايت بايد انجام شود تا شاپبه بي خيالي مسپولين در قبال منافع ملي پيش نيايد . ممكن است خيلي جاها امكانات و ظرفيت انجام خيلي كارها را نداشته باشيم اما آنجايي كه مي توانيم بايد از حق خود دفاع كنيم و اقدام حقوقي در زمينه اين قرارداد حداقل كاري است كه مي توان انجام داد و اين ربطي به بحثهاي سياسي ندارد . روسها هم مي دانند كه عاقبت بايد به تعهدات خود عمل كنند نظير آنچه در مورد نيروگاه بوشهر انجام مي دهند . جايي خواندم روسيه با هند هم قرارداد هسته اي بسته اما هندي ها نهايي كردن آن را منوط به ديدن نتيجه عملكرد روسها در نيرو گاه بوشهر و اطمينان از كيفيت كار روسها كرده اند . در خصوص اين قضيه هم شايد مثل قضيه پول تانكهايي كه از انگليس طلب داشتيم شود كه تازه بعد از حدود سي سال به نتيجه رسيد . خود پول و هزينه به جاي خود پيگيري و مطالبه حق هم به جاي خود . مسپله اعتبار و استقلال يك كشور است كه بايد نشان دهد در مقابل ناديده گرفتن حقوقش كوتاه نمي آيد .
  16. با سلام خدمت همه دوستان گرامي فكر مي كنم منتظر تصميم تركها در مورد سپر دفاع ضد موشكي ناتو بودند . به هر حال بايد ديد آيا اين رونمايي پاسخ درخوري به تصميم تركها هست يا نه ؟
  17. ترکیه در سیاست خود در قبال سوریه تعدیلاتی انجام داده و با رد تقاضای کناره‌گیری اسد از قدرت از سوی امریکا واشنگتن را شوکه کرده است. اگر چه شورای انتقالی سوریه در آنکارا اعلام موجودیت کرده است. دیپلماسی ایرانی: ظاهرا سناریوی سوریه تغییراتی به خود دیده است. روسیه به جمع حامیان بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه پیوسته و با ارسال نماینده خود به دمشق علنا حمایت خود را از اصلاحات بشار اسد اعلام کرده است. ترکیه نیز در سیاست خود در قبال سوریه تعدیلاتی انجام داده و با رد تقاضای کناره‌گیری اسد از قدرت از سوی امریکا واشنگتن را شوکه کرده است. اگر چه شورای انتقالی سوریه در آنکارا اعلام موجودیت کرده است. روزنامه الشرق الاوسط، چاپ لندن در یادداشتی به این موضوع پرداخته و می‌نویسد: کاملا ناگهانی و شوک‌آور بود هنگامی که ترکیه با مواضع امریکا برای کناره‌گیری بشار اسد از قدرت مخالفت کرد. به هیچ وجه قابل باور نیست که این همان ترکیه‌ای است که چند روز پیش وزیر امور خارجه‌اش برای نظام سوریه خط و نشان می‌کشید، هشدار می‌داد و خواستار توقف فوری خشونت‌ها می‌شد. آن‌چه رهبران و ملت سوریه از ترکیه برداشت کرده بودند تهدید آنکارا نسبت به نظام سوریه بود ولی آنچه اخیرا از ترکیه برداشت می‌شود چندان باب میل انقلابیون که کشتی مخالفت با نظام را هدایت می‌کنند، نیست. در ادامه این یادداشت آمده است: حقیقت این است که به رغم مواضع اخیر ترکیه که مخالفان سوری را خجالت‌زده کرد و رهبران عرب را خشمگین ساخت، ثابت کرد که آنکارا مواضعش را بر اساس اصول اخلاق سیاسی و انسانی بدون اتکا به مواضع عربی و بی‌اعتنا به مواضع ایالات متحده که اخیرا به دلیل نگرانی‌اش از زیان‌هایی که ممکن است اسرائیل از وضعیت خاورمیانه متحمل شود، مواضعی اتخاد می‌کند که اگر به ضررش باشد حداقل به ضرر اسرائیل نباشد، دنبال می‌کند و سیاستی کاملا مستقل در پیش گرفته است. ترکیه این حقیقت را نیز درک کرده که اروپا هم از تکرار تجربه سخت لیبی در وضعیت فعلی برای سوریه به شدت نگران است. نویسنده این یادداشت سپس می‌نویسد: ترکیه بازیگر اصلی سناریوی جاری در سوریه بود و تاثیری بسیار شگرف بر سیاست‌های نظام حاکم بر آن گذاشت، ترکیه در برابر رفتار خشن ارتش و سازمان‌های امنیتی در قبال تظاهرکنندگان به شدت واکنش نشان می‌داد، اگر چه نتوانست خشونت‌ها را متوقف کند ولی حداقل این دستاورد را برای خود به ارمغان آورد که بتواند رهبری فشارهای خارجی بر سوریه را بر عهده بگیرد و فشارها را بر آن افزایش دهد. در چنین وضعیتی از ترکیه انتظار می‌رود که با کارت‌هایی که در اختیار دارد نقش بیشتری در تحولات سوریه ایفا کند و مثلا ایران را که حامی معنوی نظام سوری محسوب می‌شود و از نظام آن تا آخرین لحظه دفاع می‌کند حتی اگر به انزوا کشیده شود، با خود همراه سازد. ایران این نکته را خوب می‌داند که فروپاشی نظام حاکم در سوریه در پیشبرد اهداف منطقه‌ای‌اش تاثیر سلبی می‌گذارد. سوریه در حقیقت پرنده‌ای است که بال راستش را حزب الله لبنان و بال چپش را حماس در غزه تشکیل می‌دهد و محرک و گرداننده آن نیز کسی جز ایران نیست که به واسطه این مجموعه کنترل منطقه را در اختیار دارد. در ادامه این یادداشت آمده است: نظام سوریه در وضعیت فعلی برای ایران فقط یک‌ هم‌پیمان ساده نیست، بلکه می‌توان گفت نقش مرگ و زندگی را برای نفوذ منطقه‌ای ایران ایفا می‌کند که برای تهران فعلا سخت است بتواند جایگزینی برای آن بیابد. در نتیجه تغییر مواضع ترکیه را می‌توان این گونه برداشت کرد که آنکارا فهمیده است که در موضوع سوریه فقط با بشار اسد طرف نیست بلکه ایران نیز شامل این پرونده می‌شود. از این رو ترک‌تازی ترکیه در قبال تحولات سوریه باعث شد تا آنکارا خود را در منطقه تنها ببیند در حالی که با کشورهای همسایه خود بیش از اینها منافع مشترک دارد که بارزترین آن بحث مبارزه با شورشیان پ.ک.ک است که نیاز مبرم به حمایت و همکاری ایران، سوریه و عراق دارد. برخی از تحلیلگران می‌گویند در مواضع اخیر عبدالله اوجالان علیه رجب طیب اردوغان، نخست‌وزیر ترکیه و دولت حاکم بر این کشور تاثیرات ایرانی مشاهده می‌شود. در چنین فضایی ترکیه ترجیح می‌دهد که بیش از این خطر نکند و به مصاف همسایگانش نرود. هر چه باشد به ایران و سوریه بیش از دیگر کشورهای منطقه نیاز دارد. یادداشت‌نویس الشرق الاوسط در ادامه می‌نویسد: مسئله اصلی در تحولات منطقه ایران است. تا زمانی که ایران وجود دارد باید کشورهای دیگر همگی برای تحقق خواسته‌هایشان با آن کنار بیایند. در سوریه تحول ایجاد نمی‌شود مگر این که با ایران توافقی حاصل شود. این حقیقت را ترکیه دریافته است. اکنون ترکیه فهمیده است که اگر ایران و منافعش را درک نکند، نمی‌تواند هیچ کدام از برنامه‌هایش را پیش ببرد. در روزهای آینده ترکیه باز هم مواضع نزدیک با مخالفان سوریه اتخاذ خواهد کرد ولی قطعا دیگر آن ترک‌تازی را نخواهد داشت و یک تنه پا به میدان نخواهد گذاشت و حتما این مواضع هماهنگ با تهران خواهد بود و پس از مواضع عربستان، اروپا و امریکا اتخاذ خواهد شد. در پایان این یادداشت آمده است: در حالی که کشورهای عربی سفرای خود را از دمشق فرا خوانده‌اند، ترکیه هنوز این کار را نکرده است. شاید در موضعیت اضطرار برای حفظ آبرو در برابر کشورهای عربی دست به چنین کاری بزند ولی قطعا بیش از این خطر نخواهد کرد و اجازه نخواهد داد که بیشتر از این امنیت داخلی و اقتصادی‌اش آسیب ببیند به ویژه این که روسیه نیز ترجیح داده به جای آن که کنار تظاهرکنندگان بایستد از اصلاحات در سوریه حمایت کند. لينك خبر : http://www.irdiplomacy.ir/fa/news/58/bodyView/15902/ترکیه.بازی.را.باخت،.ایران.را.دریافت.html
  18. خبرگزاری فارس: امير قطر كه اخيرا در سفري چند ساعته به ايران آمد و گفته مي‌شود حامل پيام آمريكايي‌ها نيز بود، در مقابله خواسته خود درباره سوريه، پاسخي قاطع از رئيس جمهوري ايران دريافت كرد. به گزارش فارس، روزنامه الديار لبنان با اشاره به سفر اخير «شيخ حمد بن خليفه آل ثاني» امير قطر به تهران و ديدار وي با «محمود احمدي‌نژاد» اعلام كرد كه وي در اين سفر ناكام ماند. الديار نوشت: ديدار امير قطر با احمدي‌نژاد درباره سوريه به نتيجه‌اي نرسيد. وي از مسئولان ايراني خواست تا با توجه به تصميم بين‌المللي كه بازگشت‌ناپذير است، به نرم شدن موضع سوريه با هدف اجتناب از مداخله [نظامي] غرب كمك كند؛ زيرا وي [امير قطر] مي‌تواند مانع چنين دخالتي شود و راهكاري تاريخي ارائه كند كه سوريه را از مداخله خارجي‌ در امان نگاه دارد. اين روزنامه افزود: اطلاعات رسيده نشان ‌مي‌دهد كه پاسخ ايران اينگونه بوده است كه هر تجاوزي از طرف غرب به سوريه بر هر مسلماني واجب مي‌كند كه در كنار سوريه بايستد و اين كاري است كه ايران انجام خواهد داد. الديار افزود: طبق اين اطلاعات، مسئولان ايراني به امير قطر تاكيد كردند كه سياست آمريكا امور منطقه را به سوري رويارويي مستقيم سوق مي‌دهد كه پيامد آن دامن همه را مي‌گيرد و هر تعرضي به سوريه سبب آغاز جنگ در منطقه مي‌شود. در اين گزارش آمده است كه امير قطر حامل پيامي از آمريكايي‌ها براي مسئولان ايراني در خصوص لزوم آرامش در افغانستان نيز بوده است. امير