mahdi345n

Members
  • تعداد محتوا

    684
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های mahdi345n

  1. دست داش سعيد درد نكنه. توي اون عكس اخري ميشه عمق خستگي رو تو چهرش ديد. جدا كه ايران پر هست از اين دلاور مردان.
  2. متخصصان امور امنیت رایانه ای در جهان با بررسی پنج نمونه از بزرگترین و جدیدترین حملات سایبری در کشورهای مختلف، کرم استاکس نت را که به شکلی گسترده قصد تحت تاثیر قرار دادن ایران را داشت یکی از پیچیده ترین حملات سایبری جهان می دانند. به گزارش خبرگزاری مهر، ما در جهان سایبری زندگی می کنیم، از بانکداری گرفته تا ارتباطات و یا خرید، تقریبا تمامی فعالیتهای روزانه بشر به سوی اینترنت گرایش یافته است، متاسفانه هرچه بشر بیشتر بر تکنولوژی تکیه می کند بیشتر در معرض خطر حملات سایبری قرار می گیرد. شاید بزرگترین نگرانی درباره آنچه افراد مختلف آن را "پنجمین میدان جنگ" می خوانند (چهار میدان دیگر زمین، دریا، هوا و فضا هستند) نامرئی بودن آن است. به دلیل اینکه حملات سایبری از طریق شبکه های پیچیده رایانه ای و معمولا از جانب منابع درجه دو یا سه انجام می گیرند، تعیین منشا اصلی برخی از این حملات تقریبا غیر ممکن است. به گفته "آرون سود" نایب رئیس مرکز بین المللی سایبری در دانشگاه "جورج میسون" اگر یک هواپیما را ببینید می دانید که به نیروی هوایی کشوری تعلق دارد، اما اگر به شما حمله سایبری شود حتی نمی توانید بفهمید از کجا به شما حمله شده است. حملات سایبری دامنه متنوعی دارند، از شوخی های معمولی گرفته تا کرمهای مخرب رایانه ای که به واسطه حافظه های قابل حمل جا به جا شده و امنیت کلی کشوری را به خطر می اندازند. از آنجایی که امروزه تمامی زندگی ما به تکنولوژی، رایانه ها و اینترنت گره خورده است اطمینان از ایمن بودن این ابزارها بسیار حیاتی است. متخصصان با بررسی حملات سایبری پیشین به بررسی سازه هایی پرداخته اند که بیشترین آسیب پذیری را در برابر حمله های تبهکارانه سایبری داشته اند تا راه حلی مناسب به دست آورند. در ادامه پنج نمونه خبرساز از حملات سایبری را که در میدان جنگ پنجم رخ داده اند و برخی راهکارها برای مقابله با چنین نمونه هایی را مشاهده می کنید: کرم استاکس نت - 2010 به گزارش مهر، این کرم در سال جاری کشف شد و متخصصان این کرم را به عنوان یکی از پیچیده ترین کرمهای رایانه ای که تا به حال مشاهده شده می شناسند. این کرم به سیستمهای رایانه ای صنعتی که سیستمهای ماشینی نیروگاه ها و کارخانه ها را تحت کنترل دارند، حمله می کند. این کرم با بهره برداری از چهار نقطه ضعف که پیش از این در سیستم عامل ویندوز ناشناخته باقی مانده بودند، فعالیت می کند. برای مثال یکی از آسیب پذیری های ویندوز به استاکس نت کمک می کند در میان شبکه های محلی گسترش پیدا کند، دیگری به پخش شدن کرم در میان سخت افزارهای قابل جا به جایی از قبیل حافظه های USB و یا درایورهای CD کمک می کند. به گفته متخصصان قابلیتهای این کرم در استفاده از بیش از یک نقطه ضعف سیستم عامل رایانه ها کاملا بی سابقه است و نشان از حمایت دولتی و پشتیبانی مالی شدید از این کرم رایانه ای دارد. با وجود اینکه هنوز تعیین قطعی هدف اصلی استاکس نت امکان پذیر نیست اما حملات این کرم به شکلی مشخص و نامتناسب به سوی ایران متمرکز بوده است. هر چند که این عملیات ناموفق بود. عملیات آئورا - 2009 در سال گذشته میلادی، گوگل، آدوبی و در حدود 30 شرکت دیگر اعلام کردند قربانی حملات به شدت پیچیده سایبری شده اند. هکرها طی این حملات توانسته بودند با بهره برداری از نقطه ضعفی شناخته نشده در مرورگر اینترنت اکسپلورر، به اطلاعات حیاتی و خصوصی این شرکتها دست پیدا کنند. نام این حمله سایبری توسط نایب رئیس شرکت مک کافی، "دیمیتری آلپروویچ" انتخاب شده است که با ردیابی فایلهای آلوده موفق به کشف واژه "آئورا" به معنی سپیده دم در میان فایلها شد. این بار هم با وجود اینکه امکان اطمینان یافتن وجود نداشت، باز همه نگاه ها متوجه چین شد و انتشار اسنادی درباره ارتباط دولت چین با این حمله سایبری توسط وب سایت جنجالی ویکی لیکز، فرضیه مقصر بودن چین در این حملات گسترده سایبری را تقویت کرد. به گفته آلپروویچ این حمله مدل ذهنی که "در برابر چه کسی باید از خود محافظت کنیم" و "محرک هکرها چه می تواند باشد" را تغییر داد. نکته کلیدی دیگر نیاز به افزایش احتیاط در میان کارمندان شرکتهای چند ملیتی است تا در هنگام استفاده از رایانه های شرکت دقت کافی را به خرج دهند زیرا در شرکت گوگل یک کلیک کوچک و نا آگاهانه بر روی یک پیغام کوتاه منجر به بروز تمامی این مشکلات شد. فرماندهی مرکزی ایالات متحده آمریکا - 2008 به گزارش مهر، برخی از سازمانها به ویژه سازمانهای دولتی رایانه های خود را از دسترس عموم و یا عضویت در شبکه های غیر ایمن خارج می کنند تا از بروز شکافهای امنیتی در آن جلوگیری کنند. در زبان رایانه ای این شکاف به شکاف هوایی شهرت دارد با این همه با ظهور رسانه های قابل حملی مانند حافظه های USB و یا CD ها تبهکاران سایبری فرصتی مناسب را برای نفوذ به درون شبکه های بسیار ایمن به دست آوردند. در سال 2008 وزارت دفاع آمریکا با چنین حملاتی مواجه شد که منبع اصلی آن یک حافظه USB غیر ایمن بود که به یک لپ تاپ وصل شده بود. این حافظه حاوی کدهای مخربی بود که در سرتاسر رایانه های وزارت دفاع آمریکا پخش شد و اطلاعات موجود در این رایانه ها را به سرورهای خارجی ارسال کرد. از دیگر حملات سایبری ارتشی ناشی از حافظه های قابل حمل می توان به استاکس نت که به آن اشاره شد و کپی شدن فایلهای فوق سری ارتشی توسط سرباز "بردلی مانینگ" بر روی CD یکی از خواننده ها پاپ اشاره کرد که این اسناد و فایلها که حاوی تصاویر ویدیویی حمله آمریکایی ها به غیر نظامیان و 250 هزار مکالمه دیپلماتیک بود در نهایت توسط وب سایت ویکی لیکز منتشر شد. نکته قابل توجه در این حمله سایبری توجه به این نکته است که اگر افراد نسبت به آنچه در رایانه های خود ذخیره می کنند، دقت کافی به خرج ندهند، رعایت ایمنی برای پرهیز از شکاف هوایی ارزشی نخواهد داشت. گرجستان - 2008 در سال 2008 و درست یک هفته پس از یورش روسیه به گرجستان، حمله ای سایبری دولت و وب سایتهای رسانه ای این کشور را دچار اختلال کرد. همانظور که در سال 2007 نیز جو سیاسی اقتضا می کرد کرملین دستور یک حمله سایبری را به استونی صادر کند. با این تفاوت که افرادی که به گرجستان حمله کردند سیستمهای رایانه ای سازمانی این کشور را نیز بی نصیب نگذاشتند. این حمله به "باتنت" شهرت داشته و به گونه ای است که هر شهروند روسی می توانسته است آگاهانه یا نا آگاهانه و با دانلود نرم افزاری سبک به ایجاد اضافه بار بر روی وب سایتهای دولتی و سازمانی گرجستان کمک کرده باشد. استونی - 2007 به گزارش مهر، در این سال کشور استونی در معرض سیلی از حملات سایبری قرار گرفت که کل زیرساختارهای اینترنتی کشور را تحت تاثیر خود قرار دادند و البته هدف اصلی وب سایتهای دولتی و سازمانی، بانکها و روزنامه ها بودند. با توجه به زمانبندی حملات که در زمان مجادله این کشور و روسیه بر سر برداشتن یادبود شوروی از پایتخت استونی بود، مقامات استونی روسها را عامل اصلی این حملات می دانند. با این حال مثل همیشه امکان ردیابی منشا اصلی این نوع از حملات وجود نداشته و نخواهد داشت. http://www.tabnak.ir/fa/news/135009/معرفی-بزرگترین-حملات-سایبری-جهان
  3. mahdi345n

