-
تعداد محتوا
1,735 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
-
Days Won
4
تمامی ارسال های zed
-
اينده خاورميانه ( قسمت اول ) سوریه جدید دوست یا دشمن
zed پاسخ داد به armani تاپیک در دکترین و استراتژی
با سلام خدمت همه دوستان گرامي بحث در خصوص منافع ملي چند وجهي و نسبتا پيچيده مي باشد . هر انساني بنا بر بينشي كه نسبت به خود و محيط پيرامونش دارد براي خود منافعي تعريف مي كند . كوچكترين واحد يك اجتماع يعني خانواده نيز هنگامي پديد مي آيد كه چارچوب منفعتي مشترك وجود داشته باشد و در اين راستا حقوق و تكاليف زن و مرد به عنوان عناصر تشكيل دهنده خانواده تعريف مي شود همين طور در گرد هم آمدن يك فاميل به طور نسبي يا سببي يا چند فاميل مرتبط باهم كه واحدهاي بزرگتري نظير قبيله و روستا و شهر و استان و كشور را تشكيل مي دهند . اولين سپوال اين است كه زماني كه نافع يك استان با منافع يك كشور تضاد پيدا مي كند كدام يك بايد انتخاب شود . همين طور اگر منافع يك شهر با يك استان در تضاد باشد كداميك و اگر منافع يك ده با يك شهر در تضاد باشد چطور ؟ اصلا اگر يك روز منافع شخصي يك زن و مرد با منفعت مشترك آنها در خانواده در تضاد بود چه بايد كرد ؟ طلاق يا گذشت بر سر حفظ منافع ديگر و بيشتر ؟ يكي از اصول منافع ملي تعريف شده در يك كشور حفظ تماميت ارضي و يكپارچگي است اگر يك استان يا چند استان آن به هر دليل زير بار نرفتند چه بايد كرد ؟ آيا روش يا روشهاي تعريف شده اي براي اين كار وجود دارد ؟ آيا هركشوري در برخورد با يك مسپله واحد مانند مثال ذكر شده يك روش را به كار مي گيرد ؟ آيا تكيه هر انسان بر منافع ملي كشورش لزوما باعث مي شود كه او به واقع انسان خوبي باشد ؟ مثلا آيا هيتلر كه براي منافع ملي آلمان و منفعت قوم ژرمن تلاش مي كرد يا چنگيز كه موجب اتحاد و اقتدار قوم مغول شد يا آتيلا كه به تسلط هونها بر ديگر ممالك مي انديشيد چهره هاي مثبتي در تاريخ هستند ؟ در نزد مردم خود چطور ؟ در نزد ديگران چطور ؟ آيا منافع ملي حتما بايد به گونه اي تعريف شود كه منفعت دنيايي يك كشور را تامين كند حتي اگر به ضرر مردم ديگر كشورها تمام شود ؟ به نظر من اول بايد بپرسيم ملاك و معيار خوب و بد چيست و بعد ببينيم چگونه مي توان منافع ملي را تعريف كرد كه منطبق بر خوبها باشد و يك سپوال ديگر : اگر روزي منافع ملت شما در اين بود كه ملت ديگري گرسنه بماند يا به خاك كشور ديگري تجاوز شود يا منفعتي از ديگران از بين رود آن وقت چه بايد كرد ؟ حتي اگر خود شما عامل نباشيد و تنها از شما بخواهند سكوت كنيد و دخالت نكنيد ؟ -
[quote]من درباره جنگ الكترونيك يه ذره زيادي سرم ميشه، رشته ام هم مخابراته و درسهاي الكترومغناطيس و ميدان و امواج و مايكروويو و آنتن و رادار و ... هم پاس كردم. در گروه جنگال بسيج دانشگاهمون هم يه چيزايي درس ميدم. اگر حضار مايلند يه ذره بحث تخصصي شه بگويند تا يه بجث جالبي رو براشون باز كنم.[/quote] با سلام خدمت همه دوستان گرامي [align=justify]دوست من نيكي و پرسش ؟! منتظر مطالب مفيد و جالب شما هستم و فكر مي كنم بقيه دوستان هم با من موافق باشند در ضمن اميدواريم و دعا مي كنيم آقا سعيد هم موفق به تهيه اسكنر مورد نظر شوند و مطالب مفيد خود را ادامه دهند [/align]
-
[quote]در سقوط آزاد سرعت همواره در حال افزايشه؟؟؟ [/quote] با سلام خدمت همه دوستان گرامي در صورتي كه نيرويي در خلاف جهت حركت سقوط به جسم وارد نشود بله اما در زمين و با وجود مقاومت هوا سرعت جسم پس از رسيدن به سرعت حد ثابت مي ماند كه اين سرعت 52 متر بر ثانيه مي باشد
-
[align=justify]با سلام خدمت همه دوستان گرامي من از متن اين دكترينها و استراتژي ها چيزي نمي دانم اماشايد بيان معناي لغوي و اشاره اصطلاحي آنها كمكي به فهم بيشتر موضوع كند : 1 - ققنوس : پرنده اي اساطيري است كه درباره آن گفته شده هنگامي كه پير و فرتوت مي شود و آتش مي گيرد و خاكستر مي شود و سپس از خاكستر آن ققنوس جوان و قوي متولد مي شود البته نمي دانم ققنوس جديد همان ققنوس قبلي باشد يا ققنوس ديگري 2 - بيني نمرود : نمرود پادشاه زمان حضرت ابراهيم برج بلندي ساخت بود بر بام آن رفته و براي جنگ با خداي ابراهيم عليه السلام تيري به سوي آسمان انداخت و ادعا كرد من خداي ابراهيم را كشتم . خداوند مقرر فرمود پشه اي وارد بيني او شده و از راه آن به درون سر وي رفت و به مغز او رسيد و موجب سردرد وحشتناك وي شد به گونه اي كه از شدت سردرد سر خودرا به هرچيزي مي كوبيد و نقل شده براي رهايي از پشه با گرز بر سرش مي زدند تا اينكه از پاي درآمده و مرد 3 - گلستان آتش ابراهيم : اشاره به داستان به آتش انداختن حضرت ابراهيم توسط نمرود است كه به امر خدا آتش تبديل به گلستان شدو حضرت ابراهيم به سلامت از آن خارج شد[/align]
-
[align=justify]با سلام خدمت همه دوستان گرامي اگر ممكن است كمي بيشتر در خصوص اقدامات ايران توضيح دهيد به طور مشخص ايران چه اقداماتي را انجام داده كه موجب بروز مشكل اقتصادي براي آنها شده است؟ تا آنجايي كه من متوجه شده ام مشكل اقتصاد آنها بيشتر از آنكه عامل خارجي داشته باشد عامل داخلي دارد و از اشتباهات خود آنها سرچشمه مي گيرد مرحله فعلي بحران اقتصادي آنها از عدم توان باز پرداخت وامها به خصوص وامهاي مسكن در آمريكا شروع شد كه بانكهايي كه وام داده بودند مسكن افرادي را كه توان باز پرداخت وامها با بهره شناور را نداشتند پس گرفتند و به نفع بانك ضبط كردند اما مسكن ضبط شده اگر فروش نرود براي بانك پول نمي شود در نتيجه حجم انبوهي از منابع بازگشت نشده و از گردش خارج شده پديد آمد كه كل اقتصاد آنها و بازارهاي سهام را تحت تاثير قرارداد و شوك حاصله موجب تسريع در خروج سرمايه در گردش از كشور شد كه بازار كار را تحت تاثير قرار داد و ورشكستگي پياپي موسسات مالي و توليدي را درپي داشته و دارد دولتهاي ليبرال غربي هم براي جلوگيري از افزايش ابعاد بحران از اصول اقتصاد آزاد عدول كرده و مجبور به ملي كردن بانكهاي در شرف ورشكستگي شدند و باز پرداخت بدهي هاي سوخت شده را از پول ماليات دهندگان بر عهده گرفتند تا وضع بد تر از اين نشود . اين امر موجب كاهش رشد اقتصادي و كاهش نياز به انرژي به علت كاهش توليد شد كه نمود آن را در نصف شدن بهاي نفت مي بينيم وضعيتي كه به هيچ وجه براي صادر كنندگان نفت از جمله ايران مطلوب نيست و من فكر نمي كنم ايران كاري انجام دهد كه نهايت آن متضرر شدن خودش باشد . ضمن آنكه هزينه سرسام آور جنگ در عراق و افغانستان و فايده كم آن را نيز نبايد از نظر دور داشت كه بار عمده آن بر دوش ماليات دهندگان آمريكايي افتاده و كاهش تسهيلات اجتماعي نظير بهداشت و بيمه و بازنشستگي را براي آنها به ارمغان آورده است [/align]
-
مشكلي نيست ! اينها اين مدت به قدري قافيه را باخته بودند و زير سپوال رفته بودند كه دنبال يك راه فرار براي كاهش فشار مي گشتند همانطور كه عرض شد اگر بعد از اين همه فحش و تخريب و اعمال نفوذ و سياه نمايي كار به جايي رسيده كه باز هم 32 كشور حاضر به راي به ايران شده اند يعني شعار انزواي ايران جواب نداده است . ظاهرا ايسلند هم در رقابت براي نامزدي از سوي اروپا شكست خورده است چرا سر باخت آن اينقدر هورا نمي كشند ؟ آيا ايسلند هم به دليل ترس از باخت نبايد نامزد مي شد ؟ به هر حال هر راي گيري دو سر دارد مهم اين است كه ما پس از سالها اين جرات را به خرج داديم كه نامزد عضويت در شوراي امنيت شويم و به دليل ترس از باخت خود را گوشه گير و منزوي نكرديم چرا كه اين دقيقا خواست آنها بود بلندگو و مكروفن هم از اول دست آنها بود و خوشحالي آنها هم از اين است كه فعلا آن را از دست نداده اند اما آينده نشان خواهد داد اين خوشحالي آنها چقدر دوام خواهد داشت نبايد از ترس مرگ خودكشي كرد و نبايد از ترس باخت حركت نكرد . هر شكست يا عدم توفيقي در صورت عبرت از آن و برنامه ريزي صحيح و تلاش پشتكار و ثبات قدم مي تواند زمينه ساز پيروزي هاي بعدي باشد . بگذاريد دو سه روزي هم خوشحالي كنند اما واقعيت اين است كه علي رغم خواست آنها ايران عزيز هر روز بيش از ديروز قدرتمند تر و سرافراز تر مي شود و با اين دست انداز ها حركتش متوقف نمي شود
-
[align=justify]با سلام خدمت همه دوستان گرامي به نظر من نفس نامزدي ايران براي عضويت در شوراي امنيت مثبت بود درست است كه اختلاف راي بين ايران و ژاپن بالاست ولي حمايت و تبليغات و اعمال نفوذ سياسي و اهرمهاي اقتصادي را نيز بايد در نظر گرفت . حداقل براي ما اين نتيجه را داشت كه با تمام تلاشها و اعمال نفوذها 32 كشور به ايراني راي دادند كه در تمامي جنبه هاي ذكر شده از ژاپن پايين تر است پس حداقل جاي اين اميدواري وجود دارد كه علي رغم همه تلاشهاي دشمنان خيلي هم منزوي نيستيم . حالا اينكه كدام كشورها حمايت كردند و كدام نكردند بحث ديگري است اما فعلا در شرايط نابرابر باز هم تجربه خوبي بود [/align]
-
[align=justify]با سلام خدمت همه دوستان گرامي من پس از ديدن فيلم به اين فكر افتادم كه چرا ژاپني ها علي رغم آنكه در جريان جنگ جهاني دوم متجاوز بودند و خاك كشورهاي زيادي را گرفتند و انسانهاي زيادي را كشتند و جنايات زيادي را انجام دادند سربازان خود را در حد قهرمان قبول دارند و فيلمهاي جانب دارانه براي آنها مي سازند ولي هنوز ما در مورد دفاع مقدس و مظلومانه ملت خود در شك و شبهه هستيم و اندر خم يك كوچه مانده ايم كه بالاخره اصلا بايد مي جنگيديم يا نه يا اگر جنگيديم چرا زود صلح نكرديم و اگر جنگيديم چرا آمار تلفاتمان را اعلام نمي كنيم و مساپلي مثل اينها فيلم مذكور هرچند شعاري بود اما ما در تصوير كردن همين شعار ها در فيلمهايمان مانده ايم . به راستي اگر حمايت دولتي از فيلمسازي دفاع مقدس حذف شود آيا بخش خصوصي دنبال ساخت اين فيلمها مي رود؟ اگر چنين فيلمي ساخته شود بيننده دارد ؟ آيا پس از گذشت سالهاي پس از جنگ اين موضوع اندازه جنگ جهاني دوم براي مردم ما جذابيت دارد ؟ متاسفانه عادت كرده ايم به اينكه جنگ را درشت بنويسيم ولي درست ننويسيم . [/align]
-
آن چه مي خوانيد نامهاي ايست كه شهيد احمد شوشه فرزند عباس از گرگان، بعد از عمليات كربلاي 5، به صدام نوشته است. تلاش هاي فارس براي يافتن عكسي از اين شهيد ناموفق مانده است. از تمامي كساني كه تصويري از اين شهيد در اختيار دارند خواهشمنديم با خيرگزاري فارس، تماس گرفته و بخش ويژه نامه ها را ياري نمايند *تو مردهاي سردار! مردان ما يك بار ديگر آمدند سردار، مردان صخره و دشت. مردان رود و نيزار، مردان راز و نياز اينان مثل رگهاي نوراني صاعقهاند، مثل پارههاي آهن و مثل برادههاي نورند. ببين چگونه ارابههاي پولادين تو در دستهاي مردان ما مثل موم آب ميشوند و چگونه سربازان مفلوك تو بر خاك زانو ميزنند، ببين چگونه خاكريزها و سنگرهايت در دشت گسترده شلمچه از هم فرو ميپاشد و دهان فرماندهانت از ترس قفل ميشود. تناور مردان ما را ببين! حريتي در دل آنها است كه به وسعت شقاوت تو زبانه ميكشد. بايد اين مردان را شناخته باشي. بايد به تو گفته باشند كه اينان كيانند. اين مردان يك شبه اروند رود را به خواب ناز فرو بردند تا به بيداري فاو برسند. همين مردان بودند كه پوزهي تو را از حميديه تا به فاو به خاك ماليدند و ازمهران تا كركوك نعش تو را بر خاك كشيدند و امروز از شلمچه تا بصره و فردا تا كربلا تو را لگدمال خواهند كرد. سردار تو مردهاي! تو روزي مردي كه نتوانستي آن نور را خاموش كني، نوري كه از غار حرا به قلوب ملت ما تابيده بود و اكنون ميرود تا جهاني را روشني بخشد. سردار، تو روزي مردي كه ما بسياري از آنچه را كه دوست ميداشتيم از دست داديم! نخلهاي شكسته را به ياد فرزندانمان با خون و آتش زينت داديم و امواج رودها را به نام دلاوري نام گذاري كرديم. اين قلل مرتفع كه به آبي آسمان عزّت و صلابت ميبخشند به نام نامي گمنامي ثبت شدند تا گلهايي كه بر دامن آن ميرويند سرخ باشند. حتي سرختر از خون پاكي كه تخته سنگهاي آن را رنگين كرده بود. سردار تو همان روز مردي روزي كه دختر بچه روستايي از پنجره كومهاش نگاه معصومش به كلاه آهني سربازانت افتاده، روشني قلب كوچكش خاموش شد، و در بستر عروسكش به خواب ابدي فرو رفت. آري سردار امروز ما پيروزيم، به بركت آن نور، پيروزيم به بركت خونهايي كه مثل فواره به آسمان پاشيد و تنور سرخ اين همه شقايق، دشتها و كوههاي ما را گرم كرد. سردار، تو مثل هر ديكتاتور ديگري ميترسي و ميلرزيي، تو ميدانستي كه بخاري كرملين براي هميشه آدمي را گرم نميكند و شومينه كاخ سفيد ممكن است با فوت يك بسيجي خاموش شود، براي همين است كه تو باد كردهاي به روي دست آن پوست فروش كه خندههاي آهنين دارد و روي زين اسب آن گاوچران هفتاد ساله باد كردهاي. سردار، آيا ميداني كه آنها پاپيونهاي مشكي خود را آماده گذاشتهاند تا برايت اعلام عزا كنند، به پشت تريبون حماقت در ستايش جنايات تو نطق كنند. سردار، آنهايي كه تو را با زاغه مهمات نوازش ميكردند نگفتند كه اين سرزمين، سرزمين رسول الله است، نگفتند كه اين مردان فرزندان حيدرند، آيا به تو نگفتند كه اين مردان بر نوك قلهها گلولهي خمپاره ميگذارند و تخته سنگها را پله ميكنند. نه سردار، آنها هم نميدانستند و نميدانند، تو هم نميداني بعد از اين مدالهايت را براي بچهها بگذار تا سرگرم شوند. يونيفرم، شنل و دستكش مخمل را براي مترسكي بگذار كه شرمنده صاحب جاليز است. سردار آماده باش، مردان ما ميآيند تناور مرداني كه سبزي جنگل از دم گرم آنان است. آماده باش سردار، تا مردان ما نقطه سرخ رنگ و مرطوبي را بر شقيقهات هديه كنند. آري سردار! تو مردهاي پيش از آن كه مردان ما از راه برسند. هفته گذشته يك بار ديگر بازوان قدرتمند رزمندگان غيور اسلام حماسه آفريد و سيلي محكم ديگري بر چهره كريه حكام مزدور بغداد و اربابان غربي و شرقي آنان نواخت. عمليات پيروزمند كربلاي 5 كه در شرايطي بسيار حساس انجام شد، پاسخ دندان شكني بود به ياوهگوييهاي حكام بغداد و همه بوقهاي تبليغاتي استكباري و صهيونيستي كه ميخواستند از صدام مزدور و مفلوك يك قهرمان بسازند و يك بار ديگر چهره رنگ باخته او را با سرخ آب و سفيد آبهايي كه در كارخانجات دروغ سازي آمريكا و اروپا و اسراييل تهيه ميشوند بزرگ نمايند. عمليات دشمن شكن كربلاي 5 در عمل نشان داد كه اكنون هيچ سلاحي جز سلاح تبليغات دروغين در دست جبهه متحد كفر و استكبار و صهيونيسم جهاني نيست و ثابت كرد كه اين سلاح هم كارآيي چنداني ندارد استقامت ملت باعث شد كه سردار قادسيه و كسي كه ماموريت فتح سه روزه تهران را به عهده گرفته بود به يك فرمانده شكست خورده و بيآبرو تبديل شود كه حتي دوستانش هم در ادامه حمايتش دچار ترديد شدهاند،و به صلاح خود ميدانند كه حساب خود را از حساب سردار نگون بخت قادسيه جدا كنند. در پي عمليات انهدامي و پيروزمند كربلاي 4 كه ضربهاي كاري بر پيكر ارتش رو به زوال صدام بود حكام بغداد براي سرپوش گذاشتن بر شكستهايشان و به منظور فريب حاميان خود اقدام به برگزاري جشن و پايكوبي كردند و براي يكديگر نامه و تلگراف فرستادند و تبليغات وسيعي را به راه انداختند كه كم سابقه بود. آنچه در عمليات كربلاي 5 انجام شد نشان داد كه حتي كودتاي تبليغاتي حكام بغداد نيز هيچ گرهاي از مشكلات لاينحل آنان نخواهد گشود و آنان چارهاي جز تن دادن به شكست ندارند اكنون وقت آن است كه (طالع خليل الحيم الدوري) فرمانده سپاه سوم عراق كه در منطقه شلمچه در جريان عمليات ظفرمند كربلاي 5 دچار شكست بزرگي شده است باز هم به ارباب خود صدام نامه بنويسد و از او به عنوان (سردار بزرگ قادسيه نام ببرد) و گزارش به فلاكت افتادن خود و ساير افسران و سرابازانش را به او بدهد. فرمانده سپاه تار و مار شده سوم عراق كه در بغداد بسيار روي آن حساب ميكنند خوب است اكنون به سردار نگون بخت قادسيه گزارش دهد كه صدها نفر از افسران و درجهداران و سربازانش به اسارت رفته و هزاران تن از آنان كشته وزخمي شدهاند. 