-
تعداد محتوا
3,705 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
-
Days Won
7
تمامی ارسال های MOHAMMAD
-
مباحث ویژه جنگ نرم(1)-آشنایی با ولایت فقیه، رکن اصلی نظام
MOHAMMAD پاسخ داد به MOHAMMAD تاپیک در دکترین و استراتژی
باز هم قبول نمی کنه، نمی دونم ایراد از مرورگر من ( اپرا ) هست یا از چیز دیگه؟! -
مباحث ویژه جنگ نرم(1)-آشنایی با ولایت فقیه، رکن اصلی نظام
MOHAMMAD پاسخ داد به MOHAMMAD تاپیک در دکترین و استراتژی
|263| شرايط رهبرى در نظامهاى سياسى شرايط رهبرى در نظامهاى سياسى شرايط و صفات رهبر شرايط عام رهبرى رشد حُسن ولايت قوّت تعبيرات ديگر ديدگاه متفكران اسلامى شرايط رهبرىِ مكتبى افلاطون و رهبرىِ فيلسوفان ماكياولى و تلوّن پذيرىِ رهبرى فارابى و فضايل انسانىِ رهبر ماركس و خصلتهاى طبقاتىِ رهبر شرايط رهبرى در نظامهاى سياسى دانشمندان علوم سياسى، به بحث از شرايط حاكمان و دولتمردان، چندان روى خوش نشان نمىدهند، و اين كه فردى كه حكومت را به دست مىگيرد، بايد داراى چه خصوصيات و امتيازاتى باشد، براى آنان اهميت زيادى ندارد. بر اين اساس، در قانون اساسىِ بسيارى از كشورهاى پيشرفته، براى به دست گرفتن قدرت سياسىِ جامعه و اداره كشور، كم ترين شرايط ذكر شده است. در انگلستان چون نظام سلطنتى حاكم است، اساساً هيچ شرط خاصى براى تعيين پادشاه در نظر گرفته نشده و سلطنت به شكل موروثى، از پادشاه به وليعهد منتقل مىگردد. در فرانسه براى آن كه فردى با انتخاب مستقيم مردم به رياست جمهورى برسد، كافى است كه از طرف حداقل پانصد نفر از شهروندان، به شوراى قانون اساسى معرفى شود و بيش از اين، شرطى وجود ندارد. در آمريكا رئيس جمهور بايد تابعيت آن كشور، 35 سال سن و 14 سال اقامت متوالى در آن جا، داشته باشد. در هيچ يك از اين نظامهاى سياسى، در بالاترين مقام رسمىِ كشور، نه از نظر آگاهى و معلومات، و نه از نظر امانت دارى و وظيفه شناسى، و نه از نظر كاردانى و توانايى، شرطى در نظر گرفته نشده است. اين برخورد سهل پندارانه، با كسى كه قدرت سياسىِ جامعه را به دست مىگيرد و نظام را اداره مىكند، ريشه در يكى از اين دو عامل دارد: |264| الف) در اين نظامهاى سياسى، رهبرى به پايين ترين درجه و نازل ترين مرتبه، تنزّل يافته و نقش و تاثير آن در روند حكومت و تكامل اجتماع، ناديده انگاشته شده است. لذا دون ترين شهروندان، و كم مايهترين افراد، مىتوانند بهاختيار دارى ِ كشور رسيده، قدرت را به دست گيرند و پيشواى ملت شمرده شوند و در نتيجه؛ تصميم گيرى در مهم ترين، حساس ترين و سرنوشت سازترين مسائل جامعه را به عهده داشته باشند! ب) در اين نظامها، جايگاهى براى رهبرى درنظر گرفته نشده، و فردى كه در اثر و راثت و يا راى مردم، به عنوان عالى ترين مقام كشور شناخته مىشود، هرگز از موقعيت رهبر واقعى، بهرهاى ندارد. رهبرىِ واقعى از آنِ قدرتمندانى است كه به صورت فردى يا گروهى و حزبى، در پشت صحنه قرار داشته، و خط دهىِ جريانات اجتماعى را انجام مىدهند. اين گونه رهبرىِ پنهان و نامرئى كه نه با راى مردم و انتخاب آنان سر كار مىآيد، و نه برنامه و اهدافش آشكار و در دست رس ملت است، و نه رفتار و اعمالش در مقابل چشم مردم و قابل نظارت و كنترل آنها است، و نه در انجام رهبرى، مسئوليت و تكليفى متوجه اوست، خطرناك ترين و پرآسيب ترين نوع رهبرىِ اجتماعى است. در بسيارى از اين كشورها، كه در ظاهر به صورت دموكراسى اداره مىشود، و حكومت على القاعده بايد به دست نمايندگان ملت باشد، گروهى خاص كه گاه - به درست يا نادرست - نخبگان ناميده مىشوند، قدرت را به دست دارند و به علت دارا بودن ثروت، تسلط بر رسانههاى گروهى و... از توانايىِ اعمال قدرت نيز برخوردارند[1]. مطالعه سيستمهاى حكومتى كه در غرب بر سركار است و بررسىِ تجربه آنان به خوبى دو مشكل بالا را تاييد مىكند و نشان مىدهد كه: (1). بروس كوئن، مبانى جامعهشناسى، ص392. |265| از يك طرف، رهبرىِ قانونى و عقلانى، كه بر طبق قانون به حكومت مىرسد، از شان و منزلت رهبرىِ واقعى، بىبهره است. و از طرف ديگر، رهبرىِ پنهان، بر سرنوشت كشور مسلط بوده و مردم را بىاختيار، به هر سو كه بخواهد، با ابزارهايى كه در اختيار دارد، مىكشاند[1].و در نتيجه، گروههاى فشار، براى تحميل خواستههاى خود، آزادىِ عمل دارند[2]. (1). ر.ك: استانسفيلد ترمز (رئيس اسبق سازمان سيا)؛ پنهانكارى و دموكراسى، ترجمه ابوترابيان. (2). ر.ك: آريانپور، زمينه جامعهشناسى، ص381. |266| شرايط و صفات رهبر شرايط و صفات لازم در رهبر، دو گونهاند: شرايط عام رهبرى و شرايط رهبرى ِ مكتبى. شرايط عام رهبرى اين شرايط، به جامعه خاصى و به رهبرىِ مخصوصى مربوط نمىشود، بلكه ويژگىهايى است كه از ماهيت رهبرى و نقشى كه بايد ايفا كند، برمىخيزد. چنين شرايطى براى رهبرىِ هر جامعه، با حاكميت هر نظام سياسى، و بر اساس هر مكتب و ايدئولوژى، مطرح است. پژوهشگران در رفتارهاى اجتماعى، به صفات لازم رهبر توجه داشته، و موفقيت او را مرهون دو عامل مىدانند: يكى توانايىها و صفات رهبر؛ ديگرى موقعيت خاص او براى ايجاد رهبرى[1]. موقعيت و خصوصيات رهبر، تماماً با يك ديگر مرتبط هستند. اگر موقعيت براى ايجاد رهبرى وجود نداشته باشد، در اين صورت، شخص رهبر، يك فرد كاملاً بىاهميتى خواهد بود. از طرف ديگر، اگر موقعيت يا مرحله خاصى، آماده و براى بازى نيز نقش (1). نرمان ل.مان، اصول روانشناسى، ج2، ص641 و 671. |267| فراهم باشد، ولى شخصى با خصوصياتِ لازم وجود نداشته باشد، باز هم رهبرى به وجود نمىآيد[1] اهمّ شرايطى كه براى رهبرى لازم شمرده شده است، به اين شرح است: 1- حُسن تشخيص و سرعت تشخيص. 2- قاطعيت درتصميم و سرعت در اخذ تصميم. 3- شهامت در اقدام و سرعت در اقدام. 4- پيش بينىِ اقدامات احتياطى در صورت شكست. 5- ظرفيت تحمّل انتقاد و عقايد مخالف. 6- شهامت قبول مسئوليت شكست. 7- تقسيم كار مناسب. 8- تفويض اختيار در حوزه توانايىِ افراد. 9- سازمان بخشى. 10- درشتى در عين نرمى، شكوه در عين درويشى. 11- اصرار در پرورش استعدادهاى زير دستان. در نقطه مقابل اين صفات مثبت، كه رهبرى بايد واجد آنها باشد، صفات منفى قرار دارد كه با رهبرى ناسازگار است؛ مثل عدم اعتماد به نفس، شك و ترديد در تصميم گيرى و عدم تحمل انتقاد. استاد مطهرى، با توجه به شرايط بالا، برخى صفات ديگر را نيز افزودهاند: پيش قدمى، همدردى، مومن ساختن افراد به هدف كلّىِ اجتماعى، شناخت شرايط زمان، ايمان و اعتقاد به هدف، و از همه بالاتر، قدرت اراده و شخصيت و تحت تاثير قرار دادن ارادهها و تسخير آنهاست كه با نوعى قدرت القا و تلقين همراه است[2] با صرف نظر از اين كه در اين عناوين، گاه بين شرايط رهبر و وظايف رهبرى، (1). همان، ص674. (2). مرتضى مطهرى، امامت و رهبرى، ص216، 217، 237، 238؛و ر.ك: ناصرالدين صاحبالزمانى، ديباچه رهبرى، ص67-66. |268| خلط شده، و با ناديده گرفتن كامل يا ناقص بودن اين فهرست، روشن است كه هر يك از اين ويژگىها مىتواند مورد بررسىِ مستقل قرار گرفته و به ويژه، ميزان نقش و تاثير آنها در رهبرى، مشخص گردد، ولى اين بررسى در اين جا ضرورتى ندارد، به ويژه كه لزوم اين گونه شرايط در رهبرى، از نظر متفكران مسائل اجتماعى، مورد قبول بوده، و فلسفه نياز بدانها آشكار است. در عين حال، نبايد غفلت كرد كه در رهبرىِ مورد قبول اسلام نيز وجود چنين شرايطى لازم است؛ زيرا عقل فطرىِ انسان، و خردِ ناب بشر، نياز به آنها را احساس مىكند و همين قضاوت و داورى، براى اعتبار و لزوم اين شرايط كافى است؛ زيرا هماهنگى بين عقل و شرع، در اين مكتب پذيرفته شده است. از اين رو، پس از درك ضرورت آنها به وسيله عقل، احتياج به دليل شرعى از قرآن و حديث نيست. به علاوه، در متون معتبر اسلامى نيز شواهد فراوانى در تاييد اين گونه شرايط وجود دارد؛ مثلاً عناوين زير ناظر به آنها است: رشد حضرت على(ع) سفيهان را براى حكومت دارى، نالايق مىداند: «ولكنّى اسى ان يلى امر هذه الامة سفهاوها» [1] ... نگرانىام اين است كه بى خردان بر امت اسلامى حكومت كنند. سفاهت در برابر رشد قرار دارد، و سفيه در برابر رشيد. البته سفاهت با جنون - در برابر عقل - تفاوت دارد. عقل از شرايط عمومىِ تكليف است و مجنون و ديوانه، تكليف و وظيفهاى ندارد، برخلاف رشد، كه فقط در برخى از قوانين و مقررّات دخالت دارد؛ مثلاً اسلام براى تصرف در اموال، علاوه بر بلوغ و عقل، رشد را هم لازم مىداند و اجازه نمىدهد كه اموال و سرمايههاى افراد غير رشيد، هر چند بالغ و عاقل هم باشند، در اختيارشان قرار گيرد؛ زيرا چنين افرادى توان حفظ اموال خويش و (1). نهجالبلاغه، نامه 62. |269| قدرت تشخيص و درك روش صحيح بهره بردارى از ثروتهاى خود را ندارند[1]. هم چنين براى تشكيل زندگىِ خانوادگى، زن و شوهر بايد داراى رشد بوده و بفهمند كه در اثر پيمان ازدواج، چه تعهدهايى به سراغ آنها مىآيد وتوان انجام اين مسئوليتها را داشته باشند. روشن است كه رشد، يك مفهوم نسبى است؛ يعنى هر مسئوليتى، رشدِ متناسب با خود را مىطلبد. براى مديريت يك تشكيلات سياسى، يا موسسه اقتصادى و يا پادگان نظامى، بايد لياقت، كاردانى و شايستگىِ متناسب با هر كدام را درنظر گرفت و لياقت براى يكى از آنها لزوماً به معناى توفيق در اداره ديگرى نمىباشد. بر اين اساس، رشد در مفهوم عام خود عبارت است از: لياقت و شايستگى براى نگهدارى و بهرهبردارى از امكانات و سرمايههايى كه در اختيار انسان قرار دارد. اولين عنصر رشد، شناخت كامل سرمايهها، استعدادها و مسئوليتهايى است كه در اختيار انسان است و عنصر ديگر آن، قدرت، لياقت و شايستگى در جهت به كارگيرىِ استعدادها و هدايت آنها درمسير بالندگى است. با اين برداشت، رشد، تعبير جامع و گويايى از همه لياقتهاى لازم در رهبرى است. حضرت على(ع) در بيان ديگرى، هوشمندىِ فكرى، گويايى زبانى و صولت عملى را لازمه رهبرى مىداند و مىفرمايد: «يحتاج الامام الى قلب عقول، و لسان قوول، و جنان على اقامةالحق صوول»[2]. طبيعى است كه اگر در جامعهاى اين لياقتها و توانايىها در رهبرى وجود نداشته باشد، و به چنين ارزشهايى بهاىِ كافى داده نشود، حاكميت در اختيار سفيهان قرار مىگيرد و در نتيجه، اجتماع در سراشيبى هلاكت، تمدنها در مسير ويرانى، استعدادها در جهت نابودى و همه سرمايههاى مادى و معنوىِ جامعه، ضايع مىگردد، (1). «و ابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح فان آنستم منهم رشداً فادفعوا اليهم اموالهم» (نساء(4) آيه6). (2). آمدى، غررالحكم، ج6، ص472، ح11010. |270| و به تعبير پيامبر اكرم(ص): «اذا اراداللّه بقوم شراً ولىّ عليهم سفهائهم» [1] وقتى خداوند سيه روزى را براى مردمى مقدّر نمايد، سفيهان و بىخردانشان را حاكم آنان قرار مىدهد. حُسن ولايت رسول خدا، از حُسن ولايت بهعنوان يكى از شرايط رهبرى ياد كردهاند: «لا لرجل فيه ثلاث خصال: ورع يحجزه عن معاصىاللّه، وحلم يملك به غضبه، وحُسن الولايه على من يلى حتى يكون لهم كالوالد الرحيم» [2] امامت و پيشوايى، تنها شايسته كسى است كه داراى اين سه ويژگى باشد: ورع و تقوايى كه او را از گناه باز دارد. حلم و خويشتن دارى كه بدان بر خشم و غضب خويش مسلط باشد، حُسن ولايت و رهبرىِ پسنديده، به گونهاى كه مانند پدر مهربان براى مردم باشد. تعبير حُسن ولايت نيز از تعبيرات جامع و گويايى است كه به شرايط لازم براى رهبرى و مديريت اشاره دارد. قوّت از ديدگاه حضرت على(ع) شايسته ترين افراد براى رهبرى، كسى است كه علاوه بر داناتر بودن به قوانين الهى، از بيش ترين توانايى برخوردار بوده، از همه مردم، تواناتر و قوىتر باشد تا بتواند قافله بشرى را در اثر آگاهى برتر و توان بىنظير خود، به راحتى از گردنههاى صعبالعبور و دشوار، عبور دهد: «ايهاالناس ان احقالناس بهذاالامر اقواهم عليه، واعلمهم بامراللّه فيه، فان شغب شاغب استعتب فان ابى قوتل» [3] (1). على متقى هندى، كنزالعمال، ج6، ص7. (2). كافى، ج1، ص407. (3). نهجالبلاغه، خ173. |271| اى مردم! شايسته ترين شخص بهامامت، تواناترين مردم است بر آن، و داناترين آنان به امر خداوند پس اگر فتنهگرى، تبهكارى كرد، از او بازگشت به حق خواسته شود، و اگر امتناع نمود، با او قتال مىشود. حضرت رضا(ع) امامت را شايسته كسى مىداند كه نه داراى جهل و نادانى باشد كه او را به شك و دو دلى مىاندازد، و نه ترس و هراس در او نفوذ كند كه او را به لرزه مىاندازد، بلكه لازم است بر امامت، توانا و به سياست، آگاه باشد: «الامام عالم لم يجهل، وراع لاينكل... مضطلع بالامامة، عالم بالسياسة» [1]. ائمه(ع) نيز براى اثبات امامت خويش، به وجود اين ملاكات و برخوردارى از اين امتيازات، احتجاج مىكردند و شايستگىِ خود را براى رهبرى، مستند به اين صفات مىنمودند. حضرت على(ع) پس از وفات پيامبر اكرم(ص) فرمود: من براى جانشينىِ رسول خدا، از همه به آن حضرت سزاوارترم... (زيرا) در دين از شما افقه، و در شناخت سرانجام كارها از شما آگاهتر، زبانم از شما گوياتر و در عمل از شما مقاوم تر و پايدار ترم[2]. در بيان ديگرى، حضرت در مقام بر شمردن امتيازات اهل بيت، كه امامت را به ايشان اختصاص مىدهد، امتياز «المضطلع بامر الرعيه» را مطرح مىسازد؛ يعنى آنان در رسيدگى به كار مردم، قوى و توانمندند[3]. هم چنين از ياران نزديك خود كه مسئوليتهاى درجه اول حكومت را به عهده داشتند، مىخواستند كه در انتخاب فرمانروايان، اين صفات و معيارها را در نظر بگيرند: اى مالك! از سپاهيانت كسى را فرماندهى ده كه... دير به خشم آيد، زود عذر پذيرد، به زير دستان مهربان باشد، بر زورمندان سخت گيرى و گردن فرازى نمايد، درشتى او را (1). كافى، ج1، ص202. (2). «انا اولى برسول اللّه... و افقهكم فى الدين، و اعلمكم بعواقب الامور و اذر بكم لساناً و اثبتكم جناناً» (طبرسى، احتجاج، ج1، ص46). (3). ابن قتيبه، الامامة والسياسة، ج1، ص19. |272| از جا نكند، و نرمى او را ننشاند. مالكا!... فرمانروايان را از افراد باتجربه بگمار... كه مدبّر و آيندهنگر بوده، زودتر و بهتر، عواقب حوادث و پىآمد كارها را بفهمند[1] بر اساس اين ضابطه، از وفادارترين اصحاب خود مىخواستند كه اگر توانايى مسئوليتهاى اجتماعى را ندارند، خود را در معرض رهبرىِ مردم قرار ندهند[2]. و گاه در اثر ضعف مديريت، صادقترين ياوران ايشان، مشكلاتى را ايجاد مىكردند. حضرت على(ع) در نامهاى به كميل (فرماندار خود) نوشت: تو پل پيروزىِ غارتگران و جنايتكاران شدى. و اين، نه به خاطر ضعف ايمان و فقه، بلكه در اثر ضعف سياست و تدبيرش بود كه حضرت از او گلايه نمود و سياستش را توام با ضعف آشكار و منجر به تباهى، قلمداد كرد، و از او به عنوان فردى كه روش استوار و محكم ندارد، هيبتى در او ديده نمىشود و شوكت دشمن را نمىشكند، ياد نمود[3]. تعبيرات ديگر علاوه بر تعبيرات كلى گذشته، كه هر يك خصلتهاى متعددى را در بر مىگيرد، تعبيرات خاص و جزئى هم در اين زمينه، در متون اسلامى به چشم مىخورد؛ مانند سعه صدر كه اميرالمومنين(ع) آن را لازمه رياست و مديريت دانستهاند: «آلة الرياسة سعة الصدر» [4]. نياز به اين خصلت از آن جا ناشى مىشود كه رهبرىِ جامعه، در معرض حوادث سنگين، اخبار ناگوار و برخوردهاى گوناگون است كه اگر در چنين مواردى، از ظرفيت (1). نهج البلاغه، نامه 53. (2). مثلاً پيامبر(ص) به ابوذر فرمود: آنچه را كه براى خود مىپسندم براى تو هم مىپسندم، همانا تو را ناتوان مىيابم، از اينرو فرمانروايىِ دو نفر را هم به عهده نگير. (بحارالانوار، ج22، ص406). (3). نهجالبلاغه، نامه 61. (4). همان، كلمات قصار 176. |273| و تحمّل بالايى برخوردار نباشد، از تدبير امور و چارهجويىِ مشكلات در مانده شده، دولت و ملت را به تباهى مىافكند[1]. در آيات قرآن نيز اشاراتى به خصلتهاى لازم رهبرى ديده مىشود؛ مثلاً درباره طالوت كه از طرف خداوند به فرمانروايى بر گزيده شد، قرآن نقل مىكند كه عدهاى به واسطه تنگدستى، صلاحيت رهبرىاش را مورد ترديد و