    شماره 127 هنوز سالم است

    سربازان خميني بعد از يكسري مسائل ما را به كربلا بردند. بدون اينكه روي ماشين ها عكس صدام باشد ويا از ما عكس بگيرند و هيچ تبليغاتي هم نكردند. از موصل تا بغداد با قطار و از آنجا تا كربلا با اتوبوس رفتيم. در اين مسير زيباترين حادثه اي كه اتفاق افتاد، در راه آهن موصل بود. زماني كه مي خواستيم به بغداد برويم يك گروهبان شيعه به همراه سه سرباز مسئول ما بودند. ما با اينها حرف مي زديم و برخورد خوبي داشتيم. با يكي از سربازها شب صحبت كرديم و گفتيم در ايران اسلام بيشتر رعايت مي شود يا عراق؟ و پرسيديم كه تو جمهوري اسلامي را مي شناسي؟ او گفت: «مگر مي شود كه كسي شيعه باشد و جمهوري اسلامي را نشناسد؟» گفتيم چه كسي را از ايران مي شناسي؟ جواب عجيبي داد؛ گفت: «مگر مي شود شهيد رجايي را كسي نشناسد؟» بعد از آن به كربلا رسيديم، كربلا زياد دست نخورده بود؛ ولي خيلي كثيف بود و ما باور نمي كرديم كه آنجا كثيف باشد. آنها به ما مي گفتند به خدا اينجا كربلا است؛ ولي ما خودبه خود گريه مي كرديم و دست خودمان نبود. در هر حرمي بيست دقيقه مانديم و توان نماز خواندن هم نداشتيم. كارهاي ما غير ارادي بود. پس از بيست دقيقه ما را از حرم بيرون آوردند. روبروي حرم قبر حضرت قمر بني هاشم است. بچه ها همانجا ايستادند و پوتين هايشان را درآوردند و دور گردنشان گره زدند وقتي اينكار را كردند مردم به طرف ما هجوم آوردند و بچه ها و پارچه ها را به طرف ما مي ماليدند و مي گفتند شما سربازان خميني هستيد. و آنجا بود كه سربازان به ميان جمعيت ريختند و جمعيت را مي زدند. ما نيز سربازها را مي زديم. بهرحال ما را جدا كردند و به زيارت حضرت ابوالفضل بردند. حرم حضرت علي عليه السلام بعد از آنكه دستمان را به ضريح زديم، گوشه اي ايستاديم تا دو ركعت نماز بخوانيم، ولي دستي به شانه ام خورد و يك سروان سه ستارة عراقي به من گفت كه تو جلو نماز بخوان تا من پشت سر تو بخوانم و خيلي اصرار كرد. من قبول نكردم و به او گفتم، تو جلو نماز بخوان تا من به تو اقتدا كنم؛ ولي چشمانش پر از اشك شد، و گفت: [color=red]فرق تو با من اين است كه تو سرباز خميني (ره) هستي و من سرباز صدام، شما پيش خدا آبرو داريد. از خود سوال كردم، اگر دوران شاه بود و ما اسير صدام مي شديم، باز هم همين آبرو را داشتيم؟ پس ببين خميني چه عزت و شرفي به ما داده است. و چگونه دشمن را تحت تأثير خويش قرار داده است.[/color] بعد سروان عراقي به من اقتدا كرد و دو ركعت نماز خوانديم. آنوقت دوتا از سربازانش را صدا كرد و با ما زيارت كرد و به سربازان خود گفت، شما ضريح را زيارت نكنيد، سربازان خميني را زيارت كنيد. ما شرم داريم كه بگوييم شيعه علي عليه السلام هستيم. بعد هنگام خروج از حرم به فارسي براي مرگ صدام دعا كرد. موسي حسين زاده نام مبارك در پي يكسري درگيري درتمام اردوگاه ها كه به عنوان اعتراض عليه عراقي ها انجام گرفت، عراقي ها تصميم گرفتند، عناصر تحريك كنندة آشوب ها را به اردوگاه موصل 3 منتقل كنند. همه در موصل 3 تجمع كردند و فرماندهي از بغداد آمد و در سخنراني خود گفت: ما اسيران خود را در ايران نمي خواهيم، زيرا همة آنها آخوند شده اند. و بعد رو كرد به ما گفت: اگر كوچكترين خلافي كنيد، همه شما را مي كشيم. در حين تهديد و صحبت نام مبارك امام را به زبان آورد، بچه ها به محض شنيدن نام امام سه صلوات فرستادند. فرمانده گفت خفه شويد؛ اما بچه ها تا سه صلوات تمام نشد، ساكت نشدند. فرمانده اردوگاه به آن فرماندهي كه سخنراني مي كرد، گفت: شما لطفاً نام رهبرشان را نياوريد هر كار بكنيد اينها صلوات را خواهند فرستاد... بهرام خلافتي يك سرباز با ايمان در يكي از آسايشگاهها كه چندنفر از آزادگان قهرمان بودند، منافقي نيز بود. آن آسايشگاه پنجره اي داشت كه يك توري كهنه و رنگ و رو رفته اي روي آن نصب شده بود. آن