mohamad

Members
  • تعداد محتوا

    102
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های mohamad

  1. فصل سوم: نبردهای "الاکتساح‌العنیف" [تارومار شدید] مرگ پرندگان و پروانه‌ها و نیستان ۱۹۸۶/۴/۲۳ = ۱۳۶۵/۳/۴ نویسنده: نصیف ناصری ترجمه از عربی: علیرضا موحدی در آغاز ماه چهارم سال 1986، ارتش ایران از بخش اعظم نقاط تمرکزش در محور شمالی و به خصوص محور سیده کان، عقب‌نشینی کرد و به محور میانی و جنوبی نقل مکان کرد تا حملات بزرگ‌تری را بر مواضع سپاه دوم در استان دیالی و یگان‌‌های سپاه هفتم در استان بصره انجام دهد. این جا‌بجایی از همان نخستین لحظات، برای فرماندهی نظامی عراق امری آشکار بود. از زمانی که نیروهای ایران شروع به حرکت و نقل مکان کردند، همه نیروهای عراق در محور شمالی به حال آماده‌باش صد درصد درآمده و همه مرخصی‌ها هم کنسل شد. تیپ64 نیروهای ویژه به فرماندهی "سرهنگ علی العربید" نیز به حرکت درآمد و خیلی سریع از دیالی به محور سیده کان آمد که مأموریتش بازپس‌گیری ارتفاع بلند "گوشینه" بود. باید یادآوری کنم که ایرانی‌ها این ارتفاع را از سال 1983 (1362ه.ش) و با حمله بزرگی که به محور حاج‌عمران انجام دادند، تصرف کردند. طرح فرماندهی نیروهای مسلح به این ترتیب بود که تمامی لشکرهای سپاه پنجم، و باقی یگان‌های همراه همچون تیپ‌هایی از "جیش‌الشعبی" و تیپ 64 نیروهای ویژه با توپخانه صحرایی خود، اقدام به یک حمله شدید به مواضع نیروهای ایرانی در منطقه سیده کان کنند. طبعاً ‌حال من نیز در آن لحظات مثل حال باقی سربازان در دیگر یگان‌ها بود. نه میل به خوردن داشتم و نه حوصله حرف‌زدن. تنها چیزی که یک سرباز در حال آماده‌باش در شب حمله از دستش بر می‌آید، این است که با ولع تمام سیگار بکشد. اما به مجرد این‌که حمله آغاز شد، در نخستین لحظات حمله، ترس و حزن و فشار، همه و همه از بین می‌رود و چیزهای غیرقابل باور دیگری آغاز می‌شود مثل: ‌‌‌ـ قربان! قربان! فلانی درحالی که همراه قاطری پنهان شده بود، شهید شد. ـ حواست را جمع کن، فلانی گردنش با ترکش بزرگی قطع شد. ـ بگذار توپخانه بمبارانمان کند... مأموریت یگان من در این حمله، یورش به یکی از مواضع گردان‌های ایرانی واقع د‌رحواشی ارتفاع "حصاروست" بود. ساعت صفر برای ما و دیگر نیروهای حمله کننده، ساعت 3 صبح تعیین شد و پیش از آن، از ساعت 12 شب، یگان‌های توپخانه در تمامی محورهای سپاه پنجم و نیز خمپاره‌اندازها شروع به ریختن آتش بر روی مواضع و استحکامات نیروهای ایران کرده بودند. در آن لحظه فضا بیشتر به فضای روز قیامت شباهت داشت و همه کسانی که دوره خدمت را در محور شمالی سپری ‌کرده‌اند، با آن آشنا بوده و خوب می‌دانند که وقتی گلوله توپی به مناطق صخره‌ای و دره‌مانند یا نواحی کوهپایه‌ای می‌خورد، چه اتفاقی می‌افتد. در اثنای بمباران، نیروهای مهندسی رزمی، کارشان را شروع کرده و مشغول پاکسازی و انهدام میادین مین بودند. لازم است گفته شود که آنها یک شب قبل از حمله و با همراهی گروه‌های اطلاعات شناسایی، این اماکن را شناسایی کرده بودند. شروع به پیشروی کرده و از حواشی غربی کوه "حصاروست" در زیر باران شدید گلوله‌‌ها، بالا رفتیم. به خاطر صعود طولانی از ارتفاع، بی‌نهایت خسته بودیم و به همین سبب برخی دیگر پتوها و برخی دیگر بیل‌ها و ماسک‌های شیمیایی و حتی کلاهخود خود را بر زمین انداختند. برخی نیز حتی قبضه های خمپاره انداز 60 میلیمتری و تیربارهای BKC و موشک‌های آرپی‌جی7 را که بیشتر جزو تجهیزات مورد نیاز آنان بود، کنار گذاردند. وقتی به هدف مورد نظر نزدیک شدیم،‌ کم کم از شدت بمباران کم شد تا بتوانیم بر موضع مذکور مسلط شویم. صداها بالا گرفت و اوضاع متشنج شد. ستون‌ نیروها یورش بردند و این درحالی بود که صدای مختلطی از مجروحانی که در اول نماز مجروح شده بودند،‌ به گوش می‌رسید و صدای "یاالهی" از سوی مواضع منهدم شده ایرانی شنیده می‌شد. زمین یک پارچه می‌سوخت. جنگل، درختان،‌صخره‌ها، سنگرها و خاکریزها و خلاصه هیچ‌چیز از این فاجعه عظیم در امان نمانده بود. بالطبع چاره‌ای جز پیشروی به طرف این جهنم برایم نمانده بود. در نتیجه من هم پا به فرار گذاشتم و به همراه دسته‌ای از دیگر سربازان که مثل من ترسیده بودند، ‌دولا‌دولا به طرف اماکنی که به نظرمان بیشتر امنیت دا‌شت، دویدم. آسمان در طول مسیر، ترکش‌ها را چون سر شیاطین بر ما فرومی‌ریخت و این‌بار، آسمان بیش از زمین در آتش می‌سوخت. هزاران ستاره شکستند و با پستی تمام بر نوک قله‌ها، کوهپایه‌ها و غارها فروافتادند. و نیز پرنده‌ها و پروانه و نیستان در راه‌‌های صعب کوهستانی مردند. یک ساعت و نیم پس از آغاز حمله توانستیم هدف مورد نظر را تصرف کرده و آن را از یگان ایرانی مستقر در آن پاک‌سازی کنیم. تلفات گروهان ما زیاد نبود و به طور کل، اصلاً‌ قابل قیاس با تلفات نبرد اول نبود. چقدر از کشته شدن یکی از سربازان گروهان مان که نامش "حردان" بود، احساس تأسف کردیم. او یک روستایی و تنها فرزند خانواده‌اش بود که در اثنای بمباران مسیر کشته شد. به همراه یگان مهندسی ـ‌ رزمی شروع به حفر سنگر و خاکریز‌های تازه‌ای کرده و آماده واگذاری هدف به تیپ پیاده می‌شدیم. لازم به ذکر است که فرماندهی یگان 23 خیلی سریع اقدام به اعزام چندین واحد مهندسی رزمی کرد و در نتیجه آن، بلدوزرها برای احداث جاده جدید و مرمت راه‌های خراب آمدند و واحدهای مهندسی رزمی شروع به کشیدن سیم خاردار و احداث میادین مین تازه در راه‌های کوهستانی و میان ما و نیروهای ایرانی متمرکز در زمینی خالی از سکنه کردند. نیرویی که ما موفق به پس‌زدن آن از هدف شدیم، یک گردان بود که مواضع خود را از سال 1983 به تناوب، یک‌بار در تابستان و یک‌بار هم در زمستان تغییر می‌داد؛ چراکه ارتفاع حصاروست بلندترین کوه عراق است که ارتفاع آن به 5000 متر می‌رسد. یگان‌های نظامی در زمستان به سبب کمی اکسیژن و متراکم بودن چندین طَبَق از برف‌ها نمی‌توانند در بالای آن که تقریباً نزدیک به آسمان است!! بمانند. یکی دیگر از دلایل عدم بقاء نیرو در بالای آن، خراب شدن جاده‌‌های منتهی به آن به سبب باران‌های شدید است که گویی هیچ‌گاه بند نمی‌آید. به همین دلایل، نیروی مذکور از ایرانی‌ها در فصل زمستان به پایین کوهپایه‌ای ارتفاع حصاروست آمده و در فصل بهار، وقتی که برف‌ها شروع به آب‌شدن می‌کردند، بار دیگر به مواضع خود در بالای قله که پیش تر آن جا را ترک کرده بودند، بازمی‌گشتند. طرح‌ها و نقشه‌های نظامی که فرمانده لشکرها و افسران ستاد سپاه پنجم وضع کرده بودند، قراردادن یک تیپ پیاده در قله از سوی محور سیده کان و بالارفتن از ارتفاعات و ایجاد استحکامات در مواضع جدید بود که همگی پس از انجام عملیات توسط نیروهای مهندسی رزمی برای آماده‌سازی جاده‌ها و احداث خاکریزها و پناهگاه‌ها و مستحکم‌کردن مقر افسران و خطوط تدارکاتی و نقاط مسیر و بیمارستان‌های صحرایی، انجام گرفت. قبل از واگذاری هدف به تیپ پیاده، فهمیدیم که تیپ 64 نیروهای ویژه موفق به تصرف ارتفاع بلند "گوشینه" طی یک عملیات برق‌آسا و هلی‌برن و فائق آمدن بر تیپ ایرانی - که سه سال بود در این محل مستقر بود- طی ساعاتی اندک شده است. معروف است که تیپ 64 یکی از بهترین تیپ‌های ارتش عراق در طول جنگ ایران و عراق به شمار می‌آمد و لازم به ذکر است که تیپ مذکور در سال1988 در میان تمام یگان های ارتش عراق در سپاه‌ها، رتبه نخست را دریافت نمود. احراز این رتبه در اثنای ارزیابی سالانه سطح آموزش که توسط وزارت دفاع انجام می‌شد، صورت گرفت. این تیپ برعکس تمام تیپ‌های دیگر که از 3 گردان تشکیل می‌شوند، دارای 4 گردان بوده و توپخانه صحرایی متوسطی داشت که دیگر تیپ‌ها از آن برخوردار نبودند. نبردهای مذکور که در شب 23/4/1986 در محور سید‌ه کان جریان یافت، بنابر اغراض و دلایل تبلیغاتی به نبردهای "الاکتساح‌الحنیف" [تار‌ومار شدید] موسوم گردید و در اطلاعیه نظامی که در صبح روز بعد منتشر شد، برای اولین‌بار به نام فرمانده لشکرها و تیپ‌ها و یگان‌ها و شماره یگان‌های انجام دهنده عملیات اشاره شد. یگان‌های احتیاط دیگر از پیاده‌نظام بودند که اقدام به بازپس‌گیری ارتفاعات و مناطقی که ایران، آنها را از سال 1983 در سید‌ه کان اشغال کرده بود،‌کردند. پس از فرار نیروهای ایرانی و ترک هدف مورد نظر با همه تجهیزات و سازوبرگ‌های نظامی در شب عملیات، آخرین سربازان ایرانی از ارتفاع "زرار" و دیگر ارتفاعات منهدم شده و مجبور به عقب‌نشینی شدند. پس از تصرف مناطق مذکور، سرهنگ دوم عبدالحسین، فرمانده یگان ما، دستوری را مبنی بر ضرورت دفن فوری جنازه سربازان و افسران ایرانی کشته‌شده، در بیرون خاکریزها و سنگرها صادر کرد و ما هم خیلی سریع دست به کار شده و قبرهایی کندیم و جنازه‌ها را دفن کردیم. با دیدن جنازه یک افسر ایرانی با درجه ستوان یکم که در یکی از سنگرها و با یک گلوله توپ کشته شده بود، حالم به هم ریخت. ما او را درحالی دیدیم که بر دو پای خود ایستاده و پشتش خم شده بود و سرش رو به پایین افتاده بود. ترکش‌ها، سر و سینه‌اش را دریده بودند و مرگ، مجال افتادن بر زمین را نداده بود و من یقین پیدا کردم که او، بسیار شجاع بوده است. در میان حجم کشته شده‌ها، یکی از سربازان دارای سن بالایی بود ومن گمان می‌کنم که او از نیروی ارتش نبود بلکه یک نیروی داوطلب بوده است. بعدازظهر همان روز بود که دستور آمد که یگان ما برای بازسازی و گرفتن آمار تلفات و شروع مجدد آموزش‌های سخت برای آمادگی در نبردهای بعدی - که نمی‌دانستم در آتش جهنم و کدام محور خواهدبود- منطقه مذکور را به تیپ 23 پیاده تحویل داده و به طرف قرارگاه عملیاتی یگان در منطقه "قصری" حرکت کند. بعد از این‌که هدف را به تیپ 23 پیاده سپردیم، به قرارگاه آمدیم. سربازان و افسران به اطلاعیه فرماندهی کل، که شجاعت آنان را می‌ستود و از نام فرماندهان شان یادمی‌کرد، گوش می‌کردند. "هادی مکوطر" یکی از سربازان، مدعی بود که بیش از 10 سرباز ایرانی را که در یکی از مواضع خود پناه گرفته و مشغول شلیک خمپاره 60 بوده‌اند کشته است و هدفی را که ادعا می‌کرد زده است، معین می‌کرد. گروهبان‌دوم "حاتم" هم می‌گفت: چهار ایرانی را اسیر کرده و آنها را به استخبارات سپاه پنجم تحویل داده است. و "علی عجاج" می‌گفت: با یک موشک آرپی‌جی، موضع استقرار تیربار سنگین "شلیکا" را با تمام خدمه‌اش منهدم کرده است. سه روز پس از اتمام عملیات، پیام فرماندهی کل نیروهای مسلح خطاب به تمام واحدهایی که عملیات "اکتساح‌الحنیف" را در محور سیده کان انجام داده بودند، منتشر شد که اعلام می‌کرد: تصمیم گرفته شده که فرماندهان و افسران و تمامی درجه‌‌ها در تمامی واحدها به درجه بالاتری ارتقاء‌ یابند. بدین‌سان سرهنگ‌دوم عبدالحسین، فرمانده یگان ما، به درجه سرهنگی ارتقاء پیدا کرد و من به درجه سرجوخه. چندروز بعد، پیام دیگری ارسال شد مبنی بر اعطای مدال شجاعت به تمام فرماندهان و افسران ستاد و سه تن از فرماندهان تیپ. در این پیام درخواست شده بود که هر گردان، نام 20 تن از رزمندگان، از درجات و واحدهای مختلف را برای دریافت یک مدال شجاعت معرفی کند. در بین نام‌هایی که به فرماندهی لشکر ارسال شد، "علی عجاج" یکی از آنان بود. وقتی ستوان محمود ـ که بعدهادر حمله ارتفاع گردمند کشته شد ـ نام او را برای دریافت مدال معرفی کرد، علی عجاج خوشحال شده بود و در هواپشتک و وارو می‌زد. روز بعد،‌هادی مکوطر و گروهبان‌دوم حاتم ـ که حالا دیگر گروهبان شده بودـ حضور نداشتند؛ به همین‌خاطر ستوان محمود، فرمانده گروهان با لحنی تند پرسید که: این دو تا]...