12 فروند هواپيمايش در يك روز سرنگون شده و تجهيزات جنگياش توسط رزمندگان اسلام به غنيمت رفتهاند و عليه ارتش شكست خورده بعث به كار گرفته شدهاند. (الدوري) هر چند به اين رسوايي اعتراف نخواهد كرد ولي او اين را هم خوب ميداند كه نامههاي سر تا پا دروغ و فريب او نيز ديگر كاري از پيش نخواهد برد. درست مثل سلاحهاي اهدايي و پيچيده شرق و غرب كه هيچ كاري از پيش نبردند. در منطقه شلمچه دشمن بعثي صهيونيستي، استحكامات زيادي به وجود آورده بود و نيروهاي زبده و دسته اول خود را در آنجا به كار گماشته بود و آنچه اهميت عمليات پيروزمندانه كربلاي 5 را بيشتر ميكند همين است. رزمندگان توانمند اسلام: با شيوههاي پيچيده و بسيار پيشرفته خود از طريق آب و خاك به قلب زبدهترين نيروهاي دشمن حمله بردند و مهمترين استحكامات دشمن را در نورديدند و گلوي او را فشردند. وجود موانع طبيعي مانند باتلاق در منطقه از يك سو و موانع ايزايي متعدد و استحكامات عظيم از سوي ديگر، منطقه عملياتي شلمچه را كه براي رژيم بعثي صهيونيستي عراق نقطه اميد بود به دژي تسخير ناپذير مبدل كرده بود. تسخير اين دژ مستحكم توسط توانمندان اسلام، هشدار بيدار كنندهاي است براي صاحبان منطقهاي صدام كه به خواب خرگوشي فرو رفته و فريب تبليغات دروغين شيادي همچون صدام را خوردند. اين حملهها و عملياتهاي متعدد براي حاميان منطقهاي و ماورا مجازي رژيم بغداد هم هشدار دهنده است و قاعدتاً پيامهاي بسياري را نيز به همراه دارد. اگر مسكو تلاش ميكند كه با ادامه حمايت تبليغاتي خود از جنايت كاران جنگي حاكم در بغداد، چيزي را تغيير دهد و يك ملت و يك انقلاب را به پاي ميز مذاكره با متجاوزين و جنايت كاران جنگي بنشاند و اگر واشنگتن تصور ميكند كه با ادامه كمكهاي اطلاعاتي و تجهيزاتي خود ميتواند چيزهايي را تغيير دهد و اگر حاميان منطقهاي صدام هنوز هم در اعلام حرف دل خود ترديد دارند و از اين مسئله بيمناكاند كه مبادا رژيم بعث عراق بر اريكه قدرت باقي بماند و آنها را به خاطر پشت كردن به جنايت كاران جنگي عقوبت نمايند. همه و همه ميبايست با در نظر گرفتن قدرت رزمندگان اسلام و پيروزيهاي شگرف ارتش اسلام در جريان عمليات كربلاي 5 به اين نتيجه برسند كه رژيم بغداد كمترين شانسي براي ماندن ندارد و ايران اسلامي در تعهد خود در راه مجازات متجاوزين و سرنگوني رژيم جنايتكار عراق تا آخر ايستاده است و تا پايان اين راه فاصله چنداني باقي نمانده است. اينك همه چيز حكايت از فرا رسيدن روز سرنوشت دارد. مرگ صدام نزديك شده و هيچ چيزي نميتواند روحيه در هم شكسته دار و دسته صدام را ترميم كند. دشمن نفسهاي آخر را ميكشد و عربدههاي مستانه فرزندان ميشل عفلق ديگر در كاخ بغداد نميپيچد. اين درس خوبي براي همسايگان عراق است. همسايگاني كه ترسوتر از صداماند و در عين حال مثل خود او پر مدعا. حكام شيخ نشين كويت خوب است اكنون عاقبت انديشي را پيشه كنند و اين همه اسير هواها و هوسهاي يك جنگافروز مفلوك كه روزهاي آخر عمر خود را ميگذراند نباشند و بر روي برگزاري اجلاس سران كشورهاي اسلامي در كشور ناامن خود اصرار نورزند و شايد تا فرا رسيدن روز اجلاس سران ممالك اسلامي سرنوشت صدام روشن شده باشد. شهيد احمد شوشه ـ گرگان منبع : عصر ايران به نقل از خبرگزاري فارس
-
نگاهي ديگر به ماجراي ایران گیت نگاهي ديگر به ماجراي ایران گیت
zed پاسخ داد به davood313 تاپیک در جنگ تحمیلی
در اين طرح ،سلاح هاي آمريكايي از طريق يك دلال بين المللي به نام «منوچهر قرباني فر» به گروهي از سياسيون به اصطلاح ميانه رو در تهران تحويل مي گرديد. آمريكا متعهد شد پس از ارسال سلاح هاي مزبور ، معادل اين تجهيزات را به رژيم صهيونيستي تحويل دهد و مبلغي را به عنوان پاداش ، به دولتمردان صهيونيست پرداخت نمايد. *مقدمه: افتضاح سياسي موسوم به «مك فارلين» يا به قول آمريكايي ها «ايران-كنترا » در نوامبر 1986 و به دنبال اقدامات پنهان دولت رونالد ريگان فاش گرديد. در اين ماجرا كه با هدف گسترش روابط ايران و ايالات متحده صورت گرفت، با مداخله رژيم صهيونيستي ، محموله هايي از سلاح به ايران تحويل مي گرديد و بهاي اين سلاح ها چ دريافت مي شد. گروهي از سياسيون ايراني كه از اين سناريو اطلاع داشتند قول داده بود كه همه اقدامات لازم براي آزادي 6 تبعه آمريكايي به گروگان گرفته شده در لبنان توسط سازماني موسوم به «جهاد اسلامي» را انجام دهند. اما اين معامله مخفيانه به يك آبروريزي شرم آور تبديل گرديد كه ريگان اعلام نمود كه در جريان اين فعاليت هاي همكارانش در كاخ سفيد قرار نداشته است. ماجرا از اين جا آغاز شد كه سرهنگ «اوليور نورث» از اعضاي شوراي امنيت ملي آمريكا در اواخر سال 1985 ،اقدامات خود را براي اجراي طرحي آغاز نمود تا گروه هاي ضد انقلاب نيكاراگوا موسوم به «كنتراها» كه عليه رژيم ساندنيست و ضد آمريكايي «ژنرال اورتگا» مي جنگيدند، با درآمد ناشي از فروش سلاح هاي آمريكايي، تقويت و تجهيز شوند. علي رغم اين كه ريگان از حاميان چنين طرحي بود، اما هيچ مدرك افشا شده اي وجود ندارد كه نشان دهد وي اجازه چنين كاري را صادر نموده است. پس از افشاي اين معامله تسليحاتي در نوامبر 1986، رونالد ريگان در تلويزيون ملي آمريكا ظاهر شد و با اعلام واقعي بودن چنين معاملات تسليحاتي اي ، يادآوري كرد كه اين معاملات در برابر آزادي گروگان ها، صورت نگرفته است.البته پس از نابودي و از بين رفتن بسياري از اسناد و مدارك مربوط به اين معاملات از سوي همقطاران رونالد ريگان ،روند تحقيقات با مشكلات زيادي روبرو گرديد. سرانجام در 4 مارس 1987، ريگان در يك سخنراني سراسري تلويزيوني اعلام نمود كه مسئوليت همه اقداماتي را كه بدون اطلاع وي ، روي داده و به تجارت اسلحه در برابر گروگان ها از سوي ايراني ها منجر شده، مي پذيرد. به دنبال اين رسوايي ، تحقيقاتي از سوي كنگره صورت گرفت و در نهايت همه آنان اين نتيجه را اعلام نمودند كه ريگان در جريان اين فعاليت هاي همكارانش نبوده است. در پايان نيز ، 14 نفر ازمسئولين به عنوان عوامل اين رسوايي معرفي شدند و 11 تن از جمله وزير وقت دفاع "كاسپر واينبرگر" محكوم گرديدند. البته همه اين افراد در آخرين روز رياست جمهوري جورج اچ .دبليو بوش (پدر )كه در آن دوره معاون رييس جمهور بود، بخشيده شدند. افتضاح «مك فارلين» شامل دو بخش *فروش اسلحه به ايران و *در اختيار نهادن درآمد ناشي از اين مبادله به ضدانقلابيون «كنترا» در نيكاراگوا بود كه بر اساس قوانين داخلي ايالات متحده در ارائه كمك هاي دولتي به اين گروه ها ممنوع بوده است. اين رسوايي زماني فاش شد كه يك روزنامه آمريكايي اعلام كرد ايالات متحده براي آزادي گروگان هايش در بيروت كه در دست «جهاد اسلامي» هستند، به تجارت اسلحه با ايران مي پردازد.سفير رژيم صهيونيستي در آمريكا نيز اعلام نمود كه اين معامله مستقيما با مقامات نظامي ايران صورت گرفته است. همچنين بعدها فاش شد كه «كنترا»ها همه مبلغ اين سلاح ها را دريافت ننموده اند و مانند گذشته ،براي پيشبرد فعاليت هايشان به درآمد ناشي از قاچاق مواد مخدر ، متكي بوده اند. براي بيشتر روشن شدن اين ماجرا ، نگاهي به ابعاد مختلف آن ضروري است: *1-نگاهي به بحران گروگان ها در خاورميانه : در سال هاي دهه 70 و 80 ميلادي ، گروگان گيري هاي زيادي در خاورميانه به وقوع پيوست. گروگان گيري 52 آمريكايي در سفارتخانه ايالات متحده در تهران توسط دانشجويان اصولگراي ايراني آغازگر مجموعه اقدامات زيادي بود كه سال ها در كانون توجه رسانه هاي دنيا قرار داشت. البته اين گروگانها در آغاز دوره رياست جمهوري ريگان و بر اساس معاهده الجزاير آزاد شدند. در سال 1983 ، اعضاي گروه الدعوه بدليل چند بمبگذاري انتحاري در كويت دستگير شدند كه حزب الله لبنان (به عنوان هم پيمان اين گروه) در يك دوره 10ساله ، براي آزادي آنان 30 غربي را كه عمدتا آمريكايي بودند، به گروگان گرفت. *2-تجارت تسليحات: در اولين گام ، «ميشل لدين» ، مشاور «رابرت مك فارلين» ، رييس شوراي امنيت ملي ،از «شيمون پرز» نخست وزير وقت رژيم صهيونيستي براي انجام اين معامله ،كمك خواست.در آن سال ايران در حال جنگ با عراق بود و براي تامين سلاح هاي مورد نيازش از طرف هاي غربي با مشكلات زيادي روبرو بود.در اين طرح ،سلاح هاي آمريكايي از طريق يك دلال بين المللي به نام «منوچهر قرباني فر» به گروهي از سياسيون به اصطلاح ميانه رو در تهران تحويل مي گرديد. آمريكا متعهد شد پس از ارسال سلاح هاي مزبور ، معادل اين تجهيزات را به رژيم صهيونيستي تحويل دهد و مبلغي را به عنوان پاداش ، به دولتمردان صهيونيست پرداخت نمايد. «مك فارلين» به صهيونيست ها اطمينان داده بود كه دولت آمريكا و شخص رييس جمهور با اين معامله موافق هستند. در سال 1985 ، ريگان براي عمل جراحي روده خود به بيمارستان نيروي دريايي «بيتيسدا» رفت. «مك فارلين» به ريگان كه دوره نقاهت خود را مي گذراند گفت كه اسراييلي ها براي حمايت از يك گروه از سياستمداران ميانه رو ايراني ، نياز به حمايت اطلاعاتي ما دارند. آنان خواهان برقراري روابط پشت پرده با ما ،« مك فارلين» براي اطمينان دادن به ريگان خاطرنشان نمود كه ايراني ها ، «جهاد اسلامي لبنان» لبنان را براي آزاد نمودن 7گروگان آمريكايي ، متقاعد نموده اند.ريگان در اين ديدار ، چنين اقدامي را براي پرهيز از پيش دستي شوروي ها، لازم دانست. در اولين مرحله موشك هاي ضد تانك «تاو» كه قابل هدايت باسيم هستند، در اختيار ايران قرار گرفت. بعدها ريگان در كتاب زندگي نامه خود با نام" يك زندگي آمريكايي" (1990) يادآوري نمود كه وي به شدت نگران سلامت گروگان هاي آمريكايي بوده و به همين دليل با اين مبادله تسليحاتي موافقت نموده است. همچنين او خواهان اقدام سريع اين گروه ايراني در آزادي گروگان ها بوده است. بر اساس گزارش نيويورك تايمز ، اين سلاح ها در جريان اين معامله هاي پنهاني دراختيار ايران قرار گرفت: *20آگوست1985 :96 موشك ضدتانك تاو * سپتامبر1985: 408 موشك ضدتانك تاو ديگر *24 نوامبر 1985: 18 موشك ضد هوايي هاوك *17 فوريه1986 : 500 موشك ضدتانك تاو *27 فوريه1986 : 500 موشك ضدتانك تاو *24 مي 1986 :508 موشك ضدتانك تاو و240 قطعه يدكي موشك هاي ضد هوايي هاوك *4آگوست1986 : قطعات يدكي موشك هاي ضد هوايي هاوك 28 اكتبر 1986: 500 موشك ضدتانك تاو *3-اولين مرحله مبادله: در جولاي 1985 ، نخستين محموله موشك هاي «تاو» به «منوچهر قرباني فر» دلال بين المللي اسلحه كه كه با برخي سياستمداران ايراني روابط دوستانه اي داشت ،تحويل داده شد و چند ساعت پس از اين اقدام ، «ريورند بنجامين ويير »، گروگان آمريكايي در خيابان هاي بيروت رها شد. *4-سانحه هوايي پرواز1285 شركت «آرو اير»: پس از تحويل محموله موشك هاي هاوك و ملاقات بي نتيجه «مك فارلين» با «منوچهر قرباني فر» در لندن ، پرواز1285 شركت «آرو اير» كه حامل 250 تكنيسين آمريكايي بود ، در 12 دسامبر 1985 در منطقه «نيوفوندلند» ، سقوط كرد و در همان روز ، سازمان «جهاد اسلامي» لبنان مسئوليت آن را پذيرفت.اين همان سازماني بود كه مسئول گروگان گيري هاي لبنان نيز بشمرده مي شد. اين حادثه در چهارمين سالگرد انفجار هاي كويت روي داد. شش سال پيش از آن در كشور كويت شش عمليات انفجاري به طور همزمان روي داد كه سفارتخانه آمريكا نيز در ميان اهداف آن ها بود.البته با وجود دستگيري چند عضو «جهاد اسلامي » لبنان پس از اين حمله ،اعضاي حزب الدعوه مسئول اصلي اين حملات بودند.تحقيقات مراكز تحقيق هوانوردي در كانادا نشان داد كه به احتملا زياد ،علت اين حادثه افت ناگهاني ارتفاع بوده است و البته در بررسي هاي بعدي(2007) مطابق معمول بدون ارائه هيچ دليل مستندي، ايران به دست داشتن در اين ماجرا متهم شد. *5-تغيير در برنامه ها: در 5 دسامبر 1985 «رابرت مك فارلين» از مقام خود استعفا كرد و دريادار «جان پويندكستر» جايگزين وي شد.دو روز بعد ريگان در جلسه اي خواهان تحويل سلاح ها به واسطه هايي ميانه رو در نيروهاي مسلح ايران شد. با انتقال هوايي اين سلاح ها به تهران ، گروگان ها اندك اندك آزاد مي شدند. علي رغم پاره اي از مخالفت ها با اين معامله، ريگان تصريح مي كرد كه ما با تروريست ها گفتگو و معامله نمي كنيم و اين معامله در برابر برابر آزادي گروگان ها صورت نمي گيرد. همچنين وزير دفاع "كاسپر واينبرگر" از مخالفان اين اقدام به شمار مي رفت. «اوليور نورث» پس از استعفاي مك فارلين دو پيشنهاد ، شامل معامله مستقيم با تهران و اختصاص بخشي از درآمد اين معامله به گروه هاي ضدانقلاب نيكاراگوا را مطرح نمود.پيشنهاد نورث 15 ميليون دلار كمك بود كه «قرباني فر» نيز 41درصد به آن افزود. با اعلام موافقت مقامات آمريكايي با اين طرح ،پيشنهادات «نورث» عملي گرديد. در ابتدا ايراني ها بدليل بالا رفتن قيمت از سوي آمريكايي ها از خريداري اين سلاح ها خود داري نمودند، اما با انتقال 1000 موشك «تاو» به ايران در فوريه 1986،از خود نرمش نشان دادند.از مي تا نوامبر 1986 نيز محموله هاي زيادي شامل سلاح و قطعات يدكي تسليحاتي كه ايران امكان خريد آن ها را از بازار آزاد نداشت، روانه تهران شد. اما چنين معامله اي در تضاد با سياست هاي كاخ سفيد و قانون فدرال موسوم به بولاند بود.عده اي نيز معتقد بودند كه بايد راه هاي ديگري براي كمك به شورشيان كنترا در پيش گرفته شود. در ژانويه همان سال ، پيشنهاد گفتگو با مقامات ميانه روي ايران مطرح شد. ريگان كه اميد زيادي به آزادي همه گروگان ها داشت ،با اين پيشنهاد موافقت كرد. اما با وجود ارسال مستقيم سلاح ها به ايران ، هيچ گروگاني آزاد نشد. اين بار «مك فارلين» شخصا به تهران رفت تا براي آزادي 4 گروگان باقي مانده با رهبران ايراني ميانه رو گفتگو نمايد. اما اين مذاكرات ناكام ماند،چراكه در اين گفتگو ها خواسته هايي نظير عقب نشيني اسراييل از بلندي هاي جولان از سوي ايراني ها مطرح گرديده بود. در اواخر جولاي 1986 ،«جهاد اسلامي» لبنان ، «مارتين لورنس مارتين جنكو» را آزاد كرد. «ويليام كيسي» ، رييس سيا خواستار ارسال يك محموله سلاح ديگر به ايران در قبال اين اقدام شد و ريگان بدليل تلاش براي زنده ماندن گروگان ها با اين درخواست موافقت كرد. اما در اكتبر و سپتامبر1986 ، سه آمريكايي ديگر توسط يك گروه لبناني ربوده شدند و با وجود ابهامات فراوان، گفته مي شد كه آنان براي جايگزيني گروگان هاي آزاد شده ، ربوده شده اند. در 3 نوامبر 1986 و به دنبال افشاگري شخصي به نام به نام مهدي هاشمي در روزنامه لبناني«الشراع» ،خبر مبادله سلاح در برابر آزادي گروگان ها منتشر گرديد. گفته مي شود كه افتادن يك محموله سلاح ارسالي براي ضدانقلابيون نيكاراگوا و دستگيري 2 همكار سيا در نيكاراگوا ، منجر به افشاي آن شده است. يك رو بعد ايران ، آشكارابه صحت اين معامله اذعان كرد و جزئيات سفر سرهنگ «نورث» به تهران را در تلويزيون دولتي ايران بيان نمودند .ريگان هم كه در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته بود ، در يك برنامه تلويزيوني دلايل خود را اعلام كرد. بعدها در جريان محاكمه «نورث» در سال 1989 ،مشخص شد كه وي اسناد دولتي زيادي را از بين برده است.البته وي مدعي بود كه براي حفظ جان همدستان و رابط هاي خود در ايران و نيكاراگوا به اين كار دست زده است. كمي بعد نيز اكثر افراد مرتبط با اين رسوايي از مشاغل خود ، بركنار شدند. *6-كميسيون تاور: در 25 نوامبر ،رونالد ريگان دستور تشكيل كميته اي حقيقت ياب را به رياست «جان تاور» ، وزير اسبق خارجه آمريكا ابلاغ كرد .بررسي عملكرد اعضاي شوراي روابط خارجي در 50 سال گذشته نيز در راس خواسته هاي ريگان بود. در 26 فوريه ،گزارش نهايي كميسيون با توجه به اظهارات 80 شاهد ، منتشر گرديد با وجود اعلام اشتباهات مقامات عالي رتبه آمريكايي در اين معاملات ، گفته شد كه ريگان در جريان ابعاد ماجرا و ارسال كمك به ضدانقلابيون «كنترا »نبوده است.البته در اين گزارش از بي توجهي ريگان به عملكرد شوراي روابط خارجي، انتقادات زيادي شده بود. در 18 نوامبر سال بعد ، نمايندگان كنگره كه عمدتا دموكرات بودند، گزارش ديگري را منتشر نمودند كه در آن، انتقادات بسيار زيادي به ريگان شده بود.ريگان در مقابل ، تاسف عميق خود را از اين ارتباطات محرمانه با ايران اعلام كرد و تا 3 ماه در برنامه هاي تلويزيوني حاضر نشد. در نهايت ريگان مسئوليت همه اين اتفاقات را پذيرفت و گفت كه اظهارات گذشته اش در مورد اينكه چنين معامله تسليحاتي اي در برابر آزادي گروگان ها صورت نگرفته ، نادرست بوه است. همزمان نظرسنجي ها نشان داد كه محبوبيت ريگان از 67 درصد به 46 درصد رسيده است. و در آن دوره برچسب "رييس جمهور تفلون" به وي نسبت داده شد. آمريكايي هاي مرتبط با اين افتضاح با عفو بوش پدر روبرو شدند و تنها "بيل بريدان" به علت سرقت 30ميليون دلار از پول هاي ارسال شده براي كنتراها ، به زندان محكوم شد تا سرانجام پرونده اين رسوايي بسته شود. منبع : رجا نيوز- 50 پاسخ ها
