jarmenkill

VIP
  • تعداد محتوا

    300
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های jarmenkill

  1. jarmenkill

    ارتفاع سنج فشاری

    به نظر بنده در هر حال چون جیوه خیلی چگال است کوچکترین شتابی نیروی زیادی ایجاد میکند که منجر به تغییر سطح جیوه و در نتیجه خطای بالا در تعیین ارتفاع میشود.
  2. سخنگوی ائتلاف تحت رهبری عربستان اعلام کرد پادشاه این کشور «با درخواست منصور هادی» برای آتش‌بس در یمن موافقت کرده است. (منبع کانال تلگرام فارس نیوز)
  3. در این موضوع که ممکن است اصل این ماجراها یک عملیات فریب بوده باشد بحثی نیست؛ و حتما هم باید این سناریو را در نظر گرفت. اما این پرسش شما در صورتی مطرح میشود که جمله دوم یعنی "وجود ابزارهای به مراتب بهتر" درست باشد. حال اینکه گفته شده  (سردار حاجی زاده و دیگران!) {یکی} از مهمترین بخشهای این پرنده، حسگرهای آن بوده.
  4. ما نفهمیدیم آخر چه اصراریه از ماکاپ رونمایی کنن که بعدش اینهمه بحث دربگیره. icon_question  :neutral:
  5. سلام در این صورت شاید بهتر باشد عنوان تاپیک تغییر کند. چراکه با عنوان کنونی همان موضوع (صحبت فرد مورد نظر) که عرض کردم به ذهن متبادرمیشود.
  6. اگر هدف از ایجاد این تاپیک نقد سخنان آن فرد مورد نظر است، شاید بهتر باشد مستقیم برویم سراغ اصل استدلال ایشان. سوالات اصلی اینها هستند: 1. آیا علت پیشرفت آلمان و ژاپن نداشتن نیروی نظامی بود؟ 2. آیا تنها مسیر متصور برای پیشرفت کنار گذاشتن نیروی نظامی است؟ کما اینکه کشورهایی وجود دارند که همراه یک نیروی نظامی قوی و پر خرج داشته اند ولی پیشرفت هم کرده اند.
  7.   منظور از این تصویر چیه؟ شباهت دیگری غیر از دو مرحله ای بودن دارند؟
  8. سردار باقری مدتی پیش در برنامه شناسنامه صحبتهایی را مطرح کردند از جنس صحبتهای جناب MR9 . به نظرم مناسب است که سخنان مذکور، اینجا نیز نقل شوند.   مجری: سردار محمد باقری بعد از پذیرش قطعنامه 598 چه حس و حالی داشت؟   باقری: به نظر من قطعنامه 598 در تیر ماه 67 پذیرفته نشد و سابقه آن به 3-2 سال قبل از آن باز می گردد؛ هنگامی که پشتیبانی لازم از رزمنده ها در جبهه صورت نگیرد یا باید نشست و شاهد انهدام کشور بود یا باید برای خاتمه جنگ تصمیم گرفت؛ این قشری نگری است که بگوییم فلان شخص دو خط نامه نوشت و گفت اگر فلان کارها را نکنید نمی‌شود جنگید و حضرت امام (ره) نیز در پی آن اقدام به پذیرش قطعنامه کردند.این مطلب با عقل سازگار نیست.   از سال 65-64  ضعف های ساختاری، زیر ساختی و اساسی ما در جنگ هویدا بود. قبل هم بود ولی دیگر عراقی ها به جایی رسیدند که به شدت قوی شدند؛ اتفاق فاو افتاد و عراق خطر را به جدیت احساس کردند، همه به حمایت از صدام برخواستند؛ اطلاعات موجود است میزان تسلیحات و کمک هایی که به عراق در سال های 65-64 شد قابل قیاس با گذشته نیست.   عراقی ها با 400 هواپیما و 12 لشگر زمینی جنگ را اغاز کردند، این 400 هواپیما در طول جنگ ساقط شد و 12 لشگر منهدم گشت. من مسئول شمارش این ها بودم. ولیکن در روزی که ما قطعنامه را پذیرفتیم عراق 700 هواپیمای روز دنیا را داشت و دارای 56 لشگر بود. یک میلیون رزمنده داشت. ما با یک ارتش قدرتمند این گونه مواجه بودیم.   