[ کجا هستند. چرا برای آموزش نیامده‌اند؟ و سرگروهبان گروهان ما "زین‌االعابدین الترکمانی" جواب داد: قربان فرار کرده‌اند. - ترسوهای پست!! آموزش‌ها خیلی سخت بود و افسران به ما توهین‌هایی می‌کردند که یک‌ حیوان چهارپا هم آن را تحمل نمی‌کرد. احساس نگرانی و افسردگی به سبب ترس از کشته شدن در حمله بعدی، باعث شد تا این‌بار به فکر فرار از خدمت سربازی بیفتم. وقتی پس از چندروز مرخصی گرفتم، تصیمم به فرار از این جهنم فوق طاقت گرفته و تمام جاهایی را که در نظر داشتم تا در آن جا پنهان شوم، بررسی کردم. اما کجا باید مخفی می‌شدم؟ منزل خانوادگی‌ام در شهر "الثوره" در جوار مدرسه ابتدایی "جبل‌الاخضر" به مقر حزب بعث چسبیده است. مأموران حزب و افراد جیش‌الشعبی در همه‌جا حضور دارند و مصیبت این‌جاست که آنها غیر از مدرسه، مقر دیگری ‌دارند و آن در مسافرخانه بزرگی است که در خیابان مرکزی "الجوادر" واقع است و آنها می‌توانند هر کسی را توقیف کرده و اوراق هویت و دفترچه مرخصی‌اش را کنترل ‌کنند.البته با توجه به اکیپ‌های پلیس که زیر نظر وزیر جنایت‌کار کشور "سمیر الشیخلی" بوده و وجب به وجب شهر الثوره - که بیش از دو میلیون خانوار در آن ساکنند و مساحت آن به 64 کیلومتر مربع می‌رسد- دیده می‌شدند. پس از اتمام مرخصی‌ - که عادتاً آن را در کنار رفقای شاعر و ادیبم می‌گذراندم-‌ به یگان ملحق نشدم و بیشتر وقتم را صبح‌ها در قهوه‌‌خانه‌های کوچک منطقه "المیدان" و دور از چشم جاسوسان دژبان نظامی پلیس که شبانه‌روز در خیابان‌های بغداد، گشت می‌زدند، سپری می‌کردم. قبل از این که به قهوه‌خانه "حسن عجمی" و جایی که دوستان در ساعت 2 بعدازظهر در آن گرد می‌آمدند، مشغول خواندن "پنهام" می‌شدم و با فرارسیدن عصر،از ترس آن‌که در اتوبوس یا تاکسی به وسیله پلیس و جیش‌الشعبی و یا مامورین استخبارات و در یک نقطه بازرسی دستگیر نشوم، با پای پیاده به اتحادیه ادبا رفتم. اتحادیه ادبا چیزی جز جلسات همیشگی شراب‌خواری و جر‌و‌بحث و وراجی که تا ساعت 1 و 2 نیمه شب طول می‌کشید، نبود. من پیش "کمال السبتی" دوست شاعرم که خیلی بیشتر از شعرای دهه 80‌ سفره‌اش پر بود، می‌نشستم و یک بطری مشروب سر می‌کشیدم. پس از فرارم، این اولین مهمانی من بود. "رکن‌الدین یونس" دوست شاعر دیگرم نیز اتاقی در پشت قهوه‌خانه "حسن عجمی" کرایه کرده بود و این به دلیل آن بود که من نمی‌توانستم به خانه بروم و شب را در آن‌جا بگذرانم؛ چراکه دستگاه‌های امنیتی در تمام طول راه پخش بودند. تمام ماشین‌ها را متوقف کرده و بازرسی می‌کردند. این افراد از منطقه "باب‌المعظم" و میدان "النهضت" و "فلسطین" و دروازه "قناه‌الجیش" و میدان "مظفر" تا میدان 55 و در جایی که منزل من در 9متری آن قرار داشت، حضور داشتند. رکن‌الدین هم مثل من یک سرباز بود، اما یگان نظامی‌اش در جبهه جنگ قرار نداشت و شاید هفته‌ای یک‌بار به بغداد می‌آمد و دفترش زیاد دور نبود. وای چه سعادتی!!‌چه چیز بهتر از یک اتاق به دور از جبهه جنگ؟ این دوست هم مثل من به شعر اهتمامی داشت. بعد از فرارم از خدمت نظامی و خوابیدن در اتاق رکن‌الدین، به کمال‌السبتی موضوع را اطلاع دادم و او به من پیشنهاد کرد که برای سکونت، به بخش داخلی دانشجویان دانشکده هنرهای زیبا در "الباب‌المعظم" نقل مکان کنم. یعنی در جایی که خودش سکونت داشت و در نزدیکش دوستان دانشجوی شاعر به نام‌های المرعبی و صلاح حسن و عبدالحمید ساکن بودند و او به من گفت: بخش داخلی امن‌تر است و از سوی عناصر حزب بعث در منطقه مورد بازرسی قرار نمی‌گیرد. بدین ترتیب برای اندک مدتی در آن‌جا ساکن شدم و بعد از آن، به موجب عفو سراسری فراریان خدمت نظامی، به یگان نظامی‌ام ملحق شدم. در ابتدا مفهوم عفو سراسری را که از سوی سازمان‌های حزبی ابلاغ می‌شد و بر این قرار بود که سرباز فراری از مجازات سخت فرارش عفو شده و تحویل دادگاه نظامی نمی‌شود‌، نمی‌‌فهمیدم. این فرمان غالبا زمانی صادر می‌شد که ژنرال‌های فرماندهی کل نیروهای مسلح، طرح حملات وسیع در برخی جبهه‌های جنگ برضد نیروهای ایرانی را می‌ریختند واگر کسی به خدمت ملحق نمی‌شد، پس از بازداشت توسط اکیپ‌های امنیتی به اعدام محکوم می‌شد. وقتی به یگانم ملحق شدم، از آمادگی جنگی یگان‌های مهندسی سپاه پنجم، تحرکات ستون ها و تیپ‌ها از محوری به محور دیگر و نیز عملیات‌های دیده بانی که د‌ر پی انهدام مواضع توپخانه ایرانی‌ها بود و گشت‌های اطلاعات و شناسایی عمیق و کمین‌گذاری‌های شبانه در مناطق خالی از هر نیرو، فهمیدم که نشانه‌‌های مطمئنی وجود دارد مبنی بر نزدیک بودن زمان حمله. به‌علاوه این‌که هوای جنگ بر آسمان عراق سایه افکنده بود و چشم‌اندازهای مرگ و ویرانی در هر مکانی به چشم می‌خورد. وضعیت آماده‌باش صددرصد در یگان ما بیشترین چیزی بود که باعث وحشت سربازان می‌شد؛ خصوصاً وقتی که در ساعت دوازده شب به ما دستور داده می‌شد که با تجهیزات نظامی کامل سوار کامیون های آیفا شده و تا زمان صدور دستورات ثانویه در مورد حرکت به طرف میدان‌های نبرد و حمله به مواضع نیروهای ایرانی، منتظر بمانیم. این کار هر شب تکرار می‌شد و ما به‌مجرد تکرار آن، هزار بار می‌مردیم و سرنوشت و رؤیاهای مان در میان تلی از آتش معلق می‌ماند. ادامه دارد :mrgreen: :mrgreen:
  2. فصل دوم: "نبرد‌التطبيقيه" ـ حاج‌عمران ـ سيده‌كان 9/9/1985 اعدام اسرا و مجروحان پيش‌تر از آن‌كه تيپ كماندويي سپاه پنجم تشكيل شود، چهار روزي بود كه به خدمت كماندوهاي لشكر 23 كه در منطقه "قصري" _ که در نزديكي محور حاج‌ عمران متمركز بودند _ درآمده بودم. پيش از آن هم، به مدت شش‌ماه در مقر سپاه اول، واقع در كركوك بودم. نبرد"‌التطبيقيه" اولين نبردي بود كه من در آن شركت كردم. در شب 9/9/1985، ارتش ايران حمله شديدي را به مواضع تيپ 98 پياده در محور "حاج‌عمران" و ارتفاع "كوره دي" و مواضع تيپ 604 پياده در محور "سيده‌كان" ـ ارتفاع زرارـ انجام داد. ما پيش از آن كه نيروهاي تكاور ايراني موفق به ساخت خاكريزهاي جايگزين و حفر سنگر شوند، صبح؛ به ارتفاع "كوره‌دي" حمله كرديم. در اثناي پيشروي‌مان از ارتفاع، با گذر هر گلوله توپ و خمپاره، چيزی نمانده بود از وحشت بميرم و همچون ديوانه‌اي بر روي زمين درازكش مي‌شدم. سربازاني كه همراهم بودند، مسخره‌ام مي‌كردند و قهقهه مي‌زدند. در آخر، ترسم را آرام كردند و با دل سوزی شروع به توضيح دادن كردند؛ كه اين گلوله‌ها از طرف عراق است و ديگر گلوله‌ها هم از سوي ايران. من تعجب كردم كه آنها از كجا اين را مي‌دانند؟ به خدا قسم _ كه فقط خود او مي‌داند _ تا همين لحظه، چقدر از صداي هر گلوله خمپاره و توپ _ ولو يك گلوله خمپاره 60 ميليمتري يا انفجار اتاق يك ماشين _‌ ترس و وحشت دارم. مأموريت يگان ما اين بود كه افزون بر يك گردان "جيش‌الشعبي" و افسران تيپ 98 و ديگر درجات، تيپ پياده ديگري را پشتيباني كند. به ارتفاع "كوره‌دي" حمله برده و نيروهاي ايراني را كه خطوط دفاعي تيپ 98 را تار ومار كرده بودند، پس‌ بزنيم. بعد از اين‌كه توپخانه لشكر 23 و ديگر لشكرها، مواضع نيروهاي ايراني را زير آتش خود گرفتند، از چند محور شروع به حمله كرديم. از آن‌جا كه تعداد نيروهاي عملياتي ايران در اين منطقه، به يك لشكر هم نمي‌رسيد، پس‌زدن آنها خيلي سريع انجام شد. در تاکتيک ها و اسلوب‌هاي نظامي، رسم است كه يك تيپ متشكل از 3 گردان، اقدام به حمله به يك گردان مي‌كند و يك لشكر متشكل از 3 تيپ، اقدام به حمله به يك تيپ مي‌كند و يا اين‌كه هر 3 سرباز، به يك سرباز حمله مي‌كنند. پس از آن‌كه نيروهاي مهاجم را پس‌زديم، فهميديم برخي از سربازان و افسران كشته شده در تيپ 98 از شدت بمباران انبوه توپخانه، كاملاً‌ سياه شده‌اند و برخي ديگر نيز شكم‌هاي شان پاره‌پاره شده است. من اولين‌بار بود كه مي‌ديدم دل و روده دراز يك انسان و بقيه اعضاي بدنش به رنگ‌هاي سبز، زرد و قرمز است. خدا را شكر كردم كه پوست مان آن‌چنان كلفت بود كه در اين موارد بي‌خيال بوديم. برخي از سربازان جديد تيپ 98 كه در اين حمله همراه ما بودند و تجربه كافي در جنگ نداشتند، وقتي اجساد تكه‌تكه شده سربازاني را ديدند كه روزي رفقا و دوستان شان بودند، دچار حالت هيستريك و جنون شدند. با حملات تبليغاتي وسيعي كه رژيم صدام‌حسين در توصيف وحشي بودن سربازان ايراني و كافر و مجوس بودن آنها و چيزهايي شبيه به اينها ارائه داده بود، فكر كردند كه شايد نيروهاي ايراني شكم رفقاي آنها را با سرنيزه دريده‌اند و بقيه را نيز با آتش سوزانده‌اند. درحالي كه نمي‌دانستند دريدن شكم اين سربازان و افسران، به وسيله گلوله‌هاي توپخانه‌اي كه غالبا شبيه تيغ‌هاي ریش تراشی است،‌ صورت گرفته است و سوختگي‌شان نيز از شدت آتشي بوده كه پيش از حمله به مواضع و پناهگاه‌هاي آنها، انجام گرفته است. با ديدن اين صحنه ها، سربازان ما اقدام به تيرباران جمعي از اسراي ايراني كرده و آنها را كشتند. سپس شروع به تيرباران مجروحاني كردند كه هنوز از درد مي‌ناليدند. با چشم خود ديدم كه يكي از آنها، 60 تير از اسلحه كلاشينكفش به سرباز مجروح ايرانی ای كه در يكي از سنگرها بود، شليك كرد. طبعاً‌ سربازان ايراني در بيرون از سنگرها دفن شدند و اتفاق خاصي هم پيش نيامد. پس از اتمام نبرد، عمليات تخليه مجروحان و كشته‌‌هايي كه متعلق به يگان ما بودند، شروع شد، چراكه دستور نظامي اكيد بود، مبني بر عدم تخليه مجروحان و كشته شده‌ها در اثناي حمله. از گروهان من بيش از بيست سرباز كشته و ده‌ها تن نيز زخمي شدند. ولي من در غاري