-
تعداد محتوا
502 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
-
Days Won
1
تمامی ارسال های super_comando
-
یک نبرد جهانی بود که از ماه اوت ۱۹۱۴ تا نوامبر ۱۹۱۸ رخ داد. بدون هیچ زمینه کشمکشی، سربازان بسیاری برای جنگ تجهیز شدند و مناطق بسیاری درگیر جنگ شدند. پیش از این، هیچ وقت تلفات جنگی به این اندازه زیاد نبود. سلاحهای شیمیایی برای نخستین بار در این جنگ استفاده شدند، برای نخستین بار، به طور انبوه مناطق غیرنظامی از آسمان بمباران شدند و نیز برای نخستین بار در این سده کشتار غیرنظامیان در سطحی گسترده در طول جنگ رخ داد. این جنگ بخاطر شیوه جنگی سنگری نیز معروف است. جنگ جهانی اول از مهمترین اتفاقات تاریخ بشر است و به طور مستقیم و غیر مستقیم نقش بزرگی در تعیین تاریخ قرن بیستم داشتهاست. این جنگ پایانی بر نظامهای سلطنت مطلقه در اروپا را به همراه آورد و باعث انقراض چهار امپراتوری اتریش-مجارستان, آلمان و عثمانی و روسیه تزاری و سلسلههای هوهنزولرن, هابسبورگ, عثمانی و رمانوف شد. همه این امپراتوریها از زمان جنگهای صلیبی بر سر قدرت بودند. اکثر تاریخ نویسان معتقدند که عدم موفقیت مذاکرات پس از جنگ و «معاهده ورسای» و تحمیل غرامتهای بسیار به آلمان و دیگر دول شکست خورده باعث رشد فاشیسم در ایتالیا و نازیسم در آلمان و زمینهٔ آغاز جنگ جهانی دوم شد. این جنگ همچنین کاتالیزوری برای انقلاب روسیه بود که بعدها جهان را تحت تأثیر قرار داد و از چین تا کوبا انقلابهای کمونیستی را دامن زد و از طرفی زمینهٔ تبدیل روسیه به یک ابرقدرت جهانی و آغاز جنگ سرد با آمریکا را دربر داشت. در شرق نابودی امپراتوری عثمانی باعث پیدایش دولت دموکراتیک,سکولار و مدرن جدیدی به نام «ترکیه» شد. در اروپای مرکزی دول جدیدی همچون چکلسواکی و یوگسلاوی زاده شدند و دولت لهستان مجدداً شکل گرفت. جنگ عظیمی در اروپا بین آلمان، رهبر دول محور، و نیروهای متفقین به رهبری فرانسه و بریتانیا درگرفت. دول محور که عبارت بودند از امپراتوری آلمان به رهبری «قیصر ویلیام دوم» (۱۹۴۱ ـ ۱۸۵۹م)، و امپراتوری اتریش - مجارستان بلغارستان و امپراتوری عثمانی نیز به نفع آنها میجنگیدند. آلمان تا آن زمان قویترین قدرت نظامی جنگ محسوب میشد. تا مدت هاهیچ یک از دو طرف نتوانستند به پیروزی کامل دست یابند و جنگ تا چهار سال بطول انجامید. پیش از پیروزی متفقین حدود ۱۰ میلیون نفر کشته شدند. پس از پایان این جنگ در سال ۱۹۱۹ و در کنفرانسی در پاریس «معاهده ورسای» امضا شد و غرامتهای بسیار سنگینی بر بازندگان جنگ تحمیل شد. آلمان و تحولات اروپا در آستانه جنگ جهانی اول: وحدت آلمان در فاصله سالهای ۱۸۴۸ تا ۱۸۷۱ صورت گرفت و نتیجه جنگهایی بود که ویلهلم اول پادشاه پروس به تحریک بیسمارک با اتریش و فرانسه به راه انداخت. ویلهلم اول، پس از رسیدن به پادشاهی، بیسمارک را به نخستوزیری برگزید. اولین جنگ بین پروس و دانمارک بود که علت آن اختلاف بر سر دوکنشینهای شلسویگ، هلشتاین، لونبورگ بین پادشاه دانمارک و اتحادیه ایالتهای آلمانی بود. بیسمارک از دولت اتریش دعوت نمود تا با پروس در حل اختلاف بین اتحادیه ایالتهای آلمانی و دانمارک همراهی کند و از آنجا که هر دو کشور از کریستیان پادشاه دانمارک خواستند از انضمام شلسویگ به خاک خود چشم بپوشد، و پادشاه دانمارک به این امر راضی نشد آن دو کشور با ۹۰ هزار سپاه به دانمارک حمله نمودند. سپاهیان کریستیان به علت کمی نیروها شکست خوردند و او درخواست صلح نمود و سرانجام به موجب عهدنامهای که در وین منعقد شد دانمارک رسماً از دوکنشینهای سه گانه چشم پوشید. پروس دوکنشین لونبورگ را تصرف کرد و اتریش ۱۵ میلیون مارک غرامت از آن دوکنشین گرفت و حکومت دو دوکنشین دیگر نیز بین دو دولت تقسیم شد. بیسمارک پس از جنگ دانمارک درصدد بود بین پروس و اتریش نیز جنگی ایجاد کند، ولی برای احتیاط ابتدا با ناپلئون سوم امپراتور فرانسه دوست شد و او را راضی نمود تا در جنگ بین پروس و اتریش بیطرف بماند و سپس با ویکتور امانوئل دوم پادشاه ایتالیا بر ضد اتریش معاهدهای منعقد ساخت. پس از آن، اتریش را متهم ساخت که در حکومت هلشتاین از رعایت منافع مشترک دو دولت خودداری کردهاست. همچنین موضوع تغییر وضع اتحادیه دولتهای آلمانی را پیش کشید و مجلس اتحادیه ایالتهای آلمانی به اتریش اعلان جنگ داد. جنگ سادو که آلمانیها آن را کونیگراتس میگویند نتیجه درگیری بین پروس و اتریش را مشخص نمود. بعد از آن دیگر اتریشیها مقاومت جدی نکردند و در فردای جنگ سادو، فرانسو ژوزف درصدد برآمد با ناپلئون سوم صلح نماید. به موجب معاهده پراگ، ایالات شلسویک هولشتاین، هانور الکنرال، هس و فرانکفورت ضمیمه پروس گردید و پروس، که تا این زمان دو قطعه جداگانه بود، به یک مملکت تبدیل شد. بعد از این، بیسمارک با ممالک واقع در شمال رودماین در مورد تشکیل یک اتحادیه جدید به مذاکره پرداخت و این هیئت به اسم ممالک مجتمعه آلمان شمالی در ماه آوریل ۱۸۶۷ تشکیل گردید که شامل ۲۲ مملکت یعنی تمام ممالک آلمان به جز آلمان جنوبی (ممالک باویر و ورتامبرگ و گراندوشه باد) میشد. جنگ فرانسه با آلمان: بیسمارک پس از غلبه بر اتریش درصدد به راه انداختن جنگ پروس با فرانسه بود. این جنگ دو علت داشت: اولاً اراده بیسمارک در تکمیل وحدت آلمان به وسیله منضم کردن ممالک جنوی به ممالک مجتمعه شمالی که برای موفقیت در این امر لازم بود احساسات ضد پروسی را در ممالک جنوبی به وسیله احساسی قویتر که کینه نسبت به فرانسه (دشمن ارثی) باشد از بین ببرد؛ ثانیاً دولت فرانسه نتوانست در موقع مساعد اقدامات لازم را انجام دهد و تظاهراتی جنگجویانه داشت. دولت فرانسه از بیسمارک قسمتی از اراضی باویر در ساحل رود رن و همچنین شهر مایانس را تقاضا نمود (پنجم اوت ۱۸۶۶) و چون بیسمارک جواب داد که این تقاضا در حکم جنگ است این تقاضا پس گرفته شد؛ ولی طولی نکشید که فرانسه در ۲۰ اوت الحاق فوری لوکزامبورگ و اجازه الحاق بلژیک را در موقع مساعد درخواست نمود و در مقابل: اولاً پروس را آزادی میداد که در آلمان جنوبی مثل آلمان شمالی آزادانه عمل کند، ثانیاً حاضر شد با پروس قرارداد تعرضی و تدافعی منعقد نماید. بیسمارک هم پیشنهادهای ناپلئون را فوراً با شاهان باویر و ورتمبرگ اطلاع داد و آنها خشمگین شده و قراردادهای نظامی با ویلهلم اول منعقد ساختند. بدین ترتیب، اهالی ایالتهای جنوبی آلمان هم نسبت به فرانسه بدبین شدند. لوکزامبورگ ملک شخصی پادشاه هلند بود و او راضی شد به ۹۰ میلیون فرانک آن را به فرانسه بفروشد؛ اما این خبر هیجانی در آلمان برانگیخت و بیسمارک پادشاه هلند را مجبور ساخت از فروش لوکزامبورگ خودداری نماید و سرانجام این موضوع در کنفرانس لندن مورد بررسی قرار گرفت. اختلاف دیگر بر سر سلطنت اسپانیا بود که در ۱۸۶۸ نام پرنس لئوپلد پسر عم پادشاه پروس به میان آمد و این امر هم موجب نگرانی فرانسه گردید. سرانجام درروز سهشنبه ۱۹ ژوئیه ۱۸۷۰ ناپلئون رسماً به دولت پروس اعلان جنگ داد و در دوم اوت جنگ آغاز شد و تا شش ماه ادامه یافت. در پایان کار فرانسویان شکست خوردند. به موجب عهدنامه فرانکفورت فرانسه مجبور شد آلزاس و لورن را به آلمان واگذار کند، یک میلیارد دلار غرامت بدهد و اجازه دهد آلمان استحکامات مهم فرانسه را تا زمان پرداخت غرامت در تصرف داشته باشد. شکست فرانسه در ۱۸۷۱ موجب تشکیل امپراتوری آلمان گردید، باویر، ورتمبرگ و باد به اتحادیه آلمان شمالی پیوستند و پادشاه پروس ویلهلم اول به مقام امپراتوری رسید. امپراتوری ۲۵ دولت نامتساوی و همچنین سرزمین آلزاس و لورن را که از فرانسه جدا شده بود شامل میشد. مجلس امپراتوری (رایشتاگ) با آراء عمومی انتخاب میشد و احزاب برجسته آن عبارت بودند از محافظهکاران، کاتولیکها، آزادیخواهان و سوسیالیستها. بیسمارک سیاست جهاد برای تمدن را در پیش گرفت و اصلاحاتی انجام داد. اتفاق امپراتوران سه گانه: دولت آلمان پس از آنکه بر امپراتوریهای اتریش و فرانسه پیروز شد قدرتمندترین دولت اروپا گردید و قوای نظامی آن بر سایر کشورها برتری یافت ولی از انتقام فرانسه بیم داشت و میترسید دول بزرگ اروپا برضد او متحد شوند. به همین علت پس از مصالحه فرانکفورت، با اتریش طرح دوستی ریخت. در سال ۱۸۷۱ در طی ملاقات ویلهلم اول و فرانسوا ژوزف این پیمان محکم شد. سال بعد الکساندر دوم تزار روسیه، که شخصاً به امپراتور آلمان علاقهمند بود، با آن دو دولت همراه شد و این پیمان به اتفاق امپراتوران سهگانه معروف شد. (اکتبر ۱۸۷۳) جنگ روسیه و عثمانی: جنگ بین روسیه و عثمانی که در ۱۸۷۷ آغاز شده بود به پایان رسید و روسها در سوم مارس ۱۸۷۸ معاهده سن استفانو را به ترکها تحمیل نمودند. برای رفع اختلاف در این مورد کنگره برلین در ژوئیه ۱۸۷۸ بین کشورهای اروپایی تشکیل شد. تزار نسبت به بیسمارک و روشی که در کنگره اعمال کرده بود خشمگین بود و الکساندر دوم رهبر آلمان را به مانند، یک خائن نگاه میکرد و در نتیجه، اتفاق سه امپراتور از بین رفت. همچنین در سال بعد رقابت روسیه و اتریش در بالکان موجب مداخله آلمان شد و چون اتریش از نژاد ژرمن بود آلمان از اتریش طرفداری کرد. از این رو اتحاد سهگانه به اتحاد دوگانه تبدیل شد. به موجب این معاهده آلمان و اتریش قبول نمودند که در هنگام لزوم به هم یاری برسانند و هیچگاه جداگانه با دشمن صلح نکنند. شکلگیری اتحاد مثلث: سه سال بعد در سال ۱۸۸۲ پیمان دوجانبه به پیمان سهجانبه تبدیل گردید و ایتالیا به آن ملحق شد. براساس مواد محرمانه این پیمان، اگر ایتالیا یا آلمان مورد حمله فرانسه واقع میشد هر سه کشور با مهاجم وارد جنگ میشدند. ایتالیاییها، که از قدرت دریایی ترس داشتند، اعلام کردند اگر بریتانیا در این حملات شرکت داشته باشد، این پیمان اجرا نشود. چون ایتالیا از تصرف تونس توسط فرانسه در ۱۸۸۱ ناراضی بود و از طرف دیگر آلمان به آن کشور پیشنهاد کرده بود که برای حفظ لیبی کمکش کند در نتیجه، ایتالیا نیز مایل بود که وارد اتحاد با آلمان شود (اکتبر ۱۸۸۱). این اتحاد در ابتدا پنج ساله بود ولی بعداً در سالهای ۱۸۸۷ و ۱۸۹۱ و ۱۹۰۲ و ۱۹۱۲ تجدید شد. در این اتحاد مثلث، آلمان بر دو دولت دیگر مسلط بود و آنها غالباً تابع دستورهای آلمان بودند و در اختلافات بین اتریش و ایتالیا، آلمان همیشه واسطه بود ولی بیشتر از اتریش حمایت مینمود. همچنین قراردادهای مخصوصی در مورد طرابلس، آلبانی و مقدونیه و ممالک بالکان بین دولتهای سهگانه امضا شد که موجب تحکیم اتحاد مثلث میگردید. در بین این سه دولت اختلافاتی هم وجود داشت؛ ایتالیا و اتریش در شبه جزیره بالکان و قسمت شرقی مدیترانه با هم اختلاف داشتند و ایتالیا از اتحاد با اتریش ناراضی بود، ولی چون اتحاد با آلمان را برای جلوگیری از تجاوزات اتریش ضروری میدانست مجبور به تحمل بود. در سال ۱۹۱۱، که ایتالیا با عثمانی بر سر طرابلس در حال جنگ بود، این خطر وجود داشت که اتحاد ایتالیا و آلمان از بین برود؛ زیرا آلمان از دربار قسطنطنیه امتیازات خوبی گرفته بود و برای عثمانی اسلحه و مهمات میفرستاد. بنابر این در اتحاد مثلث وحدت واقعی بین کشورهای ژرمنی نژاد آلمان و اتریش بود و ایتالیا چندان به حساب نمیآمد. ایتالیا هم ظاهراً در اتحاد مثلث بود و از سال ۱۹۰۱در واقع با متحدین نبود و روش خاصی را در پیش گرفت. مقدمات شکلگیری اتفاق مثلث: بعد از کنگره برلین، که روسها از آلمانیها رنجیدند، دولت فرانسه، که منتظر فرصت بود و مایل بود روسیه را به سوی خود جلب کند، از فرصت استفاده نمود؛ ولی تا زمانی که بیسمارک، بر سر کار بود این امر ممکن نشد. در سال ۱۸۹۰، بعد از برکناری بیسمارک سیاست غیرعاقلانه ویلهلم دوم موجب نزدیکی فرانسه و روسیه گردید. دولت فرانسه به تزار روس وعده کمک مالی داد و تزار هم که برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود به سرمایه خارجی نیاز داشت با این امر موافقت نمود و سرانجام در اوت ۱۸۹۱ اتحاد بین دو کشور برقرار گردید. البته بعد از شکست روسیه از ژاپن در ۱۹۰۵ اساس اتحاد فرانسه و روسیه متزلزل شد؛ ولی به هر حال، فرانسه در مقابل اتحاد مثلث به دوستی احتیاج داشت؛ همچنین، علاوه بر نیاز سیاسی، ارتباطات مالی نیز بین دو کشور برقرار شده بود و فرانسه ۱۳ میلیارد فرانک به روسیه وام داده بود. در مه ۱۹۰۳ ادوارد هفتم از پاریس دیدن کرد و در این دیدار از نظر تحسینبرانگیز مردم انگلیس نسبت به فرانسه و از افتخارات فرانسه در طول سالیان و از دوستی مردم انگلیس و فرانسه سخن گفت. در ماه اوت همان سال رئیسجمهوری فرانسه به اتفاق وزیر امور خارجه آن کشور از لندن دیدار کرد و در هفتم آوریل ۱۹۰۴ عهدنامه معروف بین فرانسه و انگلیس به امضا رسید. موارد مورد اختلاف شامل امور مربوط به ماهیگیری در پهنه دریای ارض جدید، مسئله سیام، ماداگاسکار و مهمترین مسئله آزادی عمل فرانسه در مراکش و آزادی فعالیت انگلیس در مصر بود. فرانسه پس از اتحاد با انگلیس به فعالیت در مراکش پرداخت و واکنش آلمان چنین بود که در مارس ۱۹۰۵م ویلهلم دوم در طنجه حضور یافت و نطق مفصلی را در مورد استقلال مراکش بیان نمود، هدف آلمان از این اقدام برهم زدن اتحاد جدید فرانسه و انگلیس بود. برای حل این موضوع در ۱۹۰۶ یک کنفرانس بینالمللی در الجزیره برگزار شد که در آن انگلیسیها از فرانسویها حمایت کردند و کوشش آلمان برای برهم زدن اتحاد بین انگلیس و فرانسه به نتیجهای نرسید. در ۱۹۱۱ بحران دیگری بر سر مراکش به وجود آمد. یک فروند ناو جنگی آلمانی به نام یوزپلنگ برای حفظ منافع آلمان وارد اغادیر شد و آلمانیها پیشنهاد کردند که اگر کنگوی فرانسه به آنها داده شود آنها دیگر مزاحمتی ایجاد نخواهند کرد و سرانجام آلمانیها توانستند به اراضی کوچکی در افریقا دست یابند. نزدیکی روس و انگلیس: دولت فرانسه با روسیه دوست بود، انگلیس هم متحد ژاپن به شمار میآمد و روس و ژاپن دشمن خطرناک یکدیگر بودند؛ اما منافع روس و انگلیس چنین اقتضا مینمود که روس و ژاپن به اتحاد فرانسه و انگلیس وارد شوند؛ ولی بلندپروازی روسها در این تاریخ و قدرت نظامی آن و همچنین نزدیکی امپراتور روس و آلمان که روابط آنها دوستانه بود مانع این کار میشد. مشکل اول با شکست روسیه از ژاپن حل شد. اختلافات دیگر روس و انگلیس بر دو مسئله دیگر متمرکز بود: یکی بالکان برای تصرف بغازها و دیگری در ایران که انگلیس دوست داشت این مناطق کاملاً در اختیار خودش باشد. مسئله دیگر که باعث سردی روابط انگلیس و آلمان شده بود برخورد قیصر آلمان در موضوع ترانسوال بود؛ زیرا هنگامی که پل کروگر حاکم ترانسوال میخواست به ترانسوال استقلال بدهد و در پی متحدی در برابر سیسیل رودز و انگلیس بود تنها قدرتی را انتخاب نمود که سرزمینهایی در افریقای جنوبی داشت و آن کشور آلمان بود پس از پیروزی بوئرها تلگرافی از سوی قیصر آلمان برای او فرستاده شد با این مضمون: «من دوستانه به شما تبریک میگویم که شما بدون دریافت کمک خارجی گروههای مسلح را سرکوب نمودید و توانستید صلح و آرامش را برقرار نمائید» و این برخورد قیصر برای روابط انگلیس و آلمان عواقب جدی داشت؛ زیرا قیصر از کروگر که دشمن انگلیس بود حمایت کرده بود. مسئله دیگر صادرات روزافزون آلمانیها بود زیرا در سال ۱۸۹۵ در انگلیس رسالهای تحت عنوان ساخت آلمان منتشر شد که خطر صادرات روزافزون آلمان را برای انگلیس تشریح میکرد. مسئله دیگر که ایجاد خطر برای انگلیس مینمود پیشرفت نیروی دریایی آلمان بود. ویلهلم دوم از سال ۱۹۰۰ به تقویت نیروی دریایی آلمان پرداخت و علناً اظهار نمود که آلمان نمیتواند به نیروی زمینی قناعت کند و باید در نیروی دریایی بر همه کشورها برتری داشته باشد. انجمنی به نام اتحاد دریایی آلمان تشکیل داد و به کمک آن هزینه لازم را برای ساختن کشتیهای جنگی تأمین نمود. همچنین پیشرفتهای تجاری و صنعتی آلمان نیز باعث شکست بازار تجارت و صنعت شده بود. به هر حال، این سوال مطرح است که چرا انگلیس در بین روسیه و آلمان، اولی را انتخاب نمود: چون منافع انگلیس هم از طرف روس و هم از طرف آلمان تهدید میشد؛ از یک طرف خطر توسعه نفوذ روس، و از سوی دیگر خطر نفوذ آلمان در آسیای صغیر و خلیج فارس و اتصال راهآهن بغداد به داخل ایران و نزدیک شدن این دو خطر به مرزهای هند به مشکلات دفاع از هند میافزود و سیاست انگلیس این بود که این دو دولت را با هم درگیر سازد و قوای آنها را تحلیل ببرد؛ اما تأمل انگلیس در این بود که خود به کدام طرف ملحق شود. منافع بریتانیا حکم میکرد که به روسها نزدیک شود زیرا عقل و درایت روسها اندک و زورشان بیشتر بود؛ ولی مسئله این بود که انگلیس با تقاضاهای روسیه چگونه برخورد نماید؛ تقاضاهای روس در بالکان، داردانل، ایران و افغانستان. مسئله ایران و افغانستان یک امر حیاتی بود و صلاح در این بود که هیچ امتیازی در این منطقه ندهد؛ پس بهتر بود که انگلیس، روسها را به سوی بالکان و داردانل سوق دهد و آنها را امیدوار سازد. سرانجام، در قراردادی که در ۳۱ اوت ۱۹۰۷ در شهر سن پترزبورگ بسته شد روس و انگلیس اختلافات خود درباره ایران و افغانستان را حل کردند و چون اختلافات سیاسی انگلیس و فرانسه و روسیه حل شد سه دولت تشکیل اتفاق مثلث را دادند که هدفشان جلوگیری از پیشرفتهای سیاسی، اقتصادی و نظامی آلمان بود. بحرانهای بالکان قبل از جنگ: از ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۳ جنگهایی درگرفت که زمینه جنگ جهانی اول را آماده ساخت. در سپتامبر ۱۹۱۱ ایتالیا به عثمانی اعلان جنگ داد و طرابلس را اشغال نمود و در نیمه اکتبر ۱۹۱۲ جنگ به پایان رسید. در اکتبر ۱۹۱۲ تقریباً همزمان با ایتالیا، بلغارستان، صربستان، یونان و مونته نگرو به ترکیه حمله نمودند و در اوائل دسامبر ۱۹۱۲ ترکیه تقاضای صلح نمود. در تابستان ۱۹۱۳ جنگ دیگری بر سر غنائم به دست آمده از عثمانی درگرفت. کنفرانس سفیران در دسامبر ۱۹۱۲ توسط گری در لندن تشکیل شد و در ۳۰ مه ۱۹۱۳ در لندن قراردادی امضا شد که ترکها را مجبور میساخت مستملکات خود را از میدیا در ساحل دریای سیاه تا آلتوس در ساحل اژه را به اروپاییان واگذار کنند. اوضاع داخلی و تحولات آلمان پس از وحدت: آلمان متحد از نظر قوای مادی و معنوی بی نظیر؛ مجدانه به تعلیم و تربیت فرزندان خود پرداخت، در توسعه فرهنگ و ترویج علوم بر همه کشورها پیشی گرفت و سعی داشت در صنعت و تجارت و بهداشت از علوم و اکتشافات جدید بهره بگیرد. از این رو، در مدت کوتاهی بزرگترین دولت صنعتی و تجاری اروپا گردید، مخترعان را تشویق نمود، صنایع شیمیایی را رونق داد، در وضع قوانین اجتماعی هم از بقیه دولتها پیشی گرفت و برای طبقه کارگر اهمیت قائل شد. در حالی که در بقیه کشورها حقی برای کارگران قائل نبودند. واقعیت دیگر اینکه حکومت خاندان هوهنتسولرن در این کار مؤثر بود. ملت آلمان پس از غلبه بر اتریش و فرانسه دچار غرور ملی شد و سیاستمداران آلمانی از روشهای مختلف این غرور ملی را تقویت نمودند. حتی هر معلمی ناگزیر بود که در سر کلاس درس برتری نژادی ملت آلمان بر سایر ملل عالم را بیان کند و در شاگردان خود روح جنگجوئی بدمد. گذشته از مجالس درس، در معابر، روزنامهها و کتب و نمایشگاهها این برتری نژادی به نوعی القا میشد؛ حتی نیچه یکی از معروفترین فیلسوفان آلمان هم چنین عقیدهای داشت و در یکی از آثار خود چنین گفتهاست که: «اگر آدمی جنگ را فراموش کند از او امید میباید برید» و به همین دلیل کم کم طرز فکر مردم آلمان یکسره تغییر یافت و بر آنها مسلم شد که نژاد آلمانی ممتاز است و باید به سراسر زمین مسلط باشد و این تسلط هم جز از راه جنگ امکانپذیر نیست. ترویج این افکار در آلمان سایر دولتهای اروپایی را نگران ساخت و باعث شد تا بر ضد نژاد ژرمنی با هم متحد شوند. دولت آلمان تا اواخر قرن ۱۹ در افریقا مستعمرهای نداشت ولی پس از وحدت چون جمعیت آن افزایش یافت و صنعت و تجارت رونق گرفت به دنبال تحصیل مستعمرات برآمد تا هم قسمتی از مردم آلمان را به آنجا کوچ دهد و هم مواد خامی که برای کارخانههای داخلی لازم داشت فراهم کند و همچنین بازاری برای فروش کالاهای خود بیابد. سرانجام بیسمارک قسمت بزرگی از اراضی افریقا را به دست آورد که شامل توگو و کامرون در ساحل غربی افریقا و یک ناحیه در جنوب غربی و ناحیه دیگر در مشرق بود. آلمان پس از پیروزی بر فرانسه از نظر نیروهای نظامی بر سایر کشورهای اروپا برتری یافته بود؛ ولی باز هم به این کار ادامه داد و تا سال ۱۹۱۴ روز به روز بر قوای جنگی خود افزود. از سال ۱۹۱۱ آلمان در افزایش نیروهای جنگی کوشید و میزان گسترش قوای مزبور در سالهای ۱۹۱۱ و ۱۹۱۲ و ۱۹۱۳ با پیشرفت چهل ساله آن از ۱۸۷۱ تا ۱۹۱۱ برابر بود. در طی این مدت کوتاه شبکههای گسترده راهآهن و راههای شوسه، تأسیسات عظیم صنعتی، نهادهای قدرتمند اقتصادی و به خصوص تشکیلات گسترده نظامی آلمان موجب وحشت قدرتهای اروپایی گردید. در سال ۱۹۱۴ آلمان از نظر صنعتی و اقتصادی به پیشرفتهای عظیمی دست یافت. به لحاظ نظامی نیز دارای قدرتمندترین ارتش و نیروی دریایی شد. روحیه نظامیگری در مزرعه، کارخانه و پادگان و همه جا حاکم بود و همه چیز در خدمت ارتش قرار داشت. نیروهای نظامی آلمان بیش از یک میلیون نفر بودند و این افزایش نیروهای صنعتی و نظامی موجب اشباع جامعه آلمان گردید و آلمان مجبور بود سرمایه و کالاهای اضافی را به دیگر مناطق جهان بفرستد؛ بنابر این به دنبال مناطق نفوذ اقتصادی و منابع مواد اولیه بود و این هم یکی از دلایل جنگ جهانی اول بود. برقراری روابط بین آلمان و عثمانی: یکی از کشورهایی که آلمان علاقهمند بود روابط خود را با آن گسترش دهد امپراتوری عثمانی بود که بر منابع نفتی تسلط داشت. از سال ۱۸۸۰م. آلمان متوجه اهمیت روابط با امپراتوری عثمانی گردید. در سال ۱۸۸۲ سپهسالار