انكار قرار دادند؛ ولى به آنها پاسخ داده شد: «اناللّه اصطفاه عليكم وزاده بسطة فىالعلم و الجسم» ؛[2] خداوند او را از لحاظ دانش و نيروى بدنى، برترى داده است. و به اين وسيله، به آنان كه از رهبرىِ طالوت، به بهانه آن كه او از توانگران و ثروتمندان نبوده و از طبقات مرفّه جامعه انتخاب نشده، سرباز مىزدند، و در اثر فرهنگ غلط و منحطشان، ثروت را براى صلاحيت رهبرى لازم مىشمردند، هشدار داده شده است كه آگاهى و توانايى، سرنوشت رهبرى را رقم مىزند. قرآن از زبان حضرت يوسف(ع) نقل مىكند كه او شايستگىاش براى خزانهدارى ِ مصر را به دو ويژگى حفظ و علم مستند نمود: «اجعلنى على خزائن الارض انى حفيظ عليم» [3]. اين سخن بدان معنا است كه من در حسابدارى، توانا و آگاهم[4] و يا من توان نگهدارىِ خزانه، و آگاهى به سياستهاى مالى دارم[5]. ديدگاه متفكران اسلامى شرايط حاكم و زمامدار، در حكمت، كلام و فقه اسلامى مورد بحث متفكّران (1). ابن ميثم بحرانى، شرح نهجالبلاغه، ج5، ص338. (2). بقره(2) آيه 249. (3). يوسف(12) آيه 55. (4). ابوالفتوح رازى، تفسير روضالجنان، ج11، ص96. (5). زمخشرى، تفسير كشاف، ج2، ص482. |274| مسلمان قرار گرفته است و آنان علاوه بر شرايط خاصى كه به اقتضاى اسلامى بودن دولت و حكومت، مطرح نمودهاند، به تبيين ويژگىهاى عام رهبرى نيز پرداختهاند: ابن سينا در اين باره، از تفكّر و توان نسبت به امور سياسى، تدبّر و خردمندى عميق، برخوردارى از خُلق بزرگوارانه، مثل شجاعت و عفت و حسن تدبير نام برده است[1]. فارابى براى پيشواى جامعه، دو شرط اساسى را لازم مىداند: الف) آشنايىِ كامل با فن مديريّت اجتماع. ب) توان به كارگيرى اين فنّ و استفاده عملى از آن. [2] خواجه نصيرالدين طوسى هم به تبعيت از فارابى مىنويسد: علامت مَلِك علىالاطلاق، استجماع چهار چيز بُوَد: اول حكمت، كه غايت همه غايات است. و دوم تعقّل تام كه مودّى بُوَد به غايت. و سيّم جودت اقناع و تخييل كه از شرايط تكميل بُود. و چهارم قوّت جهاد كه از شرايط دفع و ذب باشد[3]. ماوردى (فقيه شافعيان در قرن پنجم) قدرت فكرى در جهت سياست گذارى و برنامه ريزى، و تدبير جامعه و نيز شجاعت و دلاورى در جهت پاسدارى از كيان اجتماع و ملت در مقابله با دشمن را براى رهبرى لازم مىشمارد[4]. علامه حلى، دو خصوصيّت جرات و شجاعت و هوشمندى و تدبير را از شرايط مورد اتفاق همه فرق اسلامى مىداند[5]. ابن خلدون، كفايت را از شرايط منصب امامت قرار مىدهد؛ بدين معنا كه امام بايد توان اقامه حدود و ورود در جنگ را داشته و بتواند مردم را با رهبرىِ خود بسيج كند، در امور سياسى هوشمند و قوى باشد؛ زيرا با اين خصوصيات مىتواند وظايف خود را (1). ابن سينا، الشفا، الهيات، ص451. (2). فارابى، فصول منتزعه، ص49. (3). خواجه نصيرالدين طوسى، اخلاق ناصرى، تصحيح مينوى و حيدرى، ص285. (4). ماوردى، احكام السلطانيه، ص6. (5). علامه حلّى، تذكرةالفقهاء، ج1، ص452. |275| در پاسدارى از دين، جهاد با دشمن، اقامه حدود و تدبير جامعه انجام دهد[1]. ديگر متفكران اسلامى نيز برخوردارى از اين صفات را - كه لازمه رهبرى است - مسلّم دانستهاند[2]. بر اين اساس مىتوان گفت كه دانشمندان مسلمان، در بررسىِ شرايط رهبرى بر طبق داورىِ صريح و روشن عقلانى، و با توجه به نكاتى كه در متون دينى وجود دارد، از نقش مديريت و كاردانى و ضرورت و جايگاه آن در رهبرى، غفلت نداشته و در كنار شرايط ديگر، بدان تصريح نمودهاند. از اين رو، در رهبرىِ جامعه اسلامى، همه ويژگىهاى عام رهبرى بايد در نظر گرفته شود و اعتنا به شرايط ديگر، نبايد به ناديده گرفتن و يا بىاهميت تلقى كردن اين شرايط بينجامد. شرايط رهبرىِ مكتبى مكتبهاى سياسى، نگرش يك سانى نسبت به جايگاه رهبر و وظايف آن در نظام اجتماعى ندارند. از اين رو، هر كدام علاوه بر شرايط عامى كه مورد قبول همه است، شرايط ويژهاى را نيز براى رهبرى لازم مىدانند. اين شرايط ويژه كه در هر آيين فكرى، شكل خاصى به خود مىگيرد، تابعى از بينش مكتب نسبت به مسائل زير است: الف) جهانبينىِ مكتب، و غايتى كه براى زندگىِ انسان در نظر دارد. ب) ايدئولوژى مكتب، و نظامى كه براى زندگىِ انسان، پيشنهاد مىكند. ج) نيازها و ضرورتهايى كه در رهبرى مىبيند. د) تكاليف و وظايفى كه در جامعه، بر عهده رهبر قرار مىدهد. ه) برنامه و شيوههايى كه به رهبرى ارائه مىكند. روشن است كه پاسخهاى متنوع به چنين مسائلى، تا چه اندازه در تعيين مشخصات فردى كه شايسته رهبرى است، موثر است. در اين جا ابتدا به چند نمونه از اين پاسخها، (1). ابن خلدون، مقدمه، ص135. (2). ر.ك: باقر شريفالقرشى، نظامالحكم والاداره فىالاسلام، ص218. |276| كه ويژگىهاى رهبرى را بر اساس مكتب و مرام نشان مىدهد، اشاره مىكنيم و سپس شرايط رهبرىِ اسلامى را بررسى مىنماييم: افلاطون و رهبرىِ فيلسوفان حكماى يونان، حكمت و فلسفه را محور انسانيت انسان، ملاك امتياز او و غايت سير علمى و عملىاش مىدانند. از اين رو، حكومت را زيبنده حكيم، و فيلسوف را شايسته شهريارى معرفى مىكنند. افلاطون مىگفت: تا زمانى كه فيلسوفان شهريار نگردند، و يا شهرياران به روح و قدرت فلسفى مجهّز نشوند و عظمت سياسى با شكوه فلسفى به هم در نياميزد، شهرها و دولتها هرگز از پليدىها ايمنى نخواهند يافت و تا آن زمان، هرگز نوع بشر، روى رفاه و آسايش به خود نخواهد ديد. [1] ارسطو كه شايد چنين نقطهاى را دور از دست رس جوامع متعارف مىديد، حكومتى را مىپسنديد كه عدّهاى از برگزيدگان و صالحان قوم، رهبرىِ آن را به دست داشته باشند[2]. ارسطو، در كتاب معروفش، سياست، وقتى به اين سوال مىرسد كه چه كسى بايد حكومت كند؟، احتمالات و فرضيات گوناگونى را مطرح مىسازد، و هر يك از آنها را مورد نقد و ايراد قرار مىدهد: تهى دستان، توانگران، نيكان، بهترين فرد، ولى بالاخره حكومت نيكان (اريستوكراسى) را ترجيح مىدهد، تا آنان كه در فضيلت از ديگران برترند، - البته نه با معيارهاى خود سرانه يا نسبى - بلكه برترىِ مطلق دارند، از همه پيشى گيرند[3]. ماكياولى و تلوّن پذيرىِ رهبرى ماكياولى و هم فكران او، يگانه هدف دولت را تحصيل جاه و افتخار مىدانند و (1). ر.ك: افلاطون، جمهورى (دوره آثار افلاطون) ترجمه محمدحسن لطفى، ج4، ص484. (2). ر.ك: ارسطو، اصول حكومت آتن، ترجمه باستانى پاريزى، مقدمه مترجم، ص3. (3). ارسطو، سياست، ترجمه حميد عنايت، ص127، 172 و 173. |277| بر اساس اين مبناى نظرى، نتيجه مىگيرند كه پيروى از اخلاق، هميشه طريقه عقل نيست، بلكه چنين كوششى براى عمل به خوبىها، سياستى مخالف عقل است. از نظر ماكياولى، يك شهريار خردمند، بايد اين اصل را راهنماى خود قرار دهد كه: براى حفظ مقام و موقعيت خويش بايد داراى اين قوّه شود كه از نيكى بپرهيزد، و بايد بداند كه غالباً ضرورى است بر خلاف راستى، محبت، انسانيت و دين، رفتار كند تا حكومت خويش را پا بر جا نگاه دارد.[1] با چنين بينشى، نه ظلم، قبيح ديده مىشود، و نه از عاقبتى كه در رستاخيز در انتظار ظالمان است، خبرى است. به نظر ماكياولى صفت ويژهاى كه شهريار را به كسب نام بلند مىرساند، آمادگىِ او است براى هر كارى كه ضرورت ايجاب كند، خواه آن كار اتفاقاً بر فضيلت منطبق باشد يا بر رذيلت، تا بالاخره به هدف خود نايل شود: شهريار بايد ذهنى داشته باشد آماده چرخيدن به هر سويى كه نسيم بخت و تلوّن امور اقتضا كند.[2] بنابراين، براى شهريار، هيچ خط قرمزى وجود ندارد و او در كار سياست، از هر قيد و بندى رها است، و بايد آمادگىِ ورود به هر منطقهاى را كه ديگران ممنوعه مىدانند، داشته باشد. آن جهان بينى و اين الگوى رهبرى، صفات خاصى را براى رهبر اقتضا مىكند، صفاتى كه بتواند او را براى هر اقدام آماده، و زمينه در پيش گرفتن هر روش را در او ايجاد نمايد، خصلتهايى كه همه قضاوتهاى فطرى، احكام وجدانى، دستورات عقلانى و مقررّات دينى را از نظر او محو نمايد. آن گاه چنين شخصى شايستگى ِ شهريارى خواهد داشت! (1). كوئنتين اسكينر، ماكياولى، ترجمه عزتاللّه فولادوند، ص71 و 72. (2). همان، ص74. |278| فارابى و فضايل انسانىِ رهبر در نقطه مقابل، فارابى و هم فكرانش ابتدا با توجه به مبانىِ اعتقادى و جهان بينى ِ خود، ايده مدينه فاضله را مطرح مىسازند، و براى تبيين آن، به تعريف فضيلت انسان و اوج كمال انسانى مىپردازند و براساس غايتى كه از جامعه آرمانىِ خويش، مشخص مىنمايند (يعنى همكارى و تعاون براى دست يابى به آخرين مرتبه سعادت) مسير چنين جامعهاى و جهت گيرىِ آن را از يسار (زندگى راحت و بدون دغدغه) و تمتّع (لذت و كيف) به آن غايب، هدايت مىكنند. فارابى تصريح مىكند كه در جامعهاى كه مردم به منظور رسيدن به راحتى يا لذت، حريم يك ديگر را نگه مىدارند، مزاحم هم نمىشوند، دست به تعدّى و تجاوز نمىزنند، و خلاصه به شكل قانونمند و نظام يافته عمل مىكنند، از حقيقت فضيلت خبرى نيست، و آن چه كه در چنين جامعهاى خود را نشان مىدهد، تنها شَبَه و نمودى از حق است ونه خود آن. از نظر فارابى، در جامعهاى كه به عدالت، حيا، راستى و ديگر فضايل، به عنوان ابزار زندگى راحت تر نگريسته مىشود، و راحتى، لذت، ثروت، جاه و قدرت، به عنوان بالاترين آرمان بشرى قلمداد شده، و تعيين كننده ملاك ارزشها باشد، در حقيقت فضيلتى وجود ندارد. او با اين ديد نسبت به حيات انسان و فلسفه زندگى ِ بشر، مَلِك حقيقى را كسى مىداند كه: غرض و هدفش از رهبرى و مديريت جامعه، رساندن خود و ديگر شهروندان به سعادت حقيقى باشد. نتيجه طبيعىِ چنين برداشتى از فلسفه رهبرى و جايگاه آن، اين است كه صفات خاصى براى رهبرى لازم است. رهبر بالضروره بايد در ميدان فضايل، از همه پيشى گرفته، و در آراستگى به كمالات، از ديگران مقدّم باشد تا بتواند ديگران را نيز به سعادت برساند. الملك فىالحقيقة هوالذى غرضه ومقصوده من صناعته التى يدبّر بهاالمدن، ان يفيد نفسه وسائر اهلالمدينة السعادة الحقيقية... ويلزم ضرورة ان يكون ملك المدينة الفاضلة اكملهم |279| سعادة اذ كان هو السبب فى ان يسعد اهل المدينة.[1] ماركس و خصلتهاى طبقاتىِ رهبر در مكتب ماركس، ويژگىهاى پيشتازان و پيشاهنگان، باتوجه به پايگاه طبقاتى ِ آنها مشخص مىگردد. مجموع آثار ماركس نشان مىدهد كسى كه برگزيده و پيشتاز طبقه به حساب مىآيد، داراى اين امتيازات است: الف) نماينده هر طبقه، متعلق بدان طبقه و از درون همان طبقه بر خاسته است. ب) نماينده مجموع طبقه است. ج) برگزيدگان يك طبقه، فعال ترين بخش اين طبقه براى رهبرى است. د) در اثر جاذبه اخلاقى يا نفوذ كلام، و يا موقعيت خود، بر تمام طبقه تاثير گذارده و بر آن مسلط است[2].ماركس در صدد بود كه با شرط كردن تعلق طبقاتىِ رهبران و پيوند گسترده آنان با مجموعه طبقه، از فاصله گرفتن رهبران جامعه از توده مردم، جلوگيرى كند. او حتى مىگفت: نمايندگان طبقاتى، هر لحظه بايد قابل عزل باشند تا چنين مصيبتى اتفاق نيفتد. معيار طبقاتى كه ماركسيسم براى شناخت مدعيان رهبرى، از رهبران حقيقى ارائه مىكند، بر مبانى و اصول فراوانى مبتنى است، اصولى از اين قبيل: - هر ايدئولوژى كه در هر جامعه طبقاتى ظهور كند، ضرورتاً رنگ طبقه خاصى دارد. - تنها طبقه استثمار شده، آمادگىِ روشنفكرى و اصلاح طلبى دارد. - رهبر فراتر از خواستههاى طبقه خود، چيزى ارائه نمىكند[3]. (1). فارابى، فصول منتزعه، ص47-45. (2). انور خامهاى، تجديد نظرطلبى از ماركس تا مائو، ص338. (3). ر.ك: بحثهاى استاد مطهرى در كتاب جامعه و تاريخ، تحت عنوان مبانى و نتايج نظريه ماديت تاريخ. -
مباحث ویژه جنگ نرم(1)-آشنایی با ولایت فقیه، رکن اصلی نظام
MOHAMMAD پاسخ داد به MOHAMMAD تاپیک در دکترین و استراتژی
|245| فصل چهارم: رئيس دولت اسلامى شرايط رئيس دولت اسلامى مبانىِ شرايط رهبرى 1- وحدت رهبرىِ دينى و دنيوى 2- امانتدارى و حكومت 3- حاكميت قانون 4- فلسفه اجتماعىِ رهبرى الف) نمودِ رهبرى ب) اصالت رهبرى شرايط رئيس دولت اسلامى اداره دولت اسلامى را به چه كسى بايد سپرد؟ كسى كه در اين منصب قرار مىگيرد، به چه ويژگىهايى نياز دارد؟ همه انسانها در پرتو عقل فطرى و درك وجدانىِ خود، بر اين حقيقت اتفاق نظر دارند كه در سپردن كارها لياقت و شايستگىِ افراد را بايد درنظر گرفت. و بر اساسِ همين معيار عقلانى، براى انجام كارهاى شخصىِ خويش، كارگزارانى لايق بر مىگزينند، تا جايى كه حتى ساعت مچىِ خود را هم براى تعمير، به دست هر كس نمىدهند، و در معالجه بيمار، به اظهارات افراد غير متخصّص اعتنا نمىكنند و چنان چه افرادى احيانا ً به اين اصل و ضابطه، توجه نداشته هر كار را به هر شخصى بسپارند، مورد ملامت قرار گرفته، و روششان به دور از رشد و حكمت، تلقى مىگردد. بر مبناى اين قانون خردپسند، زمام امور جامعه، بايد در اختيار افراد شايسته قرار گيرد. البته شايستگى، يك مفهوم نسبى است و براى انجام هر كار، فراهم بودن شرايط خاصى، شايستگى و لياقت شمرده مىشود؛ ولى در عين حال، عقل در همه زمينهها، آگاهى، توانايى و درستكارى را به عنوان اصول كلى و غيرقابل تغيير لياقت مىداند و فرمان مىدهد كه در هر كار بايد به سراغ انسان آگاه، توانا و درستكار رفت تا: - در پرتو آگاهىاش، مسئوليت خود را به خوبى بشناسد و به همه جوانب آن احاطه داشته باشد. |246| - و در پرتو توانايىاش قدرت استفاده از اطلاعات خويش را داشته و بتواند مسئوليت خود را به انجام رساند. - و در پرتو درستكارىاش، آگاهى وتوانايىِ خود را در راه عملى ساختن وظيفه خود به شكل كامل و مطلوب به كار گيرد. از اينرو، افرادِ جاهل، عاجز و خائن كه از چنين شرايطى برخوردار نيستند، از دايره شايستگى خارجند. زمامدار مسلمين نيز بايد در محدوده مسئوليتهايى كه بر عهده دارد، از علم، قدرت و امانت بهرهمند باشد. براى آشكار شدن ارزش و اهميت هر يك از اين شرايط، و نيز نقش و تاثير آنها در اداره جامعه، ابتدا بايد جايگاه امام و رهبر را در جامعه و سپس منزلت زمامدار جامعه را از ديدگاه اسلام بررسى نماييم. مبانىِ شرايط رهبرى اصول و مبانىِ زير، بيانگر فلسفه سياسىِ اسلام در مورد مسئله رهبرى است و هر يك از آنها زيربناى شرايطى را كه براى رهبرىِ جامعه، لازم است، تبيين مىنمايد. 1- وحدت رهبرىِ دينى و دنيوى در انديشه اسلامى، رهبرىِ دينى و دنيوى، از يكديگر تفكيك ناپذيرند و امام شخصيتى است كه اين رهبرىِ فراگير و دو جانبه را به عهده دارد. عدمه حلى، امامت را چنين تفسير مىكند: رياسة عامة فى امورالدين والدنيا لشخص من الاشخاص نيابة عنالنبى[1] پيشوايىِ همگانى و همه جانبه در امور دين و دنيا، به نيابت از پيامبر(ص). متكلمان بزرگ اهل سنت نيز همين تعريف را پذيرفتهاند؛ مثلاً قوشجى به تبعيت (1). باب حادى عشر، ص39. |247| از صاحب مواقف مىگويد: الامامة رياسة عامة فى امور الدين و الدنيا، خلافة عن النبى[1]. محقق لاهيجى، اين تعريف را در ميان فرق اسلامى، از شيعه و سنّى، مورد اتفاق نظر مىداند[2]: بدان كه امامت، رياستى است بر جميع مكلفين در امور دين و دنيا بر سبيل خليفگى از پيغمبر، و اين تعريف كه كرديم مر امامت را، مسلّم است ميان جميع فرق از اهل اسلام و كسى را در معناى امامت خلافى نيست[3]. از اين رو، مىتوان گفت كه هيچ يك از طوايف مسلمين، جدايىِ رهبرىِ دينى، از رياست دنيوى را نپذيرفتهاند. اين نظريه، در وحدت و يگانگىِ رهبرى، بر مبناى اصولى چند است: الف) دين ناظر به زندگى است، بلكه در حقيقت، اسلام چيزى جز شيوه زندگى كردن مطابق خواست خداوند نيست. از اين رو، دين در لحظه لحظه آن چه انجام مىدهيم، برمىسازيم، مىانديشيم و احساس مىكنيم، جريان دارد. و چون دين به صورت كلى يا جزئى در برگيرنده همه جريانات و جوانب زندگىِ انسان است، هيچ امرى از حوزه شمول و اطلاق آن خارج نمىماند، و هيچ چيزى كه از قلمرو دين مقررّ و مقدّر شده از جانب خداوند بيرون باشد، وجود ندارد[4]. پس چون براى دين، حوزهاى جدا و بيرون از زندگى نمىتوان درنظر گرفت، رهبرىِ دينى، بدون رهبرىِ دنيوى، قابل تصور نمىباشد. و آن جا كه دين، خارج از صحنه زندگِ دنيا قرار گرفته باشد، در حقيقت و ماهيتِ دين، مسخ و دگرگونى صورت گرفته است. (1). قوشجى، شرح تجريد، ص 365. ميرسيد شريف جرجانى نيز امام را چنين معرفى مىكند: الامام: هو الذى له الرياسة العامة فى الدين و الدنيا جميعاً ( تعريفات، ص16) و ماوردى مىگويد: الامامة موضوعة لخلافة النبوة فى حراسة الدين و سياسة الدنيا ( احكام السلطانيه، ص5). (2). محقق لاهيجى، گوهر مراد، ص329. (3). همو، سرمايه ايمان، ص107. (4). ر.