منافق با يك چوب كبريت روي آن شعاري عليه امام نوشت. يك سرباز عراقي متوجه شد و آمد داخل آسايشگاه. پرسيد: «چه كسي اين شعار را نوشت؟» آن منافق سينه اش را جلو انداخت و با خوشحالي تمام گفت: «من، من اين شعار را نوشتم.» ما برخلاف انتظارمان ديديم كه چهرة آن سرباز سرخ شد و خطاب به آن منافق و دورو گفت: «تو امام را نشناخته اي، تو قدر او را نمي داني.» و بعد روكرد به ما و با صدايي كه با حزن آميخته شده بود، ادامه داد: «[color=red]قدر امامتان را بدانيد. او مولاي ما است. او سيد ما است. او اميد ماست. ما منتظر هستيم كه ان شاء الله روزي او و سپاهش بيايند و ما را از زير ظلم نجات دهد!» و بعد شروع كرد به خواندن سورة فتح: «اذا جاء نصرالله ...» [/color] مي خواند و گريه مي كرد. http://www.dsrc.ir/Contents/view.aspx?id=3088
  4. mahdi345n

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    جلیلی:به احترام شهیدشهریاری چنددقیقه‎سکوت!/ساورز چندهفته پیش از ترورها خبرداده بود/چرا 1+5 محکوم نکرد؟ دور اول مذاکرات ایران با 1+5 به صورت کامل به دادگاه محاکمه این کشورها توسط سعید جلیلی مبدل شد. به گزارش خبرنگار رجانیوز از ژنو، دکتر سعید جلیلی در سخنان خود در دور اول گفت وگو با گروه 1+5 با اشاره به ترور دکتر مجید شهریاری 1+5 را به در این موضوع به چالش کشیده و به احترام این شهید از حضار خواست تا دقایقی سکوت کنند. دکتر سعید جلیلی رییس هیئت مذاکره کننده ایرانی در در دور اول مذاکرات با 1+5 با اشاره به اینکه «هفته قبل همین روز و همین ساعت دو دانشمند ایرانی در تهران هدف ترور قرار گرفتند و یکی از آنها به شهادت رسید» گفت: «دو دانشمند ترور شده ایرانی متخصصان بسیار برجسته ای در جهان علم بودند و معضل امروز جهان کسانی هستند که وقتی از حیث توان استدلال و بحث منطقی به بن بست می خورند، به اقدامات تروریستی روی می آورند». جلیلی در ادامه با بیان اینکه «ملت تا امروز بزرگترین قربانی تروریسم بوده» گفت: «ایران تا کنون 13000 نفر از شهروندان خود را در اثر حملات تروریستی گروه منافقین که مورد حمایت غرب است از دست داده است و این بار هم همان روند در حال تکرار است». دکتر جلیلی در ادامه سخنان خود خطاب به کاترین اشتون اظهار داشت: «با این حال ترور اخیر دو دانشمند هسته ای ایران یک نمونه متفاوت است چرا که یکی از این دو نفر در فهرست تحریم قطعنامه شورای امنیت قرار داشته است و دیگری هم جزو دانشمندان هسته ای شناخته شده ایران بوده است». جلیلی تاکید کرد: «جان ساورز رییس سرویس اطلاعات خارجی انگلیس چند هفته از ترور به صراحت اظهارات خاصی در مورد انجام عملیات اطلاعاتی در ایران بر زبان آورده بود و پس از انجام ترور هم سایت رسمی وزارت خارجه اسراییل در مقاله ای رسمی نوشت این ترور با هدف ضربه زدن به برنامه هسته ای ایران و جلوگیری از اتمی شدن ایران انجام شده است». جلیلی با بیان اینکه «این سخنان مفهوم کاملا خاصی دارد»، سوال کرد که چرا دنیا در مقابل اقدام تروریستی واعتراف صریح برخی کشورها به مشارکت در آن سکوت کرده است و چرا 1+5 این اقدام را محکوم نکرد؟ جلیلی خطاب به اشتون اضافه کرد: «دست زدن به اقدامات تروریستی با هدف جلوگیری از دسترسی ایران به علم تلفیقی از روحیه فاشیستی و روحیه قرون وسطایی است که بی شک مستحق محکومیت است اما این اقدامی است که تا به حال انجام نشده است». جلیلی در بخشی از این جلسه برای احترام به روح بلند شهید شهریاری برای دقایقی سکوت و سپس تاکید کرد که باید در قرن 21 کسی مانند دکتر شهریاری را شهید راه مبارزه با تفکر قرون وسطایی دانست که غرب حامی آن است. دور اول مذاکرات حدود ساعت 16 به وقت تهران پایان یافت. امروز یکم دور مذاکره دیگر انجام خواهد شد. http://www.rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=71889
  5. mahdi345n