در مقابل چنین ارتش قدرتمندی هشت ما در گرو نه بود؛ حضرت امام (ره) اعلام می کردند جنگ جنگ تا پیروزی، ایا بدنه کشور به این نحو از جنگ پشتیبانی می کردند؟ و آیا جنگ به این نحو ادامه پذیر بود؟ حوادثی که در بهار 67 اتفاق افتاد و بسیاری از سرزمین هایی که در طول جنگ موفق به تصرف آن ها شده بودیم را دشمن باز پس گرفت، از جمله اتفاقاتی بود که برای آن تصمیم گرفته می شد؛ دشمن تا نزدیکی اهواز آمد و باید برای جنگ تصمیم گرفته می شد.   ما برای مقابله با سلاح های پیشرفته شیمیایی عراقی ها حتی ماسک به درد بخور نداشتیم؛ آن ماسک های موجود که در فیلم ها است نیز از بین 15 عامل شیمیایی پاسخگوی 3-2 عامل بود؛ آن ماسک ها به درد گاز اشک آور می خورد؛ وقتی گاز اعصاب می زدند این ماسک ها عمل نمی کرد؛ بچه های ما همانند برگ خزان می ریختند؛ باید برای این اتفاقات تصمیم گیری می شد.   این امر در طول زمان جاری است؛ اگر می خواهیم روزی مجبور به قطعنامه ای نشویم بایست قدرتمند شویم؛ ما در منطقه ایی از جهان زندگی می کنیم و در بین قدرت‌هایی زندگی می کنیم که اگر قوی نباشیم قطعا پایمال خواهیم شد؛ این قوی بودن در طول زمان باید اتفاق بیفتد. یک بعد این امر در دفاع و امنیت است، وحدت ملی، انسجام ملی، پیوستگی مردم و حکومت و... که می دانیم باید در جریان زندگی ملت ایران جاری باشد تا این ملت قدرتمند سرپا باشد و روز به روز بالنده تر گردد.   پذیرش قطعنامه چنین داستانی است؛ نمی توان کسی را متهم ساخت و به عبارت دیگر نمی توان اذعان داشت در مقطع خاص، نامه خاص، شخص خاص، جمله خاص و... سبب پذیرش قطعنامه شد. باید بدنه کشور، بدنه دولت و... از جنگ بهتر از این دفاع و حمایت می کرد تا به آن روز نرسیم، که رسیدیم. آن روز بسیار برای ما تلخ بود؛ بسیاری از رزمندگان آرزوی می کردند زنده نمی مانند و آن روز را نمی دیدند.   حداقل برای سطح راهبردی جنگ روشن بود که تصمیمی غیر از آن نمی شد گرفت و تصمیمی عاقلانه گرفته شد و باید این تصمیم اتخاذ می شد. در آن روز تیر ماه سال 67 اقدامی غیر از آن نمی شد گرفت، باید چاره را قبل از آن می کردیم؛ اکنون هم اگر در پی ملت مقتدر بودن هستیم و به افق چشم انداز باشیم باید تلاش شود و به ابعاد مختلف قدرت ملی دست یابیم و خودمان را حفظ کنیم والا امکان دارد همانند قضیه پذیرش قطعنامه در طول تاریخ اتفاق افتد.   متن و ویدئو  کامل صحبتهای سردار باقری در برنامه شناسنامه
  9. جناب آرمانی، اگر چنین است که میفرمایید، چرا هنوز نیروهای مسلح ما دست از سر کچل سرباز 18 ساله اجباری برنمیدارند؟      پی‌نوشت: با احتساب سالی 400هزار سرباز و خدمت 21 ماهه به طور میانگین 700هزار نفر نیروی وظیفه داریم. با توجه به مقاومت شدید نیروهای مسلح در راستای هرگونه تغییری که منجر به کاهش این تعداد بشود، و همچنین وجود خطر بالقوه ( و نه بالفعل) فعالیت شدید گروهکها در داخل، به نظر نمیرسد این 700هزار نفر فقط برای مقابله با ناامنی گروهکها در نظر گرفته شده باشند.