قطر پنجشنبه شب گذشته در سفري سه ساعته به تهران آمد و پس ديدار با مقامات ايران، تهران را ترك كرد. سفر امير قطر به ايران در چندماه اخير كه كشورهاي عربي شاهد انقلاب مردم خود است، نخستين سفر يك مقام بلندپايه عربي از كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس به ايران بود. پيش از اين نيز احمد داود اوغلو وزير خارجه تركيه به ايران آمده بود كه وي نيز پاسخي قاطع از ايران درباره سوريه شنيده بود. وي يكشنبه 19 تيرماه گذشته (10 ژوئيه) وارد تهران شد و با مقامات ايران درباره سوريه گفت‌وگو كرد. روزنامه الاخبار در اين خصوص نوشت: وزير خارجه تركيه در سفر اخير خود به ايران تلاش كرد مهارت‌هاي ديپلماتيك خود را به كار بگيرد تا بتواند ايراني‌ها را متقاعد كند تا حمايت خود را از بشار اسد بردارند زيرا چنين امري مي‌توانست از سرسختي مواضع بشار اسد بكاهد و وي را به سازش [با غرب] بكشاند. الاخبار افزود، منابعي كه اخبار ديدارها و مذاكرات داود اوغلو را دنبال كردند، گفتند كه داود اوغلو پاسخي سخت شنيد و مشاهده كرد كه تهران بشدت هرگونه اقدامي كه بشار اسد را هدف قرار بدهد، رد مي‌كند. در حالي كه داود اوغلو قرار بود پس از اين سفر به سوريه برود، اميدوار بود كه برگ‌هاي برنده‌اي همراه خود به دمشق ببرد ولي آنچه در تهران شنيد و قبلا نيز هشدار آن را شنيده بود كه اگر پايگاه‌هاي آمريكا در تركيه عليه سوريه اقدامي كنند، [تهران] مجبور است اين پايگاه‌ها را هدف بگيرد، مقامات آنكارا را به اين يقين رساند كه نزديك‌شدنشان به موضوع سوريه غلط بوده است و مي‌بايست براي بازگرداندن آرامش به مناسبات دمشق-آنكارا تلاش كنند. دمشق هم‌اكنون به بهانه ناآرامي‌هايي كه از بيش از چهار ماه پيش در اين كشور به دليل فعاليت گروهك‌هاي مسلح آغاز شده است، تحت فشار شديد آمريكا و كشورهاي غربي و همچنين فشار تركيه و عربستان سعودي قرار دارد ولي بشار اسد در سخنان اخير خود به مناسبات سالروز تشكيل نيروي مسلح در سوريه، تاكيد كرد كه به فشارها تن نخواهد داد. لينك خبر : http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13900606121914
  19. با سلام خدمت همه دوستان گرامي اگر فيلم آرواره هاي كوسه ساخته استيون اسپيلبرگ را ديده باشيد هنرپيشه نقش شكارچي حرفه اي كوسه به واقعه غرق اين ناو و كشته شدن همقطارانش توسط كوسه ها اشاره كرده و انگيزه خود از شكار كوسه را همين واقعه مي داند . حتي در اين فيلم ذكر مي شود كه اين ناو ماموريتي سري داشته و به همين دليل هيچ پيام كمكي مخابره نمي شود . نكته اي كه خلاف آن در متن اصلي آمده و شايد به نوعي خواسته اند اشتباه نيروي دريايي آمريكا در كمك رساني را طوري توجيه و تطهير كنند
  20. با سلام خدمت همه دوستان گرامي 1 - قطعنامه 598 در اوج اقتدار نظامي ايران در جنگ و به منظور فشار بر ايران براي پايان جنگ تصويب شد و تنها قطعنامه اي بود كه در آن بندي مبني بر لزوم شناسايي متجاوز گنجانده شده بود و اين زماني بود كه نيرو هاي ايران در عمليات كربلاي 5 به منطقه التنومه واقع در 11 كيلومتري بصره رسيده بودند و از حدود 117 تيپ عراق اسير گرفته بودند . بنابر قول يكي از فرماندهان آن زمان كل ارتش عراق يك بار در منطقه كربلاي 5 با نيروهاي ايراني درگير شدند . همان زمان در رسانه هاي بيگانه تحليل مي شد ايران تنها يك عمليات ديگر براي شكست قطعي عراق لازم دارد . عملياتي كه قرار بود ارتش در جبهه مياني خط مرزي انجام دهد و به دلايل مختلف بسيار دير و ضعيف انجام شد و اثر گذار نبود . ميزان تلفات عراق و ايران هم در اين عمليات اعلام شده است كه اگر اشتباه نكنم سهم ايران 8000 شهيد و در حدود 54000 مجروح و در حدود 4000 نفر مفقود الاثربود http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=13947 و سهم عراق 30000 كشته و 70000 زخمي و حدود 3000 نفر اسير بود http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=5389 2 - آمريكا سياست مهار دوگانه را از ابتداي جنگ پيگيري مي كرد و سعي داشت عراق و ايران درگير نبرد فرسايشي شوند و هر دو كشور ضعيف و بي خطر شوند . علت اينكه عراق مدام تقويت مي شد وضعيت آفندي و پيروزي هاي مداوم ايران بود كه به مدد بسيج مردمي و روحيه اسلامي و انقلابي و شهادت طلبي آنها انجام مي شد كه اين نقطه قوت نيز در سالهاي پاياني جنگ به سبب كمبود تجهيزات و امكانات ايران و بسيج سراسري در عراق از دست رفت . به گفته فرماندهان ايراني عراق هميشه يك سوم نيروي اضافي نسبت به ايران داشت و هرجا ايران حمله مي كرد از همان نيروي ذخيره جهت عقب راندن ايران استفاده مي كرد . در مقطعي از جنگ آمريكا به اين نتيجه رسيد كه از طرف پيروز احتمالي جنگ جهت منافع بعدي حمايت كند كه نتيجه آن سياست ماجراي مك فارلين بود و انجام معاملاتي به بهانه آزادي گروگانهاي آمريكايي در لبنان در دستور كار قرار گرفت و يكي از علل شكست آن ارسال تسليحات با علاپم ساخت اسراپيل به ايران بود كه دو محموله از اين تسليحات پس از شناسايي از فرودگاه تبريز برگشت داده شد . در خصوص دردسرهاي فراوان ايران براي تهيه اسلحه غير ساخت اسراپيل مي توانيد به لينك زير مراجعه كنيد : http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=1374 3 - تغيير سمت حمله از جنوب به شمال عراق به دليل برتري بسيار بالاي عراق در كميت و كيفت تجهيزات زرهي و به دليل محيط عملياتي منطقه جنوب اجتناب ناپذير بود ولي با توجه به ارزش كمتر مناطق كوهستاني شمالغرب براي عراق نسبت به مناطق نفت خيز جنوب و همين طور دست باز عراق در بمباران هاي شيميايي از اين تهديد به عنوان فرصتي جهت باز پسگيري جنوب در شرايط كمبود نيرو در جنوب استفاده شد 4 - نقش مستقيم آمريكا و شوروي در دوران آخر جنگ كاملا محرز است در همين سايت خواندم شوروي سابق حدود ده لشكر از نيرو هايش را به مرز ايران فرستاده بود به طوري ايران مجبور به انجام مانور در منطقه شمال شد و همچنين آمريكا با تهديد و جنگ محدود از سمت خليج فارس بخشي از توان ايران را درگير كرد و تمام اينها براي وادار كردن ايران به پذيرش پايان جنگ بود 5 - آمريكا حتي در سقوط فاو نقش مستقيم داشت و بخشي از حملات به نيرو هاي ايراني از طريق بالگردهاي آمريكايي انجام شد 6 - علت به قول دوستان تعلل ايران در پذيرش قطعنامه اين بود كه ايران مي گفت اول متجاوز شناسايي شود و غرامت بدهد سپس من خاك عراق را ترك مي كنم ولي آنها مي گفتند اول برو بيرون بعد بقيه قطعنامه و نتيجه آن هم همين وضعي است كه الان شاهديم كويت بيشتر غرامتش را گرفت و ما فقط يك گزارش دبير كل را داريم كه حتي سر آن يك جلسه شوراي امنيت كه منجر به قطعنامه پرداخت غرامت شود تشكيل نشده است
  21. [quote][quote]چرا ما باید مدام به فکر جنگ با امریکا باشیم جنگی نا برابر که نتیجه اش نابودیه زیر ساخت هایه ایرانه و رنج مردم این همه جنگ طلبی و مبارز طلبیدن تا به کجا تا به کی؟ [/quote] کاملا باهات موافقم و معتقدم که هیچ سودی جز ویرانی برای ما نداره چون گرچه امریکا هم تلفات میده ولی در اصل ما ضربه میخوریم چون جنگ احتمالی تو کشور ماست وپایکاه های امریکایی تو کشور های عربی هستن و اگه اونا ضربه بخورن در حقیقت عرب ها خوردن ودوستان اصرار دارن که فلان حزب لبنان که هرچند موافق ایرانه توانایی مبارزه با اسرائیل رو داره که خیلی ابلهانست[/quote] با سلام خدمت همه دوستان گرامي هيچ كس دنبال جنگ نيست اما فكر مي كنيد اگر ما به جنگ با آمريكا فكر نكنيم آنها هم فكر نخواهند كرد ؟ تاريخ پر است از ماجراي كشورهايي كه به جنگ فكر نمي كردند و ناگهان خود را وسط معركه جنگ ديدند . بحث اصلي منافع هر كشور هست . آمريكا هرجا منافعش اقتضا كند دخالت مي كند با دليل يا بي دليل با مجوز يا بي مجوز . گرانادا چقدر به جنگ با آمريكا فكر مي كرد ؟ پاناما چقدر ؟ ولي هردو اشغال شدند كسي هم ككش نگزيد . اما وقتي جنگ با ايران مطرح مي شود هزاران هزار محاسبه بايد مدام به روز شوند و حساب هزينه و فايده از نو بشود و متخصصين استراتژي و تپوري بازي ها بايد دوباره شبيه سازي هايشان را انجام دهند تا دست آخر به اين نتيجه برسند كه فعلا جنگ با ايران ممكن نيست . عراق و افغانستان دو نمونه جنگهاي جديد آمريكا هستند هر دو نابود شدند ولي آخرش چه عايد آمريكا شد . اقتصادي ورشكسته و درب و داغان كه رپيس جمهورش با شعار خروج از عراق و افغانستان بر رقيب پيروز شد . آنها دوست دارند ولي فعلا توانش را ندارند . تا بعد از اين هم خدا بزرگ است .