    کمک برای انتخاب صحیح!

    ام اس اي مارك خيلي خوبيه.ما الان دو تاش رو داريم و راضي هستيم.به نظرم بعد از ايسوس توي همين ام اس اي باشي بهتره.اگه قيمت ايسوس رفته بالا به احتمال به خاطر تقاضاي بالا توي بازاره.ام اس اي قيمتهاش مناسبه. ام اس اي سري هاي مخصوص بازي داره كه گرافيك بالايي دارن.
  6. mahdi345n

    آقا اومدم. حسين جان اومدم

    البته دست داداش سعيد درد نكنه اما اين مطلب توي تاپيك شماره 127 سالم است هم ذكر شده.عكسش هم اونجاست.
  7. mahdi345n

    کمک برای انتخاب صحیح!

    به نظر منم ايسوس بهتره.توي اين رنج قيمت مدلهاي خوبي داره.ما توي خونه دو مدل ام اس اي داريم.خيلي خوب هستن اما در مقايسه با ايسوس توي رنج قيمت مشابه پايينترن. اره.بلو ري درواقع بلو ري درايور ميخواد.نميدونم توي ايسوس هم الان هست يا نه؟ توي سوني كه مدلهاي جديدش داره. بيشتر بري توي همون ايسوس بگردي بهتره فكر كنم.
  8. mahdi345n

    کمک برای انتخاب صحیح!

    الان برند هاي asus و msi بيشتر تو بورسه.البته ام اس آي كيفيتش پايين اومده اما ايسوس ظاهرا داره مدلهاي خوبي ميزنه. سوني ظاهرا ديگه چندان موفق نيست بخصوص توي قيمتهاي زير يك ميليون. اچ پي هم خوبه اما قيمتش بالاست.ايسر و دل رو بهش فكر نكن. من فكر ميكنم برو سراغ مدلهاي ايسوس.الان توي بازار مدلهاي خوبي داد اما معلوم نيست تا كي با كيفيت باشن. بلو ري داشته باشه حتما.فيلم سه بعدي خيلي حال ميده....
  9. mahdi345n

    شماره 127 هنوز سالم است

    اين عكس مربوط به ((روایت یک عکاس جنگ از لحظه شهادت یک نوجوان بسیجی )) هست كه در چند پست قبل اومده اما تصويري نداشته كه امروز اون رو در سايت فارس نيوز ديدم كه گفتم اون چهره بهشتي رو ببينيد. [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1_8909131093_L600.jpg[/img] عكاس: سيد مسعود شجاعي طباطبايي
  10. mahdi345n

    گالری عکس موشک V2

    قيافش ادم ياد كارتونها مينداره كه باهاش ميرن تو فضا....
  11. mahdi345n

    پروزه طوفان

    پروژه طوفان توي اين تاپيكه.اما نميدونم دقيقا با كدوم عكس منطبقه؟ http://gallery.military.ir/albums/userpics/logo_2_0181.jpg http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_IMG_0628~0.JPG بررسی کامل خودروهای تاکتیکی سفیر و طوفان http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=6559&postdays=0&postorder=asc&start=0
  12. mahdi345n