  10. این نقشه ها رو آدم میبینه تازه به اهمیت خان طومان پی میبره.
  11. البته لزومی هم نداره تمام جابجایی ها و تحویل های این سامانه به این صورت آشکارا باشه. یا شاید بوده باشه.
  12. خواهش میکنم. http://www.ft.com/intl/cms/s/0/98477922-0227-11e6-99cb-83242733f755.html#axzz46lN8QieT لینک رو یکبار دیگه گذاشتم شاید قبلی مشکلی داشته. تاریخ این مقاله 15 آپریل 2016 گفته شده با عنوان: Lunch with the FT: Sheikh Hamad Bin-Jaber al-Thani   و نویسنده: Roula Khalaf   ویرایش: به نظر میاد چون سایت پولی هستش گاهی مقاله رو میاره و گاهی نه! میتونید از وب کش گوگل استفاده کنید.   ویرایش 2: اگر باز هم نشد میتونید از اینجا دانلود کنید.
  13. ظاهرا منبع خبر مذکور این مصاحبه هستش: http://www.ft.com/intl/cms/s/0/98477922-0227-11e6-99cb-83242733f755.html#axzz46lN8QieT   I will tell you one thing and that is maybe the first time I say this: when we started being involved in Syria [around 2012] we had a green light that Qatar would lead this because Saudi Arabia didn’t at that time want to lead. After that there was a change in policy and Saudi Arabia didn’t inform us that they wanted us in the back seat. We ended up competing and it was not healthy.
  14.  وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَٰذَا مَا وَعَدَنَا اللَّـهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّـهُ وَرَسُولُهُ ۚ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا ﴿٢٢﴾ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّـهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا ﴿٢٣﴾   و چون مؤمنان (لشکر) احزاب را ديدند، گفتند :« اين همان چيزي است که خدا و پيامبرش به ما وعده داده، و خدا و پيامبرش راست گفته اند» و (اين امر) جز بر ايمان و تسليم شان نيفزود.از مؤمنان مرداني هستند که به عهد و پيماني که با خدا بسته بودند (صادقانه) وفا کردند، پس کسي از آنان هست که پيمان خود را به آخر رساند (وشهيد شد) و از آنان کسي هست که در انتظار (و چشم براه) است، و هرگز تغيير و تبديلي (در پيمان خود) نياورده اند.
  15.      "در روایات هست که آخوند فاسد و ملّای فاسد در جهنم از بوی تعفنش اهل جهنم در عذاب هستند. در این دنیا هم از بوی تعفن بعض از آخوندهای فاسد دنیا در عذاب است. ما طرفداری از عمامه نمی‌کنیم. ما طرفداری از اسلام می‌کنیم."   صحیفه امام خمینی » جلد ۱۰ » صفحه ۲۷۹
  16. شاید امریکایی ها عمدا این کار رو انجام دادن. یعنی سناریو رو طوری تنظیم کردن که دستگاه های موقعیت یابی خراب باشن از ابتدا، ولی عمدا اومدن داخخل آبهای ما. به نظر دوستان ممکنه؟ و اگر بله چرا؟
  17. بسم رب الشهدا و الصدیقین     http://newsroom.dana.ir/content/upload/d1dd3269-0556-4a21-bd1c-489024f18e29.jpg   شهید حسین همدانی (نفر اول از سمت چپ) و شهید محمود شهبازی (وسط کادر با چفیه قرمز و عینک) دو همرزم، دوست، برادر و... .   پی نوشت: محل ضبط این تصویر در کتاب خواندنی "مهتاب خین" ذکر شده اما متاسفانه الان به کتاب دسترسی ندارم؛ ولی چیزی که در خاطرم مانده محل تصویر دشت عباس است و در حین عملیات فتح المبین. دوستان اگر دسترسی دارند لطفا صحت این موضوع را بررسی کنند. لازم به ذکر است در طرح روی جلد کتاب مهتاب خین از همین تصویر استفاده شده است.