فون در گلتز از سوی سلطان عبدالحمید مأموریت یافت ارتش عثمانی را دارای سازمان منظمی سازد و افراد آن را آموزش دهد. افسران برجسته هیئت نظامی آلمانی که در عثمانی فعالیت داشتند شامل فیلدمارشال پروسی فن در گلتس، دو ژنرال دیگر لیمان فن ساندرز و فون فالکنهاین سه دریاسالار به نامهای سوچون، اودم و مرتن و چند افسر دیگر بودند. البته یکی از طراحان برنامه گسترش فعالیت آلمان در خاورمیانه مارشال فن بی براشتاین بود که از ۱۸۹۷ تا ۱۹۱۲ سفیر آلمان در باب عالی بود و اعتقاد داشت که اجرای این برنامه موجب درگیری بین روسیه و آلمان خواهد شد. در سال ۱۸۹۸ ویلهلم دوم و ملکه آلمان به استانبول سفر کردند و فصل جدیدی در همکاری بین دو ملت پدید آمد. امپراتور آلمان در مسافرت دوم خود به امپراتوری عثمانی خود را طرفدار دوستی ملت ترک و سایر ملل ملسمان معرفی نمود و در نطق خود اظهار داشت: «اعلیحضرت سلطان عبدالحمید و ۳۰۰ میلیون مسلمان میتوانند اطمینان داشته باشند که آلمان، دوست و هواخواه آنهاست». این سیاست به زودی به لحاظ اقتصادی ثمرات مهمی برای آلمان به بار آورد، بانکداران و بازرگانان آلمانی در سراسر امپراتوری عثمانی مستقر شدند و امتیازات مهمی به مؤسسات اقتصادی آلمان داده شد. آلمان در جست وجوی نفت بود و علاوه بر آن برای رقابت با انگلیس به یک نیروی دریایی قوی نیاز داشت. آلمانیها در هنگام مذاکره با دولت عثمانی در مورد منابع نفتی عراق سخن نگفتند بلکه فقط تقاضای اخذ امتیاز خط راهآهن را داشتند، به این شرط که امتیاز استخراج معادن اطراف راهآهن تا شعاع ۲۰ کیلومتر به آنها داده شود. در سال ۱۹۰۲ بانک آلمان، امتیاز ساختمان راهآهن برلین – بغداد را به دست آورد که باعث نفوذ هرچه بیشتر آلمان در میانرودان میگردید. یکی دیگر از امتیازات آلمان از عثمانی ادامه راهآهن از بغداد به خانقین بود که آلمان تصمیم داشت پس از اتمام خط آهن بغداد، همین راه را از خانقین به تهران و ولایات مرکزی ادامه دهد و ایران را به اروپا مربوط سازد. در سال ۱۹۱۰ مدت تعهد ایران در مقابل روسیه که ۲۰ سال حق ساختن راهآهن را از ایران سلب نموده بود تمام میشد؛ به همین علت از طرف بانک مشهور آلمان به نام دویچه بانک مأموری به نام سیدروت به ایران آمد که امتیاز خط آهن خانقین ـ تهران را به دست آورد. این امر موجب نگرانی مقامات روسی و انگلیسی شد و باعث مبادله یادداشت هفتم آوریل ۱۹۱۰ بین ایران و آن دو دولت گردید، و ایران به ناچار تعهد نمود که بعد از این امتیازی که مخالف منافع آن دو دولت باشد به هیچ تبعه دولت خارجی واگذار نکند؛ بنابر این، تلاش آلمان به نتیجه نرسید. اما نفوذ نظامی آلمان در امپراتوری عثمانی افزایش یافت و در ۱۹۱۴ آموزش ارتش عثمانی به یک گروه چهل و دو نفره از افسران آلمانی به ریاست ژنرال لیمان فن ساندرز واگذار شد. سپس آلمان تصمیم گرفت در مورد ادامه راهآهن برلین ـ بغداد با روسیه مذاکراتی انجام دهد. در ۱۹۱۰تزار نیکلای دوم و ویلهلم امپراتور آلمان در پوتسدام ملاقات نمودند و در مورد منافع روس و آلمان در ایران مذاکراتی صورت گرفت. سرانجام، در ۱۹ اوت ۱۹۱۱ قراردادی بین روسیه و آلمان در سن پترزبورگ منعقد شد که به موجب آن دولت آلمان منطقه نفوذ روسیه را به رسمیت شناخت. و در عوض روسیه هم اجازه داد که اگر تا چهار سال دیگر راهآهنهای روس به خانقین متصل نشود دولت آلمان حق داشته باشد خط آهن اسلامبول ـ بغداد و خانقین ـ تهران را بسازد. دلایل وقوع جنگ جهانی اول: به طور کلی این مسائل بود که زمینههای جنگ جهانی اول را فراهم ساخت: علل جنگ جهانی اول عبارت بود از: رقابت اتریش و روسیه در بالکان، اختلاف بین فرانسه و آلمان از سال ۱۸۷۰ درباره آلزاس ولرن و رقابت اقتصادی و دریایی بین آلمان و انگلیس؛ اما بهانه شروع جنگ این بود که آرشیدوک فرانتس فردیناند ولیعهد امپراتوری اتریش - مجارستان به دست پرنزیب تبعه اتریش و متکلم به زبان صربستانی در ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴ در سارایوو بوسنی به قتل رسید و اتریش ادعا کرد صربستان در این کار دخالت داشته و تقاضا نمود تحقیقاتی با شرکت نمایندگان اتریش صورت پذیرد که دولت صربستان تحقیقات را قبول نمود ولی با حضور نمایندگان خارجی مخالفت کرد. دولت اتریش به صربستان اعلان جنگ داد و روسیه بسیج عمومی اعلام کرد و آلمان هم به حمایت از اتریش به روسیه و فرانسه اعلان جنگ داد. قوای آلمان به بلژیک حمله کرد و این اقدام یعنی حمله به یک کشور بیطرف موجب دخالت انگلیس در جنگ شد. نخستین جبهه: از رمانتیسم به سنگرها: وقتیکه در ماه اوت ۱۹۱۴ جنگ اعلام شد، میلیونها تن از مردم شادمان در خیابانهای شهرهای مهم اروپا شروع به رقص و پایکوبی نمودند. مردم تصمیم حاکمان خود برای رفتن به جنگ مورد حمایت قرار دادند. مردان جوان داوطلب برای جنگیدن، هجوم میآورند. با این وجود، صحنههای دهشت انگیز جنگ جهانی اول، نگرش مردم به جنگ را تغییر داد. یک نسل کامل از مردان جوان به خاک و خون کشیده شدند. جبهه شرق و روسیه ایران در جنگ جهانی اول: جنگ جهانی اول همزمان با حکومت احمد شاه قاجار بود و دولت مشروطه ایران ضعیف ترین دوران خود را میگذراند.علیرغم اعلام بی طرفی دولت ایران نیروهای متخاصم از جنوب و شمال وارد ایران شدند. سپاه روسیه تا دروازههای تهران پیشروی کرد اما از منقرض کردن سلسله قاجار منصرف شدند. در جنوب مردم محلی در چند نوبت با متجاوزان انگلیسی درگیر شدند که از مهمترین نبردهای جنگ جهانی اول در ایران میتوان به مقاومت دلیران تنگستان در استان بوشهر و نبرد جهاد در خوزستان اشاره کرد. جمعی از رجال از قم به اصفهان و سپس اراک و بالاخره به کرمانشاه رفتند و عاقبت در آنجا قوای گارد ملی ترتیب دادند و حکومت موقتی دولت ملی به ریاست نظام السلطنه ( رضا قلی خان مافی ) تشکیل گردید. پس از سقوط بغداد اعضا دولت موقتی دولت ملی و جمع بسیاری از ایرانیان به استانبول رفتند. پیامدهای بعدی جنگ جهانی اول: جنگ جهانی اول، چهار امپراتوری را نابود ساخت، امپراتوری آلمان تاج و تخت را از دست داد و دولت جمهوری جایگزین آن شد. امپراتوریهای شکست خورده اتریش ـ مجارستان و امپراتوری عثمانی هر دو از هم گسیختند و امپراتوری روسیه نیز بدست انقلابیهای بلشویک افتاد. در سال ۱۹۱۶ م ملی گرایان ایرلندی در دوبلین واقع در ایرلند، قیام عید پاک را ترتیب دادند. این شورش با شکست مواجه شد، اما موج مخالفتهای گسترده علیه حکومت بریتانیا در ایرلند را به راه انداخت. در سال ۱۹۱۹ مجلس ایرلند، حکومت این کشور را «جمهوری» اعلام کرد، و متعاقب آن ۳ سال جنگ بین ارتش جمهوریخواه ایرلند و بریتانیا در گرفت .در سال ۱۹۲۹ ایرلند جنوبی ، به عنوان دولت آزاد ایرلند به استقلال واقعی رسید. شش استان درشمال ایرلند جزء پادشاهی انگلستان باقی ماندند. در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ م بسیاری از کشورهای اروپایی از دموکراسی دست کشیدند. حزب نازی هیتلر در آلمان به قدرت میرسد و فاشیستهای موسولینی بر ایتالیا حکومت میکنند. در ابتدا بریتانیا و فرانسه کوشیدند با این دیکتاتورهای جنگ طلب سازش کنند. آنها عاقبت در سال ۱۹۳۹ در برابر تهاجم هیتلر ایستادند و اروپا به جنگ جهانی دوم کشیده شد. در سپتامبر ۱۹۳۹ م، جنگ جهانی دوم در اروپا آغاز شد. دیکتاتور آلمان، آدولف هیتلر، میخواست تا رایش سوم به یک قدرت مطلقه در اروپا، تبدیل شود. در ابتدا تاکتیک حملات برق آسا موفقیت آمیز مینمود. اما پس از سال ۱۹۴۳م، قوای متفقین، متشکل از نیروهای، شوروی انگلستان و امریکا بر آلمان برتری یافتند. سرانجام، آلمان در ماه می۱۹۴۵م، نه روز پس از خودکشی هیتلر، تسلیم شد. بیش از چهل میلیون اروپایی در این جنگ کشته شدند. گسترش جنگ: ۱۹۱۴ * ۲۸ ژانوئیه: اتریش - مجارستان جنگ با صربستان را اعلام کرد. * ۱ اوت: آلمان جنگ با روسیه را آغاز کرد. * ۲ اوت: نظامیان آلمان لوکزامبورگ را اشغال کردند. * ۳ اوت: آلمان با فرانسه وارد جنگ شد. * ۴ اوت: آلمان به بلژیک که بی طرف بود حمله کرد؛ در پاسخ بریتانیا به آلمان اعلام جنگ داد. * ۱۰ اوت: اتریش- مجارستان با روسیه وارد جنگ شد. * ۱۲ اوت: بریتانیا و فرانسه به اتریش مجارستان اعلام جنگ کردند. * ۲۳ اوت: ژاپن با آلمان وارد جنگ شد. * سپتامبر: پیمان اتحاد توسط فرانسه، بریتانیا و روسیه امضا شد. * ۹ اکتبر: بلژیک پس از محاصره آنتورپ توسط نظامیان آلمان سقوط کرد. * ۲۹ اکتبر: امپراتوری عثمانی به طرفداری از آلمان و اتریش - مجارستان وارد جنگ شد. * ۲ نوامبر: روسیه به امپراتوری عثمانی اعلام جنگ داد. * ۵ نوامبر: فرانسه و بریتانیا با امپراتوری عثمانی وارد جنگ شدند. ۱۹۱۵ * ۲۴ آوریل: امپراتوری عثمانی نسلکشی ارمنیان را آغاز کرد. * ۲۵ آوریل: لشکرکشی گالیپولی آغاز شد. * ۲۶ آوریل: ایتالیا به طور مخفیانه پیمان لندن را امضا کرد. * ۲۳ می: ایتالیا به اتریش - مجارستان اعلام جنگ کرد. * ۱۴ اکتبر: بلغارستان به صربستان اعلام جنگ نمود و به طرفداری از آلمان و اتریش - مجارستان وارد جنگ شد. ۱۹۱۶ * ۹ مارس: آلمان به پرتغال اعلام جنگ داد. * ۲۷ اوت: رومانی با اتریش - مجارستان وارد جنگ شد. * ۲۸ اوت: ایتالیا با آلمان وارد جنگ شد. ۱۹۱۷ * ۱۶ ژانویه: آلمان به مکزیک تلگراف زیمرمن را فرستاد، و پیشنهاد متحد شدن در مقابل ایالات متحده را داد. * ۶ آوریل: ایالات متحده با آلمان وارد جنگ شد. * ۲۷ ژوئن: یونان به طرفداری از متفقین وارد جنگ شد. * ۱۴ اوت: جمهوری چین با آلمان وارد جنگ شد. * ۲۶ اکتبر: برزیل با آلمان وارد جنگ شد. * ۷ دسامبر: ایالات متحده امریکا با اتریش - مجارستان وارد جنگ شد. ۱۹۱۸ * ۱۱ نوامبر: پیمان صلح امضا شد، جنگ جهانی اول پایان یافت. تلفات کشور تلفات کشتهها مجروحان روسیه ۶٫۶۵۰٫۰۰۰ ۱٫۷۰۰٫۰۰۰ ۴٫۹۵۰٫۰۰۰ آلمان ۵٫۹۸۹٫۷۵۸ ۱٫۷۷۳٫۷۰۰ ۴٫۲۱۶٫۰۵۸ فرانسه ۵٫۶۲۳٫۸۰۰ ۱٫۳۵۷٫۸۰۰ ۴٫۲۶۶٫۰۰۰ اتریش- مجارستان ۴٫۸۲۰٫۰۰۰ ۱٫۲۰۰٫۰۰۰ ۳٫۶۲۰٫۰۰۰ امپراتوری بریتانیا* ۲٫۹۹۸٫۵۸۳ ۹۰۸٫۳۷۱ ۲٫۰۹۰٫۲۱۲ ایتالیا ۱٫۵۹۷٫۰۰۰ ۶۵۰٫۰۰۰ ۹۴۷٫۰۰۰ صربستان ۱٫۱۷۸٫۱۴۸ ۴۵۰٫۰۰۰ ۷۲۸٫۱۴۸ امپراتوری عثمانی ۷۲۵٫۰۰۰ ۳۲۵٫۰۰۰ ۴۰۰٫۰۰۰ رومانی ۴۵۵٫۷۰۶ ۳۳۵٫۷۰۶ ۱۲۰٫۰۰۰ ایالات متحده ۳۶۰٫۳۰۰ ۱۲۶٫۰۰۰ ۲۳۴٫۳۰۰ بلغارستان ۲۳۹٫۸۹۰ ۸۷٫۵۰۰ ۱۵۲٫۳۹۰۰۰ کانادا* ۲۳۹٫۶۰۵ ۶۶٫۶۵۵ ۱۷۲٫۹۵۰ استرالیا* ۲۱۸٫۵۰۱ ۵۹٫۳۳۰ ۱۵۹٫۱۷۱ مونته نگرو ۶۰٫۰۰۰ ۵۰٫۰۰۰ ۱۰٫۰۰۰ بلژیک ۵۸٫۴۰۲ ۱۳٫۷۱۶ ۴۴٫۶۸۶ یونان ۲۶٫۰۰۰ ۵٫۰۰۰ ۲۱٫۰۰۰ پرتغال ۲۰٫۹۷۳ ۷٫۲۲۲ ۱۳٫۷۵۱ ژاپن ۱٫۲۰۷ ۳۰۰ ۹۰۷ *امپراتوری بریتانیا شامل تلفات کانادا و استرالیا میگردد.
-
نگاهي به زندگي و زمانه آدولف هيتلر و سياستهاي آلمان نازي در قبال يهوديان اگر هولوكاست حقيقت داشته باشد، مقصر اصلي آن هيتلر است و اگر روايت مشهور حاميان هولوكاست از عملكرد آلمان نازي را بپذيريم، هيتلر و حاميان او بايد يهودستيزاني قهار بوده باشند. از اينرو هر تحقيقي در مورد هولوكاست، چه از سوي حاميان و چه از سوي منتقدان آن، بايد همراه با بررسي زندگي و شيوه رفتار و بازخواني تفكر آدولف هيتلر در مورد يهوديان باشد؛ چرا كه هيتلر،شخصيتي ضديهودي ميداشت و نظام رايش سوم را برمبناي نابودسازي يهوديان استوار ساخته بود، لاجرم بايد آن را شاهدي بر هولوكاست دانست. اما اگر تحقيقات موثق تاريخي نشاندهنده چهره متفاوتي از هيتلر و رفتارش با يهوديان باشد،آنگاه ميتوان در بخش زيادي از ادعاهاي صورت گرفته درباره نظام هيتلري بويژه هولوكاست ترديد نمود. به بيان ديگر اگر به تحقيق دريابيم هيتلر نه تنها دشمن يهوديان نبود،بلكه همكاري سختكوش در تحقق آرمانهاي كلان اين قوم بوده است آنگاه بايد روايت فعلي هولوكاست را افسانه دانست. مقاله بختالنصر قرن بيستم (1) ميكوشد از پس حجم انبوه گزافهگويي و دروغپردازيهاي صورت گرفته در مورد شخص هيتلر، سابقه فردي و اجتماعي او و نظامي كه بنا نهاد، به چهره حقيقي هيتلر و رايش سوم پي برد. در اين نوشتار احساسات ضد يهودي و هرگونه تمايلي به نازيسم و نظام هيتلري مشوق نويسنده در اين تحقيق تاريخي نبوده و نيست. از نگاه محققان مسلمان، ضديت با يك نژاد و يا تمايل به يك مكتب انحرافي همچون نازيسم، «ارزش» شمرده نميشود و به اعتقاد نگارنده،نظام نازي و ديكتاتورهاي جنايتكاري چون هيتلر همانقدر بر باطل هستند كه نظامهاي ليبرال غربي و جنايتكاراني چون روزولت و چرچيل و نظامهاي كمونيستي شرقي و ديكتاتورهايي چون استالين. از اين رو نويسنده در پي توجيه يا تبرئه هيتلر و نازيسم نبوده، صرفا ميكوشد تا چهره حقيقي هيتلر را از وراي خيل دروغپردازيهاي صورت گرفته آشكار سازد؛ با اين هدف كه مدخلي براي بررسي صحت و سقم هولوكاست گشوده باشد. چهره حقيقي هيتلر حجم وسيع تبليغات رسانههاي صهيونيستي براي مخوف جلوه دادن نظام نازي باعث شده است كه چهره هيتلر، اين شخصيت تاريخي و نظام منقرض شده او در پس هالهاي از ابهامات و اتهامات قرار گيرد؛ تا حدي كه چهره آشناي هيتلر در اذهان عمومي جهانيان، نه چهره واقعي او بلكه تصور مطلوب رسانههاي صهيونيستي است. علاوه بر رسانههاي عمومي و تبليغاتي، در تاريخ نگاشتههاي پس از جنگ جهاني دوم نيز چنين چهرهاي از هيتلر ترسيم شده است. اين در حالي است كه حتي اگر هيتلر ديكتاتوري جنايتكار بوده است – كه به نظر ميرسد چنين بوده است- هرگز نبايد در مورد او و اعمالش دروغپردازي كرد. از آنجا كه تاريخ اغلب توسط فاتحان نوشته شده است، تعجبآور نيست كه چهره جنايتكاران جنگي بزرگي چون ترومن و روزولت امريكايي تطهير شود و چهره ديكتاتوري چون هيتلر سياهتر نمايش داده شود. اما بايد اذعان كرد كه بنا به عللي، كريهسازي چهره هيتلر توسط رسانههاي صهيونيستي را بايد مثل اعلاي تخريب يك چهره و يا دروغپردازي در مورد او دانست. به عنوان مثال هيتلر كه در آلمان با انتخاب عمومي و از طريق قانوني به قدرت رسيده بود، در نظر افكار عمومي دنيا او را رهبري تصوير كردهاند كه بدون حمايت عمومي و با سركوب بر كشور خود حكومت ميكرده است. (2) محققاني چون مارك وبر خاطر نشان ميسازند كه در حال حاضر در ايالات متحده امريكا دروغهاي فراواني در مورد افكار و اهداف هيتلر به طور همگاني پذيرفته شده است و هيچكس در مورد آنها ترديدي به خود راه نميدهد كه از جمله آنها ميتوان به هدف فتح جهان از سوي هيتلر اشاره كرد. از نظر محققاني چون وبر، تحقيقات تاريخي به وضوح نشان ميدهد كه هيتلر هرگز در پي فتح كل جهان و سلطه بر آن نبوده است؛ اما فاتحان جنگ جهاني دوم،تلاش او را براي تسلط بر اروپا در انظار جهانيان به عنوان تلاش براي فتح دنيا جلوه دادهاند و چنان تأكيد و تبليغ نمودهاند كه اكنون همگان ميپندارند تا تازيسم در پي فتح كل دنيا بوده است.(3) از جمله دروغهاي ديگر اينكه هيتلر در پي جنگ با تمام دنيا بوده است اما با اندك تحقيقي در تاريخ جنگ جهاني دوم مشخص ميشود كه هيتلر نه تنها كوشيده بود اهداف خود را بدون جنگ با انگلستان به دست آورد بلكه تا آخرين مراحل ميكوشيد تا از ورود ايالات متحده امريكا به جنگ جلوگيري كند. در حالي كه رهبران امريكايي از جمله روزولت، اشتياق فراواني براي شروع جنگ با آلمان داشتند. به عنوان مثال روزولت در تاريخ 27 اكتبر 1941 در مصاحبهاي راديويي خطاب به ملت امريكا مدعي شد هيتلر، امريكاي بيطرف را تهديد به جنگ نموده، قصد تصرف كل امريكاي جنوبي را دارد . او همچنين مدعي شد كه هيتلر خواهان از ميان بردن تمامي اديان دينا از جمله مسيحيت است و ميخواهد «كليساي بينالمللي نازي» را جانشين سازد.(4) روز ولت مدعي شد كه اين مطالب را از «طرح سرّي» هيتلر نقل ميكند كه منابع كاملا مطمئن در اختيار او قرار دادهاند. درحالي كه هيچيك از اين ادعاها در مورد هيتلر و آلمان نازي صحت نداشته است. سالها پس از جنگ آشكار شد كه «طرح سرّي هيتلر» ساخته و پرداخته همكاري مشترك دستگاه جاسوسي انگلستان و سازمان سيا بوده است و روز ولت براي برانگيختن احساسات آمريكاييها و زمينهسازي براي ورود ايالات متحده به جنگ دست به اين دروغسازيها زده است.(5) از جمله ديگر روشهاي تاريخسازي ميتوان به كتب و نوشتههاي به ظاهر تاريخي اما كاملا غير مستند اشاره كرد. به عنوان مثال بسياري از حاميان هولوكاست براي مستند جلوه دادن ادعاهاي خود در مورد اهداف و نيات دروني هيتلر به كتاب خاطرات هرمنراوشنينگ (6) با نام صداي انهدام (7) استناد ميكنند. درحالي كه راوشنينگ در سال 1935 از حرب نازي خارج شده است و به هنگام حضور در حزب نيز هرگز از نزديكان هيتلر نبوده است.(8) با اين حال در كتابهاي به ظاهر مستندي مانند كتاب مشهور ظهور و سقوط رايش سوم (9) اثر ويليام شايرر (10) نيز به كرات از كتاب راوشنينگ استفاده شده، ادعاهاي غيرقابل پذيرش او به عنوان حقايق انكارناپذير تاريخي پذيرفته شده است. شدت بياعتباري كتاب صداي انهدام به عنوان سندي راوشنينگ هرگز، حتي يك ديدار خصوصي هم با شخص هيتلر نداشته است.(11) يكي از موارد قابل توجه چنين دروغپردازهايي، متن مذاكرات خصوصي هيتلر از قوريه تا آوريل 1945 است. ديويد ايروينگ،از تاريخ پژوهان مطرح جنگ جهاني دوم، در آثار خود بيان ميدارد كه فرانسواژنو (12)، حقوقدان در گذشته سوئيسي، شخصا به او اطلاع داده بود كه خود اين اسناد را جعل كرده است.(13) شدت جوسازي تبليغاتي و تلاش هدفمند براي مخدوش كردن چهره واقعي هيتلر به حدي است كه محققان بيطرف نيز از وارد شدن به اين حيطه منع ميگردند. گروههاي يهودي حتي با محققاني كه در كنار حملات شديد خود به هيتلر، اندك تعريفي از او كرده باشند، به بدترين شيوه برخورد مينمايند. به عنوان مثال پاتريك بوكنن (14) از محققان حيطه جنگ جهاني دوم كه در مقالات خود شديدترين انتقادات و حملات را متوجه هيتلر كرده بود صرفا از آن جهت كه در كنار انتقادات خود، هيتلر را سربازي شجاع در جنگ جهاني اول و سخنراني قوي و برنامهريز سياسي معرفي كرده بود، مورد حمله گروههاي صهيونيستي قرار گفت. گروههاي صهيونيستي به اين بهانه واهي او را متهم به دفاع و حمايت از هيتلر كردند حال آنكه اقدام بوكنن حداقلي از بيان واقعيات تاريخي محسوب ميشود كه هر مورخي موظف است بدون توجه به علايق و سلايق خود به آن مبادرت ورزد. اين فضا چنان بر دوش محققان سنگيني ميكند كه مارك وبر مينويسد:«در جامعه ما حتي راست گفتن و بيان حقايق قطعي در مورد هيتلر با شديدترين سركوبها وتهمتها همراه خواهد بود.»(15) هرچند معمولا فاتحان، تاريخ را مينويسند اما شدت تبليغات ضد هيتلري به حدي است كه چنين توجيهي براي بيان علت اين همه تبليغات كافي به نظر نميرسد. در چنين شرايطي محققان بايد از خود بپرسند كه چرا با گذشت چندين دهه از سقوط هيتلر و رايش سوم هنوز هم جو تبليغاتي عليه آنان تا به اين حد سنگين است؟ بررسي علت اين امر ميتواند وجهه همت تحقيقاتي مفصل قرار گيرد. از ديگر مسائلي كه تحقيق در اين زمينه را با مشكل مواجه ميسازد از ميان بردن عامدانه اسناد اصلي در مورد هيتلر است. ايروينگ در اين باره معتقد است كه حجم وسيعي از اسناد به دست آمده از جنگ جهاني دوم به دست محققان يهودي چون دبوراليپشتاب (16) افتاد كه يا از ميان رفته يا اساسا تخريب شدهاند. از اين رو تحقيق از آن دست كه در اين مقاله ارائه ميشود از جهات مختلف با مشكل و محدوديت مواجه بوده است. آشنايي با شخصيت هيتلر آدولف هيتلر فرزند آلويس هيتلر(17) در 20 آوريل 1889 در اتريش به دنيا آمد. او كودكي و نوجواني خود را در وين و مونيخ گذراند. او در جنگ جهاني اول داوطلبانه به ارتش آلمان پيوست و به عنوان سربازي شجاع نشانهايي دريافت كرد. در آخرين ماههاي جنگ مصدوم شد و تا مدتي پس از جنگ در بيمارستان بستري بود. هيتلر در دوران پرافت و خيز پس از جنگ و در زماني كه آلمان گرفتار بحرانهاي مالي و اجتماعي ناشي از جنگ بود به حزب ناسيونال سوسياليسم كارگران آلمان(18) پيوست و به سرعت مراتب ترقي را پيمود. او در سال 1933 به عنوان رهبر حزب به صدراعظمي آلمان رسيد و در سال 1934 عنوان رهبر آلمان(19) را كسب نمود. زندگي او در 30 آوريل 1945 در برلين و در آخرين روز جنگ جهاني دوم در اروپا، پايان يافت.(20) روند به قدرت رسيدن پس از جنگ جهاني اول، آلمان شكست خورده از جنگ نه تنها بار سنگين هزينههاي اقتصادي و اجتماعي يك شكست بزرگ را به دوش ميكشيد بلكه مجبور به پذيرش مفاد خردكننده موافقتنامه و قراردادهاي پس از جنگ جهاني اول بود كه به اجبار بر اين كشور تحميل ميشد. اين امر نقشي در تسريع معضلات اجتماعي و اقتصادي آلمان داشت به گونهاي كه در سال 1932 تقريباً اقتصاد آلمان ورشكسته محسوب ميشد. افزايش شديد بيكاري، ورشكستگي اكثر شركتها، تراكم ديون خارجي و هزينهها و غرامتهاي جنگي كه آلمان بايد ميپرداخت، وضع اقتصادي اين كشور را به كلي نابسامان كرده بود. به طوري كه بخش زيادي از جمعيت آلمان بيكار شدند و 21 درصد از افراد شاغل نيز حقوقي بين 100 تا 250 مارك در ماه دريافت ميكردند كه فاجعهاي اقتصادي محسوب ميشد. مطابق برآوردهاي آن دوره فقط صدهزار نفر از كل جمعيت قريب به 60 ميليوني آلمان توان تأمين هزينههاي روزمره زندگي خود را داشتند.(21) در طول سه سال قبل از به قدرت رسيدن هيتلر، درآمد كل كشور 50 درصد كاهش يافته بود. يعني درآمد آلمان از 23 ميليارد مارك در سال 1930 به 11 ميليارد مارك در 1933 كاهش يافته بود. اوضاع نابسامان اجتماعي و اقتصادي آلمان زمينه مساعدي براي برآمدن هيتلر ايجاد كرده بود. او كه در به هيجان آوردن و بسيج عمومي مردم موفق عمل ميكرد، توانست با ارائه راهكارهايي افكار عمومي را در كوتاهمدت همراه خود گرداند. هنگامي كه او بر سر كار آمد 90 درصد مردم آلمان از وضع زندگي خويش ناراضي بودند. به اين ترتيب هرگونه تغيير، آن هم به صورت گسترده و با جديت توسط هيتلر و ياران او، براي افكار عمومي جالب توجه بود.(22) ادامه دارد ....