    شماره 127 هنوز سالم است

    26 آبان ماه هر سال که می رسد، در ذهن بازماندگان نسل شور و حماسه، برگی ورق می خورد که یادآور رشادت دلیر مردانی است که بدون شک دفتر تاریخ از ثبت و ضبط نام آنها در لابلای صفحات خود احساس غرور می کند. این روز به یاد ماندنی سالروز حماسه آزادسازی سوسنگرد قهرمان است، حماسه ای که اگر نشنوی و نخوانی خاطرات مجاهدانش را، نمی توانی بزرگی آن را درک کنی. در همین راستا ضمن مرور بخشی از خاطرات و تصاویر آن روزهای خدایی، سعی می کنیم تا حال و هوای آن روزها را برای نسلی که از آن روزها چیزی در یاد ندارد بازگو و برای بچه های جبهه یادآوری کنیم تا اگر دلشان پر کشید ما را هم در این روز نیایش و مغفرت یاد کنند. [size=18][color=red]برادرم غم مخور كه صاحب ما آمد[/color][/size] راوی (شهید) محمد حسن نظر نژاد در این باره این گونه روایت کرده است: در تاريخ 31 شهريور 59 در خوزستان در منطقة سوسنگرد مأمور شدم. من با گردان خودم كه 300 نفر بودند در جادّة سوسنگرد ـ اهواز مستقر شدم. در مقابل ما يك لشكر دشمن قرار داشت و ما براي جلوگيري از پيشروي دشمن خود را آماده كرده بوديم كه دشمن با يك لشكر ديگر با 300 تانك به كمك لشكر اوّل آمده بود و به سوسنگرد حمله كردند و مي خواستند جادّة حميديّه را قطع كنند. من با ديگر برادران براي جلوگيري از دشمن روانة خطّ مقدّم شدم و تعدادي از برادران از جمله دكتر چمران هم براي جنگيدن در اين منطقة عمليّاتي آمده بودند. ما منتظر حمله بوديم ولي دشمن تلاش داشت كه حميديّه و سوسنگرد را تصرّف كند. دستور حمله به ما داده شد و من همراه با گردان در شب 9 محرّم 59 به دشمن حمله كرديم. براي اوّلين بار بود كه دشمن از طرف ما حمله ديده بود. منطقة عمليّاتي ما از طرف رودخانة كرخه تا مالكيّه بود. حمله را آغاز كرديم. در آن شب صداي فرياد سپاهيان اسلام لرزه بر اندام دشمن انداخت و براي ما شب سرنوشت سازي بود. خدا مي داند كه شب بر ما چه گذشت. همة رزمندگان اسلام به درگاه خداوند بزرگ دعا مي كردند. من هم در گوشه اي با خودم زمزمه مي كردم و براي اسلام و پيروزي رزمندگان دعا مي كردم كه ناگهان صدايي مرا از جا بلند كرد و گفت: كه برخيز! براي حمله آماده شو، كه آن موقع فرا رسيده است. پشت سرم را نگاه كردم چشمم به برادر رستمي افتاد. سلام و احوالپرسي كردم. با همديگر به طرف گردان حركت كرديم وقتي كه به محلّ استقرار گردان رسيديم به دكتر چمران برخورديم و با ايشان ملاقات كرديم. دكتر گفت: بايد از سه طرف محور حمله صورت بگيرد. محور اوّل از طرف كرخه و محور دوّم از طرف جادّه و محور سوّم از طرف چپ جادّه. دكتر از كرخه و رستمي از جادّه و من از طرف چپ جادّه حمله كرديم. ساعت حمله چهار صبح بود ما براي اوّلين بار بود كه به دشمن حمله مي كرديم. برادران سپاه و بسيج از شوق يكديگر را به آغوش مي گرفتند و مي بوسيدند و فرياد مي كشيدند. در اينجا از شهيد رستمي پرسيدم مگر ارتش نمي آيد؟ گفت: بني صدر نمي گذارد. گفتم: آتش پشتيباني از كجا مي آيد؟ گفت: خدا مي فرستد. من متوجّه شدم كه ارتش را نمي گذارند كه براي ما كاري بكند. در آن موقع بود كه دكتر چمران به من گفت كه از سمت راست جادّه حركت كنم و هر سه نفر هر كدام با يك گروهان به سوي هدف مشخّص شده حركت كرديم. ولي آنچه كه ما را ياري كرد خدا بود. آن شب هيجان عجيبي داشت چرا كه فردا روز پيروزي اسلام عليه كفر بود من با خودم فكر مي كردم كه فردا چه مي شود . عمليّات آغاز شد. من با برادران از چپ جادّه با دشمن درگير شدم. ولي ما امكانات نداشتيم فقط خدا را داشتيم چرا كه ما براي رضاي او مي جنگيديم. خوب عمليّات حسّاس شده بود. جادّه باز شد. برادران ما كه در سوسنگرد محاصره شده بودند، آزاد شدند. ولي دشمن با بجا گذاشتن 750 نفر كشته و بيش از هزار نفر مجروح و بيش از 100 تانك سوخته و 300 نفر اسير متواري شد. [color=red]در آن موقع يكي از اسيران عراقي مي گفت: فرماندة شما كجاست؟ برادران ما شهيد رستمي را نشان دادند. گفتند: نه آن يكي كه بر اسب سفيد سوار بود و از همه جلوتر به ما حمله كرد. ما تعجّب كرديم چرا كه ما فرماندة اسب سوار نداشتيم. من متوجّه شدم كه يك دست غيبي ما را ياري كرده است. در اين هنگام يك صداي آشنا مرا تكان داد. برگشتم برادري را ديدم كه با پيكر پر خون به طرف من مي آمد. جلو رفتم، ديدم همان جواني است كه ديشب در كنار من با دشمن اسلام مي جنگيد وقتي كه خودم را به او رساندم ديدم بدنش پاره پاره شده است. گفت: برادرم غم مخور كه صاحب ما آمد. گفتم: چه كسي آمد؟ گفت: امام زمان (عج) را نمي بيني؟ گفتم: من كسي را نمي بينم. ديدم به صورتم نگاه كرد. لبهايش را مثل غنچه باز كرد و گفت: خداحافظ برادرم و ديگر چيزي نگفت.[/color] بالاخره سوسنگرد آزاد شد. ولي خون ده ها جوان رزمندة اسلام در سوسنگرد مي جوشيد و فرياد مي كشيد كه اسلام پيروز است چرا كه خداوند اين چنين مي گويد. دشمن بعد از اينكه شكست خورده بود. خود را براي يك حملة ديگر آماده كرد. دشمن در شب اربعين حسيني (ع) در ساعت 4 صبح حملة خود را آغاز كرد. من با گردانم در آنجا بودم. براي مقابله با اين حركت دشمن رفتيم. در آن شب خدا مي داند كه بر ما چه گذشت. يك گردان در مقابل يك تيپ ارتش صدّام كافر دشمن به قصد محاصرة مجدّد سوسنگرد حمله كرده بودند. نيروهاي دشمن به نزديك جادّه كه رسيدند، نيروهاي اسلام با آنان به نبرد تن به تن برخاستند و ارتش صدّام را از منطقه فراري دادند. نيروهاي عراق با بجا گذاشتن 140 نفر كشته و 250 نفر مجروح از ميدان نبرد فرار و تا 30 كيلومتري جادّه عقب نشيني كردند. خوب فرار مزدوران صدّام و آزادي سوسنگرد شور و هيجان عجيبي در ميان نيروهاي سپاه و ارتش جمهوري اسلامي ايران انداخته بود. از آن طرف ارتش صدّام طعم تلخ شكست را چشيد و از طرف ديگر دنيا هم فهميد كه صدّام و آمريكا و شوروي و اسرائيل ديگر نمي توانند با ايران اسلامي نبرد كنند و از آن طرف هم براي ما تجربه اي شد كه ما مي توانيم عمليّات بزرگتر و گسترده تري انجام دهيم. ما خودمان را براي عمليّات الله اكبر در طرف راست كرخه آماده كرديم و اين عمليّات را هم با نيروهاي چمران انجام داديم. ------------------------------------------------------------------------------------------------- حاشیه های خاطرات برادر رزمنده حسین پیروان می گوید: 1) شب اول محاصره سوسنگرد. عده‌اي كه همراه شهيد نصرالله ايماني بودند مي گفتند آن شب گرسنگي طاقت همه را بريده بود و او آن شب از آردي كه در خانه بوده است برايشان نان درست مي‌كند و آنان را از آن وضعيت نجات مي‌دهد. 2) عصر روز محاصره وقتي كه بچه‌ها به داخل شهر مي آيند و به ژاندارمري مراجعه مي‌كنند و گفته مي‌شود كه به هر طريق ممكن بايد خود را نجات دهيد، شهيدان رحمان رضازاده، ابراهيم صفري و شكرالله پيروان با هم بودند قصد خروج از محاصره را می نمایند ولی وسيله‌اي نبوده است امّا رحمان رضازاده با شنا به آن طرف رودخانه مي رود و قايقي به اين طرف مي‌آورد و آن دو نفر را سوار كرده و به آن طرف رودخانه برده و هر سه نفر از محاصره نجات پيدا مي‌كنند و آنان از شمال سوسنگرد با پاي پياده تا حميديه آن شب مي‌آيند. 3) در فاصله يك ماهه حضور در جبهه سه سرباز كازروني به جبهه اعزام در منطقه سوسنگرد و هويزه وارد مي‌شوند كه بار اول همه به هويزه مي روند و بار دوم تعدادي از آنان به هويزه آمدند و بقيه در سوسنگرد ماندند و گروه سوم كه براي تعويض گروه اول آمده بودند به علت محاصره بودن شهر در جنگل‌هاي نورد اهواز مستقر مي‌شوند. 4) اوايل محرم كه شد بچه‌ها هواگير شده بودند به دنبال آماده كردن دسته جات نوحه خوان بودند البته در فكر آنان نبود كه لازم است براي عزاداري نوحه و طبل و سنج آماده كنند. و تنها در يك اطاق بچه‌ها جمع مي‌شدند و فرج عسكري براي آنان چند بيت شعري كه از حضور خود در مراسم ايام محرم بيادش مانده بود مي‌خواند و بچه‌ها نيز با همان مقدار سينه مي‌زدند. http://www.tabnak.ir/fa/news/130581/لبهايش-را-باز-كرد-و-گفت-خداحافظ-برادرم-و-ديگر-چيزي-نگفت...
  13. در حد موشكهاي فاتح خودمون كه نيستن..هستن؟؟؟نيستن.. ATACMS Block II هست يا Block I .بهدش اين بلاك 2 همونBlock IA هست؟ بردش چقدره؟128 كيلومتر برد مال كدوم مدلشه؟
  14. با نظر جناب ووريور موافقم.قبلا هم خيلي در اين مورد بحث شد و با عدم رونمايي سامانه مورد انتظار. خيلي توي ذوق بچه ها خورد.بهتره هروقت رو نكمايي شد حسابي روش بحث بشه و ببينيم كه واقعا با چه دستاوردي مواجه ميشيم.ما هم اميدواريم ا اوني كه در فكرمون هست بهتر و برتر باشه .اين بار بگيم ايران توانست روسيه و امريكا نتوانستند..
  15. دوستان بببينيد و تعجب و صد البته افتخار بفرماييد. http://www.4shared.com/video/MuyVaJ6P/Hadi_Hasan.html
  16. mahdi345n