  18. jarmenkill

    خاطرات شهدا

    بسم رب الشهدا و الصدیقین آخرین پیامک شهید حسین همدانی   (توضیح: این خاطره اولین بار در کتاب "پیغام ماهی‌ها" نوشته آقای گلعلی بابایی و به نقل از همسر شهید همدانی آمده است؛ البته بنده خاطره را از اینجا برداشت کرده‌ام.)   حاجی سه سالی بود که مدام به سوریه رفت و آمد می‌کرد. چند بار همه ما را با خودش برد سوریه و با بچه‌ها پیشش بودیم. حتی آن موقعی که سوریه در آستانه سقوط قرار گرفته بود، ما سوریه بودیم. یادم هست محل سکونت ما به محاصره تکفیری‌ها در آمده بود و ما مجبور شدیم چند شبانه روز در زیرزمین خانه‌ای که بالای آن محل تردد تروریست‌ها بود، مخفی شویم. عنایت حضرت زینب(س) بود که توانستیم از آن مهلکه جان سالم به در ببریم.   واقعاً نبودِ حاجی در منزل برای ما عادت شده بود. دفعه آخری که از سوریه آمد تهران، قرار بود دو روز پیش ما بماند و روز یکشنبه به سوریه برگردد. اما چون به ایشان اطلاع داده بودند که روز دوشنبه سیزدهم مهر با حضرت آقا ملاقات دارند، با اشتیاق آن روز را هم در تهران ماند.   ملاقات آقا که تمام شد، ساعت یک بعد از ظهر خیلی سر حال و خوشحال آمد منزل تا آماده رفتن به فرودگاه بشود. ساعت پرواز شش بعد از ظهر بود.          حاج آقا در کارهای منزل خیلی وقت‌ها به من کمک می‌کرد. آن روز وقتی به خانه آمد، از ایشان پرسیدم: حاجی شما که ساعت شش پرواز دارید، چطور شد الان آمدید خانه؟ گفت: یک سری کار دارم که باید انجام بدهم.   بعد از آن که ناهار را خوردند، گفتم: حاج آقا شما بروید در اتاق استراحت کنید تا من به کارهای منزل برسم. همین‌طور که داشتم کارم را انجام می‌دادم، خانمی که در کارهای خانه به من کمک می‌کرد، گفت: حاج آقا توی حیاط دارند یخچال فریزر را تمیز می‌کنند.           فریزر خانه ما از آن نوع قدیمی‌هاست. رفتم به ایشان گفتم: چکار دارید می‌کنید؟ اجازه بدهید خودم این کارها را انجام می‌دهم.          گفت: حالا که دارم می‌روم بگذارید فریزر را تمیز کنم و بروم. یک ظرف آب جوش و پنکه هم کنار دستش گذاشته بود. سریع برفک‌های فریزر را تمیز و خشک کرد. بعد هم آمد آشپزخانه را تمیز و روبه راه کرد.   سارا [دختر شهید] برایش چای برد. خواست چای را با سوهان بخورد، دخترم به او گفت: بابا شما بیماری قند دارید، چای را با سوهان نخورید.    همان‌طور که من و دو تا دخترهایم روبرویش نشسته بودیم؛ نگاهی به ما کرد و گفت: دیگه قند رو ول کنید، من این دفعه بروم قطعاً شهید می‌شوم.    دخترها خیلی به پدرشان وابسته بودند تا این حرف از دهان حاجی در آمد، ناراحت شدند و زدند زیر گریه.   به دخترها گفتم: ناراحت نباشید و گریه هم نکنید. این بابای شما از اول جنگ توی جبهه بود و خدا تا حالا او را برای ما حفظ کرده، از این بعد هم ان‌شاءالله حفظش می‌کند.         برای اینکه جو را ببرم سمت شوخی، یک لحظه گفتم: حاجی اگر شهید شدی ما را هم شفاعت کن. گفت: حتما.   بعدهم شوخی را ادامه دادم و گفتم: ببین اگر شهید شدی ما جنازه شما را همدان بِبَر نیستیم‌ها!    گفت: نه تو را به خدا حتما زحمت بکش، جنازه من را ببر همدان. وصیت من همین است.        آن‌قدر با قاطعیت این حرف‌ها را زد که جرات نکردم به چهره‌اش نگاه کنم.    