-
- ایران گیت
- حسن روحانی
-
(و 5 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
تاپیک جامع سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان تاپیک جامع سردارجاویدالاثرحاج احمدمتوسلیان
zed پاسخ داد به Nestor تاپیک در جنگ آوران
با سلام خدمت همه دوستان گرامي به قول معروف سگ زرد برادر شغال است . فرمايش شما متين است در صورتي كه آمريكا و انگليس را جداي از هم بدانيم . تا به حال به ياد نمي آورم در مساپل بين المللي كمترين اختلافي را ميان آمريكا و انگليس ديده باشم . در هر حركت جهاني اين دو يار و ياور يكديگر بوده و چون يك روح در دو بدن عمل كرده اند علت اين امر هم واضح است چون سرچشمه قدرت در هر دو كشور يك چيز است و آن نفوذ و قدرت صهيونيسم جهاني در هر دو است . در نتيجه تقسيم كار را نيز او انجام مي دهد . تا قبل از جنگ جهاني دوم انگليس قدرت اول در منطقه خاورميانه محسوب مي شد و وظيفه حمايت اصلي از اسراپيل را خود بر عهده داشت . پس از جنگ و با خسارتهايي كه انگليس متحمل شد عملا جايگاه خود را در منطقه به آمريكا واگذار كرد و اين وظيفه بر عهده آمريكا افتاد . در همين وقايع پس از 11 سپتامبر آمريكا بار اصلي هزينه ها را بر دوش دارد و انگلستان با آزادي عمل بيشتري در عراق افغانستان حضور دارد و اين نيز طبيعي است . زيرا آمريكا داراي نيروي نظامي بيشتر و قدرت بالاتري است . به نظر من تحليل وقايع را بايد از زمان قبل از جنگ جهاني اول آغاز كرد . زماني كه صهيونيستها دنبال دو چيز براي تشكيل دولت اسراپيل مي گشتند يكي مكان اين كشور كه بين فلسطين و آرژانتين و آفريقا بررسي مي كردند و ديگري كشوري كه حامي آنها براي تشكيل اين دولت باشد . جالب است بدانيم زماني كه به اين نتيجه رسيدند فلسطين بهترين مكان براي آنهاست ابتدا اين پيشنهاد به عثماني داده شد كه فلسطين جزو خاك آن امپراطوري محسوب مي شد و پس از مخالفت عثماني به انگليسيها مراجعه كردند و آنها را در فروپاشي عثماني ياري دادند .- 105 پاسخ ها
-
- فالانژ
- برای 32 سال فقدان حاج احمد متوسلیان
-
(و 5 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
ماهيت ادعاهاي غير حقوقي امارات، ريشهيابي مسئله جزاير و محتواي قرارداد 1971
zed افزود یک موضوع در دکترین و استراتژی
[align=justify]به گزارش خبرنگار سياست خارجي خبرگزاري فارس، امارات متحده عربي از چندين سال قبل ادعاي مالكيت بر سه جزيره ايراني ابوموسي، تنب بزرگ و تنب كوچك را محور تقابل در سياست خارجي خود در مقابل جمهوري اسلامي ايران قرار داده است. امارات چندي قبل از اقدام ايران در گشايش دو دفتر دريايي در جزيره ابوموسي به شوراي امنيت سازمان ملل متحد شكايت كرد و اين اقدام تهران را نقض تفاهمنامه 1971 دو كشور خوانده است. شكايت امارات متحده عربي به شوراي امنيت كه اماراتيها از ابتداي سال جاري ميلادي مكرر وعده آن را به ايران ميدادند، جديد نيست و پيش از اين هم يكبار ديگر به همراه چند كشور عربي ديگر منطقه خاورميانه عليه ايران در همين شورا طرح دعوا كرده بودند. در گفتگو با داوود هرميداس باوند استاد روابط بينالملل كه در زمينه جزاير ايراني صاحب تاليفات متعددي است و سالها به عنوان كارشناس حقوقي با سازمان ملل متحد همكاري داشته است در خصوص موضوع اخير، ادعاي امارات متحده عربي در خصوص جزاير ايراني تنب كوچك، تنب بزرگ و ابوموسي و توافقنامه 1971 ايران و شيخ نشين شارجه به گفتگو نشستيم كه متن آن در پي ميآيد. * امكان طرح دعوا عليه ايران در دادگاه بينالمللي وجود ندارد داوود هرميداس باوند در خصوص امكان طرح دعواي امارات متحده عربي عليه ايران در دادگاههاي بينالمللي، گفت: دادگاههاي بينالمللي بر اساس رضايت طرفين به شكايتي رسيدگي ميكنند و دولت امارات به صورت يكجانبه نميتواند عليه ايران در اين دادگاه طرح شكايت كند و حتماً براي ارجاع موضوع جزاير ايراني بايد رضايت ايران را هم براي ارجاع اين موضوع به دادگاه جلب كنند و به صورت يكجانبه اين كار ممكن نيست. نويسنده كتاب «مبانى حاكميت تاريخى، حقوقى و سياسى بر جزاير سهگانه تنب بزرگ، تنب كوچك و ابوموسى»، در خصوص طرح موضوع جزاير ايراني از سوي امارات در شوراي امنيت، افزود: طرح موضوع در شوراي امنيت اينگونه است كه در مرحله اول طرفين بايد از طريق مسالمت آميز و از طريق گفتگو سعي كنند اختلافات خود را حل و فصل كنند. ماده 33 منشور ملل متحد ميگويد «در اختلافاتي كه ممكن است صلح و امنيت بينالمللي را به خطر بياندازد طرفين بايد قبل از هر چيز با توسل به وسايل مسالمت آميز چون مذاكره، ميانجيگري، كميسيون تحقيق، كميسيون سازش، داوري، استفاده از نهادهاي منطقهاي و تسويه قضايي براي حل و فصل مشكلات فيمابين استفاده كنند.» اما در مورد جزاير، ايران هميشه براي مذاكره در مورد تفاهمنامه سال 1971 ابوموسي اعلام آمادگي كرده است. * اماراتيها ميخواهند ادعايشان در مرور زمان فراموش نشود نويسنده كتاب «سياستهاى كلان و جزاير خرد» در خصوص ماهيت و دلايل ادعاهاي گاه و بيگاه امارات در خصوص جزاير ايراني خليج فارس، گفت: اماراتيها در واقع با اين هدف هر از چند گاهي ادعاهاي خود را در خصوص جزاير ايراني خليج فارس مطرح ميكنند كه صرفا مباني ادعايي خودشان را مستحكم كنند و اعتراضات مكرر آنها از نظر حقوق بينالملل مبنايي ندارد اما اماراتيها ميخواهند اين ادعاهايشان شامل مرور زمان نشود و هميشه اين مساله را از ديد خودشان زنده نگه دارند. وي در خصوص نتيجه طرح ادعاي امارات در شوراي امنيت در خصوص جزاير ايراني، گفت: شوراي امنيت تنها با اين بهانه كه ادامه اين اختلاف ايران و اماران تهديدي براي صلح و امنيت بينالمللي است ميتواند به سراغ اين موضوع برود. البته موضوع به اين بستگي دارد كه شوراي امنيت تا چه اندازه ادعاي اماراتيها را بپذيرد. باوند در مورد اصليترين محور اختلافي ايران و اماراتيها گفت: آنها ميگويند راجع به هر سه جزيره بايد مذاكره صورت بگيرد ولي ايران ميگويد تنها راجع به جزيره ابوموسي وارد مذاكره ميشود و اين وجه اختلاف دو طرف است. * ادعاهاي ارضي در مذاكرات ديپلماتيك قابل طرح نيست اين محقق و پژوهشگر در خصوص موضع ايران گفت: از آنجا كه بر اساس مبناي نظري، ايران نميتواند در مورد بخشي از خاك و سرزمين خود با كشور ديگري وارد مذاكره شود ايران تنها در چارچوب تفاهمنامه 1971 ميتواند با امارات مذاكره كند و به جز اين مذاكره در خصوص ادعاهاي امارات موضوعيتي براي مذاكره وجود ندارد. مثل اينكه مثلا يكي بيايد و بگويد من راجع به كرمان ادعا دارم و ايران هم بگويد بله بفرمائيد مذاكره كنيم. معناي اين حرف اين ميشود كه ما مباني حاكيمتمان را لغو كنيم و بپذيريم كه اين موضوع مبناي اختلاف است و در مورد آن مذاكره كنيم. اين استاد دانشگاه با اشاره به اينكه اماراتيها چيزي براي از دست دادن، ندارند تصريح كرد: اماراتيها ميگويند ما شكايت در خصوص مالكيت بر اين جزاير را در شوراي امنيت مطرح ميكنيم و رئيس شوراي امنيت هر توصيه و پيشنهادي كند براي امارات مورد قبول است؛ راي به مذاكره در خصوص هر سه جزيره بدهد ما آمادگي داريم، يا بنابر طرح دعوا در ديوان بينالمللي دادگستري باشد يا ميانجيگري بينالمللي از سوي دبيركل سازمان ملل مشخص شود، مورد قبول اماراتيها واقع ميشود. * انگليس چگونه بر جزاير خليج فارس سلطه يافت؟ داوود هرميداس باوند در بخش ديگري از اين گفتگو به سابقه تاريخي و ريشه اين مشكلات پرداخت و در مورد نحوه نفوذ انگليس در منطقه خليج فارس و سيطره بر خليج فارس و جزاير سهگانه ايران، گفت: دولت انگليس در اواخر سده نوزدهم ميلادي و براي جلوگيري از مخدوش شدن سلطه خود، قراردادهاي تحت الحمايگي فراواني با شيوخ عرب ساكن جنوب خليج فارس كه بخش زيادي از آنها راهزن و دزد دريايي بودند به امضا رساند. طي اين قراردادها شيوخ عرب متعهد ميشدند كه از برقراري هرگونه رابطه سياسي با كشورهاي ديگر بدون هماهنگي با انگليس خودداري كنند و تحت هيچ شرايطي به كشورهاي ثالث اجازه فعاليت در اين مناطق را ندهند. در اين زمان ايران كشور مستقلي بود و همين موجب نگراني انگليسيها بود. آنان هيچگاه از سوي ايران و سواحل شمالي خليج فارس مطمئن نبودند چون در يك مقطع آلمان و بعد روسها طرحهايي براي ايجاد پايگاههاي اجارهاي براي ذخيره و انبار كردن سوخت و ديگر فعاليتهاي دريايي در سواحل ايراني خليج فارس در دست اجرا داشتند. * مستشار سياسي انگليس از ايران اخراج شد! وي در ادامه افزود: در اين شرايط انگلستان پيشنهاد تقسيم ايران به دو منطقه تحت نفوذ انگليس و روسيه را تهيه ميكند تا انحصار ايجاد پايگاه و انجام تجارت در جنوب ايران را در اختيار بگيرد و به اين ترتيب سلطه خود در سواحل ايران را هم احياء كند اما با اعلام مخالفت روسيه با طرح انگلستان، وزير امور خارجه وقت اين كشور با صدور بيانيه شديد اللحني روسيه را تهديد ميكند كه در صورت دخالت در خليج فارس آماده جنگ با انگليس باشد. پس از اين مناقشه بود كه انگليسيها به كارگزار خود در ايران دستور ميدهند كه در جزاير خليج فارس به دنبال متحداني باشد كه بتوانند به نام آنها نسبت به مالكيت مناطقي از خليج فارس و خصوصا جزاير اين منطقه كه اهميت استراتژيكي براي انگليس داشت طرح ادعا كنند. نويسنده كتاب «مبانى حاكميت تاريخى، حقوقى و سياسى بر جزاير سهگانه تنب بزرگ، تنب كوچك و ابوموسى» در ادامه افزود: مستشار سياسي وقت بريتانيا در ايران با يكي از شيوخ ساكن جزيره ايراني قشم ملاقاتي انجام ميدهد و به دولت متبوع خود اعلام ميكند كه در راستاي منافع انگلستان درصدد انعقاد قراردادي با وي است. به دنبال اين اقدام والي فارس با اشاره حكومت مركزي تهران مستشار سياسي انگليس را بركنار و از ايران اخراج ميكند. پس از ناكامي در طرح ادعا براي جزيره قشم و نااميدي انگليسيها براي پيگيري چنين ايدهاي دولت انگليس توجه خود را به دو جزيره تنب كوچك و بزرگ متمركز ميكند. * نخستين ادعاي انگليس در مورد بيصاحب بودن جزاير ايراني! اين استاد دانشگاه با اشاره به درخواست بازرگانان ايراني در ميانه دوره قاجار براي تغيير محل دپوي كالاهايشان از بندر لنگه به جزيره تنب بزرگ اظهار داشت: پس از آنكه مامورين ايراني در جزيره تنب بزرگ دفتر گمركي تاسيس كردند و پرچم ايران را بالاي آن قراردادند، دولت انگلستان متعاقب آن ادعا ميكند كه اين جزيره تحت حاكميت شيخ شارجه است و خواهان برچيدن اين گمرك ايراني ميشود اما دولت ايران ضمن رد اين ادعا اعلام ميكند كه جزاير تنب هميشه ايراني بوده و هستند. وي با اشاره به ضعف حكومت مركزي در دوران مشروطيت و امكان دست اندازي انگليس بر جزاير ايراني، تصريح كرد: همزمان با انقلاب مشروطه در ايران طي مذاكراتي كه وزير خارجه وقت ايران با سفير انگليس انجام ميدهد، ايران با فشار انگليس مامورين گمركي خود را از جزاير خارج ميكند و با خروج مامورين ايراني گمرك از اين جزيره، يكي از كشتيهاي ناوگان انگليس به ساحل آن وارد ميشود و پرچم شيخ شارجه را در اين جزيره نصب ميكند. دولت ايران بلافاصله بعد از اين اقدام به انگليسيها اعتراض ميكند ولي آنها در پاسخ به اعتراض دولت ايران، با ارسال نامهاي اعلام ميكنند كه تاكنون اين جزاير رسما توسط هيچ كشوري اشغال و تصرف نشده و شيخ شارجه اولين كسي است كه پرچم خود را در آنجا نصب كرده، بنابراين جزيره متعلق به شيخ شارجه است و ايران در صورت داشتن هرگونه ادعا بايد آن را به اثبات برساند. متاسفانه در اين دوره ايران كه درگير بحران مشروطيت و ضعف داخلي است تنها به اعتراضهاي مكرر بسنده ميكند و عملا حركتي در جهت اعمال حاكميت بر اين جزاير صورت نميدهد و همين مساله سبب طرح ادعاهاي واهي در آينده را فراهم ميآورد. در واقع اين مقطع تاريخي را ميتوان آغاز مساله اختلاف در حاكميت جزاير سهگانه دانست. * تمام نقشهها بر مالكيت ايران بر جزاير خليج فارس تاكيد دارد باوند با اشاره به اينكه ادعاي انگليسيها در شرايطي مطرح ميشود كه در تمام طول قرن 19 نوزدهم ميلادي در تمام گزارشها، مكاتبات و نامههاي سياسي ايران با حكومت انگليس جزاير خليج فارس به ايران تعلق دارند، افزود: در اين نقشهها و مكاتبات جزاير ابوموسي، تنبكوچك، بزرگ، فرور، بنيفرور و سيري جزو ابواب جمعي بندر لنگه و زير نظر والي فارس است. وي تصريح كرد: در تاييد اين ادعا نقشههاي بسياري وجود دارد؛ براي مثال نقشه رنگي كه وزارت جنگ انگليس در سال 1868 تهيه كرده و تقديم ناصرالدين شاه ميكند جزاير به رنگ سرزمين ايران مشخص ميشود. نقشه ديگري كه در سال 1890 از سوي حاكم انگليسي خليج فارس و هندوستان تهيه شده رنگ اين جزاير به رنگ خاك سرزميني ايران است. از اين گذشته در نقشه درياداري بريتانيا كه در اواخر قرن 19 و اوايل قرن بيستم تهيه شده است هم جزاير مورد اشاره به ايران تعلق دارد. * ادعاي انگليسيها واهي است نويسنده كتاب «سياستهاى كلان و جزاير خرد» در پاسخ به اين سوال كه آيا به صرف بر افراشتن پرچم كشوري در هر سرزميني براي آن كشور مالكيت ايجاد ميشود؟ گفت: البته روشن است كه صرف بر افراشتن پرچم بر نقطهاي مالكيت اثبات نميشود همچنين اين ادعا كه جزاير و سرزمينها بلاصاحب است به كلي مردود است. وي در توضيح اين مطلب افزود: ممكن است سرزميني به تازگي كشف شده باشد يا مدتي اشغال شده و پس از آن رها شده باشد كه به اين سرزمينها بلاصاحب گفته ميشود. يك دولت ميتواند با نصب پرچم اين سرزمينها را به عنوان تقدم در تصرف به مالكيت خود درآورد كه البته بايد متعاقبا اقدامات مالكانه و حاكمانه را انجام دهد ولي جزاير سه گانه ما نه جزاير بلاصاحب بودند و نه جزاير رها شده. باوند خاطر نشان كرد: بنابر اين ادعاي اينكه اين جزاير را تا كنون كسي اشغال نكرده است به معناي نقض حداقل يك قرن مكاتبات و اسناد و نقشههاي خود دولت انگليس بود. اين استاد دانشگاه با اشاره به اينكه از آن پس هر اقدامي از جانب دولت انگلستان در مورد اين سه جزيره و حتي جزيره بحرين انجام ميگرفت با اعتراض دولت ايران مواجه ميشد، خاطر نشان كرد: ايران اعلام ميكرد اين اقدامات غيرقانوني است و انگليس جزاير ايران را اشغال كرده است. هرميداس باوند اضافه كرد: سالها بعد انگليس در زمان عقد قراردادي سعي كرد تمامي مسائل خود در منطقه، از جمله بدهي ايران به انگليس، راه آهن زاهدان، مسائل جزاير از جمله بحرين و جزاير سه گانه را حل و فصل كند. وي تصريح كرد: در اين مذاكرات كه چند سال به طول انجاميد، مساله بحرين و جزاير سه گانه به صورت مجزا از ديگر مسائل مورد تاكيد و بررسي قرار گرفت. اين مذاكرات به دليل اينكه ايران در سال 1933 قرارداد دارسي را به صورت يك جانبه لغو ميكند بدون نتيجه باقي مانده و به پايان نميرسد. با اين حال اما در همين دوره نيز در نقشههاي انگليسي جزاير خليج فارس به سه دسته تقسيم ميشوند. جزاير ايراني، جزاير عربي و جزاير مورد اختلاف كه شامل بحرين، ابوموسي و تنب بزرگ و كوچك است. * سياست ايراني زدايي در جزاير خليج فارس اين استاد دانشگاه در ادامه خاطر نشان كرد: در اين زمان انگليس استراتژي ايراني زدايي جزاير خليج فارس را دنبال ميكرد. در اين راستا تلاش ميشد كه ايران نتواند هيچگونه اعمال حاكميت موثري بر جزاير منطقه داشته باشد. حتي كار به جايي رسيد كه انگليس مدعي شد كه جزيرههاي قشم و هِندُرابي نيز متعلق به شيخ مسقط و عمان است. در اين مقطع البته تمام اين مذاكرهها بين انگليس و شيوخ عرب تحت حمايت انگليسيها انجام ميشد و حكومت ايران از انجام آن بي خبر بود. در مورد جزيرههاي قشم و هِندُرابي تنها به اين بهانه كه اين جزاير در زمان محمد شاه قاجار به شيوخ عرب اجاره داده شده بود اين ادعاها مطرح ميشد، در صورتي كه در دوره ناصرالدين شاه قاجار اين قرارداد مورد اشاره به پايان رسيد و ديگر تمديد نشد. وي افزود: مسئله مهم اين است كه حكومتهاي وقت ايران در دورههاي زماني مختلف و به صورت مستمر نسبت به اقدامات انگليس در منطقه از جمله تلاش براي تغيير ماليكت جزاير به اعتراضات خود ادامه ميدادند و اين اعتراضات سبب ميشود كه مساله اختلاف بر سر مالكيت جزاير هيچ گاه شامل مرور زمان نشود. * احتمال اكتشاف نفت و طرح بحث دوباره مالكيت بر جزاير باوند با اشاره به اعلام احتمال وجود نفت در برخي جزاير خليجفارس در آن مقطع زماني، گفت: انگليس از بيم اينكه ممكن است ايرانيها زودتر دست به كار شوند و نسبت به وجود منابع انرژي زير سطحي خليج فارس در برخي جزاير مطلع شوند تصميم ميگيرند كه هر چه سريعتر اقدامي انجام دهند كه به مالكيت ايران بر جزاير خاتمه بخشند، به اين ترتيب كه جزيره فارسي را به شيخ كويت و جزيره عربي را به ابوظبي واگذار ميكنند. وي افزود: پس از تصدي دولت دكتر محمد مصدق بر ايران، بار ديگر دولت ايران موضوع جزاير ايراني را مطرح ميكند كه در دوره كوتاه نخستوزيري وي به نتيجهاي نميرسد. پس از كودتاي 28 مرداد سفير انگليس در تهران اعلام ميكند كه ما با نماينده ايران در مورد جزاير مذاكره كردهايم و اين نتيحه رسيديم كه بايد در اين موضوع نظر ايران را جلب كنيم. در نتيجه به شيخ راس الخيمه پيشنهاد ميدهند كه جزاير را به ايران بفروشد. اين شيخ نيز اعلام ميكند كه تنها در صورتي حاضر به فروش جزاير است كه در صورت كشف منابع در آن، منابع به صورت مشترك به استفاده درآيند. * ماليكت جزاير به ايران بازگشت باوند در خصوص نحوه اعمال حاكميت ايران بر جزيره ابوموسي، گفت: اين مناقشه در نهايت تا سال 1968 كه انگليس به دليل افزايش هزينههاي تحت الحمايگي جزاير خليج فارس اعلام ميكند كه ديگر توان اداره اين مناطق را ندارد و قصد دارد از اين جزاير خارج شود، ادامه مييابد. در اين راستا در سال 1971 در اجراي تصميم سر و سامان دادن به وضعيت مالكيت جزاير خليج فارس و به خصوص جزيره ابوموسي كه در مالكيت آن ميان ايران و شيخ شارجه اختلافاتي وجود داشت، معاهدهاي را ميان ايران و شيخ شارجه به امضاء ميرساند كه طي آن اداره جزيره ابوموسي را به ايران ميسپارد. وي افزود: پس از خروج بريتانيا از منطقه در سال 1971 و براساس توافقنامهاي كه در اين سال به امضا رسيد مالكيت جزاير تنب كوچك و بزرگ و ابوموسي نيز به ايران واگذار شد. در آن مقطع نيروهاي ايراني بر اساس يك طرح پيشدستانه كه اگر صورت نميگرفت وضعيت ماليكت ايران بر اين جزاير هرگز قابل تثبيت نبود اقدام به پياده كردن نيروي نظامي در اين جزاير نمود. اين اقدام يك روز پيش از آنكه امارات از تحت الحمايگي بريتانيا خارج شود و براساس توافقي سه جانبه با امير نشين شارجه و بريتانيا صورت گرفت. * تفاهمنامه 1971، چيست؟ داوود هرميداس باوند در خصوص ماهيت تفاهمنامه موسوم به 1971، گفت: اين تفاهمنامه از سوي انگليس و به پيشنهاد اين كشور بسته شد. اين تفاهمنامه براساس الگويي كه در اختلافات ارضي ديگر مناطق تحت سيطره انگليس، از سوي اين كشور پيشنهاد ميشد تنظيم شده است. در مورد مشابه اختلافات ارضي عربستان سعودي و كويت در خصوص منطقه بيطرف نيز مشابه همين تفاهمنامه 1971 ايران و شيخ شارجه امضاء شده است. وي افزود: در تفاهمنامه 1971 ايران و امارات آمده است كه ايران از ادعاي ماليكت بر جزيره ابوموسي چشم پوشي نميكند و همچنين ادعاي طرف مقابل را نيز به رسميت نميشناسد ولي موافقت ميكند كه در منطقه جنوب ابوموسي شيخ شارجه پاسگاه پليس داير كند. همچنين شيخ شارجه در جنوب ابوموسي صلاحيت كامل اداره منطقه را داشته باشد. همچنين در قسمت شمال جزيره ابوموسي نيز ايران صلاحيت كامل اداره منطقه را دارد. باوند با اشاره به نكته بسيار مهم در تفاهمنامه 1971 ايران و شيخ شارجه، گفت: آنچه كه بسيار حائز اهميت است و در اين تفاهمنامه به آن تصريح شده اين است كه امنيت كامل جزيره ابوموسي در اختيار ايران است. همچنين در اين تفاهمنامه براي استفاده از منابع زير سطحي انرژي در فلات قاره هم تصريح شده است كه دو طرف ايران و شيخ شارجه به صورت مشترك ميتوانند از اين منابع بهره برداري كنند. همچنين در مورد ماهيگيري در اين منطقه هم ذكر شده است كه دو طرف ميتوانند در حدود 12 مايلي آبهاي سرزميني به ماهيگيري بپردازند. وي افزود: در بخش ديگري از اين تفاهمنامه هم آمده است كه شيخ شارجه از حاكميت خودش در جزيره ابوموسي چشم پوشي نميكند. منتها حق برقراري امنيت در اين جزيره با ايران است. ادعاي امارات اين است كه اين جزاير به صورت غير قانوني اشغال شده است اما شيخ نشين شارجه چنين ادعايي ندارد و اين ادعاها از سوي امارات مطرح ميشود. باوند خاطر نشان كرد: تفاهمنامه 1971 تنها در خصوص جزيره ابوموسي است و به نحوه مالكيت و اداره آن ميپردازد. ادعاي اماراتيها داير بر مالكيت بر جزيره ابوموسي و حتي جزاير تنب كوچك و بزرگ با اين بهانه مطرح ميشود كه در آن مقطع كشور امارات تازه تاسيس بود و از آنجا كه نياز به رسميت شناختن ايران داشت ناچار و به اجبار تن به اين تفاهمنامه داده است. يعني آنها ادعا ميكنند كه امضاي اين تفاهمنامه در شرايطي اضطراري و تحميلي از سوي انگليس و ايران صورت گرفته است، بنابراين مدعي هستند كه اين جزاير به صورت غير قانوني اشغال شده است. * شوراي امنيت وارد موضوع ادعاي اماراتيها نشد! دكتر باوند در خصوص مباني حقوقي تفاهمنامه 1971، گفت: از نظر مبناي تاريخي و حقوق سياسي جزاير ابوموسي، تنب كوچك و بزرگ در ماليكت ايران و جزئي از خاك ايران بوده و جزء ابواب جمعي بندر لنگه و حاكم لنگه بوده است و حاكم لنگه هم زير نظر والي فارس حكومت ميكرد. در تمامي نقشههاي رسمي، نيمه رسمي و غير رسمي در طول قرن نوزدهم كه به وسيله درياداري انگليس، وزارت امورخارجه، كارداران سياسي، سياحان و ديگر نقشه برداران ترسيم شده است اين جزاير ايراني در نظر گرفته شدهاند. وي در خصوص نظر سازمان ملل متحد در مورد مالكيت بر اين جزاير، گفت: سالها بعد از به رسميت شناخته شدن كشور امارات تعدادي از كشورهاي عربي شامل عراق، يمن جنوبي، الجزاير، ليبي و ... ادعاي اشغال جزاير از سوي ايران را به شوراي امنيت بردند اما شوراي امنيت به پيشنهاد نماينده سومالي اعلام كرد كه اين مساله از طريق مذاكره بين طرفين پيگيري شود و اصلا وارد ماهيت دعواي شارجه نشد. باوند با اشاره به نظر شوراي امنيت در خصوص جزيره ابوموسي، گفت: بنابر همين نظر شوراي امنيت ايران همواره اعلام كرده است كه آماده مذاكره با امارات براي حل و فصل اختلاف در خصوص اجرا و تفسير تفاهمنامه 1971 است و اگر امارات مشكل و ابهامي در اجراي آن دارد در مورد آن مذاكره كنند اما امارات ميگويد راجع به هر سه جزيره مذاكره كنيم كه ايران اعتقاد دارد چون اين تفاهمنامه مربوط به ابوموسي است پس مذاكره در خصوص سه جزيره معني ندارد. * تركيب جمعيتي و مساحت ابوموسي نويسنده كتاب «مبانى حاكميت تاريخى، حقوقى و سياسى بر جزاير سهگانه تنب بزرگ، تنب كوچك و ابوموسى» در خصوص مشخصات جمعيتي و مساحت جزيره ابوموسي، گفت: وسعيت جزيره ابوموسي 12 كيلومتر مربع است و تقريبا به صورت مساوي ميان ايران و شارجه تقسيم شده است. سكنه اين جزيره سابقا 50 خانواده بود كه نيمي از آنها تبعه ايران و نيم ديگر شناسنامه شارجه داشتند. در قسمت شمال جزيره پيش از انقلاب چند خانوار از كردها ساكن شده بودند و همين خانوادهها هم اكنون نيز در جزيره زندگي ميكنند. باوند يادآور شد: البته هر اقدامي كه سكنه جزيره انجام ميدهند بايد با اجازه فرماندار جزيره كه ايراني است و از سوي ايران منصوب ميشود، باشد. تردد در جزيره براي همه ساكنان آزاد است و حتي ساكنان ايراني جزيره آزادانه ميتوانند در قسمت جنوبي هم زندگي كنند. وي با رد ماهيت ادعاي جديد امارات در خصوص داير كردن دفاتر نظارت دريايي از سوي سازمان كشتيراني جمهوري اسلامي ايران خاطر نشان كرد: بر اساس آنچه در تفاهمنامه ايران و شيخ شارجه در سال 1971 به امضاء رسيده است تامين امنيت جزيره با ايران است و بر اين اساس هر گونه اقدامي از سوي ايران براي تامين امنيت اين جزيره صورت بگيرد، مشروع است. اگر كسي بخواهد در جزيره پهلو بگيرد يا هرگونه ترددي در آنجا صورت بگيرد بايد با نظارت و اجازه ايران باشد. * ديگر جزاير ايراني خليج فارس باوند در خصوص جزاير مسكوني ايراني خليج فارس گفت: اين جزاير عبارتند از جزيره قشم، كيش، هرمز، هنگام، لارك، لاوان، ابوموسي (گپ سبزو)، هندورابي، تنب بزرگ، تنب كوچك، سيري (راز)، فرور بزرگ (پلور)، فارسي، خارك و خاركو. همچنين جزاير غيرمسكوني ايراني خليجفارس نيز شامل فرورگان (فرور كوچك)، شيدور، عباسك، شيف، ام الكرم، نخيلو، جبرين (تهمادو)، ام سيله (خان)، گِرم، بونه، دارا، قبر ناخدا، خرو، موليات، سهدندون، مُطاف، مُرغي و چراغي، ميشود. گفتگو: سيد مسعود لواساني منبع : خبرگزاري فارس[/align] -
تاپیک جامع سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان تاپیک جامع سردارجاویدالاثرحاج احمدمتوسلیان
zed پاسخ داد به Nestor تاپیک در جنگ آوران
با سلام خدمت همه دوستان گرامي EMPEROR عزيز من هم همين نظر را دارم . اسراپيل طفلي است زاييده انگليس كه وظيفه مهم سر پا نگهداشتنش بر عهده آمريكا گذاشته شده است و علت آن هم نفوذ بيش از اندازه صهيونيستها در آمريكاست . در واقع گاهي نمي دانم اسراپيل را بايد آمريكاي دوم ناميد يا آمريكا را اسراپيل دوم ؟! :lol: [/align]- 105 پاسخ ها
-
- فالانژ
- برای 32 سال فقدان حاج احمد متوسلیان
-
(و 5 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
[align=justify]با سلام خدمت همه دوستان گرامي مسپله اصلي براي آمريكا حفظ اسراپيل تحت هر شرايطي است . آيا كشوري كه موجوديت اسراپيل را نفي كرده و نابودي آن را خواستار است مطلوب آمريكا است ؟ استراتژي آمريكا در اين مورد به خصوص تحت هيچ شرايطي عوض نمي شود ولي بسته به شرايط تاكتيكها در جهت تامين استراتژي اصلي بازنگري مي شوند . اگر كمك تسليحاتي نيز به ايران شده باشد كه جاي بحث دارد در راستاي همان استراتژي بوده است . چطور زمان جنگ تحميلي و نياز مبرم ايران به خريد تسليحات با اجازه آمريكا قيمت نفت بشكه اي 8 دلار شد را در نظر نمي گيريد ولي بشكه اي 150 دلاري كه در اثر بورس بازي و كاهش ارزش دلار پديد مي آيد را به اجازه آمريكا مي دانيد ؟ و حتما حالا هم نياز ايران رفع شده كه قيمت نفت در هر بشكه زير 90 دلار آمده است ! حمله به راكتور اتمي صدام هم در جهت همان استراتژي بود و اسراپيليها منتظر حمله ايران نبودند كه بعد بيايند و اوسيراك را نابود كنند . استراتژي اين بوده كه اسراپيل قدرت بلامنازع منطقه باشد و براي اين امر هم بايد ايران و عراق با هم درگير شده و ضعيف مي شدند و در اين جنگ نبايد هيچ طرفي برنده مي شد و زماني كه عراق را شكست خوده جنگ ديدند براي جلوگيري از پيروزي ايران آنقدر تجهيزات به او دادند كه اولين ارتش تاريخ شد كه پس از پايان جنگ قوي تر از آغاز آن بود و وقتي ديدند از اين راه هم به جايي نمي رسند خودشان مستقيما با ايران وارد جنگ شدند تا ايران را وادار به پذيرش قطعنامه كنند . نمي خواهيد بگوييد كه دخالت آمريكا در سقوط فاو توسط عراق و كشتار زاپران ايراني در مكه و سرنگوني هواپيماي مسافربري ايران در خليج فارس و شيميايي كردن شهر سردشت هم جزو توافقات ايران و آمريكا بود و حتما زدن سكوهاي نفتي ايران را هم جزو الطاف آمريكا به حساب نمي آوريد ؟ لابد حمله اسراپيل به حزب الله طرفدار ايران درلبنان راهم بايد به حساب توافق دو طرف گذاشت و حتما شكست اسراپيل در جنگ 33 روزه و لغو قرارداد صادرات تجهيزات اسراپيلي به ساير كشورها ازجمله تانك مركاوا به تركيه هم از منافع آمريكا و اسراپيل محسوب مي شود . احيانا ورود حزب الله به دولت لبنان و به دست آوردن حق وتوي مصوبات دولت توسط حاميان حزب الله هم خيلي به نفع آمريكا و اسراپيل است ! در واقع اسراپيل اگر مي توانست سالها پيش به ايران حمله كرده بود تا روياي نيل تا فراتش را امروز نقش بر آب نبيند . صدام و طالبان هر دو مهره آمريكا بودند و در برنامه آمريكا براي هر كدام تاريخ مصرفي قرار داده شده بود تنها مشكل بازي بد آمريكا با مهره هايش بود . امروز مقامات آمريكايي از دار زدن صدام خوشحال نيستند و به همين دليل سعي مي كنند دوباره بعثي ها را به قدرت برسانند . از پس طالبان هم بر نيامدند و اكنون تن به مذاكره با آنها داده اند . افول قدرت آمريكا را هم در جنگ روسيه و گرجستان ببينيد شايد بگوييد آمريكا قرارداد سپر موشكي اش را در نتيجه همين جنگ به امضا رساند ولي بايد دانست دو جمهوري چك و لهستان بدون اين جنگ هم در آستانه امضاي اين قرارداد بودند و البته به نظر من حماقت كردند چون درجنگ بعدي آمريكا و روسيه خط مقدم محسوب مي شوند و با تهديد اتمي روسيه مواجهند [/align]
-
با سلام خدمت همه دوستان گرامي ضمن عرض پوزش بابت به زحمت افتادن برخي از دوستان اندازه فونت مطلب را افزايش دادم . :lol: اميدوارم اين اندازه مفيد باشد . باز اگر موردي بود اعلام فرماييد تا اصلاح شود .