به دور از مواضع مقدم نبرد پنهان شده بودم و اصابت خمپاره‌‌هايي كه در نزديكي من به زمين مي‌خوردند، موجب مي‌شد از شدت ترس، همچون ني در باد بلرزم. دندان‌هايم به‌هم ‌مي‌خوردند و به سختي مي‌توانستم نفس بكشم. غروب بود كه از فرماندهي لشكر 23 دستوراتي به ما داده شد مبني بر عقب‌نشيني فوري به مقرهاي قبلي. مواضعي را كه از نيروهاي ايراني بازپس‌گرفته بوديم، به تيپ 98 پياده تحويل داديم و به جايي كه بازسازي و آموزش سخت چندين‌ماه، شبانه‌روز به طول خواهدانجاميد، رفتيم. ساعت 8 عصر فرماندهي كل نيروهاي مسلح عراق، از طريق وسايل ارتباط جمعي، اطلاعيه پرجنجالي را پخش كرد كه در آن ادعا شده بود: "ما هزاران سرباز و افسر دشمن را كشته و اسير كرديم و مواضعي را كه ارتش ايران اقدام به اشغال آن نموده بود، بازپس‌گرفتيم." اين نبرد به دليل هماهنگي ميان تمام كادرهاي فرماندهي لشكرهاي سپاه پنجم، "نبردالتطبقيه" [كاربردي، به منصه اجرا گذاردن] نام گرفت و حملات در دو محور "حاج‌عمران" و "سيده كان"، در آن‌موقع با يكديگر همزمان شدند. يك هفته پس از اتمام اين حمله، فرماندهي كل نيروهاي مسلح تلگرافي فوري به فرماندهي سپاه پنجم فرستاد كه در آن خواسته شده بود تا هر تيپ اسامي 30 تن از سربازان و افسران شان را كه از خود شجاعت نشان داده و قدرت بالاي خود را ثابت كرده‌اند، براي دريافت مدال شجاعت، و نيز اسامي 30 تن از درجات مختلف را براي دريافت درجه اي بالاتر، معرفي كنند. طبعاً‌، بسياري از سربازان و افسران شجاع از اين تكريم خوشحال شدند. وقتي اين تلگراف به مقر يگان ما رسيد، سرهنگ‌ دوم "عبدالحسين"، فرمانده يگان (كه بعداً‌ در حمله به سليمانيه كشته شد) همه افسران را براي مشورت در مورد تقسيم اين غنيمت، در سالن جمع‌كرد و از فرمانده هر گروهان خواست چند‌نفر را براي دريافت مدال شجاعت و ارتقاء درجه معرفي كنند. پس از تحقيق و پرس‌و‌جو و شهادت شاهدان و سوگند سفت و سخت اعتقادي در مورد كسي كه شجاعت بالايش به اثبات رسيده و مستحق تكريم و تجليل است، اسامي افسران معرفي شده به ستاد لشكر فرستاده شد تا به واسطه آن به ستاد سپاه معرفي شوند و پس از آن نيز به فرماندهي كل نيروهاي مسلح اعلام گردد. روز بعد، سر و ‌صدا و جنجال ها بر حول محور اسامي معرفي شده براي دريافت مدال شجاعت بود. كساني كه نه تنها در اين نبرد شركت نكرده بودند، بلكه مأموريت هميشگي‌شان ماندن در مقر عقبه يگان در منطقه ديانا واقع در نزديكي كارخانه سيمان بود، با اين بهانه كه در ذخيره كار مي‌كنند يا در اسلحه‌خانه يا نگهباني از مقرها يا قسمت توجيه سياسي و يا در دفتر امنيت يا غيره هستند. اين سربازان كه به كار در مقرهاي عقبه هر يگان ارتش عراق گماشته مي‌شدند، با اين عنوان شناخته مي‌شدند كه از خانواده‌هاي مرفه بوده و توانايي مهيا كردن هر آن‌چه را افسران از آنها بخواهند دارند مثل: پول و هدايا، مشروب‌هاي عالي، ادكلن، وسايل برقي، لوازم يدكي ماشين و چيزهاي ديگر. آنها اين چيزها را به اين قيمت به دست مي‌آوردند كه اين سربازان را به هيچ نبردي نفرستند و آنها را از مرخصي‌هاي طولاني برخوردار سازند و ما خيلي‌كم آنها را در يگان مان _ چه در عقبه و چه در مقر جلو _ مشاهده مي‌كرديم. قس‌علي هذا. بعد از دو هفته دستور از بغداد رسيد و به سربازان و افسراني كه اسامي‌شان معرفي شده بود، ابلاغ شد كه آماده رفتن به بغداد شوند تا فرمانده كل نيروهاي مسلح، مدال‌ها را به سينه آنها نصب كند. ولي به كساني كه براي ارتقاء‌ درجه معرفي شده بودند، دستور داده شد به فروشگاه يگان شان بروند و درجه جديد بخرند. اگر كسي گروهبان‌دوم است، درجه گروهباني و اگر گروهبان است، درجه استواري بخرد. همين كه اسامي به صورت علني معلوم شد، جنجال و سرو‌صدا بيشتر و بيشتر شد و آن دسته از كساني كه از بقيه شجاع‌تر بودند، احساس كردند كه نام‌شان را با حيله و نيرنگ تمام، معرفي نكرده‌اند. من اين جارو جنجال را مي‌شنيدم و نمي‌توانستم بفهمم كه اين غنيمت چگونه تو‌زيع مي‌شود. ـ به مقر فرماندهي لشكر مي‌روم و از محمود، فرمانده گروهان شكايت مي‌كنم. آيا اين منطقي است كه مهدي، كسي كه يك‌سال‌و‌نيم است در مقر عقبه خورده و خوابيده، براي مدال شجاعت معرفي شود و من نشوم؟ ـ به شرافتم قسم! كه من با "شليكا" (مسلسل سنگين ضدهوايی كه چهارلول دارد)100 سرباز ايراني را درو كردم. من بيش از 2000 تير از شليكا شليك كرده‌ام. چرا؟ آيا من اين تيرها را در هوا شليك مي‌كردم؟ آيا من عقب‌نشيني كردم؟ يا وقتي هليكوپترهاي ايراني شروع به بمباران با موشك كردند، من از شليك بازايستادم؟‌ ـ‌ بابا اين عاقلانه نيست! اي [...] به اين روزگار. آيا اين فيصل [...] كه سروان عماد اون رو معرفي كرده، لايق مدال شجاعته؟ به شرافتم قسم كه سروان عماد زن اون رو [...] مهدي و فيصل، درحالي كه لباس‌هاي تميزی كه شبيه لباس افسران بود، تن‌شان بود و بوي ادكلن گران‌قيمت مي‌دادند، از ستاد به مقر جلو آمدند. آنها به مناسبت در‌يافت مدال شجاعت كه براي تكريم و تجليل جان‌فشاني عظيم‌شان در پرداخت رشوه به افسران به آنان داده شده بود، براي مان آب‌ميوه و بيسكوييت و شيريني خريدند كه طبعاً بيشتر سربازان يگان، به استثناي بعضي از سربازان، خدمتكاران مقر دست به چيزي نزدند. ساعت 3 صبح بود كه کاميون آيفايي كه در بالاي تپه و در مسافتي نه چندان دور از گروهان پارك شده بود، ناگهان از محل خود حركت كرد و با سرعت به طرف چادر سربازاني كه در خواب عميق فرورفته بودند، آمد. سر‌و‌صداي نگهبانان و سربازاني كه ماشين از روي آنها گذشت، بلند شد. بعضي از ما خيال مي‌كرديم كه ايراني‌ها حمله كرده و مقر يگان مان را محاصره كرده‌اند و بعضي ديگر هم، نمي‌دانستيم دليل فرياد و سروصدا چيست. در نتيجه اين فاجعه، دو نفر كشته شدند. يكي از آنها، مهدي بود كه از ناحيه سر آسيب ديده بود و تقريباً جمجمه‌اش به طور كامل خرد شده بود، و ديگري گروهبان ذخيره‌اي در گروهان مقر به نام "غازي كاظم" بود. چند‌نفر ديگر هم بعد از اين‌كه استخوان‌هاي شان شكست، نجات پيدا كردند. بالطبع بعد از اين قضيه، راننده ماشين، "سالم دعدوش" را گرفتند و تا روشن شدن نتيجه تحقيقات، در بازداشتگاه يگان حبس كردند. مجروحان را هم به بيمارستان نظامي اربيل فرستادند. در نتيجه تحقيقاتي كه دفتر اطلاعات در يگان ما انجام داد، بعد از دو روز مشخص شد كه ماشين خود‌به‌خود حركت كرده و كسي تقصير ندارد. راننده آزاد شد و از هر‌گونه اتهامي تبرئه شد، اما كساني كه صحبت‌هاي صاحب "شليكا" را وقتي تهديد مي‌كرد شنيدند، شك‌شان در مورد عملي‌شدن تهديدش و تصميم به قتل مهدي و نفر ديگر، از بين نرفت. يك‌ماه بعد، وقتي از مرخصي دوره‌اي‌ام به يگان برگشتم، با خودم نمايشنامه‌هاي كامل "شكسپير" را آوردم و در تمام اوقات، دوست و همراه شكسپير بودم. روزها و شب‌ها، تكراري و خسته‌كننده بودند، چراكه آموزش‌هاي سخت نظامي، در منطقه "قصري"‌ باعث مي‌شد در هر لحظه اضطراب سرتاپاي وجود انسان را فرابگيرد و موجب فشار زياد بر روح شود. چراكه اين محل، جاي كوچك و مخروبه‌اي بود كه كوه‌هاي بلند، آن را از همه طرف احاطه كرده بودند و هر طرف كه سرت را مي‌چرخاندي، كوه بود. كوه‌هايي مثل "سكران" در سمت چپ كه ارتفاعش 3000 متر بود و "مام‌روتا" در سمت راست كه ارتفاع آن نيز 3000 متر بود. در روبه روي مان كوه "كوره‌دي" به ارتفاع 3500 متر و در پشت سرمان كوهي ديگر، كه نامش را نفهميدم اما دانستم كه 4000 متر ارتفاع دارد. دوران آموزش، شبانه‌روز و به طور مستمر، حتي در روزهاي تعطيل و ايام عيد هم ادامه داشت. اما با اين وجود، من سخت تشنه مطالعه بودم. زنگ بيدارباش ساعت 5 صبح و گهگاه 4 صبح به صدا درمي‌آمد و ما خيلي سخت مي‌توانستيم صورت مان را بتراشيم و پوتين‌هاي مان را كه ـ بايد در ميدان صبحگاه برق مي‌زد ـ‌ واكس بزنيم. اين يك اسلوب انگليسي بود كه از زمان تأسيس ارتش عراق در سال1921، توسط سپاهيان انگليسي كه عراق را با سربازان هندي خود در جنگ جهاني اول، به اشغال خود درآورده بودند، اجرا مي‌شد. اما صبحانه!! فكر نمي كنم در آن زمان كسي با اشتها غذا بخورد، براي اين‌كه از زمان تأسيس ارتش عراق تا الان، در همه يگان‌ها،‌ تنها به سوپ عدسي كه بدون هيچ‌گونه چشيدن، پخته مي‌شد و به چايي كه بيشتر شبيه آب‌جوش بود، اكتفا مي‌كردند. و آن آب‌جوش هم گاهي بسيار شيرين و گاهي بسيار تلخ بود و آن هم براي اين بود كه در ديگ‌هاي بزرگ دم مي‌شد و از همان ابتدا، در آن شكر ريخته مي‌شد. بعد از اتمام صبحگاه كه از ساعت 6 شروع مي‌شد، آموزش سخت تا ساعت 10 طول مي‌كشيد. پس از آن زنگ آزادباش زده مي‌شد و براي گرفتن جيره صبحگاهي به مقر برمي‌گشتيم. سهميه هر سرباز، دو عدد ذرت و يك دانه خيار و يك ظرف كوچك نصفه خامه واحياناً سيب يا پرتقال يا مشتي خرماي ارزان از نوعي كه مناسب حيوانات است، بود. ساعتي پس از گرفتن جيره هاي صبحگاهي، نوبت دوم آموزش مي‌رسيد و تا ساعت يك بعدا‌زظهر، به طول مي‌انجاميد و بعد از آن، زنگ گرفتن غذا به صدا در‌مي‌آمد و ما براي گرفتن غذاي هميشگي‌مان _ كه هيچگاه در تمام سپاه‌هاي عراق از سال 1921، تغيير نكرده است _‌ به آشپزخانه گروهان‌هاي مان مي‌رفتيم. عليرغم تمام شورش‌هاي خونين و متعددي كه مؤسسات نظامي از زمان به وجود‌آمدن شان در تاريخ عراق تاكنون انجام داده‌اند، ناهار يك سرباز همان برنج و خورش كه احياناً با گوشت يا بدون گوشت است، مي‌باشد. و اين را هم بگويم: گوشتي كه به ما داده مي‌شد، از نيوزلند وارد مي‌شد و به دليل عدم پخت مناسبش، توسط كساني كه با واسطه يا رشوه در آشپز‌خانه‌ها مشغول به كار بودند، اكثر سربازان از خوردن آن امتناع مي‌كردند و به آن "گوشت كنگر"‌ مي‌گفتند. ولي در ايام عيد براي مان "شيريني ارتشي" مي‌پختند كه تشكيل شده است از گندم باريك و بادام و شكر. پس از ناهار و گرفتن سهم و اندكي استراحت!! نوبت سوم آموزش فرامي‌رسيد كه از ساعت 3 بعداز‌ظهر شروع مي‌شد و تا ساعت 6 غروب طول مي‌كشيد. بيشتر شيوه‌هاي آموزشي‌مان، به دويدن سريع و پشت‌سرهم خلاصه مي‌شد و هركس كه در دويدن كم مي‌آورد، مورد توهين و فحش‌هاي ركيكي كه در قاموس فحاشي افسران مرسوم است، قرار مي‌گرفت. فحش‌هايي مثل "قشمر"‌ كه من تا به امروز معني آن را نفهميده‌ام. شايد كلمه‌اي ايراني و يا تركي باشد. اما به هرحال وقتي به سربازي چنين فحشي داده مي‌شد، برايش سنگين بود. يا فحشي مثل "مطي" يا "سرت را با پوتين له مي‌كنم". بعداز آن هم سربازي كه در دويدن عقب افتاده بود، مجبور به برگرداندن سريع توپ‌ بازي مي‌شد. بعد