  22. [quote]ضمن تشکر از جناب zed که به موارد خوبی اشاره فرمودن، در جواب فرمایششون باید عرض کنم که : [quote]فقط مانده بود سربازان كويتي در كنار سربازان عراقي وارد نبرد شوند كه بنابر قاعده مورچه چيه كه فانسخه هم ببنده امكان پذير نبود .[/quote] اتفاقاً جناب zed عزیز. همین کار رو هم کردن! یعنی کویت نه تنها به جای عراق نفت صادر کرد، پولشو هم دودستی تقدیم ایشون کرد و جزایرش رو در اختیار عراق قرار داد و بسیاری موارد دیگه، بلکه حتی به جبهه های عراقی نیز سرباز کویتی تقدیم نمود!! همون طور که قبلاً هم عرض کرده بودم، فقط در جریان فتح خرمشهر، ما از 18 کشور اسیر داشتیم. قبلاً لیستشون رو تو سایت نوشته بودم که برای جلوگیری از تکرارش، لینکش رو خدمت دوستان ارائه می کنم تا ببینیم که آیا کشورهای همسایه، جزو کشورهای متخاصم و طرف جنگ به حساب می اومدن یا خیر!! http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&p=9852#9852 البته در آخر ماجرا، صدام حسابی از خجالت شیوخ دراومد و مزد زحماتی که کشیدن رو پرداخت نمود!!![/quote] با سلام خدمت دوستان گرامي با تشكر از مصطفي عزيز پس اين دفعه مورچه فانسخه هم بست ؟!! البته در نهايت بايد گفت كه هيچكدام از ما در كوران تصميم گيري هاي مهم آن زمان قرار نداشتيم و قضاوت خود را پس از پايان ماجرا انجام مي دهيم و به مصداق معما چو حل گشت آسان شود عمل مي كنيم . بله تاريخ مملو از تصميمات درست و نادرستي است كه سرنوشت جنگها را عوض مي كند . در همين سريال مختارنامه ديديم اگر ابراهيم بن مالك اشتر نخعي از امر فرمانده اش سرپيچي نمي كرد و به موقع به كمك مختار مي آمد يا اگر بن شميت نسبت به كيسان ابو عمره ( همان كيان ايراني ) شك نمي كرد و دستور جنگ پياده را به ايرانيان نمي داد شايد اوضاع به نفع مختار و يارانش تمام مي شد
  23. [align=justify]امروز كه جمهوري اسلامي ايران به قدرت موشكي اول منطقه تبديل شده است، جزئيات اولين عمليات موشكي ايران در سال هاي دفاع مقدس كه حيرت جهانيان را بر انگيخت از زبان يكي از شاهدان عيني خواندني خواهد بود. اين شاهد امروز از اساتيد برجسته دانشگاه شهيد بهشتي است. اول وقت، جلسه مديران دانشگاه بهشتي بود.ساعت هفت صبح جلسه شروع شد. كارها مورد مشورت قرار گرفت. دستورهاى لازم داده شد. طبق برنامه بايد يك هفته در تهران مى‏ماندم و بعد دو هفته به منطقه مى‏رفتم، ولى منشى چند پيام از خلبان رستمى به من داد. مى‏خواستم به منزل بروم. ناگهان شنيدم يك ماشين از نيروى هوايى اجازه ورود به دانشگاه را دارد و با من كار دارند. فهميدم خلبان رستمى است. خبر داد: دشمن تصميم دارد تمام شهرها را بمباران كند. حتى هواپيماى دشمن به شهر مشهد رسيده است. ما هم ديگر هواپيماى مناسب براى جنگنده‏هاى جديد دشمن نداريم. ضدهوايى‏ها هم برد مناسب را نداشتند. بچه‏هاى جبهه به هواپيماى دشمن مى‏گفتند "ايران‏پيما" و به هواپيماهاى خودى مى‏گفتند "ميهن‏تور" به اين ترتيب تقريبا آسمان ايران بى‏دفاع بود. از همه بدتر، پديده جديد موشك باران تهران بود. مردم، خودجوش، شعار مى‏دادند: "موشك جواب موشك". اين خواست فطرى مردم بود. خلبان رستمى آمده بود كه گروهى آماده كند كه من هم جزو آن بودم تا به يك سايت موشكى برويم كه براى نمونه از قبل از انقلاب چند موشك خودكشش، "اسكاد B" در آن بود. اين موشك‏ها براى نمونه از طرف روس‏ها به ايران داده شده بود. و براى اينكه آمريكا از بى‏خطر بودن آن براى اسرائيل باخبر شود، چند نمونه هم به ايران دادند، آن هم از طريق معاهده نظامى "سنتو" تا آمريكا تحريك نشود. روس‏ها و آمريكايى‏ها به كشورهاى اقمارى خود، متعادل اسلحه مى‏فروختند و براى اينكه تعادل پيمان "ورشو" و "سنتو" به هم نخورد نمونه‏اى از سلاح‏هاى راهبردى را كه به كشورهاى اقمارى مى‏دادند به طرف مقابل هم مى‏دادند كه اربابان از وضع يكديگر و نوكرانشان آگاه باشند. حالا چند فروند موشك در يك سايت بود كه على‏القاعده قابل استفاده نبود خلبان رستمى آمده بود كه امشب مرا با خود برد. دو روز از خلبان رستمى فرصت خواستم كه كارهاى خود را در تهران رفع و رجوع كنم و خود را آماده كردم كه به مأموريت نامعلومى بروم و آن اولين پرتاب موشك به طرف دشمن (عراق) بود. يك نقشه از "سايت" يا محوطه نظامى مورد نظر به من دادند. ديگر چيزى از مأموريت خود نمى‏دانستم. آن روز غروب بايد با يك گروه به طرف "سايت" موشكى حركت مى‏كرديم. تنها توانستم از پدرم در كوچه خداحافظى كنم و زودتر از وقت مقرر، قبل از افطار به قرارگاه مورد نظر برسم. تقريبا تمام افراد گروه آمدند. افطارى خورديم و نماز خوانديم. يك معارفه كلى شد خلبان رستمى مسؤول گروه بود. خيلى منظم و مرتب همه سوار اتوبوس شديم. بيست نفر بوديم، و بايد در اتوبوس توجيه مى‏شديم. تقريبا نيمه‏هاى شب به همان قرارگاه خودمان رسيديم. يك ضرب به اتاق جنگ رفتيم. در اتاق جنگ ماكت منطقه جنگى قرار داشت و همه دور آن جمع شديم تا بفهميم چه كار بايد كرد. منطقه مأموريت ما خطوط شمالى جبهه بود، ولى نمى‏دانم چرا به محور ميانه آمديم. شايد بعضى از مهندسان در محور بودند كه بايد با هم آشنا مى‏شديم. نيمه شب به طرف "سايت" حركت كرديم. گروه ما خيلى كوچك شده بود. گروه‏هاى ديگر مأموريت ديگر داشتند. اكثر گروه ما مهندسى محاسبات پرتاب، الكترونيك و مكانيك بودند. چهار نفر ديگر كارگر فنى بودند، ولى ده تا مهندس را در كار عملى در جيب خود جا مى‏دادند. من هم نخودى بودم. چون رشته معمارى به درد پرتاب نمى‏خورد. خلبان رستمى هم مسوول گروه بود. همه نيروى داوطلب بوديم. تنها لباس او درجه نظامى داشت. بقيه ما لباس ساده بسيجى داشتيم. يكى از كرگران فنى به نام حاج‏آقا آل‏على خيلى شوخ و "آچار فرانسه" بود و در هيچ كار فنى، نمى‏ماند. لودر، جيپ، تانك، همه چيز تعمير مى‏كرد. بعضى از چيزها را سر هم كرده بود و ماشين مين‏كوب ساخته بود و لندرور "شنى‏دار" درست كرده بود. خيلى چيزهاى عجيب و غريب ديگر او در "مينى‏بوس" از طرح‏هاى خود صحبت مى‏كرد. ماجراى ساخت بولدزر او كه زير آب كار مى‏كرد جالب بود. يكى ديگر از بچه‏ها كه او هم كارگر فنى بود از ساخت هدايت امواج راديويى صحبت كرد. هواپيماى كوچك هدايت شونده، هدايت از دور جهت‏گراى توپخانه كه ديده‏بان، مستقيم لوله توپ را در جهت مناسب با امواج راديويى مستقر كند. بين راه يك ايستگاه صلواتى بود. تصميم داشتيم در آنجا استراحت كنيم و شام بخوريم كه همين كار را كرديم. بعد از اذان صبح، به طرف پايگاه راه افتاديم. هوا كم‏كم روشن مى‏شد. منطقه جالبى بود. پر از گوسفند. چند چوپان جوان دنبال ماشين مى‏ديدند. از پايگاه خبرى نبود. فقط چند آغل غار مانند ديدم كه