Ernesto_Rommel

Members
  • تعداد محتوا

    3,315
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    18

تمامی ارسال های Ernesto_Rommel

  1. سلام برادر بسیجی ، اگر منظور از کاربران قدیمی تر من و امثال من هست که بنده کاملا مخالف این اقدامات از این دست شما و امثال شما هستم و هیچ دلیلی هم براش نمیبینم من همین دو سه روز پیش از یک دوره دیگه برگشته بودم دقیقا بحث ما هم همین دیدگاه نابودکننده فعلی هست .... دوست عزیز ، فیس بوق و امثال فیس بوق برای این امروز میتونند موج سازی کنند که امثال ما تفکرات مون متعلق به چند دهه پیش هست ... ای بابا .... اه ولش یه مثال میزنم و یا علی مدد : وقتیکه استالین و چرچیل و روزولت اومده بودند کنفرانس برلین .... لب استخر بحث میکشه به نحوه اداره مملکت براساس ماهی های داخل استخر استالین اسلحه میکشه میره تک تک ماهی رو میزنه ، میگه هرکی روداری کرد همینطور باهاش رفتار میکنی مملکت ارام میمونه روزولت ، میره یه تور میندازه ماهی ها رو میندازه توی تور داخل آب گیر میده ، میگه اینطور فکر میکنند آزادند هروقت پررو شدند تور رو میکشم بالا ، فشار بهشون میاد از آب دور میشن و توی هم میلوند میفهمند دنیا دست کیه چرچیل هم ، میره زانو میزنه کنار استخر شروع میکنه با دستاش آب استخر رو خالی کردن استالین میگه دیوانه شدی وینستون ؟ چرچیل میگه نه ، فقط اینقد آب میریزم بیرون که یا ماهی ها بیان تو دستم یا آب استخر کم بشه ، اینطور ماهی ها قشنگ تو کنترلت در میان ! روزولت میگه ، دیوانه 50 سال طول میکشه اینطور با دست بخوای آب رو خالی کنی چرچیل میگه " خوب دقیقا من برای 50 سال آینده میبینم !!! _________________ نتیجه گیری ش ساده ست ، دموکراسی امریکایی همراه با سیاست بریتانیایی .... متاسفم واسه خودم و امثال خودم ... عمری کتاب عملیات روانی مطالعه میکنیم و تز میدیم آخرشم هنوز حرف ماها نمیره جلو ... یا حق
  2. سلام برادر اف 313 ، بزرگوار و عزیز و دوست داشتنی ، با کمال احترام به اصل آزادی بیان و اینکه ما هم میدونیم قطعا میشه راحت این اطلاعات آماری رو به دست آورد باید بگیم : باید سعی کنیم اینکاربرای دشمن خیلی خیلی خیلی راحت تر نشه ! یعنی من بارها امتحان کردم ، خیلی وقتها نیروهایی که اینها میفرستند برای جمع آوری اطلاعات واقعا از پس کار برنمیان و اطلاعات سطحی و ناقصی ارایه میدن یا اصلا اون دید جاسوسی قوی رو ندارند ولی بودند و هستند و دیدم افرادی همچون شما که شاید نظامی هم نباشند ولی استعداد و ذات نظامی شون به حدی قوی هست که به راحتی میتوانند آمار دقیق و مهمی از یک منطقه جمع آوری کنند یک مثال عینی میزنم شهید شهرام زلفی از بچه های صابرین ، در طی یک آزمونی میگن از منطقه فلان جای سیستان هر اطلاعاتی که میتونید ارایه بدید ایشون چند صفحه مینویسه ! بقیه ده خط هم نمی نویسند ایشون خودش جغرافیا رشته مطالعاتی ش بوده درست ولی با ترکیب ش با ذات قوی نظامی که داشتند تونستند اطلاعاتی بدست بیارند که دوستان شونم از همون مناطق رد شدند ولی این اطلاعات جلو چشم شون نبوده ! پس اهمیت حفاظت اطلاعات این جاها خودش رو خوب نشون میده مخلصیم
  3. سلام سناپس عزیز ما خیلی دوستت داریم دستت هم درد نکنه بابت زحماتی که میکشی منتهای مراتب : حتی در آزمایش هم براساس شلیک و لود شدن باید نیروی مجرب باشه ! یعنی تایید شده باشند ! نفرات شخصی رسمی محسوب نمیشن ، یه چیزی شبیه ویکی پدیا اما شکی که نیست توش اشاره کردم به مزایا کلاش و این جز معدود مزایاش هست که قدرت تیربار بهش میده ! به هرحال بازم ممنون
  4. سلام سناپس جان چیزی بگم خدایی از دست من ناراحت نمیشی ؟ وجدانا این تحلیل ها رو از کجای دنیا گیر میاری ؟ یکی دو بارم تو تاپیک تصاویری که بود یه چیزایی میگفتی که خداشاهده به شخصه میخواستم سر خودم رو بکوبم توی مانیتور ! بابا از شما خیلی بیشتر انتظار هست این تحلیل نیست شما انجام دادی این سلاخی هست !!!!! تحلیل: وزن دو سلاح کالیبر دو سلاح امکانات جانبی دو سلاح قابلیت کار در شرایط مختلف آب و هوایی ظرفیت مهمات سیستم شلیک سلاح باز و بست سلاح اینا اولین و ساده ترین مسایلی هست که شما باید در تحلیل بهشون استناد کنی و امتیاز بدی و سپس کل امتیازها تقسیم بر اولویت ها و میانگین میاد به دست در این زمینه کاملترین مقاله رو مجله جنگ افزار سال 86 فکر کنم ارایه داد که واقعا توصیه میکنم بخونیدش در شرایط برابر یعنی دو تیم حرفه ای روبروی هم قرار بگیرند و همه عوامل آزمایشگاهی مساوی و برابر باشه قطعا سلاح امریکایی ام 16 برتری دارد بر سلاح آکا 47 کالاشنیکف .... اصولا برتری های کلاش شامل: 1.راحتی به کارگیری برای نیروهای آموزش ندیده و غیرمتخصص 2.کار کردن در هر شرایط آب و هوایی بدون نیاز به تمیزکاری 3.نیمه تیربار بودن و توانایی اجرای آتش در حد تیربار معایب کلاش : 1.عدم وجود سایت های مکانیکی اپتیکی و ...مناسب و حتی مکان مناسب باری تعبیه 2.خشاب بلند و بزرگ منجر به افزایش سطح ارتفاع 3.کالیبر 7.62 قدیمی و اثرگزاری کمتر به نسبت کالیبر 5.56 در داخل نسوج بدن ( که یک تحلیل کامل داره بحث نحوه عملکرد مرمی در داخل بدن انسان با چیزی که شما در شلیک به اهداف آهنی میبینید !!!!) 4.گلنگدن باز بودن سلاح 5.غیر دقیق بودن سلاح در بردهای اصلی میدان نبرد(250 تا 300 متر) 6.ارگونومی بسیار ضعیف سلاح 7.پوکه پرانی افتضاح ____________ مزایا سلاح خانواده ام 16 1.ارگونومی مناسب منجر به کنترل بیشتر روی سلاح 2.گلنگدن بسته بودن سلاح 3.خشاب با ارتفاع کم 4.وجود دو گلنگدن برای مسلح کردن که فرقی بین دست راست و چپ بودن کاربر نمی گذارد 5.پوکه پرانی مناسب 6.کالیبر قوی با اثرگزاری مرگبار در نسوج بدن 7.مکانیزم شلیک مناسب و دقیق 8.وجود امکانات جانبی همچون سایت اپتیکی مناسب و... معایب : 1. احتیاج به تمیزکاری هر روزه سلاح در بحث کالیبر سالهای سال مباحثات علمی در جریان بود که آیا کالیبر بزرگتر قوی تر است همچون ژ3 یا 5.56 ام 16 ؟ که در شرایط متفاوت جوابهای متفاوتی داشت و دارد ولی از اواسط دهه 90 به بعد همه به این نتیجه رسیدند که 5.56 ( با شارژها و مرمی های متفاوت) مناسب تر است در نسوج بدن مرمی ام 16 مانند یک نارنجک 40 تکه عمل میکند و حجم وسیعی از نسوج را نابود میکند در حالیکه کلاش به صورت مستقیم تا 10 سانت داخل نسوج حرکت میکند سپس میچرخد ( بیشتر میزان پارگی نسوج تا 36 سانت و حداقل 17 سانت) و سپس با پشت مرمی از بدن خارج میشود در کل مباحث بسیار سنگینی هست ولیکن برای یک نیروی حرفه ای که آموزش های زیادی دیده قطعا کلاش سلاح مناسبی نخواهد بود .... ! یا حق
  5. سلام [center][color=#ff0000]هرکی این مطالب زیر را با دقت نخواند نمیگم ضرر کرده بلکه مرتکب بزرگترین اشتباه طول دوران عمرش شده ! چشمک[/color][/center] گروه فرهنگی مشرق- حدود 14 سال است که "سید علی فاطمی" با دنیای رسانه آشنا شده و فعالیت‌هایی مختلفی را در مطبوعات، روزنامه‌ها و مجلات تجربه کرده است. این جوان 34 ساله همچنین همکاری‌های غیرمستقیمی با روایت فتح داشته تا اینکه از پنج سال پیش به شکل جدی پا به عرصه مستندسازی گذارده است. قصد داشتیم با او راجع به خودش و مستندهایش گپ بزنیم؛ اما تمایلی نشان نداد و پیشنهاد کرد درباره سوریه با هم به گفتگو بنشینیم. به باور او آنچه امروز در سوریه می‌گذرد بزرگترین نبرد خیر و شر در دنیای کنونی است. فاطمی که در اولین سفر شهید هادی باغبانی با او همراه بوده، خاطرات جالبی از این شهید برای ما تعریف کرد که خواندن آن خالی از لطف نیست. ***شما جزو اولین مستندسازانی بودید که به سوریه رفتید؟درست است؟ بله؛ من و يکي از رفقا که دستيارش بودم در آن سفر. ***بخشی از جامعه ما تحت تأثیر رسانه‌ای غربی هستند*** ***چه شد که سوریه را انتخاب کردید و ماحصل حضور شما در سوریه چه بود؟ اولین بار نزدیک دو سال پیش بود که برای تهیه برنامه مستند از وضعیتی که در سوریه در حال اتفاق است به این کشور سفر کردم. سوریه به دلیل قرار گرفتن در محور مقاومت مورد هجمه همه جانبه دنیای سلطه قرار گرفته و خیلی تنها بوده است. بخش رسانه‌ای این هجمه به قدری بزرگ و وسیع بود که حتی خود من هم تحت تأثیر آن قرار گرفته بودم و تا وقتی خودم از نزدیک صحنه را ندیده بودم نمی دانستم چه اتفاقی آن جا در حال وقوع است و به دلیل درکی که در مدت اخیر بین مردم کشور خودمان پیدا کرده‌ام هنوز بخش زیادی از جامعه خود ما هم تحت تأثیر و نفوذ همین هجمه رسانه‌ای هستند و نگاه درستی به اصلی ترین مسائل این واقعه ندارند. برای همین خیلی سخت و حیاتی می‌کند این مسئولیت و این وظیفه را که برویم و تا جایی که می توانیم واقعیت را عریان و نزدیک به حقیقت ثبت کنیم و بتوانیم آن را نمایش بدهیم. حاصل این سفرهایی که ما و دوستان به سوریه داشتیم، چندین فیلم مستند، برنامه تلویزیونی و کلیپ شده است که از شبکه های مختلف اسلامی و جبهه مقاومت پخش شده است و بعضی از تکه های آن ها در شبکه های غربی هم انعکاس پیدا کرده است. به دلیل این که نمی توانستند از آن چشم پوشی کنند. ***بازخوردی از پخش مستندها در شبکه هایی که فرمودید دارید یا خیر؟ بله. بازخوردش همین است که هماهنگی رفتن در سفرهای اول بسیار بسیار دشوار بود. نظام سوریه یک نظام بعثی است که ورود و خروج رسانه به کشورش را بسیار سخت می گیرد البته حق هم دارد چون در آن شرایط همه دورش می زدند و دروغ می گفتند. آنها خیلی سخت اعتماد می کردند. خیلی طول کشید تا جلب اعتماد شد و هماهنگی به عمل آمد تا به ما اجازه دادند که دوربین مان را دست بگیریم. ولی به محض این که اولین و دومین خروجی کار را دیدند، اصلاً تمام معادله فرق کرد و بازی عوض شد. پس از پخش این مستندها خود آن‌ها پیگیری می‌کردند که بیایید و می‌خواستند که این اتفاق هرچه بیشتر و بهتر بیفتد. کارهایی ساختیم که سابقه خیلی کمی داشت و یا اصلاً نداشت. البته بعضی رسانه‌های خبری بودند که برای گرفتن پلاتو همراه با ارتش می‌رفتند و در شدیدترین معرکه‌ها هم حضور پیدا می‌کردند و خبرنگار می ایستاد پشت به صحنه و پلاتو می گفت؛ ولی کمتر فیلم مستندی تا آن موقع از این واقعه تولید شده بود. ***ماجرای سفر به حمص و دوستی با ژنرال عصام زهرالدین*** ***در دو سال پیش حجم تحولات این قدر نبود که امروز شاهدش هستیم درست است؟ این که شما چطوری این مناطق و پیشینه را انتخاب می کردید؟ و درگیری هایی که داشتید؟ محدودیت زیادی وجود داشت. ما باید با ارتش می رفتیم و ارتش قواعد و قوانین خاص خودش را دارد و خیلی سنگین جابه جا می‌شود. آنها به خاطر حفاظت از جان خبرنگاران خارجی، محدودیت های خیلی سختی را اعمال می‌کنند و حتماً باید با حفاظت کاملی بروی که آسیبی نبینی. چون آنها توان عاطفی این را ندارند که کشته شدن یک خبرنگار را هم به دوش بکشند. بنابراین خیلی سخت جابجا می‌شدیم و هماهنگی‌ها طول می‌کشید و حضور ما در منطقه‌ها خیلی سخت بود. ولی به محض این که وارد منطقه شدیم برای اولین بار که رفتیم حُمص با ژنرال عصام زهرالدین همراه شدیم که یکی از فرماندهان لشکر چهار حرث جمهوری است؛ به دلیل نوع کار ما و آن تفاوتی که با بقیه داشتیم، خیلی با هم مچ شدیم و خیلی سریع به هم پیوستیم و اصلاً بخشی از تیمش شدیم. همپای خودش می دویدیم و هیچ کجا نگهش نمی داشتیم که بایستد و برای ما حرف بزند. چون ما اصلاً کارمان این نبود. ما می خواستیم خودش را ثبت کنیم. آن موقع یادم هست که داشت منطقه جورة الشیاح شهر حمص را پاکسازی می کرد. یادم هست که از یک ساختمان 16 طبقه نیمه کاره که آسانسور هم نداشت(هرچند که اگر هم داشت برق نبود) بالا رفتیم و تمام منطقه را به ما نشان داد و از روی نقشه به ما نشان داد که اینها در فیلم مان هست. آقای ژنرال را برای اولین بار در آن جا دیدیم. بعد از آن یکی دو سفر رفتیم به منطقه حجر الاسود دمشق که آقای ژنرال را دوباره آن جا دیدیم. او داشت از پنجره پایین را نگاه می کرد و دوباره ما را که دید دست تکان داد و گفت ایران ایران، اهلین اهلین، یعنی خوش آمدید. خیلی راحت تر می توانستیم کار کنیم نسبت به خبرنگارانی که آمده بودند پلاتو بگیرند و همه‌اش می خواستند بایستند و یک زاویه انتخاب کنند. گروه ما فیلم "مادر شهدا" را که تولید کرد، اصلاً سابقه نداشت. یک مادری که سه تا فرزندش در همین درگیری ها شهید شده بود که یکی شان پلیس بود و دو تا از آن ها ارتشی. اصالتاً از اهالی قنیطره بود که اسرائیل تصرف کرده بود و بعد حافظ اسد مرحوم آنجا را پس گرفته بود. آن یکی از فیلم هایی بود که سبکش بین مردم سوریه سابقه نداشت. ***چند مستند در تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شده است؟ بیشتر از نیمی از آن ها پخش شده است. ***چرا همه اش پخش نشده است؟ بعضی هایش مثلاً جامعه هدفش در ایران نبوده است. بحث این است که وقتی شما جامعه هدفت را انتخاب می کنی بین مخاطب جامعه عامت اگر درست بروی بشناسی بنا به مقتضیات آن باید بسازی. و خب وقتی که جامعه هدفت خیلی تفاوت دارد دلیلی ندارد که در یک جامعه مخاطب عام دیگری پخش کنی که شاید برد چندانی هم نداشته باشد. ***چقدر مستند از اتفاقات سوریه ساخته شده و سهم شما و دوستانتان در این میان چه مقدار بوده است؟ در کل خیلی مستند ساخته شده ولی از منظر مقاومت خیلی کم ساخته شده است. هر کاری ساخته شد در سوریه خوب بوده است. یعنی ساخته شدن هر چیزی الان غنیمت است. ***دروغ بزرگ "الجزیره مباشر" در کفرسوسه*** ***یعنی تا این حد خلا وجود دارد آن قدر ماجرا بزرگ است و آنقدر زوایای پنهان ناگفته دارد که قابل توصیف نیست. جنگ در تمام شهرهای بزرگ این کشور در جریان است. الان کسی در سوریه نیست که به نوعی درگیر جنگ نباشد جایی نیست در سوریه که به نوعی آسیب ندیده باشد. برای همین هرچقدر هم که مستند ساخته شود کم است. منتها باید استانداردهای به نظر من حداکثری ولی اگر نشد حداقلی در مورد آن رعایت شود تا تأثیرگذاری کافی داشته باشد. رسانه های آن طرف را که نگاه کنید مستندهای بسیار بسیار قوی ای ساخته اند که مطلقاً دروغ های بزرگی در آنها هست. مشخصاً پلان‌هایی در مستندهایشان وجود دارد که معلوم است در روز گرفته شده است، طرف سایه دارد روی زمین. منتهی نایت ویژن روی فیلم زده‌اند و رنگش را سبز کرده‌اند که انگار شب دارد یک جنازه را دفن می‌کند. سید علی فاطمی در کنار شهید هادی باغبانی دروغ های رسانه‌ای خیلی زیادی در ماجرای سوریه اتفاق افتاده است. مثلاً سه دقیقه و نیم قبل از یک انفجار در میدان مرجه، شبکه العربیه خبرش را پخش می‌کند. یا مثلاً من خودم در "کفرسوسه" بودم و همزمان تلویزیون "الجزیره مباشر" داشت نشان می داد که الان در خیابان کفرسوسه دمشق تظاهرات ضددولتی است در حالی که اصلاً این طور نبود. مواردی را هم تلویزیون سوریه برملا کرد که مثلاً رسانه های غربی می‌گفتند میدان مرجه تظاهرات است و بعد این ها یک تلویزیون را گذاشته بودند روی پشت بام یک ساختمان مشرف به میدان "مرجه" و دوربین داشت تلویزیون و میدان را نشان می داد که تلویزیون الجزیره دارد می‌گوید اینجا تظاهرات است و راهپیمایی نشان می دهد و این میدان است و ماشین ها دارند می روند و اصلاً خبری نیست. اداره سیاسی ارتش عربی سوری یک سری فیلم در اختیار ما قرار داد که از تروریست‌ها کشف و ضبط کرده بودند از این ها و مثلاً یکی از آن ها، یک فیلم موبایلی بود از یک نفر "خبرنگار افتخاری الجزیره". مسلحین یک روستایی را تصرف کرده بودند و آدم هایش را یکجا جمع کرده بودند در فیلم نشان می دهد فرد از مردم در اسارت 2-3 نفر را انتخاب می‌کند و آنها را می‌کشد و بعد جنازه ها را یک کمی جابه جا می‌کند و موبایلش را درآورد و شروع به فیلم گرفتن و فریاد کشیدن می‌کند که "الله‌اکبر"، "الله‌اکبر" تک تیراندازهای ارتش بشار اسد یک خانواده را به قتل رساندند و بعداز ظهر همان روز هم این فیلم پخش شد. (این گروه را بعداً ارتش دستگیر کرده بود و از داخل موبایل همراه این فرد، فیلم را درآورده بود.) ***ماجرای سوریه افق حق و باطل را به راحتی از هم جدا کرد*** حجم دروغ هایی که در ماجرای سوریه گفته شده است از مجموع دروغ هایی که در تاریخ رسانه ها گفته شده است اگر بیشتر نباشد کمتر نیست. منتهی یک واقعیتی که رفته رفته در سوریه در حال وقوع است عینیت یافتن "الحمدلله الذی جعل اعدائنا من‌الحمقاء" است. این ها خودشان به مرور دست خودشان را رو کردند. فیلم هایی که خودشان از اعدام دسته جمعی سربازانی که تسلیم شده بودند گذاشتند یا از کشتن آدم ها و تکه تکه کردن آدم ها یا آن فیلمی که در دنیا معروف شد که جگر سرباز مرده را در آورند و خورند، یا قبر را می شکافند و جنازه را درمی آورند. کارهای این چنینی در طول این مدت هویت شان را برملا کرد. هر چند که این اتفاقات خیلی تلخ و دردآور بود، ولی تأثیری که گذاشت این بود که تکلیف همه را معلوم کرد. اعتقاد شخصی من این است که ماجرای سوریه حداقل در آن کشور افق حق و باطل را به راحتی از هم جدا کرد و این افق طوری ترسیم شده که تو دیگر نمی توانی به آن شک کنی. یعنی آن طرفی که ادعای دموکراسی دارد و ادعا می کند که یک شهروند عادی سوریه ای است که مثلاً بر علیه رژیم خون آشامشان قیام کرده، وقتی فیلم هایی که معارضان از خودشان گذاشته‌اند را می بیند دیگر جای تریدی برایش نمی ماند. الان شما می بینید ارتش سوریه از 27 ملیت اسیر گرفته است چچنی، افغانی، لیبیایی، یمنی، تونسی، الجزایری و ... *** بحث مستندسازی و خبرنگاری جنگی با خطر و ریسک پیوند خورده است و همیشه با هم و همراه هم بوده است. بعضی‌ها می گویند که مثلاً باید نیت این قدر خالص باشد که طرف بتواند به دل خطر بزند و این کار را از سر اخلاص بکند. از آن طرف شاهد هستیم که خبرنگاران مستندساز غربی می‌آیند و خیلی هم نیت و اخلاص برایشان مهم نیست؛ ولی به میدان می‌آیند و خطر را هم به جان می خرند که کارشان را انجام بدهد. آیا حرفه ای گری با نیت خالص و این ها تناقضی دارد و آیا می‌شود هر دو با هم باشد و آدم واقعاً به دل خطر بزند و کارهایش را انجام بدهد؟ شما خودتان چطور رفتید و چطور این معضل برای شما حل شد؟ آن فردی که از آن طرف هم می آید به نظرم او هم نیت خالص دارد. حرفه‌ای گری صرف تو را از جلوی گلوله نجات نمی‌دهد. بنابراین به کارت نمی‌آید. ممکن است که پروژه های خطرناک را بردارند و آدم های زیادی هستند. ***یعنی واقعاً به حقانیت کارشان ایمان دارند که می آیند ؟ باید واقعاً امر بر آنها مشتبه شده باشد. تو وقتی که دو طرف را نبینی خیلی برایت سخت است که درک درستی داشته باشی. شاید به آن بنده خداها هم حرجی نباشد. آن شخصی که دارد می‌آید شاید واقعاً این طرف ماجرا را ندیده باشد. ولی آن کسی که در ازای تعداد روزی که آن جا هست و تعداد دقیقه ای که فیلم می‌گیرد دارد دلارهای کذا و کذا می‌گیرد و طور خاصی فیلم می‌گیرد، خب تکلیفش معلوم است. دروغگو همیشه در تاریخ بوده است و با این پدیده نمی شود کاری کرد. ***همه آن طرفی ها مگر از این قماش نیستند؟ من همه آن طرفی‌ها را ندیده‌ام. بعضی های شان نه ولی بعضی هایشان واقعاً خبرنگار هستند. منتهی امر بر آن ها مشتبه شده است. به خاطر این که از این طرف اطلاعات درستی به آن ها نرسیده است و از این طرف به قدر کافی امکانش وجود نداشته است. ***بحث خطر را می خواستید بگویید؟ خطر که خب هست. هادی همین چند هفته پیش شهید شد. هادی هم می‌دانست که خطر هست. بارها هم گلوله آمده بود طرفش. صدای گلوله ها را دوربینش ضبط کرده بود. می‌گفتیم اینها چیست؟ می‌گفت گلوله. خمپاره کنارش خورده بود. تقریباً همه بچه هایی که رفتند تجربیات مشابهی را دارند. یعنی نمی‌شود تو بروی در خط عملیاتی و یک چنین چیزهایی را نشنوی و کنارت نخورد. بعضی وقت ها به تو می خورد و بعضی وقت ها هم به تو نمی خورد. ***همه مستندسازان ایرانی در سوریه به این ماجرا نگاه تکلیفی دارند*** من در این مدت به یک چیزی یقین پیدا کردم آن هم این است که اسمت باید روی آن گلوله نوشته شده باشد. اگر نوشته شده باشد، هرجایی باشی می‌آید و می خورد. حالا یا مستقیم یا غیرمستقیم. اگر هم ننوشته باشد که می روی و بادمجان بم هم آفت ندارد و بر می‌گردی. ولی به هر حال خطر هست. یعنی اصلاً این که تصور کنی من دارم با یک گروهی می روم و این ها از من حفاظت می کنند. نهایتاً ممکن است که اگر یک نفر بخواهد با اسلحه سبک به تو شلیک کند این ها بتوانند پاسخ بدهند ولی این طور نیست که اگر یک موشک، آر پی جی یا یک خمپاره‌ای بیاید ولی چون این ها هستند برود آن طرف تر بخورد، تعارف که ندارد. حالا ما شانس آوردیم که یک بار یک گلوله توپی آمد آن طرف تر خورد ممکن بود این طرف تر می خورد. حساب و کتابی ندارد. اما این که این خطر را چطور می پذیری و چطور توجیهش می‌کنی، تقریباً می توانم بگویم که راهی جز این که تو به تکلیف رسیده باشی ندارد. اگر نه حالا فقط در سوریه، در هر زمینه ای اگر به تکلیف رسیدی، خطر برایت می شود بخشی از مسیر و توجیه پیدا می‌کند، اگر به تکلیف نرسیدی خطر می شود یک مانع سر راهت و هرچقدر خطر جدیتر باشد تو را محکم تر نگه می دارد و تو نمی روی. بچه هایی که رفتند سوریه(من خودم را نمی‌گویم، رفقا را می‌گویم) بدون استثنا کسی بین آنها نبوده که این نگاه تکلیفی به ماجرا را نداشته باشد. چون خیلی سخت است. حضور در آن منطقه بین آن شرایط از هر جهت از هر حیثی که شما به آن نگاه کنید خیلی سخت است. اصلاً کار راحتی نیست، اصلاً شرایط راحتی ندارد. برق نیست، آب نیست. یک جاهایی هست و یک جاهایی نیست. غذا می آید یا نمی آید، می مانی روی زمین پیاده، گرما، سرما، پشه، خاک، تیر و ترکشش که بماند. در همان دمشق هم که راه می روی هر از چند گاهی می بینی که یک دفعه یک گاری آشغالی ترکید. ما یک دفعه رفته بودیم یک جایی برگشتیم هتل مان دیدیم که هتل مان شیشه هایش خیلی تمیز شده است و بعدش متوجه شدیم که اصلاً شیشه هایش نیست. صد متر آن طرف تر یک ماشینی منفجر شده بود، دامن ما را هم گرفته بود و شیشه های هتل ما را هم ریخته بود. شانس آوردیم که آن جا نبودیم. اگر بودیم یک مقدار خورده شیشه مان بیشتر می شد. ***آن اوایل چطور در سوریه کار می کردید؟ یعنی یک جای خاصی اسکان داشتید؟ بالاخره شب باید یک جایی بخوابی. بستگی دارد که کجا بروی و تعریف کارت چه باشد. یک وقت هست که می روی سفر و می روی یک جایی سه یا چهار روز می مانی و همان جا اسکانت می دهند. *** چند سفر به سوریه داشته‌اید؟ من شش هفت سفر رفته‌ام. ***در هر سفر چند وقت سوریه می ماندید؟ دو هفته یا دو ماه بستگی دارد که چه زمانی کار تمام شود یا چقدر در تهران کار واجب داشته باشید که برگردید. ***در کدام مناطق حضور داشتید؟ خب من خیلی از جاهای سوریه را رفته‌ام. از بالا تا پایینش را رفته‌ام. بستگی دارد که کجا کار تعریف کنی. چون محیط جنگی است و صفحه بازی روز به روز نه بلکه ساعت به ساعت تغییر می‌کند. اصلاً این طوری نیست که تو بنشینی یک طرح دقیقی را این جا در تهران بنویسی و تصویب کنی و بعد نقایصش را برطرف کنی و بعد بگویی که من می‌خواهم با این افراد مصاحبه کنم. تا سوار هواپیما شوی می‌بینی که دو تایشان کشته شدند یا اصلاً مصاحبه جور نمی‌شود. بسیار باید با زمان و شرایط خودت را تطبیق بدهی تا بتوانی کار کنی. اگر این طور نباشد اذیت می‌شوی و کارت پیش نمی‌رود. بنابراین معمولاً ما یک محور یا موضوع کلی را در نظر می‌گیریم. ***مثل چه موضوعاتی؟ مثلاً دفاع وطنی. یکی از سوژه‌هایی که ما به آن به خاطر مظلومیت و اهمیت خیلی زیادش پرداخته‌ایم دفاع وطنی بود. دفاع وطنی یک وضعیتی است که در سوریه سابقه نداشته است. این که مردم عادی و شهروندان سربازی رفته یا نرفته، زن یا مرد، جدای از سیستم ارتش بیایند ثبت نام کنند و سازماندهی شوند و اسلحه دستشان بگیرد و از شهرشان و محله‌شان یا یک شهر دیگری دفاع کنند. این دفاع وطنی یک ساختار کاملاً جدید و بسیار مؤثر بوده که تأثیر خودش را به خوبی نشان داده است. من در یکی از روستاهای زیرمجموعه بخش "اصلنفه" دیدم که یک منطقه کوچک 15 یا 20 خانواری را که این ها رفته بودند در ته خیابان یک سنگری درست کرده بودند چون از آن طرف به آن ها حمله می‌شد. به نوبت می‌رفتند پای سنگر پاس می‌دادند و بعد شیفتشان تمام می‌شد، می‌رفتند خانه خودشان غذا می‌خوردند و می‌خوابیدند. هرکدام از اینها از خانه خودش یک چیزی به سنگر آورده بود. یکی پتو آورده بود، یکی بخاری نفتی آورده بود چون سرد بود. و همین یک سنگری که این ها زده بودند مدت مدیدی پیشروی معارضین را به تأخیر انداخته بود و برایشان مزاحمت ایجاد کرده بود. این را می شد از حجم حملات شدیدی که به این ها می‌شد فهمید. هر روز سعی می کردند این سنگر را با خمپاره و آر پی جی بزنند؛ اما اینها یک مشت روستایی بودند که بیل و کلنگ را خوب می شناختند و یک سنگر خیلی محکم با سنگ و چوب و بیل و کلنگ و هر چه دست شان بود درست کرده بودند و خیابان را بسته بودند. جاده روستایی هم یک طوری بود که مشرف بود به آن ها و در بلندی قرار داشت و معارضان هر کاری می کردند نمی توانستند بیایند. سلاح سنگین هم نداشتند. ولی غیرت داشتند. زن و بچه شان آن عقب بود و تا آخرش ایستادند یعنی وقتی حمله می‌شد هیچ کدامشان در نمی رفت. *** نهایتاً چه اتفاقی برای آنها افتاده بود؟ تا وقتی که من خبر دارم سر جایشان مانده بودند. *** ارتش به کمک آنها نیامده بود؟ طبیعتاً این درگیری هایی که اتفاق می افتد بلافاصله ارتش واکنش نشان می‌داد. ولی تا آن مدتی که این ها شکل داده بودند و ایستاده بودند. ما که رفتیم، ارتش آمده بود آن تروریست ها را عقب زده بود. ولی اینها هنوز بودند. من حتی توانستم بروم این طرف سنگر از رد گلوله هایی که سنگر را سوراخ سوراخ کرده بود تصویر بگیرم. ولی آنها سنگرشان را نگه داشته بودند تا حالا باز اگر یک چیزی شد و این ها برگشتند سر جایشان باشند. *** از هادی باغبانی اگر خاطره‌ای دارید بفرمایید. هادی باغبانی اولین سفرش که قرار شد بیاید، اولین باری بود که من او را می‌دیدم. آمد و حال و احوال کردیم و گفتم خوش آمدید. گفت که بالاخره ما هم راهی شدیم. می خواست خیلی زود دوربین را بگیرد. چون دوربین جدید بود. دوربین خوبی بود و می خواست با آن کار کند و با آن آشنا شود. می خواست به اصطلاح دوربین را بشکند. همان اول که دوربین را گرفت همانجا در اطاق باز کرد و شروع کرد این طرف و آن طرف کردن و گفت چه دوربین خوبی است. رفت و فردایش آمد گفت که یاد گرفتم. بعد با هم کمی حرف زدیم و گفت چون تو قبلاً رفته‌ای سفارش خاصی نداری؟ گفتم که کفش خوب بردار. شلوار محکم بردار و جوراب برای خودت بیاور. گفتم اگر جلیقه برداری به دردت می خورد. بعد یک دفتر بیاور که خاطراتت را بنویسی و وقایعت را ثبت کنی. بعد به او گفتم که سعی کن زنده برگردی. خلاصه رفتیم و رفتیم یک شهر دیگر و رفتیم حلب. خیلی ذوق داشت و خوشحال بود. یعنی اصلاً بشاش و سرحال شده بود. من می رفتم یک جا او می رفت جای دیگر. بعد بر می‌گشتیم و شب می‌نشستیم در هتل و کارهای همدیگر را نگاه می کردیم و پلانهای همدیگر را می‌دیدیم و خیلی بحث می‌کردیم. سر باطری همیشه کل کل داشتیم. دوربین های مان مثل هم بود و بعد می گفت که باطری سوبلت را من برداشتم و بردم. گفتم من چه کار کنم؟ گفت تو هستی دیگر. گفتم ببر عیبی ندارد. ولی وقتی بر می‌گشت، می نشست تا باطری ها را شارژ نمی کرد و فیلم ها را خالی نمی کرد و فولدر نمی‌کرد و توضیحاتش را تایپ نمی‌کرد و متن را آماده نمی‌کرد و لیست نمی‌کرد به هیچ وجه نمی‌خوابید. یعنی وقتی بر می‌گشت مثل این کارگران نانوایی بود. یعنی همه این طور بودند. منتهی ما بدو بدو می رفتیم دوش بگیریم و خودمان را خلاص کنیم و یک کمی نفس مان باز شود. ***واکنش همسر شهید باغبانی در مراسم ختم شهید*** هادی می نشست اول می‌گذاشت روی کپی و باطری را می‌گذاشت در شارژ و همه چیزش را درست می کرد و بعد می رفت دوشش را می گرفت. تا کارش تمام نمی‌شد، نمی‌خوابید. هادی خیلی خانواده دوست بود و دخترش را دوست داشت. یک دختر سه ساله داشت. رضوانه اسمش بود. یک روز آمد گفت سید بیا این پلان را ببین. یک دختر بچه ای سرش را از یک پنجره ای که میله داشت کرده بود بیرون و هادی فیلم گرفته بود و با او حرف می زد و می گفت که چند سالت است دخترم؟ اسمت چیست؟ دختره هم یک دختر کوچکی که اگر پدرش یک چیزی می گفت درست نمی فهمد. این با عربی دست و پا شکسته‌ای صحبت می‌کرد که آن دختر اصلاً متوجه نمی‌شد. فقط می خندید و شکلک در می‌آورد و این هم می خندید و شکلک در می‌آورد. پلان که تمام شد دیدم هادی حالش کمی منقلب است و چمانش کمی نم دارد. گفتم چه شده است؟ گفت سید کار و تکلیف و این ها سر جایش. دلم برای دخترم تنگ شده. زنگ می زد. خیلی سختش بود که خودش را کنترل کند و کم به خانه زنگ بزند. همسر و دختر شهید هادی باغبانی چون آدم دلش می خواهد زنگ بزند دیگر. بعضی اوقات نمی شود. بعد آن ها هم آن طرف منتظر هستند و نگران می شوند. بعد دلش بال بال می زد و دلتنگ بود و معلوم است که دلتنگ است. خیلی داستان داشتیم با هادی و خاطرات دخترش. اگر جایی می رفتیم که یک کمی منظره خوب بود و باد خنکی می آمد می گفت که باید با خانم و بچه ها بیاییم این جا. کنار ساحل لاذقیه می گفت خوب است ولی کاش می شد با خانم و بچه ها بیاییم. سفر اول هیچ چیزی برای خودش نگرفت. هیچ چیز. یک مرکز خریدی ما را بردند، گفت سید این جا به درد نمی خورد. گفتیم خوب است مغازه اش خوب است و جنس هایش خوب است. گفت نه لباس بچه و چیزهای بچگانه ندارد. ***چند سفر رفت؟ سفر دومش بود. او زود تکلیفش معلوم شد و زود پر کشید. ما اصلاً او را نشناختیم. حالا حالا یک دیالوگ از او یادمان بیاید و بسوزیم. ***چه زمانی شنیدید که شهید شده است؟ بعد از ظهر روزی که شهید شد دوشنبه. *** شما که می خواهید احتمالاً برگردید به سوریه موقعی که این خبر را شنیدی با خودت چه فکری کردی؟ تعلل یا ترس یا این مسأله که جوابش مشخص است. اگر جواب این را نداشتم که... کشته که کم ندیدم. گلوله که کم دور و برمان نخورده است. یک بار یک جایی رفتیم که ارتش الزام داشت اینجا باید جلیقه ضدگلوله بپوشید. بعد جلیقه ضدگلوله ای که تن من بشود کم گیر می آمد. بعد گشتند و گشتند و آخرش یک چیزی آوردند که نصفش خون خیس روی آن بود. گفتند این برای کسی است که زخمی شده است. حالا نمی دانم راست گفتند یا طوری گفتند که دل ما خیلی نسوزد. خون خیس روی جلیقه بود و به زور تن ما کردند که باید بپوشید. گفتند این جا قناسه زن و تک تیرانداز هست. از این دو سه کوچه می خواهیم رد شویم باید تنت باشد. یک کلاه خودی هم به ما دادند که ... از سفر اول که برگشتیم هادی فردایش آمد دفتر و رضوانه هم بغلش بود و تا نماز ظهر و وقت نهار از بغلش پایین نمی‌آمد. یعنی هرجا می‌رفت گردن پدرش را سفت گرفته بود و رهایش نمی‌کرد. حتی وقتی می‌نشست روی صندلی باز هم رهایش نمی‌کرد. ماه رمضان طول کشید تا به قول خودش دخترش عادت کند و نگران نباشد که پدرش دوباره دارد می رود و نچسبد به او. شنبه بعد از ماه رمضان زنگ زد. قرار شد او برود و من کار داشتم و این سفر قرار بود نروم. گفت سید بدون تو صفا ندارد. بیا و من کار دارم آن جا با تو یک طورهایی. رفت و رفت دیگر. من خانمش را در تشییع جنازه اش در بابلسر که دیدم گریه‌ام گرفت و بعد خیلی محکم به من گفت که محکم باشید آقا خودتان را کنترل کنید. برای من تکان دهنده بود. برادرش را دیدم، خیلی محکم و خیلی استوار داشت سؤال می کرد که برادرش چطور بوده و چه شده است. هادی می خواست که این بچه‌های دفاع وطنی را و ماجرای جنگیدن هر یک از این ها را به تصویر بکشد و روایت کند. می‌گشت بین آنها و یکی را شاخص انتخاب می‌کرد و می رفت در بحرش. همه جا با او می رفت و زیر و بم زندگی او را می‌گرفت. دنبال می‌گشت و شکارچی بود. بوسه پناهیان بر دستان دختر شهید باغبانی یک طور دوربین مداربسته درست نمی کرد و یا یک دوربین ثابت اس ان جی نبود که این جا درگیری است و یک عده دارند می روند و یک عده می آیند. نه. یکی دو سوژه داشت. آنها را دنبال می‌کرد و در درگیری هم دنبال او بود. در استراحت هم دنبال او بود و در غذاخوری هم دنبال او بود. روایت آدم ها را می خواست دربیاورد و معتقد بود که هر یکی از این ها یک روایت منحصر به فرد است و فیلم "دسته ایمان از گردان عابس" اگر اشتباه نکنم برای آقای مرتضی آوینی که یک فیلم سه پارتی است، را می نشستیم با هم نگاه می کردیم. دنبال نسخه بهینه روایت فتح بود. دنبال نسخه 2013 روایت فتح بود و با تمام وجود هم دنبالش بود و بالاترین قیمت را هم برایش داد. ***دنبال روایت انسانی بود. کاملاً همین بود. ***روایت انسانی از جنگ هم جالب است در این مستندسازی ها. صد درصد. چون مهمترین وجه جنگ همین است. ***با دیدگاه فیزیکی بیایید جلو و خطرات و اینها را ببینید که آدم را بیایید سوژه کنید خیلی جالب است. خدا رحمتش کند. ببینید آخر این جنگی که در سوریه دارد اتفاق می افتد بزرگترین رویارویی خیر و شر در جهان ماست. این جنگ سوریه بسیار تعیین کننده است. به نظرم نتیجه این جنگ سرنوشت تمدن بشر را به نوعی رقم خواهد زد. اینکه آیا نظام سلطه در این جنگ پیروز شود و محور مقاومت را در هم بکوبد و بر تمام خاورمیانه طبق آن چه که در نقشه خاورمیانه بزرگ دنبال می کند تسلط پیدا کند و از مراکش تا سین کیانگ را به آتش بکشد. جهان را به چند صد میکرو دولت کوچک ضعیف دائماً درگیر در جنگ های داخلی تقسیم بکند و سیطره اش خودش بر جهان را برای همیشه تثبیت بکند؛ این یکی از دو راه پیش روی بعد از این جنگ است. و آیا این که این محور باقی بماند و جلوی این نقشه را بگیرد و جلوی تسلط الیت بر جهان را بگیرد،همچنان که تا الان گرفته است؛ باز بیشتر از این هم بگیرد و هنوز که هنوز است مقاومت کند. این یک مسیر دیگری برای تمام بشر رقم می‌زند. جنگ سوریه روی وضعیت آن کارگری که در آفریقا است و آن کارمندی که در اتحادیه اروپا است و آن کارگری که در چین است، تأثیر می‌گذارد. هم مستقیم و هم غیرمستقیم. بسیار بسیار ساده لوحانه است که فکر کنیم ماجرای سوریه برای خود سوریه و محدود به خود سوریه است و تأثیرش در سوریه خواهد ماند. بسیار کودکانه است که فکر کنیم که خب به ما چه مربوط است؟ شاید برای بعضی‌ها سؤال خیلی بزرگ و کلیدی باشد که جنگ در سوریه چه ربطی به ما دارد؟ یک کشور بین ما فاصله است. چه ربطی به ما دارد. چرا باید مثلاً برای ما اهمیت پیدا کند؟ چرا باید هادی باغبانی جانش را بگذارد برای این که بگوید مردم در سوریه اتفاقات انجوری که رسانه‌های غربی می‌گویند، نیست. چرا امیر قطر باید بیاید در سالن داد بزند که اگر صد میلیارد دلار هزینه سرنگونی بشار اسد باشد من می پردازم؟ چرا عربستان سعودی که در آن زنان حق رانندگی ندارند، صحبت از دموکراسی در سوریه می کند؟ یک کشوری که صندوق رأی نمی داند چطوری هست؟ مردمش تا به حال صندوق رأی ندیده اند از نزدیک می آید از برپایی دموکراسی و حقوق بشر در سوریه صحبت می‌کند. خب یک آدمی باید بیاید به این‌ها جواب بدهد؟ ***پیش پای شما یک نفر زنگ زد و گفت "این بحث حمله شیمیایی ارتش سوریه به مردم سوریه چیست؟ شما که در جریان اخبار هستید به ما توضیح بدهید." گفتم مثلاً واقعیتش این طور نیست. بعد در جواب می‌گوید ما هر شبکه‌ای را نگاه می‌کنیم و همه جای دنیا همین را می‌گوید. حالا شما که خودت آنجا رفته‌ای و از نزدیک این کسانی که دارند آن جا کار می کنند و عملیات می کنند را دیده‌ای. کمی راجع به این موضوع صحبت کن. معارضین دولت سوریه را می شود به چهار گروه عمده تقسیم کرد. مهمترین دسته و مؤثرترین و مخوف ترین و خونریزترین گروهش "جبهه النصره القاعده" است. شواهد اثبات شده کافی وجود دارد که این ها هسته های اولیه اش ترکیه به اسم مداوای انقلابیون لیبی این ها را برداشت از لیبی سوار کشتی و قطار و هواپیما کرد و آورد در ترکیه و بیشتر هم در به قول خودشان این ها را در هاتای یا هنتاکیه تمرکز داد. جالب است که این را هم بدانید که دو ماه قبل از اولین راهپیمایی مسالمت آمیز مردم سوریه به اصطلاح در ترکیه، کمپ‌های پناهندگان سوری در هنتاکیه برپا شده بود. آماده پذیرایی از این مهاجرین بود . ***گفتگوی یک عضو القاعده با فعال حقوق زنان ترکیه*** من با یک خانم فعال سیاسی حقوق زنان ترکیه‌ای مصاحبه کردم که می‌گفت در شهر انطاکیه من چند تا از این القاعده‌ای های ریش بلند سبیل تراشیده خیلی درشت لیبیایی را دیدم و گفتم که شما این جا چه می‌کنید؟ گفتند که ما زخمی شده‌ایم و آمده‌ایم برای مداوا. گفتم که تو که داری در خیابان قدم می زنی کجایت زخمی شده است؟ شصتش را نشان داد یک چسب زخم دورش بسته بود گفت این. بعد به این خانم گفته بود که خوشی هایتان را بکنید که بعد از سوریه می آییم سراغ شما. این روایت دست اولی است که من از او شنیدم. القاعده را دیگر نیازی به توضیح و تفسیرش نیست همه می شناسند که چه هست و چکاره است. این القاعده به اسم جبهه النصره در سوریه مشغول بود. این ها حداقل از 27 کشور یارگیری کرده بودند و خودشان را از مرزهای مختلف رسانده بودند و در سوریه می جنگیدند که ارتش برخی از انها را اسیر گرفته است. در بین این افراد هلندی تازه مسلمان شده ساکن هلند که مثلاً یک سال پیش تقریباً به دست سلفی‌ها مسلمان شده بوده است و با عقاید آن ها آشنا شده است و بعد آمده است که در رکاب رسول الله بجنگد. اینها یک پاسپورتی دارند به جای کارت شناسایی. جواز السفر پاسپورت بهشت. من دیده ام که لای این پاسپورت بهشت شان لباس زیر زنانه نو می‌گذارند که اگر شهید شدند این لباس زیر را بدهند به حوریان بهشتی. یک آدم های احمقی هستند که ته ندارد. گروه دوم چیزی است که اسم خودش را گذاشته است جیش الحر. ارتش آزاد سوریه. این ها ادعا می کنند که مرکبند از سربازان و افسرانی که از فرماندهی ارتش سرپیچیده اند و فراری محسوب می شوند و آمده اند یک تشکلی تشکیل داده اند به اسم ارتش آزاد و دارند علیه رژیم می‌جنگند. هیچ عدد و رقم دقیقی از آن ها در دست نیست، ولی عدد بزرگی نیستند. کما این که همه سربازانی که از خدمت ارتش فرار کردند به ارتش حر نپیوستند. خیلی هایشان از ترس فرار کردند و به روستای خود رفته‌اند. کسی هم الان وقتش را ندارد و حوصله اش را ندارد که برود سرباز فراری را جمع کند که بجنگد. عدد بزرگی هم نیستند. آن اوایل به خاطر هجمه رسانه‌ای در خیلی‌ها تزلزل ایجاد شد؛ اما همان طور که قبلاً عرض کردم به مرور این ها هویت واقعی شان که برملا شد خیلی ها پس زدند. حتی فاش شد که فرماندهی جبهه النصره دستور پاکسازی افسران را به القاعده داده بود و گفته بود آرام آرام فرماندهان شان را بزنید که فردا روزی این ها باز از دستور ما تمرد نکنند و خودشان برای خودشان یلی نشوند. گروه سوم هم بعضی از مردم سوریه هستند که حالا به هر دلیلی علیه رژیم تحریک شده اند. اطلاعات غلط، مثلاً در خانواده اش کسی کشته شده و گفته‌اند که ارتش او را کشته است. طبیعی است در جنگ اتفاق می افتد و همه گلوله ها دقیق شلیک نمی‌شود ولی باز همان دروغ‌های رسانه‌ای خیلی تأثیر داشته است. گفتند فلانی را ارتش کشته در صورتی که خودشان کشته بودند. به هر حال یک گروهی از مردم خود سوریه هم هستند که نه تعدادشان زیاد است و نه تأثیرشان. چون یک روستانشینی است که حالا به جای بیلش مثلاً یک کلاش گرفته است دستش. این خیلی تأثیرگذار نیست. سرباز پیاده و گوشت دم توپ است. و بعد یک گروه دیگری هم هستند که گروه چهارم باشد که تعدادشان هم کم نیست ولی تأثیرشان کم است. به قول خود آن ها بلطجیه است. یعنی الوات. دزد و قاچاقچی و کیف بر و قاتل و جانی و کسانی که در زندان را ریختند باز کردند و همان کثیف های کف خیابان و این طایفه ای که حالا به روزی صد دلار در خدمت جبهه النصره است و حداقل روزی صد دلار دستمزد می گیرد و اسلحه داده اند دستش و گفته اند که هر مغازه ای را دیدی و دلت خواست غارت کن و هر کس را دلت خواست بکش یا تجاوز کن. خب برای خیلی ها فریبنده است و همان هدف غایی زندگی اش بوده است و از اولش هم همین طوری بوده است و حالا یک مزدی هم دارد می گیرد و اسلحه هم در کنار دستش است. این چهار گروه عمده کسانی هستند که دارند علیه نظام عمل می کنند، منتهی مؤثرین آن ها همان طوری که عرض کردم بیشتر از همه جبهه النصره است و بعدش ارتش مثلاً آزاد سوریه، منتهی سه تا دروغ است، نه ارتش است، نه آزاد است و نه سوریه. گفته بودند که سه تا دروغ پشت سر هم بگو، گفته بودند که دانشگاه آزاد اسلامی. این هم ارتش آزاد سوریه است. ***جبهه مخالفان بشار اسد ریزشی هم داشته است؟ یکی از کسانی که تظاهرات مردمی را همان ابتدا در درعا سازماندهی کرد الان وزیر آشتی ملی بشار اسد است. یا یکی از افرادی که از مخالفان پدر بشار اسد و خود بشار اسد بوده است، الان وزیر بشار اسد شده است و کاملاً اعلام برائت کرده است و گفته است که آقا ما مشکل داریم با این رژیم ولی نه این طوری. هر کسی که فهم و شعور داشته است و درک داشته است که شرایط را دیده، برگشته است. *** رسانه مخالف می‌گویند اصلا چیزی به اسم دفاع وطنی حقیقت ندارد و همه اینها با زور و فشار صورت می‌گیرد. اگر زور باشد که خب یک ارتش دارد با ساختار ارتش با سربازی اجباری و فلان و فلان. دیگر این را لازم ندارد. خود این شکل گرفته است. اصلاً هیچ زور و اجباری در دفاع وطنی نیست.. ***شما تحلیل تان از روند سوریه چه هست؟ آمریکا تا دهه هشتاد میلادی با یک فاصله خیلی خیلی زیادی از همه کشورهای جهان سر بود و بسیار بسیار پیشرفته تر بود. بعد دیگر اواخر دهه هشتاد به ته آن رسید. یعنی هنوز خیلی از چیزهایی که دارد به عنوان اختراع و اکتشاف رو می شود کهنه کرده اش در سطل آشغال های ناسا و پنتاگون و این‌ها است. منتهی از آن جا به بعد چون به لیمیتش رسیدند و دیگر توان بشری و مواد در اختیار بشر و توان بشر بیشتر از این را اجازه نمی دهد، متوقف شدند و تقریباً سرعت رشدشان خیلی کند شد و کشورهای دیگر به آن نزدیک شدند. یک ساختار سلطه ای آن طوری که امریکا دارد و الیتی که امریکا دارد احتیاج دارد که فاصله اش را با بقیه حفظ کند که هیمنه اش را بتواند نگه دارد که بعد بتواند دکترینش را دیکته کند. مطلقاً یک نظام در پی سود است که جان آدمیزاد و امثال آن کوچکترین اهمیتی برایش ندارد. حتی جان خود آمریکایی ها. نقشه خاورمیانه بزرگ را که اول بوش پدر آمد تحت عنوان "نظم نوين جهاني" مطرح کرد. و بوش پسر در 2003 آمد نقشه خاورمیانه بزرگ را مطرح کرد، یا بعضی جاها به آن "بیگ برژنسکی پلن" می‌گویند. این نقشه حتی این که کدام کشور به چه تکه هایی تقسیم می شود را با کالک کشیده اند و شواهدش را می توانید در عراق که سه تکه شده است ببینید و در افغانستان که چهار تکه شده است ببینید. برای پاکستان برنامه مشابهی دارند. برای هندوستان و برای همه این کشورها و برای روسیه خصوصاً. قبلتر اشاره کردم که هدف ایجاد یک منطقه آشوب دائم است. از مراکش تا سین کیانگ یعنی همه جهان غیر از خودشان را می خواهند به آتش بکشند که از این استفاده کنند و تسلط شان را نگه دارند. تعارف هم ندارد برایشان که چقدر از مردمشان کشته شوند و چقدر هزینه شود. این ها هیچ کدام اهمیتی ندارد. هزینه جنگ افغانستان چند ماه پیش از یک ترلیارد دلار تجاوز کرد. هر سرباز امریکایی در افغانستان تا سال 2012 سالی یک میلیون دلار هزینه داشت. تمام منابع معدنی و انرژی افغانستان را با هم جمع بزنیم به یک چنین رقمی نمی‌رسد. یعنی نیامده است سرمایه گذاری کند که بعد از خود آن کشور در بیاورد، هدفش چیز دیگری است. گزارش 2025 را که بخوانید پیش بینی کرده است که چهار ابرقدرت سال 2025 دنیا، چین و روسیه و هند و ایران خواهند بود و افغانستان اهمیت کلیدی برایش دارد که با بیشتر این ها مرز مشترک یا نزدیک داشته باشد. برای همین در افغانستان این قدر کشته می‌دهد. شوروی هم بیخود 15 هزار کشته در افغانستان نداد. امریکا هم بیخودی این همه کشته و هزینه نداده است و نمی‌دهد. اما در مورد سوریه، مسأله خیلی جدی است. سوریه کمر محور مقاومت است. و هلال مقاومت است. سوریه اگر بیافتد، پل حزب الله افتاده است. حزب الله که بیافتد، بعد با خیال راحت اسرائیل می آیند سراغ این ها. مگر یادمان رفته است که دفعه پیش که کنتور گذاشته بودند که 12 ساعت و چند دقیقه دیگر ایران را بمباران می‌کنیم. خب در ایران خبرش نمی آمد ولی ما که خودمان یادمان هست. قشنگ کنتور گذاشته بودند که مثل آن چه که در مورد حمله به افغانستان و مثل آن چیزی که در مورد حمله به عراق اتفاق افتاد در فاکس و سی ان ان و سی بی اس و ای بی سی اتفاق افتاد و همه مصاحبه می کردند و همه می گفتند که باید به ایران حمله کنیم، محور شرارت و چنین و چنین. 12 ساعت مانده بود که سید حسن نصرالله سخنرانی کرد و گفت که اگر یک گلوله به ایران شلیک شود اسرائیل را آتش می زنم. همه مقامات سر و ته کردند و رفتند. پیمان استراتژیکی که ایران و سوریه و حزب الله داریم تمام این نقشه را این متوقف کرد. یعنی حضور اسرائیل از نیل تا فرات را متوقف کرد. فقط و فقط حضور همین محور مقاومت تسلط امریکا بر به اصطلاح خودشان دو قابلمه بزرگ نفت جهان را متوقف کرد. قابلمه نفت خزر و قابلمه نفت خلیج فارس. سوریه کمر این محور است. ستون فقرات این محور است. و بسیار بسیار برای این محور حائز اهمیت است. از طرف دیگر روسیه در سوریه پایگاه دارد. پایگاه طرطوس بزرگترین پایگاه خارجی روسیه است. سیطره اش بر تمام مدیترانه و اروپا و آفریقاست. زیردریایی های اتمی‌اش می آیند آن جا سوخت می‌گیرند و بسیار بسیار برایش حائز اهمیت است و ابداً از سوریه کوتاه نمی‌آید و اشتباهی که در مورد لیبی کرد را در سوریه تکرار نخواهد کرد. اشتباه مرگبار مدودف و خیانت مدودف را پوتین تکرار نخواهد کرد. یک عده ای هستند که فکر می کنند سوریه برای ایران حکم عراق برای آمریکا را دارد. فکر می کنند یک باتلاقی است که ایران در آن وارد شده است و روسیه در آن وارد شده است و آن جا دست و پا خواهد زد و آن جا نابود خواهد شد و یا با خفت و کلی هزینه و ضرر و چه و چه از آن بیرون خواهد آمد. در صورتی که به نظر من صد درصد این تحلیل غلط است. مفهوم پیروزی ایران در سوریه مفهوم سرزمینی نیست. مفهوم پیروزی محور مقاومت، مفهوم سرزمینی نیست، مفهوم بقاست. وقتی همه دنیا به تو حمله کردند و تو باقی ماندی تو پیروز هستی. اصلاً مهم نیست که حالا مثلاً فلان کارخانه ات خراب شد و یا فلان جا آتش گرفت. دوباره آن را می سازی. هر یک روزی که نظام سر کار سوریه باقی بماند و هر یک روزی که به قول آن ها سید الرئیس بشار اسد سر جایش باقی بماند، آن روز یک روز پیروزی برای محور مقاومت است. و تا به الان نزدیک به دو سال و خورده ای از این پیروزی رقم خورده است. من از یکی از اسرای رهبران القاعده شنیدم که در سوریه اسیر شده بود و گفته بود که بشار اسد هفته دوم مرد، ایران آمد از داخل قبر درش آورد. بله ما هستیم. چه کسی می گوید ما نیستیم. چه کسی کتمان می کند که ایران دارد از سوریه حمایت می‌کند. ایران پشت سوریه ایستاده است. صد درصد می ایستد. برای این که ما و سوریه نداریم. بسیار بسیار کودکانه است که فکر کنیم اگر سوریه سرنگون شد نظام بشار اسد، آن سلفی ها و تکفیری های القاعده همان جا می مانند و خوشحال و به خوبی و خوشی به زندگی خودشان ادامه خواهند داد. بسیار کودکانه است اگر فکر کنیم این ها هیچ وقت سراغ ایران نمی آیند و همین الان دندان های شان را برای ایران تیز نکرده اند. مدام پرچم ایران را آتش می زنند. خودش دارد می‌گوید که برنامه‌اش چیست. هرکدام از اینها مصاحبه می‌کند، یک فحش به ایران می‌دهد. معلوم است از کجا می‌سوزد. و ایران محکم تا آخرش ایستاده است. این تحلیل که سوریه برای ایران عراق برای آمریکاست تحلیل غلطی است. چون آمریکا از روز اولی که آمد در عراق شکست خورده بود و نتوانست هدفش را پیش ببرد و به نفع اتفاقاً ایران کار کرد. یعنی خدمتی که آمریکا به ایران کرد در ماجرای عراق هیچ کسی نمی توانست انجام دهد و لطمه ای که آمریکا از ایران خورد در ماجرای عراق از هیچ کس نمی توانست بخورد. سوریه هم همین طوری است. یک بازی برنده برنده است. در هر حال محور مقاومت پیروز است. حلال شیعی که این قدر از تشکیلش می ترسیدند تشکیل شد و تمام شد و ساختار و سازمان پیدا کرد. شیعه های کشور های دیگر که با ایران روابط خوبی نداشتند و حتی منتقد بعضی از سیاست های ایران بودند، الان سمپات ایران شده اند و زعامت ایران را در مقاومت پذیرفته اند. مستقلین و آزادی خواهان جهان و حتی هر کسی که با نظام سلطه مشکل دارد. کمونیست، چپ، سوسیالیست، دموکرات، هر کسی در هر جای دنیا با آمریکا مشکل دارد الان بلند می شود و می آید ایران. ایران ستون خیمه مقاومت در مقابل تمام هجمه نظام سلطه شده است و هزینه‌ای که دارد می دهد اصلاً ناچیز است. نفوذ ایران در منطقه برخلاف تصوری که می شود به طرز بی سابقه‌ای افزایش پیدا کرده است و این روند ادامه دارد. پیش‌بینی من از ماجرای سوریه این است که اینها هرچه زور داشته اند زده‌اند. چند وقت پیش که ماجرای نبرد القصیر پیش آمد. من در سوریه بودم. القصیر خیلی کلیدی شده بود. از شمال لبنان هرچه دلشان می‌خواست می‌آوردند به استان حمص و خیلی کلیدی شده بود. شهر کوچکی هم هست. نبرد القصیر که شروع شد همه فرستاده های ویژه جمع شدند که آقا تو را به خدا بیایید اجلاس ژنو دو را برگزار کنیم و صلح خیلی خوب است و گفت و گو کنیم و از این حرف ها. حتی وزیر خارجه آمریکا بلند شد آمد قطر، وزرای خارجی و کشورهای دوست سوریه جمع شدند در قطر که یک فکری کنند و یک بیانیه‌ای بدهند. این روی هوا بود که القصیر سقوط کرد. که کلاً اجلاس تبدیل به یک سری خاله بازی شد و دو روز با هم حرف زدند و بعد هم یک بیانیه خیلی مسخره دادند که هیچ کسی رویش نمی شد آن را بخواند. بعد اعلام کردند که ما تصمیم گرفته‌ایم که به معارضین سلاح بدهیم. روز بعدش من آنجا بودم که اگر اشتباه نکنم رييس مجلس کنفرانس خبری گذاشت و یک فردی همین را از او پرسید که این ها گفته اند که به معارضین سلاح می دهند نظرتان چه هست؟ گفت اینها که چیز تازه ای نیست. این ها از همان روز اول سلاح دادند، اصلاً از همان اول معارضین با سلاح این ها دارند با ما می‌جنگند. این فقط جنگ روانی است. یک سال قبل از این ماجرا من از تسلیحات خارجی ای که در اختیار معارضین بوده است و ارتش کشف و ضبط کرده بود تصویر گرفتم. از سلاح های آمریکایی، اتریشی، سوئیسی، انگلیسی، استرالیایی و حتی اسرائیلی. یک ست کامل خمپاره های اسرائیلی که اصلاً رویش عبری نوشته بود و رنگش و همه چیزش مشخص بود که ساخت اسرائیل است، موشک های اسرائیلی و سلاح های سبک و نیمه سنگین کشف شده است. منتهی یک بدبختی ای که این معارضین دارند این است که دست شان قبلاً حتی برای همین ارباب های شان رو شده است، چون آدم های دیوانه و بی کله‌ای هستند. تجربه افغانستان برای آمریکا گران تمام شد. اصلاً خود آمریکا آمد اینها را در افغانستان درست کرد که مقابل شوروی بجنگند. خود آمریکا به این ها موشکهای دوش پرتاب استینگر داد که برتری هوایی ارتش سرخ را بگیرند. آن استینگرهایی که به آن ها داده، بقایایش هنوز هرچند وقت یک بار دارد هلیکوپترهای آپاچی آمریکا را می‌اندازد و این ها به شدت می ترسند که دوباره چنین اشتباهی کنند و به همین خاطر هیچ‌وقت سلاح‌های استراتژیک و سلاح هایی که برتری هوایی را بگیرد و سلاح های ضدزره در اختیار معارضان قرار نخواهند داد. و این ماجرا سر دراز دارد. به نظر من جنگ سوریه از برد و باختش گذشته است. یک جنگ تروریستی به قول خودشان فرسایشی طولانی خواهد شد. سرزمین های زیادی در سوریه خراب شد و از بین رفت. و سرزمین های دیگری هم خراب خواهد شد و از بین خواهد رفت ولی بالاخره یک روزی تمام می شود. چون "أن الباطل کان زهوقا". ممکن است یک دوره‌ای بیاید و تسلط پیدا کند و قدرت پیدا کند؛ ولی هیچ وقت سیطره‌اش کامل نخواهد شد و هیچ وقت به تعریف آنها به پیروزی نخواهد رسید و در نهایت هم چاره‌ای جز از بین رفتن نخواهد داشت. سرنوشتی که من در سوریه برایشان تصور می‌کنم این است. ***کدام یک از کارهای بچه ها که دیده‌اید را بیشتر پسندیدید؟ "رویارویی مرگبار" کار خیلی خوبي بود که نمی‌دانم در ایران پخش شده است یا نه. من در این فیلم با یک آدم هایی مصاحبه کرده‌ام که اصلاً مصاحبه کردن با آن ها یک حسی به تو می‌دهد. از یک خلبان پیر که تمام کنار کتش درجه بود پرسیدم که چندتا هواپیمای اسرائیلی را زده ای؟ یک ژستي گرفت و گفت 26 تا 27 تا، من بلند شدم این طوری صاف نشستم و اصلاً حالم تغییر کرد. با یک کاپیتان کشتی مصاحبه کردم که چهار تا کشتی اسرائیلی را غرق کرده بود. با یک کماندویی مصاحبه کردم که سه گلوله آرپی جی زده بود و در پایگاه مرصد بالای جولان را شکسته بود و باعث شده بود که نیروهای سوریه وارد شوند. برای خودم خیلی دوست داشتنی بود. اصلاً دیدن این آدم ها یک تجربه عجیب و غریبی بود. پیر شده بودند و عکس های جوانی شان بود که با حافظ اسد دست می دادند. تجربه خیلی عجیبی بود. ولی از این فیلم ها نمی دانم اسم نمی توانم ببرم همه شان خوب هستند. مخاطبان محترم گروه فرهنگی مشرق می توانند مقالات، اشعار، مطالب طنز
  6. سلام کسی اینجا شک داره که اگر نبود لطف خدا و درایت رهبری و هوشیاری نظامی ایران اسلامی ، الان سه بار حداقل امریکا به حمله کرده بود ؟ یعنی چی این حرفا ؟ واااا طوری حرف نزنیم که انگار پرتیم از ماجرا .... میشه کسی لینک بده اقای رضایی این حرف رو زده ؟ ایشون دقیقا اشاره داشتند که با مشورت با رهبری و رزمایش های سپاه نقشه قطعی حمله به ایران لغو شد که کاملا هم درست هست ای بابا یا حق
  7. سلام اینم لینک سخنان اقای رضایی http://www.mashreghnews.ir/fa/news/248841/عقب‌نشینی-آمریکا-تاکتیک-نظامی-است کمی وب گردی خوب هست اونم تو نیوز گردی !
  8. سلام حرف آخر رو تحلیل سردار دکتر محسن رضایی ! زده .... در حاشیه مراسم ترحیم مادر سردار سرلشکر سلیمانی ایشون این قضایا رو صرفا یک تاکتیک نظامی قبل از حمله برشمردند ...
  9. Ernesto_Rommel