یک لحظه قلبم تیر کشید و احساس کردم حاجی رفتنی است و این آخرین دیدار ماست. تا حالا حاجی را آن‌طور نورانی ندیده بودم.   چون می‌دانستم ساعت شش پرواز دارد، ساکش را آماده کردم و داخل اتاق خودش که کتابخانه و جانمازش هم آنجا بود، گذاشتم. بی‌خبر وارد اتاق شدم. دیدم وسایلش را به هم زده، سجاده و عبایش را جمع کرده، محل جا کتابی‌اش را تغییر داده، میز تحریرش را برده جایی که همیشه نماز می‌خوانده گذشاته. اصلاً وقتی وارد اتاق شدم یک لحظه شک کردم که این همان اتاق حاج آقاست یا نه!          لباس اضافه‌هایی که تو ساک گذاشته بودم را بیرون آورده بود. گفتم این لباس‌ها را لازم داری، چرا آوردی بیرون؟ گفت نه من زود برمی‌گردم. اصرار کردم، گفت: لازم ندارم، زود برمی‌گردم. دو تا انگشتر عقیق داشت آن‌ها را هم از انگشتش درآورد و گذاشت داخل کشوی میز. موقع رفتن چند بار رفت داخل خانه و برگشت حیاط. پرسیدم: چیزی شده؟ وسیله‌ای گم کردی؟ چرا نگرانی؟ گفت چیزی نیست حاج خانم. از زیر قرآن ردش کردم و رفت داخل ماشین. از آنجا هم دستی تکان داد و راننده گاز ماشین را گرفت و رفت.            اهل پیامک و این‌جور چیزها هم نبود. ولی آن روز از پای پلکان هواپیما برای من پیامک کوتاهی فرستاد. فقط نوشته بود:      خداحافظ.     ====================================================================   وصیت‌نامه سردار شهید همدانی   بسم‎‌الله الرحمن الرحیم سپاس خدای را که نعمت‌ها فراوان بر ما ارزانی داشت و فراوان شکر که در عصر خمینی (ره) حیاتمان قرار داد، همه پدران و مادران ما در آرزوی این دوران بودند و ندیدند اما ما دیدیم.   دوران احیای اسلام عزیز و عزتمندی ملت‌های مسلمان، مقاومت مجاهدان سپاه اسلام، عصر تحول و شکوه و عظمت در جهان اسلام، عصر بیداری ملت‌ها، عصر زوال طاغوت‌ها، عصر فروپاشی قدرت‌های استکباری و عصر برگشتن به خویشتن. خدا را هزاران شکر به خاطر نعمت‌هایش، نعمت زندگی در هشت سال دفاع مقدس، زندگی با مجاهدینی که محبوب خدا بودند و میهمان خدا شده‌اند. زندگی در کنار ملتی که خوش درخشیدند و در مقابل همه توطئه‌ها و فشارهای سنگین دشمنان تسلیم نشدند و مدل شدند، نمونه شدند در بین ملت‌ها که سرآمد همه آنها پدران، مادران، همسران و فرزندان شهیدان گرانقدر ما هستند. چه افتخاری بالاتر از آنکه آزادگان ما و جانبازان ما و خانواده مقاومشان صبر را شرمنده کردند و 10 سال در اردوگاه‌های حزب بعث صفحه زرین بر تاریخ این ملت نگاشتند. جانبازان ما با تحمل دردهای فراوان حجت را بر ما تمام کردند که باید مقاومت را ادامه داد. خدای بزرگ را شکر به خاطر نعمت‌ برخورداری از ولایت، ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع). مگر می‌توان از نعمت بزرگی که خدای مهربان به ما داده برآییم. نعمت ولایت فقیه، امام بزرگوارمان، آن پیر جمارانی؛ نعمت جانشین خلف آن، علی زمانمان که ادامه‌دهنده همان راه و کاروان انقلاب را چه مدبرانه و زیبا از همه گردنه‌ها و کمین‎ها عبور می‎دهد اما نه، باید بیش از این شاکر باشیم نه زبانی، بلکه عملی مثل شهیدانمان لبیک بگوییم. بنده حقیر، حسین همدانی، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف می‎کنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقع‎ها این نفس سرکش سراغ من می‎آمد و مرا گول می‎زد، وسوسه می‎شدم، نق می‎زدم، در درونم اعتراض ایجاد