ك: محمدحسين طباطبائى، شيعه در اسلام، ص3. |248| ب) اسلام قوانين فراوانى براى زندگىِ دنيوى انسانها عرضه كرده، و فلاح و سعادت انسان را در اجراىِ آنها قرار داده است. از اين رو، رهبرىِ مسلمانان، بايد پايبند به اين قوانين بوده و آنها را دستورالعمل دولت خويش بداند تا جامعه بر اساس اسلام اداره شود. ج) پيامبر اسلام(ص) كه سيره و زندگىاش، الگو و نمونه مسلمانان است[1] و مسلمانان بايد در همه ابعاد زندگى و از آن جمله، در شكل و شيوه حكومت، از وى پيروى نمايند، داراى رهبرىِ يگانهاى در امور دين و دنياى مسلمانان بوده است و در دولت وى، همه جوانبِ زندگىِ امت اسلامى، مورد توجه و اهتمام قرار داشته است. پس از آن حضرت نيز اين وحدت، امرى مسلّم و قطعى شمرده مىشده، تا جايى كه هيچ يك از فرق اسلامى، در آن ترديد نداشتهاند. بر اين اساس، رئيس دولت اسلامى - كه امور دين و دنياى مردم را سامان مىدهد - بايد از ويژگىهاى دو جانبهاى برخوردار بوده و داراى جامعيت باشد: الف) ويژگى هاى متناسب با رهبرىِ دينى. ب) ويژگىهاى متناسب با رهبرىِ دنيوى. 2- امانتدارى و حكومت براساسِ يك اصل بنيادين در فلسفه سياسىِ اسلام، عهدهدارىِ امور اجتماعى، در سطوح مختلف آن، از رهبرى تا مديريت كوچك ترين واحدهاى ادارى، امانتى است كه در اختيار فرمانروايان و كارگزاران قرار مىگيرد. از اينرو: الف) كسانى شايسته حكومتند كه از شرايط و ويژگىهاى خاص امانت دارى برخوردار باشند. ب) حكومت، با مسئوليت توام است، و حاكم، تنها به مقتضاى محدوديتها و شرايط امانت دارى، در امور اجتماعى مىتواند دخالت داشته باشد. (1). «لقد كان لكم فى رسول اللّه اسوة حسنه» (احزاب (33) آيه 21). |249| با توجه به نكته اوّل، هر شخصى صلاحيت اشغال مناصب اجتماعى را ندارد و باتوجه به نكته دوم، در هيچ يك از مناصب اجتماعى، برخورد مالكانه، و تصرّف خود سرانه نمىتوان داشت. زير بناى اين تفسير از حكومت، قرآن كريم است كه حاكم و سرپرست جامعه را به عنوان امين و نگهبان اجتماع مىشناسد، و حكومت عادلانه را نوعى امانت كه به او سپرده شده، و بايد ادا نمايد، تلقى مىكند[1]. قرآن چنين مىگويد: «ان اللّه يامركم ان تودوا الامانات الى اهلها واذا حكمتم بينالناس ان تحكموا بالعدل»[2] خدا فرمان مىدهد كه امانتها را به صاحبانشان برگردانيد و در وقتى كه ميان مردم حكم مىكنيد، به عدالت حكم كنيد. عموم مفسّران پذيرفتهاند كه دستور اداىِ امانت متوجه حكمرانان است[3]. هر چند برخى بر اين نظرند كه تنها فرمانروايان مخاطب آيهاند، به قرينه اينكه جمله بعد: وقتى كه در ميان مردم حكم مىكنيد، به عدالت حكم كنيد. خطاب به آنها است و برخى ديگر چنين اختصاصى را از آيه استفاده نكردهاند؛ ولى به هر حال، حكومت را نيز از جمله امانت ها شمردهاند[4]. يونس بن عبدالرحمن نيز وقتى از حضرت كاظم(ع) درباره اين آيه سوال مىكند، امام(ع) امانت را به امامت تفسير نموده و تنها ائمه را مخاطب اين فرمان مىداند، (1). مرتضى مطهرى، سيرى در نهجالبلاغه، ص131. (2). نساء(4) آيه 58. (3). در اين آيه، تصريح نشده است كه اين امانت از آنِ كيست و چه كسى صاحب آن شمرده مىشود و از سوى چه كسى به حاكم سپرده مىشود؟ در عين حال، برخى از نويسندگان اسلامى اصرار دارند كه عهده دار شدن امور جامعه، امانتى است كه از طرف مردم به فرمانروايان اجتماع واگذار مىشود (جعفر سبحانى، معالمالحكومة الاسلاميه، ص228) و بر اين اساس، نتيجهگيرى كردهاند كه مشاغل عامه، حتى در بالاترين سطح آن، يك نمايندگى است (على غفورى، آگاهىهايى درباره قانون اساسى، ج1، ص102). (4). براى توضيح در اين مورد، ر.ك: شيخ طوسى، تفسير تبيان، ج3، ص234؛ فضل طبرسى، تفسير مجمعالبيان، ج2، ص63؛ فخر رازى، تفسير كبير، ج10، ص139؛ زمخشرى، تفسير كشاف، ج1، ص524. |250| هر چند كه دستور اداى امانت به صاحب آن، موارد ديگر را نيز در برمىگيرد[1]. در اصول كافى، روايات متعددى نقل شده كه امانت به امامت ائمه(ع) تفسير يا تطبيق گرديدهاست[2].اين سخنان پيشوايان دين و نيز مفسّران قرآن، گوياى آن است كه رهبرىِ جامعه و حكومت، حتى در كاملترين و عالىترين مرحله آن، كه بر اعتقاد شيعه با نصّ و نصب شخصى همراه، و امام داراى امتيازات غير عادى مانند عصمت مىباشد، باز هم امانت تلقى گرديده، از اين رو، مقيّد است و امام موظف است به عنوان امانت دار عمل نمايد[3]. برداشت امينالاسلام طبرسى از اين آيه و روايات مربوط به آن، اين است كه: خداوند با تعبير لزوم اداى امانت، حكمرانان را فرمان مىدهد كه به رعايت مردم قيام كنند[4]. در روايت ديگرى حضرت على(ع) فرمود: «حق على الامام ان يحكم بما انزل اللّه و ان يودى الامانة» [5] بر امام لازم است كه بر طبق فرمان خداوند، بين مردم حكومت كند و امانتى كه به او سپرده شده، ادا نمايد. سپس حضرت اضافه نمود: هرگاه چنين كند، بر مردم لازم است كه فرمان او را بشنوند و اطاعتش را بپذيرند و دعوتش را اجابت كنند. اميرالمومنين(ع) در بخشنامههاى دولتىِ خود به دولتمردان، اين برداشت قرآنى از حكومت را منعكس ساخته است. آن حضرت در نامهاى به حاكم آذربايجان نوشت: (1). شيخ صدوق، معانىالاخبار، ص108. (2). ر.ك: محمدباقر مجلسى، مرآةالعقول، ج3، ص179؛ شرح ملاصالح مازندرانى بر كافى، ج6، ص73. (3). «ان اللّه يامركم ان تودوا الامانات الى اهلها» (نساء(4) آيه 4). (4). تفسير مجمعالبيان، ج2، ص63. (5). الميزان، ج4، ص385. |251| «ان عملك ليس لك بطعمة، ولكنّه فى عنقك امانة، وانت مسترعى لمن فوقك ليس لك ان تفتات فى رعيّته» [1] مبادا بپندارى كه حكومتت، شكارى است كه به چنگت آمده، خير، امانتى است كه بر گردنت قرار گرفته، و مافوق تو از تو رعايت و نگهبانى، و حفظ حقوق مردم را مىخواهد، تو را نرسد كه به استبداد و دلخواه خود در ميان مردم رفتار كنى. در بخشنامهاى به ماموران وصول ماليات نيز از آنان مىخواهد كه به عدل و انصاف رفتار نمايند و به مردم در باره خودشان حق داده، صبور و پرتحمّل باشند؛ زيرا وكلاى امتند: «فانصفوا الناس من انفسكم، و اصبروا لحوائجهم، فانكم خزّان الرعيّة، وكلاء الامّة» [2]. براى دست يابىِ شهروندان به حقوق خويش، و نيز حركت حكومت در مسير عدالت، روحيه امانت دارى در رهبرى، و ماموران حكومتى، اساسىترين نقش را ايفا مىكند. مصلح بزرگ اسلامى، سيد جمالالدين اسدآبادى، از اين خصيصه، به عنوان مقوّم اساس حكومت و روح وحيد حكومت ياد مىكند. او در كتاب نيچريه مىنويسد: آسايش امم و انتظام معيشت آنها وقوع نمىپذيرد، مگر به يكى از انواع حكومات. و حكومت به جميع انواعش، متحقق و پايدار نمىشود، مگر: الف) به جماعتى كه به صف حراس (نگهبانان) متصف شده، در منع تعديات اجانب و قلع و قمع قتالين و قطاع طريق و سراق كوشند. ب) و به گروهى كه به شريعت دانا بوده و قوانين و نظامات دول و امم را بدانند و بر منصه حكم و قضا نشسته، رفع خصومات نمايند. ج) و به اشخاصى كه ضرايب و جبايات را بر وفق قانون حكومت، از عموم اهالى جمع نموده و حفظ نمايند. د) و به كسانى كه آن اموال را در منافع عموميه، چون بناى مدارس و بنياد دارالشفاها (1). نهج البلاغه، نامه 5. (2). همان، نامه 51. |252| صرف كنند و معاشات مستخدمين دولت را برسانند. ادا كردن اين جماعتهاى چهارگانه، كه اركان حكومتها مىباشند، خدمتهاى خود را به نوعى كه فساد براساس حكومت راه نيابد، موقوف است بر خصلت امانت، و اگر امانت در آنها نباشد، راحت و امنيت از جميع آحاد رعيت منسلب گرديده، حقوقها بالتمام باطل خواهد شد... و البته هر قومى كه بدين گونه حكومت خائنه اداره شود، يا بالمرّه مضمحل و يا به دست اجانب اسير افتاده، مرارت عبوديّت را كه بدتر از مرارت اضمحلال و زوال است، خواهد چشيد. پس هويدا گرديد كه خصلت امانت، قوام بقاىِ انسان و مقوّم اساس حكومت است، و راحت و امنيت بدون او حاصل نشود و سلطه و عظمت و علوّ كلمه امم به غير او صورت نبندد، و روح و جسد عدالت همين سجيّه است و بس[1]. 3- حاكميت قانون مسلمانان با توجه به پيوندهاى مسلكى و مكتبىِ خويش، امت اسلامى را تشكيل مىدهند و جامعه آنان، كه بر اساس شناخت و انتخاب راه و هدف معين براى زندگى به وجود مىآيد، جامعهاى مسلكى و مكتبى است. محور اداره چنين جامعهاى، همان قانون مورد قبول مكتب است. و قانون عبارت است از: ضوابط و مقررّات معينى كه از طرف يك منبع داراى قدرت و اعتبار اجتماعى مقرر شده و در آن براى همه كسانى كه در قلمرو آن منبع زندگى مىكنند، تكاليف، حقوق، حدود و مسئوليتهايى، معين مىگردد كه همه به رعايت آن ملتزم باشند و به عواقب تخلف از آن گردن نهند. مبدا قانون، براى مسلمانان، خواسته و اراده يك فرد يا يك گروه و طبقه و يا يك ملّت نيست، بلكه معيارهاى روشن و قاطعى است كه به عنوان دين، از راه عقل و (1). ر.ك: سيدجمالالدين اسدآبادى، نيچريه يا مادىگرى، ص36-35؛ رشيد رضا، المنار، ج5، ص177. |253| وحى شناخته مىشود. فلسفه تشكيل دولت اسلامى، به اجرا در آمدن قانون الهى است و به طور كلى، سازمانهاى اجرايى و در راس آنها رهبرى، براى رسيدن به آرمانهاى مكتب و استقرار نظام و قوانين آن به وجود مىآيند. حضرت امام خمينى، به صورت روشن و صريح، از قانون خدا، به عنوان زير بناى حكومت اسلامى ياد كردهاند، تا جايى كه راىِ زمامدار مسلمين، حتى اگر پيامبر اكرم(ص) هم باشد، در حكومت، هيچ گونه نقشى ندارد و آن حضرت نيز بايد صرفا ً تابع اراده الهى باشد: حكومت اسلام، حكومت قانون است. در اين طرز حكومت، حاكميت منحصر به خداست، و قانون، فرمان و حكم خداست. قانون اسلام يا فرمان خدا، بر همه افراد و بر دولت اسلامى حكومت تام دارد. همه افراد، از رسول اكرم(ص) گرفته تا خلفاى آن حضرت و ساير افراد تا ابد، تابعِ قانون هستند، همان قانونى كه از طرف خداى تبارك و تعالى نازل شده... حكومت در اسلام به مفهوم تبعيت از قانون است و فقط قانون بر جامعه حكم فرمايى دارد. آن جا هم كه اختيارات محدودى به رسول اكرم(ص) و ولات داده شده، از طرف خداوند است. حضرت رسول اكرم(ص) هر وقت مطلبى را بيان يا حكمى را ابلاغ كردهاند، به پيروى از قانون الهى بوده است، قانونى كه همه، بدون استثنا بايستى از آن پيروى و تبعيت كنند. يگانه حكم و قانونى كه براى مردم متبع و لازمالاجرا است، همان حكم و قانون خدا است. تبعيت از رسول اكرم(ص) هم به حكم خداست كه مىفرمايد: «اطيعوا الرسول» ، راى اشخاص، حتى راى رسول اكرم(ص)، در حكومت و قانون الهى هيچ گونه دخالتى ندارد. همه تابع اراده الهى هستند[1]. قرآن كريم با تعبيرات گوناگون و در آيات متعدد، تنها فرمان و قانون خداوند را معتبر مىشناسد[2].و از عموم مسلمانان و خود پيامبر(ص) مىخواهد كه در برابر آن (1). امام خمينى، ولايت فقيه، ص35-34. (2). هر چند قانون اصالتاً از طرف خدا است، ولى با اذن الهى، افرادى مىتوانند مقرراتى وضع نمايند. |254| تسليم بوده، و آن را محور عمل و مبناى داورىها قرار دهند: «ان الحكم الا اللّه» [1] حكم جز از آنِ خدا نيست. «و ما اختلفتم فيه من شىء فحكمه الى اللّه» [2] در موردى كه بين شما اختلاف پديد آمد، بايد حكمش را از خدا بخواهيد. «فاحكم بينهم بما انزل اللّه» [3] بايد بر طبق آن چه كه خداوند نازل كرده، حكم كنى. «ان احكم بينهم بما انزل اللّه و لا تتبع اهوائهم» [4] حتماً بايد بر طبق حكم خدا حكم كنى و بپرهيز از اين كه از خواستههاى آنها پيروى كنى. «و من لم يحكم بما انزل اللّه فاولئك هم الكافرون» [5] آن كه طبق حكم نازل شده از سوى خداوند حكم نكند، آنان كافرند. «و من لم يحكم بما انزل اللّه فاولئك هم الظالمون» [6] آن كه طبق حكم نازل شده از سوى خداوند حكم نكند، آنان ستمگرند. «و من لم يحكم بما انزل اللّه فاولئك همالفاسقون» [7] آن كه طبق حكم نازل شده از سوى خداوند حكم نكند، آنان فاسقند. «يا ايها النبى اتق اللّه ولا تطع الكافرين و المنافقين... و اتبع مايوحى اليك من ربّك»[8] اى پيامبر! از خداوند پروا داشته باش، و كافران و منافقان را فرمان مبر... و آن چه را از پروردگارت به تو وحى مىشود، پيروى كن. (1). يوسف(12) آيه 40. (2). شورى(42) آيه 10. (3). همان، آيه 48. (4). مائده(5) آيه 49. (5). همان، آيه 44. (6). همان، آيه 45. (7). همان، آيه 47. (8). احزاب(33) آيه 2-1. |255| «و استقم كما امرت ولا تتبع اهواءهم و قل امنت بما انزلاللّه من كتاب» [1] و پايدار باش، و از هواهايشان پيروى مكن، و بگو به هر كتابى كه خدا فرو فرستاده ايمان دارم. «ثم جعلناك على شريعة من الامر فاتبعها و لا تتبع اهواء الذين لا يعلمون» [2] آن گاه تو را به شيوهاى از دين نهاديم، پس از آن پيروى كن و از هواهاى كسانى كه نمىدانند پيروى نكن. «اتبع ما اوحى اليك من ربّك» [3] آن چه از پروردگارت به تو وحى شده، پيروى كن. «اتبع مايوحى اليك» [4] از آن چه به تو وحى مىشود، پيروى كن. «و لن ترضى عنك اليهود ولا النصارى حتى تتبع ملتهم، قل ان هدى اللّه هو الهدى و لئن اتبعت اهوائهم بعد الذى جاءك من العلم مالك من اللّه من ولى ولا نصير» [5] يهوديان و مسيحيان هرگز از تو خشنود نخواهند شد تا آن كه از كيش آنها پيروى كنى، بگو: هدايت راستين، هدايت خداست و اگر پس از دانشى كه سوى تو آمده، از ميلهاى آنها پيروى كنى در برابر خدا هيچ دوست كار ساز و ياورى نخواهى داشت. «افغير اللّه اتبعنى حكما و هو الذى انزل اليكم الكتاب مفصلاً» [6] آيا جز خدا داورى بجويم، و حال آن كه او است كه اين كتاب را جزء به جزء، به سوى شما فرستاده است. «قل ان هدى اللّه هو الهدى و امرنا نسلّم لرب العالمين؛» [7] (1). شورى(42) آيه 15. (2). جاثيه(45) آيه 18. (3). سوره انعام(6) آيه 106. (4). يونس(10) آيه 109. (5). بقره(2)، آيه 120. (6). انعام(6)آيه 114. (7). همان، آيه 71. |256| بگو: بى گمان، هدايت خدا، به راستى هدايت است، و ما فرمان يافتهايم كه پروردگار جهانيان را گردن نهيم. نتيجه طبيعىِ اين اصلِ اساسى حكومت اسلامى، آن است كه زمامدار امت اسلام، بايد از ايمان قوى و آگاهىِ وسيع به قوانين مكتب برخوردار باشد؛ چه اينكه حضرت على(ع) در پاسخ به پيشنهاد زمامدارى فرمود: ... بدانيد اگر پيشنهاد شما را بپذيرم، آن گونه كه خوداز حكم خدا مىدانم، در ميان شما عمل مىكنم[1]. و پس از قبول خلافت، در برابر اعتراض مخالفان مساوات و عدالت فرمود: من به كتاب خدا نگاه كردم، و بر اساس فرمان آن، عمل كرده و به سنّت پيامبر اقتدا نمودهام... و در اين باره، به راى خود نظر ندادهام[2]. چنين حاكمى، چون خود مقيّد به مكتب و قانون الهى است، به فرمان دار خود نيز دستور مىدهد كه بر طبق همين قانون عمل نمايد، كه تنها راه سعادت هر كس در پيروى از قانون الهى است، و انكار يا بىاعتنايى بدان، موجب شقاوت است: «امره... (ب) اتبّاع ماامر به فى كتابه من فرائضه و سننه التى لايسعد احد الا باتباعها و لا يشقى الا مع جحودها و اضاعتها» [3]. و همين تقيّد به قانون شرع است كه او را از به كارگيرىِ روشهايى كه در ميان سياستمداران، براى ادامه حيات و تداوم سلطه دولتى، رايج است، باز مىدارد و اين تقيّد را بر طولانى شدن حكومت خويش ترجيح مىدهد. انواع مخالفتها و خطرات را براى خود مىپذيرد تا بر اصول، آسيبى وارد نشود. او به مزاحمين و توطئهگران در حكومت خود مىفرمود: من مىتوانم شما را همراه و موافق خود سازم، ولى حفظ دين خودم را بر اين كار ترجيح مىدهم. (1). نهجالبلاغه، خ92. (2). همان، خ205. (3). همان، نامه 53. |257| «وانىلعالم بما يصلحكم و يقيم