از دويدن آهسته، بايد دوي مان را تا فاصله‌اي دراز تندتر مي‌كرديم كه عادتاً تمام تجهيزات نظامي و اسلحه شخصي و جعبه‌هاي فشنگ و تيربار نيز همراه مان بود و شامل كلاشينكف و RBK و BKC و گلوله‌هاي خمپاره 60 RPJ7 و كلاهخود و قمقمه و بيل و كوله‌پشتي و پتو مي‌شد و هم‌چنين برانكاردهاي تخليه مجروحان و كشته‌شدگان. در اين تمرين های نظامي، وظيفه بدين‌قرار بود كه بايد تعدادي موشك آرپي‌جي به علاوه تفنگ و تجهيزات همراه آرپي‌جي‌زن مي‌بود و نيز يك جعبه موشك اضافي كه كمك آرپي‌جي‌زن آن را حمل مي‌كرد. زيرا آرپي‌جي‌زن، توانايي حمل دو جعبه را نداشت. اين قاعده درباره تعداد گلوله‌هاي خمپاره و " BKC" نيز پياده مي‌شد. بعد از يك دوي طولاني، به ما اجازه اندكي استراحت داده مي‌شد تا نفسي تازه كرده و سيگاري بكشيم. بعد از آن بايد دوباره به سمت ميدان صبحگاه مي‌دويديم، تا تمرين تيراندازي به سيبل و جنگ سرنيزه و نبرد تن‌به‌تن و باز‌وبسته كردن اسلحه را شروع كنيم. گهگاه هم به طرف كوه‌ها كه از ميدان صبحگاه فاصله داشت، مي‌رفتيم و تمرين پيشروي در كوهستان و حفر سنگ مي‌كرديم. يا اين‌كه به عمليات فرضي نفوذ و گشت در پشت خطوط مواصلاتي و مواضع نيروهاي ايران مي‌پرداختيم. بعد از شنيدن زنگ آزادباش، در ساعت 6 عصر به مقر برمي‌گشتيم. لازم به گفتن است كه از ميان ما كسي علاقه به رفتن به آشپزخانه و گرفتن شام نداشت؛ براي اين‌كه در تمام يگان‌هاي ارتش عراق در طول جبهه‌هاي جنگ، عادتاً شام همان سوپي است كه ظهر پخته شده است. به فروشگاه گردان مي‌رفتيم و نان و تخم‌مرغ و بادمجان و گوجه مي‌گرفتيم. من بعد از شام، درحالي‌كه خسته و كوفته بودم، در تخت‌خوابم دراز مي‌كشيدم و سرم را در كتاب فرومي‌بردم و منتظر آموزش چهارم كه احياناً‌ از ساعت 8 غروب شروع شده و تا ساعت 10 طول مي‌كشيد، مي‌شدم. هيچ‌چيز برايم لذت مطالعه ميان اين كوه‌هاي وحشتناك را نداشت. اين زندگي سخت و رنج‌آوري بود كه من در آن مي‌زيستم و نمي‌دانستم كي به اتمام مي‌رسد و از چه راهي به انتها مي‌رسد؛ آيا در اثر شليك يك گلوله بي‌هدف مي‌ميرم؟!‌ يا اين‌كه با آتش تيربار كشته مي‌شوم؟ يا با انفجار ميني كه بدنم را تكه‌تكه خواهدكرد؟ مصيبت و گرفتاري اين جا بود كه من هيچ حرفه‌اي بلد نبودم و داراي هيچ مدرك تحصيلي، جز يك مدرك پست و خفيف كه آن را در سال 1976 گرفته بودم، نبودم. همين مدرك ناچيز باعث شد تا مرا در قسمتي به غير از پياده‌نظام، مثل مأموريت قسمت "البسه" يا "آرايشگاه" يا "آشپزخانه" يا "راننده" و يا "اسلحه تميز‌كن" قرار دهند. چه بايد مي‌كردم؟ آيا همچون رعد بندر، يونس‌ناصر عبود، عادل شرقي، بايد قصائدي درمورد جنگ داوطلبانه مي‌سرودم و در آن از خون ريزي صدام‌حسين و شجاعت ساختگي‌اش تمجيد مي‌كردم و سپس آن را به دايره امور فرهنگي وزارت فرهنگ و اطلاع‌رساني مي‌سپردم تا در سري كتب "ديوان نبرد" و در "فرهنگ و جنگ" آن را چاپ كند؟ و بعد از آن درخواست انتقال از يگانم به نشريه "القادسيه" يا مجله "حراس‌الوطن" در وزارت دفاع واقع در بغداد را بكنم و كارم مثل كار كساني شود كه در مورد شكوه الهام بخش يك رهبر، به قارقار و به‌به و چه‌چه!! مشغولند؟ اما ديدن آن ادبايي كه لباسي مشابه لباس افسران و مأموران امنيت و اطلاعات را مي‌پوشند؛ باعث شد تا من از اين صورت‌هاي زرد و درهم كه شبانه‌روز به روغن‌كاري ماشين تبليغاتي رژيم صدام مشغولند و از كار خويش شرم و حيايي ندارند، احساس شرمندگي و تنفر كنم. و نيز از اين اجساد پوسيده كه كارشان خدمتي است براي يك رژيم ديكتاتوري كه در ساعت دو بعدازظهر تمام مي‌شود، درحالي‌كه از دون‌مايگي خود احساس خوشبختي مي‌كنند و از ويران‌كردن اين سرزمين و بندگان خشنودند. اغلب اوقات خود را در كافه‌ها و ميكده‌ها سپري مي‌كنند و تمام هرآنچه كه از ميراث فرهنگي خويش دارند از مشتي وراجي و ترهات بي‌پايان، تجاوز نمي‌كند. براي اين‌كه يك عنوان ادبي بر خودشان بيفزايند و با آن داستان‌ها و اشعار خود را به چاپ برسانند؛ (منظورم دقيقاً همان چهره‌هايي است كه صدام و قادسيه‌ نحس او را مي‌ستايند.) كيف‌هاي دستي كه حمل مي‌كنند پر از كتاب‌هايي است كه هميشه جلد آنها بدون آن‌كه خوانده شود، پاره مي‌شود... الان چقدر احساس تنفر و اشمئزار مي‌كنم وقتي "عادل‌الشرقي"ِ شاعر، مدير تحريريه مجله "الطليعه‌الأدبيه" را به ياد مي‌آورم؛ كسي كه خدمت خود را در مجله "حراس‌الوطن" گذراند و مجموعه شعري با عنوان "100 قصيده در عشق به جناب القائد صدام‌حسين" منتشر كرد كه به خاطر آن صاحب آپارتمان شيكي شد كه محبوبش صدام به خاطر قدرداني از محبت او به او داد. اين دانشمند بزرگ!!‌ از انتشار مجموعه قصيده‌اي كه در ماه چهارم سال 1986 به مجله الطليعه‌الادبيه داده بودم، با اين بهانه كه اينها قصائدي "سوررئالي" است و اين كشور درحال گذراندن جنگ با ايران است، خودداري كرد و گفت نمي‌تواند آنها را به چاپ برساند و از من خواست مادامي كه به عنوان يك سرباز در جبهه‌هاي جنگ حضور دارم، قصائدي در مورد اين جنگ داوطلبانه بگويم و به من گفت: تو!! قصائدي در اين مورد به من بده!‌ من در شماره بعدي آنها را چاپ خواهم كرد ولو غيرموزون باشد. طبعاً من چنين كاري نكردم، براي اين‌كه بي‌رودربايستي، اين كار براي چون مني كه حتي نمي‌توانم از خودم تعريف كنم، ناممكن است كه چيزي بنويسم كه در خدمت اين جنگ ونظامي باشد كه آن را برافروخت. من قصائدي در مورد چنين جنگي بگويم!‌ كه به اعتقاد و باور و درك من جنگ يك نظام فاشيستي است كه عناصر آن جزو امپرياليست‌هايي هستند كه باعث شعله‌ور شدن آن شدند ... اما ناراحت نشدم، چراكه من چيزي را مي‌نويسم كه به ذهنم الهام مي‌شود و از اين شاعر بي‌مايه‌ِ عاشق صدام، و امثال او كه در خيابان‌هاي بغداد پلاسند و به دور از آتش جنگ، توهين‌هاي مداوم، شپش و كك در كافه‌ها و ميخانه‌ها مشغول وراجي‌اند، بيزارم. icon_frown icon_frown
  3. خودمونيم عجب جنجالي بپا شد ها در ضمن S300 را فرا موش کردم icon_frown در امتیاز دهی این مقله های را هم در نظر بگیرد icon_frown :)
  4. mohamad

    انتخاب کاربران فعال سایت

    سعيد icon_frown علت داود سرباز icon_frown يادم رفت گلدن كرون:) بدليل ترجمه هاي زياد
  5. نوع هلکوپتر تهاجمی ورود به خدمت 1967 کاربران عمده آمریکا_ایران_اردن.راپن.پاکستان سال های خدمت 1967-تا به حال تعداد ساخته شده 1116عدد گسترش داده شده ی UH_1 در حال جای گزینی با AH_64 apachi سازنده بل هلکپتر تکسترون درماه جون سال 1967 کار خانه ی بل اولین هلکوتر تحاجمی را با نامattack helicopter 1 version G(AH_1 G) به هوا نیروز امریکا تحویل داد. کمپانیه بل 1116 عدد از این پرنده را تولید کرد که در جنگ ویتنام بیش از یک میلیون ساعت پرواز داشت . در جریان عملیات طوفان صحرا سی کبرا های تفنگ داران دریایی ایالات متحده 1273سورتی برای پشتیبانی نیرو ها انجام داد. http://en.wikipedia.org/wiki/Image:Ah1gm35.jpg http://en.wikipedia.org/wiki/Image:Masada_cobra.jpg اين قسمت اول بود icon_frown راستي خودم ترجمش كردم :) icon_frown :) عنوان تاپيك از "AH_1 كابوس تانك هاي عرقي" به "AH-1 كابوس تانك هاي عراقي" تغيير يافت . Babakim1
  6. هواپيماي A-5 Vigilante icon_frown پارتيزان هوايي ساخت انسان هاي زميني پارتيزان در ۱۳ دسامبر سال ۱۹۶۰ توانست توسط خلبان لروي هيث (Leroy Heath) به سرعت ۱/۲ ماخ دست پيدا كند و در ارتفاع ۹۱۰۰۰ پايي پرواز كند انقلاب پرشتابي كه در صنعت طراحي سازه هاي هوايي در دهه ۱۹۵۰ ميلادي رخ داد باعث به وجود آمدن چنين مخلوق شگفت آور هوايي شد و در اين ميان چندين هواپيماي جنگنده، بمب افكن، رهگير شكاري و... ساخته شد كه تا كنون در يگان هوايي كشورهايي چون آمريكا و روسيه خوش مي درخشند. يكي از پروژه هاي جالب ولي ناموفق آمريكا ساخت هواپيماي A-5 بود. يك پارتيزان هوايي ساخت پارتيزان هاي زميني هواپيماي A-5ملقب به پارتيزان (Vigilante) ساخت شركت مجرب نورث امريكن (North American). در ابتدا تمامي تفكرات بر ساخت هواپيمايي با قابليت حمل تسليحات اتمي بود اما A-5 در طول انجام ماموريت هايش چندين بار نقش عوض كرده است. بعد از جنگ جهاني اول، نيروي دريايي آمريكا با توجه به پيشرفت كشورهاي ديگر مانند اتحاد جماهير شوروي كه روز به روز در زمينه تسليحات اتمي جلوتر مي رفتند به فكر ساخت نوعي هواپيماي قادر به حمل بمب هاي اتمي افتاد. در ابتداي امر چندين هواپيما نامزد انجام اين ماموريت شدند.از قبيل بمب افكن A-3 (Skywarrior و (savage)Aj كه يكي ساخت شركت نورث امريكن و ديگري ساخت دوگلاس بود. اما هر دوي آنها مشكل بزرگي داشتند و آن هم سرعتشان بود. سرعت هر دوي آنها زيرصوت (Subsonic) بود و با وجود هواپيماهاي مافوق صوت خطر مورد حمله قرار گرفتن آنها بسيار بالا بود. در همان زمان شركت نورث امريكن پروژه جديدي را آغاز كرد كه به دنبال هواپيماي مافوق صوت، قدرتمند و ضربتي با قابليت حمل تسليحات اتمي بود و اين طرح در نوامبر سال ۱۹۵۳ ميلادي آغاز شد. اين پروژه جديد در ابتدا با نام NA-233 شناخته شد. بعد از بحث هاي فراوان بين شركت نورث امريكن و نيروي دريايي قرار شد NA-233 يك هواپيماي دو موتوره، با سرعت دو ماخ «دو برابر سرعت صوت» باشد. چندين طرح پيشنهاد شد و حتي در يكي از آنها موتور با قدرت راكت (Rocket Power) با سوخت اكسيژن و هيدروژن وجود داشت ولي نيروي دريايي با آن طرح موافقت نكرد. در ميانه سال ۱۹۵۶ نيروي دريايي آمريكا درخواست ساخت ۲ مدل نمونه را از شركت نورث امريكن كرد. اولين نمونه با مشخصه (YA3J-1) كه در ۶ مي سال ۱۹۵۸ ساخته شد،شناخته مي شود و اولين پروازش را در ۳۱ آگوست ۱۹۵۸ به خلباني ديك ونزل (Dick Wenzel) انجام داد. در همان پرواز اول لقب پارتيزان را به خود اختصاص داد. پارتيزان بدنه اي كشيده و صيقلي، بال هاي رو به عقب و سه چرخ داشت. توسط دو موتور با مدل Yj79-GE-2 شركت جنرال الكتريك تجهيز شده بود و بدنه موتور كاملاً از تيتانيوم ساخته شده بود و براي انعكاس حرارت توسط عايقي از طلا پوشيده شده بود. موتورها از يك پس سوز (afterburner) بهره مي برد. اين پارتيزان توانايي حمل سوخت بالايي داشت و مي توانست با اين مقدار سوخت پيمايش زيادي داشته باشد. پارتيزان در آن زمان مجموعه اي از فناوري هاي جديد بود و به عنوان مثال لايه اصلي بال ها را آلياژ خاصي از آلومينيم و تيتانيوم تشكيل مي داد كه بسيار سبك و مستحكم بود. صندلي پرتاب (ejection seat) ساخت خود شركت نورث امريكن با مدل HS-1 بود. دو