-
نگاهي به زندگي و زمانه آدولف هيتلر و سياستهاي آلمان نازي در قبال يهوديان صهيونيستها و رايشسوم عليرغم تبليغات فراوان در مورد ضديت نظام هيتلري با يهوديان و صهيونيستها، شواهد تاريخي حاكي از همكاري گسترده صهيونيستها و شخص هيتلر دارد. به عنوان نمونه ميتوان از همكاري آلمان هيتلري با جنبش صهيونيسم براي انتقال يهوديان از آلمان و سرزمينهاي تحت تصرف آن به فلسطين اشاره كرد. از جمله كشتي مسافربري تلآويو، كه امروزه پايتخت اسرائيل به همين نام ناميده شده است، در سال 1935 يهوديان آلمان را با همكاري آلمان هيتلري و تحت نظارت جنبش صهيونيسم از بندر برمرهاون(78) در آلمان به بندر حيفاء در فلسطين منتقل ميكرد. اهداف مشترك «مسئله يهوديان» از جمله بزرگترين مسائل جوامع يهودي در طول چند قرن گذشته بوده است. اما معلوم نيست مشكل ناهمخواني يهوديان با ديگر جوامعي كه در آن زندگي ميكنند و معضلاتي كه براي اين جوامع ايجاد ميكنند چگونه قابل حل است؟ البته براي رهبران جامعه يهودي اين سئوال به صورت ديگري مطرح بوده است. مهمترين هدف اين رهبران حفظ هويت يهودي و جلوگيري از ادغام اقليتهاي در جوامع محل سكونتشان و در عين حال حفظ بسط قدرت يهوديان در سلطه بر جهان بوده است. در دوران حكومت هيتلر بر آلمان، رهبران يهودي و سردمداران رژيم نازي به اشتراك نظري در مورد چگونگي حل مسئله يهوديان رسيدند. پيش از آن تئودور هرتصل(79)، بنيانگذار صهيونيسم مدرن، راهحل مسئله يهوديان را خارج شدن يهوديان از همه كشورها (از جمله اروپا) و اجتماع آنها در يك نقطه و تشكيل دولت يهودي ميدانست. او كشورهاي مختلفي از جمله آرژانتين، اوگاندا و فلسطين را براي چنين هدفي مطرح كرده بود.(80) شش ماه پس از به قدرت رسيدن هيتلر، فدراسيون صهيونيستهاي آلمان كه بزرگترين گروه يهودي اين كشور محسوب ميشد، موافقتنامه مفصل و با جزئياتي فراوان را با دولت آلمان منعقد ساخت كه طي آن رابطه يهوديان و دولت آلمان تنظيم ميگرديد. در اولين گام اين موافقتنامه، يهوديان ملتي جداي از ملت آلمان در نظر گرفته شده بود(81) و زمينه براي عملي كردن اهداف رهبران صهيونيسم در مورد يهوديان از سوي دولت آلمان فراهم ميآمد. در اين زمينه اهداف نازيهاي آلمان با صهيونيستهاي يهودي كاملاً مشترك بوده است؛ چرا كه نازيهاي آلماني نيز خواهان خروج يهوديان از مناطق تحت قلمرو آلمان بودهاند. (در اين خصوص بيشتر توضيح خواهيم داد). ديگر نقطه اشتراك يهوديان صهيونيست با آلمان نازي، عقايد نژادپرستانه آنان بود. اين عقايد نژادپرستانه هر دو گروه را به جداسازي نژادي دعوت ميكرد. از اين رو همكاري جدي ميان هيتلر و صهيونيستها براي مهاجرت دادن يهوديان به فلسطين در سالهاي حكومت هيتلر بر آلمان صورت گرفت.(82) سازمان اساس كه اكنون از آن به عنوان ضد يهوديترين سازمان آلماني ياد ميشود، در واقع سياستهايي در حمايت از صهيونيستم داشته است. حتي برخي از رهبران اين سازمان يهودي بودند و نيز در يكي از دستورالعملهاي داخلي اين سازمان به سال 1934 بر حمايت گسترده و فعال اين سازمان از تلاش صهيونيستها براي انتقال يهوديان به فلسطين تاكيد شده است.(83) همكاري اساس با صهيونيستها به حدي بود كه در همان دوران يكي از افسران اساس با نام لئوپولدفون ميلدن اشتاين(84) به همراه مقامات صهيونيستي در سفري شش ماهه به فلسطين زمينههاي توسعه صهيونيسم در فلسطين را بررسي كردند. ميلدن اشتاين پس از اين سفر طي دوازده مقاله در روزنامه مشهور آلماني در آنگريف(85) ضرورتهاي حمايت صهيونيستها از فلسطين را مطرح كرد. اين مقالات در سال 1934 با عنوان «سفر يك نازي به فلسطين» چاپ گرديد. ميلدن اشتاين در اين مقالات از شهركنشينان يهودي تازه مهاجرت كرده به فلسطين و اقدامات آنان در اين سرزمين ابراز خشنودي نموده، خواهان حمايت بيشتر نازيها از صهيونيسم ميگردد. شايان ذكر است كه ميلدن اشتاين چند ماه پس از اين سفر و انتشارات مقالاتش به رياست امور يهوديان در بخش سرويس امنيتي اساس منصوب شد تا بتواند حمايت بيشتري از سياستهاي مهاجرت موردنظر صهيونيستها به عمل آورد. (86) حمايت رسمي اساس از صهيونيستها هرگز قابل انكار نيست هرچند كه شدت تبليغات صهيونيستي براي ضديهودي جلوه دادن آلمان هيتلري باعث شده است كه اذهان عمومي جهانيان از اين حقايق بياطلاع باشد. به عنوان مثال روزنامه رسمي اساس با عنوان داسشووارز كورپز(87) در مي 1935 در سرمقاله صفحه اول خود در حمايت از صهيونيستها نوشت: «ديري نخواهيد پاييد كه فلسطين يك بار ديگر پس از بيش از هزار سال فرزندان از دست داده خود را در آغوش خواهد كشيد. ما نيز براي آنان آرزوي موفقيت ميكنيم و با آنان همراهي مينماييم.»(88) چنين مقالاتي در روزنامههاي نازيها كم نبود و روزنامه اساس در 26 سپتامبر 1935 نيز مقالهاي با همين مضمون منتشر كرده بود.(89) جداسازي جامعه يهوديان از ديگر مردم آلمان نيز براساس توافق صهيونيستها و نازيها صورت ميگرفت كه هر دو به برتري نژادي و خوني هم نژادان خود معتقد بودند و از اين رو براي جداسازي نژادي تلاش ميكردند. دولت آلمان با اعتقادات نژادي صهيونيستها احساس هماهنگي كامل ميكرد و از اين رو حمايت كاملي از اقدامات صهيونيستها صورت ميداد. يك مورد از اين حمايتها، برقراري خط انتقال دريايي مسافران به طور مستقيم از هامبورگ در آلمان به حيفاء در فلسطين بود كه در اكتبر 1933 برقرار شد.(90) ميزان حمايت آلمان هيتلري از سياست مهاجرت يهوديان به حدي بود كه در اين خط دريايي غذاي مخصوص يهوديان (كوشر)(91) تحت نظارت خاخامهاي هامبورگ و با حمايت دولت آلمان تهيه ميشد.(92) از جمله شواهد همكاري و هماهنگي صهيونيستها با نازيها، اظهارات دكتر هانس فريدنتال(93) رهبر سابق فدراسيون صهيونيستهاي آلمان است كه پس از جنگ گفته بود: «گشتاپو در آن روزها براي ترويج مهاجرت خصوصاً به فلسطين هركاري كه لازم بود ميكرد. ما اغلب در موقع لزوم از آنها كمك دريافت ميكرديم و هرچيز لازم را براي مهاجرت از مقامات رسمي آلمان هيتلري ميخواستيم.»(94) فرانسيس نيكوزيا(95) از مورخان امريكايي در تحقيقي به سال 1985(96) به اين نتيجه رسيد كه «رايش سوم نهايت همكاري را با صهيونيستها انجام داده به حدي كه صهيونيستها با پخش فيلم، جمعآوري پول و ديگر آموزشها، يهوديان آلمان را براي مهاجرت به فلسطين آماده ميساختند.»(97) قواعد محدودكننده يا دلخواه در سپتامبر 1935 كنگره حزب نازي، قوانين مشهور به «قوانين نورمبرگ»(98) را تصويب كرد. مطابق اين قوانين هرگونه ازدواج ميان يهوديان و آلمانيها ممنوع گرديد. امروزه در تبليغات صهيونيستها و محافل يهودي، از اين قوانين به عنوان نشانهاي آشكار از نژادپرستي نازيها و ظلم و ستم آنها بر يهوديان نام برده ميشود. اين در حالي است كه در همان زمان برخي از نخبگان يهودي- صهيونيست و بسياري از نشريات يهوديان آلمان، نه تنها اين قوانين را ظالمانه ندانستند، بلكه با نوشتن سرمقالههايي از اين سنخ قوانين استقبال كردند. دو هفتهنامه يهودي يوديش راندشاو(99) در سرمقاله خود ضمن تقدير از اين قوانين نوشت: «آلمان در پاسخ به درخواستهاي كنگره جهاني يهود، با (تصويب) اين قوانين نشان داد كه يهوديان را يك ملت جداگانه محسوب ميكند كه از اين طريق ميتوان زمينههاي تشكيل ملت مستقل يهود را فراهم آورد. اين قوانين جديد به اقليت يهوديان موجود در آلمان فرهنگ مستقل و مليت مستقل ميدهد. بنابران در آينده ما مدارس مخصوص خود، سالنهاي تئاتر مخصوص خود و … را خواهم داشت.»(100) جرجكارسكي، كه در آن زمان، رئيس انجمن فرهنگي يهوديان و رهبر جامعه يهوديان برلين بود، مصاحبهاي با روزنامه يهودي در آنگريف اعلام كرد:« سالها بود كه من به دنبال جداسازي كامل امور فرهنگي يهوديان از آلمانيها بودهام … در مورد اين قوانين من مدتهاست كه پيگير چنين جدسازي هستم. قوانين نورمبرگ از نظر من به معني تأكيد كامل بر جداسازي اين دو ملت و مبتني بر احترام متقابل است. من از نگاه فرهنگ يهودي كاملاً از اين قوانين استقبال ميكنم.»(101) حمايت از اين قوانين صرفاً به رهبران يهودي آلمان منحصر نميشد. خاخام استفن وايز(102)، رئيس كنگره يهوديان امريكا و رئيس كنگره جهاني يهود در ژوئن 1938 در مصاحبه با نيويورك رالي (103) اعلام داشت: «من يك شهروند امريكايي با اعتقادات يهودي نيستم. من (منحصراً) يك يهودي هستم… هيتلر در اين زمينه كاملاً درست ميگويد. او معتقد است كه ما يهوديان مردماين با يك نژاد خاص هستيم و (اين سخن صحيح است چرا كه) ما واقعاً يك نژاد هستيم.»104 يهوديان مشهور ديگري چون دكتر برناردلوسنر(105) مسئول امور داخلي يهوديان نيز از اين قوانين حمايت نمودند.(106) همكاريهاي امنيتي همكاريهاي امنيتي را ميتوان يكي از بالاترين سطوح همكاري ميان دو سازمان يا دو كشور دانست. اگر سطح همگرايي و تشابه در اهداف ميان دو سازمان به ميزان كافي نباشد، امكان برقراري همكاري امنيتي ميان آنان ناممكن است. به عبارت بهتر، همكاري امنيتي برخلاف همكاري اقتصادي، نيازمند هماهنگي و همانندي بسيار زيادي ا ست. از اين رو اگر شواهدي دال بر همكاري امنيتي ميان سازمانهاي يهودي- صهيونيستي و دستگاههاي مختلف ارتش آلمان در زمان صدارت هيتلر وجود داشته باشد،ا ين امر ميتواند به معناي سطح بالاي همگرايي اين دو تفسير شود. درحالي كه تبليغات كنوني صهيونيستها، يكي از اهداف اصلي دستگاه امنيتي رايش سوم را مبارزه جدي براي قلع و قمع يهوديان معرفي ميكند، شواهد تاريخي چهره ديگري را آشكار ميسازد. سازمانهاي امنيتي آلمان هيتلري (شامل اساس و گشتاپو) كه توسط شخص هيملر(107) اداره ميشد، نه تنها هدف اصلي خود را «كشتار سيستماتيك يهوديان» قرار نداده بود، بلكه شواهدي از همكاري آنان با سازمانهاي مخفي يهوديان در دست است. مطابق اين شواهد سازمان اساس با سازمان مخفي نظامي هاگانا(108) همكاري نزديكي داشته ضمن دريافت گزارشهايي از هاگانا در مورد وضعيت يهوديان در فلسطين، راهنمايي و كمكهاي لازم را براي بهبود وضعيت مهاجرت يهوديان آلمان به فلسطين ارائه ميداده است. علاوه بر اين، سازمان اساس اطلاعات كاملي از برنامههاي آتي دولت آلمان در اختيار هاگانا قرار ميداده است.(109) همچنين براساس شواهد موجود سطح همكاري هاگانا با اساس چنان گسترده و وسيع بوده است كه در دورههايي هاگانا اسلحه لازم براي شهرك نشينان يهودي مهاجر در جهت مبارزه با مسلمانان فلسطيني را از طريق اساس دريافت و ميان يهوديان توزيع مينموده است.(110) براساس برخي اسناد ديگر هنگامي كه هاگانا در نوامبر 1938 ضربه سختي را متحمل شد، بازسازي و راهاندازي دوباره آن تحت نظارت اساس و در آلمان صورت گرفت؛(111) چرا كه شخص هيتلر از حاميان جدي مهاجرت يهوديان آلمان به فلسطين بود و عليرغم برخي بدبينها، بر سياست مهاجرت هرچه بيشتر يهوديان به فلسطين تأكيد داشت.(112) به عنوان آخرين نمونه از همكاري آلمان هيتلري و صهيونيستها بايد به موافقتنامه «انتقال»(113) بپردازيم كه به عبري «هاوارا»(114) ناميده ميشود. اين موافقتنامه در آگوست 1933 ميان مقامات آلماني و نمايندگان آژانس يهود از جمله حيم آرلوسوروف، (115) دبير سياسي آژانس يهود امضا گرديد.(116) بر مبناي اين موافقتنامه، آلمان نازي زمينه و امكانات لازم را براي انتقال يهوديان آلمان به همراه داراييها و وسايل زندگيشان به فلسطين، فراهم مينمود. اين موافقتنامه كه سالها به مورد اجرا گذاشته شد، به صورت نوبهاي مورد ارزيابي وزارت داخله آلمان قرار ميگرفت. به عنوان مثال در دسامبر 1937 وزارت داخله ضمن ارزيابي آثار موافقتنامه انتقال مدعي شد «بدون شك موافقتنامه هاوارا اثري قابل توجه در توسعه فلسطين از سال 1933 به اين سو داشته است.» جالب آنكه مطابق توافق صورت گرفته، يهوديان مهاجر آلماني تمامي دارايي و مايملك قابل حمل خود را به فلسطين منتقل مينمودند. از اين رو جامعه يهوديان آلماني مهاجر در فلسطين در جمله گروههاي ثروتمند مهاجر محسوب ميشدند.(117) بنابر تخمينها، يهوديان آلماني سرمايه هنگفتي را بالغ بر 209 ميليون مارك به فلسطين منتقل كردند.(118) بدين ترتيب در فاصله زماني سالهاي 1933 تا 1941 بيش از شصتهزار نفر از يهوديان آلمان (يعني بيش از 10درصد كل يهوديان اين كشور) با استفاده از موافقتنامه انتقال به فلسطين منتقل شدند. درخصوص ميزان مهاجرت يهوديان آلمان و سرزمينهاي تحت تصرف آن (مانند لهستان و …) به فلسطين پس از 1941 آمار دقيقي در دست نيست. اما اكثر محققين اعتقاد دارند كه برنامه انتقال در اين سالها همچنان ادامه داشته، حتي بر سرعت آن نيز افزوده شده بود. نتيجهگيري با توجه به آنچه در اين مقاله بيان شد به نظر ميرسد كه ادعاهاي يهوديان و حاميان هولوكاست در مورد سياستهاي رايش سوم براي سركوب يهوديان و كشتارجمعي آنها به هيچوجه قابل پذيرش نيست، چرا كه هيتلر در سياستها و اعتقادات خود و نيز آلمان هيتلري در جهتگيريهاي خود اصولاً به دنبال كشتار يهوديان نبودهاند. علاوه بر اين مشخص شد كه سازمانها و رهبران مهم يهوديان و صهيونيستها در دوران فعاليت سياسي هيتلر، در به قدرت رسيدن و اجراي سياستهايش با وي همكاري و هماهنگي فراواني داشتهاند تا حدي كه ميتوان سياست هيتلر در مورد يهوديان را كاملاً هماهنگ با خواستههاي رهبران يهودي و صهيونيست دانست. اين تحقيق نشان داد كه حضور رهبران و شخصيتهاي مهم يهودي در رايش سوم تا حدي پررنگ و مؤثر بوده است كه به هيچوجه نميتوان فرضيه كشتار يهوديان به دست ارتش هيتلر را فرضيهاي معقول دانست. حضور رهبران و نظاميان بلندپايه يهودي در ارتش آلمان هيتلري دليل ديگري بر اين امر است. در نهايت بايد پذيرفت كه سياست هيتلر در قبال يهوديان، اخراج آنها از اروپا و قلمرو حكومتي آلمان و مهاجرت دادن جمعيتهاي يهودي به آمريكا و فلسطين بوده است. در اين زمينه نيز به همكاري سازمانهاي نظامي و اطلاعاتي هيتلري با سازمانهاي يهودي- صهيونيست اشاره كرديم. از اين رو به نظر ميرسد هيتلر را ميتوان بختالنصر قرن بيستم دانست كه در طول حكومت چندينساله خود در آلمان زمينه را براي مهاجرت مجدد يهوديان فراهم ساخت تا سازمانهاي يهودي و صهيونيستي بتوانند يهوديان را به مهاجرت به امريكا و فلسطين مجبور كنند و زمينه را براي سلطه آنها در اين دو نقطه حساس از جهان در حال شكلگيري نيمه قرن بيستم، آماده سازند.
-
فته نامه "واينا- پروميشلنی کورير"، خبرگزاری «نووستی" روسيه- 16 آبان آمريکا بطور محرمانه آماده حمله نظامی به ايران می شود. حمله بصورت هوايی اجرا خواهد شد. اين مطلب را کارمند سابق سازمان سيای آمريکا اطلاع داد و گفته است: "اعزام گسترده نيروها و تجهيزات به منطقه انکار پذير نيست و آمريکا نمی تواند اين را پنهان کند. اکنون در آنجا، عليرغم هزينه سنگين، سه گروه داريم. جنگنده های جديدی به جزيره گوام عرضه کرده ايم". حرکت کشتی ها، تکميل ذخاير و بارگيری مهمات نظامی ديده می شود، تنها يک منطقه در جهان وجود دارد که تمامی اين ها آنجا ارسال می شوند. برای حمله به تاسيسات هسته ای ايران، آمريکا قوی ترين بمب به وزن 14 تن را دارد که می تواند به اهداف مستحکم که زير زمين قرار دارند، اصابت کند. اين مطلب را روز چهارشنبه؛ در شبکه فوکس "توماس ماکينرنی" رئيس شورای تخصصی کميته غير دولتی آمريکا در امور سياست ايران و معاون سابق رئيس ستاد نيروی هوايی آمريکا اعلام نمود. به گفته وی، بمباران توسط 65 تا 70 هواپيما که مطابق فناوری "استلز" ساخته شده اند و نيز 400 هواپيمای معمولی آغاز می شود. اين حمله هوايی که 48 ساعت بطول می انجامد، برای ضربه زدن به 2500 هدف و نابودسازی تاسيسات هسته ای، صنايع نظامی، نيروهای نظامی و هوايی، دريايی، پتانسيل موشک شهاب- 3 و بالاخره مقر فرماندهی آنان در نظر گرفته شده است. رسانه ها معتقدند که درز مجدد چنين اخباری برای ترساندن رقيب است، اما اوضاع اين قدرها هم ساده نيست. ... امروزه کارشناسان مالی پيش بينی می کنند که اگر نظام ارزی و مالی بين المللی کنونی در نتيجه جنگ جديد در خليج فارس منفجر شود، سردمداران مالی از طريق بنيادها کنترل خود بر جهان را احيا می کنند. لندن در چارچوب سيستم کنونی قوانين، حق خود برای مالکيت بر منابع مواد خام و توان توليدی کره زمين را اعلام می کند. طبق شواهد متعدد مطبوعات، مناقشه پيرامون برنامه هسته ای ايران، در جريان شامی محرمانه در خانه "جک استرو" وزير امور خارجه انگلستان طرح شد. او پيشنهاد تحريم را داد و پس از آن شروع به وساطت بين واشنگتن از يک سو و روسيه و چين از سوی ديگر نمود. روزنامه ها اطلاع می دهند که "کاندوليزا رايس" وزير امور خارجه ايالات متحده آمريکا بر ارائه سريع پرونده به شورای امنيت سازمان ملل متحد و تصويب تحريم اصرار داشت، اما "جرج شولتس" استاد پير و "جيمز وولسی" مدير سابق سازمان سيا او را "به راه می آورند". روز 23 ژانويه 2006، آنها سندی داخلی را علنی ساختند که به تغيير رژيم حاکم بر تهران و اقداماتی فوری برای توقف تمامی برنامه های هسته ای ايران فرا می خواند. در اين سند علاوه بر م تحريم های فوری از سوی آمريکا و سازمان ملل متحد، پيشنهاد می شود که دادگاه بين المللی برای محاکمه "محمود احمدی نژاد" رئيس جمهور ايران فراخوانده شود و به طرد شدگان حکومت کمک شود. بدين ترتيب بنظر می رسد که مناقشه پيرامون ايران، ريشه های عميقی دارد.