    شماره 127 هنوز سالم است

    یادی از یک بسیجی شهید فرانسوی به گزارش فارس ، در گلستان شهدای انقلاب اسلامی، گل‌های کمیابی وجود دارند که تنها با تفحص و جستجوی فراوان به چشم می‎آیند. شهید کمال کورسل نیز از آن گل‎های نادری است که به نفس حق باغبان انقلاب اسلامی‎، در گلستان اسلام ناب محمدی رویید و در معرکه دفاع مقدس پرپر شد. http://www.mashreghnews.ir/images/News/jahad/2_8908191037_L600.jpg یک نفر بود مثل آدم‌های دیگر، موهایی داشت بور با ریشی نرم و کم‎پشت و سنی حدود هفده سال. پدرش مسلمان بود و از تاجرهای مراکش و مادرش، فرانسوی و اهل دین مسیح. "ژوان " دنبال هدایت بود. در سفری با پدرش به مراکش رفت و مسلمان شد. محال بود زیر بار حرفی برود که برای خودش،‌ مستدل نباشد و محال بود حقی را بیابد و بااخلاص از آن دفاع نکند. در نماز جمعه اهل سنت پاریس، سخنرانی‌های حضرت امام را که به فرانسه ترجمه شده بود، پخش می‌کردند. یکی از آنها را گرفت و گوشه خلوتی پیدا کرد برای خواندن، خیلی خوشش آمد و خواست که بازهم برای او از این سخنرانی‌ها بیاورند. بعد از مدتی، رفت و‌آمد "ژوان کورسل " با دانشجوهای ایرانی کانون پاریس، بیشتر شد. غروب شب جمعه‌ای، یکی ازدوستانش "مسعود " لباس پوشید برود کانون برای مراسم، "ژوان " پرسید: "کجا می‌ری؟ " گفت: "دعای کمیل " ژوان گفت: "دعای کمیل چیه؟! ما رو هم اجازه می‌دی بیاییم! " گفت: "بفرمایید " . چون پدرش مراکشی بود، عربی را خوب می‌دانست. با "مسعود " رفت و آخر مجلس نشست. آن شب "ژوان " توسل خوبی پیدا کرد. این را همه بچه‌ها می‌گفتند. هفته آینده از ظهر آمد با لباس مرتب و عطرزده گفت: "بریم دعای کمیل ". گفتند: "حالا که دعای کمیل نمی‌روند "؛ تا شب خیلی بی‌تاب بود. یک روز بچه‌های کانون، دیدند "ژوان " نماز می‌خواند، اما دست‌هایش را روی هم نگذاشته و هفته بعد دیدند که بر مُهر سجده می‌کند. "مسعود " شیعه شدن او را جشن گرفت. وقتی از "ژوان " پرسید: "کی تو رو شیعه کرد؟ " او جواب داد: "دعای کمیل علی(ع) ". گفت: "می‌خواهم اسمم رو بذارم علی ". "مسعود " گفت: "نه، بذار شیعه بودنت یه راز باشه بین خودت و خدا با امیرالمؤمنین(ع). " گفت: "پس چی؟ " ـ "هرچی دوست داری " گفت: "کمال " چه اسم زیبایی، برای خودش انتخاب کرد. مسیحی بود. شد مسلمان اهل سنت و بعد هم شیعه، در حالی که هنوز هفده بهار از عمرش نگذشته بود. مادرش، خیلی ناراحت بود. می‌گفت: "شما بچه منو منحرف می‌کنید ". بچه‌ها گفتند: "چند وقتی مادرت را بیار کانون " بالاخره هم مادرش را آورد. وقتی دید بچه‌ها، اهل انحراف و فساد نیستند، خیالش راحت شد. کتابخانه کانون، بسیار غنی بود. "کمال " هم معمولاً کتاب می‌خواند. به خصوص کتاب‌های شهید مطهری. خیلی سؤال می‌کرد. بسیار تیزهوش بود و زود جواب را می‌گرفت، وقتی هم می‌گرفت ضایع نمی‌کرد و به خوبی برایش می‌ماند. یک روز گفت: "مسعود! می‌خوام برم ایران طلبه بشم ". ـ "برو پی کارت. تو اصلاً نمی‌توانی توی غربت زندگی کنی. برو درست را بخوان. " آن زمان دبیرستانی بود. رفت و بعد از مدتی آمد و گفت: "کارم برای ایران درست شد. رفتم با بچه‌ها، صحبت کردم. بنا شده برم عراق. از راه کردستان هم قاچاقی برم قم. " با برادرهای مبارز عراقی رفاقت داشت. مسعود گفت: "تو که فارسی بلد نیستی، با این قیافه بوری هم که داری، معلومه ایرانی نیستی! خیلی اصرار داشت. بالاخره با سفارت صحبت کردند و آنها هم با قم و در مدرسه حجتیه پذیرش شد. سال شصت و دو ـ شصت و سه بود. ظرف پنج ـ شش ماه به راحتی فارسی صحبت می‌کرد. اجازه نمی‌داد یک دقیقه از وقتش ضایع شود. همیشه به دوستانش می‌گفت: "معنا ندارد کسی روی نظم نخوابد؛ روی نظم بیدار نشود. " خیلی راحت می‌گفت: "من کار دارم. شما نشستید با من حرف بزنید که چی بشه! برید سر درستون. من هم باید مطالعه کنم. " یک کتاب "چهل حدیث " و "مسأله حجاب " را به زبان فرانسه ترجمه کرد. همیشه دوست داشت یک نامی از امیرالمؤمنین(ع) روی او بماند. می‌گفت: "به من بگید ابوحیدر، این آن رمز بین علی(ع) و من هست. " یک روز از "مدرسه حجتیه " زنگ زدند که آقا پایش را کرده توی یک کفش که من زن می‌خواهم. هرچه می‌گوییم حالا اجازه بده چندسالی از درست بگذره، قبول نمی‌کند. مسعود گفت: "حالا چه زنی می‌خواهی؟ " گفت: "نمی‌دونم، طلبه باشد، سیده باشد، پدرش روحانی باشد، خوشگل باشد. " مسعود هم گفت: "این زنی که تو می‌خوای، خدا توی بهشت نصیبت می‌کند. " هرچه توجیهش کردند، فایده نداشت. "مسعود " یاد جمله‌ای از کتاب حضرت امام افتاد که توصیه کرده بودند "طلبه‌ها، چند سال اول تحصیل را اگر می‌توانند، وارد فضای خانوادگی نشوند. " رفت کتاب را آورد. گفت: "اصلاً به من مربوط نیست، ببین امام چی نوشته. " جمله را که خواند، کتاب را بست. سرش را انداخت پایین. فکر کرد و فکر کرد. بعد از چند دقیقه سکوت گفت: "باشه ". خیلی به حضرت امام ارادت داشت. معتقد بود فرامین ولی فقیه، در واقع، دستورات اهل بیت(ع) است. هروقت‌ ما گفتیم: "امام " می‌گفت: "نه! حضرت امام ". یک روز رفت پیش مسعود و گفت: "می‌خواهم برم جبهه " ایام عملیات مرصاد بود. مسعود گفت: "حق نداری " . گفت: "باید برم ". مسعود: "جبهه مال ایرانی‌هاست؛ تو برو درست رو بخوان ". گفت: "نه! حضرت امام گفتند واجب است. " فردای آن روز، رفته بود لشگر بدر و به عنوان بسیجی، اسم نوشته بود و رفت عملیات مرصاد. هنوز یک هفته نشده بود که خبر شهادتش را آوردند. آن موقع، تقریباً بیست و چهار سال داشت. http://www.mashreghnews.ir/images/News/jahad/1_8908191037_L600.jpg مزار شهید "کمال کورسل": قطعه 18 ردیف 2 شماره176 از زمان بلوغش تا شهادت هشت ـ نه سال بیشتر عمر نکرد، ولی هرروز یک‌قدم جلوتر بود. مسیحی بود، سنی شد، و بعد شیعه مقلد امام شد و مترجم و بالاخره رزمنده. چقدر راحت این قوس صعودی را طی کرد، چقدر سریع. کمال، آگاهانه کامل شد و در یک کلام، بنده خوبی شد. یکی از دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه می‌گوید: اگر "کمال کورسل " شهید نمی‌شد، امروز با یک دانشمند روبه‌رو بودیم، شاید با روژه‌ گارودی دیگر! کمال عزیز! ریشه‌های باورت در ضمیر ما، تا همیشه سبز باد! http://www.saharnews.ir/view-13973.html
  17. اقا سعيد....شما كه كشتيش.اين بنده خدا زندست...اخرش باهاش مصاحبه دارن ميكنن
  18. mahdi345n