سرنشينه بود، خلبان در جلو و افسر تسليحات در عقب. خلبان گستره ديد بسيار خوبي داشت. در طرح اوليه هيچ پنجره اي براي افسر تسليحات لحاظ نشده بود براي ديد بهتر نمايشگرها. ولي بعد از تست هاي فراوان قرار شد دو پنجره بسيار كوچك در طرفين كابين تعبيه شود. يك دوربين بسيار قوي و دقيق در جلوي دماغه A-5 قرار دارد كه مستقيماً به نشانگرهاي داخل كابين مرتبط است. يك رادار (PPDI1) نيز درA-5 وجود دارد. سرانجام طرح نهايي پارتيزان در سال ۱۹۶۰ پرواز كرد. موتورهايش قدرتمند تر شده بود و اين بار شركت جنرال الكتريك موتور J-79 را براي او در نظر گرفته بود كه مي توانست ۱۰۹۰۰ پوند نيز بدون استفاده از پس سوز و ۱۷۰۰۰ پوند با پس سوز نيرو مهيا كند. اين موتورها در هواپيماهاي جنگنده فانتوم (ايران نيز چندين فروند دارا است) شركت مك دانل داگلاس يا همانF-4 است. پارتيزان در ۱۳ دسامبر سال ۱۹۶۰ توانست توسط خلبان لروي هيث (Leroy Heath) به سرعت ۱/۲ ماخ دست پيدا كند و در ارتفاع ۹۱۰۰۰ پايي پرواز كند. اين امر باعث خوشحالي مهندسان طراحش شد،زيرا در آن سرعت و ارتفاع نسبتاً ايمن پرواز كردند. البته بايد از خلبان لروي قدرداني شود زيرا پارتيزان يك بار تعادلش را از دست داد و موتورهايش به خاطر سرعت بسيار بالا آتش گرفت ولي خلبان لروي با خونسردي تمام پارتيزان را كنترل كرد و به آرامي به زمين نشست. بعد از آزمايشات و تست هاي مختلف اولين هواپيماي عملياتي در سال ۱۹۶۱ به خدمت نيروي دريايي در آمد و آخرين فروند آن نيز تنها در دو سال بعد يعني در سپتامبر ۱۹۶۳ ساخته شد و در آن زمان ديگر بنا به تصميم وزارت دفاع نام A-5Aبراي او انتخاب شد. به دليل وزن نسبي بالا، فرود آمدن با A-5A كمي سخت مي نمود و خلبانان به هنگام فرود چندين جهش را احساس مي كردند زيرا قسمت اعظم فشار در زمان فرود بر چرخ جلويي بود و اين قضيه سبب جهش مي شد كه باعث خشنودي خلبانان A-5A نبود. يكي از مسائل جالب اين بود كه با وجود نظر اصلي بر حمل تسليحات اتمي، از A-5 ديگر براي عمليات اتمي استفاده نمي شد. شايد به اين علت بود كه در زمان ساخت A-5 ، پروژه بسيار چشمگير ديگري در نيروي دريايي وجود داشت. بله!! پروژه ساخت زيردريايي ستاره قطبي (Polaris) باعث كمرنگ شدن A-5 بود. كل هزينه پروژه ساختA-5ها، ۲۰۰ ميليون دلار برآورد شد،البته به ارزش دلار همان زمان يعني هر فروند حدوداً ۱۰ ميليون دلار. به نظر اكثر مهندسان،A-5 ،طرحي قابل بود ولي توانايي عمليات اتمي را نداشت. در واقع طرحش بر روي كاغذها زيبا بود ولي در عمل آنگونه نمي نمود. بعد از چنين نظرات و عدم رضايت مسئولان و مهندسان قرار شد كه گونه شناسايي(reconnaissance) از او بسازند. دوگونه هواپيماي شناسايي از روي آن ساختند كه به نام هاي RA-5C و A-5B شناخته مي شوند. اين تلاش ها از همان سال هاي اول ساخت شروع شد و در آوريل ۱۹۶۲ ميلادي گونه شناسايي A-5B اولين پروازش را انجام داد. اين نمونه هاي جديد چندين تفاوت خاص با مدل A-5A داشتند.A-5B توانايي حمل سوخت بيشتري داشت و بال هاي كشيده و پهن تر. نيروي هوايي درخواست ۱۸ فروند A-5B را از شركت نورث امريكن كرد. از اين ۱۸ فروند ۶ فروند در همان زمان در اختيار نيروي دريايي قرار گرفت، ولي باز هم به عنوان يك هواپيماي بمب افكن ۱۲ فروند ديگر به نام RA-5C به عنوان هواپيماي شناسايي تحويل شدند. RA-5C اولين پروازش را در ۳۰ ژوئن سال ۱۹۶۲ انجام داد و بسيار شبيهA-5B بود. انواع سيستم ها و سامانه هاي جاسوسي به آنها اضافه شده بود،مانند دوربين هايKA-62A و KA-51A .گيرنده جاسوسي AN/ALQ61 كه مي توانست تمام وضعيت را براي ۱۱۲ دقيقه در خود ضبط و نگهداري كند. يك حسگر حرارتي بسيار قوي با مدل AN/AAS-21 كه مي توانست اهداف را توسط اشعه مادون قرمز رديابي كند و سامانه هاي ديگر. بعد از ساخت RA-5C در سال ۱۹۶۴ اين پارتيزان با نقش جديد خود به سرعت مشغول انجام عمليات در نواحي جنوبي آسيا شد (ويتنام) و اولين پرواز شناسايي را در آگوست ۱۹۶۴ انجام داد. در آن زمان هواپيماهاي فانتوم نيز در نيروي هوايي خدمت مي كردند. با وجود اينكه هر دوي آنها از يك مدل موتور استفاده مي كردند ولي به علت بدنه سبك تر،F-4، تيزپروازتر بودند. در كل ۱۸ فروند از RA-5C هاي ساخته شده تاكنون در جنگ هاي مختلف آمريكا از دست رفته اند و اين آمار بسيار بدي است. ۱۳ فروند آنها توسط ضدهوايي، دو فروند توسط موشك زمين به هوا، يكي با هواپيماي Mig-21 و دو فروند ديگر نيز دليل انهدامشان مشخص نيست و متاسفانه تنها ۹ نفر از ۳۶ خلبان آنها زنده مانده و مابقي كشته شده اند. در كل كارنامه درخشاني از اين پارتيزان ديده نمي شود. ۱- PPDI=Pilot's Projected Display Indicator جدول مشخصات RA-5C نوع...........................هواپيماي شناسايي طول...........................۳۲/۲۳ متر فاصله دو سر بال..........۱۵/۱۶ متر ارتفاع.........................۷۹/۵ متر سرعت......................۲۲۳۰ كيلومتر در ساعت سقف پرواز.................۱۴۷۵۲ متر برد............................۲۴۱۵ كيلومتر پيشينه وزن برخاستي...۳۶۰۹۴ كيلوگرم وزن........................... ۱۷۰۰۹ كيلوگرم برگرفته شده از : http://www.daneshju.ir icon_frown
  7. ميگ 21، پير اردك زشت! نويسنده: آرمان میگ 21، پر تولید ترین هواپیمای جنگنده جت جهان است که تا به حال طراحی و ساخته شده است. سریع، کوچک و چالاک است و تا حال، سینه آسمان اروپا، آسیا، آفریقا و حتی آمریکا را شکافته و با مدرن ترین و کشنده ترین جنگنده ها هم روبرو شده است. رکوردهایی که این جنگنده تا به حال کسب کرده است، گاه تا رکوردهایی که جنگنده ای مثل فانتوم به دست آورده پیش می رود. میگ 21 فیش بد، به خاطر رادار قدرتمند یا سیستم های الکترونیکی گران قیمت مشهور نشده است. بلکه این پرنده، هواپیمای یک خلبان زبده است و مانند موم، در دست یک خلبان با تجربه نرم است. موتورهای اعتماد پذیر، نگهداری آسان و قابلیت های زیاد در برابر این ویژگی ها، همه و همه دست به دست هم داده اند تا یکی از مشهور ترین جنگنده های جهان را به عرصه نبرد بیاورند. در این مقاله، مطالبی را در مورد این هواپیما، خصوصیات و مدل های مختلف آن از نظر می گذرانیم: در حدود سال های 1956، غربیها تصویر های ناواضحی به وسیله هواپیماهای جاسوسی خود از هواپیمای جدیدی به دست آوردند که برای آن به منزله تهدیدی اساسی به شمار می رفت. پس از چندی، غربیها پی بردند که هواپیمای جدیدی در شوروی در دست طراحی است که فعلاً دو مدل از آن ساخته شده است. آن دو مدل، در حقیقت مدل های آزمایشی یک جنگنده رهگیر جدید بودند که قرار بود به زودی به تولید انبوه برسد. مدل نخست، Ye-2 نام داشت و برای اولین بار در فوریه ی 1955 نخستین پروازش را انجام داد. این نمونه، دارای بال هایی شدیداً پس گرا بود. نمونه ی دوم، Ye-5 نام گذاری شده و به موتورهای AM-9Ye مجهز شده بود. اما چون این موتورها برای به پرواز درآوردن این نمونه قدرت کافی نداشتند، از یک موتور راکتی هم در کنار این موتور برای نخستین پرواز در سال 1956 استفاده نمود. ناگفته نماند که این مدل، از بال های مثلثی شکل، که بعدها تمام مدل های میگ 21 بدین شکل در آمدند، استفاده می کرد. مدت ها غربیها بر این عقیده بودند طرح دوم با نام فیش بد لغو و طرح نخست با نام فیس پلیت آغاز شده است. اما مدتی بعد، کاملاً خلاف این عقیده ثابت شد و معلوم گردید که تولید فیش بد آغاز شده است. سرانجام، یکی از میگ 21 ها در سال 1959 به سرعت 2.05 ماخ دست پیدا کرد و بدین گونه نخستین جنگنده روسی شد که توانست از سرعت دو ماخ عبور نماید. MiG-21 های نسل اول یا First Generation مدل های نمونه میگ 21 دارای موتورهای بسیار اعتماد ناپذیر و ناسازگار با سرعت های بالا بودند. در اولین نمونه های تولید انبوه که با نام نسل اول شناخته می شد، این موتورها با موتورهای نمونه قویتر RD-11 تعویض گشته و بدین گونه میگ 21 نخستین اصلاح خود را پشت سر گذاشت. نسل نخست فیش بد دارای سکان عمودی بزرگتر، کاناپی جدیدتر، یک توپ قویتر، قطب نمای رادیویی، خلبان خودکار، سیستم IFF یا تشخیص دوست از دشمن و رادیوی چند کاناله بود. همچنین این مدل از میگ های 21 که با حرف F شناسایی می شوند، می توانستند دو موشک AA-2 آتول را زیر بال های خود حمل نمایند. به زودی، این مدل از فیش بد به کشورهای عضو پیمان وروشو صادر شد. به دلیل نبود مدل آموزشی این هواپیما، نیروی هوایی برخی از کشورها مانند المان شرقی، مجبور به آموزش خلبانان خود با همان مدل تک سرنشینه بودند. همین دلیل، موجب تولید میگ 21 مدل U شد که یک مدل آموزشی دو سرنشینه بود. این مدل، از سوی ناتو به «مونگول» معروف شد. تعدادی از فیش بد ها به کشورهایی چون چین و چکسلواکی نیز صادر شدند که هر دوی این کشورها، با دریافت اجازه تولید این هواپیما، خود به مونتاژ فیش بد مشغول شده و تعداد فراوانی از این هواپیما را تولید و وارد خدمت نیروی هوایی خود نمودند. کشورهای ایران، عراق، سریلانکا، زیمبابوه، تانزانیا و آلبانی از دریافت کنندگان بعدی این مدل فیش بد بودند. MiG-21 های نسل دوم یا Second Generation نسل دوم میگ 21، اصلاحاتی دیگر را برای بهبود برد این هواپیما و همچنین امکان انجام نبرد در هر شرایط آب و هوایی شامل می شد. مخروطی که در ابتدای دماغه میگ 21 قرار گرفته بود، تا اندازه زیادی برای جای دادن نخستین نسل رادارهای هواپیمای فیش بد، بزرگتر شد. چرخ های فرود، به منطور تحمل وزن بیشتر، بزگتر و همچنین از نظر مقاومت نیز به مقدار زیادی تقویت شدند. جالب این جاست که میگ 21 های مدل P، PF، PFM و SPS فاقد توپ دماغه هواپیما بودند. در ابتدا، شرکت مکدانل داگلاس هم در مورد فانتوم دچار همین اشتباه شد و توپی را برای هواپیمای فانتوم به صورت فابریک تعبیه نکرد. این تفکر بر این اساس بود که با توسعه موشک های نزدیک برد هوا به هوا، دیگر نیازی به توپ های دماغه هواپیما نیست. این ایده، در سال های بعد کاملاً رد شد، چنانکه اجباراً روی تمام هواپیماهای نسل بعد، وجود توپ یک امر اجتناب ناپذیر بود. مدل PF هواپیمای میگ 21، از موتورهای نسبتاً قویتری استفاده می کرد و همچنین، با کمک رادار ابتدایی خود، قادر به شلیک موشک گرمایاب AA-2 آتول بود. میگ 21 مدل PFV یک مدل ویژه از هواپیمای فیشبد بود که مخصوصاً برای ویتنام شمالی و مطابق با شرایط آب هوایی همیشه بارانی و مرطوب طراحی شده بود. میگ 21 هایی که تحویل نیروی هوایی هند شدند، قابلیت آن نصب یک توپ را به صورت جدا و در زیر