-
[align=justify]بسم الله الرحمن الرحيم از حضور برادران تشكر مي كنم. واقعيت اين است كه ما بايد ابراز تأسف بكنيم از اينكه امروز كه سال هفتم جنگ است و سال ششم جنگ را سپري كردهايم چنين كميتهاي در جمهوري اسلامي تشكيل شده است. اين كميته شش سال از جنگ عقب است و نظام هم از نظر مقابله تسليحاتي صد سال، طبيعتا مجموعه قطبهاي صنعتي كشور به هر نحوي كه شده بايد شش سال بدوند تا انشاءالله بتوانند جبران كنند . البته واقعيت اين است كه اين موضوع در حاشيه كار برادران قرار خواهد گرفت، منهاي وزارت سپاه، كه تلاش صنعتي خوبي در آن ميبينيم، براي بسياري از وزارتخانههاي اين كار، يك كار حاشيهاي است. در تحريكات و موجها خوب مي توانند عكس العمل نشان بدهند ولي استمرار و برنامهريزي براي حل اين مشكلات وجود خارجي ندارد. در واقع امروز و جنگ حكم رهنمودهاي ولي فقيه را براي تصميم گيران اين مملكت دارد كه بعضا در تصميمگيري آنها تنش ايجاد ميكند. در نظام صنعتي ما نيز جنگ برنامه نمي دهد بلكه بعضي از نيازمنديهاي مقطعي را با فشار و تلفن و زور و نظاير آن ممكن است حل كند يا حل كرده است. اين برخورد ريشهاي با جنگ نيست. البته خيلي از كارهاي جمهوري اسلامي به همين مشكل است مثلا در همين انقلاب فرهنگي ما آمديم روحاني به دانشگاهها گذاشتيم، اما آيا انقلاب فرهنگي در دانشگاهها ايجاد كرديم؟ حالا اينكه چه محصولي شش سال ديگر دانشگاه ها ميدهد بماند. در نظام صنعتي كشور نيز هنوز يك اقدام اساسي در ارتباط با جنگ انجام نشده است. البته برادران تلاش كردهاند، اما اين تلاشها مبتني بر نيازمندي جنگ و تجارب جهاني نبوده و نيست. اگر روي كشورهايي كه سري در كارهاي نظامي و صنعتي دارند مطالعه كنيم، اكثرا آنها جنگ جهاني دوم را نقطه خيزشي براي رشد و شكوفايي صنعتي خود قرار دادند كه هم شامل دانشگاهها و هم مراكز صنعتي آنها شده است. خوشبختانه يا بدبختانه هم عناصر شكست خورده و هم عناصر پيروز از اين نقاط استفاده كردند و هر دو از آن مباني بالاترين توان نظامي ممكن را براي اين زمان بدست آوردهاند. اگر وضع اقتصادي و توان صنعتي آنها را قبل از جنگ بررسي كنيم چيزي بيشتر از ما نداشتند در حالي كه در جامعه ما خصلتهايي وجود دارد كه هرگز آن خصلتها در آن جوامع وجود نداشته و ندارد. كسي اين بيانصافي را نبايد به جامعه ما تزريق كند كه جامعه فقط خوب خون ميدهد، خوب خط نگه ميدارد، تن با هواپيما ميجنگد، تن با تانك ميجنگد نه، اگر از جامعه ما و از امكانات آن، بدون هيچ هميت سازماني، وزارتخانهاي، سپاهيگري و ارتشيگري درست استفاده شود قطعا ميتواند در حد توان خودش نيازمندي جنگ را بازپس دهد و حتي بيشتر از تواني كه الان دارد بازده بدهد. اينها واقعيتهايي است كه بايد براي آن تاسف خورد اما با حركتي كه شروع شده است، و نيز اگر قرار است فرمان مداوم حضرت امام در ارتباط با جنگ را اجرا كنيم چارهاي جز اين نداريم كه خود را منطبق كنيم، اگر نكنيم طبيعتا زمان را از دست دادهايم و در آينده تمام كساني كه در اين رابطه مسئوليت داشتند و ميتوانستند جلوي اين خونها را بگيرند در قطرات خون قطعا شريك هستند. در ارتباط با جنگ لازم است خدمت برادران عرض كنم كه دشمن و مجموعه كساني كه اهرم داخليش هستند يا از بيرون به او خط ميدهند، انتظار داشتند كه از مجموعه اقداماتي كه بعد از عمليات بيتالمقدس در اداره جنگ انجام داده بودند، در پايان سال 64 برداشت محصولي بكنند. دشمن بعد از عمليات بيتالمقدس يك خط نظامي و جنگي مشخص را ترسيم كرد كه قطعا منتظر بود چنين سالي اين محصول و اين بذر به ثمر بنشيند و از آن برداشت كند. الحمدا... با نامگذاري سال 64 به عنوان سال مقاومت و كار و تلاش، تمام كساني كه توانستند كاري كنند و بيشتر و مهمتر از همه اينها با لطف و عنايت خدا، نه تنها دشمن نتوانست برداشت محصول بكند بلكه وقتي امروز جمعبندي ميكند به اين نتيجه ميرسد كه آنچه را كه ترسيم كرده بود، در تمام محورهايش شكست خورده است. بعد از عمليات بيتالمقدس دشمن خطي رسم كرد مبني بر «دفاع در زمين، هجوم در همه جا» استكبار نيز در زمينههاي پدافندي هم طرح، هم امكانات و هم فكر لازم را در اختيار عراق گذاشت تا مرز 1200 كيلومتريش را بپوشاند. استكبار اعلام كرد كه تو اگر در زمينت خوب دفاع كني و در همه جا هم خوب هجوم كني و ما هم سه محور اساسي انقلاب (اسلامي) ايران (رهبري _ مردم_ مكتب) را، كه بعد از كالبدشكافي به دست آورديم، خوب تضعيف كنيم، قطعا ايران يا مجبور است صلح را بپذيرد يا اينكه چارهاي غير از شكست نخواهد داشت. دشمن اين كار را شروع كرد. شما وقتي بررسي كنيد و مثلا ميادين جنگ را ببينيد ، متوجه مي شويد كه بعد از عمليات بيتالمقدس، دژ، كانال آب، بمب ناپالم، فوگاز، سيم خاردار و ميادين وسيع مين را به ميزان خارج از توانايي خود به كار گرفته است. عراق، بعد از عمليات بيتالمقدس، جنگي را شروع كرد كه اسمش را صلح گذاشت و مرتب با حربه صلحطلبي و با برچسب جنگطلبي ما را منفعل كرد. در سياست و ديپلماسي عراق مهاجم بود و ما مدافع. در هوا و دريا و در جنگ شهرها نيز عراق مهاجم بود. در تنها نقطه اي كه عراق مدافع بود، زمين بود. به طور نمونه عمليات رمضان، بدر، خيبر، والفجر مقدماتي و يك و دو و خود والفجر در عراقيها و تمام كساني كه استكبار اين «خط» را برايشان ترسيم كرده بود، اين احساس را به وجود آورد كه اين «خطي» موفق شده و ايران ديگر توان عبور و نفوذ اساسي به عراق را ندارد زيرا زمين محكم شده است. در عمليات والفجر مقدماتي، بدر و خيبر همين كساني عمل كردند كه امروز نيز در فاو عاشقانه و نه عاقلانه، جنگيدند و اين خطرات را پذيرفتند. لطف خدا هم كه الحمدا... جاري بود. موضوع اين است كه براي تكميل آن تلاشها چيز هايي لازم بود كه كسي آن را تهيه نكرد... من صراحتا به شما ميگويم، كه در يك محاسبه عادي اگر اين [نامفهوم] را ما در عمليات «خيبر» داشتيم هرگز عقبنشيني نميكرديم. حال آنكه هيچ جهش فكري و انقلابي در برادرهايي كه سازنده اينها هستند و نيز در صنايع ما صورت نگرفته است كه در عرض اين دو سال [نامفهوم] توليد شده باشد. دشمن بعد از ترسيم اين خط ، اقداماتي را شروع كرد و ما هم تلاشهايي را داشتيم، ولي آنها (دشمنان انقلاب) برداشت اميدوار كنندهاي از اين تلاشها داشتند. همپاي اين اقدامات در جبههها، يك سري كارهاي ديگر هم كردند و اميدواريهاي ديگري نيز در ارتباط با نفت و عدم حضور مردم و بسيج داشتند. دشمن كليه اقدامات تبليغاتي خود را با توسل به اشاعه فساد، تهديد و ارعاب مردم در جريان بمباران شهرها، همه را روي اين محور، متمركز كرد تا پايه اساسي جنگ را كه مردم باشند تضعيف كند يا از بين ببرد. اميدوار هم بودند كه چون امام هشتاد و چند ساله است و عمري نخواهد كرد، در نبود ايشان ميتوانند خيلي بهتر اين استراتژي را پيش ببرند كه الحمدا... در همه اينها يكي پس از ديگري تيرشان به خطا رفت و اين شكست در سال 64 به وضوح روشن است. آنها وقتي جمعبندي كردند به اين نتيجه رسيدند كه امام كه الحمدا... زنده است ضمن اينكه محكم ميگويد: «بكلي حزب بعث نظامش الحادي است»، شعار «جنگ، جنگ تا رفع فتنه» نيز ميدهد. اضافه بر اين انتخابات مجلس خبرگان هرگونه روزنه اميدي كه احتمالا دشمنان ما داشتند ر ا به ياس تبديل كرد. همچنين حضور مردم در كاروان كربلا، با توجه به اينكه مرتب داد مي زدند ايران ديگر قادر به انجام عمليات وسيع نيست را به هم زد. مسايل نفتي هم به همين شكل. در ارتباط با زمين نيز عمليات والفجر 8، الحمدا... توانست مشكل دفاع در زمين را حل كند. ولي اين هم كار نيست، يعني درست است كه استراتژي عراق شكست خورده و از امروز بايد يك استراتژي ديگر را ترسيم كند، اما، ما كه اين «خط» را شكست داديم اگر آن را استمرار ندهيم و از اين فرصت به دست آمده استفاده نكنيم خود ما مثل كساني ميشويم كه بايد در زمين هم دفاع كنيم. يعني ضمن اينكه در همه ميادين ديكر مدافع بوديم اگر سريع نجنبيم در زمين هم مدافع ميشويم و اين بدترين شكل جنگ است. ما پنجاه روز است به زميني كه گرفتهايم چسبيده ايم تا آن را از دست ندهيم، اما در عرض اين پنجاه روز اگر امكانات مهندسي را از قبل پيشبيني ميكرديم و پاي كار ميآورديم مي توانستيم يك كار پدافندي درست و حسابي بكنيم و با حداقل توان بايستيم و مجددا توانمان را در جاي ديگري به كار بگيريم كه هم عامل تثبيت اين خط است و هم عامل انهدام بيشتر دشمني است كه هيچ روحيه رزمين دارد و توان اساسيش ضربه ديده است. در اين شبها اين عراق است كه براي ما تعيين تكليف ميكند. برادران! ميدانيد كه در جنگ هر كس تعيين تكليف كند، پيروز است. زماني بود كه عراق دور خودش سيم خاردار ميكشيد اما در حال حاضر اين ما هستيم كه دور خودمان سيم خاردار ميكشيم. ما بايد شب بخوابيم ببينيم خب آيا پاتك شد يا نشد، صبح چه ميشود؟ يعني منتظر اين هستيم كه ببينيم دشمن با ما چكار ميكند و اين تحميل همان «خط» و اين بدترين وضعيت نبرد است كه البته به راحتي قابل شكست است. يعني ما با اين زمينهاي كه حضرت امام دادهاند ما بايد بسيج بشويم . پنجاه روز، پنجاه و پنج روز را از دست دادهايم ولي بسيج بشويم كه يك خط را به نحوي بدون نيرو يا با حداقل نيرو نگه داريم و برويم و جبهه جديدي باز كنيم. حال طبيعي است كه براي باز كردن چنين راهي ، هر سال يك بار عمليات اساسي انجام ميداديم.اين ناشي از فقدان توان نبود، بلكه ناشي از فقدان يك استراتژي مدون در اداره جنگ بود. حتي شايد استراتژي مدون در اداره جنگ بوده است اما توان اعمال اين استراتژي وجود نداشت. حالا خود دشمن به ما تحميل كرده است و طبيعت امر هم همين است كه چنانچه ما خود از قبل براي خودمان تعيين تكليف نكنيم دشمنان ما تعيين تكليف ميكنند و ما در يك عكسالعمل وادار به عملي مي شويم كه اگر درست اداره نشود به نفع دشمن است. براي به بار آوردن توافق يك شبه كه نميشود اين كار را كرد. البته ما حركتهايي در اين جهت داشتهايم ولي متاسفانه به دليل عدم پشتيباني و سياسي كردن جريانات نتوانستهايم شويم. هم حضور مردم را ميخواهيم و هم امكانات و طرح عملياتي؛ تطبيق اين عمل انشاءا... با لطف خدا موجب پيروزي اسلام و انقلاب است. ما طرح داريم، هم الان هم آماده است؛ اينكه بايد چكار كنيم، نه براي يك جا بلكه براي چند جا طرح داريم. عراق هم كه به راحتي ضربهپذير است. مردم را هم كه حضرت امام انشاءا... بسيج كرده است. ... ما پنجاه روز است كه از يك كار عادي مهندسي متوقف ماندهايم و توان تكان خوردن را نداريم حالا هم اميدوار به اين نيستيم مگر اينكه يك تلاش اساسي، در جهت تامين امكاناتي كه ميتواند جبهههاي جديدي را براي عراق بسازد،صورت بگيرد. ما هرگز همين حالا دنبال امكاناتي كه نوانيم بكار بگيريم، نيستيم و در نظر نداريم امكانات جديدي بسازيم كه متناسب با توانمان نباشد. واقعيت اين است كه نميتوانيم از تانك خوب استفاده كنيم، اين هم امري طيعي است چون ما نميخواهيم به قيمت از دست دادن زمان به دنبال ساخت وسايل پيچيدهاي برويم.بر فرض كهتانك تي - 62 را هم بكار بگيريم ، عراق تي - 72 دارد كه نقطهاي ميزند. اگر از اين تانك غنيمت بگيريم باز اصلا نميتوانيم آنرا بكار بگيرم چون تانك كه فقط مسئله رانندگيش نيست.اگر ما بخواهيم توان خودمان را فقط متوجه كار كيفي بكنيم زمان را از دست ميدهيم. در انقلاب نيز فقط در برخورد كمي با دشمن كيفي و زمان ندادن به دشمن است كه ميتواند پيروزي به ما ارمغان آورد.اگر عراق مجموع گاز شيميايي كه بكار گرفت در وضعيتي غير از انقلاب بكار ميگرفت، با توان نظامي كه در اين منطقه داشته ميتوانست همه را نابود كند. در روز سوم جنگ ،عراق در محاصره ، 1000 بمب شيميايي زد با دويست و پنجاه پرواز، هر بمب شيميايي 60 ليتر ماده شيميايي دارد حداقل 6000 گلوله زده است و هر گلوله توپ 3 ليتر بمب شيميايي دارد، 18000 و 60000 هزار مي شود 78000 ليتر. 50 ليتر براي آلوده كردن هر كيلومتر مربع كافي است بنابراين طبق اين معادله،عراق تا اندازه بيش از يك بار منطقه عملياتي ما را به طور كامل آلوده به مواد شيميايي كرده است.در يك محاسبه نظامي،ارتشي كه در اين فضاي جنگ فاقد كارآيي هم در دفاع و هم در ادامه رزم است.دشمن سلاحي را به كار گرفت كه با كميتها برخورد كند. اما الحمدالله معادلهاي كه براي مقابله با ما در فاو بكار گرفت، معادله تخصصي نبود، معاملهاي بود تا بتواند ضعف خود را بپوشاند و عراق ديد كه ما ايستادگي كرديم. اين را بدون شك مي گويم عراق با اين توان شيمياي كه بكار گرفت، اگر در موقعيت قبل از انقلاب با هر يك از كشورهاي منطقه بكار ميگرفت قطعا ارتشي براي رزم در منطقه باقي نميماند و عراق اين محاسبه را كرده بود. ما بايد فكري كنيم كه دستگاه صنعتي مولدمان نيازمنديهاي فوري جنگ را پاسخ بدهد و براي آينده جنگ برنامهريزي كند،آينه اساس جنگ است زيرا الان كه خط روشن است يعني اگر قرار است ما دستورات رهبري را اجرا كنيم، رهبري مشخص كرده است. امام، منهاي يك مقطع كه فرمود:« جنگ، جنگ تا پيروزي»، مدتهاست كه ميفرمايند:« جنگ، جنگ تا رفع فتنه» اين سياست هم به هر حال كار اساسي مي خواهدكه يك قسمتش مربوط به مجموعه برادران است. ما ديشب با بچهها كه صحبت ميكرديم از نارنجك تفنگي ما به ذله آمده است. ما همين حالا سلاح پياده قويتري كه ميتواند كارآيي بيشتري نسبت به نارنجك تفنگي داشته باشد،مدتهاست كه طرح آن نيز خدمت برادران ارائه شده اما در آنجام متوقف مانده است. جدا اگر ما آن سلاح [نامفهوم] را داشتيم، عراق كه مثلا دويست متر جلو آمده بود قطعا قادر به انجام آن نميشد؛ چون اين سلاح، يك سلا بسيجي است و راحت بكار گرفته ميشود، به هيچ تكنيكي هم نياز ندارد و با حداقل مدت زمان آموزشي بالاترين كارآيي را خواهد داشت . حجم آتش بالا و تركش فراواني هم دارد ما بايد در توليداتمان فكر عاجلي بكنيم ضمن اينكه غافل هم نبايد باشيم. بايد در جنگ شهرها تواني پيدا كنيم كه عراق جرات موشك زدن به شهرها را پيدا نكند.