-
نگاهي به زندگي و زمانه آدولف هيتلر و سياستهاي آلمان نازي در قبال يهوديان عداد يهوديان محققان تاريخ معاصر اروپا، جمعيت يهوديان آلمان را در زمان به قدرت رسيدن هيتلر بين پانصد تا ششصدهزار نفر تخمين زدهاند. برخي از محققان معتقدند هنگامي كه هيتلر در ژانويه 1933 به قدرت رسيد، جمعيت يهوديان پانصدهزار نفر بوده است. آخرين سرشماري عمومي در آلمان پيش از به قدرت رسيدن نازيها در سال 1925 صورت گرفته بود. جمعيت اين كشور 62/5 ميليون نفر بود و تعداد يهوديان 546هزار و 379 نفر (كمتر از يك درصد كل جمعيت) بوده است. از آن تاريخ تا زمان به قدرت رسيدن هيتلر، مهاجرتهايي از سوي يهوديان در داخل و خارج از آلمان صورت گرفته بود. بررسي آماري مهاجرت يهوديان در آلمان نشان ميدهد كه هدف اصلي جامعه يهودي، حضور هرچه بيشتر در برلين به عنوان پايتخت اين كشور بوده است. به طوري كه جمعيت يهوديان در برلين از 36هزار نفر به 90 هزار نفر و سپس به 172 هزار و پانصد نفر بالغ ميگردد. يعني جامعه يهوديان آلمان به شدت به حضور در مركز قدرت توجه داشتهاند به طوري كه نزديك به 40درصد از كل جمعيت يهودي كشور در پايتخت و مركز قدرت جمع شده بودند.(56) پس از سقوط دولت هيتلري، وضعيت يهوديان در برلين نه تنها ضعيف نگرديد، بلكه به تعبير رهبران يهوديان برلين، قدرت آنان بيشتر نيز شده بود. به طوري كه دكتر ماكس نوسبائوم(57) رهبر سابق جامعه يهوديان در برلين و خاخام اعظم برلين در 11 آوريل 1953 اعلام داشت كه وضعيت يهوديان در شرايط كنوني ده برابر قويتر از بيست سال پيش است. يهوديان در زندگي اقتصادي و اجتماعي يهوديان آلمان در مشاغل اقتصادي خاصي به كار مشغول ميشدند كه كمترين ميزان وابستگي به زمين و كمترين نياز به سكونت در يك مكان مشخص را داشت. مطابق آمارهاي رسمي 1925 به عنوان مثال 58 درصد از يهوديان استان پروس (58) آلمان در تجارت، 25درصد آنها در صنعت و فقط 1/7 درصد آنها در كشاورزي مشغول به كار بودهاند. در ديگر ايالتهاي آلمان آمارها براي بخش تجارت بسيار بيش از اين است. نقش يهوديان در مراكز دانشگاهي نيز قابل توجه است. يهوديان آلمان، شركت فعالي در دانشكدههاي حقوق، پزشكي و فلسفه داشتهاند. به طوري كه 34 درصد از حقوقدانان پايتخت، 43درصد از متخصصان پزشكي و 31درصد از اعضاي دانشكدههاي فلسفه در پايتخت را يهوديان تشكيل ميدادند. بنابراين يهوديان در بخش قانونگذاري و در فعاليتهاي بهداشتي آلمان تأثير فراواني داشتهاند.(59) نقش يهوديان در اقتصاد آلمان به نحو تعجببرانگيزي بيش از درصد جمعيتي آنان بوده است. دكتر آلفرد ماركوس(60)، از متخصصان اقتصاد، به بررسي نقش يهوديان در اقتصاد آلمان پرداخته است. نتايج تحقيقات او نشان ميدهد كه در سال 1930 از 603 كارخانه فعال آلماني در بخش فلزات، 346 مورد آن يعني 57/3 درصد متعلق به يهوديان بوده است. علاوه بر اين يهوديان مالك 41 درصد از صنايع فلزي، 22 درصد از كارخانجات كشاورزي و 60 درصد از كارخانجات توليد پوشاك بودهاند. در بخش بانكداري نيز، يهوديان رياست و مديريت اكثر بانكهاي معتبر وابسته به دولت آلمان را برعهده داشتند و همه بانكهاي خصوصي آلمان متعلق به يهوديان بوده است. در بخش چاپ و نشر كه اثر فرهنگي بسيار مهمي دارد، همه انتشارات و چاپخانههاي بزرگ متعلق به يهوديان بوده است. در اختيار داشتن سرمايههاي كلان و قدرت بدون رقيب در بانكداري باعث شده بود كه همه عرصههاي تجارت، صنعت و اقتصاد، متأثر از يهوديان باشد. درحالي كه جمعيت يهوديان كمتر از 1 درصد از جمعيت كل كشور بود. در بازار سهام نيز يهوديان كاملاً بر اين بازار مسلط بودهاند و اكثريت قريب به اتفاق مشاغل مهم و سرمايههاي فراواني را در اين زمينه در دست داشتند. حتي در بانك مركزي آلمان با عنوان رايش بانك چهار نفر از شش نفر اعضاي تصميم گيرنده اصلي، يهودي بودهاند. در حيطه كارگري نيز يهوديان نسبت به جمعيت اندك خود داراي بالاترين مشاغل بودهاند. به عنوان مثال درحالي كه در سال 1935، 8/9 ميليون كارگر در ايالت پروس آلمان وجود داشته است و از اين ميان فقط شانزده هزار نفر يهودي بودهاند. آمارها از حضور يهوديان در مشاغل سطح بالا 3 برابر بيش از درصد جمعيتي آنها خبر ميدهد. چنين آمارهايي حاكي از اين است كه اقتصاد آلمان كاملاً متأثر از حضور پررنگ يهوديان و در اكثر بخشها تحت سلطه يهوديان قرار داشته است و از همينروست كه بسياري از محققان معتقدند كه آدولف هيتلر براي به قدرت رسيدن و نيز براي اجراي طرحهاي كلان اقتصادي و اجتماعي خويش كاملاً مديون يهوديان و در همكاري تنگاتنگ با آنان بوده است.(61) يهوديان و فساد اقتصادي پيش از اشاره به نقش يهوديان در مفاسد اقتصادي كلان آلمان در دوره قبل از جنگ، تذكر دو نكته اساسي لازم است. اول اينكه به طور معمول ثروت اقتصادي كلان به همراه ضعف فرهنگي منجر به فسادهاي اقتصادي گسترده ميگردد. از اين رو تعجبآور نخواهد بود كه با بررسي تاريخي به فسادهاي كلان اقتصادي يهوديان در آلمان پي ببريم. نكته دوم آنكه آلمان پس از جنگ جهاني اول دستخوش معضلات اقتصادي فراواني بود كه زمينه را براي فساد اقتصادي آماده ميساخت. از اين رو شركتهاي بزرگي مانند شركت فولاد نظامي ايجي(62) كه دوازده نفر از چهارده نفر عضو هيئت رئيسه آن يهودي بودهاند، بزرگترين سوءاستفادههاي اقتصادي زمان خود را رقم زدند. به اين دلايل بايد اوضاع بحراني سالهاي 1919 به بعد را در اقتصاد جهان اضافه كرد كه تورم بيسابقه آن سالها، اقتصاد همه كشورها را تحت تأثير قرار داده بود. نقش يهوديان در فسادهاي اقتصادي به حدي بود كه نامهاي برادران اسكولارز(63)، برادران بارمات(64)، برادران كلارك(65) و برادران روتر(66)، از يهوديان سرشناس آلمان، به عنوان مفسدان بزرگ اقتصادي در آن دوره همهگير شده بود. به عنوان مثال پنج برادر يهودي مشهور به برادران سكلارز، از طريق زد و بند با رهبران حزب سوسيال دمكرات، انحصار توزيع كالا براي نيروهاي نظامي را به دست گرفتند و در مدت كوتاهي از طريق اين زد و بند سياسي- اقتصادي ميليونها مارك سوءاستفاده كردند. اين برادران در سال 1926 به دادگاه كشيده شدند. اما پيچيدگي زد و بندهاي سياسي و مخفيكاريهاي صورت گرفته باعث شد كه فقط يك نفر از آنان محكوم و زنداني شود. برادران بارمات كه سه برادر يهودي بودند با رابطه نزديكي كه با دولت پس از جنگ جهاني اول برقرار كرده بودند، توانستد در مدت كوتاهي ده بانك و تعداد بيشتري از صنايع اقتصادي را به خود اختصاص دهند و 38 ميليون مارك اعتبار كسب كنند. هنگامي كه در نهايت اين برادران به دادگاه كشيده شدند، بخشي از اتهام آنها سوء استفاده هفتاد ميليون ماركي و بدهياي در همين حدود بود. جالب آنكه دادگاه اين فساد اقتصادي بزرگ از طريق اعمال نفوذها حتي يك حاكم زندان هم صادر نكرد. بررسي وضعيت اقتصادي آلمان پس از جنگ جهاني اول تا سال 1933 حاكي از موارد بيشماري از فسادهاي اقتصادي كلان ميباشد كه در اكثر اين پروندهها يهودياني سرشناس وجود داشتهاند و در اكثر موارد نيز از عدالت و قانون فرار كردند. نقش يهوديان در جرائم جمعيت كمتر از 1درصدي يهوديان در آلمان پيش از هيتلر، نقشي اساسي در جرايم اقتصادي داشته است. بررسي آماري جرايم صورت گرفته در آن دوره حاكي از آن است كه يهوديان 14 برابر بيش از درصد جمعيتي خود نسبت به ديگر مردم آلمان مرتكب سوءاستفادههاي اقتصادي شخصي شده بودند. علاوه بر حضور يهوديان در پروندههاي مجرمانه رباخواري، تعداد يهوديان در ميان كساني كه به علت دزدي دستگير شدهاند 11 برابر درصد جمعيتي آنها بوده است. در جرايم كلاهبرداري از طريق اعلام ورشكستگي يهوديان 9 برابر درصد جمعيتي خود مشاركت داشتهاند و نيز از پروندههاي تشكيل شده در مورد خريد كالاهاي به سرقت رفته، سهم يهوديان 5 برابر درصد جمعيتيشان بوده است. نتيجه آنكه يهوديان ساكن در آلمان آن زمان، فعاليتي جدي در مفاسد اقتصادي و جرايم اقتصادي داشتهاند. علاوه بر اين يهوديان مشاركتي جدي در ديگر جرايم بزرگ از قبيل قاچاق، قمار و جرايم جنسي داشتهاند. به عنوان مثال آمارهاي سال 1931 حاكي از آن است كه از 272 مورد قاچاق بزرگ مواد مخدر در سطح بينالمللي در آلمان كه از طريق مركز مبارزه با مواد مخدر اين كشور به دستگيري انجاميده است، 69 مورد آن توسط يهوديان بوده است. به عبارت بهتر 25 درصد از كل موارد قاچاق بينالمللي مواد مخدر در آلمان توسط يهوديان صورت گرفته است. در سال 1933 نقش يهوديان در قاچاق بينالمللي مواد مخدر با 5درصد افزايش به 30درصد رسيده بود. يهوديان نقشي جديد در قمار و عمليات گانگستري بينالمللي داشتهاند. در سال 1933 از 94 مورد قماربازي مجرمانه، 57 مورد آن به يهوديان اختصاص داشته است و از 163 گانگستر بينالمللي دستگير شده در آلمان 83 درصد آنها (163 نفر) يهودي بودهاند.(67) نقش يهوديان در فرهنگ و مطبوعات آلمان يهوديان همواره در رسانههاي جديد و روزنامهنگاري نقشي پررنگ داشتهاند تا حدي كه گاه برخي از متفكران يهودي مدعي استعداد خدادادي يهوديان در روزنامهنگاري شدهاند. فارغ از اين گزافهگويي بايد اذعان داشت كه جامعه يهودي پيش و بيش از ديگر جوامع به تأثيرگذاري و اهميت اين رسانهها پي برده، تلاش فراواني براي تسلط بر آن انجام دادهاند. در آلمان پيش از هيتلر، يهوديان قدرت فائقه صحنه رسانهها محسوب ميشدند. دو روزنامه اصلي آلماني آن زمان كه در واقع مجموعهاي از انتشارات بودهاند با عناوين اولشتاين(68) و موس (69) كاملاً در دست يهوديان قرار داشتهاند. مجموعه انتشاراتي اولشتين چهار روزنامه، چندين هفتهنامه و مجلات و ماهنانههاي فراواني منتشر ميكرد و داراي چاپخانه بزرگ كتاب نيز بود. سهام شركت اولشتين به طور كامل به پنج برادر تعلق داشت و در هيئت مديره آن، اين پنج يهودي به همراه سه يهودي ديگر و دو غيريهودي حضور داشتند. روزنامههاي اولشتين روزانه بيش از چهارميليون نسخه منتشر ميشد كه روزنامه برلينر مورگن پست(70) مشهورترين آنها بود كه دسردبير و ده نفر از اعضاي هيئت تحرير به آن يهودي بودند. در حيطه فرهنگ، يهوديان سلطه بلامنازعي بر بخش چاپ و انتشارات و ادبيات داشتهاند. به عنوان مثال تيراژ كتابهاي انتشارات كوهن(71) يا اميل لودويك(72) به بيش از دو ميليون نسخه ميرسيد و رمانهاي آن به 25 زبان ترجمه ميشد. اين مؤسسه يهودي سالها به عنوان تنها نماينده ادبيات معاصر آلمان شناخته ميشد. اين انتشارات در محتواي كتب خود نيز كاملاً يهودي عمل مينمود و حتي در كتابي درباره عيسي مسيح، اعتقادات مسيحيان در مورد اين پيامبر را زير سئوال برده بود.(73) يهوديان علاوه بر عرصه كتاب در زمينه تئاتر و فيلم نيز فعاليتي جدي داشتند. آرنولدزويگ(74) از نويسندگان آلماني در سال 1928 كتابي در مورد حضور يهوديان در صحنههاي هنري آلمان نوشت كه در آن از يهوديان با عنوان تأمين كنندگان مالي، كارگردانان، عوامل فني، صحنه گردانان، بازيگران، منتقدان، شعرا و نمايشنامهنويسان عرصه هنر آلمان نام ميبرد كه با ثروت فراوان وارد عرصه هنر شدهاند، و صحنه هنر آلمان را در خود اختصاص دادهاند. قدرت يهوديان در عرصه فيلم كاملتر و بلامنازعتر از عرصه تئاتر بوده است. علت اين امر نيز وابستگي بيشتر عرصه فيلم و هنرمندان آن به كمكهاي مالي بوده است. در سال 1931 از 67 كمپاني توليد فيلم آلمان 41 كمپاني آن متعلق به يهوديان بوده است و از 144 فيلم نامههاياي كه در آن سال مقابل دوربين رفت، 119 مورد توسط يهوديان نوشته شده بود. در ميان شركتهاي توليدكننده و توزيع كننده فيلم برترين شركتها به يهوديان اختصاص داشت.(75) نقش يهوديان در سياست آلمان پيش از جنگ حضور يهوديان در سياست آلمان به انقلاب 1918 اين كشور باز ميگردد. از شش فرد اصلي تشكيلدهنده اولين دولت پس از جنگ جهاني اول، دو نفر آنها يهودي بودهاند. نويسندگاني يهودي از قبيل رادولفشاي(76) دركتاب خود را با نام يهوديان در سياست آلمان كه در سال 1929 منتشر شده است معتقدند كه تغيير شيوه حكومتي آلمان از پادشاهي به شيوه جمهوري دمكراتيك از جمله اهداف يهوديان بوده است، چرا كه در دوران امپراتوري آلمان نقش يهوديان در سياست آلمان ناچيز بود اما تغيير نظام حكومتي و بر سر كارآمدن سيستم جمهوري دمكراتيك زمينه را براي حضور بيشتر يهوديان در عرصه سياست آماده ساخت. از جمله گرايشهاي پررنگ يهوديان آلمان در سياست، گرايش سوسياليستي و تلاش براي گسترش ماركسيسم در آلمان بود. به طوري كه چه در دوران پيش از جنگ جهاني دوم و چه در دوران جنگ، اتحادي قوي ميان يهوديان و كمونيستها وجود داشته است. نقش يهوديان در سياست آلمان در ميان دو جنگ به حدي پررنگ شد كه برخي از رهبران احزاب مجلس آلمان را يهوديان تشكيل ميدادند. 22 درصد از اعضاي حزب سوسيال دمكرات آلمان در پارلمان را يهوديان به خود اختصاص داده بودند؛ و 15 درصد از فراكسيون كمونيستي مجلس آلمان نيز در اختيار يهوديان بود. در طول دوره بين دو جنگ، يهوديان ترويجكنندگان اعتقادات افراطي سوسياليستي و كمونيستي بودند و در عين حال در ديگر احزاب آلماني نيز شخصيتهاي كليدي داشتند تا حدي كه در حزب ناسيونال سوسياليست كارگران آلمان مشهور به حزب نازي، يهوديان فراواني وجود داشتند. اما امروزه در تبليغات، حزب نازي، حزبي ضد يهودي جلوه داده ميشود. حال آنكه در حقيقت برخي از مناصب كليدي اين حزب نيز در اختيار يهوديان بوده است.(77) ادامه دارد ...
-
تاپیک جامع تهاجم به جمهوری اسلامی ایران
super_comando پاسخ داد به mostafa_by تاپیک در دکترین و استراتژی
گزارش تحلیلی-خبری، کنسرسیوم نیوز به قلم ری موگاورن؛ خبرگزاري انتخاب : الهام رفیع زاده ؛ اظهارات کوندولیزا رایس هفته گذشته دائر بر اینکه ایران خود به تنهایی چالش بزرگی برای منافع امنیتی ایالات متحده در خاورمیانه و سرتاسر جهان ایجاد می کند به سادگی بیانگر کش و قوس یافتن این مسئله است. به گزارش خبرنگار سرویس بین الملل خبرگزاری انتخاب به نقل از کنسرسیوم نیوز، موگاورن ابتدائاً می نویسد: برای سنجش میزان مقبولیت افراد لازم است که به گذشته انها و همچنین تجربیات حاصل از عملکرد انها مراجعه کرد.مقبولیت و اعتبار کاندولیزا رایس با اظهارات البرادعی که اذعان داشت هیچ مدرک و سندی دائر بر تلاش ایران در دستیابی به سلاح های اتمی وجود ندارد،خدشه دار شده است. البرادعی همین مطلب را درمورد عراق قبل از حمله ایالات متحده به آن کشور عنوان کرده بود.اما سه روز قبل از حمله دیک چنی در مصاحبه ای با تلویزیون ان.بی.سی به گزارشگر برنامه تایم درست گفته بود که البرادعی سخت دراشتباه است. حال تاریخ تکرار می شود و ما شاهد این هستیم که منابع اطلاعاتی ایالات متحده به سختی در تلاش برای یافتن مدرک و سندی برای اثبات مدعای خود مبنی بر تلاش ایران در دستیابی به سلاح های اتمی ،هستند.اما دریغا که تلاشی بیهوده ای در پی گرفته اند. دروغ بزرگ فاش شد و هیچ مدرکی که اثبات مدعای امریکا در حمله به عراق باشد یافت نشد و کابینه از جعل چنین اسنادی سرافکنده شد. ایا بوش و چنی در صدد پیروی از اظهارات رامسفلد که گفته بود:"آیا عدم وجود مدرک دلیل نداشتن آن است"،می باشند؟پاسخ بسیار ساده است. پرده برداری از حقایق به گزارش خبرنگار سرویس بین الملل خبرگزاری انتخاب به نقل از کنسرسیوم نیوز،ری موگاورن ادامه می دهد: سفیر اسرائیل در امریکا 22 اکتبر در سخنان خود در مهمانی نهار در کمیته یهودیان امریکا به موازات سخنان کاندولیزا رایس گفت:بگذارید بی پرده سخن بگویم ایران تهدیدی جدی برای اسرائیل است. وی با گستاخی و بی قیدی تلاش داشت تا توجه واشنگتن را به این نکته معطوف کند که مقابله با مقاصد هسته ای ایران برای ممانعت از ان در دستیابی به سلاح های اتمی ایالات متحده را درگیر خود کرده و اظهار داشت مبادا ایرانیان به هدف خود دست یابند چنانچه ژانویه 2009 فرابرسد انها کارخود را خواهند کرد. مریدور تاکید کرد که زمان بسیار اندکی برای توقف برنامه های اتمی ایران باقی مانده است .پس چگونه...؟ حتی در صورت ادامه فعالیتهای مخفیانه و پنهانی ایران،هیچ سند جدی وجود ندارد که ایران زودتر از 5 سال دیگر به سلاح اتمی دست یابد. هفته گذشته آژانس بین المللی انرژی اتمی در گزارش خود اورده بود که ایران 5 سال تا هسته ای شدن فاصله دارد. حقایق باید گفته شوند.از سال 1995 به این سو یکسال در میان منابع اطلاعاتی ایالات متحده اظهار می دارند که ایران تا 5 سال دیگر به سلاح اتمی دست خواهد یافت. انها اشکارا به دست و پا افتاده اند و مکررا سخنان تابستان گذشته جیمز وولسی از جناح نو محافظه کار مبنی بر اینکه ایالات متحده چاره ای جز بمباران ایران ندارد،را بیان می کنند. وولسی که خود را از مشایخ جامعه یهودیان در شورای امنیت سازمان ملل می داند در ادامه می گوید:ترس من از این است که در بدترین حالت ایران بعد از چند ماه و در خوشبینانه ترین حالت بعد از چند سال بتواند به بمب دست یابد. یک روز قبل از اظهارات خام و افشاگرانه مریدور،معاون رئیس جمهوری ،دیک چنی گفته بود:ما هرگز این فرصت را به ایران نخواهیم داد تا به سلاح های اتمی دست یابد.سخنان دیک چنی در حالی بیان می شود که چند روز پیش از ان پرزیدنت بوش به شیوه مکاشفات یوحنا از وقوع جنگ جهانی سوم در صورت دستیابی ایران به سلاح های اتمی خبر داده بود. در جبهه اسرائیل نیز به نظر می رسد بوش و چنی، آنها[اسرائیل]را متقاعد کرده اند که تا توقف فعالیتهای هسته ای ایران در مسند ریاست خواهند ماند. موضوع خاصی نیست...؟ اسرائیل با دارا بودن 200-300سلاح اتمی در زراد خانه های خود از انحصاری بودن ان در منطقه به نفع خود بهره می برد.آنها می خواهند این انحصار رادر دستان خود بدانند و به همین جهت است که به ایالات متحده در تحدید فعالیتهای هستهای ایران فشار می اورند.همه کسانی که از اقدامات تلافی جویانه ایران در صورت حمله به این کشور و وقوع جنگ آگاهند، به خوبی می دانند که چنین اقدامی چه فجایعی در منطقه و چه بسا در سرتاسر جهان به بار خواهد آورد. دلیل اصلی این بیانات ،مشابه اظهارات فیلیپ زلیکف از نزدیکان کوندولیزا رایس،عضو سابق تیم مشورتی اطلاعات خارجی پرزیدنت بوش و همچنین مدیر اجرایی کمیته 9/11در سخنرانی وی در دانشگاه ویرجینیا به تاریخ 10 اکتبر 2002 می باشد که گفته بود: عراق چرا باید به ما حمله کند یا بر علیه ما از سلاح های اتمی استفاده کند؟انچه که به عقیده من تهدید واقعی به شمار می اید تهدیدی است که متوجه اسرائیل است.تهدیدی که جسارت بیان کردن آن را ندارم ...دولت امریکا نمی خواهد به بدیهیات تکیه کند چرا که معامله پرسودی نخواهد بود. پیشروی؟ به گزارش خبرنگار سرویس بین الملل خبرگزاری انتخاب به نقل از کنسرسیوم نیوز، این تحلیلگر سیاسی در ادامه خاطرنشان می سازد: سیاستهای تهاجمی بر علیه ایران از زمان شروع دور دوم ریاست جمهوری پرزیدنت بوش و فشار فزاینده چنی برای حمله به تاسیسات اتمی ایران اوج گرفت. دیک چنی در مصاحبه تلویزیونی با ام.اس.ان.بی.سی در تاریخ 20 ژانویه 2005 تنها چند ساعت پیش از مراسم سخنرانی آغاز دور دوم ریاست جمهوری جرج بوش،اینگونه اظهار داشت که ایران در سر لیست نقاط مشکل آفرین جهان [محور شرارت] قرار دارد و اظهار داشت که مذاکرات و تحریمات سازمان ملل بر علیه ایران برای توقف برنامه های اتمی اش راه به سویی نخواهد برد. چنی سپس با سهل انگاری گستاخانه ای خاطر نشان کرد؛با نظر به اینکه مواضع سیاسی ایران علنا در جهت نابودی اسرائیل بوده ،این احتمال وجود دارد که اسرائیل خود ابتدائا وارد عمل شده و بگذارد که سایر کشورها نگران پاکسازی پس مانده های دیپلماتیک خود باشند. ایا این همان "طرح چنی"که در رسانه های امروز بطور مفصل تحلیل شد ،نیست؟ در این گزارش حملات هوایی اسرائیل،اقدامات تلافی جویانه ایران،جهش امریکا در حمایت و دفاع از متحد خود اسرائیل بطور گسترده ای مورد بحث و بررسی قرار گرفت. با دامن زدن به حملات پیش دستانه ،چنی توجه خود را به امادگی و مستعد بودن اسرائیل به حملات پیش دستانه، مشابه انچه بر علیه رآکتورهای اتمی عراق در اسیراک در سال 1981صورت گرفت،معطوف داشت. 10 سال بعد از حمله هوایی اسرائیل به اسیراک، دیک چنی که در سال 2001 عملاً به وزارت دفاع ایالات متحده منسوب بود مکررا به دیوید ایوری ،فرمانده نیروی هوایی اسرائیل، عکسهای ماهواره ای از رآکتورهای اتمی عراق که توسط موشکهای اسرائیلی ساخت امریکا ویران شده بود ،نشان می داد.در این عکسها چنی با خط برجسته ای نوشته بود:از اقدامات شایان ذکر شما در حمله به تاسیسات اتمی عراق و توقف برنامه های اتمی آن در سال 1981 سپاسگزاریم. از جزئیات پاسخ ایوری هیچ مدرکی در دست نیست اما بی تردید وی در اثنای نامه خاطرنشان کرده که این اقدام اسرائیل بدون حمایت ایالات متحده غیر ممکن بوده است. گرچه ایالات متحده رسما این اقدام اسرائیل را محکوم کرد[کابینه ریگان در آن زمان از موضع صدام حمایت می کرد]،در اطلاعات رد و بدل شده بین اسرائیل و پنتاگون امده که ایالات متحده سهم عمده ای در حمایت اسرائیل در حمله به عراق داشته است. یک اشاره دیک چنی برای حملات مشابه توسط اسرائیل به ایران کافی است ! از هیچ کس پنهان نیست که نخست وزیر سابق اسرائیل، اوریل شارون در سال 2003 آغاز به اعمال فشار جهت حملات پیش دستانه به ایران کرده و تأکید داشت: محتملا ایران خیلی زودتر از انچه منابع اطلاعاتی ایالات متحده تخمین می زننند به سلاح اتمی دست خواهد یافت. طبق عادت شارون از مشاورین نظامی خواست تا با نشان دادن عکسهای هوایی از تاسیسات اتمی ایران، بوش را در جریان امور قرار دهند. انچه که همواره بعد از سقوط عراق در سال 2004 مشکل ساز است،گزارش تکان دهندۀ برنت اسکوورفت، ژنرال بازنشسته ،مشاور سابق امنیت ملی بوش پدر و رئیس هیئت مشاورین اطلاعات خارجی بوش پسر،در روزنامه فایننشال تایمز بود.وی در این گزارش اظهار داشت که شارون، پرزیدنت بوش را روی انگش اتش می چرخاند. لازم به ذکر نیست که اسکوورفت بعد از این اظهارات فورا از هیئت مشاوره بر کنار شد. حماقت بی ثباتی جرج بوش برای اولین بار اوریل شارون را درسفر خود به خاورمیانه در سال 1998 به همراه متیو بروکس ،مدیر اجرایی ائتلاف یهودیان جمهوری خواه ،ملاقات کرد.