احساس كردم بايد با تكنيك جديد، حفارى شده باشد، ولى پر از بز و گوسفند بود. اين منطقه در كنترل ارتش بود. از جبهه فاصله زيادى داشت. چون قبلاً ماكت منطقه را ديده بودم، تجسمى از وضع پايگاه داشتم. احتمالاً پس از پيچ تندى بايد به يك در بزرگى كه در دهانه يك دره بود وارد مى‏شديم. تقريبا حدسم درست بود. مردم بومى اينجا، لر و شيعه بودند. از لحاظ جغرافياى انسانى، منطقه امنى بود. مردم خيلى همكارى مى‏كردم. هيچ نفوذى و ستون پنجمى، اين دور و برها نمى‏توانست نفوذ كند. مردم عشاير اين منطقه خيلى هوشيار بودند. ناگهان يك در ورودى نظامى را كه استتار بود، مشاهده كرديم. خلبان رستمى با لباس رسمى به دژبانى رفت، ناگهان در كشويى باز شد و ما با مينى‏بوس وارد شديم. چند سرباز با تفنگ، پيش‏فنگ كردند. جورى سر و صدا راه انداختند كه ما همه ميخ شديم. مينى‏بوس درب و داغون ما وارد يك محوطه عظيم طبيعى شده بود كه كوه‏هاى اطراف آن، مانند محوطه قرارگاه توپخانه اصفهان بود. مكانى مثل يك كاسه كه دور و اطراف آن را كوه فرا گرفته و شيارهاى خوبى در هر قسمت از كوه‏ها به وجود آمده بود. داخل هر شيار تونلى زده بودند و تأسيساتى داير بود. هيچ ساختمان مصنوع بشر، در محوطه ديده نمى‏شد، مگر ورودى تونل‏ها. جلوى يكى از تونل‏ها ايستاديم. يك ستوان جلو آمد. خيلى رسمى و با جديت به خلبان رستمى سلام نظامى داد و با داد و بيداد گزارشى از وضع قرارگاه داد و خود را در خدمت اعلام كرد. ما هم با ساك‏هاى خود از مينى‏بوس پياده شديم. از لحاظ مكان‏يابى انگار طبيعت، اينجا را طراحى كرده بود كه يك كاسه تمام عيار باشد و خيلى از تأسيسات را در خود جا دهد. در اصفهان هم براى توپخانه از طريق پيمان "سنتو" چنين جايى پيدا شده بود. شايد از طريق ماهواره پيدا كردن يك چنين جاهايى آسان‏تر باشد، ولى از روى عكس هوايى هم مى‏توان چنين جواهرهايى را كشف كرد. چون دستور مستقيم از فرماندهى كل قوا بود ما را تحويل رفتند. معلوم بود هيچ آثارى از انقلاب و جنگ در اينجا وجود نداشت. همه افراد با وسواس اين منطقه را تميز نگه داشته بودند. همه سربازها و درجه‏داران منظم در جاى خود منتظر دستور بودند. خلبان رستمى از ستوان خواست كه به همه دستور آزاد بدهد. دستور داده شد. فقط يك خرده، پاها باز شد. هيچ فرق چندانى از نظر ما نكرد. ما نمى‏دانستيم چه كار كنيم. جو نظامى ما را گرفته بود. ما هم سيخ مقابل پرچم ايران كه جلوى دفتر كار قرار داشت، ايستاده بوديم، ولى در صف نبوديم. بالاخره وارد دفتر شديم و روى صندلى نشستيم. سريع به يك تونل عظيم رفتيم كه در آن يك "لانچر" خودكشش بود. مثل يك تريلر چندين چرخ كه روى آن يك موشك عظيم بود يا حداقل براى من كه اولين بار يك هيولا مى‏ديدم عظيم جلوه مى‏كرد. همه وسايل پرتاب داخل تريلر قرار داشت. سكو پرتاب روى تريلر قابل بالا و پايين كردن و تمام وسايل و محوطه تميز بود. جناب ستوان، يك دفترچه از تعميرات به عمل آمده روى موشك را به خلبان رستمى داد. معلوم شد چندين كارشناس از كشورهاى دوست عربى آمده و روى آن كار كرده‏اند، ولى نتوانسته‏اند كارى انجام دهند. اكثر كشورهاى عربى از بلوك شرق محسوب مى‏شدند و افراد متخصص آنان در شوروى آموزش ديده بودند. حالا نوبت ما بود كه وسايل مختلف را بازرسى و تعمير كنيم. هركس شروع كرد به "آزمايش" قسمت‏هاى مختلف هدايت و پرتاب موشك. كمترين خطايى باعث انفجار موشك در تونل مى‏شد. همه با سكوت و دقت شروع به كار كردند. محور كار، بيشتر در زمينه ابزار الكترونيكى بود. بعد از چند ساعت كار، قسمت‏هايى از "لانچر" جدا شد و در كف تونل قرار گرفت. من هم با چند سرباز مشغول نقشه‏بردارى از داخل تونل شدم تا نقشه كامل محوطه را تهيه كنم. همه كار مى‏كردند، محوطه بر خلاف قبل شلوغ پلوغ شد. همه چيز "آزمايش" و وسايلى كه بايد از عقبه مى‏آمد فهرست شد. داخل تونل اصلاً نفهميديم كه شب شد. اذان مغرب، ما را هوشيار كرد. اكثر بچه‏ها دست از كار كشيدند. بعد از نماز ما هم افطارى خورديم. در ماه رمضان هم شام مى‏خورديم، هم افطار و هم سحرى. چون مسافر بوديم بقيه صبحانه و ناهار هم جاى خود برقرار بود. بعضى اوقات عصرانه هم مى‏خورديم! پس از دو ساعت استراحت هم مشغول به كار شدند. در همين وقت خلبان رستمى وارد تونل شد و مرا صدا كرد. گفت: بى‏سيم تو را مى‏خواهد. بايد به ماموريت ديگرى مى‏رفتم. رفتم و بعد از چند روز با لباس خاكى و بدن عرق كرده و خاك گرفته دوباره به دروازه پايگاه وارد شدم. دژبان در را باز كرد و سلام نظامى داد. در تونل را يك سرباز باز كرد و ما هم وارد تونل شديم. وضع عجيب و غريبى بود. بچه‏ها به حدى شبانه‏روزى كار كرده بودند كه وضع آن‏ها هم از من بهتر نبود: خاكى، عرق كرده و خسته. با كمال تعجب، جناب سروان هم هم‏رنگ جماعت شده بود؛ كلاه نداشت و با دمپايى اين ور و آن‏ور مى‏رفت. خلاصه بچه‏هاى بسيج اين جماعت ارتشى را خراب كرده و آن‏ها را از ريخت و قيافه انداخته بودند. اما در عوض آن‏ها همه دست به آچار بودند. قيافه همه خسته نشان مى‏داد، ولى همه خوشحال بودند. براى اينكه اولين بار بود كه تمام دستگاه‏هاى الكترونيك را تعمير كرده بودند. قبلاً چند ماه، كارشناسان خارجى روى آن كار كرده بودند، ولى نتوانسته بودند آن را راه بيندازند. دو نفر از بچه‏هاى الكترونيك بر سر محاسبه پرتاب و برد موشك بر سر "تانژانت" و "كتانژانت" دعوا داشتند. يكى مى‏گفت بايد با "tg" پرتاب شود و ديگرى مى‏گفت بايد با "cotg" پرتاب شود. ما كه چيزى نمى‏فهميديم. كلى محاسبات جلوى آن‏ها بود. كنار "لانچر" سفره انداخته بودند و بساط چاى هم برقرار بود. من هم بى‏نصيب نماندم. اگر وضع "تانژانت و كتانژانت" مشخص مى‏شد، سكوى پرتاب "لانچر" را بيرون مى‏برديم. طبق محاسبات اين موشك به پايتخت دشمن نمى‏رسيد. تمام محاسبات را با آخرين برد موشك به يك محوطه صنايع "ش.م.