    توپخانه سپاه چگونه مواضع پژاک را منهدم کرد

    سلام برای اینکه نظرات شما برادر بزرگوارم بسیار شبیه به نظرات گذشته بنده بود ... نظراتی که اینقد رفتم و رفتم در راه ش که به قول شهید آوینی شدیم از راه برگشتگان ،از ریش پروفسوری و روشنفکری و... برادر بزرگوارم ، خیلی ها همین سیر اندیشه من و تو رو داشتند و دارند ، حالا یا خدا لطفی میکنه و پرده ی دیگری جلوی چشم شون عقب میزنه و حقایق بیشتری میفهمند یا مدتی طول میکشه به پرده برسند یا متاسفانه پشت پرده بعدی درجا میزنند ... میگی شهید باکری؟ بیا به من ثابت کن ، حاصل خون شهید باکری رویش لاله ها نبوده ؟ از خون شهیدان لاله روییده رو شنیدی ؟ حالا این لاله چی هست کاری ندارم فقط بدون شاید موتور محرکه کربلای 5 ، شهادت همین باکری بوده ، درسته ؟ اینجورم میشه حرف زد یا مثلا حاصل شهادت همت سردار بی سر کربلای خیبر ... 8 سال نبرد جهانی با تمام کشورهای جهان بوده و خد ا لطف کرده تا عقب نشینیم ؟ فک کن ، همت باکری خرازی قهرمانی قجه ای وزوایی متوسلیان رستگاری اخوان اسماعیل های ابراهیم بودند ... قربانی هایی که رفتند تا ما بمانیم ! دوست عزیز نگرش که بره بالاتر میبینی حقایق چیز دیگری است شهید با خون خودش، با شهادت خودش ، تضمین راهی است که با زنده ماندنش قطعا اون راه زنده نخواهد ماند .... اینو به جد به شما عرض میکنم براث اثبات ش هم به زودی مقالاتی میزارم که از زندگی شهدا و زندگی پس از شهادت شون هست که چه دستگیری هایی از ماها میکنند یا حق
  10. Ernesto_Rommel

    توپخانه سپاه چگونه مواضع پژاک را منهدم کرد

    سلام انشاالله شاید چند سال دیگر محرمانه بودن برخی مسایل رفع بشه تا کمی بشه شفاف کرد خیلی ماجراها رو ... به هرحال خداوند ایشون رو آمرزیده که لیاقت شهادت رو به دست آوردند ، انشاالله که ایشون و همرزمان شهیدشون شفیع ما باشند نزد اولیا و اوصیا و انبیا و اصل کاری که همانا الله هست _____ گروه توپخانه شهید جان نثاری با چنان اراده ای تمرین میکردند که حتی در زمینه کوهنوردی و ... به مهارتی دست پیدا میکنند که در اولین همایش صعود به دماوند حتی میزنند رودست بچه های صابرین ... و اول میرسند به قله خداوند یاد و راهشان را برای ما روشن و زنده نگه دارد و ادامه دهنده راهشان باشیم ____________ حیف م میاد اینو ننویسم : نگفت برو ، گفت بیا ! این مهمترین فرق فرماندهی برتر و شهادت طلبانه اسلام و انقلاب اسلامی هست که توسط فرزندان زهرا سلام الله علیها انجام میشه دوستان ، برتری و قدرت ما دقیقا همین هست که فرمانده ی ما خودش کیلومترها عقب تر به اصطلاح توی قرارگاه تاکتیکی ش زیر زمین مخفی نشده بلکه جلوی آتش دشمن هست ... رمز برتری بسیج و سپاه بر تمامی ارتش های کلاسیک و غیره جهان همین هست شهادت هم خیالتون تخت تخت ، حتی مرگ عادی هم تا قسمت ت نباشه عمرا سراغت بیاد هرچی هم تو سراغش بری ولی وقتی بیاد مثل قضیه انفجار یک تانکر در حال جوشکاری که 300 متر اونطرفتر یک آهن رو پرتاب میکنه و میخوره رو سر یه بنده خدایی که اصلا در جریان قضیه نیست و جابجا میکشدش .... مطمئن باش از مرگ فراری نیست ولیکن در باب شهادت به قول شهید چمران : خدایا مرگ از من فرار میکند .... دوستان ، به خدا سوگند کسانیکه با فرزندان زهرا آشنا باشند میدونند و میخواندند و خواندند و شنیدند و دانسته و فهمیده اند که : امکان نداره ، یک دقیقه این ور اون ور بشه شهادت شخصی .... مگر تحت شرایطی که باز هم همه ش برمیگرده به : الله تا خدا نخواد و خود شخص لیاقت ش رو بدست نیاره این اتفاق نمی افته( اینو برای مردان خدا میگم ./.. برای کسانیکه واقعا جهاد درراه خدا میکنند ... به استثناها کاری ندارم) پس نقطه قوت خودمون رو نقطه ضعف ندانیم اگر جان نثاری رفت یعنی هم خودش هم خداش به این نتیجه رسیدند بیشتر از این نیازی به حضورش و شکنجه شدن ش نیست چون از رفقاش دور هست جریان شهادت ایشون خیلی خیلی مفصل تر از این حرفاست .... یعنی حتی با وصف اینکه اصل جریان رو هم در جریانم و واقعا جای گله گزاری هم در این زمینه هست !!! ولیکن چونان مسیح کردستان شهید بروجردی که شهادت خودخواسته رو انتخاب کرد ... من یکی جرات ندارم بگم چرا فلان شد و بهمان شد چون لقب شهید برازنده هرکسی نیست مرگ به لیاقت ش برسه که شهید جان نثاری رسید .... ! با وصف همه ضعف ها و کمبودها و مشکلاتی که میشد این شهید ، به آرزوی خودش نرسه و کماکان پیش ما باشه .... مانند امثال قاسم سلیمانی و دیگر شهیدان زنده این مملکت و آب و خاک منتها خدا لطف ش بی کران هست ... یا حق
  11. Ernesto_Rommel