بدنه داشتند. MiG-21 های نسل سوم یا Third Generation شاید نفرت انگیزترین هواپیمای فیشبد به نظر خلبانان، این نسل از میگ ها 21 باشد. این مدل از میگ 21، برد بیشتری دارد و این ویژگی مثبت را مدیون توانایی حمل بیش از 2620 لیتر سوخت است. این مدل، که با بیشتر با کد M و MF شناخته می شود، می تواند در حالتی که مخازن سوخت کاملاً پر باشند، دو موشک AA-2 اتول را حمل نماید. این تعداد در حالت حمل 850 لیتر سوخت، به چهار عدد موشک آتول افزایش می یابد. با این اوصاف، این هواپیما سنگین تر و کم تحرک تر است و در مانورهای هوایی، به خوبی ضعف عملکرد آن مشخص می شود. همین ضعف باعث شد تا یک مدل تکمیلی از این هواپیما با نام MiG-21 MF تولید شود که به موتورهای نیرومندتری مجهز بود و تا حدودی ضعف ناشی از وزن زیاد را می پوشاند. همچنین، مدل MF رادار جدیدتری نسبت به مدل های قبلی دارد. یکی دیگر از گزینه های اضافه شده در این مدل، سیستم خلبان اتوماتیک برای حفظ ارتفاع است که حدود زیادی خلبان را در ماموریت های طولانی یاری می کند. در طی جنگ افغانستان و جنگ ایران و عراق این مدل، نقش بسیار موثری را ایفا نمود. جالب این که این هواپیما، توانست در جنگ تحمیلی یک فروند اف-14 تامکت ایرانی را ساقط نماید. همین هواپیما با اویونیک غربی، می تواند موشک های ماترا را نیز حمل کند. MiG-21 های نسل چهارم یا Fourth Generation آخرین نسل هواپیماهای فیشبد، نسل چهارم این هواپیماهاست که با کد bis شناخته می شوند. این مدل، حاصل نتایج عملکرد تمام هواپیماهای نسل های پیشین است که با تجهیزات نسبتاً امروزی و سیستم های جدیدتر عرضه شده است. این مدل از موتوری کاملاً نیرومند به قدرت 16.000 پوند تراست بهره می جوید که کاملاً ضعف های ناشی از کمبود نیرو را رفع می نماید. همچنین، بیشتر تجیهزات اویونیکی یا الکترونیک پروازی آن از هواپیمای به مراتب پیشرفته تر میگ 23 به عاریت گرفته شده اند. آلمان شرقی از جمله دارندگان عمده این مدل به شمار می آید. MiG-21 2000، نسل نامشخص میگ 21 شرکت لاهاو که یک شرکت اسرائیلی فعال در زمینه تعمیر و نگهداری هواپیماست، با بهبود و تعویض بسیاری از تجهیزات میگ 21 فیشبد، این رهگیر کوچک را به یک جنگنده عالی برای حملات زمینی و همچنین یک رهگیر به مراتب قدرتمندتر از نمونه اصلی فیشبد تبدیل کرده است. این شرکت با نصب ایونیک غربی بر روی این هواپیما، ویژگی های این هواپیما را به میزان زیادی بهینه سازی نموده است. کاناپی یک پارچه، سیستم دست روی استیک یا HOTAS که بدون جدا شدن دست خلبان از استیک هدایت، می تواند سیستم های اساسی را کنترل کند، HUD یا سیستم نمایشگر اطلاعات پرواز در جلوی دید خلبان از موارد جدیدی هستند که بر روی میگ 21 نسل جدید نصب شده است. جالب است بدانید که این هواپیما به سیستم DASH نیز مجهز شده است. سیستم DASH یا Display And Sight Helmet شامل یک کلاه و تعدادی سنسورهای جانبی است که خلبان با بر سر نهادن این کلاه، می تواند تنها با نگاه کردن به هدف، روی هدف قفل نماید و دیگر نیازی به چرخاندن دماغه به سمت هدف برای قفل موشک نیست. در این سیستم زاویه چرخش سر خلبان نسبت به محور هواپیما محاسبه شده و با توجه به آن زاویه حرکت هدف نیز معین شده و رادار هواپیما موقعیت هدف را تشخیص می دهد. میگ 21 هواپیمایی بسیار تاثیر گذار در عرصه هواپیماهای نظامی بوده و علی رغم کاستی های متعدد آن، اثرات آن غیر قابل اغماض است. از این هواپیما تا کنون بیش از 7.500 فروند ساخته شده که به خدمت بیش از 33 کشور دنیا در آمده اند. میگ 21، نتیجه درسهایی بود که روس ها از جنگ کره موسوم به «جنگ جت ها» آموخته بودند. عملکرد رادار میگ 21 به دلیل وجود ورودی هوا در دماغه آن، شدیداً محدود است، اما ویژگی هایی چون سبک بودن قدرت مانور زیاد مانع از خودنمایی زیاد این نقایص بودند. با وجود قدمت زیاد این هواپیما، فیشبد هنوز در نیروی هوایی بسیاری از کشور ها فعال است. انگار میگ 21 نمی خواهد هیچگاه به پرواز خود پایان بدهد. icon_frown :) icon_frown :)
  8. mohamad

    شكار هاي تامكت ها

    با حال بود از توي سايت كه تو امضا گلدن كرون است در اوردم icon_frown icon_frown
  9. موشك زمين به هواي شهاب ثاقب (HQ-7 / FM-80) تعداد لانچرها : +10 تعداد موشك : ؟؟؟ اين سيستم دفاعي اصولا براي انهدام هواپيما در ارتفاع پايين طراحي شده و وسيله دفاعي خوبي ميباشد. در كل يك موشك مناسب و قدرتمند مخصوصا براي نيروي دريايي ميباشد. طراحي و ساخت اين موشك مربوط به دهه 1980 و 1990 ميلادي است و نوع پيشرفته تر آن FM-90 ميباشد كه در سال 1998 با موفقيت آزمايش شد. اين موشك ميتواند در هر موقعيت و در هر شرايط آب و هوايي اهداف خود را منهدم كند و رقيب سرسختي براي سيستمهاي Chaparrel آمريكا - Rapier انگليس - Roland آلمان و فرانسه ميباشد. ايران از روي نسخه FM-80 موشك پيشرفته شهاب ثاقب را طراحي و توليد كرد كه از آن قويتر و بهتر ميباشد و دقت آن 96 ٪ ميباشد. مشخصات موشك FM-80 عبارتند از : كشور سازنده : جمهوري خلق چين نوع ماموريت : انهدام هواپيما در ارتفاع پايين طول : 3 متر قطر : 15 سانتيمتر وزن : 85 كيلوگرم حداقل و حداكثر برد مفيد : 8-12 كيلومتر حداكثر ارتفاع اثر : 5.5 كيلومتر سرعت : 2.3 ماخ وزن كلاهك : 14 كيلوگرم نوع سيستم هدايتي : Radar, IR & optical در آخر گفتي است كه تمام مطالب نوشته شده توسط آقا سعيد است ومن از ايشان تشكر ميكنم icon_frown icon_frown
  10. موشك زمين به هواي RAPIER تعداد لانچرها : 30 تعداد موشك : ؟؟؟ موشك RAPIER براي دفاع هوايي در ارتفاع پايين بكار ميرود و ساخت انگليس ميباشد. با وجود اينكه اين موشك تقريبا قديمي شده و در مقابل هواپيماهاي مدرن امروزي كارايي زيادي ندارد ولي باز هم با استفاده اصولي ميتواند حداقل تا سال 2010 در خدمت باشد. هر يك واحد موشكي RAPIER ميتواند محدوده اي با 100 كيلومتر مربع وسعت را پوشش دهد و وسيله خوبي براي مقابله با بمب افكنها و هواپيماهاي شناسايي و كند پرواز ميباشد. مشخصات RAPIER عبارتند از : كشور سازنده : انگليس نوع ماموريت : انهدام هواپيما در ارتفاع پايين طول : 2.35 متر قطر : 13.3 سانتيمتر وزن : 42 كيلوگرم حداكثر ارتفاع اثر : 3 كيلومتر حداكثر برد : 8 كيلومتر سرعت : +2 ماخ نوع سيستم هدايتي : Semi Automatic to line Sight موشك زمين به هواي Tigercat تعداد لانچرها : 25 تعداد موشك : ؟؟؟ براي دفاع سبك هوايي در ارتفاع پايين بكار ميرود. در ضمن اين موشك قديمي شده و در جنگهاي مدرن امروزي بدرد نميخورد. مشخصات Tigercat : كشور سازنده : انگليس نوع ماموريت : انهدام هواپيما در ارتفاع پايين طول : 1.48 متر قطر : 19 سانتيمتر وزن : 65 كيلوگرم حداكثر برد : 6.5 كيلومتر سرعت : 0.8 ماخ
  11. موشك پيشرفته اس-200 تعداد لانچرها : 15 تعداد موشك : ؟؟ طراحی و ساخت این موشک به دهه 1960 مربوط میشود (سام- 5 نوع پیشرفته تر سام- 2 میباشد) که بعد از گذشت 4 دهه هنوز هم جزو خطرناکترین سلاحهای جهان میباشد. در ابتدا سام- 5 یک پدافند ضد بالستیک بود که بعدا برای رهگیری هواپیماهای پرسرعت نیز از آن استفاده شد. برد این موشک در مدلهای پیشرفته 300 کیلومتر میباشد ولی نوع فروخته شده به ایران دارای بردی 200 کیلومتری است که باز هم فوق العاده هست! ایران از این سیستم میتواند برای انهدام بمب افکنها و موشکهای بالستیک استفاده کند. مشخصات این موشک عبارتند از : کشور سازنده : شوروی سابق نوع ماموریت : انهدام تمام هواپیماها در تمام ارتفاعات + انهدام موشکهای بالستیک طول : 10.72 متر قطر : 85 سانتیمتر حداکثر برد : 300 کیلومتر حداقل برد : 17 الی 60 کیلومتر حداکثر ارتفاع اثر : 41 کیلومتر سرعت : 4 ماخ نوع كلاهك : متعارف در مدلهاي دفاع هوايي و هسته اي در نوع ضد بالستيك وزن کلاهک : 215 کیلوگرم زمان لازم براي شارژ مجدد لانچر : 50 دقيقه نوع سیستم هدایتی : Each missile battalion has one 320 km range P-35M BARLOCK-B E/F-band target search and acquisition radar with an integral D-band IFF system, one 270 km range SQUARE PAIR H-band missile guidance radar, and six trainable semi-fixed single rail launchers. رادارهای مورد استفاده هم عبارتند از : http://www.fas.org/nuke/guide/russia/airdef/s-200.htm موشك زمين به هواي سام-2 موسوم به گايدلاين تعداد لانچرها : 50 تعداد موشك : ؟؟؟ اين موشك كابوس خلبانان آمريكايي در جنگ ويتنام بود كه هواپيماهاي زيادي را سرنگون ساخت. طراحي و ساخت اين موشك به دهه 1950 باز ميگردد (نوع ارتقا يافته سام-2) و هدف از آن ايجاد يك پدافند چندگانه دفاع هوايي و هم ضد بالستيك بود كه در آن زمان حريفي نداشت. اولين آزمايش موفقيت آميز اين موشك در سال 1959 صورت گرفت كه بعدا تغييراتي در آن ايجاد شد. در سال 1964 كه آمريكا به ويتنام حمله كرد روسها كه مايل به جنگ رو در رو با آمريكا نبودند تصميم جالبي گرفتند و آن آموزش و تجهيز نيروهاي ويتنامي عليه آمريكا بود يا به عبارتي ديگر ميدان جنگ مبدل به يك مكان براي آزمايش سلاحهاي روسي و آمريكايي شده بود و در اين ميان ويتناميها از همه بيشتر آسيب مي ديدند. روسها با اين تصميم بجا و درست توانستند به مدت 10 سال اصليترين رقيب خود را آنچنان زمينگير كنند كه در صورت ادامه جنگ احتمال فروپاشي اقتصادي آمريكا قابل پيش بيني بود (هزينه جنگ ويتنام براي آمريكا بيش از 530 ميليارد دلار بود كه با توجه به اقتصاد آن زمان غير قابل تحمل ميباشد). اين موشك هم مانند ديگر موشكهاي قديمي روسي هنوز هم با گذشت 4 دهه جزو خطرناكترين موشكها برای بمب افکنها محسوب ميشود و در صورت استفاده صحيح مي تواند خیلی موثر باشد. مشخصات سام-2 عبارتند از : كشور سازنده : شوروي سابق نوع ماموريت : رهگيري هواپيما در تمام ارتفاعات + رهگيري موشكهاي بالستيك طول : 10.6 متر قطر‌ : 70 سانتيمتر وزن‌: 2300 كيلوگرم حداكثر برد : 50 كيلومتر حداقل برد‌ : 7 كيلومتر حداكثر ارتفاع اثر : 40 كيلومتر سرعت : 4.5 ماخ شعاع تخريب پس از انفجار : 65 متر در نوع متعارف نوع كلاهك : متعارف در نوع دفاع هوايي و هسته اي در نوع ضد بالستيك وزن كلاهك : حداكثر 300 كيلوگرم زمان لازم براي شارژ مجدد لانچر : 10 دقيقه نوع سيستمهاي هدايتي : Command FAN SONG radar KNIFE REST radar SIDE NET radar SPOON REST radar براي آشنايي با رادارهاي ذكر شده در بالا به آدرس http://www.globalsecurity.org/military/world/russia/v-75.htm مراجعه كنيد.