شارون که در ان زمان وزیر امور خارجه اسرائیل بود ،در سفری هوایی با هلیکوپتر مناطق اشغالی اسرائیل را به وی نشان داد. 3 آگوست 2006 مک کلاچی می نویسد:اگر آن زمان را نقطه شروع پیوستن بوش به اسرائیل بدانیم ، روزی در اواخر سال 1998 درحالیکه وی [بوش]بالای تپه جایی که مسیح از انجا با چشمانی اشکبار سرود روحانی خود را با صدای بلند می خواند،ایستاده بود،بسیار هیجان زده از ان تجربه ای اشک الود در حالیکه اسرائیل را در قلب خود داشت به امریکا بازگشت. بوش بی جهت در جلسه ای که در شورای امنیت سازمان ملل در تاریخ 30 ژانویه 2001 برگزار شد به سفر اخیر خود به اسرائیل اشاره کرد . بوش همزمان با اعلام اینکه وی به نقش ریاکارانه خود در دهه های اخیر بین اسرائیل و فلسطین خاتمه داده است، حمایت کامل خود را از اسرائیل اعلام کرد و گفت به شارون اجازه خواهد داد تا این مسئله را انطور که خود صلاح می داند حل کند.در ان زمان وی به سفر خود به اسرائیل بهمراه عضو ائتلاف کمیته یهودیان جمهوری خواه و پرواز بر فراز کمپهای فلسطینیان اشاره کرد اما هیچ توجهی به منافع فلسطینیان نکرد. رون ساسکیند در کتاب خود با عنوان بهای وفاداری می نویسد:سپس وزیر خزانه داری پل اونیل که در جلسه شورای امنیت سازمان ملل حضور داشت خطاب به بوش با لحن تندی گفت:به نظر می رسد به نحو بدی مطیع شده ای! سپس بوش گفت که زمان ان فرا رسیده که ایالات متحده از تلاشهای خود در منطقه دست بردارد و اینگونه ادامه داد که به نظر من کاری بیشتر از این از دست ما بر نمی اید. اونیل همچنین گزارش می دهد که کالین پاول که به تازگی اسما به سمت وزارت امور خارجه منصوب شده با کمال تعجب سخنان سهل انگارانه بوش را هدر دادن تمام زحمات سیاستهای طولانی مدت آمریکا می داند. پاول معترضانه اظهار داشت که این اقدام به شارون آزادی عمل خواهد داد و شرایط به ویژه برای فلسطینیان بدتر خواهد شد اما طبق اظهارات اونیل بوش با بی اعتنایی شانه هایش را بالا می اندازد و می گوید بعضی مواقع نمایش قدرت از سوی یکی از طرفین تکلیف را روشن می کند. حال چه خواهد شد؟ به گزارش خبرنگار سرویس بین الملل خبرگزاری انتخاب به نقل از کنسرسیوم نیوز،موگاورن در ادامه می نویسد: انچه که به نظر می رسد تاکید حملات پیش دستانه بر علیه تاسیسات اتمی ایران پای سربازان امریکایی را هم به میان خواهد کشید. محتملا مقامات ارتش به بوش و دیک چنی گفته اند در صورت وقوع جنگ بگذارید بگوییم که 2 روز بعد،4 هفته بعد،6 ماه بعد چه اتفاقاتی خواهد افتاد.جدی ترین انها مواجه شدن با پاسخ تلافی جویانه از سوی ایران در عراق و اسرائیل و هرجای دیگری که ما هستیم، خواهد بود. ویلیام فالون یکی از فرماندهان ارشد ستاد مشترک ارتش قبلا گفته بود: بعقیده من ایالات متحده قصد ندارد وارد جنگی با ایران شود. و در جلسه پرسش و پاسخ ان لاین دانا پرینو،سخنگوی کاخ سفید[ گزارشگر و برنده جایزه واشنگتن پست] در اظهارات اخیرا خود از مخالفت های شدید احتمالی در صورت پرواز موشکها بر فراز اسمان ایران ، سخن گفته بود. حرف های دانا پرینو،تا حدی گزاف گویی است اما نه زیاد. ژنرال جرج کیسی یکی از فرماندهان ارتش آمریکا،گفته بود:..شدت و تداوم عملیات در عراق، ارتش را در پاسخگویی به بحرانهای جدی در منطقه با مشکل مواجه خواهد کرد.ازطرفی وی می گوید این جنگ نیست که مشکل ساز است بلکه عواقب بعد از جنگ است که فاجعه بار خواهد بود. در مورد کنگره چه خواهد شد، ایا کنگره می تواند ترمز بوش و چنی را بکشد؟فراموش کنید! اگر آیپک با خزانه سرشار خود حمله به ایران را حمایت کند. انگاه ایپک موفق خواهد شد مانع از اجرای قانونی شود که طبق ان رئیس جمهوری آمریکا موظف است تا برای هرگونه حمله به ایران موافقت کنگره را جلب کند. مک نری گزارشگر فاکس نیوز که دیوانه وار از حملات ضربتی و هوایی بر علیه عراق حمایت می کرد گفت حملات هوایی بر علیه ایران بسیار اسان خواهد بود. وی در ادامه می گوید: احمدی نژاد در ایران چیزی ندارد که ما نتوانیم به ان نفوذ کنیم و اینگونه ادامه می دهد که صدها بمب افکن بویژه بمب افکنهای مخفی[غیرقابل ردگیری] برای انجام چنین عملیاتی کافی خواهد بود. 48 ساعت حملات پی در پی به 2500 نقطه حساس برای از کار انداختن تاسیسات اتمی ،پایگاه ها و نیروی هوایی،دریایی و موشکهای شهاب 3 و نهایتا کنترل و فرماندهی ایران کافی خواهد بود.بعد از ان به ایرانیان فرصت خواهیم داد تا کشورشان را بازسازی کنند و اقدام تلافی جویانه؟ به گزارش خبرنگار سرویس بین الملل خبرگزاری انتخاب به نقل از کنسرسیوم نیوز، موگاورن در پایان اضافه می کند: از انجا که اثبات تلاش ایران به دستیابی به سلاح های اتمی کاری دشوار خواهد بود ، کاخ سفید به مدارک بدست امده از حمایت ایران در کشتار سربازان امریکایی در عراق توسط شورشیان ،تکیه خواهد کرد. بدترین گزینه این خواهد بود که چنی بیشتر تمایل خواهد داشت تا از مک نری و وولسی برای پیشبرد اهداف خود استفاده کندو به ویلیام فالون و تام کیسی نشان دهد که این اقدام تا چه حد برای رئیس جمهوری اسان خواهد بود! [جنون گویا سیاستمداران عاقلی نداریم تا در برابر گرفتاریها و آشفتگی های خارجی و همچنین تشخیص اختلافات فاحش بین منافع استراتژیک ایالات متحده با سایر ملتها حتی متحدین آن هشدار دهند! وابستگی دیوانه وار و احساسی یک ملت به ملت دیگر تنوع شرارتها را بوجود می اورد. حس همدردى با ملتی محبوب،پذیرش خیال واهی منافع عمومی را آسان مى كند ، در حالیکه هیچ منفعت عمومی در کار نیست حال انکه دشمني ها را به یکدیگر القا خواهند کرد... خطابه جرج واشنگتن با عنوان وداع1796] -
تابناك:پوتین: برخي خواهان تجزیه روسیه هستند رئیس جمهور روسیه گفت : برخی مایلند یك جهان یك قطبی به وجود آورند و بركل بشریت حكومت كنند. رئیس جمهور روسیه امروز اعلام كرد: افرادی هستند كه خواهان تجزیه روسیه و تصاحب منابع طبیعی عظیم آن هستند و بعضی دیگر هم مایلند بر كل بشریت حكومت كنند. به گزارش شبكه خبر به نقل از آسوشییتدپرس از مسكو ، پوتین كه در میدان سرخ مسكو برای گروهی از فارغ التحصیلا ن دانشگاه های نظامی روسیه وتعدادی از اعضای گروه های جوانان سخن می گفت افزود : در حالی كه اكثریت عمده ای از مردم جهان ، دوست روسیه هستند اشخاصی هستندكه همچنان تا امروزگفته اند كشور ما باید تجزیه شود. پوتین كه به مناسبت روز ملی اتحاد سخن می گفت اظهارداشت : بعضی ها بر این اعتقاد هستندكه ما بیش از حد خوش شانس هستیم كه این قدر ثروت های طبیعی داریم ثروت هایی كه آنها می گویند باید تقسیم شود. رئیس جمهور روسیه گفت : برخی مایلند یك جهان یك قطبی به وجود آورند و بركل بشریت حكومت كنند. پوتین گفت : هرگونه تلا شی برای تاسیس یك جهان یك قطبی محكوم به شكست است . رئیس جمهور روسیه از تهاجم امریكا به عراق بسیار انتقاد و بار دیگر مخالفت خودرا با طرح هایی برای ایجاد یك سپرمحدود دفاع موشكی در اروپای مركزی ابراز كرد.
-
باشگاه انديشه: نگاهي به زندگي و زمانه آدولف هيتلر و سياستهاي آلمان نازي در قبال يهوديان حاميان هيتلر يكي از راههاي كسب آگاهي از خصومت ميان هيتلر و حكومتش با يهوديان، تحقيق در ميان حاميان و اطرافيان اوست. چرا كه وجود افراد ضد يهودي يا دشمنان شناخته شده يهوديان در ميان اطرافيان وي نشان از گرايش ضد يهودي هيتلر خواهد داشت. در چنين صورتي نبايد در ميان ياران و حاميان او اثري از يهوديان پيدا كنيم. اما اگر به تحقيق دريابيم كه يهوديان زيادي از جمله بزرگان و رهبران اين قوم در ميان حاميان هيتلر بوده، با او همكاري كردهاند، آن گاه اين فرضيه كه هيتلر و نازيستها خواهان كشتار يهوديان بودهاند، دچار اشكال اساسي ميشود چرا كه در اين صورت بايد ابتدا از رهبران و بزرگان يهود شروع ميكردند كه آنها خود در زمره حاميان هيتلر بودهاند. از سوي ديگر حمايت رهبران يهودي از هيتلر نشان ميدهد كه از نظر اين رهبران، هيتلر دشمن يهود محسوب نميشده است، چرا كه در غير اين صورت بايد اين رهبران را نيز دشمن يهوديان دانست. اما تاريخ در اين زمينه مطالب تكان دهنده و قابل توجهي ارائه ميكند. اسحاق شامير(23) نخست وزير اسرائيل را بايد يكي از مهمترين رهبران يهودي دانست زيرا به يكي از بزرگترين مناصب حكومتي يهوديان و صهيونيستها دست يافت. اما سابقه زندگي او نشان ميدهد كه اين يهودي سرشناس نه تنها حامي هيتلر بوده، در زمان حكومت هيتلر بر آلمان از او حمايت كامل ميكرده است، بلكه در زمان جنگ و در همان دورهاي كه حاميان هولوكاست مدعي كشتار برنامهريزي شده يهوديان توسط رايش سوم بودند، او دوشادوش ارتش آلمان عليه متفقين ميجنگيد.(24) حضور شامبر در ارتش هيتلر نشانهاي آشكار بر حمايت و همكاري سطح بالاي جامعه يهوديان و صهيونيستها با نازيهاست. اما همين فرد سالها بعد وقتي كه در اسرائيل به نخستوزيري رسيد از دولت آلمان پس از جنگ براي كشتار يهوديان به دست ارتش آلمان غرامت ميگرفت؛ درحالي كه خود در زمان جنگ در ارتش آلمان خدمت ميكرد. يهودي شناخته شده ديگر آوراهام اشترن(25) معروف به اشترن گانگستر (رهبر جنبش آزادي اسرائيل) است كه در زمان جنگ دوم جهاني پيشنهاد رسمي حمايت از ارتش آلمان در برابر متفقين را مطرح ساخته بود. او نقش و جايگاه والايي نزد يهوديان داشت و اسحاق شامير سالها جانشين او در جنبش مذكور(26) بوده است. حضور اين دو رهبر يهودي در ارتش آلمان و حمايت آنها از نازيها در اوج جريانات فرضيه كشتار جمعي يهوديان توسط هيتلر و نظام هيتلري را دستخوش ترديد جدي ميكند. چرا كه در صورت پذيرش اين فرض بايد اين رهبران مورد احترام صهيونيستها و يهوديان را خائناني به يهود دانست كه رسماً از كشنده يهوديان اعلام حمايت كردهاند. رهبران يهودي حامي هيتلر به اين دو نفر منحصر نميشود.اميل موريس،(27) از دوستان نزديك هيتلر، نيز از يهوديان سرشناس بود. موريس كه در دورهاي به همراه هيتلر در زندان به سر برده بود، بعدها در هنگام رهبري هيتلر در حزب نازي، نفر دوم اساس (SS) شد. او در ميان اساسها پس از هيتلر قدرتمندترين شخص شناخته ميشد. گرتروداشتاين(28) نيز كه به خاطر دريافت جايزه نوبل ادبيات، از يهوديان مشهور و سرشناس محسوب ميشود تا بدانجا در حمايت از نظام هيتلري و شخص پيشوا اصرار داشت كه در دورهاي هيتلر را به عنوان نامزد جايزه صلح نوبل معرفي كرده بود. حتي آدولف هيتلر كه از او چهرهاي جنايتكار و خونخوار ساخته ميشود زماني از سوي همين جامعه يهودي و سرشناسان آن براي دريافت جايزه صلح نوبل معرفي شده بوده است. چنين تناقضات آشكاري نشان ميدهد كه تصويرسازيهاي فعلي از رايش سوم تا چه حد قابل ترديد و خدشهپذير است. علاوه بر همه اينها، برخي از رهبران يهودي آلمان همچون هلموت اشميت(29) كه از 1974 تا 1982 صدراعظمي آلمان را برعهده داشتند در زمان جنگ جهاني دوم در ارتش آلمان به فعاليت مشغول بودهاند. اشميت در ارتش نازي افسر نيروي هوايي بود. اين درحالي است كه حاميان هولوكاست مدعياند در همان دوره كه امثال اشميت يهودي در ارتش آلمان درجه افسري داشتهاند، اين ارتش مشغول كشتار جمعي يهوديان بوده است.(30) جرج كارسكي(31) از رهبران مشهور يهوديان، كه كاملاً حامي سياستهاي نازيها و خواهان جداسازي كامل يهوديان از آلمانيها بود، به كرات از دولت آلمان نازي خواسته بود كه يهوديان آلمان را مجبور به قرار دادن ستاره داوود بر روي سينه خود نمايند. كارسكي معتقد بود كه از اين طريق دولت آلمان به اهداف هميشگي يهوديان در مورد جدا بودن از جوامع پيراموني خود جامه عمل خواهد پوشاند.(32) در ادامه در اينباره توضيحات بيشتري خواهيم آورد. اعلام جنگ يهوديان از نكات قابل توجه در مورد رابطه نظام هيتلري با يهوديان آنكه عليرغم همه شواهدي كه نشان از ارتباط يهوديان و رهبران آنها با رژيم نازي دارد، در اولين سال صدراعظمي هيتلر، نوعي اعلام جنگ ظاهري از سوي يهوديان عليه هيتلر صادر شده بود. روزنامه ديلي اكسپرس در روز جمعه 24 مارس 1933 با انتشار گزارش ويژهاي از جنگ جمعي يهوديان عليه هيتلر خبر داد. در اين گزارش آمده است كه همه يهوديان عليه هيتلر خبر داد. در اين گزارش آمده است كه همه يهوديان جهان براي مبارزه با نازيها در آلمان متحد خواهند شد. در اين گزارش، يهوديان با اعلام خطر از اعتقادات نژادي هيتلر اعلام ميكنند كه چهارده ميليون يهودي دنيا با اتحادي بينظير عليه آلمان هيتلري به جنگ برخواهند خواست و از ششصد هزار آلماني يهودي كه در خطر تروريسم هيتلري زايد قرار دارند، حمايت خواهند كرد. اين اعلام جنگ از جهاتي كاملاً قابل توجه است. اعلام جنگ مذكور در اوايل صدرات آدولف هيتلر صادر ميشود و در اين بيانيه از جنگ همه يهوديان جهان عليه هيتلر سخن به ميان ميآيد. درحالي كه رهبران يهوديان و صهيونيستها با هيتلر همكاري داشته حتي به صورت ظاهري نيز خبري از جنگ بين يهوديان و آلمان نيست. نكته مهم اينكه اين بيانيه در 24 مارس 1933 منتشر شده است و در آن تاريخ هيتلر كه تازه به صدراعظمي رسيده بود، هنوز فرصت كافي براي عملي كردن هيچيك از سياستهايش را به دست نياورده بود تا چه رسد به اينكه سياستهاي مورد ادعاي يهوديان در مورد يهودستيزي به حدي جدي شده باشد كه اعلام جنگ يهوديان را در پيداشته باشد. اين بيانيه بعدها در هنگام جنگ جهاني دوم مورد سوءاستفاده تبليغاتي يهوديان قرار گرفت. به طوري كه وقتي اسحاق شامير، نخستوزير سالها بعد اسرائيل، با هيتلر همكاري ميكرد، حيموايزمن(33) مدير آژانس بينالمللي يهود و نيز رهبر سازمان صهيونيست جهاني كه بعدها اولين رئيسجمهور اسرائيل شد، در ششم سپتامبر 1939 خطاب به نويلچمبرلين(34)، نخستوزير وقت بريتانيا، بااشاره به همين بيانيه اعلام كرد كه يهوديان در جنگ با آلمان حامي بريتانياي كبير خواهد بود. او در نامه خود متذكر شده است كه آژانس يهود حاضر است از نيروي انساني، توانايي تكنيكي و منابع يهوديان براي حمايت از انگلستان بهرهبرداري نمايد.(35) نگاه واقعي نظام هيتلري به يهوديان از جمله پرسشهاي بيپاسخ اين است كه آيا نظام هيتلري خواهان از ميان بردن همه يهوديان بوده است يا خير؟ در جواب به اين سئوال بايد گفت كه با توجه به همكاريهاي وسيع رهبران يهودي با شخص هيتلر و ارتش رايش سوم، اين فرض كه آلمان نازي در پي كشتار جمعي يهوديان بوده است، كاملاً نپذيرفتني است. اما براي آنكه بتوان همكاري وسيع يهوديان با هيتلر را تفسير نمود بايد به دنبال هدف مشتركي ميان آنان و هيتلر بود. به نظر ميرسد كه سياستهاي هيتلر در آلمان وجه مشتركي با آرزوهاي رهبران و سازمانهاي يهودي براي جامعه يهود داشته است. اين وجه مشترك شامل جداسازي يهوديان از جوامع پيراموني و مجبور كردن يهوديان اروپا به مهاجرت ميباشد. چنان كه در مورد عملكرد جرجكارسكي متذكر شديم، اين رهبر يهودي از حاميان جدي سياستهاي هيتلر در مورد يهوديان بود. درحالي كه در تبليغات كنوني چنين وانمود ميشود كه سياست آلمان در مورد نشاندار شدن يهوديان، سياستي تحقيرآميز و غير انساندوستانه بوده است. اما در اين تبليغات هرگز اشاره نميشود كه طراحي اصلي چنين سياستي، يكي از رهبران يهودي آلمان بوده است؛ جرج كارسكي بارها و بارها از دولت آلمان نازي خواسته بود نصب علامت ستاره داوود را براي يهوديان اجباري نمايد. كارسكي معتقد بود نصب ستاره داوود باعث مشخص شدن يهوديان و عدم ادغام آنان در ميان مسيحيان خواهد شد. سرانجام در اكتبر 1939 اين امر در دستور كار دولت آلمان قرار گرفت و در 15 سپتامبر 1941 به صورت اجباري درآمد.(36) از اين مسئله تاريخي ميتوان دريافت كه رهبران يهودي در اين هدف با هيتلر و نازيها در جداسازي يهوديان از غيريهوديان مشترك بودهاند. حتي رهبران يهودي در سالهاي منتهي به جنگ جهاني دوم به شدت خواهان مهاجرت يهوديان از اروپا به دو مقصد متفاوت بودهاند. مقصد اول امريكا بود كه يهوديان براي بسط سلطه خود در اين كشور نيازمند مهاجرت هممسلكان خويش و افزايش تعداد يهوديان در امريكا بودند.(37) مقصد دوم رهبران يهودي، فلسطين بود. كمبود جمعيت يهوديان در برابر مسلمانان باعث ميشد كه رهبران يهود براي فراهم ساختن زمينه اشغال اين سرزمين مقدس، يهوديان را به مهاجرت به فلسطين تشويق كنند. به نظر ميرسد كه رهبران يهود در اين دو سياست كاملاً با اهداف هيتلر و آلمان نازي مشترك بودهاند. همين امر زمينه حمايت يهوديان از هيتلر و همكاري ميان آنان را فراهم ساخته بود. ارتش يهودي هيتلر با پذيرش اين ادعاي حاميان هولوكاست كه آلمان هيتلري در طول سالهاي جنگ، ميليونها يهودي را كشته و اين كشتارهاي برنامهريزي شده با هدف از ميان بردن كليه يهوديان صورت گرفته است، در اين صورت بايد ارتش آلمان نازي را عامل اجرايي اصلي اين جنايت معرفي كرد. حاميان هولوكاست نيز معتقدند كه افسران اساس و نظاميان ارتش آلمان مجريان سياست نابودي يهوديان بودهاند. با اين فرض بايد توقع داشت كه سياست پاكسازي نژادي از خود ارتش آغاز شده باشد. به عبارت ديگر اگر قرار بود ارتش آلمان شش ميليون يهودي را بكشد، اولين گام آن بود كه در ارتش آلمان هيچ يهودياي وجود نداشته باشد. اگر به تحقيق دريابيم كه ارتش آلمان هيچگاه از يهوديان پاكسازي نشده، حتي در دوران جنگ جهاني دوم نيز يهوديان در مناصب مختلف اين ارتش و با درجات متفاوت درحال كار بودهاند، در اين صورت فرض وجود هولوكاست كاملا غيرمنطقي است. نگاهي به اسناد ارتش آلمان در دوران جنگ جهاني دوم نشان ميدهد كه هزاران يهودي در ارتش نازي خدمت ميكردهاند و صدها نفر از كساني كه به آنها اصطلاح «كاملاً يهودي» اطلاق ميشود با آگاهي هيتلر و با تاييد او در مناصب مختلف ارتش مشغول به كار بودهاند. بريانريگ(38) از محققان دانشگاه كمبريج، با بررسي ارتش هيتلر دستكم به يهودي بودن 1200 نفر از درجهداران عاليرتبهاش هيتلر پي برده است. او نشان داده است كه دو فيلدمارشال و پانزده ژنرال (دو ژنرال اصلي، هشت سروان ژنرال و پنج ژنرال كل) در ارتش هيتلر به طور قطع يهودي بودهاند . مطابق تقسيمات نظامي اين افراد فرماندهي بيش از صدهزار نفر از سربازان ارتش را برعهده داشتهاند. علاوه بر اين تحقيقات نشان ميدهد كه از ميان نظاميان آلماني كه عاليترين نشان ارتش آلمان يعني صليب شواليهها را دريافت داشتهاند حداقل بيستنفر آنها به طور قطع يهودي بودهاند. بريان ريگ خاطر نشان ميكند كه در زمان تحقيق او يك نفر از يهوديان دريافتكننده نشان، در 82 سالگي هنوز ساكن شمال آلمان بوده است و خود اعتراف نموده است كه حتي در زمان جنگ و در ارتش آلمان مناسك ديني يهودي خود را به جا ميآورده است. از ميان فيلدمارشالهاي يهودي ارتش آلمان ميتوان به ارهارد ميخ(39) جانشين فرمانده نيروي هوايي(40) و هرمن گورينگ(41) اشاره كرد. حتي در دهه 1930 نيز يهودي بودن ميخ به طور گسترده در ارتش آلمان مطرح بود. تحقيقات ريگ نشان ميدهد كه ورنر گولدبرگ(42)، سرباز مشهور آلماني كه در دوره جنگ تصوير او به عنوان سرباز ايدهآل ارتش آلمان منتشر و تكثير ميشد، يك يهودي اصيل بوده است. علاوه بر او آرتورپيسك(43) از رهبران نظامي مشهور آلمان، فرمانده نظامي پالآشر(44) كه چندين نشان نظامي از شخص هيتلر دريافت كرده بود و نيز دكتر الكه شرويتز(45) از رهبران اساس كه اردوگاه مجتمعسازي يهوديان در لنتاكايسروالد(46) تحت نظارت او بود، همگي يهودي بودهاند. ويليام مونتالبانو(48) در مقالهاي با عنوان يهوديان در ارتش هيتلر، نشان ميدهد كه وجود يهوديان بيشمار در ارتش آلمان حاكي از نادرستي ادعاي تلاش هيتلر براي كشتار يهوديان است.(49) براساس تحقيقات گستردهتر ريگ كه در كتابي با عنوان سربازان يهودي هيتلر(50) منتشر شد، در ارتش چندين ميليوني هيتلر بيش از 150 هزار يهودي شركت داشتهاند كه در زمان جنگ نيز براي ارتش آلمان جنگيدهاند. از ميان رهبران ارتش آلمان افراد زير يهودي بودهاند: - ژنرال ژوهانس زوكرتورت(51): دريافت كننده نشان نظامي از شخص هيتلر. - ژنرال هلموت ويلبرگ (52): دريافت كننده بالاترين نشان نظامي و دو نشان ديگر - كلنل والتر هاليندر(53): دريافت كننده نشان از شخص هيتلر و پنج نشان نظامي ديگر. - هورست گيتنر(54): دريافت كننده نشان شجاعت - آدميرال برنهارد روگ(55): دريافت كننده نشان ا ز شخص هيتلر و پنج نشان نظامي ديگر. مهاجرت يهوديان؛ اجبار يا اختيار اكنون اين فرض كه دولت آلمان در پي كشتار جمعي يهوديان بوده غيرمنطقي و غيرقابل پذيرش است اما ميتوان پذيرفت كه آلمان خواهان مهاجرت يهوديان در زمان حكومت هيتلر بوده است. اما سئوال اين است كه آيا يهوديان خود موافق اين مهاجرت بودهاند يا خير؟ به عبارت بهتر آيا مهاجرت به خارج از اروپا امري اختياري بوده است يا اجباري؟ در جواب بايد گفت كه به طور قطع در ميان عامه يهوديان، افراد و گروههايي را ميتوان يافت كه مخالف چنين مهاجرتي بوده، تداوم زندگي در كشورهاي اروپايي را بر مهاجرت به هرنقطه دنيا ترجيح ميدادهاند. اما نكته مهم آنكه رهبران جامعه يهودي و نخبگان تصميم گيرنده براي يهوديان اروپاخواهان مهاجرت بودهاند. از اين رو هرچند مهاجرت مذكور از نگاه برخي از يهوديان اجباري و با فشار يهوديان بوده است، اين مهاجرت را بايد مهاجرتي اختياري براي كل جامعه يهود دانست. چرا كه اقدامات دولت آلمان در مجتمعسازي و سپس اخراج يهوديان از اروپا به درخواست و با هماهنگي رهبران يهود صورت ميگرفته است. چنان كه ذكر شد رهبران يهودي خواهان مهاجرت يهوديان اروپا به امريكا و فلسطين بودهاند تا از اين طريق زمينه اجتماعي و جمعيت لازم براي تأثيرگذاري بر سياست امريكا را پيدا كنند و نيز با افزايش جمعيت يهوديان در فلسطين، زمينه اشغال اين كشور را فراهم آورند. در حال حاضر تبليغات صهيونيستي و يهودي نه تنها منكر وجود چنين مهاجرت گستردهاي است كه حتي افكار عمومي جهان را نيز از آن منحرف ميكند. از آنجا كه رايش سوم به سياست جديدي روي آورد كه ميتوانست قدرت آلمان را در جهان افزايش دهد و آن را به مراكز قدرت در جهان نزديكتر سازد، از اين رو شخصيت تاريخي هيتلر نزديك به شخصيت تاريخي افسانهاي بختالنصر ميباشد كه زمينه پراكنده شدن يهوديان در جهان را به نحو دلخواهي فراهم آورد. براي درك بهتر سياستهاي هيتلر در قبال يهوديان، بايد در وضعيت اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي آلمان در آن زمان دقت كرد. از اين رو در ادامه به بررسي وضعيت يهوديان در آلمان خواهيم پرداخت. ادامه دارد ....