    ذوالفقار ، سیف الله

    سلام اصولا من قبل اینکه با کسی بحث کنم همیشه پیگیر هستم ببینم در نوشته هاش چی نوشته و دنبال چی بوده یا اینکه خود شخص اون بالا بنویسه بنده دنبال چی هستم و به چی اعتقاد دارم و ندارم دقیقا از سال 2007 من به صورت حرفه ای فروم باز شدم ... دیگه حساب کن تا الان من چند تا مباحثه و مناظره داشتم و با چه کسانی روبرو شدم ؟ از مبلغان بهاییت گرفته تا وهابیان ... سپس باستان گرایانی چون پورپیرار و امثالهم خیلی وقتا شده خودم بازی خوردم خیلی وقتام بازی دادم ... اما الان قشنگ موضع م مشخص هست دوست دارم بقیه هم قشنگ و واضح بگن موضع شون چی هست و چرا فلان حرف رو میزنند ندانستن عیب نیست نپرسیدن عیب است اما : نفاق ، غیرقابل چشم پوشی هست یا حق
  12. Ernesto_Rommel

    ذوالفقار ، سیف الله

    سلام در زمان خلیفه دوم ، تصمیم به جمع آوری کتاب قرآن به صورت امروزی ش میشه ، تا قبل اون راویان قرآنی و .... به صورت پراکنده قرآن را نقل میکردند ، دوران قدیم مثل الان نبوده که این همه قرآن باشه و هرکسی که علم قرآنی داشته از راویان قرآن و حافظان ش بوده ( یکی از مسایلی که مثلا باعث شد امام حسن علیه السلام تن به صلح بده چون معدود حافظان اصلی قرآن هم در خطر نابودی بودند علاوه بر معدود کتابهای قرآنی صحیح) در زمان خلیفه دوم و با پیشنهاد حضرت علی ( منابع متفاوت هست از طبری تا بقیه هرکدام چند نقل قول مطرح کردند) به صورت امروزی قرآن رو منظم میکنند در این میان حضرت علی علیه السلام اضافاتی بر تفسیر که شرح برخی نکات پنهان قرآن ( به روایتی برخی حروف اسرارآمیز قرآن ) هست تا عالمان دینی در فهم قرآنی مشکل پیدا نکنند میبره پیش خلیفه دوم که ایشون مطابق معمول رد میکنه بعدا که پشیمان میشه اینبار حضرت علی علیه السلام هست که قبول نمیکنه .... در نهج البلاغه هم داریم که حضرت علی به عباس بن عبدالله ( به نقلی) میگوید که با خوارج از در قرآن بحث نکن که قرآن سخن حق است اما طوری بیان شده که کلی است و هر شخصی میتواند تفسیری به سود خویش ارایه کند ، در مباحثه بر احادیث و روایات معتبره از پیامبر و اهل بیت تکیه کن که ضامن پیروزی است( نقل به مضمون دارم میگم) قرآنی که حضرت علی نگاشت دقیقا همین قرآن امروزی هست با این تفاوت که قسمت تفسیر و ... داشت مثل همین تفسیر نور و اینا خودمان ولی بسیار بسیار عمیق تر و دقیق تر یا حق
  13. سلام یک عالمی داره بحث میکنه میگه هرچه خوبی هست در دنیا از آن خداست و هرچه بدی هست در دنیا و انسان مرتکب میشه باعث ش نفس خود انسان هست اشاره دارد به آیات قرآنی که بر همین اصل تکیه دارند ( البته در سطح بالاتر ما همه ی خوبی و بدی را از قدرت لایزال الهی داریم ولیکن اینکه کدام تعلق گیرد به ما منظور است که به نفس و ... برمیگردد) یکی میگه مدرکش کو برای این حرفت ؟ خلاصه فکر میکنه نطق عالم رو کور کرده عالم با روی گشاده میگه : زمین از خود نور دارد یا خیر؟ یعنی میتواند نورافشانی نماید و جایی را تابان گرداند ؟ میگوید : نه عالم میگوید : هرچه نور در زمین هست از تابش اشعه خورشید است یا خیر؟ میگوید : بله عالم میگوید : حال شب و روز، تاریکی و روشنی، به وقتی به وجود خواهد آمد که نور بر قسمتی از زمین می تابد و آنجا را روشن میکند، قسمتی که جلوی نور است روشن و قسمتی که پشت نور است تاریک است، درست است؟ میگوید : بله عالم میگوید : آیا خورشید مقصر است که قسمتی از زمین تاریک مانده یا آیا تاریکی از آن خورشید است ؟ میگوید : از آن زمین است! عالم میگوید : حال پس نتیجه میگیریم هرچه نور است از خورشید است و هرچه تاریکی است از خود زمین ! یا حق
  14. Ernesto_Rommel

    ذوالفقار ، سیف الله

    [quote] آیا روایتی در این باب هستش یا نه ؟ این موارد از جمله مباحثی است که نیاز به منبع داره چرا وقتی که ما ادعا داریم روح امامت یکی است در قالب 12 جسم ؛ امام زمان احتیاج دارد به تفسیر امام علی (ع) ؟ [/quote] سلام توی حوزه علمیه مثلا طرف پایه پایه باید بیاد بالا تا آخرش برسه به اجتهاد و انشاالله آیت اللهی ... اگر شما رو در سوال و پرسش و مبالغه و سفسطه بخواهیم درجه بندی کنیم شبیه کمربندهای هنر رزمی جودو هستین که هنوز در سطح کیو تشریف دارین و به دان وارد نشدید ! دوست بزرگوار سوالات شما بیشتر از بس ناراحت کننده است سبب مضحکه و خنده میشه ... چرا ؟ مشخص هست که چرا نزد ایشون هست ، برای اینکه خلیفه دوم حاضر نشد کتاب رو قبول کنه ... و امام علی علیه السلام کتاب رو از نزد عموم مخفی نگه داشت ... این کتاب هم چون بسیاری از وسایل دیگر در آخرالزمان برای استفاده مجدد بازگردانده خواهد شد ... حال بحث اینکه آیا خود امام نیازی به این کتاب دارد یا نه ؟ رو انشاالله وقتیکه شما از پله ها اومدی بالاتر و حرفهای بیشتری برای گفتن داشتی میزاریم! حرفهایی که بدانیم سواد دینی تان در حدی هست که بخواهیم بحث کنیم نمیدونم ناراحت میشید با این طرز نوشتنم یا خیر؟ اما جدا تشکیک آوردن روی اصولی که توی اینترنت الان ریخته و با یک سرچ میشه فهمید منبع دارند یا نه رو بنده به حساب یک مساله دیگه میزارم نه بی اطلاعی شخص ندانستن عیب نیست ، نپرسیدن عیب است ، اما به عمد تشکیک آوردن و ... نشانه نفاق هست ... اما به هرحال ، کوس رسوایی دشمنان رسول الله و آل رسول الله از همون زمان شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها زده شد ، تقدیم با عشق : http://etratvaqoran.mihanblog.com/extrapage/moshaf یا حق
  15. Ernesto_Rommel