اودكم، ولكنى لاارى اصلاحكم بافساد نفسى» [1]؛ در اين جا امام(ع) اشاره دارد كه مىتواند با اعمال قدرت و به كارگيرىِ روشهاى توام با خشونت، جلوى پراكندگىِ نيروها را گرفته، و همه را در پشتيبانى و دفاع از حق، بسيج نمايد؛ ولى چنين سياستى را براى سامان يافتن دولتش نمىپذيرد؛ چرا كه تباهى ِ دين و زير پا گذاشتن قانون الهى را به همراه دارد[2]. از نظر تحليل گرانى كه در تعيين سياست و خط مشى دولتها، براى حفظ مبانى ِ مكتب، ارزش و موقعيتى قائل نيستند، طبيعى است كه على بن ابىطالب(ع) دولتمردى ناموفق به شمار آيد؛ چرا كه وفادارىاش بهاسلام و پايبندىاش به دين، او را از برخوردهاى سركوب گرانه و خارج از قاعده و قانون، باز مىداشت و او را به مدارا سوق مىداد. پطروشفسكى، استاد تاريخ دانشگاه لنينگراد مىنويسد: على پرورده محمد(ص) و عميقاً به وى و اسلام وفادار بود... على تا حدّ شور و عشق، پايبند دين بود، صادق و رستگار بود، و تمام صفات اولياءاللّه در وجودش جمع بود؛ ولى بالكل از صفات ضرورىِ يك رجل دولتى و سياستمدار عادى، عارى بود. خرده گيرىهاى اخلاقى، كه ناشى از علل دينى بود، وى را از اخذ تصميم باز مىداشت و گرايشى به مدارا در نهادش ايجاد كرده بود[3] به هر حال، براى آن كه در برنامههاى اجتماعى، اقتصادى و سياسىِ جامعهاى دخالت داشته باشد، و عامل تعيين كننده و جهت دهنده به حساب آيد، تعهد دينى و آگاهىِ اسلامى، سازمان رهبرىِ آن، نقش بسيار موثرى مىتواند داشته باشد. 4- فلسفه اجتماعىِ رهبرى نقش رهبرى را تنها در محدوده وظايف اجرايى او نبايد ارزيابى كرد، و به رهبر (1). نهجالبلاغه، خ69: من به آنچه كه شما را به راه آورده، انحرافتان را از بين مىبرد، آگاهم؛ ولى با تباه كردن خودم به اين كار نمىپردازم. (2). ابن ابىالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج6، ص104؛ شرح ابن ميثم، ج2، ص190. (3). پطروشفسكى، اسلام در ايران، ترجمه كريم كشاورز، ص49. |258| جامعه، به عنوان فردى كه صرفاً مسئول اجراى يك سلسله قوانين است، نبايد نگريست. چنين كارهايى سادهترين شئون او است و فقط صورت و نمودى از حوزه تاثير گذارى و نفوذ رهبرى، به حساب مىآيد. هم چنان كه رهبرى را با راهنمايى نبايد اشتباه گرفت، راهنما راه را نشان مىدهد و ارائه طريق مىكند، و چه بسا ممكن است اساساً خود در صحنه حضور پيدا نكند و در كنارى ايستاده باشد، و بعد از اشاره به راه و چاه، بگويد: من آن چه شرط بلاغ است با تو مىگويم خواه از سخنم پند گير و خواه ملال راهنمايى، بيش از دلالت، ارشاد، اطلاع دادن و آگاه كردن نيست و ابزار آن هم معمولاً گفتار است؛ ولى رهبرى، جلو افتادن و به دنبال خود كشاندن است، بسيج نيروها، سازمان دهى و به پيش بردن آنها است[1]. پس از آن كه راه، آشكار، و هدف مشخص گرديد، به مركزيتى نياز است كه قدرتها را متمركز و متشكل ساخته و آنها را سازمان بخشد. نيروهاى خفته را بيدار، نا شكفتهها را شكفته، و همه را به حركت وادار سازد و به پيش برد[2]. فارابى، در الگويى كه از نظام اجتماعىِ مدينه فاضله ارائه مىدهد، جايگاه رهبرى را با تحليل دقيق روان شناسى و جامعه شناسى، مشخص كرده، و براساس اين تحليل و ارزيابى، ويژگىهاى رهبر را معيّن ساختهاست: به طور كلى، مردم طبيعتاً از لحاظ مراتب فنون گوناگونند، و استعدادها و فطرتهاى افراد هر گروه، نسبت به فن و علمى كه مستعد آن است، متفاضل و گوناگون است، برخى صاحب استعداد كاملند، و بعضى استعدادشان ناقص است. و آنان كه در استعدادِ انجام كارى متساوىاند، دراثر اختلاف در تربيت و تمرين و تعلم، متفاضل و مختلف مىشوند. و آن كه در فنى از فنون، قدرت استنباط آن كمتر است، بر آن كس كه در آن قسمت استعداد (1). لذا امامت (رهبرى)، منصبى فراتر از نبوّت (ابلاغ دين) است، هر چند كه اين دو مىتواند در يك فرد جمع شود؛ مانند حضرت ابراهيم(ع) وپيامبر اسلام(ص). (2). ر.ك: مرتضى مطهرى، امامت، ص29 و 235 و مقاله مديريت و رهبرى در اسلام، امدادهاى غيبى، ص169. |259| ندارد يا استعداد استنباط كمتر دارد، رياست دارد. اينان نيز بر حسب اختلاف قوتها و در جهت ارشاد و تعليمات درست و يا نادرست، مختلف و متفاضلند. و چون هدف از آفرينش وجود انسان، اين است كه به سعادت نهايى برسد، به ناچار بايد معناى سعادت را بشناسد و سپس اعمالى را كه لازم است انجام دهد تا به وسيله آنها به سعادت برسد، به خوبى باز شناسد و به دنبال آن، انجام دهد. و بيان شد كه مردم در فطرتهاى شخصى ِ خود گوناگونند. بنابراين، هيچ انسانى فطرتاً نمىتواند از پيش خود، سعادت را بشناسد و هم نمىتواند از پيش خود، آن چه را كه بايسته عمل است، مورد عمل قرار دهد، و بلكه در هر دو مورد، نياز به مرشد و راهنما دارد. و چنين نيست كه هر گاه افراد انسانى بدين دو امر راهنمايى شدند، خود به خود و بالضرورة، بدون باعث و محركى اقدام به انجام آن كنند، و در حقيقت اغلب مردم در اين وضعند. و از اين جهت است كه محتاج به مرشد و راهنمايى مىباشند كه هم به درستى، سعادت و مقدمات عملىِ آن را به آنها بشناساند و هم محرك و موجب عمل بدانها باشد. و در هر انسانى نيروى ارشاد غير نمىباشد، و نيز در هر انسانى اين نيرو نيست كه بتواند مردم را بر انجام اعمال لازم وادار كند. بنابراين، كسى كه داراى آن چنان نيرويى نباشد كه بتواند مردم را بر انجام كارهاى لازم وادار كند، و نيز نتواند ديگران را در كارهاى سعادت آميز به كار گيرد، اين چنين كس، نه در همه امور، و نه در هيچ امرى از امور، نمىتواند رئيس، باشد[1]. برخى از نويسندگان، رهبرى را چنين تعريف كردهاند: رهبرى، داشتن قدرت و نقشِ خلاق در: الف - سازمان بخشى بهنيروهاى متفرق انسانى؛ ب - حداكثر استفاده از آنها در نيل به هدفها است. از اين رو، ملاك رهبرىِ واقعى، بيش از هر چيز، جنبه عملىِ آن است، نه داشتن مقام، عنوان، و يا حتى تنها كارشناسى و تبحر و دانشمندى[2]. (1). ر.ك: فارابى، سياست مدنيه، ترجمه وتحشيه سيدجعفر سجّادى، ص191-189. (2). ناصرالدين صاحبالزمانى، ديباچه بر رهبرى، ص46. |260| امروزه بررسى و تحليل ابعاد گوناگون مسئله رهبرى، تنها در علوم سياسى نمىگنجد، بلكه علوم و دانشهاى ديگر نيز به آن مىپردازند؛ مثلاً جامعه شناسان، در مباحث گوناگون، از قبيل: گروههاى اجتماعى، قدرت اجتماعى و جنبشهاى اجتماعى، به تناسب از رهبرى و نقش آن، سخن مىگويند[1].هم چنين روان شناسان وقتى اثرات اجتماعى در فرايندهاى روانى را مورد مطالعه قرار مىدهند، و به تحليل رفتارهاى اجتماعى مىپردازند، به سراغ مسئله رهبرى ونقش آن مىآيند. روشن است كه در اين جا به بررسىِ آن مباحث نمىتوان پرداخت؛ ولى در مدخل شناخت ويژگىها و صفات رهبرى، اشاره به برخى از آن نكات مفيد است: الف) نمودِ رهبرى مديريت اجرايىِ يك گروه يا تشكيلات، با رهبرىِ آن، فرق دارد. جامعه شناسان از نقش اوّل به عنوان رهبرىِ اجرايى، و از نقش دوم، به عنوان رهبرىِ فرهمند، تعبير مىكنند. در يك جنبش اجتماعى، رهبرىِ فرهمند، تودههاى مردم را در حمايت از آرمانها و اهداف جنبش بسيج مىكند، و كار كرد عمده آن، ايجاد شوق و اشتياق، برانگيختن هيجان پيروان و ترغيب آنها به وحدت است؛ ولى نقش رهبر اجرايى با آن بسيار تفاوت دارد. رهبر اجرايى، به امورى از قبيل: سازماندهىِ نيروها و تقسيم كار معطوف مىباشد. در جنبش استقلال هند، از مهاتماگاندى به نام فرهمند، و از جواهر لعل نهرو به نام رهبر اجرايى، ياد مىشود[2]. از ديدگاه جامعه شناسى، تاثير رهبرىِ لايق، در يك جنبش اجتماعى به گونهاى است كه: هيچ جنبش اجتماعى بدون رهبرىِ لايق، به موفقيت نائل نمىشود، نوع ايدئولوژىِ (1). ر.ك: بروس كوئن، مبانى جامعهشناسى، ترجمه غلامعباس توسلى و رضا فاضل. (2). همان، ص409. |261| جنبش، افرادرا بدان ترغيب مىكند، و رهبرى، حمايت آنها را جلب مىنمايد. رهبرى ِ لايق، حسّ همبستگى را در جنبش تحكيم مىبخشد و پيوسته اعضا را از ارزشها و اهداف مشتركشان آگاه و به آن علاقه مند مىسازد[1] از اين رو، رهبرىِ پويا و با نفوذ، نيروى محركّه دگرگونىهاى اجتماعى شمرده مىشود[2]. البته تشكل و بسيج نيروها در سطح جامعه، و به حركت در آوردن آنها در يك مسير، نمود بيرونىِ تاثير رهبرى است، و تاثير درونى و روانىِ آن، خلقِ انگيزهها، برانگيختن شوقها و به عزم و اراده رساندن ميلها و گرايشات است كه از آن به تمركز توجه افراد تعبير مىكنند[3]. ب) اصالت رهبرى اين سوال كه اصالت با رهبر است يا رهبرى، در ابتدا گنگ به نظر مىآيد، ولى مقصود اين است كه آيا ارزش رهبر از شخص او ناشى مىشود، و در گرايش عشق و علاقه، هدف را، شخصِ او بايد قرار داد و همين كه او چيزى را انتخاب كند يا بخواهد يا بستايد، به همين دليل، بايد آن را خير و صلاح دانست؟ در فرض تقدّم و اصالتِ رهبر، هدفها و آرمان ها پس از او و تابع او - و قهرا ً بى مقدار - اند. به هيچ چيز فراتر از او نبايد انديشيد، و هر چيز را به پاى او بايد قربانى كرد؛ ولى بر مبناى اصالت رهبرى، شخص، ميزان ارزشها و خواستهها تلقى نمىشود، بلكه از او به منظور دست يابى به آرمان و هدف رهبرى پيروى مىشود، و هر گاه كه او از اين نقش ناتوان شود، يا فرد ديگرى باامتيازات بيشتر، لياقت رهبرى را يابد، رهبر تغيير مىكند[4]. (1). همان، ص409. (2). همان، ص433. (3). نرمان ل.مان، اصول روانشناسى، ترجمه محمود ساعتچى، ج2، ص671. (4). ناصرالدين صاحبالزمانى، ديباچهاى بر رهبرى، ص120. |262| در برترين رهبرى، بيشتر آرمان و جهان بينى، مورد نظر قرار مىگيرد، در حالى كه در برترين رهبر، گرايش به ويژگىهاى شخصى است: رابطه برترين رهبر و برترين رهبرى، رابطهاى پيچيده و شگفتانگيز است. ظاهراً رهبر را به خاطر رهبرى و هدف دلخواه آن مىخواهند؛ لكن گاه برترين رهبرىها، قربانى ِ هوسها، خودكامگىها و جاهطلبىهاى برترين رهبران شده است. آنان سخنانى زيبا، گيرا، فريبا، ديگر خواهانه و حتى گاه، حق بر زبان مىرانند، توده را افسون مىكنند و به هر سو كه خاطر خواه آنان است مىكشانند و سوق مىدهند[1] آن گاه برترين رهبران، برترين رهبرى را هم خواهند داشت كه در عالىترين مرتبه كمال انسانى قرار داشته باشند، و هرگا حاضر به قربانى كردن رهبرى براى خويش (رهبر) نباشند. اوج اين فضيلت در رهبران معصوم(ع) است. از اين رو، لغزش ناپذيرى و عصمت، حلقهاى است كه دو اصلِ برترين رهبرى و برترين رهبر را به هم پيوند مىدهد، و در نتيجه، برترين رهبران، در جامعه، برترين رهبرى را هم ارائه مىكنند. اما در صورتى كه پيشواى معصوم، مستقيماً رهبرى را در دست نداشته باشد، با اصل قرار گرفتنِ رهبرى و آرمانهاى آن، رهبر تنها در حد پايبندى بدانها و به اندازه حركت بر مدار آنها قداست مىيابد. لذا قداست مقام رهبرى، جامه قدس بر تن هر شخصى كه بر اين منصب تكيه زده باشد، نمىپوشاند و متابعت از رهبران نالايق و فاسد را توجيه نمىكند. (1). همان، ص117. -
مباحث ویژه جنگ نرم(1)-آشنایی با ولایت فقیه، رکن اصلی نظام
MOHAMMAD پاسخ داد به MOHAMMAD تاپیک در دکترین و استراتژی
خب به لطف الهی این هم بقیه مطلب: |217| دولت نبوى از ديدگاه قرآن بررسىِ نظريه تفكيك رهبرىِ دينى و دنيوى در سيره نبوى 1- قرآن و رهبرىِ سياسى پيامبر 2- قرآن و مسئوليتهاى اجتماعىِ پيامبر 3- قرآن و اموال پيامبر 1. خمس 2. انفال 3. فىء 4- قرآن و مسئوليت مسلمانان در برابر پيامبر لزوم اطاعت از پيامبر لزوم ارائه اطلاعات و گزارشات به پيامبر لزوم استيذان از پيامبر بررسىِ نظريه تفكيك رهبرىِ دينى و دنيوى در سيره نبوى تشكيل دولت اسلامى، به وسيله پيامبر اسلام(ص) از نظر اسناد و مدارك تاريخى، چندان آشكار و واضح است كه حتى مخالفان و منتقدان حكومت دينى هم نتوانستهاند اصل آن را انكار كنند. آنها براى توجيه ديدگاه خود، بهناچار راههاى ديگرى را پيمودهاند؛ مثل اين كه: الف) نبوت و حكومت، دو مشغله جداگانه است، و فرماندهىِ امت، به عهده پيامبران خدا نبوده است. و اگر در مورد خاتمالانبيا، اين دو مشغله، در يك جا و در يك نفر، جمع شده و انطباق رخ داده است، حالت استثنايى و اختصاصى دارد[1]. ب) اقدام پيامبر در رهبرىِ غزوات، نصب قضات، گردآورىِ صدقات و جزيه و غنايم، همگى كارهايى در جهت اداره شئون دنيوىِ مسلمانان و خارج از دايره رسالت بوده است. قرآن در آيات متعددى شهادت مىدهد كه پيامبر، گذشته از رهبرىِ دينى، رهبرىِ سياسى را به عهده ندارد. او تنها وظيفه راهنمايى و اندرزگويىِ مردم را دارد[2]. البته توجيه اوّل، از نظر علمى، چندان سست و ضعيف است كه نمىتوان آن را در سطح يك نظريه علمى، قابل بررسى دانست؛ زيرا اگر اين سخن را فرضاً بپذيريم كه انبياىِ گذشته، معمولاً فرماندهىِ امت را به عهده نداشتهاند، ولى از آن جا كه نسبت (1). مهدى بازرگان، مقاله آخرت و خدا، هدف بعثت انبياء، ص8. (2). الاسلام و اصولالحكم، ص48 به بعد. |218| به پيامبر اسلام، عكس آن ثابت است و آن حضرت در تمام شئون حكومت دخالت داشتهاند، لذا براى پيروان آيين اسلام، باتوجه به اصل تاسّى يگانگى و انطباق دين و دولت، يك اصل مطلوب، تلقى مىشود؛ زيرا قرآن كريم، رسول خدا(ص) را به عنوان اسوه حسنه به مسلمانان معرفى مىكند و مىفرمايد: «لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة» [1]. پس با قبول اسلام، همان چيزى كه حالت استثنايى و خصوصى، نام گرفته است، الگو و نمونه به حساب مىآيد، و اگر رويه ديگرى در انبياىِ گذشته رواج داشته، و در عصر آنان تفكيك و جدايى - باتوجه به شرايط خاص هر كدام - قابل قبول بوده، و خداوند مسئوليتى درباره فرماندهى و رهبرىِ سياسى بر عهده آنان نگذارده است اما در دوران اسلامى و عصر نبوى، چنين تفكيكى وجود نداشته و به اقتضاى سيره نبوى، مطلوب نيست. ولى در بررسىِ توجيه دوم، كه استناد به آيات فراوانى نموده و در قالب مستدل ترى ارائه شده، بايد مسئله را از نظر منطق قرآن تحليل نماييم و براساس آن، به داورى و ميزان صحت و سقم آن بپردازيم. براى بهدست آوردن منطق قرآن كريم، در باره نقش پيامبراكرم(ص) در دولت اسلامى، سوالهاى زير را مىتوان مطرح كرد: 1- قرآن كريم، پيامبر اسلام را به چه عنوانى معرفى مىكند؟ 2- قرآن كريم، چه وظايفى را برعهده رسول خدا مىگذارد؟ 3- قرآن كريم، چه اموال و دارايىهايى را از آنِ پيامبر مىداند؟ 4- قرآن كريم، چه وظايفى را براى مردم، در مقابل حضرت بر مىشمارد؟ 