می‌شد اما خدا مرا کمک می‌کرد، متوجه می‌شدم، پشیمان می‌شدم، توبه می‌کردم و از خدا طلب عفو و بخشش می‌کردم و مرا می‌پذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود. خدا کند که در موقع جان دادن راضی باشد خدای مهربان و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به عملکرد خودم. از همه دوستان و آشنایان حلالیت می‎طلبم، از امام و مولایم حضرت آیت‌الله‎العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) که نتوانستم سرباز خوبی باشم عذرخواهی و کوتاهی مرا ان‌شاالله به لطف و بزرگواری خودشان ببخشند. از خانواده شهیدان، جانبازان و آزادگان همیشه شرمنده بودم که نمی‌توانستم خدمتگذار خوبی باشم؛ مرا حلال کنند. تشکر دارم از همسر عزیزم که همسنگر و همراه خوبی بودند، خداوند ان‌شاالله این عمل شما را ذخیره آخرت قرار دهد و اما سفارش می‌کنم مثل گذشته بدهکار به انقلاب و نظام باشی نه طلبکار. قانع باش در مقابل کمبودها یا کم‎مهری‌ها صبر داشته باش و مراقب باش فضاسازان تو را ناسپاس نکنند، عشق به ولایت فقیه و اطاعت کامل از ایشان سعادتمندی دنیا و آخرت را دارد. فرزندانم را سفارش می‌کنم و تأکید بر حفظ ارزش‌های اسلام عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی که با حفظ ارزش‌هایش می‌توانند تأثیرگذار و مدل و الگو باشند، حجاب برتر بر شما واجب است رضایت پدر پیر شما با حفظ ارزش‌هاست. سعادتمندی و عاقبت به خیری شما را از خدای مهربان خواستارم. برای خواهرانم و برادرم و فرزندان عزیزشان آرزوی سعادتمندی دارم، بسیار دوستان خوبی داشتم که یکایک آنها و زندگی با آنها همیشه در ذهن و خاطراتم ماندگار است و به این دوستی مفتخر هستم. از همه آشنایان و دوستان می‌خواهم در صورت امکان یک روز برایم نماز و روزه به جای آورند؛ اگر ان‌شاالله در آن عالم دیگر باز هم در کنار شما عزیزان باشم، جبران کنم! هیچگونه بدهی ندارم و به کسی هم بدهکار نیستم، اما اگر کسی طلبکار بود بدهی را بدهید شاید یادم رفته باشد، به امید رحمت خدایم، خداحافظی با شما و طلب مغفرت بنده گنهکار  حسین همدانی. 28 شهریور ماه 1394 منبع وصیت‌نامه شهید همدانی   آن فرو ريخته گل‌هاي پريشان در باد كز مي جام شهادت همه مدهوشان‌اند   نامشان زمزمه نيمه ‌شب مستان باد تا نگويند كه از ياد فراموشان‌اند*   *شعر از استاد محمد رضا شفیعی کدکنی
  19. واقعا به سبک آمریکایی بود! icon_eek  بدون روح و خشن.
  20. آیا شکی باقی مونده از برنامه ریزی قبلی برای ترکوندن سفارت؟ جهالت پایین ها و خیانت بالایی ها معجون جالبی بوده همیشه.   http://www.asriran.com/fa/news/441997/%D8%B3%D8%B1%D9%86%D8%AE-%D9%86%D9%81%D9%88%D8%B0-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D9%86-%D9%86%DB%8C%D9%85%D9%87-%D8%B4%D8%A8-%D8%AA%D9%88%D8%AD%D8%B4
  21. خوشم میاد تو خواب خیالشون هم حریم اسرائیل رو رعایت میکنن!
  22. خیلی ممنونم.  :rose:  :rose:  :rose:
  23. سلام ضمن تشکر فراوان بابت ایجاد این تاپیک جذاب، به نظر شما در مورد تعداد سپاهیان اغراق نشده؟ مثلا سپاه 300هزار نفری عثمانی. اصولا امکان تامین لجستیک این تعداد سرباز با توجه به امکانات اون روزها میسر بوده یا خیر؟
  24. لینک تماشا و دانلود مستند پل:   http://roshangari.ir/video/35928