ه" دشمن كه نزديك پايتخت بود، متمركز كردند. به سختى سيصد كيلومتر را در حافظه كامپيوتر موشك ثبت كردند. اين مجموعه را كشورهاى غربى در اختيار دشمن قرار داده بودند و تقريبا در كشورهاى جهان سومى استثنايى بود. حال همه چشم‏ها به ما دوخته شده بود. مخصوصا اينكه اين مجمع صنايع نظامى در سى كيلومترى پايتخت عراق مستقر بود. همه در رويا خود را موفق مى‏ديديم، ولى دعوا روى محاسبات پرتاب و همچنين تغييرات اين چند روزه چندان قابل اطمينان نبود. شايد هم موشك در همين جا منفجر مى‏شد و همه پودر مى‏شديم. در هر صورت همه فعاليت خود را كردند. بالاخره حاج آل على پشت "لانچر" خودكششى نشست. مثل يك تريلر بزرگ بود و موشك پشت آن سوار بود. بايد آن را به محوطه مى‏رسانديم. غار، بيش از يك در كشويى آهنى ضدانفجار نداشت. آل على پشت فرمان نشست. استارت زد. دود غليظى فضا را فرا گرفت و موتور با هيبت غول‏آسايى، نعره مى‏كشيد. در كشويى باز شد. على آقا، متخصص در ماشين‏آلات سنگين بود. ديپلم داشت، ولى در كار عملى حرف نداشت. ماشين را در دنده يك گذاشت ولى صداى عجيب و غريبى از گيربكس به گوش مى‏رسيد. زود ماشين را خاموش كرد. گفت گيربكس دستكارى شده است. جناب سروان با تعجب گفت يقينا كار كارشناسان كشورهاى دوست عربى است كه نه تنها وسايل الكترونيك را دستكارى مى‏كردند بلكه به گيربكس آسيب زده‏اند. بچه‏ها تصميم گرفتند اين غول را هول بدهند و يك تراكتور هم آن را بكشد تا بتوانيم به محوطه برسيم. همه دست به كار شدند. سيم بكسل، تراكتور، همه سربازها و افسرها براى كشيدن "لانچر" به محوطه بسيج شدند، حتى نگهبان‏ها. موج شعار "موشك جواب موشك" همه را فرا گرفته بود. سعى عجيبى بود. اين غول بى‏شاخ و دم راه افتاد. على آقا يا همان آل على، پشت فرمان بود. غول به نزديكى در غار رسيد. هر چه به در نزديك‏تر مى‏شد، تعجب همه بيشتر مى‏شد. با كمال تعجب "لانچر" به درگير كرد. لانچر حدود ده سانتى‏متر بزرگ‏تر از در غار بود. هيچ‏كس نمى‏دانست اين غول از چه درى وارد غار شده كه حالا بيرون نمى‏رود. همه چشم‏ها به طرف من دوخته شد. من هم هر چه نقشه سايت، عكس هوايى و برداشت خود را از اين مجموعه نگاه مى‏كردم، چيزى غير از در غار به نظرم نمى‏رسيد. همه در ناباورى و يأس قرار گرفتند، ولى نمى‏دانستيم راز اين كار چيست. از جناب سروان كه قبل از انقلاب در اينجا گروهبان بود، خواستم چيزى بگويد. چيزى نداشت، فقط گفت ايرانى‏ها حق داخل شدن به اينجا را نداشتند، مگر چند نفر محدود كه آن‏ها هم بعد از انقلاب فرار كرده‏اند. از او خواهش كردم هر چيزى كه يادش مى‏آيد بگويد. رفتيم قسمت‏هاى ديگر غار را سر زديم، ولى هر راهرويى كوچكتر بود. اولين كارى كه كردم، فرض كردم از همين در كه تنها در غار بود اگر موشك شليك شود چه مى‏شود. ديدم هيچ، اگر از اين محوطه كوچك موشك پرتاب شود، يقينا محوطه آسيب سختى مى‏بيند. حداقل فضايى كه ما براى پرتاب نياز داشتيم، دو برابر محوطه‏اى بو دكه تمام درهاى غار به آن باز مى‏شد. پس اين در براى پرتاب موشك و احتمالاً ورود موشك به كار نرفته است. پس اين غول چگونه وارد غار شده است؟ همه شروع كردند به گشتن تا اينكه كليدى، چيزى، ابزارى، يا اتاق فرمانى پيدا شود تا قسمتى از ديواره غار از جاى خود حركت كند. هر چه مى‏گشتيم، مأيوس‏تر مى‏شديم. ديگر نيمه‏هاى شب شده بود. "لانچر" جلو آمده بود و جاى خواب بچه‏ها را كه چند شب آنجا خوابيده بودند گرفته بود. خواستند جاى تميز ديگرى پيدا كنند اما همه جا پر از روغن، ابزار و خلاصه كثيف بود و كسى هم حال تميز كردن نداشت. حتى سربازها هم "دمغ" بودند. لباس همه كثيف شده بود. هنوز دود كاميون يا لانچر از محوطه غار كاملا خارج نشده بود. بعيد بود كه آمريكايى‏ها اين قدر بى‏سليقه باشند كه كاميون را داخل غار روشن كنند. پس كليد كار كجاست؟ حاج آل على، ناگهان بلند به همه گفت: مردم مى‏گويند "موشك جواب موشك" شما كارى نكنيد كه اين شعار تبديل شود به "پوشك جواب موشك". همه بى‏اختيار خنديدند. تصميم گرفتيم شب استراحت كنيم و در روز از بالاى كوه و محوطه و از داخل جستجو را ادامه دهيم. يك قسمتى از غار كه شبكه فلزى داشت، قابل تميز كردن بود. بچه‏ها مشغول تميز كردن شدند تا حداقل كمى استراحت كنند.حالت "خوف و رجا" بود. بچه با شلنگ آب قسمت فلزى را شستند و سريع آنجا را تميز كردند. همه كار مى‏كردند. سربازها رفتند و در آسايشگاه خود و افراد اعزامى خلبان رستمى در سايت كنار موشك خوابيدند. كيسه خواب، پتو، همه چيز آماده شد. همه دراز كشيدند ولى كسى خوابش نمى‏برد. بوى خاصى پس از شستشو در محوطه پيچيد. مثل بوى پشم گوسفند بود. تصميم گرفتيم آن شب تمام چراغ‏ها را خاموش كنيم تا شايد بتوانيم بخوابيم. در آهنى غار هم باز بود و سر موشك خارج از غار. اين بدترين حالت بود، چون اگر يك بمباران انجام ميشد، موشك منفجر مى‏شد. از همه بدتر اينكه تراكتور بيرون بود و نمى‏توانستيم كاميون حامل موشك را به داخل بكشيم. تاكنون اين منطقه مورد تهاجم قرار نگرفته بود؛ ولى معلوم نبود امشب "بز نياوريم." تجسم انفجار اين موشك داخل غار باعث شد دوباره همه بلند شوند. هر چه زور زديم كاميون تكان نخورد. دنبال جايى مى‏گشيم كه طناب را به آن ببنديم و با قرقره آن را بكشم. هيچ جاى مناسبى در غار پيدا نشد كه قرقره را به آن نصب كنيم. ناگهان يكى از بچه‏ها كه پتوى خود را روى يك دسته فلزى انداخت بود آن را به همه نشان داد، شايد فرجى باشد. پتو را كنار زديم. دوباره بچه‏ها كيسه خواب و ديگر وسايل خواب خود را از كف فلزى برداشتند و آماده شدند كه طناب را به كمك چند قرقره بكشند. خوشبختانه قسمت فلزى كف غار حالت شيار و شبكه‏اى داشت و انسان روى آن سر نمى‏خورد؛ ولى قسمت‏هاى ديگر همه صاف و صيقلى بود. طناب به آرامى محكم شد و حالت كشش پيدا كرد. كاميون با موشك آرام، آرام راه افتاد. طناب از سيم بكسل بهتر بود؛ چون اگر پاره مى‏شد، حداقل جرقه يا ضربه‏اى به موشك اصابت نمى‏كرد؛ چون با هر ضربه، فاجعه‏اى رخ مى‏داد. فكر انفجار موشك ذهن همه را مشغول مى‏كرد. كاميون چند سانتى‏متر راه نيفتاده بود كه ناگهان صداى مهيبى همه جا را فرا گرفت. صداى يا الله، يا على، يا ابوالفضل بلند بود و خلاصه هر كس به كسى متوسل مى‏شد. صدا همه غار را فرا گرفت. نفهميدم‏چى شد. در يك لحظه همه خود را در زمين و هوا ديديم. نفهميديم كه انفجار بود يا چيز ديگر. موشك منفجر شده بود؟ طناب هم اگر پاره مى‏شد، اين قدر سر و صدا نداشت. خلاصه بعد از چند ثانيه كه براى ما چند ساعت طول كشيد - و شايد در همان چند لحظه تمام خاطرات زندگى براى هركس دوره شد - ما به زمين افتاديم و روى هم در غلتيديم. همه جا تاريك شد. تنها، نورى از محوطه به داخل غار مى‏تابيد. سكوت و سكون همه جا را فرا گرفت. فقط ناله بعضى از دوستان به گوش مى‏رسيد. نمى‏دانستيم چه اتفاقى افتاده است. سربازان كه در آسايشگاه بودند با صداى مهيبى كه شنيده شد به طرف غار آمدند. هركس چراغ قوه‏اى داشت. نمى‏دانستيم مرده‏ايم يا زنده؛ ولى درد، به ما فهماند كه زنده‏ايم. پاى چوبى من درآمده بود و نمى‏دانستم كجا افتاده و حتى خودم كجا هستم. بوى تعفن خاصى به مشام مى‏رسيد. ناگهان احساس كردم تعداد زيادى گاو و گوسفند نعره زنان در حال فرارند. نمى‏دانم رويا بود يا نه؛ ولى بوى پشكل و پشم مشام ما را مى‏آزرد. آرام آرام يكديگر را صدا كرديم. يكى از سربازان فيوزهاى برق را دوباره راه انداخت. چراغ‏ها و پروژكتورها روشن شدند. خودمان را در وضع عجيبى ديديم. موشك در آرامش