1- قرآن و رهبرىِ سياسى پيامبر قرآن كريم، پيامبر اكرم(ص) را به عنوان فردى كه براى دخالت در زندگىِ مردم (1). احزاب(33) آيه 21. |219| اولى است، معرفى مىكند ومىفرمايد: «النبى اولى بالمومنين من انفسهم» [1]. اين آيه، از اولويت رسول خدا(ص) در مقايسه با ديگران، بر مومنين خبر مىدهد. اين اولويّت، در نزد مسلمانان، از صدر اسلام تاكنون، مفهومى روشن داشته است. ابن عباس، كه در آغاز سلسله مفسّران قرار دارد، در توضيح آن مىگويد: آن جا كه پيامبر مردم را به چيزى فرامىخواند، هر چند مردم تمايل نداشته باشند، بايد به متابعت حضرت تن دهند و از خواسته خويش چشم پوشى كنند[2]. شيخ طوسى، اولى بالمومنين را به احق بتدبيرهم معنا كردهاست؛ يعنى پيامبر براى تدبير و اداره مردم، از ديگران شايستهتر است[3]. ابوالفتوح رازى، از زبان مفسّران نقل مىكند كه: معناى آن، اين است كه رسول خدار در امضاى احكام و اقامه حدود و فرمان دادن بر امت، از خود ايشان اولى است[4]. قرآن پژوهان و مفسّران تصريح كردهاند كه اين اولويت اختصاص به مسائل دينى نداشته، و همه امور دين و دنياى آنان را در برمىگيرد. لذا بر مردم لازم است كه از اوامر رسول خدا پيروى كنند و از آن چه كه او باز مىدارد، دورى نمايند و خواستههاى او را بر اميال و تشخيصهاى خود مقدم دارند[5]. همچنين در تائيد اين تفسير، برخى روايات نيز وجود دارد كه مىگويد: مقصود از اولويت، مقام فرماندهى و منصب زعامت است؛ مثلاً امام باقر(ع) فرمود: اين آيه درباره رهبرى و فرماندهى نازل شدهاست[6]. (1). احزاب(33) آيه 6. (2). تفسير ابوالفتوح رازى، ج15، ص46. (3). شيخ طوسى، تبيان، ج 8، ص317. (4). تفسير ابوالفتوح رازى، ج15، ص347. (5). زمخشرى، كشاف، ج3، ص523؛ محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج16، ص276. (6). طريحى، مجمعالبحرين، ص92، (ماده ولى). |220| شان نزول آيه نيز مويّد ديگرى براى آن است كه اولويت در اين آيه، رهبرىِ اجتماعى و سياسى را نيز در برمىگيرد؛ زيرا برطبق برخى از نقلهاى تاريخى، وقتى رسول خدا(ص)، تصميم به جنگ تبوك گرفت و فرمان بسيج عمومى صادر نمود، عدهاى براى حركت در سپاه حضرت، به دنبال اجازه پدر و مادر خويش بودند. خداوند با فرو فرستادن اين آيه، رسول اكرم(ص) را به عنوان عالىترين مقام زعامت و رهبرىِ جامعه اسلامى، كه هيچ نظر و راى ديگر، و يا هيچ ولايت و حق ديگر (مانند حقوق والدين) نبايد مزاحم آن تلقى شود، معرفى نمود[1]. قرآن كريم، در آيه ديگرى نيز از پيامبر به عنوان ولىّ ياد مىكند: «انما وليّكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يوتون الزكوة و هم راكعون» [2]. معناى اصلىِ اين كلمه، آن گونه كه راغب در مفردات گفته است، قرار گرفتن چيزى در كنار چيز ديگرى است به نحوى كه فاصلهاى در كار نباشد؛ يعنى اگر دو چيز، آن چنان به هم متصل باشند كه هيچ چيز در ميان آنها نباشد، ماده ولى استعمال مىشود. به همين مناسبت، طبعاً اين كلمه در مورد قرب و نزديكى - اعم از قرب مكانى و قرب معنوى - به كار رفته است. و باز به همين تناسب در مورد دوستى، يارى، تصدى ِ امر، تسلّط و معانىِ ديگرى از اين قبيل استعمال شده است؛ چون در همه آنها نوعى مباشرت و اتصال وجود دارد. [3] راغب در باره موارد استعمال اين واژه مىگويد: وِلايت به معناى نصرت است؛ امّا وَلايت به معناى تصدى و صاحب اختيارىِ يك كار است. گفته شده كه معناى هر دو يكى است و حقيقت آن، همان تصدى و صاحب اختيارى است[4]. (1). فضل طبرسى، مجمعالبيان، ج4، ص338. (2). مائده(5) آيه 55. (3). مرتضى مطهرى، ولاء و ولايتها، ص7. (4). راغب اصفهانى، مفردات، ص570. |221| جوهرى مىگويد: هر كس كه كار ديگرى را به عهده گيرد، ولىِّ او است. [1] و در معجم مقاييساللغه آمدهاست: همه معانىِ اين كلمه، به قرب و نزديكى بر مىگردد، و آن كس كه به كار ديگرى اقدام كند ولىِ او است. [2] علامه طباطبائى باتوجه به موارد استعمال اين كلمه در قرآن، و نيز با اشاره به سمتهايى كه قرآن براى پيامبر ذكر كردهاست، ولايت پيامبر را چنين توضيح مىدهد: رسول خدا(ص) بر همه شئون امت اسلامى، در جهت سوق دادن آنان به سوى خدا، و براى حكمرانى و فرمانروايى بر آنها و قضاوت در ميانشان، ولايت دارد. از اين رو، پيروى ِ مطلق، حقّى براى او، بر عهده امت اسلامى است. و البته اين ولايت، در طول ولايت خداوند، و ناشى از تفويض الهى است؛ يعنى چون اطاعت از او، اطاعت از خداوند است و در نتيجه، ولايت او ولايت خدايى است، بايد از او اطاعت كرد[3]. به بيان برخى بزرگان: باتوجه به مجموع آيات قرآن مىتوان فهميد كه آن حضرت، در آنِ واحد، داراى سه شان بودهاست: اول اين كه، امام و پيشوا و مرجع دينى بوده؛ يعنى سخن و عملش براى مسلمانان سند و حجت بودهاست: «ما اتيكم الرسول فخذوه، و ما نهاكم عنه فانتهوا» [4]؛ آن چه را كه پيامبر براى شما آوردهاست بگيريد، و از آن چه شما را باز دارد بايستيد. دوم اين كه، ولايت قضايى داشته؛ يعنى حكمش در اختلافات حقوقى و مخاصمات، نافذ بوده است: (1). جوهرى، صحاح، ج6، ص2528. (2). ابن فارس، معجم مقاييساللغه، ج6، ص141. (3). محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج6، ص14. (4). حشر(59) آيه 7. |222| «فلا وربك لايومنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم» [1]؛ نه چنين است، به پروردگارت سوگند! ايمانشان واقعى نخواهد بود، تا در آن چه در بينشان اختلاف شود، داورت كنند. سوم اين كه، ولايت سياسى و اجتماعى داشت؛ يعنى گذشته از اين كه مبيّن و مبلغ احكام بود، و گذشته از اين كه قاضى مسلمين بود، سائس و مدير اجتماع مسلمين بود، ولىّ امر مسلمين و اختيار دار اجتماع مسلمين بود. آيه كريمه «النبى اولى بالمومنين من انفسهم» و هم چنين «انما وليكمالله و رسوله» ناظر به اين شان سوم است. بر اساس چنين ولايتى، پيامبر اكرم(ص) رسماً بر مردم حكومت مىكرد و سياست اجتماع مسلمين را رهبرى مىنمود[2]. 2- قرآن و مسئوليتهاى اجتماعىِ پيامبر هر يك از شئون سه گانه پيامبر در پيشوايىِ دينى، ولايت قضايى و رهبرىِ اجتماعى، مسئوليّتهاى خاصى را بر عهده حضرت مىگذاشت. و رسول خدا براى انجام هر كدام، ماموريت و وظيفه ويژهاى داشت؛ مثلاً در ارتباط با عنوان اوّل، آن حضرت وظيفه تلاوت آيات بر امت، تعليم و تبيين كتاب و تزكيه آنان را بر عهده داشت: «يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة» [3]. «لتبيّن للناس ما نزّل اليهم» [4]. و در ارتباط با عنوان دوم، حضرت وظيفه حكم كردن بين مردم را داشت: «و ان احكم بينهم بما انزل الله» [5]. هم چنين در ارتباط با عنوان سوم نيز قرآن كريم ماموريتها و مسئوليتهايى براى (1). نساء(4) آيه 65. (2). مرتضى مطهرى، ولاء و ولايتها، ص55-51؛ ر.ك: امام خمينى، رساله لاضرر. (3). جمعه(62) آيه 2. (4). نحل(16)آيه 44. (5). مائده(5) آيه 49. |223| رسول اكرم(ص) بر مىشمارد. اين وظايف كه مربوط به حوزه رهبرىِ اجتماعى است، خود نمايانگر آن است كه آن حضرت، علاوه بر دو شان فوق، عهدهدار زعامت سياسىِ مردم نيز بوده است؛ چه اين كه اين دستورات، چون از سوى خداوند ابلاغ گرديده و پيامبر نسبت به آنها، ماموريت الهى يافته است، ازاين رو، زعامت و ولايت حضرت نيز مانند دو مسئوليت ديگر، جنبه الهى داشته است. لذا، اين احتمال كه دخالتهاى حضرت در زمينه مسائل اجتماعى و دولتى، خارج از محدوده وظايف دينى و دستورات الهى بوده، و خداوند چنين تكاليفى را بر دوش او نگذارده، و از وى نخواسته است، غير قابل اعتنا است. آيات زير، نمونههايى از ماموريتهايى است كه در ارتباط با رهبرىِ جامعه و اداره امت مىباشد: 1- «فامّا تثقفنّهم فىالحرب فشرّد بهم من خلفهم» [1]. آيه قبل از اين، از كسانى كه با پيامبر عهد و پيمان بستند و هر بار نقض نمودند، به عنوان بدترين جانوران ياد مىكند، و سپس در اين آيه، خطاب بهپيامبر مىفرمايد: اگر با چنين كسانى به كارزار و درگيرى پرداختى، آنان را چنان سركوب كن كه ديگر احدى از دشمنان، جرات و جسارت توطئه نداشته باشند، و محاربه با تو را رها سازند[2]. اين آيه، از يك سو بيانگر سياستى است كه امت اسلامى در برابر دشمنان متجاوز و پيمان شكن بايد اتخاذ كند و از سوى ديگر، بيانگر آن است كه مسئوليت برنامهريزى، آماده سازىِ مقدمات، و بالاخره عينيّت بخشيدن به اين سياست، بر عهده پيامبر است. 2- «وان احد منالمشركين استجارك فاجره حتى يسمع كلامالله ثم ابلغه مامنه» [3]. در آيات پيش از اين آيه، دستوراتى به همه مسلمين، در برخورد با مشركين داده شده است: «فاقتلوا المشركين،... خذوهم واحصروهم واقعدوا لهم كل مرصد» ؛ ولى در اين آيه، خصوص پيامبر(ص) دو ماموريت ويژه مىيابد: (1). انفال(8) آيه 57. (2). فضل طبرسى، جوامعالجامع، ج2، ص28. (3). توبه(9) آيه 6. |224| يكى آنكه هر گاه يكى از مشركان اجازه بخواهد كه با امنيت و آرامش خاطر، كلام خدا را بشنود و با محتواىِ دين آشنا گردد، او را اجازه داده و امنيتش را تامين نمايد و ديگر آن كه، پس از پايان مهلتِ فراگيرىِ كلام خدا و گوش كردن به سخن حق، او را به محل امنش برساند. از اين دو ماموريت پيامبر، و به ويژه مسئوليت دوم «ثم ابلغه مامنه» فهميده مىشود در مواردى كه اسلام، براى انسانها، آزادى را پذيرفته و آن را محترم شمرده (مانند آزادى در بحث و تحقيق كه در اين آيه ذكر گرديده) مسئوليت تامين و حفظ اين آزادى و حريت، به عهده پيامبر(ص) (رهبر امت اسلامى) است، و حتى در شرايط بحرانى مهدورالدم بودن مشركان، كه آنان با فتنهانگيزى و پيمان شكنى، امان را از خود سلب نمودهاند، در عين حال پيامبر موظف است كه براى حفظ آزادى و امنيّت مشركينى كه براى شنيدن كلام خدا مىآيند، از دستورات ديگر الهى مانند «قاتلواالمشركين كافة» چشم پوشى كند، و امنيّت و آزادىِ آنان را تامين نمايد[1]. 3- «ياايهاالنبى حرّض المومنين علىالقتال» [2]؛ اى پيامبر! مومنان را به جنگ ترغيب نما. 4- «يا ايهاالنبى جاهد الكفّار و المنافقين واغلظ عليهم» [3]؛ اى پيامبر! تمام تلاش خود را در نبرد با كفار و منافقان به كار گير، و بر آنان سخت بگير. اگر چه تكليف جهاد، يك وظيفه عمومى براى همه مسلمانان است و اختصاص به شخص پيامبر ندارد، ولى از آن جا كه انجام اين وظيفه اسلامى، براى تكتك مسلمانان به صورت فردى ممكن نيست، و مسلمين بايد به صورت هماهنگ، متشكل و سازماندهى شده در جنگ شركت جويند، و اين مهم، بر دوش فرماندهى و از وظايف او است، از اين رو، هنگامى مسلمانان مىتوانند در صحنه جهاد توفيق يابند كه فرماندهىِ عالىِ امت اسلامى، پس از تصميم به جنگ، برنامه آن را تدوين، و مقدمات (1). ر.ك: محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج9، ص156-155. (2). انفال(8) آيه 65. (3). توبه(9) آيه 73. |225| آن را فراهم سازد. اين آيه، چنين وظيفهاى را برعهده رسول خدا(ص) مىگذارد. 5- «خذ من اموالهم صدقة» [1] از اموال ايشان، صدقه (زكات) بگير. برطبق برخى از روايات معتبر، با نزول اين آيه، پيامبر آن را به مردم ابلاغ نمودند، وپس از گذشت يك سال، مامورين خود را براى جمعآورى زكات، گسيل داشتند[2]. براساس اين ماموريت، پيوسته رسول خدا(ص) به جمعآورىِ زكات مىپرداخت و - همان گونه كه در بخش قبل آورديم- مامورين خاصى، براى گردآورىِ آن گماردهبود. هم چنين اين آيه، نشان دهنده آن است كه زكات يك وظيفه فردى، كه انجام آن صرفاً به عهده اشخاص گذارده شده باشد، نيست، بلكه مسلمانان در برابر پيامبر اسلام - و پس از آن در نزد امام مسلمين - براى اداى آن، مسئول مىباشند. از اين رو، هم پيامبر مامور گرفتن است، و هم مردم موظفند دستور و فرمان رهبر جامعه اسلامى را جدّى گرفته و با مطالبه مامورين وى، به آنها بپردازند و از مصرف خودسرانه آن خوددارى كنند[3]. لذا فتواى مشهور بين فقها آن است كه بر پيشواى مسلمين واجب است: مامورينى براى جمعآورىِ زكات، قرار دهد[4]. 6- «واما تخافن من قوم خيانة فانبذ اليهم على سواء» ؛[5] و اگر از خيانت گروهى بيم داشتى، به طور عادلانه، به آنها اعلام كن كه پيمانشان لغو شده است. وقتى كه آثار خيانت دشمنان آشكار مىشود، و رسول خدا(ص) در مىيابد كه آنان در صدد پيمان شكنى و نقض عهد مىباشند، آن حضرت نيز عهد و پيمان با آنان را (1). همان، آيه 103. (2). حر عاملى، وسائلالشيعه، ج6، ص3. (3). محمدحسن نجفى، جواهرالكلام، ج15، ص421. (4). محدث بحرانى، الحدائقالناضره، ج12، ص223. (5). انفال(8) آيه 58. |226| ملغا اعلام مىدارد. بر طبق اين آيه، در صورتى كه رسول خدا(ص) بين مسلمانان حضور دارد، پيمانهاى مسلمين با ملل ديگر، با امضاى پيامبر ارزش و اعتبار دارد؛ چه اين كه در مواردى كه اين پيمانها لغو مىشود، فقط شخص آن حضرت مىتواند بهاين كار اقدام نمايد. او علاوه بر آن كه بيان كننده شريعت و بازگو كننده قانون الهى است، تجسّم اراده امّت است، و چون قراردادهاى بينالمللى، با امضاى رهبران سياسى ملتها منعقد مىگردد، و يا از سوى آنان لغو مىشود، چنين كارى مانند ديگر شئون رهبرى، بر عهده رسول خدا(ص) مىباشد. 7- «وان جنحوا للسّلم فاجنح لها» [1]؛ اگر ايشان به صلح تمايل داشتند، تو نيز آن را بپذير. همان گونه كه تصميم به جنگ، از سوى پيامبر گرفته مىشود و مسلمانان نمىتوانند از سوى خود، بدان اقدام كنند، تصميم به ترك مخاصمه و قبول صلح نيز از اختيارات و مسئوليتهاى فرماندهىِ عالىِ سپاه اسلام است. از اين رو، خداوند در اين امر خطير، شخص حضرت را مخاطب قرار داده و به او دستور مىدهد: «فاجنح لها» . 8- «انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بينالناس بما اريك الله» [2]؛ ما قرآن را به حق بر تو فرو فرستاديم تا در بين مردم براساس آن چه كه خداوند به تو ياد داده است، فرمان دهى. حكم در تعبيرات قرآن و سنت، همان گونه كه حكم قضايى را - كه از سوى قاضى صادر مىشود - در بر مىگيرد، شامل حكم ولايى و حكومتى نيز - كه از سوى حاكمان و فرمانروايان صادر مىگردد - مىشود. لذا فرمان خداوند به اين كه: «و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل» [3]؛ در بين مردم به عدالت حكم كنيد. چنين (1). همان، آيه 60. (2). نساء(4) آيه 105. (3). نساء(4) آيه 58. |227| تفسير شده است: خداوند از فرمانروايان و حكّام خواسته است كه بر طبق عدالت، حكم كنند[1]. هم چنين به حضرت داود گفته شده: چون خداوند، تو را خليفه قرار داده است، به عدالت حكم كن. «يا داوود انا جعلناك خليفة فىالارض، فاحكم بينالناس بالحق» [2]. در اين آيه، حكم به عنوان شانى كه بر خلافت و حكومت مترتب است، قلمداد شده است: با توجه به اين استعمالها و چنين شواهدى، اختصاص دادن حكم به حكم قضايى، در سوره نساء، كه خداوند از پيامبر مىخواهد كه بين مردم حكم نمايد: «لتحكم بينالناس» وجهى ندارد. به علاوه، تامل در مضمون خود اين آيه، نشان مىدهد كه مقصود از حكم، صرفاً حكم قضايى نيست؛ زيرا: اولاً، محور اصلىِ آيات قبل از آن، جهاد است، و در جهاد، مسلمانان با فرماندهى و حكم ولايىِ حضرت، كه نمايانگر زعامت مسلمين است، در ارتباطند، نه با حكم قضايى. ميدان جنگ، محكمه قضاوت نيست كه قاضى و حكم قضايى بطلبد. بلكه ميدان جنگ، صحنه فرماندهى است كه نياز به حاكم و فرمانده دارد و با حكم ولايى اداره مىشود. ثانياً، با صرف نظر از سياق آيات قبل، حكم پيامبر، براى از بين بردن اختلافات و در گيرىهاى مسلمين است. از اين رو، دايره حكم رسول خدا(ص) در شعاع اختلافاتى است كه بين مسلمين بروز مىكند: «يحكموك فيما شجر بينهم» [3]. و پر واضح است كه رفع بسيارى از اختلافاتى كه در سطح جامعه و در بين گروههاى مختلف رخ مىدهد، فراتر از كار قاضى و حلّ نزاعهاى شخصى است. تنها رهبر سياسىِ امت مىتواند به اين منازعات خاتمه داده و آرامش را به جامعه برگرداند. (1). فضل طبرسى، مجمعالبيان، ج2، ص63. (2). ص(38) آيه26. (3). نساء(4) آيه 65. |228| ثالثاً، در اين آيه، حكم كردن بين مردم به عنوان غايت و هدف فرو فرستادن قرآن، ذكر گرديده است، در حالى كه مسائل قضايى، بخش بسيار اندكى از محتواى قرآن را تشكيل مىدهد. لذا تبيين غايت نزول قرآن، تنها در محدوده اين بخش بسيار اندك غير مناسب است. بر خلاف آن كه حكم به معناى حكومت و تشكيل دولت باشد، كه ذكر جامعه ايدهآل به رهبرىِ رسول خدا(ص) به عنوان آرمان نزول قرآن، با مجموعه آيات قرآن، داراى تناسب و ارتباط است. 3- قرآن و اموال پيامبر قرآن كريم، اموال عمومى را از آنِ پيامبر اكرم(ص) مىداند؛ چه اموالى كه از دست مردم به عنوان ماليات به بيت المال مىريزد، و چه ثروتهايى كه به صورت طبيعى وجود دارد. تامل در اين دارايىها از نظر كميّت و مقدار آنها، و نيز نوع مالكيّت حضرت، و مسئوليتهايى كه متقابلاً برعهده پيامبر قرار گرفته است، نشان دهنده موقعيّت رسول خدا(ص) در زعامت و رهبرىِ جامعه، و نقش آن حضرت، در دولت اسلامى است. در قرآن كريم، اموال زير، متعلق به پيامبر دانسته شده است: 1. خمس «و اعلموا انما غنمتم من شىء فان لله خمسه وللرسول ولذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل» [1]؛ بدانيد هر گونه غنيمتى به دست آوريد، خمس آن براى خدا و براى پيامبر و براى ذىالقربى و يتيمان و مسكينان و در راه ماندگان است. در اين آيه، بخشى از خمس، از آن پيامبر دانسته شده است. ولى از آنجا كه بر اساس تفاسير اهل بيت(ع)، سهم خداوند و سهم ذى القربى - كه مقصود خصوص (1). انفال(8) آيه 41. |229| ائمه(ع) است - نيز، در اختيار پيامبر است، لذا در مجموع، نيمى از خمس، مربوط به آن حضرت است. از نظر فقه شيعه، خمس اختصاصى به غنايم جنگى ندارد، و به همه درآمدها، ازمعادن گرفته تا توليد، تجارت و كشاورزى، تعلق مىگيرد. از اين رو، مىتوان حدس زد كه نصف خمس (سهم پيامبر) چه رقم هنگفتى را تشكيل مىهد. رقمى كه در واقع، يك دهم كل ثروت و درآمد خالص يك كشور را تشكيل مىدهد. اختصاص اين درآمد سرشار براى پيامبر چه حكمتى دارد؟ آيا در زندگىِ شخصى حضرت، نياز به چنين ثروت انبوهى است؟ آيا خداوند به اين وسيله خواسته است كه پيامبر خود را در رديف ثروتمندترين مالاندوزان جهان قرار دهد تا وى بهترين امكانات مادّى را از اين طريق براى خويش فراهم سازد؟ و يا خمس، بودجه دولت اسلامى است كه در برخى روايات، از آن به عنوان وجهالاماره[1] تعبير شده است و اين بودجه در اختيار پيامبر اسلام قرار گرفته است تا به عنوان رهبر امت اسلامى و زمامدار مسلمين، به مصارف خاص آن برساند؟ به تعبير ديگر، خمس ملك شخصى حضرت نيست، بلكه بخشى از بيتالمال است كه حق تصرف در آن، در جهت مصالح عمومى جامعه، با رسول خدا است. فرضيه اوّل كه با نظام قانونگذارىِ اسلام و با سيره رسول اكرم(ص) ناسازگار است، از نظر دانشمندان اسلامى، مردود است[2]. 2. انفال «يسالونك عنالانفال، قلالانفال لله و للرسول» [3]. قرآن كريم تصريح مىكند كه انفال نيز - مانند اراضىاى كه بدون لشكركشى به تصرف مسلمين در آمده، اراضى موات، معادن و ارث كسى كه وارث ندارد - از آن ِ (1). حر عاملى، وسائلالشيعه، ج6، ص341. (2). امام خمينى، كتابالبيع، ج2، ص495. (3). انفال(8) آيه 1. |230| پيامبر(ص) است. در انفال، بر خلاف خمس، مسئله تقسيم و سهام مطرح نبوده و تمام آن، يك جا در اختيار رسول خدا است؛ زيرا آن چه كه مال خدا نيز شمرده مىشود، در اختيار ولىّ الهى است. در دو روايت، امام صادق(ع) مىفرمايند: «و ما كان لله من حق فانما هو لوليّه» [1]. «الانفال لله و للرسول فما كان لله فهو للرسول، يضعه حيثُ يحب» [2]. بدون شك، اين ثروت عظيم نيز بهعنوان مال شخصىِ پيامبر قرار داده نشده است، بلكه او به عنوان زمامدار مسلمين، برنگهدارى، مصرف در جهت مصالح عمومى وتوزيع عادلانه آن، ولايت دارد. و لذا پس از وفات حضرت هم، به جانشين بر حق او، كه پيشواى لايق مسلمين است، منتقل مىگردد. اميرالمومنين(ع) مىفرمايند: «ان للقائم بامورالمسلمين بعد ذلك (اىالخمس) الانفال التى كانت لرسول الله» [3]. 3. فىء «ما افاءالله على رسوله من اهلالقرى فللّه وللرسول و لذىالقربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل كيلا يكون دولة بين الاغنياء منكم» [4]. آن چه را كه خداوند از اهل اين آبادىها به رسولش باز گرداند، از آنِ خدا و رسول و خويشاوندان او و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است. اين آيه، و آيات ديگرى از سوره حشر، ناظر به جريان برخورد پيامبر اسلام(ص) با يهوديان بنى نضير است. آنان هر چند با حضرت، پيمان عدم تعرض و مصالحه امضاكرده بودند، ولى در پيمان شكنى پيشگام شده، نمايندگان خود را به نزد ابوسفيان (1). كلينى، كافى، ج1، ص537. (2). حر عاملى، وسائلالشيعه، ج6، ص367. (3). همان، ص370. (4). حشر(59) آيه 7. |231| به مكه فرستادند و با او هم قسم شدند كه يك صدا و متّحد عليه اسلام، عمل نمايند. به دستور پيامبر اسلام، گروهى از مسلمانان، آنان را محاصره كردند. و بالاخره، بنى نضير پذيرفتند كه سرزمين خود را رها كرده و از آن ديار كوچ كنند[1]. اموال بنى نضير در اختيار پيامبر قرار گرفت و حضرت در پاسخ اين سوال كه آيا اين اموال را نيز پس از آن كه خمس آن را بر مىداريد، بين سربازان، تقسيم خواهيد كرد، فرمود: خداوند، آن را براى من قرار داده است[2]. البته رسول خدا(ص) اين اموال را نيز براساس مصلحتى كه تشخيص مىداد، بين مهاجرين تقسيم كرد. در روايات اسلامى، از فىء يعنى اموالى كه از كفار، بدون درگيرى ِ نظامى به تصاحب مسلمانان در مىآيد، [3] به مال خالص پيامبر، تعبير شدهاست[4]. و از اين جهت، بين غنيمت كه فقط يك پنجم آن، از آنِ پيامبر است، با فىء تفاوت است[5]. علاوه بر خمس، انفال و فىء كه قرآن كريم متعلق به پيامبر(ص) مىداند، بودجههاى ديگرى نيز در اختيار حضرت قرار دارد؛ زيرا زكات نيز به وسيله آن حضرت جمعآورى و به مصرف مىرسد؛ چه اين كه ماليات سرانه كفار نيز كه جزيه نام دارد، در اختيار آن حضرت قرار مىگيرد. با كمترين آشنايى با منطق قرآن و فقه اسلامى، مىتوان فهميد كه اين بودجه فراوان، به عنوان منبع هزينه زندگىِ شخصىِ پيامبر، و يا منبع هزينه تبليغ احكام توسط آن حضرت نيست. به بيان امام عسكرى(ع): (1). سيره ابنهشام، ج3، ص199؛ واقدى، مغازى، ج1، ص363. (2). واقدى، همان، ج8، ص377. (3). فضل طبرسى، مجمعالبيان، ج2، ص543؛ و در مورد تفاسير گوناگون فىء ر.ك: دراسات فى ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلامية، ج3، ص349. (4). حر عاملى، وسائلالشيعه، ج6، ص374. (5). شيخ طوسى در كتاب خلاف مىنويسد: الفىء كان لرسولالله(ص) خاصة و هو لمن قام مقامه من الائمة، و به قال على(ع) و ابن عباس و عمرو لم يعرف لهم مخالفاً. (خلاف، ج4، ص182). |232| خداوند با سپردن نيمى از خمس به پيامبر، تربيت يتيمان، بر آوردن نيازهاى مسلمين، پرداخت بدهكارى آنان و تامين هزينه حج و جهاد را، از او خواسته است[1]. سيره پيامبر اسلام نيز در دوران مدينه، به خوبى نشان مىدهد كه اين درآمدها، در چه راههايى مصرف شده است و چگونه آن حضرت، نيازهاى اساسىِ دولت اسلامى را از آن تامين كرده است. لذا امثال على عبدالرزاق كه پنداشتهاند رسول خدا(ص) در زمينه تشكيل دولت، وظيفهاى نداشته و خداوند از او چنين كارى را نخواسته بود، بايد به اين سوال پاسخ دهند كه پس چرا خداوند، اين اموال فراوان را در اختيار پيامبر قرار داد و در قرآن به آن تصريح نمود؟ آن چه را كه پيامبر از مالياتهاى اسلامى، مانند خمس و زكات و جزيه و خراج دريافت نمود، و آن چه را كه از منابع ملّى ثروت مانند انفال، در اختيار داشت، مجموعا ً بيتالمال و خزانه دولتى را تشكيل مىداد، كه در برابر هر يك از اين درآمدها، رديف خاصى از نيازهاى جامعه اسلامى قرار داشت، نيازهايى از اين قبيل: - تامين امنيت مرزهاى كشور اسلامى[2]. - تامين حقوق كارگزاران مالياتى[3]. - تامين نيازهاى قضاوت[4]. - تامين هزينه نيروهاى مسلّح[5]. - تامين زندگىِ از پا افتادگان[6]. - اداىِ دين[7]. (1). بحارالانوار، ج96، ص198. (2). بالامام... منع الثغور و الاطراف (تحفالعقول، ص323). (3). يعطيهم الامام من الصدقه بقدر ما يراه (دعائمالاسلام، ج1، ص266). (4). «و افسح له فى البذل ما يزيل علته و تقل معه حاجته الى الناس» (نهجالبلاغه، ص1009). (5). «ثم لاقوام للجنود الا بما يخرج الله لهم من الخراج الذى يقوون به على جهاد عدوهم» (همان، ص1003). (6). مرّ شيخ مكفوف كبير يسال، فقال(ع) «...انفقوا عليه من بيتالمال» (حر عاملى، وسائلالشيعه، ج11، ص49). (7). يجب على الامام ان يقضى عنهم ديون انفقوها فى طاعة الله من غير اسراف (تفسير قمى، ج1، ص299). |233| - جبران خسارت بىگناهان[1]. - پرداخت ديه[2]. - عمران[3]. و آموزش و پرورش[4]. 4- قرآن و مسئوليت مسلمانان در برابر پيامبر جامعه اسلامى در برابر پيامبر اكرم(ص) چه وظيفهاى دارد؟ آيا تنها مسئوليت مسلمانان اين است كه به احكام و دستورات خداوند كه آن حضرت ابلاغ مىكند عمل نمايند، و براى رسول خدا(ص) فراتر از بيان قانون الهى و مسئله گويى شانى وجود ندارد و در نتيجه، امت اسلامى فقط به فرمانبرى از خداوند و دستورات او مامورند؟ و يا جامعه اسلامى همان گونه كه از احكام خداوند تبعيت مىكند، بايد دستورات پيامبر را نيز به اجرا در آورد، و همان طور كه در دايرهتكاليف الهى، هم چون نماز و روزه، موظف به اطاعت از خدا است، در دايره مقرراتى كه از سوى پيامبر به مرحله اجرا گذارده مىشود نيز موظّف بهاطاعت از پيامبر است؟ قرآن كريم در آيات فراوانى، مردم مسلمان را به فرمان برى از پيامبر فرا مىخواند و براى آنان چنين وظايفى را بر مىشمارد: 1- از پيامبر اطاعت كنيد. 2- در اختلافات به او مراجعه كنيد. 3- جريانات روز و رخدادها را با او در ميان بگذاريد. 4- تخلف از دستور حضرت روا نيست. (1). «مااخطات القضاة فى دية او قطع فعلى بيت مال المسلمين» ( تهذيب، ج10، ص203). (2). «من مات فى زحام يوم الجمعه او يوم عرفه او على جِسر لايعلمون من قتله فديته من بيتالمال» (همان، ص201). (3). «من طلب الخراج بغير عمارة اخرب البلاد» (نهجالبلاغه فيضالاسلام، ص1013). (4). «فاما حقّكم علىّ تعليمكم كيلا تجهلوا و تاديبكم كيما تعلموا» (نهجالبلاغه، خطبه 114). |234| 5- با دخالت حضرت در امور اجتماعى، احدى از خود اختيارى ندارد. 6- در موقعيتهاى خطير و مسئوليتهاى مهم، فقط با اجازه پيامبر مىتوان صحنه را ترك كرد. و... چنين وظايفى براى عموم مسلمانان، حكايت از آن دارد كه در بينش قرآنى، پيامبر اسلام(ص) صرفاً در جايگاه مسئلهگويى و بيان احكام قرار ندارد و حوزه نفوذ و دخالت او به ابلاغ وحى، محدود نمىگردد و مسلمانان نيز نبايد فقط براى فراگيرىِ احكام، آن حضرت را مرجع خود بدانند، بلكه موظفند در عرصه مسائل اجتماعى، از خط مشى و سياستى كه توسط رسول خدا(ص) ترسيم مىشود، پيروى كرده، و در جريانات سياسى - اجتماعى، برطبق نظر او عمل نمايند، و در برابر امر و فرمان او گردن نهند. امام خمينى در اين زمينه مىفرمايند: رسول الله(ص) از آن جهت كه پيامآورى از سوى خداست، از خود امر و نهى ندارد، و اگر در زمينه احكام الهى، دستور دهد - مثلاً به نماز امر كند - تنها ارشاد به فرمان الهى است؛ زيرا او نسبت به اوامر و نواهىِ خداوند، صاحب امر و نهى نمىباشد، و صرفاً آنها را ابلاغ نموده و از طرف خداوند براى مردم گزارش مىكند؛ چه اين كه دستورات ائمه(ع)نيز درباره احكام الهى چنين است و از اين نظر، اوامر پيامبر(ص) و ائمه(ع) براى مردم، مانند اوامر مجتهد براى مقلد خويش است؛ مثلاً وقتى فقيهى مىگويد: خون نجس است، سخن او به مانند كلام پيامبر، ارشاد به حكم الهى است. از اين رو، مخالفت با چنين اوامرى، فقط مخالفت با خداست، نه مخالفت با پيامبر(ص) يا امام(ع) و يا فقيه. ولى اگر پيامبر از آن جهت كه رهبر جامعه اسلامى است فرمان دهد، پيروى و فرمانبرى از خود او لازم است؛ مثلاً وقتى سپاهى را براى حركت به سوى يك منطقه فرا مىخواند، اطاعت از فرمان او به عنوان زمامدار، واجب است، و دستور او به مانند دستور الهى لازمالاجرا است، هر چند ارشاد به حكم الهى نبوده و مستقلاً از سوى خود حضرت صادر شده است. دستور قرآن به «اطيعواالرسول» پس از «اطيعواالله» ناظر به لزوم پيروىِ مسلمانان |235| از چنين فرمانهايى است[1]. اينك برخى از آيات قرآن را كه بازگو كننده وظايف مسلمانان نسبت به رهبرى ِ پيامبر اكرم(ص) مىباشد، مرور مىنماييم: لزوم اطاعت از پيامبر در آيات متعددى، از مسلمانان خواسته شدهاست كه علاوه بر اطاعت خدا، از پيامبر اكرم(ص) نيز اطاعت كنند: «اطيعواالله واطيعواالرسول» [2]. اين تكرارها كه خود، حكايت از اهميت موضوع دارد، مىفهماند كه حركت جامعه اسلامى، بر اساس دو الگو مشخص مىگردد: دستور خدا و دستور پيامبر. و اگر فرد يا گروهى به بهانه تمسك بهقانون خداوند و عمل بدان، خود را از رهبرىِ پيامبر و دستورات آن حضرت بىنياز بداند و فرامين رسول خدا(ص) را ناديده انگارد، زندگىاش صبغه دينى و اسلامى نداشته، مورد رضايت خداوند نيست. اين آيات گواه آن است كه در جامعه ايدهآل اسلامى، كه قرآن اصول و مبانى آن را مشخص نموده است، تفكيك بين قوانين الهى و دستورات نبوى - به عنوان حاكم اسلامى - غير قابل قبول است. و اگر شريعت از زبان پيامبر اخذ مىشود و تدوين مىگردد، ولايت و حكومت نيز بايد بر طبق نظر آن حضرت، شكل گيرد، و جامعه اسلامى با بودن شريعت خداوند، نبايد خود را از ولايت پيامبر مستغنى ببيند. علامه طباطبائى، در تفسير آيه «ياايهاالذين آمنوا اطيعواالله واطيعواالرسول واولىالامر منكم» [3] مىگويد: جاى ترديد نيست كه مقصود از اطاعت خداوند، اطاعت از او در مواردى است كه به وسيله وحى توسط پيامبرش به ما رسيده است؛ اما پيامبر در ميان امت، دو شان دارد: (1). امام خمينى، الرسائل، ج1، ص50. (2). نساء(4) آيه 59؛ مائده(5) آيه 92؛ نور(24) آيه 54؛ محمد(47) آيه 33؛ تغابن(64) آيه 12. (3). نساء(4) آيه 59. |236| يكى تبيين و توضيح كتاب الهى: «وانزلنا اليكالكتاب لتبين للناس ما نزل اليهم» [1].و البته جزئيات احكام را هم هر چند در كتاب نيامده است، ولى پيامبر از خداوند دريافت و ابلاغ مىكند. و ديگرى تشخيص و ارائه طريق در مسائل اجتماعى كه به اداره نظام مسلمين مربوط است، و آن حضرت براساس صلاح ديد خود، نظر مىدهد. و در اين بخش براى تصميمگيرى، مامور به مشاوره شده است: «و شاورهم فىالامر فاذا عزمت فتوكل علىالله» [2] و خداوند بدين وسيله، امّت را در مشورت شريك و سهيم، و پيامبر را در تصميمگيرى مستقل قرار داده است. از اين جا روشن مىشود كه اطاعت از پيامبر، مفهومى غير از اطاعت از خداوند دارد و هر كدام داراى معناى خاصى است، هر چند چون خداوند اطاعت پيامبر را لازم دانستهاست، لذا اطاعت از پيامبر، در حقيقت اطاعت از خدا است. پس مفاد اين آيه چنين است: مردم بايد از آن چه پيامبر دستور مىدهد، چه منشا سخن حضرت، وحى و چه راى باشد، پيروى نمايند[3]. تامل در سياق آياتى كه امر به اطاعت از پيامبر شده است نيز اين برداشت قرآنى را تاييد مىكند؛ مثلاً در سياق آيات جنگ و جهاد، و به دنبال دستور «اطيعواالله» ، فرمان «اطيعوا الرسول» مطرح شده است: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول ولا تبطلوا اعمالكم» [4]. فلسفه اين كه در دعوت به جهاد و براى تحريك مسلمانان به حضور در ميدان نبرد، اين دو اطاعت، در كنار يكديگر ذكر شدهاست، آن است كه جهاد، از يك سو، حكمالهى است كه از طرف خداوند تشريع شده است، و از سوى ديگر، يك حكم ولايى و حكومتى است كه از طرف پيامبر، و با توجه به شرايط خاص زمان و مكان، صادر مىگردد. از اين رو، حضور در سپاه اسلام و حركت با تشوق مسلمين، (1). نحل(16) آيه 44. (2). آلعمران(3) آيه 159. (3). محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج4، ص388. (4). محمّد(47) آيه 33. |237| باتوجه به جنبه اوّل، اطاعت از خدا و با توجه به جنبه دوم، اطاعت از پيامبر است. علامه طباطبائى، در اين جا نيز تاكيد مىكند كه: براساس اين آيه، اطاعت از پيامبر(ص) در زمينه دستوراتى كه براى اداره جامعه اسلامى و از موضع ولايت و حكومت صادر مىكند، لازم است[1]. قابل توجه است كه در برخى آيات، به جاى «اطيعواالله و اطيعواالرسول» ، دستور «اقيمواالصلوة واتواالزكوة واطيعواالرسول» [2] داده شده است، كه از آن استفاده مىشود اطاعت خدا به معناى انجام تكاليف الهى، مانند نماز و روزه است، و فراتر از اين تكاليف، تكليف ديگرى نيز به عنوان اطاعت از پيامبر وجود دارد. حضرت امام خمينى در اين باره مىگويند: اطاعت از اوامر خداى تعالى، غير از اطاعت از رسول اكرم(ص) است. كليه عباديّات و غير عباديّات - احكام شرع الهى - اوامر خداوند است، و رسول خدا در باب نماز، هيچ امرى ندارد و اگر مردم را به نماز وا مىدارد تاييد و اجراى حكم خداست، ما هم كه نماز مىخوانيم، اطاعت امر خدا را مىكنيم. اطاعت از رسول اكرم، غير از اطاعة الله است. اوامر رسول اكرم آن است كه از خود آن حضرت صادر مىشود و امر حكومتى مىباشد؛ مثلاً از سپاه اسامه پيروى كنيد، مالياتها را از كجا جمع كنيد و... اينها اوامر رسول اكرم است. خداوند ما را الزام كرده كه از حضرت رسول اطاعت كنيم... البته از باب اين كه خداى تعالى فرمان داده كه از رسول و اولوالامر پيروى كنيم، اطاعت از آنان، در حقيقت اطاعت از خدا هم مىباشد. [3] لزوم ارائه اطلاعات و گزارشات به پيامبر قرآن مسلمانان را موظف مىداند كه اطلاعات و اخبار خود را - به ويژه در شرايط حسّاس جنگ، قبل از انتشار در بين مردم - به پيامبر اكرم(ص) ارائه نمايند (1). محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج18، ص248. (2). نور(24) آيه 56. (3). امام خمينى، ولايت فقيه، ص75. |238| تا هم رهبرىِ جامعه در جريان تازهترين رويدادها قرار گيرد و هم بدين وسيله، از اشاعهاخبار بى اساس و شايعات جلوگيرى شود. به علاوه، اگر پخش چنين اخبار حسّاسى، حساب شده و در زمان مناسب انجام نگيرد و هر خبر و گزارشى مستقيماً و بدون ارزيابى و سنجش به مردم منتقل گردد، مىتواند موجب بروز نگرانىهايى در جامعه شود: «واذا جاءهم امر منالامن اوالخوف اذاعوا به ولو ردوه الىالرسول والى اولىالامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه» [1] و هنگامى كه خبرى ايمنى بخش يا ترسناك به آنها برسد، فوراً آن را پخش مىكنند، در حالى كه اگر آن را به پيامبر و اولوالامر خويش ارجاع دهند، اهل تحليل و بررسى، حقيقت مطلب را تشخيص خواهند داد. در اين آيه از ارجاع اين امور به خداوند، سخن به ميان نيامده، و فقط از مسلمانان خواسته شده است كه چنين مسائلى را با پيامبر و اولىالامر در ميان بگذارند، درحالى كه در موارد اختلاف، مسلمانان مامورند كه واقعه را به خداوند و پيامبر ارجاع دهند: «فان تنازعتم فى شىء فردوه الىالله و الرسول» [2]. رمز اين تفاوت آن است كه در اختلافات، نياز به قانون و حكم شرعى است، و اين قانون و حكم از مبدء وحى سر چشمه مىگيرد و از سوى خداوند تشريع شده است، در حالى كه در بررسىِ اخبار و شايعات، كار حاكم اسلامى، صرفا ً موضوع شناسى و ارزيابىِ گزارشات است و او است كه با تحليل دقيق خود بايد نسبت به صحت و سقم اخبار نظر دهد[3]. پس اين آيه نيز صراحت دارد كه پيامبر اكرم(ص) صرفاً ابلاغ كننده احكام الهى و پيام رسان قانون خدا نيست، بلكه علاوه بر كارشناسىِ احكام، مسئوليت كارشناسى ِ موضوعات، حوادث و رخدادهاى سياسى - اجتماعى نيز بر عهده او است و همان گونه (1). نساء(4) آيه 83. (2). همان، آيه 59. (3). محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج5، آيه 22. |239| كه مسلمانان براى دريافت احكام به او مراجعه مىكنند، براى دريافت تحليل صحيح مسائل جارىِ جامعه نيز بايد در نزد او زانو زنند و هرگز خودسرانه به قبول يا ردّ و يا بازگو كردن جريانات سياسى اقدام ننمايند. لزوم استيذان از پيامبر قرآن از مسلمانان مىخواهد كه در مسائل مهم اجتماعى - سياسى، هرگز بدون اجازه از رسول اكرم(ص) صحنه را ترك نكنند و از اين رهگذر، متذكر مىشود كه در دايره مسائل اجتماعى، افراد نبايد با تشخيص و صلاح ديد شخصى خود، تصميم گيرى كرده و اقدام نمايند، بلكه در مسائل مربوط به نظام اسلامى، اصل اوّلى اين است كه با او باشند و بر محور او حركت كنند، و در شرايط استثنايى تنها با اجازه از او به محل ديگرى رفته، و به كار ديگرى بپردازند: «انماالمومنون الذين آمنوا بالله ورسوله واذا كانوا معه على امر جامع لم يذهبوا حتى يستاذنوه انالذين يستاذنوك اولئكالذين يومنون بالله ورسوله فاذا استاذنونك لبعض شانهم فاذن لمن شئت منهم واستغفرلهم؛» [1] مومنين واقعى فقط كسانىاند كه به خدا و پيامبرش ايمان آورده و اگر در امر مهمّى با او باشند، بدون اذن او به جايى نمىروند. همانا آنان كه از تو اذن مىخواهند ايمان به خدا و رسولش دارند، در اين صورت اگر از تو براى برخى كارهاى خود اجازه خواستند، به هر كدام كه بخواهى اذن ده و برايشان طلب آمرزش كن. آيات ديگر قرآن نيز دلالت دارد كه موضوع استيذان از پيامبر اكرم(ص) به عنوان رهبر جامعه اسلامى، براى عدم حضور در هر يك از صحنههاى خطير اجتماعى، در بين مسلمانان صدر اسلام، امرى پذيرفته شده و رايج بوده و حتى منافقانِ بهانهگير و راحت طلب نيز كه پيوسته به دنبال عذر تراشى براى فرار از ميدانهاى فداكارى بودند، خود را موظف بهاستيذان از حضرت دانسته و بدون آن، جرات ترك صحنه را نداشتند[2]. (1). نور(24) آيه 62. (2). توبه(9) آيههاى 86، 45 و 83؛ احزاب(33) آيه 13. |240| «واذا انزلت سورة ان آمنوا بالله وجاهدوا مع رسوله استاذنك اولواالطول منهم وقالوا ذرنا نكن معالقاعدين؛» هر گاه سورهاى نازل شد كه امر به ايمان به خدا و جهاد به همراه پيامر كرد، منافقان توانمند و ثروتاندوز از تو استيذان و تقاضاى معافى از جهاد كرده و گفتند: بگذار ما از معاف شدگان باشيم[1]. در مجموع، اين آيات نمايانگر آن است كه امت اسلامى، در برابر رهبر و زمامدار خود - پيامبر اكرم(ص) - چه مسئوليتى بر دوش دارد، و خداوند از عموم مسلمانان خواسته است كه شعاع ولايت و رهبرىِ آن حضرت را بر سراسر زندگىِ اجتماعى خود بگسترانند و هيچ يك از صحنههاى تلاش خويش را از حضور و هدايت پيامبر خدا بر كنار ندارند. قرآن از مسلمانان مىخواهد كه با دخالت رسول خدا(ص) در امور اجتماعى و پس از اعلام نظر حضرت، ترديدى به خود راه نداده، و يك پارچه تسليم باشند: «ما كان لمومن ولامومنة اذا قضى الله و رسوله امراً ان يكون لهمالخيرة من امرهم ومن يعص الله و رسوله فقد ضلّ ضلالً مبينا» [2] وقتى خدا و پيامبر او در كارى فرمان دادند، هيچ مرد و زن مسلمانى، اختيارى در كار خود ندارد، و هر كس با خدا و رسولش مخالفت كند، آشكارا گمراه شده است. در اين آيه، مقصود از قضاى پيامبر، دخالت آن حضرت در شئون گوناگون زندگىِ مردم و مسائل مختلف حكومت است[3] و هر چند خداوند تاكيد مىكند كه چنين مسائلى، مسائل خود مردم است: من امرهم ، مربوط به زندگى ايشان بوده و سود و زيانش براى آن ها است، و لذا حق مشاركت و دخالت دارند، ولى در همين مسائل هم وقتى پيامبر خدا، به عنوانِ رهبر دولت اسلامى، دخالت نمود و كار را به دست گرفت، جايى براى مداخله ديگران باقى نمىماند و هيچ كس نبايد خود را (1). توبه(9) آيه 86. (2). احزاب(33) آيه 36. (3). محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج16، ص321. |241| صاحب اختيار بداند. اين وظيفه اسلامى نيز نمايانگر آن است كه پيامبر اكرم(ص) در حكومت اسلامى، ازموقعيت ممتازى برخوردار است و از طرف خداوند، حكم و نظر او براى اداره نظام اسلامى، نافذ قرار داده شده، تا جايى كه احدى در برابر قدرت رهبرىاش، توان معارضه ندارد. وظايف و مسئوليتهاى مسلمانان نسبت به رسول خدا(ص)، به موارد فوق محدود نمىشود و قرآن كريم در آيات ديگرى نيز تكاليف آنان را بازگو نمودهاست. آيات زير نيز در اين رابطه قابل مطالعه و بررسى است: - بر پيامبر پيشى نگيريد: «ياايهاالذين آمنوا لاتقدموا بين يدى الله ورسوله» .[1] - از فرمان حضرت تخلف نورزيد: «ما كان لاهل المدينة ومن حولهم من الاعراب ان يتخلّفوا عن رسول الله» [2]. - داورىِ پيامبر را قبول كنند: «فلا و ربك لايومنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لايجدوا فى انفسهم حرجا ً مما قضيت ويسلّموا تسليماً» [3]. در پايان، بدين نكته نيز بايد اشاره نمود كه هر چند در بسيارى از آيات قرآنى، شخص رسول خدا(ص) مورد خطاب قرار گرفته و رسالت او به عنوان رئيس دولت اسلامى تبيين گرديده است، ولى اين بدان معنا نيست كه اين گونه وظايف، اختصاص به حكومت نبوى داشته و پس از آن حضرت، قابل اجرا نمىباشد. اين آيات، نماينگر شان اجتماعى رسول خدا(ص) از سوى خداوند، و راهنماى حكومت آن حضرت است، و البته اين فصل، صرفاً در صدد تبيين همين واقعيت است. (1). حجرات(49) آيه 1. (2). تو -
سامانه دفاع هوایی اچ.کیو-12 /کا.اس-1 سامانه دفاع هوایی اچ.کیو-12 /کا.اس-1 ( HQ-12/KS-1)
MOHAMMAD افزود یک موضوع در پدافند هوایی
موشک بومی سازی شده HQ-12 هم اینک در خدمت نیروی هوایی ارتش خلق چین قرار دارد و بر اساس گزارشات وزارت دفاع آمریکا ( پنتاگون) حدود 60 واحد آتشبار آن در حال سرویس دهی می باشند. سامانه دفاعی مذکور که برای جایگزینی HQ-2 در نظر گرفته شده، از تنوع بالایی در محصولات برخوردار است تا جایی که منابع نظامی برای آن پرتاب کننده ریلی استاتیکِ به ارث رسیده از طراحی HQ-2 ، پرتاب کننده متحرک ریلی6*6 TEL (حامل، برپا کننده، سکوی پرتاب) مشابه طرح سلف خویش و پرتاب کننده جاده نورد مشابه سامانه پاتریوت را برشمرده اند. طرح کلی موشک سوخت جامد تک مرحله ای KS-1 با همتای غربی RIM-66 SM-1/2 خویش مشابهت هایی داشته اما از بالچه های مثلثی با عرض کمتر (بیشتر مشابه موشک هاوک) استفاده می کند. کارایی موشک فوق را در حدود برد نهایی 50 کیلومتر ، حداکثر ارتفاع 24 کیلومتر و ضریب بار 20 برابر شتاب جاذبه زمین برای درگیری با اهدافی با شتاب 4 تا 5 برابر جاذبه زمین برشمرده اند. نزدیکترین همتای آمریکایی موشک مذکور –همانطور که اشاره شد- موشک RIM-66 سری SM-1 و SM-2 می باشد. کارایی موشک مذکور در حد وسط دو همتای غربی خویش قرار گرفته اما در زمان شلیک حدود 40 درصد سنگینتر و 20 درصد بزرگتر از آنهاست. بنا به ادعای منابع چینی نمونه های اولیه KS-1 از رادار HQ-2 بهره می گرفتند، تا زمانی که از رادار درگیری آرایه فازی H-200 به عنوان رادار اصلی سامانه KS-1A پرده برداری شد. این رادار آرایه فازی در جزئیات با رادار آمریکایی MPQ-53 موشک پاتریوت و رادارهای روسی سری 30N6E قابل رقابت بوده و در دو حالت استاتیک با امکان نصب و جابجایی و یا کاملاً متحرک سوار بر یک خودرو 6*6 مورد استفاده قرار می گیرد. مقاومت بالا در برابر اختلال سازی دشمن (Jaming)، از خصوصیات رادارهای آرایه فازی است که منابع چینی بر وجود این نقطه قوت در سامانه مذکور تأکید فراوان دارند.سیر تحول سامـــانه HQ-12 به وضوح رد پای پیشرفت چین در ساخت موشکهای زمین به هوای پیشرفته را به نمایش می گذارد. از صادرات آن اطلاعی در دست نیست. اما مالزی به داشتن آن ابراز تمایل کرده است. هر واحد آتشبار HQ-12 شامل اجزاء زیر می باشد: یک رادار آرایه فازی H-200 چهار خودروی حامل موشک که هر کدام 2 موشک را حمل می نمایند 24 عدد موشک و سایر تجهیزات ضروری سایر اطلاعات تکمیلی: طول: 5.6 متر قطر: 0.4 متر فاصله دو نوک بال: 1.2 متر وزن شلیک: 900 کیلوگرم ارتفاع عملیاتی : از 500 متر تا 25 کیلومتر برد عملیاتی: از 5 تا 50 کیلومتر حداکثر سرعت: 1200 متر بر ثانیه حداکثر توان تحمل جی : 20 برابر هدایت: راداری وزن سرجنگی: 100 کیلوگرم ترکش شونده با فیوز مجاورتی رادیویی درصد اطمینان با یک شلیک: -- منبع: مجله جنگ افزار شماره 59 با کمی اضافات اینجانب از اینترنت نکته تکمیلی که در مورد این موشک به ذهنم می رسه اینه که حداقل برد درگیری اون خیلی زیاد و نامعقول هست(500 متر) که اصلاً برای درگیری در خطوط مقدم و جایی که هجوم در ارتفاع پایین صورت می گیره مناسب نیست. همچنین قدرت درگیری با اهدافی که بیش از 5 جی مانور داشته باشند رو نداره و این یعنی خلبان دشمن می تونه با یک مانور 6 تا 9 جی لحظه ای در زمان مناسب خودش رو از دست این موشک نجات بده. (همون بلایی که خلبانان اف 4 ما در زمان جنگ به سر پدافند های سام 2و3و6 و رولند عراقی می آوردند.) البته از نکات مثبت اون میشه به رادار آرایه فازی ، قدرت زیاد سر جنگی، تحرک بالای خودرو و امکان استفاده از رادار در حالت حرکت اشاره کرد. در مجموع به نظر میرسه در مقایسه اجمالی بین این سیستم و سیستم پدافند شاهین(هاوک بهبود یافته) نمره برتر از لحاظ مانور موشک و حداقل ارتفاع درگیری به شاهین و نمره برتر از لحاظ قابلیت تحرک و مرگ آوری سر جنگی، به HQ-12 داده شود. ضمن اینکه حداکثر برد شاهین 40 کیلومتر و حداکثر ارتفاع درگیری دو موشک یکسان می باشد(24 کیلومتر) اما وزن شاهین 600 کیلو و وزن این موشک 900 کیلو(50 درصد سنگینتر از شاهین) است. شاهین از لانچر کششی سه تایی و موشک چینی از لانچر خود کششی 2 تایی شلیک می شوند. در مجموع به نظر بنده سرمایه گذاری داخلی بر روی تولید بیشتر شاهین بهتر و معقول تر است. استفاده از مقاله با ذکر نام سایت میلیتاری و لینک مربوطه بلا مانع است. -
ناگفته هايي از ورود نهاجا به جنگ از زبان امير نمكی
MOHAMMAD پاسخ داد به ninos تاپیک در تاریخ نیروی هوایی
[quote]اين نامه توسط javadjab در شنبه Oct 02, 2010 5:55 am ويرايش شده است.[/quote] خوب شد که رفتی یه تحقیقی کردی و در ویرایش به مطلبت اضافه کردی! به هر حال این از مزایای نت هست، تحقیق سریع و آسان، قربون دست گوگل! اولش فکر کردم به اشتباهت پی بردی و واقعا رفتی دنبال یاد گرفتن، ولی [b]مثل اینکه بعد از دعواهای لفظیت با واریور و سعید و . . . حالا نوبت بنده است!! تو مثل اینکه ذاتا آدم ناراحتی هستی؟![/b] [quote]این رو که ایکااو به یک بچه هم میده اوه ببین منو غافلگیر کردی type چیه واقعا؟ یک چیزی تو مایه های ماست و موسیر [/quote] پسر جون، در زمان شاه ( اون اوایل) حتی امکان آموزش همین پی پی ال رو هم که شما اخیرا باهاش آشنا شدی نداشتیم، از تعریف تایپ هم بسیار مشعوف شدم! خیلی خنده دار بود! کلی حال داد! معلومه که واقعا در مورد این یکی چیز دندون گیری تو نت دستت نیومده! [quote] instruments ولی چه ربطی داره اخه آلات ناوبری کاکپیت هواپیما چه ربطی به اموزش خلبانان نیروی هوای در پاکستان داره[/quote] آهان! خب از این یکی هم چیز خوبی دستگیرت نشد نه؟ باز هم تحقیق کن! بهت وقت میدم! ولی اگه باز هم اراجیف بنویسی و توهین کنی دیگه جوابی نخواهی دید و ان شاالله در جهل مرکبتون باقی خواهید ماند. [b]جهل عالی مستدام![/b] -
ناگفته هايي از ورود نهاجا به جنگ از زبان امير نمكی
MOHAMMAD پاسخ داد به ninos تاپیک در تاریخ نیروی هوایی
[quote]عجب در زمان شاه ما چه هواپیمایی داشتیم که بخواهیم خلبانان رو برای اموزش به اونجا بفرستیم[/quote] هر وقت دونستی که PPL و تایپ و اینسترومنتز و اینطور چیزا چیه و به چه معناست بیا جوابتو میدم، نه راستی نیاز نیست بیایی، خودت خواهی فهمید! [quote]جدا چقدر راحته اظهار نظر کردن [/quote] بله واقعا، خصوصا با بی اطلاعی! [quote]در زمان شاه خلبانان نیروی هوایی [color=red]دوره های مقدماتی[/color] رو در امریکا میگذروندن [/quote] از همینجا فهمیدم که چقدر اطلاعات دارید! -
سامانه دفاع هوایی میم-3 -نایک آژاکس سامانه دفاع هوایی میم-3 -نایک آژاکس ( MIM-3 Nike Ajax)
MOHAMMAD پاسخ داد به Blaze تاپیک در پدافند هوایی
[quote]آخه عزيز دل برادر چرا اين ها رو با هم مقايسه مى كنيد؟! آيا شما اولين موشك ضدهوايى جهان رو با فناورى پرتاب سرد «تور إم-يك» و «إس-400» نظير مى دانيد؟! اون موشك به خاطر اين عمودپرتاب بود كه از روى موشك بالستيك ساخته شده بود و هدايتش و كلاً تمام قضاياش با الآن فرق مى كرد... ولى اين كه هدايت رادارى باشه و با بوستر راكتى شليك بشه ولى باز هم عمودپرتاب باشه٬ يك مقدارى براى من جذابيت به وجود مى آره. بدين جهت كه من فكر مى كنم براى پرتاب عمودى بايد هر چه زودتر پس از شليك اوليه جهت گيرى موشك به سمت هدف اصلاح بشه ولى بوستر راكتى گمونم چنين كارى نكنه...[/quote] آخه سجاد عزیز، این موشک یه جورایی کپی همون واسر فال بود، ضمنا موشک با بوستر هم می تونه در مراحل اولیه پرواز هدایت داشته باشه و چیز عجیبی نیست. [quote]سلام ... اصفهانی شدی رفتا ...[/quote] سلام از ما هست اخوی ، نه بابا!! رفته بودیم برای گردش و از این حرفها! به قول معروف هویجوری! [quote]خوب اون لینک تاپیکش رو هم بزار .[/quote] بفرما: http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=11269 [quote]در مورد الکترونیک این موشک ها [color=red]راداری روی این موشک ها وجود نداشته [/color]و بیشتر با بدست آوردن اطلاعات موقعیت موشک و هدف در حال حرکت موقعیت موشک رو در صفحه رادار با استفاده از (دیتالینک :هدایت دستی در ابتدا و بعد ها کنترل ریاضی) تا رسیدن به نزدیکی هدف کنترل میکردن و بعد دیگه کلاهک های ترکش شونده شدیدالنفجار مرسوم در اون دوران باقی کار رو انجام میدادن ! البته هواپیماهای اون دوران هم مثل انواع بمب افکن ها و ...[/quote] بفرما سجاد جان شاهد از غیب رسید! -
رزمناو كلاس اسلاوا ( قسمت 3 بررسي رزمناو...)