    ذوالفقار ، سیف الله

    سلام و موثق ترین روایت : این شمشیر نزد قائم آل محمد صلی الله و علیه و آله و سلم محفوظ است همانند بسیاری از کتب و نوشتار خاصه ائمه اطهار به خصوص کتابی که حضرت علی علیه السلام در تفسیر قرآن نوشتند ... از نظر اینکه شدنی هست یا نه نیز؟ شدنی است همانند اتفاقی که برای چمدان مکاتبات مرحوم بهجت پیش اومد ، از خانه خارج نشد ولی هرگز پیدا هم نشده تا این لحظه ... یا حق
  16. سلام عرض میکنیم خدمت شما خوانندگان محترم وبلاگ شهیدان صابرین تا چند روز دیگر دومین سالگرد شهادت شهدای صابرین برگزار خواهد شد( ادیب : که برگزار هم شد در 13 شهریورماه ) . عظمت این شهدا و اصل موضوع شهادت این بزرگواران به حدی است که تصور میکنیم تا 5 سال دیگر بتوانیم بخشی از آنهمه بزرگواری رو در مورد فقط چند شهید بیان نمائیم و بعید میدانیم عمر ما کفاف دهد تا در مورد همه شهدای عزت و امنیت مطالبی را تهیه و ارائه دهیم ، لیکن به خدا توکل کردیم و هرچند درگیر فعالیتهای بسیار دیگری نیز هستیم اما تلاش داریم فعالیت فرهنگی اثر بخشی رو در وبلاگ هایمان صورت دهیم و به دعای خیر شما عزیزان احتیاج مبرم داریم. امروز تلاش داریم به بخشی از زندگی نامه شهید مصطفی صفری تبار بپردازیم و در این رابطه با همسر ایشان گفتگویی صورت دادیم که امیدواریم مورد توجه شما عزیزان قرارگیرد. زندگی شهید مصطفی صفری تبار نکات بسیاری دارد و اگر قبول کنیم که شهادت هنر مردان خداست و این موضوع توفیقی هست که نصیب هر کسی نمی شود ، به این نتیجه گیری می رسیم که باید بررسی نمائیم ، این شهید در طول عمر کوتاه خود چگونه زیسته که نزد خدا محبوبیت این چنینی پیدا نموده و اینگونه دعوت حق را لبیک گفته ... ! خوب حالا بررسی میکنیم ببینیم علل این عزیز شدن چیست و تلاش کنیم در زندگیمون الگو بگیریم . در این رابطه همسر محترم شهید صفری تبار می فرمایند : هر وقت برای هواخوری باهم بیرون می رفتیم و دور می زدیم مصطفی دائما در رابطه با مصیبت های اهل بیت می مطالبی میگفت . ایشون خیلی درباره حضرت زهرا (س) صحبت می کرد و ارادت عجیبی به مادر خلقت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) داشت . لیکن هر وقت حرفی در مورد حضرت زهرا میزد نمی تونست جلوی گریه اش رو بگیره و گریه میکرد . البته اکثرا سرشون رو برمی گردوند و گریه می کرد تا من نبینم که البته این نشانه عدم ریای این شهید بزرگوار است . شاید همه ما واجبات دینی و محرمات آن را بشناسیم ، اما دقت در جزئیات دین و اهتمام به خداخواهی یکی از خصلت های شهید صفری تبار هست بطوری که همسر ایشان می فرمایند : ...یک روز روی موتور داشتیم می اومدیم خونه ما ، آقا کمیل یک سری از دخترهای بی حجاب رو توی خیابون دید . گفت خانم یک لحظه اجازه بده من برم بهشون بگم حجابشون رو بیشتر رعایت کنند . من به آقا کمیل گفتم : میشه نری ؟ اگه بری و چیزی بگی و بلایی سرت بیارن چیکار کنم ؟ ایشون گفتن امر به معروف وظیفه همه ما مسلمون هاست . اگر همه ما بخواهیم این حرف رو بزنیم پس این وظیفه دینی چی میشه ؟ ... یکی دیگر از خصوصیات عجیب این شهید قرب ایشان به شهدا بویژه شهدای گمنام بوده است . همسرشون در این رابطه فرمودند : ...آقا کمیل هر وقت دلش می گرفت فیلمهای شهدا را می گذاشت و یواشکی گریه می کرد و طوری که من نبینم و وقتی می آمدم اشکهای خود را پاک می کرد و همیشه به من می گفت تو هم بشین نگاه کن و همیشه درباره شهادت با من حرف می زد و وقتی که من گریه ام می گرفت ایشونم بغض می کردند و از من معذرتخواهی می کردند. آقا کمیل شور و هیجان و اشتیاق زیادی برای کارشون داشت. عاشق کارش بود و هیچوقت از کاری که تو سپاه می کرد خسته نمی شد . سیاست رفتاری و جدیتی که تو کارش داشت همیشه من را متعجب می کرد . وقتی که باهم بودیم ایشون مدام شوخ و شاد و بازیگوش بودند . من بهش می گفتم تو محل کار هم همینطوری هستی؟ آقا کمیل می گفت نه بابا اونجا یه جور دیگه سعی میکنم رفتار کنم . عموما بعید بود خودشون دنبال مرخصی گرفتن بگیرن و اکثر مواقع خود یگان خودشون بهش مرخصی می دادند . هیچوقت از کارش زیاد پیشم صحبت نمی کرد هم برای رعایت مسائل امنیتی و هم اینکه نگرانش نشم البته بعد از شهادت ایشون تعاریف زیادی از ایشان و کارشون از همکارانشون شنیدم که بطور مثال : آقا کمیل توان جسمی بالایی در کارشان داشتند و همیشه در امور محوله جدی و مصمم بودند و عموما دوست داشت در کارهای حساس پیشگام باشه. آقا مصطفی وقتی که مرخصی میگرفتند و به شهرستان میامدند اونقدر به کارشون علاقه داشتند که به محض اینکه از صابرین باهاشون تماس میگرفتند که : که باید برگردی بلافاصله شال و کلاه میکردند و خودشون رو می رسوندند به یگان. یادمه بعد از چند روز کار سخت به مرخصی اومدن و تازه 2 روز از مرخصی شون گذشته بود . گفتم دوتایی بریم مسافرت . رفتیم ولی تازه یک روز از سفرمون نگذشته بود که از یگان زنگ زدند که : باید سریع برگردی ! منم خیلی ناراحت شدم . ولی ایشون با حرفهاشون آرومم کردند و از سفر برگشتیم تا فردای اون روز برگردند تهران . البته اون سفر ، سفر آخر ما شد و 2 ماه بعدش هم آقا کمیل شهید شدند. مصطفی همیشه نمازهایش اول وقت بود ؛ حتی اگر در بدترین موقعیت بود سریع خودشو به نماز اول وقت میرسوند و منو هم همیشه به نماز اول وقت ، خوندن قرآن و زیارت عاشورا تشویق می کرد . این موضوع دیگه عادت شده بود برای ما و همیشه زیارت عاشورا میخوندیم دعای دیگه ای که شهید در خوندش اصرار داشت دعای عهد بود و هر روز صبح این دعا رو میخوندیم و ایشون برای دعای عهد چله بسته بودند . یک اخلاق جالبی که شهید داشت این بود که هر کار خیر و ثوابی می کرد دوست داشت منو هم شریک کنه . وقتی که نماز می خوند من غرق در تماشای مصطفی می شدم که چطوری در پیش خدا خودش را خوار و کوچک می کنه و با التماس و اندوه نماز می خوند . همیشه احساس می کرد از شهدا عقب است و برای کارهای خدایی و رضای خدا در حال دویدن بود و آرزو داشت هر چه زودتر به شهدا برسه . اسلام و قرآن و رهبر اونقدر براش مهم بود که یک روز بهم گفت خانم تو خیلی برام عزیز و ارزشمندی ولی اگه پاش برسه به خدا قسم تو رو برای قرآن و اسلام و رهبر قربانی می کنم. یک شب که داشتیم باهم پیامک بازی میکردیم ، بین پیام دادن ها خوابم برد . در عالم رویا دیدم جنازه ای روی تابوتی قرار دارد و روی این جنازه را پارچه مشکی گذاشته اند ، فقط لبهای این جنازه مشخص بود ، پیش خودم می گفتم این لبها چقدر آشناست . چند نفر از تشییع کنندگان جنازه را گرفتند که تشییع کنند ولی به جای لااله الا الله ، یا امیرالمومنین می گفتند و ناگهان آن جنازه هم با صدای بلند فریاد زد : یا علی ، یا علی ! أنقدر بلند و محکم می گفت یا علی که من با وحشت از خواب پریدم . دست و پایم از شدت ترس میلرزید و در اصطلاح گم کرده بودم ! گوشی را گرفتم که برای آقا کمیل زنگ بزنم دیدم ساعت چهار و نیم صبح است و گوشی آقا کمیل هم خاموش بود. بعدها وقتی برای همکارای آقا کمیل خواب آن شب را تعریف کردم تعجب کردند و گفتند آقای جعفرخان اسم عملیات را گذاشته بود یا علی بن ابیطالب (ع) و شهید کمیل هم مدام همین مطالب رو قبل از شهادت می گفتند. شب نوزدهم ماه مبارک رمضان دوتایی باهم به مسجد رفتیم تو مسیر برگشت آقا کمیل روی موتور به شوخی طوری که من متوجه نشم گفت این دفعه که رفتم دیگه بر نمی گردم و گفت تو هم همیشه مواظب خودت باش . من پشت موتور گریه ام گرفت و آقا کمیل گفت گریه که نمی کنی؟ من هم چیزی نگفتم و سکوت کردم . یک شب قبل از اینکه آقا کمیل شهید بشه به من زنگ زده بود و داشتیم با هم صحبت می کردیم . به آقا کمیل گفتم یکشنبه میشه دو هفته ، هر دو هفته یه بار مرخصی می اومدی ، فردا میایی دیگه؟ آقا کمیل بغض کرد چون می دونست من از هیچ چیزی خبر نداشتم. نمی دونستم به عملیات شمالغرب رفته ، حین صحبت هاش صدای تیر می اومد ، بهش گفتم کمیل چه خبره؟ گفت بچه ها اومدن رزمایش... ! آقا کمیل گفت قطع می کنم دوباره زنگ می زنم ؛ بدجوری گریه شون گرفته بود. باز زنگ زد و گفت : معلوم نیست کی بیام . گفتم سه شنبه چطور؟ گفتن معلوم نیست. گفتم پنجشنبه چطور؟ گفتن پنجشنبه به احتمال خیلی زیاد میام! کمیل راست گفت ! یکشنبه شهید شد سه شنبه خبر شهادت ایشون رو آوردن و پنجشنبه به بابل برگشت و تشییع و تدفینشون کردیم ... ! 27 بهمن سال 89 ازدواج کردیم . اول عید بود که آقا کمیل اومده بودن دنبال من و رفتیم سر مزار سید میرزا. وقتی آقا کمیل سر خاک مادربزرگشون رفتن فاتحه بخونن ، دستم رو روی دو تا شیشه گذاشتم که داخل شیشه بندی رو نگاه کنم . دیدم آقا کمیل قدم قدم زنان اومدن پیشم ، گفتم کمیل اینجا چقدر قشنگه ، اینجا کجاست؟ ایشان به آرامی گفت اینجا مزار شهداست . و از پیشم رفتن داخل مزار شهدا . دیدم یک قبر خالی در مزار شهداست ، توی دلم گفتم چرا این مزار خالی است ـــ اینجا قرار بود مزار مادر شهیدی باشد که شهیدش گمنام بود ـــ شهید ناصر باباجانیان ـــ آقا کمیل را در آنجا دفن کردند ... بعد از شهادت کمیل هم یک شب خوابی رو دیدم : دیدم آقا کمیل اومد به خوابم و گفت آماده شو می خوام ببرمت جایی ، بهشون گفتم کجا؟ چیزی نگفتن . دیدم منو بردن سوریه ، دستم رو گذاشتن روی ضریح حضرت زینب (س) و گفت از خانم بخواه که آرومت کنن و بهت صبر بدن تا اینقدر بی قراری نکنی ! از خواب پریدم و چند روز بعد بهمون خبر دادن تمام خانواده های شهدای صابرین رو میبرن سوریه و بدین ترتیب به سفر سوریه رفتم و این خواب هم تعبیر شد! در پایان باید عرض کنیم زندگی آقا کمیل دارای هزاران درس است البته اگر ما گوش باشیم و به این نکات ظریف دقت کنیم چنان که شاعر میگوید : آوای خدا همیشه در گوش دل است **** کو دل که دهد گوش به آوای خدا ! شادی روح همه شهدا صلوات محمدی بفرستید اللهم صلی علی محمد و آل محمد تهیه و تنظیم گروه فرهنگی نازعات باتشکر از : همسر محترم شهید صفری تبار خانم خادمة الشهدا (شهیده) برادر شاهد منبع : وبلاگ شهدای یگان تکاوران ویژه صابرین
  17. سلام چون رفیق مایی : http://shahidan-saberin.mihanblog.com/post/category/3 سوال بیشتری بود قشنگ قسمت نظرات یه کامنت بده مطمئنا در صورت صلاحدید امنیتی دوستان صابرین، پاسخ به شما داده میشه ! یا حق
  18. سلام نگران نباش مثل شما نبوده برادر سناپس ! چشمک به هرحال ایشون خودش اعتراف نمیکنه ... یا حق
  19. سلام این اوباما بد جور تو توهم هست ... باشه تو راست میگی ، اسراییل تمام قد دفاع کنه ببینم ، میخاد ، چطوری جلوی حمله نیم قد سوریه دفاع کنه ! زهی خیال باطل احتمالا در راستای دفاع اسراییل، در همجنسباز خونه های اسراییل بسته میشه و به میادین نبرد فرستاده میشوند ( وای وای ترسیدیم !) یا اینکه پارتی های جنسی شون رو در خطوط اول نبرد اجرا میکنند ( اصلا یعنی نابود شدیم !) فعلا ارتش اسراییل بره شلوار زنان ومردانی که تو هر ساختمون نظامی شون رو کشیدند پایین و در روز ان مرتبه بهشون تجاوز میشه بکشه بالا ، لازم نیست تمام قد از خودش دفاع کنه ! با حمایت استوار امریکا ! چشمک یا حق
  20. سلام والا ، تاپیک فرق میکنه جریانش ، یعنی به مرور آنقدر گیج کننده میشه و کردارت در میاد تا بخوای مثلا مطلب یک شهید خاص رو پیدا کنی یا یک اسلحه یا یک مقاله که فکر کنم بهترین راه همین هست یا مثلا سنگین شدن تاپیک الان دو تا از سری مقالات بچه های صابرین رو دارم کپی پیست میکنم خودم تو نخ اینم که تاپیک چقدر کشش داره !!! چون تصاویرش زیاده ! ________________ در مورده امر به معروف و نهی از منکر یک توضیحی میدم بیشتر از اون نمیگم چون .... ! یک جاده رو در نظر بگیرید که تا 1200 متر دیگه میرسید به یک پیچ ، راننده رو شما نمی شناسید صرفا سوار ماشین شدید به مسیر مقصدتون اگر راننده پیچید که شما از پیچ سالم رد میشید اگر راننده نپیچید شما از جاده خارج میشید خارج جاده و در کنار پیچ یک پرتگاه بسیار عمیق هست که قطعا موجبات مرگ شما و سرنشینان رو فراهم میکنه ما به این پرتگاه ها میگیم دره ، یعنی شما به دره می افتید حالا به جای دره ، کلمه درک رو به کار میبریم ، شما به درک می افتید .... در واقع به درک ! حالا : دختره خیلی لاشی هست ؟؟ به درک دختره همراه دوست پسر بادی بیلدینگی ش هست ؟ به درک شجاعت نداری بری جلو تذکر بدی ؟ به درک پلیس میاد خودت رو میگیره ؟ به درک اومدی ثواب کنی کباب شدی ؟ به درک اینو یکی از ..... برامون گفت ... و من آویزه گوشم شد که جز پیچیدن آقای راننده هیچ راهی ندارم ، یا راننده خودش حواس ش خواهد بود یا من باید بهش تذکر بدم وگرنه من همراه با راننده رفتم کجا : درک پس به درک ! برادر مصطفی صفری تبار هم نه به اینکه تکاورند بنازند بلکه این وظیفه شرعی خودشون رو مطرح کردند ، حتی ممکنه کتک هم بخورند اما هیچ کاری نمیکنند یا بگن ما پاسداریم مثل آقای شهرام زلفی در یک مانور ، شهید زلفی اسیر یک تیم میشه ... تا میخوره میزننندش اعتراف بگیرند نمیگیرند ولش میکنند ... داره برمیگرده بازم اسیر یک تیم دیگه میشه تا میخوره میزنندش ... کافی بود یا اطلاعات لو بده یا اصلا بگه من شهرام زلفی هستم تا همه خبردار وایسن نه هیچی نمیگه کجا ؟ تو سیستان و بلوچستان به همین راحتی که من گفتم و به همون سختی که ایشون تحمل کردند ..... اگر دوستان اینجا تاپیک شکنجه میزنند بعضیا واقعا روشون اجرا شد و حرف نزدند .... یا حتی شهید موسوی .... توی همین تهران تو یکی از معروفترین پارکهای تهران که شخصا همونجا بودم و روی هر نیمکتش یک جفت کفتر عاشق دیدم که با بی خیالی تمام مشغول کار خودشون هستند و ..... همین شهید بدون اینکه کسی بفهمه اصلا ایشون پاسدار هست و معدود کسی که همراه با امام خامنه ای در زلزله بم داخل ماشین با ایشون بود ! میره امر به معروف میکنه .... ____________________ بحث ازدواج و شهادت هم که واقعا جز سخت ترین بحثها هست نه فقط ازدواج های کوتاه مدت شهدا بلکه شما برو سر بزن خانواده شهدا ... ببین شخص سی سال با همسرش بوده ولی بازم با هزار دوز و کلک شهید اجازه شهادت میگیره از همسرش ...( شهید جعفرخانی) هنر مردان خدا شهادت هست و شهید هنرمندترین هنرمند جهان یا حق
  21. سلام الان بحث اینجاست که ارتش بشار میخواد چیکار کنه ؟ و در قبال پیشرفت های ارتش سوریه ، عکس العمل مجامع استکباری چی هست ؟ در واقع اگر این طرح جدید روسیه رو برای خریدن وقت بیشتر هست( حالا برای هر زمینه ای از تسلیح به سلاح های جدید یا بازپس گیری نقاط مهمتر در حلب و...) آیا مثل قضیه حمله ناکام قذافی به بنغازی هست که یکهو دیدند اوضاع خیط هست فرانسه وارد عمل شد یا مثل قضیه صربستان که دیدن دستان بلند جمهوری اسلامی داره میره که کله پا کنه کل ساختار اروپا رو اومدن خودشون بن لادن زمان شون رو کشتند مثل افغانستان طالبان و القائده و صدام عراقی و از این آش کشک خاله های بی شرف وطن فروش خیانتکار به مردم خودشون یا اینکه واقعا روسیه میخواد این آخرین پایگاهش رو حفظ کنه .... بحث این هست که طرح روسیه هدف ش چی هست ؟ حالا دایی جان ناپلئونی ببینیم ، بله روسیه داره همکاری با امریکا میکنه و فلان و بهمان ، ولی دید منطقی داشته باشیم میفهمیم چین و روسیه میخوان بشن همون آقای صاحب جهانی که در جنگ سرد نشدند و نبودند .... پس اینجا مهم سیاستی هست که ایران و سوریه به کار میبرند تا گوشت سوریه همیشه پرفروش و قیمت بالا باشه برای متحدین اصلی ش .... برای چی ؟ برای اینکه وقت بیشتری بخرند ... برای چی ؟ شاید برای جمع آوری بیشتر قدرت شون _______________ چه اصراری هست روی نیروی هوایی سوریه بحث کنیم ؟؟؟ اصولا به نظر بنده اگر هم نیروی هوایی میخواد باشه صرفا باید جهت پدافند و امثالهم استفاده بشه وگرنه قطع به یقین بلاشک ، نیروی هوایی یک عنصر اضافی و دردسر ساز بیخود برای ارتش سوریه هست مقابل امریکا و متفقین همراهش! اصولا نیروی هوایی مقابل ابرقدرت و قدرت های جهانی میخواد چیکار کنه برای ارتش عربی سوریه ؟؟؟ در اوج آمادگی شونم باشند ملاک زمین هست !!!! ترس یانکی ها و امثال یانکی ها از نیروی هوایی نیست .... عاملی که اونها رو همیشه خدا پشت دروازه های کشورهایی چون ایران و سوریه نگه میداره اول از همه حمایت مردمی و توانایی بالقوه مبارزه شهری هست که پدر تمامی دمونکراسی های غربی رو درمیاره غربی ها چه بخواهند چه نخواهند ، با چاهی که برای دیگران کندند ( همون حقوق بشر و دموکراسی یا به عبارت بهتر دمونکراسی یعنی دیوسالاری!چشمک) خودشونم مجبورن به افکار عمومی کشورشان پاسخگو باشند نتیجه اینکه به هیچ عنوان هیچ کشوری تاب تحمل کشته شدن فرزندان ملت ش رو نداره به خصوص سر دلایل پوچ و واهی ! یعنی حاضرند جنگ جهانی سوم پیش بیاد و حداقل بهانه میهن پرستی باشه ! وگرنه هیچ امریکایی و ... با دیدن تلفات بالا حاضر به ماندن بر سر حرف خودش برای یک مساله خاورمیانه ای نیست ... بحث اصلی و تمرکز اصلی دول ضد غربی هم روی همین محور هست .... بازدارندگی ناشی از وارد کردن ضرباتی که دشمن به هیچ عنوان حاضر نیست تحمل شون کنه مگر وارد یک جنگ جهانی بشن ! این ضربه که بازدارندگی میاره براساس نوع کشورها و امکانات شون متفاوته ، برای کشوری چون ایران اسلامی ، همینکه حمایت مردمی هست و به عینه وجود داره و نیز توانایی کوبیدن و با خاک یکسان کردن تل آویو و حیفا وجود داره سبب بازدارندگی میشه نه نیروی هوایی ایران نه سوریه نه هیچ کشور دیگری حتی انگلستان به تنهایی حریف کشوری چون امریکا نیست ... پس باید به فکر ، [color=#ff0000][size=5]پاشنه ی آشیل جون[/size][/color] بود ! گور پدر دستان چون آشیل قدرتمند ، اف 22 و امثالهم ! چشمک پاشنه ی آشیل رو بزن ببینم دستاش میخواد چه ... بخوره !!!! جنازه ش وقتی جلو چشمان معشوقه ش افتاد میفهمه دنیا دست کی هست !!!چشمک یا حق
  22. Ernesto_Rommel