در جنگ شيميايي نيز بايد تواني را پيدا كنيم كه عراق جرات بكارگيري بمب شيميايي را نداشته باشد و ما ميتوانيم اين كارها را انجام دهيم. اين مائيم كه مشخص ميكنيم جنگ تا كجا پيش برود. درست است كه شعار ما « يك نفر تا آخرين خانه» است اما اگر ما نخواهيم با اين كسي كه اين شعار را داده است مكاري كنيم فرداي تاريخ خواهند گفت، كسي دنبالش نيامد، توان صنعتي مملكت نيامد، نيروهاي مردمي نيامدند، سپاه نجنگيد و خب تنها شد و مجبور شد كه[سكوت]، بنابراين اين مطلب در مورد تمام تواني بود كه برادرهاي دستاندر كار مسائل صنعتي ميتوانند در اختيارقرار بدهند و تجربه نشان داده كه اگر بخواهند همكاري كند و پشتيبانيشان را متمركز كنند و جنگ را به عنوان مسئله اساسي قرار بدهند هرگز دانشگاه دنبال ساختن اسيدسيتريك براي پپسي كولا نميرود و وزارت صنايع سنگين توان صنعتي خود را براي آفتابه سازي در اين كشور بكار نميگيرد. اگر ما مردم را اينگونه توجيه كنيم كه امروز كارخانه تراكتورسازي تبريز به اين دليل تراكتور توليد نميكند كه مي خواهد به جاي آن تانك بسازد هرگز آن ها به دنبال تراكتور نخواهند رفت.كما اينكه ديديم ساختن آن پلها، چيزهايي كه استفاده هم نكرديم و شبيه گاري بود به هر حال،آن خيلي در راس مملكت سر و صدا كرد ولي هيچ فشاري به مردم نيامد كه حالا منجر به اعتصاب،تحصن يا اعتراض شود. اگر به مردم بگوييم كه اين كار را صرف جنگ داريم ميكنيم قطعا ميپذيرند و بدتر از اين را هم ميپذيرند .اصلا بايد به مردم بگوئيم كه در جنگ جهاني دوم در فلان شهر صابون و پودر نجاري را قاطي ميكردند و به عنوان نان ميخوردند، اين شهر در محاصره بوده و اينقدر مقاومت كرده .بايد اينها را به مردم بگوئيم اگر بخواهيم مردم را بر اساس منش رفاه طلبانه پرورش دهيم و تربيت كنيم و عمو نوروز و نميدانم اين تيپ افراد الگوي شخصيتي مردم ما بشوند خوب طبيعتا ممكن است ضرباتي هم بخوريم. اگر مسائلمان را با وضعيت جنگي هماهنگ كنيم، براحتي قادر به پاسخگويبي مسائل جنگ با عراق هستيم ، چون عراق بشدت ضربهپذير است كما اينكه در اين عمليات ديديم چگونه آن اسطورهاي كه در ذهن ما داشت شكل ميگرفت و لشكر گارد براي ارتش عراق اسطوره شده بود شكست خورد. ديروز يكي از اسرا ميگفت:« در روز سوم عمليات 30، 40 آيفا و تانك ديدم كه مملو از نيرو به سمت خط ميرفتند. آنها هلهله مي كردند، تنبك ميزدند، شعار ميدادند كه ميرويم ميشكنيم، سرهاي ايرانيها را له مي كنيم؛ بعد از 8 ساعت از مجموع آنها سي و پنج نفر برگشتند. همه آنها يقور بودند و لباس كماندويي پوشيده بودند و با بهترين تجهيزات مجهز بودند.او گفت كه با ديدن اين وضعيت من هم نااميد شدم و با خود گفتم:« ديگر ارتش عراق شكست خورد و آمدم تسليم شدم».پس اين اسطورهها را ميشود به راحتي شكست داد. مردم ما جدا بالاترين تواني كه ميتوانستند در خدمت اين نظام قرار بدهد، خون بود، كه قرار دادند خيلي خوب هم قرار دادند لكن قبل از اينكه اين نسل پير شود انشاالله بايد امكانات رزم و زمينه فرهنگ آنرا نيز برايشان فراهم كردو بايد با استفاده از جنگ در زمينه تفكرات جامعه در ابعاد مختلف آن و همچنين نوع بكارگيري امكانات در تمام زمينهها تعديل لازم صور گيرد انشاء الله بتوانيم والفجر 9،10،11 موفقي داشته باشيم چرا كه اگر چند بار ضربه درست و حسابي به عراق وارد شود شكست نهايي را خواهد خورد. البته ما بايد يك برنامهريزي بيست ساله داشته باشيم چون اگر قرار است آدم بگويد «جنگ، جنگ تا يك پيروزي» به همان اندازه هم توشه برميدارد و ميترسد از اينكه حالا يك كارخانه را بخواباند. اما اگر اخيرا قرار است «جنگ، جنگ تا رفع فتنه» باشد بايد براي همه امكاناتمان انشاالله يك جوري برنامهريزي بكنيم كه توشه درازمدتي را فراهم كرده باشيم. در حال حاضر نيز با توجه به اين موفقيت و پيروزي كه از عنايات و الطاف الهي بوده است بايد كمال استفاده را بكنيم انشاالله اين هماهنگيها بيشتر و به كاردهي و كارخواهي تبديل بشود.ما بايد بدون رودربايستي با قاطعيت انشاءالله به پيش برويم و اسلام را در منطقه عزت ببخشيم. والسلام عليكم و رحمت الله [/align] منبع : خبرگزاري فارس
-
[align=justify]آن چه مي خوانيد متن سخنراني نماينده وزارت صنايع سنگين در ميان جمعي از فرماندهان ارشد دفاع مقدس ، به سال 1365 مي باشد .اين بيانات كه در پاسخ به گله گله مندي هاي فرماندهان سپاه مي باشد نشاندهنده گوشه هايي از محدوديت هاي آن روزها براي تداوم جنگ تا رسيدن به اهداف از پيش تعيين شده آن است. بسم الله الرحمن الرحيم. من [...] هستم از وزارت صنايع سنگين، براي برادراني كه مرا نميشناسندخود را معرفي كردم. *برادر علي شمخاني: اگر من مثالي زدم برادران آن را حمل بر وزارتخانه خود نگيرند. *نماينده وزارت صنايع :نه، بنده اصلا نميخواهم جواب شما را بدهم. قبل از اينكه شما بخواهيد فرمايش كنيد من اجازه صحبت گرفته بودم كه به بعد از صحبت شما موكول شد. به دليل اينكه من خودم از بدو تاسيس وزارت صنايع سنگين، كه در جنگ بوجود آمد، در اين وزارتخانه بودم ميشود گفت همواره اين دردهائي كه آقاي شمخاني گفتند كما بيش از آنجا مطرح بوده و ما ميدانستيم. منتهي هيچ وقت نميدانستيم اين درد را در صنعت چگونه درمان كنيم. دليلش هم اين است كه ما در جنگ حضور نداريم. حضور ما در جنگ از طريق شماست و خواستههاي شماست كه ما پياده ميكنيم. اين فرمايشاتي كه بيان نموديد و ساير برادران در مقاطع ديگر (بدان اشاره)كردهاند را ما خود به آن اعتقاد داريم و كرارا گفتهايم، خود ما هم همين حرفهايي را كه شما ميزنيد را ميگوييم كه آقا مردم هيچ فشاري روي ما ندارند كه مثلا فرض كنيد به ما تراكتور بدهيد يا واگن يا نميدانم فلان وسيله را، بسته به نياز اين طرف است (جبهه و مسئولين جنگ). يك موقع هست كه ما در كنار شما در جنگيم همان احساس شما را داريم و نياز شما را دقيقا ميدانيم لمس ميكنيم و ميشنويم مغر منفصل شما از نظر پشتيباني كه بتوانيم كار بكنيم و در كنار جنگ باشيم ولي در حال حاضر وزارتخانههاي صنعتي و يا حداقل وزارت صنايع سنگين كه از آن اطلاع دارم. چون بصورت مستمر در كنار شما نيستند فقط از كانال شما و احتمالا ارتش گاهي اوقات سفارش خاصي ميآيد آن سفارش را انجام ميدهند. در رابطه با تشكيل اين كميته روز قبلش با برادرمان عليزاده كرارا تماس داشتيم و اعلام آمادگي كرده بوديم كه آقا ما آمادهايم هر خط توليدي را با توجه به نياز جنگ عوض كنيم، هر كار جديدي در جهت نياز جنگ شروع كنيم وليكن از اين طرف كه مغز خود جنگ بود به ما هيچگونه خط (مشي) مشخص داده نشد و من فكر ميكنم در كنار دردهايي كه شما و برادران ديگري كه درگير مستقيم جنگ هستيد ميفرمائيد بايد اجازه بدهيد كه اين وزارتخانهها به عنوان ستادهاي پشتيباني در كنار شما به عنوان مغز منفصل شما باشند كه بتوانند از نظر پشيتباني خودشان فكر كنند و كارخانههايشان را براي نيازهاي شما به هر صورتي كه هست بسيج كنند يا در غير اين صورت شما بايد خواستهتان را بگوييد. كراراً اين را گفتهايم و الان هم ميگوييم كه آقا تمام سازندههاي دنيا همانطور كه حاضرند به شما، قاچاقي اسلحه بفروشند، همانطور نيز حاضرند تكنولوژي آن را بدهند و به مراتب هم آمدهاند و پيشنهاد دادهاند. همين الان اين جزوهاي كه جلوي من هست پيشنهاد (فروش) توپهاي 170 است. يعني حاضرند به راحتي بيايند اين راه را در كشور ما پياده كنند منتهي از اين طرف هيچ خواسته مشخصي نيست؛ كه آقا مثلاً برو فلان خط توليد را در كارخانهات عوض كن و اين را فعلاً به جايش انجام بده بعد اگر زمان صلح شد خودت يك فكري بكن كه براي زمان صلح هم يك كار ديگري توليد در مملكت بشود و اين شدني است. همانطور كه شما گفتيد كشورهاي محور و متفقين اين كار را كردهاند. اگر ما بخواهيم يك چنين كاري بكنيم، نميگوييم نميشود، ميگوييم به راحتي شدني است. تمام كارخانجات سازنده خودرو و كارخانههاي ديگر را ميتوان بسيج كرد حول ساخت خودروهاي جنگ، اعم از تانك، نفربر كوچك و بزرگ. به طور مثال براي شما عرض ميكنم كارخانههاي سكهزني در اروپاي زمان جنگ جهاني دوم همهشان شدند كارخانههاي توليدكننده پوكه فشنگ و هنوز هم قالبهايشان را حفظ كردهاند يعني من همين تابستان امسال يكي از همين كارخانهها را بازديد كرديم، ديدم هنوز داشت فشنگ توليد ميكرد، گفتم براي كجا ميزنيد گفت يك كشور خاص سفارش به ما داده است لذا يكي از پرسههايمان را براي اين كار گذاشتهايم. پس اين مثال نشان ميدهد كه اين كار به راحتي شدني است، منتهي يا بايد بياييم در كنار شما عمل كنيم كه دقيقاً بدانيم نياز شما چيست؟ كه ما كراراً گفتهايم الان هم در اينجا خدمت شما ميگوييم كه از سه سال پيش سازندههاي هواپيما، نفربر، تانك و سلاحهاي سنگين و سبك در اروپا پيشنهاداتي دادند كه همينطور (راكد) مانده است. ما هفته گذشته همراه آقاي نبوي (وزير صنايع سنگين) در آن طرف رودخانه اروند (فاو) پيش آقا رحيم بوديم. گفتند آقا ما لنگ يكسري ماشينآلات هستيم كه اگرامروز برسد بهتر از اين است كه مثلاً فردا برسد. ما سريعاً آن را تدارك كرديم ولي حالا ميبينيم مثل اينكه اصلاً تغييرات از آن طرف رودخانه به اين طرف رودخانه يكدفعه جور ديگري ميشود پس اين نشان ميدهد كه ما در جنگ نياز به يك سيستمي داريم كه بتواند اين امكانات را بسيج بكند. اگر قرار است اينطور باشد و چهار دفعه اينگونه عمل شود كه مثلاً ايشان به من بگويد كه آقا برو براي من فرض كن بيل و لودر آماده كن من ميروم سريعاً آماده ميكنم بعد از مدتي نيز بگويند كه آقا حالا باشد بعد ببينم چه ميشود. در اينجا من صراحتاً ميگويم نوار هم ضبط ميكند. *برادر شمخاني صحبت وي را قطع كرده ميگويد: چه كسي گفته كه حالا باشد بعد؟ *نماينده وزارت صنايع :آن را بعداً اگر خواستيد به خودتان ميگويم. *برادر شمخاني: آخر بدبختي ،كار جنگ، كار حاشيهاي است، آخر بايد آن را هم برويم توجيه كنيم كه اينطوري نيست. ديشب ما بود. اصلاً من علت اينكه از آنجا به قرارگاه خاتم آمدم به اين دليل بود. *نماينده وزارت صنايع:آقا شمخاني من از همان هفتهاي كه آقا رحيم نيازها را گفتند، تهران كه رسيديم (بلافاصله به كارخانهها دستور دادم) هيچيك اصلاً حق فروش لودر، بيل و كاميون را نداريد مال هر كسي است بگذاريد باشد چونكه فردا ميخواهيم اينها را بفرستيم جبهه؛ خب نشد امن وقتي نگاهي ميكنم ميبينم اگر يك مسئله به اين سادگي يك دفعه اين طرفي (منتفي يا معكوس) ميشود بنابراين فردا اگر خط توليد فلان كارخانه را تغيير دهيم ممكن است همين بلا سرش بيايد به هر حال ما هم به چنين وسايلي نياز داريم چون مال من كه نيست. بدون رودربايستي به شما بگويم، شما يك مهندس هستي، آمدهاي در سپاه، من هم يك مهندس هستم كه در صنعت كار ميكنم. جفتمان هم براي اين مملكت دلمان ميسوزد. اينجور نيست كه مثلاً بگوييم آقا ما آن طرف (پشت جبهه) نشستهايم مثلاً «دلي دلي» ميخوانيم و مثلاً فقط شما در جنگ هستيد. *برادر شمخاني: خب بله، همينطور است *نماينده وزارت صنايع:آقا رحيم با بنده هم دانشكده بوده است. منتهي بنده چهار، پنج سال زودتر از ايشان فارغالتحصيل شدم. حالا ايشان آمده است در لباس در سپاه و جنگ ،مشغول خدمت است).ما آن طرف در محل ديگري هستيم در واقع همه ما مشغول انجام يك وظيفه هستيم. منتهي ما ميبينيم چون سازماندهي مشخصي وجود ندارد نميتوانيم اين امكانات را در خدمت جنگ بگذاريم. ما ميگوييم آقايان! تهيه اين امكانات به راحتي ميسر است؛ زيرا همين دو سال و نيم پيش بود كه در اروپا (شركت يا فرد به خصوصي) به من پيشنهاد داد و گفت ما حاضريم همه اين ابزارها و همه رينگ و پيستونهاي تانك «لئوپارد» را به كارخانه شما بياوريم و در آنجا پياده كنيم ما آمديم و در اينجا مطرح كرديم ولي گويا اصلاً هيچكس (از مسئولان جنگ به چنين مجموعهاي) نياز نداشت من قبول دارم كه شما (برادر علي شمخاني) ميگوييد آقا ما نبايد اين جنگ را تا رفع فتنه ادامه بدهيم بايد بايد يواش يواش دنبال كيفيت هم باشيم، ديگر نميشود به كيفيت توجه نكرد اما ما سه سال پيش (تجربه ساختن) تانك را شروع كرده بوديم امروز حداقل يك ابوقراضه ساخته شده بود كه لااقل (امروز) گلوله مستقيم روي اكثر بچهها (ي رزمنده) اثر نداشت. ما ميبينيم كه از اين (نوع اقدامات) احراز ميشود يعني شما يك دفعه از آن طرف پشتبام ميافتيد و يك دفعه هم از اين طرف پشت بام ببخشيد، شما كه ميگويم منظور شخص شما (برادر شمخاني) نيست؛ كل مجموعه را ميگويم از يك طرف برادري ميگويد كه: «آقا اگر نفربري براي من بسازيد كه مثل يك جيب اتافنري نيز داشته باشد تا فقط بچههاي مرا با كاليبر پنجاه نزنند، مسئله من فعلاً حل است. از سوي ديگر همان موقع برادري مطرح ميكند كه خير آقا! ما نفربري ميخواهيم كه معادل ام - پي آمريكايي باشد در غير اينصورت به دردمان نميخورد. *برادر شمخاني:خوب اين علت دارد. آن نياز مربوط به سه سال پيش بود امسال، سال 65 است يعني سه سال از آن ميگذرد. برادري كه آن حرف را زد به اين دليل بود كه آن زمان ام _ 113 در دپوهاي ارتش خاك ميخورد، (همان برادر) پانصد تايش را گرفت و موتور اتومبيل ولوو روي آنها گذاشت و به كارشنان گرفت. ديگر اين عادت شد و وقتي ياد گرفت كه آن را چگونه به كار بگيرد ديگر نيازي به آن جيپها نداشت. منظور من از كار كمي، عدم بكارگيري كارها و ابزارهاي كيفي نيست! منظورم اين است كه مثلا اگر قرار است تانك به كار بگيريم، صد دستگاه تانك هيچ اتفاقي و دگرگوني در جبهههاي ما ايجاد نميكند ما بايد يك مرتبه دو هزار تانك را وارد عمل كنيم. و يا اگر قرار است هواپيما بسازيم بايد به نحوي باشد كه ما يك مرتبه بتوانيم مثلا پنج هزار فروند هواپيما بالاي سر بغداد به پرواز در بياوريم، حتي اگر اين هواپيماها خيلي جزيي باشد. چون با سيستم موشكي عراق به هر حال صد تا، هزار تا از اينها (در وهله اول سقوط ميكند اما) چهار هزار تاي (باقيمانده خواهند توانست) اهداف خود را بزنند يعني اگر قرار است (در جبههها) وسيله كيفي بكار بگيريم بايد در سطح گسترده باشد كه بتواند عراق را مغشوش بكند.طبيعتا اگر شما ميخواستيد سه سال پيش متناسب با زمان، نيازمنديمان را به ما ميداديد، برايمان همين جيپ كافي بود ولي امروز، به ام _ 113 عادت كردهايم سازمان گرفتهايم خوب هم به كار ميگيريم ديگر آن (جيپ زرهي) به دردمان نميخورد بايد اين نفربر آمريكايي باشد چون ميتوانيم بسازيم. *نماينده وزارت صنايع:حالا شما ام _ 113 را ميخواهيد يا خير؟ *برادر شمخاني: ما كه، كتبا به شما اعلام كردهايم، بله! ميخواهيم. *نماينده وزارت صنايع: شما ام_ 113 را بخواهيد ما با هر مقدوراتي باشد تهيه ميكنيم. * برادر شمخاني: اين درخواست در نامهاي كه به آقاي عليزاده (دادهايم قيد شده است) برادر عليزاده:قرارداد آن را با آقاي مظلومنيا بستهايم *نماينده وزارت صنايع: هنوز نبستهايد. * برادر عليزاده:بله بستهايم، پيشنويس آن در دست ماست. (و نه سند قرارداد چون هنوز قرارداد بسته نشده است.)» *برادر شمخاني:بنابراين طبيعي است كه خيلي از نيازمنديهايي كه امروز اعلام ميكنيم وقتي از جبهه فاو به جبهه ديگري رفتيم ( و جابجا شديم نوع نيازهاي ما فر ميكند و ديگر) نيازمندي جبهه فاو براي ما اساسي نيست. (البته اين نيازها) امكانات محدودي است. ما امكانات گسترده از شما نخواستهايم. *برادر عليزاده:چون حرف آقاي شمخاني خيلي جالب است، بد نيست اين نكته را اضافه كنم كه ببينيم ديد بچهها فرماندهان و مسئولين جنگ د سپاه از آن زمان تاكنون چگونه تغيير كرده است.مثلا آقاي چمران ميگفتند كه ما يك گلوله ميخواهيم كه چيزي بيندازيم داخل آن و به سمت دشمن پرتاب شود همين كافي است كه اين «تقي» كند (صدايي حاصل از انفجار توليد نمايد) كه در واقع توليد خمپارهانداز 120 با اين ديد كارش شروع شد به طوري كه وقتي آخر سال قبل، اولين توليد صدتايياش به جبهه رسيد ديديم كار به جايي رسيده است كه بچهها اين را فقط با «تمپلو» (خمپارهانداز) اسرائيلي مقايسه ميكنند. نه سوئدي را قبول دارند و نه اتريشي را، كرهاي كه اصلا رد است؛ فقط با خمپارهانداز اسرائيلي كه بهترين و بهترين 120 دنياست مقايسه ميكنند و حاضر نيستند يك قدم عقب بروند. آقاي شمخاني! برادران از ما نفربري خواستهاند مثلا ام _ 113 آمريكايي (كه اگر اول نباشد جزو) چهار، پنج نفربر (عالي) دنياست يعني ردخور ندارد ميگويند نه اما فقط اين را ميخواهيم الان (رزمندگان ما از بين) چهار، پنج نوع نفربر چه غنيمي، چه نفربرهاي ارتش، از هر كدام (بهترين قطعات آن را براي ساخت نفربر جديد ميخواهند). مثلا مسئول زرهي سپاه آقاي جعفري (مشخصات يك نفربر را كه از ما خواسته چنين است): بدنه نفربر پي _ ام_ ا، شني نفربر بي _ تي_ آر_ 60 (خشايار)، توربين آبي بي _ تي_ آر_50، دب عقب نفربر چيني، نفربر غنيمتي كه امسال گرفتهاند و درب عب آن در واقع درب مونتاژ شده تي _ 513 آمريكايي است. موتور و گيربكش ام _ 113 آمريايي بر جك ار_ پي _ جي 11 كه پي _ تي _ آر_ 60 روي آن نصب شده باشد، داخل نفربر هم مشابه نفربر غنيمي چيني و ارتفاعش هم مطابق پي _ ام _ پي _ 1 باشد. *برادر شمخاني:يعني هم شرقي باشد و هم غربي ( خنده حضار). *برادر عليزاده: الان رزمندگان ما واقعا ميخواهند كه از بهترين سلاح ها برخوردار باشند. البته اين را هم اضافه بكنم كه خيلي از پروژههايي كه عقب مانده براي ما (گران تمام شد) و خيلي به ما فشار آمد و توي سر ما هم خورد (بر فرض مثال) ما بنا به دستور فراندهي پروژه گاري يا بولدوزرها را خيلي جدي شروع كرديم پس از مدتي از همه جا، حتي در هيات دولت آنقدر به حاج محسن (رفيقدوست) فشار آوردند كه ايشان ما را توبيخ كردند. گفتيم آخر امر فرماندهي بوده است كه اين كار را كرديم (و از اين بابت) خوشحال هستيم و به همين دليل نيز ادامه خواهيم داد. بالاخره از ده تا كار خوبي كه (انجام) ميشود، بخصوص در كارهاي مربوط به جنگ كه فشرده بايد باشد، ممكن است خب يك كار، دو كار با اشكال مواجه شود، اما چرا فقط آن اشكالات عنوان ميشود؟ (اين سبب ميشود كه) روحيه طراح، سازنده، مامور خريد و پيگيري، در صنايع سنگين يا سبك، صنايع وزارت سپاه و در همه جا كشته شود يعني اين جوسازيها و اين تحريكات (در روحيه ما تاثير منفي ميگذارد، مسئولين هم نيايستند تا دفاع كنند. به هر حال اين بچهها، بچههاي جنگ هستند اگر كردند خوب كردند بالاخره (در بين) هست تا كار خوب آنها كه به هر صورت انجام شده و تحويل دادهاند (گيرم كه) محاسبه دو كار اشكال داشته، (و ممكن است كه) اصلا پروژه حذف شده باشد. من به عنوان جمعبندي اين را ميخواهم بگويم كه اين كارها را ميشود كرد. منتهي امروز، برادران رزمنده ما ايدهآل (فكر ميكنند) در حاضر ما ميخواهيم هواپيمايي را بسازيم، به حساب كپي كنيم، براي اين كار رفتيم و گشتيم و با بچههاي خودمان، با مديران هوايي و .. هماهنگ كرديم. برادران رزمنده ميگويند اين سوئدي يا سوييسي است خوب نيست، يك نوع فرانسوي (خوب است) كه اين كار را انجام ميدهد در دنيا بهترين نوع است. راست هم ميگويند خودم قبول دارم (اما اين برادران) اصلا حاضر نميشوند مثلا از 100 درجه، 94 يا 96 (را بپذيرند) ميگويند فقط ما همان 100 را ميخواهيم و كپي همين بهترين نوع (را بايد) برايمان بسازيد. اينكه برادران بهترين نوع را ميخواهند خودش درد و مشكل ما است، ضمنا ما نميگوييم نميشود منتهي بايد از بالا و مسئولين درجه اول كشور حمايت شود تا اين جو و اين محيط را آنها فراهم كنند. مثل (بسيج) نيروها (كه مسئولين در هر فرصتي تبليغ ميكنند) و به همه جا ميگويند، (همچنين بايد) به بچهها (برادران مسئول در صنايع اجازه برخورد با مسايل، جرات و جسارت منطقي داد نه اينكه (اين روحيه را) از آنها سلب كنند. چون الان در مورد خيلي از بچههاي انقلابي و فعال آنقدر حرف هست، و جوسازي ميشود كه آنها آرام، آرام در حال كنارهگيري هستند به جاي اين برادران انقلابي افراد ديگري ميآيند كه به حساب منطقيتر و همچنين ترگل ورگل ترند (افرادي كه تا به آنها دستور انجام كاري بدهي) ميگويند: «7 سال ديگر، ما نميتوانيم، نميشود» ميگوئيم آقا! فلان كار را بكن، ميگويند: «نه، چون ما شيريم، شيران علم (!)؛ خلاصه ما بايد تسليم آنها بشويم يعني اگر اين بچههاي حزباللهي بروند كنار، كساني ميآيند در راس كارها كه ممكن است مملكت را به تسليم بكشانند. اينكه الان ميگويند مثلا در مجلس جنگ وجود ندارند، مسئله جنگ اصلي نيست، بدين خاطر است كه هر نمايندهاي براي احداث و ساختن يك جاده دفاع ميكند ولي با اينكه ميبيند خيلي مردم به جنگ ميروند، با كمال تعجب ديده مي شود كه آنها هيچگونه برخورد دستهجمعي با مسئله جنگ ندارند يعني برخوردي كه مثلا بيايند جلو ،بنشينند فكر كنند، كميسيون، كميسيون بشوند و جنگ بشود اولي، الان همين مسئله تشكيل سه نيرو در سپاه مطرح است.ميبينيم كه بيشترين فشار روي خود سپاه است زيرا جا ميخواهد، مكان ميخواهد، زمين ميخواهد، محوطه ميخواهد، بودجه خاصي ميخواهد و حتي مسايل حقوقي دارد به نظر من بايد (مسئولين) بيايند برخورد كنند و تشويق كنند اين بچههاي خسته را، كه انشاءا... اينان هرچه بيشتر جذب كار شوند به قول آقاي صفايي اگر كارخانهها يا مسئولينشان كاري نكنند بالاخره وزراء كه حداقل قرص هستند ميآيند در كارخانه و به زور هم شده كار انجام ميگيرد. منبع : خبرگزاري فارس [/align]
-
[align=justify]*تازه متأهل شده بودم كه ايشان گفت شما حتماً بايد بروي و خانواده ات را بياوري اهواز، من گفتم هيچ جايي اينجا ندارم. گفت: شما برو، تا شما بيايي جا آماده است. وقتي آمديم به خانه اي رفتيم كه ديدم قبلاً در اين خانه زندگي مي شده، وسايل هست بعداً فهميدم شهيد ميثمي خانواده خودش را فرستاده اصفهان تا وقتي كه جايي براي ما درست شود! يعني خانه اش را با وسايل شخصي اش گذاشته بود كه دست ما باشد. روزهايي كه منطقه آرام بود صبح مي ديديم كه بيرون در اتاق يك شير، از اين شيرهاي يارانه اي گذاشته اند، بعد مي فهميديم كه شهيد ميثمي صبح زود مي رود و شير مي گيرد. خدا انشاءالله روحش را شاد كند. *گاهي بحثي مي شد بين ارتش و سپاه، ممكن بود بعضي آدمها در ارتش، سپاه را به عدم تخصص متهم كنند و بعضي از ما نيز ارتش را به علت بسيجي عمل نكردن و كلاسيك عمل كردن زير سوال ببريم. شهيد ميثمي به شدت روحش از اين مسائل منفجر مي شد و اتفاقاً يكي از افرادي كه براي وحدت سپاه و ارتش و نزديك كردن فرماندهان تلاش مي كرد، ايشان بود. از ترفندهاي مختلفي هم استفاده مي كرد. حرف ايشان هم اين بود كه، از لحاظ ادبي شايد درست نباشد ولي مي خواستند منظور را با اين جمله بفهمانند. مي گفتند: مي دانيد فلان جا چرا پيروز شديم و فلان جا نشديم؟ فلان جا سپاه عمل كرد و پيروز نشد و فلان جا ارتش تنها عمل كرد و پيروز نشد؟ چون خدا مي خواهد بگويد كه شما هم ارتش و هم سپاه هيچ كاره ايد، هر كدام با من بوديد همه كاره ايد. ايشان مي فرمود: خدا روي اين عمليات ما مارك Made in Allah زد ولي ما مي گوييم كه Made in Iran يا سپاه ولي اين الله بايد باشد. در واقع ايشان مي گفت خدا ماركMade in Allah زد روي عمليات كه من كردم نه شما. تمام تلاشش ارتباط بين ارتش و سپاه بود. يكي از كارهايي كه مي كرد اين بود كه روحانيون ارتش، سپاه و ژاندامري را كه در جنگ نقش داشتند ،جمع مي كرد و خوب توجيه مي كرد كه چطور بتوانند بين سپاه و ارتش مسائل را تلطيف كنند و وحدت، ارتباط و برادري را گسترش بدهند. *شهيد ميثمي دوره آموزش نظامي نديده بود و صرفاً حضورشان در جبهه به عنوان نماينده حضرت امام بود، هم مستعد بود، هم بصريت خاصي داشت و زود مطلب را مي گرفت و خداي متعال هم زود حق را بر زبانش جاري مي كرد. رفتارشان، براي ما آموزش بود. بنده زماني از موضوعي ناراحت بودم و گفتم مي روم خدمت شهيد ميثمي و هرچه دارم مي گويم و ديگر ول مي كنم و عصباني هم بودم. عادت داشت كه هر كدام از ما كه عصباني مي آمديم خدمت ايشان، مي نشست و كتف هايمان را ماساژ مي داد. همين كه دستش مي آمد پشت كتف آدم، با يك حرف كه مي زد، انگار هيچ غم و مشكلي نداشتيم و همه چيز يادمان مي رفت. ايشان در جبهه كار مي كرد و كارش اثر بخش بود چون هزينه مي كرد و از خودش مايه مي گذاشت نه اينكه بخواهد با حرف اثرگذار باشد، "كونوا دعاه الناس بغير السنتكم". يكي از مواردي كه روحانيت هم در جنگ تاثير گذاشته همين بود. *آقاي غلامپور كه فرمانده قرارگاه بودند و آدم مطلعي نسبت به مسائل جنگ، تعريف مي كرد در عمليات كربلاي 5 كه واقعاً عمليات نفسگيري بود، از طرف دشمن آتش بسيار شديدي داشتيم چرا كه در عمليات كربلاي 4 كه عدم الفتح بود به پيروزي نرسيديم و تلفات ديديم. دشمن تيربارش را در جزيره ماهي گذاشته بود. عزيزان زيادي از بچه هاي لشگر امام حسين(ع) در مقابل اين جزيره شهيد شدند. دشمن هم جشن و پايكوبي راه انداخته بود و حضرت امام به فرماندهان فرموده بودند كه اگر مي خواهيد كاري بكنيد الان موقعش است كه هم دشمن غافل است و هم مست پيروزي. الان بهترين موقع براي عمليات است؛ فوراً عمليات كربلاي 5 طراحي شد. من چندين شب بود كه نخوابيده بودم و يك شب ناگهان افتادم. يك ساعت مانده به اذان صبح، بيدار شدم و ديدم دو نفر زير بغلم را گرفته اند و با خود مي برند. بيدار شدم و پرسيدم چه اتفاقي افتاده است؟ گفتند: قرارگاه، جلسه اعلام كرده و نماز صبح بايد آنجا باشيد. هنگامي كه رسيديم، ديديم همه جمع هستند و شهيد ميثمي در حال سخنراني است. شهيد ميثمي اين آيه را خواندند كه: "ان كنتم تظلمون فانهم يعلمون كما تعلمون و ترجون الي الله ما لايرجون" اگر شما درد دائم و رنج ديديد، دشمن هم همين گونه است اما شما يك چيزهايي را از خدا اميد داريد كه آنها آن را ندارند. بعد از نماز صبح و در همان جلسه قرار براين شد كه كربلاي 5 سريعاً طراحي و اجرا شود. كربلاي 5 يك عمليات فرسايشي و نفسگير بود و ما هرچه داشتيم خرج كرديم و دشمن هم هرچه داشت خرج كرد و آتش ريخت. در ضلع شمالي منطقه، به سمت اسكله شهيد باكري و پنج ضلعي، با يك تويوتا در حال حركت بوديم، اين 11 كيلومتر، 13 بار بمباران شد و ما 13 بار ماشين را متوقف كرديم و پايين آمديم. تا رسيديم به پنج ضلعي، ماشين سوراخ سوراخ شده بود.آتش آنقدر سنگين بود كه سردار مرتضي قرباني مي گفت: دشمن به شدت بدبخت شده و ما به شدت بيچاره. يعني ديگر وضع اينطور شده بود كه نه دشمن نفس و رمق داشت و نه ما رمقي داشتيم. آقاي غلامپور مي گفت كه در كنار كانال پرورش ماهي كه لشگر 27 و چند يگان ديگر نيز آنجا بودند، تعدادي از فرمانده يگان ها حاضر نمي شدند عقب نشيني كنند. من رفتم توجيه شان كنم كه برويم عقب و معتقد بودم كه اينجا ماندن ممكن نيست. هنگامي كه آمديم برگرديم ديدم يك طلبه مي بيند كه رزمنده ها دارند عقب نشيني مي كنند، شروع مي كند به آيه و حديث خواندن و اصرار كردن تا جلويشان را بگيرد. بعد كه مي بيند اثري ندارد مي گويد بايد پا روي جنازه من بگذاريد و عقب برويد. ايشان مي گفت آنقدر مطالب اين طلبه مرا تحريك كرد و در من اثر گذاشت كه از همان جا برگشتم و به فرمانده ها گفتم: اينجا مي مانيم. يعني خود فرمانده قرارگاه مي گفت من از حرفهاي اين طلبه اينقدر متأثر شدم. مقام معظم رهبري نيز خودشان در جبهه حضور داشتند، حضوري جدي و چشمگير كه خاطرات متعددي از حضور ايشان در جنگ وجود دارد. روحانيت در لايه ها و سطوح مختلفي حضور داشت از رده هاي معمولي تا فرماندهي جنگ. طلبه غواص هم داشتيم . در سد دز آموزش غواصي به طلبه ها مي داديم. طلبه هايي داشتيم كه در سمت اطلاعات عمليات، ديده باني، توپخانه و رزمي حضور داشتند. شهيد حاج علي فلاح، طلبه كاشاني بود كه دو تا از انگشتانش در انقلاب با كوكتل مولوتف قطع شده بود، در طول جنگ آر.پي.جي زن بود. عمليات والفجر مقدماتي با هم بوديم. تيربار دشمن داشت بچه ها را درو مي كرد و عاجزمان كرده بود. يك جوري زيگزاگ رفت و نارنجك را انداخت توي سنگر دشمن. در اين حين چهار تا تير به يك دستش خورد و دو تا تير هم به يك دست ديگرش. هنگامي كه داشتم مي رفتم غرب ايشان گفت كه من هم مي خواهم بيايم. گفتم شما كه دست نداري چگونه مي خواهي بيايي؟ آمد و حضور پيدا كرد و بعد هم شهيد شد. شهيد احسان قاسم پور هم روحاني گردان بود و هم آر.پي.جي زن .