-
سايت موعود: گفتگوي محرمانه سه نفره در هتل "والدورف استريا" افشا شد که در ان «نورمن پودهورتز» يکي از بنيانگذاران نو محافظه کاري در آمريکا درگفتگوي 45 دقيقه اي با بوش و مشاور وقتش "کارل راو" توضيح داد چرا زمان آن رسيده است که جنگ جهاني سوم بايد اغاز شود . به گزارش برنا رييس جمهوري آمريکا چندي پيش از جنگ جهاني سوم سخن گفت و حتي سخنگوي خود را نيز شگفت زده کرد تا در جبران اشتباه وي آن را «سخناني کنايه آميز» بنامد. پس از ديدار روساي جمهور ايران و روسيه هنگامي که «جرج بوش» از جنگ جهاني سوم سخن گفت، کاخ سفيد وانمود کرد که آقاي رييس جمهور منظوري از اين گفته نداشته است. اما تصوير آخر الزماني از" جرج بوش" که در ذهن ها نقش بسته به سختي فراموش مي شود. اين تصوير داستاني طولاني دارد و به سال 2001 ميلادي برميگردد. «دي سايت»در اين باره نوشت از آن زمان تا کنون مغزهاي متفکر و با نفوذ عرصه سياست خارجي روي اين مساله کار مي کنند که جنگي که جرج بوش پس از حملات 11 سپتامبر آغاز کرد، نه جنگ عليه تروريسم که يک «جنگ جهاني» بوده است. هيچ کس اين مسأله را بيشتر از نظريه پرداز 77 ساله نيويورکي «نورمن پودهورتز» يکي از بنيانگذاران نو محافظه کاري در آمريکا در بوغ و کرنا نکرده است. او سالها در نوشته ها و مصاحبه هايش و حالاهم در کتاب جديدش از نظريه اي مي گويد که طبق آن ايالات متحده مدتهاست درگير يک جنگ جهاني شده است. اولين نفر«اليوت کوهن» يکي از مشاوران نو محافظه کار پنتاگون بود که در نوامبر 2001 ميلادي در" وال استريت ژورنال" يازده سپتامبر را نقطه آغاز جنگ جهاني چهارم ناميد. چرا جنگ جهاني چهارم؟ نو محافظه کاران امريکا جنگ سرد را به عنوان جنگ جهاني سوم مي شناسند. رئيس سابق سيا "جيمز وسلي" در سال 2002 ميلادي اين رويه را با معرفي کردن دشمن در اين جنگ ادامه داد: شيعيان مسلمان ايران، حزب فاشيستي بعث عراق و سني هاي تروريست القاعده. "نيوت گينگريچ" رهبر سابق اکثريت کنگره امريکا نيز در سال گذشته از "جورج بوش" خواست جنگ 33 روزه ي اسرائيل با لبنان را به عنوان نبرد آغازين يک جنگ جهاني معرفي کند. اما "نورمن پودهورتز" با نفوذترين تبليغات گرجنگ جهاني چهارم است . او چند دهه از فعاليت خود را در ميان برنامه ريزان حلقه ي پنهان قدرت گذرانده است. به عنوان ناشر مجله ي "کامنتري" او به اولين نسل از نو محافظه کاراني تعلق دارد که نااميد از چپ ها به راستي ها پيوسته اند . بيشتر اين افراد يهودي و خيلي هايشان نيز پيروان "تروتسکي" (انقلابي و سياستمدار روس (1940-1879) معتقد به انقلاب جهاني) بودند. در طول سالهاي جنگ سرد آنها سکانداران سياست خارجي و در عرصه داخلي از مخالفان انقلاب فرهنگي و بر هم زنندگان نظم اجتماعي سال هاي دهه ي 60 بودند. "پودهورتز" با جنگندگي خستگي ناپذير ، هميشه از جمله ي اصلي ترين مشوقان دولت آمريکا بوده است. او با رئيس جمهور پيشين امريکا "رونالد ريگان" و همسرش "نانسي" روابط گرم و دوستانه داشت. "جرج دبليو بوش" در سال 2004 به وي مدال رياست جمهوري آزادي را که عاليترين افتخار براي يک غير نظامي در امريکاست اعطا کرد.اين نشان چيزي بيش از گراميداشت يک خادم قديمي بود. در بهار سال 2007 "نورمن پودهورتز" به يک گفتگوي محرمانه سه نفره در هتل "والدورف استريا" دعوت شد او بايد در اين گفتگوي 45 دقيقه اي براي رئيس جمهور و مشاور وقتش "کارل راو" توضيح مي داد چرا زمان آن رسيده که ايران مورد حمله قرار گيرد. "پودهورتز" در ماه سپتامبر در گفتگو با روزنامه "تايمز" در مورد اين ديدار گفت: جناب رئيس جمهور بسيار جدي بود و بيشتر مدت گوش مي داد . فقط يک بار زماني که "پودوهرتز" مذاکرات براي افزايش تحريم عليه ايران را تلاشي جهت دادن شانس پيروزي به دشمن ناميده بود، "بوش" و مشاورش خنده سر داده بودند. کاخ سفيد اجازه اعلام اين ديدار محرمانه را توسط "پودهورتز" به بهانه چاپ جديدترين کتاب وي و تبليغ آن به او داده بود. کتابي با عنوان: جنگ جهاني چهارم، نبرد طولاني عليه فاشيسم اسلامي. اگر جنگهاي جهاني پيشين عليه امپرياليسم، فاشيسم و کمونيسم بود، در چهارمين جنگ جهاني امريکا در مقابل "فاشيسم اسلامي" صف آرايي مي کرد. به اعتقاد نويسنده اين کتاب چنين پديده اي اولين بار پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران ظهور کرد و نخستين برخورد آن با امريکا توسط گروه مقاومت حزب ا... در سال 1983 ميلادي در بيروت بود. اين پديده با ظهور "صدام" خود را بصورت ميراثي از هيتلر و استالين نمايان کرد وبعد از آن توسط گروه القاعده بعنوان پيام آور آزادي براي اهل تسنن معرفي شد. طبق اين نظريه جنگ افغانستان ، جنگ عراق، نبرد 33 روزه اسرائيل عليه لبنان و موضوع برنامه هسته اي ايران جبهه هاي مختلف اين نبرد واحد جهاني هستند. پودهورتز" مي نويسد: پس از "اسامه بن لادن" ، "محمود احمدي نژاد" چهره شاخص اين جريان است. او يک انقلابي است که هدفش در سرنگون کردن نظم جهاني خلاصه مي شود. بنابراين کسي که در صدد پيروزي بر فاشيسم اسلامي است بايد همانند کابل و بغداد به تهران حمله کند با اين حال پديده "فاشيسم اسلامي" به نظر نگارنده کتاب مذکور، از تفاوتهايي در دو جنبه شيعي و سني برخوردار است، تفاوتهايي که طاغوتهاي سکولار همانند "صدام" و رهبران جنگهاي صليبي مانند "بن لادن" شاخصه هاي آن هستند. وي منکر فصول مشترک بين علايق و عقايد رهبران دنياي عرب و همتايان فارسي زبان آنان بوده و اصولا فرقي ميان گروههاي مخالف محلي و جنبشي جهاني به نام جهاد اسلامي قائل نيست. "دي سايت" در ادامه آورده است: تاثيرجنبي اين نظريه براي پيروان "بوش" اين ارمغان را دارد که رسوايي نظامي آمريکا در عراق را در سايه مبارزات بشر دوستانه نظاميان به مساله کوچکي در اندازه يک شکست بي اهميت تقليل دهند. چرا شکست؟ "پودهورتز" مي پرسد مگر قتل عام روزانه شورشيان در عراق در حقيقت نشانگر پيشرفتهاي آمريکا براي بسط دمکراسي و ايجاد وحدت اين کشور توسط سيستم حکومتي کارامد نيست؟ اگر ما پذيرفته ايم که آمريکا در عراق پيروز خواهد بود، چرا ريخته شدن خونهاي بسيار مارا نگران مي کند. ايده جنگ جهاني آن هم با فاشيسم اسلامي، در سياست داخلي نيز کمک مي کند تا مخالفان سرجاي خود نشانده شوند. اگرچه"جرج بوش" چنين جنگي را با وجود تاکيد "پودهورتز" جنگ جهاني "سوم" مي نامد، اما او نيز در تعريف خطر برنامه هسته اي ايران آن را نه تنها خطري براي صلح جهاني که بعنوان موضوعي براي جنگي همه گير معرفي مي کند وهمزمان با طرح موضوع جنگ جهاني محدوده خطوط قرمز را نيز براي ايران تنگ تر مي کند. اگر تا کنون ساخت بمب اتمي توسط ايران براي بوش نگران کننده بود اين بار دستيابي به دانش هسته اي است که آتش چنين جنگي را شعله ور مي کند. با اين وجود در حاليکه "بوش" بر ضرورت جلوگيري از وقوع اين جنگ تاکيد مي کند، "پودهورتز" مشتاقانه انتظار تحقق آن را مي کشد. شايد ديگران در مقابل نظرات اين "جنگ طلب" موضع بگيرند، اما او فارغ از تمام مخالفتها براي چنين روزي لحظه شماري مي کند چرا که او سرشار از حس قدرتي است که خود را برتر از "ليبرالهاي ترسو" بداند. براي او ترديد موجود در چشمان رقبايش نشانگر آن است که حق با وي است. به همين دليل همواره بر موضع خود پافشاري مي کند. مقاله اخير وي در نشريه "کامنتري" که در ژوئن 2007 ميلادي تحت عنوان: "دلايل حمله به ايران" چاپ شد، با اين عبارت به پايان مي رسد. من بعنوان يک آمريکايي و يک يهودي از صميم قلب دعا مي کنم که رييس جمهور بوش چنين کاري را انجام دهد. اين درحالي است که پيش از سفر رييس جمهور کشورمان به نيويورک "پودهورتز" طي مصاحبه هاي بيشماري عنوان کرده بود که مطمئن است "جرش بوش" پيش ا ز پايان دوران رياست جمهوري اش به ايران حمله خواهد کرد.وي همچنين در يک برنامه تلويزيوني گفته بود: اگر ما به ايران حمله کنيم،که اميدوارم اينکونه باشد و براي آن دعا مي کنم، موج دشمني با آمريکا از بين خواهد رفت و به جاي اين آمريکا ستيزي که تاکنون تحمل کرده ايم جشن دوستي خواهيم گرفت. با اين حساب طبق منطق "پودهورتز"ي همين امر نشانه اي است براي اينکه بدانيم در جنگ جهاني چهارم آمريکا پيروز ميدان خواهد بود. چون هرچه دشمني با آمريکا بيشتر شود به اين معني است که واشنگتن بيش از پيش در راه درست گام بر مي دارد. "پودهورتز" از وحشتي که حضور يک غول نظامي در مردم ايجاد ميکند لذت مي برد. غولي که ساخته دست خودش است. برملا کردن ويژگيهاي اين غول، وي را به وجد مي آورد. او علنا و با انگيزه تمام يهودي بودن خود را چنان پر رنگ مي کند که گويي آخرين اميد رژيم صهيونيستي در برابر پديده کذايي فاشيسم اسلامي است و در عين حال همين عقايد را در حلقه يهوديان امريکا که کم و بيش به آرمان اسراييل وفادار مانده اند و سياست خاورميانه اي بوش را با نگراني دنبال مي کنند ترويج مي کند. پاره اي از نظرات "پودهورتز" نيز هيچ پايگاهي درواقعيت ندارد. او در کتابش در خصوص مخالفت هاي جهاني با وقايع عراق مي نويسد: خونهاي ريخته شده در جنگ عراق نبايد کمتر از ميزان خوني باشد که از سربازان ما در درگيريهاي خاورميانه ريخته مي شود. هرچه باشد اين جنگ هم نوعي نبرد شهري است. برخي وي را بخاطر چنين اظهاراتي "مردي که بسرعت درحال تنها شدن است" ناميده و مانند "يان بوروما" نويسنده و سياستمدار نيويورکي دچار "نابينايي ايدئولوژيکي" مي دانند. اما او کماکان در ميان حلقه قدرتمندان واشنگتن مردي معتبر و صاحب راي است. شايد فراخوان نو محافظه کاران که منجلاب عراق را براي آمريکا به ارمغان آورد کمي زود اعلام شد. چه کسي فکر مي کرد سياست خارجي انقلابي آنان قرباني جنگ عراق شود. اين چيزي ا ست که بيش از همه بايد مورد توجه نامزد اصلي جمهوري خواهان "رودي جولياني" در انتخابات آينده آمريکا قرار گيرد. هرچه باشد چندي است که "پودهورتز" مشاور وي در امور سياست خارجي شده است.
-
اخبار مرتبط با تهدیدات امریکا و اسراییل اخبار مرتبط با تهدیدات امریکا و اسراییل
super_comando پاسخ داد به sina12152000 تاپیک در اخبار عمومی
سايت دارابكس: اسرائيل در نقشه اي سري تصميم دارد تا تاسيسات غني سازي اورانيوم ايران را با سلاح هاي اتمي ويران كند. به گزارش خبرنگار سرويس بين المللي خبرگزاري انتخاب به نقل از تايمز آنلاين، منابع نظامي اسرائيل اعلام كرده اند كه دو گردان نيروي هوايي اسرائيل در حال آموزش براي بمباران كردن تاسيسات هسته اي زير زميني ايران مي باشند. گفتني است ، بعد از بمباران اتمي هيروشيما و ناكازاكي توسط ايالات متحده در سال 1945 ،اين اولين باري خواهد بود كه كشوري از بمب اتمي در تقابل با كشوري ديگر استفاده خواهد كرد. هريك از سلاح هاي اتمي اسرائيل معادل يك پانزدهم بمب هايي است كه در هيروشيما ازآن استفاده شد. بر اساس اين نقشه ،بمبهاي هدايت شوندۀ ليزري مي توانند تونلهايي در اهداف ايجاد كنند. و همچنين بمبهاي كوچك اتمي[رقيق شده] موسوم به"mini nuke" در بمباران تاسيسات اتمي نطنز مورد استفاده قرار خواهد گرفت كه مي توانند در اعماق زمين نفوذ كرده و ريسك انشقاق راديو اكتيو را كاهش دهند. بنا به اظهارات يك منابع آگاه؛به محض اينكه نور سبز رنگ مشاهده شد ،اولين ماموريت انجام شده تلقي گشته پروژه اتمي ايران فلج خواهد شد. اين طرح روز يكشنبه هفته گذشته در ساندي تايمز در پي ادعاهاي سرويس اطلاعاتي موساد ،مبني بر اينكه كه ايران به اورانيوم غني سازي شده بسيار نزديك شده و اين مقدار براي ساخت بمب اتمي در عرض دوسال كافي مي باشد،منتشر شد به اعتقاد فرمانده هان نظامي اسرائيل ،اين حملات متعارف براي نابود كردن تاسيسات غني سازي كه به خوبي محافظت مي شوند كافي نخواهد بود. به گفتۀ اين مقامات بسياري از اين تاسيسات در عمق 70 فوتي زمين زير لايه هاي بتوني و سنگي قرار دارند. منابع ارشد نظامي در پنتاگون اينگونه اظهار داشتند؛ در صورتي كه دستور چنين حملاتي صادر شود و ايالات متحده مداخله نكند،اسرائيل از بمبهاي موسوم به"bunker-busters"[سنگر شكن و نفوذ كننده] كه اهداف زير زميني را مورد هدف قرار مي دهند ،استفاده خواهد كرد. بر پايۀ اين گزارش ،مقامات اسرائيل و امريكا بارها در باره چگونگي عمليات ملاقات هايي داشته اند .يك تحليلگر نظامي در اين باره به تايم گفت:هدف از علني كردن اين طرح تحت فشار قرار دادن تهران براي توقف برنامه هاي هسته اي آن،ترغيب كردن امريكا براي حمله به ايران و پيش از آن نرم كردن افكار جهاني براي حملات اسرائيل مي باشد. برخي از تحليلگران هشدار داده اند كه عكس العمل ايران در برابر چنين حملاتي از نوسانات شديد در قيمت نفت شروع شده تا حملات تروريستي به پايگاه هاي يهوديان در سراسر دنيا ادامه خواهد يافت. اسرائيل حملات خود را از جنوب تهران كه به گفتۀ آنها برنامه هاي هسته اي را در بر گرفته شروع خواهد كرد.بر اساس اين گزارش مراكز تاسيسات هسته اي ايران به شرح زير بيان شده اند: نطنز جايي كه هزاران سانتريفيوژ براي غني سازي اورانيوم نصب شده است ومركز غني سازي اورانيوم نزديك اصفهان ،جايي كه به گفتۀ معاون رئيس جمهوري جمهوري اسلامي ،250تن از گاز مصرفي براي فرآيند غني سازي از آنجا تامين مي شود و ديگري رآكتور آب سنگين در اراك كه در اينده مي تواند پلوتونيوم كافي براي ساختن بمب را توليد كند. به گفتۀ مقامات اسرائيلي نابودي هر 3 مركز هسته اي ايران، برنامۀ هسته اي اين كشور را به تعويق خواهد انداخت و اسرائيل را از زندگي زير سايۀتهديد هالوكاستي ديگر خواهد رهانيد. دولت اسرائيل مكرراً هشدار داده كه هرگز اجازۀ ساخت سلاح هاي اتمي به ايران كه رئيس جمهوري آن از محو اسرائيل از نقشه جهان ،سخن مي گويد را نخواهد داد. به گزارش خبر سرويس بين المللي خبرگزاري انتخاب ؛رابرت گيتس وزير دفاع ايالات متحده اقدام نظامي بر عليه ايران را اخرين گزينه ذكر كرده و از مقامات اسرائيلي خواسته كه تصميم گيري در اين مورد را بعهدۀ امريكا بگذارند. بر پايۀ اين گزارش ؛خلبانان اسرائيلي در هفته هاي گذشته براي آموزش براي پرواز 2هزار مايلي بر اهداف مورد نظر در ايران به جبل الطارق در حال تمرين پرواز مي باشند. در اين گزارش آمده،يكي از سه مسير هوايي محتمل كه براي حملات در نظر گرفته شده ، تركيه مي باشد. نيروي هوايي هاتزاريم در صحراي نقب در تل نو ،در جنوب تلاويو،در حال آموزشهاي تاكتيكي براي استفاده سلاح هاي اتمي اسرائيل در اين عمليات مي باشد و نظارت اماده سازي اين نيروها بر عهدۀ آلوف [ژنرال] الايذر اشكدي،فرماندۀ نيروي هوايي اسرائيل است. يك منبع نزديك به پنتاگون اعلام كرد كه بسيار بعيد مي داند ايالات متحده چنين تاكتيكي را تائيد كند. وي در ادامه گفت :منابع ما اعلام كرده اند كه اسرائيل مجبور خواهد بودبه دنبال تصويب بعد از وقوع اين بمباران ،مشابه انچه در سال 1981 بعد از انهدام تاسيسات اتمي عراق در اسيراك انجام داد، باشد. بر اساس محاسبات دانشمندان اتمي گرچه الودگي ناشي از انهدام اهداف زير زميني ايران محدود خواهدبود اما صدها تن تركيبات اورانيوم و راديواكتيو،آزاد خواهد شد. به باور مقامات اسرائيلي ، ايران در اقدامي تلافي جويانه براي جلوگيري از حملات ثانوي ، موشكهاي بالستيك شهاب 3 را به اسرائيل پرتاب خواهد كرد. بهر حال كارشناسان امريكايي عواقب اين اقدام را جدي برشمرده و اعلام كرده اند كه چنين اقدامي اعتراضهاي گسترده در جهان اسلام را در پي داشته و رابطۀ دوستانۀ كشورهاي مسلمان با غرب را خدشه دار خواهد كرد. سرهنگ سام گاردينر،مشاور ارشد پنتاگون در اينباره به تايم گفت:در صورت وقوع چنين عملياتي ايران تنگۀ هرمز را خواهد بست و با اين اقدام، شاهراه 20 درصد از نفت مصرفي جهان را مسدود خواهد كرد. به گزارش خبرنگار سرويس بين الملل خبرگزاري انتخاب به نقل از تايمز آنلاين، برخي منابع در واشنگتن اظهار داشته اند ؛ما ترديد داريم كه اسرائيل قدرت حمله به ايران را داشته باشد.گرچه دكتر افراييم اشنه ، معاون وزير دفاع اسرائيل ماه گذشته اظهار داشت ؛"زمان تصميم گيري جامعه جهاني و اسرائيل در رابطه با اقدام نظامي بر عليه ايران نزديك شده است".- 3,986 پاسخ ها
-
- تهدیدات
- جمهوری اسلامی ایران
-
(و 2 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
تاپیک جامع اخبار موشکی (بالستیک ، کروز و .. )
super_comando پاسخ داد به milad11110 تاپیک در اخبار نظامی
ايرانين يو كي:رتش آمريكا ادعا كرد كه يك نوار ويدئويي حاوي تصاويري از مراحل نصب و پرتاب راكت هاي ايراني توسط شبه نظاميان عراقي را كشف كرده است. به گزارش شبكه اي بي سي نيوز مقامات ارتش گفتند كه اين نوار ويديويي در جريان حمله دو روز قبل نيروهاي آمريكايي به شهر نهروان در حدود 32 كيلومتري شرق بغداد كشف شده است . به ادعاي نظاميان آمريكايي اين فيلم حاوي تصاويري است كه طي آن شبه نظاميان عراقي در حال نصب و استقرار 46 پرتابگر موشك هستند كه 34 پرتابگر به راكت هاي 107 ميلي متري ايران مجهز شده اند. در نوار ياد شده همچنين مشاهده مي شود كه افراد نقاب دار در حال بارگيري و پرتاب موشك هاي بزرگ هستند و همزمان صداي مقتدي صدر، روحاني شيعه عراقي در پس زمينه تصوير به گوش مي رسد كه در حال محكوم كردن حمله آمريكا به عراق است. از سوي ديگر نام "مهدي"، امام دوازدهم شيعيان نيز بر روي يكي از راكت ها به صورت ناخوانا نقش بسته است. ارتش آمريكا مدعي شد كه نوار ويدئويي به دست آمده نشانه ديگري از حمايت ايران از شورشيان عراقي است. فرماندهان آمريكايي در عراق مدت هاست كه ايران را به تامين سلاح، حمايت و آموزش گروه هاي مسلح در اين كشور متهم مي كنند در حالي كه اين ادعا بارها از سوي ايران تكذيب شده است. -