MOHAMMAD پاسخ داد به FLANKER تاپیک در رزمناوها و ناوشکنها
ممنون ازهر دو عزیز. رزمناو قدری هست، البته دیگه روزگار غولها به سر اومده! و خودشون طعمه های خوبی برای کوچکترها هستند. -
اخبار دفاعی جمهوری اسلامی ایران اخبار دفاعی جمهوری اسلامی ایران I
MOHAMMAD پاسخ داد به SAEID تاپیک در اخبار نظامی
بنده هم تبریک میگم، یه تفاوتی که دیدم هیچ کس بهش اشاره نکرده، تغییر دماغه هواپیما هست، به 2 تا عکس زیر دقت کنید( هرکولس عکس اول از نوع H و مشابه انواع متعلق به نیروی هوایی ایران است): [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/C-130H_israel_01.JPG[/img] و عکس دماغه جدید هرکولس های ایرانی: [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/3_8907101207_L600.jpg[/img] این هم عکس کابین هرکولسهای قدیمی( مشابه مدلهای در اختیار ایران): [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/800px-C-130_Hercules_cockpit_hg.jpg[/img] فکر کنم با رادار جدید توانایی هرکولسها در پرواز در آب و هوای سخت به مراتب افزایش پیدا کرده باشه.- 6,703 پاسخ ها
-
- اخبار داخلی
- نظامی
- (و 10 بیشتر)
-
تاپیک جامع رژه سراسری نیروهای مسلح تاپیک جامع رژه سراسری نیروهای مسلح
MOHAMMAD پاسخ داد به najaf47 تاپیک در اخبار نظامی
[quote]این هواپیما F-20 هست . این هواپیما غایت ارتقای F-5 محسوب میشه چون در بیشتر اجزاش از جمله موتور و سیستم موشکی و کاکپیت و... تغییرات زیادی انجام شده و قرار بود رقیب F-16 بشه ولی نشد[/quote] اف 20 هواپیمایی آمریکایی بود، حالا اف 20 چطور می تونه سر از ایران در آورده باشه؟ تازه سکانهای عمودیش هم 2 تا شده؟! در ثانی تفاوتهای این هواپیما با اف 20 خیلی بیشتر از اونی هست که فکر کنید. . . [quote]ببخشید دوست عزیز این کوتاهتر از اف-۲۰ به نظر میرسه و خیلی سبیه تورنادوی المانی هست درست میگم?[/quote] بیشتر شبیه این هواپیمای جدید چینی- پاکستانی هست. -
سیستم راکت انداز LYNX محصول مشترک جمهوری آذربایجان و رژیم غاصب صهیونیستی
MOHAMMAD پاسخ داد به ALI تاپیک در راکت انداز ها
علی آقا خیلی مخلصیم، جات خالی مسافرت رفته بودیم اصفهون ( به قول خودشون!) [quote]اقای داش علی دیگه بنده رو مسخره نکنید وقتی که از خاطرات خودم از جنگ میگم شما جای من تو افغانستان نبودید که ببینید چه فاجعاتی رخ داد.[/quote] لا اله الا الله ! پسر خوب، داش علی منظورش من بود، نه شما! که بخواد خدای ناکرده مسخره کنه، ضمنا ایشون از با اخلاق ترین بچه های این سایت هستند، بهتره ازشون معذرت خواهی کنید تا کدورتی هم بوجود نیاد. -
ناگفته هايي از ورود نهاجا به جنگ از زبان امير نمكی
MOHAMMAD پاسخ داد به ninos تاپیک در تاریخ نیروی هوایی
[quote]کسایی که به خلبانان بهترین نیروی هوایی جهان اموزش میدادند ایا توی اوهام خیال خودشون فکر میکردند که یک روز برای اموزش باید به چین و پاکستان بروند[/quote] واقعا که چه ساده هستند بعضی ها، دوباره بخونید: [quote]در سال 54 تا 57 شاهد بوديم كه افسران آمريكايي در ايران [color=red]دوره تاكتيكي[/color] ميديدند و افرادي مثل خود من يا شهيد فكوري معلم آنها بوديم. چرا كه اين كار براي آنها هم [color=red]با صرفه و هم به نفعشان[/color] بود.[/quote] آموزش تاکتیکی!! نه آموزش دوره! مثل همون کاری که الان اسراییلی ها در رومانی می کنن، برای شبیه سازی حمله احتمالی به ایران، پس بگیم اسراییلی ها هم از رومانی ضعیف تر هستند! و در اونجا آموزش می بینن!! بعضی وقتها برای تمرین برخی تاکتیکها باید به نزدیکی مرزهای دشمن رفت و یا در منطقه جغرافیایی نزدیک به اون تمرین کرد. [quote]گردانهاي 61 و 62 شكاري ايران در دنيا نظير نداشت و خود غربيها به اين امر معترف بودند و در مسابقه فانتومها بين ايران، آمريكا و انگليس كه در سال 50 برگزار شد ايران توانست مقام اول را به دست آورد.[/quote] و اضافه کنم که در یکی از تمرینهای مشترک نیروی هوایی ایران و نیروی دریایی آمریکا نیروهای مهاجم ( قرمز) ایرانی توانستند با بمب های سقوط آزاد (!) به یک ناو هواپیمابر آمریکایی حمله کرده و بصورت نمادین اون رو از کار بندازن! چیزی که خیلی باعث آبروریزی و کم آوردن آمریکایی ها شد! شیوه کارشون هم همونی بود که بعدا بارها در جنگ علیه تأسیسات زمینی عراق به کار رفت و جواب داد. [quote]کدوم خلبان فانتوم یا اف 14 رو فرستادیم چین و پاکستان ؟![/quote] ابراهیم جان، هم زمان شاه و هم بعد از انقلاب ( اوایل جنگ) خلبانهای دوره های مقدماتی ( و صد البته نه خلبان تایپ اف 4 یا تایپ اف 14) رو برای طی دوره هاشون به پاکستان هم اعزام می کردن، و البته در اواسط جنگ به دلیل ایجاد امکان آموزش اون افراد در داخل و یه سری دلایل دیگه ( مثلا پاکستانی ها دانشجویان ایرانی و عراقی رو در یه کلاس می نشوندن! و طبیعتا دعوا و زد و خورد و . . . ) آموزش اون افراد به داخل منتقل شد. -
سیستم راکت انداز LYNX محصول مشترک جمهوری آذربایجان و رژیم غاصب صهیونیستی
MOHAMMAD پاسخ داد به ALI تاپیک در راکت انداز ها
علی جان خیلی ممنون، واقعا مطلب نابی بود. راکتهای قوی و تأثیر گذاری هستند، بخصوص نمونه 200 میلی متری دارای برد بالا و سر جنگی قوی ای هست. بغیر از نمونه 122 میلی متری بقیه شون از موتور با خرج مرکب استفاده می کنند که باعث افزایش برد و راندمان موتور و در عین حال ایجاد دود و امکان رویت پذیری محل شلیک خواهد شد. اون سیستم ماجولارشون هم برام خیلی جالب بود. سرهای جنگی متنوعی هم داره، باز هم تشکر. -
تاپیک جامع موشک ضد زره hj-9 پیکان سرخ ( red arrow) تاپیک جامع موشک ضد زره HJ-9 پیکان سرخ ( Red Arrow)
MOHAMMAD پاسخ داد به mahdi7243 تاپیک در تسلیحات ضد زره
[quote] مثلا این موشک توانسته است بدون هیچ مشکلی، زره تانک M-84 را حدود 500 میلیمتر بشکافد.[/quote] واقعا هنر کرده! اونهم در برابر زره تانکهای مدرن امروزی! [quote]نمونه يا نمونه هاي موجود در ايران چي هستن؟ايا طرحهاي ملي و بومي هم در دست اقدامه؟[/quote] دست شما درد نکنه! پس خانواده توفان 5/2/1 چی هستند؟ [quote]به نظر میرسد چون اخلال در عملکرد اینگونه موشکها کار چندان دشواری برای کشورهای پیشرفته نیست ایران به دنبال تولید موشکهای شلیک کن فراموش کن نرفته است[/quote] موشکهای دارای سیستم SACLOS ( اون هم اگر با هدایت سیمی باشند) اتفاقا از اخلال ناپذیرترین موشکهای ضد تانک هستند، شما بر چه مبنایی یه همچین چیزی رو میگید؟ [quote]خوشحال شدم بلاخره یک چیز رو خودمون ساختیم[/quote] حالا صبر کنی بیشتر هم خوشحال میشی! -
اخبار دفاعی جمهوری اسلامی ایران اخبار دفاعی جمهوری اسلامی ایران I
MOHAMMAD پاسخ داد به SAEID تاپیک در اخبار نظامی
تیربار ام ژ 3 آ 1 و تیربار پی کا ام هم حدود 2000 متر برد دارند پس برد تقریبی 2000 متر برای این تیربار دور از ذهن نیست.- 6,703 پاسخ ها
-
- اخبار داخلی
- نظامی
- (و 10 بیشتر)
-
معرفی سه لانچر نارنجک انداز چرخان کالیبر 40 میلیمتر
MOHAMMAD پاسخ داد به ALI تاپیک در نارنجک انداز ها
ممنون علی آقا، نتونستم پیام ندم و تشکر نکنم، با اینکه مدتی هم از ایجاد تاپیک گذشته ( البته بنده نبودم و عذر دارم که دیر پست میدم!) اون نارنجک انداز آخری توسط نیروهای آمریکایی در عراق و افغانستان استفاده میشه. کلا سلاح جالبی هست بخصوص برای تک های بزن در رو. -
سامانه دفاع هوایی میم-3 -نایک آژاکس سامانه دفاع هوایی میم-3 -نایک آژاکس ( MIM-3 Nike Ajax)
MOHAMMAD پاسخ داد به Blaze تاپیک در پدافند هوایی
ممنون از آقا رضا که ما رو با این موشک آشنا کردند. [quote]واقعاً قابليت پرتاب عمودى رو داشته؟! خيلى حرفه ها[/quote] چرا تعجب می کنی؟! آلمانها 7-8 سال قبل از این موشک، موشک زمین به هوای واسرفال با قابلیت VLS ساختند! و البته آمریکایی ها و روسها سارقین خوبی بودند! [quote]چیزی که منو به فکر وا میداره و باعث تعجب من میشه فناوری های نظامی دهه 1940 و 1950 مثلا فناوری الکترونیکی و راداری این موشک با امکانات اون زمان که کامپیوتر به معنای امروزیش نبود چطور وجود داشته و طراحی شده و این که اونه چطور 60 سال پیش با این سطح از فناوری درگیر بودن [/quote] توی تاپیک موشک واسرفال ( توی بخش پدافند هوایی) یه اشاره ای کردم، می تونید مطالعه کنید. -
تاپیک جامع رژه سراسری نیروهای مسلح تاپیک جامع رژه سراسری نیروهای مسلح
MOHAMMAD پاسخ داد به najaf47 تاپیک در اخبار نظامی
[quote]توی رژه یک سری تجهیزات با UN نام بود.کسی میدونه اینا چین?[/quote] لشکر 16 قزوین یگانی جهت شرکت در مأموریتهای سازمان ملل داره که طیق مقررات UN از آرم و نشانهای اونها استفاده می کنه و در صورت نیاز به ارسال نیروی صلحبان از طرف جمهوری اسلامی به مأموریت اعزام خواهند شد. [quote]این بمب زیر کرار چیه؟؟؟[/quote] بمب سقوط آزاد MK-82 هست به وزن 500 پاوند ( حدود 225 کیلو) . [quote]کسی اطلاعی از این موشک داره؟[/quote] پروژه سجیل رو می گه دیگه بابا. ------------------- ریتارد ورژنی از بمب سقوط آزاد تأخیری snake-eye هست که خود اون بمب از ام کا 82 مشتق شده. -
اخبار دفاعی جمهوری اسلامی ایران اخبار دفاعی جمهوری اسلامی ایران I
MOHAMMAD پاسخ داد به SAEID تاپیک در اخبار نظامی
من هم تبریک میگم، امیدوارم موفق باشند.- 6,703 پاسخ ها
-
- اخبار داخلی
- نظامی
- (و 10 بیشتر)
-
مباحث ویژه جنگ نرم(1)-آشنایی با ولایت فقیه، رکن اصلی نظام
MOHAMMAD پاسخ داد به MOHAMMAD تاپیک در دکترین و استراتژی
ممنون دوستان، دعا کنید زودتر بره صفحه بعد تا بتونم بقیه شو بذارم! -
بررسی جامع نیروی هوایی ایران بررسی جامع نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
MOHAMMAD پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در متفرقه در مورد نیروی هوایی
رادار اف 14 ها عوض شده و طبیعتا در شدیدترین شرایط حفاظت اطلاعات قرار داره و حتما توقعی هم ندارید که اطلاعاتی ازش منتشر بشه، دارید؟ حتی هندی ها در مانورهای رد فلاگ که شرکت کردند، یکی از شرایطشون روشن نکردن رادار سوخو 30 ها بوده! تا فرکانسهای فوق سری اونها لو نره! ( بیچاره ها نمی دونن که روسها احتمال قوی قبلا اونها رو به آمریکایی ها فروختن!) نصیر جان هم کاملا برد رادار اف 14 رو دقیق فرمودند، البته رادار جدید گویا توانمندتر هست، می دونم که خیلی از [b][color=green]«من می دونستم، ما نمی تونیم»[/color][/b] های سایت باور نخواهد کرد اما خب چه میشه کرد مخ ایرانی در تحریم بهتر جواب میده. رادار اف 4 ها هم گویا عوض شده، و برد ذکر شده را باید کم کم باور کنید! چون آواکسها و هواپیماهای شنود الکترونیکی غربی در منطقه فرکانسی از رادارهای جنگنده های در حال پرواز ما دریافت نمی کنن، اینطور فکر می کنند که این رادارها برای همیشه از کار افتاده و خاموش شده اند! در حالی که روشن کردن این رادارها و اسکن منطقه با اونها خدمت بزرگی به آمریکایی ها و سایر غربی ها خواهد بود! پس رادارها خاموش می مونن. تا زمان لازم احتمالی. که ان شاالله هیچ وقت نرسه. کسانی که باور براشون سخت هست یک پی ام به ابراهیم خان واریور السلطنه بزنن تا لیست پروژه های تحقیقاتی دهه 60 در زمینه الکترونیک و مخابرات رو براشون بفرسته، البته اون لیست که دهان خیلی ها را باز نگه خواهد داشت مال دهه 60 هست! [b]دقت کنید دهه 60!![/b] و خیلی وقت از انتشار عمومیش نمی گذره، حالا پروژه های آخر دهه 80 رو نیروی هوایی کی رونمایی کنه، الله اعلم. -
بررسی جامع نیروی هوایی ایران بررسی جامع نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
MOHAMMAD پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در متفرقه در مورد نیروی هوایی
[quote]کدو رادار ما اینقدر برد داره ؟![/quote] رادارهای جدید اف 4 ها. رادارهای جدید اف 14 ها رو هم خدا داند! -
[quote]ما به تانک نیاز نداریم . نمیگم نباید باشه . باشه ولی یه مقدار نامتقارن فکر کنید . فکرش رو کردی که با پول یک تانک چند تا گروه ضد تانک رو میشه تجهیز کرد ؟ چرا همیشه به فکر برابری کلاسیک هستید عزیزان ؟ شرایط جنگی فرق کرده . دشمن کار خودش رو میکنه . ما هم باید کار خودمون رو بکنیم ![/quote] آفرین! کاملا درسته. اما به قول همین دوستمون باز هم یه جاهایی لازمه، برای جلوگیری از آسیب تانکهای تی 72 واقعا کارهای اساسی خوبی شده بطوری که من به اینکه موشکهایی مانند تاو 2 مرحله ای و اسپایک و جاولین واقعا توان نفوذ در اونها رو داشته باشند شک دارم. مگر اینکه 2 تا موشک رو دقیقا پشت سر هم به یه جا بزنن، که خیلی بعیده. همه کسانی که کاربر قدیمی میلیتاری هستند بنده رو می شناسن و می دونن تا به چیزی مطمئن نباشم بیان نمی کنم.
-
موشك استاندارد 3 يا sm-3 و يا rim-161 سامانه دفاع ضدموشکی دریاپایه ریم-161 (RIM-161 Standard Missile 3)
MOHAMMAD پاسخ داد به amin_sahande تاپیک در پدافندهای دریاپایه
سلام و ممنون از مقاله خوبتون. [quote]سبك وزن برون جوي مرمي دار ! [/quote] پرتابه سبک ماوراء جوی! [quote]اين سرجنگي براي شناسايي هدف در فضا از يك سنسور اينفرارد ( IR ) استفاده نموده [/quote] اولین ایراد به این سیستم همینجاست! اول اینکه این سیستم از سر جنگی انرژی جنبشی استفاده می کنه، لابد می پرسید عیبش چیه؟ دوستان مطلعتر از بنده بهتر می دونن که سیستمهای ایمیجر اینفرا رد، دارای یک DELAY یا تأخیر تصویر به جهت پردازش اون هستند که این تأخیر هر چند که بوسیله ابر رایانه های داخل موشک هم کاهش پیدا کنه باز هم به صفر نخواهد رسید و حتی تأخیر ذکر شده به اضافه زمان لازم جهت ارسال فرامین به سطوح کنترلی و حرکت اونها در حد میکرون ثانیه هم باشه، باز هم هدفی در حد سجیل 2 در اون زمان حدود 4.6 متر جابجا شده و سر جنگی انرژی جنبشی این موشک دیگر کارایی لازمه را نخواهد داشت! [quote]بعد از آنكه محاسبات لازم صورت پذيرفت و جستجوگر اينفرارد تنظيم شد سر جنگي از موتور بخش سوم جدا مي شود .سر جنگي خود داراي سيستم كنترل ارتفاع و هدايت جداگانه بوده كه با كمك يك سيستم پيشران سوخت جامد مسير خود را اصلاح مي كند. جستجوگر اينفرارد هدف را پيدا كرده و اطلاعات رهگيري به سيستم هدايت ارسال مي گردد تا فرامين لازم به سيستم پيشران سوخت جامد صادر گردد .[/quote] این تیکه شو نمی فهمم، بهتر توضیح میدید؟ [quote]سرجنگي با انرژي جنبشي ( KW ) با خود هيچ گونه مواد منفجره قوي حمل نمي كند.تكنولوژي ضربه مرگبار ( Hit-To-Kill ) بر انرژي جنبشي حاصل از برخورد دو جسم با سرعت بالا تكيه دارد.انرژي حاصل از برخورد سرجنگي با هدف را در حدود 125 تا 130 ميليون ژول تخمين مي زنند .يك توپ باروتي قديمي را در نظر بياوريد . از همانها كه فتيله آن در انتهايش قرار داشت و در كشتيهاي جنگي بادباني بكار مي رفت . حال توپي را تصور كنيد كه يك گلوله سربي به وزن 10 تن را با سرعت 300 متر بر ثانيه به يك ساختمان شليك كند ! (تقريبا برابر انفجار 31 كيلوگرم TNT )[/quote] این سرهای جنگی بسیار خوب هستند و بنده خودم علاقه خاصی به اونها دارم،اما برای اهداف کم سرعت، نه اهداف فوق سریع! مثلا برای تانکها خیلی خوب حواب دادند و موشکی مثل LOSAT می توانست در زره هر نوع تانکی نفوذ کنه که خدا رو شکر تولید نشد. برا یاهداف فوق سریع یک انراف کوچک هدف یا موشک برابر هست با از دست دادن هدف! برای همین هم قابلیت ضد بالستیک موشک PAC-3 بر ضد اهداف سریعتر از 3.5 تا 4 ماخ رو بیشتر یه خالی بندی می دونم. [quote]الگوريتم هاي تميز دو هدف از يكديگر در سيستمهاي رهگيري ( يا الگوريتمهاي افتراق) ، سيستمهاي دفاعي را قادر مي سازند تا اشياء موجود در صحنه نبرد را با يكديگر مقايسه كرده و هدف اصلي را براي نابودي ، انتخاب كنند .[/quote] مثلا از بین 40 تا بمبلت موجود در صفحه نمایش که همگی مشابه هم هستند جطور می تونه سرهای اصلی رو از کاذب ها افتراق بده؟ ضمن اینکه در فاز شیرجه نهایی، به علت سرعت زیاد موشک یا سرهای جنگی جداشده، و افزایش دمای فوق العاده در اطراف بدنه اونها بدلیل اصطکاک، لایه ای از پلاسمای گازی اطراف سر جنگی یا موشک رو می پوشونه، اونوقت چظور می خوان با سیستم مادون قرمز رویتش کنن؟ اشکال آمریکایی ها اینه که اینطور تستها رو با اسکاد انجام میدن( اسکادهایی که با اجازه روسها در خود آمریکا تولید میشن!) که سرعت شیرجه نهایی اون حدود 3.5 ماخ بیشتر نیست؛ اگه تست ها رو با موشکهایی با سرعت شیرجه 10 یا 15 ماخ انجام می دادن اونوقت دستشون می اومد که مقابله با این تیپ از موشکها چقدر سخت هست! [quote]برد : بيش از 500 كيلومتر[/quote] حداکثر ارتفاع رو می تونم باور کنم ولی برد ( با این طول) کمی اغراق آمیز به نظر می رسه. [quote]اول آنكه اينSM-3 يكي از دشمنان شهاب و سجيل به حساب مي آيد و با اين ديدگاه به آن نگاه كنيد .[/quote] دشمن هیچ کدوم نیست!! با این دید به اون نگاه کنید: میانه برد شهاب 3 برابر 650 کیلومتر و میانه برد سجیل 2 برابر 1000 کیلومتر هست که هر دو از برد اعلامی برای این موشک ( تازه اگه درست باشه) بیشتر هستند؛ پس جوش نزنین. [quote]وزارت دفاع آمريكا در مورد بعضي از تستهاي آن اعلام كرد از سرجنگي گرانقيمت موشك استفاده نكرده و سرهاي جنگي ديگري كه در تست استفاده شده اند ، نشان داده اند كه انهدام موشك بالستيك با سر جنگي اصلي امكانپذير است .[/quote] سر جنگی اصلی موشک در اصل چیزی جز بدنه موشک نیست! مگر اینکه آلیاژی هم در دماغه برای افزایش M در لحظه برخورد قرار داده باشند که آن هم چیز مهمی نیست، من فکر می کنم در تست برای جلوگیری از ایجاد ضایع بازی، از سرجنگی انفجاری استفاده کرده اند. بقیه اش باشه ان شاالله برای بعد.