خوابيده بود؛ ولى بچه‏ها در گودالى افتاده بودند كه در انتهاى آن صداى گاو و گوسفند به گوش مى‏رسيد. همه ما را بالا آوردند. پاى چوبى من هم پيدا شد. هنوز سر و وضع خود را تميز نكرده بوديم كه ناگهان همه تكبير گفتند، سربازها كه خيلى جوان بودند پايكوبى مى‏كردند. غلغله‏اى بود. تازه فهميديم چى شده بود. با خدا باش، خدا با توست. دستگيره‏اى كه طناب به آن وصل شده بود در واقع اهرم يك "رمپ" فلزى بود كه وصل مى‏شد به يك تونل با پيچ سى درجه كه از آن تونل موشك‏ها را وارد غار اصلى يا "شيلتر" مى‏كردند. انتهاى غار بعد از پيچ هم يك در فلزى داشت، كه بعد از انقلاب از تورفتگى آن براى آغل گوسفندان استفاده مى‏كردند و آن طرف كوه بود. به عبارتى موشك از خارج محوطه آن طرف كوه وارد مى‏شد و از رمپ بالا مى‏آمد و در ايستگاه نگهدارى مى‏شد و از در جلو افراد و وسايل تعمير و نگهدارى را وارد مى‏كردند؛ چون ورود موشك‏ها يك بار انجام شده و ديگر خارج نشده بود، ورودى اصلى بعدها توسط چوپان‏ها كور شده بود. مخصوصا بعد از انقلاب كه بيشتر جنبه نگهدارى موشك براى ارتش مطرح بود تا استفاده از آن. حالا اين راه كشف شده بود. متأسفانه آنهايى كه فرار كرده بودند تمام نقشه‏هاى مجموعه را منهدم كرده يا با خود برده بودند. خوشبختانه با اين عمل، حداقل پنج فروند موشك آماده مى‏شد كه از اين محوطه خارج شود و شايد هم مى‏توانستيم آن‏ها را شليك كنيم. ديگر كسى خوابش نمى‏برد. همه گروه مجبور بوديم حمام برويم. سربازها با جان و دل به ما خدمت مى‏كردند. آن‏ها شروع كردند به تميز كردن "رمپ" و رسيدن به در فلزى، كه گوسفندها از آن فرار كرده بودند و چوپان‏ها در دل شب دنبال آن‏ها مى‏گشتند. تصميم داشتيم كه وقتى هوا روشن شد در فلزى را باز كرده و محوطه را تميز كنيم. ما هم آن شب را در آسايشگاه خوابيديم. جناب سروان با سربازانش محوطه كار را تميز كردند. به حدى هيجان‏زده بودم كه با تمام خستگى صبح سحر آماده كار شدم. سحرى و صبحانه به هم وصل شد. هوا كه روشن شد با يك موتور سوار حركت كردم كه ورودى‏هاى خارج از محوطه را بازرسى كنم. عملاً براى شناسايى كامل ورودى، من مشغول هماهنگى شدم. كارها را تقسيم كردم. عده‏اى از داخل مشغول تميز كردن شدند، من هم از بيرون مشغول شناسايى شدم. يكى از ورودى‏ها از ديواره سنگى پر شده بود. معلوم بود چوپانان محلى براى اينكه ورودى را تا مرز در فلزى براى گوسفندان قابل استفاده كنند، يك ديواره سنگى جلوى غار كشيده‏اند و يك ورودى كوچك براى گوسفندان ايجاد كرده بودند. عملاً بعد از انقلاب محوطه بيرون بى‏استفاده افتاده بود و ارتش بيشتر از داخل پايگاه محافظت مى‏كرد. مردم هم احساس مى‏كردند تا در ورودى كه از جنس فلز بود براى استفاده شخصى اشكالى ندارد. وقتى به آغل گوسفندان يا به عبارتى ورودى اصلى غار رسيدم، هنوز خيلى از گوسفندان پراكنده و چوپانان با سختى دنبال آن‏ها بودند. شايد همين حالت گوسفنددارى بود كه دشمن احساس مى‏كرد اين پايگاه تخليه شده است و به آن كارى نداشت. نفوذ ستون پنجم هم به اين ارتفاعات سخت بود. تازه مردم بومى اينجا با ما بودند و سخت از اطراف محافظت مى‏كردند. مى‏دانستند امنيت پايگاه براى آن‏ها هم مهم است. مسوولان پايگاه هم فقط از داخل محافظت مى‏كردند و نيازى به بيرون نبود. اصلاً فكر نمى‏كردند ماشين‏آلات سنگين مثل "لانچر" بايد از اين قسمت حركت كند. وقتى وارد غار شديم با چراغ قوه اطراف را نگاه كرديم. حدود دو متر كف غار از كود گوسفندان بالا آمده بود. خيلى كثيف و تاريك بود و بوى مشمئزكننده‏اى به مشام مى‏رسيد. تا ساق پا در كف فرو مى‏رفتيم. پس از گذشت حدود بيست متر با يك پيچ نزديك به سى درجه به در فلزى رسيديم. در قابل باز شدن نبود. بايد از كف خاكبردارى مى‏شد و تقريبا حجم آن هم زياد بود. همين وقت خلبان رستمى با جناب سروان با عده‏اى از افراد در يك وانت به ما رسيدند. به خلبان رستمى طرح خود را گفتم. سريع دو دستگاه لودر آوردند. طبق نقشه‏اى كه سريع براى آنها كشيديم، يك لودر در قسمت مناسبى از كوه، مشغول كندن آغل براى گوسفندان شد و لودر ديگر به جان ديوار تيغه‏اى و كف غار افتاد كه مملو از پشكل بود. عده‏اى ديگر هم از داخل، محوطه را تميز مى‏كردند. تا عصر يك نفس كار شد. حداقل گوسفندها، خانه جديد پيدا كردند. چوپان‏ها هم راضى بودند. ما هم شروع كرديم به تعمير سيستم‏هاى برق و تأسيسات حركتى كه با سيم بكسل بود. نزديك‏هاى غروب پس از روغن‏كارى "وينچ" و درها سيستم برقى را راه انداختيم. در زوزه‏كشان باز شد. محوطه داخل غار با آن طرف كوه ارتباط برقرار كرد. ديگر نياز نبود مسافت پانصد متر را دور بزنيم و به داخل پايگاه برويم. از اين راه راحت اياب و ذهاب مى‏كرديم. همه چيز براى بيرون آوردن موشك آماده شد. فقط مشكل دنده‏هاى موتور بود كه بتواند روى پاى خود بيرون بيايد. از آل على هم خبرى نبود. از ديشب تا كنون از او خبرى نبود. تصميم گرفتم با تمام نيروى انسانى و به كمك چند وانت "لانچر" را به بيرون بكشيم. تقريبا كار خطرناكى بود؛ چون اگر يك سيم بكسل پاره مى‏شد يا حركت اصطكاكى پيش مى‏آمد، احتمال انفجار موشك خيلى زياد بود. منتظر تاريكى شب شديم كه در پوشش شب اين كار انجام شد. شايد ماهواره دشمن به اين منطقه حساس شده باشد و يا پروازهاى شناسايى، مشكلاتى براى ما ايجاد كنند. در هر صورت، لانچر بايد از يك تونل يا چند پيچ حدود سى درجه عبور مى‏كرد. اين پيچ و خم‏ها براى آن بود كه اگر در جلوى در غار انفجارى به وجود آيد، موج به داخل غار نفوذ نكند. عده‏اى از افراد روزه بودند و افطار كردند. ما هم به آن‏ها كمك كرديم. بعد از نماز جماعت كار ما شروع شد. همه زير لب دعاهايى را كه مى‏دانستند زمزمه مى‏كردند و كار در سكوت انجام مى‏شد. بايد كار با حوصله و دقت انجام مى‏گرفت. مجبور بوديم موتور را روشن كنيم كه بوستر ترمز در سرازيرى رمپ كمك كند. سكوت محوطه با دود غليظ و سر و صداى موتور و اگزوز شكسته شد. عده‏اى هول مى‏دادند و يك وانت هم مى‏كشيد. لانچر آرام آرام راه افتاد. الحمدلله ترمزها، خوب كار مى‏كردند. با هزار بدبختى لانچر از رمپ سرازير شد و پايين آن آرام گرفت. سريع موتور را خاموش كردند؛ چون دود همه را خفه مى‏كرد. هواكش‏ها كار نمى‏كردند. ما هم وقت تعمير آن‏ها را نداشتيم. بايد با دست و وانت، موشك را مى‏كشيديم. حدود دو ساعت طول كشيد تا ما به اولين پيچ تونل رسيديم؛ چون اگر عجله مى‏كرديم و بدنه موشك به جايى مى‏خورد، كار همه ساخته بود. حالا اگر به بيرون محوطه مى‏رفتيم تازه بايد آن را به يك فضاى مسطح مى‏برديم تا شليك انجام شود. همه خسته شده و حالت عصبى پيدا كرده بودند. دوباره دستور استراحت داده