عباس عبدی طی مقاله ای، نقدی بر گزارش شورای اطلاع رسانی دولت از عملكرد دو ساله دولت نوشته است که بخش استنادی اين مقاله را می خوانيد: 1- گزارش دولت هيچ تشابهی با اين نوع گزارش ها كه مرسوم و علمی و منضبط است ندارد و بیمقدمه وارد بخش كشاورزی و دام میشود و سپس بخش مسكن، نفت و انرژی، نظام بانكی، سهام عدالت، صادرات و واردات و ساير بخشها عناوين ديگر اين گزارش هستند كه هيچ تناسبی با يك گزارش علمی ندارند. 2ـ در گزارش به نحو لازم و حتی در حداقل هم به اصول و سياستهای كلان اقتصادی اجرائی اشاره نشده است كه براساس كدام راهبرد و سياستهای اقتصادی دستاوردی وجود داشته است و خواننده متحير میماند كه اتخاذ چه سياستی منجر به چنين دستاوردهايی شده است؟ اگر گزارش ادعا میكند كه سرمايهگذاری خارجی به نحو بیسابقهای در كشور اضافه شده، و نيز اذعان دارد كه فشارهای جهانی و تحريمها هم همزمان بوده است، اما توضيح نمیدهد كه چگونه و براساس چه سياستی موفق به انجام چنين هدفی شدهاند. 3ـ فقدان اعتماد بهنفس در گزارش موج میزند. زيرا در همه جا سعی كرده با ارائه آمار و ارقامی (كه واقعی بودن آنها بحث ديگری است) خود را بهتر از دولتهای 16 سال قبل معرفی كند، در حالی كه چنين امری جز از فقدان اعتماد بهنفس، از چيز ديگری ناشی نمی شود. آيا نويسنده گزارش فكر نكرده كه اگر توليدات پتروشيمی در اين دو سال زياد شده، از آسمان كه نيامده، طبعاً سرمايهگذاریهای دولتهای قبلی موجب آن شده است. و اين را نمیتوان افتخار اين دولت دانست. 4ـ گزارش مخاطب خود را افراد فهميده و فهيم تصور نكرده است. لذا آمارهايی را ارايه میدهد كه مطمئن است كسی، نويسنده را برای آنها مواخذه نمیكند. آخر چگونه میشود كه سود بانكی كم شود و رغبت مردم برای سپردهگذاری بيشتر شود؟؟!! يا اينكه بحران خارجی و تحريم زيادتر شود و روابط بانكی ما هم دچار اختلال شود، ولی در عين حال 38 ميليارد دلار سرمايهگذاری خارجی صورت گيرد؟! 5ـ گزارش دنبال ارايه تصويری صحيح از اقتصاد و مملكت نبوده، و حتی به معيارهای درونی دولت هم توجهی نكرده است. مثلاً آمار خود را از مراجع غيرمعتبر ارايه كرده. در خصوص آمار اشتغال مرجع اصلی مركز آمار است و نه وزارت كار، اما چون ارقام رسمی مركز آمار به نفع نبوده به ارقام مخدوش و غير معين مراكز دولتی ديگر مراجعه كرده است. 6ـ كيلويی بودن ارقام گزارش از ويژگیهای آن است. كلمات سر راست 1000 تفاهمنامه، 1000 انجمن علمی، 600 مصوبه، 500 هزار واحد مسكونی و... از جمله ارقامی هستند كه معرف اين ويژگی است. يا اينكه 500 هزار نفر به ظرفيت 750 هزار نفری آموزش عالی در اين دو سال اضافه شده است!! 7ـ فقدان اعتماد بهنفس در موارد ديگر گزارش هم مشهود است، به طوری كه به مسايل اساسی كه مورد توجه جامعه است، مثل دو يا چند برابر شدن قيمت مسكن يا رشد نقدينگی يا حجم عظيم مصارف دلاری از درآمدهای نفتی و... مطلقاً اشارهای نمیكند. 8ـ ادعاهايی در گزارش مطرح میشود كه توهين به شعور خواننده است، مثل اينكه در طول تاريخ كشور برای اولين بار كوشش دولت برای كاهش وابستگی بودجه به نفت نتيجه داده است!!! و در سال 1386 به زير 50 درصد خواهد رسيد!! 10ـ در طول گزارش حتی به يك مورد ضعف و نارسايی اشاره نشده است، در صورتی كه هر عاقلی میداند كه بهترين سياستها هم مآلاً منجر به بروز مشكلاتی میشوند كه بايد آنها را ذكر كرد ولی همان فقدان اعتماد بهنفس كه در زير پوشش نمايش افراطی اعتماد بهنفس پنهان میشود، مانع از آن میشود كه دولت ضعفها را ببيند يا اگر ديد جرأت بيان و توضيح آنها را داشته باشد. 11ـ بخشی از آمارهای ارايه شده رسمی نيستند، و از دل بدنه كارشناسی دولت برنيامدهاند. اگر دولت به هر دليلی آمارهای رسمی را معتبر نمیداند، بناچار بايد سازوكار ديگری را برای ارايه آمار ارايه دهد، پيش از آنكه در گزارش رسمی خود به آنها استناد كند. 12ـ بینظمی و ادبيات غير رسمی ويژگی ديگر گزارش است. برای نمونه يك خط درباره اعتبارات بانكی نوشته شده و 10 خط درباره خريد نقدی گندم، ادبيات گزارش نشان میدهد كه يك نفر دمدستی در دفتر دولت مجموعهای از آمار و ارقامی كه جلويش بوده را با همكاری ديگران نوشته و گزارش را به هم سنجاق كردهاند. اين بی نظمی در قالب ادعاهای عجيب خود را نشان داده است. مثل اين گزاره: "برای اولين بار پس از جنگ، دولت در بودجه جلوی افزايش هزينه های مصرفي(!!) و جاری را گرفت و برای اولين بار نسبت بودجه عمرانی را گسترش داد." فارغ از مضمون و ادبيات اين گزاره، به نظر می رسد نويسنده هيچ آشنائی با بودجه های قبلی نداشته است. در يک کلام می توان گفت که دولت در سياستهای خود در اين دو سال هم مثل نوشتن همين گزارش عمل كرده است. فارغ از همه اينها يك كار خوب و انسانی اين دولت خريد نقدی گندم است كه بايد از آن تقدير كرد، شايد هم بهتر است رفتار دولتهای قبلی را در اين زمينه محكوم كنيم. ضمناً جمله پايانی گزارش را هم نبايد از ياد برد كه «رييسجمهور و دولت نهم تنها رئيسجمهور و دولتی هستند كه تاكنون در تاريخ ايران، موفق به بازديد از همه شهرهای كشور و ديدار با مردم سراسر كشور شدهاند. سايت هم ميهن
-
به نظر شما جنگ غريب الوقوع منطقه را تهديد ميكند ؟
super_comando پاسخ داد به Brother تاپیک در دکترین و استراتژی
من شك ندارم كه جنگ بزرگي بزودي رخ خواهد داد و مخصوصا اينكه بعد از سخنان رئيس جمهور فرانسه و رئيس جمهور آمريكا كه گفته ايران بزرگترين خطر جهاني و اولين حامي فعال تروريسم و اينكه قصد ايجادهلوكاست اتمي را داره نشون ميده كه هيچ سازشي در كار نخواهد بود و از اين سخنان فقط بوي جنگ را ميشود استشمام كرد. خدا خودش بخير بگذرونه -
روزانلاين:لندن- سپاه پاسداران انقلاب ايران به تدريج به يک قدرت سياسي و اقتصادي کشور تبديل شده است. به گفته تحليلگران ايراني، سپاه با کنترل بيش از 100 شرکت و به گماني بيش از 12 ميليارد دلار سرمايه در تجارت و ساخت و ساز ايران حضور دارد. سپاه پاسداران در سال 1979 به عنوان يک نيروي نظامي و امنيتي براي پشتيباني از آرمان هاي انقلاب اسلامي ايران تاسيس شد. ولي اين نيروي قدرتمند 125 هزار نفري پس از جنگ هشت ساله با عراق، با به کارگيري توان مهندسي خود وارد صحنه بازسازي کشور شد و گلوگاه هاي استراتژيک اقتصادي ايران را در اختيار گرفت. اقتصاد دانان و تجار داخل ايران و نيز تحليلگران خارج از کشور مي گويند اين ارتش افسانه اي و مردمي با ورود به انواع و اقسام فعاليت ها که حتي شامل امور دندانپزشکي و مسافرتي هم مي شود، به بازيگر اصلي در پروژه هاي عظيم تبديل شده است. دامنه حضور سپاه، تحت زمامداري محمود احمدي نژاد، رييس جمهورايران که خود سابقه اي در اين ارتش دارد به کابينه دولت هم رسيد: 14 عضو از کابينه 21 نفري دولت را فرماندهان سابق سپاه تشکيل مي دهند. ضمنا"، افسر سابق 80 کرسي از 290 کرسي مجلس را نيز به خود اختصاص داده اند و در شوراهاي محلي و شهرداري ها هم حضور پيدا کرده اند. علي لاريجاني، مذاکره کننده اصلي ايران در مناقشه هسته اي هم، قبلا" عضو سپاه پاسداران بوده است. رشد فزاينده اقتصادي سپاه پاسداران، خود مي تواند توضيح مناسبي براي دلايل تلاش دستگاه ديپلماسي بوش در اعلام نام آنها به عنوان سازمان تروريستي باشد: حتي بيشتر از خود اين عنوان، در نظر گرفتن سپاه به عنوان گروه تروريستي مي تواند به مسدود ساختن دارايي ها و اخلال در فعاليت طرف هاي تجاري وابسته به آنها بيانجامد. اين اقدام از طريق اختلال در عملکرد همه اموري مرتبط با سپاه، خود موجب تاثير بر تامين اعتبار و سرمايه گذاري در محدوده هاي وسيعي از اقتصاد ايران خواهد شد. تحليلگران مي گويند، سپاه پاسداران به کمک درآمدهاي ميليارد دلاري و به عنوان قلب ايدئولوژيک انقلاب اسلامي، توانايي هاي خود را در حمايت مالي و انجام عمليات هاي نظامي به دور از چشم مردم گسترش داده است. رابين هيوگز، معاون سردبير هفته نامه دفاعي جينز در لندن، گفت: "حالا همه پول هايي که به دست مي آيد، صرف اين مي شود که آنها تبديل به قدرتمندترين نيرو شوند. نکته مهم اين است که هيچ عامل کنترل کننده اي براي نظارت بر فعاليت هاي اقتصادي سپاه پاسداران ايران وجود ندارد." در خارج از ايران، پروژه هاي احداث خط لوله، جاده ها، پل ها و به ميزان رو به رشدي، پروژه هاي نفت و گاز در اختيار شاخه مهندسي سپاه است، چيزي معادل شرکت مهندسي ارتش ايالات متحده. گاهي هم شرکت هاي وابسته به سپاه مشغول انجام آن هستند. يک اقتصاددان در تهران که به دلايل امنيتي نخواست نامش فاش شود، گفت: "ما از پول زيادي بين 12 تا 15 ميليلرد دلار در قراردادها صحبت مي کنيم. واقعيت اين است که جز تعداد کمي، براي بقيه بخش خصوصي، پروژه اي نمي ماند. بيش تر پروژه ها توسط شرکت هاي وابسته به سپاه انجام مي شوند." مقامات ايراني قراردادهايي به ارزش 6 ميليارد دلار را در مدت کوتاهي فاش کرده اند که به سپاه واگذار شده، چيزي حدود يک دهم ارزش کل صادرات سالانه ايران که تازه بخش عمده آنرا نفت تشکيل مي دهد. توليد ناخالص ملي سالانه در ايران حدود 204 ميليارد دلار است که با هزينه هاي زندگي مردم مطابقتي ندارد. ماهان عابدين، مدير تحقيقاتي ايراني الاصل مرکز مطالعات تروريسم در لندن مي گويد حتي شرکتهايي که سپاه در آنها سهم مالکيت مستقيمي ندارد، تحت کنترل آن ها هستند. عابدين گفت: "کساني که عملا" کارهاي سخت در پروژه هاي ساخت و ساز انجام مي دهند، با در نظر گرفتن اينکه سپاه مشغول طراحي تعداد زيادي از اين پروژه هاست، عملا" افراد سپاهي هستند. اما حرفي از مالکيت زده نمي شود. يک ساختار پيچيده تجاري وجود دارد. آنها هميشه اين ارتباط را مخفي نگه مي دارند." "در سالهاي دهه 80، اين نيرو از نظر عقيدتي يکدست بود و به شدت اسلامي. اما حالا همه چيز به پول در آوردن ربط پيدا کرده است." سپاه پاسداران نقش منحصر به فردي را در جامعه ايران بازي مي کند. اوايل به عنوان يک ارتش مردمي در ايجاد توازن با نيروي نظامي حرفه اي کشور، براي حفاظت از انقلاب اسلامي آيت الله روح الله خميني در برابر ضربات و دسيسه هاي وابستگان خارجي، و امروز هم به همان دليل اما براي جناح مشهور به اصولگرا باقي مانده اند. نيروهاي سپاه به موازات ارتش ايران با دانشکده افسري و نيروهاي دريايي، هوايي و زميني مجزا سازمان يافته اند که گزارش آنها مستقيماً به رهبر حکومت شيعه ايران داده مي شود. سپاه پاسداران با آوردن تجهيزات ذخيره شده، امکانات پزشکي زمان جنگ، توانايي هاي مهمات سازي و نيروهاي کار ارزانش، تبديل به پيمانکار برگزيده اي در بسياري از پروژه هاي دولتي شده است. هنري پالسن، وزير خزانه داري ايالات متحده، در نطق ماه گذشته اش گفت: "سپاه چنان در شرکت هاي اقتصادي و موسسات تجاري ايران ريشه دوانده، که هر چه بيشتر جلو مي رويم، فکر مي کنيم وقتي با ايران وارد معامله اي مي شويد يعني با سپاه پاسداران انقلاب ايران وارد معامله شده ايد." بنابر عقيده بسياري از کساني که با عملکرد سپاه پاسداران آشنايي دارند، ارزش هيج اقدام ديگري براي ايالات متحده قابل مقايسه با اعمال تحريم عليه سپاه پاسداراني نيست که خارج از سيستم بازرسي مجلس ايران و سازمان مديريت و برنامه ريزي اين کشور به کسب درآمدهاي چندين ميليارد دلار مشغول است. چنين گردش سرمايه اي، بر اساس بحث هاي موجود ميان رهبران مخالف و برخي تحليلگران، مي تواند صرف حمايت مالي عمليات هاي پنهاني نظامي نظير پشتيباني از جنگجويان شيعه در عراق، ارسال تجهيزات به جنگجويان حزب الله لبنان و نيز توسعه برنامه هاي سري هسته اي شود. تاسيسات بحث انگيز غني سازي اورانيوم در نطنز که در سال 2002 برملا شد، تحت نظارت نزديک سپاه پاسداران و بدون نظارت سيستم عمومي بودجه بندي مجلس ايران توسعه يافت. از آن زمان به بعد، مقامات آمريکايي سعي در تحميل يک سري تحريم ها براي توقف کمک هاي مالي به ايران براي توسعه برنامه هاي هسته اي و موشکي آن کشور کردند. منبع: لوس آنجلس تايمز- 26 آگوست
-
موعود:به گزارش جهان، رژيم صهيونيستي به تازگي مدعي شده است كه با گذشت بیش از شش دهه از پایان جنگ جهانی دوم، صاحب یکی از بزرگترین آرشیوهای اسناد دوران جنایات آلمان هیتلری شده است که میتواند در شناسائی گوشههای دیگری از هولوکاست موثر باشد و با کمک این اسناد بتواند اسامی صدها هزار نفر دیگر از یهودیانی را که به قربانگاههای آلمان نازی فرستاده شدند، شناسائی کرد. جالبتر اين كه بر اساس اين ادعا، بنیاد ید و شم از هنگام برپائی خود تا کنون توانسته است، اسامی بیش از سه میلیون نفر را از میان اسناد و یا از روی شهادت بستگان آن قربانیان و یا فهرستهائی که در هر جامعه یهودی وجود داشته، شناسائی کند و تلاش برای کشف اسامی سه میلیون نفر باقی مانده همچنان ادامه دارد. رژيم اسراييل مدعي شد، 12 میلیون سند در دوران جنگ در آرشیو مرکزی نازیها در یک روستای آلمانی از طرف دولت آلمان هیتلری نگاهداری میشد که پس از جنگ به تصرف ارتشهای متفقین درآمد. به مدت دهها سال متفقین به کسی اجازه نمیدادند به این آرشیو نزدیک شود و یا اسناد آن را ورق بزند. در سالهای اخیر چنین اجازه ای به بنیاد ید و شم (موزه جنایات نازیها در اورشلیم) و برخی از کشورهای متفقین داده شد. ولی تنها در ماههای گذشته بود که موافقت گردید فتوکپی همه این اسناد به اسرائیل انتقال یابد. تالار نامهای قرباینان هولوکاست در موزه ید و شم در اورشلیم اين گزارش براي توجيه و دادن اعتبار به اسناد و ادعاي خود، با معرفي كردن آلمانها به عنوان افرادي بسیار منظم و دقیق كه دوست دارند هرچیز دارای سند باشد و آن را نگاهداری کنند و از همین راه است که دهها هزار عکس و قطعه فیلم از جنایات نازیها باقی مانده است، اسنادی هم که در آرشیو موسوم به "آرشیو اسناد صلیب سرخ در بادآلسون" در آلمان نگاهداری شده، از جمله شامل فهرستهای مشروح اسامی افرادی است که به اردوگاه مرگ آشوویتس که در آن بیش از یک و نیم میلیون نفر یهودی و غیر یهودی کشته شدند فرستاده شدند.اسناد مشابهی نیز درباره اردوگاههای دیگر نازی به نامهای بوخن والد، برگن- بلزن، داخائو و اردوگاههای دیگر در این آرشیو نگاهداری می شد. مقامات بنیاد ید و شم می گویند که این اسناد از جمله شامل هویت و مشخصات 5ر17 میلیون نفر انسان است که شمار نامعلومی از آنان یهودی بوده اند و به سالها وقت نیاز است تا بتوان همه این اسناد را مرور کرد و اسامی یهودیان را از آن استخراج نمود. این احتمال داده می شود که از میان انبوه اسناد بتوان به هویت چند صد هزار نفر دیگر از یهودیان قربانی شده پی برد. اين رژيم براي عده ارائه اين اسناد نيز دلايلي اين گونه مطرح ميكند كه در حال حاضر اسرائیل این اسناد را در اختیار همگان قرار نمی دهد، زیرا در این باره همه یازده کشور عضو باید تصمیم مشابهی اتخاذ کنند. احتمال میرود که این کار تا چند ماه دیگر عملی گردد. در موزه ید و شم در اورشلیم، بخش ویژهای برای شناسائی و ثبت اسامی قربانیان جنایات نازیها وجود دارد که تا کنون سه میلیون و یکصد هزار نام قربانیان یهودی در آنجا به ثبت رسیده است و تلاش برای شناسائی اسامی افراد دیگر ادامه دارد.
-
تاپیک جامع تهاجم به جمهوری اسلامی ایران
super_comando پاسخ داد به mostafa_by تاپیک در دکترین و استراتژی
دوستان به نظر بنده حيله اينكه ميخواهند سپاه پاسداران را در ليست سياه و سازمانهاي تروريستي قرار دهند قطعا يك علامت بزرگ است مبني بر اينكه حمله به ايران شديدا در پشت پرده در دستور كار است و اين زمزمه هاي مقدمه چيني حمله است.غرب سپاه پاسداران را محافظ و نگهدار و ستون پايه اصلي جمهوري اسلامي ميداند و حتي كنترل دولت و منابع بزرگ اقتصادي و پروژه هاي هسته اي را هم در كنترل سپاه ميبيند و با توجه به دولت احمدي نژاد كه اغلب از سپاهيان لباس شخصي تشكيل يافته و مهره هاي اصلي دولت همگي سابقه نظامي داشته و سردار سپاه بوده اند بنابراين آنها به اين نتيجه رسيده اند كه طلسم نابودي نظام جمهوري اسلامي همين سپاه است كه اگر نابود شود ستونهاي نظام فرو ميپاشد و سرنگون ميشود.بنابراين اگر سپاه كه نيروي نظامي و رسمي يك حكومت و در حاكميت و امور اقتصادي و سياسي و امنيتي هم نقش بالايي دارد به عنوان سازمان تروريستي به صورت رسمي اعلام شود اين معنا را خواهد داشت كه استكبار غرب حكومت جمهوري اسلامي را رسما تروريست و خطرناك براي جهان اعلام كرده و اين مهمترين بهانه و مقدمه چيني براي حمله به ايران و هدف قرار دادن تمامي مراكز مربوط به سپاه و حكومت و بلوكه شدن تمامي دارايي هاي خارجي ايران و تحت تعقيب قرار گرفتن مقامات ايراني خواهد بود و غرب تا زماني كه تمام مسائل را نسنجد و برنامه ريزي دقيق نكند و به اين نتيجه نرسد كه حمله موافقيت آميز خواهد بود و دشمنش امكان عكس العمل نشان دادن را نخوهد داشت هيچ عمليات نظامي انجام نخواهد داد. -
بازتاب:شبکه تلويزيوني «فاکس نيوز»، پرچمدار حمله به ايران، بر طبل جنگ ميکوبد. در فيلم کوتاهي که توسط يک فعال ضدجنگ به نام «رابرت گرين والد» با نام «فاکس حمله ميکند: ايران» تهيه شده و در يوتيوپ انتشار يافته، سرخط اخباري آورده ميشود که در فاکس نيوز ـ دالّ بر لزوم حمله به ايران ـ پخش ميشود و آنها را با گزارشهايي که در همين شبکه پيش از جنگ عراق انتشار يافته بود، مقايسه ميکند. به گزارش خبرنگار «بازتاب»، در بخشي از اين فيلم کوتاه، «کريستين امانپور»، خبرنگار «سي.ان.ان» که پيشتر با انتشار نامهاي خطاب به خبرگزاريهاي «ABC» ،«CBS» ،«NBC» ،«MSNBC» و «CNN» با تشريح اينکه چگونه يک شبکه خبري [CNN] به جاي اطلاعرساني درست درباره جنگ عراق، پاي در جاي پاي رهبران فاکس نيوز گذاشت، مي افزايد: شبکه خبري من از سوي دولت و پياده نظام آن در «فاكس نيوز» مرعوب شده بود. «رابرت گرين والد» در مطلبي درباره اين تصاوير مينويسد: من به روشني حمايت همهجانبه فاكس از جنگ عراق را به ياد دارم که چگونه آنها [سران کاخ سفيد] را براي جنگ تشويق ميکردند. اين در حالي بود كه چنين تصاوير و جلوههاي ويژهاي تا آن زمان هرگز منتشر نشده بود. اين فيلم سهونيم دقيقهاي با اين جمله آغاز ميشود: به جاي فرصتسوزي، کسي بايد روي ايران بمبي بيندازد، همان کاري که «نيکسون» درباره ويتنام انجام داد و در ادامه نيز جملاتي همچون «القاعده ايران، قصد کشتن ما را دارد»، «مردم قادر به درک خطر چنين کشور در دنيا نيستند» و «براي توقف برنامه سلاحهاي اتمي ايران بسيار دير شده است» و ... ادامه مييابد. در بخشهايي از اين فيلم کوتاه، تبليغات جنگطلبانه فاکس نيوز در سال 2003 عليه عراق و تبليغات کنوني آن عليه ايران با جملاتي اينچنيني مقايسه شدهاند: ـ القاعده در بغداد است (2003)؛ در مقابل، مقامات رسمي در آمريکا بر اين باورند که ايران در حال معامله با القاعده است. ـ ارتباط تنگاتنگ رهبر عراق با رهبر القاعده (2003)؛ در مقابل، تهران در حال يکي شدن با القاعده است. در بخش ديگري از اين کليپ، نتيجه آمار گرفته شده در مؤسسه PIPA در اکتبر 2003 از بينندگان فاکس نيوز درج ميشود که 67% آنان بر اين باور بودند که مدارکي دالّ بر ارتباط بين القاعده و عراق وجود دارد، در حالي که هيچ مدرکي در اين باره يافت نشد يا آن که به باور 33% بينندگان در عراق، سلاحهاي کشتار جمعي وجود داشت، حال آن كه هيچ سلاح کشتار جمعي در عراق پيدا نشد. در اين فيلم سپس به مقايسه گزارشهاي فاکس نيوز از عراق پيش از سال 2003 و ايران كنوني در زمينه دستيابي به سلاحهاي کشتار جمعي و اينکه ديپلماسي در برابر ايران پاسخ نخواهد داد و در نتيجه، لزوم حمله به ايران براي جلوگيري از حملاتي چون يازده سپتامبر ميپردازد. رابرت گرين والد، همچنين با ايجاد وبسايتي با نام «فاکس حمله ميکند»، از بينندگان خواسته است تا چشم خود را روي جنگ ويرانگر ديگري نبندند و با امضاي يک طومار اينترنتي، مخالفت خود را با سران کاخ سفيد و شبکه فاکس نيوز اعلام کنند.