  12. يک روزنامه روسی روز جمعه ۱۷ ماه اوت گزارش داد که در پی فروش تسليحات مدرن دفاعی روسيه به سوريه، اين ظن وجود دارد که تسليحات فروخته شده، به شکلی محرمانه به دست ايران رسيده است. اين گزارش به طور قاطع از سوی مقامات رسمی روسيه از جمله سرگی لاوروف، وزير امور خارجه روسيه رد شده است. به گفته روزنامه نزاويسيمايا، به نقل از يکی ازکارمندان داخلی آژانس اطلاعاتی روسيه «اولين دوره ارسال محموله ای از اين سلاح ها به سوريه انجام شده است.» به گزارش خبرگزاری رويترز، سخنگوی آژانس صادرات ارتش روسيه، در گفت وگو با اين خبرگزاری گفته های روزنامه روسی را تکذيب کرده است. با اين حال به گزارش روزنامه نزاويسيمايا، محموله سلاح های ارسالی به سوريه که در ميان آنها سيستم های دفاع ضد موشکی نيز وجود دارد، می تواند ادعای سال گذشته اسراييل مبنی بر اينکه، سلاح هايی که روسيه به سوريه می فروشد، در نهايت در دست نيروهای حزب الله قرار می گيرد را نيز تاييد کند. پس از جنگ چند روزه اسراييل و لبنان در ماه جولای سال ۲۰۰۶، اسراييل، روسيه را متهم کرد که به صورت غير مستقيم اسلحه و از جمله سلاح های ضد تانک به اسراييل ارسال می کند؛ ادعايی که از سوی روسيه تکذيب شد. روزنامه نزاويسيمايا به نقل از مقامات رسمی صادرات ارتش می گويد اين نگرانی که موشکهای ساخت روسيه به ايران صادر شود يک «شايعه احمقانه» است. به گفته ويتالی شليکوف، يکی از اعضای کميته سياست دفاع خارجی روسيه، «چنين اتفاقی غير ممکن است.» آقای شليکوف افزود: «يکی از شرايط هر معامله ای اين است که ارسال سلاح ها به کشور سوم ممنوع است.» اگرچه در گزارش روزنامه روسی تعداد موشک های زمين به هوای پانتزر ارسالی به سوريه حدود ۳۶ عدد اعلام شده، اما به طور رسمی اين قرار داد شامل فروش ۵۰ موشک با برد کوتاه پانتزر به ارزش ۹۰۰ ميليون دلار يا ۶۷۰ ميليون يورو است. يکی ازمتخصصان نظامی که کارشناس مجله ای تخصصی در لندن است به خبرگزاری رويترز می گويد که به نظر وی، سوريه حداقل ۱۰ موشک پانتزر را در اختيار ايران قرار خواهد داد.
  13. [b][i][u][fade]جدي 90كيلومتر :) مدل اوليه ي هاواك 25 كيلومتر است icon_frown icon_frown
  14. موشك زمين به هواي سام-6 موسوم به گينفول تعداد لانچرها : 50؟ تعداد موشك : ؟؟؟ موشك سام-6 را مي توان رقيب روسي هاوك دانست كه يك سر و گردن از آن قويتر است. پروژه ساخت اين موشك در دهه 1950 آغاز شد. اولين تست آن در سال 1961 انجام گرفت كه مشكلاتي از جمله نقص موتور آن آزمايش را ناموفق كرد. ولي سرانجام پس از رفع نواقص در سال 1966 با موفقيت آزمايش شده و سپس به توليد انبوه رسيد. در سال 1977 هم نوع ارتقا يافته اين موشك با موفقيت آزمايش شد كه تواناييهاي بيشتري نسبت به نوع قبلي دارا بود. در ضمن نوع مخصوص نيروي دريايي اين موشك با كد سام-ان-3 شناخته مي شود. به هر حال اين موشك هم اكنون نيز جزو خطرناكترين سيستمهاي پدافند ضد هوايي محسوب مي شود كه در صورت استفاده صحيح دقت آن تقريبا 80 - 95 ٪ است. لازم به ذكر است كه در جنگ 1973 بين اعراب و اسراييل ، مصر با استفاده تقريبا حرفه اي از اين موشك 64 فروند جنگنده اسراييل را تنها با شليك 95 موشك سرنگون ساخت! مشخصات اين سام-6 عبارتند از : كشور سازنده : شوروي سابق نوع ماموريت : انهدام انواع هواپيما در ارتفاع متوسط + انهدام موشكهاي كروز طول : 5.8 متر قطر : 33.5 سانتيمتر وزن : 599 كيلو گرم حداكثر برد : 24 الي 28 كيلومتر حداكثر ارتفاع اثر : 12 الي 14 كيلومتر سرعت : 2.8 ماخ وزن كلاهك : 59 كيلوگرم بازه زماني شليك : 20 ثانيه نوع سيستم هدايتي : semi-active radar homing (on recently upgraded complexes TV/optical seeker introduced) For protection aganst anti-radar missiles seeker of SAM can lock on target mid-air, after launch
  15. mohamad

    جنگ سرد

    در اواخر دهه ۱۹۵۰ ميلادي، رئيس جمهور وقت آمريكا- آيزنهاور- سياست هاي ابتدايي فضايي آمريكا را تدوين كرد. در آن زمان، آمريكا همواره بيم حملات ناگهاني شوروي را داشت؛ به ويژه زماني كه شوروي ها با موفقيت، اسپوتنيك ۱ آزمايش كرده بودند. آمريكا نيز در قبال پيشرفت هاي روزانه شوروي در عرصه تكنولوژي فضايي، تصميم گرفت با پيگيري چندين برنامه، خود را به يك ابرقدرت فضايي تبديل كند. همزمان با پيشرفت تكنولوژي، تسليحات نظامي نيز قوت گرفته اند و رقابت ميان كشورهاي ابرقدرت نظامي در عرصه تسليحات نظامي تا حدي است كه مجبور به جاسوسي از وضعيت رقباي خود و در عين حال، تجهيز نيروهاي نظامي خود هستند تا در مقابل تهديد نظامي كشورهاي ديگر آسوده باشند. نكته جالب توجه در چند دهه اخير(از دهه ۱۹۵۰ تاكنون) وجود سامانه هاي نظامي فضايي است كه در هر روز، چندين بار از فراز حريم فضايي ما عبور مي كنند. با وجود تأكيدات و پيمان هاي گوناگون بين المللي مبني بر استفاده صلح آميز از فضا، متأسفانه هنوز انواع ماهواره هاي جاسوسي و نظامي در مدارهاي زمين مي گردند و در هر لحظه مي توانند در كوتاه ترين زمان، هر نقطه در كره زمين را مورد هجوم قرار دهند. هم اكنون نگراني هاي بسياري در مورد تسليحات فضايي وجود دارد و سازمان ملل اميدوار است با تشكيل كميته هاي گوناگون براي استفاده صلح آميز از فضا، راه حلي براي خلع تسليحات فضايي كشورهاي ابرقدرت نظامي پيدا كند؛ در صورتي كه هر روز بر ميزان تنش ها و رقابت ميان كشورها افزوده مي شود. بي شك نخستين برنامه هاي فضايي آمريكا در جهت جاسوسي بوده است زيرا تمام پروژه هاي نظامي و حتي غيرنظامي شوروي به صورت سري انجام مي شد. آمريكايي ها آغاز برنامه هاي فضايي شان را(مانند ديگر پروژه هاي نظامي) با شعار فضاي آزاد، صلح در فضا و فضا براي بشر ادامه دادند، ولي بر خلاف شعارها اكثر پروژه ها براي مقاصد جاسوسي و نظامي بود. بودجه هاي هنگفتي از طرف هر دو كشور رقيب(آمريكا و شوروي) براي ساخت قوي ترين تسليحات فضايي خرج شد. در اواخر سال ۱۹۶۸ اوريس جانسون- فرمانده نهمين تيم تحقيقاتي دفاع هوا فضايي (Aerospace Defense)- مقاله اي را با تيتر «فضا؛ امروزه اولين خط دفاعي» در مجله «قدرت هوايي» به چاپ رساند كه اين مقاله، چندين چشم انداز مسلح كردن فضا را نشان مي داد. وي خاطرنشان ساخت كه بلوغ قدرت هوايي هر كشور، در قدرت فضايي آن كشور نمايانگر خواهد شد. يكي از نكات جالب رقابت آمريكا و شوروي، تظاهر هر دو كشور براي صلح آميز نشان دادن فعاليت هاي فضايي بود و هر دو با تأكيدات فراوان در كنفرانس هاي گوناگون، فضا را جايي براي پايه هاي امنيت بشري مي دانستند. در دهه ۱۹۷۰ كه بحث فضا براي جامعه بشري يكي از اولويت ها بود و برنامه هاي فضايي صلح در فضا انجام مي شد، اتحاد جماهير شوروي يك سيستم بمباران مداري و ضدموشك هاي قاره پيما را در نقاط گوناگون مدارهاي فضايي مستقر كرد. اين سامانه در عين حال كه مي توانست به عنوان سپر موشكي عمل كند، توانايي تخريب ماهواره هاي ديگري كه در مدار در حال چرخش بودند را داشت. باز هم ژنرال جانسون از پنتاگون بودجه اي براي ساخت و تحقيقات تسليحات فضايي براي مقابله با خطر احتمالي شوروي خواستار شد. وي در يك مقاله تحليلي، چهار پايه دفاع فضايي را به صورت كامل شرح داد و خاطرنشان ساخت كه بايد در چهار مورد رديابي، شناسايي هويت، رهگيري و تخريب، تحقيقات جامعي به عمل آيد تا آمريكا در مقابل موشك هاي بالستيك قاره پيماي شوروي ايمن باشد. جانسون معتقد بود كه به دليل ميزان تخريب بالاي بمب هاي بالستيك، ديگر نبايد اين ريسك را كرد كه موشك را در ميانه راه با رادارها شناسايي كرد بلكه بايد از لحظه روشن شدن موتور آنها مسيرشان مشخص و موشك منهدم شود. با وجود زبده ترين نيروهاي زميني اعم از نيروي هوايي، دريايي و زميني، باز هم مقابله با موشك هاي بالستيك اتمي بسيار سخت بود و كوچك ترين اشتباه، ديگر جبران نداشت. به همين دليل فاكتور سرعت عملكرد در رأس امور نيروهاي نظامي دو كشور آمريكا و شوروي قرار گرفت كه بهترين گزينه سرعت، وجود ماهواره هاي هشداردهنده يا سيستم هاي سپر موشكي بود. در دهه ۱۹۷۰ و زمان رياست جمهوري كارتر و با وجود مشكلات فراواني كه جنگ ويتنام براي آمريكا ايجاد كرد، مبحث تسليحات فضايي قوت گرفت. با پيشرفت شگفت انگيز تسليحات نظامي و به ويژه تسليحات اتمي در زمان جنگ سرد، دو ابرقدرت نظامي(آمريكا و شوروي) به دليل ترس از يكديگر شروع به امضاي قراردادها و پيمان هاي متعددي كردند تا به يكديگر ضمانت دهند كه هيچ حمله اي صورت نگيرد زيرا هر دو مي دانستند كه اگر جنگي بين آنها رخ دهد، تنها آمريكا و شوروي نابود نمي شوند، بلكه دامنه جنگ آن دو كشور، كره زمين را در بر خواهد گرفت. بسياري از مجلات معتبر تحليلي نظامي بر اين عقيده بودند كه آمريكا و شوروي، داراي زرادخانه هاي بسيار نيرومندي هستند كه اگر جنگي بين آنها شروع شود، تنها در چند روز اول جنگ، بين ۷۰ تا ۱۶۰ميليون نفر مي ميرند و اين آمار وحشتناك هم به دليل وجود موشك هاي بالستيك قاره پيما بود. با وجود اين شرايط، آن دو كشور جنگ را كنار گذاشتند و به رقابت تسليحاتي در پشت پرده رفاقت پرداختند و به همين دليل، آن دوران را دوران جنگ سرد مي نامند. در زمان رياست جمهوري ريگان، تأكيدات ويژه اي بر استقرار سيستم هاي دفاع موشكي شد تا در