شد. كار خطرناكى بود. در وقت استراحت در محوطه بيرون پايگاه تجمع كرديم. براى احتياط چند موتور سوار مسلح گشت مى‏زدند تا از خطر احتمالى پايگاه را محفوظ دارند. اين اولين ارتباط داخل و خارج پايگاه بود و نفرات ما براى گشت‏زنى كم بود. بچه‏ها بيرون نشسته بودند. معلوم نبود اين همه زحمت به نتيجه برسد يا نه؛ ولى كسى به روى خودش نمى‏آورد. بايد اين قدم اول برداشته مى‏شد تا مراحل بعدى طى مى‏شد. زير آسمان پرستاره بودن و چاى داغ، ما را از حال و هواى جنگ دور كرده بود و هر كس چيزى مى‏گفت و بقيه مى‏خنديدند. در همين اوقات، چراغ يك ماشين از پايين دره ديده شد كه به بالا مى‏آيد. بچه‏ها در قسمت‏هاى مختلف جاده موضع گرفتند. آخر اين وقت شب اياب و ذهاب خطرناك بود. ستون پنجم هم مى‏دانست كه با چراغ روشن نيايد؛ اما شايد كلكى در كار باشد. چراغ قوه‏ها هم خاموش شد و منتظر مانديم. چند پيچ ديگر مانده بود كه چند نفر از بچه‏ها جلو رفتند تا ماشين از آن‏ها رد شود و آن‏ها از پشت و ما هم از جلو ماشين را محاصره كنيم. تقريبا ماشين به ده مترى ما رسيد. يكى از سربازان با صداى مهيبى "ايست" داد. يك نفر هم كنار جاده به طرف ماشين "قراول" رفت. از عقب هم به او ايست دادند. راننده فهميد از چند طرف محاصره است. كاملاً غافلگير شد. سكوت همه جا را فرا گرفت. دستور داده شد كه راننده پياده شود. ظاهرا كس ديگرى با او نبود. يك نفر با چراغ قوه و اسلحه به طرف او رفت. وقتى نور به صورت راننده افتاد، بنده خدا زبانش بند آمده بود و او كسى جز حاج آل على نبود. فكر كرد پايگاه دست دشمن افتاده است. بعد از احوال‏پرسى، به او يك ليوان چاى دادند. گفت: اينجا چه كار مى‏كنيد؟ و چرا اين بساط را پهن كرديد؟ وقتى ماجرا را فهميد كه لانچر تقريبا اول تونل است و تا آنجا را كشيديم، گفت سريع دست به كار شويد. من از كارخانه تراكتورسازى تبريز نمونه‏هايى را پيدا كرده‏ام كه ان‏شاءالله به كار ما بيايد. بنده خدا معلوم بود بدون خواب، يك نفس در كار بوده و خود را به ما رسانده است. همه سريع به طرف لانچر رفتند. جا خيلى تنگ بود. نه مى‏توانستيم عقب برويم و نه جلو. خلاصه، گيربكس را پايين آوردند و دوباره جا زدند و موتور را روشن كردند. تقريبا نيمه‏هاى شب كار تمام شد. دود غليظى در تونل پيچيد. همه از دور و بر "لانچر" فاصله گرفتند. فقط آل‏على پشت فرمان نشسته بود. دنده ماشين به سختى با صداى گوشخراشى جا رفت. لانچر روى پاى خودش حركت مى‏كرد. با تمام دودى كه راه انداخته بود غرشكنان عقب مى‏رفت؛ چون بايد از "رمپ" پايين مى‏آمديم، لازم بود همين طور عقب عقب از تونل خارج شويم. سعى مى‏كرديم با پروژكتورهاى سيار آل على را هدايت كنيم. بعضى از بچه‏ها ماسك ضدگاز زدند. بعد از حدود نيم ساعت لانچر با ته از غار بيرون آمد. همه تكبير گفتند. بيچاره آل على عين زغالى‏ها شده بود. خلبان رستمى روى موتور به او گفت دنبالش بيايد. حالا لانچر با دنده دو حركت مى‏كرد. مثل يك كاميون معمولى قدرت "مانور" داشت. خيلى سريع به يك محوطه باز رسيديم. جهت كلى موشك رو به هدفى بود كه از پيش تعيين شده بود. حالا بچه‏هاى الكترونيك مشغول به كار شدند. همه چيز سريع پيش مى‏رفت. تصميم گرفتيم اول صبح عمليات را آغاز كنيم تا هوا روشن شود و بچه‏ها با دقت بيشتر بتوانند جهت‏يابى كنند. صبح چوپانان ديدند يك مجسمه ابوالهول جلوى آن‏ها سبز شده است. حتى گوسفندها هم "بر و بر" ما را نگاه مى‏كردند. همه آنها سحر به صحرا مى‏رفتند. هر چه نيرو داشتيم دور لانچر مستقر كرديم. يك تور استتار هم احتياطا روى آن انداختيم. چند ضدهوايى روى وانت گذاشتند و دور و اطراف گشت مى‏دادند. قبلاً خلبان رستمى با فرماندهى هماهنگ كرده بود كه نيروهاى نفوذى ما در نزديكى هدف مستقر شوند و ما را از اصابت موشك باخبر كنند. تهران هم در انتظار بود. هدف هم مهم بود: زرادخانه "ش.م.ر". فقط صداى قلب خود را مى‏شنيديم و صداى بع بع گوسفندها را. بچه‏هاى الكترونيك روى كاغذها و اعداد و ارقام غرق بودند. زمان شليك فرا رسيد، شمارش معكوس شروع شد. ما هم سعى كرديم در خاكريزها و تپه‏ها خود را مستقر كنيم. به چوپان‏ها گفتيم كه خود و گوسفندها را حفظ كنند. هيچ بعيد نبود، موشك در جا منفجر شود. وقتى دستور آتش داده شد، صدا مهيبى با آتش زياد و گرد و خاك بسيار محوطه را فرا گرفت. ناخودآگاه همه سر خود را در دو دست گرفتيم و درازكش خوابيديم. نمى‏دانم چقدر طول كشيد؛ ولى احساس كرديم صداى موشك لحظه به لحظه از ما دورتر مى‏شود و در دود و گرد و غبار مى‏توانستيم آتش عقب آن را ببينيم. هركس دوربينى داشت، با آن نگاه مى‏كرد. موشك رفت؛ ولى كجا؟ همه منتظر خبر بوديم. بى‏سيم با "وزوز" زياد مشغول به كار بود. خبرها با رمز رد و بدل مى‏شد. حالا منتظر نيروهاى نفوذى خود در دل خاك دشمن بوديم. سريع لانچر را به داخل پايگاه آورديم. درها سريع بسته شد. نگهبان‏ها به سر پست خود رفتند و ما هم در اتاق بى‏سيم پايگاه مستقر شديم تا از نتيجه كار خود باخبر شويم. تقريبا نيم ساعت شد؛ ولى خبرى نشد. نيروهاى نفوذى ما، هيچ خبرى از موشك ندادند. كم كم اين احساس به ما دست داد كه شايد موشك فراركرده. با ايستگاه‏هاى ديگر خود در عمق خاك دشمن تماس گرفتيم، آن‏ها هم خبرى نداشتند. ديگر نااميد شده بوديم. معلوم نبود موشك كجا فرار كرده كه هيچ‏كس از آن خبر نداشت. بچه‏هاى الكترونيك باز هم شروع به دعوا كردند. يكى گفت چرا "تانژانت" نگذاشته، حالا ديدى چى شد؟ از خستگى همه خوابيديم. وضع همه درب و داغون بود. هر كس گوشه‏اى افتاد. ديگر اميد ما از اطلاع‏رسانى عوامل نفوذى در عمق خاك دشمن قطع شد. به غير از نگهبانان همه بيهوش شدند. چند روز كار طاقت‏فرسا و آخر هم هيچ. نزديك ظهر بود. در حالت خواب و بيدارى بوديم. ناگهان بلندگوى پايگاه صداى مارش نظامى را از راديوى ايران پخش كرد. هر وقت اين مارش زده مى‏شد و گوينده مى‏گفت "شنوندگان عزيز، شنوندگان عزيز" همه مى‏فهميديم عمليات پيروزمندانه‏اى رخ داده است؛ اما اين بار گوينده شورش را در آورده بود. هى مى‏گفت: "شنوندگان عزيز، شنوندگان عزيز"؛ ولى اصل خبر را نمى‏داد. تقريبا همه بيدار شديم؛ ولى حال بلند شدن نداشتيم. حتما خبر مهمى بود. معلوم بود پيروزى بزرگى است. ما كه شكست خورديم حداقل يك پيروزى بزرگ درد ما را كم مى‏كرد. همه زير پتو ول مى‏خورديم تا اين گوينده چيزى بگويد. جان ما را به لب رساند. بى‏سيم ما كه خفه شده بود و از ديده‏بان‏هاى نفوذى خودى خبرى نمى‏رسيد. تقريبا ارتباط ما قطع شده بود. فقط صداى راديو جاذبه داشت. ناگهان از راديو خبر رسيد كه ايران براى اولين بار موفق شد كه قلب پايتخت دشمن را هدف موشك قرار دهد! معلوم شد يك يگان موشكى