-
بازتاب: شبكه خبري "الجزيره" در گزارشي، از استفاده ابزاري اسرائيل از زنان، براي جلب جوانان به خدمت در ارتش اين رژيم پرده برداشت. به گزارش ايرنا، اين منبع در گفتوگويي با يك فعال امور زنان آمريكايي، به بررسي اقدام اخير اسرائيل مبني بر استفاده ابزاري از تصاوير مستهجن زنان ارتش اسراييل بر روي جلد مجلات مخصوص مردان پرداخت. اين شبكه خبري روز سهشنبه در برنامهاي كه به مسائل مخصوص زنان مي پردازد، به اقدام اخير سفارت اسرائيل در واشنگتن در اين خصوص پرداخت كه "چرا اسراييل براي مردان جوان آن هيچ جذابيت و مفهومي ندارد." مجري اين برنامه اعلام كرد كه اين اقدام در داخل اسراييل نيز با مخالفت زنان عادي و حتي چند تن از اعضاي پارلمان روبرو شده اما يكي از زنان نماينده "كنيست" از شركت در اين برنامه و گفتوگو در اين مورد امتناع كرد. وي سپس با يك فعال حقوق زنان و فمينيست آمريكايي گفتوگو كرد و از وي پرسيد: همانطور كه همه ميدانيم، تبليغات براي فروش يك "چيز" در تمام دنيا كاري عادي و طبيعي است پس چرا اكنون چاپ عكس زنان سرباز برهنه بر روي جلد نشريات بهمنظور "فروش اسراييل" به مردم، با واكنش خشمآلود بسياري از زنان هم در داخل اسراييل و هم در آمريكا روبرو شده است؟ اين فعال حقوق زنان آمريكايي گفت: از آنجا كه مخاطبان اين مجلات بيشتر مردان ۱۸تا ۳۵ساله هستند، ميتوان نتيجه گرفت كه "ارتش اسراييل" و (خود) اسراييل ديگر هيچ مفهومي براي مردان جوان اسراييلي ندارد و دولت بهناچار ميخواهد با استفاده ابزاري از زنان و بهرهگيري از جذابيتهايي كه اساسا با نظاميگري و ارتش بيارتباط است، نظر مردان را به دولت و ارتش جلب كند. وي كه در اين گزارش اشارهاي به نام وي نشده است، با اظهار انزجار شديد از اين اقدام، آن را يك مورد آشكار از وسيله قرار دادن زنان براي رسيدن دولتمردان اسراييل به مطامع خود توصيف كرد. اين فعال حقوق زنان افزود، بدترين بخش ماجرا اين است، زناني كه عكس آنها با پوشش بسيار كم و بسيار غير اخلاقي بر روي جلد مجلات چاپ شده نه "زنان ارتشي" بلكه كساني هستند كه به خاطر گذراندن خدمت اجباري سربازي، زماني در خدمت ارتش بودهاند. وي ادامه داد، هر چند چاپ عكس اين زنان با رضايت خود آنها صورت گرفته اما يك زن عضو پارلمان اسرائيل اين اقدام را اشاعه "پورنوگرافي" ناميد. سفارت اسرائيل در واشنگتن بتازگي در اقدامي جنجال برانگيز، عكس زنان جواني را كه زماني بهخاطر گذراندن خدمت اجباري سربازي در ارتش بوده اند، در حالي كه تنها لباس شنا بر تن دارند، بر روي چند مجله مخصوص مردان به چاپ رساند.
-
تاپیک تحلیلی حمله به تاسیسات هسته ای ایران به آخرالزمان خوش آمدید !!!! تحلیل و بررسی حمله به تاسیسات هسته ای ایران
super_comando پاسخ داد به Lich تاپیک در اخبار تحلیلی
نئومحافظه كاران افراطي آمريكا پيشنهاد كرده اند كه نسخه حمله اتمي به ژاپن براي ايران هم پيچيده شود!!!! اين واقعا بسيار خطرناك است.آنها ميدانند كه اگر چنين سناريويي را اجرا كنند بدون شك آرماگدون رخ خواهد داد. رئيس سابق سيا تاكيد كرده كه بايد قبل از حمله به ايران ناوهاي هواپيمابر و رزم ناوهاي آمريكايي از تيرس ايران خارج شوند ولي انها نميتوانند پايگاههاي خود و يا رژيم اسرائيل را از تيرس ايران خارج كنند. من فكر ميكنند آنها در حال بررسي هستند تا مكان تمامي موشكهاي شهاب ايران را كشف كنند و طوري حمله كنند كه بتوانند پايگاههاي سپاه را كه موشكهاي شهاب را پرتاب خواهند كرد را هم كامل نابود كنند تا ايران قادر به حمله موشكي به اسرائيل و پايگاههاي آمريكايي و احتمالا كشورهاي عربي متحد آمريكا نباشد و تا زماني كه موفق به مكان يابي محل تمامي موشهاي بالستيك و كروز تهاجمي ايران نشوند احتمالا دست به حمله نخواهند زد.اگر موفق به اين كار بشوند آن وقت احتمالا پبروزي با آنها خواهد بود كه براي ما فاجعه است.پس بهمان اندازه كه نابودي تاسيسات اتمي ايران براي غرب مهم است نابودي پايگاههاي موشكهاي تهاجمي ايران هم بسيار مهم خواهد بود. بدون شك اگر آمريكا با هواپيماهاي بي 52 و يا بي 1 و يا بي2 و يا اف 117 پنهان كار و يا موشكهاي تام هاوك عمليات خود را اجرا كند موفقتر خواهد بود تا با جنگندهاي اف 15 يا 16 و يا 18 در نهايت احتمالا بعد از اينكه مكان دقيق تمام موشكهاي شهاب ايران كامل شناسايي شوند حمله انجام خواهد شد.البته آنها به دنبال نابودي گروههاي مسلح تحت حمايت ايران و تسليحات آنها قبل از انجام عمليات هم خواهند بود و البته من فكر ميكنم با توجه به كمكهاي عظيم تسليحاتي آمريكا به متحدانش احتمالا زمان انجام حمله به ايران نزديك است به خصوص با توجه به اينكه مهلت ايران در حال اتمام است و شهريور جلسه شوراي امنيت سازمان ملل تشكيل خواهد شد و آنها ميدانند كه رهبران جمهوري اسلامي كوتاه نخواهند آمد و جديدا هم احمدي نژادي كه اسرائيل را علنا به نابودي تهديد كرده خواستار اين شده كه ايران به باشگاه هشت كشور اتمي و چپاول گر جهان اضافه بشود و ايران هم در اداره جهان سهيم شود و سهم ايران را هم بدهند.اين سخنان بدون شك حمله به ايران را خيلي جلو خواهد انداخت. شك نكنيد.- 684 پاسخ ها
-
- 6
-
- جمهوری اسلامی ایران
- تاسیسات هسته ای
-
(و 4 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
تحولات سوریه (2) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه - بخش دوم ( از July 2015 )
super_comando پاسخ داد به GOLDEN-CROWN تاپیک در اخبار تحلیلی
ايرانين يو كي:اوليور كم، از شخصيت هاي مهم در ميان نو محافظه كاران آمريكا، اخيرا در روزنامه گاردين، چاپ لندن، مقاله اي نوشت كه در آن از حمله اتمي كشورش به دو شهر ناگازاكي و هيروشيما ژاپن در خاتمه جنگ جهاني دوم دفاع كرده و گفته بود همانطور كه اين حملات ناجي مردم جهان بوده از همين روش نيز بايد براي حل بحران هسته اي ايران استفاده شود. انفجار اتمي انفجار اتمي عباس عدالت، پرفسورعلوم كامپيوتر و رياضيات در دانشگاه معتبر امپريال لندن و بنيانگذار "حركت گروهي عليه تحريم و حمله نظامي به ايران" و مهرناز شهابي، سردبير اجرايي اين تلاش جمعي، در شماره روز سه شنبه (7 اوت)، گاردين به اين مقاله پاسخ داده اند. خواندن نظرات اوليور كمپ اگر تعجب برانگيز نباشد هراس انگيز است. درك معناي نهفته در گفته هاي وي سخت نيست. همان گروهي كه حمايتشان از حمله نظامي به عراق منجر به فاجعه اي شد كه مي بينيم، اكنون نگاه جنگ طلبانه اش را به ايران دوخته است. همان منطق خطرناك و مضحكي كه از حملات سنگدلانه اتمي سال 1945 دفاع مي كند اكنون فرصت يافته كه از حمله "پيشگيرانه" اتمي عليه ايران دفاع كند - خطري كه باعث مي شود به جنگ متعارف راضي شويم. اكنون بيش از هر زمان ديگر ما بايد بر موضع اخلاقي خود در اين زمينه تاكيد كنيم: همانطور كه محمد برادعي، رييس آژانس بين المللي، مي گويد داشتن جنگ افزار هسته اي كمتر از برده داري و نسل كشي در عصر مدرن نيست. جاي تعجب است كه آشوب در عراق از ذوق و شوق مقامات كاخ سفيد در آمريكا براي وارد شدن به يك جنگ خونين ديگر در منطقه كم نكرده است. سفر اخير بازرسان آژانس بين المللي اتمي به تهران هم بعيد است كه نگرش موافقان حمله نظامي - چه متعارف و چه اتمي- به ايران را عوض كند. حمله نظامي به ايران نقض فاحش پيمان ان پي تي است اما اين اولين باري نخواهد بود كه آمريكا معاهده 1968 را ناديده مي گيرد. پيمان عدم گسترش جنگ افزارهاي اتمي از كشورهاي امضا كننده مي خواهد كه با حسن نيت براي جلوگيري از گسترش مسابقه تسليحات اتمي و خلع سلاح اتمي وارد مذاكره شوند. اين پيمان همچنين به كشورهاي فاقد سلاح هسته اي ضمانت مي دهد كه به آنها براي دستيابي به دانش و فن آوري صلح آميز هسته اي كمك مي شود. پنج كشوري كه پيش از ساير كشورها از توانمندي تسليحات هسته اي برخوردار شده اند براي خلع سلاح اتمي به طور موثر اقدام نكرده اند و به اين ترتيب پيمان ان پي تي را نقض كرده اند. آمريكا به طور مستمر در دهه هاي هشتاد و نود ميلادي اين پيمان را نقض كرد و دولت ها و شركتهاي غربي و همچنين روسيه و چين را تحت فشار گذاشت كه با ايران مراوده هسته اي نداشته باشند در حالي كه ايران از سال 1970 عضو ان پي تي بوده و اين حق را دارد كه مواد، فن آوري و اطلاعات لازم براي بهرمندي از يك برنامه صلح آميز هسته اي را داشته باشد. اين وضعيت و حمله اسرائيل به تاسيسات اتمي عراق در سال 1981 در نهايت ايران را وادار كرد براي تامين نيازهاي هسته اي خود به بازار سياه متوسل شود. پنهانكاري ايران در اين مورد به ظن و ترديدهاي غرب در مورد اهداف ايران از داشتن توان هسته اي دامن زد. اما اين موضوع و اين كه چه شد كه ايران سر از بازار سياه هسته اي درآورد به ندرت در رسانه ها انعكاس مي يابد؛ همينطور به ندرت مي بينيم كه كسي به اين واقعيت اشاره كند كه آژانس بين المللي انرژي اتمي نتوانسته در 2 هزار و دويست بازرسي سرزده اي كه از تاسيسات هسته اي ايران داشته مدركي از ساخت جنگ افزار اتمي پيدا كند. در مقابل شك و ترديدهاي غرب در مورد ايران، برخورد غرب با برنامه تسليحات هسته اي اسرائيل را مي بينيم؛ برنامه اي كه از سوي فرانسه، بريتانيا و آمريكا تامين مي شود. اين كشورها فعالانه از توسعه برنامه هسته اي اسرائيل حمايت كرده اند، برنامه اي كه شامل بيش از دويست كلاهك هسته اي مي شود. اسرائيل به شدت تلاش دارد برنامه هسته اي اش را مخفي نگه دارد. حبس مردخاي وانونو، تكنيسين تاسيسات هسته اي اسرائيل، در سال 1986 براي هجده سال به خاطر اين كه علنا از برنامه تسليحات هسته اي كشورش سخن گفته بود نمونه اي بارز از اين تلاش است. حتي وقتي ايران در حال بررسي بازرسي هاي مجدد آژانس اتمي است خطر حمله نظامي به تاسيسات هسته اي اين كشور به قوت خود باقي است. تهديد اسرائيل به استفاده از بمب هاي سنگرشكن براي نابودي توان نظامي ايران با استراتژي امنيتي آمريكا همسو است. اين استراتژي، كه در سال 2006 تعيين شد و همچنين دكترين پنتاگون مبني بر عمليات مشترك اتمي استفاده از سلاح هاي هسته اي تاكتيكي عليه كشورهاي غيرهسته اي را به عنوان نيرويي بازدارنده مجاز مي داند. نكته خنده آور اين است كه آمريكا، به عنوان مهمترين ناقض ان پي تي، و اسرائيل، تنها كشور داراي سلاح هسته اي منطقه كه عضو اين پيمان نيست، براي مهار كردن خطر هسته اي درصدد حمله هسته اي برآمده اند. سال گذشته، جان مك كين، يكي از كانديداهاي اصلي حزب جمهوريخواه در انتخابات رياست جمهوري آمريكا كه از جمله راه هاي حل بحران هسته اي ايران را حمله نظامي به اين كشور مي داند، در پاسخ به اين سوال كه پيامد چنين حمله اي چه خواهد بود گفت: "حارمجدون (Armageddon)، آخرين نبرد ميان خير و شر در پايان جهان." پس از سه جنگ خانمانسوزي كه آمريكا، بريتانيا و اسرائيل در واكنش به حملات يازده سپتامبر به نيويورك و واشنگتن به راه انداخته اند، سايه احتمال يك جنگ ديگر آسمان منطقه خاورميانه را تيره و تار كرده است. در حالي كه جهان هيروشيما و ناگازاكي را از خاطر نبرده، دهها سازمان و جامعه طرفدار صلح و ضد جنگ هسته اي در بريتانيا، آمريكا و اسرائيل و همچين پنج برنده جايزه نوبل، از بيانيه اي بين المللي حمايت كرده اند كه خواستار خاورميانه اي عاري از جنگ افزارهاي كشتار جمعي است. اگر اسرائيل هر چه زودتر اعلام كند كه تصميم گرفته است جنگ افزارهاي هسته اي خود را نابود كند به كل منطقه خدمت كرده است. -
تحولات سوریه (2) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه - بخش دوم ( از July 2015 )
super_comando پاسخ داد به GOLDEN-CROWN تاپیک در اخبار تحلیلی
ايرانين يو كي:رييس سابق سازمان اطلاعات مركزي آمريكا (سيا) هشدار داد كه ايران در صورت سرپيچي از تقاضاي جامعه بين المللي براي توقف برنامه هسته اي خود بمباران خواهد شد! "جيمز وولزي" در مصاحبه با روزنامه اينترنتي آمريكايي نيوزمكس گفت: "چنانچه ايران از تلاش هاي بين المللي براي توقف برنامه هسته اي خود پيروي نكند آنگاه هيچ گزينه اي براي آمريكا باقي نخواهد ماند جز آنكه تاسيسات هسته اي ايران را بمباران كند." وي تصريح كرد با توجه به اينکه ايرانی ها قايق های انفجاری و موشک های کروز در اختيار دارند ميتوان ناوهای هواپيمابر را خارج از خليج فارس نگه داشت و از آنجا به وسيله جنگنده های بی 52 و بی 1 و بی 2 ايران را بمباران کرد. يکی از مهمترين تهديدهای ايران نابودی اسرائيل است که اگر بتوانند يک خطر جدی است.آنها حزب الله لبنان بزرگترين سازمان تروريستی جهان که توانايی به مراتب بيشتر از القاعده دارد را تقويت می کنند. اما به نظر من هيچ تهديدی نميتواند ما را از متوقف کردن ايران از هسته ای شدن باز دارد. وي همچنين نسبت به حمله احتمالي تروريست ها به خاك آمريكا در تابستان جاري يا اوايل پاييز هشدار داد و گفت: "تصور مي كنم تهديد يك حمله جدي به آمريكا ظرف چند ماه آينده بسيار واقعي است." رييس سابق سيا خاطرنشان كرد: "حمله تروريستي به آمريكا با تسليحات كشتار جمعي از جمله سلاح هاي بيولوژيكي يك امر محتمل است." برپايه اين گزارش اظهارات "وولزي" بازتابي از مصاحبه ماه گذشته "رابرت مولر"، رييس كنوني سيا با نشريه نيوزمكس است كه در آن گفته بود: "هدف برتر القاعده، منفجر كردن يك سلاح هسته اي در آمريكا و كشتن هزاران آمريكايي است." رييس سابق سيا همچنين گفت كه وي از اعمال تحريم هاي شديد عليه ايران براي چند ماه ديگر حمايت مي كند اما اگر اين تحريم ها نتواند مانع از توقف برنامه هسته اي ايران شود آنگاه آمريكا چاره اي به جز بمباران سايت هاي هسته اي اين كشور نخواهد داشت. وي با انتقاد از برخي اعضاي وزارت خارجه آمريكا كه معتقدند برنامه هسته اي ايران را مي توان از طريق مذاكرات متوقف كرد، تصريح كرد: "هرگز شانسي براي اين گزينه قائل نيستم." وولزي ادامه داد:" مسلما آمريكا بايد فشارها بر ايران را از طريق تمركز بر اوضاع اقتصادي ضعيف اين كشور تشديد نمايد." گفتني است غرب، ايران را به تلاش در جهت ساخت تسليحات اتمي تحت پوشش برنامه صلح آميز هسته اي متهم مي كند، حال آنكه بازرسي هاي آژانس بين المللي انرژي اتمي تاكنون خلاف اين ادعا را ثابت كرده است. -
جنگنده چند ماموریته بومی سبک شفق ، برهان ، صاعقه ، آذرخش
super_comando پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در جنگنده و رهگیر
رجانيوز:راديو فردا هواپيماي اذرخش را نسخه بدلي هواپيماي اف5 امريكايي دانست. به گزارش رجانیوز ،این رسانه آمریکایی که برنامه های خود را با بودجه مستقیم سازمان جاسوسی آمریکا(سیا) به زبان فارسی تولید و پخش می کند، پس از آنکه خبرگزاریهای داخلی از موفقیت نیروی هوایی در پرواز «آذرخش» خبر دادند،بلافاصله با چندین نفر از کسانی که آنها را کارشناس هوایی-نظامی می نامید مصاحبه کرد و از این راه به تحقیر دستاورد خیره کننده ایرانیان پرداخت. راديو فردا در ادامه برنامه گزارش خبری خود به نقل از كارشناسان خود، هواپيماي آذرخش که تا کنون پرواز آن نمایش داده نشده را به هواپيماي آمريكايي اف 5 تشبيه کرد و با اشاره به از رده خارج شدن این هواپیمای آمریکایی مدعي شد: ساخت يك يا چند فروند هواپيماي جنگي از اين نوع، در جهان پيشرفته امروز دستاورد چندان چشمگيري نيست. این راديو در ادامه این برنامه همچنين به مشكلات ناوگان هوايي غير نظامي ايران اشاره کرد و مدعی شد که حركت ايران در جهت خودكفايي در زمينه هاي دفاعي كم اهميت تر از آن است که تهران بخواهد بر روی آن تبلیغ کند. این رسانه آمریکایی در ادامه پس از اشاره به مشکلات موجود در تامین قطعات هواپیماهای مسافربری در ایران، بدون هیچگونه اشاره به تحریمهای ضدانسانی و طولانی مدت کاخ سفید، حرکت جمهوری اسلامی ایران به سمت خودکفایی در تولید هواپیما را بی توجهی به وضعیت غیرنظامیان تحلیل کرد و مدعی شد: جمهوري اسلامي در راستاي سياست نظاميگري حركت ميكند! کارشناسان رسانه ای واکنش شدید رسانه های غربی در قبال موضوعاتی از این دست که به نوعی نمایش اقتدار و پیشرفت ملت ایران است و تلاش آنها برای تحقیر این دستاوردهای ملی ایرانیان را به تنهایی نشاندهنده اهمیت و تاثیرگذاری قابل توجه سیاسی - رسانه ای اینگونه نوآوریهای علمی و صنعتی می دانند. گفتنی است پیش از این، زمانی که رئیس جمهور کشورمان از دستیابی کشور به چرخه کامل سوخت و توانایی کشورمان درغنی سازی نیمه صنعتی اورانیوم خبر داد نیز رسانه های غربی بالاتفاق بر ساختگی و تبلیغاتی بودن چنین خبری تاکید کردند،اما با گذشت کمتر از یک ماه با اذعان به واقعی بودن این دستاورد،القاء تهدیدآمیز بودن آن را در دستور کار خود قرار دادند. -
تاپیک جامع نیروی هوایی روسیه تاپیک جامع نیروی هوایی روسیه (خبر، تحلیل ،فیلم و عکس )
super_comando پاسخ داد به TANK تاپیک در توان نظامی کشورها
همشهري آنلاين: فرمانده نیروی هوایی روسيه استفاده از سامانه موشكي S-400 جهت دفاع ضدموشکی اروپا را محتمل میداند به گزارش خبرگزاری نووستی، سرلشکر الکساندر زلین، فرمانده نیروی هوایی روسیه استفاده از جدیدترین سامانه پدافند ضدموشکی S-400 "تریومف" را در ترکیب سامانه ضد موشکی غیر استراتژیکی اروپا امکان پذیر می شمارد. وی در پاسخ به سئوالی در باره احتمال استفاده از S-400 در سامانه واحد دفاع ضد موشکی اروپا گفت:به اعتقاد من باید روی این مسئله کار کرد و اگر در این باره دستوری صادر گردد ما برای حل آن اقدام خواهیم کرد. سرلشکر الکساندر زلین، همچنين به خبرنگاران اعلام کرد که سامانه پدافندی S-400 قابلیت تامین امنیت لازم برای برگزاری مسابقات المپیک زمستانی سوچی در سال 2014 را دارد. وی در پاسخ سئوال خبرگزاري نووستی در باره اینکه آیا سامانه ضد موشکی S-400 برای تامین امنیت سوچی2014 مورد استفاده قرار خواهد گرفت گفت: "من این مسئله را به وزیر دفاع گزارش دادم و در آینده نزدیک اسناد لازم به حل این مسئله را به وی ارائه خواهم داد". فرمانده نیروی هوایی گفت: مهندسین به ساخت مراکز زیر ساختی المپیک سوچی خواهند پرداخت و ما هم سامانه دفاع ضد هوایی را آماده خواهیم نمود که امنیت برگزاری بازی های المپیک زمستانی در سوچی را تامین کند. تولید صادراتی سیستم S-400 از سال 2009 آغاز مي شود همچنين ایگور عاشوربیلی، مدیرعامل موسسه تحقیقاتی تولیدی "آلماز" سازنده سامانه های پدافند موشکی S-400 "تریومف" معتقد است که تولید نمونه های صادراتی این مجموعه های ممکن است که از سال 2009 آغاز گردد. وی در پاسخ سئوال خبرنگاران گفت: "طی دو سال ما این مجموعه را در نیروهای مسلح خود بکار خواهیم برد که جایگاه شایسته خود را (در بازار) پیدا کند و بعد از کسب تجربه بهره برداری، از سال 2009 می توانیم تولید مدل صادراتی آن را آغاز کنیم". سامانه پدافند موشکی S-400 برای انهدام اهداف پرنده از جمله هواپیما، هواپیمای بدون سرنشین و موشک های بالدار بکار برده می شود. از این سامانه همچنین می توان برای مبارزه با اهداف بالستیکی و آئرو بالستیکی استفاده کرد که آن را به حلقه کلیدی در ایجاد سامانه دفاع ضد موشکی در قلمرو حرکت مبدل می سازد. S-400 سامانه اي فوق مدرن و راحت در استفاده از تجهیزات توسط خدمه توصیف شده است. حداکثر برد موثر به اهداف آئرودینامیکی در حدود 400 کیلومتر و ارتفاع موثر پرتاب موشک بیش از 30 کیلومتر است. آنطور کهدفتر مطبوعاتی نیروی هوایی روسیه اطلاع داد سامانه های سیار دفاع ضد موشکی S-400 دارای مشخصات فنی-عملیاتی فوق دقیقی نسبت به موارد مشابه خارجی خود از جمله سامانه های آمریکایی (پاتریوت) در دفع ابزار موشکی تهاجمی بوده و می توانند که به طور سریعی در ترکیب سامانه ضد موشکی غیر استراتژیکی اتحادیه اروپا قرار گیرند- 148 پاسخ ها
-
- نیروی هوایی
- شوروی
-
(و 3 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
تاپیک جامع نیروی هوایی روسیه تاپیک جامع نیروی هوایی روسیه (خبر، تحلیل ،فیلم و عکس )
super_comando پاسخ داد به TANK تاپیک در توان نظامی کشورها
همشهري آنلاين: اولین جنگنده بمب افکن "سوخوی-34" از روز سه شنبه 31 ژوئيه به نیروی هوایی روسیه تحویل داده خواهد شد. به گزارش خبرگزاری نووستی از مسكو،الکساندر دروبیشفسکی دستیار فرمانده نیروی هوایی روسیه اعلام كرد: نیروی هوایی روسیه روز سه شنبه اولین جنگنده بمب افکن چند منظوره "سوخوی-34" را دریافت خواهد کرد. وی گفت: 31 ژوئيه در مرکز آموزشگاه خلبانی لیپتسک مراسم دریافت اولین فروند هواپیمای "سوخوی-34" برگزار خواهد شد. وی توضیح داد که کارشناسان این مرکز به فراگیری توان جنگی هواپیما خواهند پرداخت و توصیه هایی را در خصوص استفاده از آن تنظیم خواهند کرد. آموزش خلبانان و مهندسین پرواز یگان های دیگر نیروی هوایی که به "سوخوی-34" مجهز می شوند در همین مرکز نیز انجام خواهد شد. مشخصات فنی هواپیمای "سوخوی-34": وزن 38240 کیلوگرم، حداکثر وزن مهمات قابل حمل 800 کیلوگرم، سقف پرواز 15 کیلومتر، حداکثر سرعت 1900 کیلومتر بر ساعت، حداکثر مسافت پروازی 1100 کیلومتر، و خدمه آن دو نفر است. شاسی هواپیما شامل 12 گیره نصب مهمات است. این هواپیما مجهز به توپ 30 میلیمتری با 150 گلوله، چهارنمونه موشکیهای هدایت شوند"هوا-هوا"، موشک های هدایت شونده "هوا-زمین"، بمب از جمله بمبهای هدایت شونده و بمبهای خوشهای است. نمونه صادراتی آن "سوخوی-32" نام دارد.- 148 پاسخ ها
-
- نیروی هوایی
- شوروی
-
(و 3 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط