Wolfenstein
Members-
تعداد محتوا
275 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
تمامی ارسال های Wolfenstein
-
جنبش ظفار و دخالت نظامی ایران در عمان جنبش ظفار و دخالت نظامی ایران در عمان
Wolfenstein پاسخ داد به Wolfenstein تاپیک در جنگهای معاصر
در واقع نقش شاه در سرکوب ظفار آنهم به فرمان انگلیسی ها نشون میده که نه ارتش متعلق به کشور ایران بوده و نه شاه ، شاه ایران بوده در واقع حکم ژاندارم(کدوم ژاندارم؟ بخونید نوکر یا پادو!) انگلیس و امریکا بوده!- 77 پاسخ ها
-
- 3
-
- عمان
- دخالت نظامی
-
(و 3 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
تاپیک جامع رزمایشهای نیروهای مسلح تاپیک جامع رزمایشهای نیروهای مسلح از اردیبهشت 1386
Wolfenstein پاسخ داد به amirhosin تاپیک در اخبار نظامی
خبرگزاري فارس: در ادامه رزمايش «مدافعان آسمان ولايت»، از شبكه ديدهباني مجهز به سامانههاي پيشرفته جهت كشف هواپيماهاي متجاوز دشمن بهرهبرداري شد. به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از ستاد خبري قرارگاه پدافند هوايي خاتمالانبيا، امروز چهارشنبه، در ادامه رزمايش بزرگ پدافند هوايي «مدافعان آسمان ولايت» مرحله ديگري از اين رزمايش با انجام پرواز عملياتي دهها فروند هواپيماهاي جنگنده و پرندههاي نيروي هوايي ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي با هدف جلوگيري از تجاوز هواپيماهاي دشمن فرضي در يك نبرد هوايي سنگين با صلابت و اقتدار برگزار شد. در اين مرحله از رزمايش علاوه بر پرواز هواپيماهاي جنگنده، عمليات شناسايي، عكسبرداري، رهگيري و رادار پرنده بار ديگر اقتدار نيروهاي مسلح كشور در پهنه آسمان به نمايش گذاشت. همچنين بهرهبرداري از شبكه ديدهباني مجهز به سامانههاي پيشرفته جهت كشف هواپيماهاي متجاوز دشمن فرضي و اعلام به شبكه فرماندهي و كنترل با بهرهگيري از تجهيزات امن ارتباطي، استفاده از تجهيزات و فناوريهاي ساخت مراكز تحقيقاتي جهاد خودكفايي نيروهاي مسلح در بخش سامانههاي ضدالكترونيك و آزمايش موفقيتآميز سامانههاي موشكي و ضدهوايي بهينهسازي شده توسط متخصصان نيروهاي مسلح كشور، از ديگر اقدامات صورت گرفته در اين مرحله از رزمايش بزرگ «مدافعان آسمان ولايت» بود.اخبار و دستاوردهاي ديگر اين رزمايش متعاقباً اعلام خواهد شد. منبع: فارس نیوز- 6,879 پاسخ ها
-
- نیروی انتظامی
- نیروی هوایی
-
(و 6 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
اینها معلوم نیست میخوان رئیس جمهور و معاون رئیس جمهور امریکا بشن یا اسرائیل؟ هر چهار تاشونو میگم ها! سارا پالین و جان مک کین تا جوزف بایدن و حسین اوباما! آدم با اینکه می بینه ولی باورش خیلی سخته که چطور یه اقلیت یهودی با یه همچین کشوری این کار رو میکنن! از رسانه ها و بانک ها و ..... تا هر کی هم بخواد رئیس جمهور بشه باید پاچه اونا رو بخارونه! کارتر گفته بود که در امریکا هر کاری که میخواهید بکنید حتی میتوانید با خدا دشمنی کنید اما اگر روزی از یهودیان انتقاد کنید دودمانتان بر باد خواهد رفت! ممکنه سارا هم حالا زیادی پاچه خواری یهودیها رو بکنه ولی اگه رای آوردند مجبورند تسلیم واقعیات بشن. دیگه از جرج بوش که دیوانه تر نیستند. در مورد ترویج فساد و ... هم بزرگان امریکا از جمله برژینسکی 15 ، 20 سال پیش کرده اند که این فساد است اخلاقی امریکا رو نابود می کنه نه دشمن خارجی ، اما مثل اینکه پول در آوردن شبکه های تولید سرگرمی های فاسد که اکثرشون هم زیر نظر یهودی ها هستند مهمتر از آینده ملت امریکاست!
-
در اواخر قرن ۱۶ قدرت نظامی عثمانی به حد اعلای خود رسیده بود و اگرچه اتحاد اروپاییان مانع حرکت آنها به سمت مرکز و غرب اروپا شده بود اما آنها در حال توسعه مرزهای جنوبی و شرقی خود بودند. در چنین زمانی آنها به جز ایران عملاً مانعی پیش خود نداشتند. عثمانیها در دوران قدرت خود در قرون شانزده و هفده شبه جزیره عربستان، خاورمیانه عربی ، مصر، لیبی و حتی الجزایر را در اختیار داشتند اما علی رغم ۲ لشکرکشی بزرگ سلطان سلیم و سلطان سلیمان هنوز نتوانسته بودند خاک اصلی ایران را تصرف کنند اگرچه بین النهرین را از دست ایران خارج کرده بودند. حملات جدید در ۱۵۸۷ عثمانی از ضعف موقت پیش آمده در حکومت صفویه استفاده کرد و سردار خود فرهاد پاشا را با ارتشی بزرگ روانه شمال بین النهرین کرد ارتش وی سپاه ۱۵هزار نفره ایران را در نزدیکی بغداد شکست داد و با تغییر جهت به شمال ایران تبریز را تصرف کرده و قصد جداکردن خوزستان و لرستان کرد. دراین زمان ایران شاه جوان و پرقدرتی را در اختیار داشت اما این مرد بزرگ که بعدها به شاه عباس کبیر معروف شد در ابتدای کار خود کشوری را تحویل گرفته بود که از چندین جهت تحت کنترل و تجاوز همسایگان بود. وی که تنها یک سال از سلطنتش می گذشت در ابتدای حکومت درگیر نبردهای جنوب با پرتغالیها و شرق با ازبکان بود . بنابراین مجبور شد برای جلوگیری از سقوط بخش غربی و جنوبی خاک ایران تن به مصالحه با عثمانی بدهد. در ۱۵۹۰ عثمانی ها شهرهای تبریز، شیروان و ایالات گرجستان و لرستان را از دست ایران خارج کردند و در مقابل پیشنهاد صلح و تخلیه جنوب ایران را دادند که شاه عباس پذیرفت. تشکیل ارتش منظم شاه عباس به خوبی دریافته بود که نبرد با قدرتهای غربی نظیر عثمانی و پرتغالیها متفاوت با جنگ با قدرتهای محلی شرقی است و شکست سپاههای آنها تنها در صورتی ممکن است که ارتش از سلاحهای آتشین و پیاده نظام جنگ آزموده برخوردار شود. از طرفی او می دانست که عثمانی به چیزی کمتر از فتح کامل ایران (به مانند فتح دهها کشور دیگر منطقه) رضایت نمی دهد بنابراین تمام قدرت را صرف احیای ارتش ایران کرد. ارتشی که عملاً پس از قدرت یافتن مغولان در ۴ قرن قبل از بین رفته بود. در ۱۶۰۰ او به جز ۶۰ هزار نیروی سوار قزلباش از ۱۰هزار سوار مخصوص شاه و ۱۲ هزار نیروی پیاده نظام برخوردار بود. الله وردی خان فرمانده معروف ایران نیز دراین زمان با استفاده از تجربیات اروپاییان (که دشمن عثمانی بودند) تکنیک توپریزی را فرا گرفته و علاوه بر آن فنون استفاده از تفنگ را فرا گرفتند. سرپرسی سایکس در کتاب تاریخ ایران خود از قول یک سیاح انگلیسی اوضاع را چنین نقل می کند: ایرانی مسلط، اکنون فنون جنگی را یاد گرفته و اکنون ۵۰۰ عراده توپ برنج و ۶۰هزار تفنگچی دارد ایرانیان زمانی که شمشیر داشتند ترکها از آنها می ترسیدندو حالا که ضربات آنها جدی تر و با صنایع گوگردی آمیخته شده مخوف شده اند. نبرد عظیم ارومیه در ۱۶۰۲ میلادی شاه عباس که خود را آنقدر قوی دید که بتواند پنجه در پنجه قدرت اول نظامی دنیای قرن ۱۷ بیندازد بنابراین به سمت مناطق متصرفه عثمانی به راه افتاد و ظرف یک سال کلیه متصرفات آن کشور را باز پس گرفت سپس قصد فتح بغداد کرد. سلطان احمد پادشاه جوان عثمانی و پسر سلطان محمد سوم که انتظار ضدحمله های ایران را نداشت تصمیم گرفت که به مانند اسلاف خود سپاهی عظیم به سمت ایران گسیل کند بنابراین در ۱۶۰۳ سپاه ۱۰۰هزارنفری عثمانی به فرماندهی جقال اوغلی به سمت تبریز به حرکت درآمد . نیروهای محلی از برابر ارتش عظیم عثمانی جا خالی کردند و گمان همه به این بود که کار ایران تمام است. این در حالی بود که شاه ایران با جمع آوری نیروهای خود در حوالی دریاچه ارومیه انتظار سردار عثمانی و سپاه بزرگش را می کشید. سپاه ایران دراین زمان حدود ۶۲ هزار نفر بود و توپخانه ایران نیز کوچکتر از ترکها بود. تدبیر شاه عباس تقسیم سپاه به دو قسمت بود بنابراین ابتدا ۱۰هزار سوار از جان گذشته حمله را به سپاه عثمانی آغاز کردند (شاه عباس ۵۰هزار پیاده خود را از چشم فرماندهان عثمانی مخفی کرد) ترکها به گمان آنکه با توپخانه قادر به دفع حمله سواران هستند نظم پیاده نظام خود را بر هم زده و سواران ایرانی را نشانه رفتند اما سرعت سواران ایرانی دراین زمان جای خود را به مانوری بی نظیر داد یعنی سواران به جای حرکت مستقیم به سمت توپخانه و پیاده نظام در عرض سپاه عثمانی حرکت کردند و بدون توجه به آتش سنگین توپهای عثمانی خود را به عقب سپاه ترک رساندند . جقال اوغلی به گمان آنکه ۱۰هزار سوار اکنون کاملاً در محاصره خواهند بود با پیاده نظام راه برگشت سواران ایرانی را بست و با تغییر جهت توپها سعی در نابودی آنها کرد غافل از اینکه ۵۰هزار سرباز ایرانی با سرعت خود را به جلوی سپاه ترک رساندند و ناگهان نبرد به درجه ای شدت گرفت که کار از دست فرماندهان ترک خارج شد همزمان با شدت گرفتن نبرد پیاده نظام ، سواران ایرانی که اکنون از کمند توپ و پیاده نظام عثمانی خارج شده بودند با برگشت به سمت سپاه ترک قتل عام هولناکی را آغاز کردند. توپخانه عثمانی نیز قادر به عمل نبود چرا که ۲ سپاه درهم آمیخته بودند. تا پایان روز ۲۰ هزار سرباز عثمانی کشته شدند و سپاه متلاشی شده عثمانی کلاً منطقه را به سمت غرب ترک کرد. شکست ترکان در نبرد ارومیه سبب بازگشت مجدد آذربایجان ، کردستان ، بغداد، موصل، دیار بکر ، گنجه، تفلیس و باکو شد و عثمانیان کلیه متصرفات خود را در ۳ دهه اخیر به ایران بازگرداندند. تداوم حملات عثمانی به ایران عثمانیان که نمی خواستند شکست را از دولت ایران قبول کنند در ۱۶۰۷ سپاهی بزرگ به ایران فرستادند مرادپاشا فرمانده این سپاه بود اما این سپاه شکستی سخت از ایران خورد، ۹ سال بعد در ۱۶۱۶ سلطان مصطفی خلیل پاشا را با ۶۰ هزار سوار به جنگ ایران فرستادند وی علی رغم پیروزی های اولیه در تسخیر تبریز ناموفق بود. در ۱۶۲۳ ترکها آخرین کوشش خود را با اعزام سپاهی مجهز به ۴ واحد بزرگ توپخانه برای بازپس گیری بغداد انجام دادند اما در تلاش خود ناموفق ماندند و چون نبرد ۶ ماه به طول انجامید در سپاه ترک شورش رخ داد و از این زمان به بعد زمان به شدت به زیان ترکها پیش رفت چرا که حضور شخص شاه عباس در سپاههای ایران قدرت مدافعان بغداد را دوبرابر کرده و پس از ۷ ماه محاصره عملاً سپاه ترک روحیه خود را از دست داده و توسط نیروهای ایران کاملاً منهدم گردیدند. نفرات باقیمانده سپاه عثمانی به دلیل گرسنگی هرگز موطن خود را ندیدند و در بیابانهای عراق و سوریه تلف شدند. نتیجه نبردهای شاه عباس بی تردید اگر در قرون شانزده و هفده شاهان پرقدرت صفویه در ایران حاکم نبودند ایران نیز جزو ایالات چهل و چندم عثمانی می شد اما ضربات خردکننده ارتش شاه عباس و شجاعت سواران قزلباش بازوان متجاوز عثمانی را از کار انداخت و این ارتش جهنمی را مجبور کرد که به تصرفات سرزمین خود قانع بماند مضافاً آنکه نبردهای ارومیه و بغداد حداقل یک سوم نیروهای امپراتوری مذکور را هدر داد و توان این کشور را برای ادامه تجاوزاتش به غرب تحلیل برد. تاریخ دوباره تکرار شد و ایران به مانند ۱۷۰۰ سال قبل مجدداً شمشیر قدرتی مخوف در جنوب اروپا را کند کرد و به سربازان مشابه لژیونرهای رومی ضرب شست «شمشیر ایران» را چشاند. جنگ چهل و هفتم : نبردهای خلیج فارس در قرن ۱۶میلادی در اروپا دو قدرت بزرگ دریایی فعال بود. اسپانیا و پرتغال . واسکودو گامای پرتغالی و فعالیت کاشفان بزرگ این کشور ابتدا سبب بازشدن پای مردان دریانورد به مناطق جدید شد و سپس جنگاورانی مانند البوکرک به سرعت فتوحات را گسترش دادند. در ۱۵۸۰ به مدت نیم قرن پرتغال به تصرف اسپانیا درآمد اما فتوحات این کشور در سراسر جهان هنوز جزو داراییهای پرتغال محسوب می شد و این کشور به سادگی حاضر به واگذاری میدان به قدرتهای «قرن هفدهمی » نبود. ورود انگلستان به خلیج فارس از جمله نقاطی که پرتغال در آن حضوری قوی داشت خلیج فارس بود و انگلیس و هلند که برای ورود به آسیای نزدیک و هند برنامه های فراوانی داشتند مجبور بودند ابتدا این قدرت سنتی را از میان بردارند. بنابراین بین کشتیهای انگلیسی و پرتغالی (که مانع تجارت انگلیسها شده بودند) در ۲۸ دسامبر ۱۶۲۰ در شرق بندر جاسک (در جنوب ایران) درگیری به وقوع پیوست. ۴کشتی انگلیسی در حالی حمله به ناوهای پرتغالی را آغاز کردند که ۴ ناو پرتغالی جثه ای بزرگتر داشته و از رقیب تازه وارد ترس چندانی نداشتند اما پشتکار انگلیسها سبب شد تا پرتغالیها به سادگی شکست خورده و عقب نشینی کنند. همکاری ایران و انگلیس چنانکه سرپرسی سایکس می گوید در ۱۶۲۱ ایرانیها تصمیم گرفتند با کمک نیروی دریایی انگلیس، پرتغالیها را برای همیشه از منطقه بیرون کنند چرا که مردان پرتغالی مبدل به چپاولگران دائمی بنادر جنوبی ایران شده بودند. قلعه پرتغالیها در جزیره بزرگ قشم واقع بود و ایرانیها موفق شده بودند از غفلت پرتغال استفاده کرده و یک لشکر کامل را به داخل جزیره بفرستند. تقسیم کار مشخص بود نبرد دریا با انگلیسها و نبرد خشکی با ایرانیها. سود ایران نیز خلاصی از قدرت خشن دریانوردان پرتغال و سود انگلیس توسعه تجارت دریایی خود در منطقه. در ژانویه ۱۶۲۲ ، ۹ کشتی انگلیسی پس از آنکه در تنگه هرمز با مشکلی مواجه نشدند اقدام به پیاده کردن توپ در جزیره قشم کرده و قلعه مذکور به سرعت به تسخیر متفقین درآمد. بلافاصله نیروهای ایرانی و انگلیسی به هرمز حمله کرده و عمده قوای پرتغال را شکست داده و کلیه کشتی های آن کشور را به آتش کشیدند. نیروهای ایرانی که تحت فرمان امام قلی خان حاکم شجاع فارس بودند حمله را به قلعه اصلی هرمز آغاز کردند و علی رغم کشته های زیاد در نهایت قلعه به تصرف مهاجمان درآمد. پایان کار پرتغال اگرچه شکست های اخیرالذکر پرتغال را به شدت در منطقه ضعیف کرده بود اما هنوز آنقدر قدرت داشتند که سواحل جنوب خلیج فارس را در اختیار بگیرند و اتحاد هلند و انگلیس نیز نتوانست آنها را از منطقه براند و حتی انگلیس بهترین کشتی هایش را در نبرد از دست داد تا آنکه در ۱۶۳۰ پس از آنکه نیروهای اعزامی پرتغال برای تصرف مجدد هرمز شکست خورد و در مسقط نیز «امام عمان» بر نیروهای پرتغالی مسلط شد ناگهان امپراتوری پرتغال در شرق نزدیک کاملاً از هم پاشید. نتیجه نبرد نبردهای هرمز سبب شد که برای همیشه پرتغال از صحنه قدرتهای دریایی حاضر در شرق کنار برود. این کشور در ۱۵۷۸ مستعمرات خود در آفریقا را از دست داده بود و در قرن ۱۷ نیز مقدر بود تا بقیه تصرفات خود را نیز تقدیم هلند و انگلیس کند. اما انگلیس که در این زمان در درجه اعلای دوستی با شاه عباس صفوی بود از آن زمان تا ۱۹۷۰ (یعنی ۳۴۰ سال بعد!) منطقه را ترک نکرد وثابت کرد که میهمان سپاسگزاری نیست. نبردهای دریایی خلیج فارس اگرچه کوچک بودند اما تأثیرگذاری جدی در توسعه انگلیس و در مرحله بعد فتح هند از خود نشان دادند. منبع: افتاب
-
نیازی به یکی شدن دو امپراتوری نبود ، فقط کافی بود عثمانی از طمعش نسبت به خاک ایران کم کنه ، به نفعش هم بود چون دیگه از سمت شرق تهدیدی نمی شد و می تونست راحت تر به اروپا حمله کنه.! از این طرف هم ایران شیعی اگر به سمت هند حرکت می کرد ! چی میشد! شاید امروز مردم بنگلادش و میانمار و کره جنوبی هم شیعه بودند! با توجه به خطر ترک دشمنی دو امپراتوری برای غرب حتما" غربیها در راستای بی اعتمادی دو طرف فعالیت های زیادی کرده اند.
-
این نویسنده که گفته ده نمکی از فیلمهای امریکایی الهام گرفته رو باید از خود ده نمکی پرسید تا بگه گرفته یا نگرفته! من شنیدم که یک نفر آدم حسابی می گفت کسی بهش گفته که امریکایی ها تمام مجموعه روایت فتح رو بررسی و نگاه و تجزیه و تحلیل کردند تا ازش برای حق جلوه دادن نظامیان امریکا الهام بگیرند.
-
كنشهاي آشوبگرانه شهري،اغلب داراي بار هيجاني و احساسي شديد، و جهتگيري خردورزانه محدودي است. گرچه اغلب مدت استمرار اين كنشها كوتاه است، اما دامنه اثرات رواني و سياسي آنها بسيار شديد است. آشوبها و اغتشاشات شهري، اغلب در ذيل بحث رفتارهاي جمعي اعتراضآميز مورد بحث قرار ميگيرند. منظور از اين گونه رفتارها، اعمال واكنشهايي است كه از سوي گروهي از شهروندان رخ ميدهد و نظم و امنيت عمومي را دستخوش اختلال ميكند. كنشهاي اعتراضآميز يا رفتارهاي آشوبطلبانه و طغيانگرانه را به انواع مختلفي تقسيم ميكنند. يكي از ملاكهاي مطمح نظر در تقسيم اين گونه كنشها، ميزان خشونتآميز بودن آنهاست. بسياري از محققان و مولفاني كه بررسي و تبيين آشوبهاي شهري را وجهه همت خويش قرار دادهاند بر اين باورند كه مهمترين عامل موثر در پديد آيي، استمرار و تشديد اين گونه كنشها، عمليات رواني است. منظور آنان از عمليات رواني، مجموعه فنون و اقداماتي است كه بر انگيزهها، سلايق و روحيه مخاطبان تاثير ميگذارد و آنان را براي انجام و تشديد كنشهاي آشوبگرانه، تهييج و تحريك ميكند. فنون و تاكتيكهايي كه به هنگام آشوبهاي شهري مورد استفاده قرار ميگيرند. متعدد و متنوعاند اما از آن ميان، چند فن و روش، از اهميت بيشتري برخوردارند. گرچه بهرهگيري از فنون عمليات رواني براي تهييج گروههاي ناراضي جهت دست يازيدن به آشوب و بلوا، كاري سهل مينمايد اما با بهرهگيري از ضد تبليغات و فنون عمليات رواني متقابل، ميتوان از دامنه اثربخشي آن فنون كاست. سرآغاز در دهه 60 ميلادي، هنگامي كه آشوبها واعتراضهاي شهري، نظم و امنيت بسياري از شهرهاي بزرگ امريكا و برخي شهرهاي اروپا را به هم ريخت، محققاني همچون "اشنايدر" (1974) ، "تايلور" (1976) ، "بركويتز" (1983) پس از بررسي و كنكاش نظاممند در آن حوادث، دريافتند كه عوامل روانشناختي، به ويژه تكنيكهاي عمليات رواني مورد استفاده كنشگران آن حوادث ،نقش كليدي و مهمي در وقوع و استمرار آشوبها و كنشهاي اعتراضآميز دارند. از آن پس نيز پژوهشگران متعدد، به بررسي و تحليل ماهيت، و فرآيند پديدآيي، آشوبهاي شهري، ونقش و تاثير تبليغات و جنگ رواني در تشديد آنها، پرداختند. آنان نيز همانند محققان پيش از خود بر اهميت و تاثير جنگ رواني در استمرار آشوبهاي شهري تاكيد كردند. در سطوري كه در پي ميآيد پارهاي از يافتههاي آن محققان، مورد امعان نظر و مداقه قرار ميگيرند ليكن پيش از آن برخي از ابعاد آشوبها و اعتراضهاي شهري مورد بحث قرار ميگيرد. ماهيت و انواع آشوبها و كنشهاي اعتراضآميز روانشناسان اجتماعي و برخي جامعهشناسان، آشوبها و اعتراضهاي شهري را در ذيل مفهوم و مبحث "رفتارهاي جمعي اعتراضآميز"مورد بحث قرار ميدهند مراد آنان از رفتارها (كنشها) جمعي اعتراضآميز ، كنشهايي است كه تحت شرايط خاصي، از گروه زيادي از شهروندان سر ميزند، فاقد ساختار و ثبات است و موجب نقض آشكار هنجارهاي جامعه ميشود (دوب ،1988). يا به تعبير ديگر، كنشهاي جمعي اعتراضآميز ، به آن دسته از كنشهاي گروهي از شهروندان گفته ميشود كه ماهيت هيجاني دارند، آثار آنها تخريبي و ويرانگرانه است به صورت تكانشي (مهارگسيخته) بروز ميكند و با منافع حكومتي در تضاد آشكار قرار دارند. (ميرز ،2001) از اين تعريف به روشني ميتوان دريافت كه كنشهاي جمعي اعتراضآميز ، آشوبگرانه و اغلب غيرعقلاني هستند و اين بدان معني است كه بسياري از معترضان، بدون تامل و انديشه، و تنها به سبب برانگيختگي و هيجان ناشي از تبليغات و مشاهده كنشگران، مبادرت به رفتارهاي جمعي ميكنند. تقسيمبنديهاي مختلفي پيرامون كنشهاي جمعي اعتراضآميز ارايه شده است."استوارت" (1971) به نقل از دوب (1988) در يكي از اولين تقسيمبنديهاي موجود كنشهاي اعتراضآميز را به چهار نوع تقسيم كرده است. آن چهار نوع كنش عبارتند از: 1- غوغا 2- آشوب 3- هراس اجتماعي 4- هيستري جمعي. منظور از غوغا رفتاري است كه گروهي از مردم مبادرت به آن ميكنند و ماهيت آن خشونت آميز و خرابكارانه است . اين نوع رفتار در مدت كوتاهي شكل ميگيرد بلافاصله به اوج ميرسد و آن گاه در اندك زماني فرو ميپاشد. به نظر استوارت آشوب نيز به آن رفتاري گفته ميشود كه گروهي از شهروندان معترض و خشمگين، در برابر نهادها و سازمانهاي دولتي از خود بروز ميدهند اين رفتار ساختار و انسجام چنداني ندارد و اغلب بيانگر انزجار و نفرت معترضان از فرد يا نهاد خاصي است. آشوبگران معمولا به صورت لجام گسيخته ، مبادرت به يورش به اماكن دولتي و مراكز عمومي ميكنند به تخريب و سرقت اموال آنها ميپردازد . هراس اجتماعي نيز نوعي رفتار جمعي است كه بيانگر ترس و وحشت شديد كنشگران است.هيستري جمعي نيز زماني رخ مي دهد كه گروهي از شهروندان مهار خويش را از دست داده باشند و شيوهاي برانگيخته و نامعقول اختيار كنند. "مندي"(1997) نيز تقسيمبندي عامتري پيرامون كنشهاي جمعي اعتراضآميز، يا آنچه كه او خود طغيانگري نام نهاده؛ انجام داده است. او رفتارهاي طغيانگرانه را به دو دسته تقسيم كرده است؛ 1- روشهاي غيرخشونتآميز 2- روشهاي خشونتآميز او در ذيل گروه اول سه نوع كنش زير را فهرست كرده است: 1- اعتراض غيرخشونت آميز 2- عدم تشريك مساعي غيرخشونت آميز به باور "مندي"، اعتراضآميز غيرخشونتاميز، يك عمل نمادين است كه در آن گروههاي معترض، با استفاده از آن اعتراضها، خواستههاي خود را به اطلاع موسسهها و نهادهاي حكومتي ميرسانند. "مندي" مهمترين اشكال اين روش را چنين برميشمارد: راهپيمايي، اعتصاب، مهاجرت و تمسخر و تحقير حاكمان، از نظر "مندي"، روش عدم تشريك مساعي، همان بايكوت كردن حكومت در برخي شرايط، مثلا به هنگام انتخابات است به باور او، وقتي تعداد زيادي از شهروندان، از همكاري با حكومت و اجابت خواستههاي آن سرباز زنند، ميتوانند حكومت را وادار به پذيرش خواستههاي خويش كنند. منظور از مداخله غيرخشونتآميز، اشغال موسسه و سازمانهاي دولتي و اماكن عمومي، توسط جمعزيادي از شهروندان جامعه است. به باور "مندي" ، اين روش بيش از دو روش ديگر، قادر است مشروعيت حكومت را به چالش بكشد. "مندي" مقاومت منفي گاندي در برابر انگلستان، راهپيمايي اعتراضآميز مردم امريكا به نقض حقوق بشر، امتناع برخي از كشورهاي افريقايي از خريد كالاهاي انگلستان، بايكوت بزرگ روستاييان ايرلند و اعتصاب عمومي مردم انگلستان، را از جمله مصاديق بارز كنشهاي طغيانگرانه غيرخشونت آميز ميداند. مندي در ذيل روشهاي خشونتآميز انواع كنشهاي مخرب و طغيانگرانه را فهرست ميكند كه مهمترين آنها عبارتاند از: 1- تروريسم (اعم از تروريسم سياسي، غيرسياسي، شبهتروريسم و تروريسم دولتي) 2- جنگ چريكي (آشوبگرانه) 3- جنگ داخلي 4- كودتا "مندي" معتقد است كه "عاملان و سازماندهندگان كنشهاي طغيانگرانه، براي هيجان درآوردن توده معترض و افزايش تعداد كنشگران ناراضي، اغلب از فنون جنگ رواني بهره ميگيرند. چه ميدانند كه بدون بهرهگيري از آن فنون، كنشهاي طغيانگرانه خيلي سريع فرو ميپاشد". ص 13، او در تاييد ادعاي خويش ،فنون و تكنيكهاي زيادي را برميشمارد (در سطور بعد به هنگام بحث از فنون جنگ رواني، در مورد برخي فنون مورد اشاره مندي بحث خواهد شد). اما به اعتقاد نظريه پردازاني همچون "گيدنز"(ترجمه صبوري ،1373) تقسيم بندي "ابرامز" (1986) پيرامون كنشهاي آشوبگرانه (رفتارهاي جمعي اعتراضآميز) مقبوليت عامتري دارد. او در تقسيمبندي خود كنشهاي مذكور را به انواع زير تقسيم كرده است: 1- جمعآوري طومار در اعتراض به مسولان حكومتي و نظام سياسي حاكم 2- انجام تظاهرات داراي مجوز (قانوني) 3- تحريمهاي عمومي (نظير شركت نكردن در انتخابات) 4- راهانداختن اعتصابات و تظاهرات غيرقانوني 5- اشغال ساختمانها،موسسهها، كارخانجات و اماكن عمومي 6- تهاجم توام با خشونت و ضرب و جرح به اماكن دولتي و مديران و مسولان آن 7- درگيري و زد و خورد شديد و دستهجمعي با پليس و نيروهاي امنيتي گرچه تمام هفت نوع كنش جمعي برشمرده شده بالا، در تضاد آشكار با خواستهها و منافع حكومت قرار دارد اما نويسندگاني همچون تايلور و ديگران (1996) تنها چهار نوع كنش آخر را در زمره رفتارهاي آشوبگرانه و تكانشي قرار ميدهند چه به باور آنان سه نوع كنش اول، فاقد خشونت و آزارگري است. به اعتقاد آنان، تنها رفتارهايي را ميتوان آشوبگرانه تلقي كرد كه "سرشار از خشونتطلبي ، تكانشگري و ايذاء و آزار باشد" .(ص 51) گريگور (1998) نيز ديدگاه تايلور و همكارانش را پيرامون ماهيت كنشهاي آشوبگرانه مورد تاييد قرار دهد به باور او "اتمسفر (جو رواني) حاكم بر كنشهاي سياسي بحراني (كنشهاي آشوبگرانه) يك اتمسفر هيجاني، غيرخردورزانه، شديد و ويرانگر است. در اين گونه شرايط در كنشگران ، نوعي فرديت زدايي، رخ ميدهد كه آنان را در برابر بسياري از پيامهاي بازدارنده بيروني، مقاوم ميسازد". (ص 105) به اعتقاد گريگور فرديتزدايي ناشي از جنگ رواني سازمان دهندگان كنشهاي آشوبگرانه، معترضان را در برابر ضد تبليغات و جنگ رواني حريف، مقاوم ميسازد. يا به تعبير او "برانگيختن معترضان با استفاده از جنگ رواني، كاري ساده و آسان است اما بازداشتن آنان از كنشهاي آشوبگرانه ، با استفاده از جنگ رواني مقابل اما برخلاف تايلور ،گريگور و گيدنز، "تورنر"(1992) نگرشي متفاوت به كنشهاي اعتراضآميز دارند. آنان اين گونه كنشها را روشهاي آگاهانه و انديشيده شدهاي ميدانند كه برخي از شهروندان براي تحقق اهداف و اميال خويش در پيش ميگيرد. ليكن آنان نيز از ماهيت شديد؛ تخريبي و ضد نظم عمومي اين گونه كنشها غافل نيستند. به ويژه در اين زمينه تبيين گيدنز از كنشهاي اعتراضآميز و آشوبگرانه، درخور تامل است هنگام دست يازيدن به كنشهاي آشوبگرانه، "افراد نسبتا گمنام هستند و ميتوانند از عواقب افشاي اعمال خود كه در غير آن صورت منجر به مجازات خواهد شد، بگريزند". (ص 695) روانشناسان اجتماعي نيز (نظير اسمت و مكي ،2000) همانند گيدنز در تبيين ماهيت شديد و طغيانگرانه كنشهاي جمعي اعتراضآميز، به عواملي نظير گمنامي، سرايت، پخش مسئوليت و فرديتزدايي اشاره كردهاند. منظور از گمنامي آن است كه فرد به سبب قرار گرفتن در جمع، احساس ميكنند كه ناشناخته باقي ميماند به همين سبب ممكن است به اعمال شديد و خشني دست يازد. سرايت نيز اشاره به انتقال هيجانات شديد و مهار نشده معترضان به يكديگر دارد. پخش مسئوليت نيز موجب كاهش احساس خطر و تنزل ترس از مجازات ميشود فرديت زدايي نيز فرآيندي فرضي است كه در آن برخي عوامل موجب دگرگونيهايي در ادراك فرد از خود و ديگران ميشود. اين امر موجب ميشود تا آستانه التزام افراد به هنجارهاي اجتماعي، كاهش يابد و آنان مبادرت به انجام كنشهاي اعتراضآميز و آشوبگرانه كنند (كورمن، ترجمه شكركن ،1370) تاثير هر يك از اين پديدههاي رواني (يعني گمنامي، سرايت، پخش مسوليت، فرديت زدايي، وحتي انسجام معترضان و سازماندهي آشوبگران) بر اثر فنون عمليات رواني مورد استفاده متوليان و سازماندهندگان كنشهاي آشوبگرانه ، تشديد ميشود. به همين سبب است كه محققاني همچون "روزنتال" (1989) ادعا ميكنند كه" عمليات رواني، چاشني فوقالعاده مناسبي است براي بهرهگيري مناسب از پديدههاي روانشناختي در شعلهور ساختن آتش ويرانگر آشوبهاي شهري " (ص 124) به همين سبب، در سطور زير، پارهاي از فنون عمليات رواني، كه در آشوبهاي شهري و كنشهاي اعتراضآميز جمعي از آنها استفاده ميشود مورد بحث قرار ميگيرند. فنون عمليات رواني مورد استفاده در آشوبهاي شهري شايعه: شايعه يكي از شناخته شدهترين فنون عمليات رواني مورد استفاده در آشوبهاي شهري است. به تعبير« صلاح نصر»(1380) « شورش حادث نميشود، مگر آن كه شايعاتي وجود داشته باشد كه آن را برانگيزد، همراهي كند و بر شدتش بيفزايد» (س327) . « آشبورن» (2003) نيز در اين كه « شايعات موجب ايجاد و استمرار شورشهاي شهري ميشوند»، با صلاح نصر هم عقيده است. او در تبيين نظر خود، ادعا ميكند كه،« هنگامي كه گروهي از افراد ناراضي جامعه، اخبار يا ادعاهايي مبني بر اختلاس و انحرافات آشكار مسئولان جامعه دريافت دارند، بدون آن كه تلاش براي بررسي صحت و سقم آن به عمل آورند، آن را باور ميكنند و بر اثر آن، مبادرت به كنشهاي اعتراضآميز مينمايند»(ص38). البته، نويسندگاني همچون«آنتوني» (1993) در اين كه شايعات بتوانند موجب شورشي فراگير شوند، ترديد دارند، ليكن آنان نيز تاكيد ميورزند كه شايعات ميتوانند بر شدت كنش هاي آشوبگرانه بيفزايند. صلاح نصر(1380) بر اين باور است كه يك شورش و آشوب شهري، داراي چهار مرحله اساسي است كه در هر يك از آن مراحل شايعاتي نقش اساسي دارند. در مرحله نخست، نوعي ناآرامي محدود ديده ميشود كه در آن « شايعات جاري با داستانهاي خصمانه اتهام برانگيز، تفاوتي ندارند». در مرحله دوم، كه پيش از وقوع شورش فراگير است، شايعات تهديد آميز ميشوند. مرحله سوم، مرحله وقوع فراگير شورش است. در اين مرحله،« آتشي كه فتيله باروت را مشتعل مي سازد، همان شايعه هيجان برانگيز است». شايعاتي كه در اين مرحله منتشر ميشوند، معمولا « شايعات آتشين» ناميده ميشوند. چه،اين گونه شايعات ماهيت ويرانگر و پرخاشگرانه دارند و اغلب آشوبگران را براي دست يازديدن به كنشهايي همچو حمله به اماكن دولتي، آتش زدن بانكها و مانند آن بر ميانگيزاند. در آخرين مرحله شورش، يعني مرحله نقطه اوج و نهايي آشوب، شايعات تعصبآميز و اغلب زاده خيال، نشر مييابند. « اين گونه شايعات، اعمال ايذايي و قتل را رواج ميدهند و چهرهاي جنونآميز به خود ميگيرند.اين چهره جنونآميز، با خشونت به وجود آمدهاي كه اعمال انتقام جويانه را تسريع ميكند، هماهنگ است و آن را تشديد ميكند.»(ص328) با وجود اين، آشبورن( 2003) بر اين باور است كه نيروهاي ضد شورش، ميتوانند به مقابله با شايعات بپردازند. او براي اين منظور، توصيه ميكند كه نيروهاي ضد شورشگر، اولا با نشر سريع و به موقع اخبار و اطلاعات، از ايجاد ابهام، كه زمينه را براي نشر شايعات فراهم ميسازد، جلوگيري كنند. ثانيا براي مقابله با شورشگران از فنون ضد تبليغات، و حتي نشر به موقع شايعات، استفاده كنند. با اين وصف، او اشاره ميكند كه برخي ملل و فرهنگها؛ بيش از بقيه مستعد نشر و پخش شايعات، به ويژه به هنگام بحران و آشوب هستند. او يكي از آن زمينهها را « رواج فرهنگ شفاهي» ميداند. يا به تعبير او،« ملل و اقوامي كه براي كسب اخبار و اطلاعات متكي به اقوال و بيانات شفاهي هستند، بيش از بقيه بر درستي شايعات هيجان انگيز و اغلب كذب، صحه ميگذارند» (ص76). به نظر ميرسد كه اين ويژگي در مورد بسياري از شهروندان ايراني، صادق است. تامل در تيراژ روزنامههاي كثيرالانتشار درستي، اين ادعا را نمايان ميسازد. تحريك عاطفي: همانگونه كه پيشتر گفته شد،آشوبها و ساير كنشهاي اعتراضآميز شهري، اساس و ماهيتي هيجاني و غيرخردورزانه دارند. به همين سبب، هر عاملي كه بتواند عاطفه و هيجان كنشگران آشوب طلب را تحريك كند، ميتواند آنان را براي دامن زدن به آشوبهاي ويرانگرتر تهييج كند. سازمان دهندگان آشوبهاي شهري، اغلب از تاثير عامل تحريك عاطفي آگاه هستند؛ به همين خاطر، مبادرت به نشر پيامهايي( اعم از تصاوير، فيلم و پيام كتبي يا شفاهي) ميكنند كه مملو از هيجان و عاطفه است. مثلا، مونتاژ تصويري كه نمايشگر خشونت پليس است يا عكسي كه بيانگر سوء استفاده از يك كودك است، ميتواند هزاران نفر را براي واكنش شديد در برابر پليس و نيروهاي امنيتي برانگيزد. اسميت و مكي( 2000) ماجرايي را گزارش كردهاند كه در آن،گروهي از دانشجويان ناراضي يكي از ايالتهاي آمريكا، تصوير تجاوز به عنف يك افسر پليس آن ايالت را جعل و در تيراژ بالا توزيع كردند كه بر اثر آن، به مدت چند روز پياپي، دانشجويان به تظاهرات و اعتراضهاي خشونتآميز عليه پليس دست زدند. همچنين ،«تافلر» ( ترجمه خوارزمي، 1372) از ماجرايي پرده بر ميدارد كه در آن فيلمبرداري از واكنش پليس در برابر چند نفر و دستكاري آن فيلم موجب به راه افتادن شورشي در يكي از شهرهاي آمريكا شده است و شگفت آن كه قضات و هيات منصفه نيز تحت تاثير آن فيلم جعلي و دستكاري شده، قرار گرفتهاند. به نوشته تافلر ، وقتي نوار چهار دقيقهاي تحريف شده در محافل آمريكاي لاتين نشين شهر « ويكتورويل» نشان داده شد، خشم عمومي عليه وحشيگري پليس برانگيخته شد و مردم دست به يك شورش فراگير زدند. تافلر گزارش ميكند كه پس از آن كه افراد پليس در دادگاه، به سبب خشونت شديد و غير مجاز عليه چند شهروند مكزيكي، محكوم شدند، مشخص شد كه ماجراي آن فيلم، واقعيت ندارد. بنابراين، از نقل اين دو گزارش ميتوان نتيجه گرفت كه سناريو نويسان عمليات رواني، چنانچه به موقع از پيامهاي برانگيزاننده هيجان و عاطفه عمومي بهره گيرند، ميتوانند گروههاي زيادي از شهروندان را به شورش و آشوب ترغيب كنند. اما گروه و نهادهاي ضدشورشگر نيز با بهرهگيري از رسانههاي متعدد و متنوعي كه در اختيار دارند، ميتوانند از همين تكنيك براي به انزوا كشانيدن شورشگران و آشوبطلبان استفاده نمايند. مثلا، نمايش اغراق آميز خشونت طلبي شورشگران، به ويژه حمله و تعدي آنان به شهروندان بيطرف و تخريب اموال مردم توسط آنان، ميتواند تودههاي مردم را عليه آنان برانگيزد. به ويژه آن كه، چون حركتهاي آشوب طلبانه و شورشگرانه اغلب موجب آسيب رسيدن به اموال عمومي( اتوبوس عمومي، تاكسي، اماكن عمومي و ....) ميشود. ضد شورشگر، حربههاي رواني مناسبتري براي به انزوا كشانيدن شورشگران و آشوب طلبان در اختيار دارد. انسانيت زدايي: «ارنسون» ( ترجمه شكر كن ،1366)نشان داده است كه يكي از اثربخشترين روشهاي توجيه حمله به ديگران به هنگام آشوب و جنگ،« انسانيت زدايي» است. چه، وقتي حريف از مرتبه انساني خويش تنزل ميكند، همانند ديوي تلقي ميشود كه اقدام خشونتآميز عليه او ضروري است. به همين سبب، رهبران گروههاي آشوبگر، اغلب با ارائه اسناد و اطلاعات ساختگي، و تدوين و نشر شعارهاي هيجاني، دشمن خويش را « قاتل» ،« وحشي» ،« بي مروت» و مانند آن جلوه ميدهند. چنين عناويني ، افراد مستعد آشوب را براي انجام هر چه بيشتر كنشهاي تهاجمي و خشونتآميز بر ميانگيزد. ارائه پيشگوييهاي فاجعهآميز: رهبران آشوبگران، با بهرهگيري از سوگيريهاي شناختي تودههاي مردم، اغلب چنين به آنان القا ميكنند كه «حوادث ناگواري پيش روي آنان است». چنين ادعايي، كه اغلب به كرات تكرار ميشود ، نوعي احساس ناامني و ترس در مخاطبان پديد ميآورد. ترس و ناامني نيز آنان را دچار تنش و هيجان منفي شديدي ميكند.از همين روي، آنان با شورشگران همراه ميشوند تا تنش خود را از ميان بردارند. انحراف در كنشهاي نيروهاي امنيتي،فاجعه آميز جلوه دادن اوضاع اقتصادي و سياسي جامعه و برشمردن خطرات واهي پيش روي مردم جامعه در آينده، از جمله روشهايي است براي ايجاد نارضايتي و ناامني در مردم، و برانگيختن آنان براي دست يازيدن به شورش و آشوب. گريگور( 1998) نشان داده است كه ارائه تكنيك پيشگويي فاجعه آميز و ايجاد ناامني، به هنگام آشوب( و نه پيش از آن) اثر بخشتر است. چه، به باور او، كنشگران آشوب طلب، در يك جو هيجاني و روان شناختي خاصي قرار دارند كه آنان را مستعد پذيرش پيامهاي حاوي احساس ناامني ميسازد و پذيرش چنين پيامهايي نيز موجب بروز كنشهايي شديد و مهار نشدني ميشود. اما، ضد شورشگر و نيروهاي ضد آشوب، ميتوانند با به تصوير كشيدن و پخش زندگي شهرونداني كه در آرامش ميزيند و آينده را روشن و اميد بخش ميدانند، و از رفاه و آسايش موجود، احساس خرسندي ميكنند، به مقابله كارآمد با عمليات رواني نيروهاي آشوبگر بپردازند. دروغ بزرگ: تحريف اطلاعات، جعل اسناد و نشر دروغهاي بزرگ، از جمله روشهايي است كه از آن براي ايجاد انزجار و نفرت در مردم نسبت به مسئولان حكومتي استفاده ميكنند كه آن قدر بزرگ است كه كسي در دروغ بودن آن شك نميكند! در واقع،آنان دروغهايي ساخته و پرداخته ميكنند كه فراتر از آستانه ادارك مخاطبان است؛ از همين روي، آن را واقعيت، و نه دروغ، تلقي ميكنند. چنين دروغهايي، اغلب براي كاهش مشروعيت مردمي حكومت و تحريم شهروندان عليه آن، ساخته ميشود.مثلا اين ادعا كه عوامل حكومت،آب شهر را آلوده كردهاند تا تمام شهروندان را مسموم كنند، دروغ بزرگي بود كه اهالي يك شهر انگلستان را در دهه1980، عليه دولت وقت برانگيخت و شورشي را هر چند كوتاه، موجب شد (آنتوني، 1993). گرچه كذب بودن دروغهاي بزرگ، بسيار زود آشكار ميشود،اما در مدت كوتاهي كه گروهي از مخاطبان آن را باور كردهاند، ممكن است موجب شكلگيري آشوبها و اعتراضهاي مخرب و كور شود كه اثرات ماندگاري در پي دارد. حاصل كلام از آنچه گذشت، چنين ميتوان نتيجه گرفت كه كنشهاي آشوبگرانه شهري،اغلب داراي بار هيجاني و احساسي شديد، و جهتگيري خردورزانه محدودي است. گرچه اغلب مدت استمرار اين كنشها كوتاه است، اما دامنه اثرات رواني و سياسي آنها بسيار شديد است. يافتههاي تحقيقي آشكار ساختهاند كه بهرهگيري موفقيتآميز و بهنگام رهبران و سازمان دهندگان كنشهاي آشوبگرانه از فنون عمليات رواني، موجب استمرار و تشديد اين گونه كنشهاي طغيانگرانه ميشود. به همين سبب، در چند دهه اخير، حكومتهاي مختلف درصدد مقابله روان شناختي، و نه فيزيكي محض، با اين گونه كنشها برآمدهاند. چرا كه، چنين مقابلهاي، از كاهش شديد مشروعيت آنان جلوگيري ميكند. گرچه در اين نوشتار، پارهاي از فنون عمليات رواني مورد استفاده در آشوبهاي شهري، مورد مداقه قرار گرفتند، اما شناسايي ساير روشها و تحليل مكانيسم تاثير هر يك از آنها، مستلزم فرصت و مجال ديگري است. منابع: 1. الياسي، محمد حسين(1382). تاثير و نقش هيجانات در جنگ رواني، تهران: نشريه عمليات رواني. 2. تافلر، الوين( 1372)، جا به جايي در قدرت.( ترجمه شهيندخت خوارزمي). تهران: نشر، مترجم. 3. شكركن، حسين (1366). روانشناختي اجتماعي، تهران انتشارات رشد. 4. صلاح نصر،(1380). جنگ رواني.( ترجمه محمود حقيقت كاشاني). تهران: انتشارات سروش 5. كورمن(1370). رفتار در سازمانها ( ترجمه شكر كن، حسين). تهران: انتشارات رشد، شماره اول 6. گيدنز، آنتوني(1373) . جامعه شناسي.( ترجمه منوچهر صبوري). تهران: نشر ني. 7. smith,G.R. and Mackie,D.M.(2000) .Social psychology. Newyork:psy chology press. 8. Ashbourn,A.(2003) .The rumor mill.In the Guardian,March,27 9. Anthony, s.(1983). Anxicty and rumor. Journol of Social Psychology, PP91-8 10. Snyder, M. (1974). Soaal changes and propaganda. Newyork: M. Graw 11. Tylor, R.(1976). Collective Behaviors: in theory and practice. Journal of social psycholgogy, 15, 181-190. 12. Doob,I.M.(1988) ,psychological Basis of Cellective Behaviors, Journal of personality and Social psychology,17,121-135. 13. Grigor, A.E.(1998).Perceiving persons and groups. Psochological Review, 1,336-355. 14. Tylor, I .et al.(1996) Social psychology. Boston. McGraw Hill. 15. Rosental, I.(1989).behavior in groups. Boston: Mcgraw- Hill. Myers, D.G(2001). Social Pschology. Mcgvaw Hill Mand,i(1997). Insurgency http:www.Social Psychology. Turner,M.(1992), Collective Behaviors.Journal of Social Psycholigy,15.171-182 ....................................................................................... منبع:فصلنامه مطالعات بسيج ، شماره 19
-
عوامل مؤ ثر در جنگ روانى بـراى ايـن كـه جـنـگ روانى در يك جامعه مؤ ثر واقع شود، شناخت كافى و صحيح از ارزش ها و ساختار فرهنگى جامعه ، اجزاء و عوامل تشكيل دهنده آن ضرورى است ، و هرچه آشنايى با فرهنگ و نـظـام اعـتقادى بيشتر باشد بهتر مى تواند دست اندركاران جنگ روانى را يارى دهد. در اين جا بـه بـررسى تاءثير عوامل ذهنى و عينى جنگ روانى و نيز شرايط مؤ ثر در پذيرش پيام جنگ روانى مى پردازيم : 1 ـ 3 ـ عوامل ذهنى - 1 - 3 - شناخت ذهنى افراد مخاطب براى شناسايى رفتار انسان بايد ويژگى هاى فكرى ، روانـى و اعـتقاد شخصى وى شناخته شود. شناخت ويژگى هاى فرد و خصوصيات روانى افراد در يك جامعه ضرورى است ؛ زيرا بدون شناخت كافى از رفتار، ويژگى هاى روانى ، اعتقادى و فرهنگى ، اعمال جنگ روانى مؤ ثر واقع نمى شود، اين ويژگى هاى روانى و ذهنى عبارتند از: انـگـيـزه هـاى فـردى : امروزه در تبليغات بازرگانى به منظور دستيابى به اهداف مورد نظر خـود، از ايـن خـصـوصـيـات انـسان ، حداكثر استفاده را مى برند؛ مثلا با به كارگيرى جملات و عـباراتى نظير (براى راحتى شما)، (براى رفاه شما) و... بيشترين تاءثير را بر مخاطبين مى گذارند. گرايش هاى روانى : گرايش هاى روانى عوامل مؤ ثر ديگرى در رفتار افراد هستند. ايـن گرايش ها نسبتا ثابت بوده ، و نوعى آمادگى روانى در افراد ايجاد مى كنند كه براساس آن ، فـرد نـسـبـت بـه مـسـائل گـونـاگون واكنش مثبت يا منفى نشان مى دهد. گرايش هاى روانى و درونى افراد اكتسابى است ؛ بنابراين ، براى ايجاد گرايشات خاص در افراد، بايد فرد را از كـودكـى تـحـت شـرايـط مـنـاسـب قـرار داد تـا در قـالب آن شـرايـط شكل گرفته و رفتار مورد نظر را بروز دهد. امـروز قـدرت هـاى بـزرگ بـراى حـفـظ سـلطـه خـويـش با استفاده از شيوه هاى علمى به شناخت وسـيعى از بافت فرهنگى ، ارزش ها و عقايد و اعتقادات افراد جامعه مى پردازند و با تغيير در نگرش آنها، عكس العمل ها و واكنش هاى مطلوب خود را در افراد آن كشور ايجاد مى كنند. 2 ـ 1 ـ 3 ـ شناخت محيط پيرامون مخاطب تـحـقـيـقات انجام شده در اين زمينه ، نشان مى دهد، كه علاوه بر بررسى ويژگى هاى روانى و شـخـصـيـتـى افـراد، بايد شناخت عميق و اطلاعات كافى از محيط و فضاى زندگى جوامع داشته بـاشـيـم ؛ زيرا در بررسى و تحقيقات (علم رفتار) رفتار انسان متاءثر از محيط زيست است ، بـديـن مـعـنى كه انسان با توجه به نيازها و ارزش ها، محيط خود را دگرگون كرده و خود نيز تـحـت تـاءثـيـر مـحـيـط دگـرگـون شـده قرار مى گيرد. (كورت لوين )، يكى از محقّقان مكتب گشتالت ، در اين زمينه مى گويد: رفـتـار مـتـقابل تابع عواملى است كه از يك سو از افراد و از سوى ديگر از محيط سرچشمه مى گيرند. وى براى بيان پديده حاصله از تاءثير متقابل عوامل فرد و محيط، از مفهوم (فضاى زيست ) استفاده مى كند. خـصـوصـيـات گـونـاگـون هـر جـامـعه از لحاظ فكرى ، رفتارى ، اعتقادى ، سابقه تاريخى و مـوقـعـيـت جغرافيايى در ايجاد وضعيت فرهنگ و ظرفيت فكرى خاص افراد آن جامعه مؤ ثر بوده تفاوت افراد جوامع مختلف را موجب مى گردند، بر اين اساس و با توجه به تعريف جنگ روانى ، كـارشـنـاسـان و افـراد ذى صـلاح ، داشتن اطلاعات كافى از اجزاء مختلف فرهنگى جامعه مورد هدف جنگ روانى را از شرايط اساسى و ضرورى براى ايجاد جنگ روانى دانسته اند. 3 ـ 1 ـ 3 ـ ويژگى هاى كارگزاران جنگ روانى مـجـريـان جـنـگ روانـى بـراى موفقيت در اجراى مراحل جنگ روانى بايستى از مهارت ها و تخصص كـافـى بـرخـوردار بـوده اطـلاعـات دقـيـقـى در زمـيـنـه مـشخصات روانى ، آداب و رسوم ، بافت فـرهـنگى و سياسى و اقتصادى جامعه مورد نظر داشته باشند. در اين زمينه اصولا افرادى به كار گرفته مى شوند كه داراى خصوصيات زير باشند: الف ) از نزديك با خصوصيات روانى و اجتماعى و روحيات افراد جامعه آشنايى داشته باشد. ب ) بـه زبـان آن جـامـعـه تسلط و احاطه كامل داشته باشد، تا بتواند ارتباط لازم را برقرار كند. ج ) از تحصيلات عاليه و دانشگاهى برخوردار باشد. د) افـراد انـتـخـاب شـده بـايـد صـاحـب فـكـرى خـلاق و نـيـز تحليل گر مسائل سياسى بوده و به عبارتى صاحب نظر در سياست باشند. 2 ـ 3 ـ عوامل عينى و محيطى هـر جـامـعـه اى از عـنـاصـر و اجـزاء پـيـچـيـده مـتـصـل بـه هـم تـشـكـيـل شـده و انـسـان كـه هدف نهايى جنگ روانى مى باشد، در بستر محيط، روان و شخصيتش شكل مى گيرد. بنابراين ، ارزش ها و اعتقادات و شرايط عينى و محيطى همانند دژ محكمى است كه شخصيت فرد در آن پرورش يافته و او را در مقابل تهاجمات فرهنگى بيگانه و تبليغات و جنگ روانـى مـقاوم مى سازد. از اين رو، براى در هم شكستن مقاومت روانى افراد يك جامعه ، ابتدا بايد عـوامـل عـيـنـى ، ذهـنـى و مـحـيـطـى آنـان را شـنـاخـت و بـا اسـتـفـاده از ايـن عـوامـل و جـهـت دادن بـه آن بـه پـيـشـرفـت و مـوفـقـيـت در جـنـگ روانـى نايل آمد. مـنظور از عوامل عينى و محيطى ، وجود قوميت ها، نژادها، طبقات و مذاهب مختلف است كه به بررسى آنها مى پردازيم : الف ـ اخـتـلافـات مـذهـبى : استكبار جهانى براى رسيدن به اهداف اقتصادى ، سياسى و روانى خـود، هـمـواره بـا دامـن زدن بـه اختلافات مذهبى در مقاطع مختلف زمانى ، مانند اختلافات شيعه و سـنـى و يـا اسـلام و مـسـيحيت و يهوديت ، نهايت بهره بردارى سياسى و اجتماعى در اين زمينه را كرده است . دامن زدن به اختلافات مذهبى بين ايرانيان و اعراب ، به ويژه بعد از انقلاب اسلامى ، يـكـى از شـيوه هاى جنگ روانى غرب عليه ايران بوده كه تا حدودى توانسته سران كشورهاى عـرب بـه خـصوص حوزه خليج فارس را در اين امر متقاعد سازد. نمونه آن تحريك عراق براى جـنـگ عـليـه ايران يا مطرح كردن اختلافات مرزى جزاير سه گانه ايرانى ، (ابوموسى ، تنب بـزرگ و كـوچـك ) بـا امـارات مـتـحـده عربى در جهت اهداف امپرياليستى خود براى منزوى كردن ايران بوده است . ب ـ اخـتـلافـات قـومـى : كـشورهاى غربى و در راءس آنها ايالات متحده امريكا همواره از تحريك قوميت ها عليه دولت مركزى ، به عنوان يكى از اهرم هاى فشار روانى عليه ايران استفاده كرده اسـت . بـراى مـثـال ؛ بعد از پيروزى انقلاب اسلامى ، غرب از تحريك كردهاى ايران به عنوان يك اهرم روانى ، تبليغاتى و سياسى عليه جمهورى اسلامى ، استفاده كرده است . ج ـ اختلافات نژادى : طرح مسائل نژادى و يا ايجاد اختلافات نژادى از جمله حربه هاى مؤ ثرى اسـت كـه در تـبـليـغـات سـيـاسـى و جـنـگ روانـى بـه كـار گـرفـتـه مـى شـود. دشـمـنـان در طـول جـنـگ تـحـمـيـلى ، بـا دسـتـاويـز قـرار دادن جنگ بين ايرانيان و اعراب و نيز با تحريك و برانگيختن حسّ ناسيوناليستى اعراب سعى در دامن زدن به اختلافات نژادى داشتند؛ به طورى كـه راديـو امـريـكـا در تـاريـخ 9/6/65 از قـول سـردبـيـر سـيـاسـى لوپـوئن ايـن گـونـه نـقـل مـى كند: (دليل اصلى اين جنگ (عراق عليه ايران ) رويارويى دو ناسيوناليسم ، دو تمدن است و اين جنگ ، جنگ پارس و اعراب است .) بـه طـور كـلى جـامـعـه شـنـاسـان و متخصصان مسائل نژادى در تعارضات ميان ملّت ها براى اين گـونـه مـسـائل نـسـبـت بـه تـعـارضـات ديـگـر، جـايـگـاه خـاصـى قـائل هـسـتـنـد و بـراى آن دو دليـل عـمـده مـطـرح مـى كـنـنـد: اوّل آن كـه ، همبستگى و وابستگى ملّى (ناسيوناليزم ) بسيار عميق تر و ريشه دارتر از ساير وابـستگى هاست و ثانيا: سازمان ها و نهادهاى سياسى در درون ملت ها همواره سازمان يافته تر و مـنـسـجـم تـر از نـهـادهاى بين المللى است ، بنابراين ، تعارضات ميان ملّت ها مى تواند موجب بـروز اخـتـلافـات و اغـتـشـاشـات سـيـاسى شديد شود و حتى به جنگ انجامد، از اين رو است كه پـرداخـتن به اختلافات نژادى هميشه مورد توجه مبلغان و مجريان جنگ روانى و تبليغاتى قرار گرفته و از آن نهايت استفاده را در شرايط خاص و در مقاطع مختلف زمانى نموده اند. د ـ اخـتـلافـات طـبـقاتى : در تمام جوامع بشرى از همان ابتدا گروه ها و طبقات خاص و متمايزى وجـود داشـتـه و بـه گـفـتـه (سـوروكـيـن )، جـامـعـه شـنـاس فـرانـسـوى ، (كـليـه گروه هاى مـتـشـكـل پـايـدار، مـبـتـنـى بـر اخـتـلافـات طـبـقـاتـى هـسـتـنـد و جـامـعـه يـكـدسـت كـه مـسـاوات كـامـل بين كليه افراد آن برقرار باشد، تنها رويائى است كه هرگز در تاريخ بشريت تحقق نيافته است .) بـنـا به اعتقاد جامعه شناسان ، طبقه بندى جامعه باعث مى شود كه گروهى از افراد در رده هاى مـخـتـلف قـرار گـرفـتـه و بـنـا بـه موقعيت و شرايط خاص خود در جايگاه و پايگاه خاصى از ديگران قرار گيرند. تمايز و اختلافات طبقاتى در اغلب جوامع وجود دارد و در مواقع حساس مى تـوانـد مـنـشـاء درگـيـرى و حـتـى جـنگ روانى گردد، به طورى كه هم در مقطع پيروزى انقلاب اسـلامى و هم در مقطع جنگ تحميلى دشمنان اسلام همواره با به راه انداختن و پافشارى بر مسئله اخـتـلافـات طـبـقـاتـى ، جـنـگ روانـى ايـجـاد مـى كـردنـد؛ بـه عـنـوان مـثـال : در يـكـى از بـرنـامـه هـاى راديـو بـى .بـى .سـى (C.B.icon_cheesygrin مـورخ 18/10/65 در مـورد داوطلبان جبهه ، اين نكته قابل فهم است : (طبقاتى كه بيش از بقيه از جنگ صدمه ديده اند، عمدتا طبقاتى بودند كه از رژيم طرفدارى مى كردند و از جمله فقيران شهرها و دهات و مردم بى سواد و بى كار مى باشند.) در خـاتـمـه در يـك جـمـع بـنـدى مـى تـوان گـفـت كـه عـلل و عـوامـل زيـادى مـى تـواند در كاربرد جنگ روانى تاءثير داشته باشد. از آنچه كه در بحث هاى قـبـلى گـذشـت مـتـوجـه شـديـم كـه ، كـشـورهـاى غـربـى بـا اسـتـفـاده از عـوامـل ذهـنـى و عينى و با داشتن اطلاعات و شناخت كافى از ارزش ها و باورهاى دينى و فرهنگى بـا دامـن زدن بـه اختلافات مذهبى ، طبقاتى ، نژادى و قومى از اين امر بهره بردارى سياسى و روانـى كـرده و به جنگ روانى و تبليغات عليه يك نظام و ملّت مى پردازند؛ تا به اهداف شوم اسـتـكـبـارى خـود نـايـل آيند. در اينجا مهمترين دستاويزى كه مى تواند تاءثير تبليغات و جنگ روانـى عليه افراد يك جامعه را خنثى سازد، اعتقادات و ايمان و باورهاى دينى است كه همواره در نظام مقدس اسلام به عنوان عامل مقاومت و ركن اساسى در تقويت روحيه و روان بشرى بوده است . 1 ـ 2 ـ 3 ـ شرايط مؤ ثر در پذيرش پيام در جنگ روانى الف ـ دورى جـسـتـن از حـرف هـاى انـتزاعى و كلى : براى اين كه عمليات روانى در دشمن مؤ ثر واقـع شـود، لازم اسـت از طـرح بـحـث هـاى انتزاعى مانند مباحث سياسى و ايدئولوژيكى خوددارى كـرد؛ زيرا افق ديد سربازان در ميدان هاى نبرد محدود بوده و به جاى اين بحث ها مى توان به مـوضـوعـات سـاده و طـبـيـعـى كـه جـزئى از مـحـيـط عـمـليـاتـى سـربـاز را تشكيل مى دهد، پرداخت . ب ـ ادغـام نـمـودن عـمـليات روانى در طرح هاى كلى عمليات نظامى : تبليغات به تنهايى نمى تواند در ميدان نبرد مؤ ثر واقع شود، لذا براى تحت تاءثير قرار دادن دشمن ، بايد تبليغات بـا عـمـليـات روانـى عـجـيـن گـردد، تـا مـفـيـد واقـع شـود. ايـن اصل در بسيارى از جنگ هاى منطقه اى حتى در جنگ بين المللى مؤ ثر افتاده است . ج ـ گفتن حقيقت : اين جمله كه (حقيقت پيروز است ) به معناى آن نيست كه تبليغاتچى ، در همه جا و بـه هـمـه كـس ، حقيقت را به طور كامل بگويد، بلكه فن انجام جنگ روانى به ايجاد تدريجى حالت پذيرش در مخاطب بستگى دارد، از اين رو حقيقت مهم ترين جزء برنامه است . د ـ داشتن شرايط لازم براى پذيرش پيام توسط مخاطب در عمليات روانى كه عبارتند از: 1 پـيـام ارسـالى بـايـد جذاب باشد به نحوى كه بتواند به راحتى مؤ ثر و مورد پذيرش واقـع شـود؛ زيـرا تـبـليغات پيشرفته دشمن مانع از رسيدن پيام معمولى مى گردد و نيروهاى زيادى در اين زمينه در رسيدن پيام ايجاد اختلال مى كنند. 2 پيام ارسالى بايستى قابل درك و به عبارتى با زبان مخاطب سازگارى داشته باشد. و از استفاده كردن پيام هاى خارج از درك مخاطب اجتناب نمود. 3پيام ارسالى نبايد عقايد و عواطف مخاطب را تحت تاخت و تاز قرار دهد؛ زيرا در اين صورت پذيرش پيام به سختى انجام خواهد گرفت . 4 لازم است پيام ، احساسات روانى مخاطب را تحريك كند. 5 پيام ارسالى در عمليات روانى بايد درصدد پاسخگويى به نيازهاى مخاطب برآيد؛ زيرا نـظـام ارزشـى و فـرهـنـگـى و اعـتـقـادى دشـمـن ، مـمـكـن اسـت رفـتـار افـراد خـود را كـنـتـرل كـنـد؛ لذا ارزش هاى فرهنگى و باورهاى دينى ، نقش مهمى در نحوه پاسخگويى او به پيام ارسالى دارد. مبانى روان شناختى جنگ روانى روان شـنـاختى همواره به عنوان يكى از مؤ ثرترين ابزارهاى جنگ روانى و يكى از فاكتورهاى موفقيت در جذب مخاطب ، مورد توجه مجريان جنگ روانى بوده است . مجرى جنگ روانى بايد مخاطب خـود را از لحـاظ روانـى بـشـنـاسـد و روحـيات او را بداند و گرايش ها و حساسيت هاى گروهى ، سـنـّى و اجـتـمـاعـى را بـه دقـت مـورد بررسى قرار بدهد. روان شناسى فردى و روان شناسى اجـتماعى امروزه در تاءثير كاربرى جنگ روانى نقش تعيين كننده داشته و دولت ها و سازمان هاى اجـراكـنـنـده جنگ روانى قبل از تبليغات ، مباحث و قلمرو اين دو حوزه علمى ـ روانى را بررسى مى كـنـنـد و بـه صـحـنـه جـنگ روانى وارد مى شوند و از متخصصان اين رشته علمى مدد مى جويند و تبليغات و جنگ روانى را براساس اصول روان شناسى فردى و اجتماعى پايه ريزى مى كنند. انـتـخـاب عـنـوان ، سـوژه ، ابـزار، شـيـوه ، شـعر، قصه ، داستان ، آهنگ ، موسيقى و... و يا حتى انـتـخـاب نـوع رنـگ هـاى تـابـلوهـاى تـبـليـغـاتـى بـراسـاس اصول روان شناسى انجام مى گيرد. 1 ـ 4 ـ رفتار انسانى دانشمندان رفتارهاى انسانى را به دو دسته تقسيم مى كنند: 1 ـ غريزى 2 ـ اكتسابى از رفـتارهاى غريزى در روان شناسى عمومى و از رفتارهاى اكتسابى در روان شناسى اجتماعى بحث مى شود. تعريفى كه روان شناسان اجتماعى از رفتارهاى اكتسابى كرده اند عبارت است از: (مطالعه فعاليت هاى فردى كه از افراد ديگر متاءثر شده است .) تاءثيرات مى تواند به صورت مثبت يا منفى باشد؛ اگر اجتماع سالم باشد و فضاى انديشه ها، از منطق و عقل و اخلاق متاءثر گردد، فرد در چنين جامعه اى از محيط پيرامون خود، تاءثير مثبت مى پذيرد ولى اگر فضاى اجتماعى آلوده به جهل ، فساد، تعصب ، تقليدهاى زيانبار و ساير آفـت هـاى فـكـرى و عـقـيـدتـى بـاشـد، طبيعى است كه فرد از چنين فضايى تاءثير منفى خواهد پـذيـرفـت ؛ بـه عـنـوان مـثـال ، چـون مـحـيـط مـكـه در صـدر اسـلام ، مـحـيـط كـفـر و جـهـل و بـيسوادى و بت پرستى و... بود، اصولا جنگ هاى روانى عليه پيامبر(ص ) در اين راستا طرح ريزى مى شد. از آنـچـه گـذشـت ، مـيـزان كـارآيـى و تـاءثـيـر اسـتـفـاده از اصـول روان شـنـاسـى فـردى و اجـتـمـاعـى در جـنـگ روانـى ، مـشـخـص شـد. بـه كـار بـردن اصـول روان شـنـاسى در جنگ هاى روانى چه در زمان صدر اسلام و چه در جامعه كنونى ، همواره مـورد تـوجـه بـرنـامـه ريـزان جـنـگ روانـى بـوده اسـت ؛ چـراكـه شناخت روحيات و گرايش ها و خـصـوصـيـات روانى يك جامعه به نحو شايسته اى مى تواند در جنگ روانى عليه دشمن مؤ ثر واقع شود. منبع: عقیدتی سیاسی صنایع دفاع
-
بـراسـاس اطـلاعـات مـوجـود در مـنـابـع تـاريـخـى ، جـنـگ روانـى از كهنسال ترين زمان تمدن بشرى مورد استفاده واقع مى شده است . لاين برگر استفاده از وحشت و هـراس تـوسـط كـيـدون در جـدال هـاى او در بـرابـر مـيـديـانـيـت هـا (Midianies) حـوالى سـال 1254 قـبل از ميلاد ذكر مى كند. تـاريـخ بـشـرى بـا شـروع جـنـگ هـاى ابـتـدايـى ، شـبـه نـظـامـى و كـنـش هـاى متقابل خصومت آميز ميان افراد شروع شده است . تقريبا تمام تمدن هاى جديد زاييده جنگ و همچنين اضمحلال تمامى تمدن هاى معروف قبلى ، بر اثر جنگ بوده است . ايـن پـديـده بـا تـحـولات اقـتـصـادى ، اجـتـمـاعى ، تكنولوژيكى و نيز دگرگونى در شرايط ايدئولوژيك و سياسى ، انگيزه ها، اهداف و اشكال مختلفى همراه بوده است . بنابراين ، سخن از جنگ روانى مضمون جديدى براى انديشه اى قديمى بوده كه فرايند پرفراز و نشيب و پيچيده اى دارد. ايـن فـرايـنـد مـوظـف اسـت به طور دائم از تجاربى كه در مقياس فراملّى و بين المللى گرد هم مى آيد نيرو بگيرد و در جهانى كه در گيرودار انقلاب ها و تحولات عظيم علمى و فنى و اطـلاعـاتـى و فرهنگى و معنوى ، مى باشد هر آينه اين فرايند پيچيده تر مى شود. كوشش و تـلاش در زمـيـنه شناساندن جنگ روانى و تحولات آن براساس شواهد تاريخى و اسناد موجود نـيـازمـند يك مؤ سسه تحقيقاتى با امكانات فراوان است . ادوار جنگ روانى جنگ روانى را از نظر تاريخى مى توان به سه دوره تقسيم نمود: - جنگ روانى در عصر باستان ؛ - جنگ روانى در عصر ميانه ؛ - جنگ روانى در عصر جديد. اين سه دوره به ترتيب زير مورد بحث قرار مى گيرد. 1 ـ 1 ـ جنگ روانى در عصر باستان بـراسـاس اطـلاعـات مـوجـود در مـنـابـع تـاريـخـى ، جـنـگ روانـى از كهنسال ترين زمان تمدن بشرى مورد استفاده واقع مى شده است . لاين برگر استفاده از وحشت و هـراس تـوسـط كـيـدون در جـدال هـاى او در بـرابـر مـيـديـانـيـت هـا (Midianies) حـوالى سـال 1254 قـبل از ميلاد ذكر مى كند. استفاده از (اسب تراوا) توسط يونانيان براى تصرف تراوا، يكى از مشهورترين نمونه هاى اين شيوه در افسانه ها مى باشد. سون تزو، متفكر ارتش چين در سال 500 قبل از ميلاد مسيح ، در كتاب خود با نام (هنر جنگ ) مى گويد: (در جـنـگ هـا با استفاده از صداى طبل ها و افراشتن پرچم ها و متاءثر كردن اذهان نيروهاى دشمن بـا اسـتـفـاده از جـاسـوسـان بـايـد آنـچـنـان وضـعـيـتـى را بـه وجـود آورد كه موجب شكست دشمن گردد.) وى همچنين در مورد دستيابى به اطلاعات به هنگام جنگ مى گويد: (اگـر از نـيـروى دشـمـن و از نـيـروى خـودى اطلاع كافى داشته باشى ، صدها جنگ نبايد ترا بـتـرسـانـد. اگـر خـودى را بـشـنـاسـى امـا دشـمـن را نـشـنـاسـى ، در مقابل هر پيروزى يك شكست را متحمل خواهى شد. اگرنه خودى و نه دشمن را بشناسى ، يك احمق بيش نيستى و در هر جنگى شكست خواهى خورد.) اندرزهاى (سون تزو) پس از قرن ها هنوز هم در جنگ هاى روانى عصر حاضر به كار مى رود؛ زيرا انجام جنگ روانى در تمامى سطوح به اطلاعات نيازمند است . اين (اطلاعات به سه منظور در جنگ روانى مورد استفاده قرار مى گيرد: الف ) بـراى ايـن كـه بـرنـامـه ريـزان بـتـوانـنـد طـرح هـاى واقـعـى و قابل اجرا را براساس نقطه ضعف هاى روانى هدف مورد نظر تدوين نمايند؛ ب ) بـراى تـهـيـه موادى كه برنامه ريزان بايد در تهيه محصولات تبليغاتى از آنها استفاده كنند؛ ج ) بـراى ايـنـكـه بـرنامه ريزان بتوانند ميزان تاءثير عمليات تبليغاتى قبلى را ارزيابى كنند.) كـوتـيـليـا، نـويـسـنـده هـنـدى ، در كـتـاب خـود بـه نـام (آرتـا سـاسـتـرا) كـه بـيـن سال هاى 321 تا 296 قبل از ميلاد منتشر ساخت مى نويسد: (منجمين و كيهان شناسان با توجه به حركت اختران آسمانى بايد چنان روحيه اى در نظاميان و لشـكـريـان پـادشـاه بـه وجـود آورنـد كـه فـكـر هـرگـونـه احـتـمـال شكستى را در ذهن آنان از بين ببرند و جاى هيچ گونه شك و ترديدى در مورد پيروزى نـهـايـى آنـهـا بـاقـى نـگـذارد. هـمـچـنـيـن وى تـوصـيـه مـى نـمـايـد كـه عـوامـل مـخفى و امنيتى پادشاه بايد به نحوى در سطوح مختلف ارتش دشمن نفوذ نموده و درباره شكست قريب الوقوع قواى آنها به شايعه پراكنى بپردازند و از اين طريق سربازان خصم را تضعيف كرده و در داخل خاك رقيب دسته اى را عليه دسته ديگر بشورانند.) جان گونتر، نويسنده كتاب (جوليوس سزار) مى نويسد: پس از تصرف رُم و اسپانيا، نوبت آن فـرا رسيده بود كه سزار خود را براى مقابله با پومپيوس در يونان مهيا سازد. سزار هنوز هم به پومپيوس ارج مى نهاد و او را به عنوان يك انسان دوست مى داشت . اما به محض اين كه از وضـعـيـت ارتـش او آگـاهـى يـافـت درصـدد حـمـله بـه يـونـان افـتـاد. او قـبـل از شـروع جـنـگ ، بـه رجـزخـوانـى و تـضـعـيـف روحـيـه دشـمـن پـرداخـت . او قبل از جنگ مى گفت : (مـن در اسـپـانـيـا ارتـشـى بـدون فـرمـانـده را شـكـسـت داده ام و حال مى روم فرماندهى بدون ارتش را شكست دهم .) او قـبـل از شـب نـبـرد براى بالا بردن روحيه ارتش خود و تضعيف روحيه دشمن از منجمين و كيهان شناسان نيز سود برد و از شهابى درخشان كه در آسمان بر فراز اردوگاه سزار پديدار شد و سـپـس در اردوگـاه پـومـپـيـوس افـتـاد نـهـايـت اسـتـفـاده را بـه عـمـل آورد. او از طـالع بـيـنـان خـواسـت تا اين واقعه را به نفع سزار تعبير كنند و آنان اين امر را به پيروزى سـزار تـعـبـير كردند و سبب دلگرمى بيشتر سربازان او شدند و بدين ترتيب ، سزار در اين جنگ بر پومپيوس پادشاه يونان غلبه كرد. 2 ـ 1 ـ جنگ روانى در عصر ميانه در نـيـمه اول سده هفتم ميلادى با پيدايش اسلام و تعاليم حضرت محمد(ص )،دگرگونى عميقى كـه از لحـاظ بـيـن المـللى اهـمـيت فراوانى داشت در سرنوشت كشورهاى كناره مديترانه و آسياى غـربـى پـديـد آمد، كه از لحاظ بين المللى اهميت فراوانى داشت . در اين ايام بخصوص از زمان شـروع مبارزه پيامبر(ص )با نظام فكرى ، ارزشى و اجتماعى حاكم بر حجاز، بزرگان قريش و سـايـر دشـمـنـان آن حضرت كه تعليمات وى را در جهت از بين بردن منافع خود مى ديدند با تـوسـل بـه انـواع و اقسام روش ها از جمله تمسخر، استهزاء و ايجاد ترس و وحشت با شكنجه و آزار و ارعاب مردم عليه پيامبر به جنگ روانى پرداختند. از جـمـله شـيـوه هـاى مؤ ثرى كه بزرگان قريش در جنگ اُحُد با پيامبر به كار بردند، شايعه كـشـتـه شـدن رسـول اكـرم (ص )بـود كه در اين موقع تمام مسلمين پا به فرار گذاشتند؛ حتى هنگامى كه از كنار رسول اكرم (ص )مى گذشتند وى آنها را فرا مى خواند ولى آنها بدون اعتنا از كنار وى مى گذشتند!) نـكـتـه قـابـل تـوجـه ايـن كـه حـضـرت رسـول اكـرم (ص )نـيـز در مـقـابله با دشمن ، مرعوب و مـسـتـاءصـل سـاخـتـن آنـهـا را بر كشتن ترجيح مى دادند و در اين راه از شيوه ها و تاكتيك هاى جنگ روانى استفاده مى كردند. يـكـى از روش هـاى جنگ روانى كه رسول اكرم (ص )براى تضعيف روحيه و ارعاب مخالفان به كـار مـى بـردنـد از بـيـن بردن بلندگوهاى تبليغاتى دشمن بود، كه بطور علنى و عملى با پـخـش شـايـعـاتى باعث تضعيف روحيه مسلمين مى شدند؛ از جمله كشتن عصماء دختر مروان از قبيله بنى اميه و كشته شدن ابو عفك كه مردم را عليه اسلام تحريك مى نمودند. نمونه هاى زيادى از بهره گيرى از شيوه هاى جنگ روانى در تاريخ صدر اسلام موجود است . از جمله داستان جاويدانى است مربوط به يكى از رهبران سپاه مسلمين كه به وسيله تاءثير روانى كـلام تـوانـست حيثيت وطن ، شرافت سپاه و سرنوشت امت خود را نجات دهد. او طارق بن زياد است . هـنگامى كه بر قله هاى (ابان ) در اندلس ايستاد و مشاهده كرد كه تعداد صد هزار نفر از سپاه دشـمـن آمـاده دفـاع اسـت . در حـاليكه كليه سپاه او فقط دوازده هزار نفر بودند، با شناخت عظمت مـسـئوليـت خـود چـاره اى نـديـد جـز آن كـه كـشـتـى هـايـى را كـه از شمال آفريقا به اندلس آورده بود به آتش بكشد! سپس به سپاهيان اندك خود رو كرد و گفت : (اى سـپـاهـيـان ، دشمن در مقابل شماست و دريا پشت سر شما. به خدا سوگند راهى جز مرگ يا پـيـروزى نـداريـد هـيـچ چـيـز شـما را به اين امر نمى رساند مگر اين كه از دست دشمن خلاصى يابيد.) پس از اين سخنان سپاه طارق بن زياد با پايدارى و مقاومت جنگيد تا اين كـه پـيـروز شد. اين جنگ نمونه اى از جنگ روانى مثبت بود كه به پيروزى منجر شد. از نمونه هاى ديگرى كه مى توان اشاره كرد، جنگ روانى معاويه عليه حضرت على (ع ) بود. در آن زمـان تبليغات سوئى كه عليه حضرت على (ع ) مى شد به حدى بود كه پس از شهادت آن حضرت در محراب ، عده اى مى پرسيدند: مگر حضرت على نماز مى خواند كه در محراب شهيد شده است ؟! تبليغات عليه حضرت على (ع ) حتى پس از شهادت وى نيز از طرف دستگاه معاويه ادامه يافت و سعى داشتند كه وى را به صورت منفورترين مردم در اسلام درآورند..... تظاهر به قدرت نیز از دیگر شیوه های جنگ روانی است که در صدر اسلام استفاده شده است.يكي از نمونه هاي معروف تظاهر سپاه اسلام به قدرت در جنگهاي صدر اسلام‚هنگام فتح مكه بود كه مسلمانان با روشن كردن آتش در اطراف مكه در دل دشمن ترس و اضطراب شديدي به وجود آوردند. رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) پس از آنكه به طور ناگهاني شهر مكه را محاصره نمود‚براي نمايش قدرت سپاهيان اسلام و ارعاب و زمين گير كردن دشمن - قريش - اقدام به مانور نظامي و قدرت نمايي كرد. آن حضرت براي درهم شكستن روحيه دشمن‚دستور داد شبانگاه دور تا دور مكه آتش برافرزوند. آتش همچون حلقه اي شهر را احاطه كرده بود و مردم مكه يكباره خود را در محاصره كامل ديدند. روحيه مردم به شدت ضعيف شده بود تا آنجا كه ابوسفيان و حكيم بن حزام براي تسليم شدن و در امان ماندن خود را به عباس بن عبدالمطلب رسانيده و از او تقاضا كردند كه از پيامبر - صلي الله عليه و آله - بخواهد كه ايشان را امان دهد. مقدسي درباره اين اقدام پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - مي نويسد: “چون پيامبر - صلي الله عليه و آله - به حرالظهران رسيد دستور داد تا هر مردي دو آتش بزرگ برافروزد و عباس بن عبدالمطلب بر استر پيامبر بيرون رفت و در جستجوي كسي كه او را نزد قريش بفرستد و ايشان را آگاه كند. قريش از آن جا كه از ماجرا آگاه نبودند هراسان شدند. ابوسفيان بن حرب و بديل بن ورقاء بيرون آمدند و جستجو كردند و چون لشگرها و آتش ها را ديدند هراسان شدند.” تظاهر به قوي بودن و قدرت نمايي در برابر دشمنان بايد به گونه اي طراحي و اجرا شود كه دشمن نيز به آن اعتراف كند. زيرا اعتراف و پذيرش دشمن نقش بسيار مهمي در تضعيف روحيه آنان دارد. براي نمونه اعتراف خبرچينان سپاه دشمن در غزوه بدر نسبت به قدرت و توان و جديت سپاه اسلام خوف و اضطراب عجيبي در دل دشمن انداخته بود. وقتي كه قريش “عمربن وهب جمحي” را براي كسب خبر به آگاهي از وضعيت سپاهيان اسلام فرستادند‚پس از بازگشت چنين گفت: “مسلمانان حدود سيصد نفرند و همراه آنان هفتاد شتر و دو اسب است. اي گروه قريش‚شتران‚مرگ را با خود حمل مي كنند و شتران آب كش يثرب‚ مرگ سخت را همراه خود مي كشند. اينان قومي هستند كه هيچ پناهگاه و مدافعي جز شمشير خود ندارند. نمي بينيد كه سكوت كرده و صحبتي نمي دارند و زبانهاي خود را همچون زبان افعي برون مي آورند. به خدا نمي بينم كه هيچ يك از ايشان كشته شود‚مگر آن كه مردي از ما را بكشند و اگر آنان از شما فقط به اندازه خودشان هم بكشند پس از آن خبري از زندگي نخواهد بود. بنابراين درست رايزني كنيد و بيانديشيد.” چون عمربن وهب به آنان چنين گفت “ابواسامه جشمي”را كه اسب سوار بود فرستادند او هم گرد پيامبر و يارانش گشتي زد و پيش قريش بازگشت‚گفتند:چه ديدي؟گفت: “به خدا‚نه مردمي چابك هستند و نه شمار چنداني دارند و نه ساز و برگ و اسلحه اي‚اما به خدا سوگند‚من ايشان را گروهي ديدم كه به هيج وجه نمي خواهند به خانه خود برگردند. گروهي هستند طالب مرگ. هيچ پناهگاه و اتكايي جز شمشير خود ندارند. كبود چشماني هستند كه گويي در زير سپرها هم چون سنگ اند. مي ترسم كه كمين يا نيروي امدادي داشته باشند. اين بود كه دوباره بالا و پايين دره را بررسي كرد. و برگشت و گفت:نه كمين دارند و نه نيروي كمكي در عين حال بيانديشيد و رايزني كنيد 3 ـ 1 ـ جنگ روانى در عصر جديد در اواخـر قرن پانزدهم و اوايل قرن شانزدهم ، اروپا شاهد دگرگونى هاى عميق درعرصه هاى مذهب ، سياست ، اقتصاد و صنعت و تكنولوژى بوده است . درست در چنين وضعيتى صنعت چاپ پديد آمـد. بـا پـيـدايـش اوّليـن روزنـامـه در سـال 1615 مـيـلادى تـحـت عـنـوان (فـرانـكـفـورتـر ژُرنـال ) كـه بـه طـور هـفـتـگـى در شـهر فرانكفورت آلمان منتشر مى شد، شرايط مناسب ترى بـراى حـكـام و دولت هـاى وقـت بـه وجـود آمـد تـا تـحـت آن شـرايـط، بـه افـكـار عـمـومـى كنترل و جهت و شكل دادن به آن دست پيدا كنند. از اوايـل قـرن هـفـدهـم ، با اشاعه عقايد دينى توسط ميسيونرهاى مسيحى و قرار گرفتن هنر در خـدمت اهداف استعمارى سلاطين و سران مسيحى ، شاعران و نقّاشان نيز اقدام به سرودن اشعار و تـرسـيـم تـابلوهايى براى نشان دادن عظمت آنها و تحكيم حكومت هاى كليسايى قدمهاى اساسى برداشتند. انـقـلاب كـبـيـر فـرانـسـه در سـال 1789 ميلادى تاءثير بسزايى در حيات مادى و معنوى جامعه اروپايى به ويژه فرانسه داشت و موجب تحولات عظيم در صنعت چاپ و مطبوعات گرديد و افق هـاى تـازه اى در عـرصـه تـبـليـغات ايجاد كرد. در اين ايام ، مطبوعات فرانسه نقش مهمى را در اجراى جنگ روانى ايفا نمودند و اين مساءله كمك شايانى را براى به كارگيرى جنگ روانى به وسيله ناپلئون بناپارت در جنگ ها به دنبال داشت . ناپلئون در هنگام حمله به مصر براى اين كـه اهـالى مـصـر را وادار بـه اطـاعـت كـنـد، از شـيـوه هـاى مـخـتلف جنگ روانى استفاده كرد براى مثال ، وى لقب (حامى اسلام ) را بر خود نهاد. اگـر بـه مـتـن نامه ها و اطلاعيه هايى كه ناپلئون هنگام حمله به مصر و خطاب به مردم ، علما، بـزرگـان و شـيـوخ مـصـر نـوشته ، توجه شود معلوم مى شود از روش هاى زير جهت ايجاد جنگ روانى بهره جسته است : 1 ـ نيرنگ و فريب از طريق ايجاد ترديد و توهم ؛ 2 ـ ايجاد اضطراب و وحشت از طريق كاربرد وسايل ناماءنوس ؛ 3 ـ دشنام ؛ 4 ـ بررسى ادعاهاى دشمن و مسائلى كه به خاطر آنها مى جنگيدند؛ 5 ـ ايجاد يك نيروى مسالمت جو؛ 6 ـ ايجاد جو رعب و وحشت از طريق پخش شايعات ؛ 7 ـ تهديد تسليحاتى ؛ 8 ـ كوچك شمردن نيروى دشمن ؛ 9 ـ فريب دادن ، گمراه ساختن و دادن وعد و وعيد؛ 10 ـ بهره گيرى از اختلافات دينى و عقيدتى . با بررسى و مقايسه اين روش ها با روش هاى جديد جنگ روانى مى بينيم كه اين روش ها فاقد اسـتـفـاده از ابـزار و وسـايـل برنامه ريزى شده و فنى جديد در سطح وسيع و بين المللى مى باشد. در 1918 جـنـگ روانـى انـگـليـس عـليـه آلمـان و اطـريـش ، مـوجـب پـيـروزى در طـول جـنـگ جـهـانـى اول شـد. در ايـن ايـام ، مـيـليـون هـا اعلاميه تبليغاتى به وسيله هواپيماهاى امـريـكـايـى در جـبـهـه هـاى جـنـگ آلمـانـى هـا ريـخـتـه شـد. در سـرى اول ايـن اعـلاميه ها ادعا مى شد كه هدف متفقين از بين بردن و نابود ساختن مردم آلمان نيست بلكه امريكايى ها براى نابودى پروس گرايى آمده اند. اعـلامـيـه هـاى سرى دوم ، مربوط به تصميم متفقين براى ايستادگى تا پايان جنگ بود كه اين امر نوعى القاى ترس در ميان آلمانى ها به شمار مى رفت . و سرى سوم اعلاميه ها مربوط به تشويق سربازان آلمانى بود تا اسلحه هايشان را به سوى افسران خود نشانه بگيرند و يك دولت انـقـلابـى در آلمـان تـشـكـيـل دهـنـد. نـتايج اين جنگ روانى هنگامى آشكار شد كه متفقين حمله بزرگ نظامى خود را در ژوئيه 1918 ميلادى آغاز كردند. در ايـن هـنگام ، آلمانى ها متوجه شدند كه اعلاميه هاى قبلى در مورد تلفات انسانى و كمبود مواد غـذايـى و غـيـره واقـعـيـت داشـتـه است ، و در نتيجه ، اثر روانى آن موجب آسيب پذيرى لشكرهاى آلمانى شد. در مـقـابـل ، تبليغات آلمان به علت عدم وجود نيروهاى متخصص و ماهر در تبليغات و خشك و بى روح بـودن تـبـليـغـات ، مـوفـق نـشـد كـشـورهـاى بـيـطـرف را جـذب نـمـايـد. حـال آن كـه متفقين در جنگ جهانى اول از جنگ روانى به صورت تبليغات موفق جهت تضعيف روحيه نظاميان و غيرنظاميان آلمان و نيز جلب حمايت كشورهاى بيطرف استفاده كردند. هـمـچنين اصول چهارده گانه اى كه پرزيدنت ويلسن اعلام كرد، يك پيروزى روانى براى متفقين بـود و روحـيـه آنـهـا را بـالا بـرد. گـذشـته از آن ، اين اعلاميه ، به آنها كه در قلب اروپا مى جـنـگـيـدنـد امـيـد بـه يـك صـلح عـادلانـه را قـوت بـخـشـيـد؛ بـه ويـژه كـه اصـول مـزبـور، آزادى تـعـيـيـن سـرنـوشـت را بـراى هـمـه كـشـورهـا از كوچك و بزرگ و همچنين استقلال سياسى آنها را تاءمين مى نمود. در هـم شـكـسـتـن روحـيـه آلمـانـى ها در ماه هاى آخر 1918، به كشورهاى بزرگ نشان داد كه جنگ روانى ، سلاحى مؤ ثرتر و ارزان تر نسبت به سلاح هاى جنگى بوده است . اعـتـقـاد بـر ايـن اسـت كـه فـُولِر مـورّخ و تـحـليـل گـر نـظـامى بريتانيايى ، اوّلين كسى بود كه اصطلاح جنگ روانى را در 1920 به كار برد. هرچند كه اقدامات نهفته در دل اين اصطلاح سابقه باستانى دارد. در بحثى پيرامون نـتـايـج حـاصـل از پـيـشـرفـت هـاى تـكـنـولوژى نـظـامـى در جـنـگ جـهـانـى اول ، فُولِر ادعا مى كند كه وسايل سنتى جنگ ممكن است جاى خود را به جنگ روانى ناب بدهد كه در آن بـه جـاى اسـتـفـاده از سـلاح از اقـدامـاتـى نـظـيـر زايـل كـردن فـرد انـسـانـى ، مـغـشـوش كـردن هـوش انـسـانـى و مـضـمـحـل كـردن حـيـات مـعـنـوى و اخـلاقى يك ملت به وسيله نفوذ در اراده آنها بهره گرفته مى شود.) در ژانـويـه 1940، اصـطلاح جنگ روانى براى اولين بار وارد ادبيات امريكا شد و بعد از يك سال ، كميته روحيه ملى ، كتابى با همين عنوان منتشر كرد. جـنـگ روانـى در طـى جـنـگ جـهـانـى دوم از چـنـان اهـمـيـتـى برخوردار گشت كه طرفين جنگ در به كـارگـيـرى آن بـراى رسيدن به اهداف خود، با يكديگر به رقابت پرداختند. اين تلاش ، جنگ روانى يا جنگ اعصاب ناميده شد. به اين ترتيب ، بعد از اين دوره اهميت جنگ روانى به اندازه جنگ مـسـلحـانـه و حـتـى در مـواردى بيش از آن گرديد، به طورى كه جنگ مسلحانه در خدمت جنگ روانى درآمد. جـنـگ جـهـانـى دوم (1945 ـ 1939) فـرصـتـى بـراى تـحـول بـخـشيدن به جنگ روانى به عنوان سلاحى تبليغاتى و نظامى به منظور در هم شكستن روحيه سربازان دشمن و فلج كردن اراده مقاومت مردم كشور متخاصم فراهم آورد. عـلاوه بـر ايـن ، جـنـگ خـود بـه عـنـوان سـلاحـى دفـاعـى بـراى حـفـظ نـيـروهـاى خـودى در مقابل جنگ روانى دشمن به شمار مى رفت . در ايـن ايـام ، نـقش جنگ روانى در رهنمودها و فرامين مشتركى كه از سوى سازمان هاى تبليغاتى مـتـفقين صادر مى شد به روشنى متجلى بود. در اين رهنمودها آمده بود كه جنگ روانى نمى تواند يـك جـايگزين سحرآميز براى جنگ عملى باشد بلكه تنها نقش پشتيبانى عمليات را دارد. و هدف اساسى آن ، كاهش هزينه هاى جنگ و تسهيل در برخورد با دشمن پس از تسليم اوست . در جـنـگ جـهانى دوم ، سياست جنگ روانى آلمان در داخل بر مبناى متحد ساختن مردم آلمان زير لواى انديشه واحد و ثابت استقرار گرديده و هدف جنگ روانى عليه كشورهاى متفق عبارت بود از ايجاد تفرقه ، ايجاد هرج و مرج ، تحريك پذير ساختن و استفاده از تضادهاى داخلى جوامع خارجى در جـهـت افزايش تضادهاى نژادى و عدم اعتماد به دولت ها و تشويق به هر مساءله اى كه منجر به بـرهم زدن وحدت ملى شود، تقويت تنفّر مذهبى ميان يك كشور و پشتيبانى از هر حركتى كه مانع تحقق وحدت اراده در كشورهاى مورد نظر گردد. در جـهـان امـروز، جـنـگ روانـى جـزئى از فـعـاليـت هـاى سـيـاسـى ، نظامى ، اقتصادى و اجتماعى كـشـورهـاى اسـتـعـمـارى اسـت كه تحت پوشش سازمان هاى اطلاعاتى در سطح ملّى و بين المللى داراى كاركردهاى گوناگون مى باشد. براى مثال ، سازمان مركزى اطلاعاتى امريكا (سيا) در حال حاضر با استفاده از شيوه هاى روانى ، كنترل افكار عمومى امريكا و ساير نقاط جهان را در دست دارد. سازمان سيا كار خود را در سال 1947 ابتدا با هدف ارائه خدمات يك سازمان اطلاعاتى معمولى شـروع كـرد ولى بعد از چندى فعاليت هايش گسترش يافته و به شبكه مخفى وسيع و پيچيده تـبـديـل شـد. يـكـى از فـعاليت هاى مهم سيا در كشورهاى مختلف گذشته از تاءثيرگذارى ، در اخـتـيـار گـرفـتـن مـطبوعات و رسانه هاى گروهى به ويژه روزنامه ها مى باشد؛ در كشورهاى جـهـان سوم ، اين سازمان سعى نموده روزنامه هاى مورد نظر را به عضويت اتحاديه مطبوعاتى آمريكا (ياپا) كه تحت نفوذ سيا است ، درآورد. ايـن اتحاديه با نفوذ در روزنامه و مطبوعات كشورهاى جهان سوم ، از طريق فرستادن ماءمورين خـود تحت عنوان ماءمورين فنّى و اخراج نويسندگان روزنامه و تغيير در كميت و كيفيت آن اخبار را طورى منعكس مى كند كه هدفش بى اعتبار كردن دولت ها (انقلابى و مخالف آمريكا) و ايجاد نفاق بين مردم مى باشد. بـه طـور كـلى سـيا با انجام هرج و مرج اقتصادى از طريق قطع كمك هاى خارجى و ايجاد هرج و مـرج اجتماعى به وسيله روزنامه ها كه صفحه اول خود را با عبارات ، تجاوز، تخلف ، آشوب ، بـحران ، حوادث غيرطبيعى ، بلاى آسمانى ، كمبود مواد غذايى ، مرگ و... پر مى كنند و نيز با ايـجـاد شـرايـط بـحـرانـى روانـى كـه تقصيرات را به گردن دولت مى اندازند باعث تضعيف دولت و بى اعتبار كردن رهبران و اختلاف در بين مردم مى گردند. سـيـا بـا گـذاردن عـكـس هـايى از رهبران كشورها در كنار عنوان هاى تند و ساختگى و جمله بندى هـايى از قبل تنظيم شده ، تبليغات گمراه كننده را صورت داده به ترور شخصيت هاى سياسى اين كشورها مى پردازد؛ به طور مثال : روزنامه لاپرنسا در دسامبر 1980 عكسى از رهبر جبهه آزاديبخش ساندنيست نيكاراگوئه (هومبرتو ارتگا) را در كنار يك جسد متلاشى شده قرار داده بود. يا در مبارزه انتخاباتى سال 1980 در جامائيكا، روزنامه ديلى گلينر ، عكس سه تـن از وزراى كـابـينه را بالاى تيترى ، تحت عنوان (23 مرد يك دختر 15 ساله را مورد تجاوز قـرار دادنـد)، گـذاردند. وقتى داستان خوانده مى شود، معلوم مى گردد عكس ها هيچ ارتباطى با داستان ندارد؛ ولى به هر حال اثرى روانى بر روى خواننده به جاى مى گذارد. يـا مـثـلا عـكـس (آنـتـونـى اسـپـالدنـيـك ) وزيـر مـسـكـن جـامـائيـكـا را در كـنـار خـانـه اى در حال سوختن ، گذاشته بود. در روزنـامـه (ال يـركـو ريـو) مـورخ دوم سپتامبر 1970، عكس سالوادور آلنده در كنار داستان غـيـرمـربـوط (نـفـوذ شـوروى در شـيـلى ) قـرار داده شده بود و نيز همين روزنامه با عكسى از سـالوادور آلنـده در كـنـار خـبـرى مربوط به زيردريايى اتمى شوروى درج كرده و تلاش در سرنگونى وى مى نمايد. وقتى متوجه مى شود نظاميان تمايلى ندارند عليه آلنده اقدام نمايند سندى جعل كرد به اين معنى كه توطئه قتلى از طرف چپ گرايان عليه رهبران نظامى چيده شده بـود. خـبـر كـشـف ايـن تـوطـئه توسط رسانه هاى دست نشانده سيا اعلام و شايع گرديد و به دنبال آن آلنده بركنار و سپس به قتل مى رسد. تـبـليـغات از مهم ترين شيوه هاى سيا براى ايجاد جنگ روانى است كه جهت ايجاد نفاق و تفرقه بـيـن مردم كشورهاى مورد نظر انجام مى دهد. اين سازمان از تبليغات فريب آميز به منظور ايجاد هرج و مرج استفاده كرده و براى بروز اختلاف در كشورها، گروه هاى سياسى ، مذهبى ، قومى ، اقتصادى و... را عليه يكديگر مى شوراند. نـمـونـه بـارز استفاده از جنگ روانى امريكا، جنگ ويتنام است ؛ كه (فقط در ماه مه 1968 سيصد ميليون جزوه روى سر مردم ويتنام ريخته شده است كه هدف از آنها تضعيف روحيه مردم بوده است .) در جـنـگ هـاى مـعـاصـر، بـراى جـنـگ روانـى از روش هـاى روانشناختى استفاده مى شود؛ به عنوان مـثال در جنگ ويتنام طورى عمل نموده بودند كه وقتى دهكده اى در ويتنام به وسيله امريكا با خاك يـكـسـان شـد، مـردم آمـريـكـا بـى تـفـاوت بـودنـد در حـالى كـه وقـتـى روانـشـناسان جهت آزمون روانشناسى مردم سر كبوترى را در جلو كليسا از تنش جدا مى نمايند، با اعتراض شديد مردم و رسانه هاى گروهى كشور روبرو مى گردند! بـا بـررسـى تـحـولات جـنـگ روانـى ، ارتـش امـريـكـا در اوايـل جـنـگ كـُره اداره رياست جنگ روانى (OCPW ) را به عنوان يك بخش ستادى ويـژه ايـجـاد مـى نـمـايـد. بـا تـاءسـيـس دفـتر رياست جنگ روانى علاقه به اين پديده در ميان نـيـروهـاى مـسـلح امـريـكـا نـيـز گـسـتـرش يـافـت و بـا تـحـولات در صـحـنـه عـمل دكترين جديد ظاهر شد و براساس آن جنگ روانى جاى خود را به عمليات روانىPSYOPS و اقدامات روانى داد و عمليات روانى به عنوان فعاليتى تعريف شـد كـه عـبـارت بـود از: (اقدامات سياسى ، نظامى ، اقتصادى و ايدئولوژيك كه براى ايجاد احساسات ، نگرش ها يا رفتار مطلوب در گروه هاى دوست ، دشمن ، بيطرف و مخالف به منظور تاءمين مقاصد ملى طراحى و اجرا مى شد.) از سـويـى تـحولات جنگ روانى باعث تحول مفهوم آن گرديد و امروزه جنگ روانى در كلى ترين مـعـنـاى آن بـه عنوان يكى از چهار عنصر اصلى قدرت تعريف مى شود كه در دوران جنگ و صلح بـراى ارائه حـداكـثـر پـشـتـيـبـانـى از سـيـاسـت هـا بـه مـنـظـور افـزايـش احتمال پيروزى و نتايج مطلوب آن ، و كاهش امكان شكست به كار گرفته مى شود . از سـوى ديـگـر، پـيشرفت هاى تكنولوژيك در علم ارتباطات ، امكاناتى را در اختيار جنگ روانى قـرار داده اسـت . ايـن امـكـانـات يـعـنـى گـيرنده ها و فرستنده هاى راديويى موج كوتاه ، فيلم ، گـسـتـرش گـيـرنـده هـاى تـلويـزيـونـى ـ مـاهـواره و ازديـاد مـطـبـوعـات مـوجـب شـده انـد تـا احتمال در معرض قرار گرفتن مخاطبان جنگ روانى افزايش يابد. پيشرفت هاى حاصل در روش هاى سنجش افكار عمومى ، نمونه گيرى مخاطبان مصاحبه گروهى ، تـحـليـل اطـلاعـات ، ارزيابى خصائص فرهنگى و روانى گروه هاى خارجى نيز امكانات لازم را براى اعمال جنگ روانى جديد با پيش بينى و كنترل بيشتر فراهم آورده است . ديدگاه ها و دكترين هاى موجود درباره جنگ روانى 1 ـ ديـدگـاه اوّل : عـمـليـات روانـى به اقداماتى گفته مى شود كه براى تاءثيرگذارى بر عقايد و عواطف دشمن جهت تغيير، تخريب و تضعيف روحيه او برنامه ريزى مى شود تا هدف هايى را كـه از طريق عمليات نظامى تعقيب مى شود، پشتيبانى نمايد. طرفداران اين نگرش تبليغات را جزء اصلى و اساسى جنگ روانى مى دانند. 2 ـ ديدگاه دوم : عمليات روانى پديده است كه تمام افراد جامعه را تحت تاءثير قرار مى دهد و طيف وسيعى از فعاليت ها نظير ترور شخصيت و جاسوسى ، براندازى و آدم كشى ، تروريزم و سـانـسـور را در بـر مـى گـيرد و با دامن زدن به تنش ها و ناهنجارى هاى اجتماعى و بحران هاى مـتوالى جامعه را به سمت خاصى سوق مى دهد. در جنگ روانى ، دشمن با شناخت كافى از انگيزه و تـفـكرات مردم با امكانات و تكنيك ها و ابزار مناسب جنگ روانى ، تلاش مى كند تا تعارضات روانـى و اجـتـمـاعـى را تـشـديـد كـرده و از تـنـش هاى ايجاد شده نهايت بهره بردارى سياسى ، اقتصادى و نظامى را كرده باشد. 3 ـ ديـدگـاه سـوم : ايـن گـروه ، عـمـليـات روانـى را شـامـل طيفى از فعاليت هاى سياسى ، نظامى ، جنگ هاى چريكى و اقدامات شبه نظامى مى دانند و مـعـتقدند كه هدف جنگ روانى چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ حمايت و پشتيبانى از عملكردهاى سياسى و نظامى دولت ها بوده است . بـا تـوجـه بـه مطالب بالا مى توان چنين نتيجه گيرى كرد كه ديدگاه هاى گوناگون ارائه شده در مورد مفهوم جنگ روانى ، در تضاد و تناقض با هم نيستند و هركدام جنبه هاى خاصى از جنگ روانـى را بـررسـى نـمـوده و به طور كلى مكمل يكديگرند. لذا با توجه به اين نگرش ها مى توان تعريفى جامع و مانع از جنگ روانى به شرح زير ارائه داد: (جنگ روانى عبارت است از انجام اقدامات و عمليات براى تحت الشعاع قرار دادن طرز تفكرات و عـقـايـد افـراد يـك جـامـعـه و ايـجـاد بـحران و تنش هاى روانى و اجتماعى با استفاده از تكنيك ها، تـاكـتـيـك ها و شيوه هاى روانى و تبليغاتى (ترور، فريبكارى ، سانسور، جاسوسى و خشونت هـاى سـياسى و نظامى ) براى رسيدن به اهداف سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى و نظامى ، بدون رويارويى نظامى ). ديدگاه هاى شخصيت هاى سياسى (دكترين ها) درباره جنگ روانى : در زمـينه تاءثير جنگ روانى بر دشمن و گروه هاى خاص و مخاطب ، نگرش هاى گوناگونى از جـانـب شـخـصـيت هاى سياسى به عمل آمده است كه در زير به برخى از اين ديدگاه ها اشاره مى شود. ژنرال دوگل مى گويد: بـراى آن كـه دولتـى در جـنـگ پـيـروز شـود، بـايـسـتـى جـنـگ روانـى را قـبـل از حـركـت نـيـروهـايـش بـه سـمـت ميدان هاى نبرد آغاز نمايد و تا انجام عمليات رزمى براى پشتيبانى نيروهايش ادامه دهد. وينستون چرچيل در اين زمينه مى گويد: چـه بـسـيـار اتـفـاق افـتـاده كـه جـنـگ روانى مسير تاريخ را تغيير داده است ، در تاريخ جنگ ها، مثال هاى افزون بر شمارش در اين باره يافت مى شود و نيز از پيروزى هايى كه ماشين جنگى دشـمن را از كار انداخته ، امّا نتوانسته است ، روحيه معنوى نيروهايش را از پاى درآورد و به همين دليـل ايـن پـيـروزى هـاى نـاقـص كـمـى دوام آورده و پـس از آن نيروى غالب شكست خورده و جناح مقابل پيروزى خود را تثبيت كرده است .)
-
مشرکان مکّه پس از جنگ بدر، به سرپرستی ابوسفیان، تصمیم گرفتند تا همه قوای خود را متمرکز کنند و خود را از قید آنچه به نام محمّد و اسلام وجود دارد رها سازند. در ضمن به دردهای عمیق خود که از کشتگان و اسرای جنگ بدر در دل داشتند التیام بخشند . به همین جهت صفوان بن اميه به ابوسفيان پيشنهاد کرد تمام اموال تجارتي را که پيش از جنگ بدر به مکه آمده بود ، صرف خريد اسلحه و تجهيزات جنگي کنند و اين پيشنهاد پذيرفته شد از سوي ديگر براي تهية افراد و سربازان جنگي از تمام قبايل اطراف مکه مانند بني کنانه و مردم تهامه نيز کمک گرفتند . پنج هزار نفر جنگجو به فرماندهی ابوسفیان به همراه پانزده نفر از زنان قریش به سرپرستی هند همسر ابوسفیان و با دویست اسب و سه هزار شتر و هفتصد نفر زره دار به سوی مدینه حرکت کردند.. عباس بن عبدالمطب عموي پيغمبر که در مکه به سر مي برد و در سلک بت پرستان زندگي مي کرد ، حضرت را از تصميم آنها را مطلع ساخت . براي مقابلة با آنها و تدبيرِ کار، پيغمبر ( ص ) دستور داد مردم مدينه در مسجد اجتماع کنند و آرا و پيشنهادهاي خود را بيان کنند . خود آن حضرت و جمعي از بزرگان و سالمندان و از آن جمله عبدالله اُبي طرفدارِ ماندن در شهر و قلعه داري بودند و معتقد بودند که جنگ در داخل برج و باروي شهر و در پيش روي زن و فرزند شکست ناپذير است و مردان و سربازان در چنين موقعيتي تا پاي جان و با تمام نيرو و توان مي جنگند ، اما گروهي از جوانان پرشور که در جنگ بدر حاضر نبودند و مي خواستند غيبت خود را در آن روز تلافي کنند و برخي ديگر از آنها که منظرة بدر را ديده بودند و خيال مي کردند هيچ نيرويي بر آنها چيره نخواهد شد و از طرفي ماندن در خانه و حصار را براي خود نوعي سرشکستگي و زبوني و خواري محسوب مي کردند، به خارج شدن از شهر و جنگ در ميدان باز اصرار و پافشاري داشتند . .هنگامي که پيغمبر ( ص ) از شهر خارج شد هزار نفر مرد جنگجو همراه آن حضرت بود ، ولي مقداري که راه رفتند عبدالله بن اُبي با سيصد تن از همراهان خودبه بهانه اينکه با نظر او مخالفت شده از بين راه برگشتند و پيغمبر خدا با هفتصد نفر به سوي احد پيش رفتند . روز چهارشنبه سیزده شوال، نیروی مشرکان خود را به کنار اُحد رسانید و در دامنه این کوه، در میان نخلستان، در محلّ مسطّحی و در کنار درّه ای که می توانست در شرایط سخت برای آنان مأمنی باشد فرود آمد و تا روز جمعه به استراحت و طرح نقشه جنگ پرداخت احد نام مکاني است که در يک فرسنگي مدينه قرار دارد و رشته کوهي، آن قسمت از بيابان را با بيابانهاي ديگر از هم جدا مي سازد. لشکريان قريش قبل از آمدن مسلمانان در آنجا موضع گرفته و آمادة جنگ انتقامي خود شده بودند، هنگامي که رسول خدا ( ص ) بدانجا رسيد لشکريان خود را طوري ترتيب داد که کوه احد را پشت سر خود و دشمن را پيش رو قرار دادند و هر دو لشکر آمادة جنگ گرديدند . در کوه احد درّه و شکافي قرار داشت که دشمن مي توانست از آنجا خود را به مسلمانان رسانده و از آن سو حمله کنند . پيغمبر ( ص ) عبدالله بن جبير را با پنجاه نفر تيرانداز در آنجا گماشت و بدانها دستور داد از آن دره نگهباني کنند و مراقب باشند از آنجا حمله نکند ، و چون مي دانست نگهباني آن دره براي پيروزي لشکريان بسيار مؤثر است سفارش وتأکيد زيادي به آنها کرد که به هیچ وجه تنگه را رها نکنند.پیامبر به آنان دستور داد ما چه در حال فتح باشیم و چه در حال شکست، شما در جای خود استوار بمانید حتّی اگر ببینید اجساد ما در روی زمین مانده و یا دشمن ما را به درون مدینه راند و یا ما دشمن را تا مکّه عقب راندیم شما از جای خود حرکت نکنید و آنگاه به لشکریان دستور داد: تا از طرف من فرمان نرسد شما جنگ آغاز نکنید.( ابن اثیر، کامل، ج2، ص105) ابوسفيان که متوجّه اهميت آن تنگه شده بود ، خالدبن وليد را با دويست نفر شمشير زن مأمور کرد تا در کمين آن پنجاه نفر باشند و بدو دستور دارد وقتي ديديد دو لشکر به هم ريختند ، اگر توانستيد از اين تنگه سرازير شده و شمشير در آنها بگذاريد . جنگ ابتدا تن به تن بود و نُه تن از پرچمداران قریش پشت سر هم وارد میدان شدند که یکی پس از دیگری به هلاکت رسیدند و این موضوع موجب تضعیف روحیه آنان گردید. گویند که علی (ع) هر نه نفر را به درک واصل کرد.سرانجام قریش ناگزیر به حمله عمومی شدند و جنگ به اوج خود رسید، به طوری که هند و دیگر زنان قریش که از زیبایی و آرایش برخوردار بودند، برای تشویق مشرکین وارد معرکه شدند و در میان صفوف می چرخیدند و دف زنان و گریه کنان جنگجویان خود را با اسم و رسم صدا کرده و کشته شدگان بدر را به یاد آنان می آوردند.زنان مشرک کلمات ننگ و شرف و حمیّت و غیرت و ... را با آهنگ ها و آوازهای محرّک و حماسی می خواندند و مشرکان را بر حملات شدید و پایداری در مقابل مسلمانان تشویق می کردند.طبری می گوید: «وَقاتَلَ اَبودجانة حتّی أمعَن فی النّاس وحمزةُ بن عبدالمطّلب وَعلیّ بن ابی طالب فی رجال من المسلمین، فَأَنْزل الله نَصرَهُ وصدّقهم وعده فحسُّوهم بالسیوف حتّی کشفوهم وکانت الهزیمة لا شکّ فیها».( طبری، ج2، ص376) حمزه بن عبدالمطلب عموي پيغمبر چون شيري غران به راست و چپ لشکر دشمن حمله مي افکند و هر که سر راهش مي آمد او را از پاي درمي آورد . علي بن ابي طالب نيز از يک سو و ساير مسلمانان جانباز و فداکار از مهاجر و انصار نيز سر غيرت آمده و بسختي مشرکين را شکست دادند و هزيمت آنان به سوي مکه شروع شد. سربازان مسلمان پس از اينکه مقداري آنها را تعقيب کردند بر اثر طمع گفته های پیامبر (ص) را زیر پا نهاده و به سوي ميدان جنگ بازگشته و با خيالي آسوده به جمع آوري غنايم پرداختند و با سابقه اي که از جنگ بدر و آن پيروزي بيرون از انتظار داشتند اطمينان يافتند که اينجا هم ديگر شکست نخواهند خورد و مشرکين از راهي که رفته اند باز نخواهند گشت . وقتي تيراندازان از بالاي دره مشاهده کردند که مسلمانان به جمع آوري غنايم مشغول شده و مشرکين هزيمت کردند ، يکي يکي به منظور به دست آوردن غنيمت و براي آنکه از يکديگر عقب نمانند به سوي دره سرازير شدند و هر چه عبدالله بن جبير فرياد زد : نرويد و از دستور رسول خدا ( ص ) سرپيچي نکنيد ! کسي به حرف او گوش نداد . خالدبن وليد که با دويست نفر از جنگجويان قريش در کمين تيراندازان بود و تا آن وقت نتوانسته بود از آن تنگه و شکاف عبور کند و از پشت سر خود را به مسلمانان برساند و در هر بار که مي خواست منظور خود را عملي سازد با رگبار تيرهاي آنان مواجه مي شد ، وقتي متوجه شد ده نفر تيرانداز بيشتر نمانده با همراهان خود بدانها حمله کرد و آنان را کشته و شمشير در ميان مسلماناني که با خيالي آسوده براي جمع آوري غنايم خم شده بودند گذاردند و آنان را غافلگير ساختند . از سوی دیگر زنان قریش ماهرانه صحنه گردان غائله شدند و از کوه سرازیر گشته موها را پریشان و گریبان ها را چاک کردند و با سینه های برهنه و فریادهای جنون آمیز، فراریان خود را بازگرداندند و حمله مجدّد دشمن آغاز شد. تدريجاً صحنة جنگ به سود قرشيان عوض شد و مسلمانان گروه گروه رو به هزيمت و فرار نهادند . چيزي که به اين هزيمت و پريشاني جنگجويان مسلمان کمک کرد فريادي بود که به گوش آنها رسيد که کسي مي گويد : " محمد کشته شد !" شایعه کشته شدن پیامبر (ص) در میان سپاه شرک و در جبهه پریشان مسلمانان به سرعت برق پیچید و موجب شکست روحیه مسلمانان و تقویت روحی مشرکان گردید.اینجا بود که گروهی از مسلمانان دست به عقب نشینی زدند و فرارشان شروع شد و به گفته «ابن عقبه» در میان این گروه آنچنان سردرگمی و از هم گسیختگی به وجود آمد که به جای دشمن به خودی ها حمله می کردند و برادر مسلمان خود را مجروح می ساختند.( سمهودی، وفاء الوفا، ج1، ص286) مورّخان، از جمله طبری صحنه این مرحله از جنگ را چنین توصیف می کند: «مسلمانان با پدید آمدن شکست و شایعه کشته شدن رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، به سه گروه تقسیم شدند: تعدادی مجروح شده و از کار افتادند. بعضی استقامت ورزیدند تا به شهادت رسیدند و گروه سوّمی فرار کردند و جان به سلامت بردند! (وکان المسلمون لمّا أصابهم ما أصابهم من البلاء اثلاثاً; ثلث قتیل وثلث جریح وثلث منهزم).( طبری، تاریخ، ج2، ص377) در گيرودار حملة مشرکين سنگي به سوي رسول خدا ( ص ) پرتاب شد و آن سنگ دندان آن حضرت را شکست و قسمتي از لب و صورت را نيز شکافت و ديگر آنکه همچنان که آن حضرت مشغول دفاع و حمله بود يک بار در گودالي که مشرکين سر راه مسلمانان حفر کرده بودند افتاد که علي ( ع ) و طلحه آن حضرت را از جا بلند کردند . برخي که صورت خون آلود و مجروح و نيز افتادن آن حضرت را بر زمين ديده بودند يقين به صحت اين خبر و درستي آن شايعه کردند و آنچه را ديده بودند به ديگران نيز مي گفتند . به حضرت زهراء خبر دادند پدرش در جنگ آسيب ديده است. سنگى به چهرهى او رسيده و چهرهاش را خونين ساخته است. با دستهاى از زنان برخاست و آب و خوردنى بر پشت خود برداشتند و به رزمگاه رفتند. زنان، مجروحان را آب مىدادند و زخمهاى آنها را می بستند و فاطمه جراحت پدر را شست و شو داد.خون بند نمىآمد. پاره بوريايى را مىسوزاند و خاكستر آن را بر زخم مىنهد تا جريان خون قطع شود. حمزه که همچون شيري غران در برابر دشمنان اسلام به يمين و يسار حمله مي کرد و قريش را متفرق مي ساخت و مرد و مرکب را بر زمين مي افکند با نیزه اي که « وحشي » از کمين به او پرتاب کرد و از پاي درآمد و به شهادت رسيد. وحشي از بردگان مکه و قريش بود که در جنگ احد حاضر گشته و هند همسر ابوسفيان به او گفته بود : اگر بتواني يکي از سه نفر يعني محمد ، علي ، و حمزه را به قتل برساني آنچه بخواهي به تو مي دهم . وحشي پس از قتل حمزه شکم آن جناب را دريد و جگرش را بيرون آورد و براي هند دختر عتبه برد, و هند قطعه اي از آن جگر را بريد و در دهان گذارد ، ولي نتوانست بخورد و آن را بيرون انداخت و به شکرانة اين مژده و طبق وعده اي که داده بود طلا و جواهرات خود را بيرون آورد و به وحشي داد . شهداي جنگ، به طوري که معروف است جمعاً هفتاد نفر بودند که ميان آنها مردان بزرگ و رؤساي قبايل و شخصيتهاي گرامي اسلام نيز بودند مانند : حمزه ، مصعب بن عمير ، عبدالله بن حجش – از مهاجرين – عبدالله بن جبير ، سعد بن ربيع , و ديگران از انصار . ضايعه شهادت حمزه و شخصیتهای اسلامی چندان دلخراش بود كه خداي بزرگ ضمن آياتى آنان را تسليت مىدهد. ((ان يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلك الايام نداولها بين الناس...».( آلعمران 143- 140( منبع: برگرفته از سایت پژوهه و «کتاب حضرت حمزه(ع) در کوه احد، محمد صادق نجمی»
-
نخست وزير فرانسه به رهبري اين كشور در جنگ صليبي جديد غرب عليه جهان اسلام اعتراف كرد. فرانسوآ فيون در گفتوگو با شبكه ماهوارهاي "اروپا" با حمله شديد عليه كشورهاي اسلامي گفت: ارتش فرانسه جنگ صليبي جديدي را عليه جهان اسلام فرماندهي ميكند. وي افزود: در چارچوب اين جنگ فرانسه تجهيزات نظامي زيادي را به افغانستان ارسال كرده است. فيون تصريح كرد: اين جنگ طولاني خواهد بود زيرا علل و عوامل آن زياد و از عمق گستردهاي برخوردار است. روزنامه تونسي الشروق هم در اين زمينه نوشت: نخست وزير فرانسه زماني مناسبي را براي ايراد چنين سخنان تنش آفريني انتخاب كرده است چرا كه در جريان درگيري 18 اوت نظاميان فرانسوي با نيروهاي طالبان در شرق كابل 10 نظامي فرانسوي كشته و 21 تن ديگر مجروح شدهاند. به علاوه اين سخنان همزمان با فرارسيدن ماه مبارك رمضان ايراد شده است. به نوشته اين روزنامه طالبان تهديد كرده است در صورتي كه فرانسه نظاميان خود را از افغانستان خارج نكند آنان را به قتل خواهد رساند. در همين حال يك نماينده پارلمان افغانستان نيروهاي ناتو متهم كرد كه درچند هفته اخير 500 غير نظامي افغانستان را كشتهاند. در حال حاضر 3 هزار نظامي فرانسوي در چارچوب نيروهاي بينالمللي كمك به امنيت افغانستان (ايساف) در خاك اين كشور به ويژه در كابل و ولايت "كاپيسا" واقع در شمال شرقي پايتخت مستقرند. منبع: فارس نیوز
-
پیوستن ایران به جامعه جهانی چه پیامدهایی در پی خواهد داشت؟
Wolfenstein پاسخ داد به amirhosin تاپیک در دکترین و استراتژی
بررسی مفهوم استراتژی استراتژی به عنوان موضوعی قدیمی در علوم و فنون نظامی قرنهاست که را ه گشا و هدایت کننده ی جنگ بوده است. استراتژی در ارطباط با ماهیت وسرشت جنگ ها و تغییر و تحولات اجتماعی و اقتصادی جهان از از اوایل قرن بیستم کاربرد وسیع تری یافت و عناوینی چون«استراتژی ملی» و «استراتژی بزرگ»در کنار «استراتژی فرهنگی» و« استراتژی اقتصادی» مطرح شده اند. معنای استراتژی از آنجا که یونانیان آن را به منزله ی هدایت و یا فرماندهی جبهه های نبرد میدانستند شروع و به فرآیند تصمیم گیری برنامه ریزی شده در بخشهای سیاسی، اقتصادی، تحقیقاتی، نظامی و غیره ختمم شد. دولتها و ملتها از استراتژی برای مدیریت سیاست خارجی، نیروهای مسلح، تولید تسلیحات، در یک هماهنگی بسیار تنگاتنگ باسایر منابع و نیروهای سیاسی، اقتصادی؛ اکولوژی و روانی کشور استفاده میکنند. تا بدین ترتیب آزادی عمل سیاسی خود را حفظ کرده یا حوزه ی قدرت و اقتدار ملی را گسترش دهند. در دوران اخیر وجه تمایزی بین سطوح استراتژیک، عملیاتی و تاکتیکی شکل گرفته است. استراتژی به سبب آثار و نتایج وابستگی متقابل کشورها با یکدیگر بیش از پیش نامفهوم و گنگ شده است و در بسیاری موارد، به اشتباه این اصطلاح را به جای خط مشی(استراتژی) ، جنگ(عملیاتی) و یا تاکتیک به کار میبرند. سطح استراتژیک(خط مشی) به کار گیری تمامی نیروهای مسلح یک ملت برای تامین امنیت ملی در کلیتی بزرگتر را شامل میشود. سطح عملیاتی(جنگ) به کار گیری نیروها در یک عملیات نظامی یا رشته عملیاتهای نظامی را در بر میگیرد. سطح تاکتیکی مربوط به نیروهایی است که به معنای واقعی با دشمن درگیر هستند. جنگ داد و ستدی غیر قابل پیش بینی است و به همین جهت سربازان و پژوهش گران در طول تاریخ در پی یافتن راه حلی سحر آمیز برای این سودا گری بوده اند. اصولا شیوه و ماهیت رزم از یک جنگ تا جنگی دیگر و اغلب در خلال همان جنگ تغییر میکند. اما در سطوح عملیاتی و استراتژیک، این اصول حاکم بر آموزه هایی هستند که توسط نهادهای نظامی مدرن ارائه میگردند، چرا که این اصول خلاصه ای از تجربه ی بزرگ تاریخ بوده و در اندیشیدن به جنگ راه گشا هستند. اما آنچه اهمیت دارد تنها دانستن این اصول نیست بلکه استفاده ی هوشمندانه از آنهاست. همیشگی بودن و منطق ثابت اصول جنگ از هدف آموزشی آنها نشات میگیرد: این اصول نه به دنبال توضیح آنند که بگویند چگونه باید پیکار نمود، بلکه هدف آنها توضیح این مسئله است که چگونه میتوان در جنگ پیروز شد. به همین دلیل است که فلسفه ی متعلق به استراتژیستهای کلاسیک هنوز هم به عنوان عناصر استراتژی دفاعی مدرن امروز و آینده قابل اجرا بوده و ابزار مورد نیاز را برای تحلیل استراتژی های موجود و آینده فراهم میآورند. اصطلاح استراتژی در کل، متضمن ارطباط میان هدف و وسیله است که طبق برنامه یک فرد یا مجموعه آن را دنبال میکند. . پیدایش استراتژی وابسته به عنوان هنر یا دانش سازماندهی و کاربرد به کارگیری ابزارها و منابع مختلف به قصد دست یابی به اهداف سیاسی به پیدایش و تشکیل دولت بوده. در بررسی این مقوله به اولین سئوالی که بر میخوریم این است: استراتژی چیست؟ بنا به گفته ی لیدل هارت(Liddell hart ) استراتژی عبارت است از هنر توزیع و استفاده از ابزار نظامی برای انجام مقاصد سیاسی. به نظر هدلی بول(Hedley bull) استراتژی بهره جستن از زور و نیروی نظامی به منظور کسب اهداف مفروض سیاسی میباشد. کالین گری(Collin gray) معتقد است: استراتژی رابطه ی بین قدرت نظامی و هدف نظامی است؛ آندره بیو فره(Andre bedufre) مدعی است: استراتژی هنر دیالکتیک دو اراده ی متقابل است که برای حل مجادله ی خویش از زور استفاده میکنند. لوئیز هال(Louis halle) مطالعات استراتژیک را به عنوان شاخه ای از مطالعات سیاسی تعریف میکند که با پیامدهای سیاسی جنگ افروزی ملتها در ارطباط است. ریشه ی واژه ی" استراتژی " در کلمه یونانی استراتگوس(strategos) میباشد که معمولا به معنای «کلی وجامع» ترجمه میگرددکه معمولا منظور ایشان از این واژه(استراتژی) طراحی خط مشی است. به معنای کامل تر استراتژی عبارت است از هنر بسیج و جهت دهی کله منابع، از جمله نیروهای مسلح، یک ملت یا اجتماعی از ملل به منظور حفظ و ارتقاع منافع آ ملت یا ائتلاف در رویارویی با دشمنان بالفعل یا بالقوه ی خود. در ادبیات نظامی استراتژی به معنای خط مشی یا طرح ریزی میباشد که به استفاده ی واقعی –از زور و قدرت مربوط میشود، یعنی به کار گیری زور به عنوان ابزاری برای سیاست ملی. تدوین استراتژی به جغرافیا، اقتصاد، جامعه و سیاست کشور مورد نظر وابسته است. به معنای دگر استراتژی عبارت است از توسعه، تصاحب هوشمندانه، وبهره برداری از همه ی منابع یک کشور به منظور اجرای سیاست آن کشور در جنگ. بنا براین میتوان گفت که استراتژی به استفاده ی واقعی و یا تهدید به استفاده-از زور در روابط بین الملل مربوط میشود. معنای رایج واژه استراتژی، به شکلی که امروز مرسوم است، برای نخستین بار در سال 1825در فرهنگ واژگان آکسفورد تعریف گردید، یعنی بلافاصله بعد از دوره ی ناپلئون. ریشه های تفکر استراتژیک مدرن را میتوان در استراتژی های کلاسیک سراغ گرفت. اصول استراتژیکی وجود دارند که برای تمامی ادوار و همه ی نیروها –بدونه توجه به هرگونه تغییر در فناوری واستراتژی-مفید و سود مند هستند. استراتژی نظامی و انواع آن: در تقسیم بندی استراتژیهای مختلف نظامی اتفاق نظری بین دانشمندان علم روابط بین الملل و جامعه شناسان نظامی وجود ندارد. عده ای این استراتژیها را در رابطه باتوسعه ی تاریخ بشر و تکوین تاریخی استراتژی به: الف) مکتب سنتی، یعنی استراتژیهای زمینی ب) مکتب مدرن نظامی تقسیم میکنند گروهی دیگر آن را با توجه به میدانهای نبرد به: الف) مکتب قاره ای یا زمینی ب) مکتب دریایی ج) مکتب هوایی، فضایی تقسیم میکنند گروه سوم نیز استراتژی ها را با پنچ ویژه گی مشخص میکنند که عبارتند از: الف) استراتژی تهدید مستقیم، مانند استراتژیهای هسته ای ب) استراتژی غیر مستقیم به کار گرفتن ابزار و روشهای گوناگون چون دیپلماسی یا روابط بازرگانی به منظور محدود ساختن آزادی عمل رقیب که عده ای این استراتژی را استراتژی تسلط امپریالیستی نیز مینامند. ج) استراتژیهای پیشروی یا عملیاتهای غیر مستقیم از طریق غافلگیری، مانور، انصراف و تصمیم گیری در جهت مناطق جنگی و جبهه های فرعی، مانند استراتژیهای نظامی قرن نوزدهم و بیستم چرچیل و لیدل هارت. د) استراتژیهای انهدامی سنتی، مانند استراتژی ناپلئون، مولته، شلیفن و لودن دورف ه) (مکتب انقلابی) استراتژیهای پارتیزانی و چریکی و خرابکاری مانند استراتژی لنین، مائووجیاپ. اینکه کدام یک از استراتژی های فوق قابل استفاده اند، طبیعتا به موقعیت ژئوپولیتیکی و نیز شرایط فن آوری نظامی و دیگر منابعی که موجود است و همچنین به میزان نفوذ مکتب استراتژی نظامی و موقعیت دشمن و اهداف سیاسی جنگ بستگی دارد که این مسئله خود در عمل به شرایط اجتماعی ساختار بین المللی و تحولات روابط بین الملل بستگی دارد. (ازغندی، جنگ و صلح، سمت؛ ص64) در اینجا ما به بررسی نظرات استراتژی دانهای مشهور در چهار قالب: الف) استراتژی قاره ای یا بری ب) استراتژی دریایی ج) استراتژی هوا، فضایی د) استراتژی انقلابی خواهیم پرداخت. مکتب قاره ای نیکولو ماکیاولی، کارل فون کلازویتس، آنتونی هنری دو ژومنی، سون تزو و باسیل لیدل هارت پدران مکتب قاره ای یا بری میباشند. این مکتب به جنگ زمینی بین ارتشها مربوط بوده و به لحاظ تاریخی ابزار اصلی استراتژی ژئوپلتیکی نظامی بوده است. ماکیاولی، ژومنی و کلازویتس به عنوان استراتژیستهای «جنگ آفندی» و «رویکرد مستقیم» توصیف میشوند، در حالی که از لیدل هارت و سون تزو به عنوان استراتژی پردازان «جنگ محدود یا پدافندی» و «رویکرد غیر مستقیم» نام برده میشود. استرتژیستهای جنگ آفندی و "استراتژی با رویکرد مستقیم" به عقاید طرح شده در دیدگاه کلازویتس پای بند بودند عقایدی بدین مضمون که هدف نهایی جنگ منهدم ساختن نیروی نظامی دشمن بوده و نیروی دریایی وهوایی اصولا برای این منظور موجودیت میابند که حمل ونقل نیرو ها به منطقه ی درگیری را انجام داده و از ایشان در موقعیت درگیری پشتیبانی کنند. ماکیاولی و نظریه ی جنگ مشخصه اصلی محیط سیاسی – استراتژیک قبل از ماکیاولی عبارت بود از جنگهای شخصی پادشاهان، و شاهزادگان، ارتشهای موقت خصوصی، سربازانی که تعلیمات اندکی فرا گرفته بودند و اغلب مزدور بودند، دلاوری های فردی، جنگهای مذهبی، محاصره های بی پایان و پیکارهای بی نتیجه. از یاد نبریم که ماکیاولی در دورانی قلم میزد که حق را قدرت تعیین مینمود، دورانی که بهره گرفتن از زور برای گسترش قلمرو و قدرت، اعتقاد تمامی حکومتهای بزرگ بود. در تاریخ تحول اندیشه استراتژی نظریات ماکیاولی در باب استراتژی و جنگ ارطباط مستقیمی با سیاست دارد و در آثارش با عنوان "شهریار" و "هنر جنگ" اکثر ایده های او منعکس شده است. او عظمت و شوکت هر کشور و ملتی را ناشی از قدرت نظامی و چگونگی به کار گیری آن میداند و به «شهریار» توصیه میکند که با مطالعه ی تاریخ از شکستها و پیروزیها بیاموزد و در تامین حاکمیت و منافع ایتالیا از به کار گیری هر نوع ابزاری وعاملی اعم از معنوی و مادی نهراسد. (ماکیاولی، نیکولو، شهریار، ترجمه داریوش آشوری؛ تهران: پرواز؛ 1366. ) او اولین متفکر سیاسی بود که ماهیت رقابتی نظام جهانی را دریافت. او سیاست را به شکل نزاعی بین ارگانیسم های در حال رشد وگسترش میدید که بر سر مسئله بقا صورت میگیرد، نزاعی که در آن جنگها طبیعی والزامی بودند. او عقیده داشت که حیات یک اورگانیسم به ظرفیت جنگی او بستگس دارد. او عقیده داشت که شیوه ی نهادهای سیاسی باید در راستای این هدف باشد که بتوانند برای بکار گیری نیروی نظامی شرایط مطلوبی را پدید آورند. تمامی آثار ماکیا ولی حول این مطلب می باشد. او در اثر خود به نام هنر جنگ"the art of war" جنگ را از گرایشهای مذهبی و اخلاقی تفکیک نموده، آن را به عوامل قانونی، اقتصادی و سیاسی مربوط دانسته است. دفاع ماکیا ولی از خدمت وظیفه ی اجباری باعث گردید تا وی در توسعه ی تفکر نظامی دارای جایگاه برجسته ای گردد. عناصر کلیلدی تفکر ماکیا ولی به شرح زیر میباشند: 1-جنگ فعالیتی مهم در زندگی سیاسی است 2-وجود کشمکش و بی ثباتی ها به ماهیت و روشهای جنگ شکل میبخشد. 3-هدف جنگ باید شکست کلی دشمن باشد. 4-جنگ باید«کوتاه و قاطع»باشد. جنگ باید تا حد امکان بلافاصله پس از حصول یک نتیجه قطعی و روشن خاتمه یابد. 5-از آنجایی که همه چیز به نتیجه ی نبرد بستگی دارد، برای حصول اطمینان از کسب پیروزی هرآنچه مقدور و میسر است باید انجام پذیرد، از جمله بهره گیری کامل از نیرو ها حتی اگر توان دشمن پایین تر به نظر برسد. 6-نبرد سرنوشت ساز باید هدف همه ی عملیاتای نظامی بوده، هر عملیات باید هماهنگ و طرح ریزی شده صورت پذیرد. 7-فرماندهی باید در دست یک شخص باشد 8-موفقیت نظامی به نظم و انظباط وابطه است. 9-میان مقامات و نهاد های سیاسی و نظامی باید رابطه ای نزدیک و هماهنگ وجود داشته باشد. 10-در نهایت این که موزدوران نمی توانند پیروزی را تضمین کنند. یک کشور باید «ارتش بومی»داشته باشد. ژومینی و کلازویتس ناپلئون یک نابغه عملی استراتژیک بود. از اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم به بعد با بروز انقلابها و قیامهای سیاسی و اجتماعی و بروز جنگهای ناپلئون، مفاهیم استراتژی و تاکتیک دچار دگر گونی شد. جنگهای ناپلئون تاکتیکهای نظامی را به کلی تغییر داد. ناپلئون موفقیتش را در جنگها مرهون تدابیر یا حیله های فرمان دهی خود و در حقیقت به کار گرفتن تاکتیکهای دقیق و پیروزمند میدانست. بر اساس تجارب ناپلئون استراتژی تعریفی وسیع تر از آنچه در روم و یونان به کار میرفت به خود میگیرد و با عنوان علم حرکات و طرح های نظامی یا علم جنگ و تهیه ی طرحها و خط مشی واحدهای نظامی مطرح میشود. در واقع، خط مشی واحدهای نظامی همان حرکات است که این واحد های نظامی انجام میدهند و امروزه علم تاکتیک این حرکات را برای کسب در نبرد بررسی میکند. نبوغ جنگی ناپلئون و توان نظامی فرانسه از سویی و دستیابی به سلاحهای جدید و مشارکت توده ای مردم در جنگ بر تاریخ استراتژی و مفهوم آن آثار تعیین کننده ای گذاشت. نبوغ ناپلئون در سطوح استراتژیک و عملیاتی جنگ کاتالیزور مهمی برای توسعه ی مکتب قاره ای تفکر استراتژیک در تمامی قرن نوزدهم بود. (ازغندی، جنگ و صلح، سمت؛ ص61) از نخستین کسانی که در مکتب جدید اندیشمندان نظامی دوره ی ناپلئون ظهور کردند، آنتونی هنری ژومنی سوییسی(1779-1869) و کارل فون کلازویتس پروسی(1780-1831) بودند که هم در زمینه ی تئوری نظامی و هم بر برداشتهای رایج جنگ تاثیر جاودانه بر جای یگذاشتند. ژومینی با استفاده از تجاربی که در جبهه های نبرد به دست آورده بود اعتقاد داشت که استراتژی، هنر رسانیدن یا حرکت نیروها به میدان جنگ و تاکتیک، هنر هدایت آن نبردها در صحنه ی نبرد است. او در کتاب "خلاصه ای از هنر جنگ" که در سال 1838 منتشر کرد، استراتژی را شامل تمامی عملیاتی میداند که در صحنه های جنگ به نحوی نقش دارند؛ ضمن اینکه به اعتقاد او برای پیروزی در جنگ باید به سرعت و به موقع نیروهای انسانی را بدونه به مخاطره انداختن آنها به صحنه های نبرد منتقل کرد. (ارل ادوارد ام.؛ تاریخ فن جنگ؛ ترجمه محمد علی پیروزان؛ تهران: علمی، 1343، ص122-125) کلازویتس فیلسوف و استراتژی دان پروسی اوایل قرن نوزدهم، در اثرش با عنوان"درباره ی جنگ" مینویسد: عملیات نظامی وسیله ایست برای اجرا وتحقق سیاست. استراتژی نظامی بدین ترتیب طرح کلی نبوده، بلکه جزئی از یک طرح سیاسی است که بنا به نظریه ی جنگ تمام منابع یک ملت برای اجرای مقاصد سیاسی به کار میرود. (ازغندی، جنگ و صلح، سمت؛ ص61) وی این تلاش همه جانبه را "استراتژی کلی" نامید، بنابراین استراتژی نظامی را در واقع به منزله ی تاکتیک معرفی میکند. وی در جای دیگری از کتابش مینویسد: «دو فعالیت متمایز در جنگ وجود دارد: تاکتیک و استراتژی. تاکتیک عبارت است از فن بکار بردن نیروها و هدایت عملیات در رزمها و استراتژی عبارت است از فن هدایت نبرد و تطبیق و هماهنگ ساختن رزمها برای نیل به هدفهای جنگ. » بیشتر نوشته های کلازویتس هنوز از اعتبار بسزایی برخوردار است و مفاهیم ارزنده قابل توجهی دارد. (ازغندی، جنگ و صلح، سمت؛ ص61) شباهت های آثار ژومینی و کلازویتس در کتاب ژومینی با نام«خلاصه ای از هنر جنگ» (summary of art of war;1838) و کتاب کلازویتس با عنوان «در باب جنگ»(on war;1831) به سطوح تاکتیکی واستراتژیک پرداخته و از اهمیت بسیار زیاد عامل روحیه یاد کرده اند. کلازویتس از سادگی طرحها طرفداری نموده و بر «اصطکاک» در جنگ تاکید نموده و برای ژومینی سادگی در طرح ریزی نبرد یک ارزش اساسی بوده، چرا که او عقیده داشت "هرچه مانور قاطع ساده تر باشد، موفقیت آن نیز حتمی تر خواهد بود. " هر دو اندیشمند به کرات عبارت درام یا نمایشنامه ی جنگ را به کار میبرند، یعنی جنگ حالتی سیال و متغییر داشته و در بسیاری از موارد منوط به شانس میباشد. هردو برنابودی نیرو های دشمن به عنوان هدف کلیدی هر عملیات نظامی تاکید می ورزند. هر دو از ارزش غافلگیری و مزایای ابتکار عمل استراتژیک کاملا آگاه بودند. هر دو تاکید مینمودند که تمرکز قوا در نقطه ی سرنوشت ساز نبرد یک ضرورت است. هر دو استراتژیست جنگ آفندی محسوب میشوند. تفاوتهای موجود در آثار ژومینی و کلازویتس تفاوت اساسی میان این دو آن است که ژومینی اصولا به عنوان یک مطلع حرفه ای در حوزه ی جنگ قلم میزد، در حالی که کلازویتس به عنوان یک فیلسوف جنگ دست به قلم میبرد. ژومینی بیشتر با جنبه های عملی جنگ مرتبط بود و از این رو در پی آن بود که برای کسب پیروزی در جنگها یک نظام نظری بنا نهد. بنابراین کلازویتس در سطح استراتژیک جنگ قلم میزد در حالی که ژومینی در سطوح تاکتیکی و عملیاتی جنگ مینوشت. و دیگر اینکه در مقایسه با آنچه در نظریه ی «جنگ علمی»ژومینی بیان شده بود، کلازویتس بر اهمیت عوامل روحی و روانشناختی در جنگ تاکید بیشتری می ورزید. کلازویتس عقیده ی ژومینی در خصوص وارد آوردن ضربات پی در پی به نقطه ی سرنوشت ساز دشمن را رد کرد در حالی که خود نظریه ی مشابهی با نام «مرکز ثقل»داشت چرا که او این امر را(وارد آوردن ضربات پی در پی به نقطه ی سرنوشت ساز) تلاشی میدانست برای"تنزل دادن همهی اسرار هنر جنگ به فرمول برتری عددی در یک زمان و مکان معین. در زمینه ی تدارکات و لجستیک درک ژومینی از ارزش لجستیک بسیار عملی تر از دیدگاه کلازویتس بود که سعی داشت تدارکات نظامی را از امور اجرایی جنگ جدا نماید. کلازویتس عقیده داشت که موضوعاتی که نه به عمل جنگیدن، بلکه به حفظ ونگه داری تجهیزات و مراقبت از بیماران مربوط میشود اهمیت چندانی ندارد در حالی که در نزد کلازویتس تدارکات با الگوی کلی جنگ کاملا مرتبط بوده و در تعیین نتایج عملیات نظامی یاری رسان بود. در حالی که ژومینی بر تفوق و برتری رهبری نظامی اصرار میورزید، کلازویتی بر این مطلب اصرار داشتن که رهبری سیاسی باید حرف آخر را بزندچرا که سیاست ماهیت جنگ را مشخص میکند و شرایط سیاسی استراتژی را شکل میدهد. باید به خاطر داشت که کلازویتس گفته است: جنگ چیزی نیست مگر ادامه ی سیاست با شیوه ای دیگر. بر خلاف کلازویتس، دیدگاه ژومینی نسبت به جنگ جنبه ای سرزمینی داشت یعنی طبق نظر ژومینی هدف اصلی درگیری مسلحانه کسب منافع ارضی بود. علاوه بر این تاکید عمده ی ژومینی بر تهاجم، و تاکید کلازویتس بر تهاجم تدافعی بود. در حالی که ژومینی از مفهوم جنگ داخلی یا جنگ مردمی بیزار بود، نظر کلازویتس آن بود که جنگهای مردمی اگر در ارتباط با عملیات یک ارتش منظم صورت پذیرند میتوانند بسیار موثر باشند. برخلاف کلازویتس، ژومینی به درستی از ارزش قدرت دریایی آگاه بود و در مورد جنگ دریایی مطالب بسیاری گفته است. ژومینی در توسعه ی دکترین نیروی دریایی سهم مهم-اگرچه غیر مستقیم-داشته است. کلازویتس، به عنوان یک پروسی، نیازی به برسی عملیات دریایی نداشت. عقیده ی کلازویتس مبنی بر اینکه: هر کس که بوته زاری را به اشغال در آورد کورکورانه عمل کرده و در مورد اقدامات احتمالی دشمن به هیچ چیز پی نخواهد برد مورد انتقاد ژومینی قرار داشت زیرا اعتقاد داشت که برای پناه گرفتن نیروها در برابر آتش توپ خانه دشمن باید از آنچه که به طور طبیعی در زمین آن منطقه است(امکانات طبیعی) استفاده شود و نیز به اعتقاد وی استفاده ی یمحتاتانه از پوشش طبیعی برای اختفای حرکت نیروها و نیز طرح ریزی جز بهجز لجستیکی از عناصر مهم یک عملیات موفقیت آمیز محسوب میشود. خلاصه اینکه مقایسه عقاید و نظریه های این دو استراتژیست بزرگ آشکار میسازد که تفاوت اساسی آنها در رویکردشان به مطالعه ی جنگ بوده است. کلازویتس در سطح استراتژیک مینوشت در حالی که ژومینی در سطوح عملیاتی و تاکتیک قلم میزد. ژومینی دیدگاه معماری هندسه گرا و کلازویتس دیدگاه هنرمندی گل گرا را داشت. -
نويسنده: اصغر قائدان منبع: فصل نامه تاريخ اسلام شماره 15 پىنوشتها: 1. استاديار تاريخ - دانشگاه امام حسينعليه السلام. 2. ترمذى، سنن، (اوصاف النبى)، ص 54. 3. طبرى، تاريخ الطبرى، ج 7، ص 274 و ج 8، ص 63؛ ابن اعثم كوفى، الفتوح، ج 4، ص 125. اعراب عصر جاهلى به هنگام رزم لباس ويژه و مخصوص نداشتند و غالباً لباسهاى آنان متنوع و گوناگون بود. ابن عبدربه، العقد الفريد، ج 2، ص 225. 4. ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 4، ص 173 - 174 و 334، ج 1، ص 485 و ج 5، ص 139. 5. ابن هشام، السيرة النبوية، ج 4، ص 46؛ واقدى، المغازى، ج 2، ص 819. 6. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 362؛ نويرى، نهاية الارب فى فنون الادب، ج 5، ص 133. 7. بلاذرى، فتوح البلدان، ج 1، ص 297؛ واقدى، همان، ج 1، ص 70. 8. به علت عملكرد سوء و ناصواب خالد و كشتار بنى جذيمه، وقتى خالد بن وليد به مدينه بازگشت عمر بن خطاب به آن دليل و دلايل ديگر شخصاً به اين فرماندهى فاتح حمله برد، عمامه را از سرش برداشت و تيرهاى داخل عمامه را بيرون آورد و شكست و به زير پا انداخت. 9. ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، ج 8، ص 20 - 75. 10. خطيب، بغدادى، تاريخ بغداد، ج 13، ص 142. 11. حسن ابراهيم حسن، تاريخ الاسلام السياسى، ج 2، ص 427. 12. ابن طقطقى، الفخرى فى الاداب السلطانيه، ص 163. 13. عبدالعزيز سالم، العصر العباسى الاول، ص 319. 14. ابن طيفور، بغداد فى تاريخ الخلافة العباسى، ج 2. 15. هلال صابى، رسوم دارالخلافه، ص 92. 16. امير على، مختصر تاريخ العرب، ص 368. 17. نعمان ثابت، الجنديه فى العصر العباسى، ص 165. 18. ابن سعد، همان، ج 5، ص 138. عمر در اين خصوص گفته است: العمائم تيجان العرب» جاحظ، البيان و التبين، ج 2، ص 43. ابوالاسود دوئلى از فرماندهان سپاه امام علىعليه السلام در جنگ صفين مىگفت عمامه باغى است در جنگ، پوششى است از گرما، محافظى است در باران، حفاظ ى است از خطرها و افزايندهاى است در قد كه عادت عرب محسوب مىشود. نصربن مزاحم المنقرى، وقعة الصفين، ج 3، ص 52. 19. طبرى، همان، ج 8، ص 2. 20. مسعودى، همان، ج 3، ص 379. 21. معروفترين پرچم كه در تاريخ اسطورهاى ايران تا امروزه مشهور و معروف بوده است، پرچم كاوهى آهنگر است. اين آهنگر پيش بند چرمين خود را بر سر نيزه كرد. ساسانيان پرچمى را مشابه آن به عنوان پرچم رسمى قرار دادند كه آن را «درفش كاويانى» مىخواندند. اين پرچم در فتوحات به دست سپاه اسلام افتاد. 22. ابن منظور، لسان العرب، واژهى لواء. 23. ابن هشام، همان، ج 3، ص 342؛ ابن حنبل، المسند، ج 1، ص 31. يك نمونهى آن غزوهى موته است كه زيد بن حارثه فرماندهى اول سپاه پرچم را، در دست داشت و وقتى شهيد شد جعفر بن ابى طالب پرچم را به دست گرفت. ابتدا دست راست او در جنگ قطع شد و پرچم را به دست چپ د اد، سپس دست چپ او را نيز قطع كردند ولى باز نايستاد و پرچم را با بازوانش گرفت تا شهيد شد. پس از او بلافاصله عبداللَّه بن رواحه پرچم را به دست گرفت تا شهيد شد و پس از آن خالد پرچم را به دست گرفت و سپاه را بازگردانيد. ابن هشام، همان، ج 3، ص 378. 24. واقدى، همان، ج 1، ص 239؛ ابن هشام، همان، ج 4، ص 19؛ طبرى، همان، ج 3، ص 237. 25. واقدى، همان، ج 1، ص 225؛ طبرى، همان. 26. ابن هشام، همان، ج 3، ص 68 - 70. 27. واقدى، همان، ج 1، ص 226. 28. همان. 29. واقدى، همانجا. 30. طريحى، مجمع البحرين، ج 1، ص 199. 31. واقدى، همان، ج 1، ص 12؛ ابن هشام، همان، ج 2، ص 251 و ج 3، ص 342؛ ابن سيدالناس، عيون الاثر فى فنون المغازى و السير، ج 1، ص 246. 32. واقدى، همان، ج 1، ص 388 و ج 4، ص 7؛ ابن سعد، همان، ج 2، ص 45 - 48. 33. واقدى، همان ج 1، ص 221 و ج 2، ص 822؛ ابن كثير، البداية و النهاية، ج 3، ص 245. 34. ابن سعد، همان، ج 2، ص 77. 35. حسين بن عبداللَّه، آثار الاول، ص 163؛ مسعودى، همان، ج 2، ص 359؛ ابن كثير، همان، ج 4، ص 25. 36. ابن جوزى، المنتظم، ج 1، ص 287. 37. همان، ج 1، ص 288. 38. همان؛ ابن سعد، همان، ج 1، ص 233. 39. ابن هشام، همان، ج 2، ص 251. 40. ابن هشام، همان. 41. ابن سعد، همان، ج 2، ص 6 - 29؛ طبرى، همان، ج 2، ص 259 - 261. 42. واقدى، همان، ج 1، ص 312. 43. جرجى زيدان، تاريخ التمدن الاسلامى، ج 1، ص 181. 44. محمد فرج، المدرسة العسكرية الاسلامى، ص 455. 45. ابن حنبل، همان، ج 4، ص 297؛ تَرمذى، صحيح، باب الجهاد. 46. قلقشندى، صبح الاعشى، ج 1، ص 136. 47. طبرى، همان، 1327. 48. ابن ابى الحديد، همان، ص 1660. 49. ابن سعد، همان، ج 1، ص 134. 50. واقدى، همان، ج 1، ص 400. 51. همان، ج 1، ص 82 - 83. 52. واقدى، همان، ج 1، ص 362. 53. ابن سعد، همان، ص 827. 54. ابن ابى الحديد، همان، ج 1، ص 822. 55. دينورى، الاخبار الطوال، ص 47. 56. همان، ص 171. به نظر مىرسد دينورى اشتباهاً به جاى رايت از عنوان لواء استفاده كرده است. 57. ابن ابى الحديد، ج 2، ص 114. 58. ابن سعد، همان، ج 2، ص 6 - 9؛ يعقوبى، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 133؛ ابن اعثم كوفى، همان، ج 1، ص 89. 59. ماكولا، الاكمال، ص 310. 60. طبرى، همان، ج 3، ص 387؛ ابن كثير، همان، ج 6، ص 315. يك لوا براى خالد بن وليد براى جنگ با طليحة بن خويلد، يك لوا براى عكرمة بن ابى جهل براى جنگ با مسيلمه، يك لوا براى مهاجربن اميه براى جنگ با ياران اسود عنسى، يك لوا براى خالد بن سعيد بن عاص براى مشار ف الشام و نيز لواهايى براى عمر بن عاص، حذيفة بن محصن، عرفجة بن هرثمه، شرحبيل بن حسنه، طريفتة بن حاجز، سويد بن مقرن، علاء بن حضرمى براى بحرين، تهامه، بنى سليم، قضاعه و دبا بست و آنها را منصب فرماندهى داد. 61. ابن ابى الحديد، همان، ص 1865. 62. ابن عساكر، مختصر تاريخ دمشق، ص 1014. 63. ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 409. 64. همان. 65. طبرى، همان، ج 5، ص 881. 66. دينورى، همان، ص 165. 67. ابن جوزى، همان، ص 1652. 68. همان، ص 1657. 69. ابن اثير، همان، ص 1035. 70. ابن اثير، همان، ج 2، ص 696. 71. مسعودى، همان، ج 1، ص 218. 72. طبرى، همان، ج 3، ص 387؛ ابن كثير، همان، ج 6، ص 315. 73. ابن سعد، همان، ج 2، ص 77. ابن سعد تفاوت رايت و لوا را به لحاظ زمانى، چنين ذكر مىكند: «وعظ الناس و فرق فيهم الرايات و لم تكن الرايات اليوم خيبر انما كانت الالوية». ابن سعد، همان. يگانهاى مهاجر و انصار هر يك رايتى مخصوص خود داشتند. يعقوبى، همان، ج 2 ، ص 52. 74. ابن هشام، همان، ج 2، ص 595. 75. ابن هشام، همان، ج 2، ص 334؛ بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 93؛ سبط بن جوزى به جاى لفظ «الراية»، لوا آورده است: «انى دافع لواء غدا». ابن جوزى، تذكرة خواص الامة، ص 16. 76. ابن سعد، همان، ج 1، ص 661. 77. طبرى، همان ،ص 888، 1054، 1057، 1089 و 1360. 78. همان، ص 182 و 147. اين رايت به گفتهى مسعودى همان رايت عقاب متعلق به پيامبرصلى الله عليه وآله و به رنگ سياه بود، مسعودى، همان، ج 2، ص 363. 79. دينورى، همان، ص 148. 80. همان، بر اساس گفتهى مسعودى اين همان رايت عقاب متعلق به پيامبرصلى الله عليه وآله و به رنگ سياه بود. همان. 81. دينورى، همان، ص 146. 82. طبرى، همان، ص 1357. 83. ابو يوسف، الخراج، ص 208؛ ابن سعد ،همان ،ج 2، ص 77؛ ابن قتيبه، المعارف، ص 67. 84. محمود عواد، الجيش و القتال، ص 200. 85. ابن سعد، همان ،ج 2، ص 6 - 9؛ طبرى، همان، ج 2، ص 259 - 261. در عبارت ابن سعد آمده است «كانت رايته سوداء و لوائه ابيض» ابن سعد، همانجا، اين امر دقيقاً تفاوت بين راية ولوا را نشان مىدهد. 86. ابن اثير، همان، ج 2، ص 409؛ بلاذرى، ص 132؛ دينورى اين پرچم را به رنگ سفيد ذكر كرده است، دينورى، همان، ص 134. 87. ص 179. 88. در حادثهى خونبار كربلا در سپاه حسينعليه السلام يك رايت بزرگ به دست ابوالفضل العباس بود كه در حفظ آن رايت تا پاى جان پيش رفت. رايت سپاه عمربن سعد نيز در دست زيد غلام او قرار داشت. دينورى، همان، ص 256. 89. طبرى، همان، ج 5، ص 381. 90. ابراهيم امام دو رايت و لوا براى ابومسلم فرستاده بود، رايتى كه نام سحاب داشت بر نيزهاى به ارتفاع 13 ذراع به اهتزاز در آمده بود. ابن خلدون، العبر، ترجمه، ج 2، ص 190. 91. ابن ماجه، السنن، ج 2، ص 1366. 92. مجهول المؤلف، اخبار الدولة العباسيه و فيه اخبار العباس و ولده، ص 200. 93. همان. 94. همان، ص 245. 95. همان، ص 245. 96. همان، ص 114، 197، 136 و 342. منابع: - ابراهيم حسن، حسن، تاريخ الاسلام السياسى، چاپ هفتم (قاهره، مكتبة النهضة المصريه، 1964م). - ابن اثير، عزالدين احمد بن ابى المكارم، الكامل فى التاريخ (بيروت، دار صادر، 1965-1979م). - - ، الكامل فى التاريخ (بيروت، دارالكتب العلمية، 10 جلدى، چاپ اول، 1407ق/1987م). - ابن حنبل، احمد بن محمد، المسند، 7 جلدى، چاپ سوم (مصر، دار المعارف، 1368ق/1949م). - ابن سعد، محمد بن سعد بن منيع، الطبقات الكبرى (بيروت، دار صادر، 1957م) - - ، الطبقات الكبرى (قاهره، دارالتحرير، 1388ق/1968م) - - ، الطبقات الكبرى (ليدن، كلية برلين، 1322ق). - ابن سيد الناس، فتح الدين ابوالفتح محمد بن محمد بن عبداللَّه، عيون الاثر فى فنون المغازى والشمائل والسير، 2 جلدى (بيروت، دارالفكر، بىتا). - ابن طقطقى، محمد بن على بن طباطبا، الفخرى فى الآداب السلطانية والدول الاسلامية (بيروت، دار بيروت للطباعة والنشر، 1385ق/1966م). - ابن عبد ربه، محمد، العقد الفريد، تحقيق عبدالمجيد استرحينى، 9 جلدى، چاپ سوم (قاهره، دارالكتب العلمية، 1497ق/1987م). - - ، العقد الفريد، تحقيق احمد امين (قاهره، 1948م). - ابن قتيبه دينورى، ابو محمد عبداللَّه بن مسلم، عيون الاخبار، تحقيق محمد اسكندرانى، چاپ سوم (بيروت، دارالكتاب العربى، 1418ق). - - ، عيون الاخبار، (قاهره، مطبعة دارالكتاب المصرية، 1925م). - ابن كثير، عماد الدين ابوالفداء اسماعيل، البداية والنهاية فى التاريخ، 15 جلدى (بيروت، دارالفكر، دارالمعارف، 1966م). - ابن ماجه، ابو عبداللَّه محمد بن يزيد القزوينى، سنن ابن ماجه، (سنن المصطفى) تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقى، 2 جلدى، (بيروت، المكتبة العلميه، بىتا) - - ، سنن ابن ماجه، (سنن المصطفى)، چاپ دوم (بيروت، دارالفكر، بىتا). - ابن منظور، محمد بن مكرم بن على، لسان العرب، 15 جلدى (بيروت، دار صادر، بى تا). - ابن هشام، ابو محمد عبدالملك بن هشام، السيرة النبويه(ص)، 4 جلدى (بيروت، دارالجيل، بىتا). - - ، السيرة النبويه(ص)، تحقيق مصطفى السقا و ديگران (قاهره، المطبعة المصطفى البابى الحلبى، 1355ق). - انصارى، ابو يوسف يعقوب بن ابراهيم، الخراج، چاپ پنجم (قاهره، دارالمعارف للمطبوعات، 1396ق). - بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، فتوح البلدان، تحقيق صلاح الدين المنجد (قاهره، مطبعة البيان العربى، بىتا) - - ، فتوح البلدان (بيروت، دارالكتب العلميه، 1298ق/1978م). - ترمذى، محمد بن عيسى بن سوره، سنن الترمذى، تحقيق عبدالوهاب عبداللطيف، 5 جلدى، چاپ سوم (بيروت، دارالفكر، 1298ق/1978م). - ثابت، نعمان، الجندية فى الدولة العباسية، وقف على طبعة وراجعة عبدالستار القرغولى و ابراهيم الزهاوى (بغداد، مطبعة بغداد، 1939م - - ، الجندية فى الدولة العباسية، (مطبعة اسعد، چاپ دوم، 1956م). - جاحظ، ابو عثمان عمرو بن بحر، رسائل الجاحظ، تحقيق عبدالسلام هارون، 2 جلدى (قاهره، مكتبة الخانجى، 1964 - 1965م). - خطيب، عبداللَّه مهدى، الحكم الاموى فى خراسان، چاپ اول (بيروت، مطبعة مؤسسة الاعلمى، 1975م). - - ، الحكم الاموى فى خراسان (ايران در روزگار اموى)، ترجمهى محمدرضا افتخار زاده (تهران، رسالت قلم، 1378ش). - دينورى، احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر و جمال الدين الشيال (بغداد، عيسى البابى الحلبى و شركاء، 1960م). - زيدان، جرجى، تاريخ التمدن الاسلامى، چاپ سوم (مصر، مطبعة الهلال، 1922م). - سلومى، عبدالعزيز عبداللَّه، ديوان جند: نشأته و تطوره فى الدولة الاسلامية حتى عصر المأمون (مكة المكرمه، مكتبة الطالب الجامعى العزيزيه، 1406ق/1986م). - صابى، هلال بن المحسن، رسوم دار الخلافة، تحقيق ميخائيل عواد (بغداد، المطبعة البانى، 1383ق/1964م). - طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الرسل و الملوك، 13 جلدى (بيروت، دار احياء التراث العربى) - - ، تاريخ الرسل و الملوك، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، (طبعة دار المعارف، 1966م). - - ، تاريخ الرسل و الملوك (بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409ق). - عباسى، حسن بن عبداللَّه بن محمد بن عمر بن محاسن بن عبدالكريم، آثار الاول فى ترتيب الدول (قاهره، مطبعة بولاق، 1295ق). - - ، آثار الاول فى ترتيب الدول، حققه عبدالرحمن عميره (بيروت، دارالجبل، 1409م). - فرج، محمد، العبقرية العسكرية فى غزاوات الرسول (بيروت، دارالفكر العربى، 1377ق/1958م). - كوفى، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، 8 جلدى، چاپ اول (بيروت، دارالكتب العلمية، 1406ق/1986م). - ماكولا، الاكمال (چاپ مصر، بىنا، بىتا). - مسعودى، على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق محىالدين عبدالحميد، 4 جلدى (بيروت، دارالمعرفه، 1403ق/1982م) - - ، مروج الذهب و معادن الجوهر (قاهره، المكتبة التجاريه، 1384ق). - المنقرى، نصر بن مزاحم، وقعة صفين، تحقيق عبدالسلام، هارون، چاپ دوم (قاهره، مطبعة المدنى، 1962م). - نامعلوم، اخبار الدولة العباسية و فيه اخبار العباس و ولده، تحقيق عبدالعزيز الدورى و عبدالجبار المطلبى (بيروت، دارالطليعه، 1971م). - نويرى، شهاب الدين احمد بن عبدالوهاب، نهاية الارب فى فنون الادب، 23 جلدى، چاپ اول (قاهره، دارالكتب المصريه، 1345ق/1933م). - واقدى، محمد بن عمر، المغازى رسول اللَّهصلى الله عليه وآله، تحقيق: مارسون جونس، چاپ دوم (بيروت، 1404ق/1984م). - يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، تاريخ اليعقوبى (بيروت، دار صادر، بى تا).
-
تاپیک تحولات اسراییل تحلیل و پیگیری تحولات اسراییل
Wolfenstein پاسخ داد به ali_64 تاپیک در اخبار تحلیلی
شماره تلفن اورژانس و پليس در آمريكا911 است. و در فنلاند 112 ، طبق آماري كه گرفته شده بيشتر مردم فنلاند وقتي خطري برايشان پيش مي آيد با شماره 911 تماس مي گيرند. چرا؟ اين تأثير غير قابل انكار سينما و شبكه هاي ماهواره اي آمريكايي است. دوايت آيزنهاور كه بعد ها به مقام رياست جمهوري آمريكا رسيد در سال 1940 گفته است «اين افكار عمومي است كه در جنگ پيروز مي شود.» رسانه ها درشكل دادن به تصورات مردم و هدايت افكارعمومي نقش تعيين كننده اي دارند. از اينرو قدرتهاي سلطه جو براي تحقق اهداف امپرياليستي خود، به كاركرد مؤثر رسانه ها در جنگ و طرحريزي جنگ رسانه اي يا جنگ نرم توجهي جدي دارند. رسانه ها مي توانند حقايق را وارونه نمايش دهند ، كتمان كنند ، تحريف يا سانسور نمايند و يا با انعكاس برخي اخبار واقعي و غير واقعي به تهييج و تحريك افكار عمومي بپردازند. امروزه روشهاي بسيار پيچيده اي در جنگ رواني، بوسيله رسانه ها بكارگرفته مي شود و رسانه ها بعنوان جنگجويان جنگ سرد فرهنگي محسوب مي شوند. سيطره و حاكميت بلامنازع امپرياليسم رسانه اي امكان فوق العاده اي را براي تحقق آمال و اميال كانونهاي قدرت فراهم ساخته است. شناخت امكانات، شيوه ها ، روشها و فضاي رسانه اي حاكم بر جهان، براي سياستگذاران فرهنگي و دفاعي كشور، امري ضروري بنظر مي رسد. نوشته حاضر نگاهي است كوتاه به بخشي از مسائل پيرامون جنگ رسانه اي، با تأكيد بر لزوم تأملات گسترده تر در اين خصوص. در سپيده دم 3 فوريه 1943، يك ميليون آلماني از راديوي رژيم نازي آلمان اين خبر را شنيدند، «زير پرچم صليب شكسته، برافراشته بر فراز ويرانه هاي شهر استالينگراد، آخرين نبرد صورت گرفت. امراي ارتش، افسران ، درجه داران و سربازان شانه به شانه ايستادند و تا آخرين نفس جنگيدند. آنان بي هدف قرباني نشدند، آنان جان باختند تا آلمان زنده بماند ».اين گزارش يك دروغ آشكار بود؛ واقعيت اين بود كه ارتش ششم آلمان نازي، تاب مقاومت در برابر قدرت برتر لشكريان شوروي را نياورد و تسليم شد. اين رويداد هيتلر راخشمگين ساخت و به فرمان او، اين حقيقت كتمان شد.(ضِيايي پرور، ص161) بنا به تعبير هيرام جانسون( Hiram Johnson) ، سناتور آمريكايي«هنگامي كه جنگ آغاز مي شود، حقيقت اولين قرباني است» (ضِيايي پرور، ص13 ) جنگ و اراده براي دست يازيدن به قدرت بيشتر، همواره با چالشهايي همچون مواجه با افكار عمومي، روحيات سربازان خودي و دشمن، فريب و گمراه ساختن افكار و اذهان مردم و دشمنان و بهره جويي از فنون جنگ رواني مواجه بوده است. «احتمالاً هر جنگ حداقل در دو زمينه رخ مي دهد: ميدان نبرد و اذهان عمومي مردم»(ضيايي پرور، ص14)در هر دو جبهه فرماندهاني كه قادر به بهره گيري از ابزار كنترل و مديريت انگاره هاي ذهني باشند، مي توانند دشمن را بفريبند و نيروهاي خودي را در جبهه دفاع از اهداف خود سازماندهي نمايند. استفاده از عوامل مؤثر بر افكار عمومي اگر چه از دير باز ملازمت قطعي با جنگها و لشكركشي ها داشته و مدافعان نيز از آن بهره جسته اند،اماامروزه گسترة وسيع منازعات رواني، اين عرصه را تبديل به يك ميدان و جبهه اي از جنگ ساخته و فراتر از بهره گيري از ابزار رسانه اي ، جنگ و منازعه اي تمام عيار را در عرصه رسانه ها به راه انداخته است. جنگ نرم نوع جديدي از جنگهاست كه در حوزه رسانه ها اتفاق مي افتد. تعريف جنگ رسانه اي (Media War) « استفاده از رسانه ها براي تضعيف كشور هدف و بهره گيري از توان و ظرفيت رسانه ها(اعم از مطبوعات، خبرگزاريها، راديو، تلويزيون، اينترنت و اصول تبليغات) به منظور دفاع از منافع ملي است.»جنگ رسانه اي يكي از برجسته ترين جنبه هاي«جنگ نرم» Soft Ware و«جنگ هاي جديد بين المللي» است. »(ضيايي پرور، ص11) جنگ و رسانه ها يا جنگ در رسانه ها، هر كدام كه موضوع بررسي مقاله حاضر تلقي شود، ارتباطي مستقيم با موضوع افكار عمومي و انگاره هاي ذهني گروه هدف دارد. جنگ رسانه اي يا جنگ رسانه ها،موضوعات وعناوين مختلفي راشامل مي شود كه در اين مجال به طرح چند موضوع مهم بسنده مي كنيم. جنگ ، رسانه ها و افكار عمومي: هنگامي كه ژاك نكر(Jacques Necker)وزير امور مالي لويي شانزدهم براي اولين با اصطلاح افكار عمومي را بكار برد تصور نمي رفت كه افكار عمومي تا بدين حد در شكل گيري، تداوم و توفيقات جنگ مؤثر و مورد توجه باشد. وقتي سيمور هرش(Seymour Hersh) در سال 1968، گزارشي از يك قتل عام غير نظاميان ويتنامي را انتشار داد، افكار عمومي بسرعت در برابر جنگ جبهه گرفتند. در سال 1972 تصاوير تكان دهنده، و معروف يك دختر برهنه و گريان ويتنامي كه از بمب هاي ناپالم جان سالم به در برده بود ،انتشار يافت و يك سال بعد سرانجام تمام نيروهاي آمريكايي از ويتنام عقب نشيني كردند. شركت هيل و نولتون( Hill & Nolton) كه در حوزه تبليغات رسانه اي فعاليت مي كند، با سفارش حاكمان بركنار شده كويتي، در جريان تهاجم عراق به كويت (جنگ خليج فارس1991) دختر14ساله سفيركويت درآمريكا را به گونه اي تعليم داد تا با گريه و زاري در برابر نمايندگان كنگره آمريكا، مشاهدات عيني خود را از جنايات سربازان عراقي به هنگام كشتار نوزادان تازه متولد شده در بيمارستان هاي كويت، به خاطر تاراج دستگاههاي آنكوباتور را بازگو نمايد. اين اظهارات زمينه را براي آمادگي افكار عمومي براي دخالت آمريكا در كويت فراهم ساخت، حال آنكه اين دختر در زمان تجاوز عراق اصلاً در كويت نبوده است. با گذشت 2 سال از حوادث يازده سپتامبر، دو سوم مردم آمريكا هنوز بر اين باور بودند كه صدام حسين در اين حوادث نقش داشته است. اين در حالي است كه هيچ مدرك و شاهدي بر اين ادعا، از سوي رهبران واشنگتن ارائه نشده است. بايد بپرسيم كه رسانه ها تا چه حد در القاء اين باور غلط در ذهن مردم آمريكا مقصر بوده اند؟ شواهد بسياري وجود دارد كه مؤيد تأثيرات غير قابل انكار رسانه ها در مديريت و شكل دهي افكار عمومي است. دقيقاً به همين دليل است كه مارشال مك لوهان مي گويد:«جنگ هايي كه در آينده رخ خواهند داد به وسيله تسليحات جنگي و در ميدان هاي نبرد نخواهند بود، بلكه اين جنگ ها به دليل تصوراتي رخ خواهد داد كه رسانه هاي جمعي به مردم القاء مي كنند. رسانه ها در توليد ،كنترل و مهار بحرانها نقش كليدي ايفا ميكنند .اغلب جنگهايي كه آمريكا در چند دهه اخير وارد شده در پي بحرانهاي ديپلماتيكي بوده كه منشأ رسانه اي داشته وغالبا حقيقت آن نيز باثبات نرسيده ويا خلاف آن بعدها مورد اعتراف واقع شده است. رسانه ها به شيوه هاي گوناگون مي كوشند فضاي ذهني گروههاي هدف را در جهت اهداف وخواسته هاي حاكمان شكل دهند . هدف ومخاطب اينگونه برنامه ريزيها الزاما مردم كشورهاي بيگانه يا نيروهاي دشمن نيست ومردم كشور خودي نيز بعنوان هدف اين فعاليتها قرار داده مي شوند. رضايت ،همراهي ،ودفاع از سياستهاي حاكمان و سياستگذاران جنگ نرم، نتايج مطلوب چنين طرحريزي هايي است . امروزه رسانه ها علاوه بر نقشي كه در مقاطع مختلف با تأثيرگذاري سريع دراستحصال شرائط مطلوب واقناع جمعي ايفأ مي كنند با برنامه هاي بلند مدت و استراتژي هاي كلان كاركردي نوين با عنوان « توليد رضايت » براي خود ايجاد كرده اند. در اين روش بجاي آنكه توان رسانه ها براي اقناع افكار عمومي صرف شود . در طولاني مدت ، داده هاي ذهني مخاطبين را بگونه اي مديريت مي نمايند كه رفتار سياستمداران در بحرانها دقيقامطلوب نظر آنان باشد.اين روش گر چه زمان بيشتري را مي طلبد ولي نتايج بهتر و پايدارتري را در بر دارد. يكي ازشيوه هاي معمول براي حصول چنين نتايجي استفاده از روشها وابزار تبليغي است .مفهوم تبليغات از ريشه لاتين propagane گرفته شده واز نظر لغوي به معناي«پخش كردن»،«منتشر ساختن» وچيزي را شناساندن است.در تبليغات سعي بر اين است كه يك عقيده ويك كردار به طور منظم وجهت دار قبولانده شود.در اين روش از ضرورت جلب بيشترين حد افكار عمومي به نفع خود وكاربرد وسايل فني در اقناع جمعي از طريق محاسبات عقلاني وبا استفاده از دستاوردهاي علمي،دانش اجتماعي ورواني به منزله دو پديده مهم كه به تبليغات اهميت ويژه بخشيده اند،ياد مي شود. موارد مهم مشهود در امر تبليغي عبارتند از: 1- ابزار: سخن، چاپ، تصوير،نمايش ونمادها 2- ابزارفني : مطبوعات، راديو، تلويزيون ،آگهي ، اينترنت ،و سايروسايل ارتباط جمعي 3- ابزار انساني : بيانات رهبران ، سخنوران ، سياستمداران،هواداران،تظاهرات وراهپيمائيها 4- محتوا ومضامين :ايدئولوژي ،شعارها ،ارائه اطلاعات با مقاصد خاص،اخبار نادرست،دروغ و دستيازي به اسطوره ها ونمادها 5- اهداف مورد نظر : اطاعت كور كورانه، انقياد در برابر هر گونه خود كامگي ، ضد تبليغ ، الحاق بي قيد وشرط ،ميهن دوستي ووفاداري به حكومت و ... (ضِيايي پرور، ص39) تغيير هنجارها يكي ديگر از شيوه هايي است كه ابزار رسانه اي را بمنظور تأمين اهداف مورد نظر به كار مي گيرد. در برخي مواقع كشور هاي سلطه جو براي حاكميت در جوامع هدف، بجاي تحميل ارزشهاي مطلوب خود مي كوشند از طريق رسانه ها و اقدامات فرهنگي، نظام هنجاري گروه هدف را بسمت مطلوب خود تغيير دهند. ايجاد تغيير در اين حوزه زمينه را براي تغيير ارزشها و هنجارها در جوامع هدف مطابق با نظام مطلوب جريان سلطه فراهم مي سازد. تغيير در علائق جوانان، مدلهاي پوشش و آرايش، ادبيات و منابع مطالعاتي، نحوه صرف اوقات فراقت، رواج مكتبهاي خاص هنري، تغيير در موسيقي رايج، گسست و بيگانگي با سنتهاي فرهنگي و فرهنگ سنتي در بين نسل جوان و از هم پاشيدگي نظام اجتماعي از آثار تغيير در نظام ارزشي جوامع محسوب مي شود. هويت ملي، ديني و اجتماعي ملتها از جمله كانون هايي است كه مورد هدف فعاليتهاي رسانه اي قرار مي گيرد.استقرار نظم نوين جهاني در گرو همسان سازي و پذيرش هويت جهاني است. تمامي مؤلفه هاي هويت ملي در چنين رويكردي مورد حمله واقع مي شوند. تاريخ، زبان، فرهنگ ،سنن و علائق قومي و مذهبي ملتها كم رنگ مي شود و بجاي آن فرهنگي جهاني حاكميت مي يابد. منش ملي و آرمان اجتماعي ملتها ي هدف از بين ميرود و رفتار و كنش جهاني و يكسان جايگزين آن مي گردد.آثار چنين تحولاتي را به عينه دركشور خودمان و كشورهاي همجوار و منطقه شاهد هستيم. موسيقي عربي،هندي،تركي و ساير ملل و اقوام در حال تحول و يكرنگي است. نوع پوشش رايج در بين جوانان از الگوهاي خاص غربي طبعيت مي كند. جوانان كتابهاي رمان نويسندگان مشهور غربي را مي خوانند، سينما و شبكه هاي ماهواره اي در تغييرو تحول الگوهاي شخصيتي جوانان به ايفاي نقش مي پردازند. بيش از يك ميليارد هندي در معرض تحولاتي فرهنگي است كه شبكه هاي ماهواره اي استار تي وي مستقر در هنگ كنگ مروج آن هستند.(مولانا، ص237) برنامه هاي موزيكال شبكه(M.T.V) آمريكا بين 271 ميليون خانوادة دنيا و در 71 كشور پخش مي شود.(مولانا،ص214) بيش از 32 راديو به زبان فارسي براي ايرانيان برنامه توليد و پخش مي كنند. شمار شبكه هاي تلويزيوني ماهواره اي مستقر در آمريكا به بيش از 15 كانال مي رسد كه براي جمعيت فارسي زبانان مقيم آمريكا، ايران، تاجيكستان، افغانستان و اروپا برنامه پخش مي كنند. که با حمايت كنگره آمريكا و با اختصاص بودجه هاي كلان در حال ترويج فرهنگ غربي و آمريكايي در بين مردم كشورمان هستند. انحصار رسانه ها : قرن بيستم با عناويني چون عصر اطلاعات(Information Age)، عصر ارتباطات (Communcation Age)، عصر حاكميت جريان آزاد اطلاعات(Free Flow of Information) و همانند آن يا دوران تله دموكراسي و يا ديالوگ جهاني ملل شناخته مي شود. هزاران عنوان مجله وروزنامه منتشرمي شود، خبرگزاريهاي بزرگ و كوچك بي شماري كار انتشار خبر را بر عهده دارند. سايتها و وبلاگهاي خبري نيز به طرز گسترده اخبار و اطلاعات را منتشر مي كنند. بنظر مي رسد هيچ خبري دور از اذهان عمومي و پوشيده نماند. تنوع و كثرت اطلاعات ، امكان كتمان اخبار و يا تحريف واقعيات را دشوار مي نماياند. اما با نگاهي به استيلاي جريان سلطه(Main Stream)بر جهان رسانه اي و انحصار حاكم در اين حوزه به نتايجي غير از آنچه ذكر شد خواهيم رسيد. بررسي جريان حاكم بر فضاي رسانه اي جهان نمايانگر حاكميت استبداد اطلاعاتي (Pespotism Information) توسط صهيونيسم يهودي بر آن است. انحصار رسانه اي، صبغه يهودي مالكان و حاكمان رسانه ها و ارتباط جريان نو محافظه كاران(Neo Conservatism) با مديريت رسانه اي جهان، موضوعاتي هستند كه به آنها اشاره مي كنيم. 1700روزنامه و11000مجله فقط در آمريكا منتشر مي شود 9000 ايستگاه راديويي و 1000 ايستگاه تلويزيوني به كار توليد برنامه مشغولند و بيش از 2500 بنگاه عظيم، انتشار كتاب را بر عهده دارند. اين تعداد رسانه ديداري شنيداري و مكتوب اگر در سال 1984 توسط 50 مالك بزرگ اداره مي شد امروز تنها 10 غول رسانه اي بر اين فضا حكومت مي كنند. در آمريكا عملاً 5 شركت عظيم رسانه اي كار تهيه و پخش اخبار ملي و بين المللي را انجام مي دهند كه عبارتند از« ABS، CBS، NBC ، CNN، Fox News». «ليونارد كل دنسون» «ليون هس»و«اوره ارليك» مديران شبكه CBS. و «ويليام پلي»، «جيمز رسن فيلد» و«ديويد فرچز» مديران شبكه CBS. و «آلفرد سيلورمن»،«ايرون لجي لستين»،«ريچارد سالانت» و«ريون فرانك» از NBC همگي يهودي هستند.( ضِيايي پرور. ص73) گروه رسانه اي(Donrey media) به تنهايي 54 روزنامه را در مالكيت خود دارد.(ضِيايي پرور. ص40) برادران(نيو هاوس) يهودي چندين روزنامه اخبار صبح همچنين هانس ويل آلاباما، تايمز و روزنامه پست هرالد، بيرمنگام آلابامور و از روزنامه هاي عصر روزنامه ريجستر، يونيون ماساچست اسپرينگ فيلد، پست استاندارد، نيويورك سراكوس و هرالد جونان همچنين 12 ايستگاه تلويزيوني و 187 ايستگاه تلويزيون كابلي را در اختيار دارند. مجموعاً 54 عنوان روزنامه و نشريه در اختيار برادران(نيو هاوس) قرار دارد كه برخي با تيراژ 22 ميليون نسخه در هفته منتشر مي شوند. خانواده«سولز براگر»يهودي امپراطوري تايمز را اداره مي كنند. روزنامه اي كه در سال 1896 توسط(آدلف اوش) يهودي تأسيس شد و در سال 1993 توسط اين خانواده خريداري شد. (w.w.w.bashgah.net) اين خانواده مالكيت 18 روزنامه ديگر، 12 مجله با تيراژ قريب 5 ميليون نسخه 7 ايستگاه راديو تلويزيوني 1سيستم تلويزيون كابلي و 3 شركت انتشاراتي كتاب را در اختيار دارند. آنها يك سوم مالكيت هرالدتريبون را نيز در اختيار دارند. .(ضِيايي پرور. ص75) خانواده هرست: اين خانواده داراي بنگاه انتشاراتي هرست در بورلي هيلز كاليفرنيا و صاحب روزنامه هايي مانند نيويورك جرنال آمريكن،آمريكن ويكلي ، لس انجلس ايونينگ هرالد اكسپرس و، لس انجلس هرالد اگزامينر هستند.( ضِيايي پرور. ص145) روبرت مورداك يهودي مالك نيوز گروپ و فكس نيوز، فاكس و كمپاني قرن بيستم است. هفته نامه ويكلي استاندارد نيز متعلق به گروه اوست. كه توسط ويليام كريستول پسر ايروينگ كريستول اداره مي شود. مورداك بيش از هر ناشر ديگري در جهان روزنامه منتشر ميكند. دو سوم مجموع تيراژ روزنامههاي استراليا، تقريباً نيمي از تيراژ روزنامههاي نيوزلند و يك سوم تيراژ روزنامههاي انگليس توسط مورداك منتشر ميشوند. شركت «نيوز كورپوريشن ليميتد» كه بهاوتعلق دارد از لحاظ قلمرو جغرافيايي يكي از بزرگترين غولهاي جهان محسوب ميشود. نشرياتي مانندروزنامه شيكاگو سان تايمز، روزنامه بوستون هرالد،روزنامه سان آنتونيونيوزلند،اكسپرس،مجله نيويورك،هفته نامه هوستون كاميونيتي،صداي دهكده،استار،كيو ومجله كيو در آمريكا منتشر مي شوند. در انگلستان روز نامه نيوز او ورلد،سان، نيوز اينتر نشنال ،تايمز،هفته نامه ساندي تايمز، تايمز ليتراري ساپلمنت، تايمز اديو كيشنال ساپليمنت، تايمز هايراديو كيشن ساپليمنت و مجله سيتي هگزين ودر زلاند نو 6 روزنامه ودر استراليا روزنامه هاي مورنينگ استار ،ساندي تلگراف ،ميرور ، ساندي، سانديسان، استراليان، ساندي فيل، ساندي تايمز، مجله تي وي 1، نيوآي ريا، مجله نيوز ليمتد گروپ و چندين مؤسسه مطبوعاتي ،كاغذ سازي ، چاپ ،ضبط وانتشار فيلم ومؤسسات اقتصادي در زمينه هاي انرژي وحمل ونقل همگي متعلق به مورداك يهودي است. (ضيايي پرور ،ص144) روزنامه وال استريت ژورنال پرتيراژترين روزنامه آمريكايي با 2/5 ميليون نسخه در روز تحت حاكميت «داوجونز و پيتركن» يهودي است كه 24 روزنامه ديگر را نيز تحت مالكيت خود دارند. روزنامه ديلي نيوز را«استار لييچر» بنيانگذاري كرد و هم اكنون «ماكس ول» سرپرستي مي كند، آنها هر دو يهودي هستند. (سان تايم) يهودي روزنامه نيويورك پست را بنيانگذاري كرده كه امروزه با تيراژ يك ميليون نسخه در روز منتشر مي شود. روزنامه واشنگتن پست نيز تحت رهبري 3 يهودي به نامهاي پيتر كاليف، استيون هافنبرگ و آبراهام هيرشفلد قرار دارد. مالك اصلي و رئيس هيأت مديره واشنگتن پست يعني«كاترين گرام» ملكه سياسي و مطبوعاتي آمريكا نيز خود يك يهودي است. روزنامه صداي دهكده تحت مالكيت لئونارد استرن يهودي و Worldreportو US. News نيز تحت رهبري زوركرين يهودي قرار دارد.(قادري نجف آبادي،1382) خبرگزاري رويتر، توسط ژوليس رويتر يهودي پايه گذاري گرديده و مجله مشهور(نشنال جئوگرافيك) نيز از دير باز در دست يهوديان بوده است. شركت سينمايي فاكس با مالكيت ويليام فاكس، شركت گلدن با ساموئل گلدن و شركت منزو با مديريت لوئيس ماير و شركت پارامونت با هادكتسون همگي تحت مديريت يهوديان قرار دارند. شركتهاي مياكون و كانن نيز تحت مالكيت(مناخيم گولان ) يهودي قرار دارند. «وارين هنري فيليپس» رئيس هيئت مديره و مدير عامل شركت«داو جونز» كه مالكيت «وال استريت ژورنال» و 20 روزنامه و مجله هفتگي ديگر را در اختيار دارد نيز خود يك يهودي است. مجلات خبري: در آمريكاسه مجله خبري هفتگي از اهميت واعتبار بيشتري برخوردارند. 1- تايم 2- نيوزويك 3- اخبار آمريكا و گزارشات جهان.. 1- تايم: توسط شركت تايم منتشر مي شود و بيشترين تيراژ يعني 3 /4 ميليون نسخه را دارد. تا اواخر سال 1977 سردبير مجله «هنري گرون والد» بود كه بعدها در سال 1979 ارتقاي مقام پيدا كرد و سردبير شركت انتشاراتي تايم گرديد. وي نيز يك يهودي است. 2- نيوزويك:9/2 ميليون نسخه تيراژ دارد و متعلق به شركت واشنگتن پست است. سردبير اين مجله«ليتر بر منس ئين» است كه يك يهودي مي باشد. 3- اخبارآمريكاو گزارشات جهان: اين مجله، نسبت به دو مجله ديگر محافظه كار تر و حاوي مطالب بيشتري در زمينه بازرگاني و تجاري است. تيراژي معادل 4 /2 ميليون نسخه در هفته دارد و سردبير آن«ماروين ستون»مي باشد كه او نيز يك يهودي است. (ضِيايي پرور. ص75.76) رسانه هاي زير نظر روبرت مرداك يهودي ترويج انديشه هاي نو محافظه كاران را بصورت عامه فهم بر عهده دارند. هفته نامه ويكلي استاندارد، توسط ويليام كريستول از چهره هاي برجسته محافظه كاري اداره مي شود و نشريه نشنال ريوويو كمانتري، نيوريپابليك نيز مدافع انديشه ها و سياستهاي نئوكان ها در حوزه رسانه اند. ابزارهاي نوين رسانه اي دنياي مجازي در حال شكل گيري است و اين دنياي مجازي فرهنگ مجازي را نيز توليد مي كند. اينترنت پديده جديد دنياي ارتباطات است كه با خود ابزار گوناگون را براي ارتباط ،تعامل و تبادل فرهنگي و يا تهاجم و سيطره فرهنگي بهمراه آورده است. سايتهاي خبري، وبلاگهاي خبري و تحليلي، گروههاي اينترنتي، فضاهاي گفتگوي مجازي(چت رومها) و حلقه هاي آشنايان همچون اوركات و ياهو 360درجه و مانند اينها هر كدام فضايي مجازي را ايجاد مي كنند كه در آن تبادل اخبار و اطلاعات صورت مي گيرد. سايتهاي بسياري به علت ارائه اخبار واطلاعات خاص شهرت جهاني يافته اند و وبلاگهاي متعددي به مدد اطلاع رساني در حوزه جنگ مخاطبين ميليوني پيدا كرده اند. جهاني سازي يا آمريكايي كردن جهان از طريق اشاعه فرهنگ آمريكايي بوسيله اين ابزار جديد پيگيري مي شود و افكار عمومي آماج اخبار، اطلاعات و تحليلهاي سياسي است كه سايتهاي مشهور و پرآوازه منتشر مي كنند. البته هراز چندگاه حركتهايي برخلاف روند جهاني سازي و جنگ طلبي شكل مي گيرند و مورد استقبال مخاطبين نيز واقع مي شوند اما عملاً حجم آنها در برابر نوع اول بسيار كم و ناچيز است. از نكات قابل توجه در رسانه هاي ديجيتالي مسئله مخاطبين خاصي است كه اين رسانه ها به توليد محتوا براي آنان مي پردازند . اغلب مراجعين به سايتها و وبلاگها وساير امكانات اينترنتي از اقشار متوسط به بالا وتحصيل كرده وبه نوعي گروههاي مرجع در سطح جامعه اندكه داراي حوزه تأثير گذاري وسيع ودر خور توجهي هستند . علاوه برفيلم وسينما كه نسل جوان و عامه مردم را مخاطب خود ساخته اند، كارتون ها و بازيهاي رايانه اي نيز، ابزار رسانه اي پر نفوذي هستند كه كودكان و نوجوانان ، مخاطبين پر وپا قرص آنها به شمار مي روند .اين موضوع از نظركارشناسان رسانه اي وبرنامه ريزان جنگ رسانه اي بدور نيست . آنان مي دانند كه كودكان امروز مديران فرداي جوامع هستندواگر بتوان در نگرش آنان به مسائل پيراموني وشكل دهي هويت وشخصيت آنان بگونه اي مؤثر عمل كرد، زمينه براي مديريت انگاره هاي ذهني در جوامع هدف مهيا گرديده است. بازيهايي همچون طوفان صحرا(Desert strom) بازگشت به قلعه ولفنشتاين (Return to costle wolfenstein) يا ارتش آمريكا (America sarmy)يا (Iran assualt)(حمله به تأسيسات هسته اي ايران) ومانندآنهامي كوشند با قراردادن بازي كننده درجبهه خودي بعنوان يك سربازآمريكايي اورا در موضع دفاع از منافع آمريكا قرار داده وبا مفهوم سازي، تصورات ويژه اي را در مورد دشمن القاء نمايند. در برخي از اين بازيها چهره پوشيده نيروهاي دشمن كه گاها با چفيه هاي عربي پوشيده است ، مفاهيم معني داري را در پس كلمه تروريست القاء مي كنند.وقتي كشتن اين سربازان مجازي تنها راه ارتقاء به سطوح بالاتر بازيهاست؛ مقابله عيني و واقعي با هر مخالفي كه عنوان تروريست به او اطلاق شود با زمينه مناسب فكري و ذهني مواجه خواهد بود. گروههاي مجازي و حلقه هاي دوستي با هويت هاي مجازي نيز از ديگر زمينه هايي است كه در سرتاسر دنيا وهمچنين كشور ما فضاي جديدي براي كار فرهنگي و رسانه اي ايجاد كرده است .اعلاميه هاي حمايت يا مخالفت با موضوعات ، اتفاقات ويا جريانات سياسي خاص در بين اعضاي اين گروهها كه گاه بيش از پنجاه هزار نفر عضو دارند (در ايران) منتشر مي شود . بعضي از اين گروهها خبرنامه هاي روزانه وهفته نامه منتشر مي كنند.تهران بارها شاهد فراخوان برخي از اين گروهها براي تجمعات سياسي يا صنفي بوده است. بعضي از گروههاي علمي يا سياسي نيز با توزيع فر مهاي نظر سنجي در بين اين گروهها و گردآوري آن، درخصوص موضوعات مورد علاقه خود به مطالعه ميپردازند. تكنولوژي تلفن هاي همراه و امكانات پيام كوتاه آن( SMS) نيز از ديگر وسايل ارتباطي است كه بمنظور انتشار اخبار و اطلاعات وتبليغات مورد استفاده واقع مي شود. پيامد اصلي و شگرف رسانه هاي جديد را بايد در ظهور نوع جديدي از هويت جستجو كرد. كاركرد اصلي اين رسانه ها شكل دهي به ذهنيت مخاطبان و نتيجتاً هويت آنان است، هويتي كه زمينه را براي پذيرش هنجارهاي مورد نظر رسانه ها فراهم مي سازد اگر رسانه هاي چاپي، انسان عهد مدرن را به سمت هويتي پايدار و معين ، رهنمون و ذهنيت عاقل سودمند را بعنوان ذات استوار در او متجلي مي نمايد. عصر دوم رسانه ها با شيوه هاي جديد ذهنيات را چند لايه و پراكنده مي كند. به اعتقاد مارك پاستر«داده مبنا ها، در اينترنت و رسانه هاي الكترونيكي جديد، هويت افراد كاربر را مي سازند.» (ضيايي پرور،ص153) هويتي كه همگرايي در سطح فرا ملي و واگرايي در مقياس ملي را در پي دارد، هويتي سيال و تغيير پذير. رسانه ها در قالبهاي گوناگون اساساً در پي شكل دادن به هويت، انديشه و عمل مخاطبان خود هستند موضوعي كه سياستگذاران و مديران فرهنگي و رسانه اي مي بايست به آن توجهي شايسته داشته باشند. پي نوشت ها 1- ضيايي پرور،حميد:1383 جنگ نرم ويژه جنگ رسانه اي،تهران:مؤسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين المللي ابرار معاصر 2- ميچل،گرگ (25/6/1382) جام جم آنلاين؛ رسانه هاي آمريكا و دخل وتصرف در انگاره هاي ذهني، ترجمه اقاي محمد رضا نوروز پور 3- مولانا ، حميد ؛ ظهور وسقوط مدرن 4- كوروس ،ايكس(1382) چراغ قوه اي به سمت شرق، سوره شماره 1 5- هربست،سوزان وبنيجر، جيمز آر؛ تأملي در زير ساخت افكار عمومي،ترجمه اقاي حبيب الله معظمي گودرزي،فصلنامه رسانه، شماره 27 6- كنترل افكار در آمريكا 1و2 (16/11/1381) باشگاه انديشه (w.w.w.bashgah.net ) 7- قادري نجف آبادي ،علي(26/4/1382) روزنامه جمهوري اسلامي، آمريكا در چنگال اختاپوس صهيونيستي ، صفحه سياسي 8- اخوان كاظمي، مسعود ( ??/? /?? ) نظم نوين رسانهاي؛ ضرورتي در راستاي گسترش صلح و امنيت جهاني ، باشگاه انديشه،(w.w.w.bashgah.net ) 9- زمامداران پشت صحنه آمريكا چه كساني هستند(27/3/1382)روزنامه جمهوري اسلامي 10- شهبازي،عبدالله،سيا و جنگ سرد فرهنگي با نگاهي به كتاب خانم فرانسيس ساندرس 11- تاكيس،فوتوپوليس،1987؛رسانه هاي جمعي،فرهنگ ودموكراسي،ترجمه آقاي عباس كشاورز (12/1/1382) ( w.w.w.farhangnet.org ) نويسنده: عبدالاحد بهارلو نژاد منبع: شبکه خبر دانشجو -
اشاره امروزه وسايل ارتباط جمعي از طريق انتقال اطلاعات و مبادله افكار، نقش بسيار مهمي در شكلدهي به افكار عمومي مردم جهان بازي ميكنند. بر اين اساس ميتوان گفت كه در دنياي امروز انسانها محصور در ارتباطات و اطلاعاتي هستند كه با ابزار و وسايل گوناگون ذهن آنها را در راستاي اهداف از پيش تعيين شده حركت ميدهند. اين نوشتار، بر حسب اهميت و روانشناسي وسايل ارتباط جمعي در جوامع، به بررسي نقش و كاركردهاي ارتباطي و اثرات آن، اقناع، تبليغ و جنگ رواني ميپردازد و در نهايت يادآور ميشود كه در شرايط جنگي، عمليات رواني اهميت فزايندهاي در به زانو درآوردن دشمن دارد. بر همين اساس ميتوان گفت كه حقيقت نخستين قرباني منازعات منطقهاي و بينالمللي است و وسايل ارتباطات جمعي بيشترين مسووليت را در اين فاجعه بر عهده دارند. به كمك اين وسايل اطلاعرساني، ميتوان به راحتي راست را دروغ و دروغ را راست جلوه داد بدون آنكه كوچكترين مسووليتي بر عهده كسي باشد. مقدمه بيشك نقش وسايل ارتباط جمعي و رسانههاي جهاني (Global Media) را نميتوان در عصري كه به عصر انقلاب ارتباطات و اطلاعات (Era of Communication and Information Revolution) معروف شده است، ناديده گرفت. پيشرفت فناوري و در راستاي آن توسعه وسايل ارتباط جمعي با توجه به ارتباط مستقيم آن با مردم و تأثيرگذاري بر افكار عمومي، بيانگر اهميت اين وسايل در تمامي ابعاد جامعه جهاني است. به قول كارشناسان ارتباطات، قرن حاضر، قرن تبادل اطلاعات (Information Exchange) است و بر اين اساس ميتوان گفت كه امروزه، كشورها براي دستيابي به اهداف و منافع خود در ساير نقاط جهان از فناوري اطلاعات و ارتباطات استفاده وسيع و گستردهاي ميكنند. در جنگ نيروهاي اشغالگر عليه عراق، وسايل ارتباط جمعي نقش مهمي در تأثيرگذاري بر افكار عمومي مردم جهان بر عهده داشتند. اهميت اين موضوع را ميتوان در نحوه گزارش اخبار و اطلاعات مربوط به فجايع انساني دريافت، چرا كه در طول حملات نيروهاي متحد و مخالفتهاي مردمي اكثر نقاط دنيا با جنگ، نيروهاي متحد با سانسور اخبار اطلاعات مربوط به جنگ به خوبي نشان دادند كه در شرايط جنگي ميخواهند تمام دستگاههاي خبري و رسانهها در خدمت منافع آنان قرار گيرد. در اين جنگ، شبكههايي مانند فاكس نيوز (Fax News)، سي.ان.ان (CNN) و بي.بي.سي (BBC) كه نقش رسانههاي دولتي آمريكايي و انگليسي را ايفا ميكردند با وفاداري كامل به دولتهاي متبوع خود به پوشش خبري جنگ ميپرداختند. در نقطه مقابل، شبكههاي تلويزيون عربي به خصوص الجزيره (Al – Jazera) گزارشهاي متعادلتري ارايه ميدادند اما اين شبكهها نيز با اعتراض شبيه به تهديد مقامات آمريكا مواجه بودند كه خود گوياي اين مطلب است كه آنان با وقوف به تأثيرگذاري رسانهها بر افكار عمومي به رغم ادعاي جريان آزاد اطلاعات، به ديگر منابع اطلاعاتي به ويژه در منطقه خاورميانه اجازه فعاليت آزادانه نميدهند و در اين خصوص دچار نوعي جبرگرايي شدهاند. جنگ رواني انديشمندان ديدگاههاي متفاوتي درباره جنگ رواني (Psychological Warfare) دارند و به همين دليل ارايه يك تعريف مشخص و يا يك حد معين براي اين جنگ كار سادهاي نيست. برخي معناي جنگ رواني را به فعاليتهايي كه به طور مشخص در قلمرو صلاحيت نيروهاي مسلح قرار دارد، محدود ميكنند و بنابراين آن را تلاشي ميدانند كه بر تبليغ براي مخاطبان خاص و پشتيباني از مأموريتهاي نظامي (Millitary Mission) معين، متمركز است، پل لاينبرگر (Paul Linberger) در كتاب معروف خود به نام جنگ رواني كه در سال 1954 به چاپ رسيد، جنگ رواني را در معناي محدود آن تعريف ميكند. وي بر اين باور است كه جنگ رواني استفاده از تبليغات بر ضد دشمن، همراه با اقدامات عملي است كه داراي ماهيت نظامي، اقتصادي يا سياسي باشد. برخي ديگر بر اين باورند كه جنگ رواني عبارت از مجموعه اقدامات يك كشور براي اثرگذاري و نفوذ بر عقايد و رفتار دولتها و مردم خارجي در جهت مطلوب است كه با ابزارهايي غير از ابزار نظامي، سياسي و اقتصادي صورت ميگيرد. طرفداران اين نگرش، اغلب بر اين باورند كه تبليغات، جز اصلي و اساسي جنگ رواني است اما تمام آن را شامل نميشود. ديويد آيزنهاور (David Eisenhower) در سخنراني معروف خود براي انتخابات رياست جمهوري آمريكا در هشتم اكتبر 1952، در سانفرانسيسكو گفته است: «جنگ رواني يعني نبرد و نزاعي براي دستيابي به افكار مردم و اراده آنها». بر اين اساس، سياست خارجي آمريكا بايد به گونهاي تنظيم شود كه با استراتژي واحد و منسجم جنگ سرد هماهنگ باشد. لازم است در اين جنگ سرد و در ضمير و عزم خويش، جوياي فرصتي باشيم كه بدون خسارتهاي جاني در نبرد براي حفظ صلح به پيروزي برسيم. وي جنگ رواني را مساوي با جنگ سرد به كار برده است كه در زمان خود، از جمله مسايل بسيار مهم آمريكا بوده است. برخي ديگر جنگ رواني را عمليات از پيش طراحي شده براي ارايه اطلاعات گزينش شده (Selected Information) به مخاطبان و تحت تأثير قرار دادن احساسات، افكار و دلايل منطقي آنان ميدانند. در دو دهه پس از جنگ جهاني دوم، دكترينهاي جنگ رواني (در مورد ماهيت، كاربرد و نقش آن در روابط بينالمللي مدرن) در آمريكا و اروپا، به سوي اجماع نظر حركت كردند. بدين ترتيب، صاحبنظران پذيرفتند كه مفهوم اساسي جنگ رواني عبارت از دستكاري عقايد از طريق به كارگيري يك يا چند رسانه ارتباطي و به بيان ديگر، ناتوان كردن دشمن براي عمل و عكسالعمل است. بنابراين ميتوان گفت كه جنگ رواني از جمله بدترين سلاحهاي جنگي دوران معاصر عليه فكر، عقيده، شجاعت، اطمينان و ميل به جنگيدن است. اين جنگ در عين حال كه نوعي دفاع به شمار ميرود حالت هجومي نيز دارد، چرا كه در عين تقويت روحيه ملت و سربازان خودي، به تضعيف روحيه دشمن ميپردازند. جنگ رواني قسمتي از جنگ همه جانبه است كه پيش از نبرد آغاز ميشود و در حين و پس از آن ادامه مييابد، چرا كه اين نوع جنگ، از قوانين و شيوههاي جنگ عادي تبعيت نميكند و بر مبناي توصيفي كه از صحنه نبرد يا سازماندهي عمليات جنگي ارايه ميشود قابل تعريف نيست. هدف جنگ رواني نيروهاي ائتلاف عليه عراق، تغيير نگرش جمعيت 24 ميليون نفري اين كشور بوده است. آمريكا و انگليس پيش از حمله نظامي خود به عراق، عمليات رواني گستردهاي را در سطح جهان آغاز كرده بودند كه بسياري معتقدند تأثير شگرفي بر افكار عمومي مردم جهان داشته است. اهداف جنگ رواني اهداف جنگ رواني عبارت است از: 1ـ از بين بردن اميد مخاطبان و يا جناح مقابل 2ـ ايجاد بياعتمادي نسبت به رهبران جناح مقابل 3ـ ايجاد شكاف در بين جامعه مخاطب. جنگ رواني در واقع نبرد عليه عقل دشمن است نه نبرد براي در بند كشيدن ساختار فيزيكي او. براساس ضربالمثلي كه به كلاوس ويتز (Kaluss Wetez) نسبت داده شده است جنگ همان سياست است كه با وسايل ديگري به اجرا درميآيد. اين تعبير جديد و ساده، گوياي واقعيتي است كه از قديم مورد قبول بوده است. بدين ترتيب، جنگ وسيلهاي از وسايل عمده اقناع به شمار ميرود. رسانههاي ارتباطي رسانههاي ارتباطي مسيرهايي هستند كه از طريق آنها پيامي به مخاطبان ميرسد (لربينگر، 1376، ص 295). انتخاب رسانه ارتباطي براي عمليات جنگ رواني به (عواملي همچون) مخاطبي كه مورد نظر پيام است و زماني كه پيام بايد آماده و ارسال شود، بستگي دارد. در جبهه جنگ، اعلاميهاي چاپي، جزوههايي كه توسط هواپيما و يا توپخانه پخش ميشوند و اصواتي كه از طريق بلندگوي الكترونيكي انتشار مييابند، رايجترين رسانههاي مورد استفادهاند (حسيني، 1377، ص 8). براي نمونه ميتوان به پخش بيش از چهل ميليون اعلاميه براي مردم عراق اشاره كرد. در اين خصوص، مخاطبان اين گونه اعلاميهها به دو دسته نظامي و غيرنظامي تقسيم شده بودند كه براي هر كدام اعلاميههاي خاصي پخش ميشد. اعلاميههايي كه در ميان مردم غيرنظامي توزيع ميشد، آنان را تشويق به در خانه ماندن يا همكاري با نيروهاي متحد در پستهاي بازرسي ميكرد و از آنان ميخواست در صورت برخورد با نيروهاي مجروح و درمانده نيروهاي متحد، به ياري آنان بشتابند تا به واحدهاي نظامي خود بازگردند. اما اعلاميههايي كه براي نظاميان منتشر ميشد، آنان را به زنده ماندن تشويق ميكرد و شيوههاي تسليم را نشان ميداد. در عملياتي كه در مناطق دور از جبهه و يا براي مخاطباني كه از صحنه رزم، بسيار فاصله دارند انجام ميشود از فرستندههاي موج كوتاه و موج بلند و يا امواج تلويزيوني، به طور همزمان استفاده ميشود (حسيني، 1377، ص 8). در اين خصوص، براي نمونه ميتوان به پرواز هواپيماهايي كه اخبار جنگ را به زبان عربي براي مردم عراق پخش ميكردند، اشاره كرد. اين در حالي بود كه شبكههاي تلويزيوني نيز به عنوان ابزار جنگ رواني مورد استفاده مداوم دو طرف درگير جنگ بودند. بايد توجه داشت كه هيچ رسانهاي بهتر از تلويزيون نميتواند با احساسات مخاطبان بازي كند (ولچ، 1369، ص 34) چرا كه تلويزيون توانايي واكنش سريع نسبت به رويدادها، ارايه اخبار از طريق تصوير و پخش تبليغات و آگهيهاي مؤثر را دارد (بيريوكف، 1372، ص 32). بنابراين، ميتوان گفت تلويزيون وسيله ارتباطي نيرومندي است كه تأثير عميقي بر افكار عمومي مردم جهان به جا ميگذارد (اولسون، 1377، ص 469). در تلويزيون به خصوص بايد توجه داشت كه آنچه به نمايش درميآيد از آنچه گفته ميشود با اهميتتر است. در واقع كلمات و تصاوير بايد با يكديگر جفت شوند و هر كدام الگوي ديگري را تقويت كنند. ما در طول جنگ نيروهاي متحد عليه عراق شاهد بوديم كه شبكههاي خبري چگونه از اين روش براي تأثيرگذاري بيشتر استفاده كردند. براي مثال، شبكه Fox News گاهي همزمان چهار ارتباط زنده را با نقاط مختلف نمايش ميداد. BBC برنامهاي داشت كه مجري آن در استوديو، كنار صفحهاي بزرگ ميايستاد و تحولات آن روز جنگ را به كمك انيميشن رايانهاي شرح ميداد. تصاوير كه با فناوري پيشرفته، بيننده را به قلب حادثه ميبرد، بسيار دقيق ساخته ميشد و گوينده با تسلط فراوان، شرح و تفسير آن روز جنگ را بيان ميكرد. نكته بسيار مهم در اين برنامه هماهنگي كلام و تصوير بود. گويي بارها و بارها با هم تمرين كرده بودند تا به خوبي و راحتي به ارايه برنامه بپردازند. نيازمنديهاي اطلاعاتي جنگ رواني نيازمنديهاي اطلاعاتي جنگ رواني، هم گسترده و هم متنوع است. سه نوع اطلاعات اصلي در اين خصوص، مورد نياز است. نوع اول عبارت از اطلاعات زمينهاي، همراه با ريزترين جزئيات در مورد آمادگيها و آسيبپذيري مخاطب يا مخاطبان مورد نظر است. اين نوع اطلاعات، تحليل آماج خوانده ميشود. نوع دوم، اطلاعاتي است كه در خروجي تبليغات مورد استفاده قرار ميگيرد. بنابراين، نوشتهها، مطالب مطبوعات و سخنراني رهبران دشمن، به عنوان موادي كه به طور سودمند، عليه هدف، قابل استفاده است جمعآوري ميشود. سرانجام اين كه لازم است وسيلهاي براي ارزيابي نتايج فعاليت تبليغاتي داشته باشيم. آيا پيام به مخاطب رسيده است؟ آيا مخاطب پيام را فهميده است؟ به چه طريقي ميتوان پاسخ مطلوبتري در مخاطب برانگيخت؟ پاسخ به اين گونه سؤالها نيازمند وسايلي است كه مناسب شرايط و وضعيت باشد (حسيني، 1377: 9). در جنگ خليج فارس در سال 1991 ـ 1990 استفاده خوب و مناسب آمريكا از ابزار اطلاعاتي جنگ رواني موجب شد كه در حدود 87000 نظامي عراقي خود را تسليم كنند. به طور كلي ميتوان گفت كه اطلاعات داراي فوايد گوناگوني است ولي ما ميتوانيم آن را به دو بخش كلي تقسيم كنيم: اطلاعات مثبت و اطلاعات پيشگيريكننده. اطلاعات مثبت فعاليتهاي اطلاعات مثبت كليه اقداماتي را شامل ميشود كه سازمانها دنبال ميكنند تا از طريق مشاهده و پيگري و يا از طريق اقدامات مثبت، يعني عمليات جاسوسي، به آگاهيهاي لازم دست يابند. به عبارت ديگر، فعاليتي است براي جمعآوري آگاهيهايي كه دانستن آنها پيش از دست زدن به انتخاب راهي معين، ضروري است تا به اين طريق مسوولان نسبت به اقدامات متقابل دشمن آگاه باشند. اين امر بر اطلاعات سياسي، اقتصادي، نظامي و مانند آن نيز منطبق است. اطلاعات پيشگيريكننده اطلاعات پيشگيريكننده شامل كليه عمليات و اقداماتي است كه يك كشور به آن دست ميزند تا امنيت حفظ اسرار را در برابر فعاليتهاي جاسوسي، مقابله با خرابكاري مادي و معنوي و تبليغات محقق سازد. هدف از اين اقدامات محافظت از موجوديت كشور، مرزها و تأسيسات آن است. اين اطلاعات همچنين شامل كليه اقداماتي است كه مانع از غافلگير شدن توسط دشمن و سازمانهاي اطلاعاتي او ميشود. بحرانزدايي بهرهگيري از تدابير و تاكتيكهاي هجومي جنگ رواني به منظور ايجاد بحران در كشور مخاطب و در نهايت سرنگوني حكومت آن، بسيار معمول و اثربخش است. در ابتدا لازم است با بهكارگيري انواع تاكتيكها و روشهاي جنگ رواني بستر مناسب فراهم آيد. دامن زدن به اختلافات سياسي، قومي و نژادي و نيز ايجاد فضايي توأم با نااميدي، بياعتمادي، اضطراب و نگراني نسبت به وضع سياسي، اجتماعي و به خصوص اقتصادي موجود، از جمله اهداف مرحله اول به شمار ميرود. در مرحله دوم، با استفاده از بستر ايجاد شده، تدابير و روشهاي هجومي جنگ رواني نقش خود را در ايجاد شورش و در نهايت سرنگوني حكومت به خوبي ايفا خواهند كرد. قطعي نبودن اخبار در جنگ آمريكا و انگليس عليه عراق، افكار عمومي جهان با انتشار اخبار غيرواقعي به بازي گرفته شده بود. در طول اين جنگ، كمتر خبري به دست ميآمد كه به طور مستقيم و غيرمستقيم تكذيب نشده باشد. براي مثال ميتوان گفت كه در سومين روز از حمله نيروهاي متحد به عراق، شبكه تلويزيوني Fax News خبر تصرف كامل جزيره امالقصر به دست نيروهاي متحد را پخش كرد. اين در حالي بود كه وزير اطلاعرساني عراق، محمد سعيدالصحاف اين خبر را به شدت تكذيب كرده بود. در همان روز CNN با پخش تصاوير مستقيمي از پرواز چند بالگرد نظامي در ارتفاع پايين، مدعي شد كه اين صحنه مربوط به اولين تصوير مستقيم دريافتي از اين بندر جنوبي عراق است. اين در حالي بود كه امالقصر تا دو هفته پس از آغاز جنگ به دژ غيرقابل تصرفي براي نظاميان نيروهاي ائتلاف تبديل شده بود. خبرگزاري رويتر در ششمين روز از جنگ عراق درباره تصرف امالقصر به نقل از يك سخنگوي نظامي انگليس گزارش داد كه نيروهاي عراقي در اين بندر در حال مقاومت هستند و اين شهر بندري، هنوز آزاد نشده است. اين نمونهاي از استراتژي كاهش حساسيت خبري نيروهاي ائتلاف بود كه علاوه بر همراه آوردن دستاوردهاي مختلف، بياعتمادي و بيتفاوتي افكار عمومي نسبت به اخبار جنگ را موجب شده بود. فشار بر رسانهها نوعي ديگر از جنگ اطلاعاتي، اعمال فشار بر وسايل ارتباط جمعي بود كه در كنار ارايه اخبار كذب، شرط مهمي براي كاهش حساسيت خبري افكار عمومي جهانيان نسبت به كشتار مردم عراق به شمار ميرفت. امروزه همه ميدانند كه از آغاز بحران عراق، دولت آمريكا به سانسور خبري روي آورده بود و به همين دليل ديگر نميتوان اخبار وسايل ارتباط جمعي جهاني را واقعيت و يا حتي بخشي از واقعيت دانست. نظاميان نيروهاي متحد، پيش از آغاز جنگ، دورههاي اجباري براي خبرنگاران و گزارشگران برگزار كردند كه رعايت يك سري قواعد خاص را به آنان آموزش ميداد. خلاصه اين قواعد و قوانين كه براي خبرنگاران تعيين شده بود به شرح زير است: ـ خلبانان و خدمه نيروي هوايي ممكن است تنها درباره مأموريتهاي تكميل شده مورد مصاحبه قرار گيرند. ـ اخبار در مورد عمليات لغو شده يا به تأخير افتاده. ـ كنترلهاي موقت مطبوعاتي (تحريم خبر تا اطلاع ثانوي) ممكن است با اهداف ايمني عملياتي صورت گيرد. ـ تحريمها به محض حل مشكل لغو خواهد شد. اطلاعات قابل انتشار: ـ اخبار مربوط به اهداف بمباران شده. ـ مصاحبههاي انجام شده با نيروهاي نظامي بايد ضبط شود. ـ اخبار در زمينه عمليات آتي. ـ توصيف كلي پايگاههاي مأموريت زميني. ـ اسامي و اماكن واحدهاي ويژه. اين قواعد نشاندهنده آن است كه رسانههاي غربي آن چيزي را انتشار ميدادند كه از صافيهاي نظامي وزارت دفاع (Pentagon) آمريكا و انگليس عبور كرده بود. واقعيت يا دروغ در جنگ آمريكا و انگليس عليه عراق، خبرنگاران و گزارشگران با اين مشكل روبهرو بودند كه كدام خبر حقيقي، كدام خبر جعلي، كدام خبر راست و كدام خبر دروغ است، كدام خبر تبليغاتي است و كدام خبر اطلاعات صادقانهدار دربردارد. در اين خصوص ميتوان به بخشنامه CNN در 31 ژانويه 2003 اشاره كرد كه بر اساس آن به كاركنان اين شبكه اطلاع داده شده بود از اين پس يك سيستم رايانهاي تأييد گزارش به ياري مميزان حاضر در مقر اصلي اين شبكه تلويزيوني خواهد آمد و متنها را به طور استاندارد علامتگذاري خواهد كرد. مميزان با فشار يك دكمه نقاط تأييد نشده گزارش را با رنگ سرخ و نقاط تأييد شده را با رنگ سبز مشخص ميكنند و اگر يك نفر متن گزارش را پس از تأييد آن نيازمند تغيير يافت دكمه مربوط به رنگ زرد مورد استفاده قرار خواهد گرفت. يك نفر؟ اين يك نفر چه كسي است؟ جواب اين پرسش براي گزارشگران CNN مبهم خواهد ماند. اما اگر ما به ياد بياوريم كه CNN پس از جنگ عراق در سال 1991 اذعان كرد كارآموزاني از وزارت دفاع آمريكا اجازه ورود به دفتر مركزي خبر اين شبكه در آتلانتا را يافتهاند، ميتوانيم حدس بزنيم كه اين يك نفرها چه كساني هستند (همبستگي، 19/1/81، ص 5). در خصوص نگرش وسايل ارتباط جمعي آمريكايي به مسايل جهاني، پروفسور ديويد كلاتل استاد دانشكده روزنامهنگاري دانشگاه كلمبيا در نيويورك معتقد است CNN رنگ آمريكايي بيشتري به جهان سياست و روزنامهنگاري داده است و اين به علت تأثير غالب تلويزيون و اقتصاد آمريكاست. وقتي جنجال يا جنگي رخ ميدهد، حتي كشورهاي كوچك هم ميكوشند كه آن را به شيوه آمريكاييها بررسي كنند. اين چنين است كه سبك كاري رسانههاي خبري در كشورهاي كوچك تغيير ميكند. نتيجهگيري در بررسي عملكرد شبكههاي خبري و اطلاعرساني بينالمللي ميتوان گفت كه براي نخستين بار در طول تاريخ جنگ، هزاران خبرنگار از رسانههاي بينالمللي به منطقه اعزام شده بودند تا گزارشها، تحليلها و تصاوير بمباران تانكها و هواپيماهاي نيروهاي متحد را به نام انسان دوستي و آزادي به افكار عمومي جهانيان ارايه دهند. اين در حالي بود كه بيش از ششصد خبرنگار از سراسر جهان همراه نيروهاي متحد بودند تا اخبار و اطلاعات جنگ را به سراسر جهان مخابره كنند. ـ در روزهاي آغازين جنگ تمامي شبكههاي خبري جهان با قطع برنامههاي عادي خود، شبانهروزي به وقايع جنگ پرداختند اما با طولاني شدن جنگ، از تعداد اين برنامهها كاسته شد و اغلب شبكهها به زيرنويس كردن خبرها اكتفا كردند. علت پرداختن به گزارشهاي شبانهروزي جنگ در شبكههايي مانند BBC و CNN را يكي از كارشناسان وسايل ارتباطي، فرار اين شبكههاي خبري از برنامههاي بحث و گفتوگو عنوان ميكند چرا كه در صورت برگزاري جلسات بحث و گفتوگو، جنگ بيمنطق و توجيهناپذير به نظر ميرسد. اين كارشناسان معتقدند كه شبكههاي خبري بينالمللي با بزرگ كردن بحران و اهميت گزارش لحظه به لحظه آن، اجازه و فرصت فكر كردن را به مردم نميدهند. ـ طرفهاي درگير جنگ، از تصاوير تلويزيوني به عنوان ابزاري براي جنگ استفاده كردند. آنان با استفاده از تصاويري كه در اختيار داشتند، به دنبال كسب مشروعيت و اعتبار در نزد افكار عمومي جهان بودند. ـ وسايل ارتباط جمعي به ابزار و بازيچهاي جنگي تبديل شدند كه نيروهاي متحد از طريق آنها منافع كشورها را به راحتي مورد تهديد قرار دادند. ـ نكته بسيار مهمي كه در برنامههاي خبري رسانههاي آمريكايي نهفته بود، اين بود كه اين وسايل ارتباطي با تكرار پيشداوريهاي سابق خود در مورد احساسات، باز هم نشان دادند كه فاقد نگاه تاريخي به انسانها هستند. از نظر اين رسانهها دو نوع ارزش بشري در جهان وجود دارد: ارزشهاي آمريكايي و ارزشهاي غيرآمريكايي. ـ در اين جنگ، گزارشگران و خبرنگاران وسايل ارتباط جمعي به عنوان ابزار جنگ رواني مورد استفاده قرار گرفتند. براي مثال، نيروهاي ائتلاف با برخورداري از وسايل ارتباطي قويتر و گستردهتر توانستند به راحتي به اهداف خود نزديك شوند، اما نيروهاي عراقي نيز در محدوده و وسعت كمتري با نمايش اسراي آمريكايي و انگليسي تأثير به سزايي بر افكار عمومي مردم آمريكا و انگليس به جا گذاشتند. - سانسور تصوير واقعي جنگ بر صفحه تلويزيون و پخش تصاوير خنثي و يا حتي بازسازي شده، از شيوههاي نوين تحريف رويدادهاي جنگ بود كه وسايل ارتباط جمعي درگير در جنگ به نمايش گذاشتند. ـ در طول جنگ همگي شاهد سردرگمي وسايل ارتباط جمعي در اطلاعرساني بوديم. در اين هرجومرج خبري و در شرايط استفاده آمريكا از اين اوضاع، رسانههاي مستقل به ناچار بايد بين كنش ژورناليستي و عطش خبري، امنيت ملي و حقيقتجويي تعادل ايجاد ميكردند. ـ براي دستيابي به صلح و ثبات، ضروري است كه رسانههاي آزادانديش جهان نشر اخبار صحيح، احترام به استقلال كشورها و دفاع از حقوق تمامي ملتها را محور اصلي فعاليت حرفهاي خود قرار دهند و به اين ترتيب در جهت تنوير افكار عمومي جهان تلاش كنند. در پايان ميتوان گفت كه وسايل ارتباط جمعي نقش مهمي در انتشار اخبار و اطلاعات و از اين طريق، شكلدهي به افكار عمومي بر عهده دارند. در شرايط جنگي كه عمليات رواني اهميت فزايندهاي در به زانو درآوردن دشمن دارد، طرفهاي متخاصم از اين ابزار براي رسيدن به اهداف خود بهره ميجويند. بر همين اساس ميتوان گفت كه حقيقت نخستين قرباني منازعات منطقهاي و بينالمللي است و وسايل ارتباط جمعي بيشترين مسووليت را در اين فاجعه بر عهده دارند. به كمك اين وسايل، ميتوان به راحتي راست را دروغ و دروغ را راست جلوه داد بدون آنكه كوچكترين مسووليتي بر عهده كسي باشد. نويسنده: عبدالرضا شاه محمدي منبع: فصل نامه رسانه سال چهاردهم، شماره 2، شماره 54، تابستان منابع ـ اسدي، علي. افكار عمومي و ارتباطات، انتشارات سروش، چاپ اول، 1371. ـ اولسون، ديويد. رسانهها و نمادها، مترجم محبوبه مهاجر، انتشارات سروش، چاپ اول، 1377. ـ بالدون، هانتلي. چگونه آگهيهاي تلويزيوني تأثيرگذار بسازيم؟ مترجم حميد شاكري، دفتر اول، اداره كل پژوهشهاي سيما، شماره 0007/5 ـ د. ـ بيريوكف، ن. س. تلويزيون و دكترينهاي آن در غرب، مترجم محمد حفاظي، مركز مطالعات و تحقيقات رسانهها، 1372. ـ پراتكانيس، آنتوني. عصر تبليغات، ترجمه كاووس سيدامامي و محمد صادقي عباسي، انتشارات سروش، 1379. ـ تامپسون، جان. رسانهها و مدرنيته، مترجم مسعود اوحدي، انتشارت سروش، چاپ اول، 1380. ـ حسيني، حسين. تبليغات و جنگ رواني، انتشارات دانشگاه امام حسين، چاپ اول، 1377. ـ روزنامه همبستگي، ويژهنامه 19/1/82. ـ لربينگر، اتو. ارتباطات اقناعي. مترجم علي رستمي، مركز تحقيقات، مطالعات و سنجش برنامهاي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، چاپ اول، 1376. ـ معتمدنژاد، كاظم. وسايل ارتباط جمعي، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي، 1371. ـ ولچ، ديويد. تبليغات و سينماي آلمان نازي، ترجمه حسن افشار، نشر مركز، چاپ اول، 1369. - Harcourt, K; The Fine Art of Propaganda; Brace and Company; New York; 1994. - Khan, Adnan; http:// www. Defencejournal. Com/ 2000/ jan/ p – warfare. - http:// www. News 24. Com/ new 24/ World/ Iraq/ 0.2 –10 1460 – 1338120. - http:// www. Africa 2000. Com/ PNDX/ plist. Html. - http:// www. Cdi. Org/ terrorism/ psyop. Cfm. - http:// www. Geocities. Com/ erkin Tukmenistan/ psychological. Html. - http:// www. Rnw. Nl/ realradio/ features/ html/ iraq – psywar. Html.
-
استفاده از نظریات انگارهسازي و جذب در بازي توسط رسانه های غربی
Wolfenstein افزود یک موضوع در مباحث جامع نظامی
اشاره بررسي كاركرد وسايل ارتباط جمعي و شيوههاي خبري آن در غرب، نشان ميدهد كه در اين شيوهها اهداف خاصي براي اغواي مخاطبان تعقيب ميشود. نويسنده با استفاده از نظريه «انگارهسازي» پروفسور مولانا و جرج گرنبر و همچنين نظريه «جذب در بازي» پيير بورديو، به بررسي شيوههاي فني خبررساني رسانههاي تصويري آمريكا در جنگ دوم خليج فارس ميپردازد و نتيجهگيري ميكند كه اين شيوهها در جهت نظريههاي «انگارهسازي» و «جذب در بازي» مخاطبان را سرگرم ميسازند به گونهاي جنگ به صورت يك بازي سرگرمكننده رايانهاي درميآيد تا واقعيتها به همان گونهاي كه غربيها ميخواهند در ذهن مردم جهان تصوير شود. همزمان با بهرهگيري غرب از اين شيوههاي خبري، ورود رسانههاي جايگزين مانند پايگاههاي اينترنتي و وبلاگنويسي خبر، فرصتهاي مناسبي براي شكستن انحصار خبري غرب ايجاد كرده است. افزايش كاربرهاي اينترنتي در زمان جنگ دوم خليج فارس به دليل همين شكستن انحصار خبري بود. در اين جنگ مردم سراسر جهان ميتوانستند خاطرات روزانه سربازان آمريكايي و مردم بغداد را از طريق وبلاگها بخوانند. آيا چنين شرايطي به معناي شكست شيوههاي خبري غرب در آينده خواهد بود؟ مقدمه در كمتر از سيزده سال، از 1382 ـ 1369 شمسي (2003 ـ 1991 ميلادي) جهان شاهد دو جنگ نظامي در منطقه خليج فارس بود. شيوههاي پوشش خبري وسايل ارتباط جمعي در اين دو جنگ تفاوتهاي آشكاري با ديگر جنگهاي دوران معاصر از جمله جنگ ويتنام در دهه 1970 ميلادي داشت. بررسي عملكرد رسانهها در حوزههاي گوناگون، تصوير روشنتري از آيندهي روزنامهنگاري در قرن بيست و يكم به نمايش ميگذارد. شيوههاي پوشش خبري در جنگ دوم خليج فارس تأكيدي بر اين گفتهي «كارل جاكوبويچ» محقق و پژوهشگر علوم ارتباطات بود كه: «روزنامهنگاري نخواهد مرد، اما به طور مسلم تغيير خواهد كرد» (جاكوبويچ، 1379: 90). شناخت تغييرات روزنامهنگاري به ويژه در عرصه پوششهاي خبري، در واقع شناخت مهارتهاي جديد در حرفه خبرنگاري به شمار ميآيد. با وجود آن كه روزنامهنگاري در غرب شيوههاي جديدي از حرفه خبرنگاري را نشان ميدهد، اين شيوهها نيز در خدمت كاركردهاي روزنامهنگاري غربي است كه از آن جمله ميتوان انگارهسازي (Image Making)، عادتوارگي (Ltabitus) و جذب بازي شدن (Illusio) را برشمرد. چنين كاركردهايي مخاطبان را از فراز تحليل و نگرش به فرود تحميق و ادراك بصري سوق ميدهد. 1ـ پيشينهي مطالعات شيوههاي خبري در جنگ شايد حادثه شب 15 فوريه 1898 ميلادي در لنگرگاه هاواناي كوبا را سرآغاز حضور رسانهها در ساماندهي يك جنگ نظامي ميان دو كشور آمريكا و اسپانيا بدانيم، در اين شب بر اثر انفجار عظيمي كه حدود ساعت 21 و 40 دقيقه در رزمناو آمريكايي «مين» روي داد، اين ناو در لنگرگاه هاوانا غرق شد و 260 تن از خدمه آمريكايي آن، جان خود را از دست دادند. «ژوزف پوليتزر» از روزنامه «ورلد» و «ويليام راندولف هرست» از روزنامه «نيويورك ژورنال» دو ارباب رسانهاي آمريكا پس از اين حادثه كارزار تبليغاتي سختي را براي آغاز جنگ و بيرون راندن اسپانياييها از منطقه سامان دادند. «اينياتسيوراموفه» از نويسندگان «لوموند ديپلماتيك» در اين باره مينويسد: «اين كارزار تبليغاتي مورد حمايت مغرضانهي آن دسته از تجار آمريكايي كه سرمايهگذاري كلاني در كوبا كرده بودند و رؤياي بيرون راندن اسپانيا را در سر ميپروراندند، نيز قرار گرفت، اما نه افكار عمومي و نه روزنامهنگاران در اين زمينه علاقه چنداني از خود نشان نميدادند. در ماه ژانويهي 1898، فردريك رمينگتون، طراح نيويورك ژورنال از هاوانا به رئيس خود نوشت: «اينجا از جنگ خبري نيست، من ميخواهم برگردم» و هرست در پاسخ به او تلگراف زد: «همان جا كه هستيد بمانيد، شما طرحهايتان را تحويل بدهيد، ما جنگ تحويل شما ميدهيم». در همين شرايط بود كه انفجار «رزمناو مين» رخ داد. هرست كارزار سختي به راه انداخت كه آن را در فيلم همشهري كين، اثر اورسون ولز (1941) به خوبي ميتوان ديد. او همه روزه، طي هفتههاي متوالي، چندين صفحه از روزنامههاي خود را به ماجراي مين اختصاص ميداد، علم انتقامجويي را برميافراشت و با پشتكار تمام تكرار ميكرد: «مين را از ياد نبريد، مرگ بر اسپانيا» در اين وضعيت همه روزنامههاي ديگر نيز از او تبعيت ميكردند. شمارگان نيويورك ژورنال ابتدا از 30000 نسخه به 400000 افزايش يافت و ديري نپاييد كه به دفعات از مرز 7000000 نسخه نيز گذشت! افكار عمومي كاملاً به هيجان آمده بود و فضايي متشنج در كشور پديد آورده بود. رئيس جمهوري وقت ويليام مك كينلي كه از هر سو در فشار بود، روز 25 آوريل 1898 به مادريد اعلام جنگ داد اما سيزده سال بعد در سال 1911، كميسيون تحقيق در مورد تخريب رزمناو مين به اين نتيجه رسيد كه اين سانحه در واقع ناشي از يك انفجار تصادفي در موتورخانه «رزمناو مين بوده است …؟!» (رامونه، 1382: 1). جالب توجه آن كه حمله نظامي آمريكا به ويتنام نيز با امري ساختگي توسط تلويزيون و مطبوعات آغاز شد: «در سال 1946، دو ناوچهي اسكورت آمريكا اعلام كردند كه در خليج تونكن از جانب ناو اژدرافكن ويتنام شمالي مورد حمله قرار گرفتهاند. بلافاصله، تلويزيون و مطبوعات با تبديل اين سانحه به يك فاجعه ملي فرياد هتك حرمت از ملت آمريكا سر دادند و خواستار مقابله به مثل شدند. پرزيدنت ليندون بيجانسون اين حملات را بهانه اقدام به يك سري بمبارانهاي تلافيجويانه عليه ويتنام شمالي قرار داد و خواهان تصويب لايحهاي از طرف كنگره آمريكا شد كه در عمل به او اجازه دهد ارتش آمريكا را وارد كارزار كند. بدين سان جنگ ويتنام آغاز شد و در سال 1975 با شكست خاتمه پذيرفت تا اين كه مدتها بعد جهان از زبان كاركنان دو ناوچه دريافت حمله خليج تونكن اساساً امري ساختگي بوده است…» (رامونه، 1382: 1). در واقع آغاز جنگهاي نظامي با آغاز جنگهاي رسانهاي توأم ميشود و راه را براي جنگ نظامي يا جنگ سرد ميگشايد: «در مورد اكاذيب شايع در جنگ اول خليج فارس (سال 1991) سخن را كوتاه ميكنيم، چرا كه دروغهاي اين جنگ به طور گسترده مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته و در اذهان عمومي به عنوان نمونههاي بارز شستوشوي مغزي باقي ماندهاند. به زودي بر همگان روشن خواهد شد اخباري مانند: «عراق، چهارمين ارتش جهان»، «غارت اتاق مخصوص نوزادان زودرس در زايشگاه كويت»، «خط دفاعي تسخيرناپذير»، «حملات بسيار دقيق و حساب شده»، «كارايي نيروهاي آمريكايي» و غيره كه به شكل وسيع و تكراري از جانب رسانهها منتشر ميشد به كلي بياساس بوده است» (رامونه 1382: 1). در جنگ دوم خليج فارس نيز بهانهي اصلي بوش رئيس جمهور آمريكا وجود سلاحهاي كشتار جمعي در كشور عراق بود. اما با گذشت كمتر از 4 ماه از آغاز جنگ مشخص شد كه سازمان اطلاعات آمريكا (سيا) اطلاعات دروغ به رئيس جمهور داده است و بوش اكنون متهم به دروغگويي شده است! بررسي كاركرد رسانههاي جمعي در زمان آغاز، ادامه و خاتمه چنين جنگهايي توسط استادان و محققان علوم ارتباطات اجتماعي آثار ارزندهاي را پديد آورده است كه از آن جمله ميتوان به «فراتر از جنگ سرد، تصاوير رسانهاي آفريقا و شوروي» اثر «اورت.اي.دنيس»، «جورج گربنر» و «ياسن. ان.زاسورسكي» اشاره كرد كه برخي از بررسيهاي جالب اين آثار عبارتند از: تصوير روسيه در رسانههاي آمريكا «حماسه جديد» و تصاوير خود و ديگري در پوشش تلويزيوني آمريكا از نشست ريگان و گورباچف (Denis, 1991: 31 – 55) «داگلاس كلنر» محقق ديگري است كه در كتاب «فرهنگ رسانهاي، مطالب فرهنگي، هويت و سياست ميان دوران مدرن و پست مدرن» در بخش جداگانه از فصل دوم كتاب با عنوان «پيش به سوي جنگ خليج فارس» بسترسازي صنعت سينمايي هاليوود آمريكا را براي انگارهسازي و جذب در بازي جنگ اول خليج فارس افشا ميكند. از ديدگاه كلنر ساخت فيامهايي چون عقاب آهنين 1 و 2 (1988) و نيروي دلتا (1986) اعراب را در ذهن مردم آمريكا دشمناني تصوير ميكند كه بايد با سلاحهاي پيشرفته و حماسي با آنها روبهرو شد. اين فيلمها دشمني با اعراب را جايگزين دشمني با شوروي سابق ميكنند. (Cellner, 2002, 83). يك سال پس از وقوع نخستين جنگ خليج فارس در سال 1991 ميلادي، حميد مولانا، جرج گربنر و هربرت شيلر استادان ارتباطات دانشگاههاي آمريكا، كتاب «پيروزي تصوير، جنگ رسانهاي در خليج فارس يك چشمانداز جهاني» را منتشر كردند. پروفسور حميد مولانا از جنگ خليج فارس مفهوم «پيروزي تصوير بر واقعيت» را استنتاج ميكند. تصويري كه تلويزيونهاي ماهوارهاي و مطبوعات غرب به عنوان انگاره (Image) به جهان خبر افزودند: «جنگ خليج فارس، پيروزي تصوير بر واقعيت و منطق را به نمايش گذاشت. فناوريهاي نوين ارتباطي اين امكان را فراهم آورد كه واژه و تصوير در زمان مناسب براي صدها ميليون نفر در سرتاسر جهان مخابره شود. تصوير آنچنان بيننده را مسحور خود ميكند كه ميپندارد خود نيز شاهد عيني نبرد است. با وجود اين، آن طور كه مطالعات بيشتر كشورها نشان ميدهد، آنچه بينندگان شاهد آن بودند، جنگ نبود بلكه انگارههايي برنامهريزي شده بود كه قصد داشت با القاي حس پيروزي به نتيجهاي دست يابد كه واقعيت و منطق هيچ گاه نميتوانست به آن برسد» (Mowlana and Gerbner, 1992, xi). در واقع رسانههاي غربي در نخستين جنگ خليج فارس از ميان حجم زياد اخبار، تنها آن دسته از مطالب و تصاويري را براي مخاطبان ارسال ميكردند كه در جهت انگارهسازي آنها كاربرد داشته باشد. اين واقعهي رسانهاي را در جنگ بالكان، انتفاضهي اول و دوم فلسطين و رويداد مشهور 11 سپتامبر نيز به خوبي شاهد بودهايم. از جمله آثار ارزشمندي كه در فاصله بين دو جنگ خليج فارس منتشر شده است، كتاب «روزنامهنگاري بعد از 11 سپتامبر» تأليف «باربي زليرز» و «استوارت آلن» را ميتوان نام برد كه «ويكتور ناواسكي» نيز مقدمهاي بر مقالات آن نوشته است. عناوين برخي از مقالات اين كتاب عبارتند از «وقتي كه ضربه و زخم اخبار را به نمايش ميگذارد»، «يازده سپتامبر در انديشه روزنامهنگاران آمريكايي»، «يازده سپتامبر و ساختار محدوديتهاي روزنامهنگاري آمريكايي»، «برانگيختن احساسات پيرامون خطر اسلام: روزنامهنگاري به عنوان اقدام فرهنگي» و «گفتار ضربه و زخم: آرايش دوباره در داخل و خارج». كتاب در واقع با نقد چگونگي پاسخ رسانههاي غربي به رويداد 11 سپتامبر به اين مطلب ميپردازد كه روزنامهنگاري پس از يازده سپتامبر چگونه حمله كشنده آن روز را به ماهيت روزنامهنگاري آمريكا منتقل كرده و ادامه داده است. اين تأثيرگذاري به خصوص در روزنامهنگاري آمريكا و انگليس كاملاً مشهود است. (Zclizer and Allan, 2002, 1) 2ـ از «انگارهسازي» تا «جذب در بازي» تصاويري كه ما از پديدهها، موضوعها، اشيا، شخصيتها و رويدادهاي محيط پيرامون خود در ذهن داريم، مجموعهاي از انگارهها را براي قضات دربارهي تصاوير جديد در اختيارمان ميگذارد. «در واقع هر گونه قضاوت درباره تصاوير يا انگارههاي جديد ما را به انگارههاي قديم كه در ذهن داريم ارجاع ميدهد» (مسعودي، 1381: 213). ارايه انگارهاي از شخصيتها، مكانها، اشيا و رويدادها به مخاطب «انگارهسازي خبري» نام دارد. در انگارهسازي با بازتاب واقعيت سروكار نداريم. واقعيتها دستكاري شده و توأم با تفسير پنهان ارايه ميشوند. انگارهسازي «تكنيك و كليد كارگشاي منفيسازي در جهان خبر است» (شعار غفاري، 1374:21). براي مثال، تصويري كه روزنامههاي «نيويورك ژورنال» و «ورلد» از انفجار در رزمناو آمريكايي «مين» به خوانندگان خود ارايه دادند با آنچه در واقعيت رخ داده بود از زمين تا آسمان فاصله داشت. تصاويري كه تلويزيون ماهوارهاي CNN آمريكا دربارهي «غارت اتاق مخصوص نوزدان و زودرس در زايشگاه كويت» پخش كرد، دروغي براي فريب اذهان عمومي و به ويژه اعضاي كنگره آمريكا براي رأي به آغاز جنگ عليه عراق بود: «روز 20 فوريه 2002 روزنامه نيويورك تايمز پرده از روي يكي از عظيمترين طرحهاي تحريف افكار تاريخ برداشت. پنتاگون در تبعيت از اوامر رامسفلد و داگلاس فيث معاون وزير دفاع، به منظور احاطه بر «كارزار اطلاعاتي»، به طور محرمانه نهادي مرموز را به نام دفتر نفوذ استراتژيك (OIS) با هدف نشر اخبار بياساس در خدمت منافع ايالات متحده ايجاد كرده و رياست آن را به يك ژنرال نيروي هوايي، سيمون وردن، سپرده بود. اين دفتر مجاز بود تا رسماً به شيوههاي تحريف افكار عمومي، به ويژه در مورد رسانههاي خارجي متوسل شود. نيويورك تايمز تصريح كرد OIS قراردادي بالغ بر 100000 دلار در ماه با كابينه ارتباط جمعي، راندون گروپ، منعقد ساخته بود. اين كابينه در سال 1990 به هنگام تدارك جنگ خليج فارس نيز به همكاري دعوت شده بود و اعلاميهي دروغ پرستار كويتي را كه گويي شاهد حملهي سربازان عراقي به زايشگاه بيمارستان كويت، «جدا كردن وحشيانه نوزادان زودرس از تخت و قتل بيرحمانهي آنان با پرتابشان به روي زمين» بوده است، منتشر كرده است. اين شهادت تأثير قاطعي در جلب آراي اعضاي كنگره به نفع جنگ داشته است…» (رامونه، 1382: 6). پروفسور حميد مولانا در مقاله «انتفاضهي فلسطين و انگارهسازي رسانههاي غرب» ضمن بيان خصوصيات انگاره، قسمتهاي مختلف آن را نيز برميشمارد: «انگاره مجموعه تصاويري است كه ما در مغز و ذهنمان از حقايق و ابعاد مختلف آن داريم. انگاره تمامي شاخصهايي است كه فرد درباره يك شي يا يك پديده تصور ميكند. ما انگارههاي مختلفي در مغز داريم كه همه آنها با يكديگر ارتباط دارند و بر هم تأثير ميگذارند. تغيير يك انگاره در مغز ما گاه منجر به تغيير تصورات ما از اشيا، افراد و پديدههاي ديگر ميشود و يك حالت تعادلي يا غيرتعادلي ايجاد ميكند. انگاره يا تصوير از سه قسمت تشكيل شده است: احساسات، ادراك و آگاهي و عملكرد. در بعد احساسي يا ارزشي دوست داشتن يا دوست نداشتن يك موضوع يا شي مورد نظر است و اغلب با موافقت يا عدم موافقت ادراكي سروكار دارد. بعد ادراكي يا آگاهي يك انگاره، دانش ما از طبيعت هميشگي يا مووروثي موضوع يا پديدهي مورد نظر است و خصايص مستقل آن را بيان ميكند. اما بعد عملكردي يك انگاره با جنبههاي رفتاري فرد، چگونگي برخورد با موضوع مورد نظر و كليه تركيبات و مشخصات آن سروكار دارد. در سطح بينالمللي، براي مثال، بعد احساساتي يك فرد يا يك گروه بيانگر دوست داشتن و يا نفرت آن شخص و گروه به كشورها، فرهنگها و سازمانهاي مختلف است در حالي كه بعد ادراكي قدرت يا ضعف اين كشورها و فرهنگها و سازمانها را از نظر افراد و گروهها بيان ميكند» (مولانا، 1380:16). ژان بودريار فيلسوف فرانسوي نيز در رسالهاي با عنوان «جنگ خليج اتفاق نيفتاده است» يادآور شد تصاويري كه تلويزيونها از جنگ اول خليج فارس نشان دادهاند، واقعيت نبوده بلكه فقط به آن شباهت داشته و وانمودهايي از آن بوده است. به گفته بودريار «اردوگاهها و جنگها تبديل به رخدادهاي تلويزيوني شدهاند» (Baudrillard, 1992:219-221) پيير بورديو استاد كرسي جامعهشناسي در كلژدوفرانس و رئيس مؤسسه مطالعاتي عالي علوم اجتماعي پاريس با طرح بحث عادتواره (Habitus) و جذب در بازي (Illusio) بحث تصويرسازي را كاملتر ميكند. وقتي تصاوير ساختهي دست رسانههاي غربي ذهن مخاطبان را به خود مشغول كرده و آنان را از دستكاريهاي فرستندگان در پيام غافل كند، «هويت بازي» فراموش ميشود. از ديدگاه پييربورديو هر گاه كسي ذهن خود را مطابق با ساختارهاي دنيايي كه در آن بازي ميكند ساختاربندي كرده باشد، همه چيز در نظرش بديهي جلوه ميكند. عادتوارههاي رايج در يك حوزه معين اجتماعي چنان است كه ذهن ما را متناسب با ساختارهاي خود، ساختاربندي ميكند. البته «بورديو» به شيوههاي شكلگيري ساختارها از سوي رسانهها و انگارهسازي آنها اشارهاي نكرده است اما نيك ميدانيم كه رسانهها در غرب يك بازي مهمل را خود آغاز كرده، در ذهن مخاطبان ساختاربندي ميكنند و سپس به گونهاي عمل ميكنند كه هويت بازي بودن آن فراموش ميشود. از نظر بورديو: «بازيهاي اجتماعي بازيهايي هستند كه هويت بازي بودن آنها فراموش ميشود و illusio همين رابطه سحرآميز با يك بازي است كه محصول رابطهي همدستي وجودشناسي (انترلوژيك) ميان ساختارهاي فكري و ساختارهاي عيني و فضاي اجتماعي محسوب ميشود. اين همان چيزي است كه من در بحث از منفعت ميخواستم بگويم: شما بازيهايي را مهم و جالب ميدانيد كه براي شما مهم است چون به چشم و مغزتان تحميل شده است، به اين صورت كه شما به گونهاي تربيت يافتهايد كه در آن بازيها احساس برنده شدن ميكنيد». (بورديو، 1380: 202 ـ 201) در واقع راديو، تلويزيون و مطبوعات غرب به ويژه وسايل ارتباط جمعي آمريكا و انگلستان طي دو دوره جنگ اول و دوم خليج فارس پيش از آنكه يك جنگ تمام عيار كلاسيك و نظامي را به نمايش بگذارند، مطالب و تصاويري را به مغز و چشم مخاطبان خود تحميل كردند كه با ورود نظاميان آمريكايي و انگليسي به خاك عراق خود را از بازيگران حاضر در صحنه بدانند و با پيروزي مهاجمان احساس پيروزي كنند. «نيل پستمن» استاد دانشگاه نيويورك، جامعهشناس و پژوهشگر مسايل ارتباط جمعي، از جمله محققاني است كه در آثار متعدد خود خطر كاربرد فناوري بدون اخلاق را بارها يادآور شده است. پستمن ميگويد: «حتي اگر احتمال تحقق پيشبينيهاي من ضعيف تلقي شود، عقل سليم ايجاب ميكند كه جانب احتياط را رعايت كنيم و حداقل محتمل بدانيم كه ابزارهاي تبادل اطلاعات و رسانههايي كه در خدمت يك فرهنگ قرار دارند تأثيري جامع و تعيينكننده بر جهتگيريهاي روشنفكران و تلاشهاي اجتماعي انسانهاي درون آن فرهنگ و اجتماع بر جاي ميگذارند» (پستمن، 1373: 68 ـ 67). از ديدگاه پستمن برداشتها و باورهاي ما از حقايق و حتي ذكاوت، در نتيجهي تحول وسايل ارتباط جمعي و ايجاد وسايل نوين به سرعت و به شكلي كلي تغيير يافته و دستخوش تحول شده است: «من به همين نتيجهگيري عيني اكتفا ميكنم كه يك وسيلهي ارتباطي جديد و مهم، ساختار روابط انسانها و حوزهي تفكر، انديشه و افكار عمومي را دگرگون ميسازد، آن هم از اين طريق كه شكل معين و خاصي را در بهكارگيري عقل و هوش تحميل ميكند، به تعريف و توصيف خاصي از هوشمندي و خردمندي ميپردازد، نوع ويژهاي از مفهوم و محتوا را طلب ميكند و خلاصه آن كه اشكال جديدي از حقيقت و شيوهي اظهار حقايق را ارايه ميدهد، تكرار ميكنم كه در اين مسأله به هيچ وجه به نسبيگرايي نميپردازيم، زيرا عقيدهي راسخ دارم كه معرفتشناسي برخاسته از تلويزيون نه فقط حقيرتر و بيمايهتر از معرفتشناسي ساخته و پرداخته چاپ و كتاب است، بلكه بسيار خطرناك و نابخردانه بوده و با عقل و انديشه در ستيز است». (پستمن، 1373:93). از ديدگاه پستمن و بسياري از منتقدان ديگر، معرفتشناسي برخي وسايل ارتباط جمعي مانند سخن و نوشتار پايدار خواهد ماند اما برخي ديگر از وسايل ارتباط جمعي مانند تلويزيون سخت ناپايدار و ميرا است، هر چند تلويزيون قدرت برانگيختن احساسات را دارد و با تصويرسازيهاي خود ميتواند افكار عمومي را براي مثال، عليه جنگ ويتنام، خليج فارس و يا جنگ سرد بسيج كند. از سوي ديگر، بسياري از محققان و به خصوص روانشناسان اجتماعي از اين سخنان نتيجه ميگيرند كه روزنامهها و وسايل ارتباط جمعي نوشتاري بر نگرش مخاطبان تأثير ميگذارند و از همين رو معرفتشناسي آنها پايدارتر است اما رسانههاي تصويري مانند سينما و تلويزيون كه بر ادراك، آن هم ادراك بصري مخاطبان تأثير ميگذارند، بر نگرش آنان تأثيرگذار نيستند و معرفتشناسي آنها ناپايدار است. با توجه به مطالب ياد شده اكنون ميتوانيم به تأثير وسايل ارتباط جمعي در درگير كردن مخاطبان در يك بازي و به گفته بورديو ايلوسيو (L illuso) پي ببريم و ببينيم كه چگونه مخاطبان را نسبت به اهميت بازي متقاعد ميكنند. اين اقناعسازي به دقت و با كاربرد شيوههاي خبري متناسب با اوضاع و احوال مخاطب و فناوريهاي ارتباطي صورت ميگيرد. استفاده از نوع تصاوير و رنگها، نحوهي حضور خبرنگاران و شيوههاي تصويرپردازي گرافيكي، شعارها و ديگر عوامل حاضر در صحنه جنگ، چه در جنگ اول و دوم خليج فارس و چه در ساير جنگها تأكيدي بر اهميت كاربرد تصوير و نوشتار در ساختاردهي و جهتبخشي به افكار عمومي است. 3ـ شيوههاي تصويري اخبار در جنگ خليج فارس رسانههاي غربي به ويژه وسايل ارتباط جمعي آمريكا و انگليس براي جذب مخاطبان جهاني خود در بازي جنگ دوم خليج فارس از شيوههاي تصويري پيشرفتهتري براي «انگارهسازي» در ذهن مخاطبان استفاده بردند كه در اينجا به چند نمونه آن اشاره ميكنيم: 1ـ3 استفاده از رنگ رنگهاي آشنا در جنگ معمولاً رنگ قرمز (رنگ خون و آتش) و رنگ سياه يا دود است. اما با آغاز جنگ اول و دوم خليج فارس ناگهان رنگ قرمز جاي خود را به رنگ زرد يا سبز كمرنگ ميدهد. نانسي فرانكلين در مقالهاي كه 31 مارس 2003 در نشريه نيويوركر آمريكا منتشر كرد به اين جايگزيني رنگها اشاره ميكند: «يكي از رنگهايي كه در هفته اول در پوشش تلويزيوني جنگ گم شده بود، رنگ قرمز بود، رنگ اصلي جنگ. آخر هفته انواع و اقسام حوادث مرگبار آن هم از نوع وحشتناك آن اتفاق افتاد. مرگ تصادفي، مرگ بر اثر آتش نيروهاي خودي، مرگ بر اثر افتادن در تله، مرگ اسراي آمريكايي كه شايد توسط نيروهاي عراقي تيرباران شده بودند و مرگ غيرنظامياني كه توسط نيروهاي ائتلاف به قتل رسيده بودند و اين علاوه بر حادثه عجيب و غريب ديگري بود كه در كويت روي داد. سربازي رو در روي رفقاي خود ايستاد، به سمت آنان نارنجك پرتاب كرد، به چادر فرماندهي شليك كرد و دو نفر را كشت. اما در هيچ يك از اين موارد، خوني در تلويزيون نشان داده نشد». در شب اول حمله به بغداد نيز تصويرهاي سبز پررنگي كه به زردي ميگراييد لحظه انفجار موشكها و بمبها را در ساختمانهاي كنار رود دجله نشان ميداد، چراغ هاي روشنايي شهر در اين زمينهي سبز و زرد، به سپيدي ميگراييد. تصويرپردازان شبكههاي ماهوارهاي و عكاسان حرفهاي روزنامهها براي انگارهسازي، در جنگ افغانستان نيز كه در پاييز 1380 و تنها چند ماه پس از واقعه يازده سپتامبر 2001 ميلادي به وقوع پيوست از تجربهي رنگ به خوبي بهره بردند: «در مهر ماه 1380 هنگامي كه آمريكا براي برچيدن بساط طالبان، القاعده و بن لادن به افغانستان لشكر كشيد، تصويرهاي سبز رنگ [پر گرين] و يك دست سبز كانال هاي تلويزيوني كه نشستن موشكها، بمبها و گلولهها را بر آن سرزمين بلازده به طور مستقيم اما بسيار مبهم نشان ميداد، تجربهاي تازه در عرصهي رسانههاي تصويري تلقي ميشد كه به تبع كيفيت تصويرهايش، انگار هنوز در مرحلهي جنيني آن بود. آن تصويرهاي سبز مهم، شباهت بسيار به عكسهاي راديوگرافي يا تصويرهايي داشت كه با يك دوربين مجهز به اشعهي مادون قرمز (يا شايد ماوراي بنفش) با پيكسلهاي درشت گرفته شده بود اما همين كه ما را همزمان در جريان واقعهاي مهم قرار ميداد، كنجكاوي برانگيز بود و موجب ميشد به دقت به آنها خيره شويم». (گلمكاني، 1382: 11). شايد اگر به جاي رنگ سبز و زرد و ابهام تصويري آن از رنگ قرمز و خون استفاده ميشد قاعده «جذب در بازي» به اين مهارت صورت نميگرفت. 2ـ 3 تصاوير زنده شبكه تلويزيون كابلي آمريكا (C.N.N) موفقيت خود را مرهون پخش تصاوير زنده (Live) جنگ اول خليج فارس از دوم اوت 1990 ميلادي به بعد ميداند. در اين جنگ براي نخستين بار اين شبكه تلويزيون ماهوارهاي به طور مستقيم تصاويري از خطوط تهاجمي آمريكا عليه عراق در كويت نشان داد و چون رقيبي در اين عرصه نداشت در كار انگارهسازي مخاطبان توفيقي عجيب يافت! البته اين انحصار در پخش فيلمهاي خبري واقعه 11 سپتامبر 2001 و حتي در جنگ افغانستان در همان سال شكسته شد. حضور شبكه خبري الجزيره در انتفاضهي اول و دوم فلسطين تجربه مناسبي را در اختيار اين شبكه عربي قرار داد تا در جنگ افغانستان انحصار تصويري C.N.N را بشكند. البته در جنگ دوم خليج فارس شبكههاي خبري ديگر نيز علاوه بر C.N.N و الجزيره حضور داشتند و توفيق شبكه ايراني العالم به دليل گزارشهاي مستقيم و پخش زميني تصاوير در كنار پخش ماهوارهاي اخبار، اجازه تكرار پخش انحصاري اخبار جنگ را به آمريكا و انگليس نداد. 3 ـ 3 نوار متن همراه با تصاوير براي سرعت رسانههاي تصويري براي جذب مخاطبان در بازي دوم خليج فارس علاوه بر پخش مستقيم تصاوير و درج واژه زنده (Live) در بالاي قاب تصويرهاي خود براي آن كه در كمترين زمان اخبار جنگ را به مخاطبان برسانند به نحوي بسيار دقيق و حساب شده، ضرباهنگ سرعت را در كليه بخشهاي خبري خود رعايت ميكردند. سرعت عبور اخبار از نواري كه در پايين تصوير شبكه به نمايش گذاشته ميشد، مجالي براي گسست منطقي بين دو خبر قبلي و بعدي باقي نميگذاشت. چنين تمهيداتي سرعت پخش خبر را به كمتر از يك خبر در 45 ثانيه رسانده بود و اين همان امري بود كه نيل پتسمن چند سال قبل در تحليلهاي خود از اخبار تلويزيوني، پيشبيني كرده بود! 4ـ 3 شعارها، آييني سنتي براي انگارهسازي اگر در گذشتههاي دور، سپاهيان خصم پيش از آغاز نبرد تن به تن، شاعران و سخنوراني براي رجز خواندن و شعار دادن به ميدان نبرد ميفرستادند، امروزه رسانههاي تصويري هر يك از ديدگاه خود، براي هر جنگي زيرنويس ثابتي دارند كه در واقع موضعگيري آنها را نسبت به رخداد جنگ از آغاز تا پايان بر روي قاب تصوير حك ميكند و در واقع از اين آيين جنگهاي سنتي براي انگارهسازي خود سود ميبرند: «انگارهسازي همواره به نحوي در پوششهاي رسانهاي وجود دارد، اما در شرايطي مانند جنگ و كودتا يا به طور كلي در شرايط بحراني اين نوع انگارهسازي به اوج ميرسد. وقتي شبكهاي مانند Fox شعار «عمليات آزادسازي عراق» (op "operation" Iraqi Freedom) را براي پوشش جنگ انتخاب ميكند يا BBC جنگ كنترل (war of control) و CNN نيز war in Iraq را شعار خود قرار ميدهد، ديگر ما به عنوان مخاطب نبايد دچار سردرگمي شويم چرا كه هر يك از اين رسانهها زاويه نگاه خود به جنگ را با انتخاب اين شعارها نشان ميدهند. وقتي Fox اين جنگ را جنگ آزادسازي عراق و B.B.C آن را جنگ كنترل مينامد هر دو در واقع گزارشهاي خود را پيش از جنگ نوشتهاند و صرفاً براي پر كردن جزئيات وارد پوشش جنگ شدهاند» (شكرخواه، 1382: 6). جنگ دوم خليج فارس با بهانه و شعار اصلي آمريكا براي «جمعآوري سلاحهاي كشتارجمعي» دامن زده شد اما تا به امروز معلوم نشده است كه اين سلاحهاي كشتار جمعي كجا هستند؟ هر چند بوش رئيس جمهور آمريكا هنوز ميگويد كه بالاخره روزي آنها را در عراق خواهد يافت! «در اين جنگ واژه «آتش خودي (دوستانه)» (Friendly Fire) را بيش از هر زمان ديگري شنيديم. چون تلفات اوليهي بريتانياييها، ناشي از عمليات آمريكاييها بود نه نيروهاي عراقي! اما هيچ يك از آن گزارشهاي شبانهروزي توضيح روشني در زمينه آتش خوديها ندارند» (صدر، 1382: 11». 5ـ 3 نگاه دوربين از كابين خلبان تا شانهي تانكها اتفاق ديگري كه در شيوههاي خبري پوشش اخبار جنگ به وقوع پيوست، جابهجايي دوربين فيلمبرداران از شانهي خبرنگاران به درون كابين خلبان و شانهي تانكها بود كه جابهجايي اول در جنگ اول خليج فارس و جابهجايي دوم در جنگ اخير صورت گرفت. جورج گربنر كه جنگ خليج فارس را يك فيلم سينمايي ميداند درباره نگاه دوربين از كابين خلبان و شليك موشكهاي اسكار مينويسد: «جنگ خليج فارس به تدريج تصاوير لرزاني را نشان ميدهد: موشكهاي اسكار مانند برق از دل آسمان ميجهند و موشكهاي پاتريوت آنها را در بين راه متوقف ميكنند يا آنچنان كه ما ميانديشيم بمبها به دقت بر سر دودكشهاي كارخانهها فرود ميآيند، اما هيچ يك از اينها فيلم سينمايي نيست. اينها نتيجه باقي ماندن در جهان واقعي براي مدت زماني است كه در راه است. در تصاوير لرزان شليك موشكهاي پاتريوت و فرو ريختن بمب از بمبافكنهاي آمريكايي، پيكان هدف گير رادار هواپيما و يا هليكوپتر هدف را نشانه ميرود و كمي بعد مورد اصابت قرار ميدهد. «وقتي كه گراي مكان مورد نظر روي صفحه تلويزيون به صورت يك دايره و يك علامت به اضافه (+) در مركز آن نشان داده ميشود و پس از مدت كوتاهي اغتشاش در زمين و تصوير مكان هدف ميبينيم، ديگر حتم داريم كه بازي رايانهاي به خوبي پيش ميرود. جالب اينجاست كه بيننده هرگز به محل اصابت موشك برده نميشود. تصاوير به او اجازه نميدهند كه در اين حس تعليق پا به دنياي واقعي بگذارد و با تكه پارههاي اجساد مواجه شود زيرا بيم آن ميرود كه در وجود او، نيروهاي بازدارنده رواني (inhibition) نسبت به اهداف اين جنگ و جنبهي الزام يا تقدس آن زنده شود. نيروي فرا واقعگرايي بازي رايانهاي او را مسحور خود ميكند، تصاوير عموماً پانوراما هستند و نماهاي نزديك ـ كه عملكرد تلويزيون عمدتاً متكي بر اين گونه نماهاست ـ حذف ميشوند. تصاوير هرگز نشان نميدهند كه بمبها بر مدرسه، محل برگزاري مراسم عروسي و يا يك هدف نظامي فرود آمدهاند. اگر تصاويري هم در اين گونه موارد نشان داده شود امكان برقراري ارتباط با آن نشانه روي دايره و علامت به اضافه (+) به سادگي ميسر نيست» (كلهر، 1381: 196 ـ 195). اگر در جنگ اول خليج فارس خبرنگاراني ناچار بودند پس از تهيه فيلم، عكس و خبر به پشت جبهه بازگردند و با صلاحديد نظاميان آمريكا مطالب خود را ارسال كنند در جنگ دوم وزارت دفاع اين كشور (پنتاگون) پنج ماه پيش از آغاز جنگ براي خبرنگاراني كه قرار بود اين جنگ را پوشش دهند دوره آموزشي ويژهاي را برنامهريزي كرد: «مقامهاي پنتاگون ميگويند هدف اوليه تضمين اين است كه خبرنگاران براي خود و ديگران خطري به حساب نميآيند. هدف ديگر اين است كه خبرنگاران به طور دقيق و با امنيت كامل به گزارش آنچه ميگذرد بپردازند. در اين دورههاي آموزشي، خبرنگاران كمكهاي اوليه، پوشش خبري تحولات نظامي و چگونگي محافظت در برابر حملات هستهاي، ميكروبي و شيميايي را فرا ميگيرند» (همشهري، 12/8/1381: 23). طرح پنتاگون موسوم به «خبرنگاران همراه» ظاهراً موجب شد كه رسانهها بيش از هر زمان ديگر به جبهه، جنگ و سربازان نزديك شوند. «تفاوت عمده ديگري كه قابل اشاره است تفاوت گزارشهاي «خبرنگاران همراه» يا همانهايي است كه پديده بيسابقهاي در امر روزنامهنگاري جنگ بودند و براي اولين بار در تاريخ روزنامهنگاري ديده شدند. اين خبرنگاران كه صفت embedded Journalism به آنان داده شد، در تانكها، هواپيماها و ناوها مستقر شدند و از پنجره نظاميان به نمايش جنگ پرداختند» (شكرخواه، 1382: 6). اما واقعيت آن است كه خبرنگاري كه از پنجره نظاميان و از دريچه دوربين قرار داده شده بر شانهي تانكهاي آمريكايي در حال تهيه گزارش است و از طرف پنتاگون نيز آموزش ديده است، چهارچوب گزينشگري خود از واقعيت را از پيش تعيين شده ميداند و فقط وانمودهاي از واقعيت را به نمايش ميگذارد. 6ـ 3 بازسازي رايانهاي تلويزيونهاي ماهوارهاي آمريكا و انگليس در كنار پخش مستقيم و زنده تصاوير جنگ دوم خليج فارس از بازآفريني نماهاي دور (Long Shot) و طراحي گرافيكي نقشه جنگ براي نشان دادن تمامي ابعاد ماجرا به صورت يك بازي جذاب و ديدني سود بردند. حركت دوربينها مانند حركت آنها در بازيهاي رايانهاي (play station) جنگ را به يك واقعيت رسانهاي تبديل كرده بود. اگر لوح فشرده (CD) مدال افتخار (Medal of Honor) با بازسازي رايانهاي جنگ دوم جهاني و تهديدهاي زمان جنگ سرد، كودكان آمريكا و ديگر كشورها را به بازي در جنگ فرا ميخواند، لوح فشرده اتمي (nuclear strike) جنگ اول خليج فارس را به بازي ميگرفت و 12 كماندو (Deadly Dozen) ماجراي حمله ژاپنيها به بندر پرل هاربر آمريكا را تا حد يك بازي سرگرمكننده البته به نفع آمريكاييها، كاهش ميداد. «شين سندرسون» كارشناس ارتباطات در مقالهاي كه براي نشريه «ديت لاين آلاباما» نوشت، ميگويد: «شبكههاي تلويزيوني مدرن مجبور به نشان دادن تصاوير واقعي نيستند، آنها ميتوانند ميدان جنگ را به وسيله رايانه بازسازي كنند، كاري كه در سال 1991 ممكن نبود» (كيهان، 8/2/1382: 12). وي همچنين به نقل از يك خبرنگار آمريكايي به نام «مولينز» يادآور ميشود: «برخي نگران اين هستند كه بازآفريني ميدانهاي جنگ با رايانه و حضور خبرنگاران در خط آتش تركيبي را به وجود آورد كه موجب شد جنگ عراق شبيه آخرين محصول پلياستيشن (بازي رايانهاي) به نظر برسد». وي ميگويد: «بسياري از مردم از من سؤال ميكنند كه آيا قرار است اين قضايا شبيه يك بازي ويدئويي باشند؟» به گفته مولينز، بينندهاي كه فقط به قصد كسب اخبار، تلويزيون تماشا ميكند ممكن است اين تصور را داشته باشد كه جنگ مسأله مهمي نيست و اگر وقت خواندن روزنامهها و مجلات پرمحتوا را داشته باشد ماهيت آن را بهتر درخواهد يافت» (كيهان، 8/2/1382: 12). ماهوارههاي خصوصي نيز نگاه خود را متوجه جنگ عراق كردند و تصاوير نواحي جنگ زده را با جزئيات خارقالعادهاي نشان دادند. آنها آتشسوزي در خندقهاي نفتي و توفان شن را به نمايش درآوردند. «شركت Digita Globe طي روزهاي گذشته به كمك ماهواره Quikbird رشته تصاويري از بغداد را تهيه و منتشر كرده است. گفته ميشود اين ماهواره كه در 18 اكتبر سال 2001 به مدار زمين پرتاب شد در ميان ماهوارههاي تجاري بهترين تصاوير را از زمين تهيه ميكند، به طوري كه حتي جزئياتي با ابعاد كمتر از يك متر در عكسهاي آن قابل رويت است. رشتهاي از تصاوير كه روز پنجشنبه 17 مارس [2003 ميلادي] توسط اين ماهواره گرفته شد خندقهاي پر از نفت آتش گرفته در نزديكي پالايشگاه شمال شرق بغداد را نشان ميدهد. بناي مشهور شمشيرهاي متضارب، يكي از كاخهاي رياست جمهوري كه خسارتي به آن وارد نشده، درختان، خودروها، كاميونها و واگنهاي قطار به راحتي در اين عكسها قابل مشاهده است» (نسيم صبا، 11/1/1382: 8). در جنگ دوم خليج فارس فناوريهاي ماهوارهاي و رايانهاي، فضاي سيبرنتيكي خاصي را به وجود آوردند كه براي خانوادههايي كه به تلويزيون و رايانه دسترسي داشتند، مرز ميان واقعيت و مجاز در هم ريخته بود. گاهي اوقات كه پدر خانواده خسته از كار روزانه به جمع خانواده ميپيوست و بر صفحه تلويزيون صحنهاي از بمبارانهاي بغداد را مشاهده ميكرد به گمان آن كه باز هم بچهها از پلياستيشن (بازي رايانهاي) استفاده ميكنند، از آنها ميخواست كه دكمه كانال مربوط به اخبار جنگ را بزنند! استفاده از شيوهها و فنون پردازش خبر در اتاق اخبار، واقعيت جنگ را به صورت يك بازي درآورده است. در اين بازي تماشاگران نيز حضور دارند، از بازي لذت ميبرند و نميدانند كه اساساً چرا در آن حضور يافتهاند. پروفسور مولانا معتقد است: «در عصر ما، جنگ به صورت يك بازي درآمده است، حقايق و واقعيات تلفات جنگ و اشغالگري و مصيبتهاي وارده به مردم و مقاومت آنان در رويارويي با قدرتهاي موجود به صحنه انگارهسازي تبديل شده است و پوشش روزانه ولي غيركامل اين وقايع به صورت تصوير، جايگزين تاريخ شده است. يكي از اين تصاوير و شبهات مفهوم «تاريخ فوري» يا «تاريخ آني و لحظهاي» است. نه تنها حد متوسط افق آگاهي و سواد تاريخي شهروندان جامعه مدرن ما از چند سال تجاوز نميكند، بلكه گذشته و تاريخ به طور كلي از گفتمان دولتمردان و دستاندركاران حاكم بر سرنوشت ما حذف شده است. تعجب نيست كه بسياري از انسانهاي امروز از واقعيات و آنچه با آن آشنايي دارند، دور افتاده و بيزارند و هر لحظه به جستوجوي آنچه بديهي و واضح است، گرايش دارند». (مولانا، 1382: 16). براي رهايي از اين انزواي تصويري و دورافتادگي است كه از زمان جنگ خليج فارس در جهت شكستن انحصار تصويري و خبري غرب، در ميان مخاطبان رويكرد تازهاي به پايگاههاي اينترنتي مشاهده ميشود. 7ـ 3 رسانههاي جايگزين در برابر انگارهسازي بيترديد اگر جنگ اول جهاني را جنگ روزنامهاي و جنگ دوم جهاني را جنگ راديويي بدانيم؛ جنگ ويتنام، جنگ تلويزيون سياه و سفيد، جنگ اول خليج فارس، جنگ تلويزيون ماهوارهاي و جنگ دوم خليج فارس به طور قطع جنگ «رسانههاي جايگزين» خواهد بود. «طبق آمار شركت رسانهاي نيلسون، مجموع تعداد بينندگان سه شبكه كابلي ـ خبري، CNN، Fox News و MSNBC كه در روزهاي معمولي به 21 تا 22 ميليون نفر در آمريكا ميرسد در ايام جنگ به طور ميانگين 26 تا 27 ميليون نفر بوده است يعني فقط پنج تا شش ميليون بيننده بيشتر از بينندگان هميشگي به اين شبكه رجوع كردهاند. از طرفي، ميبينيم كه همين مردم آمريكا كه پيشتر اهميت چنداني به رسانههاي كوچك، سايتهاي اينترنتي مخالف جريان اصلي رسانهها، وبلاگها و در يك كلام جريان Alternative Media نميدادند، در طول جنگ به شدت به اين جريان رو آوردند و از آن استقبال كردند. به همين دليل خود جريان اصلي رسانهها نيز از اين بابت احساس خطر كردند و ديده شد كه حتي در برخي از مديران خبري سخن از تغيير روش براي جلب مخاطب به ميان آوردند». (شكرخواه، 1382: 57). آمارها از افزايش تعداد كاربران اينترنت براي دستيابي به پايگاه هاي اينترنتي جنگ در روزهاي آغازين حكايت دارد: «مراجعه به سايت www.warbologging.com كه در تابستان سال 2002 ميلادي كمتر از صد مورد در روز بود، در نخستين روز جنگ به 120000 مورد رسيد. در روزهاي ديگر نيز اين سايت به طور متوسط 60000 مراجعهكننده داشت. اين افزايش ناگهاني سبب شد تا دسترسي به آن به طور موقت مختل شود» (نعيمي، 1382: 11). چند روز پس از پايان جنگ دوم خليج فارس روزنامه همشهري در مطلبي پيرامون «جنگ و اينترنت» نوشت: «حدود 80 درصد كل كاربران اينترنت در اروپا و آمريكا پس از آغاز جنگ سعي كردند از منابع خبري اينترنت به آخرين اخبار جنگ دست پيدا كنند… اما اتاقهاي گفتوگو و پيغامرسانان فوري نيز در روزهاي جنگ به طور محسوس شلوغ و پرترافيكتر شدند. رشد 31 درصدي استفاده از اين امكانات براي گفتوگوي زنده در مورد جنگ باز هم نشان داد كه چت (chat) هنوز در بسياري از مواقع حرف اول را ميزند. در كنار استفاده از اتاقهاي گفتوگو، 60 درصد كل كاربران آمريكايي ترجيح ميدادند از سايتهاي خبري گوناگون براي كسب اخبار استفاده كنند تا اين كه مرتب به يك سايت مراجعه كنند» (همشهري، 9/2/1382: 13). جنگ دوم آمريكا عليه عراق را بايد آغازگر سبك جديدي در روزنامهنگاري اينترنتي يعني «وبلاگنويسي خبر» بدانيم. در اين نوع روزنامهنگاري در عين حال كه نوشته، صدا و تصوير به مخاطب ارايه ميشود از او نيز خواسته ميشود تا با ارسال نوشته، صدا و تصوير، اخبار و تحليلهاي خود را براي فرستنده و ديگر مخاطبان در عرصه محلي و ملي بلكه در عرصهاي جهاني عرضه كند. دكتر كارول جاكوبويچ سه خصوصيت تعاملي بودن، فرديتبخشي و ناهمزماني بالقوه را از خصوصيات رسانههاي جايگزين ميداند: «تعاملي بودن: شركتكنندگان در فرايند ارتباطات ميتوانند با وارد شدن به گفتوگوها به طور علمي به پرسش و پاسخ بپردازند. فرديتبخشي: مخاطب ارتباطات ممكن است يك شخص يا گروه باشد، نه كل يا تودهي مردم. ناهمزماني بالقوه: احتياجي نيست كه پيام به همان شكل مخابره شده دريافت شود، ميتوان آن را ذخيره و بعداً ملاحظه كرد» (جاكوبويچ، 1379: 81). به خاطر بسپاريم كه از جمعيت 6 ميليارد نفري جهان، بيش از نيم ميليارد نفر به اينترنت متصل هستند. تعداد كاربران اينترنتي در سال 2002 ميلادي به 058 ميليون نفر رسيد كه نسبت به سال گذشته 12 درصد رشد داشته است، همچنين پيشبيني ميشود كه براي سال 2003 ميلادي اين ميزان رشد به 17 درصد برسد. در سال 2003 ميلادي تنها در آمريكا حدود 9 ميليون و 700 هزار نفر به كاربران جديد اضافه شده است. در جنگ دوم خليج فارس بود كه براي نخستين بار سربازان آمريكايي با استفاده از لب تاپ (Labtap)هاي خود و از طريق وبلاگنويسي، خاطراتي را براي خانوادههايشان ميفرستادند كه همه مردم جهان نيز ميتوانستند آنها را بخوانند. وبلاگ معروف «سلام پيس» در طول روزهاي بمباران بغداد آخرين اخبار از صدمات و تلفات وارد شده به مردم و شهر بغداد را به زبان انگليسي براي جهانيان ارسال ميكرد. به اين ترتيب جنگ رسانهاي در دو جبهه به كار خود ادامه ميداد جريان اصلي كه با انگارهسازي و جذب مخاطب به بازي، فريب و اغواي مخاطبان ميپرداخت و از ارايه هر گونه تفسير (comment) به آنان خودداري ميكرد و جريان دوم يا جريان رسانهاي كوچك و جايگزين كه طي آن هر كسي ميتوانست به تفسيرهاي ديگران و اخبار جنگ دسترسي داشته باشد. به نظر ميرسد، ايجاد چنين وضعيتي موجب شد كه خبرگزاريهاي بزرگي مانند رويترز و آسوشيتدپرس نيز پايگاههاي اينترنتي خود را فعال كنند، چنان كه حتي تلويزيونهاي ماهوارهاي به رسانههاي كوچك پناه بردند زيرا كاربران به سايت B.B.C بيشتر از راديو ـ تلويزيون آن مراجعه ميكردند. در جنگ دوم خليج فارس، جريان اصلي توسط جريان كوچك خبررساني تهديد شد. پايگاههاي اينترنتي با پخش اخبار اعتراضهاي مردم اروپا و آمريكا، دولت بوش را بارها دچار دردسر كردند. شايد اگر رسانههاي جايگزين در جنگ عراق حضور پيدا نميكردند مردم عراق به آساني سلطه نظاميان آمريكايي را ميپذيرفتند و اين گونه مقاومت هاي مردمي در تهاجم به نيروهاي نظامي آمريكا در بغداد و ديگر شهرها، موج نميزد.بيگمان رسانههاي جايگزين به دليل تعامل ميان گيرنده و فرستنده، نقشي تعيين كننده در جهان تصويرآفريني رسانههاي غرب خواهند داشت و به همين منظور ميبايست به مطالعه و بررسي بيشتر و جامعتري از اين گونه رسانههاي خبري همت گماشت زيرا آينده روزنامهنگاري جهان به تحولات چنين رسانههايي بستگي يافته است. نتيجهگيري در دو جنگ اول (1991 ميلادي) و دوم (2003 ميلادي) آمريكا عليه عراق، وسايل ارتباط جمعي آمريكا براي فريب و اغواي مخاطبان، جنگ نظامي را به عرصه جنگ رسانهاي تبديل كردند. در اين كارزار تبليغاتي كه بر عهده رسانههاي غربي گذاشته شده بود استفاده از روشهاي تصويرسازي (انگارهسازي) رسانهاي و دور كردن ذهن مخاطبان از واقعيت جنگ يك هدف انكارناپذير بود با اين تفاوت كه هر چند شيوههاي تصويرسازي آمريكاييها در جنگ دوم پيشرفتهتر و تكامليافتهتر بود، به دليل حضور رسانههاي كوچك و جايگزين مانند اينترنت، وبلاگنويسي خبر و اتاق گفتوگو (chat) تصويرسازي تا حدود زيادي مخدوش شد، زيرا رسانههاي كوچك به عنوان رسانههاي تعاملي فرصت تفسير وقايع را نيز به مخاطبان خود ميدادند. اين رويداد رسانههاي اصلي و بزرگ غربي را نيز به تأسيس پايگاههاي اينترنتي واداشت تا از موجآفريني آنها بكاهند اما در عمل آنچه مشاهده ميشود ناتواني رسانههاي اصلي در برابر قدرت روزافزون رسانههاي كوچك و مردمي است. در واقع آينده روزنامهنگاري در قرن بيست و يكم به نتيجه چالش موجود ميان اين دو رسانه بستگي دارد. در حال حاضر، جهان خسته از دو جنگ خونين در منطقه خليج فارس به آيندهاي صلحآميز چشم دوخته است اما به نظر ميرسد كه اگر آتش جنگ ديگري از سوي آمريكا در جهان برافروخته شود، شعلههاي آن بيش از هر كس دامنگير خود او خواهد شد زيرا وجود رسانههاي جايگزين از ورود مخاطبان به دنياي انگارههاي آمريكايي و جذب آنان در بازي جنگ، جلوگيري خواهد كرد. * اين مقاله بار نخست به عنوان سيمنار در درس «بازنگري در روزنامهنگاري معاصر» دورهي دكتري علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي زير نظر استاد دكتر كاظم معتمدنژاد ارايه شده است. -
استفاده از نظریات انگارهسازي و جذب در بازي توسط رسانه های غربی
Wolfenstein پاسخ داد به Wolfenstein تاپیک در مباحث جامع نظامی
منابع و مآخذ الف ـ منابع فارسي ـ بورديو، پيير، (1380). نظريه كنش دلايل علمي و انتخاب عقلاني، مترجم مرتضي مرديها، تهران: انتشارات نقش و نگار. ـ پستمن، نيل، (1373). زندگي در عيش مردن در خوشي، مترجم دكتر صادق طباطبايي، تهران؛ سروش. ـ جاكوبويچ، كارول، (1379). «آينده روزنامهنگاري»، افكار عمومي، نشريه داخلي صدا و سيما، شماره نوزدهم، بهار 1379. ـ رامونه، اينياتسيو، (1382). «امپراتوري بزرگ دروغ بخش دوم و پاياني».، ضميمه روزنامه اطلاعات، سهشنبه 24 تير 1382، شماره 22820. ـ شعار غفاري، پيروز، (1374). «معرفتشناسي خبر»، فصلنامه رسانه، سال ششم، شماره 3. ـ شكرخواه، يونس، (1382). «تحليل پوشش رسانهاي جنگ عراق در گفتوگو با دكتر هادي خانيكي، دكتر يونس شكرخواه، دكتر مهدي فرقاني و فريدون صديقي ـ واپسين بخش: خبرها در محاصره». روزنامه همشهري، چهارشنبه 10 ارديبهشت 1382، شماره 3037. ـ شكرخواه، يونس، (1382). «نگاهي به پوشش رسانهاي نبرد سلطه، جنگ تلويزيونها در گفتوگو با دكتر يونس شكرخواه». محمدرضا نورزپور، مهدي جدينيا، هفتهنامه سروش، 13 ارديبهشت 1382، سال بيست و پنجم، شماره 1122. ـ صدر، حميدرضا. «بازتاب جنگ در عراق در شبكههاي تلويزيوني، من جنگ دارم، او جنگ دارد، آنها جنگ دارند»، ماهنامه فيلم، ارديبهشت 1382، سال بيست و يكم، شماره 299. ـ فرانكلين، نانسي، (1382). «اخبار زير آتش گزارشهاي مستقيم در آشفتگي جنگ»، مترجم م.ا، ماهنامه هفت، سال اول، شماره اول، ارديبهشت 1382. ـ كلهر، كيومرث، (1381). «ماهواره، جنگ و اتاقهاي نشيمن»، فصلنامه پژوهش و سنجنش، سال نهم، شماره 30 و 31، تابستان و پاييز 1381. ـ كيهان، (8/2/1382). «انقلاب در پوشش خبري»، روزنامه كيهان، شماره 17648. ـ گلمكاني، هوشنگ، (1382). «جنگي در ستايش تصوير «زنده»»، ماهنامه فيلم، ارديبهشت 1382، سال بيست و يكم، شماره 299. ـ مسعودي، اميد، (1381). «شبكههاي تلويزيوني ماهوارهاي خبر: مخاطبان و تغيير فرايندهاي اجتماعي»، فصلنامه پژوهش و سنجش، سال نهم، شماره 30 و 31، تابستان و پاييز 1381. ـ مولانا، حميد، (1380). «انتفاضه فلسطين و انگارهسازي رسانههاي غربي»، روزنامه جام جم، سال دوم، شماره 513. ـ مولانا، حميد، (1382). «مبارزات امت اسلامي عليه اشغالگران»، روزنامه كيهان، پنجشنبه 19 تير 1382، شماره 17706. ـ نسيم صبا، (11/1/82)/. «نقش ماهواره در نخستين جنگ كلاسيك هزاره سوم، بغداد در تيررس ماهوارهها»، روزنامه نسيم صبا، شماره 13. ـ نعيمي، وحيدرضا. «جنگ عراق با آغاز سبك جديد در روزنامهنگاري و اينترنتي: بلاگنويسي خبر»، روزنامه همشهري، يكشنبه 11 ارديبهشت 82، شماره 3046. ـ همشهري، (12/8/81). «پنتاگون، خبرنگاران را براي جنگ عراق آماده ميكند». روزنامه همشهري، شماره 2887. ـ همشهري، (9/2/82). «جنگ و اينترنت»، روزنامه همشهري، شماره 3036. ب ـ منابع خارجي - Baudrillad, J (1992), De Ia seducation, paris. - Deins, Evert E., George Gerbner and lassen N. zassoursk, Beyond the cold war soviet and American Media Images, London: sage publication, 1991. - Kellner, Douglas, Media Culture; studies and politics between the modern and the postmodern: Rutledge, 1995. - Mowlana, Hamid, George Gerbner and Iterbertet I schiller, (1992), Triumph of the Image the Medias war in the persion Gulf, A Global Perspective, Boulder: Westview press. - Zelizer, Barbie and stuart Allan (2002), Journalism After september 11, London and Ner York: Routledge, 2002. نويسنده: اميد مسعودي منبع: فصل نامه رسانه 1382 سال چهاردهم، شماره 2، شماره 54، تابستان -
البته به نظر این صهیونیستها افطاری خوردن با احمدی نژاد حمایت از تروریسم است و نقض حقوق بشر! اما کشتن یک میلیون نفر مسلمان عراقی و تجاوز به زنان و دختران عراقی و افغانی و بمباران مجالس عروسی و عزا و خانه های مردم بی پناه افغانی توسط امریکا هیچ اشکالی ندارد و در راستای حمایت از حقوق بشر و مبارزه با تروریسم است!
-
درآمد مترجم اساساً طرح ها و راهبردها و برنامه هاي ميان مدت و بلند مدت هر كشوري محصول دانشگاه ها، مؤسسات تحقيقاتي و مراكز پژوهشي است كه معمولاً به دور از هياهوها و جنجال هاي تبليغاتي و رسانه اي و نيز اقدامات شتابزده سياستمداران و دولتمردان، با در نظر گرفتن تمامي جوانب و زواياي يك موضوع، برنامه ها و طرح هاي خود را براي نوع برخورد با پديده ها در آينده پي ريزي مي كنند. مطلبي كه پيش رو داريد، نمونه اي از همين طرح هاي پيشنهادي است كه توسط "مركز امور جهاني دانشگاه نيويورك" تهيه شده و به تفصيل، سه سناريوي محتمل و قابل اجرا توسط دولت ايالات متحده طي چند سال آينده را مورد بررسي قرار داده است. طراحان اين سناريوها با دقت نظر در تمام جنبه هاي موضوع به شكلي واقع گرايانه، آينده عراق را زير ذره بين قرار داده و سناريوهاي مختلفي را براي هر مورد طراحي نموده اند. البته در برخي فرازهاي اين مطلب، زياده گويي ها و مبالغه هايي در مورد نقش جمهوري اسلامي ايران و ديگر بازيگران صورت گرفته، اما نكته قابل توجه و در حقيقت، مهم ترين نقطه قوت اين مطلب، واقع گرايي كم نظير آن است، ضمن اين كه به دليل تأثيرگذار بودن اين قبيل طرح ها در سياست هاي آينده ايالات متحده، به عنوان مهم ترين چالش پيش روي كشورمان، مطالعه و دقت نظر در اين مطلب براي پژوهشگران و علاقمندان مفيد خواهد بود. سناریوی نخست: دیکتاتوری وحدت ملی: ثبات عراق، ثبات منطقه یک رهبر ملی گرا از درون ناآرامی های عراق ظهور خواهد کرد. رهبری که برای ایجاد اعتبار داخلی به عنوان یک چهره متحد کننده به اندازه کافی مستقل از بازیگران خارجی، ایران، القاعده، دولتهای عرب و... است. سناریوی دوم: مهار مشکل: عراق بی ثبات، منطقه بی ثبات در حالی که عدم همگرایی درونی عراق به سوی جنگ داخلی در حرکت است، کشورهای همسایه – که پتانسیل سرایت، رادیکالیزه شدن و تهدید برای رژیم هایشان را درک کرده اند- برای اجتناب از وخیم تر شدن شرایط، حتی هنگامی که آنها جنگ نیابتی را در خاک عراق تعقیب می کنند، به طور جمعی عمل می کنند. سناریوی سوم: اشاعه: عراق بی ثبات، منطقه بی ثبات جنگ داخلی عرق از طریق جریان پناهندگان، رشد رادیکالیزه شدن جمعیت اعراب، تشدید تروریزم و تلاش های عامدانه رقبای منطقه برای بی ثبات کردن دولتهای دیگر. مقدمه: این فرایند به عنوان یک تبادل نظر آزاد در خصوص آینده قابل قبول برای منطقه خاورمیانه بعد از پایان اشغال عراق توسط آمریکا است. این طرح یک شبیه سازی رسمی با محول کردن نقش ها و یک مذاکره از پیش نوشته شده نیست، بلکه یک گفتگوی تسهیل شده میان کارشناسان سیاست خارجی آمریکا و خاورمیانه برای تصور منطقه ای بدون رد پای بزرگ آمریکا در عراق است. به منظور اجتناب از تمرکز بر روی مسائل فوری این موج و اثرات کوتاه مدت آن. ما از یک دوره زمانی کاهش شدید نیروهای آمریکایی، که ما آن را 2010 فرض کرده و احتمالا تا 2015 هم ادامه خواهد یافت، آغاز کردیم. این طرح برخی نیروهای باقی مانده آمریکا و حضور چشمگیر در منطقه را در بر می گیرد. شش سناریو به شرح ذیل می باشد: - تاکید بر ملی گرایی عراق، در سایه خروج نیروهای آمریکایی در ساختار تقسیم قدرت سیاسی، امنیت مرزها و حفظ حاکمیت نمود خواهد یافت. - عدم حل مناقشه بر سر توزیع قدرت و ثروت منجر به انحصار دولت توسط شیعیان، تشدید خشونت های فرقه گرایی می شود. اما کنترل کامل مرزهای عراق از طریق تلاش های قدرت های منطقه ای، باقیمانده نیروهای آمریکایی و سازمان های چند جانبه امکانپذیر است. - درگیری های داخلی منعکس کننده رقابت های فرقه ای در عراق و مداخله و کنترل توسط قدرت های خارجی است. در حقیقت یک جنگ نیابتی سرزمین عراق را محدود کرده است. - گسترش مناقشات منطقه ای که به شدت میان ارتباطات شیعه و سنی شکاف انداخته، به ترتیب پیرامون عربستان سعودی و ایران سازمان یافته است؛ خشونت را میان مخالفان و رقبا ایجاد کرده و چالش های داخلی را برای همه دولت ها افزایش داده است. - تعادل قوای دو قطبی میان دو ائتلاف رقیب، تحت رهبری عربستان سعودی و ایران، به همراه اجتناب از درگیرهای عمده از طریق بازدارندگی و دیپلماسی. - یک تعادل قوای چند قطبی انعطاف پذیر میان بازیگران منطقه ای که در حفظ استقلال دولت ها و جلوگیری از جنگ موفق عمل کنند. این مفاهیم مورد تبادل نظر قرار گرفته و به سه سناریو تقلیل یافته است که به آزمایش اعتبار (نه احتمال) می پردازد و برای منطقه و منافع آمریکا مهم است. این سه سناریو به طور کلی در برگیرنده یک رشته وسیع از شرایط، از جمله شامل مواردی می شوند که از احتمال کمی برخوردار بوده اما تاثیرگذاری زیادی دارند و مفروضات و اولویت های ما را به چالش می کشند. در این جا هدف پیش بینی نیست چرا که پیش بینی این شرایط بسیار متغیر پر مخاطره است، بلکه هدف درک آن چیزی است که ممکن است به عنوان اثرات غیر طبیعی اشغال عراق اتفاق بیفتد. مفاهیم این سه سناریو برای تفصیل و تشریح مفروضات انتخاب شده اند: سناریوی نخست: دیکتاتوری وحدت ملی خلاصه: مواجهه با واقعیات مربوط به تداوم رقابت های فرقه ای و درگیری های مذهبی در عراق و با توجه به کاهش نیروهای آمریکایی در عراق، توجه بازیگران محلی به ایجاد مجدد نوع قابل قبولی از حاکمیت (صدام) حسین معطوف شده است. نظر به جلوگیری از گسترش جنگ داخلی نوپای عراق به منطقه، یافتن یا تسهیل ظهور رهبری مرکزی متحد و نیرومند ضروری است و ایالات متحده که از ایجاد دموکراسی در عراق ناامید و مایوس شده است، کم و بیش در این هدف سهیم است. دیکتاتوری وحدت ملی راغب و قادر به تعلیق قانون اساسی به منظور تاکید بر فقدان نظم و قانون است. چرا که این امر منجر به آن شده است بسیاری از عراقی ها از کشور فرار کنند یا از گروه های شورشی یا شبه نظامیان فرقه گرا حمایت کنند. این دیکتاتوری وحدت ملی همه عناصر بدنام کننده حاکمیت عراق مانند شورشیان سنی، القاعده ی عراق، نیروهای آمریکایی، و جدایی طلبان کرد را درون ملی گرایی عراق متحد خواهد کرد. دیکتاتوری وحدت ملی ضرورتا یک رهبر سکولار نیست و احتمالا از میان همه گروه های قومی و جناح های مذهبی که در حال حاضر عراق را تقسیم کرده اند، انتخاب می شود. این رهبر یک ملی گرای عراقی است نه یک ملی گرای عرب؛ و بعد از خروج نیروهای آمریکایی از عراق، احتمالا بین 2010 و 2012 ظهور خواهد کرد. دیکتاتوری وحدت ملی نماینده نخستین رهبر عراق بعد از صدام است که کشور را برای برخورد شدید با شورشیان خشن، یکپارچه و متحد می سازد و دارای توانایی برای اقدام و عمل علیه اختلافات مرگبار قومی و مذهبی در عراق است. رهبری که از میان این گروه ها انتخاب می شود احتمالا یک شیعه است که دارای روابط خوبی در میان این گروه هاست و می تواند تنش های میان رهبران قبائل و نیروهای جهادی خارجی را خاموش سازد؛ و به دنبال خارج ساختن تروریست های القاعده از عراق و استقرار مجدد ثبات در عراق در تلاش برای وحدت کشور است. هرگونه تلاش آمریکا برای روی کار آوردن یک رهبر دوست برای این نقش، نتیجه معکوس خواهد داد. در مقابل، ظهور این رهبر یک شگفتی خواهد بود. در جنگ های داخلی اغلب رهبران نظامی – نه سیاسی – هستند که قادر به تحکیم و تثبیت قدرت و رشادت خود در نبرد می شوند. این روند فی نفسه غیر قابل پیش بینی و ضروری است که دیکتاتوری وحدت ملی نباید به عنوان ابزار فرمان و دستور آمریکا نگریسته شود. به این معنی که آمریکا منتظر باشد تا وی به صورت مستقل ظاهر شود و سپس حمایت او را کسب نماید. دیکتاتوری وحدت ملی تا اندازه ای برای آمریکا با ارزش است که قادر به حفظ کشور باشد و از سرایت ناآرامی کنونی در عراق به منطقه جلوگیری کند. خروج نیروهای آمریکایی برای ظهور دیکتاتوری وحدت ملی ضروری است اما کافی نیست. بخش مهم دیگر این سناریو، ارتش عراق است که باید به نیرویی تبدیل شود که نماینده همه کشور بوده و برای مهندسی مهمترین مسیر احتمالی برای کسب قدرت توسط دیکتاتوری وحدت ملی به اندازه کافی نیرومند باشد. لازمه فراهم ساختن شرایطی که دیکتاتوری وحدت ملی بتواند ظهور کند آن است که آمریکا باید توازن ظریفی را میان عراق و سایر کشورهای منطقه برقرار سازد. ر داخل عراق، یک تعادل طبیعی میان جمعیت های مختلف این کشور ایجاد شود تا مردم این کشور نظرات دیکتاتوری وحدت ملی برای پر کردن خلا قدرت که به طور اجتناب ناپذیری بعد از خروج نیروهای آمریکایی از عراق ایجاد می شود را بپذیرند. این تعادل بوسیله هر جناحی که مسوول حفظ گروه خود است همراه با ارتش ملی عراق حفظ خواهد شد اما تحت امر نهایی دیکتاتوری وحدت ملی. کشف این تعادل بسیار مهم است که کردها و شیعیان نگران از دست دادن امتیازاتی که از زمان سرنگونی صدام بدست آورده اند، نباشند. جدا از این که به کردها اجازه داده شد تا خودمختاری خود را حفظ کنند و از حمایت چهره های سرشناس مذهبی شیعه نیز بهره مند شده اند، دولت مرکزی باید به همه مناطق اجازه دهد تا در اداره امور خود از آزادی عمل برخوردار باشند. هر زمان که ظهور دیکتاتوری وحدت ملی امکان پذیر باشد ناتوانی جناح های قومی برای تامین امنیت و خدمات اساسی، زمینه را برای یک رهبر مقتدر جهت کسب حمایت ها فراهم می سازد. با اين وجود، تعادل لازم برای تفوق و سلطه دیکتاتوری وحدت ملی با چالش های عمده ای روبروست. اکثر رهبران مستعد سنی کشور را ترک کرده اند و شکاف موجود میان آنهایی که باقی مانده اند، این امر را برای آنها مشکل ساخته است که چانه زنی را از سر گیرند. رهبران کرد نیز در مورد واگذاری قدرت خود به دولت مرکزی نگران هستند، مشروط به این که این واگذاری قدرت، هزینه هایی را به خودمختاری آنها تحمیل نکند. شاید بزرگترین متغیر در قبال شرایط کنونی عراق که برای ظهور یک دیکتاتوری وحدت ملی ضروری است وجود بقایای ملی گرایی عراق است که او باید به آن تکیه کند. بعد از جنگ با همسایگان و ایالات متحده، و سالها تحمل تحریم های کمرشکن، و جنگ فرقه ای که به عنوان منبع اصلی خشونت در عراق نمایان شده است، این پرسش هنوز باز است که آیا هیچ رهبری قادر به اتحاد مجدد این کشور است يا نه؟ اما یک دیکتاتوری وحدت ملی بهترین مسیر برای وحدت عراق است. در حالی که به طور مسلم بسیار زود است که بگوییم که وی احتمالا دیکتاتور وحدت ملی خواهد شد، پدیدار شدن ژنرال "عبود قنبر" برای توجه در فحوای این مباحثات مهم است. در ژانویه 2007، بعد از اعلام افزایش نیرو توسط ایالات متحده، قنبر از سوی نوری المالکی به عنوان فرمانده نیروهای عراقی منصوب شد. قنبر اصلاً از شیعیان جنوب لبنان است اما به عنوان فرمانده نیروی دریایی صدام خدمت می کرد. وی قبل از این انتصاب با نیروهای آمریکایی کار نمی کرد و در واقع طی جنگ خلیج فارس در 1991 توسط نیروهای آمریکایی دستگیر شده بود. انتصاب وی بر اعتراضات مقامات آمریکایی و عراقی که انتقاد می کردند، در این مورد که وی فردی ناشناخته است و این که بسیاری از نامزدهای واجد شرایط مورد غفلت واقع شده اند، غلبه کرد. به عنوان بخشی از اجزای تشکیل دهنده عراقیِ این موج، قسمت عمده ای از بدنه قدرت وزارتخانه های دفاع و کشور عراق با قنبر که تنها به مالکی پاسخگوست، موافق اند. با توجه به اینکه، طرفداران فرقه ای مالکی، و روابط آن با رهبران ضد آمریکایی مانند مقتدا صدر یک نگرانی برای نیروهای آمریکایی شده است، نگرانی از انباشت قدرت توسط ژنرال قنبر ممکن است منادی نوعی از روابط شود که ممکن است میان ایالات متحده و دیکتاتوری وحدت ملی آینده عراق گردد. حتی اگر ظهور دیکتاتوری وحدت ملی مدت ها بعد از خاتمه موج کنونی صورت گیرد، توانایی ژنرال قنبر برای کسب قدرت و ابقای نقش چشمگیر در ایجاد گونه ای ثبات در عراق، بر کارایی وی به عنوان رهبر صحه می گذارد و کارایی دیکتاتوری وحدت ملی را در کل نشان می دهد. بازیگران: تروریست ها تروریست ها گروه دیگری در عراق هستند که نقش مهمی را در ظهور دیکتاتوری وحدت ملی ایفا می کنند. حدود یک هشتم همه حملاتی که در عراق صورت می گرد توسط القاعده ی عراق است که فی نفسه ضد شیعه هستند. ریشه کن کردن عناصر و عوامل تروریستی که هدفشان فراهم ساختن تنش های فرقه گرایانه است، ماموریت مرکزی و منبع اصلی مشروعیت دیکتاتوری وحدت ملی در میان عراقی ها است. یکی از نکات محتمل تحقق همکاری میان دیکتاتوری وحدت ملی و ایالات متحده، ممکن است حفظ منطقه پرواز ممنوع بر فراز مقر القاعده ی عراق باشد که اجازه حملات ادواری به ارودگاه های آموزشی تروریست ها توسط نیروهای آمریکایی و عراقی را می دهد. رادیکالیزه کردن همه عراقی ها و دیگران ممکن است منشا تشریک مساعی میان دولت های منطقه باشد که انگیزه ای برای همکاری علیه عناصری که آنها آن را به عنوان تهدید علیه بقای رژیم خود می نگرند، باشد. بازیگران : ایران ایران به احتمال زیاد از دیکتاتوری وحدت ملی به منظور ایجاد ثبات در عراق حمایت می کنند به شرط آن که این رهبر شیعه باشد. ایرانی ها ممکن است از سناریوی بعید دیکتاتوری وحدت ملی سنی حمایت کنند اما فقط به شرط آن که او حمایت آیت الله علی سیستانی را کسب کند. تنش ایران با عراق تحت رهبری صدام حسین به ارتباط صدام حسین با ایالات متحده، مرتبط بود تا میراث سنی وی. و یکی از نگرانی های عمده آنان در عراق امروز تضمین امنیت زندگی همکیشان خود است. تشدید مناقشه ایران و آمریکا در خصوص مسئله هسته ای ممکن است ایران را تحریک کند تا به بقایای نیروهای آمریکایی در عراق حمله کند. بازیگران: سوریه سوریه محلی برای آوارگان عراقی شده است و بسیاری از مبارزان خارجی از این کشور به عنوان یک نقطه ترانزیت به داخل عراق استفاده می کنند. رژیم اسد، تهدیدی که این مبارزان به حکومت وی تحمیل می کنند را دریافته است؛ و در حالی که دیده شده شمار زیادی از مبارزان از سوریه وارد عراق می شوند اما تنها به تعداد کمی از آنها اجازه برگشت از عراق داده می شود. متقاعد ساختن سوریه برای کنترل سرازیر شدن مبارزان از مرزهای این کشور برای وظیفه دیکتاتوری وحدت ملی جهت معدوم ساختن عناصر تروریستی داخل عراق حیاتی است. در حالی که محتمل است تحقیق در خصوص پرونده حریری منجر به آن شود که سوریه به آمریکا از طریق عراق فشار وارد سازد، اما در عین حال این احتمال نیز مطرح است که معامله ای میان آنها به این صورت انجام گیرد که به کنترل شدید مرزها توسط سوریه با تسامح نسبت به انزوای این کشور پاسخ داده شود. چنین توافقی می تواند به آسانی شامل حمایت سوریه از یک دیکتاتوری وحدت ملی در عراق شود. بازیگران: عربستان سعودی از میان همه بازیگران، عربستان سعودی بیش از همه از ظهور یک دیکتاتور وحدت ملی نگران است. در حالی که عربستان سعودی ممکن است از ثباتی که توسط یک دیکتاتور وحدت ملی شیعه به عراق آورده شود استقبال کند، اما منافعی که ایران از به قدرت رسیدن چنین فردی می برد به شدت ریاض را نگران می سازد. با توجه به این که عربستان مایل است نقش بزرگتر و مؤثر تري را در سراسر منطقه بازی کند این احتمال بسیار زیاد وجود دارد که با دیکتاتوری وحدت ملی که طرفدار ایران یا حتی یک شخصیت سکولار باشد که مشروعیت این رژیم را تهدید کند، مخالفت ورزد. بدون کارتی برای بازی، عربستان سعودی به تداوم حمایت از اردن و مصر وابسته است و به استفاده از پول باد آورده نفت جهت نفوذ در متحدان منطقه ای ادامه می دهد. شاید حتی بیش از سایر رژیم های منطقه، عربستان سعودی نگران اثرات داخلی است که بازگشت نیروهای جهادی به عراق خواهند داشت. عربستان سعودی برای مدت طولانی هدف تندروهایی بوده است، که آن را رژیم مرتد می نامند و بیش از 170 تن از آنان به اتهام طرح ریزی حمله در سراسر کشور مورد تعقیب قرار گرفته اند. عربستان سعودی به عنوان متولی مکان های مقدس اسلامی، به طور کلی منافع جدی از رشد تنش میان سنی و شیعه دارد. اما یک محدودیت طبیعی در این خصوص وجود دارد که عربستان سعودی تا چه اندازه می تواند از ابزار مذهب استفاده کند. نگرانی اصلی آنان کنترل مرزهاست و گرچه دیکتاتوری وحدت ملی ممکن است به دلایلی که در بالا گفته شد به سختی مورد فریب واقع شود، اما عربستان سعودی را می توان بر مبنای مبارزه با تروریسم به حمایت از دیکتاوری وحدت ملی متقاعد ساخت. به عنوان بخشی از تلاش ها به منظور تقویت دیکتاتوری وحدت ملی، آمریکا به عربستان سعودی فشار وارد ساخته است که نگرانی های خود را کنار گذاشته و از طریق حمایت از سنی ها در عراق دخالت نکند. که این امر جدا از ایجاد بی ثباتی می تواند نبرد سخت را به عربستان سعودی برگرداند و زمینه را برای مبارزه علیه خاندان سعودی فراهم سازد. بازیگران: ایالات متحده هدف اصلی ایالات متحده از عدم مخالفت با دیکتاتوری وحدت ملی در عراق فراهم ساختن ثباتی است که تداوم خروج نیروهای آمریکایی را تسهیل نموده و اجازه می دهد تا روند بازسازی جدی تر دنبال شود. دیکتاتوری وحدت ملی که بخش عمده مشروعیت خود را از جنگ علیه تروریسم عراق کسب می کند در عین حال نگرانی های موجود از کاهش اساسی نیروهای آمریکایی که متعهد به نبرد علیه تروریسم بود را نیز رفع خواهد کرد. این امر مهم است که آمریکا در انتخاب و برجسته ساختن دیکتاتوری وحدت ملی درگیر شود. با توجه به داشتن سابقه انتخاب چنین رهبرانی در گذشته، بهتر آن است که این دیکتاتوری وحدت ملی مستقل از آمریکا ظهور کند، زیرا اعتبار و ارزش این دیکتاتوری وحدت ملی به عنوان ملی گرای عراقی با تلقی و برداشت حفظ فاصله وی از آمریکا تقویت می شود. در حقیقت آمریکا باید آماده تساهل و مدارا با میزان معینی از لفاظی های ضد آمریکایی باشد. این لفاظی برای جدا ساختن حامیان خود از مواضع القاعده و القاعده ی عراق به عنوان تنها گروه ضد آمریکایی داخل عراق با توانایی اعمال خسارات واقعی، ضروری است. از آنجا که آمریکا حمایت نظامی و تدارکاتی خود از دیکتاتوری وحدت ملی به منظور حفظ روابط با او و اطمینان از این که وی در برخورد با تروریست ها از ابزار لازم برخوردار است را فراهم خواهد ساخت، حفظ این روابط با ارتش بازسازی شده عراق بسیار مهم است. ارتش عراق می تواند منبع مهم نفوذ نیروهای باقیمانده آمریکا در عراق باشد. ایجاد انتظارات برای دیکتاتوری وحدت ملی چالش مهم دیگری برای آمریکاست. تامین تسلیحات نقطه فشار اصلی است که آمریکا آن را به عنوان ابزاری علیه دیکتاتوری وحدت ملی در اختیار دارد. از آنجا که فقدان سلاح و آسیب پذیری آن در برابر کودتا جزو بهترین منافع آمریکا برای دیکتاتوری وحدت ملی نیست لذا محدودیت هایی برای چگونگی اثرگذار بودن این تاکتیک وجود دارد. حمایت آمریکا به طور کامل وابسته به تعهدات وی به مبارزه علیه القاعده ی عراق بدون هر گونه آشتی و مصالحه است. اما آمریکا باید بپذیرد که این دیکتاتوری وحدت ملی ممکن است به رهبری تبدیل شود که نتوان آن را کنترل کرد. تامین تسلیحات برای رهبری که به نام قانون و نظم، قانون اساسی را به حالت تعلیق در آورده و برخی حمایت ها را از لفاظی های ضد آمریکایی خود بدست آورده یک ریسک است. این اقدام نیازمند آن است که کنگره محدودیت هایی را برای تامین تسلیحات اعمال کند. در حالی که ارسال تسلیحات به رهبران متحد یک چالش قابل مهار برای ایالات متحده است، پیامدهای داخلی حمایت از یک دیکتاتوری وحدت ملی در عراق به خوبی قابل کنترل است. آمریکا همچنین باید سیاست های منطقه ای خود را برای ایجاد و حفظ حمایت از دیکتاتوری وحدت ملی سازمان دهد. سوریه نیازمند مشوق هایی برای کنترل مرزهای خود با عراق است، عربستان سعودی باید برای حمایت از یک رهبر شیعه متقاعد شود. بنابراین، این امر نیازمند تضمین مجدد در این خصوص است که از نفوذ افزایش یافته ایران در بغداد به منظور بهره برداری در منطقه جلوگیری به عمل خواهد آمد. بازیگران: اسرائیل بازیگر دیگری که باید نگرانی های آن به عنوان بخشی از سیاست حمایت از دیکتاتوری وحدت ملی مرتفع گردد، اسرائیل است. اگر اسرائیل از این رژیمی که آمریکا آن را مسلح کرده و اقدامات آن در رابطه با ایران تهدیدی برای پیچیده تر کردن ثبات منطقه باشد، احساس رضایت نکند، این ظرفیت را دارد که به یک خرابکار تبديل شود. افزایش رضایت اسرائیل نسبت به دیکتاتوری وحدت ملی مهم است و بخشی از اقدامات و تحرکاتی خواهد بود که در روند صلح خاورمیانه بزرگ صورت خواهد گرفت و احتمالا کانون تمرکز دولت بعدی آمریکا خواهد بود. مدل های تاریخی در حالی که کاملا لازم است که وی( دیکتاتوری وحدت ملی) به طور کامل از متن عراق برخیزد، نمونه های تاریخی چندی وجود دارند که به طور اساسی خارج از الگو و قالب دیکتاتوری وحدت ملی هستند. یک بررسی گذرا از این نمونه ها برخی از خصوصیاتی را که برای چنین رهبری در عراق ضروری است را نشان می دهد. یک ایده این است که چگونه ممکن است به قدرت برسد و حکومت وی ممکن است با چه چالش هایی مواجه شود. "عبدالکریم قاسم"، یک نمونه عالی از این نمونه رهبران عراقی است که برای وحدت کشور پس از خروج نیروهای آمریکایی ضروری است. برآمدن وی نشان داد که حرکتهای ملی گرایانه در گذشته در عراق رشد کرده بود. بعد از کسب شهرت در نبرد 1948، قاسم کودتایی را برای سرنگونی پادشاهی عراق و به قدرت رسیدن خود ترتیب داد. وی شورشیان کمونیست را در سال بعد سرکوب کرد اما خود نیز در سال 1963 توسط حزب بعث که برای دهه های بعد از آن کنترل را به دست گرفت، سرنگون شد. ظهور و سقوط قاسم هم قدرت توسل به ملی گرایی عراق و هم تزلزل رهبری را در یک کشور تجزیه شده نشان داد. "جوزف براز تیتو" در یوگسلاوی نمونه دیگری از رهبری است که در یک کشور تحت اشغال خارجی و تجزیه شده قومی از طریق توسل به ملی گرایی و به واسطه اعتبار نظامی به قدرت رسید. از آنجا که به قدرت رسیدن وی در قالب انقلاب صورت گرفت، لذا قضاوت در این خصوص که تا چه اندازه وی قادر به انباشت قدرت بود، دشوار است اما نیت و اعتقادی که استالین را واداشت تا وی را منصوب کند نشانه ای بود از این که وی یک رهبر با ارزش بود. تیتو همچنین توانایی خود را با قراگرفتن در کنار متحدان و علیه قدرت های محور در جنگ دوم جهانی و با تشکیل حکومت ایدئولوژیک خود پیرامون ملی گرایی یوگسلاوی، به جای کمونیسم شوروی یا فرقه گرایی، نشان داد. رضا شاه پهلوی، پدر شاه ایران نمونه دیگری از دیکتاتوری وحدت ملی است که انرژی خود را در مخالفت با حضور نیروهای خارجی در داخل کشور متمرکز ساخت. به قدرت رسیدن پهلوی از پایین ترین مقام برای کسب جایگاه عالی صورت گرفت و در نهایت کودتایی را انجام داد که در آن از ملی گرایی ایرانی به عنوان پایگاه قدرت استفاده کرد. نقطه مشترک همه این رهبران، آمادگی سیاسی و توانایی ایفای نقش متحدان نیرومند علیه یکدیگر است که از سال ها تجربه سیاسی و کیفیت رهبری طبیعی آنان ناشی می شود. افزون بر این، این نمونه ها از این ایده حمایت می کنند که کودتا به احتمال زیاد شیوه ای برای دیکتاتوری وحدت ملی جهت کسب قدرت است. این رهبران اغلب دارای پیشینه ای فروتنانه و متواضع هستند که اعتبار خود را از نبرد و توسل به شیوه های گوناگون ملی گرایی و دشمنی عمومی با قدرت های خارجی در کشورشان جهت کسب حمایت داخلی بدست می آورند. یکی از مدل های احتمالی برای روابط میان عراق متحد تحت رهبری دیکتاتوری وحدت ملی بعد از خروج نیروهای آمریکایی از این کشور، السالوادور است که آمریکا بین سالهای 1980 تا 1990 هزاران تن از مشاوران خود را به این کشور اعزام کرد. ژنرال پترائوس فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق، گفت که نگاه به روند شکل گیری جوخه های مرگ در مالزی، راهنمایی در این خصوص است که برای کنترل اوضاع و شرایط در واقع چه میزان آزادی جناح های مختلف باید تضمین شود. ترتیبات تقسیم قدرت در عراق، مانند لبنان، بعید است زیرا عراق مانند لبنان نخبگان صدساله ای ندارد که قادر به رهبری جوامعشان باشند. نتیجه سیاست و مشی حمایت از ظهور دیکتاتوری وحدت ملی در عراق منعکس کننده تفكر واقع گرایانه بخشی از آمریکا بعد از پروژه بلندپروازانه اما شکست خورده آوردن دموکراسی به عراق است. سناریوی دیکتاتوری وحدت ملی بیانگر کشف مجدد مزیت ثبات در خاورمیانه، تمرکز و توجه مجدد بر روی قدرت آمریکا در نبرد علیه القاعده و دست کم تمدید زمان برای ایجاد دموکراسی است. این سه سناریو که توسط گروه «مرکزی برای امور جهانی» طرح شده است تنها یکی از شیوه هایی است که می تواند ثبات عراق را تامین کند. این ثبات به این معنی نیست که بتواند در طولانی مدت تضمین شود. ممكن است روابط با دیکتاتوری وحدت ملی در طول زمان وخیم تر گردد، نظیر آنچه که درمورد صدام پیش آمد که در نتیجه آن وی کنترل خود را از دست داد. مشکل بزرگ، سلفی گری و اثرات جنگ عراق بر تهدید تروریسم جهانی علیرغم ظهور دیکتاتوری وحدت ملی است. نهادسازی و کار در قبال یک سیستم سیاسی مشارکتی در عراق و سراسر خاورمیانه باید به عنوان هدف طولانی مدت باقی بماند. این اقدامات باید همراه با قصد و نیت دیکتاتوری وحدت ملی به عنوان یک اقدام بدیل جهت کمک به روندی که به طور ارگانیک صورت می گیرد، باشد. سناریوی دوم: دردسر کنترل شده بی ثباتی در عراق همراه با افزایش رویارویی میان ایالت های تحت کنترل شیعیان و سنی ها که عمدتا در مناطق مرزی عراق صورت می گیرد، ادامه دارد. در حالی که واگرایی عراق وارد یک جنگ داخلی تمام عیار سبوعانه شده است، کشورهای همسایه پتانسیل سرایت این قضیه را درک کرده اند و تلاش زیادی را برای کنترل این آشوب و ناآرامی در عراق می کنند. ناآرامی های عراق فرصت بزرگتری را به القاعده در منطقه بخشیده است و برخورد با تندروی ها یک چالش دائمی برای دولت های عرب خواهد بود. در این سناریو، همه بازیگران به جز ترکیه، آماده جلوگیری و مهار دیگ آب جوش (شرایط آشفته) عراق هستند. با وجود این هیچ کس نمی خواهد که آن را سر ریز کند. از این رو، علی رغم این که شورشیان عراق از خارج تغذیه می شوند یک توافق تلویحی در این مورد وجود دارد که نباید اجازه داده شود که این نبرد به فراسوی مرزهای عراق گسترش یابد. چنین تعادل شکننده و ظریفی می تواند بر هم بخورد، اگر یکی از احزاب داخل عراق بر ديگران تفوق یابد. با وجود این، در سایه اهمیت حفظ نبرد کنترل شده، انگیزه هایی برای جلوگیری از آن وجود دارد. جریان پناهندگان، خشونت های فرقه گرایی و پاکسازی قومی، کشورهای همسایه را درگیر این نبرد خواهد کرد. هر کسی در منطقه می داند که چگونه آشفتگی و هرج و مرج سراسر منطقه را فرا گرفته است. در حالی که عراق در آتش جنگ می سوزد، دولت ها نگاه های خود را به یکدیگر دوخته اند تا مطمئن گردند که وضع موجود آشفته نشود. بازیگران: عراق گرچه نیروهای آمریکایی باید عراق را ترک کنند اما هنوز ارتش عراق به نیروهای آمریکایی وابسته و نیازمند حمایت آن است. در همین حال، اقدامات این ارتش به عنوان ابزار سلطه سیاسی شیعه تلقی می گردد. از این رهگذر، کنترل فیزیکی شیعه را گسترش می دهد و با رشد شورشیان سنی که توسط القاعده و دولت های سنی حمایت می شوند، مقابله می نماید. شیعیان در جنوب عراق به خوبی قدرت خود را به نمایش گذاشته اند. کردها نیز از هرگونه تلاشی برای مهار حزب کارگران کردستان (پ. ک. ک) که مشکلاتی را برای ترکیه فراهم کرده اند، دست کشیده است. بازیگران: ترکیه ترکیه خود را جدا از این منطقه و دور از سیاست های آن تلقی می کند. اما ترکیه و ایران در سال های اخیر به عنوان عضو ناظر در نشست اتحادیه عرب دعوت شده اند و همکاری میان قدرت های منطقه ای را پیشنهاد کرده اند. ترکیه منافع مشترکی با بازیگران خاص منطقه بویژه در رابطه با ثبات دولت عراق، امنیت مرزهای عراق و همچنین جلوگیری از استقلال کردها دارد. ترکیه کمک های فوق العاده ای از دولت های عمده عرب و در برخی موارد از ایران – در این مسائل- دریافت کرده است. کردها مسئله اصلی در روابط با عراق هستند. طی دهه ها اقدامات شورشی حزب کارگران کرد (پ. ک. ک) در جنوب شرقی ترکیه، آنکارا سهم خود را از حملات تروریستی دريافت داشته است. در سال های اخیر، کردها در شمال عراق آرام گرفته اند، قدرت اقتصادی و سیاسی خود را در سرزمین محصور خود تحکیم بخشیده اند و به عنوان پناهگاهی برای پ. ک. ک عمل کرده اند. ترکیه همواره به آمریکا هشدار داده است که چنین وضعیتی نمی تواند ادامه یابد. آن ها بارها در پی تعقیب مبارزان کرد در طول مرزهای این کشور اقدام به تیراندازی کرده اند. از آنجا که بعد از خروج نیروهای آمریکایی، یورش پ. ک. ک به داخل مرزهای ترکیه افزایش می یابد، ترکیه اقداماتی را برای پرکردن این خلا قدرت و کنترل جدایی طلبان انجام خواهد داد. شمار چشمگیری از نیروهای ترکیه در این منطقه مستقر شده اند و آنکارا چندین بار به انجام این عمل تهدید کرده است. بازیگران: ایران با توجه به ماهیت مهار شده درگیری های عراق، این جزو منافع ایران است که از حضور نظامی خود در این کشور اجتناب ورزد. اگر کنترل سیاسی شیعه مورد تهدید واقع شود، یا ترکیه در شمال عراق دخالت کند، ایران ممکن است بیشتر در امور عراق درگیر شود. از سوی دیگر، ایران قدرتی است که خواهان حفظ وضع موجود است. بنابراین، بی ثباتی بیشتر عراق یا گسترش این منازعه به عربستان سعودی جزو منافع ایران نیست. افزون بر این، همان گونه که ایران برنامه هسته ای خود را دنبال می کند، به دنبال اجتناب از توجه بیشتر منطقه ای یا بین المللی است. توانایی نظامی ایران قابل تردید است. ایران برای مدت بیش از 30 سال بعد از سقوط شاه، هنوز از سیستم تسلیحاتی آمریکا استفاده می کند. بنابراین ما نمی توانیم این فرض را بپذیریم که ارتش ایران آماده مداخله در عراق است. آمریکایی ها به طور کامل در عراق شکست خورده اند و ایران هم نمی خواهد که اشتباه آمریکا را تکرار کند. در تاریخ معاصر، جز زمانی که نیروهای طالبان دیپلمات های ایرانی را در افغانستان ربودند، ایران آماده حمله به همسایگان خود نبوده است. با وجود این، ایران سابقه تامین تسلیحات برای گروه هایی در کشورهای همسایه داشته است؛ نظیر کمک این کشور به نیروهای ائتلاف شمال در نبرد با طالبان. اگر ترکیه برای سرکوب نیروهای پ. ک. ک از شمال وارد عراق شود، ایران ترغیب می شود که برای حفظ منافع خود در جنوب عراق و برای جلوگیری از ازدست دادن نفوذ خود در قبال ترکیه، به طور مستقیم در این کشور مداخله کند. حمله ترکیه سبب اشاعه بی ثباتی ناگوار از شمال به مرکز و سپس از مرکز به جنوب، جایی که ایران تفوق دارد، می شود. با وجود این، حزب عدالت و توسعه (AKP) در ترکیه به تازگی روابط خوبی با ایران برقرار کرده است و همکاری های نظامی میان آنها علیه کردها صورت گرفته است. ایران با ترکیه منافع مشترکی در قبال کردها دارد که می تواند نارضایتی ایران از اقدام ترکیه در شمال عراق را کاهش دهد. تا اندازه ای که اقدامات ترکیه محدود به بکارگیری سطحی از قوه قهریه در نواحی کردنشین است دلالت بر اشغال طولانی مدت نخواهد داشت. بازیگران: سوریه سوریه به تازگی میزبان 800 هزار پناهنده عراقی بوده است. سوریه همچنین مجرای اصلی برای ورود شورشیان به عراق است. هر دو فاکتور می تواند سبب بی ثباتی سوریه گشته و می تواند دلیل کافی برای بشار اسد جهت مداخله بیشتر در امور عراق باشد. کنترل مرزها یک اصل است. سوریه سیاست دادن اجازه به مبارزان خارجی جهت ورود به عراق را حفظ کرده است اما با برگشت آنان موافق نیست. رژیم سوریه ممکن است مبارزه شدیدی را علیه سرازیر شدن پناهندگان سنی آغاز کند. این امر ممکن است تلاشی جهت مجبور ساختن پناهندگان جهت بازگشت به سرزمین عراق یا تحمیل شرایط محدود کننده علیه پناهندگان در سوریه باشد. بازیگران: اسرائیل اسرائیل عمدتا نگران جبهه شرقی خود است. اسراییل نگران نیروهایی است که ممکن است رژیم های همسایه مانند عربستان سعودی و اردن را تضعیف کرده و از این رهگذر تهدیدهای امنیتی ناشناخته ای را ایجاد نماید. تا سال 2010 درگیری های سیاسی داخلی بر روی نبرد تابستان 2006 با حزب الله متمرکز می باشد و حزب الله بتدریج فراموش خواهد شد. از این رو، اسراییل هیچ دلیل سیاسی برای تردید در خصوص حمله به ایران یا آغاز دور درگیری از جنگ با لبنان ندارد. با وجود این، در حالی که اسراییل توانایی حمله به ایران را دارد، این کار را انجام نخواهد داد. به عبارت دیگر، ایران فراتر از یک ظرفیت هسته ای است که اسرائیل نگران آن است. در همین حال، اسرائیل محل دقیق اهداف خود در ایران را نمی داند و مطمئن نیست که یک حمله تاکتیکی کارا باشد. افزون بر این نگرانی از واکنش منطقه به حمله اسرائیل علیه ایران ممکن است معکوس باشد. به طور جدی، اسرائیل هنوز به بازدارندگی معتقد بوده و به این راضی شده است که آمریکا در برابر مسئله ایران اقدام نماید. اسرائیل تحت فشار دائمی آمریکا برای کنترل لبنان در کرانه باختری و غزه و در نظر داشتن حمله پیشگیرانه علیه ایران است. کاهش توجه عمومی به اسراییل، تعادل بیشتر اعراب با ایران، در داخل عراق یا منطقه، تسهیل شده است. بازیگران: عربستان سعودی حمایت عربستان سعودی از اسلام گرایان سنی مایه دردسر و مصیبت شده است. عربستان نگران گرایش مردم خود به القاعده و سرایت آن از عراق است. وضعیت عراق به عنوان پناهگاهی برای القاعده دورنمای مخوفی برای عربستان سعودی به تصویر کشیده است. این ترس آن اندازه هست که آنان را وادار به ساخت دیواری برای کنترل و مهار این مشکل در عراق بکند. در همین حال عربستان نیز باید بپذیرد که قصد ندارد یک بازیگر نظامی منطقه برابر و همسنگ با ایران شود. عربستان سعودی فاقد نیروی نظامی مستعد و آماده برای آرام کردن عراق یا مقابله با ایران است. آنها دارای قدرت نرم افزاری فوق العاده ای به برکت ثروت و نفوذ مذهبی خود در منطقه هستند. بی ثباتی در عراق سبب خواهد شد تا عربستان سعودی به ظهور دیکتاتوری وحدت ملی (سناریوی 1) از طریق تامین کمک های مالی و تجهیزات برای وقوع چنین امری تشویق کند. آنها همچنین ازگروه های سنی مخالف با القاعده در عراق حمایت خواهند کرد. این امر می تواند کمک عربستان به جنگ نیابتی عربستان باشد. از نظر داخلی، دولت سعودی کنترل مساجد شیعه را برای حفظ جمعیت سنی خود و برای حفظ شیعه از سنی آغاز خواهد کرد. تاکنون عربستان سعودی اقدام ناچیزی را در ارتباط با فتواهایی که در حمایت از گروه های جهادی منتشر شده، انجام داده است. این امر تغییر خواهد کرد. بازیگران : تروریست ها عراق به عنوان یک پایگاه قدرت و جبهه نخست از یک نبرد گسترده عمل می کند. تلاش برای کنترل عناصر غیردولتی در داخل عراق در این سناریو شکست خورده است. این در حالی است که خصومت های فرقه گرایی افزایش یافته و شورشیان، گستره زیادی را در میان مردم ناامن و ناراضی کسب کرده اند. در حال حاضر، القاعده به شدت ضد شعیه شده است. تا زمانی که عراق ناآرام باشد غیر ممکن خواهد بود که گروه های جهادی را ریشه کن کرد. شبه نظامیان سنی از سوی اعراب مورد حمایت و همدردی قرار می گیرند و رادیکالیزه کردن مردم در منطقه افزایش خواهد یافت. هزاران مرد جوان که فلسفه تروریسم بین المللی را پذیرفته اند، جذب عراق شده اند، سپس به کشورشان بازگشته و به جهاد ادامه می دهند و برای بی ثبات ساختن کشورشان تلاش می کنند. این اهداف شامل تاسیسات نفتی به منظور تضعیف قدرت و منابع مالی رژیم ها، علیه جمعیت شیعه در کشورهای عرب و رهبران عرب است. پیامدهای آن شبیه شرایطی است که دولت بوش گفت که این اقدام تلاشی برای جلوگیری از حمله به عراق در 2003 بود. عراق یکی از کشورهای بزرگ خاورمیانه به عنوان پناهگاه امن و محل آموزش تروریست هایی شده است که اهدافی را در منطقه و فراسوی آن در نظر دارند. همان گونه که شمار گروه های جهادی افزایش می یابد به همان نسبت کنترل آنها در داخل عراق بسیار دشوار شده است. آنها اغلب به سوریه سرایت کرده اند و ممکن است در آینده به اردن و عربستان سعودی هم سرایت کنند. رژیم های منطقه به منظور حفظ ثبات داخلی آنها را بی رحمانه سرکوب می کنند. بازیگران: ایالات متحده برای این که خروج از عراق توجیه پذیر باشد مهار نبرد در عراق باید تضمین گردد. آمریکا در برابر هرگونه تلاش ترکیه جهت مداخله در عراق مقاومت خواهد کرد و حتی ممکن است یک پادگان یا نیروی نظامی را بعد از خروج خود در کردستان عراق باقی گذارد. آمریکا، ارتش عراق را به صورت دست نشانده حفظ خواهد کرد، تسلیحات مورد نیاز آن را تامین و دستوراتی را برای مهار القاعده صادر می کند. بقایای نیروهای ویژه آمریکا به هدف قراردادن تروریست ها ادامه خواهند داد. آمریکا منطقه پرواز ممنوع را بر حریم فضایی عراق حفظ خواهد کرد. این امر به مهار درگيري ها کمک كرده و به عنوان منطقه حائل عمل می کند که اسرائیل و ایران را جدا می نماید. در ارتباط با اسرائیل، آمریکا دو گزینه در پیش دارد: یک راه، فشار شدید برای حل مسئله فلسطین- اسرائیل به منظور تسهیل تعادل اعراب در مقابل افزایش نفوذ ایران، مهار نبرد در عراق و دفع بیزاری اعراب است که می تواند سبب بی ثباتی رژیم های عرب گردد؛ راه دیگر اینکه، آمریکا مسئله فلسطین را قربانی کند و به کشورهای عرب اجازه دهد تا لفاظی های ضد اسرائیلی را به منظور باثبات کردن رژیم های خود افزایش دهند تا در مقابل ایران اعتبار لازم را کسب کنند. سیاست نهایی جایی میان دو مورد فوق الذکر است. نتیجه دشوار است که این سناریو در همه زمان ها قابل اجرا باشد. چالش ها فوق العاده پيچيده و سخت هستند: بازداشتن ترکیه از مقابل به مثل علیه پ. ک. ک، جلوگیری گروه های جهادی سنی از کشاندن مبارزات خود به خارج از محیط عراق، حفظ جمعیت شیعه و سنی از پیشی گرفتن از یکدیگر در کشورهای همسایه در همان حالی که درگیری های فرقه ای در عراق اوج گرفته است. مقاومت در برابر جریان خروجی فعالیت ها و عقاید گروه های جهادی بسیار دشوار است. حتی اگر جنگ آشکار در داخل عراق مهار گردد، گروه های جهادی خشن و تند عراقی، در سراسر منطقه پخش شده اند و از طریق رادیکالیزه کردن مردم این کشورها به دنبال شکاف در تلاش های دولت های بازیگر منطقه که در پی ایجاد ثبات می باشند، هستند. آنها بدنبال ساقط کردن همه رژیم های عرب منطقه هستند و از حمایت برخی قدرت های محلی برخوردارند. کلید سناریوی دوم این است: قدرت های منطقه از رویارویی مستقیم اجتناب ورزند و در همان حال فعالیت های گروه های جهادی را سرکوب نمایند. به این ترتیب، مسیر حرکت به سوی سناریوی اول یا سوم آشکار شده است. این نیروهای بی ثبات کننده که از عراق یا ناآرامی های گسترده منطقه سرچشمه می گیرند باید منطقه خاورمیانه را در کام خود فرو برند. راه دیگر اینکه، با عنایت به نگرانی از تشدید چنین تشویش هایی همه بازیگران عمده منطقه باید ظهور دیکتاتوری وحدت ملی را بپذيرند یا تشویق کنند. اگر چنین چهره ای ظهور کرد، بعید است که کسی در منطقه در مقابل آن مقاومت کند حتی اگر دیکتاتوری وحدت ملی ثابت کند که کمتر از آنچه که در اصل باید باشد، بی طرف است. با وجود این، با توجه به توانایی ثابت شده رژیم های عرب برای ایجاد هرج ومرج سناریوی دوم برای حفظ وضع موجود می تواند ارائه گردد.
-
پس از 2010 : سناریوهایی برای عراق تحت اشغال
Wolfenstein پاسخ داد به Wolfenstein تاپیک در دکترین و استراتژی
سناریوی سوم: اشاعه خلاصه: عراق درون یک جنگ داخلی تمام عیار و مطلق فرورفته است. بی ثباتی به سراسر منطقه خاورمیانه سرایت کرده است. بازیگران منطقه ای، متضاد و ناامن، در خصوص همکاری پیرامون موضوعاتی مانند ترویسم ناکام مانده اند و ثابت کرده اند که از مهار جنگ در عراق ناتوانند. در حالی که فشار آمریکا و ظرفیت های نظامی محدود شده بازیگران منطقه ای در ممانعت کامل نبرد منطقه ای میان دولت های سنی و تحت رهبری شیعه موفق بوده اند، جنگ نیابتی در قلمرو سرزمینی عراق(سناریوی دوم) به کشورهای مجاور از طریق سرازیر شدن پناهندگان، رشد رادیکالیزم مردم عرب، تشدید تروریسم غیر دولتی و تلاش های عامدانه رقبای منطقه ای برای بی ثبات ساختن دولت های دیگر گسترش یافته است. رژیم های موجود در منطقه به قدرت وابسته اند اما با حمایت سیاسی داخلی ناکافی یا فرمانبرداری با اکراه برای ایجاد ائتلاف و تعقیب تعادل قوای استراتژیک ضروری جهت کنترل و مهار جنگ داخلی عراق، مواجه می باشند. از آنجا که رغبت و تمایل آنان برای درگیری مستقیم میان کشورها محدود شده است، برخی از رژیم ها از بازیگران نیابتی برای حمله به دشمنان خود استفاده می کنند. رقابت های منطقه ای برای نفوذ و کنترل زبانه کشیده است. رادیکالیزه شدن جمعیت اعراب افزایش یافته همان گونه که نزاع قومی از عراق ساطع شده است. در این شرایط حوادث غیر قابل پیش بینی – مانند انقلابی به سبک ایران در کشورهای بزرگ عرب – می تواند از ریشه جایگزین چشم انداز سیاسی گردد و آرایش جدیدی به اولویت های سیاست خارجی در منطقه بدهد. حوادث به آسانی می توانند جنگ در این منطقه را جهانشمول سازند. اختلال جدید در ارسال نفت که در نتیجه حمله به یکی از تاسیسات مهم نفتی در خلیج فارس حاصل می شود یکی از احتمالات در این سناریو است. چنین حمله ای می تواند به اشکال گوناگون صورت گیرد. ایالات متحده یا اسرائیل می توانند به هر تعداد از اقدامات محرک ایران که از جمله شامل توسعه تسلیحات هسته ای گردد، واکنش نشان دهند. این امر خود می تواند منطقه را به سوی یک جنگ عمده هدایت كند. بازیگران: عراق در این سناریو عراق یک حوزه مرده به جای یک بازیگر سیاسی یا نظامی مستعد و آماده است. این دولت نمی تواند در برابر نفوذ ایران مقاومت کند، مرزها را بیشتر کنترل، شورشیان سنی و شبه نظامیان داخلی را مهار یا چانه زنی موثر با سایر کشورها انجام دهد. حمله به شمال عراق توسط ترکیه بسیار محتمل است و به طور مسلم تروریست های کرد آن را تشدید خواهند کرد. عراق ممکن است همکاری با اخوان المسلمین مصر را انتخاب کند. در سوریه و اردن این جمعیت پناهندگان برای بسیج محلی علیه حاکمان این کشورها تلاش خواهند کرد. بازیگران: ترکیه بزرگترین نگرانی ترکیه رویارویی با کردها است. در حالی که کردها در یک عراق چندپاره هرچه بیشتر از بغداد مستقل می شوند، این کشور پناهگاهی برای حزب کارگران کرد(پ. ک. ک) و سایر گروه های طرفدار استقلال، عناصر و عوامل ضد ترکیه شده است. در پی اشغال بخش عظیمی از شمال عراق توسط ترکیه به منظور سرکوب پ. ک. ک، تنش تاریخی و رقابت منطقه ای میان ایران و ترکیه افزایش یافته و احتمال بروز شکلی از برخورد میان دو کشور وجود دارد. همکاری در نبرد علیه ملی گرایان کرد ممکن نیست که التزام و تعهد کافی برای صرفنظر کردن از آن باشد. پایگاه های بزرگ آمریکا و نفوذ این کشور ممکن است ترکیه را از رفتن به جنوب بازدارد اما اگر آنها از استقلال کردها تهدیدی را احساس کنند، ترکیه در برابر فشار آمریکا مقاومت خواهد کرد. بازیگران: ایران ایران در پی آن خواهد بود که چگونه می تواند به بهترین وجه به مبارزه علیه آمریکا از طریق وابستگان یا عوامل خود در کشورهایی نظیر عربستان سعودی و کویت دست بزند و ترکیه را در کردستان به چالش بکشاند. برای مدت کوتاهی، دخالت ترکیه در شمال عراق، ایران را از طریق فرونشاندن آرمان های کرد برای ایجاد دولت مستقل، منتفع ساخته بود. با وجود این باید میان رضایت با اکراه تهران برای حمله گاه و بیگاه ارتش ترکیه علیه مواضع پ. ک. ک در عراق، و یک حمله تمام عیار و اشغال عراق تمايز قایل شد. اگر ترکیه شمال عراق را اشغال کند، ایران احساس خواهد کرد که باید به نفوذ خود در عراق و احتمالا تحت عنوان حمایت از جمعیت شیعه جنوب عراق در برابر یورش ترکیه متوسل شود. تغییر شگرف در ساختار قدرت داخلی ایران می تواند یک راهنمای مهم باشد. نسلی از رهبران، صدور انقلاب ایران را به عنوان تنها راه حل برای جلوگیری تسلط منطقه ای سنی ها می نگرند. بازیگران: سوریه فاکتورهای مهمی می توانند سوریه را بی ثبات سازند. با توجه به فعالیت های عناصر مختلف در این کشور، سوریه می تواند منطقه دیگری برای جنگ نیابتی باشد. با توجه به رشد احساس آزار سنی ها در هلال شیعی، همین امر می تواند شورش سنی ها را علیه رژیم سوریه برانگیزد. با توجه به ضعف بالقوه این رژیم که ناشی از افزایش فشار سازمان ملل در متهم ساختن رسمی همکاری بشار اسد در ترور حریری بوده است، نتیجه آن می تواند ایجاد فضای باز برای سنی ها باشد. آنچه که موضوع را پیچیده تر می کند این است که سوریه میزبان صدها هزار پناهنده عمدتا سنی است که ممکن است سناریوی یک انقلاب را در درون مرزهای این کشور پی ریزی کنند. گرچه بسیاری از سوری ها راغب نیستند که در چنین شرایطی وارد جنگ داخلی دیگری شوند. چنین احتمالی نمی تواند نادیده گرفته شود. مشابه لبنان این موضوع در خور توجه است. گروه های جهادی سنی ممکن است فراتر از عراق اشاعه یابند و نسلی از سلفی ها را برای بازگشت به سوریه تقویت کنند؛ و نه تنها نخبگان حاکم سوری را تهدید کنند بلکه سنی هایی که حتی با ایران همکاری می کنند را تهدید نمایند. دولت سوریه تلاش خواهد کرد تا گروه های شورشی را در سرزمین خود سرکوب نماید. اگر رژیم بعدی سوریه مستعد پذيرش القاعده باشد، منافع آمریکا درگیر خواهد شد. بازیگران: عربستان سعودی در حالی که خشونت های فرقه گرایانه در عراق ادامه می یابد و دخالت قدرت های خارجی هر چه بیشتر روشن می گردد، عربستان سعودی به عنوان عامل بی ثبات کننده عراق از طریق حمایت از شورشیان سنی عراق و به عنوان یک عامل بی ثبات کننده داخلی از طریق اقلیت شیعه خود ظاهر خواهد شد. عربستان سعودی همچنین پناهگاهی برای طبقه حاکم بر بحرین فراهم کرده است که به دلیل ترس از شیعیان خشمگین خود به دنبال کمک خارجی است. عربستان سعودی به نحو موثری بحرین را جذب کرده و آن را عملاً به یک استان عربستان سعودی تبدیل کرده است. در هر گونه حمله احتمالی آمریکا به ایران، عربستان سعودی نیز از طریق حمله ایران به تاسیسات نفتی آن کشور آسیب خواهد دید. عربستان سعودی همواره به سوریه برای تقلیل حمایت خود از جنبش های جهادی فشار وارد می سازد. آنها همچنین دیواری را به عنوان وسیله کنترل و محافظت در مرز عراق ساخته اند. افزون بر این، آنها اقدامات امنیتی را در نواحی شیعه نشین تشدید کرده اند و ممکن است در قبال حمله آمریکا به تاسیسات هسته ای ایران نسنجیده عمل کنند. بازیگران: مصر اگر اخوان المسلمین، مصر را اداره می کرد ممکن بود که آنها پیمان صلح با اسرائیل را لغو کنند. "محمد عاکف" از اخوان المسلمین گفت، در سال های اخیر وی به راه حل دو دولت معتقد شده است و به تعهدات بین المللی مصر احترام می گذارد؛ مفهوم گسترده آن پیمان صلح با اسرائیل است. افزون بر این، اخوان المسلمین در مصر نمی خواهد که اختلاف سنی- شیعه در منطقه گسترده تر شود که آنها به طور داخلی به آن دامن می زنند. مصر همچنین با مشکل مشابه 1990 که موفق به رفع آن شده مواجه است. گرچه مصر به طور مستقیم در معرض تهدید درگیری هایی که از عراق ناشی می شود نیست اما ممکن است انتخاب کند که به عنوان واسطه صلح وارد عمل شود. این امر ممکن است فرصتی باشد که مصر به منظور مشارکت مجدد در منطقه و از سرگیری رهبری خود در جهان عرب -که مدت های به دنبال آن بود- وارد عمل شود. بازیگران: ایالات متحده ایالات متحده نمی خواهد که به عنوان قدرتی پشت هر رژیمی در منطقه خاورمیانه تلقی شود. با وجود این، ایالات متحده نقش مستقیمی در دفاع از دولت های عرب بازی خواهد کرد و از این رو رویارویی با ایران را تشدید خواهد نمود. با توجه به برنامه هاي هسته ای ایران، آمریکا می خواهد زمانی که ایران به طور واقعی یک قدرت هسته ای شود را به تاخیر اندازد. اما بالاخره خواهد پذیرفت که این امر (ایران هسته ای) زمانی محقق خواهد شد. سیاست مهار در عراق از اعتبار افتاده است. از این رو راهی برای جلوگیری از پيشرفت هاي هسته اي ایران وجود ندارد. یکی از راه های تعدیل و اصلاح ممکن است گسترش چتر هسته ای آمریکا بر فراز پادشاهی های خلیج فارس برای متوجه ساختن ایران در این خصوص باشد که نمی تواند همسایگان خود را مرعوب سازد و منطقه را از تلاش برای توسعه سلاح های کشتار جمعی متفرق کند. در جهانِ با ایران هسته ای، سناریوی یک جنگ سرد ممکن است توسعه یابد. ایالات متحده از حمایت هر شرایط هسته ای دیگر (اسرائیل، پاکستان و هند) منصرف شده است. از این رو این اعتبار را به باور ایران داده که هر زمانی که آن کشور هسته ای گردید به شیوه خود قادر به چالش کشیدن ایالات متحده خواهد بود. آمریکا کنترل خود بر فضای عراق را حفظ و منطقه پرواز ممنوع را تشدید خواهد کرد. این امر به آمریکا و سایر متحدانش این امکان را می دهد که به هر هدفی در عراق از طريق هوا حمله كنند. این منطقه پرواز ممنوع همچنین به عنوان منطقه حائل میان ایران و اسرائیل عمل خواهد کرد. بازیگران: تروریست ها حملات عمده به تاسیسات نفتی با پیامدهای شدید آن در این سناریو محتمل است. این حملات نافرجام قبلا صورت گرفت و اکنون دلایل ضعیفی برای این باور وجود دارد که این اقدامات و سوء قصدها موجب ناآرامی و نبرد در خارج از عراق سرایت نکند. خطوط لوله و بنادر مهم اهداف اولیه هستند. اثرات کوتاه مدت یک حمله به حوزه های نفتی افزایش ناگهانی قیمت جهانی نفت است. تشدید خشونت های فرقه گرایی در عراق به نحو اجتناب ناپذیری تهدیدهای فراملی را به ثبات کشورهای منطقه وارد می سازد. رادیکالیزه شدن مردم، نبرد را در سایر کشورها تشدید می کند. از این رهگذر، در حالی که اقدامات کشورها مجزاست، اما جنگ به سراسر منطقه گسترش می یابد. این امر می تواند در لبنان، سوریه و بحرین روی دهد. همان گونه که یک نسل جدید از سلفی ها در منطقه ظهور کرده است – از طریق افرادی که از عراق می آیند یا تحت تاثیر آنچه در عراق صورت گرفته به سلفی گری روی آورده اند – سلفی گری ممکن است در سایر کشورها نيز ظاهر شود. این نسل از سلفی ها اگر قادر باشند که به مراتب پایین نظامی رسوخ کنند جایی که افراد کلیدی در تلاش های صورت گرفته در گذشته برای انجام کودتا موثر بودند و ممکن است اکنون نیز یافت شوند، بسیار اثر گذار خواهند بود. اگر سلفی گری گسترش یابد ارتش های منطقه ممکن است راغب به سرکوب شورشیان نباشند. تنش های داخلی سنی ها ممکن است نقش حیاتی را در تحولات منطقه بازی کند. تهدید گروه های جهادی ممکن است تداوم یابد اما تمرکز آن بر روی رادیکالیزه کردن مردم است که ترور را تشدید می کند. با تداوم اشاعه سلاح ها در سراسر منطقه، گروه های جهادی مسلح به سلاح های هسته ای ممکن است ظاهر شوند. گرچه تکنولوژی سلاح های هسته ای برای تولید بسیار دشوار است، سناریوی بمب کثیف را نمی توان از نظر دور داشت. دسترسی به سلاح های هسته ای پاکستان یک احتمال در این خصوص است. تشدید گرایش به القاعده در منطقه همراه با ناتوانی رژیم ها برای سرکوب تروریسم می تواند به تشدید حملات در خارج منجر گردد. اروپا – که نگران سرایت این مسئله از عراق است – ممکن است هدف مطلوب تروریست ها گردد. با توجه به تمرکز خشم گروه های جهادی از آمریکا و متحدانش در خاورمیانه، هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم تروریسم در منطقه متمرکز خواهد ماند. ارتباط میان تروریسم و رژیم هاي غیر دموکراتیک روشن نیست. اصول دموکراتیک، آنهایی که به فلسفه گروه های جهادی معتقدند را اقناع نخواهد کرد. با وجود این، رژیم های اتوکرات می توانند ظهور سازمان های تروریستی را تشدید کنند. اصلاح و تعدیل تدریجی و مسئولیت – به جای برداشت ساده از دموکراسی – ضروری است اما در نهایت، اصلاح هم، همه مشکلات مرتبط با تروریسم را حل نخواهد کرد. نتیجه : این سناریو جزو منافع طولانی مدت همه بازیگران دولتی – منطقه ای یا جهانی – نخواهد بود و این خود نشانه ای برای تثبیت دیکتاتوری عراق یا همکاری کامل منطقه برای مهار این نبرد است. آنچه این اثر را حفظ می کند نیروهای موثر و با نفوذ هستند. گروه های تروریستی ای در عراق رشد نموده اند که جاه طلبی منطقه ای داشته و ناآرامی ها را به عنوان یک متحد و پشتیبان می نگرند. شکاف میان شیعه و سنی در عراق عمیق تر شده و به منطقه سرایت پیدا کرده است. ایران هژمونی گذشته خود را همچنان حفظ كرده و به تقويت آن در آینده امیدوار است. رژیم های عرب که ناامن بوده و اغلب غیر مردمی می باشند با رادیکالیزه شدن مردم خود و رقابت های معمول میان کشورهای عربی مواجه هستند. که همین امر تعادل لازم علیه تهدید گروه های جهادی یا ایران را دشوار می سازد. در سال 2010، محبوبیت آمریکا در میان افکار عمومی اعراب نسبت به سایر زمان ها در پایین ترین حد خود قرار خواهد گرفت. حضور فیزیکی آن کاهش یافته و اعتبار آن میان کشورهای منطقه – هم در میان متحدان و هم در میان رقبا – به شدت آسیب دیده است. تحت این شرایط، نامعقول و نسنجیده است که با اطمینان خاطر در خصوص منطق منافع شخصی خود در خاورمیانه معتقد باشیم. منبع: مركز امور جهاني دانشگاه نيويورك مترجم: كيانوش كياكجوري -
هنری کیسینجر استراتژیست و سیاستمدار کهنه کار آمریکایی مقالاتی پیرامون راهبردها وراهکارهای ایالات متحده در شرایط نوین بین المللی نگاشته و با توجه به حساسیت اوضاع در خاورمیانه و بویژه عراق، دیدگاه های خود را در این باره مطرح ساخته است. کیسینجر معمولا در تحلیل پدیده های سیاسی وتحولات بین المللی واقع بین است، اما در عین حال طرفدار سیاست های افراطی نئومحافظه کاران کاخ سفید است و در انتخابات اخیر به جرج بوش رای داد، هر چند با توجه به تجارب و جایگاهی که دارد از انتقادات صریح نسبت به دولت بوش ابایی ندارد. دغدغه کیسینجر در مورد عراق در بعد داخلی(آمریکا) آن است که که بحران این کشور موجب تشتت در ایالات متحده شده و بر ضرورت وفاق ملی و حزبی نسبت به سیاست های واشنگتن در عراق تاکید می کند. حتی از نظر او پیروزی قاطع جرج بوش در دور دوم انتخابات نباید موجب غفلت از واقعیت ها شود و بلکه این پیروزی باید وحدت ملی آمریکا را بیش از پیش تحکیم نماید. محورهای مهم دیدگاه های کیسینجر نسبت به عراق و پیش بینی آینده این کشور که در واقع دکترین او را تشکیل می دهد در عناوین ذیل خلاصه می شود:البته باید دید در طول سالها حاکمیت جمهور خواهان به کدامیک عمل شده است؟ 1- خروج از یک جانبه گرایی: شاید مهم ترین نقطه افتراق کیسینجر با بوش در موضوع عراق مخالفت او با سیاست یک جانبه گرایی باشد. او می گوید: «بحث بر سر چندجانبه گرايي و يك جانبه گرايي بايد تغيير كند. يك جانبه گرايي به خودي خود محكوم به شكست است، اما چندجانبه گرايي انتزاعي هم همين سرنوشت را دارد. چالش پيش روي آمريكا برقراري آشتي ميان مشورت و قدرت است. » کیسینجر قائل به بین الملی کردن بحران عراق است، زیرا مسئولیت صلح و ثبات و امنیت و بازسازی یک رسالت جهانی است، لذا همه نیروهای بین المللی و از جمله سازمان ملل باید وارد میدان شوند، هرچند در این میان بر نقش محوری و زعامت ایالات متحده اصرار می ورزد. کیسینجر می گوید: «در جريان مبارزات تبليغاتي درباره شروع اين روند از طريق متقاعد كردن متحدان اروپايي به افزايش مشاركت نظامياشان و پيوستن به تلاش هاي امنيتي، حرف هايي زده شد. با توجه به ضرورت هاي فوري كه وجود دارد، چنين روندي در كوتاه مدت به موفقيت نمي رسد. آلمان و فرانسه دو متحدي كه در موضوع عراق سرسختي نشان دادند موضع خود را در اعزام نيرو به عراق تغيير نمي دهند. كشورهايي هم كه نيرو به عراق فرستاده اند آنقدر در داخل مشكل دارند كه دورنمايي براي افزايش تعداد نيروهايشان در عراق نمي بينند. بين المللي كردن موضوع عراق نيازمند حوزه اي غيراز مسائل امنيتي و حضور نظامي كشورهاست.» کیسینجر معتقد است در زمان حمله به عراق اجماع جهانی وجود نداشت، اما وضعیت کنونی عراق به گونه ای است که مشارکت همگان را می طلبد و اجلاس اخیر شرم الشیخ را می توان نخستین گام عملی برای خروج از یک جانبه گرایی قلمداد کرد. البته برخی ناظران معتقدند این گونه فراخوانی و تعمیم بیشتر جنبه صوری و تبلیغاتی دارد و برای مثال فرانسه در نشست شرم الشیخ بر مواضع گذشته خود پافشاری می نمود، چرا که احساس می کند آمریکا همچنان قصد دارد از سفره عراق به تنهایی کام گیرد و غنایم این معرکه را بدون در نظر گرفتن سهمی برای شرکاء به یغما بـرد. 2- پرونده امنیتی: کیسینجر به شدت از اوضاع امنیتی عراق نگران است و اعتقاد دارد این سرزمین بستر مناسبی برای استقرار و نشو و نمای تروریسم است و نیروهای آمریکایی در برخورد با تروریست ها موفق نبوده اند. هرچند فلوجه گامی جدی برای سرکوب تروریست ها محسوب می شود اما مناطق دیگر عراق همچنان ناامن بوده و تبدیل به پناهگاهی برای تروریست ها شده است. وی درباره ریشه های ناامنی می گوید: «چالش امنيتي معاصر از دو منبع بي سابقه نشأت مي گيرد: اقدامات تروريستي كه تا همين اواخر موضوعي داخلي و مربوط به نيروهاي پليس داخلي به حساب مي آمد و نه سياستي بين المللي؛ و پيشرفت هاي علمي و تسليحاتي كه بقاء و حيات كشورها را به خطر مي اندازد؛ خطري كه ناشي از تحولات كاملاً داخلي ديگر كشورهاست.» وی همچنین با توجه به تجارب خود، تشکیل نیروهای امنیتی را در عراق اقدامی مهم و در عین حال دشوار می داند، خصوصا آن که ساختار جامعه عراق حالت موزاییکی دارد ونیروهای امنیتی از طوایف مختلف و عمدتا با انگیزه های مادی وارد کار می شوند لذا قابل اعتماد نیستند. او از تجارب خود چنین می گوید: «با توجه به چالش هايي كه در ايجاد نيروهاي امنيتي محلي در هند و چين وجود داشت، من نسبت به رويكردي مكانيكي به هرگونه اقدام امنيتي هشدار مي دهم. در ويتنام آماده كردن واحدها براي مبارزه، بسيار بيشتر از تامين نيازهاي آموزش فردي افراد طول كشيد. كارآمدي نيروهاي عراقي تنها به آموزش نظامي آنها بستگي ندارد بلكه به مشروعيت داخلي نهادهاي نوظهور عراقي نيز مرتبط است. واحدهاي ارتش بدون پشتوانه سياسي در مواقعي قابل اتكا نيستند . » بنا بر این استنتاج کیسینجر در بعد امنیتی آن است که بحران عراق دراز مدت خواهد بود و اوضاع در این کشور نه تنها بهبود نمی یابد بلکه رو به وخامت می نهد. از این رو نیروهای آمریکایی برای مدت طولانی در عراق باقی خواند ماند. 3- دمکراسی و انتخابات: انتخابات عراق در منظر کیسینجر گامی است به سوی خودگردانی، و در حال حاضر شرایط این کشور مهیای دمکراسی نیست، زیرا دمکراسی پروسه ای است دراز مدت که نیازمند مراحل زمانی و فراز و نشیب ها و حتی درگیری هاست. وی به سیر تحول دمکراسی در غرب اشاره دارد که از تفکیک حکومت از کلیسا آغاز شد و به عصر تکنولوؤی و در نهایت سرمایه داری منجر شد. با توجه به فقدان زمینه های دمکراسی در عراق، کیسینجر نسخه ترکیه را پیشنهاد می کند که عبارست از: «تحمیل دمکراسی توسط یک دیکتاتور» هر چند این دیکتاتور اشغالگران بیگانه باشند! مانع دیگری که کیسینجر بر سر راه دمکراسی و انتخابات در عراق برمی شمرد تعدد طائفه ای و مذهبی در این کشور است. به این معنا که هر طایفه بیش از آن که دغدغه های ملی و دمکراتیک داشته باشد در اندیشه منافع قومی ومذهبی است، لذا انگاره جنگ داخلی در نگرش کیسینجر تشدید می شود و جالب آن که به زعم او مرحله اصلی درگیری های طائفه ای پس از انتخابات آغاز می گردد.(پیش تر گزارش های سازمان جاسوسی آمریکا نیز نسبت به وقوع پیکار داخلی هشدار داده بود). وی تصریح می کند: «انتخابات ژانويه در عراق بايد شروع يك رويارويي ميان گروههاي مختلف تلقي شود كه خطر جنگ داخلي يا نبردي ملي عليه آمريكا يا هر دو را با هم دارد. همه گروهها، شبه نظاميان خود را براي اين روز حفظ كرده اند. لازم است روند انتخابات ملي با عامل فدراليسم تقويت شود و از آنها كه ممكن است، در موقعيت اقليت قرار گيرند، حمايت قانوني به عمل آيد.» او ادامه می دهد: «موانع دمكراسي را بايد در جامعه اي چند قومي و چند مذهبي همچون جامعه عراق شناخت. دمكراسي در غرب در جوامعي يكدست تكامل يافت. اما شرايط در عراق متفاوت است. اين نكته ظريفي است. كشور عراق از گروه هاي مختلف تشكيل شده است، كردها، شيعيان و سني ها. شيعيان ۶۰ درصد جمعيت اين كشور را تشكيل مي دهند و دو گروه ديگر هر يك ۲۰ درصد را. ۵۰۰ سال است كه سني ها با زور نظاميان و خشونت فوق العاده براين كشور حكومت كرده اند. به همين دليل انتخابات هاي سراسري كه مبتني بر حكومت اكثريت است، تغييراتي جدي در قدرت و جايگاه اين سه گروه ايجاد مي كند. ناآرامي در منطقه سني نشين فقط نبردي عليه آمريكا نيست بلكه ابزاري است براي احياي سلطه سياسي.» با این تفاصیل کیسینجر برآیند انتخابات عراق را حاکمیت قهرآمیز اکثریت می داند، نه همزیستی مسالمت آمیز طوائف و پذیرش سهم عادلانه از قدرت، لذا عراق جدید شاهد دور تازه ای ازبحران و تشنج و درگیری خواهد بود، خصوصا آن که اصولگرایی و تروریسم در این کشور ریشه دوانیده وگروه ها و طوائف مختلف هریک دارای میلیشیاهای مسلح هستند. به عبارت دیگر آمریکا در عراق وارد باتلاقی شده که برون رفت از آن به هیچ وجه کار ساده ای نیست. البته تحلیگران نسبت به دیدگاه های بدبینانه کیسینجر دچار تردید هستند و این سوال مطرح است که پیش بینی های نگران کننده او از آینده عراق آیا جنبه تخویف دارد یا نشان گر واقعیت های این کشور است؟ نکته دیگری که در تحلیل آموزه های کیسینجر قابل توجه است ، نگرانی عمیق او و دولت آمریکا از ظهور یک نظام اسلامگرا و غیر سکولار است، و ترسیم دورنمایی یاس آلود از مرحله جدید، در واقع حمله غیر مستقیم به این رویکرد در ساختار سیاسی آینده عراق است و بی جهت نیست که کیسیجر همچنان بر نقش محوری و حضور آمریکا و در دست داشتن پرونده های حساسی چون امنیت و اقتصاد پای می فشرد. او صراحتا گوید: «دشمن اصلي، شاخه اي شبه نظامي، تندرو و بنيادگرا از اسلام است كه مي خواهد هم علماي ميانه روي اسلامي را سرنگون كند و هم همه آنهايي را كه به تصور آنها، در سر راه احياي حكومت خليفه گري اسلامي ايستاده اند.اگر يك دولت تندرو در بغداد روي كار بيايد كه اين در نتيجه ادامه ناآرامي هاي تروريستي در اين كشور ممكن مي شود، كل دنياي اسلام دچار مشكل خواهد شد. دولت هاي ميانه رو يا سرنگون مي شوند و يا براي بقاي خود به تقلا مي افتند. كشورهايي همچون هند، روسيه و فيليپين كه اقليت اسلامي دارند با چالش جدي روبرو مي شوند. تروريسم در سراسر اروپا گسترده مي شود و چالش هاي آمريكا نيز چند برابر خواهد شد.» 4- تعامل با گروه ها و طوائف: کیسینجر واقعیت موزاییکی عراق را از نظر دور نداشته و بیشترین نگرانی را از شیعیان ابراز کرده است، زیرا این طائفه اولا در اکثریت هستند و ثانیا بالقوه و گاه بالفعل مخالف با آمریکا هستند و شاید تجربه جمهوری اسلامی ایران و لبنان نگرانی او را دو چندان کرده است. کیسینجر سران کاخ سفید را در تعامل با شیعیان به احتیاط و حزم فرا می خواند، چون به تعبیر او شیعیان در قبال حضور آمریکا در عراق موضع دوگانه ای اتخاذ کرده اند و از آن رو که در اندیشه تغییر حاکمیت سنتی و دیرین اهل سنت هستند با اشغالگران مماشات می کنند اما زمانی که به قدرت دست یابند آمریکا را در نیمه راه رها می کنند. از سوی کردها نیز نگرانی هایی متوجه آمریکا است و به تعبیر کیسینجر این طائفه در لفافه فدرالیسم خواسته هایی دارند که با چشم عادی قابل رویت نیست. حتی کیسینجر به همسایگان عراق و بویژه ترکیه نسبت به کردها هشدار می دهد. اهل سنت اقلیتی هستند که به اعتقاد کیسینجر در مبارزات خود انگیزه های ملی ندارند، بلکه در صدد بازیابی قدرت و حاکمیت هستند. لذا کیسینجر پیش بینی می کند به دنبال حاکمیت اکثریت شیعه، این طائفه به مقابله با نظام جدید برخاسته و اقدامات نظامی خود را ادامه خواهد داد. در مجموع می توان گفت کیسینجر با نوعی واقع نگری و در عین حال بدبینی به پرونده عراق نگریسته و علیرغم دعوت به تعمیم این پرونده در سطح بین الملل، همچنان قائل به حفظ رویکرد هژمونیک ایالات متحده در این کشور است. وی در حالی که چالش های مخاطره آمیز آمریکا را در آینده عراق بویژه در ابعاد امنیتی گوشزد می کند، معتقد است آمریکا باید دمکراسی مورد نظر خود را به عراق تحمیل کند و زمام امور این دیار را برای مدتی مدید در دست داشته باشد. آموزه ها و وصایای استراتزیست کهن سال آمریکا بی تردید همانند گذشته، حاکی از گرایش سلطه جویانه واشنگتن و نادیده انگاشتن حق ملت ها در تعییین سرنوشت خویش است. منبع: باشگاه اندیشه
-
تعاریف و آموزه های جنگ کنفسیوس به عنوان تاثیر گذار ترین فیلسوف چینی این گونه بیان میکند که: (ژنرال واقعی جنگ را هرگز تحسین نخواهد کرد. بنابراین نه میتواند انتقام جو باشد و نه تند خو) و پس از کنفسیوس،قدیمی ترین استراتژیست دارای کتاب "هنر جنگ" «سان تزو» بود که عقیده داشت و تاکید میکرد بر این امر که "پیروزی های متعدد در جنگ نشانه ی اوج کاردانی یک ژنرال ارتش نیست بلکه پیروزی و فتح در جنگ بدونه ریخته شدن خونی اوج کاردانی یک فرمانده و ژنرال است". او در بحث مربوط به جنگ بر دو نکته تاکید داشت: اول آنکه جنگ به دلیل جدی بودنش یکی از مسائل با اهمیت دولت است و تنها دولت قادر است نیروهای نظامی و سیاسی و منابع اقتصادی و اجتماعی را هماهنگ وسازماندهی کند. دوم آنکه: وحدت ملی همانند وجود دولت یکی از شرایط اساسی یک جنگ پیروزمندانه است. ضمن اینکه وحدت زیر چتر حکومتی تحقق میابد که برای تامین رفاه وآسایش مردم جامعه ی خود تلاشی جدی ولازم انجام دهد(کتاب هنر جنگ اثر سان تزو) در دید سان تزو ارتش به مثابه ی ابزاری است که تیر خلاص را در مغز دشمن خالی میکند و به عنوان آخرین راه حل است. جنگ از دید وی امری غیر عادی و گذرا تلقی نمی شود بلکه یک نوع مبارزه مسلحانه و عملی آگاهانه است که تکرار میشود و بنابراین مستعد تحلیل عقلانی است. بررسي فلسفي جنگ با اين پرسشها آغاز مي شودکه: جنگ چيست؟ چگونه ميتوان آن را تعريف كرد؟ علت بروز جنگ در چه چيزي نهفته است؟ چه ارتباطي بين طبيعت انسان و جنگ وجود دارد؟ تا چه حدي ميتوان انسان را مسئول ايجاد جنگ دانست؟ سپس فلسفه جنگ به اين گونه سئوالات اختصاصي اخلاقي و سياسي ميپردازد: آيا اقدام به آغاز جنگ پذيرفتني است؟ آيا مبادرت به انجام برخي اعمال در جنگ بايد غيرمجاز تلقي شود؟ آيا ميتوان نوعي حق شروع براي اعلان جنگ در نظر گرفت؟ حال بر میگردیم به نخستين پرسشی که مطرح میشود. اینکه جنگ چيست و چه تعريفی از آن می دان داشت؟ محقق مسائل نظامي، بايد در بررسي تعريفهاي جنگ دقيق باشد. در واقع، به دليل شباهت پديده هاي اجتماعي، تعريفهاي متنوعي درمورد جنگ وجود دارد و بيشتر آنها وضعيت فلسفي يا سياسي ويژه اي را دربرمي گيرند. اين وضعيت در تعريف فرهنگها و مقالات تاريخ نظامي يا سياسي نيز صدق مي كند. این جمله که تعریف پدیدههای علمی از مشکلترین امور میباشد، در ظاهر منسوب به ارسطو است و چون اختلاف آرا و عقاید در علوم انسانی امری بدیهی است. پس هر دیدگاه به نوعی تعریفی ارائه مینماید. در تعاریف جنگ نیز آرای زیادی دیده میشود. سيرو، جنگ را به طور كلي به صورت «يك مجادله اجباري» تعريف كرده است. هوگو گراتيس اضافه ميكند كه «جنگ موقعيتي است كه در آن احزاب مختلف به مجادله و درگيري ميپردازند.» از نظر توماس هابز، جنگ نوعي نگرش است: چرا كه جنگ عملاً شرايطي را شامل ميشود كه در صورت عدم تداوم عملكردهاي معمول آن نيز وجود دارد. در نظريه "دنيس ديدرو" جنگ به صورت «يك بيماري ناگهاني و سخت براي يك ملت» توصيف شده است براي مثال اين عقيده كه جنگها فقط كشورها را شامل ميشود- همانگونه كه كلازويتز ميگويد- پذيرش اين نظريه سياسي است كه سياست فقط در مورد كشورها به كار ميرود و جنگ در هر حالت و شكلي بازتابي از فعاليتهاي سياسي است. در دید جامعه شناسی ستیزه و نزاع شامل کشمکش مشهود،متکی به قدرت بدنی و از نظر اصول قابل رویت میان دست کم دو نفر است؛اما جنگ مستلزم وجود واحد های سیاسی مستقل یا سازمانهای جمعی است. به سخن دیگر یکی از ویژگی های جنگ وقوع درگیری سازمان یافته است. بر اساس چنین برداشتی که بسیار کلی است،جنگ هم به مفهوم مناسبات میان دو جامعه متفاوت و هم به معنی برخورد میان گروههای سازمان یافته در داخل یک جامعه است. (می یر،پیتر؛جامعه شناسی جنگ و ارتش ؛ترجمع علیرضا ازغندی و محمد صادق مهدوی؛ج دوم،تهران: نشر قومس،1371،ص 30) پس باید نتیجه گرفت که ستیزه گروهی از انسانها ناشی از مقتضیات زندگی اجتماعی است،طبعا قوانین این ستیزه گروهی را نیز باید در چهار چوب علوم اجتماعی جست. در عین حال باید دانست که هر گونه ستیزه گروهی جنگ محسوب نمی شود ؛جنگ ستیزه ی خشن و منظمی است که بین دو یا چند اجتماع مستقل در میگیرد. جنگ در این معنی نمود اجتماعی جدیدی است. ( می یر،پیتر؛جامعه شناسی جنگ و ارتش ؛ترجمع علیرضا ازغندی و محمد صادق مهدوی؛ج دوم،تهران: نشر قومس،1371،ص27-28) کار فون در کتاب خود جنگ را چنین تعریف میکند : «جنگ عمل خشونت آمیزی است که منظور از آن،واداشتن شخص به پذیرش و اجرای نظر واراده ی ماست. یکی از جملات کلاوزویتس که معمولا به ان ارجاع میشود،این است که «جنگ تنها یک عمل سیاسی نیست بلکه نوعی ابزار واقعی سیاسی است و به معنای ادامه ی خط مشی سیاسی و اجرای همان مقصود منتها با وسایلی دیگر است.» جنگ از دیدگاه او مسلما ضوابط خاص خود را دارد. جنگ به اعتقاد وی عبارت است از تطور اقدامات و عملیات مجرد و مجزا. چنانچه دست یابی حاکمان به خواسته های سیاسی ممکن نباشد،امکان زیادی است که از طریق جنگ بتوان به این اهداف رسید،یا اینکه هم زمان هر دو نوع اقدام را انجام داد. در نهایت میتوان گفت که جنگ و سیاست با یکدیگر مرتبط اند. بنابر این هدف از جنگ،غلبه سیاسی بر دشمن است و این کار با خلع سلاح او در یک در گیری جدی و قاطع میتواند متجلی شود. در نظر کلاوزویتس نابودی نیروهای مسلح دشمن،از جمله عالی ترین و موثر ترین اهداف هر جنگی است. کلاوزویتس جنگها را به دو دسته تقسیم میکند: اول جنگی که هدف از آن در هم شکستن دشمن است و دوم جنگی که کسب فتوحاتی را در سرزمین دشمن دنبال میکند. در حقیقت وی با این تقسیم بندی میخواست این حقیقت را یاد آور شود که جنگ چیزی جز ادامه ی سیاست نیست. در فرهنگ لغات وبستر، واژهِ جنگ اعلان و آغاز به درگيري مسلحانه ميان دولتها يا ملتها تعريف شده است. اين تعريف يك تبيين خاص سياسي و عقلايي از جنگ و درگيري به دست مي دهد، بدين معني كه براي آغاز جنگ ضروري است تا صريحاً اعلام شود كه ميان دولتها يك جنگ باشد. در مقابل، فرهنگ لغت آكسفورد، تعريف جنگ را گسترش مي دهد و هر دشمني و ستيزهِ فعال ميان موجودات زنده و تنازع ميان نيروها يا اصول متضاد را شامل آن مي داند. اين تعريف از محدود كردن تبيين سياسي - عقلاني جنگ بر برخوردهاي غيرقهرآميز ميان سيستمهاي فكري خودداري مي كند. در نتيجه، تجارت يقيناً مي تواند نوع متفاوتي از فعاليت غير از جنگ باشد. هرچند تجارت در جنگ نيز رخ مي دهد، اما غالباً، وقوع جنگها را باعث مي شود. به نظر مي رسد اين تعريف تكرار نظريهِ مابعدالطبيعه هراكليتي از جنگ باشد، در اينكه نقش نيروهاي مخالف در تغيير امورات ديگر اساسي است و جنگ محصول چنين مابعدالطبيعه اي است. جنگ از دیدگاه جامعه شناسان کنشهای متقابل اجتماعی است کنشهای متقابل اجتماعی از ارتباطات متقابل اجتماعی دو یا چند تن از افراد بشر پدیدار میگردد که بر دو نوعند. کنشهای متقابل پیوسته : کنشها به عنوان همکاری، همانند گری تعبیر میشود. کنشهای متقابل ناپیوسته : این نوع کنشها به رقابت، سبقت، ستیز و کشمکش منجر میشوند. بنابراین جنگ ستیزه خشن منظمی است که بین دو یا چند اجتماع مستقل اتفاق میافتد. "گاستون بوتول" بر این عقیده است که جنگ مبارزه مسلحانه و خونین بین گروههای سازمان یافته است. و "دورکهیم" می گوید جنگ یک پدیده اجتماعی است. چون آفریننده تاریخ است و در عین این که تمدن میسازد، تمدن را از بین میبرد. به بیان دیگر جنگ مرزی است که مراحل مهم حوادث تاریخ را از هم جدا میکند. وبر بر خلاف برخی از جامعه شناسان معتقد است که جوامع همواره مجموعهای هماهنگ نیستند و برای رسیدن به نظم و هماهنگی ناگزیر از نبرد و درگیری میباشند. وی نبرد را یک رابطه اجتماعی بنیادی میانگارد. رابطه اجتماعی نبرد به گونهای است که از طریق تحمیل اراده یکی از دو طرف درگیر بر طرف دیگر ایجاد میگردد. او مبارزه را در همه جا و در تمام صحنههای زندگی اجتماعی میدید. اما حق تقدم را به سیاست خارجی داده و وحدت ملی را وجه نظر خود قرار میداد. وبراعتقاد داشت که سیاست قدرت بین ملتها، که جنگها مظهر و نمود ظاهری آنها میباشد، به منزله بازمانده حقایق سپری شده گذشته نیستند. بلکه شکلی از مبارزه برای بقا در بین طبقات و ملتها میباشند. از دید مردم شناسان جنگ بین کلیه اقوام ابتدایی و در همه نقاط وجود داشته است و به منزله ابزاری برای حفظ استقلال اجتماعات کوچک، علیه دشمنان به منظور اظهار قدرت سیاسی یا برتری و سلطه بر دیگران بکار رفتهاست. اگوست کنت در باره ی مراحل جنگ و ضوابط آن مینویسد که جنگ بر حسب نیاز جوامع اولیه و به عنوان یگانه ابزار تامین نظم صورت میگرفت و به این دلیل سیاست تفوق نظامی گری با زندگی آدمیان عجین شده و از ضروریات حیاتی به شمار میرفت ؛وی بر این عقیده بود که صنعتی شدن جامعه ماهیت جنگ را تغییر داده و موجب تقلیل روح نظامی گری شده است. وی در نهایت به این نتیجه میرسد که صنعتی شدن جوامع،جنگ را از میان بر خواهد داشت. جالب توجه ترین ادعای کنت در باره ی تلفات جنگ در این دو مرحله است؛او بر این اعتقا است که جنگ های امروزی به علت پیش رفت فنون و صنایع و افزایش دقت و صحت عمل آنها،نسبت به جنگهای روزگاران گذشته به کشتار کمتری می انجامد. به رغم اینکهبرای تایید گفته های کنت می توان دلایلی اقامه کرد،ولی پویش تکامل تاریخی،بی اعتباری این دیدگاه خوش بینانه را –که با شروع عصر حاکمیت بورژوازی مرحله استقرار صلح شروع میشود-به اثبات رسانده است. بر خلاف نظریات کنت صنعت دامنه جنگ را گسترش بخشیده و کم و بیش کل جامعه ی بشری را وارد ژرفای هولناک خویش کرده است. از دیدگاه فلاسفه یونان اعم از هراکلتیوس و افلاطون و ارسطو، جنگ ابزار مشیت الهی تلقی میگردد. بین بندگان و بردگان تفاوت ماهوی قائل بودند. دولت شهر را قبل از هر چیز سازمانی دفاعی و دژی جمعی میپنداشتند و جنگ را در راه حفظ حد و مرز آن امری ضروری و حتمی میشمردند. فیلسوفان یونانی چون افلاطون (347-472ق-م)و ارسطو(384-322ق-م)با آنکه به تحسین جنگ نمی پردازند و حتی گه گاه آن را محکوم میکنند،حقانیت جنگ را چه به صورت دفاعی و چه به گونه ی تهاجمی –زمانی که منافع و باقی "دولت شهر ایجاب کند" –می پذیرند و بر آن به مثابه ی واقعیتی انکار نا پذیر و ضروری صحه میگذارند. مخصوصا ارسطو به روشنی مشخص میکند که صلح غایت جنگ است و آسایش هدف کار. در نظريات روسو(Etymocogically)مي يابيم: جنگ روابط ميان چيزهاست، نه اشخاص؛ بنابراين، جنگ يك رابطه است، نه رابطه ميان انسان و انسان، بلكه رابطه ميان دولت و دولت مي باشد. هگل از فیلسوفان نامدار آلمانی است که در زمره ی ستایش گران بی پروای جنگ به حساب می آید. هگل جامعه را به دو نیروی مدنی و سیاسی تقسیم میکند : اولی شامل شهر ها وشهروندان با مشاغل و صنایع گوناگون