    تک تیراندازی در طول تاریخ

    سلام چشم ، انشاالله اگر حوصله ش باشه برادر ماوریک !
  23. سلام والا من ناتوان از اینم که چطور برای شما جا بندازم که پدافند KARI عراق مجموعه ای از تمام پیشرفت های شرق و غرب بود که توسط فرانسه سر هم شد !!!!! بحث کد یک مساله هست بحث اینکه این پدافند رو فرانسه خودش جمع و جور کرد چیز دیگه ست یا حق
  24. Ernesto_Rommel

    تک تیراندازی در طول تاریخ

    [center]بسم رب الشهدا و الصدیقین تک تیراندازی در طول تاریخ قسمت چهارم مترجم و نویسنده : رعد منابع : سایت های اینترنتی انگلیسی زبان درقسمت های قبلی مروری کلی نمودیم بر تاریخچه تک تیراندازی و اصول اولیه و زوایای پنهان این حرفه سخت و پر اهمیت و در قسمت کنونی ما با شما خواهیم بود برای توصیف آنچه که شما از توانایی های یک تک تیرانداز در دنیای امروزی لازم است بدانید. [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/normal_German_sniper_team_in_Afghanistan.jpg[/img][/center] هدف قرار دادن در تیراندازی و آن هم تیراندازی توسط یک اسنایپر( تیرانداز از خفا، تک تیرانداز) یک شلیک به سمت هدف تنها کافی نیست بلکه باید به حدی تیراندازی دقیق باشد که هدف قطعا مورده اصابت قرار گیرد فارغ از اینکه شرایط محیطی و ... چگونه است. در اینجا کار تک تیرانداز بسیار سخت می بشود چرا که وقتی یک گلوله شلیک می شود با طی یک مسیر بالستیکی و منحنی شک به هدف میرسد و در فواصل دور در صورتیکه هدف متحرک نیز نباشد ( که عملا تیزاندازی به اهداف متحرک یک اسنایپر حرفه ای مطلبد) گلوله با کاهش سرعت و قدرت در یک مسیر بالستکی مستقیمی که طی میکند ( و تبدیل به منحی میشود) دچار انحراف گردیده و احتمال برخورد ننمودن به هدف یا برخورد به مکانی دیگر را بالا میبرد. پس باید تیرانداز با احتساب آن یک تیراندازی دقیق نماید. در صورتیکه تیرانداز فاصله دقیق تا هدف را تشخیص ندهد تا بتواند انحراف از مسیر گلوله را جبران نماید با نشانه گیری نقطه ای که می داند به هنگام طی مسیر گلوله ، به هدف می رسد ، آنگاه احتمال خطا در شلیک بسیار بالا می باشد. ممکن است تیرانداز به عنوان مثال 10 متر بالاتر را هدف قرار داده باشد لیکن به دلیل افت بالستکی گلوله 10 متر پایین برخورد نماید که در درگیری واقعی که در افغانستان رخ داده بود برای یک سرباز اسنایپر کانادایی این اتفاق روی داده بود ( در قسمت کلیپ ها این مستند تقدیم خواهد شد) [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/normal_668px-RiflemansRule_svg.png[/img][/center] به عنوان مثال برای فهم دقیق مطلب می توان اینگونه شرح داد : در شارژ فشنگ های معمولی نظامی 51*7.62ناتو (0.38 وینچستر) با نام M118 مسیر حرکتی مرمی فشنگ از فاصله 700 تا 800 متر ( 770 یارد تا 870 یارد) دچار 200 میلی متر انحراف و کاهش از مسیر حرکتی خود می شود و پایین تر از قسمتی که انتظار می رود حرکت می نماید و این برای یک اسنایپر که به اشتباه فاصله 800 متری را 700 متر تخمین زده است یعنی 200 میلی متر اختلاف به وجود می آید. همانطور که مشاهده کردید با یک اشتباه محاسباتی 100 متری، 200 میلی متر اختلاف تیر مشاهده می شود و حال تصور کنید هدف در فاصله 2000 متری است و شما فاکتور باد و دما و فشار هوا و ارتفاع و البته یک فشنگ ناشناخته !!! دارید، و این میزان اهمیت آموزش صحیح تیرانداز را در فهم و درک و یادگیری تئوریک و عملی هنر تک تیراندازی را به وضوح نشان میدهد. هرچند که طی سالهای اخیر و با پیشرفت روزافزون تکنلووژی میتوان از برخی مسافت یابهای لیزری استفاده کرد لیکن با توجه به دیده شدن لیزر ارسالی توسط فرستنده و سپس بازتاب لیزر در شب ، و استفاده از دوربین های دید در شب سبب دیده شدن این نور لیزری می شوند و این مساله سبب خطرسازی برای اسنایپر می شود ، البته روش های بیشماری برای تخمین دقیق به وجود آمده است و می توان ا از روش های علمی و تجربی برای تخمین صحیح استفاده کرد . [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/normal_480px-Reticles_vector_svg.png[/img][/center] [center] انواع سایت های دوربین و رتکیل ها و دات اسکوپ[/center] مثلا با استفاده از دات اسکوپ سلاح و ارتفاع هدف می توان مسافت تقریبی را با کمک روش های ریاضی و فیزیکی محاسبه کرد و یا همچنین با استفاده از تیرهای برق و نرده ها و فنس های اطراف یک خانه و ....دیگر وسایلی که معمولا سایز مشخصی دارند و در محدوده هدف وجود دارند. یک تک تیرانداز معمولا از آمار وارقام پزشکی در ترکیب با تجارب نظامی استفاده مینماید مانند اینکه معمولا یک انسان متوسط دارای یک سر به طول 150 میلی متر در عرض ، شانه های انسان 500 میلی متر و نیز فاصله لگن تا سر نیز 1000 میلی متر تخمین زده میشود. در واقع یک تک تیرانداز برای تخمین مسافت بدون استفاده از مسافت یاب لیزری مجبور به استفاده از میل نقطه روی شبکه برداری اسکوپ سلاح خود است(mil dot reticle) . این میل همانند یک خط کش مهندسی عمل میکند به این صورت که با استفاده از ارتفاع هدف، البته اگر ارتفاع را بتواند تشخیص دهد، می تواند با فرمول خاصی به تخمین فاصله تا هدف برسد. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/britannia47.jpg[/img][/center] فرمول ساده ی آن اینگونه است : در واقع ارتفاع هدف ( به متر یا یارد) * 1000 می شود و سپس تقسیم می شود بر ارتفاع هدف که در mil dot reticle به دست آمده است. به این صورت فاصله تا هدف مشخص میشود. البته شما برای تشخیص صحیح نیازمند درک درست مسایل مرتبط به میل نقطه شبکه اسکوپ سلاح هستید. با توجه به استانداردهای گوناگونی که در اسکوپ های نظامی برای تک تیراندازی موجود است می توان استاندارد United States Marine Corps (USMC) را مد نظر قرار داد که هر یک میل(1 milliradian ) در شبکه سلاح تقریبا برابری میکند با 3.438 MOA ( که این همان واحد ، دقیقه قوسی در ریاضی است که میشود معادل یک شصتم یک درجه، به عبارت بهتر یک دقیقه قوسی روی21.600 م یک دایره بسته شده است!) این درحالیست که مثلا در ارتش ایالات متحده (US Army) استاندارد روی 3.6 MOA می باشد ! در کل باید دانست که این انتخابی است بین یک متر از میان طیف وسیعی تا یک کیلومتر ! و شرکت های مختلف براساس استانداردهای خاص خود اقدام به ساخت اسکوپ های نشانه روی مینمایند ولی استاندارد پایه و کلی آنها 3.5 MOA می باشد. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/normal_600px-Findot_reticle_2.png[/img][/center] حال در زیر نحوه عمل میل دات شبکه اسکوپ را توضیح می دهیم( البته برای توضیح تخصصی و ریز این مطالب منتظر مقالات قسمت بعد باشید چرا که مساله میل یا همان 1 milliradian خود یک بحث جداگانه می طلبد به همانگونه که شرح دقیقه قوسی نیازمند توصیف بهتر است. با ما نکات زیر را مرور کنید برای آشنایی اولیه با مفاهیمی که در بالا مطرح شد : [center][img] http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/pic.jpg[/img][/center] هرچند که در توصیف ارتش امریکا ، یک یارد را یک متر و هزار یارد را هزار متر میدانند و در نتیجه به رقم 3.6 MOA می رسند. در نهایت باید دانست که این تنها یکی از مسایل تئوریک اسنایپر است که باید به صورت آکادمیک شخص داوطلب فرا بگیرد. به همین خاطر برای اینکه شما یک اسنایپر خوب شوید قطعا نیازمند درک صحیح ریاضی و مسایل فیزیکی خواهید بود ، ولی آیا این همه ی راز موفقیت یک اسنایپر حرفه ای است ؟ قطعا خیر! [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/normal_800px-Snipers_Compete_in_Sniper_Stalking_Event_Image_2_of_6.jpg[/img][/center] تکنیک های مخفی کردن مکان تک تیراندازی( سایت پنهان) اصطلاح سایت پنهان اشاره به موقعیت تک تیرانداز و یا تیم تک تیرانداز دارد که در آن به صورت مخفیانه مستقر هستند و اقدام به شلیک میکنند. یک سایت پنهان خوب عملا یک پوشش و آتش پنهان موثر علیه دشمن فراهم میسازد. از اهداف اصلی توسعه لباسهای استتاری مخصوص تک تیراندازان به نام ghillie پوشش مناسب و همسان سازی با محیط سایت پنهان و شکستن طرح کلی شمایل و بدن تک تیرانداز و سلاح و... براساس محیط پیرامونی اش می باشد. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/normal_34~1.jpg[/img][/center] تاکتیک محل نشانه تیراندازی با توجه به نوع تک تیراندازها و تفکرات و نیز هدف عملیاتی شان محلی که نشانه گیری میشود برای هدف قرار دادن متفاوت است. معمولا اسنایپرهای نظامی در هدف های زیر 300 متر (330 یارد) به قسمت سینه شلیک میکنند با توجه به آسیب در بافت و ترومای عضو و خونریزی قسمت سینه که سرعت مرگ مشخصی را رقم میزند. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/normal_achmed.jpg[/img][/center] اما تک تیراندازهای پلیس که اغلب در فواصل بسیار کوتاه درگیر هستند معمولا باید یک شلیک (شات،Shot) ، به صورت دقیق آن هم در قسمت های بسیار سخت و البته حساس بدن انسان مانند سر و یا حتی عضوی که فرد هدف قصد استفاده از آن را دارد داشته باشند مانند دستی که سلاح را در اختیار دارد و این مساله در سال 2007 در کشور فرانسه شهر مارسی به صورت واقعی رخ داد! هنگامیکه یک پلیس به دلایل مشکلات شخصی قصد خودکشی با سلاح شخصی خویش را داشت توسط یک تک تیرانداز مجهز GIPN ( نیروهای ویژه پلیس ملی فرانسه) در فاصله 80 متری ( 87 یاردی) مورده اصابت قرار گرفت و سلاحی که قصد خودکشی را با آن داشت از بین برد. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/normal_aaa111_008.jpg[/img][/center] اما در یک وضعیت بغرنج تر مانند گروگانگیری گروهی، که مرگ هدف اهمیت دارد ، تک تیرانداز مجبور است قسمت هایی را برای شلیک انتخاب کند که از نظر پزشکی عملا توانایی عکس العمل ( که معمولا پس از اصابت گلوله شخص تا چندین ثانیه زنده و قادر به حرکت است) را از وی بگیرد مانند شلیک به بصل النخاع که از نظر پزشکی در صورت اصابت تیر به آن عملا شخص تمامی کنترل خویش را بر بدن از دست داده و از انجام هرگونه حرکتی ناتوان فوری خواهد شد و با توجه به اینکه این قسمت کنترل اعمال غیرارادی بدن را در اختیار دارد و با توجه به محل قرار گیری آن در جمجمه قطعا باید اسنایپر ضریب بالایی از دقت که ناشی از کنترل استرس ، سلاح مناسب، فشنگ مناسب، اوضاع جوی مناسب و ... و در کل مجموعه ای از فاکتورها می باشد را دارا باشد. با خواندن این چند قسمت از سلسله مقالات تک تیراندازی ، مطمئنا متوجه شده اید که تنها عشق به تیراندازی دقیق و اسنایپر شدن کافی نیست و قطعا شما باید دارای صلاحیت ها و توانایی های خاص جهت انجام ماموریت های محوله باشید. بسیاری از داوطلبان تک تیراندازی با دیدی هالییودی نسبت به تک تیراندازی وارد یگان های خدمتی و مراکز آموزشی می شوند ولی بسیاری از آنها حتی قبل از انجام آزمایشات یا رد میشوند یا خود انصراف می دهند چرا که اینکار نیازمند انسانی تقریبا فاقد ضعف می باشد چه از نظر جسمی و چه روحی ! در قسمت بعد به سراغ دیگر نکاتی که در یک اسنایپر باید نهادینه شود می رویم. یا حق ==== یاد شهیدان ثواب این مقاله تقدیم می شود به سردار پاسدار شهید احمد کاظمی [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/normal_8_8807051511_L600.jpg[/img][/center] [center] سردار شهید احمد کاظمی شخص سمت چپ امام خامنه ای ====== سردار شهید احمد کاظمی از انقلاب اسلامی تا زمان جنگ تحمیلی ، تا سال شهادت ش یعنی 1384جز مدافعان و پاسداران حقیقی انقلاب اسلامی بود که تمام هم و غم خویش را برای آبادانی این مرز و بوم چه پس از سیل و طوفان و زلزله چه پس از ویرانی های صدامیان کافر ، قرار داد. این شهید والامقام فرمانده یکی از 4 لشکر همیشه غدار و پیروز جبهه اسلام یعنی لشکر 8 نجف اشرف بود که در میدانهای عملیاتی دفاع مقدس همراه با لشکرهای 14 امام حسین شهید حسین خرازی، 27 محمد رسول الله ص حاج احمد متوسلیان و همت و شهبازی دستجردی و نیز 31 عاشورا شهید مهدی باکری، به عنوان حرفه ای ترین نیروهای میدان نبرد که از ایمان و توان بالای رزمی و عقیدتی برخوردار بودند محسوب می گشتند. سرانجام شهادت این سردار والامقام ، آنگونه که خویش در مدت کوتاهی قبل از شهادت ش اعلام کرده بود بر فراز ابرهای آسمان نیلگون ایران اسلامی رقم خورد. قهرمان شهید من سردار احمد کاظمی است[/center]