[/align] (سيلوستر انتالوك ايراني !!! ولي چه كسي اسم ايشان را شنيده است icon_wink ) يكي از كساني كه حضورش خيلي اثر بخش بود شهيد بزرگوار ميثمي بود. روحانيون اينجوري بسيار داشتيم، منتهي شهيد ميثمي چيز ديگري بود و حضورش اثر ديگري در جبهه داشت. سنش زياد نبود، قيافه و تيپ او هم بگونه اي بود كه وقتي او را مي ديديد مجذوب تيپ و قيافه اش مي شديد. اصلاً قيافه و تيپ علمايي طرف، خود به خود تاثيرگذار است. تيپ شهيد ميثمي يك تيپ معمولي با قدي معمولي بود و از نظر علم هم سطح خيلي بالايي نداشت يعني اينطور نبود كه بگوييم درس خارج زيادي خوانده بود و قريب الاجتهاد بود، نه اينجور نبود. ولي تاثير عجيبي داشت. يك نمونه اش را عرض مي كنم: در عمليات بدر جاهايي عقب نشيني كرديم. برادران ارتش خيلي اصرار مي كردند كه شهيد صياد شيرازي را بكشانند عقب چون دشمن داشت جلو مي آمد و ما داشتيم عقب نشيني مي كرديم و مجروحانمان را هم نمي توانستيم عقب بياوريم. شهيد صياد شيرازي را با اجبار سوار بلم كردند ولي خودش را انداخت توي آب و گفت اگر به من فشار بياوريد من خودم را غرق مي كنم، من نمي توانم نيروهايم را بگذارم و بروم. آقاي امير حسني سعدي كه مقطعي فرمانده نيروي زميني ارتش شدند، آيه اي را خواندند كه: "لَن يصيبَنا الا ما كَتَبَ الله لَنا" يعني چيزي به ما اصابت نمي كند مگر آنچه كه خدا خواسته باشد و من از همانجا احساس كردم كه ايشان آدم ريشه دار و مذهبي هستند كه در چنين وضعتي يك آيه مناسب اينطوري توي ذهنش مي آيد چرا كه زمينه و خميرمايه خوبي دارد. سردار صفوي آنجا تشريف داشتند و آقا محسن رفت قسمت شمالي منطقه. سردار صفوي مي فرمودند ببينم آقاي ميثمي چه مي فرمايند، خوب آنجايي كه تبيين با فرماندهي است و كار، كار عملياتي و فرماندهي است، اينجا فرماندهي مي گويد كه ببينيم آقاي ميثمي چه مي گويند. شهيد ميثمي فرمود: همه بايد بمانند، فرمانده و غير فرمانده ندارد و همه بايد بمانند. براي خود بنده اين مطلب سنگين بود. يك روز از ايشان سوال كردم: آقاي ميثمي، موضوع خيلي خطرناك بود، دشمن داشت جلو مي آمد فرماندهان ما از بين مي رفتند. ايشان گفت: فرمانده نمي ماند كه دشمن اسيرش كند. ولي زودتر از نيرويش نرود بلكه بايد پا بپاي نيرويش برود. ما بنا بود كه مجروحين را اول ببريم، اگر نه فرماندهي مي رفت و رده هايمان هم جا مي ماند ولي فرماندهي كه حضور داشته باشد مجروحين را هم مي بريم، اگر داريم عقب نشيني مي كنيم. عقب نشيني با كمترين تلفات، حرف شهيد ميثمي وقتي مي گفت، تمام بود يعني فرماندهان اين حرف را مي پذيرفتند، حرف او اينقدر نفوذ مي كرد. علتش هم اين بود كه شهيد ميثمي عارفي وارسته بود دنيا را در وجود خود نمي ديدند. در همين عمليات كربلاي 5 شهيد ميثمي جلو قرارگاه ايستاده بود و يك كيف هم دستش بود كه ما به آن مي گفتيم سامسونت آقاي ميثمي. كه هميشه همراهش بود. گاهي توي اين كيف اسنادي بود كه دشمن حاضر بود ميليادرها تومان براي 1 برگش هزينه كند ولي ايشان تكلف نداشت. من به رئيس دفتر مسئول قرارگاه گفتم سريع يك ماشين براي حاج آقا بياور. كمي ديرشد، ماشين كه آماده شد، ديديم شهيد ميثمي 200-300 متر جلوتر، طول جاده را گرفته به سمت شمال 5 ضلعي دارد مي رود. در همين حين يك تويوتا وانت آمد كه پشتش هم يك تعداد شهيد بود. جلو ما جاده موج و دست انداز داشت و سرعت ماشين كم مي شد كه ديدم شهيد ميثمي پريد پشت ماشين و رفت. بعداً شهيد ميثمي را ديدم و گفتم حاج آقا ما ماشين تهيه كرديم چرا شما با اين رفتيد؟ گفت: چه فرقي مي كند، اينها همه ماشين هاي ما هستند، مگر من كي ام كه يك ماشين بيت المال اختصاصاً براي من راه بيفتد، تازه خيلي هم بهتر شد و همنشيني شهدا نصيبم شد. يك بار من نديدم خانواده اش را سوار ماشين سپاه كند. خانواده اش را مي خواست بياورد اصفهان مرخصي، قطار مي گرفت مي آورد قم بعد با ماشين مي برد اصفهان. يك بار ساك هم دستش بود و خانواده اش هم همراهش بودند. من تويوتا استينش دستم بود و رد مي شدم كه ديدم شهيد ميثمي و بچه هايش منتظر ماشين هستند، ترمز زدم و اصرار كردم كه برسانمشان راه آهن. اما قبول نكرد. بعد گفتم حاج آقا چه فرقي مي كرد. ماشين كه تا اينجا آمد، شما هم مي آمديد. گفت: نه فرق مي كند، اين مردم برق ندارند، مشكل دارند، ماشين گيرشان نمي آيد، من ديدم شما ناراحت مي شويد نتوانستم دل شما را بشكنم و گفتم ساك ها را ببريد، همين كه مردم ببينند تويوتاي سپاه يك آخوند را با زن و بچه اش سوار كرده منظره خوبي نيست و درد مردم بيشتر مي شود لااقل ما درد مردم را بيشتر نكنيم. قرار بود معاون فرهنگي قرارگاه انتخاب كنيم. يكي از برادرها درباره كسي كه معرفي شده بود گفت: ايشان خيلي عشقي عمل مي كنند، شهيد ميثمي جواب داده بود: اگر كسي بخواهد توي جبهه با عقل كار كند كه جنگ نمي آيد، بايد با عشق بيايد كه كار كند. ايشان مي گشت عيب ديگران را اينجوري ترميم مي كرد و بعد معنويت و عشق را در جبهه حاكم مي كرد. مي خواستيم آقاي حاج صادقي را عنوان نمايندگي قرارگاه معرفي كنيم. شهيد ميثمي ايشان را برد توي سنگري كه همه جايش آتش مي ريخت و نه مثل معارفه هاي الان، دست آقاي حاج صادقي را گذاشت توي دست فرمانده قرارگاه و گفت انشاءالله با هم بسازيد و با هم كار كنيد و هدفتان هم يكي باشد و تمام. بارها از ايشان شنيدم كه مي گفت: خدا را شكر مي كنم فكر اينكه در دنيا خانه اي براي خودم بسازم به سرم نيافتاده است. بارها مي گفت: چهل ماه در زندان بوده ام. به عنوان خاطره مي گفت كه: يك بار كه مادرم ملاقاتم آمد حسابي گريه كردم؛ مادرم گفت تو اينجوري نبودي! بگو ببينم چي شده كه گريه مي كني؟ گفتم: يك كمونيست هم سلولي من است و غذا كه مي آورن، آب مي ريزد توي اين غذا كه پخش بشود و من نتوانم بخورم. لباس كه مي شويم دست خيس مي زند به لباس كه آن را نجس كند، من نه لباس پاك دارم و نه غذاي پاك. شكنجه زندان من را اذيت نمي كند، اين مسائل ديني ام كه آسيب ديده من را اذيت مي كند. با انقلاب آزاد شد. مي گفت: آنقدر جبهه مي مانم تا بدهكاريم را به انقلاب بدهم. منطق شهيد ميثمي اين بود. روحيات عجيبي داشت، اصلاً اهل شيوه هاي اداري نبود. عمليات والفجر8 كه تردد منحصر به فرد بود، اگر تصادفي پيش مي آمد جاده بسته مي شد، اگر تانكي خراب مي شد تا مي خواستيم جابجا كنيم جاده بسته مي شد و طعمه اي براي هواپيماي دشمن مي شد تا بمباران كنند. خدمت شهيد ميثمي رسيدم و پيشنهاد دادم هر 10 كيلومتر، 1 ايستگاه جرثقيل درست كنيم تا به جاي اينكه هنگام حادثه جرثقيل ها بخواهد 120 كيلومتر راه بيايند، در ايستگاه هاي نزديك به هم جرثقيل باشد تا هر جايي مشكل پيش آمد سريع بتوانند برسند. آن زمان آقاي حسين تاش فرمانده ستاد قرارگاه بود كه ايشان گوشي را برداشت و با اين تلفن قورباغه اي گفت: آقاي حسين تاش، اگر چنين بكنيد خيلي خوبه ها. باور بفرماييد شايد 2 ساعت از اين فرمايش شهيد ميثمي نگذشته بود كه ايستگاه ها فعال شد. چيزي كه مي گفت رد خور نداشت و اين نشان دهنده نفوذ حرف ايشان بود. اتفاقاً اسم اين كار را هم گذاشتيم كميته باب الحوائج و تا تصادفي پيش مي آمد سريع جرثقيل مي آمد و مشكل تصادف را حل مي كرد. نزديك عمليات بدر شهيد ميثمي سخنراني داشت كه در آن موثرترين عنصر دفاع و همه چيزهايي كه انسان را به بهشت مي رساند خيلي دسته بندي شده و جمع و جور و حساب شده مطرح كرد. روحياتش، روحيات معنوي بود، واقعاً عشق در وجودش حاكم بود و زندگي را براي خودش نمي ديد و به دنيا تعلق نداشت. اصلاً اهل اينكه چشم و هم چشمي با ديگران داشته باشد نبود. از ايشان شنيده بودم كه: من از خدا خواسته ام شب شهادت حضرت زهرا (س) به شهادت برسم. شهيد كلهر جلوتر از قرارگاه قدس با گلوله توپ دشمن افتاد و از ناحيه سر مجروح و شهيد شد. شهيد ميثمي صحنه شهادت هاي زيادي را ديده بود ولي نديده بودم توي هيچ صحنه اي مثل صحنه شهادت شهيد كلهر كه غروب و عصر بود به هم بريزد. حال عجيبي پيدا كرده بود. چند بار من اين جمله را از زمان شهادت شهيد كلهر از ايشان شنيدم كه مي گفت: من اجر خودم را از خدا در اين عمليات - عمليات كربلاي 5- خواهم گرفت. فرداي همان روز در همان نقطه اي كه شهيد كلهر شهيد شده بود، گلوله توپ آمد و به همان شيوه شهيد ميثمي مجروح شد و رفت توي كما. پزشكان مي گفتند ديگر اميدي نيست و كار ايشان تمام است. من تعجب كردم چون ايشان گفته بود از خدا خواستم كه شب شهادت حضرت زهرا شهيد بشوم. چند روزي در حالت كما بود تا اينكه شب شهادت حضرت به شهادت رسيد.[/align] منبع : خبرگزاري فارس
-
يك جانباز، 64 بار جراحي و 2 روز در سردخانه//خیلی جالب!!!
zed پاسخ داد به eco14477 تاپیک در جنگ تحمیلی
با سلام خدمت همه دوستان گرامي گر نگهدار من آن است كه من مي دانم شيشه را در بغل سنگ نگه مي دارد -
دشمن دوم ما مسلمانان و شیعیان چه گروه یا کشوری است؟
zed پاسخ داد به EMPEROR تاپیک در دکترین و استراتژی
[align=justify]با سلام خدمت همه دوستان گرامي اهل سنت چهار فرقه اصلي دارند كه عبارتند از : 1- مالكي 2 - حنفي 3 - شافعي 4 - حنبلي كه همه آنها به اسم بنيانگذاران اين فرقه ها خوانده مي شوند و نكته جالب اين چهار فرقه در واقع مجزا نبوده و به عنوان شاخه اي از يكديگر شناخته مي شوند و سر سلسله آنها نيز كه فرقه مالكي را ايجاد كرد از شاگردان امام جعفر صادق ( عليه السلام ) مي باشد كه در دوران انتقال قدرت از بني اميه به بني عباس كه فضاي خفقان كمتري وجود داشت و امام ششم شيعيان امكان بيان عقايد اماميه را يافتند به گونه اي كه شاگردان مكتب ايشان تا چهار هزار نفر نيز برآورد مي شوند . تفكر سلفي كه اساس تفكر وهابيت محسوب مي شود نيز بر اساس عقايد و نوشته هاي ابن تيميه كه از پيروان فرقه حنبلي است به وجود آمده است . قرنها بعد جاسوس انگليسي با نام مستر همفر موفق به كشف شخصي به نام محمد بن عبدالوهاب مي شود كه از طرفداران پر و پا قرص عقايد ابن تيميه بوده و به تبع آن دشمن سر سخت تشيع محسوب مي شده است و با تحريك و حمايت از وي عامل بنيانگذاري وهابيت مي گردد و سپس با تحريك قبايل عرب جهت شورش بر امپراطوري عثماني سرزمين فعلي عربستان را اشغال و حكومت خاندان آل سعود را پايه گذاري مي كنند روسها نيز در اين ميان بيكار نبوده و در دوران تزاري يكي از شاهزادگان روس با نام پرنس دالگوركي براي جاسوسي به ايران نفوذ كرده و به تحصيل در مدارس ديني و حوزه هاي علميه دوران قاجار مي پردازد و كم كم با ارتباطاتي كه در رده هاي بالاي سياسي و مذهبي ايجاد مي كند شبكه جاسوسي به نفع روسها در داخل ايران دوران قاجار به وجود مي آورد . كشف مهم وي نيز سيد عليمحمد باب است كه بنيانگذار فرقه بابيت مي شود . البته وي در زمان اميركبير دستگير و به دار آويخته مي شود اما يكي از شاگردان او با نام حسين عبدالبهاء راه او را ادامه داده و فرقه بهاپيت را پديد مي آورد كه هم اكنون نيز مركزيت آن در شهر حيفا در فلسطين اشغالي قرار دارد جهت اطلاعات بيشتر مي توانيد به كتابهاي دستهاي آلوده خاطرات مستر همفر و خاطرات پرنس دالگوركي مراجعه فرماييد البته كتاب دوم جزوه اي كوچك و نسبتا قديمي است و شايد در كتابخانه هاي عمومي پيدا شود اما كتاب اول در چاپهاي متعدد در كتاب فروشي ها وجود دارد[/align] -
با سلام خدمت همه دوستان گرامي دست نوشته هاي اين شهيد عزيز را مي توانيد در كتاب (حرمان هور ) مطالعه بفرماييد
-
[align=justify]برای فرار از موشکهای حزب الله؛ اسرائیل یک پایگاه هوایی خود را به جنوب فلسطین اشغالی منتقل کرد رژیم اسرائیل برای فرار از اصابت موشک های حزب الله یک پایگاه هوایی اصلی خود را از نزدیکی تل آویو به جنوب فلسطین اشغالی منتقل کرد. به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از خبرگزاری قطر، نیروی هوایی رژیم اسرائیل برای فرار از اصابت موشک های حزب الله یا سوریه انتقال این پایگاه در نزدیک فرودگاه بین المللی "بن گورین" در شهر تل آویو را به پایگاه تازه احداث "نفاتیم" درمنطقه نقب آغاز کرده است. قرار است این پایگاه جدید هوایی چهارشنبه این هفته با حضور فرماندهان بلندپایه نظامی و مسئولان رژیم اسرائیل به طور رسمی افتتاح شود. در تهاجم تابستان 2006 رژیم اسرائیل به لبنان، موشک های مقاومت ضربات سنگینی را به تاسیسات نظامی صهیونیستها وارد کردند و یکی از عوامل شکست اسرائیل در این جنگ بودند. منبع :خبرگزاري مهر[/align]
-
با سلام خدمت همه دوستان گرامي چنين طرحي علاوه بر معايبي كه دوستان اشاره كردند موجب دو تكه شدن سرزمين ايران به لحاظ جغرافيايي مي شود كه داراي تبعات ساختاري و اجتماعي و سياسي و امنيتي خاص خود است و به نظر من هزينه هاي پيش بيني شده و پيش بيني نشده آن بيش از فايده آن خواهد بود
-
فعلا كه پولي توي جيب ما نيامده و حضرات مفت و مجاني دارند نفت را عبور مي دهند و حالش را مي برند بايد ديد واقعا حاضرند سيادت امارات را برخود قبول كنند و اختيار اقتصادشان را به دست آنها بدهند يا خير
-
شما به گمانم ياد پروژه هاي بزرگراه تهران شمال افتادي كه ميگي 15 سال ! اماراتي ها با اين پولي كه خرج ميكنند در كمتر از 5 سال اين آبراه رو ميتونند بسازند.برج 700 متري دوبي رو ببينيد در چه مدت ساختند؟ما ميلادو چند ساله داريم ميسازيم. بخش اعظم مسير بيابانيه..خارجي ها هم براشون ميسازند.مشكلي نيست. اون دوستي هم كه گفتند قضيه ي تنشها تا آن موقع تمام شده و امارات ميمونه و 200 ميليارد دلار پولي كه دور ريخته شده.. اصلا چنين چيزي نيست..اين طرح به خوديه خودشم ميتونه بازدهي اقتصادي داشته باشه از محل ترانزيت كشتي ها..مصر ميدونيد سالي چند ميليارد از كانال سوءز درآمد داره؟ كشورهاي امارات بحرين عراق كويت تمام كشتي هاشون رو از اين مسير عبور ميدند كه كوتاهتر هست. من معتقدم اين طرح بيش از آنكه اقتصادي باشد سياسي است و در اين صورت عملا اختيار نفت كشورهاي ياد شده را به دست امارات خواهد داد كه با توجه به اختلافاتي كه اين كشورها باهم دارند بعيد بدانم زير بار اين موضوع بروند ضمن اينكه استفاده از كانال سوپز با توجه به منطقه اي كه در آن واقع شده به صرفه است و بايد با حساب هزينه و فايده ديد طرح اماراتي ها نيز صرفه اقتصادي براي آنها دارد يا خير زيرا اگر صرف آن بيش از تنگه هرمز بود زودتر از اينها دست به كار مي شدند