و دومی یعنی جامعه ی سیاسی شامل حکومت و دستگاه اداری است که خود حاصل تاثیر متقابل عناصر تشکیل دهنده ی جامعه ی مدنی است. تعارضات بروز کرده بین این دو جامعه ی مدنی وسیاسی به باور هگل موجب جنگ میشوند. (فلسفه ی هگل-ترجمه ی حمید عنایت-جلد چهارم-ص609) در صحنه ی بین الملل نیز این امر صادق است چون هیچ گونه قانون گذار بین المللی وجود ندارد و واپسین چاره برای تسویه حساب بین کشورها فقط زور است. در نظر هگل آرزوی صلح پایدار رویایی بیش نیست. در حالی که کانت تصمیم گیری در باب جنگ و ستیز به قبول یا رد فرد فرد جامعه وا میگذارد هگل اخذ تصمیم در باره ی جنگ و صلح را در زمره ی وظایف شخص شهریار میداند. با آنکه هگل ستایشگر جدی جنگ و مدافع خصوصیت "تعالی دهندهی جنگ" است،در عین حال برای اینکه خود را از اتهامات اغراق آمیز تبرئه کند بر مصون ماندن جان و مال کشور ها و جوامع درگیر جنگ تاکید میکند. "چون هر کشوری حتی هنگامی که در حال جنگ است کشور متخاصم را به عنوان کشوری دارای حق حاکمیت به عنوان شخص واحد میشناسد،باید اعمال جنگی اش نیز بر ضد چنین شخصی –یعنی کشور-باشد و به جان و مال افراد عادی و خوانواده ها گزندی نرساند". (فلسفه ی هگل-ترجمه ی حمید عنایت-جلد چهارم-ص610-609) "جان كيگن"،( Territorial Principle)تاريخ نگار امور نظامي، نيز توصيف سودمندي دربارهِ نظريهِ سياسي و عقل گرايانهِ جنگ در كتاب "تاريخ جنگ "ارائه مي دهد. نظريهِ او بر اين فرض استوار است كه بايد بين امور، نظم ويژه اي حاكم باشد تا دولتها در آن درگير شوند. در اين نظم ويژه و انتظارات مشخص، مبارزان به راحتي قابل تشخيص اند و سطوح عالي فرمانبرداري از طريق مطيع كردن طرف مقابل وجود دارد. اين برداشت، از جنگ عقلاني تعريف مضيق آن است. همان گونه كه اين تعريف نشان مي دهد مفاهيمي مانند محاصره، نبردهاي هجومي، زد و خوردها، شناسايي قبلي، گشت زني و برنامه هاي نگهباني، كه همگي شرايط ويژه خود را دارند، در اين تعريف گنجانده مي شود. همان طور كه كيگن خاطرنشان مي كند نظريه عقلايي چندان به ماهيت انساني پيش از شكل گيري دولت ملي يا مردم بدون دولت و جنگهاي آنها نمي پردازد. غير از تبيينهاي عقلاني - سياسي، مكتبهاي فكري ديگري نيز دربارهِ ماهيت جنگ بحث كرده اند. همان طور كه پيش از اين گفته شد، ارتباطي ميان تبيينهاي هنجاري يا مضيق جنگ وجود ندارد. اگر جنگ به منزلهِ پديده اي كه تنها ميان دولتها اتفاق مي افتد، تعريف شود، جنگهاي ميان چادرنشينان يا دشمنيهاي قبايل و گروههاي غير دولتي عليه دولت نبايد به منزلهِ مصداق جنگ تلقي شوند. طبق تعريف ديگري،جنگ يك پديدهِ كاملاً فراگير جهاني است؛ بنابراين، جنگها، تنها نشانه هايي از ويژگيهاي اساسي جنگ جويان در جهان اند. چنين توصيفي با فلسفهِ هگل يا هراكليتي مطابقت مي كند و آنچه در سطوح طبيعي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و غيره تغيير مي كند تنها بيرون از جنگ يا نبرد خشونت آميز رخ مي دهد. هراكليوس اين موضوع را كه جنگ منشأ هر تحولي می باشد را نمي پذيرد و هگل نيز با او هم عقيده است. ولتر، كه نمايندهِ جريان روشنگري در غرب است با علاقه از اين فكر پيروي مي كند كه قحطي، آفت و جنگ، از مهم ترين عناصر فلاكت بارند... تمام حيوانات به طور هميشگي، با يكديگر در جنگ اند... و در جريان جنگها، هوا، زمين و آب تباه مي شوند. (Etymologically) ابن خلدون رابطه انسان با انسان را با توجه به تجاوزگری ذاتی انسان تبیین میکند. به نظر وی خوی تجاوزگری تهدیدی برای اصل نظام تعاون و معیشت انسان است. خواجه نصرالدین طوسی عقیده دارد، همه انسانها علاقمند به زندگی راحت و بی دغدغه هستند. ولی امکانات موجود جوامع محدود است. بنابراین جنگ و درگیریها، ناشی از همین ارضای غرایز و نفسانیات بشری است. بروز چنین شرایطی در جوامع به آنجا میانجامد که تنازع بقا و جنگ به اعماق جامعه کشیده شده و نسل آدمی در معرض انهدام و انقراض قرار میگیرد. بايد يادآور شد كه هر يك از اين تعريفها نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارد، اما اغلب اوقات، اين تعريفها اوج ديدگاههاي فلسفي و گسترده نويسندگان آنهاست. ما دربارهِ جنگ در شعرها، داستانها، ضرب المثلها و تاريخها مي خوانيم كه ممكن است فهم باستاني جنگ را نيز شامل شود. بايد يادآور شد كه تفاوت تعريفها نيز از داوري نويسنده و محقق،دربارهِ جنگ ناشي مي شود، البته، بايد گفت كه تصور يونان باستان دربارهِ جنگ با دريافت كنوني از اين موضوع متفاوت نيست. هرچند تعريف ريشه شناختي جنگ به اين تصور دربارهِ جنگ بازمي گردد كه اين تعريفهاي باستاني يا كنار گذاشته يا در تعريف كنوني وارد شده اند. بررسي كلي دربارهِ ريشه هاي واژهِ جنگ نشان مي دهد كه فيلسوفان نسبت به گونه هاي ادراكي آن در درون اجتماع و در سراسر زمان نظر مشتركي داشته اند. براي نمونه، ريشهِ انگليسي واژهِ جنگ،Werra است كه در زبان آلماني به معني اغتشاش، نزاع يا ستيزه به كار مي رود و فعل آنWerran است كه به معني اغتشاش كردن و ايجاد شورش است. همان طور كه كلاوزويتس يادآور مي شود، به طور يقين، جنگ ناآراميهايي را در پي دارد؛ موضوعي كه بايد جنبهِ ابهام آميز جنگ ناميده شود. بدين ترتيب، بايد گفت كه جنگ در اين معني، نه تنها شر نيست، بلكه مفهومي است كه به آغاز يك جريان سازمان مي بخشد. ريشهِ لاتيني واژهِ جنگbellum به معني جنگ جو و جنگ تن به تن، شكلي قديمي از جنگ را مطرح مي كند و نشان دهندهِ اقدام مبهم، نا آرامي يا ستيزه اي است كه بايد به طور يكسان، بر بسياري از مسائل اجتماعي كه يك گروه مهاجم مطرح مي كند، اطلاق شود. بحث در اين زمينه، ايجاد نگرش جامعه شناختي درست از مقولهِ جنگ است، يعني اينكه توجه ذهن به ضميمه هايي دربارهِ خشونت و نبرد معطوف شود. استفادهِ كنوني از واژهِ جنگ بر برخوردهاي خشونت بار و ناآرامي دلالت دارد، اما همان طور كه يادآوري شد، ممكن است، از آميختگي تصوراتي كه از مكتبهاي سياسي ويژه اي ناشي مي شوند، بي خبر باشيم. در تعريف ديگري مي توان گفت كه جنگ وضعيت سازمان يافته اي است كه ستيزه و نبردهاي جمعي را آغاز مي كند و آنها را با توجه به شرايط پايان مي دهد. اين تعريف از زمينهِ مشترك انواع جنگها به دست آمده است و بدين معني است كه در تمام جنگها، عنصرهاي مشتركي وجود دارند كه به تعريف مفيد و منسجم از مفهوم جنگ كمك مي كنند. بدين ترتيب، اين تعريف با برداشتهاي متفاوت از جنگ سازگاري بسيار زيادي دارد، يعني ممكن است ما جنگ را دقيقاً، نه به عنوان يك كشمكش ميان دو دولت،بلكه به منزلهِ كشمكش ميان افراد غيردولتي و رفتارهاي غيرمشخص و كاملاً سازمان يافته بدانيم؛ بنابراين، در جنگها، لزوماً، كنترل سياسي وجود ندارد و فراتر از آن، ارتباطات فرهنگي طي جنگها و شورشها در جريان است و هيچ كنترل مركزي مادي بر آنها نيست. نتيجهِ سياسي تعيين حدود جنگ، نخستين مسئلهِ فلسفي را مطرح مي كند و آن پذيرش يك تعريف از جنگ است كه دربردارندهِ "برخوردهاي خشونت آميز" مي باشد. اينكه يك دولت از دو طرف در خشونت، تهديد و بحران ميان گروهها قرار دارد، با وجود اقتدار آشكار يك رئيس حكومت دولت مي تواند ميان چگونگي برخوردهاي فعال يا تهديدآميز گروههاي نظامي تمايز قائل شود. عوامل تاثیر گذار در وقوع یک جنگ جنگ هست و خواهد بود.انسان ،نیاکانی شکارچی داشته است و ساختار روانشناختی او به نوعی با جنگ ارتباط دارد.این نظر کارل فون است.انسانها از دور ترین زمانها سر ستیز با هم داشته اند و هیچ دوره ای از تاریخ را نمی توان یافت که در آن اثری از جنگ و خشونت نباشد و شاید به این دلیل به عقیده ی بسیاری از دانشمندان ،صلح حالتی موقتی دارد و حال آنکه جنگ دائمی و همیشگی است.همان گونه که در بررسی روابط افراد درون یک جامعه با کنشها و واکنشها اجتماعی عدیده ای مواجهیم،در حوزه ی روابط حکومتها نیز شاهد رفتارها و تصمیم گیریهای مشوق همبستگی و همگرایی یا مسبب واگرایی هستیم. چنانچه در روابط بین دولتها کنشهای پیوسته عمومیت داشته باشد،میتوان انتظار داشت که جنگی رخ نخواهد داد و صلح بر قرار است ،ولی اگر الویت با کنش های گسسته و نا هماهنگ باشد ،وضع و حالت سبقت و ستیز به وجود می آید که در بدترین شرایط این وضع به سمت جنگ نیل میکند.به سخن دیگر اگر میان دو یا چند جامعه رقابت وجود داشته باشد ،اعم از اینکه این رقابت به منظور دست اندازی به سرزمین یا بر سر تصاحب منابع یا تحت تاثیر عوامل نژادی باشد ،امکان درگیری و برخورد آشکار و حتی جنگ میان آنها بسیار زیاد است. بنا براین، از بعد جامعه شناختی ،جنگ نوعی ستیزه گروهی در یک جامعه مدنی و پیشرفته است و مستلزم شرایط تکامل تاریخی معین و وابسته به وجود دولتها یا سازمانها شبیه دولت می باشد.(اگ برن،دبلیو.و ام .اف.نیم کوف؛زمینه جامعه شناسی ؛اقتباس از :اح.آرین پور؛تهران:سازمان کتابهای جیبی،1344،ص385.) امکان وقوع جنگ در همه ی زمانها و در همه ی مراحل و مناسبات اقتصادی واجتماعی جامعه وجود دارد و به هیچ وجه ربطی به ساختار سیاسی حاکم برجامعه و یا پیشرفت یا عقب ماندگی صنعتی ندارد.در واقع این تغییرات در جامعه و صنعت که طی دهه های اخیر صورت گرفته فقط سبب تغییر در روش جنگ و ستیزه شده. شاید بهتر باشد بپرسیم که چه عامل ویژه ای در ذات آدمی وجود دارد و چه بحرانی در جوامعی که به دست انسانها ساخته شده است وجود دارد که به رغم رشد و دگرگونی های بسیار در زمینه های گوناگون ،جوامع متناوبا به در گیری وجنگ تمایل نشان میدهند. کلاوزویتس با بررسی هایی که در کتاب خود با عنوان "در باره ی جنگ" انجام میدهد عوامل دگر گون کننده جنگ را عمدتا تحولات اجتماعی میداند تا تکامل سلاح و نظایر آن.در قرون معاصر نیز نظریه ی حاکمیت کشور در میان دانشمندان پیروان بسیاری یافته است.طبق این نظریه، اعلام جنگ ، شروع و پایان جنگ کلا از پیامدهای حاکمیت حکومتهاست؛ضمن اینکه در این دیگاه نمود و تجلی این حاکمیت ،شهریار است.به عبارت دیگر در این دیگاه جنگ زمانی رخ میدهد که پادشاه آن را تشخیص دهد و از نظر وی نفعی برای کشور در بر داشته باشد.نظریه پرداز و طرفدار اصلی این بینش نیکولو ماکیاولی (niccolo machiaveeli)است. به عقیده ی وی«هر جنگ لازم ،جنگ مشروعی است .ارزیابی یا تشخیص عناصر ضرورت تنها با تشخیص پادشاه است.تنها وظیفه ی پادشاه ،رعایت منافع ملت و سلطه سلطنتی است؛در نتیجه؛جنگی که بر این اساس صورت میگیرد یا در جهت مطالبه حق کشور انجام میشود،مشروع است»(مشروعیت جنگ و توصل به زور از دیگاه حقوق بین الملل ؛مجله سیاست خارجی ،ش دوم،ص 392)ماکیاولی به مشروع بودن آغاز جنگ از جنبه ی قدرت نیز توجه دارد و بر این باور است که انگیزه ی اساسی در اقدامات هر حاکم و هر حکومتی را قدرت تشکیل میدهد.از این رو سیاست مدار در تحصیل قدرت مجاز به استفاده از هر نوع اقدام ابزاری است. وی بر اساس این استدلال ی نتیجه میگیرد که هر جنگی که نیازمندیهای شهریار را مرتفع سازد ،مشروع است و به عبارت بهتر هر جنگی که شهریار ضروری بداند عادلانه نیز هست.ماکیاولی خصوصلا طرفدار جنگ پیش گیرانه نیز هست و آن را تنها جنگ منطقی میداند.دقیقا در این راستا قابل فهم است که چرا او بر دفاع از میهن با تمام ابزارها-اعم از ابزار های انسانی و غیر انسانی-تاکید میکند.(جامعه شناسیجنگ: پولمولوژی؛ص22) شاید این سئوال باستانی سایه به سایه ی ذهن ما را تعقیب کند که علل و انگیزه های پیدایش جنگ چیست و چه سنخ هایی دارد .از دید جامعه شناسی برای تحقق جنگ وجود چند عامل لازم است: 1)باید دو یا چند اجتماع مستقل که هر یک در منطقه معینی سکونت دارند موجود باشند؛ستیزه های اجتماعات نامستقل و به هم آمیخته جنگ نیستند. 2)باید این اجتماعات بایکدیگر در ارطباط باشند ؛میان اجتماعات بی ارطباط نه جنگ روی میدهد و نه صلح مصداق می یابد. 3)باید روابط ستیزه آمیزی بین آن اجتماعات بر قرار شود؛اگر روابط خشنی که ستیزه به شمار میرود به وجود نیاید ،جنگ تحقق نمی پذیرد.(زمینه جامعه شناسی ؛ص389) رهیافت کلی تری در زمینه ی علل بروز جنگ وجود دارد مبنی بر اینکه تغییر وتحولات در ساختار های سیاسی ،اقتصادی ،اجتماعی ،فناوری و ایدئولوژیک جوامع هر کدام در شرایط تاریخی و در فرآیند تکاملی میتوانند موجب بروز جنگ شوند.در برخورد جزئی تر –سطح خرد تحلیل-نیز هنوز پاسخ قانع کننده ای در مورد علت وقوع جنگ ارائه نشده است. مایکل هاوارد(Michael Howard)تاریخ نگار نظامی ،پس از عمری مطالعهدر باره ی موضوع مورد بحث به چنین نتیجه ای میرسد: درگیری هایی که اغلب به جنگ میان کشورها منتهی گردیده معمولا دارای انگیزه هایی غیر عقلانی و احساسی نبوده ،بلکه از وفور عقلانیت تحلیلی برمیخیزد...علت وقوع جنگهای دویست سال گذشته آن نبوده که انسان،حیوان پرخاشگر یا حیوان فزونی طلب است،بلکه بدان خاطر که انسان،حیوان ناطق است...نطفه ی جنگ با تصمیم گیری های آگاهانه و معقولی بسته میشود که پایه و اساس آنها محاسبات(هردو)طرف قضیه مبنی بر این است که منافع جنگیدن از نجنگیدن بیشتر است.اگر به راستی چنین باشد ،اندک اندک باید در صحت و سلامت عقلانیت تردید کرد.اما این تنها سطحی ترین نوع عقلانیت است که در توجیه جنگها،به ویژه در دوران مدرن به کار میرود. نظر «سوزان منسفیلد» در این زمینه حایز اهمیت است.وی عمدهی دلایل وقوع جنگ را دلایل روان شناختی ارزیابی میکند.به عقیدهی وی: جنگ نهادی است بشری که علاوه بر ارضای نیازهای عمیق روانی انسان(تمایل کودک به انتقام گیری از والدین قدرتمند،عطش سیری ناپذیر ناشی از اظطراب برای کسب مال و قدرت،احساس عجز پارانوایی و غیره)به مثابه کوششی است آیینی تا عالم طبیعت و عالم ملکوت(محیط زیست)با به همخوانی با اراده ی انسان وادارند.با این همه هر چند جنگ امروز مقوله ای روان رنجورانه به نظر می آید ،اما در هر صورت هنوز فرهنگ بشری را در چنگ خود دارد. در سطح کلان سه نگرش مطالعاتی و تحقیقاتی در مورد علل بروز جنگ وجود دارد: اول)اجتناب ناپذیر و ضروری بودن جنگ دوم)به رسمیت شناختن جنگ به عنوان یک اصل اساسی در روابط بین الملل و پیشنهاد روشهای مختلف برای پیش گیری از گسترش و تبعات آن. و دردیدگاه سوم) که بر صلح طلب بودن انسان و ضرورت تلاش برای پیش گیری از جنگ از طریق برقراری موازنه عدمی به مفهوم نفی سلطه در روابط بین الملل تاکید دارد. اصول گوناگوني در مورد بحث علي و معلولي جنگ مطرح اند، اما هر يك به اندازهِ همان تعريفهاي جنگ، اغلب، پذيرش پنهاني يا روشن مسائل فلسفي گسترده، دربارهِ ماهيت جبرگرايي و اختيارگرايي را منعكس مي كنند. براي نمونه، اگر ادعا شود كه انسان در انتخاب رفتارهايش آزاد نيست (جبرگرايي حداكثري)، جنگ به يك واقعيت تقديري عالم تبديل مي شود كه در آن، انسانيت و نوع بشر قدرت هيچ تغييري را ندارد. همچنين، سازمان دهي اين ديدگاهها نشاني از اين ادعاي انسان است كه جنگ حادثه اي ضروري و ناگزير است كه انسان هرگز نمي تواند از آن فارغ باشد. در حالي كه ديدگاه مزبور اجتناب ناپذيري جنگ را مي پذيرد ادعا مي كند كه انسان قدرت كاهش ويرانيهاي آن را دارد. در واقع، اين بدان معناست كه انسان عهده دار اعمال خود نيست؛ از اين رو، عهده دار وقوع جنگ نيز نمي باشد. در موردي كه بر علل جنگ تكيه مي شود، روش تحقيقي عقلاني است. در يك حالت كم رنگ تر جبرگرايي، نظريه پردازان ادعا مي كنند كه هرچند انسان محصول محيط اطراف خود است، اما قدرت اين را دارد تا آن را تغيير دهد. استدلالهاي مربوط به اين منظر كاملاً پيچيده اند؛ زيرا، آنها اغلب فرض مي كنند كه نوع انسان به منزلهِ يك كل تحت تسلط نيروهاي تسليم نشدني است كه او را به دليل دوري از جنگ به فعاليت وا مي دارند، اما برخي از واقعيتها وجود دارند كه فيلسوفان و دانشمندان آنها را در نظر نگرفته اند؛ زيرا، مردم از توانمنديهاي لازم در اين زمينه كه چه تغييراتي لازم است تا به جاي تواناييهاي نظامي انسانها به كار رود، برخوردارند. همچنين، تناقضها و پيچيدگي ديدگاهها در اين مورد نسبتاً كم اند؛ از اين رو، مي توان اين پرسش را طرح كرد كه چرا بايد برخي خارج از شمول قانون قرار گيرند، در حالي كه هر انسان ديگري مشمول آن است؟ برخي ديگر كه بر آزادي انسان براي انتخاب تأكيد دارند، ادعا مي كنند كه جنگ محصول انتخاب انسان است؛ از اين رو، او كاملاً مسئوليت آن را به عهده دارد، اما مكتبهاي مختلف فكري با رويكردهاي متفاوتي دربارهِ ماهيت انتخاب و مسئوليت ناشي از آن براي انسان اظهار نظر كرده اند. با وجود اين، مسئوليت دولت و شهروندان و بحث علّي جنگ بايد از نظر فلسفه سياسي با تعمق بيشتري بررسي شود. اين نگرانيها نسبت به مسائل اخلاقي انسان را به اشتباه مي اندازد (در اينكه انسان در مقابل جنگ چه اندازه مسئوليت اخلاق شهروندي دارد؟)، اما با ملاحظهِ عليت در جنگ، حتي با فرض اينكه انسان در مقابل آغاز شدن جنگ مسئوليت دارد، بايد پرسيده شود چه قدرتي جنگ را قانوني مي كند؟ در اينجا، مسائل توصيفي و اصولي مطرح مي شود تا بتوان دربارهِ كسي كه قدرت مشروع براي اعلام جنگ دارد، تحقيق كرد؛ بنابراين، بايد به مسائلي، مانند آيا آن قدرت داراي مشروعيت است يا بايد مشروعيت داشته باشد، پرداخت. براي نمونه، ممكن است كسي بپرسد آيا آن قدرتي كه خواست مردم را منعكس مي كند، بايد آنها را دربارهِ چيزي كه مي خواهند، آگاه كند؟ يا اينكه قشر هايي از مردم به دليل شيوهِ تفكرات نخبگان تحت تأثير قرار مي گيرند و ممكن است در نهايت، نخبگان آنچه را كه اكثريت جست وجو مي كنند، دنبال نمايند؟ بسياري از طبقات اشرافي نگرش آزادانه نسبت به جنگ را سرزنش مي كنند و برخي ديگر از آنها، به دليل بي ميلي نسبت به جنگ، آنها را سرزنش مي كنند. بدين ترتيب، كساني هستند كه بر جنگ به منزلهِ محصول انتخاب انسان تأكيد مي كنند و آن را با توجه به طبيعت اخلاقي و سياسي اش مدنظر قرار مي دهند؛ بنابراين، يكبار ديگر، قلمرو فلسفي گستردهِ طرفداران مابعدالطبيعه علل وقوع جنگ را مي توان مشاهده كرد. اينها ممكن است به سه دسته عمده تقسيم شوند: كساني كه علت جنگ را در محيط انسان جست وجو مي كنند و برخي ديگر كه آن را در فرهنگ انسان پيگيري مي كنند و گروه سوم كه علت جنگ را در استعداد و توان عقلي انسان مي جويند. برخي ادعا مي كنند جنگ محصول محيط به ارث رسيدهِ بشري است كه با مخالفتهاي قديمي پي در پي و با جبر همراه است. طرفداران اين نظريه ادعا مي كنند كه انسان طبيعتاً، بايد مهاجم يا مدافع سرزمين خود(perpetual peace)باشد. تحليل پيچيده تر نظريه بازي و تغيير شكل وراثتي، وقوع خشونت و جنگ را تبيين مي كند (ريچارد داوكين دربارهِ اين حوزه نظرات جالبي دارد). در درون اين مكتب فكري وسيع، برخي مي پذيرند كه انسانهاي متخاصم مي توانند تغيير را بپذيرند تا رفتار مسالمت آميز را تعقيب كنند (ويليام جيمز)، برخي ديگر دربارهِ فقدان خويشتن داري ارثي نسبت به جنگ همراه با سلاحهاي خطرناك فزاينده نگران اند (كزاد لورنز) و عده اي نيز ادعا مي كنند كه جريان طبيعي تحولات، روندهاي صلح آميز رفتارها را نسبت به خشونت تقويت خواهند كرد (ريچارد داوكين). براي رد كردن جبرگرايي زيستي، فرهنگ گرايان مي كوشند تا علت جنگ را در درون نهادهاي فرهنگي ويژه بيابند. افزون بر جبرگرايي ، فرهنگ گرايي زماني به كار مي رود كه طرفداران آن ادعا كنند كه جنگ تنها محصول فرهنگ يا جامعهِ انساني است، با ديدگاههاي متفاوتي كه دربارهِ طبيعت يا امكان تغيير فرهنگ مطرح مي شود. براي نمونه، مي توان با اخلاق خوب تجاري انسانهاي زيادي را در تعامل صلح آميز متقابل به كار گرفت و حتي تمايلات فرهنگي جنگ طلبانه را از ميان برد (همان گونه كه كانت باور داشت) يا با فرهنگهايي كه تحت سلطه اند، از طريق تحميل مجازات به پذيرش ديدگاههاي ويژه وادار كرد يا اين مسئله بدين پرسش دربارهِ طبيعت قانوني و تجربي دربارهِ شيوهِ برخي از جامعه هايي كه از پيش در جنگ اند، منجر مي شود و شايد اين شيوه دربارهِ پيشرفتهايي همانند جوامع ديگر به كار گرفته شوند. عقل گرايان كساني مي باشند كه بر تأثير عقلي آدمي در امور انساني تأكيد دارند؛ بنابراين، اعلان مي كنند كه جنگ بايد حاصل عملكرد عقل باشد. بدين ترتيب، براي برخي از مواردي كه عملكرد انسان عقلاني نباشد، بايد متأسف بود. او مي تواند خوبي را طلب نكند يا بجنگد، اما بايد بيش از يك حيوان صلح طلب باشد. برخي ديگر عقل را مورد نظر قرار مي دهند تا از تفاوتهاي نسبي فرهنگي و ريشه هاي اختلافات فراتر روند. در نتيجه از دید آنها، رها كردن عقل علت عمده جنگ است.( Absolute War and total war)عقل گرايان براي رسيدن به فلسفهِ رواقي به گروههاي مختلف تقسيم مي شوند. بهترين طرفداري از آن را مي توان در نظريه هاي ايمانوئل كانت و رسالهِ معروف او" صلح ابدي" ديد. بسياري از افراد شيوه هاي جنگ را در رها كردن عقل انسان تبيين مي كنند. انديشه هاي اين گروه تحت تأثير افلاطون است كه استدلال مي كند جنگها و انقلابها واقعاً و صرفاً از جسم و تمايلات انسان ناشي مي شود، يعني تمايل انساني اغلب يا به طور هميشگي، به تباه كردن ظرفيت عقل او مي انجامد كه نتيجهِ آن فساد سياسي و اخلاقي است. انعكاس نظريه هاي افلاطون دربارهِ جنگ در تفكر غربي كاملاً مشهود است. براي نمونه، اين تأثير در انديشهِ فرويد كه ريشه هاي جنگ را در غريزهِ مرگ مشاهده مي كند، ظاهر مي شود. همچنين، تأثير فرويد در تفسير داستايوسكي دربارهِ وحشي گري ذاتي انسان، به خوبي نمايان است. در واقع، دفاع افراد مزبور از جنگ، مقولهِ آزار دهنده اي است؛ چرا كه طبق نظريهِ آنها، درون هر انساني، يك حيوان نهفتهِ خشمناك وجود دارد كه اگر برانگيخته شود، به طور ناگهاني، طعمهِ خود را عذاب مي دهد؛ حيواني كه ياغي است، زنجير پاره مي كند، مريض است و ... اين مسئله، تمركز بر يك جنبهِ ماهيت انسان است. اگر تبيين علت جنگ را ساده تر كنيم، تبيين ساده متقاعد كننده اي به دست مي آيد. براي نمونه، تأكيد بر عقل انسان به منزلهِ علت جنگ متقاعد كننده است تا از ويژگيهاي فرهنگي عميقي كه جنگ را در رويارويي با درخواست جهاني صلح هميشگي مي كند، چشم پوشي شود و از آن مانند يك ستيزه جويي ارثي در برخي از افراد يا گروهها چشم پوشي شود. همين طور، تأكيد بر عليت زيستي جنگ مي تواند از ظرفيت عقلاني انسان براي كنترل جنگ يا ارادهِ او عليه آن و استعدادهايش چشم پوشي كند. به عبارت ديگر، زيست شناسي انساني مي تواند بر تفكر او اثر داشته باشد و بدين ترتيب، بر پيشرفتهاي فرهنگي مؤثر باشد و در تحولات ساختارهاي فرهنگي بر پيشرفتهاي عقلاني و زيستي تأثير گذارد. ماهيت انسان و جنگ ماکیاولی همانند هابز که میگوید :«انسان گرگ انسان است»نسبت به سرشت و ماهیت آدمی بد بین است. او بر این باور است که هر کس که قدرت بیشتری داشته باشد ،میتواند ضعیف تر ها را تحت سلطه ی خود بگیرد.وی به دولتمردان و نخبگان حاکم رهنمود میدهد که باید از زور به شدید ترین نحو استفاده کنند. (آشوری،داریوش؛فرهنگ سیاسی؛جلد دوازدهم،تهران:انتشارات موروارید،ص153.همچنین ر.ک.:جونز،و.ت.؛خداوندان اندیشه سیاسی ،ترجمه علی رامین؛تهران:امیرکبیر،1358،ج دوم،ص 29-30) به دلیل اینکه تمایل ادمی به قهر چیزی نیست جز جز همان میل آزادی مطلوب انسان،لذا در بینش ماکیاولیستی هیچ معیاری برای قضاوت حاکم وجود ندارد ،مگر موفقیت های سیاسی و ازدیاد قدرت او.برای این کار انسان به استفاده از هر عملی –اعم از حیله ،ریا،خیانت و تقلب-مجاز است.بر این مبنا جنگی که در آن نظامیان دست به کشتار یکدیگر وغارت شهر ها نزنند و سرزمینها را ویران نکنند،جنگ به حساب نمی آید. توماس هابز وضع طبيعي را با توجه به ماهيت اصولي انسان تعريف مي كند. به عقيدهِ هابز، هيچ قدرت خارجي يا قوانين تحميلي اي وجود ندارد كه وضع طبيعي را همچنان، پايدار نگه دارد. يعني زماني كه انسانها بدون يك قدرت مافوق (دولت) زندگي مي كنند، در ترس هميشگي به زندگي خود ادامه مي دهند و در شرايط منازعه قرار دارند؛ شرايطي كه با جنگ همه عليه همه برابر است.البته، تفسير هابز نقطهِ آغاز مفيدي براي بحث دربارهِ سرشت طبيعي انسان است و در اين مورد بسياري از فيلسوفان بزرگ پيرو او هستند. كساني، مانند لاك و روسو با برخي از توصيفهاي هابز موافق اند. در واقع، لاك حالت جنگ طلبي مطلق و هرج و مرج طلبي كامل هابز را رد مي كند، اما مي پذيرد كه هميشه اراده اي براي سودجويي در شرايط فقدان قانون و ضمانت اجرايي آن وجود دارد.روسو تصور هابز را با اين استدلال كه انسان در وضع طبيعي، طبيعتا،ً صلح طلب است، نه جنگ طلب، به گونهِ ديگري تعبير مي كند، هرچند هنگامي كه سياست بين الملل را شرح مي دهد، به متفكري شبيه است كه استدلال مي كند دولتها بايد فعال (مهاجم) باشند وگرنه سقوط مي كنند و فرو مي ريزند، جنگ اجتناب ناپذير است و هر تلاشي در راستاي اتحاد براي صلح بيهوده است. به اعتقاد كانت، ستيزهِ ذاتي ميان انسانها و اخيراً، ميان دولتهايي كه بشريت را براي صلح و اتحاد برمي انگيزانند، وجود دارد.البته، اين بدان معني نيست كه عقل انسان به تنهايي به او سودمندي اتحاد صلح آميز را مي آموزد، بلكه بدين معناست كه زماني كه ساختارهاي بيروني ناقص اند، جنگ اجتناب ناپذير است، اما حتي كانت هنوز تصور بدبينانه درباره نوع انسان را حفظ مي كند. به نظر مي رسد جنگ در ماهيت انساني نقش بسته است و حتي بايد به منزلهِ پديده هاي شريف ملاحظه شود تا بتوان ازطريق عشق انسان به آن، به شرف و عزت، بدون انگيزه هاي خودپسندي رسيد.هابز تصوراتي دربارهِ بشريت ارائه مي دهد كه بسياري با آن موافق نيستند. او به گونه هاي مختلف اجتماع اشتراكي اشاره مي كند كه با توجه به جدا كردن مشكلات فردي از مشكلات ديگران و عقد قرارداد، صلح را برمي انگيزند. گفتهِ ارسطو كه انسان حيوان سياسي است، بيانگر تلاش براي تأكيد بر روابط اجتماعي است كه از ويژگيهاي انسان است؛ از اين رو، هر ساختار نظري درباره ماهيت انسان و جنگ به آزمون جامعه اي نيازمند است كه انسان در آن زندگي مي كند. بر اساس اين ديدگاه، عناصر حكومتي دربارهِ ماهيت انسان به زمان و مكان، همچون ماهيت جنگ و اخلاق نيز وابسته اند. برخي ديگر، مانند كنت والتز استدلال مي كنند تا هنگامي كه طبيعت انسان در آغاز جنگ نقش دارد، نمي توان آن را تبيين كنندهِ هر دو گونهِ جنگ و صلح تصور كرد. به استثناي اينكه برخي از مواقع، انسان مي جنگد وگاهي نمي جنگد،اگزيستانسياليستها چنين وجودي را كه با استقلال كامل اراده همساز باشد، انكار مي كنند.مسئله اينجاست كه اين تعهد هيچ نيازي به تجسس براي مردم در جنگها در زمانها و مكانهاي مختلف پديد نمي آورد؛ بنابراين، بايد فايدهِ بزرگي براي مورخان نظامي و فعالان صلح داشته باشد.
-
در ادامه به بحث جنگ و اخلاق جنگ از دیدگاه ادیان مختلف خواهیم پرداخت که مقاله آن در سایت میلیتاری از آدرس زیر قابل دسترسی است http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=876
-
جنگ و فلسفه ی اخلاقی به باور ماکیاولی حفظ امنیت میهن و هم میهنان بالا ترین و مقدس ترین هدف هر جنگ است ؛بنابراین نباید اجازه داد که ملاحظات و مسایل مربوط به اخلاق ،چون بی عدالتی یا عدالت ،اصول بشریت یا توحش ،افتخار یا سرکشی چه در تصمیم گیری و چه در کاربرد ابزارها کمترین دخالتی داشته باشد.در نظر ما کیا ولی ،عملا به هیچ چیز جز فتح و پیروزی نباید اندیشید.(خداوندان اندیش ه سیاسی؛ترجمه علی رامین؛تهران:امیر کبیر ،1358 ج دوم، ص 18)نقطهِ عزيمت براي تحقيق دربارهِ اصول اخلاقي مربوط به جنگ، به ارائهِ نظريه اي در اين زمينه مي انجامد كه بحث دربارهِ آنها را به خوبي در كتابها و دايره` المعارفها مي توان يافت. با وجود نظريات فلسفي گستردهِ مربوط به جنگ، تحليل درباره اخلاق با اين پرسش آغاز مي شود كه آيا جنگ از نظر اخلاقي قابل توجيه است؟ در پاسخ بدين پرسش دوباره بايد به طرح تصورات توجيهي و اخلاقي كه مستلزم اشخاص و گروههاست، پرداخت. جنگ به منزلهِ تلاشي جمعي، فعاليت مشتركي را به كار مي گيرد.در اينجا، نه تنها پرسشهاي اخلاقي نشان دهندهِ مسئوليت و فرمانبرداري و نمايندگي حكومت از مردم است، بلكه پرسشهايي دربارهِ طبيعت نمايندگي نيز مطرح مي شود؛ پرسشهايي مانند اينكه آيا ملتها مي توانند مسئوليت اخلاقي نسبت به جنگهايي كه در آن گرفتاراند داشته باشند؟ مقامات عالي جنگي از نظر اخلاقي و نظامي چه مسئوليتي در مورد جنگ بر عهده دارند؟ چرا بايد حمله نظامي پذيرفته شود و چرا بايد يك شهروند يا حتي يك نوزاد، جنايتهاي جنگي كشورش را تحمل كند؟ آيا چنين چيزي جنايت جنگي است؟ نظريهِ جنگ دقيقا، با ارزيابي ملاكهاي سياسي و اخلاقي براي توجيه اقدام به جنگ (دفاعي يا تهاجمي)، آغاز مي شود، اما برخي از منتقدان يادآور مي شوند كه توجيه جنگ قبلاً ارائه شده است.تمام آنها سرفصلهاي قانوني سياسي و ملاكهاي اخلاقي براي توجيه جنگ اند؛ بنابراين، نخستين توجيه دربارهِ جنگ به انديشه نيازمند است. صلح طلبها جنگ را انكار مي كنند يا حتي هر نوعي از خشونت را كه بتوان از نظر اخلاقي مجاز دانست، منكر مي شوند، اما همان طور كه پيش از اين بيان شد، ديدگاههاي مختلفي وجود دارد. برخي اظهار مي كنند كه استفاده از جنگ، تنها براي دفاع يا دست كم، متوسل شدن به دفاع جايز است، در حالي كه برخي ديگر به طور قاطع، هرگونه خشونت يا جنگ را از هر نوع كه باشد، رد مي كنند. اصلاح طلبان مطلق گرا نيز، حركت از وضعيت صلح طلبي به اخلاق گرايي كه جنگ را براي حمايت از دفاع، يا صلح پايدار مي خواهند، نمي پذيرند. بايد يادآور شد كه چنين ديدگاههايي ممكن است جنگهاي دفاعي بازدارندهِ تهاجمي و مداخله جويانه را در راستاي هدف اساسي صلح بپذيرند. فراتر از اخلاق صلح گرايانه (صلح هدف غايي است كه از آرامش طلبي و رد كردن جنگ به عنوان يك هدف متمايز مي شود)، نظريه هاي ديگري هستند كه يك ارزش اخلاقي را در جنگ بنا مي نهند. جنگ و جنگيدن بايد براي هدف جنگي باشد ، اما نويسندگان بسياري بدين دليل كه جنگ نتايج متفاوتي با صلح دارد، از آن حمايت كرده اند. در اين طيف فكري، كساني هستند كه به منزلهِ داروينيستهاي اجتماعي مشخص شده اند و كمك فكري آنها ممكن است به دليل دگرگون كردن روند به كارگيري جنگ قابل ستايش باشد. اين نظريه ممكن است براي تشويق اشخاص يا گروهها براي استفاده از بهترين قابليتهاي آنها يا دور كردن اعضاي ضعيف يا گروههايي از سلطه سياسي به كار رود.اخلاق جنگ با حوزهِ فلسفه سياسي مرتبط است كه در آن، مفاهيم مسئوليت و سلطهِ سياسي وجود دارد. همچنين، مفاهيم هويت و شخصيت جمعي بايد مورد پذيرش و تحقيق قرار گيرند. در اين راه، عليت جنگ مي تواند راه گشا باشد. براي نمونه، اگر قانون اخلاق جنگ، به هويت حقوقي دولت مربوط است، جنگ مي تواند وجود داشته باشد؛ مسائلي كه با تبيين مسئوليت سياسي و اخلاقي آغاز جنگ مرتبط اند. اگر بپذيريم كه دولتها مناديان جنگ مي باشند، پس تنها رهبران دولتها مسئوليت سياسي و اخلاقي جنگ را به عهده دارند. اينكه دولتها هميشه تحت فرمان مردمي هستند كه بر آنها حكومت مي كنند، تصوري ذهني است. تنها در موارد استثنايي مسئوليت سياسي و اخلاقي جنگها به شهروندان نيز سرايت مي كند. بنابراين، از آنجا كه جنگ تنها يكبار آغاز مي شود، فيلسوفان نه با اين وضع جنگ، بلكه با رعايت اخلاق در جنگ مخالف اند. در حالي كه بسياري از افراد ادعا كرده اند كه اخلاق لزوماً با توجه به طبيعت جنگ در نظر متفكران مسيحي چون آگوستين كنار گذاشته شده است، برخي ديگر مي كوشند تا جنگ جوياني را كه هم وابستگيهاي اخلاقي در جنگ و هم خشونتهاي گوناگون دارند، به ياد آورند تا براي اهداف اخلاقي حساس باقي بمانند. در اصطلاح جامعه شناسي، اين پيشرفت و عقب نشستن از جنگ است كه اغلب، در تمام مراسم و تشريفات مذهبي روي مي دهد و نشان دهندهِ فاصلهِ گامهاي آنها بيرون يا عقب تر از جامعهِ مدني است.به طور كلي، جنگ مستلزم كشتن و تهديد انسان براي كشتن است و نويسندگان اگزيستانسياليست به اين نتيجه در آزمونشان از پديدار شناسي جنگ مي رسند. اخلاق گرايان، پرسشهايي را دربارهِ نگاه اخلاقي يا اهداف قابل توجيه جنگ افزارها مطرح مي كنند. برخي از نويسندگان دربارهِ اينكه آيا هر چيزي در جنگ زيباست يا آيا منازعات بايد متوقف شود، توافق كلي ندارند، هرچند دلايلي براي حمايت از برخي از ابعاد اخلاقي جنگ، مانند تأثير جنگ افزارها در ايجاد ترس و پرهيز از منازعه (ايجاد صلح و سود متقابل) ديده مي شود. در اينجا، تمايزي ميان جنگ مطلق و جنگ فراگير وجود دارد.جنگ مطلق رزم آرايي تمام منابع و شهروندان جامعه براي انجام وظيفه در خدمت ماشين جنگ را توصيف مي كند. از سوي ديگر، جنگ فراگير توصيف فقدان موانع در آغاز جنگ (درگيري و تبادل آتش همه جانبه) است؛ بنابراين، مسئوليت سياسي و فلسفي جنگ با توجه به فراگير و مطلق بودن آن، تجزيه و تحليل مي شود كه تفسيرهاي متفاوتي ارائه مي دهند؛ زيرا، آنها بايد پيوستگي شهرونداني را كه براي جنگ نمي كوشند، توجيه كنند كه گويي مانند كودكان، معلولان و مجروحان كه نمي توانند بجنگند، ناتوان هستند. شايد حاميان جنگ مطلق استدلال كنند كه اعضاي يك جامعه گرفتار مسئوليتهايي اند كه براي حفاظت شهر بر عهده دارند و اگر برخي از اعضا در كمك كردن ناتوان اند، پس تمام ديگراني كه توانايي جسماني دارند، وظيفهِ مطلق دارند كه به بخشهاي ديگر جامعه كمك كنند. در اينجا، ادبيات تبليغات جنگ به خوبي بيان مي شود. همين نتايج از طريق افراد ديگري نيز كه از جنگ فراگير حمايت مي كنند، دنبال مي شود و در نتيجه، از نظر آنها، هدف نظامي تقريباً، براي تمام مردم مقدس است. برخي ديگر از معيار مناسبي كه ميخائيل والزر در جنگ عادلانه و غيرعادلانه توصيف مي كند، نتيجه مي گيرند كه تهديدهاي شديد عليه انسانها، سستي تدريجي ساختارهاي اخلاقي را باعث مي شود. براي نمونه، ديويد هيوم تمامي مفاهيم عدالت در جنگ را رها مي كند و تا زماني كه اين تعهد، عامل مهلكي مي شود، به هر عمل مجازي توسل مي جويد. برخي ديگر صرفاً بيان مي كنند كه جنگ و اخلاق با هم تركيب شدني نيستند. نويسنده: حسین اژدر منابع: مقاله ی فلسفه ی جنگ"اثر دکتر موزلی به ترجمه ی قدرت الله قربانی –شماره ی 41 ماهنامه نگاه" - کتاب:جنگ وصلح –بررسی مسایل نظامی و استراتژیک معاصر-دکتر سید علیرضا ازغندی- تهران:انتشارات سمت-1384
-
جنگ و اخلاق جنگ در دین سیک در دین سیک نیز مفهوم جنگ عادلانه وجود دارد و در زبان سانسکریت به آن Dharam Yudh گفته میشود که به معنای جنگ در دفاع از عدالت و نیکوکاری است. در چنین جنگی باید جنگ به عنوان آخرین راهحل تلقی شود، انگیزه جنگ نباید انتقام یا دشمنی باشد، ارتش نباید دربرگیرنده سربازان مزدور باشد، ارتش باید منظم باشد، از حداقل نیرو باید استفاده کرد، غیرنظامیان نباید صدمه ببینند، دشمن نباید غارت شود، سرزمین نباید پهناورتر شود، داراییها باید به صاحبان آن بازگردانده شود. این ایده به نظریه جنگ عادلانه که در غرب رایج است، شباهت دارد. سیکها همچنین اعتقاد دارند معاهده و آتشبس باید شرافتمندانه باشد، مکانهای عبادی هیچ کدام از ادیان نباید صدمه ببیند. تفاوت مهم اعتقادات سیکها با نظریه جنگ عادلانه این است که سیکها اعتقاد دارند اگر جنگ عادلانه است، باید آن را انجام داد، حتی اگر هیچ گونه احتمال پیروزی در جنگ نمیرود. اگرچه سیکها بشدت از اقداماتی که حقوق بشر را ترویج میدهد و میان دین و کشور هماهنگی به وجود میآورد، حمایت میکنند. در تعالیم "گورونانک" (گورو به معنای معلم پیشوای دینی) پایهگذار دین سیک در قرن 16 آمده دین سیک دین صلح است. او نوشته: هیچ کس دشمن من نیست، هیچ کس غریبه نیست، من در کنار همه با صلح زندگی میکنم، خداوند مرا یاری میکند تا از نفرت و تعصب دور شوم. در زمان گوروی پنجم، "ارژآن دو" دین سیک به طور فزایندهای نظامی شد، اما این امر تنها در پاسخ به اقداماتی صورت گرفت که قصد سرکوب کردن این دین را داشت. ششمین گورو، "هار گوبایند" گفت که خشونت گاهی برای ایجاد صلح و حمایت از بیگناهان لازم است. دهمین و آخرین گورو، "گوبایند سینگ" سیکها را موظف کرد علیه تخاصم بجنگند: زمانی که تمام تلاشها برای ایجاد صلح ناکام میماند، برق فولاد قانونی است و شمشیر کشیدن حق است.