    نحوه آموزش یک کماندو

    من كه الان اينها رو خوندم كماندو نميشم؟؟؟؟؟؟
  19. mahdi345n

    شماره 127 هنوز سالم است

    به طور قطع ما آدم هاي پا در گل مانده، از درك اين لبخند در موقع كفن شدن اين شهيد عاجزيم. اين رمز و راز را تنها عاشق و معشوق مي دانند و بس. اي شهيد! مگر چه مي بيني كه اين چنين شاد و مسروري؟ لبخند بزن دلاور! لبخند بزن بر آنچه به آن دست يافته اي. لبخند بزن كه آنچه وعده الهي بود، به حقيقت پيوسته است. ليخند بزن به فرشتگان مقربي كه به استقبالت آمده اند. به همرزمان شهيدت. به امام شهدا... لبخند بزن به ما كه چشم به شفاعت تو دوخته ايم. پيش از اين درباره شهيدي از اهواز به نام «محمدرضا حقيقي» شنيده بودم در زماني كه مي خواستند او را وارد قبر كنند بر لبانش لبخند دلنشيني نقش بسته بود... http://gallery.military.ir/albums/userpics/dirinehaghighi.png و ديگر بار لبخند شهيد «رضا قنبري». لبخندي از سر رضايت. شوق، آرامش، ... به راستي بر اين لبخند زيبا و دلنشين چه شرحي مي توان نوشت؟ [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/sh.jpg[/img] نام: شهیـد رضا قنبری شهادت: مصادف با شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) - 19 /8 /64 مزار: گلزار شهدای بهشت زهرا(سلام الله علیها) قطعه: 26 ردیف: 35 شماره: 33 http://www.tabnak.ir/fa/news/125681/به-راستي-بر-اين-لبخند-زيبا-و-دلنشين-چه-شرحي-مي-توان-نوشت؟
  20. جدا خيلي زيبا و خوش ديس به نظر مياد.دستت درد نكنه علي جان.چشم هرچي اسلحه و گلوله رو در اورديا....دستت درست
  21. mahdi345n

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    چه جالب.نره يهو مين رو گاز بگيره و 9 ماه زحمت مربي رو دود كنه بره هوا.ماشاله چه خوش قد و قواره هم هستن.
  22. mahdi345n

    ربات ايراني جهاني شد

    متاسفانه خبر قبلي در اين باره قفل شده بود و امكان ارسال نبود.مديران عزيز منتقل كنن . ربات انسان نماي «سورنا» در رديف پنج ربات صاحب نام دنيا قرار گرفت. به گزارش ايلنا، دبير انجمن تخصصي مراكز تحقيق و توسعه صنايع و معادن با اعلام اين خبر گفت: بزرگترين انجمن حرفه‌اي دنيا به نام IEEE با تحليل ربات‌هاي پيشرفته دنيا، نام سورنا را در رديف پنج ربات صاحب نام دنيا قرار داد. «حميد طاهباز توكلي» افزود: اين انجمن طي گزارشي رباتهاي Asimo (ژاپن)،Reem-B (اسپانیا) ، Justin (آلمان) ، Charli (آمریکا) ، Surena (ایران) را مورد تحلیل، بررسی و مقایسه قرار داده است. وي اضافه كرد: انجمن IEEE از سورنا به عنوان «يك توسعه غافلگيركننده» ياد كرده است. به گفته «توكلي» در گزارش اين مركز بين‌المللي آمده است: بعد ازانتشاراولين گزارشها، بعضي ازاشخاص شك كردند كه اين روبات چيزي بيشتراز يك بدنه يا پوشش پلاستيكي شبيه Asimo نيست، اما فيلم ويدوئي ثابت كرد كه اين ربات انسان‌نما، واقعا يك ربات انسان نما است كه با سيستم كنترل بازخوردي، مي‌تواند مثل انسان راه برود، به آهستگي گام بردارد، خم شود، بر روي يك پا بايستد و حركات منحصربه خودش را داشته باشد. وي اين موفقيت را حاصل تلاش نخبگان جوان ايراني دانست و خاطرنشان كرد: "ستاد توسعه سورنا" با هدف توسعه و پیشرفت توانمندی های سورنا در سطح بین المللی با گروهی از نخبگان جوان كشور تشکیل شد و در مقايسه با سايرگروه‌هاي تحقيقي و پژوهشي دنيا، طي مدت زماني كوتاه توانست به موفقيت‌هاي بزرگي دست پيدا كند. IEEE بزرگترین انجمن حرفه ای دنیا است كه در زمينه فعاليت‌هاي نوآورانه و تكنولوژيك با گرايش الكترونيك فعاليت مي‌كند.اين نهاد علمي در آمریکا مستقر است و دارای 400هزار عضو در بیش از 160 کشور و 90هزار دانشجو در در 80 کشور جهان است. http://www.tabnak.ir/fa/news/129273/ربات-ايراني-جهاني-شد