ديگر به موازى ما وارد عمل شده بود و آن‏قدر خود را نزديك جبهه رسانده كه توانسته بود با دقت مركز حساس پايتخت را هدف بگيرد. دقت عمل فوق‏العاده بالا بود. يك موشك با دقت زايدالوصفى كه بايد از فن‏آورى بالايى برخوردار باشد، به بزرگ‏ترين و مرتفع‏ترين بانك در پايتخت دشمن اصابت كرده و آن را منهدم كرده بود. شايد بچه‏ها از قسمت‏هاى ديگر به فن‏آورى هدايت ليزرى دست يافته‏اند. همه از جا پريديم. تكبير گفتيم. مهم نبود ما باشيم يا ديگرى. مهم اين بود كه دشمن بازداشته شود تا با موشك به شهرهاى ما حمله نكند. معلوم بود، اينجا سر كار بوده‏ايم. بى‏انصاف‏ها نگفتند كه جاى ديگر اين فن‏آورى پيشرفته را در اختيار دارند و ما را اين قدر به دردسر انداختند. شايد هم ما براى رد گم كردن دشمن بايد فعال مى‏شديم تا جاى ديگر عمل كنند؛ ولى از مسوولان ستاد اين همه پيچيدگى و ضريب هوش بعيد بود، ولى حالا كه شد، ما هم اعتماد به نفس بيشترى به دست آورديم كه خلاصه تهران هم كارى كرد؛ چون در جبهه عملاً هر چه بود در خطوط اول بود و ستادهاى مركزى فقط هورا مى‏كشيدند و ما هم لنگ مى‏كرديم و اين بار برعكسش شد. بچه‏ها جاهاى خواب خود را جمع كردند. همه به هم تبريك مى‏گفتند. من به خلبان رستمى گفتم اگر اجازه بدهيد من به تهران بروم. تقريبا اكثر بچه‏ها مى‏خواستند برگردند. چند فروند موشك ديگر در پايگاه بود كه مى‏توانستند روى لانچر نصب كنند و براى كار ايذايى استفاده شود؛ ولى ديگر به ما نيازى نبود. تقريبا آماده شديم كه برگرديم. ناگهان بى‏سيم به صدا درآمد. بى‏سيم‏چى هاج و واج بود. گوشى را به خلبان رستمى داد. يكى از دوستان نزديك در تهران بود، به خلبان تبريك مى‏گفت. حتما درجه و ترفيع گرفته بود. شايد هم بچه‏اش دنيا آمده بود؛ ولى خانمش هفت‏ماهه بود! شايد بچه عجله داشت. ناگهان خلبان غش كرد! اين ديگر چه خوشى است كه خلبان غش كند؟ زبانش بند آمد. با "تته، پته" به ما گفت كه موشك ما تا پايتخت رفته و به بانك مركزى خورده است. ما به جاى غش كردن، عين مجسمه به همديگر نگاه مى‏كرديم. سكوت عجيبى بود. معلوم شد، موشك فرار كرده و از برد عادى خود حدود چهل كيلومتر بيشتر رفته است. حاج آل على با صداى بلند آيه 17 سوره انفال را خواند كه "خداوند تير را پرتاب كرد"، حالا بايد گفت كه: "خداوند موشك را پرتاب كرد نه شما". آرامش خاصى بر همه مستولى شد. احساس مى‏كردند همه چيزمان خدايى است، حتى شادى نمى‏كرديم. احساس مى‏كرديم آنقدر خدايى شده‏ايم كه به شادى نيازى نيست. همه با آرامش رفتيم كه دومين موشك را براى پرتاب آماده كنيم. بعد از مدتى به خودمان آمديم. كم‏كم، احساس قدرت مى‏كرديم. چهار فروند موشك ديگر داشتيم. دنياى سرمايه‏دارى و كمونيست‏ها هر دو به توافق رسيدند كه ايران را سخت محاصره اقتصادى كنند تا قطعنامه 598 را بپذيرد. ايران هم صفت دنياى سرمايه‏دارى را مى‏دانست كه طالب جنگ‏هاى كنترل شده و كوتاه مدت است نه جنگى كه پايان آن در دست آن‏ها نباشد. ايران مى‏خواست جنگ را طولانى كند و اين براى جهان سرمايه‏دارى كه در مناطق نفت‏خيز احتياج به كنترل داشت ضرر زيادى بود. كسى هم فكر نمى‏كرد ايران بتواند اين همه تحمل جنگ را داشته باشد و طولانى‏ترين جنگ معاصر را تحمل كند. با آنكه توان داشتيم كه موشك را به قيمت خوب از واسطه‏ها بخريم؛ ولى به ما نمى‏دادند. دنياى سرمايه‏دارى گونه‏اى است كه اگر پايش پيش بيايد براى پول به همه چيز خيانت مى‏كنند. به شرط آنكه اسمشان رد نشود. خيلى‏ها زيرآبى به ما خبر مى‏رساندند. همه چيز براى ما قابل استفاده بود. از موتور قايق‏هاى ورزشى تا موشك؛ اما پرتاب اولين موشك ايران باعث شد تا ولوله‏اى در غرب بيفتد و ايران توانست از تجربه مرد چهار زنه به خوبى استفاده كند. نقل است كه مردى چهار زن داشت. روزى همه زن‏ها دست به دست هم دادند و مرد بيچاره را محاصره اقتصادى كردند و از اتاق‏هاى خود بيرون كردند. مرد بيچاره شب در حياط خوابيد؛ ولى وقت سحر خود را به داخل حوض انداخت. چنان در حوض پريد كه صداى آب تا چند خانه آن طرف‏تر شنيده شد. زن‏هاى خانه هر كدام از پنجره اتاق به حياط نگاه كردند و ديدند مرد در حال آب تنى است. فكر كردند يكى از زن‏ها خيانت كرده و مرد را به اتاق راه داده است. لذا همه سعى كردند دل مرد را به دست بياورند و او را به اتاق خود بكشانند. حال پرتاب موشك چنان سر و صدايى ايجاد كرده بود كه همه فكر كردند قدرت جديدى به ما موشك داده است. همين امر باعث شد كه از بلوك‏هاى مختلف به ما موشك بدهند و ما هم به جاى ادامه ساخت شروع به خريد كرديم و اين امر باعث شد راحتى خريد را به سختى ساخت ترجيح دهيم. در هر صورت جنگ به مرحله جديدى رسيد و ما به موشك‏هاى متنوعى دست يافتيم. يقينا هم غرب سعى داشت فن‏آورى پيشرفته‏ترى را به دشمن بدهد، به ويژه تجهيزات خطرناك "ش.م.ر". منبع : خبرگزاري فارس[/align]
  24. با سلام خدمت همه دوستان گرامي انگليس و ناتو و دوستان فعلا ليبي را درست كنند سوريه پيش كش . بيچاره ژنرال عبدالفتاح يونس جانش را سر همين ناتواني و به دنبال آن بازي هاي پشت پرده حضرات با غذافي از دست داد . ضمنا جهت اطلاع عرض كنم چندي پيش به كارگران سوري در لبنان كه متوسط 1500 دلار حقوق مي گيرند پيشنهاد شده با 3000 دلار به سوريه برگردند و در تظاهرات عليه اسد شركت كنند . خلاصه اينكه اين امام زاده ها كور مي كنند كه شفا نمي دهند منتها بايد ديد كي سوري ها به اين نتيجه مي رسند . در خصوص ايران هم رهبري به صراحت نظرش را اعلام كرد كه هرجا پاي ملتها در ميان است حمايت مي كنيم و هرجا پاي آمريكا و اسراپيل و دوستان در ميان است حمايت نمي كنيم .
  25. با سلام خدمت همه دوستان گرامي آمريكا هر جا منافعش اقتضا كند دخالت مي كند و براي دخالتش هم خود را محدود به دليل محكمه پسند نمي كند . هر جا دليل نباشد خودش دليل مي تراشد مثل ماجراي خليج تونكن كه منجر به حمله به ويتنام شد يا ماجراي برجهاي دوقلو در 11 سپتامبر كه منجر به حمله به افغانستان و عراق شد . اتفاقا در مورد عراق حتي وتو شدن قطعنامه سازمان ملل هم جلو آمريكا و انگليس را نگرفت و با دور زدن و بي خيال شدن شوراي امنيت به زيبايي هرچه تمام تر به عراق حمله كردند . پس اينكه دوستان فكر كنند اگر ما ساكت مي نشستيم و هدف قرار گرفتن كشتي هاي خود را نگاه مي كرديم آنها هم ساكت و بي خيال بودند صحيح نيست . به هر حال آنها كمكشان را مي كردند . مگر پس از فتح فاو كويت جزيره بوبيان را در اختيار عراق قرار نداد ؟ ديگر دخالت در جنگ از اين واضحتر ؟ فقط مانده بود سربازان كويتي در كنار سربازان عراقي وارد نبرد شوند كه بنابر قاعده مورچه چيه كه فانسخه هم ببنده امكان پذير نبود .