مقابل قدرت موشك هاي بالستيك شوروي، يك سوپاپ اطمينان داشته باشد، ولي طرح سپر موشكي با انتقادات فراواني روبه رو شد. بسياري از كارشناسان نظامي معتقد بودند كه به جاي تقويت سيستم هاي دفاعي كه بسيار پرهزينه و طولاني مدت است، آمريكا بايد بر سيستم هاي هجومي تكيه كند تا علاوه بر بالارفتن توان نظامي اش باعث ايجاد هزينه هاي امنيتي براي كشورهاي ديگر باشد. در همان زماني كه آمريكا در حال تصميم گيري روي چگونگي فعاليت نظامي در فضا(تقويت دفاع موشكي يا سامانه هاي هجومي) بود، شوروي چندين ماهواره كُش را در مدارهاي گوناگون مستقر كرد. اين حركت باعث كشمكش هاي فراواني شد زيرا اگر تعداد ماهواره كُش هاي شوروي بيشتر مي شد، در هر زمان مي توانست تمامي ماهواره هاي استراتژيك طرف مقابل را از بين ببرد و ديگر ارتباطات و رادارهاي فضايي حريف از كار مي افتاد و شوروي به راحتي و بدون هيچ مشكلي مي توانست موشك هاي قاره پيماي خود را روانه آمريكا كند و تمامي سايت هاي نظامي آمريكا را نابود سازد. به همين خاطر، آمريكا هم به سرعت شروع به ساخت مدل هاي متفاوت ماهواره كُش كرد و آنها را در مدارهاي مرتفع مستقر كرد. ماهواره كُش ها عملكردهاي متفاوتي دارند و هر كدام با شيوه خاصي مي توانند يك يا چندين ماهواره ديگر را از بين ببرند. همان گونه كه تحولات نشان مي دهد، ديگر جنگ كشورهاي ابرقدرت نظامي تنها در زمين نبود بلكه گستره وسيعي از آن در فضا و مدارهاي فضايي رخ مي داد. با وجود اينكه ماهواره هايي كه در حال چرخش هستند، در هر لحظه و زمان روي يكي از كشورها يا در واقع در حريم فضاي يكي از كشورها قرار دارند، اگر(به فرض) نبردي ميان ماهواره ها رخ مي داد، مسلماً مسائل حقوقي فراواني به وجود مي آمد زيرا مسلماً در حريم هوايي و فضايي كشورهاي گوناگون، اين اتفاق روي مي داد. از طرف ديگر، پس از ماهواره كُش ها، ماهواره هاي هجومي نيز كه با استفاده از سلاح هاي گوناگون ليزري ساخته شدند(البته هنوز در مورد تعداد و مأموريت هاي عملياتي آنها اطلاعات كاملي در دست نيست) بر آتش رقابت تسليحات فضايي افزوده و باعث نگراني هاي بين المللي شد. تهديدات فضايي به حدي رسيده بود كه ماهواره هاي جاسوسي حتي اقدام به استراق سمع تلفن ها و ديگر وسايل ارتباطي مي كردند. به همين دليل سازمان ملل، محلي را براي بحث و تبادل نظر درباره اكتشاف و استفاده صلح جويانه از فضاي ماوراء جو ميان كشورها، سازمان هاي بين المللي و سازمان هاي غيردولتي ايجاد كرده است. تا امروز سازمان ملل سه كنفرانس درباره اكتشاف و استفاده صلح آميز از فضاي خارج جو تشكيل داده است. از سال ۱۹۵۹ كميته استفاده صلح آميز از فضاي خارج از جو سازمان ملل، هر ساله حيطه همكاري هاي بين المللي در استفاده صلح آميز از فضاي ماوراء جو را بررسي كرده، برنامه هايي را در اين زمينه طرح مي كند تا تحت نظر سازمان ملل اجرا شوند، تحقيق و جمع آوري اطلاعات در كليه مسائل فضاي ماوراء جو را تشويق نموده و مسائل حقوقي مطروحه در نتيجه اكتشاف در فضا را مطالعه مي كند. اين كميته، زيركميته علمي و فني و زيرمجموعه كميته حقوقي آن، مواردي از جمله زباله هاي فضايي، استفاده از انرژي هسته اي در فضا، اشياي نزديك زمين و بسياري از موارد مشابه را مورد بررسي قرار مي دهد. از سال ۱۹۷۵ تاكنون سازمان ملل جلسات بين سازماني را براي فعاليت هاي فضاي ماوراء جو بر پا كرده ولي آن گونه كه شواهد نشان مي دهد، كشورهاي پيشرفته در صنعت هوافضا با سرعت بسيار زيادي در حال گسترش و ساخت انواع ماهواره هاي جاسوسي و نظامي هستند. منبع: سايت همشهري
  16. انواع طراحي ها و سيستم هاي كنترل موشك ها تصويري از انواع پيكربندي ايروديناميكي چهر گروه از موشك ها: 1)كنترل با بال(Wing Control) اين نوع پيكربندي,مركب از سطحي نسبتا بزرگ است كه در فاصله كمي از مركز ثقل موشك قرار مي گيرد.در اين نوع پيكربندي نياز به يك مجموعه متعادل كننده در قسمت هاي انتهاي بدنه موشك داريم. اين نوع سيستم كنترل مهمولا در موشك هاي(AAM) بكار گرفته مي شود زيرا خصوصيات پاسخ سريع از لحاظ كنترل را دارد.بطوري كه در شكل زير نشان داده شده است نيروي برآ(Lift) در اثر تغيير در اثر زاويه كنترل فورا تغيير مي نمايد و باعث مانور موشك مي شود.براي اضافي در اثر تغيير زاويه حم بوجود مي ايد.كنترل موثر بالها(گشتاور Pitching و يا Turning در اثر تغيير مكان سطوح كنترل) عموما خيلي كم است.بنابر اين حركت مكاني نيروي برآ در محدوده بسته اي از مركز ثقل انجام مي گيرد,به همين علت يك نيروي رو به پايين در قسمت دم در اثر دانواش بال بوجود مي آيد كه از لحاظ گشتاور(Turning) براي ايجاد برآي اضافي مطلوبست.سودمندي اين دانواش بر روي سطوح كنترل در شكل زير نشان داده شده است. محل نصب بال در طراحي موشك نوع بال كنترل,بسيار بحراني است,بويژه در حالتي كه محدوده تغيير مكان مركز ثقل در حالت پرتاب و در اخرين لحظات روشن بودن موتور Burn-out زياد باشد اين حالت رخ مي دهد از اين رو سطوح بال عموما در محدوده بسيار نزديكي از مركز ثقل حالت پرتاب قرار مي دهند و اين به علت ايجاد تعادل استاتيكي مطلوب با داشتن ابعاد كوچك مجموعه دم است.تاثير حركت مركز ثقل به طرف جلو,كاهش تاثير سطوح كنترلي و در نتيجه مانور پذيري بر حسب كج شدن بال است بطوريه در شكل زير ملاحظه مي كنيد. به دليل افزايش برآ در اثر تغيير وضعيت بال نياز به زاويه جمله كمتر تعادل و همچنين ضريب باري (Load Factor) كمتر نسبت به طراحي نوع دم كنترل دارد.اين مقدار كم زاويه حمله تعادل(Trim Angle of Attack),مريت ويژه اي از نظز طراحي ورودي هواي موتورهاي تنفسي و سيستم هاي هدايت جستجوگر دارد,همچنين به دليل بزرگي بال,گشتاورد لولاي(Hinge Moment) زيادي توليد مي شود. از اين رو براي انتخاب و نصب خط لولا,اناليز بهينه دقيقي بايد انجام داد تا در كل محدوده اعداد ماخ پروزاي,توان كمكي حداقل نياز داشته باشيم.براي ايجاد كنترل عرضي بوسيله تركيبي از حركات جزيي بال در جهت(Pitch) و (Yaw) امكان پذير مي گردد به همين علت نياز به سيستم كنترل وجود دارد كه قبل از بكار بردن اين نوع سيستم ها بايد بطور دقيق مورد ملاحظه قرار گيرند و از جمله آنها ميتوان به موارد زير اشاره كرد: 1-افت شدبد بهره كنترل دم در اثر قرار گرفتن در دانواش براي شركت درتعادل استاتيكي 2-نتايج غير خطي آيروديناميكي دانواش در اثر تغيير وضعيت بال و زاويه حمله) 3-در اثر تركيب شدن اثرات زاويه حمله و تغيير وضعيت بلا گشتاوردهاي(Rolling) مخالفي در سطوح دم ايجاد مي گردد. 2-سيستم كنترل كاناردي(Canard Control) پيكربندي كانارد شامل سطوح كوچكي هستند كه درست در قسمت جلوي بدنه موشك قرار مي گيرند و سطوح ديگر نظير بال يا دم به ترتيب در قسمت مياني و انتهاي بدنه نصب مي شوند. بدليل كوچكي اندازه سطوح كانارد در مقايسه با پيكربندي معمولي(بال),دانواش قابل توجهي ايجاد نمي كند بنابر اين در مشخصات تعادل طولي اثرات مخالفي ايجاد نمينمايد. بدين ترتيب حاشيه پايداري استاتيكي بزرگي با تغيير مكان بال به راحتي حاصل مي آيد.كل نيروي برآ‌در اين نوع پيكربندي در اثر زاويه حمله بوجود مي آيد زيرا برآيي كه كانارد توليد مي نمايد باعث ايجاد يك نيروي بطرف پايين در بال مي گردد.اين موضوع در شكل بالا مشخص شده است. موضوع بسيار جالبي كه در پيكربندي كانارد مطرح است سادگي ذاتي آنست,بعلاوه تغيير در ماكن مركز ثقل در اثر تغيير طراحي ممكن است كه بسادگي قابل تطبيق با مكان جديد بال باشد همچنين به دليل كوچكي ابعاد سطوح توليد برآ,پساي كلي و وزن موشك نيز كم است.بعضي از معايب اصلي پيكربندي كانارد عبارتند از: 1-ايجاد تعادل در زوان مشكل است چون كانارد ابعادشان كوچك است و اثر دانواش كمي بر بال دارند در نتيجه روش پيچيده اي براي كنترل رول مورد نياز است(نظير استفاده از كنترلها در قسمت نوك بال). 2-بطور نسبي احتياج به ميزان سرعت سطوح كنترلي بالايي دارد تا نرخ پاسخ مطلوبي را بدهد چونكه برآي مورد نياز در اثر زاويه حمله ايجاد مي گردد,همان طور كه در شكل شماره 2 مي بيند.نرخ بالاي سرعت مورد نياز سطوح كنترلي,افزايش در قدرت سروها را طلب مي كند اگر چه اين قدرت مورد بحث در مقايسه با سروهايي كه در سيستم بال كنترل بكار ميروند قدرت كمتري دارد از اين رو براي موشك هاي نسبتا كوچك كه نياز به تثبيت در رول وجود ندارد,پيكربندي كانارد شايد بهترين پيكربندي باشد. ادامه دارد... -------------------------------------------------------------------------------- ● نویسنده: امیرحسام ملایی یگانه ● منبع :كتاب طراحی پیکر بندی موشک ها Copyrights©Moshaki-nezami.blogfa.com
  17. ما را سر کار گذاشتی؟
  18. آقا داوود پی ال 7نمونه ی مهندسی معکوس مجیک درواقع هیچ فرقی با هم ندارند(چینی ها کپی شون بی عیب ونقسه)
  19. نمونه ی دور بردوبه سازی شدش رو می شود برای مقابله با اف 15 ای اسراءیل به کار گرفت
  20. آقا سعيد قدرت مانوردرست همه چيز نيست ولي :? كم هم مهمنيست ومي شود با آن به جنگ افـ14رفت :D فانتوم هم براي حمله به احداف زميني از ميراژ برتر است :D هر كدام در زمينه هايي مهم نسبت به هم برتري دارند :mrgreen:
  21. به نظر من براي موشك هاي دوربردسوخت مايع بهتره چون كم حزينه تر وپرتوان تر از سوخت مايع است :?